پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدایی که زیباست و زیبایی ها را دوست دارد🌹🌸
چقدر مات و مبهوت عکس این قسمت از فایل شدم😍
چقدر انرژی اینجا بالا بود ، اینقدر بالا که از دریچه دوربین شما و صفحه گوشی خودم قابل لمس بود🤗
واقعا جون میده در چنین فضایی با خدای خودت صحبت کنی و از ته قلب بگی که
(إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ)
خدا فقط تو
و آن قلمی را که خدا به آن قسم خورده را در دستت بگیری و به آن صاحب قلم بگویی که
ای گرداننده ماه و خورشید و زمین و…. ؛ قلم را برای من بر گردش در بیاور
و او بگوید و تو بنویسی
و یک جایی به خود بیایی و از خود بپرسی که من کجا رفته بودم؟؟؟
و خدا در جواب تو بگوید:
تو را به معراج بردم تا بر یقین و ایمانت بیفزایم
همانگونه که محمد را به معراج بردم تا نشانه هایم را به او نشان دهم
(سُبۡحَـٰنَ ٱلَّذِیۤ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلࣰا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی بَـٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِیَهُۥ مِنۡ ءَایَـٰتِنَاۤۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ)
[سوره اﻹسراء ۱]
همانگونه که ابراهیم را به معراج بردم تا ملکوت آسمان ها و زمین را به او نشان دهم و…
(وَکَذَ ٰلِکَ نُرِیۤ إِبۡرَ ٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ)
[سوره اﻷنعام ۷۵]
واقعا خوشا بحال شما که چنین موقعیتی را تجربه کردین و خوشا بحال ما که با دیدن و توجه به این هدیه زیبای شما ، بزودی زود چنین تجربه ای را از نزدیک تجربه میکنیم
اما از هدایت بگویم
تصور بکن اگر یک مشاور متخصص و با تجربه و همه فن حریف ، همواره در کنار تو باشد
تصورش خیلی قشنگه چونکه میدانی او همه چیز را میداند و تو را راهنمایی میکند و از مواجهه با هیچ شرایطی ترس و نگرانی نداری زیرا که دلت به وجود او گرم است
تصورش قشنگه چه برسه به اینکه در واقعیت اینجوری باشه
اگر در واقعیت اینجوری باشه که دیگه نور علی نور است😍
آره والا ، باید از خود بپرسیم که
(وَمَا لَنَاۤ أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَا)
[سوره إبراهیم ۱۲]
چرا به او دل نبندیم در حالیکه او راه را به ما نشان داده است؟؟؟
او همه کاره است
او همه چیز میشود ، همه کس را…
و در عین حال همواره همراه ماست
(وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ)
[سوره الحدید ۴]
و برای هم صحبتی با او نیاز به وقت ملاقات نداریم زیرا که او نزدیک است و تمام وقت در اختیار ماست
(فَإِنِّی قَرِیبٌ)
[سوره البقره ۱۸۶]
و عاشقانه منتظر است تا به سمت او برویم تا مدیر برنامه هایمان شود…
(إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ)
[سوره آل عمران ۱۵۹]
و تنها حق الزحمه مشاوره دادنش را اعتماد به خودش دانسته است ؛ به قول یکی از بزرگمردان تاریخ حضرت جواد علیه السلام
الثقه بالله ثمنٌ لکل غالٍ و سلمٌ إلى کل عالٍ
اعتماد به خدا بهای رسیدن به هر چیز گرانبها و پلکان رسیدن به هر مقام عالی است.
چقدر این آگاهی ها دل نشین است و چه زیبا میشود که این آگاهی ها جزئی از شخصیتمان شود…
اما یک خاطره از خود بگویم
یادمه سال ۹۸ که دانشجو بودم و تازه ازدواج کرده بودم ، من و همسرم تصمیم گرفتیم در چارچوب برنامه ازدواج دانشجویی یه سفر دو نفره به مشهد برویم ولی تاریخ دو روزه ای که برای این سفر ارائه شده بود با شرایط من که در تهران دانشجو بودم و خانمم که کرمان بود ، جور نمی آمد
خلاصه من خیلی دلم میخواست برم و توی ذهنم برنامه میریختم و میدیدم که نمیشد
از طرفی اطرافیانم هم هر کسی نظری میداد که تصمیم گیری را برایم سخت میکرد
خلاصه در همان حال و هوا بودم که در زیر سایه دیواری تکیه داده بودم و یک لحظه به خود آمدم و با نهایت عجز و ناتوانی ام به خدا گفتم
خدایا دوست دارم این مسافرت را برم ولی دیگه برام مهم نیست ؛ هر چی تو برام بچینی من به آن راضی ام.
و رها کردم
و در همان لحظه آرامشی عجیب به قلب من نشست که دیگر بعد از آن اصلا به این موضوع توجهی هم نمیکردم
خلاصه چند روز بعد دقیقا دو روز قبل از تاریخ ارائه شده توسط آن نهاد مربوطه ، یک اتفاقی افتاد که کل ایران تعطیل شد و آن اتفاق شهید شدن یکی از افسران ایران آقای قاسم سلیمانی بود
و بعد از این اتفاق و تعطیلی کل کشور خدا به من اشاره کرد که حالا بلند شو و برو😇😇
و ما اقدام کردیم و رفتیم و در آنجا به ما خیلی خیلی خیلی خوش گذشت و بجای دو روز ، چهار روز در آنجا بودیم و این سفر تبدیل به یکی از بهترین سفرهای ما شد ؛ مخصوصا که اولین سفر دو نفره من و همسرم بود🥰
الان که نگاه میکنم به آن روزی که واقعا رها کردم یاد این آیه قرآن میفتم که موسی حیران و متحیر به دختران شعیب آب داد و زیر سایه ای رفت و به خدا گفت:
(فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰۤ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ)
[سوره القصص ۲۴]
نکته جالب اینجاست که منم زیر سایه دیوار بودم و عاجز بودم از همه تدبیرهای خودم…
و در پایان میخواهم بگویم که باید زمزمه لب های مان این دو بیتی زیبا از مولوی باشد که میگوید:
هر بار که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو ؛ بی باکتر از شیرم
هر بار که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید ؛ زنجیر پی زنجیر
استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار ؛ سپاسگزارم از شما بابت به اشتراک گزاری این همه زیبایی🌹😇🌸🙏🙏
سلام استاد مهربونم و مریم جون عزیز
اول از همه دوست دارم از مریم جون تشکر کنم که اینقدر زیبا وقتی فیلم ها رو میگیرن توی سفر به دور آمریکا مثلا، شروع میکنن به توصیف کردن اون صحنه با پنج تا حسشون و باعث میشن من بتونم به بهترین شکل خودم رو اونجا تصور کنم. و بارها اتفاق افتاده که به خیلی از جاهایی هدایت شدم که گفتم چقدر آشناست و متوجه شدم شبیه به جاهایی بوده که توی ویدیوهای شما من با دقت نگاه کردم و حسشون کردم.
استاد عزیزم من با کنترل ورودی هام و اجرا کردن تمام چیزهایی که شما میگین دارم روز به روز و لحظه به لحظه معجزه میبینم توی زندگیم توی همه ی جنبه ها. اولش میترسیدم از این همه چیزای خوب بزرگی که برام اتفاق می افتاد و با خودم می گفتم مگه میشه ولی هر چی که گذشت و نتایج خوب تکرار شدن من آروم شدم و اطمینانم بیشتر شد و الان فقط با کنترل ذهنم و شکرگزاری و هر روز گوش کردن به فایل های شما دارم فقط لذت میبرم از مسیر.
این دومین باری بود که این فایل رو داشتم گوش میکردم ازتون ولی این بار برام متفاوت بود چون این هدایتی که ازش صحبت میکنین منو یاد یه ماجرای هدایتی از خودم انداخت که دوست دارم برای شما و بچه ها بگمش.
آخرشب بود حدود ساعت یازده و ربع که ماشین من و دوستم درست وسط میدون سیمون بلیوار خاموش شد. دوستم سعی کرد ماشین رو درست کنه و روشنش کنه ولی فایده نداشت. از اونجایی که من هم کامل کنترل ذهن و فرکانس هامو توی دست داشتم سریع ذهنمو کنترل کردم و چشمامو بستمو با خودم گفتم: ( من در هماهنگی کامل با دنیا و فرکانس های مثبت قرار دارم و خدایا می دونم که تو الان یه نفرو برای ما میفرستی که ماشین رو برامون درست کنه! اینقدر می دونم کارت درسته که حتی یه مکانیک می فرستی!) این نکته رو بگم که این جمله ی آخر رو برای تو دهنی زدن به نجوای منفی توی ذهنم گفتم که همون موقع داشت می گفت برو بابا این وقت شب ساعت یازده و ربع؟! کمک!؟
استاد اگه بدونین چه اتفاقی افتاد! چشمامو باز کردم و دیدم یه مکانیک با لباس مکانیکی اش رو به رومون وایساده و کاپوت ماشین رو زده بالا! اصلا من داشتم از خوشحالی روانییییی می شدم. همش به آقاهه می گفتم شما رو خدا رسونده و من از خدا خواستم شما اومدین. حالا اون چطوری اومده بود و همزمانی کجا بود؟ ماجرا اینجوری بود که توی میدون سیمون بلیوار یه وانتی ایستاده بود و انجیر می فروخت و من خیلی دلم انجیر میخواست ولی به هیچ کسی هم نگفته بودم. نگو که این آقای مکانیکی داشته با خانمش و دو تا دخترش بر میگشته خونه. درست همزمان با موقعی که ماشین ما خراب شده بوده ایستاده بوده تا انجیر بخره از ماشین وانتی که ما رو دیده بوده و به خانمش گفته بوده گناه دارن برم کمکشون کنم این وقت شب کسی رو پیدا نمی کنن.
من برای تشکر پیاده شدم که با خانمشون صحبت کنم و باورتون نمیشه که یه سبد انجیر دستشون بود و چندین بار به من اصرار کردن که از انجیر بردارم و من یه انجیر برداشتم. دیگه واقعا از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم چون همین چند دقیقه ی پیش دلم انجیر خواسته بود! ماشین خراب شده بود ولی من به جای اینکه مثل بقیه ناراحت باشم از شادی داشتم ذوق مرگ میشدم! در ادامه خانمشون گفت که همسر من مکانیک سیار است و بعد با دو تا دخترش اسنپ گرفتن و رفتن خونه. آقای مکانیک هم موند و به ما کمک کرد ماشین رو تا دم خونه اشون بکسل کنیم تا درستش کنن.
خیلی آقای خوش انرژی و صبوری بود و تازه ما رو هم رسوند خونه با ماشین خودش. اینقدر همه چیز خوب بود که من و دوستم باورمون نمیشد و نجواهای منفی داشت بهمون حمله میکرد میگفت مگه میشه که همه چیز اینقدر خوب باشه و کلیدتون دستشه و مغازه نداره اگه اتفاقی بیفته دستتون به جایی بند نیست. ولی الان وقت اجرا کردن به صحبت های استاد عباسمنش بود و ما اومدیم سعی کردیم این ماجرا رو از زاویه ی دیگه ای نگاه کنیم! : اینکه ما در فرکانس خوبی هستیم و معلومه که آدم های خوب سر راهمون قرار میگیرن! اینقدر آدم میتونه تو فرکانس خوبی باشه که حتی یه فرد مکانیک بیاد ماشینش رو شبانه درست کنه که طرف صبح زود با ماشین خودش بره سر کار!
البته که ما وقتی رسیدیم خونه و بهش زنگ زدیم تلفنش رو جواب نمیداد و اینکه دزدگیر ماشین یه جوری بود که حتما باید قطعش میکردیم و همین ها هم باعث شدن به نجواهای منفی دامن زده بشه و ما یکی از دوستامونو بفرستیم که چک کنه که آقای مکانیک داره کارشو انجام میده یا نه. صبح که بیدار شدیم دیدیم چهار صبح پیام داده بوده که ماشین درست شده و میتونین بیاین ببرینش. من عاشق این هم زمانی انجیر خریدن آقای مکانیک و خرابی ماشینمون شدم و اینکه طبق گفته ی شما فقط و فقط خدا میتونه اینقدر زیبا چیزها رو بچینه.
ولی هنوز تموم نشده!
ما فردا شب دوباره رفتیم بیرون برای پیاده روی همون ساعت یازده و موقع برگشت ساعت دوازده و ربع من وانتی که انجیر می فروخت رو دیدم ولی با این تفاوت که این بار به دوستم گفتم بیا بریم انجیر بخریم و کنار وانت نگه داشتیم. عجیب بود که ماشین وانت انجیر فروش تا این ساعت مونده بود. یه ماشین دیگه هم دقیقا پشت وانت پارک کرده بود. من می خواستم پیاده بشم که سبد انجیر رو خودم انتخاب کنم و این سیمی که باهاش باطری به باطری میکنن جلوی پای من بود و به پای من گیر کرد و یکمیش افتاد بیرون. از اونجایی که دوستم آدم مرتبی است پیاده شد تا برش داره بذارتش صندوق عقب و در همون حالی که داشت سیم رو جمع میکرد اون فروشنده ی انجیر اومد جلو و گفت آقا میشه خواهش کنم این سیمو بدین بدم این بنده خدا ماشین جلویی؟ از سر شب تا الان منتظراین سیم است و دخترش توی خونه منتظرشه و همش زنگش می زنه میگه بابا کجایی چرا نمیای؟
من و دوستم خشک شدیم و زل زدیم بهم و دیدیم حتی اینکه پای من بخوره به این سیم بیفته بیرون هم دلیل داشته و یه همزمانی بوده! راننده ی اون ماشینی که بهش سیم دادیم از خوشحالی چشماش برق میزد و همون حرفی که من دیشب به آقای مکانیکی زده بودم رو به ما گفت: ( شما رو خدا رسونده!) باطریش شارژ شد، سوار ماشینش شد و خوشحال رفت و من به آقای انجیر فروش گفتم که این انجیر فروختن شما اینجا داره باعث همزمانی ها میشه و ماجرای دیشب رو هم براش تعریف کردم و باورش نمیشد!
یعنی استاد عزیزم آدم وقتی تجربه اش میکنه بیشتر بهش می چسبه و درک می کنه این زیبایی هایی رو که شما ازش صحبت می کنین رو! یه عالمه خداروشکر که داریمتونو هر روز به حرفا و آگاهی هایی که برامون میگین گوش میکنیم! و تشکر از شما که روح بزرگی دارین!
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
روز شمار زندگی من روز 177
زمانی که این فایل و دیدم و وقتی شنیدم که استاد قرار بود به ایران بیاد ولی هدایت خداوند اجازه نداده بود وارد جایی بشه که هم فرکانس استاد نیست چقدر من خوشحال شدم چون خیلی دوست دارم استاد و با نتایجم ملاقات کنم خیلی دوست دارم به استادم بگم که من الگوی انگیزه بخشی شدم با نتایجی که گرفتم منی که از قهقرای مسیری که توش بودم و نتیجه اش برام کاملا واضح بود تصمیم به تغییر گرفتم و خدا میدونه اگه من اون مسیر معیوب و که اکثریت جامعه داخلش هستند ادامه میدادم کجای داستان زندگیم قرار داشتم داستانی از هدایت خداوند و که به خودم اتفاق افتاد و براتون میگم برج سه امسال کولر ماشین مو سرویس کردم و برای تقویت کمپرسور یه رله تقویتی بهش زدم وقتی ماشین و روشن کردم استارت نخورد باطری ساز گفت باطری ضعیفه باید عوض بشه گفتم حالا که روشن شد وقتی باهاش راه برم تقویت میشه دیگه خاموش نمیکنه داشتم میومدم غرفم پنجشنبه بود آخرای مسیر بودم خوابم گرفت زدم کنار اتوبان خوابیدم وقتی بیدار شدم که راه بیفتم هر چی استارت زدم ماشین روشن نشد یاد حرف باطری ساز افتادم بهم ریختم و پیش خودم گفتم حالا چکار کنم پیاده شدم کنار وایسادم یه وانتی اومد کنار وایساد رفتم ازش کمک خواستم تا حول بده ماشین روشن بشه و ماشین روشن نشد یه امداد و دیدم که اومد به سمتم گفت چی شده گفتم روشن نمیشه اومد باطری به باطری کرد و ماشین روشن شد گفت برو اولین باطری فروشی نشون بده باطریش ضعیفه باید تعویض بشه رفتم و باطری و نشون دادم و تعویض کردم یه دفعه پیش خودم گفتم وقتی من در مسیر درست دارم حرکت میکنم هر اتفاقی برام رخ میده به نفع منه اگه هم ظاهر ناخوشایندی باشه اگه اون لحظه من خوابم نمیبرد و کنار نمیزدم و مستقیم میرفتم پارکینگ شب موقع برگشت به خونه وقتی ماشین روشن نمیشد من چکار باید میکردم چون آخر هفته بود من تا شنبه باید ماشینم پارکینگ میموند و من کلی هزینه میکردم برای رفت و آمدم تازه باطری ساز هم یه هزینه ایاب و زهاب میگرفت تا بیاد باطری رو عوض کنه چقدر من باید اذیت میشدم تو زل گرما برم و بیام ولی هدایت خداوند این بود که من در اون لحظه حرف باطری ساز یادم بره و بزنم کنار و اون اتفاق برام رخ بده تا من دیگه اینهمه اذیت نشم و خدا دستان خودشو برام بفرسته تا بیان به کمک من و من تو اون زمان برم باطری ماشین و عوض کنم که به اینهمه چالش برنخورم واقعا خدا چققققققدر منو دوسم داره و هوامو داره این اتفاقات از زمانی که من روی خودم کار میکنم و سعی من بر اینه که در مسیر درست حرکت کنم برام رخ میده و خیلی هدایتهای دیگه از هدایت کردنش به چه جنسایی برای غرفم بگیرم که مشتری میاد دنبال همون چیزی که خریدم جالب اصلا نمی نویسم که چی کم دارم هر چی بهم میگه رو به فروشنده میگم بزاره کنار و الان دیگه من جنس انباری ندارم هر چی میاد میفروشم این چیزهایی که برامون اتفاق میافته رو باید به خودمون یاد آوری کنیم و باورمون و قوی کنیم که خداوند همه جا ما رو هدایت میکنه فقط باید بهش ایمان و اطمینان داشته باشیم رد پای امروزم خدایا بینهایت سپاسگزارم بابت امروزم
یا حق
«به نام رب قدرتمند و مهربانم»
استاد عزیزم سلام
خانم شایسته عزیز سلام
آدمهای خوب سلام
این اولین باریه که اینقدر ذوق و شوق دارم برای نوشتن کامنت و چه ستاره قطبی زیبایی شد امروز…
خدایا هزاران بار شکر 🙏
::: ایاک نعبد و ایاک نستعین ، اهدنا الصراط المستقیم :::
باید بگم که این ۶۹ دقیقه حقیقتاً خودش یک دوره آموزشی ارزشمند در سطح حرفه ایه که اول باید مقدماتی رو گذرونده باشی تا خیلی از مفاهیم ارزشمند این یک ساعت و ۹ دقیقه را خوب بفهمی…
💎💎💎
(البته هر چند بار که این فایل تکرار بشه قطعاً نکات قابل توجه زیادی رو میتونی ازش دریافت کنی)
چقدر به جا بود این فایل و چه همزمانی خوشگلی، خدایا شکرت 👌🙏
قبل از اینکه این فایل رو پلی کنیم، میخواستم یه کار مهم دیگه انجام بدم، بهم الهام شد که حتماً این فایل رو نگاه کنم، هرچند قبل از اینکه فایل رو باز کنم فکر میکردم تایمش حدود بیست دقیقه تا نیم ساعت باشه، اما با اینکه بیشتر از یک ساعت بود اما باید این فایل رو میدیدم و باز هم خداروشکر 🙏
✅ کمی از همزمانی ها بگم براتون؛
میتونم بگم هر شب با شنیدن صدای استاد در فایل های صوتی دوره ۱۲ قدم یا دوره توحید عملی یا دوره های دیگه می خوابیم (گوشی بالا سر خودم و همسرم هست و در اتاق بچه ها هم، گوشی دخترم که خودش یکی از اعضای فعال سایته 😘)،
»» بارها پیش اومده که صبح توی یک تایم خاص بیدار شدم اونم با صدای استاد و در لحظه ای که باید یک حرفی رو میشنیدم…
👈 همین امروز هم ساعت ۶ و ربع با این صدا بیدار شدم که خانم شایسته داشت در تایید حرف استاد میگفت:
«طبیعی اینه که من به خواسته هام برسم فقط باید مقاومت هام رو بردارم»
چقدر بجا و عالی بود، خدایا شکرت 🙏
👈 همزمانی بعدی زمانی بود که من توی بورس سهام خریدم (البته با ثبتنام در دوره آموزشی) و به لطف خدا در زمان مناسب پولم رو بیرون کشیدم و تونستم با سودی که کردم، یک ماشین عالی و غیرقابل تصور برای خودم و برای بقیه، بخرم و در واقع خدا هدایتم کرد و بعد از اینکه من پولم رو از بورس بیرون کشیدم اوضاع بورس نابسامان شد.
👈 همزمانی دیگه ای که می خوام بگم مهاجرت مون به ترکیه است.
سال گذشته مدتی مدیر روابط عمومی یکی از آژانس ها بودم قرار بود یک تور گروهی وان برگزار کنیم که بهانه ای میشد به ترکیه برم و یک تجربه تور گروهی خارجی داشته باشم. اما تعداد به حدنصاب نرسید و تور اوکی نشد. بعد بهم الهام شد که یه سفر به استانبول برم، با هدف کسب تجربه بیشتر در زمینه گردشگری، اومدم و موندگار شدم و بعد هم خونواده م اومدند.
(اون موقعی که من اومدم، تازه قدم اول رو خریده بودیم…)
👌👌👌
به قول استاد:
«خیلی وقت ها در گذشته شاید قانون رو نمیدونستیم، اما ناآگاهانه فرکانسهایی میفرستادیم و جهان بر اساس قانونش کار میکنه»
👇
وقتی با جایی هم مدار نباشی، حتی اگه خودت بخوای بری اونجا، جهان اجازه نمیده و برعکس.
این موضوع در مورد افراد هم کاملاً صادقه و جهان طبق قانون کار میکنه؛
«وقتی با افراد باهم هم مدار نباشن، قطعاً جهان مسیرشون رو عوض میکنه و دو نفر از هم جدا میشن».
و الان میفهمم که چرا با این همه اسرار خانواده و دوستان، زندگی گذشته ام باقی نموند و جدا شدیم (۱۰ _ ۱۱ سال پیش)،
👈 و چه همزمانی زیبایی که به لطف خدا، فقط چند روز قبل از اینکه زمان حضانت فرزندم به من برسه، ازدواج مجددم با شخصی فوق العاده و مادری عالی برای فرزندم اوکی شد، خدایا شکرت 🙏
»»» گرم گرمی را کشید و سرد سرد…
و جالب اینکه صددرصد آشنایی مون لطف خدا بود
👈 و این هم یک همزمانی دیگه؛
جریان اینه که من و شریک کاریم برای سفر کاری به تبریز وارد قطار شدیم و در کوپه ای نشستیم که همسر الانم هم در آن کوپه بود و ایشون به مقصد تهران در قطار بود، و اون هفته استثنائاً کلاس دانشگاه شون یک روز جابجا شده بود و این همزمانی باعث آشنایی ما شد و الان به لطف خداوند، یک خانواده پنج نفره و عالی هستیم که از زندگی لذت میبریم…
خدایا شکرت 🙏
و قطعاً صدها و صدها همزمانی دیگه ای که شاید اصلاً ما یادمون نیاد.
این فایل واقعاً برام ارزشمند بود و قطعاً صوتیش رو دانلود می کنم و بارها و بارها مثل جلسات آموزشی بهش گوش می کنم
👌👌👌
💎💎💎
و حالا خلاصهای از درس های فوق العاده ارزشمندی که در این فایل عنوان شد:
»» وقتی من با خودم در صلح باشم، وقتی من روی خودم کار می کنم، وقتی من روی باورهام کار می کنم، وقتی خدا رو قبول دارم به عنوان رب، قطعاً هدایت میشم به سمت دریافت خواستههام و نیازی نیست کار فیزیکی خاصی انجام بدم (البته دوستان هم فرکانسی مطمئنا میدونند منظورم هیچ اقدامی نکردن نیست…)، فقط و فقط باید احساسم رو خوب نگه دارم و سعی کنم از لحظه لحظه زندگی لذت ببرم.
⛔ اما یک مورد مهم:
شیطان کار خودش رو میکنه و دائم توی ذهنت نجوا و وِزوِز میکنه و میخواد تمرکزت رو بذاره روی ناخوبی ها، اما باید این رو بدونی که؛ نجواها کارشون اینه، اونا هستند چون باید باشند اما تو نباید بهشون توجه کنی، با اعراض کردن از نجواها و یا اینکه فکت های گذشته رو بهش نشون بدی میتونی قدرتشون رو بگیری.
باید با توجه و تمرکز روی خوبی ها و زیبایی ها و داشته های زندگیت و تقویت ایمانت، این رو دائم به خودت یادآوری کنی که؛ «خدای من قوی تره و رب العالمینه، من خودم رو به خدا میسپارم و هرچی پیش بیاد، به نفع منه و در جهت رسیدن به خواسته هامه».
(بعد از شنیدن اون جلسه ارزشمند در دوره ۱۲ قدم که استاد درباره نجواهای شیطانی صحبت میکنه، خود من دارم همین کار رو انجام میدم و به نجواها میگم؛ اوکی، تو کارت اینه که بخوای حالمو بگیری، منم دستتو خوندم، تو حرفتو بزن منم کارمو می کنم بیشتر به خوبی ها توجه میکنم و مطمئنم خدا حواسش بهم هست…)
»» باید دائم درباره چیزهایی که میخوام داشته باشم، فکر کنم و با خودم یا با هم فرکانسی هام صحبت کنم.
»» مواظب ورودی های ذهنم باشم.
خانم شایسته عزیز چه نکته جالبی رو یادآوری کرد که استاد میگفته و میگه:
«تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا حاصل کانون توجه و افکار مستمر ماست»
👌👌👌
درباره جذابیت نقطه به نقطه سفر کردن استاد این نکته رو هم بگم من الان مدتیه سفر زندگیم رو نقطه به نقطه طی میکنم و سعی میکنم در لحظه زندگی کنم که به لطف خداوند و این آگاهی ها، آرامش زیادی هم دارم. توجه نمیکنم به وضعیت مالی الانم، بلکه توجه میکنم به اینکه:
«روزی من از جانب خدا می آید، من صاحب کیف جادویی جانم که همیشه پُر پُر است»
و خودم گاهی تعجب می کنم که چقدر زندگی رَوون تر میشه چقدر این چرخ دنده ها روغنکاری میشن وقتی تو خودت رو به خدا وصل کنی و نگران هیچ چیزی نباشی و ایمان داشته باشی که خدا کارها رو جفت و جور میکنه.
»» چقدر خوب بود اون فایل پرواز با هواپیما، چقدر کیف کردیم وقتی اون همه زیبایی و هیجان رو دیدیم و اینکه گفتید همزمانی مساعد بودن شرایط آب و هوایی و مساعد بودن هواپیما برای پرواز خوب، عالی بود.
✅ با اجازه استاد عزیزم می خوام یک حدس بزنم در مورد این که گفتید توی اون تایم یه سری اتفاقات افتاده:
😉😉😉
👈 حدس من اینه که؛ استاد عزیز خودشون خلبانی کردند و این موضوع رو توی فایل های بعدی می بینیم که استاد عباس منش در حال خلبانی کردن بر فراز آسمان با یک تجربه فوق العاده عالی و صحنه های پر از زیبایی…
😍😍😍
🛩️🛩️🛩️
(البته بگم اونجایی هم که گفتید برنامه سفر خارجی داشتید، من ذهنم دقیقا رفت سمت سفرتون به ایران، بعد همسرم گفت شاید دوبی و بعد داستان رو تعریف کردید…)
به هر حال این اتفاقات هرچی که هست قطعاً جذابه و مشتاقانه منتظریم که این اتفاقات زیبا رو هم ببینیم.
»» مورد بعدی بحث آب گرم ترما پلیس بود که برای خود ما هم خیلی جالب بود که چقدر اونجا خلوت بود و این که گفتید خیلی از امریکایی ها هم اونجا رو نمیشناسند و من اینطوری برداشت میکنم که؛
آدم هایی که فرکانسهای خاصی دارند به اونجا هدایت میشن، مثل استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
و ما هم از خدا خواستیم که فرکانس مون برسه به اون جایی که بیایم و این همه زیبایی رو از نزدیک ببینیم (و قطعا خدا خواسته ما رو هم اجابت میکند، به شرط اعتقاد…)
خدایا شکرت 🙏
»» چه تجربه شیرین و پر هیجانی که از شیب تپه بری بالا اونم با ماشینی عالی و هیولا 😉 و استاد عزیز، موقعی داشتین تعریف میکردین، اینو من کاملا حس کردم کلی کیف کردم…
»» یه مورد جالب دیگه:
درباره اینکه استاد گفتند برسیم به جایی که در هر لحظه از خدا هدایت بخواهیم؛
👈 دیشب داشتم با همسرم تخته بازی میکردم، قرار شد سه دست بازی کنیم. خوب کُری خوندن ها که طبیعیه و چاشنی بازی.
من هم مطمئن که من میبرم و همسرم مطمئن که ایشون میبره. اتفاقی که افتاد این بود که دو تا بازی اول رو همسرم بُرد 😔 و من هم مطمئنم که بازی سوم را میبرم 😏 اما یک لحظه به خودم اومدم و متوجه شدم که بُردهایی که توی بازی های قبلی داشتم تمام کِردیت و اعتبارش رو به خودم داده بودم و این دو تا بازی رو که باختم، فقط و فقط روی خودم و مهارت و مغزم حساب کرده بودم!!!
یهو تلنگری بهم زده شد و به خودم اومدم، تو دلم گفتم: خدایا خودت بازی کن، خودت ببر، دمت گرم…
و اتفاقی که افتاد بازی سوم رو بُردم 🙃
نکته ش اینجاست:
پس وقتی که من حتی توی یک بازی نمیتونم رو خودم و مغزم حساب کنم و اگه به خدا توکل کنم، خدا برام بازی رو انجام میده و به بهترین شکل هم میبره، قطعاً توی هر کاری میتونم به خدا توکل کنم و از اون بخوام که کارم رو انجام بده و مطمئن باشم که «خدا، خداییش رو بلده…»
✅ خدایا قلبم را باز کن و گوشم رو شنوا کن تا هدایت های هر لحظه تو را خیلی واضح دریافت کنم
✅ خدایا من روی شونه تو میشینم، تو منو ببر به بهترینها
✅ خدایا فرمون زندگیم به دست تو، ما را به جاهای خوب ببر، به جایی که با آرامش و شادی از زندگی لذت ببریم
👈 و قطعاً خدا جواب خواسته های من رو میده وقتی که من به اون ایمان داشته باشم.
»» خدا میگه: تو فقط ایمان بیار، بقیه کارها با من
»» وقتی خودت رو به خداوند بسپاری، زندگی خیلی خیلی رَوون میشه
با توجه به آموزش هایی که از استاد عزیزم دیدم و آگاهی هایی که دریافت کردم، هر موفقیتی که تو زندگیم کسب کردم، اصلاً و اصلاً نمی تونم اعتبارش رو به مغز و منطق و فکر خودم بدم و قطعاً همش هدایت خداوند بی نهایته،
همون خدایی که میگه درخواست کن من درخواست تو رو اجابت می کنم اگر ایمان داشته باشی…
✅ و قانون معجزه وارانه:
«تمرکز بر روی مثبت ها فارغ از قانون دولتها و ملتها و کشورها و … تو رو به سمت زیبایی ها، مثبتها و خواستههات میبره»
چقدر این قانون برای من خوب کار کرده و مطمئنم هر چقدر ایمانم رو تقویت کنم، کارکرد این قانون برام واضح تر میشه و تبدیل به فکت میشه در زندگیم.
»» اینکه دولت ها و کشورها و حکومت ها چه قانونی میزارند اصلا به من ربطی نداره وقتی که من سعی می کنم طبق قوانین خداوند و جهان هستی زندگی کنم…
✅ خدایا، ما را درپناه خودت و قوانین عادلانه و مهربانانه ات، به خوشی ها و ثروت ها و فراوانی ها هدایت بفرما
::: ایاک نعبد و ایاک نستعین ، اهدنا الصراط المستقیم :::
و چه حُسن ختام قشنگی
😍😍😍
تصاویر فوق العاده زیبا همراه با این کلام که:
«ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی…»
به به
استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم 🙏
خدایا شکرت 🙏
به نام خدای شادی آفرین
سلام حامد جان، چقدر از خواندن کامنت زیبا، ارزشمند، دقیق، با جزییات، ساده، شیوا و جذاب و قدرتمندت لذت بردم واقعا.
چقدر دقیق اموجی ها را به کار بردی که باعث درک بهتر و لذت بیشتر بردن از خواندن کامنت و ماندن در احساس خوب شده، واقعا تحسینت میکنم از صمیم قلبم و بهت میگم چقدر دوست دارم چقدر عاشقتم فوق العاده ای
خداروشکر میکنم که هم مسیریم و با ذهنت با ایمانت چه اتفاقات فوق العاده ای را ساختی شکر خدا و چه همزمانی هایی را تعریف کردی از مهاجرتت به ترکیه و ازدواجی که داشتی، حسم بود که بنویسم برای شما.
امیدوارم که هر جایی هستی؛
شادترین، سرحال ترین، باانگیزه ترین، مصمم ترین و ثروتمندترین باشی. ❤️🔥
سلام به دوست عزیز و هم فرکانسی جناب ولایتی عزیز… تا اسم شما رو دیدم یه لحظه اسم زهرا جان تو ذهنم اومد گفتم کامنت رو بخونم ببینم شاید پدر ایشون باشین هم از کامنتتون خیلی لذت بردم و استفاده کردم و خواستم ازتون تشکر کنم، هم اینکه بابت این دختر گل و یه جورایی نمونه و استثنایی بهتون تبریک بگم
خیلی لذت میبرم و استفاده میکنم از کامنتاش، و این فهم و درک و هدایت الهی تو این سن واقعا جای تبریک و تحسین داره،
و اینکه سه نفری تو این فرکانس هستین و با هم فایل ها رو میبینین خیلی قشنگه و خیلیم میتونه موثرتر باشه، خدا رو هزار مرتبه شکر
از خدا میخوام روز به روز موفق تر و خوشحال تر و سلامت تر و ثروتمند تر بشین همگی شما خانواده ی دوست داشتنی
درود بر شما بانو
ممنونم از لطف و محبت شما
بله وجود خانواده لطف و عنایت خداوند مهربونه که گاهی قدر نعمتهای خدادادی رو نمیدونیم تا زمانی که داریم شون.
البته که به لطف وجود استاد و آگاهیهای نابی که در اختیارمون گذاشتند، فهمیدیم که هر کدوم از ما اعضای خانواده، با وجود نزدیکی و اصطلاحا همخونی که داریم، اما در دنیای منحصر به فرد و در مدار فرکانسی خودمون هستیم. ولی به هرحال نمیشه داشتن خانواده ای عزیز و همراه و همفرکانس رو نادیده گرفت و همه ش لطف و عنایت خداست.
امیدوارم شما بانو هم همراه با گل پسرتون و خواهرا و پدر و مادر عزیزتون روز به روز بهتر و بهتر باشید از هر لحاظ و به خواسته هاتون برسید.
باز هم سپاسگزارم
در پناه حق
بسیار ممنونم جناب ولایتی از پاسخ زیباتون
به چه نکات قشنگ و عمیقی هم اشاره کردین… واقعا بعضی وقتا انقدر نعمتها برامون عادی میشن که قدرشون رو نمیدونیم، به نظرم برای اینکه ارزش هرچیزی هر نعمت ساده ای رو به خودمون یادآوری کنیم همیشه باید تو ذهنمون بیاریم که اگر این نبود… چی میشد، یا اگر از الان به بعد دیگه نباشه، ازمون بگیرنش… فکر کنم اونموقع خییییلی بیشتر قدر و ارزشش رو درک کنیم.
و ممنون از دعای زیباتون در حق من و خانواده م که ظریف به همه شون اشاره کردین :) سپاسگزارم و انشالا دو چندان در مورد خودتون اجابت بشه.
در پناه خدا باشیم همه مون.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته عزیزم
سلام به همه شما دوستای هم فرکانسی و بی نظیرم
خداروشکر میکنم که تو این فضای عالی تو این خانواده بی نظیر در کنار شما عزیزای دلم زندگی رو جور دیگه ای نگاه میکنم
میخوام از تجربیات خودم طبق صحبت استاد و گوش دادن به هدایت ها و الهامات الله بگم و با همین کامنت گذاشتن امروزم شروع کنم
مدت زیادی گذشته از روزایی که خیلی بیشتر از این روزا کامنت میذاشتم
حدود یکسال پیش میتونم بگم که هر فایل جدیدی میومد روی سایت من همونجا کامنت میذاشتم و توجه زیادی صرف میکردم
اما رفته رفته به دلیل مشغله بیشتر متاسفانه نمیتونسم زمان بزارم و کامنت بزارم و حقیقتا از خودمم بابتش ناراحتم
با وجود اینکه یه تایمی واقعا بخاطر مشغله اینکارو نکردم اما رفته رفته وقتی مشغله هامم کمتر کردم و مسائل کاریمو حل کردم با وجود وقت ازادم اما عادت کامنت گذاشتن از سرم افتاد
امروز که دارم این کامنت رو میذارم دقیقا یکی از همون تجربیات درخواست هدایت و همزمانی رو تجربه کردم
یعنی زمانیکه درخواست کردم که خداوند منو به توجه بیشتر به اموزه ها هدایت کنه فایلی رو دیدم که در مورد همین موضوع بود و از من خواسته شد کامنت بزارم تا تعهدم رو دوباره یادم بیاره
البته تو کل این مدت همیشه فایل ها رو دنبال کردم همیشه تو زندگیم به ورودی هام اهمیت دادم اما کامنت گذاشتن رو نداشتم از کل این پکیج که اتفاقا بنظرم تاثیر کار کردن رو خودمونو دوبرابر میکنه این کامنت گذاشتنه
و خب طبق قانون هدایت شدم تا ان شالله از امروز اینکار رو هم دوباره شروع کنم
——————————————–
اما بریم سراغ تجربیات دیگه از توکل کردن و عمل کردن به نشانه ها
حدود یکسال و نیم پیش بود که من برای به دست اوردن شغل رویاییم تو شرکتی که دوست داشتم توی اردیبهشت ماه از شهر خودم اصفهان به تهران مهاجرت کردم بدون هیچ پشتوانه ای از لحاظ مالی یا اینکه جایی برای اسکان داشته باشم و فقط گفتم که خدایا خودت در بهترین زمان و مکان قرارم بده
وقتی به تهران رفتم تو همون مصاحبه اول قبول شدم و بعد از اون به طور کاملا رویایی با یکی از کسایی که از قبل میشناختم روبه رو شدم که به من گفت من بالای مغازم یه سوییتی دارم که اگ میخوای میتونی اونجا بمونی و کاملا رویایی ورود من به تهران و جور شدن اون سوییت برای من و خریدن تمام وسایل مثل یخچال و گاز و… برای اون سوییت که دقیقا همون موقعی که من رفته بودم اون صاحب اونجا اونارو خریده بود باهم دست به دست هم داد که من 6 ماه بهترین تجربه رو از مهاجرتم به تهران و پیشرفت توی شغلم داشته باشم
تو این 6 ماه هر رروز به نشانه ها بیشتر وبیشتر توجه کردم هر روز بیشتر هدایت شدم تا جایی که تو اون شرکت تبدیل شدم به یکی از محبوب ترین نیرو ها و البته بهترین نیرو و کلی افتخار دیگه
بعد از اون به طور کاملا هدایتی با شخصی تو شرکت دوست شدم که خودش هم مهاجرت کرده بود به تهران و تو شهر خودش بیزینس خودش رو داشت و با شناختی که از من و مهارتام پیدا کرد به من پیشنهاد کرد که برم به شهر خودم اصفهان و با یکی از مشتری هاش که یه شخصی بود که موسسه ای اموزشی داشت همکاری کنم و مدیر فروش شرکتش باشم
و من به هدایتم گوش دادم از کارم اومدم بیرون و رفتم به اصفهان و شروع به همکاری کرردم تو اون موسسه
و اتفاقی که افتاد بعد از فقط چند هفته وقتی از تهران اومدم بیرون که به دلیل اون احساساتی که داشتم و حسی بهم میگفت اینجا دیگه جای تو نیست بود متوجه شدم که اون شرکت به مشکلات زیادی خورده و مسائل زیادی برای نیرو ها به وجود اومده بود و کلی باعث ناراحتی و اذیتشون شده بود که خدا منو به موقع از اونجا فرستاده بود بیرون
جالب اینجا بود که اون روزا من با هرکسی برمیخوردم تو زندگیم و هر اتفاقی میوفتاد همه در فرکانس خیلی بالایی بودن و همه چی عالی پیش میرفت
تو همین جریانا بود که من برای ازدواج هم اقدام کردم به شکل کاملا رویایی که تو پروفایلم توضیح دادم من و عزیزدلم تونسیم باهم ازدواج کنیم
بعد از همه این جریانا خیلی اتفاقات بزرگ و خوبی برامون افتاد و هر روز نشانه های حضور خدا تو زندگیم بیشتر و بیشتر میشد
مثلا وقتی از تهران به اصفهان اومدم چون تو شهرستان بودم برای سرکار رفتن نیاز به ماشین داشتم و خب هنوز سرمایه برای خرید ماشین نداشتم
پدر منم همیشه ادمی بود که حتی از دادن 1000 تومن به من هم به خودش خیلی فشار میومد هم به من خیلی فشار میاورد و اصلا ادمی نبود که چیزی رو به رایگان در اختیار کسی بزاره
و همیشه همچین چیزی رو من تو زندگی تحمل کرده بودم و با سختی های زیادی در مورد مسائل خانوادگی رو به رو بودم
حتی زمانی که ما میخواسیم نامزد کنیم پدر من برای خریدن طلا و کارایی که برای ازدواج همه میکنن سرباز میزد
اما به طرز عجیبی اون روزی که من گفتم اصفهان برای کار استخدام شدم تو قرعه کشی سایپا برای پدرم یه ماشین ثبت نام کردیم و اون ماشین دراومد بنامش و به من گفت که حالا که این ماشینو دارم تو ماشین منو بردار و باهاش برو سرکار دست تو باشه ماشین
باز همه چی گذشت و تو اسفند ماه سال قبل یه حسی و هدایتی به من گفت که دیگه وقتشه بیزینس خودتو داشته باشی و اینجا دیگه شرایط جوری نیست ک بخوای بمونی
من نیرو های خوبی تربیت کرده بودم و هنوزم که هنوزه با هم صحبت میکنیم و میگن بهترین تغییرات برای ما با مدیریت و اموزش های شما بوده و حتی چندتاییشون الان از منم تو درامد جلو زدن ولی اون موقع به حسم گوش دادم و از اون شرکت اومدم بیرون و باز یکماه بعد متوجه شدم که مشکلاتی تو شرکت به وجود اومده که اگر من نیومده بودم بیرون مشکلات گریبان منو میگرفت و بازم هدایت خدا منو به موقع از مشکلات بیرون کشید.
بعد از اواخر سال بود که من یه تصادفی داشتم که باعث شد چند وقتی بخاطرش خونه نشین بشم و وقفه بیوفته برای برنامه هایی که داشتم و خب کمی هم اون موقع دست از کار کردن روی خودم برداشتم و ورودی های نامناسب گرفتم ولی زود به خودم اومدم و سعی کردم ورودی هاموو کنترل کنم و جالب این بود که به خاطر تعهدی که داشتم پاسخ های خوبی هم میگرفتم مثلا با اینکه کار نداشتم ولی پول از جاهای مختلف میرسید و کلی اتفاقات قشنگ میوفتاد تا اینکه باز برای ارامش بیشتری داشتن و کار کردن روی خودم تصمیم گرفتیم با همسرم به کیش سفر کنیم
تو سفرمون هدایتای زیادی بود از گرفتن بلیط از جور شدن پول سفر از اینکه وقتی میخواسیم بریم کیش دیدیم که خواننده مورد علاقمون تو تهران کنسرت داره و گفتیم بعد از کیش باید بریم تهران و اونحا بریم کنسرت ولی به محض ورودمون به کیش یه بنر بزرگ دیدیم که دقیقا همون شب ورودمون اون خواننده تو کیش کنسرت داشت و همون موقع کنسرت رو رزرو کردیم و یه کنسرت عالی رو تجربه کردیم
یا مثلا همسرم خیلی خیلی علاقه داشت که اونجا عکاسی کنیم و عکسامونو چاپ کنیم که یه کلکسیون از عکسایی که تو زمانای مختلف گرفتیم درست کنه بعدا بزاره تو خونمون و با یه عکاسی اشنا شدیم که عکسای خیلی با کیفیتی ازمون گرفت و بهمون داد
یا حتی اینکه تو هوای گرم کیش یروز هوس ابدوغ خیار کردیم دنبال نون خشک و ماست بودیم که خودمون درست کنیم بخوریم که دیدیم یه ونی کنار ساحل نوشته ابدوغ خیار هم داریم و سفارش دادیم و بهترین ابدوغ خیار عمرمونو اونجا کنار دریا خوردیم و چقد لذت بخش بود و چقدر هم من تحسین کردم ایده اون فروشنده رو که یه فست فودی بود و اینم به گزینه هاش اضافه کرده بود و باهاشم کلی پول میساخت تو اون هوای گرم که ابدوغ خیار خیلی میچسبه
بازم از همزمانی بخوام بگم زمانی بود که ما تو فکر اجاره کردن خونه و ازدواج کردن بودیم که یکی از دوستان مشترکمون از دانشگاه یشب دعوتمون کرد خونشون و وقتی نشستیم دور هم صحبت از خونه شد شوهر دوستمون به من گفت از الان ذهنتو به فکر کردن به اجاره نشینی عادت نده و برو تو فکر خرید خونه
من همونجا گفتم خدایا این هدایت تو بود برای اینکه ماخونه بخریم و همون فردای اون روز من و همسرم رفتیم چند جا خونه دیدیم برای خرید در حالی که تو حساب من زیر 500 هزار تومن پول بود و نزدیک به 3 4 ماه ما خونه های مختلفی رو دیدیم و فرکانس خواستمونو ارسال کردیم تا اینکه همین هفته گذشته ما مقداری از پولمون جور شد و رفتیم پیش یه املاکی و گفتیم ما یه خونه با این ویژگی ها میخوایم اونم یه خونه ای رو به ما نشون دادو گفت این هست ولی الان مستاجر داره و باید با مستاجرش بخرید و بهش اجاره بدید تا یسال قرار داد داره و تو قیمت خونه هم تاثیر داشت چون پول پیش مستاجر از قیمت خونه کم میشد و دقیقا میشد همون مقدار پولی که ما میتونسیم پرداخت کنیم و ما حتی چون مستاجر تو خونه نبود نتونسیم خونه رو ببینیم فقط من گفتم اگ این هدایت خدا بوده من همین خونه رو میخوام و همون موقع قولنامه کردیم و فردای اون روز وقتی رفتیم خونه رو ببینیم دیدم که دقیقا این همون خونه و نقشه ایه که من انتظار داشتم و چقد زیبا خدا منو هدایت کرده بود
خیلی اتفاقات زیادی تو این مدت افتاد که واقعا هر چقدم یه انسان باهوش و با استعداد باشه به قول استاد نمیتونه اعتباری به خودش بده و واقعا همش کار خداست
همین دیشب به یکی از دوستام زنگ زدم صحبت کنیم در حالی که دوروز پیش بهش پیام داده بودم که هر وقت ازاد بودی خبرم کن زنگت بزنم
دوستم گفت من این مدت درگیر اجاره کردن خونه بودم که به تازگی به تهران مهاجرت کرده و چون خیلی ذهنم درگیر بود صبر کردم تا یکم ازاد تر بشم بعد صحبت کنیم
صحبتایی که تو تماسمون شد خیلی کمک کننده بود هم به خودم هم به دوستم که تازه پا گذاشته رو یه ترس بزرگ و یه مهاجرت بزرگ داشته
و به قول خودش خدا قشنگ همه چیو کنار هم چیده به موقع درستش حتی همینکه ما امشب با هم صحبت کنیم که من اروم باشم بتونم طولانی صجبت کنیم و تو این حرفا رو بزنی که منو هدایت کنه به راه درست و از این استرس این چند روز در بیاره منو و یادم بندازه خدا برامون چه برنامه هایی داره.
خیلی میتونم در این مورد مثال بیارم و حرف بزنم
به قول استاد ساعتها و روز های میتونم از این موضوع صحبت کنم و چقد لذت بخشه برام فکر کردن و توجه کردن بهش
امیدوارم که توفیق عمل بیشتر از قبل بهم داده بشه
خیلی خیلی عاشقتونم
منتظر اتفاقای عالی و قسمت های بعدی سفر هستم و میخوام به تعهدی که دادم بیش از پیش عمل کنم و توجه بیشترم رو روی خواسته هام بزارم و مطمعنم که اتفاقات بی نظیر تری از اینی که تا به امروز تو زندگیم بوده منتظرمه
عاشقتونم
سلام بر خدای مهربانی
به نقل قول از سعدی
بیزارم ازان کهنه خدایی که تو داری
هرروز مرا تو خدای دگر هستی
سلام برقلب مهربان شما استاد عزیزم ومریم جان نازنینم
یه صبح دل انگیز ،یه نقاشی بی نظیر ،یه نعمت بی انتها وبی کران از دریای عظمت خداوند ،یه استاد پر انرژی ویک عالمه سخنان زیبا که برزبان استاد جاری میشود وما را غرق در دریای کلمات ونکته های میکند که هر چه بیشتر به آنها فکر میکنیم
روزنه های افق برایمان تجلی میشود
سورپرایز برف بی نظیر ،شن های سفید ماسه ای
خدایا شکرت تنها یک کلام ،
خدایا عاشقتم
استاد بی نظیری زیبا یی های این دنیای زیبا گوارای وجودتان
چقدر خوش حالم که هرروز خداوند بهترین کلامش را از زبان شما بر دل های ما نقش می گذارد
مرحبا براین خدای مهربانی که زیبا سرشت بنده ای مانند شما را در مسیر همه ی ما قرار داده
عاشقانه دوستتون دارم
از این ایمان بی نظیر تون لذت میبرم
چقدر درک زیبایی از این شن های روان ، جاری بودن ،رها بودن وخودت را به دست باد سپردن
مانند صحبت های زیبای شما استاد بسپار خودت را به خدا ،رها باش
لحظه لحظه کلامتان درس و آموزش ناب وبی مثال
وای استاد اینم نشونه دیگری که ما شما را در زمان خودش خواهیم دید به همین زودی چقدر حالم عالی شد که استاد قرار بیاد وما از نزدیک استاد را ببینیم ،بی نظیری استاد ،
درست می فرمایید این فایل ها باعث شده که تمرکز ما نیز برروی این سفر دید ما را تغییر داده ومن خدا را شکر میکنم که همه چی فیلتر شده ولی سایت برای ما اوکی واین خودش یه نشونه برای تمر کز من شده وخیلی خوش حالم
که وقتی در مسیر درست قدم برداری نیازی به نگرانی نیست و جهان نمی زاره که ما به سمت چیزی که در مسیر ما نیست هدایت شویم
خدایا مچکرم ،استاد سپاس گذارم
ودقیقا خداوند من را دراین شرایط عالی هدایت میکنه وبا توجه به تمرکز خودم مسیر های زیبایی برام رقم میخوره ودر جاهایی قرار میگیرم که فقط شادی و شور ولذت از تمام لحظه هاست
ومن به درستی درک کردم با راهنمایی های شما استاد دلها و مریم جان بی نظیر که بهترین مکان را در زمان خودش زیبا بیان میکنند واین نشانه ی فرکانس بی نظیر شما عزیزان
آرزوی شادی عشق و سلامتی برای شما استاد عزیز
به امید روزی که در سمینار شما استاد عزیز اولین ردیف صندلی ها شما را از نزدیک ملا قات کنم
با تمام وجود از تمام مسیر های زیبایی کم من را در این مسیر ها با افکار زیباتون رهنمون شدید تشکر کنم
خوش باشید ،خوشبختی نثار قلب مهربانتون
استادد گلم سلام مریم خانم
بابا عجب جایی اینجا دیگه از بس خوشگله نتونستم جلوی خودم رو بگیرم که نیام بپرسم
اقا چند تا سوال داشتم اونجا
شن هاش سردن یا گرم چون اول ویدئو با نیم استین بودین که یعنی گرمه
و بعد داخل ویدئو لباس گرم دارید یعنی این کشور خدا چقد بزرگه که هر منطقه اش از نظر پوشش فرق داره
کویر داره جنگل داره
منطقه سرد سیر داره گرم سیر داره ابشار داره تکنولوژی داره الحق که کشور خداست و زیبایی از آن خداوند وبند هاش هست
برای تجسم اونجا اب هوا چجوری گرم سرد شن ها که توصیف عالی بود قیاقه هم میخوره انگاری ارد هست
وای چه باحاله این شن ها الان که دست میزنم به ارد میفهمم چه باحاله حالا چه برسه که راه برم روی اونا
راستی استاد خداروشکر که نیومدی
چرا؟؟؟ برای اینکه من هنوز به فرکانس شما نرسیدم و میخوام کله اون 100 سمینار رو باشم و یک روز هم از دست ندم
پس دم این خدا گرم
با ویدئو های شما خداروشکر که تمرکز فقط رفته روی زیبایی ها حتی توی این وضعیت من خیلی خوشحالم و هر روز دارم کار های خودم رو میکنم و عشق حال میکنم
استاد ویدئو رو الان تموم کردم
استاد اون ویدئو اب گرم رو هر چه سریع تر بزارید که خیلی فکر کنم باحال باشه
مشتاق ویدئو های زیبایی شما هستم استاد.
درباره تمرین هم استاد
کار من تصویر سازی هست یعنی با فتوشاپ زیبایی خلق میکنم استاد
من تا الان هر کاری که با استفاده از مغزم کشیدم به درد لای جرز نمیخورده خوب بوده ها ولی
اون احساس طراحی خدا رو نمیداد بهم استاد
ولی وقتی از خدا خواستم که بهم طرح بده تا بکیشم یک ایده از کل کار بهم میده ومن شروع میکنم کشیدن
استاد همه همه تصویر های که لازم دارم به طرز عجیبی به راحتی پیدا میشه
همه کار خیلی اسون میره جلو ولی موقع که خودم طرح میدم عکس ها به راحتی پیدا نمیشه
کار تمیز در نمیاد یا هرچیزه دیگه
ولی طراحی خدا اینقد زیباست که من خودم میخوام تابلو هام رو بخرم و هر روز بهشون خیره بشم
و خدا رو سپاس گذاری میکنم
طراحی که تازه گذاشتم روی سایتم به نام رها بودن هست که عکس یک اسب نجیب سفید هست که روی اب داره میدود
ازادانه به هر طرفی میره
و من از اسم تا توضیحات رو از خود خدا میخوام خودش یک چیزای میگه مینویسم که خودم کفم میبره
من هدفم اینه میخوام زیبایی های دنیارو بکیشم و مردم تحسین کنن و خوشحال باشن
من خودم وقتی طراحی میکنم از همه چی یادم میره ساعت کار پول همه چی و فقط تصویر نهایی یادم میمونه که باید چقد
خوشگل باشه و وقتی تموم میشه نگاهش که میکنم میگم الحق که خدایی که همچین چیزی خلق کردم
معلومه که خدا میخواد ما ثروتمند بشیم چون وقتی من طراحی میکنم و به اسب زیبایی رنگ رو میدم میبینم که رشد هر چیزی که خلق کردی چقد شیرینه و میخوام زیبا تر بشه ستایش بشه
من سایتم رو که ساختم خواست خدا بود اگر بدونید من سایتم چقدر راحت ساخت شد
این سایتی که من ساختم اگه میخواستم بدم کسه دیگه برام بسازه قیمتش حداقل 4 الی 5م میشد
که این یعنی فرکانس هام داره جواب میده و داره وارد زندگی میشه
اگه بخوام اتفاق های که افتاد رو بگم خیلی میشه
ممنونم از شما استاد
استاد راستی خلبانی تونم حرف نداره ها
با درون کیف کردم اینقد خلبانی تون خوب بود
سلااااام
وااااای استاااد من حدسم درسسست بووووود آره درست بود
واااای خدا ی من
چقددددر ذوق کردم
دلم گفت ایرانه ایران بوده
استاددمن هم این فایل رو دقیقا با یک همزمانی ای و هدایتی ک باعث شد تا بیام و با عشق نگاه کنم
نمیدونین چه ذوقی کردم چققققققققدرررر خوشحال شدم از شنیدن برنامه ی اومدنتون اینکه من منتظر استاد بودم و داشته میومده
اشک شوقی میریزم😭😭
میدونم ک جور میشه به زودی زود🤲🤲🤲🤲
این فایل بقدری ی توش حس خوب و احساس دیدن خداوند و زیبایی هاش تا همین تایم کم برامن بوده که استپ کردم و بیام این احساسم و حس زیبایی که از این صحرای سفید گرفتم رو بگم🌎👌🙏🙏💗
بنام تنها قدرت جهان هستی
سلام به استاد ارجمندم ومریم عزیزم ودوستان بی نظیرم
خداراشاکر وسپاسگزارم به خاطر امروز، بهخاطر این ساعت ،این لحظه ،بخاطر یک نفس
خداراهزاران هزار بار شاکر وسپاسگزارم که در مدار دریافت آگاهیهای این فایل قرار گرفتم
استاد جان این فضای روحانی ،فراوانی شنهای روان به سفیدی برف ونرمی آرد وآن سکوت مطلق را کامل میشد حس کرد وچه حس ناب وزیبایی است جایی که فقط تویی وخدا تو حرف بزن او گوش میده بعد تو باید به حرفهای او گوش بدی وعمل کنی آنوقت است که جهان وهر آنچه در آن است به تسخیر تو در میاد
استاد جان حتی آمدن این فایل بعنوان فایل روز شمار تحول زندگی من قسمت 132 خودش برا من یه هم زمانی وهدایت الله بودقضیه از این قرار بود من برا شب عید خونه یکی از دوستان ملودی دعوت بودم البته ایشون پارسال هم مرا دعوت کردند ولی بخاطر جو خانوادگی وفامیل های نزدیکشون اصلا تمایلی به بودن در آن محیط نداشتم پارسال خیلی راحت این موضوع را باایشون مطرح کردم وایشون هم پذیرفتند گفت هر جور راحتی ولی امسال باز اصرار کرد وگفت دیگه بهانه ای ازت قبول نیست باید بیای منم حس خوبی نداشتم برا رفتن به خودم گفتم هر چی خیره الخیرفی ماوقع فردا صبح آن روز از خواب که بیدار شدم کمی سرفه میکردم وآبریزش بینی داشتم ولی احساس خیلی خوبی داشتم به خودم گفتم مطمئنم این علائم در جهت سلامتی من هست هر چند ذهن چند بار سعی کرد این باور را در ذهن من بکارد که خوب شد مریض شدی دیگه بهانه داری که نری به آن مجلس ولی من هر دفعه در جوابش گفتم نه علائم فقط در جهت سلامتی من هست ونشان میده سیستم ایمنی بدنم در حال فعالیت هست وجالب اینکه همسرم هم ماشین را گذاشته بود تعمیرگاه قرار بود ظهر تحویل بگیره که افتادبود برا غروب دوستم هم که دوباره تماس گرفت چرا نمیای گفتم نه انشاالله دفعه بعد اینها همه نشانه بود که من در مجلس مولودی شرکت نکنم حتی وقتی به دوستم گفتم سرماخورده ام گفت اینجا همه سرماخورده اند اشکال نداره گفتم نه برا من اشکال داره چون مطمئن بودم در ظاهر مجلس شادی هست ولی چیزی جز قضاوت واحساس بد برا من ندارد آخر شب که خواستم بخوابم یخورده با خدا حرف زدم گفتم خدایا نمیگم خسته نیستم خسته ام ولی نا امید از کرم وببخشش تو نیستم ،گفتم خدایا مرا آنی وکمتر از آنی به خود وا نزار من از خودم هیچی ندارم هر چه دارم از تو دارم گفتم خدا باهام حرف بزن از من دور کن آنچه که باعث فاصله بین من وتو میشه ،ازم دور کن آنچه سبب میشه من ناسپاس نعمتهات بشم یه حسی گفت برو سایت رفتم سایت هدایت شدم به دیدگاه سعیده عزیز در جواب کامنت عادل مولانی فایل ذهنیت قدرتمند کننده در برابرذهنیت محدود کننده دیدگاه سعیده عزیز جواب سوالهای من بود خدا از زبان سعیده با من سخن گفت بعد از نگرانی هام گفتم از مشکلات مالی که در حال حاضر همسرم دارد فقط گفتم وخوابیدم وازش خواستم که خودش از خزانه بی کرانش به زندگی ام برکت وثروت ببخشد وگفتم من به هر خیری از طرف تو به من برسد فقیرم خدا وامروز بصورت خیلی اتفاقی که صدالبته هیچ اتفاقی اتفاقی نیست هدایت شدم به کامنت رضای عزیز در فایل کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسورهاوکینگ آن تایید کرده باشد ایشون در این کامنت از هدایت والهامات الله نوشتند که واقعا وقتی کامنت این عزیز را خواندم منقلب شدم وبرام باور پذیرتر شد که خداوند در هر لحظه داره مارا هدایت میکند فقط ما باید هوشیار وبینا باشیم
استاد عزیزم از شما ومریم عزیزم صمیمانه سپاسگزارم
دوستتون دارم
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند باشید
سلام فهیمه خانم.
خداروشکر میکنم توی سایتی هستم که عزیزانی مثل شما در این سایت در حال فعالیت هستند.
چقدر اون قسمتی که با خدا راز و نیاز کردید و گفتید مرا آنی و کمتر از آنی به حال خودم وا نگذار برایم تاثیر گزار بود. خداروشکر. بینهایت خداروشکر.
چقدر لذت بردم که اعتبار همه چیز را به خدا دادید و نه غیر الله حتی اگر خودتون باشید. این دیگه میشه عین توحید.
فقط تو صحبتهاتون نمیدونم درست متوجه شدم یا نه فرمودید از مشکل مالی براش گفتم.
برای خدا…
اگر این به همین صورت هست فقط به محض یادآوری میگم خدمتتون و چه عرض کنم که خودم هم سراپا ایراد هستم.
استاد همیشه میفرمایند که مشکلاتتون را با خدا هم در میان نگذارید.
به یک دلیل ساده. چون در اون لحظه احساس نازیبا دارید و توجهتون میره روی کمبود و نازیبایی ها.
در تمرکز و توجه به خواسته هاتون، احساس خوبی پیدا میکنید و به آنچه میخواهید میرسید.
بنابراین از صمیم قلبم اینو میگم امیدوارم ظرفمون هر روز بزرگتر بشخ و لذت ببریم. از زندگی و سپاسگزاری هامون هر روز بیشتر بشه.
چی بگم که حتی همین الان هم میشه ساعتها سپاسگزاری کرد.
از برفی که داره میاد، از افرادی که اطرافمون هستند، از وجود این انسانهای عالی به عنوان وجودی از خداوند بر روی کرهی زمین.
این کشور زیبا، این آسمان زیبا، این هوای عالی، این سرمای بی نظیر. یک خواب عالی، لبخند همسر، وجود یک انسان بینظیر در زندگیمون، پدر و مادر و خانواده. اینقدری هست که واقعا نمیشه شمرد.
مسائل مالی هم به همین صورت هستند، مثلا کافیه باور کنیم که همونطوری که روزی ما شده و این چنین افراد عالی و بینظیری تو زندگیمون هستند که هر روز میتونند بیشتر وبیشتر بشوند، میتونه ثروت و نعمت بیشتر و بیشتر بشود.
خانم زارع اینهایی که گفتم بهتون بیشتر به خودم بود. چون خودم سراپا ایراد هستم و شرک. ان شاءالله بتونم مومن و موحد باشم.
امیدوارم حالتون عالی باشه.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلامودرود فراوان به علیرضای عزیز وارزشمندم
سپاسگزار حضور گرمت واحساس نابت هستم از شما ممنونم که برام با احساس عالی نوشتید
علیرضا جان ممنون از دقت وتوصیه ای که فرمودید
همسر من با قانون آشنا نیست ولی من باور دارم که خدا از خزانه نا محدودش به من وزندگیم میبخشد ومشکلات مالی منظور نگرانی هام بود
از لطف ومحبتی که با احساسی پاک به من هدیه دادید سپاسگزارم ومن حال واحساس خوبی که از دیدگاهتون گرفتم از سپاسگزاری که شد هزار برابر آن را برای خود عزیزت وزندگی ات از خداوند خواستارم
زندگی ووجودت سرشار از عشق ونور الهی
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند باشید
سلام بر خواهر توحیدی سایت فهیمه خانم
کامنتتون رو در ادامه کامنت خانم شهریاری خوندم و هدایتی
و لذت بردم
اگه لطف کنید کامنتهایی که نام میبرین تو کامنتهاتون لینکهاشو هم بزارین چون پیدا کردنش ایجوری ساده تره
امیدوارم در پناه حق باشید سپاسگزارم
بنام الله
سلام ودرود به قلب پاک وروح بلندت
سپاسگزارم از وقتی که برام گذاشتید ونوشتید
درست میفرمایید چشم
abasmanesh.com
لینک بعدی
abasmanesh.com
فقط نمیدونم به ترتیب هست یانه
بهترینها نصیب قلب مهربانت
درپناه حق شاد وسلامت وثروتمند باشید
به نام الله بزرگ ، مهربان و هدایتگر
امروز قبل اینکه من بیام به سایت سر بزنم رفتم پیاده روی و تو تهران یه بارون فوق العاده ای اومده بود دیشب و امروز صبح به خودم گفتم این after raine هست و حیف نرم و پیاده روی نکنم
بعداز پیاده با خودم فکر میکردم که امیر الان نسبت به یکسال پیش چقدر حالت بهتره و چقدر رشد کردی نسبت به پارسال و دقیقا گفتم اگه هدایت الله نبود من الان تو این مسیر نبودم
یعنی من با خودم بدون اینکه این فایل رو دیده باشم امروز با خودم هدایت هایی که شدم و باعث شد چقدر رشد کنم و چقدر حالم خوب باشه رو با خودم مرور میکردم
خب من امسال دوتا هدایت بزرگ از الله دریافت کردم که واقعا این موضوع رو درک کردم که وقتی از هدایت الله پیروی کنم نه ترسی دارم و نه غمگین می شوم
خب بریم سراغ اولین هدایت من:
من بیزنسم بصورت اینترنتی هست و از طریق اینستاگرام محصولاتم رو به فروش میگذاشتم
تو دوره 12 قدم استاد گفتید که مهارتتون رو توی کسب و کارتون گسترش بدید.
با خودم فکر که من چطور میتونم تو فروش لباس مثلا خودم رو ، مهارتم رو گسترش بدم
از الله هدایت خواستم
یه روز زمستونی رفتم برای پیاده روی و روی تیر برق تو خیابون نوشته شده بود: اموزش طراحی سایت.
منم با خودم گفتم اینم از هدایت الله.
یکم رفتم جلو تر باز دیدم اون تبلیغ رو که روی درخت و جاهای دیگه چسبیده بود.
خلاصه مهارتم رو گسترش دادم و طراحی سایت رو یاد گرفتم و محصولاتم رو در سایت گذاشتم
6-7 ماه بعدش اینستاگرام فیلتر شد و فهمیدم که وقتی الله هدایت کنه واقعا نه ترسی دارم و نه غمگین می شوم. تصور کنید اگر از هدایت پیروی نمیکردم الان چقدرررر فشار ذهنی روم بود.
هدایت دوم خیلی بازه هست:
من اخرین باری که رفته بودم استخر 7-8 سال پیش بود. امسال با خودم گفتم یه اسخر باید برم چون استخر هم خیلی دوست دارم
رفتم و با کیفیت ترین استخر رو پیدا کردم در بالا شهر تهران.
استخر رو باز بود و کلی توش شنا کردم، بعد دیدم اونور استخر جکوزی هست
رفتم تو جکوزی دیدم 3 تا پسر دارن درباره سئو و طراحی سایت صحبت می کنند.
منم که هر مطلبی هر کسی که بهم چیزی یاد بده استقبال میکنم
ازشون پرسیدم شما طراحی سایت بلدید؟
گفتند بله . منم چند تا سوال راجب طراحی سایت و چطور سایتمون رو رشد بدیم پرسیدم
خیلی پسرهای خوش اخلاق بودند و کلی راهنماییم کردند و نکته اینجاست:
بهم یه اموزشگاهی رو یکیشون معرفی کرد و گفت برو اینجا بدردت میخوره.
منم گفتم باشه
چند روزی توی گوشم صدای اون پسره بود که گفت برو فلان اموزشگاه.
منم گفتم این هدایته امیر برو و انجامش بده
اخه باید خیلی عجیب باشه شما بعداز 7-8 سال بری استخر و دقیقا ادم هایی رو ببینی که اونام تو زمینه کاری تو مشغول به کار باشندو راهنماییت کنند.
من به خودم قول میدم اگه 1 ماه هر روز برم همون استخر نه اونا رو میبینم و نه مشابه اونا که بخوان منو راهنمایی کنند.
چه عاملی پس باعث شده من ادم هایی رو ببینم که قدم بعدی زندگی مو بهم بگند؟
چیزی جز هدایت هست؟ نه هرگز غیر از هدایت چیز دیگری نیست.
خلاصه رفتم تو اون دوره ای که اون رفقا معرفی کردند شرکت کردم و اتفاقا خیلی هم مفید بود واسم، کلی ایده گرفتم الگویی رو دیدم که خیلی رشد کرده و خیلی موفق شده و این ایمان در درونم بیشتر شده که منم میتونم مثل اون بشم
این صحبت ها رو امروز صبح موقع پیاده روی با خودم مرور میکردم و واسم خیلی جالب بود که موضوع این فایل هم هدایت بود.
امروز با خودم میگفتم ببین امیرحسین دوتا از هدایت های الله رو دریافت کردی و چقدر حالت خوبه.
چقدر ارامش داری. واقعا این روزا ارامش عجیبی دارم
دقیقا امروز وقتی با خودم صحبت میکردم میگفتم به خودم که “هدایت” یک واژه هست ولی درکش به اندازه یک اقیانوس هست.
خداروشکر
منم تجربه ام رو از هدایت گفتم که هم واسه خودم تکرار بشه هم ممکنه واسه رفقای عزیزم مفید باشه.
در پناه هدایت الله بزرگ باشیم.