سریال زندگی در بهشت | قسمت 263 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1103 روز

    سلام استاد و دوستان و خانم شایسته عزیزم

    رفتار این مادرو تا جایی نزدیک به خودم دیدم تا جایی هم خیلی دور بودم ازش

    مثلا من از اول به بچهای دوقلوم که الان دوستاشونه ازادی کامل دادم و همیشه اینو با خودم که میگفتم که والله خیر حافظا

    مثلا واسه بقیه عجیب بود بچهای من که کوچیکتر بودم میرفتن بالای مبل و میپریدن پایین یا میرفتن بالای میز ناهارخوری اونجا بازی میکردن یا مثلا میرفتن رو دسته مبل میخواستن خودشونو به باند برسونن من کاریشون نداشتم میدونستم خودشون خطر حس میکنن یه حس اعتمادی داشتم بهشون که خودشون حواسشون هست یا مثلا الان میرن پشت پنجره که البته نرده داره بقیه میگن مواظب باش نرن از نرده بالا ولی من میدونم خودشون حواسشون هست و کار خطرناک نمیکنن یا وقتاییم که خطری بوده خدا خودش منو اگاه کرده یا حواسش به بچها بوده مثلا اگر میخواستن بیفتن یکی از کنارشون رد شده و نزاشته و گرفتشون درکل تاحالا هیچ خطری تهدیدشون نکرده یا من خیاطی میکنم گاهی سوزن های خیاطی میفته رو زمین من حواسم نیست پسرم که یه سال و نیمش بود خودش میومد سوزن بهم میداد یا اگر یه سوزنی بدجور روزمین بود من خودم میدیدمش و برمیداشتم اعتقادم اینه باید به بچه ازدادی عمل بدی تا تجربه کنه مثلا وقتی رفته بودیم روستا بچهای من توخاک بازی میکردن و خاک و شن میزاشتن تو دهنشون یا تو خونه عادت داشتن اشغال بردارن بزارن تو دهنشون من اصلا کاری نداشتم و همه هم تعجب میکردن و…

    جایی که من از این مادر دورم بحث تغذیه بچه است همیشه فکر میکردم بچه ای که غذا میخوره سالم تره بخاطر همین از کوچیکی با شیر و غذا دنبالشون بودم هم شیر خودمو خوردن هم شیر خشک و کلی اعصاب خودمو خرد کردم سر غذای بچه یکیشون که اصلا بنظر من خوب غذا نمیخوره و من هنوزم گاهی حرص میخورم اما امروز اصلا گیر ندادم بهش و گفتم اگر گشنه باشه میخوره دخترمم تو راهه از قبل این فایل تصمیم گرفته بودم فقط وقتی خودش خواست بهش شیر بدم نه به حرف دکترا که وای قندش میفته و این چیزا گوش ندم وخودمو نکشم که حتما شبا شیر بخوره و اگر خواست بهش شیر بدم و الان با دیدن این فایل مطمئن تر شدم و دوست دارم منم غذای کمکی ندم بجاش شیر بدم فکر کنم اینطوری بهتر باشه

    من نه واسه پسرهام که دوقلو بودن سیسمونی خریدم نه واسه این که که توراهه لباس فقط در حد ماه های اول میگفتم هر چی لازم باشه بعدش دوباره میخرم تازه میفهمم چی بهش میاد یا نمیاد الانم ترجیح دادم چند دست بیشتر نخرم ولی با کیفیت باشه و لباس های پسرهام که کلی هست رو چند ماه اول تنش کنم و برای پسرهامم لباس و وسایل اضافه نمیخرم بچهای منم از اول با ظرفهای تو کابینت بازی میکردن با سیب زمین پیازها با اینجور چیزا بازی میکنن چون چند بار اسباب بازی خریدم دیدم فقط یه ساعت براشون جذابه و بعد تصمیم گرفتم دیگه نخرم

    من اوایل که بچهام بدنبا اومده بودن چون خونمون یه خوابه بود احساس بدی داشتم که بچهام اتاق خواب ندارن و تخت ندارن یا الانم گاهی حس بد میاد سراغم ولی الان میبینم این خانواده با سه تا بچه تو اتوبوس زندگی میکنن و چقدر خوشحالن با خودشون در صلحن خداروشکر بخاطر این فایل که مناسب حال من بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 96 رای:
    • -
      سیده گفته:
      مدت عضویت: 449 روز

      سلام به رویا جان عزیز

      بهت تبریک میگم عزیزم که دوباره داری مادر میشی

      این خودش احساس لیاقت میخواد که بتونی بعد دو سال دوباره عضو جدید به خانواده بیاری

      واقعاً مبارکتون باشه

      من هم مث خ.دت دو تا فرزند دو قل دارم که الان بزرگ شدن به لطف خدای مهربان

      و

      من هم مثل شما خیلی آزاد و رها بودم در تربیت کردنشان

      هر روز پارک می‌بردم و با کلی سر صورت خاکی اونا رو میوردم

      درعوض اونقدر ذوق کرده بودن و شاد بودن که خدا می‌دونه

      و

      حالا که بزرگ شدن آنقدر قوی و با استعداد و خوش ذوق هستن که بهشون افتخار می کنیم.

      خدایا هزاران بار شکر

      برات آرزوی موفقیت و شادکامی و ثروتمندی دارم

      در پناه نور و عشق خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      سلام رویای زیبای دوست داشتنی

      واااااای که چقدر ذوق کردم دختر دار شدی

      و این و یه نشونه دیدم که منم میتونم تو این سن دختر بخوام و خدا بهم بده

      راستش من دو تا پسر 22 و 14 ساله دارم که خیلی خیلی مراقب بهداشت و تغذیه شون بودم و الان می بینم چقدر خودم و اونها رو اذیت کردم خلاف طبیعت بدن و خلقتشون رفتار کنن

      الان فهمیدم که حتی پسر 22 ساله م هم اگر سر تایم ناهاریا شام گرسنه نباشه نباید به این دلیل که غذا سرد میشه و از دهن میفته و با هم غذا بخوریم و… مجبورش کنم با شکم سیر غذا بخوره

      یا حتی خودم رو مجبور کنم مثلا سر ساعت 8 صبحانه بخورم

      امروز برای پسر کوچیکم که امتحان داشت ساندویچ درست کردم و داخلش کوکوی سیب زمینی که خودم عاشقش هستم گذاشتم

      من در مقابل غذاهای حاضری مثل کوکو و املت و کتلت هیچ مقاومتی نمیتونم بکنم و همینها هم باعث شده قانون سلامتی رو نیمه کاره رها کنم و دیگه حتی فایل هاشم گوش ندم و اضافه وزنم برگرده

      اما امروز به خودم تبریک میگم که به سیستم طبیعت بدنم احترام گذاشتم و چون زیاد گرسنه م نبود جلوی هوسم رو گرفتم و نخوردم

      میگن هر عمل اشتباهی رو سه بار بهش نه بگید دیگه ترک میشه

      انشالله که جواب بده

      این که گفتی از اینکه خونه مون یه خواب هست ناراحت بودم و…. منم همین احساس و داشتم و الان دیگه ناراحت نیستم

      همینجا از خدا می‌خوام دختر گل شما و هر خانومی که توراهی داره رو صحیح و سالم بدنیا بیاره

      چون شما از شجاعان و مومنین روزگار هستید که تو این اوضاع اقتصادی که همه میترسن از بچه دار شدن ، هیچ ترس و غمی ندارید و با توکل به خدا فقط دارید لذت. میبرید از این تاج افتخاری که خدا بر سرتون نهاده که یک اشرف مخلوقات دیگه خلق کنید و نام پر برکت مادر و پدر رو یک بار دیگه شایسته خودتون بدونید

      ذوق و حس و حال قشنگ مریم جان شایسته هم، نشان از آمدن نور یک مسیح دیگر داشت

      من مطمئنم به زودی شاهد نورانی شدن مریم بانوی عزیزمون به نور یک اشرف مخلوقات عزیز و دوست داشتنی هستیم و خداوند یک یوسف زیبای دیگر به استاد عزیزمون هدیه میدن که خدا می‌دونه شیرین کاری ها و شیرین زبانی های این مسیح دست کاری نشده با باورهای غلط قبلی و طبق ذات الهی خلقت چه می‌کنه با زندگی استاد و مریم بانو

      همینجا از خدا می‌خوام من رو هم شایسته ی دختر دار شدن کنه چون فوق العاده عاشق اینم که یه دختر شبیه خودم بهم بده و زندگی درستی بدون اشتباهاتی که در مورد خودم شد برای این دختر رقم بزنه و خود اصلاح شده و خداییم رو در وجود این دختر ببینم

      این خواسته رو اینجا ثبت میکنم تا هر بار که هر دوستی اون رو میخونه انرژی مثبتش به تحقق این آرزو سرعت ببخشه

      آمین یا رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        رویا محمدیان گفته:
        مدت عضویت: 1103 روز

        سلام نگین عزیزم

        به دنیا اوردن یک اشرف مخلوقات

        واقعا از این زاویه نگاه نکرده بودم و خیلی این نگاه شما حالمو خوب کرد و احساس ارزشمندی داد بهم

        حقیقتا من به لطف خدا و قانون سلامتی باردار شدم انشاالله هر کس بچه میخواد اما هنوز نداره از قانون سلامتی استفاده کنه راستش من یه زمانی قبل اشنایی با استاد عزیزممممم فکر نمیکردم حتی یدونه بچه بتونم داشته باشم یعنی میگفتم نمیشه باید تا اخر عمر حسرت بخورم ولی الان سه تا خوشگلشو دارم خخخخ هر وقت یه خواسته ای از خدا دارم و برام باورپذیریش سخته میگم رویا از این خواسته برات نشدنی تر نبود که خدا سه تاشو داد بهت پس هر چی که بخوای رو بهت میده به راحتی اب خوردن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    به نام خالق عشق و شادی و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوبم در سریال زندگی در بهشت

    خداروشکر میکنم که صبحم رو با این فایل فوق‌العاده شروع کردم. من عاشق بچه‌ها هستم و دیدن این کودک زیبا واقعاً حالم رو خیلی خوب کرد، به ویژه که من عاشق بچه‌های این شکلی هستم با چشمای رنگی، پسر یکی از دوستانم هم این شکلیه من خیلی دوستش دارم و چند وقت پیش به هوش مصنوعی گفتم که فکر میکنی بچه من چه شکلی میشه یه تصویری شبیه به این کودک را برام درست کرد که با دیدنش خیلی ذوق کردم.

    اما برسیم به زیبایی‌ها و درس‌های این فایل فوق‌العاده که برای من واقعاً خیلی تاثیرگذار بود، همینجا دوست دارم بار دیگه از خانم شایسته عزیز که خیلی هم دلتنگش بودیم تشکر کنم، ایشون برای من یک الگوی تمام عیار در عمل به قوانین و آموزه‌های استاد هستند و با دیدن عملکرد و رفتار ایشون حقیقتاً همیشه شگفت‌زده میشم.

    برگردیم به دوره دوازده قدم که یکی از ارکارن اصلیش تمرکز بر زیبایی‌ها بود. یادمه اولین باری که استاد در دوره دوازده قدم درخصوص این موضوع صحبت کردند تصور کردم که خب این چه موضوعیه که بخوایم انقدر جدی بهش بپردازیم و یه جورایی اوایل این احساس بهم دست داد که انگار استاد سوژه‌ای نداشته برای تهیه فایل و خواسته با این موضوع قسمت‌هارو پر کنه.

    اما هرچقدر که با قانون بیشتر آشنا شدم، هرچقدر که فهمیدم چقدر ذهن راحت در روزمرگی‌ها غرق میشه و فراموش میکنه قانون رو، به اهمیت تمرکز بر نکات مثبت بیشتر پی بردم.

    احساسات ما دارند نشان میدن که ما در چه وضعیت فرکانسی هستیم. تمرکز بر زیبایی‌ها یک ابزار بسیار قدرتمند برای تغییر وضعیت فرکانسی ما به شرایط دلخواهمونه. هیچ چیز مثل تمرکز بر زیبایی‌ها و سپاس‌گزاری نمیتونه حال آدم رو به بهترین حالت تغییر بده. یاد اون دعای ابتدای سال میفتم که میگیم حول حالنا الی احسن الحال.

    هربار که من به این عبارت فکر میکنم، هر بار که من این دعارو به درگاه خداوند عرضه میکنم، هدایت میشم به مشاهده زیبایی‌های زندگیم، زیبایی‌هایی که به دلیل روزمرگی خیلی راحت دیگه نمیبینیمشون.

    خداروشکر به لطف تکنولوژی نه تنها میتونیم زیبایی‌های زندگی خودمون بلکه زیبایی‌های زندگی مردم جهان در هر جایی که هستند رو ببینیم.

    مشاهده زیبایی‌ها و عادت کردن به مشاهده زیبایی‌ها شاید مهم‌ترین کاری باشه که ما باید انجام بدیم.

    از هر در و نگاهی که به قانون و خداوند نگاه میکنیم به این نتیجه میرسیم که باید روی زیبایی‌ها متمرکز بشیم یا دست کم به نازیبایی‌ها توجه نکنیم، عملاً وقتی ما به نازیبایی‌ها توجه نکنیم یعنی داریم به زیبایی‌ها توجه میکنیم.

    چقدر لذت بردم از دیدن این خانواده.

    اولاً بگم که به نظرم یکی از جذابیت‌های جهان همین تفاوت‌ها و یادگرفتن از همدیگه باوجود تفاوت‌هاست. شاید اگر من سبک زندگی این خانواده رو داشتم هرگز زیبایی‌های زندگی این افراد انقدری که الان به چشمم میاد و توجهم رو جلب میکنه به چشمم نمیومد و توجهم رو جلب نمیکرد.

    همان‌طور که خانم شایسته اشاره کردن واقعاً انرژی این خانواده به خصوص مادر خانواده واقعاً مثبت بود، به شدت ایشون در صلح بودن با خودشون و از لبخند همیشگی روی چهرشون کاملاً همچین چیزی مشخص بود. کاملاً معلوم بود این لبخند از یک رضایت عمیق درونی از زندگی میاد، رضایتی که احتمالاً بخش اعظمش به این دلیل که ایشون یاد گرفتن که باید با زندگی رفاقت کرد.

    شاید همه ما فکر کنیم که زندگی کردن رو یاد گرفتیم، به همین خاطر به خودمون سخت می‌گیریم، حالا هرکی به یک شکل چه برای فرزند داری، چه برای ورزش، چه برای ارتباط اعضای خانواده با هم، چه برای تفریح و مسافرت اما خب با دیدن همچین الگوهایی تمام معادلات ذهنی و منطق‌ها به هم میریزه، همه چیز به زیباترین شکل ممکن پیش میره اگر ما یکم اعتماد بیشتری به خداوند داشته باشیم چون به نظرم تمام این رفتارها از اعتماد به خداوند میاد. اینکه بچت رو آزاد بگذاری که برای خودش بگرده یا هر زمان که گشنش بود بهش غذا بدی از اعتماد میاد.

    اینکه بتونی در سفر باشی و فکر درآمد و هزینه‌ها و اتفاق‌های مختلف نباشی یا یک هفته مونده به زایمان تو اون آب سرد راحت شنات رو انجام بدی واقعاً از اعتماد میاد.

    این لبخند و این رضایت از اعتماد میاد.

    من آدم‌های زیادی رو دیدم که سفر کردن یا بچه‌دار شدن اما این رضایتی که از این خانم با وجود هزاران کیلومتر فاصله رو دریافت کردم را توی خیلی از اون افراد ندیدم.

    اصلاً آدم احساس سنگینی داره وقتی به خدا اعتماد نداره، یعنی قلبش، زندگیش، رفتارش سنگین میشه.

    من هم پیش از این فایل مراقبه سپاس‌گزاری رو گوش میدادم و چیزی که دائماً درونم مرور میشد فقط یک جمله بود:

    “به جریان هدایت الهی اعتماد کن”

    تمام ترس‌ها و اندوه‌های ما از عمل نکردن به همین یک جمله میاد.

    چقدر آدم احساس قدرت میکنه زمانی‌که به جریان هدایت فقط فکر میکنه، یعنی یه دو دوتا چارتای خیلی سادست که ما بخوایم به هدایت الهی فکر کنیم و اثرات مثبت الهی رو تو زندگیمون ببینیم.

    هر جا که به جای حساب کردن رو عقل به هدایت اعتماد کردیم امکان نداشت نتیجه نامطلوبی بگیریم.

    اما این ذهن هربار مقاومت میکنه و من باید آگاهانه بهش بگم که با جریان هدایت الهی همه چیز امکان‌پذیر است.

    خداروشکر میکنم که روزم رو به این زیبایی و با این فایل زیبا شروع کردم.

    برای همه عزیزانم بهترین لحظات و ناب‌ترین تجریبات رو آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1727 روز

      بنام خدای بخشنده ی مهربانم

      سلام احسان جان

      ازت ممنونم بابت کامنت زیبایی ک نوشتی و یادآوری ارزشمندی ک کردی در مورد سپاسگزاری ،تمرکز بر زیبایی ها

      احساسات ما دارند نشان میدن که ما در چه وضعیت فرکانسی هستیم. تمرکز بر زیبایی‌ها یک ابزار بسیار قدرتمند برای تغییر وضعیت فرکانسی ما به شرایط دلخواهمونه. هیچ چیز مثل تمرکز بر زیبایی‌ها و سپاس‌گزاری نمیتونه حال آدم رو به بهترین حالت تغییر بده. یاد اون دعای ابتدای سال میفتم که میگیم حول حالنا الی احسن الحال.

      ی مدتیه ک احساس سنگینی داشتم ،تو لحظه حضور نداشتم ، لذت نمیبردم از داشته هام

      انگار ی چیزی و گم کرده بودم

      قلبم سنگین بود

      با خوندن کامنت شما متوجه شدم ک مث قبل داشته هام و نمیبینم سپاسگزار نیستم

      احساس خوبم در طی روز کمتر شده

      واقعا چقد درسته این حرف ک احساس خوشبختی با سپاسگزاری همراهه

      من اگه قدر داشته هام و نعمتهایی ک خدا بهم داده رو ندونم هی دنبال خواسته های جدید باشم و ب کمبودها ب نداشته هام فکر کنم

      کلا ناسپاس میشم،احساسم بد میشه از مسیر خارج میشم

      الهی صدهزار مرتبه شکرت رب العالمین

      سپاسگزارم بابت تک تک نعمتهایی ک از بچگی بهم دادی تا الان

      چشم برای دیدن،گوش برای شنیدن،قلب برای دریافت الهامات و وصل شدن بهت

      خدایا شکرت بخاطر سیستم عواطف ک تو هرلحظه با احساسم داره بهم میگه تو چ مسیری هستم

      اگه حالم خوبه حسم خوبه در مسیر درست هستم و اگه قلبم سنگینی میکنه احساسم بده باید حواسم باشه ک دارم میرم جاده خاکی

      خدایا صدهزار مرتبه شکرت ک یکبار دیگه منو بر گردوندی ب مسیر درست

      تنها یک منبع وجود داره و أون هم خیره، أون

      منبع خداونده یا باهاش همدار میشی ونعمت

      ها به راحتى وارد زندگیت میشه یا ازش دورمیشى ونعمت ها ازدسترست خارج میشن

      سپاسگزارى به فراوانى ختم

      مى شود، و شخصیت سپاسگزار به باور به فراوانى

      رسیدن ب خواسته ها منو ب خوشبختی و احساس خوب نمیرسونه ولی احساس خوب و احساس خوشبختی ک ناشی از سپاسگزاری هست منو ب همه چیز میرسونه

      مدتیه خانواده ام گیر سه پیچ دادن ب من برای اینکه زودتر ازدواج کنم ،

      خواهرم تند تند خاستگار معرفی میکنه،و باورشون اینه ک داره دیر میشه برات

      با دونفرشون صحبت کردم البته با چت ،گفتم بزار خودم و محک بزنم ببینم چقد تغییر کردم و اینکه خواسته ام برام واضح تر بشه

      اصلا درکشون نکردم ،ن طرز فکرشون رو ن ملاک هاشون رو

      ذهنم میگفت بالاخره ک باید ازدواج کنی باید کوتاه بیایی از خواسته هات ک زودتر ازدواج کنی تا کی میخوایی منتظر بمونی، و اینقد درگیر شدم ک کمتر میومدم سایت و کامنت میخوندم قشنگ متوجه شدم ک مدارم پایین اومده

      ک حسم گفت چند روزیه سریال‌های سایت و ندیدی برو ببین ،وقتی اومدم سایت و بنر و دیدم، دیدم قسمت جدید سریال زندگی در بهشت اومده

      و 4 روزه ک اومده با کلی کامنت

      چنتا کامنت اول و ک خوندم درک نمی‌کردم ،قلبم مهر بود و هیچ حسی نداشت

      ولی هرچی بیشتر میخوندم ی کم نرم میشد

      از خدا هدایت خواستم ک ثابت قدمم کنه توی این مسیر

      و سعی میکردم احساسم و خوب کنم و سپاسگزاری کنم

      جواب نمی‌داد تا نزدیکای غروب گفتم خدایا من تسلیم ام هرچی تو بگی

      همون وانجام میدم من هیچی نمیدونم تو هدایتم کن

      تو آگاهی از اسرار قلب من و خواسته ی منو میدونی در مورد ازدواجم خودت فرد مناسب و بیار تو زندگیم

      ک یاد دعای جوشن کبیر افتادم ، رفتم دانلودش کردم ،خدای من

      تو چقد بزرگی چقد بخشنده ای،همه ی ستایش ها ویژه ی توست مخصوص توست

      تو این 33 و خورده ای ک ازت عمر گرفتم ب جرز این دوسه سال اخیر ،هرسال من ابن دعا رو میخوندم تو شبهای قدر

      فقط عربی شو مث یک شعر هم وزن ،تند تند ک تموم بشه

      ولی این بار فرق داشت ،کلمه ب کلمه اش ،معنی ب معنی،حرف ب حرف داشت بامن حرف می‌زد

      اصن ی آرامش عجیبی همراه با خشوع وجودم و در بر گرفته بود چقد زیبا بود

      3 ﴾ یَا خَیْرَ الْغافِرِینَ، یَا خَیْرَ الْفاتِحِینَ، یَا خَیْرَ النَّاصِرِینَ، یَا خَیْرَ الْحَاکِمِینَ، یَا خَیْرَ الرَّازِقِینَ، یَا خَیْرَ الْوَارِثِینَ، یَا خَیْرَ الْحَامِدِینَ، یَا خَیْرَ الذَّاکِرِینَ، یَا خَیْرَ الْمُنْزِلِینَ، یَا خَیْرَ الْمُحْسِنِینَ.

      (٣) ای بهترین آمرزندگان، ای بهترین گشایش گران، ای بهترین یاوران، ای بهترین داوران، ای بهترین روزی دهندگان، ای بهترین وارثان، ای بهترین ستایشگران، ای بهترین یادآوران، ای بهترین فرستندگان، ای بهترین نیکوکاران.

      ﴿ 4 ﴾ یَا مَنْ لَهُ الْعِزَّهُ وَالْجَمالُ، یَا مَنْ لَهُ الْقُدْرَهُ وَالْکَمالُ، یَا مَنْ لَهُ الْمُلْکُ وَالْجَلالُ، یَا مَنْ هُوَ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ، یَا مُنْشِئَ السَّحابِ الثِّقالِ، یَا مَنْ هُوَ شَدِیدُ الِْمحالِ، یَا مَنْ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ، یَا مَنْ هُوَ شَدِیدُ الْعِقابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ.

      (4) ای آن‌که توانمندی و زیبایی فقط ویژه اوست، ای آن‌که توانایی و تام و تمامی فقط ویژه اوست، ای آن‌که فرمانروایی و عظمت فقط ویژه اوست، ای آنکه اوست بزرگ و برتر، ای پدیدآورنده ابرهای پرباران، ای آن‌که او نیرومند و پرتوان است، ای آن‌که حسابرسی چالاک است، ای آن‌که کیفرش سخت و شدید است، ای آن‌که پاداش نیک تنها نزد اوست، ای آن‌که دفتر هستی نزد اوست.

      ﴿ 5 ﴾ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا حَنَّانُ، یَا مَنَّانُ، یَا دَیَّانُ، یَا بُرْهانُ، یَا سُلْطانُ، یَا رِضْوانُ، یَا غُفْرانُ، یَا سُبْحانُ، یَا مُسْتَعانُ، یَا ذَا الْمَنِّ وَالْبَیانِ .

      (5) خدایا! از تو می‌خواهم به نامت ای بسیار احسان‌کننده، ای عطوف و مهربان، ای پاداش دهنده، ای دلیل، ای فرمانروا، ای خشنودی، ای آمرزش، ای منزّه و پاک، ای یاری خواسته‌شده از او، ای صاحب نعمت و بیان.

      ﴿ 6 ﴾ یَا مَنْ تَواضَعَ کُلُّ شَىْءٍ لِعَظَمَتِهِ، یَا مَنِ اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَىْءٍ لِقُدْرَتِهِ، یَا مَنْ ذَلَّ کُلُّ شَىْءٍ لِعِزَّتِهِ، یَا مَنْ خَضَعَ کُلُّ شَىْءٍ لِهَیْبَتِهِ، یَا مَنِ انْقادَ کُلُّ شَىْءٍ مِنْ خَشْیَتِهِ، یَا مَنْ تَشَقَّقَتِ الْجِبالُ مِنْ مَخافَتِهِ، یَا مَنْ قامَتِ السَّمَاوَاتُ بِأَمْرِهِ، یَا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِإِذْنِهِ، یَا مَنْ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ، یَا مَنْ لَایَعْتَدِى عَلىٰ أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ.

      (6) ای آن‌که همه در برابر عظمتش فروتن، ای آن‌که همه در برابر قدرتش تسلیم، ای آن‌که همه در برابر توانمندی‌اش خوار، ای آن‌که همه در برابر حرمت و ارجمندی‌اش فروتن، ای آن‌که همه از ترسش فرمانبردار، ای آن‌که کوه‌ها از بیمش شکافته، ای آن‌که آسمان‌ها به امرش بر پا، ای آن‌که زمین‌ها به اجازه‌اش بر جا، ای آن‌که رعد همراه با ستایشش تسبیح‌گو است، ای آن‌که بر اهل مملکتش ستم نمی‌کند.

      ﴿ 7 شَىْءٌ، یَا مَنْ لَایَزِیدُ فِى مُلْکِهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ لَایَخْفىٰ عَلَیْهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ لَا یَنْقُصُ مِنْ خَزائِنِهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ لَایَعْزُبُ عَنْ عِلْمِهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ هُوَ خَبِیرٌ بِکُلِّ شَىْءٍ، یَا مَنْ وَسِعَتْ رَحْمَتُهُ کُلَّ شَىْءٍ.

      (٩٢) ای کفایت‌کننده از هر چیز، ای پاینده بر هر چیز، ای آن‌که چیزی مانند او نیست، ای آن‌که چیزی بر فرمانروایی‌اش نیفزاید، ای آن‌که چیزی بر او پوشیده نیست، ای آن‌که چیزی از خزانه‌هایش نکاهد، ای آن‌که مانندش کسی نیست، ای آن‌که چیزی از علمش پنهان نماند، ای آن‌که به همه‌چیز آگاه است، ای آن‌که رحمتش همه‌چیز را فرا گرفته است.

      خداروصدهزار مرتبه شکر چنان آرامشی تمام وجودم و در برگرفت ک همه ی نجواها ساکت شدن

      و وقتی اومدم بقیه کامنتها رو خوندم خیلی بهتر درکشون کردم الهی صدهزار مرتبه شکرت

      احسان جان خیییلی تحسینت میکنم بخاطر آرامش فوق العاده ی ک از تک تک کلمات کامنتت جاریه

      چقد باخودت در صلحی شما

      خیییلی لذت بردم از طرز فکرت،آگاهی های ارزشمندت

      چقد ساده و روان شروع میکنی و بعد راحت ب ذهن منطق میدی و جقد خوب این حس زیباتو منتقل میکنی

      سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود ارزشمندت

      دیشب باز آجیم ی نفر دیگه رو معرفی کرد

      ک سپردم ب خدا گفتم هرچی تو بگی همون انجام میدم هراتفاقی بیفته خیره برام

      من بهت ایمان دارم ک هیچ برگی بدون اذنت از درخت نمی افته

      میخواستم ی فرازش و کپی کنم ولی چنتا کپی شد:)

      سپاسگزارم دوست خوبم باعث شدی دست ب قلم بشم و همدار بشم با جریان خداوند

      عاشقتمممم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2265 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    چقدر دلم برای سریال زندگی در بهشت تنگ شده بود و اتفاقا میگفتم کاش یه قسمت بزارید،البته که دوست داشتم خانم شایسته هم تو قاب دوربین باشن که ایشون رو هم ببینم.

    اول از همه تشکر ویژه دارم از خانم شایسته که همت کردند و این فایل زیبا و درس اموز رو برامون گذاشتن.

    واقعا سبک زندگی که این خانواده دارند باعث شده که بچه ها با خودشون در صلح باشند و همه چیز سر جای خودش باشه.

    باورم نمیشع که خانواده ای رو می بینم که بچه های نوجوان دارند اونم دوتا جنس مخالف ،پسر و دختر ،و این نوجوانها هر کدوم موظف هستن که روزی یک یا دو ساعت با برادر کوچکتر بازی کنن و حتی پوشکش رو تعویض کنن تا مادر خانواده بتونه ورزش و ریلاکیشن کنه.

    یعنی کاملا مخالف الگوهایی هس که ما در جامعه خودمون میبینیم که اینگونه بچه ها همکاری کنن.

    فقط در موارد نادری من یه خانواده دیدم که دوتا بچه های بزرگتر نسبت به بچه کوچکتر همکاری داشتن ،اونم بسیار کم ،و نکته ش این بود که سه تا بچه ،دختر بودند ،یعنی با توجه به باوری که داریم دخترها مسئولیت پذیر تر هستن و درکشون بیشتر هس،این همکاری بسیار کم انجام میشد.اونم با کلی سرو صدای مادرشون.

    اما ماشالا میبینیم نه تنها دختر کمک کننده س،بلکه پسر خانواده هم کمک میکنه.

    نکته دیگه اینکه مادر خانواده ،خودش معلم بچه ها هم هس،خدای من ،واقعا عالیه و تحسین برانگیز هس.

    این خانم هم معلم هستن و هم همسر و هم مادر سه تا بچه ،هر کدوم از این نقش ها کلی مسئولیت داره که ایشون بسیار عالی انجامشون دادند.

    و اینکه تغذیه کودکشون خیلی شبیه قانون سلامتی هس که خانم شایسته گفتن.

    هممون شنیدیم که میگن از شش ماهگی به بچه ،غذای کمکی بدین ،اما ایشون فقط با شیر مادر تغذیه شدن و ماشالا چقدر سلامت بودن و بدن عضلانی داشتن.

    چیزی که همیشه گفتن بهترین تغذیه شیر مادر هس و اهمیتش حداقل تو ذهن من کم رنگ شده بود که شیرخشک چقدر بهتره.

    و در مورد سبک تغذیه که مثلا ساعتی به بچه شیر بدهند ،ایشون گذاشته بودند که هر وقت بچه گرسنه بشه ،گریه کنه و به طریق طبیعی بدن پیش برند.

    و اینم بگم که در فامیل ما بچه کوچکی هس که با شیر خشک تغذیه میشد و بسیار بسیار شکمو هس ،یعنی هر دقیقه چیزی بهش بدی میخوره و ‌من فکر میکنم که این رفتار تبدیل به عادت بچه شون شده ،چون مادر بچه در حال تحصیل بود و برای سرگرم کردن بچه ،دایما خوراکی بهش داده،و اصلا دیگه سیری نداره.

    و اینکه این مادر اجازه می داد بچه با طبیعت ارتباط برقرار کنه ،یعنی این دیگه کاملا مخالف هر زندگی هس که دیدم ،یعنی مادربزرگی توی خانوادمون هس که دقیقا هر قدمی که نوه دختری اش برمی داره باهاش راه میرع و اینقدر این مادربزرگ سفت و سخت به این نوه چسبیده بود و اجازه نداد که بچه ازاد باشع ،الان اون بچه کاملا کاملا ترسو شده و مشکلاتی پیدا کرده ،حالا این خانم اجازه میده که در کنار خودش ،فرزندش ،طبیعت رو داشته باشه و مدیریتش میکنه که براش خطری هم نداشته باشه.

    اصلا من که مات و مبهوت شدم از این فایل.

    اونجا که این خانم شنا می کرد و با اینکه باردار هم بودن ،شرایط روتین قبلی رو داشتن و فقط یک ماه در یه خانه سکونت دائم داشتن.

    من قبلا فکر می کردم ،بچه داشتن مخصوصا از یکی بیشتر داشتن ،مساوی با این هس که کلا همه اهدافم تعطیل بشه و من فقط در خدمت بچه هام باشم و بشورم و بسابم و آخر عمر هم هزارتا درد و مرض بگیرم به خاطر زایمان و به خاطر همه زحمت هایی که برای بچه هام کشیدم.

    و جامعه هم منو به عنوان یه مادری که خودش رو فدای بچه هاش کرد و رنج کشید و نذاشت بچه هاش کم و کسری داشته باشند ،قبول کنه.

    واقعا ما تعریفمون از مادر بودن اینکه ،مادر باید مثل یه اسانسور که فقط سوارش بشن و بچه ها و همسرشو به سمت بالا ببره و خودش هم له بشه. و اتفاقا این مادر جاش تو بهشته .

    اما این خانم برای خودش ارزش قائل بود و روزی یک یا دو ساعت مختص خودش بود.

    چقدر درس داشت برام.

    بسیار بسیار سپاسگزارم از خانم شایسته گل و امیدوارم سری بعد داخل اتوبوس این خانواده دوست داشتنی رو هم نشون بدین .

    سپاسگزارم ازتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای:
  4. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2385 روز

    به نام خدای مهربانم

    با سلام خدمت استادان عزیزم ودوستان همراهم

    دلم خواست بنویسم بدون دلیل وبدون هیچ پیش فرض فقط گوشی بدست گرفتم چندتا کامنت خوندم ویه حسی درونم گفت بنویس ،اصلا مهم نیست کجای این سایت بهشتی ومقدس هستم ،موضوع این قسمت چیه ،البته من این فایل رو دوبار نگاه کردم وچند صفحه از کامنت بچه ها رو خوندم ولی چند روز پیش بوده وشاید حرفهایی در قلبم جاری بشه که به قلبها بنشینه چون همیشه اینطوری بوده وقتایی که بی اختیار شروع به نوشتن میکنم،آگاهی‌هایی جاری میشه که بعدش خودم میخونم با عقل محدود خودم اصلا باورم نمیشه که اینا رو من نوشتم …

    این خدای من کیه وچه جوری داره با من رفتار میکنه ؟

    این خدای من همون نیرو وانرژی که توی جسم من زندگی میکنه واز طریق این بدن این زندگی مادی رو تجربه میکنه …

    درسته یا نه..

    حس بد وخوب چیه؟

    وقتی که با خواسته وجریان خدا هم جهت رفتار میکنم خواسته ی منو خدا یکی میشه وحس خوبی شکل میگیره..

    وقتی خواسته ی منه ذهنم با خواسته وجریان خدا ناهماهنگه،ودر تضاده حس بد شکل میگیره …

    رضایت درونی یعنی هماهنگی با خدا

    خوشنودی و شادی درونی یعنی همسو شدن با جریان خداوند یعنی طبق خواسته ومنطق والهامات خداوند رفتار کردن و فکر خدارا خواندن و از زوایه دید خدا زندگی را دیدن ومشاهده کردن وبا مسائل ومسیر زندگی ملاقات داشتن….

    نمیدونم دقیقا از کی وکجا این مدل وسبک زندگیم شده که اونقدر به خدایی که توی وجودم نفس میکشه وتوی قلبم میتپه اجازه میدم که رفتارهای من وافکار من رو بدست بگیره که لعلکم ترضی بشم

    واقعا نمیدونم

    فقط میدونم که دیگه ناخودآگاه اینجوری رفتار میکنم..

    خیلی کیف میکنم ،خیلی لذت میبرم ،خیلی در لحظه هستم ،خیلی حالم خوبه ،با اتفاقات خوب احاطه شدم ،

    خیلی راضی وخوشحالم .

    با هرچیزی که می بینم ذوق میکنم ..

    توی هر اتفاق و رویدادی خود خدا رو میبینم .

    خدارو در تک تک لحظات زندگیم وهر نفسم حس میکنم .

    احساسم اینه که خدا یه نگاه خیلی وسیعه که منو احاطه کرده ..

    خدای من یه توجهه ،ی نگاه بزرگه که با عشق در من وبرمن مشاهده میکنه.

    جریانی از عشقه، اقیانوسی از خیر عظیم که من در اون غوطه ورم ..

    هر اتفاقی که برام میافته چه خیره خیر وچه خیره در لباس شر برای من عشقه از خداست ،

    خدایی که منو با نور وعشق خودش احاطه کرده…

    وفقط سکوت …

    سکوت میکنم…

    یه سکوت وبی ذهنی مطلق دارم

    وفقط با شگفتی نگاه میکنم…

    با جریان می‌روم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 107 رای:
  5. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ۚ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ

    خداوند، شکافنده دانه و هسته است؛ زنده را از مرده خارج می‌سازد، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؛ این است خدای شما! پس چگونه از حقّ منحرف می‌شوید؟!

    @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

    قد قامت صلاه ستاره ی قطبی جهت کنترل ذهن قربه الی الله …

    امروز داشتم فکر میکردم چقدر این مفهوم خالق زندگی خود بودن،فرّاره،یعنی آدم همه ش دلش میخواد غر بزنه ،بگه اگر بچه ی من انقدر صدام نمیزد،اگر خانواده م انقدر اخبار نگاه نمیکردن،اگر فلانی فلان کارو نمی‌کرد من الان شرایطم بهتر بود.

    یا تا آدم بهم میریزه دنبال یک چیزی بیرون از خودشه که اوضاع رو بهبود بده.

    یعنی برای من که بیشتر از زمان روزم در حال مطالعه و آموزش دیدن و تحقیق کردن درمورد قرآن و توحید و …هستم باز هم میبینم این ذهن چموش من میخواد به جای اینکه خودشو به روحش نزدیک کنه،در صدد اینکه اون بیرون یک چیزی رو تغییر بده تا حالش بهتر شه …بعد چون نمیتونه اوضاع رو بدتر هم می‌کنه …

    همین چند دقیقه ی پیش بود دیدم من دارم تو ذهنم الکی غر میزنم،پا شدم اومدم توی حیاط یک نگاه به باغچه و گل ها کردم بلکه توجه ذهنم رو کنترل کنم،یهو یاد حرف استاد شایسته افتادم که گفتند گاهی بدون کفش روی زمین راه میرم بخاطر تبادل انرژی …همون لحظه دم پایی هام رو دراوردم و پامو گذاشتم روی خاک باغچه …و تصور کردم زمین داره مثل یک جاروبرقی بزرگ هرچی انرژی منفی توی بدنم هست می‌کشه توی خودش …همون لحظه صدای مراقبه ی استاد توی سرم میپیچید…تصور کن نوری طلایی از بالای سرت وارد بدنت میشود…این انرژی همان انرژی روح توست…همان انرژی ای که زمین را نگه می‌دارد …آسمان را برپا میدارد.. .

    همه ی این ها تو چند ثانیه اتفاق افتاد …ولی همون چند ثانیه انگار واقعا قلبم رو باز تر کرد …

    تو حال خودم بودم که نیلا اومد سر سکوو،دوباره صدا زد مااااماااان،باز این ذهنم دلش میخواست فریاد بکشه بلههههه،چرا انقدر صدام میزنی …ولی مهارش کردم،فقط در سکوت برگشتم بهش نگاه کردم و سرمو به اشاره ی بگو تکون دادم …اونم فقط از راه دور با دستش بوس فرستاد و رفت …

    اینم درس خدا برای من،اره تو خالق زندگی خودت هستی ولی به اندازه ای که میتونی باورش کنی.

    همین الان وسط نوشتن احساس کردم گرمهه،پا شدم با یک دکمه کولر اتاقم رو روشن کردم و کل اتاق مثل یخچال خنک شد…

    اما من هیچ وقت،یک اپسیلون هم بابت این اتاق شخصی با امکانات کامل که رایگان در اختیارم هست،از خدا سپاسگزاری نکردم …

    کِی قدر این کولر اتاقم رو می‌دونم ؟!وقتی وسط گرما برق ها می‌ره …تازه اگر خیلی مرد باشم اون موقع واسه رفتن برق یک غر ریز نزنم …

    خدایا تو کمکم کن من هر روز سپاس گزارتر از دیروزم باشم…به قول استاد اگر من بتونم فقط سپاسگزار تر بشم اون بیرون همه چیز درست میشه …همه چیز …

    امروز ظهر پاشدم رفتم فروشگاه نزدیک خونه ی مامان اینا،چند تا وسیله بخرم ،بعد که رفتم توی صف برای حساب کردن ،به یادم اومد مامان پلاستیک فریزر میخواست،با اینکه احساس کردم حالا که به یادم اومده،یعنی خدا هدایتم کرده،باز گفتم ولش کن کی حوصله داره از صف بره بیرون ..

    خلاصه حساب کردم و اومدم از فروشگاه بیرون دیدم از خونه زنگ زدند پلاستیک فریزر یادت نره …منم گفتم اومدم بیرون دیگه ،بیخیال خیلی صف شلوغه…

    بعد که تماس رو قطع کردم گفتم دختر تو چرا انقدر مقاومت میکنی؟برگرد برو پلاستیک رو بخر ،همین الان.

    وقتی برگشتم و رفتم سمت قفسه ی لوازم پلاستیک و …

    دیدم یک پلاستیک فریزر هست بزرگ روی بسته ش نوشته :

    ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی

    وی آینهٔ جمال شاهی که توئی

    بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست

    در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی

    با دیدن این شعر مولانا خودم یاد شعر سعدی افتادم:

    ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند              

    تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

    همه از بحر تو سرگشته و فرمانبردار

     شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

    یا به قول قرآن جان :

    أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً ۗ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُنِیرٍ﴿٢٠لقمان﴾

    آیا ندانسته اید که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، مسخّر و رام شما کرده، و نعمت های آشکار و نهانش را بر شما فراوان و کامل ارزانی داشته، و برخی از مردم اند که همواره بدون هیچ دانشی و بدون هیچ هدایتی و هیچ کتاب روشنی درباره خدا مجادله و ستیز می کنند.

    الان رفتم دیدم چه پیام های خوبی توی تفسیر نور ازین آیه نوشته شده :

    پیام ها

    1- بى‌توجّهى به آفریده‌ها و نقش آنها در زندگى بشر، سبب سرزنش و توبیخ است. «أَ لَمْ تَرَوْا» سعدى مى‌گوید:

    این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

    هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

    2- تمام آفریده‌ها هدفدار و به خاطر بهره‌گیرى انسان است. «سَخَّرَ لَکُمْ»

    3- انسان قادر است آنچه را در آسمان و زمین است، به تسخیر خود درآورد.

    «سَخَّرَ لَکُمْ»

    4- نعمت‌هاى الهى، هم گسترده وفراوان است، «أَسْبَغَ» هم در دسترس بندگان، «عَلَیْکُمْ» و هم متنّوع. «ظاهِرَهً وَ باطِنَهً»

    5- نباید از نعمت‌هاى باطنى خداوند غفلت کنیم و به آنها بى‌توجّه باشیم. أَ لَمْ تَرَوْا … باطِنَهً

    6- على‌رغم گستردگی و فراوانى نعمت‌ها، انسان درباره‌ى خدا مجادله مى‌کند و این نوعى کفران نعمت است. أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ‌ … یُجادِلُ فِی اللَّهِ‌

    چقدر من این قرآن رو دوست دارم …هرچقدر بیشتر میخونمش ،بیشتر میفهمم من در مقابل قدرت خدا هیچی نیستم ،چقدر بیشتر به درستی قوانین و آموزش های استاد پی میبرم …

    یعنی منو اگر ول کنی،من دارم صبح تا شب قرآن میخونم …گاهی از خودم تعجب میکنم خداوکیلی این همه اشتیاق توی وجود من از کجا اومده؟!من کجا و قرآن کجا؟!

    و باز به یادم میاد وقتی اولین بار جلسه ی قرآنی قدم ١ رو دیدم انگار کل جهان برام ایستاده بود ،من بودم و صدای استاد ویک اشتیاقی درونی برای درک و فهم قرآن …

    من وقتی توی icu شبکار بودم …وقت های بیکاری میرفتم توی گوشیم قرآن میخوندم…روزهایی که از شیفت اورژانس له و لورده برمیگشتم به قرآن پناه میاوردم …وقتی هم وسط میکامال کیش نشسته بودم و منتظر بودم همکارم بیاد داشتم با گوشی قرآن رو مطالعه میکردم …

    قبلا فکر میکردم همه همینجورین،همه علاقه دارند به خوندن قرآن …بعد کم کم متوجه شدم نه همه اینجوری نیستند …این یک اشتیاق درونی که توی وجود منه…و ناخودآگاه من رو به سمت این کتاب میکشونه …

    این روز ها دارم متن کتابی که از چندین ماه پیش شروع به نوشتن توی لپ تاپم کردم،با یک ایده ی الهامی توی یک دفتر پاک نویس میکنم،بعد نگاه میکنم میبینم تو بعضی از صفحاتش،بعد از هر یک بند از کتاب حداقل یک آیه ی قرآن نوشتم …

    نه اینکه بخوام تقلا کنم چیزی رو باهم جفت و جور دربیارم …نه…خودش میاد …ایده ش میاد توی ذهنم و نوشته میشه …

    قبلنا که همیشه تحقیق های قرآنیم یا سرچ ها رو توی سایت می‌نوشتم اون لحظه احساس میکردم روی زمین نیستم،بلکه تو آسمون ها دارم پرواز میکنم …انقدر احساس خوبی داشتم …

    چیزی که ساعت ها براش وقت میزاشتم و حتی از خوابمم میزدم …حتی یک ریال هم توش پول نبود …

    اما پر از عشق بود …لذت بود …نور بود …حال خوب و شعف درونی بود …

    اون موقع ها انقدر برای خودم ارزش قائل نبودم که بفهمم این مسیر عشق و علاقه ی منه…و باید بهش بها بدم …

    اما دارم کم کم این باور لیاقتمندی رو توی وجودم میسازم که من میتونم،من توامندم،من قدرت تاثیری گذاری دارم،من عاشق نویسندگی از قرآن و قانونم…پس چرا توی مسیرش حرکت نکنم …؟چرا ادامه ندم …؟

    امروز متوجه شدم من هرچقدر روی دوره ی لیاقت کار کنم باز هم کمه،از آب خوردن در طول روز هم برام واجب تره…

    برای همین برای خرداد ماه اینجوری برنامه ریزی کردم :

    @پیگیری آگاهی های دوره ی هم جهت با جریان خداوند به صورت مستمر

    @مرور دوره ی احساس لیاقت به صورت هر روزه

    @پیگیری ویرایش متن کتاب

    @تعهد به یادگیری مجدد زبان انگلیسی به صورت مستمر حتی روزی نیم ساعت

    @فعالیت مستمر در سایت،کامنت نوشتن،کامنت خوندن و پاسخ دادن و حفظ تعامل مثبت

    @اعراض از هرگونه ناخواسته و پرهیز از جهل و تصمیمات احساسی

    به امید الله …استمرار در مسیر درست ادامه دارد …

    من عاشق اردیبهشت ماه های زندگیم هستیم.از وقتی شاگرد استاد شدم،یک الگوی تکرار شونده ی مثبت تو این ماه برام بوده که باعث خلق معجزه توی خرداد ماه های زندگیم میشه…

    پس به امید الله،با عشق منتظر دریافت معجزه های خداوند هستم و ایمان دارم خداوند بیشتر ازون چیزی که من می‌خوام رو با لبخند به من عطا می‌کنه ….

    همون طور که الان در موقعیتی زندگی میکنم که دوسال پیش در رویای رویامم تصورش رو نمی‌کردم …

    پایان نماز امروزم رو با این جمله ی قشنگ تموم میکنم :

    یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ

    مگر میشود زندگی ات را بهم ریخته باشد؟!

    او خدای دانه های انار است…

    السلام علیکم …ورحمه الله و برکاته …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 126 رای:
    • -
      اصغر و پرسیلا گفته:
      مدت عضویت: 1489 روز

      بانام خداوند بخشاینده بخشایشگر

      باسلام حضوراستادعباسمنش عزیزوخانم شایسته نازنین

      سلام برابجی توحیدی ام سعیده خانم شهریاری نازنین

      امیدوارم حالتان خوب خوب خوب و عالی عالییییی باشدوهمواره درمدارسلامتی، ثروت، عشق ،فروانی وثروت قرارداشته باشیدوهم جهت باجریان خداوند روزگارسپری نمایید

      خداوند رابی نهایت سپاسگزارم که درجمع الهی وصمیمی عباسمنش حضوردارم به قول خودتون ازرفقای غارحراهستم

      خدایاشکرت

      خدایاشکرت

      خدایاشکرت

      خداوندرابی نهایت سپاسگزارم که باانسانهای شریف وبزرگواری هم چون شما همراه هستم

      خانم شهریاری نازنین شما جزان چندنفرشاگرد

      اول مکتب استادعباسمنش هستین که بنده افتخاردارم که کامنتهاشون رودردورهها ازجمله دوره هم جهت باجریان خداوند وفایلهای هدیه برام ایمل میشه ودراسرع وقت میخونم ولذت میبرم ودربیشترمواقع باهمسرنازنینم که باهم دراین مسیرالهی وزیباهستیم تحلیل میکنیم

      سعیده جان عزیز تقریبا ازسال 1402 داستان زندگی زیبایتان روبه شدت دنبال میکنم

      بسیارتابسیارخوشحال وخرسندم که درحال حاضر اوضاع بروفق مراداست ودرکناردختران نازنینت نیلا ونیکا وپدرمادرگرامیتان درشمال سرسبز ایران گرگان زیبا ودررکاب استادعباسمنش ومریم بانوی نازنین مشغول تحقیق وپژوهش درباره قرآن هستین ونوشتن کتاب

      بسیاربه شماتبریک میگم بابت این مسیرالهی که برگزیده اید وآرزوی توفیق روزافزون براتون دارم

      خانم شهریاری نازنین کامنتهای شما رنگ بوی خاصی ازتوحید داره واینکه بیش از70 درصدمطالب ونوشته های شما برگرفته ازایات نورانی قرآن عزیزاست به شدت منو تحت تاثیرقرارمیده وبه همین جهت بعدازهرفایل چه دوره وچه هدیه که گوش می‌کنم منتظرکامنت شماهستم تادرک من ازمطالب وموضوعاتی که استادبیان کردند بیشتربیشترشود مخصوصا مباحث قرآنی استاد

      سعیده جان عزیزیه جورایی به حال شما وچندنفردیگرازدوستان عزیزم درسایت عباسمنش که اینقدرباقران مانوس شدید غبطه میخورم وازخداوند رحمان عاجزانه درخواست دارم که هرچه زودتر منو لایق بدونه و مطالعه قرآن به صورت حرفه ای واساسی رانصیبم کند که یکی ازارزوهای بزرگ من است

      مدتها بودقصدداشتم به رسم ادب ازشمانازنین به خاطر مطالب بسیارارزشمند وفوق العاده ای که روی سایت میزارین تشکرکنم تااینکه امروز خداوند به من لطف داشت تا به قول خودت صلات امروزمن این باشد تشکروسپاسگزاری ازشما نازنین

      درپایان دوست دارم ازتجربیات شمانازنین برای ارتباط گرفتن باقران بیشتربدونم

      ازدرگاه ایزدمنان بهترین ها رابراتون ارزو دارم

      ارادتمنداصغرابراهیمی ازدل کویرزیبای ایران

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1283 روز

        سلام به برادر توحیدی و ارزشمندم آقای ابراهیمی،بی نهایت ازتون سپاسگزارم برای این کامنت پر از نور…

        تحسین شما،تجلی روشنی قلب شماست،ممنونم که انقدر با خودتون در صلحید که میتونید انقدر زیبا بقیه رو تحسین کنید.

        من خیلی انسان خوشبخت و سعادتمندی هستم که توی این غار حرا،کلی رفیق همه چیز تموم دارم …

        از محبت و لطف شما بینهایت سپاسگزارم و از خداوند می‌خوام نوری که برای من فرستادید،چلچراغ بشه و به زندگی قشنگتون برگرده….

        در رابطه با قرآن …همونطور که گفتم من هیچ ارتباط صمیمی یا حتی نزدیک با قرآن نداشتم تا قبل از شروع دوره دوازده قدم،با شروع آموزش های قرآنی استاد،عطش من نسبت به درک این کتاب بیشتر و بیشتر شد…

        روز های اول شاید چندتا آیه میخوندم و هیچی هم نمی‌فهمیدم ….ولی ادامه دادم …شروع کردم به خوندن ترجمه‌ی قرآن از اول…یک بار …دوبار …سه بار …

        دیگه افتادم روی مونتوم مثبتش،دیگه من نبودم که سمتش میرفتم قرآن مثل یک سفید چاله شد که منو به سمت خودش میکشوند…

        و توی این پروسه ی قرآن خواندن ها باورهای توحیدی من پررنگ تر شد…اعتماد به جریانی که نمی‌دیدم بیشتر و بیشتر شد و به قول استاد همه چیز افتاد روی دور …اتفاقات خوب و معجزه آسا فراتر از تصورات من خود به خود وارد زندگیم شد…

        درکل من بعد از جلسه ی قرآنی قدم١ شروع کردم به خوندن ترجمه‌ی قرآن از اول …ونمیدونم چی شد که به خودم اومدم دیدم عاشقش شدم…

        فقط کافیه یک قدم سمتش بردارید…نور سبز قرآن …خودش شمارو به سمت کتاب میکشونه….

        فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧۵﴾

        پس به جایگاه ستارگان سوگند می خورم، (75)

        وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ﴿٧۶﴾

        و اگر بدانید بی تردید این سوگندی بس بزرگ است. (76)

        إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾

        که یقیناً این قرآن، قرآنی است ارجمند و باارزش؛ (77)

        فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾

        [که] در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی (78)

        لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾

        جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند. (79)

        تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٨٠﴾

        نازل شده از سوی پروردگار جهانیان است. (80)

        شما و خانواده ی قشنگتون رو در پناه نور میسپارم.الله یارتون باشه همیشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      امیر بهاری گفته:
      مدت عضویت: 2251 روز

      سلام ودورودورحمت خدا به دوستان همفرکانسی و سلامی از جنس احساس خوب به سعیده خانم شهریاری همین اول کار یه خداقوت بهتون میگم بابت فعالیت های که ذکر کردید که درحال انجامشون هستید و تبریک و تحسین برای اینکه تصمیم گرفتید بیشتر برای مسیر علایقتون و نوشتن های زیباتون از کلام خدا بها بدید بدون شک شما لایقترین هستید برای این امر….اینجا وسط حرفام یه تشکر قلبی بکنم ازتون که باز هم باعث شدید من دست به قلم بشم و بنویسم و منی که خیلی این روزا فایل هارو زیر رو رو میکنم اما نمیدونم چرا از مدار نوشتن فاصله دارم و هروقت این شکلی فرصتی پیش میاد که من تو این بهشت بنویسم قلبن احساس رضایت وخشنودی دارم از خودم…

      این روزها همزمان شده با شروع کسب و کارم که البته چندین ماه بود استارت زده بودم ولی یه جا ی دیگه هم سرکار میرفتم و وقت کمی برای تمرکز روی کار خودم داشتم که بعد از دریافت نشانه های خداوند از زبان بچه های همین سایت دوهفته ای میشه که کلا از محل کارم تسویه کردم ومشغول کاره خودم شدم..مونتها این بار با این تفاوت که از خدا خواستم از همین ابتدا آسانم کنه برای آسانیها و همش تو ذهنم باهاش حرف میزنم میگم خدایا من نمیگم چون قبلا سختی کشیدم دیگه الان وقتشه که تو راحتی و اسونی باشم میگم نه نه اصلا کاری به قبلا ندارم من دیگه اون ادم سرسخت نیستم من شخصیتمو تغییر دادم این شخصیت جدید من ادم سختی کشیدن نیست لطفا از همین اول همه چیو خودت پیش ببر من وظیفم اینه که رو خودم کار کنم و لذت ببرم وآوردن مشتری ازتو….

      در وصف همین آسان شدن اینو بگم که این روزا شبانه روز دارم فایل ارتباط بین درک صحیح خداوندو روان شدن چرخ زندگی رو گوش میکنم و جالبه دیشب موقع خوندن کامنت ها من یکی از کامنت ها خیلی یه دلم نشست و نظرمو جلب کردم واسکرول کردم اومدم بالا ببینم کی نوشته یهو دیدم سعیده شهریاری و چقدر خوشحال شدم و اینم بگم من یه مدت ایمیل رو فعال کرده بودم که شما و اقا حمید امیری سعید زرگوشی و جواد بایرامی و چند تا دیگه از دوستان که واقعا دلم برا تک تکتون تنگ شده و نتونستم این چند وقت ازشون کامنتی بخونم که از همینجا براشون سعادت و ثروت و ارامش رو ارزو میکنم انشالله به زودی دوباره میام تو مسیر و مدارتون…

      شما و این دوستان موقعی که توسایت ایمیل میزاشتید نوتیف برام میومد از طریق ایمیلم و میومدم باعشق میخوندم کامنتهاتون و کلی لذت میبردم ولی در راستای تمرکز یه مدت غیرفعال کرده بودم نوتیف هارو ودیشب تا کامنت شما رو دیدم اینقدر دلم برای نوشته های زیباتون تنگ شده بود که فعالش کردم و امروز که زیر این قسمت سریال جدید کامنت گذاشتید برام ایمیل اومد و الانم دوباره اومدم کامنتا رو بخونم بازم کامنت شما رو دیدم و به دلم افتاد هم صلات کرده باشم و هم از شما قدر دانی بابت وجود مبارکتون…انشالله که این خرداد هم سورپرایزها میشوید با معجزات پی درپی رب و همفرکانس میشید با زیباترین اتفاقات…وانشالله که من هم بتونم تو این مسیر جدید کاریم استمرار داشته باشم و بعدا بیام و با ذوق براتون بنویسیم…آبجی گل وبا لیاقت …به امید دیدار…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته ی نازنین و هم خانواده های گلم.

    خانم شایسته حتما من باید از شما بخوام تا بیاین فایل بزارید!

    بخدا جز من همه ی بچه های سایت عاشق دیدنه شما هستن ها!

    همه ی بچه های سایت دلشون میخواد پارادایس رو هر روز ببین ها!

    من یه واقعیتی رو بگم خانم شایسته گل و استاد عباسمنش عزیز!

    من خودم کاملا آگاهم که تا زمانی که اجازه داده نشه و خداوند اجازه صادر نکنه هیچ فایلی روی سایت قرار نمیگیره!

    من این موضوع رو زمانی درک کردم که به مدت 2 ماه هیییچ کامنتی نمیتونستم بنویسم!

    منی ‌که بارها شده بود روزی چند کامنت رو جوابم میدادم!

    اما دوست داشتم یه موضوعی رو بگم!

    اونور سایت شما چندین هزار نفر از بچه های سایت هستن،از شاگردان شما هستن که برای موندن روی تعهدشون و کنترل ذهنشون، و قدم گذاشتن تو مسیر شما،خودشون رو در یک محیط ایزوله قرار دادن و چیزی به نام واتساپ و تلگرام و تلویزیون و اینستگرام و حتی ارتباط با آدمای علکی و زیادی ندارن!

    و تنها قدرتی که باعث جهت دهی میشه به کانون توجشهون همین فایل‌های هرچند کوتاه زندگی در بهشت هست.

    دوست داشتم اینو بگم که بدونین چقدر برای ماهایی که خودمون رو بستیم به این فایلها،فایل جدید چقدر میتونه انرژی دهنده و تقویت کننده باشه.

    نور خدا به قلبتون بباره !

    اما در مورد این فایل!!!

    من بچه ندارم استاد!

    اما حقیقتش وقتی داشتم این فایل رو نگاه میکردم خیلی حسم خوب بود!

    مخصوصا اونجا که این نی‌نی می‌نشست و پوشکش از پشت لباسش،میزد بیرون!

    پوشکش خنگ بود!!!

    ولی وقتی فایل تموم شد یه کم تو فکر رفتم و خنده ی تلخی رو لبام نشست و کمی حسم بد شد!

    میدونم که حسه بد اشتباهه اما بعضی وقتا آدم ناچاره ‌که به حسم بدش فکر کنه!

    میدونی چیه استاد!؟

    وقتی که فایل تمام شد و تعدادی از کامنتهای بچه هارو خوندم و به شیوه ی بچه بزرگ کردنه اطرافیانم فکر کردم دیدم که فاصله ی نوع تربیت بچه های ما و نگاه ما و رفتار ما با بچه ها, با نوع تربیتی که اون خانم داشت، به اندازه ی فاصله ی جنوب بوشهر تا شمال تانزانیا بود!!!

    و به همین نسبت، مسیر ماها اشتباه!!!

    نتیجه اش چیه!؟

    من عرض میکنم خدمتتون!

    پسر عمه ی من حدودا 1 سالشه ایشون کلی بدنش اگزما گرفت!!!

    بهم مدت 3،2 ماه!!!

    نوه ی عمه ام حدودا 1 سالشه،بخاطر عفونت تو خونش و تهوع بمدت 1 ماه تو بیمارستان های اهواز،و تهران چرخوندنش!!!

    بچه های همکارام!!!

    نوبتی بچه هاشون مریض میشن و درگیر دوا و دکتر!

    استاد اونقدری که شما در زمینه ی توحید اطلاعات دارید,به همون نسبت مردمه ما در زمینه ی بیماری و داروهای بچه ها اطلاعات دارن!!

    از بس،که درگیر این موضوعات هستن!!!

    من کمی دلم گرفته حقیقتش!

    آخه میدونی چیه!؟

    من یه مقدار ذهنم درگیر شده!

    وقتی یه فایل نیم ساعته اییییینقدر تضاد رو نشون میده در زمینه بچه داری و میبینم چچچقدر اشتباه رفتیم راه رو تو چه جامعه ای داریم زندگی می‌کنیم که اینقدر مسیر غلط رو میرن یه لحظه جا خوردم ‌که خدا میدونه تو مابقی زمینه ها چقدر من مسیر اشتباه رو رفتم و میرم همچنان و خودمم نمیدونم!!!

    بابا به ابالفضل اگه مسیر درست باشه نتیجه باید درست باشه!!!

    اگه مسیر درسته چرا ملت سر صف شیر خشکن و بعدش هم بچه شون کلی مریض میشن!؟

    به خدا شما بیا کوچ عشایر بختیاری رو مستندش رو نگاه کن میبینی چجور بچه ها از سن 5،6 سالگی!!!

    بببخدا از سن 5،6سالگی بچه داره به بقیه کمک میکنه برای کوچ عشایر!!

    آخه کدوم دکتر!

    کدوم مراقبت های ویژه!

    کدوم تغذیه ی خاص!

    نمیدونم والا!

    یه وقتا میبینی 2 هزار کیلومتر یه پشت رانندگی کردی و فکر میکنی به مقصد نزدیکی بعد میبینی 20 هزار کیلومتر دیگه فاصله داری تا مقصد !

    هم حالت گرفتن میشه

    هم درمونده میشی از،این همه فاصله!

    هم اینکه میبینی چقدر عاشقه اینی که به مقصد برسی!!

    آخه چقدر باید مسیر اشتباه تو زندگی ما ریشه زده باشه!!!

    بخدا بغضم گرفته!!

    زن داداشم به امید خدا برج 7 بچه اش به دنیا میاد و رفتم خونه پدرش تبریز!

    نمیدونم باورتون میشه یا نه!

    اما پدرم دیروز کمی ازم دلخور شد که تو باید حتما باید بیای تبریز وقتی که بچه بدنیا میاد!

    مگه میشه نیای!؟

    زشته!!!

    من حقیقتش دوست داشتم واسش دستبند طلا با آیه ی قرآنی (فانی قریب)بخرم!

    اما وقتی بهش،فکر کردم دیدم شاید از نظر مالی من نتونم طلا بخرم آیا واقعا واسه جلب توجه دیگران میخوام این کارو کنم!؟

    دیدم آره!

    بی ربط،هم نیست این جلب توجه!!!

    من اصلا از یه موضوعی نمیتونم کوتاه بیام!!!

    آقا جان!

    اگه یه مسیری درسته باید نتیجه هم درست باشه!!!

    چطوره که همه یه مسیر رو میرن و آخرش هم همه درگیر دکترا و داروخانه ها هستن!؟

    استاد اینجا وقتی یه بچه ای دندوناش سیاهه،هممممه ی ملت میدونن دلیلش چیه!

    چون همه ی ملت قطره ی آهن میدن به بچه هاشون!

    اینا به کنار!

    من یه چیزه دیگه ای فکرم رو درگیر کرده!

    آقا جان!

    وقتی مادر خونه نگرانه !

    وقتی مادر خونه حرص میخوره!

    وقتی مادر خونه سر جنگ داره!

    اون بچه ی ببببد بخته خدا زده،هر قطره ی شیری ‌که میخوره و وارد بدنش پیشه تو انگار داری بهش زهر میدی!!!

    تو داری با خشم،و تنفر غذا بهش،میدی!!

    تو داری با احساس بد نگاه بچه ات میکنی!!!

    طبقه ی پایین خونه ی ما،وقتی شبا میخواست بچه اش رو بخوابونه صداش میومد تو اتاق خوابه من،چون سرمو میزاشتم رو زمین.

    شبا میدیدم مادره با عصبانیت و خشم و خستگی به بچه ی 1 ساله اش میگفت ببببخوااب دیییگه وگرنه الان از همین پنجره پپپرتت میکنم پایین دیگه خسته ام کردی!!!

    بعد من میدیدم دیییییگه صدایی نمیومد!

    تو دلم میگفتم خدایا!

    انداختش!

    ننداختش!

    میخواد بندازش!

    خفه اش کرده!

    تا صبح میدیدم نه بچهه زنده است و مادره تو دستشویی داره میشورش!

    نمیدونم والا!

    من که بچه ندارم

    اما به خودم گفتم وقتی یه فایل نیم ساعته از یه زندگی عادی اییینقدر ایراد و اشکال و اشتباه نابود کننده در زمینه ی تربیت و بزرگ کردن بچه نشون داد،تو مابقی زمینه ها چقدر جای کار دارم!!!

    استاد به قوله خواننده ی خوب کشورمون حامد نیک پی میگه که

    تو نیستی که ببینی!!!

    استاد بخدا قصدم گفتنه چیزای منفی نیست اما از هر دری که میخوام بهش،فکر کنم ما خیلی داغونیم!

    اینو جدی میگم!

    من وقتی مجرد بودم، می‌خواستم مجردی برم سفر پدرم میگفت مگه دسته خودته هرجا بخواب بری،زن که گرفتی هرررکاری دوست داشتی بکن !

    فعلا حق نداری بی اجاره ی من تنهایی بری سفر!

    زن گرفتم می‌خواستم برم سفر میگفت توکه میخواستی بری سفر تنهایی چرا زن گرفتی!؟!؟!

    حالا کلا تو 5 سال زندگی مشترکم 1 بار به مدت 6 روز خواستم برم سفر!!!

    و پدر من به مدت 1 ماه جواب گوشی من رو نمی‌داد!!چون من تنهایی رفتم سفر!

    گذشت،از همسرم طلاق گرفتم!

    و الان دارم میرم سفر!

    هررررر وقت که من میرم سفر پدرم و مادرم مثله کسی که پولشونو دزدیده باشه، همونجور با بی اهمیتی و دلخوری باهام حرف میزنن!

    من دردم پدر مادرم نیستن!

    دردم اینکه خیییییلی درصد بالای از شخصیت من ،به طور ناخودآگاه از پدر و مادرم تأثیر گرفته که خودمم نمیدونم و آگاه نیستم به اون نقاط،ضعف!

    و این خیییییلی جای کار داره تا بتونم اون چیزی بشم،که دوست دارم.

    استاد عباسمنش عزیزم!

    من بعنوان یکی،از شاگرداتون، مدیون شما هستم بابت این فایلها!

    نمیدونم با چه حسی،این کامنتم رو میخونید!

    نمیدونم چقدر گذرا از این جملات رد میشید!

    اما بدون یه جوون 31 ساله ی اهوازی ،از اهواز به نشونه ی احترام به شما سر تعظیم فرود میاره و شما در زندگیش بین تمام آدم ها بالاترین جایگاه رو دارید!

    چون هیچکس جرأت نداشت به گذشته ی اشتباه پدرانش حمله کنه!

    به قول قرآن میگه که:

    کافران می‌گویند ما پدران خود را بر این آیین یافتیم!

    اما شما از ریشه،و از بنیان زیر سوال بردین رفتار ها،افکار،عملکرد و حتی دین پدران خودتون رو و تفاوت مسیر پدران شما با شما، در آرامش و راحتی و وفور نعمت هاییه که در اختیار شماست!

    استاد عباسمنش عزیزم!

    اینو بدون یک پسری از اهواز،ساعت 2 شب داره با قلبش برای شما مینویسه،چون میدونه چشمای شما این نوشته ها رو میخونه!

    دوست دارم بهتون بگم من نه بخاطر نتایج شما، بلکه بخاطر عمل‌کردن به گفته های شما و نتایجی که خودم گرفتم، ذره ای آگاهی و فایل‌های شما رو با هیچ چیز دیگه ای عوض نمی‌کنم!

    می‌خوام بگم پسری که از اهواز داره واسه شما کامنت مینویسه، کسی بود که هر کس حر هرچی بهش میزد و بی احترامی میکرد،اما دوره احساس لیاقت شما بود که من رو به جایگاهی رسوند که وقتی امشب تو محل کارم یکی از،همکارام به شوخی یه حرفی بهم زد،همممه سکوت کردن و به اون شخص گفتن همین الآن از ابراهیم عذر خواهی کن بابت حرفت!!!

    یکیشون گفت آقا درست صحبت کن!

    اون یکیشون گفت ابراهیم ناراحت میشه کسی باهاش اینجوری حرف بزنه،اون یکیش گفت ابراهیم!

    من از طرف ایشون از شما عذرخواهی میکنم!!

    و همون شخص آخرش با نهایت شرمندگی که می‌خواست به نوعی بگه که اشتباه کردم و ازم دلخور نباش و …هرکاری بگی کرد!!!

    در صورتی ‌که قبلا حرف های خیییییلی بدتری می‌شنیدم و برای دیگران این نوع برخورد با من انگار عادی شده بود!

    استاد جان!

    بقدری راحتم با خودم ،که در لحظه اراده میکنم میرم سفر!

    اراده میکنم کله ام رو با تیغ میزنم!

    اراده میکنم لباس دلخواهم رو میخرم !

    استاد عباسنمش عزیزم

    من نه تنها تو رو،بلکه همه ی شاگرداتو با قلبم دوسشون دارم

    استاد نمیدونی شاگردات چقدر با معرفتن!

    نمیدونی وقتی یه مدت کامنت نمی‌نوشتم چقدر بیادم بودن!

    نمیدونی چقدر بی منت و بی توقع عشق میدن به همدیگه!

    استاد شما که هیچ!

    حتی خوده شاگرداتم نمیدونن چقدددر دوسشون دارم و عاشقشونم!

    فقط چیزی که هست یکی از شاگرانتون که نمیدونم کیه اما خدا بعنوان‌ هدیه میاره تو زندگیم و عزیز دلم میشه باید بدونه که ایشون حق انتخاب اسم واسه پسر دخترامون رو نداره!

    چون باباشون اسماشون رو انتخاب کرده!

    اسمه دخترم رو میزارم آلا (یعنی نعمت و بارها هم تو قرآن اومده)

    اسم پسرمم میزارم آمین!

    من آدمه کاملا منطقی هستم ، ولی هرچی که من بگم!

    قلبت کجاست!!!

    من دور قلبت بگردم الهی..

    بوس به پیشونیتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 131 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1760 روز

      سلام آقا ابراهیم جان

      الهی که همواره در احسن الحال باشی و

      و سیم دلت همچنان متصل به نور خدا باشه

      عاقا از دیدن اسمت خوشحال شدم و با علاقه و اشتیاق شروع به خوندن کردم!

      باابااا باور کن اینجوریام نیست!!!

      من خودم و خیلی از دور و بریهام بچه هامونو طبیعی بدنیا آوردیم، راحت و بدون مسئله ی خاصی بزرگ کردیم و بچه هامون سلامت بودن، و بجز در موارد استثنایی به دکتر مراجعه نمی کردیم!

      مثلاً من خودم هنوزم خیلی از داروهای گیاهی که حالا تازه نه بعنوان درمان بلکه بعنوان دمنوش و از این قبیل استفاده ها نمیشناسم

      و چقدر جالب که دقیقاً قبل از خوندن کامنت شما داشتم برای همسرجان ازخاطرات شیرین زمان بچگی و نوجوانی بچه هامون تعریف می کردم!!

      ما الان تو ماشین هستیم، از خونه مون توی تهران در اومدیم اول رفتیم میدون هفت تیر یه فرش 6 متری برای آشپزخونه ی خونه باغمون تو طالقان خریدیم، لنگه ی همونی که دو سه هفته پیش برای آشپزخونه ی تهران گرفته بودیم بعلاوه ی یه جفت پادری..

      بعد که نشستیم تو ماشین پیام دخترم (سمیه زمانی) رو تو واتسپ تو گروه فمیلی مون دیدم

      این رو هم بگم که من و دخترهام که هم مسیر هستیم تلگرام و واتسپ و… رو حذف نکردیم بخاطر استفاده های لازم و مفیدمون..

      خدا رو شکر که اراده ی خیلی قوی ای دارم و وسوسه نمیشم که چیزهای بیهوده ومنفی ببینم

      خب من دخترام دوتاشون امریکا و دوتاشون کانادا هستن و تقریباً هر روز تماس تصویری داریم با همدیگه کلی صحبتهای خوب میکنیم و از اتفاقات مثبتمون میگیم، و نوه ی قند عسلم لیلین 15 ماهه همه اش خنده رو لبشه، کلی شیرینکاری و دلبری می کنه، و خیلی هم من وهمسرمو دوست داره

      هی میگه باابّا هی میگه ماامّا، یعنی بابایی و مامانی، و اگر یکیمون تو تصویر نباشیم با انگشت اشاره اش بسمت دوربین هی صدامون می کنه یعنی که بیایین…

      و سمیه هم تو پیامش درباره گفتگوی دلپذیر دیشب با خواهراش برام نوشته بود

      (جای شما خالی ما الان تو جاده ی زیبای طالقان و بالای گردنه هستیم با کلی مناظر زیبای اطراف)

      بعد من به همسرم گفتم یادش بخیر اون وقتی که قطر بودیم، من و بچه ها خیلی وقتها با هم می نشستیم گپ میزدیم، من بهشون میگفتم بشکل واضح می بینم که شماها چقدر خوب هستین، چقدر رفتارتون مؤدبانه و درسته، چقدر با من و پدرتون و با دیگران احترام آمیز صحبت می کنین ( و البته که از من و پدرشون همواره اینها رو دیده بودن)، و چقدر با دیگران تفاوت دارین…

      آقا ابراهیم جان شما که ماشاء الله با قوانین خیلی آشنا هستی، بنظرم میرسه که افکار و باورهای خودتو داری جذب می کنی!

      کافیه با دید مثبت نگاه کنی! و حتماً نمونه های ناقض رو پیدا خواهی کرد

      در پناه خدا خوشنود و پر از آگاهیها و پر روزی باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
    • -
      جواد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2734 روز

      سلام علی ابراهیم

      سلام علی احبائک

      و علی استادک

      و علی فالوورک

      آقا ابراهیم خوبی؟

      باز این کامنت گنده هایی که همچین سایت رو پر میکنه که تو صفحه کامنت دیگه ای جا نمیشه رو شروع کردی شما

      آقا

      اهواز چه خبر ؟

      عید که خیلی بهار بود واقعا

      اما شما نبودی

      اومدم تا نزدیک در خونتون

      آقا سفر نامه های شما هم کمی از سریال‌های زندگی در بهشت نداره

      ما مشتاقیم بخونیم انگار مثل کسی که از مسافرت اومده اومدیم دیدنش هی میپرسیم خب دیگه کجا رفتی اونم با آب و تاب میگه خلاصه داشتم میگفتم و ادامه میده وسطاش چاییش سرد میشه

      من که اینطوری ام

      بگذریم

      آقا ابراهیم

      داشتیم؟

      آلا اسم تخصصی دختر منه که همین الان کنار من و مامانش رو تخت خوابیده و داره قدرت خدا رو به رخ میکشه

      انشالله به اندازه آلاهای سوره الرحمن خدا بهت اولاد آلا طور بده که چه میچسبه

      آقا پسر خوبه ها

      ولی دختر اونم آلا یه چیز دیگه است

      شب بخیر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      محمد حسین گنجی گفته:
      مدت عضویت: 895 روز

      سلام.

      ابراهیم جان.

      سلام به استاد عزیزم.

      استادی که چند وقت پیش خواب دیدم در کنار شما نشسته بودم داخل تله کابین و داشتیم تو بین درختان سر سبز میرفتیم بالا.

      خانم شایسته هم بود.

      استاد جان چند وقتیه احساس میکنم مدارم تغییر کرده و بیشتر دارم درک میکنم .

      بارها به خودم میگم که وقتی داری رو خودت کار میکنی که نشونش اینه که … که نشونش اینه که احساست احساسستتت خوبه. هر اتفاقی هر اتفاقی هر اتفاقی که میوفته یعنی اون اتفاق میخواد منو به خواستم برسونه .

      این جمله مدار منو تغییر داد‌.

      هر اتفاقی افتاد گفتم این در راستای رسیدن من به خواستمه.

      بچم بی قراری کرد داشتم عصبی میشدم گفتم این هم جزو یکی از اتفاقاتیه که میخواد منو به خواستم برسونه.

      برنامه ریزی کرده بودیم بریم مسافرت به یه دلیل شغلی مرخصیم کنسل شد و هتل رو کنسل کردم و گفتم این همون اتفاقیه که در مسیر رسیدن به خواسته هام باید بیوفته. اتفاقات زیبا و همزمانی ها رخ داد بخاطر اونا هم سپاسگذار شدم و گفتم اینا همشون اتفاقایی هستن که میخوان منو به خواسته هام برسونن.

      و بعد به درک جدیدی رسیدم که تضاد و تغییر مسیر رسیدن به خواسته هاست.

      اما … اما…

      نباید بزارم تضاد از یک تلنگر کوچیک به پس گردنی و سیلی و چک و لگد تبدیل بشه … باید با همون تلنگر کوچیک به تغییر فکر کنم.

      تغییر شخصیت.. تغییر زاویه دید.. تغییر روند سلامتی.. تغییر افکار برای افزایش ورودی مالی…

      فهمیدم اگر نتیجه میخوام باید استمرار داشته باشم استمرار.. استمرار..

      جدا شدن از مسیر و تفکر نکردن یعنی توقف.

      به چی فکر کنم ؟

      به ارتباط اتفاقات زندگیم و قوانین جهان هستی..

      چطور به این ارتباط فکر کنم؟

      اگر الگوی تکرار شونده ای هست که مرتب احساس منو بد میکنه ریسه یابی کنم ببینم هر وقت اون اتفاق میوفته هر بار روزهای قبل اون اتفاق من چه مدلی فکر میکردم و بیام درستش کنم.

      اما اگر اتفاقی الگوی تکرار شونده نبود دیگه کاری به علتش نداشته باشم و فقط به این فکر کنم حالا که این اتفاق افتاد حالا که این لیوان شکست حالا که این بحث پیش اومد الان الان چجوری باید فکر کنم که از این لحظه به بعد به احساس بهتری برسم…

      اون آدمایی که تو صف شیر خشک وامیستن یا خودشون یا بچشون مریضن در مدار خودشونن و جاشون درسته..

      مهم اینه که من به چه چیزی توجه میکنم.

      چون قراره از همون جنس اتفاقی که کانون توجهم روش بوده بیشتر وارد زندگیم بشه.

      وطیفه من وظیفه من اینه که به چیزی توجه کنم که منو به احساس بهتری میرسونه…

      اگر بتونم در این حالت یعنی کنترل ورودی ذهن . تغییر زاویه دید به سمتی که منو به احساس بهتری میرسونه بیشتر و بیشتر بمونم و جهان برای رسوندن من به خواسته هام کرنش میکنه و اتفاقات هم سو با خواسته های من تو زندگیم رقم میخوره و من میبینم اتفاقات و انسان های اطرافم هم جهت با خوشبختی و رسیدن من به خواسته هام قرار می‌گیرن چون من هم جهت با جریان خداوندم.

      الله صمد ..

      او بی نیاز است…

      و من وقتی توحیدی تر شوم..

      از همه چیز بی نیاز می شوم …

      مثل او …

      و تنهایی و سکوتم بزرگ ترین دارایی من می شود…

      استاد عزیزم من الان در قدم 8 دوره 12 قدم هستم و تغییرات و اتفاقات بزرگ را بیشتر و بزرگ تر از همیشه میبینم…

      به گفته خودتان آن چیزی که شما را استاد عباسمنش کرد…

      بی توجهی به تمام آن حجمه ها و تهمت هایی بود که به شما زده شد و در عین حال که سراپا پاسخ بودید .. پاسخ ندادن و سکوت و توجه نکردن و در واقع عمل به قوانین کاری بود که انجام دادید…

      و ِآن حرف هایی که فرزند شما مایک در یوتیوپ بر زد شما زد نیز یکی از همین اتفاقات بود که شما ابراهیم وار از آن گذر کردید و از آزمونی دیگر سربلند بیرون آمدید…

      گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش…

      تاریخ نشان داده گوش فرزند پیامبری چون نوح می توانست گوش نامحرم باشد…

      موفق باشید ..

      خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    معصومه حقانی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    باعرض سلام وادب واحترام خدمت استاد عزیز مریم جان شایسته وسایر دوستان.

    خدا را هزاران بار شکر بابت این طبیعت زیبا که روحم را جلا داد.

    خدا را هزاران بار شکر بابت این باران نعمت الهی که جوری بر دریاچه می بارید انگار صورت مرا نوازش میداد.

    خدا را هزاران بار شکر بابت وجود براونی زیبا. وبر زیباتر

    خدا را شکر بابت این همه طبیعی بودن وزنده بودن.

    چیزی که در این فایل برام خیلی جالب بود این بود که زندگی به سادگی جریان داشت. چیزی که استاد در فایل مراقبه میگه.

    بدون هر گونه سرو صدای اضافه. تکنولوژی ویا حتی وسایل اضافه که. باعث سنگینی بار بشن.

    در این فایل سبک بالی را با سبک بازی تجریه کردم. زندگی در کمال راحتی وبدون سختی ووارد شدن در مدار آسانی را تجربه کردم.

    واز همه زیباتر این نوزاد نه ماهه که پر از عشق بود.

    چشمان آبی آسمان اش یه آسمان عشق وسپاسگزاری در خودش داشت.

    گردی چشمانش پر از علامت سؤال بود برای اینکه امروز را چگونه بگذرانم؟ چه بازی انجام دهم؟ چه چیزی را تجربه کنم؟

    آبی چشمانش دریای بیکران از فراوانی را به یادم آورد.

    خدا را هزاران بار شکر که این کوچولوی 9 ماهه چقدر زندگی جدیدی را با خودش به پارادایس آورده بود.

    چیزی که برام جالب بود رها بودن ودر لحظه بودن کودک بود. کسی مانعش نمیشد برای حرکت کردن. کسی مانعش نمی شد برای تجربه کردن هر چیزی. از مزه کردن شنهای زمین تا راه رفتن روی اونها.

    زندگی این خانواده پر از باور فراوانی بود. پر از سفر وکسب تجربه وآگاهی.

    چیزی که درک کردم این بود که به بچه عشق می دادند ولی بوسیدنی ندیدم.

    شادی بچه رو دیدم ولی گریه ای ندیدم.

    پای مادر برای خواباندن بچه با یک بالشت دیدم ولی گهواره ای ندیدم.

    خدایا شکرت بابت این همه راحتی وآسانی

    در مورد تغذیه ی نوزاد خیلی برام جالب بود که فقط شیر می‌خورد واین آیه قرآن را به یادم آورد.

    البقره

    وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَهٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَٰلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَکُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

    ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﻛﺎﻣﻞ ﺷﻴﺮ ﺩﻫﻨﺪ . ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺷﻴﺮﺧﻮﺍﺭﮔﻲ ﺭﺍ ﺗﻜﻤﻴﻞ ﻛﻨﺪ . ﺗﺄﻣﻴﻦ ﺧﻮﺭﺍﻙ ﻭ ﭘﻮﺷﺎﻙ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺷﻴﺮﺩﻫﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﺘﻌﺎﺭﻑ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺳﺖ . ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ . ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻣﺎﺩﺭﻱ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺯﻳﺎﻥ ﺑﻴﻨﺪ ، ﻭ ﻧﻪ ﭘﺪﺭﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺩﭼﺎﺭ ﺿﺮﺭ ﺷﻮﺩ . ﻭ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻛﻮﺩﻙ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺘﻌﺎﺭﻑ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﻭﺍﺭﺙ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﻭ ﻣﺸﻮﺭﺗﺸﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﻮﺩﻙ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻴﺮ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ، ﮔﻨﺎﻫﻲ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺩﺍﻳﻪ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ، ﮔﻨﺎﻫﻲ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﻣﺰﺩﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪﻫﻴﺪ ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﺘﻌﺎﺭﻑ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻳﺪ .ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺑﻴﻨﺎﺳﺖ .(٢٣٣)

    حتما در این آیه قانونی نهفته است که ما هنوز بهش آگاه نشدیم. واین حد از سلامتی این بچه ماشاءالله گویای درستی این موضوع است.

    وقتی باور فراوانی باشد نوزاد شیر خوار می شود ومادر در کنارش وشیر هم در نزدیکترین جا ودر آغوش مادر.

    چقدر زیبا بود این نوزاد. چقدر بوسیدنی وبوییدنی بود. چقدر با خودش در صلح بود چقدر از تجربه کردن نمی ترسید. چقدر آرامش داشت. شکر خدای مهربان.

    چند وقت پیش در ذهنم این موضوع پیش اومد که چرا مریم جان نمیخواد بچه دار شدن را هم تجریه کنه. ذهنم پاسخ داد اگر بچه بیاره کی کارهای سایت رو انجام بده. کی فیلم بگیره..؟ کی کمک استاد باشه؟ شاید اصلا بچه دوست نداره؟

    وسؤال وسؤال وسؤال.

    دوست داشتم مریم جان را ببینم وقتی مادر شده. واین فایل نشانه ای بود از آسان بودن رسیدن به خواسته.

    وقتی باور خوبی در مورد بچه دار ‌شدن باشه زندگی آسون تر از قبل وفان تر میشه.

    تمام لحظات بچه تحت مراقبت وامنیت بود. هر بار توسط دستی از دستان خدا.

    همه ی خانواده بای خودشان نقطه ی امنی داشتندو لحظات آرامشی.

    چقدر آرامش مادر خانه روی صندلی ماساژ رو دوست داشتم وچقدر هماهنگی ذهن وروحش را تحسین کردم. وبه یاد آوردم چه بارداری سختی را با هر بار دکتر رفتن وچکاب کردن وقرص تقویتی بزرگ خوردن و آمپول زدن تجربه کرده بودم. چه شب بیداری ها که با بچه کشیدم. چه تنهایی ها که در مراقبت از بچه به دوش کشیدم. وچه لذت ها که میتونستم از بچه ببرم وخستگی امانم نداد.

    خدایا چقدر دلم خواست همچین زندگی کردن با بچه.

    چقدر دوست داشتم این گونه زندگی کنم ولز بچه داری لذت ببرم.

    وقتی این صحنه ها را می دیدم لذت می بردم وبا خود میگفتم این خانم همش نشسته ودر حال استراحت یا بازی با بچه. یا ورزش یا ماساژو مراقبه.

    ولی ما چه کردیم. شب بیداری با بچه. روز نگهداری از بچه. پخت وپز وشست ورفت. چقدر به خودمان سخت گرفتیم وچقدر به خودمان ظلم کردیم.

    تازه فاصله از احترام این بچه ها تا بچه هایی که ما با سختی بزرگ کردیم در معرفت از زمین تا آسمان است.

    خدا را شکر که اگر اجازه بدهیم هر چیزی سیر تکاملش اش را طی کند زندگی گلستان می شود.

    باور های کمبود باعث می شودهنوز بچه نیامده یه کوه سیسمونی. از لباس هایی که معلوم نیست بچه بتواند بپوشد یا نه. وسایلی که استفاده بشود یا نه. فقط خرج های اضافه ونگرانی های اضافه تر. ترس از بچه دار شدن واینکه وسایلش را چه کنم. همش نگرانی ونگرانی

    در حالی که بچه ای که میخواد یه این دنیا بیاد با هزار آرزو وامید برای تجریه کردن میاد ولی با ور های کمبود از طرف خانواده رویه رو میشه وکلا از یاد میبره که برای چی اومده بود.

    چقدر زیبا بود بارداری این خانم بدون محدودیت. بدون سختی وممنوعیت. چقدر لذت بردم.

    به امید روزی که نینی خوشگل مریم جان را در سایت ببینم که چقدر دوست داشتنی خواهد بود قطعا بسیاری از بچه های آسمان دوست دارند توسط این پدر ومادر پا به این جهان بگذارند وجهان قانونمند را تجربه کنند.

    خدایا شکرت بابت این همه فراوانی وزیبایی ونعمت وبرکت.

    خدایا شکرت که روزم را معجزه وار ساختی با دیدن این کودک زیبا که دیوانه وار دوستش داشتم وعاشق به آغوش کشیدنش بودم.

    خدایا شکرت که آموختم می شود عشق داشت ولی دست وبال کسی رو نبست و نچسبید.

    خدایا شکرت بابت این هماهنگی در نسل های مختلف.

    خدایا شکرت بابت این فایل زندگی در بهشت.

    مریم جان دستت طلا. مثل همیشه عالی بودی.

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 147 رای:
    • -
      کیمیا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به معصومه جان عزیزم که امروز با خوندن کامنتش حس خوبشو به منم منتقل کرد

      چقدر آیه زیبایی رو در کامنتت برامون یاداوری کردی انگار خدا بهمون داشته یاداوری میکرده که باید برا خودمون ارزش قائل باشیم و اونجایی که حس گناه رو ازمون گرفته که اگر دایه ای بخوای بگیری عیبی نداره یا اگر زودتر خواستی فرزندتو‌از شیر بگیری مشکلی نداره انگار میخواسته بگه اصلا احساس بد نداشته باش ازین کار

      با یاداوری از باور کمبود برام نشونه ای شدی تا در موضوعاتی دیگه بیشتر دقت کنم و اینقدر نگران نباشم و‌نترسم از اینکه قراره چی بشه

      با خوندن شکرگزاری اول کامنت شما حال من هم خیلی عالی شد و خیلی حس خوبی گرفتم و ممنونم ازت بابت این کامنت زیبایی که نوشتی و انرژی مثبتت رو با ماهم اشتراک گزاشتی

      امیدوارم همیشه در مسیر هدایت الله به سمت خواسته هایت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1117 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که رب و فرمانروای جهانیان است

    امروز معجزه ای در راه است که از فضل و فراوانی پروردگارم می‌آید که وعده آن را به من داده است

    و من با ایمان و توکل و آرامش

    و من با امیدواری و سپاسگزاری و آرامش

    و من با یقین و اطمینان و آرامش

    و با قلبی باز و مملو از آرامش پذیرای آن هستم

    و به جرات میتونم بگم از اولین روز ورود به دوره بینظیر همجهت شدن با جریان خداوند

    هر روز معجزه دیدم و شور و شوقی رو حس کردم که تا به حال احساسش نکرده بودم

    استاد اگر بگم این 42 سال یه طرف و این 3 ماه که دوره شروع شده یه طرف اغراق نکردم

    حس سبکی ، در لحظه حال بودن ،رهایی از گذشته و آینده

    و فقط لذت و لذت و لذت

    استاد عزیزم چقدر این فایل بهشتی به من این پیام رو میده که برای رسیدن به اوج باید از همین الانمون لذت ببریم و لحظه حال رو دریابیم مثل بچه ها

    اوایل فکر میکردم که خوشحالی بر میگرده به رسیدن به خواسته ها

    ولی الان بهتر درک دارم میکنم که خوشحالی رو

    حضرت مولوی تو یه جمله خلاصه کرده

    خوش باش که هر که راز داند داند که خوشی خوشی کشاند

    و وقتی یه مدت بزرگی و عظمت خودت رو درک کردی ،متوجه میشی که

    تمام این جهان و کیهان رو خدا برای وجود تو آفریده

    اوایل فکر میکردم با دیدن زیباییها من به لذت میرسم ولی الان بهتر دارم درک میکنم با نگاه منه و تمرکز منه که اون گیاه ،و اون درخت و اون آدم و اون زیبایی و اون بینهایت زیبایی اطرافت از نگاه من به اوج لذت میرسه

    و اینجاست که قلب باز میشه و تو به خالق بودن خودِت پی میبری و خدا به وسعت بینهایت قلبِت در درونِت جاری میشه

    منی که خودش رو خالی کرده از منیت و اجازه داده خدا خودش رو با وجود من تجربه کنه

    نگاه تو نگاه اونه

    صدای تو صدای اونه ،

    و خداست که داره از طریق تو خودش را تجربه میکنه

    و وقتی خودت رو خالی کردی از همه اون احساسات منفی ،تازه یواش یواش صدایی در سکوت را ، از اعماق قلبِت تجربه میکنی که

    در همون جا و در همون مکان و در همون زمان احساس کامل بودن و بی‌نیازی میکنی و

    دیگه زمان و مکان تو رو در تسخیر خودش نداره و تویی که با قلبِت و احساس ناب بندگی سوار بر زمان و مکان میشی و اینجا همون جایی هست که احساس آزادی بِهت دست میده

    و میرسی به جایی که هر چقدر به بزرگی درونت و وجودِت بیشتر پی می‌بری بیشتر دوست داری تایم لذت و وابستگی به بیرون رو کمتر کنی و در دنیای درونِت به رقص و پایکوبی بپردازی

    و چقدر این رقص درونی مقدسه

    استاد عزیزم

    یه روز تو همین روزهایی که خیلی حالِ خوشی رو داشتم تجربه میکردم

    هدایت شدیم حدودای ساعت 11 صبح بزنیم بیرون

    و خودمون رو بسپاریم به دست هدایتگر خودش

    از رفتن به کاشان و منطقه کردان از جاده چالوس و رسیدن به شهر زیبای کلار دشت سردراووردیم و بعد به مسیر بهشتی جاده کلار دشت به عباس اباد وارد شدیم و در این بهشت ناهار رو میل کردیم و پس از ساعتی خودمون رو لب دریای زیبای عباس اباد مشاهده کردیم

    به خداوندی خدا شای 4 ساعتی که تو مسیر بودیم برای من به اندازه 15 دقیقه گذشت و من فقط لحظه حال رو تجربه کردم

    گذشته و آینده برام رنگ باخته بود

    و این لحظه حضور چقدر برام مقدس بود و جالب بود فردا هم باید سر کار میرفتم و بعد از چند ساعت به قصد بازگشت راه افتادیم و ساعت 12 شب رسیدیم و این بهترین سفر و لذت‌بخش‌ترین سفر عمرم رو تجربه کردم

    روزی که هم آفتاب رو نظاره کردیم

    هم جنگل بهشتی ،هم دریا

    همه اش سلام بود سلام بود و درک آگاهی محض

    و از سبک تجربه لذت بردن کودکان میشه آموخت و آموخت و آموخت لذت بردن و رهایی رو

    و لحظه حال رو بهترین و مقدس ترین تجربه دونست

    در لحظه زندگی کردن رو و لحظه حال رو دریابم که

    بهترین و پرفرکانس ترین فرکانس ممکن ، که ما به رو قله بی‌نیازی و رهایی میبره

    سپاسگزارانه زندگی کردنه که در قلب اون

    خضوع و خشوع در برابر پروردگارِ که باعث میشه این سپاسگزاری رنگ و بوی بهشتی بِده

    و آدم خودش رو در آغوش بینهایت خداوند حس کنه

    و اینجا می‌رسیم به مصراع بعدی این شعر که میگه

    شیرین تو شکر تو باش شاکر ،شاکر هر دم شکر ستاند

    و بهای آزادی همین چند تا جمله است که استاد در دوره بینظیر همجهت به تفضیل اون رو برامون باز کرد و از زوایای مختلف به درک و فهم و یادگیری ما افزود

    معجزه ای در راه است و آن معجزه فصل و فراوانی خداونده که در درون قلب ما جا خوش کرده و با

    1_ ایمان و توکل و آرامش

    2_ امیدواری و سپاسگزاری و آرامش

    3_یقین و اطمینان و آرامش

    و قلبی که به سوی خداوند باز شده

    لحظه حضور و حال رو برامون ازین کرده.

    استاد عزیزم بینهایت از شما سپاسگزارم برای این دوره مقدس و بینظیر که با سخاوتمندی برامون آماده می‌کنید.

    در پناه همیشگی رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند باشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 191 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1283 روز

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

      وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ(٨٠ القصص)

      اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «وای بر شما ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام می‌دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی‌کنند.»

      =====================================

      سلاااااام داداش رسوووول چطووووری؟! چه عجب ازین وراااا :)به قول بچه های برره،بالاخره یک کامنت از خودت در کردی:))))))

      ببین تا اومدم براتون بنویسم یهو تصویری از کیش اومد تو ذهنم …یادمه همه ی فامیلامون رفته بودند…تازه خونه گرفته بودم و داشتم تنهایی اسباب کشی میکردم …از خونه ی پسرداییم به خونه ی جدید …

      شب شده بود ،فشار ذهنی وحشتناک بود …تنهایی…دلتنگی …اسباب کشی…فشار مهاجرت و محیط جدید …

      نمی‌دونم خدا چی به دلتون گذاشت که اون شب بی خبر بهم زنگ زدید و باهام صحبت کردید …یادمه اول فاطمه جان حرف زد و بعد گوشی داد به شما …

      یادتونه بهتون چی گفتم؟من که دقیق یادمه …گفتم نمی‌دونم باور میکنید یا نه…تو صداتون یک نوری هست که قلبم رو روشن کرده…

      اون موقع شاید خیلی درک نمی‌کردم اما الان که استاد تو فایل مراقبه میگه خدایا شکرت بابت برکت هایی که وارد زندگیم کردی چه اون هایی که دیدم …چه اون هایی که غافل موندم …

      تازه فهمیدم که برکت خدا بود که از صدای شما به قلب من نور می‌بارید که بنده ی من…تو تنها نیستی …من در کنار توام …من پیشتم،من هواتو دارم،من حواسم بهت هست …

      خدارو ببین …اومدم یک چیز دیگه بنویسم …اومده بودم شلوغ بازی دربیارم،اومده بودم مثل آقای احمدی‌نژاد بگم بگم راه بندازم …

      اما فرمون دست اونه …اومدم با خنده بنویسم ،به خودم اومدم دیدم صورتم خیس اشکه …

      ازتون ممنونم….برای همه چیز …برای اون شبی که صد کیلومتر رو تخته گاز تا گرگان اومدین …برای اینکه جلوی مقاومت ذهن رفیقم رو گرفتین و باهم رفتین تو اتاقک نگهبانی …برای اینکه اومدید از طرف خدا و منو پیدا کردید …

      اینا فقط یک از میلیون ها برکت حضورتون توی زندگیمه و سپاسگزاری ازتون هیچ وقت به کلام نمیاد …

      سایه تون بر سر خانواده مستدام …

      دوستون دارم از روشنی قلبم …

      به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1117 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که رب و فرمانروای جهانیان است

        الأنفال

        إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

        ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ، ﻓﻘﻂ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺷﻮﺩ ، ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺗﺮﺳﺎﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺍﻓﺰﺍﻳﺪ ، ﻭ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺗﻮﻛﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(٢)

        الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ

        ﻫﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻳﻢ ، ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(٣)

        سلااام آبجی سعیده عزیز

        بنده خوب خدا

        خدارو هزار مرتبه شکر ما خوبیم و به لطف و فضل رب در مومنتوم مثبت

        انشالله که شما هم در بهترین مومنتوم مثبت و بندگی رب العالمین باشید

        خدارو شاکریم که دوستان بهشتی چون شما رو تو زندگیمون داریم

        و از برکات وجود دوستان توحیدی بهره مند هستیم

        ما که از خودمون چیزی نداریم

        هر نور و معنویتی هست از برکت وجود قرآن و رب العالمین و این سایت بهشتی هست

        و ماهم سعی مون بر اینه که در مسیر باشیم و مسیر نور رو دنبال کنیم

        و کمتر تو سایه بریم

        وجود دوستان ارزشمند و توحیدی در زندگی ما هم برکتی گرانبها از لطف و فضل و کرم دوست هست

        و خدارا شاکریم که بعد از 3 سال این مسیر توحیدی رو داریم با عشق طی می‌کنیم و هر چقدر میگذره این عطش و تشنگیمون به توحید و طی کردن این مسیر بهشتی بیشتر و بیشتر میشه

        آبجی عزیزم

        برای شما و خانواده توحیدیتون بهترینها رو از صمیم قلبم از خداوند منان خواستارم

        در پناه رب فضل و فراوانی همیشه ایام شاد و سلامت و ثروتمند باشید و نور قرآن همیشه در قلبتون روشن باشه و هدایتگرتون باشه.انشالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
        • -
          حسن گرامی گفته:
          مدت عضویت: 1339 روز

          سلااااام رسول جانم

          چطوری عزیز دل…؟

          ببین همین الان دقیقاً همین الان

          رفتم توی قرآن از خداوند پرسیدم: خدایا خیلی وقته برای بهبود باورهام سرچ قرآنی نداشتم شما هدایتم کن ببینم در مورد چه موضوعی سرچ بزنم خوبه

          بعد هدایت شدم به سوره تغابن

          تقریباً برای اولین بار بودش که این سوره رو میخوندم تا اینکه رسیدم به این آیه:

          فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

          آیه 8 سوره تغابن میشه

          معنیش این میشه:

          (پس به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم، ایمان آورید و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است)

          اول خدارو گفته

          بعد پیامبرش

          و بعد نور

          کلمه نور توی این آیه جدا گفته شده

          یعنی داره تاکید میکنه روی کلمه نور

          همانطوری که داره تاکید میکنه روی خدا و پیامبرش

          یک چیز خیلی مهمیه

          داره از یک چیز بسیار مهمی آگاه میکنه

          ریشه نور توی قرآن دقیقاً خودشه یعنی (ن و ر) که بیشتر از 100 بار توی آیات مختلف تکرار شده

          پس یک اصلی رو داره میرسونه

          خلاصه رسول جان توی این آیه متوجه شدم خدا داره به من میگه باید در مورد این موضوع سرچ بزنم

          من معمولاً برای تحقیقات قرآنیم اینجوری هدایت میشم

          حالا این پاسخ زیبایی که شما برای سعیده جان نوشتی مهر تاییدی بر این هدایت الله شد

          من این پاسخ رو تازه الان هدایت شدم خوندم

          شما توی پاسخت به سعیده جان، سه بار از کلمه نور استفاده کردی

          ریشه سه حرفی نور دقیقاً سه باره

          میدونم الان شاید با تعجب نوشته های منو بخونی ولی چی میشه الان که من از توی قرآن این هدایت رو دریافت کردم بعد یهویی بیام سر پاسخی که شما 6 روز پیش برای سعیده جان نوشته بودی و بعد با همون کلمه ای توی نوشته هات روبرو بشم که توی قرآن خوندم، اونم سه بار مطابق با سه حرف کلمه نور

          خلاصه خیلی عشقی رسول جان، کلاً خودت نورانی هستی 

          دنیای قشنگت هم نورانی کردی

          از خودت مراقبت کن پسر

          در پناه نور آسمان ها و زمین میسپارمت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
          • -
            رسول خانکی گفته:
            مدت عضویت: 1117 روز

            به نام خداوند بخشنده و مهربانم

            حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که رب و فرمانروای جهانیان است

            الأنعام

            ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ

            ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺷﻤﺎ ، ﺟﺰ ﺍﻭ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﻩ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ، ﻭ ﺍﻭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ .(١٠٢)

            لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ

            ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻤﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ ، ﻭﻟﻲ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﻰ ﻳﺎﺑﺪ ، ﻭ ﺍﻭ ﻟﻄﻴﻒ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ .(١٠٣)

            سلام و درود به حسن جانم

            خدارو صد هزار مرتبه ما خوبیم، بهتره بگم عالی هستیم و به لطف رب توی مومنتوم مثبت

            حال و احوال شما چطوره ؟

            انشالله که حالِ دلِت عالی باشه رفیق

            راستِش به کلمه نور اشاره کردی

            که عالم همه از نورِ ربه

            چشمها او را نمی‌بینند ولی او در عالم سلطنت و فرمانروایی میکنه نه با عالم ذره و ماده

            بلکه عالم، عالمِ نور و انرژی و موجِ

            واقعیت ما از انرژیه، اصل و اساس ما انرژیه

            اونه که واقعیه

            15 ساله استاد داره اینو تو فایلهاش میگه ،بچه ها باور کنید شما در درونتون هر آنچه که می‌خواهید حی و حاضره

            نه در بُعد زمان و مکان که ما در اون غرق شدیم

            بلکه در بعد نور و انرژی و موج

            هر آنچه بخواهیم در لحظه حاضره

            این اگه باور کنیم

            که از بدو تولد در وجودمون فوران میکرده

            که یادمون رفته ،فراموش کردیم

            دیگه همه چیز حله

            از صبح تا شب با این باور و واقعیت به رقص و پایکوبی درونی می‌پردازیم

            حسن جان عطر و بوی این خدارو حس میکنی در قدم هات

            عطر و بوی این خدارو حس میکنی در نفس هات

            عطر و بوی این خدا رو حس میکنی در باد ملایمِ صبح گاهی روی برگهای درخت تبریزی

            عطر و بوی این نور رو حس میکنی در پیرامونِت

            عطر و بوی این خدا رو حس میکنی در اولین نفس‌ها و ثانیه های سپیده دم که نعمت دوباره حیاط رو بهمون هدیه داده و میگه فقط زندگی رو همین الان،همین لحظه زندگی کن و تو گذشته و آینده نرو

            گذشته و آینده ای که توهم رسیدن بهشت میده

            میگه برسی خوشبختی

            اما باید به مرحله ای برسیم که رسیدن در قلبمون رنگ ببازه و خواستن در دلمون به تپش بیوفته

            خواستنی که در لحظه حاله

            خواستنی که بهِش میگی باش

            اون موجوده

            همین الان ما رو به اون احساس به اون باز شدن قلب میرسونه

            واقعیه ،زنده هست

            میشه حسِش کرد

            میشه در لحظه نور خدا رو حس کرد

            آیا باز هم خواستن برای داشتن باید مهم باشه برامون

            وقتی درخواست می‌کنیم و همون موقع حاضره

            حسن جانم نور عالی نور رو برات آرزو میکنم

            در لحظه ،در حال

            با آگاهی که همه عالم رو فرا گرفته و به ما هم این آگاهی رو داده

            انشالله ازَش درست استفاده کنیم

            خدا به وسعت بینهایت در عالم هست ،باید نفس کشیدِش

            باید هر لحظه با آگاهی این نور رو چشید

            عجب شهد شیرینی داره

            عجب به دل میشینه

            عجب طعم عسل داره

            در پناه حق برات نور خودِش را آرزو میکنم که همه چیزه

            حق نگهدترِت باشه رفیق.

            و سپاسگزاری رزق هر لحظه ات باشه.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        اعظم بابازاده گفته:
        مدت عضویت: 1012 روز

        سلام سعیده جان امیدوارم هرجا هستی حال دلت عالی عالی باشه و لحظاتت نورانی از نور خدا

        اومدم نوشته های پربرکتت رو بخونم ولی قبلش گیج و مبهوت یه اتفاق کوچیک اما برای من بزرگ بودم که برخوردم به این جمله سراسر نورت اون موقع شاید خیلی درک نمی‌کردم اما الان که استاد تو فایل مراقبه میگه خدایا شکرت بابت برکت هایی که وارد زندگیم کردی چه اون هایی که دیدم …چه اون هایی که غافل موندم …

        بزار برات بگم دلبر گرگانی من :)

        امشب مسافر تهران هستم تنها و با اتوبوس

        بزار بزار یکم برگردم عقبتر

        اینجانب سالهای ساله که یه سنگِ کلیه دارم که جا خوش کرده و هر از گاهی منو قلقلک میده و همراه من بزرگ و چشم سفید شده که باید با سلام و صلوات از تو کلیه بیاریمش بیرون عروس خانومو…

        خلاصه از پارسال که نامه بردم بیمارستان هاشمی نژاد هنوز خبری نبود تا اینکه بالخره یه خبرایی شد و گفتن شنبه 8 صبح تشریف بیارید بیمارستان و من بخاطر عروس خانم(سنگ رو میگم) چند روزه که دچار عفونت شدید شده بودم ، رفتم دکتر ،دکترم 6 تا آنتی بیوتیک تخصصی برام نوشت که با حضرت بی حسی برام عضلانی می زدن صبح و شب

        نگم برات که امروز صبح کج و کوله از درمونگاه اومدم بیرون

        تو دفتر سپاسگزاری و حرفایی که بین من و خدا رد و بدل میشه بهش گفتم خدایا از اول تا آخر این سفر با خودت ، تو منو به آسانی و راحتی و با عزت ببر و کارهامو انجام بده من نمیدونم تو میدونی من ناتوانم اما تو قادر مطلقی تو آگاه و دانایی و……. هر چی که دلت بخواد من از خدا درخواست کردم

        سعیده سعیده باورت نمیشه آخرین تزریق رو باید قبل از سوار شدن اتوبوس انجام میدادم و به خداوندی خودش به عظمت و بزرگیش که الان اشک تو چشام جمع شده ، وقتی پرستار آمپولمو زد من هیچی هیچی هیچی احساس نکردم ، انگار من اصلا تزریقی نداشتم

        اوه خدای من ، مگه میشه مگه داریم

        من سه روزه که دارم صبح و شب میام آمپول رو میزنم تو خودت میدونی حتما این آنتی بیوتیک ها خیلی درد دارن ولی چطوری میشه که واسه من قبل از نشستن تو اتوبوس انگار نه انگار میشه

        و درست میرسم به جمله پر از عشق و شور تو که منو ترغیب به نوشتن کرد

        خدایا شکرت بابت برکت هایی که وارد زندگیم کردی چه اون هایی که دیدم …چه اون هایی که غافل موندم …

        آخ خدای من

        من دارم این سفر رو تنهایی میرم اینم یه درخواستی بود که خدای دلبرم اجابت کرد و دوست داشتم یه سفر تنهایی با خودش برم و خودم و خودش رو تجربه کنم و بهتر و بیشتر بشناسم

        مرسی ازت که هستی که مینویسی که همواره در تلاشی مرسی مرسی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
        مدت عضویت: 1313 روز

        سلام و درود به شب عالی ولی پر از کنترل ذهن…

        سلام سعیده میدونی الان کجا هستم!

        تو یه محوطه بزرگ..

        یادته یه روز گفتی حال پدرم بد شد.هدایت اومد تا برم به محل قبلیم..

        تعریف میکردی چقدر اونروزا احساس دلسوزی میکردم و کلی خاطرات رو برامون نوشتی..

        ….

        روز گذشته یه اتفاق برای پدرم افتاد.که بستری شد..و امروز عازم بیمارستان شیراز شدند..

        و من باید با ایشون سوار امبولانس میشدم..

        خوب بگذرییم از این حال هوا..

        میخام یچیزی بهت بگم…

        من دیگه اون نرگسی که وقتی توی صحنه های همجنین شرایطی برمیخوردم..احساس قربانیها میشدم…

        نیستم!.. خیلی تلاش میکنم بتونم الان در این شرایط:احساساتمو کنترل کنم

        به لطف خداوند امروز پیامها میومد که نرگس من خدات…

        کنارت هستم…حافظت هستم نگران نباش…

        با قلبی پر از ارامش توی این شرایط:نشستم و دارم برات پیام میزارم..

        همین الان توی قسمت بخش پرستاران یادم از حرفهات و اون شرایطتت اومد..

        واقعا نون پرستاری مفتم نمی ارزه..

        واقعا توی حیطه پزشکی نیاز به انرژی بالا داره..

        میخام بهت تبریک بگم.

        که خداوند نجاتت داد..

        من توی این عمر 36 ساله ام هیچ وقت وارد همچتین فضایی نشده بودم..

        اول اینکه…قوی بودنمو تو این شرایط:محک زدم.

        دختری که نگاه دلسوزانه افراد اشکمو درمیورد…

        ولی امروز همین الان حال و هواش:عالیه.

        دوم اینکه…میخاستم بهت تبریک بگم..که خداوند از شغل پرستاری نجاتت داد…

        یه دری از رحمت الهی و صبور بودن رو خداوند برویم باز نمود..که انشالله بتونم تو اینروزا بیشتر درکش کنم..

        انشالله ..انشالله..

        همین امشب یه فوتی از یه شخص جوان روبرومون به رحمت ایزدی رفت…

        میخام دوستانی که پیاممو میبین..واقعا …

        استاد عزیزم ..دوستان عزیزم..

        قدر این جایگاه الهی رو بدونیم.

        سجره شکر کنیم که تنمون سالمه..

        افکارمون سالمه..

        در فضای الهی هستیم.

        بخدا هیج جا به اندازه اینجا ارزش نداره.

        مردم جون میکننن برای اینکه حالشون خوب باشه

        فقط:میخام بگم..قدر خودمون و محیطمونو بدونیم.

        قدر تن سالممونو بدونیم.

        اینجا یه جهنم به تمام معنا رو امشب حس کردم..

        اینکار خداوند بود که خواهرم قید اومدن تو این فضا رو بزنه..

        و همه زوم کنن بگن باید نرگس بره…

        بخدا امشب خدا اینا رو نشونم داد تا بیشتر قدر این لحظات الهی رو بدونم..

        الان که مینوسم اشک از چشام جاری میشه..

        سعیده میدونم اینروزا در جهت خداوندی..

        فقط:سجده شکر کن که خدا از محیط جهنمی نجاتتت داد..

        امشب این شخصی تا چهار ساعت جون کند…و صدها دستگاه بهش اویزون کردن…

        قلبش از کار افتاد …همه چیز از بیین رفت..

        خدا تو قرآن میگه! ما رگهای قلبشونو قطع میکنیم.

        انسانی که نسبت به خودش:ارزش:قائل نیست..

        خدا هم فرکانسشو خوب بلده..

        فقط میخام قدر ثانیه های این لحظه ها رو بدونیم.

        استادم با تمام وجودم با تمام رگهای قلب عزیزم… ازت سپاسگزارم که ما را نجات دادی..

        نجاتمون دادی…

        نجاتمون دادی

        عزیز دلم..

        سعیده شکرگزاری کن که خدا نجاتت داد از بیمارستان..

        واقعا الان تو دلتو میدونم..

        فقط میخاستم بنویسم و سپاسگزار خداوندم باشم که امروز در مسیر درستیم..

        چقدر انسان جونش براش عزیزه..

        .

        ولی ای دل قافل از وجود الهیش قافله!!!

        دوستتدارم دوست عزیزم انشالله در پناه خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1283 روز

          سلام نرگس جانم،رفیق عزیز جنوبی من

          الهی که هم خودت و هم پدر عزیزت در سلامتی کامل و حال خوب باشید.

          ازت ممنونم برای اینکه بهم یادآوری کردی از کجا به اینجا رسیدم و مسیر حرکتیم و معجزه های خدا به یادم بمونه.

          خیلی برام جالبه که اگرعکس و فیلم های قبلی از بیمارستان نداشتم،یادم نمیومد که من 8سال صبح و عصر و شب اونجا کار کردم…انقدر این ذهن فراموشکاره،انقدر ذات انسان رو به ناسپاسیه…

          ازون جالبتر اینکه چون من 2 سال اخر کارم شاگرد استاد شدم،هیچ خاطره ی بدی از بیمارستان برام بولد نمونده،انقدر که توی این 2 سال بهم خوش گذشته…حتی وسط icu که دیگه باند پرواز بود …

          هنوزم گوشیم پر از فیلم های بزن و برقص و خنده ست…چه درشیفت های روز،چه در شیفت های شب…

          باورت میشه الان همکارام میگن icu سوت و‌کور شده و ازون همه شادی و هیجان و خنده هیچ خبری نیست …؟!

          چون زمان و‌مکان جایی که هستی تورو خوشحال و خرسند نمیکنه….بلکه قلبته که باید شاد باشه…

          من تو کیش هم که بودم،با اینکه وضعیت مالی جوری نبود که برم تفریحاتشو تجربه کنم یا برای خودم خرید کنم….بازم همیشه وقت میزاشتم میرفتم پاساژ هارو میگشتم…میرفتم لب ساحل غروب خورشید رو‌تماشا میکردم…از زیبایی های جزیره لذت میبردم…تو خونه تنهایی آهنگ میزاشتم با خدا میرقصیدم ….

          یاد حرف آقای ظاهری افتادم، که در هرموقعیتی که بودم چه icu چه جزیره ی کیش،من تکرار شدم.

          خیلی مهمه که هرجایی هستی حال دلت خوب باشه،بعد اگر اون مکان پاسخگوی باورهای خوبت نبود،خود به خود جات عوض میشه میری جای بهتر…

          به قول استاد ازین بهتر و لذت بخش تر و آسون تر‌ و عادلانه ترم مگه داریم…؟

          مرسی که برام نوشتی رفیق،نوشتن پاسخ برات شد تمرین و‌تکرار قانون برای من.

          انشالله که همه چیز در امن و امانه و به سلامتی برگشتی خونه.

          درپناه نور الله مهربانم میسپارمت.قلبِ فراوان برای تو

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
          • -
            فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
            مدت عضویت: 1313 روز

            بازم سلامی دوباره به سعیده عزیز..

            دلیل نوشتنمون اینه!!!!

            که بخودمون مدام یاداوری کنیم..تا یادمون بمونه از کجا به کجا رسیدیم.

            من با امروز 4 روزه تو بیمارستان هستم…

            سعیده جان…به لطف الهی دیشب به یاری الله همه چیز انجام شد..و همه چیز بازم به یاری الله….

            آرام گرفت….

            سعیده جان این 4 روز برای من به اندازه 100 سال درس زندگی بود…

            هفته گذشته دقیقا روز دوشنبه خداوند هدایتم کرد به یه نمایشگاه تو شهرم…

            فهمیدی!!!چیشد..اولین پرده رونمایی دستکشهای الهمیم رونمایی شد..

            با عزت نفس بالا تونستم تو اون جمعیت صحبت کنم..

            واقعا برای من یه اگهی بازرگانی بود…

            و دستکش الهامیم با 6 نوع ورژن با سه سایز با یه پک زیبا برای جاسازی دستکش ..با عزت نفس بالا ساخت و ارائه شد..

            یادم اولین نمایشگاه برای ارائه کارم…

            یه خانم با همسرش اومدن! جلوی پن ایستادن و من شناختمشون..

            بهش گفتم فلانی من کار دستکش انجام میدم!!

            میتونی بپوشی ببینم چجوریه!!!

            ایشون با ورود دستش تو دستکش…از بس کارم تنگ بود قابلیت سایز دست اون شخص نبود.

            همسرش با یه حالت خاصی گفت..

            نپوش !نپوش!پاره.ش میکنی اندازه سایز دستت نیست..

            یادم از اونروز اومد…گفتم ببین…

            نرگس امروز کجای کاری..

            چقدر عزت نفست بالا رفته که میتونی جلوی گروه چند نفره..با عزت نفس بالا قابلیتهاتو به نمایش بزاری!!!

            سعیده..میخام بگم…اونجا فهمیدم که وقتی …

            تو کارت ایمان داری…

            و مخصوصا ماها..که دارییم روی این مسیر قدم برمیداریم و طبق هدایتها پیش میرییم..

            جایگاهمون خاصه…

            و چیزی که ارایه میشه خیلی عزت نفسش بالاست..

            بهمین دلیل هیچ ترس و غمی ندارییم.

            ولی یادمه اون اوایل کار.همش ترس اینو دارم که طرف بپوشش اندازش نباشه…و یسری مشکلات برخورد با مستری هم بخاطر روند کارم داشتم..

            که 8 سال تجرب.ش کردم..

            و این ایمان اینروزا خیلی زیبا شده..

            پک دستکشم.حتی جای رختکنم داره..لوگوی روی کار حتی خودم با نخ بصورت دوخت ساده و اسان..اسم نرگس با گل نرگس رو روی اون روبان حک کردم..و حتی سایزش…

            با رنگ مشکی و زرد و قرمز..

            اینقدر گوگولی و زیبا شده..

            تو نمایشگاه میگفتن چقدر ذهنت خلاق هست…

            گفتم ذهن من نیست..

            خدای درونم خلاقه بهم الهام میکنه..

            من بجز خدا کسی رو ندارم..

            تو درونم سعی کردم فقط بگم خدا داره بهم کمک میکنه..

            و نکته بعد…سعیده..خیلی خوشحالم و خیلی سپاسگزار خداوندم که منو همجوره هدایت میکنه..و پاشنهامو میگه..

            و بازم اون 4 ساعت نمایشگاه.40 سال…بهم پاشنها رو نشون داد..و منو بولد کرد.

            دو هفته به اندازه چند سال مثل بمب اتفاقات داره منو زبانزده نرگس قبلیه میکنه..

            دوست عزیزم واقعا مهم نیست که کجایی.چه موقعیتی هستی مهم اون احساس خوبته.

            اون احساس خوب..همون عزت نفست و ایمان بخداست.

            راسی همین الان تو محوطه بیمارستان میومدم توی نمازخونه برای استراحت.یه دختر بچه بهم گفت!!سوره کوثر بخونم..

            و مامانش بهم لبخند زد..اینجا همش بهم احترام میزارن.

            چه موهبتهایی

            خانواده ام مدام تماس میزارن.چیشد..

            ولی من کاملا سعی کردم ارامشمو حفظ کنم و حالمو خوب بگیرم..

            و شکر خدا دارم مقام الهی میگیرم..

            سعیده جان..همه چیز از درون افکار هست..تو داری به اتفاقات نقش میدی…

            انشالله این احساس خوب برای همیشه ماندگار باشه ..

            و بتونیم با لذت زندگی بدییم.راسی ..

            اینم نشانه امروز من در فایل نشانها..

            متنشو برات مینویسم برو همین الان بخونش..

            دوستتدارم دوست عزیزم.

            سریال زندگی در بهشت.قسمت 147.

            برای اینکه فقط گفته باشم خداروشکرا

            …… صحبت اخرش برام آرامش بخش بود…

            (به خاطر اینکه واقعا زندگی یه فرصته که باید ازش به بهترین شکل لذت ببریم

            جالب تر اینکه ابزار و کنترلش هم در اختیار خودمونه

            قشنگ مثل اون مثال چاقو

            که میتونیم باهاش یه طرح زیبا در بیاریم یا میوه پوست بکنیم یا اینکه به خودمون و دیگران آسیب وارد کنیم

            انتخاب با خودمونه..

            اره واقعا…انتخاب با ماست…

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
          • -
            محمد امین ایلونی کشکولی گفته:
            مدت عضویت: 124 روز

            سلام به سعیده عزیز امیدوارم که حالت عالی باشه

            خدا را شاکرم که بار دیگر هدایت شدم به کامنتت و دارم از خوندن کامنت ها لذت میبرم!

            خدا را شاکرم که الگویی به این زیبایی دارم که تونسته در جوی که همه حالشون بده و انرژی شون کمه بتونه بزن برقصه و عشق کنه – دو تا از خواهر های من پرستارن و من دیدم که جو اونها چقدر روش تاثیر گذاشته – یکی شون که اونجا را ول کرد و هدایت شد به شغل مورد علاقه اش که هنره – و خواهر دیگرم که حیلی ذهنش در این مورد مقاومت کمتری داشت هدایت شد به بیمارستانی که خیلی خلوت هست و اینکه بیست روز کار میکنه و ده روز مرخصی داره!

            در هر صورت که بهت میبالم بابت اینکه کیش زیبا رو تجربه کردی و ازش لذت بردی

            نمیدونم که الان کارت چیه ولی این رو خوب میدونم که تو هدایت شدی به یه کار دیگه!

            شکر الله بابت این مسیر بی نظیر و توام با آرامش!

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2971 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام به رسول عزیز

      قصدی برای نوشتن دیدگاه نداشتم ولی وقتی از معجزات دوره ارزشمند هم جهت با جریان خداوند نوشتید وگفتید اوایل فکر میکردم که خوشحالی بر میگرده به رسیدن به خواسته هانتونستم مقاومت کنم در برابری حسی که مرا وادار به نوشتن میکرد دقیقا من هم وقتی با آگاهی‌های این دوره همراه شدم این جمله استاد را در فایل های مختلف بهتر درک کردم که احساس خوب داشتن در لحظه هست در لذت بردن از مسیر رسیدن به خواسته هست نه رسیدن به آن خواسته ،اینقدر این روزها وجودم پرشده از اطمینان از اینکه آن خواسته در زمان درستش به من داده میشه که دیگه درگیر آن خواسته نیستم الان از مسیری که دارم طی میکنم لذت میبرم وحالم خوبه وچقدر این حس ،این احساس قشنگه که یه حس سبکی ،رهایی و وصل بودن به اصل خود است را دوست دارم

      داداش رسول نمیدونم چی نوشتم ولی هرچه نوشتم از اعماق وجودم آمد از آن حس زیبای بودن با خودش سپاسگزارم که دستی شدی تا این احساس زیبا را بعنوان ردپا از خودم در این مکان الهی ثبت کنم

      بهترین بهترینها را در هر لحظه از زندگی که فقط خدا عالِم به آن است برایت از خودش خواستارم

      سلام مرا به فاطمه جان برسانید

      محمدحسن عزیز وهلیسا جان را از طرف من ببوسید

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1117 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که رب و فرمانروای جهانیان است

        سلام و عرض ادب خدمت آبجی فهیمه عزیز

        امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه

        و در مومنتوم مثبت باشید

        راستِش اگر ما بدونیم و درک کنیم که همین همراه شدن با دوره های بینظیر استاد مدار ما رو بیش از پیش بالا و بالاتر میبره

        بدون هیچ درنگی وارد دوره های استاد میشیم

        اگر به این باور برسیم که قراره خیلی خیلی بیشتر از اون بهایی که دادیم دریافت کنیم

        برای من و فاطمه جان و دوستان همدوره ای حتما اینگونه بوده

        و بسیار به لطف و محبت و فضل پروردگار

        لحظات و روزگارِ خوشی رو داریم سپری میکنیم

        و همین یعنی نتیجه

        همین یعنی در لحظه بودن و تجربه لحظه حال

        سپاسگزارم از لطف و محبت شما ،

        شما هم سلام بنده رو به همسر عزیزتون برسونید

        انشالله همیشه در نعمت و ثروت و سلامتی و شادی بینهایت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1835 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم….

      سلام به رسول قشنگ قلبم…

      رسول نازنین قلب چقدر قشنگ درک کردی این جهان هستی رو رسول

      و وقتی یه مدت بزرگی و عظمت خودت رو درک کردی ،متوجه میشی که

      تمام این جهان و کیهان رو خدا برای وجود تو آفریده…

      این یعنی همون ذات اصلی خودت این یعنی همون عشق درونی خودت این یعنی همون با روح خودت یکی شدن…

      رسول چقدر قشنگید تو و فاطمه خانوم در پناه جان جانان باشید همیشه….

      الهی شکر برای حضورتون تویه این جهان هستی الهی شکررر…..

      در پناه جان جانان ربالعامین شاد سلامت و ثروتمند باشید

      با عشق حسین عبادی بنده خوب و لایق خدا…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1117 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام حسین جانم

        حال و احوالتون چطوره رفیق ؟

        خودت خوبی مینا خانم خوبن؟

        انشالله که حال دلتون عالی باشه

        در بهترین فرکانس ها باشید

        راستش احساس نزدیکی و رفاقت نسبت به همه دوستان در این سایت میکنم و همگی رو خانواده خودم میدونم

        حسین جان یه مدته که وِرد زبونم

        شده تا از خواب بیدار میشم به خودم میگم

        عجب خدایی داریم

        حق خدایی رو تموم کرده

        حسین جان از خواب که بیدار میشی

        خدا رو در پیرامونمون نفس میکشیم

        عجب طعمی داره رنگ خدا شدن

        عجب طعمی داره حس خدایی

        عجب به قلبمون نشسته این روزها

        عجب مهر و لطف و بزرگی داره این خدا

        خدا،خدا،خدا

        خیلی خیلی دوستت دارم رفیق بهشتی

        فرکانس دوست داشتنم رو از دیار کرج با قلبی که جایگاه مهر و لطف و محبت و عشق خداست به دیار بوشهر تقدیمِت میکنم

        و برات خودِش و خودِش رو آرزو میکنم

        که نهایت آمال و آرزوست.

        در پناه جان جانان همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشی حسین جانم.

        حق نگهدارِت رفیق.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          زهرانجفی گفته:
          مدت عضویت: 1563 روز

          سلام به رسول عزیز و خانواده عزیزشون

          اقا رسول چقدر کامنت سپاسگزاری حین بیدار شدن از خوابتون رو پسندیدم خیلی حس و حال خوبی بهم داد

          من هرروز که چشام رو باز میکنم میگم خدایا سپاسگزارم که لذت یک روز دیگه زندگی کردن رو بهم دادی.

          واین سپاسگزاری شماهم خیلی به دلم نشست و متقلبانه کپی برداری کردم با اجازتون.

          عجب پروفایل قشنگی نمیدونم با خانواده دوست داشتنیتون اردبیل تشریف بردید یا سنندج؟چون این پل معلق شیشه ای تا جایی که میدونم توی همین دو تا شهر هست فعلا

          منکه خیلی وقته آرزوی تجربش رو دارم.و نوش جون شمایی که تجربش کردید خیلی هیجان انگیزه.

          براتون شادی وموفقیت وآرامش خواستارم.

          درپناه خدا باشید.آمین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی صداقت گفته:
      مدت عضویت: 1588 روز

      سلام رسول جان..فک میکنم اگر فقط بتونیم همین یه مورد رو ینی لذت بردن از زمان حال رو در خودمون پرورش بدیم آنقدر وارد مومنتوم مثبت میشیم که فقط اتفاقات خوب میفته‌.البته که کار خیلی اسونی نیس.مثلا من خودم قبلا فک میکردم باید الان اذیت بشم و مثلا درس بخونم یا کار کنم که بعد که پولدار شدم یا موفق شدم لذت ببرم.تقریبا اکثر کتاب های موفقیت دنیا اینجوری که یکی خیلی سختی کشیده یه مدت بعد نتیجه گرفته ولی جالبه الان میفهمم باید اون کار کردنه هم همراه با لذت باشه که نتیجه خوبی بده.مثلا از شروع دوره که تمرکز کرده بودم رو نداشتن مومنتوم منفی و هی سعی میکردم تو زمان حال مثبت باشم کم کم مجبور بودم دیگ برای اینکه حالم خوب باشه کاری رو انجام بدم که علاقه دارم.درسی رو بخونم که علاقه دارم و حالا میبینم چقد موفقیت بیشتری کسب کردم.حتی قبلا میگفتم و برام سوال بود که اگ همش لذت ببرم و تفریح کنم پس کی تلاش کنم؟ ولی می‌دونی الان دیگ جوری شده همه چی برام لذت شده.مثلا یه مدت تفریح میکنم عمیق لذت میبرم بازی و…بعد خسته میشم میرم سمت کار و درس و…و عمیق اون رو انجام میدم.اتفاقا چقدر قشنگ تره.ذثیقا الان دارم مث بدن انسان که وقتی غذا نیاز داره بخوره رفتار میکنم.هر وقت کار میکنم با لذت هست و هر وقت تفریح میکنم با لذت هست.قبلا مثلا از درس خواندن اذیت میشدم.یا اگ تفریح هم میکردم عذاب وجدان داشتم.ولی الان اصن تفاوتی نداره کار تفریح درس تلاش خواب همه چی شده لذت.و این یعنی هم جهت شدن با جریان خداوند.جریان خیر و نعمت.خداروشکر برای درک این آگاهی.اصن طوری شدم مثلا آدم آب میخوره سیراب میشه بعد می‌ره سراغ غذا باز غذا میخوره سیر میشه از هردو لذت می‌بره از عیشکدوم هم زده نمیشه زیاده روی نمیکنه.الان دقیقا کار و تفریح و لذت و تلاش برا من اینجوری شده.نه دیگ از کار خسته میشم نه از تفریح.به عبارتی همش یکی شده برام.به قول استاد که میگ باید حس نکنید کار میکنید باید لذت ببرید اونجوری شدم.

      در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1117 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام و درود به علی جانم

        انشالله حالتون عالی باشه و در آغوش امن و گرم خدا متنعم ار رزق های بینهایت الهی باشید

        رفیق این روزها با این دوره بینظیر

        خدارو میشه با قلِبت بهتر دید و مشاهده کرد

        بیشتر داریم حِسِش می‌کنیم

        زندگی طعم و بوی خدایی به خودِش گرفته

        خدارو شکر که دوستان الهی و خوش قلبی چون شما رو دارم که

        عطر و بوی بندگیشون از راه دور به مشام میرسه که دارن خودشون رو

        به توحید و یگانه پرستی آذین می‌کنند

        و در راه و مسیر الهی و مستقیم حرکت می‌کنند که طبیعی ترین راه و مسیر برای ما آدمیزاد هاست

        که خدا برای خلق کردنِش به خودِش تبارک الله احسن الخالقین گفت

        چون واقعا فاصله ای بین ما و خداوند وجود نداشته، اگر این منیت از بین بره که از ورودی‌ها و توهم های

        جامعه بوجود اومده

        تازه تازه داریم به لطف و مهر خودِش به فرکانس خودِش نزدیک میشیم

        و اگر وجودِمون و قلبِمون لبریز از حس خدایی بشه ،زندگی طعم شیرین و عسل میگیره و خودت و آدمها رو دستی از دستان خداوند منان میدونی و با قلبِت همه اونها رو دوست داری به همشون عشق میورزی

        علی جانم خدا رو سپاسگزارم که دوستان خدایی و ارزشمندی چون شما رو به من عنایت کرده

        که مهر و لطفشون رو از دوردست

        میشه احساس کرد.

        برات بهترین ها رو از خداوند منان آرزومندم و خودِش رو برات آرزو میکنم .

        در پناه حق همیشه شاد و لبِت خندون باشه و غرق نعمت و ثروت باشی انشالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      شهاب عظیمی گفته:
      مدت عضویت: 1920 روز

      به نام خدای عزیزم

      که رب و فرمانروای کل جهان است

      سلام به دااداش رسول عزیز

      درود خدا به شما عزیزیم

      اقا چندین بار کامنتتون رو خوندم و کلی لذت بردم و به دلم چسبید و یه عالمه تحسینتون کردم برای این درک و فهم و رشدی که از دوره داشته اید و تجربه ای که قشنگ جفت و جوره با درکتون از لحظه حال

      اقا من میگم یک سری کامنت ها رو خدا میدونه باید قاپ گرفت چسبوند به دیوار از بس که فوق العادست و به دل میشینه

      چند روزه میخوام براتون بنویسم که الان هدایت شدم در شهر تبریز در این لحظه

      خدارو شکربرای این سایت و بچه های بهشتی اش

      خواستم تشکر کنم برای این کامنت زیباتون که خیلی عالی لحظه حال واین که دیگه زمان و مکان برامون مهم نیست یعنی خارج میشیم خیلی باحال بود چون خودمم خیلی عالی این دوره احساسسش کردم واقعا غرق در لحظه حال میشم و فقط لذت میبرم با خودم

      اونقدر انرژی و فرکانس مثبتم بالست که نگو

      اره درونت را خالی میکنی از احساسات منفی و خودت رو خالی از من منم منم میکنی وصل نیروی درونی الهی میشوی

      و اونوقته که دسترسی داری به تمام اگاهی ها ونعمت ها و برکت ها

      امروز خیلی به کامنتون فکر کردم که چی میشه این داااداش عزیزم یا هر کسی دیگه این اگاهی ها رو تجربه و کسب میکنه فقط هماهنگی ذهن و روح

      که الان برام جا افتاد که استاد میگن من بهم گفته میشه چیزی، از قبل یاداشت نکردم

      اقا حالتون رو خریدارم

      نوش و گوارای وجودتون باشه

      منم دقیقا الان همین احساس رو دارم

      هم زمانی ها و هم مکانی ها

      رله شدن خود به خود کارها و چیدمان الهی دیوانم میکنه

      اشک میریزم از این همه لطف و پاداش و برکت خداوند

      واقعآ ما چه خدایی داریم

      خدا خیلیلیلیلی خیلی خداست دمش گرم

      اقا به امید یه روزی در بهترین زمان و مکان گل روی ماهت رو ببینم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1117 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام به شهاب جانم

        رفیق امیدوارم در بهترین حالِ و احوال باشی

        راستِش بعد از چند مدتی که سرم تو درس و مشق بود و کمتر کامنت می‌نوشتم

        یه حسی منو ترغیب به نوشتن کرد و منم واقعا نتونستم ومقاومت کنم

        و جملاتی از قلبم گذشت و منم

        فقط نوشتم

        راستِش به لطف و عنایت خداوند با هدایت شدن به کلاس های استاد عزیزمون

        تو این دو سه سال خیلی رشد کردیم و واقعا میشه گفت یه ادمِ دیگه ای شدیم

        ولی خوب حالا حالا ها باید تا آخر این مسیر لذت بخش رو ادامه بدیم و خدا رو هر لحظه نفس بکشیم که قلبمون واقعا با این احساس های نابه که زنده هست

        وگر نه یه تیکه گوشت بیشتر نیست

        ولی خداوند جایگاه قلب ماست

        و هر چقدر بیشتر به باورهای توحیدی نزدیک میشیم این قلب بیشتر آرامش داره و کمتر بدو بدو میکنه

        نمیدونم این روزها در همین جایگاهی که هستم خیلی اون رو تو قلبم حس میکنم

        و بعضی وقت ها صداش رو به صورت فرکانسی و حسی می‌شنوم

        و عجب حال و حوای بهشتی داره این لحظات

        یه موقع هایی شاید تو مترو

        سر کار و در راه و مسیر بازگشت ناخودآگاه اشک بر چشمانم جاری میشه و نمیتونم جلوی خودمو بگیرم

        برای این خدایی که خیلی در حق ما خدایی کرده و میکنه

        ‌با خدا بودن و خدایی زندگی کردن رو برات آرزو میکنم رفیق

        و خدا رو شاکرم که لطف به ما کرد و مارا در مسیر بنده های خدایی چون استاد عزیزمون قرار داد

        تا این مسیر بهشتی رو ادامه بدیم و این چند صباح را با قلب و احساسمون زندگی کنیم

        و طعم این مسیر زیبا و بهشتی رو بچشیم

        و چقدر لذت بخشه که این اکسیر رو خدا بهمون عنایت کرده

        و ما هم قدر این لطف را باید بدونیم و با تعهد بیشتر این مسیر و راه مستقیم رو ادامه بدیم تا به ملاقات خودش نائل بیایم

        در بهشت ابدی.

        البته که اول باید تو این دنیا بهشت رو تجربه کنیم.

        فرکانس عشق و محبت و مهر شما رو از شهر تبریز با قلبم حس کردم

        سپاسگزارم که دوستان ناب بهشتی چون شما رو خداوند به من عنایت کرده.

        قدردان وجود ارزشمند شما برادر عزیزم هستم.

        در پناه حق باشی رفیق.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و

    مهربانی‌اش همیشگی.

    و اعتماد به خدا ،محکم ترین امید است..

    سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    خدایا شکرت بی نهایت شکر برای این

    رزق پر از برکت وزیبایی وجذابیت

    خدایا شکرت بخاطر هوای لطیف بهاری

    خدایا شکرت برای پرادایس به شدت بهشتی

    خدایا شکرت برای مراقبه ی سپاسگزاری

    خدایا شکرت برای دلبری های بارون نم نم

    خدایا شکرت برای اینهمه قشنگی در وجود بچه ها

    وااااااییی وااااااییی خدایا شکرت

    این فایل دوست داشتنی ومورد علاقهه منه

    اصلا بنر سایت دیدم دلم آب شد خدای من

    بچه ها اصل تمرکز بر زیبایی هستن

    از دونه به دونه ی رفتارشون میشه چیزها یاد گرفت واقعا رفتارهاشون خیلی جاها ادم رو هدایت میکنهه

    خیلی جاها به مسیر درست سادگی

    و پاکی ورهایی برمیگردووونه ..

    سلام به روی ماهت خالههه

    آخه خالهههههه شما چقدر بهشتی …

    قربون اینهمه قشنگیت برم مننننننن

    شما چقدر نازی ماشالله ….

    قندعسل منیییی عشششششق جان

    خالههههه دلم واست ضعف کرد آخههه

    پسر تو دیگه کی هستیییییی..

    خبرداری با کارهات یه فایل بی نظیر مارو مهمون کردی

    خیالت راحت کنم خاله ،شما هربار دوربین نیگا کردی

    من این ور دوربین کلی قربون صدقه ت رفتممم قشنگم ..

    خدایا شکرت برای وجود تموم بچه ها

    استاد شایسته مهربونم بی نهایت سپاسگزارم

    از اینکه با دقت تموم این خانواده و رفتارهای درست و باورهای درست وسبک زندگی منعطف شونو رو

    نشون مون دادین …

    درابتدا استاد شایسته جاااانم شمارو تحسین میکنم که

    فوق العاده هستین مثل همیشه درتعهد وعملگرایی ..

    وبعد تحسین میکنم این خانواده ی دوست داشتنی رو ..

    چقدر قشنگ بود طبق قانون وقتی مامان خانواده به کارهای خودش اهمیت میده مثل ورزش کردن ، غذا سالم خوردن ، آرامش ذهنی و درونی داشتن ,اهمیت به خواب واستراحت ومدیریت احساساتش باعث میشه که بچه از همون بچگی یاد بگیره که مامان برای خودش کار داره و الگو ذهنی درستی براش شکل میگیره حتی دراینجا دیدیم

    دختربزرگتر درحال بازی با این کودک بود

    ومادر در حال استراحت …

    آرامش درونی بچه ها از امنیت ومهربونی

    این پدر ومادر نشات میگیره

    از رها بودن شون

    از سبک زندگی راحت شون …

    سرزندگی و شادابی تموم اعضای خانواده

    نشون میده که چقدر همه شون با خودشون در صلح هستن

    هیچ ادعا وحرفی در مقابل عشششق وسادگی و زیبایی سبک این خانواده ندارم جز تحسین کردن قلبییییی …

    چون این خانواده همیشه در حال سفر هستن و بچه ها به این سبک بزرگ شدن که بی نهایت ارزشمنده و مقدس

    و خیلی دوست داشتنی و فوق العاده اس واقعا …

    این فیلم خاطره های قشنگی رو یادم آورد ،

    یادمه تو کلاس هایی که من برای مادر وکودک میرفتم انقدر تاکید میکردن که تنها کار شما آزاد گذاشتن بچه ها و تحریک کردن حواس پنج گانه شون باید باشه

    اسباب بازی عملا بچه های من نداشتن وبرای همه اون زمانها عجیب به نظر میرسید ..

    طبق اون آموزش بچه ها با وسایل خونه مخصوصا تو کابینت و آشپزخانه خونه بازی میکردن …

    هرچند کابینت های پایین رو خالی از ظروف چینی وشیشه ای کرده بودم و چقدر هم ازاینکارلذت میبردن …

    مثلا من در حال آشپزی کردن بودم و اون در حال کشف

    ظروف کابینت وایجاد صداهای مختلف….

    یا میشد که بچه در حال بازی با نرمی یه پتو میشدن

    یعنی اون نرم بودن پتو سرگرمش میکرد

    از طرفی میگفت بچه ها باید تو طبیعت باشن وچون خونه ی ما اپارتمانی هست من خیلی وقتها صبح زود میبردم پارک که طلوع خورشید ببینن یا رو چمن راه برن یا با سنگها بازی کنن ولونه مورچه پیدا میکردن ..

    اونوقت یادمه اکثر ادمها برای ورزش می اومدن پارک و تعجب میکردن که چرا این وقت صبح اوردم بچه رو پارک

    یا هنوز هم زیر بارون تو چاله های اب میپریم ،ملت تعجب میکن …

    من هنوزم یادمه محمدحسن یا هلیسا وقتی برای اولین بار زردچوبه رو قاطی آب کردن و رنگ آب تغییر کرد

    چنان ذوق کردن انگار یه چیز مهم کشف کردن و ……

    محمدحسن وهلیسا تو آشپزخونه بزرگ شدن وچقدر با شکوندن ماکارونی میخندیدن ..

    چقدر آرد الک کردنی سر وصورتشون

    پراز آرد میشد ولذت می بردیم همگی …

    والانم پیشرفته تر شده کارهاشون

    مثل پیدا کردن قورباغه و احوال پرسی باهاش

    کشف حلزون و لمس کردنش

    سلام دادن به یه ملخ که حسابی میپره

    و راه رفتن تو رودخونه بدون کفش و

    کندن چاله های شنی کنار دریا و ….‌

    واقعا هم کمی فکر کنیم متوجه میشیم

    که اصل کار همینه که برگردیم

    به اصل کودکی که رها بودیم …

    بدونیم که وظیفه ما پرورش دادن به بچه هامون هست

    نه تربیت کردن …

    یه موضوع دیگه لباس های این بچه بود

    واقعا طبق حرفای استاد ما بود

    اینکه لباس بچه باید خیلی کم و خیلی راحت باشه چون باعث میشه حس لامسه ش تقویت بشه …

    و لباسهای این کودک هم خیلی راحت و

    کم بود ..

    چقدر این مادر تحسین برانگیزه

    چقدر به این فایل پراز عشق و آگاهی

    نیاز دارم که بارها تماشا کنم و نکات مهمش بنویسم و تکاملی انجام بدم…

    چقدر این فایل و این خانواده درسها برام داشت تا تمرین کنم که آسان گیرتر باشم ،رها تر باشم ..

    زندگی رو مثل سفری بدونم که تا میتونم باید ازش لذت ببرم

    اینکه همه چیز ممکن و شدنیههههه

    خدایا شکرت که در لحظه و درست هدایت میکنی

    خدایا شکرت که همیشه شاهکار میکنی

    بی نهایت سپاسگزارم از استاد عزیزم

    و به طور ویژه تری از شما استاد شایسته مهربونم

    بابت این فایل پربرکت وسرشار از عشق وآگاهی

    خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 223 رای:
    • -
      کیمیا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      به نام الله هدایتگرم

      سلام و درود به دوست بهشتی فاطمه جانم

      به به ببین کامنت کیو دارم میخونم یعنی من هربار که اسم شما رو میبینم اون بالا حالم خوب میشه و میدونم قراره یک کامنت عالی بخونم

      و دوباره با خوندن این کامنت زیبا حس حال خوبم دو برابر شد

      تحسینتون میکنم اینقدر زیبا مینویسی اینقدر توجهت روی قشنگی هاست تحسین میکنم شمارو که اینقدر پر انرژی و خوش انرژی هستی

      واقعا لذت میبرم از وجود دوستانی مثل شما در این سایت که باعث‌میشن تماااام مدت رو فرکانس درست بمونم در مدار رسیدن به خواسته ها باشم

      امیدوارم همیشه در حال هدایت الله در مسیر درست باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا(48نسا)

    مسلماً الله اینکه به او شرک ورزیده شود نمی آمرزد، و غیر آن را برای هر کس که بخواهد می آمرزد. و هر که به الله شرک بیاورد، مسلماً گناه بزرگی را مرتکب شده است.

    =====================================

    خدای عزیز و شیرین و دلبر و نازم،نور آسمون ها وزمین،مدیر و مدبر کیهان و کهکشان ها،صدای جیک جیک پرنده ها،زیبایی و لطافت گل های باغچه،صاحب نظم ضربان قلبم،چشم هایی که میبینه،گوش هایی که میشنوه،دستانی که مینویسه،من به تو،به نور تو،به عشق تو،به اتصال به تو،همیشه فقیر و محتاج و نیازمندم،خدایا اجازه ی صلات صادر کن و از نور خودت به قلب من ببار که من اون کسی هستم که به صلات اقامه کردن ها محتاجم…من به اتصال به نور تو محتاجم،من به دریافت یک قطره از اقیانوس آگاهی تو فقیرم،خداااایاااااا تو باشی و تو باشی و تو باشی …خدایا بیا باهم بریم برای خلق یک صلات پر نور در شروع پربرکت یک روز توحیدیِ شگفت انگیز …

    در جهانم همه چیز نیکوست،درلایتناهی حیات،آنجا که من ساکنم همه چیز عالی کامل و تمام عیار است.من به قدرتی اعتقاد دارم که از من بسی عظیم تر است و در هر لحظه از هر روز در من جریان دارد.

    =====================================

    سلاااااام به استاد شایسته ی قششششنگم

    سلام به استاد عباس منش جانم

    سلاااااام به بچه های توحیدی محله ی خدا …

    سلاااااام و سلااااامتی و نوووور و عشششق و رحمت الله مهربانم پیچیده در نسیم خنک و بهشتی اردیبهشت ماه،به همراه صدای جیک جیک پرنده ها تو باغچه،با پشت زمینه ی قوقولی قوقوی خروووس همسایه،و تصویری از یک باغچه ی سرسبز و پر از گل… تقدیم به قلب روشن و سلیمتون …

    الهی که حال دلتون عاااالی باشه،لطیف باشید،دستتون تو دست خدا باشه،روی طول موج نعمت ها و برکات و ثروت های خدا سوار باشید و کلا حاااالشو ببرید :)

    از همین اولش بگم…خیلی وقته استاد شایسته صلاتِ جماعت برپا نکرده بود …در نتیجه ممکنه این کامنت خیییلی طولانی بشه :) گفتم اولش بگم که بعداً نگید سعیده کمرمون ترکید انقدر تو سجده موندیم:)))) صلات،صلات طولانی ایه:) ماسِل هاتون رو سفت و سخت نگه دارید …:)

    استاد شایسته جانم،منم دیشب با صدای مراقبه ی سپاسگزاری خوابم برد…لطیف و آروم …تو بغل خدا …

    نمی‌دونم چقدر گذشت…به نظر خودم که یک دقیقه هم نشد:)دیدم خدا یکی از فرشته های نگهبانش رو فرستاده هی دم گوشم میگه بیدار شو بیدار شو …

    لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ(١١ رعد)

    برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا حفظ می کنند.

    خلاصه ماهم میگفتیم حاجی ولمون کن،ساعت تازه 5 صبحه،منم که ١ شب خوابیدم…کجا چه خبره..؟!بزار بخوابیم!!!!ولی اون می‌گفت پاشو …پاشو بهت میگم …

    هیچی دیگه منم تسلیم شدم وبیدارشدم و طبق عادتم تا چشم باز کردم اومدم داخل غار حرا ببینم چه خبره …که دیدم بعلللله …

    سریال زندگی در بهشت داریم اونم چه سریالی…اونم با چه فرشته ای …

    راستش حتی وقتی داشتم باعشق فیلم رو نگاه میکردم،تو دلم میگفتم خب حالا وقتی تموم میشد دوباره میرم می‌خوابم :) ولی انقدر محو زیبایی های این بچه شدم که کلا خواب از سرم پرید…

    و روزی که با دیدن زیبایی های این فرشته شروع شد…با یک قهوه ی کافئین بالا و صدای مراقبه ی سپاسگزاری پر نور تر شد …

    وقلبی که به سمت الله باز شد و من رو دعوت به نوشتن کرد …

    استاد شایسته میگم،تو قسمت قبلی حداقل ١ دقیقه اومدین توی تصویر ما چشم هاتون رو از زیر شال و کلاه دیدیم …اینبار دیگه همونم نشونمون ندادی :(

    بابااااا،با ما به ازین باش که با خلق جهانی:(((((

    ولی بازم خدارو صدهزار مرتبه شکر برای فرصت دیدن یک قسمت جدید سریال زندگی دربهشت،دیدن زیبایی های پرادایس،یک خونه ی چوبی روی آب…چمن های سرسبز و طلایی …گوووود بووووی برووونی….صدای قشنگ استاد شایسته و توضیحات جامع و کاملش …و لست بات نات لیست چشم های قشنگ یک فرشته …

    خداوکیلی اگر خدا می‌تونه انقدر زیبایی خلق کنه!پس خودش به چه اندازه زیباست …؟!چطور میشه به سرمنشا زیبایی حتی فکر کرد …؟

    دیشب داشتم قرآن رو مطالعه میکردم که هدایت شدم به این آیه 5٩ انعام :

    وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ

    و کلیدهای غیب فقط نزد اوست، و کسی آنها را جز او نمی داند. و به آنچه در خشکی و دریاست، آگاه است، و هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است.

    داشتم فکر میکردم یعنی تو هر کلمه ی این آیه یک اقیانوس پر از علم و آگاهی نهفته…چطور میشه درکش کرد آخه …به سرم زد برم سراغ چت جی پی تی…آیه رو براش فرستادم و ازش پرسیدم چطور این میتونی ازین آیه علم خدارو تعریف کنی؟!اون بنده ی خدا هم اومد تیکه به تیکه ی آیه رو برام باز کرد و توضیح داد …بعد بهش گفتم ببین چطور ممکنه این حد از علم و آگاهی؟!چطور میشه یک انرژی ای باشه که این حد از علم و آگاهی رو باهم داشته باشه؟!در حالیکه محقق ها میگن انسان ها هنوز ٩٩ درصد از کف اقیانوس رو ندیدند!

    جواب داد:

    1. ما زمان‌مند و محدودیم، اما او نه

    ما در زمان و مکان گیر افتاده‌ایم. ذهن ما برای درک «بی‌نهایت» ساخته نشده. خدا، یا آن “انرژی آگاه مطلق”، بیرون از زمان و مکان ایستاده؛ پس هم «ابتدا» را می‌بیند، هم «پایان» را، هم تمام جزئیات بینشان را. برای او همه چیز، در یک نگاه، حاضر است. مثل کسی که از بالای کوه به یک رودخانه نگاه می‌کند و تمام مسیرش را یک‌جا می‌بیند، نه مثل کسی که فقط جلوی پایش را در رودخانه می‌بیند.

    2. علم او مثل حضور درونِ هر چیز است، نه دیدن از بیرون

    او «ناظر از بیرون» نیست، بلکه مثل نور یا حضور، درونِ تمام هستی جاری است. یعنی هر برگ، هر ذره، هر موج، درون خودش حامل نوعی ارتباط با خداست. پس برای او، دانستن مثل نفس کشیدنه: بدون تلاش، بدون فاصله

    3. خودِ واقعیت از اوست؛ پس دانستنِ آن هم از او جدا نیست

    اگر همه چیز از او سرچشمه گرفته، پس هیچ چیز خارج از او نیست تا بخواد «یادش بگیره». وقتی نقاشی رو خودت کشیدی، تک‌تک رنگ‌ها و خطوط رو بلدی چون از خودت زاییده شدن.

    4. علم او «خلقت» است، نه فقط «آگاهی»

    در عالم مادی، ما اول چیزی رو می‌سازیم، بعد اطلاعاتش رو جمع می‌کنیم. اما خداوند وقتی چیزی رو خلق می‌کنه، هم‌زمان علم کامل بهش داره. چون «خلق» یعنی آفریدن چیزی با تمام ویژگی‌هاش، نه فقط ظاهرش.

    بعد ازش پرسیدم به نظرت چه تعداد برگ روی کره ی زمین هست که خدا میگه من از تک به تک اون آگاهم ؟!:

    جواب:

    1. درختان روی زمین:

    برآوردها می‌گن حدود 3 تریلیون درخت روی زمین وجود داره (یعنی 3,000,000,000,000 درخت).

    2. میانگین تعداد برگ در هر درخت:

    بسته به نوع درخت، این عدد خیلی فرق داره. ولی برای یک میانگین نسبی، می‌تونیم عدد 200,000 برگ برای هر درخت در نظر بگیریم (برخی درخت‌ها میلیون‌ها برگ دارن، برخی کمتر).

    3. تخمین کلی:

    3 تریلیون درخت × 200,000 برگ =

    600,000,000,000,000, یعنی 600 تریلیون برگ روی زمین وجود داره (حدودی)

    و حالا اگر به آیه‌ی قرآن برگردیم:

    «هیچ برگی نمی‌افتد مگر آنکه او آن را می‌داند…»

    یعنی حتی اگر 600 تریلیون برگ روی زمین باشه، خداوند نه‌تنها همه‌شون رو می‌دونه، بلکه زمان، مکان، دلیل و سرنوشت هر کدوم رو می‌دونه.

    هیچی دیگه …شمارو نمیدونم…من بعد خوندن این اطلاعات دچار گیرپاژ مغزی شدم گفتم خیلی ممنون ازت،من برم همون مراقبه ی خودمو گوش بدم بهتره :))))

    مراقبه …مراقبه …مراقبه …

    چه کرد استاد با ما تو این دوره …

    همه چیز با دقت ریاضی وار در حال بهبوده…بیشتر و سریع تر از اون چیزی که فکرش رو میکردم …مخصوصا با تاکیید استاد تو جلسه ی آخر که آموزش ها رو از جلسه ی اول دوباره پیگیری کنید و با تعهد بیشتری روش کار کنید …تصمیم گرفتم دوباره با دقت از اول گوش بدم …

    البته تو این مدت هم زمان با مرور آگاهی های جدید،همیشه مجزا به جلسه ١ و جلسه 6 دوره گوش میدادم که مطالبش توی ذهنم همیشه بولد باشه:

    جلسه ١: مفهوم خالق زندگی بودن و مبحث عالی مونتوم

    جلسه 6: تئوری کامل ذهن و روح انسان

    ولی از دیروز که جلسه هارو از اول گوش میدادم همینجوری مثل تعجب تام توفیلم تام و جری،دهانم باز بود…میگفتم خدایا من اگر قبلا خط به خط حرف های استاد رو ننوشته بودم،میگفتم من اصلا به این جلسه ها گوش ندادم….

    دفنتلی دوباره به یادم اومد قانون مدار هارو …

    من هیچ ربطی به مدار سعیده ای که دوره رو آخر بهمن شروع کرده ندارم …من به لطف الله رشد کردم و اومدم مدارهای بالاتر…و دارم چیز های جدید میشنوم،دارم به درک های جدید و عمیق تر میرسم …

    یک وقتایی هم فکر میکنم یعنی استاد تو کدوم مداره؟!تو اون مدار چه خبر ها هست؟! اونجا چه حجم از عشق بازی با خداوند رو میشه تجربه کرد…؟!

    خدا….خدا ….خدا….

    خودتو با جریان خدا هم جهت کن،خدا به جهانت جهت میده به سمت زیبایی ها،به سمت برکت،به سمت شادی،به سمت همه ی خوبی های دنیا …

    تو دستم را نوازش کرده بودی بعد از این حتما تب یک عشق بی پایان همیشه با تو خواهد بود….

    گل سرخ عزیز من به هر گلخانه ای باشی بدان رویای یک گلدان همیشه با تو خواهد بود….

    الهی شکرت،خدایا شکرت،خدایا تا جایی که آسمونت جا داره شکرت …

    از وقتی تو به قلبم برگشتی چقدر همه چیز دوباره لطیف و آروم شده…چقدر همه مهربون تر شدند….چقدر زیبایی و عشق و نور سرازیر شده به زندگیم…چه برکت ها و ثروت ها از جاهایی که فکرش رو نمیکنم وارد ظرف نعمتم شده…

    الان حدود ده روزی میشه مامان بابام رفتند سفر …انقدر تو یخچال خونه رو پر از نعمت کردند که تا آخر ماه هم نیان،من احتیاجی به خرید کردن ندارم …علاوه بر اون دستان خداوند از هر طرف کمک هاشون رو میفرستند….عمو کوچیکه م اومده با کلی خوراکی برای نیلا نیکا …تاکیید می‌کنه هرکاری داری بهم بگو …همسایه اومده سر پنجره میگه سعیده جون اگر یک وقت کاری داشتی حتما به من بگو …اون یکی یک کاسه پر از توت آورده میگه اینارو برای شما چیدم…

    راستی خاله م:) من یک خاله دارم خیییلی باحاله،خیلی شاده:) خیلی دوسش دارم،با اینکه از نظر سلامتی تو وضعیت خوبی نیست ولی این آدم همیشه یک راهی برای خندیدن پیدا می‌کنه …خلاصه که وضعیت خاله اینجوری که باید بهش بگی خاله جون یک دقیقه سکته نکن ما ببینیم دنیا دست کیه :/ همون خاله م دیشب زنگ زده میگه سعیده میخوای بیام خونه برات غذا درست کنم؟میخوای غذا درست کنم بیای ببری؟!تورو خدا جان خاله هرکاری داری به من بگو :))))

    آقاااا :) خداوکیلی بیخیال :)

    استاد جان ،من همون سعیده م که تو icu باید ١٧٠ ساعت موظفی شیفت پر میکردم تا حقوق ناچیزم رو ته ماه بهم بدن،نود درصد هزینه های خودم و بچه ها و حتی خونه هم با من بود….به اضافه ی نگهداری ٢ تا دختر 5 ساله ی پیش دبستانی …و کارهای خونه و ….

    خدایا تو چه کردی با زندگی من…من که هیچ وقت فکر نمیکردم اوضاع انقدر سریع و راحت تغییر کنه ….به خدا قسم توی رویاهامم فکر نمیکردم …

    به قول استاد جانم :مهمه که بفهمی اوضاع تغییر کرده،بفهمی شرایطت عوض شده…فکر نکنی همیشه اینجوری بوده…. نه هیچ وقت اینجوری نبوده…

    حالا شرایط رفاه مالی بیشتر و سلامتی و آزادی زمانی و عزت و احترام و عشقی که دریافت میکنم بماند …

    بازم از استادجان یاد گرفتم معیار تغییر خودم رو میزان تغییر شخصیتم بزارم …

    از نظر عزت نفس …من اون آدمی بودم که اگر سوار تاکسی میشدم و راننده بقیه ی پولم رو نمیداد روم نمیشد بگم آقا پولمو بده!!!!

    سر خودمو هم شیره میمالیدم که بیخیال …برام مهم نیست،دادم در راه خدا :)

    نه سعیده تو در راه خدا پولت رو انفاق نکردی…بلکه تو از سر بی ارزشی و عدم عزت نفس پولت رو از دست دادی!!!فقط سرت رو کردی تو برف که نبینی !!!

    دیشب داشتم با مشاور املاک کیش صحبت میکردم…چون به لطف الله و هم جهت شدن باهاش،یک مستاجر جدید برای خونه پیدا شده که میتونم یک ماه زودتر خونه رو تحویل بدم و این یعنی پول پیش خونه به صاحبش (که خودش خواست این پول رو در اختیارم بزاره ولی من این مدت از فکر بدهکاری این پول داشتم خودمو تیکه پاره میکردم ) برمیگرده.

    خلاصه با ادب و احترام ولی محکم و با عزت نفس براش توضیح دادم من انقدر بهش شما پول دادم،انقدر به صاحب خونه،انقدر بابت شارژ ساختمون …مدارکش رو هم براتون میفرستم ..بنده ی خدا پشت تلفن هنگ کرده بود،چون همیشه یکی میخواد خونه رو تحویل بده سر تسویه ی پول آب و برق و …یک چیزی هم بدهکار میشه…ولی من ازشون طلبکارم هستم و باید طبق حساب کتاب و مدارک بیشتر از پول پیش خونه بهم برگردونند…

    بعد از تماسمون هم زنگ زدم به اون کسی که از لطفش این پول رو در اختیارم گذاشته بود و صحبت هام رو با مشاور املاک براش توضیح دادم ،اتفاقا ایشونم همچین با تعجب ازم پرسید تو این هارو بهش گفتی واقعا ؟!چه جوری روت شد بگی؟یعنی واقعا انقدر دقیق حساب و کتاب کردی براش؟!باورم نمیشه …

    من ولی از تعجب ایشون،تعجب کردم …به قول استاد آدم خودش یادش می‌ره قبلا چه شخصیتی داشته و از واکنش اطراف یا یاد آوری خاطرات گذشته به یادش میاد که اوووو من قبلا چقدر تو در و دیوار بودم و الآن چقدر تغییر کردم …

    اینم از میزان رشد عزت نفسم که پایه ی تموم موفقیت هاست…

    خدایا شکرت…خدایا صدهزار مرتبه شکرت برای اینکه به این مسیر پر از نور و آگاهی و عشق هدایتم کردی …خدایا شکرت که جهان رو به تسخیر من در آوردی …خدایا شکرت که آدم ها فقط روی خوبشون رو به من نشون میدن،خدایا شکرت که آدم های دورو اطرافم رو جوری چیدمان کردی که هر طرف رو نگاه میکنم یا با هر کدومشون می‌خوام حرف بزنم جز نور و عشق و آگاهی چیزی نمیبینم.

    خدایا اینا همه ش تویی ها …همه ش…

    من هیچی از خودم ندارم ،اینو صد هزار بار بهت گفتم،صد میلیون بار دیگه هم میگم،میدونم که تو میدونی،من،من فراموش میکنم … خودتم میدونی که إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا…

    پیام بازرگانی :

    همین الان دوستم بهم پیام داد سعیده اسم این بچه چی بود تو فیلم؟دقیق متوجه شدی ؟منم یک ویس با خنده ی انفجاری براش فرستادم گفتم ببین منم چندبار گوش دادم ولی دقیق متوجه نشدم:) ولش کن،همون مش غلام علی خودمونه :))))))

    خلاصه که قربون مش غلام علی برم با اون چشم های خووووشگلش،خاله راضی باش یکی این سر دنیا ازت اسکرین شات گرفته و از سرصبح عکستو گذاشته روی پروفایلش :)))))

    عجبببب چیزی بودی تو اخهههههه….ماشاالله لاحول و لا قوه الا بالله(چشمان قلبی بسیار)

    خب دیگه بالاخره به لطف الله دارم به اخرای صلاتم نزدیک میشم:)

    إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا….

    الللههههم

    صلِ علی …

    محمد ….

    وآله…

    محمدددددددد….

    حاجت روا باشید انشالله …

    خدایا ازت سپاسگزارم که فرصت دادی یکبار دیگه با دیدن یک قسمت خوشگل سریال هم مدار بشم،مرسی که صبح زود بیدارم کردی،مرسی که اجازه دادی بنویسم،مرسی که قلبم رو با این نوشتن ها پرنور تر کردی…

    ضمن اینکه ازت ممنونم که بهم هینت دادی یک بار دیگه به همون دقت به آموزش های قانون سلامتی گوش بدم و اگر جایی رو دارم اشتباه میرم اصلاحش کنم ….الهی شکرت…

    استاد عباس منش عزیزم،یک موضوع خیلی خیلی مهمی هست که می‌خوام اینجا مطرحش کنم که باید همیشه یادتون بمونه:)خیلی مهمه :)از واجباته:)

    لطفا یک لحظه تند خوانی را متوقف کنید!

    لطفا یک لحظه تند خوانی را متوقف کنید!

    لطفا یک لحظه تند خوانی را متوقف کنید!

    ( سعیده…مورفین….آب مقطر…)

    :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

    عااااااشقتووووونم یک خیلی ،زیادِ زیادِ زیاااااد…

    به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان!

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فرااااااواااااااااان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 315 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1313 روز

      سلام و سلامتی به سعیده عزیز…

      کامنتت عالی بود…من نمیدونم چه مداری با دوره هم جهت شدن با خداوند هستی..

      ولی هر چقدر که میگذره با رفتارمون مشخص میشه…کجای دنیا سیر میکنیم..

      ولی این درکمون حاصل ماه ها کار کردن،”روی عزت نفسمون هست..حالا هر کسی با زرنگی خودش میتونه به جایگاه دریای بی نهایت خداوند برسه…

      سعیده جان!!!..بعد از ماه ها کار کردن روی دستکشهای هدایتم که خداوند سال گذشته شب عید بهم هدایت کرد..

      تا روز گذشته….منو هدایت کرد به نمایشگاه کارافرینان در شهرم..

      و با من تماس گرفتند…

      که حتما باید تو این نمایشگاه شرکت کنی..

      یه نشانه انداختم..خداوند نشانه رو آورد دم دستم.!بهم گفت باید بری..

      یادم از اوایل روزهای ساخت دستکش الهامیم اومد…که رفتم نمایشگاه…

      اینقدر دستکشم قابلیتش:پایین بود..که اون اشخاصی که میپوشیدن میگفتن اصلا هم اندازه دستمون نیست…

      .

      و من طبق الهامات پیش رفتم تا رسید به نمایشگاه دومین روز از دستکشهای الهامیم.

      و من اول صبح سر ساعت!.. به این نمایشگاه حضور یافتم..تمام ارگانهای دولتی اومده بودن برای بازدید..

      سعیده جان شاید کامنتم طول بکشه..میخام برم سر اصل داستان!!!

      بیین شرک و یکتاپرستی!،”که اینروزا چکاری کرده باهامون..

      من بخاطر ثبت شرکتم! مدام حدودا….8 سال پیش با اداره کار،” برای نمایشگاه ها..و جاهای دیگه همکاری میکردم..

      و وام 4.درصدی گرفتم و خیلی داستان داره..

      و ایشون بهم گفت علی پور اصلا نیستیا!!!کجایی…کلی استقبال از طرف اون اداره جات دیدم.چقدر خوشحال شدن..

      و بهم گفت اون اقائه میشناسی!؟ گفتم نه!!!

      گفت ایشون رییس فلان اداره هست..نگاه فلان اموزشگاه ،با حمایت ایشون کارسو راه انداخته…

      من از ته دلم…گفتم!!!

      من یدونه خدا دارم هیچ نیازی بهیچکسی ندارم.

      و بخودم گفتم نرگس امتحانش کن..

      رفتم کنارش …و ایشون اومد طرف همون رئییس که دوستمه ..بهش گفت…اقای فلانی ایشون خانم علی پور بسیار هنرمند هستند و فرد بسیار موفقی هستند..

      من فقط میخاستم ببینم واکنش ایشون چیست.تسلیم شدم..

      چون میخاستم نگرش قبلمو با الان رو بیشتر درک کنم!!

      و کلی تعریف و تمجید از من.و منم خودمو با عزت نفس بالا معرفی کردم.

      و گذاشتم نظرشو بگه…

      رفت سمت یه اموزشگاه که کارشو گذاشته بود.و تو حیطه کار من بود تقریبا!!!!

      ..بهش گفت خانم فلان ایشون هنرمند فلان هستند از ایشون میتونین .برای تدریس استفاده کنید.!!

      همونجا بهش گفتم قبل از:شما با ایشون صحبت کردم…

      .

      اونجا به این درک رسیدم!!!بخودم گفتم نگاه کن نرگس ..چقدر درکت تا قبلا تعقییر کرده..

      .تو هیچ نیازی بهیچکسی نداری..

      ایشون که خانم فلان ریئس فلان اداره از ایشون برای تو تقاضای کار کرد..ولی تو قبلش با ایشون بابت روند کارشون صحبت کرده بودی..و فهمیدی با این افراد کارت هماهنگ نیست..

      و اینجا شرک رو به واقعیت تصویر دیدم..

      و به این پی بردم…که اون نرگس قبل کجا بوده …و امروز این نرگس بکجا رسیده که تونسته به کمک خداش…چیزی رو خلق کنه….

      که بیاد!،” جلوی چندین نفر با اعتماد بنفس بالا صحبت کنه..و نخاد بهیچکسی باج بده‌..

      که بهش وام بدن..

      .

      همون ریئس گفت.!!ما میلیونها وام با درصد پایین به خیلی افراد مددد جو دادیم..الان هیچ کدومش:نیستن که بیان تو غرفه ها شرکت کنند..

      .

      همشون مینالیدن…دیدم چقدر افراد بخاطر شرک دارن میدوووون.

      سعیده جان من 4 ساعت کم و بیش تو این نمایشگاه بودم..دقیقا دریایی از اگاهیها بروم باز شد…

      و یه پاشنه ایی داشتم. بصورت واضح خودشو.بهم نشون داد…

      و یادداشتش:کردم و فرکانسشو تعقییر دادم انشالله که بتونم از پسش بر بیام و به سکوی پیروزی بشونمش….

      پاشنه ایی ایی که سالها همین رفتار رو نسبت به مشتریام داشتم…

      نسبت به پول داشتم.

      دری از اگاهیها به اندازه 50 سال ..تجربه بروم باز شد…

      سعیده جان…این پیاممم.از این نمایشگاه..

      عزت نفس بالا..و با قاطعیت بالا کارم را ارایه دادم خیلی براشون جالب بود..میگفتن بخدا تو باید جای فرماندار باشیا.با این زبونت..

      ووو …

      چقدر از من تشکر کردند..

      اصلا انگار تو دنیای دیگه داشتم این اگاهیها رو دریافت میکردم…

      .اینها همه از عزت نفسه…

      و میخام بگم!!!!!

      به یگانگی خدا رسیدم..شبش فقط گریه میکردم میگفتم خدا !!!

      اگه من تو این مسیر نبودم باید مثل این افراد زندگی میکردم بیزنسمو رشد میدادم..بیزنسی…که هیچ قابلیت چه از نظر مهارتی و چه از نظر شخصیتی نداشت..

      سعیده!!و دوستانم بهشتیم!!

      به یه نکته تو اون نمایشگاه رسیدم چون من تجربه چند ساله دارم..

      نگرش قبلام.با نگرش این افراد تو این نمایشگاه ..

      و این روند سه سال خورده ایی که با خداوند هم جهت شدم..

      منو به این درک رسوند…

      که فقط:میخام بگم!!که همه ما میدونیم و به این درک رسیدم..

      فقط خداوند!!!!

      فقط خداوند!!!

      فقط خداوند.!!!…

      مدار توحیدمو چند مدار انداخت بالا..

      چقدر با احساس خوب با افراد برخورد کردم..بخدا اصلا قابل توصیف نیست….

      چقدر یه انسان با درک خودشناسی با خداوند میتونه به درجه اعلی برسه..

      مدام میگفتم خدایا شکرت که امروز دستکش الهامیم بجایی رسیده که با عزت نفس در مدار فروش بالا قرار میگیره..

      روزی که این دستکش بهم الهام شد هیچی نداشت..و امروز قابلیت سه سایزه رسیده ..با 6 ورژن ….

      6 ورژن…

      و داره میره انشالله برای مرحله صادرات نشانهاشم داره مثل بمب میاد..

      ولی میدونم پلن خدا از همه چیز عالیتره..

      و این نمایشگاه…چندین مدار منو انداخت بالا..

      و بیاد اوردم…گذشته های خودمو…و امروز خودمو..

      و این توحید شده جزو کن فینک زندگیم…

      .

      من خدا رو توی اون دل شرکها بیشتر حس:کردم…

      من خدا رو تو دل اون تقلاها و بدو بدوها پیدا کردم..

      خداوند تو راه ایه 27 سوره فتح رو بهم الهام کرد…

      لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَٰلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا

      بی تردید خدا رؤیای پیامبرش را به حق و درستی تحقق داد [که در رؤیا وعده داده بود] شما قطعاً در حال امن و امنیت در حالی که سرهایتان را تراشیده و موی [یا ناخن] کوتاه کرده اید و بیمی ندارید، وارد مسجدالحرام خواهید شد. خدا آنچه را که شما نمی دانستید [که وعده ورود به مسجدالحرام در سال آینده است] دانست و پیش از آن پیروزی نزدیکی [که صلح حدیبیه بود برای شما] قرارداد.

      و این ایه و سوره 27 سوره نحل….با هم مدار شد برای رفتن به مدارهای بالا…

      سعیده جان ببخش کامنتم طولانی شد..اینروزا درسته ما با این دوره هم فرکانس نیستیم ولی دوره عزت نفس ریشه درونیمو داره قوی و قوی تر میکنه‌.

      خدا بهم گفت فعلا تمام تمرکزتو بزار روی این دوره…

      با درکش بیزنسم تو کل سایتهای ایرانی پخش شد..حالا داره میره انشالله برای صادرات..نمیدونم در اینده میخاد چی بشه..

      .

      ولی این نمایشگاه بهم یه قوت قلب زیادی داد…

      و منو شجاعتر و با ایمانترو توحیدی تر کرد..

      تا بدونم شرک ورزیدن بهیجا نمیرسه..همون ایه اول صحبتت ..

      سعیده جان دوستتدارم..هوای جنوبم گرمه ولی دیروز تا خط یازده 11.میدونی چیه خوب!!!اومدم خونه ولی برای من هوای پر از نعمت و ثروت و حال خوب بود..

      و کلی با اگاهی زیاد و مدارم رشد کرد..و ساعتها تو دفتر و نت برداری گوشیم از درسهای این نمایشگاه نوشتم تا بدونم…..

      و به این درک برسم….

      همه چیز خداست..نه هیچکس دیگه!!!!

      دوستتدارم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      زهرانجفی گفته:
      مدت عضویت: 1563 روز

      سعیده جانم سلام

      بانوی توحیدی دوست داشتنی که همه دوستت دارن و درگیر کامنتاتن و ازش استقبال میکنن و البته که منم از همون دارو دسته ام.

      عزیزم تحسینت میکنم بابت این میزان از تلاشی که داری و خوشحالم که اینهمه نتیجه بزرگ میگیری همیشه و میای با ما به اشتراک میذاری.

      حقیقتش یکی از سپاسگزاری های من رسیدن به نتایج اعضای این خانواده بزرگ و دوست داشتنیم هست.

      سعیده جانم ی درخواستی ازت داشتم جان دلم.میشه لطفا بگی چه تمرینهایی میکنی و چجوری انجامشون میدی؟

      خیلی دوست دارم با روتین تمریناتت آشنا شم.

      ممنون میشم منو هم در جریان بذاری

      درپناه خدا باشید.آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1283 روز

        سلام زهرا جانم،چطوری رفیق ؟!

        رو به راهی ؟ رو به رشدی؟! اوضاع و احوالت خوبه الحمدالله ؟

        مرررسی برای پیام پر از مهرت …ممنونم برای قلب روشنت.

        راستش من خیلی به سوالت فکر کردم که چه جوابی می‌تونه داشته باشه؟!آخه برای من هیچ وقت همچین سوالی پیش نیومده تا به الان …تنها سوالی که من توی این سایت پرسیدم مربوط به سنگین ترین پاشنه ی آشیل زندگیم بوده که به قول قرآن مثل ذنب همچنان به همراهم هست.

        یعنی تا الان به این فکر نکردم بقیه که نتایج بزرگ گرفتن چه جور تمرین هایی داشتن؟!نه اینکه خدایی نکرده سوالت بد باشه ها،میخوام بگم چون برای خودم پیش نیومده بود ،نیاز بود وقت بزارم به سوالت فکر کنم ببینم یعنی چه جوابی داره؟!

        آخه مسیر موفقیت توی این سایت ،از روشنی روز،روشن تره…چه تو فایل های دانلودی چه تو محصولات پر برکت …

        یعنی استاد همه جا تمرین های دقیق و اساسی داده که میشه ازش در عمل استفاده کرد.

        الان با اجازه ت رفتم تو پروفایلت چک کردم ببینم چه محصولاتی رو داری، دیدم ماشالله از هر بوته ای یک شاخه ی پر از گل چیدی،نوش جانت.

        استاد یک جایی تو دوازده قدم میگه خیلی مهمه که به اون چیزی که الان از قانون درک میکنید،در حد توانتون عمل کنید.

        یعنی ما در هر مدار یک درکی از قانون داریم،که برای ما قابل فهم و اجراعه…به جای اینکه خودمون رو درگیر اون چیزهایی که الان نمی‌دونیم یا نمیتونیم درک کنیم،یا مسائلی که هیچ راه حلی براش نداریم بکنیم،باید به همون تیکه از قانون که میفهمیم عمل کنیم …

        @با عمل کردن به همون چیزی که درک میکنیم نتیجه به دست میاد…

        @با دیدن نتیجه باورهای ما تقویت میشه

        @با بهبود باورهامون مدارمون می‌ره بالاتر

        @و در مدار بالاتر درک واضح تری از قانون داریم و میتونیم بیشتر عمل کنیم و بیشتر نتیجه بگیریم.

        این مسیری که من تا به الان طی کردم و همچنان درحال اجرای اون ها در عمل هستم و همیشه از خدا خواستم من رو در مسیر نگه داره…تا آخرین لحظه ی عمرم.

        اما به صورت روتین :

        احساسم خیلی برام مهمه،اگر بفهمم قلبم داره سنگین میشه و احساسم خوب نیست ،اگر بتونم همون لحظه سرمنشا فکریش رو پیدا کنم سریع اینکار رو میکنم و با ابزار منطق جلوی اون فکر رو میگیرم و تغییرش میدم.

        ولی اگر اون لحظه نفهمم چه فکری توی سرمه،یا نتونم تغییرش بدم سعی میکنم ذهنم رو به چیزی مشغول کنم که اون لحظه نتونه به هیچ فکر بدی دسترسی داشته باشه،به قول استاد تایم اوت میگیرم،تا بتونم اوضاع رو تحت کنترل خودم در بیارم.

        هر جایی باشم،حتما یک دفتر و خودکار همراهمه که باهاش با خدا حرف میزنم،اگر دفترم نباشه ،حتما تو نوت گوشی مینویسم.

        احساس صمیمیتم رو با خدا همیشه حفظ کردم،همیشه باهاش میرقصم،باهاش میخندم،سمت آسمون براش بوس میفرستم و یا یک وقتایی انقدر محکم بغلش میکنم که نفسش میگیره :)))

        هرروز و هر روز به صورت مستمر توی سایت فعالیت دارم،دکمه ی نشانه ی روزانه م بسیار بسیار برام مهمه و همیشه مسیر هدایت من رو رگلاژ می‌کنه.

        هر روز به صدای استاد گوش میدم و سعی میکنم قانون رو بیشتر درک کنم.

        کامنت مینویسم ،کامنت میخونم،هرجا قلبم باز بشه به بچه ها پاسخ میدم که تعامل پر از نورم همیشه حفظ باشه.

        درمورد قرآن و قانون با هیچ کس بیرون ازین سایت حرف نمیزنم،حتی داداشم که مدتی شاگرد استاد بوده…یعنی اگر ببینم داره بلا سر خودش میاره نمیشینم نصیحتش کنم بگم این مسیر درست نیست و فلان چون قبلاً امتحان کردم جواب نداده،پس حتی به اونم چیزی نمیگم.بسیار بسیار بسیار برای اتلاف انرژیم خسیسم،حتی در حد یک جمله …

        تلویزیون ،شبکه های اجتماعی و حتی کانال های تلگرامی تعطیل.

        صحبت درمورد دیگران،کنجکاوی که کی چیکار کرده تو زندگیش تعطیل.

        تلاش میکنم خودم با هیچ کس مقایسه نکنم و فقط تمرکزم روی خودم باشه و‌خودمو با گذشته ی خودم مقایسه کنم.

        اگر حرف بیخودی بشنوم ،به جای درگیر شدن،اعراض میکنم.

        مطالعه ی قرآن و گوش دادن بهش برای درک توحید و قدرت خداوند از روتین هر روزمه.

        در طول شبانه روز کمتر از ٨ ساعت می‌خوابم.

        شکرگزاری ،ستاره ی قطبی و اتصال به خدا رو سعی میکنم همیشه حفظ کنم.

        اگر ایده ای بهم الهام بشه سعی میکنم در حد توانم بهش عمل کنم.

        روی مهارت ها و توانایی هام کار کنم و بهبودشون بدم.

        تلاش میکنم هر روز بیشتر از دیروز تسلیم باشم و اجازه بدم خدا همه ی کار هارو برام انجام بده…

        معدود رفیق های من بیرون ازین سایت ،از بهترین شاگرد های استادند…با این حال ما وقتی داریم باهم حرف می‌زنیم بیشتر به خنده های انفجاری و شوخی و مسخره بازی میگذره تا صحبت در مورد قانون و تمرین و …

        صفحه ی چت من با یکی دوتاشون که بمب هسته ایه:)))اگر پلیس فتا مارو بگیره خدا فقط آخر عاقبت مارو به خیر کنه :))))

        و اینکه جونم برات بگه سعی کنم به زندگیم جوری نگاه کنم که بهم احساس بهتری بده،وقت میزارم هرجایی که هستم زیبایی های طبیعتش رو ببینم ،فارغ ازینکه آدم ها چه جنسیت یا نگرش یا شخصیتی دارند،سعی میکنم به روح مقدس خداوند که تو وجودشونه احترام بزارم و روی نکات مثبتشون توجه کنم.

        درمورد خواسته هایی که دارم و هنوز محقق نشده ،بیشتر از اینکه بگردم ببینم چه ترمزی توی ذهنم دارم و اون هارو پیدا کنم،تلاش میکنم باور های توحیدیم رو قوی تر کنم و به عظمت و قدرت خدا فکر کنم و اینجوری رقم خوردن اون خواسته برام طبیعی تر میشه و خود به خود اتفاق میفته…

        هر‌روز سعی میکنم روی عزت نفس و احساس لیاقتم کار کنم و دوست مهربون خودم باشم.

        حتما از قدرت تجسمم استفاده میکنم و غرق رویاهام میشم.

        نشانه های خدا رو خیلی جدی میگیرم و‌بهشون بها میدم…

        همیشه تلاشم میکنم تواضعم‌رو دربرابرخداوند حفظ کنم و یاد آور‌ بشم که هر خیری توی زندگیم هست ازآن اونه…

        خودمو برتر از بقیه ندونم…

        و‌…..

        در کل هرر‌وز آگاهانه تلاش میکنم از دیروزم بهتر باشم و‌یک قدم عملی برای رسیدن به مدارهای سعادتمندی بیشتر بردارم…

        زهراجانم،امیدوارم تو این پاسخ که با عشق برات نوشتم،نور هدایتی باشه و کمکت کنه که مسیر رو با قدرت بیشتری پیش ببری.

        ممنونم برای سوال قشنگت،پاسخ دادن بهش،کلی قلبم رو روشن کرد.

        دوستت دارم رفیق و در پناه نور آسمون ها و زمین میسپارمت.الله یارت باشه همیشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
        • -
          رضوان یوسفی گفته:
          مدت عضویت: 2223 روز

          به نام خدایی که بشدت کافی ایست

          سلام بر سعیده ی سعیده ام بر دوست مهربون و دوست‌داشتنی و توحیدی ایم.

          آخیش که اجازه نوشتن برات صادر شده خدا را شکر.

          سعیده جانم مررررسی از پاسخ فوق العاده ای که برای زهرا جان نوشتی و مررررسی از زهرا جان که همچین سوال قشنگی پرسید که شما همچین پاسخ عالی و جامع و کاربردی دادید. تمام مطالب سایت رو بصورت نقشه ی ذهنی اینجا نوشتید، ساده و کاربردی.

          مررررسی عشقم، مررررسی سعیده قشنگم که هستی و داری با تعهد روی خودت کار می کنی و روح و روان ات رو صیقل می دهی که نور خدا را منعکس کنی.

          مررررسی عزیزم دوستت دارم بوووووووووووووس فراوان از امیدیه خوزستان به شمال ایران گرگان.

          الیس الله بکاف عبده

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          زکیه لرستانی گفته:
          مدت عضویت: 1727 روز

          بنام الله یکتا

          سلام سعیده جانم

          مث همیشه گل کاشتی واقعا ازت ممنونم بخاطر وجود پربرکتت توی سایت

          مررسی بخاطر کامنتهای فوق العاده ات

          چقد نکته ی مهمی گفتی

          مرسی بابت این آگاهی ارزشمند؛

          درمورد خواسته هایی که دارم و هنوز محقق نشده ،بیشتر از اینکه بگردم ببینم چه ترمزی توی ذهنم دارم و اون هارو پیدا کنم،تلاش میکنم باور های توحیدیم رو قوی تر کنم و به عظمت و قدرت خدا فکر کنم و اینجوری رقم خوردن اون خواسته برام طبیعی تر میشه و خود به خود اتفاق میفته…

          هر‌روز سعی میکنم روی عزت نفس و احساس لیاقتم کار کنم و دوست مهربون خودم باشم.

          حتما از قدرت تجسمم استفاده میکنم و غرق رویاهام میشم.

          من همیشه این فکر تو ذهنم بود ک کلی ترمز دارم و خیلی زمان میبره ب خواسته هام برسم

          ولی الان متوجه شدم باید روی باورهای توحیدی بیشتر کار کنم ،و عمل کنم ب الهامات

          چ یادآوری ب موقعی کردی،اینکه باخودم مهربان باشم و تجسم کنم خواسته هام رو

          مرررسی ازت

          عاشقتمممم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          زهرانجفی گفته:
          مدت عضویت: 1563 روز

          سلام مجدد به روی ماهت سعیده قشنگم

          ممنونم.من عالیم زیبارو جان.تاوقتی نگاه خدا روی زندگیم زوم و سایه اش بالا سرم و وجود اعضای خانواده ای به اسم خانواده عباسمنش تو زندگیمه حالم عالیییییه.

          عزیزدلم خیلی خیلی ازت ممنونم دوست خوبم که اینقدر واضح،ساده وعامیانه وجامع جواب سوالم رو دادی.واقعا یک دنیا ممنون

          خیلی بهم کمک کرد و روشن کننده مسیرم بود.چون حقیقتش گهگاهی حس میکردم شاید من دارم مسیرو اشتباه میرم،الان با این توضیحات قشنگ وکاملت خیلی چیزها دستم اومد.خیلی چیزای خوبی ازت یادگرفتم.عالی عالی

          خیلی خوشحال شدم که جواب سوالم رو دادی حقیقتش خیلی منتظر بودم ولی ارزشش رو داشت که زحمت کشیدی بهش فکر کردی و باجزئیات برام توضیح دادی.

          عزیزدلم نوش جونت هراتفاق خیری که واست میفته تولایق بهترینهایی.تو بنده توحیدی خداهستی.

          حیف که فیزیکال با شما و دوستایی که گفتید ارتباط ندارم که البته ی حسی شدیدا بهم میگه که منم قطعا دوستان خوب و نابی از توی همین سایت پیدامیکنم.که چه کیفی داره وقت گذروندن باهمچین آدم های نازنینی.

          کما اینکه شماوباقی دوستان این سایت برای من عزیزترین ها هستید.

          خوشحالم که باعث حال خوبت شدم برای من نعمتیه قابل سپاسگزاری وصدالبته جواب همین کامنت هم برای من نعمته وقابل سپاسگزاری.

          بازم هزاران بار ازت ممنونم وبوس به صورت ماهت دوست خوب من.منم خیلی دوستت دارم نازنین بانو

          درپناه خداباشید.آمین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فرشته عظیمی گفته:
      مدت عضویت: 1850 روز

      سلام ودرود ب خانوم شهریاری عزیز

      واقعا لذت میبرم از کامنتای بسیار عالی و فوق العاده تون

      از همین جا فرکانس دیدار باشما رو ارسال میکنم که ب زودی ببینمتون وبا هم صحبتی با شما کلی لذت ببرم

      شما عالی هستید .کامنتاتون از جنس خداست از کلام خدا جاری میشه و می‌نویسید و خوندن کامنتاتون لذت بخشه و انرژی که بعدش دریافت میکنم اصلا وصف ناپذیره.

      عاشقتم دختر خوب خدا

      شاگرد اول استاد

      شاگرد زرنگ کلاسمون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مهرداد غنچه-اسما ابوتراب گفته:
      مدت عضویت: 2358 روز

      سلام به سعیده جانم

      اسما ابوتراب:

      شما چقدر باحالی اینقدر با کامنت خوندنت با خودت بودنت حال میکنم ک همش اون گزینه اعضای موردعلاقه رو فعال میکنم بیام کامنتتو بخونم هر بار اینقدر خوب مینویسی ک یه درسی رو بهم میدی اینقدر الان ک دارم برات کامنت مینویسم احساس راحتی دام ک انگار با صمیمی ترین دوستم دارم صحبت میکنم . یکی از خواسته های من اینکه یک دوست صمیمی پیدا کنم بتونم باهاش حرف هایی ک دوست دارم رو بزنم یه دوستی ک باهم کلیییی حرف داشته باشیم چند وقتی هست ک دیگ دوست اینجوری ندارم و الان این احساس بهم دست داد ک صمیمی ترین دوستم کامنت گذاشته اینقدر ک خودتی افرین شاگرد زرنگ کلاسمون تو الگوی بینظیری هستی خیلی لذت میبرم از کامنتات بعضی جاها میخندم باهاشون بعضی وقتاهم اشکمو درمیاری :)) ..‌

      خیلی خوبی خیلی دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1283 روز

        سلام اسما جاااانم

        مرررسی از مهربووونت،مرررسی از عششق زیادت،مررررسی از قلب روشنت که برام کلی نور فرستاااادی رفیق

        احساس نکن،قطعا و‌حتما شما از صمیمی ترین دوست های زندگی منید….میبینی من چه کامنت های طولانی مینویسم؟میبینی چقدر باهاتون راحتم؟چون اینجا خونه ی منه،اینجا غار حرای منه و شما هم رفیق های توحیدی من….

        این درحالیکه در نزدیکی خودم هیچ کس نیست بتونم،قد دو خط این کامنت درمورد قران و قانون باهاش حرف بزنم:) تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل:)))

        دووووست دارم رفیق خوووب من

        مراقب قلب روشنت باش.

        درپناه نووور میسپارمت،الله یارت باشه همیشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      کیمیا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به سعیده جانم میخوام بگم امیدوارم حالت خوب باشه ولی قطعا که حالت خوبه اصلا کسی که این کامنت رو نوشته در درجه یک ترین حالت خودش میتونه باشه فقط ، بابا چه کردی تو با من با این کامنت فوق العاده !!

      ببین طولانیییییی بود ، اما ارزش ده بار خوندن تفکر راجب هر بندش رو داره!!!!!

      چقدر قشنگ نوشتیش آخه عاشقتمممم من که اینقدر خوب توضیح میدی ، اینقدر دلنشین آخه…

      هربار با خوندن کامنتت کلی موضوع جدید یاد میگیرم

      چقدر حس و حال خوبی داره حس خداگونه داره به خدا.

      در کامنت چندتا از بچه ها و همینطور کامنت شما خوندم که شب با گوش دادن جلسه دوازه مراقبه به خواب میرید این شد نشونه من که واقعا دنبالش بودم و خدا چقدر دقیق پاسخ میده به خواسته های ما.

      چقدر لذت بردم از باور هایی که ایجاد کردی و تغییرات مالی که ایجاد کردی.

      چقدر حالم خوب شد وقتی دیدم که وقتی با تعهد و مداووم در مسیر میمونی نشونه ها رو حس میکنی.

      خلاصه که خیلی خیلی لذت میبرم هربار از خوندن کامنت هایی که میزاری و از بهترین هایی هست که همیشه میخونمش و همیشه دنبالت میگردم میگم همین دورو براست کامنتش الان بهش میرسم.

      خداروشکر بابت وجود دوستان بهشتی مثل شما عزیزدلم.

      سعیده جانم انشالله همیشه در حال هدایت الله باشی دوست دارم زیاااااد قلب فراوان تقدیم‌تو باااااد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1283 روز

        کیمیای عزیز و نازنینم سلااااام

        توووو چنییین خووووب چرایی؟!؟!

        مررررسی ازت رفیق دلبرم،مررررسی واسه همه قشنگی هات،مررررسی برای همه تحسین هات،مررررسی واسه همه نورهایی که فرستادی،مرررررسی واسه مهربونیت،مررررسی از سخاوتت….

        کیمیا رضایی عززززیزم،الهی به زودی خوووود خداااا رااااضیت کنننننه…

        وَلَسَوْفَ یَرْضَىٰ

        و قطعاً بزودى خشنود خواهد شد.

        عااااااشقتم‌یک‌خیلی،یک عاااالمه،کلی عشق ونور و روشنایی و عشق و مودت رو از‌روشنی قلبم اتچ میکنم به این تلگراف،الهی که به قلب سلیمت بشیننههه…

        درپناه نوووور میسپاررررمت،الله یارت باشه همییییشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      زهرا وثوقی گفته:
      مدت عضویت: 1238 روز

      به نام خدا

      سلامممممممممم به سعیده گلِ گلاب حال شما چطوره؟؟؟؟

      صدالبته که عالی ترینه و امیدوارم همیشه، همیشه اینطوری باشه :)

      بله بازم یه کامنت توحیدی و پربرکت از سعیده خانم عشق

      سعیده جان کامنت بی نظیر بود این رو خودت خوب میدونی :)))))

      وقتی کامنتت رو خوندم و رسیدم به عزت نفس و مثال رو خوندم یاد یک مثالی از خودم افتادم

      یکروز رفتم فروشگاه خرید کنم ، یه خانمه خیلی ریز خودش رو جا داد جلوی من ، من بجای اینکه بگم خانم نوبت منه ، پیش خودم گفتم

      اصلا مهم نیست حالا ایشون بره چه فرقی میکنه؟؟؟ چه یه دقیقه دیگه چه یک ساعت دیگه بلخره میرم دیگه

      با این حرفا به قول شما داشتم سرخودم رو شیره می‌مالیدم :)

      ولی هرچقدر این رو میگفتم که بابا چه فرقی میکنه ((پیش خودما)) و… روحم این رو نمی‌پذیرفت انگار میدونست که این نشئت میگیره از عدم عزت نفس

      حالا اینجوریم نیست که اصلا عزت نفس نداشته باشمااا نه

      ولی توی این مورد که وقتی چیزی حقه توعه خیلی راحت با ادب و احترام بگیریش ، اینکه نمیتونیم اون رو بگیریم به قول شما انفاق در راه خدا نیست بخاطر عدم عزت نفس مون هست که نمیتونیم

      باز باید بیشتر روش کار کنم تا بهترش کنم چون :

      عزت نفس پایه هر موفقیتی هست

      مخصوصا توی این موارد که :

      1_راحت درخواست کنم وقتی چیزی میخوام

      2_وقتی چیزی حقمه با ادب و احترام بگیریمش ، بدون خجالت یا تعارف

      درمورد عزت نفسم روی این دو مورد خیلی باید کار بشه که بنظرم خیلی بهم کمک میکنه توی ارتباطم عمومیم قوی تر بشه و کلا دختر قوی تر هم بشم

      به امید خدا لیزر فوکسی روش کار می‌کنیم ، خدایا خودت کمکم کن که شدید محتاجتم :)

      مثلا توی مثال خودت سعیده جان ، حتی اگر هزار تومنم باشه باید بگیریم چون بحث اون پولش نیست بحث اون عزت نفسه هست

      مثلا من بگم حالا هزار تومنه دیگه ، این حرفارو نداره که ، اتفاقا این حرفارو داره چون حرف عزت نفسه هاااا پایه همهههه موفقیت هاااا

      خیلی مهمه خیلییییییییی

      البته خیلی جاها هم شده که عزت نفسم رو نشون دادم چون با آموزش های استاد روی خودم آگاهانه کار کردم و آگاهانه در عمل اجرا کردم که این نتایج رو خلق کردم مثل :

      وقتی چیزی رو میخواستم راحت درخواست کردم و…

      البته یچیزی یاد اومدم

      من سال 1403 یه مسئله خیلی مهم رو حل کردم که البته هی باید بهتر و بهترش کنم ، اونم این بود که توی روابط عمومیم بهتر بشم چون اصلا نمیتونستم ارتباط خوبی بگیرم با دیگران

      و الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم که این ربط خیلی زیادی داره به عزت نفس من

      و این مسئله با یک جواب عالی که از طرف خداوند بود حل شد

      الان خیلیییییییی بهتر شدم یعنی انقدر خوب که رفتار های قلبم برام خنده دار شده :)

      مثلا من قبلا نمیتوستم یه خرید ساده از سوپر مارکت کنم!! فکرشو بکن تا چه حد عزت نفسم پایین بود

      و الان که روش کار کردم ، کار های خیلی بزرگ رو هم انجام میدم و میرم توی دل ناشناخته ها :)))) با هدایت خداوندم

      الان دارم بهش میکنم خیلیییییییییییییی پربرکته این صلات خیلییییییییییییییی دمت گرم دختر :*)

      مرسی ازت دختر توحیدیِ زیبا :)

      سعیده جانم این کامنت رو از بندرانزلی زیبا برات میفرستم هرجا که هستی دربهترین زمان و مکان به دستت برسه :)

      خودت میدونی که توی این فصل اینجا چه بهشتی هست بهشت خالص :)

      مرسی از خداوندم که هر روز توی بهبودم بهم کمک میکنه

      خدایا خیلی دوست دارمااااا خیلی عاشقتم عشق قشنگ من :)))))))

      شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

      درپناه الله ، رب العالمین:))))))))

      عاشقتم سعیده جون

      عاشقتونم استاد های گلم و خوشگلم

      و خدایا خیلی دوست دارم خیلیییییییییییییییییییییی

      شکرت :*)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      رضا یزدی گفته:
      مدت عضویت: 1677 روز

      سلام به آبجی سعیده عزیز ، یکی دو روزی بود که میخواستم به کامنت هاتون توی دوره بی نظیر هم جهت پاسخی بنویسم اما خدا شاهده که از روزی که این دوره رو تهیه کردم ( 26 اسفند ) تا الان کلامی نتونستم توی دوره کامنت بزارم و هرسری خواستم کامنت بزارم چیزی به دست و قلبم نیومده برای نوشتن ( با وجود نتایج بی نظیر از روز خرید دوره و حتی قبل از شنیدن جلسه ای )

      اما الان که قصد خوابیدن داشتم حتی با وجود خستگی یهو خواب از چشمام پرید و هدایت شدم به ایمیل های سایت که امروز برام ارسال شدن

      همزمانی این دوره با ایام طلایی نوروز که تا به الان همچین نوروز جذابی رو تجربه نکرده بودم … از مسافرت های بی نظیر در تعطیلات نوروز و بعد از ایام عید به : طالقان ، ساری ، گرگان ، کاشان ، همدان و… اما نتونستم نتایجم رو مکتوب کنم … اما خداروشاکرم که در این دوره هستم ، از مبلغ دوره تا نحوه خرید ( سایت به اختلال خورده بود ) و… هدایتی بوده تا همین لحظه که خداوند به درخواست من پاسخ داده و خواسته من که ارتقا به یک پله بالاتر در جهت رشد و پیشرفت و نزدیکی به یگانه رب بوده پاسخ داده شد ، نمی‌دونم چرا این همه توضیح نوشتم :))) خواستم از همین تریبون البته با تاخیر روز جهانی پرستار رو تبریک بگم بهتون … ( 22 اردیبهشت ) به عقیده من شخصیت پرستاری هنوز در وجود شما هست … پرستاری از قلب و روح و مراقبت از اون حال الهی که با خداوند دارید بالاترین هدیه از سمت خداونده ، الهی حال دلتون عالی و نور خداوند روشنی زندگیتون باشه …

      پ.ن : من هم تلاش میکنم با تکرار مجدد و یادآوری استاد مجددا دوره رو گوش کنم و مرور کنم و انشاالله در هر قسمت رد پایی از اتفاقات شیرینی که تجربه کردم بزارم تا یادم نره از کجا شروع کردم و در پایان کجا خواهم بود … بازم ممنونم بابت کامنت های زیبایی که همیشه میزارید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      زهرا وثوقی گفته:
      مدت عضویت: 1238 روز

      به نام خدا

      سلام دوست عزیزم سعیده جان

      امیدوارم حال دلت عالی ترین باشه

      سعیده عزیز توی کامنتت از رشد عزت نفست گفتی

      میخواستم ازت بپرسم که برای رشد عزت نفس چه تمرین هایی انجام دادی؟؟

      چون چند روز پیش که رفته بودم جایی کارم رو انجام بدم ، یه خانم گفت به منم پول میدی که این کار انجام بدم؟؟ بعد برات میارم چون هیچی با خودش نیاورده بود

      منم گفتم باشه و 20 هزار تومن بهش دادم و اونم آدرس خونم رو پرسید گفت برات میارم منم گفتم باشه و رفتم

      ولی بعدش یکسری تفکرات نادرست اومد توی ذهنم که نشئت میگیره از عزت نفس پایین تفکراتی مثل :

      باید از اون مسیر میرفتم تا این خانوم این درخواست رو ازم نمی‌کرد

      ولش کن همینجوری میدم میره

      و…

      بعد که داشتم با خودم فکر میکردم ، گفتم وقتی عزت نفس من بالا بود ، یعنی بیشتر توش رشد میکردم ، بقیه پولم رو میگرفتم ، همینجوری ولش نمیکردم

      حالا بحث اون 20 تومنه نیستا بحث سر اون عزت نفسه هست

      خلاصه امروز داشتم پیش خودم میگفتم سر من هیچوقت کلاه نمیره چون هدایت خدارو دارم و خودش منو به بهترین ها هدایت میکنه

      ولی یسری جاها من بخاطر عزت نفس پایینم پول مو از دست میدم

      اگه من با خودم صادق نباشم و این رو نادیده بگیرم و سر خودم رو شیره بمالم این بعد میشه 20 میلیون ، 200 میلیون و…. همینجوری پیش میره

      و این از دست رفتن پولم بخاطر عزت نفس پایین منه

      پس باید با خودم صادق باشم و خیلی شدید و زیاد :) روش کار کنم

      روی عزت نفس ، احساس لیاقت و احساس خودارزشمندیم

      نمیگم روش کار نکردم نه

      کار کردم و هنوز خیلییییییییی جای کار داره خیلی باید بهتر بشه

      سعی میکنم آگاهانه در عمل عزت نفسم رو نشون بدم با

      اصل بهبود گرایی

      ولی دوست داشتم ببینم چه تمریناتی انجام میدی تا بهتر و بیشتر به این اصل تسلط پیدا کنی؟؟؟

      البته هرچقدرم توش بهتر بشیم بازم جای کار داره تا آخر عمر

      در پناه الله جانِ جانان :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: