پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به خالق زیبایی ها
سلام به پروردگار یکتا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته وهمه بچه های سایت برای بار سوم هست که این فایل رو گوش میدم استاد
چقدر زیبا وچقدر رویایی بود
منم این انرژی و این فضا رو احساس کردم از سخنانتان فهمیدم که چه قدر این فضا روحانی است سفید وبدون ناپاکی پاک و مطهر
سپاسگذارم ازشما که این فیل رو ضبط کردید که این احساس رو ما هم درک کنیم
منم تجربه همزمانی و هدایت رو داشتم و میتونم خوب درکش کنم استاد
میخوام از چند روز پیش صحبت کنم
هفته پیش تولد دخترم بود و ما فقط پول کیک تولدش رو داشتیم
اما این رو بگم که یک روز قبلش توی تمرین ستاره قطبی نوشتم خدایا رزق تولد دخترم رو تو برایم بفرست
اون روز من کیک تولد براش گرفتم و من دیگه پولی نداشتم آخه به من گفته بود دونوع غذای که دوست داره براش درست کنم
اون لحظه خاله ام زنگ زد گفت اون کارت پولم که همراهت هست پولشو به اون شماره کارتی که برات ارسال میشه بفرست اگر هم صد هزار داری روش بزار گفتم دارم برات میفرستمش
رفتم عابر بانک اون لحظه گفتم بزار پوله خاله رو بریزم توی کارتم که اون صد تومن هم بیاد روش یکجا با گوشیم بفرستم منم پول رو ریختم به حساب خودم بعدش نشستم توی ماشن هر کاری میکردم پول جابه جا نمیشد رفتم خونه گفتم این شماره حساب مشکل داره گفت بزار الان زنگ بزنم بهشون زنگ زد به او شخص اون شخص گفت من شماره حساب رو گم کردم نمیدونم کجاست
خاله که مادر شوهرم هست گفت اشکال نداره حالا که جابه جا نمیشه از اون پول برای تولد دخترم استفاده کن و اون موقع بود که گفتم خدای من مم درخواست کردم تو اجابت کردی
من بالای 5 بار تلاش کردم برای انتقال نشد
من تولد دخترم رو گرفتم و اون خیلی خوشحال شد و بعدش وقتی مرور کردم فقط گفتم خدایا شکرت سپاسگذارم در هر لحظه کنار من هستی
اینم از این تجربه خدایا ممنونم
سپاسگذارم ازشما استاد عزیزم
سلام رویا جان.
اول صبح نوبت رسیده بود به این فایل که گوش بدم ولی چون جمعه هست وهمه خوابن گفتم کامنتها رو بخونم صدای گوشی اذیتشون نکنه.
وهدایت شدم به کامنت زیبای شما .
تحسینتون می کنم برای این حد از پیشرفت که می تونید اینقدر خوب هدایت بشید وخداوند کارها رو براتون آسان می کنه.ورزق تولد دخترتون رو برسونه چون او رزاقه وروزی هر موجودی رو می رسونه اما ما گاهی یادمون می ره.
تولد دخترتون هم مبارک باشه براتون آرزوی شادی وثروت وآرامش دارم .
با این کامنت باعث شدید من هم بیشتر حواسم رو جمع کنم توی هر کاری توکل کنم وخدارو به یاد داشته باشم تا کارم به بهترین شکل ممکن انجام بشه.
از خدا می خوام برای خودم وهمه دوستانم در این خانواده که با آرامش زندگی کنیم وبا بودن در این مسیر وتوکل به خودش هر آنچه آرزو داریم دریافت کنیم.
در پناه خداوند یکتا باشید.
سلام بر استاد جان جانان …. مریم نازنین و تمام دوستان هم فرکانسی ام ….که عملکرد اوقات فراغتمون شده که بیایم تو سایت و فایل گوش کنیم، نکته برداری کنیم، کامنت بخونیم و بنویسیم و من هم الان در اوقات فراغتی هستم که شروع کردم به گوش کردن این فایل …. که قبلاً هم گوش کرده بودم و کامنت براش نوشته بودم، اما حالا هم بسیار دوست دارم گوش کنم و کامنت بزارم و درس بگیرم:
استاد جان، شما از کنترل ذهن در این فایل میگویید که چه کنترل ذهن ها نداشته ام تا به الان از زمان آشناییم با شما استاد عزیز که یه بار فاطمه بانو جان، به من تلنگری زد و گفت تا حالا نوشته ای که چه کنترل ذهن ها داشته ای!! حالا اینجا یکسری اش را که یادم میاد یادداشت میکنم ….
اولین و بزرگترین کنترل ذهنبرای من، همان زمان مواجه شدن با تضاد عاطفی ام بود که از زمانی که این داستان فاش شد و باعث شد من استاد را بشناسم و شروع کردم به عمل کردن به آموزه ها …. یک بار به خودم گفتم که شیما بانو جان تو ارزشت خیلی بالاتر از این حرف ها است که بخوای برای اینکه جلوی عمل کس دیگر را بگیری ، طرف را به هر شکلی چک کنی …. البته این درک من زمان برد و من تکاملی به اینجا رسیدم که اصلا اصلا اصلا نباید چک کنم و تا الان که حدود 9 سال از اون موضوع میگذرد، من اصلا دیگه هیچوقت ایشون رو چک نکرده ام. البته یادمه یه موقع هایی وسوسه میشدم، مثلا چند ماه یکبار یه چکی بکنم، البته فکر میکنم فقط جهت کنجکاوی …. و اون هم مدت ها است که گذاشته ام کنار و تو این موضوع نتایج خیلی خیلی عاااااالی گرفته ام …. فکر کنم افراد زیادی تو این سایت باشند که با این موضوع خیانت از طرف همسر مواجه شده باشند و شاید هنوز که هنوزه دارند چک میکنند و یا نگران هستند که دوباره اتفاق بیافتد … و هنوز نتیجه دلخواه شأن را نگرفته اند، یا از دوستانم که اون موقع در این جریان بودند، یه موقع های نادری به من میگویند که مگه آخه میشه اصلا چک نکنی … یا اینکه خیلی اشتباه میکنی …. ولی من این اعتقاد را ندارم و به لطف آموزه های استاد چنان احساس لیاقتی در این موضوع در خودم ایجاد کردم که من خودم، وقتم و …. خیلی با ارزش تر از این حرف ها هست که بخواهم بشینم گوشی کسی را چک کنم ….و نتایج را دیده ام و به لطف خدا اصلا هیچ موضوع دیگری تا به الان نداشته این و اعتقاد دارم که اگر طرفی در زندگی زناشویی پا کج بزاره و تو در راه راست باشی، خدا خودش برات فاش میکنه ….و اولین نفر خود اون طرف که پاس رو چک گذلشته، ضرر میکنه و لازم به زحمت تو نیست که بشینی پ چک کنی. واقعا این جزو نتایج بسیار بزرگم در این سال های آشنایی ام با استاد هست و به خودم واقعا افتخار میکنم. بسیار ممنون استاد جانم ….
جمله ی طلایی استاد از زبان مریم بانو: تمام اتفاق های زندگی، بدون استثنا، بدون استثنا، بدون استثنا ….. حاصل کانون توجه شما است.
استاد جان تو این فایل شما از هدایت ها فرمودین که در اینجا مثالی از هدایت شدن هام که جز خیر برام نبود میخوام بگم. البته استاد جانم من با اینکه سال هاست شاگرد همیشگی تان بوده ام و از زمان آشنایی ام، واقعا آرامش نصیبم شده است، اما در بسیاری از جاها کج فهمی داشته ام و یا یه جورایی اصلا متوجه نمیشدم که هدایت یعنی چی، کنترل ذهن یعنی چی و … و الان حدود دو سالی میشه که بیشتر در سایت و بین کامنت دوستان فعال هستم، بیشتر درک کرده ام.
مثلا دو سال پیش، صاحبخانه مان در محله شهران تهران که یه سه سالی بود در آن خانه، ساکن بودیم و نسبتا راضی از خانه و محله بودیم، یه دفعه سر سال گفت که دیگه میخوام بفروشم و بلند شین که خانه خالی، سریع تر بفروش می رود و ما هم که یک زمین در هشتگرد و یک خانه در کرج داشتیم، دوست داشتیم که آنها را بفروشیم و همین رو بخریم….و از مستأجری راحت بشیم. اما ایشون پول نقد میخواستند و ما هم خوب کارمون نسبتا سخت بود …. همسرم هم تازه از چین برگشته بود و بیمار بود و خیلی مشتاق نبود …. من اولش خیلی ناراحت شدم از اینکه اصلا چرا میخواد ما بلند شیم و همچنین از اینکه آخه چرا راضی نمیشه به ما بفروشه و …… در این حین این داستان رو برای یکی از دوستان صمیمی ام تعریف میکردم و یه جمله ای به من گفت که شیما تلاشت رو بکن که یدونه همینجا بخرین…. من گفتم آخه همسرم که اصلا راضی نیست و همکاری نمیکنه و خودم تنهایی باید این کارها رو بکنم و دیگه انرژی در این حد ندارم …. دوستم گفت یه بار دیگه تمام تلاشت رو بکن … استاد جان من برای خودم ددلاین گذاشتم تا آخر ماه رمضان که اگر نشد، حتما خیر نیست و یا انتقالی بگیرم برم تو خانه کرج و یا همون مستأجری ادامه پیدا کند …. ولی این جمله دوستم چنان رو من اثر گذاشت که من تمام تلاشم را کردم و البته به لطف خدا و کنترل ذهن هایی که در اون بازه داشتم، چون همسرم خیلی غر میزد و هی میگفت نمیشه و ….. و من مسیولیت تمام چیزها رو به عهده گرفتم و با کمک پدرم که دستانی از دستان خداوند بود، الان دو ساله که در خانه خودم که بسیار بسیار بسیار بهتر از خانه مستأجری یمان بود و اصرار به خرید آن داشتیم ، ساکن هستیم و واقعا لذت میبریم. آپارتمان با نور عالی، دو بر، پارکینگ، انباری، آسانسور و بازسازی شده و …. که واقعا خدا رو سپاسگزارم از این لطفش به ما صاحبخانه شدیم … و بعدش که با موضوع هدایت آشناتر شدم، به خودم گفتم اصلا همین که اون صاحبخانه مارا بلند کرد، هدایتی بود که ما دیگه نباید مستاجر باشیم، همین که راضی به فروش به ما نشد، این بود که خدا پلن بهتر از این رو برامون چیده، اینکه دوستم را بعد از مدتی دیدم و به من اون جمله را گفت، خیلی خیلی رو من و انگیزه ام اثر گذاشت که تلاشم را بکنم …. خلاصه این هم یه داستان از هدایت پروردگار که اگر بهش عمل نمیکردم، بازنده بودم.
الان هم بعضی اوقات که در فرکانس خوب هستم، هدایت ها رو خیلی راحتتر درک میکنم و عمل میکنم و جز خیر برام چیزی ندارن …. ولی استاد بازم خلاهایی دارم که هدایت ها رو دریافت میکنم، اما جسارت عمل کردن ندارم …. هنوز تو اون موضوع باید زمان بگذره تا شیما بانو بتونه وارد عمل بشه …. این هم تو افراد مختلف متفاوت است زمانش، چون که گذشته های بسیار متفاوت داشته ایم.
خلاصه که استاد جان، با توجه به نکات مثبت زندگی ام به نعمات زیادی دارم هدایت میشم. الان هم از طرف محل کارم به هتلی بسیار مجلل در مشهد که با اینکه هتل زیاد رفته بودیم تا الان، ولی به این مجللی ندیده بودم که صبحانه و ناهار به قدری مجلل و متنوع و با کیفیت است که نگو … هتل دقیقا کنار حرم امام رضا است و من و همسرم و فرزندم، سه تایی رایگان به این هتل آمده ایم و داریم خوش میگذرونیم. آخه این ها چقدر جای شکر دارد !!! اصلا چیزی بود که پسر 10 ساله ام علی جان، بارها گفت مامان خدا رو شکر …. خدا روزی مان کرده …الان هم پسرم با پدرش به استخر رفته اند و من هم تنهایی در حال فایل گوش کردن و کامننت نوشتن که درسها باید بگیرم.
یا همین دو هفته پیش به شهرک توریستی چادگان اصفهان که مکانش مال محل کارم بود هدایت شدیم و یه سفر دیگه را با لذت تجربه کردیم. محله ای بسیار تمیز و زیبا و پر از امکانات تفریحی و هوایی عالی ….
آخه اصلا اینها شکرگزاری نداره؟؟؟!!!
اینکه پدر عزیزم که درگیر بیماری سختی است، داره به سمت پیوند کبد هدایت میشه، اگر خدا صلاح بداند. فعلا ما فقط به هدایت خداجون گوش میدیم.
استاد جانم درکم نسبت به هدایت ها خیلی بهتر شده، نمیگم عالی هستم، اما خیلی خیلی بهتر شده و یه جورایی تسلیم خدا جون، خودم رو در نظر میگیرم.
مثلا اسفند ماه که همسرم بر خلاف میل ما شغلش در اینجا را رها کرد و برای چهار ماه رفت چین، اولش خیلی تو دلم ناراحت شدم، بعد تمام سعیم را کردم که کنترل ذهن کنم و بگم که اکثر دوستان و همکارهای صمیمی ام نفهمیدن که من چهار ماه بدون همسرم بودم و این بهم کمک کرد که کنترل ذهن راحت تر داشته باشم و احساس قربانی کمتری …. و شروع کردم به خوش گذرانی با پسرم و حالا نتیجه اش … پولی که همسرم با خودش آورد را رفت در جایی به نام دارستان که بام شهرستان رودبار است و من بیشتر عکس های پروفایلم مال اونجا است، چون یه جورایی عاشق اون جا و طبیعتش هستم، خریداری کرد ….. اصلا باورم نمیشد. خیلی دوست داشتم یه زمانی اونجا یه باغچه حتی داشته باشم …خدا رو سپاس ….
این نتایج همش از توجه به زیبایی ها بوده … اینکه تلاشم رو داشته ام توجه به زیبایی ها داشته باشم. اصلا توجه به زیبایی ها حال دلم آدم رو خوب میکنه ….
استاد جان، شکر خدا ما سالها است که اصلا تلویزیون نه ایران و نه خارج از ایران را نداریم و پسرم فقط سیدی و اینترنتی کارتون میبینه …. من که اصلا، نه اینستا، نه یوتیوپ، هیچ کدام را ندارم و فکر کنم تقریبا جز سایت استفاده دیگه ای از فضای مجازی ندارم. به جز تلگرام و واتساپ به خاطر خبردار شدن از کلاس های آموزشی پسرم و برنامه ریزی هاشون …. خدایی اصلا حال نمیکنم با این چیزها …. خدا رو سپاس از آموزه های استاد ….
از این اتفاق ها فراوان هست تو زندگی ام، فقط و فقط به خاطر عمل به آموزها و اونجا که نتیجه نگرفته ام، به قانون عمل نکرده ام ….
در پناه خود خود خودش باشین
شیما بانو
هدایت های من :
1 : روزی که میخواستم ازمون گواهینامه رو بدم اشتباها وارد سوار یک ماشینی شدم که اسم من تو لیست اون افسر نبود و همینجوری یه دور از من امتحان گرفت و من اون ازمون رو رد شدم و در اخر فهمیدیم که اسم من تو لیست نبود وعملا من میتونستم برم توی ماشینی که برای افسر من بود یه بار دیگه امتحان بدم و از اونجایی که دیگه ترسم ریخته بود و استرس نداشتم قبول شدم و این برای من خیلی معجزه باحالی بود
2 : من قبلا میخواستم با یک دختری وارد رابطه بشم که شدیدا فکر میکردم این ادم برای من ساخته شد و همه چی این فرد عالیه و لی بعد مدتی بدون حتی دلیل خاصی این رابطه شکل نگرفت و بعدها متوجه شدم که چقدر ما اصلا برای هم ساخته نشده بودیم و چقدر زمان و انرژی از من میتونست گرفته بشه
3 : من توی کاری که الان هستم به صورت اتفاقی به یکی از سلبریتی های ایرانی پیام دادم و اون هم جواب من رو داد و من تونستم نمونه کارامو بفرسم و باهاش کار کنم و این شد اولین بخش از این هدایت بزرگ که بعدا من با افراد بزرگتری اشنا شدم و براشون کار کردمو میکنم و من به این نتیجه رسیدم که چقدر اصلا همه چی پشت سر هم قشنگ توسط خدا انجام شد و من فقط به خدا ایمان اوردم و کار کردم و رفتم جلو
4 : داستان اشنایی من با دوستمم دقیقا یه پدیده هدایت توشه که توی تایم کرونا که همه چی به بن بست خورده بود من با یکی از دوستای قدییمیم دوباره دیدار کردم و از اون تایم به بعد فهمیدیمچقدر هم فرکانسیم و اون سر سر اغاز کلی تجربه جدید و تجربه باحال با اینکه من قبلا هم این فرد رو میشناختم ولی اون تایم ما باه م هم مدار نبودیم و باید یه تایمی میگذشت تا هم فرکانس بشیم و بعد تجربیات خوبی رو داشته باشیم
5:من تو حوزه گرافیک فعالیت میکنم و خیلی هم به این حوزه علافه دارم و داستان وارد شدن من به این حوزه هم اینجوری بود که یه روز داشتم داخل خیابون راه میرفتم و چشم افتاد به یه سی دی اموزش فتوشاپ و گفتم که حالا بیکار م بزار این رو هم یاد بگیرم و بعدش همینجوری پشت سر هم مراحل رو طی کردم و اصلا هم یه برنامه معیین برای این داستان نچیده بودم و توی دلم میگفتم بزار شروع کنم مسیر خودش میاد و اصلا هم اون تایم نمیدونستم همچین قانونی به اسم هدایت هست و اون کار رو به صورت ذهنی و باطنی انجام دادم و شد یکی از بهتری ن کارایی که تو زندگیم کردم
به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست.
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
درود و سلاااام بر استاد عشق بر خالص و بی ریاترین استاد من بهترین شخصی که در زندگیم باهاش آشنا شدم و درود و سلام بر بانوی پاک و الهی و زیبا مریم شایسته ی عزیز.
استاااد جانم مریم جاانم بزرگترین سپاسگزاریه من آشناییم با شما دو عزیز هستش.پروردگارم بابت شنوا شدن گوش قلبم برای شنیدن این آگاهی های پاک و ملکوتی از زبان این دو بنده ی صالحت با تمام قلب و روحم سپاسگزارتم.
استاد من و همسرم با دیدن این فایل و گوش دادنش برای بار دوم در چند روز اخیر برای من و بار اول برای همسرم که مصادف باشه با الان و همزمانی های شگفت انگیز پروردگار کلی اشک ریختیم و غرق لذت و نور و آگاهی شدیم.
پروردگارم ازینکه لایق و هم مدار این آگاهی ها قرار گرفتم ازت سپااسگزارم.
وااای استاد شما از همزمانی هاتون در سفر الهی به دور آمریکاتون گفتین من باید از همزمانی های سفر الهیمون به ایران عزیزمون بگم براتون.
از رب العالمین میخوام بهم توانایی بده تا هرآنچه که باید رو بگم ازین شگفتی ها و ازین سفر پر از همزمانی ها که لحظه لحظش رو چه از قبلش چه شروعش و چه در حینش و چه در پایانش دیدیمو لذتشو بردیمو تجربه کردیم.
اول اینو بگم استاد چقدر خوشحال شدم که این فایل رو دیدم چون یادم اومد من هم اون روزها که شما در سفر بودین من هم عامدانه اینستاگرام رو دی اکتیو کردم و همسفر شما درین سفر الهیتون شدم و چقدر لذت بخش بود اون روزها.
یادم اومد من هم تو همون کشور زیبا زندگی میکردم اما تجاربم و زیست من متفاوت شد از عمومی که توجهشون به چیزهای دیگر بود و من غرق لذت بودم از زندگیم و با هدایت های خداوند فرصت تجربه ی زندگی در کشور دیگه با همسری از جنس نور ملاقات انسان های فوق العاده و خلق یک محیط امن و آرام برای داشتن فرصت تمرکز روی خودم و زندگیم و خلق رویاهامو بدست اوردم و اون روزها منم اونجا نبودم.هرچند که ایمان دارم فاصله ی مکانی هم اهمیت نداره اگر آدم روی خودش کار کنه میتونه اگه تو شرایط بیرونیه به زعم دیگران بد هم باشه بهشت رو تجربه کنه و همینطور بالعکسش هم صادقه.
خدایا شکرت رب من شکرت
استادم مریمم ممنونتونم
خوب بریم که براتون تعریف کنم
استاد خوشگلم من دلتنگ خانوادم بودم حدود یک سال و هفت ماه بود که از نزدیک ندیده بودمشون هرچند که بی نهایت از خداوند سپاسگزارم بابت اینترنت و فرصت تماس تصویری که چقددددر این دوری قابل پذیرش و هضم میشه.
با وجود دلتنگیم شرایط کار و دانشگاهمون جوری نبود که بتونیم رفتن به ایران رو الویت قرار بدیم اما من باز تو یکی از صحبتامون پیشنهادم رو برای رفتن به همسرم دادم و ایشون دیگه قاطعانه گفت که الویتمون الان کارمونه و برای عید میریم.
من پذیرفتم اما یه کانکشن زدم با رب العالمین و گفتم ببین خدا جونم حالا که اینجوره و از قضا منم خالق زندگیمم و تنها باید درخواست کنم و تو سریع الجابه هستی من یه سفر ازت میخوام به ایران و دیدن خانواده با سوغاتی های برند و مهمونی های خفن که همه دوس داشته باشن دعوتمون کنن و من بهشون وقت بدم و حساابیم بهمون خوش بگذره و تاااازه هزینه هاشم با خودت.تمااام شد و رفت.
به تولدم که نزدیک میشدم درخواسته رو مادیفای میکردم و میگفتم خدایا من که به خواستم نچسبیدم هر چه از دوست رسد نیکوست اما کادو تولدمم مد نظر داشته باش که دیگه من یاد گرفتم که دارم از چه کسی درخواست میکنم و نه کم میخوام و نه به کم راضی میشم.
خلاصه کارای ما به سمتی پیش رفت که من عملا میدیدم رفتنمون برای همون عیدم داره کنسل میشه اما باز من تمرکزم رو کارمون بود و تلاشم برای لذت بردن از یکایک لحظات زندگیم بود.
برای سوغاتی هم من گفتم با آرامش میرم کم کم خریدامو میکنم که اگه رفتنی شدیم هول هولکی نشه و از خریدام لذت ببرم. از همزمانی های خریدامون چی بگم که عالییی شدن از جاهای فوق العاده برای تمام عزیزانمون خریدای شیک و با کیفیت کردیم و حسابی لذت بردیم اوونم با چه قیمتایی که گمونم خود ترکا هم ندونن کجا میشه این خریدهارو کرد.
یه شبش رو که ساعت 9 شب اون سمتا تاکسی پیدا نمیشد البته به گفته ی راننده اوبر من به خدای عشقم درخواسته یه راننده میان سال یکم تپلی مو جو گندمی خوش رو و خنده رو داده بودم که در صدم ثانیه که درخواست اوبر رو دادیم قبول کرد و وقتی رسید گفت من اتفاقی رد میشدم کی این موقع شب اینجا درخواست اوبر میده پیدا نمیشه که :)))))))))
خلاصه یه مسیله کاری برامون پیش اومد که یه وقفه بین کارمون میفتاد همچنین بین ترم شد و یهویی همه چیز روااال شد.شب جمعه تولدم بود.یعنی 20 بهمن.
دوشنبه عصر یهویی دیدیم همه چیز رواله و خدا به دلمون انداخت بریم
حالا من قبلنا بلیطا رو چک میکردم دیگه حدودا 3 تا 7 و گاها بیشتر تلورانس داشتن.اومدیم بلیطا رو چک کردیم دیدیم اواااا بلیطا حدود 2 و یک و خورده این.گفتیم نه بابا گمونمون باس بریم.
کم کم این تصمیم در ما شدت میگرفت تا اینکه از هر جنبه ای بررسی کردیم دیدیم موندمون الان اینجا بی فایدست میتونیم بریم ایران خانواده هارو ببنیمو حسابی خوش بگذرونیم و این شد که گفتیم آغا میریم قیمت بلیطم مهم نیست هر چی شد مهم نیست.چون تومنمون کافی نبود و برای انجام تبدیل ها باید یه دسترسی به ایران میداشتیم و دیر وقت بود و از قبل هماهنگ نکرده بودیم خرید بلیط به فرداش موکول شد.
گفتیم خدایا قشنگ مشخصه داری جوری میچینی که باز مثل همیشه چیزی جز اشک شوق و شگفت زدگی از تجربه ی نعمتهات و همزمانی هات و سپاسگزاریه ما در حد توانمون نموونه.
عشق جانم که با آرامش خوابید ولی من از هیجان تا صبح به زور شاید 3 ساعت خوابم برد هی بیدار میشدم پروازارو چک میکردم که ببینم پر نشن یا بلیطا چند میشن.اصن همچین قیمتایی ندیده بودیم.
خلاصه صبح که بیدار شدیم و اومدیم که بلیط بگیریم دیدیم پرواز مد نظر ما شده 750 هزار تومن.هی صفر هارو میشمردیم که مگه میشه آخه
من واقعا نمیدونستم چی بگم ازین شگفتی ها و همزمانی ها.خدایااا شکرت.
من اگه خدا یک تومنیم بلیطمونو اکی میکرد برام قابل هضم نبود از اینجور اجابت کردنش ولی قربون عظمتش برم که همیشه سنگ تموم میذاره برام.
این قیمت بلیط مثل یک پوینت و نشونه بود برای من.مثل یه مهر تایید بر بندگیم و ربوبیتش.
نهایتا برای چهارشنبه عصر بلیط رو گرفتیم و سر شب وسط بازی فوتبال ایران و قطر رسیدیم تهران تو شرایطی که وسط تعطیلیای طولانی ایران بود و تمام پروازها قطارها و اتوبوس ها به کرمان پر بود و از قبل رزرو شده بودن.
به محضی که رسیدیم راه افتادیم به سمت پایانه جنوب و من اونجا یهو شک افتاد به دلم و به همسرم گفتم اگه بلیط گیرمون نیاد چی؟ ایشونم که دیگه به لطف خدا به حدی این آگاهی های ناب با ذات پاکش هماهنگه که اگر جایی من یکم برم تو جاده خاکی اون قانون رو یادآوری میکنه و همینطور من برای ایشون اگر لازم باشه، گفتن نگران نباش خدا دو تا صندلی برا جفتمون گذاشته کنار و گفتم اره درست میگی.همون موقع یهو یه بنر بزرگ زده بود تو بزرگراه قالی کرمان و یادم اومد به داستان مهاجرت شما به آمریکا استاد جانم که مریم جانه شایسته در فرانسه عکس مجسمه آزادی رو تو مسیر سفارت آمریکا دیده بود و به عنوان نشونه از درست شدن کارتون برای مهاجرتتون به آمریکا ازش یاد کرده بود. گفتم خدایا چقدر قشنگ باهام حرف میزنی و نشونه میفرستی و مراقبمی دلم نلرزه و گرم باشه به حضور و مراقبت هر لحظت.نشونه هارو جوری که من بفهمم برام میفرستی سپاسگزارتم.
همزمانی هاشو بخوام بگم فوتبال ایران و قطر ،نرفتن اتوبوس ساعت 7.5 عصر به سمت کرمان و هیاهوی توی ترمینال جنوب بخاطر فوتبال ترافیک شهر و نهایتا رسیدن به موقع ما به پایانه یعنی حدود ساعت 9 شب.
برای مطلع شدن از وضعیت بلیط ها که آیا کسی کنسل کرده یا نه با 4 تا چمدون سنگین داشتیم رد میشدیم که میبایست بریم طبقه بالا.از چند نفر پرسیدیم در ورودی رو که داشتیم به همون سمت میرفتیم یهو یه آقاهه به اندازه 10 ثانیه جلومونو گرفت گفت کجا میخواین برین و وقتی به مسیرمون ادامه میدادیم و باهم میگفتیم حالا من بمونم کنار چمدونا و همسرم بره سوال کنه چون همه میگفتن باید از پله ها برین بالا یهو دیدیم سمت راستمون یه آسانسور درش باز شد.
یعنی این همزمانی بهم نشون داد که ببین بنده ی من حتی برای حمل چمدوناتونم حواسم بهتون هست و فقط توجه کنین به نشونه ها و قدم برداین و لذتش رو ببرین و مدیریتش با من.
ببینین استاد جانم این در آسانسور که یهو باز شد برای من حکم شکافته شدن رود نیل برای حضرت موسی رو داشت.ما رو ابراااااااا بودیییییییم.
نهایتا در اوج ناامیدی که دیگه میخواستیم بریم برای هتل گرفتن اقدام کنیم یهو یکی داد زد مسافرای کرمان برن سوار شن اتوبوس داره حرکت میکنه.
من دیگه دیدم همسرم خستست گفتم من برای یبار دیگه سوال کنم و آقاهه گفت برین پای اتوبوس با خود راننده صحبت کنید.
سریع با آسانسور رویایی که انگار کسی ازش خبر نداشت رفتیم پایین و دیدیم واویلاااا حداقل 20 نفر وایسادن پای اتوبوس که اگه کنسلی داره جای اون شخص برن.نگا کردم به آسمون یه ستاره دیدم چشمک میزد و حس کردم خدا بهم میگه نگین تو مثل این ستاره ی تو آسمون، نگین این زمین منی امشب نگران نباش بسپرش به من.دلم قرص شد.
یهو راننده اومد به همسرم گفتم من میخوام باهاش صحبت کنم و ایمان داشتم خدا این بندش رو قراره وسیله کنه برای ما.به محضی که گفتم یه سکوت کرد و گفت من امشب شما دو نفر رو میبرم.
تا لحظه حرکتش خیلی ها دورش رو میگرفتن و از تو شلوغی یه نگاه به من و همسرم میکرد و یه سر کوچیک تکون میداد که نگران نباشیم و جای ما محفوظه.
خدااای من هیچ زمان فکر نمیکردم از سوار اتوبوس شدن انقدر ذووق کنم .
ساعت 9.5 به محضی که ما سوار اتوبوس شدیم اتوبوس حرکت کرد و در دو تا جای قشنگی که خدا برامون کنار گذاشته بود نشستیم.مسافرا از ساعت 7.5 تو اتوبوس نشسته بودن که ما سوار شیم و حرکت کنیم.اتفاقا مسافرای کناریمون گفتن شما کجا بودین که تا نیومدین اتوبوس حرکت نکرد :))))))
من و عشق جانم تجربه سفر اتوبوسی هم به رزومه مون اضافه شد و تو هم گره خورده بودیم دیگه ولی با اینکه تا کرمون نشد بخوابیم اما غرق ذوق بودیم و تو مسیر کلی باهم گفتیمو خندیدمو سریال دیدیم.
تو مسیر مجددا از راننده تشکر کردم و گفتم شما وسیله ای شدین که منو شب تولدم بعد از یک سال و هفت ماه به خانوادم برسونید و گفت ااا تولدته و گفتم بله تبریک گفت و بعد از چند دقیقه اومد سمت ما و به من هدیههه داد.
البته که من درخواست هدیه از زمین و زمان رو به مناسبت تولدم در بازه زمانی یک ماهه رو به رب العالمین داده بودم و از تحقق یکی یکیشون غرق لذت بودم و حسابی پذیرا بودم برای دریافتشون از ریز و درشت.
استاد جانم تقریبا ظهر رسیدیم و خانواده همسرم رو دیدیم و شب تولدم شرایط رو سنجیدیم و یک سورپرایز خفن برا مامان بابام تدارک دیدیم و خدا همه چیز رو حسابی قشنگ برامون مهیا کرد و من به آرزوم که بودن در کنار خانوادم در شب تولدم بود رسیدم.دیدن صورتای عزیزانم از نزدیک و ذوقشون و اون آغوش های الهی و جیغ های از فرط خوشحالیشون از دیدنمون بزرگترین هدیه ی شب تولدم بود.خدایا هزاران باار سپاسگزارتم.خانواده ی کوچیک ولی پر از حس و حال عاشقانه ی الهیمون باز دور هم به لطف خدا جمع شدیم.
دیگه مامان عزیزم که از بزرگترین نعمت ها و ثروت های زندگیه الهی و زیبای منه شد دستی از دستان خدا تا برای دو شب آیندش بهترین شبها رو برام رقم بزنه.
همون شب کیک تولد برای شب بعدش برام سفارش داد و ترتیب یه مهمونی برای شب جمعه رو به اتفاق خانواده همسرم و خودمون رو داد و حسابی خوش گذشت و کلی هدیه گرفتم، برای روز بعدش مهمونی دوره ای که برای خانمای فامیل رو بود برگزار کرد و من تمااام عزیزانم رو دیدم و چقدر لذت بردم.
ضمنا سوغاتی هارو که دادیم و لبخند خوشحالی عزیزانمون هرچند که دایما تکرار میکردن که آخه چراا زحمت کشیدید مارو سرخوش کرد ازینکه با عشق به خریدای عالی هدایت شدیم و از لحظات خریدمون که یادآور فراوانی و ثروت بی انتهای خداوند بود که بی حساب به بندگانش میبخشه حسابی لذت برده بودیم و اینکه به لطف خدا تونستیم باعث انتقال احساس ارزشمندی به عزیزانمون بشیم کیفور بودیم.خدایا شکرت.اون لحظه که خرید میکردیم دایم به خودم میگفتم خدایا من از جنس توام دوست دارم انقدر بهم ثروت بدی که بتونم برای باور فراوانی و ثروت بی حساب و بی پایانی که بهم دادی و میدی منم هدیه بدم به دیگران و از این کار لذت میبرم چون از جنس خودتم و این حس چقدر برای رشد من لازم و لذت بخشه و بیشتر باعث میشه باور کنم ثروتت جاریه و به راحتی وارد زندگی زیبای من میشه.
البتههه اینم بگم که بخاطر بودنمون در دوره قانون سلامتی با اینکه من کلا اندام متناسبی داشتم اما تغییرات به شدت محسوووس بود و خدارو شکر با اینکه بعضیا میگفتن وااای دیگه خیلی لاغر شدی یکم کربوهیدرات بخور صورتت ریخته اما من به شدت عاشق این اندام و شیپ تراشیده جدیدم هستم و عاشق حالت صورت جدیدم هستم و خدارو شاکرم برای این سطح انرژی و زیبایی ظاهری و اندام که به لطف این دوره بهش رسیدم.والااا الان مدلای 2024 جلوی من و همسرم باید درس پس بدن
به لطف این مهمونی دور همی که مامانم ترتیب داد به خواسته ی بعدیم که دعوت شدن و دیدن فامیل بود دست یافتم و بعد از اون روز دیگه دقیقا وقت میدادم بهشون :))))))
همه به لطف خدا با اصرار و محبت دعوتمون میکردن و به لطف خدا و قانون هم مداری ها و هم زمانی ها جوری همه چیز پیش میرفت که دیدارهای خاصی شکل میگرفت یا تایم بودن افرادی که هم مدار هم نبودیم یا پیش نمیومد یا کوتاه میشد یا محوریت صحبت ها به سمت خواسته های ما میرفت و حساااابی خوش گذشت و لذت بردیم.
دقیقا متوجه این صحبتتون میشم مریم جانم که میگین اگه خودمونم بخواهیم نمیتونیم در جایی و فرکانسی خارج از مدارمون قرار بگیریم حالا چه موقعیت مکانی چه زمانی چه هر شرایط دیگه ای باشه.
دو نفر از دوستان هرچه تلاش کردن که با ما قرار بذارن و هم رو در تایم بیشتری ببینیم آخر نشد که نشد و من زمانیکه در حال جمع کردن هدایای رویاییمون و بسته بندیشون بودم برای گذاشتن توی چمدونا این فایل رو میشنیدم و با تمام وجودم متوجه این جمله ی الهیتون شدم.خدایا شکرت.
همچنین یکی از اعضای خانواده رو که فکر نمیکردم ببینیمشون به طرز شگفت انگیزی با کلی احترام میهمانشون شدیم و چقدر خوش گذشت و لذت بردیم و چقدر در مورد قانون باهم صحبت کردیم و البته که ذکر خیرتونم اونجا بود استاد جانم.من با این عزیزان تقریبا هم زمان باهم با شما آشنا شده بودیم و حسابی حرف برای گفتن باهم داشتیم.جالبه به همسرم با اینکه بار اول بود که همدیگه رو از نزدیک دیده بودن میگفتن انگار سالهاست شمارو میشناسیم.
از همزمانی و هدایت های الله مهربان چی بگم دیگه که تمام کارهامون مثل ساعت پیش رفت و با لذت و خوش گذرونی.
برای برگشت به تهران چون تایم برگشتمون قطعی نبود و توی اسفند ماه بود مجددا نه پرواز بود نه قطار و ما دیگه یک بار سفر اتوبوسی رو کامل کیفشو برده بودیم که نخوایم مجددا تجربش کنیم :))))))))))))
به لطف رب العالمین و دستان پر از مهر و برکتش به واسطه ی یکی از دستان الهی که اتفاقا رابطه ی قلبی عمیقی باهم داریم و اون عزیزان هم درین خانواده ی الهی عضون پروازمون به تهران مهیا شد.
پیشنهاد هتلمونم که کجا بریم در مکان مناسبش از طریق برادرم بهمون پیشنهاد شد و باز هم در یک همزمانی قشنگ اطاقمون به یک اطاق سه تخته با فضای بهتر و عالی تر با قیمت اطاق دابل منتقل شد و دیگه ما برامون این مسایل روتینه زندگیمونه و من همچنان در حال دریافت هدایای بی انتهای تولدم از جانب رب العالمین بودم.خدایا شکرت رب بی انتهای من.
آهااان اینو یادم رفت بگم.در یک زماان مناسب مایی که تلویزیون نمیبینیم و در کل اصلا تو خونمون تلویزیون تهییه نکردیم حالا دیگه تو سفر هم بودیم فقط یک مین تلویزیون دیدیم اونم حین اخبار در منزل پدرم که باید میشنیدیم ارز مسافرتی از 500 دلار به 1000 دلار تغییر کرده.
من دیگه صحبتی ندارم :))))))))))))))
خلاصه کارمون تهران به عالی ترین حالتی که میشد انجام شد و بماند راننده های اسنپی که ملاقات میکردیم و از قرارهای ملاقاتیمون که به لطف خدا عالی بودن.نهایتا ارز مسافرتیمونم گرفتیم که گمونم فقط خدا اینو برقرار کرد که درخواست من رو اجابت کنه و ما بگیریمش آخه گویا میخوان مجددا برش دارن و شایدم برش داشتن
بهرحال وقتی سپردیم به خدا اینکه در بهترین زمان در بهترین مکان باشیم رو با گوش دل سپردن به الهاماتش تجربه کرده بودیم و باز هم تجربه کردیم.از خدا میخوام ایمانم و شناختم بهش قویتر و بیشتر بشه.
نهایتا نه تنها کل سفرمون مهمون رب العالمین بودیم بلکه کلی هدیه هم گرفتیم و برگشتیم به مامن الهیمون.
خدایاااا سپاسگزااارتم.
استاد عشقم واجب دونستم بر خودم که این رد پا رو اینجا بگذارم هم اول برای خودم که بعدا بتونم بیام و بخونم و فراموشم نشه که خداوند چطور هر لحظه هوامو داشته وهدایتم کرده و هم اینکه شما هم بخونید و لذت ببرید و هم اگه نشونه ای برای قوت قلب اعضای خانواده ی الهیم بود در وقت لازم بهش هدایت بشن.
خدایا شکرت برای این توان و این انرژی و این عزم راسخی که بهم بخشیدی تا به اذن و اراده ی تو این جملات رو از طریق وجود و قلب و روح بزرگ و بدن ارزشمندم به تحریر دربیارم.
در پناه رب کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست باشید.
سلام خواهریمممم الهی قربووون خودت و کامنتای خوشگل و مقدست برم … یه سری کامنتا به خدا حقشونه کامنتای برتر بشن و دقیقا کامنتای تو جزو هموناس برای من … چه قدر لذت بردم از کامنتت از توحید عملی ات هم خودت هم همسر عزیزت … چه قدر قشنگ درک کردم اونجایی که گفتی گاهی من میزنم تو جاده خاکی همسرم خوب قانون رو بلده و به یادم میاره و برعکس … دقیقا رابطه ی من هم با حسین همینطوره گاهی من میزنم جاده خاکی و اون با صدای ارامش بخشه الهیش جوری منو تیون میکنه و قانون رو به یادم میاره انگار خدا از زبون اون داره باهام حرف میزنه و گاهی هم برعکسه من به اون قوت میدم … و درک کردم اون حس قشنگو ناب رو … عاشق خودتو شوهر نازنینتم و چه قدر کامنتت برام الگو شد همیشه خودت هم برام الگو بودی و هنوزم هستی … بهت افتخار میکنم که اینجور داری متعهدانه پیش میری
میبوسمت خواهر گلم انشالله یه روزی میرسه من حضوری من از هدایتها و نشانه های خداوند برای سفرم به استانبول برات میگم .(◍•ᴗ•◍)*。( ◜‿◝ ) عاشقتم میبوسمت که ابنقدر ماهی اینقدر گلی اینقدر قلبت و روحت پاک و خداییه
درود و سلام نگار خوشگل و عزیزم.سلام بر تو با این روح بزرگت
عشقه خواهر انقدر دوست داشتم بیام برات پیام بذارم و تحسینت کنم بابت این تعهد روزانه و همیشگیت و این توحید عملیت که اینجور شجاعانه داری ادامه میدی
منم بهت افتخار میکنم عزیزکم
حسابی برام درس داری حسابی از خوندن همیشه ی کامنتات لذت میبرم و ایمان دارم در بهترین زمان و مکان همدیگه رو میبینیم
اومدنی به ایران همش بهت فکر میکردم
میگفتم هم پاره ی ارزشمندم داره جوری فاندامنتال زندگیشو باورهاشو میسازه که من رو به وجد آورده حتی گاهی میگم کاش منم هم سن تو با این آگاهی ها آشنا شده بودم.
میدونی وقتی اصل رو میفهمی دیگه همه چیز فرمولش یکیه و زندگی برات جدای از ظاهرش لذت بخش و روال میشه و میفهمی نقشت تو این زندگی چیه و دست و پای الکی نمیزنی
یاد میگیری کجا انرژی بذاری و اون وقته که به قول استاد جان چرخای زندگی نرم و نرم تر میچرخه
نگار خوشگلم دوست دارم و ایمان دارم به قول استاد وقتی حالمونو خوب نگه داریم و در مسیر درست اونی که قلبمون بهمون گواهی میده قدم برداریم خیلی زود و راحت از بدنه ی جامعه جدا میشیم و هیچ نیازی به تقلا و رقابت نیست
برات بهترین ها رو از رب العالمین خواستارم
برات اون زندگی رو از خدا آرزومندم که هر لحظش رو از ذوق لبخند بزنی
خوش بدرخشی خوشگلم
به امید دیدار هر چه سریعترت
به آقا حسین گلمونم سلام منو برسون که حسابی براتون خوشحالم عزیزای دلم.
به نام رب العالمین به نام خدای مهربانم
به نام خدایی که اگر ایمان بهش داشته باشی از بی نهایت طریق کمکت میکنه تا به خواسته ات برسی حالا میخواد خواسته ات بزرگ باشد با کوچک او قدرته مطلقه
سلام و صد سلام به نگین عزیزم خواهر توحیدی و دوست داشتنیم
واقعا بیشتر کامنتها رو باید قاب طلا گرفت من تحسینت میکنم که در مسیر زیبای ایمان و توکل قدم برمیداری با همسر گلتون
خدارو شاکر و سپاسگزارم بابت این دوستان عزیزم که سراسر عشق و زیبایی هستن
نگین عزیزم کامنتتو دوبار خوندم خیلی حسه خوبی به من دست داد لذت بردم از ایمانت از توکلت به خداوند بزرگ و بلند مرتبه که وقتی چیزی ازش با ایمان میخوای تا تو رو به اون هدف نرسونه دست بر دار نیست حتی لحظه آخر برسه باید امیدمون رو از دست ندیم
چقدر قشنگ نوشته بودی که چطوری هدیهاتو آروم آروم خریدی کارهاتو انجام دادی بدون نگرانی بدون ناامیدی
چقدر قشنگ هدایت شدی شب تولدت کنار عزیزانت بودی
اینا همه قدرته اوست که به راحتی همه رو انجام میده باید قدرتشو باور کنی و بپذیری که اوتوانایی و قدرت داره که شما و همسر تون اینو پذیرفتید و تسلیم بودین در برابر قدرتش و قشنگ و زیبا و آسون و راحت هدایت شدین در کنار خانواده های عزیزتون باشین و اونا سورپرایز کنین و اشک شوق بریزین
تحسینتون میکنم برای بار دیگر که در مسیر توحید و یکتا پرستی قرار دارین
خوشحالم که با شما دوستان آشنا شدم
و درس ایمان و توکل رو بهتر یاد میگیرم و از نتایج زیباتون درس میگیرم
خدایا شکرت سپاسگزارم
از شما دوست عزیزم هم تشکر میکنم بهترینها نصیبت نگین عزیزم
درود و سلام و نور خدا بر روح و قلب پاکت کبری عزیزم
سپااااااسگزارتم برای توجهت به کامنتم
سپاااسگزار خداییم که انقدر عاشقانه و زیبا خلقت کرد و به قلبت نور ایمان تابوند
کامنتت برام پر از ارزشه پر از عشقه پر از حسه خوبه
سپاسگزارتم که نکات مهمی رو مجددا بهم یادآوری کردی
من عاااشق این تیکه شدم
« به نام خدایی که اگر ایمان بهش داشته باشی از بی نهایت طریق کمکت میکنه تا به خواسته ات برسی حالا میخواد خواسته ات بزرگ باشد با کوچک او قدرته مطلقه »
این تیکش منو دیوااانه کرد
«وقتی چیزی ازش با ایمان میخوای تا تو رو به اون هدف نرسونه دست بر دار نیست حتی لحظه آخر برسه باید امیدمون رو از دست ندیم»
خداروسپاسگزارم که مجددا منو امشب به کامنت سراسر نورت هدایت کرد و به قلبم آرامش بخشید
همه اوست همه اووست و من به هر خیری که ازش بهم برسه فقییرم
به رب العالمین میسپرمت
در پناه حق باشی عزیز دلم
بنام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و همه دوستان و عزیزانم
استاد بعد از چند وقت توانستم بیایم سری به سایت بزنم و میخواستم سفر به دور امریکا را ببینم تا تمرکز و انرژی بیشتر بگیرم حسم گفت همین فایل اخر را ببینم
این فایل برای من بود و تائیدی بر مسیر درستی که ادامه می دهم خدا را صد هزار مرتبه شکر
اول عرض کنم که در خصوص حوادث اخیر ایران با توجه به پیشینه ایی که داشتم و محل پرسش زیادی بودم که موضع من چیه ؟خدا را شکر چقدر از شما اموخته ام و عمل کرده ام و دیدگاهم کاملا منطبق با سیره و روش شما شده و نتیجه اش در تمام ابعاد برایم در زندگی مشخص و در دسترس هست واز توجه به ناخواسته ها و جنجالهای پوچ جدا شده ام و گفته ها و نظرات دیگران برایم بی اهمیت شده است ،اما استاد عزیز
مهم تر از ان تمرین کنترل ذهن در این یک ماه گذشته بود که بخش زیاد ان را مرهون اموزش های شما هستم که همین جا قلبآ تشکر می کنم
موضوع از این قرار بود که در قسمت ۱۴۵ سفر به دور امریکا نوشتم که به زودی از کشورهای آسیایه میانه و شهر سمرقند برایتان می نویسم
مقدمات سفر فراهم شده بود و حتی دو هزار دلار برای ویزا و هزینه های اولیه پرداخت کرده بودم ولی بدلیل بیماری مادر عزیزم قلبم گفت نرو سفر و نشانه هایی قوی هم برایم امد که الان باید کنار مادرم و در خدمت مادرم باشم
مادری که عاشقانه دوست اش داشتم و با عشق دست بوس اش بودم و الان که این مطالب را می نویسم ده روز هست که روح بزرگش پر کشید و از دنیا رفت،زنی موحد ،خوش اخلاق و بزرگ در حالی چشم بر جهانبست که دستم زیر سرش و با ارامش مثال زدنی پرواز کرد ،استاد عزیز من به جرات می گویم حداقل در چهل سال از زندگیم یک اخم حتی در دلم با مادرم نداشتم و یک رابطه فوق العاده و عاشقانه داشتیم البته هنر و جذب او بود که اگر بخواهم بنویسم چند جلد کتاب خواهد بود!و چقدر خوشحالم که خداوند هدایت کرد که به سفر نروم و به نشانه های خداوند اطمینان کردم و امروز سبک بالم و آرامش دارم که اگر رفته بودم خدا می داند که چه ناراحتی ها برای خودم و مرحوم مادرم و عزیزانم بوجود می امد
،الان که می توانم بنویسم و خودم را کنترل کنم نیز بخش خیلی زیاد از ان را باز مرهون آموزشهای شما هستم و همینجا تشکر می کنم و خدا را سپاسگزار وجود نازنینتان هستم
تماشای این فایل و توصیف نشانه ها و هدایتها و مهم تر فضای بسیار زیبا و حس روحانی که داشتیدو اشعار مولانا در اخر فایل حال معنوی من را صد چندان کرد
سفر لذت بخش و پر برکت داشته باشید از خداوند سلامتی و طول عمر با عزت برایتان ارزو می کنم
ما خانوادگی در مسیر اموزشهای شما زندگی لذت بخش وموفقی داریم خدا را شکر 🙏🙏
سلام خدمت عموی عزیزم
که مثل پدر دوستش دارم .
عمو جان همیشه الگوی خوبی برای من و همه دوستان بودید .
همیشه تحسینتون میکنم . و همیشه براتون آرزوی خوشبختی و سعادتمندی دارم .
امیدوارم خداوند سایه ی شما رو برای ما و خانوادتون حفظ کنه .
و خداوند مادر عزیزتون رو رحمت کنه که همچین مردی رو تربیت کردن .
و روحشون شاد باشه ، که مطمئناً هست.
انشاالله که خیلی زود مقدمات سفرتون آماده بشه و یک سفر بی نظیر رو تجربه کنید .
خیلی دوستتون دارم .
با عشق هادی
سلام هادی جان
ممنونم عزیزم
این حس متقابل هست شما هم فوق العاده هستی و خانواده دوست داشتنی دارید به دوستی با شما افتخار می کنم
بله مادر بسیار نازنینی داشتم که از پیش ما رفت و جالب اینکه خودش می دانست و چه زیبا رفت و خدا را شکر که با ارامش رفت و الان ما هم ارامش داریم و انشاالله در مسیر آموزه های استاد سریع تر اهدافمان را از جمله سفر را محقق می کنیم
شاد و سلامت و ثروتمند باشید🙏🙏❤️
سلام استاد عزیز ومریم جانعزیز
سپاسگزارماز شما بابت تهیه این فیلم های عالی ومخصوصا فایل امروز کهسراپادرسهست کلداستان زندگیهمین هست خدارا سپاسگزارمبابتوجودشما
استاد من کل زندگیمرا از صبح تا شب با هدایت الهی سعی میکنم پیش ببرم بارها وبارها وبارها سعی کردمازذهنمنطقیم کمک بگیرمحتیبرای کوچترین برنامه ریزی ها حتی تو یکی از فایل های شما در ثروت دو شما در مورد فانوس دریایی گفتیدکارهایی که از روز قبلت باقی مانده را بنویس یا کارهایی که باید فردا انجامبدی را بنویس من بارها وبارهانوشتم ودیدم چونکه اولینکلامیکهمن در کاغذ میارماینهست منتحتهدایتوحمایت الهی رب العالمین قرار دارمدر هر لحظه و اینکههرروزمینویسمخدایا من اجازهمیدهمتومرا به مسیر پر ازنعمتو ثروتهدایت کنی ومن اجازهمی دهم ازبینهایتطریق نعمتوثروتراواردزندگی منکنی ایندو گازوترمز هست با اینکه من تصمیم بگیرمدقیقا فلانکار را بکنم باورتون نمیشه استاد من اگر کسیبهمزنگبزنهبگه عصر کجایی میگم نمیدونم چونواقعانمیدونم منکل روزم رامیسپارمدستخداوندوهدایتالهی اونوبهترینعملکردبرایمن رقممیخوره به لطف خدا برای همین از تمرین فانوس دریایی با اجازتون برای کارهای فردا فقط مینویسم هماهنگی بیشتر با خداوند وجقدر این هماهنگی عالی است
من در هر لحظه تصمیم میگیرم چکاری باید بکنم البته که بکگراندبزرگازاهدافمدر ذهنم هست ولی اینکه از چه مسیری برمهمه را سپردمبهخداوند
من یکپرسنلی داشتم کهمدامسرش توگوشیبودو اخبار چکمیکردوطبق قانون حتی تواناییهای عالی قبل خودش را هم ازدستدادهبودچندبارسر بستهبهشتذکردادم که باعثشد دیگه سر کار نیاد با نیامدناون شیفتشبما تعطیلشداولش در حد چند ساعت ناراحتشدم ولی نمیدونید چقدر بهنفعم شداین که شما میگیددرراستایرسیدنبه اهداف نجنگیددقیقادرسته منداشتممیجنگیدم شبوروز را بهممیدوختمکهتولیدمبیشتر بشه کار روز جمعه ، شیفت شب وهمین باعث کاهش راندمان ما شده بود با رفتن این شخص من هدایت شدم به این سمت که با تمرکزوبا لذت وباحال خوبدر بهترین زمان تولید کنیم اگر خداوند قادره میتونهکاری کنهکهدرزمان بهتری تولید ما عالی تروبهتربشه وحتی هزینهمننیزکمتر بشهوایناتفاق افتاد سر تا پا زندگی منپرازهدایتوهماهنگی الهی است به لطف خدا
منحتی قیمت محصولاتمرا همبا هدایت الهی میفهمم بالا است یا پایین همهچیزهدایتاست وهمه چیزایاکنعبدو ایاکنستعین
مندستگاهی را میخواستم بخرمحتی کوچکترین اطلاعاتی ازشنداشتمفقطیکنمونهمحصول داشتمبه کارخانه چینگفتم منبهترین ایندستگاه را میخواهمپیشنهاد شما چیهو اونها دستگاهی به منمعرفی کردنکه تا این لحظه هنوزدرایراننیست
استاد ۴۰۰ روز تست کردم۴۰۰ روزازمایشکردم۴۰۰ روزهزینهپرداختکردموقدمبه قدم هدایت شدم به اون چیزی کهمیخواستممتوقفنشدم ناراحتنشدمخستهشدمولیدوبارهشروعکردمبه لطف خداوند محصولیکهدر جهانتکهستدیشبتولیدشد واینقدر لذتبردم از اینمحصولکهاونراچسبوندم بهدیواروهربارمیبینمشاز خداوندتشکرمیکنمبخاطر هدایت الهی من که چیزیبلدنبودم یکروزیکمهندساومدنکته ای گفتیکروز یکنفردیگهوحتی یک روز متخصص ترین مصرف کننده اینمحصول که بخاطر قیمتش به من گفت هیچکس این را از تونمیخره به مننظر داد که اگه این کار بکنی خیلی زیبا میشه 😂 اونحتی خودشمنمیدونستداره به من کمک میکنه و …. هرروزیکیوهمهاینها شددر نهایت زیبا ترینو عالی ترینمحصولیکهدرتمامعمرمتولیدکردمخدایا شکرت
من فقطباداشته هایخودمپیشمیرم اگر ۵ ملیونتو حسابم هست میگمفعلا به اندازه این ۵ ملیونمواداولیهمیخرم بچهها میگن فرداچی میشه میگمفردا با خدا است فعلا بایدبه اندازه این پیش بریم وخدا شاهده فردا بهتر از امروزاتفاقمی افته
خدایا شکرت بابت هدایت الهی خدایا شکرت که من را لایقهدایت الهی میدانی خدایا شکرتکه لحظه به لحظه مسیررابهمننشونمیدیدیشبدوستداشتمبرمیکرستورانشاد همه بسته بودن گفتمخدایا منا هدایت کنواتفاقی مسیرم افتاد به بیرونشهر اونجایکرستوران بودکهاتفاقا موزیک زندهداشت چونمن عاشق موزیک زنده هستممثلرستورانهای ocean drive در میامی وبه لطف خدا رفتم وچقدر عالی جاتونخالیاستاد
خدایا شکرت
استاد بینهایت از شما سپاسگزارمکه قوانین اینجهانبهمنیاد دادید من سپاسگزار شماهستم زندگی با این قوانیننهترسیمیادسراغت نهنگرانی کهخداونددرقرانمیفرمایید مومنین نه ترسیدارندونهغمی
من چهار ماه پیش خوابی دیدمکه باپسرمتوماشینبا ارامشدر حال رانندگی هستیمو لذتمیبریمولی بیرونماشینهمهجا شلوغبودهمه عجله داشتنهمهنگرانبودن و الانمیفهممداستان چیهخدایاشکرتبابت هدایت الهی که در بهترین زمان ومکان اتفاق می افته اگر ربالعالمینرابه عنوانبزرگترینعظیمترین قدرتجهانباورکنیم
حالا یک نکته بسیار جالب
یکمسیری را ممکنه با ترس به ما الهام بشه اینمسیر را ما ممکنه چون بر اثر احساس ترس ونگرانی هست انجامندهیم حالا ممکنه چندینماه بعد همین مسیر را با هدایت الهی بهش برسیم
ایندومسیر یکی هست ولی دونتیجه کاملا متفاوت داره
یعنی ممکنه یکمسیر را دونفر برن یکیبا احساس ترس ویکی با هدایت الهی دقیقا دونتیجه متفاوت میگیرن که زمسنتا اسمونمتفاوته الله اکبر از قدرت خداوند که ستایش فقط مخصوص رب العالمسن هست وبس
ممنونم ازشما چقدر اینصحراوشنهایروانزیبابودچقدر اشک یختمبااهنگپایانی ممنونم استادعزیز
همینفایل های شما بخداقسم همش هماهنگی هست
روزهاتون شادوعالیوسالمباشیددرکنار عزیزانتون
دوستتوندارم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
«هدایت الهی»کلمه ای بشدت پر معنی
سلام به همه عزیزانم
خیلی خوشحالم ک هدایت خدا باعث شده من در کنار شما باشم
از این بابت هرچقدر شکر خدارو بجا بیارم بازم کمه
دقیقا امروز در حال مسافرت بین شهری هستم برای خونوادم آهنگ گذاشتم ولی خودم در سایت درحال کسب آگاهی الهی بینظیرم😁
باید بگم ک طی مسیر داشتم آیه الکرسی رو از حفظ قرائت میکردم و آرامش نداشتم و از خدا درخواست آرامش کردم ب ۳۰ثانیه نرسید یه لحظه یادم اومد ک اینترنت دارم و انگار بهم گفته شد برو به سایت
وای خدامن چقدر این جهان پر از هدایت و پر اتفاقات عالیه(الان دقیقا بیشتر از قبل این جمله استاد رو درک میکنم ک میگن:«انسان در هر لحظه در حال هدایت شدنه»این جمله رو باید با طلا و جواهرات گرون قیمت نوشت)
خلاصه ماجرا وارد سایت شدم و دیدم یه فایل جدید روی سایت قرار گرفته و دقیقا درمورد هدایت هست….
چی بگم آخه…
خیلی وقتا از هدایت خدا ،آدم نمیدونه چی بگه ک بتونه توصیف کنه این حال و هوایی که الان داره، این دقایقی که توش قرار گرفته….
فقط و فقط باید شکر کرد ک بازم هدایت بشیم به چیزای خوب
فقط از خدا میخوام همه رو به زیبایی ها و لذت بیشتر ((هدایت))کنه
سلام استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا و دوست داشتنی
وای که من چقدر عاشقتونم
الان صبح جمعه است و جالبه تا از خواب بیدار شدم با خودم نیت کردم که مثل استاد که میگن تا بیدار میشن و اول کامنت های سایت میخونن، منم با تماشای یکی از قسمت های سفر به دور آمریکا و توجه به زیبایی ها، روزم شروع کنم. چون روزای دیگه حتما شکرگزاری مینویسم یکم با خدای خودم تا بیدار میشم حرف میزنم و تمرین ستاره قطبی رو انجام میدم و بعد میرم به محل کارم
ولی وقتی اومدم تو سایت، نمیدونین چقدر ذوق زده شدم تا دیدم یه قسمت جدید از سفرنامه اومد بالا و اونم با این تصاویر روحانی و زیباااااا😍و استاد خوش تیپم😍😍
خدایا شکرت چقدر صحبت هاتون، چقدر حس بی نظیرتون صبحم و حالم و روزم رو ساخت و یک ساعت تمام توجه ام به این زیبایی شگفت انگیز و شن های زیبا و کلام ناب و شیوای شما در مورد جهان،خدا و پیدا کردن خودمون فوق العاده بود.
هر چقدر من تو فایلهاتون این جملات در مورد جهان و خداوند میشنوم انگار بازم کمه و همش تشنه ام تا بیشتر بشنوم و بیشتر بتونم توجه کنم به حال خوب شما دو عزیز، و صحبت های نابتون که برای من مثل طلا میمونه
استاد عزیزم و دوستان عزیز من این رهایی و به خدا سپردن رو تجربه کردم و با پوست و استخون لمسش کردم. چندین بار پیش می اومد تو زندگیم که بارها خودم تصمیم میگرفتم،برنامه ریزی میکردم،حساب کتاب میکردم و یه کاری رو پیش میرفتم و انجام میدادم و بارها به شکست سخت منجر میشد.
در واقع میشه گفت که همسرم سالها بیکاربود و همیشه از من میخواست که من براش راهها رو پیدا کنم منم از خداوند میخواستم ولی بازم خودمون می نشستیم برنامه میریختیم؛ یکبار کامیون خریدیم که کار کنه و همش ضرر بود و کلی بدهکار شدیم. یکبار با ماشین شخصی تو اداره جات استیجاری مشغول شد و بارها و بارها کارهای دیگه که هیچوقت آرامشی تو کاراش نداشت و این احساس تو خونه هم حاکم میشد.
به مرحله ای رسید که با استرس هاش بیماری سختی گرفت که مفاصل بدنش شروع کرد به تخریب شدن و چون نمیتونست باز تو خونه بیکار باشه حتی یهو تصمیم گرفت که مهاجرت کنیم که شاید با یه کار ساده ی نگهبانی بتونه فقط مشغول باشه.
ولی من چون علاقه ای به مهاجرت به یه شهر شلوغ و پر دغدغه نداشتم نا خودآگاه و با تمام وجودم راه میرفتم، رانندگی میکردم و یا در هر حالتی میگفتم خدایا دیگه این مغز پوک من نمیکشه، تو من هدایت کن به هر مسیری که خیر باشه
اگر قراره مهاجرت کنیم که خودت بچین
اگر قراره که بمونیم بازم خودت بچین تا کاری و شغلی داشته باشه.
باورتون بشه دوستان که در عرض یک هفته خداوند خیلی زیبا ما رو هدایت کرد به یه جشن تولد تو یه فضای سنتی که همونجا هر دوی ما الهام ساختن یه اقامتگاه بومگردی رو گرفتیم و موندیم تو همین شهر و روستایی که هستیم و یه بومگردی زیبا که باز هم مراحل ساختش کاملا هدایتی بود رو اجرایی کردیم. و چقدر نعمت و فراوانی و آرامش بعد از ساخت اقامتگاه که هدایت الله بود تو زندگیمون جاری شد.
خداوند رو شاکرم از وقتی که با استاد عزیز آشنا شدم خیلی بیشتر دارم سعی میکنم الهامات دریافت کنم و حتی پیامهای فوق العاده ای از خداوند بابت یه حرکت عظیم به من داره میرسه که تمام تمرکزم به نشانه هاست تا راههای بی نظیر و پیام خداوند رو دریافت کنم و در مسیر ثروت،شادی،سلامتی و اتفاقات شگفت انگیزی که خداوند داره برام میچینه قرار بگیرم.
خدایا دست من در دستان توست، من ببر به مسیر بهشت و هر آنچه زیبایی و ثروت و حال خوب هست.من عاشقتم خدای عزیزم
با ایمان میگم فقط باید رها کرد و سپرد به خودش
دانای مطلق خود اوست و تمام❤️
عاشقتونم استاد عزیز و مریم بانوی عزیز
همچنین شما دوستان عزیزی که همراه با این سایت زیبا و پر انرژی و پر از حس ناب از وجود خداوند هستین
برای همه ی شما عزیزان آرزوی هدایت های زیبای الهی رو دارم♥️♥️♥️
بنام خدا
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
خدایا من توان اینو ندارم که تو در فهم من بگنجی
خدایا من در مقابل تو تسلیم هستم
درسی که از استاد گرفتم تو این قسمت اینه که همیشه تسلیم خدا باشم و قسمت مربوط به خودمو خوب انجام بدم و ایمانمو تقویت کنم و اجازه بدم خدا کارشو بکنه
داستانی از خودم میخوام بگم ایشالا کمک کنه تا ایمان هممون تقویت بشه
من بعد سربازی در حالی که فوق لیسانس بی کار بودم و از هر نظر وابسته به خانواده در یکی از غربی ترین شهرهای کشور با یه دختری در شرقی ترین نقطه کشور اشنا شدم و ازدواج کردم خلاصه کنم من تصمیم گرفتم قید همه چی رو تو غرب بزنم برا زندگی برم شرق تنها و دور از همه زندگی شروع کردم از اونجایی که هیچ کاری و درامدی نداشتم یه پولی از عروسیمجمع شده بود یه پرایدی گرفتم و شروع کردم به مسافر کشی حالا منی که تو عمرم هیچ کاری نکرده بودم و فکر میکردم من که ۱۰ سال درس خوندم فرش قرمز برام پهن میکنن خلاصه شروع کردم بدون اشنایی باحتی خیابونهای شهر مسافرکشی اون موقع هم اسنپ و تپسی نبود توکل کردم به خدا
خدا این ایده رو داد که اقاهر مسافرس سوار میکنی برا اینکه شهرو بشناسی از خود مسافرها بپرس از کجا برم تا به ادرس شما بهتر باشه جالبه اولین بار از خونه رفتم بیرون یه جایی دیدم چند نفر وایسادن برا ماشین وایسادم گفتن مثلا فلان جا منم نمیشناختم گفتم بفرمایید سوار شدن بعد گفتم از کدوم ور برم خیلی با مهربونی راهنماییم کردن خلاصه نزدیکه ۸ ماهادامه دادم تا جایی که همه کوچه های شهرو شناختم بعد به خودم گفتم خدایا من این کاری نیست که بخوام هدایتم کن تا این که یه روزی من داداشم تهران کار داشت اومده بود مسافرت اون شهری که من بودم تو هتلی بود و من برای این که کارم مسافر کشی بود به من گفتن که برم این ور اون ور ببرم تا پولشو به من بدن رفتم خلاصه هتل و دیدم و داداشم یه حرفهایی گفت یه تلنگری بهم خرد بعد چند وقت من به خانمم گفتم خونمونو جمع کنیم بریم تهران برا کار خیلی جالبه تو یه روز مهاجرت کردیم که خیلی از دوستان نمیدونستن میگفتن به این سرعت نمیشه
اومدم تهران با فراز و نشیب های فراوان که حالا یه موقعی کامل تعریف میکنم بعد که تهران اومدم با سایت استاد اشنا شدم الان خداروشکر مستقل هستم درامد ماهی ۱۰۰ ملیون دارم و مثل موشک دارم میرم بالا فقط با گوش دادن و عمل کردن به فایلهای رایگان استاد یعنی به نظر من برا تکون خوردن بچه ها یه مدتی تو سایت عباس منش پرسه بزنید
من تو همین مدت واقعا فهمدیدم هر موقع اجازه دادم خدا هدایتم کنه به راحتی اب خوردن خدا هدایتم کرده
این فایل بچه ها اندازه چند تا دوره آموزش توشه ایشالا با عمل کردن واقعی ایمان هممون تقویت بشه
الهی شکر به خاطر همه زیباییها و بخصوص وجود استاد♥️♥️
سلام و درود خدا بر شما
خواستم تشکر کنم از کامنت شما که برای من الهام بخش و فکر میکنم نشانه بود
برای ایمانتون
و موفقیت هاتون
و درک درست از قانون به شما تبریک میگم
و خداروشکر میکنم جایی هستم که همفرکانس با استاد و شما شاگردان فوق العاده شون هستم.
درباره تولید گفتین… چند روز قبلتر هم به همین کلمه تولید هدایت شدم از طریق دیگر
و حس میکنم هر بار که این کار منه.بله من بسیار به تولید علاقمندم
و انشاءالله با هدایت الله مهربان بزودی دست به کار میشم
و چقدر اینکه اشاره کردین هزینه امروز رو انجام بدیم و برای روزی و مواد اولیه فردا نگران نباشیم چون خدا هست
این ایمان فوق العادست و کارسازه و اصله و همه چیزه
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
در پناه فرمانرروای کائنات سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خداوند بی همتا افریننده جهان هستی و نیروی مطلق و برتر دنیا.خدایا دوستت دارم.چ اگاهیهای عالی خدا شکرت ک در این مسیر قرار دارم خدا شکرت.سلام درود خدمت استاد عشق منش عزیز و مریم بانوهمین ک باور کنید این حس هست داستانتون ب زیبای شروع میشه به به چ راهنماییهای ک بهتون گفته میشه خدایا شکرت.استاد من چن ماه پیش در یکی از دیدگاهام نوشته بودم و پیش بینی کرده بودم ک شما برج ۸ یا ۹ ب ایران خواهید امد و سمینار برگزار خواهید کرد😊 با راهنمایی خداوند بخشنده❤ این یکی از عجیبترین راهنمایی های الله بوده تا الان بهم الهام شده بود.😂خدایا شکرت ک همیشه منو ب سوی خوبیها و حال خوب هدایت مینمایی دوستت دارم