سریال زندگی در بهشت | قسمت 263 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هاجر گفته:
    مدت عضویت: 937 روز

    سلام به شما استاد عزیزم خانم شایسته واقعا سپاسگزارم که چنین فایلی رو برامون آماده کردید تا در همه ی موارد آگاهی هامون و گسترش میده

    از اینکه گفتید صبحتون رو با مراقبه شروع کردید کاملا در آرامش صداتون مشخص بود که شما روزتون رو با اون مراقبه ی سپاسگزاری شروع کردین .

    وقتی گفتین یک خانواده رو می خوایم معرفی کنین که کاملا آسون گیر هستند با خودم گفتم مگه کسی هست از شما آسون گیر تر و در صلح تر با خودش باشه . واین خانواده رو که دیدم چقدر تحسین کردم این خانم رو که با چه آرامشی با فرزند نوزادش برخورد می‌کنه . همیشه می دیدم هم در زندگی خودم و بقیه می گفتند امسال مسافرت میریندیا نه اگر بچه ی کوچیک داشتند میگفتند نه مگه با بچه میشه سفر کنند و خیلی غیر قابل باور و درک بود که با بچه به سفر بروند حتی زما می که می رفتند و بر می‌گشتند اون بچه کلی مریض میشد و خودشون رو سرزنش میکردند که چرا مسافرت رفتند ولی می بینم این خانواده کلا در سفر بودند چه موقع حاملگی و چه الان که حتی زایمانشون هم در سفر باشند خیلی تحسین بر انگیز هستند و خیلی انرژی مثبت گرفتم از همین چند دقیقه ی دیدن فایل .واقعا خیلی شگفت زده شدم . یاد حرف استاد افتادم که تغییر باورها و کار کردن روی شخصیتمون انتهایی نداره شاید یک خانواده ی دیگه ای باشند که از این ها هم آسون گیرتر باشند و من به خودم نهیب میزنم که کمی آسون بگیرم این دنیای رو و بیشتر به زیبایی‌های توجه کنم . چقدر جالب بود برام که این خانم زمان حاملگی هیچ‌ورم و اضافه وزنی نداشتند و فقط شکمشون که جنین بود بزرگ شده بود و بدون هیچ دکتر و مراقبت های حاملگی ایشون در سفر بودند و لی اینجا هرکس که حامله میشه و یک دکتر متخصص نداشته باشه همه کلی چیزی میگن که باید و حتما دکتر داشته باشی و هر ماه تحت نظر دکتر متخصص باشی ولی این خانم بدون هیچ مراقبت پزشکی و بدون هیچ مشکلی یک زایمان طبیعی و بدون استرس رو داشتند و چقدر هم پر انرژی و سلامت بودند هم خودشون وهم فرزندشون واقعا جای تامل هست در رفتار و شیوه این خانم من کلا نمی‌دونستم و باورم نمیشد که اینجوری میشه زندگی کرد و یا حامله بود و سفر کرد چقدر باورهای زیبا و قدرتمند کننده ای دارند این خانم .

    و قبل از اینکه شما بگین من گفتم والای چجوری بچه رو با اون پاهای نازک و کوچیک گذاشتند روی خاک چقدر این مادر می‌تونه آروم و با خودش در صلح باشه که شما توضیح دادین که اصلا نگران بچه نیستند و با این کارشون می‌خوان به بچه فرصت ماجراجویی بدهند واقعا از دیدن این فایل بسیار لذت بردم و منو به فکر فرو برد و دلم می خواهد تمام وقت و انرژی ام رو بذارم تا روی خودم کار کنم تا مثل این خانواده با خودم در صلح باشم ازت بی نهایت سپاسگزارم که این فایل زیبارو با ما به اشتراک گذاشتید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    یاسمن دال گفته:
    مدت عضویت: 3724 روز

    سلام به همگی

    یاسمن هستم، با افتخار دانشجوی استاد عباسمنش

    بدون مقدمه دوست دارم تمام چیزهایی ک به ذهنم میرسه رو بنویسم، متوجه شدم یکی از مهمترین دلایل کم کامنت نوشتنم کمالگراییه چون میخوام حجم بالایی از تجربیات و احساساتم رو یک جا توی یک کامنت جا بدم و نوشتارم بصورت وسواس گونه ای مرتب باشه… خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیدم اما بازم حریفش نشدم و کامنتی ننوشتم. توی این قسمت از سریال زندگی در بهشت یهو خواستم اینکارو انجام بدم و گفتم هرچی اومدم مینویسم.

    من دانشجوی دوره «هم جهت با جریان خداوند» هستم از این بابت خیلی خوشبختم، زندگی واسم خیلی روون و شیرین شده، تمام روونی که انتظار داشتم توی زندگیم محقق بشه دیدم داره اتفاق میوفته، اوایل خیلی امید نداشتم اما هردفعه امید و باورم بعد ازین دوره بیشتر شده، فکرمیکردم من آخرش نمیتونم اونجوری که همه بچه ها از فایلها و دوره های استاد نتیجه میگیرن نتیجه ی توی دست و چشم گیری داشته باشم… هنوز توی مسیرم اما خیلی نزدیک تر از قبل خیلی امیدوارتر از قبل و از اون حجم ندونم بکاری ک داشتم و واقعا اراده ای توی خودم نمیدیدم خیلی کم شده، این اراده و قدرتی ک الان بیشتر از قبل احساسش میکنم به یکباره و توی این دوره ایجاد نشد اما این دوره خیلی بیشتر از همیشه تقویتش کرد.

    من کنترل ورودی ها رو جدی نمیگرفتم، میگفتم خب حالا چیز خاصی نیست ک یه فیلم ترکیه ایه دیگه همه آدما میبینن تازه اخبار و گشت و گذار توی شبکه های اجتماعی رو هم دارن من دیگه انقدر به خودم سخت نگیرم، نهایتا سعی میکنم نکات مثبتش رو ببینم یا فقط یه فیلم رو انتخاب کنم و به حسهای مثبتش توجه کنم اما این یه تله بود واسم چون آروم آروم به گردابش میوفتادم و فیلم های دیگه هم بهش اضافه میشدن شبکه های اجتماعی هم اضافه میشدن آدمهای نامناسب و حرفهای نامناسب و… هم میومدن. اینبار اونم بخاطر هم جهتی بیشتر با خداوند خود خدا خیلی نرم و راحت هدایت کرد حتی دقیق یادم نمیاد چه زمانی بوده آخر سال 1403 یا اولیل و یا اواسط فروردین1404 اما کانالهایی که فیلم داشتن رو حذف کردم، اولش گفتم از اینترنت میبینم که انقدر لفتش ندن و بعد هم کم کم کششم نسبت بهش کمتر شد، بازم یادم نمیاد دقیقا چه اتفاقی افتاد که دوباره هدایت شدم به «قانون سلامتی» اما ترس از بیماری و نداشتن حال خوب و تجربه های قبلی حال خوب از قانون سلامتی بوده که منو هل داده بدون هیچ فکر و این دست اون دست کردنی استارت بزنم و گزارش روزانه توی دفترم داشته باشم، الان یک ماه و 6روزه که تمام سعیم رو کردم دقیق بهش عمل کنم البته بصورت تکاملی، خیلی زود و لگاریتمی در کنار«هم جهت با خداوند» حالم رو خوب کرده. قبلا طعم زندگی به سبک قانون سلامتی رو چشیده بودم و انگار هیچوقت نمیتونستم اون شیرینی و حال خوب این سبک رو با چیز دیگه ای ایجاد کنم، فکر میکنم اینبار دفعه ی چهارمی هست که استارت زدم، یکبارش گزارش روزانه نوشتم و همین باعث شده بود متعهدانه تر 7ماه پیش برم و دوبار دیگه رو حدود یکی دوماه انجام دادم. با بررسی اون گزارش روزانه قبلی متوجه شدم که باگم عدم عضله سازی و بیش از حد گرسنه نگه داشتن خودم بوده که باعث بیش از حد لاغری بوده، خیلی دوست دارم به خودم قول بدم که تا آخر عمر همین روند رو ادامه میدم اما گوشه ی ذهنم این باور رو دارم که وقتی قول میدم جهان شروع میکنه به سخت گرفتن و به چالش کشیدن و من اصلا خوشم نمیاد سربه سرم بذاره، وقتی بررسی میکنم که چه دلایلی باعث شد بجای اصلاح مسیر روندم از این سبک خارج بشم میبینم حرف مردم تشدیدش کرده و به دنبالش ترس از به خطر افتادن سلامتی! پزشکایی که از ناآگاهی منو ترسوندن، اصرار مامانم و کسایی که واقعا خیر منو میخواستن اما از ناآگاهی میخواستن بهم ثابت کنن که تو به اندازه ای که باید هیکل مند نیستی باید یچیزی بخوری که گوشت بگیری، تلاش من برای راضی نگه داشتن اونها از خوراک خودم و…

    همین امروز بخاطر اینکه عادت ماهیانه م عقب افتاده دلشوره گرفتم که چرا اینجور شد من حتی با تغذیه قبلی بااینکه با بدنم سازگار نبود پریود منظمی داشتم، نکنه دوباره توی تله بیوفتم و از قانون سلامتی خارج شم، از خدا کمک خواستم بعد یه مدیتیشن انجام دادم تا آروم شم و بعد این قسمت از سریال زندگی در بهشت رو دیدم. من کلا عاشق بچه هام دیدنشون معمولا واسم شروع احساس خوب بوده، اولش بخاطر دیدن این کوچولو خیلی ذوق زده فایلو پلی کردم و بعد دیدم WOW عجب همزمانی فوق العاده ای… بلافاصله بعد از اتمامش نوشتن توی وورد رو شروع کردم، به خودم گفتم حتی نمیخوام اهمیت بدم نگارشم چطوری باشه و خیلی گیر ندادم تا بتونم این کامنت رو بنویسم.

    خلاصه ی مسیرو میگم تا برای خودم خط مشی باشه.

    اول دوره ی «هم جهت با خداوند» منو انداخت توی مسیر، بعد هدایت شدم به کنترل بیشتر ورودی، بعد از اون خدا بهم گفت برو سراغ سبک زندگی «قانون سلامتی» که بدون ایجاد اون سبک بقیه ی مسیر سخت و سعب العبوره، بعد از اون روانی توی زندگیم ایجاد شده که داره منو بازم هدایتی به سمت «احساس لیاقت» میبره، دوره ای که انقدر بهش مقاومت داشتم که حتی گوش دادن بهش احساس بدی بهم میداد و نمیخواستم ببینم چی هست، البته قبل از اینها باز مسیرهای دیگه ای از اساتید دیگه رفتم تا بتونم برای این مسیر آماده بشم و فقط میتونم بگم الهی شکرت

    خانم شایسته ی عزیز سپاسگزارم که این قسمت فوق العاده رو هم به سریال زندگی در بهشت اضافه کردید.

    عشق بهتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    امیر حسین نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2023 روز

    به نام پروردگار زیبایی و آزادی و رهایی

    سلام

    در تایمی از زندگیم هستم به لطف خداوند و دوره زیبای هم جهت با جریان خداوند و سبک درونی که حقیقتا میمونم چجوری این همه لطف ، نعمت و عشق و رزق و جریان یگانگی پروردگار رو سپاس گزار باشم و شکر گزار و هر آن و هر لحظه به نظرم تا بینهایت جای سپاس گزاری و شکر داره ، الهی شکرت

    در مورد این فایل بگم که بیشتر ویدیو لبخند روی لبام بود و منم اونجا پیش شما بودم و چقدر لذت بردم و رو راست فقط خداوند رو دیدم در این فایل از این حد از زیبایی و فراوانی و طبیعت بی نظیر پرادایس زیبا و اون کوچولوی قند و نور پروردگار ، تا بچه های آگاه و آرام و این انرژی در صلح بودن با خود که انعکاس وجودشون برا ما مشهود هست و این سبک زندگی این خانم و جسارتش و چشم های پر مهر و عشق و خنده های عمیق و زیستن هر لحظه و طبیعی زندگی کردن تا این حد و خانواده صمیمی و پر از حضور و وجود پروردگار و خرد خداوند هر لحظه و زیبای براونی و بز خوشگله و جریان طراوت و زیبایی بهار و صدای آرامش بخش خانم شایسته و لطف پروردگار به دست ایشون این فایل رویایی و فوق العاده آماده شد تا ما جریان آزادی ، سادگی ، رهایی ، عشق و نور خداوند رو همواره مشاهده کنیم ؛

    و عاشق بر عشقم که همه یگانه اوست و از اوست

    الهی شکرت ، شکر گزارم ، رضایت مندم هر لحظه

    سپاس گزارم از خداوند و خانم شایسته عزیز و استاد زیبا و تیم و اعضای سایت روحانی و خداگونه و توحیدی عباسمنش

    در آغوش حق هر لحظه هستیم خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 177 روز

    سلام ودرود به استادعزیزم

    سلام به دوستان گلم

    امروز 28اردیبهشت تولدم بود وخدا یک هفته پیش منو سورپرایزکرده برای تولدم درصورتیکه منو همسرم جفتمون یادمون نبوده تولدمه – 5روزپیش همسرم بامن تماس گرفت گفت پرنیا جمع کن بریم عشق وحال منجیل دهات ویلای ننه من – به مادربزرگش میگه ننه ایشونم فوت شده – کلید رو ازبرادرشوهر که پزشک گرفتیم ورفتیم سمت منجیل دهات سیاهپوش

    گفتم اوووکی – همه وسیله های سفروآماده کردیم دوتایی همه چی برداشتیم برنج حبوبات بال وکتف ماست و…

    رفتیم توجاده شب رسیدیم ویلای 800متری مادربزرگش یکساعت ویلارو تمیزکردیم -فردا صبح اومدیم بریم بیرون هوابارونی شد خاله وشوهرخاله همسرم اومدن ویلا چون بچه هاشون عروسی کردن وبازنشسته هستن اومده بودن مسافرت -اومدن ویلا ماهم دهات خیلی وقته نرفتیم ازاین خاله وهمسرش کلی اطلاعات گرفتیم خیلی به ما احترام میزاشتن وکمکمون کردن ویلا رومرتب کنیم وغذا کباب درست کردهمسرم توحیاط چایی آتیشی وکباب و سیب زمینی کبابی همیشه درست میکنه بیرون میریم – باخاله وشوهرخالش قهربود همسرم -تواین ده سال که همسرشم – ولی اینقدرمحبت کردن احترام گذاشتن خالش وشوهرش به ما -همسرم یادش رفت با اینا قهربوده !!!

    فرداصبحش خالش گفت پریا -همشون بمن میگن پریا -من اسمم پرنیا هست -بگذریم :))

    دعوتمون کردن ویلای پسرخالش رفتیم ویلای پسرخالش نوسازبود ویو روبه سد سیاهپوش بود بادرختان زیتون فرااوان توزمینهای روبرو- خیلی روستای زیبایی هست دلبازه استااااااااد هرکس بره بهش خوش میگذررررررررره – جاتون خالی بود استادآخرم فایل نذاشتی ببینمت تومسافرتتتتتتتتم :)))دلم تنگ میشه خب –

    حرف ابراهیم خسروی گوش میکنی حرف منو گوش نمیکنی اخه چرااااااااا:)))

    قول میدم به قوانین عمل کنم با دل وجونم

    بگذریم

    ازویلای پسرخالش اومدیم ویانا به خالش میگفت دوباره بشین باهم بریم اونیکی ویلااااا خالش 2مترقدکشید اینقدر ذوق کرد ویانا دوستش داره – من چون بابام یکم وضع مالیش خوبه وبه اعتقادشون منو ازبالاشهرعروس گرفتن واحساس لیاقتم خیلی خوبه – فامیلاش خیلی بمن احترام میزارن وخیلی ذوق میکنن باهاشون رفت وامدکنم و تحویلشون بگیرم کلی گفت خالش ماهدشت خونه مابیا گفتم چشم -گفت ماهم میایم خونتون گفتم بفرمایید خوشحال میشیم -استااااااادمن هدفم طلاااقه نمیدونم اینهمه عزت واحترام ازکجا میاد آخه –

    همسرم خیلی ابرازعلاقه میکرد تو ویلااا -منم عادی رفتارمیکردم -فقط منتظرم جهان مارو باعزت وبسادگی ازهمدیگه جدابکنه – بدون درگیری و تشنج-

    فرداش همسرم ماروبردرشت که ماهی بگیریم همش دوتا ماهی تونستیم بگیریم -باتوری که میندازی زیر5دقیقه حداقل 20تا ماهی خیلی بزرگ میکشه بالا – ما چون تجربمون کمه دوتا گرفتیم کباب کردم ویانا زد بربدن :))پرنسسم

    خلاصه استادهمش میومدم توسایت کامنت میخوندم و میرفتم به لذت بردن ازمسافرت میرسیدم جمعه داداشم زنگ زد گفت کجایی گفتم منجیل گفت تولدت مبارک گفتم مرسی یادم نبود –

    بعد خدابهم الهام کرد این مسافرت 5روزه هدیه تولدته :))خیلی خوشحال شدم وازخداتشکرکردم –

    اومدیم ازرشت دوباره ویلا وخالش اینا اومدن گفتن بیاین بریم باغ گفتم وااااااای نهههههههه

    من خیلی کوفته شدم نمیتونم از6صبح رفتیم رشت تا6غروب برگشتیم ویلا گفت باشه منوعمومیریم شب میایم گفتم خوش بگذره بریدبه سلامت –

    شکرگزاری ودعای سحرهم هروزانجام میدادم چون درطول روز درگیر روزمرگی هستم – ایشالا هممون حاجت روابشیم آمین –

    صبح ساعت 4تا6صبح ویلا خیلی زیبامیشد مخصوصا صدای اذان ازگوشبم پخش میشد احساس آرامش خاصی داره – فرداش خالش وعموش 6صبح برگشتن تهران -ما 2ساعت دوباره ویلای مادربزرگشوتمیزکردیم -ماشینمونو تمیزکردیم و بعدازظهر دوباره رفتیم دهاتهای اطراف روگشتیم وشب اومدیم خونه – و امروز 6صبح آماده شدیم برگردیم تهران همسرم زرشک پلو بامرغ درست کرد کل وسایل سفر بسته بندی کرد گذاشت توسبدهای پیک نیک و راه افتادیم بسمت تهران که نهارکنار رودخونه بخوریم -طبق معمول ازاونجایی که همسرم عادت داره بدون اجازه من آب نمیخوره گفت پرنیا هرجاخواستی بگو پیاده شیم برای پیک نیک رفتیم توجاده قدیم گفتم همینجا نگه دارکنارجاده اونطرف جاده قدیم درخت خیلی داره بریم همونجا پیک نیک دید هواخیلی گرمه -گفت ولش کن بزارببرمتون دوباره رشت گفتم واااااای نههههههههه- شبم نمیرسیم تهراااااااااان -اخه راه منوخیلی خسته میکنه -دوستدارم اگه راه طولانیه شب بتونیم یجابخوابیم وبعد به بقیه سفرادامه بدیم نه یک پشت رانندگی کنیم -خلاصه همیشه بهترینها رو دوستداره فراهم کنه – گفتم اووکی بریم الهام خداوند – زیپ دهنمو کشیدم وخداروشکرکردم -حالا اصلا نمیدونستم تولدم یادش نیست – شایدم یادش بودنمیدونم – ماروبرد رشت دهات حلیمه دریاچه عروس 40دقیقه ای رسیدیم خیلی دست فرمونش خوبه استاااااااااد باپرایدخیلی تندمیره ومویی ردمیکنه که دست فرمونشوبه رخ بکشه:))) – منم قلبم ازجاش کنده میشه ازترس – چون گواهینامه دارم ولی میترسم – البته یکم –

    بگذریم

    رسیدیم دریاچه عروس -ازاونجایی که ترک هست همسرم وخیلی خیلی غیرتیه یک موجود یا انسان مذکرمیبینه میبره مارو جای خلوت بشینیم زیردرختا و اونجاهم دور دریاچه پرخانواده بود – رفتیم بالای دریاچه زیر درختان نشستیم برای پیک نیک نهارو خوردیم امروز ظهر-

    و گفتم تولدم مبارک

    همسرم هنگ کرد چندثانیه منونگاه کرد -منم ازتعجبش تعجب کردم -فکرکردم میدونه -گفت واااا چون توتهران نیستم کارنمیکنم یادم رفته تقویمونگاه کنم – اونجا دوزاریم افتاد خدا یک هفته قبل تولد منو برنامه ریزی کرده واین مسافرت برام ساخته – یکم عکس گرفتیم و وموقع جمع کردن وسایل همسرم همیشه کل وسایل برمیداره نمیزاره من وسیله ای بردارم منم خجالت میکشم مردم نگاهم کنن – البته حرف مردم برام مهم نیست -اصلا

    ویانا یک بیست لیتری خالی روبرداشته تا دم ماشبن آورده نمیذاشت باباش بیاره :))

    برگشتیم تهران الان منو ویانا خونه مامانم هستیم -وهمسرم رفت خونمون – خداروشکربرای این مسافرت وداستان تولدم که خدا بمن هدیه داد ایشالا برای همه بچه های سایت خدا 5روز تولدشونو جشن بگیره باسورپرایز.

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    مژده محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1641 روز

    سلام خانم شایسته ی عزیز

    عالی بود کیف کردم از دیدن بچه ی زیبای خانواده ی دوستتون چقدر همگی نازنین وآروم بودن،چقدر خوبه که آدم هیچی از امور رو سخت نگیره و خاطره ای خوش از سفر،حاملگی،زایمان،بچه داری، دوران کودکی ونوجوانی بچه ها براشون رقم بزنه،چقدر سفر خوبه، چقدر شما خوبین که این زیبایی ها رو برامون به تصویر میکشین،خدا شما ومهمونایه نازنین تون رو حفظ کنه،اسم بچه ومعنی اسمش رو من نفهمیدم اگه میشه لطفا بگین.

    درضمن اسبتون،برونی خیلی لاغر شده اگه ممکنه بهش بیشتر غذا بدین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    سکینه کاظمی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد جان و بانو مریم عزیز

    این فایل در زمانی دارم میبینم ک از زایشگاه اومدم و خیلی برام جالب بود..

    گفتم یعنی چی..

    خیلی شگفت زده شدم از زیبایی این پسر کوچولوی خواستنی

    ی موجود بشدت عزیز

    ک مادری مهربون و پر انرژی داره و در نگهداریش داره همه سعیشو میکنه با لذت و با دقت پرورشش بده..

    خیلی برام لذت بخش بود دیدن این ارتباط عالی و فوق العاده بین این مادروکودک..

    چقدر خوبه ک بدون هیچ بهانه ای این خانوم ک در سفر هستن و دارن زندگی رو با این سبک تجربه میکنن بچه دار شدن و با این همه عشق داره وقت میزاره تا کودکش همه چیزو تجربه کنه بالبخند و انرژی..

    واقعا خیلی میشه تحسینش کنی ک این همه انرژی و ذوق میزاره برای بچه ای ک داره و آزادش میزاره ک هر چیزیو تجربه کنه..

    دوست دارم بارها و بارها این فایلو ببینم خیلی احساس خوبی بهم میده..

    و دوست دارم چندبار ببینمش..

    با اینکه من فرزندمو بعد از زایمان از دست دادم و امروز دوست داشتم ی جایی این موضوعو مطرح کنم ک چرا برای سومین بار دارم اینو تجربه میکنم و فرزندی ک ماهها در وجودم رشد میکنه و لمسش میکنم و ب امید بدنیا اومدنش براش خرید میکنم و دوست دارم بزرگش کنم و تربیتش کنم و کلی امید دارم ولی در پایان از دستش میدم..

    امروز روز چهارمه ک از زایمانم گذشته و خیلی افکارم بهم ریخته همش لحظه تولد تو ذهنمه از فرزند اول و دوم و سومین ک از دست دادم توی جنگ با ذهنم هستم و فقط دارم خودمو کنترل میکنم و تو این چند روز خیلی گریه کردم و خیلی ناراحتی کشیدم و فقط سعی کردم ذهنمو کنترل کنم و دنبال چرایی بودم و هستم..

    وقتی اومدم داخل سایت برای تغییر کانون توجهم و چشمم ب این فایل جدید افتاد و عکس ی مادر و کودک روی صفحه بود گفتم یعنی چی..

    من از دست دادم دلم درد داره بعد کلی انتظار حالا این چی میگه این وسط چیو ببینم نبینم بهتره ولی نتونستم گفتم بزار احساسمو کنترل کنم و دیدم

    دیدم چ عشقی داره ب کودکش دیدم خودش چ انرژی داره ک بدون بهانه ک من تو سفرم من وقت ندارم من باید دیگه فقط باید بشینم بچه داری کنم دیگه ب هیچ کاری نمیرسم داره از پرورش کودکش باعشق لذت میبره..

    نمیدونم چی نوشتم چی گفتم فقط میدونم دوست دارم ب قول استاد ک تو قدم دوم دوره دوازده قدم تو ی جلسه میگن ژنتیک دخیل نیست باوره همه چیز باوره بدونم بگردم پیدا کنم چ باوری چ ترمزی باعث شده طی چهار سال سه تا بارداری ناموفق داشته باشم چ عاملی باعثش شد ک این تجربه تلخ و داشته باشم..

    امروز داشتم تو سایت دنبال جایی میگشتم تا این موضوع مطرح کنم سوال کنم تا هم خودم ب آرامش برسم و هم اینکه یکی بهم جواب بده تا ببینم چرا ب قول استاد افتادم روی لبه تیز تیغ ک دارم رو قانون کار میکنم و هنوز پرت میشم و نتونستم این شرایطو درک کنم و دنبال جوابم..

    یهو گفتم همین فایل ک داره ب من نشون میده میشه یک زن ب این زیبایی ب راحتی بارداری شیرینی تجربه کنه از شنا لذت ببره از تفریح لذت ببره در کنار سفر کردن بارداری تجربه کنه ب همین راحتی و زیبایی ازهمه چیز لذت ببره و کودکشم باعشق بزرگ کنه بدون این ک بخواد دنبال ژنتیک و آزمایشو سونو گرافی باشه خیلی بدیهی و طبیعی تونسته فرزندی سالم و زیبا داشته باشه..

    حالا من بعد تجربیات تلخ آیا میتونم دوباره فکر کنم ک میتونم فرزندی سالم و زیبا داشته باشم

    چطور شوهرمو راضی کنم ک بدون استرس و با ایمان دوباره اقدام ب بارداری کنیم..

    بدون در نظر گرفتن ژنتیک و بیماری خاص و حساب کردن روی خدا ک خدا همه چیزه و قدرت خلق همه چیز ب زیبایی و سلامتی براش آسونه..

    امیدوارم با توجه ب روحیه و شرایطی ک الان دارم تونسته باشم درست نوشته باشم و توضیح داده باشم..

    دوست دارم دوستانی ک کامنت منو میخونن و استاد جان و دوستی ک قراره کامنت منو شر کنه هر چی ک لازمه بدونم راهنماییم کنید..

    داشتن فرزند سالم و زیبا برای هزاران نفر در جهان داره رخ میده..خب یکی ام من..

    خدایا بهم آرامش بده هدایتم کن تا رستگار بشم..

    التماس دعا

    درپناه خداشاد سالم ثروتمند سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    فاطمه بیاتی گفته:
    مدت عضویت: 1353 روز

    سلام و درود به دوستان عزیز

    سپاسگزارم از مریم بانوی عزیزم برای این فایل بسیار متفاوت با آگاهی های ناب خیلی زیبا و دلنشین تصویر مراقب از یک بچه رو به ما نشون دادین چیزی که خیلی از ماها در موردش کلی نگرانی و ترس داریم خدا رو شکر برای ذهن قدرتمند که همه کارها می‌تونه بینهایت آسون و ساده بشه و از همه مهمتر طبیعی و موافق خلقت بدون هیچ محدودیت و ترس خدا رو شکر دیدن همین فایل خیلی از ترسها و نگرانی ها رو از ما دور میکنه البته از خودم که گذشته ولی دلم میخواد در مورد نوه هام این آسان گیری در رفتار و خوراک رو داشته باشم میدونم که اینطوری هم مادر و هم بچه هر دو راحت تر و پر انرژی تر هستند در ضمن وقتی خیلی از بکن نکن ها رو کنار میزاریم آرامش و آسودگی هم بیشتر میشه و قطعا با آرامش خیلی بهتر میتونیم کودکمون رو تربیت کنیم قدرت و شجاعت و توانمندی های این مادر رو خیلی دوست داشتم و کلی ازش درس گرفتم با وجود سفر و مسئولیتهای دیگه برای ورزش وقت میزارن و احساس لیاقت بالایی در مورد خودشون دارند خدا رو شکر برای دیدن این فایل و درسهای فراوانش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    مهیار ضیائی گفته:
    مدت عضویت: 3323 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان در این سایت بی نظیر

    خدارو هزاران مرتبه سپاسگزارم که این ویدئو بی نظیر رو دیدم و هدایتی بی نظیر از سمت خداوند برای من بود

    این ویدئو رو من و همسرم دو نفری دیدیم و بی نظیر بود

    یک دنیا هدایت در این ویدئو برای ما بود

    اول بگم این کودک چقدر زیبا بود و واقعا یه فرشته زیبا و بی نظیر بود

    چقدر آروم چقدر هماهنگ و با دیدنش استاد یاد حرف شما توی دوره لیاقت قسمت تکمیلی 4 میفتم که میگین «یه بچه ای که تازه به دنیا میاد چی داره» ولی همه عاشقشن و هر کاری براش می کنن. واقعا بچه ها نهایت عزت نفس رو دارن و می تونن به خاطر این صلحی که دارن عشق رو حتی از منی که این ور دنیا دارم می بینم دریافت کنن و آرامششون رو به من انتقال بدن

    استاد من و همسر همیشه نگرانی هایی از بابت بچه داشتیم. من همیشه فکر می کردم اگر بچه داشته باشیم دیگه هیچ جایی نمی تونیم بریم و بچه جلوش رو می گیره و همسرم هم همیشه فکر می کنه بچه باعث میشه از همه کارهاش بمونه و نتونه هیچ کاری بکنه. ولی دیدن این خانم بی نظیر که به خاطر بچه و حاملگی و زایمان از هیچ کاری عقب نیفتاد و همونطور باز سفر کردن و چقدر راحت تونست زایمان کنه و اصلا دیدن این ویدئو بی نظیر بود.

    به خصوص که ما از اول قانون سلامتی به همین شیوه زندگی کردیم و دقیقا چیزهایی که خانم شایسته عزیز و بی نظیر در این ویدئو می گفتن کاملا منطقی روی باور هامون تاثیر گذاشت

    واقعا خانم شایسته بی نظیر سپاسگزارم که این ویدئو رو درست کردید و دستی از سمت خدا برای ما بودید

    البته ما قصد بچه دار شدن نداریم ولی دیدن این ویدئو این باور رو در ما ایجاد کرد که وقتی زمانش رسید و خواستیم بچه دار شیم چقدر همه چیز می تونه راحت و بی دردسر باشه

    اینکه هر زمان فقط بچه گشنه بود مادر بهش شیر میداد

    اینکه بچه 9 ماهش بود و هنوز شیر مادر می خورد

    اینکه بچه اینقدر طبیعت گرد بود

    اینقدر آروم

    اینکه بچه یه وجب جا بیشتر نمی خواد و همه این ها

    واقعا ممنونم و سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    محمدحسین رضازاده گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربان ️

    سلام به استاد عزیز ومریم جان امیدوارم که حالتون خوب باشه

    سلام به تک تک دوستان عباسمنشی عزیز امیدوارم حال تک تک تون خوب باشه

    خداروشکر میکنم بعد مدتها دوباره این لیاقت رو بهم داد بیام کامنت بنویسم اززیبایی های این فایل الهی

    نمی‌دونم چی میخوام بنویسم دقیق ولی میدونم هرچی بنویسم بهترین خواهد بود چون ما هرلحظه تحت کنترل هدایت الهی هستیم ودرحال هدایت شدن واین نوشتن ها مون همه طبق هدایت خداست وایمان دارم خدا بهترین هارو رقم می‌زنه

    وایمان دارم هرحرفی که ازدل بیاد به دلها میشینه بریم به امید الله خودش که بهترینهارورقم بزنیم…

    اول ازهمه میخوام سپاس گذاری کنم بابت این پارادایس زیبا و تمام زیبایی های که درونش نهفته هست..

    بعد مدت‌ها دوباره دارم پارادایس زیبا رومیبینم واقعا کلی ذوق زده شدم…

    من سپاس گذار خدا هستم بابت تک تک درختانی که تو این بهشت قرار داره من سپاس گذار خدا هستم بابت دونه دونه چمن هایی که زمین این ملک زیباروفرش کرده یه فرش زیبا ازجنس سبزه و چمن که بادیدنش کلی آرامش به انسان تزریق میشه

    واقعا دونه به دونه این چمن های زیبارو دارم حس میکنم واززاویه دید اونا دارم نگاه میکنم به زیبایی های این بهشت زیبا وخودم روغرق دردرون تک تک این مخلوقات زیبا میبینم وحس میکنم یکی هستیم باهم…

    من سپاس گذار خدا هستم بابت این دریاچه زیبا وقطرهای بارونی که داره میخوره به سطح آب این دریاچه واقعا دارم از درون حس میکنم لطافت قطرهای بارون وقتی میخوره به سطح زیبای این دریاچه وخودمو یکی ازاین قطرها میدونم ودرکل جزیی از دریاچه که منو دریاچه یکی هستیم واقعا….

    خدایا سپاس گذارم بابت این همه نعمت وزیبایی وفراروانی که موج میزنه ازگوشه گوشه این بهشت زیبا ودرکل گوشه گوشه این جهان هستی….

    خدایا سپاس گذارم بابت برانی زیبا واین ببیی زیبا که چقد درصلح و دوستی درکنار هم دارند ازاین سبزهای این بهشت زیبا نوش جان میکنن….

    واقعا چقد درس داره این حیوانات زیبا برای من انسان که چقد میشه در این جهان درصلح وصمیمیت و دوستی درکنار هم زندگی کرد ولذت برد فارغ از اینکه جنسیت ونژادواداب ورسوم چی هست وچقد متفاوت هستش اصلا مهم وملاک نیست…..

    من سپاس گذار خدا هستم بابت این خانواده ساده زیست و صمیمی وهنرمند و توحیدی واین نی نی ناز‌شون با این چشمای زیبا والهیش چقد لذت بردم از دیدن این خانواده مقدس واقعا مقدس هستش یه سری آدم ساده زیست و بدون الایش

    وهرلحظه دارند درارامش واسایش زندگی میکنن وبا اتوبوس شون کل جهان رو دارند میرن و چرخ میزنن ولذت میبرن واقعا دیگه ازاین شیوه زندگی زیباتر هم میشه یک انسان تجربه کرد من که آرزوم هستش چنین زندگی رو داشته باشم وهمیشه درحال سفر وکشف تااخر عمرم…

    واقعا قابل تحسین هستش تک تک رفتارها ومنش این عزیزان الهی توحیدی تک تک شون کلی درس دارند برای آدم

    من واقعا رفتاری که ازاین عزیزان خیلی برام بولد هستش و به چشم میاد این درصلح بودن رها بودنشون هستش ازبزرگ تا کوچیک ترین عضو خانواده که این نی نی زیبا موطلایی و چشم درشت و آسمانی خدا حفظش کنه برای خانواده عزیزش…

    واقعا چقد این خانواده طبیعی هستن اورجینال هستن

    همشون به وظایفشون درقبال خودشون وخانوادشون آگاه هستن وبه نحوه احسنت هم عمل میکنن

    اونجایی که این بچها یکی یکی هرروز میبایست یه تایم مشخصی بانی نی عزیزشون بازی کنن وازش مراقبت کنن وبراش وقت بزارن

    این احترام این عزیزان رو به همدیگه می‌رسونه و احساس مسئولیتی که درقبال هم دارن

    چقد خوبه انسان مسئولیت پذیر باشه واقعا درقبال همه چیز

    احساس مسئولیت پذیری عشق میاره،عزت و بزرگی میاره،مهرومحبت میاره،صلح و آرامش میاره و درنهایت رشد وپیشرفت و موفقیت به بار میاره….

    واقعا خیلی به استحکام وانسجام روابط خانوادگی کمک میکنه این حس مسئولیت پذیری نسبت به هم وخلاصه این حد از احترام به همدیگه…

    شاید ساده به نظر بیاد این موضوع ولی ریشه خیلی از اختلافات خانوادگی همین بی احترامی وبی اهمیت بودن نسبت به همدیگه میاد که هیچ ارزشی برای هم قائل نیستیم….

    وقتی انسان از کودکی تحت آموزش درست قرار میگیره و این حس مسئولیت پذیری درون انسان ازهمون کودکی ساخته میشه معلوم هستش انسان خیلی خیلی در آینده توزندگیش موفق تر هستش نسبت به بقیه ای که واقعا به هرجهتی و آموزش غلط بزرگ شدن

    خیلی مهم هستش تو کانون خانواده انسان تحت چه آموزشهایی هستش و داره رشد پیدا می‌کنه….

    واقعا میخوام تحسین کنم این خانواده مقدس ومحترمی که واقعا تحت یه آموزش صحیح و درستی دارند یکی یکی بچهاشون رو آموزش میدن و تربیت میکنن بدون هیچ زور واجباری درکمال آرامش واحترام واسایش وسادگی ….

    چقد تک تک شون رها هستن و آزاد ودرلحظه زندگی میکنن

    وقتی خانم شایسته داشت از نحوه زندگی این عزیزان صحبت میکرد از نحوه بارداری این خانم محترم و به دنیا اومدن این بچه زیبا یعنی یه سری باورهای محدود کننده ای که من از یه خانم باردار این چیزا توذهنم بودش وتومحیط اطرافم دیدم و میبینم واقعا شکست

    تو محیط اطراف ما دیگه خانمی باردار میشه دیگه بهش میگن دست به سیاه سفید نباید بزنی باید خیلی مراقب باشی هرکاری نکنی هرچیزی نخوری هرجایی نری تو سرما نری توگرما نری مسافرت نری هرماه باید بری پیش پزشک مخصوص ووووو……

    ولی این خانم خیلی ریلکس و آزاد و رها بدون هیچ استرس واین صحبت‌ها و باورهای محدود کننده ای این بچه نازنین روبه دنیا آورده وتا این جا هم به سلامتی بزرگش کرده ودرادامه هم به سلامتی بزرگش خواهد کرد….

    چقد خوبه از بچگی بچه رو با طبیعت اطراف آشنا کنیم بزاریم تجربه کنه لمس کنه واقعا بزاریم بچهامون ازهمون بچگی دنبال خلق وکشف باشن تا بزرگ میشن یه سری انسان خالق و مفید به جامعه معرفی کنیم و تحویل بدیم به عنوان پدرومادر….

    بزاریم خودشون رو کشف کنن خود قدرتمندشون رو بسازن وبیدار کنن محدود وضعیف بار نیان….

    یه سری بچه قوی وخلاق به این جهان هدیه بدیم

    جهان نیاز داره به انسان های قدرتمند وخلاق و بزرگ ورها وازاد….

    واصلا ما اومدیم تواین دنیا برای تجربه همین زیبایی ها

    ما اومدیم برای کشف استعدادها مون حیف نیست از همون بچگی خرابش ‌کنیم بایه سری باورهای غلط و اشتباه که کردن توکله ما…

    آقا من میگم حالا خودمون از بچگی بایه سری باورهای اشتباه بزرگ شدیم بچگیمون هم دیگه برنمی‌گرده لاقل بزار دیگه کودکی بچهامون‌روخراب نکنیم باهمون باورهای اشتباهی که نسل در نسل به ما انتقال دادن خودمون بزرگ شدیم

    بیا ما آقا پایان بدیم به این چرخه مخرب نحوه بچه بزرگ کردن

    من خودمو میگم باباورهایی بزرگ شدم سرتاسر ترس وضعیفی ومحدود و اشتباه که حتی تا بزرگی هم هنوز که هنوز دارن تاثیر میزارن توزندگی ما وخداروسپاس گذارم به لطف استاد عباسمنش عزیز که دستی شد ازطرف خدا برای ما یه سری ازاین باورها رو شناسایی کردیم و تغییر دادیم وامروز یه خورده ازاین خواب غفلت بیدار شدیم

    من میگم ما منتقل دهنده باورهای خوب و قدرتمند کننده باشیم به نسل های بعد خودمون بزاریم نسل های بعد ما قوی باشن و مستقل….

    بازم خداروسپاس گذارم بابت این فایل زیبا وسرتاسر آگاهی ودیدن پارادایس زیبا بعد یه مدت طولانی ندیده بودمش

    و ممنون شما هستم مریم الهی و استاد عباسمنش عزیز که باما به اشتراک میزارید این زیبایی هارو…

    دوستون دارم ️

    امیدوارم درپناه الله شادوسالم وثروتمندوسعادتمند در دنیا و آخرت باشید ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    سهیلا امینی گفته:
    مدت عضویت: 520 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان از وقتی که این ویدیو رو دیم فقط شکر گزاری میکنم واقعا دیدن این خانواده بهم انرژی زیادی داد هرچند دوساله با استاد عزیز آشنا شودم در مسیر م و هر لحظه زندگیم لذت میبرم و امروز هم با دیدن این بچه خیلی ذوق کردم چه عالی که همچین انسان های ساده قوی رو می‌بینم و ازشون انرژی دریافت میکنم انگار خدا میخواد هر چیز جذابی رو بهم نشون بده ومن از این ویدیو درس های زیادی گرفتم رها بودن ور ها زندگی کردم و خودتت بودن چقدر زیباست

    ممنونم بخاطر تمام زحماتتون و خداروشکر که شما رو دارم دستی از دست های خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: