توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/09/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-09-07 23:58:492022-09-24 08:54:32توحید عملی | قسمت ۱شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند رحمان و مهربان.
اینجا دیگر من میروم کنار و خدا میاد جلو. چون به اسم او دارم اغاس میکنم.
حرف زیادی ندارم. دیدگاها و کامنت ها را خواندم از هر کدامش انرژی میگیرم. چرا؟ چون دارند از درون من صحبت میکنند. همه دارند همان حرفی را میزنند که من و قلبم به ان شاهد بودم و هستم. و این ایمان و راه مرا قوی و قوی تر میسازد.
من با شما استاد محترم تقریبا یک 5 یا 6 ساعتی افتخار اشنایی دارم. ولی انگار من خود تو هستم و تو منی…. من تو هستم ولی فرقم بی عمل بودنم هست.
من یک خری هستم که کتاب بار کردم. چرا؟ راه را میدانم چی هست ولی نمیدانم چرا توفیق عمل ندارم؟
فقط از خداوند شکر میکنم که نتیجه عمل و افکار من ، مرا رسانید به شما و شما را سر راه من قرار داد.
منظورم از نتیجه عمل یعنی مطالعاتی داشتم از قران. بلاخره باید یک دوره ای را طی کنم تا حرف ها قابل درک و فهم شود. خلاصه مینویسم: من 15 سال پیش ترک مذهب کردم و گفتم فقط قران و تسلیم بودن به خدا شرط مسلمان بودن هست.
در این راه اتفاقات خوب و بدی پیش امد. مباحث زیادی را با دوستان و عقاربم داشتم. خیلی ها را آزرده کردم، خیلی ها با من دشمن شدند. خیلی از دوستانم را ازرده کردم (نه قصدی، به دلیل اینکه با انها در مورد باور ها بحث میکردم ، ناخواسته اذیت شدند) من از اینکه میگویم فقط الله خیلی مطعن بودم. مرا جو برداشت یک رنگ حق به جانب بودن را به خود گرفتم و اعتماد به نفس و انرژی بحث و کل کل من زد به اوج ….خلاصه در این راه به غیر از خانواده درجه یک ، خیلی ها را از دست دارم. چرا؟ چون من دیگر سنی مذهب نیستم و این عین اعلان جنگ و دشمنی بود. تاثیرات منفی روی من و اطرافم گذاشت. در خانواده ام این کار از طرف من شروع شد و منتقل شد به خانواده درجه اولم ( پدر ، مادر، خواهر و برادر) اینه ها هم به تفکر من لبیک گفتند و انها هم مثل من از دست دادند دوستانی را ووو…
امروز کمی ارامتر شدم از زمانی که با یک فرشته ای به اسم مهسا گلیچ اشنا شدم و از طریق ویدیو های ایشان خوردم امروز به اسم شما جناب عباسمنش. و این احساس میکنم اتفاقی نیست.
حالا خیلی حرف هایم را به درازا نمیکشم. اول خط هستم احساس خیلی خوب دارم و احساس میکنم که به اون کوثر میرسم. خداوند این گنج هست ولی به کی عطا میشود؟ این سوال خیلی مهم هست.
احساس میکنم که راه اون گنج را دارم پیدا میکنم. حالا ببینیم و تجربه کنیم. در حال حاظر همین هست ایمان و باور من .
نوت: من با 12 قدم شروع کردم.
هزینه قدم اول را ارسال کردم. ببینم که خدا مرا کجا میبره.
ویدیو اول تان در مورد توحید را دیدم لذت بوردم. یک فکری در سرم هست که نمیدانم انجام بدم یا خیر؟
کلی ذهنم درگیره با صاحب کارم. 5 ساله که برایش کار میکنم و خیلی هم برای شرکت دستاورد اوردم. ولی احساس میکنم داره با من بی قدری میکنه.
بعد از شنیدن این فایل در مورد توحید به خودم گفتم. نامه استعفا ات را بنویس و بده برایش با کمال احترام… مگر من ایمان ندارم که روزی ام را خدا میدهد؟
خدا یک راه بهتری برایم نشان میدهد؟ خلاصه منتظر یک پیام و اشاره ای از طرف خدا هستم.
نمیدانم فکر میکنم خدا به من قبلش یک جیزی نشان میدهد. شاید هم اشتباه فکر میکنم.
به هر حال در پناه الله باشید.
با احترام ذکی
سلام.عیدتون مبارک باشه همسفران راه توحید و خوشبختی.من تقریبا دو ساله که با استاد عباس منش عزیزم آشنا شدم ولی حدودا یک ماهه که به ایشون بعنوان یک مربی خیرخواه ایمان آوردم و هر روز و هر روز باهاشون درارتباطم.من تو این یک ماه نشانه های عجیب و زیبایی دارم دریافت می کنم.احساس میکنم هر ساعت دارم به رویا های صادقه ای که در خواب قبلا زیاد می دیدم نزدیک و نزدیک تر می شم.یقین دارم هر کسی طلب کنه,دریافت میکنه.#آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!
از خداوند دلی شاد و لبی پرخنده واستون آرزومندم عزیزان???
سید جان میبوسمت عزیز???
سلامممممممم
سلام خدمت بی نظیرین ترین و توحیدی ترین استاد جهان
سلام خدمت دوستان گلم و عزیزم در خانواده صمیمی عباسمنش
سلام خدمت خانم شایسته عزیز و ممنون بابت آغاز این سفر روحانی و پر برکت و توحیدی
و سلام خدمت خانم فرهادی عزیز و ممنون بابت تماس دیروزشون که فول انرژی بودم و با تماس شما فول تر شدم
هدفم تا دیروز بهبود وضع مالی و روابط و اینا بود ولی امروز هدفم خودت شدی،هدفم تو شدی معبودم چون وقتی تو را داشته باشم اون هدفها اندازه سر سوزنه قبلنا وابسته به خیلی چیزا بودم ولی الان دلم میخواد وابسته به خودت باشم قطره ایم که میخوام به دریا بپیوندم میخوام هر روز مثل الان که بغض و اشک امانم نمیده تا بنویسم باشم احساسم در کلمات نمیگنجه دلم میخواد فقط الان من باشم و خدای خودم قدرتمندترین فرمانروای عالم کسی که هر وقت به خودش توکل کردم و رها و تسلیم شدم خواسته هام به کمتر از یک چشم به هم زدن محقق شدند.آره استاد مثبت ترین نکته و تمرکز بر خوبی ها بود این فایل.
وجودم میخواد فریاد بزنه که خدا برای بنده اش کافی است و اجابت میکنه درخواست درخواست کننده را به شرط اعتقاد و پاکی دل . استاد این جمله اش طلاست که میگه به خودش توکل کن گنج ها رو بهت میده دنبال خرده نونا از دست مردمی،به دستش نگاه نکن.
دوستان هر فایلی که هروز در سفرمون هست پیشنهاد میکنم اول متنی که بالای همون فایل در سایت هست رو بخونید و بعد فایل رو ببینید و اینم بهم گفته شد که بنویسمش.
این جای متنم رو با متن درباره خدا از ملاصدرا ادامه میدم :
خدا بی نهایت است و لامکان وبی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
آره خدا همه چیز میشود همه کس را به شرطی که تمام قدرت رو به خودش بدیم و این مسیر را ادامه بدیم ،رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.
خدایا شکرت بابت این همه احساس ناب و عالی
خدایا شکرت به خاطر وجود یکی از بینهایت دستانت استاد عزیزم که جاده توحید رو آسفالتش کرد تا ما تخته گاز بریم و لذت ببریم و همه باهم پیکج موفقیت (سلامتی،معنویت،روابط عالی و ثروت) باهم تجربه کنیم
عاشقتونمممممم عزیزای دلم ??
ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خداوند بزرگ
سلام خدمت همه دوستان و کسانی که تصمیم گرفته اند زندگیشان را تغیر بدهند
این فایل خیلی برای من خوب بود حال منو خوب کرد متشکرم واقعا🌹
من توی زندگیم سه چهار باری از مرگ حتمی نجات یافتم و این خیلی برای من جالب بود منم سوال های شما رو از خودم میپرسیدم از خودم میپرسیدم من چرا کشته نشدم من چرا تصادف نکردم من براچی باید زنده میموندم چرا؟. نمیدونم چجوری براتون تعریف کنم ولی من قبل از اینکه به هدایت خداوند گوش کنم و به این سایت بیام خیلی حالم بد بود خیلی داغون بودم اصلا خدایی را که اونوقت میپرسیدم وجود نداشت
من تازه دارم خداوند رو درک میکنم من تازه خداوند و نعمت هاش رو پیدا کردم
من تازه دارم قرآن میخونم
من تازه دارم به هدایت هام گوش میدم
من دارم به آرزو هام نزدیک تر میشم
یه وقت هایی اینقدر ذهنم درگیر میشه خسته میشم کلافه میشم دیگه فکر کردن بهم آزار میده ولی میان اینجا تا حالم خوب بشه تا شارژ بشم و همیشه هم یه نکته ای گرفتم
میخوام بگم اون خدایی که ما رو آفریده ما رو از گل آفریده خیلی خیلی خیلی بزرگ تر از این حرف هاست که ما درکش کنیم ما بفهمیمش اون خدا خیلی مهربونه اون خدا خیلی مارو دوست داره اون خدا خیلی بخشندس الله و اکبر. یه وقت هایی به خودم میگم من زنده موندم تا دنیا رو تغیر بدم، من به همه آرزو هام خواهم رسید 😊😊😊😊😊😊مطمئنم
و امیدوارم همه به آرزو های خوبشون برسن
🌹یاعلی، 🖐️
روز دوم از تعهدی که برای تغییر زندگی مالیم در سال ۱۴۰۰ به خدا دادم.. آره.. بهش قول دادم امسال همه چیو عوض میکنم.. جوری که هم خودم به خودم افتخار کنم و هم اون بهم افتخار کنه.. ولی ازش هدایت خواستم.. گفتم لحظه به لحظه کنارم باش و توی گوشم دااااد بزن که دقیقا باید چکار کنم..
دیروز چکاپ فرکانسی دوازده قدم رو انجام دادم و امروز برنامه ریزی کردم..
ولی..
ولی میخوام بدونم واقعا چطور میشه اسمشو یه “اتفاق” گذاشت که دقیییقا در همین روز اول ، منو میفرسته سراغ “نشانه ی امروز من” توی سایت و این فایل رو نشونم میده؟؟؟ فایل توحید عملی..
خب معلومه.. داره بهم میگه “خانوم جان، هررر مسیری که میخوای بری از یکتاپرستی میگذره..”
راستش چون توی تعهدم به خودم قول داده بودم که توی کامنتهای سایت خیلی فعال بشم تا بتونم ورودیهامو بیشتر کنترل کنم و از کامنتای ارزشمند دوستانم بهره مند شم، خیلی دلم میخواست بیام و دریافت امروزمو توی سایت به اشتراک بذارم.. ولی با خودم گفتم آخه خدایا.. الان من اینو زیر کدوم فایل کامنت کنم؟؟ پیش خودم گفتم الان برم یه جا بنویسم، استاد میگن این متن بی ربط از کجا در اومد؟؟ خلاصه باز دست به دامن خودش شدم گفتم خدایا بیا خودت بگو کجا کامنت بذارم.. امشب میخواستم برم کامنتهای جلسه ی ستاره قطبی رو بخونم که ایده بگیرم، یهو ناخوداگاه گفتم بذار ببینم نشونه ی امروزم چی بوده.. متن بالای فایل رو نوشتم توی دفترم و ویدیو رو باز کردم.. وسطاش یهو گفتم اوه این حتما آدرس همون جاییه که باید دریافت امروزم رو توش کامنت کنم…
قضیه از اونجایی شروع شد که امروز داشتم فکر میکردم به خدا و توی دلم باهاش،صحبت میکردم.. گفتم خدایا.. من الان اینقدر تو حسابم دارم.. اگه تو هم فلان قدر بدی چی میشه؟؟؟ خلاصه همینجور با خودم صحبت میکردم.. بعد دیدم دارم دنبال جواب این سوال میگردم که ” واقعا نگرش من به نعمتهای خدا چیه؟”.. “درباره نعمتهاش چی فکر میکنم؟..” یهو به خودم اومدم و دیدم که ۱۰ دقیقه ست به گل قالی خیره شدم و حالم دگرگونه.. این مکالمه رو یکجا و به وضووووح توی سرم شنیدم.. مثل همیشه ناخودآگاه نزدیکترین دفتری که دم دستم بود ورداشتمو و همینجور خرچنگ قورباغه نوشتم و نوشتم و اشکم میومد..
“آره ه ه.. راست میگی.. ما بنده هات فکر میکنیم کارهای “کوچیک” رو انگار “خودمون” میکنیم ، و قراره کارهای “بزرگ” رو “تو” انجام بدی.. ما فکر می کنیم نعمت های “کوچیک” رو “خودمون” ایجاد می کنیم و نعمت های “بزرگ” رو “تو” میدی.. انگار که چیزهای (از نظر خودمون) کمی که داریم توی زندگیمون رو خودمون خلق کردیم که واسه خواستههای بزرگترمون میگیم روی نیاز به تو بیاریم..
و ما آگاه نیستیم که همون کم و کوچیک رو هم “تو” داری میدی. همونم کار “توئه”..!!!! انگار که مثلاً همین یک تومنی که توی حسابمون هست رو خودمون درست کردیم که واسه اومدن صد تومنش از تو درخواست می کنیم..!!
زهی خیال باطل!!!
یه لحظه به خودم اومدم و گفتم “بابااااااا.. همین مثلا کَمِشم “خداااااا” داده ه ه ه ه… چچچچچی فکر می کنی پیش خودت؟؟؟ همین “کمی” که الان هست، همین یه روز نبوده! پس کی داده؟ کی ایجادش کرده؟ “””چققققدر مغروری ای انسان!! “””
چشماتو باااااز کن ببییییین که همین کارای به قول تو “کوچیکم” خدا داره می کنه… !! اگه الان نون پنیر میخوری و فکر می کنی که “خب، اینو که “خودت” داریش و حالا چلوکباب میخوای، بففففهم که همین نون پنیرم خدا داده..!!! هررررر چی که الان هست، یه روز نبوده!!! همین الانشم میتونست نباشه!!!! ولی خدا بهت “داااااااده” !!! پس چرا رو حساب لطفش نمیذاری؟؟ چرا سپاسگزارش نیستی؟؟ چرا منبع این رزرق رو حتی اگر کم ، “خدا” نمیدونی؟؟ چرا روش برچسب “کم” میزنی؟؟؟ برکت ، برکته!! نعمت، نعمته!! از نظر خدا ، ناخن انگشت کوچیکه ی پات ، به اندازه ی قلبت عزیز و مهمه.. !!! تو “کی” هستی که فکر می کنی یه نعمت که از صفر تا صدش لطف بوده و بیمنت بهت داده شده، مهم تر یا ارزشمندتر از نعمت دیگه ست؟؟
از نظر خدا مورچه به اندازه طاووس قشنگه.. زیباست.. با ارزشه.. حالا تو “کی” هستی که برچسب زشت و زیبا ، بارزش و بی ارزش میزنی به نعمت های خدا؟؟
حالا که اینو فهمیدی پس چرا فکر می کنی یه میلیون کمه و یک میلیارد زیاد؟؟
نعمت که نعمته.. هر قدر شو داری بگو “شککککر”.. بگو “الهی شکککککررررر خدایا.. هرچی هست تو دادی.. من به چشمام می کشم داده هاتو.. تو هر چی بدی ، من دو دستی قبولش می کنم.. تو بی منّت میدی، ولی من ممنوووووونتم..
بگو که برچسب کم و زیاد و بی ارزش و با ارزش روی نعمت هاش نمیزنی.. بگو و ببین که چقققققدر قلبت گشاااااده میشه..
بگو و ببین چققققدر خودتو در مرکز توجهِش میبینی..
اصلا فکر کن و ببین که چقدر دوست داشته تا همین الان.. انقدر به نعمتهاش برچسب کم کم و بی ارزش زدی که دیگه بیشتر از اونش دریغ شده از ازت..
اون وقته که تازه میفهمی کجای کاری.. اون وقته که میشینی با خودت میگی خدایاااا با این همه ناشکری و ناسپاسی که تا الان داشتم به نعمتهام، خوبه که از هستی ساقطم نکردی!!! خوبه که الان بی خانمان کف خیابون نیستم…!!!! گرچه همونی هم که کف خیابونه هم بازم کلی چیز با ارزش داره واسه شکر کردن.. مثلاً چی؟؟ مثلاً دست و پا و تمام اعضای بدنش که سالمه.. مثلا همون لباس هایی که حالا از هر جا بهش رسیده الان تنش رو پوشونده و لخت نمونده..
و بعدش من، همونجایی که نشسته بودم، یه لحظه سَری چرخوندم توی خونه و وسایلم و به خودم و همسرم نگاه کردم و دهنم بااااز موند… دیدم چشمم به هرررر چی میوفته، فقط دارم توی ذهنم میگم: “خدایا.. اینم که “تو”دادی.. ” ، “اونم که تو دادی..” ، اون یکی رو هم که “تو” دادی… الله اکبر.. پس چرا من تا الان نمی دیدمشون؟؟؟
فکر می کردم که انگار اینا رو که خودم ایجاد کردم که حالا از اینجا به بعدشو میگم تو بده..!!!
خدایا.. راستشو بخوای تا الان فقط میخواستم به اجبار واسه تموم شدن مشکلات و اومدن نعمت های جدید به زندگیم شروع کنم به تمرینات شکرگزاری.. ولی از این لحظه فقط می خوام شکر کنم که از تو تشکر کرده باشم.. همین..
همه چیز از توئه..و تو چشممو باز کردی..
خدای بخشنده ی من.. مرا در آغوشت نگه دار.. آغوش تو امن ترین جاست..
ساعت ۵:۲۰ صبحِ ، مبارک روزِ ۱۸ فروردین مبارک سالِ ۱۴۰۰.
ردِّ پای من در روز بیستم و سوم سفرنامه
همیشه میشنیدم و البته که میشنوم: خدا هیچ تلاشی را بدون نتیجه نمیگذارد.. خیلی فکر میکردم و چون تلاش فیزیکیم کم بود میگفتم هی…
اما حالا که آگاهیهام هر روز داره کاملتر میشه، یه جملهی بسیار زیباتر و هزاران برابر قویتر در من ایجاد شد، کاملا اتفاقی در صحبتهام که گفتم آره همینه این درستتره..
خدا هیچ ایمانی رو بدون نتیجه نمیگذارد.
و چقدر شاد بودم انگار کلید صندوق گنج رو پیدا کرده بودم. چون همه چیز تو ایمان خلاصه شده، و این به ناخودآگاه تلاش رو دنبال خودش میاره.
تو زندگی هممون وجود داره لحظاتی که اتفاق بدی افتاده که تا سرحد مرگ هم رفتیم و برگشتیم، اما اونقدر صبور نبودیم که بدونیم این دقیقترین اتفاقی بوده که باید میافتاده تا ما خوشحالتر باشیم. تا ما خدا رو درک کنیم و توحیدیتر بشیم،
و به جای فکر کردن و عبرت گرفتن و سپاسگزار بودن و ادامه دادن این راه، به توحید و نماز و دعا مانند کدئینی نگاه کردیم که اون درد را تسکین بده، و بعد از خوب شدن! اون درد دوباره توحیدو میزاشتیم لب طاقچه، که تا کی دوباره برش داریم خاکشو بگیریم.
احتیاط!
توحید در مقابل شرکه و ادعا در مقابل عمل.
اصلا روش آشنایی من با این مسیر الهی دقیقا یکی از این اتفاقاتی بود که چقدر زیبا اسمش تغییر کرده و شده اتفاقات به ظاهر ناخوشایند
همیشه میشنیدم، آرام باش صبوری کن خیرش رو میبینی، منکه آرام بودم! اما چون همونقدرم صبر نداشتم، زمانی متوجه میشدم که کلا دیگه از اون باغ خارج شده بودم.
آره همین بودم؛ آرامی در تلاطم..
حالا دیگه معنی واقعی صبر رو فهمیدم و من آرامی صبورتر از قبلم و همه سعیمو میکنم که ایمان داشته باشم و نه تنها از دل هر اتفاق به ظاهر ناخوشایند، بلکه از دل هر لحظهی به ظاهر ناخوشایند هم، فرصتهای طلایی و لحظات شیرین، میکشم بیرون. و این یعنی یاد گرفتم توجه راه رسیدن به هر چیزی است که میخواهم، و دوست دارم بر نکات مثبت هر ماجرا توجه کنم، تا نشان دهم که واقعا ایمان دارم، که من واقعا خواستههای دلخواه میخوام.
از نظر من، هر قلب یک دینه آره، هدف یکی است و مسیر بسیار. پس آزاد بگذاریم تمام انسانها رو و ازشون هیچ آدابی و ترتیبی نجوییم و بزاریم هرچه میخواهد دل تنگشان بگوید.
و این نظر که از هر قلب راهی به خدا میرسد چقدر کمک میکنه که بگذارم هرکسی اونطور که میخواد زندگی کنه، خدا همونقدر که درون منه، درون بقیه هم هست. و چقدر آرامتر و رهاتر از قبلم.
یکی از سپاسگزاریهای شیرین من اینکه خدایا مرسی که یهدونهای.
زیبایی الله همینه که یگانه است، که وقتی باهاش حرف میزنی با خیال راحت بتونی همه چیز رو بهش بگی، اگه قرار بود تعدادش مثل الهها یا انسانها باشه…وای که چه بلبشویی میشد..
(فارغ از اینکه اصلا همچین چیزی نمیتونست باشه.)
سپاسگزارمت، ای اول و آخری که مقصد و مقصودی که ظاهر و باطنی که یگانه بیهمتایی.
سپاس از خدای بخشنده ام
و سپاس از مهربانی شما،
دوستدارتان بارانِ اردیبهشت ماهِ ۱۴۰۰🌻🌻🌻
به نام خالق هستی
سلام به تمام هم فرکانسی های عزیزه دلم دوستان خوبم و اساتید دوستداشتنی و محترمممم
حاله من عاااااااالیه عااااالی و خداوند رو هزاران مرتبه شکر میکنم برای اینکه فرصت نوشتن ۶۵امین برگ سفرمو داشتم .
توی همین ۶۵ روز من معجزه در زندگیم رخ داده .
این فایل رو من بیشتر از ۳ بار فک کنم گوش دادم چون عاااااشق بحص توحید هستم دیوونشم حرف از توحید میاد عشق میکنم گوش میدم برام حرفای توحیدی یه جنس دیگه ای داره انگار دارم همه چیزو میشناسم خودمو خدارو جهانو همچیو میفهمم وقتی بحص توحید میاد .
چند روزیه به دلیله کار زیادم که سپاس گذار خداوند هستم موفقتیم به دلیل تغیر فرکانس هام هسته خداروشکر برای قوانین پایدارش که بدون تردید تکیه میکنم بهش و ادامه میدم و میدونم که قرار نیست غیر از همون باشه که خودش گفته . «ایاک نعبد و ایاک نستعین»
باوره اساسی که توی این یک سال در ذهنم حاکم کردمو میخوام بازگو کنم:
*خداوند تنها قدرت در جهان هسته و خداوند قدرت خلق اتفاقات و تجربیاتم را به من داده اونم از راه فرکانس هایم(فرکانس ها همون گفتگو ذهن یا به عبارتی فکر های شما هستند)و هیچ عاملی بیرونی تاثیری ندارد و فقد باور های من خلق میکند اتفاقات زندگیم را ، خداوند همان جهان هست یعنی خداوند همچیز هست همچی خداوند هست که هیچگاه تمام نمیشود زیرا خداوند بی کران است پس هیچگاه قرار نیست هیچ چیزی تمام شود پس من از کمبود نمیگم و درموردش فکر نمیکنم چون میدونم همه چیز خداوند هسته و کی میخواد بگه خدا تموم میشه؟ در جهانی که ما مصله دستگاهی عمل میکنیم که یک فرکانس ارسال میکنیم و در برابر جنس همون فرکانس ما بهمون بر میگرده هم سنگ و هم جنس همون انرژی که ارسال کردیم و همینجور که میدونم قانون پایستگی انرژی میگه انرژی هیچگاه از بین نمیرود و فقد از امرژی به انرژی دیگر تبدیل میشود و انرژی فرکانس ما تبدیل به انرژی میشه و ارسال میشه به همین سادگی حالا ما توی این جهان زندگی میکینم ، چرا بدون اگاهی فرکانس بفرستیم ؟تاحالا به این فکر کردید که اگر کسه دیگه میخواست زندگیتونو خلق کنه چی میشود؟ اگر این قانون وجود نداشته و دیگر با افکارشون روی شما تاثیر داشتن؟ چرا پس اگاهانه خودمون این کارو نکنیم وقتی بزرگترین نعمت بهمون داده شده؟ خدا به همه یه مقدار دسترسی به نعمت داده به همهههه و هیچ فرقی هیچکس با هیچکس نداره اگر تو نمیتونی ثروت مند باشی چون خودت نمیخوای چون همجا بارون میاد و تو توی غار ایستادی چون همجا اکسیژن هست و تو نفس نمیکشی چون راه نفس کشیدنت با همون باور های اسیدیت که داره همچیو ازت میگیره بسته شده . من اینارو فهمیدم و باورش کردم .
عاشق خودم شدم چون که میدونم از وجود خداوندم شاید یک باور نبود ولی شده فرمول زندگی من و من اینو فقد تکرارش نمیکنم من فهمیدمش و درکش کردم .
انشالله که همگی در پرتوی وحی الهی باشیم عاقبت بخیر در دنیا و اخرت ❤️🌹
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز بیست وسوم ، روزشمار تحول زندگی من!
استاد جانم انشالله خیردنیا واخرت نسیبتون باشه هر لحظه وهمیشه، که انقدر جزء به جزء والبته باعشق واز روی محبت، راه ورسم یکتاپرستی رو از طریق زندگی خودتون برای ما شرح دادید و توی این سایت با اینهمه فایل توحیدی، وبا به اشتراک گذاشتن توحیدی عملی خودتون توی سراسر زندگیتون بهمون یاد دادید توحید عملی یعنی چی؟ یکتاپرستی واقعی یعنی چی؟
سالها طول کشید تا به درک وشناختی که الان نسبت به خداوند دارم برسم، ولی از وقتی این خدای بخشنده ومهربانی رو که شما بهم شناسوندید پیدا کردم، درهای بهشت برین یک به یک داره بروم باز میشه، منم اومده بودم توایندسایت تا یاد بگیرم کجای کارم اشتباست که انقدر تو روابطم مشکل دارم؟ چون خودم رو ادم بی نقصی میدونستم ودیگران رو همیشه مقصر!!!
میخواستم یاد بگیرم چیکار کنم که دیگران قدر منو بدونند و برام ارزش بخوان، چون به این باور رسیده بودم که زیبایی و پولداری و هنرمند بودن و مثلا همه چیز تموم بودن به عنوان یه زن، نتونسته برای من کاری کنه تا اون محبوبیت رو که میخوام داشته باشم…
اومدم اینجا کم کم با خودم اشنا شدم باخداوند آشنا شدم با قوانین جهان هستی اشنا شدم، تازه فهمیدم اشکال کار کجاست!
من رابطه ام با خداوند مشکل داشت، من اون رابطه ای که مهمترین رابطه ی زندگیمه به قول شما، رابطه ی خودم وخداوند رو نداشتم، بلدش نبودم، که اینطوری مثل مرغ سر کنده خودم رو می کوبیدم به در ودیوار….
چون با خداوند رابطه ی خوبی نداشتم، همیشه خالی بودم، تهی بودم، حتی زمانهایی که فکر میکردم ونماز وعبادتها وزیارتها وذکرهام انقدی هست که به چشم خداوند بیام …
ولی متاسفانه اینطور نبود، تسبیح وذکرو نماز و ….اون اعمال مذهبی توام با ترس و نیاز وخواهش وگله و از روی اجبار،هیچ دردی از من دوا نمیکرد…
خب من اینو نمیدونستم، تا اینکه انقدر به تکرار از خداوند خواستم راه وروش نزدیکتر شدن به درگاهش رو بهم نشون بده که با شما وسایتتون آشنا شدم وبه مرور یادگرفتم دوستی با خداوند چه شکلیه؟!
خب اینکه توی مذهب ما توی مدرسه توی خانواده هی میگفتن درستکار باش، با ایمان باش، گناه نکن، نماز بخون قران بخون، از خدا بترس، با دیگران مهربان باش، و…..
ولی هیچکدوم از اون اشخاصیکه این حرفها رو یاد من داده بودن در عمل واقعا خودشون چنین شخصیتی نداشتند!!
خب منم مثل خیلی از افراد دیگه که اینطوری بزرگ شدیم همیشه توی شک وتردید بودیم، هیچوقت نمی تونستیم تصمیم بگیریم که اصلا کدوم راه درسته؟ کی راست میگه؟ از کدوم راه بریم بهتره؟
چرا؟!
چون شواهد نشون میداد که کسانی بودند که مذهبی نبودن ولی افراد فوقع العاده با ایمانی بودن ،انقدر باایمان که نشاط وارامش از وجودشون ساطع میشد وبرعکس افراد مذهبی بودن اطرافمون که در ظاهر اهل عبادت و خداپرستی بودن ولی اصلا رنگ وبوی خدایی نداشتند…
تا اینکه رحمت خداوند شامل حال شما شد وخداوند از علمش بهتون داد تا فکرخدارو بخونید، تا کلامش رو در کتابش درک کنید، تا قوانین جهان هستی رو بشناسید همینقدر که باعث بشه با عمل به این قوانین جزء انسانهای خوشبخت وسعادتمند روی زمین باشید، خب سعادت وخوشبختی مشخصات خاصی داره، مثل داشتن سلامتی، ونشاط وارامش و داشتن روابط عالی، نام نیکو، ثروت ودارایی،وصدالبته یکتاپرستی که همه وهمه توی یه پکیج کامل در اختیارشما به لطف الله مهربان..
واین مهر تاییدی هست برای اینکه ثابت کنه شما جزء افرادی هستند که خداوند هدایت وحمایتتون کرده وزیر چتر دوستی خداوند هستید….
وهر کدوم از ما که یکی یکی با درک باورهایی که شما به ما در عمل دادیدنتیجه های خوبی گرفتیم توی بدست اوردن سلامتی، داشتن روابط خوب، پول ودارایی، ارامش والبته ایمان..
توحید در عمل یعنی من از غالب فقط حرف زدن وتظاهر کردن بیام بیرون و عمل کنم…
اونجا که شرایط بر ضد من میشه، بتونم صبور باشم بتونم به خداوند اعتماد کنم بتونم از طریق ارتباط اگاهانه ام با قدرتی که میدونم صاحب اختیارم هست، هدایت بشم به انجام بهترین عمل…
به خواست خداوند احترام بذارم با پذیرش اتفاقات طبیعی مثل از دست دادن عزیزان،یا شسکست مالی، یا طلاق وجدایی، یا بیماری که اومده سراغم، اتفاقاتی که وقتی سربلند ازش بیرون میام، دیگه سراغم نمیاد، یا کمتر برام اتفاق میفته، به قول شما چرخ زندگیم روغن کاری میشه..
اینکه توی دل اتفاقات چه خوب چه بد، بدنبال حمکت وخواست خداوند باشم، ازش بخوام بهم علم واگاهی بده تا برای داده ها وندادهاش شاکر باشم …
وکسی می تونه اینجوری توحیدی عمل کنه که نتیجه دستش باشه، کوچولو کوچولو، سهم خودش رو پذیرفته باش وسهم خداوند رو توی زندگی به خداوند سپرده باشه، خداوندی که داره با شک ویقین بهش اعتماد پیدا میکنه، تا اینکه این سپردنها واعتماد کردنها انقدر زیاد میشه، که می تونه با خیال راحته راحت از کوچیکترین مسائل زندگیش مثل انتخاب یه لباس یا غذا برای خودش رو با خداوند شریک بشه تاااااااا بزرگترین انتخابها وتصمیمات زندگیش رو….
من اینجوری ام، بقیه رو نمیدونم، من یه دفعه به شناخت خداوند نرسیدم من یه دفعه عاشقش نشدم، طول کشید …اما وقتی در همون قد واندازه ای که بهش اعتماد کردم خداوند هم منو غرق در رحمت ومهربانی بیشتر کرد، اگرچه حتی وقتی بخوبی نمیشناختمش ویا حتی ازش گلمند بودم و دلخور، ودور، خداوند از روی رحمت ومهربانیش هرلحظه در حال هدایت وکمک به من بود منتهی من در مدار اونهمه بخشندگی ورحمت نبودم، و منم منم کردنها وغرور، باورهای اشتباه، و من میدونم ومن می تونمها منو از مدار رحمتش دور میکرد هربار….
وحالا که سعی میکنم ایمان وتوحیدم رو توی تمام اموراتم عملی کنم، به وضوح رحمت ومهربانیشو درک میکنم حس میکنم وبابتش سپاسگزارم….
خدارو هزاران بارشکر، که هر کدوم از ما که اینجاییم در پی هرچی که اومده بودیم با پیدا کردن خدای قشنگ ومهربونمون ودوستی وعشق ومودتی که باهاش داریم حالا صاحب هرچی که میخوایم میشیم، البته به شرط ایمان،درستکاری، صداقت و یکتاپرستی…
ومداومت در این مسیر امن وامان وبی خطر و پراز خیرو برکت….
روز بیست و سوم سفرنامه من؛
معنی و مفهوم توحید عملی رو تازه یکی دوهفتس که درک کردم یعنی چی، قبلش از زبان استاد زیاد شنیده بودم ولی کامل نمیفهمیدمش و همیشه برام سوال بود که یعنی چی؟!؟
تا اینکه تو دوره کشف قوانین تازه فهمیدم که توحید عملی یعنی همه چیز، یعنی تو بدون چون وچرا و بدون ذره ایی شک و شبه خدارو به معنای واقعی بپرستی و ایمان داشته باشی و ذره ایی به ذهنت اجازه ندی با شرک و شک و ترس و نگرانی از مسیر و منبع دورت کنه، توحید عملی یعنی خدا هستو بس، یعنی اوست که منبع تمام خیذ و برکتو فراوانی هاست و وقتی به خوش وصل باشی همه چیز عالی پیش میره، یعنی خدا به قدر نیاز وخواسته تو اجابت میکنه، یعنی قدرت مطلق…
امروز عید قربان هست و یاد داستان حضرت ابراهیم افتادم که چقدر توحیدی بودن و چطور با ایمان و خلوص کامل و بدون شک و تردید به گفته خدا پذیرفتن که پسرشون اسماعیل رو قربانی کنن، پسری که بیست سال تمام تو بیابونی برهوت رهاش کردن چون به الهام خدا عمل کردن و بعد برگشتن و خواستن قربانیش کنن چون الهام و ندای الهی گفته شده بود…
به قول استاد، حضرت ابراهیم یک الگوی به تمام معناس و همه جوره استوره بوده و چقدر زیبا تونسته بوده به توحید عملی برسه و به راستی در عمل ثابت قدم باشه…
من متاسفانه هنوز به اون درجه از توحید عملی نرسیدم و هنوز گاهی شرک و ترس تو وجودم میاد، با اینکه به خدا بدون شک و تردید ایمان دارم و میدونم که تنها اوست که هدایتگر منه و منبع و قدرت مطلقه ولی کنترل افکار و ذهنم هنوز صد در صد نشده و باید باورهامو خیلی قوی تر کنم تا بتونم به توحید عملی به معنای واقعی برسم، و به واسطه این ایمان و یکتاپرستی و رها کردن همه چیزو سپردن به خدای خودم، باعث بشم که خیر و برکت و سلامتی و ثروت و روابط بی نظیر همه و همه یکجا وارد زندگیم بشن و هر روز بیشتر و بیشتر بشن…
الهی مرا آن ده که آن به…
الهی کمکم کن تا بتونم مثل ابراهیمت، توحیدی بشم…
در پناه الله یکتا وبی همتا شاد وسلامت وثروتمند باشیم…
یا حق…
سلام استاد عزیزم
استاد من این فایل رو مدت ها قبل بارها گوش داده بودم و اشک ریخته بودم ولی الان خیلی زیبایی های بیشتری شنیدم
استاد من خیلی روزا برا ثروت تلاش کردم برا شهرت برا پول برا همه چی
ولی استاد اون چیزی ک دلمو اروم کرد یاد خدا بود اون چیزی ک حالمو خوب کرد ارامشی بود ک با گوش دادن ب فایل ها،بهش میرسیدم و سپاسگذار خدا بودم ،استاد حق باشماعه ما اگه خدارو پیدا کنیم اون ب ماهمه چی میده
مانیاز نیس دنبال پول بریم دنبال شغل یاهرچی
ما کافیه خدای خودمونودپیداکنیم پول و ثروت دنبالمون میاد
استاد من نمیدونم زندگیم چقد خوبه ب هرجهت تازمانی ک زندگی بقیه رومیبینم ،روابط بقیه باخونواده هاشون بارفیقاشون،ارامشی ک تو طول روز دارم،سلامتی بدنم،استاد بقیه ادما در روز چند دفعه نماز میخونن ک اونم اگر با دل باشه و توجهشون فقط ب خدا باشه زیباست
استاد من تموم طول روز ب یاد خدام
تموم طول روز زیبایی مینویسم
سپاسگذاری میکنم
با دیدن ی جوجه یادخدا میفتم
با دیدن خوشید،اسمون،فایلای شما،بادیدن خودم،باارامشی ک تو قلبم دارم
استاد ثروت ایناعه ک ادمو راضی میکنه
ثروت اینه ک من شب خواسته هامو مینویسم فردا همشون اتفاق میفته
استاد من صب ک چشامو باز میکنم نمیدونم ده بار یا صدبار فقط میگم خدایا سپاسگذارم،خدایاشکرت
شاید اینقد خابالودم ک نمیدونم چی میگم ولی همینکه ی روز دیگه طعم زندگیو تجربه میکنم هزار بارم سپاسگذاری کنم کمه
نمیدونم استاد این حرفا از کجا اومد ولی من فقط نوشتم
اول از خدای مهربونم و بعد از شما هزاران بار سپاسگزارم
استاد اینم بگم ک من ب ی مسائلی تو زندگیم خوردم چن ساله درگیرش بودم استاد من فقط خدارو پیدا کردم ک اگه ب اون مشکل نمیخوررم من اصن خدارو اونطور ک شایستشه نمیشناختم و عبادت و پرستش نمیکردم
امیدوارم تو این مسیر بتونم توحیدی تر شم تا زندگیو اونطور ک خدا دوس داره تجربه کنم