https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/05/abasmanesh-2.webp8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-05-13 04:40:002025-05-13 04:40:58سریال زندگی در بهشت | قسمت 263
469نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ب مریم جان و استاد و همگی دوستان خانواده صمیمی عباسمنش
پس از گذراندن یک تضاد و رسیدن مجدد ب حال واحساس عالی این فایل جایزه ی من ازسمت خدای وهابم بود
حسابی خوشحالم کردی مریم بانو
و دوباره نعمتهام رو بهم یادآوری کردی
حرفهای زیادی دراین زمینه دارم برای نوشتن
از انجاییکه فرزندم همسن این نوزاد زیبا و مهمان پاردایس هست
زمانیکه از بارداری این خانم گفتید اشک تو چشمم جمع شد چون من شیوه قانون سلامتی رو تهیه نکرده بودم
و اوایل بارداریم وارد دوره عزت نفس شدم چقد باعث نجات من شد
و کار روی این دوره معجزه زندگی من بود چون من ب الهاماتم عمل میکردم
و من تمام حرفایی ک بهداشت بهم میزد برعکس عمل میکردم
و خیلی مادرم مادرهمسرم بهداشت و دکتر متخصصم بهم توصیه های مختلف میکردن
من عملی نمیکردم وهمون چیزی که احساسم میگف انجام میدادم
مثلا میگفتن 5 وعده غذا بخور من همون 3 وعده غذا میخوردم چون بدن من نیاز نداشت
یا میگفتن تفریح نرو پیاده نرو
من خیلی جاها رفتم حتی مکانهایی ک پله داشت
آزمایش اولم گفتن قند خون و تیرویید داری باید برنامه غذایی داشته باشی و قرص مصرف کنی
بازهم اهمیت ندادم وهمون روش رو رفتم و فقط روی دوره عزت نفس کار میکردم واحساسم عالی بود باورتون میشه ک بعد 2 هفته آزمایش مجدد دادم تعجب کردن دکترا گفتن شما قند خون و تیروییدت عالیه کاملا نرمال هست مگه دارو مصرف کردی گفتم نه گفتن پرهیز غذایی کردی بازهم پرهیز نکرده بودم و همون چیزی ک الهامم میگف انجام میدادم
من توی بارداری فعالیت بالایی داشتم
کلاسهای آموزشی شرکت کرده بودم وساعتها سرکلاس بودم
و بعد برمیگشتم کارهای منزل رو انجام میدادم
خداوند افراد نامناسب رو ازمن دور کرد ک من ب همین منوال ادامه بدم
و چقدر خاطرات زیبایی از اون روزها دارم
من ب خداوند گفتم زایمانی میخام ک من رو بزرگتر کنه وارد ترسهام بشم چون معمولا خانمها از زایمان میترسن
اصلا خدا کاری کرد ک من خودم همه چیز رو تجربه کنم و توکلم بهش بیشتر بشه
من روز زایمان کمی دردم شروع شده بود و خب مادرم و همسرم اومدن بامن بیمارستان
من ب خدا گفتم بااینکه دوست ندارم فرزندم توی این بیمارستان دنیا بیات اما هرچی تو بگی هرکاری میخای انجام بده و باتمام وجود من رها بودم
خیلی مادرم اصرار میکرد چی درست کنم بخوری بذار کمکت کنم بلند شی بشینی من میگفتم باور کنید من حالم خیلی خوبه و نیازی ب غذا ندارم
فقط،دلم میخاست با خدا تنها باشم
اون موقه ک رفتیم بیمارستان خدا درخواست منو اجابت کرد و گفتن شما هنوز موعد زایمانت نرسیده مرخص شدی
برگشتیم خونه من ب مادرم وهمسرم گفتم شما برید استراحت کنید من حالم خوبه
همسرم گرفت خابید و مادرم گف نه من میخام خونه رو مرتب کنم
و 2ساعت مادرم سرگرم بود حیات خونمون رو میشست و ب گلها آب میداد ومن تنهای تنها بودم و فقط فایل توحیدی 5 رو گوش میکردم
الان ک مینویسم اشکم دراومد
بهم گفته شد برو دوش بگیر
من رفتم زیر دوش
همینکه از حمام خاستم بیام بیرون احساس کردم نمیتونم روی پاهام بایستم و یک اتفاقاتی داره میفته
بزور خودمو ب پذیرایی خونه رسوندم هنوز موهام خیس بود بازهم میگفتم من حالم خوبه نگران نباشید ب چند دقیقه نکشید فرزندم بدنیا اومد بدون دکتر بدون پرستار بدون مراقبت
خداوند دکترم و پرستارم شد
و بهتراز هر دکتری بود برام
و منو فرزندم رو ب بیمارستان منتقل کردن برای مراقبت بعد از زایمان
همه تعجب کرده بودن
انگار این فایل دوباره همه چیز رو به من یاداوری کرد ک کسب وکارت هم همینجوری اینقد راحت رقم میخوره نگران نباش
درمورد بزرگ کردن فرزندم
همیشه مادر همسرم میگه فاطمه یادته ب فرزند اولت چقد غذا میدادیم چون معمولا پیش مادربزرگش بود خیلی بهش غذا میدادن و خب دخترم خیلی لاغر وکم وزن بود و خیلی هم مریض میشد
و الان پسرم با شیر فقط شیر وزنش خیلی عالیه ک اصلا کسی باورش نمیشه من ب این بچه غذا نمیدم
از وزنش
از توانایی هاش،
ک همسرم همش بهم میگه وزنه بردار بدنیا آوردی و چقد میخندیم باهم
واقعا پسرم قوی هستش
وسایل سنگین رو با یک دست میکشه روی پاهاش میایسته و اینقد فعال هست روزانه صدبار خونه رو دور دور میزنه و خیلی باهوش هست
هربار ک بهداشت ب من گفته شما نکات رو رعایت میکنید میگم آره ههههههههه
تا حالا من توی شک بودم چون متفاوت با شیوه ی بقیه هستش
الان ک این بچه رو دیدم مطمعن شدم من باید اجازه بدم فرزندم گرسنه بشه
فقط نکته ای که من رعایت نمیکردم این بود ک برای آرام کردن بچه هام از شیر یا خوراکی استفاده نکنم
و با چیزهای دیگه سرگرمشون کنم
انشالله بعد از کار کردن رو ثروت یک حتما قصد خریدم دوره سلامتی دارم که من وفرزندانم ب این شیوه زندگی کنیم
چقد عالی بود این فایل نکات قشنگ زیادی داشت
اینکه اجازه میدن ب نوزاد با طبیعت ارتباط برقرار کنه
وقتی اجازه میدم فرزندم روی خاک بشینه یا دست ب درخت وگل بزنه هرکس پیشم باشه میگه نه اجازه نده اینجا خاکه
یا گل وگیاه حساسیت داره سمی هستش چشماش خارش میگیره
ومن ب شوهرم میگم چطور فراموش کردین ک ما توی بچگی چقد با خاک وگل بازی کردیم
مثلا الان میگن دختر پسر نباید باهم بازی کنن
من تو بچگی همش با پسرها بازی میکردم وهمیشه ب شوهرم میگم من بیشتر همبازی هام پسر بودن خب تو محله ای ک ما بودیم روستای دور افتاده شهرهای گرم جنوبی بود
ظهر گرما بچه ها توی نهر آب شنا میکردن درصورتیکه پدر مادرها زیر باد کولر خواب بودن بخدا
یا اینکه مادرم از کلاس اول ابتدایی بهم اجازه داد با بچه های همسایه تنها برم مدرسه تا دانشگاه
والان نگاه میکنم ب اطرافیانم دخترشون کلاس دوم راهنمایی هستش هنوز نگرانش هستن هنوز تو فکر درس و مدرسه اش هستن
و چقد جلوی من تیکه میندازن ک مادر خوب نیست اینقد بیخیال باشه باید بچه رو مجاب ب درس ونظم کنه مجاب ب شرکت در کلاسهای قرآنی ونماز کنه
بعد من باخودم میگم پس این نشون میده من خیلی متفاوتم خدایا شکرت
دخترم هم خودش درسش رو میخونه خودش کاراشو میکنه
علاقه اش هم کاملا مشخصه از حالا نقاش کوچولو بهش میگیم
منم از مسیر گاها خارج میشم و هنوز دچار اشتباهاتی میشم توی رفتار با فرزندانم اما دوساله هربار اوضاع بهتر میشه و من تو زندگی راحتی بیشتری از خدا میخام و هدایت میشم
خوشم اومد از اون دختر 14 ساله ک با برادرش بازی میکرد و سرگرمش میکرد
و این همکاری توی این خانواده آرامش و شادی واقعا تحسین برانگیز بود
واقعا جهان قانون کبوتر با کبوتر
باز با باز رو رعایت میکنه همیشه
وقتی فرکانسهات ب حدی برسه ک ب ثبات برسی افرادی کاملا شبیه خودت رو جذب میکنی
توی موضوعاتی ک فرکانسم ب ثبات رسیده افراد شبیه خودم رو جذب میکنم
و مواردی ک هنوز بالا پایین میشه فرکانسهام هردو شکل افراد رو جذب میکنم
و توی موضوع ثروت نمونه واضحش سریال زندگی در بهشت هست ک افراد موفق با افراد موفق دوست میشن پس نباید نگران این موضوع باشم چون با هر پیشرفت من تو بحث مالی افراد بهتری میان و این باور کاملا غلط هستش ک اگه من ثروتمند بشم افراد بدی سواستفاده گری جذب من میشن یا من ب افراد پایین تر از خودم زور میگم چون پول دارم …
قطعا با ثروت ب معنویت و ب خدا میشه رسید چون خداوند ثروتمنده وتمام ثروتها از آن اوست …
با سپاس از تهیه کننده و فیلمبردار نازنین مان در این بهشت
(((چقدر مادرهای شجاع و قوی تحسین برانگیزن برخلاف جامعه که ضعف زن رو زنانگی میدونند)))
و گفتم آره من تو بحث بیزینس یکی از ترمزهای من ک باید برداشته بشه
همینه که پدرم و تمام فک و فامیل خودم و حتی فامیل همسرم میگفتن ومیگن زن مال بیزینس نیست زن مال خانه داری هست وتربیت فرزند
و میگن زن خلق شده برای اینکه ستون خانواده باشه واین باورهای من دراوردی
آخه خواب دیدم کار برام پیدا شده من رفتم ک کار کنم طرف صاحب کار گفت ک من ب شما کار نمیدم گفتم چرا گفت چون در حدش نیستی
و من خندیدم گفتم اما من صاحب دوفرزندم ببین چ راحت ازپسشون برمیام
گفت پس باشه بهش فکر میکنم بهت خبر میدم و من زمانی که از اون جا خارج شدم بهش گفتم با خنده حتی اگه شما بخای من دیگه نمیام اینجا کار کنم و خیالم راحت بود جای دیگه برام کار پیدا میشه و همش خوشحال بودم ومیخندیدم
البته این خواب رو بعداز کار کردن رو دوره عزت نفس طی این 25 روز اخیر دیدم
والان کامنت شما اصلا ذهن من رو باز کرد نشانه برای من بود آره توی جامعه ای ک من بزرگ شدم مخصوصا شهری ک من اونجا دنیا آمدم و تا قبل ازدواجم بودم خیلی خیلی عیب میدونستن زن کار کنه
و حرفها میزدن
والان اگه بشنون خانمی کار میکنه مثل قبل نیست فکرشون بهتر شده اما میگن حتما وضع مالیش خرابه و شوهرش بیکاره
میخام بگم این ورودی ها ب من داده شده
خیلی ممنونم دستی از دستان خدا شدی ک من این ترمز رو پیدا کنم
ک((( من چون زن هستم ضعیفم و نمیتونم بیزینس موفقی داشته باشم ک شرایط مالیمو متحول کنه )))
امروز خدا پولی برام واریز کرد که میخوام باهاش دوره ثروت یک رو بخرم و ترمزهامو بردارم و
توی این مبحث هم خدا معجزه ای قراره برام رقم بزنه بزرگتراز معجزه ی دنیا آمدن فرزندم
بازهم همه تعجب خواهند کرد
و به خودم و همه ثابت میشه ک یک زن قوی میتونه توی همه چیز موفق باشه
و از صمیمیتت سپاسگزاری میکنم که خوابت رو برام گفتی
عزیزم حالا که هدایت شدیم برای هم بنویسیم پس با تموم قلبم امیدوارم حرفهام برات کمک کننده باشه
اولا این بحثی که فکر میکنی تو فامیل شما یا همسرت و پدرته مال خیلی از ایرانیاست. منی که تو شهر بزرگی بودم و یعنی تحصیل کرده هستیم و دهه هفتادیم دوست همسن خودم هربار که حرف شغل میشه به من میگه من هرچیزی بخوام شوهرم برام میخره لازم نیست کار کنم. میخوام بگم این حرف میتونه از زبون یه جوان هم در بیاد چراا بنظرت؟
چون کلا ایرانی ها کار کردن رو عار میدونند، خود استاد هم تو فایلاش میگن که تو امریکا طرف هشتاد سالشه میاد تو مارکت کار کنه که فقط کار کرده باشه نه مثل ایرانیا که ارزوشونه چندتا ملک بخرن و اجاره بدن و برن بخوابن و تو بحثای خاله زنک بازی باشن یا زود بازنشست بشن و برن تو پارک بشینن فقط
اصلا بعد یه مدتی که علاقتو پیدا کنی و بری سراغش و پول بسازی ازش و اصلا بحث نیاز نباشه حس مفید بودن میگیری. من خودم به این حرف رسیدما دیگه دنبال این نیستم زود پولامو خرج کنم اصلا خرج نمیشه ولی عاشق کارمم. کارمم نقاشی نگارگریه چیزی که خیلیا اصلا نمیتونند بهش فکر کنند که بشه ازین کار پول خوب ساخت ولی من تونستم با همین فایلها (بدون دوره ثروت )
ببین چیزی که استاد داره تو هر زمینه ای یادمون میده با هشتاد درصد جامعه فرق داره. فامیل شوهر و اینا کین؟ بیشتر بیا رو مهم نبودن نظر بقیه کار کن اول
استاد روزی چندساعت پیاده روی میکنه؟ تو جامعه ما به این کار میگن وااااای تو جقد بیکاری خب با ماشین برو
استاد اینستاگرام نداره؟ تو جامعه ما اینستاگرام نداشتن مثل اینه که دست و پا نداشته باشی
دیگه کار کردن و اینا که بماند
اون چیزی که استاد میگه با جامعه فرق داره
من یکی که حیفم میاد کار نکنم. انقدر خدا بهم استعداد هنری داده که فکر میکنم اجحافه در حق دنیا که بهش نقاشی هامو تحویل ندم
میتونی اینجوری به کار نگاه کنی؟ اینجوری به خلق ارزش نگاه کنی؟
کاری به نظر بقیه نداشته باش
زن مهمه. زن ارزشمنده. زن چراغ خونه ست، همه ی اینها درسته ولی زن بشینه عمرشو بزاره پای بچه هاش که وقتی بچه بزرگ شد ازش توقع روز های جوانیشو داشته باشه؟ کاری که مادرهامون باهامون کردن
انقدر ازخودشون برای ما گذشتن که فقط توقع جبران موند که ما جوانیمون رو برای بچه هامون گذاشتیم اونا هم الان باید بشن عصای پیری و کوری ما
هدفت از پول چیه؟
هدفت از کار چیه؟
همه ی اینارو با خودت بگو و بدون اگه بخوای حرفهای استاد رو گوش بدی واقعا باید متفاوت از عموم جامعه عمل کنی، باید تی وی نبینی،تو جمعهای خاله زنکی نری، نظر بقیه برات مهم نباشه، اخبار نبینی، پیاده روی کنی، کربوهیدرات نخوری، گله شکایت نکنی، بری دنبال علاقت و……
و همه ی اینا برای جامعه عجیبه حتی اگه تو شهر بزرگ باشی و جوان باشی و تحصیلکرده
این کامنت یکی از دوستان هست ک کپی کردم این دوست ما دقیقا مشکل منو داره وچقدر عالی توضیح داده ک اما من مقاومت میکردم ک منم این مشکلو دارم
الان چند تا نشانه آمد
من ورودی مالی خوبی دارم اما عجله دارم ب درآمد بالا از علاقم برسم بخاطر حرف مردم وتایید گرفتن از بقیه هست
این پایین کامنت دوستمون رو کپی کردم بخونی واقعا منم دارم عزت نفس کار میکنم اما نمیدونم چطور حلش کنم ..حتما منم باید مثل شما ب این فکر کنم دارم اجحاف میکنم ب جهان اگه ازهنرم استفاده نکنم چون دارم مدلهای مختلف لباس ک مهمترین چیز برای مردم هست میدوزم
)))من وقتی دارم در مسیر علاقه ام قدم برمیدارم و شغل موردعلاقه امه یه جاهایی احساس نگرانی استرس و عجله و مقایسه بهم دست میده
این عجله پاشنه آشیل. سفت و سختی که توی شغلم دارم حالا چرا ؟
ریشه اش و که بررسی میکنم میبینم بخاطر عزت نفس و احساس لیاقت
بخاطر اینکه میخوام خودمو ثابت کنم میخوام تایید و تحسین بگیرم میخوام خلا هامو اینطوری پرکنم میخوام احساس ارزشمندی کنم با چی؟ با پروژه های بیشتر با پول بیشتر با اعتبار و شهرت
چرا؟چون حرف مردم برام مهمه چون نظر و قضاوت دیگران برام مهمه
من نزدیک یک ماه میشه رو دوره عزت نفس دارم کار میکنم
و احساس میکنم خدا داره میگه تو هنوز تو بحث عزت نفس خیلی کار داری دختر خوب !!!!
دارم تمریناتم رو انجام میدم
و نشانههای خیلی زیادی بهم داده شد ک من این دو مبحث رو کار کنم عزت نفس و ثروت تمرکزی و تکاملی پیش برم
چون من علاقم رو پیدا کردم
من مدل لباس طراحی میکنم و برای مشتری هام میدوزم
خب خیلی وقت نیست
و همین چندماه میشه شروع کردم
تعداد مشتریهام خیلی کم بود
و خب شاید ماهی دوتا مشتری داشتم
واین برای من خیلی خسته کننده بود
وقتی ب چیزی علاقه داری ونتونی ازش پول بسازی واقعا بعد از ی مدتی دپرس میشی و احساس ناتوانی بهم دست داد ک من چرا هرکاری کردم ب صد نفر خودمو معرفی کردم ک این توانایی رو دارم کلی آدم از من شماره گرفتن ک تماس بگیرن برای خدمات
اما خبری نشد
محصولی ک تولید میکنم توی چندماه با کلی اینور اونور رفتن بفروش میره
هرچی انجام میدم برام سود نداره دخل وخرجم یکیه
حتی پول هایی ک از هرجا گیرم اومد ریختم پای وسایل برای این کار
و از خیلی چیزها گذشتم ک مثلا این کار رونق بگیره 2 سال دارم آموزش میبینم اما مابینش وقفه هم میفتاد چون فرزندم دنیااومد وهنوز نتونستم خودمو بعنوان یک شخص حرفه ای بدانم
و خیلی خیلی زیاد نشانه های کوچک وبزرگ آمد و هنوز میات
ک بعضی وقتا میگم خدایا فقط،نشانه هست اون چیزی ک میخام هنوز رقم نخورده
و چندبار توی دوره عزت نفس استاد گفتن اگه کسی علاقشو پیدا کرده وازش پول نمیتونه بسازه
یا اینکه تو بحث مالی هرکاری کرده هزینه هاشو کم کرده اما بازهم اتفاقات مالی براش رقم نخورده حتما دوره ثروت یک رو بخره
و بعدش 2و3 بخره ک زندگیشو ب کل متحول کنه
من نشستم کلی نتیجه های دوستان از ثروت یک رو خوندم واقعا ب خیلی از خاسته های مالیشان رسیدن
من تا حالا هرچی از خدا خاستم شد
هرچیزی ک کدنویسی کردم
توی روابط
توی سلامتی خودم و بچه هام
فرزندم ک حتی جنسیتش رو من انتخاب کردم و گفتم خدایا حتما پسر میخام بهم بدی این شکلی باشه حتی چهره اش من انتخاب کردم
حتی مدرسه ی دخترم معلمش رو من انتخاب کردم گفتم خدایا همچین معلمی باشه
خیلی مسائل زیادی بوده ک الان حتی یادم نمیات
اما تو بحث مشتری اگه هزار بار نوشتم شاید 10 مرتبه اش اتفاق افتاده و من بعد ی مدت دلسرد میشدم ب کسب وکارم و حتی علاقه ام
سپاسگذارم برام نوشتی
و خوشحال شدم ک شما هم هنرمندی
و اینجوری عاشق هنرت هستی . تحسینت میکنم خداروشکر میکنم ک ازش پول خوبی ساختی و میسازی
انشالله که امسال توی کسب وکار مورد علاقه ات موفقیت بزرگی کسب کنی و مثل همیشه بدرخشی
راستش یکی از زیبایی های این فایل خود همین پسر کوچولوی نازنین هست که رنگ چشماش وفرم چشماش رو انگاری خدا ساعت ها وقت گذاشته نقاشی کرده،ماشاالله خیلی نازه،من همچین بچه ای رو فقط توی پوسترها دیدم اما الان مریم جون واقعیش رو بهمون نشون داد…
دیگه اینکه من از همون بچگی که سریال با خانمان رو تی وی پخش میکرد با همون تی وی سیاه وسفید توهمون عالم بچگی عاشق این سبک زندگی شده بودم،زندگی توی سفر،توی یه گاری کوچولو که همه چیز داشت همیشه از اول تاآخر هر قسمت میخکوب میشدم تا توی گاری رو نشون بده ببینم چه وسایلی توش دارن چه جوری چیدن،واااای تمام رویای بچگیم زندگی توی گاریه پرین بود،الانم شده رویای سفر با آروی استاد،اما این رویا امتداد همون رویای بچگیمه،میدونم که یه روزی بهش میرسم شاید یه مدتی گمش کرده بودم ولی الان دوباره اومده مثل همون بچگی هام پر رنگ ولعاب وپر از عطش خواستن،من وقتی آروی استاد و مریم جون رو دیدم وارد دنیای تراک کمپرها شدم اما اونجاهم هرکسی رو دیدم یه تراک کمپیر داشت ولی در نهایت برمیگردن سر خونه وزندگیشون ودوباره بعد ازیه مدت که دلشون برای سفر تنگ میشه میزنن به دل جاده اما این خانواده کاملا متفاوت بود از چیزی که توی ذهنم ساخته بودم،کلا زندگی توی اتوبوس،کلا سفر،فقط یک ماه اونم به خاطر شرایط زایمان خونه اجاره کرده بودن واین برام خیییلی زیاد جالب وعجیب بود،به قول استاد چقدر دنیا تنوع داره وچقدر نیاز داره به این تنوع زیستی وتنوع فکری،چقدر این خانوم قوی بود چقدر خوش انرژی بود،چقدر جوابهاشون منطبق با ذات طبیعی بشر بود،اینکه بچه هروقت گرسنش بشه خودش نیازشو درک میکنه،اینکه بچه اگر هر چیزی رو توی دهانش میبره کاملا طبیعیه وقسمتی از رشدش محسوب میشه اینکه بچه اجازه داره با پاهای لطیفش زمین رو با اون همه سنگ وخاک حس کنه،این قسمت فیلم منو یاد تجربه ای انداخت واونم این بود که بچه یکی از اقوام خیلی زود به زود مریض میشد وبعد از دکتر بردن های زیاد ونتیجه ای حاصل نشدن یک پزشک بسیار حاذق وبا تجربه تشخیص دادن که بچه بیش اندازه در محیط ایزوله رشد پیدا کرده وبدنش تاب وتحمل مقابله با کوچکترین میکروب رو هم نداره و دوای دردش فقط خاک بازی هست. مورد دیگه که توجهم رو جلب کرد این بود که این خانوم توی قلب امریکا سرزمین پیشرفت وتکنولوژی انتخابشون این بود که به جای زایمان در بهترین بیمارستانها در محیط آب وبا کمک قابله زایمان کنن چقدر درس های بزرگی برای من یکی داشت که تمام مدت بارداری دنبال بهترین دکتر شهر،بهترین بیمارستان وبهترین امکانات بودم واین صرفا نه به خاطر خودم که شاید درصد بیشترش به خاطر حرف دیگران بوده،درس بعدیش این بود که چرا اکثرا بر این نظرن که بچه بزرگتر هیچ مسئولیتی در قبال بچه کوچکتر نداره و حتی دیدم روانشناس هایی که با دلایل علمیشون چنان مارو مجاب میکنن که اگر یکبار بخوایم برای کاری مدتی بچه کوچکتر رو به بچه بزرگتر بسپاریم کلی عذاب وجدان میگیریم وفکر هم میکنیم چه لطف بزرگی در حقمون کرده که مثلا نیم ساعت بچه رو سپردیم تا به یک اشپزی یا کار واجب که برای رفاه همه افراد خانوادست رسیدگی کنیم.مورد بعدی عزت نفس این خانوم که از همون اوایل فیلم تا آخر کاملا مشهود بود به خصوص اینکه چقدر زیبا هر روز یک تایم اختصاصی برای جسم خودشون داشتن،اصلا چقدر جالب که روی صندلی ماساژور خوابیده بودن وبچه مسئولیتش با خواهر برادرش بود،چقدر سپاسگزارم مریم جان شایسته به خاطر عینی کردن این الگوهای درست وواقعی،خیلی فکتهای زیادی به ما میده وجود همچین زنهای قوی و شجاع وکاملا رها…
پس میشه چون همین الان هستن همچین ادمهایی روی کره زمین که دارن خیلی طبیعی زندگی میکنن وعشق میکنن وبا درست زندگی کردنشون نهایت سپاسگزاری رو انجام میدن…
و سلامی به همگی دارم دوستان عزیزم خانواده عزیز عباسمنشی
خدارا شکر که چقدر این صحنه زیبا از طبیعت بکر پرادایس رو باز دیدم و . لذت بردم
چقدر دلم برای این دریاچه زیبا که سرشار از فراوانی است
و همین اول فایل با نعمت باران فراوانی های زیاد رو نشان داد
استاد شایسته ممنونم که این همه زیبایی را با ما به اشتراک گذاشتین
خدارا شکر چقدر نی نی زیبایی
خداییییییاااااا چه چشمان زیبایی
اول صبح در محل کار بودم اینقدر از دیدن این نی نی لذت بردم و خنده به لبم اومد که ساعت ها منو در بهترین مومنتوم مثبت قرار داده بود .چقدر این لحظه زیبای بازی کردن این بچه زیبا قشنگ بود
چه خانواده صمیمی که اینقدر قشنگ با حوصله با فرزندشان بازی میکردند
چقدر خوب در صلح بودن و از کوچکترین لحظاتشان بهترین لذت را برای خودشان ساختند
چقدر شرافتمندانه از لحظاتشان بهترین استفاده ها رو میبردند
خانواده ای که مدام در سفر هستند
خیلی لذت بخش بود خدارا شکر
خدا را شکر که این الگو زیبا رو دیدم و کیف کردم
چقدر همه چیز رو آسان و ساده گرفته بودند که حتی با بارداری هیچ از لذت های خودش کم نکرده این مادر خدارا شکر
چه با حس خوب که اعتماد داره این نعمت الهی در اختیارش هست فقط لذت ببرد
نه اینکه خودش را از زندگی خودشان بزنند
و اینکه خوب بچه را با شرایط ساختن که از این طبیعت تجربیات رو خودش دریافت کند که مستقل بار بیاد و باری بر دوش پدرو مادرش نباشد
حس خوب هم کم نمیشود که پدر و مادر وظیفه ای دارن نصبت به آنها
خدایی که این لذتها لایق این خانواده هست
چون برای خودشان ارزش ساختن و توکل به خدارا رعایت میکنند و خداوند هم بهترین ها رو براشون میرساند
خانم شایسته عزیز همیشه توی همه چیز و همه کس دنبال قانون می گردند
من عاشق سفرم با این فایل کلی ترمزهای من و محدودیت های ذهنی ام در مورد سفر برداشته شد .
دلم لک زد با چنین خانواده ای در ارتباط باشم
واقعا جمع صمیمی داشتند
این خانم بسیار تحسین برانگیز بود .
خانم عزیز چقدر برای خودش ارزش قایل بود هم ورزشش را می کرد،همچنین برای خودش وقت استراحت اختصاص می داد.
سبک زندگی شخصی خودشون داشتند و نهایت لذت را میبردند
بچه ها با سفرهاشون هیچ عقب افتادگی از نظر تحصیلاتی نداشتند
با دیدن این فایل عجیب دلم یک سفر خواست.یک ساعتی از دیدن این فایل نگذشته بود که دوستم تماس گرفت و خواست برای یک سفر باهاش هماهنگ بشوم .خیلی اتفاق جالبی برام بود
وقتی بنر سایت دیدم خیلی ذوق کردم . خدایا شکرت برای این رزق امروزم . خیلی خوشحال هستم که صدای مریم جان را شنیدم بعد از مدتها . به نظرم یه Time out بی نظیره برای من بعد از یک روز پُر مشغله . خیلی حال و احساس خوبی گرفتم از تصاویر و از باورهای عالی با صدای مریم عزیزم .
خدایا سپاسگزارت هستم برای حضور استاد عزیزم برای حضور مریم عزیزم که دستی از بی نهایت دستانت در زندگی ام هستن و بی نهایت این دو عزیز سخاوتمند هستن در به اشتراک گذاشت باورهای عالی و تجارب عالی زندگی شان .
این فایل برای من خیلی ارزشمند و خیلی آگاهی دهنده است .
چقدر صحبتهای مریم جان داره به من باور درست میده . چقدر داره به من یاد میده که زندگی میتونه اینقدر ساده و راحت باشه به شرط اینکه اعتماد کنم به جریان خداوند . به شرطی که با خودم و جهان در صلح باشم . به شرطی که همه چیز به خودم آسون بگیرم . به شرطی که خودم لایق بهترینها بدانم . به شرطی که در قید وبند یکسری باورهای و ارزشهای بی پایه و اساس جامعه نباشم .
سلام استاد سید حسین عباسمنش و خانوم مریم شایسته عزیز و تمام دوستان و اعضای خانواده
من امیر حسین رفیع پناه هستم و چند روز دیگه 20 سالم میشه
درخواست دارم ک استاد عزیز و خصوصا خصوصا خصوصا خانوم شایسته به دقت مطالعه کنید متشکرم
پدر و مادر من زمانی ک من 6 سالم بود از هم جدا شدند
من کاری به این ندارم ک مقصر ک بود
اینو داشته باشید و ادامش رو بخونید
من به تازگی وارد رابطه ای جدی تر با خانومی شدم رابطه خوبیه دوستش دارم دوستم داره برای هم و رابطه ای ک داریم ارزش قائل هستیم
شخصیت ایشون اینگونه هستش که دوستان اجتماعی پسر داره و تعدادی از اونا دوستان خود من هستن و من از دیدگاه اونا نسبت به پارتنرم آگاهم و گفتم ک دو نفر از اونا قبل از اینکه من و تو با هم وارد رابطه بشیم خواهان تو بودند
ولی ایشون توجه به این موضوع نداره
شغل من به صورتی هست ک حداقل سه روز در هفته تهران نیستم
اینارو هم به خاطر بسپارید
من انسان جالبی هستم یعنی: زمانی ک میخوابم انگار روحم از بدنم جدا نمیشه خخخ شاید جالب باشه من توخواب راه میرم حرف میزنم و امکان نداره ک شما از من تو خواب سوالی بپرسید و جواب نشنویدخخخ .
حالا اینارو گفتم ک به اینجا برسم ک من شب خوابیدم و صبح ک بیدار شدم داخل این صفحه شده بودم
داستان اصلی ؟!!
الان میگم ، من در بچگی شاهد خیانت مادرم بودم و کاملا یادمه خب ، حالا من دچاره عدم اعتماد شدم به شششدت به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد ندارم و این منو آزار میده من دیشب تا صبح از خدا کمک خواستم تا ساعت 4 صبح داشتم دعا میکردم و کمک میخواستم ( خوش بختانه سه هفته اس ک متعهد شدم و هر روز دعای کمیل رو گوش میدم ک فایل بی نظیری هستش) از این جهت ایمان دارم ک کمک خواهد رسید و من هدایت خواهم شد ،
استاد عزیز نامادری عزیز من پارسال به من دوره عشق و مودت رو هدیه داد و من سعی کردم استفاده کنم .
اینکه اینجا دارم کمک میخوام هم دلیل داره
من الهامت رو بیش از اونچیزی ک حتی فکرشم کنید واضح درک و دریافت میکنم و میفهمم من شند سال پیش یه فایل دیدم از استاد مربوط به قبل یا بعد از دوره سلامتی بود ک ایشون توضیح دادن ک در یک تماس تلفنی با مادرشون : ( مادر ایشون گفته بودند ک چطور تونستی خانومت رو سه ماه تو پرادایس تنها بزاری و… برید فایل رو ببینید عالیه )
من تو خوابم اون فایل رو زندگی کردم خخخ صبح ک پاشدم شکر گذاری کردم خدارو و الان ساعت 21 شبه و من دارم به اشتراک میزارم
خانوم شایسته چجوری واقعا نمیفهمم چجوری این اعتماد چجوری منم میخوام استاد شما بگید چرا و چجوری
من واقعا دارم آسیب میبینم و زجر میکشم و ازتون کمک میخوام
لطفا لطفا لطفا یک فایل برای این موضوع درست کنید
همون جور ک پیش بینی میکنید من در فرکانس و مدار این موضوع هم هستم و افراد پسر ها دختر ها مردا و زنانی رو تو زندگیم دیدم و میبینم ک خیانت تجربه کردم
میدونم ک این به خاطر مدار و فرکانس خودمه
من ساعت 8 صبح راه افتادم به سمت مشهد الان رسیدیم و من داره مغزم منفجر میشه به خاطر عدم اعتماد
چون من خودمم بچه طلاقم کلی روابط نامناسب پدر و مادرم رو دیدم خودمم بدبین و شکاک بودم و همیشه تو روابطم مشکل داشتم و ادمای بی بندوبار و خیانتکار میومدن تو زندگیم و کلی تو روابط همیشه رنج و عذاب کشیدم
اما بقول استاد اگه ادمای نامناسب تو زندگیتن چون خودت ادم نامناسبی هستی اره قبولش سخت بود ولی حقیقته
اما اینو بگم اصلا اهمیت نداره که مادر و پدر ما چیکار کردن بالاخره اوناهم اگاه نبودن و قطعا عمدا نمیخواستن به ما اسیب بزنن و اصلا گذشته مهم نیست حتی الان من نمیخام پارتنر شمارو قضاوت کنم من خودم به شکلی که تو ایران هست دوست اجتماعی رو قبول ندارم اما اگرم کسی داشته باشه قضاوت نمیکنم چون تو جایگاه اون نیستم
ولی مسائلی که تو روابط ما هست ارتباط مستقیمی با بحث عزت نفس و احساس ارزشمندی داره یعنی تنها راه درست شدن روابط و رها شدن از این حسای شک و تردید و بدبینی فقط و فقط کار کردن روی عزت نفس و احساس ارزشمندی هست چون چیزیه که خودمم تجربه کردم یه زمانی حرفای استاد رو گوش میکردم وقتی از دوست داشتن بدون وابستگی میگفت با خودم میگفتم چجوری میشه یکیو دوست داشته باشی اما وابسته نباشی یا اصلا اگه از زندگیت بره یه شخصی که برات مهمه چجوری ادم میتونه باهاش کنار بیاد و … اصلا چجوری میشه بدبین و شکاک نبود اما چون به استاد اعتماد داشتم میگفتم من تو این مدار درک نمیکنم استاد چی میگه باید روی عزت نفسم کار کنم قطعا یروزی درک خواهم کردم الانم ادعا نمیکنم خیلی پرفکت شدم اما نسبت به یکی دوسال پیش واقعا تغییر کردم چون واقعا برای عزت نفس و احساس ارزشمندی وقت میزارم و روی خودم کار میکنم و تاثیرشو دارم میبینم توهمه جنبه ها
در واقع ریشه خیلی مسائل مثل همین شکاک بودن و… برمیگرده به عدم عزت نفس و عدم احساس ارزشمندی چون ناخوداگاه بخاطر تجربیات گذشته این باورا در من شکل گرفته که ارزشمند نیستم و در واقعا خودم رو کم میبینم فکر میکنم بقیه از من بهترن شاید تو ظاهر اینجوری نباشه اما واقعیت اینه این باورا تو ناخودآگاه ما هست بقول یک بنده خدا چون تو خودت رو پراید میبینی میترسی طرفت بنز سوار بشه اما اگه خودت رودر حد اون بنز ببینی دیگه نگران نیستی طرفت مثلا بهت خیانت کنه یا بره با یکی دیگه و… و اینم بگم وقتی ما روی عزت نفس و احساس ارزشمندیمون کار میکنیم اصلا مدارمون عوض میشه و کم کم در مدار ادمای بهتر قرار میگیریم از نظر من عزت نفس مثل یک سکه دو رو هست مثلا کسی که خیانت میبینه عزت نفسش پایینه اونیکه خیانت میکنه هم عزت نفسش پایینه و جهان اینارو کنارهم قرار میده یا اونیکه ظلم میکنه عزت نفسش پایینه اونی هم که توسری خور هست عزت نفسش پایینه و طبق قانون اینا جذب هم میشن پس من باید با کار کردن روی عزت نفس و احساس ارزشمندیم خودم رو تغییر بدم تا از مدار روابط و افراد نامناسب خارج بشم
شاید الان نتونم توضیح بدم چجوری این اتفاق میفته اما اگه واقعا مصمم هستی از این احساسات رها بشی فقط و فقط تمرکز کن روی ساخت عزت نفس و احساس ارزشمندیت من خودم تو دوره عزت نفس استادم و کتاب هم زیاد میخونم درباره عزت نفس
پیشنهاد میکنم اگه دوره عزت نفس رو تهیه نکردی حتما تهیه کنی دوره احساس لیاقت هم همینطور
و کتاب اول عاشق خودت باش تمارین خوبی برای ساخت عزت نفس داره
و کتاب شش ستون عزت نفس از ناتانیل براندن کتاب مرجع در زمینه عزت نفس هست و خیلی کمک کننده هست
اگه تو فایلای رایگان هم کلیدواژه عزت نفس رو سرچ کنی فایلای رایگان مرتبط میاره
چون برای خودم اتفاق افتاده و نتیجه گرفتم ایمان دارم فقط و فقط کار کردن روی عزت نفس و احساس ارزشمندی همه این مسائل رو درست میکنه
دوره عشق و مودت استاد را بارها هم تصویری هم صوتی با همه وجودت گوش بده از جلسه اول و تا جلسه اول درک نکردی و تمریناتشو و کارهایی که استاد میفرمایند انجام ندادی نرو جلسه بعدی …
و همزمان دوره هم جهت با جریان خداوند کار کن
ببین بهت قول میدم معجزه میشه تو زندگیت و باید کار کنی هر روز و هر روز و هر شب و هرشب و سپاسگزاری را با تمام وجودت هر لحظه انجام بده تا حال دلت خوب بشه
بهت قول میدم اینکارهارو با صبر و حوصله انجام بدی و با ایمان و تسلیم شدن در برابر خداوند به نتیجه دلخواهت و حتی بیش از آن میرسی
من هم مثل شما همچین رنجش های ذهنی رو داشتم و شما رو کاملا درک میکنم که چه احساسی دارین. بهترین روشی که خودم همیشه ازش نتیجه گرفتم اینه که خودتون رو به خداوند بسپارید، برای حل این خوره های ذهنی از خدا کمک بگیرین. مداوم خداوند رو یاد کنین. به مسیر پایبند باشین و سعی کنین که ورودی های ذهن رو کنترل کنین. من هربار که هر مسئله ای رو، مخصوصا مسائلی که باعث تشویش ذهنم میشد رو با خداوند در میون گذاشتم و ازش هدایت خواستم، جوری هدایتم کرد که من حتی در بعضی از موارد خودم واقعا شگفت زده شدم از نتایجی که خداوند برام رقم زد. مثلا شده بوده که برای یک مسئله ذهنی که خیلی اذیتم میکرد از خداوند هدایت خواستم، خودمو به خداوند سپردم و سعی کردم در مسیر متعهد بمونم. هفته بعد یهو این به ذهنم خطور کرد که اون مسئله ای که هفته پیش انقد مغز من رو نااروم کرده بود به طور معجزه واری دیگه خبری ازش نیست. خودتون رو به خداوند بسپارید که قطعا به بهترین شکل هدایتتون میکنه
سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم عاشقتونم تا ابد بینهایت و طلایی
مریم جون خیلی دلم تنگ شده بود براتون برای صدای قشنگتون در صلحتون برای این همه زیبایی نعمت ثروت پارادایز که واقعا بهشته الان دارم فکر میکنم واقعا چقد این خانم امریکایی بینظیر همه چی کاملا طبیعیه شیوه ی زندگی کردنش طبیعیه چقد زیباس این خانم واقعا فوق العاده با خودش در صلحه خیلی ارامش داره انرژی مثبت داره چقد مادر خوبی برای بچه هاش هست من بچه هیچ وقت ایده آلم نبود خواهرم ارکیده جراحه زنان و زایمان هست من خیالم راحته که ارکیده بچه مو یه روزی به این دنیا میاره اما اینکه گفتین این خانم بچه ها شو قابله به دنیا اورد اونم تو کلبه وااای بینظیره خیلی زیباست الگوی خیلی خوبی بود این خانم با این شیوه شون واقعا بینظیرن چقد ساده هستن منو یاد زندگیه سرخپوستا میندازه اما اونمدلی هم نیستن بیشتر با خودشون در صلح هستن ساده و طبیعی دارن زندگی میکنن همون قوانینه ساده ی دنیا که ما علکی بزرگش کردیم چون همه چی ساده س ساده و چقد امریکا رویایی تره از این استانبول که هستم واقعا خیلی بهتر رویایی تر خونگرم تر مهربون تر هستند واقعا مردمانه رویایی داره و من چقد مریم جون شما رو تحسین میکنم این خانم بودنتونو در صلح بودنتو عمل هاتون به اگاهی های استاد بزرگوارمون تمیزی و نظافت خونه تون مهمون داری تون رو مراقبت از بچه های پارادایز بخصوص براونی عزیزم چقد رویایی و زیبا ازشون نگه داری میکنین اینها همه بخاطر اینکه با خودتون در صلح هستین و من با تموم وجودم این حد از رهایی مستقل بودنتون رو تحسین کردم همیشه و بازهم میکنم خیلی خیلی بهتون نزدیکم مریم جون اما بازم بیشتر میخوام به صلح برسم با خودم درست مثله این خانم برای بچه ش خدایاشکرت خیلی هم زیبا هستن چقد پسر و دخترشون هم با خودشون در صلح هستند عالی هستند خلاصه که شما بینظیرین اما من میخوام بازم بیشتر این زندگی در بهشت 263رو ببینم یه بار فرصت شد ببینم چون همش سر کلاسم بخصوص الان که از دیشب تا الان به دوره ی فوق العاده بینظیر دستیابی عملی به ارزوها هدایت شدم وااای جلسه ی اولش که مخصوصه رهایی و در صلح بودن با خودمون هس وچقد حالم خوبه و بینهایت بی خیال و رهای رها شدم خدایاشکرت با خودم و خدا خوشم در صلحم خیلی بیشتر از این حرفا عاشقتونم خیلی زیاد روی ماه شما و استاد رو میبوسم
با سلام ادب و احترام خدمت استاد عباس منش و بانو شایسته و دستان گرم و صمیمی
اصلا فکرش رو نمی کردم دیدن این فایل اینقدر برام جذاب و تاثیرگذار باشه خانم شایسته عزیز ازتون بی نهایت سپاسگزارم.
چقدر نکات ارزشمند و آگاهی بخش به روایت تصویر پخش شد.
اینکه چقدر ذات انسان با طبیعت هماهنگه و می تونه با کشتن در طبیعت با جریان رودخانه الهی هم جهت بشه.
بهتر متوجه شدم فرکانس طبیعت چرا اینقدر بالاست و وقتی ما از طبیعت گردی برمی گردیم اینقدر آرامش حقیقی داریم.
و موضوع مهم باورهای این خانم بود که هم با خودشون در طلح بودن و هم شرایطی رو برای سایر اعضای خانواده فراهم کرده بودن و چه رفتارهای درستی از خودشون در زمان های مناسب بروز دادن که نتیجه زندگی شون شده این.
اینقدر لحظه به لحظه این فایل جای صحبت داره که خانم شایسته عزیز با توضیحاتشون بارقه ها و جرقه ش رو در ذهنم شکوفا کردن و الان فقط دوست دارم بزنم از خونه بیرون و در دل طبعیت راه برم و فکر کنم راجب این تصاویر و توضیحات شایسته خانم شایسته
شاید بعد از تفکر بیام و کامنت دیگه راجب این فایل بنویسم.
بنام خداوند بخشنده بنام خدایی که اجابت میکنه درخاست هر درخاست کننده ای را
سلام به استاد عباس منش عزیزو خانوم شایسته نازنین راستی صداتون خیلی ارامش بخشو دلنشینه
سلام به دوستای گلم
منم اومدم تجربم که مشابه این خانوم زیبا هستو بگم
اول از همه بگم این خانوم چقدر عزت نفس داره
چقدر توحیدیه و چقدر باخودش در صلحه حتی نگاه کردن به چهرشونم ارامش بخشه و حس خوبیو میده
خدایا عاشقتم بابت نشانه ها کاملا واضح بهم گفتی این روش تو شیردهی هم عالیه البته که خودم تجربه کردم و ابن روشو با هیچی عوض نمیکنم
من ماه دوم بارداریم ماشینمونو هنوز خدا نداده بود
با همسرم و فرزند اولم با اتوبوس با تور رفتیم سمت شمال و سرعین
یک هفته سفر شیرین با اتوبوس
معرکه بود گرده حیران رفتیم
قلعه رود خان و کلی جاهای زیبا که از زیباییش اشکم در میومد ادمهای اتوبوس بشدت شادو عالی بودن کلی میزدیم و میرقصیدیم
یک خانوم دیگه هم بود پنج ماهه حامله بود
و دخترخوده لیدر هم مثل من دوماهه بوده ولی خودش نمیدونسته حامله بود و اون چندهزار پله قله رودخانو رو رفت بالا و اومد پایین خخخخخخ پسرش بدنیا اومده خداحفظش کنه
تا ماه چهارمو پنجم من بشدت حالت تهوع داشتم
هرچی میخوردم حالم بد میشد باورم این بود هیچی نباید سخت بگذره بارداری باید راحت باشه ولی من چرا حالم بده
همه هم میگفتن طبیعیه فکر کردی مادرشدن راحته
خلاصه که من قانون سلامتیو خریدم و ترک اعتیاد سخت بود من بخاطر یک پفک ساعتها گریه میکردم اولش خخخ
نصف شب میرفتم از نرم افزار کلی کیکو آبمیوه و چیپس سفارش میدادم بعد کنسل میکردم و زار زار گریه میکردم خخخخ
ولی حالم خوب شد و کم کم طبیعی شد
دیگه خوراکی های سوپر مارکتیو حذف کردم دستو پا شکسته نون و برنج میخوردم گهگداری ولی خوراک اصلیم گوشت بود و فست میرفتم
مدام درحال رقص بودم. ارامش شدید داشتم . ماه نه با خانوادم همه رفتیم بیرون شهر
و اهنگ کردی گذاشتن و ما پاشدیم با شوهرم کرمانجی رقصیدیم خخخخ خالم اومد منو نشوند گفت اگه همینجا زاییدی چی گفتم اشکال نداره چادر مسافرتی اوردم همون تو میزام دیگه خخخ
من عاشق رقصیدن و کل بارداریمو رقصیدم و حالمم عالی و پیاده روی های طولانی داشتم
انرژی داشتم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم
برای زایمان طبیعی رفتم بیمارستان و بعد نینیم نیومدو سزارین شدم
تو بیمارستان گفتن بعد عمل نسکافه و فلانو فلان بخورم
من نه چای نبات خوردم نه کاچی نه نسکافه و اینا
فقط گوشت و ابغلم و چیزهای مجاز
کلی حالم خوب بود و درد نداشتم انقدر انرژی داشتم نمیتونستم استراحت کنم تا بخیه هام خوب بشه
توی همون ده روز اول با ماشینو شوهرم میرفتیم دور دور و میومدم خونم مادرم هی میگفت استراحت کن و من گوش نمیدادم خلاصه که همین استراحت نکردم باعث شد بخبه هام عفونت کنه پسرم بیستو یک روزه بود و ما رفتیم یک سفر کوچولو و خیلیییی خوش گذشت خخخخخخ حتی این خانوم یک ماه بعد زایمان استراحت کرد من انقدررر انرژی داشتم که هیچی استراحت نکردم خخخ
بلطف قانون سلامتی عجیب ارامش دارم و روحو جسمم بهم نزدیکه بعد پونزده روز از زایمانم
یک کار توپ از روسیه بهم خورد با قیمت عالی و من قبول کردم ( کارم طراحی معماریه ) خلاصه بچه میخابید من میرفتم پای سیستم و کارو عالی پیش بردم یعنی خدا پیش برد عجیب و ساده و راحت
همه چی عالی بود و مدام درحال تحرک بودم خوابم بشدت کم بود
ولی بعد دیدم دارم بخودم اسیب میزنم و عفونتم خیلییی شده و گفتم یکم استراحت کنم و بخودم انقدر سخت نگیرم و رها باشم
که الان چندروزه من عالیم و رو ابرام
پسر من بشدت عضله داره
بشدت زیباست تو بیمارستان همه میگفتن چقدر بچت خشگله حتی دکتر میگفت
میرم جایی از فرزندم عکس میگیرن هیچی پف و ورم نداره همش عضلس
خب من شیر خودمو میدادم و در روز یکبار گوشت میخوردم و شامم توت فرنگی و پسته و سرشیر و فرزندم عالی بود و شیرم سیرش میکرد
خودمم پوست صورتمو عالی و ازم میپرسیدن بوتاکس کردی خخخخ شکمم که جمع شد خیلی زود و دکترم گفت سزارین چقدررر زود جمع شدی
خلاصه
من وقتی قانون سلامتیو خریدم دیدم از گذشتگانم هرچی بهم گفته شده اشتباس
دینی که بهم گفته شده اشتباس
غذایی که گفته شده خوبه؛ اشتباس
همه چی اشتباس و هرچی بزرگان فامیل میگن من برعکس عمل میکنم چون اگر درست بود خودشون سالم بودنو درد روحیو جسمی نداشتن خخخ
من برعکس عمل میکنم و نتیجه عکس اونارو میگیرم نتیجه عکس نود درصد جامعه حال جسمیو روحیم عااالییییییییییییی
به بچم نه ترنجبین دادم نه شیرخشت و نه هیچی زردیش خودش خوب شد
خودمم نه کاچی خوردم نه خرما نه چیزایی که میگن زاچی بخور من فقط گوشت خوردم و عجیب جون میده بهم و معرکس گوشت ماهیچه
من شونزده فروردین زایمان کردم الان پسرم سیوهشت روزس و من بخاطر آمپول هایی که خشک کن قوی بود زدم شیرم کم شد و مجبور به خرید شیرخشک شدم .. از وقتی شیرخشک میدم ادرار و مدفوعش بو میده بصورتی که انسانی که غذای سالم میخوره نباید دسشوییش بو داشته باشه
و من از خدا میخام شیرمو زیاده زیاد کنه
.یک شب با مادرم امتحانی طبق گذشتگانمون به بچه ابجوش نبات دادیم ( باوری که همه فکر میکنن باعث میشه نفخ از بین بره و حتی دکترم میگفت به بچت بده نبات داغ خخخ) خلاصه همیشه به نوزادامون میدادیم و بچه گریه میکرد ماها نمیدونستیم از نبات داغه….
من کنجکاو بودمو نبات داغ دادیم اقاااا طفل معصوم از شب تا صبح جیغ میزد از دلدرد
دیگههه کاملن متوجه شدم فقط سبک قانون سلامتی درسته خداروشکر من وارد مسیر قانون سلامتی شدم
منی که از بیستو چهار ساعت پانزده ساعت میخابیدم
انرژی نداشتم
پرش هواس داشتم
دمدمی مزاج بودم
همشش با تغزیه درست درمان شد
ارتروز گردنم و کرفتگی بدنم همش درمان شد و بدنم سفیده شده و موهام وحشتناک پرپشت شده آقا هرچی بگم کم گفتم
خلاصه یکم مدت گفتم کم کم از چیزهای غیر مجاز بخورم ببینم شیرم زیاد میشه یا نه
برنجو نون اضافه کردم شیرم بیشتر شد ولی خودم پف کردم و حالت تهوع کرفتم و خابم زیاد شد و احساس سنگینی میکردم و بچم گریه هاش بیشتر شد
برنحو نون حذف شد
هندوانه اضافه کردم باعث شد مفصل درد بشم نمیتونستم تکون بخورم
اب هویچ اضافه کردم گلوم شروع به سوزش کرد
من فهمیدم بدنم کاملا ارگانیک شده خداروشکر
و از خدا خاستم هدایتم کنه راهنماییم کنه چکار کنم که خانوم شایسته نازنین این فایلو برام گذاشت بوس بهت خانوم شایسته گل آی دورت بگردم
خلاصه من با فرزندانم و همسرم عشق میکنیم
بخاطر کارهای زیاد خونه و پشت سیستم نشستن و بچه داری با وجود بخیه هام خیلی بخودم سخت گرفته بودم بخاطر کمالکرایی بالا باعث شده بود مدارم بیاد پایین و یکم سمت افسردگی برم
ولی خدا دستمو گرفت و پیشتر از قبل حالم عالیه
خدایا شکرت بابت فرشته کوچولوم
خدایا شکرت بابت فرزند بزرگم بابت همسرم بابت اینکه توی مسیر درست هستم بابت ارامشم
بابت ثروت و نعمت بابت قانون سلامتی
خدایا ممنون
حالا یکم از نتیجه مامانو بابام بگم .
پدرمادرمم سبک قانون سلامتی زندگی میکنن
دوتاییشون نزدیک بیستوپنج کیلو وزن کم کردن
از لحاظ سلامتی و ظاهری کلن دوتا انسان متفاوت شدن
پدرم مدام درحال ورزشه و سیکس پک و عضله هاش همه در اومده و هر دفعه هرکی میبینتض بیشتر تعجب میکنه ک پدرم جوانتر شده
پنجاهو خورده ای سالشه ولی میگه انرژیش از جوون بیست ساله پیشتر اصلن من تاحالا این ورژن بابامو ندیده بودم پدرم همیشه خسته و خواب بود ولی الان کلن یکی دیگه شده وقتی وزنش کم شد و خوشتیپ شد انقدررر عزت نفس گرفت که از اون موقع درامدش فکر کنم حتی بیست برابرم شده
بعد بیستوچهار سال مستاجری پدرم تونست یک خونه شیک بخره
ماشینش عوض که و عجیب داره ثروت خلق میکنه مادرم پر طلا شده و هرروز بازارن خخخخ
مادرمم که همه فکر میکنن خواهر منه
تو بیمارستان یا هرکی میبینه میگه خاهرته میگم نه مامانمه میگن الحق مامان خوبی داری خخخخخ
انقدر جوون و شاداب و پر انرژی و پر عزت نفس شده و قرصای قلبشم دیگه نمیخوره
از همه لحاظ ما زیبا و سالم شدیم
همسرمم خیلی نتیجه گرفته خیلییییییییییییی زیاد که شارژ گوشیم داره خاموش میشه نمیتونم بنویسم دیگه خخخخ
سلام و درود بی پایان خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان گرامی
کامنت دوم
تشکر از خانم شایسته بخاطر تهیه این قسمت از سریال زندگی در بهشت و خداراشکر میکنم بابت این تجربه عالی این آگاهی های ناب که باعث اعتماد بیشتر من به نظم و دقت جهان هستی شده
خداراشکر میکنم که اعتمادم به خداوند هر روز بیشتر و بیشتر میشود
من دارای دو فرزند هستم یکی 23 و یکی 16 ساله و تا جایی که بیاد دارم دائم بکن و نکنشون میکردم البته مادرم نیز همیشه اینگونه بودند نگران ما بودند و هستند ولی بنده از وقتی با استاد و آموزشهاشون آشنا شدم اونها را به خدا میسپارم و به او توکل میکنم سعی میکنم کمتر بهشون گیر بدم و با دیدن این فایل تاثیر گذار به این روند اعتماد بیشتری پیدا کردم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب پرادایس
سلام ب مریم جان و استاد و همگی دوستان خانواده صمیمی عباسمنش
پس از گذراندن یک تضاد و رسیدن مجدد ب حال واحساس عالی این فایل جایزه ی من ازسمت خدای وهابم بود
حسابی خوشحالم کردی مریم بانو
و دوباره نعمتهام رو بهم یادآوری کردی
حرفهای زیادی دراین زمینه دارم برای نوشتن
از انجاییکه فرزندم همسن این نوزاد زیبا و مهمان پاردایس هست
زمانیکه از بارداری این خانم گفتید اشک تو چشمم جمع شد چون من شیوه قانون سلامتی رو تهیه نکرده بودم
و اوایل بارداریم وارد دوره عزت نفس شدم چقد باعث نجات من شد
و کار روی این دوره معجزه زندگی من بود چون من ب الهاماتم عمل میکردم
و من تمام حرفایی ک بهداشت بهم میزد برعکس عمل میکردم
و خیلی مادرم مادرهمسرم بهداشت و دکتر متخصصم بهم توصیه های مختلف میکردن
من عملی نمیکردم وهمون چیزی که احساسم میگف انجام میدادم
مثلا میگفتن 5 وعده غذا بخور من همون 3 وعده غذا میخوردم چون بدن من نیاز نداشت
یا میگفتن تفریح نرو پیاده نرو
من خیلی جاها رفتم حتی مکانهایی ک پله داشت
آزمایش اولم گفتن قند خون و تیرویید داری باید برنامه غذایی داشته باشی و قرص مصرف کنی
بازهم اهمیت ندادم وهمون روش رو رفتم و فقط روی دوره عزت نفس کار میکردم واحساسم عالی بود باورتون میشه ک بعد 2 هفته آزمایش مجدد دادم تعجب کردن دکترا گفتن شما قند خون و تیروییدت عالیه کاملا نرمال هست مگه دارو مصرف کردی گفتم نه گفتن پرهیز غذایی کردی بازهم پرهیز نکرده بودم و همون چیزی ک الهامم میگف انجام میدادم
من توی بارداری فعالیت بالایی داشتم
کلاسهای آموزشی شرکت کرده بودم وساعتها سرکلاس بودم
و بعد برمیگشتم کارهای منزل رو انجام میدادم
خداوند افراد نامناسب رو ازمن دور کرد ک من ب همین منوال ادامه بدم
و چقدر خاطرات زیبایی از اون روزها دارم
من ب خداوند گفتم زایمانی میخام ک من رو بزرگتر کنه وارد ترسهام بشم چون معمولا خانمها از زایمان میترسن
اصلا خدا کاری کرد ک من خودم همه چیز رو تجربه کنم و توکلم بهش بیشتر بشه
من روز زایمان کمی دردم شروع شده بود و خب مادرم و همسرم اومدن بامن بیمارستان
من ب خدا گفتم بااینکه دوست ندارم فرزندم توی این بیمارستان دنیا بیات اما هرچی تو بگی هرکاری میخای انجام بده و باتمام وجود من رها بودم
خیلی مادرم اصرار میکرد چی درست کنم بخوری بذار کمکت کنم بلند شی بشینی من میگفتم باور کنید من حالم خیلی خوبه و نیازی ب غذا ندارم
فقط،دلم میخاست با خدا تنها باشم
اون موقه ک رفتیم بیمارستان خدا درخواست منو اجابت کرد و گفتن شما هنوز موعد زایمانت نرسیده مرخص شدی
برگشتیم خونه من ب مادرم وهمسرم گفتم شما برید استراحت کنید من حالم خوبه
همسرم گرفت خابید و مادرم گف نه من میخام خونه رو مرتب کنم
و 2ساعت مادرم سرگرم بود حیات خونمون رو میشست و ب گلها آب میداد ومن تنهای تنها بودم و فقط فایل توحیدی 5 رو گوش میکردم
الان ک مینویسم اشکم دراومد
بهم گفته شد برو دوش بگیر
من رفتم زیر دوش
همینکه از حمام خاستم بیام بیرون احساس کردم نمیتونم روی پاهام بایستم و یک اتفاقاتی داره میفته
بزور خودمو ب پذیرایی خونه رسوندم هنوز موهام خیس بود بازهم میگفتم من حالم خوبه نگران نباشید ب چند دقیقه نکشید فرزندم بدنیا اومد بدون دکتر بدون پرستار بدون مراقبت
خداوند دکترم و پرستارم شد
و بهتراز هر دکتری بود برام
و منو فرزندم رو ب بیمارستان منتقل کردن برای مراقبت بعد از زایمان
همه تعجب کرده بودن
انگار این فایل دوباره همه چیز رو به من یاداوری کرد ک کسب وکارت هم همینجوری اینقد راحت رقم میخوره نگران نباش
درمورد بزرگ کردن فرزندم
همیشه مادر همسرم میگه فاطمه یادته ب فرزند اولت چقد غذا میدادیم چون معمولا پیش مادربزرگش بود خیلی بهش غذا میدادن و خب دخترم خیلی لاغر وکم وزن بود و خیلی هم مریض میشد
و الان پسرم با شیر فقط شیر وزنش خیلی عالیه ک اصلا کسی باورش نمیشه من ب این بچه غذا نمیدم
از وزنش
از توانایی هاش،
ک همسرم همش بهم میگه وزنه بردار بدنیا آوردی و چقد میخندیم باهم
واقعا پسرم قوی هستش
وسایل سنگین رو با یک دست میکشه روی پاهاش میایسته و اینقد فعال هست روزانه صدبار خونه رو دور دور میزنه و خیلی باهوش هست
هربار ک بهداشت ب من گفته شما نکات رو رعایت میکنید میگم آره ههههههههه
چقد مادرهمسرم میگه ن بچه اینقدری باید غذا بخوره برام عجیبه واین حرفا
همش میگه پسرت سیر نمیشه
تا حالا من توی شک بودم چون متفاوت با شیوه ی بقیه هستش
الان ک این بچه رو دیدم مطمعن شدم من باید اجازه بدم فرزندم گرسنه بشه
فقط نکته ای که من رعایت نمیکردم این بود ک برای آرام کردن بچه هام از شیر یا خوراکی استفاده نکنم
و با چیزهای دیگه سرگرمشون کنم
انشالله بعد از کار کردن رو ثروت یک حتما قصد خریدم دوره سلامتی دارم که من وفرزندانم ب این شیوه زندگی کنیم
چقد عالی بود این فایل نکات قشنگ زیادی داشت
اینکه اجازه میدن ب نوزاد با طبیعت ارتباط برقرار کنه
وقتی اجازه میدم فرزندم روی خاک بشینه یا دست ب درخت وگل بزنه هرکس پیشم باشه میگه نه اجازه نده اینجا خاکه
یا گل وگیاه حساسیت داره سمی هستش چشماش خارش میگیره
ومن ب شوهرم میگم چطور فراموش کردین ک ما توی بچگی چقد با خاک وگل بازی کردیم
مثلا الان میگن دختر پسر نباید باهم بازی کنن
من تو بچگی همش با پسرها بازی میکردم وهمیشه ب شوهرم میگم من بیشتر همبازی هام پسر بودن خب تو محله ای ک ما بودیم روستای دور افتاده شهرهای گرم جنوبی بود
ظهر گرما بچه ها توی نهر آب شنا میکردن درصورتیکه پدر مادرها زیر باد کولر خواب بودن بخدا
یا اینکه مادرم از کلاس اول ابتدایی بهم اجازه داد با بچه های همسایه تنها برم مدرسه تا دانشگاه
والان نگاه میکنم ب اطرافیانم دخترشون کلاس دوم راهنمایی هستش هنوز نگرانش هستن هنوز تو فکر درس و مدرسه اش هستن
و چقد جلوی من تیکه میندازن ک مادر خوب نیست اینقد بیخیال باشه باید بچه رو مجاب ب درس ونظم کنه مجاب ب شرکت در کلاسهای قرآنی ونماز کنه
بعد من باخودم میگم پس این نشون میده من خیلی متفاوتم خدایا شکرت
دخترم هم خودش درسش رو میخونه خودش کاراشو میکنه
علاقه اش هم کاملا مشخصه از حالا نقاش کوچولو بهش میگیم
منم از مسیر گاها خارج میشم و هنوز دچار اشتباهاتی میشم توی رفتار با فرزندانم اما دوساله هربار اوضاع بهتر میشه و من تو زندگی راحتی بیشتری از خدا میخام و هدایت میشم
خوشم اومد از اون دختر 14 ساله ک با برادرش بازی میکرد و سرگرمش میکرد
و این همکاری توی این خانواده آرامش و شادی واقعا تحسین برانگیز بود
واقعا جهان قانون کبوتر با کبوتر
باز با باز رو رعایت میکنه همیشه
وقتی فرکانسهات ب حدی برسه ک ب ثبات برسی افرادی کاملا شبیه خودت رو جذب میکنی
توی موضوعاتی ک فرکانسم ب ثبات رسیده افراد شبیه خودم رو جذب میکنم
و مواردی ک هنوز بالا پایین میشه فرکانسهام هردو شکل افراد رو جذب میکنم
و توی موضوع ثروت نمونه واضحش سریال زندگی در بهشت هست ک افراد موفق با افراد موفق دوست میشن پس نباید نگران این موضوع باشم چون با هر پیشرفت من تو بحث مالی افراد بهتری میان و این باور کاملا غلط هستش ک اگه من ثروتمند بشم افراد بدی سواستفاده گری جذب من میشن یا من ب افراد پایین تر از خودم زور میگم چون پول دارم …
قطعا با ثروت ب معنویت و ب خدا میشه رسید چون خداوند ثروتمنده وتمام ثروتها از آن اوست …
با سپاس از تهیه کننده و فیلمبردار نازنین مان در این بهشت
بانو مریم شایسته
سلام عزیزم
چقدر فوق العاده هستی، یه احساس خیلی عجیبی بهم دست داد وقتی خوندم که
خداوند دکتر و پرستارم شد
انقدر نوشته ات الهی و زیبا بود و توکل رو تو عمل نشونم داد که اصلا باورم نمیشه این حد از اسان گیری در بچه به دنیا اوردن
چقدر این فایل و کامنت هایی مثل کامنت شما دوست عزیزم بوی خدا میده. بوی توکل و اعتماد و سرسپردگی
چقدر مادرهای شجاع و قوی تحسین برانگیزن برخلاف جامعه که ضعف زن رو زنانگی میدونند
الهی شکرت
سلام و سپاس از شما دوست عزیز ومهربانم فاطمه خانم
امیدوارم هرجا هستی شاد وموفق باشی. و لبت خندون وجیبت پراز پول باشه
اولا سپاسگذارم برای من نوشتی و خوشحالم کردی
دوما این جمله آخرت توی گوشم زنگ خورد وقتی خوندمش
(((چقدر مادرهای شجاع و قوی تحسین برانگیزن برخلاف جامعه که ضعف زن رو زنانگی میدونند)))
و گفتم آره من تو بحث بیزینس یکی از ترمزهای من ک باید برداشته بشه
همینه که پدرم و تمام فک و فامیل خودم و حتی فامیل همسرم میگفتن ومیگن زن مال بیزینس نیست زن مال خانه داری هست وتربیت فرزند
و میگن زن خلق شده برای اینکه ستون خانواده باشه واین باورهای من دراوردی
آخه خواب دیدم کار برام پیدا شده من رفتم ک کار کنم طرف صاحب کار گفت ک من ب شما کار نمیدم گفتم چرا گفت چون در حدش نیستی
و من خندیدم گفتم اما من صاحب دوفرزندم ببین چ راحت ازپسشون برمیام
گفت پس باشه بهش فکر میکنم بهت خبر میدم و من زمانی که از اون جا خارج شدم بهش گفتم با خنده حتی اگه شما بخای من دیگه نمیام اینجا کار کنم و خیالم راحت بود جای دیگه برام کار پیدا میشه و همش خوشحال بودم ومیخندیدم
البته این خواب رو بعداز کار کردن رو دوره عزت نفس طی این 25 روز اخیر دیدم
والان کامنت شما اصلا ذهن من رو باز کرد نشانه برای من بود آره توی جامعه ای ک من بزرگ شدم مخصوصا شهری ک من اونجا دنیا آمدم و تا قبل ازدواجم بودم خیلی خیلی عیب میدونستن زن کار کنه
و حرفها میزدن
والان اگه بشنون خانمی کار میکنه مثل قبل نیست فکرشون بهتر شده اما میگن حتما وضع مالیش خرابه و شوهرش بیکاره
میخام بگم این ورودی ها ب من داده شده
خیلی ممنونم دستی از دستان خدا شدی ک من این ترمز رو پیدا کنم
ک((( من چون زن هستم ضعیفم و نمیتونم بیزینس موفقی داشته باشم ک شرایط مالیمو متحول کنه )))
امروز خدا پولی برام واریز کرد که میخوام باهاش دوره ثروت یک رو بخرم و ترمزهامو بردارم و
توی این مبحث هم خدا معجزه ای قراره برام رقم بزنه بزرگتراز معجزه ی دنیا آمدن فرزندم
بازهم همه تعجب خواهند کرد
و به خودم و همه ثابت میشه ک یک زن قوی میتونه توی همه چیز موفق باشه
و حتی از یک مرد موفق هم موفقتر بشه …
سلام فاطمه جان
خوشحال شدم از خوشحالیت
و از صمیمیتت سپاسگزاری میکنم که خوابت رو برام گفتی
عزیزم حالا که هدایت شدیم برای هم بنویسیم پس با تموم قلبم امیدوارم حرفهام برات کمک کننده باشه
اولا این بحثی که فکر میکنی تو فامیل شما یا همسرت و پدرته مال خیلی از ایرانیاست. منی که تو شهر بزرگی بودم و یعنی تحصیل کرده هستیم و دهه هفتادیم دوست همسن خودم هربار که حرف شغل میشه به من میگه من هرچیزی بخوام شوهرم برام میخره لازم نیست کار کنم. میخوام بگم این حرف میتونه از زبون یه جوان هم در بیاد چراا بنظرت؟
چون کلا ایرانی ها کار کردن رو عار میدونند، خود استاد هم تو فایلاش میگن که تو امریکا طرف هشتاد سالشه میاد تو مارکت کار کنه که فقط کار کرده باشه نه مثل ایرانیا که ارزوشونه چندتا ملک بخرن و اجاره بدن و برن بخوابن و تو بحثای خاله زنک بازی باشن یا زود بازنشست بشن و برن تو پارک بشینن فقط
اصلا بعد یه مدتی که علاقتو پیدا کنی و بری سراغش و پول بسازی ازش و اصلا بحث نیاز نباشه حس مفید بودن میگیری. من خودم به این حرف رسیدما دیگه دنبال این نیستم زود پولامو خرج کنم اصلا خرج نمیشه ولی عاشق کارمم. کارمم نقاشی نگارگریه چیزی که خیلیا اصلا نمیتونند بهش فکر کنند که بشه ازین کار پول خوب ساخت ولی من تونستم با همین فایلها (بدون دوره ثروت )
ببین چیزی که استاد داره تو هر زمینه ای یادمون میده با هشتاد درصد جامعه فرق داره. فامیل شوهر و اینا کین؟ بیشتر بیا رو مهم نبودن نظر بقیه کار کن اول
استاد روزی چندساعت پیاده روی میکنه؟ تو جامعه ما به این کار میگن وااااای تو جقد بیکاری خب با ماشین برو
استاد اینستاگرام نداره؟ تو جامعه ما اینستاگرام نداشتن مثل اینه که دست و پا نداشته باشی
دیگه کار کردن و اینا که بماند
اون چیزی که استاد میگه با جامعه فرق داره
من یکی که حیفم میاد کار نکنم. انقدر خدا بهم استعداد هنری داده که فکر میکنم اجحافه در حق دنیا که بهش نقاشی هامو تحویل ندم
میتونی اینجوری به کار نگاه کنی؟ اینجوری به خلق ارزش نگاه کنی؟
کاری به نظر بقیه نداشته باش
زن مهمه. زن ارزشمنده. زن چراغ خونه ست، همه ی اینها درسته ولی زن بشینه عمرشو بزاره پای بچه هاش که وقتی بچه بزرگ شد ازش توقع روز های جوانیشو داشته باشه؟ کاری که مادرهامون باهامون کردن
انقدر ازخودشون برای ما گذشتن که فقط توقع جبران موند که ما جوانیمون رو برای بچه هامون گذاشتیم اونا هم الان باید بشن عصای پیری و کوری ما
هدفت از پول چیه؟
هدفت از کار چیه؟
همه ی اینارو با خودت بگو و بدون اگه بخوای حرفهای استاد رو گوش بدی واقعا باید متفاوت از عموم جامعه عمل کنی، باید تی وی نبینی،تو جمعهای خاله زنکی نری، نظر بقیه برات مهم نباشه، اخبار نبینی، پیاده روی کنی، کربوهیدرات نخوری، گله شکایت نکنی، بری دنبال علاقت و……
و همه ی اینا برای جامعه عجیبه حتی اگه تو شهر بزرگ باشی و جوان باشی و تحصیلکرده
شاد باشی و در مسیر درست
سلام عزیزم بلاخره جواب سوالی ک گفتی از خودم بپرسم
هدفم از درآمد چیه
این کامنت یکی از دوستان هست ک کپی کردم این دوست ما دقیقا مشکل منو داره وچقدر عالی توضیح داده ک اما من مقاومت میکردم ک منم این مشکلو دارم
الان چند تا نشانه آمد
من ورودی مالی خوبی دارم اما عجله دارم ب درآمد بالا از علاقم برسم بخاطر حرف مردم وتایید گرفتن از بقیه هست
این پایین کامنت دوستمون رو کپی کردم بخونی واقعا منم دارم عزت نفس کار میکنم اما نمیدونم چطور حلش کنم ..حتما منم باید مثل شما ب این فکر کنم دارم اجحاف میکنم ب جهان اگه ازهنرم استفاده نکنم چون دارم مدلهای مختلف لباس ک مهمترین چیز برای مردم هست میدوزم
)))من وقتی دارم در مسیر علاقه ام قدم برمیدارم و شغل موردعلاقه امه یه جاهایی احساس نگرانی استرس و عجله و مقایسه بهم دست میده
این عجله پاشنه آشیل. سفت و سختی که توی شغلم دارم حالا چرا ؟
ریشه اش و که بررسی میکنم میبینم بخاطر عزت نفس و احساس لیاقت
چرا عجله دارم چرا نگرانم چرا استرس دارم چرا مقایسه میکنم؟
بخاطر اینکه میخوام خودمو ثابت کنم میخوام تایید و تحسین بگیرم میخوام خلا هامو اینطوری پرکنم میخوام احساس ارزشمندی کنم با چی؟ با پروژه های بیشتر با پول بیشتر با اعتبار و شهرت
چرا؟چون حرف مردم برام مهمه چون نظر و قضاوت دیگران برام مهمه
سلام و سپاس از شما دوست عزیزم
دقیقا همینطوره
دوباره این یک نشانه برای من بود کامنتت
من نزدیک یک ماه میشه رو دوره عزت نفس دارم کار میکنم
و احساس میکنم خدا داره میگه تو هنوز تو بحث عزت نفس خیلی کار داری دختر خوب !!!!
دارم تمریناتم رو انجام میدم
و نشانههای خیلی زیادی بهم داده شد ک من این دو مبحث رو کار کنم عزت نفس و ثروت تمرکزی و تکاملی پیش برم
چون من علاقم رو پیدا کردم
من مدل لباس طراحی میکنم و برای مشتری هام میدوزم
خب خیلی وقت نیست
و همین چندماه میشه شروع کردم
تعداد مشتریهام خیلی کم بود
و خب شاید ماهی دوتا مشتری داشتم
واین برای من خیلی خسته کننده بود
وقتی ب چیزی علاقه داری ونتونی ازش پول بسازی واقعا بعد از ی مدتی دپرس میشی و احساس ناتوانی بهم دست داد ک من چرا هرکاری کردم ب صد نفر خودمو معرفی کردم ک این توانایی رو دارم کلی آدم از من شماره گرفتن ک تماس بگیرن برای خدمات
اما خبری نشد
محصولی ک تولید میکنم توی چندماه با کلی اینور اونور رفتن بفروش میره
هرچی انجام میدم برام سود نداره دخل وخرجم یکیه
حتی پول هایی ک از هرجا گیرم اومد ریختم پای وسایل برای این کار
و از خیلی چیزها گذشتم ک مثلا این کار رونق بگیره 2 سال دارم آموزش میبینم اما مابینش وقفه هم میفتاد چون فرزندم دنیااومد وهنوز نتونستم خودمو بعنوان یک شخص حرفه ای بدانم
و خیلی خیلی زیاد نشانه های کوچک وبزرگ آمد و هنوز میات
ک بعضی وقتا میگم خدایا فقط،نشانه هست اون چیزی ک میخام هنوز رقم نخورده
و چندبار توی دوره عزت نفس استاد گفتن اگه کسی علاقشو پیدا کرده وازش پول نمیتونه بسازه
یا اینکه تو بحث مالی هرکاری کرده هزینه هاشو کم کرده اما بازهم اتفاقات مالی براش رقم نخورده حتما دوره ثروت یک رو بخره
و بعدش 2و3 بخره ک زندگیشو ب کل متحول کنه
من نشستم کلی نتیجه های دوستان از ثروت یک رو خوندم واقعا ب خیلی از خاسته های مالیشان رسیدن
من تا حالا هرچی از خدا خاستم شد
هرچیزی ک کدنویسی کردم
توی روابط
توی سلامتی خودم و بچه هام
فرزندم ک حتی جنسیتش رو من انتخاب کردم و گفتم خدایا حتما پسر میخام بهم بدی این شکلی باشه حتی چهره اش من انتخاب کردم
حتی مدرسه ی دخترم معلمش رو من انتخاب کردم گفتم خدایا همچین معلمی باشه
خیلی مسائل زیادی بوده ک الان حتی یادم نمیات
اما تو بحث مشتری اگه هزار بار نوشتم شاید 10 مرتبه اش اتفاق افتاده و من بعد ی مدت دلسرد میشدم ب کسب وکارم و حتی علاقه ام
سپاسگذارم برام نوشتی
و خوشحال شدم ک شما هم هنرمندی
و اینجوری عاشق هنرت هستی . تحسینت میکنم خداروشکر میکنم ک ازش پول خوبی ساختی و میسازی
انشالله که امسال توی کسب وکار مورد علاقه ات موفقیت بزرگی کسب کنی و مثل همیشه بدرخشی
ب خدای مهربان و بخشنده میسپارمت
سلام خدمت استاد جان ومریم جان بانوی شایسته
وسلام به همه دوستان عزیزم…
راستش یکی از زیبایی های این فایل خود همین پسر کوچولوی نازنین هست که رنگ چشماش وفرم چشماش رو انگاری خدا ساعت ها وقت گذاشته نقاشی کرده،ماشاالله خیلی نازه،من همچین بچه ای رو فقط توی پوسترها دیدم اما الان مریم جون واقعیش رو بهمون نشون داد…
دیگه اینکه من از همون بچگی که سریال با خانمان رو تی وی پخش میکرد با همون تی وی سیاه وسفید توهمون عالم بچگی عاشق این سبک زندگی شده بودم،زندگی توی سفر،توی یه گاری کوچولو که همه چیز داشت همیشه از اول تاآخر هر قسمت میخکوب میشدم تا توی گاری رو نشون بده ببینم چه وسایلی توش دارن چه جوری چیدن،واااای تمام رویای بچگیم زندگی توی گاریه پرین بود،الانم شده رویای سفر با آروی استاد،اما این رویا امتداد همون رویای بچگیمه،میدونم که یه روزی بهش میرسم شاید یه مدتی گمش کرده بودم ولی الان دوباره اومده مثل همون بچگی هام پر رنگ ولعاب وپر از عطش خواستن،من وقتی آروی استاد و مریم جون رو دیدم وارد دنیای تراک کمپرها شدم اما اونجاهم هرکسی رو دیدم یه تراک کمپیر داشت ولی در نهایت برمیگردن سر خونه وزندگیشون ودوباره بعد ازیه مدت که دلشون برای سفر تنگ میشه میزنن به دل جاده اما این خانواده کاملا متفاوت بود از چیزی که توی ذهنم ساخته بودم،کلا زندگی توی اتوبوس،کلا سفر،فقط یک ماه اونم به خاطر شرایط زایمان خونه اجاره کرده بودن واین برام خیییلی زیاد جالب وعجیب بود،به قول استاد چقدر دنیا تنوع داره وچقدر نیاز داره به این تنوع زیستی وتنوع فکری،چقدر این خانوم قوی بود چقدر خوش انرژی بود،چقدر جوابهاشون منطبق با ذات طبیعی بشر بود،اینکه بچه هروقت گرسنش بشه خودش نیازشو درک میکنه،اینکه بچه اگر هر چیزی رو توی دهانش میبره کاملا طبیعیه وقسمتی از رشدش محسوب میشه اینکه بچه اجازه داره با پاهای لطیفش زمین رو با اون همه سنگ وخاک حس کنه،این قسمت فیلم منو یاد تجربه ای انداخت واونم این بود که بچه یکی از اقوام خیلی زود به زود مریض میشد وبعد از دکتر بردن های زیاد ونتیجه ای حاصل نشدن یک پزشک بسیار حاذق وبا تجربه تشخیص دادن که بچه بیش اندازه در محیط ایزوله رشد پیدا کرده وبدنش تاب وتحمل مقابله با کوچکترین میکروب رو هم نداره و دوای دردش فقط خاک بازی هست. مورد دیگه که توجهم رو جلب کرد این بود که این خانوم توی قلب امریکا سرزمین پیشرفت وتکنولوژی انتخابشون این بود که به جای زایمان در بهترین بیمارستانها در محیط آب وبا کمک قابله زایمان کنن چقدر درس های بزرگی برای من یکی داشت که تمام مدت بارداری دنبال بهترین دکتر شهر،بهترین بیمارستان وبهترین امکانات بودم واین صرفا نه به خاطر خودم که شاید درصد بیشترش به خاطر حرف دیگران بوده،درس بعدیش این بود که چرا اکثرا بر این نظرن که بچه بزرگتر هیچ مسئولیتی در قبال بچه کوچکتر نداره و حتی دیدم روانشناس هایی که با دلایل علمیشون چنان مارو مجاب میکنن که اگر یکبار بخوایم برای کاری مدتی بچه کوچکتر رو به بچه بزرگتر بسپاریم کلی عذاب وجدان میگیریم وفکر هم میکنیم چه لطف بزرگی در حقمون کرده که مثلا نیم ساعت بچه رو سپردیم تا به یک اشپزی یا کار واجب که برای رفاه همه افراد خانوادست رسیدگی کنیم.مورد بعدی عزت نفس این خانوم که از همون اوایل فیلم تا آخر کاملا مشهود بود به خصوص اینکه چقدر زیبا هر روز یک تایم اختصاصی برای جسم خودشون داشتن،اصلا چقدر جالب که روی صندلی ماساژور خوابیده بودن وبچه مسئولیتش با خواهر برادرش بود،چقدر سپاسگزارم مریم جان شایسته به خاطر عینی کردن این الگوهای درست وواقعی،خیلی فکتهای زیادی به ما میده وجود همچین زنهای قوی و شجاع وکاملا رها…
پس میشه چون همین الان هستن همچین ادمهایی روی کره زمین که دارن خیلی طبیعی زندگی میکنن وعشق میکنن وبا درست زندگی کردنشون نهایت سپاسگزاری رو انجام میدن…
سلام به استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیز
و سلامی به همگی دارم دوستان عزیزم خانواده عزیز عباسمنشی
خدارا شکر که چقدر این صحنه زیبا از طبیعت بکر پرادایس رو باز دیدم و . لذت بردم
چقدر دلم برای این دریاچه زیبا که سرشار از فراوانی است
و همین اول فایل با نعمت باران فراوانی های زیاد رو نشان داد
استاد شایسته ممنونم که این همه زیبایی را با ما به اشتراک گذاشتین
خدارا شکر چقدر نی نی زیبایی
خداییییییاااااا چه چشمان زیبایی
اول صبح در محل کار بودم اینقدر از دیدن این نی نی لذت بردم و خنده به لبم اومد که ساعت ها منو در بهترین مومنتوم مثبت قرار داده بود .چقدر این لحظه زیبای بازی کردن این بچه زیبا قشنگ بود
چه خانواده صمیمی که اینقدر قشنگ با حوصله با فرزندشان بازی میکردند
چقدر خوب در صلح بودن و از کوچکترین لحظاتشان بهترین لذت را برای خودشان ساختند
چقدر شرافتمندانه از لحظاتشان بهترین استفاده ها رو میبردند
خانواده ای که مدام در سفر هستند
خیلی لذت بخش بود خدارا شکر
خدا را شکر که این الگو زیبا رو دیدم و کیف کردم
چقدر همه چیز رو آسان و ساده گرفته بودند که حتی با بارداری هیچ از لذت های خودش کم نکرده این مادر خدارا شکر
چه با حس خوب که اعتماد داره این نعمت الهی در اختیارش هست فقط لذت ببرد
نه اینکه خودش را از زندگی خودشان بزنند
و اینکه خوب بچه را با شرایط ساختن که از این طبیعت تجربیات رو خودش دریافت کند که مستقل بار بیاد و باری بر دوش پدرو مادرش نباشد
حس خوب هم کم نمیشود که پدر و مادر وظیفه ای دارن نصبت به آنها
خدایی که این لذتها لایق این خانواده هست
چون برای خودشان ارزش ساختن و توکل به خدارا رعایت میکنند و خداوند هم بهترین ها رو براشون میرساند
خدایا شکرت
سلام استاد عزیزم
سلام خانم شایسته نازنین
چقدر دنیای بچه ها شیرین و جذابه
دنیای بچه ها پر از درس واگاهی است
خانم شایسته عزیز همیشه توی همه چیز و همه کس دنبال قانون می گردند
من عاشق سفرم با این فایل کلی ترمزهای من و محدودیت های ذهنی ام در مورد سفر برداشته شد .
دلم لک زد با چنین خانواده ای در ارتباط باشم
واقعا جمع صمیمی داشتند
این خانم بسیار تحسین برانگیز بود .
خانم عزیز چقدر برای خودش ارزش قایل بود هم ورزشش را می کرد،همچنین برای خودش وقت استراحت اختصاص می داد.
سبک زندگی شخصی خودشون داشتند و نهایت لذت را میبردند
بچه ها با سفرهاشون هیچ عقب افتادگی از نظر تحصیلاتی نداشتند
با دیدن این فایل عجیب دلم یک سفر خواست.یک ساعتی از دیدن این فایل نگذشته بود که دوستم تماس گرفت و خواست برای یک سفر باهاش هماهنگ بشوم .خیلی اتفاق جالبی برام بود
بنام خدای بخشنده و مهربان
سلام استاد جانم سلام خانم شایسته جانم سلام دوستان عزیزم
وقتی بنر سایت دیدم خیلی ذوق کردم . خدایا شکرت برای این رزق امروزم . خیلی خوشحال هستم که صدای مریم جان را شنیدم بعد از مدتها . به نظرم یه Time out بی نظیره برای من بعد از یک روز پُر مشغله . خیلی حال و احساس خوبی گرفتم از تصاویر و از باورهای عالی با صدای مریم عزیزم .
خدایا سپاسگزارت هستم برای حضور استاد عزیزم برای حضور مریم عزیزم که دستی از بی نهایت دستانت در زندگی ام هستن و بی نهایت این دو عزیز سخاوتمند هستن در به اشتراک گذاشت باورهای عالی و تجارب عالی زندگی شان .
این فایل برای من خیلی ارزشمند و خیلی آگاهی دهنده است .
چقدر صحبتهای مریم جان داره به من باور درست میده . چقدر داره به من یاد میده که زندگی میتونه اینقدر ساده و راحت باشه به شرط اینکه اعتماد کنم به جریان خداوند . به شرطی که با خودم و جهان در صلح باشم . به شرطی که همه چیز به خودم آسون بگیرم . به شرطی که خودم لایق بهترینها بدانم . به شرطی که در قید وبند یکسری باورهای و ارزشهای بی پایه و اساس جامعه نباشم .
به امید دیدار شما مریم جان و استاد عزیزم .
در پناه الله یکتا
سلام استاد سید حسین عباسمنش و خانوم مریم شایسته عزیز و تمام دوستان و اعضای خانواده
من امیر حسین رفیع پناه هستم و چند روز دیگه 20 سالم میشه
درخواست دارم ک استاد عزیز و خصوصا خصوصا خصوصا خانوم شایسته به دقت مطالعه کنید متشکرم
پدر و مادر من زمانی ک من 6 سالم بود از هم جدا شدند
من کاری به این ندارم ک مقصر ک بود
اینو داشته باشید و ادامش رو بخونید
من به تازگی وارد رابطه ای جدی تر با خانومی شدم رابطه خوبیه دوستش دارم دوستم داره برای هم و رابطه ای ک داریم ارزش قائل هستیم
شخصیت ایشون اینگونه هستش که دوستان اجتماعی پسر داره و تعدادی از اونا دوستان خود من هستن و من از دیدگاه اونا نسبت به پارتنرم آگاهم و گفتم ک دو نفر از اونا قبل از اینکه من و تو با هم وارد رابطه بشیم خواهان تو بودند
ولی ایشون توجه به این موضوع نداره
شغل من به صورتی هست ک حداقل سه روز در هفته تهران نیستم
اینارو هم به خاطر بسپارید
من انسان جالبی هستم یعنی: زمانی ک میخوابم انگار روحم از بدنم جدا نمیشه خخخ شاید جالب باشه من توخواب راه میرم حرف میزنم و امکان نداره ک شما از من تو خواب سوالی بپرسید و جواب نشنویدخخخ .
حالا اینارو گفتم ک به اینجا برسم ک من شب خوابیدم و صبح ک بیدار شدم داخل این صفحه شده بودم
داستان اصلی ؟!!
الان میگم ، من در بچگی شاهد خیانت مادرم بودم و کاملا یادمه خب ، حالا من دچاره عدم اعتماد شدم به شششدت به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد ندارم و این منو آزار میده من دیشب تا صبح از خدا کمک خواستم تا ساعت 4 صبح داشتم دعا میکردم و کمک میخواستم ( خوش بختانه سه هفته اس ک متعهد شدم و هر روز دعای کمیل رو گوش میدم ک فایل بی نظیری هستش) از این جهت ایمان دارم ک کمک خواهد رسید و من هدایت خواهم شد ،
استاد عزیز نامادری عزیز من پارسال به من دوره عشق و مودت رو هدیه داد و من سعی کردم استفاده کنم .
اینکه اینجا دارم کمک میخوام هم دلیل داره
من الهامت رو بیش از اونچیزی ک حتی فکرشم کنید واضح درک و دریافت میکنم و میفهمم من شند سال پیش یه فایل دیدم از استاد مربوط به قبل یا بعد از دوره سلامتی بود ک ایشون توضیح دادن ک در یک تماس تلفنی با مادرشون : ( مادر ایشون گفته بودند ک چطور تونستی خانومت رو سه ماه تو پرادایس تنها بزاری و… برید فایل رو ببینید عالیه )
من تو خوابم اون فایل رو زندگی کردم خخخ صبح ک پاشدم شکر گذاری کردم خدارو و الان ساعت 21 شبه و من دارم به اشتراک میزارم
خانوم شایسته چجوری واقعا نمیفهمم چجوری این اعتماد چجوری منم میخوام استاد شما بگید چرا و چجوری
من واقعا دارم آسیب میبینم و زجر میکشم و ازتون کمک میخوام
لطفا لطفا لطفا یک فایل برای این موضوع درست کنید
همون جور ک پیش بینی میکنید من در فرکانس و مدار این موضوع هم هستم و افراد پسر ها دختر ها مردا و زنانی رو تو زندگیم دیدم و میبینم ک خیانت تجربه کردم
میدونم ک این به خاطر مدار و فرکانس خودمه
من ساعت 8 صبح راه افتادم به سمت مشهد الان رسیدیم و من داره مغزم منفجر میشه به خاطر عدم اعتماد
خدایا فقط کمک کن و از این بیماری رهایم کن
سلام دوست عزیز
من کاملا درک میکنم شما چی میگی
چون من خودمم بچه طلاقم کلی روابط نامناسب پدر و مادرم رو دیدم خودمم بدبین و شکاک بودم و همیشه تو روابطم مشکل داشتم و ادمای بی بندوبار و خیانتکار میومدن تو زندگیم و کلی تو روابط همیشه رنج و عذاب کشیدم
اما بقول استاد اگه ادمای نامناسب تو زندگیتن چون خودت ادم نامناسبی هستی اره قبولش سخت بود ولی حقیقته
اما اینو بگم اصلا اهمیت نداره که مادر و پدر ما چیکار کردن بالاخره اوناهم اگاه نبودن و قطعا عمدا نمیخواستن به ما اسیب بزنن و اصلا گذشته مهم نیست حتی الان من نمیخام پارتنر شمارو قضاوت کنم من خودم به شکلی که تو ایران هست دوست اجتماعی رو قبول ندارم اما اگرم کسی داشته باشه قضاوت نمیکنم چون تو جایگاه اون نیستم
ولی مسائلی که تو روابط ما هست ارتباط مستقیمی با بحث عزت نفس و احساس ارزشمندی داره یعنی تنها راه درست شدن روابط و رها شدن از این حسای شک و تردید و بدبینی فقط و فقط کار کردن روی عزت نفس و احساس ارزشمندی هست چون چیزیه که خودمم تجربه کردم یه زمانی حرفای استاد رو گوش میکردم وقتی از دوست داشتن بدون وابستگی میگفت با خودم میگفتم چجوری میشه یکیو دوست داشته باشی اما وابسته نباشی یا اصلا اگه از زندگیت بره یه شخصی که برات مهمه چجوری ادم میتونه باهاش کنار بیاد و … اصلا چجوری میشه بدبین و شکاک نبود اما چون به استاد اعتماد داشتم میگفتم من تو این مدار درک نمیکنم استاد چی میگه باید روی عزت نفسم کار کنم قطعا یروزی درک خواهم کردم الانم ادعا نمیکنم خیلی پرفکت شدم اما نسبت به یکی دوسال پیش واقعا تغییر کردم چون واقعا برای عزت نفس و احساس ارزشمندی وقت میزارم و روی خودم کار میکنم و تاثیرشو دارم میبینم توهمه جنبه ها
در واقع ریشه خیلی مسائل مثل همین شکاک بودن و… برمیگرده به عدم عزت نفس و عدم احساس ارزشمندی چون ناخوداگاه بخاطر تجربیات گذشته این باورا در من شکل گرفته که ارزشمند نیستم و در واقعا خودم رو کم میبینم فکر میکنم بقیه از من بهترن شاید تو ظاهر اینجوری نباشه اما واقعیت اینه این باورا تو ناخودآگاه ما هست بقول یک بنده خدا چون تو خودت رو پراید میبینی میترسی طرفت بنز سوار بشه اما اگه خودت رودر حد اون بنز ببینی دیگه نگران نیستی طرفت مثلا بهت خیانت کنه یا بره با یکی دیگه و… و اینم بگم وقتی ما روی عزت نفس و احساس ارزشمندیمون کار میکنیم اصلا مدارمون عوض میشه و کم کم در مدار ادمای بهتر قرار میگیریم از نظر من عزت نفس مثل یک سکه دو رو هست مثلا کسی که خیانت میبینه عزت نفسش پایینه اونیکه خیانت میکنه هم عزت نفسش پایینه و جهان اینارو کنارهم قرار میده یا اونیکه ظلم میکنه عزت نفسش پایینه اونی هم که توسری خور هست عزت نفسش پایینه و طبق قانون اینا جذب هم میشن پس من باید با کار کردن روی عزت نفس و احساس ارزشمندیم خودم رو تغییر بدم تا از مدار روابط و افراد نامناسب خارج بشم
شاید الان نتونم توضیح بدم چجوری این اتفاق میفته اما اگه واقعا مصمم هستی از این احساسات رها بشی فقط و فقط تمرکز کن روی ساخت عزت نفس و احساس ارزشمندیت من خودم تو دوره عزت نفس استادم و کتاب هم زیاد میخونم درباره عزت نفس
پیشنهاد میکنم اگه دوره عزت نفس رو تهیه نکردی حتما تهیه کنی دوره احساس لیاقت هم همینطور
و کتاب اول عاشق خودت باش تمارین خوبی برای ساخت عزت نفس داره
و کتاب شش ستون عزت نفس از ناتانیل براندن کتاب مرجع در زمینه عزت نفس هست و خیلی کمک کننده هست
اگه تو فایلای رایگان هم کلیدواژه عزت نفس رو سرچ کنی فایلای رایگان مرتبط میاره
چون برای خودم اتفاق افتاده و نتیجه گرفتم ایمان دارم فقط و فقط کار کردن روی عزت نفس و احساس ارزشمندی همه این مسائل رو درست میکنه
موفق باشی
سلام برادر عزیزم
امیدوارم در پناه خداوند باشی
دوره عشق و مودت استاد را بارها هم تصویری هم صوتی با همه وجودت گوش بده از جلسه اول و تا جلسه اول درک نکردی و تمریناتشو و کارهایی که استاد میفرمایند انجام ندادی نرو جلسه بعدی …
و همزمان دوره هم جهت با جریان خداوند کار کن
ببین بهت قول میدم معجزه میشه تو زندگیت و باید کار کنی هر روز و هر روز و هر شب و هرشب و سپاسگزاری را با تمام وجودت هر لحظه انجام بده تا حال دلت خوب بشه
بهت قول میدم اینکارهارو با صبر و حوصله انجام بدی و با ایمان و تسلیم شدن در برابر خداوند به نتیجه دلخواهت و حتی بیش از آن میرسی
سلام و درود خداوند بر امیر عزیز
من هم مثل شما همچین رنجش های ذهنی رو داشتم و شما رو کاملا درک میکنم که چه احساسی دارین. بهترین روشی که خودم همیشه ازش نتیجه گرفتم اینه که خودتون رو به خداوند بسپارید، برای حل این خوره های ذهنی از خدا کمک بگیرین. مداوم خداوند رو یاد کنین. به مسیر پایبند باشین و سعی کنین که ورودی های ذهن رو کنترل کنین. من هربار که هر مسئله ای رو، مخصوصا مسائلی که باعث تشویش ذهنم میشد رو با خداوند در میون گذاشتم و ازش هدایت خواستم، جوری هدایتم کرد که من حتی در بعضی از موارد خودم واقعا شگفت زده شدم از نتایجی که خداوند برام رقم زد. مثلا شده بوده که برای یک مسئله ذهنی که خیلی اذیتم میکرد از خداوند هدایت خواستم، خودمو به خداوند سپردم و سعی کردم در مسیر متعهد بمونم. هفته بعد یهو این به ذهنم خطور کرد که اون مسئله ای که هفته پیش انقد مغز من رو نااروم کرده بود به طور معجزه واری دیگه خبری ازش نیست. خودتون رو به خداوند بسپارید که قطعا به بهترین شکل هدایتتون میکنه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم عاشقتونم تا ابد بینهایت و طلایی
مریم جون خیلی دلم تنگ شده بود براتون برای صدای قشنگتون در صلحتون برای این همه زیبایی نعمت ثروت پارادایز که واقعا بهشته الان دارم فکر میکنم واقعا چقد این خانم امریکایی بینظیر همه چی کاملا طبیعیه شیوه ی زندگی کردنش طبیعیه چقد زیباس این خانم واقعا فوق العاده با خودش در صلحه خیلی ارامش داره انرژی مثبت داره چقد مادر خوبی برای بچه هاش هست من بچه هیچ وقت ایده آلم نبود خواهرم ارکیده جراحه زنان و زایمان هست من خیالم راحته که ارکیده بچه مو یه روزی به این دنیا میاره اما اینکه گفتین این خانم بچه ها شو قابله به دنیا اورد اونم تو کلبه وااای بینظیره خیلی زیباست الگوی خیلی خوبی بود این خانم با این شیوه شون واقعا بینظیرن چقد ساده هستن منو یاد زندگیه سرخپوستا میندازه اما اونمدلی هم نیستن بیشتر با خودشون در صلح هستن ساده و طبیعی دارن زندگی میکنن همون قوانینه ساده ی دنیا که ما علکی بزرگش کردیم چون همه چی ساده س ساده و چقد امریکا رویایی تره از این استانبول که هستم واقعا خیلی بهتر رویایی تر خونگرم تر مهربون تر هستند واقعا مردمانه رویایی داره و من چقد مریم جون شما رو تحسین میکنم این خانم بودنتونو در صلح بودنتو عمل هاتون به اگاهی های استاد بزرگوارمون تمیزی و نظافت خونه تون مهمون داری تون رو مراقبت از بچه های پارادایز بخصوص براونی عزیزم چقد رویایی و زیبا ازشون نگه داری میکنین اینها همه بخاطر اینکه با خودتون در صلح هستین و من با تموم وجودم این حد از رهایی مستقل بودنتون رو تحسین کردم همیشه و بازهم میکنم خیلی خیلی بهتون نزدیکم مریم جون اما بازم بیشتر میخوام به صلح برسم با خودم درست مثله این خانم برای بچه ش خدایاشکرت خیلی هم زیبا هستن چقد پسر و دخترشون هم با خودشون در صلح هستند عالی هستند خلاصه که شما بینظیرین اما من میخوام بازم بیشتر این زندگی در بهشت 263رو ببینم یه بار فرصت شد ببینم چون همش سر کلاسم بخصوص الان که از دیشب تا الان به دوره ی فوق العاده بینظیر دستیابی عملی به ارزوها هدایت شدم وااای جلسه ی اولش که مخصوصه رهایی و در صلح بودن با خودمون هس وچقد حالم خوبه و بینهایت بی خیال و رهای رها شدم خدایاشکرت با خودم و خدا خوشم در صلحم خیلی بیشتر از این حرفا عاشقتونم خیلی زیاد روی ماه شما و استاد رو میبوسم
بازهم میبینم با عشق کامنت میزارم
دوستون دارم شدید
فعلا در پناه الله یکتا باشین
به نام خداوند بخشنده مهربان
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در موستان گره ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
روحت شاد سهراب سپهری
با سلام ادب و احترام خدمت استاد عباس منش و بانو شایسته و دستان گرم و صمیمی
اصلا فکرش رو نمی کردم دیدن این فایل اینقدر برام جذاب و تاثیرگذار باشه خانم شایسته عزیز ازتون بی نهایت سپاسگزارم.
چقدر نکات ارزشمند و آگاهی بخش به روایت تصویر پخش شد.
اینکه چقدر ذات انسان با طبیعت هماهنگه و می تونه با کشتن در طبیعت با جریان رودخانه الهی هم جهت بشه.
بهتر متوجه شدم فرکانس طبیعت چرا اینقدر بالاست و وقتی ما از طبیعت گردی برمی گردیم اینقدر آرامش حقیقی داریم.
و موضوع مهم باورهای این خانم بود که هم با خودشون در طلح بودن و هم شرایطی رو برای سایر اعضای خانواده فراهم کرده بودن و چه رفتارهای درستی از خودشون در زمان های مناسب بروز دادن که نتیجه زندگی شون شده این.
اینقدر لحظه به لحظه این فایل جای صحبت داره که خانم شایسته عزیز با توضیحاتشون بارقه ها و جرقه ش رو در ذهنم شکوفا کردن و الان فقط دوست دارم بزنم از خونه بیرون و در دل طبعیت راه برم و فکر کنم راجب این تصاویر و توضیحات شایسته خانم شایسته
شاید بعد از تفکر بیام و کامنت دیگه راجب این فایل بنویسم.
چیزی نمی تونم بنویسم فقط می تونم بگم
“”””” خدایا سپاسگزارم “””””
بنام خداوند بخشنده بنام خدایی که اجابت میکنه درخاست هر درخاست کننده ای را
سلام به استاد عباس منش عزیزو خانوم شایسته نازنین راستی صداتون خیلی ارامش بخشو دلنشینه
سلام به دوستای گلم
منم اومدم تجربم که مشابه این خانوم زیبا هستو بگم
اول از همه بگم این خانوم چقدر عزت نفس داره
چقدر توحیدیه و چقدر باخودش در صلحه حتی نگاه کردن به چهرشونم ارامش بخشه و حس خوبیو میده
خدایا عاشقتم بابت نشانه ها کاملا واضح بهم گفتی این روش تو شیردهی هم عالیه البته که خودم تجربه کردم و ابن روشو با هیچی عوض نمیکنم
من ماه دوم بارداریم ماشینمونو هنوز خدا نداده بود
با همسرم و فرزند اولم با اتوبوس با تور رفتیم سمت شمال و سرعین
یک هفته سفر شیرین با اتوبوس
معرکه بود گرده حیران رفتیم
قلعه رود خان و کلی جاهای زیبا که از زیباییش اشکم در میومد ادمهای اتوبوس بشدت شادو عالی بودن کلی میزدیم و میرقصیدیم
یک خانوم دیگه هم بود پنج ماهه حامله بود
و دخترخوده لیدر هم مثل من دوماهه بوده ولی خودش نمیدونسته حامله بود و اون چندهزار پله قله رودخانو رو رفت بالا و اومد پایین خخخخخخ پسرش بدنیا اومده خداحفظش کنه
تا ماه چهارمو پنجم من بشدت حالت تهوع داشتم
هرچی میخوردم حالم بد میشد باورم این بود هیچی نباید سخت بگذره بارداری باید راحت باشه ولی من چرا حالم بده
همه هم میگفتن طبیعیه فکر کردی مادرشدن راحته
خلاصه که من قانون سلامتیو خریدم و ترک اعتیاد سخت بود من بخاطر یک پفک ساعتها گریه میکردم اولش خخخ
نصف شب میرفتم از نرم افزار کلی کیکو آبمیوه و چیپس سفارش میدادم بعد کنسل میکردم و زار زار گریه میکردم خخخخ
ولی حالم خوب شد و کم کم طبیعی شد
دیگه خوراکی های سوپر مارکتیو حذف کردم دستو پا شکسته نون و برنج میخوردم گهگداری ولی خوراک اصلیم گوشت بود و فست میرفتم
مدام درحال رقص بودم. ارامش شدید داشتم . ماه نه با خانوادم همه رفتیم بیرون شهر
و اهنگ کردی گذاشتن و ما پاشدیم با شوهرم کرمانجی رقصیدیم خخخخ خالم اومد منو نشوند گفت اگه همینجا زاییدی چی گفتم اشکال نداره چادر مسافرتی اوردم همون تو میزام دیگه خخخ
من عاشق رقصیدن و کل بارداریمو رقصیدم و حالمم عالی و پیاده روی های طولانی داشتم
انرژی داشتم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم
برای زایمان طبیعی رفتم بیمارستان و بعد نینیم نیومدو سزارین شدم
تو بیمارستان گفتن بعد عمل نسکافه و فلانو فلان بخورم
من نه چای نبات خوردم نه کاچی نه نسکافه و اینا
فقط گوشت و ابغلم و چیزهای مجاز
کلی حالم خوب بود و درد نداشتم انقدر انرژی داشتم نمیتونستم استراحت کنم تا بخیه هام خوب بشه
توی همون ده روز اول با ماشینو شوهرم میرفتیم دور دور و میومدم خونم مادرم هی میگفت استراحت کن و من گوش نمیدادم خلاصه که همین استراحت نکردم باعث شد بخبه هام عفونت کنه پسرم بیستو یک روزه بود و ما رفتیم یک سفر کوچولو و خیلیییی خوش گذشت خخخخخخ حتی این خانوم یک ماه بعد زایمان استراحت کرد من انقدررر انرژی داشتم که هیچی استراحت نکردم خخخ
بلطف قانون سلامتی عجیب ارامش دارم و روحو جسمم بهم نزدیکه بعد پونزده روز از زایمانم
یک کار توپ از روسیه بهم خورد با قیمت عالی و من قبول کردم ( کارم طراحی معماریه ) خلاصه بچه میخابید من میرفتم پای سیستم و کارو عالی پیش بردم یعنی خدا پیش برد عجیب و ساده و راحت
همه چی عالی بود و مدام درحال تحرک بودم خوابم بشدت کم بود
ولی بعد دیدم دارم بخودم اسیب میزنم و عفونتم خیلییی شده و گفتم یکم استراحت کنم و بخودم انقدر سخت نگیرم و رها باشم
که الان چندروزه من عالیم و رو ابرام
پسر من بشدت عضله داره
بشدت زیباست تو بیمارستان همه میگفتن چقدر بچت خشگله حتی دکتر میگفت
میرم جایی از فرزندم عکس میگیرن هیچی پف و ورم نداره همش عضلس
خب من شیر خودمو میدادم و در روز یکبار گوشت میخوردم و شامم توت فرنگی و پسته و سرشیر و فرزندم عالی بود و شیرم سیرش میکرد
خودمم پوست صورتمو عالی و ازم میپرسیدن بوتاکس کردی خخخخ شکمم که جمع شد خیلی زود و دکترم گفت سزارین چقدررر زود جمع شدی
خلاصه
من وقتی قانون سلامتیو خریدم دیدم از گذشتگانم هرچی بهم گفته شده اشتباس
دینی که بهم گفته شده اشتباس
غذایی که گفته شده خوبه؛ اشتباس
همه چی اشتباس و هرچی بزرگان فامیل میگن من برعکس عمل میکنم چون اگر درست بود خودشون سالم بودنو درد روحیو جسمی نداشتن خخخ
من برعکس عمل میکنم و نتیجه عکس اونارو میگیرم نتیجه عکس نود درصد جامعه حال جسمیو روحیم عااالییییییییییییی
به بچم نه ترنجبین دادم نه شیرخشت و نه هیچی زردیش خودش خوب شد
خودمم نه کاچی خوردم نه خرما نه چیزایی که میگن زاچی بخور من فقط گوشت خوردم و عجیب جون میده بهم و معرکس گوشت ماهیچه
من شونزده فروردین زایمان کردم الان پسرم سیوهشت روزس و من بخاطر آمپول هایی که خشک کن قوی بود زدم شیرم کم شد و مجبور به خرید شیرخشک شدم .. از وقتی شیرخشک میدم ادرار و مدفوعش بو میده بصورتی که انسانی که غذای سالم میخوره نباید دسشوییش بو داشته باشه
و من از خدا میخام شیرمو زیاده زیاد کنه
.یک شب با مادرم امتحانی طبق گذشتگانمون به بچه ابجوش نبات دادیم ( باوری که همه فکر میکنن باعث میشه نفخ از بین بره و حتی دکترم میگفت به بچت بده نبات داغ خخخ) خلاصه همیشه به نوزادامون میدادیم و بچه گریه میکرد ماها نمیدونستیم از نبات داغه….
من کنجکاو بودمو نبات داغ دادیم اقاااا طفل معصوم از شب تا صبح جیغ میزد از دلدرد
دیگههه کاملن متوجه شدم فقط سبک قانون سلامتی درسته خداروشکر من وارد مسیر قانون سلامتی شدم
منی که از بیستو چهار ساعت پانزده ساعت میخابیدم
انرژی نداشتم
پرش هواس داشتم
دمدمی مزاج بودم
همشش با تغزیه درست درمان شد
ارتروز گردنم و کرفتگی بدنم همش درمان شد و بدنم سفیده شده و موهام وحشتناک پرپشت شده آقا هرچی بگم کم گفتم
خلاصه یکم مدت گفتم کم کم از چیزهای غیر مجاز بخورم ببینم شیرم زیاد میشه یا نه
برنجو نون اضافه کردم شیرم بیشتر شد ولی خودم پف کردم و حالت تهوع کرفتم و خابم زیاد شد و احساس سنگینی میکردم و بچم گریه هاش بیشتر شد
برنحو نون حذف شد
هندوانه اضافه کردم باعث شد مفصل درد بشم نمیتونستم تکون بخورم
اب هویچ اضافه کردم گلوم شروع به سوزش کرد
من فهمیدم بدنم کاملا ارگانیک شده خداروشکر
و از خدا خاستم هدایتم کنه راهنماییم کنه چکار کنم که خانوم شایسته نازنین این فایلو برام گذاشت بوس بهت خانوم شایسته گل آی دورت بگردم
خلاصه من با فرزندانم و همسرم عشق میکنیم
بخاطر کارهای زیاد خونه و پشت سیستم نشستن و بچه داری با وجود بخیه هام خیلی بخودم سخت گرفته بودم بخاطر کمالکرایی بالا باعث شده بود مدارم بیاد پایین و یکم سمت افسردگی برم
ولی خدا دستمو گرفت و پیشتر از قبل حالم عالیه
خدایا شکرت بابت فرشته کوچولوم
خدایا شکرت بابت فرزند بزرگم بابت همسرم بابت اینکه توی مسیر درست هستم بابت ارامشم
بابت ثروت و نعمت بابت قانون سلامتی
خدایا ممنون
حالا یکم از نتیجه مامانو بابام بگم .
پدرمادرمم سبک قانون سلامتی زندگی میکنن
دوتاییشون نزدیک بیستوپنج کیلو وزن کم کردن
از لحاظ سلامتی و ظاهری کلن دوتا انسان متفاوت شدن
پدرم مدام درحال ورزشه و سیکس پک و عضله هاش همه در اومده و هر دفعه هرکی میبینتض بیشتر تعجب میکنه ک پدرم جوانتر شده
پنجاهو خورده ای سالشه ولی میگه انرژیش از جوون بیست ساله پیشتر اصلن من تاحالا این ورژن بابامو ندیده بودم پدرم همیشه خسته و خواب بود ولی الان کلن یکی دیگه شده وقتی وزنش کم شد و خوشتیپ شد انقدررر عزت نفس گرفت که از اون موقع درامدش فکر کنم حتی بیست برابرم شده
بعد بیستوچهار سال مستاجری پدرم تونست یک خونه شیک بخره
ماشینش عوض که و عجیب داره ثروت خلق میکنه مادرم پر طلا شده و هرروز بازارن خخخخ
مادرمم که همه فکر میکنن خواهر منه
تو بیمارستان یا هرکی میبینه میگه خاهرته میگم نه مامانمه میگن الحق مامان خوبی داری خخخخخ
انقدر جوون و شاداب و پر انرژی و پر عزت نفس شده و قرصای قلبشم دیگه نمیخوره
از همه لحاظ ما زیبا و سالم شدیم
همسرمم خیلی نتیجه گرفته خیلییییییییییییی زیاد که شارژ گوشیم داره خاموش میشه نمیتونم بنویسم دیگه خخخخ
خدایا عاشقتم خدایاشکرت
بنام خدای مهربان
سلام و درود بی پایان خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان گرامی
کامنت دوم
تشکر از خانم شایسته بخاطر تهیه این قسمت از سریال زندگی در بهشت و خداراشکر میکنم بابت این تجربه عالی این آگاهی های ناب که باعث اعتماد بیشتر من به نظم و دقت جهان هستی شده
خداراشکر میکنم که اعتمادم به خداوند هر روز بیشتر و بیشتر میشود
من دارای دو فرزند هستم یکی 23 و یکی 16 ساله و تا جایی که بیاد دارم دائم بکن و نکنشون میکردم البته مادرم نیز همیشه اینگونه بودند نگران ما بودند و هستند ولی بنده از وقتی با استاد و آموزشهاشون آشنا شدم اونها را به خدا میسپارم و به او توکل میکنم سعی میکنم کمتر بهشون گیر بدم و با دیدن این فایل تاثیر گذار به این روند اعتماد بیشتری پیدا کردم