https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد خیلی خیلی خیلی خوشحالم چون امروز یک موضوعی را درک کردم استاد ، درک کردم هاموضوعی و شاکله ی اصلی تمام مباحث شماست و هر فایلی که من از شما میبینم امکان نداره از این موضوع صحبت نکنید و اون اینه که ما خالق شرایط زندگی خویش هستیم ما خالق افریده شدیم با گوشت و پوستم امروز درکش کردم استاد؟ در مورد هرچیزی توی چند ماه گذشته صحبت کرده بودم در موردش با همسرم در زندگی من اتفاق افتاد وقتی که متوجه شدم مخصوصا همین امروز این موضوع بیشتر و بیشتر واضح شد برای من و از ذوق داشتم می مردم لحظه شماری می کردم فرصتی پیش بیاد و این کامنت را بزارم بله همونی که شما همیشه میگین و اصلا من فقط گوش می کردم اصلا هیچ درکی ازش نداشتم و امروز همه چیز دست به دست هم داد که من درکش کنم بله ما خالق زندگی خودمون هستیم ما هر چیزی را میتونیم در زندگی پدید بیاوریم اگر کانون توجه را کنترل کنیم واقعا الان متوجه شدم این مطلب را و فهمیدم که خیلی بایذد مواظب حرفهام و وردی های ذهن و چشمم باشم که هر کدومش با توجه به کانون تمرکز من خلق میشه در زندگی من پس چه بهتر که من توجهم را بزارم صحبت هام رو در مورد خوبی ها و چیزهای زیبا انجام بدهم تا همون ها و همون خواسته هایی که دوستشون دارم خلق بشوند منظورم اینه که باورم یقینم به این مطلب بیشتر شد و بیشتر الان مواظبم مواظب همه چیز گفتارم ،کردارم ،ر رفتارهام ،طرز فکرم مواظب همه چیز باورتون نمیشه استاد رفته بودم توی اتوبوس هندزفری همراهم نبود بعد اخبار داشت پخش میکرد باورتون نمیشه گوشهام رو محکم گرفتم و فقط تا مقصد دعا میخوندم و ذکر خدا میگفتم یعنی تا این حد ایمان اوردم به این مطلب.حالا چی شده که من بهتر درک کردم :
توی کامنت جلسه سوم روانشناس ثروت 1 من گفتم که یک خونه باغی اجاره کردم برای هدفی که در ذهنم میخوام اجراییش کنم و با چه شرایط رویایی صاحب اون زمین اونجا رو به من اجاره داد حالا اینه ا همه به کنار
من همیشه با همسرم صحبت میکردم که خوب میشد یک نردبان بلند می بود که میتونستم بعضی کارها رو بکنم 2-خوب می شد بالای این خونه را میتونستیم آلاچیق بزنیم 3-خوب می شد کف تخت میبردیم توی این خونه و مستقر می شدیم 4-خوب می شد یک تراز(وسیله ای برای تشخیص صاف و ناصاف بودن ) خوب می داشتم که به راحتی میتونستم وقتی سرامیک و کاشی میکنم متوجه بشم که صاف و تمیز گذاشته شدنذد یا نه؟5- خوب میشد سقف شیروانی آن آب بند می بود.
و
صاحب ملک شب گذشته کلید اونجا رو ازمون قرضی گرفت حالا بماند که یک عالمه فکر منفی توی ذهن من می چرخید بابت کار صاحب ملک و امروز من متوجه شدم تمام اون درخواست ها اجابت شده نردبان و تراز عالی فوق حرفه ای داخل خونه خودش رفته بود گذاشته بود و به من تماس گرفت همین امروز با هزینه ی خودم سقف اونجا رو تعویض کنیم و بتونی کنیم و روی اون سقف بتونی را هم آلاچیق بزنیم باورم نمی شد که من خاااالق زندگی خودم هستمم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گل و همه دوستان.
قبل از اینکه در مورد این کلیپ بنویسم یه مورد جالب رو بگم و اونهم اینه که دقیقا دیروز با یکی از دوستان عزیزم که دلیل آشناییم با استاد عباسمنش بود دیداری داشتم و در مورد اتفاقات اخیر ایران صحبت باز شد و بحث این بود که فارغ از دلیل ما برای تصمیماتمون، دنیا طبق الگوی منظم و ثابت خودش اتفاقات رو برای ما رقم میزنه.
و امروز صبح سایت رو باز کردم و منی که معمولا متن کلیپ رو نمیخونم و فقط فایل رسانه ای رو میبینم یا گوش میدم خوندمش و دیدم دقیقا دقیقا همون حرف ما رو استاد نوشتن.
خوب اگه بخوام در مورد زمانی که احساس عدم لیاقت باعث شد چیزی که در دست داشتم رو از دست بدم موردی رو به تازگی درک کردم. داستانش اینه که تو خونه تکونی سال نو من تصمیم گرفتم انباری رو خالی کنم و هرچیز اضافی و قدیمی هست رو بریزم دور و خوشبختانه خانومم هم همراهی کرد. تو این حین من به کارنامه دوران راهنماییم برخورد کردم. چیزی بود که هر دفعه تو خونه تکونی میدیدمشون ولی اینبار یه نکته ای رو ازش درک کردم. نمره من 19 به بالا بود و نفر 4 الی 6 کلاس بودم ولی یکی از دوستان عزیز و قدیمیم معدلش 18 بود و همین دوستم الان از لحاظ درسی خیلی بالاتره از من و من ایشون رو یک انسان فوقالعاده باهوش تر از خودم میدونستم. چیزی که یادم اومد و درکش کردم اینه که من اون موقع به اینکه چقدر از 80 درصد همکلاسیهام بالاتر و باهوشتر هستم تمرکز نکرده بودم و بالعکس به اون 3-4 نفر بالاتر از خودم تمرکز میکردم و میگفتم من کم هوشتر از اینهام. و خوب باعث شد معدلم کم کم پایینتر بیاد تا جایی که معدل کارشناسیم 13:40 اومد و باعث شد کلا قید ادامه تحصیل رو بزنم بخاطر نداشتن اعتماد به نفس و نداشتن احساس لیاقت. خدارو شکر الان دوباره شروع کردم و بعد از 7 سال وقفه تونستم ارشد با رتبه عالی قبول شم و الان معدلم خیلی بالاتره حتی بالاتر از چیزی که انتظار داشتم.
در مورد سوال قربانی شدن هم سخت ترین اتفاق زندگیم موردی بود که سال 98 وقتی شغلی که عاشقش بودم بخاطر گرونی و کرونا از دست دادم. در حالی که تو همون شرایط خیلی ها تونستن حتی پیشرفت هم داشته باشن. مهم نیست تعدادشون چقدر کمه وقتی که وجود دارن و توی همون شغل و همون شرایط میمونن و پیشرفت میکنن یعنی میشه هر کسی به اون نقطه رسید فقط نباید جا زد و قربانی شرایط شد.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم خدای را شکر به خاطر این همه آگاهی های ناب درس ها این فایل با این طبیعت زیبا و سواحل فلوریدا با مردم شاد وخوشحال و در نهایت آزادی و استقلال و رهایی از هر قید و بند روزگار لذت می برند
چقدر این دریا زیباست چه انرژی بالای دارد این رنگهای آبی و لاجوردی چه حس خوبی را منتقل می کند
در لحظه زندگی کردن یکی از بزرگترین درس های زندگی است اگر تنها به این قانون عمل کنیم چقدر نتایج عالی می شود و به آیه از قرآن که بارها تکرار شده واصل موضوع است مؤمن کسی است که ترسی دارد ونه غمگین است ترس همیشه از گذشته میآید وغم هم از آینده پس وقتی در لحظه
باشی یعنی نه ترس داری نه غم
سعی کنیم از هر چیز کوچکی بهترین لحظه را برای خودمان خلق کنیم من از صدای
پرندگان خیلی لذت می برم و چقدر این پرندگان رها وآزاد زندگی می کنند ودر لحظه زندگی میکنند
منظور از زندگی کردن باید لذت بردن ودر لحظه زندگی کردن باشه و از تکتک لحظات لذت ببریم
وقتی این موضوع را درک کنیم و ادامه بدهیم
وپایدار باشیم حتی اگه در قدم اول باشیم نیازی به استعداد ندارد فقط باید در این موضوع استمرار داشته باشیم وعشق داشتن و شور و شوق باعث میشود هر روز بهتر از دیروز زندگی کنیم واز زندگی لذت ببریم
واگر این مسیر را ادامه بدهیم اعتماد به نفس ما بالا میرود به شرط ادامه دادن و لذت بردن و کوچکترین بهبود را ببنیم من در این مورد با خواندن کامنت ها همیشه سعی می کنم که در لحظه زندگی کنم و به آگاهی برسم که من خودم هستم که باید حال خودم را عالی کنم نه هیچ عامل بیرونی و یا هیچ مسئولیتی در زندگی دیگران ندارم من باید هر لحظه مواظب افکار و فرکانس های خودم باشم وافکار منفی را از ذهن خودم بیرون ببرم و بدانم که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب است ویا احساس بد مساوی اتفاقات بد است
وقتی ما ناراحت باشیم میبینیم نه تنها شانس نمی آوریم بلکه بد شانسی هم به سراغ ما میآید در این شرایط من حتما باید یه راهی پیدا کنم
تا به احساس خوب برسم من این کار را با پیاده روی و فایل گوش دادن انجام میدهم
اگر بتوانم ذهنم را کنترل کنم می توانم زندگیم را کنترل کنم
احساس قربانی شدن که یکی از پاشنه آشیل من است وهمیشه فکر می کنم که این زندگی حق من نیست در این مورد من قبلا این فکر را داشتم که حالا که من دارم به خانواده شوهرم خدمت می کنم پس این حق من است که جواب این محبت ها را ببینم در این مورد من خیلی احساس بدی داشتم وخودم را آدم ضعیفی می دانستم و با این آگاهی ها که اگر من در این احساس بمانم گور خودم را کنم ودر زندگی را جهنم کردم
این جاست که خداوند می فرماید که ما به هیچ کسی ظلم نکردیم من با ماندن در این احساس به خودم ظلم کردم و هیچ بحثی با خداوند نداشته باشم و این موضوع را کوچک کنم و خودم را به احساس خوب برسانم
نقش شور و شوق خیلی مهم است و من با این آگاهی که هدف از به دنیا آمدنم فقط لذت بردن که اتفاقا این لذت بردن واحساس خوب به قول قرآن ما را آسان می کند برای آسانی ها
حضور در لحظه خیلی زندگی ما را شیرین تر می کند من سعی می کنم اول صبح که بیدار میشم با تمرین ستاره قطبی خودم را به احساس خوب برسانم وسپاسگزار امروزم باشم وکاری به دیروزم نداشته باشم و خودم را به بهترین احساس برسانم
وشکر گذار داشته هایم باشم ونگران آینده نباشم لاجرم طبق قانون جهان اتفاقات خوبی هم میافتد
وفقط در لحظه زندگی کنم وسعی کنم بهترین روزم را بسازم و برای امروز زندگی کنم وقتی که این کار را انجام دادم وتکرار کنم و فقط برای امروز زندگی کردن را تکرار کنم بعد از چند سال می بینم که بهترین زندگی را کردم و نهایت لذت را بردم بدون اینکه زجری کشیده باشم
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
درود و صدسلااام خدمت دو استاد عزیز و دلبرو دوسداشتنی و همه دوستان باعشق و باصفاااا️️
بَه بَه، بَه بَه
لذت بردم عجب فایل دلنشین و جذابی بهمون هدیه دادید ،خیلی چسبید بینهایت سپاسگزارم ازینهمه آگاهی که در اختیارمون میذارید استاد عزیزم ..
حالا صادقانه عرض کنم خدمتتون که اول تصویری نگاه کردم فایل رو و یک کلمه از حرفارو متوجه نشدم چقققد زیبا و چققققدر زیبا و بینظیر و تمیز این ساحل..
و اینکه دودفعه به صورت صوتی گوش دادم و به جونم و روحم نشست و کیف کردم از اینهمه آگاهی که بهم تزریق شد ..
هنر در لحظه زندگی کردن همیشه و هر لحظه بمن احساس خوشبختی میده ..
استاد عزیزم اقرار میکنم که من اصلا نمیدونستم ( احساس عدم لیاقت) وجود داره و در نوع خودش یکی از سنگین ترین وزنه های ممکن به پای من واسه ادامه پیشرفت هام شادی هام و فرصت هام تااینکه به لطف شما در این سایت باهاش آشنا شدم و تازه فهمیدم که من چقد ناآگاه بودم اصلا تو درودیوار بودم قبل اینکه بااین سایت آشنا بشم .خدا شاهده که زیباترین معجزه زندگی من سید حسین عباسمنشِ من همیشه یه تصویر از آدما تو ذهنم دارم که اسمشون که میاد اون تصویر تجسم میشه هروقت که اسم شما به زبونم و فکرم میاد یه تصویرعظیم از یه تیکه آسمون که پر از سیارات و کهکشانِ تجسم میشه برام ( دقیقا شما و آگاهی های زیبا و خارق العاده بی تکرار) بقیه رو نمیدونم ولی من از این سایت و قلب شما دارم تغذیه میشم روح من به محض گرسنگی میاد اینجا و سرشااار از احساس خوب و آگاهی هائی که هیچ کجا پیدا نمیشه بیرون میاد..دقیقا همین آگاهی هائی که تو این فایل بهم دادید از احساس عدم لیاقت ،،استمرار درتصمیمم،،کنترل ذهن و فقط برای امروز زندگی کردن چنان منو به وجد آوردن که نمیدونم چجوری بگم احساسمو دقیقا مثل این میمونه که پوست انداختم و یه ورژن جدیدتر از داخل اون پوست اومدم بیرون ،استادعزیزم خانم شایسته مهربون خدارو بینهایت شکر میکنم واسه حضورتون در زندگیم چون شما باعث میشید که من هروقت وارد این خونواده و سایت میشم زمان خروج یه آدم جدید پراز انگیزه و متفاوت از قبل که هیچ ربطی به گذشتش نداره باشم ..واااای که پرسه زدن تو کوچه پس کوچه های این سایت زیباترین لحظات زندگی منِ..ببین اصلا وقتی میایم اینجا قانون فراوانی رو فراموش میکنم سرمو هرطرفی میچرخونم کلی احساس خوب و آگاهی جدیدِ که با حرص و ولح زیاد بغلمو پرمیکنم که باخودم ببرمشون ..دوستوووووون دارمممم عاااااشق همتونم خداجان ممنون، استااادخوشتیپ ممنون، خانم شایسته ممنون، دوستان عزیزم ممنون ،واسه همتون حال خوب و اتفاقای خوب آرزومندم ..عاقبتتون بخیر
برای بار دوم است که در حال گوش دادن به این فایل بی نظیر هستم
اینبار صوتی آنرا گوش می دهم و واقعا ارزشمند است
هر چه بیشتر می گذرد بیشتر به وجود خداوند و سیستمی بودن این جهان پی می برم
یاد می گیرم که از خوش های کوچک زندگی خودم لذت ببرم و به هر دلیلی حال خودم را خوب نگه دارم
از همه زیباتر اینکه من باید روی خودم کار کنم و همیشه و همیشه بتوانم توانایی کنترل ذهن خودم را در دست خودم بگیرم
خداوند را شاکرم که هر چه بیشتر می گذرد بر مهارت ها و توانایی هم افزوده می شود
از همه زیباتر اینکه درس هایی از این فایل عالی یاد گرفتم
همیشه دنبال نتیجه نباشم و دنبال این باشم که به لذت بردن خودم فکر کنم
دنبال کسب تجربه باشم
ببینم از این بازی و این کار من چه نتیجه ای کسب می کنم و چه دستاوردی برای من دارد
در یک بازی ساده مثل پینگ پنگ می توان به درک زیادی از جهات دیگر پی برد مثل همین نکاتی که استاد و خانم شایسته گفتند
مثل اینکه پی به عمق رفاقت و دوستی خود پی بردن
شاکر خداوند بودن که یک همبازی در این میان وجود دارد
ادامه دادن و استمرار داشتن که این سبب می شود من ورزیده تر بشوم و قوی تر بشوم
استمرار و ادامه دادن باعث قوی شدن من در همه وجه زندگی ام و شخصیتم می شود
و اگر دنبال بهبود باشم و استمرار داشته باشم و ادامه بدهم بهتر و بهتر خواهم شد و موفق تر خواهم بود
آنوقت کوچکترین موفقیتهای زندگی خودم را ببینم و این تمرکز کردن روی یادگیری دیدن کوچکترین بهبود هایم سبب می شود که حالم خوب و خوبتر بشود و درس هایی یاد می گیرم که این درس ها کم کم من را بزرگ و بزرگتر می کند و من را به موفقیت سوق می دهد
یک درس عالی
هر جور که فکر کنم همان جور در زندگی برای من رخ خواهد داد
تحسین کنم ، تحسین می بینم
انکار کنم ، منکر من می شوند
حالم خوب باشد ، حال خوبی دریافت می کنم
بد اخلاق باشم و سرزنش کنم ، بداخلاقی دریافت خواهم کرد
ذهن از دست من از کنترل خارج بشود طبیعی است که کنترل زندگی و کنترل بازی خودم را از دست خواهم داد
و ذهن و کنترل ذهن کمک عالی به من می کند برای رشد و موفقیت من
و بسیار ساده است این روند
کنترل ذهن خودم را از دست بدهم روند بازی زندگی خودم را از دست خواهم داد
بتوانم ذهن خودم را در دست بگیرم آنوقت می توانم اتفاقات زندگی خودم را در دست بگیرم
و این نکته بسیار مهم است
هرگز نگذارم که نتیجه افکار من را خراب کند
فقط بگذارم و سعی کنم که اون لحظه ذهن خودم را کنترل کنم
فقط همان لحظه و همان ضربه
فقط همان ولا غیر
و درس خوبی برای من بود
به خودم بگویم که سعی کنم که فقط همین لحظه ، فقط همین امروز ، فقط همین حالا حال خودم را خوب نگه دارم و این خوب نگه داشتن حال خودم سبب می شود که به مرور کل روزهای من خوب باشد و. از بدترین شرایط و بدترین اتفاقات براحتی بیرون بیایم
کنترل کردن ذهن == کنترل کردن بازی زندگی
احساس لیاقت == داشتن حال خوب و راحت بودن جریان زندگی من
همیشه باید همه چیز برای من براحتی و سادگی اتفاق بیفتد == احساس لیاقت
وای چه قدر این درس عالی بود
از ذهن خودم کمک بگیرم و همیشه دنبال این حال خوبی و این باشم که همه چیز باید برایم براحتی وسادگی اتفاق بیفتد
خودم در کار خودم بارهای بار این موضوع برایم رخ داده است که باید همیشه به سختی کار کنم و برای پول خودم باید عرق بریزم و این سبب می شد که من در طول سال های زندگی کاری خودم گاها تا 14 ساعت هم کار کنم
اکنون می بینم که این از ارزش کمبود باور احساس لیاقت در من سرچشمه می گرفته است
و
نکته ای دیگر
احساس قربانی داشتن
این احساس قبلا من هم داشتم
من با گرفتن احساس قربانی شدن می خواستم که دنبال مقصر بگردم و از خودم رفع مسئولیت کنم
همه اینها بر می گردد به این که من احساس ارزشمندی را در خودم گم کرده بودم
حال می دانم که خودم باید مسئولیت اتفاقات زندگی خودم را برعهده بگیرم و بدانم که هر اتفاقی که برای من رخ می دهد نتیجه افکار و باورهای خودم است
روزها است که با آموزش های استاد من در حال شناخت خودم هستم و قدم به قدم در حال بهتر شدن هستم
ممنونم از استاد بخاطر این فایل ارزشمند
هر دقیقه این فایل یک نکته ارزشمند در خودش دارد و یک درس تازه را برای من تداعی می کند
شور و شوق داشتن
اشتیاق داشتن
انگیزه داشتن
همه اینها را همیشه و همیشه در زندگی خودم و در کسب و کار خودم بکار ببندم من موفق ترین خواهم بود
داشتن شور و شوق و لذت بردن از کاری که انجام می دهم
آن کار هر چیزی که می خواهد باشد داشتن این شور و شوق من را به موفقیت و لذت بردن هدایت می کند
من برای امروز حالم خوب باشد
کاری به دیروز و فردا نداشته باشم
فقط امروز
برای فردا ، فردا صحبت می کنیم
کاری به آینده نداشته باشم
فقط امروز
این جمله
یک درس دارد که من را روز به روز جلو می برد و سبب می شود که من بعد از گذشت سال ها خوب خوب خوب باشم
ممنون استاد و خانم شایسته بخاطر تهیه این فایل گرانبها
سلام بسیار گرم خدمت دو عزیز مهربانم فرشتگان نجات و بندگان خداجوی خودم
و سلام خدمت همه دوستان آگاه و خوش بین و روشنفکری که از کامنت ها و حضور گرمشان بسیار لذت می برم.
همه و همه فایل های زیبای شما درس است و نکته و عبرت برای من که در این مسیر خودشناسی و خداشناسی گام برداشته ام.
در ابتدا بسیار ممنونم که این قدر عاشقانه فعالیت می کنید و با شور و اشتیاق شماست که سایت هر روز پر بازدیدتر و پویاتر می شود.
ممنون از این همه زیبایی که به تصویر می کشید و در خلال این صحبت های انسان ساز خالق گوشه ای از تصاویر بسیار چشم نواز و زیبا هستید که به قول خودتان بایستی حداقل یکبار تصویر را و بار دیگر صوت را مورد توجه قرار داد.
بازی زیبای شما زمینه ساز بستری شد برای کسب درس و مهارتی که بتوانیم نکات بسیار زیبای آن را هوشمندانه درک کنیم و در عمل آنها را بکار بگیریم.
آنچه از محتوای کلی این فایل برداشت می شود اصل توانایی کنترل ذهن یا همان تقواست. جایی که مجالی برای ورود نجواهای شیطانی نمی گذاریم و با اقتدار در کنار این قدرت دست بشر حاضر می شویم .
افسار ذهن را به دست می گیریم و با مدیریت ذهن به سمت خواسته خویش قدمهای متوالی و بزرگ برمی داریم.
هر آنچه که در دنیای فیزیکی ساخته ایم حاصل باورها و افکار خودمان است و آنچه در بیرون از ما اما در مقابل چشمان ما قرار گرفته است، همان ذهنیت ماست.
محصول تفکرات و اندیشه ها باورها و حرف ها و بحث ها و صحبت هایی که کرده ایم و هر آنچه که به آن گوش داده ایم و گوش سپرده ایم الآنه در برابر چشمان امان صف آرایی کرده اند.
اگر خوب و دلخواه هستند و دوست داشتنی، محصول خودمان است و اگر نا جالب و نا خواسته و همراه با آشفتگی و پریشانی نیز به همین صورت. پس خودمان را دریابیم و به خود رجوع کنیم.
قرآن زیبای خداوند همواره صحبت از همین ها دارد و به بیان های مختلف آن را به صاحبان عقل و تفکر گوشزد می کند.
برایمان بارها پیش آمده که یا احساساتی شده ایم یا عصبانی شده ایم یا مضطرب شده ایم و زمینه محرومیت از نعمات خداوند را به وجود آورده ایم و این موضوع بسیار مبتلا به و فراگیر است. چرا که کنترل ذهن در هنگام مواردی که ذکر شد بسیار سخت و دشوار است و نیاز به آرامش و تمرکز و همین طور تکرار و تمرین دارد تا نهادینه شود اما باز هم ممکن است درگیر آن بشویم.
به طور مثال پیش آمده که با تمرین و کار بر روی باورها توانسته ام میزان ورودی پول و ثروت و ساختن پول را به یک مدار مناسب ارتقا دهم اما نجواها چنان خوره به سمت من آمده اند که همین مقدار هم تو را کفایت می کند مگر چه کار می کنی که نیاز به درآمد از این بیشتر هم داری؟ فقط داری خودت را خسته می کنی . همین مقدار بس است . و اینجاست که عدم احساس لیاقت را بصورت بسیار پنهان در خود ایجاد می کنیم و از دریافت نعمات بیشتر محروم می مانیم.
در بازی های مختلف بسیار دیدهایم اما از تجربه خودم بگویم درباره بازی فوتبال با تیم مقابل خودمان که مساوی بودیم و دقایق آخر صاحب توپ شدم و دروازه بان هم از من جا ماند و درست در چند قدمی دروازه خالی قصد حرکت نمایشی داشتم که این هم نوعی عدم تمرکز و غرور بیجا بود که باعث شد هم خودم به زمین بخورم و هم توپ به بیرون برود که البته بازی را بردیم اما این من نبودم که گل تمام کننده را زدم بلکه دوست من پاداش آن را گرفت و من از این نعمت به همین سادگی محروم شدم.
نکته بسیار جالب و پندآموزی که این روزها به آن دقت می کنم و آن را در فوتبال و در لیگ جزیره می بینم ذهنیت بسیار ارزشمند پپ گواردیولاست. مربی کارکشته ای که این روزها طرفداران من سیتی هم بابت آن نگران هستند از این نظر که او در حال تکمیل افتخارات خود در این تیم است و شاید برای فصل بعد به دنبال چالش جدید دیگری با تیمهای دیگر باشد.
این بسیار با ارزش است و به عینه دیدیم که چطور از تیم آرسنال که تا همین چند هفته پیش با اختلاف عقب بود خود را به صدر جدول رساند. و در نقطه مقابل میتوان تیم آرسنال را دید که چگونه با عدم تمرکز حتی در آخرین بازی خود سه بر صفر نتیجه را به برایتون واگذار کرد و عملا قهرمانی را از دست داد.
یادم می آید بازی های والیبال تیم ملی خودمان را که چقدر خوب بازی می کردند و در ابتدای لیگ جهانی حتی از تیمهای تراز اول دنیا پیشی می گرفتند اما با عدم به دست گرفتن توانایی هایشان در کنترل ذهن به تیم های پایین تر جدول نتیجه را واگذار می کردند.
اینکه چه افکاری به ذهن وارد می شوند تا احساس عدم لیاقت را بوجود آورند، میتوان به عدم تمرکز به داشتن استعدادها و مهارتها و تواناییهای خویش اشاره کرد. جایی که نمی توانیم ذهن را به کنترل خود درآوریم و دچار پریشانی و اضطراب و آشفتگی و سراسیمگی می شویم و از محدوده آرامش خارج می شویم و ترس و دودلی و افکار، نجواها ما را به سمت عدم دریافت نعمات و عدم آرامش سوق می دهند.
آرامش، می تواند اولین ابزار ما برای کنترل ذهن در این مواقع باشد که صد البته نیاز به تمرین و تکرار و گوشزد کردن آن به خود شد و همواره آنرا یادآوری نمود.
ظرف ذهن ما به مانند همان لیوان شربت خاکشیر است که اگر آن را آرام کنیم محتویات آن ته نشین می شود و می توانیم زلالی آب را هم ببینیم اما اگر آنرا به تلاطم بیاوریم تمام ذرات آن به حرکت در می آیند و آب آن شربت را زلال نخواهیم دید.
ذهنیت برنده در این است که کنترل ذهن را به خوبی در دست گرفته و اجازه ورود عوامل بهم ریخته را به خود ندهیم.
یکی دیگر از عواملی که سبب از دست دادن نعمات و محروم ماندن از آنها می شود احساس قربانی شدن است.
یادم می آید سالها پیش در بازار مشغول بودم و همراه با یکی از دوستانم. بعد از مدتی متوجه شدم که دریافتی او از من بیشتر است در حالی که کار یکسانی داشتیم. احساس قربانی شدن به من دست داده بود و همین هم باعث پراکندگی افکار و نتیجتا هم اتفاقات بد برای من شد. این موضوع مربوط به خیلی سال پیش بود و خدا رو شکر در حال حاضر به این مسائل آگاه شده و در حال بهبود اوضاع هستم.
در همین جایی که مشغول به کار هستم هم تا همین سالهای پیش بودند دوستانی که به علت افکار و باورهای بیمار خودم با آنها در مشاجره و ستیز و پیشامدهای بد بودم اما با کنترل ذهن ام و با ترمیم باورهای خودم زمینه ساز اتفاقات خوب شدم و همین اشخاص در حال حاضر در احترام با من هستند.
اینکه بتوانیم ذهن را کنترل و آن را مهار کنیم تا نجواها مدیریت آنرا به عهده نگیرند نیازمند یک تلاش و جهاد است تا کم کم در زندگی روزمره بتوانیم به بهترین شکل آنها را به کار بگیریم.
در رانندگی هم شخص بنده به آن مبتلا هستم و این نتیجه سالها رانندگی به شیوه اشتباه است. اینکه تمرین می کنم بوق نزنم. به دیگران راه بدهم با آرامش و حس و حال خوب رانندگی کنم. یا در مورد همسرم که ممکن است گاها عصبانیتی بوجود آید و البته که گریز ناپذیر است اما بسیار بسیار بهتر و آرام شده ام و اجازه ورود نجواهای شیطانی را نمی دهم. یا اتفاقات ریز و درشتی که در اطرافم رخ میدهند و با آرامش از کنار آنها عبور می کنم. یا اخبار مختلفی که ناخواسته به گوشم میرسند برای من که اصلا اخبار و تلویزیون را به لطف این آگاهی ها دنبال نمی کنم اما می توانم ذهن ام را با خارج شدن از آن محیط و دورشدن از آنجا و یادآوری بهترین اتفاقاتی که تجربه کرده ام به کنترل خودم دربیاورم و نتیجتا هم حس و حال خوب را بارها و بارها تجربه کنم.
جا دارد کمی هم که شده ریز بین تر باشیم و درسهای جالبی را که در اطرافمان رخ میدهد و جهان آنرا به ما گوشزد می کند آگاهانه دریافت کنیم و در جهت بهبود هر چه زیباتر آن گام برداریم.
خدایا شکرت اجازه دادی بازهم بتوانم کامنت بنویسم و ذهن ام را درگیر مطالب ارزشمند این فایل کنم.
استاد عزیزم و مریم خانوم مهربان از شما هم که مدیریت سایت و برنامه های زیبای آن را هدایت می کنید بسیار بسیار سپاسگزارم و صمیمانه برایتان بهترینها را از خداوند منان خواستارم.
سلاممم به همه!!و سلام به استاد عزیزمم و مریم بانو جان!
چقدر آگاهی این فایل توی زندگی من این چند وقته کاربرد داره! انگار دقیقا همون جای خالی و تکه ای از پازلیه که نیاز داشتم!
هر فایلی که میزارید سعی میکنم چیززی که یاد گرفتم در عمل استفاده کنم و در زندگی خودم تمرینش کنم و جزئی از شخصیتم بشه!
افتخار میکنم به شخصیتتون که از هر چیزی ، درس میکشید بیرون و برای بهبود خودتون استفاده میکنید!
آگاهی های مهم این فایل که باید در عمل تمرین کنم:
#کنترل ذهن
به اتفاقات بد توجه نکن ، فقط به بهبود بعدی فکر کن!
به ظاهر شرایط نگاه نکنیم،فقط سعی کنیم در هر لحظه بهترین خودمونو ارائه بدیم و فقط اون روز و اون ساعت بهتر زندگی کنیم و ذهنمونو کنترل کنیم و با افکار خوب جلو بریم!
اگر از زندگی همخیلی عقب باشیم ، با کنترل ذهن اوضاع به نفع ما پیش میره و همه چی درست میشه و یکی یکی امتیاز مون میره بالا!
#عجله نکنیم یا شل نزنیم(ادامه دادن مسیر درست)
و اون تمرکزی که در ابتدا داشتیم که با اون نتایج به وجود اومد رو اگر ول کنیم ، همه چیز به قبل بر میگرده ، پس باید اون تمرکزی که روی موضوع میزاریم و داره جواب میده رو ادامه بدیم و در مسیر صبر داشته باشیم و ذهنمومنو کنترل کنیم!
{اگر بتونیم ذهمونو کنترل کنیم ، میتونیم زندگیمونو کنترل کنیم}
[اگر کنترل ذهنمونو از دست بدیم ، کنترل بازی زندگی رو از دست میدیم]
#احساس عدم لیاقت
احساس عدم لیاقت درمورد اوضاعی که داره برات خوب پیش میره… و خودت داری به خودت ظلم میکنی و اوضاع رو برای خودت سخت میکنی!
وقتی همه چی خیلی خوب پیش میره ممکنه به خودمون و لیاقتمون شک کنیم و اینجاست که احساس عدم لیاقت رشد میکنه و جوونه میزنه
وقتی لیاقت رو از خودمون میگیریم ، دواقع داریم اون نعمت رو از خودمون میگیریم!
مثال از دست دادن نعمت بخاطر عدم احساس لیاقت:
اینم توی وجود خودمم پیدا کردم ، بعضی اوقات شده که وقتی روی عزت نفسم کار کردم ، برام عادیه و گفتم من لایق بهترین نعمتام و باید همه چیز برام ساده و عالی همیشه پیش بره ولی … از کمبود عزت نفس که شروع میشه ، نوی شرایطی هم که اوضاع خیلی برات خوبه ، مثلا همه نمره هام و کارهام خیلی خیلی عالیه و همیشه همه چیز به نفع من میشه توی هر جنبه از زندگیم..یه دفعه شک میکنم که چقدر همه چی داره برام خوب پیش میره و اینو عادی نمیبینم ،( در حالی که که طبیعیه که همه چی هم برات خوب پیش بره و !) و اینجور موقع هاست که عدم احساس لیاقت منو از موفقیت و خوشبختی دور میکنه! و باید از ریشه مسئله رو حل کنم و روی عزت نفسم کار کنم!!)
( از این به بعد برای اینکه ریشه رفتار و باور هام رو بدونم ، به خودم خیلی دقت میکنم که چه واکنش چ رفتاری میکنم و چه حرفی میزنم ، تا بتونم ریشه باور هام رو در بیارم))!
#احساس سمی قربانی شدن
احساس قربانی شدن اوضاع رو بدتر میکنه وقتی اوضاع خودمون سخت نشون میدیم و خودمون رو قربانی شرایط میدونیم… و وجود ضعیفمون از این موضوع تغذیه میکنه!!
و ریشه در عزت نفس دارد.
#نقش شور اشتیاق
همیشه به خودمون یادآوری کنیم که هدفمون از زندگی ، لذت بردن از هر لحظه است و لذت بردن اصله!!
فارغ از نتیجه ، از کاری که انجام میدیم لذت ببریم!
و چقدر از کار خانم شایسته عزیز ذوق کردم که با راکت و توپ ها حرف میزدید، چون دقیقا منم همینطورم و با وسایلام حرف میزنم و واکنششون رو حس میکنم و میفهمم چی میگن و اگر یه گل یا درخت ببینم حتمااا باید برم برگاش رو ناز کنم بغلش کنم!
باید زندگی کردن در لحظه رو یاد بگیریم! در زمان حل باشیم!
مومنان کسانی که هستند نه غمگین میشوند و نه میترسند!
غم از افسوس خوردن از گذشته است و ترس هم از آینده است!
نه گذشته ،نه آینده ،فقط در لحظه باش!!فقط خودت باش ، فقط لذت ببر!
همینجوری که هستی خوبی،،خدا همینجوری عاشقته!ولی هر روز به دنبال بهبود خودت باش تا به ورژن برتر از خودت تبدیل بشی! بهترین خودت ، نه بهتر از دیگران!
#لذت بردن از چیز های ساده
حتی بعضی اوقات لذت یه چیز کوچک ، خیلی بیشتر از چیز بزرگه!!
یادآوری به خودم که: لذت بردن یه چیز درونیه! و لازم نیست منتظر باشی تا یچیزی از بیرون درست بشه تا تو رو خوشحال کنه ، تو باید توانایی اینو داشته باشی که از هرلحظه بتونی لذت ببری
حتی بو کردن گل ها یا بوی عطر چای و دمنوش
وقتی با خدا حرف میزنم ، وقتی ذهنم ساکته و در زمان حالم ، وقتی سپاسگزاری میکنمو حس آرامش بعد از مراقبه، بوسیدن گل و گیاه و بغل کردن درخت و مثل بچه ها رفتار کردن و لذت بردن و فعال بودن کودک درونم و کمتر جدی بودن، خیس شدن زیر بارون و… ،خیلیی لذتتت میبرم!
[]قانون مهم: وقتی به نعمت های بزرگ تر میرسی ، که بتونی از همین نعمت های کوچک خوب استفاده کنی واز همینا لذت ببری!!
عاشق بچه هام که بخاطر یه چیز کوچک و خیلیی خیلیی معمولی هم میتونن لذت ببرن و این توانایی توی وجودشون هست که از چیز های ساده لذت ببرن!
°وقتی حالت خوبه=اتفاقات خوب بیشتری میوفته!
وقتی از چیز های کوچک لذت میبری= به نعمت های بیشتر و بزرگتر میرسی!
چون ظرف وجودت داره بزرگ تر میشه))!
و یکی از خواسته های هر روزم اینه که بتونم از هر لحظه به لحظه امروز لذت ببرم و امروز بهترین روزم تا الان باشه و هرروز بهتر از دیروز!!
سپاسگزارم بابت این هدیه های ارزشمندی که روی سایت میزارید،یک دوره کامل بودن برام!!و میلیارد میلیارد هاا دلار می ارزن همین صحبت ها ، چون مسیر زندگیم رو عوض میکنه و از خیلی ضرر ها جلوگیری میکنه و …!
بی نهایت عاشتونم و ممنونتونم!!!
سپاسگزارم پروردگار مهربونم،ممنونم رفیق!!!!سپاس بابت حضور. و وجودت در هر لحظه! که همه کس و همه چیزی!
اول اینکه چنتا باور یا طرحواره گفته شد که من تقریبا همه رو داشتم
من چن وقت میخام ذهنمو کنترل کنم ولی نمیدونسم چ جوری
تا اینکه امروز این فایل گذاشته شد و جواب کلی از سوالات منو داد
واقعا فایل ارزشمندیه
این نمونه رو من قبلا توی فیفا بازی کردن دیده بودم
مثالشم اصن بذارید روی فیفا میزنم
اول احساس قربانی شدن
بارها شده که من زمانی که بازی میکنم توپ رو به تیر میزنم
عالی بازی میکنم
و اصن دروازه بان حریف سوپر من میشه دیگه
یه چیزهای عجیب و غریبی رو میگیره
حتی میشه تو یه بازی توی یه لحظه توپو یه جوری میزنم که اول توپ میخوره به تیر راست دروازه بعد میخوره به تیر چپ دروازه و بازم تو گل نمیره
اینجور موقع ها من احساس قربانی شدن میگیرم که بابا ببین من اینقدر خوب دارم بازی میکنم ولی آخرش اون میبره
بعد همیشه ام یه دلیلی پشتشه
من مثلا دریبل به اون صورت توی فیفا بلد نیستم ولی
اون حریفم یه دریبل ساده بلده
و تک موقعیتش گل میشه
فوری میاد توی ذهنم ببین من ب توپ بستمش ولی اون بوده که بازی رو برد
این میشه احساس قربانی شدنه
که سریعا باید کنترل بشه
چ جوری
اولا به نظرم دوری از نتیجه گرایی یعنی توی لحظه باشم و بخام از همون لحظه ی بازی لذت ببرم
این خودش باعث میشه که کلی من جلو بیوفتم
مورد بعدی احساس عجله
همون مثالی که مریم عزیز زد
که گفت من ده یک جلو بودم بعد گفتم یالا یالا
دقیقا شده که من دقیقه هشتاد گل خوردم
بعد گیر دادم که زود باش
و بعد نجواها اومده که تو بابا تعویض هاتو انجام دادی دیگه الان کاری از دست بر نمیاد
حتی بازی شاید مساوی شده باشه آ
و بعد روی یه ضد حمله گل خوردم و همه چیز خراب شده
این مثال بارها تکرار شده
یا مثلا این که اصن پاشنه آشیل من توی زندگیه
من باورتون نمیشه زمانی ک مثلا میرسم دم در خونه همزمان هم زنگ میزنم هم دنبال کلیدم میگردم
که اگه یکیش یک ثانیه زودتر اتفاق افتاد من به اندازه ی همون یک ثانیه جلو بیوفتم
حالا اینجا به من ضربه ای نمیزنه
ولی امان از وفتی که سیکل معیوب بشه
مثلا من الان از لحاظ مالی رشد نکردم
با اینکه شاید هنوز وارد اون قسمت غیر طبیعی نشده باشما
یعنی از کلیت جامعه شاید خیلیم بهتر باشم از لحاظ سبک زندگی و خرجهایی که میکنم
ولی چون به ماشین بهتر نرسیدم
چون خونه نخریدم شرکت نزدم
این میاد توی ذهنم که ببین عقب افتادی
ببین نمیتونی قدم از قدم برداری
ببین نمیتونی کاری انجام بدی و این موردی که باید حواسمون بهش باشه
مورد بعدی
احساس لذت بردن از لحظه
چ قدر خوبه این احساس
مثالی که استاد زد این بودش که اون زمانی که هیچی نداشته توی بندر عباس میرفته با یه جفت کتونی میگشته بندر عباسو و اشک میریخته از خوشحالی از اینکه چ قدر خوشبخته
توی بازی فیفا بارها شده که من درحین بازی
بازی برام حالت تکراری پیدا کرده و م شیفت شدم روی گذشته
روی حرفهایی که توی گذشته بهم زده شده
و کلی حالم بد شده
در ظاهر دارم فیفا میزنم ولی ذهنم اونجاس
و بعد احساس بد باعث شده بازی رو ببازم
یا مثلا این اومده توی ذهنم که ببین اون فلانی الان به این رشد مالی رسید تو نرسیدی
احساس استرس از آینده که نکنه بعدا هم اینجوری باشه
و همین احساسات باعث شده بازی رو ببازم که هیچ زندگی مالیم رو هم ببازم
و به قول استاد این همون احساس شکر گذاری دیگه
مثلا من الان کسب و کار خودمو دارم
همش میگم اگه مثلا فلان شرکت بودم
و مثلا فلان تایم زمانم رو گذاشته بودم روی این نرم افزار الان رسیده بودم به این درآمد
هیچ وقت نمیگم بابا من آرزوم بود از کسب و کار خودم پول بسازم و خرج زندگیمو بگذرونه فقط
ب خدا یه روزی آرزوم بود برای خودم کار کنم
و بتونم حتی شده یه نون بخور نمیر در بیارم
الان همون اتفاق افتاده
توی جامعه ای که همه دنبال بیمه ان
من پروژه ای کار میکنم و اینقدر راحت میتونم پیشرفت کنم
هم تنوع پروژه های طراحی طلا و جواهر دارم
هم دارم پیشرفت میکنم از بازخوردهایی که از ساخت میگیرم
از شیوه های جدیدی که داره مثلا با گرون شدن طلا توی این زمینه ایجاد میشه
و هزاران عامل دیگه
و ایناس که به نظرم خیلی ارزشمنده
مورد بعدی
همین لحظه فقط خوب بودن
من این چن روزه ب قدری با این درگیر بودم که دیوانه شدم
مثلا میگفتم من احساسمو اول صبح با نوشتن خوب میکنم
باید اما تو نمیتونی برای همیشه این ذهنتو کنترل کنی
نکته ی مهم
حتی استاد هم با این همه نتیجه درشت
نمیتونه ذهنشو توی یه بازی ساده مدام کنترل کنه
اینکه الان سر از آمریکا در آورده اونم از راننده تاکسی بودن
هنوز که هنوزه توی این زمینه میلنگه وای ب حال من
و این خیلی حس خوبی بهم داد که صفر یکی نگاه نکنم
قراره ما هروز فقط یکم بهتر بشیم
دوما
من قبلا میگفتم من اراده میکنم که کلا برای همیشه ذهنم دست خودم باشه
الان فهمیدم ذهن بازه ای باید باشه
مثلا من به خودم بگم اول کار
آقا من میخام یک ساعت بعد از اینکه با تمرین نوشتن حالم خوب شد
ادامه بدم این حال خوبو با حرف زدن همین
فقط یک ساعت
بعدش بشه دو ساعت
بعدش بشه سه ساعت
بعد چهار ساعت
این از این قضیه
سوما باید یاد بگیرم که من توی اون زمینه هایی که خوبم الگو برداری کنم
مثلا توی روابط عاشقانه عالی ام
واقعا خوبم
وقتی که نگاه میکنم ب خودم
میبینم که من اصن باور نداشتم دختر خوب نیس
همیشه باور به این قضیه داشتم
و هر موقع بقیه میگفتن دخترا الان دیگه همشون فلان شدن
همشون دیگه دنبال فلانن
من سریع خودمو جمع و جور میکردم حرف نمیزدم
ولی با تمام قدرت نمیشنفتم و نمیشنوم هنوزم
یا مثلا هرجا سریالهای ترکیه ای بود من اصن ب هیچ عنوان توجه نمیکردم حتی یه لحظه
و ثمره اش هم دارم میگیرم
یا مثلا توی سربازی
همه میگفتن سربازی سخته
فلاانه
من هدایت شدم به مسیری که فاصله ی محل خدمتم تا خونمون پنج دقیقه بود
اونم اصن با یه شیوه های عجیب و غریب
یا مثلا اونقدر توی سربازی رشد کردم که مقاله های من توی مجله کشوری سربازی چاپ شد
یا مثلا تونستم بهترین جایگاهی که یه سرباز میتونه داشته باشه رو ب عنوان نماینده ی سربازها بگیرم و از اون طرف بهترین و راحترین جا مال من بود اونم همش هدایتی
یعنی طرف باباش سرهنگ همون ارگان بود آرزووووش بود آرزووووش بود جای من باشه
بعد ما اصن پارتی نداشتیم یعنی کسی سفارش منو نکرده بود و اصن با این مباحث خانواده ی من غریبه ان اصن پشتیبانی از این لحاظ نداشتم ولی خدا پشتم بود و اینجوری میترکوند و از نظر منم باید همین شرایط میبود یعنی احساس لیاقت رو کامل داشتم
مورد بعدی که توی این فایل بهش اشاره شد احساس لیاقت بود
مثلا اگه چیزی رو راحت به دست آوردی نگی دیگه اینقدرم نباید راحت باشه
مثلا من هدایت شدم قبل از عید به یه پروژه ای که
برای هر پروژه میتونستم دویست دلار درآمد داشته باشم
و اگه دستم راه میوفتاد میتونستم الاماشاالله در ماه از این پروژه ها بزنم
من بارها از اون رابطم پرسیدم چرا این آدم حاضر شده یه همچین پولی بده
چرا نرفتن سراغ فلان شیوه
بعد منطقی ام حرف میزدما
میگفتم بببین اینا اگه بخان ب جای اینکه من این پروژه رو براشون بزنم فلان دستگاه رو بخرن و اون براشون بزنه ارزون تر میشه
مثلا من درآمدم روی هشتاد تا اولیه که توافقمون بود میشه حدود شونزده هزار دلار
ولی اون دستگاه رو من قیمت گرفتم که مثلا اون حدود مثلا دو هزار دلار می ارزید
با اینکه من اصن نمی فهمیدم که اون دستگاه شاید اصن نتونه اون کارو منیج کنه
و احتمالا نمیتونس چون خودمون که تست نکردیم
اینقدر این حرفا رو زدم
و اینقدر رویاپردازی های الکی کردم که تا اون پروژه توی نطفه خفه شد
و تمام
بعد که رفت
گفتم آخیش
انگار این اصن با من جور نبود
خدا میخاس برای من دفترو تشکیلاتمو راه بندازه خیلی ساده
و اونقدر این پروژه باعث میشد با پولی که میومد با تجهیزات و آموزش هایی که من میدیدم اینقدر باعث میشد که من پیشرفت کنم که حد و حساب نداشت
ولی احساس لیاقت نبود
نمیگنجید توی ذهنم
با منطق های من سازگار نبود
اونقدر گفتم تا گند زدم توش
یا مثلا توی بازی فیفا
با یکی بازی میکردم من آشنایی با بازی شون نداشتم
دو تا گل سه جاف همون اول بازی بهش زدم و کلی موقعیت
بعد وسطش از بقیه پرسیدم این بازیش چ جوریه من اینقدر دارم راحت بهش گل میزنم
کامنت بسیار زیبایی بود. فهمیدن اینکه آدم از کجاها ضربه میخوره و یا پاشنه آشیل هاش، خودش جای شکر داره. چون موقعی که ندونی مشکل از کجاست براش راه حلم نمیتونی پیدا کنی.
همیشه تحلیلات و میخونم گاهی متوجه پیام آیات نمیشم ولی میگم عیبی نداره فقط بخون انشاالله پیشرفت میکنی.
خیلی خوبه که اینقدر استمرار داری و از چندماه پیش که پیگیر کامنتات هستم توی فایلا از آیات قرآن استفاده میکنی و برداشتت رو مینویسی و کمک میکنی به افرادی مثل من که کم کم به سمت فهمیدن آیات قرآن هدایت بشیم.
من تحسینت میکنم و خداروشکر میکنم که در این سایت الهی عضوم و دوستانی دارم که هیج کجای دنیا مثلشون نیست.
دوستانی که دنبال پیشرفتن و درک خودشونو برای بقیه هم مینویسن تا هرکسی در مسیره،پیشرفت کنه.
آقا چقدر مثال های زیاد و ملموس و عالی زدید و اصل مطلب رو راحت بیان کردید
چقدر لذت بردم و چقدر بهم کمک شد
و چقدر از بالا پایین شدن عواطف و حس و تفکراتی که تجربه کردید در حین بازی ها و سربازی و… چقدر نکات ریزی وجود داشت
چقدر خوبه که آدم وقتی یکم دقیق تر میشه به افکار و احساساتش در هر موقعیتی، اینطوری هم کنترل ذهن قوی تر و بهتر و ساده تر میشه و هم تاثیر این نیرو رو بیشتر میفهمیم که فلان تفکر و احساس بوده که نتیجه فلان مورد شده این.
من میگم قوانین هستی یک زبان خاصیه که آدم باید زبان فرکانس ها و پیام احساسات رو هر روز یاد بگیره و هر روز بعد از یادگیری تمرین و مرور کنه
کار ما باور سازی نیست فقطف کار ما مرور همین نحوه عملکرد قوانین هستی و فرمول نحوه کارکرد ذهن و احساسات هست در مورد هر چیزی، اعم از قانون پول، قانون رابطه، یا هر اتفاق و رویداد ساده و ریز روزانه تا موارد دیگه مثل مهاجرت و جسم و اندام و خواب و یادگیری یک مهارت یا خرید یک وسیله اینترنتی یا بازار
آقا دمتون گرم
روز به روز موفق تر باشید و بیشتر ازتون بخونم و یاد بگیرم
به نام خداوند یکتا تنها هدایتگرم از تاریکیها به نور و روشنایی
سلام استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستان بی نظیرم
مدتهاست سفت و محکم رو تعهدم بودم که تا زمانی که عمل نکردم چیزی کامنت ننویسم سر عهدم هستم امشب با این حجم از انرژی که در طول روز صرف کارام کردم فقط هدهیت خداوند من رو به اینجا کشوند و قلم دستم داد که بنویسم
میخوام از چندین ماه پیش بگم.17 آذر ماه 1401 و شروع کلاسم با بچه ها.یک هفته قبلش باهام تماس گرفتن و ازم دعوت کردن دقیقا با همین بیان که میخوایم به عنوان استاد به بچه های شهرمون آموزش بدین .شهری که میگم فاصلش تا روستامون کمتر از نیم ساعت هست اما از روستای ما ماشین نداره و باید میرفتم یه شهر دیگه و اونجا باز تاکسی سوار میشدم و رفت و برگشتم 4 تا 5 ساعت طول میکشید فقط زمان کودکیم اونجا برای مسابقات مدارس رفته بودم و چیزی ازش تو ذهنم نبود و حرفای دیگران که اونجا مسیرش خطرناکه و جادش کوهستانیه و از این حرفا امامن از بچگی عاشق رفتن به جاهای ناشناخته بودم و این رو خیلی زیاد تجربه کردم همیشه تجربه های جدید رو دوست دارم و بدون درنگ قبول کردم روز اولی که رفتم یه شاگرد داشتم مهنای زیبا و دوست داشتنی که هنوزم وقتی یادش می افتم تصویرسازی زیباش از شعری که تو کتاب داستان خونده بود و راجب عروسی بود یادم میاد که عروس و داماد رو دقیقا دقیقا تو همون حال وهوای شاد جشن کشیده بود و عاقدی که اخر شعر گفته بود من پیرم ولی منم میرم زن میگیرم و قه قه خنده های بچه ها از آخر داستانش و چشمای من که از زیبایی و شگفتی اون تصویرسازی گرد شده بود.اون روز فقط مهنا بود و کم کم تعدادشون اضافه شد .من هفته ای یک روز و 2 ساعت کلاسم بود اما تو تمام این مدت عشق فقط عشق به لحظاتی که با بچه ها میگذروندم من رو میکشوند میبرد و مسیری که از تک تک لحظه هاش لذت میبردم.حدود 5 ماه با بچه ها کلاس داشتم اما تمام این مدت عشقی تو وجودم بود که متوجه هیچ چیز دیگه ای نبودم انقدر برام لذت بخش بود بودن باهاشون که نمیفهمیدم آقای رییس بسیار محترم اونجا وقتی میگفتن شاگردات کمن یعنی چی اصلا اصلا نمیفهمیدم.5 ماه بهترین بهترین بهترین خاطرات رو با بچه ها ساختیم.5 ماه بهترین راننده های منطقه خودم فرشتگان خدا میشدن که من سالم و سلامت و به موقع برسم سر کلاس.واای استاد یه بار برف سنگینی اومده بود شب قبلش به خانواده ها پیام دادم که من میام ولی بچه ها هر کدوم خواستن نیان مامان نفس که 4 سالشه بهم پیام داد که خانم کیانمهر نه تو رو خدا نفس از اول هفته ذوق کلاس رو داره یعنی استااااد اون لحظه و همین الان که میگم چشمام پر اشک شد بس ذوق کردم فرداش که خواستم برم کلاس فقط یه ماشین تو روستا میرفت و جاده خیلی برفی بود.گفت من از یه مسیر دیگه میرم و سر یه جاده پیاده میشین باید وایسین دوباره که ماشین سوار شین .من بودم و یه آقایی از مردم شریف روستامون که هم مسیر بودیم استاد جاده یخ بود اما من تو مسیر فقط از رد پای پرنده ها رو برف و از درختایی که داشتن حال میکردن تو اون حجم برف و کیف میکردن که قراره بهار کلی سر سبز بشن لذت میبردم پرنده هایی رو تو مسیر میدیدم که انگار از یه دنیای دیگه اومده بودن یاد پرنده های تصویرسازیام می افتادم.وقتی رسیدیم سر اون جاده اصلی و پیاده شدیم یه لحظه نگاه کردم دیدم اینجا که بیابونه و ماشینا با سرعت برق رد میشن اماخدا تو گوشم گفت نترس من باهات هستم هواتو دارم به تو کمک میکنم همون آقای هم ولایتیمون که هم مسیر بودیم اومد گفت آبجی شما دختر فلانی مگه نیستین من داماد فلان همسایتونم ما تریلی داریم و میخوایم بریم شهرستان از اون شهری که میخوای بری رد میشیم اگر نمیترسی سوار تریلی بشی ما میرسونیمت استاد من اون لحظه قبل از اینکه اون حرفا رو از اون آقا بشنوم از خدا شنیده بودم و گفتم ممنونم از بزرگواریتون و برای اولین بار تو عمرم سوار تریلی شدم و به آسانی رسیدم کلاسم رو.خیلی تجربه جالبی بود برام.و خودش یه چالش بود برای رفتن به کلی ترس و حمایت خدا رو هم به زیبایی دیدم.وقتی رسیدم کلاس نفس پیاده اومده بود و دستاش قرمز شده بود از سرما اما به محض اینکه وارد کلاس شد شروع کرد نقاشی کشیدن.این 5 ماه برای من لذت عجیبی داشت اون مدت هم با کلی انسان جدید اشنا شدم هم خانواده های بچه ها و بچه ها که گلچین خدا هستن واقعا انگار بهترینهایی بودن که میتونستن بیان تو کلاس من.خانواده هایی که قبل از اینکه بگم شهریه رو منظم پرداخت میکردن.رییس کانون که 5 ماه هیچ درصدی رو از من نگرفتن و بهترین امکاناتشون رو در اختیارم گذاشتن با احترام و عزت .مردمان مهربون اونجا.و بچه هایی که با هم کودکی کردیم با هم در لحظه به لحظه اون 2 ساعت زندگی کردیم.من به تازگی تو بهترین شرایط اون کلاس رو کنسل کردم و واردچا لشهای تازه ای شدم .وقتی کنسل کردم خانواده ها تماس گرفتن و اسرار که بچه ها به شما عادت کردن و پذیرشش براشون سخته و میگن اون مدت برای بچه هاشون مفید بودم.وقتی فکر کردم دیدم اره هم من هم بچه ها برای هم مفید بودیم.من از صداقتشون .از پاکی وجودشون.از در لحظه بودنشون.از خود واقعی بودنشون .از شاد و رها بودنشون کلیییی یاد گرفتم.بماند که چقدر خیر و برکت مالی هم برام داشت به طوریکه تو همین 5 ماه با اینکه 6 تا شاگرد داشتم و شهریه کم اما حدود 6 تمن در امد ساختم.در صورتی که قبلش هیچ درامدی نداشتم و صفر بودم صفر کلوین.استاد میخوام از تاثیرات همون لذت های کوچیک بگم لذتی که من و بچه ها کنار هم ساختیم.اقا مهراد 3 و نیم ساله که حدودا 3 ماه با داداشش کلاسم اومدن تو همین مدت به شکل زیبایی وابستگیش به مادرش از بین رفت و کم کم دیگه تنها میومدن . مداد رو که نمیتونست دستش بگیره بدون اینکه من یا خانوادش ازش بخوایم درست و زیبا دست میگیره و نقاشیهاش که قبلا فقط خطوط بودن شکل گرفتن و خیلی خوب نقاشی میکشه و ادم های اطرافش رو شخصیت سازی میکنه.نفس عزیزم که 4 سالشه که مهربونی بدون توقع رو بهم خیلی خوب یاد داد انقدر از نقاشی کشیدن لذت میبرد که وقتی اخر کلاس میومدن دنبالش میگفت نمیام در صورتی که روزای اول مادرش باید تو کلاس میموند.تینای نازنینم که همیشه 2 ساعت قبل از شروع کلاسم میرفت اونجا و منتظرم میشد برسم مامانش میگفت وقتی ازش میپرسیم امروز چند شنبه است در جواب به جای اینکه بگه فلان روز میگه اها فهمیدم 2 روز دیگه مونده به کلاس نقاشی.مهیار بی نظیرم خیلی قشنگ کتاب داستانایی که تینا برامون میخوند رو تصویرسازی میکرد و اواخر یه نقاشی کولاژ انجام داد با جلد شکلات و صدف که عااااالی شد.مهنای بی نظیرم کلی تمرین میکرد و کلی ذهنش به فعالیت معجزه آسایی افتاده که خبر از اینده شگفت انگیزش میده.و نازنینم که مامانش بعداز کنسل شدن کلاسم راجبش چیزایی گفت که فهمیدم حس خوب چه معجزاتی به بار میاره .مادرش گفت یه رژ داره که خیلی بهش وابسته هست و همیشه همه جا میزنه برام جالب بود که من هیچ وقت تو کلاسم نازنین رو با اون رژی که مادرش میگفت ندیده بودم چون تو کلاس من خود واقعیمون بودیم چون منم رژ نمیزنم و خودم بودم و همیشه سعی میکردم زیبایی های همه شون رو بهشون بگم.از رییس اونجا اجازه گرفته بودم همیشه ده دقیقه اخر کلاس بچه ها رو میبردم سالن همایش اونجا تینای عزیزم میرفت بالا رو استیج برامون کتاب میخوند و همه با دقت گوش میکردیم و راجب تصویرسازیها و اشکال و متن داستانها با هم حرف میزدیم این کار رو عمدا انجام میدادم که اعتماد به نفسشون بالا بره و برای خودم هم خوب بود.جلسات اخر یه بار آقای رییس اومد به بچه ها گفت باد کناکهای رنگی زیبایی که از جشن قبل اونجا برگزار شده بود رو بچه ها هر تعدادی دوست دارن هدیه بردارن واااای استاد اون روز من شوکه بودم از عظمت وجود خدا و دقیق عمل کردن بچه ها به قوانین که به محض اینکه ایشون گفتن رفتن هر کی هر چی دلش خواست باد کنک برداشت و شروع کردن به رقصیدن و آواز خوندن و بالا پایین پریدن هر کسی تو حال خودش تو اون لحظه شاد بود من فقط ایستاده بودم و اشک تو چشمام جمع شده بود و فقط نظاره میکردم شادی واقعیشون رو کلی رقصیدن و حتی اهنگ لری گذاشتن و لری میرقصیدن.اون روز تمام روز صدای قه قههه خنده بچه ها و اواز و رقصشون تو وجودم تکرار میشد.تازه دارم میفهمم چقدر انرژی خوب من تو وجود بچه هم اون مدت تاثیر داشته و همونطور که انرژی خوب اونها من رو اماده خیلی چیزها کرد.اون زمان تو کل مسیر یه بخشی از تمرینات شکرگذاریم رو انجام میدادم .درختای تو مسیر که هنوز بهارشون نرسیده بود تو چشم من بهشت بودن بهشت و هر بار اتفاقات زیبایی پیش میومد.تو کل این مدت فقط زیبایی دیدم.و تازه دارم میبینم چه دستاورد های بزرگی داشتم که هیچ وقت نمیتونم انکارشون کنم.هم مالی و هم در ابعاد دیگه خصوصا تاثیراتی که بچه ها گرفتن.این بخشی از نتایجی باید بنویسم از این به بعد
زهرا جان، چقدر کامنتت به دلم نشست و اشکم را درآورد.
آموزش شما ترسیم محبت و عشق بود، طراحی مهر و دوستی.
درس معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
دنیای بچه ها مانند گلبرگ لطیف و زیباست.
تحسین ات میکنم که این مسیر به این طولانی رو برای رسیدن به کلاس طی کردید. احسنت به شما.
اول دبیرستان که بودم رفتم کلاس نقاشی و طراحی. معلم از مل خواست که هر سوژه جالبی که دیدیم اون رو طراحی کنیم.
آخر هفته میخواستم با خاله ام بریم خونشون، ترمینال که منتظر اتوبوس بودیم، یه آقایی با پسرش گدایی می کردند، اومدند سمت ما و من هم یه 100 تومان پول بهش دادم، و چهره اون آقا و پسرش برام جالب اومد، شروع کردم به طراحی اون پدر و پسر و برای اینکه طراحی ام خوب بشه مرتب اونها رو نگاه می کردم، خلاصه آخرای طراحی بودم، یهو دیدیم اون آقا بالا سرمه و گفت:از رو رفتم بگیر این 100 تومن ت
(بنده خدا از بس نگاش کرده بودم، از رو رفته بود اومد پولی رو که بهش داده بودم و پس داد)
و زیر اون طراحی نوشتم از رو رفتم
زهرا جان این عشق و اشتیاق ات رو تحسین می کنم.
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی مهربونم.
چقدر کامنتت عالی بود انقدر زیبا همه چی رو نوشتی که دقیقا تصاویرشون جلو چشمام میومد . من از بچگی از طریق فیلمها و کارتونهایی که میدیدم بچه های روستا چه مسیرهایی رو میرن تا برسن مدرسه همیشه برام جالب بود و همیشه میگفتم این زندگی هم جالبه اینهمه زیبایی که اونها میبینن برای من که از اول تو تهران بزرگ بودم و هیچوقت زندگی شهری رو دوست نداشتم دیدن این فیلمها برام رویا بود و با تمام وجودم میخواستم تجربه کنم و جالبه که همیشه از سختیهاشون میگفتن ولی برام بازم زیبا بود . و تجربه شما از این 5ماه و نوشتن زیباییها و بودن با بچه ها واقعا لذت بردم .
چقدر خوب قانون رو اجرا کردی و جهان هم گوش به فرمانت بود .
سپاسگذارم از وجود ارزشمندت و احساس خوبت از تجربیاتم.اون مسیر برای من پر از خیر بود.تا قبل از اینکه تو این مسیر الهی باشم بر عکس شما فکر میکردم و سختیهای روستا رو میدیدم اما به لطف خدا وآموزشهای استاد عزیز این مدت روستا برای من رنگ بهشت رو گرفت.یه رودخونه نزدیک خونمون هست که یه گوشه دنج رو خدا برام از قبل آماده کرده که برم طراحی کنم یه بار خانم همسایه اومد اونجا و شروع کرد حرف زدن یه پرنده خیلی خیلی زیبا رو درخت من رو انقدر غرق زیباییهاش کرده بود که حواسم به حرفای اون خانم نبود یهو احساسم رو بروز دادم و داشتم قربون صدقش میرفتم گفت زهرا مثل بچه های شهر شده از چه چیزایی ذوق میکنی تازه فهمیدم نگاه بچه های شهر چقدر زیباست و امیدوارم در بهترین زمان به بهترین شکل بودن تو روستا رو تجربه کنی.من تصویر گر کتاب هستم و معلمی یک تجربه بود که من آگاه تر بشم و تجربه ای بود که من رو آماده تغییرات مهم کنه که پیش خدا و استادم سپید روی بشم در آینده که من زهرا عمل کردم .از خدا برای همگی مون عمل میخوام عملگرایی که هر چیزی رو در بالاترین سطحش تجربه کنیم.
با همین فرمون ،باهمین تعهد ،باهمین عشق ،باهمین علاقه، باهمین قدرت ادامه بدین مطمئنا ب بهترین ها هدایت میشین و من باور دارم ک خداوند مسیر آسانی ها را براتون آسان میکند
سپاسگذارم از وجود ارزشمندتون و احساس خوبی که از تجربیاتم دریافت کردین.و سپاسگذارم از خداوند بابت وجود استاد عزیز و این سایت الهی و وجود دوستان ارزشمندی چون شما.امیدوارم در عمل بتونم بنده خوبی برای خداوند و شاگرد عملگرایی برای استاد باشم و برای شما بهترینها رو در بالاترین سطح از خداوند میخوام.
سلام استاد عزیز
استاد خیلی خیلی خیلی خوشحالم چون امروز یک موضوعی را درک کردم استاد ، درک کردم هاموضوعی و شاکله ی اصلی تمام مباحث شماست و هر فایلی که من از شما میبینم امکان نداره از این موضوع صحبت نکنید و اون اینه که ما خالق شرایط زندگی خویش هستیم ما خالق افریده شدیم با گوشت و پوستم امروز درکش کردم استاد؟ در مورد هرچیزی توی چند ماه گذشته صحبت کرده بودم در موردش با همسرم در زندگی من اتفاق افتاد وقتی که متوجه شدم مخصوصا همین امروز این موضوع بیشتر و بیشتر واضح شد برای من و از ذوق داشتم می مردم لحظه شماری می کردم فرصتی پیش بیاد و این کامنت را بزارم بله همونی که شما همیشه میگین و اصلا من فقط گوش می کردم اصلا هیچ درکی ازش نداشتم و امروز همه چیز دست به دست هم داد که من درکش کنم بله ما خالق زندگی خودمون هستیم ما هر چیزی را میتونیم در زندگی پدید بیاوریم اگر کانون توجه را کنترل کنیم واقعا الان متوجه شدم این مطلب را و فهمیدم که خیلی بایذد مواظب حرفهام و وردی های ذهن و چشمم باشم که هر کدومش با توجه به کانون تمرکز من خلق میشه در زندگی من پس چه بهتر که من توجهم را بزارم صحبت هام رو در مورد خوبی ها و چیزهای زیبا انجام بدهم تا همون ها و همون خواسته هایی که دوستشون دارم خلق بشوند منظورم اینه که باورم یقینم به این مطلب بیشتر شد و بیشتر الان مواظبم مواظب همه چیز گفتارم ،کردارم ،ر رفتارهام ،طرز فکرم مواظب همه چیز باورتون نمیشه استاد رفته بودم توی اتوبوس هندزفری همراهم نبود بعد اخبار داشت پخش میکرد باورتون نمیشه گوشهام رو محکم گرفتم و فقط تا مقصد دعا میخوندم و ذکر خدا میگفتم یعنی تا این حد ایمان اوردم به این مطلب.حالا چی شده که من بهتر درک کردم :
توی کامنت جلسه سوم روانشناس ثروت 1 من گفتم که یک خونه باغی اجاره کردم برای هدفی که در ذهنم میخوام اجراییش کنم و با چه شرایط رویایی صاحب اون زمین اونجا رو به من اجاره داد حالا اینه ا همه به کنار
من همیشه با همسرم صحبت میکردم که خوب میشد یک نردبان بلند می بود که میتونستم بعضی کارها رو بکنم 2-خوب می شد بالای این خونه را میتونستیم آلاچیق بزنیم 3-خوب می شد کف تخت میبردیم توی این خونه و مستقر می شدیم 4-خوب می شد یک تراز(وسیله ای برای تشخیص صاف و ناصاف بودن ) خوب می داشتم که به راحتی میتونستم وقتی سرامیک و کاشی میکنم متوجه بشم که صاف و تمیز گذاشته شدنذد یا نه؟5- خوب میشد سقف شیروانی آن آب بند می بود.
و
صاحب ملک شب گذشته کلید اونجا رو ازمون قرضی گرفت حالا بماند که یک عالمه فکر منفی توی ذهن من می چرخید بابت کار صاحب ملک و امروز من متوجه شدم تمام اون درخواست ها اجابت شده نردبان و تراز عالی فوق حرفه ای داخل خونه خودش رفته بود گذاشته بود و به من تماس گرفت همین امروز با هزینه ی خودم سقف اونجا رو تعویض کنیم و بتونی کنیم و روی اون سقف بتونی را هم آلاچیق بزنیم باورم نمی شد که من خاااالق زندگی خودم هستمم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گل و همه دوستان.
قبل از اینکه در مورد این کلیپ بنویسم یه مورد جالب رو بگم و اونهم اینه که دقیقا دیروز با یکی از دوستان عزیزم که دلیل آشناییم با استاد عباسمنش بود دیداری داشتم و در مورد اتفاقات اخیر ایران صحبت باز شد و بحث این بود که فارغ از دلیل ما برای تصمیماتمون، دنیا طبق الگوی منظم و ثابت خودش اتفاقات رو برای ما رقم میزنه.
و امروز صبح سایت رو باز کردم و منی که معمولا متن کلیپ رو نمیخونم و فقط فایل رسانه ای رو میبینم یا گوش میدم خوندمش و دیدم دقیقا دقیقا همون حرف ما رو استاد نوشتن.
خوب اگه بخوام در مورد زمانی که احساس عدم لیاقت باعث شد چیزی که در دست داشتم رو از دست بدم موردی رو به تازگی درک کردم. داستانش اینه که تو خونه تکونی سال نو من تصمیم گرفتم انباری رو خالی کنم و هرچیز اضافی و قدیمی هست رو بریزم دور و خوشبختانه خانومم هم همراهی کرد. تو این حین من به کارنامه دوران راهنماییم برخورد کردم. چیزی بود که هر دفعه تو خونه تکونی میدیدمشون ولی اینبار یه نکته ای رو ازش درک کردم. نمره من 19 به بالا بود و نفر 4 الی 6 کلاس بودم ولی یکی از دوستان عزیز و قدیمیم معدلش 18 بود و همین دوستم الان از لحاظ درسی خیلی بالاتره از من و من ایشون رو یک انسان فوقالعاده باهوش تر از خودم میدونستم. چیزی که یادم اومد و درکش کردم اینه که من اون موقع به اینکه چقدر از 80 درصد همکلاسیهام بالاتر و باهوشتر هستم تمرکز نکرده بودم و بالعکس به اون 3-4 نفر بالاتر از خودم تمرکز میکردم و میگفتم من کم هوشتر از اینهام. و خوب باعث شد معدلم کم کم پایینتر بیاد تا جایی که معدل کارشناسیم 13:40 اومد و باعث شد کلا قید ادامه تحصیل رو بزنم بخاطر نداشتن اعتماد به نفس و نداشتن احساس لیاقت. خدارو شکر الان دوباره شروع کردم و بعد از 7 سال وقفه تونستم ارشد با رتبه عالی قبول شم و الان معدلم خیلی بالاتره حتی بالاتر از چیزی که انتظار داشتم.
در مورد سوال قربانی شدن هم سخت ترین اتفاق زندگیم موردی بود که سال 98 وقتی شغلی که عاشقش بودم بخاطر گرونی و کرونا از دست دادم. در حالی که تو همون شرایط خیلی ها تونستن حتی پیشرفت هم داشته باشن. مهم نیست تعدادشون چقدر کمه وقتی که وجود دارن و توی همون شغل و همون شرایط میمونن و پیشرفت میکنن یعنی میشه هر کسی به اون نقطه رسید فقط نباید جا زد و قربانی شرایط شد.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم خدای را شکر به خاطر این همه آگاهی های ناب درس ها این فایل با این طبیعت زیبا و سواحل فلوریدا با مردم شاد وخوشحال و در نهایت آزادی و استقلال و رهایی از هر قید و بند روزگار لذت می برند
چقدر این دریا زیباست چه انرژی بالای دارد این رنگهای آبی و لاجوردی چه حس خوبی را منتقل می کند
در لحظه زندگی کردن یکی از بزرگترین درس های زندگی است اگر تنها به این قانون عمل کنیم چقدر نتایج عالی می شود و به آیه از قرآن که بارها تکرار شده واصل موضوع است مؤمن کسی است که ترسی دارد ونه غمگین است ترس همیشه از گذشته میآید وغم هم از آینده پس وقتی در لحظه
باشی یعنی نه ترس داری نه غم
سعی کنیم از هر چیز کوچکی بهترین لحظه را برای خودمان خلق کنیم من از صدای
پرندگان خیلی لذت می برم و چقدر این پرندگان رها وآزاد زندگی می کنند ودر لحظه زندگی میکنند
منظور از زندگی کردن باید لذت بردن ودر لحظه زندگی کردن باشه و از تکتک لحظات لذت ببریم
وقتی این موضوع را درک کنیم و ادامه بدهیم
وپایدار باشیم حتی اگه در قدم اول باشیم نیازی به استعداد ندارد فقط باید در این موضوع استمرار داشته باشیم وعشق داشتن و شور و شوق باعث میشود هر روز بهتر از دیروز زندگی کنیم واز زندگی لذت ببریم
واگر این مسیر را ادامه بدهیم اعتماد به نفس ما بالا میرود به شرط ادامه دادن و لذت بردن و کوچکترین بهبود را ببنیم من در این مورد با خواندن کامنت ها همیشه سعی می کنم که در لحظه زندگی کنم و به آگاهی برسم که من خودم هستم که باید حال خودم را عالی کنم نه هیچ عامل بیرونی و یا هیچ مسئولیتی در زندگی دیگران ندارم من باید هر لحظه مواظب افکار و فرکانس های خودم باشم وافکار منفی را از ذهن خودم بیرون ببرم و بدانم که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب است ویا احساس بد مساوی اتفاقات بد است
وقتی ما ناراحت باشیم میبینیم نه تنها شانس نمی آوریم بلکه بد شانسی هم به سراغ ما میآید در این شرایط من حتما باید یه راهی پیدا کنم
تا به احساس خوب برسم من این کار را با پیاده روی و فایل گوش دادن انجام میدهم
اگر بتوانم ذهنم را کنترل کنم می توانم زندگیم را کنترل کنم
احساس قربانی شدن که یکی از پاشنه آشیل من است وهمیشه فکر می کنم که این زندگی حق من نیست در این مورد من قبلا این فکر را داشتم که حالا که من دارم به خانواده شوهرم خدمت می کنم پس این حق من است که جواب این محبت ها را ببینم در این مورد من خیلی احساس بدی داشتم وخودم را آدم ضعیفی می دانستم و با این آگاهی ها که اگر من در این احساس بمانم گور خودم را کنم ودر زندگی را جهنم کردم
این جاست که خداوند می فرماید که ما به هیچ کسی ظلم نکردیم من با ماندن در این احساس به خودم ظلم کردم و هیچ بحثی با خداوند نداشته باشم و این موضوع را کوچک کنم و خودم را به احساس خوب برسانم
نقش شور و شوق خیلی مهم است و من با این آگاهی که هدف از به دنیا آمدنم فقط لذت بردن که اتفاقا این لذت بردن واحساس خوب به قول قرآن ما را آسان می کند برای آسانی ها
حضور در لحظه خیلی زندگی ما را شیرین تر می کند من سعی می کنم اول صبح که بیدار میشم با تمرین ستاره قطبی خودم را به احساس خوب برسانم وسپاسگزار امروزم باشم وکاری به دیروزم نداشته باشم و خودم را به بهترین احساس برسانم
وشکر گذار داشته هایم باشم ونگران آینده نباشم لاجرم طبق قانون جهان اتفاقات خوبی هم میافتد
وفقط در لحظه زندگی کنم وسعی کنم بهترین روزم را بسازم و برای امروز زندگی کنم وقتی که این کار را انجام دادم وتکرار کنم و فقط برای امروز زندگی کردن را تکرار کنم بعد از چند سال می بینم که بهترین زندگی را کردم و نهایت لذت را بردم بدون اینکه زجری کشیده باشم
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
بنام خداوند زیبائیها
درود و صدسلااام خدمت دو استاد عزیز و دلبرو دوسداشتنی و همه دوستان باعشق و باصفاااا️️
بَه بَه، بَه بَه
لذت بردم عجب فایل دلنشین و جذابی بهمون هدیه دادید ،خیلی چسبید بینهایت سپاسگزارم ازینهمه آگاهی که در اختیارمون میذارید استاد عزیزم ..
حالا صادقانه عرض کنم خدمتتون که اول تصویری نگاه کردم فایل رو و یک کلمه از حرفارو متوجه نشدم چقققد زیبا و چققققدر زیبا و بینظیر و تمیز این ساحل..
و اینکه دودفعه به صورت صوتی گوش دادم و به جونم و روحم نشست و کیف کردم از اینهمه آگاهی که بهم تزریق شد ..
هنر در لحظه زندگی کردن همیشه و هر لحظه بمن احساس خوشبختی میده ..
استاد عزیزم اقرار میکنم که من اصلا نمیدونستم ( احساس عدم لیاقت) وجود داره و در نوع خودش یکی از سنگین ترین وزنه های ممکن به پای من واسه ادامه پیشرفت هام شادی هام و فرصت هام تااینکه به لطف شما در این سایت باهاش آشنا شدم و تازه فهمیدم که من چقد ناآگاه بودم اصلا تو درودیوار بودم قبل اینکه بااین سایت آشنا بشم .خدا شاهده که زیباترین معجزه زندگی من سید حسین عباسمنشِ من همیشه یه تصویر از آدما تو ذهنم دارم که اسمشون که میاد اون تصویر تجسم میشه هروقت که اسم شما به زبونم و فکرم میاد یه تصویرعظیم از یه تیکه آسمون که پر از سیارات و کهکشانِ تجسم میشه برام ( دقیقا شما و آگاهی های زیبا و خارق العاده بی تکرار) بقیه رو نمیدونم ولی من از این سایت و قلب شما دارم تغذیه میشم روح من به محض گرسنگی میاد اینجا و سرشااار از احساس خوب و آگاهی هائی که هیچ کجا پیدا نمیشه بیرون میاد..دقیقا همین آگاهی هائی که تو این فایل بهم دادید از احساس عدم لیاقت ،،استمرار درتصمیمم،،کنترل ذهن و فقط برای امروز زندگی کردن چنان منو به وجد آوردن که نمیدونم چجوری بگم احساسمو دقیقا مثل این میمونه که پوست انداختم و یه ورژن جدیدتر از داخل اون پوست اومدم بیرون ،استادعزیزم خانم شایسته مهربون خدارو بینهایت شکر میکنم واسه حضورتون در زندگیم چون شما باعث میشید که من هروقت وارد این خونواده و سایت میشم زمان خروج یه آدم جدید پراز انگیزه و متفاوت از قبل که هیچ ربطی به گذشتش نداره باشم ..واااای که پرسه زدن تو کوچه پس کوچه های این سایت زیباترین لحظات زندگی منِ..ببین اصلا وقتی میایم اینجا قانون فراوانی رو فراموش میکنم سرمو هرطرفی میچرخونم کلی احساس خوب و آگاهی جدیدِ که با حرص و ولح زیاد بغلمو پرمیکنم که باخودم ببرمشون ..دوستوووووون دارمممم عاااااشق همتونم خداجان ممنون، استااادخوشتیپ ممنون، خانم شایسته ممنون، دوستان عزیزم ممنون ،واسه همتون حال خوب و اتفاقای خوب آرزومندم ..عاقبتتون بخیر
سلام بر استاد عزیز
سلام بر خانم شایسته خوش ذوق
سلام بر دوستان خوبم در این پیج بی نظیر
برای بار دوم است که در حال گوش دادن به این فایل بی نظیر هستم
اینبار صوتی آنرا گوش می دهم و واقعا ارزشمند است
هر چه بیشتر می گذرد بیشتر به وجود خداوند و سیستمی بودن این جهان پی می برم
یاد می گیرم که از خوش های کوچک زندگی خودم لذت ببرم و به هر دلیلی حال خودم را خوب نگه دارم
از همه زیباتر اینکه من باید روی خودم کار کنم و همیشه و همیشه بتوانم توانایی کنترل ذهن خودم را در دست خودم بگیرم
خداوند را شاکرم که هر چه بیشتر می گذرد بر مهارت ها و توانایی هم افزوده می شود
از همه زیباتر اینکه درس هایی از این فایل عالی یاد گرفتم
همیشه دنبال نتیجه نباشم و دنبال این باشم که به لذت بردن خودم فکر کنم
دنبال کسب تجربه باشم
ببینم از این بازی و این کار من چه نتیجه ای کسب می کنم و چه دستاوردی برای من دارد
در یک بازی ساده مثل پینگ پنگ می توان به درک زیادی از جهات دیگر پی برد مثل همین نکاتی که استاد و خانم شایسته گفتند
مثل اینکه پی به عمق رفاقت و دوستی خود پی بردن
شاکر خداوند بودن که یک همبازی در این میان وجود دارد
ادامه دادن و استمرار داشتن که این سبب می شود من ورزیده تر بشوم و قوی تر بشوم
استمرار و ادامه دادن باعث قوی شدن من در همه وجه زندگی ام و شخصیتم می شود
و اگر دنبال بهبود باشم و استمرار داشته باشم و ادامه بدهم بهتر و بهتر خواهم شد و موفق تر خواهم بود
آنوقت کوچکترین موفقیتهای زندگی خودم را ببینم و این تمرکز کردن روی یادگیری دیدن کوچکترین بهبود هایم سبب می شود که حالم خوب و خوبتر بشود و درس هایی یاد می گیرم که این درس ها کم کم من را بزرگ و بزرگتر می کند و من را به موفقیت سوق می دهد
یک درس عالی
هر جور که فکر کنم همان جور در زندگی برای من رخ خواهد داد
تحسین کنم ، تحسین می بینم
انکار کنم ، منکر من می شوند
حالم خوب باشد ، حال خوبی دریافت می کنم
بد اخلاق باشم و سرزنش کنم ، بداخلاقی دریافت خواهم کرد
ذهن از دست من از کنترل خارج بشود طبیعی است که کنترل زندگی و کنترل بازی خودم را از دست خواهم داد
و ذهن و کنترل ذهن کمک عالی به من می کند برای رشد و موفقیت من
و بسیار ساده است این روند
کنترل ذهن خودم را از دست بدهم روند بازی زندگی خودم را از دست خواهم داد
بتوانم ذهن خودم را در دست بگیرم آنوقت می توانم اتفاقات زندگی خودم را در دست بگیرم
و این نکته بسیار مهم است
هرگز نگذارم که نتیجه افکار من را خراب کند
فقط بگذارم و سعی کنم که اون لحظه ذهن خودم را کنترل کنم
فقط همان لحظه و همان ضربه
فقط همان ولا غیر
و درس خوبی برای من بود
به خودم بگویم که سعی کنم که فقط همین لحظه ، فقط همین امروز ، فقط همین حالا حال خودم را خوب نگه دارم و این خوب نگه داشتن حال خودم سبب می شود که به مرور کل روزهای من خوب باشد و. از بدترین شرایط و بدترین اتفاقات براحتی بیرون بیایم
کنترل کردن ذهن == کنترل کردن بازی زندگی
احساس لیاقت == داشتن حال خوب و راحت بودن جریان زندگی من
همیشه باید همه چیز برای من براحتی و سادگی اتفاق بیفتد == احساس لیاقت
وای چه قدر این درس عالی بود
از ذهن خودم کمک بگیرم و همیشه دنبال این حال خوبی و این باشم که همه چیز باید برایم براحتی وسادگی اتفاق بیفتد
خودم در کار خودم بارهای بار این موضوع برایم رخ داده است که باید همیشه به سختی کار کنم و برای پول خودم باید عرق بریزم و این سبب می شد که من در طول سال های زندگی کاری خودم گاها تا 14 ساعت هم کار کنم
اکنون می بینم که این از ارزش کمبود باور احساس لیاقت در من سرچشمه می گرفته است
و
نکته ای دیگر
احساس قربانی داشتن
این احساس قبلا من هم داشتم
من با گرفتن احساس قربانی شدن می خواستم که دنبال مقصر بگردم و از خودم رفع مسئولیت کنم
همه اینها بر می گردد به این که من احساس ارزشمندی را در خودم گم کرده بودم
حال می دانم که خودم باید مسئولیت اتفاقات زندگی خودم را برعهده بگیرم و بدانم که هر اتفاقی که برای من رخ می دهد نتیجه افکار و باورهای خودم است
روزها است که با آموزش های استاد من در حال شناخت خودم هستم و قدم به قدم در حال بهتر شدن هستم
ممنونم از استاد بخاطر این فایل ارزشمند
هر دقیقه این فایل یک نکته ارزشمند در خودش دارد و یک درس تازه را برای من تداعی می کند
شور و شوق داشتن
اشتیاق داشتن
انگیزه داشتن
همه اینها را همیشه و همیشه در زندگی خودم و در کسب و کار خودم بکار ببندم من موفق ترین خواهم بود
داشتن شور و شوق و لذت بردن از کاری که انجام می دهم
آن کار هر چیزی که می خواهد باشد داشتن این شور و شوق من را به موفقیت و لذت بردن هدایت می کند
من برای امروز حالم خوب باشد
کاری به دیروز و فردا نداشته باشم
فقط امروز
برای فردا ، فردا صحبت می کنیم
کاری به آینده نداشته باشم
فقط امروز
این جمله
یک درس دارد که من را روز به روز جلو می برد و سبب می شود که من بعد از گذشت سال ها خوب خوب خوب باشم
ممنون استاد و خانم شایسته بخاطر تهیه این فایل گرانبها
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خالق یکتا صاحب زیبایی ها
سلام بسیار گرم خدمت دو عزیز مهربانم فرشتگان نجات و بندگان خداجوی خودم
و سلام خدمت همه دوستان آگاه و خوش بین و روشنفکری که از کامنت ها و حضور گرمشان بسیار لذت می برم.
همه و همه فایل های زیبای شما درس است و نکته و عبرت برای من که در این مسیر خودشناسی و خداشناسی گام برداشته ام.
در ابتدا بسیار ممنونم که این قدر عاشقانه فعالیت می کنید و با شور و اشتیاق شماست که سایت هر روز پر بازدیدتر و پویاتر می شود.
ممنون از این همه زیبایی که به تصویر می کشید و در خلال این صحبت های انسان ساز خالق گوشه ای از تصاویر بسیار چشم نواز و زیبا هستید که به قول خودتان بایستی حداقل یکبار تصویر را و بار دیگر صوت را مورد توجه قرار داد.
بازی زیبای شما زمینه ساز بستری شد برای کسب درس و مهارتی که بتوانیم نکات بسیار زیبای آن را هوشمندانه درک کنیم و در عمل آنها را بکار بگیریم.
آنچه از محتوای کلی این فایل برداشت می شود اصل توانایی کنترل ذهن یا همان تقواست. جایی که مجالی برای ورود نجواهای شیطانی نمی گذاریم و با اقتدار در کنار این قدرت دست بشر حاضر می شویم .
افسار ذهن را به دست می گیریم و با مدیریت ذهن به سمت خواسته خویش قدمهای متوالی و بزرگ برمی داریم.
هر آنچه که در دنیای فیزیکی ساخته ایم حاصل باورها و افکار خودمان است و آنچه در بیرون از ما اما در مقابل چشمان ما قرار گرفته است، همان ذهنیت ماست.
محصول تفکرات و اندیشه ها باورها و حرف ها و بحث ها و صحبت هایی که کرده ایم و هر آنچه که به آن گوش داده ایم و گوش سپرده ایم الآنه در برابر چشمان امان صف آرایی کرده اند.
اگر خوب و دلخواه هستند و دوست داشتنی، محصول خودمان است و اگر نا جالب و نا خواسته و همراه با آشفتگی و پریشانی نیز به همین صورت. پس خودمان را دریابیم و به خود رجوع کنیم.
قرآن زیبای خداوند همواره صحبت از همین ها دارد و به بیان های مختلف آن را به صاحبان عقل و تفکر گوشزد می کند.
برایمان بارها پیش آمده که یا احساساتی شده ایم یا عصبانی شده ایم یا مضطرب شده ایم و زمینه محرومیت از نعمات خداوند را به وجود آورده ایم و این موضوع بسیار مبتلا به و فراگیر است. چرا که کنترل ذهن در هنگام مواردی که ذکر شد بسیار سخت و دشوار است و نیاز به آرامش و تمرکز و همین طور تکرار و تمرین دارد تا نهادینه شود اما باز هم ممکن است درگیر آن بشویم.
به طور مثال پیش آمده که با تمرین و کار بر روی باورها توانسته ام میزان ورودی پول و ثروت و ساختن پول را به یک مدار مناسب ارتقا دهم اما نجواها چنان خوره به سمت من آمده اند که همین مقدار هم تو را کفایت می کند مگر چه کار می کنی که نیاز به درآمد از این بیشتر هم داری؟ فقط داری خودت را خسته می کنی . همین مقدار بس است . و اینجاست که عدم احساس لیاقت را بصورت بسیار پنهان در خود ایجاد می کنیم و از دریافت نعمات بیشتر محروم می مانیم.
در بازی های مختلف بسیار دیدهایم اما از تجربه خودم بگویم درباره بازی فوتبال با تیم مقابل خودمان که مساوی بودیم و دقایق آخر صاحب توپ شدم و دروازه بان هم از من جا ماند و درست در چند قدمی دروازه خالی قصد حرکت نمایشی داشتم که این هم نوعی عدم تمرکز و غرور بیجا بود که باعث شد هم خودم به زمین بخورم و هم توپ به بیرون برود که البته بازی را بردیم اما این من نبودم که گل تمام کننده را زدم بلکه دوست من پاداش آن را گرفت و من از این نعمت به همین سادگی محروم شدم.
نکته بسیار جالب و پندآموزی که این روزها به آن دقت می کنم و آن را در فوتبال و در لیگ جزیره می بینم ذهنیت بسیار ارزشمند پپ گواردیولاست. مربی کارکشته ای که این روزها طرفداران من سیتی هم بابت آن نگران هستند از این نظر که او در حال تکمیل افتخارات خود در این تیم است و شاید برای فصل بعد به دنبال چالش جدید دیگری با تیمهای دیگر باشد.
این بسیار با ارزش است و به عینه دیدیم که چطور از تیم آرسنال که تا همین چند هفته پیش با اختلاف عقب بود خود را به صدر جدول رساند. و در نقطه مقابل میتوان تیم آرسنال را دید که چگونه با عدم تمرکز حتی در آخرین بازی خود سه بر صفر نتیجه را به برایتون واگذار کرد و عملا قهرمانی را از دست داد.
یادم می آید بازی های والیبال تیم ملی خودمان را که چقدر خوب بازی می کردند و در ابتدای لیگ جهانی حتی از تیمهای تراز اول دنیا پیشی می گرفتند اما با عدم به دست گرفتن توانایی هایشان در کنترل ذهن به تیم های پایین تر جدول نتیجه را واگذار می کردند.
اینکه چه افکاری به ذهن وارد می شوند تا احساس عدم لیاقت را بوجود آورند، میتوان به عدم تمرکز به داشتن استعدادها و مهارتها و تواناییهای خویش اشاره کرد. جایی که نمی توانیم ذهن را به کنترل خود درآوریم و دچار پریشانی و اضطراب و آشفتگی و سراسیمگی می شویم و از محدوده آرامش خارج می شویم و ترس و دودلی و افکار، نجواها ما را به سمت عدم دریافت نعمات و عدم آرامش سوق می دهند.
آرامش، می تواند اولین ابزار ما برای کنترل ذهن در این مواقع باشد که صد البته نیاز به تمرین و تکرار و گوشزد کردن آن به خود شد و همواره آنرا یادآوری نمود.
ظرف ذهن ما به مانند همان لیوان شربت خاکشیر است که اگر آن را آرام کنیم محتویات آن ته نشین می شود و می توانیم زلالی آب را هم ببینیم اما اگر آنرا به تلاطم بیاوریم تمام ذرات آن به حرکت در می آیند و آب آن شربت را زلال نخواهیم دید.
ذهنیت برنده در این است که کنترل ذهن را به خوبی در دست گرفته و اجازه ورود عوامل بهم ریخته را به خود ندهیم.
یکی دیگر از عواملی که سبب از دست دادن نعمات و محروم ماندن از آنها می شود احساس قربانی شدن است.
یادم می آید سالها پیش در بازار مشغول بودم و همراه با یکی از دوستانم. بعد از مدتی متوجه شدم که دریافتی او از من بیشتر است در حالی که کار یکسانی داشتیم. احساس قربانی شدن به من دست داده بود و همین هم باعث پراکندگی افکار و نتیجتا هم اتفاقات بد برای من شد. این موضوع مربوط به خیلی سال پیش بود و خدا رو شکر در حال حاضر به این مسائل آگاه شده و در حال بهبود اوضاع هستم.
در همین جایی که مشغول به کار هستم هم تا همین سالهای پیش بودند دوستانی که به علت افکار و باورهای بیمار خودم با آنها در مشاجره و ستیز و پیشامدهای بد بودم اما با کنترل ذهن ام و با ترمیم باورهای خودم زمینه ساز اتفاقات خوب شدم و همین اشخاص در حال حاضر در احترام با من هستند.
اینکه بتوانیم ذهن را کنترل و آن را مهار کنیم تا نجواها مدیریت آنرا به عهده نگیرند نیازمند یک تلاش و جهاد است تا کم کم در زندگی روزمره بتوانیم به بهترین شکل آنها را به کار بگیریم.
در رانندگی هم شخص بنده به آن مبتلا هستم و این نتیجه سالها رانندگی به شیوه اشتباه است. اینکه تمرین می کنم بوق نزنم. به دیگران راه بدهم با آرامش و حس و حال خوب رانندگی کنم. یا در مورد همسرم که ممکن است گاها عصبانیتی بوجود آید و البته که گریز ناپذیر است اما بسیار بسیار بهتر و آرام شده ام و اجازه ورود نجواهای شیطانی را نمی دهم. یا اتفاقات ریز و درشتی که در اطرافم رخ میدهند و با آرامش از کنار آنها عبور می کنم. یا اخبار مختلفی که ناخواسته به گوشم میرسند برای من که اصلا اخبار و تلویزیون را به لطف این آگاهی ها دنبال نمی کنم اما می توانم ذهن ام را با خارج شدن از آن محیط و دورشدن از آنجا و یادآوری بهترین اتفاقاتی که تجربه کرده ام به کنترل خودم دربیاورم و نتیجتا هم حس و حال خوب را بارها و بارها تجربه کنم.
جا دارد کمی هم که شده ریز بین تر باشیم و درسهای جالبی را که در اطرافمان رخ میدهد و جهان آنرا به ما گوشزد می کند آگاهانه دریافت کنیم و در جهت بهبود هر چه زیباتر آن گام برداریم.
خدایا شکرت اجازه دادی بازهم بتوانم کامنت بنویسم و ذهن ام را درگیر مطالب ارزشمند این فایل کنم.
استاد عزیزم و مریم خانوم مهربان از شما هم که مدیریت سایت و برنامه های زیبای آن را هدایت می کنید بسیار بسیار سپاسگزارم و صمیمانه برایتان بهترینها را از خداوند منان خواستارم.
عزت زیاد
به نام رفیق مهربونم!!!
سلاممم به همه!!و سلام به استاد عزیزمم و مریم بانو جان!
چقدر آگاهی این فایل توی زندگی من این چند وقته کاربرد داره! انگار دقیقا همون جای خالی و تکه ای از پازلیه که نیاز داشتم!
هر فایلی که میزارید سعی میکنم چیززی که یاد گرفتم در عمل استفاده کنم و در زندگی خودم تمرینش کنم و جزئی از شخصیتم بشه!
افتخار میکنم به شخصیتتون که از هر چیزی ، درس میکشید بیرون و برای بهبود خودتون استفاده میکنید!
آگاهی های مهم این فایل که باید در عمل تمرین کنم:
#کنترل ذهن
به اتفاقات بد توجه نکن ، فقط به بهبود بعدی فکر کن!
به ظاهر شرایط نگاه نکنیم،فقط سعی کنیم در هر لحظه بهترین خودمونو ارائه بدیم و فقط اون روز و اون ساعت بهتر زندگی کنیم و ذهنمونو کنترل کنیم و با افکار خوب جلو بریم!
اگر از زندگی همخیلی عقب باشیم ، با کنترل ذهن اوضاع به نفع ما پیش میره و همه چی درست میشه و یکی یکی امتیاز مون میره بالا!
#عجله نکنیم یا شل نزنیم(ادامه دادن مسیر درست)
و اون تمرکزی که در ابتدا داشتیم که با اون نتایج به وجود اومد رو اگر ول کنیم ، همه چیز به قبل بر میگرده ، پس باید اون تمرکزی که روی موضوع میزاریم و داره جواب میده رو ادامه بدیم و در مسیر صبر داشته باشیم و ذهنمومنو کنترل کنیم!
{اگر بتونیم ذهمونو کنترل کنیم ، میتونیم زندگیمونو کنترل کنیم}
[اگر کنترل ذهنمونو از دست بدیم ، کنترل بازی زندگی رو از دست میدیم]
#احساس عدم لیاقت
احساس عدم لیاقت درمورد اوضاعی که داره برات خوب پیش میره… و خودت داری به خودت ظلم میکنی و اوضاع رو برای خودت سخت میکنی!
وقتی همه چی خیلی خوب پیش میره ممکنه به خودمون و لیاقتمون شک کنیم و اینجاست که احساس عدم لیاقت رشد میکنه و جوونه میزنه
وقتی لیاقت رو از خودمون میگیریم ، دواقع داریم اون نعمت رو از خودمون میگیریم!
مثال از دست دادن نعمت بخاطر عدم احساس لیاقت:
اینم توی وجود خودمم پیدا کردم ، بعضی اوقات شده که وقتی روی عزت نفسم کار کردم ، برام عادیه و گفتم من لایق بهترین نعمتام و باید همه چیز برام ساده و عالی همیشه پیش بره ولی … از کمبود عزت نفس که شروع میشه ، نوی شرایطی هم که اوضاع خیلی برات خوبه ، مثلا همه نمره هام و کارهام خیلی خیلی عالیه و همیشه همه چیز به نفع من میشه توی هر جنبه از زندگیم..یه دفعه شک میکنم که چقدر همه چی داره برام خوب پیش میره و اینو عادی نمیبینم ،( در حالی که که طبیعیه که همه چی هم برات خوب پیش بره و !) و اینجور موقع هاست که عدم احساس لیاقت منو از موفقیت و خوشبختی دور میکنه! و باید از ریشه مسئله رو حل کنم و روی عزت نفسم کار کنم!!)
( از این به بعد برای اینکه ریشه رفتار و باور هام رو بدونم ، به خودم خیلی دقت میکنم که چه واکنش چ رفتاری میکنم و چه حرفی میزنم ، تا بتونم ریشه باور هام رو در بیارم))!
#احساس سمی قربانی شدن
احساس قربانی شدن اوضاع رو بدتر میکنه وقتی اوضاع خودمون سخت نشون میدیم و خودمون رو قربانی شرایط میدونیم… و وجود ضعیفمون از این موضوع تغذیه میکنه!!
و ریشه در عزت نفس دارد.
#نقش شور اشتیاق
همیشه به خودمون یادآوری کنیم که هدفمون از زندگی ، لذت بردن از هر لحظه است و لذت بردن اصله!!
فارغ از نتیجه ، از کاری که انجام میدیم لذت ببریم!
و چقدر از کار خانم شایسته عزیز ذوق کردم که با راکت و توپ ها حرف میزدید، چون دقیقا منم همینطورم و با وسایلام حرف میزنم و واکنششون رو حس میکنم و میفهمم چی میگن و اگر یه گل یا درخت ببینم حتمااا باید برم برگاش رو ناز کنم بغلش کنم!
باید زندگی کردن در لحظه رو یاد بگیریم! در زمان حل باشیم!
مومنان کسانی که هستند نه غمگین میشوند و نه میترسند!
غم از افسوس خوردن از گذشته است و ترس هم از آینده است!
نه گذشته ،نه آینده ،فقط در لحظه باش!!فقط خودت باش ، فقط لذت ببر!
همینجوری که هستی خوبی،،خدا همینجوری عاشقته!ولی هر روز به دنبال بهبود خودت باش تا به ورژن برتر از خودت تبدیل بشی! بهترین خودت ، نه بهتر از دیگران!
#لذت بردن از چیز های ساده
حتی بعضی اوقات لذت یه چیز کوچک ، خیلی بیشتر از چیز بزرگه!!
یادآوری به خودم که: لذت بردن یه چیز درونیه! و لازم نیست منتظر باشی تا یچیزی از بیرون درست بشه تا تو رو خوشحال کنه ، تو باید توانایی اینو داشته باشی که از هرلحظه بتونی لذت ببری
حتی بو کردن گل ها یا بوی عطر چای و دمنوش
وقتی با خدا حرف میزنم ، وقتی ذهنم ساکته و در زمان حالم ، وقتی سپاسگزاری میکنمو حس آرامش بعد از مراقبه، بوسیدن گل و گیاه و بغل کردن درخت و مثل بچه ها رفتار کردن و لذت بردن و فعال بودن کودک درونم و کمتر جدی بودن، خیس شدن زیر بارون و… ،خیلیی لذتتت میبرم!
[]قانون مهم: وقتی به نعمت های بزرگ تر میرسی ، که بتونی از همین نعمت های کوچک خوب استفاده کنی واز همینا لذت ببری!!
عاشق بچه هام که بخاطر یه چیز کوچک و خیلیی خیلیی معمولی هم میتونن لذت ببرن و این توانایی توی وجودشون هست که از چیز های ساده لذت ببرن!
°وقتی حالت خوبه=اتفاقات خوب بیشتری میوفته!
وقتی از چیز های کوچک لذت میبری= به نعمت های بیشتر و بزرگتر میرسی!
چون ظرف وجودت داره بزرگ تر میشه))!
و یکی از خواسته های هر روزم اینه که بتونم از هر لحظه به لحظه امروز لذت ببرم و امروز بهترین روزم تا الان باشه و هرروز بهتر از دیروز!!
سپاسگزارم بابت این هدیه های ارزشمندی که روی سایت میزارید،یک دوره کامل بودن برام!!و میلیارد میلیارد هاا دلار می ارزن همین صحبت ها ، چون مسیر زندگیم رو عوض میکنه و از خیلی ضرر ها جلوگیری میکنه و …!
بی نهایت عاشتونم و ممنونتونم!!!
سپاسگزارم پروردگار مهربونم،ممنونم رفیق!!!!سپاس بابت حضور. و وجودت در هر لحظه! که همه کس و همه چیزی!
به یادگار ، ردپای عزیز ؛))\!
آیه 12 سوره جاثیه
سلام به همگی
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
خیلی قشنگ بود این فایل
و پر بود از نکات آموزنده
اول اینکه چنتا باور یا طرحواره گفته شد که من تقریبا همه رو داشتم
من چن وقت میخام ذهنمو کنترل کنم ولی نمیدونسم چ جوری
تا اینکه امروز این فایل گذاشته شد و جواب کلی از سوالات منو داد
واقعا فایل ارزشمندیه
این نمونه رو من قبلا توی فیفا بازی کردن دیده بودم
مثالشم اصن بذارید روی فیفا میزنم
اول احساس قربانی شدن
بارها شده که من زمانی که بازی میکنم توپ رو به تیر میزنم
عالی بازی میکنم
و اصن دروازه بان حریف سوپر من میشه دیگه
یه چیزهای عجیب و غریبی رو میگیره
حتی میشه تو یه بازی توی یه لحظه توپو یه جوری میزنم که اول توپ میخوره به تیر راست دروازه بعد میخوره به تیر چپ دروازه و بازم تو گل نمیره
اینجور موقع ها من احساس قربانی شدن میگیرم که بابا ببین من اینقدر خوب دارم بازی میکنم ولی آخرش اون میبره
بعد همیشه ام یه دلیلی پشتشه
من مثلا دریبل به اون صورت توی فیفا بلد نیستم ولی
اون حریفم یه دریبل ساده بلده
و تک موقعیتش گل میشه
فوری میاد توی ذهنم ببین من ب توپ بستمش ولی اون بوده که بازی رو برد
این میشه احساس قربانی شدنه
که سریعا باید کنترل بشه
چ جوری
اولا به نظرم دوری از نتیجه گرایی یعنی توی لحظه باشم و بخام از همون لحظه ی بازی لذت ببرم
این خودش باعث میشه که کلی من جلو بیوفتم
مورد بعدی احساس عجله
همون مثالی که مریم عزیز زد
که گفت من ده یک جلو بودم بعد گفتم یالا یالا
دقیقا شده که من دقیقه هشتاد گل خوردم
بعد گیر دادم که زود باش
و بعد نجواها اومده که تو بابا تعویض هاتو انجام دادی دیگه الان کاری از دست بر نمیاد
حتی بازی شاید مساوی شده باشه آ
و بعد روی یه ضد حمله گل خوردم و همه چیز خراب شده
این مثال بارها تکرار شده
یا مثلا این که اصن پاشنه آشیل من توی زندگیه
من باورتون نمیشه زمانی ک مثلا میرسم دم در خونه همزمان هم زنگ میزنم هم دنبال کلیدم میگردم
که اگه یکیش یک ثانیه زودتر اتفاق افتاد من به اندازه ی همون یک ثانیه جلو بیوفتم
حالا اینجا به من ضربه ای نمیزنه
ولی امان از وفتی که سیکل معیوب بشه
مثلا من الان از لحاظ مالی رشد نکردم
با اینکه شاید هنوز وارد اون قسمت غیر طبیعی نشده باشما
یعنی از کلیت جامعه شاید خیلیم بهتر باشم از لحاظ سبک زندگی و خرجهایی که میکنم
ولی چون به ماشین بهتر نرسیدم
چون خونه نخریدم شرکت نزدم
این میاد توی ذهنم که ببین عقب افتادی
ببین نمیتونی قدم از قدم برداری
ببین نمیتونی کاری انجام بدی و این موردی که باید حواسمون بهش باشه
مورد بعدی
احساس لذت بردن از لحظه
چ قدر خوبه این احساس
مثالی که استاد زد این بودش که اون زمانی که هیچی نداشته توی بندر عباس میرفته با یه جفت کتونی میگشته بندر عباسو و اشک میریخته از خوشحالی از اینکه چ قدر خوشبخته
توی بازی فیفا بارها شده که من درحین بازی
بازی برام حالت تکراری پیدا کرده و م شیفت شدم روی گذشته
روی حرفهایی که توی گذشته بهم زده شده
و کلی حالم بد شده
در ظاهر دارم فیفا میزنم ولی ذهنم اونجاس
و بعد احساس بد باعث شده بازی رو ببازم
یا مثلا این اومده توی ذهنم که ببین اون فلانی الان به این رشد مالی رسید تو نرسیدی
احساس استرس از آینده که نکنه بعدا هم اینجوری باشه
و همین احساسات باعث شده بازی رو ببازم که هیچ زندگی مالیم رو هم ببازم
و به قول استاد این همون احساس شکر گذاری دیگه
مثلا من الان کسب و کار خودمو دارم
همش میگم اگه مثلا فلان شرکت بودم
و مثلا فلان تایم زمانم رو گذاشته بودم روی این نرم افزار الان رسیده بودم به این درآمد
هیچ وقت نمیگم بابا من آرزوم بود از کسب و کار خودم پول بسازم و خرج زندگیمو بگذرونه فقط
ب خدا یه روزی آرزوم بود برای خودم کار کنم
و بتونم حتی شده یه نون بخور نمیر در بیارم
الان همون اتفاق افتاده
توی جامعه ای که همه دنبال بیمه ان
من پروژه ای کار میکنم و اینقدر راحت میتونم پیشرفت کنم
هم تنوع پروژه های طراحی طلا و جواهر دارم
هم دارم پیشرفت میکنم از بازخوردهایی که از ساخت میگیرم
از شیوه های جدیدی که داره مثلا با گرون شدن طلا توی این زمینه ایجاد میشه
و هزاران عامل دیگه
و ایناس که به نظرم خیلی ارزشمنده
مورد بعدی
همین لحظه فقط خوب بودن
من این چن روزه ب قدری با این درگیر بودم که دیوانه شدم
مثلا میگفتم من احساسمو اول صبح با نوشتن خوب میکنم
باید اما تو نمیتونی برای همیشه این ذهنتو کنترل کنی
نکته ی مهم
حتی استاد هم با این همه نتیجه درشت
نمیتونه ذهنشو توی یه بازی ساده مدام کنترل کنه
اینکه الان سر از آمریکا در آورده اونم از راننده تاکسی بودن
هنوز که هنوزه توی این زمینه میلنگه وای ب حال من
و این خیلی حس خوبی بهم داد که صفر یکی نگاه نکنم
قراره ما هروز فقط یکم بهتر بشیم
دوما
من قبلا میگفتم من اراده میکنم که کلا برای همیشه ذهنم دست خودم باشه
الان فهمیدم ذهن بازه ای باید باشه
مثلا من به خودم بگم اول کار
آقا من میخام یک ساعت بعد از اینکه با تمرین نوشتن حالم خوب شد
ادامه بدم این حال خوبو با حرف زدن همین
فقط یک ساعت
بعدش بشه دو ساعت
بعدش بشه سه ساعت
بعد چهار ساعت
این از این قضیه
سوما باید یاد بگیرم که من توی اون زمینه هایی که خوبم الگو برداری کنم
مثلا توی روابط عاشقانه عالی ام
واقعا خوبم
وقتی که نگاه میکنم ب خودم
میبینم که من اصن باور نداشتم دختر خوب نیس
همیشه باور به این قضیه داشتم
و هر موقع بقیه میگفتن دخترا الان دیگه همشون فلان شدن
همشون دیگه دنبال فلانن
من سریع خودمو جمع و جور میکردم حرف نمیزدم
ولی با تمام قدرت نمیشنفتم و نمیشنوم هنوزم
یا مثلا هرجا سریالهای ترکیه ای بود من اصن ب هیچ عنوان توجه نمیکردم حتی یه لحظه
و ثمره اش هم دارم میگیرم
یا مثلا توی سربازی
همه میگفتن سربازی سخته
فلاانه
من هدایت شدم به مسیری که فاصله ی محل خدمتم تا خونمون پنج دقیقه بود
اونم اصن با یه شیوه های عجیب و غریب
یا مثلا اونقدر توی سربازی رشد کردم که مقاله های من توی مجله کشوری سربازی چاپ شد
یا مثلا تونستم بهترین جایگاهی که یه سرباز میتونه داشته باشه رو ب عنوان نماینده ی سربازها بگیرم و از اون طرف بهترین و راحترین جا مال من بود اونم همش هدایتی
یعنی طرف باباش سرهنگ همون ارگان بود آرزووووش بود آرزووووش بود جای من باشه
بعد ما اصن پارتی نداشتیم یعنی کسی سفارش منو نکرده بود و اصن با این مباحث خانواده ی من غریبه ان اصن پشتیبانی از این لحاظ نداشتم ولی خدا پشتم بود و اینجوری میترکوند و از نظر منم باید همین شرایط میبود یعنی احساس لیاقت رو کامل داشتم
مورد بعدی که توی این فایل بهش اشاره شد احساس لیاقت بود
مثلا اگه چیزی رو راحت به دست آوردی نگی دیگه اینقدرم نباید راحت باشه
مثلا من هدایت شدم قبل از عید به یه پروژه ای که
برای هر پروژه میتونستم دویست دلار درآمد داشته باشم
و اگه دستم راه میوفتاد میتونستم الاماشاالله در ماه از این پروژه ها بزنم
من بارها از اون رابطم پرسیدم چرا این آدم حاضر شده یه همچین پولی بده
چرا نرفتن سراغ فلان شیوه
بعد منطقی ام حرف میزدما
میگفتم بببین اینا اگه بخان ب جای اینکه من این پروژه رو براشون بزنم فلان دستگاه رو بخرن و اون براشون بزنه ارزون تر میشه
مثلا من درآمدم روی هشتاد تا اولیه که توافقمون بود میشه حدود شونزده هزار دلار
ولی اون دستگاه رو من قیمت گرفتم که مثلا اون حدود مثلا دو هزار دلار می ارزید
با اینکه من اصن نمی فهمیدم که اون دستگاه شاید اصن نتونه اون کارو منیج کنه
و احتمالا نمیتونس چون خودمون که تست نکردیم
اینقدر این حرفا رو زدم
و اینقدر رویاپردازی های الکی کردم که تا اون پروژه توی نطفه خفه شد
و تمام
بعد که رفت
گفتم آخیش
انگار این اصن با من جور نبود
خدا میخاس برای من دفترو تشکیلاتمو راه بندازه خیلی ساده
و اونقدر این پروژه باعث میشد با پولی که میومد با تجهیزات و آموزش هایی که من میدیدم اینقدر باعث میشد که من پیشرفت کنم که حد و حساب نداشت
ولی احساس لیاقت نبود
نمیگنجید توی ذهنم
با منطق های من سازگار نبود
اونقدر گفتم تا گند زدم توش
یا مثلا توی بازی فیفا
با یکی بازی میکردم من آشنایی با بازی شون نداشتم
دو تا گل سه جاف همون اول بازی بهش زدم و کلی موقعیت
بعد وسطش از بقیه پرسیدم این بازیش چ جوریه من اینقدر دارم راحت بهش گل میزنم
من اینو پرسیدم و شروع شد گل خوردنما
پشت سر هم گل خوردم
و بازی رو باختم
خیلی شیک و مجلسی
اما آیه امشب
اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿١٢﴾
خداوند همان کسی است که دریا را مسخّر شما کرد تا کشتیها بفرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرید، و شاید شکر نعمتهایش را بجا آورید! (12)
ببین باز این احساس لیاقت رو توی این آیه میبین که خدا چ جوری ایجاد میکنه
من این آیه رو برای این قسمت لتبتغو من فضله آوردم
هرجا خدا میخاد بگه که دنبال پول درآوردن راحت باشید
چیزی که من بهش رسیدم تا الان اینکه میگه لتبتغو من فضله
یعنی دنبال فرصت باشید
توی این آیه این بهش اشاره شده
و بعد از این قسمت شکر گذاری رو آورده
ببین توی همین یه دونه ایه دو تا از مبحث همین الان هست
مثلا استاد میگه دور اندیشی نکنید بگید همین امروزو میخوام خوب بگذرونم
توی قرآن میاد میگه شیطان شما رو به آرزوهای دور و دراز میندازه
یا مثلا استاد میاد میگه شرایط الان افتضاحم اگه هست یه کاری کن از همین حال لذت ببر
اینجا به اسم شکر گذاری آورده شده
من کلا این باورو دارم که باید نگران آینده باشی
اگه نگران نباشی اگه اصن حالت بد و خوب نشه که پیشرفتی نمیکنی
ولی نمیدونم که این همه خود من گفتم دنیا به سمت مثبته
تو اگه خودتو ول کنی خود ب خود به نعمت ها هدایت میشی
ولی یادم میره
و این به نظرم خیلی مهمه که همیشه اینا تکرار بشه
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس
دوستون دارم
سلام و درود خدمت مجید عزیز
کامنت بسیار زیبایی بود. فهمیدن اینکه آدم از کجاها ضربه میخوره و یا پاشنه آشیل هاش، خودش جای شکر داره. چون موقعی که ندونی مشکل از کجاست براش راه حلم نمیتونی پیدا کنی.
خیلی قشنگ توضیح دادی
انشالله شرکت هم میزنی
به امید موفقیت های بیشتر.
سلام مجید جان
همیشه تحلیلات و میخونم گاهی متوجه پیام آیات نمیشم ولی میگم عیبی نداره فقط بخون انشاالله پیشرفت میکنی.
خیلی خوبه که اینقدر استمرار داری و از چندماه پیش که پیگیر کامنتات هستم توی فایلا از آیات قرآن استفاده میکنی و برداشتت رو مینویسی و کمک میکنی به افرادی مثل من که کم کم به سمت فهمیدن آیات قرآن هدایت بشیم.
من تحسینت میکنم و خداروشکر میکنم که در این سایت الهی عضوم و دوستانی دارم که هیج کجای دنیا مثلشون نیست.
دوستانی که دنبال پیشرفتن و درک خودشونو برای بقیه هم مینویسن تا هرکسی در مسیره،پیشرفت کنه.
اینجا بهترین جای دنیاست با وجود شما .
در پناه الله یکتا همیشه شاد و ثروتمند باشی.
یاحق
مجید جان دوست خوبم دوست نازنینم .واقعا سپاسگذارم
نمیدونی چه زیباست این ایده بسیار زیبایت واقعا تشکر
سپاسگذارم
اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿١٢﴾
خداوند همان کسی است که دریا را مسخّر شما کرد تا کشتیها بفرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرید، و شاید شکر نعمتهایش را بجا آورید! (12)
ببین باز این احساس لیاقت رو توی این آیه میبین که خدا چ جوری ایجاد میکنه
من این آیه رو برای این قسمت لتبتغو من فضله آوردم
هرجا خدا میخاد بگه که دنبال پول درآوردن راحت باشید
چیزی که من بهش رسیدم تا الان اینکه میگه لتبتغو من فضله
یعنی دنبال فرصت باشید
توی این آیه این بهش اشاره شده
و بعد از این قسمت شکر گذاری رو آورده
ببین توی همین یه دونه ایه دو تا از مبحث همین الان هست
مثلا استاد میگه دور اندیشی نکنید بگید همین امروزو میخوام خوب بگذرونم
توی قرآن میاد میگه شیطان شما رو به آرزوهای دور و دراز میندازه
یا مثلا استاد میاد میگه شرایط الان افتضاحم اگه هست یه کاری کن از همین حال لذت ببر
اینجا به اسم شکر گذاری آورده شده
من کلا این باورو دارم که باید نگران آینده باشی
اگه نگران نباشی اگه اصن حالت بد و خوب نشه که پیشرفتی نمیکنی
ولی نمیدونم که این همه خود من گفتم دنیا به سمت مثبته
تو اگه خودتو ول کنی خود ب خود به نعمت ها هدایت میشی
ولی یادم میره
و این به نظرم خیلی مهمه که همیشه اینا تکرار بشه
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس
دوستون دارم
سپاسگذارم
سلام و درود آقای مرادی عزیز
آقا چقدر مثال های زیاد و ملموس و عالی زدید و اصل مطلب رو راحت بیان کردید
چقدر لذت بردم و چقدر بهم کمک شد
و چقدر از بالا پایین شدن عواطف و حس و تفکراتی که تجربه کردید در حین بازی ها و سربازی و… چقدر نکات ریزی وجود داشت
چقدر خوبه که آدم وقتی یکم دقیق تر میشه به افکار و احساساتش در هر موقعیتی، اینطوری هم کنترل ذهن قوی تر و بهتر و ساده تر میشه و هم تاثیر این نیرو رو بیشتر میفهمیم که فلان تفکر و احساس بوده که نتیجه فلان مورد شده این.
من میگم قوانین هستی یک زبان خاصیه که آدم باید زبان فرکانس ها و پیام احساسات رو هر روز یاد بگیره و هر روز بعد از یادگیری تمرین و مرور کنه
کار ما باور سازی نیست فقطف کار ما مرور همین نحوه عملکرد قوانین هستی و فرمول نحوه کارکرد ذهن و احساسات هست در مورد هر چیزی، اعم از قانون پول، قانون رابطه، یا هر اتفاق و رویداد ساده و ریز روزانه تا موارد دیگه مثل مهاجرت و جسم و اندام و خواب و یادگیری یک مهارت یا خرید یک وسیله اینترنتی یا بازار
آقا دمتون گرم
روز به روز موفق تر باشید و بیشتر ازتون بخونم و یاد بگیرم
در آرامش و در لحظه شاد باشید و فقط لذت ببرید
یا حق
به نام خداوند یکتا تنها هدایتگرم از تاریکیها به نور و روشنایی
سلام استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستان بی نظیرم
مدتهاست سفت و محکم رو تعهدم بودم که تا زمانی که عمل نکردم چیزی کامنت ننویسم سر عهدم هستم امشب با این حجم از انرژی که در طول روز صرف کارام کردم فقط هدهیت خداوند من رو به اینجا کشوند و قلم دستم داد که بنویسم
میخوام از چندین ماه پیش بگم.17 آذر ماه 1401 و شروع کلاسم با بچه ها.یک هفته قبلش باهام تماس گرفتن و ازم دعوت کردن دقیقا با همین بیان که میخوایم به عنوان استاد به بچه های شهرمون آموزش بدین .شهری که میگم فاصلش تا روستامون کمتر از نیم ساعت هست اما از روستای ما ماشین نداره و باید میرفتم یه شهر دیگه و اونجا باز تاکسی سوار میشدم و رفت و برگشتم 4 تا 5 ساعت طول میکشید فقط زمان کودکیم اونجا برای مسابقات مدارس رفته بودم و چیزی ازش تو ذهنم نبود و حرفای دیگران که اونجا مسیرش خطرناکه و جادش کوهستانیه و از این حرفا امامن از بچگی عاشق رفتن به جاهای ناشناخته بودم و این رو خیلی زیاد تجربه کردم همیشه تجربه های جدید رو دوست دارم و بدون درنگ قبول کردم روز اولی که رفتم یه شاگرد داشتم مهنای زیبا و دوست داشتنی که هنوزم وقتی یادش می افتم تصویرسازی زیباش از شعری که تو کتاب داستان خونده بود و راجب عروسی بود یادم میاد که عروس و داماد رو دقیقا دقیقا تو همون حال وهوای شاد جشن کشیده بود و عاقدی که اخر شعر گفته بود من پیرم ولی منم میرم زن میگیرم و قه قه خنده های بچه ها از آخر داستانش و چشمای من که از زیبایی و شگفتی اون تصویرسازی گرد شده بود.اون روز فقط مهنا بود و کم کم تعدادشون اضافه شد .من هفته ای یک روز و 2 ساعت کلاسم بود اما تو تمام این مدت عشق فقط عشق به لحظاتی که با بچه ها میگذروندم من رو میکشوند میبرد و مسیری که از تک تک لحظه هاش لذت میبردم.حدود 5 ماه با بچه ها کلاس داشتم اما تمام این مدت عشقی تو وجودم بود که متوجه هیچ چیز دیگه ای نبودم انقدر برام لذت بخش بود بودن باهاشون که نمیفهمیدم آقای رییس بسیار محترم اونجا وقتی میگفتن شاگردات کمن یعنی چی اصلا اصلا نمیفهمیدم.5 ماه بهترین بهترین بهترین خاطرات رو با بچه ها ساختیم.5 ماه بهترین راننده های منطقه خودم فرشتگان خدا میشدن که من سالم و سلامت و به موقع برسم سر کلاس.واای استاد یه بار برف سنگینی اومده بود شب قبلش به خانواده ها پیام دادم که من میام ولی بچه ها هر کدوم خواستن نیان مامان نفس که 4 سالشه بهم پیام داد که خانم کیانمهر نه تو رو خدا نفس از اول هفته ذوق کلاس رو داره یعنی استااااد اون لحظه و همین الان که میگم چشمام پر اشک شد بس ذوق کردم فرداش که خواستم برم کلاس فقط یه ماشین تو روستا میرفت و جاده خیلی برفی بود.گفت من از یه مسیر دیگه میرم و سر یه جاده پیاده میشین باید وایسین دوباره که ماشین سوار شین .من بودم و یه آقایی از مردم شریف روستامون که هم مسیر بودیم استاد جاده یخ بود اما من تو مسیر فقط از رد پای پرنده ها رو برف و از درختایی که داشتن حال میکردن تو اون حجم برف و کیف میکردن که قراره بهار کلی سر سبز بشن لذت میبردم پرنده هایی رو تو مسیر میدیدم که انگار از یه دنیای دیگه اومده بودن یاد پرنده های تصویرسازیام می افتادم.وقتی رسیدیم سر اون جاده اصلی و پیاده شدیم یه لحظه نگاه کردم دیدم اینجا که بیابونه و ماشینا با سرعت برق رد میشن اماخدا تو گوشم گفت نترس من باهات هستم هواتو دارم به تو کمک میکنم همون آقای هم ولایتیمون که هم مسیر بودیم اومد گفت آبجی شما دختر فلانی مگه نیستین من داماد فلان همسایتونم ما تریلی داریم و میخوایم بریم شهرستان از اون شهری که میخوای بری رد میشیم اگر نمیترسی سوار تریلی بشی ما میرسونیمت استاد من اون لحظه قبل از اینکه اون حرفا رو از اون آقا بشنوم از خدا شنیده بودم و گفتم ممنونم از بزرگواریتون و برای اولین بار تو عمرم سوار تریلی شدم و به آسانی رسیدم کلاسم رو.خیلی تجربه جالبی بود برام.و خودش یه چالش بود برای رفتن به کلی ترس و حمایت خدا رو هم به زیبایی دیدم.وقتی رسیدم کلاس نفس پیاده اومده بود و دستاش قرمز شده بود از سرما اما به محض اینکه وارد کلاس شد شروع کرد نقاشی کشیدن.این 5 ماه برای من لذت عجیبی داشت اون مدت هم با کلی انسان جدید اشنا شدم هم خانواده های بچه ها و بچه ها که گلچین خدا هستن واقعا انگار بهترینهایی بودن که میتونستن بیان تو کلاس من.خانواده هایی که قبل از اینکه بگم شهریه رو منظم پرداخت میکردن.رییس کانون که 5 ماه هیچ درصدی رو از من نگرفتن و بهترین امکاناتشون رو در اختیارم گذاشتن با احترام و عزت .مردمان مهربون اونجا.و بچه هایی که با هم کودکی کردیم با هم در لحظه به لحظه اون 2 ساعت زندگی کردیم.من به تازگی تو بهترین شرایط اون کلاس رو کنسل کردم و واردچا لشهای تازه ای شدم .وقتی کنسل کردم خانواده ها تماس گرفتن و اسرار که بچه ها به شما عادت کردن و پذیرشش براشون سخته و میگن اون مدت برای بچه هاشون مفید بودم.وقتی فکر کردم دیدم اره هم من هم بچه ها برای هم مفید بودیم.من از صداقتشون .از پاکی وجودشون.از در لحظه بودنشون.از خود واقعی بودنشون .از شاد و رها بودنشون کلیییی یاد گرفتم.بماند که چقدر خیر و برکت مالی هم برام داشت به طوریکه تو همین 5 ماه با اینکه 6 تا شاگرد داشتم و شهریه کم اما حدود 6 تمن در امد ساختم.در صورتی که قبلش هیچ درامدی نداشتم و صفر بودم صفر کلوین.استاد میخوام از تاثیرات همون لذت های کوچیک بگم لذتی که من و بچه ها کنار هم ساختیم.اقا مهراد 3 و نیم ساله که حدودا 3 ماه با داداشش کلاسم اومدن تو همین مدت به شکل زیبایی وابستگیش به مادرش از بین رفت و کم کم دیگه تنها میومدن . مداد رو که نمیتونست دستش بگیره بدون اینکه من یا خانوادش ازش بخوایم درست و زیبا دست میگیره و نقاشیهاش که قبلا فقط خطوط بودن شکل گرفتن و خیلی خوب نقاشی میکشه و ادم های اطرافش رو شخصیت سازی میکنه.نفس عزیزم که 4 سالشه که مهربونی بدون توقع رو بهم خیلی خوب یاد داد انقدر از نقاشی کشیدن لذت میبرد که وقتی اخر کلاس میومدن دنبالش میگفت نمیام در صورتی که روزای اول مادرش باید تو کلاس میموند.تینای نازنینم که همیشه 2 ساعت قبل از شروع کلاسم میرفت اونجا و منتظرم میشد برسم مامانش میگفت وقتی ازش میپرسیم امروز چند شنبه است در جواب به جای اینکه بگه فلان روز میگه اها فهمیدم 2 روز دیگه مونده به کلاس نقاشی.مهیار بی نظیرم خیلی قشنگ کتاب داستانایی که تینا برامون میخوند رو تصویرسازی میکرد و اواخر یه نقاشی کولاژ انجام داد با جلد شکلات و صدف که عااااالی شد.مهنای بی نظیرم کلی تمرین میکرد و کلی ذهنش به فعالیت معجزه آسایی افتاده که خبر از اینده شگفت انگیزش میده.و نازنینم که مامانش بعداز کنسل شدن کلاسم راجبش چیزایی گفت که فهمیدم حس خوب چه معجزاتی به بار میاره .مادرش گفت یه رژ داره که خیلی بهش وابسته هست و همیشه همه جا میزنه برام جالب بود که من هیچ وقت تو کلاسم نازنین رو با اون رژی که مادرش میگفت ندیده بودم چون تو کلاس من خود واقعیمون بودیم چون منم رژ نمیزنم و خودم بودم و همیشه سعی میکردم زیبایی های همه شون رو بهشون بگم.از رییس اونجا اجازه گرفته بودم همیشه ده دقیقه اخر کلاس بچه ها رو میبردم سالن همایش اونجا تینای عزیزم میرفت بالا رو استیج برامون کتاب میخوند و همه با دقت گوش میکردیم و راجب تصویرسازیها و اشکال و متن داستانها با هم حرف میزدیم این کار رو عمدا انجام میدادم که اعتماد به نفسشون بالا بره و برای خودم هم خوب بود.جلسات اخر یه بار آقای رییس اومد به بچه ها گفت باد کناکهای رنگی زیبایی که از جشن قبل اونجا برگزار شده بود رو بچه ها هر تعدادی دوست دارن هدیه بردارن واااای استاد اون روز من شوکه بودم از عظمت وجود خدا و دقیق عمل کردن بچه ها به قوانین که به محض اینکه ایشون گفتن رفتن هر کی هر چی دلش خواست باد کنک برداشت و شروع کردن به رقصیدن و آواز خوندن و بالا پایین پریدن هر کسی تو حال خودش تو اون لحظه شاد بود من فقط ایستاده بودم و اشک تو چشمام جمع شده بود و فقط نظاره میکردم شادی واقعیشون رو کلی رقصیدن و حتی اهنگ لری گذاشتن و لری میرقصیدن.اون روز تمام روز صدای قه قههه خنده بچه ها و اواز و رقصشون تو وجودم تکرار میشد.تازه دارم میفهمم چقدر انرژی خوب من تو وجود بچه هم اون مدت تاثیر داشته و همونطور که انرژی خوب اونها من رو اماده خیلی چیزها کرد.اون زمان تو کل مسیر یه بخشی از تمرینات شکرگذاریم رو انجام میدادم .درختای تو مسیر که هنوز بهارشون نرسیده بود تو چشم من بهشت بودن بهشت و هر بار اتفاقات زیبایی پیش میومد.تو کل این مدت فقط زیبایی دیدم.و تازه دارم میبینم چه دستاورد های بزرگی داشتم که هیچ وقت نمیتونم انکارشون کنم.هم مالی و هم در ابعاد دیگه خصوصا تاثیراتی که بچه ها گرفتن.این بخشی از نتایجی باید بنویسم از این به بعد
استاد من سر تعهدم هستم
زهرا کیانمهر1402.2.25
به نام خدای شاپرک ها
سلام زهرا جان، دختر هنرمند و مهربان
زهرا جان، چقدر کامنتت به دلم نشست و اشکم را درآورد.
آموزش شما ترسیم محبت و عشق بود، طراحی مهر و دوستی.
درس معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
دنیای بچه ها مانند گلبرگ لطیف و زیباست.
تحسین ات میکنم که این مسیر به این طولانی رو برای رسیدن به کلاس طی کردید. احسنت به شما.
اول دبیرستان که بودم رفتم کلاس نقاشی و طراحی. معلم از مل خواست که هر سوژه جالبی که دیدیم اون رو طراحی کنیم.
آخر هفته میخواستم با خاله ام بریم خونشون، ترمینال که منتظر اتوبوس بودیم، یه آقایی با پسرش گدایی می کردند، اومدند سمت ما و من هم یه 100 تومان پول بهش دادم، و چهره اون آقا و پسرش برام جالب اومد، شروع کردم به طراحی اون پدر و پسر و برای اینکه طراحی ام خوب بشه مرتب اونها رو نگاه می کردم، خلاصه آخرای طراحی بودم، یهو دیدیم اون آقا بالا سرمه و گفت:از رو رفتم بگیر این 100 تومن ت
(بنده خدا از بس نگاش کرده بودم، از رو رفته بود اومد پولی رو که بهش داده بودم و پس داد)
و زیر اون طراحی نوشتم از رو رفتم
زهرا جان این عشق و اشتیاق ات رو تحسین می کنم.
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی مهربونم.
سلام رضوان عزیز و نازنین
سپاسگذارم از احساس خوبی که از نوشته هام دریافت کردی
و نگاه پاک و احساس قشنگت به تجربیات من.
از خداوند برای همگی مون عمل گرایی میخوام عملی که باعث پیشرفتهای بزرگ بشه برامون و اینکه سفید روی باشیم در دنیا و آخرت.
سلام زهرا جان
چقدر قشنگ نوشتی کلی حس خوب بهم منتقل کردی
من عاشق بچه هام،عاشق دست وپای کوچیکشون،عاشق صدای نازشون،عاشق در لحظه بودنشون
چقدر حس خوبی داشت این کامنتت
خودمو در کنارشون تصور کردم
وای خدای من صدای خنده های بچه ها چقدرررررر اشک منو درمیاره
همیشه با بچه ها رابطه خوبی دلشام و همیشه سعی میکنم راهی پیدا کنم با بچه ها وقت بذارم
چون خودمو هم سن و سال اونها میبینم.
بازم برامون بنویس زهرای عزیز چون خیلی قشنگ همه حسی که تجربه کردی رو نوشته بودی و بسیار بسیار عشق توی نوشته ات موج میزد.
در پناه حق.
سلام نجمه عزیزم
سپاسگذارم از اینکه انقدر زیبا تو فضای تجربیات من رفتی و این احساس پاک و زیبایی که دریافت کردی.
و چقدر تحسینت میکنم به خاطر رابطه خوبت با بچه ها و اینکه لذت بودن باهاشون رو تجربه میکنی.
از خداوند برات زیباییها و پاکیها و روزیهای بغیر الحساب خواستارم.
سلام زهرا عزیز
چقدر کامنتت عالی بود انقدر زیبا همه چی رو نوشتی که دقیقا تصاویرشون جلو چشمام میومد . من از بچگی از طریق فیلمها و کارتونهایی که میدیدم بچه های روستا چه مسیرهایی رو میرن تا برسن مدرسه همیشه برام جالب بود و همیشه میگفتم این زندگی هم جالبه اینهمه زیبایی که اونها میبینن برای من که از اول تو تهران بزرگ بودم و هیچوقت زندگی شهری رو دوست نداشتم دیدن این فیلمها برام رویا بود و با تمام وجودم میخواستم تجربه کنم و جالبه که همیشه از سختیهاشون میگفتن ولی برام بازم زیبا بود . و تجربه شما از این 5ماه و نوشتن زیباییها و بودن با بچه ها واقعا لذت بردم .
چقدر خوب قانون رو اجرا کردی و جهان هم گوش به فرمانت بود .
تحسینت میکنم .
موفق باشی عزیزم
سلام متین عزیز
سپاسگذارم از وجود ارزشمندت و احساس خوبت از تجربیاتم.اون مسیر برای من پر از خیر بود.تا قبل از اینکه تو این مسیر الهی باشم بر عکس شما فکر میکردم و سختیهای روستا رو میدیدم اما به لطف خدا وآموزشهای استاد عزیز این مدت روستا برای من رنگ بهشت رو گرفت.یه رودخونه نزدیک خونمون هست که یه گوشه دنج رو خدا برام از قبل آماده کرده که برم طراحی کنم یه بار خانم همسایه اومد اونجا و شروع کرد حرف زدن یه پرنده خیلی خیلی زیبا رو درخت من رو انقدر غرق زیباییهاش کرده بود که حواسم به حرفای اون خانم نبود یهو احساسم رو بروز دادم و داشتم قربون صدقش میرفتم گفت زهرا مثل بچه های شهر شده از چه چیزایی ذوق میکنی تازه فهمیدم نگاه بچه های شهر چقدر زیباست و امیدوارم در بهترین زمان به بهترین شکل بودن تو روستا رو تجربه کنی.من تصویر گر کتاب هستم و معلمی یک تجربه بود که من آگاه تر بشم و تجربه ای بود که من رو آماده تغییرات مهم کنه که پیش خدا و استادم سپید روی بشم در آینده که من زهرا عمل کردم .از خدا برای همگی مون عمل میخوام عملگرایی که هر چیزی رو در بالاترین سطحش تجربه کنیم.
سلامی گرم ب زهراخانم عزیز و متعهد
از خوندن کامنت شما بسیار لذت بردم و شمارو برای
1_ تعهدتون در این مسیر
2_ عشق ب کارتون
3_ مهربان بودنتون
4_ ارزش خلق کردنتون
5_ توکل و ایمانتون
6_ اعتماد بنفستون
7_ سپاسگزار بودنتون
8_ درلحظه بودنتون
9_قلم زیباتون
10_ توجهتون بر نکات مثبت
تحسین فراوان میکنم ……
و از شما بسیار سپاسگزارم
با همین فرمون ،باهمین تعهد ،باهمین عشق ،باهمین علاقه، باهمین قدرت ادامه بدین مطمئنا ب بهترین ها هدایت میشین و من باور دارم ک خداوند مسیر آسانی ها را براتون آسان میکند
در پناه خداوند باشید
سلام به آقا رضای عزیز
سپاسگذارم از وجود ارزشمندتون و احساس خوبی که از تجربیاتم دریافت کردین.و سپاسگذارم از خداوند بابت وجود استاد عزیز و این سایت الهی و وجود دوستان ارزشمندی چون شما.امیدوارم در عمل بتونم بنده خوبی برای خداوند و شاگرد عملگرایی برای استاد باشم و برای شما بهترینها رو در بالاترین سطح از خداوند میخوام.
آخ جووون دریااااااا…
باز دعوت شدیم مفت ومجانی بریم دریا اونم با همچین کیفیتی بدون هیچ زحمتی
همینطور که رومبل لم دادیم موجها رو ببینیم شن های تمیز وسفیدو حس کنیم
آدم های شاد و پرانرژی و ببینیم
آسمان آبی
مانور جنگنده ها
و کلی کیف کنیم
من که واقعا اونجا بودن و احساس کردم وکلی لذت بردم
و اینو مدیون استاد عزیزم ومریم جان هستم که انقد با سلیقه فیلم میگیرن با کیفیت کار میکنن و انقد مهربون خوشی هاشونو با ما به اشتراک میگذارن
چه لباس های زیبایی پوشیدی مریم عزیز
استاد تیشرت چه خوب نشسته تو تنتون ماشاالله یه پا آمریکایی شدین برای خودتون
همیشه تصورم از مردای آمریکایی یه همچین استایل و استاندارد جسمانی بود
چه عینک و کلاه زیبایی
چقدر همه چی عالی و زیباست
چه خوب که تونستم عصری یه سر بیام سواحل فلوریدا و آنقدر کیف کنم و مرسی از این همه آگاهی های این فایل عالی بود عالی
من اسم این فایل و گذاشتم کنترل ذهن حرفه ای
واقعا نگاهم خیلی حرفه ای تر شد به کنترل ذهن
دیگه تا میاد خطا بره سریع خودمو جمع وجور میکنم میدونم که شوخی بردار نیست بسیار دقیق و نتیجش یه ثانیه بعد خودشو نشون میده
چه درس هایی عالی ای گفته شد تو این فایل
زندگی در لحظه
لذت بردن از هرچی که تو این لحظه هست
احساس لیاقت
و کنترل حس قربانی شدن
خدای من شکرت هزاران بار شکرت که هروز آگاهی های ناب تری در اختیار من قرار میدی
خدایااااا شکرتتت