توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3781 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    خداوند رو بسیار سپاسگزارم که به من فرصت داد تا بازهم در این فرصت ردپای دیگه ای از خودم در فایل مقدس توحید عملی 11 به جا بذارم.

    واقعا اگه کل زندگیم رو روی همین یه فایل کار کنم، باز هم جا داره که بیشتر در دریای قدرت الهی غوطه ور بشم. مخصوصا برای من، اعتماد کردن همیشه کار سختی بوده! یادمه از بچگی کار تیمی رو کلا بلد نبودم. یعنی دوست داشتم همیشه کارارو یه نفره انجام بدم. بلد نبودم اعتماد کنم و بسپارم.

    توی دوران دبستان، موقع فوتبال بازی کردن اینقدر به خودم فشار می اوردم که مامان و بابام میگفتن تو داری به جای کل تیم می دوی!

    سنم که بیشتر شد، توی کار اداری، مسئولیتی رو در آستان قدس به دست گرفتم که یه کار اجرایی بود. و حدود 50 نفر نیروی زیرمجموعه داشتم. اما باز اعتماد کردن و سپردن رو بلد نبودم و می خواستم هرجوری شده خودم همه کارارو انجام بدم و به همه کارا نظارت داشته باشم. یعنی این چیزی بود که در شخصیت من نهادینه شده بود.

    طبعا در مقابل خداوند هم همین بودم. و هستم! یه غرور بیجایی در وجود من هست که خیلی موقعا من رو از مسیر درست دور می کنه. و این غرور در مقابل خداوند هم وجود داشته و داره. جوری بودم که انگار خودم بلدم و خودم می دونم که چیکار کنم.

    حاصلش چی بوده؟! دویدن های بی حاصل. تلاش کردن های بی نتیجه و به قول مرحوم پدرم همیشه نون سواره بود و من به دنبالش پیاده! تا این که سال گذشته بنا به تضادی به نقطه عطف رسیدم. رسیدم به جایی که دیدم واقعا هیچی از دستم برنمیاد.

    اون موقع با همه عجزم رو به خود خدا کردم و ازش کمک خواستم. باورتون نمیشه که از همون لحظه معجزات زندگی من یکی یکی شروع شدن. و شرایط از این رو به اون رو شد. اما امان از انسان فراموشکار که باز فکر کردم نتایجی که ایجاد شده از سمت خود من بوده. و همین که این فکر ایجاد شد دوباره اتفاقات گذشته شروع به تکرار کردن.

    یعنی تا انتهای عمرم باید تلاش کنم که همیشه این باور رو درون خودم ایجاد کنم که من هیچی ندارم و هرچی که هست از آن خداست ولاغیر.

    از استاد عباس منش عزیزم برای طرح این آموزه های فوق العاده سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    11/2/1403

    21:11

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  2. -
    نجمه باغبانی ترشیزی گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جان مهربان…

    و تمام دوستان این خانواده صمیمی…

    این فایل نشانه هدایت امروز من بود …جبرِ زندگیِ قبل از اشنایی با استاد عزیز بارها بمن اموخت غرور و تکبر نتیجه ای جز از دست دادن هر انچه داری برات نداره… هر زمان که از خدا هدایت خواستم در مسیر درست قرار گرفتم و هر وقت که گمان میکردم سکان زندگی در دست خودمه و فراموش کردم چطور بدست اومده همه چیو از دست دادم و نتیجه ای که داشت از بین رفتن زندگی و تمام داراییم بود ..استاد عزیز من با اموزه های شما مسیر زندگیمو تغییر دادم و هر روز صبح درابتدا وارد سایت شما میشم و به نشانه ام هدایت میشم وفایل امروز هدایت من بود که برای شروع کار جدیدم فقط هدایت پروردگارو طلب کنم واز اون بخوام که چراغ راهم بشه و منو به مسیر درست هدایت کنه که البته بارها و بارها من هم صدای هدایتش رو به گوش شنیدم و البته که باز هم خواهم شنید ….

    متشکرم از انرژی خوبی که به امروز من دادید….

    موفق و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  3. -
    تانیان پاشایی گفته:
    مدت عضویت: 1012 روز

    به نام الله

    سلام استاد وقتتون بخیر

    استاد خیلی داغون بودم که این فایل رو دیدم و الان تو فکرم ذهنم خیلی درگیره واقعا که گفتید جاهل یعنی اینکه من بگم آره خودم می‌دونم . واقعا ما چی میدونیم ؟!

    وای این فایل چقدر برای من بود چقدر من گفتم من توی فلان چیز تبحر دارم و همیشه سوالم این بود که چرا گیر کردم چرا جلو نمی‌رم با اینکه ذهنمو تا حدودی دارم کنترل میکنم اما هیچ نتیجه ای نیست واقعا معنیstuck واقعی که میگید منم . هرجا میرفتم درها به روم بسته بود چووووون میگفتم بابا من خدای این کارم . من توی این کار دیگه نتونم پاشو جمعش کن و من من من من من و….

    وای نمی‌دونم شرمنده بشم یا فکر کنم به اینکه باید درستش کنم ‌‌.

    هرجا هدایت شدم آدمایی که اونجا بودن رو قضاوت کردم و گفتم بابا من که بیشتر از این حالیمه و همیشه کتکش رو خوردم ولییییییی نمی‌دونستم اینا کتکه که من به خودم بیام . اذیت میشدم از این اتفاق ولی هیچ وقت به چشم اینکه ازش درس بگیرم نبوده اما همین من که خیلییییی جا ها منم منم کردم چه جا هایی که توی مسایل ساده خیلیییی ساده بخش اعتماد کردم و سوال کردم و جواب داده و من حیرت کردم واییییی خیلی احساس شرمندگی دارم فقط از خودش می‌خوام هدایتم کنه به مسیر خودش چون واقعا من ذره ای هستم و اون چندین ساله خدایی کرده و من …..

    اصلا حالمو نمی‌دونم . نه گریم میاد نه نمی‌دونم اصلا فقط می‌دونم که ازش کمک می‌خوام که بهم کمک کنه واقعا تا اینو بفهممممممم که تانیا تو به جز خدا هیچی نیستی . هرچی تا الان بارته از خداست .

    این الگو آنقدر ساده بوده که توی ذهنم مونده .

    یه بار حال غذا پختن نداشتم گفتم خدایا چی بپزم واسه ناهار بهم قشنگ گفت که همبرگر و من تعجب کردم که چرا همبرگر چون همسرم دوست نداره . همونجا بار پرسیدم و بازم همون جواب بود و من دوباره هنگ بودم . گفتم بذار زنگ بزنم از خود همسرم بپرسم که چی درست کنم . سه کلمه حرف زدیم . سلام . واسه ناهار چی درست کنم. اونم جواب داد همبرگر و من خشکم زد و خجالت زده از اینکه چرا گوش نمیدی اخهه.

    و این یه الگوی خیلی ساده اما بزرگی بود برام که تو ذهنم مونده و اینو توی این جلسه توحید عملی نوشتم تا ازم به جا بمونه .

    خدایا منو هدایتم کن .

    واقعا عاشق این نجوا شدم که

    اللهم لک لبیک . لا شریک لک لبیک

    خدایا منم یادم بره تو همیشه هدایتم کن و منو به خودم واگذار نکن پروردگارم . خدایا شکرت بابت این مسیر زیبایی که هدایتم کردی ممنونم ازت از عمق قلبم . عاشقتم خداجونم .

    استاد ممنونم ازتون که به خدا اعتماد کردید و این فایل رو گذاشتید توی سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  4. -
    SAM گفته:
    مدت عضویت: 1835 روز

    درود خدا به شما

    صداقتتون

    محبتتون

    و شرافتتون

    شیفته ی تک تک حس کلماتی هستم که با نام و ترویج توحید بیان میکنید

    تسلیم و خشوع

    برای یاران خدا

    الزامیست

    تا

    جهان ثابت کنه یاران خدا نه غم دارن و نه ترس

    باز هم سپاس از بذل نور توحید الهی

    و

    مهر شما عزیز دل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  5. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 915 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده

    به نام خدایی که هر چه دارم همه رو او به من داده من هیچم در برابر قدرت و توانایش

    خدایا هر لحظه هدایتم کن که من محتاج توام من به تو وابسته ام

    سلام به استاد عزیزم سلام به مریم مهربانم

    دیروز نتونستم کامنت بذارم دلمون برای همتون تنگ شده دلم برای نوشتن و صحبت کردن با خدا و استاد عزیزم تنگ شده بود

    بعداز چند بار گوش دادن به این فایل هر دفعه نکته ای تازه متوجه میشوی به قول استاد عزیزمون چون هر لحظه ما با کار کردن روی خودمون مدارمون عوض میشه و خیلی خوشحالم از بالا رفتن مدارم

    همه انسانها همینطوری هستن وقتی کاری رو میخوان شروع کنن خیلی عمیق از خدا کمک میخوان و به قول معروف دست به دامن خدا میشن و هر قدم هی میگن خدایا کمکم کن به تو می‌سپارم دستمو بگیر و اما با یکی دوبار انجام دادن دیگه ذهن شروع میکنه به نجوا کردن دیگه تو الان بهتر شدی تو خودت میتونی اونجا اولش بود بلد نبودی و خیلی چیزهای دیگه که باعث میشه غرور پیدا کنی و از خدا فاصله میگیری و شکست میخوری و بعد میفهمی اشتباه کردی

    اما اگر قانون رو بدونی و قدم برداری

    و یه درصد این قانون رو میدونن و خیلی خوشحالم که من جزو اون یه درصد هستم از اول و تا آخر باید همه کارهاتو از صفر تا صد به خودش بسپاری چون ما وقتی به اون وصل میشیم قدرت میگیریم و گرنه ما تنهایی‌ هیچیم نباید یادمون بره و مدام با گوش کردن به این فایلهاو تکرار و تکرارشون باعث میشه در همه موارد زندگی از او کمک بخوایم و بعد قدم اول رو با ایمان و جسارت برداریم بی شک قدم های بعدی رو او برامون برمی‌داره و راحت و آسون کارها رو برامون انجام میده

    منم چند سال پیش بوده از خداوند یادم رفته کمک بگیرم و کارهامو نتونستم انجام بدم و خیلی کند و سخت پیش رفته و چقدر اذیت شدم ولی به شکر الله مهربان و هدایتهایش الان تو مسیر درست هستم و برای هر کاری میرم سریع کدشو تو ذهنم و بعد هم رو دفتر پیدا میکنم و با آرامش و ایمان درخواستم میدم و خداوند هم سریع و آسون دستاشو میفرسته و تمام کائنات به کمکم می آیند و کارهام به راحتی انجام میشه خدایا شکرت سپاسگزارتم

    چند ماه پیش ما از تهران می‌خواستیم شب برگردیم به شهر خودمون که10 ساعت فاصله داره همسرم خیلی خسته بود ولی گفت حرکت می‌کنیم خودش میگفت یهویی از خدا خواستم و بهش گفتم اگه الان حرکت کنم خوبه یا صبح و خدا هم بهش الهام کرد و گفت الان خطرناکه صبح حرکت کن و خیلی خوشحالم که هدایت خداوند رو پذیرفت و شب رو استراحت کردیم و صبح زود به کمک خداوند حرکت کردیم

    خدایا امروز من لایق بهترین مشتریها هستم

    خدایا من امروز لایق خبرهای خوب هستم

    خدایا من امروز لایق هدایت‌های زیبات هستم

    استاد مهربانم و مریم عزیزم در پناه خداوند بهترینها نصیبتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  6. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    سلام به استاد عزیزم و بقیه دوستان

    استاد چه قدرررر به موقع این فایلها ی جدید توحید عملی داره میاد روی سایت

    من این چند روز دنبال مفهوم غرور و عزت نفس داشتن توی رابطه های افراد بودم چون نشونه هاش رو دیده بودم که چه قدر یه جاهایی مغرورم

    یادمه از آقای نارنجی ثانی عزیز یک کامنت دیدم توی عقل کل در مورد غرور توی قرآن صحبت کرده بودن

    و من قشنگ حس کردم این حرفا درسته و امروز شما این فایل رو گزاشتین

    از قسمت قبلی توحید عملی من یاد گرفتم اعتبار هر کاری رو بدم به خدا

    و تو این قسمت یاد گرفتم آقا جان بپرس

    تمرین:

    به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:

    الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟

    استاد برای کنکور دادنم که وای نگم براتون

    چه قدر من سخت کنکور دادم

    کلی مشاور کنکورم رفتم و هزینه کردم که بهم بگن تو باید چه طوری درس بخونی

    یادمه یکی از دوستام خیلی ریلکس بود اصلا این هزینه ها رو نمیکرد

    مثل من روزی 12 13 ساعت درس نخوند ، میخوندا ولی مهمونیهاشم میرفت

    آخر سر رتبش خیلی بهتر از همه ی ماهایی شد که کلی درس خوندیم

    یه قسمت دیگه از زندگیم که خودم سعی داشتم همش برم جلو همون قسمت پول ساختنم بود

    رو خودم همش حساب میکرد یه تایمی فکر میکردم من اگر روانشناسی ثروت رو داشته باشم این مسئلم حل میشه

    ولی به یه جایی رسیدم اینقدر به قول شما پس گردنی خوردم تا به عجز افتادم پرسیدم و هدایت شدم

    در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟

    استاد من بارها و بارها توی سفارشات نقاشیهام به خاطر شیوه ی متفاوت سفارش هام از خدا کمک گرفتم

    شیوه ی سفارش های من به این شکل بود که برای شخصیت یک فردی من باید داستان میساختم و اونو به تصویر در میاوردم

    کار واقعا سختی بود و خیلی جاها من اصلا دستی نداشتم تو ساختن داستان این سفارشات

    همیشه گفتم خدا تو بگو چیکار کنم

    تو بگو چه طوری بهترش کنم

    تو بهم بگو چه طوری اجراش کنم

    قلم رو تو تو دستت بگیر من بلد نیستم

    با اینکه بیشتر از 10 ساله من دارم نقاشی میکشم

    و الان که از هر کدوم از اون سفارشات میگزره میگم من واقعا از کجا این ایده ها به ذهنم رسیده اون موقع آخه

    یه مورد دیگه افزایش درآمدیم توی این 4 ماه اخیر بود

    میگفتم خدایا من نمیدونم چه طوری و از کجا ولی میخوام این درآمدها رو

    میخوام بیشتر پول بسازم

    و جالبه هی هدایت میشدم که آقا جان این حوزه ثروتو یکم ولش کن این روابطتتو بیا درست کن

    منم به حرفش گوش کردم و واقعا درآمد من هر ماه رفت بالا

    با اینکه توی این 4 ماه من تنها یک سفارش داشتم و یکی از کارهام به فروش رفت

    من از جاهای دیگه دیدم پول و لباس و بقیه چیزا چه طوری اومد

    استاد یادمه یه روز برادرم چسب کاغذیمو برداشت بعد یه لحظه انگار تو ذهنم مرور شد خدایا من این چسبمو بدم بهش؟ گفت بده بهش

    تو فاصله نیم ساعت بعد 3 تا چسب کاغذی نو دستم بود

    ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟

    روانترین اتفاقی که افتاد دقیقا ساختن داستان جدیدترین سفارشم بود

    من باید یک داستان تصویری راجب به طلب بخشش و پشیمونی میساختم

    روزای اول هیچ ایده ای به ذهنم نمیرسید مدام هم بهم گفته میشد تو الان باید ذهنت رو آروم نگه داری

    باورتون نمیشه من داشتم اینکارو میکردم یهو یه عکس دیدم

    جرقش خورد

    بعد اومدم و هدایت شدم به عکسای مربوطه

    و تموم شد داستان ساخته شد

    قبلن من اینکارو براش سه روز تمام وقت میزاشتم ولی چون بهتر شده بودم اینبار یه نصفه روزم وقت نزاشتم

    این فایل دقیقا خوب موقعی اومد روی سایت استاد چون من واقعا مغرور شده بودم که خب هر مسئله ای پیش اومد من سریع میرم سراغ دوره حل مسائل و کشف قوانین

    چون قبلن یکی از عظیم ترین مشکلات زتدگیم که پول ساختن دائمی از هنرم بود از راه حل شده بود

    یا هر موقع ترمزی پیدا کردم قطعا جوابش تو عقل کل هست میرم اونجاها و دنبالش میگردم

    من داشتم آروم آروم حساب میکردم روی این مباحث و خب وقتی سوال نکنی منم دقیقا مثل آقا ابراهیم عزیز همه ی کارها رو امتحان میکردم تا نهایتا هدایت بشم به راه درسته وقتی دیدم کلی راه دیگه جواب نداده

    حنی اینم روزای زیادی خواستم بوده که خدایا من نمیخوام اینقدر سخت و با زجر برسم به خواسته هام

    نمیخوام اینقدر سخت پول بسازم

    تو بهم بگو باید چیکار کنم

    و جواب درخواستم قطعا این مورد بوده خدارو شکر به خاطر این فایل عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  7. -
    حسین شریفی گفته:
    مدت عضویت: 685 روز

    درود براستاد عزیز خانم شایسته ودوستان هم فرکانسم…

    واقعا ایمان استاد رو تحسین میکنم چون توی وجود منم باور پذیره که وقتی ازخدا بخواهی برات انجام میده ووقتی ازکسی مثل استاد عباس منش این رو میشنوم تازه بهم یادآوری میشه که خودمم خیلی جاها ازش استفاده کردم و جوابم گرفتم….

    حالا یک دلیل پیداکردم ک چرا نمیتونم همیشه ازخدا بخوام و اونم اینه که بهردلیلی یا از هرجایی باورم شده که چون خدا زود جواب نمیده پس باید خودم دست بکار بشم ….

    یادمه مامانم میگفت صبر خدا 40 ساله…یعنی هرچی رو ازخدا بخوای باید تا40 سال صبرکنی که خدا بهت جواب بده و اینو ازمادرم شنیدم پس برام حرف درستی بوده و اونو باور کردم و همین باعث شده که خودم دست بکار بشم چون 40سال نمیتونم صبرکنم….

    یادمه سال 88بعد از دوسال خواستن از خدا که میخوام شغلم رو عوض کنم به یک باره شب که مغازه ام رو بستم دیگه هیچوقت بازش نکردم مگر اینکه بخوام جنساشو پس بدم و وارد کار کنونی ام شدم….

    یادمه اوائل ثانیه به ثانیه باخدا حرف میزدم…خدایا من این شغل رو نمیشناسم ،آدم های بازارش رو نمیشناسم،چجوری نولید کنم چجوری وکجا بفروشم؟کی قارچ میخره اصلا؟؟

    4سال تمام کارکردم و توی همین کار معروف شدم اینقد که منطقه هجوم آوردن سمت قارچ…چون تنهاکسی که میتونست بمن کمک کنه فقط خدابود..من کسیو نداشتم کاروبلد نبودم و تو هرلحظه میگفتم خدا من مشتری میخوام ،من درآمد میخوام برا خودم کارگرام زندگیم ،خدایا من بلد نیستم میشه توراهو بهم نشون بدی؟ خدایا منو به شرکتی که امپراطوری قارچ هست وصل میکنی؟ شاید حرفام شرک آمیز هم بود ولی دقیقا میدونستم که فقط خدا میتونه بهم کمک کنه…

    بعد 4سال خودمو توانا دیدم ،خودمو بزرگ بازار منطقه دیدم،خودمو حرفه ای تو رشته خودم دیدم،

    درخواست ازخدا بخاطر ترسهام بود..برا نشدن برا کم نیاوردن برا رسوای خلق نشدن بود…

    اون 4سال صده تمرکزم رو کارم بود وبعد که احساس توانایی کردم حضورم تو کار کمرنگ شد..تولید به مشکل خورد فروش به مشکل خورد و قبل از اینامنم بخاطر موفقیت زیادم مشکل درارتباط با همسرم پیداکردم وبخاطر توقعات زیادم ارتباطات نامشروع پیداکردمو کامل تمرکزم از کار برداشته شد و کسب وکارم ازهم پاشید…

    دوباره 6ماه روتخت خابیدم انگار جهان روسرم خراب شده بود و فقط ازخدا میخواستم راه نشونم بدد وبازهم خدا منو هدایت کردبه سمت آموزش و بعد دوباره خرید وفروش وتولید و همه چی برگشت خیلی بیشتر….

    منظورم داستان تعریف کردن نبود فقط میخواستم بگم همونجاهایی که نتیجه گرفتم باتمام وجودم از خدا کمک خواستم و وقتی توانا شدم خدا رو فراموش کردم و فکرکردم خودمم و زرنگی خودم میدونستم ….

    خدارو هزاران بار شاکرم که باز خداوند منو به طریق سایت استاد هدایت کرد و منو به این فایل هدایت کرد که یادم نره کسیک باید ازش کمک بخوام خداونده…مشتری میخوام ،بار با کیفیت میخوام, درآمد بالا میخوام،،مکان دلخواه میخوام، خونواده خونگرم و صمیمی میخوام،اعتبار میخوام، شهرت میخوام، پول وثروت میخوام ، آزادی مکانی میخوام،،تفریح و مسافرت میخوام ،هرچی میخوام از خدا میخوام منو به سمتش هدایت کنه چون من نمیدونم باید چیکارکنم که به اینابرسم فقط خودشه که میتونه بهم کمک کنه و من بهش اعتماد میکنم چون قبلا هم بهم جواب داده…

    از همتون سپاسگزارم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  8. -
    آرزو کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1700 روز

    بنام خدای هدایتگرم

    هر لحظه ک تسلیمم درکارگه تقدیر

    ارام‌تر از آهو بی بابک تر از شیرم

    هر لحظه ک میکوشم

    درکار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج اید زنجیر پی زنجیر

    حدود یک ماهی میشه ک توی روابط عاطفی درگیر یسیری مسائلم

    و یسری اقدامات فیزیکی هم انجام دادم اما همچنان فعلا بینتیجه و سردرگم موندم

    دیشب توی خلوت خودم

    دقیقا از همون نقطه عجز و ناتوانی ک بهش رسیدم داشتم با خدا حرف میزدم

    خدایا من نمیدونم چیکار کنم

    خدایا هیچی نمیدونم تو عالمی

    تو میدونی تو آگاهی تو خیر منو میدونی من بهت نیاز دارم

    اشک میریختم و زیر لب تکرار میکردم

    خدایا تو هدایت منو بر خودت واجب کردی

    از لحظه ای ک ب دنیا اومدم تا الان کلی مراقبم بودی بارها شده تا یک قدمی مرگ رفتم نجاتم دادی

    خورت کمکم کن خودت بگو چیکار کنم تصمیم درست چیه اومدم توی سایت ک بزنم روی نشانم

    دیدم نشانه خودش زودتر از درخواست من اجابت شده

    وقتی دیدم توحید عملیه و استاد داره حرفایی ک چند ثانیه پیش ب خدامیزدم و میگه

    چند لحظه خشکم زد باورم نمیشد انقدر واصح صریح جوابم گرفتم

    گیری ک الان هفته هاست توی زندگیمه و خودم داشتم زور میزدم ک حلش کنم

    خدایاشکرت الان آروم شدم

    دوباره حسم خوب شد

    همون حس ارامشه ک میدونم تهش فقط برام خیر و برکته

    سلام ب عزیزترین استاد دنیا

    مثال خواهرتون دقیقا تجربه این روزای منه

    منم مدت ها از گواهی نامم میگذشت اما ب دلیل یسری از تجربیات گذشتم اصلا جرات پشت فرمون نشستن نداشتم

    با اینکه یکسال و نیمم از زانی ک واسه خودم ماشین خریدم گذشته اما میترسیدم پشت فرمون بشینم

    یه شب نشستم با خودم سنگام واکردم و اهرم رنج و لذتش نوشتم و از فرداش شروع کردم اولین قدم یه مربی فوق العاده گرفتم با اینکه میگفتن مردا بد اخلاقن اما این مربی اقا بهترین بود توی اموزش برام بسیار شوخ طبع بود از اولی ک کنار من مینشست فقط ارامش و اعتماد ازش میگرفتم

    و الان دو سه ماهی میشه ک من رانندگی میکنم ب تنهایی اونم با شجاعت خیلی زیاد

    مسافرت و رانندگی توی جاده

    99 درصد مواقع ک یادم میمونه ب محض اینکه در ماشین و باز میکنم اول از خدا هدایت میخوام ک منو در بهترین مکان و زمان قرار بده توی موقعیتای امن

    و حتی موقع رانندگی هم دارم ازش هدایت میخوام ک خدایا خودت مراقبم باش من هیچ توانایی ندارم تو خودت رانندگی کن خودت منو بخیر و سلامت برسون

    و جالبه ک امن ترین و با کیفیت ترین رانندگیم شده

    اما بعضی روزام ب خودم مغرور میشم و پارو میزارم رو گاز و خیلی بی کله و جوگیر رانندگی میکنم

    نه دست اندازارو میبینم نه ماشینی ک از بغل داره بهم نزدیک میشه یا اتوبوسی ک چون سرم تو گوشی بود نزدیک بود برم زیرش

    و همون موقع سریع این حسه میاد ک باد برت نداره فکر نکنی خبریه رانندگیم دیگه خوب شده تو هر لحظت هر دم و بازدمت محتاج منی

    تو حتی قدرت و اختیار پلک زدنت و نفس کشیدنتم دست خودت نیست ب چیت دلخوش کردی

    در رابطه با اجرای قانون و کار کردن روی باورام هم دقیقا همینطورم

    یه وقتایی ک خودمو میبندم ب اموزشا و کنترل ورودی ها و حسابی حالم با خودم و خدا خوبه

    از درو دیوار خیروبرکت ب سمتم میاد

    اما همین ک درامدم میره بالا و فکر میکنم خبریه و منم ک توی کارم خفنم و کار کردن روی خودمو شل میگیرم دقیقا از همون لحظه ای ک فکر میکنم قانون و بلدم و خیلی حالیمه از همون جایی ک کنترل ورودی هامو ول میکنم و نقطه سقوطم از همونجا شروع میشه

    وقتی برای اولین بار میخوام ب یه مقصد ناشناخته ک تا حالا نرفتم سفر کنم

    دو دستی میچسبم بخدا

    هر لحظه و هر قدمی ک برمیدارم ازش هدایت میخوام

    باهاش حرف میزنم

    خودمو میسپارم‌دستش

    قشنگ از رگ گردن ب خودم نزدیک تر حسش میکنم

    خیلی شجاع میشم

    مثل اولین سفر تنهایی ک ب شمال داشتم

    جنگلی ک تنهایی رفتم هرکسی منو میدید چپ چپ نگام‌میکرد

    ک یه دختر تک و تنها توی این جنگل چی میخواد هر مردی اونجا منو میدید میپرسید کجا میخوای بری تنهایی میگفتم میخوام برم آبشار

    اونم ابشاری ک توی دل جنگل بود باید از یه رود خونه با پای پیاده رد میشدم

    میگفتن خیلی خطر ناکه

    میخوای باهات بیایم

    اما هیچ خطری هیچ تنهایی حس نمیکردم حالم خوب بود مزمعن بودم بهش

    میگفتم نه ممنون خودم میرم

    و تودلم میگفتم خدایا تو باهامی من ک تنهانیستم مراقبم باش

    و چقدر بعد از این تجربه اعتماد بنفسم شجاعتم بیشتر شد

    همه چیز توحیده همه چیز

    و این فایل تک تک کلماتش برای من بود استاد برای

    من بودک خدا ب دلتون انداخت ک این فایل اماده بشه

    هیچ وقت ب این واضحی بهم جواب نداده بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  9. -
    خانم موفق گفته:
    مدت عضویت: 1444 روز

    سلام و درود بر استادعزیز وتوحیدی و خانم شایسته عالیقدر و دوستان همراهم

    بعد چندبن بار گوش دادن به این فایل و کنکاش در زندگی روز مره ام متوجه شدم ای وای من منم همینطوری بودم اوایلش برای رسیدن به خواسته ام فقط روی خدا حساب باز میکردم و تلاشهام اما بعد یه مدت کم کم روی خودم و باهوش بودن و استمرارم در رسیدن به خواسته هام حساب بازمیکردم و هرچه جلوتر میرفتم کارها به سختی پیش میرفت و گاها متوقف میشد .

    وبعد گوش دادن به این سری فایلهای توحیدی به لطف الهی متوجه شرکهای درونم شدم والان طوری شده مثلا فلش رو میزارم روی مبل بعد که میرم بردارم اول میگم خدایا تو بهم بگو من هیچی نمیدونم باورتون میشه بعد چند ثانیه بلافاصله پیدا میشه .

    که با مثالی که استاد از نحوه برخورد با مسایل سایت در مورد آقا ابراهیم عزیز زد که دوراشو میزنه وبعد به ته خط داره میرسه جواب بهش گفته میشه اینو خوب درک کردم که منم تا الان اینجوری بودم اما از الان نه .

    واقعا نمیدونیم استاد عزیز چطور باید ازشما تشکر کنیم که اینقدر با توحید مسایل زندگیمون داره راحت تر حل میشه . وچرخهای زندگیمون روانتر میشه .

    همین یه دونه فایل هدیه به لطف الهی کل چرخهای زندگیمونو تاعمر روانتر میکنه البته اگه حواسمون باشه .واین فایلها اصلا نمیشه روشون قبمت گذاشت . بی نهایت سپاسگزارم .

    الان یه مدت هست که دارم سریال سفر به دور آمریکا رو دوباره نگاه میکنم اما با یه دید دیگه .

    متوجه شدم شما توفایلهاتون یه عبارت همش درحال تکرار هست .حتی برای یه موضوع ساده .

    به امید الله . ان شااله. هدایت شدیم .توکل به الله . و…

    وحتی توفایل 107 سریال سفر به دور آمریکا برام ملموس تر شد . و مریم جان هرچی میگفتند تو جملاتشون که مثلا بریم اونجا رو اکسپلور کنیم یا فلان چیز روتست کنیم و… فقط شما میگفتید به امیدالله باتوکل به خدا و…

    اونجا بود که به خودم اومدم که من چقدر خودم رو توحیدی میدونستم اما تو عمل نه . شاید مثلا یکی دوبار تو طول روز از این واژه استفاده کنم اما شما تو سکانس 20 دقیقه ای بیش از 20 بار میگفتید .

    تازه دارم میفهمم توکل یعنی چی؟

    بعد یه موضوع دیگه که بیشتر انگیزه نوشتنم تو این قسمت شد یکی از ترمزهام بود که از طرف خداوند بهم الهام شد ویکی از ترمزهایی که باعث شد جلوی هدایتهام رو بگیرم که بی ربط به این فایل هم نیست واون این هست که من همش تصورم این بود که وقتی به دیگران کمک کنم خداوند بهم کمک میکنه واین رو اصل توحید ومعنویت میدونستم وحتی شده بارها خودم رو دچار دردسرهای عجیب میکردم اما به خاطر این باور مخرب به دبگران کمک میکردم .

    میگفتم این طوری خدا دستم رو جایی ازش کمک بخام میگیره و این قانون کارما هست و..‌.

    واتفاقا از دوربربام هم میشنیدم که به فلانی کمک کن ثواب داره . یا تو دست مردم رو بگیری خدا دستت رو میگیره . یا دعا میکردن که به حق فلان امام روز بدنبینی ‌ دلمون رو شاد کردی خدا دلت رو شادکنه .

    وباعث میشد من خودم رو به آب واتیش میزدم تا طرف کارش راه بیافته . واهرم رنج ولذت در ذهنم بد شکل گرفت .

    اما سر آخر از همون طرف بدترین حرفها رومیشنیدم .

    و یه جورایی کمک به دیگران تو ذهنم معنویت ونزدیکی به خدا بود و آنقدر زیاد شده بود که هرچی ادم گرفتار بود به پست من میخورد .

    میرفتم دستگاه خودپرداز کارت به کارت کنم ادمهای زیادی به پستم میخوردن که ما سواد نداریم برامون کارت به کارت کن .

    یا تو خیابون میرفتم مرتب ازم آدرس میخاستن . یا خونه خواب بودم در میزدن و ادرس خونه یکی دیگه رو میخاستن . وکلی نمونه های اینچنینی اصلا کل روزم شده بود بازیگر نقش حامی در زندگیم .

    چون من هدایت خدا رو در رندگیم وصل کرده بودم به حل کردن مسایل دیگران و ان را معنوی میدونستم ومانع پیشرفت من در زندگیم شد .

    چون من بااین باور مخرب جلوی هدایت الهی رو در زندگیم گرفتم کمک به دیگران مساوی هدایت الهی وکمک به من .

    و نه تنها بااین باور هدایتها بهم گفته نمیشد چون من چقدر میخاستم در طول روز به دیگران کمک کنم که خداوند بخاد برام جبران کنه .

    واتفاقا افرادی مثل خواهرم رو میدیدم که تقریبا کاری برای کسی انجام نمیداد و به فرد خودخواه معروف بود اما کارهاش به طرز باورنکردنی انجام میشد و من مونده بودم که چرا قانون برعکس کار میکنه .

    دوستان قانونی نبود خودم خاستم نقش حامی باشم همین .

    و الان متوجه شدم خداوند هرلحظه داره همه ما رو بدون چشمداشتی کمک میکنه و شرط و شروطی هم نزاشته که به کسی کمک کنی من الهامات رو بهت میگم در غیر اینصورت شرمنده ‌ .

    منی که قبلن بهم میگفتند ساده ای . الان به لطف الهی بهم میگن گرگ بارون دیده . وخیلی خوشحالم بابت شنیدن این جور توصیفات .

    چون نشون میده به لطف الهی باورها ومتعاقبا رفنارهام تغییر کرده و دیگران دارن بهم میگن .

    پس با حساب کردن روی خودمون و هوشمون وتجربیاتمون و خدا رومثل انسان فرض کردن که شرط وشروط برای هدایت ما گذاشته جلوی هدایت لحظه به لحظه خدای مهربون رو نگیریم و بتونیم رشد کنیم .

    باسپاس فراوان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  10. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    به نام مهربان ترین مهربانان

    سلام خدمت استاد توحیدی و ابراهیمی که خواست وشد ابراهیم خدا،خواست و شد بنده ی ناب خدا،خواست و شد پیامبر زمانه که خیلی راحت داره کلام خدا رو منتقل میکنه و اون قدری شیرین و جذابه که هر چقدر میشنوی سرمست تر میشی!!!

    استاد امروز از ته دلم به حال و احساس نابتون با خدا،به نزدیکی و خلوص نیتتون،به تکیه کردنتون در هر حالی به خودش با همه ی توانایی هاتون،غبطه خوردم!!!غبطه خوردم به این احساس پاک و خدایی تون،به این درجه از ایمان و توکل،به اعتقادتون که در عمل نشون میدین،به اینکه برای هر کاری از خدا هدایت میخوایین،برای در لحظه لحظه بودنتون با خدا،برای اینکه فکر کنم تمام روز رو دارین با خدا صحبت می کنید،برای اینکه فوق العاده وصله وصلید،برای این ایمانی که نه روزمرگی و شهرت و نه اعتبار و ثروت شما رو از بودن در این مسیر دور نمیکنه!!!برای حال خوبتون امروز غبطه خوردم،برای این خشوع و تواضع،برای شنیدن صدای خدا در هر لحظه،برای اینکه از خدا خواستید ابراهیمش باشید و شدید و خوشا به سعادتتون که سعی و تلاش هاتون نتیجه داده و شدید استادی که تک تک شاگردان و دانشجویانش آرزوی رسیدن به این درجه از خلوص و ایمان رو دارند…

    چقدر زیبا و رسا پیام خدا رو انتقال دادین ،چقدر کاره ما رو راحت تر می کنید که میگین اگه من!بتونم تو هر کاری از خدا هدایت بخوام،اگه روزمرگی ها منو از مسیر درست دور نکنه،اگه دستمو بزارم تو دست خدا!!!همه ی کارها آسون میشه ولی چی میشه که من مغرور میشم و میگم خودم!!!!خودم!!!

    چرا با این راهکار ساده،تمام امورات زندگی رو نسپارم بهش!؟

    چقدر مسئله های سخت زندگی رو برامون آسون می کنید!!!

    چقدر بار سنگین همه چی رو از رو دوشمون بر میدارید استاد با دادن این آگاهی ها!؟که هیچی سخت نیست !!!اگه از خدا برای انجام هر کاری هدایت بخواییم…

    استاد از دیروز چندین بار این فایل رو گوش کردم و اشک ریختم از اینکه چقدر سخت کردیم همه چی رو برای خودمون با داشتن چنین خدایی…

    من اگه از سره راه خدا کنار برم و اجازه بدم خدا برام همه ی کارها رو آسون میکنه…

    اوایل شروع کارم همین حس اولین رانندگی رو داشتم!!!دائم از خودش کمک میخواستم،دائم میگفتم اگه تو کمکم نکنی من هیچی نیستم ولی بقول خودتون وقتی مهارتت بیشتر میشه انگار میگی دیگه خودم بلدم و کمک نمیخوام مثل کودکی که تا دوران ابتدایی وابسته ی پدر و مادرش هست و برای انجام هر کاری کمک میخواد و اجازه میگیره ولی بعده ورود به دوره ی راهنمایی منم منم هاش شروع میشه!من امروز فهمیدم در پیشگاه خدا باید همیشه بچه دبستانی باشم!!!ازش بخوام و کمک بگیرم تا بهم داده بشه!!!

    ممنون از شما استاد عزیز که هر روز ما رو به این خدای بسیار بخشنده،نزدیکتر میکنید…

    استاد جان!همیشه این جور فایل ها رو صوتی گوش میدم ولی احساس شما رو باشنیدن این فایل توحیدی،بیشتر حس کردم و دوباره فایل تصویری رو دانلود کردم!بخش های آخره فایل یه حس فوق العاده ایی داشتین که انگار فقط کلام خدا بود که از زبانتان جاری میشد و شما در حال عجیبی بودید و من این حس رو درک کردم و چقدر اشک ریختم از این نزدیکی تون بخدا!!!من خودم هر وقت حالم عالی باشه یه متن نوشته ی عالی یا یه آهنگ خاص میزارم و گوش میدم و اون لحظه فکر میکنم من و خدا باهمیم و هیچ فاصله ای بین ما نیست من توی این فایل این احساس رو از شما گرفتم و چقدر تحسینتون کردم که به این درجه از عرفان و خداشناسی و خود شناسی رسیدین و دعای آخره فایل،حس و حال کامل شما رو انتقال داد…

    مانا باشید استاد که مارو با این خدای بسیار مهربان آشتی دادید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای: