توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه صفائی مهر گفته:
    مدت عضویت: 1650 روز

    سلام استاد عزیزم، خیلی دلم براتون تنگ شده بود، خداروشکر که با یک فایل بی نظیر دوباره روی ماهتون رو دیدیم

    چقدر این فایل و صد البته کامنتهای دوستان به جان ادم میشینه، انقدر کامنتها زیباست که دلم نمیاد ازشون بگذرم، هر کسی یه تجربه شیرین از اعتماد به رب رو نوشته که وقتی میخونی باورهات قوی تر میشه

    استاد عاشقتونم که از هر صحبتی که با اطرافیانتون دارید یه نکته سازنده بیرون میکشید، و قانون رو از جهات مختلف به ما اموزش میدید. وقتی فایلو کامل نگاه کردم انقدر این موضوع برام جدید بود که احساس کردم باید چندین و چندمرتبه دیگه با تمرکز گوشش کنم تا برام جا بیوفته.

    من اصلا فکرنمیکردم شرک چقدر میتونه در لایه های زیرین نهفته باشه! خدارو صدهزارمرتبه شکر که این اگاهی رو روزی ما کرد

    دوست دارم یکی دو مورد از تجربه های خودمو بگم :

    7 سال پیش که میخواستم گواهی نامه بگیرم، برای امتحان شهری، خیلی استرس داشتم. یادمه اون روز از لحظه ای که از در خونه بیرون اومدم چقدر خدا رو صدا زدم و ازش کمک خواستم که هوامو داشته باشه

    خداروشکر اون روز اولین نفری بودم که مهر قبولی به پرونده اش خورد. وقتی امتحانم تموم شد با ذوق فراوان رفتم خونه، چون برادر خواهرام بار دوم سوم قبول شده بودن، گفتم منننن همون بااار اول قبول شدم، احساس زرنگی و باهوشی میکردم

    یک ساعت بعد، از اموزشگاه تماس گرفتن که یه افسر دیگه اومده میخواد کار افسر قبلی رو بررسی کنه برای همین از کسایی که قبول شدن میخواد دوباره امتحان بگیره. از من خواستن مجدد به محل امتحان برم

    من که فکر میکردم کاری نداره که، بار اول قبول شدم، دیگه اصلا خدا رو صدا نزدم، گفتم بلدم دیگه …

    نشستم پشت فرمون همون اول کار، خراب کردم، اونم یه دور زدن ساده تو خیابون پهن و خلوت ((:

    افسر تعجب کرده بود خانم شما چطور قبول شدی !!! میخواست قبولیمو خط بزنه … اونجا بود که دوباره دست به دامن خدا شدم … افسر یکم نگا نگا کرد بعد گفت از چهره ات مشخصه هول شدی برو بسلامت قبولی !

    همیشه میگفتم چرا برای یه دور زدن ساده انقدر خراب کردم؟ مثل کسی بودم که اولین باره پشت فرمون نشسته!

    یاد آیه 10 سوره یونس افتادم، خداوند میفرماید :《هنگامی که به انسان زیان و ناراحتی رسد ما را در هر حالی، خوابیده، نشسته، ایستاده می خواند اما هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم چنان میرود گویی هرگز ما را برای حل مشکلی نخوانده است!》

    یه تجربه شیرین از هدایت الله براتون بگم :

    پدرم چند سال پیش یه گاوصندوق برای خونه گرفت که شاید 10 دفعه ازش استفاده نکردیم. بخاطر اسباب کشی موقت گذاشتیمش تو انباری، تا اینکه بعد 3 سال دوباره رفتیم سر وقتش.

    ولی نحوه بازکردن و رمزش رو کلا فراموش کرده بودیم. با نمایندگیش تماس گرفتیم گفتن اگر رمز نداشته باشید هیچ راهی برای بازکردنش نیست جز بریدن، که باعث میشه کلا در گاوصندوق خراب بشه

    یاد حرف شما استاد عزیز افتادم که میگفتید من برای ساده ترین چیزها از خداوند سوال میکنم اونم جوابمو میده

     گفتم خدایا من هیچییی از این رمز یادم نیست، حتی نمیتونم حدس بزنم، تو بهم بگو

    اولش بهم گفت برو مدل گاوصندوق رو سرچ کن یادت بیاد اصول بازکردنش به چه صورت بود، فهمیدم 3 تا عدد دورقمی رو باید هر کدوم چند دور به راست یا چپ بچرخونیم.

    دوباره ازش کمک خواستم. گفتم خدایا من یک رقم رو هم یادم نیست، خودت بهم بگو این اعداد چی بودن!

    باورکنید یک آن صدایی واضح در وجودم اعداد رو برام خوند، سه تا عدد دورقمی که اصلا رند نبودن و بخاطر اوردنشون بعد 3 سال تقریبا غیر ممکن بود (:

    پدرم به قدری خوشحال شد که همون موقع چند میلیون به عنوان شیرینی بهم هدیه داد. الهام شدن یک طرف، روزی بی حساب خداوند از طرف دیگه! آخه چقدر لطف این خدای مهربون بی نهایته (:

    خداروشکر سر اون جریان به همه گفتم لطف خدا بود که بیادم اورد وگرنه من هیچی یادم نبود، ذره ای کردیتش رو به خودم ندادم

    وقتی با قانون رهایی از خداوند سوال میکنی خیلی سریع و واضح جوابتو میگیری

    چند روز پیش یه سوالی درباره کیفیت ویدیو ها داشتم، گفتم خدایا چطور میتونم حجم ویدیو هارو پایین بیارم ولی از کیفیتشون کم نشه؟!

    خداوند کلمه bitrate رو به ذهنم انداخت!

    رفتم برنامه پریمیر رو نصب کردم و در قسمت خروجی گرفتن، این گزینه رو دیدم. دقیقا وقتی بیت ریت رو تا حد درست پایین بیاری حجم فایلت کاهش پیدا میکنه بدون افت کیفیت!

    واقعا اگر به این خدای مهربووون اعتماد کنیم چقدر زندگی میتونه لذت بخش تر و راحت تر بشه

    استاد جان اول از خداوند بعد از شما بسیار سپاسگزارم برای تهیه این فایل ارزشمند، چقدر بیان توحید از زاویه های مختلف میتونه درک ما رو بهتر کنه

    و ممنون از همه دوستان خوبم که با کامنتها و تجربه های زیباشون به درک عمیق تر موضوع کمک میکنن.

    در پناه خداوند شاد و سلامت باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2050 روز

      سمانه عزیز

      چقددر لذت بردم و تحسین کردم این حد از پذیرا بودن الهاماتت و همینطور این حد از فروتنی که راحت اعتبار رو بدی به خالق که کل فایل همین 2 اصل ساده بود اگر من نوعی بتونم هی آگاهانه مرورش کنم که خدایا من بدون تو هیچم و تو هدایتم کن. تو بهم بگو و تو بهم راه رو نشون بده که تو هدایتگر آسمون و زمینی و آنچه که بینش قرار گرفته.

      خدا رو شکر بخاطر دوستان همفرکانسی فوق‌العاده مثل شماها.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    امروز 253 روز عضویتم در این سایت پر از آگاهی هست

    و خوشحالم که اینجا هستم و میخوام بنویسم

    1403/2/1

    3/2/1

    شروع

    الان که دیدگاهمو نوشتم هدایت شدم اینستاگرام استوری استادم رو باز کردم ، یه ترم از آموزش پیانو رو ازش خریده بودم چند سال پیش نوشته بود چه تاریخ پر معنایی

    3/2/1

    خدا منو هدایت کرد تا ببینم و سعی کنم شروع کنم بیشتر ایمانم رو امروز در عمل به خدا نشون بدم

    چقدر جالب همیشه موقع شروع مسابقه ای یا کاری میگن

    3/2/1

    حرکت ، شروع

    خدایا کمکم کن بی نهایت به کمکت و هر آنچه خیر هست که از تو به من برسه محتاجم

    نمیدونم این چندمین بار شد که دیدگاهم رو برای این فایل بسیار زیبا و پر از آگاهی مینویسم

    من دیشب بعد نوشتن رد پام در روز شمار رفتم تا برنج بپزم و آبش رو هر شب به صورتم بزنم باتوجه به خاصیت زیادی که داره

    که البته تمام خاصیت ها با قدرت خداست که اثر گذاری داره

    بعد برنجشو چون استفاده نمیکنم و همیشه میریزیم به پرنده ها ، میخواستم تو یه ظرف بریزم یهویی حس کردم بهم گفته شد نگه ندار برای فردا

    همین الان برو پشت بوم و بریز اونجا تا صبح پرنده ها بخورن گفتم آخه این وقت شب من برم پشت بوم ؟

    باز شنیدم آره برو گفتم بذار ببینم مادرم تو لباس شویی لباسارو شسته ،لباس هم هست که ببرم آویزون کنم به بند رخت

    بعد به مامانم گفتم گفت آره ببر و بعد رفتم همین که کارم تموم شد

    به آسمون نگاه کردم انقدر صاف و زیبا بود و ستاره ها رو نگاه کردم ،و شروع کردم به سپاسگزاری و با خدا حرف زدن

    همین که میخواستم برگردم یه حسی بهم میگفت نرو بمون وبیشتر حرف بزن با خدا ، بعد که شروع کردم به حرف زدم گریم گرفت و دو تا خواسته ازش درخواست کردم و بعد بازم حرف زدم و برگشتم

    دیروز داشتم خونه رو جارو میکردم یهویی یه چیزی از دلم جاری شد که گفتم خدا منظورت چیه ؟ که خونه رو تمیز کن مهمون بیاد …؟

    شب هم در رابطه با اون نمیدونم چجوری شد تو حرف زدنم با خدا درخواستمو که به همین مهمون بود که گفته شد درخواست کردم و گفتم باقی با خودت

    و صبح هم خواب دیدم که شده

    خدایا سپاسگزارم ازت

    دیشب بعد اینکه از پشت بوم اومدم پرسیدم خدا وسیله هام خیلی سنگینه من فردا میرم کلاس رنگ روغن تجریش ، آیا با خودم نقاشیامم ببرم تا مترو بفروشم

    انقدر قشنگ حس میکنم این گفتگو رو تا میپرسم بهم میگه جدیدا هم ، دو سه باری اینو حس کردم که وقتی حتی از دلم میگذره که مثلا کاری انجام بدم تا به زبون نیاورده جواب میشنوم که انجام بده با انجام نده

    بعد که پرسیدم حس کردم باید پاشم و تو کیف دستی پارچه ای بذارم و فردا ببرم با خودم

    پرسیدم خدا من کجا بفروشم دیگه هرچی تو بگی

    یهویی شنیدم که اگر تو قدم برداری و ایمانت رو به من نشون بدی چنان بهت عطا میکنم که راضی باشی میتونی فردا ایمانت رو به من نشون بدی ؟؟؟ میتونی فردا تو مترو تو واگنش وسیله هات رو در بیاری و نشون بدی ؟ این کارو بکن من بهت قول میدم که خیره سعیتو بکن ببین چی میبینی

    گفتم خدا دلم میخواد ، ولی وقتی میرم نمیتونم حرف بزنم تو کمکم کن اراده ای بهم بده که بتونم حرف بزنم ، مثل اونروز نمیخوام بشه که من هی فکرم به تئاتر شهر بود و تو جوری منو بردی اونجا که بهم بگی خواسته تو به تنهایی تو رو به چیزی نمیرسونه

    این با خدا بودن و وصل شدن به خداست و از خدا طلب کمک کردنه و ایمانت رو در عمل نشون دادنه که تو رو به همه چی میرسونه

    بعد هرچی که بود رو گذاشتم تو کیف دستی ، باز پرسیدم خدا باید کجا ببرم پهن کنم رو زمین تا بفروشم

    و سوالمو گفتم و رفتم تا بخوابم

    وقتی دیشب اومدم بخوابم دو روز بود بهم گفته میشد که چند روزه قرآن نمیخونی و فکر نمیکنیا ،،قرآن بخون و من نمیخوندم نمیشد بخونم چند روزو

    دیشب که رفتم بخوابم باز بهم گفته شد قرآن بخون ، وقتی گوشیمو برداشتم و اپلیکیشن قرآن رو باز کردم گفتم خدا چه سوره ای رو باید بخونم و به گفته هات فکر کنم و سعی کنم تا عمل کنم؟

    اپلیکیشن رو که باز کردم آیه ای از سوره احزاب بود اول صفحه که همیشه یه آیه رو میذاره هر بار که باز میکنی اپلیکیشن رو ، که نوشته بود

    وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا 3

    و بر خدا توکل کن؛ و کافى است که خدا نگهبان و کارساز باشد

    پرسیدم کدوم سوره خدا بگو

    یهویی چشمم به کاف وکیلا افتاد گفتم کدوم سوره با ک هست

    یهویی گفته شد کهف رو بخون

    نمیدونستم قبلا خوندم یا نه چون هر بار که قرآن رو میخونم یا هر سوره ای میخونم بار بعدی که میخونمش کاملا برام جدیده انگار اولین باره میخونم

    بعد که آیه به آیه خوندم تازه یادم اومد که یه بار خوندم سوره کهف رو ولی مطالبش برام کاملا جدید بود

    حتی آیه به آیه اش منو یاد خودم و تمام اتفاقات این روزا مینداخت و حتی تمام حرفای استاد عباس منش که تو فایلا میگفتن یادآوری میشد برام

    همین که خوندم و با هر آیه ای که میخوندم بهش فکر میکردم و بعد از اواسطش، یهویی نخوندم و اومدم آخرای سوره

    دیدم نوشته

    إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّـٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا 107

    مسلماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، بهشت هاى فردوس جاى پذیرایى آنان است

    خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا 108

    در آن جاودانه اند و از آن درخواست انتقال به جاى دیگر نمى کنند

    بهشت فردوس رو که خوندم یه حسی بهم گفت که باید بری همینجا بهشت فردوس تا وسایلاتو بفروشی

    گفتم خدا مگه اینجا تو تهران بهشت فردس هست ؟؟

    رفتم گوگل نوشتم بهشت فردوس یهویی دیدم نوشته باغ فردوس و دیدم یه جای خیلی زیباست که نوشته محلیه که عکاسا علاقه زیادی دارن به عکاسی وطبیعت زیبایی داره

    من تاحالا نرفتم اونجا، گفتم خدا من بعد کلاس چجوری برم اگر مسیرش دور باشه؟ وسیله هامم سنگینه ،

    وقتی داشتم میگفتم یهویی دیدم نوشته که در حوالی میدان تجریش است خیلی باحال بود اینو خوندم گفتم خوب بلدی چجوری همه چیزو بچینی کنار هم که من راه دور نرم و نزدیک ترین مسیر باشه برام بعد کلاسم

    خیلی حس خوبی داشتم خدا از آیه قرآن اسم جایی که باید 1 اردیبهشت میرفتم و وسیله هامو میفروختم رو بهم گفت

    1 اردیبهشت

    اردیبهشت هم بهشته

    باغ فردوس هم بهشته که تو قرآن گفت بهشت های فردوس

    خیلی خوشحالم خیلی

    یه چیزی هم حس کردم یادمه تو یکی از فایل های استاد که گفتن 107 آرزو و خواسته تونو بنویسید وقتی آیه 107 سوره کهف رو خوندم یاد 107 تا آرزو و خواسته ام اعتادم که تو دفترم نوشتم

    عمیقا حس خوبی دارم ،الان که دارم مینویسم اگر خدا بخواد امروز ایمانم رو به خدا سعی میکنم بیشتر نشون بدم و در عمل بهش نشون بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  3. -
    عاطفه خواجه گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    سلام به استاد من به عزیزدل استاد و به دوستان عزیزم

    گاهی انقدر در عشق خدا غرق میشم که انگار هیچی جز اون وجود نداره، انگار منم و اون

    انگار فقط نشسته رو به روم و داره با عشق نگام میکنه

    یادمه وقتی نوجوون بودم یا حتی تا همین یکی دوسال پیش شایدم تا چند ماه پیش…نمیدونم دقیقا از کی، ولی یادمه همیشه با خودم میگفتم کاش همینجوری که عاشق آدما میشم مثلا عاشق یه جنس مخالف میشم همینطوری عاشق خدا بشم، همیشه اینو دلم میخواست، انگار شکرگزاری هام و نماز هام و..‌

    از سر اجبار و عادت بود، هیچ حسی نداشتم، اصلا نمی فهمیدم عشق به خدا یعنی چی

    شعرای عرفا رو نمی فهمیدم، من ادبیات خوندم وقتی سر کلاس به شعرای عرفانی و الهی می رسیدم انگار هیچ درکی نداشتم، میگفتم آخه چطوری میشه انقدر عاشق خدا بود، واقعا نمی فهمیدم، احتمالا الان هم درکی از مدارهای بالاتر توحید ندارم، مثلا یک سال دیگه می بینم چقدر بیشتر عاشق خدا شدم و میفهمم که یک سال قبل هیچی نمی فهمیدم

    ولی از خدا میخوام که هر روز و هر روز و هر روز فقط قطره ای از عشق خودش و توحید رو به من بچشونه برای تمام عمرم کافیه

    هیچکس دیگه مهم نیست، دلم میخواد به همه انسان ها عشق بورزم بدون وابستگی بدون اینکه عشق گدایی کنم وقتی که خدای عظیم و مهربونم بی نهایت عشق رو به من میده دنبال چی باشم؟

    آخ که چقدر از گوش دادن به این فایل لذت میبرم خدا خیر و عشق بی نهایت بده به خواهر عزیز استاد که باعث ایده این فایل شدن که انسان های زیادی ازش استفاده کنن

    خدایا شکرت خدای عزیزم شکرت خدای مهربونم شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      رامین حاتمی گفته:
      مدت عضویت: 979 روز

      سلام سلام خدا به همه دوستان گرامی و دوست داشتنی

      سلام به استاد عزیزم

      خدا هزاران مرتبه شکر خدای خوبم خیلی دوست دارم

      چ کامنت گذاشتی انگار داره با روح من بازی میکنه دوست دارم از صمیم قلب عزیزم

      برای کامنت زیبایت

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      ای خدای مهربان بابت تمام زندگیم و تمام تک تک سلول های بدنم ازت متشکرم

      خدای مهربان من تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری میخواهم خدای مهربانم چگونه نام زیبای تورا بر زبان بیاورم درحالی که زبان عاجز از شکر گزاری توست

      خدای مهربان م تو دوست دارم نمیدانم تو چگونه حواست ب من است منی غافل از یاد زیبا تو هستم

      دوست دارم خدایا

      میدانم هر چ که باشد تو صلاح من را میدانی

      خدایا من را نجات بده دوست دارم مستقل باشم خدای مهربانم

      پرودگارا من دوستش دارم هر چ تو میدانی همان را انجام بده من ب حکمت و تدبیر تو محتاجم

      پرودگارا من را ببخش

      دوست دارم خدای مهرانم خدایا دوست دارم چشم خوب شود پوست صورتم خوب شود ای خدای مهربانم

      خدایا باور های مرا در مورد عشق و ثروت ان چه حکمت الهی توست ب من الهام کن

      خدای مهربانم نمیدانی که چ قدر نام زیبات ارام بخش است خدایا خودت بر من ببخش که سخت دلتنگ تو میشوم ای رب بی همتا من دوست دارم

      خدایا شکرت دوست دارم بی اندازه

      ثروت و نعمت تو بی اندازه است ب من انچه خود میدانی عطا کن

      در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    به نام خداوند قدرتمند جهانیان

    سلام و درود عرض میکنم خدمت استادعزیز وتوحیدی ام

    سپاس میکنم خدای قدرتمندم رو که ازطریق شما بنده ی مؤمن به من هربار بااین صحبتای ناب بیدار میکنه و بهم هشدار میده که هرچه داری اعتبارش رو بخودم بده نه غیرمن

    استادجان آخه چطوری در وصف کلمات این سپاسگزاری ازشمارو بگنجونم که اینقدر داری وجود مارو بااین حرفای ناب الهیتون صیقل میدید

    بخدا همه ی این حرفاتون به وقت و به موقع داره به بچه هاتون زده میشه

    استادثانیه به ثانبه ی حرفاتون بر عمق جانم نشست و تمومی اون روزایی که به خودم غره شدم رو به یاداوردم و انگار دقیقا روبروی من نشسته بودی وداشتم جلوی شماوپروردگارم به عجزوناتوانیم اعتراف میکردم و میگفتم راست میگی استاد اون روزی که میخواستم امتحان‌رانندگی بدم،منوخواهرم باهمدیگه امتحان دادیم

    تجربه خواهرم ازرانندگی تقریبا صفر بود و تجربه ی من بالای هزاربود

    هرکس میفهمید که ما قراره باهمدیگه امتحان بدیم،بایک حس ترحمی به خواهرم میگفتن خداکنه زود قبول بشی،بااین رانندگیی که توداری بعید میدونیم قبول بشی

    ومن رو همه میگفتن سه سوته قبولی انقدر که دست فرمونت عالیه

    حتی خوده مربیم میگفت من جای افسرباشم و به همین شکل رانندگی کنی سه بار مهر قبولیو رو پروندت میزنم!!

    اما امان از غرور و بی داد از تکبر و تواین موقعیتا بهادادن به شیطون که ماشالله اونقدر قشنگ بهت اون نفس مغرورت نفوذ میکنه که خودتم نمیفهمی،مثل یک آمپول زن ماهری که تابیایی بفهمی آمپولت زده،میبینی که بهت میگه پاشو ازجات آمپولت تموم شد!

    دقیقا این موقعا حسم به شیطون این شکلیه که‌همچین بی صدا و بی درد آمپول غررو رو بهت تزریق میکنه‌که‌نمیفهمی از کدوم طرف بهت زده

    خلاصه اون روزی که منوخواهرم باهمدیگه رفتیم امتحان دادیم،وانتظارم این بود که الان پشت فرمون نشستم افسر مهارت منو قبل از روشن کردن ماشین از تو چشمام درک میکنه ومیگه قبولی!

    اونقدر اون روز چنان ترسو استرس برمن مغلوب شد که جای ترمز و گاز رو باپاهام اشتباه میگرفتم وبه جای اینکه گاز بدم،پامو روی پدال ترمز همچنان فشارمیدادم

    و به دقیقه نکشید که افسر گفت خانم خیلی نیاز به تمرین کردن داری،،انگار بااین حرف سقف آسمون تو سرم خراب شد و چنان غروری ازمن خورد شد که اونجا فهمیدم چقدر من هیچم و اصلا نمیشه حتی رو خودم حساب کنم،هرچند که مهارتم تورانندگی بیشتربشه اگه غرور منو فرابگیره اون مهارت به هیچ دردی نمیخوره

    بله داستان ازین قرارشد که تا دفه ی دوم هم رد شدم،دفه ی سوم باخواهرم رفتم،اما اون بار دومش بود که میخواست امتحان بده،خلاصه اون روز خیلی به عجزوناتوانیم باخدا اعتراف کردم و دیگه درکمال عجز بلاخره دفه ی سوم قبول شدم و خواهرم درکمال ناباوری دفه ی دوم با سخت ترین دوبلی که تو عمرم دیده بودم قبول شد

    اصلا اون روز هاجو واج موندم که چطور خواهرم تونست این دوبل به این سختی رو بره،اون هم بین دوتا ماشینی که الان فکرشو میکنم واقعا کاره اون نبود که تونست پارک کنه کاره خدا بود که خواهرمو هدایت کرد که درست ماشین رو بین دوتاماشین دیگه پارک کنه

    خوده‌خواهرم ازذوق گریه میکرد میگفت جوابمو خدا داد اینقدرکه باهاش حرف زدم

    ومن همون موقه خیلی به خواهرعزیزم غبطه خوردم گفتم ببین چقدر خوب تونست روی خدا حساب کنه و با بار دوم قبول بشه،اون وقت من که ادعام میشد خیلی مهارت دارم و هرماشینیو دستم بدن به راحتی میتونم اون رو راه بندازم،با بار سوم قبول شدم

    اصلا انگار باهمین قضیه خدابهم فهموند که حواست باشه رو من حسااااب کن نه روی خودت و نه غیر من…..

    دوست داشتم به این غروری که اون روز منو فراگرفت اینجا اعتراف کنم و بگم که چه ضربه ای ازین غرور بیجا خوردم

    شاید به ظاهر تو چشم نمیومد اون غرور موزیانه…اما ته دلم باخودم میگفتم من که برم سه سوته قبولم و خداهم گفت بشین تا قبول بشی

    خدایاشکرت این داستان رو به یادم اوردی تا بفهمم چه عاقبتی داره غرور بیجا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      ســــــمـــــیـــه گفته:
      مدت عضویت: 1474 روز

      به نام خداوند. بخشنده ی مهربانم

      خدایی که هر آنچه دارم از اوست

      دوست عزیزم ،با خوندن کامنت شما من هم متوجه غروری که چند سال پیش در مورد رانندگی من و گرفت و هیچ وقت متوجه ش هم نشده بودم که چرا با اون همه مهارت بالا در رانندگی ،تو امتحان قبول نشدم ، تا الان که کامنت شما رو خوندم ،

      دقیقا مثل شما ،من و خواهرم با هم برای گرفتن گواهینامه اقدام کردیم و من خیلی بهتر و ماهر تر از اون بودم تو رانندگی و مربیم گفت تو همون دفعه ؛ اول قبولی ،ولی فکر نکنم خواهرت قبول بشه ،

      و وقتی برای امتحان رفتیم ،من کلا امتحان رو خراب کردم و استرس عجیبی من و گرفت و تا سه مرحله رفتم و در کمال ناباوری ام ،خواهرم قبول شد .

      و الان فهمیدم اینها همه مال غروری که من رو گرفته بود که بلدم بلدم !!

      خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مهربان گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    سلام و سپاس فراوان از خدای بزرگ ک همیشه در هر حالت در حال هدایت کردن بنده هاشه و این ماییم ک اکثر اوقات فراموش میکنیم و تکیه میکنیم ب غیر از خدا ولی از یه جای ب بعد ک ب ناتوانی می‌رسی و میبینی هیچ کاری از دست هیچکس برنمیاد و فقط خداست ک همه چیو درست می‌کنه ب بهترین شکل اگ بهش توکل کنی و قدرت آدما رو تو ذهنت از همه ی آدما بگیری

    سلام استاد عزیزم و دوستانم

    من یه مدتی هست ک ب یه تضادی خوردم این تضاد چندین ساله ک تو زندگیم هست ک همیشه خودمو رو قربانی میدونستم در این موضوع

    این تضاد جوریه ک من رو انگار فلج میکنه از خورد خوراک میوفتم منی ک انقد خوش خوراکم

    یه ترس عجیبی رو درونم خودم پرورش دادم

    یه قدرت خیلی زیادی رو به یک شخصی دادم ک اون هم فهمیده و درحال سواستفاده کردن منه

    منم ک جز خدا هیچکسو ندارم ک ب معنای واقعی ازم محافظت کنه

    من هنوز این فایل رو گوش ندادم

    در حال حاضر باشگاه هستم و سر تمرین سایت رو باز کردم و اولین فایل رو زدم روش یه حسی بهم گفت ک کامنت بزار

    نمی‌دونسم چی بنویسم ولی می‌دونم توی این فایل جوابم رو میگیرم

    این منم ک میتونم زندگی خودم رو اونجوری ک میخام بسازم

    اون آدمی ک باهاش مشکل دارم یک آدم پیله هست آدم وایب منفی منفی ک هیچ ارتباط خوبی نتونستم باهاش برقرار کنم ولی یه خصوصیتی ک داره با تمام بدی هاش ب هرچی ک خاسته رسیده همیشه در حال پول درآوردن زیاده اگر حتی دنبال یه آدمی بگرده ک هیچ نشونی ازش نداره انقد میگرده تا بلاخره واقعا پیداش میکنه

    با خودم گفتم خدای اون با خدای من یکیه فرقی ندارد خدا ب اون هرچی میخواد میده هر چند چون یه باور خیلی خیلی. قوی داره ک ب هر چی ک میخاد میرسه و واقعا خودم ب چشم دیدم ک رسیده

    پس چرا من نرسم

    من اندازه. اون خدا رو باور نکردم من این ریشه رو تو ذهنم دارم ک آخرین مرحله خدا رو در نظر گرفتم همیشه ب آدمای کله گنده و بزرگ تر از خودم قدرت دادم و با اینکه دارم روی خودم کار میکنم ولی همچنان خدا رو قبول نکردم

    اونجور ک باید قبول کنم این چند روز ک باز درگیر این تضاد شدم خودم رو رها کردم تو بغل خدا و اونه کدمیتونه همه چیو درست کنه و محافظ قوی منه .قدرت بیکران این جهان بزرگه

    قربونش برم همیشه حواسش ب من هست ولی من ناشکری کردم

    خدایا هدایتمون کن

    لحظه ای مرا ب حال خودم وامگذار …….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  6. -
    الهه ساغریچی گفته:
    مدت عضویت: 1704 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه ی دوستانم

    یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب

    کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است

    اول از همه تشکر می کنم بابت حسن انتخابتون از آهنگ آخر فایل

    با هندزفری هم داشتم فایل رو گوش می دادم فوق العاده بود و با خودم گفتم از این به بعد برای مدیتیشن از این آهنگ استفاده کنم.

    یه مورد هم در مورد اینکه شما گفتید تا میاد یه ذره غرور منو بگیره خدا یه پس گردنی محکم بهم میزنه.

    یه زمانایی که پس گردنی میخورم میگم خدایا تو هم دیگه خیلی رو من حساس شدیا. یادم باشه این دفعه تشکر کنم واقعا.

    که نمی ذاره از مسیر دور بشم.

    یه وقتایی هم از ترس پس گردنی یه کار اشتباهی که می کنم سریع میگم خدایا تو خودت می دونی منظوری نداشتم. پیش اومد. حالا فهمیدم که از این به بعد….

    برای من یه چالشی در زندگیم به وجود اومد که باید حلش می کردم اوایل که فقط تو در و دیوار بودم.

    خداوند کمکم کرد که از زبان استاد قانون رو یاد گرفتم. واقعا من نمی دونم از خدا چه طوری تشکر کنم.

    من مدت هاست همین چالش رو دارم و همه شرایط رو خدا برام رام کرده تا بتونم مشکلم رو حلش کنم.

    من مدت هاست که در آغوش خداوندم. یه بیتی هست دقیقا یادم نیست اما با این مضمون هست یه آدمی که تو دریا دچار طوفان شده. طوفان خداست. دریا خداست. قایق خداست. ساحل خداست.

    برای من یه آگاهی که تو سایت اتفاق افتاد همین که خدا با ما حرف می زنه و جریان هدایت پروردگار بود.

    این باعث شد جنس رابطه ی من با خدا تغییر بکنه. تو بعضی از موضوعات راحت تر هدایت میشدم به مسیر درست

    تو بعضی از مسائل سخت تر. انگار هدایت نمی اومد. که صد البته گیر کار از سمت من بود. اما من نمی دونستم کجا؟

    جریان هدایت یه جورایی هست که گاهی من قابل پیش بینی نیستم.

    من تصمیم گرفته بودم شب قدر بیدار نمونم و حتی یه بار که با خانواده ام با هم جمع بودیم اینو گفتم.

    اون موقع استدلالم این بود که من دیگه اعتقادی ندارم که با خوندن دعا توی این سه شب قراره اتفاق خاصی بیفته.

    بعد به دلم می افتاد شب های قدر رو بیدار بمونم بهم گفته میشد: مگه اعتقاد نداری من دارم کارها رو انجام میدم تو پاشو و فقط منو بخون.

    توحید عملی

    اگه داری تو جهان مادی زندگی می کنی و احساس می کنی افکاری داری که کمی توحیدی تر شدن یه عملی هم متناسب با اون انجام بده

    دعا خوندن تو شب قدر مثل این بود که من آگاهانه داشتم این فکر رو تمرین میکردم که کارها دست خداست. یه تمرین عملی

    که بعد به صورت ناخودآگاه ازش در زندگیم استفاده کنم.

    اینم بر می گرده به شخصیت من

    چون من از اون آدمام که خیلی تقلا می کنند برای رسیدن به یه موضوع

    انگار به کارهایی که باید برای رسیدن به اهدافم باید انجام بدم وابسته میشم

    به چگونگی مسیر

    و باید واقعا براش وقت بذارم

    چون دوست دارم خیلی آسون به اهدافم برسم

    استاد این موضوع رو خیلی توضیح دادن اما هنوز مشکل دارم

    می دونی شاید تجربه ی زیادی ندارم در موردش

    و حتما از یه سری چیزها که خیلی آسون برام اتفاق افتادن سرسری گذشتم و اهمیتشون رو برای خودم پایین آوردم

    در مورد نماز و روزه هم هدایت خداوند به همین صورت بود.

    ———

    یه زمانی به خدا گفتم چرا توی این موضوع که اینقدر دارم ازت سوال می پرسم و برام مهمه. چرا هیچ جوابی نمیدی

    چرا هدایتم نمی کنی

    به دلم افتاد برم و یه کتابی داشتم از قبل، اونو بخونم.

    من دفعه ی اول که خونده بودم اصلا یه تصور دیگه ای از کتاب داشتم تا این بار

    و بعد از اون هم چند تا کتاب سفارش دادم تا بخونم

    بعد به خواهرم هم که توی سایت هست گفتم کتاب خوبیه برو بخون

    خواهرم گفت: تو که گفتی دیگه کتاب روانشناسی نمی خونی؟

    بعضی وقتا واقعا حسم اینه که بهتره دهنمو ببندم و هیچی نگم چون دوباره یهو به دلم می افته 180 درجه تغییر مسیر بدم.

    یه وقتایی خواهرم بهم میگه یادته در مورد فلان موضوع فلان نظر رو داشتی.

    بعد باید بشینم فکر کنم چرا اون موقع فلان نظر رو داشتم. البته با یه مقداری فکر حول و هوش اون داستان یادم می افته. نه در همون لحظه

    اولش واقعا متعجب میشم.

    _

    باورم نمیشه اما زمان زیادی رو همین چند خط گرفت.

    در مورد این فایل میشه ساعت ها نوشت.

    بماند به یادگار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  7. -
    میلاد آمای گفته:
    مدت عضویت: 2157 روز

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

    تنها تو را می پرستیم وتنها از تو کمک می خواهیم

    .

    .

    .

    .

    سلام استاد جان،

    سلام خانم شایسته جان،

    سلام به روی ماه تک تک شما خانواده عزیزم

    .

    میخوام بنویسم از غرور بیجای خودم در برابر خدای خودم

    .

    استاد جان، چیکار کردی با من امروز، فقط دلم میخواد گریه کنم ازین فایل، از اول عید فقط سایت رو بالا پایین میکنم ببینم فایل گذاشتی یا نه

    وقتی که امروز عنوان فایل توحید عملی رو دیدم

    اصلا دلم رفت،

    وقتی نگاه میکنم به بن بست های زندگیم میبینم دستامو رها کردم از خدا و گفتم من بلدم بلدم، نمیخواد تو کمک کنی و با سر خوردم زمین

    میخوام خیلی بی پرده بگم

    من همون آدم مغرور بودم در برابر خدای خودم که تا 4 قدم جلو رفتم مغرور شدم بهش و گفتم بلدم بلدم و با مخ خوردم زمین و عاجز شدم در مقابلش

    استاد توی عید خیلی داشتم فکر میکردم که چرا چرخ زندگی من روان نیست؟؟

    چرا زندگیم یویو وار پیش میره؟؟

    چرا یه مدت پول خیلی خوب میسازم ولی بعدش دوباره متوقف میشم؟؟

    چرا یه مدت قرداد های ملکی عالی مینویسم که خیلی از همکارام از خداشونه همچین قرارداد هایی رو ولی بعدش دوباره قرارداد هام میترکه؟؟

    اصلا مونده بودم

    همش با خدا حرف میزدم

    با خودم حرف میزدم، این گفتگو ها توی ذهنم بود که چه عیب و ایرادی دارم من؟؟

    تا که امروز این فایل اومد، امان ازون لحظه ای که گفتی وقتی مغرور میشی در برابرش و میگی من خودم بلدم و خودم کارها رو انجام میدم و تو نمیخواد کمک کنی و همه چیز رو خودم انجام میدم

    اصلاً انگار اون حلقه گمشده رو پیدا کردم که من خیلی غرور دارم خیلیا بخصوص در برابر خدای خودم

    نمیدونمم چرا؟؟

    یجورایی مثلا یه نتیجه هایی میگیرم انگار گردنمم تبر نمیزنه و دیگه خیلی خودم خودم میکنم و

    حتی داشتم باز به این فکر میکردم که چرا دیگه بهم چیزی گفته نمیشه تا فایل ضبط کنم برای کارم و آموزش مربوط به کارم

    که دیدم اونم ریشه در غرور داره و مغرور شدم به خدا

    و یجورایی به خدا گفتم نمیخواد و دستمو از دستش ول کردم و رها کردم و با مخ خوردم زمین و فقط دارم تقلا میکنم

    و زندگی اونقدر بهم فشار میاورد ولی من نمیفهمیدم که غرور سرتا پای منو گرفته که حتی خدای خودمو هم نمیبینم و میگم خودم فقط…

    امان ازین شیطان ذهن که گمراه میکنه

    و

    شاید قبلا بود اگر این فایل رو میشنیدم میگفتم نه من که مغرور نیستم ولی وقتی با خودم روراست شدم و نظر هیچکسی برام مهم نبود دیگه و گفتم خودافشایی میکنم

    و وقتی فکر کردم دیدم آره خیلی مغرورم خیلی بخصوص در مورد خدای خودم

    و حتی توی رانندگی هم خیلی وقتا خیلی بد رانندگی میکنم و عین وحشی ها ولی خدا خودش شاهده که خیلی کمکم کرده و خیلی از حوادث رو از جلو راهم برداشته و خیلی دوسم داشته و داره که هدایتم کرده و منتظرم بوده و این فایل رو برام فرستاده که بگه میلاد جان مشکل اصلیت غرور بی جا و الکی تو هستش درباره خدای خودت که تموم مسیر ها برات بسته شده و به بن بست خوردی

    آه خدای مننن،

    شاید میتونم بگم منم مثل موسی (ع) که رفت دوراشو زد و در برابر خدای خودش مغرور بود و بعد عاجزانه برگشت پیش خودش و خدا اونو پذیرفت منم عینا همانگونه هستم

    .

    .

    .

    میدونی استاد خیلی وقتا ما خیلی غُرِّه میشیم به اطلاعات و تجربیات قبلی که مثلا اون اطلاعات دوباره جواب میده و به اون علم اندکمون میبالیم و میگیم از همون راه نتیجه میده و دیگه به خدا میگیم تو برو کنار، خودم میدونم

    آخ خدای من. من چقد به خودم بد کردم

    چه موقعیت ها و فرصت های ثروتسازی که عین هلو داشت وارد زندگیم میشد ولی من با غرور بی جا جلوی اون نعمت رو گرفتم و سدّ شدم،

    حتی استاد میتونم بگم ما بچه ها خیلی وقتا خیلی غُرِّه میشیم به محصولات ثروت سایت شما که میگیم دیگه تمامه من روانشناسی ثروت ها رو دارم و علم ثروت رو بلد باشم دیگه تمامه

    و یجورایی جا پای قارون میذاریم که گفت ثروتِ من به واسطه علم منه و مغرور میشیم در برابر خداوند

    ولی وقتی به داستان زندگی عباس برزگر نگاه میکنیم

    میبینم وقتی عاجزانه به خدا وصل شد خدا چطور پادشاهش کرد و وقتی وصل بشی به خدا اون باور های درست رو بهت نشون میده ولی

    خیلی وقتا نتیجه نگرفتن هامون فقط به این دلیله که توی ذهنمون اون آگاهی ثروت رو جدا از خدا میدونیم و توی ذهن من اینگونه بود مطمئنم برای خیلی از بچه ها هم اینگونه هست

    مثل همون جمله ای که گفتید:

    خیلی از بچه ها فکر میکنن که اگر بگن من هیچی نمیدونم و من هیچی نمیدونم یجورایی دارن میگن بی عرضه هستن….

    دقیقا من خودم این نگاه در ذهنم بودش که میگفتم خب وقتی من دارم فرکانس میفرستم پس وقتی بگم من هیچی نمیدونم و خدای خودم میدونه که دیگه ذهنم هیچ کاره هستش و فرکانس هام چی میشه پس؟؟!!!

    یعنی این افکار بودش

    و حالا هم در مورد بحث ثروت هم همینه

    خیلی ها توی ذهنشون اینه که دیگه تمامه، من روانشناسی ثروت ها رو دارم و خدا دیگه هیچی و من باورهامو درست میکنم و دیگه ثروتمند میشم ولی خیلی وقتا کار کردن روی همون باور های ثروت عین آب در هاونگ کوبیدن میشه که خدای خودمون رو فاکتور میگیریم و میگیم باور های ثروت مهمه و خدا اصلا مهم نیست و

    این دامی بود که من توش افتادم و مطمئنم خیلی از بچه ها هم افتادن توی این دام

    و وقتی که دیگه عاجز شدم و گذاتشم کنار و گفتم خدایا من دیگه نمیدونم درها باز شده

    و یه چیزی که ازتون میخوام استاد در مورد این نوع نگرش اگه میشه یه فایلی آماده کنید و توضیح بدید با این فرکانس حال حاضرتون توضیح بدید که دچار این اشتباه نشیم و من فکر میکنم مشکل خیلی از ما بچه ها همینه که نمیتونیم درست از ثروت نتیجه بگیریم

    یعنی ثروت رو از خدا جدا میدونیم و میگیم دیگه من روی باور ها کار میکنم و خدا هیچکارس و تمام

    .

    .

    .

    حالا در مورد نتایجی که خیلی خوب از بودن با خدا گرفتم برمیگرده به سال 1399 که اصلاً از در و دیوار همه اتفاقات مثبت و پول و رابطه عاشقانه و همه چیز های عالی رخ داد ولی بعدش کمرنگ شد و زندگیم یویو وار پیش رفت

    و خیلی مغرور شدم متأسفانه و دوباره از خدا میخوام کمکم کنه که به اون روزا برگردم و به سمت بالا فقط حرکت کنم و افسار زندگیمو به خودش بدم و از سرراهش برم کنار…

    و باید ریشه ای این پاشنه آشیل رو درمان کنم چون دارم خیلی بد ضربه میخورم

    آره این مُعضل اصلی منه

    خیلی وقتا قدرت رو از خدا گرفتم دادم به خودم

    امان امان امان ازین غرور بی جا

    خدا خیلی دوسم داره که منو داره هدایت میکنه با این فایل واقعا

    شاید اگه هدایتم نمیکرد شرایطم ازینی که بود بدتر میشد برام

    و میتونم بگم، فقط امروز با گوش دادن چندین باره این فایل

    خود به خود درها باز شد و مشتری زنگ زد و اومد رفتیم واحد رو دید و گفت میخوامش و عصرش دوباره یه مشتری چند ماه پیشم زنگ زد و گفت یه واحد میخوام و معجزات خودش رخ داد

    خدایا منو ببخش، خدایا من به خودم ظلم کردم…

    من اعتراف میکنم،

    بچه ها من خیلی مغرور بودم به خدای خودم و چوبشو تا الان تو زندگیم بد خوردم و به بن بست رسیدم تو زندگیم

    و خدا امروز منو با این فایل نجات داد و

    گفت:

    بلند شو بنده من

    بلند شو پسرم

    بلندشو میلادم

    یادت باشه اون کسی که میتونه بهت کمک کنه فقط منم نه هیچکسی

    تمام این اطلاعات سر سوزنی از علم بی نهایت من نمیشه

    دنبال چی میگردی….

    دیگه کم آوردم واقعاااا بچه ها

    فقط میدونم خدا خیلی دوسم داره که گوشمو بد پیچوند و منو انداخت گوشه رینگ تا میتونست منو زد تا به خودم بیام و این درس رو خیلی خوب یاد بگیرم و آویزه گوشم کنم که غرور نداشته باشم، تا بتونم رشد کنم

    خدایاااااا زبانم قاصره در برابر بزرگیت، که تو چقد مهربونی و چقد منتظر بنده خطا کارت میمونی تا برگرده و صبر میکنی براش تا برگرده بهت بگه من غلط کردم من هیچی نمیدونم و خودشو پرت میکنه تو بغلت و تو محکم میگیری تو بغلت میگی میدونستم که بر میگردی خیلی چشم انتظارت بودم رفیق

    تو برام خیلی مهمی و حواسم هر لحظه بهت هست ولی تو منو یادت میره.

    من هر لحظه منتظر درخواست کمک از طرف تو هستم تا بگی خداااااا

    منم بگم جونِ خدا،

    تا بشونمت روی دوشم و باهم بریم به هر آنچه که میخوای برسونمت

    ولی دِ لامصب تو نیستی

    تو میری

    تو منو رها میکنی

    تو حواست به همه چی و همه کس هست جز خداااات

    آه خدای مننن

    من تسلیمم، منو ببخش!

    خدایا منو حتی ثانیه ای هم به حال خودم رها نکن خواهشاً،

    من محتاج تو هستم هر لحظه،

    نجات بخش من باش اللّه مهربانم.

    .

    .

    .

    خیلی جالبه صبح قبل ازینکه این فایل رو ببینم

    به این نوشته برخورد کردم که:

    بخدا گفتم: بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من، ابراش مال تو، دریا مال من، موجش مال تو، ماه مال من، خورشید مال تو، خدا خندید و گفت: بندگی کن، همه دنیا مال تو، من هم مال تو

    اشکام امونم نمیده دیگه بنویسم

    خیلی دلم پره از دست خودم و گریه میخوام فقط

    .

    استاد ازت ممنونم بخاطره این فایل پر محتوا که کلید گمشده منو در دستم گذاشتی…

    .

    عاشقتونم…

    .

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

    [پروردگارا!] تنها تو را می پرستیم وتنها از تو کمک می خواهیم

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      جانِ دِگر گفته:
      مدت عضویت: 3392 روز

      درود میلاد جان.

      چقدر درست گفتی، که ما وقتی مثلا روانشناسی ثروت رو میخریم، میگیم دیگه تمومه! دیگه ثروتمند شدم! دیگه به تمام خواسته هام رسیدم! دیگه خداحافظ فقر! سلام زندگی!

      و هیچ رد پایی از حضور خدا در اندیشه هام نیست. تا اینکه نتیجه معکوس میگیرم و تازه به فکر فرو میرم ….

      خیلی قشنگ گفتی.

      نزدیک یک سال از کامنتت میگذره. امیدوارم در این مدت، نتایج خوب و زیبا و دلخواهی گرفته باشی.

      در پناه خدا موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 971 روز

      سلام و درود بر میلاد عزیز

      فقط تو نیستی که دلت گرفته اونم از دست ندونم کاریهای خودت بلکه ما همه مثل تو هستیم ماهم بنده غرور بیجامون شدیم اینهمه داستان شیطان و همه جا شنیدیم چیجوری از هزاران سال تسلیم بودن و مقرب بودن خارج شد ولی درس نگرفتیم اینهمه داریم گوش میدیم میخونیم میبینیم باز غرور یکدندگی احمقی نادانی جهل چسبیدن به شرطی شدگی های هزاران ساله ذهن از نیاکانمان تا امروز خدایا فقططط تو میتونی مارو ازین جهل و نادانی و احمق بودن نجات بدی خداجونم منم از دست خودم خسته شدم دلم گریه میخواد دلم زجه میخواد ناتوان و عاجزم نجاتم بده کمکم کن به دوستم میلاد عزیز هم کمک برسون به همه نا کمک برسون

      خدایا متشکرم ممنونم سپاسگزارم و دوستت دارم ….

      میلاد عزیز عشقی دمتگرم موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1384 روز

    سلام استاد

    به عنوان کسی که تجربه زندگی جاده جنگلی دوازده قدم و دوره های دیگه رو دو سال داشته

    وضعیت الانم داره پوستمو میکنه

    یعنی مگه میشه لذت هدایت خدا و بچشی و تشکر نکنی ازش

    بخدا قسم دیشب ازش خواستم ببین من گیییییر کردم جون من کمکم کن

    بخدا قسم چه قدر اشک ریختم گفتم خدا فردا نشونه من تو سایت باشه جواب راهکار مسائلم

    بخدا قسم بریدم

    دیگه تحمل ضربه های جهانم ندارم دیگه

    صبح بلند شدم اومدم تو سایت دیدم بعد از یک ماه که فایلی نبوده ببین جوابت اومد

    توحید

    استاد نمیدونی چقدر گریه کردم وقتی گفتی ما هیچی بلد نیستیم هی خدا خدا میکنیم …

    اره تو رانندگی تجربش کردم وقتی بلد نبودم متر به متر هدایت الله بود متر به متر میگفتم خدا بلد نیستما! متر به متر تو وسط ترافیکای تهران که واسه من بی تجربه غول مرحله اخر بود میگفتم خدا کمک خدا کمک

    اره اولش که میخاستم کنکور بدم روز به روز ساعت به ساعت میگفتم خدا کمک منم کسی ندارم جز تو

    اون موقع که موجودی حسابم صد هزارتومان بود حالم خوب بود چون پشتم با خدا گرم بود

    یه تبلیغی بود تو تلویزیون چند سال پیش میگفت :

    پشتم گرمه

    اگر سرحالم اگه شادم واسه اینه که پشتم گرمه …

    اره میدونی

    نه دوستی داشتم نه پارتنر نه تو رشته مورد علاقم نه ماشین داشتم نه پول نه کار نه هیچی

    ولی حالم خوب بود بخدا

    چون پشتم به خدا گرم بود

    همون خدایی که پشتم بهش گرم بود همه چی بهم داد اندازه ایمانم

    بهم پارتنر داد که برام میمیره

    رشته مورد علاقه داد

    ماشین داد

    پول داد

    مسافرت های باحال داد

    کار داد

    خیلی چیزا که حتی نمیتونم شکر گذارش باشم

    من چکار کردم؟ با چند تا تضاد یادم رفت مسیرم یادم رفت کسی که عامل نتایجم بوده

    حالا این چند تا تضاد یک سال زندگی من زجر تمام کرده

    منی که یادم رفته بود بچه لوسی بودم همش اشکم دم مشکم بود دو سال با آموزشای شما حتی تا نزدیکی این حال اشک ریختن نرفته بودم

    الان روزی چند بار گریه میکنم

    بهم بگی پخ میزنم زیر گریه

    استاد چقدر زشته که ادم باباش شاخص باشه پولدار باشه بهش تکیه میکننه ولی من به خدا نمیکنم

    چقدر زشته واقعا

    چقدر زشته اون روزی که برم پیش خدا بگه بنده من تو همش گوش به فرمان شیطان بودی غلام حلقه به گوش اون بودی

    چرا واقعا؟!

    یعنی فقط چون خدا رو نمیبینم نمیتونم بهش اعتماد کنم؟! دیگه باید چی ببینم ازش که باورش کنم

    من زمانی که هیچ چیزی نداشتم حالم خوب بود

    الان همه اون ارزوهای دو سال پیشم دارم ولی حالم خوب نیست

    اره خلا درون ادم با این چیزا پر نمیشه

    دیشب داشتم بخدا میگفتم دلم یه ادم میخاد صبح تا شب حواسش بهم باشه …

    شرک میبینی تو این جمله؟! مگه خدا همیشه پیشم نیست حواسش بهم نیست

    چه کردم با اون همه باوری که ساخته بودم با اون ادم که دلش قرص بود به هدایت الله

    شدم ادمی که ترسو شدم بزدل شدم میترسم از همه چی از همه کس از هر کاری اعتماد به نفسم خورد شده

    بیشتر دوره ها رو دارم ولی دیگه نمیدونم راهکار چیه

    چکار کنم که برگردم

    تضادا بد زدن من زمین

    منم بهشون دنده دادم و الانم دارم پاسخش میدم

    استاد نشونه امروزم راجب پیغام هدایتگرانه تضاد ها بود

    خدا میگه عباس اروم باش

    بخدا درست میشه

    ولی استاد من ضعیفم نمیتونم به حرف خدا گوش بدم

    عاجزم نمیتونم توکل کنم

    دیشب بخدا گفتم چرا نمیتونم بهت توکل کنم

    چرا نمیتونم به حرفات گوش بدم

    تو میگی من هم میشنوم

    ولی جون ندارم عمل کنم اینقدر له شدم زیر چرخ دنده جهان

    دیگه له لهم

    ولی لذت تکیه به خدا خیلی شیرینه

    چشیدمش

    خیلی خوبه خیلی

    واسه همینه میگم خیلی درد داره

    وگرنه در ظاهر من الان دارم تو ارزوها دوسال پیشم زندگی میکنم

    ولیی درونا خالیم

    تهی

    پوچ

    فقط خدا نیست درونم

    دورام رفتم زدم

    تو راه برگشتم

    ولی طول میکشه همونی بشم که بودم

    طول میکشه برسم به اونجایی به اون مداری که بودم

    به اون رابطه خوبم با خدا

    به اون آرامش

    اره الان فقط میخام به آرامش برسم

    حرف مشترک من با همه اینه تو زندگیم یه چیزی کم یه چیزی میلنگه ولی نمیفهمیدم بابا رابطتت با الله با ربت خراب شده

    با فرمانروا جهان

    با پادشاه

    این کامنت همش با اشک بود دلی دلی بود

    ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ

    ستایش فقط مخصوص خداست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  9. -
    امید دربر گفته:
    مدت عضویت: 731 روز

    سلام و درود بی پایان بر استاد عزیزم. با شنیدن این فایل چقدر اگاهی های بی نظیری را دریافت کردم. من هم می خواهم یک اعترافی بکنم. آزمون وکالت امسال برگزار شد و من به خاطر مشغله زیادی که داشتم و اتفاقات نامیمونی که برایم افتاده بود اصلا حوصله شرکت در آزمون را نداشتم تاجایی که خواهرم کارهای ثبت نام آزمون رو انجام داد و حتی روز جلسه آزمون خوابیده بودم که برادرم آمد دنبالم و مرا برد سر جلسه آزمون .من در طول این چند وقتی که با شما و درسهای شما آشنا شدم و فایلهای رایگان رو گوش می دادم یاد گرفته بودم که هر روز صبح آرزوهایی رو که دارم بنویسم و جوری تشکر کنم که انگار در عالم واقع اتفاق افتاده است. من همیشه از خداوند به خاطر این که وکیل شدم سپاسگزاری می کردم و کارم صرفا همین بود.البته به همراه دیگر خواسته هایی که داشتم. سر جلسه آزمون که نشستم اینقدر خسته بودم که حوصله ماندن سر جلسه آزمون را نداشتم و فقط یادمه یکی دو تا درس رو اونهم با اکراه زدم و بقیه رو سوالات رو بستم و به گزینه ها نگاه می کردم و به هر گزینه که میل بیشتری داشتم همون گزینه رو در پاسخ نامه میزدم و اولین نفر از سر جلسه آزمونی که به گفته شرکت کنندگان سخت ترین آزمون سالهای اخیر بود بیرون آمدم و رفتم روی چمن های دانشگاه فردوسی ،محل آزمون، دراز کشیدم تا برادرم آمد و رفتیم. زمان اعلام نتایج خواهرم گفت امید نتایج آمده نمی خوای نگاه کنی.گفتم نه من که قبول نمیشم آخه می دونستم که چطور گزینه ها روپر کردم. النهایه با اصرار خواهرم برگ نتایج رو دانلود کردم و با معجزه روبرو شدم . قبول شده بودم اونهم با درصدهای خوب و رتبه خوب.منی که هیچی نخونده بودم بین 130 هزار نفر شرکت کننده رتبه 954 رو آورده بودم و نمی دونستم چی بگم فقط مثل دیوونه ها می خندیدم و این اتفاق رو هدایتی از جانب خدا می بینم که از کار کارمندی بیام بیرون و برم وکالت تا خداوند منو از نعمتهای فراوانش سرشار کند. البته الان به تعارض قبول نکردن استعفا برخوردم که می دونم درست میشه و من به خواسته هایم خواهم رسید. جالب اینه که شما گفتید باید به احساس عجز برسم و من در این آزمون اصلا هیچ اعتمادی به داشته های خودم نداشتم و قبول شدم ودر آزمونی دیگری که اون هم وکالت بود ومعروفه به ازمون مشاوران با اعتماد به داشته های علمی خودم سوالها رو جواب دادم و با وجودی که حقوقدانان می دانند کسی که ازمون وکالت کانون وکلا رو قبول بشه صد درصد آزمون مشاوران رو قبول خواهد شد. اما، من به خاطر نداشتن همان احساس توکل به خدا و اعتماد به داشته های خودم آزمون مشاوران رو قبول نشدم و همین قضیه برای من ایمان محکمی رو بوجود آورده که حرفهای استاد کاملا درسته .چون برای خودم دقیقا مشابه اتفاقی که برای استاد اتفاق افتاد، اتفاق افتاده است. با تشکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  10. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 787 روز

    بنام الله هدایتگر

    با سلام خدمت استادعزیز دلم و هم فرکانسی های من

    مدتها بود منتظر فایل جدید بودم دلم خیلی تنگ شده بود ممنونم که هدایت شدین و این فایل بینظیر رو آماده کردین.

    استاد واقعا تحسینتون میکنم انقدر ایمانتون به خدا قوی هست و تو هر موردی از خدا کمک میخواین خیلی قشنگه این رابطه شما با خدا چقدر خوب که همیشه هدایتها رو راحت دریافت میکنید بقول دوستم از همون اول که هنوز با قانون آشنا نبودین نگاه توحیدی داشتین واقعا لذت میبرم از رها بودنتون در مقابل الله

    مدتی هست بخاطر افکار ناجالب که به خود میدادم و همش در استرس بودم بحدی به خودم فشار اوردم که مریض شدم منی که معروفم به اینکه محاله سرما بخورم یا حتی مریض بشم خلاصه بعد از اینکه مریض شدم کاملا برام واضح بود بخاطر استرس ها و افکاری که بجا اینکه بسپاری بخدا خودت سعی داشتی حلشون کنی اینجور برا خودت داشتی دنبال راه حل ایده بودی و هربار یکیشونو امتحان میکردم و جوابگو نبود استرسم بدتر میشد حتی معمولی ترین کارها رو با استرس غیر قابل وصف انجام میدادم الان که دارم مینویسم برام عجیبه چقدر بدنم اون هم از فشار بالا رو تحمل میکرد و خداروشکر به یک سرما خوردگی ساده ختم شد و بعدش گفتم بسه ول کن دختر چقدر میخوای فک کنی رها کن بزار خدا دست بگیره خودش قشنگ تو رو هدایت میکنه و چقدر زیبا بودرهایی ، روزی که بیدار شدم و دیدم سرما خوردم پا شدم رفتم داروخونه که دارو بگیرم یه چرک خشک کن خواستم بگیرم بااینکه همیشه از این داروخونه خرید میکنم این بار یه خانم دکتری جدید اومده بود گفت عزیزم چرک خشک کن نمیدم بدون نسخه گفتم همیشه از اینجا میگیرم ، گفت این قرص سرماخوردگی رو ببر سه روز تحمل کن خوب میشی و گفتم اشکال نداره از یه داروخونه دیگه میخرم یادم بود که چندوقت پیش برا داداشم چرک خشک کن گرفتم به اون گفتم گفت تموم شدن اینجا بود که گفتم هدا این نشانه اس؟! فلا با سرماخوردگی خودم اوکی کردم و گلو دردم تسکین شده بود خداروشکر تصمیم گرفتم که فلا کولر روشن نکنم و همین قرص سرماخوردگی مصرف کنم اوکی میشم و الحمدلله خیلی بهتر شدم و بعد کارهام انقدر روون شد انقدر عالی بود که میگم وقتی انقدر ساده میشه رها کنی وقتی میتونی بسپاری بخدا اون تو رو هدایت کنه چرا هربار میشنی برا خودت فکر میکنی دنبال چاره برای مسئله های که چاره ای جز رها کردنشون نداری ولی ما فراموشکاریم که خدای هست و بقول استاد به خودمون و توانایی هامون مغرور میشم و من میدونم … در خیلی از مسائل کاری همیشه خودم رو یک تازه کار فرض میکنم در مقابل اشخاصی که تجربه بیشتری از من دارند و سعی میکنم که متواضع باشم و همیشه در مرحله یادگیری باشم و از حرفاشون و نکاتی که بهم میدن ایده بگیرم خب منی که در مقابل اشخاصی که از من با تجربه ترن خیلی متواضع ترم راحت بشون اعتماد میکنم پس دختر تو به الله که از همه دانا تر آگاهه به همه چیز قدرت بالاتر از قدرت اون نیست محافظت میکنه از تو در مقابل همه کس همه چیز چرا به اون اعتماد نمیکنی چرا راحت رها نمیکنی اون برات درستش کنه اون ایده ها رو بهت بده و میبینی هدا این بار هم ازت محافظت کرد به محض اینکه رها کردی گفتی خدا درستش کن ، دیدی چقدر قشنگ برات ردیفش کرد این کامنت رو مینویسم تا رد پایی بمونه تا یادم باشه من همیشه در مقابل الله هیچ چیز نمیدونم و میخوام رو دوش خدا بشینم و اون منو هدایت کنه.

    و استاد چقدرگوش نواز بود اخر فایل با ذکر

    لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک .

    الحمدلله رب العالمین برای این فایل بینظیر استاد عاشقتم برای تک تک آگاهی ها و حال خوب و تمام نتایج بینظیری که گرفتم همیشه سالم تندرست باشید

    در پناه الله تندرست و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای: