توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1479 روز

    بنام یگانه خدایی که در هر لحظه اجابت میکنه

    سلام خدمت همگی

    استاد جانم!دومین کامنت من روی این فایل فوق العاده ست،فکر نمیکنم تا حالا اینقدر یک فایل رو گوش داده باشم و اشک نریزم!!!!

    چه کردید باما!؟چرا من اشک چشام بند نمیاد نمیدونم این فایل یه جوره عجیبی به دلم نشسته انگار خوده خدا این حرفا رو زده و گفته فقط بهم ایمان بیارید و ازم هدایت بخوایین!!!

    وقتی همه ی تمرکزت رو میزاری روی توحید از در و دیوار برات راحتی و آسونی میباره،چقدر لذت بخشه این توحید و اگه فقط این رو درک کنیم برای جهان و آخرتمان معجزه می کند!!!

    چند روزیکه صدای ذهن رو که می گفت خودم،خودم بلدم!خودم همه کاره ام رو بستم و وقتی برای هر کاری هدایت و کمک میخوای خیلی راحت تری انگار،انگار اسپانسری داری قدرتمند و ثروتمند که همه ی نیازات رو بهش میسپاری و یقین داری همه جوره حمایتت می کنه!!!

    دیروز برای اولین بار گفتم خدایا فقط به امید خوده خودت و صبح ساعت پنج و نیم قرار پیاده روی در کوه با دوستان رو داشتم و قرار دیدارمون چند کوچه ی دیگر بود چون هر کدام از محله ای می آمدند و باید در یک مکان خاص به همدیگر ملحق می شدیم!شب موقع خواب گفتم خدایا کمکم کن تا هم نترسم از خلوت و تاریکی صبحگاهی و هم ایمانم رو بیشتر کن که اگه کمی دلم بلرزه مطمئنا بیدار نمیشم و از خواب صبحگاهی نمیگذرم گفتم و خوابیدم و با اولین آلارم ساعت گوشی بیدار شدم و آماده شدم ولی دیدم هم کوچه خلوته و هم هنوز کامل روشن نشده !گفتم خداجونم خودت بگو چیکار کنم!؟

    یه لحظه ریموت ماشین رو برداشتم و چون هنوز کامل نمی تونستم از پارکینگ پر از تضاد در بیارمش گفتم به امیده خودت …همین و رفتم!!!

    بخدا چنان شوقی در دلم زد این الهامش که میتونی گفتم که بخدا میتونم و براحتی و برای اولین بار بدون کمک کسی و با کمک خدا به زیبایی هر چه تماتر درش آوردم و رفتم دنبال دوستانم و چقدر خوشحال شدند که براحتی تونستیم به هم بپیوندیم و یک پیاده روی جانانه در دل کوه و همراه با طلوع زیبای خورشید و آواز پرندگان و بوی سبزه ها رو داشته باشیم!!!و همون جا گفتم خدا جانم چقدر پاداش کسی که پا میذاره روی ترس هاش رو زود میدی!؟

    چقدر تو دلم شکرگزاریش کردم از اینکه کمکم کرد و بر بزرگترین ترس زندگیم که فکر میکردم هیچ وقت نمیتونم ماشین رو از یه پارکینگ پر از تضاد در بیارم و این یکی از آرزوهایم بود،غلبه کردم!و وقتی یه کاری رو عمیقا و از ته دل انجام میدی بقول استاد همه ی جهان دست بدست هم میدن تا اون کار رو به نحو احسن انجام بدی و نتیجه ی عالی رو رقم میزنی!!!و شب وقتی همسایه مون گفت که لطفا ماشین رو در بیارین تا ماهم ماشینمون رو که قبل ما پارک کرده بودن و اتفاقا برای خانومش بود و اون آقا در کمال ناباوری فکر میکرد نمیتونم ولی دوباره گفتم خدایا من هیچی بلد نیستم و تو باید هدایتم کنی و به زیبایی درش آوردم و تعجب آقای همسایه رو وقتی دیدم گفتم خدا جونم متشکرم که کارت رو به خوبی هر چه تماتر انجام دادی!!!!و نه تنها اینبار آگاهانه مغرور نشدم،بلکه تو دلم هزاران بار ازش تشکر کردم.

    از دیروز تابحال هزاران بار از خدا بخاطر استاد ارزشمندم تشکر کردم که باعث شدند من بر این ترسم غلبه کنم و یک مهارتی رو یاد بگیرم که حتی برای آقایون هم در آوردن ماشین از چنین پارکینگی سخت و عذاب آور بود ولی به لطف خودش امروز از شدت لذت و رهایی و شوق اینکار اون قدری پر انرژی بودم و شارژ که حد و اندازه نداشت…

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرام تر از آهو،بی باک تر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید،زنجیر پی زنجیر

    خدایا،عشقم،جانم،روحم،روانم،تمام من!!!هر لحظه مرا تحت حمایت خودت قرار بده،هر لحظه منو هدایت کن،هر دم بهم یادآوری کن که من بی تو هیچم،هر ثانیه بهم گوشزد کن که من هر چه دارم از آنه توست،بقول استاد اگه پام لغزید،اگه مغرور شدم گوشم رو بپیچون و نباشه که راه رو بیراهه برم و نفهمم!!کمک کن برای انجام هر کاری از خودت کمک بخوام نه غیره تو،کمک کن یادم بمونه این آگاهی ناب که هر چه دارم همه از وجوده توست،من دست خالی اومدم ولی کمکم کن دست پر در پیشگاهت اعلام حضور کنم!!!

    خدا جانم!تمام ثروت من،تمام دارایی من!من تو را دارم و دارای جهانم…

    استاد جانم!از خدا بخاطر وجود ارزشمند شما سپاسگذارم!!!!

    مانااااباشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  2. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1831 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمد لله رب العالمین

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنا الصراط المستقیم

    —————————————–

    سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته و دوستان نازنینم

    نشانه امروز من 9/10/1403

    توحید عملی 11

    بهترین چیزی که از این فایل درک کردم اینه که به تواناییهای خودم که کسب کردم مغرور نشم ادعایی نداشته باشم همیشه مثل یه راننده تازه کاری باشم که ضعیفه هنوز حرفه ای نیست تو کارش حواسم جمعتر باشه و گوش کنم به هدایتهای الهی، خیلی زیاد توکل کنم و ازش راهنمایی بخوام

    همیشه و در هر کاری که میخوام انجام بدم در مقابل خداوند تواضع داشته باشم

    وقتی به این قسمت فایل رسیدم که استاد گفت این نگاه همیشگی منه که خدایا بهم بگو کِی چه کاری رو انجام بدم

    خیلی خوشحال شدم از این همزمانی که منم امروز تو دفترم همینو نوشته بودم

    هدایتهای خداوند رو زمانی دریافت می کنم که

    1- بپذیرم خداوند منو هدایت می کنه،

    با من صحبت می کنه

    من لیاقت هم صحبتی با خدا و دریافت پیامهای خداوند رو دارم

    أِنّّ عَلَینا لَلهُدی

    خداوند میخواهد همه ما رو هدایت کنه بر خودش واجب کرده هدایت بندگانش رو

    2- بپذیرم که خودم چیزی نمیدونم و در مقابل علم و آگاهی خداوند هیچی نیستم، ظرفمو خالی کنم، متواضع باشم در مقابل خداوند

    من بدون هدایت خداوند هیچی نیستم

    خداونده که داره منو هدایت می کنه

    خداوند در هر لحظه داره به کل کیهان و تمام موجودات این هدایت رو می فرسته

    اما من زمانی دریافت می کنم که توی فرکانس مناسب قرار بگیرم

    به همون اندازه که درمقابل خداوند خاشع و متواضع و سربه زیر هستم

    به همون اندازه در مقابل غیر خداوند اعتماد بنفس دارم و سرم بالاست

    احساس اطمینان دارم که خدا هدایتم میکنه بهم میگه

    این ویژگی رو سعی کنم همیشه تو وجودم داشته باشم در مورد هر کاری که میخوام انجام بدم بگم ایاک نعبد و ایاک نستعین

    خدا رو شکر که به این مورد خیلی وقته دارم عمل می کنم بمحض اینکه از خواب بیدار میشم میگم و بعد تو دفترم می نویسم ایاک نعبد و ایاک نستعین، و مینویسم که خدایا در طول روز بمن یادآوری کن قبل از انجام هر کاری اول از خودت هدایت بخوام، چندین بار در روز میگم و شب هم قبل از خواب میگم

    خدایا شکرت که زندگی کردن با تو خیلی شیرین و دلچسبه

    باید به احساس عجز برسم و همون وقت خدا هدایتم می کنه

    اگه خیلی زرنگ و باهوش باشم دستمو میزارم تو دست خدا  و میگم فرمون دست تو باشه،

    اون وقت در تمام جنبه ها زندگیم خیلی راحت پیش میره

    نزدیک ترین مثالی که الان یادم میاد همون تجربه ای بود که تو سفر به ارمنستان داشتم که همسرم رو بخاطر ناراحتی قلبش بیمارستان رسوندن و من اونجا تنها بودم احساس عجز واقعی کردم و به خدا سپردم گفتم خدایا من نمی دونم فقط ازت میخوام ما رو سالم به ایران برگردونی به قدرت خدا ایمان داشتم و اینقدر خدا برام خوشگل ردیف کرد که هیچوقت از یادم نمیره

    ولی از اون ور دیدم که تو ساده ترین و بدیهی ترین چیزها مثل برداشتن ظرف مایع لباسشویی از تو کابینت آشپز خونه که فکر میکردم این که چیزی نیست یهو  ظرف از دستم افتاد و درش باز شد جایی نموند که اونجا پخش نشده باشه

    یا حتی چاقو بدست گرفت برای گوشت خورد کردن یا از اونهم کمتر مثلاً ناخون گرفتن بعضی وقتها همونم درست انجام نمیشه این قشنگ بمن نشون میده که من بدون هدایت خدا هیچی نیستم

    خدا رو شکر که سعادت شنیدن دوباره این فایل توحیدی بسیار بسیار زیبا رو داشتم

    در پناه خدا شاد و سلامت و سعادتمند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    رضا یزدی گفته:
    مدت عضویت: 1749 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و تمامی دوستان عزیزم در این سایت الهی و معنوی

    استاااااد … چه کردی با دل من ^_^ واو به واو حرفاتون رو به نوعی تجربه کردم و وقتی داشتین حرف میزدین میگفتم رضا استاد یه دوره خصوصی ، یک جلسه مشاوره یک ساعته اختصاصی برای تو گذاشته

    از کجا تعریف کنم استاد که سراسر زندگی من مدیون همین الهامات الهی هستم

    سال 1401 من و همسرم عقد بودیم و چندماه پایانی دوران عقدمون ، به درخواست همسرم ( که هدایت الهی بود واقعا ) کل پس انداز زندگیمون رو ماشین خریدیم ( توی قرعه کشی خودرو تیبا 2 برنده شدیم )

    با توکل به خدا تمام مبلغ رو واریز کردیم و پس از 4 ماه ( هنوز خودرو تحویل نگرفته بودم ) که به شهر همسرم مهاجرت کردم تا اونجا زندگیمون رو شروع کنیم ( شاید بزرگترین اعتمادم تا اینجای زندگی به خداوند ) من از شهر همسرم ، مسیر ها ، ادرس ها و.. هیچگونه اطلاعاتی نداشتم و خودم رو به خدای خودم سپردم تا اینکه در محل زندگی جدیدم هدایت بشم

    به لطف خداوند نسبت به دوسال پیش ( من از مشهد اومدم کرج برای زندگی ) درامدم 100 درصد رشد کرده و تا حدود 2 برابر رسیده

    زندگی فوق العاده عالی و در آرامش و آسایش و در نهایت دوستی با همسرم داریم

    به لطف خداوندم پس از گذشت 3 ماه از ورودم به این شهر خودرو صفرم رو از درب کارخانه تحویل گرفتم

    و اما نکات جذابش ^_^ الان دیگه ماشین صفر رو تحویل گرفته بودم ، من 5 سال بود گواهینامه داشتم اما تا اون روزها حتی 5 کیلومتر هم با ماشین رانندگی نکرده بودم :))) شب اولی که ماشین رو تحویل گرفته بودم به خانومم گفتم بشین بریم :)) اونم بنده خدا نشست کنارم که بریم دور بزنیم ، بنده خدا چسبیده بود به شیشه از ترس :)))) خلاصه روز ها میگذشتن و هرشب میرفتیم دور دور تا من رانندگی یاد بگیرم ، خیلی حس راحتی نداشتم و همش یه چیزی کم بود ، از عمق وجودم میخواستم که یک روزی واقعا خودم رانندگیم عالی بشه تا اینکه …. یه روز همسرم دید که ناراحتم و اعتماد بنفس لازم رو برای اینکار ندارم با لحن تند گفت : رضا ماشین خودمونه ، اصلا بزنش تو دیوار ، نابودش کن به کسی ربطی نداره ( آخه من خیلی به نظرات دیگران توجه میکردم و همش از این میترسیدم که مسخره بشم یا اینکه دیگران همش بهم استرس میدادن که وای ماشین صفره ، خط نیفته ، خش نیفته و… ) بعد از این حرفی که از خانومم شنیدم ( که الهام الهی بود ) من به خودم گفتم رضا این ماشین رو کی بهت داد ؟ تو شب و روزایی که تو فکر ماشین رو هم نمیکردی … کی بود هدایتت کرد به سمت ثبت نام خودرو ؟ کی بود تو قرعه کشی برنده ات کرد ؟ کی بود که پول ماشین رو جور کرد ؟ اونجا از عمق وجودم خواستم که خداوند هدایتم کنه و چی بگم از این خدای رحمان ؟ من بخاطر مبارزه با ترسم و بخاطر اینکه محل جدید زندگیم و شهر رو یاد بگیرم با همون ماشین صفر ثبت نام اسنپ انجام دادم … استاد از کجاش بگم ؟ بلد نبودم که !!! سرویس قبول میکردم تو تنگ ترین کوچه های شهر !! سرویس قبول میکردم تو سربالایی … توی اتوبان … توی محل های بشدت شلوغ و پر تردد … من فقط خودم رو سپرده بودم دست الله … کوچه اینقدر باریک بود فقط باید دنده عقب و سربالایی میرفتم اونم وسط کوچه یه ستون بود !! با مبلغ 12 هزارتومن !!! الله اکبر … من تصمیم گرفته بودم که نترسم ، تصمیم گرفته بودم توی شهر جدید رشد کنم … من مادرم بخاطر ترس توی ماشین هرکسی نمیشینه … میترسه … تو مسیر هزار بار آیت الکرسی میخونه و چندین بار میگه مواظب باش … چند وقت پیش اومده بودن خونه ما و با رانندگی من رفتیم قم زیارت :))) چند روز بعدش بهم زنگ زد گفت ماشالله بهت … عین بابات عالی رانندگی میکنی … چقدر دست فرمونت خوبه … من پدرخانومم کنار دست هرکسی نمیشینه … راننده چندین ساله اس و ناخوداگاه استرس میگیره کنار کسی … اما کنار دست من میشینه … اینا اگر لطف خدا نیست چیه ؟ یادمه اوایل وقتی ماشین رو خاموش کردم حواسم نبود فرمون رو چرخوندم قفل شد … به دوستم گفتم وااای فرمونم تکون نمیخوره :))) اونم اومد سوییچ رو باز کرد و حل شد :))

    استاد مثال رانندگی رو من و همسرم با عمق وجودمون درک میکنیم

    چون تجربیات مشابه من رو چند ماه بعد همسرم داشتن … به درخواست من همسرم رفتن که گواهینامه بگیرن … ایشون بخاطر سهمیه خرید خودرو توی قرعه کشی رفتن برای گواهینامه اما من دلیلم برای این کار پیشرفت شخصی ایشون بود و علاقه مند به این بودم که همسرم هم رانندگی بلد باشه اونم حرفه ای :)) ایشون بعد گذروندن کلاس ها ( که خداییش اونم پروسه طولانی داشت و همچنین سخت … هر روز 7 صبح .. ماه مبارک رمضان .. روزه باشی و بری کلاس تمرین شهری رانندگی ) بالاخره رسید روز آزمون عملی با افسر … اونجا که رسیدیم افسر بسیار عالی بود …. تمام تلاشش هم بر این بود که بیشتر قبول بشی تا ردت کنه اما این به منظور بیخیالی و… نبود

    خانم من نوبت های آخر بود ، بهش گفتم ببین انسان ها همیشه دوست دارن استرس ، اضطراب ، درد و دل و… رو به یک نیروی برتری انتقال بدن … پس توهم الان بدون استرس و ترس بشین ، بقیه اش کار تو نیست ، کار خداست پس بسپر به خودش و به قول استاد تو یکی از فایل هاشون که میگن : تو چی میخواهی از خدا که در خدایی او پیدا نمیشه ؟ پول میخوای ؟ پول میشه برات ، مشتری میخوای ؟ مشتری میشه برات ، فقط کافیه اعتماد کنی ، بسپری به خودش تا برات انجامش بده …. اینکه میگم افسرش خوب بود کار من و همسرم که نبود !!! خواست خدا بود و بس

    همسرم توی 2 دقیقه قبولیش رو گرفت و پیاده شد

    من مطمن بودم قبول میشه ؟ چرا ؟ چون سپرده بودم به خودش ، حتی اگر قبول هم نمیشد « الخیر فی ما وقع » بود

    نکته جالبش اینجا بود که همون افسری که میگم خوب بود برای بعضیا از برج زهرمار هم بدتر بود !!!!

    از اونجا پروسه اعتماد ما به الله در زمینه رانندگی مجدداً شروع شد … ایشون تا توی سربالایی میرسیدن … نمیتونستن ، ترمز دستی رو میکشید میگفت رضا بیا خودت بشین … گفتم به هیچ عنوان .. تجربه کن … تمرین کن .. سخت نیست … اوایلش استرس و عدم اعتماد بنفس و همچنین نجوای های شیطان خیلی قوی هستش و ادم رو واقعا دل زده میکنه … یک روز همون کاری که همسرم با من کرد رو باهاش انجام دادم :)) گفتم خجالت نمیکشی ؟ تو به 2 دقیقه گواهینامه گرفتی هی میگی نمیتونم نمیتونم ؟ من تونستم تو هم باید بتونی … یادته گفتی ماشین خودمونه ؟ پس باید بشینی و استقامت کنی تا یادبگیری ، بهش برخورد :)) منم همینو میخواستم … استاد خیلی عالی توی این فایل گفتن که باید به احساس عجز و ناتوانی برسی تا از خداوند الهامات و هدایت بخوای … گذشت و گذشت … عید امسال ما با ماشین از کرج تا مشهد باهم 2 نفری رفتیم … برای بار اول 2 نفری رانندگی طولانی … توی جاده … سرعت .. سبقت و… چقدر خوش گذشت … چقدر لحظه به لحظه اون رانندگی ها عشق و حال بود … چقدر لذت بردیم و بابت تک تک منظره ها ، هوای عالی و… از عمق وجود خدا رو شکر کردیم ^_^ اتفاقا دیشب تهران مهمانی دعوت بودیم … برادرخانومم همراه ما بود و همسرم رانندگی میکردن … امروز شنیدم که به مادرخانومم گفته بود مهناز چقدر رانندگیش عالیه … چقدر خوب رانندگی میکنه … الان گاهی با همسرم شوخی میکنم میگم تو مایکل شوماخر خانم هستی :))

    استاد عزیز و دوستان گرامی که مطالعه کردین … خیلی ممنونم ازتون … انشاالله تمام زندگی ما سرشار از نور هدایت و قلبمون پر از الهامات و هدایت های الهی باشه … در پناه الله شاد و ثروتمند و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیزم و همه ی دوستانم در این مسیر زسیبا و رویایی

    امروز اولین کامنت سال 1403 رو میزارم این فایل عجب فایلی بود و تونست سپیده رو بعد از ماه ها بیاره اینجا و با عشق کامنت بنویسه.

    به نام خدایی که هر آن چه دارم از آن اوست و بدون اون هیچیییی نیستم.

    من بعد از تموم شدن دوره 12 قدم اسفند ماه از گوش کردن ویس ها و سایت یکم دور شدم و حال و هوای عجیبی داشتم تا اینکه هدایت شدم به دیدن این فایل و الان تقریبا سه روزی میشه که از صبح تا شب گوش میکنم و هربار از این فایل آگاهی های جدیدی دریافت میکنم و باز هم با تمام وجودم دوس دارم گوش کنم چون قلبم باهاش آروم میشه.

    چون حرف از توحید و بندگی اینجا. حرف از خشوع و تواضع در برابر خداوند

    من عاشق داستان هدایتم

    وااای استاد الان یادم نیست ولی یکی از فایل های دوره 12 قدم که درمورد هدایت بود رو میتونم بگم 20 بارگوش کردم داستان یکی از بزهای پرادایس که هدایت شد به درست جلوی درب خونه ی شما…..

    چه قدر اشک ریخت و قلبم آروم شد.

    من با تمام وجودم پذیرفتم هدایت خداوند رو و لمسش کردم

    اولین باری که تنهایی تصمیم گرفتم به یه کلبه ی جنگلی توی یکی از روستاهای شمال سفر کنم همه ی وجودم رو ترس گرفته بود و حتی شبه حرکت گفتم صبح نمیرم میترسم ولی یه چیزی ته قلبم منو آروم میکرد و صبح با ایمان راسخ رفتم.

    لحظه به لحظه ی سفر از خدا کمک میخواستم و فقط میگفتم خدایا خودت هدایتم کنم.

    اولین باری بود ک تنهایی میرم ترمینال و اتوبوس سوار میسم و مسیری میرم که تاحالا نرفتم با همه ی ترسی که داشتم یه حس عجیبی کنارش بود یه حس قشنگ و آرامشی فک کنم بهش میگن ایمان .

    قرار شد قبل از رسیدن به شهر یه سه راهی یک انسان ارشمند بیاد دنبالم ک همین انسان رو خداوند برام فرستاده بود

    من که جایی رو بلد نبود نمیدونستم سه راهی کجاست یه پسر خیلی خوش قلب پشت سرم بود و حسابی هوامو داشت

    لحظه به لحظه بهم میگفت داریم نزدیک میشیم و حتی باهم رفتیم جلو به آقای راننده گفت این خانم فلان جا پیاده میشه

    خلاصه بعد از رسیدن یه انسان خیلی مهربون خوش اخلاق و خوش انرژی اومد دنبالم و باهم رفتیم رستوران ناهار گرفتم اینقدر با آرامش منو راهنمایی میکرد حتی سوپرمارکت ایستاد و خرید کردم و باهم رفتیم جاده ی رویایی سیاهکل به دیلمان و از زبیایی ها قشنگی های این مسیر صحبت کردیم و لذت بردیم.

    جونم براتون بگه زمانی که رسیدم به کلبه ی قشنگم مثه رویا بود

    من هرلحظه مات و مبهوت زیبایی ها بود

    مرغ و خروس ها.جوجه ها.اردک ها و گربه و سگ هایی ک در صلح کنارهم زندگی میکردن و آسمان زیبا و رویایی و انسان هایی که از بهشت اومده بودن برای کنار من بود.

    وقتی وارد کلبه شدم انگار قلبم باز شد.کلبه ی آرزوهای من بود اشک ها ریختم و شکرگزازی ها کردم

    پنجره های آبی ک رو به رودخونه ی زیبایی باز میشدن و پرده های قرمز گوگولی مگولی

    یه درب چوبه ایی قدیمی آبی و بالکن قشنگش مثه توی فیلم ها و کارتون ها دقیقا همون کلبه ی چوبی ک از بچگی دوس داشتم.

    مادرشون برای من چایی آتشی آوردم و باهم چایی خوردیم گپ زدیم رفتیم توی مزرعه شون و باهم سبزی چیدیم

    از زندگی روستایی حرف زدیم….

    این قسمتی از سفر رویایی من بود کی؟

    زمانی که پذیرفتم خودم هیچی نمیدونم و هر لحظه خداونده که منو داره هدایت میکنه

    لحظه به لحظه باهم حرف میزد و میگفت کی چیکار کن

    قشنگترین لحظات زندگیم رو زندگی کردم

    و پاداش ها به من داده شد

    این فایل یادآوری هدایت خداوند بود برای من و قلبم

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم معبودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی

    استاد لبریز از عشقمممم همین الان داشتم پیاده روی میکردم و اشک میریختم همه چیز به نیکوترین شکل ممکن آفریده شده از درخت های زیبا توی این فصل بهاری هوای تهران فوق العاده هست اصلا باور نکردنیه از غروب زیبا و سرخیش تا دختر های زیبایی که دیدم و ماه زیبا و آسمان که هیچ نقص و کاستی داخلش نمی‌بینی استاد من واقعا عاجزم در مقابل رب العالمین در مقابل این حد از عظمت این حد از قدرت این حد از زیبایی این حد از دانش همه چیز به زیبایی و نظم و آراستگی به وجود آمده هیچ ناهماهنگی و بی نظمی نمی‌بینی چقدر همه چیز زیبا شده اصلا دارم دیوانه میشمممم خدای من استاد لبریز از عشقم الانه که منفجر شممممم

    خدای من شکرت

    استاد همین جور که داشتم پیاده روی میکردم با پروردگارم بهش گفتم باهاش حرف زدم گفتم که من رو واسه امور مهمی آماده کن من نمیدونم چه کاری تو ربی تو مالکی

    آخه یه چند روزی هست پروردگارم بهم میگفت تسویه کن از این کارت هم بیا بیرون و بزار من هدایتت کنم منم گفتم چشم رفتم دیشب پیش صاحب کارم گفتم من تسویه میخام گفت یک ماه صبر کن جات نیرو بگیریم گفتم چشم گفتم خدایا چشم میگی صبر کن چشم من تسلیم هستم و خیلی خوشحالم به طور بسیار شگفت انگیزی قلبمممممم لبریز از عشقه نمیتونم اصلا بیانش کنم نمیتونممممممممم خدایا شکرت

    استاد خدایی داریم که هرچی بخایم بهمون میده خودش با من صحبت کرد گفت هرچی بخوای بهت میدم به آسانی به راحتی فقط روی همین موج بمون

    خداوند خودش شاده هروقت از شبانه روز به قلبم گوش میدم سالهاست یه جمله رو تکرار می‌کنه اونم اینه:

    ایمانت رو حفظ کن هرآنچه بخواهی به تو داده میشود . همین الانم داره همین رو بهم میگه

    اصلا با من به وضوح حرف زد گفت تو به تمام خاسته هات رسیدی فقط چون توی جسم فیزیکی و دنیای مادی داری زندگی می‌کنی زمان می‌بره چون جسمت زمان و مکان رو میفهمه و باید یه پروسه تکاملی کوتاه طی بشه اصلا جوری بهم گفت و جوری مثال برام آورد جوری قرآن و فیزیک و اتفاقات و همه چیز رو چید کنار هم برای من که من اصلا دیوانه شده بودممممم .

    حالا همچین خدایی با این ویژگی ها سزاوار پرستش و عبادت و بندگی نیست البته که هست و من خاشع و فروتن هستم در مقابلش من بندگی شو میکنم

    بهم گفت میخای بهت بگم چطور میتونی بندگی کنی ؟

    گفتم چطور ؟

    گفت:باید باور کنی که صد درد صد خالق تمام شرایط زندگیت هستی و شروع کنی به خلق کردن هر آنچه میخاهی و چیزی بیرون تو نیست جهان دقیقا آینه درون خودته پس شروع کن به خلق کردن اون موقع هست که مشرک نیستی یا بهتره بگم کمتر مشرکی اون موقع هست که داری بندگی میکنی …

    بعد ادامه داد گفت این دنیا قانون داره :انرژی های مشابه همو جذب میکنن مثبت مثبت .منفی منفی و انرژی های غیر مشابه همو دفع میکنن

    بعد برام مثال ها آورد از داستان نوح و لوط و موسی و صالح و لوط ….

    گفت دیدی کل دنیارو آب برداشت و کسانی که در مدار منفی بودن هلاک شدن و کسانی که در مدار مثبت بودن نجات داده شدن

    گفتم آره گفت این قانون مندی من هست و قوانین من بدون تغییر هست گفتم خب

    گفت پس باید همواره جوری زندگی کنی توی تمامی زمینه ها که حالت خوب باشه احساست خوب باشه اون موقع هست که داری به من میگی که هدایتم کن و اون موقع هست که ظرفت آروم آروم بزرگ و بزرگ تر میشه و نعمت ها واردش میشه …

    سپاس گذارم استاد عزیزم

    ارادتمند شما حسین دانش خواه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    امیر نقی پور گفته:
    مدت عضویت: 3204 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی

    چه فایل بی نظیریه

    خدایا واقعاً تو چقدر تو زندگی ما هستی چقدر تو لحظه های ما حضور داری همه هستن غیر از تو همه

    بدهی هست استرس هست بالاتر رفتن قیمت دلار هست و هزاران هزار هستی که هستیشون از وجود تو هست

    عالیجناب مارو ببخش

    سرروم مارا بی نیاز از خودت نکن

    معبودا به ما چشمکی بزن

    نشد لگدی بزن

    نشد با هر طریقی به ما آلارم بده اخطار بده نمیدونم یه جوری باشه که بعدا حسرت نخوریم که چرا هدایت رو نگرفتیم

    قربانت برم من که خودمونو از تو دور کردیم بعد انتطار دایم ارامش داشته باشیم به ثروت برسیم عاقبت بخیر بشیم واقعاً میشه به نظر شما میشه

    نه بخدا نمیشه به خدای احد و واحد نمیشه

    قدرت رو دادیم دست یکی دیگه

    چشم امیدمون تو دست یکی نه دهها نه هزاران نه بلکه بی نهایت دست دیگه هستش

    من فکر می کنم خدا در زندگی من و خیلی ها مرده اره درست شنیدین مرده وقتی هیچ هدایتی ازش نمیخایم یعنی رفته قبرستون افکارمون

    ما رفیق شفیق شیطان شده ایم

    خدایا با اشک دارم می نویسم اینارو

    خودت دست مارو بگیر و خارج کن از دست اهریمنان و شیطانهای هر لحطه زندگیمون

    خدایا اهدنالصراط المستقیم باش برامون

    خدایا ایاک نعبد و ایاک نستعین باش برامون

    خدایا مارا تنها رها نکن خدایا دوستت دارم همیشه و همه جا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1180 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی ک کامنت منو میخونند

    نقطه اوج تمام فایل های توحیدی استاد همین فایل 11 هستش

    با این ک دوره خرید کردم اما ب قدری این فایل شاهکاره ک روزی یکبار گوشش میدهم

    هر وقت گوش میدم یاد ایه ای از قرآن می افتادم ک خونده بودم و داستان مردمی بود ک در کشتی در طوفان دریا بسیار عاجز شدن و دیدن اگر خدادبهشون کمک نکنه هیچی نیستن و شروع کردن ب خواندن خداوند

    و خداوند نجاتشان میده اما خداوند در این ایه میگه ک بعد از این ک ب ساحل رسیدن منو فراموش گردن همیشه فکر میکردم ک دیگه شاید شکرگزار اون نبودن ک نجاتشان داده اما با این فایل استاد فهمیدم ک ن خدا منظورش خشوع همیشگی برابر اونه این خشوع برای رشد ماست این ک رندگی همیشه مثل طوفان و باید در مقابل خدا عاجز باشیم و ب شدن فقیر بودن خودمون رو ب یاد بیاریم تا زندگیمون تت‌ آخر عمر خوب سپری بشه

    وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا ﴿67﴾

    و زمانی که در دریا سختی و آسیبی به شما رسد، هر که را جز او می خوانید ناپدید و گم می شود، و هنگامی که شما را [با سوق دادنتان] به سوی خشکی نجات دهد [از خدا] روی می گردانید. و انسان بسیار ناسپاس است.

    ناسپاسی در اینجا همون گردنکشی و تکبر ه

    خدا میگه چطور تو دریا فهمیدی اگر من کمکت نکنم غرق میشی ولی تو خشکی فکر کردی در امانی و فکر کردی خودت داری کارهارو انجام میدی

    خدایا بابت طوفان حال حاضر زندگیم سپاسگزارتم طوفانی ک اگر تو نجاتم ندهی مم عاجزم و نابود شونده خدایا بابت خشوعم سپاسگزارتم خدایا خودت کمکم کن ای خشوع زیبا رو در درگاهت تا آخر عمر داشته باشم این زیباترین جایگاه منه انسان است با این ک شرایط الانم خیلی سخته اما خدایا میدونم آخرش نجاتم می‌دهی میدونم خودت داری رهبری میکنی میدونم لطف خودت بوده ک اینطوری متوجه عجزم بشم در برابر خدایت تو

    بفهمم ک هیچی نیستم خدایا اگر قدرت تو نباشه من حتی دستم رو هم نمیتونم تکون بدهم خدایا اون موقع ک من چیز قابل ذکری نبودم تو بودی ک جهان رو رهبری کردی تا به اینجا رسید تو همه کاره بودی الان هم ک من اومدم فکر کردم ک خیلی قدرت دارم در واقع من هیچی نیستم خدایا تویی همه کاره و من هیچ کاره تویی ک بعد از من هم این جهان رو هدایت میکنی طبق خواست خودت

    خدایا تنها قدرت تویی ذره ای ناهماهنگی در این سیستم میس اکر دو تا قدرت بود این جهان نابود میشد

    سبحان ربی الاعلی

    یعنی تویی ک جهان رو داری اداره میکنی و اتفاقات رو رقم میزنی ب سمت رشد و پیشرفت

    و ب حمده

    یعنی خدایا تو همواره خیر منو میخای همواره جیزی رو خواستی ک من میخام یعنی باید بابت اتفاقات شکرگزارت باشم

    خدایا تو کمکم کن ک در لحظاتی ک ب خواسته هام رسیدم هم خاشع باشم در برابرت و دائم ب یاد روز آخر و تشییع جنازه خودم باشم

    اون لحظه ای ک تنها در یک پارچه سفید پیچیده میشوم خدایا اون لحظه رو ک یادم میاد ب حقیقت فانی بودن این دنیا میرسم و بابت همه جیز شکرگزاری میشم شکرگزاری بابت رسیدم یل ترسیدن ب خواسته هام و چنان آرامشی منو میگیره ک خواسته هام ب صورت طبیعی وارد زندگیم میشه خدایا آرامش رو میخام چون تو در آرامش هستی چون صدای تو رو در آرامش میفهمم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  8. -
    علی دوستی گفته:
    مدت عضویت: 3900 روز

    ملیحه

    سلام استادعزیز باز فایل توحیدی گذاشتید وغوغا کردید

    راستش من هنوز کامل گوش نکردم ولی یه خاطره جالب داشتم درباره اینکه وقتی کاررو به خدا میسپاری جوری درست میکنه که قابل باورنیست و هیچ چیزی نمیتونی بگی

    یروز جمعه من وهمسر جان مهمان خونه مادر شوهر بودیم،ازاونجایی که تنها زندگی میکنه وبنده خدا مسن هست،ازم درخواست کردنهار درست کنم ومهمون دعوت کرد(خانم واقایی که من ندیده ونمیشناختمشون )من نهارو گذاشتم چشمتون روز بد نبینه برنجم شفته شد

    دیگه فرصت نداشتم دوباره درست کنم

    با پررویی درقابلمه رو بستم وگفتم خداجون خودت یه کاریش کن

    نهارو بردم وسفره که جمع شد خانم مهمان چقدررررررررر تشکر کرد که خدا خیرتون بده اقامون دندونش اذیته به من دایم میگه برنجو نرم درست کن وچقد عالی بود برنجتون

    من،

    خدا️

    جوری شد که هم خوردن وهم با خودشون غذا بردن

    ومن بعدش هروقت اشپزی میکنم ومهمون دارم بخصوص میگم خداجون مزه وبرکتش با تو وهمیشه هم سر بلندم میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2294 روز

      به نام خالق بی همتا

      سلام ملیحه بانوی توحیدی و ‌کدبانو

      با خدا باش و پادشاهی کن

      چه ماجرای جالب و عبرت آموزی، و احسنت به ایمان و شجاعتی که نشان دادید، که برنج شفته رو با توکل بر خدا جلوی مهمان بذاری و خدای مهربان برات غوغا کنه و اون برنج بشه مورد علاقه مهمان.

      واقعا زیبا و پندآموز بود.

      ملیحه جان سپاس گذارم که این ماجرای زیبا رو به اشتراک گذاشتی و شما را تحسین می کنم بخاطر ایمان و شجاعتی که داشتی.

      در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی مهربان بانوی زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 977 روز

    به نام خدای سمیع و بصیر

    به نام خدای مهربان و بخشنده

    خدایا ممنونتم که هستی کنارم

    خدایا ممنونم بابت سلامتی خودم و خانواده ام

    خدایا شکرت که امروز لیاقت بودن در کنار این عزیزان توحیدی رو دارم

    خدایا شکرت که امروز چرخ زندگیم به طور جادویی روان است

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم بانو

    این فایلهای توحید عملی هر لحظه بودن خدا و قدرتشو بهت گوش زد میکنه و هر دفعه که گوش

    میدی ایمانت چند درجه بالا میره به شرطی که باور کنی و بپذیری

    و من پذیرفتم و قدرتشو بارها در زندگیم و کارهام دیدم و نتایج خوبی گرفتم از ایمان و سپردن به خداوند

    وقتهایی هم که خیلی کم پیش میومده قبلنا از خدا یادم رفته و یا فکر کردم خودم میتونم انجام بدم ضربه خوردم ودر آخر پناه به قدرت خدا بردم و باز او برام کارها رو به راحتی آب خوردن انجام داده

    این خدایی که اینقدر مهربان و آسان پذیره چرا روش حساب نکنیم

    چرا باید بریم روی دیگران حساب کنیم

    من که خیلی خوشحالم و لیاقت بندگی این خدای رزاق و وهاب رو دارم

    واقعا وقتی با قانون زندگی میکنی و کارهای روزمره تو انجام میدی حتی درخواست‌های کوچیک و بزرگتر از خدا میخوای چقدر راحت و آسون

    بدست میاری و چقدر چرخه زندگیت روان میشه چقدر آرامش داری چقدر رهایی و نگران نیستی

    من خوشحالم که شاگرد همچین استادی توانا و آگاه هستم

    استاد من هر روز فایلهاتون رو گوش می‌کنم و عمل عمل عمل هم میکنم

    حالا بعضی جاها کمتر یا انجام ندادم ولی سعی براین دارم و هر روز دارم بهتر و بهتر میشم به لطف خدای بزرگ

    من از فایل دوره کشف قوانین زندگی یاد گرفتم برای هر درخواستی سریع برم کد بنویسم و روی باور اون قسمت کار میکنم و چقدر راحت بدست میارم خیلی عالیه زندگی همینه لذت بردن همینه و هر روز دارم ادامه میدم و نتیجه خوب پشت سر هم میاداستاد مدیون شما و مریم جون هستم

    و لطف شما استاد عزیزم که مثل خداوند بخشنده هستی و هر چه در زندگیتون تجربه میکنین بلافاصله با ما به اشتراک میذارین و این میشه پیشرفت این میشه رشد چون نتایج گرفتین و میشین الگوی ما

    چه بهتر از این اولگویی به تمام

    ممنون و سپاسگزارم از شما و مریم مهربونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  10. -
    مسعود تربتی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1759 روز

    سلام استاد عزیزم دورود برشما .استاد سپاسگزارم بخاطر این اگاهیی ناب و خالصتون استاد این صحبتهای شما رو در مورد توحید و باید با طلا نوشت .استاد فایلهای که شما هر وقت رایگان میزارین که واقعا این صحبتها قیمت نداره اصلا و لطف خدا شامل حالمون میشه که شما این رایگان در اختیارمون میزارین دقیقا موقعی میگین که ما الان نیاز داشتیم به این صحبتها و تلنگره دوباره خورد. استاد من هر وقت رو چیز دیگه یا شخصه دیگه یا خودم حساب کردم اون مسعله ترکید واقعا دقیقا همینی که میگین هست .خداروشکر که شما هستین و هر لحظه تلنگره رو میزنین .استاد انشالا هزار سال سالم و سلامت و ثروتمند باشین تا ماهم بتونیم در کنار شما رشد کنیم .سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: