توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2316 روز

    به نام خداوندم

    سلام به استادم ومریم جانم وتمام دوستانم

    استاد از وقتی که با شما وآموزه های شما آشنا شدم کلمه توحید هم درک کردم ومعنی واقعی توحید رو فهمیدم

    سپاسگزار خداوندم هستم که تو این مسیر قرارم داد تا با خوبان نرم نرم قدم بردارم وتکاملم رو بگذرونم وبه اینجایی که الآن هستم برسم جایی که کاملا درک کنم تمام آنچه را که دارم وبدست خواهم آورد،تمام اتفاقات خوب زندگیم تنها به خاطر درک توحید وتسلیم بودن در برابر خداوندم بوده وهست.

    استادجایی که به خودم مغرور شدم وهیچ وقت هم فراموش نمیکنم برا زمان قبل از آشناییم با آموزه‌های شماست،سال 87زمان گرفتن گواهینامه

    استادوقتی امتحان عملی توآموزشگاه میخواستم بدم همه استرس داشتن من نفر اول نشستم پشت فرمون و اینقدر عالی بدون هیچ استرس وهیچ اشتباهی رانندگی کردم که سرهنگ کنار دستم همونجا تو ماشین بهم گفت آفرین ورو کرد به چند نفر بعد که صندلی عقب نشسته بودن برا امتحان گفت به این میگن رانندگی.اینجا استاد من به خودم مغرور شدم وروز امتحان اصلی با ذوق وشوق با انرژی بدون هیچ استرسی رفتم برا امتحان اینجا هم استاد نفر اول نشستم اما استاد اتفاقی که افتاد موقعی که سرهنگ گفت پل برو همینطور که دنده عقب گرفتم رفتم تو کوچه برا پل یه پیکان وانت از عقب اومد دست گذاشت روی بوق اینجا کاملا تمرکزم رو از دست دادم وپل رفتن رو خراب کردم وخلاصه سرهنگ قبولم نکرد وبرام یک ساعت آموزشی زد که باعث تعجب همه حتی مربیم شد،اون روزواینقدر گریه کردم.استاد الان میفهم دلیل رد شدنم چی بود.

    از وقتی که با شما آشنا شدم هرچقدر درکم نسبت به توحید(خداوندم)بیشترشدبه همون اندازه نتیجه گرفتم وخداروشکر هر لحظه ایمانم به خداوندم بیشتر میشه وسپاسگزارتر میشم وکاملا درک میکنم هرآنچه در زندگیم اتفاق می افته وهرخیری بهم میرسه لطف پروردگارم هستش وتمام سعیم وتلاشم رو میکنم تا اصل واساس توحید رو در زندگیم پایه گذاری کنم،وخداروشکر تا جایی که بهش عمل کردم نتیجه هم گرفتم.

    استاد اینقدر این فایل های توحید عملی تون به دلم میشینه اینقدر رابطتون با خداوند رو دوست دارم،اینقدر وقتی دارین در مورد خداوند وکلمه توحید صحبت می‌کنید لذت میبرم وتحسینتون میکنم واز خداوند میخام تا منم به این درک برسم ودچار وسوسه های ذهنیم نشم.

    سپاسگزارم استاد بخاطرتمام آموزه هاتون و وقت وزمانی که میزارین تا مارو هم با این مسیر الهی آشنا کنید درپناه الله مهربان شاد وسالم باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  2. -
    حامد حسامی گفته:
    مدت عضویت: 3113 روز

    سلام و خدا قوت براستاد عباسمنش و تمامی اعضای این سایت الهی…

    همیشه وقتی من یکی از محصولات سایت استاد عباسمنش را خریداری میکردم،یک اتفاق خوب تا چند روز بعد از استفاده از آن محصول برای من رخ میداد…

    اما این فایل هدیه ای استاد عباسمنش آنقدر سرشار از آگاهی بود که صبح روز 22بهمن من این فایل را دانلود کرده و تماشا کردم و فردای آن روز هدایت شدم به دریاچه ای روزیه سمنان ودرکنار آن دریاچه یک مسیر پیاده روی بود و من هدست درگوش برای اولین بار وارد آن مسیر پیاده روی شدم و 2بار فایل صوتی توحید عملی قسمت10را گوش کردم و از ورزش کردن و کوهنوردی در این مکان لذت بردم…

    وقتی که در رودخانه پاشویی میکردم و وقتی که در آن مسیر کوهپایه ای پیاده روی میکردم مدام خداوند متعال را برای ساخت این طبیعت زیبا شکرگزاری میکردم و قدرت خداوند متعال را می‌دیدم…

    واقعاً وقتی که کسی در مسیر درست قرار دارد هراتفاقی که برای او رخ می‌دهد به رشد و پیشرفت او کمک میکند،مانند داستان کوکاکولا که استاد توزیع دادن که طمع جدید برای نوشابه ابداع کردن و مردم تظاهرات کردند که ما همان طمع اورجینال را میخواهیم،وهمین طبلیغ بزرگی برای شرکت کوکاکولا شد که باعث شد که شرکت پپسی بگویید که شرکت کوکاکولا از قصد این کار را انجام داده است

    یا خود استاد عباسمنش که بارها دیگران به استاد می‌گفتند که شما از قصد یک سری کارها را انجام میدهید که کلی در آینده به نفع شما میشود

    استاد در کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم،به نحو احسن توزیع دادن معنا و مفهوم آیه کل خیرن ما وقع را،که هر اتفاقی،حتی به ظاهر اتفاق بدی که برای مومنان رخ می‌دهد در آینده به نفع آنها خواهد شد و مومن واقعی باید همیشه احساس خود را خوب نگه دارد…

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  3. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    این یه دلنوشته ست که در ساعت 5:25 صبح عملیاتی می‌شود… توی تاریکی پیش از طلوع. خودم هستم و خدا… هیچ فریادرسی غیر خدا نیست.

    نکته همینه. تو این شرایط، توی فشار و تاریکی مطلق، معمولأ کمکهاش رو بیشتر برای خودم بولد میکنم، وگرنه اون، منبع مهر و محبت مطلق هستش که در هر شرایطی، کار خودش رو میکنه. جز مهر ورزیدن، کار دیگه ای ازش برنمیاد! جز دلگرم کردن، جز عشق ورزیدن!

    توی تاریکی این صبح تاریک، قدرتمندترینم! چون اسم مهربان و قدرتمند او رو اول صبحی خوندم! اصلا فایل دانلود شده را هم ندیدم و نشنیدم. بعدا میشنوم و دوباره مینویسم.چه مبارک سحری!

    اصلا جدیدا برام یه بازی لذت‌بخش شده. تا همه چیز گندش درمیاد و به مو نزدیک میشه، سرم رو میبرم سمت آسمون و میگم: به من چه؟ خودت درستش کن!

    و…. درستش میکنه!

    مچ خودم رو در حالی گرفته م که تنبلی و بیعاری پیشه کرده ام و اون، تنهام نمیذاره، حتی یه لحظه….یه لحظه!

    چه بازی لذت بخشی یه، فرار به دامان پدرم، تمام هستیم که منبع خوبی و لطف هست.

    انس و الفت با شما…با تک تک شماها، پولدار بودن یا بی پول بودنم، کارآ بودن یا ناکارامدیم، همه ش بازی های لذت‌بخشی یه که با روشن شدن آسمان، کلید میخوره و شروع میشه.

    چه خوب که اینجا به این مساله ایمان آوردم و حالا دیگر استرس و نگرانی ندارم، چون بابامو دارم!

    خیلی خوشبختم که در خوشی و ناخوشی، چنین راه فراری رو برای خودم متصور هستم، همیشه و در اکنون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
  4. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    امروز، با احساسی فراتر ازهر زمان دیگر، خدایم را میخوانم وایمان دارم که درهای اجابتش به طرز شگفت انگیزی به رویم باز میشود.

    خدایا شکرت بابت وجودت که هر لحظه ودقیقه وثانیه در زندگیم حضور داری…

    از شدت خستگی چشامو به زور باز نگه داشته بودم، از پنج صبح سرپا بودم و مسیر طولانی رانندگی کرده بودم و ساعت نه شب میخواستم فقط زود برسم خونه و استراحت کنم.

    فایل های استاد تو ماشین پخش بود و من محو شنیدن و تو حال خودم بودم که خطر خیلی بزرگی از بیخ گوشم رد شددددد، یخ کردم از اتفاقی که نزدیک بود بیفته، خدا شاهده که همون لحظه بدون ثانیه ای درنگ با صدای بلند گفتم خدایا ممنونممممم می‌دونم که تو جمعش کردی، تو این خطر و ازم دور کردی.در حال شکرگزاری بودم که موقع پارک کردن ماشین، باز یه اتفاق و به خیر گذشتنش به طرز عجیب…..

    منی که از شدت خستگی فقط میخواستم برسم خونه و یه چیزی بخورم و بخوابم، تا ساعت ها بیدار موندم و داشتم فقط به اتفاقاتی که نزدیک بود بیفته و خداوند ازم محافظت کرد و مراقبم بود فکر میکردم.

    و فایل توحیدی استاد و سخنانی که انگار مهر تاییدی بود بر اتفاقات دیشب……

    خدایا سپاسگزارم که انقدرررر واضح و روشن باهامون حرف میزنی، ممنون که بهمون تلنگر میزنی تا یادمون بیاد که تویی که هر لحظه و هر ثانیه کنارمون هستی و اتفاق هات زندگیمونو به نفع و صلاح ما رقم میزنی.

    خدایا سپاسگزارم که بیادم آوردی روزهایی که فقط رها کردم به خودت سپردم و چقدر عالی کارها و به نفع من پیش بردی طوری که اگه سالها تلاش میکردم با ذهن منطقی خودم نمی‌تونستم حتی یه قدم از اتفاقات رخ داده رو پیش بینی کنم.

    سپاسگزارم که بیادم آوردی که من باید سمت خودمو انجام بدم و نگران باقی کارها نباشم، ایمانمو با احساس خوبم نشون بدم و مطمئن باشم هر آنچه قراره پیش بیاد به نفع منه.

    دوست خوبم تو احساستو خوب کن و عالی باش، خدایی که قدرتمندترین قدرتمندانه وظیفه ی خودشو خوب بلده، نگران چیزی نباش……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  5. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1114 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت منومیخونند

    پارسال همین موقع ها روز هایی بود که درهای معجزه آسایی از طرف پروردگار به رویم باز شد ک لطفی بود از طرف او ک فهمیدم که هیچی از خدایی که فقط ورد زبانم بود ننیدانستم

    کل شهر تهران رو برای پیداکردن جایی برای کارمون گشتیم اما مسئولین فقط دور میزدن مارو

    دنبال شیرینی دادن به این و آن بودیم در حالی که مایی که با توکل بر خودش کار رو شروع کرده بودیم فک میکردیم هیچ قدرتی نداره و ما باید اینطوری کارمونو پیش ببریم و چیزهایی که از خداوند گفتن فقط برای داستان هاس

    جایی که تسلیمش شدیم و به لطف خودش به خودش پناه بردیم بالاترین مقامات رو مامور کار ما کرد جوری که اونهایی که میگفتن کاری براتون نمیتونیم انجام بدیم فقط سر خم می‌کردند و امضا میکردن

    هر جایی ک میرفتم اوضاع و مشکلات به راحتی حل میشد همه چی بر وفق مراد بود

    این داستان غروری در من ایجاد کرد ک نه دیگر خدارا می‌شناختم نه بنده های خوبش رو کس راهم آمده بودن به لطف خودش

    کم کم در سراشیبی قرار .رفتم تا ته دره رفتم از همه طرف پس کله ای ک خوبه مشت و لگد میخوردم

    جوری که ب جان خودم از جام نمیتونستم بلند شم انگار فلج شده بودم بدون اغراق

    اینجای داستان بود که فهمیدم من بدون اون هیچم هیچ بدون قدرت اون حتی یک سانت هم نمیتونم دستمو بالا بیارم چه برسه به این که بخام موفقیت کسب کنم

    تا جایی پیش رفتم ک الان که درخواست های قبلیمو میخونم توشون نوشته های آرزوی مرگ برا خودم رو میخوندم ک الان شرمسار میشم از پیشگاه خودش

    تا خودکشی پیش رفتم اما به لطف خودش دستمو به سمتش دراز کردم تا بعد یکسال تونستم به لطف خودش به اون شرایط آرمانی برگردم و حالم عالی باشد

    همه چی رو از دست دادم ی رابطه عالیییی کار عالییی درآمد عالییی همه چی

    ولی دوباره خودش بهم لطف کرد و گفت تو که تونستی پس ی بار دیگه هم میتونی پس بلند شو آروم آروم

    امروز به این باور و حقیقت محض رسیده ام که هیچم هیچ در مقابلش بدون اغراق

    همه کارهامو هماهنگی هارو اون انجام میده

    مهربونی و لطف آدم ها بهم

    ایده هایی که میاد

    من بدون اون نابودم نابود

    الان هم تسلیمشم و ازش خواسته ام به راه مستقیم هدایتم کنه و مطمئنم این فایل هم لطف خودشه برای هدایتم

    این همون راه مستقیما

    راه تواضع

    راه یکتاپرستی

    استاد ممنونم

    تمام تلاشم اینه که این روزا شاگرد خوبی برای شما و در مکتب الهی باشم

    یا الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  6. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    به نام الله هدایتگرم

    سلام به استاد عزیز مریم جون و تمامی دوستان خوبم در این سایت توحیدی

    سپاسگزارم استاد برای این فایل عالی که باعث شد بیام در موردش بنویسم که چطور خداوند منو هدایت کرد واینم بگم واقعا این بهترین فایلی بود که الان میتونستم بهش گوش بدم و آگاهی ها شو به اندازه ی ظرف خودم دریافت کنم و مطمئنم که اگه صد بار دیگه هم گوش کنم هر بار آگاهی های جدیدی نسبت به دفعه قبل دریافت میکنم

    برم سر اصل مطلب که همین دیروز خدا چطور منو هدایت کرد البته از چند روز پیش شروع شد که من تصمیم داشتم یخچال فریزر خونه رو عوض کنم ویه مدل جدیدتر با کیفیت بالاتر بخرم که مجبور نباشم هر چند ماه یک بار برفک فریزر و تمیز کنم خوب قبل از خرید باید اون یخچال فریزر قبلی رو ردش میکردم تا جا برای مدل جدید تر داشته باشم هم اینکه یه مبلغی کم بود از پولم وبا فروش یخچال اونم حل میشد برا همین آگهی فروش گذاشتم تا یخچال و بفروشم همون روز اول چندتا مشتری اومد ولی چون تخفیف میخواستن ومنم قیمت و خیلی پایین گذاشته بودم موافقت نکردم و گفتم اصلا زیر این قیمت نمیفروشم بعد دوسه روز یه مشتری دیگه اومد وخیلی هم یخچال ها رو پسند کرد و قرار شد بیعانه واریز کنه و بیاد بعد تعطیلی 22 بهمن یعنی فردا ببره اما وقت پرداخت بیعانه گفت من ندارم و باید این قیمت بدین یعنی دو ملیون زیر قیمت اولش من کلی حالم گرفته شد و گفتم نه و مشتری هم گفت اگه نظرتون عوض شد بهش خبر بدیم همون جا بعد از اینکه آرومتر شدم رفتم سراغ قرآن گفتم اگه تو قرآن به آیه در مورد انفاق اومد من میفروشم به همین قیمت و خداوند هم منو هدایت می‌کنه به یه خرید خوب ودقیقا همین شد معنی آیه در مورد انفاق بود و همون موقع تماس گرفتم بیعانه رو واریز کنه و با قیمت که میخواست بیاد یخچال و ببره

    حالا از معجزه ی دیروز بگم براتون از خدا هدایت خواستم..اول رفتم اون یخچال که مد نظرم بود و دیدم و قرار شد شب با همسرم بریم بخریمش ، وقت برگشتن یه کوچه رو اشتباه پیچیدم داخل و رفتم تا از یه جا که راحت باشه دور بزنم همون جا مغازه لوازم خانگی دیدم گفتم حتما هدایت بوده رفتم داخل مغازه و برند یخچال که می خواستم بخرم و نداشت ولی از یه مارک دیگه کلی تعریف کرد و شماره تماس داد که اگه خواستم بهش زنگ بزنم برامون سفارش بده تشکر کردم اومدم بیرون رفتم سمت یه فروشگاه دیگه تا اگه این برند و داشت که خیلی فروشنده تعریف کرد و از نزدیک ببینم این فروشگاه جدید اون یخچال فریزر و داشت و قیمت داد 62 میلیون اونم چون از قبل داشتیم والان قیمت بالاتره گفتم باشه اومدم بیرون که در موردش تحقیق کنم چون من کلا یه برند دیگه رو از اول میخواستم بخرم زدم تو گوگل نمایندگی کارخانه شمارش بالا اومد زنگ زدم اونم گفت قیمت آخر بهتون میدم 55 میلیون ولی الان باز افزایش قیمت داریم این و بخوای همین هفته این قیمت …

    دیگه قیمتش دستم اومد و گفتم بزار رضایت مشتریان و ببینم تو گوگل اگه اوکی بود همین و میخرم اونجا یه شماره دیدم گذاشته که بازم قیمتش پایین تر بود اولش گفتم شاید الکی باشه بعد زنگ زدم بهش و دیدم بنده خدا میگه چون تو بازار چک داره کل قیمتهاشو پایین میده وگفت دقیقا همون یخچال فریزر و میده 43 میلیون تومان و بعد از اینکه سفارش بدم میاره درب خونه و اونجا هم باید تسویه کنم اولش چون شک داشتم که راست میگه یا نه خوب برام باورش سخت بود که این همه تفاوت قیمت اصلا نمیشه بهش گفتم که نمیتونم بهتون اعتماد کنم چون این این یخچال فریزر قیمتش خیلی بالاتره اونم بنده خدا کلی بهم توضیح داد ومن و مجاب کرد که داره راست میگه ودیشب کل کارها رو اینترنتی انجام دادیم و قراره فردا برسه دستمون …

    بعد نشستم با خودم فکر کردم که چطور خدا هدایت کرد که این همه کار ها انجام بشه و من یه یخچال فریزر با برند خیلی خوب که وقتی در موردش خوندم همه رضایت داشتن اونم با قیمتی خیلی پایین تر بخرم یعنی شهر خودمون که قیمت گرفتم تا قیمتی که خریدم 19 میلیون تفاوت قیمت… و به دلم افتاد چون اون یخچال قبلی رو با بنده خدا راه اومدم و بهش تخفیف دادم و از خدا هدایت خواستم اونم برام کلی تخفیف گرفت بدون اینکه من کاری کنم

    درست همینه که خداوند تمام کارها رو انجام میده و همه ی ما توی تک تک روزهای زندگی مون که توکل داشتم میتونیم رد پای خدا رو تو زندگی پیدا کنیم….

    استاد ازتون سپاسگزارم برای این آگاهی های ارزنده و ناب توحیدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام به مریم عزیزم

      کامنتت خوندم و جالب بود از هدایت خداگفتین و اون ایه انفاق که چقدرواضح ازش نشونه دریافت کردین و تحسینت میکنم که به این نشونه عمل کردی وایمانت را نشون دادی عزیزم و از طرفی دیگه خدا هم

      براتون جبران کرد .

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        مریم گفته:
        مدت عضویت: 974 روز

        به نام الله هدایتگرم

        سلام دوست خوبم

        خیلی خوشحالم که کامنت منو خوندین ،برام کامنت گذاشتین سپاسگزارم که برای من دعای خیر کردین ، منم برای شما بهترین ها رو آرزو میکنم امیدوارم همیشه شاد ،سلامت و ثروتمند باشید

        خدا رو شکر میکنم برای این هدایت که خیلی واضح و روشن بود وتونستم درک کنم و انجام بدم وحالا که یخچال فریزر جدید رسید دستمون خیلی خوشحالم که بدون هیچ زحمتی فقط با هدایت الله تونستم 19 میلیون زیر قیمت دقیقا همون یخچال فریزر و داشته باشم و هر بار که چشمم بهش میفته ایمانم به اینکه خداوند همیشه ما رو هدایت می‌کنه بیشتر و بیشتر بشه

        خدایا سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خدای مهربان

    خدایا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم

    خودت الهام کردی بیا بنویس منم با احساسی عالی و سرشار از آرامش و اطمینان بهت اومدم بنویسم و به تو نیروی هدایتگرم نیرویی که همیشه باهام بودی همیشه اجابت کردی هر انچیزی که خواستم رو اعتماد دارم.

    این فایل و آگاهی های خالص و نابش انگار بار سنگینی رو از روی دوشم برداشت و سبک بالم کرد و منو به آرامش رسوندو من رو تسلیم کرد و باعث شد به بی فکری خود اعتراف کنم اونقدر داشت این غرور من رو غرق در خودش میکرد که اصلا حواسم نبود و چقدر احساس سردرگمی به من داد

    الان واقعا درک میکنم که زندگی بدون هدایت های خداوند سراسر گمراهی و سردرگمی هست

    حالا انگار تسلیم شدم تا خدا بهم بگه چیکار کنم احساس میکنم معنای نگرانی در زندگی من کمرنگ تر شده خیالم راحت تر شده و این آرامش تنها از تسلیم بودن میتونست به ارمغان بیاد

    چقدر من به خودم ظلم کردم و لجبازی کردم با نیروی هدایت و اجازه ندادم در زندگیم جریان پیدا کنه ،اما بگذریم اون روزا گذشت و تبدیل به درسی شد برای من و الان طعم شیرین هدایت رو دارم کم کم میچشم

    اینکه نیازی نیست روی عقل خودم حساب باز کنم و نباید هم اینکار رو بکنم بلکه عقل تنها وسیله ایی هست برای پیروی از الهامات قلب و باید در جهت با قلب حرکت کنه

    قبل از اینکه این آگاهی هارو به وسیله این فایل و بعدش صحبت با خدای خودم درک کنم هرروز رو با سیلی از گمراهی و افکار پراکنده شروع میکردم ،هعی تصمیم عوض میکردم و اخر سر هم راضی نمیشدم و دوباره سعی میکردم با نگرانی و دلهره تصمیمات جدیدی رو بگیرم که این احساسات نشان از عدم تسلیم میده

    اما وای از اون روز زیبایی که آدم تسلیم میشه و میگه خدایا فرمون دست خودت _من خیالم راحته چون تسلیم علم بیکران تو هستم –

    حتی این کامنت رو هم اصلا برنامه نداشتم بنویسم همین 5 دقیقه قبل فکرشو نمیکردم درحال نوشتن این آگاهی ها بشم و باز اول صبح خودم رو بخوام با فرکانس تسلیم شروع کنم .

    من که تصمیم گرفتم یادآوری این اصل که همه چی از ان خودشه و همه کارهارو اون داره میکنه رو هم بسپارم به خودش و بهش میگم خدایا حتی یاداوری اش رو هم خودت بهم یاداوری کن و چقدر آدم وقتی به این درجه از تسلیم میرسه خیالش راحت میشه.

    دقیقااا اصلی ترین نیاز من این روزا تسلیم شدن بود داشتم دیوانه میشدم از بس که روی خودم حساب باز کرده بودم و به هیچ نتیجه ایی نمیرسیدم دقیقا احساسی که نیاز داشتم همین آرامش بعد از تسلیم بودن بود همین متواضع شدن در برابر خدایی بود که هرچی دارم از اوست.

    خدایا من با تمام وجودم خواستار خیر تو هستم و به هرخیری که از تو به من برسه فقیرم.

    الله مهربان من که چیزی نمیدونم سپردم دست خودت و خیال تخت هرچی بگی میگم چشم خدایا خودت شهامت عمل به الهاماتی که میکنی رو بهم بده اینم از خودت میخوام همه چیو توی این مسیر از خودت میخوام من نمیدونم من در برابر قدرت تو ناتوان ِ ناتوان هستم

    تا اینجا هرچی زور زدم و به خودم فشار آوردم نتیجشو دیدم از الان به بعد میخوام برم توی حال و هوای تسلیم میخوام اجازه بدم هدایتت تمام زندگیم رو تمام انتخاباتم رو و تمام افکارم رو در بر بگیره

    ای خدای هدایتگرم زندگی با هدایت های تو همش خیال راحتیه دیگه هیچ نگرانی نداره دوست دارم اینقدر منو تسلیم خودت کنی که به درجه ایی برسم که نه ترسی در وجودم باشه و نه غمی و روی دوش تو بشینم و لذت ببرم از این مسیر زندگی از این بازی قشنگ زندگی که اومدم در اون لذت ببرم .

    خدایا تا الان نمیدونم چطوری زندگی کردم اما دوست دارم از الان به بعد تنها از خودت یاری بخوام ، فقط خودت رو بپرستم

    میخوام بهت وابسته بشم خودت هرلحظه بهم الهام کن و بهم یادآوری کن که حواسم به این موضوع باشه

    چقدر وقت مناسبی این فایل روی سایت قرار گرفت و چقدر نیاز این روز های من بود

    احساس میکردم دارم روز به روز کلافه تر میشم از حسب باز کردن روی عقل خودم و خدامیدونه اون مسیر به کجا ختم میشد

    اما خدایا میدونی چیه؟ الان خیالم راحته ،الان ارومم ،اشک چشمام هم تاییدی بر این موضوع شده ،،حالم خوبه چون تورو دارم چون دارم روز به روز صدات رو واضخ تر میشنوم درسته که اینم یک مسیر تکاملی داره برای خودش اما هر قدم از این تکامل هم لذتبخش و سرشار از عشقه خدایا الان دیگه راحتتر باهات صحبت میکنم راحتتر ازت درخواست میکنم و میدونم که میشنوی میدونم کنارمی همینجایی درون منی همه کارارو داری خودت میکنی .

    نمیدونم واقعا ارزش این حس چقدره اما ازت ممنونم ازت ممنونم که من رو لایق دریافت این آگاهی ها کردی

    ازت ممنونم که الان ساعت 4:15 صبح اول روزم منو نشوندی پای نوشتن برای خودت و خودت داری همه کارارو میکنی انگار قشنگ روی دوشت دارم از اون بالا نگاه میکنم و لذت میبرم ،نمیدونم چطوری داره کلمات میاد خدایا ازت سپاسگزارم

    من با این فایل با تو آشتی کردم از موقعی که این آگاهی هارو دریافت کردم روزی نبوده باهاش توی دفترم صحبت نکنم قشنک رفتارام رو بررسی میکنم میبینم خودش داره همه کارارو میکنه.

    تو دانایی ،تو وهابی ، تو رزاقی ، تو رحیمی …

    خدایا وجودم رو پر کن از توحید ،از تسلیم ، از ایمان

    میخوام خیالم هرروز راحتتر باشه ،میخوام روز به روز مقاومت هایی که جلوی ورود سیل نعمات های تو که هر لحظه جاری هست رو گرفته با کمک خودت بردارم خودت برشون دار تو بگو چیکار کنم من تسلیم تو هستم.

    خدایا امروز میخوام بیشتر بچشم این طعم شیرین هدایتت رو کار من اینه تسلیم باشم و خیالم راحت باشه تو کار خودتو بلدی

    رب جهان ازت سپاسگزارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  8. -
    فرخ لقا گفته:
    مدت عضویت: 2662 روز

    سلام به استاد عزیز و موحدم وسلام به خانم شایسته ی عزیز و دوست داشتنی

    و سلام به همه ی اعضای خانواده ی عباس منش

    استاد عزیزم چگونه خداراسپاس بگویم برای وجود شما؟

    چگونه اورا سپاس گویم برای صحبتهایی که از جانتان برمیآید و برعمق جانمان می نشیند؟

    چگونه سپاس گویم اورا که حرفهای ویژه و خاص وعاشقانه اش را از طریق شما نازنین به ماها میرساند؟

    چگونه ،چگونه….

    خدایاشکرت برای اینکه بار دیگر کلمات نابت رابرعمق جانمان نشاندی و مارامتوجه حضور پررنگ خودت درلحظه لحظه های زندگیمان کردی،

    به ما یادآوری کردی که اگر مادربندگی صادق باشیم و راه را درست برویم خودت هستی که امورمان را تکفل میفرمایی و همه چیز به بهترین وجه پیش میرود.

    به ما گفتی که با همه ی الطافی که به ماداشته ای و بارها و بارها کمکمان کرده ای ،فراموش نکنیم که این تو بوده ای که مارایاری کرده ای و نه خودمان و البته این یادآوری نه برای منت نهادن برسر بنده ات بوده بلکه برای اینکه به ما یاد آوری کنی که هیچوقت تنها نیستیم و بلکه همه کاره ی عالم و فرمانفرمای هستی مارادرآغوش گرفته.

    استاد جان باز هم از خدابرای بودنتان و برای آشنایی من باشما وازشما برای اینهمه خوب بودنتون و فایلهای ناب و بی نظیرتون سپاسگزارم و براتون سلامتی و سربلندی و موفقیت روزافزون طلب میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  9. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    به نام خدای مهربان

    «خدایا هر آنچه دارم از آنِ توست»

    سلام، ارادت، و عشق بیکران….

    استاد من عاشقتونم.

    نمیتونم نگم.

    نمی تونم سپاسگزار شما نباشم. باید سپاسگزار قلبی بود که تسلیم شده.

    دلم می خواد ساعتها بشینم و به یه چشمه یا رودخونه نگاه کنم و از صدای جوش و خروش آب لذت ببرم. چون نعمتهای زندگیمو میاره جلوی چشمم.

    همیشه از قدیم وقتی کنار رودخونه های پرآب خوزستان پرنعمت و قشنگم می رفتم، چه کارون، چه دز، چه اروند و حتی باریکترین رودها و چشمه ها، می نشستم و زل میزدم به جریان آب.

    و آرامش، آرامش، آرامش….

    و فروتنی، و سپاسگزاری….

    تو دلم می جوشید.

    نمی دونم چرا صحبتمو از اینجا شروع کردم ولی حتما جاش درسته.

    الان می بینم این روح الهی من بوده که پیوندش رو با منبع خیر حفظ کرده بوده.

    این خود خدا بوده که منو می نشونده پاس سفره احساس عمیق شادی و روحمو تغذیه می کرده.

    این من نبودم.

    استاد امروز از صبح با اتفاقات روزمره ای بیدار شدم که چندان خوشایندم نبود. با عجله و خواب ناکافی و خلاصه احساس ناجالب.

    ولی یک ساعت بعد از بیداری وقتی کارهای بچه ها رو رتق و فتق کردم به خودم اومدم و دیدم احساس بد منو کشونده به دلتنگی برای مادرم و بغض و افکار سلسله وار ناراحت کننده.

    یهو یادم اومدم که باید سکان رو دست بگیرم و کشتی رو به راه درست هدایت کنم.

    گفتم هیچوقت برای تمرین ستاره قطبی دیر نیست. از همین الان حسم رو خوب می کنم که تا آخر شبم خراب نشه.

    اولش گفتم خوب، به فرض اینکه فلان فکر در مورد مامان و نحوه فوتش درست باشه، آیا کمکی به تو میکنه؟ دونستن جواب اون سوال دردی ازت دوا میکنه یا احساست رو بهتر میکنه؟ نه.

    پس تمومش کن و به اصل بپرداز، نه حاشیه.

    خوب یک مرحله بالا اومدم و بهتر شدم.

    بعدش گفتم خودت می دونی ایجاد حال خوب از سپاسگزاری بابت داشته ها شروع میشه. پس بسم الله….

    شروع کردم به سپاسگزاری و به چند دقیقه نکشیده بود که سعیده شد همون سعیده همیشگی. شاد و سرحال و قدردان و امیدوار…

    بعدش در مرحله سوم گفتم خدایا من می دونم باید صدای استاد توی گوشم باشه که حالم عالی بشه و درس امروزم رو بگیرم، صبح که موقع صبحانه فایل شماره 11 پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو گوش داده بودم ولی الان یه چیز دیگه می خواستم.

    در جا قلبم گفت: “توحید عملی شماره 10”

    گفتم چشم.

    گوش دادم و دلمو کاملا سپردم.

    جواب اومد: فروتنی، تسلیم، توحید

    فکر کردم و فهمیدم که دارم چه خطایی می کنم.

    من مدتیه که زندگیم به لطف خدا خیلی تغییرات مثبتی کرده و در کنار من همسرم هم داره تغییر میکنه.

    اما اشکال اینجاست که من کردیت این تغییرات رو دارم به خودم میدم.

    ته ذهنم این بوده که من باعث این رشد شدم. من باعث تغییرات همسرم شدم.

    من زندگی رو گلستان کردم.

    من باعث ورود نعمتهای بیشتر به زندگیمون شدم.

    من، من، من.

    این من رو بارها از زبون خودم شنیدم ولی حواسم نبوده، امروز به خاطر آوردم کجاها من من کردم.

    در صورتیکه من نبودم که نعمت و ثروت آوردم.

    من فقط کمی از سر راه خدا رفتم کنار.

    من یکم منیت خودمو شکستم، نشکستم، ترک انداختم روش، حتی ترک هم نه، فقط کمی خش انداختم روش.

    همین.

    همه چیز کار خودش بوده.

    من کی باشم که همسرم رو هدایت کنم؟

    خدا خودش هدایتش کرده، اونم زمانیکه ابراهیم خودش خواسته.

    مگه کم تلاش کردم به طرق مختلف فایلهای 12 قدم رو به گوشش برسونم یا به خورد ذهنش بدم؟ نشد.

    ولی زمانیکه خودش توسط خدای خودش هدایت شد خواست احساس لیاقت رو گوش بده و داد. خواست قانون سلامتی رو گوش بده و داره مصرانه گوش میده. بدون اینکه من ازش بخوام یا حتی بپرسم الان جلسه چندی.

    منی که فکر می کردم مثل همه عمرم که آدم فروتن و قدرشناسی بودم، الان هم دارم در مقابل خدا فروتنی می کنم، فهمیدم نه، یک لایه عمیقتر که میشم می بینم دارم منم منم می کنم در محضر رب تمام کهکشانها.

    مگه واسش کاری داره که کاری کنه من بتونم یه جزیره خصوصی و جت شخصی و کشتی کروز واسه خودم داشته باشم؟ پس چرا ندارم؟ چون من هنوز سر راه وایسادم. چون من بلد نیستم ازش بخوام. چون من باورم نشده که خدا میتونه بهم بده.

    پس این منم منم ها چیه؟

    خود خدا بود که همین نیم ساعت پیش با گوش دادن به صحبتهای استاد در این فایل، به یادم آورد زمانیکه دبستان بودم یه روز به خدا گفتم خدایا ازت ممنونم که منو باهوش آفریدی که همیشه شاگرد اول مدرسه باشم. چقدر خوبه که من درسهامو زود یاد می گیرم و همیشه نمره هام بیسته.

    به یاد آوردم که من از بچگی در ذات خودم سپاسگزار بودم، به قول استاد اگر مغزی دارم این مغز رو کی به من به رایگان داده؟ کی داره تغذیه و ترمیمش میکنه هر روز و هر ثانیه؟

    مگه من دارم هزینه و زحمت تعمیر و نگهداریشو پرداخت می کنم؟ اگر هم غذایی می خورم که باعث حفظ کارکرد مغزم میشه چون خدا نعمت گرسنگی رو بهم بخشیده تا بتونم غذایی بخورم که باعث نگهداری و بقای بدنم بشه. مگه من مواد مغذی رو با گردش خون به مغزم می رسونم؟

    مگه من اتصالات مغزیم رو کنترل می کنم؟

    پس چرا تا الان داشتم فکر می کردم چون من چهارتا تمرین انجام دادم زندگیم پرنعمت تر شد؟

    نه من نعمت ها رو نساختم. من فقط به خودم کمک کردم در حد نعمتها رشد کنم. نعمتها وجود داشتند، من به اندازه دریافتشون qualified نشده بودم. به قول استاد من در مدار دریافتشون نبودم.

    من فقط کمی جابجا شدم که بتونم توی بازی وسطی یه توپ بگیرم.

    من همسرمو تغییر ندادم که همش تو دلم دارم پزشو میدم و حتی اینجا و چند جای دیگه به زبون هم آوردمش.

    خود خدا بوده که به درخواست ابراهیم پاسخ داده. شاید من وسیله بودم ولی اصل کاری من نبودم، خدا بوده.

    این شرک مخفی امروز برام عیان شد و دلیلش هم کمک خود خود خدا بود.

    چون صبح برای تنظیم شدن در جهت ستاره قطبیم ازش درخواست کردم و گفتم: خدایا به امروزم نعمت و برکت ببار و یک درس مهم بهم بده. کمکم کن از آموزشهای استاد یه چیز مهم یاد بگیرم.

    و چند ثانیه بعدش بهم گفت برو توحید عملی 10 رو گوش بده. و من درجا play کردم.

    این همونه که استاد میگه در خواب دیدم که خدا گفته برو فلان سهم رو بخر در صورتیکه من نمی دونستم اصلا اون سهم چی هست.

    منم یادم نبود فایل توحید عملی 10 در مورد چی بود. فقط می دونستم باید گوشش بدم.

    ولی خدا می دونست من نیاز دارم یه منیت و تکبری رو پیدا کنم و بشکنمش و اون موضوع با این فایل و این جملات استاد قراره اتفاق بیفته.

    ای خدااااااا من در مقابل علم و حلم و عظمت تو هیییییییچی نیستم. هرآنچه هست از توست.از آنِ توست. به تو برمی گرده و سندش در مالکیت توست.

    هر خیری به من رسیده تو رسوندی و هر شری از من دفع شده تو دفعش کردی.

    هر کاری کردم که به نفعم شده تو منو هدایت کردی و هروقت رومو به سمت تو برگردوندم خطاهام رو نادیده گرفتی و بیش از درخواستم بهم عطا کردی.

    قصور منو ببخش و کمکم کن از سر راهت برم کنار، تیرگیهام رو در آب زلال بخشندگیت بشویم و شفاف تر بشم تا بتونم نور تو رو بیشتر و بیشتر منعکس کنم. من از خودم نوری ندارم بلکه این نور توست که اگر زلال بشم از من عبور میکنه و منو درخشان میکنه.

    الهی صبر و توکلم رو بر خودت بیشتر کن. و کمک کن متواضع تر و خاشعتر به درگاهت باشم.

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  10. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    سلام می کنم خدمت استاد عزیزدلم و روشنگر زندگیم. ارادت و عشق و احترام ویژه منو در این لحظه از نفس کشیدنم پذیرا باشید.

    سلام به مریم جان بانوی شایسته و درود به همه دوستان زیبااندیشم در سایت الهی عباسمنش.

    اگه همه افکار و باورسازی ها و تمرینات تمام دوره هایی که تهیه کردم و تا بحال انجام دادم رو در یک کفه ترازو قرار بدم و این سری فایلهای توحید عملی و مفاهیم سنگین و در عین حال ساده بیان شده توسط استاد رو در کفه دیگه، برای من به شخصه توحید عملی تاثیرگذارتر و گیراتره.

    تجربه شخصی من از این فایلها از جنس لطیف نزدیکی به خالقمه. از جنس ترکیدن بغض و به یاد آوردن تمام لحظات خالص شدن.

    وقتی حرف از توحید اونم در عمل زده میشه دیگه نمی تونی به هیچ وجه هیییییچ بهانه ای بتراشی برای کم کاریهات، یا نتیجه نگرفتنهات، چون یه چیزی از درون باید بجوشه تا به قول استاد خاشع بشی. سرت به زیر بیفته. منیت و تکبرت رو ببوسی بذاری کنار و بگی بنده خدا بودن و با خدا حرف زدن که جا و مکان خاصی نمی خواست، هم صحبت خدا شدن که زمان خاصی نمی طلبید، وقتی از زندگی و مشغله های روزمره رو که اشغال نمی کرد. که اگر فرض کنیم می کرد از همه اون لهو و لعب های این دنیا واجبتر و اساسی تر بود.

    توحید عملی 10 به یادم آورد که چند هفته است قرآن رو ورق نزدم. سکوت نکردم تا الله حرف بزنه. همش سرمو مثل کبک زیر برف کرده بودم و بولدوزری کار می کردم و پول درمی آوردم و خوشحال از اینکه رشد مالی داشتم. در صورتیکه اساس زندگی لذت بردنه.

    امروز خدا از زبان استاد و قلب باز شده استادم بهم گفت برو دل بسپار به کلام نور ببین کجای کاری. وقت برای کارهات من جور می کنم نگران نباش. و راست گفت. وقتمو برام پربرکت کرد. به همه کارهام رسیدم و در عین حال خواستم که باز هم وصل بشم به منبع هدایت. چی باز شد جلوی چشمام….. الله اکبر سوره عنکبوت دیوانه کننده.

    اومدم به رسم ادب با کلام خدا شروع کنم دیدم باید تمام سوره رو بنویسم.چون همش داره با صدای بلند فریاد میزنه این آگاهی ها رو. هرچیزی که استاد در موردش صحبت کرده بود توی این آیات واضح و مبین بیان شده بود. پس به مفاهیم اکتفا می کنم و می سپارم به قلب دوستان که سری بزنن به این چلچراغ عجیب و غریب و خودشون مرورش کنن.

    چیزی که برام تکرار شد و حواسمو به خودش جمع کرد واژه عاملین بود. یعنی عمل کنندگان به هدایت.

    همیشه خونده بودم توی قرآن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یا مثلا کلمه محسنین

    اما دقت نکرده بودم دقیقا یعنی چی. استاد خیلی قشنگ با مفاهیم توحید عملی بهم یاد داد که عاملین به صالحات کسانی هستند که نه بر اساس کلیشه های موجود در جامعه بلکه بر اساس هدایتی که قلبشون دریافت میکنه کارهاشون رو انتخاب می کنن و همون میشه صالحات. نه اینکه چیزی از قبل بعنوان عمل نیک و شایسته تعریف شده باشه.

    بلکه اون کاری که مثل یک هندونه دربسته است و تو فقط یه ندای درونی می شنوی که انجامش بده و جرأت به خرج میدی و انجامش میدی میشه صالحات. حتی اگر خلاف روند اکثریت جامعه به نظر برسه. استاد از خودشون مثال زدن و چقدر بجا و زیبا.

    منم الان ی مثال از خودم به خاطرم رسید. همیشه مد بوده معلم از بالا به پایین به دانش آموز نگاه کنه و رو نده و شوخی نکنه. بخصوص دلیر ریاضی و فیزیک بایستی کلاسش رو خشک و جدی اداره میکرد. ولی قلب من بهم میگه این مدلی نباش. و مطابق میلم رفتار می کنم حتی با اینکه مدیر و معاون مخالفش هستند.

    قلب من میگه بچه ها رو بغل کن و محبتت رو در کلام نشون بده. با اینکه هیچ جا ندیدم دبیر دانش آموز رو در آغوش بگیره. یا سر کلاس قسمتی از آواز توی ذهنش رو بلند بخونه. ولی من این کارها رو می کنم. نه خجالت می کشم و نه می ترسم. نمی دونم چی پیش میاد ولی اینو می دونم هرچی پیش بیاد برای من خیره و باعث رشد من میشه. چون من از این کار لذت میبرم.

    من درسم رو با بعضی کلاسها که راحت ترم با مثالهای خنده دار و طاهرا بی ربط میزنن. مثلا ضابطه تابع f(x) رو به آبمیوه گیری و xها رو به هویج و سیب تبدیل می کنم. یا مثلا زوج مرتب (x,y) رو به زن و شوهر تعبیر می کنم. چون از این مدل بیان لذت می برم. حالا کسی بیاد بگه اینا باعث بی نظمی و خندیدن زیاد بچه ها میشه، بچه ها رودار میشن و کنترلشون سخت میشه، یا از این دست حرفها برای من مهم نیست. اتفاقا برعکس چون منو دوست دارن بیشتر به حرفم گوش میدن.

    چون دلم گفته این جوری باش.

    سوره عنکبوت رو می خوندم نوشته بود: بعضی ها برای عذابی که وعده دادی عجله می کنند و میگن اگه تو و خدا راست میگید همین الان عذاب بر سر ما بفرستید، و اگر اجل معینی مقرر نکرده بودیم حتما عذابشون رو می فرستادیم، هرچند جهنم همین الان دربرگیرنده کافرینه. اونها طلب عذاب می کنند در حالیکه همین الان وسط عذابند.

    دیدم این چقدر شبیه بعضی رفتارهای ماست. حالا ممکنه از روی لجبازی و کفر طلب عذاب نکنیم ولی واقعیت تلخ اینه که همیشه ته ذهنمون فکر می کنیم جهنم و بهشت مال جهان بعد از مرگه. در صورتیکه خدا خودش در این سوره هم در مورد جهنم و هم بهشت میگه همین الان شما در این فضا هستید. کافرین همین الان دارن عذاب میشن ولی خودشون لایشعرون حس نمی کنند. نمی فهمند.

    و محسنین، کسانی که عبد و بنده رب شدند، ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند اولا بدیها و گناهانشون رو پاک می کنیم دوما بیشتر و بهتر از آنچه درخواست کرده بودند بهش عطا می کنیم، نعم اجر العاملین

    الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون اونهایی که بقول استاد درخواستشون رو دادند و صبر کردند. توکل کردند و اعتماد داشتند به خدایی که همیشه به اونها رزق رسونده، عجله نکردند که خدایا همین الان همین چیزی که من گفتم رو بهم بده. شاید خدا می خواسته بهترش رو بده.

    چون خودش گفته وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

    من همه شما رو رزق و روزی میدم. چه اونهایی که توانایی تامین رزق خودشون رو ندارند و چه شما.

    پس صبر کن و منتظر زمان مناسب بمون.

    این حرف رو که استاد زدند 400 تا چراغ تو ذهنم روشن شد. هرچند داشتم از قبلش به این موضوع فکر می کردم ولی این جملات استاد مهر تایید رو زد. استاد گفتند که گاهی درخواستی که از خدا می کردم در همون لحظه پاسخش بهم داده میشد مثل پرسش و پاسخ سمینارهاشون. گاهی مثلا یک هفته بعد….

    یه موضوع مهم برام حل شد. که باید از کنی قبلترش رو توضیح بدم.

    شاید بعضی از دوستانم خاطرشون باشه که من کفته بودن دلم می خواد یک مرکز استعدادیابی برای کودک و نوجوان تاسیس کنم که بچه ها از سنین پایین یاد بگیرن خلاق باشن و به علایقشون بپردازند. تا اینکه خودم شاغل شدم و دخترم ترانه که الان 4/5 سالش هست رو فرستادم مهد.

    خودم می دونستم که ترانه صحبت کردنش کمی کند رشد کرده و به میزان سنش تمیز و واضح صحبت نمیکنه. این مسئله توی مهدکودک خیلی پررنگتر خودش رو نشون داد و مربیش از من خواست ببرمش گفتاردرمانی. منم پذیرفتم و دیروز بردمش مشاوره.

    می تونستم ناراحت بشم و غصه بخورم که چرا دخترم مثل 3 ساله ها حرف میزنه. می تونستم بترسم نکنه توی مدرسه به مشکل بربخوره و نتونه از پس خودش و درسهاش بربیاد. می تونستم صورت مسئله رو پاک کنم و بگم بچه ام هیچیش نیست و هر بچه ای یه روند رشدی داره اینم خوب میشه. ولی دلم راضی و آروم بود و با ابراهیم تصمیم گرفتیم ببریمش پیش روانشناس و مسئله رو پیگیری کنیم.

    روانشناس تشخیص داد به گفتاردرمانی نیاز داره ولی زود راه میفته خداروشکر.

    نکته مهمی که می خوام از این ماجرا نتیجه بگیرم اینجاست. هم مربی مهد و هم روانشناس تاکید کردند که این بچه به صحبت بیشتر و شادی و هیجان بیشتر در منزل نیاز داره. از اونجایی که من و ابراهیم هردو آدمهای آروم و کم حرفی هستیم با ترانه کم حرف زدیم، کم باهاش بازی و شیطنت کردیم و این باعث کند شدن روند رشد تکلمش شده. باور کنید انقدر خدا رو شکر کردم که ایرادی از خودم پیدا کردم و راه حلش بهم گفته شد. انقدر راضی ام از این اتفاق و انقدر دارم آگاهانه تلاش می کنم که فرد شادتری باشم. چون داره همش یادم میاد که استاد میگه احساس خوب=اتفاقات خوب

    شادی و نشاط با خودش آرامش میاره. برکت و نعمت و ثروت میاره. سلامتی میاره. و این اتفاق باعث شد من آگاهانه حرکت کنم به سمت احساس بهتر.

    خدای من شاهده که من در این جریان فقط هدایت الهی رو می بینم و میگم خدایا تو با نوع تکلم ترانه به من و زندگیم کمک کردی اتفاقات بهتری رو رو رقم بزنم.

    استاد در این فایل میگن رمز و کلید دریافت هدایت های الهی اینه که همه چیز رو از سوی خدا بدونی و خودت رو قاطی ماجرا نکنی. هر خیری بهت برسه از جانب خداست. و من امروز اشک می ریختم و شکر می کردم که خیرش رو در این قرار داد تا من هدایت بشم به گفتاردرمانی و تلاش برای هم صحبتی بیشتر با فرزندم. به بازی و شیطنت و هیجان و خنده و احساس خوب.

    و اینها همون راه بهتر زندگی کردنه.

    اگر من مقاومت می کردم و می گفتم نمی برمش دکتر،من می دونم مشکل از کجاست، من چرا باید بچه ام فلان طور باشه، مگه من چه گناهی کردم و ….. چه سودی برام داشت؟

    اگه زمانی که خدا هدایتم کرد به تدریس در دبیرستان می گفتم من زرنگ بودم خودمو توی یه محیط آموزشی جا کردم، مگه سخت بود که همونم از دست بدم؟ مگه برای خدا کاری داشت؟

    اگه توی انتخاب همسر من می تونستم با 3 ماه آشنایی تشخیص بدم دقیقا فلانی مناسب منه یا با فلانی خوشبخت نمیشم؟ مگه غیر از خدا کسی بود که با اهرم احساس به من بفهمونه به فلانی و فلانی جواب رد بده و به ابراهیم بله بگو؟

    مگه مگه من می دونستم که ته دل این آدم چه خبره؟ الان هرچی میگذره بیشتر به زندگی مشترکم علاقه مند میشم و همسرم رو از ته ته ته دلم دوست دارم.الهی شکر.

    استاد دقیقا درست اشاره کردید. مدتی بود حس می کردم یه چیزی یه نیرویی یه انگیزه ای در من کم شده، گم شده، می لنگه یه جای کار. نمی تونستم متمرکز بشم رو تمریناتم. و شما امروز بهم نشون دادید اون حلقه گم شده توحید بود. اونم از نوع عملیش. من باید در عمل به خودم اثبات کنم که من کاره ای نیستم و هرآنچه دارم از خداست. هدایت از جانب اوست و ذهنم فقط باید تابع و فرمانبردار باشه.

    باید آگاهانه و جسورانه تر درخواست کنم و این رودربایستی رو با خدا کنار بگذارم. برای هر تصمیم کوچک و بزرگی در روزمره ام با خودش مشورت کنم و وقتی حرفی زد فقط بگم چشم و بهش عمل کنم. اینه رمز شادی و احساس خوب و قطعا اتفاقات خوب.

    استاد شیرین بیانم از دور می بوسمتون و تمام عزت و احترام دنیا رو تقدیم این خضوع و خشوع و ادبتون در برابر پروردگار می کنم. این رقت قلب و تن پایین صداتون وقتی در مورد عظمت رب حرف می زنید کاملا مشهوده و به وضوح خالصانه است.

    ممنونم که با من همراه شدید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      فیروزه محسنی گفته:
      مدت عضویت: 1170 روز

      به نام خداوند آفریننده زیبایی ها

      سلام سعیده جان دوست الهی ومعلم خلاق ومهربان

      خداراشکر به کامنت شما هدایت شدم وبسیار سپاسگزارم ازشما دوست عزیز که راجع به سوره عنکبوت صحبت کردید وبه نکات عالی اشاره کردید راجع به صالحین ومحسنین ودرمورد صبر وتوکل که کلید گنج رسیدن به خواسته هاست

      بسیار زیبا و تاثیرگذار است وبه دلم نشست وبایک تضادی که اخیرأ درمحیط کارم اتفاق افتاده با صحبت‌های شما فهمیدم باید صبر کنم وبه زمان بندی خدا اعتماد کنم تا مسئله براحتی حل بشه انگار تلنگری به من خورد وخدا باکامنت شما راه رانشان داد وآرامش پیدا کردم

      سعیده جان روش تدریس وآموزش جالبی دارید وخلاقانه درس ریاضی را اموزش می‌دهید انشالا همیشه سلامت وموفق باشید

      دختر گلتان انشالا بزودی صحبت کردنش عالی میشه و نوع نگاه شما از زاویه دید مثبت به موضوع به ظاهر نازیبا به راهی برای رسیدن به شادی واحساس خوب بسیار تحسین برانگیزه آفرین برشما که درسهای استاد را به صورت عملی در زندگی اجرا می‌کنید

      دوست گلم بسیار ازکامنت شما درس گرفتم ولذت بردم واگاه تر شدم

      درپناه خدا سلامت وشاد وموفق وسرفراز باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2009 روز

        سلام و احترام خدمت شما دوست عزیزم. چقدر با دیدن کامنت شما خوشحال شدم. گل از گلم شکفت و لبخند بزرگی روی لبام نشست

        متشکرم بابت لطف و محبتتون و خوشحالم که این اتفاق شیرین از کانال من برای شما رخ داده. خدا همیشه دستانش رو به یاری دادخواهان میفرسته و همین امروز هم برای خودم اتفاقی در محل کار افتاد که درسته که ظاهرش نازیبا بود ولی در همون لحظات به اصطلاح بحرانی من فقط صدای استاد توی گوشم می پیچید که میگن کنترل ذهن و نگه داشتن احساس خوب رمز خلق خواسته ها و رسیدن به نعمتهای بیشتره. خلاف این قضیه باعث میشه در سیکل معیوب ناخواسته ها گیر کنیم و من فقط در اون دقایق از خدا می خواستم کمکم کنه آروم باشم و از زاویه به قضیه نگاه کنم که احساسم رو کمتر بد میکنه. چون با خودم رودربایستی که ندارم می دونستم نمی تونم تو اون لحظه مثبت نگر باشم اما تلاش کردم بیخیالتر و کمتر منفی نکر باشم.

        خداروشکر جواب داد و کمتر از یک ساعت طول کشید تا به احساس خوب برگشتم.

        من از شما متشکرم که روزم رو قشنگتر کردی با این پیام زیبا و حس خوبت.

        موفق و شاد باشی دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      اعظم م گفته:
      مدت عضویت: 1345 روز

      سلام سعیده جان عزیز

      شما درست مثل معلم پسر من هستید که با بچه ها دوست است محیطی شاد برای بچه ها در کلاس فراهم کرده

      بچه ها را قضاوت خوب و بد نمیکنه

      انشا نوشتن بچه ها خیلی عالی شده

      به دنیای پاک و معصوم بچه ها احترام میگذاره

      بچه هارا تحقیر نمیکنه

      یک معلم نمونه است که خارج از عرف معلمان وسبک اونها عمل می‌کنه

      تحسین می‌کنم شمارا که چقدر زیبا و هدایتی وبا عشق به بچه ها درس میدهید

      و به کار و عملتون ایمان دارید

      موفق باشید وسربلند تا بی نهایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2009 روز

        سلام به دوست خوبم اعظم جان. ان شاالله هرجای این جهان هستید در مدار شادی و رشد و هدایت الهی باشید.

        بسیار بسیار متشکرم از لطف و محبتتون که برام نوشتید.

        واقعیتس اینه که وقتی بر می گردم به عقبتر می بینم من از خدا استقلال مالی خواستم و کاری که مورد علاقه ام باشه که توش رشد کنم و زمینه ای بشه برلی اینکه ایراداتم رو پیدا کنم و به وضوح ببینمشون تا بتونم رفعشون کنم.

        و خداوند منو هدایت کرد به تدریس در دبیرستان.

        الهی شکر در کنار حقوق هرچند ناچیز تدریس کار همسرم رو هم در منزل کمکش انجام میدم طوریکه درآمد یک روز من و همسرم در منزل برابری میکنه با حقوق یک ماه مدرسه.

        اما در مورد رشد شخصیتی باید بگم که گاهی عرصه بهم تنگ میشه. در 2 کلاس از 7 کلاسی که داشتم با بچه ها به مشکل برخوردم و بهم نشون داده شد در چند مورد ضعیف عمل کردم.

        این مسأله با تضاد نسبتا ناخوشایندی خودش رو نشون داد و من در اون شرایط سخت شغلی باز هم فقط دست به دامن آموزشهای استاد می شدم.

        یکی از کلاسهام که توش مشکل داشتیم رو کلا ازم گرفتن و دادن به یک دبیر دیگه ولی یکی دیگه با وجود مشکل هنوز با منه.

        همیشه با خودم فکر می کنم چه باور مخربی داره همچنان در اون لایه های زیرین ذهنم ران میشه که اوضاع اون کلاس جالب پیش نمیره.

        بچه ها همچنان بی انگیزه و بی حوصله، نصف بیشترشون به درس گوش نمیدن حرف میزنن سرکلاس می خوابن، تند و تند اجازه می گیرن برن بیرون، همش میگن ما نمی فهمیم، تمرین حل نمی کنن و اصلا هیییییچ گونه شور و اشتیاقی برای کلاس من ندارن.

        یک لحظه به خودم اومدم و دیدم من هم مدت زیادیه که از اونها دل بریدم و قطع امید کردم.

        من هم به اونها به چشم دانش آموزان بی نظم و بی ادب نگاه می کنم.

        برخلاف اوایل سال که خیلی نسبت به همه کلاسهام شور و عشق و امید داشتم الان نسبت به این کلاس فقط احساس انزجار دارم و حتما پاسخ این فرکانس من داره به سمت خودم برمی گرده.

        هرچند که همین الان یه صدایی داره تو گوشم میگه که تقصیر اونها بوده ولی استاد من به من یاد داده همه اتفاقات زندگی ما بر اثر باورهای غالب خود ما اتفاق میفته. پس فقط منم و منم و من….

        چالش این روزهای من اینه که دنبال راه حل نباشم، فکر نکنم که چکار کنم تا کلاسم دوباره سرحال بشه. بلکه پیدا کنم چه باوری به من کمک میکنه، چه حسی باید جایگزین حس الانم نسبت به این 16 دانش آموز بشه تا اون حس رهایی و شادی که در بقیه کلاسها دارم اینجا هم داشته باشم.

        این پاسخ شما تلنگر خیلی خوبی بود تا همه این موارد رو برای خودم تحلیل و تکرار کنم.

        باز هم متشکرم و برای شما و پسر گلتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم. همینطور برای معلم خوب پسرتون.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        اعظم م گفته:
        مدت عضویت: 440 روز

        سلام و آرزوی سلامتی

        خدارا شکر که این متن زیبا را می‌خوانم

        خدایا سپاس گذارم به خاطر این همه

        زیبایی .عشق

        خدایا شکرت خدایا شکرت

        خدایا شکرت

        خدایا شکرت

        خدایا شکرت

        متاسفانه گوشی من خراب شد ورمز ایمیلم را گم کردم دوباره با ایمیل جدید وارد سایت شدم

        کاش میشد با همون ایمیل قبلی ام پیام بدهم

        کاش دوستان می‌توانستند در این مورد کمکم کنند

        آدرس ایمیلم را میدونم ولی رمزش را نمیدونم

        کاش میشد می‌تونستم ایمیل جدید که وارد سایت شوم را حذف کنم و با ایمیل قبلی ام وارد شوم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی قادری چاشمی گفته:
      مدت عضویت: 2051 روز

      سعیده جان سلام

      واقعا که برای دریافت ارتعاش و فرکانس، حتی نیازی به کلمات هم نیست و این را من در جمله هایت به خوبی حس می‌کردم.

      نمی‌دانم یک حس خاص و خواهرانه‌ای را از جانبت دریافت کردم

      خواهری بزرگتر که معلمی مهربان و جانانه است

      تحسینت می‌کنم برای همه چیز، مخصوصا درک‌های زیبا و صحیحی که از سوره فوق العاده عنکبوت داشته‌ای

      حتی اسم این سوره خودش یک اعجاز است

      اعجاز در خلقت عنکبوت و عظمتی که در این خلقت نهفته شده، شاید در نگاه اول موضوع مورد نظر سستی خانه عنکبوت باشد اما خردمندان خوب می‌دانند که چه عظمتی در این مثال نهفته است

      عظمت آن درک توحید و درک قدرت بلامنازه این هستی است

      درک قدرتی که تماماً و تماماً و تماماً اوست

      اوست که آن عنکبوت را به وجود آورده و هدایتش می‌کند و چنین خانه‌ای را برایش می‌سازد

      اوست که به من و تو ظرفیت درک و فهم بهتر این سوره زیبا را می‌دهد

      اوست که ارتباط قلبی بین من و تو ایجاد می‌کند

      اوست که احساس را در این اقیانوس هستی جاری می‌کند.

      این بار درک جدیدتری از سوره عنکبوت دارم شاید دفعات قبل آن را خواندم ولی نگاه زیبای تو و فرکانسی که با آن به سوره عنکبوت رسیدی دست مرا گرفت و یک پله مرا بالاتر آورد

      دستت را از دور می‌بوسم که دست خداست

      دستی که آغوشی مهربان برای همسر و فرزند و دانش آموزان است و نیز برای ما که می نویسد.

      حقا که داشتن چنین خواهری غرورآمیز است.

      خدا را سپاسگزارم که مرا در فضای این سایت بهشتی و زیبا قرار داد تا بتوانم بدون هیچ توقعی عشق بگیرم و عشق بورزم.

      عزیز خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2009 روز

        سلام و ارادت حضور شما برادر بزرگوار و دوست عزیزم که شادی و لبخند رو به من چندین برابر هدیه دادید.

        متشکرن از اینهمه لطف و محبتتون و خدا رو سپاسگزارم که باز هم به من نشون داد جهانش حساب و کتاب داره. هر زمانی که وصل بشی به منبع نور و الهامات درخشان میشی. زلال میشی و هم خودت فیض میبری و رشد می کنی و هم اینکه ندانسته باعث ایجاد یک جریان خیر و هدایت برای بعضی افرادی میشی که خودشون طلب هدایت کرده بودند و در مدار دریافتش از طریق تو قرار گرفتند. الهی شکر.

        خیلی زیبا و دلپسند نوشتید که خدا را سپاسگزارم که مرا در فضای این سایت بهشتی و زیبا قرار داد تا بتوانم بدون هیچ توقعی عشق بگیرم و عشق بورزم. این یک سپاسگزاری بسیار مهم و عمیقه و من هم از شما ممنونم که این نکته رو به من یادآوری کردید.

        از خدای نیکیها برای شما مهر و شادی و سلامتی و ایمان درخواست می کنم. از اون دسته ایمان قوی و ریشه داری که با خودش عمل میاره و سرمنشأ خیر و برکت و نعمت میشه.

        در پناه نور الله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          علی قادری چاشمی گفته:
          مدت عضویت: 2051 روز

          سعیده جان سلام

          خدارا بابت این حسن اجابت، بی نهایت سپاسگزارم

          الحمد لله که روغن خدا بر چرخ زندگی ام خورده است

          الحمد لله که نسیم رحمتش به قلب من جاری گشته

          الحمد لله که مرا خلوتی دلپذیر داده تا با او خلوت کنم و دل به نواهای روحبخش او بسپارم

          از لطف خدا دلشادم و گوهر اشک به دور مردمک چشمانم طواف می کند

          می بینی چه جملاتی را می گوید و می نویسم

          تو خوب این نسیم رحمت را می شناسی

          نسیمی که همیشه در فضای پربرکت این سایت می وزد

          امروز هم مانند دیروز سرشار از رضایت هستم، تازه دارم اهمیت کنترل کانون توجه را یاد می گیرم.

          راستش را بخواهی الآن خیلی بهتر عظمت شخصیت پیامبر اسلام را درک می کنم، تضادهای زندگی اش خواسته هایی را در وجودش ایجاد کرد و او تماما تسلیم شد، تسلیم آرامش درونش، او با آن همه عوامل بیرونی سخت و تعصب به ظاهر تغییر ناپذیر هیچگاه از خواسته درونی اش کوتاه نیامد، او همیشه سرشار از حس خوب رضایت بود، آنقدر بر روی کانون توجه اش کار می کرد و در هر لحظه به یاد الله بود که سرشار از رحمت بی نهایت بود.

          به قول خودت که گفتی: هر زمانی که وصل بشی به منبع نور و الهامات درخشان میشی. زلال میشی و هم خودت فیض میبری و رشد می کنی و …

          حال که این شخصیت بالاترین اصل و اولویت زندگیش اتصال به منبع بود، همان چیزی که من این روزها مولکولی از آن را بو کردم و اینجور سرمستم کرده

          باور کن او به من می گوید بنویس، این اصل زندگیت است این باعث ارسال فرکانس ناب می شود بنویس و لذت ببر و این عیش رو تقسیم کن.

          بارالها فقط تو لایق ستایشی

          و سپاسگزارم که مرا لایق ستایشت کردی

          سپاسگزارم که به من فرصت مناجات با تو را دادی

          سپاسگزارم که احساس خضوع و خشوع در برابرت را به من هدیه دادی

          بارالها سپاسگزارم که دستم را رها نکردی

          امروز ایده ای آمده بود که قدم به قدم این ایده مرا به دفتر امام جمعه شهر کشاند

          نمی دانم چرا دارم اینجا می نویسم،

          جایی شد که گفتند امام جمعه می خواهد با تو صحبت کند.

          دقایقی که با او صحبت می کردم برایم لذت بخش بود، متاسفانه این دیدگاه معیوب و محدود ما هست به اقشار مختلف که باعث محدودیت خود ماست و گرنه همه ما انسانیم و بنده خدا.

          بله، همه انسانها از وجود خدا هستند و این را من در او هم می دیدم، نه اینکه برای موقعیت و جایگاهش بگویم. بلکه این تجربه ی مشابه را با یک درویش قلندری هم داشتم. یعنی می خواهم بگویم که همه چیز به نوع نگاه من بستگی دارد و جهان آینه نگاه من هست حتی رفتار اشخاص با من.

          چقدر با اعتماد به نفس و در عین حال با صمیمیت با او صحبت کردم، قشنگ یادم هست که چندین سال پیش از جایگاه این شخصیتها بت در ذهن ساخته بودم. اما امروز سپاسگزار خدا شدم که مرا اینچنین رشد داده که در مباحث تخصصی قرآنی با ایشان که دستی برقلم داشت و اهل علم و مطالعه بود قدرتمندانه صحبت کنم و خوب همدیگر را درک کنیم. به خودم می گفتم ببین علی چقدر خدا دوستت داره که با این شرایط قوی تر و بزرگترت می کنه.

          وقتی که از دفتر بیرون آمدم مرور کردم الهامات و هدایتهایش رو، که همه اینها ایمانم را بیشتر می کرد و مرا خاضع تر می کرد.

          به خودم می گم که تو به او وصل شو، تو به توحید برس، تو به ایمان و آرامش برس، دیگه بقیه کارها و همزمانی ها رو او انجام می ده.

          خدایا شکرت شکرت شکرت

          سعیده جان ممنونم بابت کامنتت که من رو به سر ذوق آورد تا اینجا بنویسم

          در پناه خدا و در آغوش گرم خانواده ات شاد و خوشبت باشی.

          یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: