اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
صبح به این نیت از خواب بیدار شدم که بروم و در آموزشگاه رانندگی ثبت نام کنم و گفتم تا صبحانه بخرم سفر به دور آمریکا را هم نگاه کنم دیشب نشانه هدایت من رفتن و یاد گرفتن رانندگی بود و خیلی واضح به من گفته شد حالا وقت عمل کردن و دیشب به خودم قول دادم اولین کار فردا ثبت نام کردن است همیشه به خاطر ترس عقب انداخته بودم یه زمانی میگفتم ما که ماشین نداریم
بعد که ماشین خریدیم به لطف الله بهانه های دیگه و بعد با راهنمایی های شما فهمیدم ترسه و باید وارد ترسها شد و وقتی اومدم توی سایت و فایل جدید را دیدم گفتم خدایا شکرت توحید عملی که من عاشق شنیدن حرفهای استادم و اصل همینه و وقتی صحبتهای شما شروع شد شوکه شدم در مورد رانندگی و ترس خواهرتان بودباخودم گفتم خدایا دوباره هدایت برای رانندگی خدایا شکرت خدایا داستان این رانندگی چیه؟در دقیقه های اولیه فایل دائما حرف رانندگی و مثال رانندگی
را میشنیدم و بعد از خوردن صبحانه و قبل از تمام شدن فایل لباس پوشیدم و رفتم سمت آموزشگاه و قبل از وارد شدن به آموزشگاه ایستادم و گفتم خدایا توکلم به توست من را هدایت کن به ذهنم اومد بپرسم ببینم کدام مربی بهتره یک دفعه گفتم نه خدا من را به این واضحی هدایت کرده بقیه هم با خدا احتیاج به کسی ندارم خدا برای من کافیست و کارهارو درست میکنه و رفتم داخل با حس خوب و وقتی از شرایط و قیمت پرسیدم خشکم زد متصدی گفت اگه فقط تا امروز ثبت نام کنید دو میلیون تومان کمتر پرداخت میکنید از فردا
تعرفه قیمت جدید اجرا میشه و باید دو میلیون تومان بیشتر پرداخت کنید و فقط گفتم خدایا شکرت تویی که آگاهی تویی که عالمی تویی که اولی تویی که آخری .
در صورتیکه من اصلا از قیمت و هیچی خبر نداشتم و آموزشگاه دیگری رفتم در صورتیکه آنجا تعرفه جدید را اجرا میکردند و فقط همون آموزشگاهی که من رفتم با قیمت قبل بود
من زمانیکه تازه وارد سایت شده بودم وقتی شما میگفتین هدایت نمی فهمیدم شما چی میگید برام تازه و عجیب بود که خدا با ما حرف میزنه با اینکه درک نمیکردم ولی حرفهای شما را گوش میدادم هر روز و هرروز .
برای عید امسال میخواستیم بریم مسافرت دقیقا شب قبل مسافرت خواب دیدم پدرم به من زنگ زده و به من میگه شناسنامه با خودت ببر در صورتیکه اصلا خبر نداشتن که ما میخواهیم بریم مسافرت و بعد داییم گوشی را گرفت وگفت مسافرت به شما خوش بگذره
وقتی رفتیم برای اجاره خانه از شوهرم کارت ملی خواستن و شوهرم نداشت ومن گفتم من شناسنامه دارم و دادیم و خانه را اجاره کردیم و سفر هم خیلی به ما خوش گذشت چقدر حرفهای شما درسته خدا برای همه چیز و هرموردی که بخواهیم هدایت میکنه و چقدر احساس خوبی داره
در مورد سوال ایده های خودم هیچ کدام به نتیجه نرسید و فقط عذاب و سختی برایم داشت و نزدیکترین آدم به ما به من و شوهرم و بچه ام توهین و بی احترامی میکرد فکر میکردم آن شخص تنها کسیه که میتونه به من کمک کنه و بسیار تحمل کردم آن موقع نمیدانستم که من فقط به خدا احتیاج دارم و فقط خدا برای من کافیست هرروز صدای شما را میشنوم که با صدای بلند میگفتید دوستان هیچکس تاکید میکنم هیچکس نمیتونه به شما کمک کنه فقط و تنها کسیکه میتونه به شما کمک الله یکتا است فقط از خدا بخواه روی هیچ انسانی حساب باز نکن فقط روی خدا حساب باز کن چقدر زیبا و باشکوهه چقدر عالیه چقدر آرامشبخش که به هیچ انسانی نیاز نیست
خدایا قلب مرا خانه خودت قرار بده تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست و نعمتهایت هدایت کن
از شما سپاسگزارم سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
استاد خدا حفظتون کنه که هر بار میشینم پای صحبتاتون مخصوصا زمان هایی که با تمرکز بالا هست واقعا مدهوش میشم از این جام شرابی که از زبان شما جاری میشه و واقعا حال دلم دگرگون میشه از این صحبتها و حرفهایی که انگار عجین شده با من و یادآوری میشه که یادم نره از کجا اومدم و قراره به کجا برم همونطور که خداوند در قرآن میگه از یه ماده ای به نام اسپرم اومدی و قراره به یه لاشه تبدیل بشی پس چرا غرور برت میداره یادت باشه که از کجا اومدی و از یه ذره تبدیل شدی به این چیزی که الان هستی و یادت باشه که هر چی که داری من به تو دادم و من تو رو آفریدم و داره بهمون نشون میده که از آفریدگارت بخواه هر چیزی که میخوای و من به بهترین شکل برات انجام میدم اگر تو فقط از من بخوای و شرک نورزی و توکل داشته باشی و خودتو وصل کنی به من ، چقدر دلم آروم میشه به این آگاهی ها و هر زمان که اینطور فکر میکنم و میبینم که وجودم آرومه و همه چیز برام حل شدست و هر زمان که فاصله میگیرم یا یادم میره چقدر حالم بد میشه و احساس بدی بهم دست میده ، خداوند رو هزاران بار شکرگزارم بابت دریافت این آگاهی ها و هدایتهایش که همواره منو هدایت میکنه به سمت احساس خوب و آرامش
در حین گوش دادن به این فایل فکر میکردم که چطور من هم از این روش و حتی در کوچکترین چیزها به زعم خودم استفاده کنم از وجود بینهایت پروردگارم و همیشه در آرامش باشم و تو هر چیزی و تو هر موقعیتی از پروردگارم فقط درخواست کنم که هر بار به غیر او یا خودم متکی شدم ضرر کردم
برای نوشتن همین کامنت هم فقط از خدا خواستم که چی بنویسم و چجوری بنویسم بهتره و میتونه برای خودم تاثیرگذارتر باشه و کسایی که میخونن این کامنت رو
چقدر لذت بردم از صوت و تصاویر زیبای آخر فایل و چقدر تحسین کردم شما رو استاد عباسمنش که به ساده ترین و زیباترین مسیرها هدایت میشین و چقدر لذت میبرم از دیدن شما و گوش دادن به صوت و لحن شما
خدایا شکرت که همواره با منی و در منی و به من نزدیکی یا رب العالمین
سپاسگذار استاد عزیزم که از بالاترین دستهای پروردگارم برای من هستین کسی که بندگی خدا رو میکنه و پادشاهی دنیا رو
سلام و درود فراوان به استاد عزیزم خانم شایسته جانم و همه دوستان ارجمندم
چقدر آخه من عاشق این فایل های توحیدی هستم واقعا توحید هیچ انتهایی نداره با هربار گوش دادن صحبت های توحیدی حس میکنم یک دریچه تازه در قلبم باز میشه و گاریم سبک تر میشه فایل های توحیدی مثل فایل های دوره 12 قدمه انگار قلب آدم باز میشه با گدش دادن بهشون و کج فهمی هاش رو اصلاح میکنه….. استادجانم خیلی خیلی ممنونم برای این فایل عالی که بهم یادآوری کرد یادم باشه حتی اگر حرفه ای شدم باز هم خودم رو کاره ای ندونم حتی این جسم سالم و این ذهن و دست و پایی که دارم هدیه خداست و بدون اینها من هرگز نمیتونم حتی صحبت کنم چه برسه که بخوام مهارت یاد بگیرم باید دائما به خودم یادآوریش کنم تا شیطان ذهن نخواد موش بدوونه باید همیشه یادم باشه فاصله ایمان شرک اندازه یک تار مو هست و به محض اینکه دچار غرور بشم قشنگ سُر می خورم اونور خدایا بهم کمک کن در همه چیز و در همه اتفاقات تو رو ببینم و روی خودم حساب نکنم تا عزتمند بشم
این فایل اولین خاطره ای که به یادم انداخت در دوران دانشجوییم بود….
من خیلی برای کنفرانس مقابل جمع استرس داشتم که اونم برمیگشت به یک تجربه بسیار بدم که خیلی افتصاح کنفرانس داده بودم طوری که حتی جرات چشم تو چشم شدن با جمعیت رو نداشتم و خیلی بدنم تکون تکون میخورد و اون تضاد اون زمان باعث شد برای بهتر شدن توی این مورد کلی روی خودم زمان کار میکردم جلوی آینه تمرین میکردم بیست بار و حسابی، آماده میرفتم تا اینکه به حدی رسیدم که فقط اول کنفرانس استرس داشتم و بعد برام عادی میشد و همیشه مورد تحسین قرار میگرفتم و خیلی خوشحال بودم برای این پیشرفتم تا اینکه یک بار من کنفرانس داشتم ولی وقت کافی نداشتم و نتونستم خوب تمرین کنم وقتی دوباره سرکلاس رفتم باز هم نتیجه عالی و رضایت بخش شد و من به این نتیجه رسیدم اااا پس دیگه نیاز به تمرین نیست ببین من حتی یک بارم تمرین نکردم چقدر خوب از پس این کنفرانس براومدم و کلی دچار غرور شدم چون استادم خیلی ازم تعریف میکردو دوستام و با افتخار به همه میگفتم من اصلا یکباررررم نخوندم و کلی باد به غبغب انداختم…..
تا اینکه مجدد یک کنفرانس دیگه شاید به فاصله کمتر از یک ماه داشتم و اتفاقا تو کلاس همون استاد
برای اینکه فکر میکردم من خیلی مسلط هستم بازم بدون آمادگی رفتم البته که خیلی موضوع ساده بود و اصلا از قبل همه چیش رو بلد بودم اما وقتی شروع به صحبت کردم صدام شروع به لرزش گرفت اصلا مغزم خاموش شده بود و انقدرررر اون کنفرانس افتضاح شد انقدررر افتضاح شد که الان که یادم میاد باز استرس میگیرم آخه چه روزی بود اون روز!!!!!
یعنی به طرز وحشتناکی من استرس داشتم در صورتی که تا یک دقیقه قبلش بیخیال بودم….
اون روز من متوجه نشدم چرا اینطوری شد!!! حتی بعدها هم هرگز به این نکته پی نبردم تا چندبار دیگه این مسئله برام تو موقعیت های مختلف تکرار شد یعنی به محض اینکه احساس بلدی میکردم همه چی نابود میشد ولی من باز هم نمیفهمیدم آخه چه ارتباطی وجود داره بین ماهر شدن من و خراب شدن اوضاع؟؟
مگه من نباید اعتماد به نفس پیدا کنم؟؟
مگه من نباید پیشرفت کنم؟؟
مگه همه کتابها اینا رو نمیگفتن!!!
تا اینکه بعدها که با قانون آشنا شدم تازه فهمیدم که چقدر فرقه بین اعتمادنفس داشتن و خضوع داشتن حتی هنوزم با اینکه این ارتباط رو میدونم دچار گمراهی میشم!! از خدا میخوام همواره من رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره تا روی خودم حساب نکنم به قول شما منم به خدا میگم همون اولش پس گردنی بزن محکمم بزن تا به خودم بیام و حواسم باشه که هرخیری هست فقط، و فقط، از جانب توست و اگر شری هست توسط، خودم داره ایجاد میشه
خدایا شکرت برای حضور استاد آگاهم که انقدر موشکافانه بیدارمون میکنه و لایه های درونی وجودمون رو برامون شفاف میکنه استادجان بیشتر برامون فایل بذارید از خانم شایسته هم خواهش میکنیم که باشن دلمون براشون تنگ شده دیدن روی ماه شما عزیزان خیلی برای ما نعمت بزرگی هست
سلام به استاد عزیزم به خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
استاد قبل از نوشتن میخوام ازتون حسابی تشکر کنم بابت این فایل ارزشمند و بگم مثل همیشه به موقع و سر وقتش این صحبت ها رو شنیدم و واقعا در شوکم از هدایت خداوند
منی که داشتم کتاب رویاهایی که رویا نیستند و میخوندم یه صدایی گفت برو تو سایت، جای جذاب کتاب بودم و این صدا منو مجبور کرد بیام اینجا .
هنوز فایل و تا اخر گوش ندادم که بهم گفت بنویس
استاد دو روزه خدا بد جور میخواد بهم بگه زیبا حواستو جمع کن
انگار قراره یه نتیجه ی خیلی بزرگی برام بوجود بیاد
یا اینکه یه جایی دچار شرک شدم و متوجهش نیستم
نمی دونم دقیقا دو روزه از طریق های مختلف داره بهم میگه مبادا مغرور بشی
مبادا یادت بره از کجا به کجا رسوندمت
مبادا وقتی ظرفت بزرگتر شد یادت بره کی این ظرف بزرگتر کرد
وای خدای من
دیروز خدا منو کشون کشون برد و انداخت تو کامنت اقای رضا عطار روشن معروف سایت که چطور بعد از دیدن نتایج عالی دچار شرک شده بود اونم خیلی پنهان که حتی خودش متوجه نشده بود
بعد دوباره گفت این کمه بازم منو کشوند و برد تو کامنت اقای ابراهیم که لقب ابراهیم توحیدی بهش دادن تو سایت
که چطور حسش بد شده بود و متوجه شده بود تمرکزش کم شده روی کار کردن خودش و متوجه شده بود دلیل اصلیش پنج ساعت از وقتش و صرف مافیا میگذرونه
استاد زمانی من تو اینستا پیج عکاسی داشتم این پیج و عکسهایی که میگرفتم تمام ایده ها تمام پیشرفت های من از طرف خدا بود من هر روز پیشرفت خوبی داشتم ولی خدا رو ندیدم دچار شرک شدم اونم تا دلتون بخواد
و خدا کل اینستا رو از من گرفت
درسته از من گرفت ولی منو به حال خودم نزاشت ، منو با شما اشنا کرد تا قانون و یاد بگیرم تا داشته هامو ببینم تا خدا رو بشناسم و بدونم هرچی دارم از اونه نه هیچ کس دیگه تا منم منم نکنم
الانم میخواد کاری کنه مرتکب اشتباه و شرک قبل نشم اره این خدا اون قدر بزرگه اون قدر عشقه که میگه بنده ی من تو ارزشت پیش من زیاده نمیخوام خطا کنی و مدام داره بهم یاداوری میکنه
خدای من ای کاش بتونم جواب این دوست داشتنت و بدم
ای کاش بتونم یک درصد بندگی خدایی مثل تو رو بکنم
خدایا اگر تو هدایتم نکنی من هیچ چی نیستم
اگر نعمتی دارم به خاطر رحمت توعه
هرچی دارم از تو دارم خدای من
خدایا همیشه بهم یاد اوری کن که تواضع داشته باشم و یادم نره
استاد روزی نیست که نگم استاد خدا خیرت بده استاد همیشه شاد و سلامت باشی که باعث شدی
من این خدا رو بشناسم
من دریافت کنم هدایت خدا رو
من خودم و بشناسم
استاد واقعا سپاسگزارم که بهم یاداوری کردی که یادم باشع
که هر چی دارم از خداست
که همین طور که الان خدا رو زیاد صدا میکنم تا اخر همین باشه
که باید بدونم و بپذیرم که هیچی نمی دونم
در مقابل خدا هیچی نیستم
که من لایق دریافت الهامات و هدایت خداوندم
سپاسگزارم
خدایا شکرت که دارمت
به نظرم باید هر روز این فایل و گوش بدم تا یادم نره
درموردتجربه ی خودم بگم که یادآوری باشه برام وتجربه ای باشه برای عزیزان
البته میخواستم این تجربه رودرفایل قبلی توحید10 بگم وهمینطورگربه ی چکمه پوش و..هی اومدم بنویسم ولی امادش نبودم ودوس نداشتم یادآوری کنم حالم بدمیشدگریم میگرفت
که دیگه هدایت شدم وگوش کردم که بنویسم ازجایی که روی خودم ودیگران حساب کردم چه بلاهایی سرم اومد
من ازبچگی متوجه شدم که نقاشی روخیلی دوس دارم چون خواهرمم نقاشیش عالی بوداولین بارازشوق نقاشی های اون علاقه مندشدم واصرارمیکردم برام بکشه
ذهنی یه دخترپیرهن بلندکفش پاشنه بلندکه روی یه نیم تنه ی یه درخت بریده شده نشسته باموهای بلندمیکشیدتواون سن یه همچین نقاشی واقعامحشربودنه تنهامن واقعاهمه لذت میبردن ازنقاشی هاش ومن وقتی مدرسه رفتم همین ذوق وشوق ادامه پیداکرد اززنگ ریاضی فراری بودم وبرعکس لحظه شماری میکردم برای زنگ نقاشی ونمراتم 20 میشد طوری بودکه توجه معلم وبچه هاکاملاجلب میشد به نقاشییم ودورمومیگرفتن ومتحیرمیشذن چرامااینطوری نمیکشیم وازم درخواست میکردن که براشون بکشم ودرازاش بهم پول میدادن واین الگو توهرمرحله هر کلاسی ازنقاشی ثبت نام میکردم واقعابی اغراق وغروربگم بهترین شاگرداون کلاس میشدم کم کم دیگه یع غروری میومدکه تویه فرقی داری بابقیه پس چرابقیع نمیتونن اینجوری بکشن قبل ازاین که غروربیادواقعابالذت ورهایی میکشیدم هنوزم اون نقاشی هارودارم ارتعاش اون عشق ولذت قشنگ دریافت میکنم بااین الان قابل مقایسه نیس ازلحاظ مهارتی ولی اون عشق وشادی که اون موقع میدیدمونمیبینم
ولی بعدش باغرورازبالابه پایین نگاه کردن به بقیه ومن چقدرهوش هنریم بالا قشنگ خودمومتفاوت میدیم وازیه جایی به بعددیگه فقط خودمومیدیدم کارهیچ کس نمیدیدم وتااین که پس گردنی که دیگه گذشته بودباچکش خیلی بزرگ خدابرداشت زدپس گردنم بلندشوبسه دیگه
من اینونقطه قوت میدیدم که من سوپراستعدادم تواین زمینه باورم شکل گرفت ودیگه خداکناررفته بود وبه جای لذت بردن وازخداهدایت خواستن تمام تلاش های شده بود تقلابرای نشون دادن توانایی هام خودموثابت کنم به استادم به بقیه ومرتب تعریف وتمجیددریافت میکردم ودوباره بهترین شاگردبین 6000هنرجوبودم واین برام خیلی طبیعی بوددیگه واستادممیگفتم من ندیدم تابه حال بین این همه هنرحوهایی که داشتم وایشون خودش بهترین استادهایپررئال نقاشی درایران هستن وخلاصه احساس نیازبه توجه تاییدشدن جلب توجه کردنو وحساب کردن روی خودم به حداعلارسیده بود که دیگه باتمام تمرکزقدرت و حرص ووابستگی کارمیکردم وهرباربهتروسریع ترازقبل پیشرفت میکردم تابه نقطه ای رسیدکه دیگه من استادمون هم حتی دیگه نمیدیدم ومیگفتم زبونی خدا ولی قلبا باورم این بودخودم همه کاره ام اگه اون موقع این فایل گوش میکردم متوجه نبودم استادعباسمنش داره چی میگه هرچندبازم الانم نمیفهم ولی تجربه انقدرواضح وملموس بود ازاین که روی خودت ودیگران حساب کنی چه توگوشی های محکمی میخوری که نمیتونم فراموش کنم وانکارکنم که چقدردقیق این صحبت هایی استادعباسمنش میگفت واون موقع که توسیلی های پشت سرهم که میخوردم یادفایل های توحیدی میوفتدم که وقتی استادمیگفت وقتی روی دیکران حساب میکنی چطوری پشتتوخالی میکنن وتمام اون تحسین هایی که میشدم برعکس شدبخاطرچندروزتاخیری که من بخاطرتشکر استادمون ازکارهام داشت که ازروی عمدنبود 180 درجه رفتارش تغییرکرد ومن دیگه شروع کردم به ثابت کردن این که من قصدی نداشتم و…واصلاتا6 ماه که بازم خودم پیام دادم جواب من نمیداد وای کاش هیچ وقت پیام دیگه نمیدادم مخصوصاجواب نمیدادکه بگه توبااین آموزش هاواینجوری شدی وببینه من تواین مدت که جلسه هاروندارم چندمرد حلاجم درصورتی که من حتی تمریناتم انجام داده بودم اصلادیگه انکارمیکردشزوع کردبه تحقیرکردن به تعمت زدن قضاوت کردن که حالااینجوری نبوده من خیلی گندت کرده بودمووووبخوادبقیع هنرجوهاشوبه رخ بکشه همش کارهای اونارونشون بده وتیکه بندازه و..
هربارکه منوقضاوت میکردانگارکه یکی داره بااسلحه بع من داره شلیک میکنه اصلاباورم نمیشدم چون من خودم وابسته تعریف وتمجیدشده بودم انقدرسقوط کردم وانگیزه هام تمرکزم تلاش هام اعتمادبهنفس ذره ذره کم کم میشد کشیده کیشدپایین من که بالای 12 تا13 ساعت کارمیکردم به یه ساعت درروزرسیده بودکه به جایی رسید2 سه هفته ای دیگه مدادبر نداشتم
اون بت خودم ودیگران که ساخته بودمدرواقع داشت ذره ذره خردمیشد باتوهین هاوتحقیروحتی تهمت میزد قضاوتم میکردنقاشی هاموباتمسخرتمجیدمیکردمیگفت توبزرگ ترین نقاش حهانی ایناکارنیس شاهکارن و..
وچیزی کهه خودم ساخته بودم توذهنم یه آدمی که که خیلی بزرگ شده بود اینجوری داشت منوله میکرد وچقدرلاغرشدم نمیتونستم غذابخورم احساس کردم تمام برنامه های منوازعمدریخت بهم که منواینجوری ببینه فکرمیکرددم داشت پیشرفت منومیدیداحساس خطرکردکه من دارم بهترمیشم ازخودشم حالاداره ج نمیده یا نه دوس نداره من برسم به اون جایگاه بامن لج کرده وواقعاهم تلاشش این بودکه بقیه هنرجوهاشو بکشه بالا ومنوبکشه پایین باجواب ندادن و…ایناهمون قدرت هایی که من داشتم توذهنم میدادم بهش واون همین کارم کرد
به جایی رسیدم که باصدای بلندگریه میکردموخداروصدامیزدم خدایاکجایی نجاتم بده
یادمه پارسال ماه رمضون بود وقتی دعای جوشن کبیر کتاب صوتی بودمعنیشوگوش میکردم نمیتونستم جلواشکاموبگیرم به پهنای صورت اشک میریختم که انگاراین دعاداشت به من میگفت خدابرات همه چیزمیشه همه کس مامانم اینایه جوری نگاه میکردن ماهم داریم اینومیخونیم این چش شده چراانقدرلاغرشدی چرازیادحرف نمیزنی
دست خودم نبود نمیتونستم همینطوری اشکم سرازیرمیشد قدرت خداوکوچیکی حقیری خودم داشتم میدیدم ازاینکه بقیه چقدرراحت میتونن پشتت خالی کنن و180 درجه تغییرکنن
چقدرمسیرم سخت وطولانی وکندشده تمام وجودم پرشده بودازترس ازرقبا ترس ازقضاوت ها وحرف وکارهایی که استاد داشت انجام میدادو
نقاشی که باارامش بااعتمادبع نفس وراحت انحام میدادمش
باترس وناتوانی به سختی وکندی جلومیرفت واین مقایسه داغونم میکردواحساس عجزوناتوانی که تابه حالاتوکارم به این وضوح درک نکرده بودم وقشنگ ندایی درونم همه ی اون غرورهامنم منم کردن هاروبخاطرمیاوردکه برای خداکاری نداره ازعرش به فرش بکشونه حالم کم کم بهترشد بافایل های توحیدی بادعاوقران هایی که میخوندم که البته بگم من کامل گم شده بودم تواون چک ولقدها مثل کسی بودم توبیابونی بی آب وعلفی که نمیدونه کجابایدبره وواقعاسردرگم وناتوان شدم گفتم خدایامنوهدایت کنن گریه میکردم وذکرشبانه روزیم شده بود میگفت خدایامنوهدایت کن بعدش اروم اروم هدایت شدم به قرآن خوندن وفایل های توحیدی استادخیلی گوش میکردم واشک میریختم ومیگفتم چقدردقیق آخه اون موقع هامن اینارومیشنیذم ولی الان دارم درک میکنم استادچی میگه من پربودم ازشرک وکفر خودمم حالیم نبودالکی زبونی هی خدا خدامیکردی
تواین چالش متوجه شدم که یادته تواون روزای موفقیتت مینوشتی ومیگفتی من ازپس هرجالشی برمیام هیچ چیزنمیتونه جلومنوبگیره من سوپراستعدادم هرروزایناروباخودم تکرارمیکردم وکارای بقیه وتلاشاشون یه جوری نگاه میکردم که من خیلی بااینافرق دارم وجالب این که من فکرمیکردم مقایسه نمیکنم خودموچون ازفضای مجازی خودمودورکرده بودم خیلی کم میومدچک میکردم بقیه ولی توذهن خودم باخودم حرف میزدم به کسی نمیرفتم ایناروبگم دل بسوزونم یعنی غرورم درخلوت خودم بودم به کسی آسیب نرسونده بودم ولی استادم این نگاه داشت نمیدونم خودش میدونه نمیدونم اون مدتی که من توکلاس نبودم چه اتفاقاتی افتاده بودولی حرفاش این بودمن جلورشدبقیه گرفتم که خلاصه ی همه این حرف ها واتفاقاتی بودکه خودم باشرک ،احساس قربانی شدن حس گناه ازاین که من اشتباه کردم باسرزنش کردن خودم جذب کرده بودم ووقتی میرفتم تودل جزییات این قضاوت هادوباره انگارکشیده میشدم ازدل اتفاقات که کلیت قضیه روببین که همه ی ایناروخودت ساختی طبیعی که اینجوری بشه بااین افکاروفرکانس هایی که داشتی خیلی دیپ نشو نره ترجزییات ماجرا کلیت ماجراببین وواقعاخداوندبودکه منواینجوری اروم میکرد بااین الهامات وچقدرقشنگ ارتباط بین اتفاقات وافکارمنونشون میداد
وقتی فایل گربه چکمه پوش گوش کردم هربارکه استادفایل هایی میزاشتن ازاین دست انگارخدا همش داشت بامن صحبت میکرد وبه من میگفت که خودت خالق زندگیت بودی کسی رومقصرنبین درس هاتوبگیر ایناتومراحل بعدی اگه درساشوبگیری خیلی پیشرفت میکنی قوی ترشدی قانون بهتردرک کردی چون من خیلی دوس داشتم بدونم خودم خالق زندگیم هستم قشنگ بهم نشون دادودرس سنگینی بودبرام ولی خودموبهترشناختم نقاط ضعم که فکرمیکردم نقطع قوتم هست که ازبچگی شکل گرفته بود که هی میگفتن تومدرسه ،خانواده و..که تو خیلی بااستعدادی هزارباراینوشنیدم وتکرارکردمش باعث شده بود که اصلادیگه ازخداکمک نخوام خودم متفکرباهوش بااستعدادمیدونستم درصورتی همه ی اوناروخدابوده مه منوهدایت میکرده بهم نشون دادکه هوش واستعداد همه ی ایناروخداداده هرچی داری ونداری خداداده بهت وبراش کاری نداره که باخاک یکسان همه چیو تازه بازم سپاس گزارباش بلایی جسمی نبوده چون من یه سری افرادی تجربیات دراین رابطه داشتن بخاطرغروردیگه نمیتونن راه برن ازحالت طبیعی جسمی خارج شدن
انقدرخودت بزرگ کردی بقیه بزرگ کردی وخدابع کلی بیرون رفته زبونی هی خداخدامیکنی دلیل این که نمیتونی به نتایجی که میخوای برسی بالاپایین شدنات ایناس
هی داره یادم میادمن وقتی هدف گذاریی می کردم من ازخداخواستم من دوس دارم بهترین باشم درکشوروفراتر وواقعاخداهم بانشونه هادلشت هدایت میکرد که راه داری درست میری وقراربودمسیرمن عوض بشه که همین اتفاق که جواب منوندادراه دیگه ای میخواست بازبشه ولی من اصرارمیکردم ازاین راه به چطوری خیلی فکرمیکردم باورم نمیشدبعترازاین فرد کسی باشه ومن اگه احساسم خوب میکردم ومیگفتم حتماخیری هست که این شخص جواب نمیده راهی رومیخوادبازکنه که البته اون موقع این فکرها میومدولی چون باورهای توحیدی فراوانی قوی نبودنمیتونستم ازپس ذهنم برمیام واون جایی استاذمیگفت که فکرمیکنی فقط این ادمه فقط این مسییر خدامیگه باشه بروبعدمیبینی چه بلایی سرت میاد من اینوقشنگ درک کردم یعنی چی
یعنی اگه من همین اتفاق خیرمیدیدیم وتسلیم بود قطعا خداراه های بهتری بازمیکردکه خیلی بهترازاین مسیرواین کلاس بود که به خواستم زودتروبه نتایح بهتری میرسییدم نه این که انقدرتحقیرمیشدم انقدرپیشرفتم به تعویق نمیافتاد
خب دقیقا مشکل همین بودکه من ایمان نداشتم واین درس هاروبایدمیگرفتم وایشالاکه واقعا تکرارنشه نمیدونم
ماجراهای بعدش که هی دنبال ثابت کردن این بودکه ازتوبهتر هم پیداکردم ومن ازاین میترسیدم که کسی بهترازمن نباشه این برام سخت بود ودیگه کاربه جایی رسوندم که دیگه اصلاجواب پیام منونداد وطوری نشون میدادکه آره من بهترازتوپیداکردم میخوای بمون میخوای برو که من دیگه هیچ تمرینی نفرستادم قبلش تمرین هامومیفرستادم ولی این احساس دریافت میکردم که اصلاحوصله ی خودم کارهام و..نداره ومن که قبلابالاترین الویت میزاشتم جواب منوبده پایین ترین الویت بودکه حتی مطالب درسی بهم به زور بده ومن تااین حدلطمه زدم به احساس ارزشمندی ولیاقت و..همه چی پایمال شدتازه متوجه شدم وقتی که فایل های احساس لیاقت گوش میکردم که همه ی این مقایسه کردن های خودم بادیگران ،چراانقدرپیشرفتم مثل اول سریع وباکیفیت نبود،چراانقدردنبال تاییدوتوجه بودم ،اصلاحتی متوجه شدم من تکنیک سیاه قلم دوس ندارم رنگ بیشتر دوس دارم نقاشی رودوس دارم ولی اصلاتکنیکشو دوس نداشتم ،چراهی نگران یکی بهترازمن پیدابشع انقدرکنجکاوبودم وحتی بخاطراین کنجکاوی خودم دورکردم که نبینم ازاون فضا وکلاس اصلانمیدونم دارن چکارمیکنن ،ایناهمه ازعدم لیاقت وبی ارزش دونستن خودم بوده
من خودمو ارزشمندیمو گره بستم باعوامل بیرونی به مهارت هام به تاییدوتوجه به نتایج بقیه به مالی و.ووقتی این هاروازدست دادم به شدت احساس بی ارزش کردم وقتی دیدم دیگه اون تایید توجه اون نتایج نمیگیرم همش نگران قضاوت های عوامل بیرونی بودم به شدت ارزشمندیم خودمو داشتم له میکردم وخودم نمیفهمیدم که دوباره روکردم به خداکه خدایامنوازاین چرخه ی تموم نشدنی احساس بی ارزشی احساس قربانی شدن احساس شرک ناتوانی بیاربیرون که ازهمون لحظه خداروشاهدمیگیرم احساس من بهترشد هرروزحالم بهترمیشد آرامشم بهترمیشردتلاشم بهترشددیگه نزدیک بع دوماهه وبیشترنرفتم چک کنم که بقیه دارن چکارمیکنن یااین بخوام گذشته رومرو کنم واشک بریزم الان که دارم میگم فقط بخاطر ردپاگذاشتن ازخودم هست وگرنه هیچ تمایلی نداشتم یادآوری کنم
امسال حتی برای هدف گزاری خدابهم گفت وقتی فایل هدفی متفاوت برای سال جدیدگوش کردم گفت اینوبزارهدفت نمیخوادبزاری من رتبه یک کشور و..بشم بزاراحساس لیاقت چون این ریشه ی تمام اتفاقات زندگیت بوده ووقتی دیدم حتی هدف گذاریم خدابرام تعیین کردگفتم پس قدم های بعدیشم خودش هدایت میکنه که چکارکنم که بازدوباره میگفت کامنت هاروبخون فایل های احساس لیاقت گوش کن حتی دسته بعدیشان کردم فایل ضبط کردم ازازمون احساس لیاقت که آدمی که برای خودش ارزش قائله مثلا این که درحال چک کردن دیگران نیس دنبال تاییدوتوجه نیس ورزش میکنه خیلی هاشودارم انجام میدم حتی موهاموکوتاه کردم تااحساس راحتی بیشتری کنم تاموهام راحت ترشونه بشه وچقدرحس خوبیه موکوتاه رفتم پوستم پاکسازی کردم پولشم بانقاشی هام تعویض کردم ومابقی پول پرداخت کردم وچقدرحال کردم صورتمو توایینع دیدم پوستم شفاف وتمیزوروشن شده بود وهرچی لباسی حس شل وارفتگی کهنه بود ریختم دوروکشولباس هام مرتب خلوت کردم همیشع ورزش میکردم ولی برای این که تمرکزی کارکنم ورزش گذاشتم کنارولی دوباره شروع کردم هرروزدارم ورزش میکنم وماه رمضون دوس داشتم وروزه میگرفتم نه به خاطرثوابش بخاطر حس وحال ماه رمضون دوس دارم منویادبچگی هام میندازه صدای ربناکه میادوافطار میکنی خیلی دوس دارم حال وهواشو وازیه بابت دیگه تعدادوعده های غذایی کم میشه وبرای سلامتی خوبه روزه میگرفتم ودوس داشتم همین عادت حفظ بشه حتی بعدازماه رمضون که هرغذایی نخورم وعده های غذای زیادنباشه که خداروشکرمراعات کردم خیلی برام مهم نیس هردوساعت یه باریه چیزی بخورم سعی میکنم وعده هارویکی کنم وانصافااگه قبلا 10 11 وعده میخورم الان شده 4 و5 وعده وهرروزمینویسم تمرین ستاره قطبی که دوس دارن امروزقانون سلامتی امروزازسایت بخرم چون خیلی دوس دارم نه که برای الان باشع کلاغذای سالم ورزش کردن آب زیادخوردن میوه هاوسبزسجات بخورم غذاهای سرخ کردنی دوس نداشتم وندارم ونزدیک به چندسال نوشابه لب نزدم این اهرم هیلی خوب توذهنم ساختم که لذت میبرم ازسلامتی وزیبایی وهمیشه مراقبت میکنم ازپوست مواندام تغذیه ولی دوس دارم خیلی بهتروبیشتروبااستانداردهای بالاتری باشه که ان شالاخدایاهدایتم کنه به دوره ی قانون سلامتی چون من لیاقتشو دارم
ودوس دارم دوره ی قانون سلامتی ودوره ی لیاقت داشته باشم نمیدونم چجوری ولی گوش میکنم عمل میکنم تاتومدارش قراربگیرم مطمئنم همون خدایی که هدایتم کرده تابع این جاچقدراحساس آرامش وارزشمندی باکنترل ورودی هام بیشترشده خودش به قدم های بعدی هدایتم میکنه
ازوقتی ورودی هاموکنترل کردم به همون نسبت ارزشمندی ولیاقت وارامشم بیشترشده دیگه نگاه نمیکنم که داره چکارمیکنه یاکذشته هرروزیاداوری کنم واحساس قربانی شدن کنم واشک بریزم حال روحیم چقدرباگوش کردن بافایل های رایگان احساس لیاقت وخوندن کامنت ها وفایل های توحیدی ودوره ی عزت نفس که اولین خریدمن ازدوره های شمابوده خیلی بهترازقبل شدم وتمریناتشم عمل کردم به غیرازاگهی بازرگانی که میترسم انجامش بدم که اونم انجامش میدم البته اززاویه دیدکه بقیه چه نگاهی دارن که مثلا درخواست خوراکی بیشترکنم ومیدیدم بقیه هم دارن یه جوری نگاه میکنن که چه خبر روش شد این درخواستوکردم ومیگفتین خوردنشم حال میده واقعاخوردنشم حال داد
وحتی ماه رمضون اصلافکرشم نمیکردم که همچین کاری بکنم که این هم صدرصدهدایت خدابودکه من خودمووکسی که منوانقدرقضاوت کردوموردتوهین وتهمت قراردادببخشم فقط فقط بخاطرخودم منطقش هم این بود که من وقتی نبخشم وحالت بدباشع وکینه داشته باشم قطعا به جایی هدایت میشم که بدترازاین شرایط تجربه میکنم احساس بداتفاقات بد
تنهازمانی اتفاقات خوب ازراه میرسن که قلبت راپاک کرده باشی خداوقتی همه کس وهمه چیزمیشه که ایمان داشته باشی شرک نورزی به شرط پاکی دل
ووقتی میبخشی قطعاپاداشش بهتروبزرگ ترهست
بیشتروبهترشوخدابهت میده ومن این تصمیم برای بخشش وقتی گرفتم که داشتم زندگی پس اززندگی که دنیای پس ازمرگ که ماه رمضون هاپخش میشه نگاه میکردم که هرروزدوتافرشته ساعت 4ونیم صبح رزق وروزی هرکسی میارن که بهش بدن ولی هرشخصی باباورهاش برعملکردش به اندازه ی ظرفش دریافت میکنه ومیگفت مثلاکسی که کینه داره تاوقتی نبخشه نعمت هارودریافت نمیکنه من خیلی تحت تاثیر قرارگرفتم وایمان داشتم که همینطورهست وسحر که شد دقیقاراس همون ساعت باایمان ویقین گفتم ومیدونستم که صدای منومیشنون گفتم من میبخشم بخاطرخودم چون بهترین تصمیم بود واین که حسی درونم میگفت قطعابیشتروبعترش بهت داده میشع واین منوخیلی اروم کردمنوخیلی خوشحال کردوصبح که ازخواب بیدارشدم یه دعای عربی روی صفحه ی گوشیم ازپینترست بود که من که خیلی پیگیرنبودم پیام هایی اینجوری بخونم یه حسی گفت اینو بازش کن وبخون وخدایامن چی دیدم انقدردقیق
اللهم انک عفو تحب العفو فاعف عنی
خداونداتوبخشنده ای ،عفووبخشش رودوس داری
پس مراموردعفووبخشش قرابده
وچقدرخوشحال بودم ازاین که خداانقدرمستقیم دعای منوشنیده وپاسخ داده که چقدرازاین کارم خشنودشده که قطعابه نفع خودم بوده پاداش خیلی بهتروبیشتری بهت میده
وهمین کاربعم کمک کرده که دیگه خاطرات گذشته روبه یادنیارم چون به نفع خودت هست واولین وبهترین پاداشش الان آرامشی که دارم وخدامیدونه بعدش چه اتفاقاتی خوبی منتظرمه
یه نکته ای دیگه ای هم بگم وقتی من این برنامه رودنبال میکردم انگاریع مکملی هست که فایل هایی که استادعباسمنش میشنوم بهتردرک کنم نمیدونم شایدبرای من اینطوری هست که ایمان ویقینم بیشترمیکنه به قوانین زندگی ،جهان ،به دنیای پس ازمرگ حالموخیلی خوب میکنه ایمانموبیشترمیشه
تجربه گران این برنامه خیلی هاشون یه اشتراک ویژه ای داشتن که ماخودمون همه ی این اتفاقات خلق کردیم چه مثبت چه منفی وهرکی این جاخوب زندگی کرده اون جابهتربوذه وبرعکسش
این که زبان خداوند زبان قلب خدا باقلبت صحبت میکنه زبان که ماداریم مخصوص این دنیای مادی
همه ی پیغام هایی که درزندگی دوم تجربه میکنیم ازجنس گفتارنبس جنسش قلب احساس هست
وافرادی که تجربه ی منفی داشتن همشون پرازترس ونگرانی بودن من چندبارشنیدم که میگفتن یه ندایی میگفت نگران نباش همین جمله ی کلیدی که استاداشاره میکنن خداوندمیگه غمگین نباش وگرنه اتفاقات بدی تجربه میکنی
وهم زمان که داشتم روی احساس ارزشمندی کارمیکردم پیغام هایی که شنیدم ازاین برنامه این بود نه تنها بخاطر عذاب های روحی بازخواست میشی بلکه بخاطر آسیب هایی که به جسمت واردکردی که بامنطقش هاکه چراخالکبوبی کردی بخاطر آسیبی که به سلول های بدنت وپوست واردکردی عذاب میبینی چون توخودتودوس نداشتی وگرنه این بلاهاروسرجسمت نمی آوردی،چرا وقتی میری بیرون ضدآفتاب نمیزنی لباسی نمیپوشی که ازپوست مراقبت کنی که آفتاب سوزبشع یابرعکس زمستون چرالباس گرم نپوشییدی اگرخودتودوس داری ازخودت مراقبت کن
چرا قلبت روانقدربهش نگرانی واضطراب و…دادی باعصبانیت ها،پرخاشگری ها ،کینه ،غم وعین همین جمله حسرت چیزای نداشتتوخوردی درصورتی که خیلی نعمت های دیگه داشتی که سپاس کزارباشی که خوشحال بشع تودرقبال همه ی اینامسئولی
وایناروبرای خودم میگم وهمه ی این چیزایی بودکه احساس کردم بهم کمک میکنه بیشترازخودم مراقبت کنم وخودم بیشتردوس داشته باشم
یه مثال دیگه دررابطه باتحسین زیبایی هابگم که شخص تجربه گرمیگفت وقتی من خونه زنبورهارونگاه میکردم ومیگفتم خدایاچقدراین زیباس چقدردقیق منظم من اون لحظه ذکرخدارومیگفتم واین برای من پاداشش خیلی بزرگ بود اونجا چون داشتم خدارویادمیکردم من خودم فکرمیکردم ذکرخدایعنی مثلانمازفقط یا مثل افرادمذهبی ترکه یه تسبیح بگیری وهمش بگی الله اکبر و…درسته همه ایناهمه هست ولی به قول استادکه اززبون قرآن صحبت میکنه هرکسی به یه طریقی خدارویادمیکنه مثلاخوداستاد به همین شکل که زیبایی هاروداره تحسین میکنه ازدریا ،گل ،اب ،اسمون پاک ،آبی،حیوانات ،مشتری ها،و……داره سپاس گزاری میکنه ذکرخدارومیگه وبه این شکل نمازخودشوبه جامیاره
وچقدرشباهت ها پیداکردم بین این برنامه که ازدنیای پس ازمرگ بودوقوانینی وخدایی که اززبان استادجاری میشد وایمان ویقین من چندبرابرمیکرد چون من شکاک بودم وقتی این فایل روگوش میکردم وازخداهدایت خواستم یقین منوبیشترکنه که برای من به این شکل بوده که این درک پیدامیکنم وقتی ایناروگوش میکنم قشنگ جنسش فرق میکنه این آگاهی داره ازیه عالم فراتری میاد ایناخیلی ارزشمند خیلی دقیق چقدرشبیه انگارهمشون مکملی هست برام که باورم به خدا بع جهان هستی به خودم به دنیای پس ازمرگ بیشترکنه
ازخداسپاس گزارم به خاطرهدایت هایی که درهرلحظه میشم بعضی هاشو میفهمم خیلی هاشم نفهمیدم ان شالا بعدامیفهم یادراین دنیا یادنیای دیگه .
وهمچنین ازشماداستادعزیزم وخانم شایسته مهربون وهمه ی دوستان عزیزسایت سپاس گزارم وازخدایی که فرصت ولیاقت دیدن وشنیدن ونوشتن این کامنت که دراین روزواین لحظه بهم دادسپاس گزارم
خواهرگلم من چقد کامنتهای طولانی و باحال وانرزی ووپر از آگاهیی رو دوست دارم همیشه کامنتهایی که زیاده رو میگم حتماااا حرفی واسه گفتن داره که طولانی شده برای همین بیشتر میل میکنم بخونمش تا کامنتهایی که کمه نمیدونم این چه برنامه ای در ذهنم ساخته شد
از کامتت بینظیرتون لذت بردم خصوصا اونجا که گفتی اگه خالکوبی کردی اگه حرص خوردی اگه حسرت خوردی اگه اعصبانی شدی اگه تو گرما و سرما از پوست تنت محافطت نکردی اینارو من اضافه میکنم که اگه سیگار میکشی اگه مشروبات الکی و مواد مخدر مصرف میکنی اگه قضاوت میکنی اگه غیبت میکنی اگه نمیبخشی اگه چشم چرونی اگه حرص و طمع داری به مال یا ناموس دیگری واگه های فراوان……
اینا یعنی داری ارتعاش دوست نداشتن خودتو و تنفر به خودتو به جهان میفرستی ووجهان یک عالمه فقر ومصیبت وتنش وگرفتاری وبیماری وکثیفی رو برات میفرسته خیلی خیلی لذت بردم ازاین بخش کامنتتون
و اونجایی که گفتی خدا بخشنده هست پس منو ببخش منم میگم خدا رزاقه خدا وهابه خدا فتاحه پس روزی منو بهم بده منو ببخش پس بسیار راهها را برایم بگشا تاا در آرامش و حال خوب و زیبایی زندگی کنم
درود بر تو خواهرگلم دروووود دقیقا همینطوری هست که گفتین جهان به این صورت کار میکنه و این مابا برنامه های قبلی هستیم که منتظریم یک کارهای عجیب وغریب انجام بشه تا روزی بدست بیاریم نخیر با هر روز به یاد خدا بودن اونم با تحسین زیبایی خدا گه هر جا میبینیم و میشنویم میتوانیم دایم در نماز باشیم که این تقوا و پاکی گرفتاری را از ما دور و روزی را بما فراوان و بی حساب جاری میکنه
این از آموزه کامنت شما گرفتم دوست خوب توحیدیم
بدورووووود خواهرگلم سپااااااااس از زیبایی که آفریدی
خوشحالم که کامنتی که گذاشتم تاثیرگزاربوده واون قسمتی که الان بهش احتیاج داشتین رودریافت کردین تاارتقاپیداکنین به مراحل بالاتر
واین رومدیون خداوندی هستیم که درمسیرزندگی کمک میکنه بااستفاده ازاین اگاهی ها درجریان ارتباط افکارواتفاقات زندگیمون باشیم ونتایجش روبیایم بنویسم که اینطوری به رشدهمدیگه کمک کنیم
چون بازتاب همین عمل به خودممون داره برمیگرده
چون باخوندن کامنت شما من هم این رودریافت کردم که خداوندمنوبه آرامشی ورشدی که تاالان دارم رسونده وبایدسپاس گزارترباشم وبیشتروبهترورودی هاموکنترل کنم تاصعودکنم به مدارهای بالاتر.
فقط وقتی تونستم بیام بالاترکه باتمام وجودازش هدایت خواستم که کمکم کنه وواقعابهم کمک کرد این یعنی بایدهمیشه به یادخداباشم همیشه بایدنیازمنداون باشم وهمیشه برای همه چیزازش کمک بخوام همیشه بایدفایل های توحیدی خصوصاهمین فایلی که اومدم کامنت گذاشتم گوش کنم
هرچندکه فکرمیکنم دارم گوش میکنم ولی باتمام وجودنیس
یه حس سیری وبی نیازی هست که خطرناکه
ولی پیام شما یه هشداری بود که بیشترگوش بده گشنه ترباش
تادرمسیرمستقیم باشم درمسیر کسانی که به آن هانعمت داده نه کسانی که برآن ها خشم گرفته ونه گمراهان .
من هم ازشما بی نهایت ممنونم تاالارمی شدین که بیشتربه یادخداباشم وسپاس گزارترباشم.
استاد سال 1402 من وقتی رفتم مهارتی که دوست داشتم یادگرفتم بعداز دوره لیاقت درصدد گرفتن دستگاه خودم وشروع کارم بودم که زنگ زدم برا خرید دستگاه نورد و درحین تماس بودم که
فروشنده گفت قیمت امسال اینه و بعداز سال جدید قیمت جدید میشه …
دقیقا جمله اش این بود که این آخرین فرصته برای خرید به صرفه و یه شما ره کارت فرستاد ، فاطمه جان گفت فعلا پول امشب نریز و طبق خوابی که روز قبل دیده بود گفت دوروز صبرکن و اقدامی نکن و همون لحظه بخاطر اینکه ذهنمو کنترل کنم با فاطمه جان رفتیم پیاده روی
و درزمان پیاده روی کردن فاطمه گفت
ببین این فروشنده گفت آخرین فرصته
استاد گفت هروقت این جمله رو شنیدین
صبرکنین و اتفاقا خرید نکنین و مثال ملک وخریدهاشون رو زدن و بعد گفت
و ما هم با باور کمبود و داشتن بدهی دستگاه را نخریدیم
نشانه ی روز من نتایج دوستان اومده قسمت 16 که درباره آقای رضا عطار روشن
بود و نشونه ای هست برای کارهایی که ایشون عملی انجام دادن مثل پرداخت بدهی هاشون ،الان ما اگه وام از سال های قبل برداشتیم و تسویه نکردیم ،دستگاه بگیری هیچ فایده نداره و این جرقه در ذهن مون زده شده که همین اسفند ماه تسویه بانک و وام را انجام میدیم من رفتم بانک تا تسویه رو انجام بدم و بی خیال خرید دستگاه شدم و تو بانک دقیقا لحظه ی تسویه کردن و گرفتن رسید از بانک ،
پول به حساب اون یکی کارتم واریز شد ومن با همون مبلغ که اومد به حسابم وام اون یکی بانک هم تسویه کردم و جالب بود فامیلی این مسئول بانک
آقای توحیدی بود و من همش نگاه میکردم به ایشون و شاد بودم و لبخند میزدم و تعجب آدمها حتی کارمندهای بانک که آقا چرا اینکارو میکنی ؟؟
مگه عقل نداری همه دنبال وام هستن
خبر نداشتن استاد که این جهان قانون
داره وباقانون کار میکنه ، بارها تو ذهنم میگفتم ببین شک نکن ادامه بده
استاد نتیجه دیده وگفته وام یعنی شرک ، همه ی این حرفارو به خودم میگفتم وتکرار میکردم .
تو هردوبانک تموم کارهای منو حتی استاد پرکردن فیش هارو کارمندها انجام دادن
بارها با تموم قلبم گفت خدایا شکرت
تو بخوای همه ی ادمهارو قلبهارو نرم میکنی و بادستهات کارهامو به آسونی انجام میدی ..
استاد امروز خیلی با این فایل حال کردم
چون دیروز توجاده فهمیدم کیفم جا مونده گفتم هدایته و برگشتم ..
تو مسیر کارت بنزینم هم پیشم نبود رفتم یه جایگاه و کارگر اونجا گفت جایگاه ما
بنزین آزاد نداره ، من اصلا نگفتم کارتم جامونده توکیفم و همراهم نیست و
اومدم سوار ماشین بشم و برم همین کارگر گفت آقا صبرکن برم از رییسم کارت بگیرم برات بیارم .
من وایسادم وکارت آورد گفتم چقدر میتونم بزنم و گفت هرچقدر دوست داری بزن با لبخند ،باز همون جا گفتم خدایا
همه این کارها از خودته ها من هیچ کاره ام اینکه بهم گفت آزاد نداریم بعد خودش رفت کارت آورد بعد گفت هرچقدر دوست داری بنزین بزن اینها ار جانب کی می تونه باشه جز قدرت خدا .
فایل قدم دوم و فایل چهارم رو بعداز تسویه بدهی ها فقط هرروز بارها گوش میدادم و میدم تا باورم بشه و به مدار آگاهی هایی که میگین برسم
استاد من دستگاه نگرفتم به ظاهر و
تموم حسابهام وبدهی هام صفر کردم
و حالا در اولین ماه امسال بگم چه قدر پول وارد زندگی مون شد چقدر برکت چقدر نعمت ورزق الهی
چه سفرهایی با خیال آسوده رفتیم
چه خوبه خرید کنی و نگاه به موجودی حسابت نکنی و بدونی خدایی هست که رزق ونعمت هاش،نامنتهاست ونامحدوده.
بارها میگفتم استاد میگه ثروت ذهنی هست یعنی چی ؟؟
استاد هرچی گفتین درسته وبه حرفاتون ایمان دارم و تکاملی دارم قدم هامو با قدرت وکمک خدا برمیدارم .
اینکه دیروز تو سفر ما دوبار قدم ششم جلسه اول را گوش دادیم وحرف زدیم واز نتایج مون گفتیم و امروز فایل توحید عملی شما را شنیدیم بهترین نتیجه است برام که خدا حرفاشو توسط استاد بهت
میرسونه و قلبت آروم میگیره .
سپاسگزارم استاد عزیزم وبانو شایسته
که همیشه الگوهای زندگیم هستین .
مدتی میشه که در سال جدید فقط مثالها و نتیجه های خودم را به خودم باز گو میکنم و فقط تو این مسیر شما الگوی من هستید.
خدایا تنها تو را میپرستیم و از تو یاری میگوییم.
همین یه جمله را درک کنم همه راه ها برام بازه و من هر لحظه در بهشت زندگی میکنم.
وااااای خدای من یکی از ترمزها وترسهام برای خرید ماشین همین رانندگی کردن هستش. ویکی از اهداف امسالم اینکه ماشین بخرم..ولی هربار این ترمز که ذهنم به من میگه آخه تو راننده هستی ماشین میخوای؟؟؟؟؟
و برای کنترل ذهنم اومد سایت و فایل جدیدتون دیدم اه استاد فایل جدید گذاشته وسریع دانلود کردم وگوش دادم و واقعا از این هدایت خدا اشکم درآومد .
چه خدای بینظیری دارم..هرلحظه هدایتم میکنه ودوستم داره.اگه نعمتی تو زندگیم هست همه از برکت خداس
بعد از مدتها استاد عزیزم وبسیار زیبا ودوست داشتنی ام رو دیدم چقدر .زیاد دلم براتون تنگ شده بود .
این چندوقت هربارکه آمدم سایت گفتم ببینم اول استاد فایل جدید گذاشته یانه …
چقدرازدیدنتون خوشحال شدم ..
به شدت وخیلی قلبی دوستتون دارم …..
خوب دوست دارم از تجربه ی خودم بگم در مورد اون وقتهایی که به خدا توکل نکردم خواستم خودم کارها رو انجام بدم .چون به قول استاد که اون موقع که غرور منوروگرفت واحساس کردم خودم بلدم خودم میدونم خودم انجام میدم و……
البته که وقتی به اینجا ها میرسم فراموش میکنم این فراموشی اسم غرور هست ….غروری که باعث میشه یه پس کله ای محکم ازخدا بخورم ک اینم ازلطف خداوند که سریع من و هدایت میکنه وبهم میگه .ازمسیر درست برم الهی شکرت……
ازاون جایی که مرتب دارم ورزش میکنم وکلا تمرین کردن باوزنه توورزش بدنسازی اینطوریه که به مرور میتونی وزنه های سنگینتر بلند کنی .
وخیلی به خودم افتخار میکنم که ازلحاظ بدنی به این حد از قدرت توان استقامت وتناسب بدنی خوب وسلامتی وسبکجدیدی از زندگی رسیدم خوشحال وسپاسگزار خداوند هستم ……
اما من این موضوع رو قشنگ با تمام وجودم درحین تمریناتم لمس کردم …..
اون موقع که تازه میخواستم شروع کنم بلد نبودم حرکات رو می ترسیدم ازوزنه های سنگین خیلی ازخدا کمک میخواستم هدایت میخواستم …
اما یک مدت که گذشت مدت طولانی .چون ازلحاظ بدنی به حدخوبی ارقدرت رسیدم به راحتی میتونستم وزنه هارو بلند کنم …..
جوری که اکثر اوقات یکی از دوستانم بهم میگفت
چطور میتونی اینقدر خوب و راحت وزنه هارو بلند کنی و راحت تمرین کنی چرا من نمیتونم ….
مگه چیزی مصرف میکنی مکمل میخوری …
میگفتم نه فقط غذا میخورم …
وحس میکردم حالا شاید حرفمو باورنکنه چرا چون سابقه آمدنش به باشگاه بیشتر ازمن بود ولی نه به اندازه ی من …نه تغییری نداشت اصلا…..
وشاید همین موضوعات به مرور باعث شد فراموش کنم که ازخداکمک بخوام وازش بخوام مثل قبل کنارم باشه هدایتمکنه بهم بگه چطور چقدر وزنه بزنم آسیب نبینم اصلا این وزنه بااین وزن رو بزنم یانه …
تا اینکه یه روز درحین تمرین دچاراسیب شدم
سریه تمرین خیلی ساده ووزنه ی نه چندان سنگین …
گذشت و گذشت شاید چندین ماه ….
تا اینکه به مربیم پیام دادم گفتم توبرات یه همچین مشکلی پیش می آمد چیکار میکردی ..
گفت اگه اینطوریه که تومیگی وشرایطتت دردی که تواون قسمت عضله داری، بری پیش یه دکتر بهتره ……
آمدم گفتم خدایا خودت کمکم کن حالم بهتر بشه
من العان مدتهاست نزدیکه دوساله خداروشکر هیچ مشکلی ندارم پیش دکترنرفتم ..
خودت کمکم کن .وخداهدایتم کرد به چندتا حرکت ساده وکششی …
که شاید باورتون نشه دردی که داشتم واقعا خیلی بهتر شد خیلی اصلا همین العان که فایل العانو گوش میکردم قشنگ این موضوع دوباره برام مرور شد ودستمو گذاشتم روی قسمتی که درد بود ودیدم اصلا هیچ مشکلی ندارم وخندیدم وگفتم خدایا شکرت …..
اما اتفاق بهتر این بود که بعدازاینموضوع هربار رفتم وزنه ای بلند کنم تمرین کنم گفتم خدایا کمکم کن
بهم بگو العان زاویه دستم چطور باشه برام بهتره
العان وزنه ای که میتونم بزنم کدومه
وخیلی راحتر وسالمتر دارم وزنه ای سنگین ترمیزنم
خودم بعضی اوقات میمونم وقشنگ این موضوع رو توتمریناتم درک کردم
هربارکه گفتم خدایا کمکم کن من میخوام بهتر تمرین کنم با درک اون عضله واقعا خداکمکم کرده …
خدایا هدایتم کن به مسیر درست راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شدگان ..
خدایا تنها ترومیپرستم و تنها ازتو یاری میجویم ….
چقدر من این ویژگی استادم روتحسبن میکنم بینهایت بینهایت …که توی هرکاری ازخداهدایت میخواد چقدر این کارخوبه چه عادت زیبایی هست خدایا شکرت ومنم میخوام میخوام
چون این موضوع توکل کردن توی روزنه های زندگی من بسیار باریک وریز هستن …
ومن قشنگ درک کردم
تغییرات من همین ریز روزنه ها هستن همین ساقه های ریز درهمتنیده ی افکارم هستن که شده عادت برام …
تغییرات ی که من باتمام وجودم ازخداوند خواستم تا درمن شکل بگیره به صورت بنیادی واساسی ..
همینه همین موضوع توکل توی هرکاری همین خشوع داشتن دربرابر رب ..
که توهمه چیزی ومن هیچ توهمه علمی واگاهیی ومن هیچ …
خدایا ازت میخوام حالا که تواین مسیر الهی داری هدایتم میکنی بازهم ازت میخوام خاشعانه تا بازهم هدایتم کنی تاتوی تمام کارهام توکلم به توباشه این یادم باشه هرلحضه وهرروز….حتی اگر مسأله ای رو میدونم اما بزارم توهدایتم کنی تا بهترشو انجام بدم …..
استاد حرف خوبی زدی که گفتی باید ذهنمون رو تربیت کنیم واین که چقدر دوست دارم یادم بمونه هرروز سرهر کاری حتی ساده
بیام اون پترنهای قبلی که سرانجام اون کارداشتمو بزارم کنار بگم خدایا من نمیدونم توبگو بهم بگو چطور العان بهتر انجامش بدم ….
ومیدونم این فایل رو باید العان گوش میکردم
چون باید یادم باشه من هیچی نیستم
هیچی
وتنهاخداست که میدونه وبلده وباید فقط ازخودش بخوام تا هدایتم کنه توهرکاری روی خودش حساب کنم نه کله پوک خودم ….
ازدرست کردن غذا گرفته تانحوه ی ظرف شستن جلوی سینگ ظرفشویی
تامرتب کردن خونه تمیز کردنش
تا روابطی که دارم با بچهام با همسرم تاتوی ورزشم حین تمرین هام
حتی موقع رفتن به جایی وخرید کردن حتی موقع خواب …
واقعا زبان من قاصرهست ازاینهمه خیر ولطف واگاهی وهدایتی که خداتوهرلحظه داره برام انجام میده و تک تک ماها …
این فایل چقدر درزمان مناسب بود قرارگرفتنش درسایت، وبازم باورم قویترشدکه خداوندهدایت میکنه درزمان مناسب وقتی درخواستی داریم..
یه مسعله ای ذهنم رودرگیرکرده بودازصبح ومیگفتم خدایا توبگو چطورریشه ای این مسعله روحل کنم، باگوش دادن به این فایل متوجه شدم که بله، من اززمانی که به خیال خودم تسلط پیداکردم ودیگ یادگرفتم، دیگ مثل قبل نمیگم خداخودت هدایتم کن ودرخواست هدایتی نمیکنم، طبق پلنی که برای خودم دارم میخوام برم وهرزمان روی دانسته های ذهنم حساب کردم همیشه به سختی خوردم درکارهام واین فایل یادآوریم کردکه ریشه ای حل کردن هرمساله ای راهش اینه که بزاری درهرلحظه یه نیروی برترهدایتت کنه نگی دیگ فهمیدم میدونم بایدچیکارکنم، وواقعا روی اعتمادبنفس آدم خیلی تاثیرداره که بدونی هدایت میشی، احساس آرامش درونی داره کسی که باورداره برای هرمساله ای هدایت میشه توسط خداوند واستادجان ازوقتی باشما وتوحیدآشناشدم چقدرسرم بالاست وقدرت ازدیگران روتوی ذهنم گرفتم، وهرچقدرمن ازوابستگی به ادما دراومدم عزت واحترامم پیش ادمابیشترشد استادهمین جا جاداره که ازتون یه قدردانی ویژه داشته باشم چون شمامنوباخدا وتوحید وقرآن به صورت حقیقی آشناکردی وباعث عزت نفس درمن شدتوحید، عاشقتممم استااد…
واینکه موضوع بودن دراحساس خوب روبرای من خیلی بااهمیت کرده چون میدونم که دراحساس بدباشم نمیتونم هدایتی رودریافت کنم، واسه همین هرجورشده خودموبه حال خوب میرسونم..
مواقعی که صدای الهامات خداوندروشنیدم وانجام دادم:
یه بارکه داشتم پیاده روی میکردم یه صدایی انگاربهم گفت سرتوبالابگیراسمونونگاه کن، همون لحظه که سرموبالابردم دیدم یه دسته پرنده های سفیدبه شکل گروهی داشتن پروازمیکردن که یه شکل خیلی زیبایی بود ارایش گرفتنشون، تاحالا ندیده بودم این مدل خیلی زیبابود اون صحنه..
یه بارم که میخواستم واسه پرداخت مالیات سالنم برم چون مالیات خیلی زیاداومده بوددرصورتی که من شامل معاف ازمالیات میشدم، خیلی نجواها توسرم بود، ولی یه لحظه نشستم چشاموبستم گفتم خدایا توبگوچیکارکنم، یه صدای خیلی واضحی توسرم شنیدم که گفت فرداصبح قبل ازاینکه توبیای من نشستم که مشکلتوحل کنم، من اعتمادکردم به اون صدا وگفتم مطعمنم صدای خداوندبوده، دوستم گفت مشخصاتتومیفرستم واسه آشنایی که تواداره مالیات دارم میگم کارتوانجام بده، گفتم نه اگه لازم شدبهت میگم، خودم میرم ببینم چی میشه، رفتم اون روز رئیس نبود وکارمنم انجام نشد دوباره نجواها اومدن، ولی بازم یه حسی بهم میگفت اعتمادکن به چیزی که بهت گفته شده، بازم دوستم زنگ زدگفت مشخصاتتوبدم به آشنامون، گفتم نه، فرداش دوباره رفتم پیش رئیس گفتم اینجوری شده، اون آدم خودش بلندشد رفت تویه طبقه دیگ پیگرپرونده من شد خودش تمام کاراشوکردخودش،خودش تمام نامه هایی که من بایدمینوشتم روبرام نوشت وخودش میبردقسمتای دیگ ودرآخر200هزارت مبلغ مالیاتی شدکه من پرداخت کردم تازه همون مبلغ هم چندین بارتکرارکرد که اجازه بدین خودم پرداخت کنم، اصن من ماتم برده بود ادمی که منواصلا نمیشناسه چطوراینجوری پیگیره، واونجا بودکه ایمان پیداکردم که وعده خداراسته وخداوندخلف وعده نمیکنه.. اون ادم واسه فامیلش که اومده بودمیگفت تخفیف مالیاتی بده گفت فقط میتونم30درصدتخفیف بدم نهایتش براتون ولی بدون اینکه من چیزی بگم مالیات منوتقزیبا صفرکرد، درصورتی که قانونیش بایدمیدادم چون بهم تعلق نگرفته بودبه هرکسی میگفتم ازتعجب دهنش وا میموند، دقیقا خدابود که روی اون صندلی رئیس نشسته بودوکارمنوانجام داد،
جایی که توجه نکردم به الهامات هم، برای عینک پدرم که یه جنس شیشه خاص بود بایدمیگرفتم یه آشنایی داریم که عینک سازی داره، گفتم میرم پیش اون، تومسیرگفتم خدایا خودت منوهدایت کن به بهترین عینک سازی، یه صدایی واضح گفت بروعینک دیدچشم، من نمیدونستم همچومغازه ای هست یانه، توجه نکردم رفتم پیش اون آشنامون، اون بهم گفت این شیشه روبایدبری عینک سازی دیدچشم اون میتونه این شیشه روبرات بسازه، جالبه که اون عینک سازی که حداوندگفته بودنزدیک بودبه خونمون مسیرش وقتی ادرس دادبهم، دوباره برگشتم، درصورتی که اگه به هدایت خداوندتوجه میکردم مسیرمستقیم بود..
خیلی مثالا دارم که توی خواب برای کارام هدایت شدم جواب سوال هام درخواب بهم الهام شده، اگه بنویسم صدصفحه میشه.. جاهایی که اعتمادکردم نتیجه فوق العاده بوده، جاهایی ام که توجه نکردم به الهامات واقعا به سختی خوردم…
سپاسگزارم استادعزیزم بابت این فایل بینطیر که باعشق اماده کردین برامون..
خدایا شکرت هفته گذشته یعنی بعد از تعطیلات عید من رفتم دانشگاه برای کارهای گرفتن مدرک و کارهای اداری و طبق معمول کمی معطلی داره همیشه…
من با خودم گفتم خب دختر تو با این حد محدود از ذهنت و باورهات نه تونستی به کار دلخواهت برسی نه ماشین خریدی نه خونه نه پول نه همسر نداری هیچ کدومو…
خب حالا یه امروزو بیا بیخیال عقلت شو نتایجشو دیدی
یه امروز بگو خدا من ذهنمو میزارم کنار تو بهم بگو
عقل و منطق من همه دانش های ما اگاهی ما روی کره زمین کل علم ها مثل یه قطره است در برابر اقیانوس اگاهی تو
و رفتم جلو و کارای مدرکم ب طرز ناباوری حل شد و برام خود ب خود کارها عالی پیش رفت و اساتیدم خودشون نامه هایی ب بخش های مختلف دانشگاه مینوشتند که به راحتی کارهام حل شد خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم
صبح به این نیت از خواب بیدار شدم که بروم و در آموزشگاه رانندگی ثبت نام کنم و گفتم تا صبحانه بخرم سفر به دور آمریکا را هم نگاه کنم دیشب نشانه هدایت من رفتن و یاد گرفتن رانندگی بود و خیلی واضح به من گفته شد حالا وقت عمل کردن و دیشب به خودم قول دادم اولین کار فردا ثبت نام کردن است همیشه به خاطر ترس عقب انداخته بودم یه زمانی میگفتم ما که ماشین نداریم
بعد که ماشین خریدیم به لطف الله بهانه های دیگه و بعد با راهنمایی های شما فهمیدم ترسه و باید وارد ترسها شد و وقتی اومدم توی سایت و فایل جدید را دیدم گفتم خدایا شکرت توحید عملی که من عاشق شنیدن حرفهای استادم و اصل همینه و وقتی صحبتهای شما شروع شد شوکه شدم در مورد رانندگی و ترس خواهرتان بودباخودم گفتم خدایا دوباره هدایت برای رانندگی خدایا شکرت خدایا داستان این رانندگی چیه؟در دقیقه های اولیه فایل دائما حرف رانندگی و مثال رانندگی
را میشنیدم و بعد از خوردن صبحانه و قبل از تمام شدن فایل لباس پوشیدم و رفتم سمت آموزشگاه و قبل از وارد شدن به آموزشگاه ایستادم و گفتم خدایا توکلم به توست من را هدایت کن به ذهنم اومد بپرسم ببینم کدام مربی بهتره یک دفعه گفتم نه خدا من را به این واضحی هدایت کرده بقیه هم با خدا احتیاج به کسی ندارم خدا برای من کافیست و کارهارو درست میکنه و رفتم داخل با حس خوب و وقتی از شرایط و قیمت پرسیدم خشکم زد متصدی گفت اگه فقط تا امروز ثبت نام کنید دو میلیون تومان کمتر پرداخت میکنید از فردا
تعرفه قیمت جدید اجرا میشه و باید دو میلیون تومان بیشتر پرداخت کنید و فقط گفتم خدایا شکرت تویی که آگاهی تویی که عالمی تویی که اولی تویی که آخری .
در صورتیکه من اصلا از قیمت و هیچی خبر نداشتم و آموزشگاه دیگری رفتم در صورتیکه آنجا تعرفه جدید را اجرا میکردند و فقط همون آموزشگاهی که من رفتم با قیمت قبل بود
من زمانیکه تازه وارد سایت شده بودم وقتی شما میگفتین هدایت نمی فهمیدم شما چی میگید برام تازه و عجیب بود که خدا با ما حرف میزنه با اینکه درک نمیکردم ولی حرفهای شما را گوش میدادم هر روز و هرروز .
برای عید امسال میخواستیم بریم مسافرت دقیقا شب قبل مسافرت خواب دیدم پدرم به من زنگ زده و به من میگه شناسنامه با خودت ببر در صورتیکه اصلا خبر نداشتن که ما میخواهیم بریم مسافرت و بعد داییم گوشی را گرفت وگفت مسافرت به شما خوش بگذره
وقتی رفتیم برای اجاره خانه از شوهرم کارت ملی خواستن و شوهرم نداشت ومن گفتم من شناسنامه دارم و دادیم و خانه را اجاره کردیم و سفر هم خیلی به ما خوش گذشت چقدر حرفهای شما درسته خدا برای همه چیز و هرموردی که بخواهیم هدایت میکنه و چقدر احساس خوبی داره
در مورد سوال ایده های خودم هیچ کدام به نتیجه نرسید و فقط عذاب و سختی برایم داشت و نزدیکترین آدم به ما به من و شوهرم و بچه ام توهین و بی احترامی میکرد فکر میکردم آن شخص تنها کسیه که میتونه به من کمک کنه و بسیار تحمل کردم آن موقع نمیدانستم که من فقط به خدا احتیاج دارم و فقط خدا برای من کافیست هرروز صدای شما را میشنوم که با صدای بلند میگفتید دوستان هیچکس تاکید میکنم هیچکس نمیتونه به شما کمک کنه فقط و تنها کسیکه میتونه به شما کمک الله یکتا است فقط از خدا بخواه روی هیچ انسانی حساب باز نکن فقط روی خدا حساب باز کن چقدر زیبا و باشکوهه چقدر عالیه چقدر آرامشبخش که به هیچ انسانی نیاز نیست
خدایا قلب مرا خانه خودت قرار بده تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست و نعمتهایت هدایت کن
از شما سپاسگزارم سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان و عزیزان
استاد خدا حفظتون کنه که هر بار میشینم پای صحبتاتون مخصوصا زمان هایی که با تمرکز بالا هست واقعا مدهوش میشم از این جام شرابی که از زبان شما جاری میشه و واقعا حال دلم دگرگون میشه از این صحبتها و حرفهایی که انگار عجین شده با من و یادآوری میشه که یادم نره از کجا اومدم و قراره به کجا برم همونطور که خداوند در قرآن میگه از یه ماده ای به نام اسپرم اومدی و قراره به یه لاشه تبدیل بشی پس چرا غرور برت میداره یادت باشه که از کجا اومدی و از یه ذره تبدیل شدی به این چیزی که الان هستی و یادت باشه که هر چی که داری من به تو دادم و من تو رو آفریدم و داره بهمون نشون میده که از آفریدگارت بخواه هر چیزی که میخوای و من به بهترین شکل برات انجام میدم اگر تو فقط از من بخوای و شرک نورزی و توکل داشته باشی و خودتو وصل کنی به من ، چقدر دلم آروم میشه به این آگاهی ها و هر زمان که اینطور فکر میکنم و میبینم که وجودم آرومه و همه چیز برام حل شدست و هر زمان که فاصله میگیرم یا یادم میره چقدر حالم بد میشه و احساس بدی بهم دست میده ، خداوند رو هزاران بار شکرگزارم بابت دریافت این آگاهی ها و هدایتهایش که همواره منو هدایت میکنه به سمت احساس خوب و آرامش
در حین گوش دادن به این فایل فکر میکردم که چطور من هم از این روش و حتی در کوچکترین چیزها به زعم خودم استفاده کنم از وجود بینهایت پروردگارم و همیشه در آرامش باشم و تو هر چیزی و تو هر موقعیتی از پروردگارم فقط درخواست کنم که هر بار به غیر او یا خودم متکی شدم ضرر کردم
برای نوشتن همین کامنت هم فقط از خدا خواستم که چی بنویسم و چجوری بنویسم بهتره و میتونه برای خودم تاثیرگذارتر باشه و کسایی که میخونن این کامنت رو
چقدر لذت بردم از صوت و تصاویر زیبای آخر فایل و چقدر تحسین کردم شما رو استاد عباسمنش که به ساده ترین و زیباترین مسیرها هدایت میشین و چقدر لذت میبرم از دیدن شما و گوش دادن به صوت و لحن شما
خدایا شکرت که همواره با منی و در منی و به من نزدیکی یا رب العالمین
سپاسگذار استاد عزیزم که از بالاترین دستهای پروردگارم برای من هستین کسی که بندگی خدا رو میکنه و پادشاهی دنیا رو
دوستدار همه دوستان عزیزم
یا رب العالمین
سلام و درود فراوان به استاد عزیزم خانم شایسته جانم و همه دوستان ارجمندم
چقدر آخه من عاشق این فایل های توحیدی هستم واقعا توحید هیچ انتهایی نداره با هربار گوش دادن صحبت های توحیدی حس میکنم یک دریچه تازه در قلبم باز میشه و گاریم سبک تر میشه فایل های توحیدی مثل فایل های دوره 12 قدمه انگار قلب آدم باز میشه با گدش دادن بهشون و کج فهمی هاش رو اصلاح میکنه….. استادجانم خیلی خیلی ممنونم برای این فایل عالی که بهم یادآوری کرد یادم باشه حتی اگر حرفه ای شدم باز هم خودم رو کاره ای ندونم حتی این جسم سالم و این ذهن و دست و پایی که دارم هدیه خداست و بدون اینها من هرگز نمیتونم حتی صحبت کنم چه برسه که بخوام مهارت یاد بگیرم باید دائما به خودم یادآوریش کنم تا شیطان ذهن نخواد موش بدوونه باید همیشه یادم باشه فاصله ایمان شرک اندازه یک تار مو هست و به محض اینکه دچار غرور بشم قشنگ سُر می خورم اونور خدایا بهم کمک کن در همه چیز و در همه اتفاقات تو رو ببینم و روی خودم حساب نکنم تا عزتمند بشم
این فایل اولین خاطره ای که به یادم انداخت در دوران دانشجوییم بود….
من خیلی برای کنفرانس مقابل جمع استرس داشتم که اونم برمیگشت به یک تجربه بسیار بدم که خیلی افتصاح کنفرانس داده بودم طوری که حتی جرات چشم تو چشم شدن با جمعیت رو نداشتم و خیلی بدنم تکون تکون میخورد و اون تضاد اون زمان باعث شد برای بهتر شدن توی این مورد کلی روی خودم زمان کار میکردم جلوی آینه تمرین میکردم بیست بار و حسابی، آماده میرفتم تا اینکه به حدی رسیدم که فقط اول کنفرانس استرس داشتم و بعد برام عادی میشد و همیشه مورد تحسین قرار میگرفتم و خیلی خوشحال بودم برای این پیشرفتم تا اینکه یک بار من کنفرانس داشتم ولی وقت کافی نداشتم و نتونستم خوب تمرین کنم وقتی دوباره سرکلاس رفتم باز هم نتیجه عالی و رضایت بخش شد و من به این نتیجه رسیدم اااا پس دیگه نیاز به تمرین نیست ببین من حتی یک بارم تمرین نکردم چقدر خوب از پس این کنفرانس براومدم و کلی دچار غرور شدم چون استادم خیلی ازم تعریف میکردو دوستام و با افتخار به همه میگفتم من اصلا یکباررررم نخوندم و کلی باد به غبغب انداختم…..
تا اینکه مجدد یک کنفرانس دیگه شاید به فاصله کمتر از یک ماه داشتم و اتفاقا تو کلاس همون استاد
برای اینکه فکر میکردم من خیلی مسلط هستم بازم بدون آمادگی رفتم البته که خیلی موضوع ساده بود و اصلا از قبل همه چیش رو بلد بودم اما وقتی شروع به صحبت کردم صدام شروع به لرزش گرفت اصلا مغزم خاموش شده بود و انقدرررر اون کنفرانس افتضاح شد انقدررر افتضاح شد که الان که یادم میاد باز استرس میگیرم آخه چه روزی بود اون روز!!!!!
یعنی به طرز وحشتناکی من استرس داشتم در صورتی که تا یک دقیقه قبلش بیخیال بودم….
اون روز من متوجه نشدم چرا اینطوری شد!!! حتی بعدها هم هرگز به این نکته پی نبردم تا چندبار دیگه این مسئله برام تو موقعیت های مختلف تکرار شد یعنی به محض اینکه احساس بلدی میکردم همه چی نابود میشد ولی من باز هم نمیفهمیدم آخه چه ارتباطی وجود داره بین ماهر شدن من و خراب شدن اوضاع؟؟
مگه من نباید اعتماد به نفس پیدا کنم؟؟
مگه من نباید پیشرفت کنم؟؟
مگه همه کتابها اینا رو نمیگفتن!!!
تا اینکه بعدها که با قانون آشنا شدم تازه فهمیدم که چقدر فرقه بین اعتمادنفس داشتن و خضوع داشتن حتی هنوزم با اینکه این ارتباط رو میدونم دچار گمراهی میشم!! از خدا میخوام همواره من رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره تا روی خودم حساب نکنم به قول شما منم به خدا میگم همون اولش پس گردنی بزن محکمم بزن تا به خودم بیام و حواسم باشه که هرخیری هست فقط، و فقط، از جانب توست و اگر شری هست توسط، خودم داره ایجاد میشه
خدایا شکرت برای حضور استاد آگاهم که انقدر موشکافانه بیدارمون میکنه و لایه های درونی وجودمون رو برامون شفاف میکنه استادجان بیشتر برامون فایل بذارید از خانم شایسته هم خواهش میکنیم که باشن دلمون براشون تنگ شده دیدن روی ماه شما عزیزان خیلی برای ما نعمت بزرگی هست
دوستتون دارم
به نام خداوندی که هر چه دارم از اوست
سلام به استاد عزیزم به خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
استاد قبل از نوشتن میخوام ازتون حسابی تشکر کنم بابت این فایل ارزشمند و بگم مثل همیشه به موقع و سر وقتش این صحبت ها رو شنیدم و واقعا در شوکم از هدایت خداوند
منی که داشتم کتاب رویاهایی که رویا نیستند و میخوندم یه صدایی گفت برو تو سایت، جای جذاب کتاب بودم و این صدا منو مجبور کرد بیام اینجا .
هنوز فایل و تا اخر گوش ندادم که بهم گفت بنویس
استاد دو روزه خدا بد جور میخواد بهم بگه زیبا حواستو جمع کن
انگار قراره یه نتیجه ی خیلی بزرگی برام بوجود بیاد
یا اینکه یه جایی دچار شرک شدم و متوجهش نیستم
نمی دونم دقیقا دو روزه از طریق های مختلف داره بهم میگه مبادا مغرور بشی
مبادا یادت بره از کجا به کجا رسوندمت
مبادا وقتی ظرفت بزرگتر شد یادت بره کی این ظرف بزرگتر کرد
وای خدای من
دیروز خدا منو کشون کشون برد و انداخت تو کامنت اقای رضا عطار روشن معروف سایت که چطور بعد از دیدن نتایج عالی دچار شرک شده بود اونم خیلی پنهان که حتی خودش متوجه نشده بود
بعد دوباره گفت این کمه بازم منو کشوند و برد تو کامنت اقای ابراهیم که لقب ابراهیم توحیدی بهش دادن تو سایت
که چطور حسش بد شده بود و متوجه شده بود تمرکزش کم شده روی کار کردن خودش و متوجه شده بود دلیل اصلیش پنج ساعت از وقتش و صرف مافیا میگذرونه
اخه خدا چی بگم
امروزم با این فایل خواست حجتشو تمام کنه
بگه بنده ی من ازت میخوام مغرور نشی ازت میخوام وقتی نتایج عالی دیدی گمراه نشی
استاد زمانی من تو اینستا پیج عکاسی داشتم این پیج و عکسهایی که میگرفتم تمام ایده ها تمام پیشرفت های من از طرف خدا بود من هر روز پیشرفت خوبی داشتم ولی خدا رو ندیدم دچار شرک شدم اونم تا دلتون بخواد
و خدا کل اینستا رو از من گرفت
درسته از من گرفت ولی منو به حال خودم نزاشت ، منو با شما اشنا کرد تا قانون و یاد بگیرم تا داشته هامو ببینم تا خدا رو بشناسم و بدونم هرچی دارم از اونه نه هیچ کس دیگه تا منم منم نکنم
الانم میخواد کاری کنه مرتکب اشتباه و شرک قبل نشم اره این خدا اون قدر بزرگه اون قدر عشقه که میگه بنده ی من تو ارزشت پیش من زیاده نمیخوام خطا کنی و مدام داره بهم یاداوری میکنه
خدای من ای کاش بتونم جواب این دوست داشتنت و بدم
ای کاش بتونم یک درصد بندگی خدایی مثل تو رو بکنم
خدایا اگر تو هدایتم نکنی من هیچ چی نیستم
اگر نعمتی دارم به خاطر رحمت توعه
هرچی دارم از تو دارم خدای من
خدایا همیشه بهم یاد اوری کن که تواضع داشته باشم و یادم نره
استاد روزی نیست که نگم استاد خدا خیرت بده استاد همیشه شاد و سلامت باشی که باعث شدی
من این خدا رو بشناسم
من دریافت کنم هدایت خدا رو
من خودم و بشناسم
استاد واقعا سپاسگزارم که بهم یاداوری کردی که یادم باشع
که هر چی دارم از خداست
که همین طور که الان خدا رو زیاد صدا میکنم تا اخر همین باشه
که باید بدونم و بپذیرم که هیچی نمی دونم
در مقابل خدا هیچی نیستم
که من لایق دریافت الهامات و هدایت خداوندم
سپاسگزارم
خدایا شکرت که دارمت
به نظرم باید هر روز این فایل و گوش بدم تا یادم نره
و دچار شرک پنهان نشم
سلام به استادعباسمنش عزیزوتمامی دوستان عزیزم
درموردتجربه ی خودم بگم که یادآوری باشه برام وتجربه ای باشه برای عزیزان
البته میخواستم این تجربه رودرفایل قبلی توحید10 بگم وهمینطورگربه ی چکمه پوش و..هی اومدم بنویسم ولی امادش نبودم ودوس نداشتم یادآوری کنم حالم بدمیشدگریم میگرفت
که دیگه هدایت شدم وگوش کردم که بنویسم ازجایی که روی خودم ودیگران حساب کردم چه بلاهایی سرم اومد
من ازبچگی متوجه شدم که نقاشی روخیلی دوس دارم چون خواهرمم نقاشیش عالی بوداولین بارازشوق نقاشی های اون علاقه مندشدم واصرارمیکردم برام بکشه
ذهنی یه دخترپیرهن بلندکفش پاشنه بلندکه روی یه نیم تنه ی یه درخت بریده شده نشسته باموهای بلندمیکشیدتواون سن یه همچین نقاشی واقعامحشربودنه تنهامن واقعاهمه لذت میبردن ازنقاشی هاش ومن وقتی مدرسه رفتم همین ذوق وشوق ادامه پیداکرد اززنگ ریاضی فراری بودم وبرعکس لحظه شماری میکردم برای زنگ نقاشی ونمراتم 20 میشد طوری بودکه توجه معلم وبچه هاکاملاجلب میشد به نقاشییم ودورمومیگرفتن ومتحیرمیشذن چرامااینطوری نمیکشیم وازم درخواست میکردن که براشون بکشم ودرازاش بهم پول میدادن واین الگو توهرمرحله هر کلاسی ازنقاشی ثبت نام میکردم واقعابی اغراق وغروربگم بهترین شاگرداون کلاس میشدم کم کم دیگه یع غروری میومدکه تویه فرقی داری بابقیه پس چرابقیع نمیتونن اینجوری بکشن قبل ازاین که غروربیادواقعابالذت ورهایی میکشیدم هنوزم اون نقاشی هارودارم ارتعاش اون عشق ولذت قشنگ دریافت میکنم بااین الان قابل مقایسه نیس ازلحاظ مهارتی ولی اون عشق وشادی که اون موقع میدیدمونمیبینم
ولی بعدش باغرورازبالابه پایین نگاه کردن به بقیه ومن چقدرهوش هنریم بالا قشنگ خودمومتفاوت میدیم وازیه جایی به بعددیگه فقط خودمومیدیدم کارهیچ کس نمیدیدم وتااین که پس گردنی که دیگه گذشته بودباچکش خیلی بزرگ خدابرداشت زدپس گردنم بلندشوبسه دیگه
من اینونقطه قوت میدیدم که من سوپراستعدادم تواین زمینه باورم شکل گرفت ودیگه خداکناررفته بود وبه جای لذت بردن وازخداهدایت خواستن تمام تلاش های شده بود تقلابرای نشون دادن توانایی هام خودموثابت کنم به استادم به بقیه ومرتب تعریف وتمجیددریافت میکردم ودوباره بهترین شاگردبین 6000هنرجوبودم واین برام خیلی طبیعی بوددیگه واستادممیگفتم من ندیدم تابه حال بین این همه هنرحوهایی که داشتم وایشون خودش بهترین استادهایپررئال نقاشی درایران هستن وخلاصه احساس نیازبه توجه تاییدشدن جلب توجه کردنو وحساب کردن روی خودم به حداعلارسیده بود که دیگه باتمام تمرکزقدرت و حرص ووابستگی کارمیکردم وهرباربهتروسریع ترازقبل پیشرفت میکردم تابه نقطه ای رسیدکه دیگه من استادمون هم حتی دیگه نمیدیدم ومیگفتم زبونی خدا ولی قلبا باورم این بودخودم همه کاره ام اگه اون موقع این فایل گوش میکردم متوجه نبودم استادعباسمنش داره چی میگه هرچندبازم الانم نمیفهم ولی تجربه انقدرواضح وملموس بود ازاین که روی خودت ودیگران حساب کنی چه توگوشی های محکمی میخوری که نمیتونم فراموش کنم وانکارکنم که چقدردقیق این صحبت هایی استادعباسمنش میگفت واون موقع که توسیلی های پشت سرهم که میخوردم یادفایل های توحیدی میوفتدم که وقتی استادمیگفت وقتی روی دیکران حساب میکنی چطوری پشتتوخالی میکنن وتمام اون تحسین هایی که میشدم برعکس شدبخاطرچندروزتاخیری که من بخاطرتشکر استادمون ازکارهام داشت که ازروی عمدنبود 180 درجه رفتارش تغییرکرد ومن دیگه شروع کردم به ثابت کردن این که من قصدی نداشتم و…واصلاتا6 ماه که بازم خودم پیام دادم جواب من نمیداد وای کاش هیچ وقت پیام دیگه نمیدادم مخصوصاجواب نمیدادکه بگه توبااین آموزش هاواینجوری شدی وببینه من تواین مدت که جلسه هاروندارم چندمرد حلاجم درصورتی که من حتی تمریناتم انجام داده بودم اصلادیگه انکارمیکردشزوع کردبه تحقیرکردن به تعمت زدن قضاوت کردن که حالااینجوری نبوده من خیلی گندت کرده بودمووووبخوادبقیع هنرجوهاشوبه رخ بکشه همش کارهای اونارونشون بده وتیکه بندازه و..
هربارکه منوقضاوت میکردانگارکه یکی داره بااسلحه بع من داره شلیک میکنه اصلاباورم نمیشدم چون من خودم وابسته تعریف وتمجیدشده بودم انقدرسقوط کردم وانگیزه هام تمرکزم تلاش هام اعتمادبهنفس ذره ذره کم کم میشد کشیده کیشدپایین من که بالای 12 تا13 ساعت کارمیکردم به یه ساعت درروزرسیده بودکه به جایی رسید2 سه هفته ای دیگه مدادبر نداشتم
اون بت خودم ودیگران که ساخته بودمدرواقع داشت ذره ذره خردمیشد باتوهین هاوتحقیروحتی تهمت میزد قضاوتم میکردنقاشی هاموباتمسخرتمجیدمیکردمیگفت توبزرگ ترین نقاش حهانی ایناکارنیس شاهکارن و..
وچیزی کهه خودم ساخته بودم توذهنم یه آدمی که که خیلی بزرگ شده بود اینجوری داشت منوله میکرد وچقدرلاغرشدم نمیتونستم غذابخورم احساس کردم تمام برنامه های منوازعمدریخت بهم که منواینجوری ببینه فکرمیکرددم داشت پیشرفت منومیدیداحساس خطرکردکه من دارم بهترمیشم ازخودشم حالاداره ج نمیده یا نه دوس نداره من برسم به اون جایگاه بامن لج کرده وواقعاهم تلاشش این بودکه بقیه هنرجوهاشو بکشه بالا ومنوبکشه پایین باجواب ندادن و…ایناهمون قدرت هایی که من داشتم توذهنم میدادم بهش واون همین کارم کرد
به جایی رسیدم که باصدای بلندگریه میکردموخداروصدامیزدم خدایاکجایی نجاتم بده
یادمه پارسال ماه رمضون بود وقتی دعای جوشن کبیر کتاب صوتی بودمعنیشوگوش میکردم نمیتونستم جلواشکاموبگیرم به پهنای صورت اشک میریختم که انگاراین دعاداشت به من میگفت خدابرات همه چیزمیشه همه کس مامانم اینایه جوری نگاه میکردن ماهم داریم اینومیخونیم این چش شده چراانقدرلاغرشدی چرازیادحرف نمیزنی
دست خودم نبود نمیتونستم همینطوری اشکم سرازیرمیشد قدرت خداوکوچیکی حقیری خودم داشتم میدیدم ازاینکه بقیه چقدرراحت میتونن پشتت خالی کنن و180 درجه تغییرکنن
چقدرمسیرم سخت وطولانی وکندشده تمام وجودم پرشده بودازترس ازرقبا ترس ازقضاوت ها وحرف وکارهایی که استاد داشت انجام میدادو
نقاشی که باارامش بااعتمادبع نفس وراحت انحام میدادمش
باترس وناتوانی به سختی وکندی جلومیرفت واین مقایسه داغونم میکردواحساس عجزوناتوانی که تابه حالاتوکارم به این وضوح درک نکرده بودم وقشنگ ندایی درونم همه ی اون غرورهامنم منم کردن هاروبخاطرمیاوردکه برای خداکاری نداره ازعرش به فرش بکشونه حالم کم کم بهترشد بافایل های توحیدی بادعاوقران هایی که میخوندم که البته بگم من کامل گم شده بودم تواون چک ولقدها مثل کسی بودم توبیابونی بی آب وعلفی که نمیدونه کجابایدبره وواقعاسردرگم وناتوان شدم گفتم خدایامنوهدایت کنن گریه میکردم وذکرشبانه روزیم شده بود میگفت خدایامنوهدایت کن بعدش اروم اروم هدایت شدم به قرآن خوندن وفایل های توحیدی استادخیلی گوش میکردم واشک میریختم ومیگفتم چقدردقیق آخه اون موقع هامن اینارومیشنیذم ولی الان دارم درک میکنم استادچی میگه من پربودم ازشرک وکفر خودمم حالیم نبودالکی زبونی هی خدا خدامیکردی
تواین چالش متوجه شدم که یادته تواون روزای موفقیتت مینوشتی ومیگفتی من ازپس هرجالشی برمیام هیچ چیزنمیتونه جلومنوبگیره من سوپراستعدادم هرروزایناروباخودم تکرارمیکردم وکارای بقیه وتلاشاشون یه جوری نگاه میکردم که من خیلی بااینافرق دارم وجالب این که من فکرمیکردم مقایسه نمیکنم خودموچون ازفضای مجازی خودمودورکرده بودم خیلی کم میومدچک میکردم بقیه ولی توذهن خودم باخودم حرف میزدم به کسی نمیرفتم ایناروبگم دل بسوزونم یعنی غرورم درخلوت خودم بودم به کسی آسیب نرسونده بودم ولی استادم این نگاه داشت نمیدونم خودش میدونه نمیدونم اون مدتی که من توکلاس نبودم چه اتفاقاتی افتاده بودولی حرفاش این بودمن جلورشدبقیه گرفتم که خلاصه ی همه این حرف ها واتفاقاتی بودکه خودم باشرک ،احساس قربانی شدن حس گناه ازاین که من اشتباه کردم باسرزنش کردن خودم جذب کرده بودم ووقتی میرفتم تودل جزییات این قضاوت هادوباره انگارکشیده میشدم ازدل اتفاقات که کلیت قضیه روببین که همه ی ایناروخودت ساختی طبیعی که اینجوری بشه بااین افکاروفرکانس هایی که داشتی خیلی دیپ نشو نره ترجزییات ماجرا کلیت ماجراببین وواقعاخداوندبودکه منواینجوری اروم میکرد بااین الهامات وچقدرقشنگ ارتباط بین اتفاقات وافکارمنونشون میداد
وقتی فایل گربه چکمه پوش گوش کردم هربارکه استادفایل هایی میزاشتن ازاین دست انگارخدا همش داشت بامن صحبت میکرد وبه من میگفت که خودت خالق زندگیت بودی کسی رومقصرنبین درس هاتوبگیر ایناتومراحل بعدی اگه درساشوبگیری خیلی پیشرفت میکنی قوی ترشدی قانون بهتردرک کردی چون من خیلی دوس داشتم بدونم خودم خالق زندگیم هستم قشنگ بهم نشون دادودرس سنگینی بودبرام ولی خودموبهترشناختم نقاط ضعم که فکرمیکردم نقطع قوتم هست که ازبچگی شکل گرفته بود که هی میگفتن تومدرسه ،خانواده و..که تو خیلی بااستعدادی هزارباراینوشنیدم وتکرارکردمش باعث شده بود که اصلادیگه ازخداکمک نخوام خودم متفکرباهوش بااستعدادمیدونستم درصورتی همه ی اوناروخدابوده مه منوهدایت میکرده بهم نشون دادکه هوش واستعداد همه ی ایناروخداداده هرچی داری ونداری خداداده بهت وبراش کاری نداره که باخاک یکسان همه چیو تازه بازم سپاس گزارباش بلایی جسمی نبوده چون من یه سری افرادی تجربیات دراین رابطه داشتن بخاطرغروردیگه نمیتونن راه برن ازحالت طبیعی جسمی خارج شدن
انقدرخودت بزرگ کردی بقیه بزرگ کردی وخدابع کلی بیرون رفته زبونی هی خداخدامیکنی دلیل این که نمیتونی به نتایجی که میخوای برسی بالاپایین شدنات ایناس
هی داره یادم میادمن وقتی هدف گذاریی می کردم من ازخداخواستم من دوس دارم بهترین باشم درکشوروفراتر وواقعاخداهم بانشونه هادلشت هدایت میکرد که راه داری درست میری وقراربودمسیرمن عوض بشه که همین اتفاق که جواب منوندادراه دیگه ای میخواست بازبشه ولی من اصرارمیکردم ازاین راه به چطوری خیلی فکرمیکردم باورم نمیشدبعترازاین فرد کسی باشه ومن اگه احساسم خوب میکردم ومیگفتم حتماخیری هست که این شخص جواب نمیده راهی رومیخوادبازکنه که البته اون موقع این فکرها میومدولی چون باورهای توحیدی فراوانی قوی نبودنمیتونستم ازپس ذهنم برمیام واون جایی استاذمیگفت که فکرمیکنی فقط این ادمه فقط این مسییر خدامیگه باشه بروبعدمیبینی چه بلایی سرت میاد من اینوقشنگ درک کردم یعنی چی
یعنی اگه من همین اتفاق خیرمیدیدیم وتسلیم بود قطعا خداراه های بهتری بازمیکردکه خیلی بهترازاین مسیرواین کلاس بود که به خواستم زودتروبه نتایح بهتری میرسییدم نه این که انقدرتحقیرمیشدم انقدرپیشرفتم به تعویق نمیافتاد
خب دقیقا مشکل همین بودکه من ایمان نداشتم واین درس هاروبایدمیگرفتم وایشالاکه واقعا تکرارنشه نمیدونم
ماجراهای بعدش که هی دنبال ثابت کردن این بودکه ازتوبهتر هم پیداکردم ومن ازاین میترسیدم که کسی بهترازمن نباشه این برام سخت بود ودیگه کاربه جایی رسوندم که دیگه اصلاجواب پیام منونداد وطوری نشون میدادکه آره من بهترازتوپیداکردم میخوای بمون میخوای برو که من دیگه هیچ تمرینی نفرستادم قبلش تمرین هامومیفرستادم ولی این احساس دریافت میکردم که اصلاحوصله ی خودم کارهام و..نداره ومن که قبلابالاترین الویت میزاشتم جواب منوبده پایین ترین الویت بودکه حتی مطالب درسی بهم به زور بده ومن تااین حدلطمه زدم به احساس ارزشمندی ولیاقت و..همه چی پایمال شدتازه متوجه شدم وقتی که فایل های احساس لیاقت گوش میکردم که همه ی این مقایسه کردن های خودم بادیگران ،چراانقدرپیشرفتم مثل اول سریع وباکیفیت نبود،چراانقدردنبال تاییدوتوجه بودم ،اصلاحتی متوجه شدم من تکنیک سیاه قلم دوس ندارم رنگ بیشتر دوس دارم نقاشی رودوس دارم ولی اصلاتکنیکشو دوس نداشتم ،چراهی نگران یکی بهترازمن پیدابشع انقدرکنجکاوبودم وحتی بخاطراین کنجکاوی خودم دورکردم که نبینم ازاون فضا وکلاس اصلانمیدونم دارن چکارمیکنن ،ایناهمه ازعدم لیاقت وبی ارزش دونستن خودم بوده
من خودمو ارزشمندیمو گره بستم باعوامل بیرونی به مهارت هام به تاییدوتوجه به نتایج بقیه به مالی و.ووقتی این هاروازدست دادم به شدت احساس بی ارزش کردم وقتی دیدم دیگه اون تایید توجه اون نتایج نمیگیرم همش نگران قضاوت های عوامل بیرونی بودم به شدت ارزشمندیم خودمو داشتم له میکردم وخودم نمیفهمیدم که دوباره روکردم به خداکه خدایامنوازاین چرخه ی تموم نشدنی احساس بی ارزشی احساس قربانی شدن احساس شرک ناتوانی بیاربیرون که ازهمون لحظه خداروشاهدمیگیرم احساس من بهترشد هرروزحالم بهترمیشد آرامشم بهترمیشردتلاشم بهترشددیگه نزدیک بع دوماهه وبیشترنرفتم چک کنم که بقیه دارن چکارمیکنن یااین بخوام گذشته رومرو کنم واشک بریزم الان که دارم میگم فقط بخاطر ردپاگذاشتن ازخودم هست وگرنه هیچ تمایلی نداشتم یادآوری کنم
امسال حتی برای هدف گزاری خدابهم گفت وقتی فایل هدفی متفاوت برای سال جدیدگوش کردم گفت اینوبزارهدفت نمیخوادبزاری من رتبه یک کشور و..بشم بزاراحساس لیاقت چون این ریشه ی تمام اتفاقات زندگیت بوده ووقتی دیدم حتی هدف گذاریم خدابرام تعیین کردگفتم پس قدم های بعدیشم خودش هدایت میکنه که چکارکنم که بازدوباره میگفت کامنت هاروبخون فایل های احساس لیاقت گوش کن حتی دسته بعدیشان کردم فایل ضبط کردم ازازمون احساس لیاقت که آدمی که برای خودش ارزش قائله مثلا این که درحال چک کردن دیگران نیس دنبال تاییدوتوجه نیس ورزش میکنه خیلی هاشودارم انجام میدم حتی موهاموکوتاه کردم تااحساس راحتی بیشتری کنم تاموهام راحت ترشونه بشه وچقدرحس خوبیه موکوتاه رفتم پوستم پاکسازی کردم پولشم بانقاشی هام تعویض کردم ومابقی پول پرداخت کردم وچقدرحال کردم صورتمو توایینع دیدم پوستم شفاف وتمیزوروشن شده بود وهرچی لباسی حس شل وارفتگی کهنه بود ریختم دوروکشولباس هام مرتب خلوت کردم همیشع ورزش میکردم ولی برای این که تمرکزی کارکنم ورزش گذاشتم کنارولی دوباره شروع کردم هرروزدارم ورزش میکنم وماه رمضون دوس داشتم وروزه میگرفتم نه به خاطرثوابش بخاطر حس وحال ماه رمضون دوس دارم منویادبچگی هام میندازه صدای ربناکه میادوافطار میکنی خیلی دوس دارم حال وهواشو وازیه بابت دیگه تعدادوعده های غذایی کم میشه وبرای سلامتی خوبه روزه میگرفتم ودوس داشتم همین عادت حفظ بشه حتی بعدازماه رمضون که هرغذایی نخورم وعده های غذای زیادنباشه که خداروشکرمراعات کردم خیلی برام مهم نیس هردوساعت یه باریه چیزی بخورم سعی میکنم وعده هارویکی کنم وانصافااگه قبلا 10 11 وعده میخورم الان شده 4 و5 وعده وهرروزمینویسم تمرین ستاره قطبی که دوس دارن امروزقانون سلامتی امروزازسایت بخرم چون خیلی دوس دارم نه که برای الان باشع کلاغذای سالم ورزش کردن آب زیادخوردن میوه هاوسبزسجات بخورم غذاهای سرخ کردنی دوس نداشتم وندارم ونزدیک به چندسال نوشابه لب نزدم این اهرم هیلی خوب توذهنم ساختم که لذت میبرم ازسلامتی وزیبایی وهمیشه مراقبت میکنم ازپوست مواندام تغذیه ولی دوس دارم خیلی بهتروبیشتروبااستانداردهای بالاتری باشه که ان شالاخدایاهدایتم کنه به دوره ی قانون سلامتی چون من لیاقتشو دارم
ودوس دارم دوره ی قانون سلامتی ودوره ی لیاقت داشته باشم نمیدونم چجوری ولی گوش میکنم عمل میکنم تاتومدارش قراربگیرم مطمئنم همون خدایی که هدایتم کرده تابع این جاچقدراحساس آرامش وارزشمندی باکنترل ورودی هام بیشترشده خودش به قدم های بعدی هدایتم میکنه
ازوقتی ورودی هاموکنترل کردم به همون نسبت ارزشمندی ولیاقت وارامشم بیشترشده دیگه نگاه نمیکنم که داره چکارمیکنه یاکذشته هرروزیاداوری کنم واحساس قربانی شدن کنم واشک بریزم حال روحیم چقدرباگوش کردن بافایل های رایگان احساس لیاقت وخوندن کامنت ها وفایل های توحیدی ودوره ی عزت نفس که اولین خریدمن ازدوره های شمابوده خیلی بهترازقبل شدم وتمریناتشم عمل کردم به غیرازاگهی بازرگانی که میترسم انجامش بدم که اونم انجامش میدم البته اززاویه دیدکه بقیه چه نگاهی دارن که مثلا درخواست خوراکی بیشترکنم ومیدیدم بقیه هم دارن یه جوری نگاه میکنن که چه خبر روش شد این درخواستوکردم ومیگفتین خوردنشم حال میده واقعاخوردنشم حال داد
وحتی ماه رمضون اصلافکرشم نمیکردم که همچین کاری بکنم که این هم صدرصدهدایت خدابودکه من خودمووکسی که منوانقدرقضاوت کردوموردتوهین وتهمت قراردادببخشم فقط فقط بخاطرخودم منطقش هم این بود که من وقتی نبخشم وحالت بدباشع وکینه داشته باشم قطعا به جایی هدایت میشم که بدترازاین شرایط تجربه میکنم احساس بداتفاقات بد
تنهازمانی اتفاقات خوب ازراه میرسن که قلبت راپاک کرده باشی خداوقتی همه کس وهمه چیزمیشه که ایمان داشته باشی شرک نورزی به شرط پاکی دل
ووقتی میبخشی قطعاپاداشش بهتروبزرگ ترهست
بیشتروبهترشوخدابهت میده ومن این تصمیم برای بخشش وقتی گرفتم که داشتم زندگی پس اززندگی که دنیای پس ازمرگ که ماه رمضون هاپخش میشه نگاه میکردم که هرروزدوتافرشته ساعت 4ونیم صبح رزق وروزی هرکسی میارن که بهش بدن ولی هرشخصی باباورهاش برعملکردش به اندازه ی ظرفش دریافت میکنه ومیگفت مثلاکسی که کینه داره تاوقتی نبخشه نعمت هارودریافت نمیکنه من خیلی تحت تاثیر قرارگرفتم وایمان داشتم که همینطورهست وسحر که شد دقیقاراس همون ساعت باایمان ویقین گفتم ومیدونستم که صدای منومیشنون گفتم من میبخشم بخاطرخودم چون بهترین تصمیم بود واین که حسی درونم میگفت قطعابیشتروبعترش بهت داده میشع واین منوخیلی اروم کردمنوخیلی خوشحال کردوصبح که ازخواب بیدارشدم یه دعای عربی روی صفحه ی گوشیم ازپینترست بود که من که خیلی پیگیرنبودم پیام هایی اینجوری بخونم یه حسی گفت اینو بازش کن وبخون وخدایامن چی دیدم انقدردقیق
اللهم انک عفو تحب العفو فاعف عنی
خداونداتوبخشنده ای ،عفووبخشش رودوس داری
پس مراموردعفووبخشش قرابده
وچقدرخوشحال بودم ازاین که خداانقدرمستقیم دعای منوشنیده وپاسخ داده که چقدرازاین کارم خشنودشده که قطعابه نفع خودم بوده پاداش خیلی بهتروبیشتری بهت میده
وهمین کاربعم کمک کرده که دیگه خاطرات گذشته روبه یادنیارم چون به نفع خودت هست واولین وبهترین پاداشش الان آرامشی که دارم وخدامیدونه بعدش چه اتفاقاتی خوبی منتظرمه
یه نکته ای دیگه ای هم بگم وقتی من این برنامه رودنبال میکردم انگاریع مکملی هست که فایل هایی که استادعباسمنش میشنوم بهتردرک کنم نمیدونم شایدبرای من اینطوری هست که ایمان ویقینم بیشترمیکنه به قوانین زندگی ،جهان ،به دنیای پس ازمرگ حالموخیلی خوب میکنه ایمانموبیشترمیشه
تجربه گران این برنامه خیلی هاشون یه اشتراک ویژه ای داشتن که ماخودمون همه ی این اتفاقات خلق کردیم چه مثبت چه منفی وهرکی این جاخوب زندگی کرده اون جابهتربوذه وبرعکسش
این که زبان خداوند زبان قلب خدا باقلبت صحبت میکنه زبان که ماداریم مخصوص این دنیای مادی
همه ی پیغام هایی که درزندگی دوم تجربه میکنیم ازجنس گفتارنبس جنسش قلب احساس هست
وافرادی که تجربه ی منفی داشتن همشون پرازترس ونگرانی بودن من چندبارشنیدم که میگفتن یه ندایی میگفت نگران نباش همین جمله ی کلیدی که استاداشاره میکنن خداوندمیگه غمگین نباش وگرنه اتفاقات بدی تجربه میکنی
وهم زمان که داشتم روی احساس ارزشمندی کارمیکردم پیغام هایی که شنیدم ازاین برنامه این بود نه تنها بخاطر عذاب های روحی بازخواست میشی بلکه بخاطر آسیب هایی که به جسمت واردکردی که بامنطقش هاکه چراخالکبوبی کردی بخاطر آسیبی که به سلول های بدنت وپوست واردکردی عذاب میبینی چون توخودتودوس نداشتی وگرنه این بلاهاروسرجسمت نمی آوردی،چرا وقتی میری بیرون ضدآفتاب نمیزنی لباسی نمیپوشی که ازپوست مراقبت کنی که آفتاب سوزبشع یابرعکس زمستون چرالباس گرم نپوشییدی اگرخودتودوس داری ازخودت مراقبت کن
چرا قلبت روانقدربهش نگرانی واضطراب و…دادی باعصبانیت ها،پرخاشگری ها ،کینه ،غم وعین همین جمله حسرت چیزای نداشتتوخوردی درصورتی که خیلی نعمت های دیگه داشتی که سپاس کزارباشی که خوشحال بشع تودرقبال همه ی اینامسئولی
وایناروبرای خودم میگم وهمه ی این چیزایی بودکه احساس کردم بهم کمک میکنه بیشترازخودم مراقبت کنم وخودم بیشتردوس داشته باشم
یه مثال دیگه دررابطه باتحسین زیبایی هابگم که شخص تجربه گرمیگفت وقتی من خونه زنبورهارونگاه میکردم ومیگفتم خدایاچقدراین زیباس چقدردقیق منظم من اون لحظه ذکرخدارومیگفتم واین برای من پاداشش خیلی بزرگ بود اونجا چون داشتم خدارویادمیکردم من خودم فکرمیکردم ذکرخدایعنی مثلانمازفقط یا مثل افرادمذهبی ترکه یه تسبیح بگیری وهمش بگی الله اکبر و…درسته همه ایناهمه هست ولی به قول استادکه اززبون قرآن صحبت میکنه هرکسی به یه طریقی خدارویادمیکنه مثلاخوداستاد به همین شکل که زیبایی هاروداره تحسین میکنه ازدریا ،گل ،اب ،اسمون پاک ،آبی،حیوانات ،مشتری ها،و……داره سپاس گزاری میکنه ذکرخدارومیگه وبه این شکل نمازخودشوبه جامیاره
وچقدرشباهت ها پیداکردم بین این برنامه که ازدنیای پس ازمرگ بودوقوانینی وخدایی که اززبان استادجاری میشد وایمان ویقین من چندبرابرمیکرد چون من شکاک بودم وقتی این فایل روگوش میکردم وازخداهدایت خواستم یقین منوبیشترکنه که برای من به این شکل بوده که این درک پیدامیکنم وقتی ایناروگوش میکنم قشنگ جنسش فرق میکنه این آگاهی داره ازیه عالم فراتری میاد ایناخیلی ارزشمند خیلی دقیق چقدرشبیه انگارهمشون مکملی هست برام که باورم به خدا بع جهان هستی به خودم به دنیای پس ازمرگ بیشترکنه
ازخداسپاس گزارم به خاطرهدایت هایی که درهرلحظه میشم بعضی هاشو میفهمم خیلی هاشم نفهمیدم ان شالا بعدامیفهم یادراین دنیا یادنیای دیگه .
وهمچنین ازشماداستادعزیزم وخانم شایسته مهربون وهمه ی دوستان عزیزسایت سپاس گزارم وازخدایی که فرصت ولیاقت دیدن وشنیدن ونوشتن این کامنت که دراین روزواین لحظه بهم دادسپاس گزارم
سلام و درود بر زهره خانم عزیز
خواهرگلم من چقد کامنتهای طولانی و باحال وانرزی ووپر از آگاهیی رو دوست دارم همیشه کامنتهایی که زیاده رو میگم حتماااا حرفی واسه گفتن داره که طولانی شده برای همین بیشتر میل میکنم بخونمش تا کامنتهایی که کمه نمیدونم این چه برنامه ای در ذهنم ساخته شد
از کامتت بینظیرتون لذت بردم خصوصا اونجا که گفتی اگه خالکوبی کردی اگه حرص خوردی اگه حسرت خوردی اگه اعصبانی شدی اگه تو گرما و سرما از پوست تنت محافطت نکردی اینارو من اضافه میکنم که اگه سیگار میکشی اگه مشروبات الکی و مواد مخدر مصرف میکنی اگه قضاوت میکنی اگه غیبت میکنی اگه نمیبخشی اگه چشم چرونی اگه حرص و طمع داری به مال یا ناموس دیگری واگه های فراوان……
اینا یعنی داری ارتعاش دوست نداشتن خودتو و تنفر به خودتو به جهان میفرستی ووجهان یک عالمه فقر ومصیبت وتنش وگرفتاری وبیماری وکثیفی رو برات میفرسته خیلی خیلی لذت بردم ازاین بخش کامنتتون
و اونجایی که گفتی خدا بخشنده هست پس منو ببخش منم میگم خدا رزاقه خدا وهابه خدا فتاحه پس روزی منو بهم بده منو ببخش پس بسیار راهها را برایم بگشا تاا در آرامش و حال خوب و زیبایی زندگی کنم
درود بر تو خواهرگلم دروووود دقیقا همینطوری هست که گفتین جهان به این صورت کار میکنه و این مابا برنامه های قبلی هستیم که منتظریم یک کارهای عجیب وغریب انجام بشه تا روزی بدست بیاریم نخیر با هر روز به یاد خدا بودن اونم با تحسین زیبایی خدا گه هر جا میبینیم و میشنویم میتوانیم دایم در نماز باشیم که این تقوا و پاکی گرفتاری را از ما دور و روزی را بما فراوان و بی حساب جاری میکنه
این از آموزه کامنت شما گرفتم دوست خوب توحیدیم
بدورووووود خواهرگلم سپااااااااس از زیبایی که آفریدی
سلام روزتون بخیر آقای بختیار پور
سپاس گزارم ازلطفتون
خوشحالم که کامنتی که گذاشتم تاثیرگزاربوده واون قسمتی که الان بهش احتیاج داشتین رودریافت کردین تاارتقاپیداکنین به مراحل بالاتر
واین رومدیون خداوندی هستیم که درمسیرزندگی کمک میکنه بااستفاده ازاین اگاهی ها درجریان ارتباط افکارواتفاقات زندگیمون باشیم ونتایجش روبیایم بنویسم که اینطوری به رشدهمدیگه کمک کنیم
چون بازتاب همین عمل به خودممون داره برمیگرده
چون باخوندن کامنت شما من هم این رودریافت کردم که خداوندمنوبه آرامشی ورشدی که تاالان دارم رسونده وبایدسپاس گزارترباشم وبیشتروبهترورودی هاموکنترل کنم تاصعودکنم به مدارهای بالاتر.
فقط وقتی تونستم بیام بالاترکه باتمام وجودازش هدایت خواستم که کمکم کنه وواقعابهم کمک کرد این یعنی بایدهمیشه به یادخداباشم همیشه بایدنیازمنداون باشم وهمیشه برای همه چیزازش کمک بخوام همیشه بایدفایل های توحیدی خصوصاهمین فایلی که اومدم کامنت گذاشتم گوش کنم
هرچندکه فکرمیکنم دارم گوش میکنم ولی باتمام وجودنیس
یه حس سیری وبی نیازی هست که خطرناکه
ولی پیام شما یه هشداری بود که بیشترگوش بده گشنه ترباش
تادرمسیرمستقیم باشم درمسیر کسانی که به آن هانعمت داده نه کسانی که برآن ها خشم گرفته ونه گمراهان .
من هم ازشما بی نهایت ممنونم تاالارمی شدین که بیشتربه یادخداباشم وسپاس گزارترباشم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته گرانقدر
و همه دوستان ارزشمندم
استاد سال 1402 من وقتی رفتم مهارتی که دوست داشتم یادگرفتم بعداز دوره لیاقت درصدد گرفتن دستگاه خودم وشروع کارم بودم که زنگ زدم برا خرید دستگاه نورد و درحین تماس بودم که
فروشنده گفت قیمت امسال اینه و بعداز سال جدید قیمت جدید میشه …
دقیقا جمله اش این بود که این آخرین فرصته برای خرید به صرفه و یه شما ره کارت فرستاد ، فاطمه جان گفت فعلا پول امشب نریز و طبق خوابی که روز قبل دیده بود گفت دوروز صبرکن و اقدامی نکن و همون لحظه بخاطر اینکه ذهنمو کنترل کنم با فاطمه جان رفتیم پیاده روی
و درزمان پیاده روی کردن فاطمه گفت
ببین این فروشنده گفت آخرین فرصته
استاد گفت هروقت این جمله رو شنیدین
صبرکنین و اتفاقا خرید نکنین و مثال ملک وخریدهاشون رو زدن و بعد گفت
و ما هم با باور کمبود و داشتن بدهی دستگاه را نخریدیم
نشانه ی روز من نتایج دوستان اومده قسمت 16 که درباره آقای رضا عطار روشن
بود و نشونه ای هست برای کارهایی که ایشون عملی انجام دادن مثل پرداخت بدهی هاشون ،الان ما اگه وام از سال های قبل برداشتیم و تسویه نکردیم ،دستگاه بگیری هیچ فایده نداره و این جرقه در ذهن مون زده شده که همین اسفند ماه تسویه بانک و وام را انجام میدیم من رفتم بانک تا تسویه رو انجام بدم و بی خیال خرید دستگاه شدم و تو بانک دقیقا لحظه ی تسویه کردن و گرفتن رسید از بانک ،
پول به حساب اون یکی کارتم واریز شد ومن با همون مبلغ که اومد به حسابم وام اون یکی بانک هم تسویه کردم و جالب بود فامیلی این مسئول بانک
آقای توحیدی بود و من همش نگاه میکردم به ایشون و شاد بودم و لبخند میزدم و تعجب آدمها حتی کارمندهای بانک که آقا چرا اینکارو میکنی ؟؟
مگه عقل نداری همه دنبال وام هستن
خبر نداشتن استاد که این جهان قانون
داره وباقانون کار میکنه ، بارها تو ذهنم میگفتم ببین شک نکن ادامه بده
استاد نتیجه دیده وگفته وام یعنی شرک ، همه ی این حرفارو به خودم میگفتم وتکرار میکردم .
تو هردوبانک تموم کارهای منو حتی استاد پرکردن فیش هارو کارمندها انجام دادن
بارها با تموم قلبم گفت خدایا شکرت
تو بخوای همه ی ادمهارو قلبهارو نرم میکنی و بادستهات کارهامو به آسونی انجام میدی ..
استاد امروز خیلی با این فایل حال کردم
چون دیروز توجاده فهمیدم کیفم جا مونده گفتم هدایته و برگشتم ..
تو مسیر کارت بنزینم هم پیشم نبود رفتم یه جایگاه و کارگر اونجا گفت جایگاه ما
بنزین آزاد نداره ، من اصلا نگفتم کارتم جامونده توکیفم و همراهم نیست و
اومدم سوار ماشین بشم و برم همین کارگر گفت آقا صبرکن برم از رییسم کارت بگیرم برات بیارم .
من وایسادم وکارت آورد گفتم چقدر میتونم بزنم و گفت هرچقدر دوست داری بزن با لبخند ،باز همون جا گفتم خدایا
همه این کارها از خودته ها من هیچ کاره ام اینکه بهم گفت آزاد نداریم بعد خودش رفت کارت آورد بعد گفت هرچقدر دوست داری بنزین بزن اینها ار جانب کی می تونه باشه جز قدرت خدا .
فایل قدم دوم و فایل چهارم رو بعداز تسویه بدهی ها فقط هرروز بارها گوش میدادم و میدم تا باورم بشه و به مدار آگاهی هایی که میگین برسم
استاد من دستگاه نگرفتم به ظاهر و
تموم حسابهام وبدهی هام صفر کردم
و حالا در اولین ماه امسال بگم چه قدر پول وارد زندگی مون شد چقدر برکت چقدر نعمت ورزق الهی
چه سفرهایی با خیال آسوده رفتیم
چه خوبه خرید کنی و نگاه به موجودی حسابت نکنی و بدونی خدایی هست که رزق ونعمت هاش،نامنتهاست ونامحدوده.
بارها میگفتم استاد میگه ثروت ذهنی هست یعنی چی ؟؟
استاد هرچی گفتین درسته وبه حرفاتون ایمان دارم و تکاملی دارم قدم هامو با قدرت وکمک خدا برمیدارم .
اینکه دیروز تو سفر ما دوبار قدم ششم جلسه اول را گوش دادیم وحرف زدیم واز نتایج مون گفتیم و امروز فایل توحید عملی شما را شنیدیم بهترین نتیجه است برام که خدا حرفاشو توسط استاد بهت
میرسونه و قلبت آروم میگیره .
سپاسگزارم استاد عزیزم وبانو شایسته
که همیشه الگوهای زندگیم هستین .
مدتی میشه که در سال جدید فقط مثالها و نتیجه های خودم را به خودم باز گو میکنم و فقط تو این مسیر شما الگوی من هستید.
خدایا تنها تو را میپرستیم و از تو یاری میگوییم.
همین یه جمله را درک کنم همه راه ها برام بازه و من هر لحظه در بهشت زندگی میکنم.
یا حق
سلام استاد عزیزم
وااااای خدای من یکی از ترمزها وترسهام برای خرید ماشین همین رانندگی کردن هستش. ویکی از اهداف امسالم اینکه ماشین بخرم..ولی هربار این ترمز که ذهنم به من میگه آخه تو راننده هستی ماشین میخوای؟؟؟؟؟
و برای کنترل ذهنم اومد سایت و فایل جدیدتون دیدم اه استاد فایل جدید گذاشته وسریع دانلود کردم وگوش دادم و واقعا از این هدایت خدا اشکم درآومد .
چه خدای بینظیری دارم..هرلحظه هدایتم میکنه ودوستم داره.اگه نعمتی تو زندگیم هست همه از برکت خداس
به نام خداوند بخشنده ی مهربان ….
سلام خدمت استاد عزیزودوست داشتنی وخانم شایسته ی نازنین و دوستان عزیز سایت عباسمنش ..
بعد از مدتها استاد عزیزم وبسیار زیبا ودوست داشتنی ام رو دیدم چقدر .زیاد دلم براتون تنگ شده بود .
این چندوقت هربارکه آمدم سایت گفتم ببینم اول استاد فایل جدید گذاشته یانه …
چقدرازدیدنتون خوشحال شدم ..
به شدت وخیلی قلبی دوستتون دارم …..
خوب دوست دارم از تجربه ی خودم بگم در مورد اون وقتهایی که به خدا توکل نکردم خواستم خودم کارها رو انجام بدم .چون به قول استاد که اون موقع که غرور منوروگرفت واحساس کردم خودم بلدم خودم میدونم خودم انجام میدم و……
البته که وقتی به اینجا ها میرسم فراموش میکنم این فراموشی اسم غرور هست ….غروری که باعث میشه یه پس کله ای محکم ازخدا بخورم ک اینم ازلطف خداوند که سریع من و هدایت میکنه وبهم میگه .ازمسیر درست برم الهی شکرت……
ازاون جایی که مرتب دارم ورزش میکنم وکلا تمرین کردن باوزنه توورزش بدنسازی اینطوریه که به مرور میتونی وزنه های سنگینتر بلند کنی .
وخیلی به خودم افتخار میکنم که ازلحاظ بدنی به این حد از قدرت توان استقامت وتناسب بدنی خوب وسلامتی وسبکجدیدی از زندگی رسیدم خوشحال وسپاسگزار خداوند هستم ……
اما من این موضوع رو قشنگ با تمام وجودم درحین تمریناتم لمس کردم …..
اون موقع که تازه میخواستم شروع کنم بلد نبودم حرکات رو می ترسیدم ازوزنه های سنگین خیلی ازخدا کمک میخواستم هدایت میخواستم …
اما یک مدت که گذشت مدت طولانی .چون ازلحاظ بدنی به حدخوبی ارقدرت رسیدم به راحتی میتونستم وزنه هارو بلند کنم …..
جوری که اکثر اوقات یکی از دوستانم بهم میگفت
چطور میتونی اینقدر خوب و راحت وزنه هارو بلند کنی و راحت تمرین کنی چرا من نمیتونم ….
مگه چیزی مصرف میکنی مکمل میخوری …
میگفتم نه فقط غذا میخورم …
وحس میکردم حالا شاید حرفمو باورنکنه چرا چون سابقه آمدنش به باشگاه بیشتر ازمن بود ولی نه به اندازه ی من …نه تغییری نداشت اصلا…..
وشاید همین موضوعات به مرور باعث شد فراموش کنم که ازخداکمک بخوام وازش بخوام مثل قبل کنارم باشه هدایتمکنه بهم بگه چطور چقدر وزنه بزنم آسیب نبینم اصلا این وزنه بااین وزن رو بزنم یانه …
تا اینکه یه روز درحین تمرین دچاراسیب شدم
سریه تمرین خیلی ساده ووزنه ی نه چندان سنگین …
گذشت و گذشت شاید چندین ماه ….
تا اینکه به مربیم پیام دادم گفتم توبرات یه همچین مشکلی پیش می آمد چیکار میکردی ..
گفت اگه اینطوریه که تومیگی وشرایطتت دردی که تواون قسمت عضله داری، بری پیش یه دکتر بهتره ……
آمدم گفتم خدایا خودت کمکم کن حالم بهتر بشه
من العان مدتهاست نزدیکه دوساله خداروشکر هیچ مشکلی ندارم پیش دکترنرفتم ..
خودت کمکم کن .وخداهدایتم کرد به چندتا حرکت ساده وکششی …
که شاید باورتون نشه دردی که داشتم واقعا خیلی بهتر شد خیلی اصلا همین العان که فایل العانو گوش میکردم قشنگ این موضوع دوباره برام مرور شد ودستمو گذاشتم روی قسمتی که درد بود ودیدم اصلا هیچ مشکلی ندارم وخندیدم وگفتم خدایا شکرت …..
اما اتفاق بهتر این بود که بعدازاینموضوع هربار رفتم وزنه ای بلند کنم تمرین کنم گفتم خدایا کمکم کن
بهم بگو العان زاویه دستم چطور باشه برام بهتره
العان وزنه ای که میتونم بزنم کدومه
وخیلی راحتر وسالمتر دارم وزنه ای سنگین ترمیزنم
خودم بعضی اوقات میمونم وقشنگ این موضوع رو توتمریناتم درک کردم
هربارکه گفتم خدایا کمکم کن من میخوام بهتر تمرین کنم با درک اون عضله واقعا خداکمکم کرده …
ومن هرروز توتمرین ستاره قطبیم مینویسم واز خدا میخوام خدایا امروز کمکم کن بهم بگو چطور ترو بهتر بفهمم چطور حرفتو الهاماتتو درک کنم
خدایا هدایتم کن به مسیر درست راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شدگان ..
خدایا تنها ترومیپرستم و تنها ازتو یاری میجویم ….
چقدر من این ویژگی استادم روتحسبن میکنم بینهایت بینهایت …که توی هرکاری ازخداهدایت میخواد چقدر این کارخوبه چه عادت زیبایی هست خدایا شکرت ومنم میخوام میخوام
چون این موضوع توکل کردن توی روزنه های زندگی من بسیار باریک وریز هستن …
ومن قشنگ درک کردم
تغییرات من همین ریز روزنه ها هستن همین ساقه های ریز درهمتنیده ی افکارم هستن که شده عادت برام …
تغییرات ی که من باتمام وجودم ازخداوند خواستم تا درمن شکل بگیره به صورت بنیادی واساسی ..
همینه همین موضوع توکل توی هرکاری همین خشوع داشتن دربرابر رب ..
که توهمه چیزی ومن هیچ توهمه علمی واگاهیی ومن هیچ …
خدایا ازت میخوام حالا که تواین مسیر الهی داری هدایتم میکنی بازهم ازت میخوام خاشعانه تا بازهم هدایتم کنی تاتوی تمام کارهام توکلم به توباشه این یادم باشه هرلحضه وهرروز….حتی اگر مسأله ای رو میدونم اما بزارم توهدایتم کنی تا بهترشو انجام بدم …..
استاد حرف خوبی زدی که گفتی باید ذهنمون رو تربیت کنیم واین که چقدر دوست دارم یادم بمونه هرروز سرهر کاری حتی ساده
بیام اون پترنهای قبلی که سرانجام اون کارداشتمو بزارم کنار بگم خدایا من نمیدونم توبگو بهم بگو چطور العان بهتر انجامش بدم ….
ومیدونم این فایل رو باید العان گوش میکردم
چون باید یادم باشه من هیچی نیستم
هیچی
وتنهاخداست که میدونه وبلده وباید فقط ازخودش بخوام تا هدایتم کنه توهرکاری روی خودش حساب کنم نه کله پوک خودم ….
ازدرست کردن غذا گرفته تانحوه ی ظرف شستن جلوی سینگ ظرفشویی
تامرتب کردن خونه تمیز کردنش
تا روابطی که دارم با بچهام با همسرم تاتوی ورزشم حین تمرین هام
حتی موقع رفتن به جایی وخرید کردن حتی موقع خواب …
واقعا زبان من قاصرهست ازاینهمه خیر ولطف واگاهی وهدایتی که خداتوهرلحظه داره برام انجام میده و تک تک ماها …
هرلحضه داره بهم امید میده بشارت میده خدایا شکرت خدایا ازت سپاسگزارم …
من تو مساعل ورزشیم خیلی وقتها ازخدا سوالی پرسیدم وخداهدایتم کرده به یه سایتی کتابی ویاحتی به خودم به قلبم گفته چیکار کنم ….
من تواین تمریناتم متوجه شدم یه الگوی حرکتی اشتباه دارم ..
ازخداخواستم بهم بگه اینو چطور اصلاح کنم وخدا بهم گفت به قلبم گفت که باید شبها موقع خواب نحوه بی خوابیدنم رو اصلاح کنم تا نتیجه بگیرم ..
به همین راحتی ومن دارم انجام میدم ..
من العان مدتهاست که دارم این کارو میکنم .ولی بهش توجه نکرده بودم ولی العان چقدر باشنیدن این فایل دوباره برام تکرار شد قلبم آرام شد
ومن این احساس خاشع بودن متواضع بودن رو فقط در مقابل خداوند دوست دارم …
و میخوام ازش که همیشه تازنده هستم درمسیر هدایتش توراه راست باشم …
الهی شکرت ..
این فایل امروز نعمت امروز من برکت وثروت امروز من رزق بغیرالحساب من ازخدا هست
وازش بینهایت سپاسگزارم که بهترین دوست وحامی وهمه کس من هست ….
استاد بینهایت ازشما سپاسگزارم …
و با عشق میگم دوستتون دارم
در پناه خداوند یکتا باشید ……..
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم
سلام به دواستادعزیزم
سلام به اعضای خانواده توحیدی عیاسمنش
این فایل چقدر درزمان مناسب بود قرارگرفتنش درسایت، وبازم باورم قویترشدکه خداوندهدایت میکنه درزمان مناسب وقتی درخواستی داریم..
یه مسعله ای ذهنم رودرگیرکرده بودازصبح ومیگفتم خدایا توبگو چطورریشه ای این مسعله روحل کنم، باگوش دادن به این فایل متوجه شدم که بله، من اززمانی که به خیال خودم تسلط پیداکردم ودیگ یادگرفتم، دیگ مثل قبل نمیگم خداخودت هدایتم کن ودرخواست هدایتی نمیکنم، طبق پلنی که برای خودم دارم میخوام برم وهرزمان روی دانسته های ذهنم حساب کردم همیشه به سختی خوردم درکارهام واین فایل یادآوریم کردکه ریشه ای حل کردن هرمساله ای راهش اینه که بزاری درهرلحظه یه نیروی برترهدایتت کنه نگی دیگ فهمیدم میدونم بایدچیکارکنم، وواقعا روی اعتمادبنفس آدم خیلی تاثیرداره که بدونی هدایت میشی، احساس آرامش درونی داره کسی که باورداره برای هرمساله ای هدایت میشه توسط خداوند واستادجان ازوقتی باشما وتوحیدآشناشدم چقدرسرم بالاست وقدرت ازدیگران روتوی ذهنم گرفتم، وهرچقدرمن ازوابستگی به ادما دراومدم عزت واحترامم پیش ادمابیشترشد استادهمین جا جاداره که ازتون یه قدردانی ویژه داشته باشم چون شمامنوباخدا وتوحید وقرآن به صورت حقیقی آشناکردی وباعث عزت نفس درمن شدتوحید، عاشقتممم استااد…
واینکه موضوع بودن دراحساس خوب روبرای من خیلی بااهمیت کرده چون میدونم که دراحساس بدباشم نمیتونم هدایتی رودریافت کنم، واسه همین هرجورشده خودموبه حال خوب میرسونم..
مواقعی که صدای الهامات خداوندروشنیدم وانجام دادم:
یه بارکه داشتم پیاده روی میکردم یه صدایی انگاربهم گفت سرتوبالابگیراسمونونگاه کن، همون لحظه که سرموبالابردم دیدم یه دسته پرنده های سفیدبه شکل گروهی داشتن پروازمیکردن که یه شکل خیلی زیبایی بود ارایش گرفتنشون، تاحالا ندیده بودم این مدل خیلی زیبابود اون صحنه..
یه بارم که میخواستم واسه پرداخت مالیات سالنم برم چون مالیات خیلی زیاداومده بوددرصورتی که من شامل معاف ازمالیات میشدم، خیلی نجواها توسرم بود، ولی یه لحظه نشستم چشاموبستم گفتم خدایا توبگوچیکارکنم، یه صدای خیلی واضحی توسرم شنیدم که گفت فرداصبح قبل ازاینکه توبیای من نشستم که مشکلتوحل کنم، من اعتمادکردم به اون صدا وگفتم مطعمنم صدای خداوندبوده، دوستم گفت مشخصاتتومیفرستم واسه آشنایی که تواداره مالیات دارم میگم کارتوانجام بده، گفتم نه اگه لازم شدبهت میگم، خودم میرم ببینم چی میشه، رفتم اون روز رئیس نبود وکارمنم انجام نشد دوباره نجواها اومدن، ولی بازم یه حسی بهم میگفت اعتمادکن به چیزی که بهت گفته شده، بازم دوستم زنگ زدگفت مشخصاتتوبدم به آشنامون، گفتم نه، فرداش دوباره رفتم پیش رئیس گفتم اینجوری شده، اون آدم خودش بلندشد رفت تویه طبقه دیگ پیگرپرونده من شد خودش تمام کاراشوکردخودش،خودش تمام نامه هایی که من بایدمینوشتم روبرام نوشت وخودش میبردقسمتای دیگ ودرآخر200هزارت مبلغ مالیاتی شدکه من پرداخت کردم تازه همون مبلغ هم چندین بارتکرارکرد که اجازه بدین خودم پرداخت کنم، اصن من ماتم برده بود ادمی که منواصلا نمیشناسه چطوراینجوری پیگیره، واونجا بودکه ایمان پیداکردم که وعده خداراسته وخداوندخلف وعده نمیکنه.. اون ادم واسه فامیلش که اومده بودمیگفت تخفیف مالیاتی بده گفت فقط میتونم30درصدتخفیف بدم نهایتش براتون ولی بدون اینکه من چیزی بگم مالیات منوتقزیبا صفرکرد، درصورتی که قانونیش بایدمیدادم چون بهم تعلق نگرفته بودبه هرکسی میگفتم ازتعجب دهنش وا میموند، دقیقا خدابود که روی اون صندلی رئیس نشسته بودوکارمنوانجام داد،
جایی که توجه نکردم به الهامات هم، برای عینک پدرم که یه جنس شیشه خاص بود بایدمیگرفتم یه آشنایی داریم که عینک سازی داره، گفتم میرم پیش اون، تومسیرگفتم خدایا خودت منوهدایت کن به بهترین عینک سازی، یه صدایی واضح گفت بروعینک دیدچشم، من نمیدونستم همچومغازه ای هست یانه، توجه نکردم رفتم پیش اون آشنامون، اون بهم گفت این شیشه روبایدبری عینک سازی دیدچشم اون میتونه این شیشه روبرات بسازه، جالبه که اون عینک سازی که حداوندگفته بودنزدیک بودبه خونمون مسیرش وقتی ادرس دادبهم، دوباره برگشتم، درصورتی که اگه به هدایت خداوندتوجه میکردم مسیرمستقیم بود..
خیلی مثالا دارم که توی خواب برای کارام هدایت شدم جواب سوال هام درخواب بهم الهام شده، اگه بنویسم صدصفحه میشه.. جاهایی که اعتمادکردم نتیجه فوق العاده بوده، جاهایی ام که توجه نکردم به الهامات واقعا به سختی خوردم…
سپاسگزارم استادعزیزم بابت این فایل بینطیر که باعشق اماده کردین برامون..
سلام و درود
خدایا شکرت هفته گذشته یعنی بعد از تعطیلات عید من رفتم دانشگاه برای کارهای گرفتن مدرک و کارهای اداری و طبق معمول کمی معطلی داره همیشه…
من با خودم گفتم خب دختر تو با این حد محدود از ذهنت و باورهات نه تونستی به کار دلخواهت برسی نه ماشین خریدی نه خونه نه پول نه همسر نداری هیچ کدومو…
خب حالا یه امروزو بیا بیخیال عقلت شو نتایجشو دیدی
یه امروز بگو خدا من ذهنمو میزارم کنار تو بهم بگو
عقل و منطق من همه دانش های ما اگاهی ما روی کره زمین کل علم ها مثل یه قطره است در برابر اقیانوس اگاهی تو
و رفتم جلو و کارای مدرکم ب طرز ناباوری حل شد و برام خود ب خود کارها عالی پیش رفت و اساتیدم خودشون نامه هایی ب بخش های مختلف دانشگاه مینوشتند که به راحتی کارهام حل شد خدایا شکرت