اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاس گزار خداوندم بابت بودن در این مدار و دریافت این آگاهی ها
استاد عزیزم هر چقدر که تکاملت رو طی میکنی این نوع نگاه خیلی خاص تر و یونیک تر میشه درشما ، نگاهی که من ندیدم تا این حد دیگه باشه و هر چقدر میگذره میفهمم که من چقدر نمیدونم واقعا ،چقدر عاجزم در برابر علم ازلی خداوند .
نیازی نیست جای دوری توی تجربه هام بگردم مثال چند روز پیش رو میزنم شاید دوهفته پیش ،
خب من خیلی وقت بود که فوتبال یا فوتسال بازی نمیکردم یعنی 4پنج سال و خب من 1401برگشتم به زادگاهم و چند بار رفتم بازی کردم تو همون سال و دیگه بازم ول کردم و البته انگیزه خوبی بود به خاطر علاقم به ورزش کلا دود و دم و که پنج سال دچارش بودم بزارم کنار بگذریم ،یه سال گذشت و دوستان گفتن ما با یه تیمی مسابقه انداختیم (سالن،فوتسال)و از منم درخواست کردن که برم ، همون روز حسم گف برو و به خاطر علاقم به فوتبال که شاید جدی پیگیریش کنم و بین یک دوراهی منتظر هدایت هستم اونروز رفتم و چون خیلی وقت بود بازی نکرده بودم با یک اعتماد به نفس خوب گفتم خدایا میخوام بازی کنم لذت ببرم روزه ام بودم و مسابقه دوساعت قبل افطار بود و رفتیم و خلاصه چنان بازی کردم که نگو و نپرس ،وسط نیمه یه استراحت دادیم تا نیمه دوم شروع بشه که ما تو تعداد گل مساوی بودیم و حسم گف که بچه های تیم ترسیدن ، وسط نیمه چیزهایی رو گفتم که قشنگ حس کردم از درونم داره میاد و حرفای من نیست ،اون جمله دراوندرمان مناسب و قشنگ همین که داشتم حرف میزدم براشون قلبم داشت باز میشد و به این دلیل احساس میکردم که حرفام داره میشینه به قلب بچه ها و تازه تیم مقابل همه با تجربه و تیم ما سه تاشون نوجوون بودن و تعویض هم یکی بیشتر نداشتیم ، اما خدا هدایت کرد و من تونستم اون ذهنیت ترس رو از رو تیم وردارم و الله اکبر باورتون نمیشه زمانی که نیمه دوم و شروع کردیم ،انگار این بچه های نیمه اول رفتن و تیم منتخب برزیل و اسپانیا اومده تو زمین ،نوجوونای تیم چنان نترس و مطمعن بازی میکردن که تو اون وسط بازی هی میگفتم خدای من چه اتفاقی افتاد ؟؟؟کلا تیم حریف نیمه دوم تو قوطی بود به اصطلاح و حرفی برا گفتن نداشت و ما بردیم اون بازی به لطف خدا و چقدر برام لذت بخش بود که وقتی به خدا میسپری دیگه نگران نیستی وسط راه مسعلع ای پیش بیاد ،قلبت آرومه که تو به نیرویی وصلی که حلال تمام مسعلع هاست و اصن نگرانی بی معناترین چیزه دنیاست اگر که واقعا بسپاری و راجب این واقعا سپردن هم جلوتر توضیح میدم ، خلاصه بازی تموم شد و منی که یک سال بود بازی نمیکردم کل بازی و جوری چرخوندم (خدا داشت حرکتم میداد )بدنم داره مور مور میشه یادش میفتم ،که سرپرست اون اینه که برای مسابقات جام رمضان تیم داده بودن از من درخواست کرد که اگه تیمی قرار نیست بری بیا تو تیم ما و یه آشناییتی داشتم باهاش از باشگاه بدنسازی که آشنا شده بودیم ،و خودمم دوس داشتم که بعد این همه سال خودمو به چالش بکشونم که ببینم مسابقات تو چه سطحیه و من که بازی نکردم خیلی مدته کجای کارم ؟؟!! بهش گفتم که من بازی نکردم خیلی وقته ها ،گف بابا تو همه رو درو کردی تو زمین و فلان …. گفتم باشه میام .
خلاصه بازی ها شروع شد و توی گروهی 5تیم بودیم که دوتا بازی اول ما با دوتا تیم فوق العاده ی منطقه بود و قبل بازی ها یادمه میگفتم خدایا تو منو حرکت بده ،تو جای من حرکت کن شوت بزن پاس بده و به قول استاد که مثال پی اس رو زد منم چون دوتا تیم قوی بودبازیای اولمون که تیم ما که کلا وحست داشت از روبرو شدن و هیچ اعتماد به نفسی نداشتن و میگفتن که فقط دفاع کنیم و کم گل بخوریم ، ولی خدا شاهده که چنان اعتماد به نفس و خودباوری در من ایجاد شده بود (چون با تمام وجودم میدونستم که با کی معامله کردم و چه نیرویی پشتمه )که اصن با ذهنیت برد میرفتم و اون احساس عجز و اینکه خدایا منو تو ببر ،من نمیدونم و … این باعث شد که مقابل اون دوتا تیم که به خاطر بی اعتماد به نفسی و عدم خودباوری تیممون باختیم به دوتاشونم ،اما من دوتا از درخشان ترین بازی های عمرمو انجام دادم مقابل اونایی که هرروزشون با توپ و تمرین میگذره و یاد ندارم تو اون دوتا بازی اون همه دیریبلی که زدم حتی یک بار یکی بتونه توپ منو بزنه وبازی اول سه یک باختیم و پاس گل دادم ، بازی دوم که با تیم قوی بعدی گروه بود بگم این داستان و که خالی از لطفم نیست (بچه های تیم ما میگفتن این تیم به فلان تیم که تو گروه ماست بازی قبلی 8تا زده و همش استرس و به قول استاد من نمیتونم روی کسی که روی خودش کار نکرده روی خودباوری و اعتماد به نفس و….
با هزار ساعت توضیح و سخنرانی تاثیر بزارم و و دقیقا جالبه از اون تیم ما هشتا خوردیم و من چون باز تسلیم بودم در مقابل خداوند بهترین عملکرد و داشتم حتی بهتر از بازی قبلی ،این در حالی بود که من یک ساله سیگار کنار گذاشتم و اصن تمرین دوییدن و اینا نداشتم و تو بازی ولی انقد میدوییدم که انگار هرروز دارم میدوام و این حس از طرف پروردگار من بود که منو پوش میکرد ، نیمه دوم شروع شد و ما 4هیچ عقب بودیم و نیمه دوم شروع شد و وسط بازی یه پاس دادن به من و دونفر مقابلم بودن و میگم اصن من نبودم که داشتم بازی میکردم کشیدم وسط و یه شوتی زدم از تقریبا وسط سالن از دونفر که رد شد و به هیچکدوم نخورد که هیچ و اصن گلرشون هم گلری نبود که از این مسافت گل بخوره ،ولی خب من نبودم پروردگار بود چون من با تمام وجود سپرده بودم و اصن شوت نبود موشک بود و به والله همین که سالن پر بود و هوادارا تشویق کردن چون اصن گله بدون تعصب خیلی گل قشنگی بود و داشتم قدم میزدم که بیام زمین خودمون و بازی و شروع کنن یادمه به خدا از اون گل حتی درصدی به خودم اعتبار ندادم و تو ذهنم داشتم مرور میکردم و اصن قلبم داشت میگف که کار تو نبوده این ایده و این حرکت به وضوح میفهمیدم و بعد اون گل دوباره پاس گل دادم و شدیم 4بر دو اما چه فایده که فرکانس داره کارارو انجام میده و تیم ما اصن داخل نرفته پذیرفته بود باخت رو و حتی اگه 5تا هم جلو میفتادیم بازم میباختیم طبق قانون ،وهرموقع یاده اون گل میفتادم به خدا فقط این آیه تو ذهنم مرور میشد :مارمیت اذ رمیت لکن الله رمی و این آیه قشنگ سه روز تمام تقریبا ورد زبونم بود .
خلاصه ما حذف شدیم و دوبازی بعدی گروهیمون تشریفاتی بود و اینجا بود که دیگه گفتم من میدونم خدایا ،گفتم بابا غولای دوتیم سطح یک منطقه رو تو زمین داشتم میچرخوندم ،اونایی که تو دسته دوسه کشوری بازی میکنن این دوتا تیم که دیگه آب خوردنه و اصن 30درصد توانم جلو اینا کافیه و علنا گفتم مزاحم خدا نشم دیگه ،خدا دمت گرم اینارو اوکیه خودم بلدم و خدا به سرم شاهده که هرکاری که میشد بگی رو کردم هر جور تقلا و چندین بار تک به تک رو نتونستم بزنم جلو تیمهایی که گفتم خدایا اوکیه اینارو خودم بلدم البته قبل اون دوتا بازیم میگفتم که خدایا هدایت کن اما قشنگ یادمه رو خودم حساب میکردم و فقط در حد جمله بود مثل خوندن عربی نماز که طرف هیچی نمیدونه ازش وفک میکنه اون عمل خاص رو باید انجام بده نه احساسی که داره برا همین بالا تو کامنت نوشتم که واقعی سپرده بودم ولی اینبار نه جملاتی رو تکرار کردم از روی عادت که منو هدایت کن تو کمکم کن و…. دیگه انقد نزدم و رو اعصابم تاثیر گذاشت که اخراش از حرصم چنان محکم شوتیدم که خورد به آبگاه گلر و بنده خدا خوابید زمین و نفسش بالا نمی اومد و سریع رفتم بالا سرش و چقدر ترسیدم و خدارو شکر به خیر گذشت و تو این صحنه ها و اینا همش میگفتم آخه خدایا چی شده ؟؟؟ بعد توجیه میکردم بعد بازی که تمرکز نداشتم به این دلیل که امروز مثلا با گوشی زیاد مشغول بودم و چنتا دلیل دیگه و البته خدارو شکر تو همهی دلایلم انگشت اشاره به سمت خودم بود نه مقصر دونستن یکی از بچه ها یا شرایط و…. الان با این فایل میفهمم که داستان اون دوبازی درخشان مقابل غولای شهر و دوبازی غیرقابل قبول مقابل دو تیم خیلی معمولی چی بوده ؟؟؟
من باید متواضع تر باشم ،من باید خاشع تر باشم در مقابل رب من هیچی نیستم ،علم من حتی قطره ای در مقابل علم خداوند (اقیانوس)نیست .
اول بپذیرم خدا داره صحبت میکنه هر لحظه ومنو هدایت میکنه و دوم اینکه من لایق هم صحبتی با خداوند هستم و خداوند پیام هارو به من میده ومن بپذیرم که من هیچی نیستم ،من نمیدونم ،حتی اگر میدونم هم یه جاهایی به یاد بیارم که این دانستن از تجربیات قبلی میاد و معلوم نیست اون تجربه قبلی اینجا جواب بده و راه حل این مسأله باشه یا نه ، چرا همون اول فرمون و ندم دست خودش؟؟؟
من تعریفم از باهوش این بود که کسی که در مقابل خداوند تسلیمه باهوشه و استاد عزیز این رو کامل تر کرد با تعریفشون :باهوش کسیه که فرمونو میده دست اون خردمندی که در قرآن اومده اون کسیه که میگه من نمیدونم تو به من بگو در تمام موارد در تک تک موارد و از خدا میخوام که مارو به راه راست به راه آنان که به آنان نعمت داده نه کسانی که برآنان غضب نموده و نه گمراهان هدایت کنه ، خدایا کمک کن تا هر لحظه آگاه باشیم که تو داری تیر میندازی در هر موفقیتی اعتبارش برای توا و ما هر چیزی که داریم مالکیتش برای توست این مغزی که بهش خیلی میناریم هم از آن توست من که کاری براش نکردم ، خدایا کمک کن تا هر لحظه آگاه باشیم که هر چه داریم از آن توست و ما بدون تو هیچی نیستیم .
خدایا من بدون تو ناتوانم در کنترل ذهنم من ناتوانم تو منو از غرور و تکبر حفظ فرما و منو خاشع تر و متواضع تر به درگاهت گردان .
استاد عزیزم ازت یاد گرفتم اینو و یه ساله که دارم روش کار میکنم که خدایا سریع گوشمو بپیچون اگه از مسیر خارج شدم و به طرق مختلف همیشه اون پس کله ای رو به منم زده ،شاید اندازه شما زود نفهمیدم ولی فهمیدم و برگشتم و به قول شما اینا همشون عضلس که باید تقویت بشن با تکرار و تکرار و تکرار و به یاد آوردن تجربیات و اینکه دقیقا من وقتی فکر میکنم ارتباط بین سپردن به خدا و هدایت الهی و روان تر شدن چرخ زندگیم درتمام ابعاد رو میفهمم اما خب شیطان همیشه کار خودشو به بهترین شکل انجام میده و من فقط باید به خدا توکل کنم در هر لحظه .
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
من این فایل را چند ساعت قبل گوش کردم ولی الان ساعت 9.25دقیقه شب است دارم کامنت های بچه ها را در مورد همین فایل میخوندم که گفتم منم کامنت بگذارم
خیلی فایل شگفت انگیزی بود مثل همه فایل های توحیدی عملی
من همین دوشنبه 8.4.2024 گواهینامه ام را قبول شدم به فضل پروردگارم
من المان زندگی میکنم و اینجا در رابطه با گواهی نامه خیلی سخت میگیرن یعنی خیلی ها را تا مرز افسرده گی میرسانند
من پارسال ماه 3 ثبت نام کردم تئوری آش را و در 28.6.2023 با نمره کامل قبول شدم
من وقتی تصمیم گرفتم که گواهینامه ام را ثبت نام کنم رفتم در یکی از این کورس های گواهینامه آنجا من را قبول نکرد گفتن زبان بلد نیستی نمیشه برو زبان بخوان بعد بیا من آنجا احساسم را بد نکردم و گفتم حتما خیره که اینجا نشده و خداوند من را در جای بهتر هدایت میکند و از انجا رفتیم در یک کورس دیگر و انجا به راحتی قبول کرد و ثبت نام کردم همان لحظه و اپ همان سوالات را گرفتم و آمدم تمرکزی خواندم 1200 سوال بود و در حدی خواندم که همه را حفظ شدم
و روز امتحان تئوری باید صبح وقت ساعت 8 د جای که امتحان میگرفتن حاضر میشدم بازم خداوند هدایت کرد زن صاحب خانه ما که زن المانی 78 ساله بود قبول کرد که دخترم را مهد کودک ببرد تا من بتوانم سری موقع برسم در امتحان
بعد باور تان نمیشه مه 28.6.2023 امتحان داشتم و 1.7.2023ما از آن شهر کوچ کردیم آمدیم به یک شهری که 14 کیلومتر با شهر مان فاصله داشت داستان خانه را اگر بگم کلی باید بنویسم که همش هدایت پروردگار بود
بعد از خداوند خواستم که معلم رانندگی ام یک انسان خوب باشد
ماه نهم 2023 که دخترم در این شهر جدید در مهد کودک عادت کرد به کورس رانندگی پیام کردم که برایم وقت رانندگی بدهد بعد خداوندی یک زن خیلی مهربان و زیبا و توانا که 15 سال بود معلم رانندگی بود را هدایت کرد به سمتم و چقدر خوب بهم یاد داد رانندگی را و چقدر هر روز و هربار مه همرایش رانندگی میکردم قانون ها را تکرار میکرد
و من وقت امتحان عملی هم از خداوندم خواستم که خدایا کمک کن همه چیز خوب پیش برود ولی در ذهنم شرک ورزیدم و تمرکز کرده بودم که مثلا من باید اولین بار کامیاب شوم و همه بهم بگن باهوش ی و چقدر بلدی ازین حرفا
من از خدا خواسته بودم که معلم پروفر انسان مهربان و خوب باشد پروفر کسی است از اداره دولتی فقد در روز امتحان نظاره میکند رانندگی ات را و قبول میشی یا رد باید 45 دقیقه رانندگی کنی
خلاصه معلم رانندگی ام در روز امتحان عملی قبل از اینکه پروفر بیاید بهم گفت خیلی پروفر انسان مهربان و خوب است
بعد از خداوند خواسته بودم که تابلو ها را بیبینم و درست عمل کنم واقعا تابلو های که قبلا نمیدم را در روز امتحان دیدم در روز امتحان همه را درست عمل کردم و رسیدیم در چند دقیقه مانده در پایان امتحان. که ذهنم بهم گفت بیبین کامیاب شدی ازین حرفا و تخیلات بعدی باور کنید دو دقیقه نگذشته سری چهار راه رسیدیم چراغ قرمز بود گفت به چپ بیپیچ و انجا مغز قفل شد و ترس زیاد که الان چیکار کنم و انجا رد شدم و تا شب ذهنم نجوا میکرد که بیبین جای به آن آسانی را نتوانستی کل روز سعی میکردم که توجه ام را بردارم از روی این ذهن پر از نجوا شبش سری کار بودم ده شب از کار برگشتم و نوشتم و دلیل آوردم و احساسم را خوب کردم و گفتم حتما خیره و منطقی به خودم گفتم صادقانه جواب بیدی انجا را بلد بودی یا نه دیدم واقعا بلد نبودم و به ذهنم گفتم اشکال نداره دوباره امتحان میدیم و بعد کلی فایل دیدم و دوبار رانندگی رفتم و بعد 15 روز امتحان دادم این دفعه در اتوبان رد شدم و دفعه دوم خودم را ازیت نکردم و احساسم را خوب کردم گفتم چرا المان با وجود که سرعت آزاد است ولی کمترین آمار تصادف را در جهان دارد به دلیل همین سخت گیری است تا درست قانون را عمل نکردی و درست رانندگی را بلد نشدی اصلن قبول نمیشی باید کلی حواست را جمع کنی
اغا دفعه سوم کلن نا امید فقد چسپیدم به خدا و گفتم خدایا تو من را کامیاب کن و ذهنم اینقدر نجوا میکرد که صبح قبل امتحان من حتی نمیتوانستم درست پارک کنم واقعا تلاش میکردم که خودم را از منجلاب نجواها بکشم بیرون و تسلیم شدم و سپردم به خدا
واقعا خداوند من را کامیاب کرد و بهترین پروفر را هدایت کرد تا ازم امتحان بگیرد و جالب اینجاست
که همه بهم زنگ زدن و تبریک گفتن کسانی که حتی من فکرش را نمیکردم و هیچ انتظاری ازش نداشتم من حسم این بود که من هیچ کار نکردم خداوند من را کامیاب کرد و این حرف استاد را لمس کردم که همیشه میگن که من کاری نکردم و خداوند به من میگوید و من به شما و همه هم از استاد تشکری میکنند و استاد حسش این است که من نکردم فقد شنیدم و گفتم
و من به این نتیجه شب قبل امتحان رسیدم که باید تا زنده ام روی توحید عملی کار کنم و باور های توحیدی ایجاد کنم
من دوسال است که خیلی خیلی فایل های توحیدی استاد را گوش کردم اینقدر تغییر این باور برایم سخت بود که خداوند انرژی است که کلی جهان از آن انرژی شکل گرفته است و الان در دوره ای 12 قدم هستم جلسه اول قدم چهارم را امشب گوش کردم
و خدا را سپاسگذارم که من را هدایت کرد به این سایت بینظیر و بینهایت نعمت به من بخشید
ببخشید فقط میخواستم بگم در متون اسلامی به ما گفته شده که ما نباید در ذات خداوند فکر کنیم چون عقل ما راه به جایی نمی برد و فقط دچار دهشت و سرگردانی می شویم بلکه باید در صفات خداوند تفکر کنیم و هدف ما از خلقت این است که مظهر صفات الهی بشویم که بهترین الگو برای ما انسانها برای رسیدن به این کمال انسانی ائمه اطهار علیه السلام هستند خداوند خالق انرژی هست و میتوان گفت خداوند انرژی هم هست خداوند خالق همه چیز هست
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان گلم
خدایا هر خیری از تو به من برسه من محتاجم و هر آنچه که دارم و بهم دادی همه از آن توست
خدای من، تو بهترین هدایتگری و بهترین راهگشا هدایتم کن تا بتونم بنویسم تو قدرتمندی
ی تجربه از خودم میگم ک غرور و تکبر باعث شد در مسیری ک روی خودن کار میکردم و حسابی بهم خوش میگذشت و لذت میبردم و دست تو دست ربم میرفتم جلو ،وقتی کار املاک رو شروع کردم از صفر و هیچ چیز بلد نبودم و یواش یواش با کمک خدا 4ماه فقط یاد گرفتم و آموزش دیدم اما درآمدی نداشتم اونجا بود ک از خدا کمک میخواستم ک بتونم به درآمد برسم و قرارداد فروش ببندم و خدا رو شکر تونستم بعد از 4 ماه من ی قرارداد فروش بنویسم و چقدر خوشحال بودم و ذوق داشتم و روی خودم و باورهای ثروت هم کار میکردم و طوری برام خداوند رقم زد ک در ماه با چند قرارداد فروش هر ماه مشاور اول میشدم و 5ماه پشت سرهم تکرار شد با درآمد بالایی ک داشتم بعد اون غرور و تکبر وجودم رو گرفت
الان فکرش رو میکنم میبینم غرور و تکبر باعث میشه کلا از خدا فاصله بگیری وقتی فاصله میگیری یعنی سقوط به طرف پایین ک گریبانگیر من شد و بدجوری چک ولگد خوردم از جهان ک بهم اول بفهمونه ک اگر به هر جایی رسیدی به هر درآمدی رسیدی فقط خدا رو ببینم و سپاسگزار باشم و درسی بهم داده شد اولش درست نمیفهمیدم ک چرا ی دفعه قراردادهام داره کمتر میشه درآمدم اومد پایین و پایین تر همون جا تسلیم خودش شدم و از خدا خواستم بهم کمک کنه که من نمیدونم و بلد نیستم تو میدانی تو بلدی و هدایتم کن تا درک کنم ک چرا به اینجا رسیدم چرا اینقدر افت کردم و شروع کردم به فکر کردن ک چ باوری داشتم فقط بهم گفته شد ک تو خیلی غرور داشتی و دیدم بله این باگی ک داشتم و خودم متوجه نشدم و فایل توحید عملی 10 هم در موردش استاد عزیز گفت ک باید در مقابل خداوند متواضع باشیم و از اون موقع هر روز صبح ستاره قطبی رو انجام میدم مینویسم هر آنچه دارم همه از آن خودش هست و خدا رو شکر میکنم با همین باگی ک داشتم 2 روز بعد قرار داد نوشتم و هر قرارداد نوشته میشه میگم خدایا من نبودم تو بودی واسم انجام دادی تو جلسه گذاشتی و خدا رو شکر هرروز دارم بهتر از دیروز قویتر دارم ادامه میدم و این ذکر رو همیشه میگم به خدا که کسی بمن محبت میکنه و عشق میده تو هستی و تو روزی دهنده و رزاق و وهابی
خدایا هرچه دارم لطف و عطای توست، بخشندگی و عنایت توست
و رحمت بینهایت تو در لحظه به لحظه زندگی ام جاریست
تو مالک و فرمانروای کل عالم هستی
و همه امور به دستان قدرتمند توست
سلام و درود فراوان به استاد توحیدی نازنین و مریم بانوی عزیز و با سلیقه و همه دوستان خوب و هم فرکانسی
صبح خنک و زیباتون بخیر و شادی باشه
استاد جان من عاشقتونم
قبلا گفتم بازم میگم خیلی توانا هستین
با شیوه خیلی نرم و ساده موضوعات رو بیان میکنین
اونم به این خاطر هست، که اجازه میدید بهتون الهام بشه و با قلبتون سخن میگید
شما خیلی راحت میتونید ذهن منطقی و نجواهاش رو خاموش کنید و اجازه بدین خدا شما رو هدایت کنه و بهتون الهام کنه
استاد عزیزم ، بذر محبتتون اونقدر تو اعماق وجود ادم ریشه میکنه و گلای زیبا میده که حتی با کلمه و جمله و کامنت اصلا نمیشه بیانش کرد و ازتون تشکر و قدر دانی کرد
خدایا شکرت
راستی استاد تو ادامه سفرم الان دقیقا بین مرز گیلان و اردبیل ایستادم
راستش جاده ای که اومدم منو یاد جاده دم اژدها تو سریال سفر نامه انداخت :)
خیلی پیچ و خم داشت خیلی سرسبز و زیبا بود
حس و حالش فوقالعاده زبیا و بینظیر بود
چند سال پیش بود این جاده رو اومده بودم ولی این دفعه زیبایش دو چندان شده بود
دو چندان که چه عرض کنم ، بی نهایت بیشتر شده بود
یه جورایی حضور خداوند و هدایت های زیباش رو این سری احساس میکردم
چون اول سفر مثل شما گفتم خدایا منو در بهترین زمان، در بهترین مکان با بهترین انسانها قرار بده
و واقعا به طرز معجزه اسایی، همین طور هم شده
هم اتفاقات بسیار زیبا و عالی برام رقم خورده
هم به مسیر های بسیار زبیا و قشنگ هدایت میشم
و هم به ادمای خونگرم و خوش برخورد و صمیمی بر میخورم
خودمم نمیتونم باورش کنم
فقط میتونم خدا رو شکر کنم
و ازش سپاسگزاری کنم
خدایا شکرت منو لایق هدایت های زیبات میدونی
شکرت منو لایق بهترین ها میدونی
لحظه به لحظه حواست به من هست و حس و حال عالیو برام رقم میزنی
حدود 5 ماه پیش وقتی کلا بیکار شدم، و توانایی تامین نیازهای اولیه زندگی ام رو نداشتم، بعد از چند سال خیلی اتفاقی یوتیوب رو باز کردم و نوشتم سپاسگزاری و فایل استاد عزیز اومد بالا، فایل استاد در زمینه سپاسگزاری رو گوش دادم و با تمام وجودم سپاسگزاری رو شروع کردم، به طرز شگفت انگیزی بعد از حدود 1 ماه یک روز تلفنم زنگ خورد، از طرف کسی که من حتی یکبار برای کار بهش چیزی نگفته بودم و ندیده بودمش، کاری با درآمدی چندین چند برابر قبل بهم پیشنهاد شد، خواستم اول شرایط رو براتون بگم، الان از صمیم قلبم خداوند متعال رو سپاسگزارم که همواره ما را هدایت می کنه، و شما استاد عزیز رو مثل الهام و آگاهی در مسیر حرکت ما قرار میده، که عاشقانه از شما سپاسگزارم، الان در شروع مسیر هستم چند ماه دیگه باز هم میام و تغییرات فوق العاده ی خودم رو که همه از جانب خداست براتون می نویسم، استاد عزیز از صمیم قلبم به خاطر فایل های فوق العاده و اثربخش شما سپاسگزارم. ممنونم که در کنار ما هستین.دوستان من، من دارم تلاشم رو میکنم که چیزی رو از بیرون نبینم، همه چیز از درون ماست.
استاد عزیزم سلام ! واقعا نمیدونم باید در برابر این اتفاقی که امروز افتاد چی بگم فقط میتونم بگم قطعا هدایت خدا بوده ! من امروز صبح که از خواب بیدار شدم فرمان به کاعناتم رو نوشتم و از خدا خواستم هر لحظه و هر دقیقه باهام صحبت کنه امروز و تو نامه ایی که برای خدا نوشتم ازش خواستم که اون جوری که شما که استادم که پیامبر ها خدا رو شناختن خودشو آشکار کنه برام! خودشو بهم نزدیک کنه
حس میکردم نیاز داشتم به همنشینی با خدا انقد نوشتم نوشتم حدود6 صفحه شد و به خودم اومدم یهو و دیدم وای چقد با خدا صحبت کردم ! و بعد رهاش کردم و رفتن سراغ کارهام! دو دقیقه بعدش ابجیم زنگ زد گفت اسما خبر داری استاد فایل جدید گذاشته ؟ همین الان تا بروزرسانی کردم صفحمو دیدم عع تازه تازه و هنوز 0 نظره و این که 1 ساعتهههههه این یعنی گنج یعنی اتفاقات خوب یعنی نمیدونم چی بگم حتی استاد حس کردم قراره بازم خدا بترکونه برام ! انقد شکه بودم که گفتم خدایا چه زود بهم جواب دادی ! خیلی حال کردم … گذشت تا اومدم گوش دادم اونجایی که گفتید من عیچی نیستم و تو هدایتم میکنی و … استاد دقیقا بخدا نمیدونم چجوری بکم دقیقا این همون متنی بود ک من برای خدا صبح نوشتم (خدایا من بدون تو هیچی نیستم هدایتم کن من بدون تو هیچی نمیتونم باشم تو بهم هویت بده تو هوامو داشته باش تو میدونی چی به صلاحمه تو همه چی میدونی ) استاد اونجایی که گفتید وقتی فکر میکنین خودتون همه چیز درست کردید همه چیز تا الان دست خودتون بوده و… خیلی جالبه این موضوع به محض اینکه این فکر رو میکنی یه تضادی پیش میاد و خدا بهت میگه مغرور نباش !
استاد اتفاق جالبی که برای من افتاد تو روابط چون پاشنه اشیل منه این بود که من دقیقا اینجوری بودم استاد اوایل رابطع دقیقا محتاط خیلی دقت میکردم خیلی خدا رو بلد کرده بودم تو ذهنم و قدرت داده بودم بهش و انفاقات عالی یکی پیشت یکی میوفتاد برام !
حدود 1 سال 2 ماه بود که گذشت و من چون با این باور میرفتم جلو کم کم حس کردم همه چیو خودم به دست آوردم و خدایی نبوده دقتی نبود ک خدا هست و … همش فکر میکردم خودم و خودم و خودم اتفاق خیلی جالبی که افتاد به محض این باور به محض این حس یعنی دقیقا همون لحظه شاید 2 روز بعدش سیلی خدا عین صاعقه اومده برام ( خودم خندم میگیره )اون رابطه خیلی طبیعی و در کمال ناباوری همه چی تموم شد با دعوا و فلان نه چون ریشه ایی از کار کردن روی خودم بود ولی باز یع چیزی میلنگید اون رابطه خیلی قشنگ و مجلسی بهم خورد ! و من بعد ها متوجه شدم که اره مشکل من این بوده اولاش فکر میکردم خداعه و همه چیو از خدا میخاستم ولی رفته رفته فک کردم همه چی منم و من و نتیجه شد این ! خیلی جالب بود برام
وقتی این اتفاق میوفته تضادی پیش میاد که بهت بگه مغرور نباش همه چی خداعه اگر خدا پیشت نبود اگ خدا رو نداشتی حتی زنده هم نبودی بعد جالب تر این که همون لحظه برای من این سیلی هه میاد یعنی صبر نمیکنه چندین وقت و روز نه همون لحظه یه جوری سیلی از جنس صاعقه میاد برام که قشنگ متوجه میشم اوضاع از چه قراره !
وقتی اوناتفاق افتاد باز هم برگشتم به خدا گفتم میدونممشکل از من بوده حتی اشتباه کردم ! و همه چی تو بودی و از همون روز بعدش باز شروع کردم به کار کردن روی خودم و باور هام بخدا استاد باورتون نمیشه از همون روز خب ؟ جوری خدا رو حس میکردم که اصن قبلش انگار ندیده بودم من میرفتم بیرون دریا کوه طبیعت همش خدا همش خدا همش باهام حرف میزد میگفتم میخندیدم و … باز امروز ازش خواستم رابطه مو باهاش خیلی عمیق تر کنه! وقتی به این درک میرسیم که همه چیز خداست رابطه پایدار و موندگار ما با خداعه نه بنده هاش اون موقست که همه چیز یه رنگ و بوی دیگه میگیره وقتی سرمایه گذاری میکنی رو رابطع خدا نه رابطه های انسانی خدا کل جهان رو زیر پات میزاره واقعا من اینو تازه فهمیدم !
اونجایی که گفتید وقتی دستم وتو دست خدا میزارم و کاری میکنم خدا برام رقم بزنه یه اتفاق خیلی قشنگ برای من حدود 1 ماه پیش افتاد استاد من دوره مربی گری بودم و مدرسه هم بودم برای مربی بودن و کلاس دانشگاهم شروع شده همه یهو با هم وقتی این اتفاق افتاد من حدود 1 ساعت ذهنم کلا داشت ارور میداد چون فکر میکردم خودم میتونم حلش کنم! انقد فکر و فکر و فکر که آخرش گفتم اسمایی بیخیال ولش کن هر چی تو رها تر باشی و سعی کنی در لحظه باشی راهکار ها برات میان پس صبر کن و همه چیزو به خدا بسپار ! استاد باورتون نمیشه ! جوری این سه تا برنامه من درست شد و سر تایم های عالی من میرسیدم که اگر به خودم بود درست کردنش صد سال نمیتونستم درسش کنم دقیقا از وقتی ک رها کردم و گفتم خدایا از من راهکاری ساخته نیست تو برام درسش کن یهو اتفاقات عالی پشت سر هم از همون لحظه افتاد برام که انگشت به دهن موندم واقعا!
استاد واقعا نمیدونم چی بگم در رابطع با این فایل
اصلا انگار خداعه که جلوی من نشسته بود ! انگار خدا بود که داشت میگفت متواضع باش در برابر من من دنیا رو به پات میریزم الان متوجه شدم من چقد به این فایل امروز نیاز داشتم !
میدونین چیه استاد وقتی میفهمم خدا انقد هوای ما رو داره دوست دارم همه زندگی مو رها کنم و با خدا عشق برم تو طبیعت و فقط خدا رو شکر کنم دوست دارم رها باشم از هر چیزی و فارغ از همه آدما و همه چیز فق خدا رو شکر کنم با خدا حرف بزنم وقتی میبینم انقد هوامو داره دوست دارم از شادی زیاد بترکم منفجر شم
امروز باز هم بهم ثابت شد که خدا همه چیزه
همه چیززززززز خداعه همه چیز حتی همون کوچیک ترین کار هم به لطف خدا داره برام اتفاق میوفته ! الان دارم میفهمم که خدا چیه کیه اصن چی میخام از خدا و خدا چه نقشی داره
خدایاشکر میکنم که خدا امروز از زبون شما باهام حرف زد
حس میکنم دری داره از خدا تو قلبم باز میشه که 20 سال بود نه دیده بودم و نه شنیده بودم
خدایا برای تمامی وقتایی ک هوامو داشتی و توجه نکردم شکر
خدایا برای تموم وقتایی ک حواست بهم بود و من فک کردم همه چیز منم ببخشید و شکر میکنم ک حواست بهت بود
خدایا بابت این لطفی که به تک تک ماها داری شکر میکنم از ته دل
سپاسگذارم از استاد مهربان و قشنگ و ارزشمند خودم
هر کجا هستید امیدوارم مسیرتون پر از هدایت های خدا باشه
عاشقتونم و چقد خوشحالم که تو دوره ایی به دنیا اومدم که شما و این آگاهی های ارزشمند هست اینم لطف خداست خدیااشکرت
فقط به این دلیل که ب حسی بهم گفت از خدا بخاه کمکت کنه بهش گفتم بابا اینستا زدن ک کاری نداره خودم میزنم
و اونشب من نتونستم اینستا رو نصب کنم و قشنگ فهمیدم از کجا خوردم
اون قبلنا ک خیلی نمیدونستم متواضع بودن رو
گاهی میشد مشتری میومد و من به توانایی هام ک مغرور میشدم مشتری همش از کارم ایراد میگرفت
ولی بارها بیشتر شد ک من با نام و یاد خدا شروع کردم و در طول انجام کارمم باخدا حرف میزدم و درعرض20 دقیقه کارم رو انجام میدادم و مشتری هم راضیی بود از کارم
من تو کارم خیلی این قضیه رو درک کردم
و هرروز دارم سعی میکنم بهتر کنم خودم رو
واییی خدای مهربان من سپاسگزارم ازت برای این فایل عالییییی
.
درمورد رانندگی من عاشق رانندگی هستم ولی بشدت میترسم
بارها شده نشسته بودم تو ماشین وقتی یکی رد میشه فک میکنم الان میخوره به ماشین بااینکه من راننده نیستم و تابحال رانندگی نکردم
ولی صدرصد به ترسم غلبه میکنم فقط منتظر زمان و مکان درستشم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
خدایا کمکم کن که متواضع تر باشم و الکی فاز برندارم
چون بارها دیدم وقتی رو خودم و دیگران حساب میکنم چقد محکم با کله میرم تو دیوار
وقتی هم که به خدای توانا حساب میکنم یهو میبینم اع؟ چطور شد؟ بعد میفهمم خدای قدرتمندم خدای مهربانم برای فرشتش سنگ تموم گذاشته
سلام به استاد عزیزم. استاد شاید روزی ده بار وارد صفحه اصلی سایت میشدم تا ببینم آیا فایل جدیدی اومده روی سایت یا نه.
استاد وقتی شما در مورد یه موضوعی توضیح میدین با خودم میگفتم باب دمت گرم از کجا میفهمی این موضوع رو، و یه جورایی اعتبارش رو به شما میدادم. ولی امروز با دیدن این فایل به این درک رسیدم که اون افتادگی و بی ادعایی شما در مقابل خداونده که این آگاهی ها رو دریافت میکنید و خودم هم بارها این احساس رو داشتم که وقتی تسلیم میشم آگاهی ها میاد و قشنگ صدای خداوند رو احساس میکنم توی قلبم و خیلی احساس زیبایی هست.
استاد اسم رانندگی رو بردید، من خیلی سال هست که تو رانندگی این تفکر رو دارم و همش میگم این من نیستم که دارم رانندگی میکنم ، خدایا حواست به من باشه. و خدا رو شکر به لطف الله خیلی جاها خطر رو از بیخ گوشم گذرونده و قشنگ حس کردم که اون لحظه من نبودم که کار شاخی انجام دادم و خداوند بود که حامی من بود.
و به لطف الله رانندگی سالمی داشتم. یا مثلا تو تربیت فرزندانم. دیدگاه اطرافیانم اینه که تربیت پسرها سخته و از یه جایی به بعد مایه ی دردسر میشن. ولی همونا میگن تو چه جور پسرهایی داری که این قدر خوبن، این قدر با هم رفیق هستین.
و من جوابی که در درون خودم به خودم میدم، همیشه اینه که از لطف خداست. و غیر از این هم نیست. و هر روز صبح جزء سپاسگذاری هام هست وجودشون و رابطه ی عالی که با هم داریم.
استاد حرف شما درسته. من هدف امسالم رو گذاشتم تغییر شخصیتم. که تغییر شخصیت من در تمام جوانب زندگیم تاثیر مثبت خواهد گذاشت، تو روابطم، تو کسب و کارم و حتی تو معنوییتم. و دارم احساسش میکنم اون اتفاقاتی که داره برام رقم میخوره. مثلا تو کسب و کارم همین اول سالی اتفاقات خوبی افتاده که تا حالا به این سادگی نبوده، حتی به این بزرگی هم نبوده. چندتا قرارداد عالی نوشتم
به راحتی و لذت، البته با کار کردن رو دوره ی کشف قوانین زندگی جلسه 1و2و3.
و احساس میکنم که این بار دارم بهتر از همیشه عمل میکنم. آگاهی های نابی رو دریافت میکنم.
ذهنم و قلبم هم مسیرتر شدن. و نشانه های خوبی هم دارم دریافت میکنم.
و امروز با شنیدن صحبتهای شما این چراغ تو ذهنم روشن شد. گفتم آره، همین طوره. من حالا که دارم نتیجه میگیرم و اول راهم خیلی خدا خدا میکنم. خیلی میگم خدایا خودت کمک کن. تو هدایتم کن. تو دلها رو نرم کن که قدارداد ها بسته بشن. و مطمئنم که وقتی کار کردن روی باورها رو ادامه بدم این ورودی ها این قراردادها میشه جزء بدیهیات زندگیم،
و شما امروز بهم یاد دادین که حتی اون موقع هم هدایت بخوام.
اون موقع هم خدا خدا کنم و ازش بخوام که باز هم آسونتر و لذت بخش تر و بزرگتر از قبل باشه اتفاقات خوب زندگیم. و این هدایت خواستن انتهایی نداره..
استاد عزیزم ازت سپاسگذارم که دست خداوند هستی تو زندگی من.
از روزی که اومده این فایل بارها و بارها گوش کردم و امروز خیلی خسته و شاکی بودم از وضعیت زندگیم و کارم. و عاجزانه از خدا خواستم کمکم کنه و واقعا جملات شما تو این فایل حکم اب سردی رو اتیش وجودم بود
استاد اون قسمت عاجز شدن و من کاملا درک کردم اون مسیر سخت و من درک کردم مخاطب شما اونجا ابراهیم تنها نبود منم بودم و باید میشنیدم باید از خدا جواب میگرفتم که چرا حس میکنم گیر کردم چرا راه حلی نیست
با اینکه تمام تلاشامو کردم ولی همیشه به چیزی کم بوده یه احساس تنهایی یه احساس بی کسی تو برهه هایی رو تو زندگی هممون حس کردیم انگار تنهای تنها میشی و هیچ راهی نداری و اونجاست که میفهمی تکیه گاه کیه رفیق کیه همدم کیه پشتیبان کیه پدر و مادر کیه خانواده کیه
اونجاست که میفهمی هیچ کس نیست جز الله
اونجاست که دقیقا میفهمی هیچ کس زورش نمیرسه به زندگی خودش چه برسه به زندگی تو
اونجاست که میفهمی یک عمر مسیرت باطل بوده
والبته اونجا میشه نقطه ترن اور تو میشه نقطه عطف زندگیت
استادم میخواستم از هدایت بگم ولی اخرین هدایتو همون لحظه ای دریافت کردم که بعد از گوش دادن و فکر کردن به این فایل که قران و باز کردم و سوره بسیار زیبای ضحی اومد
سوره ای که جواب شکایت من بود سوره ای که کلمه به کلمه اش درس داره و اصلا یه هماهنگی عجیبی پیش امد دلم نیمد به شما نگم
والضحی قسم به پرتو نور
ولیل اذا سجی قسم به شب وقتی ارام گرفته
ما ودعک ربک و ما قلی که خداوند نه تو را رها کرده نه از تو بیزار نگشته است(این دقیقا حسی بود که من امروز داشتم حس میکردم خدا ولم کرده و یا چه کاری کردم که نمیشه لیاقتمو چرا نساختم شاید لایق اون اهداف سطح بالام نیستم و یا درست عبادت نکردم و… ولی اینجا خودش بهم گفت که منو رها نکرده دلخور هم نیست از من )
و للاخره خیر لک من اولی و اینده تو خیلی بهتر از شرایط الان تو هست (بچه ها اینجا خدا خودش قول داده اینده ما بهتر از شرایط الانمون هست اخه چی از این وعده خدا خوشحال کننده تر)
و لسوف یعطیک ربک فترضی به زودی انچنان به تو عطا خواهیم کرد که راضی خواهی شد( این ایه خودش تضمین پرودگاره بچه ها
خودش گفته مدرک اوردم
راضیمون میکنه بچه هاانقدر میبخشه که راضی بشیم)
این جا میاد خدا به قول اقای بازرگان نوازش سرزنش وار به پیامبر میگه اینجا یاداوری نعمت های گذشته به پیامبره و به هممون
الم یجدک یتیما فاوی ایا یتیم نبودی و پناهت داد-(بچه ها ما هممون یتیمیم به خدا هممون فهمیدم گاهی هیچ کس نیست گاهی هیچ کس کاری از دستش بر نمیاد برامون گاهی در اوج با کسی بی کس هستیم
و وجدک ضالا فهدی ایا گمراه نبودی وهدایتت کرد اینجا رو خیلی کیف کردم من خودمو بگم خیلی گمراه بودم اصلا به قولی تو باقالیا بودم شاید خیلی هاتون مثل من بوده باشید که راه خلافی نرفتید یا کلا مسیرتون همیشه مثبت بوده ولی واقعا تا قبل از استاد ایا گمراه نبودیم قران به پیامبر میگه تو چه میدونستی کتاب چیه ایمان چیه به خدا قسم منم اصلا چمیدونستم ایمان چیه شرک چیه اصلا خدا چیه
ووجدک عائلا فاغنی ایا نیازمند نبودی و بی نیاز ت کرد من واقعا قبل از انتخاب این مسیر و استاد خیلی نیازمند بودم خیلی بی پول بودم و واقعا خدا بهم مرحمت داشت و منو نجات داد از اون وضعیت و الان بی نیازم کرده از خیلی چیزا و تو مرحله گذار هستم به سطح درامدی خیلی بهتر
اینجا دیگه میاد رفتارهای درست و میگه مختصر
که اخری از نظر من از همش مهمتره
فاما الیتیم فلا تقهر پس یتیم رو کرامت کن
پس درک کنیم بقیه ادمها رو که تنهان بی کس هستن اینجا بیشتر یادم به استاد افتاد که به هممون کمک کرده
و اما السائل فلا تنهر درخواست کننده را نرنجان و تا جایی که از عهده مون برمیاد اگر کسی درخواستی داشت که میتونستیم و شرایش و داشتیم انجام بدیم
و اما بنعمته ربک فحدث و نعمت های پروردگارت و باز گو کن و این ایه
این ایه بیشتر منو مجاب کرد که بیام بگم از نعمات پروردگارم بیام بگم از هدایت خداوند از اون همه مراحل سختی که داشتم و خدا منو نجات داد حالا که میخوام برم مرحله بالاتر چرا بهش تکیه نمیکنم چون خودم میخوام برسم خودم میخوام برم جلو چون فکر میکنم منطقی باید عمل کنم همون که میگید استاد وقتی یه کاری رو یاد میگیرید اون غروره میاد که خودم میتونم چون حس میکنیم بزرگ شدیم عاقل شدیم و… نه ما بدون خدا قدم از قدم نمیتونم برداریم
خیلی ها طلوع افتاب امروزو ندیدن ولی من و شما دیدیم خداوند چطور هر لحظه بهمون این لطف رو داره وقتی در این حد نیازمند به خدا هستیم غرور کیلو چند
الله اکبر
چقدر همزمانی جالبی
تک تک جملات شما و این سوره
و باران رحمت الهی کاملا غیر منتظره همین باران و من آرزوشو داشتم انقدر دلم تنگ شده بود و بارها باریده بود که یادم رفته بود و این بار چقدر پر شدت تر از قبل داره میزنه و نوید رحمت پروردگار و میده که اون پروردگار میبخشه بی حساب میبخشه اگر فقط اونو ولی و وکیل و رفیق و تکیه گاه خودت بدونی شاید تو یادت بره اون یادش نمیره
نکته جالب این سوره دقیقا زمانس نازل شده که یه مدتی به پیامبر وحی نشد و پیامبر خیلی ناراحت بوده و مدتها منتظر خدا بوده وقتی دیدم استاد هم مدتها بهش گفته نشده که بیاد صحبت کنه و حالا اومده حرف از توحید میزنه حرف از هیچ بودن در پیشگاه پروردگار میزنه و منی که دلخور بودم جرا خدا هدایتم نمیکنه جرا هیچی بهم نمیگه و الان انقدر زیبا ساعتها باهام حرف زد قشنگ درک میکنم که مخاطب قران تک تک ماهاییم مخاطب من و شماییم
استاد هدفش رسوندن پیغامی که خداوند به خودشون دادن و نتیجه گرفتن و الان برای عمل به دستور همین خدا دارن ما رو راهنمابی میکنن به همون صراط مستقیم
من کارهای خود را باو واگذار مینمایم همانا خداوند بحال بندگان بینا و آگاه است
سلام و خدا را شکر بابت چنین استادی و چنین آگاهی که دوباره اشتیاق نوشتن رابه دستان ما بخشید
استاد این فایل از اون دسته فایل هاست که هر قدر گوش میدی مشتاق تر میشوی به گوش دادن دوباره
امروز تو باغچه بزرگ خونمون که در اثر بارندگی های پیاپی و لطف الهی تبدیل به جنگلی شده برای خودش زیر درختان آلوچه و گیلاس و انجیر نشستم و نکات فوقالعاده این فایل توحیدی رو نوشتم
صبح خونه یکی از بافنده هام بودم و یکی از نخ ها که برا پود دهی فرش هست رنگش تموم شده و من با اطلاعات قبلی که داشتم که ایرادی نداره، این که نخ اصلی نیست و تو بافت فرش دیدیه نمیشه یه رنگ دیگه جایگزین کردم و گفتم با همون ادامه بده ،
امروز در حین نوشتن نکات این جلسه یه حسی بهم گفت که یه زنگ بزن بپرس کارت درسته ؟
گفتم آره بابا، برا فرش دیگه ای هم اینطوری شد گفتن زیاد سخت نگیرید …
خلاصه پیام دادم و بعد صاحب فرش تماس گرفتن که نه به هیچ وجه این کار رو نکنید ،پشت فرش دورنگ میشه ،اگه اخراش بود ایرادی نداشت رنگ پود فرق کنه نه که از نصف فرش پود فرق کنه ….
خدایا متشکرم سپاسگزارم که اینو تو ذهن من انداختی ،اصلا نمیتونم تصور کنم اگه با همین فرمون پیش میرفتم بعد باید چه ضرر بزرگی رو متحمل میشدم ،اونم منی که اول راهم و یه ساله کارم رو شروع کردم ،این داغ ترین و جدید ترین هدایتی بود که روی پیش فرض هام و دنسته های قبلی م حساب نکردم و جلوی یه ضرر بزرگ مالی از من گرفته شد …خدایا شکرت
استاد عزیزم ممنونم ،سپاسگذارم که به ندای قلبتون گوش میدید و میزارید در بهترین زمان بهترین هدایتها به قلبتون و زبانتون الهام شه ،شما فقط از توحید بگید ،هر چند که کل محصولات از 12 قدم تا لیاقت،دستبابی به رویاها و.. در مورد توحید هست اما این دسته فایلها که تمرکز روی توحید است چیز دیگه هستند
من دقیقاً متوجه هستم که چرا وقتی که تازه عضو سایت شده بودم خیلی زود پیشرفت میکردم خیلی زود نتایج میومد، اما بعد به مرور نتایج کمرنگتر شد یا دیر تر به خاسته هام میرسیدم
چون کم کم ذهنم راه حل های خودش رو داد و در کنار فایلها و الهامات با راه حل های خودم هم پیش میرفتم و نتیجه ای که شد،یه چیز در هم که، گاهی زود نتایج میاد ،واسه یه سری نتیجه ها هم خوب میرم دورامو میزنم بعد که به در بسته خوردم ،و در به دری میکشم و خوب که راه های خودم تموم شد و ذهنم از تز دادن ، باز ایستاد بعد به ندای درونم گوش میدم و در ها باز میشه
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت بودن در این مدار و دریافت این آگاهی ها
استاد عزیزم هر چقدر که تکاملت رو طی میکنی این نوع نگاه خیلی خاص تر و یونیک تر میشه درشما ، نگاهی که من ندیدم تا این حد دیگه باشه و هر چقدر میگذره میفهمم که من چقدر نمیدونم واقعا ،چقدر عاجزم در برابر علم ازلی خداوند .
نیازی نیست جای دوری توی تجربه هام بگردم مثال چند روز پیش رو میزنم شاید دوهفته پیش ،
خب من خیلی وقت بود که فوتبال یا فوتسال بازی نمیکردم یعنی 4پنج سال و خب من 1401برگشتم به زادگاهم و چند بار رفتم بازی کردم تو همون سال و دیگه بازم ول کردم و البته انگیزه خوبی بود به خاطر علاقم به ورزش کلا دود و دم و که پنج سال دچارش بودم بزارم کنار بگذریم ،یه سال گذشت و دوستان گفتن ما با یه تیمی مسابقه انداختیم (سالن،فوتسال)و از منم درخواست کردن که برم ، همون روز حسم گف برو و به خاطر علاقم به فوتبال که شاید جدی پیگیریش کنم و بین یک دوراهی منتظر هدایت هستم اونروز رفتم و چون خیلی وقت بود بازی نکرده بودم با یک اعتماد به نفس خوب گفتم خدایا میخوام بازی کنم لذت ببرم روزه ام بودم و مسابقه دوساعت قبل افطار بود و رفتیم و خلاصه چنان بازی کردم که نگو و نپرس ،وسط نیمه یه استراحت دادیم تا نیمه دوم شروع بشه که ما تو تعداد گل مساوی بودیم و حسم گف که بچه های تیم ترسیدن ، وسط نیمه چیزهایی رو گفتم که قشنگ حس کردم از درونم داره میاد و حرفای من نیست ،اون جمله دراوندرمان مناسب و قشنگ همین که داشتم حرف میزدم براشون قلبم داشت باز میشد و به این دلیل احساس میکردم که حرفام داره میشینه به قلب بچه ها و تازه تیم مقابل همه با تجربه و تیم ما سه تاشون نوجوون بودن و تعویض هم یکی بیشتر نداشتیم ، اما خدا هدایت کرد و من تونستم اون ذهنیت ترس رو از رو تیم وردارم و الله اکبر باورتون نمیشه زمانی که نیمه دوم و شروع کردیم ،انگار این بچه های نیمه اول رفتن و تیم منتخب برزیل و اسپانیا اومده تو زمین ،نوجوونای تیم چنان نترس و مطمعن بازی میکردن که تو اون وسط بازی هی میگفتم خدای من چه اتفاقی افتاد ؟؟؟کلا تیم حریف نیمه دوم تو قوطی بود به اصطلاح و حرفی برا گفتن نداشت و ما بردیم اون بازی به لطف خدا و چقدر برام لذت بخش بود که وقتی به خدا میسپری دیگه نگران نیستی وسط راه مسعلع ای پیش بیاد ،قلبت آرومه که تو به نیرویی وصلی که حلال تمام مسعلع هاست و اصن نگرانی بی معناترین چیزه دنیاست اگر که واقعا بسپاری و راجب این واقعا سپردن هم جلوتر توضیح میدم ، خلاصه بازی تموم شد و منی که یک سال بود بازی نمیکردم کل بازی و جوری چرخوندم (خدا داشت حرکتم میداد )بدنم داره مور مور میشه یادش میفتم ،که سرپرست اون اینه که برای مسابقات جام رمضان تیم داده بودن از من درخواست کرد که اگه تیمی قرار نیست بری بیا تو تیم ما و یه آشناییتی داشتم باهاش از باشگاه بدنسازی که آشنا شده بودیم ،و خودمم دوس داشتم که بعد این همه سال خودمو به چالش بکشونم که ببینم مسابقات تو چه سطحیه و من که بازی نکردم خیلی مدته کجای کارم ؟؟!! بهش گفتم که من بازی نکردم خیلی وقته ها ،گف بابا تو همه رو درو کردی تو زمین و فلان …. گفتم باشه میام .
خلاصه بازی ها شروع شد و توی گروهی 5تیم بودیم که دوتا بازی اول ما با دوتا تیم فوق العاده ی منطقه بود و قبل بازی ها یادمه میگفتم خدایا تو منو حرکت بده ،تو جای من حرکت کن شوت بزن پاس بده و به قول استاد که مثال پی اس رو زد منم چون دوتا تیم قوی بودبازیای اولمون که تیم ما که کلا وحست داشت از روبرو شدن و هیچ اعتماد به نفسی نداشتن و میگفتن که فقط دفاع کنیم و کم گل بخوریم ، ولی خدا شاهده که چنان اعتماد به نفس و خودباوری در من ایجاد شده بود (چون با تمام وجودم میدونستم که با کی معامله کردم و چه نیرویی پشتمه )که اصن با ذهنیت برد میرفتم و اون احساس عجز و اینکه خدایا منو تو ببر ،من نمیدونم و … این باعث شد که مقابل اون دوتا تیم که به خاطر بی اعتماد به نفسی و عدم خودباوری تیممون باختیم به دوتاشونم ،اما من دوتا از درخشان ترین بازی های عمرمو انجام دادم مقابل اونایی که هرروزشون با توپ و تمرین میگذره و یاد ندارم تو اون دوتا بازی اون همه دیریبلی که زدم حتی یک بار یکی بتونه توپ منو بزنه وبازی اول سه یک باختیم و پاس گل دادم ، بازی دوم که با تیم قوی بعدی گروه بود بگم این داستان و که خالی از لطفم نیست (بچه های تیم ما میگفتن این تیم به فلان تیم که تو گروه ماست بازی قبلی 8تا زده و همش استرس و به قول استاد من نمیتونم روی کسی که روی خودش کار نکرده روی خودباوری و اعتماد به نفس و….
با هزار ساعت توضیح و سخنرانی تاثیر بزارم و و دقیقا جالبه از اون تیم ما هشتا خوردیم و من چون باز تسلیم بودم در مقابل خداوند بهترین عملکرد و داشتم حتی بهتر از بازی قبلی ،این در حالی بود که من یک ساله سیگار کنار گذاشتم و اصن تمرین دوییدن و اینا نداشتم و تو بازی ولی انقد میدوییدم که انگار هرروز دارم میدوام و این حس از طرف پروردگار من بود که منو پوش میکرد ، نیمه دوم شروع شد و ما 4هیچ عقب بودیم و نیمه دوم شروع شد و وسط بازی یه پاس دادن به من و دونفر مقابلم بودن و میگم اصن من نبودم که داشتم بازی میکردم کشیدم وسط و یه شوتی زدم از تقریبا وسط سالن از دونفر که رد شد و به هیچکدوم نخورد که هیچ و اصن گلرشون هم گلری نبود که از این مسافت گل بخوره ،ولی خب من نبودم پروردگار بود چون من با تمام وجود سپرده بودم و اصن شوت نبود موشک بود و به والله همین که سالن پر بود و هوادارا تشویق کردن چون اصن گله بدون تعصب خیلی گل قشنگی بود و داشتم قدم میزدم که بیام زمین خودمون و بازی و شروع کنن یادمه به خدا از اون گل حتی درصدی به خودم اعتبار ندادم و تو ذهنم داشتم مرور میکردم و اصن قلبم داشت میگف که کار تو نبوده این ایده و این حرکت به وضوح میفهمیدم و بعد اون گل دوباره پاس گل دادم و شدیم 4بر دو اما چه فایده که فرکانس داره کارارو انجام میده و تیم ما اصن داخل نرفته پذیرفته بود باخت رو و حتی اگه 5تا هم جلو میفتادیم بازم میباختیم طبق قانون ،وهرموقع یاده اون گل میفتادم به خدا فقط این آیه تو ذهنم مرور میشد :مارمیت اذ رمیت لکن الله رمی و این آیه قشنگ سه روز تمام تقریبا ورد زبونم بود .
خلاصه ما حذف شدیم و دوبازی بعدی گروهیمون تشریفاتی بود و اینجا بود که دیگه گفتم من میدونم خدایا ،گفتم بابا غولای دوتیم سطح یک منطقه رو تو زمین داشتم میچرخوندم ،اونایی که تو دسته دوسه کشوری بازی میکنن این دوتا تیم که دیگه آب خوردنه و اصن 30درصد توانم جلو اینا کافیه و علنا گفتم مزاحم خدا نشم دیگه ،خدا دمت گرم اینارو اوکیه خودم بلدم و خدا به سرم شاهده که هرکاری که میشد بگی رو کردم هر جور تقلا و چندین بار تک به تک رو نتونستم بزنم جلو تیمهایی که گفتم خدایا اوکیه اینارو خودم بلدم البته قبل اون دوتا بازیم میگفتم که خدایا هدایت کن اما قشنگ یادمه رو خودم حساب میکردم و فقط در حد جمله بود مثل خوندن عربی نماز که طرف هیچی نمیدونه ازش وفک میکنه اون عمل خاص رو باید انجام بده نه احساسی که داره برا همین بالا تو کامنت نوشتم که واقعی سپرده بودم ولی اینبار نه جملاتی رو تکرار کردم از روی عادت که منو هدایت کن تو کمکم کن و…. دیگه انقد نزدم و رو اعصابم تاثیر گذاشت که اخراش از حرصم چنان محکم شوتیدم که خورد به آبگاه گلر و بنده خدا خوابید زمین و نفسش بالا نمی اومد و سریع رفتم بالا سرش و چقدر ترسیدم و خدارو شکر به خیر گذشت و تو این صحنه ها و اینا همش میگفتم آخه خدایا چی شده ؟؟؟ بعد توجیه میکردم بعد بازی که تمرکز نداشتم به این دلیل که امروز مثلا با گوشی زیاد مشغول بودم و چنتا دلیل دیگه و البته خدارو شکر تو همهی دلایلم انگشت اشاره به سمت خودم بود نه مقصر دونستن یکی از بچه ها یا شرایط و…. الان با این فایل میفهمم که داستان اون دوبازی درخشان مقابل غولای شهر و دوبازی غیرقابل قبول مقابل دو تیم خیلی معمولی چی بوده ؟؟؟
من باید متواضع تر باشم ،من باید خاشع تر باشم در مقابل رب من هیچی نیستم ،علم من حتی قطره ای در مقابل علم خداوند (اقیانوس)نیست .
اول بپذیرم خدا داره صحبت میکنه هر لحظه ومنو هدایت میکنه و دوم اینکه من لایق هم صحبتی با خداوند هستم و خداوند پیام هارو به من میده ومن بپذیرم که من هیچی نیستم ،من نمیدونم ،حتی اگر میدونم هم یه جاهایی به یاد بیارم که این دانستن از تجربیات قبلی میاد و معلوم نیست اون تجربه قبلی اینجا جواب بده و راه حل این مسأله باشه یا نه ، چرا همون اول فرمون و ندم دست خودش؟؟؟
من تعریفم از باهوش این بود که کسی که در مقابل خداوند تسلیمه باهوشه و استاد عزیز این رو کامل تر کرد با تعریفشون :باهوش کسیه که فرمونو میده دست اون خردمندی که در قرآن اومده اون کسیه که میگه من نمیدونم تو به من بگو در تمام موارد در تک تک موارد و از خدا میخوام که مارو به راه راست به راه آنان که به آنان نعمت داده نه کسانی که برآنان غضب نموده و نه گمراهان هدایت کنه ، خدایا کمک کن تا هر لحظه آگاه باشیم که تو داری تیر میندازی در هر موفقیتی اعتبارش برای توا و ما هر چیزی که داریم مالکیتش برای توست این مغزی که بهش خیلی میناریم هم از آن توست من که کاری براش نکردم ، خدایا کمک کن تا هر لحظه آگاه باشیم که هر چه داریم از آن توست و ما بدون تو هیچی نیستیم .
خدایا من بدون تو ناتوانم در کنترل ذهنم من ناتوانم تو منو از غرور و تکبر حفظ فرما و منو خاشع تر و متواضع تر به درگاهت گردان .
استاد عزیزم ازت یاد گرفتم اینو و یه ساله که دارم روش کار میکنم که خدایا سریع گوشمو بپیچون اگه از مسیر خارج شدم و به طرق مختلف همیشه اون پس کله ای رو به منم زده ،شاید اندازه شما زود نفهمیدم ولی فهمیدم و برگشتم و به قول شما اینا همشون عضلس که باید تقویت بشن با تکرار و تکرار و تکرار و به یاد آوردن تجربیات و اینکه دقیقا من وقتی فکر میکنم ارتباط بین سپردن به خدا و هدایت الهی و روان تر شدن چرخ زندگیم درتمام ابعاد رو میفهمم اما خب شیطان همیشه کار خودشو به بهترین شکل انجام میده و من فقط باید به خدا توکل کنم در هر لحظه .
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
در پناه الله یکتا .
بنام خداوندی که رب العالمین است
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
من این فایل را چند ساعت قبل گوش کردم ولی الان ساعت 9.25دقیقه شب است دارم کامنت های بچه ها را در مورد همین فایل میخوندم که گفتم منم کامنت بگذارم
خیلی فایل شگفت انگیزی بود مثل همه فایل های توحیدی عملی
من همین دوشنبه 8.4.2024 گواهینامه ام را قبول شدم به فضل پروردگارم
من المان زندگی میکنم و اینجا در رابطه با گواهی نامه خیلی سخت میگیرن یعنی خیلی ها را تا مرز افسرده گی میرسانند
من پارسال ماه 3 ثبت نام کردم تئوری آش را و در 28.6.2023 با نمره کامل قبول شدم
من وقتی تصمیم گرفتم که گواهینامه ام را ثبت نام کنم رفتم در یکی از این کورس های گواهینامه آنجا من را قبول نکرد گفتن زبان بلد نیستی نمیشه برو زبان بخوان بعد بیا من آنجا احساسم را بد نکردم و گفتم حتما خیره که اینجا نشده و خداوند من را در جای بهتر هدایت میکند و از انجا رفتیم در یک کورس دیگر و انجا به راحتی قبول کرد و ثبت نام کردم همان لحظه و اپ همان سوالات را گرفتم و آمدم تمرکزی خواندم 1200 سوال بود و در حدی خواندم که همه را حفظ شدم
و روز امتحان تئوری باید صبح وقت ساعت 8 د جای که امتحان میگرفتن حاضر میشدم بازم خداوند هدایت کرد زن صاحب خانه ما که زن المانی 78 ساله بود قبول کرد که دخترم را مهد کودک ببرد تا من بتوانم سری موقع برسم در امتحان
بعد باور تان نمیشه مه 28.6.2023 امتحان داشتم و 1.7.2023ما از آن شهر کوچ کردیم آمدیم به یک شهری که 14 کیلومتر با شهر مان فاصله داشت داستان خانه را اگر بگم کلی باید بنویسم که همش هدایت پروردگار بود
بعد از خداوند خواستم که معلم رانندگی ام یک انسان خوب باشد
ماه نهم 2023 که دخترم در این شهر جدید در مهد کودک عادت کرد به کورس رانندگی پیام کردم که برایم وقت رانندگی بدهد بعد خداوندی یک زن خیلی مهربان و زیبا و توانا که 15 سال بود معلم رانندگی بود را هدایت کرد به سمتم و چقدر خوب بهم یاد داد رانندگی را و چقدر هر روز و هربار مه همرایش رانندگی میکردم قانون ها را تکرار میکرد
و من وقت امتحان عملی هم از خداوندم خواستم که خدایا کمک کن همه چیز خوب پیش برود ولی در ذهنم شرک ورزیدم و تمرکز کرده بودم که مثلا من باید اولین بار کامیاب شوم و همه بهم بگن باهوش ی و چقدر بلدی ازین حرفا
من از خدا خواسته بودم که معلم پروفر انسان مهربان و خوب باشد پروفر کسی است از اداره دولتی فقد در روز امتحان نظاره میکند رانندگی ات را و قبول میشی یا رد باید 45 دقیقه رانندگی کنی
خلاصه معلم رانندگی ام در روز امتحان عملی قبل از اینکه پروفر بیاید بهم گفت خیلی پروفر انسان مهربان و خوب است
بعد از خداوند خواسته بودم که تابلو ها را بیبینم و درست عمل کنم واقعا تابلو های که قبلا نمیدم را در روز امتحان دیدم در روز امتحان همه را درست عمل کردم و رسیدیم در چند دقیقه مانده در پایان امتحان. که ذهنم بهم گفت بیبین کامیاب شدی ازین حرفا و تخیلات بعدی باور کنید دو دقیقه نگذشته سری چهار راه رسیدیم چراغ قرمز بود گفت به چپ بیپیچ و انجا مغز قفل شد و ترس زیاد که الان چیکار کنم و انجا رد شدم و تا شب ذهنم نجوا میکرد که بیبین جای به آن آسانی را نتوانستی کل روز سعی میکردم که توجه ام را بردارم از روی این ذهن پر از نجوا شبش سری کار بودم ده شب از کار برگشتم و نوشتم و دلیل آوردم و احساسم را خوب کردم و گفتم حتما خیره و منطقی به خودم گفتم صادقانه جواب بیدی انجا را بلد بودی یا نه دیدم واقعا بلد نبودم و به ذهنم گفتم اشکال نداره دوباره امتحان میدیم و بعد کلی فایل دیدم و دوبار رانندگی رفتم و بعد 15 روز امتحان دادم این دفعه در اتوبان رد شدم و دفعه دوم خودم را ازیت نکردم و احساسم را خوب کردم گفتم چرا المان با وجود که سرعت آزاد است ولی کمترین آمار تصادف را در جهان دارد به دلیل همین سخت گیری است تا درست قانون را عمل نکردی و درست رانندگی را بلد نشدی اصلن قبول نمیشی باید کلی حواست را جمع کنی
اغا دفعه سوم کلن نا امید فقد چسپیدم به خدا و گفتم خدایا تو من را کامیاب کن و ذهنم اینقدر نجوا میکرد که صبح قبل امتحان من حتی نمیتوانستم درست پارک کنم واقعا تلاش میکردم که خودم را از منجلاب نجواها بکشم بیرون و تسلیم شدم و سپردم به خدا
واقعا خداوند من را کامیاب کرد و بهترین پروفر را هدایت کرد تا ازم امتحان بگیرد و جالب اینجاست
که همه بهم زنگ زدن و تبریک گفتن کسانی که حتی من فکرش را نمیکردم و هیچ انتظاری ازش نداشتم من حسم این بود که من هیچ کار نکردم خداوند من را کامیاب کرد و این حرف استاد را لمس کردم که همیشه میگن که من کاری نکردم و خداوند به من میگوید و من به شما و همه هم از استاد تشکری میکنند و استاد حسش این است که من نکردم فقد شنیدم و گفتم
و من به این نتیجه شب قبل امتحان رسیدم که باید تا زنده ام روی توحید عملی کار کنم و باور های توحیدی ایجاد کنم
من دوسال است که خیلی خیلی فایل های توحیدی استاد را گوش کردم اینقدر تغییر این باور برایم سخت بود که خداوند انرژی است که کلی جهان از آن انرژی شکل گرفته است و الان در دوره ای 12 قدم هستم جلسه اول قدم چهارم را امشب گوش کردم
و خدا را سپاسگذارم که من را هدایت کرد به این سایت بینظیر و بینهایت نعمت به من بخشید
در پناه خداوند شاد و سالم و خوشبخت باشد
با سلام و آرزوی موفقیت های بیشتر برای شما
ببخشید فقط میخواستم بگم در متون اسلامی به ما گفته شده که ما نباید در ذات خداوند فکر کنیم چون عقل ما راه به جایی نمی برد و فقط دچار دهشت و سرگردانی می شویم بلکه باید در صفات خداوند تفکر کنیم و هدف ما از خلقت این است که مظهر صفات الهی بشویم که بهترین الگو برای ما انسانها برای رسیدن به این کمال انسانی ائمه اطهار علیه السلام هستند خداوند خالق انرژی هست و میتوان گفت خداوند انرژی هم هست خداوند خالق همه چیز هست
و خدایی که بشدت کافیست……….
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان گلم
خدایا هر خیری از تو به من برسه من محتاجم و هر آنچه که دارم و بهم دادی همه از آن توست
خدای من، تو بهترین هدایتگری و بهترین راهگشا هدایتم کن تا بتونم بنویسم تو قدرتمندی
ی تجربه از خودم میگم ک غرور و تکبر باعث شد در مسیری ک روی خودن کار میکردم و حسابی بهم خوش میگذشت و لذت میبردم و دست تو دست ربم میرفتم جلو ،وقتی کار املاک رو شروع کردم از صفر و هیچ چیز بلد نبودم و یواش یواش با کمک خدا 4ماه فقط یاد گرفتم و آموزش دیدم اما درآمدی نداشتم اونجا بود ک از خدا کمک میخواستم ک بتونم به درآمد برسم و قرارداد فروش ببندم و خدا رو شکر تونستم بعد از 4 ماه من ی قرارداد فروش بنویسم و چقدر خوشحال بودم و ذوق داشتم و روی خودم و باورهای ثروت هم کار میکردم و طوری برام خداوند رقم زد ک در ماه با چند قرارداد فروش هر ماه مشاور اول میشدم و 5ماه پشت سرهم تکرار شد با درآمد بالایی ک داشتم بعد اون غرور و تکبر وجودم رو گرفت
الان فکرش رو میکنم میبینم غرور و تکبر باعث میشه کلا از خدا فاصله بگیری وقتی فاصله میگیری یعنی سقوط به طرف پایین ک گریبانگیر من شد و بدجوری چک ولگد خوردم از جهان ک بهم اول بفهمونه ک اگر به هر جایی رسیدی به هر درآمدی رسیدی فقط خدا رو ببینم و سپاسگزار باشم و درسی بهم داده شد اولش درست نمیفهمیدم ک چرا ی دفعه قراردادهام داره کمتر میشه درآمدم اومد پایین و پایین تر همون جا تسلیم خودش شدم و از خدا خواستم بهم کمک کنه که من نمیدونم و بلد نیستم تو میدانی تو بلدی و هدایتم کن تا درک کنم ک چرا به اینجا رسیدم چرا اینقدر افت کردم و شروع کردم به فکر کردن ک چ باوری داشتم فقط بهم گفته شد ک تو خیلی غرور داشتی و دیدم بله این باگی ک داشتم و خودم متوجه نشدم و فایل توحید عملی 10 هم در موردش استاد عزیز گفت ک باید در مقابل خداوند متواضع باشیم و از اون موقع هر روز صبح ستاره قطبی رو انجام میدم مینویسم هر آنچه دارم همه از آن خودش هست و خدا رو شکر میکنم با همین باگی ک داشتم 2 روز بعد قرار داد نوشتم و هر قرارداد نوشته میشه میگم خدایا من نبودم تو بودی واسم انجام دادی تو جلسه گذاشتی و خدا رو شکر هرروز دارم بهتر از دیروز قویتر دارم ادامه میدم و این ذکر رو همیشه میگم به خدا که کسی بمن محبت میکنه و عشق میده تو هستی و تو روزی دهنده و رزاق و وهابی
خداجونم هرروز معجزه مثل بارون سرمون بباره
شاد و سلامت و ثروتمند باشین
به نام خداوند بخشنده مهربان
خداوند هدایت کننده به سمت زیبایی ها و پاکی ها
خدایا هرچه دارم لطف و عطای توست، بخشندگی و عنایت توست
و رحمت بینهایت تو در لحظه به لحظه زندگی ام جاریست
تو مالک و فرمانروای کل عالم هستی
و همه امور به دستان قدرتمند توست
سلام و درود فراوان به استاد توحیدی نازنین و مریم بانوی عزیز و با سلیقه و همه دوستان خوب و هم فرکانسی
صبح خنک و زیباتون بخیر و شادی باشه
استاد جان من عاشقتونم
قبلا گفتم بازم میگم خیلی توانا هستین
با شیوه خیلی نرم و ساده موضوعات رو بیان میکنین
اونم به این خاطر هست، که اجازه میدید بهتون الهام بشه و با قلبتون سخن میگید
شما خیلی راحت میتونید ذهن منطقی و نجواهاش رو خاموش کنید و اجازه بدین خدا شما رو هدایت کنه و بهتون الهام کنه
استاد عزیزم ، بذر محبتتون اونقدر تو اعماق وجود ادم ریشه میکنه و گلای زیبا میده که حتی با کلمه و جمله و کامنت اصلا نمیشه بیانش کرد و ازتون تشکر و قدر دانی کرد
خدایا شکرت
راستی استاد تو ادامه سفرم الان دقیقا بین مرز گیلان و اردبیل ایستادم
راستش جاده ای که اومدم منو یاد جاده دم اژدها تو سریال سفر نامه انداخت :)
خیلی پیچ و خم داشت خیلی سرسبز و زیبا بود
حس و حالش فوقالعاده زبیا و بینظیر بود
چند سال پیش بود این جاده رو اومده بودم ولی این دفعه زیبایش دو چندان شده بود
دو چندان که چه عرض کنم ، بی نهایت بیشتر شده بود
یه جورایی حضور خداوند و هدایت های زیباش رو این سری احساس میکردم
چون اول سفر مثل شما گفتم خدایا منو در بهترین زمان، در بهترین مکان با بهترین انسانها قرار بده
و واقعا به طرز معجزه اسایی، همین طور هم شده
هم اتفاقات بسیار زیبا و عالی برام رقم خورده
هم به مسیر های بسیار زبیا و قشنگ هدایت میشم
و هم به ادمای خونگرم و خوش برخورد و صمیمی بر میخورم
خودمم نمیتونم باورش کنم
فقط میتونم خدا رو شکر کنم
و ازش سپاسگزاری کنم
خدایا شکرت منو لایق هدایت های زیبات میدونی
شکرت منو لایق بهترین ها میدونی
لحظه به لحظه حواست به من هست و حس و حال عالیو برام رقم میزنی
دوستان خوب هم فرکانسی کنارم قرار دادی
زیبایی ها و قشنگی ها شادی ها رو برام میخوای
خدایا شکرت بابت این سکوت بابت این ارامش
بابت این همه نعمت و زیبایی و فراوانی
خدایا شکرت بابت سلامتی و حال خوبم
بابت این همه امکانات عالی که در اختیارم گذاشتی
استادجونم بازم میگم من عاشقتونم
شما بینظیر هستین
استاد شایسته ازتون بینهایت سپاسگزارم
واقعا خلاق و با سلیقه هستین
از دوستان خوبم و کامنت های قشنگشون تشکر میکنم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و سربلند باشین
به نام خدایی که همه چیزم از آن اوست.
حدود 5 ماه پیش وقتی کلا بیکار شدم، و توانایی تامین نیازهای اولیه زندگی ام رو نداشتم، بعد از چند سال خیلی اتفاقی یوتیوب رو باز کردم و نوشتم سپاسگزاری و فایل استاد عزیز اومد بالا، فایل استاد در زمینه سپاسگزاری رو گوش دادم و با تمام وجودم سپاسگزاری رو شروع کردم، به طرز شگفت انگیزی بعد از حدود 1 ماه یک روز تلفنم زنگ خورد، از طرف کسی که من حتی یکبار برای کار بهش چیزی نگفته بودم و ندیده بودمش، کاری با درآمدی چندین چند برابر قبل بهم پیشنهاد شد، خواستم اول شرایط رو براتون بگم، الان از صمیم قلبم خداوند متعال رو سپاسگزارم که همواره ما را هدایت می کنه، و شما استاد عزیز رو مثل الهام و آگاهی در مسیر حرکت ما قرار میده، که عاشقانه از شما سپاسگزارم، الان در شروع مسیر هستم چند ماه دیگه باز هم میام و تغییرات فوق العاده ی خودم رو که همه از جانب خداست براتون می نویسم، استاد عزیز از صمیم قلبم به خاطر فایل های فوق العاده و اثربخش شما سپاسگزارم. ممنونم که در کنار ما هستین.دوستان من، من دارم تلاشم رو میکنم که چیزی رو از بیرون نبینم، همه چیز از درون ماست.
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که گل های تر دارد
به نام خدای حمایتگر ️
استاد عزیزم سلام ! واقعا نمیدونم باید در برابر این اتفاقی که امروز افتاد چی بگم فقط میتونم بگم قطعا هدایت خدا بوده ! من امروز صبح که از خواب بیدار شدم فرمان به کاعناتم رو نوشتم و از خدا خواستم هر لحظه و هر دقیقه باهام صحبت کنه امروز و تو نامه ایی که برای خدا نوشتم ازش خواستم که اون جوری که شما که استادم که پیامبر ها خدا رو شناختن خودشو آشکار کنه برام! خودشو بهم نزدیک کنه
حس میکردم نیاز داشتم به همنشینی با خدا انقد نوشتم نوشتم حدود6 صفحه شد و به خودم اومدم یهو و دیدم وای چقد با خدا صحبت کردم ! و بعد رهاش کردم و رفتن سراغ کارهام! دو دقیقه بعدش ابجیم زنگ زد گفت اسما خبر داری استاد فایل جدید گذاشته ؟ همین الان تا بروزرسانی کردم صفحمو دیدم عع تازه تازه و هنوز 0 نظره و این که 1 ساعتهههههه این یعنی گنج یعنی اتفاقات خوب یعنی نمیدونم چی بگم حتی استاد حس کردم قراره بازم خدا بترکونه برام ! انقد شکه بودم که گفتم خدایا چه زود بهم جواب دادی ! خیلی حال کردم … گذشت تا اومدم گوش دادم اونجایی که گفتید من عیچی نیستم و تو هدایتم میکنی و … استاد دقیقا بخدا نمیدونم چجوری بکم دقیقا این همون متنی بود ک من برای خدا صبح نوشتم (خدایا من بدون تو هیچی نیستم هدایتم کن من بدون تو هیچی نمیتونم باشم تو بهم هویت بده تو هوامو داشته باش تو میدونی چی به صلاحمه تو همه چی میدونی ) استاد اونجایی که گفتید وقتی فکر میکنین خودتون همه چیز درست کردید همه چیز تا الان دست خودتون بوده و… خیلی جالبه این موضوع به محض اینکه این فکر رو میکنی یه تضادی پیش میاد و خدا بهت میگه مغرور نباش !
استاد اتفاق جالبی که برای من افتاد تو روابط چون پاشنه اشیل منه این بود که من دقیقا اینجوری بودم استاد اوایل رابطع دقیقا محتاط خیلی دقت میکردم خیلی خدا رو بلد کرده بودم تو ذهنم و قدرت داده بودم بهش و انفاقات عالی یکی پیشت یکی میوفتاد برام !
حدود 1 سال 2 ماه بود که گذشت و من چون با این باور میرفتم جلو کم کم حس کردم همه چیو خودم به دست آوردم و خدایی نبوده دقتی نبود ک خدا هست و … همش فکر میکردم خودم و خودم و خودم اتفاق خیلی جالبی که افتاد به محض این باور به محض این حس یعنی دقیقا همون لحظه شاید 2 روز بعدش سیلی خدا عین صاعقه اومده برام ( خودم خندم میگیره )اون رابطه خیلی طبیعی و در کمال ناباوری همه چی تموم شد با دعوا و فلان نه چون ریشه ایی از کار کردن روی خودم بود ولی باز یع چیزی میلنگید اون رابطه خیلی قشنگ و مجلسی بهم خورد ! و من بعد ها متوجه شدم که اره مشکل من این بوده اولاش فکر میکردم خداعه و همه چیو از خدا میخاستم ولی رفته رفته فک کردم همه چی منم و من و نتیجه شد این ! خیلی جالب بود برام
وقتی این اتفاق میوفته تضادی پیش میاد که بهت بگه مغرور نباش همه چی خداعه اگر خدا پیشت نبود اگ خدا رو نداشتی حتی زنده هم نبودی بعد جالب تر این که همون لحظه برای من این سیلی هه میاد یعنی صبر نمیکنه چندین وقت و روز نه همون لحظه یه جوری سیلی از جنس صاعقه میاد برام که قشنگ متوجه میشم اوضاع از چه قراره !
وقتی اوناتفاق افتاد باز هم برگشتم به خدا گفتم میدونممشکل از من بوده حتی اشتباه کردم ! و همه چی تو بودی و از همون روز بعدش باز شروع کردم به کار کردن روی خودم و باور هام بخدا استاد باورتون نمیشه از همون روز خب ؟ جوری خدا رو حس میکردم که اصن قبلش انگار ندیده بودم من میرفتم بیرون دریا کوه طبیعت همش خدا همش خدا همش باهام حرف میزد میگفتم میخندیدم و … باز امروز ازش خواستم رابطه مو باهاش خیلی عمیق تر کنه! وقتی به این درک میرسیم که همه چیز خداست رابطه پایدار و موندگار ما با خداعه نه بنده هاش اون موقست که همه چیز یه رنگ و بوی دیگه میگیره وقتی سرمایه گذاری میکنی رو رابطع خدا نه رابطه های انسانی خدا کل جهان رو زیر پات میزاره واقعا من اینو تازه فهمیدم !
اونجایی که گفتید وقتی دستم وتو دست خدا میزارم و کاری میکنم خدا برام رقم بزنه یه اتفاق خیلی قشنگ برای من حدود 1 ماه پیش افتاد استاد من دوره مربی گری بودم و مدرسه هم بودم برای مربی بودن و کلاس دانشگاهم شروع شده همه یهو با هم وقتی این اتفاق افتاد من حدود 1 ساعت ذهنم کلا داشت ارور میداد چون فکر میکردم خودم میتونم حلش کنم! انقد فکر و فکر و فکر که آخرش گفتم اسمایی بیخیال ولش کن هر چی تو رها تر باشی و سعی کنی در لحظه باشی راهکار ها برات میان پس صبر کن و همه چیزو به خدا بسپار ! استاد باورتون نمیشه ! جوری این سه تا برنامه من درست شد و سر تایم های عالی من میرسیدم که اگر به خودم بود درست کردنش صد سال نمیتونستم درسش کنم دقیقا از وقتی ک رها کردم و گفتم خدایا از من راهکاری ساخته نیست تو برام درسش کن یهو اتفاقات عالی پشت سر هم از همون لحظه افتاد برام که انگشت به دهن موندم واقعا!
استاد واقعا نمیدونم چی بگم در رابطع با این فایل
اصلا انگار خداعه که جلوی من نشسته بود ! انگار خدا بود که داشت میگفت متواضع باش در برابر من من دنیا رو به پات میریزم الان متوجه شدم من چقد به این فایل امروز نیاز داشتم !
میدونین چیه استاد وقتی میفهمم خدا انقد هوای ما رو داره دوست دارم همه زندگی مو رها کنم و با خدا عشق برم تو طبیعت و فقط خدا رو شکر کنم دوست دارم رها باشم از هر چیزی و فارغ از همه آدما و همه چیز فق خدا رو شکر کنم با خدا حرف بزنم وقتی میبینم انقد هوامو داره دوست دارم از شادی زیاد بترکم منفجر شم
امروز باز هم بهم ثابت شد که خدا همه چیزه
همه چیززززززز خداعه همه چیز حتی همون کوچیک ترین کار هم به لطف خدا داره برام اتفاق میوفته ! الان دارم میفهمم که خدا چیه کیه اصن چی میخام از خدا و خدا چه نقشی داره
خدایاشکر میکنم که خدا امروز از زبون شما باهام حرف زد
حس میکنم دری داره از خدا تو قلبم باز میشه که 20 سال بود نه دیده بودم و نه شنیده بودم
خدایا برای تمامی وقتایی ک هوامو داشتی و توجه نکردم شکر
خدایا برای تموم وقتایی ک حواست بهم بود و من فک کردم همه چیز منم ببخشید و شکر میکنم ک حواست بهت بود
خدایا بابت این لطفی که به تک تک ماها داری شکر میکنم از ته دل
سپاسگذارم از استاد مهربان و قشنگ و ارزشمند خودم
هر کجا هستید امیدوارم مسیرتون پر از هدایت های خدا باشه
عاشقتونم و چقد خوشحالم که تو دوره ایی به دنیا اومدم که شما و این آگاهی های ارزشمند هست اینم لطف خداست خدیااشکرت
به نام خدای مهربان
سلام عرض میکنم به استاد گلم و خانوم شایسته
و سلام خدمت دوستان عزیزم
.
من از صبح ی بغض شادیی تو گلوم بود دقیقا 5دقیقه قبل از دیدن این فایل داشتم به خدا میگفتم :
(خدایا من ی خلوت و ی گریه حسابی میخام )
چون واقعن اینقدر حالم خوبه که دلم میخاد بااشک هیجانم رو تخلیه کنم
با دیدن اسم فایل یهو انگا خالی شدم و شروع کردم به گریه
وای چقدر ک قشنگ بود
استاد من ی عالمههههههه ازین مثالها دارم
منم مثل شمام که دقیقا همون لحظه پس کله ایه رو میخورم و بعدش میگم خدایا دمت گرم فهمیدم
.
یک ماه پیش یکی از فامیلا گوشیشو داد بمن گفت میتونی اینستامو نصب کنی
گفتم آره بابا من بلدم بده
1ساعت زور زدم تلاش کردمایمیل زدم هرکاریییییییییی کردم نشد که نشد
فقط به این دلیل که ب حسی بهم گفت از خدا بخاه کمکت کنه بهش گفتم بابا اینستا زدن ک کاری نداره خودم میزنم
و اونشب من نتونستم اینستا رو نصب کنم و قشنگ فهمیدم از کجا خوردم
اون قبلنا ک خیلی نمیدونستم متواضع بودن رو
گاهی میشد مشتری میومد و من به توانایی هام ک مغرور میشدم مشتری همش از کارم ایراد میگرفت
ولی بارها بیشتر شد ک من با نام و یاد خدا شروع کردم و در طول انجام کارمم باخدا حرف میزدم و درعرض20 دقیقه کارم رو انجام میدادم و مشتری هم راضیی بود از کارم
من تو کارم خیلی این قضیه رو درک کردم
و هرروز دارم سعی میکنم بهتر کنم خودم رو
واییی خدای مهربان من سپاسگزارم ازت برای این فایل عالییییی
.
درمورد رانندگی من عاشق رانندگی هستم ولی بشدت میترسم
بارها شده نشسته بودم تو ماشین وقتی یکی رد میشه فک میکنم الان میخوره به ماشین بااینکه من راننده نیستم و تابحال رانندگی نکردم
ولی صدرصد به ترسم غلبه میکنم فقط منتظر زمان و مکان درستشم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
خدایا کمکم کن که متواضع تر باشم و الکی فاز برندارم
چون بارها دیدم وقتی رو خودم و دیگران حساب میکنم چقد محکم با کله میرم تو دیوار
وقتی هم که به خدای توانا حساب میکنم یهو میبینم اع؟ چطور شد؟ بعد میفهمم خدای قدرتمندم خدای مهربانم برای فرشتش سنگ تموم گذاشته
عاشقتم خدای مهربانم
عاشقتم بهترین استاد
عاشقتونم من
به نام خدا.
سلام به استاد عزیزم. استاد شاید روزی ده بار وارد صفحه اصلی سایت میشدم تا ببینم آیا فایل جدیدی اومده روی سایت یا نه.
استاد وقتی شما در مورد یه موضوعی توضیح میدین با خودم میگفتم باب دمت گرم از کجا میفهمی این موضوع رو، و یه جورایی اعتبارش رو به شما میدادم. ولی امروز با دیدن این فایل به این درک رسیدم که اون افتادگی و بی ادعایی شما در مقابل خداونده که این آگاهی ها رو دریافت میکنید و خودم هم بارها این احساس رو داشتم که وقتی تسلیم میشم آگاهی ها میاد و قشنگ صدای خداوند رو احساس میکنم توی قلبم و خیلی احساس زیبایی هست.
استاد اسم رانندگی رو بردید، من خیلی سال هست که تو رانندگی این تفکر رو دارم و همش میگم این من نیستم که دارم رانندگی میکنم ، خدایا حواست به من باشه. و خدا رو شکر به لطف الله خیلی جاها خطر رو از بیخ گوشم گذرونده و قشنگ حس کردم که اون لحظه من نبودم که کار شاخی انجام دادم و خداوند بود که حامی من بود.
و به لطف الله رانندگی سالمی داشتم. یا مثلا تو تربیت فرزندانم. دیدگاه اطرافیانم اینه که تربیت پسرها سخته و از یه جایی به بعد مایه ی دردسر میشن. ولی همونا میگن تو چه جور پسرهایی داری که این قدر خوبن، این قدر با هم رفیق هستین.
و من جوابی که در درون خودم به خودم میدم، همیشه اینه که از لطف خداست. و غیر از این هم نیست. و هر روز صبح جزء سپاسگذاری هام هست وجودشون و رابطه ی عالی که با هم داریم.
استاد حرف شما درسته. من هدف امسالم رو گذاشتم تغییر شخصیتم. که تغییر شخصیت من در تمام جوانب زندگیم تاثیر مثبت خواهد گذاشت، تو روابطم، تو کسب و کارم و حتی تو معنوییتم. و دارم احساسش میکنم اون اتفاقاتی که داره برام رقم میخوره. مثلا تو کسب و کارم همین اول سالی اتفاقات خوبی افتاده که تا حالا به این سادگی نبوده، حتی به این بزرگی هم نبوده. چندتا قرارداد عالی نوشتم
به راحتی و لذت، البته با کار کردن رو دوره ی کشف قوانین زندگی جلسه 1و2و3.
و احساس میکنم که این بار دارم بهتر از همیشه عمل میکنم. آگاهی های نابی رو دریافت میکنم.
ذهنم و قلبم هم مسیرتر شدن. و نشانه های خوبی هم دارم دریافت میکنم.
و امروز با شنیدن صحبتهای شما این چراغ تو ذهنم روشن شد. گفتم آره، همین طوره. من حالا که دارم نتیجه میگیرم و اول راهم خیلی خدا خدا میکنم. خیلی میگم خدایا خودت کمک کن. تو هدایتم کن. تو دلها رو نرم کن که قدارداد ها بسته بشن. و مطمئنم که وقتی کار کردن روی باورها رو ادامه بدم این ورودی ها این قراردادها میشه جزء بدیهیات زندگیم،
و شما امروز بهم یاد دادین که حتی اون موقع هم هدایت بخوام.
اون موقع هم خدا خدا کنم و ازش بخوام که باز هم آسونتر و لذت بخش تر و بزرگتر از قبل باشه اتفاقات خوب زندگیم. و این هدایت خواستن انتهایی نداره..
استاد عزیزم ازت سپاسگذارم که دست خداوند هستی تو زندگی من.
خدا نگهدارتون باشه
و منی که عاشق فایلهای توحیدی شما هستم
والبته که فکر کنم هممون هستیم
از روزی که اومده این فایل بارها و بارها گوش کردم و امروز خیلی خسته و شاکی بودم از وضعیت زندگیم و کارم. و عاجزانه از خدا خواستم کمکم کنه و واقعا جملات شما تو این فایل حکم اب سردی رو اتیش وجودم بود
استاد اون قسمت عاجز شدن و من کاملا درک کردم اون مسیر سخت و من درک کردم مخاطب شما اونجا ابراهیم تنها نبود منم بودم و باید میشنیدم باید از خدا جواب میگرفتم که چرا حس میکنم گیر کردم چرا راه حلی نیست
با اینکه تمام تلاشامو کردم ولی همیشه به چیزی کم بوده یه احساس تنهایی یه احساس بی کسی تو برهه هایی رو تو زندگی هممون حس کردیم انگار تنهای تنها میشی و هیچ راهی نداری و اونجاست که میفهمی تکیه گاه کیه رفیق کیه همدم کیه پشتیبان کیه پدر و مادر کیه خانواده کیه
اونجاست که میفهمی هیچ کس نیست جز الله
اونجاست که دقیقا میفهمی هیچ کس زورش نمیرسه به زندگی خودش چه برسه به زندگی تو
اونجاست که میفهمی یک عمر مسیرت باطل بوده
والبته اونجا میشه نقطه ترن اور تو میشه نقطه عطف زندگیت
استادم میخواستم از هدایت بگم ولی اخرین هدایتو همون لحظه ای دریافت کردم که بعد از گوش دادن و فکر کردن به این فایل که قران و باز کردم و سوره بسیار زیبای ضحی اومد
سوره ای که جواب شکایت من بود سوره ای که کلمه به کلمه اش درس داره و اصلا یه هماهنگی عجیبی پیش امد دلم نیمد به شما نگم
والضحی قسم به پرتو نور
ولیل اذا سجی قسم به شب وقتی ارام گرفته
ما ودعک ربک و ما قلی که خداوند نه تو را رها کرده نه از تو بیزار نگشته است(این دقیقا حسی بود که من امروز داشتم حس میکردم خدا ولم کرده و یا چه کاری کردم که نمیشه لیاقتمو چرا نساختم شاید لایق اون اهداف سطح بالام نیستم و یا درست عبادت نکردم و… ولی اینجا خودش بهم گفت که منو رها نکرده دلخور هم نیست از من )
و للاخره خیر لک من اولی و اینده تو خیلی بهتر از شرایط الان تو هست (بچه ها اینجا خدا خودش قول داده اینده ما بهتر از شرایط الانمون هست اخه چی از این وعده خدا خوشحال کننده تر)
و لسوف یعطیک ربک فترضی به زودی انچنان به تو عطا خواهیم کرد که راضی خواهی شد( این ایه خودش تضمین پرودگاره بچه ها
خودش گفته مدرک اوردم
راضیمون میکنه بچه هاانقدر میبخشه که راضی بشیم)
این جا میاد خدا به قول اقای بازرگان نوازش سرزنش وار به پیامبر میگه اینجا یاداوری نعمت های گذشته به پیامبره و به هممون
الم یجدک یتیما فاوی ایا یتیم نبودی و پناهت داد-(بچه ها ما هممون یتیمیم به خدا هممون فهمیدم گاهی هیچ کس نیست گاهی هیچ کس کاری از دستش بر نمیاد برامون گاهی در اوج با کسی بی کس هستیم
و وجدک ضالا فهدی ایا گمراه نبودی وهدایتت کرد اینجا رو خیلی کیف کردم من خودمو بگم خیلی گمراه بودم اصلا به قولی تو باقالیا بودم شاید خیلی هاتون مثل من بوده باشید که راه خلافی نرفتید یا کلا مسیرتون همیشه مثبت بوده ولی واقعا تا قبل از استاد ایا گمراه نبودیم قران به پیامبر میگه تو چه میدونستی کتاب چیه ایمان چیه به خدا قسم منم اصلا چمیدونستم ایمان چیه شرک چیه اصلا خدا چیه
ووجدک عائلا فاغنی ایا نیازمند نبودی و بی نیاز ت کرد من واقعا قبل از انتخاب این مسیر و استاد خیلی نیازمند بودم خیلی بی پول بودم و واقعا خدا بهم مرحمت داشت و منو نجات داد از اون وضعیت و الان بی نیازم کرده از خیلی چیزا و تو مرحله گذار هستم به سطح درامدی خیلی بهتر
اینجا دیگه میاد رفتارهای درست و میگه مختصر
که اخری از نظر من از همش مهمتره
فاما الیتیم فلا تقهر پس یتیم رو کرامت کن
پس درک کنیم بقیه ادمها رو که تنهان بی کس هستن اینجا بیشتر یادم به استاد افتاد که به هممون کمک کرده
و اما السائل فلا تنهر درخواست کننده را نرنجان و تا جایی که از عهده مون برمیاد اگر کسی درخواستی داشت که میتونستیم و شرایش و داشتیم انجام بدیم
و اما بنعمته ربک فحدث و نعمت های پروردگارت و باز گو کن و این ایه
این ایه بیشتر منو مجاب کرد که بیام بگم از نعمات پروردگارم بیام بگم از هدایت خداوند از اون همه مراحل سختی که داشتم و خدا منو نجات داد حالا که میخوام برم مرحله بالاتر چرا بهش تکیه نمیکنم چون خودم میخوام برسم خودم میخوام برم جلو چون فکر میکنم منطقی باید عمل کنم همون که میگید استاد وقتی یه کاری رو یاد میگیرید اون غروره میاد که خودم میتونم چون حس میکنیم بزرگ شدیم عاقل شدیم و… نه ما بدون خدا قدم از قدم نمیتونم برداریم
خیلی ها طلوع افتاب امروزو ندیدن ولی من و شما دیدیم خداوند چطور هر لحظه بهمون این لطف رو داره وقتی در این حد نیازمند به خدا هستیم غرور کیلو چند
الله اکبر
چقدر همزمانی جالبی
تک تک جملات شما و این سوره
و باران رحمت الهی کاملا غیر منتظره همین باران و من آرزوشو داشتم انقدر دلم تنگ شده بود و بارها باریده بود که یادم رفته بود و این بار چقدر پر شدت تر از قبل داره میزنه و نوید رحمت پروردگار و میده که اون پروردگار میبخشه بی حساب میبخشه اگر فقط اونو ولی و وکیل و رفیق و تکیه گاه خودت بدونی شاید تو یادت بره اون یادش نمیره
نکته جالب این سوره دقیقا زمانس نازل شده که یه مدتی به پیامبر وحی نشد و پیامبر خیلی ناراحت بوده و مدتها منتظر خدا بوده وقتی دیدم استاد هم مدتها بهش گفته نشده که بیاد صحبت کنه و حالا اومده حرف از توحید میزنه حرف از هیچ بودن در پیشگاه پروردگار میزنه و منی که دلخور بودم جرا خدا هدایتم نمیکنه جرا هیچی بهم نمیگه و الان انقدر زیبا ساعتها باهام حرف زد قشنگ درک میکنم که مخاطب قران تک تک ماهاییم مخاطب من و شماییم
استاد هدفش رسوندن پیغامی که خداوند به خودشون دادن و نتیجه گرفتن و الان برای عمل به دستور همین خدا دارن ما رو راهنمابی میکنن به همون صراط مستقیم
أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ [1]
من کارهای خود را باو واگذار مینمایم همانا خداوند بحال بندگان بینا و آگاه است
سلام و خدا را شکر بابت چنین استادی و چنین آگاهی که دوباره اشتیاق نوشتن رابه دستان ما بخشید
استاد این فایل از اون دسته فایل هاست که هر قدر گوش میدی مشتاق تر میشوی به گوش دادن دوباره
امروز تو باغچه بزرگ خونمون که در اثر بارندگی های پیاپی و لطف الهی تبدیل به جنگلی شده برای خودش زیر درختان آلوچه و گیلاس و انجیر نشستم و نکات فوقالعاده این فایل توحیدی رو نوشتم
صبح خونه یکی از بافنده هام بودم و یکی از نخ ها که برا پود دهی فرش هست رنگش تموم شده و من با اطلاعات قبلی که داشتم که ایرادی نداره، این که نخ اصلی نیست و تو بافت فرش دیدیه نمیشه یه رنگ دیگه جایگزین کردم و گفتم با همون ادامه بده ،
امروز در حین نوشتن نکات این جلسه یه حسی بهم گفت که یه زنگ بزن بپرس کارت درسته ؟
گفتم آره بابا، برا فرش دیگه ای هم اینطوری شد گفتن زیاد سخت نگیرید …
خلاصه پیام دادم و بعد صاحب فرش تماس گرفتن که نه به هیچ وجه این کار رو نکنید ،پشت فرش دورنگ میشه ،اگه اخراش بود ایرادی نداشت رنگ پود فرق کنه نه که از نصف فرش پود فرق کنه ….
خدایا متشکرم سپاسگزارم که اینو تو ذهن من انداختی ،اصلا نمیتونم تصور کنم اگه با همین فرمون پیش میرفتم بعد باید چه ضرر بزرگی رو متحمل میشدم ،اونم منی که اول راهم و یه ساله کارم رو شروع کردم ،این داغ ترین و جدید ترین هدایتی بود که روی پیش فرض هام و دنسته های قبلی م حساب نکردم و جلوی یه ضرر بزرگ مالی از من گرفته شد …خدایا شکرت
استاد عزیزم ممنونم ،سپاسگذارم که به ندای قلبتون گوش میدید و میزارید در بهترین زمان بهترین هدایتها به قلبتون و زبانتون الهام شه ،شما فقط از توحید بگید ،هر چند که کل محصولات از 12 قدم تا لیاقت،دستبابی به رویاها و.. در مورد توحید هست اما این دسته فایلها که تمرکز روی توحید است چیز دیگه هستند
من دقیقاً متوجه هستم که چرا وقتی که تازه عضو سایت شده بودم خیلی زود پیشرفت میکردم خیلی زود نتایج میومد، اما بعد به مرور نتایج کمرنگتر شد یا دیر تر به خاسته هام میرسیدم
چون کم کم ذهنم راه حل های خودش رو داد و در کنار فایلها و الهامات با راه حل های خودم هم پیش میرفتم و نتیجه ای که شد،یه چیز در هم که، گاهی زود نتایج میاد ،واسه یه سری نتیجه ها هم خوب میرم دورامو میزنم بعد که به در بسته خوردم ،و در به دری میکشم و خوب که راه های خودم تموم شد و ذهنم از تز دادن ، باز ایستاد بعد به ندای درونم گوش میدم و در ها باز میشه
سپاس