اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اسفند ماه 401 که رفتم برای کلاس شنیون میکاپ ثبت نام کنم 5میلیون بیشتر نداشتم
هزینه کلاسهام 6تومن میشد
1 تومن از ابجیم قرض گرفتم و رفتم ثبت نام کردم
اردیبهشت ماه که برای دستیاری میرفتم حتی اسم کاتالوگ رنگ رو تودفترم نوشتم که یادم بمونه از بس هیچی نمیدونستم
احساس میکردم بین اون ادمها من هیچی نیستم
احساس ضعف احساس پوچی و بی ارزشی خیلییی زیادی داشتم از طرفی هم از همشون پرانرژی تر و پرذوق تر من بودم
اونموقع همه پولهایی که داشتم 800هزار بود اونم از پسته پاک کردن جمع کرده بودم تو 2 ماه اینقدر شده بود
خخخ توهمون ماه اول اون800 هزار تموم شد
ظهرا سالن رو میبستن و من هیچ جایی نداشتم که برم (خونمون تو روستا بود و من هزینه رفت و برگشت نداشتم روزی 20تومن میشد و اگه ظهر ها میومدم باید روزی 40تومن میدادم که ترجیحم بود نیام خونه)
ظهرای بهار من ی کلاه رو سرم بود با یک مشمبایی ک توش بطری و ظرف غذاش بود و فقط قدم میزدم
حدود 3ساعت اینا رو تو کوچه خیابون میگذروندم
هدایت شدم به پارک بانوان اونجا دیگ خیلی راحت تر بودم خداروشکر
هدایت شدم به یک فروشگاه که به یک کارگر نیاز داشت در خرداد ماه شروع به کار کردم
ماهانه 1400بهم میدادن
ولی من چه ذوقی داشتم که خدایا شکرت مسیر رو برام باز کردی
اخرای مرداد ماه بود از فروشگاه اومدم بیرون
از سالنی ک مفت میرفتم و هیچی نصیبم نمیشد اومدم بیرون
کلاسهای شنیونم شروع شد
هیچجایی نبود ک منو برای دستیاری قبول کنن
ازونور من هنوز ذوق و شوق داشتم که میشود
بابام بهم 500 تومن داد سرجمع حدود 1500داشتم برای رفتن به کلاسهام
اینقدر سطلم سوراخ بود نمیتونستم پول جمع کنم
حالا مدل نداشتم از خداپرسیدم چیکار کنم؟
گفت برو تو پارک به دخترا بگو ک مدل میخایی و درخاست کن
رفتم و اینکارو کردم
یچیزی مثل تمرین آگهی تبلیغاتی
اولین نفری ک بهش گفتم دقیقا یادمه
بهش گفتم”سلام خانوم حالتون خوبه ؟ من مدرس شنیون هستم و مدل میخام برا شنیونهام میتونید مدل من بشید؟ “اونم گفت نه و من رد شدم
یکماینورتر اومدم/: ای وای بر من
من دانشجوعه شنیونم نه مدرس ((((: خدا تو دهنم انداخته بود دیگ انشالله میشم
خلاصه ی 5_6تایی مدل پیدا کردم
با چندتاشونم دوست شدم و هنوزم دوستیم
گذشت تا مهر حالا کلاسهام تموم شده بود و من جایی هم نداشتم برم هرجایی هم رفته بودم گفته بودن خبر میدیم ولی دیگ خبری ازشون نمیشد
و سپس [در اثر خستگی و گرما] به سمت سایه [درختی که قبلا استراحت میکرد] برگشت و [در حالت در به دری و بیپناهی] گفت: پروردگارا، من به هر خیری که بر من فرو فرستی سخت نیازمندم.
.
بخدا قسم همون دقیقه یادم اومد ی شماره از ی سالنی گرفته بودم رفتم دیدم حذف کردم گشتمدیدم تو سطل زباله گوشیم بود
زنگزدم بهش
بخدا دقیقا همینو گفت من 5شنبه بهش زنگ زدم
گفت :اتفاقا من شاگردم همین دو سه روز پیش رفته و برای شیفت صبح شاگرد میخام
خدای من من بودم و اشک من بودم قربون صدقه خدا میرفتم
گفت از شنبه شروع به کار کن
یعنی چی؟ بابا طرف حتی منو ندیده
خلاصه که ما از شنبه رفتیم
اولین مشتریم رو اصلاح کردم خانومه 10تومن انعام بهم داد
جهان داشت پاداش میداد
خدایییییییی مننننننننن شکرتتتتتتتت
من 21مهرماه شروع به کار کردم و اوایل دی ماه بود که …..((((:
خلاصه رفتیم و از هر اصلاح 15 تومن بمن میداد و منو میگی روزی که 5تا اصلاح داشتم انگار رو آسمون بود
اون موقع هردوفته پولمو میگرفتم
بیشتر پولی ک دراوردم تودو هفته 780 بود که 10درصدش رو صدقه میدادم
احوال پرسی کردم و گفتم داداشم یکم حالش خوب نبود برای همین نیومد مدرسه
گفت خانوم شریفی من از بانک تماس گرفتم
گفتم اعع عذرخاهی میکنم و خلاصه
گفت شما چقدر تو حسابتون پول دارید؟
گفتم فک میکنم 100تومن باشه (اونمبرا بابام بود)
گفت چرا حسابتون خالیه؟
گفتم برااینکه شما پر کنیدش
خندید گفت دوست داری از بانک ما چقدر یرنده بشی؟
گفتم 100میلیون باشه خوبه
گفت تبریک میگم شما برنده جایزه مهربانی 100میلیونی ما شدید
منو میگی؟؟؟؟ ؟؟
دیوانه شدم
باورم نمیشد
دقیقا همه روزهایی که باامید و توکل به خدا رفتمجلو یادم اومد و همون جا بهش گفتم ممنونم
ایمانم اگه 1 بود همون روز شد 99
من تو تمام این مدت که تو سالن بودم داشتم رو خودم کارمیکردم پولهام رو جمع کردا بودم که دوره احساس لیاقت رو بخرم 2ماه جمع کرده بودم شده بود 2 تومن از ابجیم قرض گرفته بودم یچیزی درونم همش میگفت قرضتو بده قرضتو بده
من میگفتم خدایا قرضمو میدم ولی این پول دورهست
ولی نذاشت و من قرض ابجیم رو دادم تمام فکر و خیالم باز شد و الان 100میلیون اومده بود حسابم
من الان خیلی راحت دوره روانشناسی ثروت 1 دوره احساس لیاقت دوره عزت نفس رو خریدم
همون روزها یهو از ی سالن خیلی خوب بامن تماس گرفتن و گفتن ما شاگرد میخاییم و درامدش هم بیشتر بود
خلاصه در یک ماهی ک بودم کلیییی اتفاقات خوب میوفتاد
حقیقتا هنوز نمیدونستم چرااین اتفاقات میوفته
.
همه اینا فقط ذره ای از اتفاقاتی بود که تو این یکسالی که رفتم برام افتاد
راستی درمورد عزت نفس بگم
من دختری ک بشدت احساس پوچی و بی ارزشی میکردم با ی عالم خانومای بینظیر باهم رفتیم کوه و کلییی خوشگذشت
الان از اون احساس بی ارزشی بقدری کم شده ک میتونم بگم واقعن دیده نمیشه
.
همه این اتفاقات رو نوشتم که بگم تابه امروز خدا بوده که همه چیزو پیش برده
تنها دلیلش این بود ک من کار خودم رو انجام میدادم و فوضولی کار خدارو نمیکردم
الان که دفترم رو باز میکنم تا ببینم مسیرم رو و به خاطر میارم
میبینم و من تمام تمرکزم رو زیبایی ها بود رو ثروتها و رو فراوانی ها و داشتم کارخودمرو انجام میدادم
خدا کارشو عالیی انجام داد
درواقع 1 درصد کار رو من انجاممیدادم اونم بودن دراحساس خوب و دیدن اگاهانه زیبایی ها بود
و 99درصد کارارو خدا انجام داد
.
اونموقعی که دوره احساس لیاقت رو سایت اومد من از خدا خاستمخودش پولش رو جور کنه و خودمم داشتم جمع میکردم نگو خدا برام برنامه داشته
.
بخدا تمام این مسیر رو کسی خدا کمکم نکرده
امکان نداره من بتونم از اون مساعل بگذرم
همه اون روزها خدابود که داشت کارامو میکرد
بخدا ازین به بعد هم کسی جز خودش نیست
خدایا کمکم کن تسلیم تو باشم
که سخت به تو نیازمندم
خدایا کمکم کن نفسم رو کنترل کنم و بتونم همه جوره تسلیم تو باشم
چقدرخوشحال شدم میدونم برنده شدن چقدرلذت بخشه چون پسرمن توی پیاده روی خانواده درسال 89 درشهربندرعباس برنده یک دستگاه ماشین پرایدشده بودکه من ازخوشحالی داشتم پروازمیکردم
باورکن اون روزشادترین انسان روی زمین بودم
دقیقاحس وحال شمارو درک میکنم
بهتون صمیمانه تبریک میگم انشاءالله درتمام مراحل زندگی شادوثروتمندباشی وسعادتمند
از خدا میخوام هدایتم کنه امروز هم در مدار دریافت نعمت باشم
هدایتم کنه امروز هم ذهنم رو کنترل کنم
هدایتم کنه به افراد خوب و اتفاقات خوب
هدایتم کنه به مکانهای خوب
هدایتم کنه به فایلهای خوب
هدایتم کنه به کامنتهای خوب
خدایا امروز هم محتاج و نیازمند تو هستم
وقتی از مسیر دور میشم متوجه نمیشم که دور شدم، و در اون مسیر اشتباه هر اتفاقی هم رخ میده باز متوجه نمیشم که دارم از کجا میخورم.
ولی وقتی استاد با یک فایل ذهنم رو متوجه فانوسی که تو اسکله هست میکنه، اون موقع میفهمم که چقدر از مسیر دور شدم، گم شدم،
انگار شرک تو ذهنم ی فانوس دیگهای رو نشونم میداده که انقدر از مسیر دور شدم
من روی همه چی و همه کس حساب میکردم الا خدا
الا هدایت
انگار که نه انگار من بارها از این خدا و هدایتهاش نعمتها دریافت کردم
ی تجربه بگم از 12 سال پیش
یادمه یک بار که ورشکست شده بودم و کل داراییم رو از دست داده بودم، جایی کار میکردم که حقوق خیلی کمی به من میدادن. درخواست حقوق بیشتر کردم ولی موافقت نکردن، منم همون لحظه از کار اومدم بیرون.
به یک روز هم نکشید که خدا یک ایده به من داد، بدون اینکه پولی داشته باشم برای اجرای اون ایده، همون شب برادرم مهمون ما بود و گفت من 4 تومن دارم که دو ماه بهش نیاز ندارم، اگر لازم داری میدم بهت و دو ماه دیگه اول مهر بهم پس بده. منم قبول کردم.
اون ایده خدا رو اجرا کردم با همون پول.
دقیقا در عرض دو ماه اون پول شد 8 تومن
یعنی دو برابر شد
دقیقا اولین روز مهر پول برادرم رو پس دادم
و با بقیه اون پول هدایت شدم به کارها و قدمهای دیگه و رشد کردم.
خیلی راح و آسان و لذتبخش
سال 1400 و 1401 هر اقدامی کردم فقط ضرر کردم.
همش هم با خودم میگفتم چرا نتیجهها اینجوری میشه آخه؟؟؟
هر اقدامی میکنم چند پله میرم پایین!!!
الان شکر خدا نزدیک به یک سال میشه که برگشتم به مسیر. اقداماتم سود میده، ولی کم، ولی کوچیک.
ولی دیگه ضرر نمیکنم شکر خدا.
الان دارم هزینههای زندگیم رو ساپورت میکنم.
باشگاه میرم
به سبک قانون سلامتی میتونم تغذیه کنم
ویتامینهام رو کامل میتونم بخرم
لباسهایی که دوس دارم و میپوشم
تو همین یک سال گذشته چندین مسافرت رفتم و تفریح کردم و زمانم آزاد بوده
یک عالمه کادو دادم به عزیزانم
گوشی خوب خریدم
شکر خدای رحمان
الان که این فایل اومد رو سایت متوجه اشتباهم شدم.
من روی همه چیز و همه کس حساب میکنم جز خدا.
روی تجربه خودم
روی توانایی خودم
روی مهارت خودم
روی سرچ کردن تو گوگل
روی حرف مردم
روی جریان فکری جامعه
روی چه چیزی الان ترند شده
و ضربه میخورم.
انقدر هم ضربه خوردم که دیگه مقاومتم در مقابل ضربه خیلی رفته بالا.
البته الان خیلی بهتر شده مسیر زندگیم و از خدا میخوام مسیرم رو هموارتر کنه.
از خدا میخوام کمکم کنه بازم مثل 12 سال پیش تسلیمش باشم
بازم از خودش هدایت بخوام
بازم رو خودش حساب باز کنم
بازم برم سمت خودش
بازم از خودش بپرسم
بازم از خودش درخواست کنم
الان که فکر کردم به اون زمان و اون ایده، دیدم خدا اون موقع منو به ایدهای هدایت کرد که من با لذت و تفریح و سوت زنان پول ساختم، نعمت دریافت کردم و رشد کردم.
الان هم از خدا میخوام هدایتم کنه به سرراست ترین مسیر، به سادهترین ایده، به لذتبخشترین شیوه برای زندگی.
وقتی یک روز روی ذهن و تواناییهای خودم حساب میکنم، وقتی یک روز روی حرف مردم حساب میکنم، وقتی یک روز روی هر چیزی جز خدا حساب باز میکنم،،، به اندازهی چند سال عقب میافتم.
خدایا کمکم کن ذهنم از این مسیر خارج نشه.
قدمهام نلغزه.
به دنبال هیچ چیز نباشم غیر از خودت.
من ناتوانم.
من هیچی نمیدونم.
من حتی یک روز هم نمیتونم زندگیم رو مدیریت کنم.
یک روز حساب کردن رو ذهن خودم، یا هر چیزی غیر از تو میتونه هر آنچه دارم رو از من بگیره.
وقتی روی توانایی خودم یا افراد و هر آنچه غیر خداوند هست حساب میکنم، عملا به هیچ ایده یونیکی دسترسی ندارم، ولی وقتی روی خداوند و خدایتش حساب کنم همیشه به هزاران مسیر یونیک و عالی و سرراست دسترسی خواهم داشت.
اینو قبلا تجربه کردمااااا ولی فراموش میکنم
خیلی زود و راحت فراموش میکنم
خدایا شکرت که همیشه در زمان مناسب این فایلها رو از طریق این سایت به دست ما میرسونی.
ممنونم استاد بابت این آگاهیهایی که با ما مشارکت میکنید.
از اینهمه خوش تیپی و خوش استایلی وااقعا به وجد اومدم
چقدر لذت میبرم از این صدا وسیما:))))))))))
وااااقعا فدای اینهمه مهری ک توچشماتونه و اون محبت وتوجهی ک از کلمه به کلمه ی حرفاتون جاری میشه
سپاسگزارم برای اینهمه درجه یک بودن شما
سپاسگزارم هم از خدای خودم هم ازشما بخاطرادامه دادن دراین مسیر و همراه کردن ماباخودتون:))
این فایل حس خییلی عجیبی داشت
ومن مطمئنم همونطوری که برای من پر بوده از نشانه های بسیار و اگاهی های نجات دهنده وسرنوشت ساز شک ندارم برای تمام افرادی هم که این فایل رو گوش میدن همینطور هست.
این فایل برای من مثل آباد کردن یک زمین بایر بود
تجربه ی مشابه خواهرشما رو من ابانماه سال 1401 داشتم
من گواهینامم رو سال 93 گرفتم و دیییییگه رانندگی نکردم تا سال 1401 .یکی دوشب باکلللی استرس تمرین کردم بعد اعتمادبه نفس کاذب همون غروور که فرمودین بم دست داد و تومشهد به اون پرجمعیتی ساعت 8شب ماشین امانت پدربزرگم اینا که بینهایت روش حساس هستن رو قایمکی برداشتم وزدم بیرون ووقتی به خودم اومدم دیدم راه روگم کردم و منه ناشی وسط کلی ماشین و اتوبوس گیر افتادم واصصصلا نمیدونم باید چیکار کنم
من دقییییقا میفهمم ک چقدددر اونجا اتصال ما باخدا پررررنگ میشه
چقدررر باتماام قلبمون میگیم خدایا من خودم رو سپردم به تو
فقط نجاتم بده
باور کنید انقدر استرس داشتم وهیچی از اطرافم نمیفهمیدم فقط یادمه ضربان قلبم انقدر شدید وغیرطبیعی شده بود ک حس میکردم طبیعیه اگر یهو بعد یه ضربان خیلی محکم قلبم وایسه!!
رسیدم به یهچهارراه ،چراغ قرمز شد و من هول و ترسیده بجای توقف ،رد شدم!!!!
ویه اتوبوس باکلللی ماشین داشتن رد میشدن من مطططططمئن بودم ک باید شاخ ب شاخ میشدیم اما تاالان نمیدونم چجوری من رد شدم
اصلا نمیفهمم
چنتا موقعیت صددرصد تصادف وحشتناک رو رد کردم وفقط دستای خدارو فشار میدادم
درنهایت درست جایی فک میکردم از شلوغی راحت شدم یه تصادف بشددت عجیب کردم ک منجر به اتفاقای بسییییار عجیبی شد ک مثل فیلم یاداستان نسبتا اکشن جالب و عجیب و هیجان انگیز بود
ومن دگ اونجابود ک فهمیدیم وااااااقعا ما هیچی نیستیم و هییییچی نمیدونیم
همش خداست
فقط خداست
الان بیششششششتر از هرروقتی اینو درک میکنم و دلم میخوات هرلحظه بیشتر درکش کنم
عاااشق این سرسپردگیم
همون موقعی ک داشتم حرفای بهشتیتونو گوش میکردم دقیقا جاییکه میگفتین باتراک کمپر از سربالایی های تند باتوکل وایمان برندای قلبیتون بالا میرفتین قلبم باز شد و خداباهام حرف زد
یهو یه ایده ی بی نهایت جالب بهم الهام کرد و من بی معطلی اجراش کردم
والان همینطوری دارن ایده های دیگه میان ومسیرروشن وروشنتر میشه
چی باید گفت جز سپاسگزاری
جز لبیک
چقد افتخار میکنم به شما ک به این زیبایی خدا واین ارتباط رو ب مااموزش دادین و مداااام بهمون یاداوری میکنین ک حواستون باشه ها
درسته ماقراره روخودمون و باورامون کار کنیم وپیشرفت کنیم و ثروتمند وموفق وزیبا بشیم
«اما» باید حواسمون باشه اینا رو از خودمون ندونیم
اینا فقط لطف خداست
:« یضل من یشاء و یهدی من یشاء »
پس اگر هدایت شدیم لطف وعنایت خدابوده
میدونستین داریم به ایام مرحله اول کنکور نزدیک میشیم ک راجب کنکورتون بامون حرف زدین؟!
چه قووت قلبی شدین برای کنکوریا
منم یکی از اونام که 10 سال عمرمو تو کلاسای مختلف کنکوری و ازمون های ازمایشی مختلف تلف کردم
انقدر کتابای کنکور خریدم ک وقتی چیدمشون به خداوندیه خدا تقریبا به ارتفاع سقف و تقریبا تاوسطای اتاق رسید
کی باور میکنه وااقعا!!!!؟
سااااااعتها و رووووزها وتماااام سالهای قشنگمو گذاشتم برای چیزیکه هییییییییچوقت کوچکترین نتیجه ایی نداد
من باوجود سااالها حبس کردن خودم تو خونه و خررررج کردن پول پدرمادرم واووونهمه تست زدن وبخاطره اونهمه حسابی ک همه روم باز کرده بودن ازنظر روحی انقدر افت کردم ک همیشه سره جلسه پرت بودم و هیچوقت حتی مجاز هم نشدم
ولی امسال نمیدونم چ اتفاقی داره برام میوفته
خدا بم گفت ثبت نام کن ومنم فقط گفتم چشم
و دگ هییییچی نمیدونم
منکه همه چیو سپردم ب خدا
و توهمه چیزدارماز شما الگو میگیرم
خدا رو چ دیدی شاید همه چیز قراره همونی بشه ک من میخوام!!!
من باااز هم همه ی تمرکزم رو نزدیک شدنم بخداست وواقعا هییییییچ فرقی برام نداره ک نتیجه چی میشه
فقط میخوام ب ندای قلبم گوش کنم
این روزا تمرکز صددرصددارم روی اموزش های شما!!!
شناورم بین 12قدم و ثروت1 و عزت نفس
و دارم باهمه ی قلبم کارکترمو از نو میسازم
هرروزداره صدای خدابرام واضح وواضحتر میشه
هرچه عابدتر،عاجزتر!
خیلی چیزاهست ک دلم میخوات بگم ولی نمیخوام زیادبنویسم
ولی میدونم ک یه حس مشترک بین همه ی ماهست که داره موج میزنه و ما سوار براین امواجیم تا در یک ساحل زیبا همدیگه رو ببینیم!
به نام خدایی که من را خالق آفرید و هدایتم میکند تا بهترینها را خلق کنم
مدتها بود کامنت نگذاشته بودم، (شاید چون احساس میکردم که خیلی به قول استاد “حرفهای شدم!”
و پاسخ امروز و هدایتی که طلبیدم و بعد از مدتها دوباره وارد سایت شدم، این بود که مشکل از همین نوع نگاهت هست که فکر میکنی “بلدی”
اول از هر چیز دوست داشتم به استاد عزیزم سلامی دوباره عرض کنم و بگم که چقدر دوستش دارم و همیشه حرفهاش در طول سالهای استفاده از فایلها و محصولاتش در نقاط حساس زندگیم چراغ راه بوده، همون حرفها و آموزشهای توحیدی که از من آدم دیگهای با نتایجی متفاوت ساخت، خدا رو صدهزار مرتبه شکر بابت وجودت! استاد خوب و دوست داشتنی
به لطف خدا نتایج خیلی خوبی در این سالها گرفتم که اگر نتایج رو اینجا بخوام بنویسم خیلی خیلی گسترده و بنیادین و شگفت انگیز هست و قطعا هر فردی از شنیدنش ذوق زده میشه، اما دوست دارم باز هم بزرگتر بشه بعد بیام و بگم.
اما مدتی بود که احساس سردرگمی میکردم، با اینکه احساس میکردم همه چیز رو دارم درست انجام میدم اما اون نتایج خیلی خیلی بزرگتری که میخوام توی راه گیر کرده و حاصل نمیشه
بعد از مدتها دوباره سایت رو باز کردم و هدایت طلبیدم و همین فایل توحیدی شماره 11 جواب بود و همون دقایق اولیه مشاهده فایل لبخند زدم و گفتم، آهان همینه!
بعنوان فردی که به لطف خدا نتیجه گرفته و به قول استاد “حرفهای شده” یا حداقل کمی این ادعا رو داره (البته با هدایت الله)، همیشه در ذهنم از خدا طلب هدایت در لحظه به لحظه زندگی میکنم اما احساس میکنم عمقش کمه یا مدتی هست که کم شده
نه تنها باید لحظه به لحظه هدایت بطلبیم و جزئی از عادتهامون بشه بلکه باید مواظب باشیم به روزمرگی تبدیل نشه و این معجزه دریافت پیامهای هدایت برامون ساده و پیش پا افتاده جلوه نده
باید همیشه از این معجزه بینظیر احساس شگفت زدگی و سپاسگذاری از عمق وجود کنیم، باید همیشه برامون تازگی داشته باشه، باید عطر خدا رو همیشه در زندگی جاری ببینیم و رایحهش را حس کنیم وگرنه حتی با وجود دریافت هدایت همیشگی باز هم فکر میکنیم: ” این که طبیعیه! ”
بله طبیعیه ولی یک لطف بی انتهاست که داری از اون استفاده میکنی! نباید برات پیش پا افتاده و سطحی جلوه کنه و فراموش کنی که این یک موهبت بزرگ هست!
نباید مغرور بشم چرا که حتی اگر در دریافت هدایت و پاسخ هم از خداوند، مغرور بشم و شکل معجزه گونهش رو اگر فراموش کنم باز هم بر میگردم سر خونه اول و با وجود دریافت پیام هدایت الله باز هم جاهایی احساس یاس و نا امیدی و حتی ناسپاسی میکنم و جریان خلوص هدایت و پیام رو کمرنگ میکنم!
خلاصه که خیلی به این فایل و موضوع مهم
“تسلیم”
“عجز”
و “خشوع” همیشگی در برابر فرمانروای کائنات نیاز داشتم.
خدا رو شکر بابت این یادآوری و هدایتی که دوباره از این سایت دوست داشتنی و خالص دریافت کردم.
سلام به همه دوستان بخصوص به استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.
استاد پارسال یه مدت در مورد توحید تو سایت شما تحقیق کردم و جملات نابی رو یادداشت کردم که هنوز هم وقتی میخونمش حالم خوب تر میشه، انصافا هم همون تحقیق (الان به نظرم ساده، چون اون موقع حس میکردم دارم روش وقت میذارم) من رو متحول کرد، یک قسمتش خوندن سوره حمد بود خب تو گوشیم عکس این سوره رو نگه داشتم و گاهی میخوندم اماا الان بعد از این فایل اصصلا نگم براتون این قسمت که گفتید «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، واای اصلا یکاری میکنه درونم قلبم نمیدونم چجوری بگم از اصل حس متفاوتی داشته باشم استاد یه عکس خوشگل سبز رنگ (رنگ مورد علاقه ام) از این سوره با یه خط زیبا دانلود کردم و گذاشتم بک گراند هوم اسکرین گوشیم، هر موقع بازش میکنم میخونمش، یادمه ابتدایی بودم یه مدیر داشتیم گاهی بعد از نماز (مجبور بودیم بریم نماز) میومد برامون صحبت میکرد، گفت موقع نماز باید خییلی حواستون جمع باشه یه سکه از جیبش درآورد و گفت اینجا که دارید میگید «تنها تو را میپرستم» اگه مثلا به این سکه پنج تومنی فکر کنید یعنی دارید به سکه میگید که سکه تو را میپرستم و من تمااام سااالهایی که نماز میخوندم میترسیدم، خب همیشه که حواسم نبود بعدش ناراحت میشدم و از اونجایی که حال نداشتم دوبااره نماز رو بخونم کلی از خدا معذرت خواهی میکردم و میگفتم خدایا تو که میدونی من منظورم به تو بوده، من تو خانواده مذهبی ای نبودم، طوریکه فقط من نماز میخوندم، اما از مدرسه به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم، این حرف برای حدود 27 سال پیشه ولی تو ذهن من مونده، اما الان با عششق میگم خدایا ایاک نعبد و ایاک نستعین، الان میفهمم تو زندگی روزمره ام باید ازش کمک بخوام، اینکه چیزی که دور لبم زده ازش بپرسم خدایا تبخال یا جوش؟ اگه تبخال خودت بهم بگو روش پماد بذارم، اینکه وقتی فکر میکنم باید برم دکتر ولی دوست ندارم از خدا بپرسم خدایا اگه باید برم خودت بهم بگو و میبینم کلا این موضوع تو ذهنم کمرنگ شد، اینکه هر روز ازش میپرسم خدایا تو بهم بگو غذا چی بپزم؟ و اینطوری استرس رو از خودم دور میکنم، اون قسمت که میگه «اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم» همش میگم خدایا من ثروت میخوام درآمد میخوام خودت بهم بگو چکار کنم من رو به راهی هدایت کن که بتونم درآمد داشته باشم، استاد به وضوح مقاومتم به زبان عربی از بین رفته منی که سعی میکردم این سوره رو فارسی بخونم و چون طبق عادت عربی یادش گرفته بودم، سختم بود اما الان از ته دل عربی میخونمش فرقی نداره که! دانشجو که بودم هر روز صبح که میرفتم بیرون این سوره رو میخوندم اما فقط میخوندم، تند تند، گاهی هم نمیرسیدم و انگار میخواستم رفع تکلیف کنم از خودم، اصلا درک و عشق تو خوندنم نبود، اما الان بسیااار از شما متشکرم استاد عزیزم که دارید من رو آگاه میکنید.
استاد من چقد وجود من نیاز داره به حرف های توحیدی، زمان هایی که فایل های توحیدی گوش میدم انگار از جسم و ذهن منطقی خودم خارج میشم و خود خداگونه من میشینه و خدا جلوم وای میسه و این حرفارو بهم میزنه، من عاشقتم استاد که شدی دست خدا برای ما.
استاد زمان هایی که من از خدا خواستم و توکل کردم بهش، از بولد تریناش مثال میزنم:
1_یه زمانی من استاد پول نداشتم خمیر دندونم تموم شده بود و شب اول هر چی فکر کردم نمیدونستم چیکار کنم و بدون مسواک زدن خابیدم و چقد من سختم شد و بدم میومد از اینکار، اما شب بعدش نشستم روی تختم گفتم خدا من نمیدونم چیکار کنم باید امشب دندونمو مسواک بزنم تو بگو چیکار کنم، خدا شاهده استاد همین که حرفم تموم شد، بهم گفت نمک بزن، یعنی استاد من زمانی که بهم گفت هنگ کردم گفتم وای چرا خودم دیشب به ذهنم نرسید اینکارو بکنم و بلند شدم نمک زدم و چقد حس خوبی داشت حس میکردم دندونم چقد تمیز شده
2_یبار استادم بهم گفت باید بین دوتا گزینه یکی رو انتخاب کنی و بهم بگی و من اومدم خابگاه گفتم خدایا چیکار کنم نمیدونم کدوم بهتره، هرچی فکر میکنم به نتیجه نمیرسم تو بهم بگو و من سپردمش به خدا و روزی که قرار بود برم پیش استادم تا جوابم رو بگم، رفتم نشستم و استادم بهم گفت یه پیشنهاد دارم برات برو فلان کار بکن و زمانی که پیشنهادشو داد دقیقا جواب همون دو راهی بود، یعنی من اگه هزار سال هم فکر میکردم نمیتونستم به راهی که استادم پیشنهاد داد بهم برسم و من همون لحظه گفتم خدای من تو بودی که این پیشنهادو دادی استادم نبود
3_یکبار یه وسیله ای رو گم کرده بودم و من کل چمدون رو زیر و رو کردم ولی پیدا نکردم، گفتم خدا تو بگو کجاس نمیدونم من، و گفت زیپ روی چمدونو بگرد و ذهن من مدام میگفت بابا اون جارو چند ثانیه قبل گشتی نبوده الکی نگرد ولی من گشتم همون لحظه و باورم نمیشه دقیقا همون جا بود و من هنگ کرده بودم که چرا دفعه قبل ندیدمش
4_استاد زمانی بود که من میخاستم یه کاری رو انجام بدم و پیش خودم گفتم خدایا اگه انجام دادنش کار درستیه بهم نشونه بده و اگه انجام ندادنش غلطه بهم بگو و نشونه بفرست، خدا شاهده استاد رسیدم خابگاه و خدا برای من یه نشونه ای فرستاد که اگه من میخاستم هم نمیتونستم دیگه اونکارو انجام بدم و انجامش ندادم
5_یه زمانی استاد میخاستم بگم یکنفر برام یه چیزی رو بخره و نیاز داشتم بهش ولی نمیخواستم از اون آدم درخواست کنم، پیش خودم گفتم خدایا من از اون آدم نمیخوام، من از تو میخوام، از تو توقع دارم نه کس دیگ خودت برام جورش کن، و به اون آدم نگفتم، همین که رسیدم خابگاه nمقدار پول اومد توی حسابم و من خودم رفتم اون چیزی که میخواستم رو خریدم و چقدر خداروشکر کردم
6_یکبار استاد دوست نداشتم یه کاریو انجام بدم ولی بابام اصرار میکرد که باید انجامش بدی، بار اول که بابام بهم گفت انجام بده گفتم باشه، بعدش به خدا گفتم خدایا من دوس ندارم انجامش بدم تو بابام رو منصرف کن از این کار و استاد بابای من دیگ در مورد اون موضوع حتی یکبار هم حرف نزد، بابای من که انقد پافشاری میکرد و منو گذاشته بود تحت فشار دیگه حتی اسم اون کارم نیاورد و من چقدر خوشحال شدم
7_یه بار من داشتم میرفتم سلف و غذا رزرو کرده بودم وقتی وارد سلف شدم دونوع غذا بود، و من یکی از اونهارو رزرو کرده بودم اما عجیب دوس داشتم اونروز اون یکی غذا رو بخورم، گفتم خدایا من هوس کردم اون یکی غذارو بخورم خودت هدایت کن و به رفتم که غذامو بگیرم، کسی که غذا میریخت توی ظرف من با اینکه نگاه کرد تو سیستم و دید من چ غذایی رزرو کردم بازم اون یکی غذارو برام ریخت، همون غذایی که من هوس کرده بودم استاد
8_زمانی بود که من خیلی راه رفته بودم و داشتم میرفتم و حالم خوب بود و داشتم با خدا صحبت میکردم که یه ماشین وایساد کنارم و اسنپ بود و بهم گفت خانوم من دارم میرم دنبال مسافرم اگه شما میخواید بیاید من تا هرجا شد شمارو برسونم، و استاد من با اینکه تشکر کردم و گفتم نه ممنون، ولی میدونستم این هدایت خداس و چقدر من از خدا تشکر کردم
9_استاد یکبار من دنبال کار بودو و هرچی درخواست میدادم و رزومه میفرستادم نمیشد ولی میگفتم خدایا تو هدایتم کن به سمت کاری که بهتره برام من ناامید نمیشم از رد شدن توسط بقیه تو منو هدایت کن، و چند روز بعد من کاری برام جور شد که نه تنها با اینکه به صاحب کار گفتم در اون زمینه تخصص و تجربه ندارم بازم منو قبول کرد بلکه حقوق بالا تر از اون چیزی که فکر میکردم بهم پیشنهاد داد استاد و من چقدر خوشحال شدم
10_یکبار من کار پرسشگری میکردم استاد و حقوق اون ماه من nمقدار میشد زمانی که کارفرما زنگ زد بهم گفت قراره nمنهای 1 بهت بدیم من گفتم ولی کمتر از چیز واقعیه و دیگه چیزی نگفتم ولی میدونستم خدا هدایتم میکنه و حالم عالی بود، زمانی که پیامک واریز اومد دقیقا همون مقداری بود که من میخواستم و من تعجب کردم ولی میدونستم که این همون هدایت خداس
استاد اینا چیزایی بود که یادم بود و نوشتم و خدا میدونه چه چیزایی رو ننوشتم که خدا عاشقانه هدایتم کرده، با این حال زمانی که داشتم مینوشتم بعد از مثال 3دیگه یادم نمی اومد گفتم خدایا تو یادم بیار و دونه دونه یادم اومد و نوشتم، استاد اونجایی که گفتید میشنوید صدای خدارو من خیلی خوب میفهمم این صدای شنیدن رو، صدایی که تو مطمئنی نه نجوای شیطان و نه صدای ذهنت، مطمئن مطمئنی صدای خود خداس چون انقد قلبت آرومه وقتی خدا صحبت میکنه که خودت یقین پیدا میکنی، ولی استاد زمان هایی بوده که من درد جسمی داشتم و هزار یک مشکل و چقد طول کشید حل بشه و در مسیر حل شدنش گریه کردم، ناراحت شدم ولی یکبار هم نگفتم خدایا تو هدایتم کن برای همین رنج کشیدم تا اون موضوع حل شد، صبح که کلاس داشتم پیش خودم گفتم بعد کلاسم میخوام یه فایل توحیدی گوش بدم حتما و اومدم خابگاه و مستقیم وارد سایت شدم و دیدم خدای من فایل جدید اونم چ فایلی، توحیدی!! آخ که چقدر من نیاز داشتم و دارم همیشه به همچین حرفایی، بخدا استاد که انگار خود خدا داره اینارو بهم میگه و من موقع گوش دادن بغضم میگیره از اینکه حس میکنم تک تک کلمه ها از طرف خداس، من عاشقتم استاد جانم، چقدر شما عزیزید برای من سانا. انقد شما الگوی کاملی برای من هستید که اگه من ببینم شبه ولی شما بگید روزه میگم حتما روزه چون میدونم شما یکی از دستای قدرتمند خدایید برای هدایت من، هر چند همه حرف هایی که شما میزنید انقد با منطق انسان جوره که عقل آدمی خودش سکوت میکنه.
خیلی لذت بردم و بازم تشکر میکنم از خدا و از شما، عاشقتم من استاد
استاد زبانم قاصره از این هم زمانی و هم مداری ام با شما و این فایل
دقیقا وقتی گفتین خواهرم چند روزه ماشین گرفته و بهم زنگ زده گفته در مورد رانندگی و…
دقیقا خواهر منم تک خواهرم که شیراز زندگی میکنه من مشهد زندگی میکنم
خواهرم بهم خبر داد که ی 206 سفید گرفته و عکس هاشو برام فرستاد و کلی ذوق کردم
و جالب اینکه دقیقا انگار همون روزی که خواهرم بهم زنگ زد گفت داداش رانندگی با 206 برام ی کم سخته و دید ندارم از این حرفا
و منم بهش گفتم اولشه ی مدت رانندگی کنی باهاش برات راحت میشه خواهر شما هم به شما زنگ زده و این حرف ها رو زده .
چه هم زمانی خفنی بود برام و این ی نشون واضح بود از سمت خداوند برام و کلی ذوق کردم و ذوقم باز اونجایی بیشتر شد که زدم روی نشونه امروزم فایل توحیدی فقط روی خدا حساب باز کنید اومد برام اصلا من دیگه دیونه شدم از خوشحالی چون هم موضوع فایل جدید توحیدی بود و هم نشونه امروزم توحیدی بود
و اینکه داستانی که از خواهر محترمتان گفتید دقیقا داستان من بود
و جالب تر اینکه دقیقا انگار توی یک زمان بود از خرید ماشین تا تماس خواهرم.
استاد خیلی مشتی هستی و کلی درس توحیدی میدی به همه ما .
کلی چیز یاد میگیرم ازتون و حالم خوبه.
استاد من برج 6 پارسال یعنی 1402 نامزد کردم .
و برای شب یلدا ی مسافرت از مشهد با قطار رفتیم تهران من و خانومم و بابام تو کوپه قطار ما 3 نفر سوار شدیم و از خدا توی ستاره قطبی ام درخواست کردم که ی هم کوپه باحال برامون اوکی بشه که راحت باشیم توی مسیر.
استاد خدا ی تاجر از افغانستان رو با ما هم مدار کرد که بلیط از تهران برای چین داشت و از مشهد بلیط هواپیما پیدا نکرده بود باعث شده بود با قطار بیاد.
استاد ی انسان بینظیر و ثروتمند و کلی تا تهران باهم صحبت کردیم و لذت بردیم و این دوستیمون ادامه پیدا کرد و انشالله ی صحبت هایی کردیم برای اینکه انشالله به امید خدا باهاش ی بیزنس توی مشهد راه بندازیم و تمام اینا همش هدایت خداونده و همیشه خدا رو شکر میکنم که از همه طریق داره هدایتم میکنه.
و محتوای این فایل هم خیلی به من راهکار داد که با ایمان بیشتر و توکل بیشتر زندگی ام رو بسپارم به دست خداوند.
محبوب ترین فایل های سایت برای من مجموعه فایل های «توحید عملی» بوده و هست
همیشه در بهترین شرایط هر مدل فایلی که نیازم بوده روی سایت اومده .. این فایل روزیکه اومد روی سایت بلافاصله دانلود کردم .. اما نمیدونم حسم میگفت جلسه 17 احساس لیاقت رو گوش بدم ..
تا رسید به امشب.. درست وقتی که جو گیر شده بودم توی یه موضوعی و اصطلاحا خودمو خدایگان اون مورد می دونستم! .. کف کردم از این فایل انصافا .. انگار دقیقا مخاطب من بودم ..
واقعا چرا انسان اینقدر فراموشکاره؟ چرا اینقدر میل به سرکشی زیاده ؟ .. اونم من که هرروز روی خودم کار میکنم و روزی رو جدا از سایت و فایل ها نبودم حتی توی مسافرت ..
واقعا خدا چقدر خوب ما رو میشناسه که در قرآن هم اومده انسان فراموشکاره.. این ما هستیم که بهمون بر میخوره یا ادعای «همه چیز دانی» داریم..
چقدر این فایل برای من تلنگر بزرگی بود که یادم بیاد که مخلوقم .. هر آنچه دارم از استعداد و توانایی تا مادیات و حتی خودم، همه اعتبارش از خداست و از طرف خداست .. مراقب باشم که همیشه ازش راهنمایی و هدایت بخوام تا به بهترین ها ورود کنم و ایمن باشم ، نه اینکه به خودم یا به دیگران تکیه کنم
به نام الله یکتا ، خدایی که هر آنچه دارم از اوست..
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد هر لحظه این فایل برای من آماده شده بود ، میخوام از تجربیاتم بگم براتون .. یکی از دلایلی هم که الان اومدم کامنت بنویسم این بود که دوستی یه موضوعی رو برام تعریف کرد که برای من ناخواسته بود ، و ذهنم رو درگیر خودش کرده بود ، گفتم بهترین راه کنترل ذهن و متمرکز شدن رو اهداف خودم اینه که بیام کامنت بنویسم و غرق در یادآوری الطاف خداوند به خودم بشم و ذهنم رو کنترل کنم .
استاد عزیزم به لطف خدای متعال بعد از دوره احساس لیاقت درهای جدیدی به روی ما باز شد ، من و همسرم مشغول ران کردن شغلمون هستیم و حسابی ذهنمون درگیرش هست … با دوره احساس لیاقت کلی از باگهامون پیدا شد مثل اینکه فقط رو نقاط قوت متمرکز بشیم ، خودمون رو برای رسیدن به کوچکترین هدف تشویق کنیم، مقایسه نکنیم ، برای بدن خودمون ارزش قائل باشیم و شبانه روز بدون خواب و استراحت مشغول کار نشیم و و و و ….. هزاران نکنه دیگه… که برامون بسیار با ارزش و مفید بود . ما هنوز به درآمد با ثبات نرسیدیم گاهی هست گاهی نیست و همیشه این استرس درآمد نمیزاشت که با خیال راحت متمرکز رو کارمون بشیم ( البته بگم که هر دو عاشقانه شغلشون رو دوست داریم و هر روز کلی احساس خوب داریم وقتی مشغول کار هستیم )
خلاصه که در حین دوره احساس لیاقت یه سری نتایج داشت ظهور میکرد ، مثل یه درآمد ثابت هر چند زیاد نبود ولی خیلی کمک کننده بود که ما با قدرت بیشتر کارمون رو ادامه بدیم … مسافرت رفتیم بعد از چند سال که من خیلی بهش نیاز داشتم از اون مسافرت های فوق العاده هتل بینظیر و زیبا آرامش و کلی گشت و گذار تازه با هزینه کم … کلی نکات جدید تو کار یاد گرفتیم ، .. و همینطور اتفاقات خوب داشت رخ میداد…
تا اینکه شرایط عالی پیش اومد که بعد از 10 سال ما بتونیم ماشینمون رو عوض کنیم و ماشین خارجی بسیار زیبا بگیریم …. ما این ماشین رو ثبت نام کردیم و قرار بود کمپانی خودرو یه تاریخی رو اعلام کنه وتو یه مهلت 15 روزه ما پول رو واریز کنیم و ماشین رو تحویل بگیریم . اون خانمی که باید با ما تماس میگرفت ظاهرا زنگ زده بوده و موبایل همسرم آنتن نداده و ایشون فراموش کرده و درست 3 روز قبل از اتمام موعد تحویل به ما زنگ زد و گفت پول رو بریزین …. اونم روز چهارشنبه بعد از ظهر بود و من گوشی رو گرفتم و بهش گفتم چطور من تو روز تعطیل باید پول رو جور کنم و باهاش یکم بحث کردم که چرا به ما دیر زنگ زده و اون گفت که گوشی شما آنتن نداشته….
ما پولی که برای ماشین باید پرداخت میکردیم رو جایی سرمایه گذری کرده بودیم که حداقل یک هفته زمان میخواستیم تا بتونیم پول رو منتقل کنیم .
چند دقیقه فکر کردیم با همسرم و گفتیم اشکال نداره فوقش اینه که برای سال بعد مجدد ثبت نام میکنیم … ولی من از نه دل اون ماشین زیبا رو به خودم وعده داده بودم … به همسرم گفتم که نگران نباش اگر قرار باشه ما ماشین رو تحویل بگیریم تو همین 3 روز خدا برامون جورش میکنه ….
استاد سه روز که نه خدای بیهمتا و بخشنده تو دو روز پول رو برامون جور کرد خودم باورم نمیشد، کاملا معجزه بود …. هیچ وقت اون روزها رو یادم نمیره اسفند پارسال بود، همین یه ماه پیش …
چقدر هر روز که سوار ماشین زیبا میشم خداروشکر میکنم .
ولی استاد براتون بگم که من قبلا با تمام معجزاتی که تو زندگی میدیدم ته دلم یه غروری داشتم که به راحتی نعمتهای خدا رو نمیپذیرفتم، همش برای هر نعمت و فرصت جدیدی که جلو روم قرار میگرفت من پسش میزدم و میگفتم نه من باید خودم با تلاش خودم پولش رو بسازم و بعد که موفقیت خودم رو دیدم … حالا ماشین رو عوض میکنم و خونه رو عوض میکنم و ….
بارها فرصت برام پیش اومد که با دارایی که داشتم حتی خونمون رو هم بزرگتر کنیم ولی من همش میگفتم نه باید خودم پول بسازم و بعدا خودم با پولی که خودم ساختم بیام خونه رو بزرگ کنم و اون دارایی اصلا نفهمیدیم کجا مصرف شد و رفت و دیگه نبود ( خدایا من رو ببخش ، چقدر من من کرده بودم ، با تمام وجود پشیمونم از اینکه احساس کردم خودم کسی هستم و چقدر رو توانایی های خودم حساب کردم )
خدایا تو چقدر بخشنده ای
چند شب بعد از تحویل گرفتن ماشین بود که مشغول کار بودم دوباره اون حس منیت داشت بهم غلبه میکرد…کار رو ول کردم شروع کردم به نوشتن شکر گزاری، چون با تمام اتفاقات خوب و معجزات ته حالم یه جوری بود انگار خوب نبودم ، داشتم شکرگزاری مینوشتم که به احساس خوب برسم … همینجور که نعمتها رو میشمردم . صدای خدارو شنیدم .. بهم گفت که تو داری تقلا میکنی، تو تسلیم من نیستی …. این منم که دارم به تو نعمت و فرصت میدم ، دست از تقلا بردار
یه لحظه به خودم اومدم و تمام اتفاقات چند ماه و چند سال پیش اومد جلوی چشام …. یه آگاهی بود … داشتم مرور میکردم که این من نبودم که از فرهنگ غلط مذهبی بیرون اومدم و به آگاهی رسیدم ، این خدا بود که من رو آورد … این من نبودم که ذهنیتم در مورد مذهب و خدا و این دنیا و دنیا عوض شده بود ، این خدا بود که منو تغییر داد… این من نبودم که استعفا داده بودم و در خودم توانایی میدیدم برای انجام شغل مورد علاقه ام … این خدا بود که هدایتم کرده بود… اینها هیچکدوم من نبودم … من نبودم که از نوکر دیگران بودن به شغل آزاد اومده بودم این خدا بود …. این من نبودم که احساس لیاقت کردم که میتونم به خواسته هام برسم … این خدا بود که هدایتم کرد که احساس لیاقت داشته باشم ….
خدایا تمام این مدت چقدر احساس میکردم که توحیدی هستم و به به چه پیشرفتی دارم میکنم تو زندگی و به توحیدی بودنم هم مغرور بودم …. ولی من از آدمهای دیگه از بنده های خدا و بتهایی که ساخته بودم دور شده بودم به جای اینکه به تو برسم به خودم رسیده بودم ، حالا باید بت خودم رو میشکستم و از خودم به تو میرسیدم… آگاهی این مسئله مثل رعد و برق تو یه لحظه اتفاق افتاد … خدایا شکرت هزاران مرتبه شکرت برای این آگاهی …
آنان که هر لحظه به خدا ایمان میآورند… هر لحظه …
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم… من رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به اونها نعمت داده ای
خدایا توفیق بندگی کردن رو به من بده و هر لحظه هدایتم کن
استاد درک این فایل سالها زمان میبره … انشالله که خدا کمک کنه در عمل بتونم ازش استفاده کنم ، براتون آرزوی سلامتی دارم .
واقعا این کلامت که ما نیومدیم تو این مسیر خود خدا بود که راه نشان داد ،و چقدر قشنگ می چینه همه چی رو کنار هم مهم مسیر تکامل روح منه چطوریش رو خدا می دونه من مگه می دونستم استاد عباس منش نامی هست اون خودش دست منو گرفت آورد تو این سایت الهی
ماشین جدید مبارکتون باشه انشالله همیشه شاد و سلامت باشید
ممنون و سپاسگزار برای این کامنت زیباتون خواهر قشنگم
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و همه دوستان
اسفند ماه 401 که رفتم برای کلاس شنیون میکاپ ثبت نام کنم 5میلیون بیشتر نداشتم
هزینه کلاسهام 6تومن میشد
1 تومن از ابجیم قرض گرفتم و رفتم ثبت نام کردم
اردیبهشت ماه که برای دستیاری میرفتم حتی اسم کاتالوگ رنگ رو تودفترم نوشتم که یادم بمونه از بس هیچی نمیدونستم
احساس میکردم بین اون ادمها من هیچی نیستم
احساس ضعف احساس پوچی و بی ارزشی خیلییی زیادی داشتم از طرفی هم از همشون پرانرژی تر و پرذوق تر من بودم
اونموقع همه پولهایی که داشتم 800هزار بود اونم از پسته پاک کردن جمع کرده بودم تو 2 ماه اینقدر شده بود
خخخ توهمون ماه اول اون800 هزار تموم شد
ظهرا سالن رو میبستن و من هیچ جایی نداشتم که برم (خونمون تو روستا بود و من هزینه رفت و برگشت نداشتم روزی 20تومن میشد و اگه ظهر ها میومدم باید روزی 40تومن میدادم که ترجیحم بود نیام خونه)
ظهرای بهار من ی کلاه رو سرم بود با یک مشمبایی ک توش بطری و ظرف غذاش بود و فقط قدم میزدم
حدود 3ساعت اینا رو تو کوچه خیابون میگذروندم
هدایت شدم به پارک بانوان اونجا دیگ خیلی راحت تر بودم خداروشکر
هدایت شدم به یک فروشگاه که به یک کارگر نیاز داشت در خرداد ماه شروع به کار کردم
ماهانه 1400بهم میدادن
ولی من چه ذوقی داشتم که خدایا شکرت مسیر رو برام باز کردی
اخرای مرداد ماه بود از فروشگاه اومدم بیرون
از سالنی ک مفت میرفتم و هیچی نصیبم نمیشد اومدم بیرون
کلاسهای شنیونم شروع شد
هیچجایی نبود ک منو برای دستیاری قبول کنن
ازونور من هنوز ذوق و شوق داشتم که میشود
بابام بهم 500 تومن داد سرجمع حدود 1500داشتم برای رفتن به کلاسهام
اینقدر سطلم سوراخ بود نمیتونستم پول جمع کنم
حالا مدل نداشتم از خداپرسیدم چیکار کنم؟
گفت برو تو پارک به دخترا بگو ک مدل میخایی و درخاست کن
رفتم و اینکارو کردم
یچیزی مثل تمرین آگهی تبلیغاتی
اولین نفری ک بهش گفتم دقیقا یادمه
بهش گفتم”سلام خانوم حالتون خوبه ؟ من مدرس شنیون هستم و مدل میخام برا شنیونهام میتونید مدل من بشید؟ “اونم گفت نه و من رد شدم
یکماینورتر اومدم/: ای وای بر من
من دانشجوعه شنیونم نه مدرس ((((: خدا تو دهنم انداخته بود دیگ انشالله میشم
خلاصه ی 5_6تایی مدل پیدا کردم
با چندتاشونم دوست شدم و هنوزم دوستیم
گذشت تا مهر حالا کلاسهام تموم شده بود و من جایی هم نداشتم برم هرجایی هم رفته بودم گفته بودن خبر میدیم ولی دیگ خبری ازشون نمیشد
دقیقا اونشب به خدا گفتم :
فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِـمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
و سپس [در اثر خستگی و گرما] به سمت سایه [درختی که قبلا استراحت میکرد] برگشت و [در حالت در به دری و بیپناهی] گفت: پروردگارا، من به هر خیری که بر من فرو فرستی سخت نیازمندم.
.
بخدا قسم همون دقیقه یادم اومد ی شماره از ی سالنی گرفته بودم رفتم دیدم حذف کردم گشتمدیدم تو سطل زباله گوشیم بود
زنگزدم بهش
بخدا دقیقا همینو گفت من 5شنبه بهش زنگ زدم
گفت :اتفاقا من شاگردم همین دو سه روز پیش رفته و برای شیفت صبح شاگرد میخام
خدای من من بودم و اشک من بودم قربون صدقه خدا میرفتم
گفت از شنبه شروع به کار کن
یعنی چی؟ بابا طرف حتی منو ندیده
خلاصه که ما از شنبه رفتیم
اولین مشتریم رو اصلاح کردم خانومه 10تومن انعام بهم داد
جهان داشت پاداش میداد
خدایییییییی مننننننننن شکرتتتتتتتت
من 21مهرماه شروع به کار کردم و اوایل دی ماه بود که …..((((:
خلاصه رفتیم و از هر اصلاح 15 تومن بمن میداد و منو میگی روزی که 5تا اصلاح داشتم انگار رو آسمون بود
اون موقع هردوفته پولمو میگرفتم
بیشتر پولی ک دراوردم تودو هفته 780 بود که 10درصدش رو صدقه میدادم
یکروز صبح آذر ماه ساعت 8ونیم سر سفره بودم
داداشم مدرسه نرفته بود
گوشیم رو نگاه کردم دیدم اعع مدیر داداشم زنگزده بهش زنگ زدم جواب نداد
خودشون تماس گرفتن
احوال پرسی کردم و گفتم داداشم یکم حالش خوب نبود برای همین نیومد مدرسه
گفت خانوم شریفی من از بانک تماس گرفتم
گفتم اعع عذرخاهی میکنم و خلاصه
گفت شما چقدر تو حسابتون پول دارید؟
گفتم فک میکنم 100تومن باشه (اونمبرا بابام بود)
گفت چرا حسابتون خالیه؟
گفتم برااینکه شما پر کنیدش
خندید گفت دوست داری از بانک ما چقدر یرنده بشی؟
گفتم 100میلیون باشه خوبه
گفت تبریک میگم شما برنده جایزه مهربانی 100میلیونی ما شدید
منو میگی؟؟؟؟ ؟؟
دیوانه شدم
باورم نمیشد
دقیقا همه روزهایی که باامید و توکل به خدا رفتمجلو یادم اومد و همون جا بهش گفتم ممنونم
ایمانم اگه 1 بود همون روز شد 99
من تو تمام این مدت که تو سالن بودم داشتم رو خودم کارمیکردم پولهام رو جمع کردا بودم که دوره احساس لیاقت رو بخرم 2ماه جمع کرده بودم شده بود 2 تومن از ابجیم قرض گرفته بودم یچیزی درونم همش میگفت قرضتو بده قرضتو بده
من میگفتم خدایا قرضمو میدم ولی این پول دورهست
ولی نذاشت و من قرض ابجیم رو دادم تمام فکر و خیالم باز شد و الان 100میلیون اومده بود حسابم
من الان خیلی راحت دوره روانشناسی ثروت 1 دوره احساس لیاقت دوره عزت نفس رو خریدم
همون روزها یهو از ی سالن خیلی خوب بامن تماس گرفتن و گفتن ما شاگرد میخاییم و درامدش هم بیشتر بود
خلاصه در یک ماهی ک بودم کلیییی اتفاقات خوب میوفتاد
حقیقتا هنوز نمیدونستم چرااین اتفاقات میوفته
.
همه اینا فقط ذره ای از اتفاقاتی بود که تو این یکسالی که رفتم برام افتاد
راستی درمورد عزت نفس بگم
من دختری ک بشدت احساس پوچی و بی ارزشی میکردم با ی عالم خانومای بینظیر باهم رفتیم کوه و کلییی خوشگذشت
الان از اون احساس بی ارزشی بقدری کم شده ک میتونم بگم واقعن دیده نمیشه
.
همه این اتفاقات رو نوشتم که بگم تابه امروز خدا بوده که همه چیزو پیش برده
تنها دلیلش این بود ک من کار خودم رو انجام میدادم و فوضولی کار خدارو نمیکردم
الان که دفترم رو باز میکنم تا ببینم مسیرم رو و به خاطر میارم
میبینم و من تمام تمرکزم رو زیبایی ها بود رو ثروتها و رو فراوانی ها و داشتم کارخودمرو انجام میدادم
خدا کارشو عالیی انجام داد
درواقع 1 درصد کار رو من انجاممیدادم اونم بودن دراحساس خوب و دیدن اگاهانه زیبایی ها بود
و 99درصد کارارو خدا انجام داد
.
اونموقعی که دوره احساس لیاقت رو سایت اومد من از خدا خاستمخودش پولش رو جور کنه و خودمم داشتم جمع میکردم نگو خدا برام برنامه داشته
.
بخدا تمام این مسیر رو کسی خدا کمکم نکرده
امکان نداره من بتونم از اون مساعل بگذرم
همه اون روزها خدابود که داشت کارامو میکرد
بخدا ازین به بعد هم کسی جز خودش نیست
خدایا کمکم کن تسلیم تو باشم
که سخت به تو نیازمندم
خدایا کمکم کن نفسم رو کنترل کنم و بتونم همه جوره تسلیم تو باشم
خدایا خودم رو به تو میسپارم.
سلام دوست عزیزم فرشته خانم
چقدرازخوندن کامنت احساسی شما لذت بردم چقدرتحسین تون میکنم
خداراشکربابت این همه اتفاقات عالی وبی نظیر
چقدرخوشحال شدم میدونم برنده شدن چقدرلذت بخشه چون پسرمن توی پیاده روی خانواده درسال 89 درشهربندرعباس برنده یک دستگاه ماشین پرایدشده بودکه من ازخوشحالی داشتم پروازمیکردم
باورکن اون روزشادترین انسان روی زمین بودم
دقیقاحس وحال شمارو درک میکنم
بهتون صمیمانه تبریک میگم انشاءالله درتمام مراحل زندگی شادوثروتمندباشی وسعادتمند
ای که با نامت جهان آغاز شد دفتر ماهم به نامت بازشد دفتری که ازنام تو زیور گرفت کار آن ازچرخ بالاتر گرفت
سلام استاد عزیز
چقدر دلم واسه روی ماهت تنگ شده بود
هنوز فایل رو گوش نکردم ولی از صبح تو سایت بودم وداشتم فایل گفتگو با دوستان را گوش میکردم
ودر کنارش طراحی می کردم استاد بالاخره تصمیم گرفتم در این سال جدید شروع کنم به کاری که عشق دارم
دارم پله پله میرم جلو ونتیجه سپردم به دست خدا و می دونم حتما راهی برای من از این طریق باز میکنه
تا درآمد هم داشته باشم
استاد عزیز فقط صدای شما بهم آرامش میده در اوج ناامیدی تا نجوا ها میان سراغم که ول کن باید شوهرت خرجت رو بده پس زن گرفته که چیکار کنه
ولی استاد من دوست دارم حرکت کنم
استاد عزیز امروز فایل گفتگو با دوستان چقدر دری از آگاهی بروی من باز کرد
خدارو شکر به خاطر وجودشما وخانم شایسته عزیز
انشالله همیشه در مدار آگاهی باشید وبه ماهم آموزش بدهید
خیلی دوستتون دارم
حتما این فایل رو گوش کنم خدا می دونه چقدر حالم می خواد خوب بشه
بنام الله رحمان
سلام استاد
سلام دوستان
خدا رو شکر میکنم که در این مسیر هستم
از خدا میخوام هدایتم کنه امروز هم در مدار دریافت نعمت باشم
هدایتم کنه امروز هم ذهنم رو کنترل کنم
هدایتم کنه به افراد خوب و اتفاقات خوب
هدایتم کنه به مکانهای خوب
هدایتم کنه به فایلهای خوب
هدایتم کنه به کامنتهای خوب
خدایا امروز هم محتاج و نیازمند تو هستم
وقتی از مسیر دور میشم متوجه نمیشم که دور شدم، و در اون مسیر اشتباه هر اتفاقی هم رخ میده باز متوجه نمیشم که دارم از کجا میخورم.
ولی وقتی استاد با یک فایل ذهنم رو متوجه فانوسی که تو اسکله هست میکنه، اون موقع میفهمم که چقدر از مسیر دور شدم، گم شدم،
انگار شرک تو ذهنم ی فانوس دیگهای رو نشونم میداده که انقدر از مسیر دور شدم
من روی همه چی و همه کس حساب میکردم الا خدا
الا هدایت
انگار که نه انگار من بارها از این خدا و هدایتهاش نعمتها دریافت کردم
ی تجربه بگم از 12 سال پیش
یادمه یک بار که ورشکست شده بودم و کل داراییم رو از دست داده بودم، جایی کار میکردم که حقوق خیلی کمی به من میدادن. درخواست حقوق بیشتر کردم ولی موافقت نکردن، منم همون لحظه از کار اومدم بیرون.
به یک روز هم نکشید که خدا یک ایده به من داد، بدون اینکه پولی داشته باشم برای اجرای اون ایده، همون شب برادرم مهمون ما بود و گفت من 4 تومن دارم که دو ماه بهش نیاز ندارم، اگر لازم داری میدم بهت و دو ماه دیگه اول مهر بهم پس بده. منم قبول کردم.
اون ایده خدا رو اجرا کردم با همون پول.
دقیقا در عرض دو ماه اون پول شد 8 تومن
یعنی دو برابر شد
دقیقا اولین روز مهر پول برادرم رو پس دادم
و با بقیه اون پول هدایت شدم به کارها و قدمهای دیگه و رشد کردم.
خیلی راح و آسان و لذتبخش
سال 1400 و 1401 هر اقدامی کردم فقط ضرر کردم.
همش هم با خودم میگفتم چرا نتیجهها اینجوری میشه آخه؟؟؟
هر اقدامی میکنم چند پله میرم پایین!!!
الان شکر خدا نزدیک به یک سال میشه که برگشتم به مسیر. اقداماتم سود میده، ولی کم، ولی کوچیک.
ولی دیگه ضرر نمیکنم شکر خدا.
الان دارم هزینههای زندگیم رو ساپورت میکنم.
باشگاه میرم
به سبک قانون سلامتی میتونم تغذیه کنم
ویتامینهام رو کامل میتونم بخرم
لباسهایی که دوس دارم و میپوشم
تو همین یک سال گذشته چندین مسافرت رفتم و تفریح کردم و زمانم آزاد بوده
یک عالمه کادو دادم به عزیزانم
گوشی خوب خریدم
شکر خدای رحمان
الان که این فایل اومد رو سایت متوجه اشتباهم شدم.
من روی همه چیز و همه کس حساب میکنم جز خدا.
روی تجربه خودم
روی توانایی خودم
روی مهارت خودم
روی سرچ کردن تو گوگل
روی حرف مردم
روی جریان فکری جامعه
روی چه چیزی الان ترند شده
و ضربه میخورم.
انقدر هم ضربه خوردم که دیگه مقاومتم در مقابل ضربه خیلی رفته بالا.
البته الان خیلی بهتر شده مسیر زندگیم و از خدا میخوام مسیرم رو هموارتر کنه.
از خدا میخوام کمکم کنه بازم مثل 12 سال پیش تسلیمش باشم
بازم از خودش هدایت بخوام
بازم رو خودش حساب باز کنم
بازم برم سمت خودش
بازم از خودش بپرسم
بازم از خودش درخواست کنم
الان که فکر کردم به اون زمان و اون ایده، دیدم خدا اون موقع منو به ایدهای هدایت کرد که من با لذت و تفریح و سوت زنان پول ساختم، نعمت دریافت کردم و رشد کردم.
الان هم از خدا میخوام هدایتم کنه به سرراست ترین مسیر، به سادهترین ایده، به لذتبخشترین شیوه برای زندگی.
وقتی یک روز روی ذهن و تواناییهای خودم حساب میکنم، وقتی یک روز روی حرف مردم حساب میکنم، وقتی یک روز روی هر چیزی جز خدا حساب باز میکنم،،، به اندازهی چند سال عقب میافتم.
خدایا کمکم کن ذهنم از این مسیر خارج نشه.
قدمهام نلغزه.
به دنبال هیچ چیز نباشم غیر از خودت.
من ناتوانم.
من هیچی نمیدونم.
من حتی یک روز هم نمیتونم زندگیم رو مدیریت کنم.
یک روز حساب کردن رو ذهن خودم، یا هر چیزی غیر از تو میتونه هر آنچه دارم رو از من بگیره.
وقتی روی توانایی خودم یا افراد و هر آنچه غیر خداوند هست حساب میکنم، عملا به هیچ ایده یونیکی دسترسی ندارم، ولی وقتی روی خداوند و خدایتش حساب کنم همیشه به هزاران مسیر یونیک و عالی و سرراست دسترسی خواهم داشت.
اینو قبلا تجربه کردمااااا ولی فراموش میکنم
خیلی زود و راحت فراموش میکنم
خدایا شکرت که همیشه در زمان مناسب این فایلها رو از طریق این سایت به دست ما میرسونی.
ممنونم استاد بابت این آگاهیهایی که با ما مشارکت میکنید.
در پناه الله یکتا باشید.
به نام خدای بخشنده ی هدایتگر
بی نهاااایت خوشحال شدم از دیدنتون بعداز اینمدت
از اینهمه خوش تیپی و خوش استایلی وااقعا به وجد اومدم
چقدر لذت میبرم از این صدا وسیما:))))))))))
وااااقعا فدای اینهمه مهری ک توچشماتونه و اون محبت وتوجهی ک از کلمه به کلمه ی حرفاتون جاری میشه
سپاسگزارم برای اینهمه درجه یک بودن شما
سپاسگزارم هم از خدای خودم هم ازشما بخاطرادامه دادن دراین مسیر و همراه کردن ماباخودتون:))
این فایل حس خییلی عجیبی داشت
ومن مطمئنم همونطوری که برای من پر بوده از نشانه های بسیار و اگاهی های نجات دهنده وسرنوشت ساز شک ندارم برای تمام افرادی هم که این فایل رو گوش میدن همینطور هست.
این فایل برای من مثل آباد کردن یک زمین بایر بود
تجربه ی مشابه خواهرشما رو من ابانماه سال 1401 داشتم
من گواهینامم رو سال 93 گرفتم و دیییییگه رانندگی نکردم تا سال 1401 .یکی دوشب باکلللی استرس تمرین کردم بعد اعتمادبه نفس کاذب همون غروور که فرمودین بم دست داد و تومشهد به اون پرجمعیتی ساعت 8شب ماشین امانت پدربزرگم اینا که بینهایت روش حساس هستن رو قایمکی برداشتم وزدم بیرون ووقتی به خودم اومدم دیدم راه روگم کردم و منه ناشی وسط کلی ماشین و اتوبوس گیر افتادم واصصصلا نمیدونم باید چیکار کنم
من دقییییقا میفهمم ک چقدددر اونجا اتصال ما باخدا پررررنگ میشه
چقدررر باتماام قلبمون میگیم خدایا من خودم رو سپردم به تو
فقط نجاتم بده
باور کنید انقدر استرس داشتم وهیچی از اطرافم نمیفهمیدم فقط یادمه ضربان قلبم انقدر شدید وغیرطبیعی شده بود ک حس میکردم طبیعیه اگر یهو بعد یه ضربان خیلی محکم قلبم وایسه!!
رسیدم به یهچهارراه ،چراغ قرمز شد و من هول و ترسیده بجای توقف ،رد شدم!!!!
ویه اتوبوس باکلللی ماشین داشتن رد میشدن من مطططططمئن بودم ک باید شاخ ب شاخ میشدیم اما تاالان نمیدونم چجوری من رد شدم
اصلا نمیفهمم
چنتا موقعیت صددرصد تصادف وحشتناک رو رد کردم وفقط دستای خدارو فشار میدادم
درنهایت درست جایی فک میکردم از شلوغی راحت شدم یه تصادف بشددت عجیب کردم ک منجر به اتفاقای بسییییار عجیبی شد ک مثل فیلم یاداستان نسبتا اکشن جالب و عجیب و هیجان انگیز بود
ومن دگ اونجابود ک فهمیدیم وااااااقعا ما هیچی نیستیم و هییییچی نمیدونیم
همش خداست
فقط خداست
الان بیششششششتر از هرروقتی اینو درک میکنم و دلم میخوات هرلحظه بیشتر درکش کنم
عاااشق این سرسپردگیم
همون موقعی ک داشتم حرفای بهشتیتونو گوش میکردم دقیقا جاییکه میگفتین باتراک کمپر از سربالایی های تند باتوکل وایمان برندای قلبیتون بالا میرفتین قلبم باز شد و خداباهام حرف زد
یهو یه ایده ی بی نهایت جالب بهم الهام کرد و من بی معطلی اجراش کردم
والان همینطوری دارن ایده های دیگه میان ومسیرروشن وروشنتر میشه
چی باید گفت جز سپاسگزاری
جز لبیک
چقد افتخار میکنم به شما ک به این زیبایی خدا واین ارتباط رو ب مااموزش دادین و مداااام بهمون یاداوری میکنین ک حواستون باشه ها
درسته ماقراره روخودمون و باورامون کار کنیم وپیشرفت کنیم و ثروتمند وموفق وزیبا بشیم
«اما» باید حواسمون باشه اینا رو از خودمون ندونیم
اینا فقط لطف خداست
:« یضل من یشاء و یهدی من یشاء »
پس اگر هدایت شدیم لطف وعنایت خدابوده
میدونستین داریم به ایام مرحله اول کنکور نزدیک میشیم ک راجب کنکورتون بامون حرف زدین؟!
چه قووت قلبی شدین برای کنکوریا
منم یکی از اونام که 10 سال عمرمو تو کلاسای مختلف کنکوری و ازمون های ازمایشی مختلف تلف کردم
انقدر کتابای کنکور خریدم ک وقتی چیدمشون به خداوندیه خدا تقریبا به ارتفاع سقف و تقریبا تاوسطای اتاق رسید
کی باور میکنه وااقعا!!!!؟
سااااااعتها و رووووزها وتماااام سالهای قشنگمو گذاشتم برای چیزیکه هییییییییچوقت کوچکترین نتیجه ایی نداد
من باوجود سااالها حبس کردن خودم تو خونه و خررررج کردن پول پدرمادرم واووونهمه تست زدن وبخاطره اونهمه حسابی ک همه روم باز کرده بودن ازنظر روحی انقدر افت کردم ک همیشه سره جلسه پرت بودم و هیچوقت حتی مجاز هم نشدم
ولی امسال نمیدونم چ اتفاقی داره برام میوفته
خدا بم گفت ثبت نام کن ومنم فقط گفتم چشم
و دگ هییییچی نمیدونم
منکه همه چیو سپردم ب خدا
و توهمه چیزدارماز شما الگو میگیرم
خدا رو چ دیدی شاید همه چیز قراره همونی بشه ک من میخوام!!!
من باااز هم همه ی تمرکزم رو نزدیک شدنم بخداست وواقعا هییییییچ فرقی برام نداره ک نتیجه چی میشه
فقط میخوام ب ندای قلبم گوش کنم
این روزا تمرکز صددرصددارم روی اموزش های شما!!!
شناورم بین 12قدم و ثروت1 و عزت نفس
و دارم باهمه ی قلبم کارکترمو از نو میسازم
هرروزداره صدای خدابرام واضح وواضحتر میشه
هرچه عابدتر،عاجزتر!
خیلی چیزاهست ک دلم میخوات بگم ولی نمیخوام زیادبنویسم
ولی میدونم ک یه حس مشترک بین همه ی ماهست که داره موج میزنه و ما سوار براین امواجیم تا در یک ساحل زیبا همدیگه رو ببینیم!
عاشقتم استاد جانم
به نام خدایی که من را خالق آفرید و هدایتم میکند تا بهترینها را خلق کنم
مدتها بود کامنت نگذاشته بودم، (شاید چون احساس میکردم که خیلی به قول استاد “حرفهای شدم!”
و پاسخ امروز و هدایتی که طلبیدم و بعد از مدتها دوباره وارد سایت شدم، این بود که مشکل از همین نوع نگاهت هست که فکر میکنی “بلدی”
اول از هر چیز دوست داشتم به استاد عزیزم سلامی دوباره عرض کنم و بگم که چقدر دوستش دارم و همیشه حرفهاش در طول سالهای استفاده از فایلها و محصولاتش در نقاط حساس زندگیم چراغ راه بوده، همون حرفها و آموزشهای توحیدی که از من آدم دیگهای با نتایجی متفاوت ساخت، خدا رو صدهزار مرتبه شکر بابت وجودت! استاد خوب و دوست داشتنی
به لطف خدا نتایج خیلی خوبی در این سالها گرفتم که اگر نتایج رو اینجا بخوام بنویسم خیلی خیلی گسترده و بنیادین و شگفت انگیز هست و قطعا هر فردی از شنیدنش ذوق زده میشه، اما دوست دارم باز هم بزرگتر بشه بعد بیام و بگم.
اما مدتی بود که احساس سردرگمی میکردم، با اینکه احساس میکردم همه چیز رو دارم درست انجام میدم اما اون نتایج خیلی خیلی بزرگتری که میخوام توی راه گیر کرده و حاصل نمیشه
بعد از مدتها دوباره سایت رو باز کردم و هدایت طلبیدم و همین فایل توحیدی شماره 11 جواب بود و همون دقایق اولیه مشاهده فایل لبخند زدم و گفتم، آهان همینه!
بعنوان فردی که به لطف خدا نتیجه گرفته و به قول استاد “حرفهای شده” یا حداقل کمی این ادعا رو داره (البته با هدایت الله)، همیشه در ذهنم از خدا طلب هدایت در لحظه به لحظه زندگی میکنم اما احساس میکنم عمقش کمه یا مدتی هست که کم شده
نه تنها باید لحظه به لحظه هدایت بطلبیم و جزئی از عادتهامون بشه بلکه باید مواظب باشیم به روزمرگی تبدیل نشه و این معجزه دریافت پیامهای هدایت برامون ساده و پیش پا افتاده جلوه نده
باید همیشه از این معجزه بینظیر احساس شگفت زدگی و سپاسگذاری از عمق وجود کنیم، باید همیشه برامون تازگی داشته باشه، باید عطر خدا رو همیشه در زندگی جاری ببینیم و رایحهش را حس کنیم وگرنه حتی با وجود دریافت هدایت همیشگی باز هم فکر میکنیم: ” این که طبیعیه! ”
بله طبیعیه ولی یک لطف بی انتهاست که داری از اون استفاده میکنی! نباید برات پیش پا افتاده و سطحی جلوه کنه و فراموش کنی که این یک موهبت بزرگ هست!
نباید مغرور بشم چرا که حتی اگر در دریافت هدایت و پاسخ هم از خداوند، مغرور بشم و شکل معجزه گونهش رو اگر فراموش کنم باز هم بر میگردم سر خونه اول و با وجود دریافت پیام هدایت الله باز هم جاهایی احساس یاس و نا امیدی و حتی ناسپاسی میکنم و جریان خلوص هدایت و پیام رو کمرنگ میکنم!
خلاصه که خیلی به این فایل و موضوع مهم
“تسلیم”
“عجز”
و “خشوع” همیشگی در برابر فرمانروای کائنات نیاز داشتم.
خدا رو شکر بابت این یادآوری و هدایتی که دوباره از این سایت دوست داشتنی و خالص دریافت کردم.
استاد خوبم، سیدحسین دوست داشتنی، دوستت دارم، خدا حفطت کنه
خدارو شکر که هستی و هستیم و خدا هست و لیاقت ارتباط و دریافت پیام هدایت رو از الله داریم.
سلام به همه دوستان بخصوص به استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.
استاد پارسال یه مدت در مورد توحید تو سایت شما تحقیق کردم و جملات نابی رو یادداشت کردم که هنوز هم وقتی میخونمش حالم خوب تر میشه، انصافا هم همون تحقیق (الان به نظرم ساده، چون اون موقع حس میکردم دارم روش وقت میذارم) من رو متحول کرد، یک قسمتش خوندن سوره حمد بود خب تو گوشیم عکس این سوره رو نگه داشتم و گاهی میخوندم اماا الان بعد از این فایل اصصلا نگم براتون این قسمت که گفتید «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، واای اصلا یکاری میکنه درونم قلبم نمیدونم چجوری بگم از اصل حس متفاوتی داشته باشم استاد یه عکس خوشگل سبز رنگ (رنگ مورد علاقه ام) از این سوره با یه خط زیبا دانلود کردم و گذاشتم بک گراند هوم اسکرین گوشیم، هر موقع بازش میکنم میخونمش، یادمه ابتدایی بودم یه مدیر داشتیم گاهی بعد از نماز (مجبور بودیم بریم نماز) میومد برامون صحبت میکرد، گفت موقع نماز باید خییلی حواستون جمع باشه یه سکه از جیبش درآورد و گفت اینجا که دارید میگید «تنها تو را میپرستم» اگه مثلا به این سکه پنج تومنی فکر کنید یعنی دارید به سکه میگید که سکه تو را میپرستم و من تمااام سااالهایی که نماز میخوندم میترسیدم، خب همیشه که حواسم نبود بعدش ناراحت میشدم و از اونجایی که حال نداشتم دوبااره نماز رو بخونم کلی از خدا معذرت خواهی میکردم و میگفتم خدایا تو که میدونی من منظورم به تو بوده، من تو خانواده مذهبی ای نبودم، طوریکه فقط من نماز میخوندم، اما از مدرسه به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم، این حرف برای حدود 27 سال پیشه ولی تو ذهن من مونده، اما الان با عششق میگم خدایا ایاک نعبد و ایاک نستعین، الان میفهمم تو زندگی روزمره ام باید ازش کمک بخوام، اینکه چیزی که دور لبم زده ازش بپرسم خدایا تبخال یا جوش؟ اگه تبخال خودت بهم بگو روش پماد بذارم، اینکه وقتی فکر میکنم باید برم دکتر ولی دوست ندارم از خدا بپرسم خدایا اگه باید برم خودت بهم بگو و میبینم کلا این موضوع تو ذهنم کمرنگ شد، اینکه هر روز ازش میپرسم خدایا تو بهم بگو غذا چی بپزم؟ و اینطوری استرس رو از خودم دور میکنم، اون قسمت که میگه «اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم» همش میگم خدایا من ثروت میخوام درآمد میخوام خودت بهم بگو چکار کنم من رو به راهی هدایت کن که بتونم درآمد داشته باشم، استاد به وضوح مقاومتم به زبان عربی از بین رفته منی که سعی میکردم این سوره رو فارسی بخونم و چون طبق عادت عربی یادش گرفته بودم، سختم بود اما الان از ته دل عربی میخونمش فرقی نداره که! دانشجو که بودم هر روز صبح که میرفتم بیرون این سوره رو میخوندم اما فقط میخوندم، تند تند، گاهی هم نمیرسیدم و انگار میخواستم رفع تکلیف کنم از خودم، اصلا درک و عشق تو خوندنم نبود، اما الان بسیااار از شما متشکرم استاد عزیزم که دارید من رو آگاه میکنید.
استاد جانم سلاام
استاد من چقد وجود من نیاز داره به حرف های توحیدی، زمان هایی که فایل های توحیدی گوش میدم انگار از جسم و ذهن منطقی خودم خارج میشم و خود خداگونه من میشینه و خدا جلوم وای میسه و این حرفارو بهم میزنه، من عاشقتم استاد که شدی دست خدا برای ما.
استاد زمان هایی که من از خدا خواستم و توکل کردم بهش، از بولد تریناش مثال میزنم:
1_یه زمانی من استاد پول نداشتم خمیر دندونم تموم شده بود و شب اول هر چی فکر کردم نمیدونستم چیکار کنم و بدون مسواک زدن خابیدم و چقد من سختم شد و بدم میومد از اینکار، اما شب بعدش نشستم روی تختم گفتم خدا من نمیدونم چیکار کنم باید امشب دندونمو مسواک بزنم تو بگو چیکار کنم، خدا شاهده استاد همین که حرفم تموم شد، بهم گفت نمک بزن، یعنی استاد من زمانی که بهم گفت هنگ کردم گفتم وای چرا خودم دیشب به ذهنم نرسید اینکارو بکنم و بلند شدم نمک زدم و چقد حس خوبی داشت حس میکردم دندونم چقد تمیز شده
2_یبار استادم بهم گفت باید بین دوتا گزینه یکی رو انتخاب کنی و بهم بگی و من اومدم خابگاه گفتم خدایا چیکار کنم نمیدونم کدوم بهتره، هرچی فکر میکنم به نتیجه نمیرسم تو بهم بگو و من سپردمش به خدا و روزی که قرار بود برم پیش استادم تا جوابم رو بگم، رفتم نشستم و استادم بهم گفت یه پیشنهاد دارم برات برو فلان کار بکن و زمانی که پیشنهادشو داد دقیقا جواب همون دو راهی بود، یعنی من اگه هزار سال هم فکر میکردم نمیتونستم به راهی که استادم پیشنهاد داد بهم برسم و من همون لحظه گفتم خدای من تو بودی که این پیشنهادو دادی استادم نبود
3_یکبار یه وسیله ای رو گم کرده بودم و من کل چمدون رو زیر و رو کردم ولی پیدا نکردم، گفتم خدا تو بگو کجاس نمیدونم من، و گفت زیپ روی چمدونو بگرد و ذهن من مدام میگفت بابا اون جارو چند ثانیه قبل گشتی نبوده الکی نگرد ولی من گشتم همون لحظه و باورم نمیشه دقیقا همون جا بود و من هنگ کرده بودم که چرا دفعه قبل ندیدمش
4_استاد زمانی بود که من میخاستم یه کاری رو انجام بدم و پیش خودم گفتم خدایا اگه انجام دادنش کار درستیه بهم نشونه بده و اگه انجام ندادنش غلطه بهم بگو و نشونه بفرست، خدا شاهده استاد رسیدم خابگاه و خدا برای من یه نشونه ای فرستاد که اگه من میخاستم هم نمیتونستم دیگه اونکارو انجام بدم و انجامش ندادم
5_یه زمانی استاد میخاستم بگم یکنفر برام یه چیزی رو بخره و نیاز داشتم بهش ولی نمیخواستم از اون آدم درخواست کنم، پیش خودم گفتم خدایا من از اون آدم نمیخوام، من از تو میخوام، از تو توقع دارم نه کس دیگ خودت برام جورش کن، و به اون آدم نگفتم، همین که رسیدم خابگاه nمقدار پول اومد توی حسابم و من خودم رفتم اون چیزی که میخواستم رو خریدم و چقدر خداروشکر کردم
6_یکبار استاد دوست نداشتم یه کاریو انجام بدم ولی بابام اصرار میکرد که باید انجامش بدی، بار اول که بابام بهم گفت انجام بده گفتم باشه، بعدش به خدا گفتم خدایا من دوس ندارم انجامش بدم تو بابام رو منصرف کن از این کار و استاد بابای من دیگ در مورد اون موضوع حتی یکبار هم حرف نزد، بابای من که انقد پافشاری میکرد و منو گذاشته بود تحت فشار دیگه حتی اسم اون کارم نیاورد و من چقدر خوشحال شدم
7_یه بار من داشتم میرفتم سلف و غذا رزرو کرده بودم وقتی وارد سلف شدم دونوع غذا بود، و من یکی از اونهارو رزرو کرده بودم اما عجیب دوس داشتم اونروز اون یکی غذا رو بخورم، گفتم خدایا من هوس کردم اون یکی غذارو بخورم خودت هدایت کن و به رفتم که غذامو بگیرم، کسی که غذا میریخت توی ظرف من با اینکه نگاه کرد تو سیستم و دید من چ غذایی رزرو کردم بازم اون یکی غذارو برام ریخت، همون غذایی که من هوس کرده بودم استاد
8_زمانی بود که من خیلی راه رفته بودم و داشتم میرفتم و حالم خوب بود و داشتم با خدا صحبت میکردم که یه ماشین وایساد کنارم و اسنپ بود و بهم گفت خانوم من دارم میرم دنبال مسافرم اگه شما میخواید بیاید من تا هرجا شد شمارو برسونم، و استاد من با اینکه تشکر کردم و گفتم نه ممنون، ولی میدونستم این هدایت خداس و چقدر من از خدا تشکر کردم
9_استاد یکبار من دنبال کار بودو و هرچی درخواست میدادم و رزومه میفرستادم نمیشد ولی میگفتم خدایا تو هدایتم کن به سمت کاری که بهتره برام من ناامید نمیشم از رد شدن توسط بقیه تو منو هدایت کن، و چند روز بعد من کاری برام جور شد که نه تنها با اینکه به صاحب کار گفتم در اون زمینه تخصص و تجربه ندارم بازم منو قبول کرد بلکه حقوق بالا تر از اون چیزی که فکر میکردم بهم پیشنهاد داد استاد و من چقدر خوشحال شدم
10_یکبار من کار پرسشگری میکردم استاد و حقوق اون ماه من nمقدار میشد زمانی که کارفرما زنگ زد بهم گفت قراره nمنهای 1 بهت بدیم من گفتم ولی کمتر از چیز واقعیه و دیگه چیزی نگفتم ولی میدونستم خدا هدایتم میکنه و حالم عالی بود، زمانی که پیامک واریز اومد دقیقا همون مقداری بود که من میخواستم و من تعجب کردم ولی میدونستم که این همون هدایت خداس
استاد اینا چیزایی بود که یادم بود و نوشتم و خدا میدونه چه چیزایی رو ننوشتم که خدا عاشقانه هدایتم کرده، با این حال زمانی که داشتم مینوشتم بعد از مثال 3دیگه یادم نمی اومد گفتم خدایا تو یادم بیار و دونه دونه یادم اومد و نوشتم، استاد اونجایی که گفتید میشنوید صدای خدارو من خیلی خوب میفهمم این صدای شنیدن رو، صدایی که تو مطمئنی نه نجوای شیطان و نه صدای ذهنت، مطمئن مطمئنی صدای خود خداس چون انقد قلبت آرومه وقتی خدا صحبت میکنه که خودت یقین پیدا میکنی، ولی استاد زمان هایی بوده که من درد جسمی داشتم و هزار یک مشکل و چقد طول کشید حل بشه و در مسیر حل شدنش گریه کردم، ناراحت شدم ولی یکبار هم نگفتم خدایا تو هدایتم کن برای همین رنج کشیدم تا اون موضوع حل شد، صبح که کلاس داشتم پیش خودم گفتم بعد کلاسم میخوام یه فایل توحیدی گوش بدم حتما و اومدم خابگاه و مستقیم وارد سایت شدم و دیدم خدای من فایل جدید اونم چ فایلی، توحیدی!! آخ که چقدر من نیاز داشتم و دارم همیشه به همچین حرفایی، بخدا استاد که انگار خود خدا داره اینارو بهم میگه و من موقع گوش دادن بغضم میگیره از اینکه حس میکنم تک تک کلمه ها از طرف خداس، من عاشقتم استاد جانم، چقدر شما عزیزید برای من سانا. انقد شما الگوی کاملی برای من هستید که اگه من ببینم شبه ولی شما بگید روزه میگم حتما روزه چون میدونم شما یکی از دستای قدرتمند خدایید برای هدایت من، هر چند همه حرف هایی که شما میزنید انقد با منطق انسان جوره که عقل آدمی خودش سکوت میکنه.
خیلی لذت بردم و بازم تشکر میکنم از خدا و از شما، عاشقتم من استاد
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
استاد زبانم قاصره از این هم زمانی و هم مداری ام با شما و این فایل
دقیقا وقتی گفتین خواهرم چند روزه ماشین گرفته و بهم زنگ زده گفته در مورد رانندگی و…
دقیقا خواهر منم تک خواهرم که شیراز زندگی میکنه من مشهد زندگی میکنم
خواهرم بهم خبر داد که ی 206 سفید گرفته و عکس هاشو برام فرستاد و کلی ذوق کردم
و جالب اینکه دقیقا انگار همون روزی که خواهرم بهم زنگ زد گفت داداش رانندگی با 206 برام ی کم سخته و دید ندارم از این حرفا
و منم بهش گفتم اولشه ی مدت رانندگی کنی باهاش برات راحت میشه خواهر شما هم به شما زنگ زده و این حرف ها رو زده .
چه هم زمانی خفنی بود برام و این ی نشون واضح بود از سمت خداوند برام و کلی ذوق کردم و ذوقم باز اونجایی بیشتر شد که زدم روی نشونه امروزم فایل توحیدی فقط روی خدا حساب باز کنید اومد برام اصلا من دیگه دیونه شدم از خوشحالی چون هم موضوع فایل جدید توحیدی بود و هم نشونه امروزم توحیدی بود
و اینکه داستانی که از خواهر محترمتان گفتید دقیقا داستان من بود
و جالب تر اینکه دقیقا انگار توی یک زمان بود از خرید ماشین تا تماس خواهرم.
استاد خیلی مشتی هستی و کلی درس توحیدی میدی به همه ما .
کلی چیز یاد میگیرم ازتون و حالم خوبه.
استاد من برج 6 پارسال یعنی 1402 نامزد کردم .
و برای شب یلدا ی مسافرت از مشهد با قطار رفتیم تهران من و خانومم و بابام تو کوپه قطار ما 3 نفر سوار شدیم و از خدا توی ستاره قطبی ام درخواست کردم که ی هم کوپه باحال برامون اوکی بشه که راحت باشیم توی مسیر.
استاد خدا ی تاجر از افغانستان رو با ما هم مدار کرد که بلیط از تهران برای چین داشت و از مشهد بلیط هواپیما پیدا نکرده بود باعث شده بود با قطار بیاد.
استاد ی انسان بینظیر و ثروتمند و کلی تا تهران باهم صحبت کردیم و لذت بردیم و این دوستیمون ادامه پیدا کرد و انشالله ی صحبت هایی کردیم برای اینکه انشالله به امید خدا باهاش ی بیزنس توی مشهد راه بندازیم و تمام اینا همش هدایت خداونده و همیشه خدا رو شکر میکنم که از همه طریق داره هدایتم میکنه.
و محتوای این فایل هم خیلی به من راهکار داد که با ایمان بیشتر و توکل بیشتر زندگی ام رو بسپارم به دست خداوند.
حالم عالیه و کلی ذوق دارم برای زندگی
.عاشقتونم بینهایت
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
محبوب ترین فایل های سایت برای من مجموعه فایل های «توحید عملی» بوده و هست
همیشه در بهترین شرایط هر مدل فایلی که نیازم بوده روی سایت اومده .. این فایل روزیکه اومد روی سایت بلافاصله دانلود کردم .. اما نمیدونم حسم میگفت جلسه 17 احساس لیاقت رو گوش بدم ..
تا رسید به امشب.. درست وقتی که جو گیر شده بودم توی یه موضوعی و اصطلاحا خودمو خدایگان اون مورد می دونستم! .. کف کردم از این فایل انصافا .. انگار دقیقا مخاطب من بودم ..
واقعا چرا انسان اینقدر فراموشکاره؟ چرا اینقدر میل به سرکشی زیاده ؟ .. اونم من که هرروز روی خودم کار میکنم و روزی رو جدا از سایت و فایل ها نبودم حتی توی مسافرت ..
واقعا خدا چقدر خوب ما رو میشناسه که در قرآن هم اومده انسان فراموشکاره.. این ما هستیم که بهمون بر میخوره یا ادعای «همه چیز دانی» داریم..
چقدر این فایل برای من تلنگر بزرگی بود که یادم بیاد که مخلوقم .. هر آنچه دارم از استعداد و توانایی تا مادیات و حتی خودم، همه اعتبارش از خداست و از طرف خداست .. مراقب باشم که همیشه ازش راهنمایی و هدایت بخوام تا به بهترین ها ورود کنم و ایمن باشم ، نه اینکه به خودم یا به دیگران تکیه کنم
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
به نام الله یکتا ، خدایی که هر آنچه دارم از اوست..
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد هر لحظه این فایل برای من آماده شده بود ، میخوام از تجربیاتم بگم براتون .. یکی از دلایلی هم که الان اومدم کامنت بنویسم این بود که دوستی یه موضوعی رو برام تعریف کرد که برای من ناخواسته بود ، و ذهنم رو درگیر خودش کرده بود ، گفتم بهترین راه کنترل ذهن و متمرکز شدن رو اهداف خودم اینه که بیام کامنت بنویسم و غرق در یادآوری الطاف خداوند به خودم بشم و ذهنم رو کنترل کنم .
استاد عزیزم به لطف خدای متعال بعد از دوره احساس لیاقت درهای جدیدی به روی ما باز شد ، من و همسرم مشغول ران کردن شغلمون هستیم و حسابی ذهنمون درگیرش هست … با دوره احساس لیاقت کلی از باگهامون پیدا شد مثل اینکه فقط رو نقاط قوت متمرکز بشیم ، خودمون رو برای رسیدن به کوچکترین هدف تشویق کنیم، مقایسه نکنیم ، برای بدن خودمون ارزش قائل باشیم و شبانه روز بدون خواب و استراحت مشغول کار نشیم و و و و ….. هزاران نکنه دیگه… که برامون بسیار با ارزش و مفید بود . ما هنوز به درآمد با ثبات نرسیدیم گاهی هست گاهی نیست و همیشه این استرس درآمد نمیزاشت که با خیال راحت متمرکز رو کارمون بشیم ( البته بگم که هر دو عاشقانه شغلشون رو دوست داریم و هر روز کلی احساس خوب داریم وقتی مشغول کار هستیم )
خلاصه که در حین دوره احساس لیاقت یه سری نتایج داشت ظهور میکرد ، مثل یه درآمد ثابت هر چند زیاد نبود ولی خیلی کمک کننده بود که ما با قدرت بیشتر کارمون رو ادامه بدیم … مسافرت رفتیم بعد از چند سال که من خیلی بهش نیاز داشتم از اون مسافرت های فوق العاده هتل بینظیر و زیبا آرامش و کلی گشت و گذار تازه با هزینه کم … کلی نکات جدید تو کار یاد گرفتیم ، .. و همینطور اتفاقات خوب داشت رخ میداد…
تا اینکه شرایط عالی پیش اومد که بعد از 10 سال ما بتونیم ماشینمون رو عوض کنیم و ماشین خارجی بسیار زیبا بگیریم …. ما این ماشین رو ثبت نام کردیم و قرار بود کمپانی خودرو یه تاریخی رو اعلام کنه وتو یه مهلت 15 روزه ما پول رو واریز کنیم و ماشین رو تحویل بگیریم . اون خانمی که باید با ما تماس میگرفت ظاهرا زنگ زده بوده و موبایل همسرم آنتن نداده و ایشون فراموش کرده و درست 3 روز قبل از اتمام موعد تحویل به ما زنگ زد و گفت پول رو بریزین …. اونم روز چهارشنبه بعد از ظهر بود و من گوشی رو گرفتم و بهش گفتم چطور من تو روز تعطیل باید پول رو جور کنم و باهاش یکم بحث کردم که چرا به ما دیر زنگ زده و اون گفت که گوشی شما آنتن نداشته….
ما پولی که برای ماشین باید پرداخت میکردیم رو جایی سرمایه گذری کرده بودیم که حداقل یک هفته زمان میخواستیم تا بتونیم پول رو منتقل کنیم .
چند دقیقه فکر کردیم با همسرم و گفتیم اشکال نداره فوقش اینه که برای سال بعد مجدد ثبت نام میکنیم … ولی من از نه دل اون ماشین زیبا رو به خودم وعده داده بودم … به همسرم گفتم که نگران نباش اگر قرار باشه ما ماشین رو تحویل بگیریم تو همین 3 روز خدا برامون جورش میکنه ….
استاد سه روز که نه خدای بیهمتا و بخشنده تو دو روز پول رو برامون جور کرد خودم باورم نمیشد، کاملا معجزه بود …. هیچ وقت اون روزها رو یادم نمیره اسفند پارسال بود، همین یه ماه پیش …
چقدر هر روز که سوار ماشین زیبا میشم خداروشکر میکنم .
ولی استاد براتون بگم که من قبلا با تمام معجزاتی که تو زندگی میدیدم ته دلم یه غروری داشتم که به راحتی نعمتهای خدا رو نمیپذیرفتم، همش برای هر نعمت و فرصت جدیدی که جلو روم قرار میگرفت من پسش میزدم و میگفتم نه من باید خودم با تلاش خودم پولش رو بسازم و بعد که موفقیت خودم رو دیدم … حالا ماشین رو عوض میکنم و خونه رو عوض میکنم و ….
بارها فرصت برام پیش اومد که با دارایی که داشتم حتی خونمون رو هم بزرگتر کنیم ولی من همش میگفتم نه باید خودم پول بسازم و بعدا خودم با پولی که خودم ساختم بیام خونه رو بزرگ کنم و اون دارایی اصلا نفهمیدیم کجا مصرف شد و رفت و دیگه نبود ( خدایا من رو ببخش ، چقدر من من کرده بودم ، با تمام وجود پشیمونم از اینکه احساس کردم خودم کسی هستم و چقدر رو توانایی های خودم حساب کردم )
خدایا تو چقدر بخشنده ای
چند شب بعد از تحویل گرفتن ماشین بود که مشغول کار بودم دوباره اون حس منیت داشت بهم غلبه میکرد…کار رو ول کردم شروع کردم به نوشتن شکر گزاری، چون با تمام اتفاقات خوب و معجزات ته حالم یه جوری بود انگار خوب نبودم ، داشتم شکرگزاری مینوشتم که به احساس خوب برسم … همینجور که نعمتها رو میشمردم . صدای خدارو شنیدم .. بهم گفت که تو داری تقلا میکنی، تو تسلیم من نیستی …. این منم که دارم به تو نعمت و فرصت میدم ، دست از تقلا بردار
یه لحظه به خودم اومدم و تمام اتفاقات چند ماه و چند سال پیش اومد جلوی چشام …. یه آگاهی بود … داشتم مرور میکردم که این من نبودم که از فرهنگ غلط مذهبی بیرون اومدم و به آگاهی رسیدم ، این خدا بود که من رو آورد … این من نبودم که ذهنیتم در مورد مذهب و خدا و این دنیا و دنیا عوض شده بود ، این خدا بود که منو تغییر داد… این من نبودم که استعفا داده بودم و در خودم توانایی میدیدم برای انجام شغل مورد علاقه ام … این خدا بود که هدایتم کرده بود… اینها هیچکدوم من نبودم … من نبودم که از نوکر دیگران بودن به شغل آزاد اومده بودم این خدا بود …. این من نبودم که احساس لیاقت کردم که میتونم به خواسته هام برسم … این خدا بود که هدایتم کرد که احساس لیاقت داشته باشم ….
خدایا تمام این مدت چقدر احساس میکردم که توحیدی هستم و به به چه پیشرفتی دارم میکنم تو زندگی و به توحیدی بودنم هم مغرور بودم …. ولی من از آدمهای دیگه از بنده های خدا و بتهایی که ساخته بودم دور شده بودم به جای اینکه به تو برسم به خودم رسیده بودم ، حالا باید بت خودم رو میشکستم و از خودم به تو میرسیدم… آگاهی این مسئله مثل رعد و برق تو یه لحظه اتفاق افتاد … خدایا شکرت هزاران مرتبه شکرت برای این آگاهی …
آنان که هر لحظه به خدا ایمان میآورند… هر لحظه …
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم… من رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به اونها نعمت داده ای
خدایا توفیق بندگی کردن رو به من بده و هر لحظه هدایتم کن
استاد درک این فایل سالها زمان میبره … انشالله که خدا کمک کنه در عمل بتونم ازش استفاده کنم ، براتون آرزوی سلامتی دارم .
سلام به رویا جانم
واقعا این کلامت که ما نیومدیم تو این مسیر خود خدا بود که راه نشان داد ،و چقدر قشنگ می چینه همه چی رو کنار هم مهم مسیر تکامل روح منه چطوریش رو خدا می دونه من مگه می دونستم استاد عباس منش نامی هست اون خودش دست منو گرفت آورد تو این سایت الهی
ماشین جدید مبارکتون باشه انشالله همیشه شاد و سلامت باشید
ممنون و سپاسگزار برای این کامنت زیباتون خواهر قشنگم