پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده خداروشکر میکنم برای وجودتون….

    شاید یکم بی ربط باشه دیدگاهی که میخوام بنویسم با موضوع این فایلی که ضبط شده اما ایمان دارم و باور دارم این کامنت تاثیر بسیار زیادی در زندگی دوستان عزیزم داره و اگر استاد این فایل رو تایید کردن پس حتما با من موافق هستن…

    استاد عزیزم مدتی هست که من بدهی مالی دارم و با توجه به اینکه شما گفته بودید بدهی مالیتون رو در اسرع وقت پرداخت کنید تا انسان خلاقتری بشید تا تمرکز بالاتری داشته باشید من هم ایدهای مختلفی در ذهنم اومد برای تسویه حساب کامل این بدهی و اتفاقی که افتاد ایده فروش یکی از ملک های مادرم به ذهنم رسید و مادرمم با من موافق شد که هم با فروش این ملک بدهی من داده بشه و هم ساخت و ساز ملکی دیگه برای مادرم…..

    امروز من تصمیم گرفتم از نیشابور برم نهبندان و مدتی کنار مادرم باشم که این ملک رو بفروش برسونیم امااااا نشانه های واضح خداوند برام اومد که نرو و نه امد ….من هم ازونجایی که از شما یاد گرفتم به نشانه ها توجه کنم و شاخک هام رو بدم بالا بگم داستان چیه خدا میخواد چیو رو بهم بگه ….و اومدم در سایت کلی فایل های دانلودی شما رو هدایتی پلی میکردم و از هر ویدیویی که میدیدم خدا یه چیز بهم میگفت ….و میخوام تمام اون موارد رو اینجا بهتون بگم تا خیلی از هم فرکانسی های من که در شرایط من هستن از طریق این کامنت هدایت شوند.

    مهدی این وام و بدهیتو باید خودت پرداخت کنی…

    مهدی این وام دوستت هست تو باید مهارت هاتو باورهاتو افزایش بدی تا انسان قویتری بشی و این تضاد دوستت هست…

    مهدی تو برای پرداخت این وام باید درآمدتو افزایش بدی ….

    مهدی اگر دارایی از خودت داری اره اون رو بفروش وامت رو پرداخت کن ….

    مهدی دارایی مادرت دارایی پدرت و هر کسی دیگه رو بفروشی به تو کمک نمیکنه…

    مهدی تو باید از خودت قربانی بدی نه از کسی دیگه…

    مهدی یکی از دلایلی که1 سال داری روی خودت کار میکنی و اموزش میبینی و مهارت هاتو رشد دادی همین وامت بوده این وام بهت استمرار داده…

    مهدی تو باید تکاملی وامت رو پرداخت کنی و درسشو برداری و هرگز دیگه وام نگیری …

    مهدی تو باید بزرگتر از وامت بشی نه وامت بزرگتر از تو …

    مهدی تمام تلاشتو بکن مهارت هاتو رشد بده باورهاتو تقویت کن و 10 ها و 100 ها برابر درامدتو رشد بده تا این وام بشه بخش کوچکی از درامدت.

    مهدی حتی الان بهت اطرافیانت زنگ زدن و گفتن شماره کارت بده تا بدهیتو ما بدیم و هر وقت داشتی بده تو قبول نکن چون یک تله هست.

    مهدی استاد عباسمنش میگه اگر میخواین بچه هاتون رشد کنن از بچه هاتون حمایت نکنید .

    مهدی حامی تو خدای تو هست و مهارت ها و صداقت تو .

    مهدی استاد عباسمنش میگه تکاملی درامدت رشد میکنه پس بدهیتم تکاملی پرداخت میشه عجله نکن .

    مهدی استاد عباسمنش میگه اگر هر ایده و یا پیشنهادی به شما شد که یهویی میخواد درآمدت رو افزایش بده و یا یهویی بدهیتو پرداخت کنی اون تله هست و فاصله بگیر.

    استاد عزیزم بعد از گذشت 3 هفته که داشتم معامله میکردم با ابلیس و پشت نجواهام راه میرفتم خداوند بهم همچیز رو گفت دقیقا زمانی که من داشتم اقدام میکردم .

    البته خداوند همواره داشته در این مدت بهم میگفته مشکل از گیرنده بوده نه از فرستنده …

    خداروشکر میکنم شما رو خدا سر راه من قرار داده تا با ابلیس معامله نکنم با فرمانروانی کیهان معامله کنم چون شیطان قدرتی نداره ما به شیطان قدرت میدیم و دعوتش رو میپذیریم اون هیچ قدرتی نداره ..

    خداوند همچیز میشود همکس را به شرط ایمان و به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح و به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 1560 روز

    سلام، خدا رو هزار مرتبه شکر با شما دو تا فرشته مهربان آشنا شدم و این چند مدت همسفرتون بودم و کلی جاهای زیبا رو دیدم و چقدر ازتون یاد گرفتم چقدر درس های عملی این سفر داشت. استاد عزیزم یکسال هست دارم فایل گوش میدم و کتابهای شما رو می خونم کم کم درکم بالاتر میره از حرفهای شما. البته از زمان اتفاقات اخیر در ایران تمرکزی دارم پیش میرم و به لطف الله مهربان به شدت هم دارم هدایت می شوم و این سفرهای زیبای شما و صحبت هاتون من بهتر درک کردم ماجرای کنترل ذهن و توجه و تاثیر اینها رو. اون جمله خانم شایسته عزیز رو که گفتن تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء حاصل باورها و فرکانس‌های خودمان هست رو چقدر هر دفعه بهتر درک کردم و چقدر آرامشم بیشتر شد و به همین میزان نشونه هایی رو دیدم. خدایا شکرت 💜. و ممنون سریال سفر به دور آمریکا باعث شد چقدر خواسته های زیادی در ما شکل بگیره و خواسته های قبلیم به یادم بیاد و اینکه یاد گرفتم دنبال این باشم که خودم رو بهتر بشناسم و علائقم رو و به جای تمرکز روی ناخواسته ها و اتفاقات اطرافم روی خودم و خواسته هام تمرکز کنم اون هم فقط تمرکز لیزری نه مثل قبلم که گاهی توجه کنم گاهی نه

    وای چقدر هم حس عالی پیدا می کنم وقتی توجهم روی زیبایی ها و خوبی هاست اخیرا هم به یه سفر دو روزه به جنوب هدایت شدم و تجربه دلپذیری داشتم خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1244 روز

      چقدر لذت بردم از اینکه آخر کامنتتون نوشته بودین به سفر جنوب هدایت شدین ،از بس خودم عاشق سفرم و لذت بردن و دیدن جاهای دیدنی کشورم بعدم تمام دنیا ،اللن یهویی دیدم شما نوشتین از ته دلم گفتم خداروشکرت که مرضیه عزیز لذت برده از سفرش 😍

      امیدوارم در پناه خدا باشی عزیزم و دائما در حال لذت بردن و سفر کردن و دیدن زیبایی های خداوند 😌🤗

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زینب نوعی گفته:
    مدت عضویت: 1883 روز

    از شدت که ذوقی دارم نتونستم بزارم فایل کامل گوش بدم بعد کامنت بزارم

    وای استاد یکی از واضح ترین هدایت هایی که شدم برای سال ۹۹ هست و از بس مرور میکنمش انگار همین دیروز بود.

    من سال ۹۷ یک خانمی شرکتی رو تاسیس کرده بودم که اینم کاملا هدایتی بود مثل (جور شدن سرمایه) اونم توی سن ۲۰ سالگی و اون موقع من سرمایه گذاشته بودم و توی دو سال هیچ سودی برای من نداشت و من فقط به این دلخوش بودم که حداقل باشم توی شرکت اگر منحل شد من پول اصلی خودمو بردارم. اخر شهریور ۹۹ از کسی که اصلا ایران زندگی نمیکرد به من پیشنهاد کار شد من کلا ایشون ۲یا۳ بار دیدم اونم داخل همین شرکت خودمون ایشون چند بار به من این پیشنهاد دادن و من نشنیده میگرفتم که یهو با خودم گفتم خدایا کامل هدایتم کن که باید چیکار کنم من اگر از اینجا برم این سرمایم چی میشه تقریبا تمام کارای شرکت من میکردم چی میشه من برم؟ نرم ؟

    از خدا سر صبح هدایت خواستم و منتظر موندم اگر قراره پیشنهاد اون فرد قبول کنم بهم بگه،ساعت ۹ صبح اینا شد من رفتم بیرون از شرکت که چایی بگیرم(کسایی که توی ایران زندگی میکنند میدونند ۱ فروشگاه هایی هست به نام افق کوروش اینا اون زمان یه تبلیغاتی رو یه صورت صوتی پخش میکردند راجب مزایا خودشون قرعه کشی هاشون) باورتون نمیشه من پامو گذاشتم اونجا این صدا پخش شد که بدو بدو از آروزهات جا نمونی انگار برق منو گرفت جنس صدایی که پخش میشد جنسی بود که به من گفت چیکار کنم.

    به محض اینکه رسیدم رفتم توی اتاق به شریکم گفتم من دارم میرم و توی اون مدت هرکس خواست منو سست کنه انگار روی برف چیزی مینوشت فکر میکردم که جنگ و دعوا بشه ولی نشد به بهترین شکل ممکن من رفتم از شرکتی که با کلی ارزو توی سن ۲۰ سالگی تاسیسش کرده بودم

    خلاصه من اومدم جایی که الان کار میکنم باورتون میشه توی ۳ ماه اول پولی که بدست اوردم قد سرمایه ای بود که گذاشته بودم توی شرکت خودم و با اولین حقوقم یکی از دوره های استاد عباس منش خریدم

    جالب تر اینکه من بسیار شخصیت صادق و راست گویی دارم چیزی که دقیقا این شرکت بهش نیاز داشت و من اینجا رشد کردم

    حس کارمندی به هیج وجه ندارم اینجا از گوشت و خون منه انگار چیزی که خواسته بودم ولی اول نمیدونستم اینو و خدا با بهترین جمله منو هدایت کرد*بدو بدو جا نمونی از آرزو هات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  4. -
    سپهر امیری گفته:
    مدت عضویت: 603 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان عزیز

    من تقریبا دو ماه هست که هدایت شدم به سایت شما و دارم فایل های شما رو گوش میدم. به جرئت میگم حال خودم و پارتنرم از روزی که شروع کردیم به گوش دادن فایل ها تا الان روز به روز بهتر شده. خدا رو شکر که به سمت شما هدایت شدیم.

    قبل از آشنایی با سایت شما اتفاقاتی برای من افتاد که وقتی این فایل رو گوش دادم به اون مسیر و هدایت خداوند پی بردم.

    اینم بگم که من به اسمی یا چیزی به نام خدا اصلا باور نداشتم‌‌. میدونستم انرژی‌ای هست که بی نهایته و عالم از اون به وجود اومده. در صورتی که من تا سن 20 سالگی یک بچه مذهبی بودم و به مرور از مذهب دیگه جدا شدم و دیگه چیزی به نام خدا رو قبول نداشتم. ته دلم ولی چرا، مثلا یک درصد میدونستم که خدایی هست اما خیلی وقتا همون یک درصد هم بهش اعتنا نمی‌کردم.

    و اما داستان. من خب از بچگی تو یه خانواده فوق ورزشی به دنیا اومدم. مادرم، دایی هام و تقریبا تمام اعضای فامیل ورزشکار تو رشته های مختلف بودن. منم به فوتبال علاقه مند شدم. و بیشتر روزهای زندگیم با بازی و تمرین فوتبال میگذشت تا جایی که به پایه های تیم ملی فوتبال ایران هم دعوت شدم اما خانواده از ترس آینده و مشکلاتی که دیده بودن برای زانو و بدن بقیه پیش اومده بود، من رو از ادامه مسیرم منع کردن. اما من بعد از گذشت یک یا دو سال دوباره به مسیر ورزش و فوتبال برگشتم چون حس میکردم این تنها کاریه که هم خوب بلدم و هم استعدادشو دارم.

    خیلی وقت ها با اهمال کاری خودم از قرارداد بستن با تیم ها جا موندم.

    تا پارسال که یکی از دوستانم به من پیشنهاد شرکت در تست یکی از تیم های دسته 2 کشور رو داد. من خیلی روی این حرف حساب باز کردم. تمرین کردم و پوچ از آب دراومد.

    در تمام این مدت مشغول به کار هم بودم. مجدد به من این قول رو داد که دوباره اجازه بگیره و من برم تست بدم‌. من همچنان تمرین میکردم و اما از اونجایی که حقوق دریافتیم پایین بود به دنبال کار هم بودم. تو اون تایم پیدا کردن کار با درآمد بالا نسبت به فوتبال برای من اولویت بالایی داشت.

    من چندین و چند مصاحبه کاری رفتم. یک جایی با حقوق ماهانه 30 میلیون تومان در مصاحبه قبول شدم اما خودم نرفتم. چند جای دیگه هم رفتم که حقوق اوناهم خیلی خوب بود اما به هر دلیلی رد میشدم.

    از طرفی داستان تست و فوتبال هم منتفی شد.

    خیلی نا امید شده بودم که هم شغل خوبی پیدا نکردم و هم داستان فوتبالم به انتها رسیده بود.

    تا این که یک روز افتادم دنبال تمام تیم هایی که تست میگرفتن‌. خیلی اتفاقی اصلا شروع کردم.

    کلی جا زنگ زدم و همه گفتن تیم رو بستن. چون نزدیک شروع مسابقات بود و لیستشون پر شده بود.

    اما هدایت شدم به یک باشگاهی، تست دادم و قبول شدم. دو روز مونده به شروع مسابقات قرارداد بستم و اولین قرارداد حرفه‌ایم هم هست.

    با گوش دادن این فایل دلیل رد شدن مصاحبه هام رو فهمیدم. من خدا رو قبول نداشتم اما الان فهمیدم که رد شدن تو اون مصاحبه ها یک هدایت بوده برای من تا به خودم بیام و بدون توقع از کسی خودم پا تو مسیر بزارم و نتیجه هم گرفتم.

    هنوز هم که بهش فکر میکنم هیجان زده میشم از مسیری که خداوند برای من کشیده بود و من خیلی ناخواسته تو این مسیر افتادم.

    الانم یک شغل پاره وقت دارم، پارتنرم هم بعد از مدت ها بیکاری الان داره در حوزه ورزشی که علاقه‌مندی خودش و من هست مشغول به کار شده و از این بهتر نمیشه. و خب چی از این بهتر که آدم صبحش رو به شغل موردعلاقه‌ش شب کنه و شب به امید بهتر شدن فردا بخوابه.

    منم درس گرفتم و متوجه شدم و الان دیگه مطمئنم به همه اهدافم میرسم. چون چشم و قلبم رو باز گذاشتم تا خدا هدایت کنه و من رو تو مسیر جلو ببره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    Asma Heravi گفته:
    مدت عضویت: 1668 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان نازنین چقدر خوشحالم که با شما هم سفر هستم هر صبح که بیدار میشم میگم امروز معلوم نیست کجا بریم…خدایا شکرت

    مریم جان اولش که عکس این جلسه رو دیدم گفتم چقدر بلوز مریم جان خوشکل و ناز و چقدر اندام شما و استاد بی‌نظیر شده که کاملا مشخص نتیجه استفاده از دوره قانون سلامتی بدون cheat کردن هست😁😄

    استاد وقتی گفتید روی برفها هستید من هم اول گفتم چه جوری استاد سردشون نمیشه آستین کوتاه و پا برهنه گفتم حتما بدنشون قوی شده بعد که خودتون گفتید شن های سفید

    مگر نه باور کرده بودم برف واقعا..😉😅

    خداروشکر چه طبیعتی واقعا شگفت انگیز عظمت و زیبایی بی انتهای خداوند و اینهمه متنوع…خداروشکر

    خداروشکر برای قوانین بدون تغییر خداوند که خداوند در هر لحظه در حال هدایت ماست و ما هستیم که باید بشنویم و در صورتی می‌شنویم که در آرامش و سکوت باشیم و من هستم که باید آگاهانه مسیرم رو انتخاب کنم…

    تو بخواه خداوند پاسخ می‌دهد…نمیشه با گوش دادن به اخبار و توجه کردن به آنها گفت من حالم خوبه مشکلی ندارم…

    اگر دارم به ناخواسته توجه میکنم طبق قانون بدون تغییر خداوند ناخواسته به زندگی من دعوت میشه حالا هر موضوع یا هر چیزی که باشد…

    بریم سر اصل موضوع داستان هدایت و هم زمان‌هایی که اگر همواره در حال کردن روی خودمون باشیم لاجرم زیبایی هم وارد زندگی ما میشه هم زمانی ها اتفاقهای عالی به قول مریم جان نقل از استاد عزیزم…

    بدون استثنا ما خالق شرایط زندگی خودمون هستیم…

    استاد در دوره ی کشف قوانین زندگی نمیدونم کدوم جلسه بود برای تعریف خداوند گفتید خداوند به شکل اتفاق آدم ها شرایط وارد زندگی شما میشه دنبال چی میگردید…

    واقعا همین…

    من در هر لحظه در حال هدایت خداوند هستم…

    استاد خارج از ایران هستم و رفته بودم برای مصاحبه برای کارم و تنها آموزشگاهی که میتونستم برم گوگل سرچ کردم دقیقا ۴۰ دقیقه ای مکان زندگی م بود که این خودش کاملا هدایتی بود اگر پیاده میرفتم ۴۰ دقیقه در صورتیکه اگر دور بود کلی هم هزینه راهم بود و جالبه هم زمانی با شروع دوره قانون سلامتی که واقعا لذت میبردم از رفت و برگشتم حدودا ۱ساعت ونیم طول میکشید

    و جالبتر فقط همون آموزشگاه موسیقی ایرانی تدریس میشد خلاصه تصمیم گرفتم حضوری برم وقتی رفتم داخل ساختمون در اون واحد بسته بود خداوند گفت تماس بگیر تماس گرفتم شروع کردم به صحبت کردن و گفت امروز نیستیم و هفته آینده تشریف بیارید همون موقع یک خانم صدای منو شنیده بود که فارسی صحبت کردم تو پله ها برگشت گفت من منشی آموزشگاه هستم دیدم صحبت می‌کنید تشریف بیارید بالا من شارژم جا گذاشته بودم اومدم اونو ببرم که دیدم شما دارید صحبت می‌کنید بفرمایید بالا خلاصه رفتم بالا و کلی خوش آمدگویی کرد و کلی صحبت کردیم و خلاصه من در اون آموزشگاه مشغول بکار شدم…

    در صورتیکه اون آقا که پاسخ تلفن داد خودش قصد داشت آموزشگاه رو ببنده ولی این خانم تصمیم داشت آموزشگاه برقرار باشه…

    خلاصه من کاملا هدایت شدم توی پله ها که اونم بشنوه و منو بپذیره و من خودم میدونستم که واقعا چه چیزی از خدا خواسته بودم و چه جوری در اون شرایط هدایت شدم… از خدا خواستم به من هنرجویانی بده مستعد و منظم و متعهد واقعا هم الان میبینم و با قبل مقایسه میکنم میبینم چقدر عالی دارن کار میکنن…

    و بعدها کلا هدایت شدم به داشتن کلاس آنلاین و نچسبیدم به یک نقطه ی امن…

    مثال مریم جون که میگن انعطاف پذیر باشیم

    و فقط از یک الگوی ذهنی پیروی نکنیم…اگر تغییری در مسیر میبینیم بدونیم نشانه هست برای تو

    برای لذت بردن بیشتر تو

    و خداوند خیلی بیشتر از تو دلش میخواد تو به خواسته ات برسی.. خدایا شکرت تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم 🥰🥰

    خداوند بارها و بارها توی زندگیم هدایتم کرده و هر وقت هم خارج شدم جهان بطور عجیب منو وارد مسیر کرده ولی هر چی بهتر قانون رو درک میکنم مقاومتم در مقابل زندگی کمتر میگم اعتماد کن قطعا هدایت خداوند

    من این جلمه رو همیشه با خودم میگم من هدایت شده هستم…

    من همیشه در زمان ومکان مناسب قرار دارم

    خداوند همیشه انسانها و شرایط رو مطابق با خواسته‌ی من وارد زندگیم می‌کند

    استاد جان با تمام وجودم قانون رو درک میکنم

    بارها بوده که به محض اینکه وارد ایستگاه اتوبوس و یا مترو رسیدم همون لحظه قطار رسیده یا اتوبوس خوب اگر بره من دوباره باید رب ساعت دیگه واستم…

    اینا رو واقعا فقط خداوند هدایت می‌کند..‌.

    برای مدرسه پسرم از خداوند هدایت خواستم وواقعا کاملا هدایتی به مدارسی هدایت میشه که خیلی خوش برخورد و کلاسهای خلوت و کلی معلم‌های friendly

    چقدر بازارهایی و سنترهایی هدایت شدم وقتی به دوستم پیشنهاد میدم فلان جا رفتی میگه تو چه جوری پیدا میکنی تو چقدر زرنگی بابا… میگم شانسی…میدونم اگر بخوام توضیح بدم باور نمی‌کنند…

    و خیلی وقتها از آینده نمیدونم و میگم هدایت میشیم تا اون روز خدا بزرگ امروز رو لذت ببر فردا هم مثل امروز هدایت میشیم…

    و سریال سفر به دور آمریکا کلی درس داره برای ما کلی باورهای ما تقویت می‌کند ببین جهان چه جوری داره پاسخ می‌دهد به حال خوب تو به فرکانس تو به باورهای تو…

    به قول شما استاد قانون اینقدر ساده هست که خیلی وقتها فراموش می‌کنیم…

    سپاسگزارم از دوربین زیباتون از شما که اینهمه با عشق برای ما فایل آماده می‌کنید و کمک می‌کنید که جهان جای زیباتری باشد برای زندگی کردن و لذت بردن…

    خداروشکر برای وجودتون…

    و در آخر من عاشق این آهنگم که روی فایلها می‌گذارید ملکا ذکر تو گویم

    که تو پاکی و خدایی

    نروم جز به همان ره

    که تو هم راهنمایی…

    واقعا خداوند هدایتگر و راهنما من است من بر دوش اون می‌نشینم تا مرا ببرد به هر کجا که می‌داند بهترین هست…

    دوستون دارم با تمام وجودم🥰🥰🥰🥰❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    شیدا جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 3300 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان نازنین

    الهی شکرت که چشمان بینایی دارم و میتونم این همه زیبایی رو ببینم

    الهی شکرت گوشهای سالمی دارم میتونم این آگاهی ها رو بشنوم

    الهی شکرت توانایی درک و حس زیبایی ها رو بهم عطا کردی

    الهی شکرت امکاناتی بهم دادی که میتونم با نشستن در خونه به اون ور دنیا وصل شم و زیبایی‌هاشو ببینم

    چقدر اینجا زیباست، چقدر احساس گستردگی میده اینکه دستاتو باز کنی و مثل درون توی آسمون آبی زیبا پرواز کنی و خدا رو بغل کنی بعد روی شن های مثل سفید برفی دراز بکشی و اجازه بدی آفتاب نورش رو نثار وجودت کنه ..‌.

    استاد تصمیم گرفتم جاهایی که سفر میکنید رو روی نقشه آمریکا علامت گذاری کنم تا موقع تجربه اون ها از نزدیک خاطره سفر با شما برام تکرار بشه

    الهی هزاران مرتبه شکرت که جهان رو قانونمند خلق کردی و به همه فرصت تجربه زیبایی ها رو یکسان عطا کردی به شرط عمل به قانون!

    این روزها همزمانی های زیادی داره اتفاق میفته همین شروع سفرمان، چون ما در مدار توجه به نازیبایی ها نبودیم تصمیم و هدایت الهی بر این شد که همگی تمرکز کنیم روی زیبایی های جهان هستی و با شما سفر کنیم، الهی شکرت🙏🌹

    چون در مدار اعتراضات اخیر نیستم خداوند هدایتم کرد در زمان مناسب و مکان مناسبی در دانشگاه باشم و کارم رو تموم کنم و از دانشگاه خارج بشم که بعد که اعتراضات شروع بشه من نباشم ، الهی شکرت🙏🌹

    چون می‌خوام مدارم رو ارتقا بدم کارهام طوری پیش می‌ره که فرصت زیادی برای کار کردن روی خودم رو دارم ، الهی شکرت🙏🌹

    و هزاران همزمانی دیگه ….🙏🌹

    خدا رو شکر به کمک الله دارم به ذهنم یاد میدم که چطور بتونه روی زیبایی های بیشتر تمرکز کنه، چطور فقط روی خدا حساب کنه و…

    الهی شکرت🌹🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام استاد مهربان

    یک هدایت بسیار عالی که به ذهن رسید را اینجا برای دوستان خودم می نویسم

    مدتی بود برای شروع کسب و کار خودم به هر دری که می زدم نمی شد

    قوانین را رعایت می کردم

    حالم خوب بود

    می نوشتم

    تلاش خودم را می کردم

    از خداوند کمک می خواستم

    ایده های خودم را می نوشتم

    وووو

    خلاصه همه کاری می کردم ولی باز جواب نمی گرفتم

    یک روز از خداوند خواستم که هدایتم کند تا بفهمم که مشکل کار از کجاست

    ناگفته نماند آنروز هم به دوستانم کمک کرده بودم

    از چند تا بنگاه بر می گشتم که جواب منفی شنیده بودم

    در همین حین هم برای مراسم عروسی یکی از دوستانم کارهایی کرده بودم تا مراسم او با کمترین هزینه انجام بشود

    در حال قدم زدن بودم که یکی از دوستانم که خیلی وقت منتظر دیدن او بودم و بارهای بار قرار گذاشته بودیم و هر دفعه بنابر دلایلی قرار کنسل شده بود را دیدم

    مثل هر دوستی جویای حال یکدیگر شدیم و در حال صحبت کردن بودم که ناگاه دوستم نکته ای گفت که آن نکته گره و کلید کار من بود و مشکل من حل شد

    تازه فهمیدم که علت این همه نشدن های. من چه بوده است

    تازه درک کردم که چرا هر بار خواستم کاری انجام بدهم در جهت هدفم ولی باز نمی شد

    یادم افتاد که صبح از خداوند هدایت خواسته بودم و به دست او سپرده بودم این موضوع را و چقدر ساده و زیبا و راحت خداوند من را هدایت کرد

    واقعا خوشحالم که به او اعتماد میکنم و خودش برای من بهتربن را مقدر می کند

    سپاس از استاد خوبم

    ممنون از خدای زیبایی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    محمدحسین گفته:
    مدت عضویت: 1558 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان عزیزی که دارن این فایل و این کامنت رو نگاه میکنن. عجب فایلی. یکی دو روز بود دوباره اینترنت قطع شده بود منم از فرصت استفاده کردم به کارایی رسیدگی کردم که نیازی به اینترنت نداشت و تونستم اونا رو تا حد عالی پیش ببرم. امروز صبح که از خواب پا شدم خیلی دوست داشتم مثل همیشه چک کنم سایت رو ببینم فایل جدیدی بارگذاری نشده. یه حسی بهم میگفت که برو رو سایت با اینکه فک میکردم باز هم اینترنت قطع باشه این کار رو کردم و دیدم نه تنها، نت قطع نیست که استاد فایل جدید روی سایت گذاشته🤩 اونم چه فایلی. عجب جای بی نظیری. جدای از محتوای فایل یک بار دیگه و برای هزارمین بار به من نشون داد که هر چیزی در این دنیا امکان پذیره. وجود شن های مثل برف. اول که عکس فایل رو دیدیم فک کردم برفه بعد بیشتر که دقت کردم دیدم اولا استاد آستین کوتاه پوشیده و دوم فرم برفا شبیه شن های بیابونه. تا اینکه فایل رو دیدم و زیبایی اونجا عمیقا منو متحیر خودش کرد. استاد، خانم شایسته و بچه های سایت من تا حالا کامنت زیادی روی سایت نذاشتم اما این فایل همزمانی و هدایت الهی رو که دیدم تصمیم گرفتم یکی از جالب ترین اتفاقات زندگیم رو کامنت کنم و اینجا بذارم. شاید کامنتم طولانی بشه اما مطمئنم هرکسی نیاز به انگیزه داشته باشه هدایت میشه و این کامنت رو میخونه. شروع این اتفاق قبل از آشنایی با استاد عباس منش بود اما هر وقت فایلی از استاد رو می شنیدم که در مورد هدایت الهی و چیده شدن اتفاقا برای رسیدن به خواسته صحبت میکرد من این اتفاق خاص رو از ذهنم مرور میکردم و میدیدم تمام اتفاقات تلخ و شیرین و حتی بی معنی این ماجرا در جهت رسیدن من به خواسته ام بوده و با وجود اینکه اون موقع قانون رو آگاه نبودم ولی در تک تک موارد ازش پیروی کردم چه در جهت رسیدن و چه در جهت دور شدن از خواسته ام. اما ماجرای من چیه. من از دوران بچگی دوست داشتم که چیزی رو اختراع کنم. گاهی تلویزیون جشنواره هایی رو نشون میداد که افراد چیز هایی رو اختراع کردن و من با شوق نگاه میکردم و میگفتم هروقت بزرگ شدم و رفتم دانشگاه منم اختراع میکنم. خلاصه اینکه من وارد دانشگاه شدم و دوست داشتم که رساله پایان‌نامه دکترام خاص و تک باشه 😅 و ازش مقاله و حتی یک اختراع خوب در بیاد. اتفاقی که در نهایت رخ داد اما ماجرا به این سادگی نبود. من وقتی وارد دانشگاه شدم در کارگاه هایی شرکت میکردم که در مورد چگونگی ثبت اختراع و ایده پردازی بود. نتیجه این کارگاه ها این بود که اختراع کردن کار هرکسی نیست و تازه باید مبالغ هنگفتی هزینه بشه تا بتونی اختراعت رو ثبت کنی اتفاقی که موجب شد من دلسرد بشم و بیخیال موضوع بشم. اما حالا دو مجموعه اتفاق رو می‌خوام بنویسم که در نهایت منجر به ثبت اختراع من شد. مجموعه اتفاق اول:

    #ترم پنج، دانشجویی از دانشگاه شیراز انتقالی گرفت و اومد دانشکده ما که از نظر رنک پایینتر بود طوری که من و سایر دوستانمون از این انتقال خیلی تعجب کردیم. از قضا این دانشجو بسیار علاقه مند به اختراع بود!

    #تابستون ترم هشت این دوست عزیز به من زنگ زد که فلانی من لپتاپم یه خورده مشکل داره میخوام از لپ تاپ تو استفاده کنم. منم گفتم اشکالی نداره بیا و کنجکاو که برای چکاری میخواد. که فهمیدم میخواد اظهارنامه اختراع ثبت کنه. اونجا بود که عظمت ثبت اختراع از نظرم فرو ریخت و گفتم عه به همییین سادگییی؟!! خب منم میتونم ولی باید ایده داشته باشم خدایا من ایده برای این کار ندارم.

    #ترم هشت: با تعدادی از دوستامون (که از قضا اون ترم میخواستم با یکیشون هم اتاقی خوابگاه بشم) دعوای خیلی بدی شکل گرفت که من هرچی بیشتر فک میکنم به مسخره بودن و قابل پیشگیری بودنش بیشتر پی میبرم نتیجه اینکه من در خوابگاه با اشخاص دیگه ای هم اتاق شدم. نتیجه این هم اتاقی های جدید، دوست شدن با شخص سومی بود که مشاور کنکور بود (این نکته ربط داره در واقع هر اتفاقی که میگم ربط داره😅)

    #مدام خواب میدیدم که با دوستان اولم مجدد دوست شدیم و من دیگه کینه و نفرتی در دلم ندارم. اما تا مدت ها به این خواب های چند باره رو توجه نمیکردم(تا حالا انقدر یه خواب تکراری توی عمرم ندیده بود طوری که باعث تعجبم شده بود) اما گذشت و گذشت تا اینکه با استاد عباسمنش آشنا شدم. نتیجه اینکه گفتم منم این کینه و نفرت این اشخاص رو واقعا از دلم خارج میکنم. نتیجه اش سریع دیده شد و حتی با چندتاشون صحبت هایی مجدد صورت گرفت که اتفاقا از طرف اونا بحث باز می شد اما میدونم که با برداشتن این مانع از طرف من این پیوند ایجاد شد. من از این دعوا دو تا نتیجه بردم یکی درس های زیادی که از خود ماجرا برای من داشت و دوم با دوستی که مشاور کنکور بود آشنا شدم که مطمئنا اگر این اتفاق نمی افتاد باهاش آشنا نمی شدم

    #دوست مشاور کنکور من دو ماه بعد از اینکه گفتم «بخشیدم😁 و نفرت ها رو از دل برم»، به من گفت که قبلا دانش آموزی داشته که الان برنده دو مدال جهانی اختراع هستش و کلی شاگرد داره که اونا همگی مخترعن. میخوای باهات آشناش کنم. منو میگی چشام از تعجب چهار تا شد😂

    #با دوست مخترعمون آشنا شدیم اما من ایده برای ثبت اختراع نداشتم. دوست خودم گفت که چرا نداری همین موضوع پایان نامه ات. من گفتم مگه میشه. مخترعمون گفت چرا نمیشه ولی چون موضوعش مواد دارویی ثبتش ممکنه تا دوسال حتی طول بکشه. اونجا قانون رو میدونستم گفتم نه من انقدر زمان ندارم من نهایت دو سه ماه دیگه میخوام ثبت بشه.

    #دقیقا سه ماه و ۲۰ روز بعد از ثبت اظهارنامه، #سند اختراع من صادر شد طوری که دوست مخترع چندبار با تعجب میگفت مگه میشه چطوری انقدر سربع سندت صادر شده کسایی هستن که زودتر از تو اظهارنامه ثبت کردن هنوز نتیجه داوریشون نیومده😂

    اما مجموعه اتفاق دوم که در خصوص چگونگی پیدا کردن ایده اختراع من بود:

    #ترم شش یه ایده به ذهنم رسید که میخواستم به عنوان کار تحقیقاتی انجام بدم. با یه استاد صحبت کردم گفت بکنش پایان‌نامه. من قبول نکردم برای همین اون استاد یه طوری که من رو سرکار بذاره پیچوند😅 و من تصمیم گرفتم با استاد دیگه ای انجام بدم اما به خاطر سنگینی درس های اون چند ترم کلا بیخیال قضیه شدم.

    #ترم ۷ موضوعی رو برای پایان‌نامه انتخاب کردم که ترم ۸ شروع به کار کنم اما در کمال تعجب موضوع به کل رد شد دلیلی که نفهمیدم چرا! (البته الان میدونم چرا😂)

    #ترم ۸ موضوعی دومی رو انتخاب کردم که اون تایید شد اما به تعطیلات پاندمیک خوردیم بعدش دلار خیلی بالا رفت و هزینه انجام اون پایان نامه سرسام آور شده بود برای همین موضوع رو خواستم تغییر بدم به یک کار کم هزینه و اون هم انجام یک مطالعه سیستماتیک (مقالات مرتبط با یه موضوع رو میخونیم و بررسی میکنیم و درنهایت نتیجه گیری کلی میکنیم). اما دانشکده ما اعلام کرد دیگه پایان‌نامه های سیستماتیک رو پذیرش نمیکنه چون کار سختی هست اما دانشجو ها خودشون انجام نمیدن و اینطوری ارزشی نداره.عهه! چرااا؟! زیرا😁👇

    #درنهایت من مجبور شدم همون موضوع تحقیقاتی که داشت خاک میخورد رو بیارم و به عنوان پایان‌نامه کارهاشو پیش ببرم.

    نتیجه گیری: این دو مجموعه اتفاق که به ظاهر به هم ربطی نداشتند باعث شد که موضوع یونیک و خاصی رو داشته باشم که هم مقاله عالی ازش خارج بشه و هم ثبت اختراع بشه🤩 اتفاقات و نتایجی که در تک تک اونها رد پای قانون و هدایت دیده می شد. تمام چیزی که استاد میگفت و این اتفاق هرچند بخشی از اون قبل از آشنایی با استاد بوده اما همواره به عنوان درس زندگی برای من و برای اتفاقات بعدی زندگی خواهد بود

    خیلی دوست داشتم که این کامنت و ماجرای خودم رو بنویسم امیدوارم که استفاده کرده باشید. ارادتمند همگی🌺❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    علی هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1438 روز

    بنام خدای هدایتگر

    سلام

    خواستم فایلو تا آخر ببینم و بعدش بیام کامنت بزارم اما هرکاری کردم نتونستم جلو ذوقم رو بگیرم

    یعنی امروز زیباترین و عجیب ترین روز زنگیم بوده

    چند روز پیش ی فایلی رو از فایل های سفر ب دور امریکا رو دانلود کردم و نگاه کردم

    یه جور جذابیت داره برام اصلا هر روز میام ببینم فایل سفر ب دور امریکا گذاشتین یا نه

    خلاصه پشت سر هم دارم نگاه میکنم

    اما واقعا امروز پشماممممممم ریختتتتتتت

    ی سفر از پیش تعیین نشده ب اردبیل برام پیش اومد

    حالا برگردم ب اون فایل

    تو اون فایل ب منطقه کوهستانی رسیده بودین

    و یه جای خیلی زیباااااا بود با رودخونه و سایه و درخت و کوهای شبیه کوهای زاگرس

    برگردم ب سفر

    ما دیشب قرار گذاشتیم صبح حرکت کنیم ب سمت اردبیل گفتیم قبلش بریم مشکین شهر بعدش اردبیل

    رفتیم توی راه من داشتم رانندگی میکردم

    رسیدیم ب جایی که دقیقا مثل اون فایل دقیقا دقیقا یعنی به معنی واقعی کلمه دقیقاااااااا😂😍

    اصلا خود فایل بود

    بخدا خودش بود

    کوها درست مثل اونجا درختا ،رودخونه

    یعنی مگه میشه!!!!!!؟

    اره میشه بخدا میشه🥹

    همون لحظه اونقدر خوشحال شدم و بابت اون لحظه ای که داشتم زمانی که فایلو نگا میکردم و میگفتم خدایا من میخام اینا رو ببینم شکر کردم( تو اون تایم من ارتعاش خواستم رو فرستادم و چون پی در پی ب فایل ها سفر ب دور امریکا نگاه میکردم این سفر فوق زیبا اتفاق افتاد) و دیدمشون کمتر از چند روز کشید( خواسته ها ممکن است در چند لحظه ای شما باشند)

    خدایا شکرتتتتتت

    بعدش رفتیم یک ناهار خوب خوردیم

    که خیلی کم هزینه شد برامون( زیاد ب فکر هزینه و جزیئات سفر نباشید) همه چیز فوق العاده اتفاق می افته وقتی بی خیالید✅

    و در مورد هم زمانی و هم مکانی

    نگممممم براتووونننننن😂😍

    خدایا برگام

    من اصلا نمیدونستم اردبیل دریاچه داره .

    رفتیم رسیدیم ب اردبیل گفتن بریم دریاچه رو ببینیم

    گفتم باشه رفتیم

    یه جای پارک مشتیییییی👌 پیدا کردم

    تو جایی که اصلا جای پارک نبود😀

    پارک کردیم و رفتیم دقیقا زمان غروب خورشید رسیدیم ب دریاچه ( عین یکی از فایل های سفر ب دور امریکاکه قبلا دیده بودم)

    بخدااااا اونقدر زیبا بووددددددد😍

    کلی عکس خوب گرفتیم

    بعدش ی چایی نوش جان کردیم

    و برگشتیم تبریز

    تو راه فهمیدم که امتحانمون هم لغو شده

    یعنی نور علی نور ✨

    از خودم و خدا تشکر کردم که بدون اینکه فکر امتحان رو بکنم و استرسش رو بکشم از زندگیم لذت بردم و این اتفاقای ناببببب افتاده

    از لحظه هاتون لذت ببرید

    اووووووو هدایتتتتتتتت میکند

    در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    شبتون خوش (۱:۲۵ :ساعت شب)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    Mahdi Atharipour گفته:
    مدت عضویت: 2096 روز

    سلام ب همه دوستان و ب استاد عزیزم

    دوستان خیلی جالبه خیلی جالبه این داستان من

    این فایل ،نشونه‌ی دیروز من بود و من فایل تصویری پیروی از هدایت الهی و پدیده‌ی همزمانی‌رو ابتدای صبح شروع کردم و در اتوبوس در حین رفتن ب محل کارم دیدم و خواستم تو دفتر کارم کامنت براش بنویسم ک تا مشغول بکار شدم و ی فرصتی پیدا کردم ک برگردم ب سایت و کامنتم‌رو بنویسم دیدم نشونه‌ی روزمن تغییر کرده و ب این فایل دسترسی نداشتم،

    تا اینجارو داشته باشید ک قسمت جالبش‌رو توضیح بدم:

    من دوباره ی چند روزیه ک حالم اکی و بالا نیست و ی کمی Down شدم اونم بخاطر …. (نمی‌گم چون دیگه نمی‌خوام روش تمرکز کنم) ولی از دیروز غروب تلاش کردم ک فرکانس‌هامو بکشم بالا و امروز صبح ک فایل جلسه 3 قدم 5 رو با تمرکز گوش می‌دادم تو همون اتوبوس ، خودم کامل فهمیدم دارم میام بالا.

    استاد میگه تا تو مدار و فرکانسش نباشید فایل‌ها و هدایت‌هارو نمی‌فهمید و ب شما نمی‌رسه دقیقا این فایل چون تو شن و صحرا و گرما رکورد شده بود اصلا بمن حال خوبی نمی‌داد چون من عاشق کوه و جنگل و آب ، برف ، بارون و هوای سرد و خنک و برعکس همیشه از آفتاب فراری و تو گرما کلافه ،ناتوان و عاجز و تمرکزم بهم ریخته‌است. و منم حال روحی خوبی نداشتم تا بخودم اومدم دیدم فایل از دستم پریده و دسترسی بهش ندارم و فهمیدم ک تو مدار و فرکانسش نبودم ک بخوام براش کامنت بنویسم .

    حالا چجوری پس دارم براش کامنت می‌نویسم؟!

    این ی داستان جالب دیگه‌است؛

    امروز ک رسیدم تو دفتر کارم مثل همیشه اومدم تو سایت و شروع کردم کامنت خوندن ک رسیدم ب کامنت خانم شهرزاد ، و کلی از کامنت ایشون لذت بردم و رفتم تو پروفایلشون دیدم شهرزاد خانم همون شخصی هستند ک یکی از کامنت‌هاشون‌رو استاد تو کانال تلگرام گذاشته بودند و من با خوندن کامنتشون کلی حالم تغییر کرده بود و کلی اشک ریخته بودم و حتی کامنتشون‌رو برای خودم تو نوت گوشیم save دارم ک هر وقت دوست دارم برم بخونمش و کلی حال کنم.

    و امروز تو پروفایل ایشون دیدم همون داستان هدایت ایشونه ک من تو گوشیم save دارم.

    و با گشتن تو پروفایلشون و در tab پاسخ ب فایل‌های دانلودی شهرزاد خانم رسیدم ب این فایل هدایت الهی و همزمانی!!!!

    اینجاست ک بازهم حرف‌های استاد و نتیجه‌هایی ک ازشون برای ما میگن تا ما بیشتر و بیشتر یاد بگیریم برامون اتفاق میوفته و اینه ک تا تو مدارش نباشیم هیچ الهاماتی‌رو درک نخواهیم کرد.

    این ‌پدیده‌ی همزمانی ک من تو مدار پایین این فایل‌رو از دست دادم و تو مدار بالاتر بفاصله‌ی یکروز دوباره فایل‌رو بدست آوردم خودش ی نشونه و ی هدایت کامله.

    و چه زیبا استاد عزیز ک قصد سفر ب ایران‌ رو داشت سفرشون کنسل میشه.

    و هرجایی ک می‌رن اونجا بهترین جای دنیاست و فقط خوبی می‌بینند و عشق و شادی.

    من واقعا از صمیم قلب از استاد عزیزم و آموزش‌هایی ک ب ما میدن و مارو تو راه درست و یکتاپرستی قرار میدن و از هدایت‌های خداوند بلندمرتبه ک همه‌چیز رو در اختیار ما قرار داده تا زندگی خودمون‌رو بسازیم و خودمون تعیین کننده مسیر و هدف زندگیمون باشیم و همچنین از دوستان عزیز و دوست داشتنی ک با کامنت‌های زیباشون ب رشد و پیشرفت ما کمک می‌کنند تشکر و قدردانی می‌کنم تا خداوند ب پاس این قدردانی منو در مسیر بهتری برای پیشرفت قرار بده.

    همتون‌رو دوست دارم خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: