اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استادجان ازت ممنونم که داری بااین دست از فایل های گهربارتون ازبچه هاتون یک انسان توحیدی میسازید
میخواستم بگم بعداز شنیدن چندین باره ی این فایل دیروز خدا شجاعتی دردلم انداخت که سالها ازون موضوع میترسیدم و کلی اون موضوع برام معظل بزرگی توی ذهنم شده بود
واون موضوع اینه که من مدتها بود که میخواستم دندونای عقلم رو بکشم ولی اونقدر از رفتن تو دل این موضوع ترس داشتم که احساس میکردم توانایی تحمل دردش رو ندارم و ممکنه کار به جاهای باریک بکشه
بعداز شنیدن این فایل بخداقسم اونقدر در دلم ایمان وشجاعت ایجادشد،که دیروزصبح زود به دندون پزشک شهرمون رفتم و تا رسیدم به اونجا،فقط باخدای خودم حرف میزدم و میگفتم خدایا تو صاحب قدرت و نیرویی،قدرت همه ی عالم دست توئه،به من چنان قدرت و نیرو بده،که هیچ ترسی نتونه منو تهدید کنه
خلاصه وقتی که رسیدم به دندون پزشک،اولین معجزه ای که همون اول برام رخ داد این بود که بدون هیچ نوبتِ از قبلی،دکتر قبول کرد دندونم رو بکشه،چون هرکسی میمومد دکتر قبول نمیکرد که دندونش رو بکشه و براش تا ده روز دیگه نوبت میداد
اما به محضی که من داخل مطب رفتم بهم گفت دندونای عقلت خیلی کارمیبره تا بکشم ولی از پسش برمیام برو بشین تا صدات بزنم
و من اونقدر یلحظه احساس شجاعت بهم دست داده بود که ازش درخواست کردم که دوتااز دندونای عقلم رو همزمان باهم بکشه،و خیلی جالب بود که ایشون قبول کردن
چون اکثر دکترای دندون پزشک همون یکیش رو هم باکلی التماس میکشن و به بیمار توصیه میکنن که حتما به فوق تخصص مراجعه کنن
ولی در کمال ناباوری ایشون کشیدن همزمان هردو دندونم رو قبول کردن،و بسیاربسیاراون دکتر یک آقای خوش اخلاق و متین و بزرگواری بودن
الان که یادم میوفته من چطور تونستم دوتا دندون عقل به این سختی رو تحمل کنم و چیزی نگم،فقط میگم این خوده خدا بود که به دلم قدرتو نیرو داد،بهم شجاعت داد
منی که یک دندون میخواستم بکشم کلی حالم بدمیشد و حالت آدمای افسرده میشدم، تا مدتها یک احساس ضعفی بهم دست میداد،اما الان خدارو شکر فقط چند ساعت یکمی بی حال بودم ولی خیلی زود سرحال و قبراق شدم
این فایل گرانبها باعث شد من پا روی این ترسم بذارم
همیشه ادعام میشد که من پا روی ترسام تاحدود بسیارزیادی گذاشتم،ولی هیچوقت این یکیو تو لیست ترسام نمیذاشتم و با بهونه های الکی از رفتن به دندون پزشک مانع میشدم
خداروصدهزارمرتبه شکر،که خودهخدا معجزش رو بهم نشون داد و قدرت و نیروی لایتنهایش رو بهم ثابت کرد،که هر کاری شدنیه بشرطی که برای انجام هرکاری قدرت خدارو شریک کارهامون کنیم
خیلی خیلی ازتون ممنونم استاد بزرگوارم که توحید رو بهم داری باعشق درس میدی،ومنم دارم باعششق ازتون درس توحیدویکتاپرستی رو یادمیگیرم
منی قبلا وقتی کوچکترین مسئله ای برام پیش میومد باصدای بلند میگفتم یاپنج تن،یاامام رضا یا قمربنی هاشم به دادم برس:'(
الان فقط تودلم خدارو فریادمیزنم،نه اینکه بخوام تُن صدام رو بالاببرم،و اون خدای همیشه اجابت کننده دستانش رو برام میرسونه
شما دستی ازدستان خداشدید تا شرک رو اززندگیم دورکنم،شما دستی ازدستان خدا شدید تا خدای واقعیم رو بشناسم
سپاسگزارم ازتون مرد مؤمن و موحد،این شجاعتی که تودلم افتاده برای انجام خیلی ازکارهای به ظاهر ترسناک همش رو مدیون آموزشهای شماهستم
سلام به خانم شایسته عزیزم که این روزا همش دارم تحسینش میکنم( در ادامه میگم…)
سلام به همه دوستایی که این کامنت رو میخونن و در این فضای بهشتی دارن از لحظه لحظه هاشون لذت میبرن.
اول اینکه استاد واقعاً لذت بردم که از راه دور چقدر با محبت و مهربون از تجربیاتتون برای خواهرتون گفتین و چقدر باعث دلگرمیش شدین و صد در صد کلی تشویق و تحسینش کردین که ادامه بده.
من میدونم که خواهرتون خیلی خوشحاله از وجود برادری مثل شما .
و خداروشکر برای تکنولوژی که اصلا فاصله معنا نداره …
ازتون ممنونم برای تیکه اخر فایل چقدر دلنشین بود
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
و یه تصویر دیگه توی ذهنم ایجاد کرد (وقتی این جملات رو میشنیدم تصورم همش اون صحنه ای بود ک توی بچگی داخل تلویزیون میدیم چرخیدن به دور کعبه)
فقط اینبار بود که دلم هوایی شد اشک از چشمام میومد یه حسی میگفت اها اینه اون حسی ک از شنیدن این جملات فوق العاده باید بیاد تو ذهنت «توحید»
استاد راستش من دیروز یه سوال ذهنمو درگیر کرده بود
هدف امسالم رو برای 12 قدم احساس لیاقت بیشتر تعیین کردم.
هرروز از خدا داخل سایت هدایت میگرفتم
وخداروشکر ک چقد خدا قشنگ هدایت میکنه
خلاصه یه سوالی تو ذهنم بود ک اگه من بگم من توانا هستم ، من بااستعداد و باهوشم برای حس عزت نفس خب پس اینکه استاد داخل فایل توحید 10 گفتن من هیچ وقت خودمو انسان باهوش و با استعدادی نمیدونم بلکه میگم خدای من خدای خاصی هست
چی میشه… (واقعا تکامله دیگه میدونم قیمه هارو ریختم تو ماستا نوشتم و گفتم به قول سپیده عزیز در جواب به فرهاد در گفتگو با استاد همه جوابا تو سایت هست و خدا هدایتم میکنه داخل دفترم نوشتم و گفتم خدایا سوال از من جواب از تو دوستت دارم)
(البته من در اینده خودمو سرزنش نمیکنم بخاطر سوالام چون حتما وقتی بعدها کامنت های خودمو بخونم میگم آخه دختر اینم سوال بوده داشتی ولی خب من دارم تکامل طی میکنم و تا زمانی که مدارم بالا نره هرچی هم
یه جمله رو بشنوم درک نمیکنم… )
استاد راستش دیروز هدایت شده بودم به مصاحبه با شما قسمت 9 خدا گفت تو که همیشه عادت داری از نصفه شروع نکنی اینبارم برو از اولین قسمت شروع کن و جالبه اول فایل خودتون گفتین از قسمت اول نگاه کنید.
خلاصه من از قسمت اول شروع کردم پله پله
تا رسیدم قسمت 4 (و بله بعضی از دوستان در جوش و خروش بودن و من خنده م گرفته بود با خودم میگفتم استاد همه رو انداختی به جون هم
البته منم حدود 10 درصد و دقیقا بخاطر باورهای محدودم و گذشته خودم مقاومت داشتم
اما بخاطر تجربیات چندسال گذشته م میدونستم درسته ولی اون قسمت تولید نجوای من داشت خودشو کتک میزد ) ک من اهمیت نمیدادم
خلاصه فایل 6 رو شنیدم
(چقدر مریم جان و شمارو تحسین کردم اصلا کیف کردم براتون استاد)
و چون داخل چکاپ فرکانسی کلی سوال که باز هم از خدا خواستم بگه تا من بنویسم سوالایی ک اون باورهای اشتباه و محدود منو میکشه بیرون… و جالبه تند تند میومد و من مینوشتم بدخط … وقتی رفتم ک جواب بدم میگفتم وای زهرا اینارو صدسال دیگه هم خودت نمیتونستی بگی…
دیروز یه سوال بزرگ و چالشی دیگه هم بیرون اومد،
نوشتم زهرا تاحالا روی چه کسایی حساب کردی و چه نتیجه ای گرفتی
(خلاصه از من گریه از خدا بغل با محبت )
میگفتم وای من تمام این مدت روی هرکی حساب کردم روی هرچی حساب کردم خورده تو دیوار از آدم تا پول و کارو….
گریه م برای این بود ک خدایا تو دیگه کی هستی میدیدی من دارم شرک میورزم ولی باز با مهربونی منو از بینهایت خطراتی ک هرلحظه منو و هرکسی رو تهدید میکنه از هر اتفاقی تو نجاتم دادی و مراقبم بودی
و همش میگفتی توهم یه روز سربراه میشی…
امروز هم که این فایل، قبل از پلی شدن بهم گفت ببین با جون و دل گوش کن ک جواب تمام سوالات چند روز گذشته داخلشه.
استاد من هروقت از خدا خواستم منو دربهترین زمان و بهترین مکان قراربده
برام معجزه کرده.
ولی هربار عقل کل بازی دراوردم از کاری ک اصلا صد درصد منطق میگفت این کلش سوده چنان ضررهای مالی و روحی میدادم ک نگو و نپرس.
امروز همش میگفتم خدایا ارتباط با تو از ادما راحتتره
تو حتی خیلی راحتتر از یه مادرکه با فرزندش ارتباط برقرار میکنه ، با من در ارتباطی
و جالبه من سال های خیلی خیلی زیادی با این حس حرف میزدم میگفتم جواب میشنیدم و دوباره اون میگفت من جواب میدادم
و هروقت تو این حالو هوا بودم انگار روی کره زمین نبودم اصلا ی حس عجیبی بود
اما بعداز اون همه وقت الان درک میکنم ک خدا بوده.
یادمه پدرم همیشه بهمون میگفت از بچگی،
خدا اینقدر با بنده هاش مهربونه ک هر بنده ای فکر میکنه این خدا فقط خدای منه و بجز من بنده دیگه ای نداره….
وقتی کامنت هارو میخونم این جمله پدرم بارها و بارها تکرار میشه
و درسته همه فکر میکنن خدا فقط همون یه بنده رو داره…..
اولین بار که در مورد دریافت الهامات شنیدم برام یکی از جدیدترین موضوعات بود .. نه اینکه گارد بگیرم ولی جذاب بود و بنظرم جالب بود
انگار اینجوری فک میکردم که از اون مدل ارتباط با خدا که چیزی گیرم نیومد و حسی نبود.. یه مدت اینجوری فک کنم ، ضرری نداره که، شاید خوشمم بیاد
واقعا حس زیباییه که سعی کنیم «آگاهانه» خودمون رو در مدار خداوند قرار بدیم تا صدای نجواهای الهی از شیطانی بلندتر بشه و اینجوری هدایت رو دریافت کنیم
1-بپذیریم که ما لایق دریافت الهامات خدا هستیم . چون ما افریده خدا هستیم و ما رو رها نکرده و با ما صحبت میکنه
2-بپذیریم که چیزی از خودمون نداریم،هر آنچه هست از خداست و دانشی که ما داریم در برابر خداوند دانا ذره ای نیس . پس بسپریم به خدا که با علم خودش ما رو پیش ببره نه اینکه به خودمون غره بشیم
من معنی «ایاک نعبد و ایاک نستعین/ اهدنا الصراط المستقیم» رو از فایل توحید عملی 2 یاد گرفتم و چقدر زیبا توضیحش میدین .. که همیشه خودمون رو نیازمند خدا بدونیم ، که واقعا بدون راهنمایی و هدایت خدا نمیتونیم موفق بشیم
سلام استاد عزیزو بزرگوارم مریم بی نظیرم بنده های عزیز شده ی خدا و دوستان عزیزم همه ی کسانی که در این سایت هستند مورد لطف خدا هستند
حتی شروع کردن با نام خدا رو هم از استاد عزیزم آموختم و چقدر وقتی این تیتر از شروع رو می نویسم در دفترم وجودم پر از عشق و انرژی میشه
اعتقاد قلبی من اینه که در هر دوره کسانی باید باشند تا هدایتگر بنده های خدا باشند و استاد عباسمنش عزیزم پیامبر زمان ماست که برای هدایت ما از طرف خداوند نازل شدند
اخه ادم لذت میبره این مگه به غیر از اینه که آدم مورد لطف و رحمت خدا باشه اینکه از همه ی جوانب کامل باشی و زیبا زندگی کنی انقدر وجودت پر از عطر خدا باشه و انقدر بی نظیر زندگی کنی بخدا که همش زیر سره توحیده اگر استاد فقط یک ماه توحید رو کنار بزاره (استاد رو مثال میزنم که انسان توحیدی کاملی هستش ) تمام زندگیش از این رو به اون رو میشه توحید اصله و استاد اصل رو پیدا کرده وقتی اصل رو داشته باشی همه چیز رو داری باهم داری
توحید اصله که استاد با وجود توحید آرامش داره ثروت داره لذت های دنیایی و اخرتش رو داره وقتی میاد چنین فایلی میزاره که وجوده هزاران نفر رو پر از عشق به خدا میکنه خداوند در بهشت براش خانه ای بنا کرده من آدمی رو ندیدم مثل استاد که تو زندگی همه چیز رو باهم داشته باشن بلاخره هر کسی از ی جایی میلنگه مگر کسی که از شاگردان استاد باشه و شبیه استاد عمل کنه توحید زیباترین اصلی هست که وقتی ترس کنار میره نگرانی کنار میره جاش نعمت و ثروت قرار میگیره
مرد بزرگ سید عزیز با وجود نازنیت انقدر عاشق قرآن شدم انقدر ازش لذت میبرم هر بار که میخونم نکات جدید که دیدم رو تغیر داده قرآن کتابی هست که به من داره یاد میده چطور زندگی کنم انقدر زیبا شده کتاب قرآنم مثل کتابهای درسی پر از هایلایت زیر نکات مهم و زیبا یادداشت آیات فرکانسی و قانون جذبی و در هر صفحه کاغذ چسبوندم و آیات زیبا اون صفحه رو برای خودم بازکردم و اینها رو شما به من یاد دادی و خداوندی که من رو هدایت کرد ه به سایت شما و من چه کردم که بنده ی عزیز خدا شدم که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بی نظیر مگه میشه ادم سنش بالاتر بره ولی زیباتر و جذاب تر و سالم تر از قبل بشه بله شما رو میگم استاد عزیزم چقدر با تغیر فیزیکتون احساس میکنم تکاملتون در فن بیانتون هم عالی تر و بهتر و زیباتر شده چقدر فایل های توحیدیتون رنگ و بوی دیگری پیدا کرده من خیلی وقته که هیچ کامنتی در سایت نزاشته بودم ولی الان با گوش دادن به این فایل زیبا خونم به جوش اومد اخه چقدر بی نظیری استاد چقدر روز به روز داری کلامت شیواتر فیزیکت بهتر و ایمانت قوی تر میشه
استاد عزیز ی تجربه هم از خودم بگم در مورد ایمان قوی به خداوند
من حدود 3 سال پیش خواهرم رو از دست دادم و حواسم به زندگی فرزندان غذا تحصیل همه چی خلاصه بود در زندگی خواهرم و این قضیه باعث شد من خیلی رشد کنم انقدر ی در این دوره ایمان و توکلم به خداوند زیاد شده بود که احساس میکردم در آغوش خدا هستم و بعد از 1 سال و نیم که همسر خواهرم ازدواج کرد من یک هفته بعدش تو خواب دیدم که ی الهی به من گفت که تو شدی اهدنا صراط مستقیم
صراط الذین انعمت الیهم تا اینجای آیه و گفت سوره وضحی برای تو برو بخون و من انقدر اشک ریختم که واقعا خداوند هیچوقت خوبیهای ما رو دست کم نمیگیره و به من با این خواب یاد آور شد که من حواسم هست تو چیکار کردی در صورتی که من تنها دوره ی از زندگیم که بدون چشم داشت و بدون توقع و لذت میبردم از خدمت به خانواده ی خواهر م این کارارو انجام میدادم و همیشه وقتی یاد خوابم میفتم وجودم پر از عشق میشه که وقتی که با تمامیتت فقط و فقط برای رضای خودش کار انجام بدی چطوری جواب میگیری و ناگفته نمونه که تنها دوره ی از زندگیم که از لحاظ مالی پیشرفت کردم و تونستم دوتا خونه بخرم فقط اون دوره بود و من الان هم مات و مبهوت از اینکه چطوری ما این خونه ها رو خریدم اصلا بگم باورتون نمیشه با پول نقد خیلی کم و کاملا هدایتی واقعا توحید همه چیزه همه چیز
استاد عزیزم و دوستان عزیزم خدا رو شکر میکنم که در کنار انسانهایی قرار دارم که همگی عطر خدا در وجودشون جاریه
از روزی که تونستم درک کنم صدای خداوند رو ندایی که از سمت خوانده که به من حس آرامش و سبک شدن داد
و در اون لحظاتی برای من اتفاق افتاد که به من این اجازه رو داد و کمکم کرد تا بتونم ذهنم رو برای لحظاتی خاموش کنم
بتونم تمرکز کنم و پی ببرم به درونم
و وقتی که قلب من باز شد و در شد از احساس خوب
لحظه ای بود که آگاهی خداوند در وجودم جاری پیدا کرد و تونستم برای اولین بار درک کنم صداشو و باهاش صحبت کنم
کاملا یک گفت و گوی دو نفره
وای
هیجان انگیز ترین چیزی که در زندگیم بهش پی بردم تا به الان همین نیرو بوده
هروقت حواسم بهش هست و به یاد خودم میارم که این نیرو همراه منه و میتونم فقط با یک حالت رهایی از جسم و ذهن با چندتا نفس عمیق در سکوت بهش وصل بشم و باهاش صحبت کنم
انکار یک قدرتی رو همراه خودم دارم که بی انتهاست
و توی همین چند روز اخیر خیلی بیشتر دارم بهش وصل میشم
خیلی بیشتر باهاش مشورت میکنم
خیلی بیشتر بر میگردم و ذهنم رو با روحم با قلبم هماهنگ میکنم
ورودی ها میاد
اونایی که بهم احساس آرامش میده از طرف الله
و اونایی که قلب من تنگ میکنه اونایی که منو میترسونه یا نگران میکنه از طرف شیطانه
و اینقدر این ورودی ها رو تو ذهنم رد میکنم جست و جو میکنم تا ببینم کدومه که داره به من احساس خوبی میده
همونم دریافت میکنم و بهش توجه میکنم و قدرت بهش میدم و بولدش میکنم
و میرم مینویسمش
وقتی که بهش وصل میشم در مورد همه ی موضوعات ازش سوال میپرسم
و خیلی منطقی جوابمو میده
جوابی که به من احساس آرامش میده
این در درجهی اول داره از درون اتفاق میوفته
وقتی که تسلیم میشم و سعی میکنم ذهنم رو خاموش کنم و بهش وصل بشم و صداشو بشنوم
اگر چیزی گفت که ذهنم مقاومت داشت
باید بیام ترمز رو بردارم
تا منجر شود به عمل منجر شود به اقدام
وقتی که اقدام میکنیم تازه داره اون فکره تبدیل میشه به حقیقت
و در هنگام عمل باز هم باید به اون باور به اون فکر قدرت بدیم توجه کنیم
تا در نهایت نتیجه بیاد
و وقتی نتیجه اومد اون باور قدرت میگیره و وقتی ادامه میدیم نتایجمون پایدار میشه
هرررررر مسئله ای رو جوابشو میدونه
به قول استاد جواب سوالای رو هم که هنوز نمیدونیم میدونه
فقط باد ادامه بدیم تا قدم به قدم توی هر موضوعی که میخوام هدایت بشیم به سوالات بهتر و درنهایت به جواب های بهتر
،
چقدر درتس گفتین استاد
من به تازگی با این ابزاری که توسط بشر که در نهایت ایده ی الله بوده خلق شده آشنا شدم
و واقعا هم ابزار خیلی خوبیه اگر بتونیم درست ازش استفاده کنیم
اما
واقعا اگر حواسمونو جمع نکنیم از یه جایی به بعد روی چت جی پی تی بیشتر حساب میکنم تا خداوند
،
خیلی از ماها چون به نیروی درونمون اعتقاد نداریم یا باورش نداریم همیشه چنگ میزنیم به عوامل بیرونی
که در نهایت کممیاریم در نهایت متظرر میشیم
،
اما به شخصه اگر هم برم سراغش وقتی میرم که همون خدا بگه برو سراغش
و خداوند به من الهام میکنه سوال درست چیه
و با پرسیدن سوال درست
اون یک سری جواب ها به من میده .اما باز هم اینجا جاییه که من با قلبم انتخاب میکنم که ببینم کدومش با قلبم هماهنگه
من دیگه به این نیروی درونم شکی ندارم
صداشو میشنوم
باهاش دارم صحبت میکنم
و با تمام وجودم عااااااشقشم
همین که پیداش کردم بزرگترین نعمته
و استاد جان همیشه از شما سپاسگذارم که رسالتتونو خوب انجام دادین،
،
این خدا نه فقط از درون
بلکه به بی نهایت طریق تو زندگی ما ظاهر میشه
.
اصلا به قول استاد همه چیه واقعا
من دارم بهش شکل میدم با افکارم با باور هام با کانون توجهم
،
تو مرحلهی اول من کوشم محرم شد به اینکه ما میتونیم با خدا صحبت کنیم
یعنی این باورها بذرش توی ذهن من کاشته شد
و ادامه پیدا کرد ادامه پیدا کرد ادامه پیدا کرد
تا تبدیل شد به حقیقت
حتی همین که من میتونم صداشو بشنوم
به خاطر بذر باوری بود که تو ذهن من کاشته شد
که عه!
واقعا میشه با خدا صحبت کرد؟
بریم که برسیم بهش و تجربش کنیم
و خداروشکر
به تازگی این برزگوارو تو وجودم پیدا کردم
که چقدر به من عزت داده چقدر به من آرامش داده چقدر به من خود باوری داده
هر بار که بهش وصل میشم وجودم پر میشه از عزت نفس و اعتماد به نفس
وجودم پر میشه از بینیازی از بیرون
وجودم پر میشه از عشق
و
میخوام هر روز بیشتر با این نیرو در ارتباط باشم
میخوام بیشتر ازش بپرسم
و بیشتر ازش جواب بگیرم
در جهت خواسته هام
در جهت رشد
در جهت بهتر شدن زندگیم
.
وقتی که بهش وصل میشیم
نعمت ها خودشون با پای خودشون میان تو زندگیمون
رابطه ی عاشقانه ی خوب میاد
مشتری میاد
پول میاد
اما
اما
به اندازه ی ظرفمون
ما باید بیایم سمت خودمونو در ایجاد ظرفی بزرگتر انجام بدیم
بیایم و تغییر بدیم اون باورها و پیشفرض های ذهنی گذشته و خاک خورده رو که نتایج فعلی مارو داره رقم میزنه
اگر میخوام زندگیم بهتر بشه در تمام جنبه ها
بیام و فکر جدید فکر بهتر فکر بالاتر رو به ذهنم بدم
فکری که احساس منو بهتر میکنه
و همین تمرین باعث میشه که نتایج من آروم آروم تغییر کنه
،
و مرسی استاد جان مرسی خدا جان
که امروز با شنیدن این فایل
همین اولای بازی
بهم گفتی که یادت باشه
همیشه خشوع داشته باشی در برابر من
دیگه منم منم نکنی
بزار همیشه همینطوری کارهاتو انجام بدم
بزار همیشه همینطوری بهت اعتماد به نفس بدم
بزار همینطوری همیشه راحت مشتری هارو بیارم برات
روابط عاشقانه رو بیارم برات
و فکر نکن که خودت میدونی
،
من خودم هنوز به دنبال راه های سختم؟!
چرا؟!
چی رو میخوام ثابت کنم؟
چرا پذیرای راحتی نیستم؟!
به خاطر ورودی های گذشتم
فکر میکنم اگر بیشتر زجر بکشم یعنی خیلی خفن ترم خیلی بلدم خیلی میتونم
بالا همه ی اونچیز هایی هم که قبلا به دست آوردی که تو کاری نکردی اون بوده
چه اعتباری داری به خودت میدی
هر روز بگو بگو خدایا میخوام تو این کارو برام انجام بدی
میخوام تو مشتری رو بیاری
میخوام تو پیام منو به آدم های مناسب برسونی
میخوام تو ثروتو از جایی که میدونی وارد زندگیم کنی
میخوام تو رابطه ی عاشقانه ی خوبو وارد زندگیم کنی
میخوام تو کارهای منو انجام بدی
میخوام عااااادت کنم به این قضیه
میخوام توی اون جاده ی جنگلی صاف و آسفالته سوت بزنم و قدم بزنم و صدای چه چه پرندگان رو بشنوم و لذت ببرم
میخوام آسون زندگی کنم ارههههه
میخوام آسون زندگی کنم
باد اینطور باشه
کجا تو گفتی من باید زجر بکشم؟
غیر از اینه که از بقیه دیدم و شنیدم ؟!
خب
حالا میگه اوکی من این کارو برات انجام میدم
اما اول باوراتو به همین شکل که الان صحبت کردیم عوض کن
امشب هم از طریق کامنت های پاکیزه جان رسیدم به پاسخ شما
خیلی حس قشنگی بهم دست داد
دمت گرم پسر خیلی توحیدی هستی و توحیدی رفتار می کنی.
یه کاری دارم انجام میدم که برای شروعش یه کمی ترس داشتم
اما چند وقتی هست که خیلی با خدا رفیق شدم و دیگه از کسی چیزی نمیترسم.
چون میدونم این کار رو خودم با خلوص نیت وار ته قلبم ازش خواستم و او خودش ایده اش رو بهم الهام کرد و شرایط و قوانین و موقعیت ها رو به نفع من داره برام ردیف می کنه و مجوزش رو هم خودش داده و
دیگه نگران هیچی نیستم و اگه یه کم برام طول کشید تا بهش برسم این به نفع خودم بوده تا بیشتر روی باورهای توحیدی کار کنم و بیشتر باهاش رفیق بشم.
تنها قدرت و روزی دهنده اونه
خدایی که در هر لحظه حواسش به منه و تنهام نمیذاره.
حمایتم میکنه.
هدایتم میکنه.
بهترین ها رو برام میخواد.
خدایی که بیشتر از خودم خوش حال میشه من ثروتمند بشم
من تجربه کنم حال خوب رو
خوشی های به تعویق افتاده رو.
خدایی که کافی است برای ما.
عاشقتم خدا جون
دمت گرم رفیق جون جونی من
دوست عزیزم خیلی ازت یاد گرفتم.
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
با درود و سلام و هزاران درود سپیده دم و صبح دل انگیز شما علی آقای میرفخرزجایی بخیر باشه .. الان ساعت 04:30 صبح هست هوای آسمان در حال روشن شدن هست !!!!
چه طلوع زیبایی .. خدایااا شکرت که یک روز دیگر و یک طلوع شگفت انگیز دیگری را به من هدیه دادی و نعمت و قدرت سپاسگذار بودن را یمن عطا بخشیدی ممنون و سپاسگذارم خدایاا شکرت !!!
خدایااا شکرت امروز صبح همینکه چشمامو باز کردم اومدم داخل سایت عزیزمون . چه همزمانی قشنگی .. لیست ایمیل هام خیلی زیاد بود . ماشالله !!!! بچه خیلی فعال هستند !!!!
وقتی اسم پاکیزه جان را دیدم پیش خودم گفتم ::
آره از کامنت پاکیزه شروع میکنم چون خیلی خیلی دعاهای قشنگی که مخصوص خودش هست اول کامنتش مینویسه و من هم عاشقانه میخونم !! بعدش دیدم این پاسخگویی و دعاهای قشنگش برای شما بود !! و از این طریق خداوند دست منو گرفت و صاف آورد به خواندن کامنت زیبای شما.
دوباره به کامنت شما از طریق خواندن پاسخگویی پاکیزه جان هدایت شدم پس این یک هدایت و نشانه ای برام بود
دیشب کامنت شما رو چندین بار خوانده بودم خیلی خیلی لذت بردم فقط پنج ستاره به شما امتیاز دادم و رد شدم . و خوابم برد …
بخصوص آن جملاتی که عمیقاً من رو تحت تاثیر قرار داد و دعای امروز صبحگاه و سپیده دم صبحگاهی من شد اینکه گفتید .. هر روز بگو بگو خدایا میخوام تو این کارو برام انجام بدی
میخوام تو مشتری رو بیاری
میخوام تو پیام منو به آدم های مناسب برسونی
میخوام تو ثروتو از جایی که میدونی وارد زندگیم کنی
میخوام تو رابطه ی عاشقانه ی خوبو وارد زندگیم کنی
میخوام تو کارهای منو انجام بدی
میخوام عااااادت کنم به این قضیه
میخوام توی اون جاده ی جنگلی صاف و آسفالته سوت بزنم و قدم بزنم و صدای چه چه پرندگان رو بشنوم و لذت ببرم
میخوام آسون زندگی کنم ارههههه
میخوام آسون زندگی کنم باید اینطور باشه
فکرشو بکن شب قبل این پیام رو بخونی و دوباره خداوند منو از میان آن همه لیست ایمیل ها !!!!از طریق پاکیزه جان به همین کامنت هدایتم کنه و بهم بگه دعای امروز و هر روزت باید همین باشه .. و دیگه سر تأکید و تایید تکان دادم و گفتم .. باید حتما حتما براتون بنویسم و تحسین تون کنم و از تون تشکر و قدردانی ویژه ای کنم .. چون نشانه ی امروزم شدید خدایاااا شکرت
مرسی مرسی علی آقای عزیز . واقعا جای تشکر و قدردانی و تحسین داره !!!
براتون بهترینع بهترین خوش خبری ها و خیر و برکت ها و و نعمت های پولی و مالی و مادی و معنوی را در تمام جنبه های زندگی را آرزومندم
درود و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز و گرامی علی آقای میرفخررجایی عزیز
..
آقای رجایی عزیز همین الان و در لحظه میخوام یک چیزی براتون تعریف کنم که مطمعن هستم که خنده تون میگیره !!!
باور کنید نمیدونستم چطوری جملاتمو ردیف کنم !!!!
هر چی اومدم بنویسم آنقدر قر و قاطی نوشتم که خودم هم خنده ام گرفته بود .
داستان از این قراره !!! فقط ترو خدا بهم نخندیدااااا !!
ولی اشکالی ندارد بخندید ! با صدای بلند هم بخندید !!!
بخدا خودممم دارممم میخندم و مینویسم ..
عصر بود و داشتم آماده میشدم که برم بیرون کمی میوه بخرم … پیش خودم گفتم بذار یک سر و گوشی توی سایت بزنم ببینم چه خبره و حد اقل یک کامنت بخونم و بعدش برم بیرون…
وقتی آن چراغ جادویی و نقطه ی آبی رنگ پیام رسان سایت رو دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم ! در حد بنز !!!
اینکه بطور مداوم چند روزی میشه که همش در مدار دریافت روشن شدن این نقطه های آبی رنگ جادویی بینظیرم هستم چقدر هم ذوق میکنم خدارو شکر !!
فوری کلیک کردم
دیدم به به به ای وووااای. چه خوب !!
بازم آقای رجایی عزیز برام پیام فرستاده .. از آنجایی که عجله داشتم برای بیرون رفتن . یک مختصری پیام تون رو خواندم .. بعدش گفتم .. نخیرررر اینطوری نمیشه … باید برم برگردم . بعدش با صبر و حوصله و دقت بیشتری باید این پیام رو بخونم …
بعدش که برگشتم خونه و وسایل خرید رو سر انجام دادم و جاتون خالی . هندوانه را شستم و با پوست قاچ قاچ های کوچیک کوچیکه لقمه ای قاچ کردم و بعدش طالبی رو شستم و قاچ قاچ کردم و گذاشتم داخل یخچال . دست عمو رو هم گذاشتم داخل یخچال . باقلا رو هم گذاشتم روی بالکن گفتم الان اصلا حوصله باقلا پاک کردن ندارم . باشه برای فردا صبح .. بسرعت اومدم کامنت شما رو خواندم . چون خیلی ذوق داشتم که ببینم چه پیام و نشانه ای برام فرستاده شده !!!
وقتی کامنت تون رو با دقت خواندم خیلی خیلی بفکر فرو رفتم . پیش خودم گفتم .. آره . آره درسته .
آقای رجایی درست میگه ! و همش تاییدتون میکردم
آره . باید باید با خودم بیشتر خلوت کنم
باید تنفس عمیق بکشم
آره. . باید به درونم برم
باید از خودم سوال های خوبی بپرسم
مثلا گفتید سوالهایی در جهت رشد ازش بپرسید
و کلی سوالات دیگه ای که پیشنهاد دادید.. منم همش سر تایید تکان میدادم و میگفتم . آره باید مدام سوال کنم و بعدش با اتمام خواندن کامنت شما . با احساس خوب براتون پنج ستاره رو روشن کردم . و رد شدم . و رفتم دنبال کارم
خلاصه آقای رجایی عزیز بعد از اتمام کارهام و نوشتنی هام و غیره رفتم که بخوابم هنوز یکی دوتا کامنت نخونده بودم که دوباره خوابم برد … نکته ی جالبش میدونید چیع!!؟؟؟؟ اینکه بهتون گفتم نخندید !!!
چون شما دوباره مثل مبصر کلاس و مثل اون دفعه یهویی وارد مدار من شدید !!!
صبح داشتم این شکرگذاری ها رو انجام میدان و میگفتم
خدایا شکرت که امروز هم صبح زودقبل از طلوع خورشید عزیز و نازنینم با عشق از آغوش رختخواب گرم و نرم الهیم با خوشحالی و سرحالی بیدارم کردی
خدایاااا شکرت همینکه چشمامو باز کردم از پنجره ی روبروی تختخوابم به آسمان زیبا چشمم دوخته شد !!!
اگر کمی هم خواب آلو بودم ولی با دیدن نیم هلال ماه در آسمان یهویی پریدم و با خوشحالی گفتم خدایاااا هزاران هزار بار شکرت که زیباترین ها را اول صبح به من نشان دادی تا شاد و خوشحالتر باشم خدایااا شکرت
همینطوری که با ذوق داشتم به نیم هلال ماه در آسمان نگاه میکردم صدای صبحگاهی یک پرنده ی خوش آواز را شنیدم که چههههه چهههههه نمیزد بلکه شاید هم صدای قُمری بود خیلی دلنشین بود و بعدش کبوتری که با بغبغو بغبغو گفتنش پاسخ میداد ادغام وهمنوا شده بود !!!! خدایا شکرت
خلاصه خیلی لذت بردم و با شنیدن دیگر صداهای آواز پرندگان شور و شوق و سرمستی گوشهامو نوازش میدادن و برای شنیدن این زیبایی ها همش از خداوند تشکر میکردم خدارو شکر
. فوری گوشیمو برداشتم و سآعت رو نگاه کردم 04:53 دقیقه بود . خیلی خوشحال شدم دیگه هوا کاملا روشن بود انگار دیگه باید منم خودمو آپددیت کنم تا با جریان طول روز و شب زودتر از این ساعت ها باید بیدار بشم
طبق عادت همیشه فوری گوشیمو باز کردم که با دیدن لیست ایمیل ها بیام توی سایت …
ولی دیدم با خواندن آخرین کامنتی که از شب قبل به خواب رفته بودم هنوز هم در همون صفحه بودم
در واقع دیدن دوباره ی این کامنت علی آقای میرفخر رجایی عزیز بهم یادآوری شد که باید روش و شیوه ی همیشه گیم رو کمی تغییر بدم ..
آقای رجایی عزیز امروز دومین باره .در دو روز متفاوت . که به کامنت و پاسخگویی شما بطور جادویی هدایت شدم .. نمیدونم چطوری باید از خداوند تشکر و قدردانی کنم که من رو در مدار و فرکانس دریافت چنین آگاهی های جدید و سازنده ای قرار میدهد
یعنی وقتی از خداوند خواستم و در دفتر ستاره ی قطبی و سپاسگذاری هایم مدام از خداوند طلب کردم . درخواست نوشتم .. که لحظه به لحظه در مدار هدایت های الهیم باشم .در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوهایم باشم .. انگار اجابت شدم به این خواسته ام و امروز دوباره بهم یادآوری شد که باید برای هر چیزی سوال کنم …
اینه که صبح وقتی اومدم توی سایت کامنت شما روی صفحه گوشیم بود ..!!!!
اصلا باورم نمیشد!!
آخه معمولا هر صفحه ای روی گوشیم باشه بعد از چند ساعت خودش حذف میشه ..
وقتی دوباره به کامنت شما هدایت شدم .. عکس شما رو دیدم .. پیش خودم گفتم .. نخیررررررر .. انکار آقای رجایی داره بهم میگه .. خوب به این پیام دقت نکردی
انگار داشتید بهم میگفتی . حرف منو پشت گوش انداختی
انگار من به پیام علی آقا خوب توجه نکردماااا !!
انگار درست و حسابی درکش نکردم . وگرنه آقای رجایی با اون عکسش به من اینجوری زُل نمیزد!!! . بخدا عکس شما داشت با من حرف میزد آقای رجایی!!
به کامنت تون یک نگاهی کردم و تازه یادم افتاده بود که موضوع کامنت چی بود . بعد گفتم
خیلیییییی راحت ما میتونیم فراموش کنیم این نیرو رو ، یعنی این پشت گوش انداختن هست…
واقعا انگار خداوند از طریق شما به من تذکر داده میشد
چون من این سوال پرسیدن رو خیلی جدی نگرفتم .. یعنی همیشه سوالالاتی میپرسیدم . ولی نه تا حد که بخوام جدی بگیرمش !!!
از دیشب بعد از خواندن کامنت شما تصمیم گرفتم یک فستینگ آب چند روزه داشته باشم . بخودم قول دادم که برای شروع از امروز که اولین روز قول و قرارم هست میخوام انرژی مو صرف هضم غذا نکنم .. این هم یکی از آن جمله های طلایی شما بود که بخودم یادآوری کردم ..
که رویا خانم . برای اینکه بتونی مدیتیشن درست و حسابی داشته باشی باید مثل آب زلال بشی!!
باید انرژی تو صرف خوردن و خوابیدن نکنی!!
آخه تازه گیها هم خوب میخورم و هم خیلی خوب میخوابم . . یعنی همش خواب آلو هستم!!
پس کامنت و پیام الهی شما داشت این پیام رو به من میداد که باید روش و شیوه ی روزانه ام رو تغییر بدم ..
به امید خدا و بلطف همکاری خداوند میخوام امروز فقط آب گوارا بنوشم !!!
خب دومین نشونه ای که از پیام تون دریافت کردم و سبب خیر برام شد . اینکه دوباره پیام شما رو با دقت خواندم و صبح اول وقت فوری رفتم دفترمو آوردم و در ستاره ی قطبی ام کلی سوالات توش نوشتم ..
یعنی باورتون نمیشه در مورد
اینکه گفتید تا میتونید سوالات بزرگ و بی جواب بپرسید
در جهت رشد کسب و کارم همینطوری سوالات جالبی پرسیدم . بعدش دیدم من سی تا سوال فقط در مورد خریدار دست بنقد درست و مناسب پرسیدم ؟؟؟
و البته چند سوال در مورد پول و ثروت و درآمد هم نوشتم..
آقای رجایی عزیز . خواستم واقعا از اعماق قلبم ازتون تشکر و قدردانی کنم . اینکه واقعا فرکانس فوق العاده بالایی دارید … اینکه تمام پیام شما از الهامات درونی تون سرچشمه میگیره . اینکه دقیقا در زمان و مکان درست و مناسب باید به این کامنت شما هدایت میشدم و چقدر همزمانی جالبی با خواسته و هدفم داشت …
اینکه امروز صبح با خواندن دوباره ی پیام شما انگار یک تلنگری به مغزم زده شد و بهم گفته شد که . رویا خانم .. بلند شو . حرکت کن .. وقتع تغییره !!!!
وقتع اینه که روش و شیوه ی مناجات و نوشتن هات رو باید تغییر بدی؟؟
دوباره پیش خودم گفتم
عجب جمله ای رو آقای رجایی بهم یادآوری کردن اینکه انگار کل کار ما تو این جهان پرسیدن سوال و دریافت جوابه
امروز کلا میخوام وقتمو بذارم برای سوال پرسیدن ؟!
عجب فکر بکری هست !!
خیلی دوست دارم بیام از نتایجم براتون بنویسم .. اینکه با این روش شما بتونم شیوه و روش جدیدی رو در پیش بگیرم برام خیلی جالب هست و امید دارم خداوند این قدرت اراده را در من تقویت کنه واقعا به انرزچژی و قدرت الهی نیازمندم
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم آقای رجایی عزیز . خیلی ممنون و سپاسگذارم که صبوری بخرج دادید و این پیام و پاسخگویی طولانی منو خواندید و وقت ارزشمندتون رو صرف پاسخگویی و همچنین این کامنت من گذاشتید واقعا برام ارزشمنده ممنون و سپاسگذارم
الهی به امید تو
امیدوارم بتونم با نوشیدن آب وجودمو زلال کنم و انرژی مو صرف پرسش و پاسخ با خدای وجودم کنم
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم برای دعای قشنگی که برام نوشتید که بهترین دعای قشنگ امروز م شد خدایااا شکرت
که وقتی میخوام بنویسم کمکم میکنه و میگه و میاد و مینویسم
چقدر مارو دوست داشته که الان اینجا هستیم
چقدر مارو دوست داشته که دست مارو گرفت وآورد گذاشت تو دست کسی که خیلی خوب مارو به اون وصل کرد خیلی خوب مارو با اون آشنا کرد
و خدارو شکر میکنم که خداوند به همه ی ما این اجازه رو داده که اینقدر بهش متصل باشیم
اینقدر بتونیم راحت باهاش ارتباط برقرار کنیم
فقط کافیه یه گوشه چشم نشون بدیم اون دیوانه وار به سمت ما میاد و عاشقانه به ما کمک میکنه و مارو هدایت میکنه
تنها دوست و رفیق ما خودشه
و اون برای ما کافیه واقعا
اونه که داره آدم هارو میاره
اونه که داره کارها و انجام میده
اونه که رب العالمینه
همه چی خودشن
ما هم خودشیم
ما فقط داریم با این ابزاری که تو وجودمونه
بهش شکل میدیم
ما جسم و ذهنی هستیم که در خدمت روحیم
ذهن ابزاری برای خلق کردن و جسم ابزاری برای تجربه کردن برای روح ما هست
و چقدر این خداوند بینظیر و مهربان و فوقالعادست که به هر کدوم ما این اجازه رو داده که هررررررطور که دوست داریم فکر کنیم و تجربه کنیم
حالا اشکال نداره تا اینجای زندگی نا آگاهانه داشتیم خلق میکردیم
از این جا به بعد به کمک خودش داریم آگاهانه خلق میکنیم
و اون تصویری که داریم توی ذهنمون از خودمون و چیزهایی که میخوایم تجربه کنیم میسازیم
در آینده ای نه چندان دور تجربش میکنیم
پس باید هر روز به یاد خودمون بیاریم که من هستم که دارم اتفاقات رو رقم میزنم و نه هیچ عامل بیرونیه دیگه
منم که باید یه جور دیگه به خودم نگاه کنم منم که باید یه جوره دیگه به توانایی هام به مهارت هام به اصل وجودم نگاه کنم
من باید این گرد و غبار نشسته روی اون الماس وجودی درونم رو کنار بزنم تا شروع کنه به درخشیدن
رؤیا خانوم ما همین الان ثروتمندیم همین الان همه چی داریم تو وجودمون
کافیه این گردو غبار بی لیاقتی و باورهای محدود کننده و شرک هارو از روش بزنیم کنار تمیزش کنیم بهش رسیدگی کنیم نوازشش کنیم تا شروع کنه به تحلیل کردن به درخشیدن
هر روز به خودمون باید بگیم که من همینطوری که هستم همینطوری که هستم با همین توانایی هام باهمین مهارت هام با همین استعدادم با همین علایقم با همین شرایطم
لاااااااایقم لایق بهترین ها
لایق بهترین رابطه ها لایق بهترین مشتری ها لایق بهترین درآمد ها لایق خوشبختی لایقه عشق لایق احترام
همینطوری که هستم
چون همه ی ما بنده و مخلوق یک خداوندیم اون همه ی مارو به یک نحو آفریده
تفاوت ما فقط و فقط به باورهای ما برمیگرده
اشکال نداره الان از لحاظ مالی اوکی نیستم
اشکال نداره
اونم دارم با تغییر باورهام درستش میکنم
و به زودی ثروت رو هم تجربه میکنم
اما من احساس لیاقتم رو گره نزدم به وقتی که پول داشته باشم !!!
من همین لحظه همین لحظه لااااایقم لایق برخورد محترمانه لایق دریافت عشق و احترام
،و اصلا همین احساس لیاقت باعث میشه که ما ارزش برای خودمون توانایی هامون مهارت هامون
حتی
یک آشپزی خوبی که انجام میدیم .حتی یک سبزی خوبی که پاک میکنیم حتی صدای قشنگی که داریم مهارتی که توی صحبت کردن خواندن نوشتن یا هرچیزی که تو همین لحظه تو همین لحظه توش خوب هستیم
اززش قائل باشیم
اگر توی یک چیزی الان خوب هستیم یعنی قبلا بهش علاقه داشتیم و توش الان خوب هستیم
و همین کافیه همییییین کافیه کافیه برای خلق ثروت کافیه برای دریافت عشق و احترام
کافیه خودمون اونو باور کنیم
اونوقت میبینیم که جهان به ما پاسخ میده
،اینقدر باید اینهارو به خودمون بگیم و الگو پیدا کنیم که افراد برای کوچکترین توانایی هاشون برای کوچکترین علایقشون ارزش قائل بودن و با همون توانایی و علاقه تونستن ثروت شهرت محبوبیت رو کسب کنن
چون این روند طبیعیه جهانه
طبیعی اینه که ثروتمند باشیم موفق باشیم شاد باشیم خوشحال باشیم
این طبیعیه و هرچیزی غیر از این غیر طبیعی
خداوند نعمت هاشو از قبل برای ما تموم کرده
ما هستیم که یه سد گذاشتیم جلو نعمت ها ما هستیم که دو دستی جلوی دماغو دهنمونو گرفتیم و نفس نمیکشیم
وگرنه که اکسیژن هست بینهایت هم هست
.
پس دیگه با این فکت ها
بی انصافیه که روی خودمون کار نکنیم بی انصافیه که اون الماس درونمون رو شکوفا نکنیم
بی انصافیه که از این تاج جانشینی که خداوند روی سرمون گذاشته استفاده نکنیم
،
برای خودمون ارررررزش قائل باشیم برای کوچکترین توانایی مون ارزش قائل باشیم و بابتش سپاسگذاری کنیم و به خودمون بگیم که من همینطوری که هستم کافیییی هستم همینطوری که هستم
هرچیزی هم لازم باشه یاد بگیرم یاد میگیرم همونطور که توی قبلی ها الان عالی هستم ،
اما همین هم کافیه برای خلق ثروت
همین جسم و شخصیت ارزشمند من کافیه برای دریافت عشق و احترام
و من برای خودم بالاترین حد از ارزشمندی و لیاقت رو قائل هستم
من نظر کرده ی خداوندم
،
و این یه جنگ تن به تن فقط با ذهنه
باید خلع سلاحش کنیم
باید اینقدر بگیم اینقدر به همون شکل رفتار کنیم تا تبدیل بشیم به همون الماسی که روز اول پا به این دنیا گذاشتیم
که چقدررر پاک و مقدس و ارزشمند بودیم و هستیم همین الان هم
اما قربانی گذشته نمیشیم
ما از همین لحظه میتوینم نو بشیم تازه بشیم مثل روز اول
،
ولی انرژی باید براش بگذاریم باید اینارو هی به خودمون بگیم
باید وقتی با آدمها صحبت میکنیم فارغ از شرایط مالی یا هرچی که ذهن میخواد به ما بگه تو کافی نیستی، فارغ از همه ی اینها ،
با آدم ها جوری برخورد کنیم جوری صحبت کنیم که من ارزشمند ترینم با همین چیزی که هستم و برای اونها هم ارزش و احترام قائل باشیم
این خیلی تمرین خوبیه حتی توی شرایط بد،
که عادت کنیم به اینکه ما همینطوری که هستیم لایق و ارزشمندیم،
و میبینیم که رفتار جهان با ما تغییر میکنه،
از اونطرف هم در جهت رشد و گسترش جهان حرکت کنیم
برای کوچکترین توانایی و مهارت و علایقمون ارزش قائل باشیم و به فراوانی ایمان بیاریم و در جهت عرضه خودمون خدماتمون محصولاتمون حرکت کنیم
چون جهان به ما نیاز داره
خیلیییی به ما نیاز داره
به کوچکترین توانایی و مهارت ما نیاز داره
و کافیه برای باور کردنش حرکت کنیم
اقدام کنیم
قبلش روی ذهنمون هم کار کنیم
و با احساس لیاقت به سمت عرضه ی خدمات و محصولاتمون بریم
و ببینیم که رفتار جهان 180 درجه متفاوت بوده با چیزی که قبلا شنیدم و باور کرده بودیم،
ببینیم که چقدرررر آدم ها به ما و خدمات و محصولات ما نیاز دارن،
ببینیم که خداوند چطوری به ما کمک میکنه مارو هدایت میکنه
وقتی که ما برای خودمون و مهارتمون ارزش قائلیم و حرکت میکنیم
اون هم مارو تحسین میکنه و میگه آفرین برو جلو من بقیه کارارو برات انجام میدم
،
خدارو شکر ،
اینا تو ذهنم بود چون قبل از اینکه پیام شمارو جواب بدم داشتم روی این موارد کار میکردم
و گفته شد و نوشتم
امیدوارم برای شما و هر دوست دیگه ای که میخونه
تاثیر گذار باشه ،
و حرکت کنیم برای لذت بیشتر برای تجربه ای قشنگ تر برای آزاااادی بیشتر
– متواضع باشیم در مقابل خداوند و همواره بهش بگیم که خدایا هر خیری که در زندگیم رخ داده رو تو به من گفتی، هر ایده هر اتفاق خوب هر شرایط خوبی که تو زندگیم بوجود اومده رو تو انجام دادی و من نمیدونستم
– مغرور نشویم و وقتی اتفاقات خوبی می افته یا در شرایطی هستیم که فکر میکنیم من همه چیز رو بلدم به خودمون یاد آور بشیم که من نمیدونم، من بلد نیستم، خداوند بلده، خداوند هدایت میکنه، خدایا من هیچی نیستم در برابر تو، من نمیدونم و تو هستی که میدونی و هدایت میکنی
– زمانی الهامات رو دریافت می کنیم که در مقابل خداوند متواضع باشیم و بگیم من نمیدونم. تا وقتی که میگی من میدونم و من بلدم و من حرفه ای هستم هیچی دریافت نمی کنی و خداوند میگه خب خودت انجام بده و بعد میبینی که نتیجه بد میشه چون دلیل خوب انجام شدن کارها هدایت و کمک خداوند بوده نه دانش تو نه حرفه ای بودن تو چه بسا خیلی ها میگن ما راننده های حرفه ای هستیم اما بزرگترین تصادف ها رو میکنن چون میگن من بلدم اما تو اگر میخواهی کارها درست انجام بشه باید بگی خدایا من نمیدونم من بلد نیستم تو آگاهی تو هدایت میکنی تو در گذشته به من گفتی و اتفاقات خوب افتاد
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
اینکه بگم که من نمیدونم و من بلد نیستم و خدایا تو بودی که هدایت کردی و تو هستی که هدایت میکنی و هر خیری به من رسیده از جانب تو بوده و مغرور نشم
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
سوال بزرگی که من داشتم و همیشه بهش فکر میکردم این بود که من بدون اینکه کتابی رو مطالعه کنم در گذشته در کسب و کارم عالی عمل کردم و نفر اول ایران شدم و دلیلش فقط عمل کردن به ایده های الهامی بود اما چرا دیگه این الهامات رو دریافت نمیکنم؟ چرا کسب و کارم ترکید و من نتونستم جمعش کنم. الان با فایل فوق العاده ی استاد فهمیدم دلیلش چی بوده. دلیلش این بوده که من فکر کردم دیگه بهترین هستم و بهترین شدم و کار من بوده این نتایج و من بودم که این شکوه رو ایجاد کردم این نتایج عالی رو ایجاد کردم و دلیلی که خداوند با من صحبت نمیکرد و به من نمیگفت که چطور شرایط رو بهبود بدم این بود که من مغرور شدم و به این باور رسیدم که من بلدم و مهر گذاشته شد بر قلبم. دلیل اینکه الهامات رو دریافت نمیکنم این هست که من میگم خودم بلدم. دلیلش این هست که من میگم این فایل های استاد هست که میتونه من رو به ثروت برسونه. یعنی یک ابزار رو قاطی کردم در مقابل قدرت خداوند و دارم شرک میورزم. در صورتی که من باید بگم آقا من بلد نیستم و فایل های استاد نیست که کار میکنه بلکه این خداونده که هدایت میکنه. انقدر شنیدم که اگر فلان محصول رو داشته باشی ثروتمند میشی که باور کردم من تا زمانی که اون محصول خاص رو بدست نیارم باید قید ثروت رو بزنم چون باورهام ثروتمند کننده نیست در صورتی که مگر من قبل از اینکه با این آگاهی ها آشنا بشم چطور ثروت ایجاد میکردم؟ مگر غیر از این بود که خداوند من به مسیر های ثروت آفرین هدایت میکرد و مهم تر از اون وقتی این ثروت ایجاد شد من باید در مقابل خداوند متواضع باشم و بگم که خدایا این تو بودی که این اتفاقات رو رقم زدی و من بلد نیستم که اگر نگم به مشکل میخورم. مگر غیر از این هست که بسیاری از افراد هیچ کدوم از این آگاهی ها رو ندارن و این کتاب ها و این محصولات رو استفاده نکردن اما ثروت بی شمار تولید میکنن؟ به خاطر اینکه اونها به الهامات خداوند عمل کردن و تا زمانی که این ارتباط هست این الهامات خوب و آدم های خوب و آگاهی های خوب بهشون داده میشه از طرق مختلف. مگر غیر از این هست که زمانی که من مرتب این سوال رو میپرسیدم که خدایا مشکل کار من چیه چرا من هر چی تلاش میکنم ثروت ایجاد نمیشه در همون زمان ها بود که هدایت شدم به سایت عباس منش دات کام و خداوند پاسخ رو داد که باید روی این آگاهی ها کار کنی. خیلی وقت ها هست که میبینم یک فردی میاد با سایت استاد آشنا میشه از همون فایلهای رایگان چنان نتایج مالی ای میگیره که منی که چند سال کار کردم این نتایج رو نمیگیرم. دلیل تفاوت نتایج فقط در میزان تلاش ما یا عملگرایی ما نیست بلکه دلیل تفاوت نتایج در این هست که اون فرد به الهاماتش عمل میکنه و توکلش به خدا هست و نمیگه من بلدم ولی من میگم که خدایا من بلد شدم که اگر این فایلها رو بیشتر گوش بدم نتیجه میگیرم در صورتی که من باید بگم خدایا من نمیدونم قدم بعدی رو تو به من بگو که من باید چی کار کنم نه اینکه بچسبم به فایل. بگذارم خداوند هدایت کنه که من باید چی کار کنم. قدم بعدی چی هست. شاید قدم بعدی این باشه که من صد بار اون فایل رو گوش کنم شایدم این باشه که من برم یک مهارت جدید یاد بگیرم و اصلا نیازی به فایل گوش کردن در اون برهه زمانی نباشه. چقدر سخت هست این نوع فکر کردن چون کاملا برخلاف سیستم فکری من هست. اینکه بگیم من بلد نیستم خدایا تو بگو خدایا هر نتیجه ای بوده حتی از فایل گوش کردن هدایت تو بوده. تو بگو من باید چی کار کنم.
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
متوازع باشم در مقابل خداوند و مغرور نشم و دلیل نتایجم رو خداوند بدونم و هدایت های او و نگم من بلدم و من حرفه ای هستم و من بودم که این نتایج رو ایجاد کردم و نتایج رو لطف خداوند بدونم و همین فایل رو بارها گوش کنم.
سپاسگزاری میکنم از استاد عزیز بابت اینکه این فایل فوق العاده و بسیار ارزشمند رو آماده کردین و پاسخ سوالی که مدت ها داشتم رو دادید که چرا نتایج افراد متفاوت میشه، چرا من در برهه ای نتایجم بزرگ بوده و بعد داغون میشه. چون من ابتدا توکلم به خدا بوده و مرتب از خدا میخواستم که بهم بگه چی کار کنم و بعد گفتم خودم بلدم یا من دیگه حرفه ای شدم دیگه کار بلد شدم دیگه عالی شدم و بعد با مغز خوردم زمین.
هروقت به کامنتات رسیدم گفتم وای امروز چه چیز زیبا باید اینجا کسب کنم
محمدجان کامتتات عالی هستن عالیی مثل همین کامتت چقد آگاهی نابی درش بود که دقیقا یاد آیه شریفه خدا افتادم که به پیامبران یا به حضرت عیسی گفت تو به بندگان من گفتی ترا بجای من بپرستن این حرف خدا دقیقااااا داره حدیث طلایی پیامبر و یاداوری میکنه که استاد همیشه میگن
شرک در دل مومن همانند راه رفتن مورچه هست بر روی سنگ سیاه در دل شب
بله یعنی ذهن منطقی و شیطانی میاد میگه این پیامبر خداست این نماینده خداست این وحی بهش رسیده این منتخب خداست میتونی اونم بپرستی وواین شده مذهبیون در دل تاریکی شب مورچه رو بروی سنگ سیاه نمیبینن و میگن اصل پیامبر اصل حرفای پیامبر اصل استادعزیزماست اصل دوره های استاد ووووووو
که این ذهن محدویت میاره برای ما و چقددددد زیبا بیان کردین دوست من برادر من حرفای تو در این کامتت محشره محشررررر بابا تو دیگه کی هستی حرفی که زدی رو خیلی ها شاید ذهنشون نپذیره چون همون شرک مخفی هست نمیزاره من خودم تا امروز که کامتت شمارو خونده دقیقا فکرم این بود که برای اینکه بترکونم حتماااا باید دوره روانشناسی ثروت و احساس لیاقت و قانون سلامتی رو تهیه کنم و چندوقته گیر دادم خدایا چرا برام ردیف نمیکنی من میخوام بترکونم و ازینجور حرفا الان فهمیدم چه شرکی داشتم به بهههه شاگرد استادی که توحیدی ترین استاده اینجوری به شرک چسبیده و این لطف خدا بود چون تصمیم گرفتم بصورت هدایتی فعلا هیچ جا نرم تو همین فایل قسمت 10و11 فایل توحید عملی باشم و آگاهیی توحیدی و باورهای توحیدی بسازم و با کمک خداوند و هدایت او برم جلو دیگه هیجی نمیگم چون اگه لازم باشه خودش دوره استاد و برام هدیه میاره یعنی هم پولشو بهم نیده هم میگه کدوم و بخرم و یا لازم باشه به هر طدیق دیگه هدایتم میکنه دقیقا کاری که در این یکسال واندی اینجا بامن کرد و باعث تکاملم شد با فایل های ناب و رایگان استاد عزیز
خدایاااااا توبه میکنم که ابزار و اصل دیدم دستان ترو اصل دیدم و خیلی راحت در آغوش تو نشستم و به دیگری قدرت میدم مرا ببخش
الهی متاسفم لطفا مراببخش متشکرم دوستت دارم
الهی استغفرالله ربی واتوب الیه
از تو طلب بخشش میکنم و به سوی تو باز میگردم
الهی سپااااااس که مرا از یک شرک مخفی دیگه بوسیله بنده نازنینت محمدعزیز آگاه کردی روشنم کردی .
استاد عباس منش توحیدی ترین آدم دنیا دوستت دارم….
محمد عزیز خنده انرژی مثبتی داری تو عکس پروفایلت دمتگرررررم که عالی مینویسی و زیبا می اندیشی
کامنتت بی نظیر بود خیلی آگاه شدم و خداروشکر که در برابر شنیدن حقانیت یک مغناطیس مقاومت ناپذیرم الهی شکررررر این واقعا یک سرمایه بزرگی است بقول استادم در فایل سرمایه اصلی تان چیست؟
اینکه در برابر حق و دربرابر توحید عملی هیچ مقاومتی ذهنم نداره خیلی خوبه وخیلی خوش بحالم باید باشه من خداروشکر از روز اول تغییرم تا به امروز هرچیز جدیدی که شنیدم در ارتباط با نزدیک شدن بخدا هیج مقاومتی نشون ندادم خصوصا اونجایی که از باورهای مذهبی خودم کندم خیلی راحت بدون هیچ عذاب وجدانی من کارهایی کردم که خیلی ها نتونستن و میترسن انجام بدم چون میخواستم خودم باشم و هر کاری انجام میدم عُجب عبادت منو نگیره خیلی باورهای غلط یا درستم و تخریب کردم تا از نو بسازم طریقه عبادت کردنم و عوض کردم چون داشت به عُجب در طاعت و عبادت تبدیل میشد من خیلی خوشحالم که اینجام با وجود اینکه هنوز موفقیت های مالی کسب نکردم ولی حال دلم خوبه امید و انگیزه ام عالیه صبر و پایداریم عالیه چون میدونم بهترین خودم خواهم شد اینکه تونستم از سیگار.مشروبات .مواد.برای همیشه کناره گیری کنم این بزرگترین دستاورد من بود که اگه خدارو نداشتم با خدا نبودم امکان پذیر نبود که نبود من مال مجید قبلی نبودم من خیلی زودتر باید تو این راه میومدم چون من مال اینجا هستم من به توحید ی بودن تعلق دارم من نمیتونم مشرک باشم روحیه ام به زیبایی میخوره تا نازیبایی وخداروشکررر رر
محمدجان طولانی شد چون کامنت تو باعث شد حرف بیام و دلم نمباد تمومش کنم هرچی از آگاهی کامنتت بگم کمه باید هزار بار این کامنتتو خوند پراز آگاهی توحیدی این کامنتت تیر خلاص بود برای رهایی من دیگه خیلی حواسم بیشتر است چیکار کنم سپااااااااااااااااااس محمدعزیز سپاس
چقدر بی نظیر بود کامنت شما ،تک به تک حرف هایی که درونت بود رو قشنگ نوشتی و چقدر به دل من نسشت چون این حرف ها حرف های دل من بود
منم واقعا از یک جایی به بعد تکیه کرده بودم به فایل و دوره ها ،فکر میکردم حتما این فایل ها منو به موفقیت رسوندن ،وقتی این صحبت های استاد تو این فایل توحیدی شنیدم متوجه شدم که چه اشتباه بزرگی و چه شرک خفی رو داشتم
به این مرحله رسیده بودم که اقا من دیگه بلدم ،چراااا ،چون فایل گوش میکنم
درصورتی که خیلی ها این فایل ها رو گوش نمیدن و کلی نتایج عالی رو میگیرین
سلام فاطمه عزیز. سپاسگزارم بابت لطف و محبتت و اعتبار تمام این نوشته ها به خدا میرسه که هدایت میکنه. واقعا اینطور نیست که این فایلها ما رو به موفقیت میرسونن چون خیلیها این فایلها رو گوش نمیدن اما چون به الهامات خداوند عمل میکنن به نتایج عالی میرسن. یکیش همین ایلان ماسکه که خدا هدایتش کرده و الهاماتش رو جدی گرفته مثل رباتیک کردن تسلا که باعث شد در دوران پندمیک چنان رشد کنه که بقیه به گرد پاش هم نرسن. خیلی ها هم با همین آگاهی ها زندگیشون متحول میشه چون به الهامات خدا عمل میکنن و میگذارن خدا هدایتشون کنه و هر جایی که مغرور بشن چه این آگاهی ها رو داشته باشن یعنی چه فایل گوش بدن چه ندن چون مغرور شدن نتایج ازشون گرفته میشه چون فکر میکنن خودشون باید یک کاری انجام بدن و نتایج قبلی به خاطر کارهای قبلیشون بوده. این آگاهی خیلی فراره و من خیلی زود مغرور میشم و باید بارها تمرین کنم که نعمت ها رو به خدا نسبت بدم. فایل توحید عملی 10 و 11 که هدایت خدا بوده درهایی از آگاهی رو به من باز کرده که به خدا توکل کنم و دلیل نتایجم رو خداوند بدونم. همین دیروز فایل توحید عملی 10 رو گوش میدادم و میگفتم خدایا هر آنچه دارم از تو دارم و تو همه چیز رو به من دادی به من ثروت بیشتر بده و چندین مشتری ازم خرید کردن! گفتم خدایا چرا زمانی که از تو خواستم اجابت کردی من این همه رو خودم که بلدم حساب کردم هیچ اتفاقی نیفتاد ولی تا گفتم که هر آنچه دارم از توست خودت ثروت بده این افراد هدایت شدن و خرید کردن. امیدوارم که هممون متواضع باشیم در مقابل خداوند و نتایجش رو بگیریم.
یعنی این فایل دیروز چنان منو فرو ریخت که امروز که اومدم دوباره کار کنم، دست و دلم نمی رفت با ترس و لرز بازش کردم (شکلک خنده)
متعهد شدم حداقل 100 بار گوشش کنم و کار کنم، چون دقیقاً پاشنه ی آشیل منه.
فایل زندگی در بهشت قسمت 191 مرتبط به این فایل نیست، بلکه پیش نیاز این فایل هستش، مثل دروس پایه، کاش اون فایل رو در قسمت متن قرار بدید و بنویسید که پیش نیاز این دوره (این فایل).
چون به دلیل اینکه من به شخصه همیشه خودم دست به کار می شدم و تلاش می کردم به خواسته هام برسم، برای چی بود؟ برای اینکه خدا رو موافق خواسته های خودم نمی دیدم!!! توی جامعه این نگرشه: اگه یکی بچه نداره، خدا نخواسته، اگه فقیره خدا نخواسته، اگه آزادی نداره، خدا نخواسته!!! خب وقتی از بچگی و مداوم و پیوسته این نگرش جاری بود، منم اگه به خواسته هام نرسیده بودم، نتیجه -> خدا نخواسته برام! خب تضاد ها هم هستن، پس خودم تمام تلاشمو می کنم به خواسته هام میرسم.
اون فایل زندگی در بهشت 191 و البته تکرار چندین باره و تفکر و دلیل و مثال آوردن، که در کامنت قبلیم نوشتم، قدم اول اینو به من فهم کرد که: در راستای گسترش جهان، خداوند بیشتر از خودم می خواد که من به خواسته هام برسم. تمام! پس خدا با منه و در تیم منه و (در یارکشی ها) یار منه که من به تمام خواسته هام برسم.
بعد که چند روزی، روی پیش نیاز این دوره کار کردم، حالا آماده شدم براش. که حالا که هدف و مسیر من و خدا یکیه، حالا که خدا مشتاقانه میخواد منو راهبری کنه تا به هدف برسم، حالا که اون قدرت و توانایی خیلی خیلی خیلی بی نهایتی داره، اجازه بده اون انجام بده.
سه تا مثال خیلی خیلی آشکاره برام، که من بخاطر اینکه واقعاً در توانم نبود، از بیخ و بن سپرده بودم به خدا، یکیش خرید خونه مون: که با میزان پولی که ما داشتیم، وقتی می رفتیم خونه رو ببینیم، نزدیک 20 نفر می گفتن پشیمون شدیم! باورتون میشه؟ مگه میشه؟ جور نمیشد بخریم! بعد که دروناً از ناتوانی رها کردیم، خداوند یه خونه ی بسیار بسیار بهتر و پربرکت تر برامون جور کرد، و با فضل عظیمش، فراتر از انتظار ما رقم زد.
و مثال دوم زندگیم، خواسته ی ازدواجم بود، طبق شخصیتی که داشتم، اصلاً و ابداً در توانم نمی دیدم که من بخوام همسر مناسب و ارزشمند پیدا کنم، و سپرده بودم به خدا و بازم از نتیجه ی این کار خیلی راضی هستم. اصلاً قابل ذکر نیست که خدا چطور فراتر از انتظار من رقم زد و چه خیر و برکتی وارد زندگیم کرد.
یکی دیگه اش کارم بود، اون موقع که تازه مدرک فوق دیپلمم گرفته بودم، بدون سابقه کاری خاص، و بدون هیچ گونه پارتی، من عملاً می دونستم که باید خدا انجام بده، نمی دونم شاید چون پارتی و سابقه کاری نداشتم اینطور بود، بعد خیلی جالب از نتیجه ی اینم راضی بودم، یک کارخانه نیمه دولتی، با تمام مزایا، با حقوق قانون کار و مناسب اون موقع ام، در واحد شبکه و مرتبط با رشته ام، محیط سالم و ظاهر تمیز و شیک اداری و… و کلی خیر دیگه…
و مثال هایی که خودم گفتم من میدونم، من میتونم، من بلدم، خودم میدونم:
1- قبل از ازدواج چندتا کتاب خونده بودم واقعاً فکر می کردم دیگه بلدم چطور زندگی مشترک رو پیش ببرم، و تضادهایی رو این نگرش برام به همراه داشت.
2- وقتی با قانون جذب، با این سایت و این محتوا و نگرش ها، آشنا شدم، بازم فکر کردم که راه رو پیدا کردم، آهان! الان میشینم تجسم می کنم، به نکات مثبت توجه می کنم، یا هر تمرینی که هست، خودم، من انجام میدم، این من هستم که راهشو پیدا کردم، بلد نبودم، الان فهمیدم. درواقع خداوند از دایره تقریبا بیرون بود، فقط خدا بهم این راهو نشون داده بود، نه اینکه هر لحظه خدا انجام بده، و همه چی اون باشه، نه اون فقط منو با این مباحث آشنا کرده و این من هستم که دارم پیش می برم. البته با استمرارم در این مسیر نتایجی هم داشتم، ولی بعضی هاش به سختی بود، بعضی هاش اجابت نشده، بعضی هاشم کم اجابت شده. و اونایی هم که اجابت شده، بیشتر در درونم این نگرش بود که چون من از قانون استفاده کردم، چون من طبق قانون پیش رفتم، نتیجه گرفتم، بازم دلیل اجابت رو عمل خودم میدیدم نه حضور و لطف خدا. (البته به خودم سخت نمی گیرم، و اشکالی نداره، چون من مرز و تفاوت بین این دو نگرش که من خالق زندگیم هستم و این نگرش که من هیچی نیستم و خدا همه چیو داره انجام میده رو درک نکرده بودم، الانم خیلی واضح درک نکردم)
3- در مورد مثالی که در مورد کدنویسی مدیر فنی سایت گفتید، یه دور قمری میزنن بعد به جواب هدایت میشن، دقیقاً مثال من هستش، من حرکت کردم، سایت زدم، محتوا تولید کردم، و خب کارمند که نداشتم تنهایی همه چیو انجام میدادم، ولی برای هر مساله جزئی گاهی روزها درگیرش میشدم. اینقدر که پای کار می نشستم ولی کار نه تنها اون طور که باید پیش نمی رفت، بلکه کلافه ام می کرد، و دست از اون شاخه (سایت داری در وردپرس) برداشتم. یه مثال جالبی که در این باره دارم، اول که تمپلت سایت رو بالا آوردم، منو (menu) چپ چین بود و من میخواستم بیاد راست، کلی گزینه و روش و هرآنچه بلد بودم، یا سرچ کردن توی stackoverflow تست کردم، نمی شد، بعد که همه ی راه هایی که بلد بودم رو انجام داده بودم و نشده بود، تسلیم شدم، هدایتی گزینه ی تنظیم منو، روی left زدم و منو اومد راست! (شکلک تعجب) درحالیکه left چپ نیست مگه؟؟!!! برعکس بود. یاد اون صحبت تون با مدیر فنی افتادم که گفتن یک کد کامنت شده در روند سایت تون اختلال ایجاد می کرد، درحالیکه کد کامنت شده هیچ وقت کامپایل نمیشه. یعنی واقعاً خداوند تمام علم هارو داره، و کامپایلرهای نوشته شده توسط انسان ها، به دلیل اینکه کامل و بی عیب و نقص نیست، ممکنه مثل این دو مورد خطا داشته باشه و خداوند بهش آگاهه.
————————————————-
یه حالت شخصیتی که تکیه بر خود داشتن، در من ایجاد کرده بود، چون فکر می کردم تمام این نتایجم در طی این 5 سال رو من رقم زدم، من عالم هستم، من خیلی بلد هستم، من می دونم و بقیه نمی دونن شده بود، و تقریباً با نزدیکانم، مثلاً خواهرم، از این زاویه، با این غرور، با این حالت فرکانسی صحبت می کردم. نه اینکه ظاهرم و لحن گفتارم قلدری باشه ها (شکلک خنده)، نه، اون موضوعاتی که مثلا شروع می کردم به راهنماییش کردن، اون فرکانس غرور بود. اینکه میگم دیروز من فرو ریختم، یعنی فرو ریختم هاااااا (شکلک خنده).
———————————————–
در مورد اون قسمتی که گفتید وقتی همون اول یه غروری میاد خدا میزنه پس کله، اون قسمت اینقدر برام جالب بود و برای من چیزی روشن شد، کلی خندم گرفته بود، آخه برای منم بارها این اتفاق افتاده بود، ولی نمی دونستم چرا اینطوره. مثلا دستاوردهای عاطفی یا ثروت پیش می اومد برام، به دوستم یا به خواهرم می گفتم، و فردای اون روز همه چی دوباره خراب می شد، یعنی به این الگو رسیده بودم که در موردش حرف میزنم، دستاورده پوچ میشه، (شکلک خنده) ولی دلیلشو نمی دونستم، ولی فهمیده بودم که یه فرکانسی پشت این گزارش دستاوردهام هست که من درکش نکردم هنوز. با خودم فکر می کردم، یعنی واقعاً چشم زخم وجود داره؟؟؟؟ یعنی وقتی تعریف می کنم چشم میزنن؟؟؟ (اصلا فکر می کنم نگرش اعتقاد به چشم زدن اینطوری شکل گرفته) ولی بیشتر احتمال میدادم من به این دلیل دارم به نزدیکانم تعریف می کنم که اونام جدی تر روی خودشون کار کنن، (تمرکز روی دیگران) راستش فکر می کردم دلیل خراب شدن دستاوردهام تمرکز روی دیگرانه، ولی الان متوجه شدم، شاید یه مقداری اونم باشه ولی بیشتر همینی که توضیح دادید هستش، چون من فکر می کردم خودم ایجادش کردم دستاوردمو، فرکانس غرور و منم منم ها، ارسال میشد (حالا با هر لحن متواضعانه ای که بود یا در زبان می گفتم خدا برام فلان کار کرد، ولی دروناً این بود که من خودم این دستاورد رو خلق کردم)
—————————————–
ولی بازم استمرار در این مسیری که خداوند خلق و هدایتمون کرده، بازم بخاطر اینکه خداوند منبع خیر هستش و میخواد مارو به راه راست هدایت کنه، هربار چه با زبان خوش، چه با تضاد، هدایتمون می کنه که درس هامون رو یاد بگیریم. یعنی اینهمه برای کارم تقلا کردن و هنوز درآمد آنطور که باید نداشتن، اصلا منو بی رمق کرده بود، که سوال درونی در من شکل بگیره آخه چرا؟! با اینکه قدم های عمل برداشتم، و برمیدارم، با اینکه تمرینات قانون جذب مثل تمرکز بر موفقیت ها، تمرکز بر نکات مثبت، تمرکز بر توانایی های خودم، و خیلی تمرینات این زمینه، چرا نتیجه اونطور که باید نشده؟! و بخاطر همین که دیروز به این فایل هدایت شدم، فروختن غرور رو دردناک تجربه کردم.
خداوند خیر دنیا و آخرت به همه مون عطا کنه. بسیار سپاسگزارم برای این آگاهی های مقدس و الهی و ارزشمند.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همه دوستان ارزشمندم
شکرگزار خداوند مهربان هستم برای حضور و نفس کشیدن در مسیر توحید و توکل و یکتاپرستی
چند روزی بود که به دنبال بلیط قطار برای همسرم و بچه ها بودم که آخر هفته و تعطیلات رو به اصفهان سفر کنند. و مجدد لطف و رحمت و عنایت خداوند شامل حالم بشه که تنها بشم و متمرکزتر روی خودم و کارهام ، کار کنم. بلیط برگشت اوکی شده بود ولی برای بلیط برای امروز پیدا نمی شد و تصمیم گرفتیم که اگر بلیط پیدا نشد من با ماشین بچه ها رو ببرم و بلافاصله به تهران برگردم. تو این گرما و شلوغی تعطیلات کار سختی بود و همچنین وقت من رو هدر می داد و در ضمن ماشین هم مقداری کار داشت.90 درصد اتوبوس های کشور هم برای مراسم عاشورا و زائرین کربلا اختصاص داده شده بود و عملا ما به این نتیجه رسیدیم که بلیط پیدا نمیشه و باید امشب حرکت کنیم.
دیشب خیلی تصادفی گوشی رو برداشتم و متعجبانه دیدم که 5 نفر قطار اصفهان جا میده ! تا بخوام اطلاعات رو وارد کنم جا پرشد و ضد حال بدی خوردیم. دختر و پسرم هم خیلی دوست داشتند که سفر با قطار رو تجربه کنند. دیشب موقع خواب به خدا گفتم که خدایا ، می دونی که تصمیم من چیه .
می دونی که چقدر تعهد دادم به خودم که از تعطیلات این چند روز نهایت استفاده رو برای تمرکز تمام روی خلق دوره خودم بذارم و کلی برنامه برای خودشناسی و تنهایی و ادامه دوره 12 قدم و احساس لیاقت و … دارم. خودت کمک کن تا بلیط پیدا بشه و بتونم به آسانی بچه ها رو بفرستم اصفهان.
خودم هم باورم نمیشه که اون لحظه ای که 5 نفر برای چند دقیقه باز شد ، در وجودم یک شرکی شکل گرفت که این اتفاق تصادفی بوده و ربطی به هدایت الله نداشته !!!
وقتی کلی صفحه رو رفرش کردم و دیدم که هیچ خبری نیست ، بعد از نیم ساعت رفتم که بخوابم و برنامه این شد که امشب حرکت کنیم که کمتر گرما بخوریم.
وقتی روی تخت دراز کشیدم ، با خودم گفتم که آیا من شرک نورزیدم ؟؟
یعنی آیا من ، اون لحظه که 5 نفر خالی شد ، تو ذهنم این اتفاق رو به هدایت خدا ربطش ندادم ؟؟!!!
همون جا گفتم خدای من رو ببخش
خدایا من رو ببخش که خطا کردم …
طلب استغفار کردم
و سعی کردم بلافاصله خودم رو ببخش و به خودم بگم که جواد ، همین که سریع مسیر اشتباه رو فهمیدی و از مسیر برگشتی خوبه. باید از زاویه ای به این موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم.
بعدش به خدا قسم کاملا هدایتی و به شکل معجزه وار هدایت شدم به صفحه ای که پاسخ یکی از دوستان به کامنت من بود!
صفحه سوم پاسخ به کامنت ها رو زدم که صفحه
پاسخ افسانه عزیز ، جمال عزیز ، ارکان عزیز ، ژیلا عزیز و جمال عزیز درباره کامنت خودم و هدایت شدم به خوندن کامنت مجدد خودم
abasmanesh.com
حس بسیار عجیبی وجودم رو فرا گرفت . احساس غریبی پیدا کردم . یادم افتاد که 17 اسفند برای من و خانواده یک معجزه بزرگ رقم خورد.
آتشی که گلستان شد برای ما
و من نمی دونم چرا کلمه ابراهیم تو اون کامنت و در همون لحظه نوشتن گلستان شدن آتش به قلبم جاری شد . چند وقت پیش یکی از دوستان عزیز در پاسخ کامنتم به من ابراهیم خطاب کرده و بعد خود این دوست عزیزم همین ادامه داد که نمی دونم چرا ابراهیم به شما خطاب کردم .
و این کلمه ابراهیم و خوندن این کامنت دیشب برای من الهام بخش شد. بعدش بلافاصله هدایت شدم به گلچین این فایل که روزهاست دارم گوش می کنم و ایمانم رو قوی تر می کنم. کلی با خدا حرف زدم و اون هم با من حرف زدم و تو نت گوشی نوشتم و قلبم باز شد. بعدش پیش خودم گفتم آخه پسر ! چرا باز هم یادت رفت که روی خدا حساب باز کنی ؟
چرا یادت رفت که همه چیز خداست ؟
چرا یادت رفت که خدا همه کارها من رو می تونه انجام بده و خواسته هام رو اجابت کنه ؟
چرا ؟
یک لحظه از خودم و رفتارم نادم و پیشمون به خدا گفتم که خدایا تو می دونه که من انسان و ناشکر و فراموش کار ولی ، تو ربی و صاحب عزت و عظمت و قدرت و شوکت ، تو اگر من رو نبخشی من پیش کی برم ؟
مگه من غیر از تو کسی رو دارم ؟
خدایا همراه و محافظ و پشتیبان و خالق و مالک و صاحب اختیار من تویی ،
خودت من رو هدایت کن به مسیر نعمت و ثروت و آسانی و زیبایی و راحتی.
بعد با همین حال زیبا خوابم برد.
صبح که بیدار شدم بلافاصله بعد از قطه کردن آلارم گوشی ، خداوند بهم گفت بنده من خواسته تو اجابت شد ، برو و سایت بلیط قطار رو چک کن …
به خدا قسم باورم نمی شد که 20 نفر ظرفیت جدید روی سایت وجود داشته باشه…
بعدش با لپ تاپ یک کوپه بلیط رو اوکی کردم و پرداخت رو زدم و دقیقا چند دقیقه بعد تمام ظرفیت تکمیل شد.
اینقدر خوشحال و شاد بودم که نمی دونستم چطور از خدا تشکر کنم.
اون لحظه این اومد به ذهنم که
خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط ایمان باور اعتقاد
واقعا چقدر لذت بخشه باور داشتن فقط به رب
چقدر شیرین که فقط از خودش بخوای بعد آروم به کارهات برسی و ایمان داشته باشی که اجابت میشه
چقدر شیرین ترِ وقتی که خواسته ها از همین روش اجابت میشه و باعث تقویت باورها میشه
چقدر شیرین بندگی کردن خداوند و رها کردن امور و دست و پا نزدن.
عصر امروز که می خواستم از محل کار بیام خونه ، نجوای ذهنم گفت که کارت شناسایی فرودگاه رو همراهت ببر که بتونی از گیت چک و بازرسی ایستگاه راه آهن رد بشی و وارد قطار بشی و تو جابجا کردن چمدان ها کمک کنی.
یک لحظه که کارت رو برداشت به الله قسم همون جا گفت که آیا به من اعتماد داری ؟
گفتم بله که دارم
گفت : اگه اعتماد داری به کارت نیازی نیست!
امشب ساعت 9 شب که رسیدیم راه آهن ، بعد از مدتی خط شماره 5 روی برد اطلاعات قرار گرفت و دیدم که این لاین جزو لاینی هست که چک خیلی دقیقی انجام میشه ، ولی خط 1 و 2 چک خاصی نداشتند.
پیش خودم گفتم عیبی نداره ، بدون اذن خداوند برگی از درخت بر زمین نمی افته ، خدا خودش ردیف می کنه.
بعد از چند دقیقه ، بهم گفت که برو برد اطلاعات رو دوباره چک کن ! در نهایت تعجب دیدم که خط قطار اصفهان به خط 2 تغییر کرده !! همون خطی که مانیتور و چک و بازرسی دقیق نداشت و وقتی در باز شد اولین نفر به راحت ترین شکل ممکن وارد لاین 2 شدیم و به بچه ها کلی کمک کردم و گفتیم و خندیدم.
همون موقع مامور واگن اومد جلو و مثل یک فرشته ای که از طرف خداوند اومده باشه ، با لبخند بسیار زیبا و با لهجه زیبای مشهدی گفت ، اگر بچه ها کمکی میخوان بفرمایید من انجام می دم ، گفتم اگه لطف کنید تو مقصد چمدان ها رو کمک کنید ممنون میشم دست همسرم درد می کنه ، بعد شماره کوپه رو پرسید و بعد از چند دقیقه گپ و گفت شیرین خداحافظی کردیم.
بعد از حرکت قطار یاد حرکت مستر بین افتادم و کلی تو لحظه حرکت قطار بچه ها رو خندوندم و خداحافظی کردم .
و الان که دارم این کامنت رو می نویسم از ایستگاه راه آهن برگشتم و تومسیر از خدا برای نوشتن این اتفاقات عالی و اجابت الله ، هدایت خواستم که این جلسه رو واضح برام الهام کرد.
چند روز پیش برای مطالب دوره و معرفی دوره مجددا از خداوند ایده خواستم ، به خدایی که می پرستم یک ایده بی نظیر رو به من الهام کرد که همون لحظه تایپ کردم ، 2 روز پیش که تو یوتیوب پادکست های چند پزشک مطرح آمریکا رو نگاه می کردم ، دیدم دقیقا همون الهام من رو اون پزشک مطرح ، در اول پادکست خودش بیان کرد!!!
این اتفاق به قدری ایمان من رو قوی کرد ، به قدری خیالم رو برای ادامه دادن مسیر و برداشتن قدم های بعدی راحت کرد که گفتم ببین ! وقتی سعی کنی ایمانت رو حفظ کنی و احساس خوب داشته باشی و نترسی و قدم برداری و تغییر کنی و وارد دل ترس هات بشی ، خداوند بهترین و ناب ترین ایده ها رو بهت میده . فقط باید باورت رو قوی کنی.
فقط باید با قلبت بگی من نمی دونم تو می دونی
الله مهربان تو عالمی
تو بصیری
تو کاملی
تو منزه و سبحان هستی
تو اول و آخری
تو از تمام امور آگاهی و به همه چیز احاطه داری
تو صاحب عزت و رحمت و ثروت و هدایت هستی
بهترین و عالی ترین و لذت بخش ترین و تنهاترین راه درست زندگی ، سپردن امور به توِ
هوشمندانه ترین کار اینِ که روی خودم حساب نکنم ، بلکه روی توانایی کسی که من رو خلق کرده حساب کنم
عاقلانه ترین راه حرکت و رشد و بینش و نگرش ، فراموشی کردن تجارب و پندها و صحبت ها و روش های زندگی گذشتگان و جامعه و فرهنگِ.
خدایا شکرت ، همین چند سال پیش من هم مثل بقیه ، لباس سیاه تنم بود
من هم مثل بقیه خودم رو بی ارزش خطاب می کردم
من هم مثل بقیه تو سرم می زدم و عربده می زدم و عزاداری می کردم
و فکر می کردم راه درست همینه
شرک می ورزیدم و از غیر خدا طلب می کردم
از عمر و زندگی و انرژی که خدا به من عطا کرده برای حرکت و توحید و خلق ارزش و خدمت به انسان ها و گسترش جهان و لذت بردن از زیبایی ها و زندگی ، بدو بدو می رفتم مجلس ، و هر کاری رو که اون شخصی که میکرفون دستش بود می گفت رو انجام می دادم و اگر کسی انجام نمی داد ، مورد خطاب و سرزنش قرار می گرفت.
من هم همین روزها مثل بقیه ، تو غم و اندوه و عزایی بودم که فقط داستانش رو شنیده بودم و یک بار هم با خودم فکر نکرده بودم آیا این رفتارها و فرهنگ و عزا و ماتم و شرک ورزیدن ، با قوانین خدا هماهنگِ؟
آیا خدا ما رو اشرف مخلوقات خطاب کرده یا سگ در خونه فلانی و بهمانی ؟
آیا وظیفه من دیدن زیبایی ها و تصدیق اونها و تمرکز و توجه بر قشنگی ها و شادی و تحسین انسان هاست ، یا لعن و نفرین و کینه و بغض و غضب نسبت به انسان های گذشته تاریخ ؟؟
آیا وظیفه من دیدن نکات مثبت امامان و درس گرفتن از رفتارهای درست اونهاست یا توسل کردن و شرک ورزیدن و وایطه قرار دادن اونها ؟
آیا ارباب و صاحب اختیار و آقا و سرپرست و ولی من خداست یا غیر خدا؟؟
آیا هدف خلقت ما نوکر بودن در خونه امامان و ارباب بودن آنها بوده ، یا تجربه کردن خودمون و کار کردن روی ایمان و گسترش زیبایی و ارزش در جهان ؟
آیا برای شفای جسمی و روحی باید به دنبال نذری خوردن رفت ، یا باید طبق قوانین الهی عمل کرد و توحید و توکل و عمل صالح و احساس خوب و شادی و نشاط رو علت شفا و حال خوب و سلامتی و تندرستی دونست ؟؟
ادامه راه پدران و جامعه و مردم ، همون نتایج اونها رو به همراه داره.
اون موقع که چنین باورهای ریشه دار و عجیب و غریبی رو داشتم ، چیزی از خدا و هدایت و الهامات و توحید و لذت بردن از داشته ها و هدفمند بودن و توانایی ها و گیفت های الهی و توانایی خلق ارزش و در کل ، چیزی به نام خالق بودن رو نمی دونستم.
اون موقع اتفاقا اهل بدرفتاری با همسرم و همکارانم بودم
اون موقع اهل غیبت و دروغ و تهمت بودم و هیچ انگیزه ای و برنامه ای برای بهبود شخصیت نداشتم . چون خودم در نتایج و شرایط و اتفاقات زندگی ، دخیل نمی دونستم. و فکر می کردم با توسل کردن امامان و اشک ریختن و شاد نبودن و ریش گذاشتن و سینه زدن و ماتم داشتن ، دل امامان رو به دست میارم ، اونها هم میگن آفرین عجب آدم خوبی ، بعد اونا میرن پیش خدا و من رو به خدا معرفی می کنند و سفارش دو قبضه می کنند و بعد ثروت وارد زندگیم میشه. کارهام درست میشه ، سلامت تر میشم و ….
فکر می کردم چون 60 روز محرم و صفر رو مشکی پوشیدم و خوب سینه زدم و عزاداری کردم و قشنگ به قاتلین فحش و بد و بیراه گفتم و لعن کردم ، الان دیگه بهترین بنده خدا شدم و جزو مقربین شدم !!!
و جالبه این که به دلیل باورهای غلط خودم هر کسی که در راه مذهب نبود رو در ذهنم نکوهش می کردم و قضاوت های شدید می کردم و برچسب های مختلفی بهش می زدم . اینها تازه نجوا بود و اگر پا میداد امر به معروف و نهی از منکر می کردم.
.
.
الهی فقط و فقط شکرت
شکرت که به من رحم کردی
هدایتم کردی به مسیر راست
به مسیر زیبا بینی
به درک بهتر قرآن و قوانین بدون تغییر
خدایا شکرت که مابقی زندگی رو عالی طی خواهم کرد ولو برای یک روز!
خدایا شکرت که در مسیر شناخت تو ، شناخت خودم ، شناخت توانایی هام و رسالت و هدف خلقت خودم هدایتم می کنی
خدایا شکرت که در مسیر رشد و موفقیت و بهبود در سایت عباسمنش دات کام هستم
خدایا شکرت که بهترین استاد توحید و یکتاپرستی و موفقیت رو سر راهم قرار دادی
خدایا شکرت برای وجود ارزشمند استادم و تمام دوستانم در این سایت مقدس و بی نظیر
الهی شکرت که شامل لطف و رحمت و فضل و رحمانیت و رحیم بودن تو هستیم
الهی شکرت که امید و توکل مون فقط به توست
الهی شکرت که حرکت می کنیم و ایمان داریم که هر آنچه برای تغییر و رشد و بهبود و خلق زیبایی و ارزش نیاز داریم رو به ما در زمان و مکان مناسب الهام می کنی.
خدایا شکرت که در مسیر آباد کردن دنیا و آخرت قدم بر می داریم
الهی شکرت که خودمون رو دوست داریم و برای خودمون ارزش قائل هستیم .
زندگی هر چقدر زیبا باشه بازهم می تونه زیباتر باشه ، به شرطی که به تو وصل باشم
زندگی هر چقدر آسان و راحت و لذت بخش باشه بازهم می تونه بیشتر آسان و راحت و لذت بخش باشه ، به شرطی که به تو در تمام کارها حتی کارهایی که فکر می کنم توش حرفه ای هستم ، روی خودم حساب نکنم و از تو کمک و هدایت بخوام.
رشد مالی و موفقیت های کاری هر چقدر بیشتر باشه باز هم می تونه بیشتر و عالی باشه ، به شرطی که در تمام امور روی قدرت و هدایت تو حساب کنم نه روی عقل ناقص خودم.
در پناه الله بزرگ و منزه و مهربان ، شاد و موفق تندرست و خوشبخت و ثروتمند باشید.
ممنونم بابت تمام فایلهایی که مستقیما در مورد توحید صحبت میکنید. ازتون هزاران بار سپاسگذارم این فایلها مثل نور قلب من رو روشن میکنن.
من در مورد سپردن کارها به خدا و یا انجام دادن کاری به تنهایی و به قول شما غره شدن به خودم میخوام در مورد مهاجرتم صحبت کنم.
مورد اول که خواستم خودم همه کارها رو انجام بدم :
من قصد مهاجرت به کانادا رو داشتم ولی اون موقع شما رو نمی شناختم و اصلا به خدا این شکلی باور و اعتقاد نداشتم، شروع کردم به خوندن زبان و کارم رو رها کردم چون فکر میکردم چند ماهه قضیه تموم هست. ولی نگم از گاری هایی که به من وصل بود و خودم هم بیشترش کردم، کتابخونه ها بابت کرونا بسته شد و کانادا درها رو بست ولی من ول کن نبودم خوندم و بعد از دوسال امتحان دادم و نمره بسیار عالی گرفتم و با خوشحالی پرونده ام رو ثبت کردم ولی بابت کرونا چون کلی پرونده از قبل مونده بود من با وجود امتیاز خوب بابت شرایط تحصیلی، سن و نمره پذیرفته نشدم و کلا ماجرا مهاجرت برام بسته شد. اما نکته اصلی و بهترین دست اورد اون سالها برای من اشنایی با افرادی بودن که شما رو میشناختن و شما و سایت شما رو به من معرفی کردن و من شروع کردم به گوش دادن به فایل ها و ویس های سایت و تمرین و ارتباط مدام با دوستانی که دوره های شما رو میخریدن و تمرین انجام میدادن.
بار دوم وقتی مسیر رو با توکل به خدا انجام دادم:
تقریبا یک سال و نیم بعد با صحبتهای مدیر منابع انسانی شرکت مون( که مطمئنم از طرف خدا بود) من تشویق شدم برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد در ایتالیا، من خیلی راحت و ساده شروع کردم به جمع کردن تمام مدارک هام و اینقدر در مسیرم ادمهای مهربون و خوب قرار گرفتن که حد نداشت مدارک هام به بهترین شکل ممکن جمع شد و من برای پذیرش اقدام کردم و پذیرش گرفتم. من همیشه میگفتم اون زمانی که برای زبان قبلی گذاشتم بیهوده نبوده و خدا خیر این قضیه رو یک جایی به من نشون خواهد داد و خیرش برام محقق شد باید آیلتس آکادمیک میگرفتم( آزمون قبلی ام جنرال بود )، شروع کردم به خوندن و فقط 45 روز فرصت داشتم و نمیتونستم کارم رو ترک کنم پول رو لازم داشتم صبح ها پنج بیدار میشم عصرها هم تا شب درس میخوندم ولی تمام مدت به خدا میگفتم تو من رو هدایت کن به شرایط بهتر و امتحان ساده تر، دو روز مونده به امتحان ایران تمام امتحانات ایلتس کتبی رو کنسل کرد و من موندم هاج و واج و گریان تو راهرو شرکت که یکبار دیگه دست خدا رسید و من رو هدایت کرد و با کمک مدیرم ازمون رو تو استانبول رزرو کردم و امتحان دادم، یه معجزه شگفت انگیز در مورد بخش اسپیکینگ بود که من پایین تو کافه منتظر بودم که زمان امتحانم برسه به خدا گفتم من الان نمونه سوالات ایلتس ها رو باز میکنم تو هم سوالات رو به من میگی من که تا اینجا صد خودم رو گذاشتم دیگه نوبت تو، و به قول استاد الله اکبر نمیتونم بهتون حسم رو بگم دقیقا سوالات ازمون رو خوندم و رفتم بالا، اگزمینری که همه میگفتن بسیار بد اخلاق و لهجه بدی داره دقیقا همون سوالات رو با روی خوش و خندان از من پرسید و حتی کمک هم کرد و من نمره عالی تو ازمون گرفتم حتی نیم نمره بالاتر از نمره مورد نیازم. برگشتم ایران و فهمیدم گرفتن وقت سفارت به شدت بهم ریخته و همه دارن به دلال ها کار رو میسپرن به چندتا دلال گفتم ولی هیچی، بعد یادم اومد کی تا اینجا تو رو اورده دلال اصلی تو اون توکل کن به اون. شاید باورتون نشه یکی از دلال ها بهم پیام داد که شما خیلی خانم محترم و مهربونی هستین دلم نیومد بهتون نگم به سفارت ایمیل بدین و شرایط تون رو بگین بهتون خودشون وقت میدن. منم هر روز کلی ایمیل میفرستادم و نقطه عطف جایی بود که یکی از دوستانم که با افراد زیادی در ارتباط به منگفت چرا به من نگفتی من برات وقت بگیرم؟ تو خودخواه و مغروری حالا هم دیر شده ولی من برات تلاش میکنم، نمیدونین چه حالی شدم رفتم تو ماشینم زدم زیر گریه که خدایا من از خودت وقت میخوام این ها حق ندارن من رو اینجوری بشکنن، و مدام تو ذهنم تصویرسازی میکردم که وقت رو گرفتم و به اون دوستم زنگ زدم و گفتم خدای من وقت رو برام گرفت. در ضمن در تمام این مدت من هرشب با دوستم میرفتیم دو سه ساعت پیاده روی و فقط در مورد آموزشهای استاد صحبت میکردیم و من به همه اینها به چشم تمرین و فرکانس نگاه میکردم. و شد آنچه که باید میشد و از سفارت به من زنگ زدن و وقت دادن و اونقدر حس شگفت انگیزی بود که برای همه تون آرزوش میکنم، و میدونین که به دوستم زنگ زدم و لذت پز دادن خداوند قدرتمندم رو بردم️. بعد نوبت رسید به خرید دو هزار یورو، همه بچه ها تو کانالها میگفتن اصلا الان یورو نیست فقط و فقط حواله دلار هست برای اون هم باید یک روز کامل بری تو صف بمونی، من چندتا صرافی زنگ زدم و همه به من گفتن یورو ندارن و برای حواله دلار هم باید از شش صبح بیای صف وایستی، یکی از صرافی ها بعد از اینکه بهشون توضیح دادم دانشجو هستمگفت ما صفی نیستیم ولی من شماره تون رو یادداشت میکنم که اگر حواله ایی اومد بهت زنگ میزنم. منم یکی از فایلهای استاد رو گذاشتم تو گوشم و شروع کردم به ظرف شستن و اینکه دیگه به موضوع فکر نکنم، و شد آنچه باید میشد یک ربع بعد خانم تماس گرفت و گفت تو چقدر خوش شانسی همین الان حواله یورو یک مورد برامون ازاد شده و صرافی در فاصله یک ربعی با خونمون بود و من رفتم و خریدم، برای تحویلش هم تمام بانکها زمان میدادن برای چهل پنجاه روز بعد ولی مسئول بانک که ازش هزاران بار ممنونم با من همکاری کرد و همون روز یورو ها رو بهم داد. موردی که بچه ها شاید یک ماه درگیرش بودن برای من در کمترین و اسان ترین شکل ممکن انجام شد. بعد ویزام اومد و من و مامانم تصمیم گرفتیم یه مهمونی بگیریم، مامانم که رفت خرید میگفت فاطمه هرجا که میخواستم خرید کنم پنجاه درصد تخفیف بود و همه چیز با کمترین قیمت ممکن خریداری شد و اقوام برای من کلی کمک مالی انجام دادن به عنوان هدیه که من حتی فکرش رو هم نمیکردم، یکی از دوستانم کمک کرد مابقی یوروهای موردنیازم رو به بهترین قیمت ممکن خریدم. بلیط خریدم و برای تحویل بارها که رفتیم مسئول تحویل چمدونها نگام کرد و گفت چی دیگه داری و تمام چمدونهام رو تحویل گرفت و من کمترین بار ممکن رو طی سفر با دست حمل کردم. وقتی رسیدم ایتالیا ادمها خودشون می اومدن و چمدونهام رو برام جابجا میکردن من به شدت حمل بار برام سخت و همیشه از خدا در این مورد کمک میخوام. برای کارهای ثبت نام که رفتم تمام موارد من به شکل کامل و بی نقص انجام شده بود و حتی مسئول ثبت نام به من گفت تو خیلی دختر خوش شانسی هستی، و من واقعا بابت داشتن چنین خدای مهربونی بی اندازه خوش شانسم. در مورد اجاره خونه هم باید بگم بزرگترین مساله تو ایتالیا قبض برق و گاز، ولی من خدایی دارم بزگتر از تمام کهکشانها، بله شد آنچه که باید میشد و من و دوستم خونه ایی کرایه کردیم که تمام قبض ها با اجاره بود یک خونه بزرگ نورگیر و دنج و راحت و من اینجا حتی از ایران هم راحت تر هستم. و معجزات و روندشون اینجا همچنان ادامه داره و من منتظر اتفاقات بسیار شگفت انگیزتری هستم.
مورد دیگه ایی که وقتی دیدم و متوجه شدم برای همه دوستانم تعریف کردم تین هست که من مدام فایلهای سایت رو میدیدم و استاد از فلوریدا و اب و هوا و بارون اونجا میگفتن و من مدام اون تصاویر رو میدیم و الان تو شهری هستم که کاملا کاملا شبیه فلوریداست از لحاظ اب و هوا و بافت طبیعیت. حقیقتا الله اکبر️️️
فقط چند مورد که به نظرم مهم میاد رو بگم که استاد کاملا درست میگن وقتی ما روی مدارهامون کار میکنیم به جای درست هدایت میشیم و همه چیز درون ماست نه بیرون درون رو که درست کنیم بیرون درست میشه و هیچ شکی نباید داشته باشیم. مهم ترین موضوع ایمان و توکل و من از خدای بزرگ میخوام که به من کمک کنه ایمانم بهش هر روز بیشتر و بیشتر بشه.
استاد عزیزم ازتون ممنونم که شدید بهترین دست خداوند برای هدایت من به مسیر روشنتر و زندگی راحت تر.
چقددد لذت بردم از این داستان زیبای توحیدی تون چقد لذت بخش وقتی تو کشتی هستی که رو آبی شناور که خدا سکان دارش هست وای این حس و حال چقددد دوست دارم این حس امینیت و اعتماد و چقد دوست دارم تو عرشه کشتی رو صندلی تاشو دراز کشیده ای و غرق رویایی غرق لذت خدا داره کشتی رو برات میرونه نووووووش قاطمه جان نوش جانت این لدت توحیدی که تمام کارهاتو رله کرده بدون اینکه آب تو دلت تکون بخوره منم دلم میخواد برم در بهترین جای دنیا زندگی کنم جایی که همه آدمای خوب اونجا باشن و چشم و گوش و زبانم باشه خدا و من فقط عشق دنیارو ببرم و تمام کارامو بسپارم به او مثل استاد نازنین که داره عشق دنیارو میکنه و بدون محدویت پول میسازه ثروت میسازه عشق میسازه خدایا شکرت که خودتو در کارهای فاطمه عزیزمون نشون دادی تا انگیزه ای شود برای بالابردن ایمان ما
فاطمه عزیز ازت ممنونم که داستان زیبایی را برامون به اشتراک گذاشتی داستان مهاجرت فاطمه عزیز به بهترین مکان دنیا نووووووش
دوماه قبل این داستان ب ی خانومی زنگ زدم ک باهاش دوس شم
با شمام هنوز اشنا نشده بودم ولی حس میکردم امادم برا امتحان خدا
زنگ زدیم صحبت کردم این بنده خدا گف من شوهر دارم پ بچم دارم
منم معذرت خواهی خدافظی تا…
ما رفتیم ستاد فرماندهی دو روز قبلش ی اقایی زنگ زد تهدید کردن ک پیدات میکنم فلانت میکنم اینا من اصن نمیدونستم بابا این کیه چی میگه
شمارشو زدم توواستاپ دیدم زده فلان یگان امداد
فرماندهی ک کار میکردیم رئیس حفاظت خیلی می اومد سر میزد یهو ب سرم زد عکس این یگان امداد نشون بدم شاید بشناسه اقا نشون دادیم شانس منم عکسا توی پیجش همه نظامی گف اره میشناسمش چی شده توضیح دادم براش ک زنگ زده تهدید کرده و اینا
گف دهنشو سرویس میکنم هم باید جپاب تورو بده هم جواب اینو ک چرا عکس نظامی مارو پخش کرده
گذشت اون روز شیف بیمارستان بودش این یگان امداد
ب فرداش می اومد ک کارمون تموم شده بود کاشی کاریمون تو ستاد
اقا اول صب روز بعد زنگ زد اقای فلانی شما کی هستی گفتموالا شما زنگ زدی فوش دادی و تهدید کردی گف شرمندم داداش اشتباه شده یسر بیا اینجا درستش کنیم بره
بخدا میدونستم بوی گندش داره میاد و ی خبری هس
ولی میگفتم من میرم خدا بزرگه امتحان خداست میرم جلو
ب این درجه خدایی نرسیده بودم خب الان از اون موقعم خیلی بهتر شدم ولی خب خیلیم جای کار دارم
اقا ما رفتیم چشتون روز بد نبینه اونخانومه ک من باهاش چتکرده بودم زن این بنده خدا بود
با هم مشکل داشتن قبلا
زنه میخاسته اعتماد شوهره رو جلب کنه میگه این شخص بهم پیام داده و…
در صورتی ک من بخدا فهمیدم شوهر داره معذرت خواهی کردم و خدافظی و رقتم دوماه بعدش این پیگیر شده بود
اقا مارو بردن چک اولو ک خوردم کلا خدا یادم رفت و بعدش میدونین دیگه شرایط بدتر شد.اینو بگم با این همه داستان و ی شب بازداشتگاه و بازجویی فرداش ازاد شدم
و فهمیدم ب ادا کردن نیس
دقیقا جایی امتحان میشی ک نقطه ضعفته
امتحان من ترس بود
و امتحانو مردود شدم و باز هم خداوند یک لحظه تنهام نذاشت
جدیدا تو کار پیک رستوران بودم 2سالی تقریبا میشد این کارمو ادامه دادم و حقیقتا خسته شده بودم دوست داشتم شغلمو عوض کنم از صندوق داری رستورانم خیلی خوشم میومد کلا ا فروشندگی.ی روز ا مرخصی داشتم برمیگشتم یکی از فایلا 12 قدمفککنم قدک9 بودش دقیق یادم نی از تغییر صحبت میکردین استاد
همونجا اومد ک برو بگو میخای بیای بیرون ا اینکار
خیلی خوشحال بودم اولش
اقا ما رفتیم صحبت کردیم مدیریت اول قبول نمیکرد چون کارم عالی بود روابط عمومیم بالا بود و…
دوس نداشت من برم
من اونجا حرف خدارو گوش دادم و منطقیم بود اقا از این کارت خوشت نمیاد خب اولش باید بیای بیرون دیگه تا بری ی کاری دیگه
من چن روز همش میگفتم اقای فلانی مدیریت عزیز من میخام برم داداش ب فکر باش
کم کم اگهی زدن برا پیک
خداشاهده استاد
یکی تو ذهن میگف بدبخت شدی
الان دیگه جا خواب نداری
میخای چیکار کنی
کار نداری
دیوونه شدی و…
از اینورم میپرسیدن هم بچه ها هم مدیره
ک اقا میخای کجا بری خب بگو کمکت کنم حرف من این بود ک بخدا نمیدونم
خیلی سرزنش میکردن ک دیوونه شدی فلان شدی نمیدونی حتی میخای چیکار کنی بری راه بزگشتی نیس دیگه و…
انصافا خب سختم بود دیگه چون هیچکیو تو تهران نداشتم ن جا خوابی ن پولی ن غذایی ن اشنایی سخت بود
به نام خدای بخشنده ی رحمت گستر
سلامودرود به استادعزیزوتوحیدی ام
استادجان ازت ممنونم که داری بااین دست از فایل های گهربارتون ازبچه هاتون یک انسان توحیدی میسازید
میخواستم بگم بعداز شنیدن چندین باره ی این فایل دیروز خدا شجاعتی دردلم انداخت که سالها ازون موضوع میترسیدم و کلی اون موضوع برام معظل بزرگی توی ذهنم شده بود
واون موضوع اینه که من مدتها بود که میخواستم دندونای عقلم رو بکشم ولی اونقدر از رفتن تو دل این موضوع ترس داشتم که احساس میکردم توانایی تحمل دردش رو ندارم و ممکنه کار به جاهای باریک بکشه
بعداز شنیدن این فایل بخداقسم اونقدر در دلم ایمان وشجاعت ایجادشد،که دیروزصبح زود به دندون پزشک شهرمون رفتم و تا رسیدم به اونجا،فقط باخدای خودم حرف میزدم و میگفتم خدایا تو صاحب قدرت و نیرویی،قدرت همه ی عالم دست توئه،به من چنان قدرت و نیرو بده،که هیچ ترسی نتونه منو تهدید کنه
خلاصه وقتی که رسیدم به دندون پزشک،اولین معجزه ای که همون اول برام رخ داد این بود که بدون هیچ نوبتِ از قبلی،دکتر قبول کرد دندونم رو بکشه،چون هرکسی میمومد دکتر قبول نمیکرد که دندونش رو بکشه و براش تا ده روز دیگه نوبت میداد
اما به محضی که من داخل مطب رفتم بهم گفت دندونای عقلت خیلی کارمیبره تا بکشم ولی از پسش برمیام برو بشین تا صدات بزنم
و من اونقدر یلحظه احساس شجاعت بهم دست داده بود که ازش درخواست کردم که دوتااز دندونای عقلم رو همزمان باهم بکشه،و خیلی جالب بود که ایشون قبول کردن
چون اکثر دکترای دندون پزشک همون یکیش رو هم باکلی التماس میکشن و به بیمار توصیه میکنن که حتما به فوق تخصص مراجعه کنن
ولی در کمال ناباوری ایشون کشیدن همزمان هردو دندونم رو قبول کردن،و بسیاربسیاراون دکتر یک آقای خوش اخلاق و متین و بزرگواری بودن
الان که یادم میوفته من چطور تونستم دوتا دندون عقل به این سختی رو تحمل کنم و چیزی نگم،فقط میگم این خوده خدا بود که به دلم قدرتو نیرو داد،بهم شجاعت داد
منی که یک دندون میخواستم بکشم کلی حالم بدمیشد و حالت آدمای افسرده میشدم، تا مدتها یک احساس ضعفی بهم دست میداد،اما الان خدارو شکر فقط چند ساعت یکمی بی حال بودم ولی خیلی زود سرحال و قبراق شدم
این فایل گرانبها باعث شد من پا روی این ترسم بذارم
همیشه ادعام میشد که من پا روی ترسام تاحدود بسیارزیادی گذاشتم،ولی هیچوقت این یکیو تو لیست ترسام نمیذاشتم و با بهونه های الکی از رفتن به دندون پزشک مانع میشدم
خداروصدهزارمرتبه شکر،که خودهخدا معجزش رو بهم نشون داد و قدرت و نیروی لایتنهایش رو بهم ثابت کرد،که هر کاری شدنیه بشرطی که برای انجام هرکاری قدرت خدارو شریک کارهامون کنیم
خیلی خیلی ازتون ممنونم استاد بزرگوارم که توحید رو بهم داری باعشق درس میدی،ومنم دارم باعششق ازتون درس توحیدویکتاپرستی رو یادمیگیرم
منی قبلا وقتی کوچکترین مسئله ای برام پیش میومد باصدای بلند میگفتم یاپنج تن،یاامام رضا یا قمربنی هاشم به دادم برس:'(
الان فقط تودلم خدارو فریادمیزنم،نه اینکه بخوام تُن صدام رو بالاببرم،و اون خدای همیشه اجابت کننده دستانش رو برام میرسونه
شما دستی ازدستان خداشدید تا شرک رو اززندگیم دورکنم،شما دستی ازدستان خدا شدید تا خدای واقعیم رو بشناسم
سپاسگزارم ازتون مرد مؤمن و موحد،این شجاعتی که تودلم افتاده برای انجام خیلی ازکارهای به ظاهر ترسناک همش رو مدیون آموزشهای شماهستم
خدایاشکرت خدایاشکرت
عاشقتونم و به خدای بلندمرتبه میسپارمتون
سلام استاد دلم براتون خیلی تنگ شده بود
سلام به خانم شایسته عزیزم که این روزا همش دارم تحسینش میکنم( در ادامه میگم…)
سلام به همه دوستایی که این کامنت رو میخونن و در این فضای بهشتی دارن از لحظه لحظه هاشون لذت میبرن.
اول اینکه استاد واقعاً لذت بردم که از راه دور چقدر با محبت و مهربون از تجربیاتتون برای خواهرتون گفتین و چقدر باعث دلگرمیش شدین و صد در صد کلی تشویق و تحسینش کردین که ادامه بده.
من میدونم که خواهرتون خیلی خوشحاله از وجود برادری مثل شما .
و خداروشکر برای تکنولوژی که اصلا فاصله معنا نداره …
ازتون ممنونم برای تیکه اخر فایل چقدر دلنشین بود
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
و یه تصویر دیگه توی ذهنم ایجاد کرد (وقتی این جملات رو میشنیدم تصورم همش اون صحنه ای بود ک توی بچگی داخل تلویزیون میدیم چرخیدن به دور کعبه)
فقط اینبار بود که دلم هوایی شد اشک از چشمام میومد یه حسی میگفت اها اینه اون حسی ک از شنیدن این جملات فوق العاده باید بیاد تو ذهنت «توحید»
استاد راستش من دیروز یه سوال ذهنمو درگیر کرده بود
هدف امسالم رو برای 12 قدم احساس لیاقت بیشتر تعیین کردم.
هرروز از خدا داخل سایت هدایت میگرفتم
وخداروشکر ک چقد خدا قشنگ هدایت میکنه
خلاصه یه سوالی تو ذهنم بود ک اگه من بگم من توانا هستم ، من بااستعداد و باهوشم برای حس عزت نفس خب پس اینکه استاد داخل فایل توحید 10 گفتن من هیچ وقت خودمو انسان باهوش و با استعدادی نمیدونم بلکه میگم خدای من خدای خاصی هست
چی میشه… (واقعا تکامله دیگه میدونم قیمه هارو ریختم تو ماستا نوشتم و گفتم به قول سپیده عزیز در جواب به فرهاد در گفتگو با استاد همه جوابا تو سایت هست و خدا هدایتم میکنه داخل دفترم نوشتم و گفتم خدایا سوال از من جواب از تو دوستت دارم)
(البته من در اینده خودمو سرزنش نمیکنم بخاطر سوالام چون حتما وقتی بعدها کامنت های خودمو بخونم میگم آخه دختر اینم سوال بوده داشتی ولی خب من دارم تکامل طی میکنم و تا زمانی که مدارم بالا نره هرچی هم
یه جمله رو بشنوم درک نمیکنم… )
استاد راستش دیروز هدایت شده بودم به مصاحبه با شما قسمت 9 خدا گفت تو که همیشه عادت داری از نصفه شروع نکنی اینبارم برو از اولین قسمت شروع کن و جالبه اول فایل خودتون گفتین از قسمت اول نگاه کنید.
خلاصه من از قسمت اول شروع کردم پله پله
تا رسیدم قسمت 4 (و بله بعضی از دوستان در جوش و خروش بودن و من خنده م گرفته بود با خودم میگفتم استاد همه رو انداختی به جون هم
البته منم حدود 10 درصد و دقیقا بخاطر باورهای محدودم و گذشته خودم مقاومت داشتم
اما بخاطر تجربیات چندسال گذشته م میدونستم درسته ولی اون قسمت تولید نجوای من داشت خودشو کتک میزد ) ک من اهمیت نمیدادم
خلاصه فایل 6 رو شنیدم
(چقدر مریم جان و شمارو تحسین کردم اصلا کیف کردم براتون استاد)
و چون داخل چکاپ فرکانسی کلی سوال که باز هم از خدا خواستم بگه تا من بنویسم سوالایی ک اون باورهای اشتباه و محدود منو میکشه بیرون… و جالبه تند تند میومد و من مینوشتم بدخط … وقتی رفتم ک جواب بدم میگفتم وای زهرا اینارو صدسال دیگه هم خودت نمیتونستی بگی…
دیروز یه سوال بزرگ و چالشی دیگه هم بیرون اومد،
نوشتم زهرا تاحالا روی چه کسایی حساب کردی و چه نتیجه ای گرفتی
(خلاصه از من گریه از خدا بغل با محبت )
میگفتم وای من تمام این مدت روی هرکی حساب کردم روی هرچی حساب کردم خورده تو دیوار از آدم تا پول و کارو….
گریه م برای این بود ک خدایا تو دیگه کی هستی میدیدی من دارم شرک میورزم ولی باز با مهربونی منو از بینهایت خطراتی ک هرلحظه منو و هرکسی رو تهدید میکنه از هر اتفاقی تو نجاتم دادی و مراقبم بودی
و همش میگفتی توهم یه روز سربراه میشی…
امروز هم که این فایل، قبل از پلی شدن بهم گفت ببین با جون و دل گوش کن ک جواب تمام سوالات چند روز گذشته داخلشه.
استاد من هروقت از خدا خواستم منو دربهترین زمان و بهترین مکان قراربده
برام معجزه کرده.
ولی هربار عقل کل بازی دراوردم از کاری ک اصلا صد درصد منطق میگفت این کلش سوده چنان ضررهای مالی و روحی میدادم ک نگو و نپرس.
امروز همش میگفتم خدایا ارتباط با تو از ادما راحتتره
تو حتی خیلی راحتتر از یه مادرکه با فرزندش ارتباط برقرار میکنه ، با من در ارتباطی
و جالبه من سال های خیلی خیلی زیادی با این حس حرف میزدم میگفتم جواب میشنیدم و دوباره اون میگفت من جواب میدادم
و هروقت تو این حالو هوا بودم انگار روی کره زمین نبودم اصلا ی حس عجیبی بود
اما بعداز اون همه وقت الان درک میکنم ک خدا بوده.
یادمه پدرم همیشه بهمون میگفت از بچگی،
خدا اینقدر با بنده هاش مهربونه ک هر بنده ای فکر میکنه این خدا فقط خدای منه و بجز من بنده دیگه ای نداره….
وقتی کامنت هارو میخونم این جمله پدرم بارها و بارها تکرار میشه
و درسته همه فکر میکنن خدا فقط همون یه بنده رو داره…..
و چقدر خدا از مادر مهربونتره با بنده هاش
خیلی دوستتون دارم
و از خدا برای خودم واستاد و مریم جانم
و همه اعضا این بهشت زیبا
درک توحید بیشتر رو خواستارم
سلام ب شما دوست عزیز
کامنتتون از اون کامنتهایی بود ک نمیشد فقط با لایک کردن ازش گذشت
دوتا جمله تو کامنتتون بود ک وقتی من خوندم یک حس خاصی که مثل ی تلنگر بود برام بهم دست داد
اولیش این جمله بود ک
((با خدا خیلی راحتتر میشه ارتباط برقرار کرد تا ادمها))این جمله واقعا از نظر من خیلی حرف توش داره
دومیشم سوالی بود که از خودتون پرسیدید
که تا الان رو کی حساب کردی و چه نتیجه ای گرفتی؟؟
واقعا فوق العاده بود
این باعث شد ک منم بیام از خودم سوال کنم واقعا رو کی حساب کردم و چه نتیجه ای گرفتم
از شما خیلی ممنونم بابت کامنتتون
و سپاسگذار خداوندم که همیشه داره هدایتم میکنه
موفق و پیروز باشید
سلام اقا محمدرضا
سپاسگزارم بابت انرژی زیبایی ک بهم دادین
و خداروشکر ک هرلحظه تحت هدایت خدای مهربون هستین
امیدوارم خداوند به همه ما ظرف و ظرفیت بیشتر بده برای دریافت اگاهی و درک قوانین جهان
تا ماهم راحت بشیم برای راحتی ها
لحظه هاتون پراز یاد خدا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
اولین بار که در مورد دریافت الهامات شنیدم برام یکی از جدیدترین موضوعات بود .. نه اینکه گارد بگیرم ولی جذاب بود و بنظرم جالب بود
انگار اینجوری فک میکردم که از اون مدل ارتباط با خدا که چیزی گیرم نیومد و حسی نبود.. یه مدت اینجوری فک کنم ، ضرری نداره که، شاید خوشمم بیاد
واقعا حس زیباییه که سعی کنیم «آگاهانه» خودمون رو در مدار خداوند قرار بدیم تا صدای نجواهای الهی از شیطانی بلندتر بشه و اینجوری هدایت رو دریافت کنیم
1-بپذیریم که ما لایق دریافت الهامات خدا هستیم . چون ما افریده خدا هستیم و ما رو رها نکرده و با ما صحبت میکنه
2-بپذیریم که چیزی از خودمون نداریم،هر آنچه هست از خداست و دانشی که ما داریم در برابر خداوند دانا ذره ای نیس . پس بسپریم به خدا که با علم خودش ما رو پیش ببره نه اینکه به خودمون غره بشیم
من معنی «ایاک نعبد و ایاک نستعین/ اهدنا الصراط المستقیم» رو از فایل توحید عملی 2 یاد گرفتم و چقدر زیبا توضیحش میدین .. که همیشه خودمون رو نیازمند خدا بدونیم ، که واقعا بدون راهنمایی و هدایت خدا نمیتونیم موفق بشیم
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
بنام خداوندی که همه چیزم از انه اوست
سلام استاد عزیزو بزرگوارم مریم بی نظیرم بنده های عزیز شده ی خدا و دوستان عزیزم همه ی کسانی که در این سایت هستند مورد لطف خدا هستند
حتی شروع کردن با نام خدا رو هم از استاد عزیزم آموختم و چقدر وقتی این تیتر از شروع رو می نویسم در دفترم وجودم پر از عشق و انرژی میشه
اعتقاد قلبی من اینه که در هر دوره کسانی باید باشند تا هدایتگر بنده های خدا باشند و استاد عباسمنش عزیزم پیامبر زمان ماست که برای هدایت ما از طرف خداوند نازل شدند
اخه ادم لذت میبره این مگه به غیر از اینه که آدم مورد لطف و رحمت خدا باشه اینکه از همه ی جوانب کامل باشی و زیبا زندگی کنی انقدر وجودت پر از عطر خدا باشه و انقدر بی نظیر زندگی کنی بخدا که همش زیر سره توحیده اگر استاد فقط یک ماه توحید رو کنار بزاره (استاد رو مثال میزنم که انسان توحیدی کاملی هستش ) تمام زندگیش از این رو به اون رو میشه توحید اصله و استاد اصل رو پیدا کرده وقتی اصل رو داشته باشی همه چیز رو داری باهم داری
توحید اصله که استاد با وجود توحید آرامش داره ثروت داره لذت های دنیایی و اخرتش رو داره وقتی میاد چنین فایلی میزاره که وجوده هزاران نفر رو پر از عشق به خدا میکنه خداوند در بهشت براش خانه ای بنا کرده من آدمی رو ندیدم مثل استاد که تو زندگی همه چیز رو باهم داشته باشن بلاخره هر کسی از ی جایی میلنگه مگر کسی که از شاگردان استاد باشه و شبیه استاد عمل کنه توحید زیباترین اصلی هست که وقتی ترس کنار میره نگرانی کنار میره جاش نعمت و ثروت قرار میگیره
مرد بزرگ سید عزیز با وجود نازنیت انقدر عاشق قرآن شدم انقدر ازش لذت میبرم هر بار که میخونم نکات جدید که دیدم رو تغیر داده قرآن کتابی هست که به من داره یاد میده چطور زندگی کنم انقدر زیبا شده کتاب قرآنم مثل کتابهای درسی پر از هایلایت زیر نکات مهم و زیبا یادداشت آیات فرکانسی و قانون جذبی و در هر صفحه کاغذ چسبوندم و آیات زیبا اون صفحه رو برای خودم بازکردم و اینها رو شما به من یاد دادی و خداوندی که من رو هدایت کرد ه به سایت شما و من چه کردم که بنده ی عزیز خدا شدم که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بی نظیر مگه میشه ادم سنش بالاتر بره ولی زیباتر و جذاب تر و سالم تر از قبل بشه بله شما رو میگم استاد عزیزم چقدر با تغیر فیزیکتون احساس میکنم تکاملتون در فن بیانتون هم عالی تر و بهتر و زیباتر شده چقدر فایل های توحیدیتون رنگ و بوی دیگری پیدا کرده من خیلی وقته که هیچ کامنتی در سایت نزاشته بودم ولی الان با گوش دادن به این فایل زیبا خونم به جوش اومد اخه چقدر بی نظیری استاد چقدر روز به روز داری کلامت شیواتر فیزیکت بهتر و ایمانت قوی تر میشه
استاد عزیز ی تجربه هم از خودم بگم در مورد ایمان قوی به خداوند
من حدود 3 سال پیش خواهرم رو از دست دادم و حواسم به زندگی فرزندان غذا تحصیل همه چی خلاصه بود در زندگی خواهرم و این قضیه باعث شد من خیلی رشد کنم انقدر ی در این دوره ایمان و توکلم به خداوند زیاد شده بود که احساس میکردم در آغوش خدا هستم و بعد از 1 سال و نیم که همسر خواهرم ازدواج کرد من یک هفته بعدش تو خواب دیدم که ی الهی به من گفت که تو شدی اهدنا صراط مستقیم
صراط الذین انعمت الیهم تا اینجای آیه و گفت سوره وضحی برای تو برو بخون و من انقدر اشک ریختم که واقعا خداوند هیچوقت خوبیهای ما رو دست کم نمیگیره و به من با این خواب یاد آور شد که من حواسم هست تو چیکار کردی در صورتی که من تنها دوره ی از زندگیم که بدون چشم داشت و بدون توقع و لذت میبردم از خدمت به خانواده ی خواهر م این کارارو انجام میدادم و همیشه وقتی یاد خوابم میفتم وجودم پر از عشق میشه که وقتی که با تمامیتت فقط و فقط برای رضای خودش کار انجام بدی چطوری جواب میگیری و ناگفته نمونه که تنها دوره ی از زندگیم که از لحاظ مالی پیشرفت کردم و تونستم دوتا خونه بخرم فقط اون دوره بود و من الان هم مات و مبهوت از اینکه چطوری ما این خونه ها رو خریدم اصلا بگم باورتون نمیشه با پول نقد خیلی کم و کاملا هدایتی واقعا توحید همه چیزه همه چیز
استاد عزیزم و دوستان عزیزم خدا رو شکر میکنم که در کنار انسانهایی قرار دارم که همگی عطر خدا در وجودشون جاریه
به نام خداوندی که حضور داره و آگاه به همه چیز
سلام استاد جان عزیزم سلام مریم خانوم مهربان
از روزی که تونستم درک کنم صدای خداوند رو ندایی که از سمت خوانده که به من حس آرامش و سبک شدن داد
و در اون لحظاتی برای من اتفاق افتاد که به من این اجازه رو داد و کمکم کرد تا بتونم ذهنم رو برای لحظاتی خاموش کنم
بتونم تمرکز کنم و پی ببرم به درونم
و وقتی که قلب من باز شد و در شد از احساس خوب
لحظه ای بود که آگاهی خداوند در وجودم جاری پیدا کرد و تونستم برای اولین بار درک کنم صداشو و باهاش صحبت کنم
کاملا یک گفت و گوی دو نفره
وای
هیجان انگیز ترین چیزی که در زندگیم بهش پی بردم تا به الان همین نیرو بوده
هروقت حواسم بهش هست و به یاد خودم میارم که این نیرو همراه منه و میتونم فقط با یک حالت رهایی از جسم و ذهن با چندتا نفس عمیق در سکوت بهش وصل بشم و باهاش صحبت کنم
انکار یک قدرتی رو همراه خودم دارم که بی انتهاست
و توی همین چند روز اخیر خیلی بیشتر دارم بهش وصل میشم
خیلی بیشتر باهاش مشورت میکنم
خیلی بیشتر بر میگردم و ذهنم رو با روحم با قلبم هماهنگ میکنم
ورودی ها میاد
اونایی که بهم احساس آرامش میده از طرف الله
و اونایی که قلب من تنگ میکنه اونایی که منو میترسونه یا نگران میکنه از طرف شیطانه
و اینقدر این ورودی ها رو تو ذهنم رد میکنم جست و جو میکنم تا ببینم کدومه که داره به من احساس خوبی میده
همونم دریافت میکنم و بهش توجه میکنم و قدرت بهش میدم و بولدش میکنم
و میرم مینویسمش
وقتی که بهش وصل میشم در مورد همه ی موضوعات ازش سوال میپرسم
و خیلی منطقی جوابمو میده
جوابی که به من احساس آرامش میده
این در درجهی اول داره از درون اتفاق میوفته
وقتی که تسلیم میشم و سعی میکنم ذهنم رو خاموش کنم و بهش وصل بشم و صداشو بشنوم
اگر چیزی گفت که ذهنم مقاومت داشت
باید بیام ترمز رو بردارم
تا منجر شود به عمل منجر شود به اقدام
وقتی که اقدام میکنیم تازه داره اون فکره تبدیل میشه به حقیقت
و در هنگام عمل باز هم باید به اون باور به اون فکر قدرت بدیم توجه کنیم
تا در نهایت نتیجه بیاد
و وقتی نتیجه اومد اون باور قدرت میگیره و وقتی ادامه میدیم نتایجمون پایدار میشه
هرررررر مسئله ای رو جوابشو میدونه
به قول استاد جواب سوالای رو هم که هنوز نمیدونیم میدونه
فقط باد ادامه بدیم تا قدم به قدم توی هر موضوعی که میخوام هدایت بشیم به سوالات بهتر و درنهایت به جواب های بهتر
،
چقدر درتس گفتین استاد
من به تازگی با این ابزاری که توسط بشر که در نهایت ایده ی الله بوده خلق شده آشنا شدم
و واقعا هم ابزار خیلی خوبیه اگر بتونیم درست ازش استفاده کنیم
اما
واقعا اگر حواسمونو جمع نکنیم از یه جایی به بعد روی چت جی پی تی بیشتر حساب میکنم تا خداوند
،
خیلی از ماها چون به نیروی درونمون اعتقاد نداریم یا باورش نداریم همیشه چنگ میزنیم به عوامل بیرونی
که در نهایت کممیاریم در نهایت متظرر میشیم
،
اما به شخصه اگر هم برم سراغش وقتی میرم که همون خدا بگه برو سراغش
و خداوند به من الهام میکنه سوال درست چیه
و با پرسیدن سوال درست
اون یک سری جواب ها به من میده .اما باز هم اینجا جاییه که من با قلبم انتخاب میکنم که ببینم کدومش با قلبم هماهنگه
من دیگه به این نیروی درونم شکی ندارم
صداشو میشنوم
باهاش دارم صحبت میکنم
و با تمام وجودم عااااااشقشم
همین که پیداش کردم بزرگترین نعمته
و استاد جان همیشه از شما سپاسگذارم که رسالتتونو خوب انجام دادین،
،
این خدا نه فقط از درون
بلکه به بی نهایت طریق تو زندگی ما ظاهر میشه
.
اصلا به قول استاد همه چیه واقعا
من دارم بهش شکل میدم با افکارم با باور هام با کانون توجهم
،
تو مرحلهی اول من کوشم محرم شد به اینکه ما میتونیم با خدا صحبت کنیم
یعنی این باورها بذرش توی ذهن من کاشته شد
و ادامه پیدا کرد ادامه پیدا کرد ادامه پیدا کرد
تا تبدیل شد به حقیقت
حتی همین که من میتونم صداشو بشنوم
به خاطر بذر باوری بود که تو ذهن من کاشته شد
که عه!
واقعا میشه با خدا صحبت کرد؟
بریم که برسیم بهش و تجربش کنیم
و خداروشکر
به تازگی این برزگوارو تو وجودم پیدا کردم
که چقدر به من عزت داده چقدر به من آرامش داده چقدر به من خود باوری داده
هر بار که بهش وصل میشم وجودم پر میشه از عزت نفس و اعتماد به نفس
وجودم پر میشه از بینیازی از بیرون
وجودم پر میشه از عشق
و
میخوام هر روز بیشتر با این نیرو در ارتباط باشم
میخوام بیشتر ازش بپرسم
و بیشتر ازش جواب بگیرم
در جهت خواسته هام
در جهت رشد
در جهت بهتر شدن زندگیم
.
وقتی که بهش وصل میشیم
نعمت ها خودشون با پای خودشون میان تو زندگیمون
رابطه ی عاشقانه ی خوب میاد
مشتری میاد
پول میاد
اما
اما
به اندازه ی ظرفمون
ما باید بیایم سمت خودمونو در ایجاد ظرفی بزرگتر انجام بدیم
بیایم و تغییر بدیم اون باورها و پیشفرض های ذهنی گذشته و خاک خورده رو که نتایج فعلی مارو داره رقم میزنه
اگر میخوام زندگیم بهتر بشه در تمام جنبه ها
بیام و فکر جدید فکر بهتر فکر بالاتر رو به ذهنم بدم
فکری که احساس منو بهتر میکنه
و همین تمرین باعث میشه که نتایج من آروم آروم تغییر کنه
،
و مرسی استاد جان مرسی خدا جان
که امروز با شنیدن این فایل
همین اولای بازی
بهم گفتی که یادت باشه
همیشه خشوع داشته باشی در برابر من
دیگه منم منم نکنی
بزار همیشه همینطوری کارهاتو انجام بدم
بزار همیشه همینطوری بهت اعتماد به نفس بدم
بزار همینطوری همیشه راحت مشتری هارو بیارم برات
روابط عاشقانه رو بیارم برات
و فکر نکن که خودت میدونی
،
من خودم هنوز به دنبال راه های سختم؟!
چرا؟!
چی رو میخوام ثابت کنم؟
چرا پذیرای راحتی نیستم؟!
به خاطر ورودی های گذشتم
فکر میکنم اگر بیشتر زجر بکشم یعنی خیلی خفن ترم خیلی بلدم خیلی میتونم
بالا همه ی اونچیز هایی هم که قبلا به دست آوردی که تو کاری نکردی اون بوده
چه اعتباری داری به خودت میدی
هر روز بگو بگو خدایا میخوام تو این کارو برام انجام بدی
میخوام تو مشتری رو بیاری
میخوام تو پیام منو به آدم های مناسب برسونی
میخوام تو ثروتو از جایی که میدونی وارد زندگیم کنی
میخوام تو رابطه ی عاشقانه ی خوبو وارد زندگیم کنی
میخوام تو کارهای منو انجام بدی
میخوام عااااادت کنم به این قضیه
میخوام توی اون جاده ی جنگلی صاف و آسفالته سوت بزنم و قدم بزنم و صدای چه چه پرندگان رو بشنوم و لذت ببرم
میخوام آسون زندگی کنم ارههههه
میخوام آسون زندگی کنم
باد اینطور باشه
کجا تو گفتی من باید زجر بکشم؟
غیر از اینه که از بقیه دیدم و شنیدم ؟!
خب
حالا میگه اوکی من این کارو برات انجام میدم
اما اول باوراتو به همین شکل که الان صحبت کردیم عوض کن
بعدش تسلیم باش
وقتی هدایتی از طرف من اومد
پذیرا باش
نگو نعععع
من خودم میدونم یا خودم بلدم یا …
،
انشاالله خودت کمکمون کنی بتونیم اینطوری عمل کنیم
،
شکرت خدا شکرت هستی حامی مایی هدایتگر مایی پاسخ دهنده ی درخواست های مایی
و من تلاشم اینه که رو خودم کار کنم و صبر پیشه کنم
انشاالله
استاد ممنونم ازتون وااااقعا
یه بغل محکم
ماچ
فعلا
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
به نام خدای که عشق وجود من هست
خدای که تنها حامی و طرفدار من هست
خدای که خیلییییی خداست
خدا همه چیز هست
خدا همه کس هست
خدایااااااا شکر شکر شکر که دارمت
سلاممممم علی جان
وااااای پسر دمت گرم
چی نوشتی
گل کاشتی عشق خدا
بیبیبیین با تمام وجودم از کمنتتت لذت بردم
عشق کردم
غرق خدا شدم
بیبیبین علی خدا خیلییییی زیباست
میدانی شبی اولی که با خدا دو نفره حرف زدم مال چهار سال قبل بود اون احساس زیبای تجربه کردم
اون زمان در این مسیر نبودم هنوزم اون حس در قلبم زنده هست
خیلیییییی آرام شده بودم
خیلیییی سبک شده بودم
رها شده بودم از همه چیز
بیبیبین خدا ما را کافی هست
خداوند بهترین رفیق و همدم ماست
خدااااااااا خیلییییییییییی خداست
عشق هست این خدای که من دارم عشق هست
میدانی چند وقت درگیر یک موضوع بودم همش خدا میگفت برای تو نیست
ولی من نادیده میگرفتم
فعلا شکر خدا ، درگیری زهنم کم شد در باره اش
امشب که کلا ازبین بردم اش
من خیلیییی دختر قوی هستم
میدانی به خدا فکر میکنم دیوانه میشوم
من صدایش را نادیده گرفتم ولی جوری حلش کرد که به نفع من بود
میدانی من عاشق این خدا نباشم که این قدر خوب هست ؟
این قدر عاشق هست
خدایاااا دوستتت دارم
خواستم برایت بنویسم که چقدرر وصلی که چنین زیبا نوشتی
نوش جان قلب زیبایت این همه عشق خدا
بهترین ها را از خدا برایت میخواهم
الهی همیشه عاشق باشی
الهی همیشه غرق عشق خدا باشی
الهی همیشه خدا را ملاقات کنی
سلام پاکیزه جان عزیز دختر قوی و فوقالعاده
خوشحالم که باهات آشنا شدم
خوشحالم که خدا میگه و مینویسم
و بعد میام میبینم من کی اینو نوشتم واقعا؟!
آره اون موقع هایی که سیمم وصل میشه اینطوری میگه و مینویسم
اصلا باهات حررررف میزنه
خیلیییییی باحاله به خدا
عشقه عشق
به قول تو خدا خیلییییییییی زیباست
میخوام همیشه محتاج اون باشم میخوام همیشه سرگشته و حیران اون باشم
اگر کسی چیزی منو به اون وصل کنه باهاش همراه میشم
اما اگر ترمزی باشه رهاش میکنم
پاکیزه اینقدر خووووبه اون اولویت زندگیت باشه
به خدا
کم برات نمیگذاره
اما ما هم باید سمت خودمونو آنجا بدیم باید بااااورش کنیم باید بریم تو دل ترس هامون
من اینطوری حضور خدارو بیشتر حس میکنم
وقتی دلو میزنم به دریا و میرم تو دل ترس اون دیییییییوانم میکنه
من دیگه شک به حضورش ندارم .برای همین فقط به این فکر میکنم که چی منو قبلا میترسونده یا الان میترسونه حمله کنم بشه
آه اینقدر حال میده .آخه گفته اگر ایمان داشته باشی بر 200 نفر پیروزی
خیلی باحاله به خدا
عاشقش شدم
میخوام بیشتر عاشقش بشم
میخوام بیشتر بهش اعتماد کنم
میخوام بزرگتر فکر کنم میدونی
خیلی بزرگ
در حدی که حتی توی ذهنم هم اولش ترس بیاد سراغم،
اما من عاشق این شدم که برم تو دل این ترسهای توهمی که برامون ساختن یا خودم برای خودم ساختم
همین بازی
اینقدر بهت حال میده که دیگه اصلا احساس زنده بودن میکنی احساس قدرت میکنی احساس بی نیازی میکنی میدونی
فقط یکی یکی برو تو دل ترسات
برو و ببین که چطور کارارو برات انجام میده
داستانهای منو بخون از تو رینگ رفتن بدون آمادگی از رفتن به ترکیه بدون اینکه بدونم قرار چی بشه
اونا ایمان منو بهش قویتر کرد
اونا ایمان منو به قدرت کنترل ذهن و باور قوی تر کرد
امتحانش کن پاکیزه فقط هر روز امتحانش کن به قول استاد ازش طلبکار باش بگو وظیفه من نمیدونم
و نتیجش باید برات احساس خوب باشه
خیلی حال میده
،
پاکیزه جان انشاالله در وصل الهی باشی همیشه
تنها قدرت و روزی دهنده و بارو یاور
کاملا بس است برا ما،
امیدوارم لحظه به لحظه زندگیت لذت ببری در پناه الله
سلام علی جان
دوست عزیز
من کامنتی که توی ترکیه نوشته بودی رو خونده بودم
امشب هم از طریق کامنت های پاکیزه جان رسیدم به پاسخ شما
خیلی حس قشنگی بهم دست داد
دمت گرم پسر خیلی توحیدی هستی و توحیدی رفتار می کنی.
یه کاری دارم انجام میدم که برای شروعش یه کمی ترس داشتم
اما چند وقتی هست که خیلی با خدا رفیق شدم و دیگه از کسی چیزی نمیترسم.
چون میدونم این کار رو خودم با خلوص نیت وار ته قلبم ازش خواستم و او خودش ایده اش رو بهم الهام کرد و شرایط و قوانین و موقعیت ها رو به نفع من داره برام ردیف می کنه و مجوزش رو هم خودش داده و
دیگه نگران هیچی نیستم و اگه یه کم برام طول کشید تا بهش برسم این به نفع خودم بوده تا بیشتر روی باورهای توحیدی کار کنم و بیشتر باهاش رفیق بشم.
تنها قدرت و روزی دهنده اونه
خدایی که در هر لحظه حواسش به منه و تنهام نمیذاره.
حمایتم میکنه.
هدایتم میکنه.
بهترین ها رو برام میخواد.
خدایی که بیشتر از خودم خوش حال میشه من ثروتمند بشم
من تجربه کنم حال خوب رو
خوشی های به تعویق افتاده رو.
خدایی که کافی است برای ما.
عاشقتم خدا جون
دمت گرم رفیق جون جونی من
دوست عزیزم خیلی ازت یاد گرفتم.
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
با درود و سلام و هزاران درود سپیده دم و صبح دل انگیز شما علی آقای میرفخرزجایی بخیر باشه .. الان ساعت 04:30 صبح هست هوای آسمان در حال روشن شدن هست !!!!
چه طلوع زیبایی .. خدایااا شکرت که یک روز دیگر و یک طلوع شگفت انگیز دیگری را به من هدیه دادی و نعمت و قدرت سپاسگذار بودن را یمن عطا بخشیدی ممنون و سپاسگذارم خدایاا شکرت !!!
خدایااا شکرت امروز صبح همینکه چشمامو باز کردم اومدم داخل سایت عزیزمون . چه همزمانی قشنگی .. لیست ایمیل هام خیلی زیاد بود . ماشالله !!!! بچه خیلی فعال هستند !!!!
وقتی اسم پاکیزه جان را دیدم پیش خودم گفتم ::
آره از کامنت پاکیزه شروع میکنم چون خیلی خیلی دعاهای قشنگی که مخصوص خودش هست اول کامنتش مینویسه و من هم عاشقانه میخونم !! بعدش دیدم این پاسخگویی و دعاهای قشنگش برای شما بود !! و از این طریق خداوند دست منو گرفت و صاف آورد به خواندن کامنت زیبای شما.
دوباره به کامنت شما از طریق خواندن پاسخگویی پاکیزه جان هدایت شدم پس این یک هدایت و نشانه ای برام بود
دیشب کامنت شما رو چندین بار خوانده بودم خیلی خیلی لذت بردم فقط پنج ستاره به شما امتیاز دادم و رد شدم . و خوابم برد …
بخصوص آن جملاتی که عمیقاً من رو تحت تاثیر قرار داد و دعای امروز صبحگاه و سپیده دم صبحگاهی من شد اینکه گفتید .. هر روز بگو بگو خدایا میخوام تو این کارو برام انجام بدی
میخوام تو مشتری رو بیاری
میخوام تو پیام منو به آدم های مناسب برسونی
میخوام تو ثروتو از جایی که میدونی وارد زندگیم کنی
میخوام تو رابطه ی عاشقانه ی خوبو وارد زندگیم کنی
میخوام تو کارهای منو انجام بدی
میخوام عااااادت کنم به این قضیه
میخوام توی اون جاده ی جنگلی صاف و آسفالته سوت بزنم و قدم بزنم و صدای چه چه پرندگان رو بشنوم و لذت ببرم
میخوام آسون زندگی کنم ارههههه
میخوام آسون زندگی کنم باید اینطور باشه
فکرشو بکن شب قبل این پیام رو بخونی و دوباره خداوند منو از میان آن همه لیست ایمیل ها !!!!از طریق پاکیزه جان به همین کامنت هدایتم کنه و بهم بگه دعای امروز و هر روزت باید همین باشه .. و دیگه سر تأکید و تایید تکان دادم و گفتم .. باید حتما حتما براتون بنویسم و تحسین تون کنم و از تون تشکر و قدردانی ویژه ای کنم .. چون نشانه ی امروزم شدید خدایاااا شکرت
مرسی مرسی علی آقای عزیز . واقعا جای تشکر و قدردانی و تحسین داره !!!
براتون بهترینع بهترین خوش خبری ها و خیر و برکت ها و و نعمت های پولی و مالی و مادی و معنوی را در تمام جنبه های زندگی را آرزومندم
الهی آمین
جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه
بییادِ تو هر جا که نشستم توبه
در حضرت تو، توبه شکستم صد بار
زین توبه که صد بار شکستم توبه
سلام رؤیا خانوم عزیز
درود بر شما
به به چه تعریفی از صبح زیبا از سحر زیبا
چه سعادتی
خدارو شکر
رؤیا خانوم دیدین تو چه فرکانسی بودم؟
اما
خیلیییییی راحت ما میتونیم فراموش کنیم این نیرو رو ،
یعنی باید هر روز باش وقت بگذاریم مثل یه بچه ای که باید هر روز بهش رسیدگی کنی تا بزرگ بشه
باید به این نیرو هم رسیدگی کنی تا تو وجودت قدرت بگیره
خلوت کردن
رفتن توی سکوت
طبیعت
هر جایی که بتونی فقط ذهنم از رده خارج کنید و با نفس عمیق بهش پی ببرید و شروع کنید باهاش حرف زدن
و فقط شروع کنید سوال پرسیدن بپرسید بپرسید و فکرا میان تو سرتون و ببینین کدوم فکر بهتره و احساس بهتری به شما میده
این همون صدای الله
وای
خیلی باحاله نه؟
خیلی خوبه
سوالهایی در جهت رشد ازش بپرسید
انگار کل کار ما تو این جهان پرسیدن سوال و دریافت جوابه
اما ما یادمون رفته این موضوع
تا میتونید سوالات بزرگ و بی جواب بپرسید
در جهت رشد کسب و کارتون
در جهت خلق ارزش
در جهت تجربه ی روابط بهتر
در جهت تقویت ایمان
در جهت اینکه اصلا رسالت شما چیه؟ ارزشهای وجودیتون چیه؟ چه چیزی به شما بالاترین لذت رو میده ؟
چه چیزی به شما احساس سرزندگی میده ؟
چه چیزیه که نا خودآگاه انجامش میدید و عاشقشید؟
از این سوالات خودش ناشی
خیلییییی حال میده
خیلی جواب میده
و شما در نهایت به جواب سوالتون میرسید
البته نیاز داره به خلوت کردن و سکوت کردن و تمرکز کردن و نفس عمیق کشیدن و توجهتون کااااملا به احساس و قلبتون باشه
و
اونجایی که قلبتون باز بشه وقت جاری شدن الهاماته و شما میپرسید و اون جواب میده
باید آمادش باشید
تجربه خودم
من حتی وقتی میخواستم برم و با خودم فکر کنم و با خودم صحبت کنم
حتی حسم میگفت هیچی نخور فقط آب،
انگار خیلی وجودم زلال بود برای دریافت
و انرژی صرف هضم غذا نمیشد و تمرکزم میرفت روی افکار و احساساتم
هر جا خواستین خودتونو خواسته هاتونو بیشتر بشناسید و برای دل خودتو زندگی کنید
برید و اینطور به درونیتون وصل بشید و ببینید که جواب میده
فقط سوال بپرسید و تمرکزتون روی افکار و احساستو باشه
به یاد بیارید
خودتونو
خواسته هاتونو
و همه ی جواباتونو قشنگ دریافت میکنید
،
البته اینا تجربه ی من بود شاید هرکس به شکل خودش بتونه بهش وصل بشه ،
امیدوارم که همیشه بهش وصل باشید و با خودش عشق بازی کنید و زندگی رو تو آغوش اون زندگی کنید
من هم براتون آرزوی بهترین ها رو دارم و آرزو میکنم تو مسیری قرار بگیرید که از تک به تک لحظه های زندگیتون لذت ببرید
درود و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز و گرامی علی آقای میرفخررجایی عزیز
..
آقای رجایی عزیز همین الان و در لحظه میخوام یک چیزی براتون تعریف کنم که مطمعن هستم که خنده تون میگیره !!!
باور کنید نمیدونستم چطوری جملاتمو ردیف کنم !!!!
هر چی اومدم بنویسم آنقدر قر و قاطی نوشتم که خودم هم خنده ام گرفته بود .
داستان از این قراره !!! فقط ترو خدا بهم نخندیدااااا !!
ولی اشکالی ندارد بخندید ! با صدای بلند هم بخندید !!!
بخدا خودممم دارممم میخندم و مینویسم ..
عصر بود و داشتم آماده میشدم که برم بیرون کمی میوه بخرم … پیش خودم گفتم بذار یک سر و گوشی توی سایت بزنم ببینم چه خبره و حد اقل یک کامنت بخونم و بعدش برم بیرون…
وقتی آن چراغ جادویی و نقطه ی آبی رنگ پیام رسان سایت رو دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم ! در حد بنز !!!
اینکه بطور مداوم چند روزی میشه که همش در مدار دریافت روشن شدن این نقطه های آبی رنگ جادویی بینظیرم هستم چقدر هم ذوق میکنم خدارو شکر !!
فوری کلیک کردم
دیدم به به به ای وووااای. چه خوب !!
بازم آقای رجایی عزیز برام پیام فرستاده .. از آنجایی که عجله داشتم برای بیرون رفتن . یک مختصری پیام تون رو خواندم .. بعدش گفتم .. نخیرررر اینطوری نمیشه … باید برم برگردم . بعدش با صبر و حوصله و دقت بیشتری باید این پیام رو بخونم …
بعدش که برگشتم خونه و وسایل خرید رو سر انجام دادم و جاتون خالی . هندوانه را شستم و با پوست قاچ قاچ های کوچیک کوچیکه لقمه ای قاچ کردم و بعدش طالبی رو شستم و قاچ قاچ کردم و گذاشتم داخل یخچال . دست عمو رو هم گذاشتم داخل یخچال . باقلا رو هم گذاشتم روی بالکن گفتم الان اصلا حوصله باقلا پاک کردن ندارم . باشه برای فردا صبح .. بسرعت اومدم کامنت شما رو خواندم . چون خیلی ذوق داشتم که ببینم چه پیام و نشانه ای برام فرستاده شده !!!
وقتی کامنت تون رو با دقت خواندم خیلی خیلی بفکر فرو رفتم . پیش خودم گفتم .. آره . آره درسته .
آقای رجایی درست میگه ! و همش تاییدتون میکردم
آره . باید باید با خودم بیشتر خلوت کنم
باید تنفس عمیق بکشم
آره. . باید به درونم برم
باید از خودم سوال های خوبی بپرسم
مثلا گفتید سوالهایی در جهت رشد ازش بپرسید
و کلی سوالات دیگه ای که پیشنهاد دادید.. منم همش سر تایید تکان میدادم و میگفتم . آره باید مدام سوال کنم و بعدش با اتمام خواندن کامنت شما . با احساس خوب براتون پنج ستاره رو روشن کردم . و رد شدم . و رفتم دنبال کارم
خلاصه آقای رجایی عزیز بعد از اتمام کارهام و نوشتنی هام و غیره رفتم که بخوابم هنوز یکی دوتا کامنت نخونده بودم که دوباره خوابم برد … نکته ی جالبش میدونید چیع!!؟؟؟؟ اینکه بهتون گفتم نخندید !!!
چون شما دوباره مثل مبصر کلاس و مثل اون دفعه یهویی وارد مدار من شدید !!!
صبح داشتم این شکرگذاری ها رو انجام میدان و میگفتم
خدایا شکرت که امروز هم صبح زودقبل از طلوع خورشید عزیز و نازنینم با عشق از آغوش رختخواب گرم و نرم الهیم با خوشحالی و سرحالی بیدارم کردی
خدایاااا شکرت همینکه چشمامو باز کردم از پنجره ی روبروی تختخوابم به آسمان زیبا چشمم دوخته شد !!!
اگر کمی هم خواب آلو بودم ولی با دیدن نیم هلال ماه در آسمان یهویی پریدم و با خوشحالی گفتم خدایاااا هزاران هزار بار شکرت که زیباترین ها را اول صبح به من نشان دادی تا شاد و خوشحالتر باشم خدایااا شکرت
همینطوری که با ذوق داشتم به نیم هلال ماه در آسمان نگاه میکردم صدای صبحگاهی یک پرنده ی خوش آواز را شنیدم که چههههه چهههههه نمیزد بلکه شاید هم صدای قُمری بود خیلی دلنشین بود و بعدش کبوتری که با بغبغو بغبغو گفتنش پاسخ میداد ادغام وهمنوا شده بود !!!! خدایا شکرت
خلاصه خیلی لذت بردم و با شنیدن دیگر صداهای آواز پرندگان شور و شوق و سرمستی گوشهامو نوازش میدادن و برای شنیدن این زیبایی ها همش از خداوند تشکر میکردم خدارو شکر
. فوری گوشیمو برداشتم و سآعت رو نگاه کردم 04:53 دقیقه بود . خیلی خوشحال شدم دیگه هوا کاملا روشن بود انگار دیگه باید منم خودمو آپددیت کنم تا با جریان طول روز و شب زودتر از این ساعت ها باید بیدار بشم
طبق عادت همیشه فوری گوشیمو باز کردم که با دیدن لیست ایمیل ها بیام توی سایت …
ولی دیدم با خواندن آخرین کامنتی که از شب قبل به خواب رفته بودم هنوز هم در همون صفحه بودم
در واقع دیدن دوباره ی این کامنت علی آقای میرفخر رجایی عزیز بهم یادآوری شد که باید روش و شیوه ی همیشه گیم رو کمی تغییر بدم ..
آقای رجایی عزیز امروز دومین باره .در دو روز متفاوت . که به کامنت و پاسخگویی شما بطور جادویی هدایت شدم .. نمیدونم چطوری باید از خداوند تشکر و قدردانی کنم که من رو در مدار و فرکانس دریافت چنین آگاهی های جدید و سازنده ای قرار میدهد
یعنی وقتی از خداوند خواستم و در دفتر ستاره ی قطبی و سپاسگذاری هایم مدام از خداوند طلب کردم . درخواست نوشتم .. که لحظه به لحظه در مدار هدایت های الهیم باشم .در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوهایم باشم .. انگار اجابت شدم به این خواسته ام و امروز دوباره بهم یادآوری شد که باید برای هر چیزی سوال کنم …
اینه که صبح وقتی اومدم توی سایت کامنت شما روی صفحه گوشیم بود ..!!!!
اصلا باورم نمیشد!!
آخه معمولا هر صفحه ای روی گوشیم باشه بعد از چند ساعت خودش حذف میشه ..
وقتی دوباره به کامنت شما هدایت شدم .. عکس شما رو دیدم .. پیش خودم گفتم .. نخیررررررر .. انکار آقای رجایی داره بهم میگه .. خوب به این پیام دقت نکردی
انگار داشتید بهم میگفتی . حرف منو پشت گوش انداختی
انگار من به پیام علی آقا خوب توجه نکردماااا !!
انگار درست و حسابی درکش نکردم . وگرنه آقای رجایی با اون عکسش به من اینجوری زُل نمیزد!!! . بخدا عکس شما داشت با من حرف میزد آقای رجایی!!
به کامنت تون یک نگاهی کردم و تازه یادم افتاده بود که موضوع کامنت چی بود . بعد گفتم
ترو خدا آقای رجایی .. دیشب مگه نگفتم چشم .. چشم سوال میپرسم ..
ولی شما راست گفتید اینکه
خیلیییییی راحت ما میتونیم فراموش کنیم این نیرو رو ، یعنی این پشت گوش انداختن هست…
واقعا انگار خداوند از طریق شما به من تذکر داده میشد
چون من این سوال پرسیدن رو خیلی جدی نگرفتم .. یعنی همیشه سوالالاتی میپرسیدم . ولی نه تا حد که بخوام جدی بگیرمش !!!
از دیشب بعد از خواندن کامنت شما تصمیم گرفتم یک فستینگ آب چند روزه داشته باشم . بخودم قول دادم که برای شروع از امروز که اولین روز قول و قرارم هست میخوام انرژی مو صرف هضم غذا نکنم .. این هم یکی از آن جمله های طلایی شما بود که بخودم یادآوری کردم ..
که رویا خانم . برای اینکه بتونی مدیتیشن درست و حسابی داشته باشی باید مثل آب زلال بشی!!
باید انرژی تو صرف خوردن و خوابیدن نکنی!!
آخه تازه گیها هم خوب میخورم و هم خیلی خوب میخوابم . . یعنی همش خواب آلو هستم!!
پس کامنت و پیام الهی شما داشت این پیام رو به من میداد که باید روش و شیوه ی روزانه ام رو تغییر بدم ..
به امید خدا و بلطف همکاری خداوند میخوام امروز فقط آب گوارا بنوشم !!!
خب دومین نشونه ای که از پیام تون دریافت کردم و سبب خیر برام شد . اینکه دوباره پیام شما رو با دقت خواندم و صبح اول وقت فوری رفتم دفترمو آوردم و در ستاره ی قطبی ام کلی سوالات توش نوشتم ..
یعنی باورتون نمیشه در مورد
اینکه گفتید تا میتونید سوالات بزرگ و بی جواب بپرسید
در جهت رشد کسب و کارم همینطوری سوالات جالبی پرسیدم . بعدش دیدم من سی تا سوال فقط در مورد خریدار دست بنقد درست و مناسب پرسیدم ؟؟؟
و البته چند سوال در مورد پول و ثروت و درآمد هم نوشتم..
آقای رجایی عزیز . خواستم واقعا از اعماق قلبم ازتون تشکر و قدردانی کنم . اینکه واقعا فرکانس فوق العاده بالایی دارید … اینکه تمام پیام شما از الهامات درونی تون سرچشمه میگیره . اینکه دقیقا در زمان و مکان درست و مناسب باید به این کامنت شما هدایت میشدم و چقدر همزمانی جالبی با خواسته و هدفم داشت …
اینکه امروز صبح با خواندن دوباره ی پیام شما انگار یک تلنگری به مغزم زده شد و بهم گفته شد که . رویا خانم .. بلند شو . حرکت کن .. وقتع تغییره !!!!
وقتع اینه که روش و شیوه ی مناجات و نوشتن هات رو باید تغییر بدی؟؟
دوباره پیش خودم گفتم
عجب جمله ای رو آقای رجایی بهم یادآوری کردن اینکه انگار کل کار ما تو این جهان پرسیدن سوال و دریافت جوابه
امروز کلا میخوام وقتمو بذارم برای سوال پرسیدن ؟!
عجب فکر بکری هست !!
خیلی دوست دارم بیام از نتایجم براتون بنویسم .. اینکه با این روش شما بتونم شیوه و روش جدیدی رو در پیش بگیرم برام خیلی جالب هست و امید دارم خداوند این قدرت اراده را در من تقویت کنه واقعا به انرزچژی و قدرت الهی نیازمندم
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم آقای رجایی عزیز . خیلی ممنون و سپاسگذارم که صبوری بخرج دادید و این پیام و پاسخگویی طولانی منو خواندید و وقت ارزشمندتون رو صرف پاسخگویی و همچنین این کامنت من گذاشتید واقعا برام ارزشمنده ممنون و سپاسگذارم
الهی به امید تو
امیدوارم بتونم با نوشیدن آب وجودمو زلال کنم و انرژی مو صرف پرسش و پاسخ با خدای وجودم کنم
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم برای دعای قشنگی که برام نوشتید که بهترین دعای قشنگ امروز م شد خدایااا شکرت
سلااااام به رؤیا خانوم بی نظیر و دوست داشتنی
خدارو شکر میکنم بابت دوستان ارزشمندی مثل شما
و خیلی ممنونم که بهم اجازه ی خندیدن دادین
اما خنده ی من از سر عشق و مهربانی بود
و لذت بردم از اتفاقاتی که نوشتید
و واقعا خداوند رو شکر میکنم
که وقتی میخوام بنویسم کمکم میکنه و میگه و میاد و مینویسم
چقدر مارو دوست داشته که الان اینجا هستیم
چقدر مارو دوست داشته که دست مارو گرفت وآورد گذاشت تو دست کسی که خیلی خوب مارو به اون وصل کرد خیلی خوب مارو با اون آشنا کرد
و خدارو شکر میکنم که خداوند به همه ی ما این اجازه رو داده که اینقدر بهش متصل باشیم
اینقدر بتونیم راحت باهاش ارتباط برقرار کنیم
فقط کافیه یه گوشه چشم نشون بدیم اون دیوانه وار به سمت ما میاد و عاشقانه به ما کمک میکنه و مارو هدایت میکنه
تنها دوست و رفیق ما خودشه
و اون برای ما کافیه واقعا
اونه که داره آدم هارو میاره
اونه که داره کارها و انجام میده
اونه که رب العالمینه
همه چی خودشن
ما هم خودشیم
ما فقط داریم با این ابزاری که تو وجودمونه
بهش شکل میدیم
ما جسم و ذهنی هستیم که در خدمت روحیم
ذهن ابزاری برای خلق کردن و جسم ابزاری برای تجربه کردن برای روح ما هست
و چقدر این خداوند بینظیر و مهربان و فوقالعادست که به هر کدوم ما این اجازه رو داده که هررررررطور که دوست داریم فکر کنیم و تجربه کنیم
حالا اشکال نداره تا اینجای زندگی نا آگاهانه داشتیم خلق میکردیم
از این جا به بعد به کمک خودش داریم آگاهانه خلق میکنیم
و اون تصویری که داریم توی ذهنمون از خودمون و چیزهایی که میخوایم تجربه کنیم میسازیم
در آینده ای نه چندان دور تجربش میکنیم
پس باید هر روز به یاد خودمون بیاریم که من هستم که دارم اتفاقات رو رقم میزنم و نه هیچ عامل بیرونیه دیگه
منم که باید یه جور دیگه به خودم نگاه کنم منم که باید یه جوره دیگه به توانایی هام به مهارت هام به اصل وجودم نگاه کنم
من باید این گرد و غبار نشسته روی اون الماس وجودی درونم رو کنار بزنم تا شروع کنه به درخشیدن
رؤیا خانوم ما همین الان ثروتمندیم همین الان همه چی داریم تو وجودمون
کافیه این گردو غبار بی لیاقتی و باورهای محدود کننده و شرک هارو از روش بزنیم کنار تمیزش کنیم بهش رسیدگی کنیم نوازشش کنیم تا شروع کنه به تحلیل کردن به درخشیدن
هر روز به خودمون باید بگیم که من همینطوری که هستم همینطوری که هستم با همین توانایی هام باهمین مهارت هام با همین استعدادم با همین علایقم با همین شرایطم
لاااااااایقم لایق بهترین ها
لایق بهترین رابطه ها لایق بهترین مشتری ها لایق بهترین درآمد ها لایق خوشبختی لایقه عشق لایق احترام
همینطوری که هستم
چون همه ی ما بنده و مخلوق یک خداوندیم اون همه ی مارو به یک نحو آفریده
تفاوت ما فقط و فقط به باورهای ما برمیگرده
اشکال نداره الان از لحاظ مالی اوکی نیستم
اشکال نداره
اونم دارم با تغییر باورهام درستش میکنم
و به زودی ثروت رو هم تجربه میکنم
اما من احساس لیاقتم رو گره نزدم به وقتی که پول داشته باشم !!!
من همین لحظه همین لحظه لااااایقم لایق برخورد محترمانه لایق دریافت عشق و احترام
،و اصلا همین احساس لیاقت باعث میشه که ما ارزش برای خودمون توانایی هامون مهارت هامون
حتی
یک آشپزی خوبی که انجام میدیم .حتی یک سبزی خوبی که پاک میکنیم حتی صدای قشنگی که داریم مهارتی که توی صحبت کردن خواندن نوشتن یا هرچیزی که تو همین لحظه تو همین لحظه توش خوب هستیم
اززش قائل باشیم
اگر توی یک چیزی الان خوب هستیم یعنی قبلا بهش علاقه داشتیم و توش الان خوب هستیم
و همین کافیه همییییین کافیه کافیه برای خلق ثروت کافیه برای دریافت عشق و احترام
کافیه خودمون اونو باور کنیم
اونوقت میبینیم که جهان به ما پاسخ میده
،اینقدر باید اینهارو به خودمون بگیم و الگو پیدا کنیم که افراد برای کوچکترین توانایی هاشون برای کوچکترین علایقشون ارزش قائل بودن و با همون توانایی و علاقه تونستن ثروت شهرت محبوبیت رو کسب کنن
چون این روند طبیعیه جهانه
طبیعی اینه که ثروتمند باشیم موفق باشیم شاد باشیم خوشحال باشیم
این طبیعیه و هرچیزی غیر از این غیر طبیعی
خداوند نعمت هاشو از قبل برای ما تموم کرده
ما هستیم که یه سد گذاشتیم جلو نعمت ها ما هستیم که دو دستی جلوی دماغو دهنمونو گرفتیم و نفس نمیکشیم
وگرنه که اکسیژن هست بینهایت هم هست
.
پس دیگه با این فکت ها
بی انصافیه که روی خودمون کار نکنیم بی انصافیه که اون الماس درونمون رو شکوفا نکنیم
بی انصافیه که از این تاج جانشینی که خداوند روی سرمون گذاشته استفاده نکنیم
،
برای خودمون ارررررزش قائل باشیم برای کوچکترین توانایی مون ارزش قائل باشیم و بابتش سپاسگذاری کنیم و به خودمون بگیم که من همینطوری که هستم کافیییی هستم همینطوری که هستم
هرچیزی هم لازم باشه یاد بگیرم یاد میگیرم همونطور که توی قبلی ها الان عالی هستم ،
اما همین هم کافیه برای خلق ثروت
همین جسم و شخصیت ارزشمند من کافیه برای دریافت عشق و احترام
و من برای خودم بالاترین حد از ارزشمندی و لیاقت رو قائل هستم
من نظر کرده ی خداوندم
،
و این یه جنگ تن به تن فقط با ذهنه
باید خلع سلاحش کنیم
باید اینقدر بگیم اینقدر به همون شکل رفتار کنیم تا تبدیل بشیم به همون الماسی که روز اول پا به این دنیا گذاشتیم
که چقدررر پاک و مقدس و ارزشمند بودیم و هستیم همین الان هم
اما قربانی گذشته نمیشیم
ما از همین لحظه میتوینم نو بشیم تازه بشیم مثل روز اول
،
ولی انرژی باید براش بگذاریم باید اینارو هی به خودمون بگیم
باید وقتی با آدمها صحبت میکنیم فارغ از شرایط مالی یا هرچی که ذهن میخواد به ما بگه تو کافی نیستی، فارغ از همه ی اینها ،
با آدم ها جوری برخورد کنیم جوری صحبت کنیم که من ارزشمند ترینم با همین چیزی که هستم و برای اونها هم ارزش و احترام قائل باشیم
این خیلی تمرین خوبیه حتی توی شرایط بد،
که عادت کنیم به اینکه ما همینطوری که هستیم لایق و ارزشمندیم،
و میبینیم که رفتار جهان با ما تغییر میکنه،
از اونطرف هم در جهت رشد و گسترش جهان حرکت کنیم
برای کوچکترین توانایی و مهارت و علایقمون ارزش قائل باشیم و به فراوانی ایمان بیاریم و در جهت عرضه خودمون خدماتمون محصولاتمون حرکت کنیم
چون جهان به ما نیاز داره
خیلیییی به ما نیاز داره
به کوچکترین توانایی و مهارت ما نیاز داره
و کافیه برای باور کردنش حرکت کنیم
اقدام کنیم
قبلش روی ذهنمون هم کار کنیم
و با احساس لیاقت به سمت عرضه ی خدمات و محصولاتمون بریم
و ببینیم که رفتار جهان 180 درجه متفاوت بوده با چیزی که قبلا شنیدم و باور کرده بودیم،
ببینیم که چقدرررر آدم ها به ما و خدمات و محصولات ما نیاز دارن،
ببینیم که خداوند چطوری به ما کمک میکنه مارو هدایت میکنه
وقتی که ما برای خودمون و مهارتمون ارزش قائلیم و حرکت میکنیم
اون هم مارو تحسین میکنه و میگه آفرین برو جلو من بقیه کارارو برات انجام میدم
،
خدارو شکر ،
اینا تو ذهنم بود چون قبل از اینکه پیام شمارو جواب بدم داشتم روی این موارد کار میکردم
و گفته شد و نوشتم
امیدوارم برای شما و هر دوست دیگه ای که میخونه
تاثیر گذار باشه ،
و حرکت کنیم برای لذت بیشتر برای تجربه ای قشنگ تر برای آزاااادی بیشتر
چون ما لایقشیم
اومدیم برای همین
فقط کافیه خودمونو پیدا کنیم
،
رؤیا خانوم عزیز براتون آرزوی قشنگ ترین هارو میکنم
در پناه خدا شادو پیروز باشید
به نام خدا
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
– متواضع باشیم در مقابل خداوند و همواره بهش بگیم که خدایا هر خیری که در زندگیم رخ داده رو تو به من گفتی، هر ایده هر اتفاق خوب هر شرایط خوبی که تو زندگیم بوجود اومده رو تو انجام دادی و من نمیدونستم
– مغرور نشویم و وقتی اتفاقات خوبی می افته یا در شرایطی هستیم که فکر میکنیم من همه چیز رو بلدم به خودمون یاد آور بشیم که من نمیدونم، من بلد نیستم، خداوند بلده، خداوند هدایت میکنه، خدایا من هیچی نیستم در برابر تو، من نمیدونم و تو هستی که میدونی و هدایت میکنی
– زمانی الهامات رو دریافت می کنیم که در مقابل خداوند متواضع باشیم و بگیم من نمیدونم. تا وقتی که میگی من میدونم و من بلدم و من حرفه ای هستم هیچی دریافت نمی کنی و خداوند میگه خب خودت انجام بده و بعد میبینی که نتیجه بد میشه چون دلیل خوب انجام شدن کارها هدایت و کمک خداوند بوده نه دانش تو نه حرفه ای بودن تو چه بسا خیلی ها میگن ما راننده های حرفه ای هستیم اما بزرگترین تصادف ها رو میکنن چون میگن من بلدم اما تو اگر میخواهی کارها درست انجام بشه باید بگی خدایا من نمیدونم من بلد نیستم تو آگاهی تو هدایت میکنی تو در گذشته به من گفتی و اتفاقات خوب افتاد
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
اینکه بگم که من نمیدونم و من بلد نیستم و خدایا تو بودی که هدایت کردی و تو هستی که هدایت میکنی و هر خیری به من رسیده از جانب تو بوده و مغرور نشم
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
سوال بزرگی که من داشتم و همیشه بهش فکر میکردم این بود که من بدون اینکه کتابی رو مطالعه کنم در گذشته در کسب و کارم عالی عمل کردم و نفر اول ایران شدم و دلیلش فقط عمل کردن به ایده های الهامی بود اما چرا دیگه این الهامات رو دریافت نمیکنم؟ چرا کسب و کارم ترکید و من نتونستم جمعش کنم. الان با فایل فوق العاده ی استاد فهمیدم دلیلش چی بوده. دلیلش این بوده که من فکر کردم دیگه بهترین هستم و بهترین شدم و کار من بوده این نتایج و من بودم که این شکوه رو ایجاد کردم این نتایج عالی رو ایجاد کردم و دلیلی که خداوند با من صحبت نمیکرد و به من نمیگفت که چطور شرایط رو بهبود بدم این بود که من مغرور شدم و به این باور رسیدم که من بلدم و مهر گذاشته شد بر قلبم. دلیل اینکه الهامات رو دریافت نمیکنم این هست که من میگم خودم بلدم. دلیلش این هست که من میگم این فایل های استاد هست که میتونه من رو به ثروت برسونه. یعنی یک ابزار رو قاطی کردم در مقابل قدرت خداوند و دارم شرک میورزم. در صورتی که من باید بگم آقا من بلد نیستم و فایل های استاد نیست که کار میکنه بلکه این خداونده که هدایت میکنه. انقدر شنیدم که اگر فلان محصول رو داشته باشی ثروتمند میشی که باور کردم من تا زمانی که اون محصول خاص رو بدست نیارم باید قید ثروت رو بزنم چون باورهام ثروتمند کننده نیست در صورتی که مگر من قبل از اینکه با این آگاهی ها آشنا بشم چطور ثروت ایجاد میکردم؟ مگر غیر از این بود که خداوند من به مسیر های ثروت آفرین هدایت میکرد و مهم تر از اون وقتی این ثروت ایجاد شد من باید در مقابل خداوند متواضع باشم و بگم که خدایا این تو بودی که این اتفاقات رو رقم زدی و من بلد نیستم که اگر نگم به مشکل میخورم. مگر غیر از این هست که بسیاری از افراد هیچ کدوم از این آگاهی ها رو ندارن و این کتاب ها و این محصولات رو استفاده نکردن اما ثروت بی شمار تولید میکنن؟ به خاطر اینکه اونها به الهامات خداوند عمل کردن و تا زمانی که این ارتباط هست این الهامات خوب و آدم های خوب و آگاهی های خوب بهشون داده میشه از طرق مختلف. مگر غیر از این هست که زمانی که من مرتب این سوال رو میپرسیدم که خدایا مشکل کار من چیه چرا من هر چی تلاش میکنم ثروت ایجاد نمیشه در همون زمان ها بود که هدایت شدم به سایت عباس منش دات کام و خداوند پاسخ رو داد که باید روی این آگاهی ها کار کنی. خیلی وقت ها هست که میبینم یک فردی میاد با سایت استاد آشنا میشه از همون فایلهای رایگان چنان نتایج مالی ای میگیره که منی که چند سال کار کردم این نتایج رو نمیگیرم. دلیل تفاوت نتایج فقط در میزان تلاش ما یا عملگرایی ما نیست بلکه دلیل تفاوت نتایج در این هست که اون فرد به الهاماتش عمل میکنه و توکلش به خدا هست و نمیگه من بلدم ولی من میگم که خدایا من بلد شدم که اگر این فایلها رو بیشتر گوش بدم نتیجه میگیرم در صورتی که من باید بگم خدایا من نمیدونم قدم بعدی رو تو به من بگو که من باید چی کار کنم نه اینکه بچسبم به فایل. بگذارم خداوند هدایت کنه که من باید چی کار کنم. قدم بعدی چی هست. شاید قدم بعدی این باشه که من صد بار اون فایل رو گوش کنم شایدم این باشه که من برم یک مهارت جدید یاد بگیرم و اصلا نیازی به فایل گوش کردن در اون برهه زمانی نباشه. چقدر سخت هست این نوع فکر کردن چون کاملا برخلاف سیستم فکری من هست. اینکه بگیم من بلد نیستم خدایا تو بگو خدایا هر نتیجه ای بوده حتی از فایل گوش کردن هدایت تو بوده. تو بگو من باید چی کار کنم.
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
متوازع باشم در مقابل خداوند و مغرور نشم و دلیل نتایجم رو خداوند بدونم و هدایت های او و نگم من بلدم و من حرفه ای هستم و من بودم که این نتایج رو ایجاد کردم و نتایج رو لطف خداوند بدونم و همین فایل رو بارها گوش کنم.
سپاسگزاری میکنم از استاد عزیز بابت اینکه این فایل فوق العاده و بسیار ارزشمند رو آماده کردین و پاسخ سوالی که مدت ها داشتم رو دادید که چرا نتایج افراد متفاوت میشه، چرا من در برهه ای نتایجم بزرگ بوده و بعد داغون میشه. چون من ابتدا توکلم به خدا بوده و مرتب از خدا میخواستم که بهم بگه چی کار کنم و بعد گفتم خودم بلدم یا من دیگه حرفه ای شدم دیگه کار بلد شدم دیگه عالی شدم و بعد با مغز خوردم زمین.
سلام و درود بر محمدصادق عزیز و دوست داشتنی
هروقت به کامنتات رسیدم گفتم وای امروز چه چیز زیبا باید اینجا کسب کنم
محمدجان کامتتات عالی هستن عالیی مثل همین کامتت چقد آگاهی نابی درش بود که دقیقا یاد آیه شریفه خدا افتادم که به پیامبران یا به حضرت عیسی گفت تو به بندگان من گفتی ترا بجای من بپرستن این حرف خدا دقیقااااا داره حدیث طلایی پیامبر و یاداوری میکنه که استاد همیشه میگن
شرک در دل مومن همانند راه رفتن مورچه هست بر روی سنگ سیاه در دل شب
بله یعنی ذهن منطقی و شیطانی میاد میگه این پیامبر خداست این نماینده خداست این وحی بهش رسیده این منتخب خداست میتونی اونم بپرستی وواین شده مذهبیون در دل تاریکی شب مورچه رو بروی سنگ سیاه نمیبینن و میگن اصل پیامبر اصل حرفای پیامبر اصل استادعزیزماست اصل دوره های استاد ووووووو
که این ذهن محدویت میاره برای ما و چقددددد زیبا بیان کردین دوست من برادر من حرفای تو در این کامتت محشره محشررررر بابا تو دیگه کی هستی حرفی که زدی رو خیلی ها شاید ذهنشون نپذیره چون همون شرک مخفی هست نمیزاره من خودم تا امروز که کامتت شمارو خونده دقیقا فکرم این بود که برای اینکه بترکونم حتماااا باید دوره روانشناسی ثروت و احساس لیاقت و قانون سلامتی رو تهیه کنم و چندوقته گیر دادم خدایا چرا برام ردیف نمیکنی من میخوام بترکونم و ازینجور حرفا الان فهمیدم چه شرکی داشتم به بهههه شاگرد استادی که توحیدی ترین استاده اینجوری به شرک چسبیده و این لطف خدا بود چون تصمیم گرفتم بصورت هدایتی فعلا هیچ جا نرم تو همین فایل قسمت 10و11 فایل توحید عملی باشم و آگاهیی توحیدی و باورهای توحیدی بسازم و با کمک خداوند و هدایت او برم جلو دیگه هیجی نمیگم چون اگه لازم باشه خودش دوره استاد و برام هدیه میاره یعنی هم پولشو بهم نیده هم میگه کدوم و بخرم و یا لازم باشه به هر طدیق دیگه هدایتم میکنه دقیقا کاری که در این یکسال واندی اینجا بامن کرد و باعث تکاملم شد با فایل های ناب و رایگان استاد عزیز
خدایاااااا توبه میکنم که ابزار و اصل دیدم دستان ترو اصل دیدم و خیلی راحت در آغوش تو نشستم و به دیگری قدرت میدم مرا ببخش
الهی متاسفم لطفا مراببخش متشکرم دوستت دارم
الهی استغفرالله ربی واتوب الیه
از تو طلب بخشش میکنم و به سوی تو باز میگردم
الهی سپااااااس که مرا از یک شرک مخفی دیگه بوسیله بنده نازنینت محمدعزیز آگاه کردی روشنم کردی .
استاد عباس منش توحیدی ترین آدم دنیا دوستت دارم….
محمد عزیز خنده انرژی مثبتی داری تو عکس پروفایلت دمتگرررررم که عالی مینویسی و زیبا می اندیشی
کامنتت بی نظیر بود خیلی آگاه شدم و خداروشکر که در برابر شنیدن حقانیت یک مغناطیس مقاومت ناپذیرم الهی شکررررر این واقعا یک سرمایه بزرگی است بقول استادم در فایل سرمایه اصلی تان چیست؟
اینکه در برابر حق و دربرابر توحید عملی هیچ مقاومتی ذهنم نداره خیلی خوبه وخیلی خوش بحالم باید باشه من خداروشکر از روز اول تغییرم تا به امروز هرچیز جدیدی که شنیدم در ارتباط با نزدیک شدن بخدا هیج مقاومتی نشون ندادم خصوصا اونجایی که از باورهای مذهبی خودم کندم خیلی راحت بدون هیچ عذاب وجدانی من کارهایی کردم که خیلی ها نتونستن و میترسن انجام بدم چون میخواستم خودم باشم و هر کاری انجام میدم عُجب عبادت منو نگیره خیلی باورهای غلط یا درستم و تخریب کردم تا از نو بسازم طریقه عبادت کردنم و عوض کردم چون داشت به عُجب در طاعت و عبادت تبدیل میشد من خیلی خوشحالم که اینجام با وجود اینکه هنوز موفقیت های مالی کسب نکردم ولی حال دلم خوبه امید و انگیزه ام عالیه صبر و پایداریم عالیه چون میدونم بهترین خودم خواهم شد اینکه تونستم از سیگار.مشروبات .مواد.برای همیشه کناره گیری کنم این بزرگترین دستاورد من بود که اگه خدارو نداشتم با خدا نبودم امکان پذیر نبود که نبود من مال مجید قبلی نبودم من خیلی زودتر باید تو این راه میومدم چون من مال اینجا هستم من به توحید ی بودن تعلق دارم من نمیتونم مشرک باشم روحیه ام به زیبایی میخوره تا نازیبایی وخداروشکررر رر
محمدجان طولانی شد چون کامنت تو باعث شد حرف بیام و دلم نمباد تمومش کنم هرچی از آگاهی کامنتت بگم کمه باید هزار بار این کامنتتو خوند پراز آگاهی توحیدی این کامنتت تیر خلاص بود برای رهایی من دیگه خیلی حواسم بیشتر است چیکار کنم سپااااااااااااااااااس محمدعزیز سپاس
سلام اقا محمد
چقدر بی نظیر بود کامنت شما ،تک به تک حرف هایی که درونت بود رو قشنگ نوشتی و چقدر به دل من نسشت چون این حرف ها حرف های دل من بود
منم واقعا از یک جایی به بعد تکیه کرده بودم به فایل و دوره ها ،فکر میکردم حتما این فایل ها منو به موفقیت رسوندن ،وقتی این صحبت های استاد تو این فایل توحیدی شنیدم متوجه شدم که چه اشتباه بزرگی و چه شرک خفی رو داشتم
به این مرحله رسیده بودم که اقا من دیگه بلدم ،چراااا ،چون فایل گوش میکنم
درصورتی که خیلی ها این فایل ها رو گوش نمیدن و کلی نتایج عالی رو میگیرین
سلام فاطمه عزیز. سپاسگزارم بابت لطف و محبتت و اعتبار تمام این نوشته ها به خدا میرسه که هدایت میکنه. واقعا اینطور نیست که این فایلها ما رو به موفقیت میرسونن چون خیلیها این فایلها رو گوش نمیدن اما چون به الهامات خداوند عمل میکنن به نتایج عالی میرسن. یکیش همین ایلان ماسکه که خدا هدایتش کرده و الهاماتش رو جدی گرفته مثل رباتیک کردن تسلا که باعث شد در دوران پندمیک چنان رشد کنه که بقیه به گرد پاش هم نرسن. خیلی ها هم با همین آگاهی ها زندگیشون متحول میشه چون به الهامات خدا عمل میکنن و میگذارن خدا هدایتشون کنه و هر جایی که مغرور بشن چه این آگاهی ها رو داشته باشن یعنی چه فایل گوش بدن چه ندن چون مغرور شدن نتایج ازشون گرفته میشه چون فکر میکنن خودشون باید یک کاری انجام بدن و نتایج قبلی به خاطر کارهای قبلیشون بوده. این آگاهی خیلی فراره و من خیلی زود مغرور میشم و باید بارها تمرین کنم که نعمت ها رو به خدا نسبت بدم. فایل توحید عملی 10 و 11 که هدایت خدا بوده درهایی از آگاهی رو به من باز کرده که به خدا توکل کنم و دلیل نتایجم رو خداوند بدونم. همین دیروز فایل توحید عملی 10 رو گوش میدادم و میگفتم خدایا هر آنچه دارم از تو دارم و تو همه چیز رو به من دادی به من ثروت بیشتر بده و چندین مشتری ازم خرید کردن! گفتم خدایا چرا زمانی که از تو خواستم اجابت کردی من این همه رو خودم که بلدم حساب کردم هیچ اتفاقی نیفتاد ولی تا گفتم که هر آنچه دارم از توست خودت ثروت بده این افراد هدایت شدن و خرید کردن. امیدوارم که هممون متواضع باشیم در مقابل خداوند و نتایجش رو بگیریم.
سلام
یعنی این فایل دیروز چنان منو فرو ریخت که امروز که اومدم دوباره کار کنم، دست و دلم نمی رفت با ترس و لرز بازش کردم (شکلک خنده)
متعهد شدم حداقل 100 بار گوشش کنم و کار کنم، چون دقیقاً پاشنه ی آشیل منه.
فایل زندگی در بهشت قسمت 191 مرتبط به این فایل نیست، بلکه پیش نیاز این فایل هستش، مثل دروس پایه، کاش اون فایل رو در قسمت متن قرار بدید و بنویسید که پیش نیاز این دوره (این فایل).
چون به دلیل اینکه من به شخصه همیشه خودم دست به کار می شدم و تلاش می کردم به خواسته هام برسم، برای چی بود؟ برای اینکه خدا رو موافق خواسته های خودم نمی دیدم!!! توی جامعه این نگرشه: اگه یکی بچه نداره، خدا نخواسته، اگه فقیره خدا نخواسته، اگه آزادی نداره، خدا نخواسته!!! خب وقتی از بچگی و مداوم و پیوسته این نگرش جاری بود، منم اگه به خواسته هام نرسیده بودم، نتیجه -> خدا نخواسته برام! خب تضاد ها هم هستن، پس خودم تمام تلاشمو می کنم به خواسته هام میرسم.
اون فایل زندگی در بهشت 191 و البته تکرار چندین باره و تفکر و دلیل و مثال آوردن، که در کامنت قبلیم نوشتم، قدم اول اینو به من فهم کرد که: در راستای گسترش جهان، خداوند بیشتر از خودم می خواد که من به خواسته هام برسم. تمام! پس خدا با منه و در تیم منه و (در یارکشی ها) یار منه که من به تمام خواسته هام برسم.
بعد که چند روزی، روی پیش نیاز این دوره کار کردم، حالا آماده شدم براش. که حالا که هدف و مسیر من و خدا یکیه، حالا که خدا مشتاقانه میخواد منو راهبری کنه تا به هدف برسم، حالا که اون قدرت و توانایی خیلی خیلی خیلی بی نهایتی داره، اجازه بده اون انجام بده.
سه تا مثال خیلی خیلی آشکاره برام، که من بخاطر اینکه واقعاً در توانم نبود، از بیخ و بن سپرده بودم به خدا، یکیش خرید خونه مون: که با میزان پولی که ما داشتیم، وقتی می رفتیم خونه رو ببینیم، نزدیک 20 نفر می گفتن پشیمون شدیم! باورتون میشه؟ مگه میشه؟ جور نمیشد بخریم! بعد که دروناً از ناتوانی رها کردیم، خداوند یه خونه ی بسیار بسیار بهتر و پربرکت تر برامون جور کرد، و با فضل عظیمش، فراتر از انتظار ما رقم زد.
و مثال دوم زندگیم، خواسته ی ازدواجم بود، طبق شخصیتی که داشتم، اصلاً و ابداً در توانم نمی دیدم که من بخوام همسر مناسب و ارزشمند پیدا کنم، و سپرده بودم به خدا و بازم از نتیجه ی این کار خیلی راضی هستم. اصلاً قابل ذکر نیست که خدا چطور فراتر از انتظار من رقم زد و چه خیر و برکتی وارد زندگیم کرد.
یکی دیگه اش کارم بود، اون موقع که تازه مدرک فوق دیپلمم گرفته بودم، بدون سابقه کاری خاص، و بدون هیچ گونه پارتی، من عملاً می دونستم که باید خدا انجام بده، نمی دونم شاید چون پارتی و سابقه کاری نداشتم اینطور بود، بعد خیلی جالب از نتیجه ی اینم راضی بودم، یک کارخانه نیمه دولتی، با تمام مزایا، با حقوق قانون کار و مناسب اون موقع ام، در واحد شبکه و مرتبط با رشته ام، محیط سالم و ظاهر تمیز و شیک اداری و… و کلی خیر دیگه…
و مثال هایی که خودم گفتم من میدونم، من میتونم، من بلدم، خودم میدونم:
1- قبل از ازدواج چندتا کتاب خونده بودم واقعاً فکر می کردم دیگه بلدم چطور زندگی مشترک رو پیش ببرم، و تضادهایی رو این نگرش برام به همراه داشت.
2- وقتی با قانون جذب، با این سایت و این محتوا و نگرش ها، آشنا شدم، بازم فکر کردم که راه رو پیدا کردم، آهان! الان میشینم تجسم می کنم، به نکات مثبت توجه می کنم، یا هر تمرینی که هست، خودم، من انجام میدم، این من هستم که راهشو پیدا کردم، بلد نبودم، الان فهمیدم. درواقع خداوند از دایره تقریبا بیرون بود، فقط خدا بهم این راهو نشون داده بود، نه اینکه هر لحظه خدا انجام بده، و همه چی اون باشه، نه اون فقط منو با این مباحث آشنا کرده و این من هستم که دارم پیش می برم. البته با استمرارم در این مسیر نتایجی هم داشتم، ولی بعضی هاش به سختی بود، بعضی هاش اجابت نشده، بعضی هاشم کم اجابت شده. و اونایی هم که اجابت شده، بیشتر در درونم این نگرش بود که چون من از قانون استفاده کردم، چون من طبق قانون پیش رفتم، نتیجه گرفتم، بازم دلیل اجابت رو عمل خودم میدیدم نه حضور و لطف خدا. (البته به خودم سخت نمی گیرم، و اشکالی نداره، چون من مرز و تفاوت بین این دو نگرش که من خالق زندگیم هستم و این نگرش که من هیچی نیستم و خدا همه چیو داره انجام میده رو درک نکرده بودم، الانم خیلی واضح درک نکردم)
3- در مورد مثالی که در مورد کدنویسی مدیر فنی سایت گفتید، یه دور قمری میزنن بعد به جواب هدایت میشن، دقیقاً مثال من هستش، من حرکت کردم، سایت زدم، محتوا تولید کردم، و خب کارمند که نداشتم تنهایی همه چیو انجام میدادم، ولی برای هر مساله جزئی گاهی روزها درگیرش میشدم. اینقدر که پای کار می نشستم ولی کار نه تنها اون طور که باید پیش نمی رفت، بلکه کلافه ام می کرد، و دست از اون شاخه (سایت داری در وردپرس) برداشتم. یه مثال جالبی که در این باره دارم، اول که تمپلت سایت رو بالا آوردم، منو (menu) چپ چین بود و من میخواستم بیاد راست، کلی گزینه و روش و هرآنچه بلد بودم، یا سرچ کردن توی stackoverflow تست کردم، نمی شد، بعد که همه ی راه هایی که بلد بودم رو انجام داده بودم و نشده بود، تسلیم شدم، هدایتی گزینه ی تنظیم منو، روی left زدم و منو اومد راست! (شکلک تعجب) درحالیکه left چپ نیست مگه؟؟!!! برعکس بود. یاد اون صحبت تون با مدیر فنی افتادم که گفتن یک کد کامنت شده در روند سایت تون اختلال ایجاد می کرد، درحالیکه کد کامنت شده هیچ وقت کامپایل نمیشه. یعنی واقعاً خداوند تمام علم هارو داره، و کامپایلرهای نوشته شده توسط انسان ها، به دلیل اینکه کامل و بی عیب و نقص نیست، ممکنه مثل این دو مورد خطا داشته باشه و خداوند بهش آگاهه.
————————————————-
یه حالت شخصیتی که تکیه بر خود داشتن، در من ایجاد کرده بود، چون فکر می کردم تمام این نتایجم در طی این 5 سال رو من رقم زدم، من عالم هستم، من خیلی بلد هستم، من می دونم و بقیه نمی دونن شده بود، و تقریباً با نزدیکانم، مثلاً خواهرم، از این زاویه، با این غرور، با این حالت فرکانسی صحبت می کردم. نه اینکه ظاهرم و لحن گفتارم قلدری باشه ها (شکلک خنده)، نه، اون موضوعاتی که مثلا شروع می کردم به راهنماییش کردن، اون فرکانس غرور بود. اینکه میگم دیروز من فرو ریختم، یعنی فرو ریختم هاااااا (شکلک خنده).
———————————————–
در مورد اون قسمتی که گفتید وقتی همون اول یه غروری میاد خدا میزنه پس کله، اون قسمت اینقدر برام جالب بود و برای من چیزی روشن شد، کلی خندم گرفته بود، آخه برای منم بارها این اتفاق افتاده بود، ولی نمی دونستم چرا اینطوره. مثلا دستاوردهای عاطفی یا ثروت پیش می اومد برام، به دوستم یا به خواهرم می گفتم، و فردای اون روز همه چی دوباره خراب می شد، یعنی به این الگو رسیده بودم که در موردش حرف میزنم، دستاورده پوچ میشه، (شکلک خنده) ولی دلیلشو نمی دونستم، ولی فهمیده بودم که یه فرکانسی پشت این گزارش دستاوردهام هست که من درکش نکردم هنوز. با خودم فکر می کردم، یعنی واقعاً چشم زخم وجود داره؟؟؟؟ یعنی وقتی تعریف می کنم چشم میزنن؟؟؟ (اصلا فکر می کنم نگرش اعتقاد به چشم زدن اینطوری شکل گرفته) ولی بیشتر احتمال میدادم من به این دلیل دارم به نزدیکانم تعریف می کنم که اونام جدی تر روی خودشون کار کنن، (تمرکز روی دیگران) راستش فکر می کردم دلیل خراب شدن دستاوردهام تمرکز روی دیگرانه، ولی الان متوجه شدم، شاید یه مقداری اونم باشه ولی بیشتر همینی که توضیح دادید هستش، چون من فکر می کردم خودم ایجادش کردم دستاوردمو، فرکانس غرور و منم منم ها، ارسال میشد (حالا با هر لحن متواضعانه ای که بود یا در زبان می گفتم خدا برام فلان کار کرد، ولی دروناً این بود که من خودم این دستاورد رو خلق کردم)
—————————————–
ولی بازم استمرار در این مسیری که خداوند خلق و هدایتمون کرده، بازم بخاطر اینکه خداوند منبع خیر هستش و میخواد مارو به راه راست هدایت کنه، هربار چه با زبان خوش، چه با تضاد، هدایتمون می کنه که درس هامون رو یاد بگیریم. یعنی اینهمه برای کارم تقلا کردن و هنوز درآمد آنطور که باید نداشتن، اصلا منو بی رمق کرده بود، که سوال درونی در من شکل بگیره آخه چرا؟! با اینکه قدم های عمل برداشتم، و برمیدارم، با اینکه تمرینات قانون جذب مثل تمرکز بر موفقیت ها، تمرکز بر نکات مثبت، تمرکز بر توانایی های خودم، و خیلی تمرینات این زمینه، چرا نتیجه اونطور که باید نشده؟! و بخاطر همین که دیروز به این فایل هدایت شدم، فروختن غرور رو دردناک تجربه کردم.
خداوند خیر دنیا و آخرت به همه مون عطا کنه. بسیار سپاسگزارم برای این آگاهی های مقدس و الهی و ارزشمند.
به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همه دوستان ارزشمندم
شکرگزار خداوند مهربان هستم برای حضور و نفس کشیدن در مسیر توحید و توکل و یکتاپرستی
چند روزی بود که به دنبال بلیط قطار برای همسرم و بچه ها بودم که آخر هفته و تعطیلات رو به اصفهان سفر کنند. و مجدد لطف و رحمت و عنایت خداوند شامل حالم بشه که تنها بشم و متمرکزتر روی خودم و کارهام ، کار کنم. بلیط برگشت اوکی شده بود ولی برای بلیط برای امروز پیدا نمی شد و تصمیم گرفتیم که اگر بلیط پیدا نشد من با ماشین بچه ها رو ببرم و بلافاصله به تهران برگردم. تو این گرما و شلوغی تعطیلات کار سختی بود و همچنین وقت من رو هدر می داد و در ضمن ماشین هم مقداری کار داشت.90 درصد اتوبوس های کشور هم برای مراسم عاشورا و زائرین کربلا اختصاص داده شده بود و عملا ما به این نتیجه رسیدیم که بلیط پیدا نمیشه و باید امشب حرکت کنیم.
دیشب خیلی تصادفی گوشی رو برداشتم و متعجبانه دیدم که 5 نفر قطار اصفهان جا میده ! تا بخوام اطلاعات رو وارد کنم جا پرشد و ضد حال بدی خوردیم. دختر و پسرم هم خیلی دوست داشتند که سفر با قطار رو تجربه کنند. دیشب موقع خواب به خدا گفتم که خدایا ، می دونی که تصمیم من چیه .
می دونی که چقدر تعهد دادم به خودم که از تعطیلات این چند روز نهایت استفاده رو برای تمرکز تمام روی خلق دوره خودم بذارم و کلی برنامه برای خودشناسی و تنهایی و ادامه دوره 12 قدم و احساس لیاقت و … دارم. خودت کمک کن تا بلیط پیدا بشه و بتونم به آسانی بچه ها رو بفرستم اصفهان.
خودم هم باورم نمیشه که اون لحظه ای که 5 نفر برای چند دقیقه باز شد ، در وجودم یک شرکی شکل گرفت که این اتفاق تصادفی بوده و ربطی به هدایت الله نداشته !!!
وقتی کلی صفحه رو رفرش کردم و دیدم که هیچ خبری نیست ، بعد از نیم ساعت رفتم که بخوابم و برنامه این شد که امشب حرکت کنیم که کمتر گرما بخوریم.
وقتی روی تخت دراز کشیدم ، با خودم گفتم که آیا من شرک نورزیدم ؟؟
یعنی آیا من ، اون لحظه که 5 نفر خالی شد ، تو ذهنم این اتفاق رو به هدایت خدا ربطش ندادم ؟؟!!!
همون جا گفتم خدای من رو ببخش
خدایا من رو ببخش که خطا کردم …
طلب استغفار کردم
و سعی کردم بلافاصله خودم رو ببخش و به خودم بگم که جواد ، همین که سریع مسیر اشتباه رو فهمیدی و از مسیر برگشتی خوبه. باید از زاویه ای به این موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم.
بعدش به خدا قسم کاملا هدایتی و به شکل معجزه وار هدایت شدم به صفحه ای که پاسخ یکی از دوستان به کامنت من بود!
صفحه سوم پاسخ به کامنت ها رو زدم که صفحه
پاسخ افسانه عزیز ، جمال عزیز ، ارکان عزیز ، ژیلا عزیز و جمال عزیز درباره کامنت خودم و هدایت شدم به خوندن کامنت مجدد خودم
abasmanesh.com
حس بسیار عجیبی وجودم رو فرا گرفت . احساس غریبی پیدا کردم . یادم افتاد که 17 اسفند برای من و خانواده یک معجزه بزرگ رقم خورد.
آتشی که گلستان شد برای ما
و من نمی دونم چرا کلمه ابراهیم تو اون کامنت و در همون لحظه نوشتن گلستان شدن آتش به قلبم جاری شد . چند وقت پیش یکی از دوستان عزیز در پاسخ کامنتم به من ابراهیم خطاب کرده و بعد خود این دوست عزیزم همین ادامه داد که نمی دونم چرا ابراهیم به شما خطاب کردم .
و این کلمه ابراهیم و خوندن این کامنت دیشب برای من الهام بخش شد. بعدش بلافاصله هدایت شدم به گلچین این فایل که روزهاست دارم گوش می کنم و ایمانم رو قوی تر می کنم. کلی با خدا حرف زدم و اون هم با من حرف زدم و تو نت گوشی نوشتم و قلبم باز شد. بعدش پیش خودم گفتم آخه پسر ! چرا باز هم یادت رفت که روی خدا حساب باز کنی ؟
چرا یادت رفت که همه چیز خداست ؟
چرا یادت رفت که خدا همه کارها من رو می تونه انجام بده و خواسته هام رو اجابت کنه ؟
چرا ؟
یک لحظه از خودم و رفتارم نادم و پیشمون به خدا گفتم که خدایا تو می دونه که من انسان و ناشکر و فراموش کار ولی ، تو ربی و صاحب عزت و عظمت و قدرت و شوکت ، تو اگر من رو نبخشی من پیش کی برم ؟
مگه من غیر از تو کسی رو دارم ؟
خدایا همراه و محافظ و پشتیبان و خالق و مالک و صاحب اختیار من تویی ،
خودت من رو هدایت کن به مسیر نعمت و ثروت و آسانی و زیبایی و راحتی.
بعد با همین حال زیبا خوابم برد.
صبح که بیدار شدم بلافاصله بعد از قطه کردن آلارم گوشی ، خداوند بهم گفت بنده من خواسته تو اجابت شد ، برو و سایت بلیط قطار رو چک کن …
به خدا قسم باورم نمی شد که 20 نفر ظرفیت جدید روی سایت وجود داشته باشه…
بعدش با لپ تاپ یک کوپه بلیط رو اوکی کردم و پرداخت رو زدم و دقیقا چند دقیقه بعد تمام ظرفیت تکمیل شد.
اینقدر خوشحال و شاد بودم که نمی دونستم چطور از خدا تشکر کنم.
اون لحظه این اومد به ذهنم که
خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط ایمان باور اعتقاد
واقعا چقدر لذت بخشه باور داشتن فقط به رب
چقدر شیرین که فقط از خودش بخوای بعد آروم به کارهات برسی و ایمان داشته باشی که اجابت میشه
چقدر شیرین ترِ وقتی که خواسته ها از همین روش اجابت میشه و باعث تقویت باورها میشه
چقدر شیرین بندگی کردن خداوند و رها کردن امور و دست و پا نزدن.
عصر امروز که می خواستم از محل کار بیام خونه ، نجوای ذهنم گفت که کارت شناسایی فرودگاه رو همراهت ببر که بتونی از گیت چک و بازرسی ایستگاه راه آهن رد بشی و وارد قطار بشی و تو جابجا کردن چمدان ها کمک کنی.
یک لحظه که کارت رو برداشت به الله قسم همون جا گفت که آیا به من اعتماد داری ؟
گفتم بله که دارم
گفت : اگه اعتماد داری به کارت نیازی نیست!
امشب ساعت 9 شب که رسیدیم راه آهن ، بعد از مدتی خط شماره 5 روی برد اطلاعات قرار گرفت و دیدم که این لاین جزو لاینی هست که چک خیلی دقیقی انجام میشه ، ولی خط 1 و 2 چک خاصی نداشتند.
پیش خودم گفتم عیبی نداره ، بدون اذن خداوند برگی از درخت بر زمین نمی افته ، خدا خودش ردیف می کنه.
بعد از چند دقیقه ، بهم گفت که برو برد اطلاعات رو دوباره چک کن ! در نهایت تعجب دیدم که خط قطار اصفهان به خط 2 تغییر کرده !! همون خطی که مانیتور و چک و بازرسی دقیق نداشت و وقتی در باز شد اولین نفر به راحت ترین شکل ممکن وارد لاین 2 شدیم و به بچه ها کلی کمک کردم و گفتیم و خندیدم.
همون موقع مامور واگن اومد جلو و مثل یک فرشته ای که از طرف خداوند اومده باشه ، با لبخند بسیار زیبا و با لهجه زیبای مشهدی گفت ، اگر بچه ها کمکی میخوان بفرمایید من انجام می دم ، گفتم اگه لطف کنید تو مقصد چمدان ها رو کمک کنید ممنون میشم دست همسرم درد می کنه ، بعد شماره کوپه رو پرسید و بعد از چند دقیقه گپ و گفت شیرین خداحافظی کردیم.
بعد از حرکت قطار یاد حرکت مستر بین افتادم و کلی تو لحظه حرکت قطار بچه ها رو خندوندم و خداحافظی کردم .
و الان که دارم این کامنت رو می نویسم از ایستگاه راه آهن برگشتم و تومسیر از خدا برای نوشتن این اتفاقات عالی و اجابت الله ، هدایت خواستم که این جلسه رو واضح برام الهام کرد.
چند روز پیش برای مطالب دوره و معرفی دوره مجددا از خداوند ایده خواستم ، به خدایی که می پرستم یک ایده بی نظیر رو به من الهام کرد که همون لحظه تایپ کردم ، 2 روز پیش که تو یوتیوب پادکست های چند پزشک مطرح آمریکا رو نگاه می کردم ، دیدم دقیقا همون الهام من رو اون پزشک مطرح ، در اول پادکست خودش بیان کرد!!!
این اتفاق به قدری ایمان من رو قوی کرد ، به قدری خیالم رو برای ادامه دادن مسیر و برداشتن قدم های بعدی راحت کرد که گفتم ببین ! وقتی سعی کنی ایمانت رو حفظ کنی و احساس خوب داشته باشی و نترسی و قدم برداری و تغییر کنی و وارد دل ترس هات بشی ، خداوند بهترین و ناب ترین ایده ها رو بهت میده . فقط باید باورت رو قوی کنی.
فقط باید با قلبت بگی من نمی دونم تو می دونی
الله مهربان تو عالمی
تو بصیری
تو کاملی
تو منزه و سبحان هستی
تو اول و آخری
تو از تمام امور آگاهی و به همه چیز احاطه داری
تو صاحب عزت و رحمت و ثروت و هدایت هستی
بهترین و عالی ترین و لذت بخش ترین و تنهاترین راه درست زندگی ، سپردن امور به توِ
هوشمندانه ترین کار اینِ که روی خودم حساب نکنم ، بلکه روی توانایی کسی که من رو خلق کرده حساب کنم
عاقلانه ترین راه حرکت و رشد و بینش و نگرش ، فراموشی کردن تجارب و پندها و صحبت ها و روش های زندگی گذشتگان و جامعه و فرهنگِ.
خدایا شکرت ، همین چند سال پیش من هم مثل بقیه ، لباس سیاه تنم بود
من هم مثل بقیه خودم رو بی ارزش خطاب می کردم
من هم مثل بقیه تو سرم می زدم و عربده می زدم و عزاداری می کردم
و فکر می کردم راه درست همینه
شرک می ورزیدم و از غیر خدا طلب می کردم
از عمر و زندگی و انرژی که خدا به من عطا کرده برای حرکت و توحید و خلق ارزش و خدمت به انسان ها و گسترش جهان و لذت بردن از زیبایی ها و زندگی ، بدو بدو می رفتم مجلس ، و هر کاری رو که اون شخصی که میکرفون دستش بود می گفت رو انجام می دادم و اگر کسی انجام نمی داد ، مورد خطاب و سرزنش قرار می گرفت.
من هم همین روزها مثل بقیه ، تو غم و اندوه و عزایی بودم که فقط داستانش رو شنیده بودم و یک بار هم با خودم فکر نکرده بودم آیا این رفتارها و فرهنگ و عزا و ماتم و شرک ورزیدن ، با قوانین خدا هماهنگِ؟
آیا خدا ما رو اشرف مخلوقات خطاب کرده یا سگ در خونه فلانی و بهمانی ؟
آیا وظیفه من دیدن زیبایی ها و تصدیق اونها و تمرکز و توجه بر قشنگی ها و شادی و تحسین انسان هاست ، یا لعن و نفرین و کینه و بغض و غضب نسبت به انسان های گذشته تاریخ ؟؟
آیا وظیفه من دیدن نکات مثبت امامان و درس گرفتن از رفتارهای درست اونهاست یا توسل کردن و شرک ورزیدن و وایطه قرار دادن اونها ؟
آیا ارباب و صاحب اختیار و آقا و سرپرست و ولی من خداست یا غیر خدا؟؟
آیا هدف خلقت ما نوکر بودن در خونه امامان و ارباب بودن آنها بوده ، یا تجربه کردن خودمون و کار کردن روی ایمان و گسترش زیبایی و ارزش در جهان ؟
آیا برای شفای جسمی و روحی باید به دنبال نذری خوردن رفت ، یا باید طبق قوانین الهی عمل کرد و توحید و توکل و عمل صالح و احساس خوب و شادی و نشاط رو علت شفا و حال خوب و سلامتی و تندرستی دونست ؟؟
ادامه راه پدران و جامعه و مردم ، همون نتایج اونها رو به همراه داره.
اون موقع که چنین باورهای ریشه دار و عجیب و غریبی رو داشتم ، چیزی از خدا و هدایت و الهامات و توحید و لذت بردن از داشته ها و هدفمند بودن و توانایی ها و گیفت های الهی و توانایی خلق ارزش و در کل ، چیزی به نام خالق بودن رو نمی دونستم.
اون موقع اتفاقا اهل بدرفتاری با همسرم و همکارانم بودم
اون موقع اهل غیبت و دروغ و تهمت بودم و هیچ انگیزه ای و برنامه ای برای بهبود شخصیت نداشتم . چون خودم در نتایج و شرایط و اتفاقات زندگی ، دخیل نمی دونستم. و فکر می کردم با توسل کردن امامان و اشک ریختن و شاد نبودن و ریش گذاشتن و سینه زدن و ماتم داشتن ، دل امامان رو به دست میارم ، اونها هم میگن آفرین عجب آدم خوبی ، بعد اونا میرن پیش خدا و من رو به خدا معرفی می کنند و سفارش دو قبضه می کنند و بعد ثروت وارد زندگیم میشه. کارهام درست میشه ، سلامت تر میشم و ….
فکر می کردم چون 60 روز محرم و صفر رو مشکی پوشیدم و خوب سینه زدم و عزاداری کردم و قشنگ به قاتلین فحش و بد و بیراه گفتم و لعن کردم ، الان دیگه بهترین بنده خدا شدم و جزو مقربین شدم !!!
و جالبه این که به دلیل باورهای غلط خودم هر کسی که در راه مذهب نبود رو در ذهنم نکوهش می کردم و قضاوت های شدید می کردم و برچسب های مختلفی بهش می زدم . اینها تازه نجوا بود و اگر پا میداد امر به معروف و نهی از منکر می کردم.
.
.
الهی فقط و فقط شکرت
شکرت که به من رحم کردی
هدایتم کردی به مسیر راست
به مسیر زیبا بینی
به درک بهتر قرآن و قوانین بدون تغییر
خدایا شکرت که مابقی زندگی رو عالی طی خواهم کرد ولو برای یک روز!
خدایا شکرت که در مسیر شناخت تو ، شناخت خودم ، شناخت توانایی هام و رسالت و هدف خلقت خودم هدایتم می کنی
خدایا شکرت که در مسیر رشد و موفقیت و بهبود در سایت عباسمنش دات کام هستم
خدایا شکرت که بهترین استاد توحید و یکتاپرستی و موفقیت رو سر راهم قرار دادی
خدایا شکرت برای وجود ارزشمند استادم و تمام دوستانم در این سایت مقدس و بی نظیر
الهی شکرت که شامل لطف و رحمت و فضل و رحمانیت و رحیم بودن تو هستیم
الهی شکرت که امید و توکل مون فقط به توست
الهی شکرت که حرکت می کنیم و ایمان داریم که هر آنچه برای تغییر و رشد و بهبود و خلق زیبایی و ارزش نیاز داریم رو به ما در زمان و مکان مناسب الهام می کنی.
خدایا شکرت که در مسیر آباد کردن دنیا و آخرت قدم بر می داریم
الهی شکرت که خودمون رو دوست داریم و برای خودمون ارزش قائل هستیم .
زندگی هر چقدر زیبا باشه بازهم می تونه زیباتر باشه ، به شرطی که به تو وصل باشم
زندگی هر چقدر آسان و راحت و لذت بخش باشه بازهم می تونه بیشتر آسان و راحت و لذت بخش باشه ، به شرطی که به تو در تمام کارها حتی کارهایی که فکر می کنم توش حرفه ای هستم ، روی خودم حساب نکنم و از تو کمک و هدایت بخوام.
رشد مالی و موفقیت های کاری هر چقدر بیشتر باشه باز هم می تونه بیشتر و عالی باشه ، به شرطی که در تمام امور روی قدرت و هدایت تو حساب کنم نه روی عقل ناقص خودم.
در پناه الله بزرگ و منزه و مهربان ، شاد و موفق تندرست و خوشبخت و ثروتمند باشید.
خدانگهدار.
سلام به استاد عزیز
ممنونم بابت تمام فایلهایی که مستقیما در مورد توحید صحبت میکنید. ازتون هزاران بار سپاسگذارم این فایلها مثل نور قلب من رو روشن میکنن.
من در مورد سپردن کارها به خدا و یا انجام دادن کاری به تنهایی و به قول شما غره شدن به خودم میخوام در مورد مهاجرتم صحبت کنم.
مورد اول که خواستم خودم همه کارها رو انجام بدم :
من قصد مهاجرت به کانادا رو داشتم ولی اون موقع شما رو نمی شناختم و اصلا به خدا این شکلی باور و اعتقاد نداشتم، شروع کردم به خوندن زبان و کارم رو رها کردم چون فکر میکردم چند ماهه قضیه تموم هست. ولی نگم از گاری هایی که به من وصل بود و خودم هم بیشترش کردم، کتابخونه ها بابت کرونا بسته شد و کانادا درها رو بست ولی من ول کن نبودم خوندم و بعد از دوسال امتحان دادم و نمره بسیار عالی گرفتم و با خوشحالی پرونده ام رو ثبت کردم ولی بابت کرونا چون کلی پرونده از قبل مونده بود من با وجود امتیاز خوب بابت شرایط تحصیلی، سن و نمره پذیرفته نشدم و کلا ماجرا مهاجرت برام بسته شد. اما نکته اصلی و بهترین دست اورد اون سالها برای من اشنایی با افرادی بودن که شما رو میشناختن و شما و سایت شما رو به من معرفی کردن و من شروع کردم به گوش دادن به فایل ها و ویس های سایت و تمرین و ارتباط مدام با دوستانی که دوره های شما رو میخریدن و تمرین انجام میدادن.
بار دوم وقتی مسیر رو با توکل به خدا انجام دادم:
تقریبا یک سال و نیم بعد با صحبتهای مدیر منابع انسانی شرکت مون( که مطمئنم از طرف خدا بود) من تشویق شدم برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد در ایتالیا، من خیلی راحت و ساده شروع کردم به جمع کردن تمام مدارک هام و اینقدر در مسیرم ادمهای مهربون و خوب قرار گرفتن که حد نداشت مدارک هام به بهترین شکل ممکن جمع شد و من برای پذیرش اقدام کردم و پذیرش گرفتم. من همیشه میگفتم اون زمانی که برای زبان قبلی گذاشتم بیهوده نبوده و خدا خیر این قضیه رو یک جایی به من نشون خواهد داد و خیرش برام محقق شد باید آیلتس آکادمیک میگرفتم( آزمون قبلی ام جنرال بود )، شروع کردم به خوندن و فقط 45 روز فرصت داشتم و نمیتونستم کارم رو ترک کنم پول رو لازم داشتم صبح ها پنج بیدار میشم عصرها هم تا شب درس میخوندم ولی تمام مدت به خدا میگفتم تو من رو هدایت کن به شرایط بهتر و امتحان ساده تر، دو روز مونده به امتحان ایران تمام امتحانات ایلتس کتبی رو کنسل کرد و من موندم هاج و واج و گریان تو راهرو شرکت که یکبار دیگه دست خدا رسید و من رو هدایت کرد و با کمک مدیرم ازمون رو تو استانبول رزرو کردم و امتحان دادم، یه معجزه شگفت انگیز در مورد بخش اسپیکینگ بود که من پایین تو کافه منتظر بودم که زمان امتحانم برسه به خدا گفتم من الان نمونه سوالات ایلتس ها رو باز میکنم تو هم سوالات رو به من میگی من که تا اینجا صد خودم رو گذاشتم دیگه نوبت تو، و به قول استاد الله اکبر نمیتونم بهتون حسم رو بگم دقیقا سوالات ازمون رو خوندم و رفتم بالا، اگزمینری که همه میگفتن بسیار بد اخلاق و لهجه بدی داره دقیقا همون سوالات رو با روی خوش و خندان از من پرسید و حتی کمک هم کرد و من نمره عالی تو ازمون گرفتم حتی نیم نمره بالاتر از نمره مورد نیازم. برگشتم ایران و فهمیدم گرفتن وقت سفارت به شدت بهم ریخته و همه دارن به دلال ها کار رو میسپرن به چندتا دلال گفتم ولی هیچی، بعد یادم اومد کی تا اینجا تو رو اورده دلال اصلی تو اون توکل کن به اون. شاید باورتون نشه یکی از دلال ها بهم پیام داد که شما خیلی خانم محترم و مهربونی هستین دلم نیومد بهتون نگم به سفارت ایمیل بدین و شرایط تون رو بگین بهتون خودشون وقت میدن. منم هر روز کلی ایمیل میفرستادم و نقطه عطف جایی بود که یکی از دوستانم که با افراد زیادی در ارتباط به منگفت چرا به من نگفتی من برات وقت بگیرم؟ تو خودخواه و مغروری حالا هم دیر شده ولی من برات تلاش میکنم، نمیدونین چه حالی شدم رفتم تو ماشینم زدم زیر گریه که خدایا من از خودت وقت میخوام این ها حق ندارن من رو اینجوری بشکنن، و مدام تو ذهنم تصویرسازی میکردم که وقت رو گرفتم و به اون دوستم زنگ زدم و گفتم خدای من وقت رو برام گرفت. در ضمن در تمام این مدت من هرشب با دوستم میرفتیم دو سه ساعت پیاده روی و فقط در مورد آموزشهای استاد صحبت میکردیم و من به همه اینها به چشم تمرین و فرکانس نگاه میکردم. و شد آنچه که باید میشد و از سفارت به من زنگ زدن و وقت دادن و اونقدر حس شگفت انگیزی بود که برای همه تون آرزوش میکنم، و میدونین که به دوستم زنگ زدم و لذت پز دادن خداوند قدرتمندم رو بردم️. بعد نوبت رسید به خرید دو هزار یورو، همه بچه ها تو کانالها میگفتن اصلا الان یورو نیست فقط و فقط حواله دلار هست برای اون هم باید یک روز کامل بری تو صف بمونی، من چندتا صرافی زنگ زدم و همه به من گفتن یورو ندارن و برای حواله دلار هم باید از شش صبح بیای صف وایستی، یکی از صرافی ها بعد از اینکه بهشون توضیح دادم دانشجو هستمگفت ما صفی نیستیم ولی من شماره تون رو یادداشت میکنم که اگر حواله ایی اومد بهت زنگ میزنم. منم یکی از فایلهای استاد رو گذاشتم تو گوشم و شروع کردم به ظرف شستن و اینکه دیگه به موضوع فکر نکنم، و شد آنچه باید میشد یک ربع بعد خانم تماس گرفت و گفت تو چقدر خوش شانسی همین الان حواله یورو یک مورد برامون ازاد شده و صرافی در فاصله یک ربعی با خونمون بود و من رفتم و خریدم، برای تحویلش هم تمام بانکها زمان میدادن برای چهل پنجاه روز بعد ولی مسئول بانک که ازش هزاران بار ممنونم با من همکاری کرد و همون روز یورو ها رو بهم داد. موردی که بچه ها شاید یک ماه درگیرش بودن برای من در کمترین و اسان ترین شکل ممکن انجام شد. بعد ویزام اومد و من و مامانم تصمیم گرفتیم یه مهمونی بگیریم، مامانم که رفت خرید میگفت فاطمه هرجا که میخواستم خرید کنم پنجاه درصد تخفیف بود و همه چیز با کمترین قیمت ممکن خریداری شد و اقوام برای من کلی کمک مالی انجام دادن به عنوان هدیه که من حتی فکرش رو هم نمیکردم، یکی از دوستانم کمک کرد مابقی یوروهای موردنیازم رو به بهترین قیمت ممکن خریدم. بلیط خریدم و برای تحویل بارها که رفتیم مسئول تحویل چمدونها نگام کرد و گفت چی دیگه داری و تمام چمدونهام رو تحویل گرفت و من کمترین بار ممکن رو طی سفر با دست حمل کردم. وقتی رسیدم ایتالیا ادمها خودشون می اومدن و چمدونهام رو برام جابجا میکردن من به شدت حمل بار برام سخت و همیشه از خدا در این مورد کمک میخوام. برای کارهای ثبت نام که رفتم تمام موارد من به شکل کامل و بی نقص انجام شده بود و حتی مسئول ثبت نام به من گفت تو خیلی دختر خوش شانسی هستی، و من واقعا بابت داشتن چنین خدای مهربونی بی اندازه خوش شانسم. در مورد اجاره خونه هم باید بگم بزرگترین مساله تو ایتالیا قبض برق و گاز، ولی من خدایی دارم بزگتر از تمام کهکشانها، بله شد آنچه که باید میشد و من و دوستم خونه ایی کرایه کردیم که تمام قبض ها با اجاره بود یک خونه بزرگ نورگیر و دنج و راحت و من اینجا حتی از ایران هم راحت تر هستم. و معجزات و روندشون اینجا همچنان ادامه داره و من منتظر اتفاقات بسیار شگفت انگیزتری هستم.
مورد دیگه ایی که وقتی دیدم و متوجه شدم برای همه دوستانم تعریف کردم تین هست که من مدام فایلهای سایت رو میدیدم و استاد از فلوریدا و اب و هوا و بارون اونجا میگفتن و من مدام اون تصاویر رو میدیم و الان تو شهری هستم که کاملا کاملا شبیه فلوریداست از لحاظ اب و هوا و بافت طبیعیت. حقیقتا الله اکبر️️️
فقط چند مورد که به نظرم مهم میاد رو بگم که استاد کاملا درست میگن وقتی ما روی مدارهامون کار میکنیم به جای درست هدایت میشیم و همه چیز درون ماست نه بیرون درون رو که درست کنیم بیرون درست میشه و هیچ شکی نباید داشته باشیم. مهم ترین موضوع ایمان و توکل و من از خدای بزرگ میخوام که به من کمک کنه ایمانم بهش هر روز بیشتر و بیشتر بشه.
استاد عزیزم ازتون ممنونم که شدید بهترین دست خداوند برای هدایت من به مسیر روشنتر و زندگی راحت تر.
شاد سربلند سلامت موفق و ثروتمند و پیروز باشید
سلام و درود بر فاطمه عزیز
چقددد لذت بردم از این داستان زیبای توحیدی تون چقد لذت بخش وقتی تو کشتی هستی که رو آبی شناور که خدا سکان دارش هست وای این حس و حال چقددد دوست دارم این حس امینیت و اعتماد و چقد دوست دارم تو عرشه کشتی رو صندلی تاشو دراز کشیده ای و غرق رویایی غرق لذت خدا داره کشتی رو برات میرونه نووووووش قاطمه جان نوش جانت این لدت توحیدی که تمام کارهاتو رله کرده بدون اینکه آب تو دلت تکون بخوره منم دلم میخواد برم در بهترین جای دنیا زندگی کنم جایی که همه آدمای خوب اونجا باشن و چشم و گوش و زبانم باشه خدا و من فقط عشق دنیارو ببرم و تمام کارامو بسپارم به او مثل استاد نازنین که داره عشق دنیارو میکنه و بدون محدویت پول میسازه ثروت میسازه عشق میسازه خدایا شکرت که خودتو در کارهای فاطمه عزیزمون نشون دادی تا انگیزه ای شود برای بالابردن ایمان ما
فاطمه عزیز ازت ممنونم که داستان زیبایی را برامون به اشتراک گذاشتی داستان مهاجرت فاطمه عزیز به بهترین مکان دنیا نووووووش
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و خاتوم شایسته عزیز
این فایل چقددددددد خفن بود
چقد بی نظیررررر بود
خیلی از این حرفا تو دوره ها گفته شده ولی انگاری امادش نیسی ک اون موقع متوجه نمیشی ولی الان مث بمب ذهنتو درگیر میکنه
من خیلی تجربه اینجوری دارم خیلیی
ی یکی ا تجربه هام ک این بود تازه ماشین خریده بودم گواهینامه نداشتم خب کمو بیش رو خودم کار میکردم خداهم تو ذهنم بود دیگه
اقا ما رفتیم شمال ی بار بردیم بدون گواهینامع از تهران
رقتنی شب رفتیم خیلییییم حال داد
برگشتنی ا جاده هراز اومدم اصنم نفهمیدم چرا پلیسه گف بزن کنار
اقا از من مدارک خواست منم خو گواهینامه نداشتم کامل مدارک ماشینو دادم بیمه و کارت معاینه و اینا برگشت گف گواهینامتم بده
اون لحظه دقیقا مث روز برام روشنه استاد
خداشاهده در حد یک ثانیه تو دلم گفتم خدایا همین
جمله من تو قلبم فقط این بود خدایا
چون میدونستم ماشین باریه
گواهینامم خیلی مهم اگه تصادف بشه مقصر صد در صدی اصن معلوم نیس قوانینو رعایت کنی یا اتفاقی بیقته عمد حساب میشه
بخدا ی 30 تا 40 ثانیه رفت اونور پلاکو نوشت
پیش خودم گفتم خو گندش در اومد داشتم وسیله هامو جم میکردم منتظر بودم بیاد بگه اقا بیا پایین ماشین مستقیم میره پارکینگ
انتظارم این بود
اومد مدارکامو داد فعمیده بود ندارم دیگه
گف برو
همین
اصن من ماتو مبهوت این بودم چن ساعت ک بابا من فقط در حد ی ثانیه اسمتو اوردم اگه تو همه تک تک لحظاتم ازت بخام کمکمکنی اون موقع چی میشه
این یکی ا تجربه خوبام بود ک ا خدا کمک خواستم
انصافا الان هرچی میگردم ک ی تجربه منفس باشه چیزی ب ذهنم نمیاد
حتی اگر ی وقتاییم ب یادش نبودم اون ب یادم بوده و تو سخت ترین شرایطا ولم نکرده
بذارید اینم بگم الان یادم افتاد
چنوقتی بود خیلی رو خودم کار میکردم از لحاظ معنویت
همیشم میگفتم ک خدایا من امادم میخام امتحانم کنی
اخ اخ
اقا ی اتفاقی افتاد ما شانسی رفتیم ستاد فرمانداری کاشی کاری برا اونجا
دوماه قبل این داستان ب ی خانومی زنگ زدم ک باهاش دوس شم
با شمام هنوز اشنا نشده بودم ولی حس میکردم امادم برا امتحان خدا
زنگ زدیم صحبت کردم این بنده خدا گف من شوهر دارم پ بچم دارم
منم معذرت خواهی خدافظی تا…
ما رفتیم ستاد فرماندهی دو روز قبلش ی اقایی زنگ زد تهدید کردن ک پیدات میکنم فلانت میکنم اینا من اصن نمیدونستم بابا این کیه چی میگه
شمارشو زدم توواستاپ دیدم زده فلان یگان امداد
فرماندهی ک کار میکردیم رئیس حفاظت خیلی می اومد سر میزد یهو ب سرم زد عکس این یگان امداد نشون بدم شاید بشناسه اقا نشون دادیم شانس منم عکسا توی پیجش همه نظامی گف اره میشناسمش چی شده توضیح دادم براش ک زنگ زده تهدید کرده و اینا
گف دهنشو سرویس میکنم هم باید جپاب تورو بده هم جواب اینو ک چرا عکس نظامی مارو پخش کرده
گذشت اون روز شیف بیمارستان بودش این یگان امداد
ب فرداش می اومد ک کارمون تموم شده بود کاشی کاریمون تو ستاد
اقا اول صب روز بعد زنگ زد اقای فلانی شما کی هستی گفتموالا شما زنگ زدی فوش دادی و تهدید کردی گف شرمندم داداش اشتباه شده یسر بیا اینجا درستش کنیم بره
بخدا میدونستم بوی گندش داره میاد و ی خبری هس
ولی میگفتم من میرم خدا بزرگه امتحان خداست میرم جلو
ب این درجه خدایی نرسیده بودم خب الان از اون موقعم خیلی بهتر شدم ولی خب خیلیم جای کار دارم
اقا ما رفتیم چشتون روز بد نبینه اونخانومه ک من باهاش چتکرده بودم زن این بنده خدا بود
با هم مشکل داشتن قبلا
زنه میخاسته اعتماد شوهره رو جلب کنه میگه این شخص بهم پیام داده و…
در صورتی ک من بخدا فهمیدم شوهر داره معذرت خواهی کردم و خدافظی و رقتم دوماه بعدش این پیگیر شده بود
اقا مارو بردن چک اولو ک خوردم کلا خدا یادم رفت و بعدش میدونین دیگه شرایط بدتر شد.اینو بگم با این همه داستان و ی شب بازداشتگاه و بازجویی فرداش ازاد شدم
و فهمیدم ب ادا کردن نیس
دقیقا جایی امتحان میشی ک نقطه ضعفته
امتحان من ترس بود
و امتحانو مردود شدم و باز هم خداوند یک لحظه تنهام نذاشت
جدیدا تو کار پیک رستوران بودم 2سالی تقریبا میشد این کارمو ادامه دادم و حقیقتا خسته شده بودم دوست داشتم شغلمو عوض کنم از صندوق داری رستورانم خیلی خوشم میومد کلا ا فروشندگی.ی روز ا مرخصی داشتم برمیگشتم یکی از فایلا 12 قدمفککنم قدک9 بودش دقیق یادم نی از تغییر صحبت میکردین استاد
همونجا اومد ک برو بگو میخای بیای بیرون ا اینکار
خیلی خوشحال بودم اولش
اقا ما رفتیم صحبت کردیم مدیریت اول قبول نمیکرد چون کارم عالی بود روابط عمومیم بالا بود و…
دوس نداشت من برم
من اونجا حرف خدارو گوش دادم و منطقیم بود اقا از این کارت خوشت نمیاد خب اولش باید بیای بیرون دیگه تا بری ی کاری دیگه
من چن روز همش میگفتم اقای فلانی مدیریت عزیز من میخام برم داداش ب فکر باش
کم کم اگهی زدن برا پیک
خداشاهده استاد
یکی تو ذهن میگف بدبخت شدی
الان دیگه جا خواب نداری
میخای چیکار کنی
کار نداری
دیوونه شدی و…
از اینورم میپرسیدن هم بچه ها هم مدیره
ک اقا میخای کجا بری خب بگو کمکت کنم حرف من این بود ک بخدا نمیدونم
خیلی سرزنش میکردن ک دیوونه شدی فلان شدی نمیدونی حتی میخای چیکار کنی بری راه بزگشتی نیس دیگه و…
انصافا خب سختم بود دیگه چون هیچکیو تو تهران نداشتم ن جا خوابی ن پولی ن غذایی ن اشنایی سخت بود
ی مقداری حقوقممیشد کپیش خودم میگفتم نهایت میرم مهمانسرا
بلاخره خدا هدایت میکنه
خیلی نجوا می اومد خییلی
بیشتر با فایلای معنویت فایلا شجاعت در اخذ تصمیمات اساسی و… اوناروگوش میکردم اروممیشدم
خلاصه جدالی بود بین نجوا و من
اخرش گفتم من نمیدونم من خومو سپردم هرچی میخاد بشه بشه
نمیدونم استاد
نمیدونم شاید با گفتن من شما فقط باور کنید
اگهی دادن برا پیک
ی مدیر داخلیم داشتن ک در نبودشون دست راستشون بود دیگه
پیک ک جا من اومد بود اومد ی پیک دیگم بودن کلا 2تا
با من 3تا میشیدم
اونقدیمیه گف تا تو هستی بذا منم برم بیام دو سه روزه دیگه برو
قبول کردم
تو این دو سه روز چن تا اتفاق افتاد مدیر داخلی کدست راستشون بود اخراج شد و من شدم مدیر داخلی اونجا
اصن گفتم خدایا چقد قشنگ میچینی
من فکمیکردم اول ک باید کلا از این رستورانه برم
نمیدونسم ک قرار مثلا ی شغل دیگه بهم بدن تو همین محل قبلیم
پیش خودم میگفتم خب خدا گفته بروبگو میخام برم نیسمدیگه
منم پیش خودم میگفتم قدم بعدیمنمیدونمممم چیه فقط میدونم ک باید از این رستوران برم
ک در نهایت مدیر داخلی رستوران شدم با چ عزت وحرمتی و…. بماند دیگه
اره کافیه فقط اسمشو بیاری و ا ته دل باورش کنی همه کاری برات میکنه همه کار
.ممنونم ازش ک پیامبری رو برای هدایتمون فرستاده
ممنونم ازتون استاد جون