اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چه باورهایی چه تاثیراتی در زندگی ما گذاشته و وقتی که توحید را جایگزین شرک کردم چه نتایجی به وجود آمد؟؟؟
خداوند را سپاس میگویم به خاطر وجود استاد
من هم مثل بقیه از این قاعده مستثنی نبودم و وجودم همیشه فریاد میزد که مقصر بقیه هستن، این دیگران هستن که رعایت نمیکنن، این دولت هست که باعث گسترش رانت و فساد میشه، و ….
و همیشه هم برابر گفته های استاد بهم ثابت میشد که درست فکر میکنم
تا اینکه کم کم و تا حدودی(نمیگم صد در صد) تونستم ذهنم رو قانع کنم این من هستم که دارم دنیای یک لحظه بعدم رو ایجاد میکنم(به قول استاد در دوره شگفت انگیز کشف قوانین زندگی باید با منطق دهن ذهن رو بست، یکی از اون مواردی که من تونستم به ذهنم بقبولونم که همه چی دست خودمه اصل طرد پاولی بود، دانشمندی که به خاطر اثبات نظریه اش جایزه نوبل گرفت(اصل طرد ولفگانگ پاولی: به زبان ساده اگه بخوام تشریح کنم، هیچ دو الکترونی، نمیتوانند حالت کوانتومی یکسانی داشته باشند(اعداد کوانتومی با عدد اتمی اشتباه نشود) به عنوان مثال اگر مجموع اعداد کوانتومی یک اتم مثلا 50 باشد، پاولی اثبات کرد در هیچ جای کیهان اتمی وجود ندارد که مجموع اعداد کوانتومی اون 50 باشد، حالا اگر ما بیایم با استفاده از گرما، اصطکاک و… مجموع اعداد کوانتومی اون اتم رو ارتقاء بدیم و مثلا به عدد 70 برسونیم، جهان در لحظه تغییر آرایش میده و در هیچ جای کیهان اتمی وجود نخواد داشت که مجموع اعداد کوانتومی اون 70 باشه)
پس نتیجه میگیریم سخن استاد درسته اگه ما واقعا به قول استاد به صورت بنیادین باور رو تغییر داده باشیم که نشانه تغییر بنیادین باور احساس خوب است و عدم حالت های اضطراب و نگرانی هست، طبق اصل طرد پاولی وقتی که ما حال و احساس خوبی داشته باشیم جهان در مقابل ما تغییر آرایش میده یا واکنش میده یا به قول استاد کرنش میکنه و آدمها و شرایط رو به گونه ای میچینه که منطبق بر باورهای بنیادین ما باشه(استاد من اخیرا متوجه شدم چرا تو تمام دوره ها میگین باور بنیادین، یه فایلی تو قسمت دانلود ها هست با عنوان تغییر باورها به روش استاد عباس منش: تو اون فایل شما شخصی رو مثال زدین که خیلی روی خودش کار کرده بود اما اتفاق خاصی نیفتاده بود، شما اونجا مثال یادگیری زبان انگلیسی رو زدین و … واقعا استاد نمیشه بدون پایه و اساس باور ایجاد کرد باید منطق پشت داستان باشه، کاملا درسته مغز میگه نشونم بده اگه ثروت زیاده و … واقعا احساس خوب یعنی خیال راحت، خیال راحت از باور بنیادین نشات میگیره) زمانی که خواستم سمت شغلیم رو تغییر بدم یک عالمه نجوا تو ذهنم تو که آقا اینها سمت های نقلی رو برای اطرافیان و دوستان خودشون گذاشتن کنار، یا اصلا قانون اجازه نمیده(پایه و اساس تغییر این باور مهاجرت استاد) یا اینکه تو اصلا کسی رو نداری که پشتت وایسه و بتونه اون سمت رو واست اوکی کنه، من خیلی ذهنم نجوا میکرد و خیلی مشتاق بودم جایگاه شغلیم عوض بشه از طرفی شرک هم داشتم و قدرت رو به عوامل بیرونی میدادم
خلاصه خیلی با مغزم کلنجار میرفتم که شدنیه، مدام به ذهنم آیات قرآن رو گوشزد میکردم که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت نمیفته، یا مهاجرت استاد و قوانین آمریکا در زمان ترامپ(استاد باور میکنی من به خاطر اینکه بتونم ترمز باور کمبود آب رو از ذهنم پاک کنم رفتم تا شهرستان دیلم کنار دریا، مثل دیونه ها بالا پایین می پریدم و مدام تو ذهنم فریاد میزدم پس این چیه و ذهنم میگفت این آب شور هست و غیرقابل شرب(حالا حل ترمز آب شور: کارخانه نمکزدایی سورک اسرائیل: این نیروگاه ظرفیت شیرینسازی 624 هزار مترمکعب آب در روز را دارد (هر مترمکعب معادل هزار لیتر آب است) که معادل با حدود 230 میلیون مترمکعب در سال است، جالب است بدانیم اسرائیل یکی از بزرگترین تولید کنندگان میوه در جهان است)
استاد عزیز شاید باور پذیر نباشه اما وقتی قدرت رو از شرک گرفتم اصلا یه اتفاقاتی افتاد یه دستانی اومدن که خودم شوک میشدم، طرف تا دیروز با واسطه سلام میکرد حالا اومده در اتاق محل کار من بدون سلام کردن بهم گفت فلانی هنوز امضاء نکرده برات(خدایا این از کجا فهمیده من دنبال این سمت هستم)
به طرز معجزه واری همه چی مثل آب خوردن پیش رفت و طعم شیرین انتصاب رو احساس کردم، اصلا قوانین کیلو چند؟ اصلا نظر فلانی …
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان گلم
سپاسگذار الله بی همتا هستم که در روزی که انقدر نیاز داشتم به شنیدن حرفهای شما ، فایل جدید گذاشتین
اونم چه فایلی ( توحید عملی )
استاد عزیزم خداروشکر بابت حضورتون
شرایط این روزهای دنیا رو میشه توی فضای مجازی دید ، میتونیم راحت بفهمیم که اکثریت جامعه چرا همیشه سردرگم هستن ، چرا با تلاش های فراوان شاید به یک درصد از خواسته هاشونم نمیرسن !
الحمدلله ما که شاگرد مکتب شما هستیم و داریم یکتا پرستی رو از شما استاد عزیز یاد میگیریم حواسمون جمع جمع هست که توی این دریای خروشان جزو حزب باد نباشیم و هر طرف که دلش خواست مارو نبره ، ما کاملا آزاد هستیم و با ایمان به خدایی که همه باورهای قلبی مارو تایید میکنه هر روز به سمت بهتر شدن پیش میریم.
من خیل وقته کامنت نذاشتم ولی این به این معنا نیست که روی خودم کارنکنم ، فقط امروز چندین و چند نشونه دیدم و بهتر از روزای قبل فهمیدم که همه اتفاقات مارو باورهای ما میسازه.
من برای نمیدونم برای چند هزارمین بار دارم سریال گفتگو با دوستان رو گوش میکنم ، الله اکبر از این همه گنج و ثروت که توی این سایت ریخته و چقدر خوب فهمیدم که یکی از مهترین نشانه های ایمان عملی ( صبر داشتن و عجله نکردن و تسلیم بودنه)
تسلیم بودن به این معنا که یک مسیری بهت الهام شده اوکی قدم بردار ، قدم برداشتی؟ اوکی صبر کن ، با صبوری و آرامش داری پیش میری ؟ اوکی استمرار به خرج بده ، غر نزن ، حاشیه نرو ،دنبال مطلب جدید نباش و تمام تلاشتو بکن که انگیزه روز اولو داشته باشی و حتی بیشتر باورکن نتیجه میاد بخدا نتیجه میاد .
من برای اینکه استمرار داشته باشم و توی مسیر حاشیه نرم روز اولی که دارم برای هدفم برنامه ریزی میکنم از خودم فیلم میگیرم و میگم فلان کارو میخوام انجام بدم ، ی روزایی که انرژیم میاد پایین میگم ببین این یارو که تو فیلم داره از هدفش میگه واقعا به خدا اعتقاد داره ؟ یا فقط اون روز جو گیر شده بود و ی چیزی گفت و الان دیگه رسیدن به هدف براش مهم نیست ، باورکنید همون روز و در همون لحظه ی جوری که خودمم نمیفهم چطوری میشه حس و حالم عوض میشه و ی نشونه هایی میاد میگه نعمت های زندگیتو ببین ، این همه نتیجه گرفتی از این مسیر ، این همه نعمت ، به قول استاد چقدرررر سقف آرزوهات کوچیکه !!!!
با این روش خیلی زود بک میزنم به حس خوب چون طبق قانون حس خوب = اتفاق خوب
استاد عزیزم من بسیار نتایج فوق العاده ای از این مسیر توحیدی از آموزه های شما گرفتم و به خودم و شما قول میدم به زودی میبینمتون
با نشونه ای که از کامنت شما دریافت کردم،متوجه باگه خودم شدم
درسته من این موضوع رو بارها درک کرده بودم اما این روزها،به یک سو تفاهم و درک نابجا از دومفهوم بودم
((یکی از مهترین نشانه های ایمان عملی ( صبر داشتن و عجله نکردن و تسلیم بودنه)
تسلیم بودن به این معنا که یک مسیری بهت الهام شده اوکی قدم بردار ، قدم برداشتی؟ اوکی صبر کن ، با صبوری و آرامش داری پیش میری ؟ اوکی استمرار به خرج بده ، غر نزن ، حاشیه نرو ،دنبال مطلب جدید نباش و تمام تلاشتو بکن که انگیزه روز اولو داشته باشی و حتی بیشتر باورکن نتیجه میاد بخدا نتیجه میاد .))
و چون من برای رسیدن به خواستم ، همش ابراز وجوده باگی یا ترمزی میکردم که شاید اصلا وجود نداره
چون این روزها،شنیدنه این جمله که اگه خواستت اتفاق نمی افته حتما یه شرکی هست ک نمیرسی،در مدارش قرار نگرفتی!وگرنه به محض در خواست،اتفاق باید بیفته اگه در مسیرش باشی!
و این انتظارهای چند روزه،برای تحقق خواستمم ،که الهام شده بودو به تک تک الهامات عمل و قدم برداشتم با احساس عالی و نشانه های خیلی زیادی دیدم و دستان خداوند در این پروسه،منو دچار عجله یا گشتن ایرادم میکرد و گاها مایوس و ناراحت از خودم که چرا ترمزمو پیدا نمیکنم!جوری که حتی انتظار یکروزه ،برای من اندازه چندساله(عجله در این حد)
که خود همین،وسواسی بودن به نظرم نشان از شرکه،یعنی تو به کار خدا ایمان نداری و برای خدا داری محدودیت میذاری که من تا درخواست دادم باید سریع اجابت بشه اگه نمیشه یعنی من ایراد دارم و همین پروسه ،ارامشو از من سلب میکرد و در نتیجه اجابت خواسته دور میشه
امیدوارم حال دلت عالی باشه ، من این کامنت رو مینویسم که یادآوری باشه برای خودم
برای این که به قول استاد عزیزمون وقتی داریم روی خودمون کار میکنیم و نتیجه این کار کردن ، احساس خوبه و در کنار این احساس خوب داریم از کار و زندگی لذت میبریم طبق قانون بدون تغییر خداوند لاجرم هر اتفاقی بیفته خیره …. هر اتفاقی ( زشت و زیبا و خوب و بد نداریم )همش به نفع ماست و در راستای رسوندن ما به خواستمون هست .
و فقط ما کافیه ایمان داشته باشیم ، من ی روزایی فکر میکردم که حتما باید برای نتیجه مثبت گرفتن توی کارم تولید محتوام توی اینستاگرام زیاد باشه و کلی فعالیت کنم و همش توی دایرکت جواب مردم رو بدم تا مثلا طبق الگوریتم اینستاگرام من بیشتر دیده بشم… نمیگم فایده ای نداشت و دیده نمیشدم ولی خب مثلا با جذب 50 نفر هنرجو یا مشتری که توان مالی خوبی نداشتن و فقط وقتم گرفته میشد ، توی 12 قدم به این نتیجه رسیدم که حساب کردن من روی همین شبکه اجتماعی هم یک نوع شرک هست و من امید دارم که از این طریق دیده بشم و …
در عرض 5 دقیقه تصمیم گرفتم و ایسنتارو پاک کردم و اکانتم رو حذف کردم ، بعد از اون که واقعا این موضوع رو ریشه ای توی وجودم حلش کردم که فقط و فقط باید روی خدا حساب کنم نه روی هیچکس دیگه ای ، هنرجوهایی با توان مالی عالی و عاشق طراحی و دوخت ، مشتری هایی بسیار ثروتمند و … از یه جاهایی منو پیدا کردن که خودم دوس داشتم ساعت ها بشینم و گریه کنم بگم خدایا چقدر کارت درسته ، چقدر قانون مدار ها درسته و هرچی بگم از درستی این مسیر کم گفتم.
به این نتیجه رسیدم که اگه نه موبایلی وجود داشته باشه و نه هیچ وسیله ارتباطی دیگه ای ، اون کسی که در مدار ماست مارو پیدا خواهد کرد بدون هیچ تلاش و زحمتی …
خداروشکر برای قوانین بدون تغییر جهان و سپاس از استاد عزیزمون
بالاترین عامل بیرونی موجود در دنیا برای انسان شیطانیست که در قرآن خداوند بارها او را به دشمن بودن و دشمن واضح و آشکاربودن برشمرده
اما اگر ما راه ورود شیطان را مسدود کنیم
او بر ما تسلط ندارد
و قدرت دادن به این عامل بیرونی را متوقف کرده ایم
همانطور که خدا فرمودند
که شیطان بر بندگان خالص شده ی من راهی ندارد و تسلطی پیدا نمیکند
پارسال بود در خواب این جمله به من الهام شد :
پیامبر در 28 سالگی هدف هاش رو قربانی کرد ، آیا تو به سنی رسیده ای که هدف هاتو قربانی کنی ؟
از خواب بیدار شدم و یادم افتاد چی در خواب شنیدم .
سنگین بود …خیلی سنگین
قبلا از استاد شنیده بودم که باید بها داد برای خواسته ها و هدف ها
باید برای رسیدن به اهداف ، قربانی داد
اما الان در خواب چی میشنیدم ؟
هدف هام رو قربانی کنم ؟
برای رسیدن به خدا …؟
اماتاالان که چند ماه گذشته …فقط و فقط درستی این الهام رو متوجه شدم
قربانی کردن هدف ها ، در راه رسیدن به خداوند بالاترین حد از بها دادن و قربانی کردن است
قربانی کردن نفس درونی …
قربانی کردن آرزوها و امیال و هوی و هوس ها…
کسی که تسلیم است راضی است و رهاست
کسی که اهدافش را قربانی می کند تا بتواند از مسیری به خدا برسد که خدا می خواهد
و نه از مسیری که خودش بخواهد
بسیار موفق تر است .
انسانی که حرص و طمع مال و ثروت ندارد
آزاد می شود از بخش عظیمی از روزنه ها و شاهراه های ورود شیطان
انسانی که خاشع و خاضع در برابر خدا میشود
باز از خیلی غرور ها و هوس ها و منم منم کردنها آزاد است
انسانی که هیچ می شود
شیطان چیزی برای نفوذ بر او پیدا نمیکند
آموختم که اهدافم را در راه خدا قربانی کنم
از این دنیا قانع شدم بر اندک رزقم
و از آن روز فرار شیطان را دیدم
الان وقتی می خواهم به چیزی فکر کنم
می گویم
تو فقط مسیر تقوا را ادامه بده
هر هدفی خودش باید بیاد دنبالت
اون هدف باید خودش رخ بده
تو فقط وظیفتو انجام بده
و به خدا قسم این غنی شدن این بی نیاز شدن
این رها شدن این قناعت
برای من حکم بالاترین مدارها رو داشته و داره
من هدف و خواسته ام رو رها کردم
در آرزوی چیزی نیستم
فقط میدانم وظیفه من بندگی کردنه
اونطور که خدا فرموده
و باقیش بمن مربوط نیست
من خودم را آوردم بر در خانه خدا
گفتم این من و این شما ای رب من
هرچه می خواهی بکن
نه مالی دارم و نه آرزویی
تسلیمتم
و به نظرم این مدار ، مدار بالاییه
من نه آرزوی لباس های زیاد و آنچنانی دارم
و نه آرزوی مهاجرت
و نه آرزوی خانه و ماشین
و نه حتی داشتن یک هیکل خاص
هرکس به رزق اندک قانع باشد خداهم به عبادت اندک او راضیست
و این تجربه برای من با پرداخت سخت ترین بها حاصل شد
به همین خاطر …دریافتم که بالاترین چیز
بی نیازیست و قناعت
و عبودیت
و هیچ شدن
و هیچ نخواستن
و بااین هیچ شدن از بسیاری از گمراهی ها
رها شدن
و دیدم بارها که خداوند فرموده اطیعوا الله و اطیعوا الرسول …
و من سر تعظیم فرود آوردم در برابر پیامبری که
آخرین پیامبر بود و دریافتم که بالاتر از او دنبال
کسی و چیزی نگردم . آنچه او گفت ، مصونیت دهنده است از مکرهای شیطان
و بهترین شیوه زندگی را در پیامبر ص و خاندان پاک ایشان یافتم
و باز هم تکرار این نکته که
باید اهداف و آرزوها را قربانی کرد
باید قناعت کرد
و باید از همه هدف هارهاشد
و فقط بندگی کرد
عبادت کرد
آنچه که در مدار جدیدم بهش عمل میکنم
دستورات دوره سلامتیست
و احکام اسلامی
و نماز
و ورزش
و با سکوت و خلوت و تنهاییم ، الهامات الهی رو بشنوم
و با طهارت جسم و لباس و طهارت ظاهر و باطن ، الهامات الهی را بشنوم و آیه ی و ثیابک فطهر و من الرجس فاهجر را عمل کنم تا ندای شیطان را اشتباها به جای الهام الهی دریافت نکنم و پا در مسیر گمراهی نگذارم
و سعی میکنم تا حد امکان پایبند باشم
به قرآن و روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام
و رعایت واجبات و ترک محرمات
و ولایت پیامبر ص و حضرت علی ع و اهل بیت علیهم السلام را پذیرفتن و محبت و دوستی آنها و خدمت به مردم در راه آنها و خدمت به اهل بیت …
و این رو بالاترین سطح ممکن دیدم
اونهم پس از تجربه چند ساله ی تمام راه هاو روش های موجود …
و هر قدم راباهدایت الله بردارم .
و نتایج این مدت من این شد که همه ترس های من از بین رفتن برای هر مساله ای که داشتم راه حل پیدا شد و
جایی و مکانی و افرادی که گمان میکردم همفرکانسم نیستن , در نهایت متوجه شدم که من باید تغییرات وسیعی میکردم تا از قضا من همفرکانس مدار بالای آنها میشدم و اکنون در همان مکانی که ازش فراری بودم و باهمان افرادی که قبلا نمیتوانستم زیادکنارشان باشم هستم و همانجاماندگار شدم و چقدر رشد و پیشرفت درونی و روحی و اخلاقی داشتم بین همون افراد و در همون محیط
واقعا گاهی ما فکر می کنیم که ما بالا رفته ایم و بقیه همفرکانس ما نیستن و ما داریم رو خودمون کار می کنیم و بقیه رو خودشون کار نمی کنند و باید جهان ما رااز آنها و آنها رااز ما جدا کنه ، ولی بعدها اگر بهتر رو خودمون کار کنیم میفهمیم که چه بسا ما پایینتر از آنها بوده ایم و ماییم که باید رشد کنیم تا به مدار و فرکانس بالای اونها وارد شویم تا اثر فرکانسهای منفی خود را در آنها ملاحضه نکنیم
و به اون عشق ، آرامش و اطمینان خاطر و عاقبت به خیری که می خواهیم برسیم
امیدوارم همیشه حال دلت عالی باشه و درآرامش غرق باشی
دوست خوب من کامنتت خیلی قشنگ بود ازینکه اینقدر رها هستی لذت بردم
ی جملت به دلم نشست و انگار ی باوری رو تو وجودم انداخت که (وظیفه من اینه ک تقوا کنم و با عشق جلو برم)و هدفها و پول و ثروت و محبوبیتی ک میخام خودش دنبال من بیاد
من کاری نباید بکنم
خیلیییی حالم خوب شد بااین جملت و این جملتو بارها مینویسم و تکرار میکنم تا بشه جزعی از من و همین اتفاق رو تجربه کنم
و نگم ن از کجا معلوم ک بشه و شرک نورزم
چون خداوند به من وعده پیروزی داده
چقدر باخدا بودن خوبه
درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند و لبریز از آرامش و خوشبختی باشی دوست عزیز من
بابت همین از خدای عزیزم کمک خواستم که اون بگه و من برات بنویسم
آخرین باری که یادمه 2 سال پیش توی کلاب هاوس ، مهرک عزیز با استاد عباسمنش صحبت کرد چون اون موقع ها هم تازه ورود من به سایت و این حقیقتی که در جهان هست شده بود و من فایل هارو داشتم رسماً میخوردم و توی خودِ سایت از بین دوستانی که به موفقیت رسیده بودند خیلی دنبال الگو میگشتم
و من نمیدونی چقدر شمارو الگوی خودم قرار دادم که ببین پس میشه ، پس امکان پذیره
اتفاقات خیلی فوق العاده ای هم برای من توی این دو سالی که واقعاً تمرکز گذاشتم روی قوانین الهی افتاد که بهترینش این بود که به کار مورد علاقه ام هدایت شدم که صبح تا شب واقعاً دارم عشق میکنم از اینکه دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم
البته هنوز من این مدتی که خداوند هدایتم کرد به دو سال هم نرسیده ولی خب حدود دوسالی میشه
ولی یه چیزی همیشه برام سوال بود
اینکه چرا اغلب دوستانی که توی کلاب هاوس با استاد صحبت کردن از اون به بعدش هیچ فعالیتی و هیچ آثاری ازشون توی سایت نبود
من پیش خودم میگفتم ، خب شاید چون دیگه نتیجه گرفتن بابت همین دیگه لزومی هم نداره که بخوان مثل قبل از موفقیتشون روی خودشون کار کنند ، ولی یادمه توی یکی از همون فایل های مصاحبه دوستان با استاد ، استاد عباسمنش گفت که حواستون باشه که درگیر نتایج نشین!
و من این رو به خودم بارها گوشزد کردم خیلی باید مراقب باشم که همیشه روی باورهام باید کار کنم ، وگرنه ما داریم روی قوانین الهی کار میکنیم که نتیجه بهتری از زندگی داشته باشیم ولی این نیست که درگیر نتایج بشیم
اینارو گفتم تا ازت شیداجان کلی تشکر کنم که توی چندتا کامنت قبلیت هم دقیقاً همین موضوع رو گفتی تا ما بدونیم واقعاً باید هر روز روی خودمون کار کنیم و قوانین الهی رو جدی بگیریم و همیشه هم توی محیط سایت استاد باشیم تا از این فضای فرکانس بالا دور نشیم
نمیدونی برای اولین بار بعد از دو سال توی فایل های دانلودی کامنت گذاشتی چقدر خوشحال شدم
و ازت واقعاً تشکر میکنم که داری از تجربیات و اتفاقات زندگیت برامون مینویسی تا الهام بخش بچه های سایت هم باشه و دوست دارم همیشه روی هر فایل جدیدی که گذاشته شد حتما برامون بنویسی تا ما هم الگوبرداری هامون رو کنیم ، لااقل من الگو برداری هامو میکنم
در مورد ترست از ارتفاع نوشتی و بازم تحسینت میکنم شیداجان که خیلی راحتی با خودت و از خودت توی سایت مینویسی
واقعاً واقعاً کار شجاعانه ایه که روی ترسی که داشتی پا گذاشتی و به قول خودت میتونستی کنار پنجره نشینی ولی اینکارو کردی تا ایمانت نشون بدی ، هر چند شما و همسرت مهرک همون دو سه سال پیش که مهاجرت کردین ایمانتون رو نشون دادین ولی اینکه بخواهی توی این مسیر به قول قرآن استقامت به خرج بدی این خودش یک ایمان و یک شجاعت الهی ای رو میطلبه که شما داری انجامش میدی
بازم ازت بابت کامنت هایی که پر از عشقه برامون می نویسی از صمیم قلبم ازت تشکر میکنم
خیلی خیلی دوستتون دارم
از خدای عزیزم هم تشکر میکنم که مثل همیشه گفت و من نوشتم ، واقعاً هیچ حرفی نداشتم که بزنم ولی خیلی خیلی دوست داشتم برات کامنت بنویسم شیداجان
بابت همین دیگه به الله گفتم که بگه من چی بنویسم
من تا به حال شما رو نه دیدم و نه صداتون رو شنیدم ولی این فرکانس ایمانتون و تعهدی که نسبت به خودتون دادین رو میشه از توی کامنتات دریافت کرد و من تحسینت میکنم شیداجان تحسینت میکنم ، ازت ممنون بابت تمام موفقیت هایی که تا حالا با تغییر باوراهات به دست اوردی و الان با تعهدی بیشتر داری ادامه میدی
با مهرک صبح که بیدار شدیم کامنتتو خوندیم و لبخند میزدیم و بغض میکردیم منم ازت ممنونم بابت کامنت قشنگی که برام نوشتی
الله هم به شما گفت چی بنویسی هم با من حرف زد و هدایتم کرد
آره دوست عزیزم حسن جان تنها عاملی که تاثیر گذاره تو زندگیمون فقط و فقط باورهامونه اونقدری به این جمله ای که گفتم ایمان دارم که ایمان دارم الان زنده ام
چون بارهاااا تو زندگیم دیدم وقتی افسار ذهنم رو تو دستم میگیرم وقتی ناظر میشم به افکارم و کنترلش میکنم وقتی روی باورهام کار میکنم اتفاقاتی تو زندگیم میوفته که نمیدونم چجوری باید خداروشکر کنم
هرروز دارم سعی میکنم که یکم از دیروزم بهتر عمل کنم
هرروز تو سایتم اگر کامنت نزارم قطعا دارم کامنت میخونم ولی سعی میکنم بیشتر از این کامنت بزارم
چون هم خودم احساس بهتری دارم هم دوست دارم که بتونم باور خوبم رو به دوستای خوبم بگم تا اوناهم استفاده کنن
استاد من یه مثال کوچیک از خودم بگم در تایید این که اگه عوامل بیرونی رو موثر بدونیم تو زندگیمون چطور تو شرایط سخت ناتوان میکنه مارو از تغییر
من حتی تو ورزش کردن یا مسائل خیلی کوچیک که با کنترل ذهن کار داره هم اینو دیدم به عنوان مثال من خواستم برنج نخورم یه هفته نخوردم هیچ مشکلی نبوده 10 روز نخوردم مشکلی نبوده بعدش کم کم دیدم انگار ذهنم میخاره بعضی وقتا تو فکرم میاد و درگیر میکنه ذهنمو کم کم بیشتر میشه تا اینکه میخورم
بعد به دلیل این رفتار فکر میکنم متوجه شدم من تو مغزم اگه حتی اندازه نوک سوزن جا بزارم برا اینکه اگه یه روزی یه زره هم برنج خوردم ایراد نداره مغزم همون یه زره فضایی که دادمو تو شرایط یه کم سخت بزرگ میکنه و نمیزاره درست کارمو انجام بدم تو همه مسائل اینجوریه
از شرک بخواممثال بزنم فراوانه تو زندگیم ولی انصافا از وقتی با سایت شما اشنا شدم و تمرکز گذاشتم رو فایلهای توحیدی خیلی بهتر شدم من دقیقا یه مثال دارم در مورد خودم
من سالها قبل یه مشکلی داشتم که صرفه های کوچیک داشتم و گلومو صاف میکردم مدام و این منو خیلی اذیت میکرد هر دکتری بخوای رفتم فکر کنم 20 تا دکتر رفتم یکی میگفت استرس داری یکی میگفت حساسیت فصلیه یکی میگفت ژنتیکته و باهاش مدارا کن عود نکنه
خلاصه همزمان یه چیزی درون من میگفت هیچ کدوم از اینها نیست دلیلش خودتی و من متوجه نبودم یعنی چی تا این که چند سال که من تحمل کردم به جایی رسیدم که نمیشد تحمل کنم از خدا کمک خواستم این بار اون صدا واضحتر گفت که دایل خودتی عادت کردی سعی کن عادتتو ترک کنی خداشاهده استاد چند روز تمرکز کردم و بعد چند روز کم و کمتر شد تا این که بعد یه مدتی کلا نابود شد و هر کی منو میدید میگفت کدوم دکتر خوبت کرد باور نمیکردن خودم خوب شدم
ولی من میدونستم قبلش که حل نمیشد به خاطر باور خودم و شرک وجودم بود بعدشم که به راحتی حل شد به خاطر باور خودم و توحید بود که خدا ایدشو داد و من خوب شدم به قول شما هر چی رو باور کنیم همونو تجربه میکنیم پس حالا که اینجوریه من کار ندارم کی چی میگه نگاه میکنم ببینم چه باوری به من کمک میکنه
اتفاقا چند روز پیش با دوستم استخر رفته بودیم گفت که مشکل کمر و سیاتیک دارم و خیلی دکتر و فیزیوتراپی رفتم و دکتر بهم گفته ژنتیکیه؟؟؟ اونجا مغزم زنگ زد تو دلم گفتم بنده خدا باور نکن اگه باور کنی همین ژنتیک نمیزاره خوب بشی چون مغز میگه بابا ورزش نکن ژنتیکیه فلان تغییر رو تو سبک زندگیت نده ژنتیکیه و با این دلیل به راحتی به نابودی میبره
من بهش چیزی نگفتم ولی یاداوری شد بهم که شرک چقدر نابود کننده هست اگه خدا نمیبخشه به خاطر این که شرک بدون استثنا خود مارو نابود میکنه اگه عامل مثلا ثروتمند شدنو دولت بدونم؟؟ مگه میتونم تغییرش بدم و ذهنم راحت میگه تو مشکل نداری که دولت مشکل داره پس کاری هم نکن
به خدا استاد قبل آشنایی با شما اینجوری فکر میکردم و شرک داشتم به جایی رسیدم که توان خرید یه نونم نداشتم از وقتی قدرتو دادم به خودم و خدای خودم همه چی عوض شد تو زندگیم
استاد سپاسگزار شما هستم توحیدو به من آموختی که شما اولین نفر تو جهان هستی که حداقل من میدونم توحید رو یه سبک زندگی کرده و آموزش میده وگرنه مت 39 سالمه به خدا تا نقطع دکترا درس خوندم ولی ندیدم بحث به این مهمی رو یه ساعت هم آموزش بدن برا همین من واقعانمیدونم واقعا مگه میشه با کلام از شما سپاسگزاری کرد فقط میتونم بگم خدای من استاد منو تو جایگاه حضرت ابراهیمت قرار بده دوست خودت قرار بده که چشم من و هزارن نفرو به زندگی باز کرد و از بت پرستی نجاتم داد
سلام استاد عزیزم و مریم جونم امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشید
این فایل فوق العاده بود و خیلی منو ب فکر فرو برد و کلی فکر کردم ک از این همه باور شرک آلود ک دارم کدوم رو بنویسم ک ماشالله خیلی زیادن و این اول خیلی ناراحتم کرد ولی بعدش فکر کردم خوبه ک لیستشون کنم و برای کم رنگ شدنشون دست ب کار بشم
هرچند برای خیلی هاشون ک واضح بودند دارم کار میکنم از وقتی وارد سایت شدم نه
از وقتی ک تعهد دادم ک روی خودم درست و حسابی کار کنم ک از یکم فروردین ب صورت کاملا جدی شروع کردم
و مدت عضویتم ملاک نیست
و اینک اولین باور شرک آلود من ک خیلی از بچگی تا الان مثل یه ابر سیاه برام بزرگ و بزرگ شده این بود ک من توی این خانواده هیچ کاری ازم برنمیاد اینا زورگو هستند و همینطور ک خودشون زندگی کردن منم محکومم ب همین زندگی ب اینک توی همین شهر زندگی کنم و مثل اینا بلاخره باید باید ازدواج کنم با یکی بلاخره و اون یه نفر حق داره صاحب من باشه
و گاهی از شدت این تفکرات دیوونه میشدم و چون خانوادم مذهبی ک چه عرض کنم مذهبی ب علاوه تعصب شدید هستند
و گاهی ک اون اوایل کتاب معجزه شکر گزاری بهم رسیده بود از دختر عموم میگفتم این چ خدایی هست ک باید شکرگزاری کنم ازش
برای چی باید شکر گزاری کنم ب خاطر این خانواده ب خاطر این مکان ک ب دنیا اومدم
و گاهی بارها شده بود با گریه سرمو گرفته بودم بالا ک مثلا خدا اون بالاست و بلند بلند بهش میگفتم ازت متنفرم ک منو ب این دنیا آوردی،اصلا برای اومدنم ب این دنیا از من اجازه نگرفتی چراااا چرااا؟؟؟
و بعد چند روز ناراحتی میگفتم حالا با این سرجنگ دارم ک چی
دستم ب هیچ جا بند نبود
خیلی کم دعوا میکردم با خانواده یعنی اینک جوابشون رو بدم اونا ک دعوارو داشتن من زودتر کنار میکشیدم ولی تا میتونستم خودخوری میکردم جنگ اصلیه توی ذهنم بود
دعوا نمیکردم چون طرف اصلی بابام بود ازش میترسیدم
و این شرک بزرگ زندگی من بود و الانم هست ولی خیلییی کمتر شده خیلی خیلی
از وقتی ک استاد گفت توی دوره دوازده قدمی ک با خواهرم مشترک گرفتیم
گفت هیچ کس هیچ کس هیچ قدرتی توی زندگی تو نداره
و اگ فکر میکنی قدرت داره ،تو بهش قدرت دادی
سرم سوت کشید اصلا مغزم نمیکشید یعنی چی این همه گیردادن تقصیر منه چرااااااااااا؟
من آدم بده شدم ؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی خیلی فکر کردم دیدم آره من خیلی از خانوادم میترسم خیلی ازشون حساب میبرم و خیلییی زیاد
چرا ؟؟ چون علاوه ب اینک کل روز توی ذهنم کارای بدشون رو مرور میکردم حتی شب ها قبل خواب میگفتم من بخوام اینکار رو اینکارو هم بکنم اینا نمیزارن
حتی بخوام تا یه مسافرت تنهایی برم نمیزارن
و با کلی خشم میخوابیدم و گاهی گریه
ولی وقتی این حرف استاد رو شنیدم ک هیچ کس هیچ قدرتی توی زندگی تو نداره و خودت قدرت میدی
اولش درسته یکم شوک شدم
ولی چون استاد رو خیلیی خیلییی باور دارم بهش ایمان دارم
کم کم و آهسته و پیوسته شروع کردم ویژگی های خوب مامانم رو نوشتن ویژگی های خوب بابام رو نوشتم
اون اوایل هیچ ویژگی خوبی نمیدیدم
حتی اگ یه ویژگی پیدا میکردم از شدت عصبانیت برگه دفترمو پاره میکردم
خلاصه ادامه دادم هفته ای یه ویژگی بعدش شد سه روزی و هی مرور کردم و
کامنت رها فروتن عزیزم رو خوندم توی یکی از فایل ها نوشته بود
و گفتم زندگی رها فروتن ک از من بدتر بوده
من ک زندگیم عالیه در برابر این دختر
بعدش هروقت میخوردم ب تضاد ب خانوادم هی کامنت رها یادم میومد و آروم میشدم
و الان و الان و الان از 100 درصد شرکی ک از خانوادم توی وجودم بود الان شده 30 درصد اونم وقتایی هست ک نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم گاهی
و الان مامانم رابطه اش باهام عالی شده
بابام منو ب عنوان یه آدم مستقل پذیرفته
قبلا گیر میداد ولی الان سکوت کرده خخخ
این یه نشونه عالیه برام خداروهزاران سپاس
اصلا دنیام داره از دنیاشون جدا میشه
این رو حس میکنم
و با خواهر کوچیکم دائم از ویژگی های خوب مامانم بابام صحبت میکنیم و خیلی احساس عالی بهمون میده
و گاهی خواهرای بزرگترم جدیدا بهم میگن خدا شانس بده اون موقع ک ما مجرد بودیم این محدودیت و اون محدودیت رو داشتین ولی الان تو هیچکدومو نداری
و گاهی ب مامانم شکایت میکنند
و منم گ بلند توی دلم میگم آره اره اینه نشونه ها
و کلی اتفاقات ریز درشت عالی در این زمینه داشتم و دارم و خواهم داشت چون راهش رو پیدا کردم
و اینو بخوام راحت بگم زندگی من سراسر شرک بوده تا قبل از آشنایی با سایت و استاد عزیزم
ولی فرقش با قبل از آشنایی با استاد اینک من
قبلا فک میکردم شرک اینه حالا یه بت سنگی چیزی رو ب جای خدا نپرستم
ک برای مث زمان حضرت ابراهیم بود
ولی کم کم استاد مفهوم شرک رو برام باز کرد
ک بابا شرک اینه قدرت از خدا بگیری بدی ب خانواده ب صاحب کار ب رئیس بانک ب ترس هات ب غم هات ب تضادهای زندگیت ب گذشته و ب ترس ها و توهم های آینده ت
این عالیه ک من اول فهمیدم شرک چیه و نقطه مقابلش توحید چیه
الان اصل مطلب رو میدونم حالا باید یه لیست بزرگ و کوچیک از شرک های زندگی خودم درست کنم و یکی یکی کار کنم و کم رنگ و کم رنگ کنم و این خیلی مهمه ک هیچ وقت دست از کار کردن روشون برندارم
و ادامه بدم ک این رمز محو شدنشون هست
من همین جا ب خودم تعهد میدم ک قوی تر و وقوی ادامه بدم و شرک هم رو حالا مفهومش رو فهمیدم در قدم دوم شناسایی کنم
و همونطور ک موفق شدم خانواده رو این قدر کم رنگ کنم قدرتشون رو
سلام محدثه عزیزم کلی لذت بردم از متنی که نوشتی و این که رو باورای شرک آلودت کار کردی و نتیجشو هم گرفتی . من خط به خط نوشته هاتو درک کردم دقیقا چی داری میگی خودم این مسائل تو رو دارم هر چند الان کمتر شده و خیلی خوشحال شدم که داری این محدودیت هایی که فقط تو ذهن خودت هستو میشکنی و به چیزی که میخوای میرسی .
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن.
در مورد شرک واقعا منم مثل تو فکر میکردم که شرک فقط بت پرستی هست ولی استاد واقعا دید همه ی مارو عوض کرد
امیدوارم بتونیم تو این مسیر بهترین عملکردو داشته باشیم .موفق باشی دختر زیبا
و با خواهر کوچیکم دائم از ویژگی های خوب مامانم بابام صحبت میکنیم و خیلی احساس عالی بهمون میده
و گاهی خواهرای بزرگترم جدیدا بهم میگن خدا شانس بده اون موقع ک ما مجرد بودیم این محدودیت و اون محدودیت رو داشتین ولی الان تو هیچکدومو نداری
و گاهی ب مامانم شکایت میکنند
و منم گ بلند توی دلم میگم آره اره اینه نشونه ها
و کلی اتفاقات ریز درشت عالی در این زمینه داشتم و دارم و خواهم داشت چون راهش رو پیدا کردم
و اینو بخوام راحت بگم زندگی من سراسر شرک بوده تا قبل از آشنایی با سایت و استاد عزیزم
ولی فرقش با قبل از آشنایی با استاد اینک من
قبلا فک میکردم شرک اینه حالا یه بت سنگی چیزی رو ب جای خدا نپرستم
ک برای مث زمان حضرت ابراهیم بود
ولی کم کم استاد مفهوم شرک رو برام باز کرد
ک بابا شرک اینه قدرت از خدا بگیری بدی ب خانواده ب صاحب کار ب رئیس بانک ب ترس هات ب غم هات ب تضادهای زندگیت ب گذشته و ب ترس ها و توهم های آینده ت
این عالیه ک من اول فهمیدم شرک چیه و نقطه مقابلش توحید چیه
الان اصل مطلب رو میدونم حالا باید یه لیست بزرگ و کوچیک از شرک های زندگی خودم درست کنم و یکی یکی کار کنم و کم رنگ و کم رنگ کنم و این خیلی مهمه ک هیچ وقت دست از کار کردن روشون برندارم
و ادامه بدم ک این رمز محو شدنشون هست
من همین جا ب خودم تعهد میدم ک قوی تر و وقوی ادامه بدم و شرک هم رو حالا مفهومش رو فهمیدم در قدم دوم شناسایی کنم
و همونطور ک موفق شدم خانواده رو این قدر کم رنگ کنم قدرتشون رو
سلام استادجونم قربونت برم ک انقدر جدی و محکم در مورد توحید ک مهم ترین اصله در قرآن و در زندگی ما صحبت میکنید عاشقتونم
سلام ب استاد شایسته عزیزم و همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم
همه ی زندگی ما رو باورها تشکیل میدن هر چیزی رو ک باور کنیم همون در زندگیمون اتفاق میوفته چی رو باور میکنی چی میشه ک باور میکنی؟؟؟؟
ب ما خیلی چیزای چرتی گفته بودن ک ما باور کردیم ک آقا آره سیدا س شنبه ها یا چهارشنبه ها دیونه میشن میزنه ب سرشون،باور کردیم ک دختر و پسر خوب دیگه تو این دوره زمونه پیدا نمیشه همه بد شدن دیگه اگرم خوب بودن بردنشون،باور کردیم ک پول کمه پول مگه بهمین راحتی پیدا میشه باید حواست باشه چجوری خرجش میکنی،باورمون شده ک کاشانی ها و قمی ها خیلی سیاست مدارن و خیلی کلاه سر آدم میزارن،طلا فروشا چجوری،پولدارا چجورین قاچاق چیَن،اصفهانیا خسیسن،اینا باورهای غلطی هستن
باورهای درستی هم هست ک ب ما کمک میکنه ک زندگیمون لذت بخشتر بشه مثل اینکه دختران ترک خیلی مرتب هستن،پسران لر خیلی صادق هستن،شهر تبریز گدا نداره
در کل دوستان باید باورهایی ک ب پیشرفت ما کمک میکنه و ب ما حس بهتری میده(ک قانون اصلی جهان هم احساس خوب=اتفاقات خوب هست)رو باور کنیم و اونا رو تکرار کنیم یا اینکه دختر و پسر خوب و عالی و ثروتمند و با اصالت و تحصیل کرده زیاده و من میتونم بابهترینش ازدواج کنم من خاق زندگی خودمم و با فرکانس هایی ک ب جهان هستی میفرستم و همون خواسته هایی ک من دارم حتما اتفاق میوفته و ما باید باید باید باید مسئولیت کارهای خودمون از جمله رابطمون و ثروتمند و سلامتیمون رو کاملا بپذیریم و بدونیم ک همه چی دست خودمه و زندگی خیلی لذت بخشتر میشه اینجوری
وقتی بدونی ک زندگی تو دست خودته و میتونی هر جوری ک دوست داری بسازیش خیلی حس بهتری بهت دست میده و میدونی ک میتونی هر لحظه رو با افکار خودت کنترل کنی(کشف قوانین عالیه دارم باهاش هر لحظه ی زندگیمو میسازم و مثل ی برنامه نویس دارم همونجوری ک میخوام خلقش میکنم) و حس عالی خلاق بودن داری و اتفاقات خوب کرور کرور اتفاق میوفته همونجور ک من دارم حس میکنم نشانه ها رو و میدونم ک نتایج بزرگی تو راهه
و اگر بدونیم ژنتیک و دولت و طرف مقابل توی رابطه تاثیر دارن و قابل کنترل نیستن و حس خوبمون رو درگیر اونا بدونیم اونوقته ک ما همش نگرانیم همش استرس داریم و همش میخوایم الکی زحمت بکشیم و ب جایی ام نمیرسیم و حس بد=اتفاق بد و کرور کرور اتفاقات بد میوفته و فکر میکنیم ک داره در هر لحظه ب مت ظلم میشه و حقمون میخورن
دوستان اگه قرآن رو خونده باشید همه جای قرآن ب این موضوع اشاره کرده ک ب هیچکسی ظلم نمیشه ی آیه ای ک من خیلی دوست دارم اینه
و هر که از مرد و زن کارهاى شایسته کند در حالى که مؤمن باشد آنها داخل بهشت مىشوند و ذرهاى به آنها ستم نمىرود
حالا این نقیر چیه؟
«نقیر» فرورفتگی یا خال پشت هسته ی خرما را«نقیر» می گویند.ک خیلی ریزه و بخاطر همین خداوند تو قرآن از این مثل استفاده کرده و انقدر ریز ک در این حکم ب کسی ستم نمیشه و هر چی نتایج بد هست ک تو زندگیمون ب وجود میاد از خودمونه و خداوند فقط خیر ب ما میرسونه و بستگی ب افکار و فرکانس های ما داره و باید مسئولیت اشتباهات خودمون رو بپذیریم و عزت نفس داشته باشیم و خودمون برای رفع این اشتباهات باورهامون رو عوض کنیم تا زندگی لذت بخش تری رو تجربه کنیم
خدایا شکرت ک من استادان عشق استاد عباس منش و خانوم شایسته ی عزیزم رو دارم
خدایا شکرت ک این فایل زیبا رو برامون فراهم کردن ک از تصاویر زیبای پارادایم لذت ببریم و چهره ی زیبا و هیکل زیبای استاد رو در این منظره ی زیبا ببینیم و بشینه ب وجودمون
خدایا شکرت ب خاطر کامنت زیبای دوستان هم فرکانسی عزیزم ک ب من در فهم مطالب کمک میکنن
ممنون ک کامنت منو میخونید امیدوارم ازش لذت ببرید
دوستون دارم استاد انقد ذوق میکنم ک فایل جدید میزارید ک قابل توصیف نیست هر چقدرم تشکر کنم فایده نداره
امیدوارم بتونم در زمان مناسب در مکان مناسب ببینمتون
در پناه الله یکتا شاد و سالو خوشبخت و ثروتمند باشید همگی
خدا را سپاسگزارم به خاطر این همه آگاهی و کسی که از طرف پروردگار اگاهی دهنده به ماست و یکی از دستان پر قدرت خداوند است.
چقدر زیبا و چقدر قدرتمند استاد عزیز در مورد شرک صحبت کردید و چقدر لذت بردم استاد عزیز وقتی صاحب قدرت را در تمام امور خداوند میدانید.
تنها باور ماست که جهان ما را شکل میده اگر ما باور داشته باشیم ژنتیک یا هر چیز دیگه ای در زندگی ما موثره ما همون را تجربه میکنیم و یا اگر تنها قدرت را خدا ببینیم ان وقت هیچ چیزی نمیتونه تو زندگی ما تاثیرگذار باشه همانطور که استاد عزیز همواره تنها قدرت عالم را خدا دانسته و خود را مسیول زندگی خود میداند و به این همه موفقیت و سعادت دست پیدا کرده است.
یک تجربه ای که من داشتم از این شرک خفی این هست که سالها فکر میکردم من جادو شدم توسط بعضی از اشنایان و به خاطر همین هست که برخی امورم خوب پیش نمیره و واقعا هم دنیا همین روی خودش را به من نشون میداد و دایم گره میفتاد توی کارام اما وقتی با استاد اشنا شدم و فهمیدم هیچ قدرتی نمیتونه در زندگی من تاثیرگذار باشه و فقط این افکار من هست که باعث ایجاد گره در زندگیم شده و خودم را مسیول همه امور و افکار و باورهام دانستم گره های زندگیم یکی پس از دیگری باز شد و من به وضوح به این باور و نتیجه رسیدم که واقعا تنها قدرت خداست و خودم مسیول و خالق زندگی خودم هستم.
سپاسگزارم خدای مهربان سپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیز در زندگیم به خاطر هدایتت و به خاطر لطف و محبتت به من و سپاسگزارم از شما استاد عزیز که دستی هستی از دستان قدرتمند خداوند بر روی زمین برای اگاهی و هدایت انسانها سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم و سپاسگزارم از مریم عزیز از این بانوی نمونه.
قلبم پروانه ای شد وقتی اسم فایل توحید عملی رو دیدم وقتی اون آهنگ زیبا رو با اون تصاویر رویایی دیدم.وقتی اون حرکت مقتدارنه جلوی دوربین اومدن تون رو دیدم گفتم اوه اوه برررو بریم ک استاد قراره بترکونه، بعد از فایل دلیل نتایج پایدار استایل بدن شما ب من تعهد جانانه تون در مسیر رو گوشزد میکنه اینکه شما گفتین من حتی یک روز یک روز هم چیت نکردم. حالا خیلی بهتر میفهمم ک شما چه جور تعهدی داشتین ک این نتایج رو گرفتین. بهتر میفهمم ک هرجا هستم سرجای درستش هستم.
بهترین و آرامش بخش ترین فایلهای سایت تون برای من فایلهای توحیدی هست، هروقت کم میارم جلوی نجوا خفه اش میکنم با فایل فقط روی خدا حساب کن، هر جا به خاطر کنترل نکردن ورودی هایم خودم رو میبازم و شک و تردیدها میاد سراغم میرم سراغ فایل های توحیدی و شروع ب صحبت با خدا میکنم و میگم منو آروم کن من نمیدونم چیکار کنم و نمیزارم اون نجوا رشد کنه.اشکالی نداره اگر باور نامناسبی شنیدی ولی اشکال داره اگر نتونستی در نطفه خفه اش کنی و آروم بشی.
این نجوا سراغ همه ما میاد ک فایده هم داره این همه فایل گوش میدی خودتو میکشی این همه مث بچه کنکوری ها صبح زود پا میشی دفتر پر میکنی همش گوشت هندزفری عه همش تنهایی دوستاتو ول کردی جمع های خانوادگی رو ول کردی همش خودتی و خودت!؟
آره می ارزه ذهن عزیزم خیلیییی هم می ارزه، ناعمه قبل خدارو نداشت، هم صحبتی با خداشو نداشت، عاشق خودش نبود، حرکت و تصمیمات جدید نمیتونست بگیره، قدردان نعمتهای اطرافش نبود، ارتباطات خوب نداشت، اخلاقیات الهی رو نمی دونست، از آدمها از پدرش میترسید، عاشق مادرش نبود، شبها آرام نمیخوابید، آرامش آرامش آرامش، مگر کسی ب من گفته بود با هرچه بجنگی ماندگارترش میکنی، مگر کسی قانون احساس خوب اتفاقات خوب رو ب من گفته بود و…
این نتایج رو ب خودم یادآور میشم ک متعهدتر ادامه بدم ک بگم اینجا همون صراط مستقیم اته این فایلها همون نماز و تقوایی هست ک خدا بهش تاکید زیادی کرده. اینا شانسی اتفاق نیوفتاده تو تغییر کردی و این اتفاقات هم برات افتادن.
تازه فهمیدم بحث پیدا کردن الگو ها و تاییدشون چقدر اهمیت داره، وقتی من خودم توجه ام روی پسرهای خوب و متشخص محل مون رفت و میخواستم باورهای اشتباهم رو تغییر بدم به عینه دیدم چه پسرهای متشخص و محترمی هست اطرافم همون ادم هایی ک من قبلا از کنارشون با تنفر رد میشدم و توی ذهنم انگ بی شخصیتی میزدم و هندزفری میزدم تا صدای متلک هاشون رو نشنوم و با خودم میگفتم من چرا باید تو این محل باشم . من تغییر دادم خودم رو و فهمیدم همه چیز در ذهن ناسالم من ساخته شده بود وقتی خودم از کنار هر پسری ک رد میشدم با وجود حرف ها و نگاه های سنگین شون با خودم تکرار میکردم او پاره ای از من است احترام بگذار کم کم متوجه شدم اونا اصلا با من کاری ندارن و همین دیشب با چندین تاشون پینگ پنگ بازی کردیم و برای من با نور گوشی هاشون تو چمنا دنبال توپ میگشتن و رفتار محترمانه و باشخصیتی داشتن و من شرمنده خداوند شدم ک چرا ب بندگانش بی احترامی میکردم چه افکار زشتی. هر تنفری ب خودت بر می گرده.همه چی میتونه تغییر کنه اگر تو افکارت رو تغییر بدی، همه اینا ساخته ذهنت است. ایراد از من بود ایراد از افکار و باورهای منفی خودم بود ک چنان تجربه هایی داشتم چطور شد ک الان فقط و فقط احترام میزارن.
ترس دیگه ام تمرین اگهی بازرگانی جلوی پسرا بود میخواستم دنبال مقصر بگردم میگفتم تقصیر مادر مذهبی منه ک من الان باید این دید رو نسبت ب جنس مخالفم داشته باشم اینکه زشته گناهه. میخواستم اینطوری بهانه جویی کنم ک انجامش ندم ولی وقتی انجامش دادم فهمیدم ک چقدر این ترس پوچ بوده، چقدر من نگاه اشتباهی این همه سال نسبت ب جنس مخالفم داشتم وچقدر تحسین شدم از سمت شون. او پاره ای از من است.
یا باور مثبت و توحیدی دیگه ام اینکه ترس اینکه ادما میتونن ب من صدمه بزنن حالا چه دزد چه مزاحم چه معتاد، من تغییرش دادم وقتی تا ساعت 12 و 1 شب توی پارک مون پیاده روی میکردم و از کنار دسته دسته پسر ب راحتی رد میشدم و میگفتم خدا گفته هیچ جنبده ای نیست مگر اینکه ما به آن آگاهیم، وقتی برگی بدون ازنش نمی افته چرا نگران باشم!؟؟
و باور توحیدی دیگه ام اینکه تمام اعضای خانواده من چه مادر چه خواهر، عمه ها،مادر بزرگ از پدر من می ترسند به طوری ک تازگی ها برای عمه من خواستگار اومده و مادر و دختر راضی هستن ولی جرئت اعلام کردن ب پدر من ندارن، اون هم تو این دور و زمونه آیا باورتون میشه !؟؟
با خودم صحبت میکردم ک چرا با وجود اینکه مادربزرگ میگه من بیشترین احترامی ک ب همه بچه هام میزارم مخصوص پدر من هست اتفاقا دیروز میگفت حتی حاضرم جونم رو بدم بهش ولی نمیدونم چرا اینطوری با من رفتار میکنه. ب خودم اومدم دیدم برا اینه ک شما میترسین و مشرک هستین، شما اولویت تو خوشحالی بچه ات بوده از خودت کندی و دادی ب بچه ات پس از همون هم بدترین ضربه هارو میخوری.
و من چه کردم بعد آشنایی با توحید و عزت نفس، میخواستم خودم تصمیمم رو بگم ب پدر نه اینکه مادرم رو بندازم جلو و پشتش قایم بشم ک هربار اینکارو کردم پدرم قبول نکرده و یک نه محکم گفته بود. قبلش قلبم میومد تو دهنم بعد خدا میگفت موسی ب جنگ با فرعون رفت تو ک پدرت هست نمیتونی بهش اعلام کنی تصمیم ات رو، گفتم میخوام برم سرکار، گفتم میخوام کارم رو عوض کنم برم تو کافه کار کنم، گفتم میخوام دست فروشی کنم جنس های خودم رو، گفتم میخوام شب برم فلان اقامتگاه بخوابم و تجربه کنم و… الان رفتاری ک پدر من با من داره احترامی ک ب من داره به هیچ کس نداره، بارها شده همین پدر به ظاهر دیکتاتور من از من درخواست هایی داشته و من به راحتی گفتم نه پدر جان من کار دارم نمیتونم و سرزنش شدم از سمت اطرافیان. اتفاقا ب پدر من چون پسر بزرگ خانواده هستن خیلی میگن شخصیت قُد و دیکتاتوری اش رو از پدربزرگ ب ارث برده. ایشون رئیس ما هستن و … و بدترین ضربه ها و بیشترین بی احترامی هارو هم از همون فرد می بینن.
یک نکته دیگه قبلا مادرم ب من همیشه میگفت تو ب پدرت رفتی و من همیشه یه سری اخلاقیات تندم رو بی دلیل ربط میدادم و میگفتم ارثی عه دیگه و اتفاقا ادم نه تنها خجالت نمیکشه از اون رفتارش یه جوری افتخار هم میکنه چقدر زشت. و وقتی ب خودم اومدم دیدم بعد از آشنایی با قانون اون رفتارها در من حل شده و من نمی دونستم و خودم رو تحسین نمی کردم.
من خودم ب شخصه خیلی مواظب ورودی هام بابت اخبار شنیدن هستم و با بالارفتن دلار و طلا و ملک ک یک سریا هر روز میرن چک میکنن و میزنن تو سر خودشون من ب خودم و اون افراد میگم خوب الان چه فرقییی ب حال تو کرد وقتی شنیدی هزار تومن رفت رو دلار، و تو ذهنم همون لحظه میگفتم برکت و روزی من دست خدای منه. ک خداروشکر جهان من رو از جمع تمام شون دور کرد. و میفهمم وقتی وارد همچین جمع هایی میشم خودم رو از درون میبازم و یک لحظه شک میاد سراغم ک نکنه اطرافیانم دارن راست میگن و اون موقع هایی ک کنترل ذهن برام سخت میشه و نجوا شروع ب صحبت میکنه خیلی سریع دخیل می بندم ب فایل های توحیدی مخصوصا اوسط قسمت 1 و نجوا رو تو همون نطفه خفه اش میکنم.
و یاد اون جمله ای ک از آقای پپ ک میگفت من تمرکزم رو می زارم روی چیزهایی ک میتونم کنترل شون کنم نه مسائلی ک از کنترل من خارج عه و دست من نیست، به هرحال اون اتفاقه خواهد افتاد ولی این منم ک باید حواسم ب افکار و رشد خودم باشه. بارها شده خواهرام از اخبار اینستا ب من میگن شنیدی ربات ها دارن جای انسان هارو می گیرن شنیدی فلانی داره چکار میکنه حتی همین قضیه خانواده یهودی ها بعد من همون لحظه بهشون میگفتم خوب چه فرقی ب حال من داره ؟ من الان چکار کنم ؟ و واقعا استاد من باید هر حرفی رو ک می شنونم مواظب باشم در جهت باور مثبت ساختن من هست یا نه اگر ب من کمکی نمیکنه من اون خبر رو ایگنور میکنم، اتفاقا این اواخر شنیدم آقای طارمی گویا میخوان برن تیم منچستر یونایتد و من گفتم آفرین دمش گرم.ببین ایشون چقدرررر مسخره و توهین شدن تو ایران ولی الان مهدی طارمی کجاست و اون افرادی ک مسخره میکردن و خودشون تو زندگی شون هیچ غلطی نکردن کجان ؟ اون بندگان خدا رفتن سراغ تمسخر و حسادت ب سلبریتی بعدی ک خودشون رو بدبخت تر کنن.
وقتی تو موقعیتی قرار می گیریم ک نتونستیم ورودی هامون رو کنترل کنیم و نجوا شروع میشه در اون لحظه ب خودمون سخت نگیریم سرزنش نکنیم خودمون رو اول سعی کنیم آروم بشیم، حالا چه با فایل های توحیدی چه زندگی در بهشت و سفرنامه، چ با قران خوندن، و یا مثلا با اهنگ خالی بریم تو تصورات مون و سعی کنیم اول اون احساس بد رو خنثی کنیم و آروم بشیم و بعد با منطق بریم سراغ ایجاد احساس خوب در خودمون. ینی استاد من اینو از این فایل جدیدتون یاد گرفتم ک حتی 1 درصد هم اجازه خارج شدن از مسیر رو ندیم ب خودمون حالا این چیت میتونه همون 1 درصد مقصر عوامل بیرونی رو دونستن باشه، 1 حرف ناجالب شنیدن و تو اون جمع موندن باشه، ادامه دادن احساس بد مون باشه، یعنی باید سریع ب خودم نهیب بزنم با اون جمله ای ک گفتین مگر دیوانه ام ک مسیر درستی ک منو ب خوشبختی می رسونه رو ول کنم ک مبادا فلانی ناراحت بشه از اینکه شنونده حرفاش نبودم مگر من انقدر تلاش ذهنی نکردم ک باورهای خوب بسازم افکارم رو کنترل کنم چرا میخوام این همه تلاشم رو نابود کنم !؟؟
مگر اون افراد وقتی من داشتم رو خودم کار میکردم باورهای خوب بسازم اومدن کمک م ک الان اجازه داشته باشن با حرفاشون اون باورهای خوب منو تخریب کنن !؟
استاد سپاسگزارم انشاله ک ما شاگردها عملگرا تر بشیم و فقط از نتایج مون بهتون بگیم و شایسته همچین استاد و فایلهای گرانبهایی باشیم.
از راهکارهایی که برای بیرون رفتن از مدار احساس منفی خیلی استفاده کردم،
مثال هایی که برای شرک زدید و خودتون رو براحتی واکاوی کردید و شهامت بسیار ستودنی تان که آگهی بازرگانی را در جمع پسرها اجرا کردید، شجاعت و ایمان و اعتماد به نفس فراوان شما در برابر پدر محترم تان، واقعا ستودنی و تحسین برانگیز است.
ماشاالله به این همه رشد و پیشرفت شخصی که رقم زدی.
معلومه که خیلی بهتر از من قانون را درک و عمل میکنی
بهت تبریک میگم.
به استاد عزیز هم بابت داشتن چنین دانشجویان بزرگوار و متعهد تبریک میگم.
براتون
آرزوی سلامتی و شادی بیشتر و موفقیت و سربلندی در تمام عرصههای زندکی دارم
سپاسگزارم بابت پاسخی ک ب کامنت من دادید بابت محبت و تحسین هایتان
بله آقای مسعودی نجوا سراغ همه ما میاد ولی هرچقدر ک بتونیم توی این نبرد پیروز بشیم به مرور زمان در مبازره با اون نجواها قوی تر میشیم و دیگه زور زیادی نیاز نیست بزنیم.
قطعا همه ما ک در این مسیر اومدیم شجاعت ها و اعتماد ب رب و اعتماد ب نفس هایی انجام داده ایم حتی شما دوست عزیز. به یاد خودتان بیاورید و تحسین کنید و از آنها به عنوان الگو و نیرویی برای حرکت ها و شجاعت های بعدی تان استفاده کنید.
در پناه الله شاد و ثروتمند باشید آرزوی موفقیت میکنم برایتان.
سپاسگزارم بابت ابراز لطف و محبت تان برای پاسخی ک به کامنتم دادین
چقدر جالب در مورد اعتراف گناهان گفتید، ب خودم گفتم من خودم میتونم بیام شرک هایی ک داشتم حالا چه از ترس ها، چه از مهم بودن نظر مردم، چه از قدرت دادن ب افراد دیگه چه فامیل رئیس، دولت مردان، چه ایمان نداشتن ب توانایی هام و…. همه را برای خودم بازگو کنم و با نتایجی ک از شرک هایم بدست آوردم مقایسه کنم.
و در مقابل جاهایی ک توحیدی رفتار کردم و فقط به خودش توکل کردم و نتایج درخشان گرفتم و خدا از جایی ک فکرشو نمیکردم کمکم کرده با دستان نازنینش رو برا خودم یاداوری کنم
و با منطق ببینم نتایج رفتار شرک آلود و توحیدی خودم را
من هم برای شما آروزی موفقیت و پیروزی و سلامتی بیشتر میکنم
توحید یعنی آگاه بودن به این قدرتمون که میگوییم باش و موجود میشود
اگه ما به این قدرتمون اگاه نباشیم تفاوت چندانی با شتر نداریم
و یه زندگی 70 80 ساله رو میگذرونیم بدون لذت بدون خلق بدون کار خاصی
مثل یک جاندار به دنیا می ایم میخوریم مینوشیم و تولید مثل میکنیم و میمیریم
اما اون انسانهایی که توحید رو درک کردن قدرتی که در وجودشون هست
که میتونن جهان اطرافشون رو تغییر بدن رو درک کردن اونا میشن اشرف مخلوقات
وگرنه همه این 8 میلیارد که به اشرف مخلوقات بودن خودشون نزدیک هم حتی نمیشن
خود من سالهای سال نگاهم به در بود
یکی از بیرون بیاد یه کاری بکنه
هنوزم نمیتونم ادعا کنم نگاهم به بیرون نیست
مشرک بودن پاشنه آشیل اصلی منه
اما خدارو شکر امروز تشخیص دادم از کجا دارم نیش میخورم
اگه از زندگی و نتایج در زمان حال راضی نیستم
اشکال نداره
اصلا اشکالی نداره
من تازه کشف کردم بیماری مو
و تو این مسیر درمانش میکنم
اگه یه روز دیگه فرصت زندگی داشته باشم
در این مسیر میمونم و بهبود میدم توحیدم رو
و اگه 100 سال دیگه جهان به من فرصت بده بازم همین
و مثل روز برام روشنه که سال های اینده من زمین تا اسمون با این روزهام متفاوت هستم
همینجور که الان با پارسالم قابل مقایسه نیستم
دارم یکی یکی کد های مخرب رو پیدا میکنم
دارم بزرگ میشم
دارم میفهمم کی ام و چجوری باید رفتار کنم
دارم نت ها رو یاد میگیرم
فقط اشتباه من عجله و پیچیده کردن و سخت گرفتن هست
یه هزار پایی بود خیلی رقصنده خوبی بود
و همه از دیدن رقصش حیران میشدن
یه روز بعد از رقصیدن
یه حشره ازش پرسید
تو وقتی داری میرقصی
اول پای 368 رو میزاری جلو و میچرخی
یا 896 رو؟
هزارپا کمی فکر کرد
و خاست دوباره برقصه ببینه کدوم رو اول میزاره
وقتی خاست دقت کنه به پاهاش و حساب کتاب کنه
پاهاش تو هم گره خوردن و قفل شد
من همون هزار پاهه هستم گاهی
گاهی فکر میکنم امروز باید چیکار کنم
عزت نفس مهمه
یا رهایی
احساس خوب رو کار کنم امروز
یا تسلیم باشم
توحیدی رفتار کنم
یا به نکات زیبا توجه کنم
روی روابط کار کنم امروز بهتره
یا روی باور های ثروت ساز
ماهی یه باور رو کار کنم درست کنم
یا هردمبیل هرچی پیش امد روش کار کنم
12 قدم رو با جدیت پیش برم
یا فایل های دانلودی
کامنت بنویسم یا بخونم
ستاره قطبی نوشتاری انجام بدم یا ذهنی
من اون هزارپایی هستم که فعلا دارم دور خودم میچرخم
در صورتی که من خیلی سال پیش زمانی که بچه بودم ناخدا گاه داشتم از قانون خیلی راحت استفاده میکردم و خاسته هام رو خلق میکردم
حالا که اینجا اومدم عجله باعث شده بخوام خیلی زود نتیجه بگیرم و این عجله حس منو بد میکنه
حس
همون چیزی که استاد همیشه میگه اصل داستان اینه
حس خوب
حس خوب از توحید میاد
توحید یعنی من هستم که زندگیمو خلق میکنم
و چیزی به نام سرنوشت وجود نداره
اصلا فردا وجود نداره
من تصمیم میگیرم فردا چجوری رقم بخوره خوب معمولی یا بد
این که من همه کاره هستم یعنی توحید
و درک توحید و عمل به توحید برای کسی که سالها مشرک بوده
طبیعیه که یکم زمان ببره
اما قول دادم روز به روز موحد تر باشم
و بلاخره از گیجی در میام
و همه چیز رو در جای درستش در زمان درستش اجرا میکنم
و از زندگی در این جهان زیبا
در این سیاره غنی لذت میبرم
خدایا شکرت
استاد ازت ممنونم
تو این فایل یکی دوجا خیلی لحن باحالی داشتی خیلی خوشم اومد یکیش دقیقه 14 اونجا که خندیدین و گفتین نه ژنتیک نبوده
داستان ژنتیک نبوده اصلا
یکیش هم
اون جمله که گفتین اگه بپذیری چون در کودکی پدر مادرت باهات بد رفتار کردن
چجوری میخوای کودکیتو تغییر بدی
این جمله یکی از ترمز های من بود
و هست
من همیشه حسرت میخورم که اگه پدر مادرم از این مباحث اشنا بودن و منو با باور های درست مالی یا روابط یا سلامتی تربیت میکردن من خیلی لذت بیشتری از زندگی میبردم
و امروز نیاز نبود انقدر رو خودم و کنترل ذهنم کار کنم
همون حرفی که فامیل های شما بعد از دیدن نتایجتون زدن
اما درستش اینه که مهم نیست از کجا و با چه گذشته درب و داغونی اومدم
مثل استاد و هزاران عضو این سایت که نتایج بزرگی در زمینه های مختلف گرفتن من هم میتونم جهان دلخواهم رو خلق کنم
من خیلی تو کامنت هام خوب در مورد قانون مینویسم اما فقط خودم میدونم که به خوبی نوشتن نمیتونم عمل کنم
مثل دکتر مینویسم ولی مثل شاگرد کلاس اول عمل میکنم
اما میدونم این نوشتن ها
این فایل گوش دادن ها
این کامنت خوندن ها
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
چون متعهد هستم که زندگیمو بسازم
پس ایمان دارم که روزی میرسه که همونجور که حرف میزنم عمل کنم
استاد از مازندارن زیبا درود میفرستم به فلوریدای زیبا
بنام خدا
سلام بر همه
چه باورهایی چه تاثیراتی در زندگی ما گذاشته و وقتی که توحید را جایگزین شرک کردم چه نتایجی به وجود آمد؟؟؟
خداوند را سپاس میگویم به خاطر وجود استاد
من هم مثل بقیه از این قاعده مستثنی نبودم و وجودم همیشه فریاد میزد که مقصر بقیه هستن، این دیگران هستن که رعایت نمیکنن، این دولت هست که باعث گسترش رانت و فساد میشه، و ….
و همیشه هم برابر گفته های استاد بهم ثابت میشد که درست فکر میکنم
تا اینکه کم کم و تا حدودی(نمیگم صد در صد) تونستم ذهنم رو قانع کنم این من هستم که دارم دنیای یک لحظه بعدم رو ایجاد میکنم(به قول استاد در دوره شگفت انگیز کشف قوانین زندگی باید با منطق دهن ذهن رو بست، یکی از اون مواردی که من تونستم به ذهنم بقبولونم که همه چی دست خودمه اصل طرد پاولی بود، دانشمندی که به خاطر اثبات نظریه اش جایزه نوبل گرفت(اصل طرد ولفگانگ پاولی: به زبان ساده اگه بخوام تشریح کنم، هیچ دو الکترونی، نمیتوانند حالت کوانتومی یکسانی داشته باشند(اعداد کوانتومی با عدد اتمی اشتباه نشود) به عنوان مثال اگر مجموع اعداد کوانتومی یک اتم مثلا 50 باشد، پاولی اثبات کرد در هیچ جای کیهان اتمی وجود ندارد که مجموع اعداد کوانتومی اون 50 باشد، حالا اگر ما بیایم با استفاده از گرما، اصطکاک و… مجموع اعداد کوانتومی اون اتم رو ارتقاء بدیم و مثلا به عدد 70 برسونیم، جهان در لحظه تغییر آرایش میده و در هیچ جای کیهان اتمی وجود نخواد داشت که مجموع اعداد کوانتومی اون 70 باشه)
پس نتیجه میگیریم سخن استاد درسته اگه ما واقعا به قول استاد به صورت بنیادین باور رو تغییر داده باشیم که نشانه تغییر بنیادین باور احساس خوب است و عدم حالت های اضطراب و نگرانی هست، طبق اصل طرد پاولی وقتی که ما حال و احساس خوبی داشته باشیم جهان در مقابل ما تغییر آرایش میده یا واکنش میده یا به قول استاد کرنش میکنه و آدمها و شرایط رو به گونه ای میچینه که منطبق بر باورهای بنیادین ما باشه(استاد من اخیرا متوجه شدم چرا تو تمام دوره ها میگین باور بنیادین، یه فایلی تو قسمت دانلود ها هست با عنوان تغییر باورها به روش استاد عباس منش: تو اون فایل شما شخصی رو مثال زدین که خیلی روی خودش کار کرده بود اما اتفاق خاصی نیفتاده بود، شما اونجا مثال یادگیری زبان انگلیسی رو زدین و … واقعا استاد نمیشه بدون پایه و اساس باور ایجاد کرد باید منطق پشت داستان باشه، کاملا درسته مغز میگه نشونم بده اگه ثروت زیاده و … واقعا احساس خوب یعنی خیال راحت، خیال راحت از باور بنیادین نشات میگیره) زمانی که خواستم سمت شغلیم رو تغییر بدم یک عالمه نجوا تو ذهنم تو که آقا اینها سمت های نقلی رو برای اطرافیان و دوستان خودشون گذاشتن کنار، یا اصلا قانون اجازه نمیده(پایه و اساس تغییر این باور مهاجرت استاد) یا اینکه تو اصلا کسی رو نداری که پشتت وایسه و بتونه اون سمت رو واست اوکی کنه، من خیلی ذهنم نجوا میکرد و خیلی مشتاق بودم جایگاه شغلیم عوض بشه از طرفی شرک هم داشتم و قدرت رو به عوامل بیرونی میدادم
خلاصه خیلی با مغزم کلنجار میرفتم که شدنیه، مدام به ذهنم آیات قرآن رو گوشزد میکردم که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت نمیفته، یا مهاجرت استاد و قوانین آمریکا در زمان ترامپ(استاد باور میکنی من به خاطر اینکه بتونم ترمز باور کمبود آب رو از ذهنم پاک کنم رفتم تا شهرستان دیلم کنار دریا، مثل دیونه ها بالا پایین می پریدم و مدام تو ذهنم فریاد میزدم پس این چیه و ذهنم میگفت این آب شور هست و غیرقابل شرب(حالا حل ترمز آب شور: کارخانه نمکزدایی سورک اسرائیل: این نیروگاه ظرفیت شیرینسازی 624 هزار مترمکعب آب در روز را دارد (هر مترمکعب معادل هزار لیتر آب است) که معادل با حدود 230 میلیون مترمکعب در سال است، جالب است بدانیم اسرائیل یکی از بزرگترین تولید کنندگان میوه در جهان است)
استاد عزیز شاید باور پذیر نباشه اما وقتی قدرت رو از شرک گرفتم اصلا یه اتفاقاتی افتاد یه دستانی اومدن که خودم شوک میشدم، طرف تا دیروز با واسطه سلام میکرد حالا اومده در اتاق محل کار من بدون سلام کردن بهم گفت فلانی هنوز امضاء نکرده برات(خدایا این از کجا فهمیده من دنبال این سمت هستم)
به طرز معجزه واری همه چی مثل آب خوردن پیش رفت و طعم شیرین انتصاب رو احساس کردم، اصلا قوانین کیلو چند؟ اصلا نظر فلانی …
به نام الله هدایتگر
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان گلم
سپاسگذار الله بی همتا هستم که در روزی که انقدر نیاز داشتم به شنیدن حرفهای شما ، فایل جدید گذاشتین
اونم چه فایلی ( توحید عملی )
استاد عزیزم خداروشکر بابت حضورتون
شرایط این روزهای دنیا رو میشه توی فضای مجازی دید ، میتونیم راحت بفهمیم که اکثریت جامعه چرا همیشه سردرگم هستن ، چرا با تلاش های فراوان شاید به یک درصد از خواسته هاشونم نمیرسن !
الحمدلله ما که شاگرد مکتب شما هستیم و داریم یکتا پرستی رو از شما استاد عزیز یاد میگیریم حواسمون جمع جمع هست که توی این دریای خروشان جزو حزب باد نباشیم و هر طرف که دلش خواست مارو نبره ، ما کاملا آزاد هستیم و با ایمان به خدایی که همه باورهای قلبی مارو تایید میکنه هر روز به سمت بهتر شدن پیش میریم.
من خیل وقته کامنت نذاشتم ولی این به این معنا نیست که روی خودم کارنکنم ، فقط امروز چندین و چند نشونه دیدم و بهتر از روزای قبل فهمیدم که همه اتفاقات مارو باورهای ما میسازه.
من برای نمیدونم برای چند هزارمین بار دارم سریال گفتگو با دوستان رو گوش میکنم ، الله اکبر از این همه گنج و ثروت که توی این سایت ریخته و چقدر خوب فهمیدم که یکی از مهترین نشانه های ایمان عملی ( صبر داشتن و عجله نکردن و تسلیم بودنه)
تسلیم بودن به این معنا که یک مسیری بهت الهام شده اوکی قدم بردار ، قدم برداشتی؟ اوکی صبر کن ، با صبوری و آرامش داری پیش میری ؟ اوکی استمرار به خرج بده ، غر نزن ، حاشیه نرو ،دنبال مطلب جدید نباش و تمام تلاشتو بکن که انگیزه روز اولو داشته باشی و حتی بیشتر باورکن نتیجه میاد بخدا نتیجه میاد .
من برای اینکه استمرار داشته باشم و توی مسیر حاشیه نرم روز اولی که دارم برای هدفم برنامه ریزی میکنم از خودم فیلم میگیرم و میگم فلان کارو میخوام انجام بدم ، ی روزایی که انرژیم میاد پایین میگم ببین این یارو که تو فیلم داره از هدفش میگه واقعا به خدا اعتقاد داره ؟ یا فقط اون روز جو گیر شده بود و ی چیزی گفت و الان دیگه رسیدن به هدف براش مهم نیست ، باورکنید همون روز و در همون لحظه ی جوری که خودمم نمیفهم چطوری میشه حس و حالم عوض میشه و ی نشونه هایی میاد میگه نعمت های زندگیتو ببین ، این همه نتیجه گرفتی از این مسیر ، این همه نعمت ، به قول استاد چقدرررر سقف آرزوهات کوچیکه !!!!
با این روش خیلی زود بک میزنم به حس خوب چون طبق قانون حس خوب = اتفاق خوب
استاد عزیزم من بسیار نتایج فوق العاده ای از این مسیر توحیدی از آموزه های شما گرفتم و به خودم و شما قول میدم به زودی میبینمتون
درپناه خدای بی نهایت بخشنده باشید
با سلام خدمت شما دوست عزیز
با نشونه ای که از کامنت شما دریافت کردم،متوجه باگه خودم شدم
درسته من این موضوع رو بارها درک کرده بودم اما این روزها،به یک سو تفاهم و درک نابجا از دومفهوم بودم
((یکی از مهترین نشانه های ایمان عملی ( صبر داشتن و عجله نکردن و تسلیم بودنه)
تسلیم بودن به این معنا که یک مسیری بهت الهام شده اوکی قدم بردار ، قدم برداشتی؟ اوکی صبر کن ، با صبوری و آرامش داری پیش میری ؟ اوکی استمرار به خرج بده ، غر نزن ، حاشیه نرو ،دنبال مطلب جدید نباش و تمام تلاشتو بکن که انگیزه روز اولو داشته باشی و حتی بیشتر باورکن نتیجه میاد بخدا نتیجه میاد .))
و چون من برای رسیدن به خواستم ، همش ابراز وجوده باگی یا ترمزی میکردم که شاید اصلا وجود نداره
چون این روزها،شنیدنه این جمله که اگه خواستت اتفاق نمی افته حتما یه شرکی هست ک نمیرسی،در مدارش قرار نگرفتی!وگرنه به محض در خواست،اتفاق باید بیفته اگه در مسیرش باشی!
و این انتظارهای چند روزه،برای تحقق خواستمم ،که الهام شده بودو به تک تک الهامات عمل و قدم برداشتم با احساس عالی و نشانه های خیلی زیادی دیدم و دستان خداوند در این پروسه،منو دچار عجله یا گشتن ایرادم میکرد و گاها مایوس و ناراحت از خودم که چرا ترمزمو پیدا نمیکنم!جوری که حتی انتظار یکروزه ،برای من اندازه چندساله(عجله در این حد)
که خود همین،وسواسی بودن به نظرم نشان از شرکه،یعنی تو به کار خدا ایمان نداری و برای خدا داری محدودیت میذاری که من تا درخواست دادم باید سریع اجابت بشه اگه نمیشه یعنی من ایراد دارم و همین پروسه ،ارامشو از من سلب میکرد و در نتیجه اجابت خواسته دور میشه
طبق قانون ،احساس بد =اتفاقات بد
ممنون که با این تیکه از کامنتتون موجب ارامشم شدین
ندای عزیز سلام
امیدوارم حال دلت عالی باشه ، من این کامنت رو مینویسم که یادآوری باشه برای خودم
برای این که به قول استاد عزیزمون وقتی داریم روی خودمون کار میکنیم و نتیجه این کار کردن ، احساس خوبه و در کنار این احساس خوب داریم از کار و زندگی لذت میبریم طبق قانون بدون تغییر خداوند لاجرم هر اتفاقی بیفته خیره …. هر اتفاقی ( زشت و زیبا و خوب و بد نداریم )همش به نفع ماست و در راستای رسوندن ما به خواستمون هست .
و فقط ما کافیه ایمان داشته باشیم ، من ی روزایی فکر میکردم که حتما باید برای نتیجه مثبت گرفتن توی کارم تولید محتوام توی اینستاگرام زیاد باشه و کلی فعالیت کنم و همش توی دایرکت جواب مردم رو بدم تا مثلا طبق الگوریتم اینستاگرام من بیشتر دیده بشم… نمیگم فایده ای نداشت و دیده نمیشدم ولی خب مثلا با جذب 50 نفر هنرجو یا مشتری که توان مالی خوبی نداشتن و فقط وقتم گرفته میشد ، توی 12 قدم به این نتیجه رسیدم که حساب کردن من روی همین شبکه اجتماعی هم یک نوع شرک هست و من امید دارم که از این طریق دیده بشم و …
در عرض 5 دقیقه تصمیم گرفتم و ایسنتارو پاک کردم و اکانتم رو حذف کردم ، بعد از اون که واقعا این موضوع رو ریشه ای توی وجودم حلش کردم که فقط و فقط باید روی خدا حساب کنم نه روی هیچکس دیگه ای ، هنرجوهایی با توان مالی عالی و عاشق طراحی و دوخت ، مشتری هایی بسیار ثروتمند و … از یه جاهایی منو پیدا کردن که خودم دوس داشتم ساعت ها بشینم و گریه کنم بگم خدایا چقدر کارت درسته ، چقدر قانون مدار ها درسته و هرچی بگم از درستی این مسیر کم گفتم.
به این نتیجه رسیدم که اگه نه موبایلی وجود داشته باشه و نه هیچ وسیله ارتباطی دیگه ای ، اون کسی که در مدار ماست مارو پیدا خواهد کرد بدون هیچ تلاش و زحمتی …
خداروشکر برای قوانین بدون تغییر جهان و سپاس از استاد عزیزمون
در پناه الله رزاق و وهاب و جبار باشید
سلام و عرض ادب
بالاترین عامل بیرونی موجود در دنیا برای انسان شیطانیست که در قرآن خداوند بارها او را به دشمن بودن و دشمن واضح و آشکاربودن برشمرده
اما اگر ما راه ورود شیطان را مسدود کنیم
او بر ما تسلط ندارد
و قدرت دادن به این عامل بیرونی را متوقف کرده ایم
همانطور که خدا فرمودند
که شیطان بر بندگان خالص شده ی من راهی ندارد و تسلطی پیدا نمیکند
پارسال بود در خواب این جمله به من الهام شد :
پیامبر در 28 سالگی هدف هاش رو قربانی کرد ، آیا تو به سنی رسیده ای که هدف هاتو قربانی کنی ؟
از خواب بیدار شدم و یادم افتاد چی در خواب شنیدم .
سنگین بود …خیلی سنگین
قبلا از استاد شنیده بودم که باید بها داد برای خواسته ها و هدف ها
باید برای رسیدن به اهداف ، قربانی داد
اما الان در خواب چی میشنیدم ؟
هدف هام رو قربانی کنم ؟
برای رسیدن به خدا …؟
اماتاالان که چند ماه گذشته …فقط و فقط درستی این الهام رو متوجه شدم
قربانی کردن هدف ها ، در راه رسیدن به خداوند بالاترین حد از بها دادن و قربانی کردن است
قربانی کردن نفس درونی …
قربانی کردن آرزوها و امیال و هوی و هوس ها…
کسی که تسلیم است راضی است و رهاست
کسی که اهدافش را قربانی می کند تا بتواند از مسیری به خدا برسد که خدا می خواهد
و نه از مسیری که خودش بخواهد
بسیار موفق تر است .
انسانی که حرص و طمع مال و ثروت ندارد
آزاد می شود از بخش عظیمی از روزنه ها و شاهراه های ورود شیطان
انسانی که خاشع و خاضع در برابر خدا میشود
باز از خیلی غرور ها و هوس ها و منم منم کردنها آزاد است
انسانی که هیچ می شود
شیطان چیزی برای نفوذ بر او پیدا نمیکند
آموختم که اهدافم را در راه خدا قربانی کنم
از این دنیا قانع شدم بر اندک رزقم
و از آن روز فرار شیطان را دیدم
الان وقتی می خواهم به چیزی فکر کنم
می گویم
تو فقط مسیر تقوا را ادامه بده
هر هدفی خودش باید بیاد دنبالت
اون هدف باید خودش رخ بده
تو فقط وظیفتو انجام بده
و به خدا قسم این غنی شدن این بی نیاز شدن
این رها شدن این قناعت
برای من حکم بالاترین مدارها رو داشته و داره
من هدف و خواسته ام رو رها کردم
در آرزوی چیزی نیستم
فقط میدانم وظیفه من بندگی کردنه
اونطور که خدا فرموده
و باقیش بمن مربوط نیست
من خودم را آوردم بر در خانه خدا
گفتم این من و این شما ای رب من
هرچه می خواهی بکن
نه مالی دارم و نه آرزویی
تسلیمتم
و به نظرم این مدار ، مدار بالاییه
من نه آرزوی لباس های زیاد و آنچنانی دارم
و نه آرزوی مهاجرت
و نه آرزوی خانه و ماشین
و نه حتی داشتن یک هیکل خاص
هرکس به رزق اندک قانع باشد خداهم به عبادت اندک او راضیست
و این تجربه برای من با پرداخت سخت ترین بها حاصل شد
به همین خاطر …دریافتم که بالاترین چیز
بی نیازیست و قناعت
و عبودیت
و هیچ شدن
و هیچ نخواستن
و بااین هیچ شدن از بسیاری از گمراهی ها
رها شدن
و دیدم بارها که خداوند فرموده اطیعوا الله و اطیعوا الرسول …
و من سر تعظیم فرود آوردم در برابر پیامبری که
آخرین پیامبر بود و دریافتم که بالاتر از او دنبال
کسی و چیزی نگردم . آنچه او گفت ، مصونیت دهنده است از مکرهای شیطان
و بهترین شیوه زندگی را در پیامبر ص و خاندان پاک ایشان یافتم
و باز هم تکرار این نکته که
باید اهداف و آرزوها را قربانی کرد
باید قناعت کرد
و باید از همه هدف هارهاشد
و فقط بندگی کرد
عبادت کرد
آنچه که در مدار جدیدم بهش عمل میکنم
دستورات دوره سلامتیست
و احکام اسلامی
و نماز
و ورزش
و با سکوت و خلوت و تنهاییم ، الهامات الهی رو بشنوم
و با طهارت جسم و لباس و طهارت ظاهر و باطن ، الهامات الهی را بشنوم و آیه ی و ثیابک فطهر و من الرجس فاهجر را عمل کنم تا ندای شیطان را اشتباها به جای الهام الهی دریافت نکنم و پا در مسیر گمراهی نگذارم
و سعی میکنم تا حد امکان پایبند باشم
به قرآن و روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام
و رعایت واجبات و ترک محرمات
و ولایت پیامبر ص و حضرت علی ع و اهل بیت علیهم السلام را پذیرفتن و محبت و دوستی آنها و خدمت به مردم در راه آنها و خدمت به اهل بیت …
و این رو بالاترین سطح ممکن دیدم
اونهم پس از تجربه چند ساله ی تمام راه هاو روش های موجود …
و هر قدم راباهدایت الله بردارم .
و نتایج این مدت من این شد که همه ترس های من از بین رفتن برای هر مساله ای که داشتم راه حل پیدا شد و
جایی و مکانی و افرادی که گمان میکردم همفرکانسم نیستن , در نهایت متوجه شدم که من باید تغییرات وسیعی میکردم تا از قضا من همفرکانس مدار بالای آنها میشدم و اکنون در همان مکانی که ازش فراری بودم و باهمان افرادی که قبلا نمیتوانستم زیادکنارشان باشم هستم و همانجاماندگار شدم و چقدر رشد و پیشرفت درونی و روحی و اخلاقی داشتم بین همون افراد و در همون محیط
واقعا گاهی ما فکر می کنیم که ما بالا رفته ایم و بقیه همفرکانس ما نیستن و ما داریم رو خودمون کار می کنیم و بقیه رو خودشون کار نمی کنند و باید جهان ما رااز آنها و آنها رااز ما جدا کنه ، ولی بعدها اگر بهتر رو خودمون کار کنیم میفهمیم که چه بسا ما پایینتر از آنها بوده ایم و ماییم که باید رشد کنیم تا به مدار و فرکانس بالای اونها وارد شویم تا اثر فرکانسهای منفی خود را در آنها ملاحضه نکنیم
و به اون عشق ، آرامش و اطمینان خاطر و عاقبت به خیری که می خواهیم برسیم
از خدا می خوام که همه بتونن
به این درک برسن
سپاسگزارم
سلام عزیزم
امیدوارم همیشه حال دلت عالی باشه و درآرامش غرق باشی
دوست خوب من کامنتت خیلی قشنگ بود ازینکه اینقدر رها هستی لذت بردم
ی جملت به دلم نشست و انگار ی باوری رو تو وجودم انداخت که (وظیفه من اینه ک تقوا کنم و با عشق جلو برم)و هدفها و پول و ثروت و محبوبیتی ک میخام خودش دنبال من بیاد
من کاری نباید بکنم
خیلیییی حالم خوب شد بااین جملت و این جملتو بارها مینویسم و تکرار میکنم تا بشه جزعی از من و همین اتفاق رو تجربه کنم
و نگم ن از کجا معلوم ک بشه و شرک نورزم
چون خداوند به من وعده پیروزی داده
چقدر باخدا بودن خوبه
درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند و لبریز از آرامش و خوشبختی باشی دوست عزیز من
اصل درست است ولی عملکرد نادرست،خودت رو عالم دهر میدونی و اما حتی در محیط کوچک خانه ات آنچه که میدانی عمل نمیکنی
اصل هر نعمتی خداست،چرا محروم باشیم از ثروت و…..
پیامبر واهل بیت پیام آور توحید هستند و اصل خدایی است که فرستاده را فرستنده است
پیامبر فقط پیام آور است و هدایت دست خداست
دست هایت را محکم برای خودت و عبادت نگه دار نه برای چیزهای دیگر
مراقب عملکرد خودت باش که بایستی در دنیای آتی پاسخگو باشی
نمیدانم چه نوشتم ولی خودم ننوشتم و الهام شدید قلبی بود،اگر درسته استفاده کن
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستانم
بعد از شنیدن این فایل عالی و اصل سعی کردم توی زندگیم عملی کنم این توحید رو و از شرک دوری کنم
یه اتفاقی افتاد و من خواستم با شما دوستان عزیزم به اشتراک بزارم
چند روز پیش من برای سفر به جایی مجبور به سوار هواپیما شدن شدم چرا مجبور؟ چون یکی از ترس های من تو ارتفاع بودنه و من هربار اذیت میشم
اینبار هم از چند ساعت قبل پرواز استرس و اظطراب من شروع شد و من فقط سعی میکردم به خدا توکل کنم و خودمو آروم کنم
ولی مقاومت های ذهنم اینقدر بالا بود که تأثیر نمیذاشت
من سوار شدم و قبلش کلی درخواست کردم که حداقل کنار پنجره نباشم
اما وقتی مهماندار گفت صندلی شما اینه دیدم کنار پنجره ام اولش خواستم به همسرم بگم تو بشین
ولی به خودم گفتم شیدا به ترست غلبه کن توکل کن به خدا از منظره زیبا لذت ببر
با همه ی ترس هام نشستم کنار پنجره
تو حین پرواز بعد از یک ساعت استرس شدید سرم رو گذاشتم روی میز جلوم شروع کردم حرف زدن با خودم
این فایل رو مرور کردم و با خودم تکرار میکردم که اگر به خدا توکل کنی خداوند کمکت میکنه تا آرامش بیشتری رو تجربه کنی و…
تقریبا 3,4دقیقه با خودم داشتم حرف میزدم که یهو
خلبان خواست با مسافر ها صحبت کنه
باورتون نمیشه چی میشنیدم
خلبان گفت به خاطر اینکه الان داریم تو جهت موافق باد حرکت میکنیم و سرعتمون فلانه و بقیه اش رو نشنیدم ما 15 دقیقه زودتر میرسیم
گفتم چی؟؟؟
من فقط داشتم سعی میکردم به خدا توکل کنم هنوز کامل توکل نکرده بودم
من فقط سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم
این اتفاق بی دلیل نیست واسه منی که هی ساعت و نگاه میکردم چقدر گذشته و چقدرش مونده معجزه بود این اتفاق
از شدت خوشحالی داشتم بال درمیاوردم
و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم چقدر کره زمین زیباس چقدر زیبایی داشتم میدیدم دیگه چشمام باز شده بود
ایمانم بیشتر شده بود آرامش کامل رو داشتم واسه اولین بار تجربه میکردم و چقدر خدا زود پاسخ میده
چقدر توکل به خدا آرامش رو به زندگی میاره
آره دوستان خداوند همینقدر سریع و الجوابه
خداروشکر میکنم به خاطر همه چیز
و از شما استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم
بعداز اون اتفاق ایمانم خیلی بیشتر شده و توکل به خدا بیشتر شده
و این قانون رو بهتر دارم تو زندگیم انجام میدم
دوستون دارم
سلام شیدای عزیز و نازنین
بابت کامنتی که گذاشتی ازت ممنونم
خیلی دوست داشتم برات کامنت بنویسم
بابت همین از خدای عزیزم کمک خواستم که اون بگه و من برات بنویسم
آخرین باری که یادمه 2 سال پیش توی کلاب هاوس ، مهرک عزیز با استاد عباسمنش صحبت کرد چون اون موقع ها هم تازه ورود من به سایت و این حقیقتی که در جهان هست شده بود و من فایل هارو داشتم رسماً میخوردم و توی خودِ سایت از بین دوستانی که به موفقیت رسیده بودند خیلی دنبال الگو میگشتم
و من نمیدونی چقدر شمارو الگوی خودم قرار دادم که ببین پس میشه ، پس امکان پذیره
اتفاقات خیلی فوق العاده ای هم برای من توی این دو سالی که واقعاً تمرکز گذاشتم روی قوانین الهی افتاد که بهترینش این بود که به کار مورد علاقه ام هدایت شدم که صبح تا شب واقعاً دارم عشق میکنم از اینکه دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم
البته هنوز من این مدتی که خداوند هدایتم کرد به دو سال هم نرسیده ولی خب حدود دوسالی میشه
ولی یه چیزی همیشه برام سوال بود
اینکه چرا اغلب دوستانی که توی کلاب هاوس با استاد صحبت کردن از اون به بعدش هیچ فعالیتی و هیچ آثاری ازشون توی سایت نبود
من پیش خودم میگفتم ، خب شاید چون دیگه نتیجه گرفتن بابت همین دیگه لزومی هم نداره که بخوان مثل قبل از موفقیتشون روی خودشون کار کنند ، ولی یادمه توی یکی از همون فایل های مصاحبه دوستان با استاد ، استاد عباسمنش گفت که حواستون باشه که درگیر نتایج نشین!
و من این رو به خودم بارها گوشزد کردم خیلی باید مراقب باشم که همیشه روی باورهام باید کار کنم ، وگرنه ما داریم روی قوانین الهی کار میکنیم که نتیجه بهتری از زندگی داشته باشیم ولی این نیست که درگیر نتایج بشیم
اینارو گفتم تا ازت شیداجان کلی تشکر کنم که توی چندتا کامنت قبلیت هم دقیقاً همین موضوع رو گفتی تا ما بدونیم واقعاً باید هر روز روی خودمون کار کنیم و قوانین الهی رو جدی بگیریم و همیشه هم توی محیط سایت استاد باشیم تا از این فضای فرکانس بالا دور نشیم
نمیدونی برای اولین بار بعد از دو سال توی فایل های دانلودی کامنت گذاشتی چقدر خوشحال شدم
و ازت واقعاً تشکر میکنم که داری از تجربیات و اتفاقات زندگیت برامون مینویسی تا الهام بخش بچه های سایت هم باشه و دوست دارم همیشه روی هر فایل جدیدی که گذاشته شد حتما برامون بنویسی تا ما هم الگوبرداری هامون رو کنیم ، لااقل من الگو برداری هامو میکنم
در مورد ترست از ارتفاع نوشتی و بازم تحسینت میکنم شیداجان که خیلی راحتی با خودت و از خودت توی سایت مینویسی
واقعاً واقعاً کار شجاعانه ایه که روی ترسی که داشتی پا گذاشتی و به قول خودت میتونستی کنار پنجره نشینی ولی اینکارو کردی تا ایمانت نشون بدی ، هر چند شما و همسرت مهرک همون دو سه سال پیش که مهاجرت کردین ایمانتون رو نشون دادین ولی اینکه بخواهی توی این مسیر به قول قرآن استقامت به خرج بدی این خودش یک ایمان و یک شجاعت الهی ای رو میطلبه که شما داری انجامش میدی
بازم ازت بابت کامنت هایی که پر از عشقه برامون می نویسی از صمیم قلبم ازت تشکر میکنم
خیلی خیلی دوستتون دارم
از خدای عزیزم هم تشکر میکنم که مثل همیشه گفت و من نوشتم ، واقعاً هیچ حرفی نداشتم که بزنم ولی خیلی خیلی دوست داشتم برات کامنت بنویسم شیداجان
بابت همین دیگه به الله گفتم که بگه من چی بنویسم
من تا به حال شما رو نه دیدم و نه صداتون رو شنیدم ولی این فرکانس ایمانتون و تعهدی که نسبت به خودتون دادین رو میشه از توی کامنتات دریافت کرد و من تحسینت میکنم شیداجان تحسینت میکنم ، ازت ممنون بابت تمام موفقیت هایی که تا حالا با تغییر باوراهات به دست اوردی و الان با تعهدی بیشتر داری ادامه میدی
دوستتون دارم
منتظر کامنت های دیگه ات هستم
سلام دوست عزیزم
با مهرک صبح که بیدار شدیم کامنتتو خوندیم و لبخند میزدیم و بغض میکردیم منم ازت ممنونم بابت کامنت قشنگی که برام نوشتی
الله هم به شما گفت چی بنویسی هم با من حرف زد و هدایتم کرد
آره دوست عزیزم حسن جان تنها عاملی که تاثیر گذاره تو زندگیمون فقط و فقط باورهامونه اونقدری به این جمله ای که گفتم ایمان دارم که ایمان دارم الان زنده ام
چون بارهاااا تو زندگیم دیدم وقتی افسار ذهنم رو تو دستم میگیرم وقتی ناظر میشم به افکارم و کنترلش میکنم وقتی روی باورهام کار میکنم اتفاقاتی تو زندگیم میوفته که نمیدونم چجوری باید خداروشکر کنم
هرروز دارم سعی میکنم که یکم از دیروزم بهتر عمل کنم
هرروز تو سایتم اگر کامنت نزارم قطعا دارم کامنت میخونم ولی سعی میکنم بیشتر از این کامنت بزارم
چون هم خودم احساس بهتری دارم هم دوست دارم که بتونم باور خوبم رو به دوستای خوبم بگم تا اوناهم استفاده کنن
در پناه الله شاد و ثروتمند باشی دوست عزیزم
بنام رب بسیار بخشنده و بی حساب رزاق من
سلام استاد خوش تیپ و عزیزم عاشقتم من
سلام به استاد خانم شایسته عزیز در پشت صحنه
و سلام به همه دوستان توحیدی من در این سایت
استاد من یه مثال کوچیک از خودم بگم در تایید این که اگه عوامل بیرونی رو موثر بدونیم تو زندگیمون چطور تو شرایط سخت ناتوان میکنه مارو از تغییر
من حتی تو ورزش کردن یا مسائل خیلی کوچیک که با کنترل ذهن کار داره هم اینو دیدم به عنوان مثال من خواستم برنج نخورم یه هفته نخوردم هیچ مشکلی نبوده 10 روز نخوردم مشکلی نبوده بعدش کم کم دیدم انگار ذهنم میخاره بعضی وقتا تو فکرم میاد و درگیر میکنه ذهنمو کم کم بیشتر میشه تا اینکه میخورم
بعد به دلیل این رفتار فکر میکنم متوجه شدم من تو مغزم اگه حتی اندازه نوک سوزن جا بزارم برا اینکه اگه یه روزی یه زره هم برنج خوردم ایراد نداره مغزم همون یه زره فضایی که دادمو تو شرایط یه کم سخت بزرگ میکنه و نمیزاره درست کارمو انجام بدم تو همه مسائل اینجوریه
از شرک بخواممثال بزنم فراوانه تو زندگیم ولی انصافا از وقتی با سایت شما اشنا شدم و تمرکز گذاشتم رو فایلهای توحیدی خیلی بهتر شدم من دقیقا یه مثال دارم در مورد خودم
من سالها قبل یه مشکلی داشتم که صرفه های کوچیک داشتم و گلومو صاف میکردم مدام و این منو خیلی اذیت میکرد هر دکتری بخوای رفتم فکر کنم 20 تا دکتر رفتم یکی میگفت استرس داری یکی میگفت حساسیت فصلیه یکی میگفت ژنتیکته و باهاش مدارا کن عود نکنه
خلاصه همزمان یه چیزی درون من میگفت هیچ کدوم از اینها نیست دلیلش خودتی و من متوجه نبودم یعنی چی تا این که چند سال که من تحمل کردم به جایی رسیدم که نمیشد تحمل کنم از خدا کمک خواستم این بار اون صدا واضحتر گفت که دایل خودتی عادت کردی سعی کن عادتتو ترک کنی خداشاهده استاد چند روز تمرکز کردم و بعد چند روز کم و کمتر شد تا این که بعد یه مدتی کلا نابود شد و هر کی منو میدید میگفت کدوم دکتر خوبت کرد باور نمیکردن خودم خوب شدم
ولی من میدونستم قبلش که حل نمیشد به خاطر باور خودم و شرک وجودم بود بعدشم که به راحتی حل شد به خاطر باور خودم و توحید بود که خدا ایدشو داد و من خوب شدم به قول شما هر چی رو باور کنیم همونو تجربه میکنیم پس حالا که اینجوریه من کار ندارم کی چی میگه نگاه میکنم ببینم چه باوری به من کمک میکنه
اتفاقا چند روز پیش با دوستم استخر رفته بودیم گفت که مشکل کمر و سیاتیک دارم و خیلی دکتر و فیزیوتراپی رفتم و دکتر بهم گفته ژنتیکیه؟؟؟ اونجا مغزم زنگ زد تو دلم گفتم بنده خدا باور نکن اگه باور کنی همین ژنتیک نمیزاره خوب بشی چون مغز میگه بابا ورزش نکن ژنتیکیه فلان تغییر رو تو سبک زندگیت نده ژنتیکیه و با این دلیل به راحتی به نابودی میبره
من بهش چیزی نگفتم ولی یاداوری شد بهم که شرک چقدر نابود کننده هست اگه خدا نمیبخشه به خاطر این که شرک بدون استثنا خود مارو نابود میکنه اگه عامل مثلا ثروتمند شدنو دولت بدونم؟؟ مگه میتونم تغییرش بدم و ذهنم راحت میگه تو مشکل نداری که دولت مشکل داره پس کاری هم نکن
به خدا استاد قبل آشنایی با شما اینجوری فکر میکردم و شرک داشتم به جایی رسیدم که توان خرید یه نونم نداشتم از وقتی قدرتو دادم به خودم و خدای خودم همه چی عوض شد تو زندگیم
استاد سپاسگزار شما هستم توحیدو به من آموختی که شما اولین نفر تو جهان هستی که حداقل من میدونم توحید رو یه سبک زندگی کرده و آموزش میده وگرنه مت 39 سالمه به خدا تا نقطع دکترا درس خوندم ولی ندیدم بحث به این مهمی رو یه ساعت هم آموزش بدن برا همین من واقعانمیدونم واقعا مگه میشه با کلام از شما سپاسگزاری کرد فقط میتونم بگم خدای من استاد منو تو جایگاه حضرت ابراهیمت قرار بده دوست خودت قرار بده که چشم من و هزارن نفرو به زندگی باز کرد و از بت پرستی نجاتم داد
سپاسگزارم استاد
سلام استاد عزیزم و مریم جونم امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشید
این فایل فوق العاده بود و خیلی منو ب فکر فرو برد و کلی فکر کردم ک از این همه باور شرک آلود ک دارم کدوم رو بنویسم ک ماشالله خیلی زیادن و این اول خیلی ناراحتم کرد ولی بعدش فکر کردم خوبه ک لیستشون کنم و برای کم رنگ شدنشون دست ب کار بشم
هرچند برای خیلی هاشون ک واضح بودند دارم کار میکنم از وقتی وارد سایت شدم نه
از وقتی ک تعهد دادم ک روی خودم درست و حسابی کار کنم ک از یکم فروردین ب صورت کاملا جدی شروع کردم
و مدت عضویتم ملاک نیست
و اینک اولین باور شرک آلود من ک خیلی از بچگی تا الان مثل یه ابر سیاه برام بزرگ و بزرگ شده این بود ک من توی این خانواده هیچ کاری ازم برنمیاد اینا زورگو هستند و همینطور ک خودشون زندگی کردن منم محکومم ب همین زندگی ب اینک توی همین شهر زندگی کنم و مثل اینا بلاخره باید باید ازدواج کنم با یکی بلاخره و اون یه نفر حق داره صاحب من باشه
و گاهی از شدت این تفکرات دیوونه میشدم و چون خانوادم مذهبی ک چه عرض کنم مذهبی ب علاوه تعصب شدید هستند
و گاهی ک اون اوایل کتاب معجزه شکر گزاری بهم رسیده بود از دختر عموم میگفتم این چ خدایی هست ک باید شکرگزاری کنم ازش
برای چی باید شکر گزاری کنم ب خاطر این خانواده ب خاطر این مکان ک ب دنیا اومدم
و گاهی بارها شده بود با گریه سرمو گرفته بودم بالا ک مثلا خدا اون بالاست و بلند بلند بهش میگفتم ازت متنفرم ک منو ب این دنیا آوردی،اصلا برای اومدنم ب این دنیا از من اجازه نگرفتی چراااا چرااا؟؟؟
و بعد چند روز ناراحتی میگفتم حالا با این سرجنگ دارم ک چی
دستم ب هیچ جا بند نبود
خیلی کم دعوا میکردم با خانواده یعنی اینک جوابشون رو بدم اونا ک دعوارو داشتن من زودتر کنار میکشیدم ولی تا میتونستم خودخوری میکردم جنگ اصلیه توی ذهنم بود
دعوا نمیکردم چون طرف اصلی بابام بود ازش میترسیدم
و این شرک بزرگ زندگی من بود و الانم هست ولی خیلییی کمتر شده خیلی خیلی
از وقتی ک استاد گفت توی دوره دوازده قدمی ک با خواهرم مشترک گرفتیم
گفت هیچ کس هیچ کس هیچ قدرتی توی زندگی تو نداره
و اگ فکر میکنی قدرت داره ،تو بهش قدرت دادی
سرم سوت کشید اصلا مغزم نمیکشید یعنی چی این همه گیردادن تقصیر منه چرااااااااااا؟
من آدم بده شدم ؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی خیلی فکر کردم دیدم آره من خیلی از خانوادم میترسم خیلی ازشون حساب میبرم و خیلییی زیاد
چرا ؟؟ چون علاوه ب اینک کل روز توی ذهنم کارای بدشون رو مرور میکردم حتی شب ها قبل خواب میگفتم من بخوام اینکار رو اینکارو هم بکنم اینا نمیزارن
حتی بخوام تا یه مسافرت تنهایی برم نمیزارن
و با کلی خشم میخوابیدم و گاهی گریه
ولی وقتی این حرف استاد رو شنیدم ک هیچ کس هیچ قدرتی توی زندگی تو نداره و خودت قدرت میدی
اولش درسته یکم شوک شدم
ولی چون استاد رو خیلیی خیلییی باور دارم بهش ایمان دارم
کم کم و آهسته و پیوسته شروع کردم ویژگی های خوب مامانم رو نوشتن ویژگی های خوب بابام رو نوشتم
اون اوایل هیچ ویژگی خوبی نمیدیدم
حتی اگ یه ویژگی پیدا میکردم از شدت عصبانیت برگه دفترمو پاره میکردم
خلاصه ادامه دادم هفته ای یه ویژگی بعدش شد سه روزی و هی مرور کردم و
کامنت رها فروتن عزیزم رو خوندم توی یکی از فایل ها نوشته بود
و گفتم زندگی رها فروتن ک از من بدتر بوده
من ک زندگیم عالیه در برابر این دختر
بعدش هروقت میخوردم ب تضاد ب خانوادم هی کامنت رها یادم میومد و آروم میشدم
و الان و الان و الان از 100 درصد شرکی ک از خانوادم توی وجودم بود الان شده 30 درصد اونم وقتایی هست ک نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم گاهی
و الان مامانم رابطه اش باهام عالی شده
بابام منو ب عنوان یه آدم مستقل پذیرفته
قبلا گیر میداد ولی الان سکوت کرده خخخ
این یه نشونه عالیه برام خداروهزاران سپاس
اصلا دنیام داره از دنیاشون جدا میشه
این رو حس میکنم
و با خواهر کوچیکم دائم از ویژگی های خوب مامانم بابام صحبت میکنیم و خیلی احساس عالی بهمون میده
و گاهی خواهرای بزرگترم جدیدا بهم میگن خدا شانس بده اون موقع ک ما مجرد بودیم این محدودیت و اون محدودیت رو داشتین ولی الان تو هیچکدومو نداری
و گاهی ب مامانم شکایت میکنند
و منم گ بلند توی دلم میگم آره اره اینه نشونه ها
و کلی اتفاقات ریز درشت عالی در این زمینه داشتم و دارم و خواهم داشت چون راهش رو پیدا کردم
و اینو بخوام راحت بگم زندگی من سراسر شرک بوده تا قبل از آشنایی با سایت و استاد عزیزم
ولی فرقش با قبل از آشنایی با استاد اینک من
قبلا فک میکردم شرک اینه حالا یه بت سنگی چیزی رو ب جای خدا نپرستم
ک برای مث زمان حضرت ابراهیم بود
ولی کم کم استاد مفهوم شرک رو برام باز کرد
ک بابا شرک اینه قدرت از خدا بگیری بدی ب خانواده ب صاحب کار ب رئیس بانک ب ترس هات ب غم هات ب تضادهای زندگیت ب گذشته و ب ترس ها و توهم های آینده ت
این عالیه ک من اول فهمیدم شرک چیه و نقطه مقابلش توحید چیه
الان اصل مطلب رو میدونم حالا باید یه لیست بزرگ و کوچیک از شرک های زندگی خودم درست کنم و یکی یکی کار کنم و کم رنگ و کم رنگ کنم و این خیلی مهمه ک هیچ وقت دست از کار کردن روشون برندارم
و ادامه بدم ک این رمز محو شدنشون هست
من همین جا ب خودم تعهد میدم ک قوی تر و وقوی ادامه بدم و شرک هم رو حالا مفهومش رو فهمیدم در قدم دوم شناسایی کنم
و همونطور ک موفق شدم خانواده رو این قدر کم رنگ کنم قدرتشون رو
از همون روش برای شرک های دیگ هم استفاده کنم
خدارو سپاس گزارم ک تونستم کامنت بزارم
و فکر کنم راجع ب این موضوع مهم
عاشقتونم استاد عزیزم و مریم جونم
سلام محدثه عزیزم کلی لذت بردم از متنی که نوشتی و این که رو باورای شرک آلودت کار کردی و نتیجشو هم گرفتی . من خط به خط نوشته هاتو درک کردم دقیقا چی داری میگی خودم این مسائل تو رو دارم هر چند الان کمتر شده و خیلی خوشحال شدم که داری این محدودیت هایی که فقط تو ذهن خودت هستو میشکنی و به چیزی که میخوای میرسی .
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن.
در مورد شرک واقعا منم مثل تو فکر میکردم که شرک فقط بت پرستی هست ولی استاد واقعا دید همه ی مارو عوض کرد
امیدوارم بتونیم تو این مسیر بهترین عملکردو داشته باشیم .موفق باشی دختر زیبا
سلام لیلا جونم
منم ازت خیلیی خیلیی سپاس گزارم برای کامنت زیبایی ک برام گزاشتی
با خوندنش لبخند ب لبم اومد
منم از خدا میخوام همیشه شاد و خوشحال باشی
فقط کافیه توی این مسیر بمونیم
با خنده و گریه فقط ادامه بدیم
من خوشبختی و رهایی رو دارم حس میکنم
مرسی لیلای زیبا
سلام دوست نوبت تحسین برانگیز هستی .سپاسگذارم
هستی
ممنون وسپاسگذارم بابت کامنت
و با خواهر کوچیکم دائم از ویژگی های خوب مامانم بابام صحبت میکنیم و خیلی احساس عالی بهمون میده
و گاهی خواهرای بزرگترم جدیدا بهم میگن خدا شانس بده اون موقع ک ما مجرد بودیم این محدودیت و اون محدودیت رو داشتین ولی الان تو هیچکدومو نداری
و گاهی ب مامانم شکایت میکنند
و منم گ بلند توی دلم میگم آره اره اینه نشونه ها
و کلی اتفاقات ریز درشت عالی در این زمینه داشتم و دارم و خواهم داشت چون راهش رو پیدا کردم
و اینو بخوام راحت بگم زندگی من سراسر شرک بوده تا قبل از آشنایی با سایت و استاد عزیزم
ولی فرقش با قبل از آشنایی با استاد اینک من
قبلا فک میکردم شرک اینه حالا یه بت سنگی چیزی رو ب جای خدا نپرستم
ک برای مث زمان حضرت ابراهیم بود
ولی کم کم استاد مفهوم شرک رو برام باز کرد
ک بابا شرک اینه قدرت از خدا بگیری بدی ب خانواده ب صاحب کار ب رئیس بانک ب ترس هات ب غم هات ب تضادهای زندگیت ب گذشته و ب ترس ها و توهم های آینده ت
این عالیه ک من اول فهمیدم شرک چیه و نقطه مقابلش توحید چیه
الان اصل مطلب رو میدونم حالا باید یه لیست بزرگ و کوچیک از شرک های زندگی خودم درست کنم و یکی یکی کار کنم و کم رنگ و کم رنگ کنم و این خیلی مهمه ک هیچ وقت دست از کار کردن روشون برندارم
و ادامه بدم ک این رمز محو شدنشون هست
من همین جا ب خودم تعهد میدم ک قوی تر و وقوی ادامه بدم و شرک هم رو حالا مفهومش رو فهمیدم در قدم دوم شناسایی کنم
و همونطور ک موفق شدم خانواده رو این قدر کم رنگ کنم قدرتشون رو
از همون روش برای شرک های دیگ هم استفاده کنم
خدارو سپاس گزارم ک تونستم کامنت بزارم
و فکر کنم راجع ب این موضوع مهم
عاشقتونم استاد عزیزم و مریم جونم
سپاسگذارم
سلام استادجونم قربونت برم ک انقدر جدی و محکم در مورد توحید ک مهم ترین اصله در قرآن و در زندگی ما صحبت میکنید عاشقتونم
سلام ب استاد شایسته عزیزم و همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم
همه ی زندگی ما رو باورها تشکیل میدن هر چیزی رو ک باور کنیم همون در زندگیمون اتفاق میوفته چی رو باور میکنی چی میشه ک باور میکنی؟؟؟؟
ب ما خیلی چیزای چرتی گفته بودن ک ما باور کردیم ک آقا آره سیدا س شنبه ها یا چهارشنبه ها دیونه میشن میزنه ب سرشون،باور کردیم ک دختر و پسر خوب دیگه تو این دوره زمونه پیدا نمیشه همه بد شدن دیگه اگرم خوب بودن بردنشون،باور کردیم ک پول کمه پول مگه بهمین راحتی پیدا میشه باید حواست باشه چجوری خرجش میکنی،باورمون شده ک کاشانی ها و قمی ها خیلی سیاست مدارن و خیلی کلاه سر آدم میزارن،طلا فروشا چجوری،پولدارا چجورین قاچاق چیَن،اصفهانیا خسیسن،اینا باورهای غلطی هستن
باورهای درستی هم هست ک ب ما کمک میکنه ک زندگیمون لذت بخشتر بشه مثل اینکه دختران ترک خیلی مرتب هستن،پسران لر خیلی صادق هستن،شهر تبریز گدا نداره
در کل دوستان باید باورهایی ک ب پیشرفت ما کمک میکنه و ب ما حس بهتری میده(ک قانون اصلی جهان هم احساس خوب=اتفاقات خوب هست)رو باور کنیم و اونا رو تکرار کنیم یا اینکه دختر و پسر خوب و عالی و ثروتمند و با اصالت و تحصیل کرده زیاده و من میتونم بابهترینش ازدواج کنم من خاق زندگی خودمم و با فرکانس هایی ک ب جهان هستی میفرستم و همون خواسته هایی ک من دارم حتما اتفاق میوفته و ما باید باید باید باید مسئولیت کارهای خودمون از جمله رابطمون و ثروتمند و سلامتیمون رو کاملا بپذیریم و بدونیم ک همه چی دست خودمه و زندگی خیلی لذت بخشتر میشه اینجوری
وقتی بدونی ک زندگی تو دست خودته و میتونی هر جوری ک دوست داری بسازیش خیلی حس بهتری بهت دست میده و میدونی ک میتونی هر لحظه رو با افکار خودت کنترل کنی(کشف قوانین عالیه دارم باهاش هر لحظه ی زندگیمو میسازم و مثل ی برنامه نویس دارم همونجوری ک میخوام خلقش میکنم) و حس عالی خلاق بودن داری و اتفاقات خوب کرور کرور اتفاق میوفته همونجور ک من دارم حس میکنم نشانه ها رو و میدونم ک نتایج بزرگی تو راهه
و اگر بدونیم ژنتیک و دولت و طرف مقابل توی رابطه تاثیر دارن و قابل کنترل نیستن و حس خوبمون رو درگیر اونا بدونیم اونوقته ک ما همش نگرانیم همش استرس داریم و همش میخوایم الکی زحمت بکشیم و ب جایی ام نمیرسیم و حس بد=اتفاق بد و کرور کرور اتفاقات بد میوفته و فکر میکنیم ک داره در هر لحظه ب مت ظلم میشه و حقمون میخورن
دوستان اگه قرآن رو خونده باشید همه جای قرآن ب این موضوع اشاره کرده ک ب هیچکسی ظلم نمیشه ی آیه ای ک من خیلی دوست دارم اینه
وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا
و هر که از مرد و زن کارهاى شایسته کند در حالى که مؤمن باشد آنها داخل بهشت مىشوند و ذرهاى به آنها ستم نمىرود
حالا این نقیر چیه؟
«نقیر» فرورفتگی یا خال پشت هسته ی خرما را«نقیر» می گویند.ک خیلی ریزه و بخاطر همین خداوند تو قرآن از این مثل استفاده کرده و انقدر ریز ک در این حکم ب کسی ستم نمیشه و هر چی نتایج بد هست ک تو زندگیمون ب وجود میاد از خودمونه و خداوند فقط خیر ب ما میرسونه و بستگی ب افکار و فرکانس های ما داره و باید مسئولیت اشتباهات خودمون رو بپذیریم و عزت نفس داشته باشیم و خودمون برای رفع این اشتباهات باورهامون رو عوض کنیم تا زندگی لذت بخش تری رو تجربه کنیم
خدایا شکرت ک من استادان عشق استاد عباس منش و خانوم شایسته ی عزیزم رو دارم
خدایا شکرت ک این فایل زیبا رو برامون فراهم کردن ک از تصاویر زیبای پارادایم لذت ببریم و چهره ی زیبا و هیکل زیبای استاد رو در این منظره ی زیبا ببینیم و بشینه ب وجودمون
خدایا شکرت ب خاطر کامنت زیبای دوستان هم فرکانسی عزیزم ک ب من در فهم مطالب کمک میکنن
ممنون ک کامنت منو میخونید امیدوارم ازش لذت ببرید
دوستون دارم استاد انقد ذوق میکنم ک فایل جدید میزارید ک قابل توصیف نیست هر چقدرم تشکر کنم فایده نداره
امیدوارم بتونم در زمان مناسب در مکان مناسب ببینمتون
در پناه الله یکتا شاد و سالو خوشبخت و ثروتمند باشید همگی
دوست دار همگی مهدیه
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و خانواده عباسمنش
خدا را سپاسگزارم به خاطر این همه آگاهی و کسی که از طرف پروردگار اگاهی دهنده به ماست و یکی از دستان پر قدرت خداوند است.
چقدر زیبا و چقدر قدرتمند استاد عزیز در مورد شرک صحبت کردید و چقدر لذت بردم استاد عزیز وقتی صاحب قدرت را در تمام امور خداوند میدانید.
تنها باور ماست که جهان ما را شکل میده اگر ما باور داشته باشیم ژنتیک یا هر چیز دیگه ای در زندگی ما موثره ما همون را تجربه میکنیم و یا اگر تنها قدرت را خدا ببینیم ان وقت هیچ چیزی نمیتونه تو زندگی ما تاثیرگذار باشه همانطور که استاد عزیز همواره تنها قدرت عالم را خدا دانسته و خود را مسیول زندگی خود میداند و به این همه موفقیت و سعادت دست پیدا کرده است.
یک تجربه ای که من داشتم از این شرک خفی این هست که سالها فکر میکردم من جادو شدم توسط بعضی از اشنایان و به خاطر همین هست که برخی امورم خوب پیش نمیره و واقعا هم دنیا همین روی خودش را به من نشون میداد و دایم گره میفتاد توی کارام اما وقتی با استاد اشنا شدم و فهمیدم هیچ قدرتی نمیتونه در زندگی من تاثیرگذار باشه و فقط این افکار من هست که باعث ایجاد گره در زندگیم شده و خودم را مسیول همه امور و افکار و باورهام دانستم گره های زندگیم یکی پس از دیگری باز شد و من به وضوح به این باور و نتیجه رسیدم که واقعا تنها قدرت خداست و خودم مسیول و خالق زندگی خودم هستم.
سپاسگزارم خدای مهربان سپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیز در زندگیم به خاطر هدایتت و به خاطر لطف و محبتت به من و سپاسگزارم از شما استاد عزیز که دستی هستی از دستان قدرتمند خداوند بر روی زمین برای اگاهی و هدایت انسانها سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم و سپاسگزارم از مریم عزیز از این بانوی نمونه.
در پناه ایزد یکتا شاد و سربلند باشید.
سلام استاد عزیزم
قلبم پروانه ای شد وقتی اسم فایل توحید عملی رو دیدم وقتی اون آهنگ زیبا رو با اون تصاویر رویایی دیدم.وقتی اون حرکت مقتدارنه جلوی دوربین اومدن تون رو دیدم گفتم اوه اوه برررو بریم ک استاد قراره بترکونه، بعد از فایل دلیل نتایج پایدار استایل بدن شما ب من تعهد جانانه تون در مسیر رو گوشزد میکنه اینکه شما گفتین من حتی یک روز یک روز هم چیت نکردم. حالا خیلی بهتر میفهمم ک شما چه جور تعهدی داشتین ک این نتایج رو گرفتین. بهتر میفهمم ک هرجا هستم سرجای درستش هستم.
بهترین و آرامش بخش ترین فایلهای سایت تون برای من فایلهای توحیدی هست، هروقت کم میارم جلوی نجوا خفه اش میکنم با فایل فقط روی خدا حساب کن، هر جا به خاطر کنترل نکردن ورودی هایم خودم رو میبازم و شک و تردیدها میاد سراغم میرم سراغ فایل های توحیدی و شروع ب صحبت با خدا میکنم و میگم منو آروم کن من نمیدونم چیکار کنم و نمیزارم اون نجوا رشد کنه.اشکالی نداره اگر باور نامناسبی شنیدی ولی اشکال داره اگر نتونستی در نطفه خفه اش کنی و آروم بشی.
این نجوا سراغ همه ما میاد ک فایده هم داره این همه فایل گوش میدی خودتو میکشی این همه مث بچه کنکوری ها صبح زود پا میشی دفتر پر میکنی همش گوشت هندزفری عه همش تنهایی دوستاتو ول کردی جمع های خانوادگی رو ول کردی همش خودتی و خودت!؟
آره می ارزه ذهن عزیزم خیلیییی هم می ارزه، ناعمه قبل خدارو نداشت، هم صحبتی با خداشو نداشت، عاشق خودش نبود، حرکت و تصمیمات جدید نمیتونست بگیره، قدردان نعمتهای اطرافش نبود، ارتباطات خوب نداشت، اخلاقیات الهی رو نمی دونست، از آدمها از پدرش میترسید، عاشق مادرش نبود، شبها آرام نمیخوابید، آرامش آرامش آرامش، مگر کسی ب من گفته بود با هرچه بجنگی ماندگارترش میکنی، مگر کسی قانون احساس خوب اتفاقات خوب رو ب من گفته بود و…
این نتایج رو ب خودم یادآور میشم ک متعهدتر ادامه بدم ک بگم اینجا همون صراط مستقیم اته این فایلها همون نماز و تقوایی هست ک خدا بهش تاکید زیادی کرده. اینا شانسی اتفاق نیوفتاده تو تغییر کردی و این اتفاقات هم برات افتادن.
تازه فهمیدم بحث پیدا کردن الگو ها و تاییدشون چقدر اهمیت داره، وقتی من خودم توجه ام روی پسرهای خوب و متشخص محل مون رفت و میخواستم باورهای اشتباهم رو تغییر بدم به عینه دیدم چه پسرهای متشخص و محترمی هست اطرافم همون ادم هایی ک من قبلا از کنارشون با تنفر رد میشدم و توی ذهنم انگ بی شخصیتی میزدم و هندزفری میزدم تا صدای متلک هاشون رو نشنوم و با خودم میگفتم من چرا باید تو این محل باشم . من تغییر دادم خودم رو و فهمیدم همه چیز در ذهن ناسالم من ساخته شده بود وقتی خودم از کنار هر پسری ک رد میشدم با وجود حرف ها و نگاه های سنگین شون با خودم تکرار میکردم او پاره ای از من است احترام بگذار کم کم متوجه شدم اونا اصلا با من کاری ندارن و همین دیشب با چندین تاشون پینگ پنگ بازی کردیم و برای من با نور گوشی هاشون تو چمنا دنبال توپ میگشتن و رفتار محترمانه و باشخصیتی داشتن و من شرمنده خداوند شدم ک چرا ب بندگانش بی احترامی میکردم چه افکار زشتی. هر تنفری ب خودت بر می گرده.همه چی میتونه تغییر کنه اگر تو افکارت رو تغییر بدی، همه اینا ساخته ذهنت است. ایراد از من بود ایراد از افکار و باورهای منفی خودم بود ک چنان تجربه هایی داشتم چطور شد ک الان فقط و فقط احترام میزارن.
ترس دیگه ام تمرین اگهی بازرگانی جلوی پسرا بود میخواستم دنبال مقصر بگردم میگفتم تقصیر مادر مذهبی منه ک من الان باید این دید رو نسبت ب جنس مخالفم داشته باشم اینکه زشته گناهه. میخواستم اینطوری بهانه جویی کنم ک انجامش ندم ولی وقتی انجامش دادم فهمیدم ک چقدر این ترس پوچ بوده، چقدر من نگاه اشتباهی این همه سال نسبت ب جنس مخالفم داشتم وچقدر تحسین شدم از سمت شون. او پاره ای از من است.
یا باور مثبت و توحیدی دیگه ام اینکه ترس اینکه ادما میتونن ب من صدمه بزنن حالا چه دزد چه مزاحم چه معتاد، من تغییرش دادم وقتی تا ساعت 12 و 1 شب توی پارک مون پیاده روی میکردم و از کنار دسته دسته پسر ب راحتی رد میشدم و میگفتم خدا گفته هیچ جنبده ای نیست مگر اینکه ما به آن آگاهیم، وقتی برگی بدون ازنش نمی افته چرا نگران باشم!؟؟
و باور توحیدی دیگه ام اینکه تمام اعضای خانواده من چه مادر چه خواهر، عمه ها،مادر بزرگ از پدر من می ترسند به طوری ک تازگی ها برای عمه من خواستگار اومده و مادر و دختر راضی هستن ولی جرئت اعلام کردن ب پدر من ندارن، اون هم تو این دور و زمونه آیا باورتون میشه !؟؟
با خودم صحبت میکردم ک چرا با وجود اینکه مادربزرگ میگه من بیشترین احترامی ک ب همه بچه هام میزارم مخصوص پدر من هست اتفاقا دیروز میگفت حتی حاضرم جونم رو بدم بهش ولی نمیدونم چرا اینطوری با من رفتار میکنه. ب خودم اومدم دیدم برا اینه ک شما میترسین و مشرک هستین، شما اولویت تو خوشحالی بچه ات بوده از خودت کندی و دادی ب بچه ات پس از همون هم بدترین ضربه هارو میخوری.
و من چه کردم بعد آشنایی با توحید و عزت نفس، میخواستم خودم تصمیمم رو بگم ب پدر نه اینکه مادرم رو بندازم جلو و پشتش قایم بشم ک هربار اینکارو کردم پدرم قبول نکرده و یک نه محکم گفته بود. قبلش قلبم میومد تو دهنم بعد خدا میگفت موسی ب جنگ با فرعون رفت تو ک پدرت هست نمیتونی بهش اعلام کنی تصمیم ات رو، گفتم میخوام برم سرکار، گفتم میخوام کارم رو عوض کنم برم تو کافه کار کنم، گفتم میخوام دست فروشی کنم جنس های خودم رو، گفتم میخوام شب برم فلان اقامتگاه بخوابم و تجربه کنم و… الان رفتاری ک پدر من با من داره احترامی ک ب من داره به هیچ کس نداره، بارها شده همین پدر به ظاهر دیکتاتور من از من درخواست هایی داشته و من به راحتی گفتم نه پدر جان من کار دارم نمیتونم و سرزنش شدم از سمت اطرافیان. اتفاقا ب پدر من چون پسر بزرگ خانواده هستن خیلی میگن شخصیت قُد و دیکتاتوری اش رو از پدربزرگ ب ارث برده. ایشون رئیس ما هستن و … و بدترین ضربه ها و بیشترین بی احترامی هارو هم از همون فرد می بینن.
یک نکته دیگه قبلا مادرم ب من همیشه میگفت تو ب پدرت رفتی و من همیشه یه سری اخلاقیات تندم رو بی دلیل ربط میدادم و میگفتم ارثی عه دیگه و اتفاقا ادم نه تنها خجالت نمیکشه از اون رفتارش یه جوری افتخار هم میکنه چقدر زشت. و وقتی ب خودم اومدم دیدم بعد از آشنایی با قانون اون رفتارها در من حل شده و من نمی دونستم و خودم رو تحسین نمی کردم.
من خودم ب شخصه خیلی مواظب ورودی هام بابت اخبار شنیدن هستم و با بالارفتن دلار و طلا و ملک ک یک سریا هر روز میرن چک میکنن و میزنن تو سر خودشون من ب خودم و اون افراد میگم خوب الان چه فرقییی ب حال تو کرد وقتی شنیدی هزار تومن رفت رو دلار، و تو ذهنم همون لحظه میگفتم برکت و روزی من دست خدای منه. ک خداروشکر جهان من رو از جمع تمام شون دور کرد. و میفهمم وقتی وارد همچین جمع هایی میشم خودم رو از درون میبازم و یک لحظه شک میاد سراغم ک نکنه اطرافیانم دارن راست میگن و اون موقع هایی ک کنترل ذهن برام سخت میشه و نجوا شروع ب صحبت میکنه خیلی سریع دخیل می بندم ب فایل های توحیدی مخصوصا اوسط قسمت 1 و نجوا رو تو همون نطفه خفه اش میکنم.
و یاد اون جمله ای ک از آقای پپ ک میگفت من تمرکزم رو می زارم روی چیزهایی ک میتونم کنترل شون کنم نه مسائلی ک از کنترل من خارج عه و دست من نیست، به هرحال اون اتفاقه خواهد افتاد ولی این منم ک باید حواسم ب افکار و رشد خودم باشه. بارها شده خواهرام از اخبار اینستا ب من میگن شنیدی ربات ها دارن جای انسان هارو می گیرن شنیدی فلانی داره چکار میکنه حتی همین قضیه خانواده یهودی ها بعد من همون لحظه بهشون میگفتم خوب چه فرقی ب حال من داره ؟ من الان چکار کنم ؟ و واقعا استاد من باید هر حرفی رو ک می شنونم مواظب باشم در جهت باور مثبت ساختن من هست یا نه اگر ب من کمکی نمیکنه من اون خبر رو ایگنور میکنم، اتفاقا این اواخر شنیدم آقای طارمی گویا میخوان برن تیم منچستر یونایتد و من گفتم آفرین دمش گرم.ببین ایشون چقدرررر مسخره و توهین شدن تو ایران ولی الان مهدی طارمی کجاست و اون افرادی ک مسخره میکردن و خودشون تو زندگی شون هیچ غلطی نکردن کجان ؟ اون بندگان خدا رفتن سراغ تمسخر و حسادت ب سلبریتی بعدی ک خودشون رو بدبخت تر کنن.
وقتی تو موقعیتی قرار می گیریم ک نتونستیم ورودی هامون رو کنترل کنیم و نجوا شروع میشه در اون لحظه ب خودمون سخت نگیریم سرزنش نکنیم خودمون رو اول سعی کنیم آروم بشیم، حالا چه با فایل های توحیدی چه زندگی در بهشت و سفرنامه، چ با قران خوندن، و یا مثلا با اهنگ خالی بریم تو تصورات مون و سعی کنیم اول اون احساس بد رو خنثی کنیم و آروم بشیم و بعد با منطق بریم سراغ ایجاد احساس خوب در خودمون. ینی استاد من اینو از این فایل جدیدتون یاد گرفتم ک حتی 1 درصد هم اجازه خارج شدن از مسیر رو ندیم ب خودمون حالا این چیت میتونه همون 1 درصد مقصر عوامل بیرونی رو دونستن باشه، 1 حرف ناجالب شنیدن و تو اون جمع موندن باشه، ادامه دادن احساس بد مون باشه، یعنی باید سریع ب خودم نهیب بزنم با اون جمله ای ک گفتین مگر دیوانه ام ک مسیر درستی ک منو ب خوشبختی می رسونه رو ول کنم ک مبادا فلانی ناراحت بشه از اینکه شنونده حرفاش نبودم مگر من انقدر تلاش ذهنی نکردم ک باورهای خوب بسازم افکارم رو کنترل کنم چرا میخوام این همه تلاشم رو نابود کنم !؟؟
مگر اون افراد وقتی من داشتم رو خودم کار میکردم باورهای خوب بسازم اومدن کمک م ک الان اجازه داشته باشن با حرفاشون اون باورهای خوب منو تخریب کنن !؟
استاد سپاسگزارم انشاله ک ما شاگردها عملگرا تر بشیم و فقط از نتایج مون بهتون بگیم و شایسته همچین استاد و فایلهای گرانبهایی باشیم.
ناعمه عزیز سلام
از خواندن کامنت بسیار زیبا و جذاب تون لذت بردم.
از راهکارهایی که برای بیرون رفتن از مدار احساس منفی خیلی استفاده کردم،
مثال هایی که برای شرک زدید و خودتون رو براحتی واکاوی کردید و شهامت بسیار ستودنی تان که آگهی بازرگانی را در جمع پسرها اجرا کردید، شجاعت و ایمان و اعتماد به نفس فراوان شما در برابر پدر محترم تان، واقعا ستودنی و تحسین برانگیز است.
ماشاالله به این همه رشد و پیشرفت شخصی که رقم زدی.
معلومه که خیلی بهتر از من قانون را درک و عمل میکنی
بهت تبریک میگم.
به استاد عزیز هم بابت داشتن چنین دانشجویان بزرگوار و متعهد تبریک میگم.
براتون
آرزوی سلامتی و شادی بیشتر و موفقیت و سربلندی در تمام عرصههای زندکی دارم
سلام به شما دوست عزیزم
سپاسگزارم بابت پاسخی ک ب کامنت من دادید بابت محبت و تحسین هایتان
بله آقای مسعودی نجوا سراغ همه ما میاد ولی هرچقدر ک بتونیم توی این نبرد پیروز بشیم به مرور زمان در مبازره با اون نجواها قوی تر میشیم و دیگه زور زیادی نیاز نیست بزنیم.
قطعا همه ما ک در این مسیر اومدیم شجاعت ها و اعتماد ب رب و اعتماد ب نفس هایی انجام داده ایم حتی شما دوست عزیز. به یاد خودتان بیاورید و تحسین کنید و از آنها به عنوان الگو و نیرویی برای حرکت ها و شجاعت های بعدی تان استفاده کنید.
در پناه الله شاد و ثروتمند باشید آرزوی موفقیت میکنم برایتان.
سلام بر ناعمه خانم عزیز و هم فرکانسی
چه اسم زیبایی دارید
چه قدر کامنتتون زیبا بود
چقد کیف کردم از دو روز پیش دارم کامنت های توحید عملی 8 رو میخونم ، همه کامنت ها عالی بود اما دلم نیومد برای این کامنت زیبای شما نظری نذارم
خیلی خوب بود ، یعنی فرکانسمو برد روی هزاااااار خخخخخخخ
می دونی معتادا یه جلسه دارن به نام ان ای که میرن اونجا و شبیه آدمای گناهکار که میرن دادگاه و به جرم و گناهشون اقرار میکنن
البته مثال جهت مزاح بود
خیلی کیف کردم
این که با مثال های کوچیک از شرک خودت توضیح دادی و بعدش با تغییر شرک به توحید چه نتایجی گرفتی ، خیلی حال کردم
انشالله که موفقیت ها و پیروزی هاتو توی سایت بخونم
خیلی گلی دوست هم فرکانسی من
سلام آقا سعید عزیز دوست خوبم
سپاسگزارم بابت ابراز لطف و محبت تان برای پاسخی ک به کامنتم دادین
چقدر جالب در مورد اعتراف گناهان گفتید، ب خودم گفتم من خودم میتونم بیام شرک هایی ک داشتم حالا چه از ترس ها، چه از مهم بودن نظر مردم، چه از قدرت دادن ب افراد دیگه چه فامیل رئیس، دولت مردان، چه ایمان نداشتن ب توانایی هام و…. همه را برای خودم بازگو کنم و با نتایجی ک از شرک هایم بدست آوردم مقایسه کنم.
و در مقابل جاهایی ک توحیدی رفتار کردم و فقط به خودش توکل کردم و نتایج درخشان گرفتم و خدا از جایی ک فکرشو نمیکردم کمکم کرده با دستان نازنینش رو برا خودم یاداوری کنم
و با منطق ببینم نتایج رفتار شرک آلود و توحیدی خودم را
من هم برای شما آروزی موفقیت و پیروزی و سلامتی بیشتر میکنم
در پناه الله
سلام استاد عباس منش عزیز
بزرگترین دارایی من
بعد از هدیه زندگی
این اگاهی هست که من خالق زندگیم هستم
توحید
مهم ترین دانشی هست که بشر بهش احتیاج داره
توحید هست که انسان رو اشرف مخلوقات میکنه
وگرنه انسان بدون توحید عملی با شتر هیچ فرقی نداره
توحید یعنی آگاه بودن به این قدرتمون که میگوییم باش و موجود میشود
اگه ما به این قدرتمون اگاه نباشیم تفاوت چندانی با شتر نداریم
و یه زندگی 70 80 ساله رو میگذرونیم بدون لذت بدون خلق بدون کار خاصی
مثل یک جاندار به دنیا می ایم میخوریم مینوشیم و تولید مثل میکنیم و میمیریم
اما اون انسانهایی که توحید رو درک کردن قدرتی که در وجودشون هست
که میتونن جهان اطرافشون رو تغییر بدن رو درک کردن اونا میشن اشرف مخلوقات
وگرنه همه این 8 میلیارد که به اشرف مخلوقات بودن خودشون نزدیک هم حتی نمیشن
خود من سالهای سال نگاهم به در بود
یکی از بیرون بیاد یه کاری بکنه
هنوزم نمیتونم ادعا کنم نگاهم به بیرون نیست
مشرک بودن پاشنه آشیل اصلی منه
اما خدارو شکر امروز تشخیص دادم از کجا دارم نیش میخورم
اگه از زندگی و نتایج در زمان حال راضی نیستم
اشکال نداره
اصلا اشکالی نداره
من تازه کشف کردم بیماری مو
و تو این مسیر درمانش میکنم
اگه یه روز دیگه فرصت زندگی داشته باشم
در این مسیر میمونم و بهبود میدم توحیدم رو
و اگه 100 سال دیگه جهان به من فرصت بده بازم همین
و مثل روز برام روشنه که سال های اینده من زمین تا اسمون با این روزهام متفاوت هستم
همینجور که الان با پارسالم قابل مقایسه نیستم
دارم یکی یکی کد های مخرب رو پیدا میکنم
دارم بزرگ میشم
دارم میفهمم کی ام و چجوری باید رفتار کنم
دارم نت ها رو یاد میگیرم
فقط اشتباه من عجله و پیچیده کردن و سخت گرفتن هست
یه هزار پایی بود خیلی رقصنده خوبی بود
و همه از دیدن رقصش حیران میشدن
یه روز بعد از رقصیدن
یه حشره ازش پرسید
تو وقتی داری میرقصی
اول پای 368 رو میزاری جلو و میچرخی
یا 896 رو؟
هزارپا کمی فکر کرد
و خاست دوباره برقصه ببینه کدوم رو اول میزاره
وقتی خاست دقت کنه به پاهاش و حساب کتاب کنه
پاهاش تو هم گره خوردن و قفل شد
من همون هزار پاهه هستم گاهی
گاهی فکر میکنم امروز باید چیکار کنم
عزت نفس مهمه
یا رهایی
احساس خوب رو کار کنم امروز
یا تسلیم باشم
توحیدی رفتار کنم
یا به نکات زیبا توجه کنم
روی روابط کار کنم امروز بهتره
یا روی باور های ثروت ساز
ماهی یه باور رو کار کنم درست کنم
یا هردمبیل هرچی پیش امد روش کار کنم
12 قدم رو با جدیت پیش برم
یا فایل های دانلودی
کامنت بنویسم یا بخونم
ستاره قطبی نوشتاری انجام بدم یا ذهنی
من اون هزارپایی هستم که فعلا دارم دور خودم میچرخم
در صورتی که من خیلی سال پیش زمانی که بچه بودم ناخدا گاه داشتم از قانون خیلی راحت استفاده میکردم و خاسته هام رو خلق میکردم
حالا که اینجا اومدم عجله باعث شده بخوام خیلی زود نتیجه بگیرم و این عجله حس منو بد میکنه
حس
همون چیزی که استاد همیشه میگه اصل داستان اینه
حس خوب
حس خوب از توحید میاد
توحید یعنی من هستم که زندگیمو خلق میکنم
و چیزی به نام سرنوشت وجود نداره
اصلا فردا وجود نداره
من تصمیم میگیرم فردا چجوری رقم بخوره خوب معمولی یا بد
این که من همه کاره هستم یعنی توحید
و درک توحید و عمل به توحید برای کسی که سالها مشرک بوده
طبیعیه که یکم زمان ببره
اما قول دادم روز به روز موحد تر باشم
و بلاخره از گیجی در میام
و همه چیز رو در جای درستش در زمان درستش اجرا میکنم
و از زندگی در این جهان زیبا
در این سیاره غنی لذت میبرم
خدایا شکرت
استاد ازت ممنونم
تو این فایل یکی دوجا خیلی لحن باحالی داشتی خیلی خوشم اومد یکیش دقیقه 14 اونجا که خندیدین و گفتین نه ژنتیک نبوده
داستان ژنتیک نبوده اصلا
یکیش هم
اون جمله که گفتین اگه بپذیری چون در کودکی پدر مادرت باهات بد رفتار کردن
چجوری میخوای کودکیتو تغییر بدی
این جمله یکی از ترمز های من بود
و هست
من همیشه حسرت میخورم که اگه پدر مادرم از این مباحث اشنا بودن و منو با باور های درست مالی یا روابط یا سلامتی تربیت میکردن من خیلی لذت بیشتری از زندگی میبردم
و امروز نیاز نبود انقدر رو خودم و کنترل ذهنم کار کنم
همون حرفی که فامیل های شما بعد از دیدن نتایجتون زدن
اما درستش اینه که مهم نیست از کجا و با چه گذشته درب و داغونی اومدم
مثل استاد و هزاران عضو این سایت که نتایج بزرگی در زمینه های مختلف گرفتن من هم میتونم جهان دلخواهم رو خلق کنم
من خیلی تو کامنت هام خوب در مورد قانون مینویسم اما فقط خودم میدونم که به خوبی نوشتن نمیتونم عمل کنم
مثل دکتر مینویسم ولی مثل شاگرد کلاس اول عمل میکنم
اما میدونم این نوشتن ها
این فایل گوش دادن ها
این کامنت خوندن ها
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
چون متعهد هستم که زندگیمو بسازم
پس ایمان دارم که روزی میرسه که همونجور که حرف میزنم عمل کنم
استاد از مازندارن زیبا درود میفرستم به فلوریدای زیبا
اینجا هم امروز ابری بارونی بود
خیلی روز خوب و خنک ی بود وسط تابستون
به امید دیدار استاد عباسمنش عزیز و دوست داشتنی