اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد چه قدرررر به موقع این فایلها ی جدید توحید عملی داره میاد روی سایت
من این چند روز دنبال مفهوم غرور و عزت نفس داشتن توی رابطه های افراد بودم چون نشونه هاش رو دیده بودم که چه قدر یه جاهایی مغرورم
یادمه از آقای نارنجی ثانی عزیز یک کامنت دیدم توی عقل کل در مورد غرور توی قرآن صحبت کرده بودن
و من قشنگ حس کردم این حرفا درسته و امروز شما این فایل رو گزاشتین
از قسمت قبلی توحید عملی من یاد گرفتم اعتبار هر کاری رو بدم به خدا
و تو این قسمت یاد گرفتم آقا جان بپرس
تمرین:
به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:
الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟
استاد برای کنکور دادنم که وای نگم براتون
چه قدر من سخت کنکور دادم
کلی مشاور کنکورم رفتم و هزینه کردم که بهم بگن تو باید چه طوری درس بخونی
یادمه یکی از دوستام خیلی ریلکس بود اصلا این هزینه ها رو نمیکرد
مثل من روزی 12 13 ساعت درس نخوند ، میخوندا ولی مهمونیهاشم میرفت
آخر سر رتبش خیلی بهتر از همه ی ماهایی شد که کلی درس خوندیم
یه قسمت دیگه از زندگیم که خودم سعی داشتم همش برم جلو همون قسمت پول ساختنم بود
رو خودم همش حساب میکرد یه تایمی فکر میکردم من اگر روانشناسی ثروت رو داشته باشم این مسئلم حل میشه
ولی به یه جایی رسیدم اینقدر به قول شما پس گردنی خوردم تا به عجز افتادم پرسیدم و هدایت شدم
در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟
استاد من بارها و بارها توی سفارشات نقاشیهام به خاطر شیوه ی متفاوت سفارش هام از خدا کمک گرفتم
شیوه ی سفارش های من به این شکل بود که برای شخصیت یک فردی من باید داستان میساختم و اونو به تصویر در میاوردم
کار واقعا سختی بود و خیلی جاها من اصلا دستی نداشتم تو ساختن داستان این سفارشات
همیشه گفتم خدا تو بگو چیکار کنم
تو بگو چه طوری بهترش کنم
تو بهم بگو چه طوری اجراش کنم
قلم رو تو تو دستت بگیر من بلد نیستم
با اینکه بیشتر از 10 ساله من دارم نقاشی میکشم
و الان که از هر کدوم از اون سفارشات میگزره میگم من واقعا از کجا این ایده ها به ذهنم رسیده اون موقع آخه
یه مورد دیگه افزایش درآمدیم توی این 4 ماه اخیر بود
میگفتم خدایا من نمیدونم چه طوری و از کجا ولی میخوام این درآمدها رو
میخوام بیشتر پول بسازم
و جالبه هی هدایت میشدم که آقا جان این حوزه ثروتو یکم ولش کن این روابطتتو بیا درست کن
منم به حرفش گوش کردم و واقعا درآمد من هر ماه رفت بالا
با اینکه توی این 4 ماه من تنها یک سفارش داشتم و یکی از کارهام به فروش رفت
من از جاهای دیگه دیدم پول و لباس و بقیه چیزا چه طوری اومد
استاد یادمه یه روز برادرم چسب کاغذیمو برداشت بعد یه لحظه انگار تو ذهنم مرور شد خدایا من این چسبمو بدم بهش؟ گفت بده بهش
تو فاصله نیم ساعت بعد 3 تا چسب کاغذی نو دستم بود
ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟
روانترین اتفاقی که افتاد دقیقا ساختن داستان جدیدترین سفارشم بود
من باید یک داستان تصویری راجب به طلب بخشش و پشیمونی میساختم
روزای اول هیچ ایده ای به ذهنم نمیرسید مدام هم بهم گفته میشد تو الان باید ذهنت رو آروم نگه داری
باورتون نمیشه من داشتم اینکارو میکردم یهو یه عکس دیدم
جرقش خورد
بعد اومدم و هدایت شدم به عکسای مربوطه
و تموم شد داستان ساخته شد
قبلن من اینکارو براش سه روز تمام وقت میزاشتم ولی چون بهتر شده بودم اینبار یه نصفه روزم وقت نزاشتم
این فایل دقیقا خوب موقعی اومد روی سایت استاد چون من واقعا مغرور شده بودم که خب هر مسئله ای پیش اومد من سریع میرم سراغ دوره حل مسائل و کشف قوانین
چون قبلن یکی از عظیم ترین مشکلات زتدگیم که پول ساختن دائمی از هنرم بود از راه حل شده بود
یا هر موقع ترمزی پیدا کردم قطعا جوابش تو عقل کل هست میرم اونجاها و دنبالش میگردم
من داشتم آروم آروم حساب میکردم روی این مباحث و خب وقتی سوال نکنی منم دقیقا مثل آقا ابراهیم عزیز همه ی کارها رو امتحان میکردم تا نهایتا هدایت بشم به راه درسته وقتی دیدم کلی راه دیگه جواب نداده
حنی اینم روزای زیادی خواستم بوده که خدایا من نمیخوام اینقدر سخت و با زجر برسم به خواسته هام
نمیخوام اینقدر سخت پول بسازم
تو بهم بگو باید چیکار کنم
و جواب درخواستم قطعا این مورد بوده خدارو شکر به خاطر این فایل عالی
استاد با تک تک جملاتی که داشتید میگفتید یه جاهایی قبول کردم درجا تایید کردم مثل اونجایی که گفتید هر چه مهارت بیشتر میشه انگار غروره جاش رو با توکل بیشتر عوض میکنه
یه جاهایی کلامتون برام سخت و سنگین بود و مقاومت داشتم مخصوصا جایی که در مورد کنکور گفتید گفتم پس این همه تلاش و درس خوندن و تمرکز چی میشه؟؟؟؟
اون جایی که صحبت از جناب چت جی بی تی کردین و من متوجه شدم خوب اون راهنمای خیلی خوبیه که ؟یا استادی که دارم قطعا بیشتر من میدونه (اتفاقا من فکر میکردم خشوع یعنی اینکه بگی من نمیدونم و بری یاد بگیری و تو غفلت نمونی) از چت جی بی تی هم سرنخ رو بگیری خودت ادامه اش بدی…. باید اعتراف کنم که نمیدونم چرا گاهی فکر میکنم هدایت های خدا ابدیت و به روز نیست و ورژنش قدیمیه…خنده داره اما تو فکر من هست … ممنون میشم من رو تو این زمینه راهنمایی کنین.
دقیقا من هم مثل اقا ابراهیم تقریبا تو تمام برنامه های زندگیم دورهای قمریم رو زدم و بعد مسئله م حل شده. .چون خودم تازه متوجه این باگم شدم که اگه میخوای پولت حلال باشه اکه میخوای ادم خوبه و مهربون باشی مفتی نیست که…این رو چند وقتی به لطف روانشناسی ثروت و دوره ی لیاقت پیدا کردم. استاد جان،یهویی تو کارم یه اشتباها ی بیخود و پیش پا افتاده ای انجام میدم که به همون اندازه ی کل کار باید وقت بذارم وواقعا دارم اذیت میشم واقعا عاجز شدم و میدونم از این باور مخربی که الان مطرح کردم بازم ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
اما بعد متوجه دم وقتی بسپاری دست خدا تو قدم هات رو برمیداری فارغ از نتیجه فارغ از مقایسه فارغ از نگرانی فارغ از احساس ناکافی بودن فارغ از عقب افتادن ،فارغ از هرچی که از جنس خدا نیست،از جنس توحید نیست…. این نتیجه ای که گرفتم از فایلتون اما خیلی مونده تا در عمل خودش رو نشون بده تو نتایجم …واقعا مرز در عقل و جنون باریک است…
ای انسان! چه چیزی تو را نسبت به پروردگارت مغرور ساخته است؟!
فک میکنم غرور شاید ریشه ای ترین رفتاری که باشه که نزاره هر انسانی از جایگاهی که هست بیشتر رشد کنه و بدتر عامل شروع پس رفت بزرگ زندگیش باشه
شاید ماه هاست از آخرین کامنتی که روی سایت گذاشتم میگذره و خیلی این مدت درگیر زندگی کردن بودم و واقعا این فایل حال و روز من بود…
چند ماهی حسابی نشستم هر چیزی که می خواستم و نمی خواستم رو بررسی کردم و با خودم خیلی روراست صحبت کردم که خیلی از چیزهایی که می خوای برای خودته یا برای اینکه اگر نداشته باشی به غرورت بر می خوره؟!
و شاید هزار هدف هدف کوچیک بزرگ از ذهنم پاک شد و یهو دیدم تهش چیزی جز زندگی ساده نمی خوام !
ماشین x و y و خونه فلان همش برای من هدفی بود که شاید بیشتر به خاطر الگو ها ساخته شد و واقعا مال من نبود و خدا شرایطی فراهم کرد که بعد مهاجرتم به عمان خیلی همه چیز رنگ جدید پیدا کرد برای من…
تمام لذت من این شد که هفته ای 5 بار برم با دوستای عرب زبانم تو ساحل فوتبل ساحلی بازی کنیم…
یا نیمه شبا با هم بریم یه قهوه بخوریم…
تو مراسم ها و دوره همی هاشون دور هم جمع بشیم و هر روز یک کلمه جدید عربی یاد بگیرم…
و انگار خوشحالی و لذت این زندگی انقدر به دلم نشست که رنگ و لعاب زندگی مجلل نتنها برام شیرین نیست بلکه واقعا آزارم میده
انقدر همه چیز هماهنگ پیشرفت که خدا من رو آورد تو دل یک محیط تمام عربی و خانواده هایی که لذت زندگیشون دور هم بودن و خندیدن ها ته دل بود…
از اینجا این ربط داره به غرور که دوستان ما با اینکه شاید خیلی سطح زندگیشون از لحاظ عددی و مالی با هم فرق داشت ولی اگر یه موقع اونی که شرایط مالی ضعیف تری داشت می خواست همه رو به کباب روی تپه شنی دعوت کنه کسی حتی به خودش اجازه نمیداد که بگه آره حالا تو پول نداری یا مثلا بخش زیادی از درآمدت رو می خوای بزاری نکن اینکارو و بزار من هزینش رو بدم چون بیشتر از تو دارم!
انگار یه جور بی احترامی به خدا می دونستن اینکار رو و با عشق دور هم میشستن و هر درخواست بیشتری داشتن از صاحب اون مهمانی می کردن…
انقدر توحید عملی در جماعت که نه مذهبشون با من یکیه و نه پیش نیاز های فکریشون درس های زندگی برای من داشت که من فقط ماه ها زمانم رو گذاشتم صرف اینکه واقعا تو همینطوری هستی علی؟!
چه موقع هایی بیشتری حال و دلت پاکه و با خدات ارتباط داری؟! چرا نمیشینی خودت رو بسنجی و بفهمی و درک بهتری ازش داشته باشی؟
اگر اون در کاری هست که خیلی سادست و شاید حتی درآمدش کمتره خب همون رو پیش برو و درگیر این نباش که باید حتما بشی اون ترینی که تو ذهنته، ببین چه چیزی هست که قلب تو رو خوشنود می کنه!؟
واقعا اگر خوشدله فامیلت زندگین هم با دل خوش پیش میره؟
و نتیجه همه این ماه ها فکر کردن چیزی نبود جز موضوع همین فایل!
دیدم واقعا اونقدر فرقی ته دلم بین بنز و هوندا و هیوندای نیست!
دیدم واقعا اونقدری که فکر میکردم ویلا داشتن شاهکاره نبود…
و هرچی بیشتر تجربه کردم به این رسیدم که شرمنده خدا شدم که سر به سجده گذاشتن رو گذاشتم کنار چون غروری من رو فرا گرفته و اون غرور اینه که راه من بهتره!
و همش باد مینداختم تو غبغبم و میگفتم کی گفته حتما باید نماز خوند؟! ولی واقعا تهش جایگزین بهتری از سر روی خاک انداختن نداشتم!
متاسفانه به جای اینکه حرف خدای خودم رو گوش بدم، فقط بدون تحقیق و فکر همه چیز رو پشت گوش انداختم و البته که خدا هوای من رو داشت ولی با نشانه های کوچک و بزرگ بهم نشون داد که راه اینه…
چه قدر خوب بود مثال efootball ، که دقیقا داستان همون ultimate بازی فیفا هست و هر موقع که هدفت فقط بردن میشه و تحقیر کردن شوت های صد در صد در و دیوار می خوره یا بازیکنت سر می خوره زمین و هر موقع هدفت لذت بردن میشه 100 تا شوت حریفت گل نمیشه و سانتر تو مستقیم میره تو گل!
همش تو زندگیمون دنبال مسابقه دادنیم با بقیه و نشون دادن چیز های مختلفمون به هم…
شاید بشه تو این خلاصه کردش که تو داست داریم ثابت کنیم درست میگیم . و گرنه ثابت کردن این حقیقت که همه ماموریتی داریم در این دنیا و اون سعی کردن و عبادت کردن خدا از راه های مختلفه زیاد سخت نیست…
راستش رو بگو از رویای های بلند خودم که فقط من رو مادی گرا و دور از خدا میکرد دست کشیدم و واقعا به مرحله بعدی مهاجرتم فکر نمی کنم حتی اگر سالیان سال عمان بمونم!
بدو بدو نمی کنم که زودتر برسم به یک مقصد جدید و فعلا لذتم رو در همین فوتبال لب ساحل بازی کردن و یاد گرفتن چیز های جدید میزارم و کسب و کار جدیدی که شروع کردم میزارم
اگر هم نشد که به اون رویاهام برسم زیاد اتفاق بزرگی نیست و ولی رویای بزرگ تری رو بدست آوردم و اونکه دارم راضی زندگی می کنم!
همین که تونستم خانوادم و بستگانم رو بیارم پیش خودم و باهم بریم بچرخیم و سفر قشنگی براشون رقم خورد و با یک خاطره قشنگ برگشتن به خونشون خیلی برام می ارزه!
لذت پیک نیک کنار ساحل تو یک کافی شاپ ساحلی متروکه که با داداشم دو نفره زیر آفتاب دلچسب فوتبال بازی کردیم خیلی عمیق تر و شیرین تر شد از داشتن یک رویای خاص…
شکستن غرور یعنی در لحظه زندگی کردن و سعی در اصلاح نکردن بقیه هست…
شکستن غرور یعنی دنبال مسائلی رفتن که به ما احساس زنده بودن میده…
شکستن غرور یعنی به خاطر ظاهر شبیه بقیه نشدن هست…
خیلی فایلتون برام دل نشین بود و سپاس گزارم از انرژی فوق العادتون :)
امسال اولین سالی هست که تصمیم گرفتم سفر نکنم و به جای مهاجرت بیرونی بیشتر به مهاجرت درونی اقدام کنم و از گرمای تابستان اینجا لذت ببرم
چقدر خوشحالم که دوباره بعد از مدت ها کامنت گذاشتید.
چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که یعنی این بچه هایی که اینقدر موفق میشن دیگه این فایل های جدید استاد براشون عادی میشه و مدارشون اینقدر بالا رفته که دیگه صحبتی برای نوشتن ندارند.
همش برام سوال شده بود که چه اتفاقی برای بچه های موفق میفته که کم کامنت میزارن.
خوشحالم که تحولاتی عالی براتون پیش اومده و این تولد جدید مبارکتون باشه.
به قول استاد باید از چیزی پر بشید تا بتونید ازش دل بکنید و شما احتمال زیاد از ثروت و مثلا از ماشین و پول و ملک و مهاجرت دارید پر میشید تا به تولد جدید برسید.
اره دیدم عکس هاتون رو خیلی لذت بردم ازینکه که مهاجرت کردین و مشغول کسب و کار شدین در این کشور ثروتمند جهان و چقدر اگاهی هات االان پخته تر شده
معلومه چقدر بیشتر وصل خودش شدی
چقدر از ذهنت عبور کردی و ب قلبت متصل شدی و میدونی که هر چیزی رو اون انتخاب کنه بهترین هست و جهان بر اساس نظم خاصی طراحی شده که تماما ب نفع تو هست و دیگه نگران نمیشی و ترسی نداری بخوای تلاش کنی زور بزنی و ب چیزهایی برسی که در توان تو نیست
و فقط او باید برات بچینه
اره او بچینه خیلی قشنگتر میچینه جذابتر میچینه
خوشحالم که ب ارامش درونی بیشتری رسیدین سلام برسونید به عادله عزیز
ما قلبی شما رو خیلی دوست داریم و بهترین هارو میخواهم براتون
اره دیدم عکس هاتون رو خیلی لذت بردم ازینکه که مهاجرت کردین و مشغول کسب و کار شدین در این کشور ثروتمند جهان و چقدر اگاهی هات االان پخته تر شده
معلومه چقدر بیشتر وصل خودش شدی
چقدر از ذهنت عبور کردی و ب قلبت متصل شدی و میدونی که هر چیزی رو اون انتخاب کنه بهترین هست و جهان بر اساس نظم خاصی طراحی شده که تماما ب نفع تو هست و دیگه نگران نمیشی و ترسی نداری بخوای تلاش کنی زور بزنی و ب چیزهایی برسی که در توان تو نیست
و فقط او باید برات بچینه
اره او بچینه خیلی قشنگتر میچینه جذابتر میچینه
خوشحالم که ب ارامش درونی بیشتری رسیدین سلام برسونید به عادله عزیز
ما قلبی شما رو خیلی دوست داریم و بهترین هارو میخواهم براتون
چون منم در حال حاضر مثل گذشته شما همش میگم کی گفته حتما باید به این شکل نماز خوند،اما چند وقته همش ته دلم انگار تمایل به خوندن نماز داره اما دنبال یه دلیل منطقی هستم تا ذهنم رو قانع کنم چون ذهنم مقاومت زیادی نسبت به خوندن نماز داره
آخه استاد تو یه فایلی در مورد نماز گفته بود که صلاه یعنی توجه به خدا در هر لحظه
دروددددد و سلام صبحگاهی منو بپذیرید . خدایااآاا شکرت امروز دوباره اسم آقای خوشدل عزیز رو دیدم و اون عکس شاداب و خندان تون رو دوباره دیدم … آقای خوشدل عزیز گاهی اوقات آدم با برو بچه هایی که در یک دوره ای همسفر میشه و تلاش و تکاپو های رقابتی مثبت و عالی رو میبینم دلتنگ میشه .. یادمه هر روز از سفر هاتون می نوشتید . و من مثل کتاب هزار و یک شب شهرزاد قصه گو بدنبال کامنت های شما بودم .. هر روز میدیدم شما جزو نظرات انتخابی و پر بازدید کننده هستید .. یعنی یک سری جمله ها و مطلب ها و نتیجه گیری هاتون برام فوق العاده آموزنده بود خیلی دوران خاطره انگیز رو برامون ساختید .. یعنی چه خوبع چنین خاطره های شیرینی رو برامون ساختید مرسی مرسی آقای خوشدل نازنین .. چه خوب شد دوباره اومدید خبر خوبی از خودتون برامون نوشتید اینکه الان در عمان ساکن هستید و فوتبال ساحلی رو انجام میدید خدا رو شکرت
اینکه انگار شما هم مثل استاد مون آنقدر به ثروت و خواسته ها تون رسیدید که از آنها عبور کردید ..
بی نیازی از لحاظ مالی و عبور از ثروت و خواسته هام آرزوی منه
همین الان در این لحظه این خواسته در من شکل گرفته و میخوام در لیست آرزوهام قرارش بدم
خیلی خیلی خوشحال شدم که کامنت شما امروز نشونه ای رو برام فرستاد مرسی مرسی ممنونم
راستی آقای خوشدل عزیز میدونستید خیلی شبیه عادل فردوسی پور هستید!!!!؟؟؟؟ همش فکر می کنم مثل اون هم تند و سریع صحبت می کنید از نوشتن هاتون اینطوری احساس می کنم راستی به خانم عزیزتون هم عادله جان هم سلام بر و بچه های سایت رو برسونید بگیید دلمون براشون تنگ شده انگار ایشون اصلا خیلی وقته توی سایت نیستند .. در هر صورت هر کجا که هستید شاد و موفق و سلامت و ثروتمند و پایدار باشید
دلم میخواد به جای دنج تنها پیدا کنم و با کامنتتون گریه کنم و لذت ببرم از آنچه که برای من نوشته بودید
کامنت عزیزانی چون شما رو باید پرینت گرفت و بذاریم جلوی چشممون تا یادمون نره تا فراموش نکنیم.
توی مدرسه پسرم هستم اما قلبم و ذهنم پیش شماست پیش مسیری که من ابتدای آن و شما انتهای آن هستید از صمیم قلب شما رو تحسین میکنم کارکردن روی خودتون قدم برداشتن اعتماد به خدا بدست آوردن لذت بردن تجربه کردن و گذشتن
و شکستن غرور و زندگی در زمان حال
خدا رو سپاسگزارم که مرا در این مسیر قرار داد.
سپاسگزارم از شما که تجربیات ارزشمند تون رو با ما به اشتراک میذارید من هنوز کلیپ استاد رو تماشا نکردم و طبق عادت همیشگی ابتدا یک دور کامنت ها رو میخونم بعد کلیپ رو تماشا میکنم و مجدد کامنت
الان اونقدر مشتاق دیدن کلیپ استاد شدم
وقتی شاگرد اینچنین مینویسد. پس استاد چه گفته و چقدر برای من تاثیرگذار خواهد بود.
برای شما بهترین ها رو آرزومندم و شما رو به خداوند مهربان میسپارم .
اوایل کامنتهاتون فقط برام جذاب بود ولی الان حس میکنم پرازاگاهیه
یه کامنتی تودوره احساس لیاقت جلسه 7 بودفکرمیکنم گذاشتید انچنان ذهنه منو زیرو رو کرد که هرروزاون جملتون روباخودم تکرارمیکنم که میدونم ازطرف خدابرای شخصه من گفته شده از زبان شما
الهی هر روز درمسیری که هستید خوشبختتر و ارامترباشید
الهی هر روزبه منبع خدای مهربان نزدیک ونزدیکتر بشید
ممنونم که اگاهیهایی رو که دریافت میکنید باما به اشتراک میذارید
چقدر خوشحالم که شما هم به این رسیدین که سجده به درگاه خداوند اصلیترین کار ماست .چون بیشتر بچه های سایت بعد از استاد از کسانی که تو سایت پیشرفت داشتن الگو میگیرند.
فکر میکنم اولین چیزی که شاید همه نه اما اکثر ما بعد از ورود به سایت کنار میگذاریم همین نماز خوندن هست که من هم شرمسار خداوندم از پذیرش این کار و مدتی هست که مسیر رفتنم و گذر از این دنیا رو تعقیر دادم فهمیدم که بهترین کار من در این دنیا سر به سجده گذاشتن هست در مقابل خداوند.
من فهمیدم این دنیا یک بازی هست که خداوند ما رو به اختیار خودمون فرستاده تا ببینه چه میکنیم در مقابل زیباییهای جهان در مقابل بد اخلاقی دیگران در مقابل مهر و محبت دیگران و تنها چیزی که باقیست واکنش ما به این بازیهایی جهان هست.
وقتی به این فکر کنیم که غرور و تکبر شیطان اون رو از سجده کردن منع کرد میفهمیم اولین قدم دوری از خداوند و اولین سلاح شیطان همین غرور هست که در گوشمان زمزمه میکنه تا از سجده دست برداریم( این فقط کمی تامل میخواد)
چقدر وقت میگزاریم برای خدا؟؟
و امیدوارم در این دنیا زیبا و با افتخار به بندگی خداوند زندگی کنیم و در آخرت هم رو سفید باشیم کنار پروردگارمون
خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای
سلام و درود به دوست عزیزم آقا سید خوش دل و البته خوش سیما و همچنین خوش سخن و مهمتر از همه خوش قلب
انشاالله همیشه در بهترین حالت خودت باشی
با خوندن نوشته شما افکاری در ذهنم مرور شد که به عقیده من ارتباط به نکاتی در لابلای نوشته شما دارد.
خداوند در قرآن می فرماید ما انسان را اشرف مخلوقات قرار دادیم.
انسان بودن در حد هر موجودی بودن است ما زمانی آن چیزی خواهیم شد که خداوند از اول برای ما درنظر گرفته است که اشرف بودن را تجربه کنیم.
اشرف نه بر یکدیگر، اشرف بر سرنوشت و زندگی خویش
برای درک اشرف بودن اگر انسان بودن را با هر موجودی بودن مقایسه کنید شباهت بسیار زیادی دارد.
بعنوان مثال زندگی زرافه را بررسی کنیم.
زرافه متولد میشود همانگونه که انسان متولد می شود.
زرافه رشد کرده و بزرگ می شود همانگونه که انسان می شود.
زرافه امرار معاش می کند همانگونه که انسان امرار معاش می کند.
زرافه تولید مثل می کند و در تداوم نسل خویش مشارکت دارد و انسان هم همینگونه است.
زرافه بعد از سپری شدن مدت حیات خود می میرد همانگونه که انسان می میرد.
شباهت های بسیاری بین زندگی همه موجودات با یکدیگر است و انسان در جایگاه موجود بودن شبیه همه موجودات است.
البته تفاوت های جالبی بین انسان و سایر موجودات وجود دارد از جمله اینکه زرافه برای گذران زندگی خویش متحمل رنج و سختی نمی شود اما انسان برای برای زندگی در همان حد زرافه با مشکل مواجه می شود.
زرافه یک میلیونم توانایی مغز و هوش و استعداد انسان را ندارد اما اصل زندگی را ساده تر از بسیاری از انسانها مدیریت می کند.
این شباهت انسان با سایر موجودات در جایگاه موجود بودن است.
پس تفاوت من با سایر موجودات چیست؟
چرا من و بسیاری از انسانها برای داشتن حداقل زندگی در حد یک زرافه با مشکل مواجه می شویم.؟!
پس وعده خداوند چه می شود که انسان را اشرف مخلوقات قرار داده است؟!
آیا همه ما در وضعیت اشرف مخلوق بودن در حال زندگی کردن هستیم؟!
خداوند در قرآن می فرماید علم اسما را به انسان آموختم همچنین عنوان می کند این جهان با همه آنچه در آن است مسخر انسان است.
اشرف مخلوقات بودن انسان شامل دو وجه می شود:
یکی امکاناتی که خداوند در اختیار انسان قرار داده است که این مزیت شامل سایر موجودات نمی شود.
دوم امکانی که خداوند در وجود انسان تحت عنوان ذهن یا قدرت اندیشیدن قرار داده است که در سایر موجودات وجود ندارد.
در بررسی ساده می توان به این نتیجه رسید که امکانات عالم که بدون محدودیت و در بالاترین حد خود در اختیار نسل فعلی و زنده بر روی زمین قرار دارد.
من، شما و همه انسانها از بالاترین امکانات جهان هستی برخوردار هستیم.
آنچه در چند سال پیش رویای ثروتمندان و پادشاهان بود اکنون به شکل عموم در دسترس انسانهاست.
اما نکته اصلی در اینکه چرا با این همه امکانات و وعده الهی ما احساس اشرف بودن نداریم به قدرت ذهن ما بر می گردد.
آیا ذهن من معیوب یا ناقص است؟!
قطعا اینگونه نیست
پس داستان چیست؟
داستان از این قرار است که با استفاده نکردن از ذهن خود یا استفاده نادرست کردن از ذهن خود باعث شدیم که این قدرت بی نهایت را بر علیه خود برانگیخته کنیم.
اگر از ذهن خود در جهت رشد و اشرف مخلوقات بودن استفاده نکنیم ناگزیر از آن برای حقیر بودن و پست زندگی کردن استفاده خواهیم کرد. راه دیگری وجود ندارد.
چرا من و شاید دیگر دوستان هربار که به انسان بودن خود فکر کرده ایم به محدودیت هایمان فکر کردیم؟
چرا من به راحتی و از سر عادت همیشه در حال فکر کردن به کمبودها و نقص ها و ناتوانی هایم هستم؟
چرا اگر بخواهم به توانایی هایم فکر کنم یا استعدادهایم را به کار بگیرم باید دفتر و قلم دست بگیرم و بنویسم و زور بزنم تا به یاد بیاورم من هم استعدادها و توانایی هایی دارم؟!
من هم عزت نفسی دارم؟
من هم خدایی دارم؟
من هم فلان و بهمان هستم؟!
غیر از این است که همیشه از منظر کمبود و ناتوانی درباره خودمان فکر کرده ایم؟
چرا نمی توانیم از منظر اشرف مخلوقات بودن درباره خودمان فکر کنیم؟!
اگر من که صاحب اراده برای استفاده از قدرت ذهنم هستم از منظر فقر و کمبود و ناتوانی درباره خودم فکر کنم چگونه خداوند دستان توانمند خود را به یاری من هدایت کند و قدرت خلق کنندگی و هدایت کنندگی اش را به رخ من بکشد تا من ببینم و تجربه کنم و سپاسگزار باشم؟
استفاده صحیح نکردن از قدرت بی نهایت ذهن که مایه برتری انسان بر سایر موجودات شده است سبب شده که از زندگی کردن به اندازه یک حشره نتوانیم لذت ببریم.
وقتی از قدرت ذهن برای خلق کردن استفاده نکنی ناگزیر از آن برای رنج کشیدن استفاده خواهی کرد.
چرا انسان از هر شرایطی در زندگی اش رنج می کشد؟!
تا وقتی بی کار هستیم رنج می کشیم، وقتی شاغل می شویم هم رنج می کشیم.
تا وقتی مجرد هستیم رنج می کشیم و وقتی ازدواج می کنیم باز رنج می کشیم.
تا وقتی بچه نداریم رنج می کشیم و وقتی بچه دار شدیم هر روز رنج می کشیم.
تا وقتی فقیر هستیم رنج می کشیم و وقتی پول دار می شویم باز رنج می کشیم.
ماشین نداریم رنج می کشیم، صاحب ماشین می شویم رنج می کشیم.
مهاجرت نکردیم رنج می کشیم و مهاجرت کردیم باز رنج می کشیم.
یک جنبه از زندگی را نمی توان پیدا کرد که هر دو سر آن رنج نباشد.
در نوشته خود ذکر کردید که ویلا و ماشین و …. هم چاره ساز نبود.
در واقع مایه رنج شما شده بود.
برای تجربه خوشبختی و احساس اشرف مخلوقات داشتن باید رنج کشیدن را متوقف کنیم.
انسانی که رنج می کشد قادر به درک و تجربه اشرف مخلوقات بودن نخواهد بود.
اینکه من، شما و احتمالا سایر دوستان هم عقیده هستیم که خداوند را فراموش می کنیم یا بر خود مغرور می شویم و …. این نیست که بی ایمان یا غیره هستیم و ….
چرا اگر اوضاع من مقداری بهتر می شود و کار من می گیرد دوباره فکر میکنم از خدا دور شدم و باید همه چی خراب شود تا دوباره به یاد خداوند باشم یا تصور می کنم که دوری از خدا باعث خراب شدن کسب و کارم شده است؟!
موضوع کلمه خداوند یا جملاتی که درباره او به کار می بریم نیست.
مشکل این نیست که من چقدر سجده میکنم یا کار را به او می سپارم یا خودم یا …
مگر ایلان ماست و امثال او شناخت و رابطه ای مانند من و شما با خداوند دارند؟
انقدر که ما زمان خود را صرف راضی کردن خداوند و خوب کردن احساس خود نسبت به خدا کرده ایم که اگر ایلان ماسک هم مانند ما عمل کرده بود اکنون در بین ما در حال گفت و شنود بود.
مساله اصلی فراموش کردن اشرف بودن است
فراموش کردن توانمند بودن و بی نهایت بودن قدرت خلق کنندگی است.
مساله اصلی رنج کشیدن است
وقتی به رنج کشیدن عادت کنی وقتی نداری رنج می کشی وقتی هم داری باز رنج می کشی و چون رنج میکشی از زندگی و وجود خود لذت نمی بری و این نگرش که من بی خدا شدم یا خدا را رها کردن در وجود ما شکل می گیرد درحالی که واقعیت این نیست و ما هرگز بی خدا یا دچار قطعی اتصال نمی شویم.
من باید از یاد خدا به درک اشرف بودن خود برسم و ذوق و شوق زندگی کردن و خلق کردن در وجود من شدت پیدا کند.
اما اکثر انسانها منتظر هستند تا خداوند معجزه ای وارد زندگی او کند و خوشحال شود و سپاسگزاری کند و برای چند لحظه یا ساعت از شدت رنج او کاهش پیدا کرده ولی دو سه ساعت بعد دوباره رنج کشیدن از موضوعی دیگر شدت پیدا می کند و باز داستان تکرار می شود.
اینکه من یا شما با شنیدن این گفته های استاد احساس خوبی پیدا میکنیم چون تصور می کنیم اشتباه خود را یافته ایم و دوباره به مسیر برگشته ایم و از این بعد تصمیم می گیریم که بیشتر حواسمان به خدا و سپردن کارها به او و توکل و ایمان داشتن و … باشد.
اما همه اینها مانع رنج کشیدن نخواهد شد تا وقتی که نسبت به رنجی که در ذهن و درون ما شکل می گیرد آگاه نباشیم.
با یاد خداوند دلها آرام شود.
چرا آرام شود؟
چون با یاد خداوند باید اشرف بودن و ویژگی های اشرف بودن زنده شود.
امروز بعد از نماز در گفتگوی شخصی با خداوند از او خواستم تا مرا به سمت تجربه اشرف بودنم هدایت کند.
از او خواستم تا همواره به من یادآوری کند که از رنج کشیدن پرهیز کنم و هرگاه دچار رنج در افکار شدم با مرور یادش در ذهنم رنج مرا کاهش دهد.
ما از خداوند دور نمی شویم، حتی فراموش نمی کنیم که همه چیز از اوست و او فرمانروای جهان است.
اما درگیر رنج کشیدن می شویم، با مرور خاطرات، با بررسی دلار، با فکر کردن به اینکه چرا نشد؟!
به راحتی از طریق مرور افکار درگیر رنج می شویم و همش فکر میکنیم من مشکلی دارم، من چقدر اوضاعم خرابه، من فلانم
این نگرش درباره خودم از نگاه کم بود و کم شمردن انسان بودن ایجاد می شود و نمی دانم چرا و چگونه دچار این نگرش شده ایم که هربار به خودمان فکر می کنیم شرمنده و سرافکنده و مایوس می شویم.
تصور نمی کنم اگر از زرافه درباره خودش سوال کنی احساس شرمندگی کند
اگر از موش درباره خودش سوال کنی احساس ضعف و ناتوانی کند
اما چرا انسان هر وقت درباره خودش فکر می کند یا حتی صحبت می کند از نقص ها و کمبودها و ناتوانی ها سخن می گوید؟!
انشاالله بتوانیم در مسیر درک و تجربه اشرف بودن گام برداریم.
کامنت شما عالی بود با خوندنش حس کردم بهتون گفته شده و شما هم به اشتراک گذاشتین.
به نکته ای اشاره کردین که دیروز با خوندن کامنت آقای خوشدل ذهن منو به خودش مشغول کرد. راجع سجده و بازگشت به سمت خدا.
همه ما با وجود تلاش های بیرونی و کنترل ذهن و توکل بازهم چالش هایی داریم که باید حل کنیم و هی مسیر جدید برامون باز شه. من بشخصه خیلی انسان تلاشگری هستم هر چیزی بهم الهام میشه هر چند برام سخت باشه تو ذهنم انجامش میدم ولی گاهی تا نتیجه حاصل شه و وارد اون مدار و فرکانس بشم زمان میبره و گاها از خودم میپرسم کجا رو دارم اشتباه میرم؟ سریع مسیر رو وباورهام و میزان توکل و عملکردم رو چک میکنم که مبادا جایی داره نشتی میده.
دیشب کامنت اقای خوشدل منو بفکر فرو برد که سارا شاید چون نماز نمیخونی خدا فلان جا با وجود تلاشهات هنوز راه باز نکرده یا شایدم کرده هنوز وقت دریافت نرسیده.
بعد فکر کردم خب نماز خوندن رو شروع کنم شاید زودتر نتیجه بگیرم مثلا خدا زودتر راضی شه بعد دیدم احساسم بد شد من نماز خوندن رو دوس ندارم و حالم باهاش خوب نمیشه. دیدم دارم خودمو مجبور میکنم و این با چیزایی که از استاد و قانون یاد گرفتم مغایرت داره. من که هر لحظه در وجودم خدا رو یاد میکنم و ازش هدایت میخوام شکر گزارم و برای بهبود دائمی در تلاشم …. پس الان چرا خودمو مجبور کنم به کاری که حالم خوب نمیشه باهاش.
خلاصه از دیشب تو یه تضادی افتادم
شاید به ثروت و خواسته دیگه م نرسیدم اونجور که دلم راضی شه بخاطر ترک نمازه. و یه احساس گناه اومد سراغم. با اینکه تو دوره لیاقت با مضرات احساس گناه بطور کامل آشنا شدم. به خودم دقیقا مثال آدمهای موفق و ثروتمند دنیا رو زدم
که اتفاقا اصلا مسلمون نیستن.
و جالبه ذهنم درگیر بود تا امشب که یهو کامنت شما رو دیدم و دقیقا همین مسئله رو خیلی قشنک بیان کردین.
ممنون از کامنت تون
راهتون روشن تا ابد
استاد عزیزم واقعا دلم براتون تنگ شده با دوره لیاقت با شما زندگی کردم دوران طلایی بود کاش تکرار شه
سلام و درود بی کران به آقا رضای عطار روشن که الحق و الانصاف روشنی بخش این بهشت زیبامون شدین
چقدر عالی و روون توضیح دادین داستان از این قرار است که با استفاده نکردن از ذهن خود یا استفاده نادرست کردن از ذهن خود باعث شدیم که این قدرت بی نهایت را بر علیه خود برانگیخته کنیم.
چرا اگر بخواهم به توانایی هایم فکر کنم یا استعدادهایم را به کار بگیرم باید دفتر و قلم دست بگیرم و بنویسم و زور بزنم تا به یاد بیاورم من هم استعدادها و توانایی هایی دارم؟! واقعا همه ی ما کم و بیش همینجوری هستیم!
و دلیلش رو چه قشنگ شما گفتین
وقتی از قدرت ذهن برای خلق کردن استفاده نکنی ناگزیر از آن برای رنج کشیدن استفاده خواهی کرد.
یک دنیا ممنونم ازتون که این آگاهی ها رو با ما به اشتراک میذارین
فقط دوست داشتم بنویسم و تحسینتون کنم و ازتون قدردانی کنم.
چقدر درک اون چیزی که نوشتید و درک کردید واقعا سختهههههههه
ولی منم به این نگرش نا زیبا مبطلا هستم
همش رنج رنج رنج
بودن با عزیزانم همش رنجه
نبودنشون کنارم، بازم رنج
…….
انگاری از هیچ چیزی لذت نمیبرم البته الان کمی بهتر شدم به لطف الله
ولی این لذت نبردن و رنج کشیدن بزرگترین پاشنه آشیل منه،
که الله یکتا میخوام در این سال جدید ریشه ایی این ترمز برام برداشته بشه.
شما درست میگید هم زمان نمیشه هم لذت برد هم رنج کشید، وقتی انسان نتونه از توانایی های مغزش در جهت لذت بردن استفاده کنه ناگزیر در جهت رنج از اون استفاده میکنه.
آقا رضا از شما از این آگاهی نابتون واقعا سپاس گزارم.
سلام و درود بر جناب عطار روشن عزیز و زیبا رو ، دوست خوش خنده و خوش زبان من
ممنونم از پیام بسیار بسیار ارزشمندتون
برام سرشار از آگاهی بود ولی دوست دارم زاویه نگاه خودم رو با شما بیان کنیم
سوره ای داریم در قرآن به اسم بلد
خدای متعال از آیه ابتدا تا این آیه 3 تا قسم می خوره …
و میگه
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ
فارق از اینکه داستان پشت سوره چیه ولی به نظذم زندگی ما از سختی جدا نیست!
فقط بحث اینجاست که ما با باورمون به خیر بودن و زیبایی زندگی این دنیا میگی ان للله و انا الیه راجعون
داشتن فرزند سختی داره و نیاز به زمان داره و باعث میشه ما انرژی بزاریم ولی شیرینیش برامون بیشتره پس از نعمتش لذت میبریم
به نظرم هیچ لذت کاملی در این دنیا نیست و همین مسئله باعث تفاوت سلیقه ها شده
آیا کار کردن من با کامپیوتر ساعت ها تضادی نداشت و سختی نداشت؟ وقتی بقیه دو ساعا میشینن پای کامپیوتر و میگنن بابا مداریم میمیریم تو چه طوری ساعت ها میشینی
اینجا همون مبحث رنج و لذتی که بارها اسناد صحبت کردن نقشش پدیدار میشه
برای همین من با درک حداقلیم فهکیدم خیلی از چیزهایی که من تو ذهنم ساختم از خونه و ماشین برای من نوعی اونقدر لذت ویژه ای به ارمغان نیاورد و حتی اگر ساده تر میبد برای من علی بهتری بود ولی تضادی با خلق ثروت من نداره
چون من آذمیم که می خوام روزی 200 دلار مثلا خرج اینترنت و داده ها و ابزار هپش مصنوعیم کنم ولی یکی میگه نه من اصلا دوست ندارم
یعمی وجهه اشرف مخلوقات بودن من در اون نقطه ای بر انگیخته شده که من دنبالشم و هیچ وقتم ازش دست نمی کشم
مثال ساده ای بزنم :
من وقتی بازی کامپیوتری fifa داشتم می کردم برای اینکه تجربه بهتری تو بازی داشته باشم رفتم 50 برابر پول بازی خرج ما یحتوی بازی کردم … این همون اشرف مخلوقات بودنه دیگه …
ولی وقتی الان تو خونه ی ویلایی هستم و میبینم تمیز کردنش و … چه تضادهایی برام ایجاد کرده و شاید حتی تمیز کاری گل و گیاهان و … برام روشن شد من زندگی مثل سبک استاد رو اگرم دوست داشته باشم به هیچ وجه علاقه ای به داشتن پردایس ندارم …
این به معنای کم خواهی یا زیاده خواهیم نداره بحث اینه که میل من نمیکشه
فکر می کنم همه چیز شفافه تو این عالم من درآمد غالبم از ایرانه وقتی دیدم ناخواسته و خواسته دلار داره تضاد آرامشی برام ایجاد میکنه واقعا گفتم خدایا من رو بی نیاز کن از تومان ایران و این اتفاق به زیبایی و آرامی داره میفته …
ولی برای من هیچ لذتی بالاتر از درک خدا الان وجود نداره و برای همین رسیدن به خواسته های مادی برام رفته تو جاده فرعی و بعید میدونم حالا ها حالا ها برم دنبال اینکه بخوام بمب اقتصاد بشم ، من الان در حد سفرهام و
و داشتن زندکی بی نگرانی کافیه برام
و ثروت سلیمانی از فکرم خارج شده و بینش محمدی شده مرکز تمرکزم
من این دنیا رو بسیار کوتاه میدونم و در مورد خیلی از اعتقاداتم هنوز شک دارم و باید مطمئن بشم و طبق همون قرآنی که می خونم باید بفهمم که چرا من نمازم ترک شده؟
در قرآن بارها خوندم که اشاره ویژه ای به مومنان با صفات الذین یحافظون علی صلاتهم داره …
و ارکعو مع راکعین والسجدو مع الساجدین داره
این وظیفه من تحقیقم رو کامل کنم که شکل صحیح نماز خوندنم رو درک کنم
و بله الان تمرکزم اینه نه پول درآوردن ولی اعتقاد دارم قطعا خدا هم رزقش رو میفرسته اگر تلاش داشته باشم …
اگر استاد 3000 بار قرآن خوندن منم باید بخونم تا بفهمم
الان اومدم یک کشور عربی تا بفهمم و ریشه هارو درک کنم و هر روز دارم بیشتر میفهمم
برای آقای ایلان ماسکم آرزوی خوش بختی دارم ولی هرکس باید اون وجهه ای از زندگی رو انتخاب کنه که واقعا شادش می کنه
سوره ضحی هم دلگیری پیامبر مشخصه از خدا و پاسخ خدا خیلی قشنگه همانا آخرت برای تو بهترست از این دنیا …
میگم من اصلا نمیگم مادیات بده و امیدوارم کسی سو برداشت نکنه ولی خب به تعداد موهای سرم دیدم با سودای ثروت چه قدر از دوستانم پا گذاشتن روی ارتباط خوبشون با خدا
احترام به پدر مادرشون
و …
و خیلی ها هم هستن پکیجشون کامله و ازشون بی نهایت یاد میگیریم
و خلاصه کنم الان من هدفم اینه :
ان صلاه تنها عن الفحشی و المنکر ولذکر الله اکبر
اگر این نماز تنها راه دوری از فحشا و منکر هست فعلا باید درموردش بیشتر و بیشتر بخونم!
چون اینجا که اومدم خیلی ابزار بهتر و عالی تری دارم
این آیه اشره به اطاعت به از رسول خدا و بزرگان داره که خب دست بر قضا من در کشوری به دنیا اومدم که شیعه بوده و بزرگان پرنوری داره و چرا خودم رومحروم کنم از بررسی و تحقیق روش زندگی اونا
شاید واقعا نماز خوندن اونا بهتره از خیلی نظرها
وقتی میبینم این مدل نماز خوندن باعث بهبود زندگی من میشه چرا الکی به خاطر غرور ردش کنم؟
وقتی میبینم صبح ساعت چهار بیدار شدن من رو مجبور میکنه شب در ساعت مناسب تری بخوابم
وقتی میبینم که نماز شهر باعث میشه از کار دست بکشم و تمرکز بزارم روی خدا و از همه مهم تر اینکه تعددش حفظ بشه خیلی قشنگ تره
بحث اصول کلامی داخل نماز نیست ولی فعلشه!
وقتی میبینم خانومم هزینه بابت یوگا درمانی دریافت میکنن و خیلی حرکات شباهت زیادی به همین نماز داره واقعا برام مهم شده که بیشتر بفهمم و سال ها از ترس پدرم خوندم و باعث تنفرم از این سبک شد ولی دوباره دارم با عشق و عطش میرم سمتش
و چه قدر سعادتمندم در سایتی هستم که جز کلام خدا جاری نیست و این همون حلقه گمشده زندگی من بود و حالا با ثروتی که خدا بهم بخشیده خیلی عبادتم قشنگ تره و سپاس گزاریم عمیق تره و برای من قسمت پایانی فایل استاد بسیار بسیار نشانه بزرگی بود که به نظرم همون تیر آخر برای من بود بعد از تحقیق چند ماهم
اینارو بیشتر بیان کردم بگم که بز اساس اولویت هامون ویلا خوب یا بد میشه و به نظرم این همون چیزی هست که الان دارم درکش میکنم
یسری از دوستان رو کامنتهاشون رو دنبال میکنم برای یادگیری
دوستانی مانند شما، آقای عطار روشن، آقای احمدی، عادله خانم همسرتون، خانم نفیسه حاجی محسن و چند تا از دوستان دیگه که الان ذهنم یاری نمیکنه اسامی شون رو بیارم.
اما میدونم شما و این دوستان الگوی خوبی برای خیلی از اعضای خانواده استاد عباسمنش هستین،
خود من از اون کسانی هستم که از قدیم با خوندن نماز مشکل داشتم و بیشتر بخاطر بقیه نماز میخوندم اما اعتراف میکنم وقتی با توجه بیشتر اینکار رو انجام میدادم حالم خوب بود، اما از یه زمانی نماز رو گذاشتم کنار و اعتراف میکنم من هم به نتیجه رسیدم اگه بخوام توجهم رو بسوی رب العالمین کنم بهترین روش همین خوندن نمازه،
چون شما ملزمی که روزی سه مرتبه به خداوند توجه کنی و اگه بتونیم اینکار رو با توجه به معانی و با حوصله بخونیم حتما در مدار بهتری قرار میگیریم، چند وقته دارم با خودم کلنجار میرم که دوباره نماز خوندن رو شروع کنم یا نه،
ممنون میشم که در این مورد اگه به نتیجه رسیدین حتما نتایج تون رو به اشتراک بزارین به هر حال تصمیم شما و دلایل منطقی که میارین کمک زیادی به اعضای سایت و شخص من میکنه.
بسیار خوشحالم و لذت بردم از اینکه بعد از مدتها دو دیدگاه از شما دوست عزیز خوندم.
بهترینها رو براتون آرزومندم، امیدوارم در کمال آرامش و لذت به تمام اونچه که خواهانش هستین برسین
سلام علی آقای خوشدل دوست خوبم، دیدگاه تون در مورد نماز منو ب فکر برد و اومدم نشستم با خودم ب حرف زدن و نوشتم، راستش من هم وقتی وارد سایت شدم دیدم اون روش نماز خوندن بهم حس خوبی نمیده و ترکش کردم( با وجود مادری بسیار مذهبی ک تقریبا هر روز میگه نمازت رو بخون ولی من اعراض میکنم و هیچی نمیگم و تو دلم میگم چشم مادرجانم) ، بجاش نماز من شد روی قوانین کار کردن و اینکه یاد بگیرم صدق بالحسنی بودن رو، یاد بگیرم تقوا رو، کنترل ذهن رو، صبر رو اعراض رو از پای غیبت خانواده بلند شدن و … و در عمل اجراشون کنم.شاید نماز من اون موقع اجرای این کارا بود، این اواخر ک درک بهتری از قرآن دارم و انگار بهتر میفهمم اش ب آیه های سجود و رکوع ک میرسیدم میپرسیدم ک چرا خدا سفارش ب این کار کرده؟ و ب قول شما یه جورایی تنبلی هم میاد سراغ آدم ک بلند شی و بری وضوی بگیری و وایستی برا نماز، میگی خب ول کن دیگه من دارم لحظاتی تو روز توجه میکنم ب خدا همون میشه نمازم.
بعد اومدم ب خودم گفتم : خب میخوام امتحان کنم این شیوه نماز خوندن رو، ببینم چه حسی می گیرم از این کار
اون حالت تواضع و خشوع و یاد خدا بودن رو دوست دارم در زمان های بیشتری تجربه کنم، اون حالت هیچ بودن خودم، اون حالت اعتبار تمام نعمت هارو ب خدا دادن، اصن سجده کردن
حتی دوست دارم وقت هایی نماز بخونم ک هیچ کس منو نبینه در خلوت و تنهایی خودم، شاید اصن وقت هایی ک هیچ کس نماز نمیخونه من برم وضو بگیرم نماز بخونم.
گفتم باید تجربه کنی و روش نماز و رسیدن ب خداتو خودت پیدا کنی ببینی چی حالت و خوب میکنه، ببینی این کار تو رو ب خدا نزدیک میکنه؟ وقتی درحال انجامش هستی چ حسی داری ؟ از خودت راضی ای ؟ احساس بنده بودن بیشتر بهت دست میده؟
اصن شاید درحد 2 دیقه بشه 5 دیقه بشه ولی میخوام ب یاد بیارم نعمت هام رو، میخوام بگم خدایا من بدون تو هیچی نیستم، میخوام باهاش حرف بزنم، اون جانماز بشه محراب من، بشه مکان نزدیکتر البته احساس نزدیکتر ب خدا داشتنم.
اون لحظاتی ک وضو میگیری و آگاهانه از جات بلند میشی و میری برای نماز و وضو یعنی میگی خدایا من ب یادت هستم.و یک نوع یادآوری میشه انگار.
گفتم ببین از طرفی اینم هست ک نخوای ب خودت بگی خب خدایا ببین من دارم نماز میخونم پس ازت توقع دارم این نماز توی روند درآمد من تاثیر بزاره، من 1 هفته نماز میخونم ولی ریز حواسم ب اینه ک ببینم این نمازه تاثیری تو درآمد من میزاره یا ن، ببینم تو هم برا ما اون پشت کاری میکنی یا ن، درامد مو زیادتر میکنی یا نه
چقدر باید ب خودم گوشزد کنم ک آقا تو برا خودت داری عبادت میکنی، تو نیازمند خدایی خدا نیازی ب سپاسگزاری و نماز تو نداره اون صبح تا شب فرشته ها دارن تسبیح اش رو میگن، تمام موجودات رو زمین از پرندگان، از درختان، باد و دریا و همه دارن تسبیح خدا رو میگن تو نمیفهمی زباش رو.
اگرم میخوای این شیوه رو بری باید هزار بار ب خودت بگی من برای بزرگ شدن ظرف وجودی خودم این شیوه رو میرم، انجامش میدم ببینم آیا احساس خوبی پیدا میکنم؟ انجامش میدم ببینم منو ب خدا نزدیک تر میکنه، انجامش میدم ببینم ظرف وجودی ام بزرگتر میشه، چون همه چیز برمیگرده ب احساس خوب و ظرف وجودی.
باید بگی من برای بزرگ شدن ظرف وجودی ام میخوام این شیوه رو برم، برای خودم خاطر خودم چون منم ک محتاج خدام خدا هیچ نیازی ب عبادت من نداره، نکنه 2 بار نماز خوندی ب خدا بگی ببین من 2 روزه دارم نماز میخونم چی شد پس چرا اون پارنتر نیومد؟ چرا درآمدم ایکس برابر نشد؟ چرا مشتری هام رو زیادتر نکردی؟
تو باید برای خشوع درمقابل خداوند اینکارو کنی، چون من فکر میکنم گاهی فراموش میکنم و غرور یا فراموشکاری یا ترکیب هردوش میاد سراغم. میخوام با این روش نماز خوندن ب یاد نعمت هام بیوفتم و قلبی سپاسگزاری کنم. احساس میکنم وقتی تو سجده هستی قلبا عبادت میکنی قلبا سپاسگزاری میکنی چون حس خشوع داره.
واقعا الان ک فکرش رو میکنم وقتی سجده هستم خیلی ب کوچیکی خودم فکر میکنم، و بیشتر یادم میاد ک من هرچی دارم از خداست، وقتی هم تو روزی 3 بار بلند شی برا نماز و تو هربار 5 تا سجده کنی و باهاش حرف بزنی خب عملا خیلی شیوه خوبیه ب نظرم برای انسان فراموشکار.شاید اصن نماز ی روز من 5 دیقه طول بکشه اصن بحث زمانش نیست، شاید تو سجده ذکر توحیدی بگم، شاید صبح تمرین ستاره قطبی و سپاسگزاری مو تو اون حالت بگم یا اینکه بنویسم تو دفترم بهتره؟
شاید یکی از دلایلی ک بخوایم نماز بخونیم اینکه ک ما انقدر درگیر روزمرگی و پول درآوردن و باورها و خواسته های بیشتر و بیشتر میشیم ک فراموش میکنیم انالله و انا الیه الراجعون واقعا کدوم یک از ما توی روز یادش میوفته ک این دنیا ابدی نیست انقد بهش نچسب، تا ب ی تضاد نخوریم اونچنان یادمون نمی افته.ولی بنظرم نماز میتونه یادآور خوبی در این زمینه هم باشه شاید. چقد خود من به دنبال درآمد بیشتر بودم بجای بهتر کردن کیفیت رابطه ام با خدا، یا بهتر شناختن اش.دقیقا مصداق این جمله تون ک نماز باعث میشه من از کار دست بکشم و ب یاد خدا بیوفتم.
شما الان دیدگاهت رو در مورد ثروت بدست اوردی ینی خدا رو تو ثروتی ک بهش رسیدی دیدی و حالا میخوای خدا رو بهتر بشناسی و کیفیت رابطه ات با خدارو بهبود ببخشی، ینی میگی خدایا من میخوام بهت نزدیک تر بشم میخوام بیشتر تو زندگیم حست کنم چیکار کنم بهتره؟ من تو رو توی ثروتی ک خلق کردم توی سفرهایی ک رفتم، دوستانی ک ملاقات کردم، رابطه زیبایی ک خلق کردم و…. من تو رو توی تک تک اون لحظات دیدم ولی میخوام عمیق تر کنم این رابطه رو عشقی ترش کنم.
ممنون برای اشتراک گذاری دیدگاه تون، منم همون صحبت های تو نت ام رو نوشتم برای درک بهتر و اشتراک گذاری با دوستانم. بنظرم نماز یعنی راه پیدا کردن خدا و وصل شدن بهش و همه ما تو یه برهه ای یک سری روش های خاص رو انتخاب میکنیم و مطمئنا میتونه این روش ها بهتر و باکیفیت تر بشه با توجه ب رشد ظرف وجودی مون.
در پناه الله شاد و موفق و ثروتمند باشید دوست خوبم.
آقا اول یه چیزی بگم وقتی کامنتت رو چه تو فایلهای دانلودی چه تو دوره احساس لیاقت میخونم میفهمم که اصلا تو یه مدار دیگه ای هستی و خیلی مدارت بالاتره.
از همین رو کمکم میکنه به آگاهی بیشتر.حاجی دمت گرم.
بابت بحث نماز منم مثل بچه هایی پاسخ دادن به کامنتت،از بچگی به دلیل فضای مذهبی که نوش بودم میخوندم
ولی پن بیشتر به خاطر ترس از خدا بود نه ترس از والدین.
در واقع ترس از خدا نیود،ترس از جهنم بود به خاطر باور ها و حرف هایی که بود که اگه نخونی اون دنیا اتیشت میزنن و ….(حالا که فکر میکن همه کارای دینی که میگفتن انجام بدین رو بدلیل ترس انجام میدادم)
تا اینکه از اون فضا اومدم بیرون ولی هنوز نمازو میخوندم ولی چون دیگه دلیلی نداشتم یا اینکه دلیلش کمرنگ تر شده بود(دیگه ترسه انفدر پررنگ نبود)ترک شد نمازم.
بعد از مدتی دوباره اون حسه برگشت و دوباره نمازه شروع شد.ولی وافعا از یه زمانی شروع کردم به تحقیق درباره اینکه چی درسته.از پرسش از افراد گرفته تا مطالعه.واقعا نمیدونم چه مسیری درسته؟
من خودم به شخصه وقتی فارسی با خدا حرف میزنم و دعا میکنم خیلی حس آرامش بهتری میگرم.
ولب از یه طرف تو قرآن از رکوع و سجده حرف زده.نمیدونم
خوشحال میشم اگه نظر شما و تحقیقاتشان رو در این مورد بخونم.
سلام آقای خوشدل . منم سال 97 با سایت اشنا شدم خیلی چیزا یاد گرفتم ولی در نهایت پارسال بود که تفاوتهای عقیدتی ، روم اثر بدی گذاشت تضادبدی دیدم و بعد خودم رسیدم به اینکه حقیقت همون مذهب تشیع هست باهمه باوراش نماز روزه وضو غسل طهارت نجاست حلال حرام حجاب ، اهل بیت ، امام زمان ع ، امام حسین ع ، حضرت علی ع و منم فهمیدم که واسه کسب ثروت ، خیلی از عقاید و چیزای درستمو باید زیر پا میگذاشتم و وقتی نادانسته پا روشون گذاشتم فکر میکردم از طرف خداست این الهامات بعدش به تضاد بدی خوردم . دلیل این سرگردانی های ما اینه که ما با کنار گذاشتن قواعد ، فرکانس غلط دریافت می کنیم . اگر میخواهید الهامات پاک الهی بیاد همه قواعد رو باهم اجرا کنید وگرنه اون نجوا الهی نیست هرچند که تاوقتی متوجه نباشیم که باید چه کار کنیم در واقع هم مداریم حتی باهمون نجواهای نادرست ولی در اصل مطابق با مدار فعلی مون
ببینید آقای خوشدل پارسال هم براتون کامنت نوشتم …
ولی الان میبینم که خودتون رسیدین به یه سری چیزا
از خدا میخوام که هممون رو به کمال برسونه هرچه زودتر
اما نکته کلیدی بهتون میگم اگر دنبال بینش محمدی (ص) هستید همه قواعد رو باهم اجرا کنید منم انصرافی رشته آی تی هستم وقتی دارید کد مینویسید باید همه قواعدش رو درست نوشته باشید تا اون کد اجرا بشه و خروجی بهتون بده اگر می خواهید بینش محمدی پیدا کنید همه اصول رو باهم اجرا کنید یعنی چی یعنی لباستون پاک و طاهر بدنتون پاک و طاهر فکرتون پاک و طاهر چشم گوش زبان همه اعضا و جوارح چه باطن چه ظاهر پاک پاک ، زمینی که نماز میخونید پاک باشه غصبی نباشه پولتون پاک باشه همه اینا رو مداری که هستید اثر داره سعی کنید انفاق کنید تا پاک بشن یسری فرکانس منفی بما قدمت ایدیهم وقتی به طهارت برسید خود به خود همه اون افکاری که باید بیان میان الهامات میان . سعی کنید همه قواعد رو بپذیرید
بله غرور بدترین مانعه . حتی اگر کفشتونم باید بدین بدین می ارزه به رسیدن به حقیقت
یه نکته کلیدی مهم مهم مهم
طهارت بسیار مهمه
طهارت همه جانبه
آیه قرآن
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
ببینید فعل یرید اومده یشاء نیومده. طهارت اومده ، اهل بیت اومده اینا خیلی مهم هستن
بخواید ازشون منابع انرژی جهان خدا و 14 معصوم هستن شما وقتی کامل میشین که ارتباط انرژیکی تون رو با 14 معصوم کاملا برقرار کنید چاکراه پاک بشه . طهارت ، تطهیر
اینکه شرکه و اینا . درست نیست . خداوند اینطور قرار داده
وقتی در قرآن میفرماید من منظورش خود خدا ولی وقتی میفرماید ما منظور خودش و 14 معصوم
من باعمق وجودم به اینها رسیدم منم روزی مثل شما نماز کنار گذاشتم .
ثروت اصلی ایمانه یه ایمان کامل که مو لای درزش نره
ایمان اصلی ارامش قلبیه و نکته مهم باز . وقتی فرکانسهاتون کامل درست شد جایی قرار میگیرید که باید باشید از سرگردانی ها رها میشید قرار و اطمینان قلبی میاد
سلامتی میاد
ثروتی میاد که خالص مال خودتونه ….با اومدن و رفتنش خسته و مضطرب و گیجتون نمیکنه
فقط حرفهام رو کسی میتونه کامل درک کنه که خودش این راه ها رو رفته باشه
برخی از مردم معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند و آنها را در حدّ خداوند دوست می دارند امّا عشق موحّدان به خداوند بیشتر است و آنهایی که به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را ببینند در می یابند که همه ی قدرتها به دست خداوند است و همانا مجازات خداوند بسیار شدید و سهمگین است.
البقره(165)
توی این آیه هم نکته مهمی که وجود داره اینه که خداوند میفرماید کسانیکه ایمان آوردند بیشترین علاقه شان برای خداوند است.
ولی آیا من اون علاقه رو ساختم در خودم؟
از خود من نه، برای من خدا فقط وسیله ای برای رسیدن به خواسته هامه. همین که میرسم میزارمش کنار و حتی هیاهویی تو سرم ایجاد میشه که من چرا باید نماز بخونم؟ من که خودم خالق زندگیمم…
بتهای امروزی بنظرم میتونه پول باشه، مهارتامون، تواناییامون، خواسته هامون، داشته هامون،مشتریامون. چطور بت میشن؟ وقتی زیاد یاد بشن. در حالیکه بیشترین فکر و ذکر مومن باید خدا باشه.
اینکه تو بیای بگی دارم میرم ببینم حقیقت چیه، قصهٔ حقیقت شنیدن داره.
تو که تا حدی موفقیت مالی رو کسب کردی، عشق رو چشیدی؛ ولی هنوز سیراب نشدی و رفتی تا سرچشمه رو پیدا کنی. الان حرفات شنیدن داره.
مطمئنم به جاهای قشنگی رسیدی. بیا و قصه رو ادامه بده و بگو که توی مسیر جدیدت چی دیدی و چی شنیدی که این وادی که تو توش افتادی که گوهر جذب کنی، داستانهای شنیدنی بسیار خواهد داشت.
امروز از چیزی ناراحت بودم. گفتم بذار برم سایت و حواسم رو از اون موضوع دور کنم.
نشونم رو که زدم، کامنت اول تو بودی. تو کامنتات چرخیدم؛ البته من همه کامنتای تورو قبلا خوندم و یادداشت هم برداشتم؛ اما حرف وقتی از قلب بیاد بیرون، ارزش چند بار شنیدن و خوندن رو داره.
لابهلای کامنتهات چرخیدم و تحسینت کردم به نتیجهٔ آخری که رسیدی. نه صرف نماز که تو داری دنبال نور میگردی و بیشک به اون خواهی رسید.
علی قصه، اگه تونستی بیا و قصهت رو ادامه بده و اگر نه،
وابسته شدن به داشته ها از هر نوع سبب شده که همیشه احساس ترس و نگرانی داشته باشیم و همین نگرش باعث ایجاد رنج در وجود انسان می شود.
در کتاب مسیحیان از زبان عیسی مسیح آمده است که: خودت را انکار کن.
خیلی برام جالب بود که چطور خودم رو انکار کنم و بعد از فکر کردن متوجه شدم که منظور از خودت را انکار کن با وجود خودم نیست بلکه با آنچیزی است که من خود را به آن وابسته می دانم.
عین همین نگرش در قرآن کریم به شکل دیگری و کاملتری آمده است
خداوند می فرماید: و مسلما شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کاهش محصولات مىآزماییم، و صابران را نوید ده (155 بقره)
دقیقا خداوند هم به از دست دادن را مایه سرافرازی و سعادت معرفی کرده است.
همه وعده های خداوند درباره از دست دادن وابستگی هاست، از دست دادن مواردی که به آنها دلگرم می شویم و این را امتحانی معرفی کرده که مایه سعادت است.
بنابراین رها کردن وابستگی ها لزوم تجربه خوشبختی در دنیاست.
قبل از آنکه از طریق امتحان الهی با از دست دادن مواجه شویم خود را از آنچه داریم جدا و رها کنیم و بر وجود الهی خود متکی باشیم.
سپاسگذارم که هستی وبودنت را بسیار مایه آرامش وامنیت میدانم سپاسگذارم هستی ومکتوب میکنی الهامات خود را …
انکار خود …..
سختترین کار هر فرد
هر مومن با انکار خود به الوهیت میرسد…
با تمام وجودم با شنیدن سخنان شما اولین ایده ای که داشتم دوسال گذشته از درونم شروع کردم به انکار کردن از سیگار شروع شد وهنوز ادامه داره وخیلی تغیر کرده ام با وجوداین همه تغیر بازم ذهن هر از گاهی با نجواهای از جنش ناامیدی مرا به قعر چاه ناآگاهی میبرد که میتوانم با سپاسگذاری مداوم وتمرین واستمرار به
پیشرفت وگسترش آگاهیهایم ادامه وادامه بدم .
بسیار سپاسگذارم
کاملا با شما موافقم
وابسته شدن به داشته ها از هر نوع سبب شده که همیشه احساس ترس و نگرانی داشته باشیم و همین نگرش باعث ایجاد رنج در وجود انسان می شود.
در کتاب مسیحیان از زبان عیسی مسیح آمده است که: خودت را انکار کن.
خیلی برام جالب بود که چطور خودم رو انکار کنم و بعد از فکر کردن متوجه شدم که منظور از خودت را انکار کن با وجود خودم نیست بلکه با آنچیزی است که من خود را به آن وابسته می دانم.
عین همین نگرش در قرآن کریم به شکل دیگری و کاملتری آمده است
خداوند می فرماید: و مسلما شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کاهش محصولات مىآزماییم، و صابران را نوید ده (155 بقره)
دقیقا خداوند هم به از دست دادن را مایه سرافرازی و سعادت معرفی کرده است.
همه وعده های خداوند درباره از دست دادن وابستگی هاست، از دست دادن مواردی که به آنها دلگرم می شویم و این را امتحانی معرفی کرده که مایه سعادت است.
بنابراین رها کردن وابستگی ها لزوم تجربه خوشبختی در دنیاست.
قبل از آنکه از طریق امتحان الهی با از دست دادن مواجه شویم خود را از آنچه داریم جدا و رها کنیم و بر وجود الهی خود متکی باشیم.
در جواب کامنت شما در مورد عدم وابستگی به هرچیزی جز خداوند ..میخام از تجربه تلخ و دردناک خودم در مورد از دست دادن پسر بزرگم براتون بگم
من سه تا پسر داشتم و بخاطر زندگی سختی که با همسرم داشتم و بخاطر 4 تا بیماری روحی که همسرم داشت بشدت به بچه هام وابسته بودم تا اینکه بخاطر یه تصادف پسر بزرگم رو از دست دادم همون لحظه ایکه فهمیدم این بچه مرده اولین جمله ایکه اومد روی زبونم این بود…..
الحمدلله رب العالمین شکر
….میدونم باورش براتون خیلی سخته اما من اینو به خدا گفتم
و جالبتر اینه که من تمام مدتی که در گیر مراسم عزاداری برای بچه ام بودیم و مردم و دوستان و فامیل و خانواده های دوستاش اومدن خونمون برای تسلیت گفتن من فقط سه تا جمله رو تکرار میکردم
خدایا راضیم به رضای تو
الحمدالله رب العالمین شکر
و خدایا بهم صبر و آرامش و قدرت بده
آقا رضا شاید باورتون نشه شاید باورش سخت باشه ولی به همون خدا قسم نمیدونم چه انرژیی و چه قدرتی خدا بهم داده بود که در نهایت داغدیدگی این حرفارو میزدم و همش همش میگفتم و میگفتم تا آروم بشم الان که یادم اومد دوباره اون حس قدرت و حمایت خدا برام تداعی شد و کم کم احساس میکردم خدا بهم میگه این بچه ها رو من بهت دادم و تو فقط باید بمن وابسته باشی
کم کم وابستگی ام به بچه ها در من کمتر شد تا اینکه همسرم از ما جدا شد و رفت و من موندم و دوتا پسر بچه و ….خدا مرتب بهم میگفت و یادآوری بهم میکرد که فقط باید بمن وابسته باشی و پسر بزرگم رفت تهران پیش خواهرم و اونجا مشغول کار و درس شد و باز این نجوا برام تکرار میشد که وابسته اش نباش من مراقبش هستم چند سالی گذشت و پسر آخرم رفت تهران پیش داداشش و بازم این نجوا منو رها نکرد
و مرتب مرتب بمن یادآوری میکرد که تو فقط باید بمن وابسته باشی
الان دوساله که من اصفهان تنها زندگی میکنم و دیگه هیچ خبری از وابستگی توی وجودم نیست
و جالبه که وقتی مهمونی یا عروسی یا دورهمی میرم و توی شلوغی هستم و خیلیم داره بهم خوش میگذره یه نیرویی بهم میگه پاشو بریم یه جای خلوت ….
منم از جمع شون جدا میشم و میرم یکجا تنها میشینم و اون نیرو بهم میگه :
دلم برات تنگ شده بود
نمیشه که همش پیش دوستات یا خانوادت باشی
تو باید فقط بمن وابسته باشی حالا بیا بشین پیشم وبا هم حرف بزنیم….. آقا رضا نفسم بند اومده بخدا…یاد آوریش هم بهم لذتی میده وصف نشدنی
خداااای من…..شکرت شکرت
و منم میشینم ساعتها باهاش حرف میزنم ،قربون صدقش میرم و بهش میگم که خدا جونم نگران نباش من فقط ترو دوست دارم و فقط بتو وابسته ام و فقط عاشق توام….
و این بود داستان وابستگی من اول به بچه هام و بعدا به خداوند…
دوست داشتم این تجربه رو با شما آقا رضای عزیز و بقیه دوستان به اشتراک بذارم ….
شاد و سلامت و ثروتمند باشید…
از استاد عزیزم هزاران بار تشکر میکنم بخاطر وجود الهی اش.
حس کردم که باید چند کلمه ای بنویسم،ستایش میکنم حال خوبتون رو باخدا
ستایش میکنم خلوت زیباتون رو باخدا
من هم تقریبا همین حس وحال رو دارم،یه جاهایی که خیلی خوشحال وسرمست میشم،منظورم حال درونیم میبینم چقدر باخوشحالی ظاهری که از آدمها بدست آوردم فرق میکنه
حس وحال خداگونه اصلا از عمق وجودت نشأت میگیره،انگار رگ وریشه های بدنت دارن بهت گواهی میدن که خود خود خوشبختی همین هست وبس
من هم دوتا فرزند دارم وتمام مسئولیتشون از اول بامن بوده،از زمانی که بااستاد آشنا شدم کاملا تغییرات درونیم باعث شده نحوه ی زندگیم تغییر کنه وهمین تغییرو در بچه هام هم به وضوح دیدم
اتفاقا یه وقتایی من همبه این فکر میکنم که مستقل زندگی کنم،واین حس دیگه اصلا آزارم نمیده،ومیدونم به وقتش دربهترین حالت ممکن اتفاق خواهد افتاد..
ممنونم که باخوندن کامنتتون این حس خوب رو به من هم منتقل کردین
میخواستم از شما تشکر کنم خیلی خوندن کامنتتو به من کمک کرد چون ذهنم درگیر کامنت آقای خوشدل بود با خوندن کامنتتون دری از آگاهی به روی من باز شد اصلا هروقت کامنتای شما رو میخونم لذت میبرم و واقعا تحسین میکنم شما رو مخصوصا اینکه خیلی واضح و روشن توضیح میدید این خیلی زیباست و به من بسیار کمک کرده ازتون بازم سپاس گذارم
اگه ده سال بودن تو این مسیر منو به این گفتگوهای ذهنی زیبا و عمیق میرسونه عاشقانه از خدا توفیق موندن و ادامه دادن و استمرار را میخواهم
همونجوری که قبل اشنایی با استاد همیشه به این فکر میکردم که یه جای این دین و مذهب اشکال داره, الانم واقعا گاهی میشد به این فکر میکردم که بابا این همه ادم موفق تو دنیا هستند مثالشو شما برای ایلان ماسک زدید که واقعا اوناهم اندازه ما میشینند همش به وصل شدن خودشون به خدا و اینجور صحبتا فکر میکنند و مینویسند
چی میشه که ما اصلا و خیلیارو دیدم که تا یه ذره اوضاع بهتر میشه میگن نه ما اینو نمیخواستیم و همون دورهم بودن بهتره و ثروت عامل خوشبحتی نیست و اصل خداست و فلان, ولی افرادی مثل همون ایلان ماسک هم که اگر میخواستند اینطوری فکر کنند که همون چندسال اول باید بیخیال همه چیز میشد و میگفت همین دورهم بودن بهتره و بریم خوش باشیم,
خود منم اینو داشتم بارها و بارها شده بود دیگه مثالاش تکرار مکرراته و میدونیم ,یه سیکل معیوب
خیلیم میخواستم فاز فیلسوفی بردارم میگفتم هیچی بهتره
یه پازلی این وسط کم بود, چقدراستاد زود به اصل هدایت شده بود که توجه برنکات مثبت در هرلحظه و هرجا و باهرکسی, این میشد رنج نکشیدن ولی من و شاید خیلیا برعکس عمل کردیم خواستیم فقط برسیم به این اصلی که استاد فریادش میزد عمل نکردیم که با تمرکز بر نکات مثبت این رنج کشیدنو متوقف کنیم
وگرنه همش رنج ,رنج, رنج, داشته باشیم رنج میکشیم نداشته باشیم رنج میکشیم بعد هم میفتیم تو سیکل معیوب و میگیم اینا همش بی فایدست و من باید برم از بی ثروتی لذت ببرم و نمیدونم چیزای الکی, یا باید یه پارچه دورم بپیچم بشم مثل گاندی
مساله اصلی رنج کشیدن است
عادت کردیم رنج بکشیم بعد اینطوری میخواهیم به دیگران بگیم تو رسیدنها خبری نیست ولی خود من هروقت به هررر خواسته ای رسیدم رشد کردم, اتفاقا تو رسیدنها خبری هست رشد هست بزرگتر شدن هست ولی موضوع اینه که رنج کشیدن و رسیدن دوتا موضوع جدان و ما عادت کردیم از هرچیزی رنج ببریم
چندین روزه چندین بار این پیامو خوندم و یهو یه حسی بهم گفت رنج نکش و تمام, حالا ادامه بده, میخوای بگی زندگی یه رنج بی پایانه؟ اوکی ولی تو یاد بگیر رنج نکش و همون لحظه بلند گفتم و با مامانم راجبش صحبت کردیم گفت منم رنج میکشیدم که چرا ماشین نداریم بعد خریدیم رنج کشیدم چرا بیرون شهر نمیریم بعد که میرفتیم رنج می کشیدم چرا کم میریم, رنج کشیدم چرا پسرم ازدواج نمیکنه بعد ازدواج کرد رنج کشیدم چرا خانمش باب میل من نیست و افتادم تو یه سیکل که بعد چندسال تصمیم گرفتم رهاش کنم,حالا سه روزه تو ذهنم همه چیز پلی میشه که رنج نکش
شاید حلقه گمشده همین بوده ,استاد چقدر فریاد زد تمرکز بر نکات مثبت اصله ولی ما نشنیدیم و همون اوایل بهش با تمرکز عمل میکردیم بعد اینو فرع دیدیم و این باعث عادت رنج در ما شد
سلام و درود بر رضای عزیز و دوست داشتنی و نامبروانی که کامنتت همه اول تا آخر بوی توحید و الهی میده
رضای خوب رضای بینظیر این کامنت بی نظیر پر از آگاهیی تو خوندم نوشتم و خوردم خخخخ
چی گفتی داش رضا به بههههه ببه به بههههه دقیقا همینطوره ما اینقد به رنج خو گرفتیم که میخوایم شادی کنیم رومون نمیشه میگیم گناه داره فلانی رو ببین غمگینه فلانی رو ببین مشکل داره تا اینا مشکل دارن منم نباد شادی کنم امان از این احساس عدم لیاقت امان ازاون از خدا بی خبرایی که بما غمگین بودن را آموختن تمام رسانه های ما شده غم غم غم شهادت عزاداری فقر و بدبختی و همه رو دقیقاااا داریم با ذهنمون رونقش میدیم عجب چیزی گفتی عجب آگاهی نابی رو برامون پرده برداری کردی برای تجربه کردن اشرف مخلوقات بودنمون باید از ذهنمون در راه درست بهره بگیریم با توجه نکردن به بحث های سیاسی و عقیدتی جامعه توجه نکردن به انتخابات توجه نکردن به وضعیت دلار سکه و گرانی و ارزانی با قضاوت نکردن غیبت نکردن حسرت نخوردن حسادت نورزیدن حرص و طمع به مال و ناموس مردم نداشتن با ناامید بودن احساس ناتوانی و ترس و نگرانی نکردن میتوانبم ذهنمون را در راستای رشد و پیشرفت بکار بگیریم دمتگررررررم رضاجون به چه چیز مهمی اشاره کردی نوشتمش تا هرروز ازروش بخونم و بخودم ذهنم درونم یاداوری کنم که چی باید بخوام برای چی باید بخوام
رضا جان اونجا که گفتی ما باید از ذهنمون در راستای تجربه رشد و اشرف بودنمون بکار گیریم درغیر اینصورت آسان میشویم برای سختی ها بسیاااااار لذت بردم
(اگر از ذهن خود در جهت رشد و اشرف مخلوقات بودن استفاده نکنیم ناگزیر از آن برای حقیر بودن و پست زندگی کردن استفاده خواهیم کرد. راه دیگری وجود ندارد.))
اینو میگم با خوندن این قسمت کامنتت منقلب شدم که باعث شد کل کامنتتو نوشتم حالمو دگرگون کردی آقا رضا این چه آگاهی نابی بود از خدات بما رسید و چقد جالب و زیبا بما فهموندی که ما خدارو فراموش نکردیم ازش جدا نشدیم بلکه با تحمیل رنج روی نور خدا سایه انداختیم که احساس سرماش استخون مارو هم میسوزونه چقد احساس خوبی کردم که فهمیدم باید رنج و از دلمون ذهنمون بکنیم بندازیم دور ،با توجه نکردن به نازیبایی ها
که این نازیبایی در افکار هرز گفتار هرز و کردار هرز هست
رضا جان دمتگررررررم زنده باشی رفیق شفیقمون بهترینهای سایتی دمتگرررررررم کامنتت و عکس پروفایلت بما جانی دوباره میبخشد ای اشرف مخلوقات خدا تبریک که اشرف بودنتو داری تجربه میکنی از خدامیخوام که بمنم اجازه تجربه کردن اشرف بودنمو بده هرچند خدا اجازه داده این ماهستبم که تو کار خدا سنگ میندازیم با هرز رفتن ذهنمون.
از کامنت استاد عطار خوندم و خوندم یه کم مبهم بود برام یعنی چی ما از خدا دور نمیشیم تا… ولی الله اکبر وقتی رسیدم به این بخش از کامنت شما انگار پرده ها کنار رفت احسنت به درک و فهم شما،سپاسگزارم بابت دست به قلم شدنتون
اینو میگم با خوندن این قسمت کامنتت منقلب شدم که باعث شد کل کامنتتو نوشتم حالمو دگرگون کردی آقا رضا این چه آگاهی نابی بود از خدات بما رسید و چقد جالب و زیبا بما فهموندی که ما خدارو فراموش نکردیم ازش جدا نشدیم بلکه با تحمیل رنج روی نور خدا سایه انداختیم که احساس سرماش استخون مارو هم میسوزونه چقد احساس خوبی کردم که فهمیدم باید رنج و از دلمون ذهنمون بکنیم بندازیم دور ،با توجه نکردن به نازیبایی ها
خدای خوبم کمکمون کن با تحمیل رنج روی نورت که همیشه هست سایه نندازیم یا ارحم الراحمین
ممنونم از نوری که در دلم ایجاد کردین با تحسین تون از پاسخم به رضای عزیز که واقعا کامنت بی نظیری نوشتن درباره اشرف مخلوقات بودن و اشرف مخلوقات ماندنمون و ازاینکه تونستم کمکی باشم برای درک بهترتون خداروشکر میکنم و خیلی حس خوبی گرفتم برای روشن شدن اون چراغ خوشرنگ آبی آسمانی ام ازت ممنونم و بحث رنجشی که درونمان هست که از حس گناه میاد اصلاااااا نباید غافل باشیم که واقعااااد سوزش استخوان سوز هست و تخریبش زیاد و از زیر آوارش در اومدن سخت هرگزززززز نزار حس گناه رنجش درت ایجاد کنه که اگه به این کار خوی بگیریم خیلی سخت میشه ار دستش در بریم
ممنونم که دوباره این مطلب مهم را بهم یاداوری کردین واقعا بهش نیاز داشتم به این که با گناه با حس گناه با انجام کارای بیخود از نور خدا دور نشیم تا آسان نشیم برای سختی های فراوان خدایا به من و دوستان خوب و نورانی من کمک کن تا هرروز اشرف مخلوقات بودنمون را تجربه کنیم
ممنونم آرزو خانم گل ممنونم و موفق باشین هرجا که هستین .
سپاسگزار خدایی هستم که به بنده قلمی عطا کرد و علم و حکمتی از فضل عظیمش ،تا با اراده اش جاری شود و جریان آگاهی را در بند بند وجودمان نفوذ دهد.
قدردانی عاشقانه ام نثار یکایک عزیزانی که همتی الهی به خرج داده و زمانی گرانبها قرار میدهند و با پاسخ هایی که حلاوت دریافتش انگیزه بخش ادامه مسیر نویسندگی ام است، لحظات مرا غرق شور و شعف میکنند.
چرا راه دور بروم بگذار از همین دست به قلم شدن آغاز کنم. آن زمان که بر خود غره میشوم که منننن چنین و چنان ، اذن الهی از نوشتنم برداشته شده و مرا تماشاچی و نیمکت نشینی میکند که فقط میتواند خواننده باشد نه نویسنده.
این روزها با عزمی جزم به سراغ نشر و آگاهی گستری در صفحه شخصی ام کرده ام.
قرار عاشقی ام در روزهای اضطرارم است، با او بیعتی الهی بستم که اگر مرا از دل آن طوفان ها و آتش ها به سلامت بیرون کشاند اسمش را سر هر کوی و برزن به قادر مطلق بودن فریاد میزنم.
او هم به رسم بنده نوازی اش همچون همیشه مرا مشمول نجاتی الهی کرده و فتحا مبینایی برایم رقم زد تا آیه للمومنینی باشم.
سپاسگذاری و تمرکز بر نکات مثبت زندگی بهشت ام را به رسم زیبایی گستری ،چاشنی محتواهای تولیدی کرده و به هدایتی الهی مبنی بر نکته برداری از بهترین کتابهای موفقیتی دنیا فارغ از نتیجه عمل میکنم.
همزمان پست هایی با قلم الهی ام نشر میدهم.
اما لازم است بدانید تا اذن الهی نباشد ، جوهری در این قلم جاری نمیشود که متنی نوشته شود.
غیبتهای صغری و کبری بنده را به وضوح نظاره گر بوده اید.
لازم است تشکری ویژه داشته باشم از آقای احمدی که کامنت های سراسر آگاهی بخش قرآنی شان ، نور آگاهی الهی را به لحظات بهشتی ام جاری میکنند.
بهترین استاد معنوی دنیا ،دوست داشتم لحظه ای که با دیدن فایل توحیدی جدیدتان،همچون فنری پریده و خواب را از چشمانم ربودید نظاره گر بودید.
چقدر مرز باریکی است که در لحظه لازم است حواسی شش دانگ جمع کنم تا از خاطر نبرم حضور اشارت گونه تان که تحقق وعده صدق الهی بوده تا با خواندن آیات الهی مرا از ظلمات جهل شرک خارج کرده و به نور توحید دعوت کند را نیز بزرگتر از خدا نبینم و وابسته نشوم.
چقدر سخت است کسی که با دم توحیدی اش همچون مسیحا تو را که همچون مجسمه پرنده ای در قفسی زرین بودی به اذن الهی به پرواز درآورد را لحظه ای بزرگتر از خدا نبینی.
همچون مرده متحرک کور و بیماری بودم که دم توحیدی تان به اذن الهی مرا زنده کرد.
من حق داشتم که این دم توحیدی را لحظه ای رها نکنم.
این دم توحیدی آنقدر شفا بخش بود که نفیسه ای که دنیای محقرانه اش به اندازه یک ازدواج دهان پر کن با یک همسر زیبا و جذاب و مشهور موفق عاشق ،کوچک بود را دگرگون کرد.
آنچنان که در اوج بهترین شرایط ظاهری زندگی و موفقیت های جهانی جلوی قومی بایستد و بگوید این مسیر من است استاد من ایشون است هرکس ناراحت است به سلامت.
این دم توحیدی آنقدر جلابخش بود که مرا کوبید و از نو ساخت.
آری دنیای محقرانه من به اندازه بیشتر کردن متراژ خانه و داشتن مجموعه ورزشی در شمیران کوچک بود.
هویتم آنچنان به فرش های نفیس ابریشم خانه ام گره خورده بود که افراد میتوانستند با محروم کردن من از آن زهر چشمی از من بگیرند.
هویتم آنچنان به مبلمان ورق طلا و اکسسوری ها و کریستال های ایتالیایی و چک و ظروف طلاکوب و ماشین های چنین و چنان پارکینگ خانه ام گره خورده بود که برای حفظش ،حرمت نفسم را نادیده گرفته بودم.
از شرایط صفر همه شان را در زندگی به آسانترین شکل خلق کرده بودم.
به گمانم تجربه مادر شدن و مهاجرت به آمریکا غایت خوشبختی بود و مرا به شرک و باجی سوق داده بود که کرامت انسانی ام را به فنا داده بود.
عزت و اعتبار و ارزشمندی ام آنچنان به ازدواج گره خورده بود که برای بقا و حفظش حرمت انسانی ام را زیر پا نهاده بودم.
حق داشتم ،جهل غالب جامعه ،ازدواج را با کامل شدن دین برایمان یکجا کرده بودند.
هیچکس نگفته بود که همینقدر که ازدواج مقدس است طلاق که سوره ای برایش نازل شده و بعد از آن خدا وعده جنات تجری من تحت الأنهار داده نیز مقدس است.
مهر طلاق را بدشگون جلوه دادند و نگفتند که اگر بهترین خودت را در رابطه خرج کرده باشی مهر طلاق یک نجات الهیست که خدا بر شناسنامه ات زده تا به تو تولدی دوباره هدیه دهد.
دنیای زنانگی من در این روزها دیگر همچون سابق کوچک و محقرانه ،با پشت همسر موفق بودن و فداکاری و ایثار و خودفراموشی و پله رشد و موفقیت او بودن تعریف نمیشود.
نور الهی در فردیت جاری شده و فارغ از اینکه در چه لوکیشن و رابطه و شرایطی باشم شناسنامه ای اصیل به دستم داده است.
شناسنامه ای که مزین به نعم العبد بودن است.
این روزها حتی دیگر از القاب و کنیه های کلمات شاه و ملکه و مهندس و دکتر نیز رها شده ام.
برایم نعم العبد بودن بالاترین مقام دنیاست.
همین که سرتیفیکیت نعم العبد بودن را در دست داشته باشم به نقطه لعلک ترضی میرسم.
دنیای زنانگی من این روزها ، هم لاک خوش رنگ دارد و هم کفش تق تقی، هم خودآگاهی و معنویت و آگاهی گستری.
این روزها آراستگی های رنگ و وارنگ را در حد اعتدال وارد زندگی ام کرده ام.
کودک درونم چنان شاد است که در مراقبه هایم با لباس عروس با من میرقصد.
از من میخواهد او را از این زینت ها محروم نکنم، زیرا او دختر خلق شد و از همان بچگی آرزویش کفش تق تقی و آرایش و دلبری کردن.
میدانی من به درو دیوار خودفراموشی و ایثارهای غیر الهی محکم کوبیده شده ام.
طعم تلخ خود فراموشی و دست از خود رسیدگی کشیدن و پله رشد بقیه بودن و از رویت اردنگی زنان رد شدن را چنان جانانه چشیده ام که اهرم رنجی در ذهنم نقش بسته حتی در مواقعی مرا از این ور بوم پرت میکند و مرا در یک خود میام بینی کودکانه فرو میبرد.
گرچه حمایتگری در جهت رشد و موفقیت و عزیزانم از بنیان های وجودی من است چیزی که در دی ان ای من حک شده و من هرگز نمیتوانم به آن کفر ورزیده و غیر از شاکله ام عمل کنم.
اما بیعتی الهی بسته ام تا پای مرگ و زندگی ، که رسالت فردی ام را هرگز قربانی موفقیت هیچ احد و ناسی نکنم.
گرچه این همان پاشنه آشیلی است که هرگز نباید ادعایی برای درسش را گرفتن داشته باشم.
هنوز هم یک زندگی لاکچری داشتن از ارزشها و اصول و استاندارهایم است اما اینک همچون وصیتهای الهی توحید سرآمد و رأس آن زندگیست که سر آن با هیچ أحد و ناسی حتی پدر مادرم شوخی ندارم.
توحید همان نقطه ایست که تمام سعی ام را میکنم بینان اولیه من در هر رابطه و شرایطی باشد.
همان که به خاطرش زیر میز زده و بازی را خراب میکنم.
این روزها از فضل عظیم الهی در تکه ای از بهشت
زندگی میکنم.
کسی که یکی از آرزوهایش این بود تعطیلات در ویلایی لاکچری او میزبان باشد به جای مهمان، این روزها در حال تجربه این نعمت الهی در ویلای پدریست.
شیرین دورهمی با خانواده ام دور آتش دان در روف گاردن در تیکه ای از بهشت که تا چشم کار میکند باغها و جنگلها و دریا و صدای آواز پرندگان و رودهای جاری و چای آتشی خوردن ها ،بلال کباب کردن ها ،رستوران گردی ها و خرید های لاکچری در کمال استقلال و….را از قبل توحیدی دارم که عمل کردنش را خدا با کلام الهی تان به بند بند وجودم تزریق میکند.
هرچند که از بیان حد خوشبختی و رضایت درونی ام در قالب کلمات عاجز هستم.
در سرتاسر زندگی ام آنقدر در رضایت درونی و امنیت و آرامش را تجربه نکرده بودم.
به جنگل انبوه روبرویم مینگرم تجربه هر روزه تماشای پرواز عقابها و پرستوها ، استشمام اگسیژن خالص ، دیدن طلوع و غروب زیبای خورشید ، مراقبه انرژی خورشیدی ، لی لی کردن ها و آواز خواندن زیر باران در فضای روف گاردن.
به یاد می آورم که چه جاهلانه دودستی به آپارتمانی چسبیده بودم باج دهی میکردم و میترسیدم رهایش کنم مبادا بهتر از آن برایم نباشد.
به خاطر می آورم رویایم ویوی دریاچه ای بود و داشتن حیاطی سرسبز.
من از او ویوی دریاچه خواستم او به رسم بنده نوازی اش ویوی دریا را قره العینم کرد.
این روزها در آرامش و امنیتی الهی در ویلای لاکچری تریبلکس 6 خوابه که فقط طبقه دوم آن را انواع لوازم بازی اعم از میز بیلیارد فوتبال دستی و میز تخته نرد پر شده است. بهترین لحظات عمرم را از فضل عظیم الهی در عزت و احترام و عشق میگذرانم.
از بهترین و اورگانیک ترین مواد غذایی که کریمانه همچون مائده ای آسمانی پیش رویم قرار میگیرد.
از لباسهایی که حتی به دستان فرشتگان الهی ام پس از شستشو پهن شده و خشک و تا شده دریافت میکنم.
هر روز به هیچ بودنم بدون او اغراق میکنم. این رمز موفقیت من است.
این همان رمزی است که نتایج مرا حتی متفاوت از خانواده ام کرده است.
این همان رمزی هست که تا زمانی کع به آن اعتراف میکنم چرخ زندگی ام آسان میچرخد و کن فیکون را برایم به روتین زندگی تبدیل میکند. هر زمان فراموش کرده و روی زیبایی و عقل و هوش خود حساب میکنم چنان مرا سرجایم مینشاند تا چنین گستاخانه جلویش قد علم نکنم.
چندی پیش به سمیناری از خانم دکتر بیتی حسینی هدایت شدم. برای الگو برداری از موفقیت هایشان در یکی از دوره های ایشون شرکت کردم.
مراقبه ای داشتند به اسم تکنیک آسانسور که باید خود را در آسانسوری محبوس شده تجسم کنی که هیچ راه نجاتی نیست.
فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟
من اصلا نمیتوانستم تجسم کنم که جایی گیر کرده باشم.
میدانی چرا ؟ چون من خدایی را پشت خودم تجربه کردم که نه یک بار نه صدبار بلکه در بخش بخش زندگی ام مرا از دهن گرگها و سگها و دل آتش مکر و خدعه ها نجات داده است.
من نتوانستم آن مراقبه را انجام دهم چون من طعم نجات الهی را با پوست و گوشت و استخوانم از لبه تیغ لمس کرده ام.
من نتوانستم آن تکنیک را انجام دهم زیرا من حقانیت وعده نجات مومنین بر عهده ماست را با همه وجودم لمس کرده ام.
چطور میتوانستم باور کنم که راه خروجی نیست وقتی ، نفیسه ای که ممنوع الخروج از کشور ممنوع الطلاق بود و همه درها به رویش بسته یجعل له مخرجا را باور کرد و آن را در یک شب تجربه کرد.
من ته ته بن بست ها را دیدم در یک شب هم باز شدن درها با عزت و قدرت و بدون باج دادن را نیز دیده ام.
بیعتی الهی بسته ام سر هر کوی و برزن فریادی الهی سرداده و به گوش همگان برسانم
نکنه صلح به هر قیمت کنی، نکنه بترسی و باج بدی و حرمت و کرامت انسانیت رو لگدمال کنی که لاجرم عذاب ألیم را با بندبند وجودت لمس خواهی کرد.
اما اگر او را وکیل خود قرار دهی بر او توکل کنی او تو را تمکین کرده و از خجالتت در می آید.
هزاران هزار بار احسنت و تبارک الله به تمومی جملات گهر بارتون
هزاران هزار بارتحسینت میکنم بخاطر این کلامتون،آفرین آفرین بخدا تک تک جملاتتون رو چندین بار تکرارمیکردم،اشکم سرازیر شد دختر بی نهایت بار خدارو شکر میکنم که به سمت جملات گهربار شما هدایت شدم
خداروصدهزاران مرتبه شکر بخاطر نتایج عالیی که گرفتید و از ته ته بن بست ها به بازشدن درها دریک شب رسیدید،اون هم بدون باج دادن به کسی و کاملا عزتمندانه و مقتدرانه…
نفیسه جان براتون آرزوی بهترین هارو ازخدای قدرتمند جهانیان دارم و امیدوارم ازین جایگاهی که داری به بالاتراز اون هم برسی به سادگی و زیبایی و عزتمندانه
خدا یاروهدایتگرتون باشه به سمت آرامش و آسایش بیشتر…
او کسی است که به همراه فرشتگانش ، در هر لحظه و در هر حال ، در حالِ توجه به شماست تا شما را از تاریکی ها به سمت نور خارج کند…
[سوره اﻷحزاب 43]
او در هر لحظه و در هر دم و بازدمِ من حضور دارد ، به شوق یک لبیک شنیدن از من تا دست به کار شود و تاریکی هایِ زندگیِ مرا غرقِ نور کند….
او کسی است که به عنوان یک بیمه نامه ، ذکر مقدسی را با ندای “قُل” بر سرِ زبان حضرت محمد و امّتِ ایشان میاندازد تا آن را بگوییم و در آغوشش آرام شویم…
(وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ)
و از شرِّ هر تاریکی ای که فراگیر میشود ، به من پناه آور
[سوره الفلق ٣]
و چه زیبا شما در آن لحظاتِ سمینار ، رسمِ نعم العبد بودن را بجای آوردید و در آن تکنیک آسانسور شرکت نکردید….
برای من هم قابل درک نیست که چرا دور سَری که درد نمیکند ، باید دستمال پیچید؟؟؟!!!
وقتی که خودِ خودِ خودش ، در هر ثانیه ی من حضور دارد به شوق اینکه مرا غرقِ نور کند ؛ چرا باید خودم را در فضایی تاریک محبوس کنم؟؟؟!!!
آری ، او کریم است و در شان کریم نیست که…
ارتعاشِ نوشته هایِ شما بسیار زیبا و دل نشین است و من چنین خصلتی را در شما تحسین میکنم…
معمولا وقتی کسی به سفر حج میرود و به خانه باز میگردد ، برای او بنری نصب میکنند و بازگشت شکوهمندانه ی او را با عبارت حجُّکم مقبول و سعیکم مشکور ، تبریک و تهنیت میگویند…
حال من هم دوست دارم با تأسی از آن کاری که با آن حاجی از سفر برگشته میکنند ، اینکار را هم با شما انجام دهند و چه زیبا شد که در نامِ شما هم لفظ حاجی هم وجود دارد…
بازگشت شکوهمندانه بانو حاجی محسن را از آن زندگی قبلی به زندگی جدید تبریک و تهنیت عرض میکنیم ، زندگیِ جدیدی که در آن ، بانویِ قصه ی ما قصد این را دارد که حول محور رب العالمین طواف کند و حاجیِ دائمی او باشد…
و بر خود لازم میدانم که صبر و استقامت شما را برای هجرتِ از آن گذشته ، به این آینده تحسین کنم ، صبر و استقامتی که از جنسِ زیر می باشد…
(وَلِرَبِّکَ فَٱصۡبِرۡ)
و بخاطر پروردگارت ، صبر کن…
[سوره المدثر 7]
و نتیجه ی چنین صبری ، چنین پاداشی شده که این پاداش ، حکمِ سوپی را دارد که به عنوان پیش غذا ، تقدیم به شما شده تا غذای اصلی را بیاورند…
و چه غذای اصلی ای هم بشود ، غذای اصلی ای که مخصوص صابران است ؛ همانها که دانه را میبینند ولی در ذهن خود درخت پربار را تجسم میکنند و آن غذای اصلی ، همان رزق بغیر حساب است ؛ رزقی که فقط و فقط برای صابران تهیه دیده شده با یک سند معتبر…
آینده ای از جنس چنین بهشتی از ثروت و مُلک و دارایی که دهان همگان را به احترام شما میبنند تا کسی جرات نکند در برابر شما از گرانی و افزایشِ قیمتِ خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان حرف بزند
آینده ای از جنس چنین پاداش های بهشتی که همگان را به سوال میاندازد که آخه خانم حاجی محسن ، اینها را از کجا آوردی؟؟؟!!! و شما جوابی مریم گونه به آنها میدهید و نام خدا را بر هر کوچه و بازاری فریاد میزنید که…
و مریم چنین گفت که این از جانب پروردگار من است که او هر که را که تحت مشیتش باشد رزق بدون حساب و کتاب دهد
[سوره آل عمران 37]
آینده ای از جنس استفاده از زینت های حلال خداوند بروی این سیاره خاکی تا به درجه سیرشدن از لذت های آنان شوید و از همه آنان بگذرید و آماده ی یک لذت بالاتر شوید که همان دیدار با خداست و در یک شب آرام و زیبا بعد از اتمامِ ماموریتِ خویش بروی این سیاره خاکی ، با لذت و آمادگی هر چه تمامتر و با ندایی زیبا از سمت او که…
سلام و سپاس پر مهر مرا از قطعه ای از بهشت پذیرا باشید.
سپاسگزار خدا هستم برای خلقت ارزشمندتان ، چند روز پیش بود که طبق معمول همیشه لینک کامنت هاتون رو برای دوستانم فرستادم.
دوستانی که همچون خودم آنقدر شیفته آگاهی های ناب الهی تان هستند که از من درخواست کردند هروقت آقای احمدی کامنت گذاشتند به ما اطلاع بده.
تنها چیزی که توانستم در تحسین این حد از آگاهی و خلقت ارزشمندتان به زبان بیاورم این بود :
فتبارک الله أحسن الخالقین
به پدر مادرتون تبریک میگویم برای داشتن همچین پسر برومندی غلام علیم همچون یحیی برای ذکریا.
که علیم بودن همان نقطه برتری است که حسنه الدنیا و حسنه فی الآخره را به ارمغان می آورد.
همان که سرآمد همه گنج ها و خوشبختی هاست.
همان که خیرا کثیراست و فضلا عظیما
او به هرکه نگاه ویژه کند ابتدا به او اوتوالعلم و الحکمه کند همچون موسی.
حتی قارون هم با علمی که بر او نازل شد به کنز هایی دست یافت که مردان جنگی لازم بود آن را حمل کنند.
فقط جای حکمت یا همان نگاه توحیدی خالی بود که از همان خلأ هم ضربه را خورد.
و این علم همراه با حکمت را چه زیبا در زندگی شما جاری ساخته است.
گوارای وجودتان این علم و حکمتهای الهی.
تبریک به همسر عزیزتان برای بودن در کنار همچین نعم العبدی
و همچین چشمه جوشان علم و حکمتی
علم و حکمتتان افزون باد.
از دیروز که پیغام سراسر بشارت شما عزیز دل خدا را دریافت کردم.
منتظر زمانی بودم که بتوانم این سلام و بشارت های الهی را در وسعم به نیکوترین شکل که در خور شأن بنده ای صالح و پاک چون شما بوده ،پاسخ دهم.
و به قول قرآن اگر آنها تو را سلام دادند مانند آن یا بهتر از آن را به آنها باز گردان.
پیغامتان را همچون بشارتهای فرشته گونه ای دیدم که در زمان مناسب به هرکس که شایسته و لایق شنیدن باشد رسانده میشود.
همچون بشارتهای ذکریا و ابراهیم و ساره.
رزق به غیر حساب را نمیدانم چرا اینقدر برایمان عجیب غریب و کج و معوج جلوه داده اند.
رزقی که در خور شأن ربوبیت است و هر جنبنده ای آن را باور کند مشمول آن میشود.
بیان این خاطره برای اثبات شأن ربوبیتش خالی از لطف نیست.
تعطیلات عید فطر بود ،در یک همزمانی الهی وقتی منتظر بودم ماشین ها از پارکینگ بیرون آمده و با خانواده و عزیزانم که به دیدنمان آمده بودند، به گردش و تفریح برویم، متوجه تکان خوردن بچه سگی شدم که تنها و لرزان زیر محفظه زباله پناه گرفته بود.
عمق ترس چشمانش ، لرزان بودن اندامش گواهی بود از گرسنگی و وحشت و رهاشدگی که آن را به ناظر بیرونی انعکاس میداد.
از آنجا که آگاهانه بسیار حواسم را به احترام گذاشتن و تصدیق قانون الرجال قوامون علی النساء به قوامیت مردهای زندگی ام جمع شده است ،تا به اسم شجاعت و توحید پا در کفش مردان نکنم ،برادرم را صدا زده تا شرایط را بسنجد.
با محبت و نوازش او را آرام کرد و پدرم برایش شیر اورگانیک گوسفند آورد و جلویش گذاشت.
آنقدر گرسنه بود که در چشم به هم زدنی دو کاسه شیر را هورت کشید.
همگی دورش حلقه زده بودیم و خدایی که هم توجه ما و هم مهر این بچه سگ را در دلمان آنچنان گذاشته بود که تفریح و گشت و گذار را متوقف کرده بودیم تا به این سگ رسیدگی کنیم.
از آنجا که برادرم بسیار مهربان و عاشق سگ ها است، تمام سعی اش را میکرد پدرم را متقاعد کند که آن را داخل آورده در حیاط بزرگش کنیم.
اما پدرم مقاومتی عجیب داشته و خلاصه از برادر و مادرم اصرار از پدرم انکار.
از آنجا که تمام سعی ام این است اجبار کننده به پدر مادرم نباشم به دفاع از مقاومت قلبی پدرم پا در میانی کردم و از مادر و برادرم خواستم که پدرم را مجبور به کاری که قلبش راضی نیست نکنند.
قرار بر این شد هر وعده غذایی
در همان کوچه زیر همان محفظه غذا را برایش بگذارند ، تا سگ طفلکی در کمال آزادی جانی بگیرد و دنبال زندگی اش برود.
در این چند روز بی وقفه پدرم شیرش را جلویش میگذاشت،تا اینکه متوجه شدیم سگ نیست.
دیروز صبح بود هنگامی که دور روف گاردن پیاده روی کرده و در این فضای بهشتی با صدای چه چه پرندگان ،مشغول به اشتراک گذاری دیدگاههای قرآنی با عزیزانم در گروه الهی مان بودم، چشمم به خانه روبرو افتاد.
سگ کوچک در یک شب ورق زندگی اش از فرش به عرش تغییر کرده بود.
مرد همسایه که خودش یک جفت سگ نر و ماده دارد و بسیار با آنها رئوف و مهربان است گویا متوجه این سگ کوچک در کوچه شده و او را به منزل برده است.
اینک زندگی او از توله ای رها شده گرسنه تنها زیر محفظه زباله بی سرپرست به بودن در آغوش گرم یک جفت سگ نر و ماده که از دیدن مهر و عشقی که به او میدهند شادی و لذت را به هر بیننده ای القا میکنند، تبدیل شده است.
آیا این رزق به غیر حساب نیست.
پدر و مادری که عاشقانه پذیرای او شده اند، عشق ، شادی ، امنیت ، غذا ، تفریح و لذتی که با پدر مادر جدیدش تجربه میکند.
اگر این رزق بغیر حساب نیست پس چه اسمی میتوان رویش گذاشت.
خدایی که یک سگ را این چنین رزق بغیر حساب داده و در یک شب از کارتون خوابی به یک فضای دنج و عالی و خانواده هم جنس و مهربان هدایت میکند ، چرا من اشرف مخلوقات آنقدر برایم برخورداری از رزق به غیر حساب عجیب و غریب شده است.
چرا من اشرف مخلوقات به قول شما در گیر افزایش قیمت خیار هستم وقتی به قول شما یک وعده غذای یک نهنگ را آنجور کریمانه خدای رزاق ذوالقوه المتینبر عهده گرفته است.
کاش باور کنیم که او قادر مطلق است و از شئون ربوبیتش رزق بغیر حساب.
کاش باور کنیم که رزق بغیر حساب آسان ترین کاریست بر ذمه اش.
کاش باور کنیم ما حق رزق بغیر حساب برگردنش داریم به شرط صبری جمیل که آن هم نیز نزد خودش است و نزولش بر ذمه خودش.
او آنقدر شیفته آن است که در خوش حسابی هایش عرض اندامی الهی کند که حتی نزول صبر را نیز بر ذمه اش پذیرفته تا بنده اش به حق الهی اش که همان رزق به غیر حساب است برسد.
آخ که چه حرفها که پشت این داستان و آیات الهی نهفته است ،که ای کم ایمانان من در یک شب یک سگ را اینچنین تمکین میکنم…..
در مورد تکنیک آسانسور لازم است خدمتتان عرض کنم که پشت این تکنیک درسهایی زیبا نهفته بود همچون لحظاتی که در آیات قرآن خدا ما را در دل کشتی در دل طوفان بدون نجات و یاریگر پرت میکند که ببیند چه کسی را صدا میکنیم و چه قول و قراری در آن لحظه اضطرار میبندیم و چون بنده در دنیای واقعیت آن را لمس کرده بودم احساس کردم آن تکنیک برای افرادی در مدارهای پایین تر است.
برایتان علم و حکمتی الهی و روز افزون آرزومندم که درهای ورود به حسنه الدنیا و الآخره است.
این داستانی که در جلوی چشمانِ شما اتفاق افتاد که نقشِ اول آن یک سگِ گرسنه یِ بی پناه بود ، چقدر برای من زیبا و درس آموز بود…
بگذارید اینگونه بگویم که…
قابیل بخاطر آتشِ حسادتی که وجودش را میگیرد ، برادرِ خود را میکشد و در لحظاتِ بعد از قتل متحیر و درمانده میماند که الان با این جسدِ برادرم چکنم؟!
حال در اینجا ، یک پرنده بنام کلاغ ، مامورِ الهی میشود که پیامِ خدا را به قابیل برساند…
و آن کلاغ می آید و با پاهای خود زمین را میکند و جسمی را در زیر خاک دفن میکند و با این حرکت خود ، برای قابیل الهام بخش میشود که تو هم اینگونه جسد برادر خود را دفن کن…
در آن هنگام با خود گفت که وای بر من ، آیا من از یک کلاغ کمترم که نتوانستم مثلِ او ، پیکر برادرم را بپوشانم…
[سوره المائده 31]
حال همه ی اینها را گفتم تا برای خودم به این سوال برسم که…
چرا همان خدایی که کلاغ را برای قابیل میفرستد ، یک سگِ گرسنه ی بی پناه را جلوی چشمانِ بانو حاجی محسنِ بزرگوار ، قرار میدهد و از طریق ایشان این خاطره را برای من بازگو میکند؟؟؟!!!
این سگِ قصه ی ما که در یک مدت کوتاهی از فرش به عرش رسید حامل چه پیامی برای من است؟؟!!
شاید باید اقتدا کنم به قابیل و مانند او از خود بپرسم که
….
آیا منی که مُهرِ اشرف مخلوقات را بر گردنم دارم و طبیعتا جایگاهی والاتر از سگ دارم نمیتوانم مثلِ او از فرش به عرش برسم؟؟!!
آیا آن خدایی که اینگونه و با چنین عزتی ، این سگ را از فرش به عرش میرساند ، با انسانی که اشرف مخلوقاتش است چه میکند؟؟؟!!!
جا دارد لطف خدا را شاکر باشم که در زمان گذشته به عنوان یک نشانه ، شخصیتِ یک سگی را جلوی چشمانم قرار داد که نامش گانتر چهارم نام دارد که داری ثروتی 400 میلیون دلاری است که براحتی هر چه تمامتر به او رسیده…(داستان او در فضای مجازی موجود است)
حال در چنین شبی این خدای رحمن ، با یک نشانه ی زیبا از طریق خانم حاجی محسن بزرگوار ، به من یادآور آن سگ شد تا این عبارت را با خود مرور کنم که…
خدایی که اینگونه با یک سگ رفتار میکند ، با منی که اشرف مخلوقات هستم و تاجِ “وَلَقَدۡ کَرَّمۡنَا بَنِیۤ ءَادَمَ” را بر سر دارم ، چه میکند؟؟!!
سپاسگزار شما هستم که وقت گذاشتید و برای من چنین خاطره ای را مکتوب کردید تا درس ها بیاموزم…
و اما این دو کلمه فرش و عرشِ موجود در کامنتِ شما که گره خورده با همان حیوانِ باوفا بود ، وجودِ مرا برانگیخته کرد تا باز هم بنویسم از یک داستانِ زیبای قرآنی که من عاشقش هستم ، داستانی که نقش اول آن ساحرانِ فرعون و نقش دوم آن خودِ فرعون و نقش سوم آن حضرت موسی می باشد
قبل از ورودِ به این داستان و درس هایِ زیبایِ نهفته در آن لازم است که اعترافی را بجای آورم که داستان موسی و فرعون برای من قابل فهم نبود که آخه یعنی چی که دریای به این بزرگی ، معبری برای عبورِ یاران موسی و قتلگاهی برای لشکریان فرعون میشود تا اینکه این آیه را خواندم…
و ای فرعون ، ما در امروز پیکرِ بی جانِ تو را از دریا نجات میدهیم و به ساحلِ دریا میاندازیم تا نشانه ای برای آیندگان باشی…
[سوره یونس ٩٢]
خب وقتی که من این آیه را خواندم و کلام یکی از دوستانم را که ساکنِ بندرعباس و اهل دریا است ، شنیدم که اینگونه به من گفت که…
ببین ، اگر شخصی در دریا بمیرد و جنازه اش را نهنگ ها و کوسه ها نخورند ، خودِ دریا به صورت خودکار آن جنازه را به ساحل هدایت میکند و…
بیشتر این آیه را باور کردم ولی زمانی به یقین قطعی رسیدم که این عبارت موجود در آیه به من چشمک زد که
لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ….تا نشانه ای برای آیندگان باشی…
و با خود گفتم که الان من جزو آیندگان هستم و اگر این کتاب حقیقت داشته باشد ، باید این نشانه جلوی چشمانِ من باشد
با یک جستجوی ساده به مستندی علمی برخورد کردم بنام “فرعون ، رامسس دوم” که 34 دقیقه بیشتر نبود ولی جلوی آن میخکوب شدم و فهمیدم که بله… ، واقعی است
و وقتی که این کتاب حقیقت داشته باشد ، داستان موسی و ساحران فرعون هم حقیقت دارد و چنان شیفته این داستان شده ام که از تفکر در آن سیر نمیشوم….
و زیباییِ داستان برای من اینجاست که این ساحرانِ فرعون ، در یک لحظه چنان از فرش به عرش رسیدند که هیچ کس احتمالش را نمیداد…
آنها رفته بودند که با شکست دادن موسی ، خود را به فرعون اثبات کنند و ارتقای شغلی دریافت کنند ولی…
ولی آن چنان از درجات پایین کفر و شرک و خداناباوری به درجاتِ بالای ایمان رسیدند که آنایمانشان با تهدیدهای جانی فرعون هم متزلزل نشد….
آخه مگر از جان هم مهمتر داریم که وقتی از سمت فرعون تهدید جانی شدند که دست و پای شما را بر خلاف هم قطع میکنم و به وحشیانه ترین حالت ممکن شما را میکشم تا شما بدون اجازه من دین و آیین خود را به سمت دین و آیین موسی تغییر ندهید ، با هم متحد شدند و چنین جوابی دادند که
و چنین گفتند که باکی نیست ، بیا و ما را بکش ؛ ما به سمت پروردگارِ خویش منقلب شده ایم….
[سوره الشعراء 50]
واقعا به شدتِ هر چه تمامتر ، این ایمان ساحرانِ فرعون را تحسین میکنم
با خودم فکر میکنم که اگر شخصی بیاید و مرا تهدید مالی کند (تهدید جانی نه ها بلکه تهدید مالی) ، من میترسم و نگران میشوم ؛ حالا چی شد که آنانی که اصلا توی این فضاها نبودند ، در یک لحظه به چنان ایمانی به رب العالمین رسیدند که…
چقدر من این سجده ی ساحران فرعون را دوست دارم که بعد از معجزه موسی…
واقعا در آن لحظه آنان چی دیدند که اینگونه به سجده افتادند و….
و این داستانِ ساحران فرعون مرا یادِ یکی از شاگرد زرنگ هایِ خدا میاندازد ، همان که نوه ی حضرت محمد است و در دامان انسان های بزرگی چون علی و فاطمه بزرگ شده است
شاگرد زرنگی که داستانِ موسی و ساحرانِ فرعون را میخواند و زرنگی به خرج میدهد و میگوید که عهه ، پس اینطوریاس ؛ اگر برای آنان شده پس برای من هم باید بشود و در عاشقانه هایش با خدا که کلماتش در دعای عرفه ثبت شده ، اینگونه خدا را صدا میزند که…
یا من استنقذ السحره من بعد طول الجحود وقد غدوا فی نعمته یاکلون رزقه ویعبدون غیره وقد حادوه ونادوه وکذبوا رسله
وای که چقدر این عاشقانه امام حسین علیه السلام دیوانه کننده است…
تفسیر آن عبارتِ عربی ، اینگونه میشود که…
ای کسی که ساحرانِ فرعون را که روزگاری دراز ، رزق و روزی تو را میخوردند و بر علیه تو تبلیغ میکردند و رسولانت را تکذیب میکردند ؛ نجات دادی ، حال با کسی که حداقل در عمرِ خویش نعمتت را خورده و یک خدایاشکرتِ زبانیِ ساده گفته باشد چه میکنی؟؟؟ یا با کسی که حداقل در عمر خویش یا یاالله ساده بر سر زبانش آورده باشد ، چه میکنی؟؟؟
و خدا هم ، عاشقانه هایش خالصانه او را شنید و مهر استجاب بر آنان زد به او چنان ایمانی بخشید که در برابر تهدیدهای یزید و ابن زیاد و عمربن سعد و شمر و… ، ایمانش متزلزل نشد و جانش را هم به قربانگاه برد و هر چه داشت را بپایِ خدا ریخت و خدا هم تمامِ وجود خودش را به او بخشید و “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” شد
خدایا ، منم یک از فرش تا به عرش میخوام ، لطفا به من بده…
تویی که با ساحرانِ فرعون چنین کردی ، با من هم چنین کن
به قول مولانا ، که از زبان خدا به همه ما میگوید…
زِ خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید؟
که از کمال کَرَم دستگیر اغیارم
وقتی که با ساحرانِ فرعون چنین کردی ، با کسی که روزش را با یاد و نامِ تو شروع کند چه میکنی؟
خدا رو شاکرم…
لازم است که اعتراف کنم که نمیخواستم در جوابِ شما کامنتی بنویسم و در ذهنم برنامه ای ریخته بودم که میخواستم به آن برنامه ام برسم ولی نفهمیدم که چه شد که آن داستانِ شما از آن سگِ گرسنه ی بی پناه ، آن برنامه ی من را تغییر داد و مرا به مدت نزدیک به سه ساعت غرقِ در تفکر و نوشتن کرد…
و لازم است اعتراف کنم که ارتعاشِ نوشته های شما خیلی خیلی خیلی خاص است ، مثل این چند کلمه ای را که در پاسخ به من به نگارش در آوردید…
حتی قارون هم با علمی که بر او نازل شد به کنز هایی دست یافت که مردان جنگی لازم بود آن را حمل کنند.فقط جای حکمت یا همان نگاه توحیدی خالی بود که از همان خلأ هم ضربه را خورد.
در همین چند خط شما ، یک کتاب هزاران صفحه ای نهفته است
این کلمات بوی ملکوت را میدهد ، از جنس همان ملکوتی که روزی ابراهیم شد…
حقیقتا که نویسنده ای توانا هستید که خدا از طریقِ قلم شما “عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ”میکند و می آموزد آنچیزهای را که انسان نمیداند و یادآوری میکند به انسان آن چیزهایی را که میدانسته ولی فراموش کرده…
برای شما و خودم و همه دوستانم ، از خداوند متعال تمام علمِ کتاب را خواستارم ، همان علومی که آن مامور دربارِ سلیمان فقط گوشه ای از آن را داشت و به برکت آن علم توانست تختِ ملکه سبا را در یک چشم بر هم زدنی در برابر سلیمانِ نبی حاضر کند…
و این علوم در هیچ دانشگاه و کلاسی تدریس نمیشود ، مگر همان کلاسی که حضرت محمد در آنجا شرکت کرد و شاگرد آنجا شد و بدون اینکه سوادِ خواندن و نوشتن بداند ، مدرّس همه اساتید و… شد ؛ به قول حافظ شیرازی…
نگارِ من به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
در پناهِ الله یکتا غرقِ در آگاهی و علم الهی باشید…
مدتیه که خداوند منو هدایت کرده به کامنتهای با ارزش و قابل تآمل شما
جاداره ابتدا ازتون تشکر کنم بخاطر این حد از فهم و درک قران و اینکه سخاوتمندانه این آگاهی ها رو با ما به اشتراک میذارید.
بعد بریم سراغ مطلبی که باعث شد بیام و براتون کامنت بذارم واون معرفی مستند فرعون رامسس دوم هست.
یادمه تو یه کامنت دیگه ای هم شما گفته بودید خوشا بحال کسی که تو مدار دیدن این مستند قرار بگیره اونبار من از کنارش گذشتم دوباره تو این کامنت وقتی بش برخورد کردم گفتم حتما این یه هدایته خداونده
واسم اونو رو یه دستمال کاغدی که کنارم بود نوشتم تا امروز که فک کنم من درمدار دریافت این حد از عظمت و بزرگی خداوند قرار گرفتم .
اصلا نمیتونم با کلمات اون حس وحال رو توصیف کنم
اول مستند این حد از سفاک بودن و قدرتمندی فرعون که در پشتش یک وحشیانه گری خاص وحود داشت برام تداعی شد.
چون قدرت بنظرم میتونه همراه با این حد از جنون نباشه
وبعد که رسیدیم به پژوهش و تحقیق و جستحوی اون افراد که واقعا خدارو بخاطر هدایت اونا به این جستجو سپاسگزارم
تمام تنم میلرزید مو به تنم سیخ شده بود ضربان قلبم با سرعت عجیبی میزد و خلاصه آب وروغن قاطی کردم . چرا آخه؟
منکه قران رو باور داشتم سالها واز وقتی با این قوانین آشنا شدم دزک بهتر وزیباتری از خداوند وجهان و قران دارم پس چرا انقدر تمام بدنم به لرزه افتاد ؟ چرا انگار دارم یه چیز جدید میشنوم ؟ فک کنم
چون هربار که قران و میخوندم یا درمورد فرعون شنیده بودم تو دلم میگفتم اکی اره دیگه یه انسان ظالم و خونخواری بوده و راحت از کنارش میگذشتم
یا دریا بازشد و حضرت موسی و یارانش رد شدند خب اره دیگه خداوند قدرت داره و اینکارم کرده وبازم راحت از کنارش رد میشدم.
یا اونحا که موسی میگه خدایا من در مقابل فرعون زوری ندارم وخداوند میگه من پشتتم.اون حد از ترس موسی رو نمیتونستم درک کنم .
یا این حد از تسلیم شدن ساحران فرعون رو که در برابر چه موجودی به خداوند ایمان آوردن وباخدا معامله کردن
یازمانی که حضرت موسی صدای خداوندو میسنوه که من خدای یکتام رب عالمیان جه ترس ورعبی به تن موسی ممکنه افتاده باشه؟
ولی امروز با دیدن وبازسازی وقایع اون زمان به شکل تصویری انگار تمام اون ابهت و قدرت فرعون و ترس و رعب مردم درمقابلش برام کاملا قابل فهم شد و در نهایت قدرت مطلقه خداوند برام به شکلی عینی تر ملموس تر اثرگذارتر جلوه گر شد
وکاملا حس کردم که خداوند تو قران میگه کسانی که به خدا ایمان میارن یه رعبی تو دلشونه یعتی چی
نه اینکه از خدا بترسند چون خیلی ترسناکه نه
در مقابل این حد از قدزت وشکوه وجلال و عظمته خداونده که لرزه به تن ادم میفته
که خدایا من هیچم درمقابلت
نه فقط من تمام انسانها از اول خلقت تا اخر دنیا در مقابل این عظمت و قدزت هیچ هیچ هیچیم
تاحالا که میگفتم خدایا درمقابلت هیچم بالاخزه به اندازه نوک سرسوزن فک میکردم وجود دارم ولی امروز فهمیدم هیچ به معنای مطلق کلمه هیچم
همش میگفتم
لا اله الا الله نه تنها هیچ خدایی جز تو نیست
بلکه هیج چیزی تو این دنیا جز تو وحود نداره
ما همگی هیچیم فقط تویی که هستی که وحود داری که برازنده وحود داشتنی الله اکبر الله اکبر به عظمتت
وقتی مستند تموم شد سربه سحده گداشتم وفقط سپاسگزاری کزدم ازش بخاطر اینکه من تو مسیر دیدن این فیلم قرار داد و قدزت وعظمتشو یه جور زیباتر انگار حک کرد تو مغزم تو قلبم وتو تموم وجودم
ازتون ممنون آقای احمدی عزیز بخاطر اشتراک گداشتن این مستند وازتون میخوام از این دست مستندها اگه در مسیرتون قرارگرفت بازهم سخاوتمندانه برامون به اشتراک بذارید.
و ای فرعون ، ما در امروز پیکرِ بی جانِ تو را از دریا نجات میدهیم و به ساحلِ دریا میاندازیم تا نشانه ای برای آیندگانی باشی که بعد از تو می آیند…
[سوره یونس ٩٢]
آری ، همین عبارتِ “لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ”…
فرق است بین زمانی که من قرآن را به شوق ثواب و رسیدن به پاداش بخوانم با زمانی که به نیت تدبر و تفکر در آیاتش…
نه نه نه ، بهتر است اینگونه بگویم که تعیین ثواب ، برای خواندن قرآن ؛ بهانه ای بوده که ما بیشتر و بیشتر چشمانمان را به آیات قرآن کریم بیاندازیم تا بالاخره به پیام های نهفته در آن آیات پی ببریم که خدا چه ارمغانی را برای ما از طریق حضرت محمد آورده است؟؟؟…
و حال ، تفکر کنیم…
در ادامه همان آیه ای که ذکر شد ، عبارتی آمده است که تفکر و تامل در آن ، نسخه ی بسیار خوبی است تا به درگاهِ باری تعالی اظهار عجز کنیم و درخواستِ عضویت خود را در کلاسِ خصوصی خدا ثبت کنیم به شوق اینکه به آن کلاس راه پیدا کنیم… ، حال انتهای آن آیه چیست؟
…و همانا بسیاری از مردم از نشانه های ما غافل هستند.
[سوره یونس 92]
اگر کمی بروی این آیه تامل کنیم ، به چراغ راهنمای خدا در این آیه پی میبریم که در حال هدایتِ ماست که اینگونه از از بخواهیم که…
خدایا ، لطفا مرا جزو انسان های غافل ننویس…
و اما حکایتِ غفلت که باید از آن به سمت خدا فرار کرد… ، به تعبیر قرآن…
فَفِرُّوۤا۟ إِلَى ٱلله
پس به سوی خدا فرار کنید
[سوره الذاریات 50]
واقعا پناه بر خدا از اینکه در زمره غافلین باشم…
پناه بر خدا از اینکه در برابر نشانه های خدا ، کور باشم و پرده ای در برابر چشمانم باشد که نبینم نشانه هایِ خدا را….
پناه بر خدا از اینکه هم نشین انسان هایی شوم که کارِشان تحلیلِ افزایش قیمتِ خیارسبز از کیلویی 10 هزار تومان به 11 هزار تومان است که خیار سبز گران شد و بدبخت شدیم و رفت… و غافل شوم از قدرتِ بی حد و اندازه ی خدایی که “إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّهِ ٱلۡمَتِینُ” است
پناه بر خدا از اینکه هم نشین غافلانی شوم که عظمت خدا را در 37،000،000،000،000،000،000 سلولِ فوقِ هوشمندی که به من عطا کرده نمیبینند و بجای اینکه از این سرمایه یِ عظیمِ خدادادی در مسیر الله یکتا استفاده کنند ، آن را صرفِ تحلیلِ بازار ارز و مَسکن و بورس و… میکنند ، تحلیل های چرت و پرتی که انسان را “وَ یَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَـٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ” میکند و او را با دستانِ خودش به سرزمینِ هلاکت و بدبختی ای میرساند که قرآن ما را از آن نهی کرده است با عبارتِ “وَلَا تُلۡقُوا۟ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَهِ”….
آری ، فرق زیادی است بین زمانی که ما مینشینیم و مستندِ به این عبرت آموزی را میبینم و آن را تحلیل میکنیم با زمانیکه مینشینیم و افزایش قیمتِ قبرِ چندمتری و مراسمات تشییع و تدفینِ اموات را تحلیل میکنیم…
تفاوت این دو تحلیل ، از زمین تا آسمان است ؛ در تحلیل اولی به حالتِ زیبایی عاجز بودن و هیچ بودن در برابر عظمت الله مهربان میرسیم و در تحلیل دوم به حالتی نازیبا که….(تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل)
آری ، فرق زیادی است که بنشینیم و چگونگی ایجاد چرخه باران را تجزیه و تحلیل کنیم و به عظمت نیرویِ پشت پرده این اتفاق پی ببریم و در برابر او سجده کنیم با زمانیکه بشنیم و آخرین مصوبه دولت و مجلس را تحلیل کنیم که آره ، دولت میخواد مالیاتِ بیشتری بگیره ، دیگه بدبخت شدیم و رفت و ایران شده جهنم که هر کس را بخواهند عذاب کنند ، به داخل این کشور تبعید میکنند….
این است داستان غفلت ، که خدا کند جزو آنانی نباشیم که…
لحظاتِ حسابرسی مردم نزدیک است و این در حالی است که مردم با حالتی غافلانه در حالی روی گردانی از آن لحظات هستند…
[سوره اﻷنبیاء ١]
بگذریم…
حقیقتا خیلی خیلی خیلی خوشحالم که دیدنِ چنین مستندی برای شما مفید بوده ، همانگونه که برای خودم هم مفید بوده و الان دوست دارم در موردِ شخصیت نوح بنویسم که نشانه هایش در عصرِ حاضر ما چیست….
با توجه به اینکه این نشانه در سوره ای بنام قمر است ، دوست دارم یک اعجاز لفظی قرآن را که در این سوره است ذکر کنم و بعد وارد آن نشانه شوم
سوره ای در قرآن داریم بنام “قمر” که در زبانِ فارسیِ ما به معنای “ماه” است…
حال اگر به این سوره نگاه کنید ، متوجه میشوید که انتهای همه ی آیاتِ این سوره به حرف “ر” ختم میشود…
حال ما در زبان عربی یک خط داریم بنام “خطِ نسخ” که اگر به این خطِ عرب زبانان مراجعه کنید و حالتِ حرفِ “ر” را ببینید متوجه ارتباطی زیبا میشوید و آن ارتباط این است که…
اگر در اوایل هر ماهِ قمری ، به ماه نگاه کنید ، به صورت هلال است و شکل آن بسیار بسیار شبیه است به همان حالت “ر” که به صورت خطِ نسخ در بینِ خوشنویسانِ عرب زبان ، نوشته میشود…
این نشانه برای من خیلی زیبا بود که چگونه شخصی مثل حضرت محمد که سواد خواندن و نوشتن نداشت ، آیاتی که داری وزنِ مشخصی است و همه آنها به “ر” ختم میشود را در قالب یک سوره می آورد به اسم “قمر” و چنین کلمه ای در زبان فارسی یعنی ماه و…(محاسبات ذهنِ بشری نمیتواند چنین ارتباط هایی را برقرار کند مگر اینکه از جایی دریافت کرده باشد)
و اما آن نشانه ی زیبا که درمورد حضرت نوح و آن کشتی ساخته شده توسط ایشان است ، نشانه ای که جلوی چشمانمان است…
اگر آیاتِ ابتدایی سوره قمر را بخوانیم متوجه میشویم که بخشی از این آیات در مورد قوم نوح و داستانِ آن کشتی است ، مثلا میگوید…
و سرانجام ما نوح را و اصحاب کشتی را نجات دادیم و آن را نشانه ای عبرت انگیز برای جهانیان قرار دادیم
[سوره العنکبوت 15]
خب خدا ، قربونت برم من ؛ منم که جزو جهانیان هستم ، پس این نشانه ات را جلوی چشمان من قرار بده…، سریع بهم بگو…
و خدا در این لحظه با لبخندی زیبا میگوید…
باشه عزیزم ، بهت میگم ولی کجا با این عجله؟! بیا پیشِ ما یکم بنشین و یه چایی بخور و رنگ و بوی ما را بگیر…
و خدا در ادامه میگوید…
بهت میگویم ولی تو اول باید درمان بشی ، باید گوش و چشمت را درمان کنم ، زیرا که این گوش ها و چشمانِ تو در اثر هم نشینی با انسان هایی که در مورد افزایش قیمت خیار سبز و…صحبت میکردند و قدرت رزاقیت مرا زیر سوال میبردند ، ویروسی شده و الان باید درمان شوند و پاکیزه شوند تا بتوانی ببینی آنچه را که نمیدیدی و بشنوی آنچه را که نمیشنیدی
و خدا در ادامه میگوید…
تا حالا کجا بودی ، خیلی وقت ها بود که منتظرت بودم که بیای به سمت من تا….
بگذریم…
خب مستندی در این عرصه در فضای مجازی هست ، با عنوانِ “مسافرِ طوفان”که میتواند شروعی باشد برای کاوش در این عرصه و البته مستندهای دیگری هم هست ولی در طولِ این تحقیقاتِ خود به این آیه قرآن دقت کنید…
وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّ
و کشتی بر بلندای جودی نشست
[سوره هود 44]
جودی یک نشانه است که به ما کمک میکند تا به آن چه که میخواهیم نزدیک تر شویم و این جودی منطقه ای است در ترکیه که واقع در استانی بنام سیرناک است که در محدوده ی کوه های آرارات است و اگر این عبارتِ زیر را در نرم افزار گوگل ارث سرچ کنید
Noah’s Ark National Park, Turkey, Üzengili Köyü, 04400 Doğubayazıt/Ağrı, ترکیه
متوجه عظمتِ این نشانه میشویم و عجیب تر آن است که اگر از قابلیت های نرم افزار گوگل ارث استفاده کنید ، متوجه میشوید که جهت نوکِ کشتی به گل نشسته ی نوح ؛ به صورتِ بسیار دقیق ، به سمت خانه یِ کعبه که در عربستان است ، قرار گرفته است…(حال فکر کنیم که ترکیه کجا و عربستان کجا و آیا این اتفاق ، همینجوری اتفاقی است یا اینکه…)
اگر به نرم افزار گوگل ارث دسترسی ندارید که چنین امری را بررسی کنید میتوانید عبارت “معجزه قرآن ، کشتی نوح دقیقا به سمت خانه کعبه” را در گوگل سرچ کنید و اولین فیلمی را که برای شما می آورد که دیدنش یک دقیقه و 23 ثانیه از زمانِ شما را میگیرد ، ببینید و…
خدایا شکرت برای چنین نشانه ای… ، نشانه ای که ما را به عظمتِ تو و حقانیت کتاب آسمانی قرآن ؛ هدایت میکند…
و حسن ختامی بر این نوشته ؛ یک نشانه دیگر باشد از این کتاب آسمانی ، نشانی ای از قومِ هم جنس باز حضرت لوط که در قرآن آمده است که…
و ما از آن رویدادِ تاریخی ، نشانه ای روشن برای مردی که اهل اندیشه و تعقل هستند ، باقی گذاشتیم…
[سوره العنکبوت 35]
خب خدایا ، من میخواهم اندیشه و تعقل کنم و بر ایمانم نسبت به عظمت تو و کتابِ آسمانی ات بیفزایم ، میشه لطفا بر مبنای ادعای این آیه ، نشانه ای از آن ها را جلوی چشمانم قرار دهی؟ آخه خودت توی این آیه گفتی که ما از آنان نشانه ای باقی گذاشتیم…
و پیدا کردن حقائق این آیه و کاوش در آن ، بر عهده خود شما….(جهت شروعِ تحقیق خود در این آیات میتوانید از این دو سرنخ و کلید واژه استفاده کنید ، اولین کلید واژه “شهر سدوم واقع در اردن” و دومین کلید واژه “شهر پمپئی واقع در ایتالیا”)
اول ازهمه یه دنیا ممنونم ازتون که درحواب من اینهمه نکات ارزشمند وزیبا نوشتید که هرکدومش یه دنیا گنجه
دوم ایتکه ببخشید که با تاخیر دارم این کامنت رو مینویسم یک دلیلش این بود که قسمت پاسخ در زیر کامنتتون فعال نبود و اولش موندم که کجا باید کامنت بنویسم ودلیل مهمتر جالشی بود که در آخر کامنتتون ازم خواستید خودم برم و جوابش رو بیابم
این اولین باریه که من دارم تو قران یه تحقیق این مدلی انجام میدم
وبازم ازتون ممنونم که منو به تحقیق وتعمق وادار کردید
با کلید واژه هایی که نوشته بودید دو روزه دارم گوگل رو زیر ورو میکنم تا بتونم به جواب درست رهنمون بشم
خیلی از خداوند هدایت خواستم که کمکم کنه در این زمینه .
ببینید با سرج در مورد شهر سدوم مطالبی که نوشته شده بود این بودکه یکی از سهرهایی است که قوم لوط در اونجا ساکن بوده در اردن واقع شده وشهری اباد وسرسبز بوده که بعد از نزول عذاب کاملا دگرگون مبسه و هیچ اثری ازش باقی نمونده
برطبق تحقیقات باستانشناسان و مورخان 3600 سال قبل با یک شهاب سنگی بزرگ و عظیم این سهر کاملا از بین میره و در مورد شهر پمپئی در ایتالیا نیز دقیقا موردی مشابه با همین قضیه هست افراد اون سهر هم مردمی نابکارو فاسق بودند ورابطه جنسی نامشروع مهمترین موضوع بین آنها بوده و برطبق تحقیقاتی که پژوهشگران کردن اتشفشان کوه وزو به یکباره فوران میکنه و همه مردم در دم براثر گازهای سمی خفه میشوند و بخاطر گلهای متحجر متراکمی که برسر انها میریزه همگی به مجسمه تبدیل میشن وبا اینکه این همه سال از اون واقعه گذشته ولی اون مجسمه ها باقی موندند و الان اون شهر تبدیل به موزه شده و مردم زیادی هرساله ازاون مکان دیدن میکنند دقیقا مصداق ایه قران که عبرتی برای ایندگان بشه
خب بازهم محققین میگن بخاطر شباهت زیاد این دو رویداد و اینکخ ایات قران هم نشان دهنده اینه که میتونه اتشفسان باعث از بین رفتن قوم لوط شده باشه
چون در قران امده گلهای متحجر متراکم که میتونه گدازه های اتشفشان باشه یا اینکه ما به یکباره همه را درخانه هایشان هلاک کردیم و درمجسمه های باقی مانده شهر پمپئی هم نشان دهنده همینه که مردم به همان کاری که مشغول بودن یکباره تبدیل به مجسمه شدن و….
فقط تنها تناقض اینه که این اتشفشان 79سال قبل ازمیلاد اتفاق افتاده در حالیکه حضرت لوط که هم عصر باحصرت ابراهیم بودند قدمت بیشتری دارند
من هرچی گشتم تحقیقات جدیدتری انجام نشده که آیا این مردم همون قوم لوط بودند یا نه
ویه چیز دیگه که به ذهنم رسید گفتم حضرت لوط با دخترانش فرار میکنه آیا ممکنه مردم شهر پمپئی از نسل دختران لوط باشند ؟
دراین مورد هم منبع موثقی پیدانکردم یه سری مطالب بود در مورد رابطه دختران لوط که نمیتونه واقعی باشه.
نمیدونم دقیقا اون نشانه ای که قران در موردش صحبت کرده اگه قوم لوط مروم شهر سدوم باشند و شهر پمپئی که کاملا گواه اون نشانه و عبرت است قومی دیگر باشند و دختران لوط که هیچ منبع موثقی از چگونگی روند زندگیشان بعد ازاون واقعه ذکر نشده
چی میتونه باشه؟
دلم میخواست این ارتباط رو خودم پیدامیکردم ولی از یه جایی دیگه حسم بد شد وبهتر دیدم که دیگه ادامه ندم .
نفیسه عزیزم من چقدرررررررررررررررر تحسینت میکنم برای درک زیبایت برای زنده گی بهشتی ات و از همه مهم احساس لیاقت که در وجودت در نوشته هایت میبینم احساس ارزشمندی که تو در میبینم خیلیییییییییییییی زیباست
منم از خدا میخواهم که چنین درک از احساس ارزشمندی و از شناخت خودش برایم عطا کند
بی نهایت تحسینت میکنم چقدررر زیبا مینویسی و چقدرر زیبا از زنده گی بهشتی ات یاد میکنی
داستان سک من را به گریه انداخت و وادارم کرد تا برایت بنویسم و تشکری کنم
خدا وقتی یک سک را فراموش نمیکند به حال خودش رها نمیکند چطور من که عزیز دلش هستم من اشرف المخلوقاتش هستم فراموش کند ؟
واقعیت که من جایگاه خودم را فراموش کردیم که چی کسی هستم ؟
خدای که اینگونه قلب ها را نرم میکند برای یک سک آیا نمیتواند برای منم همین کار را بکند ؟
خدا قادر هست
خدا میتواند هر کاری را انجام بدهد
اعتراف میکنم که خدا را به او بزرگی که دارد نمیدانم و درکش نکردم
اعتراف میکنم خدای من هنوز هم کوچک هست
خدای عزیزم ازت درخواست دارم که خود خود واقعی ات را برایم بفهمان همانی که هیچی و هیچکس جلو دار فرمانش نیست
همانی که قدرت بی نهایت این عالم هست
همان که در های بسته را به یوسف باز کرد
همان که زلیخا را جوان زیبا ساخت
همان که به مریم غذا بی غیر حساب میاورد
همان که به ذکریا فرزند داد
همان که به ابراهیم آتش را گلستان کرد
همان که یک سک را از فرش به عرش رساند
همان که تمام خواسته های استادم را و حتی بالاتر از آن را اجابت کرد
منم ازت درخواست دارم یا رب
نفیسه عزیزم دوستت دارم در پناه عشق خودش باشی
الهی که عشق ثروت خوشبختی سعادت و فراوانی بدود به دنبال مان
ای کاش میتونستم تلفنی با شما حرف بزنم . اصلا اشکم اجازه نمیده من کامنت بنویسم .
خیلی عجیبه من چند وقتی هست که در این سایت هستم ولی من نه شما رو می شناختم و نه آقای احمدی رو و امروز با شما دو عزیز و بزرگوار آشنا شدم . با خوندن این کامنت شما برای آقای احمدی سوالی که چند لحظه پیش از خدای خودم پرسیدم به من داده شد از طریق کامنت شما
گفتم خدایا واقعا صلاه تو چه جوریه؟ چون من تقریبا یک سالی هست اون نمازی که قبلا میخوندم رو نمی خونم چون متوجه شدم هیچ ارتباطی که باید اون طوری با منبع الهی بگیرم رو نمی تونم دریافت کنم .
با خوندن کامنت شما همینطور اشک از چشمانم سرازیر میشد و یک لحظه من تصویری از آیت الله بهجت رو دیدم که در موقع خواندن سلام نماز شروع به گریه کردن میکرد . وااااااااااااای خدای من معنی السلام علینا و علی عباد الله الصالحین رو الان متوجه شدم .
همین محفل و خوندن کامنت شما عزیزان و دیدن و شنیدن فایل های استاد یعنی صلاه .
الان دارم درک میکنم که چرا استاد میگه من بعد از بیدار شدنم میام کامنت های سایت رو میخونم .
من تا به امروز که تو سایت بودم انقدر زمان برای خوندن کامنت ها نزاشته بودم . واااااای چه در و گوهری در این سایت بوده و من خبر نداشتم . و این نعمت زمانی به من داده شد که من واقعا خودم رو تسلیم او کردم و گفتم من هدایت شده تو هستم ، تو من رو ببر ، من هیچی نمیدونم، تو من رو آگاه کن
خدایا ازت متشکرم که با چنین عزیزانی مرا آشنا کردی .
بیعتی الهی بسته ام سر هر کوی و برزن فریادی الهی سرداده و به گوش همگان برسانم
نکنه صلح به هر قیمت کنی، نکنه بترسی و باج بدی و حرمت و کرامت انسانیت رو لگدمال کنی که لاجرم عذاب ألیم را با بندبند وجودت لمس خواهی کرد.
اما اگر او را وکیل خود قرار دهی بر او توکل کنی او تو را تمکین کرده و از خجالتت در می آید.
او به بنده نوازی مشهور است.
و من یتق الله یجعل له مخرجا
نفیسه ی نفیس و گرانبهای بهشتی ام سلام
سلام به عطر قرآنی که از خط به خط نوشته هات جاریه و هربار که مدارم سعادت خوندن دست نوشته های قشنگت رو داره،محو خوندن جملات شیرینت میشم و وقتی به خودم میام حس میکنم عطر و بوی بهشتی اطرافم رو فرا گرفته …
عزیزِ مهربونِ شیرین زبونم،رفیق دلبر من در غار حرا
ازت بینهایت سپاسگزارم برای این کامنت الهی که نوشتی و این تیکه از متن کامنتت که انگار جان دوباره بهم داد،گوشه ای از نت گوشیم رو به خودش اختصاص داد تا همیشه بخونمش و یادم باشه خداست که وکیل منه…و آدم هایی که قدرت خلق یک مگس ندارند،حتی قد وز وز پشه هم نمیتونند به من آسیب برسونند.
بینهایت دوستت دارم و بینهایت برام تحسین برانگیزی و همیشه ازت یاد میگیرم.
همیشه در پناه نورِ آسمون ها وزمین باشی ،خدای نورٌ علی نور
منزّهی تو، چه تنگ است راهها بر کسی که تو راهنمایش نباشی و چه آشکار است حق، نزد کسی که راه را نشانش دادی.
سلام به نفیسه عزیزم
نفیسه جان کامنتت چه هدایت زیبایی بود که دریافت کردم برای اینکه به یاد بیارم و آگاهتر بشم که نتیجه شرک و نادیده گرفتن خود چیه و نتیجه توحید و در هر لحظه خداوند رو با اختلاف اولویت دادن و انتخاب کردن چیه. خداوندی که عاشقانه هر لحظه برای ما بهترین حس و حالها بهترین جایگاهها بهترین رفاهها و آسایشهای مالی و روابطی پر از عشق و احترام رو میخواد به شرطی که متواضعانه و از سر تسلیم همیشه و در هر حال به راه توحید بریم.
در پناه خداوند مهربان، شاد و آرام و ثروتمند و سعادتمند باشی.
«مَا یفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلَا مُمْسِک لَهَا ۖ وَمَا یمْسِک فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ» دری که خدا از رحمت به روی مردم بگشاید هیچکس نتواند بست و آن در که او ببندد هیچکس جز او نتواند گشود و او خدای بیهمتای با حکمت و اقتدار است
«رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلًا» همان خدای مشرق و مغرب عالم که جز او هیچ خدایی نیست او را بر خود وکیل و نگهبان اختیار کن. خدا میتواند هر خیری را به ما رسانده و هر ضرری را از ما دفع کند
سلام و درود بر یاران غار حرا
سلام بر نفیسه خوش بیان و خوش قلم
واقعا تحسینت میکنم خدا رو هزاران بار شاکرم ک این سعادت نصیبم شد ک در جمع یاران بهشتی باشم
فارغ از فایل استادم که وقتی از توحید صحبت میکنه روحمان را پرواز میده کامنت های یاران بهشتیم هست که روحم رو جلا میده
واقعا این صفحه از کامنت ها میتونه یک کتابی باشه که هیچ کجای دنیا یافت نمیشه
به به اصلا قبل از خوندن کامنتا همین که اسم سید علی خوشدل رو دیدم اول نگاه لیست کردم ببینم کیا جواب دادن از خوشحالی پرواز کردم
سید علی خوشدل
رضا عطار روشن
رضا احمدی
نفیسه حاج محسنی
سعیده شهریاری
رتبه برترها و نعم االعبد های غار حرا خدااای من یکی از یکی بهتر
هنوز لازمه ک بارها فایل استادم رو گوش بدم تا درک کنم اون همه اگاهی رو
و لازمه بارها کامنت های رتبه برترهامون رو بخونم تا بتونم اگاهی های فایل بی نظیر استادم رو عملی کنم .
میکس فایل استاد با کامنت های همین صفحه میشن یک دوره کامل توحیدی ک باید من عملیش کنم برای خودم
خدایا شکرت ک هر چه دارم از تو دارم
این عزت و افتخار و جایگاه شریف وکالت را به جانشینی از خودت به من ارزانی کردی و من در همه پرونده هام حق توکیل گرفتم ک تو رو وکیل خودم قرار دهم ک تو بهترین وکیلی و شکست ناپذیر ..
ایا خدا برای من کافی نیست؟
خدایا فقط خودت میدانی و من که کجاها بهت توکل کردم و تو اجابتم کردی
آن گاه ڪه لیاقت دریافت خدا را در خویش داشته باشے، بدان ڪه او به هزاران شیوه در تو تجلے خواهد ڪرد!
(نکنه صلح به هر قیمت کنی، نکنه بترسی و باج بدی و حرمت و کرامت انسانیت رو لگدمال کنی که لاجرم عذاب ألیم را با بندبند وجودت لمس خواهی کرد).
دوست من نفیسه عزیز این قسمت کامنتتون خیلی حال مرا خوب کرد و آگاهیی عالی برام داشت که از عزتمون هرز خرج نکنیم که تاوانش بسیااااار سنگین است.مرسی از این کامنت و همه کامنتتون که پر از آگاهی توحیدی بود که اگه شرک بورزیم چیجوری از عرش به فرش خواهیم آمد.
دوست من کامنتت بسیار لذت بخش و بسیار آگاهی دهنده بود ممنونم ازت بسیار زیبا در کلمات تجربه های شرک آمیزت را گنجاندی و نشون دادی که خدا برایت چیکار کرد زمانهایی که دل بهش سپردی ممنونم ازت قسمتی از کامنتات و که خیلی حال دلمو خوب کرد هم بالا و هم اینجا آوردم( اما بیعتی الهی بسته ام تا پای مرگ و زندگی ، که رسالت فردی ام را هرگز قربانی موفقیت هیچ احد و ناسی نکنم)
و اما این کامنتی که جز آرزوها و اهداف مالی منم بود خصوصا میز بیلیارد و فوتبال دستی میز تخته نرد و شطرنج و پینک پنک که همیشه تو ذهنم هست اینجا خوندم خیلی سوپرایز شدم و کلی ذوق کردم که نشانه ای بود برای من ممنونم ازت نفیسه عزیز ممنونم وولباسهای زیبا و خوراکی های ارگانیک دمتگررررررم که به این چیزا رسیدی تا نشونه من باشی که دیدی همچین چیزایی باهم هست پس ایشون رسید منم میتونم برسم سپااااااس خدای نفیسه عزیز
(این روزها در آرامش و امنیتی الهی در ویلای لاکچری تریبلکس 6 خوابه که فقط طبقه دوم آن را انواع لوازم بازی اعم از میز بیلیارد فوتبال دستی و میز تخته نرد پر شده است. بهترین لحظات عمرم را از فضل عظیم الهی در عزت و احترام و عشق میگذرانم.
از بهترین و اورگانیک ترین مواد غذایی که کریمانه همچون مائده ای آسمانی پیش رویم قرار میگیرد.
از لباسهایی که حتی به دستان فرشتگان الهی ام پس از شستشو پهن شده و خشک و تا شده دریافت میکنم.
هر روز به هیچ بودنم بدون او اغراق میکنم. این رمز موفقیت من است)
نفیسه عزیز ممنونم از این کامنت زیباتون متشکررررررررم دوست من خواهر گلم ممنووووونم.
لطفا بر اساس کامنتهای بنده تصمیم به این مهمی را به قطعیت نرسانید.
نسخه رشدی هر کس منحصر بفرد خودش است.
سطح زندگی دیگران را با عمق زندگی خود مقایسه کردن ، جاهلانه ترین کار دنیاست.
ما دونوع طلاق داریم ،طلاق الهی طلاق شیطانی.
به شما توصیه میکنم برای اینکه اجازه ندهید شهود خام و ناپخته بر شما غالب شده باشد و فتنه ای برای شما ایجاد کند ،حتما از یک زوج درمانگر حرفه ای کمک گرفته تا بتوانید بالغانه تر تصمیم بگیرید.
واقعا ایمان استاد رو تحسین میکنم چون توی وجود منم باور پذیره که وقتی ازخدا بخواهی برات انجام میده ووقتی ازکسی مثل استاد عباس منش این رو میشنوم تازه بهم یادآوری میشه که خودمم خیلی جاها ازش استفاده کردم و جوابم گرفتم….
حالا یک دلیل پیداکردم ک چرا نمیتونم همیشه ازخدا بخوام و اونم اینه که بهردلیلی یا از هرجایی باورم شده که چون خدا زود جواب نمیده پس باید خودم دست بکار بشم ….
یادمه مامانم میگفت صبر خدا 40 ساله…یعنی هرچی رو ازخدا بخوای باید تا40 سال صبرکنی که خدا بهت جواب بده و اینو ازمادرم شنیدم پس برام حرف درستی بوده و اونو باور کردم و همین باعث شده که خودم دست بکار بشم چون 40سال نمیتونم صبرکنم….
یادمه سال 88بعد از دوسال خواستن از خدا که میخوام شغلم رو عوض کنم به یک باره شب که مغازه ام رو بستم دیگه هیچوقت بازش نکردم مگر اینکه بخوام جنساشو پس بدم و وارد کار کنونی ام شدم….
یادمه اوائل ثانیه به ثانیه باخدا حرف میزدم…خدایا من این شغل رو نمیشناسم ،آدم های بازارش رو نمیشناسم،چجوری نولید کنم چجوری وکجا بفروشم؟کی قارچ میخره اصلا؟؟
4سال تمام کارکردم و توی همین کار معروف شدم اینقد که منطقه هجوم آوردن سمت قارچ…چون تنهاکسی که میتونست بمن کمک کنه فقط خدابود..من کسیو نداشتم کاروبلد نبودم و تو هرلحظه میگفتم خدا من مشتری میخوام ،من درآمد میخوام برا خودم کارگرام زندگیم ،خدایا من بلد نیستم میشه توراهو بهم نشون بدی؟ خدایا منو به شرکتی که امپراطوری قارچ هست وصل میکنی؟ شاید حرفام شرک آمیز هم بود ولی دقیقا میدونستم که فقط خدا میتونه بهم کمک کنه…
بعد 4سال خودمو توانا دیدم ،خودمو بزرگ بازار منطقه دیدم،خودمو حرفه ای تو رشته خودم دیدم،
درخواست ازخدا بخاطر ترسهام بود..برا نشدن برا کم نیاوردن برا رسوای خلق نشدن بود…
اون 4سال صده تمرکزم رو کارم بود وبعد که احساس توانایی کردم حضورم تو کار کمرنگ شد..تولید به مشکل خورد فروش به مشکل خورد و قبل از اینامنم بخاطر موفقیت زیادم مشکل درارتباط با همسرم پیداکردم وبخاطر توقعات زیادم ارتباطات نامشروع پیداکردمو کامل تمرکزم از کار برداشته شد و کسب وکارم ازهم پاشید…
دوباره 6ماه روتخت خابیدم انگار جهان روسرم خراب شده بود و فقط ازخدا میخواستم راه نشونم بدد وبازهم خدا منو هدایت کردبه سمت آموزش و بعد دوباره خرید وفروش وتولید و همه چی برگشت خیلی بیشتر….
منظورم داستان تعریف کردن نبود فقط میخواستم بگم همونجاهایی که نتیجه گرفتم باتمام وجودم از خدا کمک خواستم و وقتی توانا شدم خدا رو فراموش کردم و فکرکردم خودمم و زرنگی خودم میدونستم ….
خدارو هزاران بار شاکرم که باز خداوند منو به طریق سایت استاد هدایت کرد و منو به این فایل هدایت کرد که یادم نره کسیک باید ازش کمک بخوام خداونده…مشتری میخوام ،بار با کیفیت میخوام, درآمد بالا میخوام،،مکان دلخواه میخوام، خونواده خونگرم و صمیمی میخوام،اعتبار میخوام، شهرت میخوام، پول وثروت میخوام ، آزادی مکانی میخوام،،تفریح و مسافرت میخوام ،هرچی میخوام از خدا میخوام منو به سمتش هدایت کنه چون من نمیدونم باید چیکارکنم که به اینابرسم فقط خودشه که میتونه بهم کمک کنه و من بهش اعتماد میکنم چون قبلا هم بهم جواب داده…
به عنوان کسی که تجربه زندگی جاده جنگلی دوازده قدم و دوره های دیگه رو دو سال داشته
وضعیت الانم داره پوستمو میکنه
یعنی مگه میشه لذت هدایت خدا و بچشی و تشکر نکنی ازش
بخدا قسم دیشب ازش خواستم ببین من گیییییر کردم جون من کمکم کن
بخدا قسم چه قدر اشک ریختم گفتم خدا فردا نشونه من تو سایت باشه جواب راهکار مسائلم
بخدا قسم بریدم
دیگه تحمل ضربه های جهانم ندارم دیگه
صبح بلند شدم اومدم تو سایت دیدم بعد از یک ماه که فایلی نبوده ببین جوابت اومد
توحید
استاد نمیدونی چقدر گریه کردم وقتی گفتی ما هیچی بلد نیستیم هی خدا خدا میکنیم …
اره تو رانندگی تجربش کردم وقتی بلد نبودم متر به متر هدایت الله بود متر به متر میگفتم خدا بلد نیستما! متر به متر تو وسط ترافیکای تهران که واسه من بی تجربه غول مرحله اخر بود میگفتم خدا کمک خدا کمک
اره اولش که میخاستم کنکور بدم روز به روز ساعت به ساعت میگفتم خدا کمک منم کسی ندارم جز تو
اون موقع که موجودی حسابم صد هزارتومان بود حالم خوب بود چون پشتم با خدا گرم بود
یه تبلیغی بود تو تلویزیون چند سال پیش میگفت :
پشتم گرمه
اگر سرحالم اگه شادم واسه اینه که پشتم گرمه …
اره میدونی
نه دوستی داشتم نه پارتنر نه تو رشته مورد علاقم نه ماشین داشتم نه پول نه کار نه هیچی
ولی حالم خوب بود بخدا
چون پشتم به خدا گرم بود
همون خدایی که پشتم بهش گرم بود همه چی بهم داد اندازه ایمانم
بهم پارتنر داد که برام میمیره
رشته مورد علاقه داد
ماشین داد
پول داد
مسافرت های باحال داد
کار داد
خیلی چیزا که حتی نمیتونم شکر گذارش باشم
من چکار کردم؟ با چند تا تضاد یادم رفت مسیرم یادم رفت کسی که عامل نتایجم بوده
حالا این چند تا تضاد یک سال زندگی من زجر تمام کرده
منی که یادم رفته بود بچه لوسی بودم همش اشکم دم مشکم بود دو سال با آموزشای شما حتی تا نزدیکی این حال اشک ریختن نرفته بودم
الان روزی چند بار گریه میکنم
بهم بگی پخ میزنم زیر گریه
استاد چقدر زشته که ادم باباش شاخص باشه پولدار باشه بهش تکیه میکننه ولی من به خدا نمیکنم
چقدر زشته واقعا
چقدر زشته اون روزی که برم پیش خدا بگه بنده من تو همش گوش به فرمان شیطان بودی غلام حلقه به گوش اون بودی
چرا واقعا؟!
یعنی فقط چون خدا رو نمیبینم نمیتونم بهش اعتماد کنم؟! دیگه باید چی ببینم ازش که باورش کنم
من زمانی که هیچ چیزی نداشتم حالم خوب بود
الان همه اون ارزوهای دو سال پیشم دارم ولی حالم خوب نیست
اره خلا درون ادم با این چیزا پر نمیشه
دیشب داشتم بخدا میگفتم دلم یه ادم میخاد صبح تا شب حواسش بهم باشه …
شرک میبینی تو این جمله؟! مگه خدا همیشه پیشم نیست حواسش بهم نیست
چه کردم با اون همه باوری که ساخته بودم با اون ادم که دلش قرص بود به هدایت الله
شدم ادمی که ترسو شدم بزدل شدم میترسم از همه چی از همه کس از هر کاری اعتماد به نفسم خورد شده
بیشتر دوره ها رو دارم ولی دیگه نمیدونم راهکار چیه
چکار کنم که برگردم
تضادا بد زدن من زمین
منم بهشون دنده دادم و الانم دارم پاسخش میدم
استاد نشونه امروزم راجب پیغام هدایتگرانه تضاد ها بود
خدا میگه عباس اروم باش
بخدا درست میشه
ولی استاد من ضعیفم نمیتونم به حرف خدا گوش بدم
عاجزم نمیتونم توکل کنم
دیشب بخدا گفتم چرا نمیتونم بهت توکل کنم
چرا نمیتونم به حرفات گوش بدم
تو میگی من هم میشنوم
ولی جون ندارم عمل کنم اینقدر له شدم زیر چرخ دنده جهان
دیگه له لهم
ولی لذت تکیه به خدا خیلی شیرینه
چشیدمش
خیلی خوبه خیلی
واسه همینه میگم خیلی درد داره
وگرنه در ظاهر من الان دارم تو ارزوها دوسال پیشم زندگی میکنم
ولیی درونا خالیم
تهی
پوچ
فقط خدا نیست درونم
دورام رفتم زدم
تو راه برگشتم
ولی طول میکشه همونی بشم که بودم
طول میکشه برسم به اونجایی به اون مداری که بودم
به اون رابطه خوبم با خدا
به اون آرامش
اره الان فقط میخام به آرامش برسم
حرف مشترک من با همه اینه تو زندگیم یه چیزی کم یه چیزی میلنگه ولی نمیفهمیدم بابا رابطتت با الله با ربت خراب شده
بنام خدای مهربان سلام ودرود ب استاد و مریم جان ودیگر دوستان گرامی استاد ازت سپاسگزارم بابت این فایل توحیدی 11 واقعا لذت بردم از شنیدنش منکه واقعا تشنه دونستن این آگاهیها بودم خدایا ازتو سپاسگزارم مرا در مسیر درست قرار دادی خدایا شکرت خدایا شکرت من همیشه برای هرکاری از خدای مهربان یاری کمک میخوام و این شعار همیشه پیش خودم تکرار میکنم کار خوبه خدا درستش کنه سلطان محمود خر کیه یا میگم با خدا باش و پادشاهی کن همیشه چرخ زندگی من ب لطف خدا روانه خدایا شکرت دوستان از خوندن کامنتاتون لذت میبرم خدا قوت ب امید دیدار رحیمی
من به بیماری وسواس فکری دچارم ،دوساله دارم رنج میبرم ،انواع داروهای اعصاب رو خوردم ،انواع روانشناس هارو رفتم ،ولی نشد که نشد حتی بدترم شد،این وسواسه اونقدر شدیده که من همیشه سرم درد میکنه ،دیگ به یجایی رسیدم که قفل شدم هیچکاری نمیتونستم بکنم ،همه روش هارو رو رفتم ،ولی یه درصدم بهتر نشدم ،دیروز داشتم به خدا میگفتم خدایا دیگ خسته شدم ،تو خودت دیدی تو این دوسال چقدر اینور اونور زدم ،خودت یه کاری واسم بکن
دقیقا امروز اومدم تو سایتتون و میخواستم شروع کنم دسته بندیه اجرای توحید در عمل ،بعد دیدم نوشته توحید عملی قسمت 11،گفتم بزار همینو گوش کنم ،بعد دیدم دقیقا همون چیزایی رو دارین میگین که من نیاز دارم بشنوم ،حرفای شما انگار حرفای خدا بود که میگفت انقدر به این در اون در نزن ،به حرف من گوش کن ،بیماریتو بسپار به من ،اصلا نمیدونین چقدر شگفت زده شدم ،دقیقا حرفایی شنیدم که نیاز بود بشنوم ،الان تازه فهمیدم بابا ،علم من و علم اون روانشناس در مقابل خدا هیچی نیس ،یه بار ساکت بشینم ببینم خدا چی میگه، بگه کدوم کارو کن ،تو این دوسال همش روش های خودمو انجام دادم اخرش رسیدم به جایی که قفل کردم،مطمئنم خدایی که ازش کمک خواستم و در کمتر یه روز کلیپی از شما دیدم که نیاز شدید من بودم ،مرحله به مرحله کمکم میکنه از بیماری نجات پیدا کنم ،
یه جا از ویدیو گفتین خیلی وقته کلیپی نزاشتین تو سایت ،بعد به خودم گفتم خدایا ببین استاد بعد چند وقت یه کلیپ هم که گذاشت دقیقا مناسب من بود
هدایت های امروز رو برای خودم تو نوت گوشیم نوشته بودم و از اونجایی که کامنت ها خیلی به خودم کمک کرده اینو ردپا برای خودم میزارم
ای خدای من که اینقدر همه چیز سرجایش هست
میتونم چه جوری حمد و سپاس کنم
آقا اصلا مگه من اهل اشک ریختن بودم
نه هیچ وقت
حتی وقتی خود خدا هم حرف میزنه با من فقط ذوق مرگ میشم اونقدر ذوق میکنم که فقط جای خلوت میخوام برای دست و جیغ و هورا
اما این فایل یه چیز دیگه بود
از اول صبح میگم یکی از درخواستهای من که مدتهاست دارم روش کار میکنم آزادی زمان بود و خیلی خوب پیش رفت زیاد توضیح نمیدم فقط استارت اون با عمل به هدایت بود و در نهایت عزت و احترام دو نیم ماه مرخصی رفتم بعدش هم که شروع به کار کردم کلا از اول فروردین تا الان که بیست و پنجم هست من فقط پنج روز رفتم سر کار و مابقی تمرکز روی اهداف بود در دنیای کارمندی و کادر درمان خیلی غیر قابل باور هست این مسئله
امروز هم در واقع قرار بود برم سر کار دستهای خدا این شرایط آف بودن رو بدون هیچ زحمتی اوکی کرد منم ذوق مرگ شروع کردم به نوشتن و نوشتن و سپاسگزاری از همون اول صبح
سپاسگزاری از صدای پرنده از تجربه خلوت با خودم و خدای خودم ، شروع کردم به خواندن کامنتها از دوره های مختلف
از خدا خواستم که امروز هم منو هدایت کنه انگار گوش دادن به هدایت ها شده تفریح من حال میکنم
به چه جمله های شگفت انگیزی هدایت شدم در کامنت ها
-من عادت دارم به معجزه های خدا از قول آقا ابراهیم مدیر فنی عزیز
-خدای وهاب به من نشون بده باید چه کار کنم واکر سمت علایق و عشق خودم نرم مشرک هستم ……
-صبح قهوه درست کردم ولی جدیدا دوست دارم یه تجربه بهتر از نوشیدن قهوه داشته باشم که صبح این خواسته در من بود که در کامنت دوستمون فکر کنم آقا محمد دستور قهوه دیدم
آخه کی فکر میکرد که تو این سایت من فرمول قهوه پیدا کنم ولی کردم
-جمله زیبای سمیه عزیز که سرنوشت رو باید از سر نوشت اشاره به سر و افکار من این جمله رو هایلایت کردم برای خودم
-در ادامه با خودم گفتم خدایا استاد داره چیکار میکنه که نیست مثل یک علامت سوال بزرگ داشتم از خدا سپاسگزاری میکردم پیشاپیش برای چیزی که نمیدونم چیه گفتم لابد قراره یه اتفاق خوب بیفته که استاد نیست
شروع کردم به گذاشتن نقاط کنار هم من آف شدم امروز ، دارم در مورد تمرکز لیزری روی اهداف کار میکنم -ویژن مشخص کردم -راه حل ها دقیقا تو دستمه میگم تو دستم واقعا تو دستم
بهترین ها رو دارم الان ولی میشه بهتر هم باشه ساده تر هم باشه
داشتم از سایت خارج میشدم که برم دنبال درس
فایل جدید
خدایا از هیجان چشام گرد شده بود میتونستم قیافه خودم رو تصور کنم از ذوق
بدون معطلی گفتم خدایا خودت از زبان استاد با من حرف بزن
عنوان فایل دیدم «توحید »
این رو یک نشونه دیدم و شروع کردم به دیدن فایل
بحث شروع شد با اینکه مغرور نشم و توکل کنم
چقدر این حس غرور رو اخیرا با اعراض قاطی کردم هنوز هم نمیدونم دقیقا باید چه کار کنم فعلا حرفی نمیزنم در مورد تضاد
خدا یا از زبان استاد به من میگی
باید به هدایت گوش کنی و من فایل رو استاپ کردم و به یاد آوردم هدایت ها رو و وقتهایی که منم منم کردم و نتیجه دلخواهم نشد
قبل از آشنایی با قانون من ناخودآگاه این کار رو میکردم
مثلا موقع ازدواج یه روزی از خدا هدایت خواستم
خانواده سنتی داشتم و روزی نبود که یه نفر به قصد خواستگاری زنگ نزنه تا جایی که با اینکه خانواده کارمند بودیم وسطح مالی متوسط ولی خاستگارهای ثروتمند زیاد بود به لطف خدا یه روز یه خانم که ما نمیشناختیم اونها رو ولی اون خانواده از ما شناخت داشتن و پسرشون طلافروش بود و شرایط خوب تماس گرفتند برای آشنایی و معرفی اولیه ولی اونقدر زیاد خواستگار میومد که از خستگی ندیده گفتیم نه در واقع اونها هم که درگیر میشدیم اغلب دوست و آشنا بود و رومون نمیشد همون اول بگیم نه ، ولی ایشون رو همون اول گفتم نه بدون اینکه ایشون رو دیده باشیم یه جوری رد کردیم و علیرغم تماسهای مکرر مادرشون من گفتم نه خخخ
و یه روزی داشتم درس میخواندم پشت سر هم تلفن خونه زنگ میزد و یهو مامانم منو صدا زد من هم متوجه شدم لابد باز قرار خواستگار بیاد چون شب قبلش هم یه جلسه آشنایی داشتیم که پدرم گفت گزینه مناسبی نیست
یهو ته دلم گفتم خدایا من نمیدونم این کیه و چیکاره است ولی اگر مربوط به ازدواج باشه همین که الان زنگ زد جواب مثبت میدم
خوب و بد دست من نیست
من خوب میخوام تو هم باید بدی و حتی اگر لازم هست رشد کنم بازهم تو باید بگی ولی دیگه دوست ندارم درگیر مسائل ازدواج باشم
سعی میکنم خلاصه کنم ولی یه پسرعمو داشتم که دو سال قبل بحث خواستگاری مطرح شد و من اونقدر از این آدم بدم میومد اون موقع که به بدترین شکل جواب رد دادم و ایشون هم دیگه پیگیر نشد و از نظر من موضوع تمام شده بود
و اون تماسهای پشت سر هم زن عمو بود
یا خدا
این همه آدم این از کجا اومد
و من گفتم خدایا با تو عهد بستم و سرش میمونم هیچی نمیگم اگر قراره این آدم بهترین نباشه تو باید کنسل کنی
و ادامه دادم با همه مسائل و الان بدون اغراق و با تک تک سلولهای وجودم خداوند رو هر روز بابت این هدایتگری شکر کردم و بدون اغراق هر روز میگم ته خوشبختی همینه فردا میبینم میشه خوشبخت. تر هم بود
میتونم هزاران مثال اینجوری بیارم
————————————————–
دیشب قبل خواب داشتم رسیدن به خواسته هام رو تجسم میکردم یه لحظه خودم رو در حالتی دیدم که دارم به سمت مقصد میرم و تو فرودگاه هستم و جمله معروف بسم رب الشهدا والصدیقین رو به زبان آوردم و در حالت خواب و رویا گفتم میرم به سمت زندگی جدید
خدا هم تو این لحظات از زبان استاد گفت
اگر به جایی رسیدی نباید مغرور بشی و هر چه داریم از خداست
خدایا آف امروز رو تو دادی ، این فرزند زیبا رو تو دادی ، این خونه زیبا هدیه تو به من هست ، خدایا تجربه حیرت انگیز به چالش کشیدن خودم و ایمانم هدیه تو به بنده ی لایق هست
تو به من گفتی بشین با خودت حرفهای خوب بزن
گفتم و گفتم …
ای خدا من هر روز تمرین کد نویسی انجام میدادم هر روز میگفتم خدایا سفره نعمت های تو پهن هست و انتخاب من اینهاست و درخواست های خودم مینوشتم
ولی الان که دقیق میشم یه ذره از اون غرور چاشنی کارم بود
و الان حس یافتم یافتم ….. رو دارم
مینوشتم خدایا میخوام تو باید بدی ولی در اعماق وجودم رد پای شیطان رو دیدم
من نیاز به حمایت خدایی دارم که قدرت آسمان و زمین و کهکشان در دستش هست در هر لحظه
خدایی که دست منو گرفته میگه بیا ببرم تو رو که اشتباه نری
چقدر مثال خوب و به جایی بود
اینکه وقتی ما در یک حیطه مطالعه داریم سریع مغرور میشیم
من در حیطه شغل خودم خیلی توانمند هستم و سواد خوب داشتم و گاهی مغرور ولی در راستای بهبود شروع کردم به رفرش کردن اطلاعات تخصصی و این ضعف در اطلاعات رو با تک تک وجودم حس کردم که نه بابا خیلی هم چیزی حالیت نبود
باز هم خدا با من حرف زد
«خداوند میخواد منو هدایت کنه برخودش واجب کرده »
آخه از این بهتر جمله داریم مگه
«خداوند در مورد هر موضوعی همیشه در حال ارسال هدایت هست »
اصلا خوشبختی یعنی این : با اینکه نمیدونم قراره در آینده تجربه ام از زندگی چی باشه ولی به اندازه سر سوزن نگران نیستم اصلا نگران نیستم چون پذیرفتم که خدا همیشه و همه جا هدایت میکنه و باید قلبم باز باشه برای هدایت ها
مثل همین چند وقت پیش دوست داشتم مسافرت معرکه ای تجربه کنم و اول گفتم میریم جنوب بعد هدایت شدیم به شمال کشور اصلا غر نزدم که من جنوب میخواستم چرا شمال هتل گرفتی
رفتم و رویایی ترین تجربه عمرم بود اونقدر. که آخر سفر ناخودآگاه به همسرم گفتم خوشحالم که تا قبل مرگ این سفر رو تجربه کردم و حیف بود اگر مثلا الان فرشته مرگ میومد سراغم و من این تجربه رو نمیداشتم
_
اخیرا از خدا خواستم که در زمان مناسب منو برای ثبت نام پیرسون و آزمون هدایت کنه و درخواست هر روز من بود
که از زبان استاد گفت
در زمان مناسب هدایت میشی ». خدایا شکرت که اینقدر واضح گفتی
علمی که من دارم در مقایسه با علم خداوند هیچ نیست
من قدیم که آشنا با قانون نبودم
همیشه هر کار میخواستم بکنم میگفتم خدایا از ته دل بنده هات خبر داری و من بی خبرم نکنه که کاری کنم و حرفی بزنم که اشتباه باشه و خودم رو مدیون بنده هات کنم یا خودم رو تو دردسر بندازم و تو آگاه به خیر ما هستی پس به دلم بنداز که چه کار کنم و بازهم انجام شدن آسان کارها رو به عنوان نشونه میزاشتم با اینکه از قانون شناخت نداشتم
و با این ایده تصمیمات خیلی خیلی بزرگی تو زندگی گرفتم
طی چند ماه اخیر بعد از بروز رسانی دوره حیرت انگیز کشف قوانین
به شکل عجیبی تو کد نویسی هام این جمله رو داشتم
که ای خدای خالق آسمان و زمین و هر آنچه در اون هست تو که اینها رو مدیریت میکنی رسوندن من به خواسته ام که در مقایسه با اونها چیزی نیست و به آسان ترین شکل منو به سمت اهدافم هدایت کن و انصافا هم همه چیز به قول سید علی عزیز: هلو بپر تو گلو شده
راه حل تو سپاسگزاری است بدون چسبیدن به راه حل های قبلی
داریم در مورد قدرتی صحبت میکنیم که میگه باش ، میشود
خدایا مگه از این بهترم هست میشد مگه واضح تر ازاین با من حرف بزنی ، دستهای تو رو دیدم اونقدر دیدم که هیچ شکی ندارم
فایل با همه ی آگاهی های ناب تموم شد ولی تایم تموم نشده خوشحاااااااال ،. منتظر که لابد استاد عکس های خفن پرادایسی گرفته میخواد آخر فیلم با یک موزیک معرکه به ما هدیه بده
الله اکبر …. هدایت ادامه داره
این دیگه چی بود
هزاران بار اسما الهی رو شنیده بودم ولی این یه نور بود اشک بود که ریختم
با دیدن عکس کعبه
چرا ؟؟؟؟؟؟ چون از اعماق وجودم با طی مسیر برای درک خدا و خوب شدن حال معنوی مخالفم و حج و زیارت برام توجیه ندارن و این جمله رو من دیشب به همسرم گفتم چون پدر مادرشون امروز عازم کربلا بودند به ما گفتند انشالله باهم بریم من خندیدم گفتم حالا چرا کربلا جای دیگه بیایید با هم بریم مثلا کیش و این فایل نشونه بود برام
سلام به استاد عزیزم وشایسته ی جانم
وتموم همکلاسیهای هم مسیرم.
من اومده بودم که ثروتمند بشم،اومده یودم که قدرتمند بشم،اومده بودم که ازبیزاری ازخودم فرارکنم،
اومده بودم که سرمو گرم کنم تا ازشکستهایی که حتی فکرشم نمیکردم بخورم،دوربشم وبه یاد نیارمشون
نمازمیخوندم ولی دریغ ازاینکه سرسوزنی خدارو حس کنم
بایکدنیا سوال ازخداوند خشمگینی که ادعادمیکرد ،عادله.
سرگشته وحیران درانتهای وجودم فقط میپرسیدم وجوابی نبود
بلاخره رهاکردم وپذیرفتم که تقدیرم اینه ومثل کسی که درمسابقه ای که باختن مساوی مرگه ،خودم رو بازنده یافتم.
وقتی فایلی ازشمارو دریک گروه تلگرامی دیدم وفقط به این علت دانلودش کردم که نوشته های فرستنده اون فایل،خیلی واسم قابل درک بود.
نه اینکه دیده باشمش،فقط چون کامنتاش قلبا به من اثرمیکرد.
بعداز اون پرسیدم اینی که تواین فایل صحبت میکنه کیه؟چیز دیگه ای هم ازش دارید؟
وهمینطوراومدم تاعضوسایت شدم وارزوی خرید دوره ای ازشما.
تشنه بودم وجرعه جرعه ازاین دریا مینوشیدم وباز بزرگترین قسمتی که نمیتونستم هضمش کنم اینجمله بود
که خدا همه گناهان رو میبخشه الا شرک
ومن تشنه انقدرنوشیدم،تااینکه عدالت خداوندم برام واضح شد ومعنی توحید
،آشکار
وحالا عاشقانه دوره هارو خریدم وحس میکنم دیگه سوال خاصی ندارم که بپرسم ودیگه نمیخوام دوره ای رو بخرم
الای اینکه فهمیدم که من به چه چیزی نیاز دارم؟
جواب ،«««« توحیده. »»»»
من چی میخوام؟
«««میخوام موحدباشم ومشرک نباشم»»»»
وقتی امروز به سایت سرزدم و سرتیترفایل جدیدو دیدم
قلبم به وجد اومد ،وفهمیدم که حالا ،،،،
تنها چیزی که میتونه به من حس خوشبختی بده ««««توحیده.»»»»
ازوقتی درمسیر قوانین قدم گذاشتم،دارم خوشبختی رو درتموم وجوه زندگیم لمس میکنم
ومطمئنم که تا آخرعمرم فقط رو به جلو خواهم بود,,, اگر دراین موضوع بهتربشم
ولی اون چیزی که منو به سمت وعشق به توحید دعوت میکنه،فقط موفقیت نیست،
یک وجه عالی ازخودموپیدادکردم که عاشق توحید شده وحظی که این مقوله به من میده قابل قیاس با هیچ چیزی نیست.
نمیدونم چقدرتونستم این موضوعو توضیح بدم واصلا این روال درسته یا نه
واصلا اهمیتی هم نداره که روالش همین باشه
احساس میکنم که اون جوونی هستم که به نگاهی عاشق شده وبه حرف هیچکس اهمیتی نمیده.
انگارهمه چیز دنیابسیارکمرنگترازاین موضوعه .
وفقط دلم میخواد وارد سایت بشم وفایل توحید عملی ببینم
ودوره توحیدی بخرم
چون چیزی مهمترازاین نیست.
روزموساختی استاد خوبم.
توحید عملی قسمت دهم رو تقریبا هرروز میشنوم واین فایل هم ،مثل دوره هام ،سیو شده وجزو لیست نامبروان قرارگرفته.
امروز سوپرایز شدم وازاین خیربزرگی که روزیم شده ،بسیارازخداوندم وشما سپاسگزارم.
آرزو میکنم این حس ناب روزی همه همکلاسیهای خوبم بشه
وخودم هرروز بهترولایقتربشم برای دریافتش..
بامهر
عاشقتونم
مهرک
سلام به استاد عزیزم و بقیه دوستان
استاد چه قدرررر به موقع این فایلها ی جدید توحید عملی داره میاد روی سایت
من این چند روز دنبال مفهوم غرور و عزت نفس داشتن توی رابطه های افراد بودم چون نشونه هاش رو دیده بودم که چه قدر یه جاهایی مغرورم
یادمه از آقای نارنجی ثانی عزیز یک کامنت دیدم توی عقل کل در مورد غرور توی قرآن صحبت کرده بودن
و من قشنگ حس کردم این حرفا درسته و امروز شما این فایل رو گزاشتین
از قسمت قبلی توحید عملی من یاد گرفتم اعتبار هر کاری رو بدم به خدا
و تو این قسمت یاد گرفتم آقا جان بپرس
تمرین:
به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:
الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟
استاد برای کنکور دادنم که وای نگم براتون
چه قدر من سخت کنکور دادم
کلی مشاور کنکورم رفتم و هزینه کردم که بهم بگن تو باید چه طوری درس بخونی
یادمه یکی از دوستام خیلی ریلکس بود اصلا این هزینه ها رو نمیکرد
مثل من روزی 12 13 ساعت درس نخوند ، میخوندا ولی مهمونیهاشم میرفت
آخر سر رتبش خیلی بهتر از همه ی ماهایی شد که کلی درس خوندیم
یه قسمت دیگه از زندگیم که خودم سعی داشتم همش برم جلو همون قسمت پول ساختنم بود
رو خودم همش حساب میکرد یه تایمی فکر میکردم من اگر روانشناسی ثروت رو داشته باشم این مسئلم حل میشه
ولی به یه جایی رسیدم اینقدر به قول شما پس گردنی خوردم تا به عجز افتادم پرسیدم و هدایت شدم
در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟
استاد من بارها و بارها توی سفارشات نقاشیهام به خاطر شیوه ی متفاوت سفارش هام از خدا کمک گرفتم
شیوه ی سفارش های من به این شکل بود که برای شخصیت یک فردی من باید داستان میساختم و اونو به تصویر در میاوردم
کار واقعا سختی بود و خیلی جاها من اصلا دستی نداشتم تو ساختن داستان این سفارشات
همیشه گفتم خدا تو بگو چیکار کنم
تو بگو چه طوری بهترش کنم
تو بهم بگو چه طوری اجراش کنم
قلم رو تو تو دستت بگیر من بلد نیستم
با اینکه بیشتر از 10 ساله من دارم نقاشی میکشم
و الان که از هر کدوم از اون سفارشات میگزره میگم من واقعا از کجا این ایده ها به ذهنم رسیده اون موقع آخه
یه مورد دیگه افزایش درآمدیم توی این 4 ماه اخیر بود
میگفتم خدایا من نمیدونم چه طوری و از کجا ولی میخوام این درآمدها رو
میخوام بیشتر پول بسازم
و جالبه هی هدایت میشدم که آقا جان این حوزه ثروتو یکم ولش کن این روابطتتو بیا درست کن
منم به حرفش گوش کردم و واقعا درآمد من هر ماه رفت بالا
با اینکه توی این 4 ماه من تنها یک سفارش داشتم و یکی از کارهام به فروش رفت
من از جاهای دیگه دیدم پول و لباس و بقیه چیزا چه طوری اومد
استاد یادمه یه روز برادرم چسب کاغذیمو برداشت بعد یه لحظه انگار تو ذهنم مرور شد خدایا من این چسبمو بدم بهش؟ گفت بده بهش
تو فاصله نیم ساعت بعد 3 تا چسب کاغذی نو دستم بود
ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟
روانترین اتفاقی که افتاد دقیقا ساختن داستان جدیدترین سفارشم بود
من باید یک داستان تصویری راجب به طلب بخشش و پشیمونی میساختم
روزای اول هیچ ایده ای به ذهنم نمیرسید مدام هم بهم گفته میشد تو الان باید ذهنت رو آروم نگه داری
باورتون نمیشه من داشتم اینکارو میکردم یهو یه عکس دیدم
جرقش خورد
بعد اومدم و هدایت شدم به عکسای مربوطه
و تموم شد داستان ساخته شد
قبلن من اینکارو براش سه روز تمام وقت میزاشتم ولی چون بهتر شده بودم اینبار یه نصفه روزم وقت نزاشتم
این فایل دقیقا خوب موقعی اومد روی سایت استاد چون من واقعا مغرور شده بودم که خب هر مسئله ای پیش اومد من سریع میرم سراغ دوره حل مسائل و کشف قوانین
چون قبلن یکی از عظیم ترین مشکلات زتدگیم که پول ساختن دائمی از هنرم بود از راه حل شده بود
یا هر موقع ترمزی پیدا کردم قطعا جوابش تو عقل کل هست میرم اونجاها و دنبالش میگردم
من داشتم آروم آروم حساب میکردم روی این مباحث و خب وقتی سوال نکنی منم دقیقا مثل آقا ابراهیم عزیز همه ی کارها رو امتحان میکردم تا نهایتا هدایت بشم به راه درسته وقتی دیدم کلی راه دیگه جواب نداده
حنی اینم روزای زیادی خواستم بوده که خدایا من نمیخوام اینقدر سخت و با زجر برسم به خواسته هام
نمیخوام اینقدر سخت پول بسازم
تو بهم بگو باید چیکار کنم
و جواب درخواستم قطعا این مورد بوده خدارو شکر به خاطر این فایل عالی
سلام استاد عزیز
سلام به خانواده ی بزرگ عباسمنش
استاد با تک تک جملاتی که داشتید میگفتید یه جاهایی قبول کردم درجا تایید کردم مثل اونجایی که گفتید هر چه مهارت بیشتر میشه انگار غروره جاش رو با توکل بیشتر عوض میکنه
یه جاهایی کلامتون برام سخت و سنگین بود و مقاومت داشتم مخصوصا جایی که در مورد کنکور گفتید گفتم پس این همه تلاش و درس خوندن و تمرکز چی میشه؟؟؟؟
اون جایی که صحبت از جناب چت جی بی تی کردین و من متوجه شدم خوب اون راهنمای خیلی خوبیه که ؟یا استادی که دارم قطعا بیشتر من میدونه (اتفاقا من فکر میکردم خشوع یعنی اینکه بگی من نمیدونم و بری یاد بگیری و تو غفلت نمونی) از چت جی بی تی هم سرنخ رو بگیری خودت ادامه اش بدی…. باید اعتراف کنم که نمیدونم چرا گاهی فکر میکنم هدایت های خدا ابدیت و به روز نیست و ورژنش قدیمیه…خنده داره اما تو فکر من هست … ممنون میشم من رو تو این زمینه راهنمایی کنین.
دقیقا من هم مثل اقا ابراهیم تقریبا تو تمام برنامه های زندگیم دورهای قمریم رو زدم و بعد مسئله م حل شده. .چون خودم تازه متوجه این باگم شدم که اگه میخوای پولت حلال باشه اکه میخوای ادم خوبه و مهربون باشی مفتی نیست که…این رو چند وقتی به لطف روانشناسی ثروت و دوره ی لیاقت پیدا کردم. استاد جان،یهویی تو کارم یه اشتباها ی بیخود و پیش پا افتاده ای انجام میدم که به همون اندازه ی کل کار باید وقت بذارم وواقعا دارم اذیت میشم واقعا عاجز شدم و میدونم از این باور مخربی که الان مطرح کردم بازم ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
اما بعد متوجه دم وقتی بسپاری دست خدا تو قدم هات رو برمیداری فارغ از نتیجه فارغ از مقایسه فارغ از نگرانی فارغ از احساس ناکافی بودن فارغ از عقب افتادن ،فارغ از هرچی که از جنس خدا نیست،از جنس توحید نیست…. این نتیجه ای که گرفتم از فایلتون اما خیلی مونده تا در عمل خودش رو نشون بده تو نتایجم …واقعا مرز در عقل و جنون باریک است…
به نام خدایی که نامش آرامش بخش لحظه های ماست
سلام به همه رفقای خوبم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (6)
ای انسان! چه چیزی تو را نسبت به پروردگارت مغرور ساخته است؟!
فک میکنم غرور شاید ریشه ای ترین رفتاری که باشه که نزاره هر انسانی از جایگاهی که هست بیشتر رشد کنه و بدتر عامل شروع پس رفت بزرگ زندگیش باشه
شاید ماه هاست از آخرین کامنتی که روی سایت گذاشتم میگذره و خیلی این مدت درگیر زندگی کردن بودم و واقعا این فایل حال و روز من بود…
چند ماهی حسابی نشستم هر چیزی که می خواستم و نمی خواستم رو بررسی کردم و با خودم خیلی روراست صحبت کردم که خیلی از چیزهایی که می خوای برای خودته یا برای اینکه اگر نداشته باشی به غرورت بر می خوره؟!
و شاید هزار هدف هدف کوچیک بزرگ از ذهنم پاک شد و یهو دیدم تهش چیزی جز زندگی ساده نمی خوام !
ماشین x و y و خونه فلان همش برای من هدفی بود که شاید بیشتر به خاطر الگو ها ساخته شد و واقعا مال من نبود و خدا شرایطی فراهم کرد که بعد مهاجرتم به عمان خیلی همه چیز رنگ جدید پیدا کرد برای من…
تمام لذت من این شد که هفته ای 5 بار برم با دوستای عرب زبانم تو ساحل فوتبل ساحلی بازی کنیم…
یا نیمه شبا با هم بریم یه قهوه بخوریم…
تو مراسم ها و دوره همی هاشون دور هم جمع بشیم و هر روز یک کلمه جدید عربی یاد بگیرم…
و انگار خوشحالی و لذت این زندگی انقدر به دلم نشست که رنگ و لعاب زندگی مجلل نتنها برام شیرین نیست بلکه واقعا آزارم میده
انقدر همه چیز هماهنگ پیشرفت که خدا من رو آورد تو دل یک محیط تمام عربی و خانواده هایی که لذت زندگیشون دور هم بودن و خندیدن ها ته دل بود…
از اینجا این ربط داره به غرور که دوستان ما با اینکه شاید خیلی سطح زندگیشون از لحاظ عددی و مالی با هم فرق داشت ولی اگر یه موقع اونی که شرایط مالی ضعیف تری داشت می خواست همه رو به کباب روی تپه شنی دعوت کنه کسی حتی به خودش اجازه نمیداد که بگه آره حالا تو پول نداری یا مثلا بخش زیادی از درآمدت رو می خوای بزاری نکن اینکارو و بزار من هزینش رو بدم چون بیشتر از تو دارم!
انگار یه جور بی احترامی به خدا می دونستن اینکار رو و با عشق دور هم میشستن و هر درخواست بیشتری داشتن از صاحب اون مهمانی می کردن…
انقدر توحید عملی در جماعت که نه مذهبشون با من یکیه و نه پیش نیاز های فکریشون درس های زندگی برای من داشت که من فقط ماه ها زمانم رو گذاشتم صرف اینکه واقعا تو همینطوری هستی علی؟!
چه موقع هایی بیشتری حال و دلت پاکه و با خدات ارتباط داری؟! چرا نمیشینی خودت رو بسنجی و بفهمی و درک بهتری ازش داشته باشی؟
اگر اون در کاری هست که خیلی سادست و شاید حتی درآمدش کمتره خب همون رو پیش برو و درگیر این نباش که باید حتما بشی اون ترینی که تو ذهنته، ببین چه چیزی هست که قلب تو رو خوشنود می کنه!؟
واقعا اگر خوشدله فامیلت زندگین هم با دل خوش پیش میره؟
و نتیجه همه این ماه ها فکر کردن چیزی نبود جز موضوع همین فایل!
دیدم واقعا اونقدر فرقی ته دلم بین بنز و هوندا و هیوندای نیست!
دیدم واقعا اونقدری که فکر میکردم ویلا داشتن شاهکاره نبود…
و هرچی بیشتر تجربه کردم به این رسیدم که شرمنده خدا شدم که سر به سجده گذاشتن رو گذاشتم کنار چون غروری من رو فرا گرفته و اون غرور اینه که راه من بهتره!
و همش باد مینداختم تو غبغبم و میگفتم کی گفته حتما باید نماز خوند؟! ولی واقعا تهش جایگزین بهتری از سر روی خاک انداختن نداشتم!
متاسفانه به جای اینکه حرف خدای خودم رو گوش بدم، فقط بدون تحقیق و فکر همه چیز رو پشت گوش انداختم و البته که خدا هوای من رو داشت ولی با نشانه های کوچک و بزرگ بهم نشون داد که راه اینه…
چه قدر خوب بود مثال efootball ، که دقیقا داستان همون ultimate بازی فیفا هست و هر موقع که هدفت فقط بردن میشه و تحقیر کردن شوت های صد در صد در و دیوار می خوره یا بازیکنت سر می خوره زمین و هر موقع هدفت لذت بردن میشه 100 تا شوت حریفت گل نمیشه و سانتر تو مستقیم میره تو گل!
همش تو زندگیمون دنبال مسابقه دادنیم با بقیه و نشون دادن چیز های مختلفمون به هم…
شاید بشه تو این خلاصه کردش که تو داست داریم ثابت کنیم درست میگیم . و گرنه ثابت کردن این حقیقت که همه ماموریتی داریم در این دنیا و اون سعی کردن و عبادت کردن خدا از راه های مختلفه زیاد سخت نیست…
راستش رو بگو از رویای های بلند خودم که فقط من رو مادی گرا و دور از خدا میکرد دست کشیدم و واقعا به مرحله بعدی مهاجرتم فکر نمی کنم حتی اگر سالیان سال عمان بمونم!
بدو بدو نمی کنم که زودتر برسم به یک مقصد جدید و فعلا لذتم رو در همین فوتبال لب ساحل بازی کردن و یاد گرفتن چیز های جدید میزارم و کسب و کار جدیدی که شروع کردم میزارم
اگر هم نشد که به اون رویاهام برسم زیاد اتفاق بزرگی نیست و ولی رویای بزرگ تری رو بدست آوردم و اونکه دارم راضی زندگی می کنم!
همین که تونستم خانوادم و بستگانم رو بیارم پیش خودم و باهم بریم بچرخیم و سفر قشنگی براشون رقم خورد و با یک خاطره قشنگ برگشتن به خونشون خیلی برام می ارزه!
لذت پیک نیک کنار ساحل تو یک کافی شاپ ساحلی متروکه که با داداشم دو نفره زیر آفتاب دلچسب فوتبال بازی کردیم خیلی عمیق تر و شیرین تر شد از داشتن یک رویای خاص…
شکستن غرور یعنی در لحظه زندگی کردن و سعی در اصلاح نکردن بقیه هست…
شکستن غرور یعنی دنبال مسائلی رفتن که به ما احساس زنده بودن میده…
شکستن غرور یعنی به خاطر ظاهر شبیه بقیه نشدن هست…
خیلی فایلتون برام دل نشین بود و سپاس گزارم از انرژی فوق العادتون :)
امسال اولین سالی هست که تصمیم گرفتم سفر نکنم و به جای مهاجرت بیرونی بیشتر به مهاجرت درونی اقدام کنم و از گرمای تابستان اینجا لذت ببرم
خیلی دوستتون دارم و براتون آرزوی بهترین ها دارم
سلام آقای خوشدل
چقدر خوشحالم که دوباره بعد از مدت ها کامنت گذاشتید.
چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که یعنی این بچه هایی که اینقدر موفق میشن دیگه این فایل های جدید استاد براشون عادی میشه و مدارشون اینقدر بالا رفته که دیگه صحبتی برای نوشتن ندارند.
همش برام سوال شده بود که چه اتفاقی برای بچه های موفق میفته که کم کامنت میزارن.
خوشحالم که تحولاتی عالی براتون پیش اومده و این تولد جدید مبارکتون باشه.
به قول استاد باید از چیزی پر بشید تا بتونید ازش دل بکنید و شما احتمال زیاد از ثروت و مثلا از ماشین و پول و ملک و مهاجرت دارید پر میشید تا به تولد جدید برسید.
بهتون تبریک میگم
و باز هم ممنون از کامنت زیباتون
سلام و درووود سید علی جان
اره دیدم عکس هاتون رو خیلی لذت بردم ازینکه که مهاجرت کردین و مشغول کسب و کار شدین در این کشور ثروتمند جهان و چقدر اگاهی هات االان پخته تر شده
معلومه چقدر بیشتر وصل خودش شدی
چقدر از ذهنت عبور کردی و ب قلبت متصل شدی و میدونی که هر چیزی رو اون انتخاب کنه بهترین هست و جهان بر اساس نظم خاصی طراحی شده که تماما ب نفع تو هست و دیگه نگران نمیشی و ترسی نداری بخوای تلاش کنی زور بزنی و ب چیزهایی برسی که در توان تو نیست
و فقط او باید برات بچینه
اره او بچینه خیلی قشنگتر میچینه جذابتر میچینه
خوشحالم که ب ارامش درونی بیشتری رسیدین سلام برسونید به عادله عزیز
ما قلبی شما رو خیلی دوست داریم و بهترین هارو میخواهم براتون
یا رزاق یا وهاب
سلام و درووود سید علی جان
اره دیدم عکس هاتون رو خیلی لذت بردم ازینکه که مهاجرت کردین و مشغول کسب و کار شدین در این کشور ثروتمند جهان و چقدر اگاهی هات االان پخته تر شده
معلومه چقدر بیشتر وصل خودش شدی
چقدر از ذهنت عبور کردی و ب قلبت متصل شدی و میدونی که هر چیزی رو اون انتخاب کنه بهترین هست و جهان بر اساس نظم خاصی طراحی شده که تماما ب نفع تو هست و دیگه نگران نمیشی و ترسی نداری بخوای تلاش کنی زور بزنی و ب چیزهایی برسی که در توان تو نیست
و فقط او باید برات بچینه
اره او بچینه خیلی قشنگتر میچینه جذابتر میچینه
خوشحالم که ب ارامش درونی بیشتری رسیدین سلام برسونید به عادله عزیز
ما قلبی شما رو خیلی دوست داریم و بهترین هارو میخواهم براتون
سید علی کامنتت خیلی واسه من حرف داشت انگارمخاطب نوشته هات من بودم
چه زیبا گفتی که جز سجده و سر به خاک نهادن در پیشگاه رب العالمین جایگزین بهتری ندارم
با این جمله بغض کردم گریستم و فهمیدم منم خیلی گرفتار غرور شدم و به خودم ظلم کردم. هرجای دنیا هستی عبد ،شاکر،و خوشحال باشی برادر
سلام علی آقای عزیز
ممکن هست که توضیح بیشتری در مورد نماز بدین
چون منم در حال حاضر مثل گذشته شما همش میگم کی گفته حتما باید به این شکل نماز خوند،اما چند وقته همش ته دلم انگار تمایل به خوندن نماز داره اما دنبال یه دلیل منطقی هستم تا ذهنم رو قانع کنم چون ذهنم مقاومت زیادی نسبت به خوندن نماز داره
آخه استاد تو یه فایلی در مورد نماز گفته بود که صلاه یعنی توجه به خدا در هر لحظه
ممنون میشم اگر به سوالم جواب بدین
سلام وقت بخیر
البته که جواب رو باید سید عزیز بدن
ولی یه جایی از استاد فکر کنم قدم سوم بود شنیدم یا جایی دیگه برای نماز گفتن نماز یعنی توجه هر لحضه به خداوند یعنی توجه کامل کردن به معبود
و گفتن حتما بهترین روش هم همون طور هست که پیامبر میخوندن ولی ما باید درک کنیم که دلیل نماز خوندن چیه و اینکه خداوند بی نیاز هست از نماز خوندن ما
این ما هستیم که نیاز داریم و باید به منبع انرژی وصل بشیم
و نماز خوندن باید حال خوب به ما بده اگه نماز خوندن باعث بشه مثل اصرار پدران حال بد بگیریم و روی اجبار باشه فایده نداره
دولا راست شدن بدون هدف چه فایده داره
باید نماز حال خوب ایجاد کنه
و این قانون بدون تغییر خداوند که حال خوب اتفاقات خوب رو برات رقم میزنه میسر میشه
ولی هنوز خود من هم مثل همگی به درک دقیق این مطالب نرسیدم ولی سعی میکنم از گذشته بهتر باشم
دروددددد و سلام صبحگاهی منو بپذیرید . خدایااآاا شکرت امروز دوباره اسم آقای خوشدل عزیز رو دیدم و اون عکس شاداب و خندان تون رو دوباره دیدم … آقای خوشدل عزیز گاهی اوقات آدم با برو بچه هایی که در یک دوره ای همسفر میشه و تلاش و تکاپو های رقابتی مثبت و عالی رو میبینم دلتنگ میشه .. یادمه هر روز از سفر هاتون می نوشتید . و من مثل کتاب هزار و یک شب شهرزاد قصه گو بدنبال کامنت های شما بودم .. هر روز میدیدم شما جزو نظرات انتخابی و پر بازدید کننده هستید .. یعنی یک سری جمله ها و مطلب ها و نتیجه گیری هاتون برام فوق العاده آموزنده بود خیلی دوران خاطره انگیز رو برامون ساختید .. یعنی چه خوبع چنین خاطره های شیرینی رو برامون ساختید مرسی مرسی آقای خوشدل نازنین .. چه خوب شد دوباره اومدید خبر خوبی از خودتون برامون نوشتید اینکه الان در عمان ساکن هستید و فوتبال ساحلی رو انجام میدید خدا رو شکرت
اینکه انگار شما هم مثل استاد مون آنقدر به ثروت و خواسته ها تون رسیدید که از آنها عبور کردید ..
بی نیازی از لحاظ مالی و عبور از ثروت و خواسته هام آرزوی منه
همین الان در این لحظه این خواسته در من شکل گرفته و میخوام در لیست آرزوهام قرارش بدم
خیلی خیلی خوشحال شدم که کامنت شما امروز نشونه ای رو برام فرستاد مرسی مرسی ممنونم
راستی آقای خوشدل عزیز میدونستید خیلی شبیه عادل فردوسی پور هستید!!!!؟؟؟؟ همش فکر می کنم مثل اون هم تند و سریع صحبت می کنید از نوشتن هاتون اینطوری احساس می کنم راستی به خانم عزیزتون هم عادله جان هم سلام بر و بچه های سایت رو برسونید بگیید دلمون براشون تنگ شده انگار ایشون اصلا خیلی وقته توی سایت نیستند .. در هر صورت هر کجا که هستید شاد و موفق و سلامت و ثروتمند و پایدار باشید
روز و شبت تون ساحلی خوب و خوش
به نام الله مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی
سلام به دوست عزیز و توحیدی ام سلام به سید علی
دلم میخواد به جای دنج تنها پیدا کنم و با کامنتتون گریه کنم و لذت ببرم از آنچه که برای من نوشته بودید
کامنت عزیزانی چون شما رو باید پرینت گرفت و بذاریم جلوی چشممون تا یادمون نره تا فراموش نکنیم.
توی مدرسه پسرم هستم اما قلبم و ذهنم پیش شماست پیش مسیری که من ابتدای آن و شما انتهای آن هستید از صمیم قلب شما رو تحسین میکنم کارکردن روی خودتون قدم برداشتن اعتماد به خدا بدست آوردن لذت بردن تجربه کردن و گذشتن
و شکستن غرور و زندگی در زمان حال
خدا رو سپاسگزارم که مرا در این مسیر قرار داد.
سپاسگزارم از شما که تجربیات ارزشمند تون رو با ما به اشتراک میذارید من هنوز کلیپ استاد رو تماشا نکردم و طبق عادت همیشگی ابتدا یک دور کامنت ها رو میخونم بعد کلیپ رو تماشا میکنم و مجدد کامنت
الان اونقدر مشتاق دیدن کلیپ استاد شدم
وقتی شاگرد اینچنین مینویسد. پس استاد چه گفته و چقدر برای من تاثیرگذار خواهد بود.
برای شما بهترین ها رو آرزومندم و شما رو به خداوند مهربان میسپارم .
در امان الله باشید .
سلام به سید علی عزیز
چقدرممنونم که کامنت نوشتید دوباره
اوایل کامنتهاتون فقط برام جذاب بود ولی الان حس میکنم پرازاگاهیه
یه کامنتی تودوره احساس لیاقت جلسه 7 بودفکرمیکنم گذاشتید انچنان ذهنه منو زیرو رو کرد که هرروزاون جملتون روباخودم تکرارمیکنم که میدونم ازطرف خدابرای شخصه من گفته شده از زبان شما
الهی هر روز درمسیری که هستید خوشبختتر و ارامترباشید
الهی هر روزبه منبع خدای مهربان نزدیک ونزدیکتر بشید
ممنونم که اگاهیهایی رو که دریافت میکنید باما به اشتراک میذارید
درپناه الله باشید هرکجاکه هستید
سلام سیدعلی عزیز
خیلی وقت بود چشممون نورانی نشده بود به کامنت تون
خوب شد اومدید و باز کامنت قشنگی گذاشتید
واقعا غرور یعنی پیش به سمت حرف مردم
غرور یعنی مراقب قضاوت دیگران شدن
غرور یعنی شکستن ارامش خودمون جنگیدن برای ملک و دینار دنیایی تا مردم بگن موفقه ثروتمنده
باید واقعا در لحظه زندگی کرد نباید وابسته به درهم و دینار دنیا شد
چقدر خوبه سجده در درگاه خدایی که در لحظه به نفع ما رقم میزنه و همیشه کنارمونه و نه اینکه مقابل مون بایسته و امر و نهی کنه
خدا را شکر حالتون خوبه و اتفاقای خوبی برای اطرافیانتون رقم زدید
همیشه به شادی و تفریح
در پناه حق
سلام بر سید علی
ممنون بابت کامنتت ، چه شب خوبیه امشب، اول کامنت آقا رضا عطار روشن رو خوندم بعد کامنت شما رو،
عالی بود.
چقد دغدغه هات منو یاد خودم انداخت.
این که یک چیزهایی رو رها کردم چون دیدم اون نتیجه ای که می خوام توش نیس،
مث نماز ،
دنبال ی نشونه نشستم،
می بینم روزها چقدر سریع میاد و میره،
چقدر تند تند شب میشه،
پس زندگی کردن چی میشه، راضی بودن ، ..
به قول آقا رضا از تلاش و تقلا هیچی عاید آدم نمیشه،
باید پارو نزد وا داد،
خودش می بردت یجاهایی که سورپرایزت میکنه،
خدا می دونه ما ته تهش چی می خواهیم ،
هر وقت تسلیم شیم دستمون رو میگیره میبره همون نقطه ،
اونجا که دل راضیه،
خوشحالم که راضی هستید،
این بزرگ ترین موهبته،
راضی بودن.
نوش..
بسم الله نور
سلام به اقای خوشدل
چقدر خوشحالم که شما هم به این رسیدین که سجده به درگاه خداوند اصلیترین کار ماست .چون بیشتر بچه های سایت بعد از استاد از کسانی که تو سایت پیشرفت داشتن الگو میگیرند.
فکر میکنم اولین چیزی که شاید همه نه اما اکثر ما بعد از ورود به سایت کنار میگذاریم همین نماز خوندن هست که من هم شرمسار خداوندم از پذیرش این کار و مدتی هست که مسیر رفتنم و گذر از این دنیا رو تعقیر دادم فهمیدم که بهترین کار من در این دنیا سر به سجده گذاشتن هست در مقابل خداوند.
من فهمیدم این دنیا یک بازی هست که خداوند ما رو به اختیار خودمون فرستاده تا ببینه چه میکنیم در مقابل زیباییهای جهان در مقابل بد اخلاقی دیگران در مقابل مهر و محبت دیگران و تنها چیزی که باقیست واکنش ما به این بازیهایی جهان هست.
وقتی به این فکر کنیم که غرور و تکبر شیطان اون رو از سجده کردن منع کرد میفهمیم اولین قدم دوری از خداوند و اولین سلاح شیطان همین غرور هست که در گوشمان زمزمه میکنه تا از سجده دست برداریم( این فقط کمی تامل میخواد)
چقدر وقت میگزاریم برای خدا؟؟
و امیدوارم در این دنیا زیبا و با افتخار به بندگی خداوند زندگی کنیم و در آخرت هم رو سفید باشیم کنار پروردگارمون
خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای
امین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید.
سلام و درود به دوست عزیزم آقا سید خوش دل و البته خوش سیما و همچنین خوش سخن و مهمتر از همه خوش قلب
انشاالله همیشه در بهترین حالت خودت باشی
با خوندن نوشته شما افکاری در ذهنم مرور شد که به عقیده من ارتباط به نکاتی در لابلای نوشته شما دارد.
خداوند در قرآن می فرماید ما انسان را اشرف مخلوقات قرار دادیم.
انسان بودن در حد هر موجودی بودن است ما زمانی آن چیزی خواهیم شد که خداوند از اول برای ما درنظر گرفته است که اشرف بودن را تجربه کنیم.
اشرف نه بر یکدیگر، اشرف بر سرنوشت و زندگی خویش
برای درک اشرف بودن اگر انسان بودن را با هر موجودی بودن مقایسه کنید شباهت بسیار زیادی دارد.
بعنوان مثال زندگی زرافه را بررسی کنیم.
زرافه متولد میشود همانگونه که انسان متولد می شود.
زرافه رشد کرده و بزرگ می شود همانگونه که انسان می شود.
زرافه امرار معاش می کند همانگونه که انسان امرار معاش می کند.
زرافه تولید مثل می کند و در تداوم نسل خویش مشارکت دارد و انسان هم همینگونه است.
زرافه بعد از سپری شدن مدت حیات خود می میرد همانگونه که انسان می میرد.
شباهت های بسیاری بین زندگی همه موجودات با یکدیگر است و انسان در جایگاه موجود بودن شبیه همه موجودات است.
البته تفاوت های جالبی بین انسان و سایر موجودات وجود دارد از جمله اینکه زرافه برای گذران زندگی خویش متحمل رنج و سختی نمی شود اما انسان برای برای زندگی در همان حد زرافه با مشکل مواجه می شود.
زرافه یک میلیونم توانایی مغز و هوش و استعداد انسان را ندارد اما اصل زندگی را ساده تر از بسیاری از انسانها مدیریت می کند.
این شباهت انسان با سایر موجودات در جایگاه موجود بودن است.
پس تفاوت من با سایر موجودات چیست؟
چرا من و بسیاری از انسانها برای داشتن حداقل زندگی در حد یک زرافه با مشکل مواجه می شویم.؟!
پس وعده خداوند چه می شود که انسان را اشرف مخلوقات قرار داده است؟!
آیا همه ما در وضعیت اشرف مخلوق بودن در حال زندگی کردن هستیم؟!
خداوند در قرآن می فرماید علم اسما را به انسان آموختم همچنین عنوان می کند این جهان با همه آنچه در آن است مسخر انسان است.
اشرف مخلوقات بودن انسان شامل دو وجه می شود:
یکی امکاناتی که خداوند در اختیار انسان قرار داده است که این مزیت شامل سایر موجودات نمی شود.
دوم امکانی که خداوند در وجود انسان تحت عنوان ذهن یا قدرت اندیشیدن قرار داده است که در سایر موجودات وجود ندارد.
در بررسی ساده می توان به این نتیجه رسید که امکانات عالم که بدون محدودیت و در بالاترین حد خود در اختیار نسل فعلی و زنده بر روی زمین قرار دارد.
من، شما و همه انسانها از بالاترین امکانات جهان هستی برخوردار هستیم.
آنچه در چند سال پیش رویای ثروتمندان و پادشاهان بود اکنون به شکل عموم در دسترس انسانهاست.
اما نکته اصلی در اینکه چرا با این همه امکانات و وعده الهی ما احساس اشرف بودن نداریم به قدرت ذهن ما بر می گردد.
آیا ذهن من معیوب یا ناقص است؟!
قطعا اینگونه نیست
پس داستان چیست؟
داستان از این قرار است که با استفاده نکردن از ذهن خود یا استفاده نادرست کردن از ذهن خود باعث شدیم که این قدرت بی نهایت را بر علیه خود برانگیخته کنیم.
اگر از ذهن خود در جهت رشد و اشرف مخلوقات بودن استفاده نکنیم ناگزیر از آن برای حقیر بودن و پست زندگی کردن استفاده خواهیم کرد. راه دیگری وجود ندارد.
چرا من و شاید دیگر دوستان هربار که به انسان بودن خود فکر کرده ایم به محدودیت هایمان فکر کردیم؟
چرا من به راحتی و از سر عادت همیشه در حال فکر کردن به کمبودها و نقص ها و ناتوانی هایم هستم؟
چرا اگر بخواهم به توانایی هایم فکر کنم یا استعدادهایم را به کار بگیرم باید دفتر و قلم دست بگیرم و بنویسم و زور بزنم تا به یاد بیاورم من هم استعدادها و توانایی هایی دارم؟!
من هم عزت نفسی دارم؟
من هم خدایی دارم؟
من هم فلان و بهمان هستم؟!
غیر از این است که همیشه از منظر کمبود و ناتوانی درباره خودمان فکر کرده ایم؟
چرا نمی توانیم از منظر اشرف مخلوقات بودن درباره خودمان فکر کنیم؟!
اگر من که صاحب اراده برای استفاده از قدرت ذهنم هستم از منظر فقر و کمبود و ناتوانی درباره خودم فکر کنم چگونه خداوند دستان توانمند خود را به یاری من هدایت کند و قدرت خلق کنندگی و هدایت کنندگی اش را به رخ من بکشد تا من ببینم و تجربه کنم و سپاسگزار باشم؟
استفاده صحیح نکردن از قدرت بی نهایت ذهن که مایه برتری انسان بر سایر موجودات شده است سبب شده که از زندگی کردن به اندازه یک حشره نتوانیم لذت ببریم.
وقتی از قدرت ذهن برای خلق کردن استفاده نکنی ناگزیر از آن برای رنج کشیدن استفاده خواهی کرد.
چرا انسان از هر شرایطی در زندگی اش رنج می کشد؟!
تا وقتی بی کار هستیم رنج می کشیم، وقتی شاغل می شویم هم رنج می کشیم.
تا وقتی مجرد هستیم رنج می کشیم و وقتی ازدواج می کنیم باز رنج می کشیم.
تا وقتی بچه نداریم رنج می کشیم و وقتی بچه دار شدیم هر روز رنج می کشیم.
تا وقتی فقیر هستیم رنج می کشیم و وقتی پول دار می شویم باز رنج می کشیم.
ماشین نداریم رنج می کشیم، صاحب ماشین می شویم رنج می کشیم.
مهاجرت نکردیم رنج می کشیم و مهاجرت کردیم باز رنج می کشیم.
یک جنبه از زندگی را نمی توان پیدا کرد که هر دو سر آن رنج نباشد.
در نوشته خود ذکر کردید که ویلا و ماشین و …. هم چاره ساز نبود.
در واقع مایه رنج شما شده بود.
برای تجربه خوشبختی و احساس اشرف مخلوقات داشتن باید رنج کشیدن را متوقف کنیم.
انسانی که رنج می کشد قادر به درک و تجربه اشرف مخلوقات بودن نخواهد بود.
اینکه من، شما و احتمالا سایر دوستان هم عقیده هستیم که خداوند را فراموش می کنیم یا بر خود مغرور می شویم و …. این نیست که بی ایمان یا غیره هستیم و ….
چرا اگر اوضاع من مقداری بهتر می شود و کار من می گیرد دوباره فکر میکنم از خدا دور شدم و باید همه چی خراب شود تا دوباره به یاد خداوند باشم یا تصور می کنم که دوری از خدا باعث خراب شدن کسب و کارم شده است؟!
موضوع کلمه خداوند یا جملاتی که درباره او به کار می بریم نیست.
مشکل این نیست که من چقدر سجده میکنم یا کار را به او می سپارم یا خودم یا …
مگر ایلان ماست و امثال او شناخت و رابطه ای مانند من و شما با خداوند دارند؟
انقدر که ما زمان خود را صرف راضی کردن خداوند و خوب کردن احساس خود نسبت به خدا کرده ایم که اگر ایلان ماسک هم مانند ما عمل کرده بود اکنون در بین ما در حال گفت و شنود بود.
مساله اصلی فراموش کردن اشرف بودن است
فراموش کردن توانمند بودن و بی نهایت بودن قدرت خلق کنندگی است.
مساله اصلی رنج کشیدن است
وقتی به رنج کشیدن عادت کنی وقتی نداری رنج می کشی وقتی هم داری باز رنج می کشی و چون رنج میکشی از زندگی و وجود خود لذت نمی بری و این نگرش که من بی خدا شدم یا خدا را رها کردن در وجود ما شکل می گیرد درحالی که واقعیت این نیست و ما هرگز بی خدا یا دچار قطعی اتصال نمی شویم.
من باید از یاد خدا به درک اشرف بودن خود برسم و ذوق و شوق زندگی کردن و خلق کردن در وجود من شدت پیدا کند.
اما اکثر انسانها منتظر هستند تا خداوند معجزه ای وارد زندگی او کند و خوشحال شود و سپاسگزاری کند و برای چند لحظه یا ساعت از شدت رنج او کاهش پیدا کرده ولی دو سه ساعت بعد دوباره رنج کشیدن از موضوعی دیگر شدت پیدا می کند و باز داستان تکرار می شود.
اینکه من یا شما با شنیدن این گفته های استاد احساس خوبی پیدا میکنیم چون تصور می کنیم اشتباه خود را یافته ایم و دوباره به مسیر برگشته ایم و از این بعد تصمیم می گیریم که بیشتر حواسمان به خدا و سپردن کارها به او و توکل و ایمان داشتن و … باشد.
اما همه اینها مانع رنج کشیدن نخواهد شد تا وقتی که نسبت به رنجی که در ذهن و درون ما شکل می گیرد آگاه نباشیم.
با یاد خداوند دلها آرام شود.
چرا آرام شود؟
چون با یاد خداوند باید اشرف بودن و ویژگی های اشرف بودن زنده شود.
امروز بعد از نماز در گفتگوی شخصی با خداوند از او خواستم تا مرا به سمت تجربه اشرف بودنم هدایت کند.
از او خواستم تا همواره به من یادآوری کند که از رنج کشیدن پرهیز کنم و هرگاه دچار رنج در افکار شدم با مرور یادش در ذهنم رنج مرا کاهش دهد.
ما از خداوند دور نمی شویم، حتی فراموش نمی کنیم که همه چیز از اوست و او فرمانروای جهان است.
اما درگیر رنج کشیدن می شویم، با مرور خاطرات، با بررسی دلار، با فکر کردن به اینکه چرا نشد؟!
به راحتی از طریق مرور افکار درگیر رنج می شویم و همش فکر میکنیم من مشکلی دارم، من چقدر اوضاعم خرابه، من فلانم
این نگرش درباره خودم از نگاه کم بود و کم شمردن انسان بودن ایجاد می شود و نمی دانم چرا و چگونه دچار این نگرش شده ایم که هربار به خودمان فکر می کنیم شرمنده و سرافکنده و مایوس می شویم.
تصور نمی کنم اگر از زرافه درباره خودش سوال کنی احساس شرمندگی کند
اگر از موش درباره خودش سوال کنی احساس ضعف و ناتوانی کند
اما چرا انسان هر وقت درباره خودش فکر می کند یا حتی صحبت می کند از نقص ها و کمبودها و ناتوانی ها سخن می گوید؟!
انشاالله بتوانیم در مسیر درک و تجربه اشرف بودن گام برداریم.
درود فراوان
درود بر استاد عزیز و شما دوست گرامی
کامنت شما عالی بود با خوندنش حس کردم بهتون گفته شده و شما هم به اشتراک گذاشتین.
به نکته ای اشاره کردین که دیروز با خوندن کامنت آقای خوشدل ذهن منو به خودش مشغول کرد. راجع سجده و بازگشت به سمت خدا.
همه ما با وجود تلاش های بیرونی و کنترل ذهن و توکل بازهم چالش هایی داریم که باید حل کنیم و هی مسیر جدید برامون باز شه. من بشخصه خیلی انسان تلاشگری هستم هر چیزی بهم الهام میشه هر چند برام سخت باشه تو ذهنم انجامش میدم ولی گاهی تا نتیجه حاصل شه و وارد اون مدار و فرکانس بشم زمان میبره و گاها از خودم میپرسم کجا رو دارم اشتباه میرم؟ سریع مسیر رو وباورهام و میزان توکل و عملکردم رو چک میکنم که مبادا جایی داره نشتی میده.
دیشب کامنت اقای خوشدل منو بفکر فرو برد که سارا شاید چون نماز نمیخونی خدا فلان جا با وجود تلاشهات هنوز راه باز نکرده یا شایدم کرده هنوز وقت دریافت نرسیده.
بعد فکر کردم خب نماز خوندن رو شروع کنم شاید زودتر نتیجه بگیرم مثلا خدا زودتر راضی شه بعد دیدم احساسم بد شد من نماز خوندن رو دوس ندارم و حالم باهاش خوب نمیشه. دیدم دارم خودمو مجبور میکنم و این با چیزایی که از استاد و قانون یاد گرفتم مغایرت داره. من که هر لحظه در وجودم خدا رو یاد میکنم و ازش هدایت میخوام شکر گزارم و برای بهبود دائمی در تلاشم …. پس الان چرا خودمو مجبور کنم به کاری که حالم خوب نمیشه باهاش.
خلاصه از دیشب تو یه تضادی افتادم
شاید به ثروت و خواسته دیگه م نرسیدم اونجور که دلم راضی شه بخاطر ترک نمازه. و یه احساس گناه اومد سراغم. با اینکه تو دوره لیاقت با مضرات احساس گناه بطور کامل آشنا شدم. به خودم دقیقا مثال آدمهای موفق و ثروتمند دنیا رو زدم
که اتفاقا اصلا مسلمون نیستن.
و جالبه ذهنم درگیر بود تا امشب که یهو کامنت شما رو دیدم و دقیقا همین مسئله رو خیلی قشنک بیان کردین.
ممنون از کامنت تون
راهتون روشن تا ابد
استاد عزیزم واقعا دلم براتون تنگ شده با دوره لیاقت با شما زندگی کردم دوران طلایی بود کاش تکرار شه
سلام و درود بی کران به آقا رضای عطار روشن که الحق و الانصاف روشنی بخش این بهشت زیبامون شدین
چقدر عالی و روون توضیح دادین داستان از این قرار است که با استفاده نکردن از ذهن خود یا استفاده نادرست کردن از ذهن خود باعث شدیم که این قدرت بی نهایت را بر علیه خود برانگیخته کنیم.
چرا اگر بخواهم به توانایی هایم فکر کنم یا استعدادهایم را به کار بگیرم باید دفتر و قلم دست بگیرم و بنویسم و زور بزنم تا به یاد بیاورم من هم استعدادها و توانایی هایی دارم؟! واقعا همه ی ما کم و بیش همینجوری هستیم!
و دلیلش رو چه قشنگ شما گفتین
وقتی از قدرت ذهن برای خلق کردن استفاده نکنی ناگزیر از آن برای رنج کشیدن استفاده خواهی کرد.
یک دنیا ممنونم ازتون که این آگاهی ها رو با ما به اشتراک میذارین
فقط دوست داشتم بنویسم و تحسینتون کنم و ازتون قدردانی کنم.
سلام به همه
سلام به آقارضا
چقدر درک اون چیزی که نوشتید و درک کردید واقعا سختهههههههه
ولی منم به این نگرش نا زیبا مبطلا هستم
همش رنج رنج رنج
بودن با عزیزانم همش رنجه
نبودنشون کنارم، بازم رنج
…….
انگاری از هیچ چیزی لذت نمیبرم البته الان کمی بهتر شدم به لطف الله
ولی این لذت نبردن و رنج کشیدن بزرگترین پاشنه آشیل منه،
که الله یکتا میخوام در این سال جدید ریشه ایی این ترمز برام برداشته بشه.
شما درست میگید هم زمان نمیشه هم لذت برد هم رنج کشید، وقتی انسان نتونه از توانایی های مغزش در جهت لذت بردن استفاده کنه ناگزیر در جهت رنج از اون استفاده میکنه.
آقا رضا از شما از این آگاهی نابتون واقعا سپاس گزارم.
سلام و درود بر جناب عطار روشن عزیز و زیبا رو ، دوست خوش خنده و خوش زبان من
ممنونم از پیام بسیار بسیار ارزشمندتون
برام سرشار از آگاهی بود ولی دوست دارم زاویه نگاه خودم رو با شما بیان کنیم
سوره ای داریم در قرآن به اسم بلد
خدای متعال از آیه ابتدا تا این آیه 3 تا قسم می خوره …
و میگه
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ
فارق از اینکه داستان پشت سوره چیه ولی به نظذم زندگی ما از سختی جدا نیست!
فقط بحث اینجاست که ما با باورمون به خیر بودن و زیبایی زندگی این دنیا میگی ان للله و انا الیه راجعون
داشتن فرزند سختی داره و نیاز به زمان داره و باعث میشه ما انرژی بزاریم ولی شیرینیش برامون بیشتره پس از نعمتش لذت میبریم
به نظرم هیچ لذت کاملی در این دنیا نیست و همین مسئله باعث تفاوت سلیقه ها شده
آیا کار کردن من با کامپیوتر ساعت ها تضادی نداشت و سختی نداشت؟ وقتی بقیه دو ساعا میشینن پای کامپیوتر و میگنن بابا مداریم میمیریم تو چه طوری ساعت ها میشینی
اینجا همون مبحث رنج و لذتی که بارها اسناد صحبت کردن نقشش پدیدار میشه
برای همین من با درک حداقلیم فهکیدم خیلی از چیزهایی که من تو ذهنم ساختم از خونه و ماشین برای من نوعی اونقدر لذت ویژه ای به ارمغان نیاورد و حتی اگر ساده تر میبد برای من علی بهتری بود ولی تضادی با خلق ثروت من نداره
چون من آذمیم که می خوام روزی 200 دلار مثلا خرج اینترنت و داده ها و ابزار هپش مصنوعیم کنم ولی یکی میگه نه من اصلا دوست ندارم
یعمی وجهه اشرف مخلوقات بودن من در اون نقطه ای بر انگیخته شده که من دنبالشم و هیچ وقتم ازش دست نمی کشم
مثال ساده ای بزنم :
من وقتی بازی کامپیوتری fifa داشتم می کردم برای اینکه تجربه بهتری تو بازی داشته باشم رفتم 50 برابر پول بازی خرج ما یحتوی بازی کردم … این همون اشرف مخلوقات بودنه دیگه …
ولی وقتی الان تو خونه ی ویلایی هستم و میبینم تمیز کردنش و … چه تضادهایی برام ایجاد کرده و شاید حتی تمیز کاری گل و گیاهان و … برام روشن شد من زندگی مثل سبک استاد رو اگرم دوست داشته باشم به هیچ وجه علاقه ای به داشتن پردایس ندارم …
این به معنای کم خواهی یا زیاده خواهیم نداره بحث اینه که میل من نمیکشه
فکر می کنم همه چیز شفافه تو این عالم من درآمد غالبم از ایرانه وقتی دیدم ناخواسته و خواسته دلار داره تضاد آرامشی برام ایجاد میکنه واقعا گفتم خدایا من رو بی نیاز کن از تومان ایران و این اتفاق به زیبایی و آرامی داره میفته …
ولی برای من هیچ لذتی بالاتر از درک خدا الان وجود نداره و برای همین رسیدن به خواسته های مادی برام رفته تو جاده فرعی و بعید میدونم حالا ها حالا ها برم دنبال اینکه بخوام بمب اقتصاد بشم ، من الان در حد سفرهام و
و داشتن زندکی بی نگرانی کافیه برام
و ثروت سلیمانی از فکرم خارج شده و بینش محمدی شده مرکز تمرکزم
من این دنیا رو بسیار کوتاه میدونم و در مورد خیلی از اعتقاداتم هنوز شک دارم و باید مطمئن بشم و طبق همون قرآنی که می خونم باید بفهمم که چرا من نمازم ترک شده؟
در قرآن بارها خوندم که اشاره ویژه ای به مومنان با صفات الذین یحافظون علی صلاتهم داره …
و ارکعو مع راکعین والسجدو مع الساجدین داره
این وظیفه من تحقیقم رو کامل کنم که شکل صحیح نماز خوندنم رو درک کنم
و بله الان تمرکزم اینه نه پول درآوردن ولی اعتقاد دارم قطعا خدا هم رزقش رو میفرسته اگر تلاش داشته باشم …
اگر استاد 3000 بار قرآن خوندن منم باید بخونم تا بفهمم
الان اومدم یک کشور عربی تا بفهمم و ریشه هارو درک کنم و هر روز دارم بیشتر میفهمم
برای آقای ایلان ماسکم آرزوی خوش بختی دارم ولی هرکس باید اون وجهه ای از زندگی رو انتخاب کنه که واقعا شادش می کنه
سوره ضحی هم دلگیری پیامبر مشخصه از خدا و پاسخ خدا خیلی قشنگه همانا آخرت برای تو بهترست از این دنیا …
میگم من اصلا نمیگم مادیات بده و امیدوارم کسی سو برداشت نکنه ولی خب به تعداد موهای سرم دیدم با سودای ثروت چه قدر از دوستانم پا گذاشتن روی ارتباط خوبشون با خدا
احترام به پدر مادرشون
و …
و خیلی ها هم هستن پکیجشون کامله و ازشون بی نهایت یاد میگیریم
و خلاصه کنم الان من هدفم اینه :
ان صلاه تنها عن الفحشی و المنکر ولذکر الله اکبر
اگر این نماز تنها راه دوری از فحشا و منکر هست فعلا باید درموردش بیشتر و بیشتر بخونم!
چون اینجا که اومدم خیلی ابزار بهتر و عالی تری دارم
آیه 59 سوره نسا :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا
این آیه اشره به اطاعت به از رسول خدا و بزرگان داره که خب دست بر قضا من در کشوری به دنیا اومدم که شیعه بوده و بزرگان پرنوری داره و چرا خودم رومحروم کنم از بررسی و تحقیق روش زندگی اونا
شاید واقعا نماز خوندن اونا بهتره از خیلی نظرها
وقتی میبینم این مدل نماز خوندن باعث بهبود زندگی من میشه چرا الکی به خاطر غرور ردش کنم؟
وقتی میبینم صبح ساعت چهار بیدار شدن من رو مجبور میکنه شب در ساعت مناسب تری بخوابم
وقتی میبینم که نماز شهر باعث میشه از کار دست بکشم و تمرکز بزارم روی خدا و از همه مهم تر اینکه تعددش حفظ بشه خیلی قشنگ تره
بحث اصول کلامی داخل نماز نیست ولی فعلشه!
وقتی میبینم خانومم هزینه بابت یوگا درمانی دریافت میکنن و خیلی حرکات شباهت زیادی به همین نماز داره واقعا برام مهم شده که بیشتر بفهمم و سال ها از ترس پدرم خوندم و باعث تنفرم از این سبک شد ولی دوباره دارم با عشق و عطش میرم سمتش
و چه قدر سعادتمندم در سایتی هستم که جز کلام خدا جاری نیست و این همون حلقه گمشده زندگی من بود و حالا با ثروتی که خدا بهم بخشیده خیلی عبادتم قشنگ تره و سپاس گزاریم عمیق تره و برای من قسمت پایانی فایل استاد بسیار بسیار نشانه بزرگی بود که به نظرم همون تیر آخر برای من بود بعد از تحقیق چند ماهم
اینارو بیشتر بیان کردم بگم که بز اساس اولویت هامون ویلا خوب یا بد میشه و به نظرم این همون چیزی هست که الان دارم درکش میکنم
ممنونم از پیام ارزشمندتون
سلام به علی آقا خوشدل
همیشه لذت میبرم از خوندن کامنتهای عالی شما
یسری از دوستان رو کامنتهاشون رو دنبال میکنم برای یادگیری
دوستانی مانند شما، آقای عطار روشن، آقای احمدی، عادله خانم همسرتون، خانم نفیسه حاجی محسن و چند تا از دوستان دیگه که الان ذهنم یاری نمیکنه اسامی شون رو بیارم.
اما میدونم شما و این دوستان الگوی خوبی برای خیلی از اعضای خانواده استاد عباسمنش هستین،
خود من از اون کسانی هستم که از قدیم با خوندن نماز مشکل داشتم و بیشتر بخاطر بقیه نماز میخوندم اما اعتراف میکنم وقتی با توجه بیشتر اینکار رو انجام میدادم حالم خوب بود، اما از یه زمانی نماز رو گذاشتم کنار و اعتراف میکنم من هم به نتیجه رسیدم اگه بخوام توجهم رو بسوی رب العالمین کنم بهترین روش همین خوندن نمازه،
چون شما ملزمی که روزی سه مرتبه به خداوند توجه کنی و اگه بتونیم اینکار رو با توجه به معانی و با حوصله بخونیم حتما در مدار بهتری قرار میگیریم، چند وقته دارم با خودم کلنجار میرم که دوباره نماز خوندن رو شروع کنم یا نه،
ممنون میشم که در این مورد اگه به نتیجه رسیدین حتما نتایج تون رو به اشتراک بزارین به هر حال تصمیم شما و دلایل منطقی که میارین کمک زیادی به اعضای سایت و شخص من میکنه.
بسیار خوشحالم و لذت بردم از اینکه بعد از مدتها دو دیدگاه از شما دوست عزیز خوندم.
بهترینها رو براتون آرزومندم، امیدوارم در کمال آرامش و لذت به تمام اونچه که خواهانش هستین برسین
سلام علی آقای خوشدل دوست خوبم، دیدگاه تون در مورد نماز منو ب فکر برد و اومدم نشستم با خودم ب حرف زدن و نوشتم، راستش من هم وقتی وارد سایت شدم دیدم اون روش نماز خوندن بهم حس خوبی نمیده و ترکش کردم( با وجود مادری بسیار مذهبی ک تقریبا هر روز میگه نمازت رو بخون ولی من اعراض میکنم و هیچی نمیگم و تو دلم میگم چشم مادرجانم) ، بجاش نماز من شد روی قوانین کار کردن و اینکه یاد بگیرم صدق بالحسنی بودن رو، یاد بگیرم تقوا رو، کنترل ذهن رو، صبر رو اعراض رو از پای غیبت خانواده بلند شدن و … و در عمل اجراشون کنم.شاید نماز من اون موقع اجرای این کارا بود، این اواخر ک درک بهتری از قرآن دارم و انگار بهتر میفهمم اش ب آیه های سجود و رکوع ک میرسیدم میپرسیدم ک چرا خدا سفارش ب این کار کرده؟ و ب قول شما یه جورایی تنبلی هم میاد سراغ آدم ک بلند شی و بری وضوی بگیری و وایستی برا نماز، میگی خب ول کن دیگه من دارم لحظاتی تو روز توجه میکنم ب خدا همون میشه نمازم.
بعد اومدم ب خودم گفتم : خب میخوام امتحان کنم این شیوه نماز خوندن رو، ببینم چه حسی می گیرم از این کار
اون حالت تواضع و خشوع و یاد خدا بودن رو دوست دارم در زمان های بیشتری تجربه کنم، اون حالت هیچ بودن خودم، اون حالت اعتبار تمام نعمت هارو ب خدا دادن، اصن سجده کردن
حتی دوست دارم وقت هایی نماز بخونم ک هیچ کس منو نبینه در خلوت و تنهایی خودم، شاید اصن وقت هایی ک هیچ کس نماز نمیخونه من برم وضو بگیرم نماز بخونم.
گفتم باید تجربه کنی و روش نماز و رسیدن ب خداتو خودت پیدا کنی ببینی چی حالت و خوب میکنه، ببینی این کار تو رو ب خدا نزدیک میکنه؟ وقتی درحال انجامش هستی چ حسی داری ؟ از خودت راضی ای ؟ احساس بنده بودن بیشتر بهت دست میده؟
اصن شاید درحد 2 دیقه بشه 5 دیقه بشه ولی میخوام ب یاد بیارم نعمت هام رو، میخوام بگم خدایا من بدون تو هیچی نیستم، میخوام باهاش حرف بزنم، اون جانماز بشه محراب من، بشه مکان نزدیکتر البته احساس نزدیکتر ب خدا داشتنم.
اون لحظاتی ک وضو میگیری و آگاهانه از جات بلند میشی و میری برای نماز و وضو یعنی میگی خدایا من ب یادت هستم.و یک نوع یادآوری میشه انگار.
گفتم ببین از طرفی اینم هست ک نخوای ب خودت بگی خب خدایا ببین من دارم نماز میخونم پس ازت توقع دارم این نماز توی روند درآمد من تاثیر بزاره، من 1 هفته نماز میخونم ولی ریز حواسم ب اینه ک ببینم این نمازه تاثیری تو درآمد من میزاره یا ن، ببینم تو هم برا ما اون پشت کاری میکنی یا ن، درامد مو زیادتر میکنی یا نه
چقدر باید ب خودم گوشزد کنم ک آقا تو برا خودت داری عبادت میکنی، تو نیازمند خدایی خدا نیازی ب سپاسگزاری و نماز تو نداره اون صبح تا شب فرشته ها دارن تسبیح اش رو میگن، تمام موجودات رو زمین از پرندگان، از درختان، باد و دریا و همه دارن تسبیح خدا رو میگن تو نمیفهمی زباش رو.
اگرم میخوای این شیوه رو بری باید هزار بار ب خودت بگی من برای بزرگ شدن ظرف وجودی خودم این شیوه رو میرم، انجامش میدم ببینم آیا احساس خوبی پیدا میکنم؟ انجامش میدم ببینم منو ب خدا نزدیک تر میکنه، انجامش میدم ببینم ظرف وجودی ام بزرگتر میشه، چون همه چیز برمیگرده ب احساس خوب و ظرف وجودی.
باید بگی من برای بزرگ شدن ظرف وجودی ام میخوام این شیوه رو برم، برای خودم خاطر خودم چون منم ک محتاج خدام خدا هیچ نیازی ب عبادت من نداره، نکنه 2 بار نماز خوندی ب خدا بگی ببین من 2 روزه دارم نماز میخونم چی شد پس چرا اون پارنتر نیومد؟ چرا درآمدم ایکس برابر نشد؟ چرا مشتری هام رو زیادتر نکردی؟
تو باید برای خشوع درمقابل خداوند اینکارو کنی، چون من فکر میکنم گاهی فراموش میکنم و غرور یا فراموشکاری یا ترکیب هردوش میاد سراغم. میخوام با این روش نماز خوندن ب یاد نعمت هام بیوفتم و قلبی سپاسگزاری کنم. احساس میکنم وقتی تو سجده هستی قلبا عبادت میکنی قلبا سپاسگزاری میکنی چون حس خشوع داره.
واقعا الان ک فکرش رو میکنم وقتی سجده هستم خیلی ب کوچیکی خودم فکر میکنم، و بیشتر یادم میاد ک من هرچی دارم از خداست، وقتی هم تو روزی 3 بار بلند شی برا نماز و تو هربار 5 تا سجده کنی و باهاش حرف بزنی خب عملا خیلی شیوه خوبیه ب نظرم برای انسان فراموشکار.شاید اصن نماز ی روز من 5 دیقه طول بکشه اصن بحث زمانش نیست، شاید تو سجده ذکر توحیدی بگم، شاید صبح تمرین ستاره قطبی و سپاسگزاری مو تو اون حالت بگم یا اینکه بنویسم تو دفترم بهتره؟
شاید یکی از دلایلی ک بخوایم نماز بخونیم اینکه ک ما انقدر درگیر روزمرگی و پول درآوردن و باورها و خواسته های بیشتر و بیشتر میشیم ک فراموش میکنیم انالله و انا الیه الراجعون واقعا کدوم یک از ما توی روز یادش میوفته ک این دنیا ابدی نیست انقد بهش نچسب، تا ب ی تضاد نخوریم اونچنان یادمون نمی افته.ولی بنظرم نماز میتونه یادآور خوبی در این زمینه هم باشه شاید. چقد خود من به دنبال درآمد بیشتر بودم بجای بهتر کردن کیفیت رابطه ام با خدا، یا بهتر شناختن اش.دقیقا مصداق این جمله تون ک نماز باعث میشه من از کار دست بکشم و ب یاد خدا بیوفتم.
شما الان دیدگاهت رو در مورد ثروت بدست اوردی ینی خدا رو تو ثروتی ک بهش رسیدی دیدی و حالا میخوای خدا رو بهتر بشناسی و کیفیت رابطه ات با خدارو بهبود ببخشی، ینی میگی خدایا من میخوام بهت نزدیک تر بشم میخوام بیشتر تو زندگیم حست کنم چیکار کنم بهتره؟ من تو رو توی ثروتی ک خلق کردم توی سفرهایی ک رفتم، دوستانی ک ملاقات کردم، رابطه زیبایی ک خلق کردم و…. من تو رو توی تک تک اون لحظات دیدم ولی میخوام عمیق تر کنم این رابطه رو عشقی ترش کنم.
ممنون برای اشتراک گذاری دیدگاه تون، منم همون صحبت های تو نت ام رو نوشتم برای درک بهتر و اشتراک گذاری با دوستانم. بنظرم نماز یعنی راه پیدا کردن خدا و وصل شدن بهش و همه ما تو یه برهه ای یک سری روش های خاص رو انتخاب میکنیم و مطمئنا میتونه این روش ها بهتر و باکیفیت تر بشه با توجه ب رشد ظرف وجودی مون.
در پناه الله شاد و موفق و ثروتمند باشید دوست خوبم.
سلام به آقا سید علی گل.
آقا اول یه چیزی بگم وقتی کامنتت رو چه تو فایلهای دانلودی چه تو دوره احساس لیاقت میخونم میفهمم که اصلا تو یه مدار دیگه ای هستی و خیلی مدارت بالاتره.
از همین رو کمکم میکنه به آگاهی بیشتر.حاجی دمت گرم.
بابت بحث نماز منم مثل بچه هایی پاسخ دادن به کامنتت،از بچگی به دلیل فضای مذهبی که نوش بودم میخوندم
ولی پن بیشتر به خاطر ترس از خدا بود نه ترس از والدین.
در واقع ترس از خدا نیود،ترس از جهنم بود به خاطر باور ها و حرف هایی که بود که اگه نخونی اون دنیا اتیشت میزنن و ….(حالا که فکر میکن همه کارای دینی که میگفتن انجام بدین رو بدلیل ترس انجام میدادم)
تا اینکه از اون فضا اومدم بیرون ولی هنوز نمازو میخوندم ولی چون دیگه دلیلی نداشتم یا اینکه دلیلش کمرنگ تر شده بود(دیگه ترسه انفدر پررنگ نبود)ترک شد نمازم.
بعد از مدتی دوباره اون حسه برگشت و دوباره نمازه شروع شد.ولی وافعا از یه زمانی شروع کردم به تحقیق درباره اینکه چی درسته.از پرسش از افراد گرفته تا مطالعه.واقعا نمیدونم چه مسیری درسته؟
من خودم به شخصه وقتی فارسی با خدا حرف میزنم و دعا میکنم خیلی حس آرامش بهتری میگرم.
ولب از یه طرف تو قرآن از رکوع و سجده حرف زده.نمیدونم
خوشحال میشم اگه نظر شما و تحقیقاتشان رو در این مورد بخونم.
خیلی دوستتون دارم
امیدوارم که خدا هممون رو هدایت کنه
در پناه نور و عشق الهی باشید
خدانگهدار
سلام آقای خوشدل . منم سال 97 با سایت اشنا شدم خیلی چیزا یاد گرفتم ولی در نهایت پارسال بود که تفاوتهای عقیدتی ، روم اثر بدی گذاشت تضادبدی دیدم و بعد خودم رسیدم به اینکه حقیقت همون مذهب تشیع هست باهمه باوراش نماز روزه وضو غسل طهارت نجاست حلال حرام حجاب ، اهل بیت ، امام زمان ع ، امام حسین ع ، حضرت علی ع و منم فهمیدم که واسه کسب ثروت ، خیلی از عقاید و چیزای درستمو باید زیر پا میگذاشتم و وقتی نادانسته پا روشون گذاشتم فکر میکردم از طرف خداست این الهامات بعدش به تضاد بدی خوردم . دلیل این سرگردانی های ما اینه که ما با کنار گذاشتن قواعد ، فرکانس غلط دریافت می کنیم . اگر میخواهید الهامات پاک الهی بیاد همه قواعد رو باهم اجرا کنید وگرنه اون نجوا الهی نیست هرچند که تاوقتی متوجه نباشیم که باید چه کار کنیم در واقع هم مداریم حتی باهمون نجواهای نادرست ولی در اصل مطابق با مدار فعلی مون
ببینید آقای خوشدل پارسال هم براتون کامنت نوشتم …
ولی الان میبینم که خودتون رسیدین به یه سری چیزا
از خدا میخوام که هممون رو به کمال برسونه هرچه زودتر
اما نکته کلیدی بهتون میگم اگر دنبال بینش محمدی (ص) هستید همه قواعد رو باهم اجرا کنید منم انصرافی رشته آی تی هستم وقتی دارید کد مینویسید باید همه قواعدش رو درست نوشته باشید تا اون کد اجرا بشه و خروجی بهتون بده اگر می خواهید بینش محمدی پیدا کنید همه اصول رو باهم اجرا کنید یعنی چی یعنی لباستون پاک و طاهر بدنتون پاک و طاهر فکرتون پاک و طاهر چشم گوش زبان همه اعضا و جوارح چه باطن چه ظاهر پاک پاک ، زمینی که نماز میخونید پاک باشه غصبی نباشه پولتون پاک باشه همه اینا رو مداری که هستید اثر داره سعی کنید انفاق کنید تا پاک بشن یسری فرکانس منفی بما قدمت ایدیهم وقتی به طهارت برسید خود به خود همه اون افکاری که باید بیان میان الهامات میان . سعی کنید همه قواعد رو بپذیرید
بله غرور بدترین مانعه . حتی اگر کفشتونم باید بدین بدین می ارزه به رسیدن به حقیقت
یه نکته کلیدی مهم مهم مهم
طهارت بسیار مهمه
طهارت همه جانبه
آیه قرآن
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
ببینید فعل یرید اومده یشاء نیومده. طهارت اومده ، اهل بیت اومده اینا خیلی مهم هستن
بخواید ازشون منابع انرژی جهان خدا و 14 معصوم هستن شما وقتی کامل میشین که ارتباط انرژیکی تون رو با 14 معصوم کاملا برقرار کنید چاکراه پاک بشه . طهارت ، تطهیر
اینکه شرکه و اینا . درست نیست . خداوند اینطور قرار داده
وقتی در قرآن میفرماید من منظورش خود خدا ولی وقتی میفرماید ما منظور خودش و 14 معصوم
من باعمق وجودم به اینها رسیدم منم روزی مثل شما نماز کنار گذاشتم .
ثروت اصلی ایمانه یه ایمان کامل که مو لای درزش نره
ایمان اصلی ارامش قلبیه و نکته مهم باز . وقتی فرکانسهاتون کامل درست شد جایی قرار میگیرید که باید باشید از سرگردانی ها رها میشید قرار و اطمینان قلبی میاد
سلامتی میاد
ثروتی میاد که خالص مال خودتونه ….با اومدن و رفتنش خسته و مضطرب و گیجتون نمیکنه
فقط حرفهام رو کسی میتونه کامل درک کنه که خودش این راه ها رو رفته باشه
موفق باشید
سلام به سیدعلی خوشدل عزیز و تمام دوستانیکه کامنت منو میخونن.
قُلْ هَذهِ سَبیلِی أَدْعُو إِلَی اللّه عَلَی بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ
بگو این است راه من که من و هر کس پیروى ام کرد با بینایى به سوى خدا دعوت مى کنیم و منزه است خدا و من از مشرکان نیستم (108)یوسف
تو این آیه صریحا رسالت محمد(ص) و پیروانش اومده. اونم چیه؟ دعوت با بصیرت بسوی خدا. آخر آیه هم میگه من مشرک نیستم یعنی دعوت نکردن مساویست با شرک.
بنظر من دعوت کردن خیلی انسانو متواضع میکنه، اصلا دعوت ایمان خیلی قوی نیاز داره.
نیاز داره به اینکه قلبش پاک باشه از هر غیر خدایی.
وَمِنَ النَّاس مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَی الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذَاب
برخی از مردم معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند و آنها را در حدّ خداوند دوست می دارند امّا عشق موحّدان به خداوند بیشتر است و آنهایی که به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را ببینند در می یابند که همه ی قدرتها به دست خداوند است و همانا مجازات خداوند بسیار شدید و سهمگین است.
البقره(165)
توی این آیه هم نکته مهمی که وجود داره اینه که خداوند میفرماید کسانیکه ایمان آوردند بیشترین علاقه شان برای خداوند است.
ولی آیا من اون علاقه رو ساختم در خودم؟
از خود من نه، برای من خدا فقط وسیله ای برای رسیدن به خواسته هامه. همین که میرسم میزارمش کنار و حتی هیاهویی تو سرم ایجاد میشه که من چرا باید نماز بخونم؟ من که خودم خالق زندگیمم…
بتهای امروزی بنظرم میتونه پول باشه، مهارتامون، تواناییامون، خواسته هامون، داشته هامون،مشتریامون. چطور بت میشن؟ وقتی زیاد یاد بشن. در حالیکه بیشترین فکر و ذکر مومن باید خدا باشه.
یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ای کسانی که ایمان آورده اید؟ هنگامی که با جماعت دشمن روبرو می شوید، ثابت قدم باشید، از توسّل به نامهای خداوند و ذکرهای الهی کمک بطلبید تا پیروز شوید؛
الأنفال(45)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا ﴿41﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید خدا را یاد کنید یادى بسیار
احزاب41
خود نماز هم زیرشاخه ذکر و یاد خداونده. البته این به این معنی نیست که انجام نشه.
إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذکْرِی
همانا منم اللّه: خدایی و معبودی جز من وجود ندارد، پس مرا پرستش کن و نماز را برای یادآوری مقام من برپادار.»
طه(14)
اگه یاد نکنه چه بلایی سرش میاد؟؟
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى ﴿124﴾
و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى کنیم (124)طه
یکی از خطرناکترین بت های انسان خودش یا هوای نفسش هست.
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا
آیا آن کس که هواى [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدى آیا [مى توانى] ضامن او باشى
الفرقان(43)
کل هستی سجده میکنند و تکبر نمیورزند.
وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ دَابَّهٍ وَالْمَلَائِکَهُ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿49﴾
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است براى خدا سجده مى کنند و تکبر نمى ورزند (49)
به امید اینکه بتونیم کعبه درونمون رو از بتها پاک کنیم.
الهی شکرت
درپناه رب باشید.
سلام پسر خوب قصه
چرا خبری ازت نیست؟
تازه داشتی به جای قشنگ قصه میرسیدی!
به اصل قصه.
اینکه تو بیای بگی دارم میرم ببینم حقیقت چیه، قصهٔ حقیقت شنیدن داره.
تو که تا حدی موفقیت مالی رو کسب کردی، عشق رو چشیدی؛ ولی هنوز سیراب نشدی و رفتی تا سرچشمه رو پیدا کنی. الان حرفات شنیدن داره.
مطمئنم به جاهای قشنگی رسیدی. بیا و قصه رو ادامه بده و بگو که توی مسیر جدیدت چی دیدی و چی شنیدی که این وادی که تو توش افتادی که گوهر جذب کنی، داستانهای شنیدنی بسیار خواهد داشت.
امروز از چیزی ناراحت بودم. گفتم بذار برم سایت و حواسم رو از اون موضوع دور کنم.
نشونم رو که زدم، کامنت اول تو بودی. تو کامنتات چرخیدم؛ البته من همه کامنتای تورو قبلا خوندم و یادداشت هم برداشتم؛ اما حرف وقتی از قلب بیاد بیرون، ارزش چند بار شنیدن و خوندن رو داره.
لابهلای کامنتهات چرخیدم و تحسینت کردم به نتیجهٔ آخری که رسیدی. نه صرف نماز که تو داری دنبال نور میگردی و بیشک به اون خواهی رسید.
علی قصه، اگه تونستی بیا و قصهت رو ادامه بده و اگر نه،
دست خدا پشت و پناهت!
سلام آقای عطارروشن
خیلی سپاسگزارم به خاطر مطالب زیبا و پر از آگاهی
سه بار خوندم و نقطه به نقطه یاداشت کردم
چقدر عالی قدرت ذهن رو توضیح دادین امیدوارم بتونم در ذهنم هر روز تکرار کنم تا تبدیل به باورهام بشه
در پناه خدا باشین
درود بر جناب عطار روشن عزیز
به این درک و تجربه رسیده ام که اکثر رنجهای ما بخاطر وابستگی های ماست
بخاطر رها نکردن های ماست
بخاطر جدا پنداشتن جز از کل هست
وقتی فقیر هستیم رنج می کشیم و ترس از آینده داریم
وقتی پول دار می شویم باز به امید امکانات بیشتر در آینده، لذت زندگی زمان حال را از دست میدهیم
وقتی مهاجرت نکردهایم رنج شرایط وطن را می کشیم و وقتی مهاجرت میکنیم باز رنج دوری از اقوام را می کشیم.
کمتر کسی پبدا میشود که تمام وابستگی هایش را رها کرده باشد و زندگی در لحظه حال را شروع کرده باشد
سلام و درود دوست عزیزم
کاملا با شما موافقم
وابسته شدن به داشته ها از هر نوع سبب شده که همیشه احساس ترس و نگرانی داشته باشیم و همین نگرش باعث ایجاد رنج در وجود انسان می شود.
در کتاب مسیحیان از زبان عیسی مسیح آمده است که: خودت را انکار کن.
خیلی برام جالب بود که چطور خودم رو انکار کنم و بعد از فکر کردن متوجه شدم که منظور از خودت را انکار کن با وجود خودم نیست بلکه با آنچیزی است که من خود را به آن وابسته می دانم.
عین همین نگرش در قرآن کریم به شکل دیگری و کاملتری آمده است
خداوند می فرماید: و مسلما شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کاهش محصولات مىآزماییم، و صابران را نوید ده (155 بقره)
دقیقا خداوند هم به از دست دادن را مایه سرافرازی و سعادت معرفی کرده است.
همه وعده های خداوند درباره از دست دادن وابستگی هاست، از دست دادن مواردی که به آنها دلگرم می شویم و این را امتحانی معرفی کرده که مایه سعادت است.
بنابراین رها کردن وابستگی ها لزوم تجربه خوشبختی در دنیاست.
قبل از آنکه از طریق امتحان الهی با از دست دادن مواجه شویم خود را از آنچه داریم جدا و رها کنیم و بر وجود الهی خود متکی باشیم.
موفق باشید
سلام وصد سلام
با درود فروان به دوست ارجمند و امین عطار روشن
سپاسگذارم که هستی وبودنت را بسیار مایه آرامش وامنیت میدانم سپاسگذارم هستی ومکتوب میکنی الهامات خود را …
انکار خود …..
سختترین کار هر فرد
هر مومن با انکار خود به الوهیت میرسد…
با تمام وجودم با شنیدن سخنان شما اولین ایده ای که داشتم دوسال گذشته از درونم شروع کردم به انکار کردن از سیگار شروع شد وهنوز ادامه داره وخیلی تغیر کرده ام با وجوداین همه تغیر بازم ذهن هر از گاهی با نجواهای از جنش ناامیدی مرا به قعر چاه ناآگاهی میبرد که میتوانم با سپاسگذاری مداوم وتمرین واستمرار به
پیشرفت وگسترش آگاهیهایم ادامه وادامه بدم .
بسیار سپاسگذارم
کاملا با شما موافقم
وابسته شدن به داشته ها از هر نوع سبب شده که همیشه احساس ترس و نگرانی داشته باشیم و همین نگرش باعث ایجاد رنج در وجود انسان می شود.
در کتاب مسیحیان از زبان عیسی مسیح آمده است که: خودت را انکار کن.
خیلی برام جالب بود که چطور خودم رو انکار کنم و بعد از فکر کردن متوجه شدم که منظور از خودت را انکار کن با وجود خودم نیست بلکه با آنچیزی است که من خود را به آن وابسته می دانم.
عین همین نگرش در قرآن کریم به شکل دیگری و کاملتری آمده است
خداوند می فرماید: و مسلما شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کاهش محصولات مىآزماییم، و صابران را نوید ده (155 بقره)
دقیقا خداوند هم به از دست دادن را مایه سرافرازی و سعادت معرفی کرده است.
همه وعده های خداوند درباره از دست دادن وابستگی هاست، از دست دادن مواردی که به آنها دلگرم می شویم و این را امتحانی معرفی کرده که مایه سعادت است.
بنابراین رها کردن وابستگی ها لزوم تجربه خوشبختی در دنیاست.
قبل از آنکه از طریق امتحان الهی با از دست دادن مواجه شویم خود را از آنچه داریم جدا و رها کنیم و بر وجود الهی خود متکی باشیم.
موفق باشید
درود و هزاران درود به خالق یکتای من
درود به استاد عزیزم و مریم بانو
درود به شما آقا رضای عزیز و گرامی و بقیه دوستان..
در جواب کامنت شما در مورد عدم وابستگی به هرچیزی جز خداوند ..میخام از تجربه تلخ و دردناک خودم در مورد از دست دادن پسر بزرگم براتون بگم
من سه تا پسر داشتم و بخاطر زندگی سختی که با همسرم داشتم و بخاطر 4 تا بیماری روحی که همسرم داشت بشدت به بچه هام وابسته بودم تا اینکه بخاطر یه تصادف پسر بزرگم رو از دست دادم همون لحظه ایکه فهمیدم این بچه مرده اولین جمله ایکه اومد روی زبونم این بود…..
الحمدلله رب العالمین شکر
….میدونم باورش براتون خیلی سخته اما من اینو به خدا گفتم
و جالبتر اینه که من تمام مدتی که در گیر مراسم عزاداری برای بچه ام بودیم و مردم و دوستان و فامیل و خانواده های دوستاش اومدن خونمون برای تسلیت گفتن من فقط سه تا جمله رو تکرار میکردم
خدایا راضیم به رضای تو
الحمدالله رب العالمین شکر
و خدایا بهم صبر و آرامش و قدرت بده
آقا رضا شاید باورتون نشه شاید باورش سخت باشه ولی به همون خدا قسم نمیدونم چه انرژیی و چه قدرتی خدا بهم داده بود که در نهایت داغدیدگی این حرفارو میزدم و همش همش میگفتم و میگفتم تا آروم بشم الان که یادم اومد دوباره اون حس قدرت و حمایت خدا برام تداعی شد و کم کم احساس میکردم خدا بهم میگه این بچه ها رو من بهت دادم و تو فقط باید بمن وابسته باشی
کم کم وابستگی ام به بچه ها در من کمتر شد تا اینکه همسرم از ما جدا شد و رفت و من موندم و دوتا پسر بچه و ….خدا مرتب بهم میگفت و یادآوری بهم میکرد که فقط باید بمن وابسته باشی و پسر بزرگم رفت تهران پیش خواهرم و اونجا مشغول کار و درس شد و باز این نجوا برام تکرار میشد که وابسته اش نباش من مراقبش هستم چند سالی گذشت و پسر آخرم رفت تهران پیش داداشش و بازم این نجوا منو رها نکرد
و مرتب مرتب بمن یادآوری میکرد که تو فقط باید بمن وابسته باشی
الان دوساله که من اصفهان تنها زندگی میکنم و دیگه هیچ خبری از وابستگی توی وجودم نیست
و جالبه که وقتی مهمونی یا عروسی یا دورهمی میرم و توی شلوغی هستم و خیلیم داره بهم خوش میگذره یه نیرویی بهم میگه پاشو بریم یه جای خلوت ….
منم از جمع شون جدا میشم و میرم یکجا تنها میشینم و اون نیرو بهم میگه :
دلم برات تنگ شده بود
نمیشه که همش پیش دوستات یا خانوادت باشی
تو باید فقط بمن وابسته باشی حالا بیا بشین پیشم وبا هم حرف بزنیم….. آقا رضا نفسم بند اومده بخدا…یاد آوریش هم بهم لذتی میده وصف نشدنی
خداااای من…..شکرت شکرت
و منم میشینم ساعتها باهاش حرف میزنم ،قربون صدقش میرم و بهش میگم که خدا جونم نگران نباش من فقط ترو دوست دارم و فقط بتو وابسته ام و فقط عاشق توام….
و این بود داستان وابستگی من اول به بچه هام و بعدا به خداوند…
دوست داشتم این تجربه رو با شما آقا رضای عزیز و بقیه دوستان به اشتراک بذارم ….
شاد و سلامت و ثروتمند باشید…
از استاد عزیزم هزاران بار تشکر میکنم بخاطر وجود الهی اش.
به نام خدای عزیزتر از جانم
سلام به شما شاهدخت نازنین
کامنتتون رو خوندم ،سپاسگزارم ازشما
حس کردم که باید چند کلمه ای بنویسم،ستایش میکنم حال خوبتون رو باخدا
ستایش میکنم خلوت زیباتون رو باخدا
من هم تقریبا همین حس وحال رو دارم،یه جاهایی که خیلی خوشحال وسرمست میشم،منظورم حال درونیم میبینم چقدر باخوشحالی ظاهری که از آدمها بدست آوردم فرق میکنه
حس وحال خداگونه اصلا از عمق وجودت نشأت میگیره،انگار رگ وریشه های بدنت دارن بهت گواهی میدن که خود خود خوشبختی همین هست وبس
من هم دوتا فرزند دارم وتمام مسئولیتشون از اول بامن بوده،از زمانی که بااستاد آشنا شدم کاملا تغییرات درونیم باعث شده نحوه ی زندگیم تغییر کنه وهمین تغییرو در بچه هام هم به وضوح دیدم
اتفاقا یه وقتایی من همبه این فکر میکنم که مستقل زندگی کنم،واین حس دیگه اصلا آزارم نمیده،ومیدونم به وقتش دربهترین حالت ممکن اتفاق خواهد افتاد..
ممنونم که باخوندن کامنتتون این حس خوب رو به من هم منتقل کردین
دوستون دارم مادر نمونه و قوی
در پناه حق
سلام به شما آقای عطار روشن عزیز
میخواستم از شما تشکر کنم خیلی خوندن کامنتتو به من کمک کرد چون ذهنم درگیر کامنت آقای خوشدل بود با خوندن کامنتتون دری از آگاهی به روی من باز شد اصلا هروقت کامنتای شما رو میخونم لذت میبرم و واقعا تحسین میکنم شما رو مخصوصا اینکه خیلی واضح و روشن توضیح میدید این خیلی زیباست و به من بسیار کمک کرده ازتون بازم سپاس گذارم
به نام خدای مهربان
سلام به اقای عطار روشن عزیز
اگه ده سال بودن تو این مسیر منو به این گفتگوهای ذهنی زیبا و عمیق میرسونه عاشقانه از خدا توفیق موندن و ادامه دادن و استمرار را میخواهم
همونجوری که قبل اشنایی با استاد همیشه به این فکر میکردم که یه جای این دین و مذهب اشکال داره, الانم واقعا گاهی میشد به این فکر میکردم که بابا این همه ادم موفق تو دنیا هستند مثالشو شما برای ایلان ماسک زدید که واقعا اوناهم اندازه ما میشینند همش به وصل شدن خودشون به خدا و اینجور صحبتا فکر میکنند و مینویسند
چی میشه که ما اصلا و خیلیارو دیدم که تا یه ذره اوضاع بهتر میشه میگن نه ما اینو نمیخواستیم و همون دورهم بودن بهتره و ثروت عامل خوشبحتی نیست و اصل خداست و فلان, ولی افرادی مثل همون ایلان ماسک هم که اگر میخواستند اینطوری فکر کنند که همون چندسال اول باید بیخیال همه چیز میشد و میگفت همین دورهم بودن بهتره و بریم خوش باشیم,
خود منم اینو داشتم بارها و بارها شده بود دیگه مثالاش تکرار مکرراته و میدونیم ,یه سیکل معیوب
خیلیم میخواستم فاز فیلسوفی بردارم میگفتم هیچی بهتره
یه پازلی این وسط کم بود, چقدراستاد زود به اصل هدایت شده بود که توجه برنکات مثبت در هرلحظه و هرجا و باهرکسی, این میشد رنج نکشیدن ولی من و شاید خیلیا برعکس عمل کردیم خواستیم فقط برسیم به این اصلی که استاد فریادش میزد عمل نکردیم که با تمرکز بر نکات مثبت این رنج کشیدنو متوقف کنیم
وگرنه همش رنج ,رنج, رنج, داشته باشیم رنج میکشیم نداشته باشیم رنج میکشیم بعد هم میفتیم تو سیکل معیوب و میگیم اینا همش بی فایدست و من باید برم از بی ثروتی لذت ببرم و نمیدونم چیزای الکی, یا باید یه پارچه دورم بپیچم بشم مثل گاندی
مساله اصلی رنج کشیدن است
عادت کردیم رنج بکشیم بعد اینطوری میخواهیم به دیگران بگیم تو رسیدنها خبری نیست ولی خود من هروقت به هررر خواسته ای رسیدم رشد کردم, اتفاقا تو رسیدنها خبری هست رشد هست بزرگتر شدن هست ولی موضوع اینه که رنج کشیدن و رسیدن دوتا موضوع جدان و ما عادت کردیم از هرچیزی رنج ببریم
چندین روزه چندین بار این پیامو خوندم و یهو یه حسی بهم گفت رنج نکش و تمام, حالا ادامه بده, میخوای بگی زندگی یه رنج بی پایانه؟ اوکی ولی تو یاد بگیر رنج نکش و همون لحظه بلند گفتم و با مامانم راجبش صحبت کردیم گفت منم رنج میکشیدم که چرا ماشین نداریم بعد خریدیم رنج کشیدم چرا بیرون شهر نمیریم بعد که میرفتیم رنج می کشیدم چرا کم میریم, رنج کشیدم چرا پسرم ازدواج نمیکنه بعد ازدواج کرد رنج کشیدم چرا خانمش باب میل من نیست و افتادم تو یه سیکل که بعد چندسال تصمیم گرفتم رهاش کنم,حالا سه روزه تو ذهنم همه چیز پلی میشه که رنج نکش
شاید حلقه گمشده همین بوده ,استاد چقدر فریاد زد تمرکز بر نکات مثبت اصله ولی ما نشنیدیم و همون اوایل بهش با تمرکز عمل میکردیم بعد اینو فرع دیدیم و این باعث عادت رنج در ما شد
بازم ممنونم که نوشتید برامون
خدانگهدار
سلام و درود بر رضای عزیز و دوست داشتنی و نامبروانی که کامنتت همه اول تا آخر بوی توحید و الهی میده
رضای خوب رضای بینظیر این کامنت بی نظیر پر از آگاهیی تو خوندم نوشتم و خوردم خخخخ
چی گفتی داش رضا به بههههه ببه به بههههه دقیقا همینطوره ما اینقد به رنج خو گرفتیم که میخوایم شادی کنیم رومون نمیشه میگیم گناه داره فلانی رو ببین غمگینه فلانی رو ببین مشکل داره تا اینا مشکل دارن منم نباد شادی کنم امان از این احساس عدم لیاقت امان ازاون از خدا بی خبرایی که بما غمگین بودن را آموختن تمام رسانه های ما شده غم غم غم شهادت عزاداری فقر و بدبختی و همه رو دقیقاااا داریم با ذهنمون رونقش میدیم عجب چیزی گفتی عجب آگاهی نابی رو برامون پرده برداری کردی برای تجربه کردن اشرف مخلوقات بودنمون باید از ذهنمون در راه درست بهره بگیریم با توجه نکردن به بحث های سیاسی و عقیدتی جامعه توجه نکردن به انتخابات توجه نکردن به وضعیت دلار سکه و گرانی و ارزانی با قضاوت نکردن غیبت نکردن حسرت نخوردن حسادت نورزیدن حرص و طمع به مال و ناموس مردم نداشتن با ناامید بودن احساس ناتوانی و ترس و نگرانی نکردن میتوانبم ذهنمون را در راستای رشد و پیشرفت بکار بگیریم دمتگررررررم رضاجون به چه چیز مهمی اشاره کردی نوشتمش تا هرروز ازروش بخونم و بخودم ذهنم درونم یاداوری کنم که چی باید بخوام برای چی باید بخوام
رضا جان اونجا که گفتی ما باید از ذهنمون در راستای تجربه رشد و اشرف بودنمون بکار گیریم درغیر اینصورت آسان میشویم برای سختی ها بسیاااااار لذت بردم
(اگر از ذهن خود در جهت رشد و اشرف مخلوقات بودن استفاده نکنیم ناگزیر از آن برای حقیر بودن و پست زندگی کردن استفاده خواهیم کرد. راه دیگری وجود ندارد.))
اینو میگم با خوندن این قسمت کامنتت منقلب شدم که باعث شد کل کامنتتو نوشتم حالمو دگرگون کردی آقا رضا این چه آگاهی نابی بود از خدات بما رسید و چقد جالب و زیبا بما فهموندی که ما خدارو فراموش نکردیم ازش جدا نشدیم بلکه با تحمیل رنج روی نور خدا سایه انداختیم که احساس سرماش استخون مارو هم میسوزونه چقد احساس خوبی کردم که فهمیدم باید رنج و از دلمون ذهنمون بکنیم بندازیم دور ،با توجه نکردن به نازیبایی ها
که این نازیبایی در افکار هرز گفتار هرز و کردار هرز هست
رضا جان دمتگررررررم زنده باشی رفیق شفیقمون بهترینهای سایتی دمتگرررررررم کامنتت و عکس پروفایلت بما جانی دوباره میبخشد ای اشرف مخلوقات خدا تبریک که اشرف بودنتو داری تجربه میکنی از خدامیخوام که بمنم اجازه تجربه کردن اشرف بودنمو بده هرچند خدا اجازه داده این ماهستبم که تو کار خدا سنگ میندازیم با هرز رفتن ذهنمون.
سپااااااااس خدایا سپااااااس
رضا جون سپاااس
سلام و نور الهی خدمت شما آقای بختیار پور
از کامنت استاد عطار خوندم و خوندم یه کم مبهم بود برام یعنی چی ما از خدا دور نمیشیم تا… ولی الله اکبر وقتی رسیدم به این بخش از کامنت شما انگار پرده ها کنار رفت احسنت به درک و فهم شما،سپاسگزارم بابت دست به قلم شدنتون
اینو میگم با خوندن این قسمت کامنتت منقلب شدم که باعث شد کل کامنتتو نوشتم حالمو دگرگون کردی آقا رضا این چه آگاهی نابی بود از خدات بما رسید و چقد جالب و زیبا بما فهموندی که ما خدارو فراموش نکردیم ازش جدا نشدیم بلکه با تحمیل رنج روی نور خدا سایه انداختیم که احساس سرماش استخون مارو هم میسوزونه چقد احساس خوبی کردم که فهمیدم باید رنج و از دلمون ذهنمون بکنیم بندازیم دور ،با توجه نکردن به نازیبایی ها
خدای خوبم کمکمون کن با تحمیل رنج روی نورت که همیشه هست سایه نندازیم یا ارحم الراحمین
در حصار امن الهی باشید
سلام و درود به خواهر خوبم که حامل نور الهی هستین
ممنونم از نوری که در دلم ایجاد کردین با تحسین تون از پاسخم به رضای عزیز که واقعا کامنت بی نظیری نوشتن درباره اشرف مخلوقات بودن و اشرف مخلوقات ماندنمون و ازاینکه تونستم کمکی باشم برای درک بهترتون خداروشکر میکنم و خیلی حس خوبی گرفتم برای روشن شدن اون چراغ خوشرنگ آبی آسمانی ام ازت ممنونم و بحث رنجشی که درونمان هست که از حس گناه میاد اصلاااااا نباید غافل باشیم که واقعااااد سوزش استخوان سوز هست و تخریبش زیاد و از زیر آوارش در اومدن سخت هرگزززززز نزار حس گناه رنجش درت ایجاد کنه که اگه به این کار خوی بگیریم خیلی سخت میشه ار دستش در بریم
ممنونم که دوباره این مطلب مهم را بهم یاداوری کردین واقعا بهش نیاز داشتم به این که با گناه با حس گناه با انجام کارای بیخود از نور خدا دور نشیم تا آسان نشیم برای سختی های فراوان خدایا به من و دوستان خوب و نورانی من کمک کن تا هرروز اشرف مخلوقات بودنمون را تجربه کنیم
ممنونم آرزو خانم گل ممنونم و موفق باشین هرجا که هستین .
سپااااااس از توجه خوبتان
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
إنا فتحنا لک فتحا مبینا
سلام به هم مسلکان توحیدی ام
سپاسگزار خدایی هستم که به بنده قلمی عطا کرد و علم و حکمتی از فضل عظیمش ،تا با اراده اش جاری شود و جریان آگاهی را در بند بند وجودمان نفوذ دهد.
قدردانی عاشقانه ام نثار یکایک عزیزانی که همتی الهی به خرج داده و زمانی گرانبها قرار میدهند و با پاسخ هایی که حلاوت دریافتش انگیزه بخش ادامه مسیر نویسندگی ام است، لحظات مرا غرق شور و شعف میکنند.
چرا راه دور بروم بگذار از همین دست به قلم شدن آغاز کنم. آن زمان که بر خود غره میشوم که منننن چنین و چنان ، اذن الهی از نوشتنم برداشته شده و مرا تماشاچی و نیمکت نشینی میکند که فقط میتواند خواننده باشد نه نویسنده.
این روزها با عزمی جزم به سراغ نشر و آگاهی گستری در صفحه شخصی ام کرده ام.
قرار عاشقی ام در روزهای اضطرارم است، با او بیعتی الهی بستم که اگر مرا از دل آن طوفان ها و آتش ها به سلامت بیرون کشاند اسمش را سر هر کوی و برزن به قادر مطلق بودن فریاد میزنم.
او هم به رسم بنده نوازی اش همچون همیشه مرا مشمول نجاتی الهی کرده و فتحا مبینایی برایم رقم زد تا آیه للمومنینی باشم.
سپاسگذاری و تمرکز بر نکات مثبت زندگی بهشت ام را به رسم زیبایی گستری ،چاشنی محتواهای تولیدی کرده و به هدایتی الهی مبنی بر نکته برداری از بهترین کتابهای موفقیتی دنیا فارغ از نتیجه عمل میکنم.
همزمان پست هایی با قلم الهی ام نشر میدهم.
اما لازم است بدانید تا اذن الهی نباشد ، جوهری در این قلم جاری نمیشود که متنی نوشته شود.
غیبتهای صغری و کبری بنده را به وضوح نظاره گر بوده اید.
لازم است تشکری ویژه داشته باشم از آقای احمدی که کامنت های سراسر آگاهی بخش قرآنی شان ، نور آگاهی الهی را به لحظات بهشتی ام جاری میکنند.
بهترین استاد معنوی دنیا ،دوست داشتم لحظه ای که با دیدن فایل توحیدی جدیدتان،همچون فنری پریده و خواب را از چشمانم ربودید نظاره گر بودید.
چقدر مرز باریکی است که در لحظه لازم است حواسی شش دانگ جمع کنم تا از خاطر نبرم حضور اشارت گونه تان که تحقق وعده صدق الهی بوده تا با خواندن آیات الهی مرا از ظلمات جهل شرک خارج کرده و به نور توحید دعوت کند را نیز بزرگتر از خدا نبینم و وابسته نشوم.
چقدر سخت است کسی که با دم توحیدی اش همچون مسیحا تو را که همچون مجسمه پرنده ای در قفسی زرین بودی به اذن الهی به پرواز درآورد را لحظه ای بزرگتر از خدا نبینی.
همچون مرده متحرک کور و بیماری بودم که دم توحیدی تان به اذن الهی مرا زنده کرد.
من حق داشتم که این دم توحیدی را لحظه ای رها نکنم.
این دم توحیدی آنقدر شفا بخش بود که نفیسه ای که دنیای محقرانه اش به اندازه یک ازدواج دهان پر کن با یک همسر زیبا و جذاب و مشهور موفق عاشق ،کوچک بود را دگرگون کرد.
آنچنان که در اوج بهترین شرایط ظاهری زندگی و موفقیت های جهانی جلوی قومی بایستد و بگوید این مسیر من است استاد من ایشون است هرکس ناراحت است به سلامت.
این دم توحیدی آنقدر جلابخش بود که مرا کوبید و از نو ساخت.
آری دنیای محقرانه من به اندازه بیشتر کردن متراژ خانه و داشتن مجموعه ورزشی در شمیران کوچک بود.
هویتم آنچنان به فرش های نفیس ابریشم خانه ام گره خورده بود که افراد میتوانستند با محروم کردن من از آن زهر چشمی از من بگیرند.
هویتم آنچنان به مبلمان ورق طلا و اکسسوری ها و کریستال های ایتالیایی و چک و ظروف طلاکوب و ماشین های چنین و چنان پارکینگ خانه ام گره خورده بود که برای حفظش ،حرمت نفسم را نادیده گرفته بودم.
از شرایط صفر همه شان را در زندگی به آسانترین شکل خلق کرده بودم.
به گمانم تجربه مادر شدن و مهاجرت به آمریکا غایت خوشبختی بود و مرا به شرک و باجی سوق داده بود که کرامت انسانی ام را به فنا داده بود.
عزت و اعتبار و ارزشمندی ام آنچنان به ازدواج گره خورده بود که برای بقا و حفظش حرمت انسانی ام را زیر پا نهاده بودم.
حق داشتم ،جهل غالب جامعه ،ازدواج را با کامل شدن دین برایمان یکجا کرده بودند.
هیچکس نگفته بود که همینقدر که ازدواج مقدس است طلاق که سوره ای برایش نازل شده و بعد از آن خدا وعده جنات تجری من تحت الأنهار داده نیز مقدس است.
مهر طلاق را بدشگون جلوه دادند و نگفتند که اگر بهترین خودت را در رابطه خرج کرده باشی مهر طلاق یک نجات الهیست که خدا بر شناسنامه ات زده تا به تو تولدی دوباره هدیه دهد.
دنیای زنانگی من در این روزها دیگر همچون سابق کوچک و محقرانه ،با پشت همسر موفق بودن و فداکاری و ایثار و خودفراموشی و پله رشد و موفقیت او بودن تعریف نمیشود.
نور الهی در فردیت جاری شده و فارغ از اینکه در چه لوکیشن و رابطه و شرایطی باشم شناسنامه ای اصیل به دستم داده است.
شناسنامه ای که مزین به نعم العبد بودن است.
این روزها حتی دیگر از القاب و کنیه های کلمات شاه و ملکه و مهندس و دکتر نیز رها شده ام.
برایم نعم العبد بودن بالاترین مقام دنیاست.
همین که سرتیفیکیت نعم العبد بودن را در دست داشته باشم به نقطه لعلک ترضی میرسم.
دنیای زنانگی من این روزها ، هم لاک خوش رنگ دارد و هم کفش تق تقی، هم خودآگاهی و معنویت و آگاهی گستری.
این روزها آراستگی های رنگ و وارنگ را در حد اعتدال وارد زندگی ام کرده ام.
کودک درونم چنان شاد است که در مراقبه هایم با لباس عروس با من میرقصد.
از من میخواهد او را از این زینت ها محروم نکنم، زیرا او دختر خلق شد و از همان بچگی آرزویش کفش تق تقی و آرایش و دلبری کردن.
میدانی من به درو دیوار خودفراموشی و ایثارهای غیر الهی محکم کوبیده شده ام.
طعم تلخ خود فراموشی و دست از خود رسیدگی کشیدن و پله رشد بقیه بودن و از رویت اردنگی زنان رد شدن را چنان جانانه چشیده ام که اهرم رنجی در ذهنم نقش بسته حتی در مواقعی مرا از این ور بوم پرت میکند و مرا در یک خود میام بینی کودکانه فرو میبرد.
گرچه حمایتگری در جهت رشد و موفقیت و عزیزانم از بنیان های وجودی من است چیزی که در دی ان ای من حک شده و من هرگز نمیتوانم به آن کفر ورزیده و غیر از شاکله ام عمل کنم.
اما بیعتی الهی بسته ام تا پای مرگ و زندگی ، که رسالت فردی ام را هرگز قربانی موفقیت هیچ احد و ناسی نکنم.
گرچه این همان پاشنه آشیلی است که هرگز نباید ادعایی برای درسش را گرفتن داشته باشم.
هنوز هم یک زندگی لاکچری داشتن از ارزشها و اصول و استاندارهایم است اما اینک همچون وصیتهای الهی توحید سرآمد و رأس آن زندگیست که سر آن با هیچ أحد و ناسی حتی پدر مادرم شوخی ندارم.
توحید همان نقطه ایست که تمام سعی ام را میکنم بینان اولیه من در هر رابطه و شرایطی باشد.
همان که به خاطرش زیر میز زده و بازی را خراب میکنم.
این روزها از فضل عظیم الهی در تکه ای از بهشت
زندگی میکنم.
کسی که یکی از آرزوهایش این بود تعطیلات در ویلایی لاکچری او میزبان باشد به جای مهمان، این روزها در حال تجربه این نعمت الهی در ویلای پدریست.
شیرین دورهمی با خانواده ام دور آتش دان در روف گاردن در تیکه ای از بهشت که تا چشم کار میکند باغها و جنگلها و دریا و صدای آواز پرندگان و رودهای جاری و چای آتشی خوردن ها ،بلال کباب کردن ها ،رستوران گردی ها و خرید های لاکچری در کمال استقلال و….را از قبل توحیدی دارم که عمل کردنش را خدا با کلام الهی تان به بند بند وجودم تزریق میکند.
هرچند که از بیان حد خوشبختی و رضایت درونی ام در قالب کلمات عاجز هستم.
در سرتاسر زندگی ام آنقدر در رضایت درونی و امنیت و آرامش را تجربه نکرده بودم.
به جنگل انبوه روبرویم مینگرم تجربه هر روزه تماشای پرواز عقابها و پرستوها ، استشمام اگسیژن خالص ، دیدن طلوع و غروب زیبای خورشید ، مراقبه انرژی خورشیدی ، لی لی کردن ها و آواز خواندن زیر باران در فضای روف گاردن.
به یاد می آورم که چه جاهلانه دودستی به آپارتمانی چسبیده بودم باج دهی میکردم و میترسیدم رهایش کنم مبادا بهتر از آن برایم نباشد.
به خاطر می آورم رویایم ویوی دریاچه ای بود و داشتن حیاطی سرسبز.
من از او ویوی دریاچه خواستم او به رسم بنده نوازی اش ویوی دریا را قره العینم کرد.
این روزها در آرامش و امنیتی الهی در ویلای لاکچری تریبلکس 6 خوابه که فقط طبقه دوم آن را انواع لوازم بازی اعم از میز بیلیارد فوتبال دستی و میز تخته نرد پر شده است. بهترین لحظات عمرم را از فضل عظیم الهی در عزت و احترام و عشق میگذرانم.
از بهترین و اورگانیک ترین مواد غذایی که کریمانه همچون مائده ای آسمانی پیش رویم قرار میگیرد.
از لباسهایی که حتی به دستان فرشتگان الهی ام پس از شستشو پهن شده و خشک و تا شده دریافت میکنم.
هر روز به هیچ بودنم بدون او اغراق میکنم. این رمز موفقیت من است.
این همان رمزی است که نتایج مرا حتی متفاوت از خانواده ام کرده است.
این همان رمزی هست که تا زمانی کع به آن اعتراف میکنم چرخ زندگی ام آسان میچرخد و کن فیکون را برایم به روتین زندگی تبدیل میکند. هر زمان فراموش کرده و روی زیبایی و عقل و هوش خود حساب میکنم چنان مرا سرجایم مینشاند تا چنین گستاخانه جلویش قد علم نکنم.
چندی پیش به سمیناری از خانم دکتر بیتی حسینی هدایت شدم. برای الگو برداری از موفقیت هایشان در یکی از دوره های ایشون شرکت کردم.
مراقبه ای داشتند به اسم تکنیک آسانسور که باید خود را در آسانسوری محبوس شده تجسم کنی که هیچ راه نجاتی نیست.
فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟
من اصلا نمیتوانستم تجسم کنم که جایی گیر کرده باشم.
میدانی چرا ؟ چون من خدایی را پشت خودم تجربه کردم که نه یک بار نه صدبار بلکه در بخش بخش زندگی ام مرا از دهن گرگها و سگها و دل آتش مکر و خدعه ها نجات داده است.
من نتوانستم آن مراقبه را انجام دهم چون من طعم نجات الهی را با پوست و گوشت و استخوانم از لبه تیغ لمس کرده ام.
من نتوانستم آن تکنیک را انجام دهم زیرا من حقانیت وعده نجات مومنین بر عهده ماست را با همه وجودم لمس کرده ام.
چطور میتوانستم باور کنم که راه خروجی نیست وقتی ، نفیسه ای که ممنوع الخروج از کشور ممنوع الطلاق بود و همه درها به رویش بسته یجعل له مخرجا را باور کرد و آن را در یک شب تجربه کرد.
من ته ته بن بست ها را دیدم در یک شب هم باز شدن درها با عزت و قدرت و بدون باج دادن را نیز دیده ام.
بیعتی الهی بسته ام سر هر کوی و برزن فریادی الهی سرداده و به گوش همگان برسانم
نکنه صلح به هر قیمت کنی، نکنه بترسی و باج بدی و حرمت و کرامت انسانیت رو لگدمال کنی که لاجرم عذاب ألیم را با بندبند وجودت لمس خواهی کرد.
اما اگر او را وکیل خود قرار دهی بر او توکل کنی او تو را تمکین کرده و از خجالتت در می آید.
او به بنده نوازی مشهور است.
و من یتق الله یجعل له مخرجا
به نام خداوند رحمت گستر و روزی رسان بی منت.
سلام وهزاران درود به نفیسه ی عزیزودوست داشتنی ام
هزاران هزار بار احسنت و تبارک الله به تمومی جملات گهر بارتون
هزاران هزار بارتحسینت میکنم بخاطر این کلامتون،آفرین آفرین بخدا تک تک جملاتتون رو چندین بار تکرارمیکردم،اشکم سرازیر شد دختر بی نهایت بار خدارو شکر میکنم که به سمت جملات گهربار شما هدایت شدم
خداروصدهزاران مرتبه شکر بخاطر نتایج عالیی که گرفتید و از ته ته بن بست ها به بازشدن درها دریک شب رسیدید،اون هم بدون باج دادن به کسی و کاملا عزتمندانه و مقتدرانه…
نفیسه جان براتون آرزوی بهترین هارو ازخدای قدرتمند جهانیان دارم و امیدوارم ازین جایگاهی که داری به بالاتراز اون هم برسی به سادگی و زیبایی و عزتمندانه
خدا یاروهدایتگرتون باشه به سمت آرامش و آسایش بیشتر…
بسم الله الرحمن الرحیم…
سلام و درود فراوان بر شما دوستِ توحیدی و بزرگوارم ، سلام و درودی از جنسِ…
هُوَ ٱلَّذِی یُصَلِّی عَلَیۡکُمۡ وَمَلَـٰۤائکَتُهُۥ لِیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَـٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ…
او کسی است که به همراه فرشتگانش ، در هر لحظه و در هر حال ، در حالِ توجه به شماست تا شما را از تاریکی ها به سمت نور خارج کند…
[سوره اﻷحزاب 43]
او در هر لحظه و در هر دم و بازدمِ من حضور دارد ، به شوق یک لبیک شنیدن از من تا دست به کار شود و تاریکی هایِ زندگیِ مرا غرقِ نور کند….
او کسی است که به عنوان یک بیمه نامه ، ذکر مقدسی را با ندای “قُل” بر سرِ زبان حضرت محمد و امّتِ ایشان میاندازد تا آن را بگوییم و در آغوشش آرام شویم…
(وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ)
و از شرِّ هر تاریکی ای که فراگیر میشود ، به من پناه آور
[سوره الفلق ٣]
و چه زیبا شما در آن لحظاتِ سمینار ، رسمِ نعم العبد بودن را بجای آوردید و در آن تکنیک آسانسور شرکت نکردید….
برای من هم قابل درک نیست که چرا دور سَری که درد نمیکند ، باید دستمال پیچید؟؟؟!!!
وقتی که خودِ خودِ خودش ، در هر ثانیه ی من حضور دارد به شوق اینکه مرا غرقِ نور کند ؛ چرا باید خودم را در فضایی تاریک محبوس کنم؟؟؟!!!
آری ، او کریم است و در شان کریم نیست که…
ارتعاشِ نوشته هایِ شما بسیار زیبا و دل نشین است و من چنین خصلتی را در شما تحسین میکنم…
معمولا وقتی کسی به سفر حج میرود و به خانه باز میگردد ، برای او بنری نصب میکنند و بازگشت شکوهمندانه ی او را با عبارت حجُّکم مقبول و سعیکم مشکور ، تبریک و تهنیت میگویند…
حال من هم دوست دارم با تأسی از آن کاری که با آن حاجی از سفر برگشته میکنند ، اینکار را هم با شما انجام دهند و چه زیبا شد که در نامِ شما هم لفظ حاجی هم وجود دارد…
بازگشت شکوهمندانه بانو حاجی محسن را از آن زندگی قبلی به زندگی جدید تبریک و تهنیت عرض میکنیم ، زندگیِ جدیدی که در آن ، بانویِ قصه ی ما قصد این را دارد که حول محور رب العالمین طواف کند و حاجیِ دائمی او باشد…
و بر خود لازم میدانم که صبر و استقامت شما را برای هجرتِ از آن گذشته ، به این آینده تحسین کنم ، صبر و استقامتی که از جنسِ زیر می باشد…
(وَلِرَبِّکَ فَٱصۡبِرۡ)
و بخاطر پروردگارت ، صبر کن…
[سوره المدثر 7]
و نتیجه ی چنین صبری ، چنین پاداشی شده که این پاداش ، حکمِ سوپی را دارد که به عنوان پیش غذا ، تقدیم به شما شده تا غذای اصلی را بیاورند…
و چه غذای اصلی ای هم بشود ، غذای اصلی ای که مخصوص صابران است ؛ همانها که دانه را میبینند ولی در ذهن خود درخت پربار را تجسم میکنند و آن غذای اصلی ، همان رزق بغیر حساب است ؛ رزقی که فقط و فقط برای صابران تهیه دیده شده با یک سند معتبر…
إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّـٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابࣲ
بدون شک صابران پاداش بی حسابِ خود را به صورت تمام و کمال دریافت میکنند
[سوره الزمر 10]
و این معجزه صبر است که در نزد خدا چنین جایگاهی دارد که چقدر به آن اهمیت میدهد با وعده هایی از قبیل
إِنَّ ٱلله مَعَ ٱلصَّـٰبِرِینَ…
همانا خدا با صبر پیشه کنندگان است…
[سوره اﻷنفال 46]
و یا…
وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّـٰبِرِینَ…
و خدا صبر پیشه کنندگان را دوست دارد…
[سوره آل عمران 146]
و یا…
وَبَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِینَ
و به صبر پیشه کنندگان بشارت بده…
[سوره البقره 155]
هم بشارت میدهد و هم دوست میدارد و هم پا به پای آنها حرکت میکند و از همه زیباتر رزق بدون حساب و کتابش را به پای آنها میریزد ، دیگه چی بهتر از این؟؟!!
به قول مولانا…
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمایی همچو صبر آدم ندید
برای شما و خودم و همه دوستان ، بودن و ماندگاریِ در گروه صابران را از آن خدای رحمان خواستارم
و پیشاپیش آینده یِ زیباترِ شما را به شما تبریک میگویم ، آینده ای از جنسِ…
…وَجَنَّهٍ عَرۡضُهَا کَعَرۡضِ ٱلسَّمَاۤءِ وَٱلۡأَرۡضِ…
…بهشتی که وسعتش به کرانه های آسمان و زمین است
[سوره الحدید ٢١]
آینده ای از جنس چنین بهشتی از ثروت و مُلک و دارایی که دهان همگان را به احترام شما میبنند تا کسی جرات نکند در برابر شما از گرانی و افزایشِ قیمتِ خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان حرف بزند
آینده ای از جنس چنین پاداش های بهشتی که همگان را به سوال میاندازد که آخه خانم حاجی محسن ، اینها را از کجا آوردی؟؟؟!!! و شما جوابی مریم گونه به آنها میدهید و نام خدا را بر هر کوچه و بازاری فریاد میزنید که…
…قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَاۤءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ
و مریم چنین گفت که این از جانب پروردگار من است که او هر که را که تحت مشیتش باشد رزق بدون حساب و کتاب دهد
[سوره آل عمران 37]
آینده ای از جنس استفاده از زینت های حلال خداوند بروی این سیاره خاکی تا به درجه سیرشدن از لذت های آنان شوید و از همه آنان بگذرید و آماده ی یک لذت بالاتر شوید که همان دیدار با خداست و در یک شب آرام و زیبا بعد از اتمامِ ماموریتِ خویش بروی این سیاره خاکی ، با لذت و آمادگی هر چه تمامتر و با ندایی زیبا از سمت او که…
(ٱرۡجِعِیۤ إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهࣰ مَّرۡضِیَّهࣰ)
[سوره الفجر ٢٨]
به قول مولانا
خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم
دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم
به قول یوسفِ نبی
…تَوَفَّنِی مُسۡلِمࣰا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّـٰلِحِینَ
پروردگارا ، مرا در حال تسلیم بمیران و مرا به صالحان درگاهت ، ملحق کن
[سوره یوسف 101]
در پناه رب العالمین ، غرق در نور باشید
سلام و سپاس پر مهر مرا از قطعه ای از بهشت پذیرا باشید.
سپاسگزار خدا هستم برای خلقت ارزشمندتان ، چند روز پیش بود که طبق معمول همیشه لینک کامنت هاتون رو برای دوستانم فرستادم.
دوستانی که همچون خودم آنقدر شیفته آگاهی های ناب الهی تان هستند که از من درخواست کردند هروقت آقای احمدی کامنت گذاشتند به ما اطلاع بده.
تنها چیزی که توانستم در تحسین این حد از آگاهی و خلقت ارزشمندتان به زبان بیاورم این بود :
فتبارک الله أحسن الخالقین
به پدر مادرتون تبریک میگویم برای داشتن همچین پسر برومندی غلام علیم همچون یحیی برای ذکریا.
که علیم بودن همان نقطه برتری است که حسنه الدنیا و حسنه فی الآخره را به ارمغان می آورد.
همان که سرآمد همه گنج ها و خوشبختی هاست.
همان که خیرا کثیراست و فضلا عظیما
او به هرکه نگاه ویژه کند ابتدا به او اوتوالعلم و الحکمه کند همچون موسی.
حتی قارون هم با علمی که بر او نازل شد به کنز هایی دست یافت که مردان جنگی لازم بود آن را حمل کنند.
فقط جای حکمت یا همان نگاه توحیدی خالی بود که از همان خلأ هم ضربه را خورد.
و این علم همراه با حکمت را چه زیبا در زندگی شما جاری ساخته است.
گوارای وجودتان این علم و حکمتهای الهی.
تبریک به همسر عزیزتان برای بودن در کنار همچین نعم العبدی
و همچین چشمه جوشان علم و حکمتی
علم و حکمتتان افزون باد.
از دیروز که پیغام سراسر بشارت شما عزیز دل خدا را دریافت کردم.
منتظر زمانی بودم که بتوانم این سلام و بشارت های الهی را در وسعم به نیکوترین شکل که در خور شأن بنده ای صالح و پاک چون شما بوده ،پاسخ دهم.
و به قول قرآن اگر آنها تو را سلام دادند مانند آن یا بهتر از آن را به آنها باز گردان.
پیغامتان را همچون بشارتهای فرشته گونه ای دیدم که در زمان مناسب به هرکس که شایسته و لایق شنیدن باشد رسانده میشود.
همچون بشارتهای ذکریا و ابراهیم و ساره.
رزق به غیر حساب را نمیدانم چرا اینقدر برایمان عجیب غریب و کج و معوج جلوه داده اند.
رزقی که در خور شأن ربوبیت است و هر جنبنده ای آن را باور کند مشمول آن میشود.
بیان این خاطره برای اثبات شأن ربوبیتش خالی از لطف نیست.
تعطیلات عید فطر بود ،در یک همزمانی الهی وقتی منتظر بودم ماشین ها از پارکینگ بیرون آمده و با خانواده و عزیزانم که به دیدنمان آمده بودند، به گردش و تفریح برویم، متوجه تکان خوردن بچه سگی شدم که تنها و لرزان زیر محفظه زباله پناه گرفته بود.
عمق ترس چشمانش ، لرزان بودن اندامش گواهی بود از گرسنگی و وحشت و رهاشدگی که آن را به ناظر بیرونی انعکاس میداد.
از آنجا که آگاهانه بسیار حواسم را به احترام گذاشتن و تصدیق قانون الرجال قوامون علی النساء به قوامیت مردهای زندگی ام جمع شده است ،تا به اسم شجاعت و توحید پا در کفش مردان نکنم ،برادرم را صدا زده تا شرایط را بسنجد.
با محبت و نوازش او را آرام کرد و پدرم برایش شیر اورگانیک گوسفند آورد و جلویش گذاشت.
آنقدر گرسنه بود که در چشم به هم زدنی دو کاسه شیر را هورت کشید.
همگی دورش حلقه زده بودیم و خدایی که هم توجه ما و هم مهر این بچه سگ را در دلمان آنچنان گذاشته بود که تفریح و گشت و گذار را متوقف کرده بودیم تا به این سگ رسیدگی کنیم.
از آنجا که برادرم بسیار مهربان و عاشق سگ ها است، تمام سعی اش را میکرد پدرم را متقاعد کند که آن را داخل آورده در حیاط بزرگش کنیم.
اما پدرم مقاومتی عجیب داشته و خلاصه از برادر و مادرم اصرار از پدرم انکار.
از آنجا که تمام سعی ام این است اجبار کننده به پدر مادرم نباشم به دفاع از مقاومت قلبی پدرم پا در میانی کردم و از مادر و برادرم خواستم که پدرم را مجبور به کاری که قلبش راضی نیست نکنند.
قرار بر این شد هر وعده غذایی
در همان کوچه زیر همان محفظه غذا را برایش بگذارند ، تا سگ طفلکی در کمال آزادی جانی بگیرد و دنبال زندگی اش برود.
در این چند روز بی وقفه پدرم شیرش را جلویش میگذاشت،تا اینکه متوجه شدیم سگ نیست.
دیروز صبح بود هنگامی که دور روف گاردن پیاده روی کرده و در این فضای بهشتی با صدای چه چه پرندگان ،مشغول به اشتراک گذاری دیدگاههای قرآنی با عزیزانم در گروه الهی مان بودم، چشمم به خانه روبرو افتاد.
سگ کوچک در یک شب ورق زندگی اش از فرش به عرش تغییر کرده بود.
مرد همسایه که خودش یک جفت سگ نر و ماده دارد و بسیار با آنها رئوف و مهربان است گویا متوجه این سگ کوچک در کوچه شده و او را به منزل برده است.
اینک زندگی او از توله ای رها شده گرسنه تنها زیر محفظه زباله بی سرپرست به بودن در آغوش گرم یک جفت سگ نر و ماده که از دیدن مهر و عشقی که به او میدهند شادی و لذت را به هر بیننده ای القا میکنند، تبدیل شده است.
آیا این رزق به غیر حساب نیست.
پدر و مادری که عاشقانه پذیرای او شده اند، عشق ، شادی ، امنیت ، غذا ، تفریح و لذتی که با پدر مادر جدیدش تجربه میکند.
اگر این رزق بغیر حساب نیست پس چه اسمی میتوان رویش گذاشت.
خدایی که یک سگ را این چنین رزق بغیر حساب داده و در یک شب از کارتون خوابی به یک فضای دنج و عالی و خانواده هم جنس و مهربان هدایت میکند ، چرا من اشرف مخلوقات آنقدر برایم برخورداری از رزق به غیر حساب عجیب و غریب شده است.
چرا من اشرف مخلوقات به قول شما در گیر افزایش قیمت خیار هستم وقتی به قول شما یک وعده غذای یک نهنگ را آنجور کریمانه خدای رزاق ذوالقوه المتینبر عهده گرفته است.
کاش باور کنیم که او قادر مطلق است و از شئون ربوبیتش رزق بغیر حساب.
کاش باور کنیم که رزق بغیر حساب آسان ترین کاریست بر ذمه اش.
کاش باور کنیم ما حق رزق بغیر حساب برگردنش داریم به شرط صبری جمیل که آن هم نیز نزد خودش است و نزولش بر ذمه خودش.
او آنقدر شیفته آن است که در خوش حسابی هایش عرض اندامی الهی کند که حتی نزول صبر را نیز بر ذمه اش پذیرفته تا بنده اش به حق الهی اش که همان رزق به غیر حساب است برسد.
آخ که چه حرفها که پشت این داستان و آیات الهی نهفته است ،که ای کم ایمانان من در یک شب یک سگ را اینچنین تمکین میکنم…..
در مورد تکنیک آسانسور لازم است خدمتتان عرض کنم که پشت این تکنیک درسهایی زیبا نهفته بود همچون لحظاتی که در آیات قرآن خدا ما را در دل کشتی در دل طوفان بدون نجات و یاریگر پرت میکند که ببیند چه کسی را صدا میکنیم و چه قول و قراری در آن لحظه اضطرار میبندیم و چون بنده در دنیای واقعیت آن را لمس کرده بودم احساس کردم آن تکنیک برای افرادی در مدارهای پایین تر است.
برایتان علم و حکمتی الهی و روز افزون آرزومندم که درهای ورود به حسنه الدنیا و الآخره است.
بسم الله الرحمن الرحیم…
سلام و درود مجدد و فراوان بر شما دوستِ توحیدی و بزرگوارم ، سلام و درودی بهشتی از جنسِ…
(سَلَـٰمٌ عَلَیۡکُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ) [سوره الرعد 24]
این داستانی که در جلوی چشمانِ شما اتفاق افتاد که نقشِ اول آن یک سگِ گرسنه یِ بی پناه بود ، چقدر برای من زیبا و درس آموز بود…
بگذارید اینگونه بگویم که…
قابیل بخاطر آتشِ حسادتی که وجودش را میگیرد ، برادرِ خود را میکشد و در لحظاتِ بعد از قتل متحیر و درمانده میماند که الان با این جسدِ برادرم چکنم؟!
حال در اینجا ، یک پرنده بنام کلاغ ، مامورِ الهی میشود که پیامِ خدا را به قابیل برساند…
و آن کلاغ می آید و با پاهای خود زمین را میکند و جسمی را در زیر خاک دفن میکند و با این حرکت خود ، برای قابیل الهام بخش میشود که تو هم اینگونه جسد برادر خود را دفن کن…
فَبَعَثَ ٱلله غُرَابࣰا یَبۡحَثُ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُرِیَهُۥ کَیۡفَ یُوَ ٰرِی سَوۡءَهَ أَخِیهِ
*و در آن هنگام ، خدا کلاغی را برانگیخت که برای مخفی کردن طعمه اش ، زمین را می کاوید تا به او نشان دهد که چگونه پیکرِ برادرش را زیرِ خاک پنهان کند؟
[سوره المائده 31]
ولی در ادامه همین آیه ، بعد از اینکه قابیل شاهد رفتار آن کلاغ بود ، از خود سوالی را می پرسد که حُکمِ یک پتک را داشت که بر سرِ خود زد
قَالَ یَـٰوَیۡلَتَىٰۤ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِثۡلَ هَـٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَ ٰرِیَ سَوۡءَهَ أَخِی…
در آن هنگام با خود گفت که وای بر من ، آیا من از یک کلاغ کمترم که نتوانستم مثلِ او ، پیکر برادرم را بپوشانم…
[سوره المائده 31]
حال همه ی اینها را گفتم تا برای خودم به این سوال برسم که…
چرا همان خدایی که کلاغ را برای قابیل میفرستد ، یک سگِ گرسنه ی بی پناه را جلوی چشمانِ بانو حاجی محسنِ بزرگوار ، قرار میدهد و از طریق ایشان این خاطره را برای من بازگو میکند؟؟؟!!!
این سگِ قصه ی ما که در یک مدت کوتاهی از فرش به عرش رسید حامل چه پیامی برای من است؟؟!!
شاید باید اقتدا کنم به قابیل و مانند او از خود بپرسم که
….
آیا منی که مُهرِ اشرف مخلوقات را بر گردنم دارم و طبیعتا جایگاهی والاتر از سگ دارم نمیتوانم مثلِ او از فرش به عرش برسم؟؟!!
آیا آن خدایی که اینگونه و با چنین عزتی ، این سگ را از فرش به عرش میرساند ، با انسانی که اشرف مخلوقاتش است چه میکند؟؟؟!!!
جا دارد لطف خدا را شاکر باشم که در زمان گذشته به عنوان یک نشانه ، شخصیتِ یک سگی را جلوی چشمانم قرار داد که نامش گانتر چهارم نام دارد که داری ثروتی 400 میلیون دلاری است که براحتی هر چه تمامتر به او رسیده…(داستان او در فضای مجازی موجود است)
حال در چنین شبی این خدای رحمن ، با یک نشانه ی زیبا از طریق خانم حاجی محسن بزرگوار ، به من یادآور آن سگ شد تا این عبارت را با خود مرور کنم که…
خدایی که اینگونه با یک سگ رفتار میکند ، با منی که اشرف مخلوقات هستم و تاجِ “وَلَقَدۡ کَرَّمۡنَا بَنِیۤ ءَادَمَ” را بر سر دارم ، چه میکند؟؟!!
سپاسگزار شما هستم که وقت گذاشتید و برای من چنین خاطره ای را مکتوب کردید تا درس ها بیاموزم…
و اما این دو کلمه فرش و عرشِ موجود در کامنتِ شما که گره خورده با همان حیوانِ باوفا بود ، وجودِ مرا برانگیخته کرد تا باز هم بنویسم از یک داستانِ زیبای قرآنی که من عاشقش هستم ، داستانی که نقش اول آن ساحرانِ فرعون و نقش دوم آن خودِ فرعون و نقش سوم آن حضرت موسی می باشد
قبل از ورودِ به این داستان و درس هایِ زیبایِ نهفته در آن لازم است که اعترافی را بجای آورم که داستان موسی و فرعون برای من قابل فهم نبود که آخه یعنی چی که دریای به این بزرگی ، معبری برای عبورِ یاران موسی و قتلگاهی برای لشکریان فرعون میشود تا اینکه این آیه را خواندم…
فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ…
و ای فرعون ، ما در امروز پیکرِ بی جانِ تو را از دریا نجات میدهیم و به ساحلِ دریا میاندازیم تا نشانه ای برای آیندگان باشی…
[سوره یونس ٩٢]
خب وقتی که من این آیه را خواندم و کلام یکی از دوستانم را که ساکنِ بندرعباس و اهل دریا است ، شنیدم که اینگونه به من گفت که…
ببین ، اگر شخصی در دریا بمیرد و جنازه اش را نهنگ ها و کوسه ها نخورند ، خودِ دریا به صورت خودکار آن جنازه را به ساحل هدایت میکند و…
بیشتر این آیه را باور کردم ولی زمانی به یقین قطعی رسیدم که این عبارت موجود در آیه به من چشمک زد که
لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ….تا نشانه ای برای آیندگان باشی…
و با خود گفتم که الان من جزو آیندگان هستم و اگر این کتاب حقیقت داشته باشد ، باید این نشانه جلوی چشمانِ من باشد
با یک جستجوی ساده به مستندی علمی برخورد کردم بنام “فرعون ، رامسس دوم” که 34 دقیقه بیشتر نبود ولی جلوی آن میخکوب شدم و فهمیدم که بله… ، واقعی است
و وقتی که این کتاب حقیقت داشته باشد ، داستان موسی و ساحران فرعون هم حقیقت دارد و چنان شیفته این داستان شده ام که از تفکر در آن سیر نمیشوم….
و زیباییِ داستان برای من اینجاست که این ساحرانِ فرعون ، در یک لحظه چنان از فرش به عرش رسیدند که هیچ کس احتمالش را نمیداد…
آنها رفته بودند که با شکست دادن موسی ، خود را به فرعون اثبات کنند و ارتقای شغلی دریافت کنند ولی…
ولی آن چنان از درجات پایین کفر و شرک و خداناباوری به درجاتِ بالای ایمان رسیدند که آنایمانشان با تهدیدهای جانی فرعون هم متزلزل نشد….
آخه مگر از جان هم مهمتر داریم که وقتی از سمت فرعون تهدید جانی شدند که دست و پای شما را بر خلاف هم قطع میکنم و به وحشیانه ترین حالت ممکن شما را میکشم تا شما بدون اجازه من دین و آیین خود را به سمت دین و آیین موسی تغییر ندهید ، با هم متحد شدند و چنین جوابی دادند که
(قَالُوا۟ لَا ضَیۡرَۖ إِنَّاۤ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ)
و چنین گفتند که باکی نیست ، بیا و ما را بکش ؛ ما به سمت پروردگارِ خویش منقلب شده ایم….
[سوره الشعراء 50]
واقعا به شدتِ هر چه تمامتر ، این ایمان ساحرانِ فرعون را تحسین میکنم
با خودم فکر میکنم که اگر شخصی بیاید و مرا تهدید مالی کند (تهدید جانی نه ها بلکه تهدید مالی) ، من میترسم و نگران میشوم ؛ حالا چی شد که آنانی که اصلا توی این فضاها نبودند ، در یک لحظه به چنان ایمانی به رب العالمین رسیدند که…
چقدر من این سجده ی ساحران فرعون را دوست دارم که بعد از معجزه موسی…
(فَأُلۡقِیَ ٱلسَّحَرَهُ سَـٰجِدِینَ) [سوره الشعراء 46]
واقعا در آن لحظه آنان چی دیدند که اینگونه به سجده افتادند و….
و این داستانِ ساحران فرعون مرا یادِ یکی از شاگرد زرنگ هایِ خدا میاندازد ، همان که نوه ی حضرت محمد است و در دامان انسان های بزرگی چون علی و فاطمه بزرگ شده است
شاگرد زرنگی که داستانِ موسی و ساحرانِ فرعون را میخواند و زرنگی به خرج میدهد و میگوید که عهه ، پس اینطوریاس ؛ اگر برای آنان شده پس برای من هم باید بشود و در عاشقانه هایش با خدا که کلماتش در دعای عرفه ثبت شده ، اینگونه خدا را صدا میزند که…
یا من استنقذ السحره من بعد طول الجحود وقد غدوا فی نعمته یاکلون رزقه ویعبدون غیره وقد حادوه ونادوه وکذبوا رسله
وای که چقدر این عاشقانه امام حسین علیه السلام دیوانه کننده است…
تفسیر آن عبارتِ عربی ، اینگونه میشود که…
ای کسی که ساحرانِ فرعون را که روزگاری دراز ، رزق و روزی تو را میخوردند و بر علیه تو تبلیغ میکردند و رسولانت را تکذیب میکردند ؛ نجات دادی ، حال با کسی که حداقل در عمرِ خویش نعمتت را خورده و یک خدایاشکرتِ زبانیِ ساده گفته باشد چه میکنی؟؟؟ یا با کسی که حداقل در عمر خویش یا یاالله ساده بر سر زبانش آورده باشد ، چه میکنی؟؟؟
و خدا هم ، عاشقانه هایش خالصانه او را شنید و مهر استجاب بر آنان زد به او چنان ایمانی بخشید که در برابر تهدیدهای یزید و ابن زیاد و عمربن سعد و شمر و… ، ایمانش متزلزل نشد و جانش را هم به قربانگاه برد و هر چه داشت را بپایِ خدا ریخت و خدا هم تمامِ وجود خودش را به او بخشید و “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” شد
خدایا ، منم یک از فرش تا به عرش میخوام ، لطفا به من بده…
تویی که با ساحرانِ فرعون چنین کردی ، با من هم چنین کن
به قول مولانا ، که از زبان خدا به همه ما میگوید…
زِ خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید؟
که از کمال کَرَم دستگیر اغیارم
وقتی که با ساحرانِ فرعون چنین کردی ، با کسی که روزش را با یاد و نامِ تو شروع کند چه میکنی؟
خدا رو شاکرم…
لازم است که اعتراف کنم که نمیخواستم در جوابِ شما کامنتی بنویسم و در ذهنم برنامه ای ریخته بودم که میخواستم به آن برنامه ام برسم ولی نفهمیدم که چه شد که آن داستانِ شما از آن سگِ گرسنه ی بی پناه ، آن برنامه ی من را تغییر داد و مرا به مدت نزدیک به سه ساعت غرقِ در تفکر و نوشتن کرد…
و لازم است اعتراف کنم که ارتعاشِ نوشته های شما خیلی خیلی خیلی خاص است ، مثل این چند کلمه ای را که در پاسخ به من به نگارش در آوردید…
حتی قارون هم با علمی که بر او نازل شد به کنز هایی دست یافت که مردان جنگی لازم بود آن را حمل کنند.فقط جای حکمت یا همان نگاه توحیدی خالی بود که از همان خلأ هم ضربه را خورد.
در همین چند خط شما ، یک کتاب هزاران صفحه ای نهفته است
این کلمات بوی ملکوت را میدهد ، از جنس همان ملکوتی که روزی ابراهیم شد…
(وَکَذَ ٰلِکَ نُرِیۤ إِبۡرَ ٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ) [سوره اﻷنعام 75]
این کلمات بوی همان لوح محفوظ و کتاب مکنونی را میدهد که حضرت محمد بدان دست یافت از آنجا قرآن را به عنوان هدایتگر بشریت به ارمغان آورد…
(إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانࣱ کَرِیمࣱ فِی کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ) [سوره الواقعه 77 – 78]
(بَلۡ هُوَ قُرۡءَانࣱ مَّجِیدࣱ فِی لَوۡحࣲ مَّحۡفُوظِۭ) [سوره البروج 21 – 22]
حقیقتا که نویسنده ای توانا هستید که خدا از طریقِ قلم شما “عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ”میکند و می آموزد آنچیزهای را که انسان نمیداند و یادآوری میکند به انسان آن چیزهایی را که میدانسته ولی فراموش کرده…
برای شما و خودم و همه دوستانم ، از خداوند متعال تمام علمِ کتاب را خواستارم ، همان علومی که آن مامور دربارِ سلیمان فقط گوشه ای از آن را داشت و به برکت آن علم توانست تختِ ملکه سبا را در یک چشم بر هم زدنی در برابر سلیمانِ نبی حاضر کند…
قَالَ ٱلَّذِی عِندَهُۥ عِلۡمࣱ مِّنَ ٱلۡکِتَـٰبِ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن یَرۡتَدَّ إِلَیۡکَ طَرۡفُکَ…
[سوره النمل 40]
و این علوم در هیچ دانشگاه و کلاسی تدریس نمیشود ، مگر همان کلاسی که حضرت محمد در آنجا شرکت کرد و شاگرد آنجا شد و بدون اینکه سوادِ خواندن و نوشتن بداند ، مدرّس همه اساتید و… شد ؛ به قول حافظ شیرازی…
نگارِ من به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
در پناهِ الله یکتا غرقِ در آگاهی و علم الهی باشید…
بنام خداوند هدایتگر
سلام به شما دوست عزیز
مدتیه که خداوند منو هدایت کرده به کامنتهای با ارزش و قابل تآمل شما
جاداره ابتدا ازتون تشکر کنم بخاطر این حد از فهم و درک قران و اینکه سخاوتمندانه این آگاهی ها رو با ما به اشتراک میذارید.
بعد بریم سراغ مطلبی که باعث شد بیام و براتون کامنت بذارم واون معرفی مستند فرعون رامسس دوم هست.
یادمه تو یه کامنت دیگه ای هم شما گفته بودید خوشا بحال کسی که تو مدار دیدن این مستند قرار بگیره اونبار من از کنارش گذشتم دوباره تو این کامنت وقتی بش برخورد کردم گفتم حتما این یه هدایته خداونده
واسم اونو رو یه دستمال کاغدی که کنارم بود نوشتم تا امروز که فک کنم من درمدار دریافت این حد از عظمت و بزرگی خداوند قرار گرفتم .
اصلا نمیتونم با کلمات اون حس وحال رو توصیف کنم
اول مستند این حد از سفاک بودن و قدرتمندی فرعون که در پشتش یک وحشیانه گری خاص وحود داشت برام تداعی شد.
چون قدرت بنظرم میتونه همراه با این حد از جنون نباشه
وبعد که رسیدیم به پژوهش و تحقیق و جستحوی اون افراد که واقعا خدارو بخاطر هدایت اونا به این جستجو سپاسگزارم
تمام تنم میلرزید مو به تنم سیخ شده بود ضربان قلبم با سرعت عجیبی میزد و خلاصه آب وروغن قاطی کردم . چرا آخه؟
منکه قران رو باور داشتم سالها واز وقتی با این قوانین آشنا شدم دزک بهتر وزیباتری از خداوند وجهان و قران دارم پس چرا انقدر تمام بدنم به لرزه افتاد ؟ چرا انگار دارم یه چیز جدید میشنوم ؟ فک کنم
چون هربار که قران و میخوندم یا درمورد فرعون شنیده بودم تو دلم میگفتم اکی اره دیگه یه انسان ظالم و خونخواری بوده و راحت از کنارش میگذشتم
یا دریا بازشد و حضرت موسی و یارانش رد شدند خب اره دیگه خداوند قدرت داره و اینکارم کرده وبازم راحت از کنارش رد میشدم.
یا اونحا که موسی میگه خدایا من در مقابل فرعون زوری ندارم وخداوند میگه من پشتتم.اون حد از ترس موسی رو نمیتونستم درک کنم .
یا این حد از تسلیم شدن ساحران فرعون رو که در برابر چه موجودی به خداوند ایمان آوردن وباخدا معامله کردن
یازمانی که حضرت موسی صدای خداوندو میسنوه که من خدای یکتام رب عالمیان جه ترس ورعبی به تن موسی ممکنه افتاده باشه؟
ولی امروز با دیدن وبازسازی وقایع اون زمان به شکل تصویری انگار تمام اون ابهت و قدرت فرعون و ترس و رعب مردم درمقابلش برام کاملا قابل فهم شد و در نهایت قدرت مطلقه خداوند برام به شکلی عینی تر ملموس تر اثرگذارتر جلوه گر شد
وکاملا حس کردم که خداوند تو قران میگه کسانی که به خدا ایمان میارن یه رعبی تو دلشونه یعتی چی
نه اینکه از خدا بترسند چون خیلی ترسناکه نه
در مقابل این حد از قدزت وشکوه وجلال و عظمته خداونده که لرزه به تن ادم میفته
که خدایا من هیچم درمقابلت
نه فقط من تمام انسانها از اول خلقت تا اخر دنیا در مقابل این عظمت و قدزت هیچ هیچ هیچیم
تاحالا که میگفتم خدایا درمقابلت هیچم بالاخزه به اندازه نوک سرسوزن فک میکردم وجود دارم ولی امروز فهمیدم هیچ به معنای مطلق کلمه هیچم
همش میگفتم
لا اله الا الله نه تنها هیچ خدایی جز تو نیست
بلکه هیج چیزی تو این دنیا جز تو وحود نداره
ما همگی هیچیم فقط تویی که هستی که وحود داری که برازنده وحود داشتنی الله اکبر الله اکبر به عظمتت
وقتی مستند تموم شد سربه سحده گداشتم وفقط سپاسگزاری کزدم ازش بخاطر اینکه من تو مسیر دیدن این فیلم قرار داد و قدزت وعظمتشو یه جور زیباتر انگار حک کرد تو مغزم تو قلبم وتو تموم وجودم
ازتون ممنون آقای احمدی عزیز بخاطر اشتراک گداشتن این مستند وازتون میخوام از این دست مستندها اگه در مسیرتون قرارگرفت بازهم سخاوتمندانه برامون به اشتراک بذارید.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
به نام الله یکتا که بخشاینده و با رحمت است…
سلام بر شما سعیده خانم بزرگوار….
چقدر فامیلِ زیبای شما برای من تحسین برانگیز است…
در زبان فارسی به صورت “آیت” نوشته میشود و در زبان عربی “آیه”…
اصلا در همین آیه ای که به برکت آن ، به مستند “فرعون ، رامسس دوم”هدایت شدم ، ردپایی از فامیلِ زیبای شما هست…
فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ…
و ای فرعون ، ما در امروز پیکرِ بی جانِ تو را از دریا نجات میدهیم و به ساحلِ دریا میاندازیم تا نشانه ای برای آیندگانی باشی که بعد از تو می آیند…
[سوره یونس ٩٢]
آری ، همین عبارتِ “لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ”…
فرق است بین زمانی که من قرآن را به شوق ثواب و رسیدن به پاداش بخوانم با زمانی که به نیت تدبر و تفکر در آیاتش…
نه نه نه ، بهتر است اینگونه بگویم که تعیین ثواب ، برای خواندن قرآن ؛ بهانه ای بوده که ما بیشتر و بیشتر چشمانمان را به آیات قرآن کریم بیاندازیم تا بالاخره به پیام های نهفته در آن آیات پی ببریم که خدا چه ارمغانی را برای ما از طریق حضرت محمد آورده است؟؟؟…
و حال ، تفکر کنیم…
در ادامه همان آیه ای که ذکر شد ، عبارتی آمده است که تفکر و تامل در آن ، نسخه ی بسیار خوبی است تا به درگاهِ باری تعالی اظهار عجز کنیم و درخواستِ عضویت خود را در کلاسِ خصوصی خدا ثبت کنیم به شوق اینکه به آن کلاس راه پیدا کنیم… ، حال انتهای آن آیه چیست؟
…وَإِنَّ کَثِیرࣰا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَایَـٰتِنَا لَغَـٰفِلُونَ
…و همانا بسیاری از مردم از نشانه های ما غافل هستند.
[سوره یونس 92]
اگر کمی بروی این آیه تامل کنیم ، به چراغ راهنمای خدا در این آیه پی میبریم که در حال هدایتِ ماست که اینگونه از از بخواهیم که…
خدایا ، لطفا مرا جزو انسان های غافل ننویس…
و اما حکایتِ غفلت که باید از آن به سمت خدا فرار کرد… ، به تعبیر قرآن…
فَفِرُّوۤا۟ إِلَى ٱلله
پس به سوی خدا فرار کنید
[سوره الذاریات 50]
واقعا پناه بر خدا از اینکه در زمره غافلین باشم…
پناه بر خدا از اینکه در برابر نشانه های خدا ، کور باشم و پرده ای در برابر چشمانم باشد که نبینم نشانه هایِ خدا را….
پناه بر خدا از اینکه هم نشین انسان هایی شوم که کارِشان تحلیلِ افزایش قیمتِ خیارسبز از کیلویی 10 هزار تومان به 11 هزار تومان است که خیار سبز گران شد و بدبخت شدیم و رفت… و غافل شوم از قدرتِ بی حد و اندازه ی خدایی که “إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّهِ ٱلۡمَتِینُ” است
پناه بر خدا از اینکه هم نشین غافلانی شوم که عظمت خدا را در 37،000،000،000،000،000،000 سلولِ فوقِ هوشمندی که به من عطا کرده نمیبینند و بجای اینکه از این سرمایه یِ عظیمِ خدادادی در مسیر الله یکتا استفاده کنند ، آن را صرفِ تحلیلِ بازار ارز و مَسکن و بورس و… میکنند ، تحلیل های چرت و پرتی که انسان را “وَ یَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَـٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ” میکند و او را با دستانِ خودش به سرزمینِ هلاکت و بدبختی ای میرساند که قرآن ما را از آن نهی کرده است با عبارتِ “وَلَا تُلۡقُوا۟ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَهِ”….
آری ، فرق زیادی است بین زمانی که ما مینشینیم و مستندِ به این عبرت آموزی را میبینم و آن را تحلیل میکنیم با زمانیکه مینشینیم و افزایش قیمتِ قبرِ چندمتری و مراسمات تشییع و تدفینِ اموات را تحلیل میکنیم…
تفاوت این دو تحلیل ، از زمین تا آسمان است ؛ در تحلیل اولی به حالتِ زیبایی عاجز بودن و هیچ بودن در برابر عظمت الله مهربان میرسیم و در تحلیل دوم به حالتی نازیبا که….(تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل)
آری ، فرق زیادی است که بنشینیم و چگونگی ایجاد چرخه باران را تجزیه و تحلیل کنیم و به عظمت نیرویِ پشت پرده این اتفاق پی ببریم و در برابر او سجده کنیم با زمانیکه بشنیم و آخرین مصوبه دولت و مجلس را تحلیل کنیم که آره ، دولت میخواد مالیاتِ بیشتری بگیره ، دیگه بدبخت شدیم و رفت و ایران شده جهنم که هر کس را بخواهند عذاب کنند ، به داخل این کشور تبعید میکنند….
این است داستان غفلت ، که خدا کند جزو آنانی نباشیم که…
ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِی غَفۡلَهࣲ مُّعۡرِضُونَ
لحظاتِ حسابرسی مردم نزدیک است و این در حالی است که مردم با حالتی غافلانه در حالی روی گردانی از آن لحظات هستند…
[سوره اﻷنبیاء ١]
بگذریم…
حقیقتا خیلی خیلی خیلی خوشحالم که دیدنِ چنین مستندی برای شما مفید بوده ، همانگونه که برای خودم هم مفید بوده و الان دوست دارم در موردِ شخصیت نوح بنویسم که نشانه هایش در عصرِ حاضر ما چیست….
با توجه به اینکه این نشانه در سوره ای بنام قمر است ، دوست دارم یک اعجاز لفظی قرآن را که در این سوره است ذکر کنم و بعد وارد آن نشانه شوم
سوره ای در قرآن داریم بنام “قمر” که در زبانِ فارسیِ ما به معنای “ماه” است…
حال اگر به این سوره نگاه کنید ، متوجه میشوید که انتهای همه ی آیاتِ این سوره به حرف “ر” ختم میشود…
حال ما در زبان عربی یک خط داریم بنام “خطِ نسخ” که اگر به این خطِ عرب زبانان مراجعه کنید و حالتِ حرفِ “ر” را ببینید متوجه ارتباطی زیبا میشوید و آن ارتباط این است که…
اگر در اوایل هر ماهِ قمری ، به ماه نگاه کنید ، به صورت هلال است و شکل آن بسیار بسیار شبیه است به همان حالت “ر” که به صورت خطِ نسخ در بینِ خوشنویسانِ عرب زبان ، نوشته میشود…
این نشانه برای من خیلی زیبا بود که چگونه شخصی مثل حضرت محمد که سواد خواندن و نوشتن نداشت ، آیاتی که داری وزنِ مشخصی است و همه آنها به “ر” ختم میشود را در قالب یک سوره می آورد به اسم “قمر” و چنین کلمه ای در زبان فارسی یعنی ماه و…(محاسبات ذهنِ بشری نمیتواند چنین ارتباط هایی را برقرار کند مگر اینکه از جایی دریافت کرده باشد)
و اما آن نشانه ی زیبا که درمورد حضرت نوح و آن کشتی ساخته شده توسط ایشان است ، نشانه ای که جلوی چشمانمان است…
اگر آیاتِ ابتدایی سوره قمر را بخوانیم متوجه میشویم که بخشی از این آیات در مورد قوم نوح و داستانِ آن کشتی است ، مثلا میگوید…
(وَحَمَلۡنَـٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَ ٰحࣲ وَدُسُرࣲ)
و نوح را بر کشتیِ ساخته شده از تخته ها و میخ ها سوار کردیم
[سوره القمر 13]
حال در ادامه همین آیه ، ادعای عجیب را مطرح میکند…
(وَلَقَد تَّرَکۡنَـٰهَاۤ ءَایَهࣰ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرࣲ)
و ما آن کشتی را به عنوان نشانه ای برای آیندگان بر جای گذاشتیم ، آیا هیچ کسی است که از این نشانه پند بگیرد؟
[سوره القمر 15]
خب بسم الله…
خدایا تو داری میگی که آن را به عنوان نشانه ای گذاشتم برای آیندگان و من هم الان جزو آیندگانم ، پس کجاست این نشانه ات؟؟؟!!!
یا در سوره عنکبوت میفرماید…
فَأَنجَیۡنَـٰهُ وَأَصۡحَـٰبَ ٱلسَّفِینَهِ وَجَعَلۡنَـٰهَاۤ ءَایَهࣰ لِّلۡعَـٰلَمِینَ
و سرانجام ما نوح را و اصحاب کشتی را نجات دادیم و آن را نشانه ای عبرت انگیز برای جهانیان قرار دادیم
[سوره العنکبوت 15]
خب خدا ، قربونت برم من ؛ منم که جزو جهانیان هستم ، پس این نشانه ات را جلوی چشمان من قرار بده…، سریع بهم بگو…
و خدا در این لحظه با لبخندی زیبا میگوید…
باشه عزیزم ، بهت میگم ولی کجا با این عجله؟! بیا پیشِ ما یکم بنشین و یه چایی بخور و رنگ و بوی ما را بگیر…
و خدا در ادامه میگوید…
بهت میگویم ولی تو اول باید درمان بشی ، باید گوش و چشمت را درمان کنم ، زیرا که این گوش ها و چشمانِ تو در اثر هم نشینی با انسان هایی که در مورد افزایش قیمت خیار سبز و…صحبت میکردند و قدرت رزاقیت مرا زیر سوال میبردند ، ویروسی شده و الان باید درمان شوند و پاکیزه شوند تا بتوانی ببینی آنچه را که نمیدیدی و بشنوی آنچه را که نمیشنیدی
و خدا در ادامه میگوید…
تا حالا کجا بودی ، خیلی وقت ها بود که منتظرت بودم که بیای به سمت من تا….
بگذریم…
خب مستندی در این عرصه در فضای مجازی هست ، با عنوانِ “مسافرِ طوفان”که میتواند شروعی باشد برای کاوش در این عرصه و البته مستندهای دیگری هم هست ولی در طولِ این تحقیقاتِ خود به این آیه قرآن دقت کنید…
وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّ
و کشتی بر بلندای جودی نشست
[سوره هود 44]
جودی یک نشانه است که به ما کمک میکند تا به آن چه که میخواهیم نزدیک تر شویم و این جودی منطقه ای است در ترکیه که واقع در استانی بنام سیرناک است که در محدوده ی کوه های آرارات است و اگر این عبارتِ زیر را در نرم افزار گوگل ارث سرچ کنید
Noah’s Ark National Park, Turkey, Üzengili Köyü, 04400 Doğubayazıt/Ağrı, ترکیه
متوجه عظمتِ این نشانه میشویم و عجیب تر آن است که اگر از قابلیت های نرم افزار گوگل ارث استفاده کنید ، متوجه میشوید که جهت نوکِ کشتی به گل نشسته ی نوح ؛ به صورتِ بسیار دقیق ، به سمت خانه یِ کعبه که در عربستان است ، قرار گرفته است…(حال فکر کنیم که ترکیه کجا و عربستان کجا و آیا این اتفاق ، همینجوری اتفاقی است یا اینکه…)
اگر به نرم افزار گوگل ارث دسترسی ندارید که چنین امری را بررسی کنید میتوانید عبارت “معجزه قرآن ، کشتی نوح دقیقا به سمت خانه کعبه” را در گوگل سرچ کنید و اولین فیلمی را که برای شما می آورد که دیدنش یک دقیقه و 23 ثانیه از زمانِ شما را میگیرد ، ببینید و…
خدایا شکرت برای چنین نشانه ای… ، نشانه ای که ما را به عظمتِ تو و حقانیت کتاب آسمانی قرآن ؛ هدایت میکند…
و حسن ختامی بر این نوشته ؛ یک نشانه دیگر باشد از این کتاب آسمانی ، نشانی ای از قومِ هم جنس باز حضرت لوط که در قرآن آمده است که…
(وَلَقَد تَّرَکۡنَا مِنۡهَاۤ ءَایَهَۢ بَیِّنَهࣰ لِّقَوۡمࣲ یَعۡقِلُونَ)
و ما از آن رویدادِ تاریخی ، نشانه ای روشن برای مردی که اهل اندیشه و تعقل هستند ، باقی گذاشتیم…
[سوره العنکبوت 35]
خب خدایا ، من میخواهم اندیشه و تعقل کنم و بر ایمانم نسبت به عظمت تو و کتابِ آسمانی ات بیفزایم ، میشه لطفا بر مبنای ادعای این آیه ، نشانه ای از آن ها را جلوی چشمانم قرار دهی؟ آخه خودت توی این آیه گفتی که ما از آنان نشانه ای باقی گذاشتیم…
و پیدا کردن حقائق این آیه و کاوش در آن ، بر عهده خود شما….(جهت شروعِ تحقیق خود در این آیات میتوانید از این دو سرنخ و کلید واژه استفاده کنید ، اولین کلید واژه “شهر سدوم واقع در اردن” و دومین کلید واژه “شهر پمپئی واقع در ایتالیا”)
زحمت پیدا کردن چنین نشانه ای به عهده خود شما…
(وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦۤ إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلۡفَـٰحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدࣲ مِّنَ ٱلۡعَـٰلَمِینَ)
و ای محمد ، حضرت لوط را به خاطر بیاور در هنگامی که به قوم هم جنس باز خود گفت : شما کار زشتی میکنید که هیچ یک از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است
[سوره العنکبوت 18]
خدایا شکرت برای این هدایت هایت
باشد که پند گیریم و جزو گروه “قَلِیلࣰا مَّا تَذَکَّرُونَ” قرار بگیریم
آمین یا رب العالمین
و سپاسگزارم از شما دوست توحیدی و بزرگوارم ، بابت پیامِ اثر بخش شما برای من که وجودم را برانگیخت تا بنویسم
در پناه الله یکتا ، به شایستگی نامِ زیبایتان ، غرق در سعادت و خوشبختی ؛ باشید…
سلام به شما دوست عزیز توحیدی و محقق سایت عباسمنش
اول ازهمه یه دنیا ممنونم ازتون که درحواب من اینهمه نکات ارزشمند وزیبا نوشتید که هرکدومش یه دنیا گنجه
دوم ایتکه ببخشید که با تاخیر دارم این کامنت رو مینویسم یک دلیلش این بود که قسمت پاسخ در زیر کامنتتون فعال نبود و اولش موندم که کجا باید کامنت بنویسم ودلیل مهمتر جالشی بود که در آخر کامنتتون ازم خواستید خودم برم و جوابش رو بیابم
این اولین باریه که من دارم تو قران یه تحقیق این مدلی انجام میدم
وبازم ازتون ممنونم که منو به تحقیق وتعمق وادار کردید
با کلید واژه هایی که نوشته بودید دو روزه دارم گوگل رو زیر ورو میکنم تا بتونم به جواب درست رهنمون بشم
خیلی از خداوند هدایت خواستم که کمکم کنه در این زمینه .
ببینید با سرج در مورد شهر سدوم مطالبی که نوشته شده بود این بودکه یکی از سهرهایی است که قوم لوط در اونجا ساکن بوده در اردن واقع شده وشهری اباد وسرسبز بوده که بعد از نزول عذاب کاملا دگرگون مبسه و هیچ اثری ازش باقی نمونده
برطبق تحقیقات باستانشناسان و مورخان 3600 سال قبل با یک شهاب سنگی بزرگ و عظیم این سهر کاملا از بین میره و در مورد شهر پمپئی در ایتالیا نیز دقیقا موردی مشابه با همین قضیه هست افراد اون سهر هم مردمی نابکارو فاسق بودند ورابطه جنسی نامشروع مهمترین موضوع بین آنها بوده و برطبق تحقیقاتی که پژوهشگران کردن اتشفشان کوه وزو به یکباره فوران میکنه و همه مردم در دم براثر گازهای سمی خفه میشوند و بخاطر گلهای متحجر متراکمی که برسر انها میریزه همگی به مجسمه تبدیل میشن وبا اینکه این همه سال از اون واقعه گذشته ولی اون مجسمه ها باقی موندند و الان اون شهر تبدیل به موزه شده و مردم زیادی هرساله ازاون مکان دیدن میکنند دقیقا مصداق ایه قران که عبرتی برای ایندگان بشه
خب بازهم محققین میگن بخاطر شباهت زیاد این دو رویداد و اینکخ ایات قران هم نشان دهنده اینه که میتونه اتشفسان باعث از بین رفتن قوم لوط شده باشه
چون در قران امده گلهای متحجر متراکم که میتونه گدازه های اتشفشان باشه یا اینکه ما به یکباره همه را درخانه هایشان هلاک کردیم و درمجسمه های باقی مانده شهر پمپئی هم نشان دهنده همینه که مردم به همان کاری که مشغول بودن یکباره تبدیل به مجسمه شدن و….
فقط تنها تناقض اینه که این اتشفشان 79سال قبل ازمیلاد اتفاق افتاده در حالیکه حضرت لوط که هم عصر باحصرت ابراهیم بودند قدمت بیشتری دارند
من هرچی گشتم تحقیقات جدیدتری انجام نشده که آیا این مردم همون قوم لوط بودند یا نه
ویه چیز دیگه که به ذهنم رسید گفتم حضرت لوط با دخترانش فرار میکنه آیا ممکنه مردم شهر پمپئی از نسل دختران لوط باشند ؟
دراین مورد هم منبع موثقی پیدانکردم یه سری مطالب بود در مورد رابطه دختران لوط که نمیتونه واقعی باشه.
نمیدونم دقیقا اون نشانه ای که قران در موردش صحبت کرده اگه قوم لوط مروم شهر سدوم باشند و شهر پمپئی که کاملا گواه اون نشانه و عبرت است قومی دیگر باشند و دختران لوط که هیچ منبع موثقی از چگونگی روند زندگیشان بعد ازاون واقعه ذکر نشده
چی میتونه باشه؟
دلم میخواست این ارتباط رو خودم پیدامیکردم ولی از یه جایی دیگه حسم بد شد وبهتر دیدم که دیگه ادامه ندم .
بازهم ازتون یه دنیا تشکر سپاس
امیدوارم که همیشه موفق و موید باشید.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که عشق مطلق هست
به نام خدای که ریموت تمام قلب ها در دستان اوست
به نام خدای که هیچ کس در برابر او قدرتی ندارد
عشق مطلق اوست
قدرت مطلق اوست
حامی و هادی اوست
رب اوست
بزرگ اوست
همه اوست
خدای که همه چیز میشود همه کس را
سلاممممم به بنده عزیز خدا
سلاممم به زیباترین بنده خدا
نفیسه عزیزم من چقدرررررررررررررررر تحسینت میکنم برای درک زیبایت برای زنده گی بهشتی ات و از همه مهم احساس لیاقت که در وجودت در نوشته هایت میبینم احساس ارزشمندی که تو در میبینم خیلیییییییییییییی زیباست
منم از خدا میخواهم که چنین درک از احساس ارزشمندی و از شناخت خودش برایم عطا کند
بی نهایت تحسینت میکنم چقدررر زیبا مینویسی و چقدرر زیبا از زنده گی بهشتی ات یاد میکنی
داستان سک من را به گریه انداخت و وادارم کرد تا برایت بنویسم و تشکری کنم
خدا وقتی یک سک را فراموش نمیکند به حال خودش رها نمیکند چطور من که عزیز دلش هستم من اشرف المخلوقاتش هستم فراموش کند ؟
واقعیت که من جایگاه خودم را فراموش کردیم که چی کسی هستم ؟
خدای که اینگونه قلب ها را نرم میکند برای یک سک آیا نمیتواند برای منم همین کار را بکند ؟
خدا قادر هست
خدا میتواند هر کاری را انجام بدهد
اعتراف میکنم که خدا را به او بزرگی که دارد نمیدانم و درکش نکردم
اعتراف میکنم خدای من هنوز هم کوچک هست
خدای عزیزم ازت درخواست دارم که خود خود واقعی ات را برایم بفهمان همانی که هیچی و هیچکس جلو دار فرمانش نیست
همانی که قدرت بی نهایت این عالم هست
همان که در های بسته را به یوسف باز کرد
همان که زلیخا را جوان زیبا ساخت
همان که به مریم غذا بی غیر حساب میاورد
همان که به ذکریا فرزند داد
همان که به ابراهیم آتش را گلستان کرد
همان که یک سک را از فرش به عرش رساند
همان که تمام خواسته های استادم را و حتی بالاتر از آن را اجابت کرد
منم ازت درخواست دارم یا رب
نفیسه عزیزم دوستت دارم در پناه عشق خودش باشی
الهی که عشق ثروت خوشبختی سعادت و فراوانی بدود به دنبال مان
الهی امین
سلام خانم حاجی محسن عزیزم
ای کاش میتونستم تلفنی با شما حرف بزنم . اصلا اشکم اجازه نمیده من کامنت بنویسم .
خیلی عجیبه من چند وقتی هست که در این سایت هستم ولی من نه شما رو می شناختم و نه آقای احمدی رو و امروز با شما دو عزیز و بزرگوار آشنا شدم . با خوندن این کامنت شما برای آقای احمدی سوالی که چند لحظه پیش از خدای خودم پرسیدم به من داده شد از طریق کامنت شما
گفتم خدایا واقعا صلاه تو چه جوریه؟ چون من تقریبا یک سالی هست اون نمازی که قبلا میخوندم رو نمی خونم چون متوجه شدم هیچ ارتباطی که باید اون طوری با منبع الهی بگیرم رو نمی تونم دریافت کنم .
با خوندن کامنت شما همینطور اشک از چشمانم سرازیر میشد و یک لحظه من تصویری از آیت الله بهجت رو دیدم که در موقع خواندن سلام نماز شروع به گریه کردن میکرد . وااااااااااااای خدای من معنی السلام علینا و علی عباد الله الصالحین رو الان متوجه شدم .
همین محفل و خوندن کامنت شما عزیزان و دیدن و شنیدن فایل های استاد یعنی صلاه .
الان دارم درک میکنم که چرا استاد میگه من بعد از بیدار شدنم میام کامنت های سایت رو میخونم .
من تا به امروز که تو سایت بودم انقدر زمان برای خوندن کامنت ها نزاشته بودم . واااااای چه در و گوهری در این سایت بوده و من خبر نداشتم . و این نعمت زمانی به من داده شد که من واقعا خودم رو تسلیم او کردم و گفتم من هدایت شده تو هستم ، تو من رو ببر ، من هیچی نمیدونم، تو من رو آگاه کن
خدایا ازت متشکرم که با چنین عزیزانی مرا آشنا کردی .
دوستتون دارم خانم حاجی محسن عزیزم
بیعتی الهی بسته ام سر هر کوی و برزن فریادی الهی سرداده و به گوش همگان برسانم
نکنه صلح به هر قیمت کنی، نکنه بترسی و باج بدی و حرمت و کرامت انسانیت رو لگدمال کنی که لاجرم عذاب ألیم را با بندبند وجودت لمس خواهی کرد.
اما اگر او را وکیل خود قرار دهی بر او توکل کنی او تو را تمکین کرده و از خجالتت در می آید.
او به بنده نوازی مشهور است.
و من یتق الله یجعل له مخرجا
نفیسه ی نفیس و گرانبهای بهشتی ام سلام
سلام به عطر قرآنی که از خط به خط نوشته هات جاریه و هربار که مدارم سعادت خوندن دست نوشته های قشنگت رو داره،محو خوندن جملات شیرینت میشم و وقتی به خودم میام حس میکنم عطر و بوی بهشتی اطرافم رو فرا گرفته …
عزیزِ مهربونِ شیرین زبونم،رفیق دلبر من در غار حرا
ازت بینهایت سپاسگزارم برای این کامنت الهی که نوشتی و این تیکه از متن کامنتت که انگار جان دوباره بهم داد،گوشه ای از نت گوشیم رو به خودش اختصاص داد تا همیشه بخونمش و یادم باشه خداست که وکیل منه…و آدم هایی که قدرت خلق یک مگس ندارند،حتی قد وز وز پشه هم نمیتونند به من آسیب برسونند.
بینهایت دوستت دارم و بینهایت برام تحسین برانگیزی و همیشه ازت یاد میگیرم.
همیشه در پناه نورِ آسمون ها وزمین باشی ،خدای نورٌ علی نور
﷽
وَکَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَهُوَ الْحَقُّ ۚ قُل لَّسْتُ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ(66 الانعام)
قوم تو آن را تکذیب کردند در حالی که آن حق است. بگو: «من بر شما نگهبان نیستم».
باسلام به نفسیه خانم عزیز
احسنت چقدر زیبا نوشتید
تحسینتون میکنم بخاطر
قلم زیباتون
تولد دوبارتون
شجاعت و اعتماد بنفستون
ویووی زیبای اون جنگل و دریا
زنانگی
که فکر میکنم حلقه گمشده نسل حاضر باشه…
کفش تق تقی (که نمیدونم چه حسی داره ولی حدس میزنم شبیه کفشهای فوتبالی من که توی دکور جا خوش کردن باشن)
لاک خوش رنگ
نعم العبدبودنت
وفضل عظیم الهی
گوارای وجودت
واز صمیم قلب خوشحالم برای ان فتح و پیروزی ات
وآرزوی دارم این فصل عظیم روز افزون باشد برایت
به نیابت ما یک چای آتیشی بزن بر بدن
قرعه یک آیه از قرآن عزیزم سهم شما شد که در ابتدا آوردم
حکمتش رو نمیدانم اما امیدوارم مفید واقع شود
در پناه خدا باشید
منزّهی تو، چه تنگ است راهها بر کسی که تو راهنمایش نباشی و چه آشکار است حق، نزد کسی که راه را نشانش دادی.
سلام به نفیسه عزیزم
نفیسه جان کامنتت چه هدایت زیبایی بود که دریافت کردم برای اینکه به یاد بیارم و آگاهتر بشم که نتیجه شرک و نادیده گرفتن خود چیه و نتیجه توحید و در هر لحظه خداوند رو با اختلاف اولویت دادن و انتخاب کردن چیه. خداوندی که عاشقانه هر لحظه برای ما بهترین حس و حالها بهترین جایگاهها بهترین رفاهها و آسایشهای مالی و روابطی پر از عشق و احترام رو میخواد به شرطی که متواضعانه و از سر تسلیم همیشه و در هر حال به راه توحید بریم.
در پناه خداوند مهربان، شاد و آرام و ثروتمند و سعادتمند باشی.
«مَا یفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلَا مُمْسِک لَهَا ۖ وَمَا یمْسِک فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ» دری که خدا از رحمت به روی مردم بگشاید هیچکس نتواند بست و آن در که او ببندد هیچکس جز او نتواند گشود و او خدای بیهمتای با حکمت و اقتدار است
«رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلًا» همان خدای مشرق و مغرب عالم که جز او هیچ خدایی نیست او را بر خود وکیل و نگهبان اختیار کن. خدا میتواند هر خیری را به ما رسانده و هر ضرری را از ما دفع کند
سلام و درود بر یاران غار حرا
سلام بر نفیسه خوش بیان و خوش قلم
واقعا تحسینت میکنم خدا رو هزاران بار شاکرم ک این سعادت نصیبم شد ک در جمع یاران بهشتی باشم
فارغ از فایل استادم که وقتی از توحید صحبت میکنه روحمان را پرواز میده کامنت های یاران بهشتیم هست که روحم رو جلا میده
واقعا این صفحه از کامنت ها میتونه یک کتابی باشه که هیچ کجای دنیا یافت نمیشه
به به اصلا قبل از خوندن کامنتا همین که اسم سید علی خوشدل رو دیدم اول نگاه لیست کردم ببینم کیا جواب دادن از خوشحالی پرواز کردم
سید علی خوشدل
رضا عطار روشن
رضا احمدی
نفیسه حاج محسنی
سعیده شهریاری
رتبه برترها و نعم االعبد های غار حرا خدااای من یکی از یکی بهتر
هنوز لازمه ک بارها فایل استادم رو گوش بدم تا درک کنم اون همه اگاهی رو
و لازمه بارها کامنت های رتبه برترهامون رو بخونم تا بتونم اگاهی های فایل بی نظیر استادم رو عملی کنم .
میکس فایل استاد با کامنت های همین صفحه میشن یک دوره کامل توحیدی ک باید من عملیش کنم برای خودم
خدایا شکرت ک هر چه دارم از تو دارم
این عزت و افتخار و جایگاه شریف وکالت را به جانشینی از خودت به من ارزانی کردی و من در همه پرونده هام حق توکیل گرفتم ک تو رو وکیل خودم قرار دهم ک تو بهترین وکیلی و شکست ناپذیر ..
ایا خدا برای من کافی نیست؟
خدایا فقط خودت میدانی و من که کجاها بهت توکل کردم و تو اجابتم کردی
آن گاه ڪه لیاقت دریافت خدا را در خویش داشته باشے، بدان ڪه او به هزاران شیوه در تو تجلے خواهد ڪرد!
خدایا شکرتخدایا شکرت
دوستون دارم
سلام و درود بر نفیسه عزیز
سلام بر دوست توحیدی ام
(نکنه صلح به هر قیمت کنی، نکنه بترسی و باج بدی و حرمت و کرامت انسانیت رو لگدمال کنی که لاجرم عذاب ألیم را با بندبند وجودت لمس خواهی کرد).
دوست من نفیسه عزیز این قسمت کامنتتون خیلی حال مرا خوب کرد و آگاهیی عالی برام داشت که از عزتمون هرز خرج نکنیم که تاوانش بسیااااار سنگین است.مرسی از این کامنت و همه کامنتتون که پر از آگاهی توحیدی بود که اگه شرک بورزیم چیجوری از عرش به فرش خواهیم آمد.
دوست من کامنتت بسیار لذت بخش و بسیار آگاهی دهنده بود ممنونم ازت بسیار زیبا در کلمات تجربه های شرک آمیزت را گنجاندی و نشون دادی که خدا برایت چیکار کرد زمانهایی که دل بهش سپردی ممنونم ازت قسمتی از کامنتات و که خیلی حال دلمو خوب کرد هم بالا و هم اینجا آوردم( اما بیعتی الهی بسته ام تا پای مرگ و زندگی ، که رسالت فردی ام را هرگز قربانی موفقیت هیچ احد و ناسی نکنم)
و اما این کامنتی که جز آرزوها و اهداف مالی منم بود خصوصا میز بیلیارد و فوتبال دستی میز تخته نرد و شطرنج و پینک پنک که همیشه تو ذهنم هست اینجا خوندم خیلی سوپرایز شدم و کلی ذوق کردم که نشانه ای بود برای من ممنونم ازت نفیسه عزیز ممنونم وولباسهای زیبا و خوراکی های ارگانیک دمتگررررررم که به این چیزا رسیدی تا نشونه من باشی که دیدی همچین چیزایی باهم هست پس ایشون رسید منم میتونم برسم سپااااااس خدای نفیسه عزیز
(این روزها در آرامش و امنیتی الهی در ویلای لاکچری تریبلکس 6 خوابه که فقط طبقه دوم آن را انواع لوازم بازی اعم از میز بیلیارد فوتبال دستی و میز تخته نرد پر شده است. بهترین لحظات عمرم را از فضل عظیم الهی در عزت و احترام و عشق میگذرانم.
از بهترین و اورگانیک ترین مواد غذایی که کریمانه همچون مائده ای آسمانی پیش رویم قرار میگیرد.
از لباسهایی که حتی به دستان فرشتگان الهی ام پس از شستشو پهن شده و خشک و تا شده دریافت میکنم.
هر روز به هیچ بودنم بدون او اغراق میکنم. این رمز موفقیت من است)
نفیسه عزیز ممنونم از این کامنت زیباتون متشکررررررررم دوست من خواهر گلم ممنووووونم.
شاد و پیروز و شیرین کام باشی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلااااام بر نفیسه ی عزیزم
دختر چه زیبا می نویسی
آفرین بر تو
آفرین بر خالق تو
بی نهایت تحسینت می کنم
بی نهایت تحسینت می کنم که زندگیت رو اینگونه خلق کردی
نفیسه جانم
من هم تصمیم جدی دارم برای جدایی از زندگی که ایده آلم نیست
برای هدایت این زندگی به سمت ایده آلم خیلی تلاش کردم
ولی دیگر به وضوح رسیده ام که نباید ادامه دهم
و می خوام به همان خدایی توکل کنم که اشاره کردی
و من یتق الله یجعل له مخرجا
از خدای خود خواسته ام از سرراست ترین مسیر، لذت بخش ترین و راحت ترین و ساده ترین مسیر این جدایی رو محقق کند.
چقدر این کامنت شما برایم نشانه بود
از خدای وهابم ممنونم که برای باورسازی، مرا به کامنت دوستانی همچون شما که این مسیر را لذت بخش طی کرده اید، هدایت می کند.
مررررسی از به اشتراک گذاشتن این تجربه هات
سلام دوست عزیزم
متشکرم از نگاه پر از عشق و محبتتان به بنده
لطفا بر اساس کامنتهای بنده تصمیم به این مهمی را به قطعیت نرسانید.
نسخه رشدی هر کس منحصر بفرد خودش است.
سطح زندگی دیگران را با عمق زندگی خود مقایسه کردن ، جاهلانه ترین کار دنیاست.
ما دونوع طلاق داریم ،طلاق الهی طلاق شیطانی.
به شما توصیه میکنم برای اینکه اجازه ندهید شهود خام و ناپخته بر شما غالب شده باشد و فتنه ای برای شما ایجاد کند ،حتما از یک زوج درمانگر حرفه ای کمک گرفته تا بتوانید بالغانه تر تصمیم بگیرید.
برایتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.
سلام دوست گرامی
من هم دوست داشتم به شما این رو بگم همینطور که خودتون بهتر اشراف دارید
نسخه هر کس منحصر به خودشه
چه برای جدا شدن و چه براش بازگشتن یا برای ادامه دادن و ندادن … نمیشود برای کسی نسخه داد
فقط چیزی که میدانستیم گفتیم جهت اگاهی
امیدوارم موفق باشید
سلام دوست گرامی
من هم دوست داشتم به شما این رو بگم همینطور که خودتون بهتر اشراف دارید
نسخه هر کس منحصر به خودشه
چه برای جدا شدن و چه براش بازگشتن یا برای ادامه دادن و ندادن … نمیشود برای کسی نسخه داد
فقط چیزی که میدانستیم گفتیم جهت اگاهی
امیدوارم موفق باشید
درود براستاد عزیز خانم شایسته ودوستان هم فرکانسم…
واقعا ایمان استاد رو تحسین میکنم چون توی وجود منم باور پذیره که وقتی ازخدا بخواهی برات انجام میده ووقتی ازکسی مثل استاد عباس منش این رو میشنوم تازه بهم یادآوری میشه که خودمم خیلی جاها ازش استفاده کردم و جوابم گرفتم….
حالا یک دلیل پیداکردم ک چرا نمیتونم همیشه ازخدا بخوام و اونم اینه که بهردلیلی یا از هرجایی باورم شده که چون خدا زود جواب نمیده پس باید خودم دست بکار بشم ….
یادمه مامانم میگفت صبر خدا 40 ساله…یعنی هرچی رو ازخدا بخوای باید تا40 سال صبرکنی که خدا بهت جواب بده و اینو ازمادرم شنیدم پس برام حرف درستی بوده و اونو باور کردم و همین باعث شده که خودم دست بکار بشم چون 40سال نمیتونم صبرکنم….
یادمه سال 88بعد از دوسال خواستن از خدا که میخوام شغلم رو عوض کنم به یک باره شب که مغازه ام رو بستم دیگه هیچوقت بازش نکردم مگر اینکه بخوام جنساشو پس بدم و وارد کار کنونی ام شدم….
یادمه اوائل ثانیه به ثانیه باخدا حرف میزدم…خدایا من این شغل رو نمیشناسم ،آدم های بازارش رو نمیشناسم،چجوری نولید کنم چجوری وکجا بفروشم؟کی قارچ میخره اصلا؟؟
4سال تمام کارکردم و توی همین کار معروف شدم اینقد که منطقه هجوم آوردن سمت قارچ…چون تنهاکسی که میتونست بمن کمک کنه فقط خدابود..من کسیو نداشتم کاروبلد نبودم و تو هرلحظه میگفتم خدا من مشتری میخوام ،من درآمد میخوام برا خودم کارگرام زندگیم ،خدایا من بلد نیستم میشه توراهو بهم نشون بدی؟ خدایا منو به شرکتی که امپراطوری قارچ هست وصل میکنی؟ شاید حرفام شرک آمیز هم بود ولی دقیقا میدونستم که فقط خدا میتونه بهم کمک کنه…
بعد 4سال خودمو توانا دیدم ،خودمو بزرگ بازار منطقه دیدم،خودمو حرفه ای تو رشته خودم دیدم،
درخواست ازخدا بخاطر ترسهام بود..برا نشدن برا کم نیاوردن برا رسوای خلق نشدن بود…
اون 4سال صده تمرکزم رو کارم بود وبعد که احساس توانایی کردم حضورم تو کار کمرنگ شد..تولید به مشکل خورد فروش به مشکل خورد و قبل از اینامنم بخاطر موفقیت زیادم مشکل درارتباط با همسرم پیداکردم وبخاطر توقعات زیادم ارتباطات نامشروع پیداکردمو کامل تمرکزم از کار برداشته شد و کسب وکارم ازهم پاشید…
دوباره 6ماه روتخت خابیدم انگار جهان روسرم خراب شده بود و فقط ازخدا میخواستم راه نشونم بدد وبازهم خدا منو هدایت کردبه سمت آموزش و بعد دوباره خرید وفروش وتولید و همه چی برگشت خیلی بیشتر….
منظورم داستان تعریف کردن نبود فقط میخواستم بگم همونجاهایی که نتیجه گرفتم باتمام وجودم از خدا کمک خواستم و وقتی توانا شدم خدا رو فراموش کردم و فکرکردم خودمم و زرنگی خودم میدونستم ….
خدارو هزاران بار شاکرم که باز خداوند منو به طریق سایت استاد هدایت کرد و منو به این فایل هدایت کرد که یادم نره کسیک باید ازش کمک بخوام خداونده…مشتری میخوام ،بار با کیفیت میخوام, درآمد بالا میخوام،،مکان دلخواه میخوام، خونواده خونگرم و صمیمی میخوام،اعتبار میخوام، شهرت میخوام، پول وثروت میخوام ، آزادی مکانی میخوام،،تفریح و مسافرت میخوام ،هرچی میخوام از خدا میخوام منو به سمتش هدایت کنه چون من نمیدونم باید چیکارکنم که به اینابرسم فقط خودشه که میتونه بهم کمک کنه و من بهش اعتماد میکنم چون قبلا هم بهم جواب داده…
از همتون سپاسگزارم
دوستتون دارم
سلام استاد
به عنوان کسی که تجربه زندگی جاده جنگلی دوازده قدم و دوره های دیگه رو دو سال داشته
وضعیت الانم داره پوستمو میکنه
یعنی مگه میشه لذت هدایت خدا و بچشی و تشکر نکنی ازش
بخدا قسم دیشب ازش خواستم ببین من گیییییر کردم جون من کمکم کن
بخدا قسم چه قدر اشک ریختم گفتم خدا فردا نشونه من تو سایت باشه جواب راهکار مسائلم
بخدا قسم بریدم
دیگه تحمل ضربه های جهانم ندارم دیگه
صبح بلند شدم اومدم تو سایت دیدم بعد از یک ماه که فایلی نبوده ببین جوابت اومد
توحید
استاد نمیدونی چقدر گریه کردم وقتی گفتی ما هیچی بلد نیستیم هی خدا خدا میکنیم …
اره تو رانندگی تجربش کردم وقتی بلد نبودم متر به متر هدایت الله بود متر به متر میگفتم خدا بلد نیستما! متر به متر تو وسط ترافیکای تهران که واسه من بی تجربه غول مرحله اخر بود میگفتم خدا کمک خدا کمک
اره اولش که میخاستم کنکور بدم روز به روز ساعت به ساعت میگفتم خدا کمک منم کسی ندارم جز تو
اون موقع که موجودی حسابم صد هزارتومان بود حالم خوب بود چون پشتم با خدا گرم بود
یه تبلیغی بود تو تلویزیون چند سال پیش میگفت :
پشتم گرمه
اگر سرحالم اگه شادم واسه اینه که پشتم گرمه …
اره میدونی
نه دوستی داشتم نه پارتنر نه تو رشته مورد علاقم نه ماشین داشتم نه پول نه کار نه هیچی
ولی حالم خوب بود بخدا
چون پشتم به خدا گرم بود
همون خدایی که پشتم بهش گرم بود همه چی بهم داد اندازه ایمانم
بهم پارتنر داد که برام میمیره
رشته مورد علاقه داد
ماشین داد
پول داد
مسافرت های باحال داد
کار داد
خیلی چیزا که حتی نمیتونم شکر گذارش باشم
من چکار کردم؟ با چند تا تضاد یادم رفت مسیرم یادم رفت کسی که عامل نتایجم بوده
حالا این چند تا تضاد یک سال زندگی من زجر تمام کرده
منی که یادم رفته بود بچه لوسی بودم همش اشکم دم مشکم بود دو سال با آموزشای شما حتی تا نزدیکی این حال اشک ریختن نرفته بودم
الان روزی چند بار گریه میکنم
بهم بگی پخ میزنم زیر گریه
استاد چقدر زشته که ادم باباش شاخص باشه پولدار باشه بهش تکیه میکننه ولی من به خدا نمیکنم
چقدر زشته واقعا
چقدر زشته اون روزی که برم پیش خدا بگه بنده من تو همش گوش به فرمان شیطان بودی غلام حلقه به گوش اون بودی
چرا واقعا؟!
یعنی فقط چون خدا رو نمیبینم نمیتونم بهش اعتماد کنم؟! دیگه باید چی ببینم ازش که باورش کنم
من زمانی که هیچ چیزی نداشتم حالم خوب بود
الان همه اون ارزوهای دو سال پیشم دارم ولی حالم خوب نیست
اره خلا درون ادم با این چیزا پر نمیشه
دیشب داشتم بخدا میگفتم دلم یه ادم میخاد صبح تا شب حواسش بهم باشه …
شرک میبینی تو این جمله؟! مگه خدا همیشه پیشم نیست حواسش بهم نیست
چه کردم با اون همه باوری که ساخته بودم با اون ادم که دلش قرص بود به هدایت الله
شدم ادمی که ترسو شدم بزدل شدم میترسم از همه چی از همه کس از هر کاری اعتماد به نفسم خورد شده
بیشتر دوره ها رو دارم ولی دیگه نمیدونم راهکار چیه
چکار کنم که برگردم
تضادا بد زدن من زمین
منم بهشون دنده دادم و الانم دارم پاسخش میدم
استاد نشونه امروزم راجب پیغام هدایتگرانه تضاد ها بود
خدا میگه عباس اروم باش
بخدا درست میشه
ولی استاد من ضعیفم نمیتونم به حرف خدا گوش بدم
عاجزم نمیتونم توکل کنم
دیشب بخدا گفتم چرا نمیتونم بهت توکل کنم
چرا نمیتونم به حرفات گوش بدم
تو میگی من هم میشنوم
ولی جون ندارم عمل کنم اینقدر له شدم زیر چرخ دنده جهان
دیگه له لهم
ولی لذت تکیه به خدا خیلی شیرینه
چشیدمش
خیلی خوبه خیلی
واسه همینه میگم خیلی درد داره
وگرنه در ظاهر من الان دارم تو ارزوها دوسال پیشم زندگی میکنم
ولیی درونا خالیم
تهی
پوچ
فقط خدا نیست درونم
دورام رفتم زدم
تو راه برگشتم
ولی طول میکشه همونی بشم که بودم
طول میکشه برسم به اونجایی به اون مداری که بودم
به اون رابطه خوبم با خدا
به اون آرامش
اره الان فقط میخام به آرامش برسم
حرف مشترک من با همه اینه تو زندگیم یه چیزی کم یه چیزی میلنگه ولی نمیفهمیدم بابا رابطتت با الله با ربت خراب شده
با فرمانروا جهان
با پادشاه
این کامنت همش با اشک بود دلی دلی بود
ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ
ستایش فقط مخصوص خداست
بنام خدای مهربان سلام ودرود ب استاد و مریم جان ودیگر دوستان گرامی استاد ازت سپاسگزارم بابت این فایل توحیدی 11 واقعا لذت بردم از شنیدنش منکه واقعا تشنه دونستن این آگاهیها بودم خدایا ازتو سپاسگزارم مرا در مسیر درست قرار دادی خدایا شکرت خدایا شکرت من همیشه برای هرکاری از خدای مهربان یاری کمک میخوام و این شعار همیشه پیش خودم تکرار میکنم کار خوبه خدا درستش کنه سلطان محمود خر کیه یا میگم با خدا باش و پادشاهی کن همیشه چرخ زندگی من ب لطف خدا روانه خدایا شکرت دوستان از خوندن کامنتاتون لذت میبرم خدا قوت ب امید دیدار رحیمی
سلام وقت بخیر استاد گرامی ،
دقیقا نیاز داشتم به این ویدیو و هدایت شدم
دلیلشو میگم
من به بیماری وسواس فکری دچارم ،دوساله دارم رنج میبرم ،انواع داروهای اعصاب رو خوردم ،انواع روانشناس هارو رفتم ،ولی نشد که نشد حتی بدترم شد،این وسواسه اونقدر شدیده که من همیشه سرم درد میکنه ،دیگ به یجایی رسیدم که قفل شدم هیچکاری نمیتونستم بکنم ،همه روش هارو رو رفتم ،ولی یه درصدم بهتر نشدم ،دیروز داشتم به خدا میگفتم خدایا دیگ خسته شدم ،تو خودت دیدی تو این دوسال چقدر اینور اونور زدم ،خودت یه کاری واسم بکن
دقیقا امروز اومدم تو سایتتون و میخواستم شروع کنم دسته بندیه اجرای توحید در عمل ،بعد دیدم نوشته توحید عملی قسمت 11،گفتم بزار همینو گوش کنم ،بعد دیدم دقیقا همون چیزایی رو دارین میگین که من نیاز دارم بشنوم ،حرفای شما انگار حرفای خدا بود که میگفت انقدر به این در اون در نزن ،به حرف من گوش کن ،بیماریتو بسپار به من ،اصلا نمیدونین چقدر شگفت زده شدم ،دقیقا حرفایی شنیدم که نیاز بود بشنوم ،الان تازه فهمیدم بابا ،علم من و علم اون روانشناس در مقابل خدا هیچی نیس ،یه بار ساکت بشینم ببینم خدا چی میگه، بگه کدوم کارو کن ،تو این دوسال همش روش های خودمو انجام دادم اخرش رسیدم به جایی که قفل کردم،مطمئنم خدایی که ازش کمک خواستم و در کمتر یه روز کلیپی از شما دیدم که نیاز شدید من بودم ،مرحله به مرحله کمکم میکنه از بیماری نجات پیدا کنم ،
یه جا از ویدیو گفتین خیلی وقته کلیپی نزاشتین تو سایت ،بعد به خودم گفتم خدایا ببین استاد بعد چند وقت یه کلیپ هم که گذاشت دقیقا مناسب من بود
خدایا شکرت
خدایا شکرت
استاد ممنونم ازت
خدایا چه کردی
سلام به استاد عزیزم
هدایت های امروز رو برای خودم تو نوت گوشیم نوشته بودم و از اونجایی که کامنت ها خیلی به خودم کمک کرده اینو ردپا برای خودم میزارم
ای خدای من که اینقدر همه چیز سرجایش هست
میتونم چه جوری حمد و سپاس کنم
آقا اصلا مگه من اهل اشک ریختن بودم
نه هیچ وقت
حتی وقتی خود خدا هم حرف میزنه با من فقط ذوق مرگ میشم اونقدر ذوق میکنم که فقط جای خلوت میخوام برای دست و جیغ و هورا
اما این فایل یه چیز دیگه بود
از اول صبح میگم یکی از درخواستهای من که مدتهاست دارم روش کار میکنم آزادی زمان بود و خیلی خوب پیش رفت زیاد توضیح نمیدم فقط استارت اون با عمل به هدایت بود و در نهایت عزت و احترام دو نیم ماه مرخصی رفتم بعدش هم که شروع به کار کردم کلا از اول فروردین تا الان که بیست و پنجم هست من فقط پنج روز رفتم سر کار و مابقی تمرکز روی اهداف بود در دنیای کارمندی و کادر درمان خیلی غیر قابل باور هست این مسئله
امروز هم در واقع قرار بود برم سر کار دستهای خدا این شرایط آف بودن رو بدون هیچ زحمتی اوکی کرد منم ذوق مرگ شروع کردم به نوشتن و نوشتن و سپاسگزاری از همون اول صبح
سپاسگزاری از صدای پرنده از تجربه خلوت با خودم و خدای خودم ، شروع کردم به خواندن کامنتها از دوره های مختلف
از خدا خواستم که امروز هم منو هدایت کنه انگار گوش دادن به هدایت ها شده تفریح من حال میکنم
به چه جمله های شگفت انگیزی هدایت شدم در کامنت ها
-من عادت دارم به معجزه های خدا از قول آقا ابراهیم مدیر فنی عزیز
-خدای وهاب به من نشون بده باید چه کار کنم واکر سمت علایق و عشق خودم نرم مشرک هستم ……
-صبح قهوه درست کردم ولی جدیدا دوست دارم یه تجربه بهتر از نوشیدن قهوه داشته باشم که صبح این خواسته در من بود که در کامنت دوستمون فکر کنم آقا محمد دستور قهوه دیدم
آخه کی فکر میکرد که تو این سایت من فرمول قهوه پیدا کنم ولی کردم
-جمله زیبای سمیه عزیز که سرنوشت رو باید از سر نوشت اشاره به سر و افکار من این جمله رو هایلایت کردم برای خودم
-در ادامه با خودم گفتم خدایا استاد داره چیکار میکنه که نیست مثل یک علامت سوال بزرگ داشتم از خدا سپاسگزاری میکردم پیشاپیش برای چیزی که نمیدونم چیه گفتم لابد قراره یه اتفاق خوب بیفته که استاد نیست
شروع کردم به گذاشتن نقاط کنار هم من آف شدم امروز ، دارم در مورد تمرکز لیزری روی اهداف کار میکنم -ویژن مشخص کردم -راه حل ها دقیقا تو دستمه میگم تو دستم واقعا تو دستم
بهترین ها رو دارم الان ولی میشه بهتر هم باشه ساده تر هم باشه
داشتم از سایت خارج میشدم که برم دنبال درس
فایل جدید
خدایا از هیجان چشام گرد شده بود میتونستم قیافه خودم رو تصور کنم از ذوق
بدون معطلی گفتم خدایا خودت از زبان استاد با من حرف بزن
عنوان فایل دیدم «توحید »
این رو یک نشونه دیدم و شروع کردم به دیدن فایل
بحث شروع شد با اینکه مغرور نشم و توکل کنم
چقدر این حس غرور رو اخیرا با اعراض قاطی کردم هنوز هم نمیدونم دقیقا باید چه کار کنم فعلا حرفی نمیزنم در مورد تضاد
خدا یا از زبان استاد به من میگی
باید به هدایت گوش کنی و من فایل رو استاپ کردم و به یاد آوردم هدایت ها رو و وقتهایی که منم منم کردم و نتیجه دلخواهم نشد
قبل از آشنایی با قانون من ناخودآگاه این کار رو میکردم
مثلا موقع ازدواج یه روزی از خدا هدایت خواستم
خانواده سنتی داشتم و روزی نبود که یه نفر به قصد خواستگاری زنگ نزنه تا جایی که با اینکه خانواده کارمند بودیم وسطح مالی متوسط ولی خاستگارهای ثروتمند زیاد بود به لطف خدا یه روز یه خانم که ما نمیشناختیم اونها رو ولی اون خانواده از ما شناخت داشتن و پسرشون طلافروش بود و شرایط خوب تماس گرفتند برای آشنایی و معرفی اولیه ولی اونقدر زیاد خواستگار میومد که از خستگی ندیده گفتیم نه در واقع اونها هم که درگیر میشدیم اغلب دوست و آشنا بود و رومون نمیشد همون اول بگیم نه ، ولی ایشون رو همون اول گفتم نه بدون اینکه ایشون رو دیده باشیم یه جوری رد کردیم و علیرغم تماسهای مکرر مادرشون من گفتم نه خخخ
و یه روزی داشتم درس میخواندم پشت سر هم تلفن خونه زنگ میزد و یهو مامانم منو صدا زد من هم متوجه شدم لابد باز قرار خواستگار بیاد چون شب قبلش هم یه جلسه آشنایی داشتیم که پدرم گفت گزینه مناسبی نیست
یهو ته دلم گفتم خدایا من نمیدونم این کیه و چیکاره است ولی اگر مربوط به ازدواج باشه همین که الان زنگ زد جواب مثبت میدم
خوب و بد دست من نیست
من خوب میخوام تو هم باید بدی و حتی اگر لازم هست رشد کنم بازهم تو باید بگی ولی دیگه دوست ندارم درگیر مسائل ازدواج باشم
سعی میکنم خلاصه کنم ولی یه پسرعمو داشتم که دو سال قبل بحث خواستگاری مطرح شد و من اونقدر از این آدم بدم میومد اون موقع که به بدترین شکل جواب رد دادم و ایشون هم دیگه پیگیر نشد و از نظر من موضوع تمام شده بود
و اون تماسهای پشت سر هم زن عمو بود
یا خدا
این همه آدم این از کجا اومد
و من گفتم خدایا با تو عهد بستم و سرش میمونم هیچی نمیگم اگر قراره این آدم بهترین نباشه تو باید کنسل کنی
و ادامه دادم با همه مسائل و الان بدون اغراق و با تک تک سلولهای وجودم خداوند رو هر روز بابت این هدایتگری شکر کردم و بدون اغراق هر روز میگم ته خوشبختی همینه فردا میبینم میشه خوشبخت. تر هم بود
میتونم هزاران مثال اینجوری بیارم
————————————————–
دیشب قبل خواب داشتم رسیدن به خواسته هام رو تجسم میکردم یه لحظه خودم رو در حالتی دیدم که دارم به سمت مقصد میرم و تو فرودگاه هستم و جمله معروف بسم رب الشهدا والصدیقین رو به زبان آوردم و در حالت خواب و رویا گفتم میرم به سمت زندگی جدید
خدا هم تو این لحظات از زبان استاد گفت
اگر به جایی رسیدی نباید مغرور بشی و هر چه داریم از خداست
خدایا آف امروز رو تو دادی ، این فرزند زیبا رو تو دادی ، این خونه زیبا هدیه تو به من هست ، خدایا تجربه حیرت انگیز به چالش کشیدن خودم و ایمانم هدیه تو به بنده ی لایق هست
تو به من گفتی بشین با خودت حرفهای خوب بزن
گفتم و گفتم …
ای خدا من هر روز تمرین کد نویسی انجام میدادم هر روز میگفتم خدایا سفره نعمت های تو پهن هست و انتخاب من اینهاست و درخواست های خودم مینوشتم
ولی الان که دقیق میشم یه ذره از اون غرور چاشنی کارم بود
و الان حس یافتم یافتم ….. رو دارم
مینوشتم خدایا میخوام تو باید بدی ولی در اعماق وجودم رد پای شیطان رو دیدم
من نیاز به حمایت خدایی دارم که قدرت آسمان و زمین و کهکشان در دستش هست در هر لحظه
خدایی که دست منو گرفته میگه بیا ببرم تو رو که اشتباه نری
چقدر مثال خوب و به جایی بود
اینکه وقتی ما در یک حیطه مطالعه داریم سریع مغرور میشیم
من در حیطه شغل خودم خیلی توانمند هستم و سواد خوب داشتم و گاهی مغرور ولی در راستای بهبود شروع کردم به رفرش کردن اطلاعات تخصصی و این ضعف در اطلاعات رو با تک تک وجودم حس کردم که نه بابا خیلی هم چیزی حالیت نبود
باز هم خدا با من حرف زد
«خداوند میخواد منو هدایت کنه برخودش واجب کرده »
آخه از این بهتر جمله داریم مگه
«خداوند در مورد هر موضوعی همیشه در حال ارسال هدایت هست »
اصلا خوشبختی یعنی این : با اینکه نمیدونم قراره در آینده تجربه ام از زندگی چی باشه ولی به اندازه سر سوزن نگران نیستم اصلا نگران نیستم چون پذیرفتم که خدا همیشه و همه جا هدایت میکنه و باید قلبم باز باشه برای هدایت ها
مثل همین چند وقت پیش دوست داشتم مسافرت معرکه ای تجربه کنم و اول گفتم میریم جنوب بعد هدایت شدیم به شمال کشور اصلا غر نزدم که من جنوب میخواستم چرا شمال هتل گرفتی
رفتم و رویایی ترین تجربه عمرم بود اونقدر. که آخر سفر ناخودآگاه به همسرم گفتم خوشحالم که تا قبل مرگ این سفر رو تجربه کردم و حیف بود اگر مثلا الان فرشته مرگ میومد سراغم و من این تجربه رو نمیداشتم
_
اخیرا از خدا خواستم که در زمان مناسب منو برای ثبت نام پیرسون و آزمون هدایت کنه و درخواست هر روز من بود
که از زبان استاد گفت
در زمان مناسب هدایت میشی ». خدایا شکرت که اینقدر واضح گفتی
علمی که من دارم در مقایسه با علم خداوند هیچ نیست
من قدیم که آشنا با قانون نبودم
همیشه هر کار میخواستم بکنم میگفتم خدایا از ته دل بنده هات خبر داری و من بی خبرم نکنه که کاری کنم و حرفی بزنم که اشتباه باشه و خودم رو مدیون بنده هات کنم یا خودم رو تو دردسر بندازم و تو آگاه به خیر ما هستی پس به دلم بنداز که چه کار کنم و بازهم انجام شدن آسان کارها رو به عنوان نشونه میزاشتم با اینکه از قانون شناخت نداشتم
و با این ایده تصمیمات خیلی خیلی بزرگی تو زندگی گرفتم
طی چند ماه اخیر بعد از بروز رسانی دوره حیرت انگیز کشف قوانین
به شکل عجیبی تو کد نویسی هام این جمله رو داشتم
که ای خدای خالق آسمان و زمین و هر آنچه در اون هست تو که اینها رو مدیریت میکنی رسوندن من به خواسته ام که در مقایسه با اونها چیزی نیست و به آسان ترین شکل منو به سمت اهدافم هدایت کن و انصافا هم همه چیز به قول سید علی عزیز: هلو بپر تو گلو شده
در پاسخ به درخواست من خداوند از زبان استاد گفت
«همه چیز نباید سخت بدست بیاد میشه خیلی آسان باشه »
و دقیقا به من گفت ادامه بده
راه حل تو سپاسگزاری است بدون چسبیدن به راه حل های قبلی
داریم در مورد قدرتی صحبت میکنیم که میگه باش ، میشود
خدایا مگه از این بهترم هست میشد مگه واضح تر ازاین با من حرف بزنی ، دستهای تو رو دیدم اونقدر دیدم که هیچ شکی ندارم
فایل با همه ی آگاهی های ناب تموم شد ولی تایم تموم نشده خوشحاااااااال ،. منتظر که لابد استاد عکس های خفن پرادایسی گرفته میخواد آخر فیلم با یک موزیک معرکه به ما هدیه بده
الله اکبر …. هدایت ادامه داره
این دیگه چی بود
هزاران بار اسما الهی رو شنیده بودم ولی این یه نور بود اشک بود که ریختم
با دیدن عکس کعبه
چرا ؟؟؟؟؟؟ چون از اعماق وجودم با طی مسیر برای درک خدا و خوب شدن حال معنوی مخالفم و حج و زیارت برام توجیه ندارن و این جمله رو من دیشب به همسرم گفتم چون پدر مادرشون امروز عازم کربلا بودند به ما گفتند انشالله باهم بریم من خندیدم گفتم حالا چرا کربلا جای دیگه بیایید با هم بریم مثلا کیش و این فایل نشونه بود برام
خداوند منو هدایت میکنه از آسان ترین راهها