live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز - صفحه 23

لایو عالی بود استاد چقدر درس داشت

اینکه تمرکزتون فقط روی سایته و هیچ جای دیگه مطالب نشر نمیدین و اصل مطلب در سایته و تمام این سالها فقط سایتتون ارتقا دادین

بحث تمرکز و موفقیت در یک حوزه کاری بارها ذهن من چند کاره را درگیر کرده و بزور تا یک مدت متمرکز میشم

بحث بعدی که برام شنیدنی بود فعالیت های لذت بخش بنوعی ورزش که دیدم اینم شیوه خوبیه هم کارهاتون میکنید هم ورزش و دقیقا موقعی که این موضوع گفتید همزمان من کل سالن مرتب و تمیز میکردم و فایلتون گوش میدادم و گفتم اینم یک شیوه مناسبه موقع گوش دادن خودش هم ورزش هم نظافت و خیلی مرتب شد همه چسز وقتی لایو تموم شد کارهای منم تموم شده بود و اومدم نشستم به نوشتن کامنت،

موضوع بعدی بحث سوره حمد که در دوازده قدم جواب عالی بود و منم یکم روش تمرکز کردم و لدت بردم اما کلا برای اثبات خداوند نیاز به ایه و… ندارم و کلا من راحت هر حرفی میپذیرم تست میکنم خوب بود ادامه میدم مثلا خواهرم گفت قهوت دوازده ظهر بخور هورمون کورتیزول در بدنت هست و صبح سرحال میشی و ظهر بخوری تا شب پر انرژی هستی اگه قهوه را صبح بخوری ظهر خوابت میگیره گفتم باشه انجامش دادم واقعا معجزه کرد و الان نه تنها ظهر نمیخوابم بلکه صبح ها خیلی خیلی پر انرژی شدم و خواب شبمم مرتب شده قبلش میشد من تا سه بار هم در روز مجبور به استفادع از قهوه بودم الان مغزم عالی کار میکنه بدنم بدون خستگی پیش میره سطح انرژیم بالا رفته که خب من تست کردم دیدم جواب میده الان همین شیوه را ادامه میدم گاهی فقط باید بگی چشم انجامش بدی ضرر که نداره انقدر موشکافانه همه چیز چک کردن فقط باعث عقب افتادن از مسیر میشه ادم،

جدیدا اینم فهمیدم ادمهای شکاک فقط دنبال جزییات بیشترن یک اتفاقی چند روز پیش افتاد یکم عجیب بود من گفتم خب میشه یکنفر در میلیون این شرایط براش بشه ولی چند تا دیگه از دوستام میگفتن نه بابا دروغ میگه یا اینکه این داستان نبوده و دنبال مچگیری بودن بعد به خودم گفتم وای ساناز چقدر خوب شدی تو گفتی خب همین بیماری که میگه بوده و تمام حالا دروغ هم بگه برای من چه سود حتما میخواسته بگه و برامم مهم نبود و فهمیدم چقدر خوبه پذیرش، پذیرش اینکه ادمها خوبن راست میگن مثبتن مگر خلافش ثابت شه الان دارم میفهمم چقدر بقیه دید منفی دارن، حتس در دوره دوازده قدم هم همینه یکجوری سوالات تخصصی از قران میپرسن که خود پیامبر هم به ذهنش نمیرسیده

خدا میگفته این ایه این مفهوم این روش، پیامبر هم میگفت چشم، من الان دارم یادمیگیرم بیشتر به هدایتها چشم بگم انقدر دنبال علت نگردم.

بحث بعدی هم شیرین بود ملک چون منم دنبال خونه بزرگترم و هنوز نتونستم اون احساس و اون شرایط بسازم و وقتی میبینم استاد یک ملک اینجا یک ملک یکجادیگه یک خونه تمپا و… دارن کیف میکنم امروز یک تلنگر هم بهم زدین مهاجرت نکنی باختی امروز عزمم جزم کردم بشکنم این باور و برم یک خونه بزرگتر اجاره کنم بزارم تکاملم طی بشه وقتی برم توی خونه بزرگتر اجاره ای دیگه حس خوبش میفهمم حاضر نمیشم خونه کوچک داشته باشم پس برای تحقق و خرید ملک بزرگ انگیزه ام ده برابر میشه

اینبار واقعا میخوام انجامش بدم الان ما دی ماه 1402هستیم و میخوام فروردین 1403در خونه بزرگتر سالمو شروع کنم باید انجامش بدم به هر قیمتی حتی اگه قرار باشه درس بشه برام که من مطمینم خیر هست و این عزم امروز جزم کردم و دیگه نه نمیارم دیگه راه بیراه نمیرم دیگه میگم میگم تا بشه و این دقیقا حرفیه که در این لایو باید میشتیدم

خب تعهد امروزم

خانه برد پیت

رفتم خونه بردپیت ببینم دیدم به به ایشون انقدر ملک داره و جابه جا کرده یکی از یکی قشنگتر نمیدونستم کدوم ببینم

میبینی ساناز ملت چقدر راحت جابه جا میشن میبینی میتونه بزرگترین خونه را بخره و تمام اما انقدر جا به جا شده بعد تو توی یک خونه کوچک انقدر ترس داری اون از عمارتش گذشته رفته جای بهتر من از یک حیاط چهل متزی دل نمیکنم میبینی ساناز رفته یک خونه که بهش میگن شهر را اجاره کرده دیدی میتونسته بخره اما رفته اجاره کرده بعد تو هنوز میگی نه من باید خونه را حتما بخرم چند سال توی خونه کوچک که مالکش هستی داری اذیت میشی که چیه خونه مال خودمونه اجاره نمیدیم

دیدی ساناز کجاها گیری

دقیقا اینجا برد پیتم رفته اجاره نشینی تا لذت خونه زیلا لب اقیانوس ببره بعد تو نشستی تو خونه ات میگی حتما مالک باشم تا لدت ببرم

چقدر امروز برام حرف داشت چقدر مچ خودمو گرفتم

خدایا ممنون قشنگ بهم فهموندی مسله کجاست

الان میدونم چی باید بخوام من باید فقط فقط اون حس خوب در خونه بزرگ اون راحتی اون لذت بخوام

حالا به نامم باشه یا نه چه فرقی میکنه

خدایا ممنون

الحق که بردپیت انقدر در فرکانس درستش بود که لایق خونه لب اقیانوس شده و منم لایق خونه زیبا و دلخواهم میشم شکر شکر شکر