سریال زندگی در بهشت | قسمت 101 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/11/abasmanesh-22.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-11-24 07:47:582024-02-14 06:27:05سریال زندگی در بهشت | قسمت 101شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم ومریم جاااااان
موضوع مهم این فایل ترس
دمتون گرم استاد که اینقدر نترس هستید.
چقدر تحسینتون کردم ولذت بردم از اینهمه قوی بودن وشجاعت.
من خودمو آدم شجاعی میدونم و نترس و میرم تو دل ترسهام..اماااا یه جاهایی باید بیشتر روی خودم کار نکردم و فقط روی خودم وخدای خودم حساب کنم
خدایاشکرت برای دیدن این قسمت از فایل و مطالب عالی وبینظیرررررر
خدا خودش کمکم کن که هدایتها رو دریافت کنم و بهش عمل کنم.
خدایا تنها ترا میپرستم وتنها از تو یاری وهدایت میخواهم
درود بر استاد عزیزم
خداروشکر که با این فایل چقدر خواسته برام ایجاد شد ، منم عاشق سفر و تجربه ی گردش جهان هستم ، تجربه فرهنگ های مختلف ، غذاهای مختلف ، محیط های زیبا ، طبیعت بینظیر
سپاسگزارم که این خواسته رو برام قوی تر کردید
خدایا شکرت ❤️
سلام و ادب
خیلی حرف ها دارم برای شما و بچه های این خونواده.
خیلی تجربه ها توی این مدتی که عضو این خونواده هستم بدست اوردم. توی این مدت سه چهار ساله.
و خیلی دوست دارم بگم که شاید برای یک نفر مشابه باشه یا بهتر کمکش کنه.
یک اتفاقی که توی این سه چهار سال دوبار برای من افتاد و منو واقعا به عقب کشید و خیلی هم برای خودم عجیب و سوال برانگیز بود این بود که من دقیقا وقتی در نزدیکترین فاصله به هدفم بودم از درون آشفته میشدم و آرامشی که خیلی خوب هرروز داشت برام بیشتر و لذتبخش تر میشد کلا از بین میرفت. یعنی دقیقا از وسط یک بهشتی که خودم ساخته بودم میفتادم ته جهنم. و این خیلی برام مبهم بود که آخه چرا من که داشتم مسیرمو خوب میرفتم چی شد یهو.
اما امروز با دیدن قسمت ۸۶ این سریال یه چیزی متوجه شدم.
من به صورت افراطی همه ی زندگیم و همه ی ذهنم شده بود قوانین. و اصل رو از یاد برده بودم. اصلی که خداوند به من هدیه داده تا ازش استفاده کنم و لذت ببرم. من زندگی کردن رو فراموش میکردم. تا حدی که وقتی به خودم اومدم دیدم فقط نشستم و همه چیو میگم خدا خودش بلده. من باورامو درست کردم. تا جایی که بخاطر فراموش کردن زندگی و فقط تمرکز روی اهدافم یادم میرفت بعد از این هدف هم همه چی ادامه داره. زندگی ادامه داره و همین باعث برهم زدن اون آرامش میشد.
من با دیدن این سریال دیدم شما حرف هایی رو میگید که من میگفتم نه باید چیز بهتری جایگزین این عبارت کنم. یا کارایی میکردید که من میگفتم این خودش انجام میشه.
و بعد متوجه شدم این مسیری که استاد همیشه روش تاکید داره و همه ی تابلوهای خونه اش همینو یاداوری میکنه دقیقا چیزیه که داره برای من کمرنگ میشه.
به هرحال بااینکه این دوبار واقعا سیلی های سختی خوردم و فقط به لطف خدا و اراده ای که بهم داده تونستم پاشم ولی باز هم بارها از خداوند سپاسگزارم که همین اول مسیر اینو بهم یاد داد. و طوری هم یاد داد که هیچوقت هیچوقت از یاد نبرم.
کسی که فقط محصولات رو دنبال میکنه شاید احیانا به این سمت کشیده بشه که همه چی این قوانینه ولی این سریال نشون میده این قوانین بهترین ابزار برای طی کردن این مسیره.
خداروشکر. و سپاس از شما.
خدایا شکرت
سلام سلام
من اومدم دوباره
برای ثبت کردن درک بهترم
و درسها و تجاربم از بحث اشتباهات و توجه بهشون و سرزنش و ….
خدایا شکرت وقتی تمرین تایپ میکردم متوجه شدم
(خب بزار اول بگم تمرینش چجوریه
جای گذاری انگشتا رو با یه سری حروف اول یاد میده بعد در مراحل بعدی یه عالمه جمله و کلمه اجق وجق میاره که یاید با انگشتایی که یاد داده تایپ کنیبعد با توجه به سرعتت تعداد اشتباهات و تعدا حروفی که در دقیقه تایپ میکینی امتیاز میده خب طبیعتا باید سرعت رو بالا و اشتباهاتو پایین بیاری تا بتونی بری مرحله و درس بعهدی )
من ناخود اگاه وسط متن یهو تو ذهنم تکرار میشه مراقب باش اشتباه نکنی
یا وقتی اشتباه میکنم
عیب نداره مراقب باش دیگه اشتباه نکنی
خب من شناسایی کردم که اون عیب نداره و سرزنش نکردنه خوبه
اما
اما نگرانی برای اشتباه کردن پاشنه اشیلمه
که وسط تایپ 1 تمرکزمو برمیدارم
و 2 نگرانم
که طبق قانون توجه
باعث میشه بیشتر دریافتش کنم
و دقیقا من تجربه کردم
که ثانیه ای بعد این فکر نمیگذره که اشتباهات تایپی یکی پس از دیگری میرسند
و متوجه شدم چقدر کانون توجه من مهمه
چقدر میتونم حتی تو لحظات حساس که یه کاری که جدیده و تمرکز میخواد حتی تو اون موقع هم ذهنمو کنترل کنم
و درس بگیرم
که با مراقب بودن اشتباه بیشتری میکنم
بلکه با بگم اشکالی نداره این اشتباهم تایپمو و دقتمو بالا میبره و تسلطمو بهش توجه نکنم و نگرانش نباشم
این پروژه جدیده که میتونیم قدم قدم عمل کنیم
خدایا شکرت
در پناه رب شاد سالم ثروتمند هادی و موفق و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
عاشقتونم
امریکا
پارادایس
دور اتیش
با پیاز چال میبینمتون
به نام الله، بخشنده نعمات و بخشاینده گناهان.
با سلام و احترام حضور استاد نازنین و سرکار خانم شایسته. 🖖🌹💎
استاد نازنین بارها و بارها در مورد ویژگی های پرسونال و شخصی الهامات صحبت کردین. موضوعی در ظاهر برای دیگران غیر منطقی و برای فرد طلب کننده نشانه، منطقی و بر حسب نیاز درخواست کننده.
یعنی چقدر عالی مطلب و مفهوم رو بیان کردین.
اینکه فردی برحسب نیازی که در وجودش شکل گرفته و راهی برای پاسخ به اون نیاز پیدا نمیکنه، زمانی که در وجودش درخواست کمک از ذات باری تعالی شکل میگره، پاسخ به نیازش از راه های مختلفی بهش الهام میشه که فقط برای فردی که نیاز به پاسخی برای رسیدن به خواسته ای داشته،
منطقی هست و بهش حس ارامش میده 🌾🌾
در حالی که برای دیگران
غیر منطقی و حتی باعث تشویش اذهان میشه؛ 🌪️
بعد که زمانی میگذرد، همان الهام که برای دیگران غیر منطقی و مشوش کننده بوده، به شکل بهترین پاسخ نمود پیدا میکنه و منطقی میشه.
و این نشون دهنده ذات کامل و فراوانی ذات باری تعالی است که برای هر فردی، نسخه بهتربن همون فرد رو از زمان تولد داشته و فقط این ما بودیم که از ذات انرژی خودمون -رزق- فاصله گرفتیم و دنیای مادی زیبا رو میخابم با ماده بدست بیاریم و چیزی جز متاع اون هم با مشقت و رنج، بدست نمیاریم.
این بخاطر اینه که ذات باری تعالی ورای مفهوم زمان هست و نیازی به گذشت زمان نداره تا نتیجه یک عمل، ایده، راهکار مشخص بشه.
و مثال حضرت نوح؛ که جوشش اب از تنور 🌊
در نظر دیگران امری پریشان کننده و یا بی خود و یا بی دلیل بنظر میرسه اما برای نوح همان پاسخ و نشانه و الهامی بود که بهش نیاز داشت تا بعد مدتی و زمانی درستی رفتار و کشتی ساختنش رو به ههمگان بفهمونه و امری منطقی بشه.
درود به استاد مجرب با تجربه های ۵۰۰ تا هزار ساله. 🌹👑🤭❤️
ممنون از گاد نازنین
ممنون از شما نازنینان بابت وجودتون و زحماتتون.
ممنون از فرکانس های زیبامون.
دوستتون داریم
👑🌹💎🌄
سلام به استاد عزیز و مریم عزیز که انقدر زیبا فکر میکنه و سوال میکنه .
چقدر جالبه من این فایل رو دیشب دیدم واینکه سوالی که مریم جان از استاد عزیز پرسید در مورد هدایت ،اینکه جایی استاد گفته بود من هدایت رو مجبور نمیکنم و درست خاطرشان نمی اومد قضیه چی بوده.البته خیلی کلی مریم جون یه چیزی رو یادآوری کردکه درست هم بودو نکته جالب اینجاست که من الان یه مدت شروع کردم هر روز یه قسمت از سفر به دور آمریکا در وقت نهار میبینم و کامنتهارم می خونم ،گاهی یادم می ره داشتم غذا میخوردم و امروز درست به قسمت هفتادوهشت همون قسمتی که در موردش صحبت بود رسیدم و این خیلی حس خوبی داشت احساس اینکه تو مدار درستی هستم رو داشتم و خیلی حس خوبی بود اینکه درست و بجا به این قسمت هدایت شدم و حرف استاد عزیزم رو آویزه گوشم میکنم که به حرف هیچکس در مقابل هدایت خدا گوش نمیکنم و چقدر اون فایل بهم چسبید البته اون اهوهای زیبا تو فایل دلنشین ترش کرد.
خدایا شکرت .
الهی به امید تو💚
استاد تفاوت اسون گرفتن با بالا بودن استانداردامون چیه؟
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
خداوند را سپاسگذارم که من رو در مسیر درست قرار داد و همواره مرا هدایت میکند ….
در مورد اصل هدایت استاد کاملا این مسئله رو باز کردن و با تعریفی پر معنا و مفهوم به نکات زیربنایی اشاره کردن ؛از استاد عزیزم متشکرم .
اما میخوام بگم که هدایت در افراد به قول استاد متفاوته .همون طور که میدونید در زندگی هر فردی درخواست و سوال در راستای زندگیه فردیش متفاوته و جواب مناسب با سوال خودش رو دریافت میکنه و هدایت هر شخصی بستگی به نوع درخواست و نگرش اون شخص داره .
در واقع نمیشه گفت که خداوند همه انسانها را به یه شکل هدایت میکنه چون درخواستها متفاوته
داشتن یک استاد خوب در زندگی انسان بسیار سودمند است؛ استادی که بتواند شناخت درون را به ما بیاموزد.
نقش استاد در دلهاست و دیگری جای او را نمی گیرد،
آن که دلها به عشق او زنده است، در دل عاشقان نمی میرد.💟💟
عشقی سلطان
استااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد!!
خیلی شیطون بودی ااااا!!
ده پونزده نفر رو میزدی!؟!؟!
بچه ها رُ میبُردی اُردو؟!؟!
مُهر مدرسه رُ از پیش خودت میزدی روی برگه و بچه ها رُ میبردی بازدید؟!
باج نمیدادی؟!؟!
از هیچ کس نمیخواستی ز بالاییت دعوا کُنه؟!؟!
در ارتفاعات رشته کوهای آلپ چیزی مثل شیر برنج می خوردی؟!!
و… و…و…؟
بابا تو دیگه کی بودی!!!
من دقیقا بر عکس شما بودم اما از بعد از این فایل میخوام از گذشته ام متفاوت باشم.
من اصلا دعوایی نبودم یعنی تا حدودی می ترسیدم.
یعنی خیلی جاها کوتا می آمدم و بعضی جاها عُذر خواهی میکردم.یعنی برای خودم دلیل و بهانه می اوردم؛مثلا میگفتم یه بی تفاوتی یا یه عُذر خواهی خیلی راحت تر از این هست که وقتت رُ تو بیمارستون و کلانتری بگذرونی و این هم خودش از یه سری باور های محدود کننده آب میخورد؛یعنی فکر میکردم اگه دعوا بگیرم حتماً یا باید کلانتری یا بیمارستان یا اول بیمارستان بعد کلانتری هه هه هه یا خیلی خوشبینانه فقط کتک بخورم. لذا به این فکر نمی کردم که « اگه قاطعانه و محکم برم جلو و مقابله کنم یا فرار می کنند یا ضعیف تر میشن» و نمیدونستم که این یه جور ترسه و ممکنه که به مرور زمان مانع ورود چه نعمات و الهاماتی به من بشه یا اصلا برا ی خودم یا طرف مقابل(از این رو که طرف برای بار بعدی خیلی پر رو تر میشه و سو استفاده میکنه(مخصوصا اگه هم محله ای باشه).
خلاصه استاد دمتون گرم که در هر زمینه ای برای ما الگو ، الگو چه عرض کنم اُسوه هستید،اُسوه.
اما من چون میدونم که این ترسها باید از بین بره تا جاشون رُ یه سری باورهای مفید و الهامات و جسارت ها پُر کنند؛پس از این به بعد نَه اینکه نمیترسم و اگه پیشش امد استقبال میکنم،اونم درست و حسابی.
البته سعی میکنم با ارسال فرکانس دُرُست جذبشون نکنم.اما ازبه نیت غلبه بر ترس وارد میشم.
خدا حافظی میکنم.
فعلا،ما رفتیم نترسیم.
بای.
زت زیاد.
وقبلش میرم برای جلسه ی اول قدم دوم دوره ی دوازده قدم کامنت بذارم.