سریال زندگی در بهشت | قسمت 263 - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نیلوفر مرادی گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام و عرض ادب خدمت استاد و خانم شایسته عزیز

    خدای من، وقتی که بنر سایت رو دیدم نمیدونستم از خوشحالی چی کار کنم.

    کلا دیروز در مورد بچه ها صحبت میکردیم و میگفتم چقدر بچه کوچیک و دوست دارم، خیلی ناز و با مزه هستند.

    دیروز تولد برادر زاده‌ی عزیزم بود، ولی شهرمون از هم خیلی فاصله داره و من پیشش نبودم. اتفاقا خیلی هم دلم براش تنگ شده بود چون همیشه تلفنی بد جوری واسه عمش دلبری میکنه و شیرین زبونی میکنه.

    دیشب تو برنامه هزار ویک که پخش میشد، در همین حد شنیدم که قهرمان های خانم پارا المپیک مهمون برنامه هستند.

    یه دفعه صدام زدند مامان بیا یه نی‌نی خوشگل اومده.

    هزار ماشاالله، خدا حفظش کنه پسر یکی از خانم‌ها ی قهرمان بود. چقدر زیبا آروم و ساکت بود. من و همسرم و دخترم، کُلللللی واسش کیف کردیم و احساساتی شدیم.

    شب قبل از خواب اومدم توی سایت، دیدم به به فایل جدید داریم، اونم چه فایلی، چه فرشته ی زیبایی، الله اکبر

    یعنی کلا دیروزِ من، همش توجه به بچه‌ی کوچیک بود و تا موقع خوابیدن همش فیلم و عکس بچه ها رو دیدم. الله اکبر

    واقعا ایمان آوردم به حرف استاد که میگه: به هر چیزی توجه کنید، وارد زندگیتون میشه. من کلا تمرکزم روی بچه بود که چقدر دوست داشتنی و ناز هستند و همش کل دیروز ، دیدن بچه بود و لذت بردم.

    مثل همیشه خانم شایسته‌ی مهربون، بهترین درس ها رو به ساده ترین روش و به زبان تصویر به ما آموزش میدن

    سبک زندگی این خانواده دوست داشتنی رو تا حدودی با فیلم و توضیحاتی که دادن، به ما نشون دادند.

    لذت بردم از دیدن این مادر موفق، چقدر با خودش در صلحه، چه آرامشی داره. موقع بازی کردن با بچه کوچیکش، چقدررررر خندون و ریلکس بود و بچه رو محدود نمی‌کرد. در حالیکه مراقبش بود تا آسیبی نبینه، آزادش میزاشت تا همه چیز رو تجربه کنه، اگه من بودم نمیذاشتم پا برهنه بچم راه بره یا بشینه رو زمین، حتما یه پارچه یا زیر انداز، توی پارک یا حیاط خونه، زیرش پهن میکردم. و هیچ وقت نزاشتم بچه‌هام این چیزا رو تجربه کنند.

    ولی خوشم اومد از این خانم، واسه سلامتی و استراحت خودش ارزش قائل هست، به هیچ عنوان خودش رو محدود نکرده، حتی توی دوران بارداری، همش در سفر بوده، شنا میکرده، کار می‌کرده بدون محدودیتی. نه مثل من که وقتی بار دار می‌شیم نه مسافرت میرم نه تفریح آنچنانی، خودم رو خیلی محدود میکنم.

    چه خوبه با وجود بچه ی 9 ماهه و دختر و پسر بزرگ و نوجوان همش در سفر هستند و تجربیات جدیدی رو به دست میارند.

    بچه‌ها یاد گرفتند که هر کدوم روزی دو ساعت با برادر کوچیک وقت بگذرونن تا مادر استراحت کنه و به کارهای شخصی خودش برسه.

    تحسین میکنم تقسیم کار این خونواده و سبک زندگی شون رو، خصوصا مادر خانواده که همچین بچه هایی تربیت کرده، که ایراد نمی‌گیرند همیشه در سفر هستند، و خیلی راحت به این سبک زندگی عادت کردند تازه دختر خانواده به خانم شایسته گفته که دوست داره برادرش هم همه جا سفر کنه و مثل اون‌ها دنیا رو تجربه کنه.

    خیلی خیلی زیبا بود فایلتون خانم شایسته‌ی مهربون

    مخصوصا اول فایل که پرادایس زیبا و اون دریاچه که نم نم بارون میومد رو نشونمون دادی و اون طراوت و سرسبزی و اون فضای زیبای بهشتی رو با ما به اشتراک گذاشتید.

    این بهشت و این زیبایی ها پاداش بندگان توحیدی خداوند هست.

    عشقتون پایدار و سایتون مستدااااااااااام

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فاطمه واعظی گفته:
    مدت عضویت: 2616 روز

    سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم جان نازنین

    خیلی خیلی تشکر میکنم به خاطر قرار دادن یه قسمت دیگه از سریال زندگی در بهشت روی سایت

    دیشب موقع خواب داشتم فکر میکردم که چرا دیگه نمی تونم مثل اوایل دوره قانون سلامتی سفت و سخت به این شیوه پایبند باشم و چرا دیگه به طور کامل به روش قانون سلامتی تغذیه نمیکنم البته بیشتر روز رو رعایت میکنم ولی شبهایی که از سر کار برمیگردم و خیلی خسته هستم دیگه نمی تونم خودمو کنترل کنم و یه چیزی می خورم که نباید می خوردم. تو افکار خودم به یه سری نتایج رسیدم و چند تا از دلایلش رو فهمیدم یکیش این بود که وقتی بعد از چند ماه زندگی به شیوه قانون سلامتی به وزن ایده آلم یعنی 60 کیلو رسیدم دیگه انگار ذهنم نمی خواست همراهیم کنه و هی مدام میگفت خیلی داری لاغر میشی بسه دیگه البته حرفهای اطرافیان هم بی تاثیر نبود که چقدر لاغر شدی اون شکلی بهتر بودی تو که خیلی چاق نبودی و … البته استاد نازنین بارها و بارها در این مورد توضیح دادن که نباید اصلا در مورد شیوه تعذیه مون با دیگران صحبت کنیم یا اینکه اینقدر باید عزت نفس و احساس لیاقت و ایمان به مسیرمون قوی باشه که تحت تاثیر حرفهای دیگران قرار نگیریم من هم در ظاهر و درحالت خوداگاه تمام این حرفها رو با خودم تکرار میکنم که من مسیرم درسته و دیگران نظر خودشونو دارن و من کاری به حرف بقیه ندارم اما انگار این حرفها و دیدگاهها و ترس از زیادی لاغر شدن و به زعم دیگران زشت شدن به صورت ناخودآگاه روی من و رفتارهای من تاثیر گذار بود و همینه که استاد همیشه میگن ورودیهاتونو کنترل کنید و من خودم میدونم که تو این زمینه ورودیهامو کنترل نکردم و باعث سست شدن من تو مسیرم شده . خلاصه اینکه وقتی این قسمت جدید از سریال رو دیدم انگار مخاطب تک تک حرفهای مریم جان من بودم و وقتی ایشون گفتن که بعد از شش ماه زندگی به شیوه قانون سلامتی نه تنها دچار کاهش وزن نشدن بلکه وزنشون افزایش پیدا کرد و دور شکم و پهلوهاشون ثابت موند انگار خدا داشت جواب افکار دیشبم رو میداد و میگفت ببین اگه درست و با استمرار به قانون عمل کنی نتیجه دلخواهت رو میگیری و اون فقط ذهنته که با فراموشی عمدی قانون تو رو گمراه میکنه. و یه مشکل دیگه از خودم که دیشب بهش رسیدم این بود که من بعد از ورود به دوره قانون سلامتی ( من فکر کنم جز اولین نفراتی بودم که این دوره رو خریدم یعنی به محض اینکه وارد سایت شدم و دیدم دوره جدید روی سایت قرار گرفته و استاد فایل معرفی دوره رو گذاشتند سریع رفتم و دوره رو خریداری کردم و بعد از گوش کردن به چند جلسه اول همزمان با دوره زندگی به شیوه قانون سلامتی رو به همراه همسرم آغاز کردیم) وقتی تمام دوره رو گوش کردم و دقیقا قانون رو فهمیدم و شروع کردم به اون شیوه زندگی کنم دیگه سراغ اون دوره نرفتم و این تنها دوره ای بوده که من فقط یکبار اون رو گوش کردم و دیشب به خودم میگفتم باید دوباره از اول شروع کنی به گوش کردن به قانون سلامتی تا راحت تر بتونی ذهنتو کنترل کنی که این نکته رو هم مربم جان تو این فایل بهش اشاره کردند و من چقدر ذوق میکردم که خدا دقیقا از طریق این فایل داره با من حرف میزنه. راستش من دو تا فروشگاه سیسمونی فروشی و پوشاک کودک و نوجوان دارم و عاشق بچه ها هستم . حدود ده سال پیش بود که من به این شغل توسط پروردگار هدایتگرم هدایت شدم من فوق لیسانس زبان فرانسه از یه دانشگاه دولتی مطرح تو ایران داشتم و چون بدلیل بچه دار شدن و باورهای محدودکننده زیاد نتونستم تو رشته خودم مشغول به کار بشم تصمیم گرفتم که یه کسب و کار شخصی برای خودم راه اندازی کنم و چون به مطالعه و کتاب خیلی علاقه داشتم می خواستم یه مغازه کتابفروشی بزنم اما به صورت کاملا هدایتی وارد شغل فروش لباس کودک شدم و بعد از یه مدت دیدم که من عاشق بچه ها هستم و واز دیدنشون حالم خیلی خوب میشه و وقتی باهاشون حرف میزنم و اونها می خندن انگار تمام دنیا رو به من میدن و چقدر از نگاهشون انرژی میگیرم و آرامش عجیبی رو بهم منتقل میکنن و این موضوع رو انگار خودم نمی دونستم و بعد تو مسیر کارم فهمیدم و چون خدا منو می شناخته و به علایق من آگاه بوده و نیازهای حال و آینده من رو میدونسته منو به این مسیر هدایت کرده و چقدر این شغل برای من خیر و برکت داشت و چقدر باعث تغییر در شخصیت من شد که وقتی فاطمه اون سالها رو با الانم مقایسه میکنم از زمین تا آسمون با هم تفاوت دارن چقدر من با این کسب و کار رشد کردم چقدر تغییر کردم چقدر بزرگتر و پخته ترشدم و هر چه من رشد کردم و بزرگتر شدم کسب و کارم هم بزرگتر شد و درآمدم بیشتر شد . شروع کسب و کار من همزمان بود با آشنایی من با قانون جدب و کتاب معجزه شکرگزاری و بعد از انجام تمرینات این کتاب بود که به این کار هدایت شدم و بعد از یکسال خداوند مهربانم من رو با استاد عباسمنش عزیز و سایت آشنا کرد . یادمه وقتی که وارد سایت شدم و قیمت دوره ها رو دیدم گفتم اینا چقدر گرونن و من فکر نکنم هیچوقت بتونم دوره بخرم و شروع کردم به دانلود و گوش کردن به فایلهای رایگان و بعد از گذشت چند ماه تونستم از درآمد خودم دوره عزت نفس رو بخرم و بعد خرید بقیه دوره ها برام آسون و بدیهی شد و یه مغازه کوچیک توی شهرک خلوت تبدیل شد به دو تا فروشگاه بزرگ تو مرکز بازار یه شهر شلوغ و پرجمعیت و کلی نتیجه دیگه که همه اش به لطف خدای مهربونم بود و من هیچ کاری به جز کار کردن روی خودم انجام ندادم و این خدا بود که همه کارها رو برام ردیف میکرد.

    من با اینکه خودم دو تا بچه نازنین دارم که بزرگترین دلیل سپاسگزاری هر روزه من هستند و یه عالمه فیلم و عکس از بچگیهاشون دارم که خیلی از شبها می شینیم و اون فیلمها رو نگاه میکنیم و کیف میکنیم باز هم کلیپهای زیبا از خنده ها و کارهای بچه ها از یوتیوب دانلود میکنم و شبها تو جمع خونواده چهار نفره پر از عشقمون اون کلیپها رو از تلویزین پخش میکنم و همه با هم می خندیم و لذت میبریم . همین دیشب بود که پسرم بعد از دیدن بچه‌های دوست داشتنی و با نمک به من گفت مامان من دلم یه آبجی کوچولوی دیگه می خواد لطفا یه بچه دیگه بیارید و همین حرفش کلی باعث شوخی و خنده مون شد و من گفتم اصلا من دیگه بچه نمی خوام و کلی برای خودم برنامه و هدف دارم تازه می خوام یه ماشین کمپر فوق العاده بخرم و باهاش برم کل ایران و دنیا رو بگردم و انگار خدا با نشون دادن این خانواده دوست داشتنی می خواست به من بگه تویی که زندگی رو سخت میگیری و منتظری تا بچه هات بزرگ شن و تو با فراغ بال به بزرگترین رویای زندگیت یعنی سفر به کل دنیا و دیدن تمام زیباییهای اون برسی وگرنه در هر شرایطی ادم میتونه به خواسته‌ها و رویاهاش برسه نگاه کن این خانم در هنگام بارداری در سفر بوده و یک ماه بعد از زایمان هم مسافرت رو دوباره شروع کرده و چقدر آسون و راحت و لذتبخش داره زندگی میکنه و بچه هاشون که از این شیوه زندگی راضی هستند و خودشون به پدر و مادرشون پیشنهاد مسافرت میدن و چقدر این خانم و خانواده شون برای من تحسین بر انگیز بودن و شیوه زندگی و رفتارشون با نوزاد شون چقدر آموزنده و قابل تامل بود و جالب بود که گفتین به بچه فقط شیر میدن و اصلا غذا یا غذای کمکی نمیدن و بچه چقدر سالم و طبیعی رشد کرده و اینکه هیچ وسیله و اسباب بازی برای بچه نمی خرن برام جالب بود چون ما توی فروشگاهمون انواع و اقسام وسیله های متنوع برای بچه داریم از اسباب بازی گرفته تا انواع دندانگیر و شیشه و پستونکهای گرانقیمت و وسیله برای داروخوری و غذا خوری و عصاره میوه خوری و سرلاک خوری و انواع و اقسام قاشقهای سیلیکونی و سرکج و مدلهای مختلف با قیمتهای زیاد که یکی از دلایلی که تو ایران خیلیها بچه دار نمیشن هزینه زیاد خرید وسایل و اصطلاحا سیسمونی و همچنین خرج بیمارستان هست که این خانم چقدر برای من جالب بود که توی خونه و توسط قابله واحتمالا با هزینه خیلی کم زایمان کردند و حتما تجربه لذتبخشی براشون بوده .

    چقدر این بچه زیبا و دوستداشتنی بود چقدر چشمهای زیبا و خوشرنگی داشت من که از دیدنش سیر نمیشم و چقدر بچه آرومی بود و چقدر این خانواده با حوصله بودند و هر دفعه یکی از اعضای خانواده داشت با بچه بازی میکرد و این بچه اصلا گریه نمیکرد و چقدر این مادر آگاه بود که میدونست وقتی بچه گریه میکنه نباید بهش شیر داد من این مطلب رو قبلا مطالعه کرده بودم که یکی از دلایلی که ما وقتی ناراحت هستیم شروع به خوردن میکنیم این هست که وقتی نوزاد بودیم به محض گریه کردن به ما شیر یا غذا میدادند که آروم بشیم و همین باعث شده که در ناخودآگاه ما خوردن به عنوان روشی برای تسلی و آرامش شکل بگیره و این خانم این موضوع رو میدونست و آگاهانه با فرزندش رفتار میکرد نه بر اساس رفتارهای اشتباهی که در جامعه دیده و این کارش واقعا تحسین برانگیز و آموزنده بود .کلا این خانواده دارن رویای منو زندگی میکنن و این یه نشونه از سمت خدای مهربونم بود که فاطمه ببین یه سری آدم هستن که الآن به شیوه ای زندگی میکنن که تو آرزو داری پس از رویاهات کوتاه نیا و فقط به قانون عمل کن همونطور که استاد بهت یاد دادن از خودت بپرس من باید چه تغییری در شخصیتم و باورهام ایجاد کنم تا به این خواسته برسم . استاد جان ازتون تشکر میکنم به خاطر دوره جدید هم جهت با جزیان خداوند که پر از آگاهیهای ناب و الهی هست .

    مریم جان نازنین از شما هم تشکر میکنم به خاطر این فایل زیبا و آموزنده که گذاشتین روی سایت و یه خواهشی ازتون دارم لطفا لطفا لطفا بیشتر از سریال زندگی در بهشت برامون فایل بذارید روی سایت من به شخصه خیلی از این سریال درس میگیرم دیدن زندگی شما به من کمک میکنه درک بهتری از دوره ها داشته باشم شما به شخصه برای من یه الگو هستید الگو در استمرار در کار کردن روی خودمون و همچنین یه الگوی خوب برای داشتن رابطه سالم با همسرم و سعی میکنم مثل شما آزاد و رها باشم و به طرف مقابلم وابسته نباشم . میدونم که این مدت در پارادایس تنها هستین ولی دیدن همین زندگی تنها در این جنگل بزرگ برای من خیلی درس داره و باورهامو تقویت میکنه

    دوستتون دارم و براتون بهترینها رو آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    پریسا گفته:
    مدت عضویت: 603 روز

    سلام به استاد عزیزم و سلام به همه دوستان

    چقد جای تامل داشت. چقد وقتی آدم خودش اروم وقتی به قول مریم عزیز با خودش در صلح با بچهاشم ارومه. میدونید چیه این خانم برام جالب بود. آرامشش. راحتیش. انگار هیچ کس باهاش کاری نداره و هر جور ک خودش دوس داره و احساس میکنه خوبه رفتار میکنه. برعکس ماها که مثلا فلان کار نکنیم شاید فلانی ناراحت شه. اینو حتما برای بچمون بخریم پیش بقیه ضایع نشیم. مدرسه غیر دولتی بنویسم پیش بچهای فامیل کم نیاریم.میدونید چی میخوام بگم؟ رهاس از هر قانون و باید و اجباری رهاس و خودش و خودش و چقد تاثیر گذار و چقد این در صلح بودن رو ب بچهاش هم یاد داده. و چیزی که منو خیلی متعجب کرد وقتیه ک براش میذاره. من دور و بر خودم میبینم مامان گوشی میده دست بچه ک میگه دو دقیقه با من کار نداشته باشه دو دقیقه من ب خودم برسم. انگار بودن با بچها یا بزرگ کردن بچه وظیفشه ولی این خانم وقت گذاشتن برای بچش با عشق. بدون محدودیت. من یادمه چند سال پیش خواهر زادم شاید یکی دوسالش بود رفتیم پیک نیک من با بچهای بازی های فیزیکی زیاد انجام میدم و کفشامو در اوردمو ‌خواستم باهاش رو چمن راه ببرمش میترسید پاشو رو چمن بذار همش گریه میکرد و بعد ک مامانش دید گفت نکن چمن آلودس فلان و من هاج و واج فقط نگاهش میکردم و دادم بغلش گفتم اوکی دیدگاهامون خیلی متفاوت. این خانم اصن بکن نکن نداره اصن بچه حکم رباط براش نداره و هر چی اون گفت باید همون تایم انجامش بده. من یادم یکی از بستگانمون شده نیم ساعت بچشو تو جاش بزور میخوابوند ک باید بخواب و بچه هنوز بیدار بود میگفتم چرا زجرش میدی بذار هر وقت خواست بخواب میگه ن باید قانون رو یاد بگیره میگفتم خودت چرا بیداری پس قانون برای تو نیست میدونید چی میخوام بگم امرو نهی نداره میذاره تو مسیر بیاد بالا چقد دوسش داشتم چقد لذت بردم ولی چقد خوشحالم ک هنوز از این آدما تو دنیا هست. من عاشق سفرم همیشه میگم بخدا خدا این جهان رو نیافریده ک من محدود باشم تو ی شهر یا کشور من باید دنیا رو بگردم و چقد جالب چقد جالب ک این خانواده اینکارو کردن دمشون گرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    بانام خداوندمهربان

    بانام خداوند زیبایی ها

    بانام خداوندهدایتگر

    سلام وصدسلام بر استادعباسمنش عزیز

    بانوی توحیدی خانم شایسته نازنین

    وهمه دوستان بهشتی ام

    خدایاشکرت برای قسمت جدیدزندگی دربهشت

    چقدردلمون تنگ شده برای زندگی دربهشت

    هرچندجای استادعباسمنش بسیارخالی بود وامیدواریم هرچه زودترانتظارها بسراید وشاهد دورجدیدسریال زندگی دربهشت وسفربه دورامریکا باحضوراستادعباسمنش وخانم شایسته باشیم

    اما اما اما

    خدای من چه فایل بی نظیری

    خدای من فضای بهشتی پارادیس راببین

    خدای من برونی نمیدونم اکبری بود اصغری بودروببین

    خدای من بارش باران در سطح دریاچه چه انعکاس زیبای داشت

    خدایا چه فرشته نازنینی

    خدایا مگه میشه این همه زیبایی

    خدایا چقدراین کوچلونازبود

    وای خدای من چه چشمانی

    چه رنگ لعابی

    چه موهای طلایی

    چه شیطنت‌های زیبایی

    چه جنب جوشی چه تحرکی

    چه نگاه تیزبینانه ای به همه چیزداشت

    عجب باهوش بود

    خدایا چقدراین فرشته کوچلو خوردنی بود

    میخواستم انجابودم واین کوچلوی عشق رودرسته میخوردم

    ای جونم ای جونم ای جونم ای جونم چقدرتوخوشکلی مخصوصا باآن لباس زرد نارنجی رنگت

    خانم شایسته نازنین بسیار ازشما تشکرمیکنیم برای تولیدقسمت جدید سریال زندگی دربهشت

    خدایابی نهایت ازت سپاسگزارم برای این فایل فوق العاده که لبریز بوداززیبایی،عشق بی نهایت، محبت ،ارامش ،درس زندگی،درس فرزندپروری وفرزندداری و…

    اگرصداوسیمای جمهوری اسلامی فقط فقط همین فایل رو(البته باسانسورخخخخ) پخش میکردمطمین باشیدبه اندازه کل برنامه هایی خانواده که صداوسیماطی مدت نزدیک به نیم قرن تولیدکرده و به خوردجامعه داده اثربخش بودو جامعه ایران متحول میشد

    من عاشق بچه هاهستم

    این فایل زیبا وفوق العاده منوبردبه دوران بچگی و نوجوانی خودم که آن زمان‌ها پدرعزیزم، مادرنازنینم وامثال من بعضی جاها باورهای مناسبی داشتیم وقطعا ناخودآگاه درزندگی روزمره ازقانون استفاده میکردیم

    وچقدرهم زندگی علیرغم مشکلات وکمبودامکانات لذت بخش بود دراینجادوست دارم خاطرات زیبای بچگی ودوران خردسالی خودم راباشما عزیزان به اشتراک بذارم به این دلیل که باوردارم درهمین جامعه درب داغون ایران هم میشودخوب زندگی کرد ولذت برد ودراین 5سال یه جورایی همان سبک سیاق زندگی دردوران بچگی ونوجوانی وجوانی من زنده شده است که میشودراحت گرفت واززندگی لذت برد البته ناگفته نماند من دراین 5سال ازاستادعباسمنش یادگرفته ام که همه جیز بستگی به باورانسانهادارد همانطورکه استادعباسمنش بارها به این موضوع اشاره کردند که همه چیز بستگی به ذهن وباورماداردگاهابودند وهستندکسانی که ناآگاهانه دارنددربعضی ازموارد درزندگیشون ازقانون استفاده میکنندوباورهای مناسبی دارند

    دقیقا مثل همان دوران کودکی وخردسالی من که بعضی ازجامعه روستایی درمورد فرزنداری باورهای مناسب تری داشتند نسبت به جامعه شهری انهم به واسطه شرایط ومحیطی که دران زندگی میکردند باعث ایجادچنین باورهایی شده بود

    اماشرح ماجرا:

    من درخانواده بزرگ وپرجمعیت روستایی بدنیاامدم وبزرگ شدم

    جمعیت خانواده ما 11نفربود

    شامل پدرومادرعزیرم 6برادرو3خواهرکه من بچه وپسربزرگ خانواده هستم البته پدرنازنینم چندسالی است که درآسمان هاهستند روحشان شاد جایشان خیلی خالی است

    زندگی دردهه 40،50که دوران مابودتقریبا سبک زندگی به همین شکل که این خانواده محترم ونازنین آمریکایی که امروز دارندبودالبته بااین تفاوت که دردوره ماسبک زندگی خصوصا جامعه روستایی ایران ناخواسته دراثرکمبودامکانات ورفاه اجتماعی به این شکل بود اما سبک زندگی این خانواده وجامعه آمریکا که درسفربه دورامریکاوزندگی دربهشت دیدیم سبک واقعی زندگی جامعه امروزامریکا

    میباشد

    من دقیقا ازکلاس دوم وسوم ابتدایی رو به یاددارم آن روزها من به پدرعزیزم و مادر نازنینم دربزرگ کردن بچه ها وکارکشاورزی وکارخونه کمک میکردم دقیقا به یاددارم آن روزها مادر نازنینم تا چندروزقبل اززایمانش که بیشترزایمانش درخونه وباکمک قابله انجام میشد همه کارمیکرد وخبری ازسبک بارداری وزایمان امروزی که زنان ایران درگیرش هستندنبود شایدباورتان نشه مادرنازنینم دوسه روز قبل اززایمانش که انهم برحدس گمان بودحدود70 الی80 عددنان تنوری هیزمی که خمیر کردن ان بادست وسنتی بود می پخت تایک هفته ای که دوران زایمانش تمام بشه وحالش بهتربشه خانواده نان برای خوردن داشته باشیم همه بچه ها که اکثرافاصله شون دوسال بود یکی ازیکی خوشکل ترزیباتربودندشیرمادرمیخوردند

    بزرگ کردن بچه هاهم نسبت به امروز خیلی راحت تربود خونه بزرگی داشتیم یک جوب آب بزرگ ازوسط خونه ردمیشد دوطرف جوب پراازدرخت اناربود باغچه داشتیم انواع سبزی گوجه بادمجان خیارسبزخیارچمبر هویج محلی وکلی میوه های دیگه مرغ گوسفند همه چی ارگانیک وازتولید به مصرف بود وبچه هاازهمان ماههای اول تولد توی حیاط خونه که تازه سالهای اول خاکی بود وتوی باغچه بودند وباطبیعت رشدمیکردند

    یادمه توی خونه یه حوضچه بود که آب ازانجا عبورمیکردروزهای ظهر جمعه من به کمک مادرم وسالهای بعد باکمک آبجی بزرگم بچه هارومثل بره توی حوضچه می انداختیم و حمام میکردیم آن سالها بک دونه اسباب بازی نبود تنها وسیله اسباب بازیمون یک طایر کهنه موتور بایک تکه چوب بود که طایربازی میکردیم یا یه بازی داشتیم که باسنگ بود وبعداپیشرفت کردیم شش خونه بازی میکردیم وسالهای اخر

    جوانی من بود که تازه بازی منچ امد به بازار

    خلاصه این فایل زیباباعث شدتاخاطرات زیبای بچگی ونوجوانی من زنده شود وبی نهایت سپاسگزارخداوندهستم که هم اکنون بامادرعزیزم ،داداشا وابجی های گلم به همراه همسرانشان وفرزندانشون وخانواده نازنینم درکنارهم اززندگی لذت میبریم

    بازهم بسیارتشکرمیکنم ازخانم شایسته نازنین برای تولید این فایل فوق العاده واین حجم اززیبایی که بامابه اشتراک گذاشتند

    کلی حالمون راخوب کرد وکلی تمرکزمون رفت روی زیبایی‌ ها ونعمتهای خداوند

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    ازدرگاه ایزدمنان بهترین‌ها رابراتون ارزودارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2093 روز

    سلام به همگی

    شکرگزاری من درباره فصل بهار

    فصل بهار یکی از زیباترین شاهکارهای خداست

    این فصل حس و حال عجیبی دارد و انرژی خیلی بالایی دارد.

    من به روال سابق تلاش می‌کنم این نعمت بزرگ الهی رو به اندازه درک و فهمم سپاسگزاری کنم:

    1. خدایا شکرت بابت نعمت چهار فصل

    2. خدایا شکرت بابت نعمت فصل بهار

    3. خدایا شکرت بابت سرزندگی و تازگی که در فصل بهار جاری است

    4. خدایا شکرت که در بهار زمین دوباره جان می‌گیرد و گل‌ها به شکوفایی می‌رسند

    5. خدایا شکرت بابت رنگ های شاداب و عطر دل انگیز گل‌ها در بهار

    6. خدایا شکرت بابت نسیم ملایم و خنک شب های بهاری

    7. خدایا شکرت که بهار به ما یادآوری می‌کند که زندگی همیشه در حال تغییر و تحول است

    8. خدایا شکرت بابت باران های نرم بهاری که زمین را سیراب می‌کند و هوا را لطافت بی نظیری می‌بخشد

    9. خدایا شکرت که در این فصل، درختان با برگ های تازه و تُردِ خود جلوه گری می‌کنند

    10. خدایا شکرت بابت آواز خوش پرندگان در بهار که صبح ها سمفونی زیبایی است

    11. خدایا شکرت بابت گل‌های زیبا که در بهار در جای جای شهر دیده می‌شود

    واقعاً بعضی از این گل‌ها به حدی زیبا و خوشرنگ و خوش طرح هستند که من مبهوت می مانم و تا چند عکس و فیلم از آنها نگیرم نمی توانم آنجا رو ترک کنم!!

    12. خدایا شکرت بابت عطری که در هوای بهاری جاری است

    13. خدایا شکرت بابت تمام میوه های خوشمزه ای که در بهار، طبیعت به ما ارزانی می‌کند مثل توت، توت فرنگی، آلوچه، انبه، توت سیاه

    14. خدایا شکرت که در بهار واقعاً طبیعت دگرگون و زیبا می‌شود و درختانی که تا چند وقت قبل چوب خشکیده به نظر می رسیدند، چقدر سرسبز و باطراوت و زیبا می‌شوند

    15. خدایا شکرت بابت سایه خنک درختان پربرگ در بهار

    16. خدایا شکرت بابت آفتاب بهاری

    17. خدایا شکرت که بهار الهام بخش تعداد بی شماری آثار هنری شده است

    18. خدایا شکرت بابت اشعار شعرای معروف در مورد بهار

    مخصوصاً این شعر که نوستالژیک است:

    بهار آمد و شمشادها جوان شده‌اند ، پرندگان مهاجر ترانه خوان شده‌اند.

    دوباره پنجره ها بال عشق وا کردند، دوباره آئینه ها با تو مهربان شده‌اند………….

    19. خدایا شکرت بابت ترانه هایی که در وصف بهار سروده شده. مثل ترانه بهار ای بهار آقای افتخاری که خیلی زیباست

    20. خدایا شکرت بابت عطر عجیبی که من در هوای بهاری استشمام می‌کنم

    21. خدایا شکرت که به نظر من، فصل بهار، زیباترین و رنگارنگ ترین و خوش آب و هواترین فصل سال است.

    22. خدایا شکرت بابت نسیم بهاری که به پوست و صورتم می خورد و مرا غرق در لذت می‌کند

    23. خدایا شکرت که بهار فصل گردش در طبعیت و سفر و پیک نیک است

    24. خدایا شکرت بابت باران بهاری که پس از آن، بوی خاک نمناک بوی بهشت می‌دهد

    25. خدایا شکرت بابت شکوفایی گل‌ها در فصل بهار که هر کدام با رنگ و عطر و هندسه خاص خود، زیبایی‌های طبیعت را دوچندان می‌کند

    26م خدایا شکرت بابت لحظاتی که در دل طبیعت می گذرانم یا وقتی که در پارک ها و باغ ها قدم می‌زنم و از زیبایی‌های اطرافم لذت می برم.

    27. خدایا شکرت بابت شب های بهاری که زیر آسمان می گذرانم. این شب ها با نسیم خنک و آرامش‌بخش، فرصتی است برای تفکر و آرامش روحی و یاد کردن عظمت خالق مهربان

    بچه ها دوست تان دارم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سپیده سیف گفته:
    مدت عضویت: 925 روز

    سلام وخداقوت خدمت استادم ومریم بانو

    اول کاری بگم من مردم برای این همه زیبایی بچه چقدر چشمای خوش رنگ وخوشگلی داشت وچقدر تحسین میکنم زیبایی مادر بچه رو

    مریم جون اگر من به چشم خودم این فایل رو نمیدیدم حتی اگر نزدیک ترین شخص زندگیم میگفت من توی آمریکا همچین خانواده ای دیدم که همش توی سفر هستند وتوی اتوبوس زندگی میکنند باورم نمیشد

    این نوع سبک زندگی رو من تا به حال نه دیدم ونه شنیدم

    همین چند دقیقه فیلم دنیای برای حرف زدن ونکته برداری داره

    1-چقدر این خانواده به اصل خودشون برگشتن ازنظر عجین بودن با طبیعت-بی حاشیه بودنشون-مترکز بودن به سبک زندگی شخصیشون-داشتن باور احساس لیاقت-آرام بودنشون-اتحاد ویکپارچگی شون

    2-الان این مادر برعکس تمام این90درصد مادرهای کل جهان هستی که همش میگن نه سخته بچه داری،بچه دار بشی زندگیت دیگه مال خودت نیست،تایم و وقت سرخاروندن هم دیگه نداری ولی این خانوم برعکس همه با وجود توکل ویک اعتماد به نفس درونیش میگه این بچه که کوچیک هست اصلا مسافرت مارو سخت نکرده(همین یه جملش رو میشه ساعتها دربارش حرف زد )آخه این همه آرام بودنش،اعتماد داشتنش که هیچیش نمیشه این بچه با اینکه خاک توی دهنش میذاره وفقط باید مراقب بود که قورتش نده از کجا میادش؟جز اینکه این خانوم فهمیده زندگی سخت نیست وهرچی رو آسون تر بگیری راحتتر میره جلو وفقط براساس چارچوب خودت برو جلو نه حرف دکترا و مردم که ای وای به بچم زیاد شیر بدم،فلان غذاش دیرشدو الی ماشاالله

    3-تحسین میکنم اتحاد این پدر ومادر رو که توی این سفر باز از تحصیلات بچشون نگذشتند ونگفتند نه نریم سفر بچمون از درس عقب می افته بلکه یک‌نوع وروش دیگری از یادگیری رو انتخاب کردن

    4-تحسین میکنم سبک غذایی خانم خانواده رو که با اینکه سه بار باردار شده ولی هیکل زیبا و‌چهره ی قشنگی داشتند

    5-تحسین میکنم اون لبخند محبت آمیزشون رو که از یک آرامش درونی ورضایت مندی از زندگیشون میاد

    6-تحسین میکنم کل مردمان آمریکارو که انقدر خانواده دوست هستند برعکس تمام فیلمهایی که دیدیم

    7-تحسین میکنم مریم جون رو که این فایل رو برای مادران الان ومادران آینده تهیه کردن تا ماهم بتونیم مثل اون10در صد کل جهان زندگی آسان وسرشاراز عشق و امید به خدارو تجربه کنیم

    درپناه الله مهربان باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    ندا سادات گفته:
    مدت عضویت: 1529 روز

    بنام خداوندی که به من وعده داده است ،که آنقدر به من پول و ثروت میدهد که من نمی توانم بشمارم ،وعده ی خدا حق است ،من ادامه میدهم ،من کار درست خودم را انجام میدهم ،خداوند به وعده اش عمل می‌کنه ،چون خدا وهاب است ،بخشنده ی بی نهایت .

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان این زوج خوشبخت که الگوی عالی برای من هستند .

    استاد عزیز اگر کامنت نمیگزارم و یا کم میگزارم

    در فرکانس آن نیستم ،و راستش در مسیر علاقه ام هستم و شاید وقت نکنم کامنت بگزارم ،

    ولی هرکسی کامنت می زاره 20 سال جلوتره

    چون فرکانس عجیبی داره .

    استاد به تضادی برخورد کردم و از خدای خودم به خاطر این راهنمایی اش سپاس گذارم ،چون تضاد کمک خداوند به من هست ،و فقط سعی میکنم درسها را از تضاد بگیریم و به راحتی رد شوم .

    دیروز 27 اردیبهشت 1404 از خدا کمک خواستم که منو هدایت کنه راهی برای من باز کنه

    و به طور خیلی اتفاقی با یک فیلم از پسر شما میکاییل برخورد کردم که منو بسیار تحت تأثیر قرار داد که آخه چطور میشود ؟ چرا ؟

    من این فیلم را فقط 10 دقیقه دیدم

    البته جسارت نباشه من قصد دخالت در زندگی شخصی شما را ندارم

    اما اما اما این فیلم باعث شد خدای شما و شما برای من بزرگتر شوید

    و باعث شد من به خودم بیاییم

    استاد شما الگوی من هستید و وقتی این فیلم را دیدم به خودم گفتم ،ندا تو الگوت استاد عباس منش هست ،استاد چقدر به اتفاق های زندگی اش بی‌توجه هست ،به خودم گفتم، استاد به حرفهای پسرش بی توجه هست ،و حتی توی یک فایل گفتید، پسر من باید بره و سرش به سنگ بخوره و من الان متوجه ی این حرف شما میشوم ،استاد معنای فرکانس را فهمیدم که یک پدر با پسرش می‌تونه هم فرکانس نباشه و از هم جدا باشند ،مثل حضرت نوح که اصلا در فرکانس پسرش نبود .

    به خودم گفتم توهم مثل استاد توجه نکن، همه چی درست میشه اینجوری نمی مونه،و به مغزت که همش میخواد تو به افکار منفی فکر کنی توجه نکن به قلب خودت برو ،که جایگاه خدا است و هدایت خدارا بخواه و این کاررا کردم

    و بااین فیلم مواجه شدم

    الان دارم روانشناسی ثروت 1 را گوش میدهم فایل 26 رفاقت با پول

    من در کامنت های قبلی گفتم من نتیجه دیدم

    مهاجرت داشتم ،سلامتی داشتم ،یکتا پرستی را سعی کردم داشته باشم و الان در مسیر علاقه ام هستم

    و قبلاً هیچ درآمدی نداشتم ولی الان از مسیر علاقه ام پول هم میتوانم بسازم

    ولی در مورد ثروت ،ثروت من ثروت پایدار نیست ،و دارم تکامل آن را طی میکنم و هنوز به تصاعد نرسیدم و به اندازه ای که عمل میکنم دارم نتیجه هم میبینم

    فایل میکاییل خیلی رو ی من تاثیر گذاشت البته تاثیر بسیار مثبت چون شما آدم باایمانی هستید یکتا پرست هستید و هر کسی بر خلاف شما حرف بزنه ،در نهایت به نفع شما هست .

    من وقتی فیلم 10 دقیقه ی را دیدم ،گفتم این فیلم اتفاقی نبوده ویک چیزی را می‌خواسته به من بگه ،فکر کردم که چرا من نباید به یک ثروت پایدار برسم چرا ؟

    البته من در مسیر علاقه ام هستم و درآمد هم دارم ولی نه به صورت چشم گیر و خدارا سپاس گزارم ،ولی من زیاد میخواهم خیلی زیاد

    و شاید خیلی هم خیلی ها اصلا نتیجه ندیدن

    و خیلی ها هم نتایج بسیار زیاد دیدن

    استاد من به اندازه باور هایم به اندازه عمل کردنم، نیجه دیدم ،و خیلی هم خوب بوده

    ولی من که ثروت زیاد می‌خوام باید بیشتر کار کنم روی خودم

    باید تعهد بیشتری بدهم ،خیلی بیشتر

    من 12 قدم را گوش کردم و به اندازه تعهدم نتیجه دیدم

    من روانشناسی ثروت 1 را سال 1401 گوش کردم و به اندازه تعهدم نتیجه دیدم

    الان دوباره سال 1404 دارم دوباره روانشناسی ثروت 1 را گوش میدهم

    فایل 25 هستم

    و به خودم گفتم ندا تو چرا درسهایت را اونجوری که باید یاد نگرفتی ،چراا ؟

    ندا توعالم بی عمل هستی ،ندا توکه زیاد میخواهی باید بیشتر روی خودت کار کنی

    یک مثال از روانشناسی ثروت 1

    جلسه‌ی 25

    رفاقت با پول

    من سال 1401 فقط 50ذهزارتومان پول گذاشتم کنار و الان هم سال 1404 همان 50 هزار تومان هست ،تازه یکبار توی آموزشگاه یکی از دوستام پول میخواست بهش از این پول دادم

    چون درسم را نگرفتم

    قرار بر این بود اگر جون من را خواستند بگیرند این پول را ندهم ولی من دادم چون تعهد نداشتم

    و اصلا توی این چند سال من با پول رفیق نبودم چون همان 50هزارتومان بوده ومن اصلا به این پول اضافه نکردم چون باور به فراوانی ندارم این مشکل منه ،من خودم را نتوانستم از درون درست کنم

    معلم که درسهایش را به من داده من شاگرد اول نبودم

    من نتوانستم رفاقت با پول داشته باشم ،من مثل استادم نبودم که پول کرایه تاکسی را از پول رفاقت با پول به هیچ عنوان نداده

    پس استاد حقش هست که نتیجه ی پایدار ثروت پایدار داشته باشه ،

    تازه این یکی از مثال هایم بود که عالم بی عمل یعنی این ،ما همه چیز از آموزش های استاد میدانیم ولی آیا عمل میکنیم ؟

    استاد بی نظیری

    زندگی ما شده فایل های شما ،سر یال و فیلم های ما شده، زندگی در بهشت ،سفر به دور آمریکا ،وفایل های جدید

    شما و مریم جون جزئی از خانواده ی ما شدید

    ویدیو میکاییل روی من تاثیر گذاشت نه تاثیر منفی ،تاثیر بسیار مثبت که قانون بی توجهی را از استادم یاد بگیرم ،یاد بگیرم که حتی نسبت به فرزندم پاره ی تنم بی توجه باشم ،هرکسی خالق زندگی خودش است ،ما نمی توانیم دیگران را به راه راست هدایت کنیم ،ما فقط خودمان را میتوانیم درست کنیم ،کار کردن فقط روی خودمان

    من از خداوند خواستم آنقدر تمرینات استاد را جدی بگیرم که نتیجه‌ی ثروت پایدار داشته باشم

    و برم روی قله بایستم دستانم را بالا بگیرم و فریاد بزنم

    ای خدااااااااااااااای من

    ای خدااااااااااااای استاد عباسمنش

    ای خدایی که به استاد همه چی دادی به من هم دادی

    من نتیجه دیدم ،من نتیجه دیدم

    و سجده ی شکر به جا بیاورم

    استاد عباسمنش ای پیامبر عزیزم ای که کسی که یکتا پرست است و مثل شما ندیدم

    ای کسی که زندگی خودت را مستند کردی

    ای کسی که یکتا پرستی را به من آموزش دادی

    ای کسی که باعث شدی قرآن را 3سال بخوانم و اصل را از فرع تشخیص بدهم

    ای کسی که با فایل فقط روی خدا حساب باز کن به من فهماندی از چه کسی بخواهم

    ازت سپاس گزارم

    خدیا شکرت به خاطر همه چی

    استاد درس یکتا پرستی را به من دادی سپاس گزارم از شما

    استاد عزیز و مریم جان و هم فرکانسی های عزیز م

    برای من دعا کنید که تمرینات استاد را وحی منزل بدانم و عمل کنم

    و تمام تمرینات استاد را موبه مو اجرا کنم .چون من زیاد میخواهم

    و میخواهم نام خدا ی استاد را فریاد بزنم

    خدایا شکرت که هستی و قلبم را باز کردم برای دریافت فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    بهناز عادلی فر گفته:
    مدت عضویت: 497 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی

    استاد

    توی کامنت قبلی در مورد نشانه ای که خداوند با این فایل به من داد گفتم و اینکه در دوره قانون سلامتی دچار چالش هایی شده بودم و نگرانی هایی به سراغم اومد و خداوند با این فایل من رو به ادامه راه مطمئن کرد.

    میخوام در مورد یکی دیگه از نشانه های این فایل بنویسم.

    من 10 سالی میشه که قصد بارداری دارم و هر چی آی وی اف و … کردیم جواب نگرفتیم.

    و روز به روز وضعیت جسمی ام با خوردن داروها بدتر شده.

    که نشانه ای برام اومد و دوره قانون سلامتی رو خریدم.

    راستش پارسال بود که با فایل های دانلودی و فایل ترمزهای ذهنی ، متوجه یک ترمز ذهنی بزرگ در خودم شدم.

    من از یک طرف میگم بچه دوست دارم ، از طرفی بچه دار شدن رو مانعی میدیدم برای پیشرفت کردن،

    در کل علاقه دارم به پیشرفت و کار کردن روی شخصیت خودم ،قبل آشنایی با شما و این سایت هم همش دنبال کتاب های روانشناسی ، خودشناسی ، موفقیت ، کلاس های مختلف و … بودم، تا اینکه خداوند منو به اصلی ترین و درست ترین مسیر هدایت کرد.

    افرادی که دور و بر من بودن الگوهای خیلی نامناسبی بودن.

    تمام خانم های اطراف من بعد بچه دار شدن خونه نشین شدن و کارشون شده بچه داری و هیچ پیشرفتی تو زندگی شون و توی شخصیتشون نمیدیدم.

    حتی همیشه گلایه میکردن از اینکه وقت نمیکنن ذره ای به خودشون برسن و بچه داری شده تمام زندگی شون، کم خوابی ، عدم تحرک ، نرسیدن به پوست و مو و ظاهر ، حتی یک صفحه کتاب وقت نمیکنن بخونن.

    و من ته قلبم این مدل زندگی رو دوست نداشتم.

    و زندگی فعلی ام که میتونم ورزشم رو بکنم، به تغذیه ام برسم، به خودم برسم ، به تفریحم برسم و مهم تر از همه روی شخصیتم کار کنم و از کسب آگاهی و یادگیری لذت ببرم (واقعا با هر بار یادگیری حس خوبی پیدا میکنم )

    رو دوست داشتم .

    این ترمز رو در خودم پیدا کرده بودم.

    حتی فهمیدم علت اینکه آی وی اف ها موفقیت آمیز نبوده این بوده که تو ذهن من بارداری با آی وی اف مساویه با 9 ماه استراحت بیش از حد ، رعایت کردن های بیشتر ، احتیاط های بیشتر ، از بین رفتن آزادی ها، محدودیت های بیشتر و …

    و همیشه ته قلبم ترجیح میدادم که طبیعی باردار بشم که نیاز به استراحت خاصی نباشه.

    حتی این 3 باری که آی وی اف کردم 15 روز کامل استراحت مطلق بودم، که ته قلبم یک تضادی داشت با زندگی که میخواستم.

    و خداوند نشانه ای دیگر به من داد.

    الگویی مناسب

    از یک خانم که با خودش در صلحه، بچه داری مانع پیشرفت و اهداف و برنامه هاش و استراحتش نیست.

    با وجود بارداری ، با وجود بچه داری زندگی اش مثل قبل جریان داره.

    حتی متوجه یک پاشنه آشیل در خودم شدم : سخت گرفتن زندگی.

    دیدم من خیلی خیلی خیلی توی همه چیز به خودم سخت میگیرم.

    دوست دارم همه چیز کامل و دقیق انحام بشه.

    واسه همین همیشه یک نگرانی دارم.

    و یک خودسرزنشی ، وقتی اتفاقات مطابق میلم پیش نمیره،مطابق برنامه ریزی که کردم.

    ، خودسرزنشی ، خودسرزنشی، کمال گرایی،استرس از انجام نشدن کارها طبق قوانین ذهنی ام و خودسرزنشی دوباره و ….

    و یک چرخه معیوب تکراری

    چقدر این قسمت از سریال زندگی در بهشت برام درس داشت ،

    درس آسان گرفتن کارها، آسان گرفتن بچه داری ، نترسیدن از اتفاقات جدید ، استقبال از تجربه های جدید زندگی ، و آسان گرفتن زندگی

    یک الگوی مناسب .

    یک خانم که با خودش در صلحه ، و با جریان زندگی پیش میره ، و از زندگی لذت میبره، نگرانی نداره.

    مقررات خاص و پایبند کننده تو ذهنش نداره، یک اصول و چارچوب خاصی که اگر زندگی طبق اون پیش نرفت نگران بشه ، نداره

    رها و آزاد

    خودش رو به دست جریان زندگی سپرده و لذت میبره ، از زندگی ، از دنیا ، از اتفاقاتی که قراره رخ بده ، از آینده.

    چقدر توکل داره.

    چقدر ایمان داره به خداوند.

    به استقبال آینده میره.

    چه حس قشنگی داره این مدل زندگی کردن.

    دوست دارم رها و آزاد باشم، با آغوش باز به استقبال آینده برم ، بدون نگرانی ، به خداوند توکل کنم،

    خدایا شکرت بابت این آگاهی ها ، این خودشناسی ، این درک جدیدم از زندگی ، و این الگوهای خوب ،

    و امیدی که نسبت به آینده به من میدی.

    آینده ای زیبا با باورهای درست تر ، درک بهتر و روز به روز کار کردن روی خودم.

    خانم شایسته عزیزم ممنون بابت اشتراک این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    به نام خدای هدایت گر…

    سلام خدا جانم!

    سلام استاد عزیزم،بانو شایسته ی گل که کلی دلمون برای شما و سریال زیبای زندگی در بهشت تنگ شده بود،سلام دوستان عزیز در این مدار الهی…

    استاد جانم!

    بشکرانه ی این دوره ی جدید هم جهت با جریان خداوندهر روز چرخ زندگی مون روان تر میشه!

    چشم هایم لایق دیدن زیبایی های زیادی را شده اند!

    الهامات و هدایت هایت از هر گوشه و زبان هر فردی،نشان از هم جهتی با خودت رو داره!

    ایده های خوبی رو دریافت می کنم!

    رفتار جهان و افراد بسیار متفاوت تر از قبل شده!

    هر روز خریدهای با کیفیت و روزی های بی حسابی از خزانه ی خودت وارد زندگیمون میشه بدون هیچ مخارج اضافی!

    هر روز سپاسگذارتر میشم،احساسم در طول موج مثبت مثبت هست و هر وقت میخواد به سمت ذهن بره زود آلارم میده و محو زیبایی ها میکنه!

    ورودی مالی ثابت و اینکه از فضل خودت هر چه رو بخوام برام مهیا میکنی!

    همزمانی ها برام روشن تر شده اند!

    فضل و برکتت از هر کجا به سمت زندگیم در جریانه!

    داری واضح تر باهام حرف میزنی،با نشانه هایت!

    چند روز پیش توی شهر دیگه در حال رانندگی بودم و در دلم سپاسگذاری،یهو گفتم اگه یه مدل ماشین خاص که مده نظرمه و هنوز انگشت شماره توی اون شهر رو تا فاصله ی رسیدن به شهر خودمون دیدم یعنی در مسیر درست هستم و این نشانه یعنی اینکه من هدایت شده هستم!

    بخدای احد و واحد که میدونم همتون باور می کنید یعنی به پنج ثانیه نکشید که همون ماشین گران قیمت و لوکس از جلوی چشمام از خیابان فرعی وارده خیابان اصلی شد و همونجا گفتم خدایا قربون خودت و قوانینت که این قدر درست و دقیق هستند و من انتظار داشتم اون فاصله ی بیست کیلومتری رو که میخوام رانندگی کنم اونجا ببینم ولی به پنج ثانیه نکشید و اون قدر دلم روشن شد که اندازه نداشت و تمام مسیر رو فقط شکر گزاری کردم!

    صبح بساط ناهار رو آماده کردم و چند قلم وسایل نیاز داشتم پیامک زدم به همسرم که موقع اومدن بخرند و یه لحظه از ذهنم گذشت که کاش می گفتم فلفل دلمه ای سبز هم بگیرند ولی بعد پشیمان شدم چون ایشون عادت به خرید کم ندارند و من فقط یه دونه نیاز داشتم و کلا منصرف شدم چون می دونستم زیاد می خرن…

    وقتی اومدند و خریدها رو باز کردم بخدا یه دونه فلفل دلمه ای سبز رنگ رو بین خریدها دیدم و وقتی دلیل خریدشون رو پرسیدم گفتند که یه لحظه خوشم اومد و اونم گذاشتم بین وسایلا،یعنی خدا هدایتش کرده بوده که اون رو برداره و این یعنی همونی که من میخواستم،یعنی کن فیکون!

    و برای خدا هیچ فرقی بین خواسته ی کوچک و بزرگ ما نیست…

    حوال ظهر رفتیم یه سر به باغ بزنیم و اون عطر بهشتی که همه جا پیچیده رو بخاطر شکوفه های سنجد،بخاطر گلهای نسترن،بخاطر گلهای محمدی،تا دوباره تجربه شون کنم و فقط سپاسگذاری و حال خوش!

    یه لحظه گفتم پرنده ای هست تو مسیر باغمون که بسیار زیبا هستند و گفتم خدا جانم من میخوام تو این مسیر از اون پرنده ها رو ببینم و دوباره من رو هدایت کن به دیدنشون…

    بخدا توی مسیر همسرم از یه راه فرعی رفتند و وقتی حجم زیاد اون پرنده ها رو که روی تیر چراغ برق نشسته بودند رو دیدم گفتم خدایا عظمتت رو شکر،من یه دونه میخواستم بیش از بیست عدد پرنده روی تیر چراغ برق بودن که بسیار زیبا و رویایی بودند و حتی در حین حرکت با موتور فیلمشون رو گرفتم تا بعنوان نشانه برای خودم نگه دارم!

    دیروز برای باغمون یخچال گرفته بودیم و همسرم می خواستند تا نصبش کنیم و استفاده کنیم ازش و همه کارها رو کردیم و ایشون یادشون افتاد که برای یه کار دیگه میخ لازم داشتند و باید از مغازه میاوردند ولی یادشون رفته بود و سوار موتور شدند و دوباره به شهر برگشتند و کناره خریدهای دیگه میخ رو هم از مغازه بیارن و وقتی برگشتند دیدم دوباره میخ یادشون رفته و این یه هینت بهم داد که علت داره این از یاد رفتن و گفتند که یخچال رو به برق بزنیم و من گفتم اول تمیز کاری کنیم بعد و برای اینکار به میخ نیاز داشتند و گفتند برم از همسایه بگیرم چون مسافت بین باغ تا خونمون با ماشین حداقل نیم ساعت هست و رفتند و اونجا وقتی گفته بودند که یخچال گرفته ایم و اومدیم راهش بیندازیم،همسایمون گفته بودند بخاطر پمپ های برقی آب که برای کشاورزی هست فاز برق رو کاهش داده اند و نباید یخچال رو به برق بزنید چون زود خراب میشه و وقتی اومدند و این رو گفتند،گفتم خدایا واضح و آشکار داری باهامون حرف میزنی و هدایت می کنی!

    چه کسی جز خودت به این زیبایی میتونه انسان رو هدایت کنه!؟

    امروز دوباره صبح زود با بارش باران بیدار شدیم و دوباره و دوباره این بارش باران رو در طول روز تجربه کردیم و هر بار قربون صدقه ی خدا رفتم و گفتم همه ی اینا از فضل خودت هست و سالیان زیادی باران به این شدت و هر روزه ای نباریده بوده و گفتم به اندازه قطره قطره بارانت میلیاردها میلیارد بار شکرت و احساسم عالی و لطیف شده بود که یه لحظه گفت همه ی اینا بخاطر سپاسگذاریه تو هست و چقدر احساس لیاقت کردم و همونجا گفتم اگه تمام مردم شهرم از عمق وجودشون سپاسگذار بودند چقدر نعمت و برکت از طرف خدا دریافت میکردیم!

    شب خونه ی مادرم بودیم و بعدش برادرم ما رو مهمون رانندگی با تریلی تازه اش کرد و چقدر لذت بردم و احساس لیاقتم بیشتر شد که برای اولین بار این لذت رو تجربه کردم و دوباره سپاسگذاری و شکر از خداوند که همگی بخاطر بودن در این دوره و دریافت آگاهی های ناب این دوره هست و آن قدر در دلم تحسین کردم و حتی به خواهرم هم گفتم دقیقا مثل تجربه ی آروی استاد هست و چقدر از اون بالا دیدن ماشین های کوچک زیبا بود و حتی احساس استاد رو هنگام رانندگی در آروی رو تجسم کردم و اون قدر انرژیم رفت بالا که اندازه نداشت و خداوند از زبان ایشان الهامی بهم کرد و هدایتی رو از طرف خودش دریافت کردم که قلبم به اندازه ی جهان باز شد و انشاالله این هدایت که از زبان ایشون جاری شد دریچه های نعمت و ثروت و فراوانی رو به رویمان باز خواهد کرد…

    خدایا سپاسگذارت هستم برای بودنم در این دوره،برای سپاسگذار بودنم شکرت که هر روز درهای خوشبختی زیادی رو به رویم باز می کنی!

    سپاسگذارت برای قوانین بی نقصت،برای اینکه با تکامل این مسیر بیشتر آسانتر و روانتر می شود!

    سپاسگذارت برای ایده ها،الهامات و هدایت هایت!

    سپاسگذارت برای دیدن هر روزیه زیبایی های جهان فوق العاده زیبایت!

    سپاسگذارت برای درک قوانین،برای دیدن فراوانی هایت،برای اینکه هر روز یه روز جدید و پر از روزی بی حساب هست!

    سپاسگذارت برای اینکه دستانت در هر کجا در حال کمک به من هستند حتی جاهایی که حضور ندارم!

    امروز به خواهرم گفتم برایم خرید کنند و چون خودم مادر شوهرم رو برای احوال نزده پزشک میبردم نتونستم برم و گفتم ایشون زحمت بکشند و شب وقتی دیدمشون گفتند که وقتی داشتم خرید میکردم فروشنده قیمت پارچه رو 150گفتند و منم خریدم و در آخر وقتی تخفیف خواسته بودند می گفت فروشنده قسم میخورد که تا بحال قیمت این پارچه رو از 200کمتر نداده بودم ولی نمی دونم چطور شد به شما 150گفتم و دیگه نمیتونم زیرش بزنم و از همون 150حساب کرده بودند و دوباره در آخر پنجاه تومان هم تخفیف داده بودن!

    چه کسی جز خداوند بزرگ قادره اینکار رو انجام بده؟

    این یعنی خدا وکیلم شد اونجایی که حضور نداشتم و دلها رو نرم کرد برام…

    وقتی مادر همسرم رو بردم و پانسمانس رو انجام دادند و خواستم تسویه کنم گفتند 600میشه ولی شما300بدین!!!!

    یعنی بخدا وقتی یاد آوری می کنم حجم اتفاقات یکی دو روزه رو فقط و فقط ردپای خدا رو در تک تک لحظاتش می بینم و فضلی که از همه جا به سمتم در جریانه…

    خدایا شکرت بی نهایت که مقدارش را من نمیدانم ولی هر اندازه که لایق توست تو را شکر که مرا به این مسیر پر از خیر و برکت و آگاهی هدایتم کردی…

    سپاسگذارت که میخواستم برای سریال زندگی در بهشت بنویسم ولی کلا مسیر کامنتم عوض شد و نیاز بود اینا اینجا گفته بشن و من هم مقاومتی ندارم…

    سپاسگذارت که وجودم را پر از خودت کرده ای و از تو میخواهم که ظرفم را بزرگتر کنی تا نعمت های بیشتری رو دریافت کنم!

    شکرت که اجازه ی این حضور را اینجا پیدا کردم و مرا پر از احساس ناب خودت کردی…

    استاد جانم!

    سپاسگذارم از شما که اینگونه من را با خدایم آشتی دادید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    محسن سلگی گفته:
    مدت عضویت: 518 روز

    سلام خدمت شما استادان عزیزم جناب عباسمنش بزرگوار و خانوم شایسته گرامی وهمه اعضای این سایت الهی و بی‌نظیر

    خداروشکر که به لطف خداوند میتونم یک روز دیگه نفس بکشم و شاهد زیبایی های بیشتر باشم چه زیبایی هایی که در کنار و اطراف خودم است و چه زیبایی هایی که با زحمت های شما دو استاد عزیزم و لطف الله در این سایت الهی شاهدش هستیم

    در میان اقوام و فامیل خیلی شاهد وسواس ها و رفتار های نادرست در زمینه تغذیه و نگهداری فرزندان هستیم که متاسفانه بخاطر فرهنگ سازی وبعضی از توصیه های نسبتا اشتباه و همچنین وضعیت اقتصادی کشور در اکثر خانواده ها رایج شده است

    در صورتی که اگر دقت‌ کنیم در سال‌های گذشته وقدیم بخاطر نبود این شکل رفتارها و طرز فکر ها و با وجود میزان کمتر در طنوع خوراکی ها آدم های قوی تر و سالم تری نسبت به حال داشتیم

    وقتی به این موضوع کمی دقت کنیم می‌بینیم که هر چه از رفتار های نزدیک به‌ فرمایشات خداوند و حالت طبیعی بدن فاصله میگیریم سوخت و ساز بدن را از حالت طبیعی خارج میکنیم و متأسفانه شاهد ضعیف بودن سیستم ایمنی بدن در کنارش شاهد مواردی هستیم که نمیخوام بهشون اشاره کنم

    استادان عزیزم بابت این همه محبت شما ممنون وسپاس گزارم

    چقدر این قسمت از سریال زندگی در بهشت با وجود این کوچولوی ناز زیبا تر شده که این هم لطف خدا هستش که این رفاقت و دوستی رو ایجاد و این خانواده دوست داشتنی رو به سمت شما هدایت کرد تا ما شاهد یک زیبایی و یک هدایت عالی باشیم

    خدارو شاکر وسپاس گزارم

    باز هم از شما ممنونم

    همه شما دوستانم رو به هدایت های عالی و بی‌نظیر الهی میسپارم و آرزوی آرامش برای همه شما دارم

    یا حق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: