پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پوریاکاتبی گفته:
    مدت عضویت: 1284 روز

    بنام خداوند هدایتگر و زیبایی گستر

    استاد عزیزم سلام دارم خدمت شما و خانوم شایسته عزیز خسته نباشید و خداقوت عرض میکنم خدمت شما

    به به چه هدایتی چه همزمانی چه فایلی انقد پلن خدا برام شیرین بود که دقیقه ی ۲۵ فایل بودم استپ کردم که بیام کامنت بزارم و پلن خداوند رو برای خودم بنویسم شماهم بخونید لذت ببرید واقعا خدایا شکرت

    چقدر جالب من این ۱۰ روز اخیر هدایت شدم که قدم ۷رو زودتر از موعد مقررش تهیه کنم و منم اطاعت امر کردم و این کار انجام شد فایل اول قدم هفت راجب مدار ها بود فایل دوم راجب توجه و کانون توجه فایل سوم هم راجب رهایی و نچسبیدن من تو این ده روز این سه تا فایل رو شخم زدم 😅 انقدر که نگاه کردم نوشتم و مرور کردم و باورتون نمیشه الان از تو صحبت های استاد پلن خداوند که برای شخص من درنظر گرفته بود برام مثه خورشید روشن و نورانی شد

    من محل کارم یعنی مغازم با محل زندگیم یه چیزی حدود ۲ ساعت فاصله ی زمانی داره که حتی همین ۲ ساعت موهبت خدا بوده که شاید یه روزی اونم براتون نوشتم خلاصه ما هرروز به امید الله ۲ ساعت رفت و ۲ ساعت برگشت رو میریم واز زیبایی ها و نعمت های خداوند در طول روز لذت میبریم و ۲ ساعت هم برمیگردیم تا به محل زندگیمون برسیم و استراحت کنیم تا اینکه تقریبا ۴ روز پیش مسئله این اعتصاب و بستن کاسبی ها مطرح شد و من خیلی جدی تصمیم گرفتم که جز این دسته و گروه نباشم و برم محل کسب و کارم و لذت ببرم ۲ روز اول رو باهمکارم که شریکم هستش خیلی خوشحال و خرم میرفتیم لذت میبردیم و تو اوج ساعت کاری مارو بزور میبستن و میگفتن خطرناک و ما مجبور میشدیم برگردیم و تو راه برگشت میخوردیم به سیل عظیم معترضان و من برای اعراض کردن و ندیدن این صحنه ها ایرپاد هامو تو گوشم فشار میدادم صدای آهنگ تا آخر زیاد میکردم حقیقتش یه ذره این موضوع اذیتم میکرد و از خدا خواستم که منو هدایت کنه از بدنه این جامعه ناآگاه جدا بشم و تاثیر نگیرم ازشون تا اینکه بهم گفته شد نمیخواد بری مغازت و من مقاومت شدید داشتم که من دارم هرروز تو ستاره قطبی درخواست دریافت نعمت و ثروت میدم بشینم تو خونه که نمیشه و چون مغازه دار های اونجا یه چندتاشون دیتا های زیاد مثبتی راجب اومدن در مغازه بهم نداده بودن من هی پیش خودم فکر میکردم که این هدایت نیس و دارم تحت تاثیر حرف بقیه و ورودی هایی که دادند بهم قرار میگیرم و از خدا نشونه خواستم که اگه این هدایت الهیه من نشونه بیشتری میخوام و چند دقیقه بعد از این حرفم همکارم بهم پیام داد که من فردا مغازه نمیام و من درجا متوجه شدم که اینم نشونه ای که خواستم و خوشحال خرم نوشتم که منم دوس ندارم برم و خوب شد پیامتو دیدم منم نمیرم و درجا خدا برنامه جایگیزین نرفتن مغازه رو برامون چید و صبحش با همکارم تصمیم گرفتیم بریم پیاده روی (همکار من هم تو مسیر و شاگرد استاد عباسمنش هست) و چه صبح زیبایی شد هدایت شدیم به یه پارک زیبا با هوای ابری خوشگل😍نم بارون میزد و من و همکارم قدم زدیم و انقدر زیبایی هارو تحسین کردیم انقد باور های خوب رو مرور کردیم به خودمون اومدیم دیدیم ۲ ساعت بدون توقف داریم قدم میزنیم و خوشحال و خرمیم و امروز هم که استاد مسئله مدار ها رو دوباره توی این فایل مطرح کرد و اینکه وقتی تو مدار زیبایی هستی حتی اگه میخوای بری جایی که نازیبایی هست جهان اجازه نمیده و من چقد خوشحال شدم که پلن خدا رو تو این حرف دیدم و فهمیدم الله یکتا و سیستمش وقتی من تو مدار زیبایی و احساس خوب هستم اجازه نمیده برم جایی که نازیبایی رو ببینم و جالبه که بگم من تو محل زندگیم یه بار ندیدم کسبه یا اهالی یا هرکسی اعتراض و تجمعی داشته باشه و خداروشکر میکنم که توی همچین جایی دارم زندگی میکنم که حداقلش اینه من ندیدم کسی تو این محیط معترض باشه و مردم به دید من دارن زندگی طبیعیشون رو انجام میدن

    خدارو شکر این همه موهبت و نعمت تو دل زمانی که اگر حواست به کنترل وردیت نباشه جریان طوری میبرتت که انگار از اول وجود نداشتی

    خدایا شکرت من عاشق این مسیرم عاشق قوانینم عاشق الله یکتام عاشق این سرعت پاسخگویی جهانم و عاشق این سایت و شاگردای توش و استاد بینظیرشم

    الهی شکر موفق باشید❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    طاهره آل یدلو گفته:
    مدت عضویت: 1434 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم مهربان

    همزمانی هایی برای من هم زیاد اتفاق افتاده آخرین همزمانی که می تونم بنویسم

    اینه خانواده گی مسافرت بودیم توی راه برگشت

    بنزین تموم کردیم ماشین خاموش شد زدیم کنار جاده

    برای چند لحظه موندیم که چی کار کنیم ؟

    شب بود و هوا سرد بود همسرم می خواست بره ماشین بگیره وبرسه به پمپ بنزین و بنزین بگیره بیاره ،ظرفی از توی ماشین برداشت و از ماشین پیاده شد توی دلم گفتم استاد گفته هر چی پیش بیاد همون خوبه لبخند زدم 5دقیقه از این حسم نگذشته بود که دیدم کنار همسرم یه تریلر تانکر حمل بنزین ایستاد ویک ظرف 20 لیتری بنزین مجانی براش پر کرد پولش رو هم نگرفت باورم بود که خدا مسئله مارو حل میکنه به راحتی اما تا این حد اش برام معجزه بود خدایا شکرت

    ما تا وقتی به خونه برسیم داشتیم از این معجزه صحبت می کردیم که خداوند چقدر راحت کار ما رو انجام داد که حتی ما نمی تونستیم فکرش رو بکنیم.

    استاد عزیزم از شما تشکر می کنم

    به خاطر تک تک جمله هایی که یک عالمه حس خوب بهم می دن

    واز خداوند می خوام هر آنچه می خواهید هزار برابر از خوبی وخوشی و سلامتی و ثروت به شما وهمه دوستان و هم خانواده ی عزیز م بدهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    گل گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    استاد عزیزم سلام 💐💟❤️

    مریم بانو سلام💐💟❤️

    استاد جانم وقتی فرمودین ک سفر خارج از کشور داشتین من قلبم داشت فریاد میزد ک میخواست بیاد ایران ک بعد خودتونم ذکر کردید ❤️❤️❤️😭😭استادجان چقدررر هدایت ها رو عالی فرمودین ممنونم❤️❤️❤️من الان بحز اتفاقات بیرون ک من از همون اول سعی کردم کلاااا توجه ندم و.. خدارو صدهزار بار همون اول واتساپ و اینستامو‌پاک‌ کردم و فقط تو سایت و نوشتن ستاره قطبی و.. مشغول شدم. استاد جانم من الان تو روابط دچار مساله شدم .. همووون پاشنه آشیلی ک کلا با تضادش ک سخت منو در هم کوبید و منو هدایت ب سمت این مباحث و.. دوباره از نو ساختن خودم کرد.

    استاد این چندروز چقدررر تو فکر بودم ک باید چکار کنم باید چ حرکتی بزنم.. اینو چکار کنم. وو چی میشه این چی میشه و… و قلبم بهم می گفت تو احساس خوب داشته باش و آگاااهانه ب خوبی ها توجه کن و از ناخواسته هات توجه تو بردار من تو رو هدایت میکنم ❤️❤️❤️❤️و از دیروز تا الان ک توفیقی شد و من دو روزی رو در خلوت خودم بودم هدایت شدم ب فایل ها و آگاهی هایی ک قبلا هی برای خودم‌مینوشتم و از باورهام و ترمز هام نوشته بودم و خداروشکر دیدم چقدرررر الان ب نسبت قبل ترمز هامو بهتر میتونم براشون دلیل منطقی بیارم و احساسم رو میتونم‌بهتر کنم و… و همین چقدررر قلبم رو آروم میکرد. الان اومدم سایت رو زدم و سر تیتر این فایل منو دیوانه کرد مرسیییی استاد🙏🙏❤️❤️❤️😭😭😭😭😭ممنونم خدای مهریونم ممنونم پروردگارم ک همیشه هدایتم میکنی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    این آهنگ پایانی و این تصاویر هم ک دگ از عمق جانم حس خدای مهریونم رو ب والاترین رسوند الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    هادی نورائی گفته:
    مدت عضویت: 1248 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم عزیزشون.

    خیلی حس خوبی بهم داده شد با فرکانسی که از صحبت های شما گرفتم.

    و در مورد تمرین این جلسه خواستم بگم که اگر بخوام بگم خیلی هم زمانی ها در زندگی من اتفاق افتاده.

    حالا از هر نوعش چه مثبت و چه منفی.

    یه نمونه مثبتش رو میگم که فرکانس مثبت داشته باشه برای شما و تمامی دوستان عزیزم که این کامنت رو میخونند.

    من چند سال پیش به اتفاق همسرم دونفری رفتیم مشهد. که طبق روال ما مستقیم می‌رفتیم حرم .

    اما مسیر همیشگی ما در یک قسمت بدلیل کار های خدماتی بسته شده بود و ما کلا مسیرمون طبق تابلو ها تغییر کرد.ما با توجه به تابلو های مسیر یاب خیابونی می‌رفتیم که یهو رسیدیم به یه چهار راه و اصلان مسیر رو نشون نداده بودند که از کدوم سمت باید رفت .

    من گفتم به دلم افتاده که مستقیم بریم چهار راه رو که بعداً فهمیدیم اشتباه رفتیم و باید کلی کوچه پس کوچه بریم تا برسیم به مسیر اصلی مون در حین رفتن تو کوچه پس کوچه های شهر متوجه یه موتوری جلوی خودمون شدیم که یه خانم آقا یه بچه بینشون و یه بچه روی باک موتور جلوی پدرش نشستند ولی حالت بچه جلوی پدر به شکلی بود که معلوم بود بیهوشه.

    من خودمو رسوندم به موتوری گفتم بچه حالش خوب نیست. اونم گفتش آره داریم از مهمونی میایم یخورده بی حاله. آقا از من اصرار که نگه دار ببینیم چیشده بچه.

    خلاصه فهمیدم اینا یه دوقلو دختر اند که یه قلشون تب شدید به شکلی که بچه بیهوش شده بود.

    خیلی سریع زنگ زدم اورژانس از ماشین های عبوری آدرس اون محل رو پرسیدم و گفتمشون.

    توی ماشین چند تا بطری آب گذاشته بودم، منی که هیچوقت این کار رو نمی‌کردم.

    با این آب بطری ها دختر بچه رو خیس کردیم نقاط حساس رو و بچه بهوش اومد یخورده بهتر شد که اورژانس هم رسید و گفتند که شانس آوردین تب بچه رو آوردین پایین وگرنه خیلی خطر ناک یا منجر به مرگش میشد .

    بلاخره همونجا کار های اورژانسی شو انجام دادند و بردنش بیمارستان. پدر و مادر خود بچه خیلی هول شده بودند ،فقط گریه میکردند و کاری از دستشون بر نمی اومد.

    این در حالی بود که اونها داشتند می‌رفتند بیمارستان که خیلی دور بود از اونجا و زمان زیادی میبرد با اون ترافیک وحشتناک عصر گاهی.

    خلاصه

    چندین همزمانی رخ داد تا جون اون بچه نجات پیدا کنه خدارو شکر.

    مرسی از درس های خوبت استاد گلم خیلی دوست دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1842 روز

    «ذَ لِکَ الْـکِتَـبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ .[1]

    این کتاب بی هیچ شک هدایت کننده متقین است

    و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب

    و هر کس تقوای الهی پیشه سازد خداوند محل خروجی برای او قرار میدهد و از جایی که گمان نمیبرد به او روزی میرساند

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی…

    این آیات و خیلی از آیات دیگه در مورد تقوا صحبت کرده و ارتباط عجیب تقوا با روزی به غیر حساب و هدایت که خود

    هدایت یه قسم از روزی به غیر حسابه… چون اگه به غیر حساب نبود اسمش میشد پیش زمینه های فکری چون جزو

    احتسابات فکری ما میشد و دیگه اسمش هدایت نبود… در مورد این آیات و جملات ناب استاد درکی که پیدا کردم اینه

    که وقتی هدایت میشیم که پیش زمنیه ها رو بزاریم کنار… یعنی اون چیزهایی که تجربه کردیم… عملکرد مغز اینه که

    وقتی شرایطی رو تجربه میکنه برای اینکه مصرف انرژی رو کاهش بده و سرعت عمل رو بالا ببره اون شرایط رو بصورت

    پیوندهای سیناپسی ذخیره میکنه (شرطی شدن) و در شرایط مشابه بدون تفکر انجامش میده… این میشه همون

    عادت های ذهنی… نکته جالبش اینجاس که روشی که اون مسئله برای اولین بار حل میشه هدایت خداوند بوده ولی

    ذهن اون روش رو ذخیره میکنه و برای دفعات بعدی از هدایت اعراض میکنه و سعی میکنه همون روش رو تکرار کنه

    اما تفاوت از اونجایی شروع میشه که انسان تصمیم میگیره آگاهانه انتخاب کنه… و این آگاهی یعنی دریافت الهامات

    و طبیعیه که پاسخ این نوع عملکرد انسان هم میشه “بغیر الحساب” یا “من حیث لایحتسب”… و جالبه که خداوند

    در سوره بقره خیلی روشن این تفاوت رویکرد انسان رو نشون میده… ذلک الکتاب لاریب فیه … هدی للمتقین…

    وقتی انسان آگاه باشه و حضور داشته باشه و با ذهن نجواگر یکی نشده باشه که این با توحید و توجه دادن دائمی

    به این اصل که همون ذکر الهیه حاصل میشه که اسمش رو میزاریم مراقبه… این آگاهی یواش یواش حاصل میشه

    و به فراخور افزایش این آگاهی که همون تقوای الهیه که همون قدرت ندادن به ذهنه و قدرت و اصالت قائل نشدن

    برای ذهن و کل عالم پیرامونه که به قول خداوند “کل من علیها فان” همه چیزش فانیه ” و ” و یبقی وجه ربک…”

    فقط وجه پروردگار باقیست … به فراخور افزایش این آگاهی از محدودیت ها رها میشیم… هدایت ها رو دریافت میکنیم

    آرامشمون به واسطه نزدیک تر شدن به اصل و مبدا عالم بیشتر میشه و مسائلمون به راحت ترین شکل حل میشه

    شرطی شدن هم لازمه اما اولا برای اموری که تکرار میشن و نیاز به انتخاب و تفکر ندارن … دوما برای اموری که فرصتی

    برای تفکر در اونها نیست… مثلا وقتی توپی به سمت صورت ما پرتاب میشه باید مغز بدون ثانیه ای درنگ واکنش نشون

    بده… مسئله از اونجایی شروع میشه که ما این ذهن استدلالی رو که مثل کامپیوتر عمل میکنه و برای موضوعات مشخص

    استفاده میشه رو برای اموری که نیاز به حضور و انتخاب هست هم بکار بگیریم… انگار که دائما در حالت خلبان خودکار

    هستیم… این همون حالتیه که تهش میشه این که خداوند میفرماید “صم بکم عمی… کور و کر و لال شدن … ذهن بجایی

    میرسه که کل دریچه های دریافت هدایت و آگاهی رو میبنده…

    یاد داستان ثروت مند ترین مرد بابل افتادم که یجاش از قول یه ثروتمند بابلی در مورد رمز و راز ثروتش نوشته بود” من برای

    سرمایه گذاری هیچ وقت از آجر پز مشورت نمیگرفتم!!” … یعنی اون شخصی که آجر پز بوده دانشش در اون حد بوده اما

    در مورد سرمایه گذاری علمی نداشته و اقدام عملی موفقی نداشته و من منطقا نباید باهاش در مورد مسائل مالی مشورت

    کنم… حالا اسم آجر پزو بزاریم ذهن… خداوکیلی ذهن شرطی شده ای که انباشت اطلاعات سوخت شده قبلیه چطوری میتونه

    تو اموری که تاحالا تجربش نکرده مارو راهنمایی کنه؟

    ان شاالله که همگی با پیمودن مسیر توحید دروازه های ورود آگاهی به قلبمونو بازکنیم.در پناه الله یکتا سلامت و همیشه رو به رشد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1766 روز

      سلام ب شما دوست عزیزم

      کامنت تون چقدررر زیبا بود

      عجب آگاهی های نابی داشت

      چقد راحت و ساده منطقی کردین برای ذهنم جریان هدایت رو خدای من

      ذَ لِکَ الْـکِتَـبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ .[1]

      این کتاب بی هیچ شک هدایت کننده متقین است

      و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب

      و هر کس تقوای الهی پیشه سازد خداوند محل خروجی برای او قرار میدهد و از جایی که گمان نمیبرد به او روزی میرساند

      الهی صدهزار بارشکر بابت این آگاهی ها و این رزقی ک بهم داده شد

      من این آیاتو خیلی دوسدارم ولی تاحالا همچین درکی ازش نداشتم سپاسگزارم ازشما دوست عزیز

      اینکه گفتین:

      این آیات و خیلی از آیات دیگه در مورد تقوا صحبت کرده و ارتباط عجیب تقوا با روزی به غیر حساب و هدایت که خود

      هدایت یه قسم از روزی به غیر حسابه… چون اگه به غیر حساب نبود اسمش میشد پیش زمینه های فکری چون جزو

      احتسابات فکری ما میشد و دیگه اسمش هدایت نبود… در مورد این آیات و جملات ناب استاد درکی که پیدا کردم اینه

      که وقتی هدایت میشیم که پیش زمنیه ها رو بزاریم کنار… یعنی اون چیزهایی که تجربه کردیم… عملکرد مغز اینه که

      وقتی شرایطی رو تجربه میکنه برای اینکه مصرف انرژی رو کاهش بده و سرعت عمل رو بالا ببره اون شرایط رو بصورت

      پیوندهای سیناپسی ذخیره میکنه (شرطی شدن) و در شرایط مشابه بدون تفکر انجامش میده… این میشه همون

      عادت های ذهنی… نکته جالبش اینجاس که روشی که اون مسئله برای اولین بار حل میشه هدایت خداوند بوده ولی

      ذهن اون روش رو ذخیره میکنه و برای دفعات بعدی از هدایت اعراض میکنه و سعی میکنه همون روش رو تکرار کنه

      خیلی تحسینتون میکنم بابت درک زیبایی ک پیدا کردین

      من متوجه شدم ک پیش فرض های ذهنی

      یاهمون عادت های ذهنی هست ک نمیزاره من الهامات و دریافت کنم

      مسیر عصبی ک ذهن درست کرده و دوسداره تکرارش کنه چرااا چون براش راحته و انرژی کمتری مصرف میکنه

      تو بعضی موارد خوبه مث واکنش های سریع برای محافظت از جسمم

      مث وقتی ک توپ ب سمتم پرتاب میشه یا مث عطسه کردن ک چشما خود ب خود بسته میشه

      ولی من باید تمرین کنم ک ذهنم و از حالت خلبان خودکار خارج کنم

      تا بتونم الهامات و دریافت کنم و گرنه میشم جز افرادی ک تمام مسیرهای ارتباطی شون وبا منبع بستن و همون صم وبک هستند خدای من

      پناه میبرم ب تو از شر وسوسه های ذهن نجواگرم

      خودت هدایتم کن من بجز تو پناهی ندارم

      چقد زیبا گفتین رابطه ی

      تقوا و روزی بیحساب رو

      و اینکه خود تقوا هم خودش رزق بی حساب

      خدایا منو جز متقین خودت قرار بده

      خودت هدایتم کن ک بتونم از پس نجواهای ذهنم بربیام

      چقد قشنگ برام منطقی کردین عملکرد ذهن و دریافت الهاماتو

      اینکه باید آماده باشم و ذهنم و بزارم کنار بدون پیش فرض عمل کنم ب الهاماتی ک بهم گفته میشه

      ک همیشه منطقی نیستند

      فقط بهت گفته میشه ودر هرلحظه خداوتد داره ب ما الهام میکنه

      همین نوشتن ها وهدایت شدن ها هم کار خودشه

      هدایت خداونده الهی صدهزارررر بارشکرت

      سپاسگزارم ازشما

      ان شاالله خدا ب زندگیتون برکت بده عشق بده ثروت بده و حال خوب بده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        حسین و نرگس گفته:
        مدت عضویت: 1842 روز

        سلام خدمت خواهر گلم، واقعا این مطلب الهام خداوند بود که به قلبم نشست و خودمم این مطلبو نمیدونستم، همه ما تمام راه حل های بدیع رو که مثل جرقه در ذهنمون میدرخشه درک کردیم، این همون هدایته، گاهی وقتها یه نفر یه چیزی به شما میگه یا مطلبی میخونید یهو انگار یه چیزی تو ذهن جرقه میزنه… اما نکته ای که خدا انداخت تو دلم اینه که الهامات متناسب با ظرفیت ذهنی و پیش زمینه ها میاد، یعنی مثلا من تو مطالب قرآنی مقاومتم کمتره (نجواهام کمتره) بخاطر همین الهاماتم بیشتره اما تو زمینه مالی شرکم بیشتره ( مقدار شرک تو هر زمینه ای برابر مقدار نجواها و مقدار مقاومت ها) پس الهاماتم کمتره، ان شاالله خدا در تمام جنبه ها مارو به توحید ناب و رهایی از پیش زمینه های ذهنی برسونه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3887 روز

      به به واقعا حسین آقای عزیز و گرانقدر درود به شما

      ماشالله

      چقدررر کیف کردم

      من عاشق این نوع تحلیل هایی هستم که اینقدر زیبا اینقدر جامع انجام میشه

      چقدر من همیشه دوست داشتم به قرآن نگاهی علمی و کاربردی داشته باشم

      و واقعا دمتون گرم اینقدر عالی رابطه مستقیم بین کلام خدا رو با علم با نحوه کارکرد مغز و عصب شناسی در این کامنت از خودتون بجا گذاشتید

      هم علمی و هم منطقی

      واقعا همینه

      مغز با اینهمه زیبایی و عظمت و پیچیدگی تازه فقط یک پردازشگره

      و ما آگاهی ها رو از مغز نمیگیریم

      واقعا اطلاعات انباشت شده ی قبلی یا عادات کهنه و مغز قدیمی ما یا همون آجرپز معروف، صرفا برای یکسری فعالیت های محدود و مشخصی ماموریت داشته و ما اشتباها ازش کارهای دیگه رو میخواییم

      دمتون گرم

      همواره در موج شادی و ثروت و تندرستی باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حسین و نرگس گفته:
        مدت عضویت: 1842 روز

        سلام خدمت شما برادر گلم، آقا خدا شاهده همین مطالب هم از جنس همین آگاهی هاست … خدا به زنبور داره هر لحظه الهام میکنه، ما کم از زنبوریم؟ خانمم هدفونش یه مشکل پیدا کرده بود، بعد دیدم داره میخنده، گفتم چی شده؟ گفت من که بلد نبودم اینو درست کنم کی بهم یاد داد؟ دیدم راست میگه، هرچی از پیش زمینه ها نباشه ( که وسواس خناس هم از همین بخش میاد) هدایت الله هستش که راهو نشون میده، فقط باید متقی باشیم (آگاه باشیم) به قول معروف در خانه اگر کس است یک حرف بس است، که از خدا خواستم راه رسیدن به آگاهی رو نشونم بده، موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زهرا مهدوی گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    استاد جونم یه لحظه با خودم گفتم ببین زهرا اگه استاد میومد و طبق قرارش میخاست کسایی رو ببینه که نتایج عالی گرفتن تو نمیتونستی حضور داشته باشی اما خداوند جهان رو دگرگون کرد تا تو بشینی متمرکزانه روی خودت کار کنی تا یه فرصت دیگه .

    یعنی خداوند به من فرصت داد تا خودم رو به مداربالایی برسونم . استاد اشک ها و احساساتم امون نمیدن که بخام بگم ولی بخدا دیشب داشتم میگفتم من چقدر بهتر از قبل دارم حرفای شما رو میفهمم چقدر بهتر دارم عمل میکنم تو همین مدتی که اینترنت بسته بود انگار دستهای اغواگر شیطان بسته بود منم از بقیه موارد اعراض کردم و من بودم و سایت بهشتی شما ، هدایت ها رو هم تو همین مدت فهمیدم وقتی که قدم ششم و هفتم و هشتم رو گرفتم یعنی مدارم خیلی رفت بالاتر وقتی تو این مدت اولین درامدم رو گرفتم یعنی تغییر کردم که نتایج هم تغییر کرد. برای خدا کاری نداره که منو برسونه به فهم و مدار بالا وقتی که برای من استادم رو هدایت میکنه به سفری دیگه و جهانم رو جوری تنظیم میکنه که من بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم . من بنده عزیز خدا هستم که فرصتی دوباره بهم داد تا شما وقتی بیایید منو هم ببینید تو جمع دوستان. خیلی خوشحالم ازین هدایت ها خیلی خیلی راضی ام از خدای خودم

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    بنفشه رستمی گفته:
    مدت عضویت: 1450 روز

    به نام خدای هدایتگرم.

    خدایی که قوانینش ثابت و بدون تغییر است و تمام وعده هایش به حق. خدایی که وقتی سالها پیش یکی از بنده هایش به نام سیدحسین عباس منش ازش هدایت خواست و به الهامات قلبی اش قدم به قدم با ایمان و توکل قدم برداشت راه را برایش هموار کرد. تا جایی که هدایتش کرد به بهترین مکان و با رزق بغیر الحساب که بهش داد بتونه زیبایی ها ی جهان هستی رو از نزدیک ببینه به بقیه نشون بده که اونها هم از دیدن این همه زیبایی به وجد بیان و هر روز حس و حال توحیدیشون بیشتر بشه.

    خدایی که وقتی ازش با تمام وجود هدایت بخوای و به نعمت‌هاش توجه کنی و شکرگزار باشی جوری برات مهرها رو میچینه که خودت متحیر میمونی. بهت میگه بلیطت رو کنسل کن که الان وقت رفتن نیست، وقت رفتن تو به نازیبایی ها نیست. برات تراک کمپر جور میکنه و خودش میشه بهترینGPS برات، کسانی رو با بهترین همزمانی سر راهت قرار میده که بهت بگن الان تو این سفر کجاها برو که لذتش ببری.

    استاد وقتی میگی خدایا من میخوام رو دوش تو سوار بشم اونم گفته بفرما در بهترین آب و هوا شما را برده سوار هواپیمای شخصی کرده که از اون بالا زیبایی های بیشتری ببینید و لذتش ببرید و برای ما هایی هم که مثل شما میخوایم دنبال زیبایی باشیم ثبت و ضبط کنین و بهمون نشون بدین.

    هدایت میشین به وایت سند نشنال پارک و اینطور عاشقانه و عارفانه توی این فضای رویایی روحانی روی این شن های سفید مثل برف و نرم و لطیف زانو به زانوی عزیز دلتون که اینقد با شما هم مدار و هم فرکانس هست میشنید و دوربین رو روشن میکنین و برای ما از هدایت پروردگار میگید از گفتگوهاتون با خدا میگید از همزمانی و هم مکانی هاتون میگید که باورهای توحیدی ما هر لحظه پایه و اساسش محکمتر بشه. مگه داریم از این بهتر؟؟؟

    مگه داریم از این زیباتر؟؟؟

    این فایل به اندازه تمام سمینارهایی که قرار بود بیاین ایران و برگزار کنین به نظرم آموزنده بود چون همه چیز در این فایل به اندازه کافی گویا و فصیح بود.

    من همیشه صبح ها که وارد سایت میشم و فایل جدید میبینم کامنت میذارم این اولین بار است که نصفه شب از خواب بیدار شدم و واضح شنیدم که به من گفت برو کامنت بنویس. در مورد حس و حال الانم نمیتوانم چیزی بنویسم واقعا.

    ازتون بینهایت سپاسگزارم استاد عزیز و مریم بانوی گل. از خداوند میخوام که در بهترین زمان و بهترین مکان استاد تشریف بیارن ایران و من هم در مداری باشم که ایشون از نزدیک ببینم و در سمینارها شرکت کنم🙏🙏😍😍.

    الهی همیشه و در همه حال ما را به شنیدن الهامات خودت شنوا کن🙏🙏😍.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    فرشته باقری گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    عاقا من ی کامنت گذاشتم از داستان هدایتم رو این فایل ولی ی اتفاق جالبی افتاد امروز دلم نیومد بهتون نگم خودم خیلی ذوق کردم براش

    من گهگداری که میرم بیرون برای خودم خرید کنم ی چیز کوچولوهم برای دوست پسرم میخرم امروز پیش خودم گفتم خدایا خودت هدایتم کن ی چیزی بخرم که خوشش بیاد و خوشحالش کنه

    اول رفتم سمت لباس فروشی لباس بخرم پشیمون شدم (با خالم رفته بودم) بعد یهو خالم یه قهوه فروشی دید گفت چه باحاله اینجا گفتم بیا بریم داخلش رفتیم داخلش یه ماگ استارباکس دیدم خیلی خوشم اومد حسم گفت اینو براش بخرم

    بعدشم دوتا هات چاکلت گرفتیم اومدیم بیرون خوردیم هوا خنک بود خیلی چسبید جاتون خالی🤭

    خلاصه وقتی بهش پیام دادم گفتم همچین چیزی برات خریدم گفت باورت میشه قصد داشتم از اینا بخرم🥺😍😍 خودم واقعا دیوانه شدم اخه خدا چقدر خوبه من واقعا یک درصدم تو ذهنم این نبود ک ماگ بخرم

    واقعا خدا هدایت میکنه همیشه اگ از ته قلبمون بهش ایمان بیاریم❤🤝🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    یونس پریرو گفته:
    مدت عضویت: 3593 روز

    سلام به دوستان عزیزم

    اقا یک هدایت داغ داغ که مال همین امروزه رو میخوام براتون تعریف کنم که اتفاقا کاملا مرتبط با موضوع فایل امروزم هست

    اقا بنده یک خواسته ای داشتم اینکه تو پاییز برم یک جای جنگلی و اینها که قشنگ این پاییز رو زیبایی هاش رو لمس کنم ، که امسال زیبایی های پاییز خیلی خیلی برام بُلد شده بود ، خلاصه نظرم این بود که برم جنگلهای شمال بعد دیدم نه این اون جایی نیست که من میخوام خلاصه یه حسی در من بوجود اومد که اقا برو سمت نیشابور ، دیشب به دوستانم اعلام کردم که اقا فردا برنامه نیشابور هست اگر میان اعلام امادگی کنید که فردام بریم خلاصه جاتون خالی ما امروز رفتیم و فقط در همین حد که بریم نیشابور میدونستم ، هیچ جایی از قبل تعیین شده نداشتیم ، و امروز صب قبل راه افتادن هم با این تیت که هدایت میشیم و درخواست هدایت کردیم راه افتادیم ، اقا تو مسیر یک تابلو زده بود برای اولین بار در کشور یک شرکتی اومده بود هشتاد تا کروکدیل(تمساح) اورده بود و یک نمایشگاه طوری درست کرده بود قدم بعدی مشخص شد رفتیم به سمت اون نمایشگاه ، که روی تابلوهاش زده بود ساعت فعالیت از ۹ صب تا ۸ شب ، ما کی رفتیم ما ساعت ۷/۵ صب ، گفتیم انشالله که بازه ، اقا رفتیم دیدیم یک اتوبوس ادم قبل ما اونجا رفتن و قشنگ فضاش اماده بود ، اولین هدایتمون این بود که برای بار اول در زندگیمون چهارتاییمون داشتیم تمساح زنده میدیدم و کلی پرنده های زینتی هم داشته مثه بوغلمون ، مرغهای شاخدار اینها که یاد و خاطره بروبچ پردایسم برامون زنده شد ،

    اقا بعد از اونجا راه افتادیم برای مقصد بعدی که واقعا هیچی نمیدونستیم که تو جاده یکهو اسم یک روستا به چشمم خورد که روزهای قبلشم در موردش سرچی کرده بودم اقا رفتیم اونجا ، چه روستای زیبایی چه طبیعت واقعا دیدنی هر چی از زیبایی هاش بگم کم گفتم ، تقریبا یکساعتی اونجا بودیم کلی عکس و فیلم گرفتیم و لذتمون رو بردیم باز راه افتادیم

    مقصد بعدیمون شد خود شهر نیشابور که مادامی که وارد شدیم تو اینترنت زدیم جاهای دیدنیش کجای و ایناها که هدایتی ما وارد محله بالاشهرش شدیم ، که کلی ساختمون واقعا لاکچری و خوشگل ساخته بودن و درحال ساخت داشتن از اونجاییم که شغل ما املاک بود ، برامون جالب و مفید بود ، یک چرخی تو کوچه خیابونهاش زدیم ، بعد گفتیم کجا بریم کجا نریم ، هدایت اینجوری شد که تو همون سرچ های اینترنتی که داشتیم باغرود نیشابور ، برامون بُلد شد و گفتیم بریم اونجا ، اقا تو نشان مقصد رو تعیین کردیم و داشت ما رو میبرد سمت باغرود که وسطایه مسیر دیگه نشان رو قطعش کردیم گفتیم بقیشو دیگه خودمون بلدیم ، اقا نمیدونم چی شد که ما به سمت مسیری رفتیم که به یک دو راهی خوردیم که یک سمتش زده بود بوژان ، که اتفاقا تو مسیر یکی از دوستا از اونجا هم صحبت کرده بود که میگفت قبلا رفتم زیبایی هاشو تعریف میکرد که در همون لحظه دوستم گفتم احتمالا مقصد بعدیمون اونجا باشه اقا ما رفتیم اونجا و چه بهشتی بود چه طبیعی رو دیدیم واقعا جاتون خالی کلی درختهای رنگ و برنگ از همه رنگ داشت زرد ، لیمویی ، نارجنی ، صورتی ، سبز ، قرمز ، انواع و اقسام رنگهای پاییزی رو داشت که واقعا ادم دیوانه میشد از اون حجم از زیبایی و درختهای خوشگلی که اونجا داشت ، البته نا گفته نماند که تو مسیر یک درخت خیلی خوشگل و بزرگی بود که اونجا واستادیم به عکس گرفتن و اینها ، و اتفاقا صبی تو مسیر با بچه هام یک صحبتی داشتیم در مورد هدایت و تسلیم بودن و سرسپرده بودن در برابر خداوند و برنامه ریزی و چیدمان دقیق آن ، که صد البته تو همین سفر یکروزه کلی هدایتهای دیگه داشتیم که یکیش این بود که تو دره های بوژان یک نقطه واستیم یک جوب پر از آب داشت که من رفتم که یک جنددقیقه مراقبه کردم که خداوندم بهم یک الهام و خبر از یک اتفاق خوب در آینده داد که به از چنددقیقه که راه افتادیم برگردیم تو مسیر یک ده هزارتومنی و یک پنج هزارتومنی پول تو دل دره ای پوشیده از درختهای بهشتی پیدا کردم که گفتم مهره تایید الهام خداوند بهم بود که باز بعدش دو تا تلفن داشتم که باردیگر مهره تایید الهام خداوند محکم خورد ، و قشنگ باور وردم که قرار اون اتفاقه برام واقعنی رخ بده ، اینم آگاهانه نوشتم که یادم بمونه و انرژی قشنگ این الهام رو هم به اشتراک گذاشته باشم

    یا چند وقت پیش یک سفر یک و نیم روزه با همین دوستامون داشتیم که چقدر رویایی بود چقدر بهمون خوش گذشت واقعا یک سفر بیظیری بود

    یعنی استاد یکی از اون مواردی که انصافا از شما خوب یادگرفتم و انصافا نمیگم خیلی خوب بهش عمل میکنم ولی واقعا به نسبت افرادی که میشناسم بهتر به از حریان هدایت الله استفاده میکنم و بهتر با مقاومت کمتر به جریان هدایت الله دل میبندم و توکل میکنم ، خیلی واقعا خیلی مثالهای زیادی دارم یعنی هر روزه داره از این جنس اتفاقات و هدایتها برام رقم میخوره ، همین دیروز بنده شغلم املاکه به تنهایی ۱۸ تا بازدید داشتم ، و به غیر اون کلی کار انجام دادم که فقط میخوام بگم فقط الله میتونست برنانه ریزیشو دقیق و بی نقص انجام بده که به تنهایی واقعا ده ها کار رو تو یکروز انجام بدم ، یا همین دیشب یک هدایت دیگه ای شدم اینکه خیلی وقت بود تو نظرم که یک کت لی که داخلش پشمی باشه بخرم یک عکسی هم از تو اینترنت گرفتم بودم که خیلی مدلشو دوست داشتم و بعضی وقتا بهش نگاه میکردم و خیلی دوست داشتم که یک کت لی اون شکلی داشته باشم دیشب ، یک حسی تو وجودم شکل گرفت که اقا برم بیرون یک دوری بزنم بعد تو مسیر ایده های متنوعی میومد که کجا برم کجا نرم ایده اومد برم فلان فروشگاه ببینم کت داره بخرم اقا اولینش رو رفتم نداشت ، بعد رفتم فروشگاه بعدی اونجا داشت ولی سایز من‌ نبود که باز گفتم حالا که اومدم برم طبقات دیگشم ببینم(چون یک پاساژ بود) اقا رفتم طبقه اول اولین مغازه اون چیزی که میخواستم دقیقا مطابق همون عکسی که داشتم با یک قیمت خوب و مناسب داشت و خریدم که هر کی از دیشب منو میبینه میگه چقدر بهت میاد

    یا استاد کل معاملاتی که دارم تمامش هدایتی هست و بس برای همون که جنس معاملات من کلا با خیلی از همکارانم فرق میکنه ، از شروعش تا پایانش

    واقعا خیلی مثال دارم و هستش یا همین قبل این جریانات بهم گفته شد که اقا برو دلار بخر بیش از ۹۰ درصد پولمو دلار خریدم زمانی که دقیقا همه چی گل و بلبل بود ، و بعد این‌جریانات اتفاق افتاد و کلی سود مالی برام داشت ، این همون موضوعی هست که میگه از یک اتفاق یکسان افراد نتایج متفاوتی میگیرن ، یا همین چند وقت پیش ماشین خریدم به چه شکل رویایی و قشنگی برام هدایتها اومد و چه ماشین واقعا کم نظیر و قشنگ و عاالی خدا برام خرید و کارهاشو جفت و جور کرد

    شاید باورتون نشه دیشب تو ماشین داشتم با خدای خودم صحبت میکردم میگفتم خدایا من اگر هدایت تو نداشتم بدبخت میشدم ، واقعا برام جای تعجبه که ادمهای دیگه چجوری بدون هدایت الله دارن زندگی میکنن ، بخدا اگر از هدایت و حمایت الله رو از زندگی شخص من بگیرین ، دیگه هیچی نیست دیگه زندگیم هیچ رنگ و بویی نداره ، چون بدون اغراق هر آنچه دارم واقعا از لطف و موهبت هدایت و حمایت الله بود این زندگی که به لطف خودش دارم واقعا اعتبارش تماما به خودش برمیگرده ، اینو خودم به شخصه خیلی مفهمشش که هدایت الله چه کارها برام نکرده و این نتایج الان من حاصل اعتماد کردن به هدایت الله هست

    و هدایت الله قانون داره ، قانونشم اینکه در هر لحظه کانون توجهمون رو به سمت دیدن نعمتهایی که داریم ، نکات مثبت خودمون توانمندیهای خودمون باشه ، توحهمون به اتفاقات قشنگی که چه برای خودمون یا افراد دور برومون میوفته باشه ،توجهمون روی دیدن نکات مثبت ادمها باشه و اعراض اگاهانه از نازیبایی های افراد و اتفاقات نازیبای دیگر باشه ، و هر روز برای تغییر باورامون وقت و انرژی بزلریم ، برای تغییر باورامون هزینه کنیم ، اینکه استاد میگن برای اینکه اعراض کنن نازیبایی ها و توحهشون رو کنترل کنن تصمیم گرفتن این سفر به دور امریکا حدید رو برن این دقیقا متعهد بودن به عمل به قانون هست و دقیقا سرمایه گذاری کردن روی باورها هست هزینه کردن در راستایه تقویت باورها ایمان و توکل هستش

    و واقعا دلی سپاسگذار خداوند برای نعمتهایی که بهمون داده باشیم در هر لحظه در هر ساعت و هر روز ، بخدا سپاسگذار بودن اصله اصل ، واقعا درهایی از نعمت و رحمت و ثروت و خوشبختی رو وارد زندگی و کسب و کارم ادم میکنه ، این دقیقا کارهایی هست که خودم هر روزه انجام میدم و نتیجشم دارم میبینم

    و این حرکت استاد رو واقعا تحسین میکنم که خیلی قشنگ نهایت سوء استفاده رو از قوانین دارن میبرن ، منظورم این هست که خیلی هوشمندانه اومدن یکبار هدایتهایی که داشتن رو به خودشون یاداور شدن ، یکبار ظبش کردن که با ظبط این فایل تا چندین روز انرژی این فایل ادانه داره و کل کانون توجه رو میزاره رو توحید روی هدایت الله روی برنامه ریزی دقیق خداوند ، که باز این اعمال خودش بر هدایتها و دقیق تر بودن و بهتر بودن هدایت ها می افزونه ، و باز برای امثال ماهایی هم که در مدار شندین و دیدن و خوندن هدایتهای خودمون و دیگر افراد هستیم برای ما هم کلی هدایتهای بهتر و قشنگتر و دقیق تر در راستایه خواسته ها و اهدافمون رخ میده

    واقعا استاد ، استادِ نهایت استفاده از قوانین هست واقعا مرحبا

    و اینکه استاد چه کاری آخه بخواین بیان ایران ، یه برنامه ای بریزید بیان ترکیه یا دبی که یک قدمی ایرانم هست و یک پایگاه اونجا بزنین برای ما هم رفت و امدش اسونه و به قول ما مشهدیا بیخ گوشمونم هست ، یه حسی بهم میگه این اتفاق میوفته …

    دوست داشتم این حال خوب امروز و اتفاقات قشنگ امروزم رو با شما دوستانم به اشتراک بزارم که هم به خودم کمک کرده باشم و هم به دوستان همفرکانسیم

    و یک جمله رو از قدم نهم جلسه دوم یا سوم ، یادگرفتم که اینم مینویسم که دوستان بهره ببرند در طول روز چندین بار تکرارش میکنم و واقعا کلی کلی ازش نتیجه گرفتم و بسیار برام کمکم کننده بوده ، اینکه

    خدایا من اماده ام من مهیا هستم من اجازه میدم من قلبمو باز میزارم ذهنمو باز میزارم من سرتاپا گوشم من گوش به فرمانتم که مرا به راه راست به راه کسانی که له انها نعمت داده ای به مسیر صحیح به مسیر درست به مسیر سالم که توش پر از نعمته پر ثروته توش پر از برکت پر از اتفاقات قشنگه پر از خوشبختی سلامتی و سعادت هدایت کنی من اماده ام من مهیا هستم من قلبمو بازمیزارم من اجازه میدم که مرا هدایت کنی

    منو هدایت کنی به مشاورهای الهی عالی که به مشتریانم بگم به ایده های ثروتساز عالی و معامله ساز عالی و دقیق هدایت کن

    به مسیر برکت هدایت کن به باورهای نگرش ها و دیدگاه های توحیدی ثروتمندکننده قدرتمند که هم برای خودم تکرار بشه هم بشه مشتریام بگم تو بازدیدام تو جلساتم بیانشون کنم و نشر شون بدم

    خدایا بسم الله دست منو بگیر

    دست من تو دست تو منو امروز و هر روز و هر لحطه و هر ساعت دست من تو دستای تو منو ببر به اونجایی که باید برم که به پیشرفت و خوشبختی من کمک میکنه ، ببینم بشنوم بخونم ببویم لمس کنم احساس کنم درک کنم توجه کنم آن چیزی که به پیشرفت و خوشبختی سعادت من کمک میکنه خدایا من اماده هستم ، من خودم رو در آغوش تو رها کردم

    خدایا سکان زندگی و بیزینس من دست تو

    فرمون دست تو ، من اماده ام من رهایم من اجازه میدم

    منو ببر به مسیر برکت برکت و فزونی به مسیر که توش پر از نعمته پر از لذته پر از ثروته پر از برکته پر از خوشخبتیه هدایت کنی ، من خودمو در اغوش تو رها میکنم ، به من بگو با من صحبت کن از بینهایت طریق و دستانی که داری من اماده ام من‌ مهیا هستم ….

    امروز روز منه دست خدا تو دستمه زندگی مال منه

    و امروز میخوام اندازه صد سال زندگی و کار کنم و لذت ببرم

    نتیجه گرفتن از اون عبارات باور قلبی ، باور بنیادین ، باور و اعتقاد قلبی و راسخ میخواهد ، صرف یک تکرار نیست ، باور کردن اون جملات هست که نتیجه رو تعیین میکند ، اینم گفتم که یه وقت اشتباه برداشت نکنین فک کنین با خوندن یک جمله دیگه همه چی کن فیکون میشه نه با باور کردنشون با پذیرفته بودنشون هست که کن فیکون میشود

    وقتی میگه خدایا من اماده ام من اجازه میدم من تسلیم و سرسپرده پلن خداوند هستم ،

    دیگه غر نمیزنی دیگه نق نمیزنی ، دیگه قضاوت نمیکنی اتفاقات رو ، دیگه برچسب خوب و بد نمیزنی ، و دیگه عجله ای نمیکنی ، دیگه نگران نیستی و آرامش داری و کارهایی که بهت گفته رو میگی چشم و انجام میدی و وابسته نتیجه نیستی چون اعتماد داری به خداوند و قدم برمیداری و حرکت میکنی و انگیزه داری و امید داری و حرکت حرکت میکنی قدمهایی که بهت گفته میشه رو برمیداری ، میری تو دل ترسات ، میری تو دل مقاومتایه ذهنیت …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 900 روز

      به نام الله یکتا

      چقدر کلامت نفوذ میکنه در قلبم

      حقیقتی پاک از نگاه تو به قوانین و درکش و تکرارش و بیانش باعث رسوخ در قلب ها میشه

      کلامی از الهامات پاک و دقیق خداوند

      خدا رو شکر میکنم که هدایت شدم په کامنت‌هایی که میذاری و هر کدومش چراغی است از طرف الله برای من تا هدایت بشم به راه بهتر

      ممنونم ازت

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 900 روز

    به نام الله

    همزمانی ها که هر روز اتفاق می‌افتد و الهامات که بی درنگ گفته می‌شود در همون سطح ارتعاشی که هستیم اما کو گوش شنوا و کو اون اعتماد به خدا….

    میری استکان بیاری از آشپزخونه به تعداد نفرات،الهامت میگه یکی بیشتر ببر،در صورتی که اصلا منطقی نیست توی این موقع از روز با این شدت بارون کسی بخواد بیاد و نیم ساعت بعد یه مهمون میاد که روز روزش نمیاد چه برسه به این هوا و بارون و اونم پیاده بیاد،میری روغن بخری یه دفعه چشمت رو می‌اندازه روی چسب مایع و همینجور الکی میخریش و شب توی خونه میگن وای از کجا میدونستی برای همین امشب من چسب میخواستم و یادم رفته بود بگم بخری….

    میخوای بری یه جایی که همیشه میرفتی و مقاومت شدید همسرت رو میبینی و بعد میفهمی فلان آدمها اونجا بودن که از شهر دیگه اومدن و طرز فکر و فرکانس منفی دارن همیشه و امروز فهمیدم که مهم نیست تو چقدر بخوای،جهان نمیذاره بری جایی که با ارتعاش تو همخون نیست…

    میخوای فردا بری فلان شهر،حرف نشدن و فعلا نمیشه میاد وسط و تو الان آرامی و مطمئنی که این راهشه و این به نفع من است…

    میخوای بری یه قهوه بخوری از جای همیشگی و بین مسیر یه کافه جدید رو بهت نشون میده و قلبت میگه واستا همینجا بخور و مگی نه میخوام برم جای همیشگی و میری میبینی بسته است در صورتی که همیشه باز بوده…

    میگه پاشو برو فلان جا،وقتی میری میفهمی که وای چقدر خوب شد اومدم و یه موقع میگه نرو و تو میری بعد میبینی که واقعا درستش این بود که نیای چون نه تنها کارت نشد بلکه یک سری مسائل هم برات پیش اومد و یا مثلا ترافیک شدیده…

    رفتم یه شهر دیگه برای یه کار اداری و هم خرید ماشین،شب قبلش با یه نفر هماهنگ کردم که ماشینش رو ببینم از طریق سایت دیوار و اون آدرسش رو گفته فلان جای شهر شیراز مثلا پایین شهر،گفته شما باید بیای ببینیش و کار من بالاشهر بوده و به خودم گفتم کارم تموم شد میرم دیگه،همونجا توی همون اداره یه حسی گفته بهش زنگ بزن و اصلا منطقی نبوده در اون زمان و من زنگ زدم و گفتم کجایی و اون شخص گفت سر فلان خیابون و من اومدم پایین دیدم دم در همون اداره واستاده و میگه من کار داشتم یه سر اومدم اینجا و اگر 1 دقیقه بعدش هم من زنگ میزدم اون رفته بود از اونجا(یعنی دقیقا در همون لحظه که خدا به من گفت زنگ بزن دقیقا همون لحظه درست بوده)یعنی این حرفها رو شماها باور میکنین وگرنه به هر کی بگی میگه دروغ میگی….

    با این فایل ایمانم سر سوزنی بیشتر شد به الهامات و از خداوندم میخوام که هر لحظه منو بیشتر متوجه الهامات کند و عمل کردن بهشون…

    هزاران مثال دیگه دارم که بزنم از همزمانی ها و هدایت ها که انشالله در فایلهای دیگه میگم…

    سجده میکنم به درگاه تنها قدرت جهان و ممنون از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3887 روز

      به به

      درود بر شما آقای اسدی عزیز

      بسیار لذت بردم چقدر خوب تجربه هاتونو نوشتید

      چقدر نکات ریزی هر روزه وجود داره واقعا که باعث میشه دقت و تیز حسی آدم هر دفعه بیشتر و ایمانش و اعتمادش به حضور و کارکرد این نیرو قوی و قوی تر بشه

      من همین چند روز پیش رفته بودم سوپر گوشت، میخواستم گوشت گوسفندی بگیرم عهد همون روز نداشتند و گفتن که امروز کشتار داره میشه تا بیاد برامون فردا میشه، با اینکه سوپر گوشت بزرگی هم هست،

      من گفتم گوشتمون آخراشه احتمالا بگیرم که برای فردا پس فردا داشته باشیم، بعد نگرفتمو ولی گوشت مرغ گرفتم و اومدم خونه دیدم بابا فعلا گوشت گوسفندی هنوز داریم که به اندازه کافی. و فهمیدم به نفعم شد و قرار نبوده بگیرم

      خدایا شکرت هزاران بار. هیچ وقت به ظاهر امور نباید نگریست. برای همین نه دیگران رو بلکه شرایط ظاهری رو هم نباید قضاوت کرد

      هیچ وقت هیچ چیز اون طور که بنظر میاد نیست! این یک قانون و اصله

      دوباره مینویسم:

      هیچ وقت هیچ چیز اون طور که بنظر میاد نیست

      هیچ وقت هیچ چیز اونطور که بنظر میاد نیست اینو هی باید برای خودم تکرار کنم تا بیادم بمونه

      چقدر لذت میده وقتی ادم همش داره با این نیرو کار میکنه یه حس خیلی خوبیه نه تنها نفع ها و دستاوردها خیلی آدمو خوشحال میکنند

      بلکه همین حس معنویت و احساس کردنش که انگار یکی باهات داره میاد همه جا و داره باهات حرف میزنه هر جا که تو باشی و نباشی

      چقدر قشنگه این حسش

      چقدر ذوق برانگیزه

      چقدر به آدم اعتماد به نفس و قوت قلب و آرامش میده

      چقدر آدم هم صحبت خوبی داره

      آدم احساس تنهایی نمیکنه

      آفرین به شما

      همواره در مسیر هدایت و شادی و شعف و پیشرفت بیشتر باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: