اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاس وستایش مخصوص خدایی است که بینا وحکیم است وشنوا ودانا است. سپاس خدایی را که جهانش به شدت قانونمنده ومدارهاش طبق قانون خاصی به دنبال هم حرکت میکنن. استاد خیلی از شما ممنون وشاکر هستم بع خاطر آگاهی هایی که در اختیار ما قرار میدی. چند روزی بود به خاطر چالشی که داشتم نگران بودم ومدام زور میزدم وتلاش بی جهت میکردم تا به خواسته ای با عجله برسم. وقتی به این فایل هدایت شدم جواب خودم رو از خدای مهربان گرفتم.. استاد جان چند روزی بود که مشغول گوش کردن به فایلهای عشق ومودت در روابط بودم وبه سایت سر نمیزدم. آرامشی که به گوش کردن به فایلهای عشق ومودت در وجودم بود به ناگاه از بین رفت ونگرانی وترس جایگزینش شد. اونم به خاطر کنترل نکردن ورودی ها بود. میخوام بگم هر چقدر هم تلاش کرده باشیم وجلو رفته باشیم به محضی که مسیر رو اشتباه بریم به میزان زیادی به عقب بر میگردیم. استاد این فایلی که گذاشتید به اندازه ی هزینه ی بیشتر از فایلهای شما ارزش داشت ومتعجبم که این سطح از آگاهی چگونه به رایگان در اختیار ما قرار گرفته. اینم بر میگرده به مدار وفرکانس ما که فقط کسانی به این آگاهی ها گوش میدن که در مسیرش باشن.
چیزی که شما در مورد نقش خداوند در زندگیمون گفتید رو با گوشت وخون وپوستم درک کردم وپاسخ جهان این بود که اگر شک داری به این صحبت ها برو سوره هایی که با قل شروع شده رو بخون. قل هو الله احد. قل اعوذ برب الناس. قل اعوذ برب الفلق. قل… وسوره های دیگر.خداوند خودش داره میگه بگو. میگه اسم منو بیار. میگه به زبان بیار که من در زندگیت نقش دارم. یکی از نکاتی که من درک کردم اینه که نعمت ها نباید برای ما عادی بشن. چیزی که خیلی در زندگی استاد دیدم وشنیدم اینه که مرتب سپاسگذاری میکنن.بابت چیزهای روزمره ی زندگی. واین میشه نتایج زندگی شون. ولی ما حتی یادمون میره بابت خواسته هایی که خودمون خواستیم وبه دست آوردیم مرتب سپاسگذاری کنیم. فکر میکنیم یه بار که گفتیم دیگه کافیه. طبق آیه ی لئن شکرتم لأزیدنکم. قطعا وقتی که شکر کنید برای شما زیاد میکنیم. لازمه ش یک سپاسگزاریه پایدار ومداومه. لازمه ش اینه که یادمون نره خدایی بود که این نعمت ها را داد وخدایی هست که نعمت های دیگه رو میده.
یه مثال از خودم براتون بزنم. وقتی مهمان داشتم ومیخواستم غذا درست کنم از خدا میخواستم که خدایا خودت برای پختن غذا هدایتم کن حتی طعم ومزه ش رو به خدا میسپردم.حتی توی ماه رمضون که نمیتونستم غذا را مزه کنم غذا به هدایت خداوند عالی میشد. ولی چند روز پیش میخواستم برای تعداد زیادی مهمان قورمه سبزی درست کنم وطبق قبل که درست کرده بودم وعالی شده بود شروع کردم ولی فراموش کردم از خدا هدایت بخوام. به قول استاد تو ذهنم با خودم گفتم خودم بلدم. البته ناخود آگاه. چشمتون روز بد نبینه موقع سرخ کردن سبزی ها اشتباها از روغنی استفاده کردم که به شدت بد بو بود. به طوری که اصلا حتی بوی غذا قابل تحمل نبود چه برسد به خوردنش. هرکس میگفت چیزی توش بریز ولی به هم خدا را از یاد برده بودم که از او بخوام تا به مسیر وراه درست هدایتم کنه. واون غذا خورده نشد.با این وجود متوجه اشتباهم نشدم تا اینکه به این فایل استاد هدایت شدم وفهمیدم اشکال کارم کجا بود. اشکالم این بود که به خودم مغرور شدم وفراموش کردم که خدا همیشه به من کمک میکرد ولی این بار ازش کمک نخواسته بودم. واین موضوع رو درک کردم که باید به خداوند اجازه بدیم ودست وبالش رو باز بزاریم تا بهمون کمک کنه. چون به خاطر عدالت بی نظیر خداوند حتی تا زمانی که نخواهیم به ما کمک نمیکنه. این موضوع رو حتی توی کوچیک ترین سوره هاش هم گفته. بگو پناه میبرم به پروردگار مردم. بگو پناه میبرم به پروردگار فلق و….
خدایا شکرت که هرجا هم فراموشت میکنیم به هم به ما نشونه میدی که تا جایی در مسیر آسونی ها هستی که من هم در کنارت باشم.
همهی ما در وجودمون شیطانی داریم که نباید بهش مجال بدیم که کاری کنه تا خدا را از یاد ببریم. این موضوع رو خداوند مهربان از همون ابتدای خلقت انسان برای ما توضیح داد که حتی اگر چندین هزار سال عبادت و بندگی کرده باشی حتی اگر یک لحظه از من غافل بشی از مسیر خارج میشی. با توجه به این موضوع ودرکش باید بفهمیم که کبر وغرور یعنی مسیر بدون خدا. ونتیجه ش میشه مسیر سختی ها.
خدایا هزاران بار شکرت که دوباره بهم نشونه دادی ویادآوریم کردی که همه ی چیزهایی که داری من بهت دادم تا زمانی که بهم اجازه دادی. تو بقیه ی مسیر زندگیت هم دست وبال منو باز بزار تا کمکت کنم.
در مورد رانندگی هم متوجه شدم اشکالم اینه که خدا را فراموش کردم برای همین میترسم و نگرانم که رانندگی کنم. از خدا میخوام بهم کمک کنه تا بتونم با توکل وایمان وامید بع خودش رانندگی کردنم رو بهتر کنم وتکاملی جلو برم تا بهتر بشم.
استاد جان ازتون ممنون سپاسگزارم که زبان خداوند شدید برای راهنمایی وهدایت ما. در پناه خداوند مهربان باشید در تمام مسیر زندگیتون
چقدر فایل عالی بود این مبحث توی جلسه اول قدم ششم هم مطرح شده بود ولی این فایل انگار مکمل آن شد و یکدفعه در مغز من جرقه زد و انگار فهمیدم تمام سختیی هایی که تحمل می کنم از کجا آب می خوره !!!
منم خیلی رو خودم حساب باز کردم
همیشه تمام راه حل هایی که بلد بودم را لیست می کردم و بعد یکی یکی همه را امتحان می کردم
اسمش را هم گذاشته بودم آزمون و خطا
از زمانی که این فایل روی سایت قرار گرفته هزار بار بهش گوش کردم
و سعی کردم بهش عمل کنم
مثلا من توی فامیل آشپزیم خیلی معروف بود و خودم را ماهر و آشپز می دونستم
اما یه یکساله بود که بچه هام دیگه حاضر نبودن غذا های منو بخورند و مدام ایراد می گرفتن
تا بعد از این فایل تصمیم گرفتم وقتی میرم توی آشپزخونه به خدا می گفتم خدایا من بلد نیستم چطوری غذای خوشمزه بپزم و تو می دونی کمکم کن
و با کمال تعجب بدون اینکه ادویه ای اضافه کرده باشم یا روش پختم را عوض کرده باشم بچه ها تمام غذا را تا آخر بدون غر زدن خوردند!!!
یه مثال دیگه برای کارم بود که من مدام دنبال راه حل بودم برای بالا بردن فروشم
اما این چند روز به خدا گفتم من بلد نیستم تو می دونی و رها کردم
و با کمال تعجب دیدم همینطور که نشستم یه مطلبی از تلویزیون پخش شد که برو این کار را بکن و من رفتم و انجامش دادم و چقدر بیننده پیدا کردم!!!
خدایا ببخش که با غرورم در را بروی هدایت های تو بسته بودم
من هیچ از خودم ندارم
تو دانایی ،تو دارایی، تو توانایی ، تو مدبر و کارسازی
من چند روزه همه اش دارم این فایل زیبا رو گوش میدم و هر لحظه یه چیز جدید رو درک میکنم
امروز که داشتم گوش میدادم و به آخر فایل رسیدم
لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ، إن الحمد والنعمه لک والملک، لا شریک لک لبیک!
بله، خداوندا، بله، ستایش و نعمت از آن تو است و سلطنت نیز! تو را شریکی نیست
یه لحظه پیش خودم گفتم برم معنی دقیقشو ببینم چی هست وقتی از گوگل نگاه کردم ، یاد دیروز افتادم که وقتی به دلم بستنی افتاد و وقتی رفتیم تا بستنی بگیریم ، یهویی هدایت شدیم به حیاط مسجد همه دستشون بستنی میخوردن و وقتی اون لحظه دیدم که در زمان مناسب در مکانی قرار گرفتم که خدا به خواسته ام که بستنی بود رسوند همون لحظه آخر فایل لبیک اللهم لبیک رو شروع کرد به خوندن من اون لحظه پر از شوق بودم انگار تو بهشت بودم
امروز که آخر فایل رو گوش دادم یهویی اون لحظه یادآور شد بهم
من امروز ظهر رفتم رزماری چیدم از پارک تا بیارم و از خاصیت هاش برای پوست و موها و کلا برای استفاده تو غذا هامون از این به بعد استفاده کنیم و دو کیلو چیدیم تا به عطاریا هم ببریم تا بفروشیم
یه حسی بهم گفت میتونی از رزماری بچینی و بفروشی وقتی رفتیم بچینیم من به جوانه های تازه که کوچیک بودن میخواستم دستممو ببرم و بچینم یهویی شنیدم نه ،اونا جونترن ،اونایی رو بچین که پایین ترن و بلند ترن
برام جالب بود، پرسیدم چرا نباید جوانتر هارو نچینم
ولی جوابی نشنیدم و فقط حس میکردم که نباید اونا رو بچینم و بلند ترارو باید بچینم و گفتم چشم
وقتی اومدیم خونه تمرینای رنگ روغنم رو انجام دادم و داشتم این فایل رو گوش میدادم
به اینجای فایل که رسیدم
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند).
اونجایی که استاد گفت جواب برمیگرده به میزانی که ما ایمان داریم به خداوند ، به میزانی که میپذیریم که خداوند میتونه مارو هدایت کنه ، خداوقند میتونه نعمت ها و برکت هارو وارد زندگی ما بکنه
اگر من بهش اجازه بدم
میگه که اجابت میکنم به شرطی که اون به من ایمان بیاره ،اونم منو اجابت کنه
من همیشه فکر میکردم چجوری هست این آیه که خدا گفته ایمان بیاره و منو اجابت کنه ولی اصلا درکش نمیکردم ،چون اونموقع در مدار درکش نبودم الان در مداری بودم که درکش بهم داده شد
تو کار خودتو درست انجام بده
خدا همیشه داره خوب کار خودشو درست انجام میده
این حرف آخر مثل چراغ بود برام و روشن شد
مثل یه فیلم رد شد از جلوی چشمم و یه حسی بود که بهم فهموند که تو این اجابت کردن رو تازه یاد گرفتی
از این روزا که اجازه میدی خدا کارارو انجام بده و رهاتری و اجابتش کردی
من تازه الان باشنیدن دوباره این آیه از قران که استاد گفت
مفهوم اجابت رو درک کردم
قبلا میپرسیدم اجابت چجوریه چه کارایی باید انجام بدم؟؟؟؟
نگو من این روزا داشتم انجام میدادم و یاد میگرفتم
و اجابتش میکردم خدا رو
لحظه به لحظه اش یادم میاد
مثلا
وقتی من توقف کرده بودم و فایل استاد رو شنیدم اونروز یه درک هایی کردم و گفتم ببین طیبه مگه استاد نگفته بود که جهان حرکت رو دوست داره
مگه نگفته بود وقتی قدم برداری قدم بعدی بهت گفته میشه
مگه نگفته بود ایمانی که عمل نیاوره حرف مفت هست
مگه نگفته بود ایمانت رو نشون بده
اون روز که با خودم بهتر بگم با ذهنم درگیر بودم که تو مترو آینه دستیامو بفروشم یا نه یا اینکه وقتی هفته پیش رفتم یک شنبه بازار نزدیک خونمون و نتونستم بچینم زمین و بفروشم
حتی بهم گفته شد تو گذاشتی زمین ببینی که فروش میره یا نه ؟؟؟؟
من اونروز باز نمیخواستم تو مترو بذارم زمین
تو یه لحظه تمام اینها و کلی حرف های دیگه یادم اومد و همینطور تمام کمک هایی که خدا بهم کرده بود بهم یادآور شد
مثلا وقتی به خدا ایمانم رو نشون دادم و رفتم بهشت زهرا و بزرگترای سربازا ازم خرید کردن و اونجا جوری روان حرف زدم باهاشون و هیچ ترسی نداشتم و همه و همه کار خدا بود
و یا وقتی که من برای فروش پفیلا اولین بار رفتم و بعد چند بار رفتم خدا برای من تو چند دقیقه های اول مشتری میفرستاد و من انقدر ذوق میکردم
یا وقتی که این هعته یکشنبه گفتم به خدا ، اینبار میخوام برم یکشنبه بازار ولی دست خالی برنمیگردم میخوام ایمانم رو بهت نشون بدم و رفتم و 20 هزار تومان فقط فروختم و حتی گفتم که خدا قدم بعدیم چیه و جوری هدایتم کرد تا بهم از طریق یه خانم بگه برو مسجد و پایگاه اسم بنویس برای تدریس نقاشی
همه اینا رو یادم آوردم تو چند لحظه بود این یادآوریا
که گفتم نه طیبه ، دیگه بسه یکم حرکت کردن و بعد توقف کردن و دوباره حرکت کردن و دوباره توقف کردن
اگر اینجوری پیش بری نتیجه ای نخواهی گرفت
و گفتم خدا من میرم سمت در ورودی مترو وایمیستم و آینه هامو میذارم زمین تا بفروشم میخوام ایمانم رو مثل دفه های قبل بهت نشون بدم و من اون روز رفتم
و خدا دقیقا 14 ثانیه اول برام مشتری فرستاد
من الان دارم با اشک این دیدگاهم رو مینویسم
خیلی خوشحالم که الان درک کردم که اجابت کردن یعنی چی
اینجا که استاد گفت
تو کار خودتو درست انجام بده
خدا همیشه داره خوب کار خودشو درست انجام میده
من گفتم وای خدای من اون لحظه اتفاقات این چند روز اومد جلوی چشمم
که درک کردم اجابت کردن رو که خدا گفته من اجابت میکنم به شرطی که اون به من ایمان بیاره ،اونم منو اجابت کنه
من دقیقا اونروز گفتم خدا میخوام از این به بعد ایمانمو بهت نشون بدم
وای خدای من گریم میگیره
و وقتی قدم رو برداشتم لحظه اول خدا کار خودشو انجام داد وقتی دید که من قدم برداشتم و ایمانم رو نشونش دادم و گفتم خب باقی با تو
وقتی داشتم آینه هارو رو زمین میچیدم گفتم خب الان نشون دادم ایمانم رو تو برام مشتری بفرست
14 ثانیه نشده مشتری اومد و یه آینه خرید و انقدر تحسین کرد انقدر سپاسگزار بود و من انقدر خوشحال شدم
برای من کلی حرف داشت این 14 ثانیه که حتی اون لحظه به فکر رفتم و گفتم
که ببین طیبه تو کافی بود ایمانت رو به خدا نشون بدی وگرنه که خدا حاضره به عطا کردن ، به بخشیدن ، به هر آنچه که به طبیعی ترین و ساده ترین راه برای تو برسه و هر خواسته ای داری کافیه ایمانت رو در عمل نشون بدی
و الان رو ببین که در عمل نشون دادی ایمانت رو و قدم برداشتی و خدا به سرعت برات نشون داد که چه قدرتی داره
میتونه همه چی بهت عطا کنه کافیه به قول قرآن به اندازه ذره ای دانه خردل بهش ایمان بیاریم
من الان با این حرف استاد این درک هارو کردم و از اول تا آخر که نوشتم، این دیدگاه رو گریه کردم و از خدا سپاسگزارم که بهم کمک میکنه
و این درک رو داشتم که تا زمانی که من حرکت نکنم و ایمانم رو در عملم نشون ندم خدا به من هیچی نمیده هیچی
خوشحالم از اینکه اینا همه اش میخواد بهم بگه که طیبه تو که برای تغییر هر روز تلاش میکنی خدا هم قشنگ میبینه تلاش هات رو و بهت عطا میکنه
فقط به اندازه ای میده که تو تلاش میکنی
و باز هم حرف استاد یادم اومد که میگفت اگر هدفت بزرگه باید قربانیت هم بزرگ باشه باید تلاش کنی بیشتر از دیروز تا سریع تر به نتیجه برسی
من اینجا تعهد میدم که هر روز بیشتر و بیشتر تلاش کنم و در مسیر تکاملم که لذت میبرم ، تلاش کنم تا بیشتر ایمانم رو به خدا در عمل نشون بدم و دائم در حرکت باشم
من چند سال پیش امتحان زبان باید میدادم تو اداره مون و اگه قبول نمیشدم ارتقا نمی گرفتم
تا گرید 5 رو داشتم حالا باید گرید 6رو امتحان میدادم
از خدا خواستم و گفتم خدایا قبولی گرید 6 رو از تو می خواهم و پذیرفته بودم من هیچی نمیدونم و اصلا لای کتاب رو باز نکرده بودم هر چی بلد بودم از همون اطلاعات سال های قبل بود و واقعی بهش اعتماد کردم سه مرحله داشت کتبی فیس تو فیس و مرحله اخر هم باید یک استاد سنجشت میکرد
به طرز باور نکردنی امتحان کتبی رو زدم و از بین 15 نفر 3نفر قبول شدن یکیش من بودم اونجا خدا و دست خدا رو با تموم وجودم حس کردم
نمر 45 از 60 گرفتم
حالا باید می رفتیم از ما سه نفر مرحله بعد فیس تو فیس با یک استا د زبان صحبت کنیم
سوال کردند کی اول میاد من با اعتماد به نفس دستم رو بردم بالا
رفتم داخل و شروع کردم صحبت کردن به انگلیسی و احوال پرسی با استاد و چند تا سوال از من پرسید همه رو جواب دادم سوالها اصلا از کتاب گرید 6 نبود خیلی از حاضر جوابی من استاد خوشش اومد و منو تحسین کرد و نمره خوبی به من داد مرحله اخر رو هم رو هم رد کردم و به طرز جادویی بدون اینکه از قبل خونده باشم نمره قبولی روگرفتم با همون اطلاعات قبلی که داشتم
و از خدا تشکر کردم وتا عمر دارم این لطف خدا رو یادم نمیره و یک باور توحیدی قوی در من ساخته شد
الان که صحبت از رانندگی شد من هم می خواهم داستان خودم را برای شما تعریف کنم که برمی گردد به سالها پیش ، قضیه از این قراره که من برای گواهینامه موتور سیکلت رفته بودم شهرک آزمایش ، اتفاقا یکی از همکلاسی های قدیمی ام را آنجا دیدم ، خیلی با هم صحبت کردیم و در آخر به من گفت : من برای گواهینامه لیفتراک اقدام کرده ام تو هم بیا ثبت نام کن که بازار کارش خیلی خوبه ، خلاصه من هم ثبت نام کردم آیین نامه را قبول شدم و برای آموزش رانندگیش هم رفتم پیش یک نفر که دو ساعت به من آموزش داد و من بار سوم ، شهری را هم قبول شدم و چندی بعد گواهینامه ام آمد دم در خونمون و من خیلی خوشحال بودم که توانسته بودم گواهینامه لیفتراک بگیرم ، از فردای اون روز من دنبال روزنامه ها و آگهی های کار می گشتم چندین جا هم زنگ زدم که نتیجه ای هم نگرفتم چون آنها سابقه کار می خواستند که من نداشتم ولی من ول نکردم این بار رفتم کاریابی ها پول می دادم و فرم پر می کردم ، از چندین کارخانه هم برای مصاحبه به من زنگ زدن رفتم ولی چون سابقه کار نداشتم گفتند برو بعدا زنگ می زنیم که من می فهمیدم که با زبان بی زبانی می گفتند که برو پی کارت . خلاصه من خیلی این ور اون ور کردم این بار حضوری می رفتم دم در کارخانه ها ، اون موقعها یه موتور هم داشتم که همه جا می رفتم و به دوست و آشنا و همه کس هم خبر داده بودم اگر چنین کاری سراغ داشته باشند به من بگویند ، باز نتیجه نگرفتم ، خیلی گشتم خیلی گشتم ، دیگه ول کردم گفتم دیگه حتما قسمت نیست دیگه ، تازه خدمتمم تمام کرده بودم ، رفتم کسب و کار خودمو شروع کردم ، خونمونو نوسازی کرده بودیم جای مغازه هم داشت و من ساندویچی زدم ( داستانش را در سوال ترمزهای مخفی ثروت عقل کل توضییح داده ام ) و کار من هم خوب گرفت اصلا مردم صف می ایستادند ، ولی همیشه گوشه قلبم این سوال بود که چرا ؟؟ چون من خیلی دوست داشتم راننده لیفتراک بشوم ، چون من در دوران هنرستان که به کارآموزی رفته بودم تو یکی از کارخونه های بزرگ شهرمون ، اونجا لیفتراکها را می دیدم که سریع رفت و آمد می کردند و بارها و پالتها را جابجا می کردند و خیلی برام جالب بود که خدایا چه جوری این پالتها را روی هم گذاشته اند و برام مایه تعجب بود و تو دلم هم می گفتم خدایا یعنی من هم می توانم یه روز راننده لیفتراک بشوم ( الان می فهمم که قانون جذب چیه ؟ اون هم زمانی ، همان روز من همکلاسی قدیمی ام را ببنم که تو کارخونه ای راننده لیفتراک بود و فقط برای گواهینامه اومده بود ، همه چیز دست به دست هم می دهند تا تو رو به خواسته ات برسانند ) ، یکی دو سال گذشت برادر کوچکم هم خدمتش را تمام کرده بود الان دیگه دو نفر بودیم تو مغازه ، و من قشنگ احساس می کردم جای من اینجا نیست من باید تو یه کارخونه بزرگ کار کنم ، بیمه داشته باشم وقت آزاد داشته باشم جمعه داشته باشم تعطیلی داشته باشم ، با درست یا غلط بودن اون باورها کاری ندارم اصلا ، این خواسته من بود اون زمانها . ولی می خوام بگم خدا اینجوری هدایت می کنه ، یکی از دوستان برادر بزرگم تو یه کارخونه بزرگ و معروف شهرمون کار می کرد و اون شنیده بود که من گواهینامه لیفتراک دارم و از من خواست اگه علاقه داری شرکت نیرو لازم دارد بیا معرفیت کنم اونجا ( دستی از دستان خدا ) ، ولی من بنا به تجربهای قبلیم می گفتم بابا این هم مثل اون شرکتهای قبلی سابقه کار و هزار تا سوال می پرسند که من هم هیچ کدامشو نمی دونم فقط گواهینامه دارم ، ولی باز قبول کردم و اون هم منو معرفی کرد و رفتم اون کارخونه بزرگ و خیلی معروف که اگه اسمشو بگم همتون می شناسیش . ولی قضیه اینجا فرق می کرد ، اینجا گواهینامه مهم بود چرا چون چندین مورد حادثه رخ داده بود و کارگرها هم گواهینامه نداشتند و با بیمه و سایر چیزها به مشکل بر خورده بودند و من هم بهشان گفتم آقا من بلد نیستم و کار نکرده ام من فقط گواهینامه دارم خلاصه گفتند عیبی نداره بیا کم کم یاد می گیری و من از فرداش رفتم سر کار ، اینو هم بگم به جز من 6 نفر دیگه هم آمده بودند که همه اونها هم گواهینامه داشتند و هم سابقه کار چند ساله . بریم ادامه داستان ، اون 6 نفر خیلی زود راه افتادند و رفتند سر کارشان چون رانندگان ماهری بودند ولی من هیچی نمی دونستم چرا چون من ماشین هم نرونده بودم درسته چندین سال پیش گواهینامشو گرفته بودم ولی ماشین نداشتیم ، گواهینامه موتور سیکلت هم گرفته بودم ، برای گواهینامه لودر هم شرکت کرده بودم و داشتم کارهاشو انجام می دادم که فعلا رها کرده بودم ، خلاصه فقط گواهینامه می گرفتم یعنی فکر می کردم دیگه همه چی تمومه دیگه ، خود گواهینامه همه کارها را انجام میده دیگه ، خلاصه خدا را فراموش کرده بودم عجب باورهای شرک آلودی داشتم من اون موقعها الان هم دارم ها ولی شدتش کمه ، وبه قول استاد یعنی خدا من دیگه بهت نیاز ندارم دیگه . چند روز تو یه کارگاه کار کردم دیدند نمی تونم جامو عوض کردند رفتم یه کارگاه دیگه اونجا هم نتونستم باز جامو عوض کردند خلاصه 4 کارگاه کار کردم دیدند نمی تونم کارو دست بگیرم شاید هم می توانستم ها چون تا می خواستم کار اون کارگاه را یاد بگیرم جامو عوض می کردند اما من باید درسهایم را یاد می گرفتم همه کارگرها و سرکارگرها و هر کی از راه می رسید هم منو سرزنش و مسخره می کرد که چقدر تو بی عرضه ای ، و خیلی منو نصیحت می کردند که حواستو جمع کن اخراجت می کنند و خیلی حرفهای دیگر ، ولی من ته قلبم یک ایمانی بود که همان خدایی که منو اینجا آورده بقیشو هم درست می کنه ، خلاصه بعد از دو هفته من نتونستم داخل کارگاهها رانندگی کنم و اون مسئولمون به من گفت یا باید بری خدمات کار کنی و یا خداحافظ برو خونتون ، تصمیم خیلی سختی بود خدایا من با هزاران امید و آرزو اومدم اینجا حالا من چجوری جارو به دست بگیرم ، اون موقع ازدواج هم نکرده بودم خیلی دلم می خواست وقتی رفتیم خواستگاری بگم فلان جا کار می کنم جوون بودم دیگه اون موقع ها هم اونجوری فکر می کردم . یک اتفاق جالب هم اون روزها افتاد که دوست برادرمو اخراج کردند بخاطر دعوای شدیدی که کرده بود و یکی از نگرانی های من کم شد چون فکر می کردم این میره به همه خبر میده ( ببینید کار خدا رو ببینید هم زمانی ها رو ) ، و من هم قبول کردم که بروم خدمات کار کنم و من شدم جزو کارگرهای خدمات ، هر کاری می کردم محوطه را جارو می کردم بار خالی می کردم فضای سبز کار می کردم از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان یک بار هم دستشویی تمیز کردم بعدا هم که رفتم فضای سبز کار می کردم و چمنها را آب می دادم ، اینو هم بگم که خدمات یک لیفتراک درب و داغونی بیرون محوطه داشت که من بعضی وقتها ، ضایعات و آت و آشغالها را با اون جابجا می کردم و به نوعی داشتم برای خودم تمرین می کردم ، دیگه کم کم ترسام ریخته بود ، ابهت اون کارخونه ، اون آدما اون محیط . الان که فکر می کنم می بینم همه ی اونها بخاطر کمبود عزت نفس و عدم خود باوری و ایمان به خداوند بود .
مسئول خدمات هم یک پیرمرد بسیار مومن و شریفی بود که اواخر خدمتش بود بسیار انسان خوب و مهربان
، خدا رحمتش کنه چند سال پیش به رحمت خدا رفت ، یک روز به من گفت این قسمت از چمنها را که تو آب می دهی دارند زرد می شوند من باید پاسخگو باشم و رفت ما فوقشو آورد و کلی منو سرزنش کردند ، خیلی بهم بر خورد خیلی ناراحت شدم اصلا ازش انتظار نداشتم اینطوری زیر آبمو بزنه این شخص ( نگو بابا خدا داره هدایتت می کنه ، خدا داره کارها را برای تو آسان می کنه بوسیله این شخص ، الان معنی الخیرو فی ما وقع را می فهمم) الان دیگه دو ماهی بود که اومده بود کارخونه ، شلنگ و آبپاشو انداختم زمین ، الان دیگه درسامو گرفته بودم ، به ضعیف بودن خودم در برابر فرمانروای جهانیان پی برده بودم ، الان دیگه ایمانم به خدا قویتر شده بود ، الان دیگه می دونستم فقط یک نیرو می تونه به من کمک کنه و اون نیروی الهیه ، الان دیگه توحید رو درک کرده بودم ، و به مشرک بودن خودم پی برده بودم ، الان دیگه خداوند با من صحبت می کرد الان دیگه خودمو باور کرده بودم که من چیزی از اونا کم ندارم ( الان که دارم اینا رو می نویسم اشک از چشمانم سرازیر می شود ) الان خداوند توی قلب من بود صدای قلبم را می شنیدم که بهم گفت برو ، برو پیش مسئول لیفتراک ، رفتم با قدرت و اعتماد به نفس و شجاعت رفتم پیشش ، بهش گفتم فقط یک روز به من مهلت بده بروم تو کارگاه لیفتراک برانم ، اگه تونستم می مانم کار می کنم و اگه نتونستم من از اینجا می روم شما رو به خیرو ما را به سلامت ، و من تونستم خیلی راحت و من انرژی الهی را در وجودم احساس می کردم و به قول استاد چقدر لطیف شده بودم و من الان 14 ساله که اینجا با عشق راننده لیفتراک هستم و به خودم افتخار می کنم که توانستم در آن شرایط ذهنم را کنترل کنم و حرف آن جماعت برام مهم نباشه و از آن تضادها به خواسته هایم برسم و همیشه اون پیرمرد را دعا می کنم که اون روز اون رفتار را با من کرد شاید اگر او اون رفتار را با من نمی کرد من هنوز داشتم چمنها را آب می دادم خدا رحمتش کنه حتما خدا به دلش انداخته بود و الا اون اصلا صاحب چنین شخصیتی نبود و من تو دلم کلی ازش تشکر می کنم هنوز هم که هنوزه ، این بود قصه کار من که به قول استاد همه احتمالات و راهها را امتحان کردم و در آخر به قدرت و عظمت خدا پی بردم که اگر از اول اون ایمان و باور را به خدا داشتم کار با اینجاها نمی رسید ، چقدر عجیبه خدایا وقتی که روی توانایی ها و نیروی خودم حساب کردم و خودمو به آب و آتیش زدم نتونستم کار مورد نظرمو پیدا کنم و اون روز که رها کردم و نشسته بودم خونمون تو برای من کار پیدا کردی ای کاش خدا را زودتر از اینها پیدا می کردم ، و یک نکته جالب دیگه اینکه الان که من دارم اینجا کار می کنم همسایه اون کارخونه بزرگه که من به کار آموزی رفته بودم ببنید قانون جذبو ببنید کار خدارو ، خدایا ممنونم ازت ، خدایا شکرت ، خدایا مرسی که هوامو داشتی ، الحمدلله رب العالمین
خدا رو شکر بابت اینکه بعد اینهمه وقفه با فایل توحید عملی اومدین همیشه به موقع در بهترین زمان هستین و شاگرداتونم به این باور عادت دادین که هممون در بهترین و درست ترین موقع که لازمه شنیدن این اگاهی ها هستیم دریافتشون میکنیم و خدا رو هزاران مرتبه شکر
واقعا همونطور که مریم جان تو متن توضیح دادن جمله به جمله این اگاهی هایی که تو فایل به ما دادین عامل خوشبختی ما در تمام جنبه هاست
خدا کمکم کنه میخوام درباره توحید بنویسم دستم و مغزم و شهودم همشون یاری کنن که بتونم منظورمو برسونم چون کلمه ها در برابر توحید کم میارن و نمیدونن چجوری باید کنار هم چیده بشن
قبل از هرچیزی راجع به تصاویر و اهنگ اخر فایل باید بگم که مو بر اندامم راست کرد بقول خواهرم چقدر قشنگ خدا رو توصیف میکرد میدونین این تصاویر و ایه های عربی همشون و بارها از تلوزیون و تو جامعه مون دیدیم و شنیدیم اما به قشنگی و حس مثبتی که شما گذاشتین در طول عمرم ندیدم یعنی هیچ وقت برام تصاویر سجده با اون لباس های عربی تصاویر ….. به این قشنگی نبود یعنی حس مثبتی بهم القا نمیکرد به هزاران دلیل و دلیل اصلیشم وایب و اهنگها و حتی قرانی که با سوز و غم پخش میشد برای اون تصاویر بود
استاد بتازگی داشتیم با خواهرم راجع به رانندگی و اینکه بریم گواهی نامه مون و بگیریم صحبت میکردیم تازه که همین دو روز پیش بود و شما مثالش و تو فایل زدین چون داشتیم باهم گوش میدادیم یه نگاهی بهم کردیم و چشمامون و درشت کردیم :))) خود من سال 96 اقدام کردم و جلسه اول شهری موقع امتحانم سرهنگ کنارم نشسته بود اومدم ماشین و روشن کنم زدم ماشین جلویی و سرهنگ با حالت بد و توهین امیزی گفت خاموش کن خاموش کن پیاده شو برو که به تو رانندگی یاد داده اینقدر بهم برخورد بعد اون دیگه نرفتم دنبال گواهی نامه م و با اینکه روی خودمم کار کردم و شما تو فایل عزت نفس راجع به تصمیم های به تعویق افتاده هم حرف زدین اما هیچوقت اولویت قرار ندادمش و خب دیگه تصمیم جدی گرفته بودم برم سراغش که شما هم اینجا اشاره کردین بهش
یه نکته ای که خیلی برام بلد شد و به فکر فرو برد منو جمله طلاییتون بود که گفتین به اقا ابراهیم گفتین احساس عجز
اینکه وقتی همه دوراتو میزنی و راهکارهارو میری بعد که به احساس عجز در مقابل خدا رسیدی اون موقع راه حل میاد سراغت و واقعا هم عجب نکته ای گفتین
من خودم قبلا حتی وقتی تو سایت بودم احساس میکردم هرچی کمتر مزاحم خدا بشم بهتره چون نگاهم به خدا نگاه انسانی بود همونطور که تو خیلی جاها دربارش توضیح دادین و من نمیتونستم این باور و بپذیرم و خیلی روش کار کردم و پله پله بهتر شد بازم الان اونجور که باید بابت همه چیز از خدا درخواست نمیکنم اما انصافا خیلی خیلی بهتر از قبل شدم و تو خیلی جاها که اشاره میکنم جلوتر بهش به خدا پناه میبرم
نکته بعدی که خیلی برام پررنگ شد این جملتون بود
* میزان توکل و اعتماد به خدا هر اندازه ای باشه همون اندازه برات ارامش میاره تو زندگیت و هرچقدر خدا رو ببری بالا و بهش توکل کنی همون اندازه ادمها برات تاثیرگزاریشون کمتر میشه
و چقدر لذت بخش و پر از احساس اعتماد به نفسه اینکه از خدا کمک میخوای و میگی نمیدونی و اون راه و نشونت میده اون کمکمت میکنه واقعا نمیتونم از حسش بگم واقعا برای این حجم و این توصیف کلمه ای ندارم
مثلا همین دوروز پیش که سفر رفتیم قبلش از خدا خواستم سفرم بینظیر باشه اللهی باشه جایی که میریم با ادمهای فوق العاده برخورد کنیم و … و واقعا اگه میخواستم خودم بسازمش به ایت قسنگی نمیشد که قبلش از خدا خواستم برام فراهمش کنه
من قبلا به اینکه بخوام برم سفر یا جایی برم میدونم بهم خوش میگذره و به بقیه هم خوش میگذره معروف بودم و اداعام میشد بعد دیدم در ظاهر شاید خوش بگذره اما مغزش نپختست از درون و بیس اونقدر خوش نمیگذشت حواشی بعدش زیاد بود یا همون موقع رد میکردیم اما از وقتی از خدا میخوام و میگم خدایا من نمیدونم این سفری که میرم چیا در انتظارمه و قراره چجوری سپری بشه اما تو فوق العادش کن از هر لحاظ
معمولا الان میتونم بگم تو خیلی موارد دیگه بکار میبرم نه فقط سفر مثلا حرفی رو که میخوام بزنم برام سخته قبلش میگم خدایا خودت کلمه بشو در زبانم جاری شو یا خودت سوال شو من مطرح کنم خودت برام پیشنهاد شو خودت بگو کدوم بهتره
اما تو یسری موارد که مثال عالی زدین استاد بازی کردن با خودم میگفتم و میگم دیگه تو بازی که قرار نیست از خدا کمک بخوای بازی دیگه مسخره نشو اما وقتی بازی میکنم و میبازم اعصابم خرد میشه و اعصاب بقیه هم خرد میکنم :))
تازه خیلی خیلی بهتر شدم خصوصا وقتی فایل بازی زندگی رو گوش دادم اما تو همین سفر اخیرم دو تا تیم بودیم و خواهرم تیم مقابل بود من و هم تیمی م هی داشتیم میبردیم بعد خواهرم گفت خدایا نزار دیگه بهشون ببازم که من به شوخی گفتم پای خدا رو در میون نکش قدرتی استفاده نکن و خندیدیم اما واقعا اون دست و بردن یا بقول شما من وقتی بازی میکنم که حریفم ازم ضعیفتره وقتی مغرور میشم امکان نداره نبازم حتی با وجود اینکه نیرو ها و سبک بازی حریف خیلی مبتدی هست اما از در و دیوار یهو براش گزینه برد میباره و خیلی کشکی بازی رو میبره مثال میزنم
مثلا انلاین بلیارد بازی میکنم و بطور رندوم وقتی دور اول نوبت خودم میشه و توپها رنگ خودم و میندازم تو سبد مثلا یه توپ هشت میمونه توپ سیاه که اونو بندازم برندم بعد اون میخوره به دیوار و نمیره با خودم میگم خب اینکه شانس برد نداره همه توپهاش تو زمینن حتی به شوخی میگم تلاش نکن موفق نمیشی اما همه توپها حتی همون توپ سیاهم شانسی شانسی میندازه و میبره نمیخوام خیلی از کلمه شانس استفاده کنم و خیلی وقته از دایره لغاتم حذفش کردم اما اینجا برای اینکه بتونم بهتر منظورو برسونم گفتم خلاصه تمام حرفهاتون و تایید میکنم و ممنون که مجدد بهم یاداوری کردین حتی برای مسائل کوچیک هم از خدا درخواست کنم و بگم که من هیچی نمیدونم تو میدونی حتی همین بازی ساده و مغرور نشم که من خیلی حالیمه
ممنونم ازتون استاد بینظیر من مرسی از شما مریم جان و همه ی بچه های سایت که با کامنتهاشون کلی مطالب و موارد مشابه رو یاداور میشن بهم خدایا شکرت
به نام خالق هدایتگر سلام به اعضای خانواده عزیزم در این جا
خدایا یاریم کن تا به درستی این تمرین را انجام دهم .
خوش حالم چون الان دارم بعد از نکته برداری و گوش کردن به فایل این تمرین رو انجام میدهم یارب به امید تو
جاهایی که روی خودم حساب کردم: 1. همین چند وقت پیش مثال ساده اش میخواستم شماره ها رو از یه گوشی که سیم کارت نداره به گوشی دیگه منتقل کنم با خودم گفتم کاری نداره که مثل سری پیش انجام میدی یه هات اسپات میکنی و از طریق واتساپ یا هر برنامه دیگه منتقل میکنی به دلایل مختلف نشد که نشد تا یه هفته بعدش گفتم خدایا من نمی دونم بلد نیستم خودت یه کاریش بکن همین که پذیرفتم دیگه هیچ راهی ندارم و بلد نیستم نشونم داد چه جوری بدون هیچ برنامه ای از گوشی به گوشی اشتراک گزاری کنم با بلوتوث
2. یه وقت هایی این قدر غذام خوش مزه و میشه و بوش کل خونه رو برمیداره که بیا و ببین اون زمان ها درست تایمی که سپردم به خودش و گفتم خودت این غذا اون جور که میدونی درست کن. اما روز های دیگه با همون مواد غذایی درست کردم با این تفاوت که مدام گفتم آره فلان مواد به غذا عطر و طعم میده بیا و ببین یا اگر غذا رو با عشق درست کنی نمی دونی که چی میشه، تو ذهنم کیفیت آشپزیم رو ربط دادم به همه چی جز خدا و نتیجه کاملا واضح نه تنها اون جور که میخواستم نشد حتی خراب هم شد ( همون عادت که از الگو های قبلی بیشتر از خدا حساب باز میکنیم و فکر میکنیم خیلی حالیمون هست.)
3. همین چند وقت پیش چون الان امکانش نیست برم سرکلاس درس هدایت شدم از استادهام اجازه بگیرم کلاس درس رو نماینده ضبط کند و این که بهشون اطلاع بدهم شرایطم رو اون ها هم قبول کردند اما از این جا به بعد من تو ذهنم اومدم نماینده رو بزرگ کردم و حساب کردم روش نتیجه این شد که ضبط ها باکیفیت نبود که بشه فایل ها رو گوش کنم گفتم خدایا من اشتباه کردم خودت هدایتم کن خودت یه نشونه بده همون روز مهم ترین درسم پیام اومد که کلاس برگزار نمیشه و استاد به صورت آفلاین فایل این جلسه رو ضبط میکند و در اختیار دانشجوها قرار میده یعنی آنقدر قشنگ برام درست کرد
4. ایده نمایشنامه به عنوان تکلیف باید مینوشتم چون تو جلسه نبودم با ایم که جزوه بچهها رو خوانده بودم اما بازم نمی دونستم باید چی کار کنم راجب چی بنویسم کلا گیج بودم. استاد تو این مدتی که زمان داشتم ، به آگاهی های این فایل و فایل دیگه هدایت شدم الف: نخواه دیگران رو تغییر بدی تمرکز بزار روی خودت نه تغییر و آگاه کردن دیگران ب: اون کاری که قلبت میگه انجام بده ، از خدا هدایت بخواه بگو ایده قبلی تو دادی خودت بگو چی کار کنم. ج: خدا وند همه رو هدایت میکند راجب همه چیز تو لایق هدایت های خدا هستی.
د: فهمیدم قدرت رو داده بودم به استاد و نمایشنامه ها و کتاب هایی که خوانده بودم و نمیتوانستم بنویسم برای این که فکر میکردم سر کلاس نبودم و خدا رو فراموش کرده بودم وقتی این ها رو فهمیدم و از خدا خواستم به سمت اطلاعات مناسب از طریق یه کتاب و ویدئو آموزشی هدایت شدم برای نحوه نگارش درست و خودش ایده مناسب بهم گفت یعنی ها لذت بردم وقتی آنقدر قشنگ مسئله من رو برام حل کرد.
5. یه شماره کارت بهم داده بودن برای واریز به صاحب شماره کارت دست رسی نداشتم و باید از طرفی آنی میزدم به حسابش پولش رو ییه شماره آخرش کم بود یهو یه حسی گفت بزن 2 کاملا درست بود. توانستم به راحتی واریز رو انجام بدهم.
6. مهمون داشتیم میخواستم یه دسر برای اولین بار درست کنم . گفتم خدایا من بلد نیستم خودت قدم قدم بگو چی کار کنم نتیجه عالی شد بهتر از هر دسری که قبلا درست کرده بودم
این ها اتفاقات این چند وقت بود.
استاد منم درست مثل آقا ابراهیم چه بسا بدتر باید یه دور قمری بزنم تا به جواب درست در مسائل مختلف هدایت بشم چون از همون اول از خدا نمیخواهم و میچسبم به راه حل های قبلی
این باور که باید مسئله و پازل حل کنی تا قوی بشی در من هست اصلا این جوری که احساس میکنم کارم هیچ ارزشی نداره چون نفهمیدم دقیقا چه جوری و از چه راهی این موضوع حل شد.
شده بارها برای خودم در مورد برنامه های گوشی و کامپیوتر موضوعی حل کردم با هدایت خداوند اما نتوانستم به دیگران بگم از چه راهی و چی کار کردم و احساس ضعف کردم در واقع به این فکر میکردم من بلدم من حالیمه بزار بگم و یه خودی نشون بدهم.
خدارو هزار بار شاکرم که شما رو هدایت کرد به سمت گفتن این آگاهی ها و ما رو در مدار شنیدنش و عمل بهش قرار داد.
هر جا هستید در آغوش الله آسان شوید برای آسانی ها بیشتر از قبل . یا حق
خدای که میگوید من همیشه کنارت هستم اگر به اندازه فرعون هم بدی کنی بازم پیامبرم را برایت میفرستم و میگویم موسی با سخن نرم همرایش صحبت کنی بگو دلم برایش تنگ شده
خدای که بهترین رفیق و حامی هست
خدای که با اون به پادشاهی میرسی
خدای که میگه هیچ وقت قیط ات را نمیزنم
خدای که میگه بیبیببن همه جهان را به عشق تو آفریدم
خدای که میگه بیبیبین من میلیارد ها ستاره را در شب آفریدم فقط برای اینکه وقتی تو شب به آسمان من نگاه میکنی زیبایی بیبینی
خدای که از قعر چاه نجات میدهد
خدای که قدرتمند و حکیم هست
خدای که فرمانش میان اسمان ها و زمین جاری هست
خدای که هدایت میکند هدایت میکند و هدایت میکند
سلامممممم ای خدا
سلاممممم تدبیر کننده تمام عالم
سلاممممم مدیر تمام جهان
سلاممممم خدای مهربانم
سلاممم فرشته مهربانم فرشته نازنینم چقدرررر من بالایت افتخار میکنم گل دختر آفرین به شهامتت
دمت گرممم رفیق که هستی و ادامه میدهی
میدانی تک تک کلماتت را با جان و دل درک میکنم چون تک تک شان را تجربه کردیم و میکنم
میدانی چیست رفیق ؟
ما برگزیده شده از سمت خدا هستیم
چقدرررررر ایمانم به خد قوی شده
میدانی به چی دلیل ؟
به این دلیل که من را به این مکان پر از نور به این استاد زیبا هدایت کرد
نمیدانی فرشته در چی جا های مصروف گذراندن عمر گرانبهایم بودم
چقدرررر گدای محبت دیگران بودم
مگر این خدا نبود که دست دراز کرد و گفت بیا جایت اینجا نیست بیا برایت پلان های زیبا دارم
بیبیبین هر وقت زهنم میاید جفتک بندازد میگویم عزیزم بنشین سر جایت
بیبیبین تو از موفقیت بوی هم نمیبردی
تو نبودی که اینجا آمدی او آورد
تو از قانون از هیچی چیزی نمیدانستی او گفت
پس آرام باش
خدا من را هدایت کرد حالا که هدایت کرده فقط تسلیم باش و بیبیبببن که چطور از فرش به عرش میبرید
فرشته بخدا ارزش دارد
بخدااااااااااا خیلییییییی بیشتر ارزش دارد بیشتر از این ها ورودی های خودمان را کنترول کنیم
من در فامیل ها به افسرده معروف شدیم
در فکرش هم نیستم
همه میگویند چرا هیج جا نمیرود چرا؟
چی شده ؟
چی کارش شده ؟
فامیلم میگوید داستان گوش میدهد
اصلا برایم مهم نیست فقط میخندم
میدانی این سایت گنج هست این آگاهی ها گنج هست
میدانی خداوند عشق هست
میدانی خداوند مشتاق هست
رفیق این دنیا در برابر اون دنیا یک پلک به هم زدنی هم نیست
پس چرا اعتماد نکنیم ؟
چرا مراقب روح زیبای خود نباشیم ؟
چرا لذت نبریم
؟
خدا میچیند
خدا زیبا میچیند
مگر من و تو خودمان اینجا آمدیم
یا او آورد
من یکی را خووووووودش آورد
هیچ انسانی هیچ دوستی هیچ کسی اطراف من نیست و نبود که قوانین بشناسند و استاد عباس منش بشناسد
ولی خدا هدایتم کرد خودش گفت خودش آورد
بیبیببن خدا خیلییی از ما بیشتر حواسش به ما هست
خدا به بنده نوازی مشهور هست
میدانی منم خیلییی وقت ها زهنم میاید نتیجه میگوید
نمیبیند رفاقت با خدا بزرگترین نتیجه هست
این احساس خوب نتیجه نیست ؟
این ایمان نتیجه نیست ؟
میدانی ما پر از باور های غلط هستیم عجول هستیم باید تکامل طی کنیم باز اون زمان مانند موشکی که به فضا میرود اوج میگرم و نام ما پر آوازه میشود
فقط تا که زنده هستیم باید اینجا ماند و فقط گوش کرد عمل کرد و تسلیم بود خودش درست میسازد همسن سال های من و تو دنبال چی مسخره بازی های هستن ولی خدا ما را هدایت کرد و از ما چی شخصیت های بی نظیری ساخته آیا این کم نتیجه هست
چقدررررر باید سپاسگذارش باشیم
چقدرررررر باش شکرگذارش باشیم
من میدانم نه تو نه من و نه هیچ کسی دیگری که واقعا روی خودش کار کرده ربطی به گذشته ندارد و هر روز پیشرفت میکند این خودش میلیارد بار جای سپاس دارد
خدای من کروررررررررر کروررررررررر شکرت
من یقین دارم خداوند در حال تدارک بهترین اتفاقات به نفع ماست
مرسی که اون حس قشنگتو با کامنتهای قشنگت به ما هدیه میدی
من که حالم خوب شد با خوندن کامنتت، لذت بردم از ایمان و توکلت
بسیار تحسینت میکنم بخاطر تمام بهایی که تا به امروز پرداخت کردی تا این ورژن فرشته رو رونمایی کنی، دمت گررررم تو خیلی شجاعی
زندگی خیلی رنگارنگه وقتی که اجازه میدی خدا ببرتت
عاره واقعن روزای بهتر در راهه….ولی این ذهنه هی میخواد بگه از کجا معلوم؟! اگه این بشه و اون نشه..ترس از آینده
یا ای کاش….غم گذشته
اینجور موقع ها به قول تو براش مثال میزنم که چقد نسبت به پارسالم تغییر کردم و چه نتایجی گرفتم پس اگر در مسیر ثابت قدم باشم قطعن سال بعد از امسال بهتر میشه، ماه بعد از این ماه بهتر میشه، روز بعد از امروز بهتر میشه، لحظهی بعد از این لحظه بهتر میشه…ممکنه اتفاقهایی به ظاهر ناجالب هم پیش بیاد اما برای منی که به خدا اعتماد دارم مطمئنم در نهایت همونم به نفعم میشه, رشدم میده, بزرگتر میشم…
سلام فرشته جان، من نمیدونم چند سالته،ولی به چهره ات میخوره چندسالی از من کوچیک تر باشی، و تحسینت میکنم، که با این سن کمت چقدر آگاه و متصل و درست حسابی هستی،
راستش من یه پاشنه آشیل داشتم همیشه که غرورم اجازه نمیداد به کسی که از خودم کوچیک تره آفرین بگم و تحسینش کنم، اما تو با این درک فوق العاده ات از توحید و قوانین نه تنها توی زندگی خودت تاثیر گذاشتی،بلکه روی منم تاثیر گذاشتی و آنقدر تحسین بر انگیز نوشتی که منو وادار کردی پا روی این نقطه ضعف بذارم و برای اولین بار به یکی که از خودم کوچیک تره بگم بابا دمت گرم، چقدر خفنی تو ؛)
از کامنتت خیلی لذت بردم ، شهامتت و تلاشت رو تحسین میکنم، فوق العاده زیبا نوشتی و برای من تلنگری بود، که به جای رفتن به مهمونی، به جای صحبت با افرادی که از توحید چیزی نمیدونن،به جای صرف عمر گرانبها به بطالت روی خودم کار کنم..ممنونم ازت فرشته جان…امیدوارم به زودی بیای و از نتایج شگفت انگیزی که خدا برات رقم زده بگی.
استاد چه تلنگر بزرگی بود این فایل و چه به موقع اومد
استاد برای اولین بار رفتم و نگاه کردم که معنی لبیک چیه و چه زیبا بود چه باورهای توحیدی زیبا و خالصی داره و همه چیز در یک کلام گفته میشه
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
خداوندا ذره ای از ایمان استاد را هم به قلب های ما روانه کن تا بیشتر سخنان استاد را درک کنیم و بهتر و بیشتر بتوانیم عمل کنیم
سپاس از شما ، بابت ترجمه ای که برامون به اشتراک گذاشتید که استاد در انتهای این فایل توحیدی ارزشمند واسمون گذاشتند ، چقدر من دوست داشتم معانی فارسی شو بدونم و الان به کامنت زیبای شما هدایت شدم .
در پناه خداوند یکتای توانا وهدایتگر جهان هستی باشید .
ممنونم از کامنت زیبات ممنونم که اومدی از لبیک نوشتی و ترجمه شو گذاشتی من از نواش که در آخر این فایل بود خوشم میومد ولی نرفتم دنبال ترجمه اش یعتی اینجوری که شما روش زوم کردی توجه نکردم و چقدددددد لذت بردم ازش عکس گرفتم تا هر روز و شب ازش بخونم چه حس قشنگیه و چه جمله کاملیه و چه مفهوم زیبایی و جه باورسازی توحیدی عالی داره واقعااااا به بهههاا دمتگرم خواهرگلم خیلی به این جملات نیاز داشتم حال دلمو خوب کرد و اینو از لطف خدا بوسیله شما دارم ممنونم ازت خدارحمت کنه رفتگان شمارو یه مادربزرگ داشتم رفته بود مکه اومد بجه بودم اینارو برام میخوند اون باعث شد من بسمت خدا و نماز و خداپرستی روجوع کنم و از گناه کردن بترسم خدارحمتش کنه الان که اینو نوشتی خوندم یاد مادربزرگم افتادم چه با ذوق اینو میخوند برام یادش بخیر
ممنونم که باعث شدی یادی از عزیز دلم بکنم که چقد دلش میخواست درس بخونیم و آدم با نماز و خدایی باشیم الان باید بود منو اینجوری میدید که قرآن میخونم البته قران قدیمی که همیشه در حال خوندنش میدیدیدم دست من افتاد الهی شکرررررت
سپاس ازت فاطمه عزیز که دلمو شاد و انرژی پاک شارژم کرد
سلام دوست عزیز ،خوشحالم که شما هم خوشحال هستین و در جدیدی از آگاهی به روی شما باز شده ،روح مادر بزرگ عزیزتون قرین رحمت الهی باشه انشالله.
من خودم هم عاشق ترجمه این لبیک زیبا شدم همون روزی که این ترجمه زیبا و ملکوتی رو کامنت گذاشتم بلا فاصله این ترجمه رو برای خودم نوشتم روی برگه و روش چسب زدم و چسبوندم به دیوار دقیقا بالای سینک ظرفشویی و از اون روز هروقت میرم ظرف بشورم یا آب بخورم چشمم جذب این نوشته میشه و میخونمش و اتفاقات جالبی برام افتاده با این نوشته و کلی درس برام داشته، هر کسی میاد خونمون و این نوشته رو میبینه ازم می پرسه این چیه زدی به دیوار و نظرش رو جلب میکنه اتفاق جالبی که این نوشته داشت و برای من مهر تاییدی دوباره بود بر حرفهای استاد بود ، این بود که یکی از بستگان درجه یک ما که در کل فامیل زبان زد به با ایمان ترین خانم فامیل و حجاب کامل و مدام در حال نماز خوندن اول وقت و مدام شرکت در مراسم دعا و مسجد و در حال زیارت رفتن ،چندین بار مکه رفته ،حج واجب رفته ده ها بار کربلا و نجف رفته و …. اومد خونمون رفت کنار ظرفشویی و این نوشته رو دید و ازم پرسید این چیه کی این رو نوشته ،گفتم خودم نوشتم نوشته رو خوند باز پرسید این چیه گفتم نمیدونی ،دوباره نوشته رو خوند بهم گفت فهمیدم این معنی سوره حمد انگار من رو به برق سه فاز وصل کردن چنان شوکه شدم یعنی انتظار شنیدن هر چیزی رو داشتم به جز این جمله ای که گفت ،بعد من بهش گفتم نه دوباره بخون شاید برات آشنا باشه چون شما بارها عربی این جمله رو خوندی ،چندبار خوند ولی گفت نمیدونم ،بهش گفتم این معنی همون لبیکی هست که شما بارها و بارها رفتی حج و لبیک خوندی ،اونم شوکه شد گفت من اصلا معنی لبیک گفتن تا حالا نشنیده بودم و نمیدونستم چقدر معنیش قشنگه.
گفتم وای خدای من این آدمی که صبح تا شب در حال نماز و عبادت و ساعت ها نماز شب خوندن هست حتی معنی سوره حمد رو هم نمیدونه .
گفتم خدایا سپاسگزارت هستم و سپاسگزار استاد عزیزم هم هستم که چقدر شیرین و ساده معنی سوره حمد رو روی مغز ما به راحتی حک کرد به طوری که معنی سوره حمد شده ورد زبان من از روزی که استاد رو شناختم یعنی شب و نصفه شب روز هر وقت به خودم میام میفهمم که ذهنم به طور ناخودآگاه و خودکار داره معنی سوره حمد رو تکرار میکنه .
اونجا تازه فهمیدم که وقتی استاد از ایمان صحبت میکنه منظورش چیه
اونجا فهمیدم که ایمان واقعی به ظاهر نیست به مذهب نیست ،به نماز خوندن سر وقت و دعا و زیارت نیست ،اونجا خیلی از استاد تشکر کردم که چشم و گوش ما رو باز کرد و از خدا سپاسگزار هستم که ما رو تو مسیری قرار داد که درک بهتری از ایمان و خدا داشته باشیم .
اونجا خودم رو هم تشویق کردم به خودم گفتم دمت گرم فاطمه پس تو مسیر درست داری پیش میری ببین چقدر جنس ایمان آدم ها با هم فرق داره ،ببین خدا برای تو خواست که بری و معنی این لبیک رو در بیاری و بدونه اینکه بری خونه خدا و اونجا این جملات تکرار کنی ،تو خونه خودت و کنار خدای خودت هر روز بهش لبیک بگی ،لبیکی بگی که خودت میدونی و میفهمی که چی داری میگی نه اینکه بری حج و فقط یه سری جملات به عربی تکرار کنی به رسم زیارت.
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم ،من را به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت و ثروت دادی نه راه گمراهان و کسانی که به آنها غضب کردی .
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام و درود بر فاطمه بانوی عزیز
راهکار جالبی بهم دادی که این جملات بینهایت زیبا رو تو کاغذ بنویسم همه جا بزنم چون این بهترین و زیباترین و مهمترین جملات تاکیدی است که برای ساختن باورهای توحیدی بسیاااااار موثر خواهدبود سپاس خواهر گلم
واقعا اون مذهبیونی که طوطی وار وارد دین شدن از دین فقط ذکر و کلمات عربی را بخاطرثوابش قرآن و نماز و روزه رو بخاطر ثوابش و رفتن به بهشت میخوانند خطرناکن و بی اعتبار کننده دین هستن هرچند هیچکس نمیتونه دین خدارو بی اعتبار کنه ولی اینجور آدما اطرافیان و از دین دلزده میکنند چون بوقتش اصلاااااا ذره ای از ایمان بویی ندارند چون در اطراف ما هم هستن و دیدم این آدمارو و واقعاااا خندم گرفته که معنی لبیک و گفت ترجمه سوره حمد واقعااااا چقد صبور بودی قابلمه ای کفگیری چیزی رو نزدی بر کله اش تا حالش جا بیاد خخخخخ ببخشید واقعااااا من اگه بودم کله خودمو میزدم دیوار خدایاااااا شکرررررررت که منو از مذهبی بودن دور کردی پاکم کردی از شرک مخفی درونم خدایا شکرررررت بابت چیزایی که بهم آموختی تا بفهمم دین یعنی چی و تنها دین در دنیا زیباترین آیین در دنیا چیه نه مسیح نه یهودی نه سنی نه وهابی نه شیعه نه هیجی دین فقطططط دین یکتاپرستی و اسلام و تسلیم هست بقیه فرقه فرقه کردن دینه که خداوند در قرآن تذکر ویژه داده به اونایی که دین و فرقه فرقه کردن امان از اونایی که مذهبی هستن و نماز و روزه و کربلا و مکه و محرم و برای ثوابش و ترس از جهنم اجرا میکنن و معتقدن اینا خطری هستن که تمام و یا اکثریت ترور های دنیا رو بوسیله مذهبیون انجام میدن داعشی یا طالبان …..همه اینا مذهبیون هستن که شستشوی مغزی شون میدن و میفرستن تو دل مردم
خدایااااا شکرت که اینجاییم شکرت که تو راهیم شکرت که دوستانی عزیزی دارم که باعث بیداری من میشوند الهی شکرت
فاطمه جان اون بالا یه شوخی کردم امیدوارم ناراحت نشده باشی برای خنده بود هرچند این واقعاا گریه داشت واقعا چه قرآن خونی بود یکبار ترجمه حمد و نخونده مگه داریم مگه میشه تو روزی چندین بار این سوره رو بخونی ولی ندونی معنیش چیه واویلاااااااااا
سپاس فاطمه عزیز ممنونم که تیک آبی رو برام ثبت کردی خیلی خوشحال شدم
درود بر استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان توحیدی خودم
مبعودم را شاکرم که به درخواستم امروز صبح برای توحید پاسخ داد
و استاد عزیز این فایل زیبا را گذاشتن
و این همان چیزی بود که به آن نیاز داشتم.
خداوندم را شاکرم که امروز باران رحمتش را بر دنیای من جاری کرد و من امروز به زیر باران رفتم و خداوند مرا تطهیر کرد
خیلی شادمانم از این روزهایم را لذت میبرم که خداوند زندگی مرا غرق در رحمت و لذت و حس خوب کرده است
سالها زندگیم در شرک و جهل و سختی گذشت و هر روز سختتر میشد و در مرداب فرو میرفت تا جایی که دیگر فقط دستم بیرون از آب بود و خداوند متعال مرا از لجن بیرون کشید
در زندگی قبلیم سالها از اصل خویش دور مانده بودم و گمان میکردم خودمم میتوانم زندگیم را جمع و جور کنم و مغرور به خودم بودم و خداوند در زندگی جایگاهی نداشت
و هر روز در آن مرداب فرو میرفتم به طوری که تمام زندگیم از تمام جهات دود شد رفت هوا و مدتی آواره شهر غریب و سرگردان و بی کس و بی یاور بودم و آن زمان ،شبی خیلی به من فشار آمد
خدا را خواستم با چشمان گریان و هدفونم را در گوشم گذاشتم و یکی از فایلهای توحیدیه استاد عباس منش برایم پلی شد نمیدانم از کجا در گوشیم بود ولی با آن در نیمههای شب اشک ریختم
و در آن فال استاد گفت چرا از خدا هدایت نمیخوای؟ و من برای اولین بار خدا را صدا زدم و پس از آن کارها طریقی پیش رفت که به شهر خودم برگشتم
در جستجوی موفقیت بودم بی آنکه بدانم همه تلاشها بیهوده است راه را اشتباه میرفتم
هدایت خواستم و بعد از آن در جستجوی عزت نفس بودم که با استاد عباس منش آشنا شدم و با فالهای رایگان شروع کردم و اولین آنها توحید عملی بود
وقتی با خداوند از طریق فایلهای توحید عملی آشنا شدم و فهمیدم مشکل دارم شروع کردم کار کردن روی خودم و پس از آن درها بهاندازه کارکردنم به رویم گشوده شد و نفس کشیدم،
زندگیم از سیاه به خاکستری و کمرنگ شدن به سمت سفیدی پیش رفت.
آنچه مرا شاید این مسیر آورد این بود که خداوند به من فهماند که من دیگر تحمل این بار سنگین روی دوشم را ندارم
دیگر نمیخواهم حتی خودم فکر کنم و خسته بودم .
سعی میکنم کارها را به خداوند واگذار کنم و فرمان را به دست او بدهم این باعث شده که خیلی چرخ زندگیم روانتر شده
احساس آرامش دارم ، از زندگیم لذت میبرم
دیگر برای خواستن چیزی فشار نمیآورم از خداوند میخواهم و ان را رها میکنم
این خیلی به من کمک کرده که وقتی کارها را به خداوند واگذار میکنم این آرامش قلبی را در من وجود آورده که خداوند همیشه بهترینها را برای من میخواهد و همینطور هم شده
و طی این چند ماه معجزات زیادی در زندگیم رخ داده شاید،بهترین آن به نظر خودم، غیر تغییر در جایگاه زندگیم این است که آرامش دارم و لذت میبرم و سبک بال تر هستم.
و این رو یاد گرفتم به خدای خودم میگویم که من هیچی نمیدونم و خدای خودت کارها را درست کن
و خیلی این روش باعث شده کارها به صورت معجزهوار خوب پیش برود و من هم در آرامش باشم و لذت ببرم
و حس و حال خوب من خیلی برایم ارزشمند است .
من هر روز از خداوند هدایت میخواهم و جالب اینکه به بهترین جاها لذت بخشترین مکانها هدایت میشم و با افرادی دوست داشتنی برخورد میکنم کارهایم بسیار راحت پیش میرود
و هنوز هم باید کار کنم و این شروع راه لذتبخش است
و باید تمرین و تکرار کنم
در حالی که من قبلا شخصی بودم که برای پیش بردن یک قدم باید جون میکند
به نظر من یکی از بزرگترین دستاوردهای این است که با خدا باشی و از زندگی لذت ببری یعنی همان توحید
بار الها تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم
ما را به راه راست هدایت فرما
راه آنان که به انها نعمت دادی، نه راه غضب شدگان و نه راه گمراهان
در پناه خداوند بلند مرتبه شاد و خوشبخت و در ارامش باشید
سلام وعرض ادب خدمت استاد عزیز ومریم جان.
سپاس وستایش مخصوص خدایی است که بینا وحکیم است وشنوا ودانا است. سپاس خدایی را که جهانش به شدت قانونمنده ومدارهاش طبق قانون خاصی به دنبال هم حرکت میکنن. استاد خیلی از شما ممنون وشاکر هستم بع خاطر آگاهی هایی که در اختیار ما قرار میدی. چند روزی بود به خاطر چالشی که داشتم نگران بودم ومدام زور میزدم وتلاش بی جهت میکردم تا به خواسته ای با عجله برسم. وقتی به این فایل هدایت شدم جواب خودم رو از خدای مهربان گرفتم.. استاد جان چند روزی بود که مشغول گوش کردن به فایلهای عشق ومودت در روابط بودم وبه سایت سر نمیزدم. آرامشی که به گوش کردن به فایلهای عشق ومودت در وجودم بود به ناگاه از بین رفت ونگرانی وترس جایگزینش شد. اونم به خاطر کنترل نکردن ورودی ها بود. میخوام بگم هر چقدر هم تلاش کرده باشیم وجلو رفته باشیم به محضی که مسیر رو اشتباه بریم به میزان زیادی به عقب بر میگردیم. استاد این فایلی که گذاشتید به اندازه ی هزینه ی بیشتر از فایلهای شما ارزش داشت ومتعجبم که این سطح از آگاهی چگونه به رایگان در اختیار ما قرار گرفته. اینم بر میگرده به مدار وفرکانس ما که فقط کسانی به این آگاهی ها گوش میدن که در مسیرش باشن.
چیزی که شما در مورد نقش خداوند در زندگیمون گفتید رو با گوشت وخون وپوستم درک کردم وپاسخ جهان این بود که اگر شک داری به این صحبت ها برو سوره هایی که با قل شروع شده رو بخون. قل هو الله احد. قل اعوذ برب الناس. قل اعوذ برب الفلق. قل… وسوره های دیگر.خداوند خودش داره میگه بگو. میگه اسم منو بیار. میگه به زبان بیار که من در زندگیت نقش دارم. یکی از نکاتی که من درک کردم اینه که نعمت ها نباید برای ما عادی بشن. چیزی که خیلی در زندگی استاد دیدم وشنیدم اینه که مرتب سپاسگذاری میکنن.بابت چیزهای روزمره ی زندگی. واین میشه نتایج زندگی شون. ولی ما حتی یادمون میره بابت خواسته هایی که خودمون خواستیم وبه دست آوردیم مرتب سپاسگذاری کنیم. فکر میکنیم یه بار که گفتیم دیگه کافیه. طبق آیه ی لئن شکرتم لأزیدنکم. قطعا وقتی که شکر کنید برای شما زیاد میکنیم. لازمه ش یک سپاسگزاریه پایدار ومداومه. لازمه ش اینه که یادمون نره خدایی بود که این نعمت ها را داد وخدایی هست که نعمت های دیگه رو میده.
یه مثال از خودم براتون بزنم. وقتی مهمان داشتم ومیخواستم غذا درست کنم از خدا میخواستم که خدایا خودت برای پختن غذا هدایتم کن حتی طعم ومزه ش رو به خدا میسپردم.حتی توی ماه رمضون که نمیتونستم غذا را مزه کنم غذا به هدایت خداوند عالی میشد. ولی چند روز پیش میخواستم برای تعداد زیادی مهمان قورمه سبزی درست کنم وطبق قبل که درست کرده بودم وعالی شده بود شروع کردم ولی فراموش کردم از خدا هدایت بخوام. به قول استاد تو ذهنم با خودم گفتم خودم بلدم. البته ناخود آگاه. چشمتون روز بد نبینه موقع سرخ کردن سبزی ها اشتباها از روغنی استفاده کردم که به شدت بد بو بود. به طوری که اصلا حتی بوی غذا قابل تحمل نبود چه برسد به خوردنش. هرکس میگفت چیزی توش بریز ولی به هم خدا را از یاد برده بودم که از او بخوام تا به مسیر وراه درست هدایتم کنه. واون غذا خورده نشد.با این وجود متوجه اشتباهم نشدم تا اینکه به این فایل استاد هدایت شدم وفهمیدم اشکال کارم کجا بود. اشکالم این بود که به خودم مغرور شدم وفراموش کردم که خدا همیشه به من کمک میکرد ولی این بار ازش کمک نخواسته بودم. واین موضوع رو درک کردم که باید به خداوند اجازه بدیم ودست وبالش رو باز بزاریم تا بهمون کمک کنه. چون به خاطر عدالت بی نظیر خداوند حتی تا زمانی که نخواهیم به ما کمک نمیکنه. این موضوع رو حتی توی کوچیک ترین سوره هاش هم گفته. بگو پناه میبرم به پروردگار مردم. بگو پناه میبرم به پروردگار فلق و….
خدایا شکرت که هرجا هم فراموشت میکنیم به هم به ما نشونه میدی که تا جایی در مسیر آسونی ها هستی که من هم در کنارت باشم.
همهی ما در وجودمون شیطانی داریم که نباید بهش مجال بدیم که کاری کنه تا خدا را از یاد ببریم. این موضوع رو خداوند مهربان از همون ابتدای خلقت انسان برای ما توضیح داد که حتی اگر چندین هزار سال عبادت و بندگی کرده باشی حتی اگر یک لحظه از من غافل بشی از مسیر خارج میشی. با توجه به این موضوع ودرکش باید بفهمیم که کبر وغرور یعنی مسیر بدون خدا. ونتیجه ش میشه مسیر سختی ها.
خدایا هزاران بار شکرت که دوباره بهم نشونه دادی ویادآوریم کردی که همه ی چیزهایی که داری من بهت دادم تا زمانی که بهم اجازه دادی. تو بقیه ی مسیر زندگیت هم دست وبال منو باز بزار تا کمکت کنم.
در مورد رانندگی هم متوجه شدم اشکالم اینه که خدا را فراموش کردم برای همین میترسم و نگرانم که رانندگی کنم. از خدا میخوام بهم کمک کنه تا بتونم با توکل وایمان وامید بع خودش رانندگی کردنم رو بهتر کنم وتکاملی جلو برم تا بهتر بشم.
استاد جان ازتون ممنون سپاسگزارم که زبان خداوند شدید برای راهنمایی وهدایت ما. در پناه خداوند مهربان باشید در تمام مسیر زندگیتون
سلام به استاد عزیز و تمامی دوستان
خدارا شکر که همیشه همراه ماست و ما را رها نمی کنه
چقدر فایل عالی بود این مبحث توی جلسه اول قدم ششم هم مطرح شده بود ولی این فایل انگار مکمل آن شد و یکدفعه در مغز من جرقه زد و انگار فهمیدم تمام سختیی هایی که تحمل می کنم از کجا آب می خوره !!!
منم خیلی رو خودم حساب باز کردم
همیشه تمام راه حل هایی که بلد بودم را لیست می کردم و بعد یکی یکی همه را امتحان می کردم
اسمش را هم گذاشته بودم آزمون و خطا
از زمانی که این فایل روی سایت قرار گرفته هزار بار بهش گوش کردم
و سعی کردم بهش عمل کنم
مثلا من توی فامیل آشپزیم خیلی معروف بود و خودم را ماهر و آشپز می دونستم
اما یه یکساله بود که بچه هام دیگه حاضر نبودن غذا های منو بخورند و مدام ایراد می گرفتن
تا بعد از این فایل تصمیم گرفتم وقتی میرم توی آشپزخونه به خدا می گفتم خدایا من بلد نیستم چطوری غذای خوشمزه بپزم و تو می دونی کمکم کن
و با کمال تعجب بدون اینکه ادویه ای اضافه کرده باشم یا روش پختم را عوض کرده باشم بچه ها تمام غذا را تا آخر بدون غر زدن خوردند!!!
یه مثال دیگه برای کارم بود که من مدام دنبال راه حل بودم برای بالا بردن فروشم
اما این چند روز به خدا گفتم من بلد نیستم تو می دونی و رها کردم
و با کمال تعجب دیدم همینطور که نشستم یه مطلبی از تلویزیون پخش شد که برو این کار را بکن و من رفتم و انجامش دادم و چقدر بیننده پیدا کردم!!!
خدایا ببخش که با غرورم در را بروی هدایت های تو بسته بودم
من هیچ از خودم ندارم
تو دانایی ،تو دارایی، تو توانایی ، تو مدبر و کارسازی
تمام امورم را به دستان توانای تو می دهم
سپاسگزارم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
اجابت
هشتمین دیدگاه من برای این فایل پر از عشق و آگاهی
من چند روزه همه اش دارم این فایل زیبا رو گوش میدم و هر لحظه یه چیز جدید رو درک میکنم
امروز که داشتم گوش میدادم و به آخر فایل رسیدم
لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ، إن الحمد والنعمه لک والملک، لا شریک لک لبیک!
بله، خداوندا، بله، ستایش و نعمت از آن تو است و سلطنت نیز! تو را شریکی نیست
یه لحظه پیش خودم گفتم برم معنی دقیقشو ببینم چی هست وقتی از گوگل نگاه کردم ، یاد دیروز افتادم که وقتی به دلم بستنی افتاد و وقتی رفتیم تا بستنی بگیریم ، یهویی هدایت شدیم به حیاط مسجد همه دستشون بستنی میخوردن و وقتی اون لحظه دیدم که در زمان مناسب در مکانی قرار گرفتم که خدا به خواسته ام که بستنی بود رسوند همون لحظه آخر فایل لبیک اللهم لبیک رو شروع کرد به خوندن من اون لحظه پر از شوق بودم انگار تو بهشت بودم
امروز که آخر فایل رو گوش دادم یهویی اون لحظه یادآور شد بهم
من امروز ظهر رفتم رزماری چیدم از پارک تا بیارم و از خاصیت هاش برای پوست و موها و کلا برای استفاده تو غذا هامون از این به بعد استفاده کنیم و دو کیلو چیدیم تا به عطاریا هم ببریم تا بفروشیم
یه حسی بهم گفت میتونی از رزماری بچینی و بفروشی وقتی رفتیم بچینیم من به جوانه های تازه که کوچیک بودن میخواستم دستممو ببرم و بچینم یهویی شنیدم نه ،اونا جونترن ،اونایی رو بچین که پایین ترن و بلند ترن
برام جالب بود، پرسیدم چرا نباید جوانتر هارو نچینم
ولی جوابی نشنیدم و فقط حس میکردم که نباید اونا رو بچینم و بلند ترارو باید بچینم و گفتم چشم
وقتی اومدیم خونه تمرینای رنگ روغنم رو انجام دادم و داشتم این فایل رو گوش میدادم
به اینجای فایل که رسیدم
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند).
اونجایی که استاد گفت جواب برمیگرده به میزانی که ما ایمان داریم به خداوند ، به میزانی که میپذیریم که خداوند میتونه مارو هدایت کنه ، خداوقند میتونه نعمت ها و برکت هارو وارد زندگی ما بکنه
اگر من بهش اجازه بدم
میگه که اجابت میکنم به شرطی که اون به من ایمان بیاره ،اونم منو اجابت کنه
من همیشه فکر میکردم چجوری هست این آیه که خدا گفته ایمان بیاره و منو اجابت کنه ولی اصلا درکش نمیکردم ،چون اونموقع در مدار درکش نبودم الان در مداری بودم که درکش بهم داده شد
تو کار خودتو درست انجام بده
خدا همیشه داره خوب کار خودشو درست انجام میده
این حرف آخر مثل چراغ بود برام و روشن شد
مثل یه فیلم رد شد از جلوی چشمم و یه حسی بود که بهم فهموند که تو این اجابت کردن رو تازه یاد گرفتی
از این روزا که اجازه میدی خدا کارارو انجام بده و رهاتری و اجابتش کردی
من تازه الان باشنیدن دوباره این آیه از قران که استاد گفت
مفهوم اجابت رو درک کردم
قبلا میپرسیدم اجابت چجوریه چه کارایی باید انجام بدم؟؟؟؟
نگو من این روزا داشتم انجام میدادم و یاد میگرفتم
و اجابتش میکردم خدا رو
لحظه به لحظه اش یادم میاد
مثلا
وقتی من توقف کرده بودم و فایل استاد رو شنیدم اونروز یه درک هایی کردم و گفتم ببین طیبه مگه استاد نگفته بود که جهان حرکت رو دوست داره
مگه نگفته بود وقتی قدم برداری قدم بعدی بهت گفته میشه
مگه نگفته بود ایمانی که عمل نیاوره حرف مفت هست
مگه نگفته بود ایمانت رو نشون بده
اون روز که با خودم بهتر بگم با ذهنم درگیر بودم که تو مترو آینه دستیامو بفروشم یا نه یا اینکه وقتی هفته پیش رفتم یک شنبه بازار نزدیک خونمون و نتونستم بچینم زمین و بفروشم
حتی بهم گفته شد تو گذاشتی زمین ببینی که فروش میره یا نه ؟؟؟؟
من اونروز باز نمیخواستم تو مترو بذارم زمین
تو یه لحظه تمام اینها و کلی حرف های دیگه یادم اومد و همینطور تمام کمک هایی که خدا بهم کرده بود بهم یادآور شد
مثلا وقتی به خدا ایمانم رو نشون دادم و رفتم بهشت زهرا و بزرگترای سربازا ازم خرید کردن و اونجا جوری روان حرف زدم باهاشون و هیچ ترسی نداشتم و همه و همه کار خدا بود
و یا وقتی که من برای فروش پفیلا اولین بار رفتم و بعد چند بار رفتم خدا برای من تو چند دقیقه های اول مشتری میفرستاد و من انقدر ذوق میکردم
یا وقتی که این هعته یکشنبه گفتم به خدا ، اینبار میخوام برم یکشنبه بازار ولی دست خالی برنمیگردم میخوام ایمانم رو بهت نشون بدم و رفتم و 20 هزار تومان فقط فروختم و حتی گفتم که خدا قدم بعدیم چیه و جوری هدایتم کرد تا بهم از طریق یه خانم بگه برو مسجد و پایگاه اسم بنویس برای تدریس نقاشی
همه اینا رو یادم آوردم تو چند لحظه بود این یادآوریا
که گفتم نه طیبه ، دیگه بسه یکم حرکت کردن و بعد توقف کردن و دوباره حرکت کردن و دوباره توقف کردن
اگر اینجوری پیش بری نتیجه ای نخواهی گرفت
و گفتم خدا من میرم سمت در ورودی مترو وایمیستم و آینه هامو میذارم زمین تا بفروشم میخوام ایمانم رو مثل دفه های قبل بهت نشون بدم و من اون روز رفتم
و خدا دقیقا 14 ثانیه اول برام مشتری فرستاد
من الان دارم با اشک این دیدگاهم رو مینویسم
خیلی خوشحالم که الان درک کردم که اجابت کردن یعنی چی
اینجا که استاد گفت
تو کار خودتو درست انجام بده
خدا همیشه داره خوب کار خودشو درست انجام میده
من گفتم وای خدای من اون لحظه اتفاقات این چند روز اومد جلوی چشمم
که درک کردم اجابت کردن رو که خدا گفته من اجابت میکنم به شرطی که اون به من ایمان بیاره ،اونم منو اجابت کنه
من دقیقا اونروز گفتم خدا میخوام از این به بعد ایمانمو بهت نشون بدم
وای خدای من گریم میگیره
و وقتی قدم رو برداشتم لحظه اول خدا کار خودشو انجام داد وقتی دید که من قدم برداشتم و ایمانم رو نشونش دادم و گفتم خب باقی با تو
وقتی داشتم آینه هارو رو زمین میچیدم گفتم خب الان نشون دادم ایمانم رو تو برام مشتری بفرست
14 ثانیه نشده مشتری اومد و یه آینه خرید و انقدر تحسین کرد انقدر سپاسگزار بود و من انقدر خوشحال شدم
برای من کلی حرف داشت این 14 ثانیه که حتی اون لحظه به فکر رفتم و گفتم
که ببین طیبه تو کافی بود ایمانت رو به خدا نشون بدی وگرنه که خدا حاضره به عطا کردن ، به بخشیدن ، به هر آنچه که به طبیعی ترین و ساده ترین راه برای تو برسه و هر خواسته ای داری کافیه ایمانت رو در عمل نشون بدی
و الان رو ببین که در عمل نشون دادی ایمانت رو و قدم برداشتی و خدا به سرعت برات نشون داد که چه قدرتی داره
میتونه همه چی بهت عطا کنه کافیه به قول قرآن به اندازه ذره ای دانه خردل بهش ایمان بیاریم
من الان با این حرف استاد این درک هارو کردم و از اول تا آخر که نوشتم، این دیدگاه رو گریه کردم و از خدا سپاسگزارم که بهم کمک میکنه
و این درک رو داشتم که تا زمانی که من حرکت نکنم و ایمانم رو در عملم نشون ندم خدا به من هیچی نمیده هیچی
خوشحالم از اینکه اینا همه اش میخواد بهم بگه که طیبه تو که برای تغییر هر روز تلاش میکنی خدا هم قشنگ میبینه تلاش هات رو و بهت عطا میکنه
فقط به اندازه ای میده که تو تلاش میکنی
و باز هم حرف استاد یادم اومد که میگفت اگر هدفت بزرگه باید قربانیت هم بزرگ باشه باید تلاش کنی بیشتر از دیروز تا سریع تر به نتیجه برسی
من اینجا تعهد میدم که هر روز بیشتر و بیشتر تلاش کنم و در مسیر تکاملم که لذت میبرم ، تلاش کنم تا بیشتر ایمانم رو به خدا در عمل نشون بدم و دائم در حرکت باشم
خدایا بی نهایت سپاسگزارتم
سلام استاد عباس منش و بچه های سایت
من چند سال پیش امتحان زبان باید میدادم تو اداره مون و اگه قبول نمیشدم ارتقا نمی گرفتم
تا گرید 5 رو داشتم حالا باید گرید 6رو امتحان میدادم
از خدا خواستم و گفتم خدایا قبولی گرید 6 رو از تو می خواهم و پذیرفته بودم من هیچی نمیدونم و اصلا لای کتاب رو باز نکرده بودم هر چی بلد بودم از همون اطلاعات سال های قبل بود و واقعی بهش اعتماد کردم سه مرحله داشت کتبی فیس تو فیس و مرحله اخر هم باید یک استاد سنجشت میکرد
به طرز باور نکردنی امتحان کتبی رو زدم و از بین 15 نفر 3نفر قبول شدن یکیش من بودم اونجا خدا و دست خدا رو با تموم وجودم حس کردم
نمر 45 از 60 گرفتم
حالا باید می رفتیم از ما سه نفر مرحله بعد فیس تو فیس با یک استا د زبان صحبت کنیم
سوال کردند کی اول میاد من با اعتماد به نفس دستم رو بردم بالا
رفتم داخل و شروع کردم صحبت کردن به انگلیسی و احوال پرسی با استاد و چند تا سوال از من پرسید همه رو جواب دادم سوالها اصلا از کتاب گرید 6 نبود خیلی از حاضر جوابی من استاد خوشش اومد و منو تحسین کرد و نمره خوبی به من داد مرحله اخر رو هم رو هم رد کردم و به طرز جادویی بدون اینکه از قبل خونده باشم نمره قبولی روگرفتم با همون اطلاعات قبلی که داشتم
و از خدا تشکر کردم وتا عمر دارم این لطف خدا رو یادم نمیره و یک باور توحیدی قوی در من ساخته شد
سلام استاد عزیزم
سلام دوستان هم فرکانس من
الان که صحبت از رانندگی شد من هم می خواهم داستان خودم را برای شما تعریف کنم که برمی گردد به سالها پیش ، قضیه از این قراره که من برای گواهینامه موتور سیکلت رفته بودم شهرک آزمایش ، اتفاقا یکی از همکلاسی های قدیمی ام را آنجا دیدم ، خیلی با هم صحبت کردیم و در آخر به من گفت : من برای گواهینامه لیفتراک اقدام کرده ام تو هم بیا ثبت نام کن که بازار کارش خیلی خوبه ، خلاصه من هم ثبت نام کردم آیین نامه را قبول شدم و برای آموزش رانندگیش هم رفتم پیش یک نفر که دو ساعت به من آموزش داد و من بار سوم ، شهری را هم قبول شدم و چندی بعد گواهینامه ام آمد دم در خونمون و من خیلی خوشحال بودم که توانسته بودم گواهینامه لیفتراک بگیرم ، از فردای اون روز من دنبال روزنامه ها و آگهی های کار می گشتم چندین جا هم زنگ زدم که نتیجه ای هم نگرفتم چون آنها سابقه کار می خواستند که من نداشتم ولی من ول نکردم این بار رفتم کاریابی ها پول می دادم و فرم پر می کردم ، از چندین کارخانه هم برای مصاحبه به من زنگ زدن رفتم ولی چون سابقه کار نداشتم گفتند برو بعدا زنگ می زنیم که من می فهمیدم که با زبان بی زبانی می گفتند که برو پی کارت . خلاصه من خیلی این ور اون ور کردم این بار حضوری می رفتم دم در کارخانه ها ، اون موقعها یه موتور هم داشتم که همه جا می رفتم و به دوست و آشنا و همه کس هم خبر داده بودم اگر چنین کاری سراغ داشته باشند به من بگویند ، باز نتیجه نگرفتم ، خیلی گشتم خیلی گشتم ، دیگه ول کردم گفتم دیگه حتما قسمت نیست دیگه ، تازه خدمتمم تمام کرده بودم ، رفتم کسب و کار خودمو شروع کردم ، خونمونو نوسازی کرده بودیم جای مغازه هم داشت و من ساندویچی زدم ( داستانش را در سوال ترمزهای مخفی ثروت عقل کل توضییح داده ام ) و کار من هم خوب گرفت اصلا مردم صف می ایستادند ، ولی همیشه گوشه قلبم این سوال بود که چرا ؟؟ چون من خیلی دوست داشتم راننده لیفتراک بشوم ، چون من در دوران هنرستان که به کارآموزی رفته بودم تو یکی از کارخونه های بزرگ شهرمون ، اونجا لیفتراکها را می دیدم که سریع رفت و آمد می کردند و بارها و پالتها را جابجا می کردند و خیلی برام جالب بود که خدایا چه جوری این پالتها را روی هم گذاشته اند و برام مایه تعجب بود و تو دلم هم می گفتم خدایا یعنی من هم می توانم یه روز راننده لیفتراک بشوم ( الان می فهمم که قانون جذب چیه ؟ اون هم زمانی ، همان روز من همکلاسی قدیمی ام را ببنم که تو کارخونه ای راننده لیفتراک بود و فقط برای گواهینامه اومده بود ، همه چیز دست به دست هم می دهند تا تو رو به خواسته ات برسانند ) ، یکی دو سال گذشت برادر کوچکم هم خدمتش را تمام کرده بود الان دیگه دو نفر بودیم تو مغازه ، و من قشنگ احساس می کردم جای من اینجا نیست من باید تو یه کارخونه بزرگ کار کنم ، بیمه داشته باشم وقت آزاد داشته باشم جمعه داشته باشم تعطیلی داشته باشم ، با درست یا غلط بودن اون باورها کاری ندارم اصلا ، این خواسته من بود اون زمانها . ولی می خوام بگم خدا اینجوری هدایت می کنه ، یکی از دوستان برادر بزرگم تو یه کارخونه بزرگ و معروف شهرمون کار می کرد و اون شنیده بود که من گواهینامه لیفتراک دارم و از من خواست اگه علاقه داری شرکت نیرو لازم دارد بیا معرفیت کنم اونجا ( دستی از دستان خدا ) ، ولی من بنا به تجربهای قبلیم می گفتم بابا این هم مثل اون شرکتهای قبلی سابقه کار و هزار تا سوال می پرسند که من هم هیچ کدامشو نمی دونم فقط گواهینامه دارم ، ولی باز قبول کردم و اون هم منو معرفی کرد و رفتم اون کارخونه بزرگ و خیلی معروف که اگه اسمشو بگم همتون می شناسیش . ولی قضیه اینجا فرق می کرد ، اینجا گواهینامه مهم بود چرا چون چندین مورد حادثه رخ داده بود و کارگرها هم گواهینامه نداشتند و با بیمه و سایر چیزها به مشکل بر خورده بودند و من هم بهشان گفتم آقا من بلد نیستم و کار نکرده ام من فقط گواهینامه دارم خلاصه گفتند عیبی نداره بیا کم کم یاد می گیری و من از فرداش رفتم سر کار ، اینو هم بگم به جز من 6 نفر دیگه هم آمده بودند که همه اونها هم گواهینامه داشتند و هم سابقه کار چند ساله . بریم ادامه داستان ، اون 6 نفر خیلی زود راه افتادند و رفتند سر کارشان چون رانندگان ماهری بودند ولی من هیچی نمی دونستم چرا چون من ماشین هم نرونده بودم درسته چندین سال پیش گواهینامشو گرفته بودم ولی ماشین نداشتیم ، گواهینامه موتور سیکلت هم گرفته بودم ، برای گواهینامه لودر هم شرکت کرده بودم و داشتم کارهاشو انجام می دادم که فعلا رها کرده بودم ، خلاصه فقط گواهینامه می گرفتم یعنی فکر می کردم دیگه همه چی تمومه دیگه ، خود گواهینامه همه کارها را انجام میده دیگه ، خلاصه خدا را فراموش کرده بودم عجب باورهای شرک آلودی داشتم من اون موقعها الان هم دارم ها ولی شدتش کمه ، وبه قول استاد یعنی خدا من دیگه بهت نیاز ندارم دیگه . چند روز تو یه کارگاه کار کردم دیدند نمی تونم جامو عوض کردند رفتم یه کارگاه دیگه اونجا هم نتونستم باز جامو عوض کردند خلاصه 4 کارگاه کار کردم دیدند نمی تونم کارو دست بگیرم شاید هم می توانستم ها چون تا می خواستم کار اون کارگاه را یاد بگیرم جامو عوض می کردند اما من باید درسهایم را یاد می گرفتم همه کارگرها و سرکارگرها و هر کی از راه می رسید هم منو سرزنش و مسخره می کرد که چقدر تو بی عرضه ای ، و خیلی منو نصیحت می کردند که حواستو جمع کن اخراجت می کنند و خیلی حرفهای دیگر ، ولی من ته قلبم یک ایمانی بود که همان خدایی که منو اینجا آورده بقیشو هم درست می کنه ، خلاصه بعد از دو هفته من نتونستم داخل کارگاهها رانندگی کنم و اون مسئولمون به من گفت یا باید بری خدمات کار کنی و یا خداحافظ برو خونتون ، تصمیم خیلی سختی بود خدایا من با هزاران امید و آرزو اومدم اینجا حالا من چجوری جارو به دست بگیرم ، اون موقع ازدواج هم نکرده بودم خیلی دلم می خواست وقتی رفتیم خواستگاری بگم فلان جا کار می کنم جوون بودم دیگه اون موقع ها هم اونجوری فکر می کردم . یک اتفاق جالب هم اون روزها افتاد که دوست برادرمو اخراج کردند بخاطر دعوای شدیدی که کرده بود و یکی از نگرانی های من کم شد چون فکر می کردم این میره به همه خبر میده ( ببینید کار خدا رو ببینید هم زمانی ها رو ) ، و من هم قبول کردم که بروم خدمات کار کنم و من شدم جزو کارگرهای خدمات ، هر کاری می کردم محوطه را جارو می کردم بار خالی می کردم فضای سبز کار می کردم از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان یک بار هم دستشویی تمیز کردم بعدا هم که رفتم فضای سبز کار می کردم و چمنها را آب می دادم ، اینو هم بگم که خدمات یک لیفتراک درب و داغونی بیرون محوطه داشت که من بعضی وقتها ، ضایعات و آت و آشغالها را با اون جابجا می کردم و به نوعی داشتم برای خودم تمرین می کردم ، دیگه کم کم ترسام ریخته بود ، ابهت اون کارخونه ، اون آدما اون محیط . الان که فکر می کنم می بینم همه ی اونها بخاطر کمبود عزت نفس و عدم خود باوری و ایمان به خداوند بود .
مسئول خدمات هم یک پیرمرد بسیار مومن و شریفی بود که اواخر خدمتش بود بسیار انسان خوب و مهربان
، خدا رحمتش کنه چند سال پیش به رحمت خدا رفت ، یک روز به من گفت این قسمت از چمنها را که تو آب می دهی دارند زرد می شوند من باید پاسخگو باشم و رفت ما فوقشو آورد و کلی منو سرزنش کردند ، خیلی بهم بر خورد خیلی ناراحت شدم اصلا ازش انتظار نداشتم اینطوری زیر آبمو بزنه این شخص ( نگو بابا خدا داره هدایتت می کنه ، خدا داره کارها را برای تو آسان می کنه بوسیله این شخص ، الان معنی الخیرو فی ما وقع را می فهمم) الان دیگه دو ماهی بود که اومده بود کارخونه ، شلنگ و آبپاشو انداختم زمین ، الان دیگه درسامو گرفته بودم ، به ضعیف بودن خودم در برابر فرمانروای جهانیان پی برده بودم ، الان دیگه ایمانم به خدا قویتر شده بود ، الان دیگه می دونستم فقط یک نیرو می تونه به من کمک کنه و اون نیروی الهیه ، الان دیگه توحید رو درک کرده بودم ، و به مشرک بودن خودم پی برده بودم ، الان دیگه خداوند با من صحبت می کرد الان دیگه خودمو باور کرده بودم که من چیزی از اونا کم ندارم ( الان که دارم اینا رو می نویسم اشک از چشمانم سرازیر می شود ) الان خداوند توی قلب من بود صدای قلبم را می شنیدم که بهم گفت برو ، برو پیش مسئول لیفتراک ، رفتم با قدرت و اعتماد به نفس و شجاعت رفتم پیشش ، بهش گفتم فقط یک روز به من مهلت بده بروم تو کارگاه لیفتراک برانم ، اگه تونستم می مانم کار می کنم و اگه نتونستم من از اینجا می روم شما رو به خیرو ما را به سلامت ، و من تونستم خیلی راحت و من انرژی الهی را در وجودم احساس می کردم و به قول استاد چقدر لطیف شده بودم و من الان 14 ساله که اینجا با عشق راننده لیفتراک هستم و به خودم افتخار می کنم که توانستم در آن شرایط ذهنم را کنترل کنم و حرف آن جماعت برام مهم نباشه و از آن تضادها به خواسته هایم برسم و همیشه اون پیرمرد را دعا می کنم که اون روز اون رفتار را با من کرد شاید اگر او اون رفتار را با من نمی کرد من هنوز داشتم چمنها را آب می دادم خدا رحمتش کنه حتما خدا به دلش انداخته بود و الا اون اصلا صاحب چنین شخصیتی نبود و من تو دلم کلی ازش تشکر می کنم هنوز هم که هنوزه ، این بود قصه کار من که به قول استاد همه احتمالات و راهها را امتحان کردم و در آخر به قدرت و عظمت خدا پی بردم که اگر از اول اون ایمان و باور را به خدا داشتم کار با اینجاها نمی رسید ، چقدر عجیبه خدایا وقتی که روی توانایی ها و نیروی خودم حساب کردم و خودمو به آب و آتیش زدم نتونستم کار مورد نظرمو پیدا کنم و اون روز که رها کردم و نشسته بودم خونمون تو برای من کار پیدا کردی ای کاش خدا را زودتر از اینها پیدا می کردم ، و یک نکته جالب دیگه اینکه الان که من دارم اینجا کار می کنم همسایه اون کارخونه بزرگه که من به کار آموزی رفته بودم ببنید قانون جذبو ببنید کار خدارو ، خدایا ممنونم ازت ، خدایا شکرت ، خدایا مرسی که هوامو داشتی ، الحمدلله رب العالمین
سلام بر همه عزیزان
خدا رو شکر بابت اینکه بعد اینهمه وقفه با فایل توحید عملی اومدین همیشه به موقع در بهترین زمان هستین و شاگرداتونم به این باور عادت دادین که هممون در بهترین و درست ترین موقع که لازمه شنیدن این اگاهی ها هستیم دریافتشون میکنیم و خدا رو هزاران مرتبه شکر
واقعا همونطور که مریم جان تو متن توضیح دادن جمله به جمله این اگاهی هایی که تو فایل به ما دادین عامل خوشبختی ما در تمام جنبه هاست
خدا کمکم کنه میخوام درباره توحید بنویسم دستم و مغزم و شهودم همشون یاری کنن که بتونم منظورمو برسونم چون کلمه ها در برابر توحید کم میارن و نمیدونن چجوری باید کنار هم چیده بشن
قبل از هرچیزی راجع به تصاویر و اهنگ اخر فایل باید بگم که مو بر اندامم راست کرد بقول خواهرم چقدر قشنگ خدا رو توصیف میکرد میدونین این تصاویر و ایه های عربی همشون و بارها از تلوزیون و تو جامعه مون دیدیم و شنیدیم اما به قشنگی و حس مثبتی که شما گذاشتین در طول عمرم ندیدم یعنی هیچ وقت برام تصاویر سجده با اون لباس های عربی تصاویر ….. به این قشنگی نبود یعنی حس مثبتی بهم القا نمیکرد به هزاران دلیل و دلیل اصلیشم وایب و اهنگها و حتی قرانی که با سوز و غم پخش میشد برای اون تصاویر بود
استاد بتازگی داشتیم با خواهرم راجع به رانندگی و اینکه بریم گواهی نامه مون و بگیریم صحبت میکردیم تازه که همین دو روز پیش بود و شما مثالش و تو فایل زدین چون داشتیم باهم گوش میدادیم یه نگاهی بهم کردیم و چشمامون و درشت کردیم :))) خود من سال 96 اقدام کردم و جلسه اول شهری موقع امتحانم سرهنگ کنارم نشسته بود اومدم ماشین و روشن کنم زدم ماشین جلویی و سرهنگ با حالت بد و توهین امیزی گفت خاموش کن خاموش کن پیاده شو برو که به تو رانندگی یاد داده اینقدر بهم برخورد بعد اون دیگه نرفتم دنبال گواهی نامه م و با اینکه روی خودمم کار کردم و شما تو فایل عزت نفس راجع به تصمیم های به تعویق افتاده هم حرف زدین اما هیچوقت اولویت قرار ندادمش و خب دیگه تصمیم جدی گرفته بودم برم سراغش که شما هم اینجا اشاره کردین بهش
یه نکته ای که خیلی برام بلد شد و به فکر فرو برد منو جمله طلاییتون بود که گفتین به اقا ابراهیم گفتین احساس عجز
اینکه وقتی همه دوراتو میزنی و راهکارهارو میری بعد که به احساس عجز در مقابل خدا رسیدی اون موقع راه حل میاد سراغت و واقعا هم عجب نکته ای گفتین
من خودم قبلا حتی وقتی تو سایت بودم احساس میکردم هرچی کمتر مزاحم خدا بشم بهتره چون نگاهم به خدا نگاه انسانی بود همونطور که تو خیلی جاها دربارش توضیح دادین و من نمیتونستم این باور و بپذیرم و خیلی روش کار کردم و پله پله بهتر شد بازم الان اونجور که باید بابت همه چیز از خدا درخواست نمیکنم اما انصافا خیلی خیلی بهتر از قبل شدم و تو خیلی جاها که اشاره میکنم جلوتر بهش به خدا پناه میبرم
نکته بعدی که خیلی برام پررنگ شد این جملتون بود
* میزان توکل و اعتماد به خدا هر اندازه ای باشه همون اندازه برات ارامش میاره تو زندگیت و هرچقدر خدا رو ببری بالا و بهش توکل کنی همون اندازه ادمها برات تاثیرگزاریشون کمتر میشه
و چقدر لذت بخش و پر از احساس اعتماد به نفسه اینکه از خدا کمک میخوای و میگی نمیدونی و اون راه و نشونت میده اون کمکمت میکنه واقعا نمیتونم از حسش بگم واقعا برای این حجم و این توصیف کلمه ای ندارم
مثلا همین دوروز پیش که سفر رفتیم قبلش از خدا خواستم سفرم بینظیر باشه اللهی باشه جایی که میریم با ادمهای فوق العاده برخورد کنیم و … و واقعا اگه میخواستم خودم بسازمش به ایت قسنگی نمیشد که قبلش از خدا خواستم برام فراهمش کنه
من قبلا به اینکه بخوام برم سفر یا جایی برم میدونم بهم خوش میگذره و به بقیه هم خوش میگذره معروف بودم و اداعام میشد بعد دیدم در ظاهر شاید خوش بگذره اما مغزش نپختست از درون و بیس اونقدر خوش نمیگذشت حواشی بعدش زیاد بود یا همون موقع رد میکردیم اما از وقتی از خدا میخوام و میگم خدایا من نمیدونم این سفری که میرم چیا در انتظارمه و قراره چجوری سپری بشه اما تو فوق العادش کن از هر لحاظ
معمولا الان میتونم بگم تو خیلی موارد دیگه بکار میبرم نه فقط سفر مثلا حرفی رو که میخوام بزنم برام سخته قبلش میگم خدایا خودت کلمه بشو در زبانم جاری شو یا خودت سوال شو من مطرح کنم خودت برام پیشنهاد شو خودت بگو کدوم بهتره
اما تو یسری موارد که مثال عالی زدین استاد بازی کردن با خودم میگفتم و میگم دیگه تو بازی که قرار نیست از خدا کمک بخوای بازی دیگه مسخره نشو اما وقتی بازی میکنم و میبازم اعصابم خرد میشه و اعصاب بقیه هم خرد میکنم :))
تازه خیلی خیلی بهتر شدم خصوصا وقتی فایل بازی زندگی رو گوش دادم اما تو همین سفر اخیرم دو تا تیم بودیم و خواهرم تیم مقابل بود من و هم تیمی م هی داشتیم میبردیم بعد خواهرم گفت خدایا نزار دیگه بهشون ببازم که من به شوخی گفتم پای خدا رو در میون نکش قدرتی استفاده نکن و خندیدیم اما واقعا اون دست و بردن یا بقول شما من وقتی بازی میکنم که حریفم ازم ضعیفتره وقتی مغرور میشم امکان نداره نبازم حتی با وجود اینکه نیرو ها و سبک بازی حریف خیلی مبتدی هست اما از در و دیوار یهو براش گزینه برد میباره و خیلی کشکی بازی رو میبره مثال میزنم
مثلا انلاین بلیارد بازی میکنم و بطور رندوم وقتی دور اول نوبت خودم میشه و توپها رنگ خودم و میندازم تو سبد مثلا یه توپ هشت میمونه توپ سیاه که اونو بندازم برندم بعد اون میخوره به دیوار و نمیره با خودم میگم خب اینکه شانس برد نداره همه توپهاش تو زمینن حتی به شوخی میگم تلاش نکن موفق نمیشی اما همه توپها حتی همون توپ سیاهم شانسی شانسی میندازه و میبره نمیخوام خیلی از کلمه شانس استفاده کنم و خیلی وقته از دایره لغاتم حذفش کردم اما اینجا برای اینکه بتونم بهتر منظورو برسونم گفتم خلاصه تمام حرفهاتون و تایید میکنم و ممنون که مجدد بهم یاداوری کردین حتی برای مسائل کوچیک هم از خدا درخواست کنم و بگم که من هیچی نمیدونم تو میدونی حتی همین بازی ساده و مغرور نشم که من خیلی حالیمه
ممنونم ازتون استاد بینظیر من مرسی از شما مریم جان و همه ی بچه های سایت که با کامنتهاشون کلی مطالب و موارد مشابه رو یاداور میشن بهم خدایا شکرت
به نام خالق هدایتگر سلام به اعضای خانواده عزیزم در این جا
خدایا یاریم کن تا به درستی این تمرین را انجام دهم .
خوش حالم چون الان دارم بعد از نکته برداری و گوش کردن به فایل این تمرین رو انجام میدهم یارب به امید تو
جاهایی که روی خودم حساب کردم: 1. همین چند وقت پیش مثال ساده اش میخواستم شماره ها رو از یه گوشی که سیم کارت نداره به گوشی دیگه منتقل کنم با خودم گفتم کاری نداره که مثل سری پیش انجام میدی یه هات اسپات میکنی و از طریق واتساپ یا هر برنامه دیگه منتقل میکنی به دلایل مختلف نشد که نشد تا یه هفته بعدش گفتم خدایا من نمی دونم بلد نیستم خودت یه کاریش بکن همین که پذیرفتم دیگه هیچ راهی ندارم و بلد نیستم نشونم داد چه جوری بدون هیچ برنامه ای از گوشی به گوشی اشتراک گزاری کنم با بلوتوث
2. یه وقت هایی این قدر غذام خوش مزه و میشه و بوش کل خونه رو برمیداره که بیا و ببین اون زمان ها درست تایمی که سپردم به خودش و گفتم خودت این غذا اون جور که میدونی درست کن. اما روز های دیگه با همون مواد غذایی درست کردم با این تفاوت که مدام گفتم آره فلان مواد به غذا عطر و طعم میده بیا و ببین یا اگر غذا رو با عشق درست کنی نمی دونی که چی میشه، تو ذهنم کیفیت آشپزیم رو ربط دادم به همه چی جز خدا و نتیجه کاملا واضح نه تنها اون جور که میخواستم نشد حتی خراب هم شد ( همون عادت که از الگو های قبلی بیشتر از خدا حساب باز میکنیم و فکر میکنیم خیلی حالیمون هست.)
3. همین چند وقت پیش چون الان امکانش نیست برم سرکلاس درس هدایت شدم از استادهام اجازه بگیرم کلاس درس رو نماینده ضبط کند و این که بهشون اطلاع بدهم شرایطم رو اون ها هم قبول کردند اما از این جا به بعد من تو ذهنم اومدم نماینده رو بزرگ کردم و حساب کردم روش نتیجه این شد که ضبط ها باکیفیت نبود که بشه فایل ها رو گوش کنم گفتم خدایا من اشتباه کردم خودت هدایتم کن خودت یه نشونه بده همون روز مهم ترین درسم پیام اومد که کلاس برگزار نمیشه و استاد به صورت آفلاین فایل این جلسه رو ضبط میکند و در اختیار دانشجوها قرار میده یعنی آنقدر قشنگ برام درست کرد
4. ایده نمایشنامه به عنوان تکلیف باید مینوشتم چون تو جلسه نبودم با ایم که جزوه بچهها رو خوانده بودم اما بازم نمی دونستم باید چی کار کنم راجب چی بنویسم کلا گیج بودم. استاد تو این مدتی که زمان داشتم ، به آگاهی های این فایل و فایل دیگه هدایت شدم الف: نخواه دیگران رو تغییر بدی تمرکز بزار روی خودت نه تغییر و آگاه کردن دیگران ب: اون کاری که قلبت میگه انجام بده ، از خدا هدایت بخواه بگو ایده قبلی تو دادی خودت بگو چی کار کنم. ج: خدا وند همه رو هدایت میکند راجب همه چیز تو لایق هدایت های خدا هستی.
د: فهمیدم قدرت رو داده بودم به استاد و نمایشنامه ها و کتاب هایی که خوانده بودم و نمیتوانستم بنویسم برای این که فکر میکردم سر کلاس نبودم و خدا رو فراموش کرده بودم وقتی این ها رو فهمیدم و از خدا خواستم به سمت اطلاعات مناسب از طریق یه کتاب و ویدئو آموزشی هدایت شدم برای نحوه نگارش درست و خودش ایده مناسب بهم گفت یعنی ها لذت بردم وقتی آنقدر قشنگ مسئله من رو برام حل کرد.
5. یه شماره کارت بهم داده بودن برای واریز به صاحب شماره کارت دست رسی نداشتم و باید از طرفی آنی میزدم به حسابش پولش رو ییه شماره آخرش کم بود یهو یه حسی گفت بزن 2 کاملا درست بود. توانستم به راحتی واریز رو انجام بدهم.
6. مهمون داشتیم میخواستم یه دسر برای اولین بار درست کنم . گفتم خدایا من بلد نیستم خودت قدم قدم بگو چی کار کنم نتیجه عالی شد بهتر از هر دسری که قبلا درست کرده بودم
این ها اتفاقات این چند وقت بود.
استاد منم درست مثل آقا ابراهیم چه بسا بدتر باید یه دور قمری بزنم تا به جواب درست در مسائل مختلف هدایت بشم چون از همون اول از خدا نمیخواهم و میچسبم به راه حل های قبلی
این باور که باید مسئله و پازل حل کنی تا قوی بشی در من هست اصلا این جوری که احساس میکنم کارم هیچ ارزشی نداره چون نفهمیدم دقیقا چه جوری و از چه راهی این موضوع حل شد.
شده بارها برای خودم در مورد برنامه های گوشی و کامپیوتر موضوعی حل کردم با هدایت خداوند اما نتوانستم به دیگران بگم از چه راهی و چی کار کردم و احساس ضعف کردم در واقع به این فکر میکردم من بلدم من حالیمه بزار بگم و یه خودی نشون بدهم.
خدارو هزار بار شاکرم که شما رو هدایت کرد به سمت گفتن این آگاهی ها و ما رو در مدار شنیدنش و عمل بهش قرار داد.
هر جا هستید در آغوش الله آسان شوید برای آسانی ها بیشتر از قبل . یا حق
بنام خدای مهربان
سلام من از یک شب بینظیر و زیبا از شهرستان زیبای بویین زهرا
امیدوارم همگی در احساس شادی و احساس خضوع باشید و رو به رشد
امروز قسمت 10و11 رو گوش میدادم و باخودم مدام میگفتم فرشته ببین در مسیر درستی هستی
من هیچ از فردای خودم خبر ندارم زندگیم رو کاملا ول کردم و خودم نشستم و دارم بستنی میخورم و به خدا میگم خدای توانا میدونم هواس تو هست دیگه من کاری ندارم
خیلی جالبه یکهو یه الهامی رو بمن کرد بعد من حرکت کردم رفتم تو دل ترسم
اون احساس اطمینان به خدا از همون روز اول که اون الهام رو به من گفت تابه این لحظه بامنه
ذهنم میگه خوب الان چی میشه؟
خوب میخایی چیکار کنی؟
خوب چرا خبری نمیشه؟
خوب اینبارم نشد ؟
خوب و مرز وقتی من حالم خوبه توام یدقه بشین و از خوردن این بستنی لذت ببر حرف نزنی نمیگن لالی /: والا
خوب حالا قضیه این هست که من ی کار شجاعانه و بهتره بگم ی ریسک کردم و بعد از اون رو واقعا نمیدونم
من به خدا گفتم خودم و تمام زندگیم رو به تو سپردم خودت میدونی
خدام یهو ساکت شد(:
فکنم داره میبینه به این ارامشم چی بده که بتونه تلافی ایمانی که بهش دارم رو بکنه
واقعن درلحظه میتونم بگم حتی تلافی نمیخام اینقدر که غرق خدام ولی چیکنم که دوست دارم همه کارامو عالیی انجام بده
ی متنی امروز توگوشم زنگ زد و فکر میکنم که من باید اون متن رو به خدا بگم و شاید خدا بمن گفت که اینجوری باش نمیدونم(:
.
اگه به خدا تکیه کنی کارها از اونی ک فکرشو میکنی هم بهتر برات انجام میشه (:
خوب من که حالم اینقدر خوبه چرا از اون چیزی ک میخام بیشتر نخام؟
اگه من کارمو درست انجام بدم انتظار باید داشته باشم ک خدا کارارو بهتر از چیزی ک وعدشو داده یا من میخام برام انجامبده)
.
و درنهایت فرشته ای که تمام تلاشش در شبانه روز قوی کردن این عضلس
بکار گرفتن این عضله در زندگیش
سکوت فکر کردن گوش دادن و صحبت کردن با خودش
این دختر برای رسیدن به خودش از همه دور شد ….
این دختر قید مهمونی رفتن رو زد
این دختر قید دورهمی هارو زد
این دختر توی هرجمعی ک بود ایرپاد گذاشت
این دختر تو تنهایی هاش دفترها نوشت
این دختر شبا رو به آسمان کرد و اشک ریخت و به خدا گفت صدامو میشنوی؟ و همون لحظه ستاره دنباله دار اومد و رد شد و لبخند رو لباش نشست
این دختر هرروز سعی کرد تمرین کنه و عادات بدش رو ترک کنه
روزهایی بود که اول صبح شروع میکرد به نوشتن تغییراتی ک در درونش باید ایجاد میکرد
روزه سکوت حرفای مثبت قربون صدقه خودت رفتن فایل گوش دادن کامنت نوشتن کامنت خوندن ایمان به خدا و تکرار اتفاقات مثبت توجه به نکات مثبت
.
این دختر یک سال تمام تلاشش رو کرد که بتونه در مسیر توحید باشه و تواین یک سال من هرروز داشتم رو خودم کارمیکردم اما ذهنم میگفت نه توکار نمیکنی
من دقیقا اون روزی فهمیدم ک روشم درست بوده که با دوستان عباسمنشی عزیز آشنا شدم و دیدم چه جالب کارکردن من چقدر تحسین برانگیزه
خدارو سپاسگزارم برای همه روزهایی که کنارم بود هست و خاهد بود
من امسالم 10برابر پارسال بیشتر قوانین رو درک کردم و احساسم بهتره پس امسال 10 ها برابر و بیشتر باید نتیجه بگیرم
وقتی به عقب نگاه میکنم و میبینم که خدا منو از گجا به کجا اورد تمام وجودم وگرگون میشه
من با تمام وجودم روی توحید کار میکنم
و بازم اشک میریزم
استاد شما راست میگی
وقتی که کارها و زندگیت رو بهش میسپاری همه چی روان و اروم میش میره
خیلی خوشحالم که به این درک رسیدم
خداروشکر میکنم که به درک توحید رسیدم و دارم عمل میکنم و میخام و تلاش میکنم که بیشتر روش حساب کنم
منمیخام دختر زرنگی باشم
زندگی خیلی رنگارنگه وقتی که اجازه میدی خدا ببرتت
بیایید به خدا اعتماد کنیم
بیایید بسپاریم و بشینیم رو دوشش
من که حالم خیلی خوبه
حال خوب رو براتون میخام
دوستتون دارم(:
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
به نام خدای که نور مطلق وجود من هست
خدای که نور مطلق زمین و آسمان هاست
خدای که تدبیر کننده تمام عالم هست
خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست
خدای که راه نشان میدهد
خدای که شاخه را پایین میارد
خدای که هیچ وقت دیر نمیکند
خدای که گلستان میسازد
خدای که دریا باز میکند
خدای که روزی میدهد
خدای که در نود سالگی فرزند میدهد
خدای که روح میدهد
خدای که در قلب زنده گی میکند
خدای که همه چیز میشود
خدای که به شدت کافی هست
خدای که میگوید من همیشه کنارت هستم اگر به اندازه فرعون هم بدی کنی بازم پیامبرم را برایت میفرستم و میگویم موسی با سخن نرم همرایش صحبت کنی بگو دلم برایش تنگ شده
خدای که بهترین رفیق و حامی هست
خدای که با اون به پادشاهی میرسی
خدای که میگه هیچ وقت قیط ات را نمیزنم
خدای که میگه بیبیببن همه جهان را به عشق تو آفریدم
خدای که میگه بیبیبین من میلیارد ها ستاره را در شب آفریدم فقط برای اینکه وقتی تو شب به آسمان من نگاه میکنی زیبایی بیبینی
خدای که از قعر چاه نجات میدهد
خدای که قدرتمند و حکیم هست
خدای که فرمانش میان اسمان ها و زمین جاری هست
خدای که هدایت میکند هدایت میکند و هدایت میکند
سلامممممم ای خدا
سلاممممم تدبیر کننده تمام عالم
سلاممممم مدیر تمام جهان
سلاممممم خدای مهربانم
سلاممم فرشته مهربانم فرشته نازنینم چقدرررر من بالایت افتخار میکنم گل دختر آفرین به شهامتت
دمت گرممم رفیق که هستی و ادامه میدهی
میدانی تک تک کلماتت را با جان و دل درک میکنم چون تک تک شان را تجربه کردیم و میکنم
میدانی چیست رفیق ؟
ما برگزیده شده از سمت خدا هستیم
چقدرررررر ایمانم به خد قوی شده
میدانی به چی دلیل ؟
به این دلیل که من را به این مکان پر از نور به این استاد زیبا هدایت کرد
نمیدانی فرشته در چی جا های مصروف گذراندن عمر گرانبهایم بودم
چقدرررر گدای محبت دیگران بودم
مگر این خدا نبود که دست دراز کرد و گفت بیا جایت اینجا نیست بیا برایت پلان های زیبا دارم
بیبیبین هر وقت زهنم میاید جفتک بندازد میگویم عزیزم بنشین سر جایت
بیبیبین تو از موفقیت بوی هم نمیبردی
تو نبودی که اینجا آمدی او آورد
تو از قانون از هیچی چیزی نمیدانستی او گفت
پس آرام باش
خدا من را هدایت کرد حالا که هدایت کرده فقط تسلیم باش و بیبیبببن که چطور از فرش به عرش میبرید
فرشته بخدا ارزش دارد
بخدااااااااااا خیلییییییی بیشتر ارزش دارد بیشتر از این ها ورودی های خودمان را کنترول کنیم
من در فامیل ها به افسرده معروف شدیم
در فکرش هم نیستم
همه میگویند چرا هیج جا نمیرود چرا؟
چی شده ؟
چی کارش شده ؟
فامیلم میگوید داستان گوش میدهد
اصلا برایم مهم نیست فقط میخندم
میدانی این سایت گنج هست این آگاهی ها گنج هست
میدانی خداوند عشق هست
میدانی خداوند مشتاق هست
رفیق این دنیا در برابر اون دنیا یک پلک به هم زدنی هم نیست
پس چرا اعتماد نکنیم ؟
چرا مراقب روح زیبای خود نباشیم ؟
چرا لذت نبریم
؟
خدا میچیند
خدا زیبا میچیند
مگر من و تو خودمان اینجا آمدیم
یا او آورد
من یکی را خووووووودش آورد
هیچ انسانی هیچ دوستی هیچ کسی اطراف من نیست و نبود که قوانین بشناسند و استاد عباس منش بشناسد
ولی خدا هدایتم کرد خودش گفت خودش آورد
بیبیببن خدا خیلییی از ما بیشتر حواسش به ما هست
خدا به بنده نوازی مشهور هست
میدانی منم خیلییی وقت ها زهنم میاید نتیجه میگوید
نمیبیند رفاقت با خدا بزرگترین نتیجه هست
این احساس خوب نتیجه نیست ؟
این ایمان نتیجه نیست ؟
میدانی ما پر از باور های غلط هستیم عجول هستیم باید تکامل طی کنیم باز اون زمان مانند موشکی که به فضا میرود اوج میگرم و نام ما پر آوازه میشود
فقط تا که زنده هستیم باید اینجا ماند و فقط گوش کرد عمل کرد و تسلیم بود خودش درست میسازد همسن سال های من و تو دنبال چی مسخره بازی های هستن ولی خدا ما را هدایت کرد و از ما چی شخصیت های بی نظیری ساخته آیا این کم نتیجه هست
چقدررررر باید سپاسگذارش باشیم
چقدرررررر باش شکرگذارش باشیم
من میدانم نه تو نه من و نه هیچ کسی دیگری که واقعا روی خودش کار کرده ربطی به گذشته ندارد و هر روز پیشرفت میکند این خودش میلیارد بار جای سپاس دارد
خدای من کروررررررررر کروررررررررر شکرت
من یقین دارم خداوند در حال تدارک بهترین اتفاقات به نفع ماست
کافی هست دست در کارش نبریم
و بشینم تماشاه کنیم قدرت خدا را
دوستتتتت دارم نازنینم
میبوسمت فرشته زیبایم
پر قدرت ادامه بتی
خداوند پشتتتتتت هست
بنام خدای توانا
فرشته قشنگم عشق من زندگیه من
بهت تبریک میگم
بهت افتخار میکنم
تو دختر بینظیری هستی و نوش جونت باشه این احساس خوب
نوش جونت باشه احساس وصل بودن به خدانوش جونت باشه اشکهایی که به خاطر لطافت روحت میریزی
نوش جونت باشه هرانچه چیزی که از طرف خدا بهت داده میشه
من دیشب اومدم و اینجا یک کامنتی گذاشتم
گفتم اون جمله استاد که گفته:وقتی متواضعی و کاراتو به خدا میسپاری از اون چیزی ک فکرشو میکردی هم ببشتر دریافت میکنی رو گفته بودم برام چشمک زده
و اما امروز من 2برابر چیزی که قرار بود بهم داده بشه بهم داده شده
نمیگم همه اون قضیه ای که باید حل میشد حل شده
امااااااااااااا بخدا قسم دلممیخاد پرواز کنم
چقدر عاشق خودم میشم وقتی میبینم اینقدر دارم به خدا اعتماد میکنم
چقدر خودم رو دوست دارم چقدر از خودم تشکری میکنم که تسلیمم
چقدر سپاسگزار خودمم و به خودم افرین میگم
امروز با صحبت کردن با خودم و به یاداوردن نعمتهای خدای مهربان خودم رو دراحساس خوب نگه داشتم چون باز نجواها داشت میومد ک چرا هیچ خبری نمیشه
یهو سرظهر بود یهو پیامک واریزی اومد دیدم 2برابر اون پولی ک کارکردم رو خانومه زده
چقدر خوشحال شدم (((((:
چقدر به خودم تبریک میگم
ازون وقت دیگه باز اون ارامشه سراسر وجودمرو گرفت
هرچند من برای داشتن ایمان به خدای مهربان به اندازه کافی منطق داشتم اما هرچی بیشتر میگذره خدا داره شگفت زده ترم میکنه
خدایاااا ممنونم ازت
انگار خدا بهم گفت فرشته دارم هواتو باهمین انرژیی پیش برو قربونت برم
مرسییییییییییی
خیلیییی خوشحالممممم
خدایااااااشکرتتتتتتتتتتت
سلام فرشته جونم
مرسی که اون حس قشنگتو با کامنتهای قشنگت به ما هدیه میدی
من که حالم خوب شد با خوندن کامنتت، لذت بردم از ایمان و توکلت
بسیار تحسینت میکنم بخاطر تمام بهایی که تا به امروز پرداخت کردی تا این ورژن فرشته رو رونمایی کنی، دمت گررررم تو خیلی شجاعی
زندگی خیلی رنگارنگه وقتی که اجازه میدی خدا ببرتت
عاره واقعن روزای بهتر در راهه….ولی این ذهنه هی میخواد بگه از کجا معلوم؟! اگه این بشه و اون نشه..ترس از آینده
یا ای کاش….غم گذشته
اینجور موقع ها به قول تو براش مثال میزنم که چقد نسبت به پارسالم تغییر کردم و چه نتایجی گرفتم پس اگر در مسیر ثابت قدم باشم قطعن سال بعد از امسال بهتر میشه، ماه بعد از این ماه بهتر میشه، روز بعد از امروز بهتر میشه، لحظهی بعد از این لحظه بهتر میشه…ممکنه اتفاقهایی به ظاهر ناجالب هم پیش بیاد اما برای منی که به خدا اعتماد دارم مطمئنم در نهایت همونم به نفعم میشه, رشدم میده, بزرگتر میشم…
دوستت دارم
عاااااشقتم
و بهترین های دنیا و آخرت رو برات آرزو میکنم
سلام فرشته جان، من نمیدونم چند سالته،ولی به چهره ات میخوره چندسالی از من کوچیک تر باشی، و تحسینت میکنم، که با این سن کمت چقدر آگاه و متصل و درست حسابی هستی،
راستش من یه پاشنه آشیل داشتم همیشه که غرورم اجازه نمیداد به کسی که از خودم کوچیک تره آفرین بگم و تحسینش کنم، اما تو با این درک فوق العاده ات از توحید و قوانین نه تنها توی زندگی خودت تاثیر گذاشتی،بلکه روی منم تاثیر گذاشتی و آنقدر تحسین بر انگیز نوشتی که منو وادار کردی پا روی این نقطه ضعف بذارم و برای اولین بار به یکی که از خودم کوچیک تره بگم بابا دمت گرم، چقدر خفنی تو ؛)
سلام امیرحسین عزیز
سپاسگزارم که اینقدر اقا هستید
خداروشکر که اولین قدم برای شکستن پاشنه آشیلتون رو برداشتید
تحسین برانگیز و شگفت انگیز هستید
خیلی خوشحال میشم که دوستانی دارم ک از جوونی تو مسیر درست افتادن و دارن دنیا رو قشنگتر میکنن
.
این وظیفه ماست که زیبا زندگیکنیم
خداوند مارو افریده که زیبا زندگی کنیم باید وظیفمونو درست عمل کنیم اونوقت میبینیم که خدا چجوری درهارو باز میکنه.
.
امروز از ارایشگاهمون اومدم بیرون آرایشگرمون بمن گفت تو هیچی بلد نیستی کسی رات نمیده به سالنش
میدونی من چیگفتم؟
گفتم من انتظار ندارم بنده های خدا برام در رو باز کنه انتظار دارم خدا برام درارو باز کنه
منو مسخره کردن
اما من میدونم کجا دارم میرم
من به چیزهای کوچیک فکر نمیکنم که بخام در منطقه امنم بمونم
و دراومدن از این سالن برای من یک ریسک بود
من و شما میتونیم این جهان رو زیباتر کنیم
نترسیم و پیش بریم خدا باهامونه
خیلیییی دوستت دارم دوست عزیزم
خیلی ارتباط گرفتم با کامنتتون
سپاسگزارم ازتون(:
سلام فرشته ی عزیزم.
چقدر جمله ی زیبایی نوشتی:
من انتظار ندارم بنده های خدا برام در رو باز کنه انتظار دارم خدا برام درارو باز کنه.
کیف کردم، دمت گرم با این نگاهِ توحیدی.
برقرار باشی عزیزم.
این مدت نتونستم ایمیلهامو که کامنت بچه هاست بخونم و بالای 100 ایمیل نخونده دارم، تصادفی ایمیل شما رو باز کردم و لذت بردم از خوندنش و شجاعتت.
خدایا شکرت برای دوستانِ نابم.
سلاممم فرشته ی زیبا و خدایی
از کامنتت خیلی لذت بردم ، شهامتت و تلاشت رو تحسین میکنم، فوق العاده زیبا نوشتی و برای من تلنگری بود، که به جای رفتن به مهمونی، به جای صحبت با افرادی که از توحید چیزی نمیدونن،به جای صرف عمر گرانبها به بطالت روی خودم کار کنم..ممنونم ازت فرشته جان…امیدوارم به زودی بیای و از نتایج شگفت انگیزی که خدا برات رقم زده بگی.
دوستت دارم عزیزمم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
استاد چه تلنگر بزرگی بود این فایل و چه به موقع اومد
استاد برای اولین بار رفتم و نگاه کردم که معنی لبیک چیه و چه زیبا بود چه باورهای توحیدی زیبا و خالصی داره و همه چیز در یک کلام گفته میشه
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
خداوندا ذره ای از ایمان استاد را هم به قلب های ما روانه کن تا بیشتر سخنان استاد را درک کنیم و بهتر و بیشتر بتوانیم عمل کنیم
سلام خانم قانعی، دوست هم فرکانسی ام
سپاس از شما ، بابت ترجمه ای که برامون به اشتراک گذاشتید که استاد در انتهای این فایل توحیدی ارزشمند واسمون گذاشتند ، چقدر من دوست داشتم معانی فارسی شو بدونم و الان به کامنت زیبای شما هدایت شدم .
در پناه خداوند یکتای توانا وهدایتگر جهان هستی باشید .
سلام دوست عزیز
سپاسگزار خداوند هستم که شما را هدایت کرد به خوندن کامنت من و چه زیبا هدایتمون میکنه در هر لحظه
یاد این شعری که استاد همیشه میخونن افتادم :
باید پارو نزد وا داد ،باید دل رو به دریا داد ،خودش میبردت هر جا دلش خواست ،هر جا که برد بدون ساحل همون جاس
سلام ودرود بر فاطمه خانم گل
ممنونم از کامنت زیبات ممنونم که اومدی از لبیک نوشتی و ترجمه شو گذاشتی من از نواش که در آخر این فایل بود خوشم میومد ولی نرفتم دنبال ترجمه اش یعتی اینجوری که شما روش زوم کردی توجه نکردم و چقدددددد لذت بردم ازش عکس گرفتم تا هر روز و شب ازش بخونم چه حس قشنگیه و چه جمله کاملیه و چه مفهوم زیبایی و جه باورسازی توحیدی عالی داره واقعااااا به بهههاا دمتگرم خواهرگلم خیلی به این جملات نیاز داشتم حال دلمو خوب کرد و اینو از لطف خدا بوسیله شما دارم ممنونم ازت خدارحمت کنه رفتگان شمارو یه مادربزرگ داشتم رفته بود مکه اومد بجه بودم اینارو برام میخوند اون باعث شد من بسمت خدا و نماز و خداپرستی روجوع کنم و از گناه کردن بترسم خدارحمتش کنه الان که اینو نوشتی خوندم یاد مادربزرگم افتادم چه با ذوق اینو میخوند برام یادش بخیر
ممنونم که باعث شدی یادی از عزیز دلم بکنم که چقد دلش میخواست درس بخونیم و آدم با نماز و خدایی باشیم الان باید بود منو اینجوری میدید که قرآن میخونم البته قران قدیمی که همیشه در حال خوندنش میدیدیدم دست من افتاد الهی شکرررررت
سپاس ازت فاطمه عزیز که دلمو شاد و انرژی پاک شارژم کرد
سپاس دوست خوبم
سلام دوست عزیز ،خوشحالم که شما هم خوشحال هستین و در جدیدی از آگاهی به روی شما باز شده ،روح مادر بزرگ عزیزتون قرین رحمت الهی باشه انشالله.
من خودم هم عاشق ترجمه این لبیک زیبا شدم همون روزی که این ترجمه زیبا و ملکوتی رو کامنت گذاشتم بلا فاصله این ترجمه رو برای خودم نوشتم روی برگه و روش چسب زدم و چسبوندم به دیوار دقیقا بالای سینک ظرفشویی و از اون روز هروقت میرم ظرف بشورم یا آب بخورم چشمم جذب این نوشته میشه و میخونمش و اتفاقات جالبی برام افتاده با این نوشته و کلی درس برام داشته، هر کسی میاد خونمون و این نوشته رو میبینه ازم می پرسه این چیه زدی به دیوار و نظرش رو جلب میکنه اتفاق جالبی که این نوشته داشت و برای من مهر تاییدی دوباره بود بر حرفهای استاد بود ، این بود که یکی از بستگان درجه یک ما که در کل فامیل زبان زد به با ایمان ترین خانم فامیل و حجاب کامل و مدام در حال نماز خوندن اول وقت و مدام شرکت در مراسم دعا و مسجد و در حال زیارت رفتن ،چندین بار مکه رفته ،حج واجب رفته ده ها بار کربلا و نجف رفته و …. اومد خونمون رفت کنار ظرفشویی و این نوشته رو دید و ازم پرسید این چیه کی این رو نوشته ،گفتم خودم نوشتم نوشته رو خوند باز پرسید این چیه گفتم نمیدونی ،دوباره نوشته رو خوند بهم گفت فهمیدم این معنی سوره حمد انگار من رو به برق سه فاز وصل کردن چنان شوکه شدم یعنی انتظار شنیدن هر چیزی رو داشتم به جز این جمله ای که گفت ،بعد من بهش گفتم نه دوباره بخون شاید برات آشنا باشه چون شما بارها عربی این جمله رو خوندی ،چندبار خوند ولی گفت نمیدونم ،بهش گفتم این معنی همون لبیکی هست که شما بارها و بارها رفتی حج و لبیک خوندی ،اونم شوکه شد گفت من اصلا معنی لبیک گفتن تا حالا نشنیده بودم و نمیدونستم چقدر معنیش قشنگه.
گفتم وای خدای من این آدمی که صبح تا شب در حال نماز و عبادت و ساعت ها نماز شب خوندن هست حتی معنی سوره حمد رو هم نمیدونه .
گفتم خدایا سپاسگزارت هستم و سپاسگزار استاد عزیزم هم هستم که چقدر شیرین و ساده معنی سوره حمد رو روی مغز ما به راحتی حک کرد به طوری که معنی سوره حمد شده ورد زبان من از روزی که استاد رو شناختم یعنی شب و نصفه شب روز هر وقت به خودم میام میفهمم که ذهنم به طور ناخودآگاه و خودکار داره معنی سوره حمد رو تکرار میکنه .
اونجا تازه فهمیدم که وقتی استاد از ایمان صحبت میکنه منظورش چیه
اونجا فهمیدم که ایمان واقعی به ظاهر نیست به مذهب نیست ،به نماز خوندن سر وقت و دعا و زیارت نیست ،اونجا خیلی از استاد تشکر کردم که چشم و گوش ما رو باز کرد و از خدا سپاسگزار هستم که ما رو تو مسیری قرار داد که درک بهتری از ایمان و خدا داشته باشیم .
اونجا خودم رو هم تشویق کردم به خودم گفتم دمت گرم فاطمه پس تو مسیر درست داری پیش میری ببین چقدر جنس ایمان آدم ها با هم فرق داره ،ببین خدا برای تو خواست که بری و معنی این لبیک رو در بیاری و بدونه اینکه بری خونه خدا و اونجا این جملات تکرار کنی ،تو خونه خودت و کنار خدای خودت هر روز بهش لبیک بگی ،لبیکی بگی که خودت میدونی و میفهمی که چی داری میگی نه اینکه بری حج و فقط یه سری جملات به عربی تکرار کنی به رسم زیارت.
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم ،من را به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت و ثروت دادی نه راه گمراهان و کسانی که به آنها غضب کردی .
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام و درود بر فاطمه بانوی عزیز
راهکار جالبی بهم دادی که این جملات بینهایت زیبا رو تو کاغذ بنویسم همه جا بزنم چون این بهترین و زیباترین و مهمترین جملات تاکیدی است که برای ساختن باورهای توحیدی بسیاااااار موثر خواهدبود سپاس خواهر گلم
واقعا اون مذهبیونی که طوطی وار وارد دین شدن از دین فقط ذکر و کلمات عربی را بخاطرثوابش قرآن و نماز و روزه رو بخاطر ثوابش و رفتن به بهشت میخوانند خطرناکن و بی اعتبار کننده دین هستن هرچند هیچکس نمیتونه دین خدارو بی اعتبار کنه ولی اینجور آدما اطرافیان و از دین دلزده میکنند چون بوقتش اصلاااااا ذره ای از ایمان بویی ندارند چون در اطراف ما هم هستن و دیدم این آدمارو و واقعاااا خندم گرفته که معنی لبیک و گفت ترجمه سوره حمد واقعااااا چقد صبور بودی قابلمه ای کفگیری چیزی رو نزدی بر کله اش تا حالش جا بیاد خخخخخ ببخشید واقعااااا من اگه بودم کله خودمو میزدم دیوار خدایاااااا شکرررررررت که منو از مذهبی بودن دور کردی پاکم کردی از شرک مخفی درونم خدایا شکرررررت بابت چیزایی که بهم آموختی تا بفهمم دین یعنی چی و تنها دین در دنیا زیباترین آیین در دنیا چیه نه مسیح نه یهودی نه سنی نه وهابی نه شیعه نه هیجی دین فقطططط دین یکتاپرستی و اسلام و تسلیم هست بقیه فرقه فرقه کردن دینه که خداوند در قرآن تذکر ویژه داده به اونایی که دین و فرقه فرقه کردن امان از اونایی که مذهبی هستن و نماز و روزه و کربلا و مکه و محرم و برای ثوابش و ترس از جهنم اجرا میکنن و معتقدن اینا خطری هستن که تمام و یا اکثریت ترور های دنیا رو بوسیله مذهبیون انجام میدن داعشی یا طالبان …..همه اینا مذهبیون هستن که شستشوی مغزی شون میدن و میفرستن تو دل مردم
خدایااااا شکرت که اینجاییم شکرت که تو راهیم شکرت که دوستانی عزیزی دارم که باعث بیداری من میشوند الهی شکرت
فاطمه جان اون بالا یه شوخی کردم امیدوارم ناراحت نشده باشی برای خنده بود هرچند این واقعاا گریه داشت واقعا چه قرآن خونی بود یکبار ترجمه حمد و نخونده مگه داریم مگه میشه تو روزی چندین بار این سوره رو بخونی ولی ندونی معنیش چیه واویلاااااااااا
سپاس فاطمه عزیز ممنونم که تیک آبی رو برام ثبت کردی خیلی خوشحال شدم
شادی شما هم شادی ماست
موفق و پیروز باشی
.یَا مَنْ هُوَ لِمَنْ دَعاهُ مُجِی
با نام الله مهربان شروع میکنم
درود بر استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان توحیدی خودم
مبعودم را شاکرم که به درخواستم امروز صبح برای توحید پاسخ داد
و استاد عزیز این فایل زیبا را گذاشتن
و این همان چیزی بود که به آن نیاز داشتم.
خداوندم را شاکرم که امروز باران رحمتش را بر دنیای من جاری کرد و من امروز به زیر باران رفتم و خداوند مرا تطهیر کرد
خیلی شادمانم از این روزهایم را لذت میبرم که خداوند زندگی مرا غرق در رحمت و لذت و حس خوب کرده است
سالها زندگیم در شرک و جهل و سختی گذشت و هر روز سختتر میشد و در مرداب فرو میرفت تا جایی که دیگر فقط دستم بیرون از آب بود و خداوند متعال مرا از لجن بیرون کشید
در زندگی قبلیم سالها از اصل خویش دور مانده بودم و گمان میکردم خودمم میتوانم زندگیم را جمع و جور کنم و مغرور به خودم بودم و خداوند در زندگی جایگاهی نداشت
و هر روز در آن مرداب فرو میرفتم به طوری که تمام زندگیم از تمام جهات دود شد رفت هوا و مدتی آواره شهر غریب و سرگردان و بی کس و بی یاور بودم و آن زمان ،شبی خیلی به من فشار آمد
خدا را خواستم با چشمان گریان و هدفونم را در گوشم گذاشتم و یکی از فایلهای توحیدیه استاد عباس منش برایم پلی شد نمیدانم از کجا در گوشیم بود ولی با آن در نیمههای شب اشک ریختم
و در آن فال استاد گفت چرا از خدا هدایت نمیخوای؟ و من برای اولین بار خدا را صدا زدم و پس از آن کارها طریقی پیش رفت که به شهر خودم برگشتم
در جستجوی موفقیت بودم بی آنکه بدانم همه تلاشها بیهوده است راه را اشتباه میرفتم
هدایت خواستم و بعد از آن در جستجوی عزت نفس بودم که با استاد عباس منش آشنا شدم و با فالهای رایگان شروع کردم و اولین آنها توحید عملی بود
وقتی با خداوند از طریق فایلهای توحید عملی آشنا شدم و فهمیدم مشکل دارم شروع کردم کار کردن روی خودم و پس از آن درها بهاندازه کارکردنم به رویم گشوده شد و نفس کشیدم،
زندگیم از سیاه به خاکستری و کمرنگ شدن به سمت سفیدی پیش رفت.
آنچه مرا شاید این مسیر آورد این بود که خداوند به من فهماند که من دیگر تحمل این بار سنگین روی دوشم را ندارم
دیگر نمیخواهم حتی خودم فکر کنم و خسته بودم .
سعی میکنم کارها را به خداوند واگذار کنم و فرمان را به دست او بدهم این باعث شده که خیلی چرخ زندگیم روانتر شده
احساس آرامش دارم ، از زندگیم لذت میبرم
دیگر برای خواستن چیزی فشار نمیآورم از خداوند میخواهم و ان را رها میکنم
این خیلی به من کمک کرده که وقتی کارها را به خداوند واگذار میکنم این آرامش قلبی را در من وجود آورده که خداوند همیشه بهترینها را برای من میخواهد و همینطور هم شده
و طی این چند ماه معجزات زیادی در زندگیم رخ داده شاید،بهترین آن به نظر خودم، غیر تغییر در جایگاه زندگیم این است که آرامش دارم و لذت میبرم و سبک بال تر هستم.
و این رو یاد گرفتم به خدای خودم میگویم که من هیچی نمیدونم و خدای خودت کارها را درست کن
و خیلی این روش باعث شده کارها به صورت معجزهوار خوب پیش برود و من هم در آرامش باشم و لذت ببرم
و حس و حال خوب من خیلی برایم ارزشمند است .
من هر روز از خداوند هدایت میخواهم و جالب اینکه به بهترین جاها لذت بخشترین مکانها هدایت میشم و با افرادی دوست داشتنی برخورد میکنم کارهایم بسیار راحت پیش میرود
و هنوز هم باید کار کنم و این شروع راه لذتبخش است
و باید تمرین و تکرار کنم
در حالی که من قبلا شخصی بودم که برای پیش بردن یک قدم باید جون میکند
به نظر من یکی از بزرگترین دستاوردهای این است که با خدا باشی و از زندگی لذت ببری یعنی همان توحید
بار الها تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم
ما را به راه راست هدایت فرما
راه آنان که به انها نعمت دادی، نه راه غضب شدگان و نه راه گمراهان
در پناه خداوند بلند مرتبه شاد و خوشبخت و در ارامش باشید