سریال زندگی در بهشت | قسمت 263 - صفحه 6

469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرجس عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1200 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    خیلی ممنونم که فایل زندگی در بهشت برامون آماده کردین دوباره فضای پرادایس دیدم مثل بهشت میمونه همه جا سبز بااون دریاچه آب که هوش از سرت میبره چقد ترکیب جادویی فضای درختان و دریاچه با حیوونای قشنگش فضا رو رویایی کرده خدایا شکرت برای دیدن این سرسبزی ها و شکرت برایدچشمان بینایی که این زیبایی هارو میبینه شکرت شکرت برای تمام ماهی ها و اون ماهی بزرگ که تو دریاچه بود و اون آقا پسر گرفت ودوباره اون به دریاچه برگردوند واقعا فک نمیکردم ماهی به اون بزرگی تو دریاچه باشه شکرت و خیلی ممنونم از خانم شایسته مهربان برای تهیه این فایل برای دیدن اون خانواده صمیمی ود عین حال جذاب و بادرایت که همه کارهاشون از سر فکر و برنامه هست یعنی برای هر حرکتی که انجام می‌دهند یک هدفی پشتش دارند و واقعا آفرین به اون خانم عزیز که انقد قوی و هدفمند زندگی میکنن و دید من نسبت به بارداری و این دوران و بچه داری عوض کردن خدا انشاالله کمکم کنه این خانم الگوی خودم قرار بدم و بتونم مثل ایشان با هدف و برنامه و ساده و شاد زندگی کنم امین شکرت

    باز هم تشکر میکنم ازشما عزیزان برای فیلم برداری و تدوین و کارهای لازم تهیه فایل متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم دوستتان دارم. در پناه خداوند یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  2. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2272 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    چقدر دلم برای سریال زندگی در بهشت تنگ شده بود و اتفاقا میگفتم کاش یه قسمت بزارید،البته که دوست داشتم خانم شایسته هم تو قاب دوربین باشن که ایشون رو هم ببینم.

    اول از همه تشکر ویژه دارم از خانم شایسته که همت کردند و این فایل زیبا و درس اموز رو برامون گذاشتن.

    واقعا سبک زندگی که این خانواده دارند باعث شده که بچه ها با خودشون در صلح باشند و همه چیز سر جای خودش باشه.

    باورم نمیشع که خانواده ای رو می بینم که بچه های نوجوان دارند اونم دوتا جنس مخالف ،پسر و دختر ،و این نوجوانها هر کدوم موظف هستن که روزی یک یا دو ساعت با برادر کوچکتر بازی کنن و حتی پوشکش رو تعویض کنن تا مادر خانواده بتونه ورزش و ریلاکیشن کنه.

    یعنی کاملا مخالف الگوهایی هس که ما در جامعه خودمون میبینیم که اینگونه بچه ها همکاری کنن.

    فقط در موارد نادری من یه خانواده دیدم که دوتا بچه های بزرگتر نسبت به بچه کوچکتر همکاری داشتن ،اونم بسیار کم ،و نکته ش این بود که سه تا بچه ،دختر بودند ،یعنی با توجه به باوری که داریم دخترها مسئولیت پذیر تر هستن و درکشون بیشتر هس،این همکاری بسیار کم انجام میشد.اونم با کلی سرو صدای مادرشون.

    اما ماشالا میبینیم نه تنها دختر کمک کننده س،بلکه پسر خانواده هم کمک میکنه.

    نکته دیگه اینکه مادر خانواده ،خودش معلم بچه ها هم هس،خدای من ،واقعا عالیه و تحسین برانگیز هس.

    این خانم هم معلم هستن و هم همسر و هم مادر سه تا بچه ،هر کدوم از این نقش ها کلی مسئولیت داره که ایشون بسیار عالی انجامشون دادند.

    و اینکه تغذیه کودکشون خیلی شبیه قانون سلامتی هس که خانم شایسته گفتن.

    هممون شنیدیم که میگن از شش ماهگی به بچه ،غذای کمکی بدین ،اما ایشون فقط با شیر مادر تغذیه شدن و ماشالا چقدر سلامت بودن و بدن عضلانی داشتن.

    چیزی که همیشه گفتن بهترین تغذیه شیر مادر هس و اهمیتش حداقل تو ذهن من کم رنگ شده بود که شیرخشک چقدر بهتره.

    و در مورد سبک تغذیه که مثلا ساعتی به بچه شیر بدهند ،ایشون گذاشته بودند که هر وقت بچه گرسنه بشه ،گریه کنه و به طریق طبیعی بدن پیش برند.

    و اینم بگم که در فامیل ما بچه کوچکی هس که با شیر خشک تغذیه میشد و بسیار بسیار شکمو هس ،یعنی هر دقیقه چیزی بهش بدی میخوره و ‌من فکر میکنم که این رفتار تبدیل به عادت بچه شون شده ،چون مادر بچه در حال تحصیل بود و برای سرگرم کردن بچه ،دایما خوراکی بهش داده،و اصلا دیگه سیری نداره.

    و اینکه این مادر اجازه می داد بچه با طبیعت ارتباط برقرار کنه ،یعنی این دیگه کاملا مخالف هر زندگی هس که دیدم ،یعنی مادربزرگی توی خانوادمون هس که دقیقا هر قدمی که نوه دختری اش برمی داره باهاش راه میرع و اینقدر این مادربزرگ سفت و سخت به این نوه چسبیده بود و اجازه نداد که بچه ازاد باشع ،الان اون بچه کاملا کاملا ترسو شده و مشکلاتی پیدا کرده ،حالا این خانم اجازه میده که در کنار خودش ،فرزندش ،طبیعت رو داشته باشه و مدیریتش میکنه که براش خطری هم نداشته باشه.

    اصلا من که مات و مبهوت شدم از این فایل.

    اونجا که این خانم شنا می کرد و با اینکه باردار هم بودن ،شرایط روتین قبلی رو داشتن و فقط یک ماه در یه خانه سکونت دائم داشتن.

    من قبلا فکر می کردم ،بچه داشتن مخصوصا از یکی بیشتر داشتن ،مساوی با این هس که کلا همه اهدافم تعطیل بشه و من فقط در خدمت بچه هام باشم و بشورم و بسابم و آخر عمر هم هزارتا درد و مرض بگیرم به خاطر زایمان و به خاطر همه زحمت هایی که برای بچه هام کشیدم.

    و جامعه هم منو به عنوان یه مادری که خودش رو فدای بچه هاش کرد و رنج کشید و نذاشت بچه هاش کم و کسری داشته باشند ،قبول کنه.

    واقعا ما تعریفمون از مادر بودن اینکه ،مادر باید مثل یه اسانسور که فقط سوارش بشن و بچه ها و همسرشو به سمت بالا ببره و خودش هم له بشه. و اتفاقا این مادر جاش تو بهشته .

    اما این خانم برای خودش ارزش قائل بود و روزی یک یا دو ساعت مختص خودش بود.

    چقدر درس داشت برام.

    بسیار بسیار سپاسگزارم از خانم شایسته گل و امیدوارم سری بعد داخل اتوبوس این خانواده دوست داشتنی رو هم نشون بدین .

    سپاسگزارم ازتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2166 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام من فهیمه پژوهنده اعتراف میکنم که خداوند همه جوره پاسخ دهنده است، جوری به قلب ما آگاه هست، جوری به نیازهای ما آگاه هست، جوری روزی رسان هست، جوری به هزاران طریق همراه و هدایت گر ماست که من فقط دلم میخواد بــــگـــم خدای مهربانم عـــاشقــــتم، خدایا چه جوری آخه؟!

    باور به حتمی بودنه رسیدنه به هر آنچه که نیاز داری و میخوای…

    در حالی بنر سایت و این خبر خوب از اومدن قسمت 263 سریال زندگی در بهشت رو دیدم، که ساعت شش صبح گذشته بود و من تو مترو به سمت دانشگاه در حرکت بودم. فایل رو دانلود کردم گفتم یا برگشتم و رسیدم خونه سرفرصت مناسب این قسمت رو میبینم یا اگر شد تو تایم خالی چیزی توی دانشگاه یا مسیر… الان ساعت 11:11 است و من یک گوشه دنج کتابخانه دانشکده نشستم و بعد دیدن ویدئو کوتاهی که از برادرزاده ام دیدم (پارسا_که 24خرداد دوسالش تموم میشه) یکهو یادم اومد خب فایل جدید داشتیم و یک حسی هم داشتم اصلا دلم جزوه نوشتن و درس نمیخواست، گفتم خب بزار اینجوری از زمانم استفاده کنم، بیام توی کلاس درس و دانشگاه زندگی ساز خودم، بیام توی بهترین جای دنیام…

    واووو ببین

    مریم جان چطور هدایت شدی که این ایده رو اجرا کنی و این قسمت زندگی در بهشت رو در حالی بزاری که من چند روزه دارم خودمو سعی میکنم آماده کنم، هماهنگ کنم با دوره قانون سلامتی اونم اساسی و از نـــو، چند وقته یکی از درخواست هام این بوده که خدا منو آسان کنه، اینکه باورهای محدود کننده ام رو بهم نشون بده.

    اصلا یادم نبود، اصلا فکر نمیکردم اینم میتونست یکی از مقاومت های ریز در لایه های ذهنم برای کاملا مطابق با قانون سلامتی باشم. یک تضادی یک ناهماهنگی، یکسری باورهای خلاف جهتی رو در لایه های ذهنم حس میکردم اما نمیدونستم چیه، یادم نبود که شاید یکی از دغدغه های ته ذهن من، یکی از سوالات ذهن من این بوده اگر من قانون سلامتی رو با توکل بخدا استارت بزنم بــعــدش چی، بعدش شرایط بارداری چی میشه، بعدش بچه رو چطور تغذیه کنیم، و…. اینا سوال های ریز و در ظاهر کم اهمیت من بودن، شاید خیلی قبل این سوال ها رو پرسیده بودم شاید یکجایی ذهنم یک باور محدود کننده یا نگرانی و گیج بودن در این موضوع داشت و نمیدونستم و همین اطلاع نداشتن و علامت سوال در لایه های ذهنم، همین که الگویی ندیدم، همین که توی کامنت بچه های قانون سلامتی نخوندم ندیدم نشنیدم.(البته جدیدا نخوندم) که کسی با این سبک زندگی و تغذیه باردار شده چـــی شــــده، کسی بچه اش رو متفاوت از باورهای تغذیه ایی غالب و الگوها طبیعی داره بزرگ میکنه چــی شـده،… باورتون میشه خدا با زبان تصاویر، در پرادایس، با اون مهمان، با اون دوستی که یک روز در سفر به دور آمریکا باهاش آشنا میشیم و اصلا فکرش هم نمیکردیم یک روز اونا رو توی پرادایس ببینم و بشن پاسخ سوال های من، بشن الگو برای من… اصلا اشک تو چشمام هربار که مریم جان داشت این فرشته کوچولو رو نشون می داد و توضیح می داد جمع شد، چقدر دوستش داشتم چقدر این فرشته کوچولو با اون چشم های شفاف و قد گوگولی اش تحسین کردم، چقدر اون مامانش رو تحسین کردم، چقدر فوق العاده آخه…. اصلا فقط تنها میتونم بگم خدایا عاشقتم برای این همزمانی ها، برای هدایت بنده هات، خدایا شکرت برای این قوانین ثابت و بدون تغییرت.

    قطعا هیچ کدوم از اتفاق های پرادایس اتفاقی نیست.

    قطعا اینکه مریم جان یکجاهایی رو فیلم بگیره و بخواد که با ما بچه های سایت و زندگی در بهشت در میان بزاره اتفاقی الکی و شانسی نیست.

    قطعا این آرامش و سکوت و اینجایی که در این مکان نشستم اتفاقی الکی و بی حساب کتاب نیست….

    دلم میخواد برم بیرون و توی “بهشتــی” که هستم قدم بزنم و شکرگزاری کنم.

    و بعد یک آلاچیق چیزی پیدا کنم تو محوطه دانشگاه و از غذای بهشتی و خوشمزه ایی که آوردم نوش جان کنم، چون واقعا از دیشب تا الان چیزی نخوردم (برای منی که ذهنم توی ترک قند و کربوهیدرات هست یکم فشار زیاده)

    آره من لایق بهترین هام…

    مهم نیست من در منطقه ولنجک باشم یا هر نقطه از ایران، میتونم الگوها و اتفاقاتی رو باهاش هم مدار بشم که منو به سمت خواسته هام آسان میکنه، منو به سمت خواسته هام هدایت میکنه و اینجوری با دیدن و شنیدن این صحنه ها اون سمت آب ها منو هم مدار و هم کـفو میکنه.

    خدای مهربانم واقعا عاجزم که شکرگزاری کنم خودت یادم بده و خودت میدونی که عاشقتم….

    سپاس سپاس سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      خانم نقدی گفته:
      مدت عضویت: 224 روز

      سلام فهیمه جان

      عزیز دلی بی نهایت خدا را شکر میکنم بابت دریافت جواب درخواستت بابت هم زمانی ها و اتفاقاتی که وقتی ما خودمونا لایقش میدونیم خدا هم از بی نهایت راهش خیلی آسون نشونمون میده

      ااای جااانم به این خدا به لین قوانین الهی جهانش یعنی بهتر از این نمیشه

      خدا را شکر عزیزم و قطعا تو لایق دریافت عالی ترین ها هستی و میتونی عااالی عمل کنی

      کامنتت را که خوندم کلی حس خوب گرفتم خدا را شکر

      فهیمه جان عزیزم ان شاالله در پناه خداوند بتونی در تمام مراحل زندگیت موفق و سربلند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    آگاهی ناب از جنس خدا گفته:
    مدت عضویت: 3929 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم و همه دوستان خوبم

    دیدن این خانواده‌ی همیشه‌در‌سفر با اون کوچولوی 9 ماهه‌شون، برای من فقط تماشای یه فیلم نبود؛ یه تلنگر بود، یه درس زندگی.

    کوچولویی که با آزادی کامل روی چمن‌ها غلت می‌زنه، طبیعت رو با همه‌ی وجودش لمس می‌کنه، مزه می‌کنه، بو می‌کشه…

    کاری که خیلی از مادرها ممکنه خطرناک بدونن، اما این خانواده انتخاب کرده که به جای ترس، به کودک‌شون اعتماد کنن و بهش اجازه‌ی تجربه کردن بدن.

    زندگی‌شون پر از سادگی، همکاری، صمیمیت و همدلیه. بهم یاد دادن که تربیت فرزند فقط مسئولیت مادر نیست. یه کار جمعیه، یه پروژه‌ی عاشقانه‌ی خانوادگی.

    تصمیم گرفتن خودشون رو به مکان و شهر خاصی محدود نکنن؛ ساده‌زیستی و صلح با طبیعت رو انتخاب کردن، درست وسط دنیایی که غرق تجملاته.

    آرامش اون مادر، آزادی اون کودک، همدلی بین‌شون… همه‌اش منو برد به دنیایی که شاید همیشه دلم می‌خواسته تجربه‌ش کنم.

    و یادم انداخت که می‌شه جور دیگه‌ای هم به زندگی نگاه کرد. زاویه‌ی دیدتو که عوض کنی، ترسات کم‌کم محو می‌شن و جای خودشون رو به لذت می‌دن.

    از وقتی با همسرم به روش‌های جایگزین تحصیل فکر می‌کنیم، دیدن این خانواده برام یه نشانه بود. پسرم قراره امسال وارد کلاس اول بشه، اما شاید مسیر ما فرق داشته باشه…

    ما تو ایرانیم، اما بچه‌هام بدون حتی یه جلسه کلاس زبان، انگلیسی رو مثل زبان مادری صحبت می‌کنن.

    پس چرا نه؟ چرا نذارم یادگیری‌شون هم مثل بازی کردن‌شون، آزاد و سرشار از لذت و تجربه باشه؟

    ممنونم ازتون که با هر بار دیدن این زیباییها من رو به خود درونیم نزدیکتر میکنید و باعث میشه بیشتر خودم رو بشناسم و روح زندگی رو در من زنده میکنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      سولماز ستاری گفته:
      مدت عضویت: 2272 روز

      با سلام خدمت شما دوست خوبم؛

      انشالا سایه تون بالای سر بچه هاتون باشع و به بهترین مسیرها برای اموزششون هدایت بشوید.

      برام جالب بود که گفتین بچه هاتون ،در خانه ،انگلیسی حرف میرنن،منم عاشق این هستم که بتونم لااقل در حد مکالمه بتونم انگلیسی حرف بزنم ،و کما بیش زبان میخونم،اما واقعیت در بحث مکالمه ،خیلی ضعف دارم ،ممنون میشم بگین از چه روشی برای بچه های گلتون استفاده کردین.

      با تشکر فراوان از کامنت زیباتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        آگاهی ناب از جنس خدا گفته:
        مدت عضویت: 3929 روز

        سلام و درود به شما دوست عزیز و مهربون

        خیلی ممنونم بابت پیام پرمهر و دعای قشنگتون، دلتون همیشه روشن و لبتون خندون باشه.

        در مورد آموزش زبان به بچه‌هام، باید بگم که هیچ کلاس خاصی براشون نرفتن و تمام یادگیری‌شون کاملاً در فضای خونه و از طریق بازی، فیلم و گفتگو شکل گرفته.

        ما از وقتی کوچیک بودن براشون کارتون‌ها و انیمیشن‌های انگلیسی‌زبان پخش می‌کردیم بدون زیرنویس، بستگی به سن و شرایطشون داشت

        بعد کم‌کم خودشون علاقه‌مند شدن و شروع کردن به تکرار کردن. بازی‌هایی مثل فلش‌کارت تصویری، کتاب‌های مصور انگلیسی، آهنگ‌های کودکانه‌ی انگلیسی خیلی کمک کردن.

        اما چیزی که بیشتر از همه موثر بود، این بود که ما هیچ وقت بهشون فشار نیاوردیم؛ زبان براشون یه تفریح بود نه یه درس. با علاقه یاد گرفتن، چون باهاش ارتباط گرفته بودن.

        شما هم اگه با همین شیوه، حتی برای خودتون، زبان رو وارد لحظات ساده‌ی روزمره‌تون کنید، مکالمه‌تون خیلی زود رشد می‌کنه. از جملات ساده شروع کنید و کم‌کم گسترده‌ترش کنید. هر روز فقط 5 دقیقه بلندبلند با خودتون انگلیسی حرف بزنید، حتی اگه ساده و اشتباه باشه… این معجزه می‌کنه، باور کنید.

        براتون از صمیم قلب آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم خیلی زود به تسلطی که دلتون می‌خواد برسید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          سولماز ستاری گفته:
          مدت عضویت: 2272 روز

          با سلام خدمت شما دوست خوبم و تشکر ویژه بابت کامنت پر مهرتون.

          خیلی روش عالی در پیش گرفتین.

          دقیقا همانطور است که فرمودین، چون روش بازی و سرگرمی بوده و تکرار شده به واسطه انیمیشن و فیلم،تاثیرگزار بوده است.

          حالا این در حالی هس که من با اینکه علاقه خیلی زیادی به مکالمه دارم ،اما ذهنم با روش خشک ،فقط اموزش با روش مستقیم مقاومت نشون میده.

          یعنی مثلا صد پله میره بالا،و مجدد برمی گرده سر جاش.

          به خاطر اینکه روشم رو برای خودم و ذهنم شیرین نکردم.

          مثلا من میدونم که یادگیری زبان خوبه و عالیه ،اما با روش قبلی جواب نمی گیرم.

          مثلا با گوش دادن داستان ،ذهنم مقاومتش کم میشه و این عالیه.

          بازم بسیار بسیار سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتین و راهنمایی کردید.

          بهترین ها رو براتون میخوام.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیز بزرگوار مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    چ جالب زمانی که با موضوعی درگیر باشی و پیامهای خدا رو از اطراف دریافت کنی دقیقاً هفته ی پیش با این موضوع درگیر بودم که الان جریانشو براتون تعریف می‌کنم‌.

    اول از احساسم بگم بابت دیدن این فایل یه کمی حالم بد شد چون یاد خاطرات بد دوران نوزادی فرزندام افتادم .

    من بچه ی اول خانواده بودم و اولین نفری بود که ازدواج کردم ، تجربه‌ای از بارداری و بچه داری نداشتم البته که اون دوران رو کله ی خودم خیلی راه میرفتم و وقتی اطرافیان بابت اشتباهاتم حرفی میزدن نمی‌پذیرفتم و همچنان به کار و روش خودم ادامه میدادم .

    از دوران بارداریم اگه بخوام بگم اول از اینکه چون ناخواسته قبل از به دنیا اومدن پسرم دو بار باردار شدم و هر دو بار قبل از سه ماهگی بچه‌هام تو شکمم میمردن حالا علتش چی بود نمیدونم به همین جهت از ترسم فقط می‌خوابیدم و بیش از اندازه به خورد و خوراکم اهمیت میدادم البته اون موقع فکر می‌کردم زیاد خوردن یعنی اهمیت دادن به همین جهت تا می‌تونستم می‌خوردم طوری که تو هر بار داریم 15 کیلو وزنم بالا می‌رفت یادمه با افتخار و خوشحالی زیاد به همه می‌گفتم به این وزن رسیدم .

    تو بارداری هیچکس بهم نمی‌گفت کم بخور که اتفاقاً همه ی اطرافیانم طبق باورهای خودشون بهم میگفتن هرچقدر می‌تونی بخور شما دو نفرید هرچی بیشتر بخوری بچت بیشتر وزن می‌گیره از اونجایی که بعد از سقطهام آخه قبل از دخترمم بازم سقط داشتم ، ولی بعدش بارداری‌های خوبی داشتم هیچ وقت حالت تهوع و به قول معروف ویار نداشتم به همین جهت تا می‌تونستم می‌خوردم .

    ظاهرن هیچ مشکلی پیش نمیومد جز اینکه چاق میشدم . انقدر چاق که کفشام پام نمیشد و تو هر بارداری یه سایز شماره ی پام بالا رفت و همونجورم موند . ماههای آخر بارداریام با دمپایی بیرون میرفتم حتی صندل هم پام نمیرفت .نه کفش نه صندل سایز پام پیدا نمیکردم ، روی پاهام میشدمثل پشت قورباغه !

    وقتی بچه‌ هام بدنیا میومدن به خوردنم همچنان ادامه میدادم چون توجیه و باورم این بود که یک زن شیرده باید زیاد بخوره تا شیر تو سینش باشه . تا دو سالگی بچه‌هام با همین وزن و با همین رویه کنار میومدم و اصلاًم به خاطر اضافه وزنم ناراحت نبودم خیلی هم احساس رضایت از خودم داشتم که تونستم بهترین خدمت رو به بچه‌ای که تو شکمم بود و بدنیا اومده بکنم . تازه خیلی هم سپاسگزاری می‌کردم خیلیا غبطه ی منو میخوردن که انقدر اشتهام خوبه و انقدر راحت میتونم هر چیزیو بخورم .فقط اینکه نمی‌دونم چرا اون موقعه ها با این همه چیزای شیرین و بیش از اندازه ای که میخوردم به هیچ مشکل جسمی بر نخوردم و همیشه آزمایش قند و چربی و … خوب و نرمال بودن ولی میبینم آلانی ها چقد حواسشونو رو این موضوع میزارن که دیابت بارداری و غیره نگیرن ولی بازم گاهی به مشکل میخورن .

    از خودم بخام بگم اون موقع متوجه نمیشدم که دارم اشتباه میکنم و به عقل خودم فکر میکردم خیلیم خوبه که انقدر به خوردن و تغذیم اهمیت میدم .

    و اما در مورد بچه هام دوران نوزادی و شیر دهی همین حساسیت رو رو اونا هم پیاده کردم .

    خدا یه پسر خیلی آرومی بهم داده بود نه گریه میکرد اصلاً یادم نمیاد البته من اجازه و امون نمیدادم که به خاطر گرسنگی گریه کنه یا صدایی ازش در بیاد‌.

    21 سال از متولد شدن پسرم و 13 سال از متولد شدن دخترم میگذره .

    متاسفانه به خاطر حساس بودن به تغذیشون البته فقط به وعده‌های غذایی نه چیز دیگه بعد از گذشت سالها متوجه شدم تو اون دوران چ آسیبهای زیادی به بچه‌هام زدم .

    نمی‌دونم چرا همه باورشون این بود که نوزاد باید تپل باشه حداقل تو پر باشه اگه نبود مادر خیلی مورد انتقاد قرار می‌گرفت و منم از ترس قضاوت دیگران همیشه حواسم به غذا دادنشون بود و خیلی جاها برخلاف میلشون به زور بهشون شیر یا غذا میدادم .

    یادمه چقدر به خاطر این کار بچه‌هامو اذیت میکردم چون به زور دهنشونو وا میکردن و اینکه چقدر خودم عصبی میشدم . یادمه هیچ مهمونی بهم خوش نمیگذشت حتی دوست نداشتم کسی خونمون بیاد .چون همیشه حواسم فقط به خوردن بچه‌ها میرفت .

    بچه‌های من ، بچه‌های آرومی بودن ، نوزادای شیرینی بودن هر وقت صداشون در میومد فقط به خاطر این بود که من بهشون ور میرفتم که به زور غذا بخورن .

    اصلاً دلم نمی‌خواست در رابطه با این موضوع صحبت میکردم چون منو یاد خاطرات بدم انداخت ولی از قصد نوشتم برای کسانی که میخوان مادر بشن و یا در حال حاضر هستن و این دوران رو دارن میگذرونن تا واقعاً این کارو نکنن و با این روش فک نکنن دارن به سلامتی بچه هامون توجه می‌کنن بلکه علاوه بر جسمشون به روحشون هم آسیب میزنن .

    خانومای عزیزی که میخواید مادر بشید و یا تازه مادر شدید و حتی چن سالی از مادر شدنتون گذشته این فایل رو چندین و چند بار با دقت تمام گوش کنید و ببینید و سعی کنید به همین شیوه عمل کنید.

    حتی میتونید بدون تصویر به صحبتهای مریم جون با دقت گوش بدید که کل فایل پیامهای آموزنده داشت .

    دقیقاً اون هفته با خانواده ی خودم که دور هم جمع بودیم یکی از زن داداشام برگشت گفت : تو پارک بودم یه خانم لاغری رو دیدم با وجود اینکه بچش 5 یا 6 ساله بود و خیلی هم تپل بود مادرش دنبالش می دوید که بهش غذا بده . زن داداشتم گفت اونجا یاد ناهید افتادم . این حرفش خیلی برام تکون دهنده بود هرچند که تجربه و درسهای خودمو بابت این قضیه از خیلی سال پیش گرفته بودم متوجه شده بودم که چ اشتباهاتی تو اون دوران داشتم اما وقتی زن داداشم گفت حس خجالت و سرزنش سراغم اومد که چرا بعد از گذشته این همه سال ، هنوز تو یاد و خاطره ی اینها مونده و اینکه چقدر با جسارت تمام نقصمو به روم اووردش .

    به همین جهت چن روزی ذهنم درگیر اون دوران شد.

    تا اینکه به خودم اومدم و گفتم درسته اون موقع ، تو اشتباه کردی اما گذشته ها گذشته و فکر کردن بهش کار جالبی نیست به خصوص اینکه تو رو بخواد به احساس بد ببره . درسها و پیامهای خودتو گرفتی . درسته که دیگه بچه نمیخوای اما فرصتهایی هست که تو از این درس و پیامت، جاهایی استفاده کنی که افراد دیگه افکار و باورهای غلطی دارن .

    بعدش اومدم یه نگاه و بررسی ای به روش و تغذیه ی الان بچه‌هام کردم .

    خیلی خوشحالم ، هم دخترم هم پسرم از دوران کودکیشون هم بچه‌های پرخوری نبودن و الانم نیستن.

    هر دو ورزشکار هر دو به هیکل و اندامشون خیلی اهمیت میدن . به هیچ وجه هیچ چیز اضافی نمیخورن چون دیدم کسانی رو که ببخشید جایی چیزی مفت گیر میارن تا جایی که میشه به شکمشون می‌چاپونن . اما بچه‌هام اصلاً اینطور نیستن .تغذیشون خوب و به اندازس . هر دو اندام خیلی خوبی دارن خوراکی‌ها و چیزهای مضر رو اصلاً نمیخورن خلاصه اینکه خیلی حواسشون به خودشون هست خیلی مراقب کالری اضافه هستن . پسرم با وجود اینکه بزرگتره و نیاز بیشتری داره اما روزی یک واحد بیشتر میوه نمیخوره .

    اولویتشون ورزش کردن و داشتن اندام مناسب و خوردن تغذیه مناسب هستش . بابت این خیلی خدا رو شکر میکنم ، از اینکه شانس اووردم با وجود اینکه دوران نوزادی و کودکی به زور غذا میدادم بچه‌هام تپل و چاق نشدن .

    شاید باورتون نشه بعد از گذشت این دوران وقتی کمی عاقل‌تر و بالغ‌تر شدم و نگاه و دیدم نسبت به این قضیه خیلی فرق کرد یادمه یه مدتی خیلی گریه میکردم و خودمو خیلی ملامت و سرزنش می‌کردم مدام به خودم می‌گفتم به خاطر آسیبهایی که بهشون زدی چیکار میخای بکنی که جبران بشه ؟!!! تا اینکه یه روزی با یه نفری مشورت کردم بهم گفت الان چطور مادری هستی ؟ با توضیحاتی که بهش دادم بهم گفت الان تو مادر نمونه‌ای هستی و بهترین ورژن خودتو داری بهشون ارائه میدی پس نمیخواد به گذشته فکر کنی . با یادآوری اون‌ها فقط به احساس بد میری . وقتی با خودم خلوت کردم البته بارها به خاطر این موضوع با خودم خلوت کردم و به این نتیجه رسیدم از زمانی که پی به اشتباهم بردم تمام سعیم بر این بوده که بهترین تربیت روحی و روانی نسبت به بچه‌هام داشته باشم و تا جایی که تونستم تلاش خودمو کردم و وقت و انرژیمو براشون گذاشتم ، حتی خیلی وقتا که دنبال تغییراتم بودم فقط میخواستم دوباره اشتباهی بابت بچه هام ازم سر نزنه .

    می‌بینم که ازم خیلی راضی هستن خیلی دوستم دارن و خیلی برام ارزش قائلن ، به نظرم دیگه نباید هیچ وقت خودمو ملامت کنم .

    سر این موضوع خیلی درد کشیدم اونم به خاطر اینکه خواهر کوچیک خودمو تو این چن سال اخیر دیدم و حتی می‌بینم که دقیقاً به زور به بچش غذا میده .

    دیدید آدم وقتی که بیرون گود باشه بهتر می‌تونه هر چیزی رو ببینه تا اینکه خودش با اون موضوع درگیر باشه.

    دقیقاً یه وقتایی که این صحنه رو از خواهرم می‌بینم و شکنجه‌ای که بابت بچش می‌بینم انقدر حالم بد میشه که لحظه‌ای اون سرزنش ها سراغم میاد که واقعاً چرا به خاطر یه غذا خوردن ، هم به خودم و هم به بچه‌ هام ظلم کردم ؟!!! همیشه فکر میکردم اگه کم بخورن یا مریض میشن یا لاغر میمونن یا دور از جون می‌میرن . این تجربه و احساسمو به خواهرم گفتم میدونم که اون همونه ولی دیگه به ندرت پیش میاد پیش من به بچش غذا بده . اونم به خاطر ترس از قضاوتش مخفیانه کاری انجام میده چون از دیگران شنیدم که به همون روش ادامه میده .

    البته ناگفته نمونه حرفها و قضاوتهای دیگران هم تاثیرات خیلی منفی ای روی این باورهامون داشتش همیشه تا بوده بچه‌ای رو که لاغر ببینن میگن غذا درست بهش نمیدی ؟!!! آخیی بچشو ببین بنده خدا چقد ضعیفه !!!!

    اگه چن ساعتی باهات باشن و ببینن بچت غذا یا چیزی نخورده میگن چ مادر خونسرد و بی‌خیالی هستی !!!!

    و برعکسش دیدم مادرایی که به ظاهر بچشون بابت خوردن خیلی توجه دارن مورد تحسین قرار میگیرن .

    مریم جونم ممنون و مرسی ازت که این فایل قشنگو گرفتی فقط کاش خودتم تو فیلم بودی . دلمون برات تنگ شده خیلی دوست داشتیم خودتم می‌دیدیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      سولماز ستاری گفته:
      مدت عضویت: 2272 روز

      با سلام خدمت شما دوست خوبم؛

      چقدر عالی که شما هم از تجربه مادرشدن و سبک تغذیه شون گفتین، دقیقا همین جوری هس که فرمودین،یعنی اگر یه مادر دنبال بچه ش بدوه که غذا دهنش کنه ،این مادر نمونه س و ارزشمنده و اگر بزار بچه خودش دنبال غذا بیاد یا اگر نوزاد هس ،گریه کنه،دیگه بی رحم و خونسرد شناخته میشه.

      میخوام بگم شما در اون زمان با توجه به دانسته هاتون سعی کردین بهترین باشید و با توجه به تجربه از دست دادن جنین ها ،خوب دیگه کاملا حساس شده بودین که طبق انچه می دونید عمل کنید و برای بچه ها کم نزارید و البته شک دارم کسی هم بوده باشه که شما را راهنمایی کنه .

      ولی حالا شما سخاوتمندانه تجربیات ارزشمندتون رو در اختیار ما قرار دادین.

      انشالا که خودتون و فرزندان گلتون در سلامتی کامل باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سهیلا سلیمی گفته:
      مدت عضویت: 277 روز

      سلام ودرود بر شما ناهید عزیز

      من از زمانی که با سایت استاد آشنا شدم وفایلها را دنبال کردم تا الان

      هر وقت کامنت از شما می‌دیدم با علاقه ی خاصی میخوندم آخه زندگیتون خیلی شبیه به زندگی منه وفکر می کنم اخلاقتون وحتی سنتون هم شبیه به منه واز همه مهمتر فرکانس تون ممنون لذت بردم از کامنتتون

      من هم دقیقا تمام این مسائل را داشتم اضافه وزن وبه زور به بچه غذا خوراندن وتمام کارهایی که شما می‌کردید

      اما من هم مثل شما بچه های عالی دارم من دو پسر با سن های 24 و12ساله واونها هم مرا خیلی دوست دارن انشاالله موفق وپیروز باشید عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    امینه سنچولی گفته:
    مدت عضویت: 1797 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    واقعا ازتون سپاسگذارم بابت ضبط این فایل ،الان اینجوری شده که وقتی یه فایل جدید میاد توی سایت با کلی ذوق و شوق میشینم بادقت گوشش میکنم میبینمو لذت میبرم،وقتی مریم جانم داشتن درباره ی این خانواده صحبت میکردن متوجه شدم چقدر این سبک زندگی قشنگ و دوست داشتنیه و چقدر هم تک تک اعضای خانواده اروم هستن،اصلا من همچین مادری دور و ور خودم ندیدم ،اصلا دلم خواست اگر روزی خواستم مادر بشم همچین مادری باشم،وقتی شما گفتی این خانوم چقدر توی صلحه باخودش منم اون ارامش رو توی رفتار و چشاش میدیدم،و اون بچه ی گوگولی ناز با اون چشمای فوق العاده زیباش اصلا امروز صبحمو با این فایل یجور دیگه ای شروع کردم،وقتی دیدم یه مادر برای خودش چقدر ارزش قائله که با تمام مسئولیتاش بازم یه تایمی برای تمرین کردنش میذاره گفتم دیگه برای من هیچ بهونه ای پذیرفتنی نیست برای ورزش کردنم،چند روزیه منو عشقم هم خیلی به اینکه کمپر داشته باشیمو مثل شما سفر کنیم فکر میکنیم و در موردش صحبت میکنیمو فایل امروزم واسم یه نشونه ی خوب بود برای تایید خواسته ی ما،من اصلا هیرت زده شدم از تک تک جزییات این فایل ،از چیزی که تا الان در مورد بارداری و مادرا و نوزاداشون اطرافم دیدم و چیزی که شما به اشتراک گذاشتید یه دنیا فاصله ست،و با پوست و گوشت و استخونم حس کردم انگار اصلش همینه،الانم میخوام عمل کنم قهوه مو بخورم و برم تمرینمو بکنمخیلی خیلی دوستتون دارم وجودتون رو هزاران بار شکر میکنم افتخار میکنم الگوی زندگیم استادو مریم جان هستن.عاااااااشقتوووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  7. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1124 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که رب و فرمانروای جهانیان است

    امروز معجزه ای در راه است که از فضل و فراوانی پروردگارم می‌آید که وعده آن را به من داده است

    و من با ایمان و توکل و آرامش

    و من با امیدواری و سپاسگزاری و آرامش

    و من با یقین و اطمینان و آرامش

    و با قلبی باز و مملو از آرامش پذیرای آن هستم

    و به جرات میتونم بگم از اولین روز ورود به دوره بینظیر همجهت شدن با جریان خداوند

    هر روز معجزه دیدم و شور و شوقی رو حس کردم که تا به حال احساسش نکرده بودم

    استاد اگر بگم این 42 سال یه طرف و این 3 ماه که دوره شروع شده یه طرف اغراق نکردم

    حس سبکی ، در لحظه حال بودن ،رهایی از گذشته و آینده

    و فقط لذت و لذت و لذت

    استاد عزیزم چقدر این فایل بهشتی به من این پیام رو میده که برای رسیدن به اوج باید از همین الانمون لذت ببریم و لحظه حال رو دریابیم مثل بچه ها

    اوایل فکر میکردم که خوشحالی بر میگرده به رسیدن به خواسته ها

    ولی الان بهتر درک دارم میکنم که خوشحالی رو

    حضرت مولوی تو یه جمله خلاصه کرده

    خوش باش که هر که راز داند داند که خوشی خوشی کشاند

    و وقتی یه مدت بزرگی و عظمت خودت رو درک کردی ،متوجه میشی که

    تمام این جهان و کیهان رو خدا برای وجود تو آفریده

    اوایل فکر میکردم با دیدن زیباییها من به لذت میرسم ولی الان بهتر دارم درک میکنم با نگاه منه و تمرکز منه که اون گیاه ،و اون درخت و اون آدم و اون زیبایی و اون بینهایت زیبایی اطرافت از نگاه من به اوج لذت میرسه

    و اینجاست که قلب باز میشه و تو به خالق بودن خودِت پی میبری و خدا به وسعت بینهایت قلبِت در درونِت جاری میشه

    منی که خودش رو خالی کرده از منیت و اجازه داده خدا خودش رو با وجود من تجربه کنه

    نگاه تو نگاه اونه

    صدای تو صدای اونه ،

    و خداست که داره از طریق تو خودش را تجربه میکنه

    و وقتی خودت رو خالی کردی از همه اون احساسات منفی ،تازه یواش یواش صدایی در سکوت را ، از اعماق قلبِت تجربه میکنی که

    در همون جا و در همون مکان و در همون زمان احساس کامل بودن و بی‌نیازی میکنی و

    دیگه زمان و مکان تو رو در تسخیر خودش نداره و تویی که با قلبِت و احساس ناب بندگی سوار بر زمان و مکان میشی و اینجا همون جایی هست که احساس آزادی بِهت دست میده

    و میرسی به جایی که هر چقدر به بزرگی درونت و وجودِت بیشتر پی می‌بری بیشتر دوست داری تایم لذت و وابستگی به بیرون رو کمتر کنی و در دنیای درونِت به رقص و پایکوبی بپردازی

    و چقدر این رقص درونی مقدسه

    استاد عزیزم

    یه روز تو همین روزهایی که خیلی حالِ خوشی رو داشتم تجربه میکردم

    هدایت شدیم حدودای ساعت 11 صبح بزنیم بیرون

    و خودمون رو بسپاریم به دست هدایتگر خودش

    از رفتن به کاشان و منطقه کردان از جاده چالوس و رسیدن به شهر زیبای کلار دشت سردراووردیم و بعد به مسیر بهشتی جاده کلار دشت به عباس اباد وارد شدیم و در این بهشت ناهار رو میل کردیم و پس از ساعتی خودمون رو لب دریای زیبای عباس اباد مشاهده کردیم

    به خداوندی خدا شای 4 ساعتی که تو مسیر بودیم برای من به اندازه 15 دقیقه گذشت و من فقط لحظه حال رو تجربه کردم

    گذشته و آینده برام رنگ باخته بود

    و این لحظه حضور چقدر برام مقدس بود و جالب بود فردا هم باید سر کار میرفتم و بعد از چند ساعت به قصد بازگشت راه افتادیم و ساعت 12 شب رسیدیم و این بهترین سفر و لذت‌بخش‌ترین سفر عمرم رو تجربه کردم

    روزی که هم آفتاب رو نظاره کردیم

    هم جنگل بهشتی ،هم دریا

    همه اش سلام بود سلام بود و درک آگاهی محض

    و از سبک تجربه لذت بردن کودکان میشه آموخت و آموخت و آموخت لذت بردن و رهایی رو

    و لحظه حال رو بهترین و مقدس ترین تجربه دونست

    در لحظه زندگی کردن رو و لحظه حال رو دریابم که

    بهترین و پرفرکانس ترین فرکانس ممکن ، که ما به رو قله بی‌نیازی و رهایی میبره

    سپاسگزارانه زندگی کردنه که در قلب اون

    خضوع و خشوع در برابر پروردگارِ که باعث میشه این سپاسگزاری رنگ و بوی بهشتی بِده

    و آدم خودش رو در آغوش بینهایت خداوند حس کنه

    و اینجا می‌رسیم به مصراع بعدی این شعر که میگه

    شیرین تو شکر تو باش شاکر ،شاکر هر دم شکر ستاند

    و بهای آزادی همین چند تا جمله است که استاد در دوره بینظیر همجهت به تفضیل اون رو برامون باز کرد و از زوایای مختلف به درک و فهم و یادگیری ما افزود

    معجزه ای در راه است و آن معجزه فصل و فراوانی خداونده که در درون قلب ما جا خوش کرده و با

    1_ ایمان و توکل و آرامش

    2_ امیدواری و سپاسگزاری و آرامش

    3_یقین و اطمینان و آرامش

    و قلبی که به سوی خداوند باز شده

    لحظه حضور و حال رو برامون ازین کرده.

    استاد عزیزم بینهایت از شما سپاسگزارم برای این دوره مقدس و بینظیر که با سخاوتمندی برامون آماده می‌کنید.

    در پناه همیشگی رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند باشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 191 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2978 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام به رسول عزیز

      قصدی برای نوشتن دیدگاه نداشتم ولی وقتی از معجزات دوره ارزشمند هم جهت با جریان خداوند نوشتید وگفتید اوایل فکر میکردم که خوشحالی بر میگرده به رسیدن به خواسته هانتونستم مقاومت کنم در برابری حسی که مرا وادار به نوشتن میکرد دقیقا من هم وقتی با آگاهی‌های این دوره همراه شدم این جمله استاد را در فایل های مختلف بهتر درک کردم که احساس خوب داشتن در لحظه هست در لذت بردن از مسیر رسیدن به خواسته هست نه رسیدن به آن خواسته ،اینقدر این روزها وجودم پرشده از اطمینان از اینکه آن خواسته در زمان درستش به من داده میشه که دیگه درگیر آن خواسته نیستم الان از مسیری که دارم طی میکنم لذت میبرم وحالم خوبه وچقدر این حس ،این احساس قشنگه که یه حس سبکی ،رهایی و وصل بودن به اصل خود است را دوست دارم

      داداش رسول نمیدونم چی نوشتم ولی هرچه نوشتم از اعماق وجودم آمد از آن حس زیبای بودن با خودش سپاسگزارم که دستی شدی تا این احساس زیبا را بعنوان ردپا از خودم در این مکان الهی ثبت کنم

      بهترین بهترینها را در هر لحظه از زندگی که فقط خدا عالِم به آن است برایت از خودش خواستارم

      سلام مرا به فاطمه جان برسانید

      محمدحسن عزیز وهلیسا جان را از طرف من ببوسید

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1124 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که رب و فرمانروای جهانیان است

        سلام و عرض ادب خدمت آبجی فهیمه عزیز

        امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه

        و در مومنتوم مثبت باشید

        راستِش اگر ما بدونیم و درک کنیم که همین همراه شدن با دوره های بینظیر استاد مدار ما رو بیش از پیش بالا و بالاتر میبره

        بدون هیچ درنگی وارد دوره های استاد میشیم

        اگر به این باور برسیم که قراره خیلی خیلی بیشتر از اون بهایی که دادیم دریافت کنیم

        برای من و فاطمه جان و دوستان همدوره ای حتما اینگونه بوده

        و بسیار به لطف و محبت و فضل پروردگار

        لحظات و روزگارِ خوشی رو داریم سپری میکنیم

        و همین یعنی نتیجه

        همین یعنی در لحظه بودن و تجربه لحظه حال

        سپاسگزارم از لطف و محبت شما ،

        شما هم سلام بنده رو به همسر عزیزتون برسونید

        انشالله همیشه در نعمت و ثروت و سلامتی و شادی بینهایت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1290 روز

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

      وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ(٨٠ القصص)

      اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «وای بر شما ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام می‌دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی‌کنند.»

      =====================================

      سلاااااام داداش رسوووول چطووووری؟! چه عجب ازین وراااا :)به قول بچه های برره،بالاخره یک کامنت از خودت در کردی:))))))

      ببین تا اومدم براتون بنویسم یهو تصویری از کیش اومد تو ذهنم …یادمه همه ی فامیلامون رفته بودند…تازه خونه گرفته بودم و داشتم تنهایی اسباب کشی میکردم …از خونه ی پسرداییم به خونه ی جدید …

      شب شده بود ،فشار ذهنی وحشتناک بود …تنهایی…دلتنگی …اسباب کشی…فشار مهاجرت و محیط جدید …

      نمی‌دونم خدا چی به دلتون گذاشت که اون شب بی خبر بهم زنگ زدید و باهام صحبت کردید …یادمه اول فاطمه جان حرف زد و بعد گوشی داد به شما …

      یادتونه بهتون چی گفتم؟من که دقیق یادمه …گفتم نمی‌دونم باور میکنید یا نه…تو صداتون یک نوری هست که قلبم رو روشن کرده…

      اون موقع شاید خیلی درک نمی‌کردم اما الان که استاد تو فایل مراقبه میگه خدایا شکرت بابت برکت هایی که وارد زندگیم کردی چه اون هایی که دیدم …چه اون هایی که غافل موندم …

      تازه فهمیدم که برکت خدا بود که از صدای شما به قلب من نور می‌بارید که بنده ی من…تو تنها نیستی …من در کنار توام …من پیشتم،من هواتو دارم،من حواسم بهت هست …

      خدارو ببین …اومدم یک چیز دیگه بنویسم …اومده بودم شلوغ بازی دربیارم،اومده بودم مثل آقای احمدی‌نژاد بگم بگم راه بندازم …

      اما فرمون دست اونه …اومدم با خنده بنویسم ،به خودم اومدم دیدم صورتم خیس اشکه …

      ازتون ممنونم….برای همه چیز …برای اون شبی که صد کیلومتر رو تخته گاز تا گرگان اومدین …برای اینکه جلوی مقاومت ذهن رفیقم رو گرفتین و باهم رفتین تو اتاقک نگهبانی …برای اینکه اومدید از طرف خدا و منو پیدا کردید …

      اینا فقط یک از میلیون ها برکت حضورتون توی زندگیمه و سپاسگزاری ازتون هیچ وقت به کلام نمیاد …

      سایه تون بر سر خانواده مستدام …

      دوستون دارم از روشنی قلبم …

      به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1124 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که رب و فرمانروای جهانیان است

        الأنفال

        إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

        ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ، ﻓﻘﻂ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺷﻮﺩ ، ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺗﺮﺳﺎﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺍﻓﺰﺍﻳﺪ ، ﻭ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺗﻮﻛﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(٢)

        الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ

        ﻫﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻳﻢ ، ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(٣)

        سلااام آبجی سعیده عزیز

        بنده خوب خدا

        خدارو هزار مرتبه شکر ما خوبیم و به لطف و فضل رب در مومنتوم مثبت

        انشالله که شما هم در بهترین مومنتوم مثبت و بندگی رب العالمین باشید

        خدارو شاکریم که دوستان بهشتی چون شما رو تو زندگیمون داریم

        و از برکات وجود دوستان توحیدی بهره مند هستیم

        ما که از خودمون چیزی نداریم

        هر نور و معنویتی هست از برکت وجود قرآن و رب العالمین و این سایت بهشتی هست

        و ماهم سعی مون بر اینه که در مسیر باشیم و مسیر نور رو دنبال کنیم

        و کمتر تو سایه بریم

        وجود دوستان ارزشمند و توحیدی در زندگی ما هم برکتی گرانبها از لطف و فضل و کرم دوست هست

        و خدارا شاکریم که بعد از 3 سال این مسیر توحیدی رو داریم با عشق طی می‌کنیم و هر چقدر میگذره این عطش و تشنگیمون به توحید و طی کردن این مسیر بهشتی بیشتر و بیشتر میشه

        آبجی عزیزم

        برای شما و خانواده توحیدیتون بهترینها رو از صمیم قلبم از خداوند منان خواستارم

        در پناه رب فضل و فراوانی همیشه ایام شاد و سلامت و ثروتمند باشید و نور قرآن همیشه در قلبتون روشن باشه و هدایتگرتون باشه.انشالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
        • -
          حسن گرامی گفته:
          مدت عضویت: 1346 روز

          سلااااام رسول جانم

          چطوری عزیز دل…؟

          ببین همین الان دقیقاً همین الان

          رفتم توی قرآن از خداوند پرسیدم: خدایا خیلی وقته برای بهبود باورهام سرچ قرآنی نداشتم شما هدایتم کن ببینم در مورد چه موضوعی سرچ بزنم خوبه

          بعد هدایت شدم به سوره تغابن

          تقریباً برای اولین بار بودش که این سوره رو میخوندم تا اینکه رسیدم به این آیه:

          فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

          آیه 8 سوره تغابن میشه

          معنیش این میشه:

          (پس به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم، ایمان آورید و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است)

          اول خدارو گفته

          بعد پیامبرش

          و بعد نور

          کلمه نور توی این آیه جدا گفته شده

          یعنی داره تاکید میکنه روی کلمه نور

          همانطوری که داره تاکید میکنه روی خدا و پیامبرش

          یک چیز خیلی مهمیه

          داره از یک چیز بسیار مهمی آگاه میکنه

          ریشه نور توی قرآن دقیقاً خودشه یعنی (ن و ر) که بیشتر از 100 بار توی آیات مختلف تکرار شده

          پس یک اصلی رو داره میرسونه

          خلاصه رسول جان توی این آیه متوجه شدم خدا داره به من میگه باید در مورد این موضوع سرچ بزنم

          من معمولاً برای تحقیقات قرآنیم اینجوری هدایت میشم

          حالا این پاسخ زیبایی که شما برای سعیده جان نوشتی مهر تاییدی بر این هدایت الله شد

          من این پاسخ رو تازه الان هدایت شدم خوندم

          شما توی پاسخت به سعیده جان، سه بار از کلمه نور استفاده کردی

          ریشه سه حرفی نور دقیقاً سه باره

          میدونم الان شاید با تعجب نوشته های منو بخونی ولی چی میشه الان که من از توی قرآن این هدایت رو دریافت کردم بعد یهویی بیام سر پاسخی که شما 6 روز پیش برای سعیده جان نوشته بودی و بعد با همون کلمه ای توی نوشته هات روبرو بشم که توی قرآن خوندم، اونم سه بار مطابق با سه حرف کلمه نور

          خلاصه خیلی عشقی رسول جان، کلاً خودت نورانی هستی 

          دنیای قشنگت هم نورانی کردی

          از خودت مراقبت کن پسر

          در پناه نور آسمان ها و زمین میسپارمت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
          • -
            رسول خانکی گفته:
            مدت عضویت: 1124 روز

            به نام خداوند بخشنده و مهربانم

            حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که رب و فرمانروای جهانیان است

            الأنعام

            ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ

            ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺷﻤﺎ ، ﺟﺰ ﺍﻭ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﻩ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ، ﻭ ﺍﻭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ .(١٠٢)

            لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ

            ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻤﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ ، ﻭﻟﻲ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﻰ ﻳﺎﺑﺪ ، ﻭ ﺍﻭ ﻟﻄﻴﻒ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ .(١٠٣)

            سلام و درود به حسن جانم

            خدارو صد هزار مرتبه ما خوبیم، بهتره بگم عالی هستیم و به لطف رب توی مومنتوم مثبت

            حال و احوال شما چطوره ؟

            انشالله که حالِ دلِت عالی باشه رفیق

            راستِش به کلمه نور اشاره کردی

            که عالم همه از نورِ ربه

            چشمها او را نمی‌بینند ولی او در عالم سلطنت و فرمانروایی میکنه نه با عالم ذره و ماده

            بلکه عالم، عالمِ نور و انرژی و موجِ

            واقعیت ما از انرژیه، اصل و اساس ما انرژیه

            اونه که واقعیه

            15 ساله استاد داره اینو تو فایلهاش میگه ،بچه ها باور کنید شما در درونتون هر آنچه که می‌خواهید حی و حاضره

            نه در بُعد زمان و مکان که ما در اون غرق شدیم

            بلکه در بعد نور و انرژی و موج

            هر آنچه بخواهیم در لحظه حاضره

            این اگه باور کنیم

            که از بدو تولد در وجودمون فوران میکرده

            که یادمون رفته ،فراموش کردیم

            دیگه همه چیز حله

            از صبح تا شب با این باور و واقعیت به رقص و پایکوبی درونی می‌پردازیم

            حسن جان عطر و بوی این خدارو حس میکنی در قدم هات

            عطر و بوی این خدارو حس میکنی در نفس هات

            عطر و بوی این خدا رو حس میکنی در باد ملایمِ صبح گاهی روی برگهای درخت تبریزی

            عطر و بوی این نور رو حس میکنی در پیرامونِت

            عطر و بوی این خدا رو حس میکنی در اولین نفس‌ها و ثانیه های سپیده دم که نعمت دوباره حیاط رو بهمون هدیه داده و میگه فقط زندگی رو همین الان،همین لحظه زندگی کن و تو گذشته و آینده نرو

            گذشته و آینده ای که توهم رسیدن بهشت میده

            میگه برسی خوشبختی

            اما باید به مرحله ای برسیم که رسیدن در قلبمون رنگ ببازه و خواستن در دلمون به تپش بیوفته

            خواستنی که در لحظه حاله

            خواستنی که بهِش میگی باش

            اون موجوده

            همین الان ما رو به اون احساس به اون باز شدن قلب میرسونه

            واقعیه ،زنده هست

            میشه حسِش کرد

            میشه در لحظه نور خدا رو حس کرد

            آیا باز هم خواستن برای داشتن باید مهم باشه برامون

            وقتی درخواست می‌کنیم و همون موقع حاضره

            حسن جانم نور عالی نور رو برات آرزو میکنم

            در لحظه ،در حال

            با آگاهی که همه عالم رو فرا گرفته و به ما هم این آگاهی رو داده

            انشالله ازَش درست استفاده کنیم

            خدا به وسعت بینهایت در عالم هست ،باید نفس کشیدِش

            باید هر لحظه با آگاهی این نور رو چشید

            عجب شهد شیرینی داره

            عجب به دل میشینه

            عجب طعم عسل داره

            در پناه حق برات نور خودِش را آرزو میکنم که همه چیزه

            حق نگهدترِت باشه رفیق.

            و سپاسگزاری رزق هر لحظه ات باشه.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        اعظم بابازاده گفته:
        مدت عضویت: 1019 روز

        سلام سعیده جان امیدوارم هرجا هستی حال دلت عالی عالی باشه و لحظاتت نورانی از نور خدا

        اومدم نوشته های پربرکتت رو بخونم ولی قبلش گیج و مبهوت یه اتفاق کوچیک اما برای من بزرگ بودم که برخوردم به این جمله سراسر نورت اون موقع شاید خیلی درک نمی‌کردم اما الان که استاد تو فایل مراقبه میگه خدایا شکرت بابت برکت هایی که وارد زندگیم کردی چه اون هایی که دیدم …چه اون هایی که غافل موندم …

        بزار برات بگم دلبر گرگانی من :)

        امشب مسافر تهران هستم تنها و با اتوبوس

        بزار بزار یکم برگردم عقبتر

        اینجانب سالهای ساله که یه سنگِ کلیه دارم که جا خوش کرده و هر از گاهی منو قلقلک میده و همراه من بزرگ و چشم سفید شده که باید با سلام و صلوات از تو کلیه بیاریمش بیرون عروس خانومو…

        خلاصه از پارسال که نامه بردم بیمارستان هاشمی نژاد هنوز خبری نبود تا اینکه بالخره یه خبرایی شد و گفتن شنبه 8 صبح تشریف بیارید بیمارستان و من بخاطر عروس خانم(سنگ رو میگم) چند روزه که دچار عفونت شدید شده بودم ، رفتم دکتر ،دکترم 6 تا آنتی بیوتیک تخصصی برام نوشت که با حضرت بی حسی برام عضلانی می زدن صبح و شب

        نگم برات که امروز صبح کج و کوله از درمونگاه اومدم بیرون

        تو دفتر سپاسگزاری و حرفایی که بین من و خدا رد و بدل میشه بهش گفتم خدایا از اول تا آخر این سفر با خودت ، تو منو به آسانی و راحتی و با عزت ببر و کارهامو انجام بده من نمیدونم تو میدونی من ناتوانم اما تو قادر مطلقی تو آگاه و دانایی و……. هر چی که دلت بخواد من از خدا درخواست کردم

        سعیده سعیده باورت نمیشه آخرین تزریق رو باید قبل از سوار شدن اتوبوس انجام میدادم و به خداوندی خودش به عظمت و بزرگیش که الان اشک تو چشام جمع شده ، وقتی پرستار آمپولمو زد من هیچی هیچی هیچی احساس نکردم ، انگار من اصلا تزریقی نداشتم

        اوه خدای من ، مگه میشه مگه داریم

        من سه روزه که دارم صبح و شب میام آمپول رو میزنم تو خودت میدونی حتما این آنتی بیوتیک ها خیلی درد دارن ولی چطوری میشه که واسه من قبل از نشستن تو اتوبوس انگار نه انگار میشه

        و درست میرسم به جمله پر از عشق و شور تو که منو ترغیب به نوشتن کرد

        خدایا شکرت بابت برکت هایی که وارد زندگیم کردی چه اون هایی که دیدم …چه اون هایی که غافل موندم …

        آخ خدای من

        من دارم این سفر رو تنهایی میرم اینم یه درخواستی بود که خدای دلبرم اجابت کرد و دوست داشتم یه سفر تنهایی با خودش برم و خودم و خودش رو تجربه کنم و بهتر و بیشتر بشناسم

        مرسی ازت که هستی که مینویسی که همواره در تلاشی مرسی مرسی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
        مدت عضویت: 1320 روز

        سلام و درود به شب عالی ولی پر از کنترل ذهن…

        سلام سعیده میدونی الان کجا هستم!

        تو یه محوطه بزرگ..

        یادته یه روز گفتی حال پدرم بد شد.هدایت اومد تا برم به محل قبلیم..

        تعریف میکردی چقدر اونروزا احساس دلسوزی میکردم و کلی خاطرات رو برامون نوشتی..

        ….

        روز گذشته یه اتفاق برای پدرم افتاد.که بستری شد..و امروز عازم بیمارستان شیراز شدند..

        و من باید با ایشون سوار امبولانس میشدم..

        خوب بگذرییم از این حال هوا..

        میخام یچیزی بهت بگم…

        من دیگه اون نرگسی که وقتی توی صحنه های همجنین شرایطی برمیخوردم..احساس قربانیها میشدم…

        نیستم!.. خیلی تلاش میکنم بتونم الان در این شرایط:احساساتمو کنترل کنم

        به لطف خداوند امروز پیامها میومد که نرگس من خدات…

        کنارت هستم…حافظت هستم نگران نباش…

        با قلبی پر از ارامش توی این شرایط:نشستم و دارم برات پیام میزارم..

        همین الان توی قسمت بخش پرستاران یادم از حرفهات و اون شرایطتت اومد..

        واقعا نون پرستاری مفتم نمی ارزه..

        واقعا توی حیطه پزشکی نیاز به انرژی بالا داره..

        میخام بهت تبریک بگم.

        که خداوند نجاتت داد..

        من توی این عمر 36 ساله ام هیچ وقت وارد همچتین فضایی نشده بودم..

        اول اینکه…قوی بودنمو تو این شرایط:محک زدم.

        دختری که نگاه دلسوزانه افراد اشکمو درمیورد…

        ولی امروز همین الان حال و هواش:عالیه.

        دوم اینکه…میخاستم بهت تبریک بگم..که خداوند از شغل پرستاری نجاتت داد…

        یه دری از رحمت الهی و صبور بودن رو خداوند برویم باز نمود..که انشالله بتونم تو اینروزا بیشتر درکش کنم..

        انشالله ..انشالله..

        همین امشب یه فوتی از یه شخص جوان روبرومون به رحمت ایزدی رفت…

        میخام دوستانی که پیاممو میبین..واقعا …

        استاد عزیزم ..دوستان عزیزم..

        قدر این جایگاه الهی رو بدونیم.

        سجره شکر کنیم که تنمون سالمه..

        افکارمون سالمه..

        در فضای الهی هستیم.

        بخدا هیج جا به اندازه اینجا ارزش نداره.

        مردم جون میکننن برای اینکه حالشون خوب باشه

        فقط:میخام بگم..قدر خودمون و محیطمونو بدونیم.

        قدر تن سالممونو بدونیم.

        اینجا یه جهنم به تمام معنا رو امشب حس کردم..

        اینکار خداوند بود که خواهرم قید اومدن تو این فضا رو بزنه..

        و همه زوم کنن بگن باید نرگس بره…

        بخدا امشب خدا اینا رو نشونم داد تا بیشتر قدر این لحظات الهی رو بدونم..

        الان که مینوسم اشک از چشام جاری میشه..

        سعیده میدونم اینروزا در جهت خداوندی..

        فقط:سجده شکر کن که خدا از محیط جهنمی نجاتتت داد..

        امشب این شخصی تا چهار ساعت جون کند…و صدها دستگاه بهش اویزون کردن…

        قلبش از کار افتاد …همه چیز از بیین رفت..

        خدا تو قرآن میگه! ما رگهای قلبشونو قطع میکنیم.

        انسانی که نسبت به خودش:ارزش:قائل نیست..

        خدا هم فرکانسشو خوب بلده..

        فقط میخام قدر ثانیه های این لحظه ها رو بدونیم.

        استادم با تمام وجودم با تمام رگهای قلب عزیزم… ازت سپاسگزارم که ما را نجات دادی..

        نجاتمون دادی…

        نجاتمون دادی

        عزیز دلم..

        سعیده شکرگزاری کن که خدا نجاتت داد از بیمارستان..

        واقعا الان تو دلتو میدونم..

        فقط میخاستم بنویسم و سپاسگزار خداوندم باشم که امروز در مسیر درستیم..

        چقدر انسان جونش براش عزیزه..

        .

        ولی ای دل قافل از وجود الهیش قافله!!!

        دوستتدارم دوست عزیزم انشالله در پناه خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1290 روز

          سلام نرگس جانم،رفیق عزیز جنوبی من

          الهی که هم خودت و هم پدر عزیزت در سلامتی کامل و حال خوب باشید.

          ازت ممنونم برای اینکه بهم یادآوری کردی از کجا به اینجا رسیدم و مسیر حرکتیم و معجزه های خدا به یادم بمونه.

          خیلی برام جالبه که اگرعکس و فیلم های قبلی از بیمارستان نداشتم،یادم نمیومد که من 8سال صبح و عصر و شب اونجا کار کردم…انقدر این ذهن فراموشکاره،انقدر ذات انسان رو به ناسپاسیه…

          ازون جالبتر اینکه چون من 2 سال اخر کارم شاگرد استاد شدم،هیچ خاطره ی بدی از بیمارستان برام بولد نمونده،انقدر که توی این 2 سال بهم خوش گذشته…حتی وسط icu که دیگه باند پرواز بود …

          هنوزم گوشیم پر از فیلم های بزن و برقص و خنده ست…چه درشیفت های روز،چه در شیفت های شب…

          باورت میشه الان همکارام میگن icu سوت و‌کور شده و ازون همه شادی و هیجان و خنده هیچ خبری نیست …؟!

          چون زمان و‌مکان جایی که هستی تورو خوشحال و خرسند نمیکنه….بلکه قلبته که باید شاد باشه…

          من تو کیش هم که بودم،با اینکه وضعیت مالی جوری نبود که برم تفریحاتشو تجربه کنم یا برای خودم خرید کنم….بازم همیشه وقت میزاشتم میرفتم پاساژ هارو میگشتم…میرفتم لب ساحل غروب خورشید رو‌تماشا میکردم…از زیبایی های جزیره لذت میبردم…تو خونه تنهایی آهنگ میزاشتم با خدا میرقصیدم ….

          یاد حرف آقای ظاهری افتادم، که در هرموقعیتی که بودم چه icu چه جزیره ی کیش،من تکرار شدم.

          خیلی مهمه که هرجایی هستی حال دلت خوب باشه،بعد اگر اون مکان پاسخگوی باورهای خوبت نبود،خود به خود جات عوض میشه میری جای بهتر…

          به قول استاد ازین بهتر و لذت بخش تر و آسون تر‌ و عادلانه ترم مگه داریم…؟

          مرسی که برام نوشتی رفیق،نوشتن پاسخ برات شد تمرین و‌تکرار قانون برای من.

          انشالله که همه چیز در امن و امانه و به سلامتی برگشتی خونه.

          درپناه نور الله مهربانم میسپارمت.قلبِ فراوان برای تو

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
          • -
            فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
            مدت عضویت: 1320 روز

            بازم سلامی دوباره به سعیده عزیز..

            دلیل نوشتنمون اینه!!!!

            که بخودمون مدام یاداوری کنیم..تا یادمون بمونه از کجا به کجا رسیدیم.

            من با امروز 4 روزه تو بیمارستان هستم…

            سعیده جان…به لطف الهی دیشب به یاری الله همه چیز انجام شد..و همه چیز بازم به یاری الله….

            آرام گرفت….

            سعیده جان این 4 روز برای من به اندازه 100 سال درس زندگی بود…

            هفته گذشته دقیقا روز دوشنبه خداوند هدایتم کرد به یه نمایشگاه تو شهرم…

            فهمیدی!!!چیشد..اولین پرده رونمایی دستکشهای الهمیم رونمایی شد..

            با عزت نفس بالا تونستم تو اون جمعیت صحبت کنم..

            واقعا برای من یه اگهی بازرگانی بود…

            و دستکش الهامیم با 6 نوع ورژن با سه سایز با یه پک زیبا برای جاسازی دستکش ..با عزت نفس بالا ساخت و ارائه شد..

            یادم اولین نمایشگاه برای ارائه کارم…

            یه خانم با همسرش اومدن! جلوی پن ایستادن و من شناختمشون..

            بهش گفتم فلانی من کار دستکش انجام میدم!!

            میتونی بپوشی ببینم چجوریه!!!

            ایشون با ورود دستش تو دستکش…از بس کارم تنگ بود قابلیت سایز دست اون شخص نبود.

            همسرش با یه حالت خاصی گفت..

            نپوش !نپوش!پاره.ش میکنی اندازه سایز دستت نیست..

            یادم از اونروز اومد…گفتم ببین…

            نرگس امروز کجای کاری..

            چقدر عزت نفست بالا رفته که میتونی جلوی گروه چند نفره..با عزت نفس بالا قابلیتهاتو به نمایش بزاری!!!

            سعیده..میخام بگم…اونجا فهمیدم که وقتی …

            تو کارت ایمان داری…

            و مخصوصا ماها..که دارییم روی این مسیر قدم برمیداریم و طبق هدایتها پیش میرییم..

            جایگاهمون خاصه…

            و چیزی که ارایه میشه خیلی عزت نفسش بالاست..

            بهمین دلیل هیچ ترس و غمی ندارییم.

            ولی یادمه اون اوایل کار.همش ترس اینو دارم که طرف بپوشش اندازش نباشه…و یسری مشکلات برخورد با مستری هم بخاطر روند کارم داشتم..

            که 8 سال تجرب.ش کردم..

            و این ایمان اینروزا خیلی زیبا شده..

            پک دستکشم.حتی جای رختکنم داره..لوگوی روی کار حتی خودم با نخ بصورت دوخت ساده و اسان..اسم نرگس با گل نرگس رو روی اون روبان حک کردم..و حتی سایزش…

            با رنگ مشکی و زرد و قرمز..

            اینقدر گوگولی و زیبا شده..

            تو نمایشگاه میگفتن چقدر ذهنت خلاق هست…

            گفتم ذهن من نیست..

            خدای درونم خلاقه بهم الهام میکنه..

            من بجز خدا کسی رو ندارم..

            تو درونم سعی کردم فقط بگم خدا داره بهم کمک میکنه..

            و نکته بعد…سعیده..خیلی خوشحالم و خیلی سپاسگزار خداوندم که منو همجوره هدایت میکنه..و پاشنهامو میگه..

            و بازم اون 4 ساعت نمایشگاه.40 سال…بهم پاشنها رو نشون داد..و منو بولد کرد.

            دو هفته به اندازه چند سال مثل بمب اتفاقات داره منو زبانزده نرگس قبلیه میکنه..

            دوست عزیزم واقعا مهم نیست که کجایی.چه موقعیتی هستی مهم اون احساس خوبته.

            اون احساس خوب..همون عزت نفست و ایمان بخداست.

            راسی همین الان تو محوطه بیمارستان میومدم توی نمازخونه برای استراحت.یه دختر بچه بهم گفت!!سوره کوثر بخونم..

            و مامانش بهم لبخند زد..اینجا همش بهم احترام میزارن.

            چه موهبتهایی

            خانواده ام مدام تماس میزارن.چیشد..

            ولی من کاملا سعی کردم ارامشمو حفظ کنم و حالمو خوب بگیرم..

            و شکر خدا دارم مقام الهی میگیرم..

            سعیده جان..همه چیز از درون افکار هست..تو داری به اتفاقات نقش میدی…

            انشالله این احساس خوب برای همیشه ماندگار باشه ..

            و بتونیم با لذت زندگی بدییم.راسی ..

            اینم نشانه امروز من در فایل نشانها..

            متنشو برات مینویسم برو همین الان بخونش..

            دوستتدارم دوست عزیزم.

            سریال زندگی در بهشت.قسمت 147.

            برای اینکه فقط گفته باشم خداروشکرا

            …… صحبت اخرش برام آرامش بخش بود…

            (به خاطر اینکه واقعا زندگی یه فرصته که باید ازش به بهترین شکل لذت ببریم

            جالب تر اینکه ابزار و کنترلش هم در اختیار خودمونه

            قشنگ مثل اون مثال چاقو

            که میتونیم باهاش یه طرح زیبا در بیاریم یا میوه پوست بکنیم یا اینکه به خودمون و دیگران آسیب وارد کنیم

            انتخاب با خودمونه..

            اره واقعا…انتخاب با ماست…

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
          • -
            محمد امین ایلونی کشکولی گفته:
            مدت عضویت: 131 روز

            سلام به سعیده عزیز امیدوارم که حالت عالی باشه

            خدا را شاکرم که بار دیگر هدایت شدم به کامنتت و دارم از خوندن کامنت ها لذت میبرم!

            خدا را شاکرم که الگویی به این زیبایی دارم که تونسته در جوی که همه حالشون بده و انرژی شون کمه بتونه بزن برقصه و عشق کنه – دو تا از خواهر های من پرستارن و من دیدم که جو اونها چقدر روش تاثیر گذاشته – یکی شون که اونجا را ول کرد و هدایت شد به شغل مورد علاقه اش که هنره – و خواهر دیگرم که حیلی ذهنش در این مورد مقاومت کمتری داشت هدایت شد به بیمارستانی که خیلی خلوت هست و اینکه بیست روز کار میکنه و ده روز مرخصی داره!

            در هر صورت که بهت میبالم بابت اینکه کیش زیبا رو تجربه کردی و ازش لذت بردی

            نمیدونم که الان کارت چیه ولی این رو خوب میدونم که تو هدایت شدی به یه کار دیگه!

            شکر الله بابت این مسیر بی نظیر و توام با آرامش!

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1842 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم….

      سلام به رسول قشنگ قلبم…

      رسول نازنین قلب چقدر قشنگ درک کردی این جهان هستی رو رسول

      و وقتی یه مدت بزرگی و عظمت خودت رو درک کردی ،متوجه میشی که

      تمام این جهان و کیهان رو خدا برای وجود تو آفریده…

      این یعنی همون ذات اصلی خودت این یعنی همون عشق درونی خودت این یعنی همون با روح خودت یکی شدن…

      رسول چقدر قشنگید تو و فاطمه خانوم در پناه جان جانان باشید همیشه….

      الهی شکر برای حضورتون تویه این جهان هستی الهی شکررر…..

      در پناه جان جانان ربالعامین شاد سلامت و ثروتمند باشید

      با عشق حسین عبادی بنده خوب و لایق خدا…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1124 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام حسین جانم

        حال و احوالتون چطوره رفیق ؟

        خودت خوبی مینا خانم خوبن؟

        انشالله که حال دلتون عالی باشه

        در بهترین فرکانس ها باشید

        راستش احساس نزدیکی و رفاقت نسبت به همه دوستان در این سایت میکنم و همگی رو خانواده خودم میدونم

        حسین جان یه مدته که وِرد زبونم

        شده تا از خواب بیدار میشم به خودم میگم

        عجب خدایی داریم

        حق خدایی رو تموم کرده

        حسین جان از خواب که بیدار میشی

        خدا رو در پیرامونمون نفس میکشیم

        عجب طعمی داره رنگ خدا شدن

        عجب طعمی داره حس خدایی

        عجب به قلبمون نشسته این روزها

        عجب مهر و لطف و بزرگی داره این خدا

        خدا،خدا،خدا

        خیلی خیلی دوستت دارم رفیق بهشتی

        فرکانس دوست داشتنم رو از دیار کرج با قلبی که جایگاه مهر و لطف و محبت و عشق خداست به دیار بوشهر تقدیمِت میکنم

        و برات خودِش و خودِش رو آرزو میکنم

        که نهایت آمال و آرزوست.

        در پناه جان جانان همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشی حسین جانم.

        حق نگهدارِت رفیق.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          زهرانجفی گفته:
          مدت عضویت: 1570 روز

          سلام به رسول عزیز و خانواده عزیزشون

          اقا رسول چقدر کامنت سپاسگزاری حین بیدار شدن از خوابتون رو پسندیدم خیلی حس و حال خوبی بهم داد

          من هرروز که چشام رو باز میکنم میگم خدایا سپاسگزارم که لذت یک روز دیگه زندگی کردن رو بهم دادی.

          واین سپاسگزاری شماهم خیلی به دلم نشست و متقلبانه کپی برداری کردم با اجازتون.

          عجب پروفایل قشنگی نمیدونم با خانواده دوست داشتنیتون اردبیل تشریف بردید یا سنندج؟چون این پل معلق شیشه ای تا جایی که میدونم توی همین دو تا شهر هست فعلا

          منکه خیلی وقته آرزوی تجربش رو دارم.و نوش جون شمایی که تجربش کردید خیلی هیجان انگیزه.

          براتون شادی وموفقیت وآرامش خواستارم.

          درپناه خدا باشید.آمین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی صداقت گفته:
      مدت عضویت: 1595 روز

      سلام رسول جان..فک میکنم اگر فقط بتونیم همین یه مورد رو ینی لذت بردن از زمان حال رو در خودمون پرورش بدیم آنقدر وارد مومنتوم مثبت میشیم که فقط اتفاقات خوب میفته‌.البته که کار خیلی اسونی نیس.مثلا من خودم قبلا فک میکردم باید الان اذیت بشم و مثلا درس بخونم یا کار کنم که بعد که پولدار شدم یا موفق شدم لذت ببرم.تقریبا اکثر کتاب های موفقیت دنیا اینجوری که یکی خیلی سختی کشیده یه مدت بعد نتیجه گرفته ولی جالبه الان میفهمم باید اون کار کردنه هم همراه با لذت باشه که نتیجه خوبی بده.مثلا از شروع دوره که تمرکز کرده بودم رو نداشتن مومنتوم منفی و هی سعی میکردم تو زمان حال مثبت باشم کم کم مجبور بودم دیگ برای اینکه حالم خوب باشه کاری رو انجام بدم که علاقه دارم.درسی رو بخونم که علاقه دارم و حالا میبینم چقد موفقیت بیشتری کسب کردم.حتی قبلا میگفتم و برام سوال بود که اگ همش لذت ببرم و تفریح کنم پس کی تلاش کنم؟ ولی می‌دونی الان دیگ جوری شده همه چی برام لذت شده.مثلا یه مدت تفریح میکنم عمیق لذت میبرم بازی و…بعد خسته میشم میرم سمت کار و درس و…و عمیق اون رو انجام میدم.اتفاقا چقدر قشنگ تره.ذثیقا الان دارم مث بدن انسان که وقتی غذا نیاز داره بخوره رفتار میکنم.هر وقت کار میکنم با لذت هست و هر وقت تفریح میکنم با لذت هست.قبلا مثلا از درس خواندن اذیت میشدم.یا اگ تفریح هم میکردم عذاب وجدان داشتم.ولی الان اصن تفاوتی نداره کار تفریح درس تلاش خواب همه چی شده لذت.و این یعنی هم جهت شدن با جریان خداوند.جریان خیر و نعمت.خداروشکر برای درک این آگاهی.اصن طوری شدم مثلا آدم آب میخوره سیراب میشه بعد می‌ره سراغ غذا باز غذا میخوره سیر میشه از هردو لذت می‌بره از عیشکدوم هم زده نمیشه زیاده روی نمیکنه.الان دقیقا کار و تفریح و لذت و تلاش برا من اینجوری شده.نه دیگ از کار خسته میشم نه از تفریح.به عبارتی همش یکی شده برام.به قول استاد که میگ باید حس نکنید کار میکنید باید لذت ببرید اونجوری شدم.

      در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1124 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام و درود به علی جانم

        انشالله حالتون عالی باشه و در آغوش امن و گرم خدا متنعم ار رزق های بینهایت الهی باشید

        رفیق این روزها با این دوره بینظیر

        خدارو میشه با قلِبت بهتر دید و مشاهده کرد

        بیشتر داریم حِسِش می‌کنیم

        زندگی طعم و بوی خدایی به خودِش گرفته

        خدارو شکر که دوستان الهی و خوش قلبی چون شما رو دارم که

        عطر و بوی بندگیشون از راه دور به مشام میرسه که دارن خودشون رو

        به توحید و یگانه پرستی آذین می‌کنند

        و در راه و مسیر الهی و مستقیم حرکت می‌کنند که طبیعی ترین راه و مسیر برای ما آدمیزاد هاست

        که خدا برای خلق کردنِش به خودِش تبارک الله احسن الخالقین گفت

        چون واقعا فاصله ای بین ما و خداوند وجود نداشته، اگر این منیت از بین بره که از ورودی‌ها و توهم های

        جامعه بوجود اومده

        تازه تازه داریم به لطف و مهر خودِش به فرکانس خودِش نزدیک میشیم

        و اگر وجودِمون و قلبِمون لبریز از حس خدایی بشه ،زندگی طعم شیرین و عسل میگیره و خودت و آدمها رو دستی از دستان خداوند منان میدونی و با قلبِت همه اونها رو دوست داری به همشون عشق میورزی

        علی جانم خدا رو سپاسگزارم که دوستان خدایی و ارزشمندی چون شما رو به من عنایت کرده

        که مهر و لطفشون رو از دوردست

        میشه احساس کرد.

        برات بهترین ها رو از خداوند منان آرزومندم و خودِش رو برات آرزو میکنم .

        در پناه حق همیشه شاد و لبِت خندون باشه و غرق نعمت و ثروت باشی انشالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      شهاب عظیمی گفته:
      مدت عضویت: 1927 روز

      به نام خدای عزیزم

      که رب و فرمانروای کل جهان است

      سلام به دااداش رسول عزیز

      درود خدا به شما عزیزیم

      اقا چندین بار کامنتتون رو خوندم و کلی لذت بردم و به دلم چسبید و یه عالمه تحسینتون کردم برای این درک و فهم و رشدی که از دوره داشته اید و تجربه ای که قشنگ جفت و جوره با درکتون از لحظه حال

      اقا من میگم یک سری کامنت ها رو خدا میدونه باید قاپ گرفت چسبوند به دیوار از بس که فوق العادست و به دل میشینه

      چند روزه میخوام براتون بنویسم که الان هدایت شدم در شهر تبریز در این لحظه

      خدارو شکربرای این سایت و بچه های بهشتی اش

      خواستم تشکر کنم برای این کامنت زیباتون که خیلی عالی لحظه حال واین که دیگه زمان و مکان برامون مهم نیست یعنی خارج میشیم خیلی باحال بود چون خودمم خیلی عالی این دوره احساسسش کردم واقعا غرق در لحظه حال میشم و فقط لذت میبرم با خودم

      اونقدر انرژی و فرکانس مثبتم بالست که نگو

      اره درونت را خالی میکنی از احساسات منفی و خودت رو خالی از من منم منم میکنی وصل نیروی درونی الهی میشوی

      و اونوقته که دسترسی داری به تمام اگاهی ها ونعمت ها و برکت ها

      امروز خیلی به کامنتون فکر کردم که چی میشه این داااداش عزیزم یا هر کسی دیگه این اگاهی ها رو تجربه و کسب میکنه فقط هماهنگی ذهن و روح

      که الان برام جا افتاد که استاد میگن من بهم گفته میشه چیزی، از قبل یاداشت نکردم

      اقا حالتون رو خریدارم

      نوش و گوارای وجودتون باشه

      منم دقیقا الان همین احساس رو دارم

      هم زمانی ها و هم مکانی ها

      رله شدن خود به خود کارها و چیدمان الهی دیوانم میکنه

      اشک میریزم از این همه لطف و پاداش و برکت خداوند

      واقعآ ما چه خدایی داریم

      خدا خیلیلیلیلی خیلی خداست دمش گرم

      اقا به امید یه روزی در بهترین زمان و مکان گل روی ماهت رو ببینم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1124 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام به شهاب جانم

        رفیق امیدوارم در بهترین حالِ و احوال باشی

        راستِش بعد از چند مدتی که سرم تو درس و مشق بود و کمتر کامنت می‌نوشتم

        یه حسی منو ترغیب به نوشتن کرد و منم واقعا نتونستم ومقاومت کنم

        و جملاتی از قلبم گذشت و منم

        فقط نوشتم

        راستِش به لطف و عنایت خداوند با هدایت شدن به کلاس های استاد عزیزمون

        تو این دو سه سال خیلی رشد کردیم و واقعا میشه گفت یه ادمِ دیگه ای شدیم

        ولی خوب حالا حالا ها باید تا آخر این مسیر لذت بخش رو ادامه بدیم و خدا رو هر لحظه نفس بکشیم که قلبمون واقعا با این احساس های نابه که زنده هست

        وگر نه یه تیکه گوشت بیشتر نیست

        ولی خداوند جایگاه قلب ماست

        و هر چقدر بیشتر به باورهای توحیدی نزدیک میشیم این قلب بیشتر آرامش داره و کمتر بدو بدو میکنه

        نمیدونم این روزها در همین جایگاهی که هستم خیلی اون رو تو قلبم حس میکنم

        و بعضی وقت ها صداش رو به صورت فرکانسی و حسی می‌شنوم

        و عجب حال و حوای بهشتی داره این لحظات

        یه موقع هایی شاید تو مترو

        سر کار و در راه و مسیر بازگشت ناخودآگاه اشک بر چشمانم جاری میشه و نمیتونم جلوی خودمو بگیرم

        برای این خدایی که خیلی در حق ما خدایی کرده و میکنه

        ‌با خدا بودن و خدایی زندگی کردن رو برات آرزو میکنم رفیق

        و خدا رو شاکرم که لطف به ما کرد و مارا در مسیر بنده های خدایی چون استاد عزیزمون قرار داد

        تا این مسیر بهشتی رو ادامه بدیم و این چند صباح را با قلب و احساسمون زندگی کنیم

        و طعم این مسیر زیبا و بهشتی رو بچشیم

        و چقدر لذت بخشه که این اکسیر رو خدا بهمون عنایت کرده

        و ما هم قدر این لطف را باید بدونیم و با تعهد بیشتر این مسیر و راه مستقیم رو ادامه بدیم تا به ملاقات خودش نائل بیایم

        در بهشت ابدی.

        البته که اول باید تو این دنیا بهشت رو تجربه کنیم.

        فرکانس عشق و محبت و مهر شما رو از شهر تبریز با قلبم حس کردم

        سپاسگزارم که دوستان ناب بهشتی چون شما رو خداوند به من عنایت کرده.

        قدردان وجود ارزشمند شما برادر عزیزم هستم.

        در پناه حق باشی رفیق.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    مژده محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1643 روز

    سلام خانم شایسته ی عزیز

    عالی بود کیف کردم از دیدن بچه ی زیبای خانواده ی دوستتون چقدر همگی نازنین وآروم بودن،چقدر خوبه که آدم هیچی از امور رو سخت نگیره و خاطره ای خوش از سفر،حاملگی،زایمان،بچه داری، دوران کودکی ونوجوانی بچه ها براشون رقم بزنه،چقدر سفر خوبه، چقدر شما خوبین که این زیبایی ها رو برامون به تصویر میکشین،خدا شما ومهمونایه نازنین تون رو حفظ کنه،اسم بچه ومعنی اسمش رو من نفهمیدم اگه میشه لطفا بگین.

    درضمن اسبتون،برونی خیلی لاغر شده اگه ممکنه بهش بیشتر غذا بدین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4019 روز

    به نام خداوند

    سلام‌ به استاد عباسمنش عزیزو خانم شایسته نازنین

    اینقدر این فایل درس و آگاهی و تابوشکنی و حس خوب توش بود که اصلا نمیدونم کدوم رو باید بنویسم ؛

    خانم شایسته ازت واقعا ممنونم بابت ضبط این فایل ارزشمند و حال خوب کن ؛

    سادگی این خانم و روش تربیت فرزندش چقدر جالب و چقدر عجیب بود ؛ دلیلش اینه که ماها فکر‌ میکنیم کلا تربیت فرزند و نگهداری و کارهاش خیلی سخته و انرژی و وقت ما خیلی هدر میره ؛

    اونجا که گفتین‌ شن‌یا چوب رو هم تو دهنش میکنه و مادرش اوکیه ، راسش من کلی ترسیدم‌ خخخ

    چقدرررررر اون مادر با خودش در صلح بود و برای خودش ارزش قائل بود ، که همه زمانش رو به بچه اختصاص نمیداد ، حتی تقسیم‌کار کرده با دختر و پسرس که از بچه نگهداری کنن ، زمانی رو به آرامش و ماساژ و وزنه زدن خودش اختصاص میده ؛ چقدررررررر قابل تحسینه و این ادم برا من جالب بود ؛

    موضوع بعدی چقدر این سبک‌ زندگی و سفر و کمپر جذابه ، کسی که این سبک‌ رو انتخاب میکنه خیلی عالی قانون رهایی رو باور و درک کرده و در عمل هم اجرا میکنه ؛

    موضوع دیگه زمان بارداری این خانم بود که بر خلاف همه ، نه تنها کل زمان بارداری نیومد بخوابه و استراحت کنه که برعکس ، همش در سفر و تفریح و کارهای خودش بود ؛

    نکته خیلی جالب دیگه ، این‌ مادر هر سه تا بچه خودش رو طبیعی و توی آب اونم مثه زمانهای خیلی قدیم با قابله بدنیا آورده ، واوووووو ……

    از طرف دیگه یاد بچگیای خودم افتادم ، که منم مثه این کوچولو چشم سبز و بور و سفید بودم و البته الانم هستم ، ههههه …..

    نکته جالب دیگه که تو آمریکا میشه توی خونه خودت درس بخونی و حتما لازم نیست درگیر مدرسه و جای خاصی باشی ؛

    چقدر این فایل جذاب بود ، این روزها خدا به طرز عجیبی منو بمباران کرده با این موضوع که رهایی رو تمرین کن ، رهایی درس بزرگ زندگیه ، رهایی یعنی توکل واقعی ، چون واقعا توش مشکل دارم ؛ این فایل هم همش در مورد رهایی و ساده گرفتن بود ؛

    خدایا شکررررررررررررت بابت این رزق امروز ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  10. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    به نام خالق عشق و شادی و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوبم در سریال زندگی در بهشت

    خداروشکر میکنم که صبحم رو با این فایل فوق‌العاده شروع کردم. من عاشق بچه‌ها هستم و دیدن این کودک زیبا واقعاً حالم رو خیلی خوب کرد، به ویژه که من عاشق بچه‌های این شکلی هستم با چشمای رنگی، پسر یکی از دوستانم هم این شکلیه من خیلی دوستش دارم و چند وقت پیش به هوش مصنوعی گفتم که فکر میکنی بچه من چه شکلی میشه یه تصویری شبیه به این کودک را برام درست کرد که با دیدنش خیلی ذوق کردم.

    اما برسیم به زیبایی‌ها و درس‌های این فایل فوق‌العاده که برای من واقعاً خیلی تاثیرگذار بود، همینجا دوست دارم بار دیگه از خانم شایسته عزیز که خیلی هم دلتنگش بودیم تشکر کنم، ایشون برای من یک الگوی تمام عیار در عمل به قوانین و آموزه‌های استاد هستند و با دیدن عملکرد و رفتار ایشون حقیقتاً همیشه شگفت‌زده میشم.

    برگردیم به دوره دوازده قدم که یکی از ارکارن اصلیش تمرکز بر زیبایی‌ها بود. یادمه اولین باری که استاد در دوره دوازده قدم درخصوص این موضوع صحبت کردند تصور کردم که خب این چه موضوعیه که بخوایم انقدر جدی بهش بپردازیم و یه جورایی اوایل این احساس بهم دست داد که انگار استاد سوژه‌ای نداشته برای تهیه فایل و خواسته با این موضوع قسمت‌هارو پر کنه.

    اما هرچقدر که با قانون بیشتر آشنا شدم، هرچقدر که فهمیدم چقدر ذهن راحت در روزمرگی‌ها غرق میشه و فراموش میکنه قانون رو، به اهمیت تمرکز بر نکات مثبت بیشتر پی بردم.

    احساسات ما دارند نشان میدن که ما در چه وضعیت فرکانسی هستیم. تمرکز بر زیبایی‌ها یک ابزار بسیار قدرتمند برای تغییر وضعیت فرکانسی ما به شرایط دلخواهمونه. هیچ چیز مثل تمرکز بر زیبایی‌ها و سپاس‌گزاری نمیتونه حال آدم رو به بهترین حالت تغییر بده. یاد اون دعای ابتدای سال میفتم که میگیم حول حالنا الی احسن الحال.

    هربار که من به این عبارت فکر میکنم، هر بار که من این دعارو به درگاه خداوند عرضه میکنم، هدایت میشم به مشاهده زیبایی‌های زندگیم، زیبایی‌هایی که به دلیل روزمرگی خیلی راحت دیگه نمیبینیمشون.

    خداروشکر به لطف تکنولوژی نه تنها میتونیم زیبایی‌های زندگی خودمون بلکه زیبایی‌های زندگی مردم جهان در هر جایی که هستند رو ببینیم.

    مشاهده زیبایی‌ها و عادت کردن به مشاهده زیبایی‌ها شاید مهم‌ترین کاری باشه که ما باید انجام بدیم.

    از هر در و نگاهی که به قانون و خداوند نگاه میکنیم به این نتیجه میرسیم که باید روی زیبایی‌ها متمرکز بشیم یا دست کم به نازیبایی‌ها توجه نکنیم، عملاً وقتی ما به نازیبایی‌ها توجه نکنیم یعنی داریم به زیبایی‌ها توجه میکنیم.

    چقدر لذت بردم از دیدن این خانواده.

    اولاً بگم که به نظرم یکی از جذابیت‌های جهان همین تفاوت‌ها و یادگرفتن از همدیگه باوجود تفاوت‌هاست. شاید اگر من سبک زندگی این خانواده رو داشتم هرگز زیبایی‌های زندگی این افراد انقدری که الان به چشمم میاد و توجهم رو جلب میکنه به چشمم نمیومد و توجهم رو جلب نمیکرد.

    همان‌طور که خانم شایسته اشاره کردن واقعاً انرژی این خانواده به خصوص مادر خانواده واقعاً مثبت بود، به شدت ایشون در صلح بودن با خودشون و از لبخند همیشگی روی چهرشون کاملاً همچین چیزی مشخص بود. کاملاً معلوم بود این لبخند از یک رضایت عمیق درونی از زندگی میاد، رضایتی که احتمالاً بخش اعظمش به این دلیل که ایشون یاد گرفتن که باید با زندگی رفاقت کرد.

    شاید همه ما فکر کنیم که زندگی کردن رو یاد گرفتیم، به همین خاطر به خودمون سخت می‌گیریم، حالا هرکی به یک شکل چه برای فرزند داری، چه برای ورزش، چه برای ارتباط اعضای خانواده با هم، چه برای تفریح و مسافرت اما خب با دیدن همچین الگوهایی تمام معادلات ذهنی و منطق‌ها به هم میریزه، همه چیز به زیباترین شکل ممکن پیش میره اگر ما یکم اعتماد بیشتری به خداوند داشته باشیم چون به نظرم تمام این رفتارها از اعتماد به خداوند میاد. اینکه بچت رو آزاد بگذاری که برای خودش بگرده یا هر زمان که گشنش بود بهش غذا بدی از اعتماد میاد.

    اینکه بتونی در سفر باشی و فکر درآمد و هزینه‌ها و اتفاق‌های مختلف نباشی یا یک هفته مونده به زایمان تو اون آب سرد راحت شنات رو انجام بدی واقعاً از اعتماد میاد.

    این لبخند و این رضایت از اعتماد میاد.

    من آدم‌های زیادی رو دیدم که سفر کردن یا بچه‌دار شدن اما این رضایتی که از این خانم با وجود هزاران کیلومتر فاصله رو دریافت کردم را توی خیلی از اون افراد ندیدم.

    اصلاً آدم احساس سنگینی داره وقتی به خدا اعتماد نداره، یعنی قلبش، زندگیش، رفتارش سنگین میشه.

    من هم پیش از این فایل مراقبه سپاس‌گزاری رو گوش میدادم و چیزی که دائماً درونم مرور میشد فقط یک جمله بود:

    “به جریان هدایت الهی اعتماد کن”

    تمام ترس‌ها و اندوه‌های ما از عمل نکردن به همین یک جمله میاد.

    چقدر آدم احساس قدرت میکنه زمانی‌که به جریان هدایت فقط فکر میکنه، یعنی یه دو دوتا چارتای خیلی سادست که ما بخوایم به هدایت الهی فکر کنیم و اثرات مثبت الهی رو تو زندگیمون ببینیم.

    هر جا که به جای حساب کردن رو عقل به هدایت اعتماد کردیم امکان نداشت نتیجه نامطلوبی بگیریم.

    اما این ذهن هربار مقاومت میکنه و من باید آگاهانه بهش بگم که با جریان هدایت الهی همه چیز امکان‌پذیر است.

    خداروشکر میکنم که روزم رو به این زیبایی و با این فایل زیبا شروع کردم.

    برای همه عزیزانم بهترین لحظات و ناب‌ترین تجریبات رو آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1734 روز

      بنام خدای بخشنده ی مهربانم

      سلام احسان جان

      ازت ممنونم بابت کامنت زیبایی ک نوشتی و یادآوری ارزشمندی ک کردی در مورد سپاسگزاری ،تمرکز بر زیبایی ها

      احساسات ما دارند نشان میدن که ما در چه وضعیت فرکانسی هستیم. تمرکز بر زیبایی‌ها یک ابزار بسیار قدرتمند برای تغییر وضعیت فرکانسی ما به شرایط دلخواهمونه. هیچ چیز مثل تمرکز بر زیبایی‌ها و سپاس‌گزاری نمیتونه حال آدم رو به بهترین حالت تغییر بده. یاد اون دعای ابتدای سال میفتم که میگیم حول حالنا الی احسن الحال.

      ی مدتیه ک احساس سنگینی داشتم ،تو لحظه حضور نداشتم ، لذت نمیبردم از داشته هام

      انگار ی چیزی و گم کرده بودم

      قلبم سنگین بود

      با خوندن کامنت شما متوجه شدم ک مث قبل داشته هام و نمیبینم سپاسگزار نیستم

      احساس خوبم در طی روز کمتر شده

      واقعا چقد درسته این حرف ک احساس خوشبختی با سپاسگزاری همراهه

      من اگه قدر داشته هام و نعمتهایی ک خدا بهم داده رو ندونم هی دنبال خواسته های جدید باشم و ب کمبودها ب نداشته هام فکر کنم

      کلا ناسپاس میشم،احساسم بد میشه از مسیر خارج میشم

      الهی صدهزار مرتبه شکرت رب العالمین

      سپاسگزارم بابت تک تک نعمتهایی ک از بچگی بهم دادی تا الان

      چشم برای دیدن،گوش برای شنیدن،قلب برای دریافت الهامات و وصل شدن بهت

      خدایا شکرت بخاطر سیستم عواطف ک تو هرلحظه با احساسم داره بهم میگه تو چ مسیری هستم

      اگه حالم خوبه حسم خوبه در مسیر درست هستم و اگه قلبم سنگینی میکنه احساسم بده باید حواسم باشه ک دارم میرم جاده خاکی

      خدایا صدهزار مرتبه شکرت ک یکبار دیگه منو بر گردوندی ب مسیر درست

      تنها یک منبع وجود داره و أون هم خیره، أون

      منبع خداونده یا باهاش همدار میشی ونعمت

      ها به راحتى وارد زندگیت میشه یا ازش دورمیشى ونعمت ها ازدسترست خارج میشن

      سپاسگزارى به فراوانى ختم

      مى شود، و شخصیت سپاسگزار به باور به فراوانى

      رسیدن ب خواسته ها منو ب خوشبختی و احساس خوب نمیرسونه ولی احساس خوب و احساس خوشبختی ک ناشی از سپاسگزاری هست منو ب همه چیز میرسونه

      مدتیه خانواده ام گیر سه پیچ دادن ب من برای اینکه زودتر ازدواج کنم ،

      خواهرم تند تند خاستگار معرفی میکنه،و باورشون اینه ک داره دیر میشه برات

      با دونفرشون صحبت کردم البته با چت ،گفتم بزار خودم و محک بزنم ببینم چقد تغییر کردم و اینکه خواسته ام برام واضح تر بشه

      اصلا درکشون نکردم ،ن طرز فکرشون رو ن ملاک هاشون رو

      ذهنم میگفت بالاخره ک باید ازدواج کنی باید کوتاه بیایی از خواسته هات ک زودتر ازدواج کنی تا کی میخوایی منتظر بمونی، و اینقد درگیر شدم ک کمتر میومدم سایت و کامنت میخوندم قشنگ متوجه شدم ک مدارم پایین اومده

      ک حسم گفت چند روزیه سریال‌های سایت و ندیدی برو ببین ،وقتی اومدم سایت و بنر و دیدم، دیدم قسمت جدید سریال زندگی در بهشت اومده

      و 4 روزه ک اومده با کلی کامنت

      چنتا کامنت اول و ک خوندم درک نمی‌کردم ،قلبم مهر بود و هیچ حسی نداشت

      ولی هرچی بیشتر میخوندم ی کم نرم میشد

      از خدا هدایت خواستم ک ثابت قدمم کنه توی این مسیر

      و سعی میکردم احساسم و خوب کنم و سپاسگزاری کنم

      جواب نمی‌داد تا نزدیکای غروب گفتم خدایا من تسلیم ام هرچی تو بگی

      همون وانجام میدم من هیچی نمیدونم تو هدایتم کن

      تو آگاهی از اسرار قلب من و خواسته ی منو میدونی در مورد ازدواجم خودت فرد مناسب و بیار تو زندگیم

      ک یاد دعای جوشن کبیر افتادم ، رفتم دانلودش کردم ،خدای من

      تو چقد بزرگی چقد بخشنده ای،همه ی ستایش ها ویژه ی توست مخصوص توست

      تو این 33 و خورده ای ک ازت عمر گرفتم ب جرز این دوسه سال اخیر ،هرسال من ابن دعا رو میخوندم تو شبهای قدر

      فقط عربی شو مث یک شعر هم وزن ،تند تند ک تموم بشه

      ولی این بار فرق داشت ،کلمه ب کلمه اش ،معنی ب معنی،حرف ب حرف داشت بامن حرف می‌زد

      اصن ی آرامش عجیبی همراه با خشوع وجودم و در بر گرفته بود چقد زیبا بود

      3 ﴾ یَا خَیْرَ الْغافِرِینَ، یَا خَیْرَ الْفاتِحِینَ، یَا خَیْرَ النَّاصِرِینَ، یَا خَیْرَ الْحَاکِمِینَ، یَا خَیْرَ الرَّازِقِینَ، یَا خَیْرَ الْوَارِثِینَ، یَا خَیْرَ الْحَامِدِینَ، یَا خَیْرَ الذَّاکِرِینَ، یَا خَیْرَ الْمُنْزِلِینَ، یَا خَیْرَ الْمُحْسِنِینَ.

      (٣) ای بهترین آمرزندگان، ای بهترین گشایش گران، ای بهترین یاوران، ای بهترین داوران، ای بهترین روزی دهندگان، ای بهترین وارثان، ای بهترین ستایشگران، ای بهترین یادآوران، ای بهترین فرستندگان، ای بهترین نیکوکاران.

      ﴿ 4 ﴾ یَا مَنْ لَهُ الْعِزَّهُ وَالْجَمالُ، یَا مَنْ لَهُ الْقُدْرَهُ وَالْکَمالُ، یَا مَنْ لَهُ الْمُلْکُ وَالْجَلالُ، یَا مَنْ هُوَ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ، یَا مُنْشِئَ السَّحابِ الثِّقالِ، یَا مَنْ هُوَ شَدِیدُ الِْمحالِ، یَا مَنْ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ، یَا مَنْ هُوَ شَدِیدُ الْعِقابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ.

      (4) ای آن‌که توانمندی و زیبایی فقط ویژه اوست، ای آن‌که توانایی و تام و تمامی فقط ویژه اوست، ای آن‌که فرمانروایی و عظمت فقط ویژه اوست، ای آنکه اوست بزرگ و برتر، ای پدیدآورنده ابرهای پرباران، ای آن‌که او نیرومند و پرتوان است، ای آن‌که حسابرسی چالاک است، ای آن‌که کیفرش سخت و شدید است، ای آن‌که پاداش نیک تنها نزد اوست، ای آن‌که دفتر هستی نزد اوست.

      ﴿ 5 ﴾ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا حَنَّانُ، یَا مَنَّانُ، یَا دَیَّانُ، یَا بُرْهانُ، یَا سُلْطانُ، یَا رِضْوانُ، یَا غُفْرانُ، یَا سُبْحانُ، یَا مُسْتَعانُ، یَا ذَا الْمَنِّ وَالْبَیانِ .

      (5) خدایا! از تو می‌خواهم به نامت ای بسیار احسان‌کننده، ای عطوف و مهربان، ای پاداش دهنده، ای دلیل، ای فرمانروا، ای خشنودی، ای آمرزش، ای منزّه و پاک، ای یاری خواسته‌شده از او، ای صاحب نعمت و بیان.

      ﴿ 6 ﴾ یَا مَنْ تَواضَعَ کُلُّ شَىْءٍ لِعَظَمَتِهِ، یَا مَنِ اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَىْءٍ لِقُدْرَتِهِ، یَا مَنْ ذَلَّ کُلُّ شَىْءٍ لِعِزَّتِهِ، یَا مَنْ خَضَعَ کُلُّ شَىْءٍ لِهَیْبَتِهِ، یَا مَنِ انْقادَ کُلُّ شَىْءٍ مِنْ خَشْیَتِهِ، یَا مَنْ تَشَقَّقَتِ الْجِبالُ مِنْ مَخافَتِهِ، یَا مَنْ قامَتِ السَّمَاوَاتُ بِأَمْرِهِ، یَا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِإِذْنِهِ، یَا مَنْ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ، یَا مَنْ لَایَعْتَدِى عَلىٰ أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ.

      (6) ای آن‌که همه در برابر عظمتش فروتن، ای آن‌که همه در برابر قدرتش تسلیم، ای آن‌که همه در برابر توانمندی‌اش خوار، ای آن‌که همه در برابر حرمت و ارجمندی‌اش فروتن، ای آن‌که همه از ترسش فرمانبردار، ای آن‌که کوه‌ها از بیمش شکافته، ای آن‌که آسمان‌ها به امرش بر پا، ای آن‌که زمین‌ها به اجازه‌اش بر جا، ای آن‌که رعد همراه با ستایشش تسبیح‌گو است، ای آن‌که بر اهل مملکتش ستم نمی‌کند.

      ﴿ 7 شَىْءٌ، یَا مَنْ لَایَزِیدُ فِى مُلْکِهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ لَایَخْفىٰ عَلَیْهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ لَا یَنْقُصُ مِنْ خَزائِنِهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ لَایَعْزُبُ عَنْ عِلْمِهِ شَىْءٌ، یَا مَنْ هُوَ خَبِیرٌ بِکُلِّ شَىْءٍ، یَا مَنْ وَسِعَتْ رَحْمَتُهُ کُلَّ شَىْءٍ.

      (٩٢) ای کفایت‌کننده از هر چیز، ای پاینده بر هر چیز، ای آن‌که چیزی مانند او نیست، ای آن‌که چیزی بر فرمانروایی‌اش نیفزاید، ای آن‌که چیزی بر او پوشیده نیست، ای آن‌که چیزی از خزانه‌هایش نکاهد، ای آن‌که مانندش کسی نیست، ای آن‌که چیزی از علمش پنهان نماند، ای آن‌که به همه‌چیز آگاه است، ای آن‌که رحمتش همه‌چیز را فرا گرفته است.

      خداروصدهزار مرتبه شکر چنان آرامشی تمام وجودم و در برگرفت ک همه ی نجواها ساکت شدن

      و وقتی اومدم بقیه کامنتها رو خوندم خیلی بهتر درکشون کردم الهی صدهزار مرتبه شکرت

      احسان جان خیییلی تحسینت میکنم بخاطر آرامش فوق العاده ی ک از تک تک کلمات کامنتت جاریه

      چقد باخودت در صلحی شما

      خیییلی لذت بردم از طرز فکرت،آگاهی های ارزشمندت

      چقد ساده و روان شروع میکنی و بعد راحت ب ذهن منطق میدی و جقد خوب این حس زیباتو منتقل میکنی

      سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود ارزشمندت

      دیشب باز آجیم ی نفر دیگه رو معرفی کرد

      ک سپردم ب خدا گفتم هرچی تو بگی همون انجام میدم هراتفاقی بیفته خیره برام

      من بهت ایمان دارم ک هیچ برگی بدون اذنت از درخت نمی افته

      میخواستم ی فرازش و کپی کنم ولی چنتا کپی شد:)

      سپاسگزارم دوست خوبم باعث شدی دست ب قلم بشم و همدار بشم با جریان خداوند

      عاشقتمممم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: