پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوندهدایتگر
سلام براستادعزیزم وخانم شایسته ودیگردوستان خوبم دراین سایت الهی
وای عجب فضایی عجب شن های سفیدوزیباایی
اولش که استادگفتنداینهابرفه من یکم شک کردم وحس کردم که این هاشن هستندبعددیدم که استادگفتند این هاشن هستندوچقدرفضافضای الهی وروحانی بودکه من کاملاحسش کردم
چقدرزیبایی دراین کشوروجودداره که خداوندهدایت کردبه این فضاکه انرژیش به ماهم برسه واستادفایل ضبط کنه ودرموردهدایت الهی صحبت کنه
وقتی استادگفتندکه میخواستم بیام ایران ودوستان روببینم یهوبه خودم گفتم اگه استادبیادایران فقط باکسانی ملاقات میکنه که نتیجه زیادی گرفتندمخصوصامالی ولی من هنوزنتیجه هام زیادنشدندوازخدامیخوام من رودرهم زمانی وهم مکانی برای دیدن استادقراربده که بتونم باکوله باری ازنتایج مخصوصامالی بااستادعزیزم دیدارکنم واشک شوق بریزم
بریم به پاسخ سوال استادعزبزم درموردهدایت الهی وهم زمانی ها
۱-من اززمانی که دارم روی خودم کارمیکنم وارامش دارم به مکان هایی هدایت میشم برای کسب درامد که فضای بهترومثبت تری داره درمحل کارم همه بامن خوبندوبه هم احترام میزاریم ومن روددست دارم ودیگه اون تنش هاوتضادهایی که درمکان های قبلی کاریم بوده الان نیست واگرم باشه خیلی کمترشده واین به خاطرتوجه به خواسته وزیبایی هاست
۲-همین دیروزیک جلسه کاری ومالی داشتم که یکی ازدوستانم دراین قراردادهم حظوردارندولی درجلسه دیروزنبودندوبه صورت اتفاقی باایشون تماس گرفتم وایشون نزدیک دفتربودندواومدندداخل دفتروکارراحت ترپیش رفت باوجودایشون یک هم زمانی ومکانی عالی رخ داد
۳-همین هدایت شدن من به اموزه های استاد که درزمان مناسب ومکان مناسبش هدایت شدم دریک مکان پرازانرزی مثبت ودرشرایط بسیاربدی که داشتم ازهمه لحاظ هدایت شدم وخداونددست من روگرفت وبه درخواست من پاسخ داد
وخیلی موارددیگه بوده که کامنتم طولانی میشه
این روزای ایران که این درگیری هاوجودداره من هم دارم یعی میکنم که به زیبایی هاتوجه کنم و این افرادی که میان اعتراض میکنن نمیتونن باجنگیدن تغییری درزندگیشون ایجادکنندواصلاح کنندوهمیشه درحال بدومشکلات اقتصادی قراردارندتازمانی که بمیرندکه فکرمیکنندبایدحکومت عوض بشه ورهبرعوض بسه تارندگیشون تغییرکنه ولی من سعی میکنم که عوامل بیرونی روباعث مشکلات خودم ندونم وعوامل درونی روباعث بهبودزندگی خودم بدونم
وقتی باورهات درسته وقتی به خواسته هات توجه میکنی جهان لاجرم شمارودرمدارزیبایی هاوشرایط عالی قرارمیده وبه سمت زیبایی های بیشتروادم هاوفرصت های عالی هدایت میشی این یک قانون بدون تغییرخداونده وهرگزتغییرنمیکنه
خدایاازت میخوام که باقلبم بامن صحبت کنی
میخوام روی دوش توسوارشم وروی شونه تومیشینم تومنوببرتومن روهدایت کن کمکم کن بگوچکارکنم
خدایامن دست توروبازمیزارم وتسلیم توهستم ورهاهستم
خدایامیخوام صداتوبشنوم
ایاک نعبدووایاک نستعین
خداونداتنهاتورامیپرستم وتنهاازتویاری میجویم
خدایاماروبه راه راست به راه کسانی که به انهانعمت داده ای نه راه کسانی که به انهاغضب کرده ای ونه گمراهان هدایت کن
الهی امین
احمدفردوسی
یک فردخوشحال وشادوارام❤❤❤😍😍😍😍
عاشق همتونم ❤❤❤
ردپای روز 132
روزشمار تحول زندگی من فصل پنجم
پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
به نام خداوند هدایتگرم که تمام راهها و درها را برایم باز و آزاد و آسان و دلپذیر کرده است..
خدایااا از اینکه در مدار و ارتعاش دریافت نشانه ها و هدایت های الهی ام هستم مممنون و سپاسگذارم
خدایااا شکرت خدایااا من از درک همزمانی ها و هماهنگی هایت عاجزم
سلام به روی ماه استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم
سلام به تمام فرشتگانی که در این سایت بینظیر الهی ساکن هستند
و همسفر این کشتی ستاره نشانند..
پیشاپیش از استاد خردمند و آگاهم بخاطر این آگاهی های که در این سایت ارزشمندمون قرار دادند تشکر و قدردانی می کنم ممنون و سپاسگذارم استاد عزیزم
خدایااا خودت هدایتم کن و با من حرف بزن
با بهترینع بهترین هدایت هایت و صدای بلند الهام و شهود و خواب و رویا .. چشم و دل من رو روشن کن تا بتوانم نشانه های واضح و آشکار پر رنگ ترا ببینم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و آگاه شوم و بی درنگ اطاعت کنم
خدایاااا خودت من را هدایتی کن به سمت تسلیم بودن در برابر خودت
بنام خداوندی که یگانه خالق جهان هستی است که من رو خالق اهداف و خواسته ها و آرزوهای مقدس الهی ام آفرید..
اول از همه برای این فیلمبرداری های زیبا و اون آهنگ زیبای ملکا ذکر تو گویم که مخصوص این سفر ملکوتی و روحانی بود رو انتخاب کردید ممنون و سپاسگذار و تحسین میکنم
استاد عزیزم اینقدر این فایل ها ی آموزشی و آگاهی دهنده رو نگاه کردم که مدام به این زیبایی ها هدایت میشم
استاد جان یک داستانی یادم اومد که قبلنا در یکی از فایل های سفر به دور آمریکا نوشته بودم و چون با این فایل پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی همخوانی داره اینجا هم می نویسم
رفته بودم سمت تهرانپارس .. بعدش رفتم بسمت فلکه اول بغل نانوایی اونجا یک کلید سازی بود که می خواستم یک کلید درب ورودی حیاط رو بسازم دیدم هنوز آن شخص بساطشو راه اندازی نکرده .. پیش خودم گفتم .. اشکالی ندارد عوضش میرم نانوایی تا این آقا پیداش بشه .. (هدایت ها و همزمانی ها ی بینظیرم)
وقتی وارد نانوایی شدم دیدم یک نانوایی بزرگ که یک سمتش توی یک فضای بزرگی سه تا شاطر نان سنگکی با لباس های فرم و پیش بند و کلاه سفید مشغول نان پزی هستند یک نان بزرگ کنجدی درخواست کردم … و یک سمت دیگرش نان بربری درست می کردند.. به اون آقای جوانی که داشت نان بربری درست می کرد رو کردم و خیلی هم خوش اخلاق بود گفتم .. چقدر نان هاتون رو خوشگل درست می کنید و برشته و پر کنجد و عالی یکی از این خوشکلاشو برام بزن… یعنی داشتم بنوعی کارشون رو تحسین می کردم چون به دیدن زیبایی ها و بعدش تحسین آنها بلطف استاد عزیزم عادت کردم .. بعدش در ادامه بهم گفت :ما انواع دانه ها رو می تونیم براتون روش بریزیم چی دوست دارید ؟؟؟ .. گفتم مثلاً چی دارید ؟؟؟
گفت.. تخم آفتاب گردان .. سیاه دانه .. کنجد .. خشخاش.. سبزیجات و غیره…
یهو یک آقایی کنارم اومد و گفت مگه خشخاش هم دارید؟؟؟..
آقا نونوا گفت.. بله که داریم
بعدش رفت زیر میز ی کم خشخاش مثل پودر رو ریخت کف دست من و بهم گفت بخور .. خیلی خاصیت داره .. منم تست کردم و بهش گفتم طعم و مزه اش مثل گاه میمونه… گفت آره ولی روی نان خوشمزه میشه..
خلاصه صحبت بالا گرفت و منم شروع کردم از خودم صحبت کردن ..
گفتم من هتلداری خوندم . زمانی که میرفتم فنی حرفه ای امتحان بدم. یکی از رشته هاشون مدرک نانوایی بود که انواع و اقسام نان ها رو بصورت تخصصی درسشو امتحان میدادند خیلی منم دوست داشتم که نانوایی رو هم بطور تخصصی یاد می گرفتم ولی من آن موقع داشتم در یکی از رشته های شیرینی پزی و آشپزی درجه یک و دو مدرک می گرفتم . و چون خیلی به خمیر علاقه دارم توی فر خانه نان بربری و نان باگت درست کردم …
گفت اون نونی که شما درست می کنید با مال ما فرق می کنه
بعدش گفتم.. خوب من خمیر مایه و تخم مرغ هم بهش میزنم و خیلی هم خوب شده
گفت. .. آفرین .. درسته .. ببین این خمیر مایه ی ما خیلی عالیه .. کیلویی شصت هزار تومانی است ( البته قیمت سال پیش).. بعد رفتم پشت میزش و به گونی های این دانه ها و این چیزهایی که معرفی کرده بود نگاه می کردم ..
بهم گفت.. بیا بهت از این خمیر مایه ها بدم و ببر باهاش نون درست کن. و ببین چی میشه.. گفتم خمیر مایه خودم دارم ….بعدش یهو دیدم به اندازه ی یک استکان برام ریخت توی کیسه فریزیری و گره زد .. خیلی خیلی از این سخاوتش خوشم اومد و ازش تشکر کردم .. بعدش همین طور سمت آن دستگاه تنور بزرگ رفتم که ببینم سیستم کارایی ش چطوریه.. تنورشون مجهز به دستگاه های قوی ماشینی بود.. گفتم.. این تنور فقط شعله های زیرش روشنه ؟؟؟
گفت .. نه . باید هم بالای تنور روشن باشه و هم زیر تنور که حرارت از دو طرف داشته باشه..
بعدش اومد نان بربری هایی که خمیرشو روی میز چیده بود رو مرتب می کرد و مایه ی آبکی خمیری روش ریخت و مشغول فرم دادن خمیر بصورت کشیده. کشیده با پنجه روی خمیر فرم میداد و بعدش با یک حرکت های جالب گذاشت توی تنور گردون …. حالا منم مثل یک شاگرد کنارش ایستاده بودم هی تحسینش می کردم.. در ادامه دیدم .بعد از چرخش یک دور تنور نان ها ی پخته شده دارن نمایان میشن میان بیرون .. از میان آن نان های پخته شده یکیش خیلی خوشگل بود یک نان خوشگل که رُخش بطور لانه زنبوری کشیده شده بود نمایان شد….با خوشحالی و ذوق. به نانوا گفتم … ووووااااایی. چقدر این نان خوشگل شده و چقدر هم پر کنجده….
با خنده گفت.. اینو مخصوص شما درست کردم.. ی نونی برات درست کردم که هر روز بیایی اینجا نون بخری..
گفتم. آخه من که اینجا زندگی نمی کنم … من پردیس هستم ( قربون اسم پردیس برم که همش یاد پرادایس بهشتی خودمون میوفتم )
بهش گفتم اسم تون چیع؟؟؟
گفت . ابوالفضل
گفتم.. آقا ابوالفضل.. . من اصلا شهر و شلوغی و ترافیک ماشین ها و آدم ها و آپارتمان های تو در توی شهری رو دوست ندارم.. اصلا دوست ندارم در قید و بندهای قوانین شهری باشم .. تهران رو دوست ندارم دوست دارم آزاد زندگی کنم
دوست دارم در آزادی زمانی و آزادی مکانی زندگی کنم.
دوست دارم در هوای آزاد طبیعت زندگی کنم..
بعدش گفتم.. میدونی چیع؟؟؟
من کلا از آدمیزاد بدور هستم.
من یک جایی دوست دارم زندگی کنم که فقط طبیعت رو ببینم .. یعنی دوست دارم خانه ام جوری باشه که پنجره های بزرگ داشته باشه که از هر سمت خونه ام کوه و دشت و رودخانه و دریاچه و دریا و درختان سرسبز و چمن و آسمان آبی و باران و مه و خورشید و ماه و ستارگان و هوای تر و تازه و لبنیات کوهستانی رو ببینم و تنور داشته باشم و سبزیجات بکارم و غیره…
گفتم ….آقا من از چهار صبح بیدار میشم برای مدیتیشن و سپاسگذاری کردن از خداوند …
دوست دارم با خداوند بخاطر این زیبایی هایش بلند بلند صحبت کنم شوق و ذوق مو نشون بدم و سپیده دم. و اون لحظه ی طلوع خورشید رو از اون دور دست ها بطور نامحدود ببینم … آقا من اصلا شهر رو دوست ندارم .. الان هم توی پردیس اون آخرهاش که دو تا خیابان به کوه هستش رفتم که همیشه میرم اون بالای کوه تپه ی نزدیک خونه ام و از اون بالا به شهرم نگاه می کنم و از خداوند بخاطر این زیبایی هایش تشکر می کنم.. و میگم…. خدایااااا چی میشد یک قصری بالای این بلندی داشتم که حیاط وسیعی داشتم و همه ی سبزیجات و انواع و اقسام درختان میوه رو داشتم و گل های آفتاب گردان می کاشتم و فقط در مواقع خاصی میرفتم شهر…
خلاصه. یهو دیدم تمام شاطرها دست از کار کشیدن و اون چند نفری که اون طرف ایستاده بودند ( اون وقت خلوت روز ساعت 10 و یا شاید 11 روز ) اونجا بودند همین طور داشتند منو با تعجب نگاه می کردند و گوش میدادند…
انگار داشتم. یک داستان رویایی تخیلی و شگفت انگیز فوق العاده بدور از ذهن رو براشون می گفتم.. از نگاه تعجب انگیز آنها خودم هم تعجب کردم که نکنه بیراهه چیزی گفتم و خودم خبر ندارم!!!!!
خلاصه … دوستان عزیز و نازنینم استاد جان بعدش میدونید چی شد؟؟؟؟!
اینجای داستان خیلی جالب شد..!!!!
یهو اون آقا ابوالفضل جوان شاطر نان بربری . مبایلشو روشن کرد و که ی چیزی رو بهم نشون بده . گفت. …
شما باید بری روستای ماااا..
گفتم.. روستاتون کجاست؟؟؟
گفت .. سی کیلو متر اونور تر از بلده مازندران…
گفتم.. بَلده !!!!!؟؟؟ همون شهر نیما یوشیج خودمون ؟؟؟؟
گفت آره… ولی ما آخرین ده و روستا هستیم .. سی کیلو متر بعد از بلده.
گفتم اتفاقا چند روز پیش یکی از همسایگان ام از ویلایی که اونجا داشت صحبت می کرد.. حدودا ی شناختی ازش دارم..همزمانی ها رو فقط ببینید
گفت .. بیا عکسشو بهت نشون بدمممممم
استاد جان .. دوستان عزیزم
خدا شاهده . خدا شاهده . خدا گواهه که وقتی عکس رو بهم نشون داد دقیقا همین فایل هایی که در سایت مون هست رو دیدم
آسمان به همین آبی رنگ که البته ارغوانی سرمه ای .. نمیدونم چه رنگی بگم که آنقدر آبی رنگش زیبا بود و یک ابر سفید زیبا به همون قشنگی که توی فایل هامون هست … همون چمن ها و دشت سرسبز وسیع با تپه های درختان سرسبز .. با خانه های سقف شیب دار با فاصله فاصله از هم .. و یک چشمه ای معروف به هزار چشمه ( البته فقط یک چشمه آب روان در اون عکس دیدم گویا قدیما چشمه های زیادی داشته و یا شاید هم چندین چشمه بهم وصل بوده که این نام هزار چشمه رو براش گذاشته بودند ) .. استاد جان دقیقا شما در فایل هاتون گفتید که این مناظر شبیه کارت پستال هستش .. بخدا دقیقا انگار داشتم توی صفحه ی مبایلش کارت پستال سویس. و یا همین فایل سفر به دور آمریکا رو میدیدم…
آقا من همین طور خیره داشتم اون عکسها رو نگاه می کردم و هی تحسین می کردم .و می گفتم به به به به
بعدش گفت این که چیزی نیست بیا یک منظره از همینجا توی فصل زمستان و برفی شو نشونت بدم.
وووووووواااااای دیگه دیوانه شدم و رفت .؟.
خدایااآاا. صحنه ای از زمستان برفی .. آنقدر سطح اون تپه ها ی برفی قشنگ بود خوشگل و زیبا بود . که گفتم آقا ابوالفضل من خیلی دوست دارم برم اونجاااا ( مثل همین صحنه های شنی سپید. برفی)
کسی رو می شناسی که یکماه بهم اجاره بده و برم اونجا بمونم ..
گفت . زمستانش خیلی خیلی سخته …
گفتم . حالا زمستان که نه .. ولی فصل پاییز ش و بهارش رو دوست دارم برم اونجا..
گفت .. اونجا فکر نکنم کسی اجاره بده .. اگر هم اجاره بده ماهی یک تومان و یا شاید دو تومان باشه..
بعدش بهم گفت .. اصلا برو پیش پدر و مادرم بمون ..
من بهشون زنگ میزنم و خبر میدم که میری اونجا .. اصلا شاید خودممم بیام..
بعدش شماره. رد و بدل کردیم و خیلی خیلی ازش تشکر کردم و گفتم…. باور کنید ایندفعه فقط از پردیس بخاطر این نانوایی میام اینجا نان میخرم ..
بعدش همشون با هم خوشحال شدند و خندیدن و و گفتند بیا بیا ااآااهاهاهااااا..
دوستان عزیزم این شرایط بودن من در اون نانوایی شاید یکساعت بیشتر طول نکشیداااااااا حتی شلوغ هم نبود یعنی مشتری ها میومدند و تند تند نان هاشون رو خرید می کردند و می رفتند (باورهای منطقی فراوانی) و برای من خیلی دلنشین بود که نعمت دیدن این زیبایی ها و روابط خوب و عالی رو خداوند به من عطا کرد..خدایاا شکرت
هدایت و نشانه های خداوند آنقدر زیاد و چشمگیر هست که فقط توجه و کنترل ذهن رو میطلبع … البته یکی از چند نمونه ای که در ارتباطاتم به آدم های خوب و عالی و درست و مناسب برخورد کردم یکیش همین آقا ابوالفضل دوست داشتنی بود که شاید سنی بیش از سی سال هم نداشت و فوق العاده بچه ی خوب و مهربانی بود خدا رو شکرت .. که همش به آدم های خوب و عالی روبرو میشم که اگه بخوام داستانش رو اینجا بنویسم صدها برابر این کامنتم طول می کشه..
فقط بگم . که بعدش اون کلید ساز چقدر توی کارش ماهر بود (نبودن اون کلید ساز در اون لحظه سبب خیر و برکت برام بود و همچنین انسان خوب و درستگار) بقول استاد عزیزم الخیر و فی ما وقع .. … بعدش سوار اتوبوس های پردیس شدم که پر شده بود و داشت حرکت می کرد که وقتی رسیدم به ایستگاه سریع سوار اتوبوس در حال حرکت شدم (اینم یک همزمانی که اصلا معطل و صف این چیزها نشدم) همون جلوی اتوبوس روی پله هاش نشستم که دو تا خانم همسفرم بودند که یکیشون خیلی مثبت بود و یکی دیگرشون هم در مدار آگاهی. و انگیزشی مثبت بود و کلی از قدرت ذهن برای خوب کردن و شفای بیماریش صحبت کرد خیلی لذت بردم و همش بهم می گفت: تا میتونی بنویس… بعدش ازم سوال کرد و گفت … شما چقدر می نویسی .!!!!؟؟؟؟
با خوشحالی گفتم من صدها صفحه روز و شب می نویسم و شاید در طول سال هزاران صفحه رو می نویسم ( تازه خبر نداشت که چقدر اینجا توی سایت می نویسم خخخ)
خلاصه بعدش توی میدون پردیس پیاده شدم و تاکسی های محلمون رو سوار شدم که همه شون رو به اسم می شناختم و اونها هم خیلی خوب منو میشناسند بخصوص که من کلاه ماهیگیری سرم میذارم بیشتر توی چشم هستم زمستان ها هم فقط کلاه پشمی سرم میزارم .. خلاصه این راننده های خطی فاز هشت فوق العاده فوق العاده خوب و عالی هستند که اونها هم داستان های مجزای خوبی دارند که شاید ی روزی بیام یکی از داستان های فوق العاده عالی رو براتون تعریف کنم .. یکیشو اینجا مختصر می نویسم و دیگه تمامش می کنم ..اون آقای راننده ای که چقدر اطلاعات خوبی از ماشین بیوک شورولت آمریکایی داشت و مدام تحسین می کرد و از تمام لوازم ماشینی که چهل پنجاه سال پیش تعریف می کرد که تمام شیشه بالابرش برقی بود و چرم های صندلی و مبل ماشین چرم خالص بود و کلی اطلاعات قوی که داشت .
موقعی که سوار این تاکسی خطی شدم .. بخاطر آشنایی که با این رانندگان خطی تاکسی دارم کلی صحبت از آقا نانوا کردم و مدام داشتم از پخت نانش تعریف می کردم که اتفاقا ی تیکه نان به آقای راننده دادم و به یکی از مسافر تاکسی هم نان دادم . توی اتوبوس هم به اون دو تا خانم و آقای راننده ی اتوبوس هم از آن نان های خوشمزه دادم .. خلاصه بگذریم که داستان های هدایتی و همزمانی های من طولانیه !!!
به امید خداااا یک وقت دیگر میام راجب این داستان های هدایتی یک کامنت مفصل می نویسم
وای چقدر اون روز ها که این اتفاق های فوق العاده عالی رو تجربه کردم و احساسم خوبتر و خوبتر شده بود خاطره ی نشاط آوری برام ساخته شد و برای این کنترل های ذهنم و این همزمانی های درست مناسب که در مدار فرکانس من بودند از خداوند تشکر و قدر دانی می کردم خدایاااااا شکرت .. ممنون و سپاسگذارم و امروز هم بخاطر یادآوری این خاطرات خوب و خوش و مثبت اندیشی که در ذهنم مدام مرور می کنم از خداوند ممنون و سپاسگذارم خدایااآاا ممنون و سپاس بخاطر اینکه امروز توفیق نوشتن این کامنت رو به من دادی
خدایاااا شکرت که نعمت سپاسگذار بودن. روز افزون تر رو در زندگیم به من عطا کردی
خدایاااا شکرت بخاطر تمام این فایل های ببنظیری که سببب جذب دیده ها شنیده ها زیبایی ها و آگاهی های روز افزونم شده
خدایا شکرت بخاطر حضورم در این سایت گوهر نشان
خدایا شکرت بخاطر چشمان زیبایی که صبوری بخرج دادند و این کامنت منو خونده و لبخند توی چهره اش نشسته و دلش شاد شده
خدایا شکرت بخاطر داشتن چنین استادان عزیزی که لطف خداوند شامل حالم شد
خدایااااا شکرت بخاطر سلامتی و تندرستی کامل استادان عزیز دلم خانم شایسته جانم و استاد عباسمنش نازنین
خدایا شکرت بخاطر مدیر فنی سایت آقا ابراهیم عزیز و خانم فرهادی مهربان
خدایااااا شکر گذارم شکر گذارم شکر گذارم
ارادتمند همیشگی شما عزیزان
رویال مهاجر سلطانی
IN GOD WE TRUST
بنام خداوند جان آفرین
خدایاااااا شکرت که امروز هم قدرت خداوند من رو بسمت بهترینع بهترین و زیباترین و آگاهی روزافزونم در جهت مسیر درست و مناسب هدایت های
الهی ام هدایتم کرد
سلام استاد نازینم 🙏🍂🍁🍁🍁💎🌳🌲🍀🍀🌱
سلام خانم شایسته ی مهربانم 😍🙏
سلام دوستان همراه همیشگی در این سایت گوهر نشانم💎💎💎💎🙏😍😍😍
این مبحث هدایت الهی و همزمانی چقدر با امروزم همزمانی فوق العاده ای داشت بخصوص در این شرایط حساس امنیت کنونی و…
خانم شایسته ی مهربانم وقتی شما همزمانی های خوب تون رو لیست کرده بودید چقدر برام درس داشت اینکه هم یک یادآوری و مروری به نکات مثبت و زیبایی ها و همزمانی ها داشت و هم با مرور این نکات به زیبایی ها و همزمانی های بیشتر و بهتر و قشنگتری هدایت می شوید و به من یاد دادید که تمام لحظه های خوبمو بطور مداوم بخودم یادآوری کنم برای رسیدن به زیبایی ها و همزمانی ها ی اهداف و خواسته های مقدس الهی ام
خدایاااا شکرت 🙏🙏🙏
وقتی استاد داشتند راجب همزمانی ها صحبت می کردند یاد موضوعات و لایو های زمان پندمیک افتادم .. دقیقا اون زمان ها استاد تکیه کلامشون این بود که به ناخواسته ها و نازیبایی ها توجه نکنیم بخصوص اینکه ۹۹٪ جامعه به این موضوع بطور خیلی جدی توجه میکردند و بهترین دورانی که من تونستم ذهن مو از اون مسایل دور کنم و به گفته های قانونمند استادم توجه کنم و عمل کنم دقیقا همون موقع های بحرانی حساس بود که تونستم بسلامتی وتندرستی از اون پندمیک عبور کنم و بهترین دوران خلوت گزینی و رسیدن بخویش و خودشناسی و خدا شناسی من شکل گرفته بود و باید اعتراف کنم طلایی ترین دوران را داشتم و فقط به خوبی ها و زیبایی ها و فایل های دانلودی زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا و گفتگو با دوستان و غیرههههه در سایت توجه می کردم و هر روز هم پیاده روی می کردم و الان در این شرایط حساس کنونی باز هم یک پندمیک دیگری رو شاهد هستیم..
پیش خودم داشتم فکر می کردم که استاد چقدر بموقع این مسایل رو برامون یادآوری میکنه ..
با اینکه من خیلی روی ذهنم کار کردم و میکنم ولی گاهی این ذهن چموش دوست داره دوباره برگرده به عقب و در کمین نشسته که در یک فرصت مناسب دوباره ذهن منو کنترل کنه فقط کافیع یک چند وقت کوتاهی از خواسته مون و کنترل ذهن و ورودی ها ی درست و مناسب غافل بشیم و چنان خرامان خرامان خودشو توی ذهنمون جا می کنه که به یکباره میبینم داریم از مسیر درست مون دور میشیم..
وقتی این شرایط امنیتی و حساس کنونی ایجاد شد کنجکاو شدم که ببینم چه خبره 🤔🤔 با توجه به اینکه تمام اطرافیان و اقوام و فامیل و در و همسایه فقط دارند از این موضوع صحبت میکنند هر چند میدونستم که نباید فکرمو درگیر این موضوعات کنم ولی باز هم از هر
سمت و سویی شنیده میشد و ناخواسته ترغیب میشدم که از شبکه های مجازی ببینم چه خبره .. ووووووااااای نگم براتون که فقط دو روز از مسیر خارج شدم بعدش دیدم دقیقا منم دارم میرم سمت همون ۹۹٪ جامعه بخصوص دخترم خیلی راجب این چیزها صحبت میکنه و من هر کاری که کردم و صحبت کردم که دنبال این چیزها نباشه فایده ای نداشت
یادمه استاد عزیزم همیشه میگفت شما فقط میتونید خودتون رو تغییر بدید و توانایی تغییر دیگران را ندارید.
در هر صورت من خودمو کشیدم بیرون از این حواشی و سعی کردم که دوباره به مسیر خودم برگردم
دوستان عزیز این موضوع رو بیشتر به خودم یادآوری میکنم که برام تذکر بشه .. فقط کافیع سرمون رو از مسیر برگردونیم به یک طرف دیگه اونوقت میفهمیم که چقدر بیراهه رفتیم ماننند راننده ای که سرشو بچرخونه به سمت دیگه ( البته ماشین استاد مستثنی است چون خودش بلده مستقیم بره )🤗 با اینکه مدام حرف های استاد رو با خودم تکرار میکنم ولی گاهی از مسیر دور میشم … ولی خودم مچ خومو گرفتم و بهش نهیب زدم و فریاد زدم کجاااااااااا .. چرا اونوری رفتی….
بقول استاد اگر طبق قانون مدارها اگر هم مدار با ناخواسته هامون نباشیم جهان خودش جلوی مسیرمون رو میبنده مثل استاد که تمام کارهاشون رو برای مسافرت به ایران انجام داده بودند و خدارو شکر جهان خودش کارشو بلده و مانع این پرواز شد خدارو شکر استاد جان .. هر چند خیلی دوست داشتم دیدن شما رو ولی واقعا الان اصلا زمان مناسبی برای اومدن به ایران نبود ...🙏🙏😍😍🌷🌷🌷🌹🌹🥀🥀🌺🌳🌲☘️☘️🍀🍁🍂🍂🍁🍀🍀💐💐
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید صداها را نوا🌹
خوب خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان🌹
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی کشید و سرد سرد🌹
قسم باطل باطلان را می کشد
باقیان از باقیان هم سر خوشند🌹
ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند🌹
استاد جان و خانم شایسته عزیزم وقتی توی اون طبیعت ملکوتی روحانی داشتید هدایت های الهی رو در باره ی همزمانی ها توضیح میدادید و یاد آوری می کردید ناگهان احساس کردم که دو فرشته ی آسمانی در بهشت نورانی رو میبینم و اشکم سرازیر شده بود و گفتم این فرق بین آدمهایی است که خداوند خودش هدایت میکنه و درها و راههای نامناسب رو خودش میبنده و نیازی به زور زدن و سختی کشیدن نیست
💐🍀🍀🍀🌳🌲🥀🥀🥀
بقول گفته های استاد .. هر مسیر سخت و سنگلاخی مسیر اشتباه ست ..
🌹🌹🥀🥀🥀
استاد جان شما از ما خواستید که اگر همزمانی هایی داشتیم رو اینجا کامنت بذاریم .. هر چند من در قسمت های قبلی کمی راجب همزمانی هایی که اخیرا برام بوجود آمده بود و لطف خداوند شامل حالم شد رو نوشته بودم ولی الان وقتی بیشتر فکر میکنم میبنیم منم مثل شما در یک همزمانی های هدایت های الهی هدایت شدم و بقول شما باید قلبمون رو برای این هدایت ها باز بگذاریم تا در زمان درست و مناسب و مکان درست و مناسب هدایت شویم برای ورود و دریافت موهبت های الهی ..
استاد جان وقتی داشتید از همزمانی هایی که در مورد تعویض روغن ماشین و کارواش و اشکالی که در اینترنت برای نوبت دهی بوجود اومد بود میگفتید .. اینجا جا داره که منم یک داستان مختصری از همین قعطی اینترنت در این شرایط حساس کنونی امنیتی بگم…
دقیقا قبل از این شرایط امنیتی حساس کنونی و در بحرانی ترین شرایط که اینترنت قطع شده بود باید نقل و مکان می کردم با توجه به اینکه سه ماه زودتر از موعدم باید جابجا میشدم و این اتفاق افتاد .. یعنی آنچنان تضادهای جالبی پیش میومد که انگار خداوند منو بسمت این جابجایی و تغییر مکانم هُل میداد چون اصلا دوست نداشتم که اینقدر زودتر جابجا بشم با اینکه میدونستم تغییر و تحول خیلی خوبع و شما همیشه میگفتید من از تغییر و تحول استقبال میکنم .. من هم دوست داشتم که با شرایط بهتری جابجا بشم و
بیشتر هم .. بخاطر شرایط مالی تمایلی به این جابجایی نداشتم .. ( با
توجه به این قانون که میدانم نباید منتظر باشیم تا شرایط درست بشه بعد اقدام کنیم و من به این موضوع کاملا واقف بودم و مدام از خداوند هدایت الهی مطلبیدم ) و
خداوند سمت خودشو خوب انجام داد و معجزه ها از راه رسیدند و یهویی از عالم غیب برام جور شد .. چون همش روی باورهام کار می کردم و توی دفترم نوشتم 📝 که خداایااااا من تسلیم اراده ی تو هستم و خودمو رها و آزاد میکنم تا تو مسیر منو روشن نورانی کنی🎉🔥🔥🔥🔥🔥 ..و کلی خوشحال شدم و شروع کردم ضربتی جمع و جور کردن اسباب و اثاثیه و بدنبال بسته بندی کردن .. استاد جان همچنان بدنبال کارتن بسته بندی بودم وکلی باید کارهای اولیه رو برای جمع و جور کردن انجام میدادم خوب تا اینجای قضیه کلی هماهنگی و همزمانی شده بود و کلی خیالم راحت شد و به مالک گفتیم خیلی زودتر تخلیه میکنیم .. ولی قدم بعدی دوباره تضادی بوجود اومد چون داشتیم همزمان دنبال خونه میگشتیم و اینترنت برامون خیلی خیلی حیاتی بود که یکباره آن هم قطع شد.. وااااای استاد فقط نمیدونم چطوری بگم که چه حالی داشتم .. فقط تنها کاری که می کردم سریع میرفتم فایل های گفتگو با دوستان رو گوش می کردم و نگاه می کردم که بتونم ذهنمو کنترل کنم که باز هم بطور ناگهانی درها بروی من باز شد .. وقتی صبح زود بیدار شدم برای مدیتیشن و مراقبه و شکرگذاری نوشتن .. بعدش حدودا ساعت ۸ یا ۹ صبح دخترم بیدار شد و گفت مامان فقط یکساعت اینترنت ساعت چهار صبح باز شد و من خونه پیدا کردم .. یعنی داشتم پرواز می کردم چون دو سه تا خونه قبل از اون شرایط دیده بودیم ولی خیلی سریع متقاضی داشت و به ما نمیرسید.. خلاصه اینجا هم یک همزمانی فوق العاده شگفت انگیزی پدیدار شد و چون ماشین نداشتیم و کلا اینترنت هم قطع شده بود و نمی تونسیم اسنپ بگیریم و بدنبال خانه باشیم .. خداروشکر .. ولی یکی از همسایه های عزیزم که الان دوست صمیمی هم برام شده مدام با ماشینش کنارمون بود و ما تا ظهر قرادادمان رو نوشتیم و در این فاصله من فقط خدارو شکر می کردم .. خدایاااا شکرت
خدایاااا شکرت ..استاد عزیزم 🙏🙏🙏😍 یکی از گفته های شما رو هر روز می نوشتم و هنوز هم مینویسم اینه که.. خدایاااا من آماده ام
من اجازه میدهم که خداوند منو به مسیر و راههای صحیح هدایت کن .. به مسیر کسانی که به آنها نعمت و برکت و ثروت داده ای نه به مسیر گمراهان و غضب شده گان..
خدااایااا من اجازه میدهم .. همه ی انسان ها و همه ی اتفاق ها و همه چیزها و هر آنچه که در این جهان وجود دارد وسیلع ای است که من را بسمت اهداف و خواسته هایم برساند.. و دقیقا همه ی شرایط ها به راحتی و به زیبایی برام چفت و جور شد خدایااااا شکرت🥀🥀🙏🙏🙏
ما فقط باید اجازه بدهیم و قلبمون رو بسمت هدایت های الهی باز کنیم ..
و الان نزدیک به دو ماه هست که با ارامش در خانه ی جدیدم نشستم و دارم لذت میبرم در صورتی که باید آخر آذر ماه یا بعبارتی ژانویه این تغییر مکان را میداشتم .. و در ضمن کلی اسباب و اثاثیه اضافی داشتم که برای فروش گذاشتم و تازه وارد این شغل جدید در خانه ام شدم و در ضمن کلی کیف و کفش و لباس مزون دخترم رو در خانه بفروش رسوندم فکر کنم در این زمینه علاقهمند هستم چون بدون اینکه از خانه خارج بشم و یا سرمایه پولی برای این بیزینس ام بگذارم مشغول بکار هستم و در ضمن فرصت های خوبی برای نوشتن دفترهایم دارم و فایل ها رو هم چندین بار میبینم و می شنوم و کارهای بافتنی و هنری و غیره رو براحتی انجام میدم و خدارو شکر که پول هم براحتی و به آسونی بسمت من جریان پیدا کرده است خداایاااا شکرت
و خدارو شکرت که این تغییر مکان برام بسرعت انجام شد.
چون خیلی بهتر از خانه ی قبلیم بود با کمدهای زیاد و بزرگ و کابینت های زیاد وزیبا و نورپردازی های سقفی زیبا و در ضمن نوساز .. و از همه مهمتر اینکه همیشه دوست داشتم اتاق خوابم پنجره ی قدی رو به بالکن و همچنین طللوع خورشید را داشته باشم تا من بتونم طلوع خورشید رو بدون محدویت ببینم .. باورتون میشه 🤔🤔🤔🙄🙄 که دقیقا همین طوری هم شدههه . تازه متراژ خونه ام بیشتر از خونه قبلیم هست.. خدا رو شکر و در ضمن از سمت هال و پذیرایی تیکه هایی از کوه رو میبینم که بهم خیلی نزدیکه و ویوی زیبایی از سمت دیگه دارم که از پنجره ی آشپزخانه قله ی دماوند رو میبینم و این آب و هوای پردیس که همیشه میگم اینجا
پرادایس هستش 🤗 فوق العاده عالیع و مهمتر از همه ی اینها سکوت و آرامشی که در اینجا دارم بینظیره واقعا خدارو شکر گذارم که به گفته های استادم گوش کردم و نتیجه گرفتم ..
خانم شایسته جانم نکته های این فایل ۹۶ دقیقه ای آنقدر زیاد هستش که نمیدونم از کدومش صحبت کنم هر چند من فقط صوتی این قسمت رو شنیدم و بخاطر ضعیف بودن نت هنوز موفق به دیدن تصویری این قسمت نشدم ولی کاملا اون زیبایی ها و شن های روان سپید مثل برف رو احساس میکردم و آون آهنگ آخر فایل مَکلکا بزازنده ی این قسمت ملکوتی و روحانی این
طبیعت بینظیر الهی بود خداااایااااا شکرت
خواستم تشکر و قدر دانی کنم بایت این فایل بینظیری که استاد تمام و کمال از قوانین جهان هستی صحبت کردند و بهمون یاد آوری کردند که طبق قانون با جنگ و دعوا به چیزی نمیرسیم و به هر انچه که ناخواسته یمان هست توجه کنیم لاجرم همان رو جذب میکنیم
و در آخر این شعر رو برای استادان عزیزم می نویسم
😍😍🤗🤗
زندگی زیباست چشمها باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
زندگی زیباست ای زیباپسند
زیبه اندیشان به زیبایی رسند
مممنون و سپاسگذارم که در این سفر روحانی و ملکوتی و طبیعت بینظیر جهان هستی همسفرتون هستم خدااایاااا شکرت که هر روز بیشتر از دیروز به زیبایی ها و آگاهی های بیشتری هدایت میشویم خدااااایییااااااا هزاران بار شکر خداایا سپاس سپاس سپاس 🥀🥀🥀🔥🔥🙏🙏🙏📝📝🌹🌹🌹
سلام به استاد بزرگوارم و خانم شایسته عزیز و همه دوستان گلم فداتون
میخوام ردپا بذارم از خودم اینجا
از نشانه هایی که منو هدایت کرد بنویسم توی کسب و کارم
من راستش دو سال پیش بود که یه سری اتفاقات که اونا هم هدایات خداوند بود به اینکه من کسب و کار خودمو تو حوزه معماری استارت بزنم
سرمایه ام یه لپ تاپ و گوشیم بود
از ایجاد یه پیج تو فیسبوک شروع کردم در حالیکه همه میگفتن نمیشه و جواب نمیده
الان دیگه امریکاییها نیستند و ساخت و ساز کمه
اینم بگم دولت فعلی ساخت وساز رو توقف دادن اون زمان
(من ساکن افغانستان هستم)
بعد ازینکه اولین پروژه رو گرفتم همش اشک میریختم
منی که کلا معماری رو گذاشته بودم کنار حالا تو وضعیتی که همه ناامیدن و دارن ترک میکنن اینجا رو ،دارم لذت میبرم و رشد میکنم تو کارم
یه شب یه ایده خیلی جذاب بهم الهام شد که خیلی منو به سمت خودش جذب کرد
توی اون الهام خداوند چند چیزو بهم نشون داد
یک صفحه از یک کتاب طراحی رو بیادم آورد
و یک صفحه از یک کتاب دیگه که چند سال پیش خونده بودم که توش یه سوال بود و اون این بود تو اوقات فراغتت چیکار میکنی؟
همچنین یکی از درسهای دانشگاه که خیلی بهش علاقه داشتمو خیلی اساتید تو اون منو تشویق میکردنو بهم یادآوری کرد خداوند بزرگ
خب من گفتم با این سه تا یادآوری میشه یه گیم یا بازی طراحی کرد و همچنین میشه یه کتاب طراحی کرد
خب طراحی گیمو که مهارتشو ندارم ولی کتابو قدم بردارم ببینم چی میشه
من کسب و کارم تو قسمت طراحی پلان بود
ولی این ایده طراحی یه کتاب با ترکیب سرگرمی و معماری بود
که خیلی ساده اما بشدت با درون من هماهنگ تر بود
چند روز بعدش یه عکس اسکرین شات گرفتم از پروفایل اینستا و فتوشاپش کردم و نوشتم 100M فالوور تو قسمت مربوطه اش یعنی صدمیلیون فالوور
و پیش خودم گفتم اگه تو اینستا ازین صدمیلیون فقط یه میلیونش بخرن کتابو و از هرکدوم یک دلار سود بگیرم میشه یک میلیون دلار سود فروش
هیچ ایده ای هم نداشتم که خب چطور به کل دنیا میخوای بفروشی چطور میخوای پولو دریافت کنی
اما به ذهنم میگفتم من باید اینکارو کنم نمیتونم نکنم میدونستم خیلی جذاب میشه این کتاب
کم کم در کنار کسب و کارم با آزمون و خطاها
و هدایات معجزه آسای خداوند این کتابو طراحی کردم
خداوند بارها و بارها منو به سمت نشونه ها و متنها، کتابها و حتی فایلهایی از استاد عباسمنش هدایت میکرد و میگفت ایده ساده رو جدی بگیر
یه روز من ویدیوی یه نرم افزار رو تو اینترنت دیدیم خیلی خوشم اومد از امکاناتش
زنگ زدم به یکی از دوستام گفتم بیا شهر نو(قسمتی از کابل هست) این نرم افزارو نصب کنیم
آقا رفتیم اونجا تو یه فروشگاه بزرگ نرم افزار گفتیم اینو بریز برامون
فایل ستاپو ریخت
اومدم خونه
از قضا یه فایل ویروس هم اونجا بود و منم اشتباهی رو اون کلیک کردم
نه تنها اون برنامه نصب نشد بلکه نرم افزارهای دیگه معماری رو هم نابود کرد
جالبه فقط اتوکد و تردیمکس و رِویت رو
نه بقیه اش
هرچند که برای اون دوستم هم نصب نشد ولی اون ویروس نگرفت لپتابش
این تضاد کوچولو منو هدایت کرد به یک اپلیکیشن موبایل و اون باعث شد که خیلی راحت تر با موبایل طراحی پلان یا نقشه انجام بدم
از طرفی لذت طراحی با دست رو بهم نشون داد که عِه چقدر با دست بیشتر لذت میبرم من
که کار با دست جزئی از کتابم شد
و بجای برنامه های رِویت و تریدیمکس هدایت شدم بسمت دوستی که منو با برنامه اسکچاپ آشنا کرد که خیلی ساده تر و آسونتر بود برای طراحی کتاب حتی
اینم بگم که من با یه تضادی برخوردم که مدتهاست به برق شهری دسترسی ندارم و فعلا از باتری آفتابی یا سولر استفاده میکنم
یه روز که با سرعت و اشتیاق زیادی در حال طراحی این کتاب بودم دستگاه مولد سولر هلی خاموش میشد لپتاپ منم شارژ نداشت هوا هم آفتابی بود
میگفتم خدایا چرا خاموش میشه آخه
همون موقع روی صندلی نشسته بودم یه ایده بهم الهام شد که یه سرچی انجام بدم تو گوگل
و اون سرچ اینقدر به جذاب شدن کتاب کمک کرد که دیگه در کهکشانها بودم گفتم میفروشم من این کتابو به کل دنیا بخدا
آقا من کتابو طراحی کردم
فقط داخلش حاوی ترسیمات بود صرفا صفحه اولش به سری متن راهنمایی نیاز داشت
ولی براش ارزش قائل نبودم افتاده بود گوشه لپتابم
باورش نداشتم که آقا مگه میشه بخره کسی اینو مگه داریم؟؟
رو باور لیاقتم کار میکردم
تا اینکه
یه روز یه ویدیو کوتاه دیدم تو اینستا که نشون میداد ما میتونیم با آپلود پی دی اف کتاب تو سایت آمازون اونو به کل جهان بفروشیم
آمازون اونو چاپ میکنه و میفرسته جلو در خونه مشتری که خرید میزنه
Wowwww
اینو که دیدم باورم عوض شد
الگوهای مشابه کتابم رو وقتی تو سایت دیدیم دیگه کلا سد باورام شکست
آموزشای آمازونو دیدیم
کتابو مطابق استانداردها و اندازه های مورد نیاز آمازون ساختم
و بالاخره آپلود شد و تایید شد و آمازون تو سایت خودش در امریکا و 14 سایت آمازون کشورهای دیگه منتشرش کرد
اسمشم گذاشتم secret dots
الهی شکرت
حالا چطور بفروشم
چطور تبلیغات کنم؟؟
هدف خیلی بزرگ و وزنه بزرگ برداشتم اولش
و اون این بود همون اول که تو امریکا بفروشم
در حالیکه ذهنم قبول نمیکرد
عجله کردم
زمین خوردم
گفتم اگه آمازون نباشه چیکار میکنی؟
این باگم داشتم که این کتاب باید بشکل چاپ شده دست مشتری برسه چون نیاز به کار با خودکار روش داره
باورمو عوض کردم گفتم پی دی اف رو خودم میفروشم مشتری خودش چاپ کنه
گفتم همینجا میفروشم تو افغانستان
باورمو کار کردم روش
و اولین نسخه رو تو اینجا فروختم
از طریق فیسبوک
ولی اینجا یه مشکل وجود داشت
چون تو افغانستان سیستم پرداخت الکترونیکی یا کارت به کارت خیلی کم استفاده میشه به تضاد خوردم که چطور پولو دریافت کنم
توی اینستا یه پیج زده بودم
براش تولید محتوا کردم برای کتابم
آقا هیچی فالوور نداشتم
هزاران ویو میگیرفت ویدیوهای کوتاه
اینم بگم که اینستاگرام دقیقا طرفدار ویدیوهای سرگرم کننده هست و اونا رو زود نشر میده
ترمزامو پیداکردم روشون کارکردم
یه روز از ایران مشتری پیام داد برای خرید کتاب
Wowww
چطور بفروشم
برادرم که ایران هست یه شماره حساب ازش گرفتم و به مشتری دادم و واریز شد و این بود اولین فروش من خارج از کشور
نمیدونید چقدر خوشحال بودم
با خودم میگفتم یعنی من فروختم به خارج از کشور خودم مگه میشه مگه داریم
الله اکبر
خدایا شکرتتتت
آقا بعد ازون الهام شد بمن که باید کسب و کارت که طراحی پلان بود رو قربانی کنی عزیزم
اولش سخت بود برام ترسیدم
ولی اشتیاقم زیاد بود و متوجه شدم که مسیر هماهنگ تر لذتبخش تر و راحتترو پیداکردم
هفت هزار فالوور داشت اون پیجم کلی اعتبار و دوست پیدا کرده بود سراسر کشور
و واقعا خداوند بار سنگینی رو از دوشم برداشت
و منو آسان کرد به آسانیها
حالا دیگه خیلی راحتتر میتونمباور بسازم باور فراوانی رو
الان تمرکزی دارم روی پیج کتاب کار میکنم
از سراسر جهان دارم فالوور جذب میکنم براحتی
چه ایده های خفن دیگه تو راهه خدا میدونه
یه روز یه شخص روسی بهم پیام داد بزبان روسی
رفتم گوگل ترانسلیت زدم ترجمه و باهاش دوباره روسی جواب دادم
بعدش گعتم عِهههههه
چه راحت من تونستم باهاش صحبت کنم
میدونم که این معجزات همش از جانب خداونده و قراره هزاران برابر بشه و من فقط تجربه گر این داستان هستم
همشو خداوند داره میچینه و مدیریت میکنه
در ضمن اینو هم بگم تو طول کسب و کارم تا حالا زمانهای خیلی سختی بوده که پروژه نداشتم و پول نداشتم و پیشنهادهای کاری شده بود وسوسه کننده ولی ردشون کردم و دقیقا فرداش معجزه دیدم
دوبار این اتفاق رخ داد برام
در پناه خداوند عشق و امید و فراوانی باشید
الهی خداوند بار رو از دوش همَمون برداره مثل همیشه
عاشقتونم
بسم الله النور
سلام به همه عزیزانم
صحبت از برف شد دفعه اولی که این فایل رو دیدم و کامنت گذاشتم گفتم خواب برف دیدم و برف اومد و الان هم نعمت زیبای خداوند در حال بارش هست
امروز از خداوند خواستم که کمکم کنه الهامات و هدایتها رو بهتر وبهتر ببینم و بفهمم وبشنوم از اول صبح همهش از هدایت الهام میشنوم و میخونم از خوندن کامنتهای دوستان که از هدایتهاشون نوشتن و همزمانیها و تسلیم بودنها و حالا این فایل که روی سایت صفحه اول سایت گذاشته شده از صحبت در مورد تسلیم بودن
و اولین چیزی که امروز دوباره به من یاد آوری شد اینه که اولین نکته برای هدایت تسلیم بودنه تسلیم باشم و حرکت کنم و فکر نکنم که خودم میتونم ،،،نه .،،خداوند نقشه تمام مسیر زندگی من رو داره و من رو هدایت میکنه و بهترین راهنماست پس فقط حرکت کنم و قدم بردارم و پا بگذارم جایی که خداون میگه و خدا خودش کافیست
همین که من امروز از خداوند خواستم که هدایتهای رو بهتر درک کنم و همزمان شد با گذاشتن دوباره این فایل به عنوان بنر اولیه خودش یک هدایت هست یک همزمانی برای اینکه خداوند به من بگه که باشه میخوای بهتر درککنی پس درسها رو بگیر و عمل کن و ((شرط اول تسلیم بودن هست با صلح بودن با خود نجنگیدن))
وقتی به خدا بسپاری همه چی خودبه خود درست میشه همه چی آماده اس و تقلایی نیاز نیست یک صحبت زیبایی از استرهیکس همیشه توی ذهنم هست که میگه مسیر درست مسسری هست که خودش ببرتت مثل قایقی توی روخانه و خودش همراه جریان اب میبرش و نیاز به پارو و تقلا انرژی زیادی نیست و یا فایل زیبای استاد در مورد این که کدام مسیر رو انتخاب میکنی و میگن مسیر درست مسیری هست که صاف و همواره و نه مسیرهای سخت .این صحبتها کمک میکنه تا بفهمیم که مسیر درست کدومه
بعد از تسلیم بودن و رها بودن موضوع همداری هست که من در چه فرکانس و چه مداری هستم و در همون حد الهامات رو درک میکنم و هدایت میشم به جایی و کاری که در فرکانس اون موقع منه تفاوت فرکانسی اجازه نمیده من جایی باشم که با من یکی نیست
وقتی روی خودم کار کنم من به بهترینها هدایت میشم
مهم حال خوب من و تسلیم بودن و کار کردن روی خودم توجه به زیباییها به خواستهاست و جهان من رو میبره به جایی که باید برم و جایی که نباید جهان جلومون میگیره و اجازه نمیده برم. تنها کاری که من باید بکنم اینه که سمت خودم رو انجام بدم وتسلیم باشم
وقتی بسپاری به خدا و بگی خدایا من رو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده همونجا پاسخ اومده که چشم. وقتی یکی یکی قدمهام رو برمیدارم و جایی میگذار که خداوند گفته این سفر زندگی خیلی زیباتر وبا آرامش بیشتری همراه میشه و خیلی باید روی خودم کار کنم تا اینطوری زندگی کنم و این سفر زندگی رو خوب زندگی کنم و دقت به هدایتها وگوش به زنگ بودن
وقتی دوست داشته باشی در خلوت باشی در خلوت قرار میگیری وقتی بخوای راحتی و آرامش و زیبایی بیشتر رو تجربه کنی همونطوری میشه که میخوای و اصلا مسیرت باز میشه و همه چی آماده اس برای لذت بردن
وقتی لذت ببری از مسیرت میشه شکرگزاری از خداوند و این شکرگزاری باعث تجربیات بهتر و زیباتر میشه و اینم خودش یک نکته مهمه وقتی دل بسپاری به الله و لذت ببری لذتهای بیشتر در راهه
از خدا برای هر چیزی هدایت بخوام وقایع بسپارم به خدا و رها کنم و بگم خدایا من میخوام زیبایی بیشتر وحال خوب بیشتر تجربه کنم و عقل من به خاطر ورودیهایی که داره محدود اطلاعاتی که داره واقعا نمیتونه اونطوری برنامه ریزی کنه و همه چی رو اونجوری بچینه که خداوند میچینه هر کجا که بخدا سپردم و ذهنم رو خاموش کردم پاسخ اومده وقتی نخوام همه چی رو اونجوری که دلم میخواد بچینم وقتی بگم خدایا هرچی پیش بیاد همون خوبس همه چی درست پیش میره با هدایتهای الله
اینم یکی از ویژگیهای خوبه آزادی زمانی هست که استاد دارن وهیچ برنامه برای زمانبندی ندارن اینکه تا کی بمونم کی برن و حتی زمان رو هم به دست خداوند بسپارن که هروقت خداوند گفت برن و حرکت کنن
دعای زیبایی بود استاد
خدایا قلب من رو باز و گوش من رو شنوا کن برای دریافت هدایتها و ذهن منطقی من رو خاموش و قلبمون بازتر برای دریافت الهامات کن
وقتی بسپارم و به خداوند و دست خدارو باز بزارم وقتی ایمان داشته باشم به خداوند وهدایتهاش والهاماتش دیگه خداوند هم همراهمه در هر لحظه هر ثانیه و هر آن
خدایا من هیچی نیستم واقعا عاجزم از اینکه بتونم بفههم چی برام خوبه چی نه ، من روی ذهن و مغز خودم حساب نمیکنم روی تو و قدت بینهایت تو روی قدرت و توانایی تو حساب میکنم برای داشتن یک زندگی سالمتر و زیباتر و پر از احساس خوب و عالی و ثروت بیشتر و بیشتر
وقتی با خودت در صلحی و با چیزی نمیجنگی هدایت میشی نیاز به مبارزه نیست نیاز به مقاومت نیست شاید گاهی شرایط طوری بشه که نشه تحمل کرد اما نیاز به تحمل هم نیست باید صبر کرد در آرامش با حال خوب شاید سخت باشه اما من باید سعی کنم زیباییهای اطرافم رو ببینم و شکر گزار همونی باشم که هست که حتما برای من نعمته و همون خوبه است نیاز به مبارزه نیست باید استقامت کرد نه مقاومت در برابر تضادی که پیش میاد که حتما خیری درش هست من باید استقامت کنم با توکل و امید نه با جنگیدن و مبارزه کردن و مهم زیبا بین بودنه مهم افکار خوبه مهم احساس خوب منه
خدایا شکرت
خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید
سلام آسمان خانم گرامی
چقدر لذت بردم از این عبارات شما و چه خوب و خوش گفتید:
شاید گاهی شرایط طوری بشه که نشه تحمل کرد، اما نیاز به تحمل هم نیست
باید صبر کرد
شاید سخت باشه اما باید سعی کنم زیبایی های اطرافم رو ببینم
نیاز به مبارزه نیست باید استقامت کرد نه مقاومت در برابر تضاد
به به
واقعا براتون ایامی سرشار از تن آرامی و دل آرامی دارم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد گلم و خانوم شایسته عزیز
واقعا آدم نمیدونه چی بگه
این منظره واقعا حیرت آور هست
اولش که استاد گفتن برفه من باور کردم ولی گفتم چرا استاد با آستین کوتاهه😁
واقعا آگاهی های خالصی در این فایل بود که خیلی استفاده کردم و لذت بردم
اونجایی هم که گفتین میخواستین بیاین ایران و کنسل شد اولش خیلی ناراحت شدم ولی خب حتما حکمتی در این هدایت بوده که اولش ما نمیدونستیم و الان دیدیم که اتفاقات بهتری براتون افتاد
یک مورد جالب در باره این هدایت الهی بهتون بگم
من الان محل کار و زندگیم تقریبا وسط شهر تهرانه
و از اولی که این اتفاقات شروع شده تا الان به طرز عجیبی من حتی یک بار هم
این اتفاقات رو از نزدیک ندیدم
با اینکه خیلی از همکار هام میان و میگن فلان جا شلوغ بود و ما اونجا بودیم و از این حرفا، اما من توی این دوماه با اینکه وسط این اتفاقات هستم اما یک بار هم از نزدیک ندیدم و الان که فکرشو میکنم میبینم همش هدایت الهی است
من اصلا توی شبکه های مجازی نمیرم و به هیچ عنوان اخبار رو گوش نمیدم بلکه تمرکزم روی کارمه و اوقات استراحت هم عموما توی سایت شما هستم و یا فایل گوش میدم
این هم بگم که این سفر شما توی این دوران به کنترل ورودی های من کمک خیلی بزرگی کرده و از این بابت از خدا و شما سپاسگزارم
واقعا منظره فوقالعاده ای بود به ویژه آخرش که با درون از کل نشنال پارک فیلم برداری کردین و ترکیبش با اون آهنگ زیبای محسن چاوشی که فکر کنم شعر مولانا هست یک چیز بسیار روحانی شده بود و خیلی خیلی حس خوبی پیدا کردم
خدارو شکر
در باره همزمانی هم مثل اون مثالی که زدید بار ها اتفاق افتاده که با دوستام از قبل برنامه چیدیم که فلان جا بریم و وقتی موقعش رسیده یکی دو نفر گفتن نمیتونیم بیایم یا اونجاهایی که میخواستیم بریم بسته بوده و …
اما بعضی وقتا خیلی یهویی به هم زنگ میزدیم و میگفتیم زود بیا بدون هیچ برنامه قبلی و خیلی به جاهای خوب هدایت میشدیم و خوش میگذشت
این اتفاق شاید بیست بار برام افتاده😁
و درباره این موضوع که گفتم با اینکه الان وسط تهرانم و به واسطه کارم همش توی منطقه میچرخم اما به شکل عجیبی هرگز به هیچکدوم از شلوغی ها برنخوردم
میخوام بگم که اگر شما توی فرکانس متفاوتی باشین حتی اگه توی دل اتفاقات باشین باز هم شما به خاطر یک سری همزمانی ها اون اتفاقات رو نمیبینید
امیدوارم که هر موقع که خداوند هدایت تون کرد بیاین ایران من خودم بلیط ردیف اول سمینارتون رو میگیرم 😁
به امید دیدار ❤️
سلام به استادعزیزم ومریم بانوی عزیز وهمه دوستانم دراین سایت😍😍
استادعزیزم من یکی که بازم میگم شما انگار از دیدمن تواین دنیا نیستید شما توی دنیایی شگفت انگیز هستید🤩🤩🤩🤩🤩
تواین فایل هم هدایت شدید به جایی که از چشم من یه جای فرازمینی بود بی نهایت زیبا و شگفت انگیز ورویایی وبه قول شما روحانی😍😍😍
خب معلومه که کسی مثل شما ومریم جان که انقد یکتاپرست وروحانی ومعنوی هستید بایدم هدایت بشید به جاهایی توی این زمین پهناور که انقدر زیبا وشگفت انگیز باشه که آدم فقط بگه هزاران الله اکبر از این همه شگفتی وزیبایی بی حدوحساب وتمام نشدنی😍😍
استادجانم اسم این فایل که لطف کردید و باعشق برامون روی سایت گذاشتید هست پیروی از هدایت الهی و…❤❤
هدایت الهی چه کلمه ی شگفت انگیزی، هروقت توفایلهاتون اون اوایل از شما می شنیدم که همش میگفتید هدایت شدید، هدایت خواستید و خداوند شمارو به بهترین شکل همیشه هدایت کرده ومیکنه حتی در مورد اینکه الان چی بخورید چی نخورید،همیشه آرزو میکردم یعنی از خدا میخواستم همون خدایی که شمارو به این زیبایی وراحتی هدایت میکنه منم هدایت کنه😊😊😊😊
قبل آشنایی باشما، یه جورایی میتونم بگم تمام عمرم تا دوسال پیش که باشما آشنا بشم، برام هضمش سخت بود که خداوند به طور شخصی به امورات من رسیدگی میکنه ویا اصلا اینکه من چی میخوام،، براش مهم باشه😔😔
، میگفتم پس اختیار خود آدم چی میشه یا مگه خدا بیکاره که همش مراقب وگوش بزنگ باشه ببینه منه بندش چی میخوام یا مگه اصلا خواسته های من براش مهمه ؟؟! اونکه یه برنامه از پیش تعیین شده به اسم ( تقدیر..سرنوشت) برای بنده هاش قرار داده و ما آدمهام مجبوریم بپذیریم وفقط فرمانبردار باشیم که مبادا برخلاف خواسته خدا کاری کنیم و عذابمون کنه؟!!!
اما وقتی کم کم به لطف خودش توسط آموزشهای ناب شما آگاه شدم وقتی شروع کردم قرآن رو بدون تعصب خوندن، وقتی نوع دعا کردنم وارتباطم باخداوند تغییر کرد وبه درک وشناخت جدید وبهتری از خداوندوخودم وجهان آفرینش توسط آموزشهای شمارسیدم، وقبول کردم یعنی پذیرفتم باتمام وجودم پذیرفتم نه اینکه از روی ناچاری باشه، بلکه باتک تک سلولهای وجودم پذیرفتم که من مسئول صد درصد زندگیم بوده وهستم وهرچی ازسرم گذشت تا امروز وشد سرگذشت وسرنوشت من، من بودم که رقمش زدم…
با باورهام با افکارم با احساساتی که یک عمر در وجودم در تاروپودم ریشه کرده بود، اما وقتی آگاهانه تصمیم گرفتم که به هرآموزشی که شما باعشق ودرنهایت سادگی وراحتی وآسانی به ما میدید پایبند بمونم وتمرین کنم و جزء اصول اصلی زندگیم باشه وآگاهی های شما جای گزین نااگاهی های گذشتم بشه، همه چیز تغییر کرد…❤❤
اوایل تقلید میکردم از شما، میخواستم مثل شما باشم مثل شما حرف بزنم فکر کنم درک کنم رفتار کنم …😋😋😋
خب اونم جواب میداد اکثرا ولی چون تقلیدی بود وهنوز تو وجودم نهادینه نشده بود وقلبا درکشون نکرده بودم کوتاه مدت یا کم جواب میداد، ولی با تکرار وتمرین تونستم به لطف الله خیلی خیلی تغییرات مثبت داشته باشم..
من وقتی به گفته های شما ایمان آوردم و انجامش دادم ونتیجه گرفتم سعی کردم از همین مسیرفکری و رفتاری الگو بگیرم…
کم کم افکارم واحساساتم وگفتارم ورفتارم تغییر کردن و در پی این تغییرات اتفاقات زندگی من هم تغییر کرد😍😍
به قول شمااتفاقات بد و درگیری و بیماری و آدمهای بد و شرایط بدو ناله وچه کنم چه کنم وگله وشکایت از زمین وزمان و پدرومادرو خدا وجامعه و..
جاش رو داد به خواستن هدایت،دریافت هدایت ودیدن نتایج مثبت وعالی😍😍😍😍
هرچقدر من از خداوند طلب یاری کردم وازش خواستم چشم دلم رو باز کنه وگفتم من نمی دونم من نمی تونم ،تویی که میدونی تویی که می تونی پس هدایتم کن وقبلم رو باز کن گوشها وچشمهام رو باز کن ومنو مورد لطف ورحمتت قرار بده تا لایق دریافت الهامات وهدایت هات باشم، هدایت ها هم معجزه وار پشت سرهم از راه میرسیدن ومیرسند وخواهند رسید…
کافیه من باتمام وجودم با پاکی دل، با صداقت وباتوکل وبا امید والبته باعشق سهم خودم رو به درستی انجام بدم باقیشو همیشه جوری میچینه که به قول شما ودوستان عزیزم که تجربشو داشتن، انگار خدا تمام کار وبار عالم رو رها کرده واومده که به کارهای من وامورات من رسیدگی کنه😍😍😍
تا من در نهایت عشق وآرامش وراحتی به تک تک خواسته هام ونیازهام برسم..❤💙💛💚💜🧡
روزی هزاران بارشاکرخداوندم هستم که منو مورد لطف ورحمت خودش قرار داد تا از طریق شما استادعزیزم آگاه بشم واز این به بعد زندگیم با آگاهی زندگی کنم تا نهایت لذت رو از عمری که بهم داده ببرم وسپاسگزارش باشم انسان مفیدی باشم و همه ی تلاشم رو بکنم که جهان رو جای بهتری برای خودم ودیگران بکنم…
من خیلی عجول بودم ودلم میخواست سریع به خواسته هام برسم و همیشه یه برنامه ریزی بدون نقص از نظر خودم برای تمام خواسته هام از کوچیک تابزرگ داشتم که زمین وزمان رو بهم میدوختم تا همه چیز وهمه کس طبق اصول وخواسته ی من پیش بره و هرجا که اینطور نمیشد وباب میلم نمیشد من بهم میریختم و دنیا رو برای خودم و گاهی برای اطرافیانم جهنم میکردم وبعدش هم شروع میکردم گله وشکایت از خدا که خدا نخواست خدا نذاشت و من محکومم ومجبورم به اینطور زندگی کردن!!!!
اما وقتی با قوانین جهان هستی توسط شما آشناشدم و قوانین فرکانس ها واحساس خوب= اتفاق خوب رو درک کردم جهان درونم وجهان بیرونم به طور شگفت انگیزی عالی شد..
قدیمها احساس خوب= اتفاق خوب برای من یه معنی بیشتر نداشت..
خواست من بایدبشه تا حال من خوب باشه🤪🤪
خواست من باید طبق اصول من بشه تا حال من خوب باشه😋😋😋
من صلاح خودم رو بهتر میدونم من میدونم چی برام خوبه چی بد🙃🙃🙃
یه مشت از این ناآگاهی ها وباورها و اعتقادات وخواسته های نامعقول منو احاطه کرده بود…
ولی شما بهم یاد دادید یعنی یه جورایی برام روشن کردید وبه یاد من آوردید که کجاها توی زندگیم با خدایی کردن برای خودم ودیگران خودم رو چطور تو دردسر انداختم وچطور خودم رو از هدایت ها والهامات ونعمت های خدا دادی محروم کردم☹☹
از وقتی از شما شنیدم که خداوند جهان رو مسخر بنده هاش کرده تا راحت زندگی کنند وبعد خوندن بارها وبارها کتاب قران و با به یادآوری اتفاقاتی که می تونم اسمشون رو معجزه بذارم وهمه اش لطف خدابوده توی زندگیم انگاری از خواب غفلتی سنگین بیدارشدم…
از وقتی قدردان داشته هام شدم، توی دل هرشری که چه ازسمت خودم یا از هرسمتی توی زندگیم بود به دنبال خیرهاش گشتم واز اتفاقات بد تجربه گرفتم وبرای اتفاقات خوب سپاسگزاری کردم وبرای حتی کوچیکترین مسائل زندگیم به قول شما حتی اینکه امروز چی بخورم برام بهتره تا برای مهمترین برنامه ها واهدافم زندگیم از خداوند خواستم بامن شریک باشه و منوهدایت کنه شاهد یه زندگی سراسر لذت وآرامش ورضایت وثروت ونعمت وسعادت وسلامتی هستم…
من انقدر مورد رحمت وهدایت الهی توی این دوسال به اندازه توکل واعتماد وایمانم معجزه دیدم که اگه بخوام بنویسم میشه یه کتاب😍😍😍😍
خلاصه بگم که منو خدا شریکی داریم پابه پای هم همدل وهمراه باعشق وصفا در نهایت لذت و آرامش وشادی زندگی می کنیم واز اینکه خدا بهترین رفیق و همدمم هست وصاحب اختیار من و من خداوند رو وکیل وصی و همه کاره ی خودم کردم ویه زندگی شاکرانه دارم بی نهایت ازش سپاسگزارم که منو مورد رحمتش قرار داد که باهاش رفیق باشم😍😍😍
وازشما استادعزیزم ومریم جان هم بی نهایت سپاسگزارم که با آموزه هاتون به لطف الله کاری کردید کارستون که من طعم شیرین زندگی رو بچشم وآگاهانه زندگی کنم وآگاهانه از این دنیابرم😘😘😘😘
خدارو هزاران بارشکر❤❤❤
برای شمااستادعزیزم ومریم بانوی عزیزم وخودم وهمه ی دوستانم آرزومند سلامتی وخوشبختی وثروت وخیروسعادت در دنیا وآخرت هستم،آمین😘😘
دوستتون دارم در پناه امن خدا باشید انشالله ❤
بنام خدای یکی یدونه ام
رفیق مهربونم
رفیق با معرفتم عشق من سپاسگزارم ازت که یکبار دیگه بمن فرصت دادی تا بنویسم از زیبایی ها بنویسم از خوبی ها و از خدایی کردنت بنویسم
از اینکه این قانون زیبات رو جوری تو مغز این بندت کردی که حتی حاضر نیست 1 دقیقه رو بااحساس نجوا بگذرونه و محکم به ریسمان تو چنگ بزنه
بجای ناسپاسی از شرایط فعلی بشینه ازت سپاسگزاری کنه توجه کنه به خاسته هاش نه اینکه ادا دربیاره واقعن دخترت ازت ممنونه برای این همه نعمت که بهش دادی
تو بی نیازه ستوده هستی بنده خودت رو جگر گوشه خودت رو سربلند و بی نیاز میکنی
پس وقتی خدایی به این زیبایی و خوبی دارم اخه مگه میشه بخام به حرف شیطان گوش بدم
مگه من هرشب وقتی قرآن رو میخونم اشک نمیریزم از نعمتهایی ک بمن دادی و خودت تو قرآن گفتی بااینکه من این نعمتهارو بهتون دادم بازم شما میایید شریک برا من پیدا میکنید و من بهت قول دادم که تا جایی ک امکانش رو دارم تاجایی ک وجودم میکشه به شرایط نگاه نکنم و سپاسگزارت باشم
مگه نه اینکه این سلامتی تن سالم چهره بینهایت جذاب و دوست داشتنی اندام عالییییی خانواده خانه و زندگی عالیییی کولری که باد فوقالعاده ای داره و شام خوشمزه ای که تو برامون پختی رو خوردیم
خدای من بهت عتماد دارم برای همینه که از تههههههه اعماق وجودم میگم شکرت برای اینکه این قانون زیبا رو بمن یاددادی
منو هدایت کردی بمن نگاه رحمت دار کردی و من واقعن میخام جزو شاکرین باشم.
.
سلام به استاد گلم سلام به خانوم شایسته زیبا و دوست داشتنی من
خدارو سپاسگزارم که این فایل اومد رو این قسمت از سفرنامه که بمن یاداوری کنه فرشته 2 سال قبل کجا بودی و الان کجایی
خدایاتورا سپاس برای اینکه منو به درستی هدایت کردی
.
دقیقا یادمه اونموقع که اوضاع کشور بهم ریخته بود اوضاع روحی من بشدت داغون بود نه بخاطر کشور بلکه بخاطر رابطه ام که از همپاچیده بود
تو رابطه ای بودم که بخاطر احساس عدم لیاقتم ترد شده بودم و بشدت حالم بد بود
همون 9مهرماه تصمیم گرفتم اولین دوره رو از سایت استاد بخرم چون فکر میکردم دوره بخرم مساعل عاطفیم حل میشه/:
قدم 1 رو خریدم و شروع کردم به گوش دادم اون زمان به قدری فرکانسم پایین بود که نمیتونستم حالم رو خوب کنم
بعد از 1 ماه قدم 2 رو خریدم
در قدم 3 یکسری نشونه ها از بهبود رابطه ام اومد
اتفاقن پارتنرم اومد بهمپیام داد و بازم منی ک روی خودم کارنکرده بودم و فقط داشتم به ظاهر فایل گوش میدادم در قدم 4 بود که برای همیشه این رابطه رو تو ذهنم تموم کردم تاقبل اون به اومدنش فکر میکردم اما بعدش بخاطر یکسری مساعل واقعن برای اولین بار خاستم خودم رو انتخاب کنم
دقیقا یادمه اون زمان فایل جلسه 4قدم 5رو گوش میدادم و فقط تمام ارامشم شده بود این فایلهای استاد
تغییرات من دقیقا از بهمن ماه شروع شد
و چقدر خداروشکر میکنم چقدر خداروشکر میکنم که من اون شب خودم رو انتخاب کردم
من الان یک فرشته دیگ شدم
من الان میتونم یک رابطه بسیار باکیفیت رو تحربه کنم
درحال حاضر شاید رابطه ای که میخام رو با جنس مخالف ندارم
ولی خوبیش اینه ک من اصلا حس کمبود ندارم
من براحتی پذیرفتم و اینقدر درتنهاییم حالم خوبه که الان ماه هاست که تنهام و اصلا احساس تنهایی نمیکنم
چقدر بزرگتر شدم اصلا فهمیدم از رابطه باجنس مخالف چی میخام
همش این نیست که حالا ازدواج کنیم بریم و بچه بیاریم و مثل بقیه مردم بدوعیم دنبال دوقرون دوهزار
نه بلکه من میخام یه دختر قوی باشم که یک پسر قوی بتونه کنارم واسته من دختری باشم که بشینه منتظر شاهزاده سوار بر اسب سفید هرگز اون شاهزاده نمیاد
اگرم بیاد یک شاهزاده کنار یک ملکه وامیسته
اگه میخام شاهزاده بیاد باید خودم ملکه باشم
استاد این فایل خیلییی نکته های قشنگی از قانون رو داشت که براممرور شد و دقیقا اونجا که خانوم شایسته گفت این مساعل تکرارشون خیلی خوبه دقیقا من داشتم میگفتم کاش استاد دوباره بگه
استاد من هرروز صبح که از خاب بیدار میشم سعی میکنم با مرور قانون و گوش دادن به فایلها روزم رو شروع کنم تا در طول روز یادم باشه که قانون چیه
اول صبح که بیدار میشم اول ستاره قطبیم رو مینویسم بعدش 8 دقیقه پایانی قسمت 232 سفربه دور امریکا رو میبینم
امروز سومین روزی بود ک اینکارو میکردم و جالب اینکه صبح که میخاستم با تلویزیون فایل بزارم داشت به محض روشن شدن تلویزیون داشت زیبایی های سانفرانسیسکو رو نشون میداد و من خودم رو تحسین کردم و به خودم گفتم فرشته این قانونه که داره تورو به آسونی هدایت میکنه
اتفاقات بسیار عالییی درراهههه
خداروشکر میکنم که اینجام
دوستتون دارم
سلام فرشته جان دختر خوب توحیدی ، بسیار لذت بردم از نحوه گفتگوت با خدا ، سپاسگزاری از یک رفیق پایه ی همراه.
هیچ چیز مثل ارتباط با خدا نمیتونه احساس آدم را خوب کند . خداست که غصه را تبدیل به شادی می کند تو قلبمون ، خداست که وقتی گرسنه می شویم سیرمون می کند ،وقتی تشنه بشیم سیرابمون می کند. اون است که لبخند را روی لبمون می آورد ، امید را تو دلمون زنده می کند . وقتی اشتباه می رویم سرزنشمون نمی کند وقتی ازش راه درست را می پرسیم هدایتمون میکند.
چقدر زیبا با جزئیات ازش سپاسگزاری کردی فرشته ی خدا.
ممنونم که این یادداشت های الهی را با ما هم در میان گذاشتی. الان معلومه که نباید احساس تنهایی کنی چون یک رفیق ناب داری که همیشه حواسش بهت هست حتی وقتی خوابی یا سرگرم کاری و حواست بهش نیست.
اگرم بیاد یک شاهزاده کنار یک ملکه وامیسته
اگه میخام شاهزاده بیاد باید خودم ملکه باشم
حسم می گوید همین الآنم تو یک ملکه ای.
امروز که قرآن را باز کردم تا خدا باهام حرف بزند ایه177سوره بقره آمده همان که خدا می فرماید : لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَهِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاهَ وَآتَى الزَّکَاهَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.
ترجمه مکارم شیرازی: نیکی (تنها) این نیست (که به هنگام نماز) صورت خود را به سوی مشرق و مغرب کنید (و تمام گفتگوی شما از مساءله قبله و تغییر قبله باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازید) بلکه نیکی (و نیکوکار) کسانی هستند که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده اند، و مال (خود) را با علاقهای که به آن دارند به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق میکنند، نماز را بر پا میدارند، و زکات را میپردازند و به عهد خود به هنگامی که عهد بستند وفا میکنند، در برابر محرومیتها و بیماریها، و در میدان جنگ استقامت به خرج میدهند، اینها کسانی هستند که راست میگویند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است و اینها هستند پرهیزگاران.
بقیه مترجمان هم که دیدم آتی المال علی حبه را همه نوشته بودند مالشون را می بخشند با وجود دوست داشتنشون ، اما به نظر من اینجوری هم میشه بهش نگاه کرد که : مال را با عشق می بخشند یعنی وقتی می بخشند لذت می برند دنبال برگشت پوله نیستند ، نگران کم شدنش نیستند،دنبال اینکه طرف براشون جبران کند یا توقع کردن از طرف نیستند . می بخشند و لذت می برند و فراموش می کنند. چطور می توانن؟ وقتی لبریز از مال وثروتند.
و چقدر این حس بخشش الهی است . و نزدیک است به آنچه استاد در آموزش هاشون یاد می دهند و چقدر این حس الهی تر است . چقدر استقلال مالی یا به قول شما ملکه بودنه خوبه فرشته جان.
در اوج آرزوهات باشی ، در پناه رب العالمین. هر روزت پر نور تر از روزهای قبل.733
به نام الله یکتا
من همیشه توی مغازه اسپری میزنم تا بوی خوب بده اما اینبار به محضی که خواستم اسپری بزنم به من گفت بزن روی توری اسپیلت و زدم و کل فضا بوی عالی گرفته و تا چند روز هم مونده بوش فقط با دو تا پاف
هر لحظه منو به راه درست هدایت میکنه و هر اتفاقی که بیافته رو فقط برای من خیر میکنه محتاج هر لحظه وصل بودن بهش هستم
به من میگه الان پاشو برو لباست رو بنداز ماشین لباسشویی و من میرم میبینم لباسهای قبلی که شسته شده رو یادم رفته بردارم و میندازم روی بند و…
میگه الان برو فلان چیز رو بخر به محض اینکه میرم میبینم داره مغازه رو میبنده یعنی ده ثانیه دیرتر میرفتم بسته بود و اون کالا ضروری بود
میخوام برم مغازه دیر بیدار میشم و وقتی میرسم میبینم که برقها رفته بوده و اگر من رفته بودم پشت در میموندم توی گرما چون در پاساژ برقی هست
دیر میرم به نفعمه،زود میرم به نفعمه
اصلا هر کاری میکنم فقط نتیجه اش به نفع منه
چند روز پیش یه خواسته ای داشتم که اجابت نشد و یه لحظه به هم ریختم و وقتی رفتم توی اینترنت آخرین صفحه ای که چند روز پیش میخوندم بود که سوره قلم بود و خداوند دقیقا آیه ای رو به من نشون داد که نوشته بود به حکم خداوند صبر کن و مانند صاحب ماهی نباش و این یک نشونه ای بود که قلبم رو محکم کرد برای تسلیم بودن و نتیجه این شد که من پول میخواستم تا برم مالیاتم رو صفر کنم و جور نمیشد و فرداش که رفتم اداره مالیات، مالیات 18 میلیونی من با یک میلیون سیصد صفر شد،باورتون میشه،!!!!
به خاک میفتم در برابرت ای مولای من
به تو محتاجم ای سرورم
الان که دارم مینویسم 6صبح ….قبل خواب یه سوالی از خدا پرسیدم ک این بود چیکار کنم فلانی برگرده و قسمت نشانه ها رو زدم و این فایل اومد ….همین فایل خودش هدایت خدا بود برام ….استاد گفتید اگررر تو فرک , که که فرکانست با جایی که میخوای بری یکی نباشه حتی اگرررر بخوای نمیتونی بری اونجا …..و من جوابم رو گرفتم….استاد گفتی بزار خدا هدایتت کنه… تسلیم خدا شو…استاد گفتی نخوای بجنگی ….نخواه تقلا کنی و دست و پا بزنی اوضاع مملکت ، و خانواده و … درست کنی چون هیچی درست نمیشه… چون فقط جنگیدن بیشتر برات میاره….یه مدت شبا از 2شب به بعد من بیدار میشم از خواب ولی امشب گفتم حتما یه دلیلی داره ….پس جای جنگیدن تا صبح که خوابم ببره بهترین کار اینه بیام اینجا و از این تایم تو سکوت شب استفاده کنم …
در مورد هدایت های زندگیم چند سال پیش قبل آشنا شدن با قانون از خدا خواستم کمکم کنه تا از یه رابطه چند سال اشتباه بیام بیرون… بعدش خدا با یه اتفاق هایی بهم گفت اگر دل نکنی اوضاع هی هی بدتر میشه…و من دل کندم و دیگه تمومش کردم و جالبیش اینه حالمم خوب بود و اصلااا دلتنگ نشدم.…اون زمان کلاس مجسمه سازی میرفتم و خودم رو واقعا سرگرم کرده بودم تا اینکه داخل اینستا از یه مجسمه ساز داشتم سوال میپرسیدم و یهو عکس مجسمه هام نشون دادم و گفتم فک کنم ایده پولسازی باشند …یه دفعه اون مجسمه ساز که الان بهترین دوستم شده گفت میخوای به پول برسی؟ گفتم آره .. گفت من یه سری فایل ها دارم اگر بخوای میفرستم برات …یکم از شما گفت و داخل تلگرام برام فرستاد ….خیلی توجه نکردم ….بعد چند روز یه عصری که تنها بودم گفتم برم ببینم اون فایل ها چیه…. اولین فایل چگونه در آمد خود را سه برابر کنید….اما دیدم اون حرفا رو تا حالا از هیچکییی نشنیدم …. اونجا به این سایت و به شما هدایت شدم استاد …..
سال گذشته من داخل کلاب هاوس تو یه گروه زبان عضو شدم ، شاید چند باری اونجا بیشتر نرفتم ولی به مدیر گروه پیام دادم برای یادگیری بهتر زبان و اونجا مدیر گروه فایلهای مختلف زبان فرستاد … قبلش متوجه شده بودم که اون فرد نابینا هست …. چندین ماه گذشت و من اصلا دیگه نه به اون گروه رفته بودم و نه به اون مدیر گروه پیامی داده بودم ولی اسمش رو سیو کرده بودم …یه شب دیدم داره زنگ میزنه جواب دادم و بعدش گوشی خاموش شد … دیگه پیگیر نبودم دوباره دو سه ماه بعد داشتم از پارک برمیگشتم و میگفتم خدایا بهم کن تو فلان مسأله گیر کردم اومدم خونه و دیدم اون نابینا داره زنگ میزنه… جواب دادم و منی که چند ماه پیشش در حد یه معرفی ساده تو گروه زبان از خودم گفته بود داشتم از مشکلی که درگیرش بودم براش تعریف میکردم و اون دوست که فوق العاده اعتماد به نفس بالایی داره برگشت گفت ببین خدا خواسته امروز من بهت زنگ بزنم وگرنه میتونست گوشیت اصلا آنتن نده و در مورد مشکلم باهام حرف زد و بعد یه هفته کلا اون درگیری تموم شد و جالب ترش اینکه میگفت من دارم توپ رو میندازم تو میدونت .. پیگیرش…و واقعا هدایت خدا رو دیدم که از طریق فردی که چندین ماه قبلش تو یه گروه که اصلا دیگه یادمم نبود خدا باهام حرف زد ….و جالبیش اینه این دوست نابینا چون روی خودش خیلی کار کرده خیلی قدرت های عجیبی داره که واقعا خیلی جاها از طزیقش خدا هدایتم کرده … این داستان گفتم که یادم بمونه خدا از چه راه هایی که حتی فکرش هم نمیکنیم بنده هاشو هدایت میکنه .… فقط کافیه بخوایم هدایت شیم و بزاریم خدا خودش جواب رو بده