اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من 1 ساعت پیش داشتم به خداوند میگفتم خدایا شکرت که من نه با کسی دوستم و نه با کسی جایی میرم و نه ارتباطی دارم، این تنها بودن باعث شده که من بیشتر به تو فکر کنم و بیشتر با تو صحبت کنم و هدایت شدم به این صحبت شما، که گفتی چرا من اینقدر تنهام،فکر کن خدا برات تنهایی میخواد تا بیشتر باهاش باشی و حال کنی، و تو با اون بودن رو نمیتونی با هیچکس عوض کنی و بعد هدایت شدی به این فایل توحیدی
چقدر زیبا این خداوند میچینه همه چیز رو کنار هم فقط باید بپذیریم که در برابر علمش هیچی نمیدونیم و دربرابر قدرتش هیچی نیستیم
امروز اتفاق جذابی برام افتاده بود و دوست داشتم برای ساخت باورهامون تو سایت به اشتراک بزارم و مونده بودم زیر کدام فایل بنویسم. فایل دانلودی باشه یا دوره ای که خریدم گفتم بزار بیام تو سایت هدایت میشم. اومدم دیدم شما پیام گذاشتی برام ومنو یاد نوشته خودم انداختی و گفتم آره عارفه اینجا جاشه اینجا همون جاییه که بابد آیه قرآن تو همبن فایل که عکس پروفایل ایتاد کردی را باور سازی کنی اونجا ما استاد میگند خدا میگه تو تیر را رها نمیکردی بلکه خدا رها میکرد
الداستان
با توجه به ابنکه من 12 اسفند تولدم هست و متأسفانه باتوجه به باور های اشتباه سال های گذشته هیچ وقت خاطره خوبی از شب تولدم ندارم. تو دلم از خدا خواسته بودم که روز تولدم من یه سفر یک روزه برم و نباشم تو شهرم و تنها باشم حتی خاطرم هست ما ندایی از درون گفت نکنه دویت داری مثل سری قبل که تنهایی برون بچه هات رفتی مشهد بری مشهد؟ گفتم نه الان مدرسه میرند و دستم بندشونه نمیتونم چند روز نباشم
تا امروز از کمیته امداد زنگ زدند گفتند یکی از بچه های معنویتون قراره از سمت کمیته بره مشهد و برای مسیرشون اگه میشه یه مبلغی واریز کنید گفتم چشم و انجام دادم و ایمان دارم که 10 برابر به حسابم بر میگرده. ظهر دختر خانم همسفری مشهد سری قبل زنگ زد. گفت میاد به یاد اون روز باز بریم مشهد با همون کاروان؟ دوباره همون جوابی که به ندای درونی دادا بودم. نه بچه و…..
گفت آخر هفته هست و درگیر بچه هات نیستی گفتم خب باباشون هم سرش شب عیده شلوغه و نمیتونه پیششون باشه
باز هم گفتم نه
تو برگشت پست فرمون ندای اللهی گفت مگه تو نمیخواستی تولدت سفر باشی خب بیا برات جور شده
جا خوردم اومدم خونه به دوقلوهام که 10سال شونه گفتم. گفتند خب مامان برید (حالا فکر کتید من نه عادت دارم بچه هام را پیش کسی بزارم نه خانواده ام نقش حمایت گر دارند و بچه هام دائم علافه دارند من تو آغوش شون بگیرم و در عین اینکه وابسته نیستند ولی کاملا حضور من براشون مهمه) ولی خدا دل هارا آرام میکند
باباشون هم گفت اگه میخوای بری برو و دقیقا شب تولدم من مشهد هستم چون 8اسفند حرکته و شب 12 اسفند ما اونجایییم الله اکبر
واقعا خداست که تیر را رها میکنه
من ازش یه سفر یه روزه خواستم اون منو به یک سفر 6 روزه دعوت کرد من فراموش کردم خواسته ام را و خودش بهم یاد آوری کرد
این خدا لایق پرستیدنه این خدا عدل کامله این خدا سریع الجابه است ابن خدا به اندازه ظرف وجودی من بزرگ میشه. ابن خدا به معنای واقعی کلمه بخشنده مهربانه
آره محمد جواد عزیز قرار بر این بود این کامنت اینجا نوشته بشه زیر کامنت تو
نمیدونم واردچندمین سال زندگیت میشی ولی صمیمانه من ازخدای خالقم میخوام امسال زندگی برات بسازه باافکارخودت که هرلحظه حضورش روتوزندگیت لمس کنی وتلافی چندین سال تنهایی گذشته روبرات دربیاره طوری که همه گذشته روفراموش کنی وازلحظه لذت ببری باتجربه شادی بی نهایت،عشق بی نهایت،لذت بی نهایت ،ثروت بی نهایت ،سلامتی بی نهایت وعزت نفس واعتمادبنفس بی نهایت
خداراشکر که اومدم توی سایت و دیدم برام پیام اومده و پیام زیبا و پر از احساس تو را خوندم
پس بزار بهت بگم خدا چه سنگ تمام گذاشت برای عارفه اش
روز اولی که رسیدیم متوجه شدید منو دوستم و یه خانم دیگه اسفندی هستیم و و با خانم ها وقتی داشتیم ناهار میخوردیم یکی از خانم ها که مداحی هم بلد بود گفت جمعه شب بیاین دعا بخونیم و مولودی بگیریم حالا دقیقا میشد شب تولد من
سر سفره تو درونم گفتم خدا جونم چکار داری میکنی. عارفه ات که تاحالا اینجوری این همه آدم شب تولد دورش جمع نبودند تو چه کردی.
بعد شب تولدم با مولودی اسم منو میخوندند و اشکم دراومد. عارفه ای که همیشه حسرت داشت اسمش توی یک آهنگ بیاد حالا همه دارند براش میخونند.
سمیرا جان من 34 سالم کامل شده ولی به سن کامل شدم ولی روحم تازه داره میفهمه عشق بازی چیه
بندگی چیه
سپردن به خودش چیه
نمیدونی نمیدونی اینجا انقدر حرفای خوب زده شده که همه شاد و میخندند و حال خوب میگیرند و از ذوق گریه میکنند و میگند بهترین سفرشون بوده
گفتنی ها از ابن سفر و معجزه هاش یکی دوتا نیست که میبینم و میگم و باعث میشه بقیه هم سفری ها هم توجه کنند و هی تعریف کنند.
نمیدونی شب تولد من به اسم تولد من بود ولی انگار آدم های دیگه داشتند از درون متولد میشند خانمی که بعد از سال ها که انتخاب کرده بود همش مشکی بپوشه و تغییر کرد و لباس رنگی پوشیدید خانمی که میگند رقص خوب نیست و یه غِر کمر کوچیک ریخت
و…..
خانمی که هبچ وقت کرم هم نزده بود و آرایش کردندش و انگار زلیخا یه زمانه ما شده بود
نمیدونی سمیرا جان همه از درون داشتند متولد میشند گاهی یک سری هاشون اشک شوق میریختند
جشن تولدی که برات آوازبخونن وآگاهه ازاسمت توکلامشون استفاده کنند، عزززززززززیزززززززم حتی تصورش هم اینهمه منوبه دوجدمیاره،چه تجربه زیباودل انگیزی،عارفه جان من عاشقتم که اینقدرفرکانست عالیه وآدمهای عالی رودور خودت جمع کردی،بهت افتخارمیکنم عشقم،خیلی حس خوبی داشت وقتی کامنتت روخوندم ودیدم که آگاهانه اسم منومیاریدومن هرلحظه بیشترازقبل خودم روتوی اون لحظه های قشنگ تصورمیکردم،
سی وپنج سالگیت مبارک خداروشکرکه اینقدرزیباوشگفت انگیزبرات شروعش رقم خورده،آرزودارم بهترین اتفاقات زندگیت روتوی این سال قشنگ پیش روداشته باشی وازهمه مهمتررفیق فابریک رب جهانیان باشی وبمونی
مهربونم با ابن احساس قشنگت که اگه کنارم بودی سفت بغلت میکردم از ذوق محبت
بزار برات بگم رفیق خوبم از بعد اومدنم که بدونی خدا چطوری باز دلبری کرد ازم
وقتی رسیدم دوقلوهام و باباشون اومدند دنبالم با یه دسته گل روش نوشته بود تولدت مبارک
برام خیلی احساس خوبی بود چون آخرین باری که همسرم دست گل برام گرفته باشه خاطرم نیست اصلا نمبدونم کرده یا نه
اومد م خونه وارد مجتمع که شدیم گفتم کی ماشینش را جای ماشین ما پارک کرده همسرم گفت عه پیاده شو ببین درش بازه حلش بدیم عقب گفتم من که رو پام پره و رو به پسر گفتم عرفان تو پیاده شو عرفان هم هی یواش یواش میرفت بابا سریع خودش پیاده شد که کار را انجام بده به منم گفت بیا باهم حل بدیم تو حل دادن حرص خورد تو دلم از عرفان بودم که چرا سریع نرفت کمک باباش کا دیدم همسرم رفت در صندق عقب اون ماشین را باز کرد و یه دست گل درآورد و با سوئیچ را به طرف من و گفت تولدت مبارک
منو میگی شوک شده بودم که اگه این ماشین مال ما نیست چرا دسته گل داخلشه
هی میگفتم ماشین مال ماست!!!!!! بچه ها و باباشون میگفتند بله. گفتم خوابم یا بیدارم گفتند بیداری
تو صدم ثانیه کل زندگیم و عمرم و شب های تولدم اومدم جلو چشمم و گفتم خدایا معامله کردن با تو چقدر شیرین و جذاب و نشستم بودم دم ماشین گریه میکردم و به بچه هام نگفتم مامان تو زندگبتون فقط با خدا معامله کنید
آره سمیرا جان همسر همون همسره که هر سال یه جور روز تولد من که حتی سالگرد ازدواجمون هم یکی بود بدون جذابیت جلو میبرد و همش به گریه های من ختم میشد و همش بهانه ابنکه شب عیده و سرم شلوغه و حواسم نیست را میکرد
که همش من میگفتم ارزش مالی هدیه برام مهم نیست مهم اینه با یادم کاری بکنی که براش برنامه چیده باشی و هی خودم را کوچیک و نالایق میدیم که هی رگم ارزش مالی هدیه مهم نیست و خودم را بخوام به بقیه یاد آوری کنم
حالا همون مرد یا سوئیچ ماشین ماتیز میده دستم و با ملی سوپرایز کنارش
روزی چشم به در بودم که یه شاخه گل رز بگیره دستش حالا دوتا دست گل بزرگ دستم بود که دیگه کیلی که خریده بودند را نمیتونستم بگیرم تو دستم عکس بگیرم
تو بگو سمیرا جانم من این خدا نپرستم کیا بپرستم
آیا هست قدرتمند تر و بخشنده تر این خدا؟
چقدر تسلیم بودن این خدا شیرینه اصلا خود آزادیه
باورت میشه هنوز همسفری ها زنگ میزنند و پیام میدند که حتی سن هاشون از مامان منم بیشتره و قسم میخورند که تو زندگیم همچین سفری نرفته بودیم که انقدر بهمون خوش بگذره و بخندیم شاد باشیم
فکر کن سفر مشهد که همشون فکر میکردند باید گریه کنند تا سبک بشند حالا با خنده ها شون سبک شدند
با اون لحظه ای که حرف از خدا میزدم و بعضی هاشون میگفتند خدارا چقدر قشنگ تفسیر میکنی میگند استاد خوب بوده میگند می بوده میگم استاد عباس منش
من خدارا هر لحظه با جون دل خدا را دیدم چقدر ازم دلبری کرد
چقدر عشق بازی کردم تو صحن ها باهم
این خدا آرام جان منه نمیزارم کسی با باور های دایناسوریش و قدیمش خدای منو ازم بگیره
دوستت دارم سمیرا جان
من اهل اصفهانم نمبدونم شما اهل کجایی ولی امیدوارم یه جایی که فکرش رانمیکنم ملاقاتت کنم
من ازصمیم قلبم خوشحال شدم بابت سوپرایزهمسر گلت،خط به خط کامنتت روکه میخوندم هرلحظه خودم روکنارت تصورمیکردم،اون حس قشنگ سوپرایزیه همسرفوق العاده باآوردن دست گل به سمتت،ازاون جالبترسوپرایزدومت بودکه وقتی خوندمش کلی جیغ کشیدم وذوق کردم،خدای من چقدرشگفت انگیزه تجربه یاین لحظه ی زیبا
واقعافوق العاده بوده سوپرایزهمسرت،قدرخودت روبدون قطعالایق بیشتروبهترازاین هستی،خوشحالم که احساس لیاقتت روبه نسبت قبل خیلی خیلی عالی تونستی بالاببری تادرمداراین خوبیهاقراربگیری،همیشه دستهای خداوندمهربان ودلنشین هستن ،همسرت هم قطعادستی ازدستان خداوند توی زندگیته،قدرش روبدون باتمام قلبت
خیلی خیلی ذوق کردم وخوشحال شدم یهویی قندتودلم آب شد،عارفه جان خوشگل من خیلی دوستت دارم،باتمام قلبم عاشقتم
یه واقعیتی رومیخوام درباره خودم بگم:چندروزبودکه تصمیم گرفته بودیم بریم مسافرت اونم کجا؟ اصفهان
همش به خودم میگفتم کاش کسی روبشناسم که اهل اصفهان باشه تاازش جاهای فوق العاده اصفهان روبپرسم وتوتایم کمی که داریم اززیباییهای اصفهان لذت ببرم،جاتون خالی دیشب یه مهمان سرزده داشتیم که ازسفرشیرازواصفهان داشت برمیگشت بین راه اومد خونمون(اومدن اینهاهم برام یه نشونه بود،اینکه مدارم داره بالامیره چون برای اولین بارخودرووارداتی بیگنیتی که دومیلیاردتومن ارزش داره اومدتوی حیات خونم،خدایاشکرت)کلی ازقشنگیهای اصفهان گفت،به ماگفت واسه رفتن به اصفهان من یه دوست دارم که ساکن نجف آباده میتونه اونجاکمکتون کنه تاهمه ی جاهای دیدنیش روبرین ،ازش تشکرکردم وخوشحال شدم ولی تودلم گفتم کاش کسی باشه که من باهاش راحت باشم،بعدگفتم خداخودش جورمیکنه اون آدم رو،الان که گفتی اهل اصفهانی وااااااای باورم نشمه،چقدرزودبه خواستم رسیدم،عزیزم من عاشقتم رب جهانیانم من عاشقتم
همش زیبایی وقشنگی لطف خداست،اینجابهشت منه بایه وسعت بی نظیر،منم مثل استادوسط بهشتم بااین تفاوت که بهشت استادخصوصی وشخصیه ولی مامن عمومی هست وهمه جورآدم زیباتوش رفت وآمدمیکنه
هروقتی ازسال که گذرت به اینجاخورد منتظرم تابهم خبربدی که میایی به دیدنم تامن ازشدت ذوق فقط شکرخداروبه جابیارم بابت ذاشتن این دوست خوش فرکانس ودوست داشتنی
درپناه رب جهانیان شادباشی وزندگیت پرازسوپرایزهایی که خدابرات میچینه باشه
گاهی نشون دادن احساس آدم توی پیام نمیگنجه. اینکه آدم حتما وقتی میبینه این قانون بدون تغییر خداوند برای همه جواب میده آدم به وجد میاد
اینکه خود ما برای تیک زدن خواسته های همدیگه به هم وصلیم و واقعا هر کدوم فقط قطره ای هستیم از یک اقیانوس
من تو کامنت قبلی ندای الهیی بهم میگه بگو اهل کجایی و بگو انشاالله ببینمت بعد سمیرای جان میاد میگه میخوایم سفر بیایم اصفهان و عارفه هم که بچه اصفهان و عاشق طبیعت و طبیعت گردی
سمیرا میگه اهل شمال کشور و اون زیبایی هاشه خبر نداره عارفه عاشق شماله و دست کم باید درسال یکبار را سفر کنه و هر بار جاهای جدیدش را بره
ببین ما هممون برای هم نشانه ایم
و چه باشکوه هست این سیستم عادل خداوند
خیلی فکر کردم که چطور و چگونه میتونم جایی تو را ببینم متاسفانه راهی به ذهنم نرسید چون اینجا شرایط گذاشتن شماره تماس نیست
وگرنه من جز خواسته های قلبیم بوده یک دوست خوب و مثبت داشته باشم و باهم زمان های زیبایی بسازیم
سمیرای جانم خود شهر اصفهان همانطور که خودت میدونی بناهای تاریخی زیادی داره که اگه رودخونه را باز کنند پل هاش هر کدوم جذابه. میدان امام هم که خودش یه آرامش خواستی داره که پیشنهاد میکنم عصر به بعد برید که آفتاب اذیتتون نکنه و شب اونجا ببینید
و برای نشستن و تفریح دنگ بیشه ناژوان را بهت پیشنهاد میکنم که تو این قصر بیشتر مسیر جاده کنار رودخونه گل های بنفشه کاشته شده که فوق العاده است
و تو برنامه نشان بزن پل نصر یا باغ پرندگان که به سمت اون جاده که میگم هدایت بشی
اینا که گفتم مکان های رایگان هست و جاهایی مثل آکواریم. منارجنبان و…. میشه پولی.
ولی اگر حاضر باشی به سمت خارج اصفهان هم سفر یک روزه ای برای تفریح و ناهار خوردن داشته باشی بهت گرم دره را پیشنهاد میکنم که دنبال رودخونه اصفهان هست و به سمت چادگان میشه فقط آخر هفته ها نرو که خیلی شلوغه.
چهار باغ عباسی را هم از دست نده از سمت میدان امام حسین به سمت پل سی و سه پل یک مسیر پیاده روی و جذاب و تاریخی و با آرامش با کلی مغازه های خوردنی و پوشاکی و… که حال و هوای خوبی داره
و در کل به قول قرآن آیه 29سوره مؤمنون اگه درست گفته باشم میگه خدایا بهترین منزلگاه را برای من در نظر بگیر
ممنونم بابت اطلاعات دقیق وکاملت،فعلابه خاطرشرایط آب وهواسفرکنسله ولی حتمایه روزی میام وکنارهمون گلهای بنفشه باهات قرارمیزارم وازنزدیک میبینمت وبابت داشتن این چنین دوست ارزشمندی شکرخداروبه جامیارم،مشخصه که قلب مهربونی داری اسفندماهی جان
هرزمان مسیرت به بهشت عزیزم مینودشت جان افتاد،بهم خبربده،شهرمون فقط یکدونه پلیس راه داره قطعا منتظرمیمونم تاروی ماهت روببینم،دلم میخواست شرایط فراهم بودبرای دردسترس بودن شماره تلفنت تابتونم هرروزباعشق باهات صحبت کنم وازت یادبگیرم واحساس قشنگت رودرک کنم
چقد این رفتار شما شبیه کاری که من در برنامه نویسیم انجام میدم بعضی وقتا جواب یک مساله نمیاد و من صبر میکنم و مقاومت نمیکنم
بعدش که جواب میاد باخدم میگم اهههه چقدر مسئله اسونی بوده این غولی که برا خدم درست کرده بودم
حالا دیگه یاد گرفتم هروقت سخت میشه میگم ینی مسیر اشتباهه پس صبر میکنم رهاش میکنم و در مسیر جدیدی شروع میکنم و بعدش یه روز دو روز یه هفته یه ماه یسال بعد جواب میاد که اکثرا زود اومده یه حسی بهم گفت مانیتور رو خاموش کنم و بنویسم انگار خدا خدش برام مینویسه چقدر ارومم چقدر خوشحال
این ارامشم رو مدیون همین سپردن به خدا هستم و هروقت هرچیزی شده هرموفقیتی بدست اوردم اعتبارشو به خدا دادم و گفتم بابا تو همینا رو چندسال پیش هم میخاستی و همینقدر تلاش میکردی اما چرا اون موقع نمیشد پس ببین تو که همون ادمی فقط خداای تو عوض شده
و این باعث میشه وقتی یه مشکلی پیش میاد هم بسپرمش به خدای خدم و اروم باشم که خدا خدش کاررارو برام انجام میده
به همین زیبایی
این فایل تلنگری بود به من برای اینکه خدم رو پیدا کنم بار دیگه و از اخم و غره های دیگران رعب نیفته در دلم حالا اون نفر میخاد پدرم باشه صاب کارم باشه یا هرکس دیگه
نمیدونم چی میخام فقط قلبم خیلی ارومه و یه حسی بهم میگه همه چیز درست میشه البته که درست هست اون چیزیایی که میخام درست شن
میخام گریه کنم
نعشه الهی هستم و ایبن به هیچ چیزیی در دنیا نمیدم
این موهبت رو به هیچ ارزشمندی دنیایی نمیمد
البته که دنیا و خدا و همهم یکی هستند
هر ارزشمندی هست از خداست حتی ارزشمندی پیش دیگران هم از خداست
این الان بهم گفته شد
قلبم گفت بیام کامنت بنویسم
اصلا من وارد سایت شدم که برم یکار دیگه انجام بدم اما یه جسی گفت این فایل رو گوش بده و بعدشم نتونستم کامنت ننویسم
ولی ازوقتی توی مسیرشما اومدم اصلا نمیخوام که کسی روسرجاش بنشونم،اصلا کاراطوری پیش میره که خودبه خود درست باشه واگه درست نباشه سعی کنم تذکر لازم رو بدم،به قول شما سمت خودمو انجام بدم وبقیشو به او بسپرم
ومطمئن باشم که خودش درستش میکنه.
چند روز پیش درمورد یک پول خانوادگی به مشکل برخوردیم ،وقتی که خواستیم جمعی حرف بزنیم ،ازخواخواستم که هدایتم کنه حرفای مناسب بزنم بدون اینکه دل کسی رو برنجونم،ووضوح وشفافیت رو بطلبم
وقبلش بوسیله یک تلفن اطلاعاتی بهم داده شد،
وازطرف شخصی داده شد که اتفاقا ذینفع طرف مقابل بود
خلاصه حرفها خیلی تاثیرگذار ومناسب گفته شد .وهمینکه خوشحالی میومد که خوب گفتی؟!
یه چیزی درمن میگفت تو که نگفتی،
دیدی وقتی میسپاری به خدا وازاون کمک میخوای چطوری پیش میره.؟
وبعد ازاون هم ذهنم رو سعی کردم آزاد باشه وباحس خوب ونگاه مثبت نگر،
منتظر نتیجه باشم.
نتیجه هنوزنیومده ولی به خودم وخدای خودم گفتم حتی اگراین نشه اونقدر نعمت وثروت خدا بهم داده ومیده که همش باید شکرگزارباشم.
بعد امروز داشتم توی هوای عالی گرگان میرفتم النگدره
با واحد رفتم وداشتم باخدای خودم حرف میزدم.
بهش گفتم خدا جونم من بطورشفاف میخوام که آزادی مالی،زمانی ومکانی داشته باشم همراه باتوحید ولذت(اینو بگم که من دوسه ساله معنی قلبی توحیدو درک کردم وخیلی اش لذت میبرم،برای همین یکی ازخواسته هامه که دائم درکم بیشتربشه وازاین درک لذت ببرم)
خلاصه داشتم ازهوای عالی ومنظره عالی وصدا چهچه پرنده ها کیف میکردم وباخودم حرف میزدم که یه جرقه توی ذهنم زد وبلند گفتم
دیگه چی میخوای بگو دیگه چی میخوای؟تو با آزادی مالی کامل اومدی گردش،واین مسیرو باهروسیله ای که میخواستی میتونستی بیای ،
پیاده، واحد ،تاکسی ،،اسنپ،شخصی،
تا یه واحددیدی سوارشدی
جسمت سالم بود که اومدی،هیچکس مانعت نشدکه حتی بپرسه تودیشب ازسفراومدی چرا میری؟
زمانت ازاد بود که استرس دیرشد زودشد رونداشته باشی
الان داری ازتوحید حرف میزنی وفایل تو حیدی هم شنیدی ویکدنیا هم لذت میبری ،
دیگه معجزه به چی باید بگی که یکساعت نیست خواستی وباجزئیات داری میگیری؟
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان گل
مدتی بود شاید یکی دوماه که میدیدم خدای من ، کیفیت کارام بالاتر رفته( ویدیو هام ) ، محصولاتم با کیفیت تر شده …
ولی ورودی مالیم کمتر شده ، اون اتفاقات معجزه آسا انگار کم و کم و کمتر شده و قطع شده
خیلی میگفتم به خدام به خودم این چیه خدایا تو میدونی تو میدونی تو گفتی اجابت میکنی درخواست منو ….
بعد متوجه شدم الان که پسر یادته یکی دو ماهه که اون باور های توحیدی رو اصلا کار نکردی ( بنا به دلایلی )
یادته با اینکه باور های الان رو نداشتی ها که نسبت به قبل بهتر بوده ، کارات به کیفیت الان نبوده ولی در و دیوار پول و موفقیت و نعمت و ثروت وارد زندگیت میشد
بعد رفتم اون باورا رو گوش دادم که با صدای خودم و تجربیات خودم و صدای استاد عزیزم بود
دیدم آره ، این همونه ، این خودشه
یادمه یک مشتری جور شد برام هدایت شد ، که اصلا من پیامشو متوجه نشده بودم یک هفته از پیامش گذشت و هدایت شدم بهش که عه مشتری دارم :)
بخدا ، به اندازه 6 نفر ازم خرید کرد یعنی انتظارم این بود که یک بسته از پودر چمن مصنوعی برای هنر بگیره ازم که قیمتش 45 بود ، تهش دوتا
یا رفیقم بره سیستم گیمینگ بگیره ، سیستم گیمینگ قبلیشو بده به من! چرا آخه؟ خدا
داستانش هم معجزه آسا بود که چه اتفاقاتی افتاد که این نعمت خدا بهم رسید
یا تو ستاره قطبی درخواست ورودی مالی بیشتر میکردم پدر بزرگم بدهی به پدرم رو میگفت بده به رضا
یا مادرم همینجوری کارت هدیه میداد بهم پول به کارتم میزد ، خداشاهد بدون اینکه درخواست کنم ازشون
این توحیده ، این خدا بود اینکارارو انجام میداد برام و انجام میده همیشه وقتی بهش توجه کنم کردیت تمام موفقیت هامو بدم بهش
تو دروازبانی که سالن میرم واقعا سیو هایی کردم که خودم میموندم که دستمو اینجوری کردم خودمو پرت کردم گرفتم یا گل میخوردم و از وقتی که میگفتم خدایا کمکم کن عالی دروازبانی کنم یک لول عوض میشد گلریم
بارها شد که داشتم تولید میکردم یا هرچی حسم میومد که ادامه نده ، ادامه میدادم قشنگ خراب میکردم
یا میگفتم برم گیم بزنم یکم تنوع بشه حسم میگفت الان نه ، بعد بازی میکردم نت قطع میشد کلا داستان میشد
یا سر اینترنت خریدن ، که قدرت رو داده بودم به اون افرادی که باید کار فیبر نوری رو انجام میدادن و خیلی طول کشید شاید دو ماه بعد گفتم نه ، خدا مالکه اون کارا رو انجام میده ، اون انسان ها هم دست خدان و از عمد نیست که کارهای منو انجام نمیدن حتما یه چیزایی پیش میاد یا هرچی با احساس خوب قدرت رو دادم به خدا ، خدا شاهده توی 4 یا 5 روز انجام شد تموم شد و رفت
واقعا همه اش همینه ، توحید ، خدا ، قدرت مطلق
و این مهمه که من هر روز اینو به یاد بیارم که چه چیزی هایی رخ داده برام و دلیلش چی بوده
تمام موفقیت هام به خاطر خدا بوده ، بدون تعارف ، بله من قدرت یادگیریم به شدت بالاست ولی میام به موفقیت هام نگاه میکنم به تمام کارهایی که انجام دادم نگاه میکنم میبینم فقط خدا بوده ایمان به اون بوده که اون اتفاق رو رغم زده
از سایت و اپ زدن بدون دانش ، تا رفتن توی تریل به تنهایی و شب جنگل کمپ زدن و تمرین آگهی بازرگانی و ایده هایی میده که کارام خوشگل تر میشه و فروش هام و ساب و لایک ها و هرچی
کاملا درست است همان گونه که سخنان استاد عزیزمان در این فایل باز هم به یادمان آورد که قدرت مطلق از آن خداوند است و این جمله معروف که تو که تیر نینداختی، خدا…..که واقعا در کامنت شما هم داشتن این احساس کاملا مشخص بود.
سلامتی، موفقیت، و ثروت را برایتان همواره خواهانیم.
من خیلی خیلی از کامنت عالی شما و نتایج فوق العاده ک گرفتید لذت بردم و اون انرژی بالایی ک دارید توی همین کامنت مشخص بود و منو وادار کرد تا برم با جزئیات تمام بابت امروزم سپاس گزاری کنم و همین موضوع باعث شد ببینم که چقدر خدا برای منم معجزه فرستاده اما چون به نظرم کوچیک بوده اصلا بهش اهمیت ندادم و زود ازش گذشتم، یه نمونش این بود ک دو هفته پیش یه کاری برام پیش اومد باید دوبار با خانواده میرفتم تهران و زود برمیگشتم ما با ماشین شخصی یکی از دوستای داییم رفتیم و دیروز ک به داییم گفتم هزینه اون دوبار تهران رفتن رو از دوستت سوال کن بهم بگو تا واریزکنم گف دوستم گفته من پول ازشون نمیگیرم گفتم چرا گفته مهمون من و هرچقدر داییم اصرار کرده گفته نمیگیرم، من فقط شکه بودم اگه این معجزه خدا نیست پس چیه؟ از جایی ک فکرش رو نمیکنیم برامون روزی میفرسته
خیلی هدایتی کامنتت رو خوندم یعنی اینم کار خداست که میخواست قلب منو محکم کنه .
دیشب کمی حالم گرفته شده بود به خاطر شرکی که توی وجودم شکل گرفته بود و من امروز جوابمو گرفتم هم از کامنت خودم و هم از کامنت شما
منم جایی هستم که از لحاظ دید محل کارم و رفت وآمد خیلی شلوغ نیست ولی درمدتی که هستم تمام کسانی که اومدن سمتم هدایتی بودند ومن اطمینان کامل پیدا کردم فقط خداوند برام داره مشتری میفرسته شاید وقتی کاملا توکل میکنم خیلی بیشتر و گاهی کمتر ولی باخوندن کلام شما ایمانم قوی تر شد که من باید همینجا ادامه بدم و بعد خداوند خودش برام بهترین ایده رو الهام میکنه که الانم یکسری ایده ها دارم ولی منتظر زمان درستش هستم .
میخوام به خودم یادآوری کنم که چطور اینجا مستقر شدم و تمام کسایی که اومدن بدون هیچ تبلیغاتی بدون هیچ تراکتی بدون هیچ کارفیزیکی ازطرف من
کاملا هدایت شدند.
میخوام بگم من این کار رو و قدرت رو دادم به خدا برخلاف 99 درصد جامعه و دیدم که جواب میدهد و میخواهم مسیرم رو ادامه بدم چون تا زمانی که به درآمد خوب نرسم مکانم رو عوض نمیکنم میخوام به خودم ثابت کنم وقتی اینجا با این شرایط تونستی دیگه هرجایی براحتی میتونی و مثل آب خوردن میشه
من خودم رو به خدای مهربانم سپردم و سعیم بر بهترین کار وخدمت برایمشتریم هست و میدونم اینجایی که هستم رو تبدیل به گلستان بکنم مهمه خدایی که دردل زمین روزی میرسونه به اون حشرات چطور من نتونه روزی برسونه چه اهمیت داره تو کجا باشی ایران باشی آمریکا باشی آفریقا باشی توی شهر باشی روستا باشی توی جایی دورافتاده باشی که دسترسی بهش سخته توی قطب باشی توی قعر دریا باشی آخه یه فیلم مستند دیدم از یه قارچی که زیر زمین رشد میکرد و این قارچ باید یک نوع برگ خاصی رو میخورد برای رشدش ولی اون که پا نداشت که بره اون برگ رو بچینه وبخوره میدونی چطور اون برگ بهش میرسید
واقعا برگام ریخت وقتی دیدم که یک نوع مورچه بسیج شده بودند میرفتند اون برگ رو از درخت جدا میکردند و میاوردند به این قارچ که حفرهایی داشت میدادند و اون قارچ رشد میکردومورچه ها اونجا زندگی میکردند
آخه حیرت انگیز اگر نیست پس چیه
زیر زمین رو بهش احاطه داری قعر دریاها رو بهش احاطه داری
منکه اشرف مخلوقاتتم چطور میشه ازمن یادت بره چطور میشه منی که دارم تلاشمو میکنم منی که دارم خودسازی میکنم رو از یاد ببری .
من اینحام شاید یه سر سوزن توی این کیهانت باشم شاید هیچ ولی وقتی میفهمم بهم توجه داری حالم خوب میشه وقتی مشتری من میشی حالم خوب میشه دیگه چی میخوام
باورتون میشه یه عیدانه دولت ریخته بود ولی من چون اصلا توی اخبار نیستم توی شبکه های اجتماعی نیستم اطلاعی نداشتم
ولی ببینین که چطور یک نفر به من زنگ بزنه بهم بگه فلانی یه عیدانه ریخته شده اگه تا آخر امشب نری خرید کنی میسوزه بیا فلان فروشگاه من رفتم اونجا خرید کردم توهم بیا اونجا خرید کن همین امشب بیای
حالا من مات ومبهوت به همسرم گفتم باور نمیکرد باهم رفتیم فروشگاهی که بهمون آدرس دادن و گفتن آره برین تا این سقف هرچی میخواین بردارین وماهم رفتیم کلی خرید کردیم وقتیم اومد حساب کنه دقیقا همون مبلغی که قراربود خرید کنیم نه کمتر نه بیشتر و ما بدون ریالی پول با کلی خرید اومدیم خونه .
ببین باهات چکار میکنه
پس به خودم میگم زهرا ازهمینجایی که هستی باید موفق شی از همینجایی که هستی باید لذت ببری وایمان داشته باش که روزی رسان روزی تو رو میرسونه .
خدایا ممنونم که باهام حرف زدی
خدایا ممنونم که سینه مو بازکردی
خدایا ممنونم که هر لحظه درمن جاری هستی
ازت ممنونم دوست خوبم که باعث شدی به یاد بیارم فقط تکیه گاهم خدا باشه .
سلام به خانوم علیپور عزیز و دوستانی که کامنت گذاشتن
اینقدر حس خوب گرفتم و یه جورایی متحیر شدم و بعدش آگاه و آرام شدم که چطور اینقدر افراد تاثیر گرفتن( الهامات خدا )
دوست داشتم برای همه عزیزان کامنت بزارم ولی وقتی کامنت شمارو خواندم ، خدا باز هدایتم کرد
“از همین جایی که هستی باید موفق شی از همین جایی که هستی باید لذت ببری”
واقعا این اصله ولی خب خیلی خیلی راحت فراموشش کردم تا الان و یک پستی دیده بودم تو اینستاگرام که گفته بود : تو فکر میکردی به این چیزایی که الان داری برسی ، خوشبخت میشی.
دوبار تکرار کرد و اینو فهمیدم که باید از همین داشته ها لذت برد از این پدر مادر این قهوه این سکوت شب ، این ماکت هام ، چهره یونیک و منحصر به فرد هر انسان ، چهره های زیبای خانوم ها ، بازیگوشی یک بچه ، این تن سالم که وقتی بیمار میشه آدم چقدر درک میکنه و بقیه اش حل شده است ، اتفاقات و هدایت ها و خواسته ها اجابت میشه
خدارو شکر واقعا واقعا به هرچی که خواستم رسیدم ( در یک یا دو سه مدار بالاترم )
از گوشی و سیستم و شرایط مالی بهتر و روابط بهتر با خانواده و …
فقط به یک چیز دلخواهم نرسیدم که اونم مربوط به شرایط مالیه
فقط دلخواهم نیست ، نه اینکه هیچ پیشرفتی نکرده باشم و خب مدتی بود که توجهم حقیقت رو این قضیه بود و هزاران نعمتی که داشتم و موفقیت هارو نمیدیدم ولی این یدونه شرایط نا دلخواه رو فقط میدیدم.
در مورد روزی رسان بودن خداوند که مثال واقعا بینظیری بود که استاد هم گفتن :خواسته ، قبل اینکه بهش برسی معجزه آساعه ولی وقتی بهش میرسی میبینی کاملا منطقیه
این قدرت خدارو نشون میده که با استفاده از قوانین چجور اون خواسته رو اجابت میکنه حالا میخواد خواسته یک قارچ باشه یا خواسته من
چیزی که خیلی بهم کمک کرده و واقعا نگاه و حالمو دگرگون میکنه و سطحمو میبره بالا
احساس لیاقت به خاطر وجود خدا در من و مسخر کردن آسمان ها و زمین و مهر تاییدش با آیه ها در این زمینه و بعد مثال های توحیدی از استاد و خودم
واقعا منو قرص و محکم میکنه
خدارو واقعا سپاسگزارم که خودش گفت ، خودش داره الان هم میگه خودش هم باز منو هدایت کرد
به نام خداوند هدایتگر به مسیری که بنده هاش انتخاب میکنن
سلام استادعزیز وارزشمندم
میخواستم باره دیگه ازتون سپاسگزاری کنم بابت این ده فایل توحیدی،ونمیدونید که من چقدر باهرکدوم ازین فایلهای توحید عملی اشکها ریختم و خاطراتی که شرک ورزیدم و نتیجشو دیدم به یادخودم اووردم،و چقدر بیشتر به خودم اومدم که هیچوقت خدارو مقصر اتفاقای بدم ندونم
استادوقتی بارداری دومم رو بخاطر مشکل فرزندم ازدست دادم،چقدر خودمو ضعیفو محتاج خدا دونستم،چقدر فهمیدم من هیچچی نیستم و خدا به یک آن میتونه اون چیزیو که بابتش سپاسگزارنیستیم رو راحت بگیره
یادمه ایام عیدبود من چهارماهم بود،مامانم اینا رفتن مسافرت و ازمن خواستن که مغازشون رو مدیریت کنم،مامانم قبل ازینکه حرکت کنن بهم گفت مواظب خودتوبچه باش،وسایل سنگین بلند نکن…
من در جواب مامانم گفتم بابابیخیال منو بچه ی توشکمم ضد ضربه ایم خیالت راحت،من کوهم جابجاکنم چیزیم نمیشه!!
الان که یادم میوفته هم افسوس میخورم به حال خودم که باچه غروری گفتم،هم اینکه درسشو خدا خیلی خوب بهم داد،و بااین مشکلی که فرزندم پیداکرد ومجبورشدم بارداریم رو ماه پنجم ختم بدم،انگارحرف خدارو تازه میشنوم که بهم میگه یادته میگفتی منوبچچم ضده ضربه ایم،پس چرا خودتو هیچدکتری نتونستید اونو نگهدارید،پس چجوری شد که بایک مشکل کوچیک انقدر همه چیز جدی شد و دکتر سلامتی بچت رو جواب کرد و گفت این خوب بشه نیست
یادته چقدر تحت تأثیر حرفای اطرافیان قرارمیگرفتی که چرا این فرزندت هم دخترشد،کاشکی که پسر بود وتو ناراحت میشدی،بجای اینکه درجوابشون بگی من یه تار موشو بلد نیستم درست کنم،،اون خدای منه که برهمه چیز تواناست ومن نمیتونم توکاره خدا دخالت کنم
تمومه اینارو خدابهم گفت ومن مانند یک فرد حسرت خورده،وافسوس گر فقط اشک ازچشمانم ریخت و ازخدا طلب مغفرت خواستم وگفتم خدایا من رو ببخش و به هرخیری که ازتو به من برسه فقیرم،محتاجم،ضعیفم،ناتوانم،مدیون لطف بی انتهای توام
توبزرگی،توغفوری،تو ستارالعیوبی،تو بخشنده ی بزرگواری،من رو ببخش،خدایا تورو به بزرگواری خودت قسمت میدم که هیچوقت منو به حال خودم رها نکن که بنده ی خاروزبونی میشم وهیچ کس جز تو نیست که میتونه به من عزت بده،قدرت لده،فرزندسالم بده،پسربده،دختربده،همه وهمه ازخودته و من ناتتتواانم،،یاللطططیف ارحم عبدک الضعیییف برحمتک واسعه یاارحم الراحمین
استاد روم نمیشد اینجا این موضوع رو بگم،ولی پا روی نجواهای ذهنم گذاشتم،وخواستم به این شرکی کهورزیدم جلوی همه اعتراف کنم،و بگم که چقدر ضربه بدی ازین ماجرای شرک ورزیدنم خوردم
نمیدونم،نمیدونم
ولی حداقل خودم متوجه اشتباهم شدم و خودم رو بخشیدم و از خداهم خواستم منو ببخشه،مطمئنم خدامنو زودتر ازخودم بخشیدم و ان شالله بااینهمه شرکی که ورزیدم و زود متوجه این شرک شدم و کنترل ذهن کردم و تونستم با غم ازدست دادن فرزندم کناربیام و خیلی زود خودمو جموجور کنم،خدا اجربزرگی رو برام درنظرگرفته باشه
خدایاشکرت خدایاشکرت که منو بیدارکردی،وبهم شهامت دادی تا به گناهم اعتراف کنم
امروز چقد عالی بود استاد جانم ازت ممنونم که به حرف دلتون گوش دادید واین فایل رو برامون آماده کردید
خدایا من نمیدونم تو همه چیو میدونی تو درمن جاری شو تا بنویسم .
چقد وقتی در مورد توحید حرف میزنید حالم خوب میشه آرامش میگیرم دیگه هیچ نگران نمیشم .
استاد استاد جانم دوست دارم روزها پای صحبتهات بشینم و گوش بدم .همین فایلو بارها گوش دادم و کلی حالم خوب شد .
منم کسیو جز خدا ندارم توی شهری که هیج کسیو نمیشناسم توی محله یی هستم توی مغازه ای یه جای کوجک و خلوت فقط امیدو توکلم به خداست و ازش خواستم مشتری من بشه و باورت نمیشه وقتی مشتری میاد میگه آدرست رو یکی بهم داده ومن همون موقع بهش میگم آره کارتوست منکه کسیو نمیشناسم .
استاد جانم وقتی میخواستیم ماشین بخریم یه روز خدا مارو هدایت کرد به جایی که مرکز خریدو فروش ماشین بود و ما اصلا خبر نداشتیم که قراره اونجا بریم و همونجا ساینای عزیزم رو خریدیم اونم کاملا هدایتی
و بعداز یک ماه قیمتها افزایش پیدا کرد که اگر خرید نمیکردیم نمیتونستیم این مدل ماشین رو بخریم
آره خودم وقتی نگاه میکنم تمام زندگیم جلوتر از من حرکت کرده و بهم راه رو نشون داده
میخواستیم بریم سفر و من فقط تصویر سازی کرده بودم ونمیدونستم که چطور قراره به سفر جنوب بریم
وخدا تمام کارها رو برام انجام داد و مارو به این سفر برد با کمترین هزینه ولی به بهترین شکل ممکن تمام دیدنیها رو دیدیم و به جاهای بسیار زیبا هدایت شدیم
الان که برگشتیم همش با خودم میگم فقط روی شانه های خدا سوار شده بودم و به این سفر رفتم کلی خرید کردیم کلی لذت بردیم کلی تفریح کردیم تمام اون تصویرسازی هایی که کرده بودم برام اتفاق افتاد
ولی به بهترین شکل ممکن .
خودم اشکم در میاد وقتی یادم میاد که چه جاهای زیبایی رو دیدم واین نتیجه ی دیدن و تحسین کردن جاهای زیبا بود .
خدای خوبم من هیچی از خودم ندارم همه ی زندگیم وجودم بچه هام خونه م ماشینم نفسهام جسمم قلبمم
همه از آن توست .
امروز مهمان داشتم برای نهار صبح که بیدار شدم توی ستاره قطبیم از خدا خواستم که غذایی بهم بگه درست کنم که خوشمزه و باب میل مهمانم باشه و منم انجامش دادم .
ظهر که مهمانم اومد و من غذا رو آوردم ازم پرسید از کجا میدونستی که من دوست داشتم امروز این غذا رو بخورم منم چشام اشکی شد بهش گفتم من از خدا پرسیدم باورتون میشه واقعا اگه این حرفا رو به کسی به غیر بچه های سایت بگم شاید باورشون نشه ولی میدونم که شما باورتون میشه .
سفر به جنوب جزء بهترین سفرهام شد که هیچ وقت از یادم نمیره .
بچه ها میدونین چرا اینقد دریای جنوب آرام بخشه
چرا دوست داری ساعتها بهش زل بزنی
چرا اینقد کنارش آرومی
من فکر میکنم چون به اقیانوس وصله ومن وقتی از یک اقیانوس اینقد آرامش میگیرم وقتی به خدای خودم وصل بشم ببین چی میشم
همش این جمله تو ذهنم مرور میشه توبهش وصل شو ببین چه کارا که برات میکنه .
استاد جانم بیشتر برامون بگو بیشتر ازش حرف بزن که وقتی ازش حرف میزنی تمام وجودم آرامش میشه
عین یه بچه که توی آغوش مادرش اینقد راحت خوابیده منم احساس میکنم توی آغوششم و نگران هیچی نمیشم .وای خدای من چه حس قشنگیه
خدایا من اینجا توی این شهر تنها کسی که میشناسم تویی لطفا منو تو آغوش خودت بگیر من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم .
زهرا جان عزیز از خوندن کامنتت بسیار لذت بردم و به دلم نشست، وقتی گفتی خدا تو مشتری من شو و از خدا پرسیدی چه غذایی درست کنم ، خوشا به سعادتتون که انقدر حضور خدا رو در زندگیتون لمس میکنید، و سرشار از آرامش میشید در پناه خدا باشید و ممنون که کامنت میذارید و انقدر صادقانه مینویسیدو به ارامش من که خیلی کمک کرد
بادیدن نقطه ی آبی رنگ کلی ذوق کردم راستش کلا از کامنتی که نوشته بودم فراموش کرده بودم شما باعث شدید دوباره بخونمش واقعا کلام من نیود والان که صدای خدارو از نوشته ی شما شنیدم خیلی حالم عالی شد واشکم جاری شد فهمیدم که خدا جوابمو داده
استاد راجع به نحوه آشنایی دوستان با استاد فرمودند.من می خواستم تجربه خودم را دراین باره به اشتراک بگذارم.
من آخرین روزهای سال 99در کلاس تفسیر قرآن استادم درباره آیه 6و7سوره لیل صحبت کردند و این صحبتها خیلی روی من اثر گذاشت.در آن زمان من با دوستانم راجع به شکرگزاری و توجه به نکات مثبت صحبت می کردیم چون استادم در تفسیر این آیه ها تاکید به توجه به نکات مثبت افراد و زندگی داشتند وتوجه من به این مسأله جلب شد.یکی از دوستان گفتند آقای به نام عباس منش هستند خیلی در این زمینه و شکرگزاری و قانون جذب کار می کنند و موفق هم هستند.من در اینترنت استاد جستجو کردم و به سایت ایشون رسیدم. ومطالبش را خوندم و به کامنت یکی از دوستان برخوردم که در کامنتشان درباره آیه 6و7سوره لیل (صدق بالحسنی و سنیسره للیسری)نوشته بودند من بارها این کامنت خواندم و با این کامنت مطمئن شدم استاد عباس منش انسان صادق و توحیدی هست و می شود به او اعتماد کرد(چراکه از سالها قبل راجع به قانون جذب و موفقیت مطالعه داشتم و برداشتم این بود که اینها همه یکسری تفکرات مثبت اندیشی است و اثری در زندگی ندارد). و همزمانی جلسه تفسیری قرآن درباره سوره لیل و آن مباحث با دوستان و این کامنت این دوست عزیز من را مشتاق و مطمین کرد که مسیر درست است .بعد از آشنای بیشتر با استاد متوجه شدم که آن دوست آموزه های استاد رو در متن کامنتشان گذاشتند . و از آن زمان تا امروز با استاد و آموزه های ایشون دارم زندگی می کنم.
خداوند خیلی شاکرم که من را همیشه هدایت کرده و از استاد عزیز برای اینکه آگاهی های نابشون بی دریغ در اختیار ما می گذارند خیلی سپاسگزارم.
کجاها خداونددرها رو برات باز کرده ومسیر رو برات هموار کرده ؟
من سال 97 که واقعا گم شده ای بیش نبودم وافسرده بودم وتو خونه جنگ جهانی داشتم وقدرت حل هیچ مسئله ای رو نداشتم وازدواج دخترانم که یه بت بزرگی شده بود برام واز خداوند وهمسرم شاکی بودم خلاصه خیلی مسئله داشتم با مذهب وحجاب چون همسرم خیلی مذهبی ودیدگاه مردم براش مهم بود تا این که ما هدایت شدیم به کلاس های الکلی های گمنام AA
تازه اونجا فهمیدم خدا کی هست وچه کارهایی میتونه بکنه ومن خودم بدون خداوند هیچی هستم طولی نگشید که من به یه آرامشی رسیدم که هیچ وقت تو زندگیم تجربش نکرده بودم شب سرمو که میزاشتم رو بالشت خواب میرفتم دخترام ازدواج کردن دوتا داماد خوب دارم ویادمه به خدا میگفتم من برای بچه هام نمیتونم تصمیم بگیرم خودت یکی رو بیار که نخام تحقیق کنم وهمه چی عالی باشه وبه خاطر تسلیم بودنم وباورم که خدامیتونه درها رو باز کنه وزندگی من افتاد روی غلطک تا این که حتی من که خانم خونه داربودم ویه ده هزارتومان هم تو حسابم نداشتم ترشی خونگی وآش خونگی درست میکردم ومیفروختم طوری شده بود که درآمدم از حقوق همسرم بیشتر شد ومشتری از هر جایی می آمد تا این که من فکر میکردم خودم دارم این کارها رو میکنم وغرور باعث شد که ما ذره ذره کارمون از دست بدیم ومتوجه هم نبودم تا این که به خودم که آمدم دیدم چه به سرم اومده وخودم نمیدونم وبه خاطر متواضع نبودن و مغرور شدن به توانایی های خودم
باعث شد که کارم رو از دست بدم
یادم باشه که هرچی دارم از خدا دارم ومن بدون خداوند گم شده ای بیش نیستم من با وجود خداوند وجود پیدا کردم
من با حضور خداوند حضور پیدا کردم
من با حضور خداوند نظم پیدا کردم
من با عشق خداوند عشق رو پیدا کردم
خدایا شکرت که مرا به این آگاهی ها هدایت کردی
استاد چه فایلی دقیقا من از دیروز تا حالا این فایل رو دارم گوش مکنم اصلا دارم دیوانه میشم که هر کاری که ما میکنیم باید کریتیشو بدیم به خداوند
همیشه یادم باشه اگر میتونستم کاری انجام بدم قبل از این آگاهی انجامش میدادم خداوند کارهایی برای ما انجام داده است که خو قادر به انجامش نبودیم
همتون وبه دستان پر قدرت خداوند میسپارم دوستون دارم
ازشما سپاسگذارم بابت کامنتی ک گذاشتی واقعا زیبا وتحسین برانگیز بود گویی خداوند با من صحبت کرد من فرکانس شمارو دریافت کردم واشک ریختم
هرجا هستی توحیدی باشی عزیزم
دقیقا من هم دیشب حس وحالی بهم دست داده بود قبل از خواب ب خدا گفتم خدایا پارسال من کجا بودم وامسال کجا همش ب لطف تو چقد زندگی من تغییر کرده واقعا چندسال دیگه من کجام وتو چ شرایطی هستم اگر ادامه ذهم ب این مسیر توحیدی
پارسال یک بچه داشتم امسال دوتا
پارسال زیورالات درست میکردم امسال خیاطی
پارسال قدم اول دوازده قدم بودم امسال دوره عزت نفس را خریدم
پارسال دعا میکردم خدا دورم کنه از افراد نامناسب
امسال با خانمهای موفق ارتباط دارم
خدایا سپاسگذارم بابت اینکه هرسال زندگی برای من راحتتر میکنی
سلام به دوست عزیزم فاطمه خانم ازت سپاسگزارم که کامنت مرا خوندی وحس خوبی بهم دادی وباعث شدی که دوباره من بنویسم من هروقت میخاستم بنویسم ذهنم میگفت مگه تو چه کارکردی که میخای بنویسی تو که هنوز ثروتمند نشدی توکه هنوز اون روابط عاشقانه رواداری ولی من خیلی نعمت دارم خدایا من هرآنچه دارم از آن توست من ذهنم همیشه میگفت بزار ثروتمند که شدی بنویس من یه خانمی بودم خجالتی ترسو ودیدگاه همه برام مهم بود همسرم توی ذهنم بت بود من زود رنج بودم مریض بودم ولی همیشه ته دلم دنبال خدا بودم همیشه میگفتم باید باایمان باشم همیشه ته وجودم یه حسی یه چیزی میگفت درست میشه وهمیشه داستانهای قرآنی ومعجزات رادوست داشتم همیشه دنبال یه راهی میگشتم دنبال حقیقت درونی ام بودم که به نقطه عجز رسیدم واز خدا خاستم که کمکم کنه ودرها به روی من بازشد من از الان 53 سال دارم هرکسی هربچه ای مرامیبینه فورا همکلام میشیم جالبه من قبلا اصلا میانه ای با بچه ها نداشتم الان همه بچه ها عاشق من هستن باورتون میشه من هرجا میرم بابچه ها بازی میکنم دقیقا با آدمهای پرانرژی رابطه برقرارمیکنم وبه من میگن چند سالته من میگم خودتون حدس بزنید میگن 40 سال من میگم درسته من استاد ازشما ومریم خانم سپاس گذارم بابت کلامتون که کلام خداونده حضورتون خداونده عملکردتون خداونده نعمتهات خداونده زندگیت خداونده روابطت خداونده خدایا هزاران بار شکرت من نعمت سلامتی کامل دارم من انرژی بالایی دارم استاد من فقط قرص تیروئید میخوردم اینم به خاطره این که مادرم وخاله هام میخوردن ومیگفتن ژنتیکی ماداریم تو هم باید تیروئید داشته باشی ومن باوجودیکه کل جسمم روحم سالم شده بود ولی قرص تیروئید رو میخوردم تا این که یه جایی گفتم اگر خدا تونسته این همه سلامتی بهم بده این همه کار
تو تک تک سلولهای بدنم انجام بده پس اینرو هم میتونه انجام بده که من نیازی نباشه قرص بخورم تقریبا یک سال پیش که دقیقا روزش یادم نیست که من دیگه از یه جایی حس کردم که نباید بخورم وبعد از یه مدتی همین طوری رفتم چکاب دادم ومخصوصا تیروئید ووقتی دکتر گفت تو اصلا تیروئید نداری باورتون میشه من چقد خوشحال شدم از وجود بابرکت خداوند که همه کار میتونه بکنه حالا من فقط از عینک استفاده میکنم واینرو هم از خدا خاستم که نور چشمانم بشه نصرالهی ومن راحت بدون عینک سپاس گذاری بنویسم وزیبایی هاروببینم ویه روزی بیام مثل داستان تیروئید براتون از کارهای خداوند بنویسم این چون همیشه بهم میگفتن چون بابات عینکی هست تو هم باید عینگی باشی ومن اینو نمیپذیرم وبه امید الله چشم من هرروز مثل عقاب تیزبین تر میشه واینارونوشتم که منطقی بشه برای ذهنم که همش مرا تخریب میکرد ونعمت هایم وکارهای که کرده بودم وتواناییهایم را ناچیز وکوچک میکرد از خداوند سپاس گذارم وهمیشه کارهایی که دیگران میگه نمیشه رو براحتی انجام میدادم وقتی برمیگردم به عقب میبینم که خیلی شجاع بودم خیلی جاها وارد ترسهام شدم ولی همیشه یه چیزی دردرون من میگفت اینکه چیزی نیست استادعزیزم اگر بخلم بنویسم یه کتاب میتونم بنویسم از تواناییهایم از مهارتهایم از دستپخت عالی که دارم مثل عزیزدل شما ومن مهارت ارتباط با هرکسی در هر جایگاهی باشه مهارت کوه رفتن پیاده روی کردن 6کیلومتر هم رفتم مهارت والیبال که 7ماه رفتم مهارت تمیز بودن مرتب بودن مهارت لباس خریدن ومهارت پوشیدن لباس که دخترم میگه مادر تو یه تیپهایی میزنی که من 23 سالمه نمیتونم بزنم ومن همه اینارو کرتیدشو به خدایی میدم که یه روزی از ته دلم صداش زدم وخودش رو بهم نشون داد از مهارت رانندگی که یه روزی آرزو داشتم خورم تنهایی رانندگی کنم وبرم خونه دخترم حالا خودم با ماشین میرم کلاس زبان وخداوند بهترین پارک درجای سایه وخنک بهم میده ومن که یه روزی آرزوم بود که شب راحت با آرامش بخابم آرزوم بود که بتونم راحت با همسرم حرف بزنم ودعوانشه راحت احساسم رابطم راحت درخواست کنم استاد عزیزم من آرزو داشتم که تو حسابم پول باشه وهروقت هرچی خاستم راحت بتونم خرید کنم حالا که نگاه میکنم میبینم من خودم 3 سال پیش دستگاه تصفیه آب خریدم با درآمد خودم چقد ظرف ولباس وکفش و؛؛؛؛خریدم چهقدر به بچه هام از پول خودم کادو عروسی وجشن تولد دادم وهنوز ذهن من میگه چه کار کردی مگه که میخای کامنت بنویسی باورتون میشه قبل اینکه بیام بنویسم دوست داشتم انگور بیارم بخورم همین الان همسرم انگور گذاشته تو پیش دستی برام آورد گفتم خدایا من میخاستم انگور بخورم ببین کار خدارو خدایا کمکم کن که شجاع تر توحیدی تر شادتر تروتمندتر وبا آبرو وعزت زندگی کنم خدایا میخام اسم مرا درلیست بهترین افراد خاصی مثل استاد عباسمنش وابراهیم خلیل الله بنویسی ومیخوام جز خاص ترین هایت باشم میخام جز خوبانت باشم میخام جز افرادی باشم که مفیدتر شادتر توحیدیتر وتسلیم تر باشم خدایا میخام کمکم کنی که همین جا بهشت رو هر لحظه تجربه کنم میخام طوری زندگی کنم که موقع مرگ هم با عشق وآرامش به دیدار الهی برم ازدوستان عزیزم فاطمه خانم سپاسگزارم از خداوند سپاسگزارم که فرصت نوشتن رابهم داد از خداوند سپاس گذارم که خودش گفت وخودش هم نوشت من هیچم دربرابر خداوند
سلام استاد خوبم سلام مریم عزیزم وسلام به همسفرهایم در این سایت الهی توحیدی
استاد خوبم چقدر این فایل به موقع بود خدایا شکرت برای این هم زمانی وهدایت من به این فایل
چند روزی میشه دلم گرفته بود بغضی در گلوم نشسته استاد که نمیدونم چم شده بود خیلی دلم میخواست حالم را خوب کنم ولی دوباره یه حس غریبی بهم دست میداد حس تنهایی در این دنیا، حس خستگی از این زندگی، دلم میخواست مرغ دلم را پرش بدم پرواز کنم سبک بشم اروم بگیرم واما امروز
صبح فایل را تو خونه دانلود کردم وتو سرویس در مسیر سرکار گوش دادم وچون فایل زمانش طولانی بود یه مقدارش هم بعد از ساعت نمونه گیری آزمایشگاه گوش دادم کارهام که تموم شد آخر وقت دوباره از اول نشستم فایل را با دقت گوش دادم استاد شما میگفتید ومرغ دلم به پرواز در اومد شما از خدا گفتید ومن تمام لحظاتی که خدا باهام بود را به خاطر آوردم وفیلم زندگیم از جلوی چشمام گذشت تمام روزهایی که در سختی و مضیقه بودم زمانی که طلبکارهای شوهرم می آمدند پولشان را میخواستند ومن دستم چاره کوتاه بود وتنها خداوند بود که همدم و همراهم بود دل اونها را نرم کرد وبه ما فرصت دادند خدا دل پدرم را آرام کرد تا به ما کمک کند پدر من در عمرش هیچ وقت مقروض نبود واز بدهی همسرم به شدت عصبانی ولی ناگهان آرام شد ومقدار زیادی به ما کمک کرد وجز خدا چه کسی میتوانست نظرش را عوض کند ومن دیدم که خداوند چگونه برای بنده اش کافیست
خداوند مرا قوی کرد پشتم ایستاد ومن بدهی ها را دادم
توانستم زمین بخرم وخانه بسازم واینها همه را از الله یکتا دارم
چند روزی بود به خاطر اینکه فکرم مشغول بود که ای کاش درآمد بالاتری داشتم ومن هم مثل بعضی از دوستان که نتایج مالی خیلی خوبی گرفته اند ومن هنوز به این نتایج نرسیده ام احساس غم داشتم وقتی داشتم فایل شما را میدیدم همکارم پیشم آمد ودید هندسفری در گوشم ودارم فایل شما را میبینم ناگهان به من گفت میدونی درخت بامبو چیه؟ درخت بامبو 5 سال باید بهش آب بدهی وخوب ازش نگهداری کنی وخوب تغذیه بشه بعد از من سال یه جوانه میزنه وبعد از جوانه زدن یهو چنان رشدی میکنی که قدش به 9متر میرسه
منم مطمئنم شما که هرروز داری فایل گوش میدی وذهنت را آبیاری و مراقبت میکنی به زودی جوانه جدید میزنی ورشد عالی میکنی
استاد یه لحظه تنم لرزید احساس کردم خدا با من از طریق همکارم صحبت کرد صدای خدارا شنیدم که بهم گفت تو روی خودت کارکن ورودیها ت را کنترل کن از لحاظ فکری رشد کن تغذیه درست به ذهنت برسان اونوقت وقتی اولین جوانه بزنه میبینی که ناگهان تصاعدی چه رشدی میکنی وپیشرفت میکنی
نمیدونید چه حال خوبی بهم دست داد خدا در کنارم بود ومن تنها نبودم خدا همانند هزاران بار که هوایم را داشت باز هم پشت وپناهم هست دیگه غمگین نبودم
و احساس آرامش عمیقی کردم
ایاک نعبد وایاک نستعین
خدایا تنها تو را میپرستیم وتنها از تو یاری میخواهیم
استاد عزیزم ممنونم به خاطر تمام صحبتهای دلنشینت
ممنونم از اینکه به ما کمک میکنی در رشد وپیشرفتمان
خدایا شکرت که مرا با این سایت آشنا کردی وروز به روز
آگاهی هایم را افزونتر میکنی
برای استاد عزیزم ویار مهربانش وتمام دوستان توحیدی ام سلامتی عاقبت به خیری سعادت دنیا وآخرت آرزومندم یا حق
داشتم میخوندم یهو شک کردم به اینکه آیا اینو استاد و خانم شایسته نوشتن برگشتم بالا ونگاهش کردم دوباره ،
خیلی عالی امیدوارانه ، با خوندنش دلم روشن شد به اینکه هروز دارم فایل گوش میکنم پس حتما پیشرفت میکنم و رشد میکنم مثل همین اتفاقات خوشایندی که الان توی زندگیم افتاده و خداروشکر با گوش دادن به این فایل ها داره بهتر و بهترم میشه .
ممنونم از نظر قشنگت عزیزم الهی که در پناه خداوند موفق و سربلند باشید و به قول استاد روی شانه های خداوند در حرکت .
البته که جواب میده وقتی بر خدا توکل کنیم وهر لحظه ازش هدایت بخواهیم حتما به ما جواب میده وما را به بهترین راهها، بهترین مسیرها، بهترین انسانها، بهترین گفتارها کردارها هدایت میکنه به آسانی ودر سریعترین زمان ممکن
خواهر هم سفرم برایت بهترینها را خواستارم در پناه حق سالم وپاینده و خوشبخت باشید
واقعا این سایت توسط خدا داره می چرخه ،اخه هر فایلی میاد روی سایت قبلش یا از خدا سوال پرسیدم یا با اتفاقی روبرو شدم که علتش رو نمیدوستم یا به تضادی خوردم اخه کی فکرش رو میکرد بعد فایل های تفاوت ذهنیت قدرتمندکننده و محدود کننده این فایل توحید عملی بیاد
من برای فایلی که گفتین چه اشتباهاتی در زندگیتون داشتین کامنت نوشتم و از یه مهمونی نوشتم و درس هایی که از اون اشتباهاتم گرفتم و نوشتم و اتفاقا دو روز پیش خواستم مهمونی بدم و از قبل مهمونام رو دعوت کردم و همه چیزهایی که واسه شام مهمونی لازم بود رو گرفتم و گفتم خدایا شکرت همه چیزها اماده اس و من اشتباه مهمونی قبل رو انجام ندادم (مهمونی قبلی مهمونا رو همون روز مهمونی دعوت کردم و وسایل لازم شام رو هم همون روز خریدیم) و خیلی خوشحال بودم و تو دلم هی برنامه ریزی میکردم که کارها رو چطور انجام بدم و اولویت ها چی باشه و خیلی دلم خوش بود که کارها رو سریع انجام میدم ولی من هر کاری میکردم که کاری انجام بچه هام نمیذاشتن چون یه پسر پنج ماهه و یه دختر چهار ساله دارم و دخترم ،پسرم رو بیدار میکرد و اونم نمیذاشت کاری انجام بدم و این پروسه چندین بار صورت گرفتی و وقتی غروب شدم عملا من هیچ کاری رو انجام نداده بودم و به حدی انرژی از من گرفته بود که حتی توانایی کوچکترین کاری رو نداشتم یعنی انگار کوه کنده بودم و واقعا درمانده شده بودم و به عجز و ناتوانی خودم پی بردم و فورا گفتم خدایا هر خیری از تو به من رسد فقیرم کمکم کن ،در حالیکه که از شدت خستگی توانایی کار رو نداشتم به قول نفیسه جان که امروز کامنتش رو خوندم انگار تمام قوت و زورم تحلیل شده بود که توانایی هیچ کاری نداشتم و اینجوری خدا میخواست نشونم بده که دیگه بشین و زور نزن و تسلیم باش و من هم تسلیم شدم و بچه ها ارومتر شدن و منم مشغول کار شدم و بعد مامانم زنگ زد و گفت میخوام با برادرت بیام خونتون ،انگار دنیا رو بهم دادن و خیلی خوشحال شدم چون من اصلا به مامانم نگفته بودم بیاد کمک کنه و شرایط من رو نمیدونست که کار دارم و حتی خیلی کم پیش اومده مامانم بیاد شب نشینی و مامانم اومد همه کارها رو برام انجام داد و بعدش دخترم رو هم باخودش برد که واسه فردا مهمون دارم اذیتم نکنه و بقیه کارام برسم و واقعا مات و مبهوت کمک خدا شدم بدون اینکه از کسی درخواست کنم کمک بیاد و بی هیچ منتی کارها رو برام انجام بده امروز با خواهرم در این مورد صحبت کردم و نمدونستم علتش شرک بوده که این اتفاقات برام افتاده چون من دلم خوش بود به اینکه وسایل رسیده و از قبل خبر دادم و یه روز فرصت دارم برای انجام کارها و فکر میکردم من همه کارها رو انجام میدم و کارها برام اسون شدن و احساس قدرت داشتم ولی غافل از اینکه اونا عوامل بیرونی بودند و فقط خداوند است که کار رو اسان میکند و کمک ها رو میکنه وقتی با ذهن میریم جلو کلی مقاومت پیش میاد کلی اصطکاک ایجاد میشه و کارها کند پیش میره و فلج میشی ولی به محض اینکه توحیدی عمل میکنیم کارها میره رو غلطک من با وجود اینکه خیلی سعی میکنم که تو دام شرک نیفتم ولی خیلی راحت گیر میافتم و فورا تشخیص نمیدم بعد از فکر کردن تازه میفهمم قضیه چی بوده و امروز که اومدم سایت رو نگاه کردم دیدم توحید عملی اومده و جا خوردم که خداوند چقدر سریع به خواسته هامون جواب میده و به شما میگه وقت چه فایلی هست و هر بار ما رو به خودمون میاره،تا در مسیر درست بمونیم
به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید
سلااااااام بر استاد جان
خداراشکر که انقدر به نداهای قلبتون گوش میدید
وای که جقدر دوست داشتم این فایل تمام نمیشد
چقدر تو جاهای مختلف منم همراه شما میگفتم چشم خدای خوبم
میگفتم هرچی دارم از خودته
دقیقا چقدر شیرین استاد به نداهای قلبی گوش داد و خروجیش چقدر احساس خوبی با خودش داره
این تسلیم بودن چقدر غرور میاره با خودش
استاد این فایل توحید عملی و مثال هایی که زدید بار دیگه منو بیدار کرد که عارفه یادت نره قدرت دست کیه
بشین رو شونه هاش و لذت ببر
دقیقا دیشب خیلی دلم گرفته بودم و برای تنها بودن خودم گریه ام گرفت
به خودم گفتم چرا من کسی را ندارم لحظات خوبی باهاش بسازم
دو نفره های جذابی داشته باشم
من که از خیلی مجرد ها مجرد ترم با اینکه اسمش اینه متاهل هستم
ولی این فایل امروز قلبم را محکم کرد گفتم خدا جون چشم
میچسبم بیشتر از قبل به خودت
میدونم من لایق بهترین ها هستم و تو پلنت را همیشه خوشگل برام چیدی
تسلیمتم خدا جونم
استاد خدا خیرتون بده عالی بود مثل همیشه
من 1 ساعت پیش داشتم به خداوند میگفتم خدایا شکرت که من نه با کسی دوستم و نه با کسی جایی میرم و نه ارتباطی دارم، این تنها بودن باعث شده که من بیشتر به تو فکر کنم و بیشتر با تو صحبت کنم و هدایت شدم به این صحبت شما، که گفتی چرا من اینقدر تنهام،فکر کن خدا برات تنهایی میخواد تا بیشتر باهاش باشی و حال کنی، و تو با اون بودن رو نمیتونی با هیچکس عوض کنی و بعد هدایت شدی به این فایل توحیدی
چقدر زیبا این خداوند میچینه همه چیز رو کنار هم فقط باید بپذیریم که در برابر علمش هیچی نمیدونیم و دربرابر قدرتش هیچی نیستیم
سلام محمد جواد عزیز
قربون خدا برم که برای هرچیزی پلن خودش را میچینه
امروز اتفاق جذابی برام افتاده بود و دوست داشتم برای ساخت باورهامون تو سایت به اشتراک بزارم و مونده بودم زیر کدام فایل بنویسم. فایل دانلودی باشه یا دوره ای که خریدم گفتم بزار بیام تو سایت هدایت میشم. اومدم دیدم شما پیام گذاشتی برام ومنو یاد نوشته خودم انداختی و گفتم آره عارفه اینجا جاشه اینجا همون جاییه که بابد آیه قرآن تو همبن فایل که عکس پروفایل ایتاد کردی را باور سازی کنی اونجا ما استاد میگند خدا میگه تو تیر را رها نمیکردی بلکه خدا رها میکرد
الداستان
با توجه به ابنکه من 12 اسفند تولدم هست و متأسفانه باتوجه به باور های اشتباه سال های گذشته هیچ وقت خاطره خوبی از شب تولدم ندارم. تو دلم از خدا خواسته بودم که روز تولدم من یه سفر یک روزه برم و نباشم تو شهرم و تنها باشم حتی خاطرم هست ما ندایی از درون گفت نکنه دویت داری مثل سری قبل که تنهایی برون بچه هات رفتی مشهد بری مشهد؟ گفتم نه الان مدرسه میرند و دستم بندشونه نمیتونم چند روز نباشم
تا امروز از کمیته امداد زنگ زدند گفتند یکی از بچه های معنویتون قراره از سمت کمیته بره مشهد و برای مسیرشون اگه میشه یه مبلغی واریز کنید گفتم چشم و انجام دادم و ایمان دارم که 10 برابر به حسابم بر میگرده. ظهر دختر خانم همسفری مشهد سری قبل زنگ زد. گفت میاد به یاد اون روز باز بریم مشهد با همون کاروان؟ دوباره همون جوابی که به ندای درونی دادا بودم. نه بچه و…..
گفت آخر هفته هست و درگیر بچه هات نیستی گفتم خب باباشون هم سرش شب عیده شلوغه و نمیتونه پیششون باشه
باز هم گفتم نه
تو برگشت پست فرمون ندای اللهی گفت مگه تو نمیخواستی تولدت سفر باشی خب بیا برات جور شده
جا خوردم اومدم خونه به دوقلوهام که 10سال شونه گفتم. گفتند خب مامان برید (حالا فکر کتید من نه عادت دارم بچه هام را پیش کسی بزارم نه خانواده ام نقش حمایت گر دارند و بچه هام دائم علافه دارند من تو آغوش شون بگیرم و در عین اینکه وابسته نیستند ولی کاملا حضور من براشون مهمه) ولی خدا دل هارا آرام میکند
باباشون هم گفت اگه میخوای بری برو و دقیقا شب تولدم من مشهد هستم چون 8اسفند حرکته و شب 12 اسفند ما اونجایییم الله اکبر
واقعا خداست که تیر را رها میکنه
من ازش یه سفر یه روزه خواستم اون منو به یک سفر 6 روزه دعوت کرد من فراموش کردم خواسته ام را و خودش بهم یاد آوری کرد
این خدا لایق پرستیدنه این خدا عدل کامله این خدا سریع الجابه است ابن خدا به اندازه ظرف وجودی من بزرگ میشه. ابن خدا به معنای واقعی کلمه بخشنده مهربانه
آره محمد جواد عزیز قرار بر این بود این کامنت اینجا نوشته بشه زیر کامنت تو
الخیر فی ما وقع
هرچی از سمت خدا میاد جز خیر نیست
بهترین هارا برات آرزو دارم
یعنی من عاشقتم عارفه جون
شگفت انگیزترین موجودخالق هستی،چقدرزیباتنهایی خودت رومعنادادی باارتباط عاشقانه ای که باخدابرقرارکردی
میدونم الان مشهدی وداری لذت میبری ازروزهای قشنگی که خودت خلقش کردی باافکارت باباورهات باوری که میگه الخیرفی ماوقع،باوری که میگه خداوندسریع الاجابه است
خوش بگذره بهت گلم
نگران بچه هانباش به خوب کسی سپردیشون همون کسی که دلاشون رونرم کردوتوالان بی دغدغه داری رویایی که داشتی روتجربه میکنی
عارفه جان اسفندماهی خوش قلب پیشاپیش تولدت مبارک
یادت باشه ماهیچ وقت تنهانیستیم ونبودیم ونخواهیم بود،مارب العالمین روتوهرلحظه اززندگیمون که اراده کنیم روکنارمون داریم وازحضورش توی قلبمون لذت میبریم وآرام هستیم
نمیدونم واردچندمین سال زندگیت میشی ولی صمیمانه من ازخدای خالقم میخوام امسال زندگی برات بسازه باافکارخودت که هرلحظه حضورش روتوزندگیت لمس کنی وتلافی چندین سال تنهایی گذشته روبرات دربیاره طوری که همه گذشته روفراموش کنی وازلحظه لذت ببری باتجربه شادی بی نهایت،عشق بی نهایت،لذت بی نهایت ،ثروت بی نهایت ،سلامتی بی نهایت وعزت نفس واعتمادبنفس بی نهایت
دوستت دارم دوست عزیزم
سلام بر سمیرای عزیز
سمیرا جان ممنون بابت احساس خوبت
خداراشکر که اومدم توی سایت و دیدم برام پیام اومده و پیام زیبا و پر از احساس تو را خوندم
پس بزار بهت بگم خدا چه سنگ تمام گذاشت برای عارفه اش
روز اولی که رسیدیم متوجه شدید منو دوستم و یه خانم دیگه اسفندی هستیم و و با خانم ها وقتی داشتیم ناهار میخوردیم یکی از خانم ها که مداحی هم بلد بود گفت جمعه شب بیاین دعا بخونیم و مولودی بگیریم حالا دقیقا میشد شب تولد من
سر سفره تو درونم گفتم خدا جونم چکار داری میکنی. عارفه ات که تاحالا اینجوری این همه آدم شب تولد دورش جمع نبودند تو چه کردی.
بعد شب تولدم با مولودی اسم منو میخوندند و اشکم دراومد. عارفه ای که همیشه حسرت داشت اسمش توی یک آهنگ بیاد حالا همه دارند براش میخونند.
سمیرا جان من 34 سالم کامل شده ولی به سن کامل شدم ولی روحم تازه داره میفهمه عشق بازی چیه
بندگی چیه
سپردن به خودش چیه
نمیدونی نمیدونی اینجا انقدر حرفای خوب زده شده که همه شاد و میخندند و حال خوب میگیرند و از ذوق گریه میکنند و میگند بهترین سفرشون بوده
گفتنی ها از ابن سفر و معجزه هاش یکی دوتا نیست که میبینم و میگم و باعث میشه بقیه هم سفری ها هم توجه کنند و هی تعریف کنند.
نمیدونی شب تولد من به اسم تولد من بود ولی انگار آدم های دیگه داشتند از درون متولد میشند خانمی که بعد از سال ها که انتخاب کرده بود همش مشکی بپوشه و تغییر کرد و لباس رنگی پوشیدید خانمی که میگند رقص خوب نیست و یه غِر کمر کوچیک ریخت
و…..
خانمی که هبچ وقت کرم هم نزده بود و آرایش کردندش و انگار زلیخا یه زمانه ما شده بود
نمیدونی سمیرا جان همه از درون داشتند متولد میشند گاهی یک سری هاشون اشک شوق میریختند
جات خیلی خالیه
بهترین هارا برات آرزو دارم
خدای من چقدرشگفت انگیز
جشن تولدی که برات آوازبخونن وآگاهه ازاسمت توکلامشون استفاده کنند، عزززززززززیزززززززم حتی تصورش هم اینهمه منوبه دوجدمیاره،چه تجربه زیباودل انگیزی،عارفه جان من عاشقتم که اینقدرفرکانست عالیه وآدمهای عالی رودور خودت جمع کردی،بهت افتخارمیکنم عشقم،خیلی حس خوبی داشت وقتی کامنتت روخوندم ودیدم که آگاهانه اسم منومیاریدومن هرلحظه بیشترازقبل خودم روتوی اون لحظه های قشنگ تصورمیکردم،
سی وپنج سالگیت مبارک خداروشکرکه اینقدرزیباوشگفت انگیزبرات شروعش رقم خورده،آرزودارم بهترین اتفاقات زندگیت روتوی این سال قشنگ پیش روداشته باشی وازهمه مهمتررفیق فابریک رب جهانیان باشی وبمونی
تولدت مبارک عارفه قشنگم،خیلی دوستت دارم، اتفاقات قشنگ شب تولدت بی نظیربودومنوخیلی ذوق زده کرد،مرسی بابت به اشتراک گذاشتن اینهمه زیبایی واتفاق قشنگ وتغییرات زیبای بقیه دوستانت
من دارم روزهای قشنگموبایک فرشته اسفندماهی که عشق زندگیمه رو تجربه میکنم ولذت میبرم ازاحساسات بی نظیرش،آرامشش،سرزندگیش،متعهدبودنش،زیبابودنش،
عشق طبیعت بودنش،خلاق بودنش وکلی آپشن خارقالعاده دیگش ودرک میکنم که چقدرشخصیت دلنشینی داری ومهربان هستی وزیبا
درپناه رب جهانیان الله یکتاشادباشی سالم باشی خوشحال باشی آرام باشی ثروتمند باشی وخوشبخت باشی وسعادتمند ترازهرلحظه قبلت باشی
دوستت دارم عارفه جان
کلی خوشحالم کردی دوست جونی من
سمیرای عزیزم سلام دوباره
رو کامنت جدید نوشته پاسخ نبود اینجا دارم مینویسم
مهربونم با ابن احساس قشنگت که اگه کنارم بودی سفت بغلت میکردم از ذوق محبت
بزار برات بگم رفیق خوبم از بعد اومدنم که بدونی خدا چطوری باز دلبری کرد ازم
وقتی رسیدم دوقلوهام و باباشون اومدند دنبالم با یه دسته گل روش نوشته بود تولدت مبارک
برام خیلی احساس خوبی بود چون آخرین باری که همسرم دست گل برام گرفته باشه خاطرم نیست اصلا نمبدونم کرده یا نه
اومد م خونه وارد مجتمع که شدیم گفتم کی ماشینش را جای ماشین ما پارک کرده همسرم گفت عه پیاده شو ببین درش بازه حلش بدیم عقب گفتم من که رو پام پره و رو به پسر گفتم عرفان تو پیاده شو عرفان هم هی یواش یواش میرفت بابا سریع خودش پیاده شد که کار را انجام بده به منم گفت بیا باهم حل بدیم تو حل دادن حرص خورد تو دلم از عرفان بودم که چرا سریع نرفت کمک باباش کا دیدم همسرم رفت در صندق عقب اون ماشین را باز کرد و یه دست گل درآورد و با سوئیچ را به طرف من و گفت تولدت مبارک
منو میگی شوک شده بودم که اگه این ماشین مال ما نیست چرا دسته گل داخلشه
هی میگفتم ماشین مال ماست!!!!!! بچه ها و باباشون میگفتند بله. گفتم خوابم یا بیدارم گفتند بیداری
تو صدم ثانیه کل زندگیم و عمرم و شب های تولدم اومدم جلو چشمم و گفتم خدایا معامله کردن با تو چقدر شیرین و جذاب و نشستم بودم دم ماشین گریه میکردم و به بچه هام نگفتم مامان تو زندگبتون فقط با خدا معامله کنید
آره سمیرا جان همسر همون همسره که هر سال یه جور روز تولد من که حتی سالگرد ازدواجمون هم یکی بود بدون جذابیت جلو میبرد و همش به گریه های من ختم میشد و همش بهانه ابنکه شب عیده و سرم شلوغه و حواسم نیست را میکرد
که همش من میگفتم ارزش مالی هدیه برام مهم نیست مهم اینه با یادم کاری بکنی که براش برنامه چیده باشی و هی خودم را کوچیک و نالایق میدیم که هی رگم ارزش مالی هدیه مهم نیست و خودم را بخوام به بقیه یاد آوری کنم
حالا همون مرد یا سوئیچ ماشین ماتیز میده دستم و با ملی سوپرایز کنارش
روزی چشم به در بودم که یه شاخه گل رز بگیره دستش حالا دوتا دست گل بزرگ دستم بود که دیگه کیلی که خریده بودند را نمیتونستم بگیرم تو دستم عکس بگیرم
تو بگو سمیرا جانم من این خدا نپرستم کیا بپرستم
آیا هست قدرتمند تر و بخشنده تر این خدا؟
چقدر تسلیم بودن این خدا شیرینه اصلا خود آزادیه
باورت میشه هنوز همسفری ها زنگ میزنند و پیام میدند که حتی سن هاشون از مامان منم بیشتره و قسم میخورند که تو زندگیم همچین سفری نرفته بودیم که انقدر بهمون خوش بگذره و بخندیم شاد باشیم
فکر کن سفر مشهد که همشون فکر میکردند باید گریه کنند تا سبک بشند حالا با خنده ها شون سبک شدند
با اون لحظه ای که حرف از خدا میزدم و بعضی هاشون میگفتند خدارا چقدر قشنگ تفسیر میکنی میگند استاد خوب بوده میگند می بوده میگم استاد عباس منش
من خدارا هر لحظه با جون دل خدا را دیدم چقدر ازم دلبری کرد
چقدر عشق بازی کردم تو صحن ها باهم
این خدا آرام جان منه نمیزارم کسی با باور های دایناسوریش و قدیمش خدای منو ازم بگیره
دوستت دارم سمیرا جان
من اهل اصفهانم نمبدونم شما اهل کجایی ولی امیدوارم یه جایی که فکرش رانمیکنم ملاقاتت کنم
عزززززیزززززززم
عارفه جون من عاشقتم
من عاشق رابطه ی عاشقانت با خالقم هستم،بوس به لپات
من ازصمیم قلبم خوشحال شدم بابت سوپرایزهمسر گلت،خط به خط کامنتت روکه میخوندم هرلحظه خودم روکنارت تصورمیکردم،اون حس قشنگ سوپرایزیه همسرفوق العاده باآوردن دست گل به سمتت،ازاون جالبترسوپرایزدومت بودکه وقتی خوندمش کلی جیغ کشیدم وذوق کردم،خدای من چقدرشگفت انگیزه تجربه یاین لحظه ی زیبا
واقعافوق العاده بوده سوپرایزهمسرت،قدرخودت روبدون قطعالایق بیشتروبهترازاین هستی،خوشحالم که احساس لیاقتت روبه نسبت قبل خیلی خیلی عالی تونستی بالاببری تادرمداراین خوبیهاقراربگیری،همیشه دستهای خداوندمهربان ودلنشین هستن ،همسرت هم قطعادستی ازدستان خداوند توی زندگیته،قدرش روبدون باتمام قلبت
خیلی خیلی ذوق کردم وخوشحال شدم یهویی قندتودلم آب شد،عارفه جان خوشگل من خیلی دوستت دارم،باتمام قلبم عاشقتم
یه واقعیتی رومیخوام درباره خودم بگم:چندروزبودکه تصمیم گرفته بودیم بریم مسافرت اونم کجا؟ اصفهان
همش به خودم میگفتم کاش کسی روبشناسم که اهل اصفهان باشه تاازش جاهای فوق العاده اصفهان روبپرسم وتوتایم کمی که داریم اززیباییهای اصفهان لذت ببرم،جاتون خالی دیشب یه مهمان سرزده داشتیم که ازسفرشیرازواصفهان داشت برمیگشت بین راه اومد خونمون(اومدن اینهاهم برام یه نشونه بود،اینکه مدارم داره بالامیره چون برای اولین بارخودرووارداتی بیگنیتی که دومیلیاردتومن ارزش داره اومدتوی حیات خونم،خدایاشکرت)کلی ازقشنگیهای اصفهان گفت،به ماگفت واسه رفتن به اصفهان من یه دوست دارم که ساکن نجف آباده میتونه اونجاکمکتون کنه تاهمه ی جاهای دیدنیش روبرین ،ازش تشکرکردم وخوشحال شدم ولی تودلم گفتم کاش کسی باشه که من باهاش راحت باشم،بعدگفتم خداخودش جورمیکنه اون آدم رو،الان که گفتی اهل اصفهانی وااااااای باورم نشمه،چقدرزودبه خواستم رسیدم،عزیزم من عاشقتم رب جهانیانم من عاشقتم
اگرمسافرتمون اوکی شد،قطعابه دیدنت میام تامحکم بغل بگیرمت وببوسمت وشماهم اون احساسات قشنگی روکه تجربه کردی روبرام بیان کنی ومن لذت ببرم،
من ساکن شمال ایرانم،استان گلستان ،بهشت شگفت انگیزمینودشت که عاشقشم بس که قشنگ ودل انگیزه
ازتنگه چهل چای برات بگم،ازریگ چشمه برات بگم ،ازروستای ترسه برات بگم که اونقدرتوارتفاعه که میتونی سواربرپاراگلایدرازپروازکردن لذت ببری وحس قشنگ پرنده هارولمس ودرک کنی،ازچراغ تپه برات بگم ،ازآبشاراعماق جنگل گلستان برات بگم،ازآبشارلوه برات بگم،ازآبشارپنوبرات بگم ازآبشارزیبای روستای ساسنگ برات بگم
همش زیبایی وقشنگی لطف خداست،اینجابهشت منه بایه وسعت بی نظیر،منم مثل استادوسط بهشتم بااین تفاوت که بهشت استادخصوصی وشخصیه ولی مامن عمومی هست وهمه جورآدم زیباتوش رفت وآمدمیکنه
هروقتی ازسال که گذرت به اینجاخورد منتظرم تابهم خبربدی که میایی به دیدنم تامن ازشدت ذوق فقط شکرخداروبه جابیارم بابت ذاشتن این دوست خوش فرکانس ودوست داشتنی
درپناه رب جهانیان شادباشی وزندگیت پرازسوپرایزهایی که خدابرات میچینه باشه
سمیرا جان عزیزم
سلااااااام
گاهی نشون دادن احساس آدم توی پیام نمیگنجه. اینکه آدم حتما وقتی میبینه این قانون بدون تغییر خداوند برای همه جواب میده آدم به وجد میاد
اینکه خود ما برای تیک زدن خواسته های همدیگه به هم وصلیم و واقعا هر کدوم فقط قطره ای هستیم از یک اقیانوس
من تو کامنت قبلی ندای الهیی بهم میگه بگو اهل کجایی و بگو انشاالله ببینمت بعد سمیرای جان میاد میگه میخوایم سفر بیایم اصفهان و عارفه هم که بچه اصفهان و عاشق طبیعت و طبیعت گردی
سمیرا میگه اهل شمال کشور و اون زیبایی هاشه خبر نداره عارفه عاشق شماله و دست کم باید درسال یکبار را سفر کنه و هر بار جاهای جدیدش را بره
ببین ما هممون برای هم نشانه ایم
و چه باشکوه هست این سیستم عادل خداوند
خیلی فکر کردم که چطور و چگونه میتونم جایی تو را ببینم متاسفانه راهی به ذهنم نرسید چون اینجا شرایط گذاشتن شماره تماس نیست
وگرنه من جز خواسته های قلبیم بوده یک دوست خوب و مثبت داشته باشم و باهم زمان های زیبایی بسازیم
سمیرای جانم خود شهر اصفهان همانطور که خودت میدونی بناهای تاریخی زیادی داره که اگه رودخونه را باز کنند پل هاش هر کدوم جذابه. میدان امام هم که خودش یه آرامش خواستی داره که پیشنهاد میکنم عصر به بعد برید که آفتاب اذیتتون نکنه و شب اونجا ببینید
و برای نشستن و تفریح دنگ بیشه ناژوان را بهت پیشنهاد میکنم که تو این قصر بیشتر مسیر جاده کنار رودخونه گل های بنفشه کاشته شده که فوق العاده است
و تو برنامه نشان بزن پل نصر یا باغ پرندگان که به سمت اون جاده که میگم هدایت بشی
اینا که گفتم مکان های رایگان هست و جاهایی مثل آکواریم. منارجنبان و…. میشه پولی.
ولی اگر حاضر باشی به سمت خارج اصفهان هم سفر یک روزه ای برای تفریح و ناهار خوردن داشته باشی بهت گرم دره را پیشنهاد میکنم که دنبال رودخونه اصفهان هست و به سمت چادگان میشه فقط آخر هفته ها نرو که خیلی شلوغه.
چهار باغ عباسی را هم از دست نده از سمت میدان امام حسین به سمت پل سی و سه پل یک مسیر پیاده روی و جذاب و تاریخی و با آرامش با کلی مغازه های خوردنی و پوشاکی و… که حال و هوای خوبی داره
و در کل به قول قرآن آیه 29سوره مؤمنون اگه درست گفته باشم میگه خدایا بهترین منزلگاه را برای من در نظر بگیر
و تو حتما به جاهای خوب و دیدنی هدایت میشی
بهترین هارا برات میخوام دوست خوبم
عارفه عزیزم سلام
ممنونم بابت اطلاعات دقیق وکاملت،فعلابه خاطرشرایط آب وهواسفرکنسله ولی حتمایه روزی میام وکنارهمون گلهای بنفشه باهات قرارمیزارم وازنزدیک میبینمت وبابت داشتن این چنین دوست ارزشمندی شکرخداروبه جامیارم،مشخصه که قلب مهربونی داری اسفندماهی جان
هرزمان مسیرت به بهشت عزیزم مینودشت جان افتاد،بهم خبربده،شهرمون فقط یکدونه پلیس راه داره قطعا منتظرمیمونم تاروی ماهت روببینم،دلم میخواست شرایط فراهم بودبرای دردسترس بودن شماره تلفنت تابتونم هرروزباعشق باهات صحبت کنم وازت یادبگیرم واحساس قشنگت رودرک کنم
عارفه جانم خیلی دوستت دارم وازآشنایی باهات خیلی خیلی خوشحال وسپاسگزارم
برات سالی پرازعشق فراوان،شادی بی نهایت، ثروت بی حدواندازه،سلامتی100درصد،توحیدواقعی ،ایمانی که عمل بیاوردآرزومیکنم
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا به امید تو
قلبم میگه بیا این فایل رو ضبط کن و من هم اومدم
چقد این رفتار شما شبیه کاری که من در برنامه نویسیم انجام میدم بعضی وقتا جواب یک مساله نمیاد و من صبر میکنم و مقاومت نمیکنم
بعدش که جواب میاد باخدم میگم اهههه چقدر مسئله اسونی بوده این غولی که برا خدم درست کرده بودم
حالا دیگه یاد گرفتم هروقت سخت میشه میگم ینی مسیر اشتباهه پس صبر میکنم رهاش میکنم و در مسیر جدیدی شروع میکنم و بعدش یه روز دو روز یه هفته یه ماه یسال بعد جواب میاد که اکثرا زود اومده یه حسی بهم گفت مانیتور رو خاموش کنم و بنویسم انگار خدا خدش برام مینویسه چقدر ارومم چقدر خوشحال
این ارامشم رو مدیون همین سپردن به خدا هستم و هروقت هرچیزی شده هرموفقیتی بدست اوردم اعتبارشو به خدا دادم و گفتم بابا تو همینا رو چندسال پیش هم میخاستی و همینقدر تلاش میکردی اما چرا اون موقع نمیشد پس ببین تو که همون ادمی فقط خداای تو عوض شده
و این باعث میشه وقتی یه مشکلی پیش میاد هم بسپرمش به خدای خدم و اروم باشم که خدا خدش کاررارو برام انجام میده
به همین زیبایی
این فایل تلنگری بود به من برای اینکه خدم رو پیدا کنم بار دیگه و از اخم و غره های دیگران رعب نیفته در دلم حالا اون نفر میخاد پدرم باشه صاب کارم باشه یا هرکس دیگه
نمیدونم چی میخام فقط قلبم خیلی ارومه و یه حسی بهم میگه همه چیز درست میشه البته که درست هست اون چیزیایی که میخام درست شن
میخام گریه کنم
نعشه الهی هستم و ایبن به هیچ چیزیی در دنیا نمیدم
این موهبت رو به هیچ ارزشمندی دنیایی نمیمد
البته که دنیا و خدا و همهم یکی هستند
هر ارزشمندی هست از خداست حتی ارزشمندی پیش دیگران هم از خداست
این الان بهم گفته شد
قلبم گفت بیام کامنت بنویسم
اصلا من وارد سایت شدم که برم یکار دیگه انجام بدم اما یه جسی گفت این فایل رو گوش بده و بعدشم نتونستم کامنت ننویسم
خدایا سپاسگذارم
که منو هدایت میکنی
من به هرخیری از تو به من برسه محتاجم پروردگار
میخام گریه کنم
این من نیستم
من اینقدر نمیتونستم نرم باشم
این فقط از پروردگار منه
به احترام تو می ایستم
به احترام تو سر به سجده میگذارم
به احترام تو خدم رو به تو میسپرم
که تو بهترین کارگزاری
که توبهترین وکیلی
که تو بهترین هستی خدای من
سلام به استاد عزیزم وشایسته ی جانم
وهمه دوستان هم مسیر
استادجونم،تلنگری که زدی رو هرچندوقت بزن
خود من باوجوداینکه مثل شما هیچوقت یا تقریبا اکثراوقات باوجودغرورفراوونم، خیلی کارارو نمیکنم
وبه ضعیفتر،ناتوانتر،کوچکتر،ازخودم باوجود داشتن توانایی توی اون زمینه ضربه یاضرری نمیزنم والبته بازمثل شما بچه پرو هارو سعی کردم سرجاشون بنشونم.
ولی ازوقتی توی مسیرشما اومدم اصلا نمیخوام که کسی روسرجاش بنشونم،اصلا کاراطوری پیش میره که خودبه خود درست باشه واگه درست نباشه سعی کنم تذکر لازم رو بدم،به قول شما سمت خودمو انجام بدم وبقیشو به او بسپرم
ومطمئن باشم که خودش درستش میکنه.
چند روز پیش درمورد یک پول خانوادگی به مشکل برخوردیم ،وقتی که خواستیم جمعی حرف بزنیم ،ازخواخواستم که هدایتم کنه حرفای مناسب بزنم بدون اینکه دل کسی رو برنجونم،ووضوح وشفافیت رو بطلبم
وقبلش بوسیله یک تلفن اطلاعاتی بهم داده شد،
وازطرف شخصی داده شد که اتفاقا ذینفع طرف مقابل بود
خلاصه حرفها خیلی تاثیرگذار ومناسب گفته شد .وهمینکه خوشحالی میومد که خوب گفتی؟!
یه چیزی درمن میگفت تو که نگفتی،
دیدی وقتی میسپاری به خدا وازاون کمک میخوای چطوری پیش میره.؟
وبعد ازاون هم ذهنم رو سعی کردم آزاد باشه وباحس خوب ونگاه مثبت نگر،
منتظر نتیجه باشم.
نتیجه هنوزنیومده ولی به خودم وخدای خودم گفتم حتی اگراین نشه اونقدر نعمت وثروت خدا بهم داده ومیده که همش باید شکرگزارباشم.
بعد امروز داشتم توی هوای عالی گرگان میرفتم النگدره
با واحد رفتم وداشتم باخدای خودم حرف میزدم.
بهش گفتم خدا جونم من بطورشفاف میخوام که آزادی مالی،زمانی ومکانی داشته باشم همراه باتوحید ولذت(اینو بگم که من دوسه ساله معنی قلبی توحیدو درک کردم وخیلی اش لذت میبرم،برای همین یکی ازخواسته هامه که دائم درکم بیشتربشه وازاین درک لذت ببرم)
خلاصه داشتم ازهوای عالی ومنظره عالی وصدا چهچه پرنده ها کیف میکردم وباخودم حرف میزدم که یه جرقه توی ذهنم زد وبلند گفتم
دیگه چی میخوای بگو دیگه چی میخوای؟تو با آزادی مالی کامل اومدی گردش،واین مسیرو باهروسیله ای که میخواستی میتونستی بیای ،
پیاده، واحد ،تاکسی ،،اسنپ،شخصی،
تا یه واحددیدی سوارشدی
جسمت سالم بود که اومدی،هیچکس مانعت نشدکه حتی بپرسه تودیشب ازسفراومدی چرا میری؟
زمانت ازاد بود که استرس دیرشد زودشد رونداشته باشی
الان داری ازتوحید حرف میزنی وفایل تو حیدی هم شنیدی ویکدنیا هم لذت میبری ،
دیگه معجزه به چی باید بگی که یکساعت نیست خواستی وباجزئیات داری میگیری؟
ازته قلبم خندیدم وشکرگفتم وخوشبختی رو حس کردم وباز توحید درقلبم قویترشد
سپاسگزارم از استادم وحتی الهاماتش که به کمکمون میاد.
خلاصه میفهمم که هرچی میخوام رو باید ازاون بخوام
سمت من خواستنه،واضح،شفاف،باحس خوب،
وسمت او،دادنه،،،،،،راحت،ساده،شیرین
وامتیازش هم مال اوست،چطورمیشه مال اونباشه ،وقتی دارم به وضوح میبینمش
چراقبلا نمیشد؟
خداوندا من به هرخیری ازتو فقیرم
یه چیز دیگه هم بگم.احساس کردم که همین فایل به تنهایی میتونه همه دوره هارو بزاره کنار وفقط باید چندصدباراونو شنید تا بشدت ملکه ذهن بشه.
همین امروز سه بار شنیدم
خداوندا برای همه داده هات شاکروسپاسگزارم،مخصوصا این کلاس درس توحیدی عاشقانه
واین استاد لایق برای مهرک لایق
سلام به مهرک عزیز
بعضیها از ته دل نویسنده اند! مثل مهرک الهی!
توی یه مسیر باحال راه میری و خوبی هوا و صدای چهچهه پرندگان هم از تو نوشته ت بیرون میاد! دست مریزاد!
این، لذت خوندن نوشته رو صد برابر بیشتر میکنه، این که نویسنده، نویسنده باشه!
مرسی که امروزم رو ساختی… دست و پنجه شما درد نکنه. چه خوشحال شدم که از ته دل، زندگی را مثل نوشتنت به حالت اوتوران! سپردی و از آن لذت میبری.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
سلام علی جان.
ممنونم ازکامنت زیبات.خیلی خوشحالم کرد
به قول قدیمیا
هرچه که ازدل براید،لاجرم بردل نشیند
وهمچنین که میگن
وصف العیش، نصف العیش
طبیعت وگشتوگذارش نصیبتون باد.
چقدراز اون دایره آبی کناراسمم خوشحال میشم ومخصوصا دوست خوبی که چندوقتیه خبرشو نداشتی
ممنون ازتعریفت،
وامیدوارم خداوند مسیرهرخیر وشادی وثروتی رو که دوست داری برات بازکنه.
به نام خداوند رزاق
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان گل
مدتی بود شاید یکی دوماه که میدیدم خدای من ، کیفیت کارام بالاتر رفته( ویدیو هام ) ، محصولاتم با کیفیت تر شده …
ولی ورودی مالیم کمتر شده ، اون اتفاقات معجزه آسا انگار کم و کم و کمتر شده و قطع شده
خیلی میگفتم به خدام به خودم این چیه خدایا تو میدونی تو میدونی تو گفتی اجابت میکنی درخواست منو ….
بعد متوجه شدم الان که پسر یادته یکی دو ماهه که اون باور های توحیدی رو اصلا کار نکردی ( بنا به دلایلی )
یادته با اینکه باور های الان رو نداشتی ها که نسبت به قبل بهتر بوده ، کارات به کیفیت الان نبوده ولی در و دیوار پول و موفقیت و نعمت و ثروت وارد زندگیت میشد
بعد رفتم اون باورا رو گوش دادم که با صدای خودم و تجربیات خودم و صدای استاد عزیزم بود
دیدم آره ، این همونه ، این خودشه
یادمه یک مشتری جور شد برام هدایت شد ، که اصلا من پیامشو متوجه نشده بودم یک هفته از پیامش گذشت و هدایت شدم بهش که عه مشتری دارم :)
بخدا ، به اندازه 6 نفر ازم خرید کرد یعنی انتظارم این بود که یک بسته از پودر چمن مصنوعی برای هنر بگیره ازم که قیمتش 45 بود ، تهش دوتا
ولی 6 تا خرید!
تازه هی میگفتم چه رنگی مد نظرتونه چی میخوایین درست کنین هی میگفت هرچی خودت بهتر میدونی
این رام و مسخر کردن خدا نیست؟
یا رفیقم بره سیستم گیمینگ بگیره ، سیستم گیمینگ قبلیشو بده به من! چرا آخه؟ خدا
داستانش هم معجزه آسا بود که چه اتفاقاتی افتاد که این نعمت خدا بهم رسید
یا تو ستاره قطبی درخواست ورودی مالی بیشتر میکردم پدر بزرگم بدهی به پدرم رو میگفت بده به رضا
یا مادرم همینجوری کارت هدیه میداد بهم پول به کارتم میزد ، خداشاهد بدون اینکه درخواست کنم ازشون
این توحیده ، این خدا بود اینکارارو انجام میداد برام و انجام میده همیشه وقتی بهش توجه کنم کردیت تمام موفقیت هامو بدم بهش
تو دروازبانی که سالن میرم واقعا سیو هایی کردم که خودم میموندم که دستمو اینجوری کردم خودمو پرت کردم گرفتم یا گل میخوردم و از وقتی که میگفتم خدایا کمکم کن عالی دروازبانی کنم یک لول عوض میشد گلریم
بارها شد که داشتم تولید میکردم یا هرچی حسم میومد که ادامه نده ، ادامه میدادم قشنگ خراب میکردم
یا میگفتم برم گیم بزنم یکم تنوع بشه حسم میگفت الان نه ، بعد بازی میکردم نت قطع میشد کلا داستان میشد
یا سر اینترنت خریدن ، که قدرت رو داده بودم به اون افرادی که باید کار فیبر نوری رو انجام میدادن و خیلی طول کشید شاید دو ماه بعد گفتم نه ، خدا مالکه اون کارا رو انجام میده ، اون انسان ها هم دست خدان و از عمد نیست که کارهای منو انجام نمیدن حتما یه چیزایی پیش میاد یا هرچی با احساس خوب قدرت رو دادم به خدا ، خدا شاهده توی 4 یا 5 روز انجام شد تموم شد و رفت
واقعا همه اش همینه ، توحید ، خدا ، قدرت مطلق
و این مهمه که من هر روز اینو به یاد بیارم که چه چیزی هایی رخ داده برام و دلیلش چی بوده
تمام موفقیت هام به خاطر خدا بوده ، بدون تعارف ، بله من قدرت یادگیریم به شدت بالاست ولی میام به موفقیت هام نگاه میکنم به تمام کارهایی که انجام دادم نگاه میکنم میبینم فقط خدا بوده ایمان به اون بوده که اون اتفاق رو رغم زده
از سایت و اپ زدن بدون دانش ، تا رفتن توی تریل به تنهایی و شب جنگل کمپ زدن و تمرین آگهی بازرگانی و ایده هایی میده که کارام خوشگل تر میشه و فروش هام و ساب و لایک ها و هرچی
همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید
به نام خداوند مهربان
سلام آقای زمانی
کاملا درست است همان گونه که سخنان استاد عزیزمان در این فایل باز هم به یادمان آورد که قدرت مطلق از آن خداوند است و این جمله معروف که تو که تیر نینداختی، خدا…..که واقعا در کامنت شما هم داشتن این احساس کاملا مشخص بود.
سلامتی، موفقیت، و ثروت را برایتان همواره خواهانیم.
خدایا شکرت
سلام دوست خوبم
امیدوارم حالتون عالی باشه
من خیلی خیلی از کامنت عالی شما و نتایج فوق العاده ک گرفتید لذت بردم و اون انرژی بالایی ک دارید توی همین کامنت مشخص بود و منو وادار کرد تا برم با جزئیات تمام بابت امروزم سپاس گزاری کنم و همین موضوع باعث شد ببینم که چقدر خدا برای منم معجزه فرستاده اما چون به نظرم کوچیک بوده اصلا بهش اهمیت ندادم و زود ازش گذشتم، یه نمونش این بود ک دو هفته پیش یه کاری برام پیش اومد باید دوبار با خانواده میرفتم تهران و زود برمیگشتم ما با ماشین شخصی یکی از دوستای داییم رفتیم و دیروز ک به داییم گفتم هزینه اون دوبار تهران رفتن رو از دوستت سوال کن بهم بگو تا واریزکنم گف دوستم گفته من پول ازشون نمیگیرم گفتم چرا گفته مهمون من و هرچقدر داییم اصرار کرده گفته نمیگیرم، من فقط شکه بودم اگه این معجزه خدا نیست پس چیه؟ از جایی ک فکرش رو نمیکنیم برامون روزی میفرسته
موفق باشید
سلام به آقا رضا عزیزم
مسخر کردن های خداوند نوش جان تون .
سپاسگزارم از کامنتی که نوشتین و مثالهای زیبایی که زدین و موفقیت هایی که بخاطر ایمان وتوحید وارد زندگی تون شده و میشه و ادامه دار خواهد بود ان شاالله
بسیار تحسین میکنم ایمان تون و توکل تون رو به خداوند و شجاعتی که نشون دادین و تمرین هارا عملی انجام دادین ولایک کردن هم از خدا دریافت کردین و میکنین .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.
سلام آقا رضای عزیز
خیلی هدایتی کامنتت رو خوندم یعنی اینم کار خداست که میخواست قلب منو محکم کنه .
دیشب کمی حالم گرفته شده بود به خاطر شرکی که توی وجودم شکل گرفته بود و من امروز جوابمو گرفتم هم از کامنت خودم و هم از کامنت شما
منم جایی هستم که از لحاظ دید محل کارم و رفت وآمد خیلی شلوغ نیست ولی درمدتی که هستم تمام کسانی که اومدن سمتم هدایتی بودند ومن اطمینان کامل پیدا کردم فقط خداوند برام داره مشتری میفرسته شاید وقتی کاملا توکل میکنم خیلی بیشتر و گاهی کمتر ولی باخوندن کلام شما ایمانم قوی تر شد که من باید همینجا ادامه بدم و بعد خداوند خودش برام بهترین ایده رو الهام میکنه که الانم یکسری ایده ها دارم ولی منتظر زمان درستش هستم .
میخوام به خودم یادآوری کنم که چطور اینجا مستقر شدم و تمام کسایی که اومدن بدون هیچ تبلیغاتی بدون هیچ تراکتی بدون هیچ کارفیزیکی ازطرف من
کاملا هدایت شدند.
میخوام بگم من این کار رو و قدرت رو دادم به خدا برخلاف 99 درصد جامعه و دیدم که جواب میدهد و میخواهم مسیرم رو ادامه بدم چون تا زمانی که به درآمد خوب نرسم مکانم رو عوض نمیکنم میخوام به خودم ثابت کنم وقتی اینجا با این شرایط تونستی دیگه هرجایی براحتی میتونی و مثل آب خوردن میشه
من خودم رو به خدای مهربانم سپردم و سعیم بر بهترین کار وخدمت برایمشتریم هست و میدونم اینجایی که هستم رو تبدیل به گلستان بکنم مهمه خدایی که دردل زمین روزی میرسونه به اون حشرات چطور من نتونه روزی برسونه چه اهمیت داره تو کجا باشی ایران باشی آمریکا باشی آفریقا باشی توی شهر باشی روستا باشی توی جایی دورافتاده باشی که دسترسی بهش سخته توی قطب باشی توی قعر دریا باشی آخه یه فیلم مستند دیدم از یه قارچی که زیر زمین رشد میکرد و این قارچ باید یک نوع برگ خاصی رو میخورد برای رشدش ولی اون که پا نداشت که بره اون برگ رو بچینه وبخوره میدونی چطور اون برگ بهش میرسید
واقعا برگام ریخت وقتی دیدم که یک نوع مورچه بسیج شده بودند میرفتند اون برگ رو از درخت جدا میکردند و میاوردند به این قارچ که حفرهایی داشت میدادند و اون قارچ رشد میکردومورچه ها اونجا زندگی میکردند
آخه حیرت انگیز اگر نیست پس چیه
زیر زمین رو بهش احاطه داری قعر دریاها رو بهش احاطه داری
منکه اشرف مخلوقاتتم چطور میشه ازمن یادت بره چطور میشه منی که دارم تلاشمو میکنم منی که دارم خودسازی میکنم رو از یاد ببری .
من اینحام شاید یه سر سوزن توی این کیهانت باشم شاید هیچ ولی وقتی میفهمم بهم توجه داری حالم خوب میشه وقتی مشتری من میشی حالم خوب میشه دیگه چی میخوام
باورتون میشه یه عیدانه دولت ریخته بود ولی من چون اصلا توی اخبار نیستم توی شبکه های اجتماعی نیستم اطلاعی نداشتم
ولی ببینین که چطور یک نفر به من زنگ بزنه بهم بگه فلانی یه عیدانه ریخته شده اگه تا آخر امشب نری خرید کنی میسوزه بیا فلان فروشگاه من رفتم اونجا خرید کردم توهم بیا اونجا خرید کن همین امشب بیای
حالا من مات ومبهوت به همسرم گفتم باور نمیکرد باهم رفتیم فروشگاهی که بهمون آدرس دادن و گفتن آره برین تا این سقف هرچی میخواین بردارین وماهم رفتیم کلی خرید کردیم وقتیم اومد حساب کنه دقیقا همون مبلغی که قراربود خرید کنیم نه کمتر نه بیشتر و ما بدون ریالی پول با کلی خرید اومدیم خونه .
ببین باهات چکار میکنه
پس به خودم میگم زهرا ازهمینجایی که هستی باید موفق شی از همینجایی که هستی باید لذت ببری وایمان داشته باش که روزی رسان روزی تو رو میرسونه .
خدایا ممنونم که باهام حرف زدی
خدایا ممنونم که سینه مو بازکردی
خدایا ممنونم که هر لحظه درمن جاری هستی
ازت ممنونم دوست خوبم که باعث شدی به یاد بیارم فقط تکیه گاهم خدا باشه .
سلام به خانوم علیپور عزیز و دوستانی که کامنت گذاشتن
اینقدر حس خوب گرفتم و یه جورایی متحیر شدم و بعدش آگاه و آرام شدم که چطور اینقدر افراد تاثیر گرفتن( الهامات خدا )
دوست داشتم برای همه عزیزان کامنت بزارم ولی وقتی کامنت شمارو خواندم ، خدا باز هدایتم کرد
“از همین جایی که هستی باید موفق شی از همین جایی که هستی باید لذت ببری”
واقعا این اصله ولی خب خیلی خیلی راحت فراموشش کردم تا الان و یک پستی دیده بودم تو اینستاگرام که گفته بود : تو فکر میکردی به این چیزایی که الان داری برسی ، خوشبخت میشی.
دوبار تکرار کرد و اینو فهمیدم که باید از همین داشته ها لذت برد از این پدر مادر این قهوه این سکوت شب ، این ماکت هام ، چهره یونیک و منحصر به فرد هر انسان ، چهره های زیبای خانوم ها ، بازیگوشی یک بچه ، این تن سالم که وقتی بیمار میشه آدم چقدر درک میکنه و بقیه اش حل شده است ، اتفاقات و هدایت ها و خواسته ها اجابت میشه
خدارو شکر واقعا واقعا به هرچی که خواستم رسیدم ( در یک یا دو سه مدار بالاترم )
از گوشی و سیستم و شرایط مالی بهتر و روابط بهتر با خانواده و …
فقط به یک چیز دلخواهم نرسیدم که اونم مربوط به شرایط مالیه
فقط دلخواهم نیست ، نه اینکه هیچ پیشرفتی نکرده باشم و خب مدتی بود که توجهم حقیقت رو این قضیه بود و هزاران نعمتی که داشتم و موفقیت هارو نمیدیدم ولی این یدونه شرایط نا دلخواه رو فقط میدیدم.
در مورد روزی رسان بودن خداوند که مثال واقعا بینظیری بود که استاد هم گفتن :خواسته ، قبل اینکه بهش برسی معجزه آساعه ولی وقتی بهش میرسی میبینی کاملا منطقیه
این قدرت خدارو نشون میده که با استفاده از قوانین چجور اون خواسته رو اجابت میکنه حالا میخواد خواسته یک قارچ باشه یا خواسته من
چیزی که خیلی بهم کمک کرده و واقعا نگاه و حالمو دگرگون میکنه و سطحمو میبره بالا
احساس لیاقت به خاطر وجود خدا در من و مسخر کردن آسمان ها و زمین و مهر تاییدش با آیه ها در این زمینه و بعد مثال های توحیدی از استاد و خودم
واقعا منو قرص و محکم میکنه
خدارو واقعا سپاسگزارم که خودش گفت ، خودش داره الان هم میگه خودش هم باز منو هدایت کرد
همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید
به نام خداوند هدایتگر به مسیری که بنده هاش انتخاب میکنن
سلام استادعزیز وارزشمندم
میخواستم باره دیگه ازتون سپاسگزاری کنم بابت این ده فایل توحیدی،ونمیدونید که من چقدر باهرکدوم ازین فایلهای توحید عملی اشکها ریختم و خاطراتی که شرک ورزیدم و نتیجشو دیدم به یادخودم اووردم،و چقدر بیشتر به خودم اومدم که هیچوقت خدارو مقصر اتفاقای بدم ندونم
استادوقتی بارداری دومم رو بخاطر مشکل فرزندم ازدست دادم،چقدر خودمو ضعیفو محتاج خدا دونستم،چقدر فهمیدم من هیچچی نیستم و خدا به یک آن میتونه اون چیزیو که بابتش سپاسگزارنیستیم رو راحت بگیره
یادمه ایام عیدبود من چهارماهم بود،مامانم اینا رفتن مسافرت و ازمن خواستن که مغازشون رو مدیریت کنم،مامانم قبل ازینکه حرکت کنن بهم گفت مواظب خودتوبچه باش،وسایل سنگین بلند نکن…
من در جواب مامانم گفتم بابابیخیال منو بچه ی توشکمم ضد ضربه ایم خیالت راحت،من کوهم جابجاکنم چیزیم نمیشه!!
الان که یادم میوفته هم افسوس میخورم به حال خودم که باچه غروری گفتم،هم اینکه درسشو خدا خیلی خوب بهم داد،و بااین مشکلی که فرزندم پیداکرد ومجبورشدم بارداریم رو ماه پنجم ختم بدم،انگارحرف خدارو تازه میشنوم که بهم میگه یادته میگفتی منوبچچم ضده ضربه ایم،پس چرا خودتو هیچدکتری نتونستید اونو نگهدارید،پس چجوری شد که بایک مشکل کوچیک انقدر همه چیز جدی شد و دکتر سلامتی بچت رو جواب کرد و گفت این خوب بشه نیست
یادته چقدر تحت تأثیر حرفای اطرافیان قرارمیگرفتی که چرا این فرزندت هم دخترشد،کاشکی که پسر بود وتو ناراحت میشدی،بجای اینکه درجوابشون بگی من یه تار موشو بلد نیستم درست کنم،،اون خدای منه که برهمه چیز تواناست ومن نمیتونم توکاره خدا دخالت کنم
تمومه اینارو خدابهم گفت ومن مانند یک فرد حسرت خورده،وافسوس گر فقط اشک ازچشمانم ریخت و ازخدا طلب مغفرت خواستم وگفتم خدایا من رو ببخش و به هرخیری که ازتو به من برسه فقیرم،محتاجم،ضعیفم،ناتوانم،مدیون لطف بی انتهای توام
توبزرگی،توغفوری،تو ستارالعیوبی،تو بخشنده ی بزرگواری،من رو ببخش،خدایا تورو به بزرگواری خودت قسمت میدم که هیچوقت منو به حال خودم رها نکن که بنده ی خاروزبونی میشم وهیچ کس جز تو نیست که میتونه به من عزت بده،قدرت لده،فرزندسالم بده،پسربده،دختربده،همه وهمه ازخودته و من ناتتتواانم،،یاللطططیف ارحم عبدک الضعیییف برحمتک واسعه یاارحم الراحمین
استاد روم نمیشد اینجا این موضوع رو بگم،ولی پا روی نجواهای ذهنم گذاشتم،وخواستم به این شرکی کهورزیدم جلوی همه اعتراف کنم،و بگم که چقدر ضربه بدی ازین ماجرای شرک ورزیدنم خوردم
نمیدونم،نمیدونم
ولی حداقل خودم متوجه اشتباهم شدم و خودم رو بخشیدم و از خداهم خواستم منو ببخشه،مطمئنم خدامنو زودتر ازخودم بخشیدم و ان شالله بااینهمه شرکی که ورزیدم و زود متوجه این شرک شدم و کنترل ذهن کردم و تونستم با غم ازدست دادن فرزندم کناربیام و خیلی زود خودمو جموجور کنم،خدا اجربزرگی رو برام درنظرگرفته باشه
خدایاشکرت خدایاشکرت که منو بیدارکردی،وبهم شهامت دادی تا به گناهم اعتراف کنم
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته
سلام به دوستان همفرکانسیم
امروز چقد عالی بود استاد جانم ازت ممنونم که به حرف دلتون گوش دادید واین فایل رو برامون آماده کردید
خدایا من نمیدونم تو همه چیو میدونی تو درمن جاری شو تا بنویسم .
چقد وقتی در مورد توحید حرف میزنید حالم خوب میشه آرامش میگیرم دیگه هیچ نگران نمیشم .
استاد استاد جانم دوست دارم روزها پای صحبتهات بشینم و گوش بدم .همین فایلو بارها گوش دادم و کلی حالم خوب شد .
منم کسیو جز خدا ندارم توی شهری که هیج کسیو نمیشناسم توی محله یی هستم توی مغازه ای یه جای کوجک و خلوت فقط امیدو توکلم به خداست و ازش خواستم مشتری من بشه و باورت نمیشه وقتی مشتری میاد میگه آدرست رو یکی بهم داده ومن همون موقع بهش میگم آره کارتوست منکه کسیو نمیشناسم .
استاد جانم وقتی میخواستیم ماشین بخریم یه روز خدا مارو هدایت کرد به جایی که مرکز خریدو فروش ماشین بود و ما اصلا خبر نداشتیم که قراره اونجا بریم و همونجا ساینای عزیزم رو خریدیم اونم کاملا هدایتی
و بعداز یک ماه قیمتها افزایش پیدا کرد که اگر خرید نمیکردیم نمیتونستیم این مدل ماشین رو بخریم
آره خودم وقتی نگاه میکنم تمام زندگیم جلوتر از من حرکت کرده و بهم راه رو نشون داده
میخواستیم بریم سفر و من فقط تصویر سازی کرده بودم ونمیدونستم که چطور قراره به سفر جنوب بریم
وخدا تمام کارها رو برام انجام داد و مارو به این سفر برد با کمترین هزینه ولی به بهترین شکل ممکن تمام دیدنیها رو دیدیم و به جاهای بسیار زیبا هدایت شدیم
الان که برگشتیم همش با خودم میگم فقط روی شانه های خدا سوار شده بودم و به این سفر رفتم کلی خرید کردیم کلی لذت بردیم کلی تفریح کردیم تمام اون تصویرسازی هایی که کرده بودم برام اتفاق افتاد
ولی به بهترین شکل ممکن .
خودم اشکم در میاد وقتی یادم میاد که چه جاهای زیبایی رو دیدم واین نتیجه ی دیدن و تحسین کردن جاهای زیبا بود .
خدای خوبم من هیچی از خودم ندارم همه ی زندگیم وجودم بچه هام خونه م ماشینم نفسهام جسمم قلبمم
همه از آن توست .
امروز مهمان داشتم برای نهار صبح که بیدار شدم توی ستاره قطبیم از خدا خواستم که غذایی بهم بگه درست کنم که خوشمزه و باب میل مهمانم باشه و منم انجامش دادم .
ظهر که مهمانم اومد و من غذا رو آوردم ازم پرسید از کجا میدونستی که من دوست داشتم امروز این غذا رو بخورم منم چشام اشکی شد بهش گفتم من از خدا پرسیدم باورتون میشه واقعا اگه این حرفا رو به کسی به غیر بچه های سایت بگم شاید باورشون نشه ولی میدونم که شما باورتون میشه .
سفر به جنوب جزء بهترین سفرهام شد که هیچ وقت از یادم نمیره .
بچه ها میدونین چرا اینقد دریای جنوب آرام بخشه
چرا دوست داری ساعتها بهش زل بزنی
چرا اینقد کنارش آرومی
من فکر میکنم چون به اقیانوس وصله ومن وقتی از یک اقیانوس اینقد آرامش میگیرم وقتی به خدای خودم وصل بشم ببین چی میشم
همش این جمله تو ذهنم مرور میشه توبهش وصل شو ببین چه کارا که برات میکنه .
استاد جانم بیشتر برامون بگو بیشتر ازش حرف بزن که وقتی ازش حرف میزنی تمام وجودم آرامش میشه
عین یه بچه که توی آغوش مادرش اینقد راحت خوابیده منم احساس میکنم توی آغوششم و نگران هیچی نمیشم .وای خدای من چه حس قشنگیه
خدایا من اینجا توی این شهر تنها کسی که میشناسم تویی لطفا منو تو آغوش خودت بگیر من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم .
استاد جانممم عاشقتمممم
زهرا جان عزیز از خوندن کامنتت بسیار لذت بردم و به دلم نشست، وقتی گفتی خدا تو مشتری من شو و از خدا پرسیدی چه غذایی درست کنم ، خوشا به سعادتتون که انقدر حضور خدا رو در زندگیتون لمس میکنید، و سرشار از آرامش میشید در پناه خدا باشید و ممنون که کامنت میذارید و انقدر صادقانه مینویسیدو به ارامش من که خیلی کمک کرد
سلاام زهرا عزیز
اشکم جاری شد از کامنت زیبا و توحیدی ات
تحسینت میکنم که تو تنها نیستی و روی خداوند حساب باز کردی
معلومه که بهش وصل شدی و قبل از تو حرکت می کند و همه کارهارو انجام میده برات
اره خودشه
خیلی لذت بردم از کامنت الهی ات
چقدر روی خودت کار کردی و لیاقتش داری که نتایج خیلی بزرگ رو تجربه کنی ب زودی زود
سلام حمیدجان
بادیدن نقطه ی آبی رنگ کلی ذوق کردم راستش کلا از کامنتی که نوشته بودم فراموش کرده بودم شما باعث شدید دوباره بخونمش واقعا کلام من نیود والان که صدای خدارو از نوشته ی شما شنیدم خیلی حالم عالی شد واشکم جاری شد فهمیدم که خدا جوابمو داده
ممنونم دوست خوبم که برام نوشتی
براتون قلبی پرازعشق خدا آرزو میکنم
سلام خدمت استاد عزیز
استاد راجع به نحوه آشنایی دوستان با استاد فرمودند.من می خواستم تجربه خودم را دراین باره به اشتراک بگذارم.
من آخرین روزهای سال 99در کلاس تفسیر قرآن استادم درباره آیه 6و7سوره لیل صحبت کردند و این صحبتها خیلی روی من اثر گذاشت.در آن زمان من با دوستانم راجع به شکرگزاری و توجه به نکات مثبت صحبت می کردیم چون استادم در تفسیر این آیه ها تاکید به توجه به نکات مثبت افراد و زندگی داشتند وتوجه من به این مسأله جلب شد.یکی از دوستان گفتند آقای به نام عباس منش هستند خیلی در این زمینه و شکرگزاری و قانون جذب کار می کنند و موفق هم هستند.من در اینترنت استاد جستجو کردم و به سایت ایشون رسیدم. ومطالبش را خوندم و به کامنت یکی از دوستان برخوردم که در کامنتشان درباره آیه 6و7سوره لیل (صدق بالحسنی و سنیسره للیسری)نوشته بودند من بارها این کامنت خواندم و با این کامنت مطمئن شدم استاد عباس منش انسان صادق و توحیدی هست و می شود به او اعتماد کرد(چراکه از سالها قبل راجع به قانون جذب و موفقیت مطالعه داشتم و برداشتم این بود که اینها همه یکسری تفکرات مثبت اندیشی است و اثری در زندگی ندارد). و همزمانی جلسه تفسیری قرآن درباره سوره لیل و آن مباحث با دوستان و این کامنت این دوست عزیز من را مشتاق و مطمین کرد که مسیر درست است .بعد از آشنای بیشتر با استاد متوجه شدم که آن دوست آموزه های استاد رو در متن کامنتشان گذاشتند . و از آن زمان تا امروز با استاد و آموزه های ایشون دارم زندگی می کنم.
خداوند خیلی شاکرم که من را همیشه هدایت کرده و از استاد عزیز برای اینکه آگاهی های نابشون بی دریغ در اختیار ما می گذارند خیلی سپاسگزارم.
مهوش همتی
ساعت 15:4
23/ 11/ 1402
سلام درود به استاد عزیزم وتوحیدی
سلام ودرود به استاد مریم شایسته عزیزم وتوحیدی
تمرین
کجاها خداونددرها رو برات باز کرده ومسیر رو برات هموار کرده ؟
من سال 97 که واقعا گم شده ای بیش نبودم وافسرده بودم وتو خونه جنگ جهانی داشتم وقدرت حل هیچ مسئله ای رو نداشتم وازدواج دخترانم که یه بت بزرگی شده بود برام واز خداوند وهمسرم شاکی بودم خلاصه خیلی مسئله داشتم با مذهب وحجاب چون همسرم خیلی مذهبی ودیدگاه مردم براش مهم بود تا این که ما هدایت شدیم به کلاس های الکلی های گمنام AA
تازه اونجا فهمیدم خدا کی هست وچه کارهایی میتونه بکنه ومن خودم بدون خداوند هیچی هستم طولی نگشید که من به یه آرامشی رسیدم که هیچ وقت تو زندگیم تجربش نکرده بودم شب سرمو که میزاشتم رو بالشت خواب میرفتم دخترام ازدواج کردن دوتا داماد خوب دارم ویادمه به خدا میگفتم من برای بچه هام نمیتونم تصمیم بگیرم خودت یکی رو بیار که نخام تحقیق کنم وهمه چی عالی باشه وبه خاطر تسلیم بودنم وباورم که خدامیتونه درها رو باز کنه وزندگی من افتاد روی غلطک تا این که حتی من که خانم خونه داربودم ویه ده هزارتومان هم تو حسابم نداشتم ترشی خونگی وآش خونگی درست میکردم ومیفروختم طوری شده بود که درآمدم از حقوق همسرم بیشتر شد ومشتری از هر جایی می آمد تا این که من فکر میکردم خودم دارم این کارها رو میکنم وغرور باعث شد که ما ذره ذره کارمون از دست بدیم ومتوجه هم نبودم تا این که به خودم که آمدم دیدم چه به سرم اومده وخودم نمیدونم وبه خاطر متواضع نبودن و مغرور شدن به توانایی های خودم
باعث شد که کارم رو از دست بدم
یادم باشه که هرچی دارم از خدا دارم ومن بدون خداوند گم شده ای بیش نیستم من با وجود خداوند وجود پیدا کردم
من با حضور خداوند حضور پیدا کردم
من با حضور خداوند نظم پیدا کردم
من با عشق خداوند عشق رو پیدا کردم
خدایا شکرت که مرا به این آگاهی ها هدایت کردی
استاد چه فایلی دقیقا من از دیروز تا حالا این فایل رو دارم گوش مکنم اصلا دارم دیوانه میشم که هر کاری که ما میکنیم باید کریتیشو بدیم به خداوند
همیشه یادم باشه اگر میتونستم کاری انجام بدم قبل از این آگاهی انجامش میدادم خداوند کارهایی برای ما انجام داده است که خو قادر به انجامش نبودیم
همتون وبه دستان پر قدرت خداوند میسپارم دوستون دارم
باسلام دوست عزیز هم فرکانسی
ازشما سپاسگذارم بابت کامنتی ک گذاشتی واقعا زیبا وتحسین برانگیز بود گویی خداوند با من صحبت کرد من فرکانس شمارو دریافت کردم واشک ریختم
هرجا هستی توحیدی باشی عزیزم
دقیقا من هم دیشب حس وحالی بهم دست داده بود قبل از خواب ب خدا گفتم خدایا پارسال من کجا بودم وامسال کجا همش ب لطف تو چقد زندگی من تغییر کرده واقعا چندسال دیگه من کجام وتو چ شرایطی هستم اگر ادامه ذهم ب این مسیر توحیدی
پارسال یک بچه داشتم امسال دوتا
پارسال زیورالات درست میکردم امسال خیاطی
پارسال قدم اول دوازده قدم بودم امسال دوره عزت نفس را خریدم
پارسال دعا میکردم خدا دورم کنه از افراد نامناسب
امسال با خانمهای موفق ارتباط دارم
خدایا سپاسگذارم بابت اینکه هرسال زندگی برای من راحتتر میکنی
سلام به دوست عزیزم فاطمه خانم ازت سپاسگزارم که کامنت مرا خوندی وحس خوبی بهم دادی وباعث شدی که دوباره من بنویسم من هروقت میخاستم بنویسم ذهنم میگفت مگه تو چه کارکردی که میخای بنویسی تو که هنوز ثروتمند نشدی توکه هنوز اون روابط عاشقانه رواداری ولی من خیلی نعمت دارم خدایا من هرآنچه دارم از آن توست من ذهنم همیشه میگفت بزار ثروتمند که شدی بنویس من یه خانمی بودم خجالتی ترسو ودیدگاه همه برام مهم بود همسرم توی ذهنم بت بود من زود رنج بودم مریض بودم ولی همیشه ته دلم دنبال خدا بودم همیشه میگفتم باید باایمان باشم همیشه ته وجودم یه حسی یه چیزی میگفت درست میشه وهمیشه داستانهای قرآنی ومعجزات رادوست داشتم همیشه دنبال یه راهی میگشتم دنبال حقیقت درونی ام بودم که به نقطه عجز رسیدم واز خدا خاستم که کمکم کنه ودرها به روی من بازشد من از الان 53 سال دارم هرکسی هربچه ای مرامیبینه فورا همکلام میشیم جالبه من قبلا اصلا میانه ای با بچه ها نداشتم الان همه بچه ها عاشق من هستن باورتون میشه من هرجا میرم بابچه ها بازی میکنم دقیقا با آدمهای پرانرژی رابطه برقرارمیکنم وبه من میگن چند سالته من میگم خودتون حدس بزنید میگن 40 سال من میگم درسته من استاد ازشما ومریم خانم سپاس گذارم بابت کلامتون که کلام خداونده حضورتون خداونده عملکردتون خداونده نعمتهات خداونده زندگیت خداونده روابطت خداونده خدایا هزاران بار شکرت من نعمت سلامتی کامل دارم من انرژی بالایی دارم استاد من فقط قرص تیروئید میخوردم اینم به خاطره این که مادرم وخاله هام میخوردن ومیگفتن ژنتیکی ماداریم تو هم باید تیروئید داشته باشی ومن باوجودیکه کل جسمم روحم سالم شده بود ولی قرص تیروئید رو میخوردم تا این که یه جایی گفتم اگر خدا تونسته این همه سلامتی بهم بده این همه کار
تو تک تک سلولهای بدنم انجام بده پس اینرو هم میتونه انجام بده که من نیازی نباشه قرص بخورم تقریبا یک سال پیش که دقیقا روزش یادم نیست که من دیگه از یه جایی حس کردم که نباید بخورم وبعد از یه مدتی همین طوری رفتم چکاب دادم ومخصوصا تیروئید ووقتی دکتر گفت تو اصلا تیروئید نداری باورتون میشه من چقد خوشحال شدم از وجود بابرکت خداوند که همه کار میتونه بکنه حالا من فقط از عینک استفاده میکنم واینرو هم از خدا خاستم که نور چشمانم بشه نصرالهی ومن راحت بدون عینک سپاس گذاری بنویسم وزیبایی هاروببینم ویه روزی بیام مثل داستان تیروئید براتون از کارهای خداوند بنویسم این چون همیشه بهم میگفتن چون بابات عینکی هست تو هم باید عینگی باشی ومن اینو نمیپذیرم وبه امید الله چشم من هرروز مثل عقاب تیزبین تر میشه واینارونوشتم که منطقی بشه برای ذهنم که همش مرا تخریب میکرد ونعمت هایم وکارهای که کرده بودم وتواناییهایم را ناچیز وکوچک میکرد از خداوند سپاس گذارم وهمیشه کارهایی که دیگران میگه نمیشه رو براحتی انجام میدادم وقتی برمیگردم به عقب میبینم که خیلی شجاع بودم خیلی جاها وارد ترسهام شدم ولی همیشه یه چیزی دردرون من میگفت اینکه چیزی نیست استادعزیزم اگر بخلم بنویسم یه کتاب میتونم بنویسم از تواناییهایم از مهارتهایم از دستپخت عالی که دارم مثل عزیزدل شما ومن مهارت ارتباط با هرکسی در هر جایگاهی باشه مهارت کوه رفتن پیاده روی کردن 6کیلومتر هم رفتم مهارت والیبال که 7ماه رفتم مهارت تمیز بودن مرتب بودن مهارت لباس خریدن ومهارت پوشیدن لباس که دخترم میگه مادر تو یه تیپهایی میزنی که من 23 سالمه نمیتونم بزنم ومن همه اینارو کرتیدشو به خدایی میدم که یه روزی از ته دلم صداش زدم وخودش رو بهم نشون داد از مهارت رانندگی که یه روزی آرزو داشتم خورم تنهایی رانندگی کنم وبرم خونه دخترم حالا خودم با ماشین میرم کلاس زبان وخداوند بهترین پارک درجای سایه وخنک بهم میده ومن که یه روزی آرزوم بود که شب راحت با آرامش بخابم آرزوم بود که بتونم راحت با همسرم حرف بزنم ودعوانشه راحت احساسم رابطم راحت درخواست کنم استاد عزیزم من آرزو داشتم که تو حسابم پول باشه وهروقت هرچی خاستم راحت بتونم خرید کنم حالا که نگاه میکنم میبینم من خودم 3 سال پیش دستگاه تصفیه آب خریدم با درآمد خودم چقد ظرف ولباس وکفش و؛؛؛؛خریدم چهقدر به بچه هام از پول خودم کادو عروسی وجشن تولد دادم وهنوز ذهن من میگه چه کار کردی مگه که میخای کامنت بنویسی باورتون میشه قبل اینکه بیام بنویسم دوست داشتم انگور بیارم بخورم همین الان همسرم انگور گذاشته تو پیش دستی برام آورد گفتم خدایا من میخاستم انگور بخورم ببین کار خدارو خدایا کمکم کن که شجاع تر توحیدی تر شادتر تروتمندتر وبا آبرو وعزت زندگی کنم خدایا میخام اسم مرا درلیست بهترین افراد خاصی مثل استاد عباسمنش وابراهیم خلیل الله بنویسی ومیخوام جز خاص ترین هایت باشم میخام جز خوبانت باشم میخام جز افرادی باشم که مفیدتر شادتر توحیدیتر وتسلیم تر باشم خدایا میخام کمکم کنی که همین جا بهشت رو هر لحظه تجربه کنم میخام طوری زندگی کنم که موقع مرگ هم با عشق وآرامش به دیدار الهی برم ازدوستان عزیزم فاطمه خانم سپاسگزارم از خداوند سپاسگزارم که فرصت نوشتن رابهم داد از خداوند سپاس گذارم که خودش گفت وخودش هم نوشت من هیچم دربرابر خداوند
ساعت eight twenty seven
2/6/1403
به نام خدای هدایتگر
سلام استاد خوبم سلام مریم عزیزم وسلام به همسفرهایم در این سایت الهی توحیدی
استاد خوبم چقدر این فایل به موقع بود خدایا شکرت برای این هم زمانی وهدایت من به این فایل
چند روزی میشه دلم گرفته بود بغضی در گلوم نشسته استاد که نمیدونم چم شده بود خیلی دلم میخواست حالم را خوب کنم ولی دوباره یه حس غریبی بهم دست میداد حس تنهایی در این دنیا، حس خستگی از این زندگی، دلم میخواست مرغ دلم را پرش بدم پرواز کنم سبک بشم اروم بگیرم واما امروز
صبح فایل را تو خونه دانلود کردم وتو سرویس در مسیر سرکار گوش دادم وچون فایل زمانش طولانی بود یه مقدارش هم بعد از ساعت نمونه گیری آزمایشگاه گوش دادم کارهام که تموم شد آخر وقت دوباره از اول نشستم فایل را با دقت گوش دادم استاد شما میگفتید ومرغ دلم به پرواز در اومد شما از خدا گفتید ومن تمام لحظاتی که خدا باهام بود را به خاطر آوردم وفیلم زندگیم از جلوی چشمام گذشت تمام روزهایی که در سختی و مضیقه بودم زمانی که طلبکارهای شوهرم می آمدند پولشان را میخواستند ومن دستم چاره کوتاه بود وتنها خداوند بود که همدم و همراهم بود دل اونها را نرم کرد وبه ما فرصت دادند خدا دل پدرم را آرام کرد تا به ما کمک کند پدر من در عمرش هیچ وقت مقروض نبود واز بدهی همسرم به شدت عصبانی ولی ناگهان آرام شد ومقدار زیادی به ما کمک کرد وجز خدا چه کسی میتوانست نظرش را عوض کند ومن دیدم که خداوند چگونه برای بنده اش کافیست
خداوند مرا قوی کرد پشتم ایستاد ومن بدهی ها را دادم
توانستم زمین بخرم وخانه بسازم واینها همه را از الله یکتا دارم
چند روزی بود به خاطر اینکه فکرم مشغول بود که ای کاش درآمد بالاتری داشتم ومن هم مثل بعضی از دوستان که نتایج مالی خیلی خوبی گرفته اند ومن هنوز به این نتایج نرسیده ام احساس غم داشتم وقتی داشتم فایل شما را میدیدم همکارم پیشم آمد ودید هندسفری در گوشم ودارم فایل شما را میبینم ناگهان به من گفت میدونی درخت بامبو چیه؟ درخت بامبو 5 سال باید بهش آب بدهی وخوب ازش نگهداری کنی وخوب تغذیه بشه بعد از من سال یه جوانه میزنه وبعد از جوانه زدن یهو چنان رشدی میکنی که قدش به 9متر میرسه
منم مطمئنم شما که هرروز داری فایل گوش میدی وذهنت را آبیاری و مراقبت میکنی به زودی جوانه جدید میزنی ورشد عالی میکنی
استاد یه لحظه تنم لرزید احساس کردم خدا با من از طریق همکارم صحبت کرد صدای خدارا شنیدم که بهم گفت تو روی خودت کارکن ورودیها ت را کنترل کن از لحاظ فکری رشد کن تغذیه درست به ذهنت برسان اونوقت وقتی اولین جوانه بزنه میبینی که ناگهان تصاعدی چه رشدی میکنی وپیشرفت میکنی
نمیدونید چه حال خوبی بهم دست داد خدا در کنارم بود ومن تنها نبودم خدا همانند هزاران بار که هوایم را داشت باز هم پشت وپناهم هست دیگه غمگین نبودم
و احساس آرامش عمیقی کردم
ایاک نعبد وایاک نستعین
خدایا تنها تو را میپرستیم وتنها از تو یاری میخواهیم
استاد عزیزم ممنونم به خاطر تمام صحبتهای دلنشینت
ممنونم از اینکه به ما کمک میکنی در رشد وپیشرفتمان
خدایا شکرت که مرا با این سایت آشنا کردی وروز به روز
آگاهی هایم را افزونتر میکنی
برای استاد عزیزم ویار مهربانش وتمام دوستان توحیدی ام سلامتی عاقبت به خیری سعادت دنیا وآخرت آرزومندم یا حق
سلام منیژه عزیز
چقدر کامنت شما مفهوم داشت عالی نوشتین عزیزم
داشتم میخوندم یهو شک کردم به اینکه آیا اینو استاد و خانم شایسته نوشتن برگشتم بالا ونگاهش کردم دوباره ،
خیلی عالی امیدوارانه ، با خوندنش دلم روشن شد به اینکه هروز دارم فایل گوش میکنم پس حتما پیشرفت میکنم و رشد میکنم مثل همین اتفاقات خوشایندی که الان توی زندگیم افتاده و خداروشکر با گوش دادن به این فایل ها داره بهتر و بهترم میشه .
ممنونم از نظر قشنگت عزیزم الهی که در پناه خداوند موفق و سربلند باشید و به قول استاد روی شانه های خداوند در حرکت .
سلام بهاره جان خواهر خوب عزیزم
ممنونم برای کامنتت کلی ذوق کردم از خوندنش
البته که جواب میده وقتی بر خدا توکل کنیم وهر لحظه ازش هدایت بخواهیم حتما به ما جواب میده وما را به بهترین راهها، بهترین مسیرها، بهترین انسانها، بهترین گفتارها کردارها هدایت میکنه به آسانی ودر سریعترین زمان ممکن
خواهر هم سفرم برایت بهترینها را خواستارم در پناه حق سالم وپاینده و خوشبخت باشید
سلام به استاد عزیزم
واقعا این سایت توسط خدا داره می چرخه ،اخه هر فایلی میاد روی سایت قبلش یا از خدا سوال پرسیدم یا با اتفاقی روبرو شدم که علتش رو نمیدوستم یا به تضادی خوردم اخه کی فکرش رو میکرد بعد فایل های تفاوت ذهنیت قدرتمندکننده و محدود کننده این فایل توحید عملی بیاد
من برای فایلی که گفتین چه اشتباهاتی در زندگیتون داشتین کامنت نوشتم و از یه مهمونی نوشتم و درس هایی که از اون اشتباهاتم گرفتم و نوشتم و اتفاقا دو روز پیش خواستم مهمونی بدم و از قبل مهمونام رو دعوت کردم و همه چیزهایی که واسه شام مهمونی لازم بود رو گرفتم و گفتم خدایا شکرت همه چیزها اماده اس و من اشتباه مهمونی قبل رو انجام ندادم (مهمونی قبلی مهمونا رو همون روز مهمونی دعوت کردم و وسایل لازم شام رو هم همون روز خریدیم) و خیلی خوشحال بودم و تو دلم هی برنامه ریزی میکردم که کارها رو چطور انجام بدم و اولویت ها چی باشه و خیلی دلم خوش بود که کارها رو سریع انجام میدم ولی من هر کاری میکردم که کاری انجام بچه هام نمیذاشتن چون یه پسر پنج ماهه و یه دختر چهار ساله دارم و دخترم ،پسرم رو بیدار میکرد و اونم نمیذاشت کاری انجام بدم و این پروسه چندین بار صورت گرفتی و وقتی غروب شدم عملا من هیچ کاری رو انجام نداده بودم و به حدی انرژی از من گرفته بود که حتی توانایی کوچکترین کاری رو نداشتم یعنی انگار کوه کنده بودم و واقعا درمانده شده بودم و به عجز و ناتوانی خودم پی بردم و فورا گفتم خدایا هر خیری از تو به من رسد فقیرم کمکم کن ،در حالیکه که از شدت خستگی توانایی کار رو نداشتم به قول نفیسه جان که امروز کامنتش رو خوندم انگار تمام قوت و زورم تحلیل شده بود که توانایی هیچ کاری نداشتم و اینجوری خدا میخواست نشونم بده که دیگه بشین و زور نزن و تسلیم باش و من هم تسلیم شدم و بچه ها ارومتر شدن و منم مشغول کار شدم و بعد مامانم زنگ زد و گفت میخوام با برادرت بیام خونتون ،انگار دنیا رو بهم دادن و خیلی خوشحال شدم چون من اصلا به مامانم نگفته بودم بیاد کمک کنه و شرایط من رو نمیدونست که کار دارم و حتی خیلی کم پیش اومده مامانم بیاد شب نشینی و مامانم اومد همه کارها رو برام انجام داد و بعدش دخترم رو هم باخودش برد که واسه فردا مهمون دارم اذیتم نکنه و بقیه کارام برسم و واقعا مات و مبهوت کمک خدا شدم بدون اینکه از کسی درخواست کنم کمک بیاد و بی هیچ منتی کارها رو برام انجام بده امروز با خواهرم در این مورد صحبت کردم و نمدونستم علتش شرک بوده که این اتفاقات برام افتاده چون من دلم خوش بود به اینکه وسایل رسیده و از قبل خبر دادم و یه روز فرصت دارم برای انجام کارها و فکر میکردم من همه کارها رو انجام میدم و کارها برام اسون شدن و احساس قدرت داشتم ولی غافل از اینکه اونا عوامل بیرونی بودند و فقط خداوند است که کار رو اسان میکند و کمک ها رو میکنه وقتی با ذهن میریم جلو کلی مقاومت پیش میاد کلی اصطکاک ایجاد میشه و کارها کند پیش میره و فلج میشی ولی به محض اینکه توحیدی عمل میکنیم کارها میره رو غلطک من با وجود اینکه خیلی سعی میکنم که تو دام شرک نیفتم ولی خیلی راحت گیر میافتم و فورا تشخیص نمیدم بعد از فکر کردن تازه میفهمم قضیه چی بوده و امروز که اومدم سایت رو نگاه کردم دیدم توحید عملی اومده و جا خوردم که خداوند چقدر سریع به خواسته هامون جواب میده و به شما میگه وقت چه فایلی هست و هر بار ما رو به خودمون میاره،تا در مسیر درست بمونیم