سریال زندگی در بهشت | قسمت 115 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

149 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا فتاحی گفته:
    مدت عضویت: 3128 روز

    سلام بر استاد عباس منش عزیزم

    سلام بر خانم شایسته مهربانمون

    عجب قسمتی بود این قسمت استاد!! تا بحال اینطور ریزبینانه رفتار جوجه هامون رو و واکنش شون رو هنگام غذا دادن شما ندیده بودم. نکات بسیار جالبی برام داشت که بهشون اشاره میکنم ، رفتار حیوانات خیلی الگوی خوبیه برامون اگر ازش استفاده کنیم اونها بر اساس غریزشون بدنبال غذا میرن صبح ها درست در جلوی درب کلبه منتظر استاد یا عزیز دلشونن تا غذای راحت و آماده رو دریافت کنن سوالی برام پیش اومد که اون فضای جنگلی و زمین وسیع قطعا پر از چیزها و موجوداتی هست که این جوجه های عزیز برن و ازش تغذیه کنن پس چرا اینکارو نمیکنن؟! دلیلش سادس چون عادت کردن به غذای راحت و مهیایی که هر روز سرو میشه براشون. پس بخودشون هیچ وقت زحمتی نمیدن نکته بعدی دیدن صحنه دنبال کردن خانم شایسته و استاد توسط این موجودات خیلی باحال و جالب بود اونا دقیقا طبق عادت های گذشتشون بجاهایی میرفتن که میدونستن از قبل اونجا غذا داده میشه در واقع این قدرت عادته و تکرار که باعث میشه ما رفتارهای یکسانی رو داشته باشیم درست مثل این موجودات! وقتی استادم غذاشونو آوردن و روی اون تخته چوبی ریختن صحنه فوق العاده ای رقم خورد بصورت هماهنگ و همزمان صدای ده ها نوک بگوش رسید که یاد بارش و برخورد تگرگ افتادم یه لحظه خیلی جالب بود خدایا شکرت.

    بلطف فراوانی های بی انتها و لطف الله صبحانه فوق عالی و خوشمزه خانم شایسته مهربانمون مهیاست مثه همیشه با یه رسپی منحصر بفرد ( نان سیر دار خوشمزه) و تخم مرغ های لذیذ صبح زیبای دیگری رو بهمراه استاد خوبم آغاز میکنن. این صمیمیت این صفا این انس و الفتی که ما بین این دو نفر هست بدون ذره ای وابستگی بدون ذره ای توقع چقدر دوست دارم خدا رو شکر میکنم که استادم و عزیز دلشون بهترین الگو برای این موضوع هستن و هر ازشون میاموزم. خدای شکرت

    حالا میریم سراغ پروژه بیرون آوردن تراکتور هیولامون این شیر پرقدرت! احسنت به خانم شایسته عزیز با این انرژی مثبت و تعابیر بسیار قشنگشون واقعا ایشونو تحسین کردم بخاطر این جملات که خداوند نیروهاشو بکمکون میفرسته در این تنه های درخت در این چرخهای پر قدرت در این بیل مکانیکی و …. این همون اعتماد به خداست بطور عملی در انجام هر کاری که نتیجش میشه بسادگی رسیدن به احساس آرامش و احساس خوب حالا یه ذهنیتی هم که نجوای شیطانه این وسط هست که هر کاری بکنی درست نمیشه! دیگه گیر کردی! به این سادگیا حل نمیشه! بدبخت شدی رفت!! و ……اما خانم شایسته مهربون آگاهانه توجه رو جلب میکنن به صدای آرامش بخش الله و نیروی بی پایان و هدایتگرش که آرامش بخش همه دلهاست “””الا بذکر الله تطمئن القلوب”””

    چقدر شیوه برخورد استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان با مسئلشون یعنی بیرون آوردن تراکتور از دل باتلاق درسها و نکته ها داره برامون اونجاییکه بعد از پر کردن زیر لاستیک ها نتیجه حاصل نمیشه و بنظر اوضاع بدتر از قبلش میشه اما استاد و عزیز دلشون مدتی رها میکنن ماجرا رو و بخودشون زمان میدن و تمرکزشون رو به چیزهای دیگ هدایت میکنن آگاهانه تا به احساس نسبتا بهتری برسن و ایده ها و الهامات خداوند رو دریافت کنن بعد با یه احساس خوب نسبت به قبل از کلبه خارج میشن توی مسیر با بردن آگاهانه تمرکز بر روی جوجی های عزیز بازم کنترل آگاهانه ذهن رو بیادمو میارن و احساس خوب و ایده بستن تنه درخت رو بچرخ تراکتور امتحان میکنن که تسمه هم بدلیل ضعیف بودن پاره میشه و جواب نمیده اما این دو قهرمان همچنان پر امید و با باور به فردایی روشن مسیر رو ادامه خواهند و مطمئنن دستان خداوند یاریگرشون خواهد بود. استاد بیصبرانه منتظر دیدن صحنه در آوردن تراکتور هیولای شما هستم. از خداوند برای همگی بهترینها و زیباترینها رومیخوام.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2410 روز

      سلام بر علی جان عزیزمون خدای من چقدر چقدربا تمام وجودمم این درک بی نظیرتونو بی نهایت تحسینت میکنم چقدر چقدر بی نظیر گفتی در م.رد جوجه ها که دقیقا این عادت و تکرار یه روش که نمیذاره چیزهای بزرگتر و بی نظیر تری رو تجربه کنیم و از دایره ی امنمون فراتر بریم چقدر تحسینتون میکنم برای این دزرک بی نظیرتون چقدر با تمام وجودم این ارامش این اتصال ااین حس خوب جای جای نوشته ی الهیتونو با تمام قلبم تحسینتون میکنم بی نهایت تحسینتون میکنم عاشقتونم من بی نظی بود الهی که هرلحظه غرق عشق و نعمت های بی نهایتت فراوانی بی نهایت ثرو بی نهایت شادذی خداوند هدایتگرمان باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2753 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    نشانه ایمان، آرامشه، احساس خوبه

    و شما در تک تک لحظه های مواجهه با این مسئله آرامش و احساس خوبتون رو حفظ کردید

    با حس اطمینان به الله، اینکه خداوند لاجرم دستهاشو میفرسته برای کمک به شما، هرآنچه که در ذهنتون بود، هر ایده ای که همون لحظه داشتید رو اجرا کردید.

    دقیقا یاد ادیسون افتادم، اونم با همین اطمینان، با همین ایمان و یقین شروع کرد به اختراع لامپ. هر آنچه که در اون لحظه در ذهنش داشت رو به کار برد تا بتونه یا لامپو اختراع کنه یا به اختراع کردنش نزدیک بشه.

    این اید هایی که اجرا کردید، نه تنها بیفایده نبودند، بلکه باعث شدند که متوجه بشیم که این کارا واسه این حالت گیر افتادن جواب نمیده،

    مثل ادیسون که گفت من 999 بار شکست نخوردم، من 999 راه رو یاد گرفتم که از اون روش نمیشه لامپ ساخت.

    با تنه درخت نیومد بالا بیشتر گیر کرد، فهمیدیم جواب نمیده، از اهرمش کمک گرفتیم، دیدیم جواب نمیده، طناب بستیم پاره شد، فهمیدیم زنجیر میخواد، داریم راه هایی رو یاد میگیریم که از اون راه ها نمیشه یه تراکتور به گل نشسته رو کشید بیرون. و تکامل داره در طی این پروسه طی میشه. هر دفعه ایده بهتر، ایده و راه کاری نزدیکتر به پاسخ، نزدیک تر به جواب به ذهنمون میاد، اگه اون اول فقط سرجاش تکون میخورد، بعدش حداقل یه ذره تکون خورد، یه ذره حرکت کرد و همین یه ذره حرکت یه امیدی تو دل آدم ایجاد میکنه، که ادامه بده، که مطمئن تر بشه که داره به جواب نزدیک میشه،

    مگه واسه استاد کاری داره زنگ بزنه دو تا تراکتور بیان اینو بکشن بیرون؟؟؟ ولی این پروسه حل مسئله است که آدمو رشد میده، همینه که باعث شده سن تجربه استاد 500 ساله باشه.

    و از همه مهمتر این که با جریان هدایت پیش میرن، اگه یه ایده ای جواب نداد، خیلی راحت میگیرن به خودشون و میرن یه استراحتی میکنن، یه کارهای دیگه ای که اون لحظه میتونن رو انجام میدن و در حین اون کارها خداوند در آرامش، ایده های دیگه ای رو بهشون الهام میکنه.

    یه چیزی توی فکرمه، اینم اینکه این ایده ها مثل لول های یک بازی میمونن، توی بازی تا مرحله اولو رد نکنی مرحله بعدی برات باز نمیشه، اینجام فکر میکنم همینه، تا وقتی اون ایده هایی که الان داری رو اجرا نکنی و ازشون رد نشی، لول بعدی، مرحله بعدی، ایده بعدی برات باز نمیشه.

    یه مثال باحال دیگه ای هم خداوند در مورد فاصله بین مدارها بهم الهام کرد، توی بازی ها یه چیزی داریم به اسم xp. مثلا شما برای اینکه از مرحله یک برید به مرحله دو، باید 100 تا xp جمع کنید، همینطوری که لولها میره بالاتر ، مقدار این xp ها هم افزایش پیدا میکنه، مثلا توی لول 10، شما باید 1000 تا ایکس پی جمع کنی، حالا یه چیز دیگه ای هم هست که درسته مقدار ایکس پی افزایش پیدا میکنه، در کنارش سرعت کسب ایکسپی هم افزایش پیدا میکنه، واسه فعالیتی که شما انجام میدید، تو لول یک مثلا بهتون 10 تا ایکسپی میداده، الان مثلا 200 تا میده،

    حالا یه چیز دیگه ای هم که روش فکر کردم، در مورد این بود که یه سری میگن واسه چی من اینقدر روی خودم کار کردم پس لولم بالاتر نرفته؟ چرا هنوز همون امکانات قبلی رو دارم؟

    فکر کردم که خب شاید این شخص، مثلا به جای اینکه 1000 تا ایکسپی جمع کنه، 990 تا جمع کرده، خیلی نزدیکه ها، خیلی خیلی نزدیکه، خرجش مثلا یه پرشه، یه دویدنه، یه ماشین سواریه(مثلا تو بازی) ولی ناامید میشه، نشانه ها رو میبینه که چقدر اون ظرفی که توش ایکسپی ها رو میریخته پر شده ها، ولی میگه اینهمه من جمع کردم ولی تا حالا نشده از اینجا به بعد هم نمیشه، و اون یه قدم کوچیک و ساده رو فدای ناامیدی میکنه،

    این تراکتور که بالاخره درمیاد، ولیاگه استاد میخواست بگه آقا اینهمه من زحمت کشیدم اینهمه خسته شدم این تایرش فقط یه ذره تکون خورد که اصا بیخیالش میشد میرفت این تراکتورم میموند تا بپوسه، اما همون نشانه ها، همون تایید نشانه ها، همون سپاسگزاری به خاطر داشته ها، سپاسگزاری به خاطر همینکه حداقل یه تکونی خورد، باعث میشه که از همون چیزی که هست لذت ببره، از همون xpای که داره لذت ببره، نچسبه به اون لولی که قراره بیاد، به خودش میگه از اون لول مهمتر همین xp جمع کردناست، اون لول که بالاخره میاد، بالاخره که بهش میرسیم، از این مسیر لذت ببریم و چیز یاد بگیریم.

    یه کسی که فقط میخواد به اون لول بالاتره برسه، میگه من هرطوری شده میخوام خیلی سریع به اون لول بالائه برسم، به قول استاد حتی اگه با زجر و بدبختی، با قرص و آمپول و دوپینگ در یه زمان خیلی کم به اون لول بالاتر برسه(که استاد گفتن که اصلا کسی با احساس نامناسب و زجر و بدبختی به هیچ جا نمیرسه اصا)، میگه خب! همین؟

    اینهمه من زجر کشیدم برسم به لول 100 مثلا؟

    هیچ لذتی نبردم، هیچ کدوم از وسایلمو ارتقاع ندادم، هیچ جای زیبایی تو بازی رو نرفتم ببینم، مرحله های فرعی جذابی که بود رو نرفتم ببینم تا برسم به این لول؟ همین؟

    در صورتی که میتونستم با لذت بردن، خیلی راحت، خیلی ریلکس و آروم، بازی رو شروع کنم، برم این طرف اونطرف سرک بکشم، طبیعت بازی رو ببینم، جها های جدیدی رو کشف کنم، مرحله های فرعی رو برم، هر وقت عشقم کشید بازی کنم، لذت میبردم و میومدم جلو بالاخره یه روزی به این لول میرسیدم که!

    پس چرا اینقدر به خودم زجر دادم و هیچ لذتی نبردم؟

    مثلا اگه استاد میگفت من هرطور شده این تراکتورو باید همین امروز بیارمش بیرون، حالا اگر هم با زجر و بدبختی و خستگی میاوردش بیرون، میگفت همین؟ اینهمه خسته شدم همین؟ خب اینو میشد حتی تا فردا و پس فردا حتی بیشتر ولی خیلی آروم و ملایم بیارمش بیرون.

    اره خلاصه

    چقدر عاشقانه است این رفتار این جوجیا، بوقی و بوقه.🤣😂 چقدر زیبا بود واقعا چه صحنه قشنگی، من که عاشق دویدن اون مرغام از پشتاینقدر بامزه میدون که آدم میخواد فقط پشتشون راه بره و نگاهشون کنه. خدایا چقدر اینا بامزه ان، انگار یه قبله دارن اونم استاده هی میرن به سمتش، بعد خانم شایسته میگه آقا بیا اینجا! میدون میان اینجا، میبینن چیزی نیست میدون میرن پیش استاد😂

    چقدر قشنگه کاراشون. خدایا شکرت

    واقعا فکر میکنم به قول خانم شایسته باید از نزدیک تجربه اش کنم تا بفهمم چه لذتی داره. البته من خودمربچگیم خیلی هردفعه میگفتم جوجه میخوام و از این جوجه رنگیا میخریدیم و تک و توک هم بزرگ میشدن و درست حسابی رشد میکردم. خیلی بچه بودم حیوون دوست داشتم ولی خب زیاد بهم بها داده نشد😂🤣

    ایشالا منم یه روز بالاخره مثل استاد حیوونهای خودم رو تو بهشتم پرورش میدم،خدایاشکرت

    عاشقانه عشقتون رو دوست دارم

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1914 روز

      سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. چقدر کامنتت زیبا وآگاهی بخش بود، خیلی باهاش ارتباط گرفتم ،قلبم باز شد ،اشک آگاهی ام جاری شد .خدا رو هزاران مرتبه شکر که هر روز لول ما داره بالاتر میره،من روز اولی که دوره ی عزت نفس رو گوش کردم یه درکی داشتم الان بعد از 4 سال که گوش می کنم میگم خدای من چرا من این موضوع را از این زاویه درک نکرده بودم ،حس می کنم هر بار با این آگاهی ها بیشتر صیقل پیدا می کنم ،چه مسیر زیبایی ،هر چقدر پیش میریم بیشتر می فهمیم که هیچی نمی دونیم وفقط با هدایت می تونیم یه قدم جلوتر رو ببینیم ،برات بهترینها رو آرزو دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حسین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2099 روز

    به نام الله وهاب

    سلام سلاام سلااام

    سلام به استاد زندگی در بهشت با قوانین ثابت و بدون سانسور

    سلام به بانوی زندگی در بهشت با ثبت وقایع بدون سانسور

    سلام به دوستان بهشتی

    یه خبر خوب

    بالاخره من با خودم درباره یه مساله ی دیگه به صلح رسیدم.

    حالا مساله چی بود؟

    من بعد دیدن کامل سریال سفر به دور آمریکا و تا قسمت ۱۱۳ زندگی در بهشت فقط چند تا اونم مختصر دیدگاه همسرم رو خوندم نه حتی یه دیدگاه یه نفر دیگه رو، تا دیشب

    دیشب یه مکالمه بین من و خودم ردو بدل شد تا یه نتیجه ی عالی رقم خورد

    مکالمه از این قرار بود :

    من: حسین

    حسین: هوم

    من: بیا بعد دیدن این همه قسمت از سریال دیدگاه و نظر بقیه رو هم بخونیم

    حسین: که چی بشه؟

    من: خب استاد هم میگه بچه ها توی کامنت چیزهایی رو میگن که از دید منو تو شاید مخفی شده و برای ما توش درس جدیدی باشه یا تکرار یه حرف یا عادت خوب ،چمیدونم منکه میگم خوبه

    حسین: چرنده

    من: چرا چرنده؟

    حسین: همش حرفای تکراری و تعریف کردن از بقیه اس

    من: خب که چی

    حسین: من دوست ندارم زیاد از دیگران تعریف کنم یا بشنوم اصلا چاپلوسیه

    من: چاپلوسی؟ نکنه وقتی فایلهای استاد رو میدیدیم تو خواب بودی؟

    حسین: خواب که نبودم ولی منتظر بودم فقط تموم بشه بریم فیلم ببینیم آخه اونم همش حرفاش تکراری شده اصلا توی همین سریال هم همش حرفاش تکراریه، یادته اون فایلش که مال سال ۸۲ بود هم همینارو میگفت الان هم همینارو میگه

    من: آها مچتو گرفتم پس بودی و یادته، درضمن همون حرفهای به قول تو تکراریه که الان استاد توی اون شرایط خوبه که خودش برای خودش فراهم کرده.

    راستی الان فهمیدم ما چند وقته که باهم حتی حرف هم نزدیم

    حسین: بله نزدیم و من ….

    من: آره چقدر ما از هم دور شدیم

    حسین: بله

    من: نمیدونم چی بگم، فقط الان این به ذهن من میرسه که بیا باهم یه کار مشترک انجام بدیم

    حسین:چیکار؟

    من: بیا با خوندن یه کامنت شروع کنیم باهم دوتایی

    حسین: چرا؟

    من: چون که حسم اینو میگه و میگه که توی این کامنت ها برای ما هم راههایی هست که بیشتر به هم نزدیک بشیم

    حسین:مطمئنی؟

    من: نه، ولی این همه چیزای دیگه رو امتحان کردیم اینم روش ها؟

    حسین: باشه اما اگر حوصلم سر رفت میریم یه فیلم میبینیم باشه؟

    من: قبول، ببین جان من حواستم بده اینجا ها

    حسین:قول نمیدم اما سعی میکنم

    من: همینم خوبه بهرحال یه پیشرفته دیگه.

    ما شروع کردیم به خوندن اولین کامنت ساعت ۹:۲۰ و بعد که آخرین کامنت رو خوندیم شده بود ساعت ۱۱:۳۰

    ما انجام دادیم

    و بعد چه حسی داشتم

    هر کدوم از این کامنتها یه نکته ای رو میگفتن از دید نویسندشون گاهی نکات خیلی به هم نزدیک بود و گاهی خیلی دور اما بعضی از دوستان چنان این قسمت رو نوشته بودن که مطمئن شدم اگر روزی دسترسی نداشته باشم به فایل تصویری، همین کامنتها رو که بخونم خیلی واضح میتونم تصور کنم چه کارهایی انجام شده و نشده و چه اتفاقهایی افتاده و …

    خداروشکر کردم و با احساس زیبایی که از کامنتهای دوستان گرفتم رفتم و خوابیدم.

    بگذریم

    رسیدیم به امروز

    ازخواب که پا شدم همسرم گفت قسمت ۱۱۵ اومده

    خوشحال شدم

    و سریع دانلودش کردم و در حین خوردن صبحانه باهم نگاه کردیم

    و من مصمم تر از قبل اومدم و کامنتم رو نوشتم

    قبلا هم نوشته بودم اما نمیدونم چطوری ،فقط نوشته بودم.

    چه صحنه های کمدی همراه با درک و درس و بعضا اکشن هم داشت

    شاید من نتونم مثل بقیه دوستان تصویرسازی کنم و حتی درست بنویسم اما به این نتیجه رسیدم که اون درسی که من ازین قسمت گرفتم رو بنویسم

    که متاسفانه نگرفتم

    شوخی کردم. من مکانیک و تعمیرکارم و عاشق ابزار و ماشین و … هستم و ازین که میبینم استاد با استفاده از ابزارهای مناسب شرایط رو برای خودش تغییر میده لذت میبرم

    من از استاد بیشتر منتظر رسیدن تراکتور بودم

    اما نکته ای که توی این قسمت برای من حائز اهمیت بود اینه که این سریال بدون سانسور حتی شکستها یا راههایی که به موفقیت ختم نشد رو در بیرون آوردن تراکتور به وضوح نشون داد و طبیعتا نگران و ناامید نشدن استاد و مریم بانو و دوباره بعد ریکاوری خودشون دوباره و دوباره تلاش میکنن و مطمئنم که به زودی به نتیجه دلخواهشون میرسند.

    این سریال مستند بدون سانسور درسهایی رو به ما میده که توی زندگیمون کاملا کاربردیه

    از همه مهمتر اینکه استاد دائم درحال شکرگذاریه و مریم بانو هم همینطور برای هرموضوعی شکرگذارند

    منم شروع کردم به شکرگذاری اما هنوز حرفه ای نشدم ولی مهم اینه که شروع کردم.

    خداروشکر بابت اینکه من یه بار دیگه با خودم در مورد مسئاله ای به صلح رسیدم.

    جالبه که هنوز دوست دارم بنویسم اما مجال نیست.

    از درس امروزم میخوام توی امروزم استفاده کنم ناامید نشدن و با توکل به خدا تلاش کردن.

    شاید فردا براتون بگم این درس چه تاثیری در امروز من داره.

    شاد ،پاینده و سازنده باشید.

    یاحق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2162 روز

      سلام و درود به شما دوست عباسمنشی دوست داشتنی من

      سلام به سید حسین عزیزدلم

      سلام به همسر عزیز و مهربانم

      این کامنتت رو دوباره هم خوندم عزیزدلم،واقعا برام جالب بود.

      ممنون که نوشتی ممنون که اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی و متعهدانه برای عمل به آگاهای ها وقت میگذاری، ممنون که هستی…

      واقعا چقدر زیبا و صادقانه دست به قلم شدی. فقط خودت بودی و خودت و فقط برای نوشتن نوشتی.

      چقدر جالب من نمیدونستم که اینقدر گاهی مشتاق تموم شدن فایل بودی تا مثلا بری دنبال کارت یا به فیلم دیدنت مشغول بشی…ممنون که اینقدر با خودت به صلح رسیدی و اینقدر همراه شدی و فرکانس هات رو پایدار میکنی برای رسیدن به مدارهای بالاتر و بهتر.

      مدار سلامتی بیشتر

      مدار روابط زیباتر

      مدار ایده های عملی تر

      مدار پول های بیشتر

      مدار عزت نفس بالاتر

      مدار تلاش های خالصانه تر

      مدار ثروت های بیشتر

      مدار درک های عمیق تر

      مدار در صلح بودن های بیشتر و با خدا یکی شدن های ناب تر…

      وقتی به من اجازه دادی وازم خواستی تا قبل اینکه دیدگاهت تایید بشه بیام و بخونم خیلی برام ارزشمند بود و خوشحال شدم.

      وقتی عصر با یک شوق و ذوقی که توی چشمانت بود، مثل حاکم بزرگ گوشی رو از راه دور به سمتم نشون دادی. کلی خوشحال شدم و گفتم لایک ســـــبــــز اومدم با ذوق بوسیدمت. خیلی خیلی خوشحال شدم و بهت تبریک گفتم و بیشتراز لایک های خودم احساس شعف کردم.

      واقعا بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم دوست عباسمنشی من.

      این مکالمه بین “من” و “حسین” منو یاده نیمکره چپ و راست مغز انداخت. پاس کاری هایی که منطق و احساس با هم گاهی به عنوان نجوا در گوش ما دارند. یاد نیروی هدایتگر و وسوسه های مخرب افتادم…چقدر خوب که نوتشی و چه خوب تر که خبر خوب دادی. همیشه خوش خبر باشی…

      کلی باور و احساست متفاوت شد و بزرگتر از قبل خواهی شد با همین قدم سخت اما به ظاهر کوچک…قدم اول رو برداشتی پس با جدیت و تعهد قدم های برداری رو بردار…یادت باشه استاد چی میگفت برنده موندن مهمه و غره نشو و ذهن رو همینطوری که امروز بخوبی کنترل کردی در ادامه مسیر هم کنترل کن تا این رفتار تبدیل به عادت بشه و راحت بشه برات…

      واقعا بهت افتخار میکنم دوست عباسمنشی من

      چقدر نکات خوبی رو به ما یادآور شدی.

      واقعا خداروشکر خداروشکر خداروشکر که همیشه و همه جا هست حتی تو تک تک کلمات دوستانی چون شما

      برایت بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از خداوند خواستارم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا حسینی گفته:
        مدت عضویت: 2335 روز

        سلام فهیمه جان دوست نازنینم

        عزیز دلم چقدر کامنت زیبای شما برای همسر نازنینت برام لذت بخش بود

        چه فرکانسی ، چه مداری که یه زوج عاشق باهمدیگه دارن روی باورهاشون کار میکنن و چه زندگی بهشتی بشه این زندگی

        هزاران تبریک به شما و همسر نازنینت

        برای هممون مسیری سالم و پر از عشق و حال خوب آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          فهیمه پژوهنده گفته:
          مدت عضویت: 2162 روز

          سلام زهرا جونم

          سلام دوست پر از عشقم

          واقعا ممنونم از لطفت از بزرگواری و این همه درکت…

          ممنون احساست رو برام گفتی و به من یاداور شدی عشق چه ها که نمیکند.

          منم بهت خیلی تبریکمیگم هربار کامنتی ازت میخونم یا ردپاهات رو در گوشه گوشه سایت میبینم میگم دمت گرم زهرا، ایول بتو زهرا…چقدر خوب داری با تعهد روی خودت کار میکنی…واقعا بخاطر بودنت هربار شکر میکنم که چه دوستان خوبی پیدا کردم.

          گاهی تشابه اسم و فامیل ها به من یاداور میشه به داشته هات فکر کن من یک زهرا حسینی دارم که از دوست و خواهرشوهر از هرچیز دیگه ایی لایق تر برای دوستی هست. پس همین زهرا جون رو عشقه. من در مدار هرکسی باشم با اون هم کلام میشم.

          خدایا شکرت که اینجا هستی و باهات آشنا شدم.

          بریم برای خوب زندگی کردن و جهان را جای بهتری برای زندگی کردن….

          ارادتمندت فهیمه …

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1836 روز

        سلام بر شما و همسر عزیزتون حسین آقا

        به به

        چقدر لذت بردم از این عشق و حس و حال و جملاتی که برای همسرتون نوشتید

        خداروشکر برای عشق و ارتباط زیبایی که بین شما برقراه

        بسیار تحسین میکنم این احساس زیبای شما به هسمرتون رو و تبریک میگم برای این زندگی عاشقانه همراه با آگاهی

        انشالله که بی نهایت لذت ببرید از زندگی در کنار هم

        و غرق در سلامتی و ثروت و شادی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          فهیمه پژوهنده گفته:
          مدت عضویت: 2162 روز

          سلام و عرض ارادت دوست عزیز

          سلام امین عزیز

          ممنون از اینکه برام کامنت نوشتید، ممنون از انرژی و توجه تون…

          ممنون که نکات زیبایی رو به ما یادآور شدی دوست عزیز و ارزشمند💐💐

          منم شما رو بسیار تحسین میکنم بخاطر این همه نگرش های خوب و اطلاعات تون و کامنت های دلنشین تون…

          واقعا از شما سپاس گزارم بخاطر اینکه به من یادآور شدین تا به داشته هایم بیشتر از قبل توجه کنم…

          خداروشکر میکنم بخاطر اینکه با شما دوستان آشنا شدم.

          برایتان را بهترین ها را خواستارم💚💐

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3980 روز

    وقتی این مرغ و جوجه ها را در سرما و یخبندان دیدم یاد آدمهای فقیری افتادم که در جهان در سرما و گرما و در شرایط سخت منتظر دریافت کمک از طرف خداوندند. خدایی که به اندازه باور و ایمان ما به ما کمک می کند. اگر کسی شرایط سختی دارد به خاطر این است که باور دارد زندگی سخت است و باید شرایط سخت را تحمل کرد. چقدر این احساس غذا دادن به این مرغ و خروسها زیباست. وقتی که منتظر بودند به آنها غذا بدهید. من بغض کردم و اشکم درآمد. بعد فکر کردم چرا این احساس این قدر زیباست. دلیلش این است که بخشندگی کار زیبایی است. وقتی می توانی به هزاران انسان بخشش کنی. حالا این بخشش می تواند ایمان، آگاهی و درک از قوانین جهان باشد که استاد به انسانها می دهد. وقتی هم ثمره این درک و تغییر باورهای انسانها را در زندگی شان می بیند غرق در شادی و سرور می شود. وقتی می بیند که آگاهی هایی که زندگی خودش را این قدر تغییر داده با آموزش دادن آنها به دیگران خوشبختی ، ثروت ، سلامتی و معنویت وارد زندگی ما می شود احساس می کند که دست خداوند در زندگی ما برای ورود خواسته هایمان به زندگی مان است. این بخشندگی به رشد و گسترش زندگی استاد کمک می کند. چون وقتی به گسترش ثروت و سلامتی در جهان کمک می کنی جهان هم همان را به تو باز می گرداند و کمک می کند بزرگتر شوی تا بتوانی بیشتر ببخشی و بیشتر به گسترش جهان کمک کنی. من به بیل گیتس، وارن بافت، مارک زاکربرگ، جفری بزوس و افراد دیگری هم فکر کردم که با دادن غذا و دارو به انسانها به آنها کمک می کنند که جسم سالمتری داشته باشند و بتوانند به زندگی ادامه دهند. مسلم است که آنها هم وقتی می بینند که نتیجه این همه بخشش ادامه زندگی و سلامتی برای هزاران انسان است لذت می برند از اینکه دست خداوند برای رزق رساندن برای آنها شده اند. اما استاد عباسمنش چیزی بسیار بالاتر و ارزشمند تر از این کمک های مادی به انسانها می دهد. ممکن است کمک آنها باعث شود مثل این تراکتور که در گل و لای گیر کرده کمی بالاتر بیایند و شرایطشان بهتر شود. اما چون نمی دانند چطور باید رشد کرد و از چاله های خود ساخته زندگی رها شد باز هم پایین می روند و شرایطشان بد می شود.

    چیزی که باید تغییر کند ریشه و فونداسیونی است که استاد به آن باور می گوید. باورهایی که وقتی ساخته شوند مثل فونداسیونی از قطعات چوب و سنگ و ایده های مناسبی است که از درون می آیند و کم کم فرد را از گل و لای بیرون می آورند. فردی که راهکارهای نامناسب را امتحان می کند و ورودیهای مناسب دارد. کسی که دایم با دوستان، اخبار، رسانه هایی که ترس و غم وارد زندگی انسانها می کنند همنشین است آنقدر باورهای ریشه دار و اشتباهی دارد و آنقدر مثل این تراکتور در چاله عمیق فرو رفته که هر قدر هم تلاش می کند باز هم آن باورهای نامناسب که جهان هم به شدت آنها را برایش تایید می کند اجازه بهبود شرایط را برایش نمی دهد.

    اما همین چاله عمیق می تواند یک تضاد بزرگی باشد که اگر بتوانی به آن با دید مثبت نگاه کنی سکوی پرش تو باشد. اگر بتوانی ایمانت را نشان دهی و ایده هایی که قدم به قدم با تغییر باورهایت به تو داده می شوند را عملی کنی کم کم ایده های بهتری به تو گفته می شوند تا بالاخره از آن باتلاق بیرون بیایی. استاد و خانم شایسته هم هر بار تراکتور و جت اسکی در گل و لای گیر می کنند سعی می کنند حالشان را خوب کنند. به زیبایی ها توجه می کنند و عجله ای برای حل کردن آن مشکل ندارند. اجازه می دهند که با ایجاد آرامش درونی و همان رهایی که استاد در موردش صحبت کرد به سمت ایده های خوب هدایت شوند. وقتی مشکلی حل نمی شود به این دلیل است که زمانش فرا نرسیده است. زمانش هم با صبر و نه تقلا و تحمل فرا می رسد. اینکه می گوییم ان شاالله این مشکل حل می شود مفهومش این است که باید ما آمادگی حل کردن آن مشکل را پیدا کنیم. باید ظرف وجودی مان آماده دریافت ایده های مناسب برای حل کردن آن مشکل بشود. باید مشکلات کوچکتر که برایشان راه حل داری را حل کنی تا بزرگتر شوی و آماده حل کردن مشکلات بزرگتر شوی.

    چقدر این استقلال در تهیه نان که خانم شایسته ایجاد کرده خوب است. نتیجه خلاقیت ایشان و دستگاههایی است که کار تهیه نان را ساده کرده اند. این قانون است که یک راه حل ساده تر زندگی را لذت بخش تر می کند. کسی که دستگاهی برای افزایش رفاه در زندگی انسانها خلق می کند خودش هم به رفاه بیشتر می رسد. اینکه خانم شایسته کمتر غذا می خورد هم به اندازه نیازش است. فکر نمی کند که وقتی زیاد غذا دارد باید زیاد هم غذا بخورد. مقایسه خودمان با دیگران باعث می شود بیشتر مصرف کنیم. در حالی که نیازی هم نداریم. این ورودی را به ما داده اند که مثلا با غذای دور ریز آمریکایی ها یا افراد ثروتمند می شود شکم میلیون ها آفریقایی را سیر کرد. به خاطر همین این باور اشتباه در ما ایجاد شده که ثروتمند شدن باعث مصرف بیهوده مواد غذایی و اسراف و هدر رفتن منابع می شود. اما وقتی زندگی استاد و خانم شایسته و افراد ثروتمند دیگری را می بینم می فهمم کسی که ذهنش ثروتمند است به اندازه نیاز و نه برای پیشی گرفتن از دیگران مصرف می کند.

    دو جوجه منزوی و ضعیف نماد انسانهای ضعیف هستند که به خاطر ضعفشان از جامعه دوری می کنند. یک انسان قدرتمند یک انسان اجتماعی و با روابط قوی است. اگر هم از مردم دوری می کند به خاطر این نیست که توانایی برقراری ارتباط با آنها را ندارد. به خاطر این است که آنقدر قدرتمند است که از از تنهایی اش لذت می برد. مشکلاتش را تا جایی که می تواند خودش حل می کند. چون حل کردن مشکلات باعث رشدش می شود. اما وقتی نیاز به کمک دیگران داشته باشد به راحتی وارد جامعه می شود و از آنها کمک می خواهد. کمک گرفتن از دیگران و بودن با آنها کار آدمهای قدرتمند است. کسانی که خودشان را باور دارند. از نه شنیدن نمی ترسند و خودشان را آنقدر ارزشمند می دانند که افراد وقت و انرژی صرف کنند و به آنها کمک کنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      امین گفته:
      مدت عضویت: 1836 روز

      سلام بر روح الله عزیزم

      مثل همیشه عالی

      مثل همیشه کوتاه

      مثل همیشه عمیق و ژرف

      روح الله جان من خیلی ذهنم دیگر ان شاالله بود چند وقته که یعنی چی …

      و حالا با نوشته شما در ی از آگاهی رو بروی من گشودی

      و طبق نوشته و باور خودت که منم بهش ایمان دارم بیشترش وارد زندگیت میشه

      ان شالله :)))

      راستش امروز موقع رانندگی دقیقا داشتم به همین ارتباط ثروت و بخشش و همینی که نوشتی فکر میکردم

      یه جایی بودم پر از تالارها و باغ های چندین هزار متری و داشتم به اینکه طبق حرف استاد هر چه به آدمای بیشتری خدمات بدی

      ثروت بیشتری دریافت میکنی

      و چه خدمتی بالاتر از آگاهی که استاد به این همه آدم از جمله من هر روز دارن میدن

      و با خوندن کامنتت برام روشن تر شد

      روح الله جان قلمت و نوشتنت یه حس بسیار خاصی رو منتقل میکنه

      بدون تکلف و دلی مینویسی و یه جورایی حس میکنم خود خودتی تو نوشتن و این واقعا جای تبریک و تحسین داره

      خیلی لذت بردم از کامنتت و دوست دارم باز هم این لذت رو ببرم با خوندن نوشته هات در آینده ان شالله

      در پناه حق باشی برادر عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    عادله گفته:
    مدت عضویت: 2457 روز

    سلام

    اول دوست دارم یکسری توضیحات کوتاه بدم.

    من اوایل با نام خودم وارد سایت شده بودم.بعد به دلایلی با نام دیگه ای وارد شدم.

    چند روز پیش به این فکر کردم که چرا من هنوز با یک اسم دیگه دارم فعالیت میکنم.انگار برام این حرکت بی معنی اومد.گفتم که چی بشه آخه؟بدون هیچ مقاومتی سریع اسم خودمو ثبت کردم.در صورتیکه یه برهه ای مقاومتم زیاد بود و این نشونه کار کردن رو خودمه که این گاری زهوار در رفته که الان برام خیلی مسخره میاد و از خودم باز کردم و میخوام عکس خودمم بزارم.

    من میخوام با شخصیت خودم فعالیت کنم بدون هیچ ترمزی که قبلا داشتم.

    شاید دلیلش کار کردن روی عزت نفسم باشه.

    چند وقتی هم هست که از درون یکم بهم ریخته هستم و آرامش اولیه رو ندارم.

    کاملا حس میکنم مدارم اومده پایینتر.

    ولی میخوام آگاهانه این مدار و تغییر بدم و ببرمش بالا با فرکانس های نابی که میفرستم احوالمو عوض کنم.🤗

    خب بریم سراغ این فایل بی نظیر

    از اونجایی که من عاشق حیوانات هستم و مخصوصا دنیای مرغ و خروس ها،پس قطعا شروع این فایل برای من حس بی نظیری رو رقم زد.

    اصلا دیدن عکس روی فایل نزاشت به هیچ چیز فکر کنم و به سرعت فقط دانلودش کردم.

    حتما در آینده من برای خودم یک زندگی به سبک روستایی خواهم ساخت.این رویای امروز من نیست،رویای چندین ساله من هست.

    بیدار شدن با صدای پرنده ها و چشم باز کردن به روی درخت و طبیعت و طلوع خورشید و استشمام بوی طبیعت برای من قطعا یک هاله ای از بهشت رو رونمایی میکنه.

    خدای من چقدر حس خوبیه که همچین موجوداتی که سرشار از انرژی مثبت هستن اول صبح پشت در منتظر تو باشن.🐓🐔🐣🐥🦆

    چقدر شیرین بی قراری میکنن.چقدر شیرین به هر دری میزنن و هر راهی که به ذهنشون میرسه امتحان میکنن و خسته نمیشن تا به خواسته شون برسن.

    خیلی منظره قشنگی میسازن با دویدن دسته جمعی شون به سمت شما.چقدر حس خوبیه که بین این موجودات گیر بیوفتی و دور و برت پرسه بزنن.

    واقعا این لحظه رو برای خودم آرزو میکنم.

    من عاشق اون خروس اصلی خانواده هستم.حس میکنم اگه بغلش کنی خیلی گرمه.چون تجربه شو دارم.هر زمان تو باغ خودمون مرغ و خروس باشه حتما یکی شون و بغل میکنم چند لحظه و نوازشش میکنم و حسم عالی میشه.

    خیلی صحنه بامزه ای بود سوار شدن بوقلمون روی موتور.عزیزم به هر دری میزنن تا غذا گیرشون بیاد.واقعا پشتکارشون قابل ستایشه😂

    واقعا حیوونهای بی آزاری هستن.یکبار بهشون مسیر و نشون میدی و تموم.همه میدونن کجا باید جمع بشن برای غذا.کاش میزغذاشون یکم بزرگتر بشه.صدای نوک زدن دسته جمعی شون شبیه صدای بارون تندیه که بی وقفه به شیشه میخوره.

    واقعا ما ادم ها هم کاش یکبار هرچیز و بشنویم و بعدش فقط عمل کنیم به شنیده هامون.نه اینکه صدبار بشنویم و یکبار عمل نکنیم و بعد هم سرد بشیم.

    دیدن سبک زندگی شما خیلی به سخت نگرفتن به خودم کمک میکنه.من گاها خیلی به خودم سخت میگیرم ولی برای مثال همینکه میبینم برای شما هم مسئله پیش میاد و حتی ممکنه به راحتی حل نشه خیلی سرزنش هام نسبت به خودم کمتر میشه.یاد میگیرم که خوب نگه داشتن حسم تو مسائل مهمه،نه به هر قیمتی حل کردن مسئله.

    مسئله تراکتور شما و اینکه تقلا نمیزنید و عصبانی نمیشید و با تفریح دنبال راه حل هستین و رهاش میکنید و میرید لذت میبرید و کنترل ذهن میکنید و حستون و خوب میکنید و با یک ایده جدید مجددا دست به کار میشید همه اینها برای من کمک کننده ست که افراطی رفتار نکنم و قانون و با آرامش و حس خوب اجراش کنم نه با زور و حس خوب ساختگی.با قلب آروم باید چالش هارو حل کنم.

    باز هم خانم شایسته سرشار از عشق دو تا نون با طعم عشق میپزه و با عشق ازشون فیلم میگیره و با عشق استاد و دعوت میکنه برای صرف صبحانه.

    بی نظیری خانم شایسته.چقدر با خودت در صلحی آخه.خیلی دوست دارم از درون خودمو به شما نزدیک تر کنم.این آرامش و حال خوب شما واقعا آرزوی قلبیه منه.

    در صلح بودن با خودم آرزوست💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2162 روز

      سلام و درود به شما دوست عباسمنشی

      عادله جان عزیز

      کامنتت رو خوندم، برام توضیح اولت جالب اومد.

      واقعا تحسینت میکنم که داری بخوبی روی خودت کار میکنی و حتی ساده ترین کارها و ترمزها هم رو هم دست کم نمیگیری و اینجوری در مسیرهای بهتری قرار میگیری.

      برات بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو آرزو دارم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2162 روز

    به نام خالق زیبایی آفرین شاد و هدایتگر…

    سلام به اهالی پارادایس خانم و آقای دوست داشتی سریال محبوب و زندگی زیبا کن

    سلام به اهالی این سایت و اهل دل های هدایت شده به این مسیر پر از شگفتی و زیبایی…

    من امروز قبل از اینکه از رختخواب پاشم، یهو دلم خواست که سایت رو چک کنم. تو صفحه اول قسمت جدید نیومده بود…همینطوری که قسمت های دیگه سایت هم سر زدم یک حسی گفت برو داخل فایل اصلی سریال زندگی در بهشت. منم گفتم چشم رفتم. وای چه کیفی کردم اونجا بود اما هنوز رو صفحه اول نیومده بود نمیدونم شاید هم همون لحظه که من دوباره نگاه کردم اومد روی سایت…

    فکر کنم اگر اینجوری باشه من اولین نفر بودم که عکس این قسمت ۱۱۵ رو دیدم. یعنی چقدر ذوق زده شدم و چه عکس باحالی… استاد با یک قیافه ملوس و بچگانه با اون سویشرت و کلاهی که به سر داشت و یک لبخند جالب و خاص…قیافه و استایل استاد روی موتور یک طرف اون بوقی و مرغ هم یک طرف که پشت موتور بودن. و کلی کله دیگه که تو این تصویر دیده میشد.

    با خودم گفتم نکنه استاد بچه های خوب پارادایس رو با موتور یک دوری داده به عنوان جایزه شون…کلی تو دلم با خودم از پیش داوری های در لحظه ام خنده ام میگرفت و کلی به شادی درونی ام مضاعف کرد دیدن این تصویر و این لحظه یهویی که مصادف شد با لحظه قرار گرفتن فایل روی سایت…خدایا چه انرژی باید آدم از درون داشته باشه که گرسنگی رو بیخیال بشه و فقط از درون شاد باشه و کیف کنه با خودش.

    در همین موقع ها بود که با یک اهنگ فکر کنم شمالی که خیلی قر داشت منجر شدم آقای همسر هم بیدار بشه، اونم چشم بسته قر داد و با رقص پاشد…وای خدای من الان که مینویسم خودم ذوق میکنم…

    بهش بعد سلام گفتم عزیزم اومــــده… خودش فهمید منظورم قسمت ۱۱۵ بود.

    من و آقای همسر که البته ایشون لطف کرد با لپ تاپ دانلود کرد، در حین صبحانه خوردن این قسمت رو دیدیم و کلی کیف کردیم…

    ایشون که سریع رفت سراغ کامنت گذاشتن. من به خودم قول داده بودم که اول الویت مهم و ضروری ام را انجام بدهم بعد با خیال تخت تخت برم سراغ نوشتن. (آخه امروز قرار هست یک دوست خیلی خیلی قدیمی بیاد خونمون، دوست دوران دانشگاهم، که هفته پیش تعارف زدم و امروز عملی اش کردیم و ایشون الان تو راهه) هی گفتم بذار بیاد بعد عصر بعد دوباره دیدن بنویسم دلم نیومد این احساسم رو ننویسم.

    کلی با خودم می رقصیدم الانم با قر دارم تند تند تایپ میکنم. تا هر کجا که بشه….

    مردم شهر بهوشید و بکوشید و بخندید

    خدا هست و خدا هست و خدا هست

    با ایمان و تواضع بنویسید که خدا هست و خدا هستو خدا هست….

    وای که چقدر شادم…

    این قسمت و دیدن این وجد مرغ ها و بچه های باحال پارادایس خیلی زیبا بود، خیلی پر از شادی و پر از زندگی بود. پر از عشق و پر از خواسته و امید بود…

    ………………….

    یک وقفه چندین ساعته داشتم در نوشتن این دیدگاه دوستم اومد و کلی چند ساعتی باهم خوش گذروندیم و لذت بردیم.

    وای که چقدر سورپرایز شدم هم از دیدنش و اتفاقات خوبو بدش و قوانین رو در ذهنم مرور کردم هم یک هدیه فوق العاده ارزشمند دریافت کردم.

    یه تابلو معرق کاری

    بسم

    الله

    الرحمن

    الرحیم

    یک تابلو با هنردست خودش.

    (وقتی که داشتم کادو رو باز میکردم و چون تابلو بود که یک تابلو هست با خودم میگفتم اگر معرق هست کاش و ان یکاد نباشه…. )

    چقدر تحسینش کردم چقدر ذوق زده شدم و چقدر لذت بردم و الان که رو دیوار خونه زدیمش چقدر حس عالی داره این تابلو…یک کار خونگی واسه خودش ایجاد کرده معرق کاری و درست کردن یک اثر هنری و درست تابلوهای ارزشمند…خداجون شکرت بخاطر این همه نعمت و زیبایی و فراوانی.

    واقعا این قسمت ۱۱۵ رو هنوز نشده دوباره ببینم ولی واقعا احساسم مثل همون پرنده هایی هست که به دنبال صاحب هاشون با ذوق اینور و اونور میرن شده.

    مثل پرنده ایی که میره پشت در خونه صاحبش جایی که میدونه میشه اونجا پیداش کرد. منم مثل پرنده ایی هستم در خونه صاحبم خالقم میرم جایی که یادش گرفتم بیشتر اونجاست چون اونجاها بیشتر دیدمش(میدونین خالق مون اکثرا کجاهاست. همه جا و هیچ جا، در جایی که قلبمون حس کنه ولی نمیتونیم بگیم کجای قلب مون، جایی که عقل مون تسلیم میشه و میگه خدایا آخه چطوری و منطقش خلع سلاح میشه و گوش به فرمان و مطیع، یک جایی هست که نمیشه گفت کجاست همه جا هست و در همه چیز میشه پیداش کرد و همیشه هست و بوده و خواهد بود….وای که چقدر عاشقانه خدا جون دوستت دارم)

    من مثل اون پرنده ایی که با کلی امید چشم به راه صاحبش هست تا بهش روزی بده تا بهش توجه کنه تا هدایتم کنه تا نشانه هاش رو ببینم تا هر لحظه حضورش رو حس کنم. من مثل ذوق و شوق پرنده هایی هستم که در لحظه فقط یک هدف دارن دویدن و رسیدن و دنبال کردن و ناامید نشدن….خدایا چقدر این طبیعتت با من داره حرف میزنه. چقدر که من دارم دوباره عاشقی کردن رو یاد میگیرم و بزرگ میشم و چقدر که احساس خوب عین یک اتفاق خوب در دلت غوغا به پا میکنه و تو رو به رقص وا میداره…خدایا عاشق ترم کن، لایق ترم کن ، آسون ترم کن، سر به راه تر و تسلیم تر و ….کن.

    خدایا منو آنچنان حلال مسائل خودم بکن که جز خودت در خونه هیچکسی نرم…

    خدا جون به بدنم اینقدر زیبا تغذیه میرسونی که بدنم لاجرم انتخابی نداره جز هماهنگ تر بودن با تو و داشتن سلامتی و حس ناب.

    خدا جون چقدر کریمی…یادمه یک زمانی اوس کریمم بودی. میخوام که اوس کریمم بشی از نوع پایدارش.

    خدا جون من تراکتور ها دارم که در گل گیر کرده و راه حل ها رو از تو میخوام. من حرکت میکنم اما تو راه رو نشونم بده. این توقف ها بهونه است تا بیشتر یاد تو بیفتم بیشتر با تو زمان و وقت بگذرونم. تا از تو بخواهم که کمکم کنی که یاورم باشی…

    خدا جونم این زندگی در بهشته حاصله یک عشقه و بهشتی که تو وعده داده بودی چقدر زیبا خود نمایی میکنه در همین حوالی احساس من و منطقم که میگه بله درسته….

    خدایا دوستت دارم و دوست می دارم تمام تو را که به شکل استاد مریم و دوستان و همسر و … خودتو نمایان میکنی و با من حرف میزنی. با دلم با درونم با آگاهی هایم حرف میزنی و منو راهنمایی میکنی. خدایا شکرت که شکر گزاری هر لحظه و ثانیه برایت کم است. شکرت میکنم بخاطر این قلبی که بخاطر شکر گزاری کردن بخاطر خالقش سر از پا نمیشناسه و به تپش های خودش به قدری محکم تر میکوبد که فکر میکنم قلبم داره شکر گزاری میکنه نه من….خدایا عاشقانه و خالصانه و با تمام احساسم شکرت شکرت شکرت….

    بســـم

    الـلـــــه

    الرحمـــن

    الرحیـــــم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      سجاد طبسی نژاد گفته:
      مدت عضویت: 2835 روز

      سلام دوست مهربان و گرامی چقدر کامنت زیبات بهم احساس خوبی داد بخصوص اون جاهایی که نام زیبای خداوند رو بر زبان آوردی قصد نداشتم برا کامنت شما نظر بذارم اما از اون جایی که بیت شعر خوب حامد همایون که میگه خدا هستو خدا هست درسته که این کلمات و جمله ها جدید نبودن اما فرکانسشون برام جدید بود فکرکنم فهیمه پژوهنده بودی اگه درست گفته باشم ممنون از کامنتی با احساس خوب و باور به وجود خداوند گذاشتی ،،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2162 روز

        سلام و عرض ارادت به شما سجاد طبسی نژاد عزیز

        ممنون که برام کامنت گذاشتی و یاداور اون فرکانس شدی و این حس رو گرفتی…واقعا اون روز که نوشتم فقط با عشق نوشتم نه مثل همیشه اون آهنگ رو گوش میدادم ونه برام تکراری بود. چون بودن خدا رو تک تک سلول هایم فریاد میزدد و با شوقی ویژه فقط مینوشتم.

        چقدر خوب اشاره کردی که جملات جدید نبود اما فرکانسش جدید بود و خودمم این حس رو دارم وقتی دوباره دیدگاهم رو میخونم…

        پس واقعا ما موجوداتی فرکانسی هستیم.

        موجوداتی که تکرار روزگار نباید ما رو به اشتباه بندازه و باید فرکانس هامون رو همیشه در این تکرار ارتقا بدیم و خالص کنیم…

        بله من فهیمه پژوهنده هستم و در پروفایلم داستان آشنایی و علت نامم رو نوشتم و فعلا با این عکس و نام در سایت هستم. اما به محض اینکه بشه که بشه با نام و عکس خودم در سایت ادامه میدم و تغییر میدم چون تغییراتی رو که میخوام کرده ام.

        ممونم که هستین و دوستانی چون شما را دارم.

        سجاد عزیز برایت بهترین فرکانس ها را خواهانم…پس بسازشون و برامون بنویس.

        ارادتمند شما فهیمه …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2410 روز

      خدای من

      عشق من

      من دیوانه ی این عشق بی نهایتت شدم قلب نازنینم

      چقدر چقددر زیباترین نوشتی چقدر عاشق این اتصال نابتم چقدر با تمام وجودم این ارامشت این عشق بی نهایتت رو با تمام قلبم تحسینتون میکنم خدای من چقدر با تمام قلبم این اتصال نابت رو با تمام وجودم تحسینت میکنم عزیزدلم چقدر خدارو هزاران بارشکر میکنم که هرلحظه هدایتمون میکنه به سمت زیبایی ها و نعمت ها و بی نهایت فراوانیی های بیشترش خدارو هزاران برشکر میکنم که هرلحظه عاشقانه هدایتمون میکنه به درک عمیق تر و بی نهایت بهتر جای جای قوانینش خدا من شکرت هزاران بارشکرت هزاران بارشکرت چقدر قلبم پرواز داد چقدر عاشق این عشق نابتم فهیمه ی نازنینم با تمام وجودم تحسینت میکنم برای این صلح بی نظیرت

      الهی که هرلحظه غرق عشقق غرق ارامش و لذت بی نهایتش غرق بی نهایت نعمت هاا و فراوانی های ناش باشی

      الهی که هرلحظه هدایت نور جاریه زندگیت باشد جان من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2162 روز

        سلام الای عزیز

        سلام به پرنسس زیبا و شاکر و دوست داشتنی ام

        سلام به شما دوست عزیز و زیبا نگرم

        چقدر ممنونم از شما که برام کامنت گذاشتی.

        چقدر ممنونم که دارمت و هستی و چقدر این به این دوستی ناب در این سایت و مکان توحیدی افتخار میکنم.مهم نیست من کجا هستم و شما کجا…مهم اینه در یک نقطه به زیبایی به هم میرسیم و انگیزاننده و یاد اوری کننده های خوبی شدیم برای هم. این یعنی اند دوستی و صفا و من به این دوستی افتخار میکنم.

        خدایی داریم که همه جا هست و خدایی که هدایتگر هدایت شدگان است،خدایی که فقط باید از ته قلب مون باورش کنیم.خدایی که حتی در این نوشته های من و شما و استاد و هزاران نفر دیگه جاری هست اما به قدر فهم هرکسی و این عالی ترین عدالته….واقعا خدارو هزاران بار شکر

        بازهم ممنونم که باعث شدی باهم شکرگزار باشیم و باهم و به هم عشق و دوستی نثار کنیم.

        ارادتمند تو فهیمه …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    سلام به عزیزای دلم.

    من لذت میبرم از بعضی رفتارها و خصوصیات شخصیتی و اخلاقی خانم شایسته که واااقعا برای من تحسین برانگیزه و باید این رفتارها رو در خودم ایجاد کنم.

    زمانی که استاد میرن که چوب هارو ببرن و بزارن زیر لاستیک تراکتور،خانم شایسته به استاد میگن چوب هارو کوچیکتر ببر،اما استاد بدونه در نظر گرفتنه حرفه خانم شایسته کاری که فکر میکنن درسته رو انجام میدن و چوب هارو بزرگ بزرگ میبرن.

    وقتی خاتم شایسته میبینن استاد چوبارو بزرگ میبرن کاری که میکنن اسرار نمیکنن به استاد که بابا به حرفم گوش کن و به این دلیل و اون دلیل چوبارو کوچیک ببر!

    من در این سکوت خانم شایسته چند موضوع میبینم.

    1/ایشون با اینکه دیدگاهش اینه که چوبا اگه کوچیکتر برش داده بشن نتیجه ی بهتری بدست میاد اما به نظر استاد احترام میزاره و چیزی نمیگه و برداشتش اینه که خوب شاید نظر ایشون درست باشه و به فهم و کار استاد احترام میزارن و اسرار نمیکنن برای خواست خودشون

    2/ایشون بقدری برای شخصیت و کلام و ایده ی خودش ارزش و احترام قائله که نیازی نمیبینه برای اثبات حرفش و یا اجرایی شدنه نظرش به استاد اسرار کنه که بابا بیا حرفم گوش کن،یا با صدای بلند تر بخواد حرفش رو به استاد گوشزد کنه.

    کسی‌که برای خودش ارزش قائل باشه شأن و شخصیت خودش رو در همه ی زمینه ها جوری رعایت میکنه که دیگران بهش بگن تو بیا به ما بگو چکار کنیم.

    نظر تو چیه!

    تو فکر میکنی چه کاری درسته!

    و این نیاز به یک احساس ارزشمندی درونی داره.

    خیلی جاها من شخصا زور میزنم برا اینکه حرفم رو به دیگران بفهمونم،یا دخالت بیجا میکنم یا میخوام به زور به دیگران کمک کنم یا نظری میدم با شخصی که هیچ فهمی از حرفم نداره و یا کلا اهمیتی نمیده به نظرم!

    اما

    اما دوره ی احساس لیاقت بقدری که درون من تغییر شخصیت ایجاد میکنه که اگه 1 سال ادامه‌ اش بدم و در زندگیم اجراش کنم،تنها چیزی که از گذشته واسم میمونه مشخصات شناسنامه ام هست مابقی از بنیاد تغییر میکنه!

    تو همین موضوع، من امروز دیدم همکارم یک دوغ آبعلی با شیشه اش گذاشته‌ تو کلمنش و تو کلمنش یخ ریخته اما چون یخ زیاد ریخته بود درب کلمن بسته نمیشد بعد میخواست دوغ رو دربیاره از کلمن هرکاری می‌کرد نمیتونست یک لحظه خواستم بلند شم و من برم براش شیشه ی دوغ رو دربیارم که ناخودآگاه قلبم بهم گفت ،مگه بهت گفت بیا کمکم کن!

    مگه از تو نظر خواست!

    بشین سر جات و هیج کاری نکن.

    دیدم بعد از 1 دقیقه خودش رفت و شیشه ی دوغ رو درآورد بعدش متوجه شدم ممکن بود بدش بیاد که من دست کنم تو کلمنش!

    و بینهایت از این دست رفتارها که باید روی خودم کار کنم و اصلاح کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      پری سیفی گفته:
      مدت عضویت: 2533 روز

      سلام آقا ابراهیم عزیز

      ممنونم بخاطر نکته مهمی که بهش اشاره کردی. متاسفانه من خودم هم این ایراد رو دارم البته خیلی نسبت به قبل بهتر شدم ولی خب باید خیلی بیشتر روش کار کنم

      چقدر عالی میشه روابط افراد وقتی به این نکته توجه کنن. اینکه برای خودشون ارزش قائل باشن و هی نخوان کار دیگران رو انجام بدن و با نظر دادنهای زیادی دیگران رو کنترل کنن و چقدر خوبه که با رعایت همین نکات کوچیک افراد میتونن با شریک زندگیشون زندگی سرشار از محبت و احترام و رفاقت داشته باشن

      واقعا مریم جان الگوی بسیار عالی هست در همه زمینه‌ها بخصوص بحث روابط

      واقعا خداروشکر بخاطر این هدایت بخاطر این مسیر زیبا

      بازم ممنونم ابراهیم عزیز که به عنوان دانشجوی زرنگ کلاس دانشگاه استاد عباسمنش این نکته رو یادآوری کردی.

      خداوند یار و نگهدارت باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1282 روز

      به نام خدای بخشنده و مهربانم

      سلام ب شما دوست خوبم آقا ابراهیم عزیز

      چه جالب ک امروز من تو تمرین ستاره قطبی از خدا پرسیدم خدایا آیا من حمایتگرم؟ آیا این رفتارهایی ک میکنم درسته یا نه؟ ادامه بدم یا نه.

      امروز صبح ک برا سرویس از خواب پاشدم، دیدم بابام نون لواش گذاشته ک بخوره، رفتم براش نون سنگک از فریزر در اوردم گرم کردم گذاشتم رو اپن ک اونو بخوره، ناخودآگاه این رفتارو کردم، با اینکه مامانم ندیدم اینکارو بکنه، شاید برا خواهرام ولی بابا نه، حتی موقعی ک سرمو گذاشتم یه حسی گفت پاشو برو براش یه لیوان شیرم بریز، گفتم ولم کن آقا، رفتم برا ادامه خواب.

      نمیدونم اینکه هوای بقیه رو دارم، نه صرفا اینکه از خودم بزنم به هیچ وجه، از وقتم از انرژی ام از ورودی هام به هیچ وجه و رو اینا خیلی حساسم از اینا نمیزنم، ولی این هوای بقیه رو داشتن نمی دونم آیا درسته؟ اینکه میرم بیرون یادم می افته عه آبجی کوچیکم از این لواشک محلیا دوست داره بزار براش بگیرم، عه بابا از این شلوارا لازمش میشه کاشکی پول داشتم براش می خریدم، پولدار شم حتما میخرم براش و گوشه ذهنم می زارمش.

      واقعا بی دریغ و بدون انتظارِ پاسخ این محبت هارو ناخودآگاه میکنم، قبلا خیلی بیشتر بود، ولی هی کم و کمتر کردم، حتی یه بار فروشنده جانبو گفت چقد هوای خواهرتو داری، گفتم چطور گفت آخه گفتی خواهر کوچیکم از این کاکائو ها دوست داره براش می گیرم، دفعه پیشم کیک خریدی براش، بعد یادم اومد ک اره خریدم، گفتم اره این ویژگی رو دارم ولی باید کمتر هواشو داشته باشم.

      شاید برای 80،90  درصدش تشکری هم نمی شنوم، و نیازی ندارم، ولی خودم از این کمک ریزا از این حال ریزا خوشم میاد، خیلی حواسم هست ک مثلا آبجیم امروز ناهار کم خورد، بابا از سرکار میاد برا تشکر یه میوه ای براش ببرم و… ، فکر میکنم برای تایید طلبی نیست چون انتظار تشکر هم ندارم، خودم حس خوبی در وجودم ایجاد میشه، عشق یا محبت نمیدونم، درصورتی ک فکر نمیکنم کسی خیلی از این رفتارا با من داشته مثلا تو خانواده.

      مثلا حتی در مورد همین ایده دادن، ب نظرم ما ک افتادیم تو مسیر هدایت خدا، و داریم آسان می شیم برای آسانی ها، الهامات آسان شونده خدا رو پیوسته داریم دریافت می کنیم، و اونو تو زندگی خودمون هم اجرا میکنیم و بدون هیچ مقاومتی و شاید ناخودآگاه اون ایده آسان کننده رو انجام می دیم و می بینم عههه چقد کارم راحت تر شد هاا.

      مثلا امروز برا آشپزی من یه ترفندی زدم ک اصلا ندیده بودم مامانم اینکارو تابحال انجام داده باشه و خیلی هم جواب داد و سریع غذامو درست کردم، درصورتی ک قبلش هیچ ایده نداشتم ولی یه سوال تو ذهنم منو هدایت کرد ب جواب.

      خب اینو میخواستم بگم، منم وقتی می بینم یکی داره یه کاری رو سخت انجام میده مغزم ارور میده، ینی سریع با نگاه کردن ب اون کارش ذهنم میگه بابااااا این که کاری نداره یه ذره ببرش بالا اوکی میشه، ینی بارها شده ب مادرم از این ترفندهای آسان شونده گفتم ولی باز کار قبلی خودش رو ادامه داده، اوایل خیلی تو مخم بود ک چرا انقد زندگی رو برا خودت سخت میکنی، یه ذره فکر کن ب کاری ک میکنی میتونی اینجوری هم انجامش بدی روش هاتو عوض کن، ولی بعدش دیگه رها کردم گفتم هرجور راحتی، الان داره یه کم پیچ مغزش شل میشه و کارهاش رو سریع تر و آسون تر انجام میده، ینی خودش ب این نتیجه رسیده ک روش های قبلی خیلی سخت و وقت گیر بوده و روشش رو عوض کرده.

      دقیقا وقتی من کمتر اظهار نظر کردم با وجود اینکه میتونستم ایده بدم، نظر بدم، الان از من میان خودشون می پرسن ب نظرت اینو چیکار کنم؟ مثلا خواهر کنکوری ام امروز برا برنامه ریزی درساش ک ب آزمونش برسه از من نظر خواست، مادرم برا مهمونی هاش ک زنگ بزنه ب فلانی یا نه میاد با من مشورت میکنه. من داشتم کار خودمو میکردم، من ذهنمو از کارای بقیه تصمیمات بقیه برداشتم و سکوت بیشتری کردم تو خونه حالا حتی پدرم تصمیمات کاری اش رو اول ب من میگه و من نظرم رو بدون اینکه اگر اجراش کنه یا نکنه،خوشحال یا ناراحت میشم گفتم، حتی دیدم ب اون نظر من عمل هم کرده، در صورتی ک مثلا خواهر بزرگم با داد و بیداد نظر مخالفش رو اعلام میکرده من اون مواقع سکوت کردم و گفتم به من چههههه، اگه این تصمیم تو زندگی من تاثیری نداره پس ب من چه مربوطه ک بخوام حرصش رو بخورم!؟

      مرسی مرسی ک با این اعتماد به نفس این نکته ریز و مهم رو نوشتین و باعث شد من بیشتر دقت کنم ب رفتارام، چون نظر دادن و دخالت کردن پاشنه آشیل من هست، باید ب خودم یادآوری کنم نظر کمتر بدم، انرژی ام رو برای خودم شخص خودم صرف کنم و بزارم بقیه هم زندگی خودشون رو کنن.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    سلام سلام

    سلامی گرم به تمام بچه های سایت

    دوست های هم فرکانسیم

    استاد عزیزم و مریم جان شایسته

    امروز میخوام در مورد

    اردک مهاجر پردایس بنویسم

    چند قسمته من خیلی خیلی روش تمرکز کردم و تو تمامی قسمت ها زیر نظرش دارم

    به جرئت میتونم بگم

    شجاع ترین باایمان ترین و قویترین حیوونی که من دیدم همین اردک مهاجره

    چند قسمت پیش دیدم ک

    با شجاعت هرچه تمام تر

    میاد اون دوتا اردک را از دست شاهین نجات میده

    بهشون شنا یاد میده

    بهشون میگه ک آقا اگر میخوای موفق باشی

    نباید بترسی

    بعدش هم ک استاد میاد سرش را ببره منصرف میشه

    و میشه دستی از دستان خدا برای کمک به اون اردک

    اردکی که پاداش شجاعت و ازادش بودنش را میگیره

    هم کسی ک میخواسته نابودش کنه ازیش محافظت میکنه

    هم پاداش مادر بودن میگیره

    ولی امروز یک چیز عجیب تر ازیش دیدم

    واقعا این اردک بهترینه

    من فکر میکردم ک قوانین فقط برای ما ادم ها درست شده و پاداش را فقط ما میگیرم

    و فقط ما قانون را میدونیم

    ولی این اردک بهم نشون داد

    که سخت در اشتباهم

    این مرغ و بوقلمون ها

    چه صحنه ایی رقم زده بودن

    و واقعا داشتم عشق میکردم

    داشتم لذت میبردم

    چون حیوونا عشق من اند و در ضمن رشته تحصیلی هم هست😍😎

    میخوام ۶ دقیقه اول فیلم را بچه ها برید ببینید

    تموم مرغ و خروس و بوقلمون ها

    اومدن پشت در کلبه و درخواست صبحانه دارند

    ولی اثری از اردک نیست

    اونا دارند عجله میکنند ک آقا ما گرسنه ایم

    ولی از اردک خبری نیست

    بقیه همراه استاد و مریم جان دارند حرکت میکنند

    ولی اردک نیست

    برید دقیقه ۵:۵۰ ببیند

    استاد داره به مرغ و اینا دونه میده

    همه دارند تو سر هم میزنند

    که زودتر به غذا برسند

    که غذا کمه اگ نتونم زود سهمم را بردارم دیگ هیچی

    باید تا شب گرسنه گی بکشم

    ولی اردک مهاجر را نگاه کنید

    واقعا نگاهش کنید

    از دور یک نگاهی به اینا میکنه و میره

    اون اردک

    هم به خدا اعتماد داره ک روزیش را خدا میده

    ن استاد عباسمنش

    و هم به فراوانی

    نمیگه داره تموم میشه

    تموم شد

    عجله نمیکنه

    اینا درس بچه ها

    بخدا درسه

    و خدا هم پاداشش را میده

    بچه ها دقت کنید

    پردایس ۲۰ هکتاره

    ۲۰ هکتار

    چرا مرغ و بوقلمون ها نمیرند دنبال غذا

    چرا منتظراند استاد عباس منش بره بهشون دونه بده

    یعنی تو این ۲۰ هکتار مزرعه

    هیچ چیزی پیدا نمیشه که این چندتا حیوون به غذا برسند

    چرا پیدا میشه

    ولی چرا نمیرند دنبالش؟؟؟؟؟؟

    چون مرغ حیوونه ایه ک زود عادت میکنه

    حیوونه ک نمیخواد از دایره امنش خارج بشه

    بابا اصلا برانی را من تا حالا ندیدم استاد بهش آذوقه بده

    خودش میره دنبالش

    بچه ها بریم فکر کنیم

    نکنه ما هم مثل این مرغ و بوقلمون ها باشیم

    نشسته باشیم یه گوشه

    که یکی بیاد بهمون غذا بده

    پول بهمون بده

    نمیدونم کمکمون کنه

    و یا

    این صحنه دقیقا ما ادم هایی هستیم

    که دنیا پر از نعمت و فراوانیه

    جلو چشممونه ولی نمیبینمش

    چون باور نداریم ک هستش

    چون راحتی را با لش بودن اشتباه گرفتیم

    چون به فراوانی اعتقاد نداریم

    بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما همینجا نشسته‌ایم

    مائده ۲۴

    بچه ها نکنه ماهم فقط داریم مثلا روی باورهایمان کار میکنیم

    ولی هنوز ادم قبلیم

    شخصیتمون عوض نشده

    میخوای بدونی باورهات عوض شدن یا ن

    به نتیجه هات نگاه کن

    نتیجه و باور جدا از هم نیستن

    بچه ها به باورهاتون و ایده هاتون عمل کنید

    ایمانی ک عمل نیاره حرف مفته

    نمیدونم چرا دارم اینا را میگم

    ولی میدونم اینا یک کلیده

    اگر مثل اردک مهاجر

    برانی

    استاد و مریم شایسته

    به خدا باور داشته باشیم

    خودمون میریم

    دنبالش

    و خدا هم هدایت و دست هاش را میفرسته

    و دیگ کن فیکون میشه

    و پاداش هم میگیری

    به جز اون لذت در مسیر

    الان استاد و مریم جان

    نرفتن بشینن

    که خدا بیاد تراکتور را براشون از باتلاق در بیاره

    گفتن ما میریم داخلش

    حرکت میکنیم

    و خدا دستاش و هدایتش را میفرسته

    به سمت ما

    دقیقا مثل اردک مهاجر

    و برعکس مرغ و بوقلمون ها

    استاد این قسمت سریال

    دقیقا تفسیر عملی

    جلسه ۴ قدم اول برای من بود

    این جلسه واقعا داره منا بزرگ میکنه

    و این قسمت سریال هم ک کاتالیزگر بود

    برای من

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    چه حرف های خوبی بود

    چقدر احساس خوبی دارم

    خدایا شکرت

    همگی در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2162 روز

      سلام و درود به شما دوست عباسمنشی

      علیرضا خنجری عزیز

      کامنت شما رو خوندم چقدر زیبا دقت کرده بودین به رفتار این اردک مهاجر. چقدر قشنگ توصیفش کردین.

      برای منم این اردک مهاجر یک حیوان خاص و شجاع و با ایمان هست.

      اردکی که مهاجره و وابسته نیست.

      اردکی که میدونه زمین خدا بزرگه و میتونه هر بار از یکجا لذت ببره و عشق کنه و تجربه کسب کنه.

      اصلا انگار این اردک مهاجره از بدنه یک جامعه و تفکری کنده شده که اینقدر با قدرت و مستقل عمل میکنه…

      واقعا ممنون از این یادآوری موشکافانه تون.از این درسی که به زیبایی توصیف کردین.

      قوانین برای ما آدم فقط نیست مثل اصل بقای اصلح که استاد گفتن. پس میشه در همین مقیاس هم رد پای این قوانین رو ببینیمم. اونی که اصلح تره با ایمان تره، ایمانش رو با حرکت نشون میده بقا داره.

      ممنون که نشونه شدین تا یادم بیاد خریدن محصول 12 قدم به من نزدیکه و منم لایق داشتن همچین محصولی و استفاده از چنین آگاهی هایی هستم.

      براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو دارم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        علیرضا خنجری گفته:
        مدت عضویت: 1931 روز

        سلام فهیمه جان عزیزم

        امیدوارم حالت خوب خوب باشه

        من داشتم شب دوباره

        همین قسمت را میدیدم

        بعد خواهرم کنارم بود

        و داشتیم لذت میبردیم و میخنددیدم

        خواهرم کوچیکه

        بعد یهو گفت ک علی

        چرا این اردکه نمیره

        دونه بخوره

        چرا داره تنهایی راه میره

        بعد تو ذهنم گفتم ببین

        ببین علی

        این یک تاییده

        و خدا را شکر میکنم به خاطر این ظرفم

        و من واقعا مینوشتم

        دیدی استاد میگه من میرم پشت دوربین حرف بزنم

        اون حرف هایی ک باید بیاد

        میاد

        منم اومدم بنویسم

        و هرچی بهم الهام میشد مینوشتم

        و پیشنهادم بهت اینکه

        حتما حتما حتما

        بدون شک

        وارد دوره دوازده قدم شو

        اصلا یه فضای خاصیه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          فهیمه پژوهنده گفته:
          مدت عضویت: 2162 روز

          سلام و عرض ارادت به شما علیرضا خنجری عزیز

          ممنون که برام نوشتین.

          چقدر جالب و این قطعا نشانه هایی که شما برای شما در این مسیر راهنمای خوبی است.

          من دلم برای 12قدم پرمیکشه و خیلی خیلی نشونه دیدم که بخرم اما الان باورت میشه حتی از کاری که داشتم اومدم بیرون فعلا ف خودم فعلا بیخیال اون کار شدم و چسبیدم به علاقه خودم تا از اون ایده ام شروع کنم. نمیدونم کارم درست بود یا نه نجواهایی منو میخواد متوقف کنه اما بازهم نشونه هایی میبینم که فهیمه صبور باش و بچسب به علاقه ات.(راستش من به نجوم علاقه مندم و ایده ام این هست که تمرکزی برای نوشتن اولین کتابم وقت بذارم و کار دیگه نکنم. این نوشتن کتاب رو سال ها داشتم اما انجام ندادم و شاید ترس ها و ترمزهایی نذاشته انجام بدم. الانم نگرانی بی پولی و پول نداشتن میاد سراغم اما میگم این ایده الهام شده بود اون شب و دلم و احساسم خیلی تاییدش کرد و حس خوبی داشتم پس ادامه دادم و الان بیشتر 15 روز هست که سرکار نمیرم و حقوق هم تعطیل و منم نمیخوام زور بزنم که کتاب بنویسم. میخوام وقتی میشه و میاد بنویسم مثل مقدمه ایی که واقعا نمیدونم اون جملات از کجا اومد و بکوب دوساعت داشتم مینوشتم. پس مقدمه اول کتاب رو تا حدی نوشتم و قدم اول رو برداشتم و باید در این قدم پایدار بشم و نذارم این نجواها منو دوباره برگردونده سرجای قبل…باز هم نمیدونم چی میشه و این تصمیم آخرش به کجا میرسه اما من مطمئنم که خدا هدایتگره…

          ممنونم که به من پیشنهاد دادی و اشتیاق منو برای اومدن در اون فضا تقویت میکنی. پس قطعا من در زمان مناسب قدم 1 رو میخرم…

          بازم ممنونم علیرضا جان که برام نوشتی. ممنون که هستی و خیلی خوب داری روی خودت کار میکنی و در 12 قدم خیلی خوب حضور داری….

          برات بهترین ها رو آرزومندم و مطمئنم رویاهای خودت رو زندگی میکنی مثل استاد عزیزمون

          اراتمند شما فهیمه …

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            علیرضا خنجری گفته:
            مدت عضویت: 1931 روز

            سلام

            فهمیه جان ببین

            استاد تو قدم اول میگ

            همیشه در امد داشته باشید

            هیچ وقت خودتون را بیکار نکنید هیچ وقت

            و به هر ایده ای نباید عمل کرد

            مثلا

            من میخوام کسب و کار ایجاد کنم

            بعد ایده میاد

            که برو یه مغازه تو مرکز شهر اجاره کن

            ۳۰۰ میلیون پول پیش میخواد

            ماهی ۲۰ میلیون اجاره میخواد

            اون مغازه ۵۰۰ میلیون پول میخواد ک جنس بخری پرش کنی

            بعد تو چقدر پول داری

            مثلا ۱۰ میلیون

            بعد ایده میاد ک برو وام بگیر قرض کن

            خب با کله میخوری رو زمین

            چون تکاملت را طی نکردی

            هم سر کار برو هم رو عشق و علاقه ات کار

            من عشق و علاقه ام

            کشاورزی و دامداریه

            رشته تحصیلی ام هست

            الان سرکار میرم قهوه فروشی

            نصف روز میرم سر کار

            نصف روز هم میرم دنبال عشقم

            کتاب میخونم به دادمداری ها سر میزنم سوال میپرسم

            تا در بهترین زمان هدایت کامل بشم بهش

            بعدش هم

            من خیلی از کار الانم دارم لذت میبرم

            چون به موسیقی هم علاقه دارم

            و زمانی ک اونجا هست

            فلاش ام را زدم به تلوزیون

            و موسیقی میشنوم

            بازم میگم اگر

            پول قدم اول را داری

            بخر ک تمام سوال الانت توش جواب داده میشه

            در پناه الله یکتا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
      مدت عضویت: 1968 روز

      سلام دوست عزیز

      واقعا انقدر نگاه شما و درک شما از این جلسه متفاوت و دوست داشتنی و آموزشی بود که نتونستم فقط 5 ستاره بدم

      شخصیت این اردک برای من هم جالبه….و اصلا شخصیت حیوانات درس داره برامون…و من هم به علت علاقه زیاد به حیوانات و بررسی زیاد اونها متوجه شدم که اونها هم از نظر میزان درک و باورهاشون رفتارهای متفاوتی با هم دارند….با اینکه همونطور که شما گفتید مثل ما آدمها که اکثرمون یه رفتارهای یکسانی داریم یسری از ماها که عده مون خیلی کمه رفتارهای متفاوتی رو به علت شناخت متفاوت جهان و خودمون در پیش میگیریم….و خوب رفتار متفاوت باعث نتایج متفاوت میشه…دقیقا در حیوانات هم گروه بسیار اندکی رفتارهای پیشرفته تری رو در پیش میگیرن

      این چیزی که شما در مورد اردک مهاجر توی این قسمت گفتید من اصلا ندیده بودم و خیلی ممنونم که دیدگاه توحیدی تون رو با ما به اشتراک گذاشتید….این نشون میده که شما چقدر روی باورهای توحیدی کار میکنید که همه مسائل رو با فیلتر ابرقانون توحید نگاه میکنید…واقعا توحید یک مسئله دینی نیست

      توحید یک قانون جهان شموله که وقتی میخوای درکش کنی و ریز میشی توی رفتاری خودت و جهان اطرافت همیشه و همیشه یه نتیجه ثابت میده…اما چون ما نمیتونیم باورهای توحیدی افراد رو بسنجیم دچار اشتباه میشیم و نتایج افراد رو به مسائل فیزیکی نسبت میدیم…چون اصلا توحید از روی کلام معلوم نیست و ماهیت انرژی داره….

      اتفاقا داشتم با خانواده در مورد رفتارهای متفاوت حیووناتی که ملاقات کردیم حرف میزدیم…که چطور برخی از اونها از جماعت خودشون جدا میشن و به انسانها گرایش بیشتری دارند…چطور برخی از اونها شجاع ترن و یا به اصلاح آدمها پر رو هستند و با جسارت اقداماتی متفاوت انجام میدن و اتفاقا از سمت جهان پاداش دریافت میکنند…رفتار متفاوتی از سمت انسان ها دریافت میکنن…دوست داشتنی تر هستند

      مثلا زمانی که بچه بودیم خاطرم هست ما و همسایه روبروی ما مرغ داشتیم….یه بار مرغ همسایه اومد خونه ما با مرغ های ما غذا خورد…چند روز بعد دیدم در خونه رو میزنن…من رفتم ولی کسی پشت در نبود…دوباره در زدن رفتم دیدم مرغ همسایه بوده که بار اول من اصلا بهش توجه نکردم…بدون توجه به من پرید داخل و رفت توی لونه مرغ های ما..هم غذای اونا رو خورد و شب هم اونجا خوابید..از اون به بعد خیلی وقتها اون می اومد و شبها با مرغ های ما میخوابید و حتی متوجه شدیم که اون بالا میخوابه و مرغ های ما رو اجازه نمیده که بالا بخوابن….یعنی تا این حد به خودش مطمئن بود…همون مرغ باعث ارتباط بیشتر ما و همسایه مون شد و بیشتر با پسرهای همسایه وقت میگذرونیم…و بازی میکردیم….یعنی یه مرغ با این حرکتش باعث شده بود که دلهای ما بهم نزدیکتر بشه

      واقعا جسارت های ما در هر مرحله ای در هر جایی به هر عنوانی، چه پیش قدم شدن برای سلام کردن به یک غریبه باشه یا رفتن توی دل ترس ها برای انجام یه کار جدید، چه حتی هزینه کردن برای یه لذت باشه وقتی اوضاع مالی خیلی عالی نیست، هر اقدامی با باور خوب منجر به رخدادهای بهتر و با کیفیت تر و گسترش جهان و بهتر شدن جهان میشه

      واقعا شجاعت دوست داشتنی هست و مثال زدنی…من و خواهرم در مورد اون مرغ بیشتر از خیلی از اقوام مون حرف میزنیم چون هنوز کارهاش برامون جالب و خاصه…

      واقعا ما هم هر روز باید از خداوند هدایت بخوایم که ما رو به شرک هامون آگاه کنه…کجا به چی به کی وابسته شدیم که نبودنش بهمون ترس میده….چه کاری هست به خاطر ترس تا تنبلی و وابستگی انجام نمیدیم….چه اقدامی هست که انجامش باعث میشه ما و جهان اطراف مون باهاش رشد کنه؟؟؟

      و با جسارت بریم توی دلش

      من که از خوندن دیدگاه شما بی نهایت لذت بردم…همیشه از مرور توحید قلبم باز میشه

      سپاس از شما برای نوشته زیباتون

      امیدوارم همیشه در پناه قانون بدون تغییر توحید در مسیر گسترش خودتون و جهان اطرافتون پاینده باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Ali Mohammad Farjam گفته:
      مدت عضویت: 1887 روز

      سلام علیرضای عزیز. خیلی خوشحالم که در مسیر آگاهی و ایمان و عمل قدم گذاشتم، هر چند اوال راهم و آرام آرام دارم قدم بر میدارم و درک میکنم که جهان درون و بیرونم چیه!ولی بخاطر همین تصمیمم که خواستم تغییر کنم و به این مسیر هدایت شدم خیلی خوشحالم. و خوشحالتر اینکه میتونم دیدگاه های انسان های فوق العاده ای رو بخونم و یاد بگیرم که چگونه نگاه کنم و چگونه یاد بگیرم. واقعا ازت سپاسگزارم علیرضا جان که آنچه دیدی و درک کردی رو به اشتراک گذاشتی تا من و امثال من یاد بگیریم که میشه بهتر و بهتر و بهتر دید. امیدوارم هر کجا که هستی سلامت و درخشان و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مهدی سابقی نژاد✨🤍 گفته:
    مدت عضویت: 2108 روز

    😊لطفا با حسی پر عشق با احساس خدا گونه این متن بخون🌹

    سلام به قلب پاک همه تون سلام استاد جان و آبجی مریم خوش قلبم😊🌹

    روزی که همه تنهام گذاشته بودن خدا دستمو رها نکرد بغلم کرد بهم گفت مهدی اشکالی نداره بذار آدم ها برن من تنهات نمیذارم من کنارتم نمیذارم غصه بخوری نمیذارم کم بیاری فقط مهدی ازت ی چیز میخوام ازت روی من حساب کنی. من دنیارو به پات میریزم🌹

    این گفته ها زمانی بهم گفته شد شرایط بسیار نا مناسبی داشتم حتی غذا نداشتم برای خوردن. خونه ام فقط ی کپر بود تو جنوب کشور فقط ۵ متر بود تمام دلخوشی من سابت استاد عباسمنش بود من از پول غذام می گذشتم برای اینکه اینترنت داشته باشم هر روز فایل ها رو دانلود کنم و تمرینات با جون دل انجام بدم اطرافیانم مسخره ام می کردن چون حتی کفش لباس نداشتم زمانی که میخواستم از شدت درد گریه کنم میگفتم مهدی صبور باش خدا حواستش هست تو فقط تمرین کن نا امید نشو اینم می گذره بخاطر همین نون خالی که داری خداروشکر کن بخاطر همین کپری که داری خداروشکر کن بخاطر اینکه میتونی راه بری خداروشکر کن

    تمام روز شبم شده بود انجام تمرینات تو زمان های نا تمیدی بخاطر ذهن منطقیم مثال گذشته زندگی استاد آرومم می کرد و با قدرت به تمرین کردن ادامه میدادم 😊

    با اینکه بخاطر نداشتن غذای سالم بدنم احساس درد داشت اما تمام تلاشم این بود ذهنمو کنترل کنم نا امید نشم چون همه تنهام گذشته بودن من مثل قبلا نبودم

    بعد ی مدت که تمرینات انجام دادم خدا معجزه کرد من از کپر خیلی داغون با موش های مزاحم راحت شدم و به روی راحتی هدایت شدم به سمت خواست هام😅

    الان دیگه اون کپر ندارم بجاش ی خونه ۱۲۰ متری خریدم لذت میبرم از داشتنش خیلی کیفیت زندگیم عالی شده واقعا احساس قدرت می کنم چون خلقش کردم

    الان غذای خوشمزه میخورم با لذت و خیلی احساسم عالیه نگران غذا نیستم چون بهترین ها رو دارم و هر روز نعمت های خدا تو زندگیم بیشتر میشه

    شرایط کسب و کارم هم عالی شده بدون اینکه تبلیغات خاصی انجام بدم افراد به سمتم هدایت میشن و بابت محصولاتم هزینه پرداخت می کنن من فقط سعی می کنم در مدار مناسب قرار بگیرم افراد به سمتم هدایت میشن😍

    وقتی این قسمت از زندگی در بهشت دیدم یاد گذشته خودم افتادم گفتم براتون تعریف کنم

    استاد جانم با اینکه تراکتور گیر کرده هیچوقت نا امید نشدی من این شخصیت جنجگو شما رو خیلی دوست دارم. و تو زندگیم ازش استفاده می کنم و از جواب ندادن ایده ها تجربه کسب می کنین برای اجرای دقیق تر ایده های جدید😍🌹

    .

    من با اینکه رو خودم کار کردم تو روابطم مشکل دارم با عزیزدلم.

    اما با خانواده ام خیلی عالی شده. و همه عاشقانه دوستم دارن.

    تصمیم دارم تو روابط عاطفی از این قسمت الهام بگیرم و بهترش کنم نباید از حل کردنش فرار کنم تمام تلاشمو می کنم تا همیشه تمرکزم رو نکات مثبت طرف مقابلم باشه😍 میدونم با حل کردن این مسئله چقدر اعتماد بنفسم بیشتر میشه احساس قدرت می کنم مثل استاد با درآوردن تراکتور اعنماد بنفسش بیشتر میشه وااااای این بهترین درس امروزم بود

    ویژگی های مثبت عزیزدلم

    عزیزدلم ی دختر خیلی فوق العاده باهوشه و درک خیلی بالای داره😊

    عزیزدلم ی نقاش بی نظیره که کسب و کار داره و خیلی تو کارش نابغه هستش🤩

    استاد نمیدونی چقدر عزیزدلم آشپزی معرکه ای هستش😋

    عزیزدلم خیلی صدای جذابی داره و توانایی ارتباط برقرار کردن عالی داره

    تازه شم عزیزدلم انقد خوب رو شخصیتش کار می کنه مستقله🤩

    این فقط یک ۱ درصد ویژگی ها هستش میتونم ساعت ها بنویسم

    الانم دارم با قدرت رو عزت نفس و روابط کار می کنم طوری کاری می کنم شب روز فراموش می کنم🤩 البته کلی دوره دیگه هستش باید کار کنم

    عاشقتونم😍🌹🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 86 رای:
    • -
      امین گفته:
      مدت عضویت: 1836 روز

      سلام مهدی عزیز

      خداروشکر چقدر لذت میبرم از انسان هایی مثل شما

      که داری برای خواسته هات با لذت می جنگی

      مهدی جان همونطوری که از یه کپر رسیدی به ۱۲۰ متر خونه و به خاطر تعهدی که داری به تمرینات و به خودت

      بهت قول میدم روابططم عالی میشه

      اینکه رو نقاط مثبت عزیز دلت تمرکز میکنی عالیه چون حست رو خوب میکنه و میری تو حس شکرگزاری و این حس خوب برات احساساتی از همین جنس رو میاره

      و این قانون خداونده

      و امیدوارم خصوصیات مثبت خوب خودت رو هم ببینی که این چه دل شیری هست که تو وجودته که از یه کپر برای خودش خونه ۱۲۰ متری ساخته

      پس ساعت ها در مورد ویژگی های خوب خودت هم بنویس ……

      منم درگیر روابط بودم و دلیل اصلیم برای شاگردی کردن استاد همین بود

      ولی هر چه بیشتر میرم جلو مهدی جان بیش تر عاشق خودم میشم و خدای خودم و عزت نفسم اصلا قابل مقایسه نیست با قبل آشنایی با استاد

      یعنی اون حس نیازی که داشتم که بهم توجه بشه تو رابطه و گدایی میکردم توجه رو

      با عشقی که خودم دارم با خودم میکنم

      داره کمتر و کمتر میشه

      و جالب اینجاست که روابطم هم با همه داره بهتر میشه و من بی نیاز تر

      یه چیز دیگه که من خیلی ازش نتیجه گرفتم تجسم هست مهدی جان

      یعنی فقط خودتو تجسم کن تو اون رابطه رویاییت و تو هموم حس و حال شکرگزاری کن اگرم میتونی بنویسش رو کاغذ بعد تجسم

      یعنی من تجسم میکنم و بعد رو کاغذ شروع میکنم به شکرگذاری برای اتفاقاتی که تو تجسمم افتاده

      اصلا توجه نکن که چجوری

      با عزیز دلت به جنگل و دریا و کوه و سینما و جزایر هاوایی و هر جا که حالت رو خوب میکنه برو

      و اون چیزایی که دوست داری بشنوی و بگی رو تجسم کن

      فقط لذت ببر تو تجسم از عشقی که میدی و عشقی که دریافت میکنی و براش خدارو شکر کن

      مهدی جان حتما میدونی ما باید اول از همه ارتعاشی برسیم به خواسته و بعد فیزیکی ….

      من که خیلی از این تجسم جواب گرفتم و لذت میبرم و هر روز انجامش میدم و یه جورایی حس میکنم زندگی واقعیم اونه و الان در خوابم …

      حتی وقتی دارم نماز میخونم هر روز اینو تجسم میکنم که یک گل رز خوشبو که قطراتی از آب روشه روی سجادم گذاشته میشه و یکی تو گوشم میگه که عاشقتم …

      امیدوارم یک رابطه رویایی و بی نظیر اول از همه با خودت و بعدش با تمام اطرافیانت داشته باشی

      و فقط عشق باشه و عشق و لذت

      میرسی بهش پسر …….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      علیرضا خنجری گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      ببین مهدی

      دمت گرم

      دمت گرم

      دمت گرم

      به افتخارت بلند میشم و ایستاده برات دست میزنم

      👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏

      پسر چقدر تو فوقالعاده ای

      تحسینت میکنم

      تصدیقت میکنم

      چقدر انرژی گرفتم

      پسر دوست داشتنی

      در پناه الله یکتا💛✋

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2162 روز

      سلام و درود به شما دوست عباسمنشی عزیز

      سلام آقا مهدی جان

      من کامنت شما رو خوندم و داستان شما تا حدی متوجه شدم. ولی نفهمیدم کپر چیه…برام جالب بود فقط فهمیدم هر چیزی بود ناخوشایند حالا تونستی بعدیک مدتی و تغییر باورهات و انجام تمرین ها خودت تغییرش بدی.

      چون همه ما عباسمنشی ها یاد گرفتیم که باورهای ماست که زندگی خودمون رو میسازه. چون یادگرفتیم ما خالق شرایط خودمون هستیم.

      واقعا تحسینتون میکنم که الان یک خونه 120 متری دارین. واقعا خوشحالم بخاطر این همه تغییراتی که ایجاد کردی و این یعنی شما بخوبی هر روز داری روی خودت کار میکنی و مدار خودت در زمینه هایی که ضعف داشتین و تمرکز کردین بهتر و بهتر کردین…

      چقدر خوبه از همینجا شروع کردین به تغییر و بهبود روابط تون با عزیزدل تون و کار رو با تمرکز و دیدن نکات مثبت ایشون شروع کردی واقعا دمتون گرم…

      من بر عکس شما تو موضوع روابط با همسرم در مدار نسبتا خوبی قرار دارم اما در مدار مالی خیلی ضعیف هستم و باید یاد بگیرم و بفهمم که باید از کجا شروع کنم…

      بازهم ممنون از اینکه نوشتین…

      براتون بهترین پیشرفت ها رو از خداوند خواستارم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ستاره اسمان گفته:
      مدت عضویت: 3883 روز

      اقا مهدی گرامی، خیلی خوشحالم از اینکه تونستی باورها و محدودیت های ذهنی ات را بدون توجه به صحبت های اطرافیانت شکست بدهی و جهان نیز جایزه ایستادگی و مقاومتت را داد خانه 120 متری مبارک و غذاهای خوشمزه و گرم گوارای وجودت باد.

      امیدوارم هر چه زودتر به عزیز دلت هم برسی و روابط زیبا و بی نظیری را تجربه کنی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1836 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر استاد شیرین تر از عسلم و مریم بانوی یاور همیشه مومن

    از دیشب یه حس و حال عجیبی داشتم و حس میکردم که این طوری که دارم کار میکنم تو بیزنس خودم

    یه جای کارش می لنگه و باید بهتر بشه

    راستش شب قبلش مصاحبه استاد رو با ابراهیم عزیز برای بار چندم گوش کردم و باز هم آموختم و آموختم

    الله اکبر این یک ساعت و ده دقیقه مکالمه الهی استاد با ابراهیم عزیز چقدر برای من یکی آموزنده بوده و هنوزم میخوام برم گوش بدم و خواهم داد ان شالله

    یادم میاد بار اولی که مصاحبه استاد با ابراهیم عزیز رو گوش دادم سریع به سرم زد یه کار جدید شروع کنم

    ولی هر چه بیشتر اون مصاحبه و بقیه فایل ها رو گوش دادم بیشتر هدایت شدم که امین همین کاری که داریو شکوفا کن

    کلی ایده از اون موقع تا حالا اومده و اجراشون کردم

    یعنی فقط تو ذهنم نبوده بلکه عملی کردم و به لطف الله یکتا کلی پیشرفت و گشایش تو کارم ایجاد شده

    ولی با اون جمله کلیدی استاد که از زبان آقا ابراهیم عزیزم آموختم که

    بازهم از این هم ساده تر ……

    دیشب بازی بارسا بود ولی ذهنم میگفت امین حق نداری کارو تعطیل کنی و یا به این شرط بهت اجازه میدم ببینی که کار هم بکنی و گرنه بیچارت میکنم انقدر تو گوشت نجوا میکنم

    راستش من از بچگی چه زمانی که درس میخوندم و چه حالا که کار میکنم

    بیکار که میشینیم یه جور حس استرس و عذاب وجدان سراغم میاد

    که امین چرا نشتی باید کار کنی

    اگه کار نکنی عقب میفتی و هزاران نجوای دیگه ….

    ولی به لطف الله یکتا و آگاهی های نورانی استاد خیلی دارم رو این موضوع کار میکنم

    پس با آرامش نشتم بازی بارسا رو دیدم و رفتم تو دل بازی

    و از نیمه دومشم همزمان شروع کردم به ورزش کردن که بعد بازی هم ادامه داشت

    بعد بازی به جای کارکردن همزمان که ورزش میکردم با آهنگ یه سری تصاویر و عکس هایی که سیو کرده بودم و زیبا بود رو پخش کردم

    یه احساس خوب فراغت از همه چیز همه وجودم رو گرفت و وقتی رفتم زیر دوش و یاد کارم افتادم دوباره اون نجواها اومد سراغم

    ولی همون لحظه گفتم امین آرام باشه بهت گفته میشه به قول استاد

    یعنی من هر بار این جمله رو میخوام تکرار کنم دقیقا لحن و تونالیته صدای استاد رو تو ذهنم مجسم میکنم

    انگار استاد کنارمه و داره میگه امین آرام باش

    بهت گفته میشه

    خلاصه زیر دوش بودم که یهو بوممممممم

    یه ایده امد و شروع شد رگباری اومدن برای ساده تر شدن و چند صد برابر سریع تر شدن کارم

    از حمام اومدم بیرون و اولین کاری که کردم نشیتم پشت سیستم و همون ایدههای اولیه رو تو کارم اجرا کردم

    و بعد شروع شد دریافت ایده های بیشتر تا ساعت ۴ صبح

    اینقدر هیجان داشتم که خوابم نمیبرد و لی بازم با لحن استاد به خودم گفتم امین آرام بخواب

    بدون نگرانی

    بهت بازم گفته میشه ….

    و خودم رو حس کردم تو زمان آینده که همه این کارها انجام شده و خوابیدم تو جایی که هیمشه تجسمش میکنم

    و صبح با یه حس بی نظیر از خواب پا شدم با یه آرامش بسیار خاصی و یه حس قدرت بسیار عجیب

    احساس میکردم که یک شیرم و قوی تر ازشیر..

    خلاصه اومدم پای سیستم که باز یه جا قفل کردم که چه کار کنم

    که یهو یاد سایت افتادم و گفتم نکنه استاد قسمت جدید گذاشته باشن که دیدم بعلههههه

    اولش شیطان نجوا کرد که امین برو سرراغ کارت اون مهم تره و برو سراغ ایده دیشب

    ولی دلم گفت نه ..

    امین الان زمان رها کردنه

    گفتم برم این قسمت رو ببینم و ذهنم رو رها کنم تا دوباره هدایت و الهامات بهم شروع بشه …

    خلاصه اومدم و شروع کردم به دیدن

    چند وقت بود این طوری قه قهه نزده بودم پای یه فیلم و یا یه چیز خنده دار

    اینقدر که با این مرغا خندیدم و چقدر خوشگل شدن اون طوسی ها که فکر میکنم بهشون میگن گنی

    و وقتی دیدم صورتشون آبی رنگ شده که دیگه کلی کیف کردم

    چون من عاشق رنگ آبی اونم آبی فیروزه ایم و ترکیبش با طوسی …

    خلاصه غرق در لذت شدم و باز هم اون نگرانی این مرغا رو که دیدم یاد خودم و نگرانی هام افتادم و بازم این شعر مولانا رو با خودم تکرار کردم که

    امین :

    هیچ نندیشد که چندین سال من

    می‌خورم زین سبزه‌زار و زین چمن

    هیچ روزی کم نیامد روزیم

    چیست این ترس و غم و دلسوزیم

    و آروم شدم و ذهنم که قفل کرده بود رو کارم رو

    رها کردم تا هوایی بخوره و آماده دریافت های تکمیلی برای ایده ای که دیشب به سرم زده بود بشه …

    که رسیدیم به داستان این تراکتور

    و چقدر من همزاد پنداری کردم با همین موضوعی که باهاش درگیرم

    یه جمله طلایی مریم بانو گفتن که به جانم نشست

    گفتن این هیولای ماداگاسکار رو ببین که مثل یه اسباب بازی شده …..

    دیدم راست میگن مریم بانو

    و چقدر خوبه یه جوری من نگاه کنم به چیزایی که خیلی برام بزرگن که یه اسباب بازی به نظرم بیان

    این طوری من جرعت بیشتری پیدا میکنم برای نزدیک شدن به اون مشکل و حلش

    من ایمان دارم استاد عزیزم این تراکتور و گیر کردنش یه رحمت الهی هست برای من و امثال من

    که وقتی استادمون رو شیو شده و شیک و پیک میبینیم تو لایو و فایل های آموزشی

    یه انسان بدون مشکل و در راحتی مطلق رو تجسم نکنیم و بعد بیاییم اونو با خودمون مقایسه کنیم و بگیم که من که نمیتونم….

    ما استادی رو میبینیم که همون روز اول میتونستن با یه تلفن و کمک خواستن و یا تماس به مراکزی در امریکا خودش رو رها کنه از این به ظاهر مشکل

    ولی استاد من تقاوتشون در اینه که میخوان خودشون جل کنند

    یعنی یه جورایی میخوان خلق کنند لذت ببرن

    مریم بانو چقدر درست گفتن

    این تراکتور یه اسباب بازی هست …

    و استاد مریم بانو مشغول با این اسباب بازی و این چالش

    چقدر خوب شد که این تراکتور همون بار اوال در نیومد خداییش الان که فکر میکنم

    که من امین یاد بگیرم با یه بار و دوبار تلاش کردن و نتیجه نگرفتن ناامید نشم و یاد داستان استادم با این تراکتور بیفتم …

    میگن ادیسون وقتی صدها بار آزمایش کرد اختراع برق و لامپ رو

    وقتی بهش گفتن چطور ناامید و خسته نشدی از این همه شکست

    یه جواب طلایی و الهی داد

    و گفت من صدها بار شکست نخوردم

    بلکه فهمیدم که صدها راه هست که بااون نمیشه لامپ و برق رو ایجاد و اختراع کرد

    به خدا قسم من الان به جانم نشست که همه چیز این دیده

    یعنی فرق آدمای نامبر وان تاریخ تو دیدشون و توجهشون به مسائل هست

    اینا برگزیده نبودن و انتخاب شده نبودن و خاص تر از من و شما نبودن

    بلکه اومدن آگاهانه به هر چیز از یک زاویه ای نگاه کردن متفاوت با دیگران

    به همین دلیل استاد عزیزم که الان میتونستن تو لاکچری ترین ویلاها و خونه ها که الانم دارن تو جاهای دیگه

    روی یه صندلی راحت و نرم بشینن و استراحت کنند و از یه منظره رویایی لذت ببرند

    ولی استاد من که مثل همه نامبروان های تاریخ دید و مسیرشون متفاوت بوده

    اهل نشستن نیستن

    اهل حرکت هستند

    البته حرکت با لذت هرچند ظاهرش سختی و گل و چاله و اینا باشه

    ولی استادم آگاهانه انتخاب کردن و دارن لذت میبرن تز این مسیر و با یه دید دیگه دارن نگاه میکنن

    به قول حصرت سعدی :

    ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست

    مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست

    خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟

    حیوان را خبر از عالم انسانی نیست

    یه نکته طلایی دیگه که من اینو به صورت یونیک از استادم یاد گرفتم و میتونم بگم هیچ جای دیگه

    تکرار میکنم هیچ جای دیگه به جز شاگردی کردن در کلاس درس ایشون دریافت نکردم

    اینه :

    من همیشه وقتی سعدی و مولانا و اینا رو میخوندم و کسای دیگرو

    برداشت اشتباهم این بود که ریاضت و جهاد رو فکر میکردم یعنی اینقدر به خودت و روحت و روانت سختی بدی

    که مثل یک معتاد که برای ترک به تختی بسته شده

    فریاد درد و زجرت تا چند کوچه اونطرف تر بره

    و راه رسیدن به الله رو این میدونستم

    ولی الان به لطف الله یکتا تازه داره همون مولانا به جانم میشینه که میگه :

    مرا عهدی است با شادی که شادی جان من باشد

    و یا میگه :

    خوش باش که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    من حالا میفهمم دقیقا مثل داستان این تراکتور

    که مریم بانو اینقدر که با ذوق فیلم میگیرن و اینقدر شاد با این مسئله برخورد میکنند و همینطور استاد عزیزم که این داستان تراکتور و گل براشون مثل یه بچه ای میمونه که دارن با لگوشون بازی میکنند

    و یه جورایی براشون بازیه و دارن از این گل بازی و چوب باز ی و طناب بازی لذت میبرن بدون اینکه سریع تسلیم بشن

    منم باید با لذت و شادی و آرامش این میسر رو طی کنم و نه با درد و رنج و فریاد

    خود خدام به ما گفته تو قرآنش که این دنیا همش بازیه

    انما الحیاه الدنیا لهو و لعب

    ولی ما فقط با چشمون قرآن میخونیم

    یعنی من حداقل اینطوریم و نه با دلمون و با قلبمون و اون روح الهی مون

    شاید تو ادامه ببینیم که استاد از کسی یا گروهی کمک بگیرند

    و هدایت بشن که باید از کسی کمک بگیرند

    نمیدونم …

    الله اعلم بالصواب

    ولی مطمئن هستم که به قدر وسع می کوشن و لذت میبرن از این چالش

    و خدا هم همینو از ما میخواد نه بیشتر

    لا یکلف الله نفسا الا وسعها…

    یعنی استادم دارن به من امین درس میدن چطور باید چاله های زندگی رو

    و چاله های باورهای غلط رو

    و چاله های نگرانی رو

    که صدها برابر از این چاله های ظاهری عمیق ترن پر کنیم

    و بعد تلاش کنیم

    و اگر نشد دوباره و دوباره ولی با حس خوب

    با آرامش

    بدون نق زدن و غر زدن و فحش دادن به زمین و آسمان

    استاد دارن این روند تکاملی رو به من امین یاد میدن که نیمشه یه بشکن بزنی و

    درآمدت یه ماهه صد برابر شه

    عزت نفست صد لول بره بالاتر

    ارتباطات با همه عالی شه و ….

    نههههههه

    نمیشه یه بشکن زد و تراکتور رو از دل گل بکشی بیرون و باید مسرش رو طی کنی تا هدایت بشی

    به قول هوشنگ ابتهاج عزیز :

    امروز نه آغاز و نه انجام جهان است

    ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

    گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری

    دانی که رسیدن هنر گام زمان است

    و استاد عزیزم این تکاملی بودن همه چیز با دیدن زندگی عملی و مستند شما

    چقدر داره بهتر و کاملتر به جانم میشینه و چقدر دارم درس میگیرم و چقدر دارم می آموزم

    راستش رو بخواین فکر میکردم این تراکتور کلی اتفاقای خوب رقم بزنه تو پردایس

    ولی به خدا قسم فکر نمیکردم این همه ازش یاد بگیرم

    من همون امینم که تراکتور تو ویلام گیر کرد و کلی حالم بد شد

    ولی به لطف الله یکتا و به نور آگاهی های شما استاد عزیزم

    منم دارم کم کم و ذره ذره به مسائل دیدم رو عوض میکنم

    و به همین قدر و البته چندین برابر داره لذتم از زندگی بیشتر میشه

    توحیدی ترین استاد دنیا با تراکتوری به گل نشسته و روحی به عظمت آسمان ها و زمین و بی نهایت

    و مریم بانوی یاور همیشه مومن

    نمیدونم چطور و با چه جمله ای حسی که الان دارم بهتون رو بنویسم و بیان کنم

    تنها عبارت زمینی که میتونم بیان کنم اینه که ممنونم برای این همه آگاهی عزیزان دلم و عاشقتونم و امیدوارم همین لذتی که من امین دارم میبرم از درک این آگاهی ها که جلوی چشمم بوده و من نمیدیدمشون

    صدها برابر برگرده بهتون که میدونم برمیگرده

    عاشقتونم و عاشقتونم و عاشقتونم …..

    حالا که اینا رو نوشتم حس میکنم ذهنم آماده دریافت و هدایت برای سوال های حل نشدنی ذهنم تو کارم شده

    آره امین اسباب بازی تو هم امروز هیمن کارت و مسائلش هست پس برو فکر کن چطور هم زمان که داری مسائل کاریت رو حل میکنه ازش لذت هم ببری

    مثل درست کردن یه پازل زیبا و یا یک لگو …

    به قول استاد : آرام باش بهت گفته میشه ……

    خدایا شکرت بهم توفیق دادی برای این قسمت الهی و نورانی بنویسم

    و همین طور شکر برای دیدنش و درکش هر چند ناقص

    خدایا شکرت خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای:
    • -
      روح اله عبداللهی گفته:
      مدت عضویت: 3980 روز

      امین عزیز خوشحالم که این احساس عجله برای کار را در خودت کشف کردی. من هم نیمه اول سال مسیر درست را پیمودم و درآمدم در شهریور به ۲۰ میلیون رسید. آقا من را می گویی شدم دریای حرص و عجله برای رسیدن به پول. کار و زندگی ام را رها کردم و مدام بورس و سکه را چک کردم و در قرعه کشی ها شرکت کردم تا یک پرش مالی کنم. حالم روز به روز بدتر و درآمدم کمتر شد. بعد یک اشتباه بزرگ کردم و به طمع پول سرپرست کارگاه شدم و پروانه اشتغالم را بستند. الان تمام تمرکزم را روی کارم که طراحی معماری است گذاشته ام و شرایطم در حال بهبودی است. خدا هم یک نفر را سمتم هدایت کرد و جایگزین من در سرپرستی کارگاه شد و پروانه ام را باز کردند. استاد در جلسه هشتم کشف قوانین نکاتی را گفتند که اگر رعایت کنم در چنین چاله هایی گیر نمی کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1836 روز

        سلام بر برادر عزیزم

        دقیقا روح الله جان

        پاشنه آشیل خیلی جدی و مخفی هست و من که خیلی درگیرش بودم و هستم

        از زمان کودکی تا به حال

        بعضی وقت ها انقدر درگیر کار میشدم که پای سیستم خوابم میبرد از خستگی و تا ۱۸ ساعت کار مداوم هم رکورد زدم و فکر میکردم هر چه بیشتر تلاش فیزیکی کنم

        زودتر به نتیجه میرسم

        ولی از زمان آشنایی با استاد همه چیزم دگرگون شده به لطف الله یکتا

        مخصوصا دیدم به کار و الان با اینکه کمتر کارمیکنم و زمان زیادی رو صرف کار کردن رو خودم میکنم

        به لطف الله یکتا وضعیتم داره بهتر و بهتر میشه خداروشکر

        این فایل مکالمه استاد با ابراهیم عزیز هم که دیگه واقعا آدم رو مجنون میکنه و من بعد از اون مصاحبه خدا می دونه که یه آدم دیگه ای شدم تو کار

        و هر روز ایده بهتری بهم رسیده خداروشکر

        تلاش خیلی خوبه ولی تلاش آگاهانه و با حس خوب و با فکر

        و این روزها تا میتونم دارم رو باورهام و ذهنم کار میکنم همزمان با کار فیزیکی و این استرس و نگرانی اینکه نکته این بشه و نکنه اون بشه رو دارم از خودم دور میکنم

        صدای استاد و لحن استاد رو به یاد میارم و تجسم میکنم و عجیب جواب میده برای من …

        گر چند که الان ساعت ۳ صبح است و من مشغول کار :)))

        و لی همزمان مدام فایل های استاد رو گوش میدم تا هر چقدر که بتونم باورهام رو اصلاح کنم به مدد الله یکتا

        خداروشکر که شرایطط رو بهبودی هست برادر

        و ایمان دارم این بار کارت رو محکم تر و درخشان تر میسازی و ایده ها و کارهایی که باید بکنی بهت در بهترین موقع گفته میشه

        منم تو چند ماه گذشته یه اتفاق به ظاهر بد تو کارم افتاد همزمانی که داشتم رو خودم کار میکردم با استاد و الان که چند ماه گذشته به لطف خدا به شکل معجزه واری درست شد و البته خداروشکر من آدم قویتری شدم تو کارم بعد اون اتفاق و با مدد الله و شاگردی کردن در محضر استاد اون اتفاق به ظاهر بد باعث خیر شد

        ان شالله غرق در ثروت و سلامتی بشی برادر عزیزم

        و هر روز درخشان تر و درخشان تر باشی در کارت و بیشتر لذت ببری

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          Abby گفته:
          مدت عضویت: 1785 روز

          سلام بر امین عزیز

          خدا رو شکر میکنم که به کامنت شما هدایت شدم. نکات بسیار عالی و قابل توجه ای در نوشته شما بود. بسیار لذت بردم و درس گرفتم از نوشته بسیار عالی شما. و نکاتی که اصلا بهش فکر نمیکردم با خواندن نوشته شما رسیدم. یعنی باورهایی که مانع پیشرفتم میشدند. در ضمن میخواستم بپرسم که صحبت استاد با آقا إبراهیم کجاست که من هم گوش کنم که با ادامه دادن به نوشته های بقیه عزیزان و کامنتهای دیگران برای نوشته شما، جوابم رو گرفتم. حتما میخوام گوش کنم و میدانم حتما درسهایی بسیار آموزنده برایم خواهد داشت. سپاسگزار خداوند هستم اول برای بودن در این خانواده بسیار عالی استاد عباسمنش، بعد هدایتم برای خواندن دلنوشته شما و آرامشی که از بودن در کنار شما عزیزان نصیبم میشه. همیشه شاد، موفق و ثروتمند در پناه خداوند مهربان و وهاب.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1836 روز

        سلام علیرضا جان

        تو ذهن و باور من اینه که سی پی یو لپ تاپ رو نمیشه عوض کرد بر عکس پی سی

        و پیام تو این پیام رو به من میده که یه باوری رو باید تغییر بدم که خیلی محکمه و نشدنیه تو ذهنم

        به هر حال بسیار ممنونم برادر عزیزم که حست رو صادقانه و جسورانه برام نوشتی

        و من احساس میکنم الله یکتا از زبان شما با من حرف زد

        شاد و سلامت و ثروتمند باشی علیرضای عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          علیرضا خنجری گفته:
          مدت عضویت: 1931 روز

          سلام امین جان

          من اصلا از لبتاب و cpu و رم و اینا

          کلا ن سر در میارم و ن میدونم

          ولی نمیدونم چرا یکی منا هول میداد اینا بگم

          هی میگفت بگو

          علی بگو

          امین بهش احتیاج داره

          منم دیگ نوشتم تا بهت بگم

          در پناه الله یکتا💛✋

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            امین گفته:
            مدت عضویت: 1836 روز

            سلام بر علیرضا جان و برادر عزیزم

            بسیار خوب یکردی و خیلی اذزشمند بود پیامت

            حس میکردم باید یک کار یکنم و یه قدم جدی بردارم چند وقت بود

            برای تغییر شخصیتم و برای عملی تر کردن حرف های استاد تو زندگیم

            واسه همین چند تا نشونه از خدا گرفتم که باید یه کاری بکنی امین یکیش پیام شما برادر عزیز و نازنینم بود

            و الان که دارم برات مینویسم

            چند روزه که قدم اول رو خریدم و دارم تمرکزی و لیزری میرم جلو به مدد الله یکتا

            و میبینم چقدر لازم بود این تحول و عوض کردن مدار

            که برم تو مدار مصحولات استاد

            و بسیار ازت ممنونم برادر عزیزم که حرف دلت رو برای من نوشتی

            به قول مولانا

            هیچ آداب و ترتیبی مجو

            هر چه میخواهد دل تنگت بگو ……

            عیلرضا جان شاد و سلامت و ثروتمند باشی در پناه الله یکتا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1317 روز

      سلام و عرض ادب به دوستان هم فرکانسیم در این سریال زیبای بهشتی.

      و سپاسگزارم بابت فایلای زیبای استاد عزیزم.که سرشار از عشق و خوشبختیه..

      دوست عزیز نوشتتون رنگ خدا داشت …ممنونم که اینقدر زیبا و واضح..درسهای این فایل رو برای ما…بیان کردین…

      چقدر صحنه ایی که استاد چوبها رو میبرید و زیر لاستیک تراکتور قرار میداد.یه لحظه ناب بود..

      چقدر مدارمو گسترش میده…

      که مریم جون میگفت..انرژی .خداوند درون این چوب..که اینجا ما میندازیم تو این چاله هست..

      امروز مدار من دونستن انرژی خداوند بود..و خوندن کامنت بچها…چقدر این سریال با اون فایل همزمان شد…

      و صحبت شما دوست عزیز…

      واقعا این تکامل چقدر دقیق کار میکنه.

      ممنونم از از زره زره حرکتهای استاد در این فایل بهشتی..چقدر کنترل ورودی ها..کانون توجهتون..همه و همگی..طبق قانون جلو میره…

      چون شما قانون بدون تغییر خداوند رو از ریشه.درک کردین.

      دقیقا شخص خودم.این قانون رو با تضاد متوجه میشم بعضی موقع زود متوجه میشم.

      بعضی وقتا بخاطر اون باورهای مخفی زیر مبلی اشتباه میرم.

      ولی زود متوجهش میشم.و شده نگران شدم…نتونستم احساسمو کنترل کنم..

      جون همون باور اشتباه .که من اولای قانون هستم.میخام صدردرصد عمل کنم.همین پاشنه آشیل من میشه…

      ولی به خودم یادآوری میکنم.اشتباه اول این درسها وجود داره..باورای اشتباهی که جند سال عمرت از خانواده و اطرافیان و جامعه بهمون تحمیل شده…

      باید به خودم سخت نگیرم..اگه اشتباهیم شد..احساسمو خوب بگیرم از خداوند هدایت بخام.

      استاد عزیزم هر سریالی از این زندگی در بهشت…

      زبانم نمیچرخه چی بگم!..

      فقط تنها چیزی که میتونم به بیان ساده بگم…

      اینه..ممنونم که خودتون هستین.با خودتون راحتین.فیلم بازی نمیکنید..

      و در هر حنبه ایی از زندگیتون چقدر عالی کنترل ذهنتونو در زره زره کارتون رعایت میکنید.

      و خداوند شما را در تضادها امتحان میکنه.اینقدر روحتون بزرگه….همیشه سربلند و خوشبخت هستین…

      و از هر ثانیه از زندگیتون سپاسگزاریید.و لذت میبریید.

      شما بی نهایتین.انشالله همیشه در کنار ما باشید تا ما هم مثل شما بزرگ بشیم..تا بتونیم اون اشرف مخلوقات بودنمونو نشون بدییم..

      خداوند به شیطان گفت..تو نمیتونی به بنده من تسلط داشته باشی..چقدر این آیه زیباست.اتفاقا دیشب تو قرآن خوندم..خیلی دوستش دارم.این آیه رو…

      و بازم سپاسگزار شما و استاد عزیز..و نوشتهای زیبای بقیه دوستان عزیز هستم.

      این سایت بینظیر همگی

      هدایت الله هست.😍😍😍

      و همینکه خداوند استاد برنامه ریزی هست..دقیقا نمونه شاهد و عینی رو در هر لحظه از این سایت با توجه به فرکانس ما مشخص و گفته میشه!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      I trust God گفته:
      مدت عضویت: 1734 روز

      سلام بر شما دوست عزیز که به این زیبایی نوشته بودین من امروز از خداوند در مورد موضوعی هدایت خواستم و در قسمت نشانه ای برای هدایت من وارد شدم و به این فایل هدایت شدم و البته بعد تماشای فایل کامنت شما را مطالعه کردم و الحمدلله که کلی مطالب عالی دریافت کردم و متوجه این شدم که باید همه کارها را به خدا سپرد و فقط آرام بود و نگرانی ها را پس زد

      من یک مصراع هست که روی صفحه گوشی خودم قرار دادم یکسالی میشه

      (گفت آسان گیر برخود کارها)

      راستش هر وقت احساس سختی و نگرانی و استرسی سراغم میاد همین فایلهای شاد بودن و آرام بودن برام میاد و من اینو متوجه شدم که باید در اول و آخر به خدا توکل کنم و بعد هم آرام باشم و بدونم خداوند همیشه به نفع من در پشت صحنه مشغول کار هست و دیگه اینکه سعی کنم احساسم را خوب نگه دارم و صبور باشم تا تکامل هر خواسته ای طی بشه و این زمزمه ی هر روز و شب منه:

      (به یاری الله یکتا همه چیز به نفع من در جریان است)

      خدایا صد هزار مرتبه شکرت که هدایتم کردی

      سپاس فراوان بخاطر زحمات استاد عزیز و خانم شایسته و همچنین شما دوست عزیز که این فایل و این کامنت به فضل بینهایت االله یکتا راهنمای من شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر ذهنم دوباره آپدیت و باز شد

      امیدوارم در پناه الله یکتا شاد و سلامت و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سجاد طبسی نژاد گفته:
      مدت عضویت: 2835 روز

      به نام خدای من و تو و همه

      سلام به دوست بینظیرم آقا امین واقعا چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم و چقدر آگاهی ها و نکته آموختم خیلی عالی نوشتی و از قوانین درک کردی

      آرزوی همیشه اینچنین پیشرفت و درک از مسائل رو برات دارم

      شاد و سرزنده باشی،،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا سنگونی گفته:
      مدت عضویت: 1831 روز

      سلام به دوست آگاهم آقا امین .

      فقط خدا می‌دونه که چقدر از پیام شما لذت بردم و اشک ریختم .

      چقدر این پیام با من حرف داشت و نکته های طلایی که شاید لازم و ضروری بود رو دوباره بهم یاداوری کرد .چقدر روحم نیاز به شنیدن این اگاهی ها داشت .سپاسگزارم ازتون که آنقدر زیبا اگاهی هاو حستون رو به اشتراک گذاشتن .چه شعرهای نابی رو مثال زددین که هر کدوم خودش یه جهان اگاهیه .

      من دیشب به مسعله ی بر خورده بودم . حالم چندان رو براه نبود از خدا هدایت خاستم این قسمت برام اومد .متن انتخابی رو‌خوندم و آنقدر خداوند زیبا هدایتم کرد که غرق ارامش شدم و الان هم هدایت شدم به پیام شما که سرشار از حس خوب و. آگاهی بود برام .

      خدارو صدها هزار بار شکر میکنم که دربین چنین افراد آگاه و توحیدی قراردارم .دوستان نابی که انتخاب شده ی خداوند برای منه و من به شدت راضی و خشنودم .

      در ضمن تحسینتون میکنم برای عملگرایی تون .برای درک قانون تکامل و عمل کردن بهش ‌.برای درک و عمل به قانون رهایی . برای تلاش و حرکت و تکاپویی که در کارتون دارین انشالله هرروز قله های موفقیت رو پی در پی فتح کنید و از فتح این قله ها سرشار لذت و شادی بشین .

      الهی که همیشه سلامت و تندرست و ثروتمند باشید ودر پناه خدا لحظات خوشی رو داشته باشین .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی قاضی گفته:
      مدت عضویت: 1260 روز

      سلام امین عزیز، عجب متن عالی نوشتی کلی روی من تاثیر گذاشت و حال دلم رو عوض کرد وقتی دیدگاه شما عزیزان رو در روبرو شدن با مشکلات مبینم وبا واکنش خودم با مشکلات مقایسه میکنم تاز میفهمم چقدر…. بگذریم. راستی چه اشعار زیبایی از حضرت مولانا و سعدی و ابتهاج استفاده کردی کلی لذت بردم و بهت تبریک میگم. همیشه موفق، تندرست و دل شاد باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1836 روز

        سلام بر برادر عزیز و ارزشمندم رضای عزیز

        سپاسگزارم از لطف و مهر شما

        رضا جان من هر چه جلو رفتم این رو متوجه شدم و آموختم که هیچ وقت و در هیچ شرایطی خودم رو با کسی مقایسه نکنم و البته دارم تلاش میکنم که عمل هم کنم به این آموخته

        عزیز مهم حال الان ماست

        همه ما و حتی استاد عزیز و هر انسانی یه جاهایی میشه که شاید پاسخ درستی به اتفاقات نتونیم بدیم و بهم بریزیم

        مهم اینه هر جایی که دیددیم از مسیر و جاده خارج شدیم

        بدون قضاوت خودمون

        بدون سرزنش خودمون

        از همه مهمتر بدون مقایسه خودمون با دیگران …

        بتونیم یه دنده عقب بگیریم و دور بزنیم

        رضا جان ما فقط یک جا میتونیم مقایسه کنیم خودمون رو به نظر من ..

        و اون اینه که فقط اجازه داریم خودمون رو با دیروز خودمون مقایسه کنیم و نه با امروز و دیروز هیچ کس دیگه ای

        چون از تو رضا و من امین و شرایطمون و روزگاری که بر ما گذشته فقط و فقط یه دونه در این چهار میلیارد سال عمر تاریخ زمین وجود داره و خواهد داشت ….

        پس بیاییم خودمونو فقط و فقط با خودمون مقایسه کنیم

        و اگر میبینیم حال و آگاهیمون بهتر شده بگیم دمم گرم و اگر دیدیم نه بهتر نیست

        دور بزنیم و بریم تو مسیر بهنر شدن و یک قدم بریم به سمت حال بهتر عزیز

        و اگر میبینیم که کسی داره پاسخ بهتری به اتفاقات میده و آگاه تره و قویتره بیایم و تحسینش کنیم و بدون مقایسه و سرزنش با خودمون

        بگیم منم میخوام این طوری بشم

        منم میخوام اینو داشته باشم

        خدایا شکرت دیدم یکی اینطوری هست پس منم میتونم بشم چون جفتمون انسانیم و ساختار جفتمون یکیه …

        به قول حضرت سعدی

        تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری ….

        مهم نیست شما و من اول جاده چالوسیم و یا آخرش

        فرقی نمیکنه

        همش زیباست

        تهشم به دریاست

        مهم اینه فقط لذت ببریم

        لذت حال خوب میاره عزیز

        و این جمله طلایی و کلیدی استاد عباس منش عزیزم

        احساس خوب = اتفاقات خوب

        فقط رضا جان نباید رها کنیم

        نباید فکر کنیم که تو این مسیر از یه سریا عقبیم و از یه سری ها جلو

        تو جاده چالوس خیلیا از ما جلوترن و خیلیا عقب تر

        ولی فریم به فریم این جاده زیباست و ازش باید در همون لحظه که داریم اون رو مشاهده میکنیم و برای ما داره تو اون لحظه جلوه گری میکنه

        فقط باید لذت ببریم و همه چی رو بسپاریم به خودش که هدایتمون کنه و راهمون رو ادامه بدیم

        فقط باید تو این راه و این مسیر بتونیم استقامت کنیم

        خودش راه رو به تک تکمون بدون هیچ قضاوت و سرزنشی نسبت به ما بندگانش به خودش قسم

        نشونمون میده

        فقط کافیه بگیم خدایا به سمت تو برمیگردم

        و دور بزنیم و واقعا برگردیم به سمتش ….

        فقط باید تو این راه و تو نگه داشتن حال خوب و تو این مسیر بودن استقامت کنیم

        به قول حضرت مولانا :

        گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت

        گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت

        رضای عزیز همه اینها رو که برای شما نوشتم اول برای خودم تکرار کردم و هر روز تکرار میکنم و هر لحظه تکرار میکنم

        چون تنها راه تو مسیر بودن و استقامت همین تکرار و تکرار و تکراره این قوانین و آگاهی ها با خودمونه

        باید تکرار این آگاهی ها رو جایگزین نجواهای ذهنی مقایسه و سرزنش ذهنمون کنیم عزیز تا آخرین نفس …

        رضا جان آرزو میکنم شاد و سلامت و ثروتمند و سرشار از عشق در پناه الله یکتا باشی عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          علی قاضی گفته:
          مدت عضویت: 1260 روز

          سلام به برادر بزرگوارم امین عزیز. ممنون از جنابعالی که وقت گذاشتید و ای پاسخ بسیار زیبا را برام ارسال کردید، خیلی این کار شما برام ارزشمند بود و بسیا مثل همیشه متن ارسالی شما فوق و تاثیر گذار بود، من آدم زیاد اجتماعی نیستم و همیشه از خداوند میخواستم که دوستای نابی سر راهم قرار بده که از وجودشون و همکلام سدن باهاشون لذت ببرم و الان که دارم به این همه دوستای عزیز در این خانواده بزرگ نگاه میکنم میبنم که پروردگار چطور این آرزوی منو برآورده کرده. خدایا شکرت،ومجددا از شما بابت این پاسخ عالی که وقت گذاشتید و ارسال کردیدسپاسگزارم. همیشه تندرست، سلامت، ثروتمند و دلشاد باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Rahim گفته:
      مدت عضویت: 1795 روز

      سلام امین جان عزیزم ممنون ک با نوشتارتون من ودوستان عزیزم را آگاهتر میکنی الله همه ما روهدایت کنه ب راه خوشنودی الله حافظ همه ما….🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      باران گفته:
      مدت عضویت: 2451 روز

      چقدر این نوشته پر چیزای غلطه.

      شما فقط نشستید فایل میبینید. و کار میکنید.

      به نظرتون اگر در کنارش یه سری باورها و جملات تاییدی بنویسید و مدام تکرار کنید و تجسم کنید مسیله حل شده، بهتر حواب نمیده؟

      به نظرتون بشینید دون به دونه فرکامسای اشتباهتون رو بنویسید و اونارو حل کنید، ایده ها نمیاد؟

      احساس میکنم همینجوری نشستین منتظر ایده و راه حل هستین‌بدون اینکه فرکانس اون ایده ها و راه حلها رو بسازید.

      دوست عزیز اینکه بگی ولش کن خودش میاد، این همه فرکانس لازم نیس. این یه قسمت از فرکانس لازمه. بعضی جاها این جواب میده بعضی حاها نه.

      وقتی میگم این سریال سفربه دور امریکا و زندیگ در بهشت همه رو به حاشیه بردن واس همینه.

      چون یه سریا فقط دارن اینارو میبینن و فکر میکنن با اینا زندگیشون قراره متحول بشه.

      از اصل قانون غافل موندن.

      اون جمله ای ک نوشتید نمیشه بشکن بزنی و درامدت بهو 100 برابر بشه.

      دارم احساس و فرکانس شمارو با سید علی خوشدل مقایسه میکنم.

      اونم داره تکاملش رو طی میکنه. ولی نگاه اون همینه که این طی کردن تکامل مث بشکن زدنه. برید کامنتاشو بخونید نوشته همه چی مث بشکن زدنه. بشکن میزنی این اتفاق میفته. بشکن میزنی اون اتفاق میفته.

      همین چیزاس که باعث تفاوت در نتایج ادما میشه. یکی مث اون هر روز رشد میکنه و الان درامد چند صد میلیونی داره. اونم از صفر شروع کرده از کار زیاد و ساعات بالا شروع کرده. و هی کم شده کم شده الان رسیده ب هفته ای 2ساعت و درامد خیلی بالا.

      و اون از اولش این نگاه رو داشته بشکن میزنی و میری بالا.

      حالا نیمدونم شما چطور با این باور، با این احساس، با این فرکانس، با این جنس تمرکز میخواید برید بالا….

      نمیدونم این تکامل چی بود اقای عباسمنش اینجوری کرده تو پاچه هممون.

      موفق باشیذ

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فیروزه گفته:
      مدت عضویت: 1912 روز

      سلام‌امین عزیز

      از کامنتت بسیار لذت بردم و امیدوارم به زودی به نتایج خیلی خوبی برسی .

      دو ست عزیز خیلی وسوسه شدم که اون مکالمه سوتی با آقا ابراهیم عزیز رو دوباره گوش کنم ولی نمیتونم پیداش کنم اگه منو راهنمایی کنی ممنون میشم .

      الهی به امید تو

      💚

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1836 روز

        سلام بر شما بانوی عزیز

        بسیار توصیه میکنم که چند بار بشنوید این فایل نورانی رو

        و آدرس تقشه گنج اینه

        بخش دانلودها

        بخش قوانین بدون تغییر خداوند

        همون صفحه اول

        با عنوان

        «قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم

        بشنوید و لذتش رو ببرید و ان شالله درکش کنید به امید الله یکتا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          فیروزه گفته:
          مدت عضویت: 1912 روز

          سلام امین عزیز

          ممنون بخاطر آدرس نقشه گنج .

          پیداش میکنم و حتما دانلود میکنم تو گوشیم که بارها و بارها گوش کنم.

          بازم ممنون که برام وقت گذاشتی.

          امیدوارم همیشه خوشحال باشی.

          الهی به امید تو💚

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: