اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیز و مریم خانم گل و پرتلاش و اعضای محترم
در ابتدا سپاسگزار شما هستم که چنین آگاهی های مفید و راهگشا را با زدن مثالهایی زیبا و ساده و در عین حال پر محتوا را با عشق در اختیارمون قرار دادید.
استاد لحظه به لحظه این فایل من رو به یاد مثالهای بیشماری توی زندگی خودم میاره که دلیل اون اتفاقهارو بهم میگه و به مغزم میگه ببین اینم همون جوابی که دنبالش بودی و از این الگو بهتر مگه داریم.
یادم میاد زمانی که توی محل کارم من همیشه تمام تلاشم رو میکردم که بهترین خودم رو ارائه بدم و به قولی 100خودم رو میزاشتم و در مقابل اکثر همکاران اینجوری نبودن و به قولی زیر کار در رو بودن و به شکلی کار میکردن که خودشون راحت باشن و اهمیتی به شرکت و محصولی که تولید میکردن نمیدادند،من همیشه فکر میکردم که منی که دارم درست کارم رو انجام میدم پس مسئول قسمت باید نگاه ویژهای به من داشته باشه و بین من و بقیه فرق بزاره و همش چشمم به اون بود و روی اون حساب میکردم ولی در عمل میدیم که دقیقا داره برعکس عمل میکنه و اتفاقا همون کسایی که به بدترین شکل کار انجام میدادن عزیزتر هستن و خودم رو قربانی میدیم و همیشه شاکی بودم پس عدل خدا کجا رفته اصلا عدالتی وجود داره اگر هست چرا من نمیبینم چرا من هرچی بهتر کار میکنم کمتر نتیجه میگیرم چندین سال به همین شکل گذشت و من جوابی پیدا نمیکردم تا اینکه شروع به دیدن فایلهای استاد کردم و رفته رفته با مثالهایی و داستانهای پیامبران که شما استاد عزیز زدید پی به شرک خفی وجودم بردم ابتدا نمیفهمیدم وقتی فرمودید پیامبر میگه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه تو دل شب روی سنگ سیاه مخفی هست یعنی چی و همش فکر میکردم من که مشرک نیستم و خداپرستم ولی هرچی جلوتر رفتم فهمیدم توی لایه لایهای ذهنم خدا رو به عنوان تنها منبع قدرت و انرژی نمیدونم و خیلی وقتا قدرت رو به غیر خدا دادم مثل مسئولین قسمت و همیشه چشمم به اونها بوده تا برام کاری رو انجام بدن و این دلیل ناهماهنگی من با خداوند و تجربه اتفاقات تلخ زندگیم بوده و به قول شما استاد عزیز شاید به ظاهر همه چی خوب پیش بره ولی در نهایت نتیجه خوب نیست،
خیلی درس ها گرفتم از این سلسله فایلهای توحید عملی و چقدر این فایلها همگی با هم فرق داره و موضوع توحید رو از جنبه های مختلف بررسی میکنه که اولا باورهامون تقویت بشه دوم بدونیم ما هرچه که داریم ازآن خداوند هست و فقط اون میتونه به ما کمک کنه.
استاد توی همون شغل وقتی تلاش کردم قدرت رو فقط به خدا بدم نتایج آروم شروع به تغییر کرد حتی به ظاهر داشت به ضررم میشد چون دیگه به مسئول گروه و بقیه باج نمیدادم و چون شکل فکرم عوض شده بود همه انتطار داشتن من مثل قبل رفتار کنم ولی نمیکردم و به همین دلیل شروع به مخالفت با من کردن ولی من پیش خودم گفتم خدا مالک منه هیچ کاری نمیتونن بکنن،تلاش کردن که من رو از گروه کاریم حذف کنن و جابجام کنن و همین کارم هم کردن ولی به لطف خدای مهربانم توی همون روزهای اول انتقالم به گروه دیگه توسط مسئول گروه جدید به عنوان کارمند نمونه انتخاب شدم و حتی شرایط کاریم خیلی بهتر و بهتر شد یاد اون مثال شما افتادم که فرمودید اگر تمام مردم دنیا دست به دست هم بدهند نمیتونند کسی رو که با خدا باشه پایین بکشنند.
استاد عزیز بازهم از شما سپاسگزارم که همیشه و هرروز توی مسیر بهبود خودتون هستید و تجارب زیبای زندگیتون رو با ما به اشتراک میزارید خدا میدونه چقدر مسیر زندگیم با شما رو به خوبی تغییر کرده چقدر خوب که شما هستید.
بنام اون که قلب منو به تپش میندازه وقتی میخوام یک ذره ازش تشکر کنم و حسش میکنم خدایی که همه چیز من شده همه کس برای من شده. و به موقع هزاران دست هزاران آگاهی رو در به موقع ترین و مناسب ترینش به من میرسونه.خدایی که همین نزدیکیه، همین حوالیه، خدایی که میگه برو جلو و شجاعت و جسارت و ایمان میشه برام و منو به سمت خواسته هام هدایت میکنه و اون از من مشاق تره برای رسیدن من به خواسته هام اینو دارم حس میکنم. اصلا اشک دارم میریزم اشک شوق، اشک شوق اشک عشق. اشک نزدیک و حس خدا. اصلا تازه دانلود شد و تازه میخوام ببینم این فایل و میذونم بازم اینم یک هدیه از طرف خداست ب من. قلبم میگه ببین ببین چقدر همزمانی چقدر نشونه. تو هر چی لازم داشتی به آنــی خدا فراهم میکنه. استاد حاضر شاگرد حاضر و خدا هم حاضر و ناظر و چقدر من عاشق این خدام و چقدر سپاسگزارم چقدر چقدر چقدر من در این لحظه سپاسگزارترین و سرشارترین خودم هستم و اکنون در لحظه اکنون از خدا میخوام این لحظه ها رو بازم برام تکرار کنه و من سیر نمیشم از عشقش از این همزمانی ها از این نشونه ها، از بودن هاش. از این همه. خدایا چطور بپرستمت که الحق تو تنها چیزی که هستی که با تممام عقل نداشته و قلب داشته ام میپرستمت. تنها تو شایسته پرستیدن و ستودنی. تنها و تنها تو…خدایا به یگانه بودنت به قدرتمند بودنت به همه چی و همه جا بودنتت به هیچی نبودنت شهادت میدم و اعتراف میکنم تو هیچی همه چی هستی و میشی برام و شدی و اینگونه است که میشم تسلیم ترین. اینجوریه که قلبم میکه اونو بچسب و عقلم کم میاره از توصیف میخوام تسلیم ترین خودم باشم. میخوام بشم فهیمه تسلیمه اونی که تو مواجه با چالش ها تسلیم نشد و فقط یکجا همیشه تسلیم بود اونم در برابر تو که همیشه و همواره هستی و همیشه و همواره میخوام تسلیمت باشم پس کمکم کن تنها از تو یگانه معبودم که تسلیمم کنی منو در برابر خودت. تو فقط از پس این مــنِ سرکش فراموشکار برمیای پس تسلیمم کن.خدایا تنها از تو یاری میجویم تنها وتنها…. عاشقتم خدا جونم که کمک میکنی.
استادعزیزم رفتم توی گالریم که فایل باورمحدودکننده وباورقدرتمند قسمت 4روببینم وتمرینش روانجام بدم اما یه حسی بهم گفت بیام واین فایل روبرای چندمین بارببینم
یادم نیست که روی این فایل کامنت گذاشتم یانه اما مینویسم
انگارکه من برای باراوله که این فایل رومیشنوم ،اصلا نمیدونم چرا تاقبل از این نمیشنیدم که چی میگفتید استادجمله اولی که شنیدم این بودکه
به اندازه ای که تودرمقابل خداوندمتواضعی به همان اندازه اجروقربت درمیان مردم بالاترست
استادبرای من این جمله کلیدی بود که مدتهاست دارم دنبالش میگردم ،من مدتهاست که بین مردم اجروقربی ندارم وهمش میگم چی شد که اینجوری شد؟؟چرا؟؟؟خدایا چرا مسخره دست همه شدم وهرکس از خانواده وفامیل میرسه منو دست میندازه من که خیلی خانمانه رفتار میکنم ،من که خیلی احترام گزارم نسبت به همه پس چرااینجوریه!!
استاد من احترام میزاشتم تا کارم روراه بندازن ،من همش چشم امیدم به فامیل وخانواده بود چون از نظرمالی توبد فشاری رفتیم وچند ماه گذشته بدترین روزهای زندگیم بود ومن همش توقع داشتم یکی کمکم کنه ،واون یکی همه بودن غیر از خدا
استاد باورم نمیشه به همین راحتی فراموش کردم خداونده که روزی منو میرسونه ،ازخدامیخوام منو ببخشه وکمکم کنه همیشه یادم بمونه که همه چی دست خودشه
وجمله بعدی که شنیدم این بود :وبه همان اندازه الهامات رودریافت میکنی وبه همان اندازه خدااجازه میده که روی شونش بشینی …..
وای استاد این جمله منو دیوانه کرد وهمش فایل رواستپ میکردم که مباده وقتی مینویسم یه کلمه روجابجا بنویسم ،استاد من حالا میفهمم چرا من هیچوقت الهامی دریافت نمیکنم وهمیشه توشک وتردید ودودلی زندگی میکنم وهمیشه وقتی میپرسم خدایا چکارکنم جوابی که میشنوم به جای اینکه به من کمک کنه حالم روبدتر میکنه
من نمی دونم چطورباید درکی که پیداکردم روبنویسم وبرام عجیبه چرا تاحالا اینا رونشنیدم
انگارکه تمام عمرم تظاهر میکردم من خیلی باخداهستم ،من باید مفهوم تواضع دربرابر خداوند رودرک کنم ،باید حالا حالاها روخودم کارکنم ،یعنی یک ترمز عجیب ومخفی پیداکردم که اصلا دیوانم کرده ،
من تمام عمرم قدرت روبه غیر خدادادم وهمیشه انتظارداشتم خداکمکم کنه ،اصلا انگار اجازه ندادم که خداواردزندگیم بشه ،انگار دستام روباز کردم وباتمام قدرت جلودرایستادم ونمیزارم خداوارد زندگیم بشه ،
استاد من هیچوقت خدارواینقدرعظیم الجثه تصورنکرده بودم که میتونه منو بزاره روشونه هاش واز عرض اقیانوس ورودخانه ودریا ردکنه من حتی برای غذاهم به بنده خدارومیزدم
اصلانمیفهمم چرا تاحالا اینطوربه خدافکرنکرده بودم ،حتی میدونم که این من نیستم که مینویسم وهمش کار خودشه
اگه به من بود که میرفتم تمرین شماره 4 وفایل بعدی روحل میکردم
استاد درادامه میگن که یه شرط داره که خدا توروبزاره روشونه هاش وهمه کارهاروردیف کنه اونم اینه که ؛ متواضع باشی دربرابر خدا،شرطش اینه که بپذیری این منم که دارم کارهاروانجام میدم ،شرطش اینه که تسلیم باشی تسلیم باشی تسلیم
دربرابرمن ،شرطش اینه که فکرنکنی توداری کارهاروانجام میدی وتوهوشت میرسه وباید هرروز ایناروبه خودت بگی وبه خداوند اعلام کنی وبگی که خدایا من درمقابل توهیچی نیستم
خدایا من به هرخیری که ازسمت توبیاد فقیرم
خدایا من عقلم نمیرسه توهدایتم کن
خدایاتوراهوبهم نشون بده
خدایاتوعظیمی
توبزرگی
تووهابی
توکریمی
تورحمان ورحیمی
توسمیعی
توبصیری
توداناوتوانایی
اینا روهی مدام به خودم میگم استاد
اینقدرمیگم که باورم بشه ،اینقدرمیگم که تمام ذهنم از خداپربشه
اینقدرمیگم که تنهااوروبپرستم وتنهاازخودش یاری بخوام
اینقدرمیگم که غروربرم نداره اگر یه موفقیت میاد این من نیستم ،اون کار خداست
حتی تیری هم که میندازه خداست
حتی مشتری هم خداست
پول وثروت هم خداست
همه چی خودخداست
استاد خیلی راه دارم تا یادم بمونه همه چی خودشه
خیلی مونده تاباورکنم الله نورالسماوات والارض
خیلی راه دارم تا یادم بمونه همه جا وهمه کس خودشه
خیلی باید روخودم کارکنم که یادم باشه همه چی اونه ،همه چی اونه
وجمله آخری که شنیدم ودیگه نتونستم فایل رونگاه کنم وگفتم باید بیام وبنویسم این بود
.:خدایا کمکم کن یادم باشه هرآنچه دارم از آن توست وتوبه من دادی واز توبه من رسیده
استاد تمام بدنم میلرزه ویخ کردم از این آگاهی عجیبی که تازه دارم میشنوم انگار تاحالا گوشهام کربوده وتازه بازشده انگارچشام نمیدیده وتازه داره میبینه
احساس عجیبی دارم ونمیدونم دیگه باید چی بنویسم که حسم رومنتقل کنم ،تنها کاری که تونستم بکنم اینه که بیام ویه ردپااز خودم بزارم که یادم نره امروز 29بهمن سال 1402برای اولین بارشنیدم که هرآنچه دارم از ان توسست
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
خداوند زمانی که من در وضعیت بد از لحاظسلامتی بود درهارا برایم باز کرد و از راحت ترین روش سلامتی خودم را به دست آوردن خیلی راحت
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
زمانی که من تصمیم گرفتم که همیشه شاد باشم و حالم خوب باشد خداوند همسرم را به زندگی ام فرستاد و من با او زمان های خیلیییی زیادی رو خندیدیم و عشق و شادی رو با اون تجربه کردم
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
زمانی که حال روحی من به شدت بد بود اما خداوند تمااااااام وجود منو بخشید و من خیلی راحت شخصیتم عوض شد و الان همیشه شادم و حالم خوبه
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
زمانی که از مسیر خداوند خارج شدم و چسبیدم به وسیله ها
مثل اینکه همسرم دلیل خوشحالی منه اگه اون نباشه من حالم خیلی بد میشه
مثل اینکه فکر کنم امکانات مادی زندگی دلیل حال خوب منه و بگم اگه فلان چیزو نداشته باشم خوشحال نیستم
مثل اینکه به خانواده ام وابسته باشم و بگویم اگر آنها نباشند به هر دلیلی من غمگینم
مثل اینکه بخواهم خانواده ام و همسرم را با خودم هم مدار کنم و بگو اگر آنها اشتباه بکنند در زندگی من خوشحال نیستم
مثل اینکه بگویم اگر فلان چیزو نخورم من خوشحال نیستم
سلام بر نور و رحمت خدا که سایه افکند بر تن و روحم و جلا داد و زنگار زنگار کج فهمی من و التیام داد.
سلام بر استاد من، سلام بر مرد شماره یک توحید و سلام بر ابراهیم زمان
سلام به خانم شایسته که عزیز دل استاد و ما هست
سلام به دوستان خوبم و سپاسگزارم بابت نوشتن کامنتهای ارزشمند.
چه خوش بختم که در زمانی هستم که پیامبر من به زبان فارسی شیوا پیام توحید رو بهم میگه
و خدا رو شکر که در مدار دریافت این پیام و اگاهی هستم.خدایا شکرت
چند روز که فایل اومده رو سایت و من نتونستم چیزی بنویسم….
استاد مهربونم خوب گفتی و خوش موقع گفتی و به من گفتی ، به منی که بعد این همه سال کار کردن روی خودم ، مراقب شرک بودم مراقب قدرت ندادن به مردم به عوامل بیرونی بودم حواسم و جمع میکردم حتی تو کلامم حتی تو فکرم قدرت و به کسی ندم ولی ولی قدرت و به خودم میدادم و منم منم داشتم
من
من
من
ای داد
فکر میکردم چون خدا سیستم و من خالق زندگی خودم هستم و اون انرژی قدرت خلق زندگیمو به من داده پس از معادله حذفه و حالا باید رو باورهام کار کنم
اما همیشه وهمیشه و حتی یک روز قبل از فایل وقتی افکار مذهبی دوستانم و دیدم تو دلم به خودم گفتم حالا خدای اونا با خدای تو چه فرقی کرده . خدای اونام کاری براشون نمیکنه و خدای منم نمیکنه اصلا این تغییر باورهای مذهبی این کار کردن ها چه بهبودی برام ایجاد کرده. من چرا اون ارامش قلبی و ندارم من چرا باید با تلاش و کنترل ذهن و تکرار عبارات تاکیدی اروم باشم پس کجای این زنجیره غلطه .چرا به هم وصل نیستن
من خیلی زیاد به این موضوع فکر میکردم و ایمان داشتم حلقه گمشده ای هست که همه چیز چفت نمیشه
من خوب کار میکنم روی خودم من سعی میکنم خوب کار کنم روی خودم. ولی حلقه اتصال اگاهی هام کجاس . چرا میلنگه
وقتی فایل اومد خوشحال شدم کلا فایل های توحیدی شما ی چیز دیگه هستن . من سیر نمیشم از شنیدنش …من از ایتدا با فایل فقط روی خدا حساب کن شما وارد دنیای خودسازی شدم از اون شب که اشک میریختم که خدایا این حرفها رو من چرا قبلا نشنیدم تمام زندگی پر از بدو بدو و شرکم از جلو چشمام رد شد
من تشنه توحید بودم و هستم من کویری هستم که فقط توحید میتونه سیرابم کنه
وقتی فایل جدید و شنیدم گفت ای دل غافل ، اب در هاون کوبیدم من مراقب شرک بودم مراقب قدرت ندادن به غیر بودم ولی قدرت و به خودم هم نباید میدادم البته شما بارها قبلاً فرموده بودین اما انگار من تو مدار دریافت نبودم
بارها خدا بار و از شونه های من برداشته بارها بار سنگین من و برداشته بارها کمکم کرده بارها دستان خوبش و برای یاری من فرستاده و من بارها سپاسگزاری میکردم از اون آدما از خدا بارها سپاسگزاری میکردم ولی هیچوقت نگفتم «خدا» همش گفتم «چون دارم روی خودم کار میکنم خدا کمکم کرد »
. بقول دوستمون اقای سید علی خوشدل باید میگفتم « خدایا شکرت برای این نعمتی که بهم دادی که به واسطه کنترل ذهنی بود که تو هدایتم کردی انجام بدم»
ما چیزی نداریم از خودمون و هر چه هست اوست
خدایا من و ببخش و بازگشت دوباره من و بپذیر همواره هدایتم کن و آرامشی قلبی همراه با تسلیم و خضوع و خشوع افزون و افزون به من بده که هرگز منم نگم و یادم باشه همه چیز تویی و جز تو همه هیچ .
استاد خوشگل و خوش هیکل و توحیدی من خیلی ازتون سپاسگزارم بخاطر این حجم از اگاهی و خیلی سپاسگزارم که این اگاهی و به ما میدین خیر دنیا و سعادت آخرت نوش جونتون زندگی تو بهشت تو دنیا و آخرت گوارای وجود پر مهر و ارزشمندترین .عاشقتونم بخدا
یک فایل عالی دیگر از فایل های توحید عملی را در حالی در حال گوش دادن به آن هستم که واقعا هر چه بیشتر با خدای خدم همراه باشم بهتر و بهتر می توانم روی او حساب بار کنم
از او کمک بگیرم
او را دوست داشته باشم
خدای مهربان هم در بهترین مواقع و در بهترین شرایط به من کمک کرده است
اینها همگی درس هایی بود که من از توحید عملی یاد گرفتم
تسلیم بودن در برابر خدای مهربان خودم
متواضع بودن در برابر او
همه کارها و امور زندگی خودم را به دست خدای مهربان سپردن
همیشه و در همه حال از او هدایت خواستن
به دست های او تکیه کردن
اینها درس هایی است که من می توانم همیشه سرلوحه زندگی خودم را قرار بدهم
هر زمان از خدای خودم کمک گرفته ام او به بهترین شکل ممکن به کمک من رسیده است
کسانی را سر راه من قرار داده است که آنچنان کارهای من را انجام داده اند که برای من واقعا شگفت انگیز بوده است
هر زمان از او کمک خواسته ام او بهترین کمک ها را به من کرده است
آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد؟! و مانند کسانی که پیش از این برایشان کتاب آسمانی آمد نباشند که دوره طولانی بر آنها گذشت و دلهایشان زنگ قساوت گرفت و بسیاری فاسق و نابکار شدند
(آیه 16 سوره حدید)
.
.
.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان
.
انگار همه چی برای من چیده میشه و در بهترین مکان و زمان خداوند به یاد من میاره هر وقت که یسری چیزا از یادم میره
اتفاقا دیروز
هدایت شدم به فیلم مُلک سلیمان و فیلم حضرت ابراهیم و فیلم حضرت موسی،
خداوند خیلی قشنگ
در هر سه تا فیلم مضمون خاشع و فروتن بودن رو یادآوری کرد
و از بین اون 3 تا فیلم یه جا توی فیلم حضرت سلیمان یه جمله ای گفت وقتی که حضرت سلیمان جسد خودشو میبینه که خیلی منو به فکر فرو برد،
که گفت:
پس مُلک من، مانند جسدی بی روح و مُرده است در مقابلِ آن مُلکِ تو در پایانِ دنیا، خداوندا من کجا و آن سلطنتِ متعالی تو کجا؟!
و
بعد سلیمان نبی، با فروتنی و خشوع از خداوند اینگونه درخواست میکنه که:
پروردگارا، پس به من مُلکی عطا کن که تا پایان دنیا و بر پایان آن مُلک عظیم، به کسی مُلکی عطا نخواهی فرمود که تو بسیار بخشنده ای
خیلی قشنگ خداوند دیروز بهم گفت در برابر من فروتن باش و همه چی رو از من بخواه
و یادت باشه که من به تو همه چی رو میدم و دنبال این نون خشک ها دنبال مردم نباش و گنج ها و الماس ها دست منه.
امروز صبح هم که از خواب بیدار شدم بعد از تمرین ستاره قطبی، هدایت شدم به سایت یهو دیدم فایل اومده بنام توحید عملی، یبار توی همون رختخواب دیدم و گوشش دادم و بعد رفتم دوش گرفتم اومدم، دوباره نشستم با دقت نوشتن و به یاد خودم آوردم که خدایا دوباره امروز هم اصل خاشع بودن رو به یادم آوردی و مینوشتم و گریه میکردم و اشک از چشمام میومد همینطوری و فقط به خدا میگفتم منو ببخش اگر ناخواسته غُرِّه شدم به خودم و مغرور به اطلاعات و کارهایی که تو برام کردی و اعتبار دادم به ذهن کوچکم
و این دومین روز متوالیه که خدا در مورد خاشع و فروتنی با من حرف زد و نشانه داد مطمئن شدم که الکی نیست حتما من نفهمیدم جایی رو و اومده قشنگ بهم بفهمونه
آره
استاد وقتی که فکر میکنم
ته ته ذهنم این ذهن داره هرز میره که در برابر خدای خودم مغرور میشم و میگم من بودم که فلان کار رو کردم و اعتبارش مال منه
( بازم میگم از وقتی که به خودم قول دادم که نقاب نداشته باشم و ماسکی نباشه روی صورتم و اگر اشتباهی کردم و اون نگرش رو دارم خیلی راحت بگم که من هستم و بگم ایراد دارم، و خدا خیلی داره کمکم میکنه و هدایتم میکنه که به درک و شناخت از خودم برسم)
آره، خلاصه توی خیلی از موفقیت ها همیشه گفتم من موفق شدم، با اینکه خدا کمک کرد ولی من بودم که انجام دادم
و این خیلی جای بحث داره و خیلی باریکه که اراده ما باید در مشیّت الهی باشی و اگر یه لحظه خدا به من اجازه نده من حتی نمیتونم اون کار رو کنم و توی همین جا ها
باز میگفتم من بالاخره اراده دارم و من دارم انجام میدم
و آنگاه که تیر مىانداختى، تو تیر نمىانداختى، خدا بود که تیر مىانداخت
قشنگ انگار این جمله اومد نشست توی ذهنم که میگه
فکر نکن که تو تیر می انداختی نه نه نه تو تیر نمی انداختی، بلکه خدا بود که تیر می انداخت
این جمله قشنگ بهم گفت که میلاد جان، تو هیچ کاره ای پسر،
اگه داری راه میری، خدا داره تو رو راه میبره
اگه داری حرف میزنی خدا داره از طرف تو حرف میزنه
اگر ادرار میکنی خدا داره حرکتش میده
بچه ها یه لحظه بیاییم به فقط به دفع ادار توجه کنیم به صورت علمی
( دفع ادرار: پس از پرشدن مثانه، اعصاب دیواره آن تحریک و ادرار تخلیه میشود. گیرندههای مثانه به اعصاب مرکزی پیام میفرستند و پاسخ این پیام، تحریک انقباض دیواره مثانه است. سپس ادرار با بازشدن دریچه میزراه از بدن خارج میشود)
انصافا کدوم یک از این مراحل رو ما انجام میدیم؟؟؟؟
یه لحظه ادرار جمع میشه چه اذیتی میشیم
کی داره اینو به حرکت در میاره…
ﷲ اکبر
خدایا منو ببخش اگه در مقابلت تکبر داشتم.
خلاصه اون آیه بهم گفت:
تو هیچی نیستی پسر،
اگه خدا یه لحظه قدرتشو از تو بگیره تو هیچی نیستی،
خداست که از قدرت خلق کردنش بهت داده نه اینکه تو قدرت اختیار داری و داری خلق میکنی
نه، این قدرت اختیار رو از آن خودت ندون بلکه
از آن خداست و فقط به تو امانت داده
همین،
میگم خیلی جای بحث داره چون گاهی وقتا میگیم: من قدرت اختیار دارم دیگه به خدا مربوط نیست من اصلاً میخوام فلان کنم و بسار
ولی، باید فکر کنیم که همین قدرت اختیار و خلق کردن رو خدا از خودش به ما داده پس باید اعتبارشو بدیم به خدا نه به خودمون
من اینجوری حس میکنم گاهی وقتا ما در خیال خودمون میگیم که خب دیگه ما قانون رو میدونیم و هی هم قانون جذب میکنیم که دیگه باورها رو درست میکنم دیگه تمامه و خدا رو از معادله خارج میکنیم
ولی در صورتی که اگر خدا رو خارج کنیم از معادله
هر چقد هم بیاییم روی باور کار کنیم انگار داریم آب در هاونگ میکوبیم
یعنی
اینجوری که حتی میخواییم خودمونو به خدا ثابت کنیم که دیدی من با قانون جذب ثروتمند شدم و به پول رسیدم
و پول رو موفقیت رو از خدا جدا میدونیم
ولی در صورتی که اگر یه لحظه خدا نور رحمت و مهربانیشو از من برداره من هیچم و همون توانایی کار کردن روی ذهنم و کنترل ذهنم رو هم ندارم
همون خداونده که داره به من قدرت میده که ذهنمو کنترل کنم و همون خداوند منو با این قانون آشنا کرد
همون خداوند آگاهی های قبل از تولد رو به یادم آورد
همون خداوند یه چیز رو به یادم میاره و یه چیز رو از یادم میبره
میگم؛
واقعا یه مرز باریکی هستش بین درک این که خدا به من قدرت خلق داده و این که یادمون نره این قدرت همانا از آن خداست نه از آنِ ما که یه وقت غُرِّه نشیم در برابر خدا
و
من و فکر میکنم خیلی هامون در این دام میفتیم که یادمون میره این قدرت خلق رو خدا که خدا به ما داده و باید در برابرش فروتن باشیم
چون بلافاصله که یه موفقیتی بدست میاریم میگیم من بدست آوردم ناخودآگاه
و همین که تکرار میشه بعد اون آگاهی فراموش میشه که بابا، خدا بهت این قدرت رو داده که به اون رسیدی
همون[ وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ] بوده
اصلا همه چی خودشه، او داره همه کار میکنه و همه چی در سیطره او هستش و ما جدا نیستیم از او
و من اینگونه میتونم بگم که خدا فقط میخواد از نگاه هر کدام از ما انسان ها، جهان رو مشاهده کنه بخاطره همین اثر انگشت هر کدام از ما با یکدیگر متفاوته و برای همین هر کدام از ما هیچ کدام شبیه به هم هدایت نشدیم به سایت استاد عباس منش، نه تنها به سایت استاد بلکه به خیلی چیزای دیگه،
و در نهایت این قدرت رو داده به ما، همون قدرت خلق کنندگی با ذهنمان ولی نه همه ی قدرت رو، که خودش تو قرآن میگه:
چون به چیزى اراده فرماید کارش این بس که مى گوید باش پس [بى درنگ] موجود مى شود)
چرا همه قدرت رو نداده چون اگه همه قدرت رو میداد که مثل خودش در لحظه همه چی رو خلق کنیم که دیگه باید میلیارد ها خدا در جهان بود و ربّ واحد معنا پیدا نمیکرد
پس من باید قشنگ فکر خدا رو بخونم که،
خدا این قدرت خلق کنندگی رو به من داده از من میخواد که همیشه یادم باشه که این قدرت از آن خودشه نه از آن من
و اعتبارش برای خداست نه من
و فقط از من همینو میخواد که آیا واقعا یادم هست یا نه موقعی که پول خوب میسازم یادم میره میگم خودم ساختم
و من اعتراف میکنم که شاید خیلی وقتا به صورت ناخودآگاه مغرور شدم به دانش و اطلاعات و اون چیزایی که بدست آوردم و باید خیلی روی این مورد کار کنم چون
اگه یادم بره اوضاع بر من سخت میگذره و شرایط بد میشه و تقلا میکنم
و بارها اتفاق افتاده برام
و یاد شعر مولانا میفتم که میگه:
*قطرهٔ دانش که بخشیدی زِ پیش
متصل گردان به دریاهای خویش
*قطرهٔ علمست اندر جان من
وارهانش از هوا وَز خاک تَن
*پیش از آن کین خاکها خَسْفَش کنند
پیش از آن کین بادها نَشْفَش کنند
*گر چه چون نشفش کند تو قادری
کش ازیشان وا سِتانی وا خِری
*قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت
از خزینهٔ قدرت تو، کی گُریخت
*گر در آید در عَدم یا صد عَدَم
چون بخوانیش او کُنَد از سر قَدَم
.
.
.
و خیلی قشنگ میگه که من قطره ای علم دارم و خیلی ادعام میشه و فقط میگم من من من
و یادم میره که بگم علم تو، علم تو، علم تو
که
یادم میره بگم خدایا این علم اندکی که بهم دادی رو وصلش کن به علم بینهایتت
، آره یادمون میره
من خودم اولین نفر هستم و اعتراف میکنم که یادم میره و چوبش رو هم خوردم و با مخ خوردم زمین، دم خدا هم گرم که گوشمو میپیچونه و یادم میاره که اعتبار رو بدم به خودش
ولی یه اعترافی رو بکنم و همه ما هم تجربه کردیم
وقتی که خاشع هستیم در برابرش و میگیم اعتبار همه چی زندگیم ماله تو
اصلا همه چی مثل هلو بپر تو گلو توی زندگیمون رخ میده
خودش مشتری میاره
راحت قبول میکنه
راحت هزینه میکنه
راحت میره
چرخ زندگی راحت و روان حرکت میکنه
ولی وقتی یادمون میره فقط داری میجنگی و تقلا میکنی ولی وقتی رها میکنی و تسلیم هستی میگی نمیدونم و تو میدونی و من از هر خیری که از تو بهم برسه من سخت فقیرم همه چی خود به خود درست میشه
،
دقیقا مفهوم تسلیم و رهایی همون خاشع و متواضع بودن در برابر خداست!
و این جمله استاد کاملاً درسته که میگه:
اگر در برابر خدا خاشع و متواضع نباشی حتی اگر کار ها رو خوب پیش ببری مطمئن باش که نتیجه اش بد میشه
و این دقیقا راسته،
زمان هایی که توی کارم با عقل ناقص خودم که هیچی نمیدونه و فقط تجربیات الکی داره و با تجربیات آمار و بازار میخوام پیش میرم و فکر میکنم که کارمو دارم عالی انجام میدم و میگم من میدونم و این مسیر درسته که من میگم
یا نتیجه نمیگیرم یا نتیجه اش بد میشه که به ضرر من میشه و بعد میگم اقا من تسلیم خودت ببر جلو و اصلاً به یه طرز معجزه اسایی درست میشه
یعنی یکی از ضعف های خودم هستش که خیلی باید کار کنم روی این موضوع
و میدونم که الکی این فایل برام آماده نشد که درس متواضع بودن رو بهم یاد بده
خدایا دمت گرم که گوشمو پیچوندی اگر نفهمیدم بازم بپیچون تا یادم نره که؛
قدرت دست کیه، از کی باید دریافت کنم، به کی باید بگم چشم،
و استاد قانون خشوع در برابر خدا خیلی عالی کار میکنه، توی نوشتن همین کامنت بودم که یهو دیدم یک از مالکین بهم پیام داده که آقای آمای روی این واحد من کار کن، نمیدونم شماره منو از کجا داشت و فقط کافیه یه ذره بگی من تسلیمم و متواضعم در برابر تو، اینجوری نعمت میفرسته حالا ببین اگه در تمام مواقع متواضع باشم
چی میشه زندگیم
، خیلی باید روی این موضوع کار کنم، نقطه ضعف منه…
و باید هر روز صبح مثل شما به خودم و به خدا بگم که من هیچی نیستم هرچیه از تو هستش
.
.
.
خدایا شکرتتتت واقعا…
.
توی این نوشتن کامنتم یاد حرف های حسین بی علی
توی روز عرفه با خدا میفتم به نظرم جاش هستش که بیارم قسمتی از نوشته رو که چگونه با فروتنی تمام و با خشوع کامل به خدا میگه:
꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂꧂
اقرار کنندهام که تو پروردگار منی و بازگشت من بهسوی تو است، وجودم را با نعمتت آغاز کردی پیش از آنکه موجودی قابل ذکر باشم و مرا از خاک پدید آوردی، سپس در میان صُلبها جایم دادی، درحالیکه از حوادث زمانه و رفت وآمد روزگار و سالها ایمنی بخشیدی
.
همواره کوچکننده بودم از صلبی به رحمی، در ایام گذشته و قرنهای پیشین، از باب رأفت و مهربانی و احسانی که به من داشتی، مرا در حکومت پیشوایان کفر، آنانکه پیمانت را شکستند و پیامبرانت را تکذیب کردند، به دنیا نیاوردی، ولی زمانی به دنیام آوردی به خاطر آنچه در دانش و آگاهیات برایم رقم خورده بود و آن عبارت بود از هدایتی که مرا برای پذیرفتن آن آماده ساختی و در عرصه گاهش نشو و نمایم دادی و پیش از آن هم با رفتار زیبایت و نعمتهای کاملت بر من مهر ورزیدی، در نتیجه وجودم را پدید آوردی از نطفه ریخته شده و در تاریکیهای سهگانه میان گوشت و خون و پوست جایم دادی
.
و مرا در آفرینش وجودم گواه نگرفتی و چیزی از کار پدید آمدنم را به من واگذار نکردی، سپس برای آنچه در دانش و آگاهیات از هدایتم گذشته بود مرا کامل و آراسته به دنیا آوردی و در حال کودکی و خردسالی در میان گهواره نگهداریام نمودی و از بین غذاها شیر گوارا نصیبم کردی و دل دایهها را بر من مهربان نمودی و مادران پرمهر را به پرستاریام گماشتی و از آسیبهای پریان نگهداری فرمودی و از زیادی و کمی سالمم داشتی، پس تو برتریای مهربان،ای بخشنده تا آنگاه که آغاز به سخن کردم
.
نعمتهای کاملت را بر من تمام کردی و مرا در هر سال با افزوده شدن به وجودم پرورش دادی تا آفرینشم کامل شد و تاب و توانم معتدل گشت، حجّتت را بر من واجب کردی، به اینکه معرفتت را به من الهام فرمودی و با شگفتیهای حکمتت به هراسم افکندی و به آنچه در آسمان و زمینت از پدیدههای نو و شگفت پدید آوردی بیدارم کردی، به سپاسگزاری و یادت آگاهیام دادی و طاعت و عبادتت را بر من واجب ساختی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودیات را بر من آسان کردی و در تمام این امور به یاری و مهربانیات بر من منّت نهادی
.
سپس وقتی که مرا از بهترین خاک آفریدی برایم نپسندیدیای معبودم نعمتی را بدون نعمتی دیگر بنابراین از انواع وسایل زندگی و اقسام بهرهها نصیب من فرمودی و این به خاطر نعمتبخشی بزرگ و بزرگتر و احسان دیرینهات بر من بود تا جایی که همه نعمتها را بر من کامل کردی و تمام بلاها را از من بازگرداندی، نادانی و گستاخیام بر تو، جلوگیرت نشد، از این که مرا به آنچه به تو نزدیک میکند راهنمایی کنی و به آنچه مرا به پیشگاهت مقرّب مینماید توفیق دهی، پس اگر بخوانمت، اجابتم کنی و اگر از تو درخواست نمایم، عطایم کنی و اگر اطاعتت کنم قدردانیام فرمایی و اگر به سپاسگزاریات برخیزم بر نعمتم بیفزایی
.
همه اینها کامل کردن نعمتهایت بر من و احسانت بهسوی من است، پس منزّهی تو، منزّهی تو که آفرینندهای و بازگردانندهای و ستودهای و بزرگواری، نامهایت پاک و نعمتهایت بزرگ است، خدایا کدام یک از نعمتهایت را به شماره آورم و یاد کنم، یا برای کدام یک از عطاهایت به سپاسگزاری برخیزم درحالی که پروردگارا، بیش از آن است که شمارهگران برشمارند، یا اینکه یاد دارندگان در دانش به آنها برسند، آنگاهای خدا، آنچه از بدحالی و پریشانی از من بازگرداندی و دور کردی، از آنچه از سلامتی کامل و خوشحالی برایم نمایان شد، بیشتر است، معبودا، من گواهی میدهم به حقیقت ایمانم
.
و باور تصمیمات یقینم و یکتاپرستی بیشائبه روشن و صادقانهام و اندیشهها و خیالات پنهان درونم و آویزههای راههای نور چشمم و چینهای صفحه پیشانیام و روزنههای راههای نَفَسم و پرّههای نرمه تیغه بینیام و حفرههای پرده شنواییام و آنچه ضمیمه شده و بر آن دو لبم بر هم نهاده و حرکتهای سخن زبانم و جای فرو رفتگی سقف دهان و آروارهام و محل روییدن دندانهایم
.
و جای گوارایی خوراک و آشامیدنیام و بار بر مغز سرم و رسایی رگهای طولانی گردنم و آنچه را قفسه سینهام در برگرفته و پیهای شاهرگم و آویختههای پرده دلم و قطعات کنارههای کبدم و آنچه را در برگرفته غضروفهای دندههایم و جایگاههای مفاصلم و پیوستگی پاهایم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و پوستم و عصبم و نایم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضایم و آنچه در ایام شیرخوارگی بر آنها بافته شد و آنچه زمین از سنگینی من برداشته و خوابم و بیداریام و سکونم و حرکات رکوع و سجودم
.
خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را میبینم و با پرهیزگاری مرا خوشبخت گردان و به نافرمانیات بدبختم مکن و خیر در آنچه مقرر کردی را برایم اختیار کن و به من در تقدیرت برکت ده تا شتاب آنچه را تو به تأخیر انداختی نخواهم و تأخیر آنچه را تو پیش انداختی آرزو نکنم
꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂꧂
.
.
.
خیلی باید عمیق بشیم به شناخت خودمون و هر چقد خودمون رو بیشتر بشناسیم متواضع تر میشیم در برابر خدا و
تمام مغرور بودن ما در برابر خدا از عدم شناخت موجودیت ماست
/«من عرف نفسه عرف ربه؛ هرکس خود را بشناسد پروردگارش را خواهد شناخت.»/
خدایا من را هدایت کن به سمت شناخت خودم تا در پیشگاه تو خاشع تر باشم
.
.
.
استاد ممنونم ازین فایلی که آماده کردی بسیار عالی بود و برای این لحظه از زندگیم بود و درس هایی برام داشت، تا یاد بگیرم در برابر خدای خودم متواضع تر باشم
توی روز عرفه با خدا میفتم به نظرم جاش هستش که بیارم قسمتی از نوشته رو که چگونه با فروتنی تمام و با خشوع کامل به خدا میگه:
꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂꧂
اقرار کنندهام که تو پروردگار منی و بازگشت من بهسوی تو است، وجودم را با نعمتت آغاز کردی پیش از آنکه موجودی قابل ذکر باشم و مرا از خاک پدید آوردی، سپس در میان صُلبها جایم دادی، درحالیکه از حوادث زمانه و رفت وآمد روزگار و سالها ایمنی بخشیدی
.
همواره کوچکننده بودم از صلبی به رحمی، در ایام گذشته و قرنهای پیشین، از باب رأفت و مهربانی و احسانی که به من داشتی، مرا در حکومت پیشوایان کفر، آنانکه پیمانت را شکستند و پیامبرانت را تکذیب کردند، به دنیا نیاوردی، ولی زمانی به دنیام آوردی به خاطر آنچه در دانش و آگاهیات برایم رقم خورده بود و آن عبارت بود از هدایتی که مرا برای پذیرفتن آن آماده ساختی و در عرصه گاهش نشو و نمایم دادی و پیش از آن هم با رفتار زیبایت و نعمتهای کاملت بر من مهر ورزیدی، در نتیجه وجودم را پدید آوردی از نطفه ریخته شده و در تاریکیهای سهگانه میان گوشت و خون و پوست جایم دادی
.
و مرا در آفرینش وجودم گواه نگرفتی و چیزی از کار پدید آمدنم را به من واگذار نکردی، سپس برای آنچه در دانش و آگاهیات از هدایتم گذشته بود مرا کامل و آراسته به دنیا آوردی و در حال کودکی و خردسالی در میان گهواره نگهداریام نمودی و از بین غذاها شیر گوارا نصیبم کردی و دل دایهها را بر من مهربان نمودی و مادران پرمهر را به پرستاریام گماشتی و از آسیبهای پریان نگهداری فرمودی و از زیادی و کمی سالمم داشتی، پس تو برتریای مهربان،ای بخشنده تا آنگاه که آغاز به سخن کردم
.
نعمتهای کاملت را بر من تمام کردی و مرا در هر سال با افزوده شدن به وجودم پرورش دادی تا آفرینشم کامل شد و تاب و توانم معتدل گشت، حجّتت را بر من واجب کردی، به اینکه معرفتت را به من الهام فرمودی و با شگفتیهای حکمتت به هراسم افکندی و به آنچه در آسمان و زمینت از پدیدههای نو و شگفت پدید آوردی بیدارم کردی، به سپاسگزاری و یادت آگاهیام دادی و طاعت و عبادتت را بر من واجب ساختی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودیات را بر من آسان کردی و در تمام این امور به یاری و مهربانیات بر من منّت نهادی
.
سپس وقتی که مرا از بهترین خاک آفریدی برایم نپسندیدیای معبودم نعمتی را بدون نعمتی دیگر بنابراین از انواع وسایل زندگی و اقسام بهرهها نصیب من فرمودی و این به خاطر نعمتبخشی بزرگ و بزرگتر و احسان دیرینهات بر من بود تا جایی که همه نعمتها را بر من کامل کردی و تمام بلاها را از من بازگرداندی، نادانی و گستاخیام بر تو، جلوگیرت نشد، از این که مرا به آنچه به تو نزدیک میکند راهنمایی کنی و به آنچه مرا به پیشگاهت مقرّب مینماید توفیق دهی، پس اگر بخوانمت، اجابتم کنی و اگر از تو درخواست نمایم، عطایم کنی و اگر اطاعتت کنم قدردانیام فرمایی و اگر به سپاسگزاریات برخیزم بر نعمتم بیفزایی
.
همه اینها کامل کردن نعمتهایت بر من و احسانت بهسوی من است، پس منزّهی تو، منزّهی تو که آفرینندهای و بازگردانندهای و ستودهای و بزرگواری، نامهایت پاک و نعمتهایت بزرگ است، خدایا کدام یک از نعمتهایت را به شماره آورم و یاد کنم، یا برای کدام یک از عطاهایت به سپاسگزاری برخیزم درحالی که پروردگارا، بیش از آن است که شمارهگران برشمارند، یا اینکه یاد دارندگان در دانش به آنها برسند، آنگاهای خدا، آنچه از بدحالی و پریشانی از من بازگرداندی و دور کردی، از آنچه از سلامتی کامل و خوشحالی برایم نمایان شد، بیشتر است، معبودا، من گواهی میدهم به حقیقت ایمانم
.
و باور تصمیمات یقینم و یکتاپرستی بیشائبه روشن و صادقانهام و اندیشهها و خیالات پنهان درونم و آویزههای راههای نور چشمم و چینهای صفحه پیشانیام و روزنههای راههای نَفَسم و پرّههای نرمه تیغه بینیام و حفرههای پرده شنواییام و آنچه ضمیمه شده و بر آن دو لبم بر هم نهاده و حرکتهای سخن زبانم و جای فرو رفتگی سقف دهان و آروارهام و محل روییدن دندانهایم
.
و جای گوارایی خوراک و آشامیدنیام و بار بر مغز سرم و رسایی رگهای طولانی گردنم و آنچه را قفسه سینهام در برگرفته و پیهای شاهرگم و آویختههای پرده دلم و قطعات کنارههای کبدم و آنچه را در برگرفته غضروفهای دندههایم و جایگاههای مفاصلم و پیوستگی پاهایم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و پوستم و عصبم و نایم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضایم و آنچه در ایام شیرخوارگی بر آنها بافته شد و آنچه زمین از سنگینی من برداشته و خوابم و بیداریام و سکونم و حرکات رکوع و سجودم
.
خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را میبینم و با پرهیزگاری مرا خوشبخت گردان و به نافرمانیات بدبختم مکن و خیر در آنچه مقرر کردی را برایم اختیار کن و به من در تقدیرت برکت ده تا شتاب آنچه را تو به تأخیر انداختی نخواهم و تأخیر آنچه را تو پیش انداختی آرزو نکنم
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه
دقیقا وقتی که خدا هدایتمون بکنه بهترین اتفاق میوفته حتی به ظاهر اون کار کار اشتباهی باشه
و اینکه وقتی خدا یه چیزی رو به قلبمون بندازه که انجام بدیم لاجرم به قلب دیگیری هم مینشینه
من مطمین هستم این فایل از جمله فایل های هست که کسانی که در فرکانسش هستند و میبینند به با جون و دل میبینند و متوجه میشوند
این باور که خدا من رو به سمت بهترین هدایت کنه از طریق سیگنالی که به قلبم میدهد یکی از بزرگترین و مهم ترین باورهایی هست که میتونه مسیر زندگی یه نفر رو به صورت ریشه ای تغییر بده
از جمله خود من که به همان اندازه که این باور رو باور کردم زندگیم بهتر از گذشته شده
شده بعضی از مواقع یه کاری تماسی یا تصمیمی میخواد انجام بگیره چون تر خدا خواستم که هدایتمبکنه اگر قلبم اکی نبوده و من خلاف جهت رفتم چنان فشاری به قلبم وارد میشه که در حد منفجر شدن و شده باز هم کاری و مسیری که به ندای قلبم گوش کردم چنان قلبم سبک و زیبا به سمت جلو من رو هدایت میکنه که نگو و نپرس
فقط باید آنقدری روی خودم و باورهایم کار کنم که این موضوع بشه ملکه ذهنم و عادت همیشگیم که اون لحظه ای که میخوام تصمیم بگیرم گول ظاهر قضیه نخورم و ببینم قلبم و خدایم چی میگه و راحت بنشینم روی شانه های خدای خودم تا اینکه من رو به راحتی ببره اونجایی که بهترین زمان و مکان و …هست
شاید یک مسیر به ظاهر از دید من بد باشه ولی خدا من رو چنان خوب و عالی میبره و تا الان هم برده که وقتی سری به گذشته و تصمیم های اینچنینی میندازم میبینم که هر جا به ندای قلبم و هدایت خدا گوش کردم عزتمند و سعادتمند و بهترین بودم وهر جا که با ذهن خودم تصمیم گرفتم کلی تلاش کردم که فقط برگردم همون جایی که بودم ….
در مورد باور بعدی اینکه ارزش و اعتبار همه کارها رو بدیم به خدا
این مورد. هم جز ریشه ای ترین باورها هست که یک تکون اساسی میده زندگی رو
و منم توی این مسیر قدم برداشتم مدت هاست و دقیقا هر جا که گفتم خدا انجام داد کار بعدی بهتر و بهتر شد
و هر جا خودم رو بلت و بزرگ کردم بدتر شد ….
اگر بتونم و مطمینا خدا کمک میکنه و میتونم این باور های ریشه ای رو درون خودم گسترش بدم
زندگی چنان رنگ و بویی قشنگی میگیره که انگار بچه ای که تازه متولد شده و هر چی که بخواد سریع حاظر میشه و همیشه سالم و شاد و پر از آرامش هست ….
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت آگاهی های نابی که راحت از طریق استاد عباس منش به من میرسه و کمک میکنی منم به راحتی توی زندگی ازش استفاده کنم و بشه توشه راه و زندگیم
استاد جان،قربونت برم چند ماهی بود که پیام نداده بودم،و اون هم به خاطر شرایط جدیدم بود که اقدام کرده بودم واسه شغل جدیدم،
استاد جان به لطف وجود شما در زندگیم و کار کردن دائم برروی باورهام بنده بعداز چندین سال کارمندی و رفاه و امنیت مالی که داشتم زیر میز بازی زدم و در شرایطی که سه فرزند دارم ازین شغل استعفا دادم و رفتم توی دل شیر،استاد عزیزم توی این مسیر چناااااان فشار هایی رو تحمل کردم،چناااان بی پولی هایی رو کشیدم که استخونام نزدیک بود بشکنه،
ولی باور داشتم به مو میرسه پاره نمیشه،و به مو میرسید پاره نمیشد،
استاد عزیزم،شبایی بود که دخترام نون و رب گوجه یا نون و ترشی میخوردن،ولی بازم سپاسگزاری میکردم که خدارو شکر نون هست که سیر بشیم،
البته استاد این رو بگم من طلا و ماشین و یه سری سرمایه های باارزش داشتم برای فروش که اذیت نشیم،ولی گفتم استاد گفته نباید چیزی رو بفروشید،
استاد گلم توی این چند ماه هرشب،هرشب به مو میرسید و پاره نمیشد،روزی بچه هام هر سری به یک طریقی میرسید 5 روز پیش ساعت 24 بیمه ماشینم تمام میشد،دریغ از نون شب، پول بیمه که حدود 5 میلیون میشدولی باور داشتم که پول بیمه جور میشه،چون اگر ماشین بیمه نمیشد من نمیتونستم برم سر کار جدیدم،در اصل وسیله ی کارم هستش ماشین،خدای محمد شاهده،(اشک میریزم) همون شب ساعت23:16 یه اقایی که ازش طلبکار بودم 5 میلیون به حسابم واریز کرد،همه ی 5 نفرمون تو خونه تا ساعت2 بعداز شب گریه میکردیم،اصلا انگار الله میخواست تو این چند ماه ایمان منو بسنجه،
ولی من یکبار هم پا پس نکشیدم،گاهی بریدم،ولی کوتاه نیومدم،چون همون شب به همسرم گفتم خدا راه و باز میکنه،استاد ازون شب درا یکی یکی باز شد،
نمیدونم چرا،شاید چون احساسمون خوب شد،
شایدم چون ایمانمون رو به سیستم (خداوند)نشون دادیم،
از پانزدهم این ماه درها یکی یکی باز شد صدها بار به خانمم گفتم اینا کار من نیست اینا کار خداست،
من نمیدونم چطور این همه پول توی 7 روز اومد توی زندگیم،استاد جان توی همین چند روز قراردادهایی رو نوشتم که بالغ بر 200 میلیون که حقوق یکسال اداره هست وارد زندگیم شد،خدایا شکرت،
خدایا خودت میدونی من کوچکترین توانایی در نوشتن این قراردادها نداشتم،تو برام مشتری شدی،زبان من شدی،تو برام پول شدی،واگر به پول رسیدم برای من پول و ثروت شدی،
وازاستاد عزیزم سپاسگزارم که در این مسیر رهبر و راهنمای من شدی،
چه رهنما و رهبر شایسته ای
تو این مدت تنها مرهم قلبم سایت شما بود،و قسم خوردم تا نتیجه نگرفتم پیامی ننویسم،
والان با افتخار با نتیجه ایمان این پیام رو نوشتم،
یادمه روزی که سه فرزند کوچیکم نون و رب گوجه میخوردند به خانمم گفتم استاد گفته چه اشکالی داره بجه ها سختی و تنگی بکشند،این لحظات باعث میشه بچه ها خواسته هاشون رو پیدا کنند،
سلام به استاد عزیز و مریم خانم گل و پرتلاش و اعضای محترم
در ابتدا سپاسگزار شما هستم که چنین آگاهی های مفید و راهگشا را با زدن مثالهایی زیبا و ساده و در عین حال پر محتوا را با عشق در اختیارمون قرار دادید.
استاد لحظه به لحظه این فایل من رو به یاد مثالهای بیشماری توی زندگی خودم میاره که دلیل اون اتفاقهارو بهم میگه و به مغزم میگه ببین اینم همون جوابی که دنبالش بودی و از این الگو بهتر مگه داریم.
یادم میاد زمانی که توی محل کارم من همیشه تمام تلاشم رو میکردم که بهترین خودم رو ارائه بدم و به قولی 100خودم رو میزاشتم و در مقابل اکثر همکاران اینجوری نبودن و به قولی زیر کار در رو بودن و به شکلی کار میکردن که خودشون راحت باشن و اهمیتی به شرکت و محصولی که تولید میکردن نمیدادند،من همیشه فکر میکردم که منی که دارم درست کارم رو انجام میدم پس مسئول قسمت باید نگاه ویژهای به من داشته باشه و بین من و بقیه فرق بزاره و همش چشمم به اون بود و روی اون حساب میکردم ولی در عمل میدیم که دقیقا داره برعکس عمل میکنه و اتفاقا همون کسایی که به بدترین شکل کار انجام میدادن عزیزتر هستن و خودم رو قربانی میدیم و همیشه شاکی بودم پس عدل خدا کجا رفته اصلا عدالتی وجود داره اگر هست چرا من نمیبینم چرا من هرچی بهتر کار میکنم کمتر نتیجه میگیرم چندین سال به همین شکل گذشت و من جوابی پیدا نمیکردم تا اینکه شروع به دیدن فایلهای استاد کردم و رفته رفته با مثالهایی و داستانهای پیامبران که شما استاد عزیز زدید پی به شرک خفی وجودم بردم ابتدا نمیفهمیدم وقتی فرمودید پیامبر میگه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه تو دل شب روی سنگ سیاه مخفی هست یعنی چی و همش فکر میکردم من که مشرک نیستم و خداپرستم ولی هرچی جلوتر رفتم فهمیدم توی لایه لایهای ذهنم خدا رو به عنوان تنها منبع قدرت و انرژی نمیدونم و خیلی وقتا قدرت رو به غیر خدا دادم مثل مسئولین قسمت و همیشه چشمم به اونها بوده تا برام کاری رو انجام بدن و این دلیل ناهماهنگی من با خداوند و تجربه اتفاقات تلخ زندگیم بوده و به قول شما استاد عزیز شاید به ظاهر همه چی خوب پیش بره ولی در نهایت نتیجه خوب نیست،
خیلی درس ها گرفتم از این سلسله فایلهای توحید عملی و چقدر این فایلها همگی با هم فرق داره و موضوع توحید رو از جنبه های مختلف بررسی میکنه که اولا باورهامون تقویت بشه دوم بدونیم ما هرچه که داریم ازآن خداوند هست و فقط اون میتونه به ما کمک کنه.
استاد توی همون شغل وقتی تلاش کردم قدرت رو فقط به خدا بدم نتایج آروم شروع به تغییر کرد حتی به ظاهر داشت به ضررم میشد چون دیگه به مسئول گروه و بقیه باج نمیدادم و چون شکل فکرم عوض شده بود همه انتطار داشتن من مثل قبل رفتار کنم ولی نمیکردم و به همین دلیل شروع به مخالفت با من کردن ولی من پیش خودم گفتم خدا مالک منه هیچ کاری نمیتونن بکنن،تلاش کردن که من رو از گروه کاریم حذف کنن و جابجام کنن و همین کارم هم کردن ولی به لطف خدای مهربانم توی همون روزهای اول انتقالم به گروه دیگه توسط مسئول گروه جدید به عنوان کارمند نمونه انتخاب شدم و حتی شرایط کاریم خیلی بهتر و بهتر شد یاد اون مثال شما افتادم که فرمودید اگر تمام مردم دنیا دست به دست هم بدهند نمیتونند کسی رو که با خدا باشه پایین بکشنند.
استاد عزیز بازهم از شما سپاسگزارم که همیشه و هرروز توی مسیر بهبود خودتون هستید و تجارب زیبای زندگیتون رو با ما به اشتراک میزارید خدا میدونه چقدر مسیر زندگیم با شما رو به خوبی تغییر کرده چقدر خوب که شما هستید.
بنام تنها و تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
بنام اون تنها قدرت هستی
بنام اون تنها مدیر و مدبر جهان و گیتی
بنام اون یگانه جوهره هوشمند
بنام اون تنها قادر مطلق
بنام اون که نهان و آشکار آگاهه
بنام اونی بر قلب های ما بینا و شنواست
بنام اون که قلب منو به تپش میندازه وقتی میخوام یک ذره ازش تشکر کنم و حسش میکنم خدایی که همه چیز من شده همه کس برای من شده. و به موقع هزاران دست هزاران آگاهی رو در به موقع ترین و مناسب ترینش به من میرسونه.خدایی که همین نزدیکیه، همین حوالیه، خدایی که میگه برو جلو و شجاعت و جسارت و ایمان میشه برام و منو به سمت خواسته هام هدایت میکنه و اون از من مشاق تره برای رسیدن من به خواسته هام اینو دارم حس میکنم. اصلا اشک دارم میریزم اشک شوق، اشک شوق اشک عشق. اشک نزدیک و حس خدا. اصلا تازه دانلود شد و تازه میخوام ببینم این فایل و میذونم بازم اینم یک هدیه از طرف خداست ب من. قلبم میگه ببین ببین چقدر همزمانی چقدر نشونه. تو هر چی لازم داشتی به آنــی خدا فراهم میکنه. استاد حاضر شاگرد حاضر و خدا هم حاضر و ناظر و چقدر من عاشق این خدام و چقدر سپاسگزارم چقدر چقدر چقدر من در این لحظه سپاسگزارترین و سرشارترین خودم هستم و اکنون در لحظه اکنون از خدا میخوام این لحظه ها رو بازم برام تکرار کنه و من سیر نمیشم از عشقش از این همزمانی ها از این نشونه ها، از بودن هاش. از این همه. خدایا چطور بپرستمت که الحق تو تنها چیزی که هستی که با تممام عقل نداشته و قلب داشته ام میپرستمت. تنها تو شایسته پرستیدن و ستودنی. تنها و تنها تو…خدایا به یگانه بودنت به قدرتمند بودنت به همه چی و همه جا بودنتت به هیچی نبودنت شهادت میدم و اعتراف میکنم تو هیچی همه چی هستی و میشی برام و شدی و اینگونه است که میشم تسلیم ترین. اینجوریه که قلبم میکه اونو بچسب و عقلم کم میاره از توصیف میخوام تسلیم ترین خودم باشم. میخوام بشم فهیمه تسلیمه اونی که تو مواجه با چالش ها تسلیم نشد و فقط یکجا همیشه تسلیم بود اونم در برابر تو که همیشه و همواره هستی و همیشه و همواره میخوام تسلیمت باشم پس کمکم کن تنها از تو یگانه معبودم که تسلیمم کنی منو در برابر خودت. تو فقط از پس این مــنِ سرکش فراموشکار برمیای پس تسلیمم کن.خدایا تنها از تو یاری میجویم تنها وتنها…. عاشقتم خدا جونم که کمک میکنی.
به نام رب فرمانروای کل هستی
استادعزیزم رفتم توی گالریم که فایل باورمحدودکننده وباورقدرتمند قسمت 4روببینم وتمرینش روانجام بدم اما یه حسی بهم گفت بیام واین فایل روبرای چندمین بارببینم
یادم نیست که روی این فایل کامنت گذاشتم یانه اما مینویسم
انگارکه من برای باراوله که این فایل رومیشنوم ،اصلا نمیدونم چرا تاقبل از این نمیشنیدم که چی میگفتید استادجمله اولی که شنیدم این بودکه
به اندازه ای که تودرمقابل خداوندمتواضعی به همان اندازه اجروقربت درمیان مردم بالاترست
استادبرای من این جمله کلیدی بود که مدتهاست دارم دنبالش میگردم ،من مدتهاست که بین مردم اجروقربی ندارم وهمش میگم چی شد که اینجوری شد؟؟چرا؟؟؟خدایا چرا مسخره دست همه شدم وهرکس از خانواده وفامیل میرسه منو دست میندازه من که خیلی خانمانه رفتار میکنم ،من که خیلی احترام گزارم نسبت به همه پس چرااینجوریه!!
استاد من احترام میزاشتم تا کارم روراه بندازن ،من همش چشم امیدم به فامیل وخانواده بود چون از نظرمالی توبد فشاری رفتیم وچند ماه گذشته بدترین روزهای زندگیم بود ومن همش توقع داشتم یکی کمکم کنه ،واون یکی همه بودن غیر از خدا
استاد باورم نمیشه به همین راحتی فراموش کردم خداونده که روزی منو میرسونه ،ازخدامیخوام منو ببخشه وکمکم کنه همیشه یادم بمونه که همه چی دست خودشه
وجمله بعدی که شنیدم این بود :وبه همان اندازه الهامات رودریافت میکنی وبه همان اندازه خدااجازه میده که روی شونش بشینی …..
وای استاد این جمله منو دیوانه کرد وهمش فایل رواستپ میکردم که مباده وقتی مینویسم یه کلمه روجابجا بنویسم ،استاد من حالا میفهمم چرا من هیچوقت الهامی دریافت نمیکنم وهمیشه توشک وتردید ودودلی زندگی میکنم وهمیشه وقتی میپرسم خدایا چکارکنم جوابی که میشنوم به جای اینکه به من کمک کنه حالم روبدتر میکنه
من نمی دونم چطورباید درکی که پیداکردم روبنویسم وبرام عجیبه چرا تاحالا اینا رونشنیدم
انگارکه تمام عمرم تظاهر میکردم من خیلی باخداهستم ،من باید مفهوم تواضع دربرابر خداوند رودرک کنم ،باید حالا حالاها روخودم کارکنم ،یعنی یک ترمز عجیب ومخفی پیداکردم که اصلا دیوانم کرده ،
من تمام عمرم قدرت روبه غیر خدادادم وهمیشه انتظارداشتم خداکمکم کنه ،اصلا انگار اجازه ندادم که خداواردزندگیم بشه ،انگار دستام روباز کردم وباتمام قدرت جلودرایستادم ونمیزارم خداوارد زندگیم بشه ،
خدایا منوببخش وکمکم کن مفهوم توحید درعمل روبهتر درک کنم وبفهمم
استاد من هیچوقت خدارواینقدرعظیم الجثه تصورنکرده بودم که میتونه منو بزاره روشونه هاش واز عرض اقیانوس ورودخانه ودریا ردکنه من حتی برای غذاهم به بنده خدارومیزدم
اصلانمیفهمم چرا تاحالا اینطوربه خدافکرنکرده بودم ،حتی میدونم که این من نیستم که مینویسم وهمش کار خودشه
اگه به من بود که میرفتم تمرین شماره 4 وفایل بعدی روحل میکردم
استاد درادامه میگن که یه شرط داره که خدا توروبزاره روشونه هاش وهمه کارهاروردیف کنه اونم اینه که ؛ متواضع باشی دربرابر خدا،شرطش اینه که بپذیری این منم که دارم کارهاروانجام میدم ،شرطش اینه که تسلیم باشی تسلیم باشی تسلیم
دربرابرمن ،شرطش اینه که فکرنکنی توداری کارهاروانجام میدی وتوهوشت میرسه وباید هرروز ایناروبه خودت بگی وبه خداوند اعلام کنی وبگی که خدایا من درمقابل توهیچی نیستم
خدایا من به هرخیری که ازسمت توبیاد فقیرم
خدایا من عقلم نمیرسه توهدایتم کن
خدایاتوراهوبهم نشون بده
خدایاتوعظیمی
توبزرگی
تووهابی
توکریمی
تورحمان ورحیمی
توسمیعی
توبصیری
توداناوتوانایی
اینا روهی مدام به خودم میگم استاد
اینقدرمیگم که باورم بشه ،اینقدرمیگم که تمام ذهنم از خداپربشه
اینقدرمیگم که تنهااوروبپرستم وتنهاازخودش یاری بخوام
اینقدرمیگم که غروربرم نداره اگر یه موفقیت میاد این من نیستم ،اون کار خداست
حتی تیری هم که میندازه خداست
حتی مشتری هم خداست
پول وثروت هم خداست
همه چی خودخداست
استاد خیلی راه دارم تا یادم بمونه همه چی خودشه
خیلی مونده تاباورکنم الله نورالسماوات والارض
خیلی راه دارم تا یادم بمونه همه جا وهمه کس خودشه
خیلی باید روخودم کارکنم که یادم باشه همه چی اونه ،همه چی اونه
وجمله آخری که شنیدم ودیگه نتونستم فایل رونگاه کنم وگفتم باید بیام وبنویسم این بود
.:خدایا کمکم کن یادم باشه هرآنچه دارم از آن توست وتوبه من دادی واز توبه من رسیده
استاد تمام بدنم میلرزه ویخ کردم از این آگاهی عجیبی که تازه دارم میشنوم انگار تاحالا گوشهام کربوده وتازه بازشده انگارچشام نمیدیده وتازه داره میبینه
احساس عجیبی دارم ونمیدونم دیگه باید چی بنویسم که حسم رومنتقل کنم ،تنها کاری که تونستم بکنم اینه که بیام ویه ردپااز خودم بزارم که یادم نره امروز 29بهمن سال 1402برای اولین بارشنیدم که هرآنچه دارم از ان توسست
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
خداوند زمانی که من در وضعیت بد از لحاظسلامتی بود درهارا برایم باز کرد و از راحت ترین روش سلامتی خودم را به دست آوردن خیلی راحت
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
زمانی که من تصمیم گرفتم که همیشه شاد باشم و حالم خوب باشد خداوند همسرم را به زندگی ام فرستاد و من با او زمان های خیلیییی زیادی رو خندیدیم و عشق و شادی رو با اون تجربه کردم
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
زمانی که حال روحی من به شدت بد بود اما خداوند تمااااااام وجود منو بخشید و من خیلی راحت شخصیتم عوض شد و الان همیشه شادم و حالم خوبه
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
زمانی که از مسیر خداوند خارج شدم و چسبیدم به وسیله ها
مثل اینکه همسرم دلیل خوشحالی منه اگه اون نباشه من حالم خیلی بد میشه
مثل اینکه فکر کنم امکانات مادی زندگی دلیل حال خوب منه و بگم اگه فلان چیزو نداشته باشم خوشحال نیستم
مثل اینکه به خانواده ام وابسته باشم و بگویم اگر آنها نباشند به هر دلیلی من غمگینم
مثل اینکه بخواهم خانواده ام و همسرم را با خودم هم مدار کنم و بگو اگر آنها اشتباه بکنند در زندگی من خوشحال نیستم
مثل اینکه بگویم اگر فلان چیزو نخورم من خوشحال نیستم
«ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»
سلام بر نور و رحمت خدا که سایه افکند بر تن و روحم و جلا داد و زنگار زنگار کج فهمی من و التیام داد.
سلام بر استاد من، سلام بر مرد شماره یک توحید و سلام بر ابراهیم زمان
سلام به خانم شایسته که عزیز دل استاد و ما هست
سلام به دوستان خوبم و سپاسگزارم بابت نوشتن کامنتهای ارزشمند.
چه خوش بختم که در زمانی هستم که پیامبر من به زبان فارسی شیوا پیام توحید رو بهم میگه
و خدا رو شکر که در مدار دریافت این پیام و اگاهی هستم.خدایا شکرت
چند روز که فایل اومده رو سایت و من نتونستم چیزی بنویسم….
استاد مهربونم خوب گفتی و خوش موقع گفتی و به من گفتی ، به منی که بعد این همه سال کار کردن روی خودم ، مراقب شرک بودم مراقب قدرت ندادن به مردم به عوامل بیرونی بودم حواسم و جمع میکردم حتی تو کلامم حتی تو فکرم قدرت و به کسی ندم ولی ولی قدرت و به خودم میدادم و منم منم داشتم
من
من
من
ای داد
فکر میکردم چون خدا سیستم و من خالق زندگی خودم هستم و اون انرژی قدرت خلق زندگیمو به من داده پس از معادله حذفه و حالا باید رو باورهام کار کنم
اما همیشه وهمیشه و حتی یک روز قبل از فایل وقتی افکار مذهبی دوستانم و دیدم تو دلم به خودم گفتم حالا خدای اونا با خدای تو چه فرقی کرده . خدای اونام کاری براشون نمیکنه و خدای منم نمیکنه اصلا این تغییر باورهای مذهبی این کار کردن ها چه بهبودی برام ایجاد کرده. من چرا اون ارامش قلبی و ندارم من چرا باید با تلاش و کنترل ذهن و تکرار عبارات تاکیدی اروم باشم پس کجای این زنجیره غلطه .چرا به هم وصل نیستن
من خیلی زیاد به این موضوع فکر میکردم و ایمان داشتم حلقه گمشده ای هست که همه چیز چفت نمیشه
من خوب کار میکنم روی خودم من سعی میکنم خوب کار کنم روی خودم. ولی حلقه اتصال اگاهی هام کجاس . چرا میلنگه
وقتی فایل اومد خوشحال شدم کلا فایل های توحیدی شما ی چیز دیگه هستن . من سیر نمیشم از شنیدنش …من از ایتدا با فایل فقط روی خدا حساب کن شما وارد دنیای خودسازی شدم از اون شب که اشک میریختم که خدایا این حرفها رو من چرا قبلا نشنیدم تمام زندگی پر از بدو بدو و شرکم از جلو چشمام رد شد
من تشنه توحید بودم و هستم من کویری هستم که فقط توحید میتونه سیرابم کنه
وقتی فایل جدید و شنیدم گفت ای دل غافل ، اب در هاون کوبیدم من مراقب شرک بودم مراقب قدرت ندادن به غیر بودم ولی قدرت و به خودم هم نباید میدادم البته شما بارها قبلاً فرموده بودین اما انگار من تو مدار دریافت نبودم
بارها خدا بار و از شونه های من برداشته بارها بار سنگین من و برداشته بارها کمکم کرده بارها دستان خوبش و برای یاری من فرستاده و من بارها سپاسگزاری میکردم از اون آدما از خدا بارها سپاسگزاری میکردم ولی هیچوقت نگفتم «خدا» همش گفتم «چون دارم روی خودم کار میکنم خدا کمکم کرد »
. بقول دوستمون اقای سید علی خوشدل باید میگفتم « خدایا شکرت برای این نعمتی که بهم دادی که به واسطه کنترل ذهنی بود که تو هدایتم کردی انجام بدم»
ما چیزی نداریم از خودمون و هر چه هست اوست
خدایا من و ببخش و بازگشت دوباره من و بپذیر همواره هدایتم کن و آرامشی قلبی همراه با تسلیم و خضوع و خشوع افزون و افزون به من بده که هرگز منم نگم و یادم باشه همه چیز تویی و جز تو همه هیچ .
استاد خوشگل و خوش هیکل و توحیدی من خیلی ازتون سپاسگزارم بخاطر این حجم از اگاهی و خیلی سپاسگزارم که این اگاهی و به ما میدین خیر دنیا و سعادت آخرت نوش جونتون زندگی تو بهشت تو دنیا و آخرت گوارای وجود پر مهر و ارزشمندترین .عاشقتونم بخدا
سلام دوست عزیزم
منم دقیقا افکار شما رو داشتم بعد آشنایی با قانون جهان . قدرت رو از دیگران گرفتم و فقط به خودم دادم و منم منم زیاد شد .
همش میگفتم من کنترل ذهن میکنم و خدایی خوب پیش رفتم و دفترها پر کردم اما کو نتیجه .
و مدتی بود خسته شده بودم زدم جاده خاکی و باخودم مدام خلوت میکردم .
وخدا از زبان استاد جان پاسخم رو داد .
وچه به موقع .
الان وقتی کامنتهای دوستان رو خوندم متوجه شدم فقط من نبودم خیلی ها مثل من دچار این شرک خفی شدن .
و خدا هم استاد رو مامور کرد که بیدارنون بکنه .
خدا شفابخش دلهاست
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
یک فایل عالی دیگر از فایل های توحید عملی را در حالی در حال گوش دادن به آن هستم که واقعا هر چه بیشتر با خدای خدم همراه باشم بهتر و بهتر می توانم روی او حساب بار کنم
از او کمک بگیرم
او را دوست داشته باشم
خدای مهربان هم در بهترین مواقع و در بهترین شرایط به من کمک کرده است
اینها همگی درس هایی بود که من از توحید عملی یاد گرفتم
تسلیم بودن در برابر خدای مهربان خودم
متواضع بودن در برابر او
همه کارها و امور زندگی خودم را به دست خدای مهربان سپردن
همیشه و در همه حال از او هدایت خواستن
به دست های او تکیه کردن
اینها درس هایی است که من می توانم همیشه سرلوحه زندگی خودم را قرار بدهم
هر زمان از خدای خودم کمک گرفته ام او به بهترین شکل ممکن به کمک من رسیده است
کسانی را سر راه من قرار داده است که آنچنان کارهای من را انجام داده اند که برای من واقعا شگفت انگیز بوده است
هر زمان از او کمک خواسته ام او بهترین کمک ها را به من کرده است
سپاس از خدای خوب خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
﷽
.
آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد؟! و مانند کسانی که پیش از این برایشان کتاب آسمانی آمد نباشند که دوره طولانی بر آنها گذشت و دلهایشان زنگ قساوت گرفت و بسیاری فاسق و نابکار شدند
(آیه 16 سوره حدید)
.
.
.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان
.
انگار همه چی برای من چیده میشه و در بهترین مکان و زمان خداوند به یاد من میاره هر وقت که یسری چیزا از یادم میره
اتفاقا دیروز
هدایت شدم به فیلم مُلک سلیمان و فیلم حضرت ابراهیم و فیلم حضرت موسی،
خداوند خیلی قشنگ
در هر سه تا فیلم مضمون خاشع و فروتن بودن رو یادآوری کرد
و از بین اون 3 تا فیلم یه جا توی فیلم حضرت سلیمان یه جمله ای گفت وقتی که حضرت سلیمان جسد خودشو میبینه که خیلی منو به فکر فرو برد،
که گفت:
پس مُلک من، مانند جسدی بی روح و مُرده است در مقابلِ آن مُلکِ تو در پایانِ دنیا، خداوندا من کجا و آن سلطنتِ متعالی تو کجا؟!
و
بعد سلیمان نبی، با فروتنی و خشوع از خداوند اینگونه درخواست میکنه که:
پروردگارا، پس به من مُلکی عطا کن که تا پایان دنیا و بر پایان آن مُلک عظیم، به کسی مُلکی عطا نخواهی فرمود که تو بسیار بخشنده ای
خیلی قشنگ خداوند دیروز بهم گفت در برابر من فروتن باش و همه چی رو از من بخواه
و یادت باشه که من به تو همه چی رو میدم و دنبال این نون خشک ها دنبال مردم نباش و گنج ها و الماس ها دست منه.
امروز صبح هم که از خواب بیدار شدم بعد از تمرین ستاره قطبی، هدایت شدم به سایت یهو دیدم فایل اومده بنام توحید عملی، یبار توی همون رختخواب دیدم و گوشش دادم و بعد رفتم دوش گرفتم اومدم، دوباره نشستم با دقت نوشتن و به یاد خودم آوردم که خدایا دوباره امروز هم اصل خاشع بودن رو به یادم آوردی و مینوشتم و گریه میکردم و اشک از چشمام میومد همینطوری و فقط به خدا میگفتم منو ببخش اگر ناخواسته غُرِّه شدم به خودم و مغرور به اطلاعات و کارهایی که تو برام کردی و اعتبار دادم به ذهن کوچکم
و این دومین روز متوالیه که خدا در مورد خاشع و فروتنی با من حرف زد و نشانه داد مطمئن شدم که الکی نیست حتما من نفهمیدم جایی رو و اومده قشنگ بهم بفهمونه
آره
استاد وقتی که فکر میکنم
ته ته ذهنم این ذهن داره هرز میره که در برابر خدای خودم مغرور میشم و میگم من بودم که فلان کار رو کردم و اعتبارش مال منه
( بازم میگم از وقتی که به خودم قول دادم که نقاب نداشته باشم و ماسکی نباشه روی صورتم و اگر اشتباهی کردم و اون نگرش رو دارم خیلی راحت بگم که من هستم و بگم ایراد دارم، و خدا خیلی داره کمکم میکنه و هدایتم میکنه که به درک و شناخت از خودم برسم)
آره، خلاصه توی خیلی از موفقیت ها همیشه گفتم من موفق شدم، با اینکه خدا کمک کرد ولی من بودم که انجام دادم
و این خیلی جای بحث داره و خیلی باریکه که اراده ما باید در مشیّت الهی باشی و اگر یه لحظه خدا به من اجازه نده من حتی نمیتونم اون کار رو کنم و توی همین جا ها
باز میگفتم من بالاخره اراده دارم و من دارم انجام میدم
ولی باید بگم نه
همین اراده من رو هم خدا داده
همین ذهنم رو هم خدا داده
همین قلبم رو هم خدا داده
همین ایده ها رو هم خدا داده
همین گرفتن خودکار و نوشتن رو هم خدا داده
همین خواب و بیدار شدنم رو هم خدا داده
و امروز خدا از زبان استاد که آیه 17 سوره انفال
رو گفت که:
{وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ}
شما آنان را نمىکشتید، خدا بود که آنها را مىکشت.
و آنگاه که تیر مىانداختى، تو تیر نمىانداختى، خدا بود که تیر مىانداخت
قشنگ انگار این جمله اومد نشست توی ذهنم که میگه
فکر نکن که تو تیر می انداختی نه نه نه تو تیر نمی انداختی، بلکه خدا بود که تیر می انداخت
این جمله قشنگ بهم گفت که میلاد جان، تو هیچ کاره ای پسر،
اگه داری راه میری، خدا داره تو رو راه میبره
اگه داری حرف میزنی خدا داره از طرف تو حرف میزنه
اگر ادرار میکنی خدا داره حرکتش میده
بچه ها یه لحظه بیاییم به فقط به دفع ادار توجه کنیم به صورت علمی
( دفع ادرار: پس از پرشدن مثانه، اعصاب دیواره آن تحریک و ادرار تخلیه میشود. گیرندههای مثانه به اعصاب مرکزی پیام میفرستند و پاسخ این پیام، تحریک انقباض دیواره مثانه است. سپس ادرار با بازشدن دریچه میزراه از بدن خارج میشود)
انصافا کدوم یک از این مراحل رو ما انجام میدیم؟؟؟؟
یه لحظه ادرار جمع میشه چه اذیتی میشیم
کی داره اینو به حرکت در میاره…
ﷲ اکبر
خدایا منو ببخش اگه در مقابلت تکبر داشتم.
خلاصه اون آیه بهم گفت:
تو هیچی نیستی پسر،
اگه خدا یه لحظه قدرتشو از تو بگیره تو هیچی نیستی،
خداست که از قدرت خلق کردنش بهت داده نه اینکه تو قدرت اختیار داری و داری خلق میکنی
نه، این قدرت اختیار رو از آن خودت ندون بلکه
از آن خداست و فقط به تو امانت داده
همین،
میگم خیلی جای بحث داره چون گاهی وقتا میگیم: من قدرت اختیار دارم دیگه به خدا مربوط نیست من اصلاً میخوام فلان کنم و بسار
ولی، باید فکر کنیم که همین قدرت اختیار و خلق کردن رو خدا از خودش به ما داده پس باید اعتبارشو بدیم به خدا نه به خودمون
من اینجوری حس میکنم گاهی وقتا ما در خیال خودمون میگیم که خب دیگه ما قانون رو میدونیم و هی هم قانون جذب میکنیم که دیگه باورها رو درست میکنم دیگه تمامه و خدا رو از معادله خارج میکنیم
ولی در صورتی که اگر خدا رو خارج کنیم از معادله
هر چقد هم بیاییم روی باور کار کنیم انگار داریم آب در هاونگ میکوبیم
یعنی
اینجوری که حتی میخواییم خودمونو به خدا ثابت کنیم که دیدی من با قانون جذب ثروتمند شدم و به پول رسیدم
و پول رو موفقیت رو از خدا جدا میدونیم
ولی در صورتی که اگر یه لحظه خدا نور رحمت و مهربانیشو از من برداره من هیچم و همون توانایی کار کردن روی ذهنم و کنترل ذهنم رو هم ندارم
همون خداونده که داره به من قدرت میده که ذهنمو کنترل کنم و همون خداوند منو با این قانون آشنا کرد
همون خداوند آگاهی های قبل از تولد رو به یادم آورد
همون خداوند یه چیز رو به یادم میاره و یه چیز رو از یادم میبره
میگم؛
واقعا یه مرز باریکی هستش بین درک این که خدا به من قدرت خلق داده و این که یادمون نره این قدرت همانا از آن خداست نه از آنِ ما که یه وقت غُرِّه نشیم در برابر خدا
و
من و فکر میکنم خیلی هامون در این دام میفتیم که یادمون میره این قدرت خلق رو خدا که خدا به ما داده و باید در برابرش فروتن باشیم
چون بلافاصله که یه موفقیتی بدست میاریم میگیم من بدست آوردم ناخودآگاه
و همین که تکرار میشه بعد اون آگاهی فراموش میشه که بابا، خدا بهت این قدرت رو داده که به اون رسیدی
همون[ وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ] بوده
اصلا همه چی خودشه، او داره همه کار میکنه و همه چی در سیطره او هستش و ما جدا نیستیم از او
و من اینگونه میتونم بگم که خدا فقط میخواد از نگاه هر کدام از ما انسان ها، جهان رو مشاهده کنه بخاطره همین اثر انگشت هر کدام از ما با یکدیگر متفاوته و برای همین هر کدام از ما هیچ کدام شبیه به هم هدایت نشدیم به سایت استاد عباس منش، نه تنها به سایت استاد بلکه به خیلی چیزای دیگه،
و در نهایت این قدرت رو داده به ما، همون قدرت خلق کنندگی با ذهنمان ولی نه همه ی قدرت رو، که خودش تو قرآن میگه:
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
چون به چیزى اراده فرماید کارش این بس که مى گوید باش پس [بى درنگ] موجود مى شود)
چرا همه قدرت رو نداده چون اگه همه قدرت رو میداد که مثل خودش در لحظه همه چی رو خلق کنیم که دیگه باید میلیارد ها خدا در جهان بود و ربّ واحد معنا پیدا نمیکرد
پس من باید قشنگ فکر خدا رو بخونم که،
خدا این قدرت خلق کنندگی رو به من داده از من میخواد که همیشه یادم باشه که این قدرت از آن خودشه نه از آن من
و اعتبارش برای خداست نه من
و فقط از من همینو میخواد که آیا واقعا یادم هست یا نه موقعی که پول خوب میسازم یادم میره میگم خودم ساختم
و من اعتراف میکنم که شاید خیلی وقتا به صورت ناخودآگاه مغرور شدم به دانش و اطلاعات و اون چیزایی که بدست آوردم و باید خیلی روی این مورد کار کنم چون
اگه یادم بره اوضاع بر من سخت میگذره و شرایط بد میشه و تقلا میکنم
و بارها اتفاق افتاده برام
و یاد شعر مولانا میفتم که میگه:
*قطرهٔ دانش که بخشیدی زِ پیش
متصل گردان به دریاهای خویش
*قطرهٔ علمست اندر جان من
وارهانش از هوا وَز خاک تَن
*پیش از آن کین خاکها خَسْفَش کنند
پیش از آن کین بادها نَشْفَش کنند
*گر چه چون نشفش کند تو قادری
کش ازیشان وا سِتانی وا خِری
*قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت
از خزینهٔ قدرت تو، کی گُریخت
*گر در آید در عَدم یا صد عَدَم
چون بخوانیش او کُنَد از سر قَدَم
.
.
.
و خیلی قشنگ میگه که من قطره ای علم دارم و خیلی ادعام میشه و فقط میگم من من من
و یادم میره که بگم علم تو، علم تو، علم تو
که
یادم میره بگم خدایا این علم اندکی که بهم دادی رو وصلش کن به علم بینهایتت
، آره یادمون میره
من خودم اولین نفر هستم و اعتراف میکنم که یادم میره و چوبش رو هم خوردم و با مخ خوردم زمین، دم خدا هم گرم که گوشمو میپیچونه و یادم میاره که اعتبار رو بدم به خودش
ولی یه اعترافی رو بکنم و همه ما هم تجربه کردیم
وقتی که خاشع هستیم در برابرش و میگیم اعتبار همه چی زندگیم ماله تو
اصلا همه چی مثل هلو بپر تو گلو توی زندگیمون رخ میده
خودش مشتری میاره
راحت قبول میکنه
راحت هزینه میکنه
راحت میره
چرخ زندگی راحت و روان حرکت میکنه
ولی وقتی یادمون میره فقط داری میجنگی و تقلا میکنی ولی وقتی رها میکنی و تسلیم هستی میگی نمیدونم و تو میدونی و من از هر خیری که از تو بهم برسه من سخت فقیرم همه چی خود به خود درست میشه
،
دقیقا مفهوم تسلیم و رهایی همون خاشع و متواضع بودن در برابر خداست!
و این جمله استاد کاملاً درسته که میگه:
اگر در برابر خدا خاشع و متواضع نباشی حتی اگر کار ها رو خوب پیش ببری مطمئن باش که نتیجه اش بد میشه
و این دقیقا راسته،
زمان هایی که توی کارم با عقل ناقص خودم که هیچی نمیدونه و فقط تجربیات الکی داره و با تجربیات آمار و بازار میخوام پیش میرم و فکر میکنم که کارمو دارم عالی انجام میدم و میگم من میدونم و این مسیر درسته که من میگم
یا نتیجه نمیگیرم یا نتیجه اش بد میشه که به ضرر من میشه و بعد میگم اقا من تسلیم خودت ببر جلو و اصلاً به یه طرز معجزه اسایی درست میشه
یعنی یکی از ضعف های خودم هستش که خیلی باید کار کنم روی این موضوع
و میدونم که الکی این فایل برام آماده نشد که درس متواضع بودن رو بهم یاد بده
خدایا دمت گرم که گوشمو پیچوندی اگر نفهمیدم بازم بپیچون تا یادم نره که؛
قدرت دست کیه، از کی باید دریافت کنم، به کی باید بگم چشم،
و استاد قانون خشوع در برابر خدا خیلی عالی کار میکنه، توی نوشتن همین کامنت بودم که یهو دیدم یک از مالکین بهم پیام داده که آقای آمای روی این واحد من کار کن، نمیدونم شماره منو از کجا داشت و فقط کافیه یه ذره بگی من تسلیمم و متواضعم در برابر تو، اینجوری نعمت میفرسته حالا ببین اگه در تمام مواقع متواضع باشم
چی میشه زندگیم
، خیلی باید روی این موضوع کار کنم، نقطه ضعف منه…
و باید هر روز صبح مثل شما به خودم و به خدا بگم که من هیچی نیستم هرچیه از تو هستش
.
.
.
خدایا شکرتتتت واقعا…
.
توی این نوشتن کامنتم یاد حرف های حسین بی علی
توی روز عرفه با خدا میفتم به نظرم جاش هستش که بیارم قسمتی از نوشته رو که چگونه با فروتنی تمام و با خشوع کامل به خدا میگه:
꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂꧂
اقرار کنندهام که تو پروردگار منی و بازگشت من بهسوی تو است، وجودم را با نعمتت آغاز کردی پیش از آنکه موجودی قابل ذکر باشم و مرا از خاک پدید آوردی، سپس در میان صُلبها جایم دادی، درحالیکه از حوادث زمانه و رفت وآمد روزگار و سالها ایمنی بخشیدی
.
همواره کوچکننده بودم از صلبی به رحمی، در ایام گذشته و قرنهای پیشین، از باب رأفت و مهربانی و احسانی که به من داشتی، مرا در حکومت پیشوایان کفر، آنانکه پیمانت را شکستند و پیامبرانت را تکذیب کردند، به دنیا نیاوردی، ولی زمانی به دنیام آوردی به خاطر آنچه در دانش و آگاهیات برایم رقم خورده بود و آن عبارت بود از هدایتی که مرا برای پذیرفتن آن آماده ساختی و در عرصه گاهش نشو و نمایم دادی و پیش از آن هم با رفتار زیبایت و نعمتهای کاملت بر من مهر ورزیدی، در نتیجه وجودم را پدید آوردی از نطفه ریخته شده و در تاریکیهای سهگانه میان گوشت و خون و پوست جایم دادی
.
و مرا در آفرینش وجودم گواه نگرفتی و چیزی از کار پدید آمدنم را به من واگذار نکردی، سپس برای آنچه در دانش و آگاهیات از هدایتم گذشته بود مرا کامل و آراسته به دنیا آوردی و در حال کودکی و خردسالی در میان گهواره نگهداریام نمودی و از بین غذاها شیر گوارا نصیبم کردی و دل دایهها را بر من مهربان نمودی و مادران پرمهر را به پرستاریام گماشتی و از آسیبهای پریان نگهداری فرمودی و از زیادی و کمی سالمم داشتی، پس تو برتریای مهربان،ای بخشنده تا آنگاه که آغاز به سخن کردم
.
نعمتهای کاملت را بر من تمام کردی و مرا در هر سال با افزوده شدن به وجودم پرورش دادی تا آفرینشم کامل شد و تاب و توانم معتدل گشت، حجّتت را بر من واجب کردی، به اینکه معرفتت را به من الهام فرمودی و با شگفتیهای حکمتت به هراسم افکندی و به آنچه در آسمان و زمینت از پدیدههای نو و شگفت پدید آوردی بیدارم کردی، به سپاسگزاری و یادت آگاهیام دادی و طاعت و عبادتت را بر من واجب ساختی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودیات را بر من آسان کردی و در تمام این امور به یاری و مهربانیات بر من منّت نهادی
.
سپس وقتی که مرا از بهترین خاک آفریدی برایم نپسندیدیای معبودم نعمتی را بدون نعمتی دیگر بنابراین از انواع وسایل زندگی و اقسام بهرهها نصیب من فرمودی و این به خاطر نعمتبخشی بزرگ و بزرگتر و احسان دیرینهات بر من بود تا جایی که همه نعمتها را بر من کامل کردی و تمام بلاها را از من بازگرداندی، نادانی و گستاخیام بر تو، جلوگیرت نشد، از این که مرا به آنچه به تو نزدیک میکند راهنمایی کنی و به آنچه مرا به پیشگاهت مقرّب مینماید توفیق دهی، پس اگر بخوانمت، اجابتم کنی و اگر از تو درخواست نمایم، عطایم کنی و اگر اطاعتت کنم قدردانیام فرمایی و اگر به سپاسگزاریات برخیزم بر نعمتم بیفزایی
.
همه اینها کامل کردن نعمتهایت بر من و احسانت بهسوی من است، پس منزّهی تو، منزّهی تو که آفرینندهای و بازگردانندهای و ستودهای و بزرگواری، نامهایت پاک و نعمتهایت بزرگ است، خدایا کدام یک از نعمتهایت را به شماره آورم و یاد کنم، یا برای کدام یک از عطاهایت به سپاسگزاری برخیزم درحالی که پروردگارا، بیش از آن است که شمارهگران برشمارند، یا اینکه یاد دارندگان در دانش به آنها برسند، آنگاهای خدا، آنچه از بدحالی و پریشانی از من بازگرداندی و دور کردی، از آنچه از سلامتی کامل و خوشحالی برایم نمایان شد، بیشتر است، معبودا، من گواهی میدهم به حقیقت ایمانم
.
و باور تصمیمات یقینم و یکتاپرستی بیشائبه روشن و صادقانهام و اندیشهها و خیالات پنهان درونم و آویزههای راههای نور چشمم و چینهای صفحه پیشانیام و روزنههای راههای نَفَسم و پرّههای نرمه تیغه بینیام و حفرههای پرده شنواییام و آنچه ضمیمه شده و بر آن دو لبم بر هم نهاده و حرکتهای سخن زبانم و جای فرو رفتگی سقف دهان و آروارهام و محل روییدن دندانهایم
.
و جای گوارایی خوراک و آشامیدنیام و بار بر مغز سرم و رسایی رگهای طولانی گردنم و آنچه را قفسه سینهام در برگرفته و پیهای شاهرگم و آویختههای پرده دلم و قطعات کنارههای کبدم و آنچه را در برگرفته غضروفهای دندههایم و جایگاههای مفاصلم و پیوستگی پاهایم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و پوستم و عصبم و نایم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضایم و آنچه در ایام شیرخوارگی بر آنها بافته شد و آنچه زمین از سنگینی من برداشته و خوابم و بیداریام و سکونم و حرکات رکوع و سجودم
.
خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را میبینم و با پرهیزگاری مرا خوشبخت گردان و به نافرمانیات بدبختم مکن و خیر در آنچه مقرر کردی را برایم اختیار کن و به من در تقدیرت برکت ده تا شتاب آنچه را تو به تأخیر انداختی نخواهم و تأخیر آنچه را تو پیش انداختی آرزو نکنم
꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂꧂
.
.
.
خیلی باید عمیق بشیم به شناخت خودمون و هر چقد خودمون رو بیشتر بشناسیم متواضع تر میشیم در برابر خدا و
تمام مغرور بودن ما در برابر خدا از عدم شناخت موجودیت ماست
/«من عرف نفسه عرف ربه؛ هرکس خود را بشناسد پروردگارش را خواهد شناخت.»/
خدایا من را هدایت کن به سمت شناخت خودم تا در پیشگاه تو خاشع تر باشم
.
.
.
استاد ممنونم ازین فایلی که آماده کردی بسیار عالی بود و برای این لحظه از زندگیم بود و درس هایی برام داشت، تا یاد بگیرم در برابر خدای خودم متواضع تر باشم
.
عاشقتونم رفقا…
ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم!
سلام میلاد جان
سپاسگذارم هستی
سپاسگذارم مکتوب میکنی لذت بردم
کامند شما یه دوره بود سپاسگذارم دوست خوبم
سپاسگذارم
این نوشتن کامنتم یاد حرف های حسین بی علی
توی روز عرفه با خدا میفتم به نظرم جاش هستش که بیارم قسمتی از نوشته رو که چگونه با فروتنی تمام و با خشوع کامل به خدا میگه:
꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂꧂
اقرار کنندهام که تو پروردگار منی و بازگشت من بهسوی تو است، وجودم را با نعمتت آغاز کردی پیش از آنکه موجودی قابل ذکر باشم و مرا از خاک پدید آوردی، سپس در میان صُلبها جایم دادی، درحالیکه از حوادث زمانه و رفت وآمد روزگار و سالها ایمنی بخشیدی
.
همواره کوچکننده بودم از صلبی به رحمی، در ایام گذشته و قرنهای پیشین، از باب رأفت و مهربانی و احسانی که به من داشتی، مرا در حکومت پیشوایان کفر، آنانکه پیمانت را شکستند و پیامبرانت را تکذیب کردند، به دنیا نیاوردی، ولی زمانی به دنیام آوردی به خاطر آنچه در دانش و آگاهیات برایم رقم خورده بود و آن عبارت بود از هدایتی که مرا برای پذیرفتن آن آماده ساختی و در عرصه گاهش نشو و نمایم دادی و پیش از آن هم با رفتار زیبایت و نعمتهای کاملت بر من مهر ورزیدی، در نتیجه وجودم را پدید آوردی از نطفه ریخته شده و در تاریکیهای سهگانه میان گوشت و خون و پوست جایم دادی
.
و مرا در آفرینش وجودم گواه نگرفتی و چیزی از کار پدید آمدنم را به من واگذار نکردی، سپس برای آنچه در دانش و آگاهیات از هدایتم گذشته بود مرا کامل و آراسته به دنیا آوردی و در حال کودکی و خردسالی در میان گهواره نگهداریام نمودی و از بین غذاها شیر گوارا نصیبم کردی و دل دایهها را بر من مهربان نمودی و مادران پرمهر را به پرستاریام گماشتی و از آسیبهای پریان نگهداری فرمودی و از زیادی و کمی سالمم داشتی، پس تو برتریای مهربان،ای بخشنده تا آنگاه که آغاز به سخن کردم
.
نعمتهای کاملت را بر من تمام کردی و مرا در هر سال با افزوده شدن به وجودم پرورش دادی تا آفرینشم کامل شد و تاب و توانم معتدل گشت، حجّتت را بر من واجب کردی، به اینکه معرفتت را به من الهام فرمودی و با شگفتیهای حکمتت به هراسم افکندی و به آنچه در آسمان و زمینت از پدیدههای نو و شگفت پدید آوردی بیدارم کردی، به سپاسگزاری و یادت آگاهیام دادی و طاعت و عبادتت را بر من واجب ساختی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودیات را بر من آسان کردی و در تمام این امور به یاری و مهربانیات بر من منّت نهادی
.
سپس وقتی که مرا از بهترین خاک آفریدی برایم نپسندیدیای معبودم نعمتی را بدون نعمتی دیگر بنابراین از انواع وسایل زندگی و اقسام بهرهها نصیب من فرمودی و این به خاطر نعمتبخشی بزرگ و بزرگتر و احسان دیرینهات بر من بود تا جایی که همه نعمتها را بر من کامل کردی و تمام بلاها را از من بازگرداندی، نادانی و گستاخیام بر تو، جلوگیرت نشد، از این که مرا به آنچه به تو نزدیک میکند راهنمایی کنی و به آنچه مرا به پیشگاهت مقرّب مینماید توفیق دهی، پس اگر بخوانمت، اجابتم کنی و اگر از تو درخواست نمایم، عطایم کنی و اگر اطاعتت کنم قدردانیام فرمایی و اگر به سپاسگزاریات برخیزم بر نعمتم بیفزایی
.
همه اینها کامل کردن نعمتهایت بر من و احسانت بهسوی من است، پس منزّهی تو، منزّهی تو که آفرینندهای و بازگردانندهای و ستودهای و بزرگواری، نامهایت پاک و نعمتهایت بزرگ است، خدایا کدام یک از نعمتهایت را به شماره آورم و یاد کنم، یا برای کدام یک از عطاهایت به سپاسگزاری برخیزم درحالی که پروردگارا، بیش از آن است که شمارهگران برشمارند، یا اینکه یاد دارندگان در دانش به آنها برسند، آنگاهای خدا، آنچه از بدحالی و پریشانی از من بازگرداندی و دور کردی، از آنچه از سلامتی کامل و خوشحالی برایم نمایان شد، بیشتر است، معبودا، من گواهی میدهم به حقیقت ایمانم
.
و باور تصمیمات یقینم و یکتاپرستی بیشائبه روشن و صادقانهام و اندیشهها و خیالات پنهان درونم و آویزههای راههای نور چشمم و چینهای صفحه پیشانیام و روزنههای راههای نَفَسم و پرّههای نرمه تیغه بینیام و حفرههای پرده شنواییام و آنچه ضمیمه شده و بر آن دو لبم بر هم نهاده و حرکتهای سخن زبانم و جای فرو رفتگی سقف دهان و آروارهام و محل روییدن دندانهایم
.
و جای گوارایی خوراک و آشامیدنیام و بار بر مغز سرم و رسایی رگهای طولانی گردنم و آنچه را قفسه سینهام در برگرفته و پیهای شاهرگم و آویختههای پرده دلم و قطعات کنارههای کبدم و آنچه را در برگرفته غضروفهای دندههایم و جایگاههای مفاصلم و پیوستگی پاهایم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و پوستم و عصبم و نایم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضایم و آنچه در ایام شیرخوارگی بر آنها بافته شد و آنچه زمین از سنگینی من برداشته و خوابم و بیداریام و سکونم و حرکات رکوع و سجودم
.
خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را میبینم و با پرهیزگاری مرا خوشبخت گردان و به نافرمانیات بدبختم مکن و خیر در آنچه مقرر کردی را برایم اختیار کن و به من در تقدیرت برکت ده تا شتاب آنچه را تو به تأخیر انداختی نخواهم و تأخیر آنچه را تو پیش انداختی آرزو نکنم
꧁꧁꧁
سلام به همه دوستان هم فرکانسی
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
وقتی این فایل رو دیدم احساس کردم خدا داره باهام حرف میزنه آخه سر یه موضوع مالی با همسرم بحث کردم و یه جورایی دلم شکست ازش و گریه کردم
و به خدا گفتم خدایا خودت هدایت ام کن کمکم کن دستم تو جیب خودم باشه و یه منبع درآمد از خودم داشته باشم
میخواستم بشینم زبان بخونم که ذهنم رو بهتونم کنترل کنم
یه حسی بهم گفت برو سایت یه نگا بنداز شاید فایل جدید اومده باشه
فایل رو که دیدم اصلا انگار خدا داشت با زبان استاد با من حرف میزد بهم میگفت روی کی داره حساب باز میکنی روی بنده ی من؟؟؟
رزق و روزی تو دست منه از من بخواه
خدا یه تلنگر بهم زد که روی من حساب کن
همه چی بهت میدم همین جور که تا الان بهت دادم
و همیشه باید این موضوع رو به خودمون یادآوری کنیم که
(خداوند قدرت مطلقه)
خدایا سپاس گزارم من هر آنچه دارم از آن توست
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه
دقیقا وقتی که خدا هدایتمون بکنه بهترین اتفاق میوفته حتی به ظاهر اون کار کار اشتباهی باشه
و اینکه وقتی خدا یه چیزی رو به قلبمون بندازه که انجام بدیم لاجرم به قلب دیگیری هم مینشینه
من مطمین هستم این فایل از جمله فایل های هست که کسانی که در فرکانسش هستند و میبینند به با جون و دل میبینند و متوجه میشوند
این باور که خدا من رو به سمت بهترین هدایت کنه از طریق سیگنالی که به قلبم میدهد یکی از بزرگترین و مهم ترین باورهایی هست که میتونه مسیر زندگی یه نفر رو به صورت ریشه ای تغییر بده
از جمله خود من که به همان اندازه که این باور رو باور کردم زندگیم بهتر از گذشته شده
شده بعضی از مواقع یه کاری تماسی یا تصمیمی میخواد انجام بگیره چون تر خدا خواستم که هدایتمبکنه اگر قلبم اکی نبوده و من خلاف جهت رفتم چنان فشاری به قلبم وارد میشه که در حد منفجر شدن و شده باز هم کاری و مسیری که به ندای قلبم گوش کردم چنان قلبم سبک و زیبا به سمت جلو من رو هدایت میکنه که نگو و نپرس
فقط باید آنقدری روی خودم و باورهایم کار کنم که این موضوع بشه ملکه ذهنم و عادت همیشگیم که اون لحظه ای که میخوام تصمیم بگیرم گول ظاهر قضیه نخورم و ببینم قلبم و خدایم چی میگه و راحت بنشینم روی شانه های خدای خودم تا اینکه من رو به راحتی ببره اونجایی که بهترین زمان و مکان و …هست
شاید یک مسیر به ظاهر از دید من بد باشه ولی خدا من رو چنان خوب و عالی میبره و تا الان هم برده که وقتی سری به گذشته و تصمیم های اینچنینی میندازم میبینم که هر جا به ندای قلبم و هدایت خدا گوش کردم عزتمند و سعادتمند و بهترین بودم وهر جا که با ذهن خودم تصمیم گرفتم کلی تلاش کردم که فقط برگردم همون جایی که بودم ….
در مورد باور بعدی اینکه ارزش و اعتبار همه کارها رو بدیم به خدا
این مورد. هم جز ریشه ای ترین باورها هست که یک تکون اساسی میده زندگی رو
و منم توی این مسیر قدم برداشتم مدت هاست و دقیقا هر جا که گفتم خدا انجام داد کار بعدی بهتر و بهتر شد
و هر جا خودم رو بلت و بزرگ کردم بدتر شد ….
اگر بتونم و مطمینا خدا کمک میکنه و میتونم این باور های ریشه ای رو درون خودم گسترش بدم
زندگی چنان رنگ و بویی قشنگی میگیره که انگار بچه ای که تازه متولد شده و هر چی که بخواد سریع حاظر میشه و همیشه سالم و شاد و پر از آرامش هست ….
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت آگاهی های نابی که راحت از طریق استاد عباس منش به من میرسه و کمک میکنی منم به راحتی توی زندگی ازش استفاده کنم و بشه توشه راه و زندگیم
خدایا هزاران مرتبه شکرت
به نام خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد،
استاد جان،قربونت برم چند ماهی بود که پیام نداده بودم،و اون هم به خاطر شرایط جدیدم بود که اقدام کرده بودم واسه شغل جدیدم،
استاد جان به لطف وجود شما در زندگیم و کار کردن دائم برروی باورهام بنده بعداز چندین سال کارمندی و رفاه و امنیت مالی که داشتم زیر میز بازی زدم و در شرایطی که سه فرزند دارم ازین شغل استعفا دادم و رفتم توی دل شیر،استاد عزیزم توی این مسیر چناااااان فشار هایی رو تحمل کردم،چناااان بی پولی هایی رو کشیدم که استخونام نزدیک بود بشکنه،
ولی باور داشتم به مو میرسه پاره نمیشه،و به مو میرسید پاره نمیشد،
استاد عزیزم،شبایی بود که دخترام نون و رب گوجه یا نون و ترشی میخوردن،ولی بازم سپاسگزاری میکردم که خدارو شکر نون هست که سیر بشیم،
البته استاد این رو بگم من طلا و ماشین و یه سری سرمایه های باارزش داشتم برای فروش که اذیت نشیم،ولی گفتم استاد گفته نباید چیزی رو بفروشید،
استاد گلم توی این چند ماه هرشب،هرشب به مو میرسید و پاره نمیشد،روزی بچه هام هر سری به یک طریقی میرسید 5 روز پیش ساعت 24 بیمه ماشینم تمام میشد،دریغ از نون شب، پول بیمه که حدود 5 میلیون میشدولی باور داشتم که پول بیمه جور میشه،چون اگر ماشین بیمه نمیشد من نمیتونستم برم سر کار جدیدم،در اصل وسیله ی کارم هستش ماشین،خدای محمد شاهده،(اشک میریزم) همون شب ساعت23:16 یه اقایی که ازش طلبکار بودم 5 میلیون به حسابم واریز کرد،همه ی 5 نفرمون تو خونه تا ساعت2 بعداز شب گریه میکردیم،اصلا انگار الله میخواست تو این چند ماه ایمان منو بسنجه،
ولی من یکبار هم پا پس نکشیدم،گاهی بریدم،ولی کوتاه نیومدم،چون همون شب به همسرم گفتم خدا راه و باز میکنه،استاد ازون شب درا یکی یکی باز شد،
نمیدونم چرا،شاید چون احساسمون خوب شد،
شایدم چون ایمانمون رو به سیستم (خداوند)نشون دادیم،
از پانزدهم این ماه درها یکی یکی باز شد صدها بار به خانمم گفتم اینا کار من نیست اینا کار خداست،
من نمیدونم چطور این همه پول توی 7 روز اومد توی زندگیم،استاد جان توی همین چند روز قراردادهایی رو نوشتم که بالغ بر 200 میلیون که حقوق یکسال اداره هست وارد زندگیم شد،خدایا شکرت،
خدایا خودت میدونی من کوچکترین توانایی در نوشتن این قراردادها نداشتم،تو برام مشتری شدی،زبان من شدی،تو برام پول شدی،واگر به پول رسیدم برای من پول و ثروت شدی،
وازاستاد عزیزم سپاسگزارم که در این مسیر رهبر و راهنمای من شدی،
چه رهنما و رهبر شایسته ای
تو این مدت تنها مرهم قلبم سایت شما بود،و قسم خوردم تا نتیجه نگرفتم پیامی ننویسم،
والان با افتخار با نتیجه ایمان این پیام رو نوشتم،
یادمه روزی که سه فرزند کوچیکم نون و رب گوجه میخوردند به خانمم گفتم استاد گفته چه اشکالی داره بجه ها سختی و تنگی بکشند،این لحظات باعث میشه بچه ها خواسته هاشون رو پیدا کنند،
و چه زیباست اعتماد کردن به خداوند و استاد
وچه زیباست که به مو میرسه ولی پاره نمیشه