live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

627 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Hassan گفته:
    مدت عضویت: 2476 روز

    سلام استاد عزیزم

    یه ماجرای بسیار زیبا از این لایو براتون میخام بگم ک خیلی جالبه.

    من اصلا اهل فضای مجازی و اینستاگرام نبودم ولی بعد از لایو شماره ۱۳ک خیلی فوق العاده بود تصمیم گرفتم اینستا داشته باشم و لایو شمارو ببینم..اقا خیلی عالی شد من امروز اینستا نصب کردم فرداش بصورت کاملا اتفاقی وارد اینستا شدم دیدم شما دارید لایو میرید اونم بدون اطلاع رسانی…نمیدونید چقد خوشحال شدم باور کنید در حال لایو باشما اونجایی ک صحبت میکردید من از شوق بغضم گرفت چقد خداروشکر کردم چقد ذوق زده شده بودم..چون همیشه دوس داشتم شمارو تو لایو ببینم..چقد خدامون زیباست چقد خدامون عالیه چقد وهابه..بازم ذوق داشتم ک این لایو روی سایت قرار بگیره تا بیام کامنت بذارم. خیلی دوستت دارم استاد مهربونم.و بیشتر عاشق خدایی هستم ک منو در مدار شما قرار داد..

    شاد باشید و شادتر استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همه عزیزان مسیر لذت و شادی

    درود به استاد عزیزم و خانم شایسته و خانم فرهادی و ابراهیم عزیز که کلی دارن زحمت میکشن اینجا

    چقدر این جا بودن لذت بخشه و این تکامل و این یک قدم یک قدم چقدر این بهشت رو بهشت تر کرده

    مگه میشه ادم توی بهشت باشه و بخواد اون بهشت رو زیباتر کنه و این نشان از زیبایی ذهن شما هست که همیشه و هر روز به دنبال بهتر بودن هستی

    به دنبال زیباتر کردن و خلق کردن ان چه به محیط اطرافت و به دیدت زیبایی میبخشه

    خدارو شکر میکنم به خاطر ی همچین بهشتی که این باور رو در من ایجاد کرد که میشه ی خونه بیست هکتاری داشت

    خوب باور های من تا بحال نهایت خونه رو هزار متری میدونسته بزرگترین خونه ای که باور داشتم میشه داشت شاید ی خونه پونصد متری چرا که اونجا متولد شدم و زندگی کردم

    شاید یکی از دلایل موفقیت های که تابحال کسب کردم دیدن این موفقیت های شما باشه که دریچه های جدیدی از ذهن من باز کرده

    باور به اینکه میشود در ی خونه کاملا چوبی در یک طبیعت بکر همیشه بهار با یه دریاچه بزرگ و حیواناتی مثل گوسفند و مرغ زندگی کرد

    باور به این که میشود خانه من هم بیست هکتار باشد

    باور به اینکه میشود جاده جنگلی در دل این طبیعت درست کرد با جابجا کردن ی شاخه

    بله کتاب رقص عقاب ها به این نکته اشاره کرده که در دوراهی مسیر سخت رو انتخاب کن

    یا همون چیزی که در قدم اول گفتی کاری که خواسته ای که با انجام دادنش کلی انگیزه میگیری برای قدم های بعدی

    حالا برای من این مسیر اونموقع اینبود که ناخوداگاه دنباله رو شغل پدر ثروتمندم نباشم و خودم کسب و کارم رو ران کنم و رونق ببخشم و هدایت بشم به این مسیر

    چیزی که خیلی ها میگن بابا تو دیوانه ای برووایسا وردست بابات اقایی کن

    اقایی یعنی وردست الله یکتا بودن و گوش دادن به هدایت های اون

    اقایی یعنی خلق کردن زندگی خودت با توجه به علایقی که داری

    اقایی یعنی این که سرت بالا باشه پسر که روی پای خودت هستی و داری زندگیتو خلق میکنی همانگونه که خودت دوست داری

    اقایی کردن یعنی داشتن عذت نفس

    اقای کردن یعنی شروع مسیر لذت بخش موفقیت سلامتی و ثروت با تغییر زاویه دیدت و رسیدن به احساس خوب

    اقایی کردن یعنی جهان رو جوری ببینی که دیگران عاجز باشن از اینگونه دیدن

    اقایی کردن برای من یعنی به انچه که در درونم هست متکی باشم

    اقایی کردن یعنی فقط فقط از رب از تنها نیروی کیهان کمک گرفتن

    اقای کردن برای من یعنی پوشیدن لباسی که خودم تهیه کردم

    خریدن ملک یا خانه ای که خودم تهیه کردم خودم خلق کردم خودم خواستم و خداوند مهربان من رو هدایت کرده به اون مسیر

    اقایی کردن یعنی احترام برای خود احساس ارزشمند بودن خود و در نهایت احترام به دیگران و بخشش همه ادم های که اطرافت هستند

    شاید این بود اون فلسفه اقایی کردنی که سالها ازار میدیدم از این کلمه که دیگران میگفتن با ارتباط یا با کار کردن برای یک نفر میشه به این کلمه رسید

    اما پاسخ من برای خودم این بود

    تا خودم باور کنم برای اقای کردن به دنبال ذلایل انگیزه بخش باش

    حرکت کن و ایمان داشته باش که خدای که تورو به وسیله افکارت وارد این مسیر کرده به وسیله کنترل ذهنت میتونه به خواسته هات برسونه به رویاهات برسونه

    نترس و شجاع باش خداوند حامی توست

    جهان کرنش میکنه در مقابل خواست تو

    هدف تو از زندگی اینه که ثروتمند باشی از هر لحاظ

    در مورد پیچک های جاده جنگلی بگم درختانی یا علف های هرزی که در ذهن ما هست

    یاد باغ پدر خانمم میوفتم

    ی درختی داشتند ی نوع الو بود که این از زیر زمین ریشه میزد و هرکجا دوست داشت سبز میشد

    میگفتن اگه کاری بهشون نداشته باشی کل زمین رو در بر میگیره

    گفتم ببین باور ها همینطوره اگه بهشون نرسی اگه این باغچه رو شخم نزنی رشد میکنن و هر کجا دوست داشته باشن جلوی راهت سبز میشن و مانع دیدن بغیه درختان میشن

    خدارو صدهزار بار شکر میکنم راضی هستم

    به نصبتی که دارم کار میکنم ایمان دارم نتایج رو دیدم میبینم و خواهم دید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    مهدیه الوندی مهر گفته:
    مدت عضویت: 1040 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز.

    این جمله که گفتید : تحمل کردن خط قرمز زندگی منه فوق‌العاده بود اینکه میگید من چیزی و به هیچ عنوان تحمل نمیکنم ، زندگی من همیشه باید تو بهترین حالتی که میتونم باشه . به این میگن باور های درست و ذهن باز و قدرتمند ، به اشتباه شاید99 درصد افرادی که من دیدم حد اقل تو ناخودآگاه ذهنشون این باور هست که بالاخره انسان باید تو زندگیش یسری چیزارو تحمل کنه دیگه نمیشه که همیشه اونجوری که ما می خوایم باشه و اینجوری خودشون رو معاف میکنند از جمله بعدیتون که گفتید: تحمل نمیکنم نه به این معنی که رنج میکشم ، براش راه حل پیدا میکنم و بر طرفش میکنم ، این میشه قدرت و خود باوری.

    استاد بزرگترین کاری که تو زندگی من کردین این بوده که استاندارد های منو برا زندگی عوض کردین اصلا تعریف من رو از زندگی عوض کردین. زندگی شما ایده آل ترین حالتی هست که من تا بحال شناختم و این فکر که میشه ، شده ، برا یکنفر امکان پذیر بوده پس برا منم میشه ، این فکر موجب حرکت هر روزه ی من میشه . منم دیگه از یجایی نمیتونم راکد بمونم و مثل چشمه شما مجبورم که جاری شم و حرکت کنم و این چیزیه که راجب زندگی جدیدم دوست دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    ملیکا زمانخانپور گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    سلااام سلاااااام😍

    من باره سوممه کلا دارم کامنت میزارم تو سایت😁… اونم بخاطره اینکه باره اول که بهم الهام شد کامنت بزارم زیرِ یکی از فایل های استاد عزیزم لایکِ سبز رو گرفتم و یه انرژی خیلی خیلی زیادی گرفتم که با اولین کامنت که شروع کردم به گذاشتن، لایک سبز استاد رو گرفتم🙊😍❤️✨تصمیم گرفتم هر فایلی که میبینم بیام کامنت بزارم😜

    خب برم سراغ اصل مطلب و راجب این فایل زیباتون😊

    من به شدت به این ایمان آوردم که تو دلِ طبیعت راجب قانون زندگی داره با ما صحبت میکنه البته نه با هر کسی! با کسی که تو مدار گرفتن الهامات تو طبیعت باشه! وگرنه قبل ها که بارها بوده به طبیعت رفتم و تو مدار خوبی نبودم قبلا و این الهامات هم نگرفتم..

    ولی جدیدا که رو باور هام کار کردم وسعی دارم بهترین خودم بشم به یه کوه بسیار زیبا هدایت شدم که اول تصمیم به قله رفتن نداشتم چون اولین بارم بود که اصلا کوهنوردی میخواستم بکنم چه برسه به قله برم اول فقط تصمیم گرفتم که هرجور شده با اینکه تجهیزات کوهنوردی نداشتم و کفشم هم مناسب کوه نبود اما گفتم عیبی نداره و قدم اول رو برداشتم 😎💪🏻آفرین به این جسور بودنم..! شاید هر کی دیگه بود میگفت نه بابا کجا پاشم برم؟! بدون تجهیزات و.. و اصلا نکنه نتونم و هزار تا اما و اگر و نمیشه.. ولی به نظره من همیشه این اولین قدم ها خیلی مهمن اینکه جسور باشی و بدون اینکه راهتو بدونی که بعدا چی پیش میاد حرکت کنی و اولین قدم رو برداری!! هرکسی اولین قدم رو برنمیداره باید به یه خدایی و قانون اعتماد کنه و بتونه قدم رو برداره! درست مثل خودم که همیشه تو زندگیم با اینکه کل مسیر رو نمیدونستم اما اولین قدم هام رو همیشه برداشتم و حرکت کردم و نون جسور بودنم رو خوردم 😂😍❤️

    درست مثل کوه..

    وقتی هدایت شدم به کوه.. خب من واقعا تا حالا تا یه قدمیه قله کوه و کوهنوردی نزدیک نشده بودم و شنیده بودم کاره آسونی نیست و نیازمند کفش و تجهیزاتِ! ولی من گفتم عب نداره من میتونم هرجور شده حتی هم اگر نشد برم برسم به قله تهش تا نصفه کوه میرم و میشینم.. ولی دوستانی که با من بودن میگفتن نه تو نمیتونی و سختته چطوری میخوای وقتی یک بارم نرفتی به قله و کوه اصلا با این کفش ها بیای؟ حتی بخاطره همین من رو نمیخواستن ببرن به کوه با خودشون..!!ولی من انقدر پافشاری کردم که آخر من رو بردن… 🙄خلاصه وقتی رسیدیم، اولِ مسیر کوه اون مسیر اولش که باید اون رو طی میکردیم و می رسیدیم به کوه و بعد به قله کوه.. اون مسیر اولش رو من قدم رو برداشتم و برام سخت بود یکم چون اولین بارم بود و به نفس نفس افتاده بودم و نجواهای شیطان میگفتن که نه تو نمیتونی بیشتر از این بری و ببین تازه اول مسیر چه کم آوردی… ولی من زیاد اهمیت ندادم 😁و راهمو ادامه دادم و دادم.. تا به اینکه به اواسط کوه رسیدیم انگار برام داشت راحت تر میشد و بیشتر داشتم لذت میبردم و نفس هام راحت تر شده بودن و بهتر میتونستم قدم هامو بردارم و به بالا حرکت کنم! تا اینکه حاصل این قدم ها این شده بود که من بعد از گذشت چند ساعت به قله کوه رسیدم و خیلی لذت بخش شده بود برام از اواسط مسیر و توانایی جسمانیم و نفس هام..

    و این تجربه کوهنوردی من تو طبیعت به من اینو گفت که مسیر موفقیت هم دقیقا مثل همین است! بیشتر ما ها برای شغل یا چیزی که می‌خواهیم بهش برسیم یه سری امکانات ها رو براش نداریم و اصلا تجربه اون کار رو نداریم!! ولی نباید کمال گرایی کنیم از همون اول مسیر و ترس و نجواهای شیطان رومون غلبه کنه چون اصلا اینجوری باعث میشه حتی اون اولین قدم رو بر نداریم و نا امید بشیم! درست مثل اولین قدم من به کوه.. اگه اون اولین قدم رو برنمیداشتم به اون قله زیبا نمیرسیدم..!! و اون مسیر به ظاهر سخت اول کوه من هم در زندگی ما اینجوریه که مسیر موفقیت تو اول های مسیر یکم شاید نتیجه نبینیم و دلسرد بشیم و اصلا برگردیم ولی امید به اون کوهی که اون بالاست و قله ای اون بالا هست این امید رو تو دل ما بیدار میکنه درست مثل مسیر موفقیت که در اوایل مسیر که داری رو خودت کار میکنی و عمل میکنی و شاید یکم آسون نباشه برات ولی وقتی ادامه میدی و با عشق و امید و توکل به خدایی که همه چیزو داره هدایت میکنه باعث میشه استمرار داشته باشیم و نا امید نشیم و بدونیم که بلاخره این کار کردن رو خود و عمل هایم جواب میده.. اینطوری هدایت میشیم به همون موفقیت های تصاعدی که پی در پی اتفاق می افتند و به قله آرزوهامون می‌رسیم❤️✨اولین قدم ها خیلی با ارزشن فقط یه آدم جسور و با ایمان میتونه همیشه اولین قدم هارو برداره💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1478 روز

    باسلام خدمت دوستان هم فرکانسیم

    این فایل نشونه من بودزدم رودکمه هدایت واین فایل لایو۱۴استادکه بیتطیربوداومد

    این که قدم اول روبردارم حتی اگرتودل کاراشتباه کنم این باعث میشه برترس هام غلبه کنم وازدایره امنم خارج بشم وخودموسرزنش نکنم به خاطراشتباهاتم

    همین دیدگاه کمالگرایانه که مانع بزرگیه برای پیشرفت نکردن

    ایده هاروانجام بدیم که باشرایط وامکانات الانمون قابل انجامه وقدم به قدم هدایت میشیم به مسیرهای بهتربه جنگل های سرسبزورودخانه های زیباودرختان زیبا

    هرکاری اولش سخته بعدراحتتروبهترمیشه بهدفکراین نباشیم که باشروع یک کارچه شغل وخواسته ای دیگه دنبال قدم های اخرباشیم ودنبال نتیجه بزرگ باشبم بابرداشتن قدم اول ودنبال ایده های بزرگ مثل اینکه شما۲۰میلیون توحسابت پول نیست بعدیک ایده به ذهنت برسه که بری یک مغازه بگیری وبعدبیای ماهی۵۰میلیون اجاره بدی واین شدنی نیست

    کمالگرایی یعنی طی نکردن قانون تکامل ودرک نکردن قدم های کوچک ونتیجه بخش

    خدایاماروهدایت کن به راه کسانی که به انهانعمت داده ای

    خدایاتنهاتورامیپرستم وتنهاازتویاری میجویم

    احمدفردوسی

    مشهدمقدس♥️♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    ((((هرگز نمی‌توانی به اندازه‌ی زمانهایی به خودت ظلم کنی که اسیر کمالگرایی شده‌ای‌!)))

    مریم جانم بی نهایت ازت ممنونم به خاطر این مقاله های عالی و پراز اگاهی که با ما به اشتراک میذاری وانقدر شفاف ودقیق هر موضوعی رو با توجه به فرع واصل بودنش برامون توضیح میدی، بازم ممنون بانو جان..

    واقعا همینه، من هر وقت یا بدیها وظلمهایی که در حق خودم کردم میفتم می بینم زمانهایی بوده که میخواستم خودم و گفتارم ورفتارم وشرایطم وموقعییتم وحتی گفتار ورفتارم در برخورد با دیگران و همینطور رفتار وگفتار دیگران در برخورد با من بی نقص و کامل باشه، دقیقا همونجاهایی به خودمدظلم کردم که دنبال کمالگرایی بودم…

    وقتی حس گناه وسرزنش میومد سراغم که مثل وقتایی که با خودم میگفتم: دختر خوبی برای پدر ومادرم ، مادر خوبی برای فرزندم، همسرخوبی برای شوهرم، دوست خوبی برای رفیقم ،کارمند خوبی برای مدیرم و……. در کل فرد مناسب نیستم یا نبودم، بعدش میومدم دیگه هرچی در توان داشتمو میذاشتم که مثلا جبران کنم اون کمی وکسری و آسیب و یا کم کاریها وغفلت هامو و دقیقا از اینور بوم میفتادم….!!!!

    چون دیگه خود واقعییم نبودم وبرای جبران باید چیزی فراتر از توانم رو این وسط میذاشتم، برای بی نقص وکامل بودن!!!

    خودم رو به آب وآتیش میزدم طرف مقابل هیچ کمی وکسری در من نبینه، حتی از سهم ونقش خودم فراتر میرفتم وسهم شخص مقابل رو حالا در هر نقش وسمتی که در مقابلم بود انجام میدادم، ودر نهایت هم خودم رو با حمل کوله بار اینهمه زجر وسختی خسته میکردم و هم شخص مقابل انگار بشکه ی ته خالی بود و هیچوقت پر نمیشد از مثلا اینهمه از خودگذشتگی وخوبی و سنگ تمام گذاشتنم!!!!

    در نتیجه من هربار سرخورده تر میشدم، هرچقدر احساس نیازم برای بی نقص عمل کردن توهر کاری در من شدت میگرفت اتفاقا خرابکاری و ندانم کاریهای بیشتری ازم سر میزد، چون ترس واسترس میومد سراغم، ترس از قضاوت دیگران، واینکه بگن نتونسته، نمی تونه، کم گذاشته، چرا درست انجامش نداده، چرا اینجوری انجامش داده و…..

    فقط خدا میدونه که چقدر رها شدم از بند این ترس ها واسترس ها و عجله ها و دود دلی ها و اضطراب گرفتنها وبدو بدو کردنهای بیخود وپوچ….

    چقدر آرامش وامنیت بیشتری رو به خودم هدیه دادم وقتی دست از ظلم کردن به خودم برداشتم ودیگه نخواستم که کامل وبی نقص باشم بلکه خواستم ومیخوام که فقط بهترینه خودم باشم، بهتر از گذشته، بهتر از دیروز، بهتر از ساعت و دقیقه ای قبل…

    چقدر حس ارامش وامنیت وشادی درونی دارم وقتی کوچیکترین بهبود در شخصیتم ودر زندگیم رو می بینم و بابتش سپاسگزار خداوند هستم واین سپاسگزاری باعث میشه این دید رو داشته باشم که باید همیشه طوری باشم که خودم وخدای خودم ازم راضی وخشنود باشه چون در نهایت خودم وخدا هستیم که زندگیم رو از همه ی جنبه ها می تونیم ببینیم و فقط من وخدا هستیم که میدونیم در پس این ظواهر چقدر ایمان وتلاش و امید وانگیزه وصداقت ودرستی بوده….

    جدای از اینکه زندگی وشخصییت وشرایط وموقعییتهای من در هر جنبه ای چقدر مورد تایید وتصدیق دیگران خواهد بود.

    مهم اینه که من بدونم تمام تلاشم رو کردم که بتونم شکل بهتری و ورژن بهتری از خودم رو هر روز به جهان نشون بدم…

    اگر چه این توجه وتمرکز به اصل، و اینکه همیشه یادم بمونه که باید تکاملم رو طی کنم، اینکه نباید کامل وبی نقص باشم ولی می تونم تلاشم رو برای کاملتر شدن انجام بدم، همیشگی وصد درصد هنوز در من نهادینه نشده و گاهی رشته امور واصل از دستم در میره، و یه استرس وهیجان و ترس خفیفی میاد سراغم ولی شکر الله مهربان سریع متوجه تغییر فرکانسم از مثبت به منفی میشم، وسریع میام با دیدن داشته ها وبه یاد آوری نتایج وسپاسگزاری بابتشون حالمو خوب میکنم…

    واین روند همیشگی، هر روزه و گاهی هرساعت وهر دقیقه داره برای من اتفاق میفته توی تمام جنبه های زندگیم….

    ان شالله که خداوند همه ی مارو در این مسیر ثابت قدم نگهداره همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2670 روز

    سلام سید، استادِجان!

    حالم خیلی منقلب هست؛ یار در خانه ما گرد جهان می گردیم!

    ۳۸ ساله کدی در من نوشته شده که جانکاه هست!

    کد بسیار مخرب: من دوست داشتنی نیستم!

    اما الان به یه جواب بی نهایت زیبا و منطقی رسیدم! قبل از جواب ماجرا کد رو بگم:

    نوزاد بودم گوش درد بدی داشتم خیلی گریه می کردم، پدرم خسته از کار میاد و گویا عصبانی و کلافه میشه از گریه بی وقفه من؛ من رو می بره میذاره حیاط! (این ماجرا رو خاله و مادرم گفتند البته با پیاز داغ بیشتر!)

    البته اگه اونها هم تعریف نمی کردند در ضمیرناخودآگاه ام این اتفاق ثبت شده بود!

    به هر حال گویا از اینجا من ناخواسته خودم رو دوست داشتنی نمی دونستم!

    علیرغم موفقیت شغلی، تحصیلی، زیبایی ظاهری و جوانی ام همیشه دلم می خواست کسی من رو دوست داشته باشه!

    در دوره های مختلف به دنبال این دوست داشتن در آدم ها بودم! یه وقتی در مادرم، یه زمانی در پدرم، خواهرم، دوستان و یا مردی که من رو دوست داشته باشه!

    و تقریبا بی جواب موندم در این جستجو! در روابط ام تحقیر شدم….

    کد در من اجرا میشد : که من دوست داشتنی نیستم

    امشب فهمیدم داستان چیز دیگه ای هست! اینطوری باید بگم که:

    ماجرای من و خدا! تا امشب اینطوری به رابطه مون نگاه نکرده بودم!

    _با من حرف میزنه با کلمات قرآن،(هیچ تسلطی بر قرآن ندارم و هیچ تسلطی بر زبان عربی) در قلبم میشنوم فراخور حالم: لاتخف و لاتحزن ، فاخلع نعلین ، سلام علیکم به ما صبرتم، یدالله فوق ایدیهم ، انک علی کل شی قدیر.

    _کارهام رو ردیف می کنه به موقع ، بی منت آدم ها (جوری که بقیه آدم ها تعجب می کنند)

    _ و یه مدتی داره قلب برام می فرسته (الله اکبر) استیکر قلب از نوع کائنات!(نمیشه اینجا عکس فرستاد) از قلب ها عکس گرفتم

    آب شکل قلب می گیره کنار بشقابم، سنگ شکل قلب، روی پوست پرتقال، سیب، عناب، کالباس، نخ نبات ته لیوان و….

    فرمانروای کل کائنات، من رو مخاطب قرار داده، من فقط ذوق کردم از شنیدن، دیدن نفهمیدم که در اصل داره کدوم زخم رو در من درمان می کنه و چی میگه به من!

    با همه این شگفتی های بی نظیر هنوز دنبال دوست داشته شدن بودم !

    خدایا! یه استیکر قلب یه آدم می فرسته بال در میارم ، تو این همه عشق ات رو نشونم دادی و میدی! دیگه کار به جایی رسیده فقط داری قلب می فرستی که عزیزمن: تو دوست داشتنی هستی.

    آره من دوست داشتنی هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    زهرا دشتی گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    درود خدمت تمامی دوستان و استاد عزیزم .

    خداروهزاران بار شاکرم به خاطر زیبایی که تو این فایل دیدم خدارا شاکرم به خاطر طبیعت زیبا و فوق العاده

    به خاطر درس هایی که این طبیعت به ما میدهبه خاطر سرسبزی و طراوت و شادابی ک با درختان بزرگ و فوق العاده به ما القا میکنه .

    خدا را شاکرم به خاطر آموزش هایی ک تو این لایو دیدم به خاطر آگاهی هایی ک بهم رسید و من عاشق خداوندم ک انقد زیبا بهم کمک میکنه و جواب سوالاتم حرفه ای میده از طریق نشونه ها من به این فایل هدایت شدم و هر آنچه ک لازم بود بفهمم تا حدودی گرفتم .

    نکته طلایی آن : از دایره محدودیت هات یه قدم برو بالاتر و چقد یاد آوری قشنگی بود برام برای اینکه ریز ریز کارم جلو ببرم دنبال تغیر بنیادی نیستم .

    چرا ک تغییر بنیادی من از زمانی ک وارد این مسیر شدم ریز ریز داده اتفاق میفته در صورت تعهد من و ادامه دادنم ک اتفاقا اشاره هم شد بهش.

    خدا روشکر بابت این آگاهی ها از خودشم میخوام کمکم کنه برای عملگرایی من در این آموزه ها.

    از استاد عزیز از کلام موثر شون هم سپاسگزارم ک نوری تو مسیر زندگی و رشد من هستند.

    خداوند شاکرم برای وجود همچین آگاهی ها و استاد عزیزی در پناه حق همگی شما شاد و سلامت و روبه رشد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    به نام خداوند وهاب، خدای رحمان و رحیم

    او که قادر متعال است.

    خدایا تنها تو را می‌پرستم و تنها از تو یاری می‌جویم.

    مرا به راه راست هدایت بفرما.

    راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای.

    یعنی نعمت ها حاضر و آماده بوده و تو آنها را به آن مدار هدایت کردی و به آنها نعمت داده ای.

    استاد جانم سلام

    خانم شایسته ی عزیزم سلام

    سلام بر خودم و تمام هم پروژه‌ای های عزیزم.

    چقدر این فایل مرا یاد خودم و بیزنسم انداخت.

    وقتی بیزنسم را شروع کردم بدون ترکی از تکامل و رعایت آن، بیزنسم را بزرگ کردم.

    لذا بیشتر از حد توانم با تضاد مواجه شدم.

    در دل تضادها، باورهای درست را پیدا کردم و ادامه دادم.

    ولی باز هنوز بزرگ نشده بودم.

    از یک جایی به بعد دست برداشتم از برداشتن گام های بزرگ و اجازه دادم با گامهای کوچک لذت ببرم.

    ولی ادامه دادم.

    از آنجایی که تکامل را رعایت نکرده بودم و باورهای مناسبی برای کارم هم نداشتم و باید هم بیزنسم را جلو می‌بردم و هم باورهایم را می‌ساختم، از یک جایی به بعد گفتم من لذتی از این بیزنس نمی‌برم و برایم دردناک است و حال خوب ندارد.

    درس هایش را گرفته‌ام و حال آن را متوقف میکنم.

    نشانه ها از چپ و راست می‌آمد که ادامه بده، تو فرکانست تغییر کرده، تو بهبود یافته تر شدی.

    نشانه را تعقیب کردم و فقط ادامه دادم.

    فقط ادامه دادم و تمرکزم را گذاشتم روی حال خوبی که از بیزنسم می گرفتم.

    و الان نتیجه اش را میبینم.

    چقدر خوب شد ادامه دادم.

    چقدر خوب شد تکامل را بهتر درک کردم.

    الان خودم برای خودم کلی حرف دارم کلی موفقیت دارم که خودم برای خودم بیان کنم.

    خدا را شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    سهند گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    درود و عشق بر یاران جان

    تشکر از بانو شایسته که تمیز و مرتب دارند این فصل از لایو ها رو هر روز ادامه میدن…

    تا منم میخوام بهتون برسم شما یه پست جدید میزارید…

    این از اختلاف فرکانسی من با سایته…

    کلی فایل عقب مونده دارم که باس ببینم…

    یکیش سریال سفر به دور آمریکا تازه الان رسیدم وسط های آن…

    و هنوز کلی فایل های دانلودی دیگه…

    و هنوز کلی دوره دیگه که باس بخرم…

    قشنگ فک کنم تا 100 سال دیگه فایل دارم برای گوش دادن…و هنوز فک کنم یه 1000 سالم کلی کامنت هست که باس بخونم…

    آخه هم فایل ها بی نظیرن و هم کامنت های دوستان…

    اصلا هرچی راجب قانون میشنوم…

    هرچی درکش میکنم…

    هرچی عمل میکنم…

    هرچی نتیجه میگیرم میبینم اِ اینجا شد اِ اونجام جواب داد اِ این رابطم عالی شده

    اِ این پولم که منتظرش بودم اومد…

    اصلا دیوانه وووار دلت میخواد همش راجب قانون بشنوی و راجبش صحبت کنی…

    به هر حال وضعیتم شده زه گهواره تا گور از سایت عباس منش دانش بجوی….

    واقعا دانش بجویی اصلی اینجاستا… نه توی مدرسه و دانشگاه و….

    و هیچ جای دیگه…

    اصل اینجاس… که خییلیا با تعصباتشون اجازه ندارند بشنون این آگاهیی هارو…

    یه استاد آگاهی چند روز پیشا باهاش صحبت میکردم خیلی آدم پُری بود کلی کتاب خونده بود که دوره فن بیان و مدیریت و کلی سمینار…

    گفت تو هم کتاب میخونی گفتم نه بابا من از وقتی که با استاد عباس منش آشنا شدم دیگه کتابارو گذاشتم کنار چون اصل رو پیدا کردم…

    این جوری با دستش زد توی کلش گفت چی عباس منش او ایشون هزارتا ایراد داره…

    برو بشین کتاب بخون و کلی استاد از ایشون بهتر است توی ایران…

    بعد منم گفتم خب کسی کامل نیست و من به اطلاعات اضافه نیازی ندارم…

    خلاصه اینجور بود که طرف توی کلی حاشیه بود…

    و ما دیگه جاده آسفالته رو پیدا کردیم قدم زنان بدون هیچ عجله ایی داریم میریم جلو و لذت میبیریم…

    خدارو صد هزار مرتبه شکر…

    این تفاوت هارو گفتم بگم که قدر دان باشیم از خداوند برای این سایت توحیدی…

    و قدر دان وجود استاد عزیز و بانو شایسته و همه دست‌اندرکاران… و قدر دان خودمون که کلی پیش خدا عزیز بودیم که هدایتمون کرده اینجا…

    دوستارتون سهند ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: