پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 60
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند زیبایی ها
قدم 177
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوئیم.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿6﴾
ما را به راه راست هدایت فرما.
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿7﴾
راه آنها که بر آنان نعمت دادی نه آنها که بر ایشان غضب کردی و نه گمراهان
خداروشکر برای این فایل زیبا که خیلی به موقع و در بهترین مکان و زمان تماشاش کردم
خداروشکر. من خودم رو یکی از خوشبخت ترین ادمهای روی کره زمین میدونم چرا که فهمیدم خوشبختی به داشتن ها نیست خوشبختی اینه که سیمت به خدا وصل باشه و زندگیت پراز ارامش هست و لذت میبری نه در گذشته ای و نه در اینده و همین لحظه .
خوشبختی اینه که میدونی یه نیروی باهاته که تموم کارهاتو انجام میده و تو داری روی اسانی ها لیز میخوری
.
خیلی دوست داشتم که برم یه سفر به مکانی سرسبز و دیشب این اتفاق افتاد که میخوام برم شمال کشور و هیچ مقصدی ندارم و فقط میسپارم به خودش و اصلا نمیدونم چه اتفاقات زیبایی در راهه و نمیخوام هم پیش گویی کنم و هرچی بیاد همون خوبست.
خداروشکر در این لحظه بسیار خوشحالم و حالم خوبه نه برای مسافرت یا داشته هام که خداروشکر ولی مهم تر برای اینه که قانون داره جواب میده . برای اینکه خیلی که خداوند پلن رو میچینه و این به من ارامشی عمیق داره که داره اتفاقات خوب رو رقم میزنه .
انگار هر روز دارم دوباره متولد میشم . انگار تازه بدنیا اومدم و این مناظر را ندیدم و انگار روز اولمه که این زندگی رو دارم تجربه میکنم. همه چیز داره منو اماده تر و ظرفم رو بزرگتر میکنه و معجزات داره رخ میده .
این درک دارم میکنم هرچی ازادتر و محتاج تر به خداوند زندگی شاد تر و با کیفیت تر و چه چیزی مهم تر از این.
خداروشکر
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
همواره از خداوند درخواست کنیم:
ما را به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت کند
تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم:
هیچ عامل بیرونی تاثیری در زندگی ما ندارد نگاه ما به دست دیگران نباشد
تنها توکل و ایمان مان به خداوند باشد اگر او ما را هدایت کند در هر موقعیتی:
به سمت مسیر زیباتر هدایت خواهیم شد
خداوند همواره: با زبان نشانه ها با ما صحبت کرده و ما را هدایت می کند
زمانی که با اتفاقات نامناسب مواجه می شویم:
باید بتوانیم توجه خود را بر زیبایی ها و نکات مثبت قرار دهیم
زمانی که با مکانی هم مدار نباشیم:
جهان اجازه ورود ما به آن مکان را نخواهد داد
در هر مکانی ساکن هستیم:
با آن هم مداریم
زمانی که تفاوت فرکانسی ما با فرد مکان و منطقه ای زیاد باشد:
حتی در صورت درخواست ما جهان اجازه ی ورود به آن مکان را به ما نمی دهد:
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد و سرد
الطیبات للطیبین
زمانی که بر روی باورهای خود کار می کنیم:
به افراد شرایط و موقعیت هایی هدایت می شویم که باعث شادی و لذت بیشتر خواهد شد
اگر بر روی باورهای خود کار نمی کنیم:
از جایگاه کنونی خود فاصله گرفته به افراد شرایط موقعیت و ایده های نامناسب هدایت می شویم
مهم است :
هر روز بر روی باورهای خود کار کنیم و تمرکز خود را بر نکات مثبت قرار دهیم:
اجازه دهیم خداوند و جهان ما را هدایت کند
خداوند:
از طریق نشانه ها ما را هدایت می کند سمت خود را به خوبی و درستی انجام دهیم
طبق قانون خداوند:
به مکان بهتر به افراد شادتر و موقعیت جالب تر هدایت خواهیم شد
زندگی ما:
به واسطه ی باورها و فرکانس های ما رقم می خورد نه عوامل بیرونی
نیاز نیست برای تحقق خواسته هایمان بجنگیم:
اینگونه به سمت جنگ مشکلات و درگیری بیشتر هدایت می شویم
قانون:
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء حاصل باورها و کانون توجه خودمان است
سفرهای: بدون برنامه و هدایتی سفرهای بسیار لذت بخش تری است تا سفری که با برنامه ریزی از پیش تعیین شده باشد
همواره: گوش به زنگ نشانه ها باشیم تا روند و جریان زندگی برای ما لذت بخش شود
زمانی که از خداوند درخواست می کنیم:
ما را به مکان و زمان مناسب هدایت کند اتفاقات مناسب برای مان رخ خواهد داد
از خداوند برای هر خواسته ای در هر حوزه ای درخواست هدایت کنیم:
ذهن خود را که تنها حاصل ورودی هاست را کنار گذاشته و اجازه دهیم خداوند ما را هدایت کند
هر اتفاقی برای ما رخ دهد:
خیر است دست خداوند را برای هدایتمان نبندیم و تسلیم خداوند باشیم
صدای قلب خود را بشنویم و از خداوند درخواست کنیم:
ذهن ما را خاموش کرده و قلب ما را برای دریافت هدایت ها و الهامات باز کند
هیچ اعتباری به ذهن خود ندهیم:
هر آن چیزی که داریم از آن خداوند است
اذا سالک عبادی انی فانی قریب اجیب الدعوت الداع اذا دعان
خداوند فرموده:
بر ماست که شما را هدایت کنیم
من درخواست شما را اجابت می کنم به شرطی که به من ایمان بیاورید
زمانی که توجه ما بر زیبایی هاست با خود در صلحیم از نعمت های خداوند سپاسگزاریم و باورهای مناسب داریم:
خداوند ما را به مکان بهتر هدایت می کند لازم نیست بجنگیم یا شرایط را به نفع خود تغییر دهیم شرایط لاجرم به نفع ما تغییر خواهد کرد
اگر با جنگیدن بخواهیم چیزی یا کسی را نابود کنیم:
زندگی خود را نابود می کنیم و به جنگ و درگیری بیشتر هدایت می شویم
زمانی که تمرکز ما بر زیبایی ها و نکات مثبت است:
خداوند ما را به زیبایی های بیشتر هدایت خواهد کرد
به ذهن خود ورودی های ذهنی مناسب داده:
تا خروجی های مناسب دریافت کنیم
خداوند در خواست های ما را که با افکارمان به جهان ارسال می کنیم:
اجابت می کند نه با کلام
زمانی که با دیگران درگیر هستیم:
به سمت افراد درگیر و نامناسب هدایت می شویم
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قانون:
زمانی که توجه خود را بر زیبایی ها و نکات مثبت قرار دهیم فارغ از عوامل بیرونی:
به مکان و شرایط بهتر توسط خداوند هدایت می شویم
تنها خداوند رب و صاحت اختیار است:
او می تواند ما را به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت کند
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و همه دوستانِ جان
چقدر این موضوع همزمانی برای من جالب بود و چقدر تجربش کردیم ولی بهش دقت نکردیم
ولی با آگاهی از این قانون چقدر میتونیم آرامش بیشتری داشته باشیم از اینکه هر لحظه در مکان و زمان مناسب قرار داریم
یه تجربه ی جالب از امروزم بگم
من یه سری وسایلِ اضافی خونه که مدتهاست ازشون استفاده ای نمیشه رو چند روزی بود همرو گذاشته بودم پایین خونه
که همسرم بزاره بیرون یا به هر حال یه کاریشون کنه :)))))
امروز یهو به ذهنم رسید که خودم بذارمشون تو یه گوشه حیاط و یایین خونه رو مرتب کنم فعلا و کاری که از دستِ خودم برمیاد رو انجام بدم تا شوهرم فکری براشون میکنه
و تو همین حین که داشتم میبردمشون تو حیاط
داشتم با خودم میگفتم که اصلا شاید نیازی هم نباشه همسرم ببرشون بیرون
هر وقت از این ضایعات فروشی ها اومد
میدمشون تا برن ولی حواسم باشه سریع برم دم در تا نرفته چون دیر بجنبی میره
تو همین افکار بودم و هنوز تو حیاط بودم
که یهو صدایی از تو کوچه اومد
بللههههه رفتم دیدم ضایعات فروشیه:)))))
چقدر آدم خوبی بود
و خودش اومد تو حیاط و همه وسایل رو برد
تازه چند تا تیکه هم که خودش نمیخواست
گذاشت بیرون برام که شهرداری ببره
گفتش جلوی دست و پاتونو میگیره
میزارمشون برات بیرون
تازه یه مبلغی هم بهم پول داد
اولین بار بود که من وسیله میدادم به کسایی که این شکلی میام دم در خونه ها
و تا حالا نفروخته بودم وسایل به در نخورم رو
همیشه میدادیم به کسی اگه قابل استفاده بود یا دور مینداختیم :))))
خلاصه اینم تجربه امروزم
البته یه چند روزی هم این جمله که از منابع مختلف پول دریافت میکنم
آدمهای خوب و پول به سمت من هدایت میشه رو هم دارم میگم
مبلغی که بهم داد مقدار زیادی نبود
امااا من اینو یه نشونه میبینم اینکه قانون داره کار میکنه و فقط کافیه قدرتِ فرکانسم رو بیشتر کنم:)))))
بنام خدا
سلام استاد عزیزم ومریم جان
خداروشکر برای امروز زیبا
روزشمار تحول زندگی من روز 732
بارها برای من اتفاق افتاده که جایی رو نباید میرفتم وکنسل شده ونرفتم اولش شاید ناراحت شدم ولی بعدها فهمیدم چقدر خوب که این اتفاق افتاد
امروز برای من خوب بود تونستم اعراض کنم ،امروز چاه اشپزخونه زده بود بالا وشوهرم هرکاری کرد باز نمیشد
همسرم همیشه موقع انجام کاری به شدت عصبی میشه من چندبار خواستم کمک کنم ولی دیدم عملاً بی فایدس
من رفتم به کارام رسیدم ،ورزش روزانه مو انجام دادم ازاونجا که یوگا ورزش عالی برای ارامش وتمرکز ذهن من دیگه ازذهنم بیرون کردم همه چیرو
بعدش کارای باقی مونده مو کردم ازاونجا که وقت ارایشگاه داشتم آماده شدم برای رفتن باکنترل ذهن
ازاونجا که ارایشگاه برام یه تراپیست وحالم واحساسم وقتی میرم اونجا خوب میشه
این دومین کاری که سعی کردم تمرکزمو بزارم روی خواسته هام راحت نبود ولی من تصمیم خودمو گرفته بودم که نباید تمرکزمو بزارم روی نکات منفی
من رفتم چند ساعتی اونجا بودم بعدهم شام واومدن توسایت یه ارامشی که خیلی لذت بخش
قبل رفتن عبارات تاکیدی قدم نهم زمزمه میکردم خدایا منو درمکان درست در زمان درست قرار بده ونذاشتم ذهنم فریبم بده
اشاره به فایل چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد
چون ذهنم باتوجه به یک سری اتفاقات که قبلاً افتاده اجازه نمیده کاری کنی
چون من وقتی میرم ارایشگاه توی این تایم همسرم تنها میموند ومجبوربود جایی بره که دفعه قبل اصلأ خوب نبود
ولی من نگران نبودم به خدا سپردم گفتم من تسلیمم حالا دیگه حالم بهترشد
احساس خوبم بعد برگشتن ازارایشگاه خیلی وقتها باواکنش همسرم خراب میشد
ولی من اعراض کردم وسعی کردم بدون نگرانی ذهنمو اگاهانه بزارم روی نکات مثبت حسمو عالی نگه داشتم
امروز تغییرات خودمو دیدم که عالی رفتار کردم وفهمیدم خیلی وقتها دلیل اذیت شدنم باورهای خودم ورفتارهای خودم بود بیشتر وقتی بدون نگرانی ازخدا هدایت خواستم وسپردم نتیجه همونی شد که میخواستم
همسرم اروم بود ومن هم باسکوتم سعی کردم حالمو بدکنم
خلاصه که امروز هم اینجوری گذشت
خدایا شکرت
استاد عاشقتم امیدوارم خیلی زود شمارو توایران ببینیم
خدارو شکر که توی هرشرایط به شما خوش میگذره ومن خوشحالم لذت بردم ازدیدن این فایل
موفق باشید
سلام به استاد عزیز
سلام به خانم شایسته خوش ذوق
درود به دوستان خوب خودم
ممنون استاد عزیز هستم که با تهیه این فایل حال ما را خوب می کند و یک روز عالی را برای من رقم می زند
نکته های خوبی را در این فایل یاد گرفتم
آنها را تیر وار برای خودم می نویسم تا همیشه بیاد خودم داشته باشم که
همیشه و همیشه برای خودم هدف داشته باشم
همیشه دنبال کمک گرفتن از خدای مهربان خودم باشم
ایمان و امید داشته باشم
همیشه و همیشه نگاه خودم را به خوبی ها و حال خوبی ها و نکات مثبت زندگی خودم داشته باشم
هدایت را من بارهای بار در زندگی خودم داشته ام
همیشه و همیشه صبح وقتی که از خواب بیدار می شوم و برای خودم کارهای روز خودم را می نویسم می بینم که خدای مهربان چقدر عالی و زیبا تمام کارهای من را به راحتی و آسانی انجام می دهد
جوری روز من رقم می خورد که پازل وار همه کارهای من پشت سر هم انجام می شود و آنهم به بهترین شکل ممکن کارهای من انجام می شود
نکته دیگر برای من این بود که نشانه های خداوند را که در زندگی خودم و در مسیر اتفاقات و کارها و اهداف خودم که برای من رخ می دهد را ببینم
به آنها توجه کنم
آنها را در زندگی خودم ببینم و بکار بگیرم
بی شک در نهایت موفقیت از آن من خواهد بود
درس زیبای دیگر برای من این بود که تمام توجه و تمرکز خودم را روی زیبایی ها بگذارم
به نکات خوب زندگی خودم توجه کنم
به آنچه که می توانم بخاطر آن سپاسگذار باشم تمرکز کنم و از آن لذت ببرم
ممنون خدای خوب خودم هستم که من را به این سمت هدایت می کند و کمک می کند تا من بتوانم به آسانی و راحتی به جلو بروم و به خواسته های خودم دست پیدا کنم
این واقعا زیبا و عالی است
درس عالی دیگر برای من این است که
دل به هدایت های زندگی خودم بسپارم و دیگر هیچ چون و چرا نداشته باشم
دیگر هرگز دنبال چرایی آن کار نباشم
دنبال این نباشم که آن کار چطور و چگونه قرار است که انجام بشود
بگذارم که تمام اتفاقات زندگی من در بهترین زمان و مکان مناسب برای من رخ بدهدو آنوقت این لذت بخش ترین اتفاق زندگی برای من می شود
این درس واقعا برای من عالی بود
از خدای خودم همیشه کمک بخواهم و او دستهای من را بگیرد من کسی خواهم بود که دیگر نه ترسی دارم و نه نگرانی و آنوقت به سادگی هر چه تمام تر کارهای من رقم می خورد
چند روز پیش من در یک رستوران منتظر آمدن رفیق خودم بودم و آنجا در حال گشتن به دنبال یک شماره تلفن در جهت پیدا کردن یک فروشنده خوب برای یخچال مغازه بودم
واقعا می دونم چطور و چگونه هدایتی کسی را در یک شهر دیگر پیدا کردم که او بهترین و با کیفیت ترین و با قیمت ترین یخچال را برای من داشت و قرار شد که آنرا برای من آماده کند و به شیراز بفرستد
واقعا خداوند من را هدایت می کند تا بتوانم به آسانی و راحتی به تمام خواسته های خودم دست پیدا کنم
ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند
چرا که توجه من هر چیزی که باشد همان برای من رخ می دهد
ممنونم استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای مهربانی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خالق زیبای هستی
سلام به استاد عباسمنش . استاد شایسته و همه عزیزان
قدم 132. پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
چقدر این حس بودن در اون کویر سفید لذت بخشه .
خصوصا که پاهام سرد بود و حس میکردم داخل شن ها گذاشتم و دارن گرم میشن
این روزها زندگی من شده اتفاقات زیبا و همزمانی حتا همین امروز صبح . چطور؟
چند روز قبل به قوانین فکر میکردم و با خودم در موردش صحبت میکردم .
امروز دقیقا همون فکرهام و صحبت های درونیم امروز از زبان خانم شایسته در فایل جدید که امروز روی سایت گذاشتن به نام دستورالعمل خانه تکانی ذهن گام به گام تکرار شد .
دیشب و پریشب قبل از خواب از خداوند سوال پرسیدم و امروز صبح خداوند جواب مو در این فایل خانه تکانی ذهن داد.
دیروز اهنگ هتل کالیفرنیا رو گوش میکردم و امروز توی سفر به دور امریکا یک گروه بچه اتفاقی دور هم جمع شدن و اجراش کردن .و همینطور به همزمانی ها فکر میکردم و در اون فایل ازشون نوشتم و روزشمار امروزم با موضوع پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی رسیدم. الله اکبر
و این چند روز به کرات دارم همزمانی میبینم .
از این فایل یک قدم بهتر متوجه شدم که مهم نیست من چی میخوم مهم اینه که درر چه مدارو فرکانسی هستم.
ما فرکانس هستیم و همه کارها رو بر اساس مدار و فرکانس انجام میشه .
استاد مدارش تغییر کرد و به سرزمین امریکا منتقل شد و با مردم ایران هم مدار نیست و با اینکه متصمیم به اومدن داشت اما فرکانس نذاشتن که این کار انجام بشه .
این کار زنگ تو گوشم به صدا در میاره که چه ثروت و مهاجرت و هرچی من باید برم تو مدار و فرکانسش .
هرچی هستم حاصل فرکانسام هست
در تصویر اخر از درون عزیز که از بالا نشان داین اون تکه تکه های شن و موج های روشن خارق العادس .
خداروشکر که روزی من دیدن این زیبایی ها شده
به نام یکتا خدای من
خداوند را هزاران مرتبه شکر خدایا شکرت بابت همه چیز الهی شکرت
روز 177
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان عزیزم خدایا شکرت
آن زمان که همه در شبکه های اجتماعی توجه به نازیبایی ها میکردند شما به چیزی که می خواستین توجه میکردین به زیبایی ها توجه کردین و هدایت شدین به زیبایی ها
چقدر به جا های هدایت شدین که واقعا هر بییننده بیبیند فکر می کند که این ها واقعی نیستند الهی شکرت
و این پاداش خداوند به شما بود خدایا شکرت خدایاشکرت
همین حالا هم خییلی از افراد می آییند در باره کمبود ها صحبت می کند و از همه می نالند به جز خودشان و این ها افرادی بودند که سال قبل می گفتن پارسال از امسال بهتر بود و همین حرف را امسال هم میزند
من می خواهم مثل استاد عزیزم فکر کنم وهمیشه از زیبایی های بگم خدایا شکرت
می خواهم از این به بعد این فکر را جایگزین کنم که درآمد همیشه رو به پیشرفت است من هر روز هدایت می شوم به ایده های جدید خداوند به طرز معجزه آسایی مرا هدایت میکند خدایا شکرت
خداوند از من می خواهد بیشتر پول بسازم خدایا شکرت
سلام سلام سلام
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز.
اول از همه تشکر میکنم بخاطر تمامی آگاهی هایتان.
من یه هدایتی شدم و خدا بهم گفت ک بیا بنویسش و کامنت کن.
من به شخصه فوتبال رو خیلی دوست دارم. و بعضی اوقات با دوستانم جمع میشیم و سالن سانس میگیریمو و بازی میکنیم.
فوتبال خودمم اوکیه. بگذریم.
من کلا توی فوتبال هیچوقت نبود ک هدایت از خدا بخوام ولی اخرین باری که رفتم به خدا گفتم که امروز هدایتم کن.
اجازه دادم که خدا هدایتم کنه. واقعا به طرز باور نکردنی ای هدایت میشدم. یک بار از بازیکن حریف که توپ رو گرفتم ، خیلی بصورت ناخودآگاه شوت زدم. با خودم گفتم من اصن نمیخواستم شوت بزنم . خیلی ناخودآگاه شوت کردم. اصلا یه جایی شوت زدم ک با دروازه خیلی فاصله داشت ولی ولی ولی واقعا هدایت خداوند بود. انگار خدا داشت کار رو برام انجام میداد. انگار داشت جای من بازی میکرد. انگار من فقط داشتم با توپ میدویدم فقط. توپ به طرز باور نکردنی ای خورد به زانوی هم تیمی خودم و گل شد.خداااااااااااااااا تو چقدر توامندی.اصن گفتم اون چه شوتی بود من زدم آخه و رفت گل شد. خدایا شکرت.
حتی همون روز ، موقع کرنر یه پاسی بهم رسید که اصلا توی حالت درستی برای زدن شوت قرار نگرفته بودم ولی یه لحظه بازم خداوند هدایت کرد ، با یه پاس خیلی خیلی بد یعنی اگه هدایت خداوند نبود اون پاس به هیچ وجه بهش نمیرسید ، خدایا شکرت ، بهش دادم و اونو گل کرد . اصلا من هفته های قبل اونجوری پاس نمیدادم ، و بازم هدایت خداوند.
بله درسته. ما انسان ها باید اجازه بدیم که خداوند مارو هدایت کنه. اون اجازه چی میتونه باشه؟میتونه ایمان به خداوند باشه.میتونه توکل به خود الله باشه.میتونه حساب باز کردن فقط و فقط و فقط روی پروردگار آسمان ها و زمین باشه.
چقدر بازی لذت بخش بود برام. احساس میکردم انگار اون حس خوب قرار نیست تموم شه و ادامه پیدا کنه و کرد و ما بازیو بردیم. یک بازی کاملا دوستانه. نه رقابتی بدی وجود داشت ، هیچی.یک رقابت کاملا سالم. بعد بازی رفتاری نشون نمیدیم که تیم بازنده حس بازندگی بهش دست بده.
خدایا شکرت رو بجا میارم و همیشه میخوام که هدایتم کنی و میخوام با توجه به زیبایی های این جهانی که به ما دادی و گفتی ک لذت ببریم ازش ، زندگی کنم.
این موقع ها خیلی اتفاقات خوبی برام افتاده ، شغلی بهم پیشنهاد شده ک با کار کردن فقط 2 ساعت در روز حقوق خوبی بهم میدن ، اونقدر زیاد نیست ولی چون اول راهه میخوام تکامل رو رعایت کنم.خدایا شکرت.
حتی با اینکه رتبه کنکورم اونقدر خوب نشد ولی میخوام توکل کنم و دوباره با تمرکز بالاتر برای آزمون سال بعد شرکت کنم.خیلی خوب تونستم شب اعلام نتایج ذهن مو کنترل کنم و سعی کردم که ایمان بیارم و احساساتی عمل نکنم و خدا بهم گفت برای ازمون سال بعد شرکت کن. خدایا شکرت.
سپاسگزارم از خداوند که هدایتم کرد برای نوشتن این کامنت و سپاسگزارم از استاد و خانم شان برای این سایت.
ممنونم که کامنتم رو خوندین.
موفق باشین.
ردپای روز 177
سری فایل های دانلودی روزشمار تحول زندگی منپیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
با درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیزم و دوستان و ساکنین این بهشت الهی امید وارم حال دلتون عالیع عالی باشه و در مسیر هدایت های الهی بدرخشید الهی آمین
دو روز هست که میخوام بیام در این قسمت از فایل دانلودی روزشمار ردپایی بجای بگذارم ولی هر دفعه یک جوری این اتفاق نمی افتاد ولی روز گذشته بلطف خدای هدایتگرم یک موضوعی پیش اومد که سبب خیر و برکت برام شد تا با این فایل همزمان بشم الخیر و فی ماوقع رو برای هدایت های الهی ام رو بیشتر از همیشه تایید و تحسین کنم .. داستان از این قراره که شیلنگ آب گرم زیر دستشویی حمام چکه میکرد و چند وقتی بود زیرش یک ظرف گذاشته بودم و به عقل خودم یک نوار تفلون دورش پیچیدم در محل اتصال شلنگ با اون لوله مهره ی لوله ی فلزی ولی دیدم بازم چکه میکنه و صدای چک چک هم داشت رو مخم میرفت .. بعد دیگه خسته شدم و خواستم صورت مسعلع رو پاک کنم گفتم اصلا آب گرم و بیخیال از اون زیر دستشویی پیچ و یا سر شیر آب گرم و بستم و خیالم راحت شد که دیگه آبی چکه نمی کنه و صدای آب هم قطع شد .. چند وقتی گذشت . این موضوع تقریبا برای یکماه گذشته است . ولی در ذهنم با خودم صحبت می کردم و میگفتم خب چند وقت دیگه هوا سرد میشه و به این آب گرم نیاز دارم . ولی بازم بیخیال ازش عبور می کردم .. تا اینکه دو روز پیش دیدم دوباره داره آب چکه میکنه و ظرف زیر آن شلنگ تند تند پر میشه و لبریز روی موزایک های حمام همینطوری سرازیر شده با اینکه شیر آب شلنگ رو بسته بودم ولی انگار داشت بهم یک نشونه های رو میداد . بعدش یک بوی نا از در و دیوار میومد ولی فکر کردم چون همسایه بغلی من تازه اسباب کشی کردند و اومدن اینجا حتما از واحد بغلیع… خلاصه بعدش دیدم این چکه داره هی بیشتر و بیشتر میشه الانع که بترکه و همه جا رو خراب کاری کنه … زنگ زدم به آقای زنگنه همون شخصی که چندین ساله همه ی کارهای فنی خونه مو همیشه میاد برام درست میکنه یک جورایی بقول معروف آچار فرانسه است برام ..
حالا که اسم آقای زنگنه رو آوردم خالی از لطف نیست که یک بیوگرافی از ایشون رو اینجا بنویسم که خیلی خیلی به هدایت های خداوند مربوط میشه
چند سال پیشا که من توی پردیس خونه ای خام خریده بودم و در ضمن مدیر مجتمع هم بودم توسط یک ابزار فروشی نزدیک خونه مون باهاش آشنا شدیم یعنی ایشون بازنشسته ی کارهای فنی ارتش بودند و بعد از عمل قلب زودی بازنشسته شدند و از آنجایی که آدم زحمتکشی بودند هیچوقت بیکار نبودن و در ضمن همشهری استاد مون هستند البته لُر ملایر هستند بسیار آدم شریف و وظیفه شناس و دست خیر و کار بلد ..
دو تا پسر و دو تا دختر های بزرگ که دخترا ازدواج کردند و صاحب نوه هم هستند ولی پسرا با یک ازدواج ناموفق پیش پدر و مادرشان زندگی می کنند .. خونه شون هم اجازه ای هست و با فاصله ی کمی نزدیک خونه ی قبلی مون بودند همون خانه ای که قبلنا خریده بودم . خلاصه ایشون همیشه دست به آچار بودند و کارای تعمیرات لوله آب و شوفاژ و برق و پکیچ و نصب کولر و نصب میل پرده و خرده کاری های جزیی و هر آنچه که فنی باشه رو انجام میدن .. هر وقت و بی وقت هم زنگ میزدم برای تعمیرات کارای خانه و یا مجتمع و هر کاری فوری میومدن و با دل و جون انجام میدادند و هزینه اش هم هر چی بود پرداخت میکردم .. خلاصه از آنجایی که همه ایشون رو بدرستکاری و کار بلد میشناختن خیلی قبولش داشتند و همیشه به خانه ما و یا مجتمع براحتی رفت و آمد می کردند .. تا اینکه ما به اون تضادها و ورشکستگی های پولی و مالی برخوردیم و خیلی اوضامون بهم ریخته بود حتی پول خرید نان سنگک رو هم دیگه نداشتیم .. از قضاء از آنجایی که در مدار و فرکانس نامناسب قرار گرفته بودیم همش لوله ی آب خراب میشد و یا بنوعی لوازم خونه مشکل پیش میومد و ناچار بودم به آقای زنگنه زنگ بزنم و یا خودش یکجورایی سر و کله اش پیدا میشد ولی بهش میگفتم آقای زنگنه فعلا نمی تونم پولشو پرداخت کنم و یا میگفتم نمیخواد اینو درست کنی از آنجایی که منم آدم پولداری بودم و همیشه دست بنقد باهاش حساب و کتاب میکردم و مدیر مجتمع هم بودم بقول معروف حرفم خیلی برش داشت و مورد اعتماد همه هم بودم .. هر کسی و یا هر واحدی کاری داشت همیشه ایشون رو معرفی می کردم و حتی اون ابزار فروشی که ایشون رو به من معرفی کرده بودن رو به همه آدرس میدادم که لوازمات شون رو از آنجا تهیه کنند فکرشو بکنید 28 تا واحد خام بود که همه رو به اینها معرفی می کردم . خلاصه بگذریم که می خواستم اصل داستان رو بگم که مجبور شدم کمی از گذشته ام و نحوه ی آشنایی و یا بهتر بخوام بگم دلیل این آشنایی ها و هدایت های خداوند هستش واقعا بقول استاد عزیزمون هر کسی هر جایی هستش جای درستش هستش . هیچ جای این دنیا خراب نیست که ما بخواهیم درستش کنیم همه چی طبق قانون در مکان درست و مناسب و در زمان درست و مناسبش هست که تمام اینها دلیل همزمانی های جادویی شده است .. یواش یواش بنده ی خدا آقای زنگنه متوجه شد که اتفاقاتی افتاده و دستمون خالی شده و حتی توی مخارج خونه هم درمانده شدیم ( بدلیل بلوکه شدن حقوقم به بانک و ورشکستگی کارخانه قارچ و چک و چال هایی که بخاطر پسرم ایجاد شد و مسایل های دیگه که توی پروفایلم توضیح دادم)
یک روز دیدم آقای زنگنه زنگ زد و گفت.. رفته بودم فروشگاه ارتش یک سری چیزا خریدم میذارم توی آسانسور ورش دار … گفتم آقای زنگنه من الان اصلا در شرایطی نیستم که این اجناس رو حساب کنم .. گفت حالا اینا رو گرفتم و گذاشتم توی آسانسور بردار … منم طبقه ی اول روی پارکینگ بودم .. یهویی آسانسور آمد بالا . دیدم مرغ و برنج و روغن مایع و مایع ظرفشویی و میوه و پنیر و کره و خورده ریزه های دیگه که الان زیاد خاطرم نیست فرستاده بالا .. اون موقع عروسم پیش من بود . (البته الان دیگه از پسرم جدا شده) عروسم رفت از توی آسانسور برداشت و آورد داخل ولی من از خجالت داشتم میمردم .. اصلا نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت .. خلاصه این آقای زنگنه بسیار شریف همین طور یواش یواش هر روز بیشتر کمک میکرد حتی توی آن اسباب کشی کذایی که خونه مون رو بخاطر چک و چال از دست داده بودیم همراهی مون کرد .. یکی از همسایه ها یک انباری 4 متری خالی داشت و بهمون گفت فعلا مقداری اسباب اثاثیه رو اینجا بذارید . منم که واقعا در بحرانی ترین شرایط زندگیم بودم اصلا حالم جا نمی یومد و بلد هم نبودم . .. این آقای زنگنه تمام لوازمو مثل آجر مرتب و منظم روی هم چید و تا سقف انباری چیده مان کرده بود .. یک زمانی ایشون توی باربری و هم قالیشویی کار کرده بود خلاصه آنقدر قشنگ چیده بود توی این انباری سه چهار متری که باورم نمیشد تمام زندگی من همینقدر باشه … خلاصه از اون به بعد آقای زنگنه ی خوب خدا شد دستی از دستان کمیاب و بینظیر خدا وند شد برام .و تا الان هیچوقت دیگه نه تنها ازم پولی نگرفت بابت هزینه ی تعمیرات بلکه هر وسیله ای لازم باشه با هزینه ی خودش میخره و میاره و نصب میکنه تازه همیشه هم دست پر میاد خونه مون انگار خداوند یک فرشته ی نجات مثل یک برادر دلسوزی که برای خواهرش خدمت میکنه در زندگی من نقش داشت .. بخدا اگر برای هر کسی این داستان و تعریف کنم اصلا فکر نمیکنه و باورش نمیشه همچنین آدم درست و خوب و خیلی دست بخیر و مهربانی وجود داشته باشه وقتی جلوی کسی از ایشون تشکر می کردم و یا کارهایی که برام انجام داده بود رو تحسین میکردم تازه میگفت به هیچکس نگو که من کاری براتون میکنم .. در صورتی که من دوستان و آشنایان مولتی تلیاردر زیادی داشتم که بسرعت ازم دور شدند ( البته بحث مدارها رو آنموقع نمی دونستم و باید هم اینطور میشد چون من بسرعت سقوط کرده بودم )
ولی خداوند بندگانش رو هیچوقت رها نمیکنه .. درسته من به بدترین شکل چک و لکد ها رو خوردم و سقوط کرده بودم ولی خداوند رزق و روزیشو از جایی برات میرسونه و می فرسته که اصلا فکرشو هم نمی تونستی در ذهنت بکنجانی و حتی متصور بشی و
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا،وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند،و از جایی که گمان نَبَرد به او روزی عطا کند، و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد
از آنجاها شد که خشت من داشت کوبیده میشد تا در مدار این آگاهی ها قرار بگیرم و نشانه ها و هدایت های الهی خیلی زود خودشو نشون میده ولی ما انسان ها بخاطر ناآگاهی و درک نادرست خیلی دیر متوجه میشویم ولی شکر خدا به لطف آموزه های استاد عزیزم چشم و گوشم به نشانه ها و هدایت های خداوند بیشتر باز شده است خدایا شکرت …
خلاصه تمام اینها رو گفتم بگم که با خراب شدن آب ریزی شلنگ آب گرم زیر دستشویی دیدم الانع که بترکه .. سر ظهر هم بود که زنگ زدم به همین آقای زنگنه و ماجرا را براش گفتم .. بعدش گفت من حکیمیه پیش یکی از دوستانم هستم ولی الان راه میوفتم میام آنجا که ببینم چی شده .. گفتم آقای زنگنه شما الان آنجا میهمان هستی. حتما ناهار میمونی بعدش میایی ؟؟ … با همون لهجه ی شیرین لری خودش گفت. من ناهار جایی نمیمانم.. الان میام .. خلاصه جاتون خالی فوری مرغ و پلو و سیب زمینی و گوجه فرنگی سرخ کردم و سالاد و چای رو آماده کردم .. خب از آنجایی که هدایت های خداوند بی حکمت نیست این داستان خراب شدن شلنگ اتفاق افتاد که یک قطعه لوله به اون سرشیر داخل دیوار اضافه کنه البته هم برای آب گرم و هم برای آب سرد این تیکه لوله سرپیچ اضافه کرد که چند سانتی بیرون از دیوار باشه تا دسترسی به بستن شیر آب زیر دستشویی امکان پذیر باشه که دیگه در موارد ضروری آب به داخل دیوار رسوخ نکنه و در ضمن شلنگ هم تعویض شد بخاطر آن مهره ی سر پیچ چون زنگ زده بود و فیلتر آب رو هم بررسی کرد که فشار آب هم بهتر شد و همچنین سبب خیر شد که آن یکی دستشویی ایرانی رو هم فیلترشو تمیز کنه تا آب آن یکی دستشویی هم پر فشار بشه .. دخترم همش میگفت چرا آب این دستشویی اینقدر کم فشاره ؟؟؟ خدا رو شکر منم در کنار این تعمیرات به معلومات فنی ام اضافه شد . و در ضمن فیلترهای سر شیر زیر ظرفشویی آشپزخانه هم تر و تمیز شد و الان آب پر فشار تر شد خدایااا شکرت و من از حالا شروع کردم به خانه تکونی پاییزی !!!!.. در ضمن آقای زنگنه طبق روال همیشگی اش تمام لوازمی که باید تعویض میشد و اضافه میشد رو خودش رفت خریداری کرد و آورد و نصب کرد و مانند یک برادر دلسوزی و مهربان بدون اینکه هزینه ای از من دریافت کنه توسط دستی از دستان خداوند برام انجام شد و یک باور فراوانی در ذهنم همیشه شکل گرفته و تقویت شده و بخودم همیشه میگم اینکه اگر می خواستم همین لوله های آب رو به یک تعمیر کار دیگه ای می سپردم و هزینه های جانبی آن را حساب میکردم دسته کم بیش از هفتصد و هشتصد تومان و شاید هم بیشتر باید پرداخت می کردم ولی من آنقدر ثروتمندشدم که خداوند خودش برام پرداخت میکنه و احساس میکنم دستم توی جیب خداوند است اینکه تمام این هزینه ها رو توسط دستی از بی نهایت دستان خداوند وارد تجربه ی زندگیم شده یعنی یا باید این پول وارد حسابم میشد و من خرجش می کردم و یا اینکه از این طریق باید پرداخت میشد و اینها رو از لطف خدای مهربانم میبینم که هیچوقت بندگانشو رها نمیکنه و دستی از بی نهایت دستان قدرتمند و مهربانش رو براش میفرسته تا این خانه ی مالکم رو بهتر از قبلش بهش تحویل دهم و در اینجا هزاران بار از خداوند و از آقای زنگنه تشکر و قدردانی کردم و همچنان قدردان این موهبت های الهی ام هستم که منو در شرایط و روابط با افرادی در ارتباط کرده که اصلا تصورش رو در آن زمان ها نمی کردم که شاید یک روزی همان شخصی که بقول خودشون بعنوان یک کارگر تعمیرات فنی میشناختید یک روزی بهترین برادر دلسوزی شود و هر موقع درخواستی داشته باشی بدون منت دست خداوند برات بشود شاید دوستان عزیزم با خواندن این داستان که یک از هزاران هدایت های خداوند است تعجب کنند ولی میدانید من بیشتر از چی تعجب میکنم ؟؟؟ اینکه خداوند چقدر زیبا ما رو بسمت بهترین ها هدایت میکنه و ما بندگان ناسپاسی هستیم خدایا ببخش اگر دیر شناختمت . خدایااا ببخش که ندیدمت .. خدایاا ببخش که نشنیدمت .. خدایا شکرت که قدم به قدم همراهم بودی و قدمهاتو نشمردم…
خدایااا شکرت که همه ی کارها و برنامه ها و امورات زندگی مون رو چیده مان و برنامه ریزی و هماهنگ و هندلش کردی قبل از اینکه اصلا بدانیم قبل از اینکه به اون نقطه برسیم قبل از اینکه نگران چیزی باشیم و قبل از …. .. ..
*خدای مهربان و وهابم ای کاش ترا زودتر می شناختم قبل از اینکه ضرر و زیانی رو تجربه میکردم خدای مهربانم
خدای مهربانم شکرت که به من نعمت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کردی
خدایا من رو آسون کن برای تسلیم و رها و آزاد بودن در برابر خودت و خودم و خواسته هایم و خودت دلها را برام نرم و گرم کن و دست خودت را همراهم کن
من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا خودت هدایتم کن
خدایااآاا کمکم کن که اون باورها و نگرش های محدود کننده ام رو شناسایی کنم و تغییرشون بدم به بهترین باورها
خدایا من را بسمت مسیرهای درست و صحیح هدایت کن که بدون هدایت و نشانه های الهی تو من گمراه آه و سرگشته و حیران ام… ای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام خدا
یک چیز مهمی که در مورد هدایت متوجه شدم اینه هدایت میتونه ناخودآگاه اتفاق بیفته به شکلی که حتی بدن مارو هم تحت کنترل خودش بگیره چندین بار شده برای من اتفاق افتاده که مثلا یهو دستشویی داشتم یا تشنه شدم رفتم آب بخورم تو همون چند دقیقه که نبودم یک اتفاق بد افتاده و دوباره تا برگشتم شرایط نرمال شده و برعکسش ناراحت بودم و حالم خوب نبوده رفتم توی جمعی همون موقع شروع کردن راجب بدبختیاشون صحبت کردن در صورتی که تا چند دقیقه پیش میگفتن و میخندن چندتا مثال از خودم میگم دیروز رفتم کتابخونه که کتاب بگیرم کتاب خوب و معروفی نمی دیدم هرچیم به حسم میگفتم چی بردارم چیزی نمیگفت رندم دوتا کتاب بی نام نشون برداشتم دیروز جواب دوتا از سوالایی که ذهنم بشدت مشغول کرده بودن جفتشون توی اون کتاب بود دوتا سوالی که جوابشون هیچ جا پیدا نمیکردم یا گفته نمیشد یعنی بدن من انگار داشت کسی کنترلش میکرد که چه کتابی برداره شاید به ظاهر شانسی باشه ولی اصلا شانسی نیست هدایت
دومین اتفاق چند روز پیش توی محل کارم یک لحظه ای خواب سنگینی چشمم کردم ناخودآگاه سرم گذاشتم روی میز 30 دقیقه بعد یهو پا شدم رفتم بیرون همه چی آروم و نرمال بود یکی از بچه ها گفت نندیدی اینجا چه دعوایی شد خیلی شدید چجور نشنیدی ؟!
وقتی در مدارش نباشی یا باشی تو ناخودآگاه هدایت میشی بدنت حتی قدم هات چشمات دستات حرفات یکی دیگه دست میگیره و کنترل میکنه کی این اتفاق بیشتر برات میفته که تحت کنترل یکی دیگه (خدا) گرفته بشی ؟
این همون مفهومم تسلیم بودنه وقتی که ما به خدا اجازه بدیم که مارو کنترل کنه به سمت خواسته هامون
اینجاست اون مفهوم فقط انتخاب کن و نگو از چه راهی اون کنترلت میکنه شرایطم کنترل میکنه و میرسوننت