https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/05/abasmanesh-2.webp8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-05-13 04:40:002025-05-13 04:40:58سریال زندگی در بهشت | قسمت 263
469نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاسگزارم از مریم بانوی عزیزم برای این فایل بسیار متفاوت با آگاهی های ناب خیلی زیبا و دلنشین تصویر مراقب از یک بچه رو به ما نشون دادین چیزی که خیلی از ماها در موردش کلی نگرانی و ترس داریم خدا رو شکر برای ذهن قدرتمند که همه کارها میتونه بینهایت آسون و ساده بشه و از همه مهمتر طبیعی و موافق خلقت بدون هیچ محدودیت و ترس خدا رو شکر دیدن همین فایل خیلی از ترسها و نگرانی ها رو از ما دور میکنه البته از خودم که گذشته ولی دلم میخواد در مورد نوه هام این آسان گیری در رفتار و خوراک رو داشته باشم میدونم که اینطوری هم مادر و هم بچه هر دو راحت تر و پر انرژی تر هستند در ضمن وقتی خیلی از بکن نکن ها رو کنار میزاریم آرامش و آسودگی هم بیشتر میشه و قطعا با آرامش خیلی بهتر میتونیم کودکمون رو تربیت کنیم قدرت و شجاعت و توانمندی های این مادر رو خیلی دوست داشتم و کلی ازش درس گرفتم با وجود سفر و مسئولیتهای دیگه برای ورزش وقت میزارن و احساس لیاقت بالایی در مورد خودشون دارند خدا رو شکر برای دیدن این فایل و درسهای فراوانش
چقدر به یاد من آورد که سخت نگرفتن در زندگی می تواند زندگی کردن و را حت رسیدن به خواسته ها را آسان کند
استاد جان من الان سه فرزند دارم که بزرگترین آنها 14 سالش است
من از همان اولی که فرزند اولم به دنیا آمد به همراه همسرم اصلا در مورد بچه و نحوه بزرگ شدنش سخت گیر نبودیم
البته که هنوز با استاد و قوانین هم آشنا نبودیم
دختر بزرگم تا سن 7 سالگی اصلا آنتی بیوتیک استفاده نکرده بود
و وقتی که این باورها را هم داشته باشی خدا شرایط و انسانهایی را سر راهت قرار می دهد که هم جهت باشند با باورهای تو
من دکتری بود که فرزندانم همه را پیشش می بردم که خودش هم اصلا به اینکه داورهای زیادی برای بچه ها بنویسد اعتقادی نداشت و می گفت بچه همه چی را باید از طریق مادر و شیر مادر دریافت کند و نیاز او را تامین می کند
یادم هست که اگر فرزندانم سرماخوردگی کوچکی داشتند و پیش این دکتر می بردیم فقط در حد یک تقویتی چیزی می داد و همیشه مشکل من با مادر خدابیامرزم و مادر خانمم این بود که می گفتند این دکتره هالیش نمیشه !!!!! که اصلا دارو نمی دهد. ولی من می گفتم که نه همین درست است و باور ما کلا این بود
از زمانی که باز با قانون سلامتی و اینها نتایج را در زنددگی خودمان دیدیم که دیگه کلا اعتقاد من به دارو و دکتر از بین رفت.
استاد دوره قانون سلامتی یکی از بزرگترین و بزرگترین خدمات پزشکی بود که خداوند از طریق شما به بشریت کرد
این دوره بی نظیره و هرکسی که درست استفاده کرده است قطعا حرف من را تایید می کند.
من خودم در عرض نزدیک به دو ماه حدود 14 کیلو وزن اضافه ای را که داشتم کم کردم و رسیدم به وزنی که زمانی 18 سالگی داشتم ( الان 44 سال سن دارم)
سطح انرژی فوق العاده بالا
و سلامتی که نگم براتون
و از این بابت خدا را بسیار شاکرم
نکته مهم مهم این نتایج از قانون سلامتی:
من چنان اعتماد به نفسی گرفتم وقتی که به راحتی اینقدر وزنم را که برایم سخت شده بود کاهشش و رسیدن به اندام متناسب، که الان می گویم اگر وزنم کم شد و به سلامتی کامل رسیدم بنابراین هر خواسته دیگری برایم رسیدنی است، مهاجرت کردم با همین باور و الان دارم خیلی تمرکزی روی ساخت بی نهایت ثروت کار می کنم و به لطف الله مهربان که قوانینش بدون تغییر است، نتایج خیلی خوبی داریم می گیریم
این فایل زیبا و یاداوری های مریم خانم عزیز به من هم یادآوری کرد نتایج قانون سلامتی را و باز برایم تجدید میثاقی شد که رسیدن به خواسته ها چقدر می تواند آسان باشد اگر از مسیر قوانین الهی باشد
خدایا شکرت
سپاسگزارم ای رب من
چقدر این فایل و باورهای این خانم عالی بود و چقدر برای منی که مهاجرت کرده ام درسهای بزرگی برایم داشت.
به نام خداوند آسانی ها و قشنگی ها چقدررر این فایل قشنگ و کامل بود ،
چقدررر احساس آرامش و از یک مادر میتونی بگیری،
مادرایی که الان وقتی یه بچه به دنیا میارن همش استرس و عذاب توی چهرشون میبینی وای نمیذاره زندگیکنیم نمیذاره بخوابیم و تفریح بریم نمیذاره فلان کارو بکنیم ،
چرا این مادر انقدر قشنگ داره برای بچه هاش وقت میذاره؟ چطوری داره باهاش بازی میکنه از اون طرف به زندگیش میرسه به بچه هاش و همسرش میرسه همه راضی هستند تغذیه سالم تری هم داره چطوری میشه اینجوری؟
چرا ما انقدر زندگی و سخت میگیریم ؟
خود من از وقتی به خودم قول دادم اسون بگیرم ،زیادی نچشبم به چیزی فقط یادبگیرم و لذت بخش برم جلو دنیام قشنگ تر شده،
بیشتر بخندم بیشتر حس لیاقت کنم ثروت بیشتری اومده سراغم ،و اینا همش از توکل کردنه کمی که توکل میکنیم و خودمون و بهش میسپاریم همه چیز قشنگ تر میشه خدایا شکرت برای امروز شنبه که با دیدن این فایل کامل تر میشه ،
میدونم یه روز خیلی خوب توی راه دارم ، با توکل به خودت خدای بزرگم شکرت
ولی با هر بار دیدن یه فایل جدید از سریال زندگی دربهشت روحم جلا پیدا میکنه وواقعا به آرامش میرسم
چون حس میکنم اون لحظه من تو پارایس زیبا هستم کنار شما قدم میزنم تو کلبه میرم
درختا رو نوازش میکنم
تو آب دریاچه ی بکر با اون ریز ریز نم نم بارون شنامیکنم
وای چقدر لذت بخشه
چقدر دلم تنگ شده بود برای دیدن یه فایل جدید
ای جانم چقدر مهمون ریزه پیزه وقشنگی
ای جانم من چقدر ذوقش وکردم
چقدر این گوله ی نمک زیباست وبا نمکه
وای خدا چه چشمای خوشرنگ وصورت خوشگلی داره
خدا حفظش کنه
واقعا بچه ی تو دل برویییه
من عاشق بچه هام
با اینکه خودم بچه کوچیک دارم ولی وقتی یه بچه دیگه میبینم که مثل این پسر شیرینه دلم ضعف میره براش.خدایا شکرت برای دیدن این فایل زیبا
مریم جانم واقعا تحسینتون میکنم چقدر قلب زیبایی دارین که با دیدن این خانواده ی عالی وسبک زندگی زیباشون ما رو هم. شریک کردین تو دیدن این تجربه ی زیبا
من واقعا تو اطرافیانم همچین مادری ندیده بودم که انقدر ساده وبا خودش در صلح باشه
خدای من مگه میشه تو این زمونه مادری باشه که نظر دیگران براش مهم نباشه وزندگی خودش وداشته باشه
بچه هاش ومدرسه نمیفرسته خودش به بچه هاش درس میده
باور کنید اصلا کار ساده ای نیست
که این مسعولیت وبه عهده ش گرفته ایشون انقدر به خودشون وتوانایی هاشون اعتماد دارن که میدونن میتونن مدیریت کنن
واقعا تحسینشون میکنم
چقدر آدم دوست داره خودش شبیه به این مادر باشه وخودش همچین مادری میداشت که به بچه سخت نگیره وبزاره خودش زندگی رو زندگی کنه
چقدر لذت بخشه
من خودم یه مادرم
این فایل وکه دیدم شکه شدم
یه مادر سخت گیری بودم
نذاشتم بچه هام طبیعت وکشف کنن
همش دستور میدادم که این کار ونکن
اون کار وبکن
خروجیش چی شد بچه ها ی مریض
آره از حساسیت زیاد بچه هام نمیدونم چرا ولی زیاد مریض میشدن
چند تا چند تا لباس بپوشون
یه سره هواست به غذاشون باشه
وای خدا چه اشتباهاتی کردم
چون براشون وقت نزاشتم بیرون نبردمشون تا با طبیعت زندگی رو تجربه کنن
وابسته به گوشی شدن شدید
والان چقدر بابت این موضوع عذاب میکشم واقعا بلد نیستن در لحظه زندگی کنن
نمیدونن چطور باید از زندگی لذت ببرن
نمیدونن این غذایی که میخورن چه طعمی داره لذتش وحس نمیکنن
فقط سرسفره میشنن سریع غذا میخورن تموم شه تا برن سر گوشی
البته الان خدا رو شکر خدای عزیزم با دستای مهربونش بهم آگاهی داد وهدایتم کرد به مسیر درست الان خدا رو شکر بهتر شده این وضعیت
واین فایل چقدر برام درس داشت .
من هر نکته از فایل وشکار میکنم ومیشینم با رفتار خودم مقایسه میکنم بعد میبینم خدایا شکرت قانونت چقدر درسته و هر رفتاری یه خروجی داره که تو خودت خلقش میکنی
مریم جانم ازت بی نهایت مچکرم
خواهش میکنم اگه امکانش هست یه فایل دیگه از این خانواده برامون ظبط کن
من واقعا کنجکاوم تا اتوبوسی که اون خانواده توش زندگی میکنن وببینم
صلح بین بچه واقعا تحسین برانگیزه
صمیمانه ازت مچکرم
در پناه الله عزیزم همیشه شاد وسلامت وموفق باشی ️️️
اول از همه خدارو شکر برای اینکه زندگی در بهشت اومد و دوباره مارو برد به زیباییهای زیاد
آزادی مکانی
آزادی زمانی
و…..
دوم اینکه خداروشکر که من تو این سایت همراه همسرم و کنار اینهمه انسان مؤمن در یک خانوادهی بزرگ دارم زندگی میکنم
تحسین میکنم این خانوادهی دوست داشتنی رو
تحسین میکنم این مادر واقعی رو
تحسین میکنم این خواهر برادر مسئولیت پذیر و مؤدب رو
و هزاران هزار تحسین دیگه برام اومده که از حوصله این متن خارجه
ولی من ی چیزی درک کردم
اونم اینه که وقتی یک نفر مثل مادر این خانواده با خودش در صلحه و دور از محدودیتهای جامعهی امروزی داره زندگی میکنه خود به خود و بصورت کاملا طبیعی هدایت میشه به زندگی سالم
هدایت میشه به قانون سلامتی ناخودآگاه
ایشون که تو دوره قانون سلامتی زمانی که دوقلوهاشون به دنیا اومدن نبودن که؟
بودن؟
چطور میشه که خودشون ناخودآگاه مسیر نزدیک به قانون سلامتی رو پی میگیرن
پس نتیجه اینکه ما فقط باید رو خودمون کار کنیم
اون آدم مناسب برای بیزینس
اون آدم مناسب برای رابطه عاطفی
اون شرایط مناسب
اون ایدههااا میاد
واقعا چقدر زندگی سادس
و چه باورهای قدرتمندی دارن که تو این کشور دارن بسادگی زندگی میکنن
خدایا شکرت برای این الگوی جذابی که بهمون امروز نشون دادی
خداروشکر برای اینکه در مسیر رشد آکاهی هستیم
خداروشکر برای اینکه تو این سایت جذاب داریم کنار رفقامون زندگی خوووب و ارزشمندی برای خودمون میسازیم
الان ساعت 3:50 دقیقه ی صبح هست این کامنت رو برای قلب پاکت مینویسم.
من جنس نوشته ات رو میشناسم،از اون جنس نوشته هاست که داری با قول قرآن:
(همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و از هم پراکنده نشوید.)
این روزها با اینکه شاید جلوی پاهات رو نبینی اما داری با همون مقدار توحیدی که داری،همون مقدار جونی که تو وجودت هست داری از خدا کمک و هدایت میخوای.
چشام خیلی خوابشون میاد واقعیتش الآن 12 ساعته که سرکار بودم و بالای 17،18 ساعته که نخوابیدم اما از خدا میخوام این قدرت رو بهم بده که آنچه که بهم گفته رو برات بنویسم.
من با زبون خودت میخوام یه موضوعی رو بهت بگم.
با زبون توحید!!!!
میدونم که با قلبت تک تکه کلمات نوشته ام رو میخونی پاکیزه جان،چون این روزها تمام چشم و گوش و قلبت رو باز کردی تا کلام خدا بهت برسه،چیزیکه بهم گفته شده بهت بگم قطعا اشک رو درمیاره، چون این کلام خداست.
پاکیزه جانم!
من 10 سال پیش میخواستم خدارو امتحان کنم که چقدر قدرت داره،اون روزا در حد 3،2تا فایل از استاد عباسمنش داشتم !!!
و تقریبا چیز زیادی از فانون نمیدونستم!
گفتم باشه!
حالا که خدا اینقدر قدرتمنده من یک خواسته ای ازش دارم ببینم میتونه این خواسته ام رو برآورده کنه!!!
درخواست من این بود که جلوی 500 نفر خودم تنها سنتور بزنم و کنسرت مانند اجرا کنم!
من اون روزها هرررر روز به مدت یک ساعت میرفتم تو پارک و سنتور میزدم و تجسم میکردم که جمعیت برام دست میزنن و من تعظیم میکنم و…
حالا من یه سوال دارم ازت پاکیزه گلی!!!
برای اینکه بتونی برای 500 نفر کنسرت اجرا کنی و سنتور بزنی چه الزاماتی نیازه!؟
1/اینکه شما یک استاد سنتور نواز حرفه ای باشی!
2/بقدری معروف باشی که 500 نفر بلیت بخرن و بیان اجراتو ببینن!
3/پول داشته باشی سالن بگیری
برای اجرا،تبلیغ،اطلاع رسانی و…
4/تجربه ی اجراهای متفاوت رو داشتن
خوب حالا بریم سراغ من که کدوم یک از این معیارهارو داشتم!!!
1/من در حدی که بتونم نیم ساعت ،40 دقیقه سنتور بزنم فقط بلد بودم و من هیچ کلاس آموزش،سنتور نرفتم و کلا به صورت خدادادی تو این زمینه استعداد دارم و علم من،نسبت به ساز سنتور در حدی بود که حتی اسم سیم های سنتور رو بلد نبودم!!! دیگه شما تا تهه ماجرا رو بخون!!!
2/معروفیت من در حدی بود که حدودا 10 نفر از اطرافیانم میدونستن من بلدم سنتور بزنم!!
500 تفر که دیگه هیچ!!!
3/من هییییچ پولی برای کرایه سالن و بلیط فروشی و …نداشتم!
4/من برای بیشترین تعدادی که قبلا اجرا کردا بودم 5 نفر بود!!!!
خوب!
حالا شما بیا خواسته ی من ور بزار یه سمت!
معیارهایی که الزام هستن از نظر منطق و ،جامعه و تجربه ی قبلی و…رو بزار یک سمت!!!
میبینی که رسیدنه من به خواسته یک توهمی بیش نبود!
اما!!!
اینجا به اما پیش میاد!!!
من با تک تکه سلول های وجودم 2 تا کار کردم!
1/خواسته ام رو مدااام بهش فکر میکردم و تجسم میکردم و لذت میبردم از تجسمش و…
2/من ددددققققیییییقققققاااااا مانند حضرت ابراهیم گفتم خدایا ،میحوام زنده شدن مردگان رو نشونم بدی تا ایمانم قوی بشه!!
گفت خدایا استاد عباسنمش میگه تو قدرت انجام هرکاری رو داری!
میخوام بهم ثابت کنی!
بعد از 2 هفته که من داشتم روی خواسته ام تمرکز میکردم ،یه روز تو پارک داشتم سنتور میزدم و تجسم میکردم که دارم روی سن اجرا میکنم و تماشاگران هم نشسته ان و…که گوشیم زنگ خورد!!!
دیم نوشته بود بیژن!
سلام و احوال پرسی کردم با دوستم و گفت ابراهیم!؟
تو میتونی جلوی 500 نفر سنتور بزنی!؟!!؟!؟!؟!؟
در لحظه بدونه اینکه به ادامه ی حرفش فکر کنم یا سوال دیگه ای بپرسم گفتم آره!!!
گفت مطمئن هستی!؟
گفتم آره بابا کار نداره!
گفت باشه!
به همایشی هست تو استان یزد،چیزی حدود نفر مهمان دارن از سراسر ایران ،از هر استانی تعدادی نماینده میاد!
قراره شهر اهواز، هنر و …اون همایش رو بعهده بگیره!
یادم افتاد به تو حالا اگه میدونی که دیگه اوکی کنم!
گفتم آقا اوکیه!!!
من من بدونه اینکه بال داشته باشم ،تو آسمونا از خوشحالی به پرواز دراومدم!!!!
خلااااصه بعد از حدود 20 روز من رفتم یزد،گفتن چه چیزایی نیاز داری واست فراهم کنیم!؟
گفتم تنها چیزی که ازتون میخوام،یک شب قبل از اجرا، حدود یک ساعت سالن رو دراختیار من بزارید!!!
گفتن باشه!
من تنها هدفم این بود که برم روی سن، و از اون بالا خودمو به اون محیط آشنا کنم که فردا خراب نکنم کارو!!!
خلاصه گذشت رسید روز اجرا !!
من فقط یه جمله بهت بگم پاکیزه جان!
من یه جوری اون روز اجرا سنتور نوازی کردم، که وسط اجرا از صدای بلند دست زدن های تماشاگران، صدای ساز خودمو نمیشنیدم!!!!
باورت میشه!!!
حالا دلیل این تجربه ام که گفتم میدونی چیه!؟
من دارم دوره ی کشف قوانین زندگی رو کار میکنم!!!
خدا شب و روز داره این الگو هارو بهم نشون میده و تهش میگه ببین ابراهیم!!
اگه که تو خواسته ای داری،برای من و جهان هستی هیچکدوم از اون معیارها ،شرایط ،ابزار و الزاماتی که فکر میکنی نیازه که تو به خواسته ات برسی، نیاز نیست!!!
چون اون ابزار، اون الزامات،اون شرایطی که تو فکر میکنی که نیازه فراهم بشه تا تو به خواسته ات برسی، بخاطر مقدار فهمه توئه!
بخاطر اینه که تو اون خواسته رو میای در قالب قدرت خودت میزاری!
تو فکر میکنی رسیدن به خواسته ات فقط از راههایی امکان پذیره که فکره تو میرسه!!!
در صورتی که خداوند و جهان هستی ،برای اینکه تو رو به خواسته ات ب سوره هیییچ نیازی به این نداره که تو براش شرایط رو فراهم کنی!
هیچ نیازی نداره که اون معیارهایی که تو ذهنته فراهم بشه!
تو برای اجرای سنتور کدوم یک از اون معیارهایی که جامعه،تجربه،منطق و عقلت میگفت رو داشتی!؟
هیچکدوم!!!!
اما جهان هستی و خداوند اصلا کار نداره به اون شرایط!!!
جهان هستی به میزان آمادگی درونی تو ،احساس لیاقت تو برای اون نعمت کار داره!
و مدام میگه که خداوند رو به اندازه توانایی خودت ،فهم خودت,عقل خودت نیار پایین!!!
تو نیاز نیست که برای من شرایط رو فراهم کنی !
تو فقط خودت رو،درونت رو برای دریافت اون نعمت آماده کن!
خداوند گفت که ابراهیم!
ببین!
من جهان هستی رو آفریدم
انسان هم آفریدم!!
اینجا رو خوب گوش کن پاکیزه!
گفت که ببین!
کاره انسان اینه که هرچی میخواد رو با جهان هستی بگه!
و کاره جهان هستی اینه که هرچی انسان میخواد رو بهش بده!!!
و تنها راه ا تباطی بینه جان هستی و انسان، افکار،باورها،کانون توجه ،زمزمه های ذهنی اش هست!
و جهان فففققط از این طریق میفهمه که انسان چی رو میخواد!
و انسان هرررچی که بخواد جهان هستی میگه چشششممم!!
میارم خدمتتون!
و من جهان هستی رو جوری آفریدم که توانایی و قدرت کوچکترین تأثیر رو روی خواسته ی انسان نزاره!
از طرفی انسان هچی قدرت و هیج دسترسی با اون نعمت یا اون اتفاق ناخواسته نداره!!!
فقط از طریق باورها و کانون توجه و افکارش!!!
موضوع بعدی اینه که وقتی انسان توسط افکارش،باورهاش و کانون توجه اش درخواستی داره، هیییچ هیچی در دنیا نمیتونه مانع قدرت جهان هستی بشه که به درخواست انسان پاسخ بده و جهان هستی نیاز به هییییییچ کمک و همکاری و شرایط و ابزارهایی که انسان فکر میکنه،نداره!
بهم گفت ابراهیم!
ببین تو قرآن!
ده تا از برادران یوسف حریف یا بچه ی کوچیک نشدن!
یک پادشاه به نام فرعون،حریف یک کودک شیرخوار نشد!
پس وقتی چیزی از من میخوای تو اصلا دسترسی نداری به اونور قضیه که بهش،فکر کنی چطور!؟!؟!؟!
چون چطورش نه به تو ربط داره و نه اصلا در حیطه ی اختیارات توئه!!
پس تو فقط از طریق افکارت،باورهات،کانون توجه ات به جهان درخواست کن خواسته ات رو!
قدرت خداوند و جهان هستی در حد فهم و مسیرهایی که تو فکر میکنی نیست!
خاطر همین من تو قرآن گفتم:
از جایی که فکرش را نمیکنید راه خروجی برای شما قرار میدهم!!!
به خاطر همین در تماااااامه داستان های قرآن اون اتفاق خوبه از جایی رقم خورد که هم اون شخص فکرش رو نمیکرد و هم اینکه نیاز به هیییچ کدوم از ابزارهایی که انسان فکرش رو میکرد نبود!!
برای همین تو قرآن میگم:
هر خیری به شما میرسد از خداست و هر شری بهتون میرسه از خودتونه!
یوسف رو من با علم تعبیر خواب از زندان آزاد کردم!!
در صورتی که فهم یوسف،علم یوسف در حدی بود که به دوستش سفارش کنه که با پادشاه بگه آزادش کنه!!
همین قدر حقیر و کم و محدوده فهم و ذهنه تو!
اما من بارها تو قرآن دادم میگم :
آنچه که در آسمانها و زمین هست میدانم!!!
اما توو چقدر میدونی!!!
پس تو به این فکر نکن چطور!!!
آخیییییش جیگرم خنک شد !
بعد از مدتها از خدا نوشتم!!!
خوب پاکیزه جان!
آنچه که نیاز بود و قلبم بهم گفت رو واست نوشتم،تا جایی که اینقدر دستم به گوشی بود که انگشتام بیحس شدن!!
امیدوارم قلبت به نور خدا روشن و آروم باشه
امیدوارم عمر جان بقدری رو سر و کولت بپره و کلافه ات کنه که جون نداشته باشی به ناخواسته هات فکر کنی ،فقط به این فکر کنی چجور از اتاقت بیرونش کنی.
اینم از دعای خیری که میتونستم واست کنم.
در پناه خدای واحد موفق باشی دختر
من کامنتم رو بستم اما بعد از نوشتن این کامنت اومدم سوره ی آل عمران رو کار کنم و رسیدن به یه آیه ای و وقتی که داشتم اون آیه رو در موردش مینوشتم خدا گفت برو این رو به پاکیزه بگو آنچه که بهت میگم!
و منم اومدم برای انجام وظیفه!
تو سوره ی آل عمران وقنی خداوند توسط فرشتگان،به حضرت مریم میگن که تو را به پسری بشارت میدیم که پاکیزه است و در گهواره سخن میگوید، میدونی اولین جمله ی حضرت مریم چیه!؟
میگه که:
چگونه وقتی با مردی رابطه نداشتم مرا پسری خواهد بود!؟
و خداوند فقط 1 جواب میده!
اینگونه خداوند هرچه بخواهد خلق میکند، چون اراده میکند، فقط،میگوید باش!پس،بی درنگ موجود میشود!!!
یعنی تو هرجای قرآن رو بخونی میبینی خداوند میخواد این موضوع رو به انسان گوشزد کنه که قدرت من،علم من,آگاهی من ،تسلط من بر همه ی جهان هستی و راههایی که میتونم رو تو به خواسته ات برسونم رو به اندازه ی،علم و فهم و ابزارهایی که خودت داری،محدود نکن!
برای،همین خدا تو قرآن پاداش خاصی قرار داده برای کسانیکه:
به غیب ایمان دارند!
این،یعنی تو نمیدونی اما ایمان داری خدایی هست که هم میدونه، هم میتونه!
برای همین خدا تو قرآن میگه:
تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد!!!
دوستت دارم پاکیزه جان!
هر کسی در جایگاهی نیست که تو هستی!
شاید تو بالاپایین زندگی ما کم و زیاد بشه،ارتباطمون با خدا اما خدا تو قرآن گفته:
خداوند هرگز فراموش کار نیست!
و خداوند هرگز فراموش نمیکنه اون اشک ها،اون مکالمه،اون عشق بازی،هایی که باهاش داشتیم.
سلام به برادر و دوست همفرکانسی ام آقا ابراهیم عزیز
خدارا شاکرم که هدایتم کرد کامنت زیبای شما را بخونم
چقدر خداوند جالب هدایت میکنه .من چند وقتی هست که خانم سعیده شهریاری را دنبال میکردم که کامنتهاشون را بخونم چون بهم انرژی میداد .ولی چند وقت بود که زیاد کامنت میزاشتن و مدام برام ایمیل میومد و منم حالش را نداشتم برم نگاه کنم.گفتم میرم دنبال کردن را برمیدارم که دیگه ایمیل برام نیاد ولی امشب انگار هدایت شدم و کامنتشون که در جواب کامنت شما بود را خوندم و خیلی ناخواسته اومدم رد پای شما در فایل های هدیه و این کامنت زیبا را خوندم و لذت بردم.
چقدر نیاز داشتم به این حرف ها.چند وقته که احساس میکنم پیشرفت دارم .حالم بد نیست ولی انگار شک دارم که به خواسته های مالیم میرسم یا نه.خیلی دلم میخواست که یک ماشین شاسی بخرم ولی با حقوقی که دارم قطعا نقدی نمیتونم خرید کنم و از طرفی طبق حرفهای استاد اصلا نمیخواستم طرف قسط و وام برم.اما دیشب دیگه توی سایت دیوار یه ماشین شاسی دیدم که اقساط میفروخت و داشتم وسوسه میشدم برم سمتش و اتفاقا تماس هم گرفتم که شماره اشغال بود و خداراشکر نتونستم زنگ بزنم.انگار اون لحظه با خودم میگفتم چطوری مثلا میخوای یه ماشین دومیلیاردی نقد بخری؟ پولش را از کجا میخوای بیاری؟ هر چی دودوتا چهارتا کردم دیدم نمیشه .انگار یادم رفته بود که به من ربطی نداره چطوری ،بله واقعا اطمینان هم نداشتم که خدا بهم میده چون با ذهن محدود من نمیشه اصلا.ولی الان کامنت شما را خوندم و به یاد آوردم خدای مهربونم خیلی از غیر ممکن ها را برام ممکن کرده ،و اشک توی چشمام جمع شده که چقدر من ناسپاسم و خدا هم که تو قرآن میگه انساس بسیار ناسپاس است و نعمت هایی که روزی درخواستش را داشت و بهش دادیم را فراموش میکنه.انگار این را برای من گفته
روزی را به باد آوردم که با همسرم و دختر کوچیکم با موتور میرفتیم بیرون برای تفریح و من داشتم توی دلم با خدا درد و دل میکردم و میگفتم خدایا من امروز دارم با شوهرم میرم بیرون ولی میدونم که هیچ کدوممون حتی پول خرید یه پیتزا را هم نداریم .آخه این چه زندگیه؟ ما مگه میتونیم خونه دار هم بشیم با این وضع؟
و الان که به یاد آوردم خدا بهمون خونه داده نه یکی بلکه 3 تا خونه داریم و حساب بانکیم خداراشکر در حدی هست که به راحتی رستوران برم ولی فراموش کردم که من روزی تصور اینکه برا خودمون خونه داشته باشیم هم برام محال بود و الان خدا راشکر به این خواسته رسیدم و خیلی دیگه از محالات زندگیم هم ممکن شده برام و اگه هنوز نتونستم ماشین دلخواهم را بخرم حتما بخاطر ترمز هام بوده چون میدونم یه عالمه ترمز مخفی توی ذهنمه.
ممنونم از شما با این کامنت زیباتون و از خدا براتون بهترین ها را آرزو میکنم
سلااااام سلااااام دروووود بر تو بنده خوب خدا ابراهیم خدا عشق خدا
و سلااام بر بنده زیبای خدا خواهر خوبم پاکیزه حانم که کامنت زیبا نوشتن و به اشتراک گذاشتن تا خدا بیاد از دل ابراهیم بجوشد و این آگاهی ناب را برایمان به ارمغان بیاورد
خواهر گلم ازتون بابت کامنت زیباتون بسیاااااار متشکرم که نور زییایی را منتشر کردین خصوصا اونجایی که گفتین ما اگه او را باور کنیم به بالاترین قدرت او هم زندگی مثل زندگی استاد و دیگر ثروتمندان و به ما مطمعنن خواهد داد چون تمام چیزایی که استاد ما داره رو خدا بهش داد همین خدایی که در دسترس همه هست در دسترس ماهم هست الهی شکرررررت برای این آگاهی و ممنووووونم از شما و سپاس که موجب شدی ابراهیم خدا دوباره بیاد و اینجوری مارو سوپرایز کنه
داداش دمتگرررم پسرررررر تو اینا رو از کجا میاری یخورده به فکر قلب ما هم باش که از ذوق این آگاهی ناب نایسته خخخخ
داداش دمتگرم عجب کامتتی عجب نوری عجب عشقی عجب چیزی جاری کردی شراب طهور بود من سیوش کردم این روزها الان چندمین باره که با کامنت شما هم مدار شدم و بسیاااار خرسندم و شکرگزار نمیدونم کی کجا چیجوری ایملت برام بازه که هر وقت پاسخی کامنتی گذاشتی بهم میرسه منم هر از گاهی میرم ایملم و سر میزنم کلی ایمل باز نکرده دارم ولی اسم شمارو که میبینم با شوق میزنم روش و این شراب را نوش جان میکنم و مست میشوم مست توحید که زیباترین و بهترین و مفید ترین مستی برای جسم و جان و روح ما دمتگرم برای این همه رشدی که یافتی دمتگرم برای این همه عشقی که در دلت داری برام خیلی لذت بخش بود چون خودم عاشق سنتور نوازی هستم و عاشق صدای سنتورم و هیچی بلد نیستم ولی از وقتی به قدرت خودم و خدای خودم پی بردم به فکر علایقم گشتم دیدم عاشق هنر بودم و هستم کالیگرافیست بودن سنتوریست بودن و پیانویست بودن خیلییی دوست دارم عاشقشم اصلانم بهش فکر میکنم ذهنم هیج مقاومتی نداره که چیجوری چون ایمان دارم مثل خودت که بلاخره یرور بزودی اتفاق خواهد افتاد ولی این خواسته شما یچیز دیگه ای و تو دلم انداخت یک ایمان بسیاااار گرم و قدرتمندی رو واقعااااا دمتگرم اصلا این شرایطی که شما داشتین هیچ رقمه امکانش نبود بری تو همچین اجرایی فقطططططط خداااااا هم در دلت هم زبانت نشسته تا جرات کنی و به رفیقت بگی که بله من میتونم و بعد تمام شدن مکالمه تون اجازه نداد ذهنت بازی در بیاره چنان شیطان و در درونت قفل و مهر کرد که نتونه تکون بخوره واین شد پاسخ ایمانت به اون قدرتی که همه جا هست و مستقیم از دل اون پارک ترو برد تو یک همایش مهمی که همه هنرمندان اونجا بودن و در سرانگشتانت نشست و در آرامش با تو نواخت و نواخت و نواخت که تونستی همه حضار را مدهوش سازی دمتگررررررم داداش واقعااااااا دمتگرررررررم که چه ایمانی ساختی چه قدرتی ساختی که خدا در تو قشنگ نشست و سکان داری کرد دم خداهم گررررررم که وعده اش حقه خدایا شکرررررررت ابراهیم عزیز در حالی اومدم اینجا که در تضاد بزرگ سلامتی هستم حالم از صبح دگرگونه ویروسی در گوش میانی من رفته که میخوام رو پام وایستم نمیتونم سرم گیج میره نمیتونم تکون بخورم برقم رفت جات خالی تازه ناهار خوردم با یخورده ضعف ولی توکل بخدا نشستم و خواستم بخوابم گفتم یسر به گوشی بزنم دیدم ایمیل شما رو بهم نشون داد اومدم اینجا دیدم به بههه چه شرابی دلم نمیخواست تموم بشه بعد سیوش کردم که دوباره بخونم بعد سر فرصت دیگه حالم خوب بشه پاسخ بدم چون چشمام تار میشه بعد خوب میشه ولی یه چیزی تو دلم کفت پاسخ بده همین الان این حس قشنگی که خدا بوسیله بنده پاکش بهت تزریق کرد و نزار بیات بشه نزار برای روز دیگه این شد که نوشتم میدونم که اینجا هروقت کامنت مینویسم و یا به دوستی که حالمو دگرگون کرد باعشق پاسخ میدم سطح انرژیم خیلی میره بالا مثل الان که خیلی حالمو خوب کرد این کامنت زیبای پاکیزه خانم و پاسخ محشررر شما و جواب من به این پاسخ حالمو خوب کرد الهی شکرررررررت که بهم گفتی بنویس و من نوشتم خداجونم فقط کمکم کن تا وقت کنم یادم باشه تا برای بیشتر شدن ایمانم به اینکه تو قدرت برتر دنیایی تو تنها منبع قدرت تنها منشاء ثروت در دنیا هستی این کامنت دوستمو داداش گلمو هر روز بخونم و به توحیدت نزدیکتر شوم خدایا کمکم کن شکرت میکنم
و خدایا شکرت که این بیماری اصلاااا حالمو بد نکرد با وجود اینکه حتی دستشویی هم نمیتونم برم باید چهاردست وپا برم و همسرم کمکم کنه وایستم یا درودیوار و بگیرم وایستم ولی اصلااااا نه شاکی هستم نه نگرانم نه حالم بدشده بلکه تو دلم خدایا خودت شاهدی که دارم شکرت میکنم که این تضاد پیام حیات بخش توست نامه ثروتمندی توست به من که نزدیکه من انرژی بالا خواستم سلامتی جسمی بالا رو خواستم کیفیت خوب زندکی و خواستم آزادی مالی و زمانی و مکانی و خواستم منو در این تضاد فقر و بیماری قرار دادی تا خواستمو بفرستی به جهان طبق قانونت منتطرم منتطر روشنایی زیبای بعد این تاریکی من هرگز از پا نمینشینم من محکم هستم از جنس خودتم ای خدای خوبم، متشکررررررم
الاهی سپااااااااس برای این آگاهی ناب توحیدی که کسب کردم الهی شکررررر برای وجود خودت برای وجود استاد باعشق و مریم عزیز و این دوستان نورانی ام الهی شکررررررررت
ابراهیم عزیز و بزرگوار ابراهیم دوست داشتنی ابراهیم خواستنی ممنوووووونم ازت متشکررررررم برای نوری که در من ایجاد کردی خدا نورانیت سازد رفیق
من مدتی تو سایت نبودم البته نبودنم فقط با کامنت ننوشتن بود اما قلبم همیشه با بچههای سایت بود و حتی یک روز هم نبود که کامنتهای بچه هارو نخونم!
از خدا میخوام روی قلمم جاری بشه!
پاکیزه جان!
دختر زیبا!
زندگی من به دو دسته تقسیم میشه!
قبل از سفر های توحیدی ام، و بعد از سفرهای توحیدی ام!
شما شاید کامل سفرنامه هام رو نخوندی!
من از قسمت اول سریالهای سفر به دور آمریکا تا جایی که سفر رفتم، سفرهای معجزه آسایی که رفتم رو کامنت نوشتم تو قسمت نظرات و میتونی با خوندنشون متوجه بشی چرا میگم اون سفر ها زندگیم رو به دو دسته تقسیم کردن.
من 12 ساعت پیش از مسافرت اومدم!
من تو سفرهام مدام الهامات و پیامهای خدا رو دریافت میکنم.
میدونی چی شد که سفرهای توحیدی ام شروع شد!
از زمانی که رها کردم!
تسلیم خدا شدم!
توحید رو تو زندگیم اجرا کردم!
میدونم کمتر کسی بوده که مثله من از زندگی شخصیش اینجا نوشته اما من خدای واحد رو گواه میگیرم که هدفم فقط،از این موضوع فریاد زدنه قدرت خداونده!
دستور صادر شد!
آنچه که گفت به موقع اش بهت میگم و تو بنویسی،بعد از چند ماه الان بهم گفت بنویس!
ببخشید اگه شلخته مینویسم دسته خودم نیست! اما قول میدم تلاشمو کنم که بهترین خودم باشم.
پاکیزه جان!
من تو روابط با همسر سابقم وووحشتناک تضاد داشتم و به جایی رسیدم که با تمام وجودم گفتم خدایا تسلیمم!
تو برام انجامش بده !
من دیگه نمیدونم
من دیگه نمیتونم!
من دیگه راه رسیدن به آرامش رو نمیدونم
من خسته شدم!
از همه ی راه هاییکه که رفتم و نرسیدم خسته شدم!
تو کمکم کن!
بعد چند مدت کوتاهی الهامات اومد که فلان کارو کن، فلان کارو کن!
کارهای کاملا بی ربط و بی منطق!
و بعد از انجام دادنشون من و همسر سابقم از هم جدا شدیم و از 3 شب بعد از جداییمون تا الآن که 9 ماه میگذره،من 9 استان و 4 شهرستان رفتم مسافرت!
مسافرت هاییه غیر قابل باور بودن اون زیبایی ها!
یه شهر زیبایی تو کشورمون داریم به اسمه کاشان!
این شهر در طول سال خیییییلی بندرت برف میباره!و اگه هم برف بباره زود آب میشه چون کمه!
اما منی که بازش،برف رو ندیده بودم خداوند جوری برنامه ریزی کرد که شبی که من رسیدم کاشان، از صبحش ساعت 6 صبح تا 3 ظهر برف میبارید!
یا اینکه بخاطر اینکه خانواده ی همسرم حکم جلبم رو گرفته بودن باید میرفتم جایی که ندونن و خدا گفت برو همدان و تو این شهر به این بزرگی وقتی من یه اتاق کرایه کردم دیدم یه تابلوی آیه ی قرآن تو خونه زده و نوشته بود:
انا فتحنا …
معنیش،میشد
ما پیروزی بزرگی را برای تو قرار دادیم!!!
عکس همه ی این موارد رو دارم و اینها تنها جزئی از اتفاقات مسافرتام بود!
یا اینکه بعد از جدایی از همسرم،
من یه ماشین که 13 سال از عمرش،میگذشت و از سطح پایین ترین ماشین های ایران بود داشتم و 1 ماه بعد از جدایی ام دلفین رو خدا بهم هدیه داد!که فقط یک سال و نیمش بود!
عشششقققتتمممممممم دلفییییین!
دلفین اسمه ماشینمه!
چون همیشه خوشحاله و قیافه اش،جوریه که هم رنگش شبیه دلفینه!
هم جلوی دهنش شبیه دلفینه،هم اینقدر همیشه خوشحاله و حسش خوبه که انگار دلفینه!
و بهم قوله دوتا چیز رو داد دلفین!
1/ببرم همه جاهای زیبا و خدا رو نشونم بده تو زیبایی ها
2/عروس گلم رو که نمیدونم کیه ولی میدونم یک فرشته است،که برای خوشبختی من تبدیل به انسان شده رو با دلفینم شب عروسی میبرم!
بگذریم!
من یه سفر داشتم به شهر کاشان!
اسم شهر کاشان رو سرچ کن میبینی از چه شهری صحبت میکنم!
اینقدر گل های این شهر با کیفیته،که خونه ی خدا رو با گلاب حاصل از گلهای محمدی این شهر شستشو میدن!
من داشتم میرفتم سمته شهر کاشان با دلفین،گفتم خدایا!؟
چجوری توحیدی بشم!؟
چجوری به تو وصل بشم و توحید همه ی وجودمو بگیره!؟
گفت تو باید توحید رو از خودت شروع کنی!!!
گفتم یعنی چی!؟
گفت یعنی اینکه اول تو باید یاد بگیری اول روی خودت هم حساب نکنی!
وقتی یاد بگیری روی فهم خودت،روی پول خودت،روی برنامه ریزی خودت،حتی روی خواسته هایی که داری پافشاری نکنی،حساب نکنی،این یعنی تو توحید رو از خودت شروع کردی و وقتی که تو به جایگاهی برسی که روی خودت هم حساب نکنی،دیگه روی بقیه هم حساب نمیکنی!
گفتم بهم ثابت کن چجوری!؟
گفت همین جا بزن کنار ،پیشه این گلخونه!
گفتم اینجا که قشنگ نیست!!!
گفت بزن کنار و برو داخل گلخونه!
زدم کنار و رفتم داخل گلخونه!
ببین پاکیزه جان!
به خدای،واحد قسم
فقط اون جمله ای،که بعد از،دیدنه اون گلها به اون باغبون گفتم رو به تو میگم که متوجه بشی چه زیبایی هایی دیدم!!!
گفتم که آقا!
من بعد از دیدنه این گلها ،معنی رنگ زیبای گلها رو فهمیدم!
بعد از،دیدنه این گلها درک کردم زیبایی گل رو
شما تصور کن حدود 2 دقیقه خیییره شده بودم به یک گلدون کوچیک،دیدم اون آقا با خنده بهم گفت:
چیه!؟
رنگش چشماتو میزنه!؟
با حالتی که انگار طلسم شده بودم ، گفتم آره!!!
ایییییینقدر که رنگ این گل ها خاص و بینظیر بود!
و بهم گفت ببین!
تو وقتی حتی روی فهم خودت حساب نکنی برای کوچکترین موارد من این زیبایی هارو نشونت میدم!اما اگه خودت بخوای کنترل همه چیز رو بدست بگیری ،خودت میدونی و خودت!
و خدا شاهده جالبه که من 3،2 تا گلخونه ی دیگه رفتم بخدا حتی 10٪ هم از اون زیبایی اون گلخونه رو نداشتن!
اما مسافرت امروزم و روابطم که بهت گفتم ربطش چی بود!؟
من دیروز رفتم بودم استان لرستان، آبشار بیشه، آبشار گریت،آبشار آبگرمه!
(لطفا جاهایی که اسم میبرم مثله کاشان و آبشار ها و …رو سرچ کن که ببینی من کجاها رفتم! میخوام هدایت خدا رو درک کنی که چه زیبایی هایی رو نشونم داده!)
من دو روز پیش جایی بودم که به خدای واحد همون تصویری بود که از بهشت،تو ذهنم بود!
و اونجا نشسته بودم و خدا بهم گفت ابراهیم!
این بهشت ، پاداش توحید و عملکردی هست که با وجود ترس ها،نگرانی ها،تردیدهایی که داشتی،قدم برداشتی و عملکردی!
من تو رو از جهنم وارد بهشت کردم!
این پاداش عملکردت هست!
جهنمی که تو روابطم تجربه کرده بودم!
ببین پاکیزه جان!
من داشتم کنار آبشار راه میرفتم یهو دیدم به پسر بچه ی 7،8 ماهه،تپلی،سففید،با کله کااااملا تراشیده و کچل تو بغل باباش بود،همینکه منو دید،تو اون همه آدم، نگاهم کرد،مثله طوطی نوک زبون کوچیکشو از دهنش آورد بیرون خندید!
من دلم رفت برا خنده اش!
رفتم اما حس کردم یکی داره از پشت سر نگاهم میکنه برگشتم دیدم هنوز داره بچه نگاهم میکنه،دییییگه طاقت نیوردم،برگشتم و با خنده رفتم تو روی بچه و تو بغل باباش بود با صدای بچه گونه گفتم سسسلام سسسلااام و دستامو دراز کردم سمته بچه ببینم چکار میکنه!!!
دییییدم بچهه آغوش پدرش رو ول کرد و دستاشو باز کرد و با خخخنده جوری که خودشو بخواد بنداره تو بغل یکی، اوووومد بغلممممم!!!!
کیییف کردددم!!!
آخه یه بچه ی 7،8 ماهه،تو اون شلوغی ،تو چشای من نگاه کنه و بخنده، و بدونه اینکه بشناسه،فقط با دراز کردنه دستام خودشو بنداره بغلم!!!
مگه چیزی جز هدیه ی خدا هست که قلب هارو نرم کنه!
اینو خواستم بهت بگم که این لذت رو کی جز خدا میتونست برام قرار بده!
من میدونم هرکی این کامنت رو میخونه ذووووق کرد از حتی خوندنه رفتار این بچه حالا شما تصور کن من نرمیه پوست و تپلی بچه رو هم لمس کردم!!!
توحید همش،لذت و برکته!
وقتی همسر سابقم اومد که وسایلش جهیزیه اش رو ببره، به بابام گفتن که به ابراهیم بگو دوتا چشم داره،دوتا چشم دیگه هم قرض کنه!(منظورشون این بود که میخوایم بهش آسیب بزنیم و تهدید کردن)
وقتی بابام گفت این حرف رو زدن، خندیدم گفتم بهشون بگو ابراهیم سر این حرفتون علاوه بر اینکه چشم قرض نمیکنه،همین دوتا چشماشو هم میبنده!ببینم میخواین چکار کنین!
خانواده من از بچگی عادت داشتن که وقتی میخواستن بخوابن،در خونه رو قفل میکردن،منم همین کارو میکردم اما بعد اون شب گفتم سر لج ذهنم که دیدم داره نجوا میکنه و میگه فلان میشه و فلان میشه اصلا درو قفل نمیکردم!
و آخرش هم هیچی نشد!
پاکیزه جان !
توحید تمام وجود آدم رو سیراب میکنه!
اگه شما دقت کنی به آیات قرآن، میبینی که خدا تو قرآن همیشه شروع کننده ی هر اتفاقی رو اول انسان میدونه ،بعد خودش رو واکنش گرا به اون رفتار انسان نشون میده!
مثلا تو سوره ی آل عمران، خدا میگه که:
مکر کنندگان مکر کردند،خدا هم مکر کرد و خدا مکارترین مکاران است!
یا اینکه میگه:
اگر شکرگزار باشید، شما را می افزایم!
میبینی!
همیشه،خدا میگه تو یه کاری میکنی بعد من در جواب همون کار تو واکنش نشون میدم!
هیچوقت خداوند از قوانینش کوتاه نمیاد و امکان نداره شما توحید رو اجرا کنی شکرگزاری کنی و نتیجه ی متفاوت بگیرید!
من باید یاد بگیرم ریشه،و بنیان زندگی ام رو اینججوری بزارم که اول ،روی فهم خودم،خواسته خودم، ابزار خودم حساب نکنم و بسپارم به خداوند و از اون موقه است که توحیدم شروع میشه !
امیدوارم قلب پاکت با کلامم ارتباط برقرار کرده باشه!
راستی یه گلایه هم ازت داشتم!!!
تنها کسی که تو این سایت ،از کلمه ی کروووووورررر کرررررررووررر شکرت استفاده میکنه،پاکیزه بارکزی هست!
اما تو این کامنتاتون من ندیدم کرووور کرووووور بگید!!!
اصصصلا نه برای من، و نه برای هیچکدوم از بچه های سایت مهم نیست که داری چکار میکنی شما به ما بچه های سایت کرووور کرووووور شکرت بدهکاری همیشه!
همیشه جمله ی :
خدا خیلی خداست
رو به بچه های سایت بدهکاری !
لطفا دیگه تکرار نشه!
با تشکر و کمی اخم!
من یکی که دیگه عادت کردم به سبک و شکل کامنتهای شما!
از خدا میخوام قلبت زیبات رو باز کنه.
من آبشار بیشه که معروفه به عروس آبشارهای ایران و آبشار آبگرمه در طی سه هفته دوبار رفتم!
بار اول که رفتم ،ایییینقدر ذوق زده و هیجان زده شدم که تند تند فقط،هی قدم برمیداشتم و میرفتم جلو ،میرفتم جلو اما سری دوم که رفتم چون تهه آبشار رو رفتخ بودم جلو ،آرامش داشتم و با لذت بسیار بیشتری داشتم ذره ذره آبشار رو میدیدم!
همه ی گلها،گیاه ها،درختارو داشتم با آرامش میدیدم و اون لحظه خدا بهم گفت ببین!
زندگی مثله دیدنه همین آبشاره!
تهش هیچ خبر خاصی نیست!
یادته چند روز پیش چون برای دیدنه جلوتر عجله داشتی،که بدونی جلوتر چخبره چقدر تند تند از این زیبایی ها گذشتی!؟
در صورتی که لذت و زیبایی ،همون صحنه های جلوی چشمات بود!
و از بالااای بالای اون کوه آبشار میریخت پایین و به خط سفیدی از دل جنگ و کوه معلوم بود و جایی که من بودن و آب از،کنارم رد میشد،تا منبع آبشار، شاید 2 ساعت فاصله بود و همون لحظه خدا بهم گفت ببین!
این آبی که از کنار تو داره رد میشه،سرچشمه اش اون آبشار بلنده ی وسط کوهه!
و این آبی که پیشته تو روان هست 2 ساعت پیش از اون آبشار سرچشمه گرفته و الان رسیده به تو!
افکار و عملکرد تو هم مقله همین آبشاره!
هرآنچه که امروز تو زندگیت تجربه میکنی،نتیجه ی رفتار و عملکردی هست که یک هفته پیش انجام دادی،3 روز پیش انجام دادی!
و آنچه که امروز انجام میدی،چند روز دیگه یا حتی چند لحظه دیگه نتیجه اش وارد زندگیت میشه!
حالا یه سوال !
این الهامات، این سفر ها،این زیبایی ها از کجا شروع شد!؟
از،زمانی که با ترسام روبرو شدم!
از زمانی که گفتم من و خدا،شما همه!
من یه چیزی به قلبم نشست دوست داشتم بگم!
اصلا میدونی خدا چی از ما میخواد!
میگه من که اینقدر نعمت بهت دادم ،تو هم تو روزایی که سخت میگذره نشون بده دوستم داری و منو باور داری و آرامش داشته باش بخاطر ایمان داشتنت به وجود من!
ببین!
تو همین مسافرتم خدا گفت ببین ابراهیم!
مثلا تو بخاطر ترس از تصادف، ترس از درگیر شدن،عصبانیت بخاطر قضاوت کردن یا هرر چیزی دیگه یا عصبانی میشی،یا میترسی!
درسته !؟
و من تو قرآن گفتم که نجوا از طرف شیطان است برای غمگین کردنه شما!
و جالب اینجاست خوده شیطان تو قرآن گفته:
من به شما وعده ی دروغ دادم!
تمام شد رفت!
یعنی شیطان اگه میگه که تو به خواسته ات نمیرسی، داره غمگینت میکنه !
حالا بیا این دوتا آیه رو بزار کنار اون اتفاق !
یه جا خدا تو قرآن میگه :
نجوا از طرف شیطان است برای غمگین کردنه شما!
یه جای دیگه شیطان میگه که:
من به شما وعده ی دروغ دادم!
یعنی هرآنچه که تو رو میترسونه،غمگین میکنه اتفاق نخواهد افتاد!!!!
بیل ویلسون،بنیان گذار انجمن های 11 قدمی ،آخرای عمرش بهش،میگن که اگه بخواب آخر عمری یک جمله بگی که چکیده ی عمرت باشه چی میگی!؟
گفت الان که فکر میکنم میبینم
90٪ ترس،های زندگیم هیچوقت اتفاق نیوفتاد!!!
به همین سادگی!
من دیشب ساعت 3 شب نصفه این کامنت رو نوشتم اما امروز ساعت 12 ظهر دیدم منتشر نشده،و جالب اینجاست من هممممیشه ،بلا استثنا تو کیف کارم دفتر و خودکار میزارم و وقتی میرم تو کابین ،دوره کار میکنم و مینویسم اما امروز عجیب یادم رفت که دفترم رو ببرم چیزی که تو این چندین ماه ،سابقه نداشته!
و نتیجه این شد که نصفه این کامنتی که الان خوندی ،چیزایی بود که الان نوشتم و به کامنت دیشب اضافه کردم.
من چند روز پیش دوستی از شرایط سخته جو خانوادهاش گفته بود و من شما رو الگو قرار دادم که اگه شما یک خانواده دارید که کنترل ذهن سخته،ما تو این سایت دختری داریم که کشور شرایط ناجالبی داره اما روز به روز داره رشد میکنه!
اینو گفتم که بدونین شما یک الگوی فوقالعاده هستین برای ما بچه های سایت و یک اعترافی هم کنم که اگه بعضی از کامنتات امتیاز بالا میگیره، بیشتر بخاطر قلب پاکت و چهره ی زیبات و استمرارت تو مسیره تا خوده کامنتهات!
از خدا میخوام قلب پاکت رو به نور خودش روشن کنه و اتفاقای قشنگ قشنگ تمام زندگیت رو بگیره.
سلام عمو ابراهیم، میگم عمو چون عمو شدی دیگه والا….. از کامنت که نه از کتابی که تایپ کردی یه جمله ای منو درگیره خودش کرده، اگه ممکنه لطفا در موردش توضیح بده….. این جمله که گفتی ️آدم باید روی فهم خودش هم حساب نکنه ️ رو چطور میشه آگاهانه بهش عمل کرد؟ لطفا با مثال توضیح بده.
سایت میگه کامنتت کوتاهه منتشر نمیشه، برا همین من شکرگذاریهامو هم مینویسم.
خدایاشکرت بخاطره همسر بسیار مهربونم
خدایاشکرت بخاطره توت فرنگیهای باغچمون
خدایاشکرت بخاطره خونه قشنگمون
خدایاشکرت بخاطره پسر کوچولوی خوشگلم
خدایاشکرت بخاطره دوستهای هم فرکانسم در این سایت الهی
خانم نفس آریان فکر نکن از نیت و تلاشی که برای من داری غافلم!
فکر نکن کامنتی که برای افلاطون نوشتی رو نخوندم!
میخواین من رو دوماد کنین آره!
به همین خیال باشین!
اگه شما و بقیه دوستان ،فکر میکنن که من آدمی هستم که دوست دارم خدا ،دخترشو بیاره تو زندگیم و یک فرشته رو به شکل انسان دربیاه و بیارا تو زندگیم تا خوشبختی در تمام جنبه های زندگی مشترک رو در بالاترین سطحش تجربه کنم و کلللی ذوق دارم برا اون روز، باید بگم که شما کااااملا درست فکر کردین!
ایشالا خدا امثال شما که دوست دارن من زندگی با عززززیزه دلم رو تجربه کنم رو تو سایت زیاد کنه!!!
من از قلبم از شما ممنونم خانم نفس آریان بابت لطفی که همیشه به من دارین!
اما در مورد سوالتون که فرمودید:
چطور(آدم باید روی فهم خودش هم حساب نکنه)
باید بگم که همه چیز تکامله!
رسیدن به همچین مرحله ای نیاز به طی کردنه مراحل قبل داره!
نیاز به تجربه ی قدرت خداوند داره
نیاز داره ما به خودمون مدام یادآوری کنیم که با فهم و منطق ضعیفمون چقدر شده که یک وسیله ی اشتباه خریدیم!
تصمیم اشتباه گرفتیم!
قضاوت اشتباه کردیم!
و از اون ور باید به خودمون یادآوری کنیم که چقدر خداوند با علم و آگاهی و قدرتش،نعمتها و درخواست های مارو اجابت کرد!
من اتفاقی که 1 ماه پیش از خدا درخواست کردم رو برات مثال میزنم!
ببنید !
من بخاطر قضیه ی حکم جلبم تمامه مرخصی ام رو استفاده کردم!
ومرخصیم رسید به 2 روز!
یک ماه پیش خیییییلی هوس مسافرت با هواپیما و به یک استان خیییییلی دور کردم!
از طرفی مرخصی نداشتم!
خوب!
بنظر شما من با عقل خودم،منطق خودم، فهم خودم چند درصد احتمال داره که به خواسته ام برسم!؟!؟!
صفر درصد!!!
تا اینکه یه روز اومدم برم شرکت دیدم یه بنر زدن که میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام مبارک باد و بعد از،چند روز گفتن که هر کس ثبت نام کنه ما 3،4 شما رو از طرف شرکت فولاد خوزستان میفرستیم مشهد!
بلیط هواپیما رفت و برگشت رایگان با خودمون، هتل با فول امکانات و بهترین کیفیت با خودمون،غذا و
..همهممه چی با خودمون!
و خداوند گفت ثبت نام کن من میبرمت!
من با تمااامه وجودم اون شب ایمان آوردم که خدا منو میبره به مشهد، هر چند اصلا آدم مذهبی نیستم ها وا وابسته به شخص خاصی باشم اما خیلی دوست داشتم!
و من بقدری احساسم خوب بود و که آهنگه
(اومدم امام رضا تا که تو مهمونم کنی)
رو گوش میدادم و اشششک میریختم از ذوق و تجسم بودنم اونجا!
تا اینکه دیروز تو سایت بودم دیدم یهو یکی منو عضو یک گروه واتساپ کرد و نوشته بود
(خدام الرضا)
بله!
خداوند هرگز زیر قولش نمیزنه!
من بین چندین هزار نفر اسمم در اومد!
و جالبه دوست داشتم ا که هیچکدوم از همکارام باهام نباشه که خلوت کنم ،چون دوست ندارم کسی،کنارم باشه حقیقتش!
و هیییچکس از همکارام تو گروه من نیستن!
و در نهایت اینکه اون 4،3 روز جزو مرخصی برای من حساب نمیشه!!!
و از این لباس سبزا میپوشیم و این پر پری ها دستمون میگیریم و چایی میدیم به زائران!
قوووله قووول که با لباس سبزا عکس بگیرم و بزارم پروفایلم!
کل هدفم از گفتنه این موضوع این بود که بگم فهم ما خیییییلی محدوده و مستنداتش هم در زندگیمون موجوده!
بابا!!!
فهم و عقل و علم ما ایییقندر کمه که ما نمیتونیم یه هندوانه ی قرمز و شیرین رو انتخاب کنیم!
چه برسه به مابقی موارد!
بنظر من با یادآوری نتایجی که خودمون زور زدیم و تلاش کردیمو پیگیر بودیم میتونیم متوجه بشیم که ما علممون کمه و به همون مقدار اگه نعمت ها و هدایت های خدا رو بیاد بیاریم،به همون نسبت ترجیح میدیم کارهامون رو به خداوند بسپاریم!
تفاوت سپردن کارها به خداوند و اینکه ما بخوایم خودمون کارامونو انجام بدیم ،مثله تفاوت شستن لباس با دست و ماشین لباسشویی هست!
ببین نفس خانم!
من امروز صبح رفته بودم یه اداره ی برای انجام کاری!
اولش نشسته بودم زو صندلی، روبروی اون کارمند و مدارکم رو بهش دادم و داشتم نگاهش میکردم که کارش تموم بشه و بعد کار منو انجام بده!
بعد یک لحظه بهم الهام شد که ببین!
تو هرررچقدرم که این آقا رو نگاه کنی و منتظر بمونی تأثیری نداره،اون کارمند مسیرش رو باید طی کنه بعد که نوبت کار تو شد کارت رو انجام میده ،پپپس ارامش،داشته باش،و برو تو سایت استاد عباسمنش کامنت بخون، و همین کار رو کردم بعد از 4،5 دقیقه کارم رو انجام داد!!!
منظورم از،این حرف بحثه سپردن و رها کردن بود!
ما بقدری که کارمون رو به خدا میسپاریم، به همون نسبت بار مسئولیت از دوشمون کم میشه و نتیجه این میشه که نتایج بهتر و بهتر میشه.
در پناه خدای واحد موفق باشی و از خدا میخوام چشات به روی قشنگیه زندگیت باز بشه،جوری که چشمات فقط رو قشنگیای خودت و زندگیت باشه و نگاهت هیچ کجای دنیا نباشه
ازهمون موقه همیشه توی نوشته هام خدام رو “رب العالمین” صدا میزنم
من با این عبارت دو کلمه ای
میلیاردها بار حس خوب میگیرم خداشاهده !!!
“رب العالمین” = فرمانروای جهان ها
اقا ابراهیم عزیز نمیدونی با نوشتن این جمله من رو به چه درکی رسوندی…ازت ممنونم بنده ی خوب خدا!!!
——————————-
یه لحظه بزار یه استپ بزنم
واز یه اتفاق داغ داغ تازه ی تازه برات بگم که همین الانوسط نوشتن کامنتم برات ،برام اتفاق افتاد
مثل خودت با جزئیات میگم برات پس حوصله کن :
من توی اتوبوسم و داشتم برات مینوشتم خانم بغل دستم با دست زد به شونم و با اشاره بهم فهموند کارم داره..ایرپادم رو از گوشم دراوردم و گفتم بله جانم ؟
گفت میشه این گوشواره مو از گوشم دربیارین و یه دونه دیگه از کیفش دراورد گفت اینو گوشم کنید؟؟
من هم براش انجام دادم
حین اینکه داشتم گوشواره هاش رو جابه جا میکردم
باخودم گفتم چه راحت به من اعتماد کرده و گوشواره طلاشو داددست من
صدای رب العالمین رو شنیدم :
میبینی ادم ها چقدر به همدیگه اعتماد میکنند ،چرا از اعتماد کردن به ادمها میترسی ؟چرا فک میکنی ادمهای غریبه خطرناکن ؟
اونها کاری به تو ندارن
این فکر که از بچگی به ما گفتن به غریبه ها نزدیک نشو میبرنت،میدزدنت،میگفتن اسمت رو نگو و….اینها همش چرت و پرت تموم ادمها تکه ای از من هستند و مگه میتونن بد باشن؟
ابراهیم جان من این کلمات رو بارها و بارها با شرایط و ادمها و اتفاقات مختلف مدتهاس که دریافت میکنم
همین خانم الان پیاده شد و با روی گشاده و لبخند از من تشکر کرد
اون اصلا من رو نمیشناخت ولی هم به من اعتماد کرد و هم من رو به لبخندش مهمون کرد
همون خدا الان داره میگه :
دنیا پر ازادمهای صادقِ، پراز ادمهای صالحِ…
از ادمها نترس و از بودن باهاشون لذت ببر
————————————–
ابراهیم جان خدا خیلی حواسش جمعه خیلی زیاد اون میدونه من دیدگاه بسیار بسیاااار غلطی نسبت به افراد غریبه دارم من حتی از جواب دادن شماره های ناشناس گوشیم هراس دارم و وقتی یک شماره ناشناس میوفته روی صفحه گوشیم قلبم ضربان میگیره…
من حتی وقتی میخوام از خیابون رد شم ناخوداگاه وقتی گوشی دستمه دستم رو میزارم توی جیبم چون حس میکنم یکی الانه که رد بشه و گوشیم رو ازم بدزده،
من وقتی یک نفر ادم غریبه تو خیابون بهم نزدیک میشه و مثلا میخواد ادرس بپرسه قلبم ضربان میگیره فک میکنم الانه که یک چاقویی چیزی دربیاره و بزنه توی شکمم…
من حتی از سلام کردن به همسایه هام تو مجتمع که هر روز از کنارشون رد میشم وقتی میرم تو واحد خودم اجتناب میکنم دلیلشم نمیدونم چرا
من همیشه از نزدیک شدن به ادمها میترسم و وقتی یکی میخواد کمی بهم نزدیک بشه ناخوداگاه کلی اژیر خطر تووجودم به صدا درمیاد و با کلی دلایل مسخره برای خودم ، ازخودم دورش میکنم…
من که واقعا نمیدونم باید روی کدوم جنبه از زندگیم تمرکز کنم
من نمیدونم چه پاشنه اشیلی در من ازهمه قوی تره و باید بیشتر روش کار کنم من بیشتر از خدا میپرسم و ازش راهنمایی میخوام بهش میگم خودت کمکم کن که راحت تر بتونم روی نقاط ضعفم کار کنم و رفعشون کنم
و اینطوری خدا داره کمکم میکنه که ترسم از ادمها بریزه و اون دیو دو سَری که توی ذهنم از غریبه ساخته شده هر روز داره یک جون از جون هاش کم میشه…
خواستم بگم رب العالمین حواسش به همه چیز هست و همینقدر دقیق حتی برای خواسته هایی که ما نمیدونیم هم داره مسیر رو برامون هموار میکنه !!!!
این حرفها نمیدونم چرا نوشته شد ولی ربطی به سوالی که من از شما داشتم نداشت
حالا میخوام برم سراصل مطلب اصلا چرا من شروع کردم به نوشتن برات ؛؟؟
وقتی از خدا برای سال جدیدم برنامه خواستم گفت برو قران بخون
بارها و بارها به من فهموند بانشونه هاش که برو سمت قران
تو چی میخوای؟
سلامتی میخوای؟
ثروت میخوای؟
نعمت بی حد وحساب میخوای؟
روابط عالی و دوستان خوب میخوای؟
ازادی زمانی و مکانی و مالی میخوای؟
هررررررر چی میخوای راه و روشش تو این کتاب بهت گفته شده…
ولی من میترسم من یک ترمز بزرگ دارم به اسم من بلد نیستم قران رو چه به من !؟!؟!
ولی ابراهیم جان خودم و خودت میدونیم ک اینها همش نجواهای ذهنه و این ترس همش یک مشت توهمه !!!
دارم هی سعی میکنم ک محلش نکنم و تلاش کنم اروم اروم برم سمت مطالعه ی کلام رب العالمین اما….
من این روزها یک سوال دارم
ازکجا باید شروع کنم
چطوری؟
من هیچی نمیدونم واقعا
پله ی اول چیه ؟
و امروز همون رب العالمین من رو هدایت کرد به اپدیت داستان هدایت شما و هدفت برای 1404
دقیقا چیزی ک به من هم گفته شد و من هم حالا میخوام انجامش بدم
خدا بغض رو بزاره تو رله نفست از حال خوب,که بغض رو گذاشتی تو گلوم با کامنتت!
سلام.
از خدا میخوام روی قلمم و قلبم جاری بشه.
ببین!
گفتی از کجا شروع کنم!
کدوم وری برم !
چکار کنم و…
تو برای شروع خوندنه قرآن باید خودتو آماده ی ورود به این مهمانی کنی!
وقتی میخوای مهمانی مهمی،یا یک عروسی،از چند روز قبلش آماده میکنی خودتو!
چقدر زمان میزاری برای آرایشگاه!
چقدر تمرکز میزاری و وقت میزاری و هزینه میکنی برا زیباترین لباس!؟
چقدر از دیگران راهنمایی و مشاوره میخوای که چه لباسی بیشتر بهت میاد و کدوم خیاط کارش بهتره!؟
و کلی کارای دیگه!
تو هم باید برای دریافت کلام خدا،برای ورود به گلستان ،اول زباله هارو از زندگیت پاک کنی!
باید آماده ی مهمونی خدا بشی!
باید به خودت برسی!
میدونی چی میگم مطهره جان!
آره !
درست متوجه شدی!
آی خوشم،پیاد آدمایی که هم میخوان رشد کنن و هم باهوشن و زود میگیرن !
مثلا تو!
عزیزم!
خودتو
قلبت رو
خونه ات رو
افکارت رو
عملکردت رو
چیزایی که در مورد دیگران بهش،فکر میکنی رو
نواقصت رو
آدمای اطرافت رو و…
رو باید پاک سازی کنی!
دختر گلی!
قراره خدا باید تو خونه ات بشینه کنارت!
قراره خدا مهمونت باشه!
قراره خدا بشینه تو قلبت!
پس،برای،خدا،خودت رو به زیباترین شکل ممکن آرایش کن!
زیباترین لباس های کلامت رو بر تن زبانت کن!
میدونی چرا!؟
چون خدا تو قرآن گفته:
با نام نیکو یکدیگر را صدا کنید!
لباس کلام پاک و حرفهای ارزشمند تن ذهنت کن درباره دیگران!
چون خدا تو قرآن گفته:
بهشت جایی است که در آنجا سخن لغو و بیهوده نمیشنوید!
لباس شجاعت تن وجودت کن و به قولهایی که میدی وفا کن!
چون خدا گفته:
چقدر ناپسند است که کلامی را که خودتان به ات عمل نمیکنید به دیگران بگویید!
و…
مطهره جان!
من لرم!
عربی هم همیییشه،برخلاف بقیه درسام نمره ی کم میگرفتم
البته همه ی درسام نمرهای خداوکیلی عااالی بود،بجز ریاضی و علوم و عربی و فیزیک!
مابقی خیلی خوب بودم!!!!
میخوام بگم منی که لرم و هیچی از،زبون عربی حالیم نمیشه کار رو برای شناخت خدا سخت نکردم و از موسسه ی پیامبر مهر استفاده کردم و دلیل اینکه یک گارد بسیار سنگینی داری نسبت به قرآن اینه که جامعه این کتاب رو عجیییب و خااااص و حتی خطرناک که بدونه وضو بهش،دست نزن و فقط،افراد الهی از کلام اون سر درمیارن و …به ما گفتن!
اینجانب!
ابراهیم خسروی !
در محضر هر آن کسی که این کلمات رو میخونه!
به خدای واحد ،فرستنده ی کتاب قرآن
به تمام آیات آین کتاب قسم میخورم!
که فهم و سادگی و اجرای گفته های کتاب قرآن کریم در زندگی ام،از تمام کتاب های درسی که خوندنم ساده تر و کاربردی تر و قابل فهم تر است!
شما این بتی که تو ذهنت از این کتاب ساختن رو بشکن!
به هر شکلی که بلدی!
به هر روشی که میتونی!
بدونه وضو قرآن رو بخون، عادت ماهانه داری،شب همون کتاب رو بگیر بغلت بخواب!
میخوای غذا درست کنی,وسط،غذا درست،کردن وسط،قرآن رو باز کن فارسیش رک بخون!
اگه بی متوجه نمیشی اصصصلا عربی رو نخون من فققققط فارسی قرآن رو میخونم!
کم کم ایییینقدر قلبت باز میشه که وقتی نصفه آیه رو بخونی یک روز بهش،فکر میکنی!
مثلا موضوعی که چند روز پیش من متوجه شدم تو قرآن رو برات میگم!
اومدم شروع کردن به کار کردن روی قرآن، دیدم تو سوره ی آل عمران خدا فرموده که:
ناسپاسان مکر کرد
خدا هم مکر کرد
وخداوند مکار ترین مکاران است!!!
بعد فایل رو استپ کردم!!
دیدم عه!
خدا همه ی جای قرآن اول منتظر میمونه ببینه بنده اش چکار میکنه بعد دقیقا مطابق با همون رفتارش،واکنش نشون میده!
مثلا اینجا اوووول میگه:
ناسپاسان مکر کردند و خدا هم مکر کرد!!!
یا اینکه یا جای دیگه خدا میگه که:
به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم!
یا اینکه میگه:
اگر شکرگزار باشید، شما را می افزایم!!!!
و خدا گفت آره!
اول تو یک کاری رو میکنی،بعد من دقققییییققققااااااا هم جهت با عمکرد تو عمل میکنم اما با یک تفاوت بسیار بزرگ!
بزرگی و وسعت علکرد من بینهایت قدرتمند تر از توئه!
مثلا تو همون آیه در ادامه خدا میگه که:
و خداوند مکارترین مکاران است!!!
یعنی،من بالا دسته همه ام!
یه چی بگم!
اشکال نداره حسی بهت دارم رو بگم!؟
راستشو بخوای وقتی این جمله رو گفتی که:
(ولی من میترسم من یک ترمز بزرگ دارم به اسم من بلد نیستم قران رو چه به من !؟!؟!)
حسه یک دختر بچه ی ناز و معصوم رو ازت گرفتم که بهش میگم بیا از این دوچرخه کوچیکا که دوتا چرخ کمکی هم داره سوار شو دور بزن اما خیلی مردده!
هم خیییییلی دلش میخواد و از دیدنه اون دوچرخه دلش ذوق ذوق میکنه و هم اینکه میترسه بیوفته و هی زیر چشمی نگاه دوچرخه میکنه و از شدت ذوق و استرس انگشتاشو تو همدیگه تاب میده!
نه دلش،میاد دوچرخه رو ول کنه
نه زورش به ترسش میره!
دختر گلی!
چرا به من ایمیل زدی!؟
چرا از من کمک خواستی!
حتما منو باور داشتی دیگه که میتونم بهت کمک کنم دیگه!
پس به احترام شخصیت خودت که از من سوال پرسید که چکار کنم به چیزایی که گفتم عمل کن!
اما!!!!
اما به شرط چیزایی که بهت میگم!!
1/با خودت راحت باش!
شده روزی 3 دقیقه قرآن بخون!
بیا از سوره هایی که خیلی واضح هستن شروع کن به خوندن!
مثلا سوره ی نسا
سوره ی طلاق
سوره ی آل عمران
سوره هایی که برات راحته!
2/بزار تکاملی طی بشه و انتظار معجزه در یک هفته رو نداشته باش!
خیییییلی آروم آروم با خودت راحت باش و به خودت زمان بده!
3/هرررچیزی که باعث میشه بترسی از رفتن سمته قرآن رو باهاش،روبرو شو مثلا بدونه وضو دست،زدن به قرآن و یا حالا هرچیزی که خودت میدونی!
چیزایی که تو رو با قرآن دوست میکنه بیشتر ببین!
بیشتر بخون!
مثلا برنامه ی محفل تلاوت قاری های،نوجوان رو تصویری ببین با معنی زیر نویس!!!
حالا که تو یه سوال پرسیدی منم یه سوال بپرسم ازت!؟
فقط،این کلام خداست که گفت بهت بگم!
و خدا بهم گفت به مطهره بگو منم تو قرآن جواب سوالش رو دادم که از کجا شروع کنه!
چجوری شروع کنه !
و این آیه رو گفت که بهت بگم:
(هدایت شما بر ماست!)
انا علینا للهدی
خدا دستتو میگیره قدم قدم میبره قرآن رو نشونت میده!
دختر گلی!
با این اشکای خوشگلت!
چرا معنی رب العالمین رو تو این چند سال متوجه نشدی!؟
مگه بار اول بود که این دو کلمه رو میشنیدی!
اما تنها دلیلش،این بود که قققلبت این روزا آماده است!
قلبت در پاک ترین حالت ممکن هست!
و از این فرصت استفاده کن و به قوله معروف تا تنور گرمه،نون رو بچسبون!
ممنونم بابت سوال قشنگت !
کاش
کاش،
کاش روبروم بودی و سااااعت ها با هم صحبت میکردیم در مورد این،سوال ولی الان یک ساعت بیشتره که من گردنم پایینه و انگشتام داره روی صفحه ی گوشی مینویسه و بیییینهایت کلا خدا هست که میشد بگم …
ابراهیمی ک دست خداشده برام تا مسیر و بهم نشون بده و ایمانم و هربار قوی تر کنه
سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود نازنین و پر از برکتت ابراهیم جان
من خیییلی خوشبختم ک اینجام،توی آین مسیر خودشناسی و خداشناسی شاید از آخر اول باشم ولی بازم راضی ام چون دسترسی دارم ب این آگاهی ها
دسترسی دارم ب کامنت های توحیدی شما و دوستان عزیزم ،فایلهای ارزشمند استاد و خداروشکر همین ک سعی میکنم هرروز ی ذره نسبت ب روز قبلم بهتر باشم یعنی تو مسیر درستم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
اومدم ازت تشکر کنم بخاطر کامنتهای فوق العاده ای ک برای پاکیزه جان،مطهره جان و نفس عزیز نوشتی تشکر کنم چون منم پاسخ سوالام خودم گرفتم وقلبم آروم گرفت
الهی صدهزار مرتبه شکر
ی جاهایی خندیدم
ی جاهایی اشک ریختم
و چندین بار مرزهای ذهنم و جابه جا کردی
چقد سوپراییز شدم اونجا ک از خواسته ات اجرای کنسرت برای 500 نفر گفتی و خداوند. چقد قشنگ بهت پاسخ داد از جایی ک فکرش و نمیکردی
چقد ذهن ما محدوده
ک خودمون میخواییم شرایط و برای خدا جور کنیم اجابتمون کنه
در صورتی ک چگونگی و چطوری تحقق خواسته ربطی ب ما نداره
وظیفه ی خداوند ک قادر مطلقه از بینهایت طریق خودش شرایط و فراهم میکنه
چقد کیف کردم اونجا ک از کاشان گفتی و گوش دادن ب هدایت خداوند برای رفتن ب گلخونه ای ک در ظاهر هیچ زیبایی نداشت ولی خدا بهت گفت برو و وقتی ک تسلیم شدی و روی عقل خودت حساب نکردی
همدار شدی با اون گلهای زیبایی ک رنگش خیلی خاص بود و خیره ی زیبایش شدی
الهی صدهزار مرتبه شکر
چقد قلبم آروم گرفت اونجا ک باعشق داشتی پاسخ مطهره ی عزیز و درمورد خوندن قرآن و اینکه از کجا شروع کنه
حالا که تو یه سوال پرسیدی منم یه سوال بپرسم ازت!؟
فقط،این کلام خداست که گفت بهت بگم!
و خدا بهم گفت به مطهره بگو منم تو قرآن جواب سوالش رو دادم که از کجا شروع کنه!
چجوری شروع کنه !
و این آیه رو گفت که بهت بگم:
(هدایت شما بر ماست!)
انا علینا للهدی
خدا دستتو میگیره قدم قدم میبره قرآن رو نشونت میده!
خدایا شکرت تو چقد حواست ب من هست
چقد قشنگ داری هدایتم میکنی
ب یکی میگی سوال منو بپرسه، و ب یکی دیگه میگی پاسخ سوال منو بده
یعنی من عاشقتممم رب قشنگممم مرررسی ازت
من رفتم مکان هایی ک گفتی و سرچ کردم
کاشان،آبشار بیشه ،آبشار گرمه و آبشار گریت
چقدددد زیبا بودن خدای من سرچ ک کردم فیلمش اومد بالا برام
چقددد سوپراییز شدم از این همه زیبایی ک خدا خلق کرده مخصوصا آبشار بیشه ،خدایا این آب چشمه چطور از دل کوه سرازیر میشه ب سمت پایین از چندین مسیر اون قطرات ریز آب چقددد خنک و سرده ،اون سبزی درختا ،اصن قلبم بازشد و چقد ازت تشکر کردم ک باعث شدی برم سرچ کنم و این خواسته در من ایجاد بشه ک برم از نزدیک ببینم و لمسش کنم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
عصری مبخواستم خمیر کلوچه درست کنم ،ی قلق خاص داره باید خمیرش و سفت درست کنی و خوب ورز بدی
بار دومم بود ک میخواستم ب سبک زندایی م ک کلوچه دزفولی میپزه درست کنم
سری قبل راضی نبودم از کارم ،و دستام هم خییلی درد گرفت بخاطر ماساژ خمیرش
ولی اینبار از خدا هدایت خواستم، گفتم خدایا من دستام قدرتی نداره ب ای ماساژ خمیر کلوچه خودت برام درستش کن میخوام خیلی عالی بشه
و دیدم ک چقد راحت و نرم کارم انجام شد و خییلی خمیر لطیف و نرمی درست شد ک خودم کیف میکردم وقتی ک داشتم چونه ی کلوچه ها رو میگرفتم
با خودم میگفتم ببین زکیه خدا خمیرش و چقد عالی درست کرد برات ،سری قبل فقط روی خودت و علم خودت حساب کردی نتیجه چی شد،خمیر یک دست نبود و زیرش آرد مونده بود
و خداروشکر خیییلی با کیفیت تر از سری قبل شد و مطمئنم بار سوم دیگه عالی تر میشه
الهی صدهزار مرتبه شکرت
ی چیز دیگه ک خیییلی حس خوبی ازش گرفتم
اون قرآن بزرگ روی زمین کنار دستت، تو عکس پروفایلت چقد حس امنیت ب آدم میده:))
خیییلی خیییلی بهت افتخار میکنم ابراهیم
واز صمیم قلبم بهت تبریک میگم بخاطر مدار توحیدی ک توش هستی و قلب بزرگی ک داری
خییلی دوسدارم ب این مرحله و این مدار برسم و خدا تنها رفیق فابریکم باشه
من کامنتهات رو میخونم و گاها اشکم درمیاد هیچ وقت برات کامنتی ننوشتم ولی حالا بازم اشکم رو در آوردی پسر
چقدر قشنگ با خدا حرف میزنی چقدر صمیمی هستی با خدا که اینقدر راحت ازش میخوای و میگیری
راستش من خیلی دلم میخواد اینجوری راحت باشم راحت بگم خدا جونم اینو میخوام اونو میخوام از خستگی هام بگم درد دل کنم باهاش و راحت جواب بشنوم
چرا خدا از نظر من دوره چرا مانع بینمون هست چرا دیر جواب منو میده چرا سخت جواب میده
میگم خدا اگه تو خدای پاکیزه و ابراهیم و بقیه هستی خدای منم هستی منم میخوام باهات دوست بشم مثل ابراهیم برا منم سفر مجانی مشهد بدون مرخصی جور کن خب
ابراهیم تو قلب پاک و ساده و مهربونی داری خدا خیلی دوستت داره میدونم منم همینقدر دوست داره
خدارو شکر که تو این سایتی و من میتونم کامنتهات رو بخونم ازت متشکرم پسر خوب خدا ازت متشکرم بابت قلب مهربونت بابت همه کامنتهات
منتظرم بری مشهد و برامون از سفرت بنویسی پسر . خدا رو چه دیدی شاید منم اومدم
لطفا مثل سفرهای قبلیت همه چیز رو برامون با آب و تاب بنویس هیچ چیز و قلم ننداز این چند ماه که نبودی من مرتب ایمیلهامو چک میکردم راستش کمی نگرانت بودم که نکنه جلبت کردن یا خدای نکرده به خاطر مهریه زندانی شدی
خیلی خوشحالم که دوباره مینویسی و مثل همیشه دست به قلم شدی سلامت و شاد باشی
هدایتهای خاص الله یکتا برات جاری باشه پسر دست خدا به همراهت
رفتار این مادرو تا جایی نزدیک به خودم دیدم تا جایی هم خیلی دور بودم ازش
مثلا من از اول به بچهای دوقلوم که الان دوستاشونه ازادی کامل دادم و همیشه اینو با خودم که میگفتم که والله خیر حافظا
مثلا واسه بقیه عجیب بود بچهای من که کوچیکتر بودم میرفتن بالای مبل و میپریدن پایین یا میرفتن بالای میز ناهارخوری اونجا بازی میکردن یا مثلا میرفتن رو دسته مبل میخواستن خودشونو به باند برسونن من کاریشون نداشتم میدونستم خودشون خطر حس میکنن یه حس اعتمادی داشتم بهشون که خودشون حواسشون هست یا مثلا الان میرن پشت پنجره که البته نرده داره بقیه میگن مواظب باش نرن از نرده بالا ولی من میدونم خودشون حواسشون هست و کار خطرناک نمیکنن یا وقتاییم که خطری بوده خدا خودش منو اگاه کرده یا حواسش به بچها بوده مثلا اگر میخواستن بیفتن یکی از کنارشون رد شده و نزاشته و گرفتشون درکل تاحالا هیچ خطری تهدیدشون نکرده یا من خیاطی میکنم گاهی سوزن های خیاطی میفته رو زمین من حواسم نیست پسرم که یه سال و نیمش بود خودش میومد سوزن بهم میداد یا اگر یه سوزنی بدجور روزمین بود من خودم میدیدمش و برمیداشتم اعتقادم اینه باید به بچه ازدادی عمل بدی تا تجربه کنه مثلا وقتی رفته بودیم روستا بچهای من توخاک بازی میکردن و خاک و شن میزاشتن تو دهنشون یا تو خونه عادت داشتن اشغال بردارن بزارن تو دهنشون من اصلا کاری نداشتم و همه هم تعجب میکردن و…
جایی که من از این مادر دورم بحث تغذیه بچه است همیشه فکر میکردم بچه ای که غذا میخوره سالم تره بخاطر همین از کوچیکی با شیر و غذا دنبالشون بودم هم شیر خودمو خوردن هم شیر خشک و کلی اعصاب خودمو خرد کردم سر غذای بچه یکیشون که اصلا بنظر من خوب غذا نمیخوره و من هنوزم گاهی حرص میخورم اما امروز اصلا گیر ندادم بهش و گفتم اگر گشنه باشه میخوره دخترمم تو راهه از قبل این فایل تصمیم گرفته بودم فقط وقتی خودش خواست بهش شیر بدم نه به حرف دکترا که وای قندش میفته و این چیزا گوش ندم وخودمو نکشم که حتما شبا شیر بخوره و اگر خواست بهش شیر بدم و الان با دیدن این فایل مطمئن تر شدم و دوست دارم منم غذای کمکی ندم بجاش شیر بدم فکر کنم اینطوری بهتر باشه
من نه واسه پسرهام که دوقلو بودن سیسمونی خریدم نه واسه این که که توراهه لباس فقط در حد ماه های اول میگفتم هر چی لازم باشه بعدش دوباره میخرم تازه میفهمم چی بهش میاد یا نمیاد الانم ترجیح دادم چند دست بیشتر نخرم ولی با کیفیت باشه و لباس های پسرهام که کلی هست رو چند ماه اول تنش کنم و برای پسرهامم لباس و وسایل اضافه نمیخرم بچهای منم از اول با ظرفهای تو کابینت بازی میکردن با سیب زمین پیازها با اینجور چیزا بازی میکنن چون چند بار اسباب بازی خریدم دیدم فقط یه ساعت براشون جذابه و بعد تصمیم گرفتم دیگه نخرم
من اوایل که بچهام بدنبا اومده بودن چون خونمون یه خوابه بود احساس بدی داشتم که بچهام اتاق خواب ندارن و تخت ندارن یا الانم گاهی حس بد میاد سراغم ولی الان میبینم این خانواده با سه تا بچه تو اتوبوس زندگی میکنن و چقدر خوشحالن با خودشون در صلحن خداروشکر بخاطر این فایل که مناسب حال من بود
و این و یه نشونه دیدم که منم میتونم تو این سن دختر بخوام و خدا بهم بده
راستش من دو تا پسر 22 و 14 ساله دارم که خیلی خیلی مراقب بهداشت و تغذیه شون بودم و الان می بینم چقدر خودم و اونها رو اذیت کردم خلاف طبیعت بدن و خلقتشون رفتار کنن
الان فهمیدم که حتی پسر 22 ساله م هم اگر سر تایم ناهاریا شام گرسنه نباشه نباید به این دلیل که غذا سرد میشه و از دهن میفته و با هم غذا بخوریم و… مجبورش کنم با شکم سیر غذا بخوره
یا حتی خودم رو مجبور کنم مثلا سر ساعت 8 صبحانه بخورم
امروز برای پسر کوچیکم که امتحان داشت ساندویچ درست کردم و داخلش کوکوی سیب زمینی که خودم عاشقش هستم گذاشتم
من در مقابل غذاهای حاضری مثل کوکو و املت و کتلت هیچ مقاومتی نمیتونم بکنم و همینها هم باعث شده قانون سلامتی رو نیمه کاره رها کنم و دیگه حتی فایل هاشم گوش ندم و اضافه وزنم برگرده
اما امروز به خودم تبریک میگم که به سیستم طبیعت بدنم احترام گذاشتم و چون زیاد گرسنه م نبود جلوی هوسم رو گرفتم و نخوردم
میگن هر عمل اشتباهی رو سه بار بهش نه بگید دیگه ترک میشه
انشالله که جواب بده
این که گفتی از اینکه خونه مون یه خواب هست ناراحت بودم و…. منم همین احساس و داشتم و الان دیگه ناراحت نیستم
همینجا از خدا میخوام دختر گل شما و هر خانومی که توراهی داره رو صحیح و سالم بدنیا بیاره
چون شما از شجاعان و مومنین روزگار هستید که تو این اوضاع اقتصادی که همه میترسن از بچه دار شدن ، هیچ ترس و غمی ندارید و با توکل به خدا فقط دارید لذت. میبرید از این تاج افتخاری که خدا بر سرتون نهاده که یک اشرف مخلوقات دیگه خلق کنید و نام پر برکت مادر و پدر رو یک بار دیگه شایسته خودتون بدونید
ذوق و حس و حال قشنگ مریم جان شایسته هم، نشان از آمدن نور یک مسیح دیگر داشت
من مطمئنم به زودی شاهد نورانی شدن مریم بانوی عزیزمون به نور یک اشرف مخلوقات عزیز و دوست داشتنی هستیم و خداوند یک یوسف زیبای دیگر به استاد عزیزمون هدیه میدن که خدا میدونه شیرین کاری ها و شیرین زبانی های این مسیح دست کاری نشده با باورهای غلط قبلی و طبق ذات الهی خلقت چه میکنه با زندگی استاد و مریم بانو
همینجا از خدا میخوام من رو هم شایسته ی دختر دار شدن کنه چون فوق العاده عاشق اینم که یه دختر شبیه خودم بهم بده و زندگی درستی بدون اشتباهاتی که در مورد خودم شد برای این دختر رقم بزنه و خود اصلاح شده و خداییم رو در وجود این دختر ببینم
این خواسته رو اینجا ثبت میکنم تا هر بار که هر دوستی اون رو میخونه انرژی مثبتش به تحقق این آرزو سرعت ببخشه
واقعا از این زاویه نگاه نکرده بودم و خیلی این نگاه شما حالمو خوب کرد و احساس ارزشمندی داد بهم
حقیقتا من به لطف خدا و قانون سلامتی باردار شدم انشاالله هر کس بچه میخواد اما هنوز نداره از قانون سلامتی استفاده کنه راستش من یه زمانی قبل اشنایی با استاد عزیزممممم فکر نمیکردم حتی یدونه بچه بتونم داشته باشم یعنی میگفتم نمیشه باید تا اخر عمر حسرت بخورم ولی الان سه تا خوشگلشو دارم خخخخ هر وقت یه خواسته ای از خدا دارم و برام باورپذیریش سخته میگم رویا از این خواسته برات نشدنی تر نبود که خدا سه تاشو داد بهت پس هر چی که بخوای رو بهت میده به راحتی اب خوردن
سلام و عرض ادب به استاد بزرگوارم که این محیط سایت آگاهانه را برای ما مهیا کرد و سلام بر مریم بانوی مهربان که ما را معتاد این زندگی در بهشت کرد و بعد به ناگاه ما را رها کرد و واقعا ما داشتیم با آن زندگی میکردیم و پر از عشق و انگیزه و انرژی بودیم حتی اگه به نظر شما تکراری و روز مره شده بود اما برای ما همان سر سبزی پارادایس ورودی خوبی بود و انگار ما هم مانند شما داشتیم در آنجا زندگی میکردیم و همزاد پنداری بود واقعا ازتون عاجزانه در خواست دارم که این ضبط و فیلمبرداری را اگه براتون اذیت کننده نیست ادامه دهید اگه بدونید ما در ایران چقدر به این ورودی ها نیاز داریم امیدوارم که این زمان برای شما محیا شود تا حتی اگه امکان داره هفته ای نیم ساعت هم شده پارادایس و زندگی روزمره خودتون را به ما نشون دهید حتی اگه فکر میکنید محتوای آموزشی نداشته باشه باز هم ما نیاز به این زیبا بینی داریم خواهش میکنم
سلام و درود به دوستان عزیز
سپاسگزارم از مریم بانوی عزیزم برای این فایل بسیار متفاوت با آگاهی های ناب خیلی زیبا و دلنشین تصویر مراقب از یک بچه رو به ما نشون دادین چیزی که خیلی از ماها در موردش کلی نگرانی و ترس داریم خدا رو شکر برای ذهن قدرتمند که همه کارها میتونه بینهایت آسون و ساده بشه و از همه مهمتر طبیعی و موافق خلقت بدون هیچ محدودیت و ترس خدا رو شکر دیدن همین فایل خیلی از ترسها و نگرانی ها رو از ما دور میکنه البته از خودم که گذشته ولی دلم میخواد در مورد نوه هام این آسان گیری در رفتار و خوراک رو داشته باشم میدونم که اینطوری هم مادر و هم بچه هر دو راحت تر و پر انرژی تر هستند در ضمن وقتی خیلی از بکن نکن ها رو کنار میزاریم آرامش و آسودگی هم بیشتر میشه و قطعا با آرامش خیلی بهتر میتونیم کودکمون رو تربیت کنیم قدرت و شجاعت و توانمندی های این مادر رو خیلی دوست داشتم و کلی ازش درس گرفتم با وجود سفر و مسئولیتهای دیگه برای ورزش وقت میزارن و احساس لیاقت بالایی در مورد خودشون دارند خدا رو شکر برای دیدن این فایل و درسهای فراوانش
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی، خانم شایسته و دوستان همفرکانسی
چقدر این فایل و این هدایت الهی برای من زیبا بود
چقدر به یاد من آورد که سخت نگرفتن در زندگی می تواند زندگی کردن و را حت رسیدن به خواسته ها را آسان کند
استاد جان من الان سه فرزند دارم که بزرگترین آنها 14 سالش است
من از همان اولی که فرزند اولم به دنیا آمد به همراه همسرم اصلا در مورد بچه و نحوه بزرگ شدنش سخت گیر نبودیم
البته که هنوز با استاد و قوانین هم آشنا نبودیم
دختر بزرگم تا سن 7 سالگی اصلا آنتی بیوتیک استفاده نکرده بود
و وقتی که این باورها را هم داشته باشی خدا شرایط و انسانهایی را سر راهت قرار می دهد که هم جهت باشند با باورهای تو
من دکتری بود که فرزندانم همه را پیشش می بردم که خودش هم اصلا به اینکه داورهای زیادی برای بچه ها بنویسد اعتقادی نداشت و می گفت بچه همه چی را باید از طریق مادر و شیر مادر دریافت کند و نیاز او را تامین می کند
یادم هست که اگر فرزندانم سرماخوردگی کوچکی داشتند و پیش این دکتر می بردیم فقط در حد یک تقویتی چیزی می داد و همیشه مشکل من با مادر خدابیامرزم و مادر خانمم این بود که می گفتند این دکتره هالیش نمیشه !!!!! که اصلا دارو نمی دهد. ولی من می گفتم که نه همین درست است و باور ما کلا این بود
از زمانی که باز با قانون سلامتی و اینها نتایج را در زنددگی خودمان دیدیم که دیگه کلا اعتقاد من به دارو و دکتر از بین رفت.
استاد دوره قانون سلامتی یکی از بزرگترین و بزرگترین خدمات پزشکی بود که خداوند از طریق شما به بشریت کرد
این دوره بی نظیره و هرکسی که درست استفاده کرده است قطعا حرف من را تایید می کند.
من خودم در عرض نزدیک به دو ماه حدود 14 کیلو وزن اضافه ای را که داشتم کم کردم و رسیدم به وزنی که زمانی 18 سالگی داشتم ( الان 44 سال سن دارم)
سطح انرژی فوق العاده بالا
و سلامتی که نگم براتون
و از این بابت خدا را بسیار شاکرم
نکته مهم مهم این نتایج از قانون سلامتی:
من چنان اعتماد به نفسی گرفتم وقتی که به راحتی اینقدر وزنم را که برایم سخت شده بود کاهشش و رسیدن به اندام متناسب، که الان می گویم اگر وزنم کم شد و به سلامتی کامل رسیدم بنابراین هر خواسته دیگری برایم رسیدنی است، مهاجرت کردم با همین باور و الان دارم خیلی تمرکزی روی ساخت بی نهایت ثروت کار می کنم و به لطف الله مهربان که قوانینش بدون تغییر است، نتایج خیلی خوبی داریم می گیریم
این فایل زیبا و یاداوری های مریم خانم عزیز به من هم یادآوری کرد نتایج قانون سلامتی را و باز برایم تجدید میثاقی شد که رسیدن به خواسته ها چقدر می تواند آسان باشد اگر از مسیر قوانین الهی باشد
خدایا شکرت
سپاسگزارم ای رب من
چقدر این فایل و باورهای این خانم عالی بود و چقدر برای منی که مهاجرت کرده ام درسهای بزرگی برایم داشت.
در پناه الله یکتا شاد باشید و ثروتمند و سعادتمند
به نام خداوند آسانی ها و قشنگی ها چقدررر این فایل قشنگ و کامل بود ،
چقدررر احساس آرامش و از یک مادر میتونی بگیری،
مادرایی که الان وقتی یه بچه به دنیا میارن همش استرس و عذاب توی چهرشون میبینی وای نمیذاره زندگیکنیم نمیذاره بخوابیم و تفریح بریم نمیذاره فلان کارو بکنیم ،
چرا این مادر انقدر قشنگ داره برای بچه هاش وقت میذاره؟ چطوری داره باهاش بازی میکنه از اون طرف به زندگیش میرسه به بچه هاش و همسرش میرسه همه راضی هستند تغذیه سالم تری هم داره چطوری میشه اینجوری؟
چرا ما انقدر زندگی و سخت میگیریم ؟
خود من از وقتی به خودم قول دادم اسون بگیرم ،زیادی نچشبم به چیزی فقط یادبگیرم و لذت بخش برم جلو دنیام قشنگ تر شده،
بیشتر بخندم بیشتر حس لیاقت کنم ثروت بیشتری اومده سراغم ،و اینا همش از توکل کردنه کمی که توکل میکنیم و خودمون و بهش میسپاریم همه چیز قشنگ تر میشه خدایا شکرت برای امروز شنبه که با دیدن این فایل کامل تر میشه ،
میدونم یه روز خیلی خوب توی راه دارم ، با توکل به خودت خدای بزرگم شکرت
سلام عرض میکنم به مریم بانو جانم
عزیزدلم
چقدر از شنیدن صدات بعد از مدت ها خوشحال شدم
عزیزم چقدر من این سریال زندگی دربهشت ودوست دارم
من متاسفانه خیلی به طبیعت نمیرم
ولی با هر بار دیدن یه فایل جدید از سریال زندگی دربهشت روحم جلا پیدا میکنه وواقعا به آرامش میرسم
چون حس میکنم اون لحظه من تو پارایس زیبا هستم کنار شما قدم میزنم تو کلبه میرم
درختا رو نوازش میکنم
تو آب دریاچه ی بکر با اون ریز ریز نم نم بارون شنامیکنم
وای چقدر لذت بخشه
چقدر دلم تنگ شده بود برای دیدن یه فایل جدید
ای جانم چقدر مهمون ریزه پیزه وقشنگی
ای جانم من چقدر ذوقش وکردم
چقدر این گوله ی نمک زیباست وبا نمکه
وای خدا چه چشمای خوشرنگ وصورت خوشگلی داره
خدا حفظش کنه
واقعا بچه ی تو دل برویییه
من عاشق بچه هام
با اینکه خودم بچه کوچیک دارم ولی وقتی یه بچه دیگه میبینم که مثل این پسر شیرینه دلم ضعف میره براش.خدایا شکرت برای دیدن این فایل زیبا
مریم جانم واقعا تحسینتون میکنم چقدر قلب زیبایی دارین که با دیدن این خانواده ی عالی وسبک زندگی زیباشون ما رو هم. شریک کردین تو دیدن این تجربه ی زیبا
من واقعا تو اطرافیانم همچین مادری ندیده بودم که انقدر ساده وبا خودش در صلح باشه
خدای من مگه میشه تو این زمونه مادری باشه که نظر دیگران براش مهم نباشه وزندگی خودش وداشته باشه
بچه هاش ومدرسه نمیفرسته خودش به بچه هاش درس میده
باور کنید اصلا کار ساده ای نیست
که این مسعولیت وبه عهده ش گرفته ایشون انقدر به خودشون وتوانایی هاشون اعتماد دارن که میدونن میتونن مدیریت کنن
واقعا تحسینشون میکنم
چقدر آدم دوست داره خودش شبیه به این مادر باشه وخودش همچین مادری میداشت که به بچه سخت نگیره وبزاره خودش زندگی رو زندگی کنه
چقدر لذت بخشه
من خودم یه مادرم
این فایل وکه دیدم شکه شدم
یه مادر سخت گیری بودم
نذاشتم بچه هام طبیعت وکشف کنن
همش دستور میدادم که این کار ونکن
اون کار وبکن
خروجیش چی شد بچه ها ی مریض
آره از حساسیت زیاد بچه هام نمیدونم چرا ولی زیاد مریض میشدن
چند تا چند تا لباس بپوشون
یه سره هواست به غذاشون باشه
وای خدا چه اشتباهاتی کردم
چون براشون وقت نزاشتم بیرون نبردمشون تا با طبیعت زندگی رو تجربه کنن
وابسته به گوشی شدن شدید
والان چقدر بابت این موضوع عذاب میکشم واقعا بلد نیستن در لحظه زندگی کنن
نمیدونن چطور باید از زندگی لذت ببرن
نمیدونن این غذایی که میخورن چه طعمی داره لذتش وحس نمیکنن
فقط سرسفره میشنن سریع غذا میخورن تموم شه تا برن سر گوشی
البته الان خدا رو شکر خدای عزیزم با دستای مهربونش بهم آگاهی داد وهدایتم کرد به مسیر درست الان خدا رو شکر بهتر شده این وضعیت
واین فایل چقدر برام درس داشت .
من هر نکته از فایل وشکار میکنم ومیشینم با رفتار خودم مقایسه میکنم بعد میبینم خدایا شکرت قانونت چقدر درسته و هر رفتاری یه خروجی داره که تو خودت خلقش میکنی
مریم جانم ازت بی نهایت مچکرم
خواهش میکنم اگه امکانش هست یه فایل دیگه از این خانواده برامون ظبط کن
من واقعا کنجکاوم تا اتوبوسی که اون خانواده توش زندگی میکنن وببینم
صلح بین بچه واقعا تحسین برانگیزه
صمیمانه ازت مچکرم
در پناه الله عزیزم همیشه شاد وسلامت وموفق باشی ️️️
به نام خدایی که هر چه داریم از آن اوست
درود خداوند به شما استاد عزیز و مریم بانو
اول از همه خدارو شکر برای اینکه زندگی در بهشت اومد و دوباره مارو برد به زیباییهای زیاد
آزادی مکانی
آزادی زمانی
و…..
دوم اینکه خداروشکر که من تو این سایت همراه همسرم و کنار اینهمه انسان مؤمن در یک خانوادهی بزرگ دارم زندگی میکنم
تحسین میکنم این خانوادهی دوست داشتنی رو
تحسین میکنم این مادر واقعی رو
تحسین میکنم این خواهر برادر مسئولیت پذیر و مؤدب رو
و هزاران هزار تحسین دیگه برام اومده که از حوصله این متن خارجه
ولی من ی چیزی درک کردم
اونم اینه که وقتی یک نفر مثل مادر این خانواده با خودش در صلحه و دور از محدودیتهای جامعهی امروزی داره زندگی میکنه خود به خود و بصورت کاملا طبیعی هدایت میشه به زندگی سالم
هدایت میشه به قانون سلامتی ناخودآگاه
ایشون که تو دوره قانون سلامتی زمانی که دوقلوهاشون به دنیا اومدن نبودن که؟
بودن؟
چطور میشه که خودشون ناخودآگاه مسیر نزدیک به قانون سلامتی رو پی میگیرن
پس نتیجه اینکه ما فقط باید رو خودمون کار کنیم
اون آدم مناسب برای بیزینس
اون آدم مناسب برای رابطه عاطفی
اون شرایط مناسب
اون ایدههااا میاد
واقعا چقدر زندگی سادس
و چه باورهای قدرتمندی دارن که تو این کشور دارن بسادگی زندگی میکنن
خدایا شکرت برای این الگوی جذابی که بهمون امروز نشون دادی
خداروشکر برای اینکه در مسیر رشد آکاهی هستیم
خداروشکر برای اینکه تو این سایت جذاب داریم کنار رفقامون زندگی خوووب و ارزشمندی برای خودمون میسازیم
و چقدر شکر که این فایل با انرژی خویش
مومنتوم مثبتمون رو قویتر کرد که میشود
میشود
مریم بانوی عزیز خیلی سپاسگزارم
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق و نور مطلق وجود من هست
خدای که بهترین رفیق من هست
خدای که بزرگترین حامی من هست
سلامممم به تمام رفیق های عزیزم
خدایاااااا کروررر کروررر ر شکرت برای همه چیز
خدایاااااا به تو اعتماد دارم
سلام استاد عزیزم
سلاممم مریم جان مهربانم
یک متن برای خودم در چنل که تازه در تلگرام ساختیم نوشتم
هر چیزی که برایم کمک میکند مینویسم در اون چنل ( خود زیبایم )
خواستم اینجا هم بنویسمش
با نوشتنش پر از احساسی خوب شدم
احساس امنیت قلبم را گرفت
خداایاا کروررر کروررر شکرت
بازی آسان هست فقط خدا را باور کنیم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم
شاید در ظاهر فقط یک کلمه ساده باشد که خداوند قدرتمند ترین پادشاهی جهان هست
ولی با فکر کردن به این جمله و حس آن در قلبت میدانی که خداوند قدرت مطلق این جهان هست
میدانی با باور کردن و درک کردن این جمله
چی حسی درونت ایجاد میشود
احساس امنیت
من در جهانی زنده گی میکنم که توسط خداوند مدیریت میشود
خداوند هم قدرت مطلق این جهان هست
خداوند از همه چیز آگاه هست
خداوند اسرار پنهان سینه ها را میداند
خداوند یک مورچه را در دل خاک روزی میدهد
خداوند انسان را از هیچ هست کرد در حالی که انسان وجود نداشت
خداوند تمام حیوانات را به شکل منحصر به فرد آفریده
خداوند تمام این کیهان اداره میکند
خداوند خیلی توانا هست
حالا همین خدا گفته !
من نزدیکم و اجابت میکنم دعای هر درخواست کننده را
خداوند میتواند خواسته های ما را به واقعیت زنده گی ما تبدیل کند
تا حالا از کودکی هزاران خواسته داشتیم خداوند همه شان را به واقعیت تبدیل کرده هست
خداوند مهربانترین مهربانان هست
عزیزم آیا تا حالا شده ما قدرت خدا را واقعی باور کنیم ؟
که واقعیت خداوند میتواند
آیا خواسته های ما بزرگ هست یا قدرت خدا
خدای که تمام این کیهان تمام این کهکشان ها را میلیارد میلیارد ستاره را تمام این جهان بدون یک ثانیه خسته گی و یا خواب مدیریت میکند
هر وقت به این جمله فکر میکنم که خداوند از تمام این جهان آگاه هست
تمام انسان ها را روزی میدهد
از حال تمام انسان ها خبر دارد
خواسته های تمام انسان ها را برآورده میسازد
پس چقدر این خدا قدرتمند هست
در جهان چقدر ثروتمند وجود دارد
در جهان آدمایی وجود دارد که هر روز خوشبختی را تجربه میکنند
هر روز به یک خواسته قلبی شان میرسند
آدمایی که میلیارد میلیارد ثروت میسازند
بخشنده تمام اینا خداست 🩵
خداست که روزی میدهد
خداست که هدایت میکند
خداست که میبخشد
خداست که برآورده میکند
خداست که هدایت میکند
خداست که میسازد
خداست که میداند
پس این خدا نمیتواند خواسته های ناچیزی ما که برای خدا هیچی هم نیست برآورده بسازد
برای اون آدما هم همین خدا ساخته
پس برای منم میتواند
برای منم میتواند خدا ثروت بسازد
خدا عشق بسازد
خدا بهترین ها را بسازد
به شرطی یک چیز
که منم قدرت خدا را باور کنم
و هر لحظه تسلیم فرمان او باشم
خدایاااا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخوام ️🫂
سلام پاکیزه جان.
الان ساعت 3:50 دقیقه ی صبح هست این کامنت رو برای قلب پاکت مینویسم.
من جنس نوشته ات رو میشناسم،از اون جنس نوشته هاست که داری با قول قرآن:
(همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و از هم پراکنده نشوید.)
این روزها با اینکه شاید جلوی پاهات رو نبینی اما داری با همون مقدار توحیدی که داری،همون مقدار جونی که تو وجودت هست داری از خدا کمک و هدایت میخوای.
چشام خیلی خوابشون میاد واقعیتش الآن 12 ساعته که سرکار بودم و بالای 17،18 ساعته که نخوابیدم اما از خدا میخوام این قدرت رو بهم بده که آنچه که بهم گفته رو برات بنویسم.
من با زبون خودت میخوام یه موضوعی رو بهت بگم.
با زبون توحید!!!!
میدونم که با قلبت تک تکه کلمات نوشته ام رو میخونی پاکیزه جان،چون این روزها تمام چشم و گوش و قلبت رو باز کردی تا کلام خدا بهت برسه،چیزیکه بهم گفته شده بهت بگم قطعا اشک رو درمیاره، چون این کلام خداست.
پاکیزه جانم!
من 10 سال پیش میخواستم خدارو امتحان کنم که چقدر قدرت داره،اون روزا در حد 3،2تا فایل از استاد عباسمنش داشتم !!!
و تقریبا چیز زیادی از فانون نمیدونستم!
گفتم باشه!
حالا که خدا اینقدر قدرتمنده من یک خواسته ای ازش دارم ببینم میتونه این خواسته ام رو برآورده کنه!!!
درخواست من این بود که جلوی 500 نفر خودم تنها سنتور بزنم و کنسرت مانند اجرا کنم!
من اون روزها هرررر روز به مدت یک ساعت میرفتم تو پارک و سنتور میزدم و تجسم میکردم که جمعیت برام دست میزنن و من تعظیم میکنم و…
حالا من یه سوال دارم ازت پاکیزه گلی!!!
برای اینکه بتونی برای 500 نفر کنسرت اجرا کنی و سنتور بزنی چه الزاماتی نیازه!؟
1/اینکه شما یک استاد سنتور نواز حرفه ای باشی!
2/بقدری معروف باشی که 500 نفر بلیت بخرن و بیان اجراتو ببینن!
3/پول داشته باشی سالن بگیری
برای اجرا،تبلیغ،اطلاع رسانی و…
4/تجربه ی اجراهای متفاوت رو داشتن
خوب حالا بریم سراغ من که کدوم یک از این معیارهارو داشتم!!!
1/من در حدی که بتونم نیم ساعت ،40 دقیقه سنتور بزنم فقط بلد بودم و من هیچ کلاس آموزش،سنتور نرفتم و کلا به صورت خدادادی تو این زمینه استعداد دارم و علم من،نسبت به ساز سنتور در حدی بود که حتی اسم سیم های سنتور رو بلد نبودم!!! دیگه شما تا تهه ماجرا رو بخون!!!
2/معروفیت من در حدی بود که حدودا 10 نفر از اطرافیانم میدونستن من بلدم سنتور بزنم!!
500 تفر که دیگه هیچ!!!
3/من هییییچ پولی برای کرایه سالن و بلیط فروشی و …نداشتم!
4/من برای بیشترین تعدادی که قبلا اجرا کردا بودم 5 نفر بود!!!!
خوب!
حالا شما بیا خواسته ی من ور بزار یه سمت!
معیارهایی که الزام هستن از نظر منطق و ،جامعه و تجربه ی قبلی و…رو بزار یک سمت!!!
میبینی که رسیدنه من به خواسته یک توهمی بیش نبود!
اما!!!
اینجا به اما پیش میاد!!!
من با تک تکه سلول های وجودم 2 تا کار کردم!
1/خواسته ام رو مدااام بهش فکر میکردم و تجسم میکردم و لذت میبردم از تجسمش و…
2/من ددددققققیییییقققققاااااا مانند حضرت ابراهیم گفتم خدایا ،میحوام زنده شدن مردگان رو نشونم بدی تا ایمانم قوی بشه!!
گفت خدایا استاد عباسنمش میگه تو قدرت انجام هرکاری رو داری!
میخوام بهم ثابت کنی!
بعد از 2 هفته که من داشتم روی خواسته ام تمرکز میکردم ،یه روز تو پارک داشتم سنتور میزدم و تجسم میکردم که دارم روی سن اجرا میکنم و تماشاگران هم نشسته ان و…که گوشیم زنگ خورد!!!
دیم نوشته بود بیژن!
سلام و احوال پرسی کردم با دوستم و گفت ابراهیم!؟
تو میتونی جلوی 500 نفر سنتور بزنی!؟!!؟!؟!؟!؟
در لحظه بدونه اینکه به ادامه ی حرفش فکر کنم یا سوال دیگه ای بپرسم گفتم آره!!!
گفت مطمئن هستی!؟
گفتم آره بابا کار نداره!
گفت باشه!
به همایشی هست تو استان یزد،چیزی حدود نفر مهمان دارن از سراسر ایران ،از هر استانی تعدادی نماینده میاد!
قراره شهر اهواز، هنر و …اون همایش رو بعهده بگیره!
یادم افتاد به تو حالا اگه میدونی که دیگه اوکی کنم!
گفتم آقا اوکیه!!!
من من بدونه اینکه بال داشته باشم ،تو آسمونا از خوشحالی به پرواز دراومدم!!!!
خلااااصه بعد از حدود 20 روز من رفتم یزد،گفتن چه چیزایی نیاز داری واست فراهم کنیم!؟
گفتم تنها چیزی که ازتون میخوام،یک شب قبل از اجرا، حدود یک ساعت سالن رو دراختیار من بزارید!!!
گفتن باشه!
من تنها هدفم این بود که برم روی سن، و از اون بالا خودمو به اون محیط آشنا کنم که فردا خراب نکنم کارو!!!
خلاصه گذشت رسید روز اجرا !!
من فقط یه جمله بهت بگم پاکیزه جان!
من یه جوری اون روز اجرا سنتور نوازی کردم، که وسط اجرا از صدای بلند دست زدن های تماشاگران، صدای ساز خودمو نمیشنیدم!!!!
باورت میشه!!!
حالا دلیل این تجربه ام که گفتم میدونی چیه!؟
من دارم دوره ی کشف قوانین زندگی رو کار میکنم!!!
خدا شب و روز داره این الگو هارو بهم نشون میده و تهش میگه ببین ابراهیم!!
اگه که تو خواسته ای داری،برای من و جهان هستی هیچکدوم از اون معیارها ،شرایط ،ابزار و الزاماتی که فکر میکنی نیازه که تو به خواسته ات برسی، نیاز نیست!!!
چون اون ابزار، اون الزامات،اون شرایطی که تو فکر میکنی که نیازه فراهم بشه تا تو به خواسته ات برسی، بخاطر مقدار فهمه توئه!
بخاطر اینه که تو اون خواسته رو میای در قالب قدرت خودت میزاری!
تو فکر میکنی رسیدن به خواسته ات فقط از راههایی امکان پذیره که فکره تو میرسه!!!
در صورتی که خداوند و جهان هستی ،برای اینکه تو رو به خواسته ات ب سوره هیییچ نیازی به این نداره که تو براش شرایط رو فراهم کنی!
هیچ نیازی نداره که اون معیارهایی که تو ذهنته فراهم بشه!
تو برای اجرای سنتور کدوم یک از اون معیارهایی که جامعه،تجربه،منطق و عقلت میگفت رو داشتی!؟
هیچکدوم!!!!
اما جهان هستی و خداوند اصلا کار نداره به اون شرایط!!!
جهان هستی به میزان آمادگی درونی تو ،احساس لیاقت تو برای اون نعمت کار داره!
و مدام میگه که خداوند رو به اندازه توانایی خودت ،فهم خودت,عقل خودت نیار پایین!!!
تو نیاز نیست که برای من شرایط رو فراهم کنی !
تو فقط خودت رو،درونت رو برای دریافت اون نعمت آماده کن!
خداوند گفت که ابراهیم!
ببین!
من جهان هستی رو آفریدم
انسان هم آفریدم!!
اینجا رو خوب گوش کن پاکیزه!
گفت که ببین!
کاره انسان اینه که هرچی میخواد رو با جهان هستی بگه!
و کاره جهان هستی اینه که هرچی انسان میخواد رو بهش بده!!!
و تنها راه ا تباطی بینه جان هستی و انسان، افکار،باورها،کانون توجه ،زمزمه های ذهنی اش هست!
و جهان فففققط از این طریق میفهمه که انسان چی رو میخواد!
و انسان هرررچی که بخواد جهان هستی میگه چشششممم!!
میارم خدمتتون!
و من جهان هستی رو جوری آفریدم که توانایی و قدرت کوچکترین تأثیر رو روی خواسته ی انسان نزاره!
از طرفی انسان هچی قدرت و هیج دسترسی با اون نعمت یا اون اتفاق ناخواسته نداره!!!
فقط از طریق باورها و کانون توجه و افکارش!!!
موضوع بعدی اینه که وقتی انسان توسط افکارش،باورهاش و کانون توجه اش درخواستی داره، هیییچ هیچی در دنیا نمیتونه مانع قدرت جهان هستی بشه که به درخواست انسان پاسخ بده و جهان هستی نیاز به هییییییچ کمک و همکاری و شرایط و ابزارهایی که انسان فکر میکنه،نداره!
بهم گفت ابراهیم!
ببین تو قرآن!
ده تا از برادران یوسف حریف یا بچه ی کوچیک نشدن!
یک پادشاه به نام فرعون،حریف یک کودک شیرخوار نشد!
پس وقتی چیزی از من میخوای تو اصلا دسترسی نداری به اونور قضیه که بهش،فکر کنی چطور!؟!؟!؟!
چون چطورش نه به تو ربط داره و نه اصلا در حیطه ی اختیارات توئه!!
پس تو فقط از طریق افکارت،باورهات،کانون توجه ات به جهان درخواست کن خواسته ات رو!
قدرت خداوند و جهان هستی در حد فهم و مسیرهایی که تو فکر میکنی نیست!
خاطر همین من تو قرآن گفتم:
از جایی که فکرش را نمیکنید راه خروجی برای شما قرار میدهم!!!
به خاطر همین در تماااااامه داستان های قرآن اون اتفاق خوبه از جایی رقم خورد که هم اون شخص فکرش رو نمیکرد و هم اینکه نیاز به هیییچ کدوم از ابزارهایی که انسان فکرش رو میکرد نبود!!
برای همین تو قرآن میگم:
هر خیری به شما میرسد از خداست و هر شری بهتون میرسه از خودتونه!
یوسف رو من با علم تعبیر خواب از زندان آزاد کردم!!
در صورتی که فهم یوسف،علم یوسف در حدی بود که به دوستش سفارش کنه که با پادشاه بگه آزادش کنه!!
همین قدر حقیر و کم و محدوده فهم و ذهنه تو!
اما من بارها تو قرآن دادم میگم :
آنچه که در آسمانها و زمین هست میدانم!!!
اما توو چقدر میدونی!!!
پس تو به این فکر نکن چطور!!!
آخیییییش جیگرم خنک شد !
بعد از مدتها از خدا نوشتم!!!
خوب پاکیزه جان!
آنچه که نیاز بود و قلبم بهم گفت رو واست نوشتم،تا جایی که اینقدر دستم به گوشی بود که انگشتام بیحس شدن!!
امیدوارم قلبت به نور خدا روشن و آروم باشه
امیدوارم عمر جان بقدری رو سر و کولت بپره و کلافه ات کنه که جون نداشته باشی به ناخواسته هات فکر کنی ،فقط به این فکر کنی چجور از اتاقت بیرونش کنی.
اینم از دعای خیری که میتونستم واست کنم.
در پناه خدای واحد موفق باشی دختر
من کامنتم رو بستم اما بعد از نوشتن این کامنت اومدم سوره ی آل عمران رو کار کنم و رسیدن به یه آیه ای و وقتی که داشتم اون آیه رو در موردش مینوشتم خدا گفت برو این رو به پاکیزه بگو آنچه که بهت میگم!
و منم اومدم برای انجام وظیفه!
تو سوره ی آل عمران وقنی خداوند توسط فرشتگان،به حضرت مریم میگن که تو را به پسری بشارت میدیم که پاکیزه است و در گهواره سخن میگوید، میدونی اولین جمله ی حضرت مریم چیه!؟
میگه که:
چگونه وقتی با مردی رابطه نداشتم مرا پسری خواهد بود!؟
و خداوند فقط 1 جواب میده!
اینگونه خداوند هرچه بخواهد خلق میکند، چون اراده میکند، فقط،میگوید باش!پس،بی درنگ موجود میشود!!!
یعنی تو هرجای قرآن رو بخونی میبینی خداوند میخواد این موضوع رو به انسان گوشزد کنه که قدرت من،علم من,آگاهی من ،تسلط من بر همه ی جهان هستی و راههایی که میتونم رو تو به خواسته ات برسونم رو به اندازه ی،علم و فهم و ابزارهایی که خودت داری،محدود نکن!
برای،همین خدا تو قرآن پاداش خاصی قرار داده برای کسانیکه:
به غیب ایمان دارند!
این،یعنی تو نمیدونی اما ایمان داری خدایی هست که هم میدونه، هم میتونه!
برای همین خدا تو قرآن میگه:
تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد!!!
دوستت دارم پاکیزه جان!
هر کسی در جایگاهی نیست که تو هستی!
شاید تو بالاپایین زندگی ما کم و زیاد بشه،ارتباطمون با خدا اما خدا تو قرآن گفته:
خداوند هرگز فراموش کار نیست!
و خداوند هرگز فراموش نمیکنه اون اشک ها،اون مکالمه،اون عشق بازی،هایی که باهاش داشتیم.
راستی همون روزی که گفتی گوشی آیفون خریدی گفتم دیییییگه تماااااااام!!!!
از،فردا این دختر هر روز عکسای قشنگ قشنگ میزاره پروفایلش!!!
همینم شد واقعا
همیشه مثله عکسات خنده رو لبات!
سلام به برادر و دوست همفرکانسی ام آقا ابراهیم عزیز
خدارا شاکرم که هدایتم کرد کامنت زیبای شما را بخونم
چقدر خداوند جالب هدایت میکنه .من چند وقتی هست که خانم سعیده شهریاری را دنبال میکردم که کامنتهاشون را بخونم چون بهم انرژی میداد .ولی چند وقت بود که زیاد کامنت میزاشتن و مدام برام ایمیل میومد و منم حالش را نداشتم برم نگاه کنم.گفتم میرم دنبال کردن را برمیدارم که دیگه ایمیل برام نیاد ولی امشب انگار هدایت شدم و کامنتشون که در جواب کامنت شما بود را خوندم و خیلی ناخواسته اومدم رد پای شما در فایل های هدیه و این کامنت زیبا را خوندم و لذت بردم.
چقدر نیاز داشتم به این حرف ها.چند وقته که احساس میکنم پیشرفت دارم .حالم بد نیست ولی انگار شک دارم که به خواسته های مالیم میرسم یا نه.خیلی دلم میخواست که یک ماشین شاسی بخرم ولی با حقوقی که دارم قطعا نقدی نمیتونم خرید کنم و از طرفی طبق حرفهای استاد اصلا نمیخواستم طرف قسط و وام برم.اما دیشب دیگه توی سایت دیوار یه ماشین شاسی دیدم که اقساط میفروخت و داشتم وسوسه میشدم برم سمتش و اتفاقا تماس هم گرفتم که شماره اشغال بود و خداراشکر نتونستم زنگ بزنم.انگار اون لحظه با خودم میگفتم چطوری مثلا میخوای یه ماشین دومیلیاردی نقد بخری؟ پولش را از کجا میخوای بیاری؟ هر چی دودوتا چهارتا کردم دیدم نمیشه .انگار یادم رفته بود که به من ربطی نداره چطوری ،بله واقعا اطمینان هم نداشتم که خدا بهم میده چون با ذهن محدود من نمیشه اصلا.ولی الان کامنت شما را خوندم و به یاد آوردم خدای مهربونم خیلی از غیر ممکن ها را برام ممکن کرده ،و اشک توی چشمام جمع شده که چقدر من ناسپاسم و خدا هم که تو قرآن میگه انساس بسیار ناسپاس است و نعمت هایی که روزی درخواستش را داشت و بهش دادیم را فراموش میکنه.انگار این را برای من گفته
روزی را به باد آوردم که با همسرم و دختر کوچیکم با موتور میرفتیم بیرون برای تفریح و من داشتم توی دلم با خدا درد و دل میکردم و میگفتم خدایا من امروز دارم با شوهرم میرم بیرون ولی میدونم که هیچ کدوممون حتی پول خرید یه پیتزا را هم نداریم .آخه این چه زندگیه؟ ما مگه میتونیم خونه دار هم بشیم با این وضع؟
و الان که به یاد آوردم خدا بهمون خونه داده نه یکی بلکه 3 تا خونه داریم و حساب بانکیم خداراشکر در حدی هست که به راحتی رستوران برم ولی فراموش کردم که من روزی تصور اینکه برا خودمون خونه داشته باشیم هم برام محال بود و الان خدا راشکر به این خواسته رسیدم و خیلی دیگه از محالات زندگیم هم ممکن شده برام و اگه هنوز نتونستم ماشین دلخواهم را بخرم حتما بخاطر ترمز هام بوده چون میدونم یه عالمه ترمز مخفی توی ذهنمه.
ممنونم از شما با این کامنت زیباتون و از خدا براتون بهترین ها را آرزو میکنم
سلااااام سلااااام دروووود بر تو بنده خوب خدا ابراهیم خدا عشق خدا
و سلااام بر بنده زیبای خدا خواهر خوبم پاکیزه حانم که کامنت زیبا نوشتن و به اشتراک گذاشتن تا خدا بیاد از دل ابراهیم بجوشد و این آگاهی ناب را برایمان به ارمغان بیاورد
خواهر گلم ازتون بابت کامنت زیباتون بسیاااااار متشکرم که نور زییایی را منتشر کردین خصوصا اونجایی که گفتین ما اگه او را باور کنیم به بالاترین قدرت او هم زندگی مثل زندگی استاد و دیگر ثروتمندان و به ما مطمعنن خواهد داد چون تمام چیزایی که استاد ما داره رو خدا بهش داد همین خدایی که در دسترس همه هست در دسترس ماهم هست الهی شکرررررت برای این آگاهی و ممنووووونم از شما و سپاس که موجب شدی ابراهیم خدا دوباره بیاد و اینجوری مارو سوپرایز کنه
داداش دمتگرررم پسرررررر تو اینا رو از کجا میاری یخورده به فکر قلب ما هم باش که از ذوق این آگاهی ناب نایسته خخخخ
داداش دمتگرم عجب کامتتی عجب نوری عجب عشقی عجب چیزی جاری کردی شراب طهور بود من سیوش کردم این روزها الان چندمین باره که با کامنت شما هم مدار شدم و بسیاااار خرسندم و شکرگزار نمیدونم کی کجا چیجوری ایملت برام بازه که هر وقت پاسخی کامنتی گذاشتی بهم میرسه منم هر از گاهی میرم ایملم و سر میزنم کلی ایمل باز نکرده دارم ولی اسم شمارو که میبینم با شوق میزنم روش و این شراب را نوش جان میکنم و مست میشوم مست توحید که زیباترین و بهترین و مفید ترین مستی برای جسم و جان و روح ما دمتگرم برای این همه رشدی که یافتی دمتگرم برای این همه عشقی که در دلت داری برام خیلی لذت بخش بود چون خودم عاشق سنتور نوازی هستم و عاشق صدای سنتورم و هیچی بلد نیستم ولی از وقتی به قدرت خودم و خدای خودم پی بردم به فکر علایقم گشتم دیدم عاشق هنر بودم و هستم کالیگرافیست بودن سنتوریست بودن و پیانویست بودن خیلییی دوست دارم عاشقشم اصلانم بهش فکر میکنم ذهنم هیج مقاومتی نداره که چیجوری چون ایمان دارم مثل خودت که بلاخره یرور بزودی اتفاق خواهد افتاد ولی این خواسته شما یچیز دیگه ای و تو دلم انداخت یک ایمان بسیاااار گرم و قدرتمندی رو واقعااااا دمتگرم اصلا این شرایطی که شما داشتین هیچ رقمه امکانش نبود بری تو همچین اجرایی فقطططططط خداااااا هم در دلت هم زبانت نشسته تا جرات کنی و به رفیقت بگی که بله من میتونم و بعد تمام شدن مکالمه تون اجازه نداد ذهنت بازی در بیاره چنان شیطان و در درونت قفل و مهر کرد که نتونه تکون بخوره واین شد پاسخ ایمانت به اون قدرتی که همه جا هست و مستقیم از دل اون پارک ترو برد تو یک همایش مهمی که همه هنرمندان اونجا بودن و در سرانگشتانت نشست و در آرامش با تو نواخت و نواخت و نواخت که تونستی همه حضار را مدهوش سازی دمتگررررررم داداش واقعااااااا دمتگرررررررم که چه ایمانی ساختی چه قدرتی ساختی که خدا در تو قشنگ نشست و سکان داری کرد دم خداهم گررررررم که وعده اش حقه خدایا شکرررررررت ابراهیم عزیز در حالی اومدم اینجا که در تضاد بزرگ سلامتی هستم حالم از صبح دگرگونه ویروسی در گوش میانی من رفته که میخوام رو پام وایستم نمیتونم سرم گیج میره نمیتونم تکون بخورم برقم رفت جات خالی تازه ناهار خوردم با یخورده ضعف ولی توکل بخدا نشستم و خواستم بخوابم گفتم یسر به گوشی بزنم دیدم ایمیل شما رو بهم نشون داد اومدم اینجا دیدم به بههه چه شرابی دلم نمیخواست تموم بشه بعد سیوش کردم که دوباره بخونم بعد سر فرصت دیگه حالم خوب بشه پاسخ بدم چون چشمام تار میشه بعد خوب میشه ولی یه چیزی تو دلم کفت پاسخ بده همین الان این حس قشنگی که خدا بوسیله بنده پاکش بهت تزریق کرد و نزار بیات بشه نزار برای روز دیگه این شد که نوشتم میدونم که اینجا هروقت کامنت مینویسم و یا به دوستی که حالمو دگرگون کرد باعشق پاسخ میدم سطح انرژیم خیلی میره بالا مثل الان که خیلی حالمو خوب کرد این کامنت زیبای پاکیزه خانم و پاسخ محشررر شما و جواب من به این پاسخ حالمو خوب کرد الهی شکرررررررت که بهم گفتی بنویس و من نوشتم خداجونم فقط کمکم کن تا وقت کنم یادم باشه تا برای بیشتر شدن ایمانم به اینکه تو قدرت برتر دنیایی تو تنها منبع قدرت تنها منشاء ثروت در دنیا هستی این کامنت دوستمو داداش گلمو هر روز بخونم و به توحیدت نزدیکتر شوم خدایا کمکم کن شکرت میکنم
و خدایا شکرت که این بیماری اصلاااا حالمو بد نکرد با وجود اینکه حتی دستشویی هم نمیتونم برم باید چهاردست وپا برم و همسرم کمکم کنه وایستم یا درودیوار و بگیرم وایستم ولی اصلااااا نه شاکی هستم نه نگرانم نه حالم بدشده بلکه تو دلم خدایا خودت شاهدی که دارم شکرت میکنم که این تضاد پیام حیات بخش توست نامه ثروتمندی توست به من که نزدیکه من انرژی بالا خواستم سلامتی جسمی بالا رو خواستم کیفیت خوب زندکی و خواستم آزادی مالی و زمانی و مکانی و خواستم منو در این تضاد فقر و بیماری قرار دادی تا خواستمو بفرستی به جهان طبق قانونت منتطرم منتطر روشنایی زیبای بعد این تاریکی من هرگز از پا نمینشینم من محکم هستم از جنس خودتم ای خدای خوبم، متشکررررررم
الاهی سپااااااااس برای این آگاهی ناب توحیدی که کسب کردم الهی شکررررر برای وجود خودت برای وجود استاد باعشق و مریم عزیز و این دوستان نورانی ام الهی شکررررررررت
ابراهیم عزیز و بزرگوار ابراهیم دوست داشتنی ابراهیم خواستنی ممنوووووونم ازت متشکررررررم برای نوری که در من ایجاد کردی خدا نورانیت سازد رفیق
دوستت دارم
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
به نام قدرتمندترین پادشاهی جهان
سلامممم ابراهیم عزیز
سلام رفیق خوشقلب ما
خوبی ؟؟سلامتی؟؟کجا هستی ؟؟
میدانی شبی که کمنتت را خواندم خیلی گریه کردم از سر عشق خدا
این خدا خیلیییییییییییییی مهربان هست
تازه صدای خدا را میشنوم و همرایش حرف میزنم
دیشب خیلی حرف زدیم
تازه قدم به قدم هدایت میکنه
پیش از این که نقطه آبی ات را بیبینم میدانی خداوند برایم گفت بروابراهیم برایت نوشته
آمدم دیدم راست بود اون صدا !!
قبل از این که تو بگی پیام خداست
من فهمیدم از خداست !!
قبل از خواندن این کمنتت شب و روز با خدا حرف میزدم و میزنم و ازش طلب کمک و تغیییر میخواستم اصلا حس خوب نداشتم سردرگم بودم
تمام کمنتت حال و دعایی های همان روز هایم بود دقیق و واضح
اون شب هم از عشق خدا گریه کردم هم هاج و واج ماندم که چقدرررر خدا مهربان هست بیبین چگونه پیامش را برایم فرستاد
چند خواسته دارم که با تمام وجودم دوست دارم تجربه بکنم و خلقش کنم
مشکل این هست که من همیشه خوشحالی خودم را موکول میکنم به رسیدن به اون خواسته ها
که کاملا اشتباه هست !
میدانی خیلی خوب و عالی هست که ما به خواسته های ما برسیم و اونا را تجربه کنیم ولی نباید خوشحالی خودمان را موکول کنیم
من قبلا که تلیفون ایفون سیزده پرومکس میخواستم و زمانی که رسیدم آنقدر خوشحالم نکرد که فکر میکردم حالا داشتنش برایم اصلا حس و ذوقی ندارد و عادی هست
میدانی بازی زهن خیلی عجیب هست
حالا برای رسیدن به خواسته های دیگرم این بازی را راه انداخته ولی این بار دستش را خواندم
کمنتت خیلییی حس خوبی برایم داد
میدانی از زمانی که با استاد آشنا شدیم
خوب روی حس خوبم کار میکنم
روی ارزشمندی
ولی تا حالا جدی سعی نکرده بودم که بیام باور تغییر بدهم چون همه چیز برمیگردد به باور های ما
چون زمانی زنده گی ات تغییر میکند که باورت تغییر کند
حالا میام روی باور های توحیدی و قدرت خدا تفکر میکنم
و این کمنتت خیلی عالی بود
همین لحظه هم در حال نوشتن اونا بودم که به قلبم الهام شد برایت بنویسم
اصلا قصدی نوشتن نداشتم
الهی به امید تو
یک اقرار بکنم
من آنقدر خدا را باور نداشتم
که حتی ازش کمک نمیخواستم
یک زمان یکی به من گفت از خدا کمک بخواه با خودم با شک و خنده گفتم مگه خدا هم کمک میتواند ؟؟؟؟
همین قدر مشرک
من سه سال پیش به بایدن به ترامپ بیشتر از خدا اعتقاد داشتم
به نظرم شناخت خدا مهمترین اصل و کلید خوشبختی و تمام حس های خوب هست
در دفترم از مهربانی های خدا قدرت خدا و درک خدا مینوشتم
خیلی از شرک های خودم شرمیدم
کافی هست خدا را باور کنیم
خداوند خیلییییییی خداست
میدانی خداوند ما را خوانده
خداوند به این دنیایی پر از نعمت ثروت و خوشبختی ما را دعوت کرده
خداوند نیازی داشت سودی میبرد ؟؟
نخیر
خدا فقط خواست ما بیایم لذت ببریم
بعد برای ما همه چی را فراهم کرد
به بهترین شکل ما را صورتگری کرد
برای ما شیر مادر را آماده کرد
فرشته به اسم مادر برای ما مقرر کرد
رشد ما داد
دانه دانه نیاز ها و خواسته های ما را برآورده کرد
داریم از این مهربانتر ؟
میبینی خدا چقدرررر مهربان هست
میدانی خدا به محمد گفته به بنده گانم بگو من خیلی مهربانم
میدانی خدا خیلی قدرتمند هست
همه جهان را آفریده
همه جهان را رهبری میکند
میدانی چیزایی که به چشم میبینیم و چیزایی که به چشم نمیبینیم خیلی بزرگ هست همه اونا توسط خداوند رهبری میشود
خداوند قدرتمندترین پادشاه هست
اعتقاد به خدا کافی نیست اعتماد به خدا مهم هست
خدا میتواند خواسته های ما را در لحظه اجابت کند
خدا ما را از چی چیزی آفریده این خودش درس بزرگ برای انسان هست که ای انسان تو بدان هیچی نیستی در برابر عظمت خدا
میدانی خداوند با اون همه عظمت با اون همه قدرت با اون همه بزرگی میاید به خدمت ما
میدانی خداوند خدمت ما را میکند
خواسته های مارا اجابت میکند
خداوند هر لحظه نفس ما را میکشد
خداوند قلب ما را میتپد
بی منت
بی چشم داشت
این فقط کاری یک عاشق میتواند باشد !
خدا جان جانان
خواب هستیم نفس ما را میکشد
بیدار هستیم نفس ما را میکشد
قلب ما را میتپد
خدا نزدیک تر از ما به ماست
خدا خیلی پایه و حامی هست
حمایتگر من خود خداست 🩵من تصمیم گرفتیم فقط به خدا وصل شوم
فقط از خودش بخواهم
دیگرکاری من به آدما هایش نیست
دیگر دنبال تحسین توسط خدا استم نی آدما
دنبال عشق خدا هستم
دنبال این و آن نیستم دنبال خدا هستم
خدا همه چیز میشود همه کس را
خدا عشق مطلق زمین و آسمان هاست
خدا همه چیز میشود همه کس را
اگر چیزی قلبت گفت بنویس
منتظر یک نقطه آبی با برکتت هستم🩵
سلام به روی مماهت!
از اهواز تا کابل!
من مدتی تو سایت نبودم البته نبودنم فقط با کامنت ننوشتن بود اما قلبم همیشه با بچههای سایت بود و حتی یک روز هم نبود که کامنتهای بچه هارو نخونم!
از خدا میخوام روی قلمم جاری بشه!
پاکیزه جان!
دختر زیبا!
زندگی من به دو دسته تقسیم میشه!
قبل از سفر های توحیدی ام، و بعد از سفرهای توحیدی ام!
شما شاید کامل سفرنامه هام رو نخوندی!
من از قسمت اول سریالهای سفر به دور آمریکا تا جایی که سفر رفتم، سفرهای معجزه آسایی که رفتم رو کامنت نوشتم تو قسمت نظرات و میتونی با خوندنشون متوجه بشی چرا میگم اون سفر ها زندگیم رو به دو دسته تقسیم کردن.
من 12 ساعت پیش از مسافرت اومدم!
من تو سفرهام مدام الهامات و پیامهای خدا رو دریافت میکنم.
میدونی چی شد که سفرهای توحیدی ام شروع شد!
از زمانی که رها کردم!
تسلیم خدا شدم!
توحید رو تو زندگیم اجرا کردم!
میدونم کمتر کسی بوده که مثله من از زندگی شخصیش اینجا نوشته اما من خدای واحد رو گواه میگیرم که هدفم فقط،از این موضوع فریاد زدنه قدرت خداونده!
دستور صادر شد!
آنچه که گفت به موقع اش بهت میگم و تو بنویسی،بعد از چند ماه الان بهم گفت بنویس!
ببخشید اگه شلخته مینویسم دسته خودم نیست! اما قول میدم تلاشمو کنم که بهترین خودم باشم.
پاکیزه جان!
من تو روابط با همسر سابقم وووحشتناک تضاد داشتم و به جایی رسیدم که با تمام وجودم گفتم خدایا تسلیمم!
تو برام انجامش بده !
من دیگه نمیدونم
من دیگه نمیتونم!
من دیگه راه رسیدن به آرامش رو نمیدونم
من خسته شدم!
از همه ی راه هاییکه که رفتم و نرسیدم خسته شدم!
تو کمکم کن!
بعد چند مدت کوتاهی الهامات اومد که فلان کارو کن، فلان کارو کن!
کارهای کاملا بی ربط و بی منطق!
و بعد از انجام دادنشون من و همسر سابقم از هم جدا شدیم و از 3 شب بعد از جداییمون تا الآن که 9 ماه میگذره،من 9 استان و 4 شهرستان رفتم مسافرت!
مسافرت هاییه غیر قابل باور بودن اون زیبایی ها!
یه شهر زیبایی تو کشورمون داریم به اسمه کاشان!
این شهر در طول سال خیییییلی بندرت برف میباره!و اگه هم برف بباره زود آب میشه چون کمه!
اما منی که بازش،برف رو ندیده بودم خداوند جوری برنامه ریزی کرد که شبی که من رسیدم کاشان، از صبحش ساعت 6 صبح تا 3 ظهر برف میبارید!
یا اینکه بخاطر اینکه خانواده ی همسرم حکم جلبم رو گرفته بودن باید میرفتم جایی که ندونن و خدا گفت برو همدان و تو این شهر به این بزرگی وقتی من یه اتاق کرایه کردم دیدم یه تابلوی آیه ی قرآن تو خونه زده و نوشته بود:
انا فتحنا …
معنیش،میشد
ما پیروزی بزرگی را برای تو قرار دادیم!!!
عکس همه ی این موارد رو دارم و اینها تنها جزئی از اتفاقات مسافرتام بود!
یا اینکه بعد از جدایی از همسرم،
من یه ماشین که 13 سال از عمرش،میگذشت و از سطح پایین ترین ماشین های ایران بود داشتم و 1 ماه بعد از جدایی ام دلفین رو خدا بهم هدیه داد!که فقط یک سال و نیمش بود!
عشششقققتتمممممممم دلفییییین!
دلفین اسمه ماشینمه!
چون همیشه خوشحاله و قیافه اش،جوریه که هم رنگش شبیه دلفینه!
هم جلوی دهنش شبیه دلفینه،هم اینقدر همیشه خوشحاله و حسش خوبه که انگار دلفینه!
و بهم قوله دوتا چیز رو داد دلفین!
1/ببرم همه جاهای زیبا و خدا رو نشونم بده تو زیبایی ها
2/عروس گلم رو که نمیدونم کیه ولی میدونم یک فرشته است،که برای خوشبختی من تبدیل به انسان شده رو با دلفینم شب عروسی میبرم!
بگذریم!
من یه سفر داشتم به شهر کاشان!
اسم شهر کاشان رو سرچ کن میبینی از چه شهری صحبت میکنم!
اینقدر گل های این شهر با کیفیته،که خونه ی خدا رو با گلاب حاصل از گلهای محمدی این شهر شستشو میدن!
من داشتم میرفتم سمته شهر کاشان با دلفین،گفتم خدایا!؟
چجوری توحیدی بشم!؟
چجوری به تو وصل بشم و توحید همه ی وجودمو بگیره!؟
گفت تو باید توحید رو از خودت شروع کنی!!!
گفتم یعنی چی!؟
گفت یعنی اینکه اول تو باید یاد بگیری اول روی خودت هم حساب نکنی!
وقتی یاد بگیری روی فهم خودت،روی پول خودت،روی برنامه ریزی خودت،حتی روی خواسته هایی که داری پافشاری نکنی،حساب نکنی،این یعنی تو توحید رو از خودت شروع کردی و وقتی که تو به جایگاهی برسی که روی خودت هم حساب نکنی،دیگه روی بقیه هم حساب نمیکنی!
گفتم بهم ثابت کن چجوری!؟
گفت همین جا بزن کنار ،پیشه این گلخونه!
گفتم اینجا که قشنگ نیست!!!
گفت بزن کنار و برو داخل گلخونه!
زدم کنار و رفتم داخل گلخونه!
ببین پاکیزه جان!
به خدای،واحد قسم
فقط اون جمله ای،که بعد از،دیدنه اون گلها به اون باغبون گفتم رو به تو میگم که متوجه بشی چه زیبایی هایی دیدم!!!
گفتم که آقا!
من بعد از دیدنه این گلها ،معنی رنگ زیبای گلها رو فهمیدم!
بعد از،دیدنه این گلها درک کردم زیبایی گل رو
شما تصور کن حدود 2 دقیقه خیییره شده بودم به یک گلدون کوچیک،دیدم اون آقا با خنده بهم گفت:
چیه!؟
رنگش چشماتو میزنه!؟
با حالتی که انگار طلسم شده بودم ، گفتم آره!!!
ایییییینقدر که رنگ این گل ها خاص و بینظیر بود!
و بهم گفت ببین!
تو وقتی حتی روی فهم خودت حساب نکنی برای کوچکترین موارد من این زیبایی هارو نشونت میدم!اما اگه خودت بخوای کنترل همه چیز رو بدست بگیری ،خودت میدونی و خودت!
و خدا شاهده جالبه که من 3،2 تا گلخونه ی دیگه رفتم بخدا حتی 10٪ هم از اون زیبایی اون گلخونه رو نداشتن!
اما مسافرت امروزم و روابطم که بهت گفتم ربطش چی بود!؟
من دیروز رفتم بودم استان لرستان، آبشار بیشه، آبشار گریت،آبشار آبگرمه!
(لطفا جاهایی که اسم میبرم مثله کاشان و آبشار ها و …رو سرچ کن که ببینی من کجاها رفتم! میخوام هدایت خدا رو درک کنی که چه زیبایی هایی رو نشونم داده!)
من دو روز پیش جایی بودم که به خدای واحد همون تصویری بود که از بهشت،تو ذهنم بود!
و اونجا نشسته بودم و خدا بهم گفت ابراهیم!
این بهشت ، پاداش توحید و عملکردی هست که با وجود ترس ها،نگرانی ها،تردیدهایی که داشتی،قدم برداشتی و عملکردی!
من تو رو از جهنم وارد بهشت کردم!
این پاداش عملکردت هست!
جهنمی که تو روابطم تجربه کرده بودم!
ببین پاکیزه جان!
من داشتم کنار آبشار راه میرفتم یهو دیدم به پسر بچه ی 7،8 ماهه،تپلی،سففید،با کله کااااملا تراشیده و کچل تو بغل باباش بود،همینکه منو دید،تو اون همه آدم، نگاهم کرد،مثله طوطی نوک زبون کوچیکشو از دهنش آورد بیرون خندید!
من دلم رفت برا خنده اش!
رفتم اما حس کردم یکی داره از پشت سر نگاهم میکنه برگشتم دیدم هنوز داره بچه نگاهم میکنه،دییییگه طاقت نیوردم،برگشتم و با خنده رفتم تو روی بچه و تو بغل باباش بود با صدای بچه گونه گفتم سسسلام سسسلااام و دستامو دراز کردم سمته بچه ببینم چکار میکنه!!!
دییییدم بچهه آغوش پدرش رو ول کرد و دستاشو باز کرد و با خخخنده جوری که خودشو بخواد بنداره تو بغل یکی، اوووومد بغلممممم!!!!
کیییف کردددم!!!
آخه یه بچه ی 7،8 ماهه،تو اون شلوغی ،تو چشای من نگاه کنه و بخنده، و بدونه اینکه بشناسه،فقط با دراز کردنه دستام خودشو بنداره بغلم!!!
مگه چیزی جز هدیه ی خدا هست که قلب هارو نرم کنه!
اینو خواستم بهت بگم که این لذت رو کی جز خدا میتونست برام قرار بده!
من میدونم هرکی این کامنت رو میخونه ذووووق کرد از حتی خوندنه رفتار این بچه حالا شما تصور کن من نرمیه پوست و تپلی بچه رو هم لمس کردم!!!
توحید همش،لذت و برکته!
وقتی همسر سابقم اومد که وسایلش جهیزیه اش رو ببره، به بابام گفتن که به ابراهیم بگو دوتا چشم داره،دوتا چشم دیگه هم قرض کنه!(منظورشون این بود که میخوایم بهش آسیب بزنیم و تهدید کردن)
وقتی بابام گفت این حرف رو زدن، خندیدم گفتم بهشون بگو ابراهیم سر این حرفتون علاوه بر اینکه چشم قرض نمیکنه،همین دوتا چشماشو هم میبنده!ببینم میخواین چکار کنین!
خانواده من از بچگی عادت داشتن که وقتی میخواستن بخوابن،در خونه رو قفل میکردن،منم همین کارو میکردم اما بعد اون شب گفتم سر لج ذهنم که دیدم داره نجوا میکنه و میگه فلان میشه و فلان میشه اصلا درو قفل نمیکردم!
و آخرش هم هیچی نشد!
پاکیزه جان !
توحید تمام وجود آدم رو سیراب میکنه!
اگه شما دقت کنی به آیات قرآن، میبینی که خدا تو قرآن همیشه شروع کننده ی هر اتفاقی رو اول انسان میدونه ،بعد خودش رو واکنش گرا به اون رفتار انسان نشون میده!
مثلا تو سوره ی آل عمران، خدا میگه که:
مکر کنندگان مکر کردند،خدا هم مکر کرد و خدا مکارترین مکاران است!
یا اینکه میگه:
اگر شکرگزار باشید، شما را می افزایم!
میبینی!
همیشه،خدا میگه تو یه کاری میکنی بعد من در جواب همون کار تو واکنش نشون میدم!
هیچوقت خداوند از قوانینش کوتاه نمیاد و امکان نداره شما توحید رو اجرا کنی شکرگزاری کنی و نتیجه ی متفاوت بگیرید!
من باید یاد بگیرم ریشه،و بنیان زندگی ام رو اینججوری بزارم که اول ،روی فهم خودم،خواسته خودم، ابزار خودم حساب نکنم و بسپارم به خداوند و از اون موقه است که توحیدم شروع میشه !
امیدوارم قلب پاکت با کلامم ارتباط برقرار کرده باشه!
راستی یه گلایه هم ازت داشتم!!!
تنها کسی که تو این سایت ،از کلمه ی کروووووورررر کرررررررووررر شکرت استفاده میکنه،پاکیزه بارکزی هست!
اما تو این کامنتاتون من ندیدم کرووور کرووووور بگید!!!
اصصصلا نه برای من، و نه برای هیچکدوم از بچه های سایت مهم نیست که داری چکار میکنی شما به ما بچه های سایت کرووور کرووووور شکرت بدهکاری همیشه!
همیشه جمله ی :
خدا خیلی خداست
رو به بچه های سایت بدهکاری !
لطفا دیگه تکرار نشه!
با تشکر و کمی اخم!
من یکی که دیگه عادت کردم به سبک و شکل کامنتهای شما!
از خدا میخوام قلبت زیبات رو باز کنه.
من آبشار بیشه که معروفه به عروس آبشارهای ایران و آبشار آبگرمه در طی سه هفته دوبار رفتم!
بار اول که رفتم ،ایییینقدر ذوق زده و هیجان زده شدم که تند تند فقط،هی قدم برمیداشتم و میرفتم جلو ،میرفتم جلو اما سری دوم که رفتم چون تهه آبشار رو رفتخ بودم جلو ،آرامش داشتم و با لذت بسیار بیشتری داشتم ذره ذره آبشار رو میدیدم!
همه ی گلها،گیاه ها،درختارو داشتم با آرامش میدیدم و اون لحظه خدا بهم گفت ببین!
زندگی مثله دیدنه همین آبشاره!
تهش هیچ خبر خاصی نیست!
یادته چند روز پیش چون برای دیدنه جلوتر عجله داشتی،که بدونی جلوتر چخبره چقدر تند تند از این زیبایی ها گذشتی!؟
در صورتی که لذت و زیبایی ،همون صحنه های جلوی چشمات بود!
و از بالااای بالای اون کوه آبشار میریخت پایین و به خط سفیدی از دل جنگ و کوه معلوم بود و جایی که من بودن و آب از،کنارم رد میشد،تا منبع آبشار، شاید 2 ساعت فاصله بود و همون لحظه خدا بهم گفت ببین!
این آبی که از کنار تو داره رد میشه،سرچشمه اش اون آبشار بلنده ی وسط کوهه!
و این آبی که پیشته تو روان هست 2 ساعت پیش از اون آبشار سرچشمه گرفته و الان رسیده به تو!
افکار و عملکرد تو هم مقله همین آبشاره!
هرآنچه که امروز تو زندگیت تجربه میکنی،نتیجه ی رفتار و عملکردی هست که یک هفته پیش انجام دادی،3 روز پیش انجام دادی!
و آنچه که امروز انجام میدی،چند روز دیگه یا حتی چند لحظه دیگه نتیجه اش وارد زندگیت میشه!
حالا یه سوال !
این الهامات، این سفر ها،این زیبایی ها از کجا شروع شد!؟
از،زمانی که با ترسام روبرو شدم!
از زمانی که گفتم من و خدا،شما همه!
من یه چیزی به قلبم نشست دوست داشتم بگم!
اصلا میدونی خدا چی از ما میخواد!
میگه من که اینقدر نعمت بهت دادم ،تو هم تو روزایی که سخت میگذره نشون بده دوستم داری و منو باور داری و آرامش داشته باش بخاطر ایمان داشتنت به وجود من!
ببین!
تو همین مسافرتم خدا گفت ببین ابراهیم!
مثلا تو بخاطر ترس از تصادف، ترس از درگیر شدن،عصبانیت بخاطر قضاوت کردن یا هرر چیزی دیگه یا عصبانی میشی،یا میترسی!
درسته !؟
و من تو قرآن گفتم که نجوا از طرف شیطان است برای غمگین کردنه شما!
و جالب اینجاست خوده شیطان تو قرآن گفته:
من به شما وعده ی دروغ دادم!
تمام شد رفت!
یعنی شیطان اگه میگه که تو به خواسته ات نمیرسی، داره غمگینت میکنه !
حالا بیا این دوتا آیه رو بزار کنار اون اتفاق !
یه جا خدا تو قرآن میگه :
نجوا از طرف شیطان است برای غمگین کردنه شما!
یه جای دیگه شیطان میگه که:
من به شما وعده ی دروغ دادم!
یعنی هرآنچه که تو رو میترسونه،غمگین میکنه اتفاق نخواهد افتاد!!!!
بیل ویلسون،بنیان گذار انجمن های 11 قدمی ،آخرای عمرش بهش،میگن که اگه بخواب آخر عمری یک جمله بگی که چکیده ی عمرت باشه چی میگی!؟
گفت الان که فکر میکنم میبینم
90٪ ترس،های زندگیم هیچوقت اتفاق نیوفتاد!!!
به همین سادگی!
من دیشب ساعت 3 شب نصفه این کامنت رو نوشتم اما امروز ساعت 12 ظهر دیدم منتشر نشده،و جالب اینجاست من هممممیشه ،بلا استثنا تو کیف کارم دفتر و خودکار میزارم و وقتی میرم تو کابین ،دوره کار میکنم و مینویسم اما امروز عجیب یادم رفت که دفترم رو ببرم چیزی که تو این چندین ماه ،سابقه نداشته!
و نتیجه این شد که نصفه این کامنتی که الان خوندی ،چیزایی بود که الان نوشتم و به کامنت دیشب اضافه کردم.
من چند روز پیش دوستی از شرایط سخته جو خانوادهاش گفته بود و من شما رو الگو قرار دادم که اگه شما یک خانواده دارید که کنترل ذهن سخته،ما تو این سایت دختری داریم که کشور شرایط ناجالبی داره اما روز به روز داره رشد میکنه!
اینو گفتم که بدونین شما یک الگوی فوقالعاده هستین برای ما بچه های سایت و یک اعترافی هم کنم که اگه بعضی از کامنتات امتیاز بالا میگیره، بیشتر بخاطر قلب پاکت و چهره ی زیبات و استمرارت تو مسیره تا خوده کامنتهات!
از خدا میخوام قلب پاکت رو به نور خودش روشن کنه و اتفاقای قشنگ قشنگ تمام زندگیت رو بگیره.
در پناه خدای واحد موفق باشی
سلام عمو ابراهیم، میگم عمو چون عمو شدی دیگه والا….. از کامنت که نه از کتابی که تایپ کردی یه جمله ای منو درگیره خودش کرده، اگه ممکنه لطفا در موردش توضیح بده….. این جمله که گفتی ️آدم باید روی فهم خودش هم حساب نکنه ️ رو چطور میشه آگاهانه بهش عمل کرد؟ لطفا با مثال توضیح بده.
سایت میگه کامنتت کوتاهه منتشر نمیشه، برا همین من شکرگذاریهامو هم مینویسم.
خدایاشکرت بخاطره همسر بسیار مهربونم
خدایاشکرت بخاطره توت فرنگیهای باغچمون
خدایاشکرت بخاطره خونه قشنگمون
خدایاشکرت بخاطره پسر کوچولوی خوشگلم
خدایاشکرت بخاطره دوستهای هم فرکانسم در این سایت الهی
خدایاشکرت بخاطره گوشی موبایلم
خدایاشکرت بخاطره اینکه سعادت داشتم عضو این سایتم.
خدایاشکرت بخاطره مادر عزیزم
سلاااااام نفس آریان!
دختر خوش قلب.
ممنونم از لطفی که با من داشتی،و داری!
خانم نفس آریان فکر نکن از نیت و تلاشی که برای من داری غافلم!
فکر نکن کامنتی که برای افلاطون نوشتی رو نخوندم!
میخواین من رو دوماد کنین آره!
به همین خیال باشین!
اگه شما و بقیه دوستان ،فکر میکنن که من آدمی هستم که دوست دارم خدا ،دخترشو بیاره تو زندگیم و یک فرشته رو به شکل انسان دربیاه و بیارا تو زندگیم تا خوشبختی در تمام جنبه های زندگی مشترک رو در بالاترین سطحش تجربه کنم و کلللی ذوق دارم برا اون روز، باید بگم که شما کااااملا درست فکر کردین!
ایشالا خدا امثال شما که دوست دارن من زندگی با عززززیزه دلم رو تجربه کنم رو تو سایت زیاد کنه!!!
من از قلبم از شما ممنونم خانم نفس آریان بابت لطفی که همیشه به من دارین!
اما در مورد سوالتون که فرمودید:
چطور(آدم باید روی فهم خودش هم حساب نکنه)
باید بگم که همه چیز تکامله!
رسیدن به همچین مرحله ای نیاز به طی کردنه مراحل قبل داره!
نیاز به تجربه ی قدرت خداوند داره
نیاز داره ما به خودمون مدام یادآوری کنیم که با فهم و منطق ضعیفمون چقدر شده که یک وسیله ی اشتباه خریدیم!
تصمیم اشتباه گرفتیم!
قضاوت اشتباه کردیم!
و از اون ور باید به خودمون یادآوری کنیم که چقدر خداوند با علم و آگاهی و قدرتش،نعمتها و درخواست های مارو اجابت کرد!
من اتفاقی که 1 ماه پیش از خدا درخواست کردم رو برات مثال میزنم!
ببنید !
من بخاطر قضیه ی حکم جلبم تمامه مرخصی ام رو استفاده کردم!
ومرخصیم رسید به 2 روز!
یک ماه پیش خیییییلی هوس مسافرت با هواپیما و به یک استان خیییییلی دور کردم!
از طرفی مرخصی نداشتم!
خوب!
بنظر شما من با عقل خودم،منطق خودم، فهم خودم چند درصد احتمال داره که به خواسته ام برسم!؟!؟!
صفر درصد!!!
تا اینکه یه روز اومدم برم شرکت دیدم یه بنر زدن که میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام مبارک باد و بعد از،چند روز گفتن که هر کس ثبت نام کنه ما 3،4 شما رو از طرف شرکت فولاد خوزستان میفرستیم مشهد!
بلیط هواپیما رفت و برگشت رایگان با خودمون، هتل با فول امکانات و بهترین کیفیت با خودمون،غذا و
..همهممه چی با خودمون!
و خداوند گفت ثبت نام کن من میبرمت!
من با تمااامه وجودم اون شب ایمان آوردم که خدا منو میبره به مشهد، هر چند اصلا آدم مذهبی نیستم ها وا وابسته به شخص خاصی باشم اما خیلی دوست داشتم!
و من بقدری احساسم خوب بود و که آهنگه
(اومدم امام رضا تا که تو مهمونم کنی)
رو گوش میدادم و اشششک میریختم از ذوق و تجسم بودنم اونجا!
تا اینکه دیروز تو سایت بودم دیدم یهو یکی منو عضو یک گروه واتساپ کرد و نوشته بود
(خدام الرضا)
بله!
خداوند هرگز زیر قولش نمیزنه!
من بین چندین هزار نفر اسمم در اومد!
و جالبه دوست داشتم ا که هیچکدوم از همکارام باهام نباشه که خلوت کنم ،چون دوست ندارم کسی،کنارم باشه حقیقتش!
و هیییچکس از همکارام تو گروه من نیستن!
و در نهایت اینکه اون 4،3 روز جزو مرخصی برای من حساب نمیشه!!!
و از این لباس سبزا میپوشیم و این پر پری ها دستمون میگیریم و چایی میدیم به زائران!
قوووله قووول که با لباس سبزا عکس بگیرم و بزارم پروفایلم!
ایشالا بشه که دوست خوبم خانم فرشته ی کوهستانی رو اونجا ببینم!
ببینم استان خانم کوهستانی چه زیبایی هایی داره.
کل هدفم از گفتنه این موضوع این بود که بگم فهم ما خیییییلی محدوده و مستنداتش هم در زندگیمون موجوده!
بابا!!!
فهم و عقل و علم ما ایییقندر کمه که ما نمیتونیم یه هندوانه ی قرمز و شیرین رو انتخاب کنیم!
چه برسه به مابقی موارد!
بنظر من با یادآوری نتایجی که خودمون زور زدیم و تلاش کردیمو پیگیر بودیم میتونیم متوجه بشیم که ما علممون کمه و به همون مقدار اگه نعمت ها و هدایت های خدا رو بیاد بیاریم،به همون نسبت ترجیح میدیم کارهامون رو به خداوند بسپاریم!
تفاوت سپردن کارها به خداوند و اینکه ما بخوایم خودمون کارامونو انجام بدیم ،مثله تفاوت شستن لباس با دست و ماشین لباسشویی هست!
ببین نفس خانم!
من امروز صبح رفته بودم یه اداره ی برای انجام کاری!
اولش نشسته بودم زو صندلی، روبروی اون کارمند و مدارکم رو بهش دادم و داشتم نگاهش میکردم که کارش تموم بشه و بعد کار منو انجام بده!
بعد یک لحظه بهم الهام شد که ببین!
تو هرررچقدرم که این آقا رو نگاه کنی و منتظر بمونی تأثیری نداره،اون کارمند مسیرش رو باید طی کنه بعد که نوبت کار تو شد کارت رو انجام میده ،پپپس ارامش،داشته باش،و برو تو سایت استاد عباسمنش کامنت بخون، و همین کار رو کردم بعد از 4،5 دقیقه کارم رو انجام داد!!!
منظورم از،این حرف بحثه سپردن و رها کردن بود!
ما بقدری که کارمون رو به خدا میسپاریم، به همون نسبت بار مسئولیت از دوشمون کم میشه و نتیجه این میشه که نتایج بهتر و بهتر میشه.
در پناه خدای واحد موفق باشی و از خدا میخوام چشات به روی قشنگیه زندگیت باز بشه،جوری که چشمات فقط رو قشنگیای خودت و زندگیت باشه و نگاهت هیچ کجای دنیا نباشه
سلام به ابراهیم عزیز
سلام بر بنده ی توحیدی و مخلص خدا
اقا من از وقتی توی یکی از کامنت هاتون از درک عمیق
عبارت ” رب العالمین ” نوشتین
اصلا وارد یه مدار جدید شدم
ازهمون موقه همیشه توی نوشته هام خدام رو “رب العالمین” صدا میزنم
من با این عبارت دو کلمه ای
میلیاردها بار حس خوب میگیرم خداشاهده !!!
“رب العالمین” = فرمانروای جهان ها
اقا ابراهیم عزیز نمیدونی با نوشتن این جمله من رو به چه درکی رسوندی…ازت ممنونم بنده ی خوب خدا!!!
——————————-
یه لحظه بزار یه استپ بزنم
واز یه اتفاق داغ داغ تازه ی تازه برات بگم که همین الانوسط نوشتن کامنتم برات ،برام اتفاق افتاد
مثل خودت با جزئیات میگم برات پس حوصله کن :
من توی اتوبوسم و داشتم برات مینوشتم خانم بغل دستم با دست زد به شونم و با اشاره بهم فهموند کارم داره..ایرپادم رو از گوشم دراوردم و گفتم بله جانم ؟
گفت میشه این گوشواره مو از گوشم دربیارین و یه دونه دیگه از کیفش دراورد گفت اینو گوشم کنید؟؟
من هم براش انجام دادم
حین اینکه داشتم گوشواره هاش رو جابه جا میکردم
باخودم گفتم چه راحت به من اعتماد کرده و گوشواره طلاشو داددست من
صدای رب العالمین رو شنیدم :
میبینی ادم ها چقدر به همدیگه اعتماد میکنند ،چرا از اعتماد کردن به ادمها میترسی ؟چرا فک میکنی ادمهای غریبه خطرناکن ؟
اونها کاری به تو ندارن
این فکر که از بچگی به ما گفتن به غریبه ها نزدیک نشو میبرنت،میدزدنت،میگفتن اسمت رو نگو و….اینها همش چرت و پرت تموم ادمها تکه ای از من هستند و مگه میتونن بد باشن؟
ابراهیم جان من این کلمات رو بارها و بارها با شرایط و ادمها و اتفاقات مختلف مدتهاس که دریافت میکنم
همین خانم الان پیاده شد و با روی گشاده و لبخند از من تشکر کرد
اون اصلا من رو نمیشناخت ولی هم به من اعتماد کرد و هم من رو به لبخندش مهمون کرد
همون خدا الان داره میگه :
دنیا پر ازادمهای صادقِ، پراز ادمهای صالحِ…
از ادمها نترس و از بودن باهاشون لذت ببر
————————————–
ابراهیم جان خدا خیلی حواسش جمعه خیلی زیاد اون میدونه من دیدگاه بسیار بسیاااار غلطی نسبت به افراد غریبه دارم من حتی از جواب دادن شماره های ناشناس گوشیم هراس دارم و وقتی یک شماره ناشناس میوفته روی صفحه گوشیم قلبم ضربان میگیره…
من حتی وقتی میخوام از خیابون رد شم ناخوداگاه وقتی گوشی دستمه دستم رو میزارم توی جیبم چون حس میکنم یکی الانه که رد بشه و گوشیم رو ازم بدزده،
من وقتی یک نفر ادم غریبه تو خیابون بهم نزدیک میشه و مثلا میخواد ادرس بپرسه قلبم ضربان میگیره فک میکنم الانه که یک چاقویی چیزی دربیاره و بزنه توی شکمم…
من حتی از سلام کردن به همسایه هام تو مجتمع که هر روز از کنارشون رد میشم وقتی میرم تو واحد خودم اجتناب میکنم دلیلشم نمیدونم چرا
من همیشه از نزدیک شدن به ادمها میترسم و وقتی یکی میخواد کمی بهم نزدیک بشه ناخوداگاه کلی اژیر خطر تووجودم به صدا درمیاد و با کلی دلایل مسخره برای خودم ، ازخودم دورش میکنم…
من که واقعا نمیدونم باید روی کدوم جنبه از زندگیم تمرکز کنم
من نمیدونم چه پاشنه اشیلی در من ازهمه قوی تره و باید بیشتر روش کار کنم من بیشتر از خدا میپرسم و ازش راهنمایی میخوام بهش میگم خودت کمکم کن که راحت تر بتونم روی نقاط ضعفم کار کنم و رفعشون کنم
و اینطوری خدا داره کمکم میکنه که ترسم از ادمها بریزه و اون دیو دو سَری که توی ذهنم از غریبه ساخته شده هر روز داره یک جون از جون هاش کم میشه…
خواستم بگم رب العالمین حواسش به همه چیز هست و همینقدر دقیق حتی برای خواسته هایی که ما نمیدونیم هم داره مسیر رو برامون هموار میکنه !!!!
این حرفها نمیدونم چرا نوشته شد ولی ربطی به سوالی که من از شما داشتم نداشت
حالا میخوام برم سراصل مطلب اصلا چرا من شروع کردم به نوشتن برات ؛؟؟
وقتی از خدا برای سال جدیدم برنامه خواستم گفت برو قران بخون
بارها و بارها به من فهموند بانشونه هاش که برو سمت قران
تو چی میخوای؟
سلامتی میخوای؟
ثروت میخوای؟
نعمت بی حد وحساب میخوای؟
روابط عالی و دوستان خوب میخوای؟
ازادی زمانی و مکانی و مالی میخوای؟
هررررررر چی میخوای راه و روشش تو این کتاب بهت گفته شده…
ولی من میترسم من یک ترمز بزرگ دارم به اسم من بلد نیستم قران رو چه به من !؟!؟!
ولی ابراهیم جان خودم و خودت میدونیم ک اینها همش نجواهای ذهنه و این ترس همش یک مشت توهمه !!!
دارم هی سعی میکنم ک محلش نکنم و تلاش کنم اروم اروم برم سمت مطالعه ی کلام رب العالمین اما….
من این روزها یک سوال دارم
ازکجا باید شروع کنم
چطوری؟
من هیچی نمیدونم واقعا
پله ی اول چیه ؟
و امروز همون رب العالمین من رو هدایت کرد به اپدیت داستان هدایت شما و هدفت برای 1404
دقیقا چیزی ک به من هم گفته شد و من هم حالا میخوام انجامش بدم
کمکم میکنی؟
میشه یه چراغ بدی دستم
بگی از کدوم وری برم؟
اولین قدم چیه ابراهیم جان؟
قلبم گفته ازت کمک بگیرم ،
کمکم میکنی؟
خدا بغض رو بزاره تو رله نفست از حال خوب,که بغض رو گذاشتی تو گلوم با کامنتت!
سلام.
از خدا میخوام روی قلمم و قلبم جاری بشه.
ببین!
گفتی از کجا شروع کنم!
کدوم وری برم !
چکار کنم و…
تو برای شروع خوندنه قرآن باید خودتو آماده ی ورود به این مهمانی کنی!
وقتی میخوای مهمانی مهمی،یا یک عروسی،از چند روز قبلش آماده میکنی خودتو!
چقدر زمان میزاری برای آرایشگاه!
چقدر تمرکز میزاری و وقت میزاری و هزینه میکنی برا زیباترین لباس!؟
چقدر از دیگران راهنمایی و مشاوره میخوای که چه لباسی بیشتر بهت میاد و کدوم خیاط کارش بهتره!؟
و کلی کارای دیگه!
تو هم باید برای دریافت کلام خدا،برای ورود به گلستان ،اول زباله هارو از زندگیت پاک کنی!
باید آماده ی مهمونی خدا بشی!
باید به خودت برسی!
میدونی چی میگم مطهره جان!
آره !
درست متوجه شدی!
آی خوشم،پیاد آدمایی که هم میخوان رشد کنن و هم باهوشن و زود میگیرن !
مثلا تو!
عزیزم!
خودتو
قلبت رو
خونه ات رو
افکارت رو
عملکردت رو
چیزایی که در مورد دیگران بهش،فکر میکنی رو
نواقصت رو
آدمای اطرافت رو و…
رو باید پاک سازی کنی!
دختر گلی!
قراره خدا باید تو خونه ات بشینه کنارت!
قراره خدا مهمونت باشه!
قراره خدا بشینه تو قلبت!
پس،برای،خدا،خودت رو به زیباترین شکل ممکن آرایش کن!
زیباترین لباس های کلامت رو بر تن زبانت کن!
میدونی چرا!؟
چون خدا تو قرآن گفته:
با نام نیکو یکدیگر را صدا کنید!
لباس کلام پاک و حرفهای ارزشمند تن ذهنت کن درباره دیگران!
چون خدا تو قرآن گفته:
بهشت جایی است که در آنجا سخن لغو و بیهوده نمیشنوید!
لباس شجاعت تن وجودت کن و به قولهایی که میدی وفا کن!
چون خدا گفته:
چقدر ناپسند است که کلامی را که خودتان به ات عمل نمیکنید به دیگران بگویید!
و…
مطهره جان!
من لرم!
عربی هم همیییشه،برخلاف بقیه درسام نمره ی کم میگرفتم
البته همه ی درسام نمرهای خداوکیلی عااالی بود،بجز ریاضی و علوم و عربی و فیزیک!
مابقی خیلی خوب بودم!!!!
میخوام بگم منی که لرم و هیچی از،زبون عربی حالیم نمیشه کار رو برای شناخت خدا سخت نکردم و از موسسه ی پیامبر مهر استفاده کردم و دلیل اینکه یک گارد بسیار سنگینی داری نسبت به قرآن اینه که جامعه این کتاب رو عجیییب و خااااص و حتی خطرناک که بدونه وضو بهش،دست نزن و فقط،افراد الهی از کلام اون سر درمیارن و …به ما گفتن!
اینجانب!
ابراهیم خسروی !
در محضر هر آن کسی که این کلمات رو میخونه!
به خدای واحد ،فرستنده ی کتاب قرآن
به تمام آیات آین کتاب قسم میخورم!
که فهم و سادگی و اجرای گفته های کتاب قرآن کریم در زندگی ام،از تمام کتاب های درسی که خوندنم ساده تر و کاربردی تر و قابل فهم تر است!
شما این بتی که تو ذهنت از این کتاب ساختن رو بشکن!
به هر شکلی که بلدی!
به هر روشی که میتونی!
بدونه وضو قرآن رو بخون، عادت ماهانه داری،شب همون کتاب رو بگیر بغلت بخواب!
میخوای غذا درست کنی,وسط،غذا درست،کردن وسط،قرآن رو باز کن فارسیش رک بخون!
اگه بی متوجه نمیشی اصصصلا عربی رو نخون من فققققط فارسی قرآن رو میخونم!
کم کم ایییینقدر قلبت باز میشه که وقتی نصفه آیه رو بخونی یک روز بهش،فکر میکنی!
مثلا موضوعی که چند روز پیش من متوجه شدم تو قرآن رو برات میگم!
اومدم شروع کردن به کار کردن روی قرآن، دیدم تو سوره ی آل عمران خدا فرموده که:
ناسپاسان مکر کرد
خدا هم مکر کرد
وخداوند مکار ترین مکاران است!!!
بعد فایل رو استپ کردم!!
دیدم عه!
خدا همه ی جای قرآن اول منتظر میمونه ببینه بنده اش چکار میکنه بعد دقیقا مطابق با همون رفتارش،واکنش نشون میده!
مثلا اینجا اوووول میگه:
ناسپاسان مکر کردند و خدا هم مکر کرد!!!
یا اینکه یا جای دیگه خدا میگه که:
به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم!
یا اینکه میگه:
اگر شکرگزار باشید، شما را می افزایم!!!!
و خدا گفت آره!
اول تو یک کاری رو میکنی،بعد من دقققییییققققااااااا هم جهت با عمکرد تو عمل میکنم اما با یک تفاوت بسیار بزرگ!
بزرگی و وسعت علکرد من بینهایت قدرتمند تر از توئه!
مثلا تو همون آیه در ادامه خدا میگه که:
و خداوند مکارترین مکاران است!!!
یعنی،من بالا دسته همه ام!
یه چی بگم!
اشکال نداره حسی بهت دارم رو بگم!؟
راستشو بخوای وقتی این جمله رو گفتی که:
(ولی من میترسم من یک ترمز بزرگ دارم به اسم من بلد نیستم قران رو چه به من !؟!؟!)
حسه یک دختر بچه ی ناز و معصوم رو ازت گرفتم که بهش میگم بیا از این دوچرخه کوچیکا که دوتا چرخ کمکی هم داره سوار شو دور بزن اما خیلی مردده!
هم خیییییلی دلش میخواد و از دیدنه اون دوچرخه دلش ذوق ذوق میکنه و هم اینکه میترسه بیوفته و هی زیر چشمی نگاه دوچرخه میکنه و از شدت ذوق و استرس انگشتاشو تو همدیگه تاب میده!
نه دلش،میاد دوچرخه رو ول کنه
نه زورش به ترسش میره!
دختر گلی!
چرا به من ایمیل زدی!؟
چرا از من کمک خواستی!
حتما منو باور داشتی دیگه که میتونم بهت کمک کنم دیگه!
پس به احترام شخصیت خودت که از من سوال پرسید که چکار کنم به چیزایی که گفتم عمل کن!
اما!!!!
اما به شرط چیزایی که بهت میگم!!
1/با خودت راحت باش!
شده روزی 3 دقیقه قرآن بخون!
بیا از سوره هایی که خیلی واضح هستن شروع کن به خوندن!
مثلا سوره ی نسا
سوره ی طلاق
سوره ی آل عمران
سوره هایی که برات راحته!
2/بزار تکاملی طی بشه و انتظار معجزه در یک هفته رو نداشته باش!
خیییییلی آروم آروم با خودت راحت باش و به خودت زمان بده!
3/هرررچیزی که باعث میشه بترسی از رفتن سمته قرآن رو باهاش،روبرو شو مثلا بدونه وضو دست،زدن به قرآن و یا حالا هرچیزی که خودت میدونی!
چیزایی که تو رو با قرآن دوست میکنه بیشتر ببین!
بیشتر بخون!
مثلا برنامه ی محفل تلاوت قاری های،نوجوان رو تصویری ببین با معنی زیر نویس!!!
حالا که تو یه سوال پرسیدی منم یه سوال بپرسم ازت!؟
فقط،این کلام خداست که گفت بهت بگم!
و خدا بهم گفت به مطهره بگو منم تو قرآن جواب سوالش رو دادم که از کجا شروع کنه!
چجوری شروع کنه !
و این آیه رو گفت که بهت بگم:
(هدایت شما بر ماست!)
انا علینا للهدی
خدا دستتو میگیره قدم قدم میبره قرآن رو نشونت میده!
دختر گلی!
با این اشکای خوشگلت!
چرا معنی رب العالمین رو تو این چند سال متوجه نشدی!؟
مگه بار اول بود که این دو کلمه رو میشنیدی!
اما تنها دلیلش،این بود که قققلبت این روزا آماده است!
قلبت در پاک ترین حالت ممکن هست!
و از این فرصت استفاده کن و به قوله معروف تا تنور گرمه،نون رو بچسبون!
ممنونم بابت سوال قشنگت !
کاش
کاش،
کاش روبروم بودی و سااااعت ها با هم صحبت میکردیم در مورد این،سوال ولی الان یک ساعت بیشتره که من گردنم پایینه و انگشتام داره روی صفحه ی گوشی مینویسه و بیییینهایت کلا خدا هست که میشد بگم …
در پناه خدای واحد موفق باشی
سلام دوست عزیز
چه جالب اتفاقا این سواله امشب منم بود
البته به یک شکل دیگه
من امشب با خودم فکر میکردم چرا من مثل بقیه نمیتونم قرآن بخونم
چرا با شوق نمیرم سمت قرآن
چرا وقتی دارم قرآن میخونم انگار منتظرم تموم شه
و …
وقتی ب مامانم گفتم گفت اینا همش از سمت شیطانه
حتی همین فکرایی ک میکنی
چون میخاد نزاره بخونی
ولی من گفتم پس چرا بعضیا انقدر قرآن میخونن
راستش به ذهنم سعیده جان شهریاری اومد ک تو کامنتهاش خوندم که برای کنترل ذهن قرآن گوش میده یا میخونه
خلاصه ک فکر میکردم بعضیا این گرایش رو دارن ولی چرا من ندارم ؟؟؟
و الان چند ساعتی نگذشته از اون فکرهام
ک هدایت شدم ب کامنت شما
و این جمله
ولی ابراهیم جان خودم و خودت میدونیم ک اینها همش نجواهای ذهنه و این ترس همش یک مشت توهمه !!!
و این نجواهای ذهنه
خدایاشکرت برای هدایت هرلحظه
بنام خدای بخشنده ی مهربان
سلام و صد دورد ب ابراهیم ،ابراهیم حنیف
ابراهیمی ک توحید از کامنتای قشنگش چکه میکنه
ابراهیمی ک دست خداشده برام تا مسیر و بهم نشون بده و ایمانم و هربار قوی تر کنه
سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود نازنین و پر از برکتت ابراهیم جان
من خیییلی خوشبختم ک اینجام،توی آین مسیر خودشناسی و خداشناسی شاید از آخر اول باشم ولی بازم راضی ام چون دسترسی دارم ب این آگاهی ها
دسترسی دارم ب کامنت های توحیدی شما و دوستان عزیزم ،فایلهای ارزشمند استاد و خداروشکر همین ک سعی میکنم هرروز ی ذره نسبت ب روز قبلم بهتر باشم یعنی تو مسیر درستم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
اومدم ازت تشکر کنم بخاطر کامنتهای فوق العاده ای ک برای پاکیزه جان،مطهره جان و نفس عزیز نوشتی تشکر کنم چون منم پاسخ سوالام خودم گرفتم وقلبم آروم گرفت
الهی صدهزار مرتبه شکر
ی جاهایی خندیدم
ی جاهایی اشک ریختم
و چندین بار مرزهای ذهنم و جابه جا کردی
چقد سوپراییز شدم اونجا ک از خواسته ات اجرای کنسرت برای 500 نفر گفتی و خداوند. چقد قشنگ بهت پاسخ داد از جایی ک فکرش و نمیکردی
چقد ذهن ما محدوده
ک خودمون میخواییم شرایط و برای خدا جور کنیم اجابتمون کنه
در صورتی ک چگونگی و چطوری تحقق خواسته ربطی ب ما نداره
وظیفه ی خداوند ک قادر مطلقه از بینهایت طریق خودش شرایط و فراهم میکنه
چقد کیف کردم اونجا ک از کاشان گفتی و گوش دادن ب هدایت خداوند برای رفتن ب گلخونه ای ک در ظاهر هیچ زیبایی نداشت ولی خدا بهت گفت برو و وقتی ک تسلیم شدی و روی عقل خودت حساب نکردی
همدار شدی با اون گلهای زیبایی ک رنگش خیلی خاص بود و خیره ی زیبایش شدی
الهی صدهزار مرتبه شکر
چقد قلبم آروم گرفت اونجا ک باعشق داشتی پاسخ مطهره ی عزیز و درمورد خوندن قرآن و اینکه از کجا شروع کنه
حالا که تو یه سوال پرسیدی منم یه سوال بپرسم ازت!؟
فقط،این کلام خداست که گفت بهت بگم!
و خدا بهم گفت به مطهره بگو منم تو قرآن جواب سوالش رو دادم که از کجا شروع کنه!
چجوری شروع کنه !
و این آیه رو گفت که بهت بگم:
(هدایت شما بر ماست!)
انا علینا للهدی
خدا دستتو میگیره قدم قدم میبره قرآن رو نشونت میده!
خدایا شکرت تو چقد حواست ب من هست
چقد قشنگ داری هدایتم میکنی
ب یکی میگی سوال منو بپرسه، و ب یکی دیگه میگی پاسخ سوال منو بده
یعنی من عاشقتممم رب قشنگممم مرررسی ازت
من رفتم مکان هایی ک گفتی و سرچ کردم
کاشان،آبشار بیشه ،آبشار گرمه و آبشار گریت
چقدددد زیبا بودن خدای من سرچ ک کردم فیلمش اومد بالا برام
چقددد سوپراییز شدم از این همه زیبایی ک خدا خلق کرده مخصوصا آبشار بیشه ،خدایا این آب چشمه چطور از دل کوه سرازیر میشه ب سمت پایین از چندین مسیر اون قطرات ریز آب چقددد خنک و سرده ،اون سبزی درختا ،اصن قلبم بازشد و چقد ازت تشکر کردم ک باعث شدی برم سرچ کنم و این خواسته در من ایجاد بشه ک برم از نزدیک ببینم و لمسش کنم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
عصری مبخواستم خمیر کلوچه درست کنم ،ی قلق خاص داره باید خمیرش و سفت درست کنی و خوب ورز بدی
بار دومم بود ک میخواستم ب سبک زندایی م ک کلوچه دزفولی میپزه درست کنم
سری قبل راضی نبودم از کارم ،و دستام هم خییلی درد گرفت بخاطر ماساژ خمیرش
ولی اینبار از خدا هدایت خواستم، گفتم خدایا من دستام قدرتی نداره ب ای ماساژ خمیر کلوچه خودت برام درستش کن میخوام خیلی عالی بشه
و دیدم ک چقد راحت و نرم کارم انجام شد و خییلی خمیر لطیف و نرمی درست شد ک خودم کیف میکردم وقتی ک داشتم چونه ی کلوچه ها رو میگرفتم
با خودم میگفتم ببین زکیه خدا خمیرش و چقد عالی درست کرد برات ،سری قبل فقط روی خودت و علم خودت حساب کردی نتیجه چی شد،خمیر یک دست نبود و زیرش آرد مونده بود
و خداروشکر خیییلی با کیفیت تر از سری قبل شد و مطمئنم بار سوم دیگه عالی تر میشه
الهی صدهزار مرتبه شکرت
ی چیز دیگه ک خیییلی حس خوبی ازش گرفتم
اون قرآن بزرگ روی زمین کنار دستت، تو عکس پروفایلت چقد حس امنیت ب آدم میده:))
خیییلی خیییلی بهت افتخار میکنم ابراهیم
واز صمیم قلبم بهت تبریک میگم بخاطر مدار توحیدی ک توش هستی و قلب بزرگی ک داری
خییلی دوسدارم ب این مرحله و این مدار برسم و خدا تنها رفیق فابریکم باشه
فقط من باشم و اون بقیه برا خودشون
ب خدای واحد میسپارمت ابراهیم
واینکه عاشقتممم
سلام ابراهیم عزیز سلام دوست خدا
من کامنتهات رو میخونم و گاها اشکم درمیاد هیچ وقت برات کامنتی ننوشتم ولی حالا بازم اشکم رو در آوردی پسر
چقدر قشنگ با خدا حرف میزنی چقدر صمیمی هستی با خدا که اینقدر راحت ازش میخوای و میگیری
راستش من خیلی دلم میخواد اینجوری راحت باشم راحت بگم خدا جونم اینو میخوام اونو میخوام از خستگی هام بگم درد دل کنم باهاش و راحت جواب بشنوم
چرا خدا از نظر من دوره چرا مانع بینمون هست چرا دیر جواب منو میده چرا سخت جواب میده
میگم خدا اگه تو خدای پاکیزه و ابراهیم و بقیه هستی خدای منم هستی منم میخوام باهات دوست بشم مثل ابراهیم برا منم سفر مجانی مشهد بدون مرخصی جور کن خب
ابراهیم تو قلب پاک و ساده و مهربونی داری خدا خیلی دوستت داره میدونم منم همینقدر دوست داره
خدارو شکر که تو این سایتی و من میتونم کامنتهات رو بخونم ازت متشکرم پسر خوب خدا ازت متشکرم بابت قلب مهربونت بابت همه کامنتهات
منتظرم بری مشهد و برامون از سفرت بنویسی پسر . خدا رو چه دیدی شاید منم اومدم
لطفا مثل سفرهای قبلیت همه چیز رو برامون با آب و تاب بنویس هیچ چیز و قلم ننداز این چند ماه که نبودی من مرتب ایمیلهامو چک میکردم راستش کمی نگرانت بودم که نکنه جلبت کردن یا خدای نکرده به خاطر مهریه زندانی شدی
خیلی خوشحالم که دوباره مینویسی و مثل همیشه دست به قلم شدی سلامت و شاد باشی
هدایتهای خاص الله یکتا برات جاری باشه پسر دست خدا به همراهت
سلام بر همه اهالی بهشت.
منم توی این یکسالی که با استاد عزیز و سایت اشنا شدم به صورت تکاملی و یواش یواش دارم به ارزش خودم پی میبرم و این مسیر همچنان ادامه داره.
بله.
من مادر 2 فرزند هستم ولی تا زنده ام باید برای بهبود خودم قدم بردارم.
تا زنده هستم یعنی هنوز فرصت هست.
بله من خودم رو کلاس شنا ثبت نام کردم حتی وقتی که پسرم هنوز ثبت نام نکرده.
من امروز صبح زود از ساعت5:20 دقیقه نیم ساعت دوچرخه سواری کردم فقط برای دل خودم و سلامتیم.
چون خودم رو ارزشمند میدونم.
من پیاده رویم رو از روزی یک ساعت رسوندم به روزی 2 ساعت چون من هم به عنوان یک مادر ارزشمندم.
من هم شروع کردم به اهمیت دادن به خودم.
شروع کردم به ارزش قائل شدن برای خودم.
تصمیم دارم که باشگاه بدنسازی و کلاس اسب سواری هم شرکت کنم با هدایت خداوند مهربان.
بله من شروع کردم که صبح ها ساعت 5 از خواب بیدار شم،برم پیاده روی و دوچرخه سواری و بعدش دوش و انجام تمرین ستاره قطبی و خوندن قران و خوردن چایی تازه دم!
چون من ارزشمند هستم.
چون من ارزشمند هستم،اینستاگرام و فیلتر شکن و تلگرام ندارم.
هیچگونه سریالی نمیبینم.
مطلقا اخبار گوش نمیدم و نمیذارم افکار منفی توی ذهنم ادامه دار بشه چون من ارزشمندم!
وقتی من احساس ارزشمندی کنم لاجرم،جهان هم در مقابل من کرنش میکنه.
خدایا شکرت به خاطر حضورم در این بهشت.
سلام استاد و دوستان و خانم شایسته عزیزم
رفتار این مادرو تا جایی نزدیک به خودم دیدم تا جایی هم خیلی دور بودم ازش
مثلا من از اول به بچهای دوقلوم که الان دوستاشونه ازادی کامل دادم و همیشه اینو با خودم که میگفتم که والله خیر حافظا
مثلا واسه بقیه عجیب بود بچهای من که کوچیکتر بودم میرفتن بالای مبل و میپریدن پایین یا میرفتن بالای میز ناهارخوری اونجا بازی میکردن یا مثلا میرفتن رو دسته مبل میخواستن خودشونو به باند برسونن من کاریشون نداشتم میدونستم خودشون خطر حس میکنن یه حس اعتمادی داشتم بهشون که خودشون حواسشون هست یا مثلا الان میرن پشت پنجره که البته نرده داره بقیه میگن مواظب باش نرن از نرده بالا ولی من میدونم خودشون حواسشون هست و کار خطرناک نمیکنن یا وقتاییم که خطری بوده خدا خودش منو اگاه کرده یا حواسش به بچها بوده مثلا اگر میخواستن بیفتن یکی از کنارشون رد شده و نزاشته و گرفتشون درکل تاحالا هیچ خطری تهدیدشون نکرده یا من خیاطی میکنم گاهی سوزن های خیاطی میفته رو زمین من حواسم نیست پسرم که یه سال و نیمش بود خودش میومد سوزن بهم میداد یا اگر یه سوزنی بدجور روزمین بود من خودم میدیدمش و برمیداشتم اعتقادم اینه باید به بچه ازدادی عمل بدی تا تجربه کنه مثلا وقتی رفته بودیم روستا بچهای من توخاک بازی میکردن و خاک و شن میزاشتن تو دهنشون یا تو خونه عادت داشتن اشغال بردارن بزارن تو دهنشون من اصلا کاری نداشتم و همه هم تعجب میکردن و…
جایی که من از این مادر دورم بحث تغذیه بچه است همیشه فکر میکردم بچه ای که غذا میخوره سالم تره بخاطر همین از کوچیکی با شیر و غذا دنبالشون بودم هم شیر خودمو خوردن هم شیر خشک و کلی اعصاب خودمو خرد کردم سر غذای بچه یکیشون که اصلا بنظر من خوب غذا نمیخوره و من هنوزم گاهی حرص میخورم اما امروز اصلا گیر ندادم بهش و گفتم اگر گشنه باشه میخوره دخترمم تو راهه از قبل این فایل تصمیم گرفته بودم فقط وقتی خودش خواست بهش شیر بدم نه به حرف دکترا که وای قندش میفته و این چیزا گوش ندم وخودمو نکشم که حتما شبا شیر بخوره و اگر خواست بهش شیر بدم و الان با دیدن این فایل مطمئن تر شدم و دوست دارم منم غذای کمکی ندم بجاش شیر بدم فکر کنم اینطوری بهتر باشه
من نه واسه پسرهام که دوقلو بودن سیسمونی خریدم نه واسه این که که توراهه لباس فقط در حد ماه های اول میگفتم هر چی لازم باشه بعدش دوباره میخرم تازه میفهمم چی بهش میاد یا نمیاد الانم ترجیح دادم چند دست بیشتر نخرم ولی با کیفیت باشه و لباس های پسرهام که کلی هست رو چند ماه اول تنش کنم و برای پسرهامم لباس و وسایل اضافه نمیخرم بچهای منم از اول با ظرفهای تو کابینت بازی میکردن با سیب زمین پیازها با اینجور چیزا بازی میکنن چون چند بار اسباب بازی خریدم دیدم فقط یه ساعت براشون جذابه و بعد تصمیم گرفتم دیگه نخرم
من اوایل که بچهام بدنبا اومده بودن چون خونمون یه خوابه بود احساس بدی داشتم که بچهام اتاق خواب ندارن و تخت ندارن یا الانم گاهی حس بد میاد سراغم ولی الان میبینم این خانواده با سه تا بچه تو اتوبوس زندگی میکنن و چقدر خوشحالن با خودشون در صلحن خداروشکر بخاطر این فایل که مناسب حال من بود
سلام به رویا جان عزیز
بهت تبریک میگم عزیزم که دوباره داری مادر میشی
این خودش احساس لیاقت میخواد که بتونی بعد دو سال دوباره عضو جدید به خانواده بیاری
واقعاً مبارکتون باشه
من هم مث خ.دت دو تا فرزند دو قل دارم که الان بزرگ شدن به لطف خدای مهربان
و
من هم مثل شما خیلی آزاد و رها بودم در تربیت کردنشان
هر روز پارک میبردم و با کلی سر صورت خاکی اونا رو میوردم
درعوض اونقدر ذوق کرده بودن و شاد بودن که خدا میدونه
و
حالا که بزرگ شدن آنقدر قوی و با استعداد و خوش ذوق هستن که بهشون افتخار می کنیم.
خدایا هزاران بار شکر
برات آرزوی موفقیت و شادکامی و ثروتمندی دارم
در پناه نور و عشق خدا باشید
سلام رویای زیبای دوست داشتنی
واااااای که چقدر ذوق کردم دختر دار شدی
و این و یه نشونه دیدم که منم میتونم تو این سن دختر بخوام و خدا بهم بده
راستش من دو تا پسر 22 و 14 ساله دارم که خیلی خیلی مراقب بهداشت و تغذیه شون بودم و الان می بینم چقدر خودم و اونها رو اذیت کردم خلاف طبیعت بدن و خلقتشون رفتار کنن
الان فهمیدم که حتی پسر 22 ساله م هم اگر سر تایم ناهاریا شام گرسنه نباشه نباید به این دلیل که غذا سرد میشه و از دهن میفته و با هم غذا بخوریم و… مجبورش کنم با شکم سیر غذا بخوره
یا حتی خودم رو مجبور کنم مثلا سر ساعت 8 صبحانه بخورم
امروز برای پسر کوچیکم که امتحان داشت ساندویچ درست کردم و داخلش کوکوی سیب زمینی که خودم عاشقش هستم گذاشتم
من در مقابل غذاهای حاضری مثل کوکو و املت و کتلت هیچ مقاومتی نمیتونم بکنم و همینها هم باعث شده قانون سلامتی رو نیمه کاره رها کنم و دیگه حتی فایل هاشم گوش ندم و اضافه وزنم برگرده
اما امروز به خودم تبریک میگم که به سیستم طبیعت بدنم احترام گذاشتم و چون زیاد گرسنه م نبود جلوی هوسم رو گرفتم و نخوردم
میگن هر عمل اشتباهی رو سه بار بهش نه بگید دیگه ترک میشه
انشالله که جواب بده
این که گفتی از اینکه خونه مون یه خواب هست ناراحت بودم و…. منم همین احساس و داشتم و الان دیگه ناراحت نیستم
همینجا از خدا میخوام دختر گل شما و هر خانومی که توراهی داره رو صحیح و سالم بدنیا بیاره
چون شما از شجاعان و مومنین روزگار هستید که تو این اوضاع اقتصادی که همه میترسن از بچه دار شدن ، هیچ ترس و غمی ندارید و با توکل به خدا فقط دارید لذت. میبرید از این تاج افتخاری که خدا بر سرتون نهاده که یک اشرف مخلوقات دیگه خلق کنید و نام پر برکت مادر و پدر رو یک بار دیگه شایسته خودتون بدونید
ذوق و حس و حال قشنگ مریم جان شایسته هم، نشان از آمدن نور یک مسیح دیگر داشت
من مطمئنم به زودی شاهد نورانی شدن مریم بانوی عزیزمون به نور یک اشرف مخلوقات عزیز و دوست داشتنی هستیم و خداوند یک یوسف زیبای دیگر به استاد عزیزمون هدیه میدن که خدا میدونه شیرین کاری ها و شیرین زبانی های این مسیح دست کاری نشده با باورهای غلط قبلی و طبق ذات الهی خلقت چه میکنه با زندگی استاد و مریم بانو
همینجا از خدا میخوام من رو هم شایسته ی دختر دار شدن کنه چون فوق العاده عاشق اینم که یه دختر شبیه خودم بهم بده و زندگی درستی بدون اشتباهاتی که در مورد خودم شد برای این دختر رقم بزنه و خود اصلاح شده و خداییم رو در وجود این دختر ببینم
این خواسته رو اینجا ثبت میکنم تا هر بار که هر دوستی اون رو میخونه انرژی مثبتش به تحقق این آرزو سرعت ببخشه
آمین یا رب العالمین
سلام نگین عزیزم
به دنیا اوردن یک اشرف مخلوقات
واقعا از این زاویه نگاه نکرده بودم و خیلی این نگاه شما حالمو خوب کرد و احساس ارزشمندی داد بهم
حقیقتا من به لطف خدا و قانون سلامتی باردار شدم انشاالله هر کس بچه میخواد اما هنوز نداره از قانون سلامتی استفاده کنه راستش من یه زمانی قبل اشنایی با استاد عزیزممممم فکر نمیکردم حتی یدونه بچه بتونم داشته باشم یعنی میگفتم نمیشه باید تا اخر عمر حسرت بخورم ولی الان سه تا خوشگلشو دارم خخخخ هر وقت یه خواسته ای از خدا دارم و برام باورپذیریش سخته میگم رویا از این خواسته برات نشدنی تر نبود که خدا سه تاشو داد بهت پس هر چی که بخوای رو بهت میده به راحتی اب خوردن
سلاااااااااام به استاد عزیزم و مریم زیبا روی ماااااا
چقدر دلم برای دیدن این سریال تنگ شده بود و چقدر عاشق منتظر قسمت بعدی بودم
مدت ها بود که وارد سایت نشدم و بصورت کاملا هدایتی امروز وارد سایت شدم و این فایل رویایی رو دیدم
چقدر تجربهی دیدن این ویدیو عالی و خوب بود و چقدر کیف کردم از دیدن این فرشته ی زیبا
سپاسگزارم از خداوند برای وجود شما که به این سادگی و راحتی این فایل های خفن رو برای ما تهیه میکنید
در پناه الله یکتا شاد و تندرست و ثروتمند باشید
سلام و عرض ادب به استاد بزرگوارم که این محیط سایت آگاهانه را برای ما مهیا کرد و سلام بر مریم بانوی مهربان که ما را معتاد این زندگی در بهشت کرد و بعد به ناگاه ما را رها کرد و واقعا ما داشتیم با آن زندگی میکردیم و پر از عشق و انگیزه و انرژی بودیم حتی اگه به نظر شما تکراری و روز مره شده بود اما برای ما همان سر سبزی پارادایس ورودی خوبی بود و انگار ما هم مانند شما داشتیم در آنجا زندگی میکردیم و همزاد پنداری بود واقعا ازتون عاجزانه در خواست دارم که این ضبط و فیلمبرداری را اگه براتون اذیت کننده نیست ادامه دهید اگه بدونید ما در ایران چقدر به این ورودی ها نیاز داریم امیدوارم که این زمان برای شما محیا شود تا حتی اگه امکان داره هفته ای نیم ساعت هم شده پارادایس و زندگی روزمره خودتون را به ما نشون دهید حتی اگه فکر میکنید محتوای آموزشی نداشته باشه باز هم ما نیاز به این زیبا بینی داریم خواهش میکنم