توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 37

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1431 روز

    کامنت دوستای عزیزم رو مطالعه کردم و فرکانسم خوب شد و چیزایی بهم گفته شد

    من الان 23 سالمه

    گاهی اوقات  یه جوری میگم  خدا کمکم کن انگار تا قبل از 23 سالگی کسه دیگه ای محافظم بوده

    ن، این منم ک تازه دارم خدا رو میشناسم، خدا از بدو تولد محافظ منه از زمانی ک بند ناف داشتم تا الان و بعد از الان هم

    مراقب منه و دوسم داره اینقدر دوستم داره ک

    از روحش در من دمیده

    از همه ویژگی هاش یه ریزه ب منم داده

    حتی زمان هایی ک من شکر گزاری بلد نبودم هم نعمتش رو از من دریغ نمیکرد

    از چنین خدایی باید درخواست کرد، خدایی ک توقع نداره

    ک باید از خدا درخواست کنم

    گاهی اوقات اینقدر درگیر روز مرگی میشم ک یادم میره این منم ک شرایط و اتفاقات زندگیم رو خلق میکنم و عملا درخواستی نمیکنم

    ولی وقتی ب این آگاهی ها نزدیک میشم

    میفهمم ک باید از خدا درخواست کنم

    باید موقعی رو تصور کنم ک ب خواستم رسیدم و حالم خیلی خیلی خوبه و صبر داشته باشم

    درخواست از خدا رو اینجوری میتونم بگم

    وقتی شما چیزی میخوای، میری از کسی میخوای ک میدونی داره

    ن کسی ک نداره

    پس وقتی درخواست میکنی و حست خوبه میدونی ک بهت داده میشه

    داری از خدایی درخواست میکنی ک کل کیهان رو داره اداره میکنه

    داره کل جهان رو مدیریت میکنه و هر لحظه داره ب فرکانس های هر فرد بصورت مجزا پاسخ میده

    مالک یوم الدین

    از این خدا درخواست میکنی

    من ک میگم درخواست من بین اینا گم میشه،یعنی درخواست من پیش خدا خیلی کوچیکه، وقتی درخواست میکنم میگه باش اینکه چیزی نیست

    و گاهی اوقات خودت رو لایق اون

    ماشین

    همسر

    خونه

    نمیدونی ک حتی توی تصوراتت تجسم کنی ک ب اون رسیدی

    با تصور کردن اینکه سوار ماشین دنا پلاسی و داری میری ب خونه ی چوبیت ک شماله، تو این مسیر سرسبز فایل های استاد عزیزمم پلی میشه

    وچند ساعت بعد از شدت غار و غور شکمت یه کبابی وایمیستی از اون کبابیا ک گوسفند زنده همون لحظه کشتار میکنن و کباب میزنن

    و میشینی سفارش 4 سیخ چنجه میدی و بعد

    سفارش گیره خوش اخلاق میاد و سفارشت رو میاره و بهت میگه ب مناسبت 5 سالگی کبابیمون 1 سیخ اضاف براتون آوردم

    الله اکبر

    الهی شکرت

    یه سیخ ک با نون میخوری

    یه صدایی بهت میگه برای اینکه لذت بیشتری رو تجربه کنی بدون نون بخور و تو هم میگی باش

    از اونجاست ک از ته دل میگی الحمد الله

    و غذات ک تموم شد ب راهت ادامه میدی

    وقتیم ک ب خونت رسیدی یه حموم میزنی و استراحت میکنی با صدای بارون بیدار میشی و میری یه کافی میزنی و جایی از خونه رو برا نشستن انتخاب میکنی ک فضای سر سبز و بارونیه  بیرون رو ببینی و هم زمان ک داری کافی میزنی میای سایت عباسمنش دات کام

    و کامنت های فایل توحید عملی قسمت 30 رو میخونی

    درسته ک من الان یه دوچرخه هم ندارم و حتی از بندر هم اون ور تر نرفتم ولی این میتونه مقدمه ای باشه برای رسیدن ب این خواسته

    الهی شکرت

    درمورد شرک من منتظر بودم دو نفر کاری برام انجام بدن فک میکرم فقط اونا میتونن

    ولی هیچ کدومشون نتونستن انجام بدم کار منو

    من توی ذهم چقد ب اینا بد و بیرا میگفتم

    ک زدن زیر قولشون و فلان

     

    تا جایی ک بهم گفته شد بخاطر شرکی ک میورزیدی اینجوری شد، اونا نتونستن

    وگرنه اونا هیچ دخالتی توی زندگی تو ندارن، داشتی شرک میورزیدی جوابت رو گرفتی

     و آروم شدم

    و چند روز بعدش یکی از اونا معذرت خواهی کرد ک نتونسته کارم رو انجام بده و منم خیلی راحت گفتم اشکال نداره

    حساب کن من روی حرف آدما ک احتمال داره 5 دقیقه بعد از حرفشون از این دنیا برن حساب میکرم

    ولی روی خدا ک وعدش حقه نه

    خدایا شکرت ک هر روز منو هدایت میکنی الهی دورت بگردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    یاسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    من دو سال پیش که میخواستم حرفه ای فوتبال بازی کنم یه ترمزی توی ذهنم بود که الان نمی‌گم از بین رفته اما میشه گفت به صفر رسیده این بود که تو فوتبال تو رو میزنن و این باور آنقدر تو مغز من نفوذ کرده بود که اجازه نمی‌داد اون کیفیت اصلی خودم رو به نمایش بزارم و چند بار هم دنیا چک و لقداشو بهم زد تا فهمیدم آقا باید تغییر کنم بهتر شده بودم و دوره به صلح رسیدن با خود رو خریدم و اینو باور کردم که بدن من بسیار مقاوم و قدرتمند و هیچ عاملی بیرون از ما نیست که بتونه رو ما تاثیر بزنه و همه‌ی اتفاقات زندگی خودمون رو خودمون وارد زندگیمون میکنیم و از اون به بعد خیلی بهتر شدم و راحت تر بازی میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    نرجس رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام استاد عزیز.

    خدایا هدایتم کن من هم مثل استاد، چنین مو رو از ماست بکشم بیرون و مشرک نباشم.

    استاد من هم اخرین توسط دوستی از ماتریکس و خانواده یهودی ها و از این موضوعات شنیدم،

    اما خداروشکر فکر کنم چون پیگیر شما هستم، بطور ناخوداگاه نمیتونستم حرفهاشون بپذیرم، ته دلم میگفتم من کاری به این حرفها ندارم، قدرت دست خودمه،

    وقتی الان اتفاقی دارم این فایل رو میبینم، میفهمم که خدا چقدر منو دوست داره که مدام منو به شما هدایت میکنه، تا الان هم باورم بیشتر بشه که چقدر ناخوداگاه موثر هست. چقدر ورودی ها موثر هست

    چون من قبلا فایلهای توحیدی شما رو گوش داده بودم، در ناخوداگاه من شکل گرفت که قدرت رو به غیر خدا ندم، برای همین نتونستم بپذیرم این جور حرفهارو.

    و چون نپذیرفتم باز هم خدا منو هدایت کرد که مطمین بشم، که اگاه تر بشم، که یاد بگیرم مو رو از ماست بکشم بیرون، گویی خدا بمن پاداش داده امشب. خدایا شکرت.

    و پاداش دیگه :

    این روزها با خودم کار میکردم که خانواده رو مقصر ندونم، که شرایط خانواده ام هرچی هست روی زندگی من موثر نیست.

    و الان هم شما از خانواده گفتید.

    خدایا شکرت شکرت. خدایا ممنونم هدایتگر من هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زهرا مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    استاد میتونم فقط میتونم بگم دمت گرم خداااایش حرفاتون به دل میشینه چون روح خدایی مون باهاش ارتباط میگیره هیچ ترسی ازش نمیاد

    اینقدر وقتی وارد اینستاگرام میشیم از این باورهای مخرب هستش که بیشتر هم جنبه مادی داره براشون اما قلبا تو سایت شما حالم خوبه و احساس فراوانی دارم اینجاست که باید باور کنیم که هر حرفی درست نیست حتی اگه استیون هاوکینگ بگه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    آیدا گفته:
    مدت عضویت: 934 روز

    بنام الله مهربانم.

    دیشب داشتم کامنتای این فایلو می خوندم و چقدر ناراحت شدم از ناسپاسیم و چقدر اشک ریختم.صبح که برای نماز صبح بیدار شدم با شکرگزاری کمی بیشتر نمازمو خوندم و چون جلسه پنجم کشف قوانین زندگی هستم و باید ترمزامو پیدا کنم،به خدا گفتم چیکار کنم که به خواستم برسم من نمیدونم تو کمکم کن و بعدش خوابیدم.

    صبح که بیدار شدم انقدر تپش قلب داشتم بواسطه خوابی که دیدم فقط یک ربع نشسته بودم و هیچ کاری نمی کردم.

    خواب دیدم که من دنبال یه کلید می گردم و پیداش نمیکنم مامانم بهم گفت برو از اون خانم که تو ماشین نشسته بپرس اون میدونه کجاست.یه ماشینی بود خیلی لوکس و گرون قیمت.رفتم جلو و تا شیشه ماشینو داد پایین دیدم خودم هستم که تو اون ماشین نشستم و بهم گفت برو تا اون سالن و کلیدو از آقایی که لباس مشکی پوشیده و مدیر اونجاست بگیر.منم بدون هیچ سوالی رفتم توی اون سالن و از چند نفر نشونی اون آقا رو گرفتم و همه کسایی که تو سالن بودن لباس تیره پوشیده بودن و فضای سالن خیلی دلگیر و تاریک بود. و یه نفر بهم گفت اون آقا که کلید دستشه داره از پله ها میاد پایین.بعدش دیدم یه آقایی داره از پله ها میاد پایین که پا نداره ولی یه زنجیر قطور زنگ زده دور فضای پاهاش پیچیده شده.پا نداشت ولی با همون زنجیرا داشت راه میومد و من فقط نگاش میکردم.

    هنوزم داره به خوابم فکر میکنم و به هدایت خداوند مهربانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام به استادِ نازنینم و مریم جانِ زیبا و دوست داشتنی.

    سلام به همه ی دوستانِ عزیزم که مثل اعضای خانواده ام، دوستشون دارم.

    از خدا خواستم که کمکم کنه شرک هامو شناسایی کنم، بیرون بکشم از داخلم.

    بهتر بشناسم خودم و نشتی هامو، به دلیلِ شرک هام.

    از خدا کمک خواستم که این شرک های پنهان، آشکار شن برام.

    من کمک خواستم از خدا برای یاد گرفتن و درک توحید.

    الان اینجام تا اولین تکلیفمو انجام بدم:

    از شرک هام بنویسم.

    اول میخواستم تو کاغذ بنویسم، اما هدایت شدم اینجا بنویسم…

    عملا اینجا نوشتن باعث میشه روی پاشنه اشیلم (ترس از قضاوت دیگران) هم، همزمان کار کنم…

    خودِ همین ترس از قضاوت شرک محسوب میشه…

    وقتی نظر دیگران پر رنگ شه به طوریکه مسیرمو عوض کنه از اصل به سمت فرع، دچارِ شرک شدم…

    وقتی بی نقاب مینویسم، دقیقا اعتماد به نفس و عزت نفسم بالاتر میره.

    اول شرک هامو شناسایی کنم، تا بتونم عملکردم عوض کنم، بهبود بدم.

    1- چند سال پیش، و چندین بار، طی مسائل درونی خانوادگی که مربوط به مادیات بود، به دلیل اختلاف نظر و نوعِ نگاه، دچار شرک شدم، یعنی ترسیدم، یک نفر از اعضای خانواده یه دیدگاه داشت، 5 نفر از اعضای خانواده دیدگاه یکسان با هم و متفاوت از اون یه نفر.

    و اون 5 نفر که منم یه دونه اش بودم، عصبانی که چقدر اون یه نفر بی منطقه، خودخواهه، اصلا چرا مثل ما فکر نمیکنه؟

    چون ما 5 تاییم، اون یکی پس اون باید متقاعد شه، تسلیم شه، بیاد تو جبهه ی ما…

    البته که اون یه نفر هم جبهه خودشو نگه می‌داشت همیشه…

    چند دفعه این مسئله تکرار شد، انگار هر بار اون یه نفر رو قدرتمندتر میکردم تو ذهنم، چون بیشتر میترسیدم ازش، بیشتر عصبانی میشدم ازش، و تو ذهنم بیشتر سرزنشش میکردم…

    این مثال باعث شد یادم بیاد، فقط نسبت به اون بنده خدا این حس رو نداشتم.

    تو مثال های دیگه، تو موارد دیگه، تو چالش و تضادهای دیگه ی زندگیم، من قدرت رو دادم به آدم های مختلف، به شرایط بیرونی، به حیوانات و …

    شرکم یعنی قدرت دادن به آدم ها:

    هم از اعضای خانواده ام بودن، هم از همکارهام بودن، هم همسایه مون بوده، هم دوستم بوده و …

    شرکم یعنی قدرت دادن به شرایط:

    _ اینکه موهام ریزش پیدا میکنه، من میترسم کم مو شم، یعنی چی میشه و …

    خب این در حالیه که رشد موهام و حجمشون خیلی خوبه.

    چرا ترسیدم چون یه جا خوندم فلانی نوشته بود ریزشِ مو به دلیلِ …

    و بعد احتمال قوی من باور کردم، قدرت دادم به اون حرف و ریزش مو پیشِ چشمم بیشتر هم شده، شاید حتی میزانش طبیعی باشه ولی تو نظر من غیر طبیعی جلوه میکنه.

    البته اگه قبلا نبوده، الان هست، باید بگردم دلیلشو پیدا کنم، یه چیزی در من تعییر کرده یا درست رعایت نشده و مسئولش خودمم…

    مدتیه برای بهبود این قضیه این باور رو ساختم، که البته کم کم داره حسم رو خوب میکنه، هر از چندگاهی نجوا اذیت میکنه ولی با این باور میتونم کنترل ذهن بهتری داشته باشم:

    موهای ضعیف میریزن تا جا باز کنن برای موهای قوی.

    این باور خیلی حسم رو بهتر میکنه.

    _ نسبت به مسائل مالی و اینکه حس میکنم اگه تموم شه چی؟

    اگه نیازمند شم و نباشه چی؟

    این ترس شامل حال پول، خوراکی، وسیله، کلا هر چی با پول تهیه میشه هست.

    این باور کمبود خیلی نفوذ داره تو چیزهای مختلف، تو افکارم نسبت به مسائل غیر مادی حتی.

    خب راه حلی که تمرین میکنم برای بهبودم اینه که باور ساختم برای خودم:

    فراوانی یعنی از همه چیز هست، زیاد هست.

    و مثال های فراوانی میزنم برای خودم، مثلا وقتی پیاده روی هستم، یا خونه، یا هر جایی که هستم توجه میکنم ببینم چی زیاده، چی نامحدوده، فراوانی های رایگان و غیر رایگان رو بهش توجه میکنم و مثال میزنم.

    مثلا الان: بادی که داره میاد جزو فراوانی هاست و از گروه رایگان هست، عینِ اکسیژن، عینِ میوه های درختان که تو خیابون دیدم و میبینم: توت، شاتوت، انجیر، انار و …

    شرکت یعنی قدرت دادن به حیوانات:

    من از سگ میترسیدم، خوشم نمیومد بهم نزدیک شه، همینطور گربه…

    کلا نسبت به لمسِ حیوانات یه جوری میشدم، انگار که بترسم…

    دیدن سوسک، هزارپا، مار و سایر دوستان هم همینطور…

    قلبم میگه ترس از هر چیزی، نوعی شرک محسوب میشه.

    منظورم ترس های واهی هست.

    وگرنه اینکه بترسم از ارتفاع و خودمو پرت نکنم پایین که ترسِ درستیه، چون این باعثِ مرگم میشه.

    حالا همین ترس از ارتفاع اگه همراه شه با جسارت و شجاعت، اعتماد به خدا، توکل به خدا، مثلا با چتر بپرم از ارتفاع، یا با امکانات محافظتی بانجی جامپینگ کنم، یا با چتر از هواپیما بپرم پایین، یا سوار بالن شم، سوار هواپیما شم و … تا آگاهانه پا روی ترس های نادرستم بذارم، این خودش تمرین و عمل به ایمانم به خدا میشه…

    وقتی من بچسبم به خدا، قدرتو بدم به خدا، وقتی مار ببینم، یا هر چی، خدا هدایتم میکنه اون لحظه چیکار کنم.

    مار رو بکشم.

    از کنارش رد شم.

    بگیرمش، رهاش کنم در طبیعت یا چی…

    وقتی قدرت رو بدم به رئیس، خودش راهنماییم میکنه.

    الحمدالله الان رفیق شدم با سگو گربه و …

    یه باور خیلی کمکم کرد:

    اینکه همه شون مخلوقات خدا هستن، این باعث شد هم نترسم هم آسیبی نزنم بهشون.

    تا اینجا نوشتم، مجدد میام به یاریِ الله.

    الان فراخوانده شدم به انجامِ کاری…

    مطمئنم که هدایت های خدا در بهترین زمان و مکان منو میذاره جایی که باید باشم و بهترینه برام.

    خدایا ازت سپاس گزارم به اندازه ی بی اندازه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      فهیمه گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      سلام سمانه عزیز

      کامنتتون چقدر بهم کمک کرد چون منم مدتیه زوم کردم به ریزش موهام بخاطر دارویی که مصرف میکردم این اتفاق افتاده…ولی الان فهمیدم که چون تو گوگل سرچ کردم نوشته بود باعث ریزش مو میشه منم قبول کردم و باور کردم الان هر روز فکرمو مشغول کرده که با اینکه دارو رو قطع کردم چرا دوباره ریزش دارم والان فهمیدم که خودم باعث شدم

      این باور شما رو کپی کردم تا هر روز تکرار کنم که موهای ضعیف میریزن تا جا باز کنن برای موهای قوی

      و در مورد حیوانات هم من همیشه ترس داشتم مثل شما اصلا از چند متری که گربه میدیدم فرار میکردم ،کلا از همه حیوانات حتی نمیتونستم جوجه مرغ رو بدست بگیرم… خدارو شکر یه مدتیه خیلی بهتر شدم به گربه ها و سگ ها غذا میدم ولی هنوز نمیتونم دست بزنم بهشون…

      باورهایی که ساختین خیلی عالی هستن منم از امروز شروع میکنم و این باورها رو در خودم تقویت کنم

      سپاسگزار خداوند هستم که امروز منو به کامنت شما هدایت کرد

      ممنون ازتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1071 روز

      سمانه جانم سلام .سلام به آواز خوشی که از باور های خوبت اومد . من این چند باور را یاد گرفتم که استفاده کنم گرچه فکر کنم ببشتر باشن ولی ظرف من این قدر است

      1. سلول های ضعیف میروند تا جاشون را سلول های نو و قوی بگیره .

      راستش خیلی نزدیک بود با یک صحبتی که از یک خانم دنیا دیده شنیدم که گفت هر دستی را خدا بگیره یک دست بهتر جاش می فرسته منظورش هر آدم یا موقعیت و.. بود که بگم اولین بار بود بعد سالها شنیدن هبچ بدی نرفته جاش خوب بیاد این جمله را شنیدم و می دونم برای باور درست ساختن باید میلیارد ها بار تکرارش کنم .

      2. همه موجودات مخلوق خدا من ،تنها قدرت مطلق عالم هستند .

      من به ظاهر نه ولی در باطن از حشرات میترسم ولی وقتی حمید امیری ،( حنیف)گفتن هر حشره ای ماموریتی دارد دیدم عوض شد الانم که شما این باور خوب را اضافه کردید.

      3.که این یکی را خیلی دارم ملموس میبینم و نمیدونم چجوری شاید اونجور که استاد میگن خود به خودی یا ناخودآگاه داره درست میشه اینه که من در بهترین زمان در بهترین مکان هستم

      مثال‌هام خیلی کوچیکن ولی به تقویت باورم کمک می‌کنه مثلاً زنگ زدم برای تسلیت به یه دوست و اونجا متوجه شدم که دوست دیگرم را هم باید برای تسلیت زنگ بزنم چون تو فضای مجازی نیستم اصلاً متوجه این موضوع نمی‌شدم

      یا برای خرید چند قلم کالا به بهترین سایت و بهترین قیمت من در زمان درست جای درست بودم یا برای گرفتن دورهمی کنار استخر با اینکه انتخاب‌های متعدد بود ولی به پیشنهاد من در روز درست جای درست بودیم این مثال‌های جزئی و کوچیکو زدم که همین نشانه‌های کوچیک و تایید کنم و به نشانه های بزرگتر و موفقیت‌های عالی‌تر هدایت بشم.

      آواز باورهای خوبت بلند پرنده بهشتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Fatima گفته:
      مدت عضویت: 820 روز

      سلام سمانه جان

      خیلی موضوع که بهش پرداختی دوست داشتم !

      منم شمشیر از رو بستم بهش :)برو تو دل همش تازه میفهمی چقدر الکی بودن همه ترس ها و شرک ها

      مثال ،من تا الان هیچ وقت عکس پروفایل نذاشته بودم در هیچ پلتفرمی

      اما اینجا گذاشتم ،اونم نه یه عکس جینگول :)گفتم بگیرد ساده ترین و معمولی ترین عکست بذار

      چرا؟واس همون ترس از قضاوت ،اینکه مردم چی میگن ،و…

      شاید سر جمع 100 تا کامنت هم در باقی پلتفرم نذاشتم

      اما گفتم هر روز باید بنویسی !اونم چی نوشتن :)منی که انشا هامم میدادم بقیه بنویسن اتقد که بی حوصله بودم و از نوشتن خوشم نمی‌آمد

      اما گفتم نه !باید بنویسم اونم هر شب اونم راجب خودم و ترس ها و چالش هام حتی اگه خوب نباشم حتی اگه کامل و با آگاهی تمام نباشم

      بذار هرکی هر چی خواست فکر کنه !من بایدددد بهترین خودم بشم

      اونم معنی که ترس از ترد شدن و نگاه منفی آدما داشتم

      حیوانات دوست داشتم اما تا این سن بهشون دست نزده بودم :)

      گفتم نه باید حیوان خانگی بگیرم ،اما سرم شلوغ بود و نگه داری گربه و سگ به وقت و توجه بیشتری نیاز داشت

      پس جوجه اردک شروع خوبی بود!الان یار شفیق من شدن طلا و حنا خانم

      حالا که از ریزش مو گفتی حتما راجب رزماری تحقیق کن !منم تازه کشفش کردم ،یا مکمل هیرویت

      اگه رژیم گرفتی و فک میکنی ریزش گرفتی باور کن تلقینی که ما این همه سال باور کردیم ،که مثلا برنج نخوری کچل میشی :/پس این همه ایرانی که حتی صبحونه هم برنج میخورن و کچلن پس از کجا امدن

      ولی موهای نازنینت میفته تا همه جا ردی از تو به جای بمونه نگرانشون نباش ،بهشون برس بفهمن چقدر دوسشون داری که نمیخوای یه دونه اشون هم از پیشت بره :)

      منم به شرک ها آگاه شدم و تک به تک به نبردشون رفتم ،احساس قدرت پس از ازبین رفتن شرک ،بی نظیره

      خداروشکر که این موضوع بهم یادآوری کردی دوست قشنگم

      در پناه خدا خانم صوفی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        رسول بنادری گفته:
        مدت عضویت: 1431 روز

        فاطمه ی عزیزم

        شما علاوه بر اینکه درون پاکی دارین

        چهره ی زیبا و فوق العاده ای هم دارین – بینی خوش فرم، پوست صاف و چشم عسلی و چهره ی بشاشی دارین

        خدا حفظتون کنه

         بهتون تبریک میگم ک پا روی ترس

        نظر مردم

        ترس از طرد شدن گذاشتی

        و عکس پروفایل برا خودت گذاشتی

        و درمورد مو چقدر زیبا گفتین

        بهشون برس بفهمن چقدر دوسشون داری که نمیخوای یه دونه اشون هم از پیشت بره :)

        چقدر با خودت در صلحی و چقدر این نگاه زیباست

        شاد و موفق باشین زیر سایه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          Fatima گفته:
          مدت عضویت: 820 روز

          سلام امیدوارم حالتون خوب باشه

          خیلی ممنون بابت لطفتون

          راستش اول که ایده عکس پروفایل آمد، صرفا برای محک زدن خودم بود که چقدر حرفای استاد رو قلبا باور کردم

          و تا چه حد میتونم تو زندگی عملی کنم

          اما نتیجه چیزی بیش از این بود

          اون ایده اجرایی شده (عکس پروفایل +ردپا هر روز تو سایت)

          در های دیگه ای رو به روم باز کرد

          خداروشکر که صدای هدایتگر گوش کردم و همین اول راه باعث شد نتایج زیادی تو بخش های متفاوت رقم بزنم،البته به لطف خدایی که منو وارد این مسیر کرد

          پیام شما یادآور شد که کجا اولین قدم هارو برداشتم

          در صلح بودن هم هدیه ای که بعد از آشنایی با سایت ،دریافت کردم

          خیلی ممنون از توجه و حس خوب پیامتون

          در پناه خدا باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان.

      سلام به همه ی جهان، به همه ی مخلوقاتِ خدا، سلام به دوستانِ نازنینم در این سایت توحیدی، دوست داشتنی و محبوبم.

      اول که خدا رو شکر

      برای اینکه اینجام.

      تو این فرکانس و مدارم.

      چون حضورم اینجا و تو این مدار هر لحظه باعث شده و میشه بهتر خودم، خدا، پیرامونم، جهان و قوانینش رو بشناسم.

      الهی شکر برای ارتباطم با خدا.

      الهی شکر برای آشنایی با استاد عباس منش نازنینم، مریم جانِ نازنینم، این سایت و تمامِ دوستانِ توحیدیِ نازنینم.

      در ادامه کامنت قبلیم در رابطه با شناساییِ شرک هدایت شدم که بنویسم:

      از قسمت پاسخ به خودم استفاده میکنم که دسترسی راحت تر شه، هم برای خودم هم سایر دوستانی که هدایت میشن به خوندن این کامنت.

      همونطور که کامنت قبلی رو هدایت شدم بنویسم، این یکی و بقیه رو هم هدایت میشم که بنویسم و می نویسم.

      کامنتها اول برای خودم مفیدن، چون پاسخ سوالات خودم درونشون هست.

      الان داشتم تو دفتر مینوشتم، از درونم گفته شد اینجا بنویس که هم به درد خودت بخوره (رَدِ پا) هم سایر دوستان عزیزم که مثل خودم دنبال جواب سوالاتشون هستن.

      به اندازه ی درک خودم مینویسم، هر چند که نوشته ها از درک من فراتر هم میرن، چون یه جاهایی کامنت از من نیست، من فقط نویسنده شون هستم، هسته ی کلام از جای دیگه ای میجوشه و من در کنار تایپشون، لذتِ وافر میبرم.

      برای بهتر شفاف شدن مفهوم توحید و شرک، اول باید بفهمم معنی این دو تا کلمه یعنی چی؟

      توحید= یکتا پرستی، یعنی فقط خدا، فقط الله، فقط رب و دیگر هیچ. فقط روی خدا حساب کن ولاغیر، هر چی بهتر درک کنی این جمله رو توحیدی تر میشی.

      شرک= شریک شدن خدا تو ذهنت با هر چیز دیگه ای.

      قدرت رو از خدا (معبود) گرفتن و دادن این قدرت به هر چیزی (مخلوق)، هر چیزی، هر چیزی غیر از خدا.

      حالا عبادت یعنی چی؟

      روشِ تشکرِ یه مخلوق از خالقش، از خدا، روشِ ستایشِ خدا، روشِ دل رو سپردن به خدا، روشِ ارتباط با خدا، روشِ ارتباطِ مخلوق با معبود، روش سپاس گزاری از خدا.

      حس و قلبم بهم میگه شونصدتا روش یا بیشتر هست برای عبادتِ خدا.

      هر مخلوقی فراخورِ روحیات، شخصیت، سبک، مدل خلق و خو و … خودش، روش عبادتِ خودش رو داره با خدا.

      یعنی قشنگیِ عبادت، قشنگیِ ارتباط با خدا اینه، من با روش و سبک خودم، اونی که توش ماهرترم، بهترم، میدونم کانکتِ بهتر و خالص تری برقرار میکنم با خالقم با معبودم، با همون روش باهاش ارتباط میگیرم.

      اصل، برقراریِ ارتباطِ خالصانه، مخلصانه با خداست.

      مابقی، فرعه.

      اصل رو بچسب مخلوق جان.

      اینکه هر مخلوقی از چه روشی استفاده میکنه بینِ خودش و خالق هست و به منِ مخلوق (سمانه صوفی یا هر مخلوقِ دیگه ای) ربطی نداره نوعِ عبادت یا برقراری ارتباط یه مخلوق و خالقش رو دخالت کنم، نظر بدم و …

      مثالی اومد به نظرم…

      پرنده ها چطوری عبادت میکنن؟

      با آواز خوندنشون، دارن عبادت میکنن، من زبونشون رو نمیدونم اما حس میکنم صبحِ زود قبل از 4 صبح تا خورشید طلوع کنه اون اوازشون ستایشِ خداست.

      همینطور، دَمِ غروب که دسته جمعی آواز میخونن اون موقع هم در حالِ ستایشِ تخصصی هستن.

      مابقی زمان ها رو درکی ندارم، اما در مورد این دو تا تایمِ به خصوص به یقین رسیدم دارن ستایش میکنن خدا رو، جنسِ جذاب و خاصی حس میکنم از این ستایش.

      انسان چه طوری ستایش میکنه خدا رو.

      تو یکی از کامنت هام به درک فعلیِ خودم اشاره کردم روش های عبادتِ انسان رو.

      حتما روش های دیگه هم هست که من درک نکردم و تو لیستم نیاوردم…

      مطالعه ی کامنت های دوستانم در مورد عبادت میتونه باعث شه درکم بهتر و بالاتر بره.

      abasmanesh.com

      جالبه، برای پیدا کردن این کامنت خودم، هدایت خواستم…

      تو کادر سرچ سایت نوشتم عبادت و از قسمت سرچ پیشرفته دیدگاه رو انتخاب کردم، نظرات اومد، کامنت من شماره 60 بود، به راحتی و سادگی پیدا شد.

      اینم یه مثالِ در لحظه، در مورد هدایت‌های آسان، شیرین و کاربردیِ خدا.

      قبلش هم گفتم خدایا آسان کن بر من آسانی ها رو.

      سمانه جان یه نکته ی مهم: همونطوری که نوشتم، شما به هیچ عنوان حقِ دخالت روی روشِ عبادت دیگری رو نداری.

      هر کسی با هر روش عبادتی، خوشه، خوشحاله، ارومه، وصله به خدا همون درست ترین و بهترینه.

      مثلا خودم با روش های زیر وصل میشم به خدا و عشق و عاشقی میکنم با معبودم، با خداوندِ یکتا:

      گاهی با نوشتن.

      خب این عالیه.

      گاهی با گفتگوهامون در پیاده روی.

      خب این عالیه.

      گاهی با لبخند زدن به روی یه انسان، حیوان، آسمون، درخت، گل و …

      گاهی با روزه.

      خب این عالیه.

      گاهی با خوندنِ کامنت ها.

      خب این عالیه.

      گاهی با شنیدن فایلهای استاد سیم ام وصل میشه به خدا.

      خب این عالیه.

      گاهی با بارش بارون، برف، تگرگ، نسیم و بادی که میوزه، ابرهای کپل مپلیِ تو آسمون.

      خب این عالیه.

      تاکید می‌کنم سمانه جان

      اصل اینه که سیم از قلبِ تو وصل شه به خدا…

      تموم

      همین

      دنبال شاخه و برگ و مخلفات نباش.

      هر لحظه، به هر روشی، به هر طریقی، حس کردی قلبت داره وصل میشه به خدا، روشِ عبادتِ تو در اون لحظه همونه، لطفا قطعش نکن که بری سراغِ یه روشِ مرسوم تر، مشهورتر، عامه تر یا هر چیزی که شاید فکر میکنی یا گفتن و شنیدی مقبول تره یا هر چی…

      روشِ عبادتِ مقبولِ خدا از سمت تو، اون روشی هست که وقتی کانکت برقرار میشه میخواد قلبت از جا در بیاد از این عشق و عاشقی.

      و یادت باشه انتظار نداشته باش از یه روشِ واحد، یکسان، ثابت هر بار کانکت شی با الله…

      ممکنه هر ثانیه روشِ عبادتت عوض شه، با عشق پذیرا باش و جلو برو و دل بده به خدا…

      یه نکته و یاداوریِ مهمِ مهمِ مهمِ مهم:

      بدان و آگاه باش سمانه:

      به هیچ عنوان حق نداری روشِ عبادتِ یه مخلوقِ دیگه رو قضاوت کنی…

      با مثال میگم که کامل درک کنی، چون میدونم درکِ تو با مثال، قوتِ بهتری داره:

      اگه کسی نماز میخونه، نوشِ جونش، قبول باشه عبادتش…

      سعیده شهریاریِ نازنینم، وقتی میگه میرم نماز…

      کیف میکنم از این روشش.

      سمانه جان،هر روشی که با خلوص همراه باشه، با حضورِ قلبِ مخلوق همراه باشه، به سرعت وصل میشه به خدا.

      هر کسی، شیوه ی اتصال‌ش به خدا، عبادتش به درگاهِ خدا، نماز هست، ستایش و تحسینش کن و تمام.

      لطفا سکوت کن، هم کلامی هم داخلِ ذهنت.

      به تو ربطی نداره داره نماز میخونه یا چی.

      سریع میخونه یا چی.

      نبینم تو ذهنت بگی عینِ کلاغ میخونه ها، فقط دولا راست میشه، با سرعتِ نور میخونه، اصلا چی متوجه میشه از این نماز

      یکی در میون میخونه یا چی.

      قشنگ ریختم بیرون این نجواهای بی تربیتِ بی ادبِ بی شخصیتِ ذهنمو در مورد نماز یا هر عبادتِ دیگران، که دقیقا اون لحظه دارم قضاوت میکنم…

      فارغ از اینکه عبادت اون فرد چه کیفیتی داره که اصلا به من مربوط نیست، چون فقط به خودش و خدا مربوطه، خودم نه تنها عبادتی نمیکنم با این افکار، بلکه ضد عبادت هم انجام میدم چون دارم تو ذهنم قضاوت میکنم، بد ترش وقتیه که با همسرم صحبت میکنیم و از یه موضعِ حق به جانب و عابد و زاهد و برگزیده میگیم:

      نمازی، نمازه که تاثیر بذاره روی فرد.

      اخلاقش رو حسنه کنه و …

      باشه، این حرف درست…

      تو نماز نمیخونی سمانه و قضاوت میکنی کسی رو که نماز میخونه؟

      اما مطابقِ ایده آل تو نمیخونه؟

      مگه اصلا تو باید قبول کنی یا بپذیری اون نماز رو؟؟؟

      برو عاموووووو

      برو دختر خووووووب.

      شما تلاش کن، عبادتِ خودت با روشِ خودت، رو خوب و قلبی انجام بدی، و لطفا کاری به عبادت دیگران، زبانِ گفتگوی مخلوقاتِ دیگر با خدا نداشته باش.

      سپاس گزارم ازت سمانه جون.

      خدایا مرسی این تفکر و یادآوری هارو بهم میدی.

      مرسی که بهترین معلمم هستی و دست هاتو میفرستی که بهم یادآوری کنن، یکی از دست های خفن ات استاد عباس منشه.

      همینطور سپاس گزارم از سایر دست هات که خیلی هم زیادن، انسان های دیگه، طبیعتت، حیوانات و …

      چشم های معصوم و مهربونِ حیواناتی که میاری سر راهم، بهم مهربونی و عشق رو یادآوری میکنن…

      مرسی، مرسی، مرسی.

      سمانه جون، وقتی حس کردی حالت میزون نیست، درک کردی یه چیزی غلطه، خواستی ارتباط بگیری با خدا که حالت خوب شه، حس ات خوب شه، باز اون لحظه از خودِ خدا هدایت بگیر با چه روشی وصل شی بهش تا بهترین جواب رو بگیری…

      گاهی با نوشتن سپاس گزاری میتونم بهبود بدم حالمو…

      اما الان این پیام اومد که از خودش هدایت بگیرم، از ذهن خودم کمک نگیرم، چون خدا بهترین روش رو میدونه برای اون لحظه ی من و خودش راهنماییم کنه خیلی خیلی بهتره.

      خودش راهنماییت میکنه الان، همین لحظه:

      سمانه جون بهت میگم چطوری با هم ارتباط میگیریم که تو دلت غنج بره واسه خدا…

      یه مثالِ به لحظه و آنلاین از عبادتِ سمانه با خدا، همین نوشتنِ این کامنت هست…

      من الان با خدا دارم گفتگو میکنم.

      به همین راحتی و آسونی و شیرینی و دلبری.

      اون میگه، من تایپ میکنم، داره از طریقِ تایپ با انگشت‌های خودم، چشم های خودم، حس های خودم هدایتم میکنه به گفتگو بت خودش…

      خدای به شدت کار درست، دقیق، منظم و همه چی تمومی داریم ما مخلوقات.

      تازه الان درک کردم وقتی سعیده جانم مینویسه خوندن و نوشتن کامنت صلاه هست واسش یعنی چی؟

      یعنی تو این لحظات داره عبادت میکنه…

      یعنی سمانه تو میتونی هر لحظه مشغول عبادت باشی.

      چطوری؟

      وقتی قلبت رو خالص کنی.

      چشم بگی به هدایت های خدا.

      اون لحظه چون قلبت وصل میشه به خدا، یعنی داری عبادت میکنی…

      میخواد نماز بخونی با عشق و عاشقی …

      میخواد یه لیوان آب بدی با عشق دست یه بنده خدایی…

      میخواد بری ظرف های خونه ی خودت یا مامانت رو با عشق بشوری…

      هر لحطه سیمِ قلبت به خدا وصل بشه، تو در حالِ عبادتی نازنینم.

      سمانه ی نازنینم.

      سمانه ی عزیزِ دلم.

      من فدای تو و بهبودها و تغیراتت بشم الهی.

      عاشقتم دخترِ خوب، مهربون، خوش قلبِ من.

      ماچ به رویِ همچون ماهت سمانه جان، سمانه خانم.

      ستایش، هر ثانیه، بر این خدا، باز هم کمه.

      خدایا منو سپاس گزار بهتری کن برای خودت.

      این باورِ شگفت انگیز رو از استاد یاد گرفتم تو فایل شگفت انگیز توحید عملی9

      استاد جان مرسی به وسعتِ فراوانی های کل جهان و هستی، به اندازه ی کلِ دَم و دستگاهِ خداوند.

      خدایا مرسی واسه این روزیِ با برکت و فراوانی که امروز دادی بهم. سورپرایزم کردی، عاشقتم.

      اولین هدیه ی تپلِ امروز دریافت شد.

      هدیه های امروز واسم خاص هستن، مثل هدیه های هر روز دیگه ای.

      امروز چهارمین سالگرد ازدواجمه.

      سپاس گزارم برای همسرم، آدم خیلی خیلی خوبی که اومد تو زندگیم و خوشحالم از بودن مون در کنار همدیگه.

      الهی شکر بی نهایت.

      خدایا مرسی که هستی، مرسی که تو رو دارم، وقتی تو رو دارم همه چی دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        Nafis گفته:
        مدت عضویت: 1071 روز

        سلام سمانه جانم،پرنده بهشتی.

        اول می‌خواستم تبریک بگم چهارمین سالگرد ازدواجتون را و بگم بهترین هدیه‌ها رو انشالله خداوند بهت بده بعد دیدم خالی از انصاف است که خودم هدیه‌ای بهت ندهم،چون دنبال باورهای امید بخش و توحیدی بودی من هم یک حدیث با باور امید بخش بهت هدیه میدم المومن دائم النشاطه انسان مومن نشاطش دائمی است شادیش دائمی است نشاط از درون میاد یعنی قلبش شاد است این نوشتن به خودمم کمک می‌کند تا مومن باشم.

        بعد هم تشکر کنم بابت کامنت سریالی و دنباله‌داری که برامون میگذاری کلی لذت بردم انواع عبادتی که برامون گفتی و اینکه مهمه سیممون وصل بشه و ممکنه هر بار با یه عبادت تکراری نباشه با یه چیز جدید سیممون را وصل بکنیم که البته من دوست دارم خدا کمک کنه بیشتر مواقع وصل باشه با هر چیز کوچیکی وصل بشه با یک جرقه، احتیاج به کابل بزرگ نداشته باشد.

        و از اینکه صادقانه نوشته بودی قشنگ بیرون کشیدی اون نجواهای بی‌تربیت بی‌ادب در مورد قضاوت‌های دیگران را لذت بردم ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1911 روز

          سلام نفیسه جانِ نفیس و ارزشمندِ خدا.

          امشب، به محضِ دیدن نقطه آبی، ذوق زده شدم و با 5 تا پیکِ نازنین، روبه رو شدم که از سمتِ خدا برام پیام آوردن.

          یکی از این 5 تا انسانِ مهربان، تو هستی نفیسه جانم.

          وای نمیدونی هر بار که پرنده بهشتی خطابم میکنی چقدر دلم قنج میره…

          حسِ خوبی داره برام.

          مرسی عزیزم.

          ممنونم از حُسنِ نظرت، از تبریکت، از هدیه ی جذابت که سورپرایزم کرد:

          انسان مومن نشاطش دائمی است شادیش دائمی است نشاط از درون میاد یعنی قلبش شاد است.

          مرسی که حواست بود من دنبالِ باورهای امیدبخش هستم.

          مرسی که این روزیِ غیرِ حساب رو از طرف خدا برای من هدیه آوردی.

          خوشحالم و ممنونم که کامنت هامو با عشق و حوصله میخونی و برام پاسخ میذاری، این از محبت تو هست.

          برات از خدا میخوام:

          همیشه دستهاش روی شونه هات باشه و حمایتت کنه.

          تو بغلِ گرم و نرم و امنِ خدا باشی و هیچوقت پایین نیای.

          همیشه تو مسیر رشد و بهبود و توحید باشی.

          ماچ به روی همچون ماهت

          و سپاس فراوان که اومدی تو زندگیم و با خودت و پیام هات نور دادی به لحظاتم.

          خوشحالم اجازه پیدا کردم برات پاسخ بنویسم.

          گاهی وقتی برام پاسخ میاد، اون لحظه چیزی ندارم برای نوشتن ولی تو قلبم سپاس گزار دوستهامم که برام مینویسن و محبتشون رو هدیه میدن بهم.

          این محبت دوستان، روزیِ غیر حساب منه، که خیلی خدا رو بابتش شکر میکنم.

          خدایا مرسی که تو زندگیمی و با نور خودت هدایتم میکنی.

          یهدی الله لنوره من یشاء

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سلام به خدا جانم

      سلام به کلِ اعضایِ زیر مجموعه ی سیستمِ خدا جانم:

      سلام به طبیعتِ زیبای خدا

      سلام به مخلوقاتِ زیبای خدا

      سلام به همه ی عزیزانم…

      کامنت سوم از سریالِ شناساییِ توحید و شرک برای سمانه صوفی.

      این ایده ی سریال، از استاد اومده برام…

      از سریال های خفنی که میذارین روی سایت استاد جان جهتِ درک بهترمون از خدا، از قوانینِ خدا:

      سریالِ زندگی در بهشت

      سریالِ سفر به دور امریکا

      سریالِ توجه به نکات مثبت

      سریالِ توحید عملی

      سریالِ الگوها و …

      قبل نوشتن ادامه ی موضوع این کامنت یه چیزی به دلم افتاده که بگم و مینویسم:

      صبح رفتم جلوی در ورودی خونه، جلوی در خوندم این آیه از سوره ی طلاق رو و قلبم باز شد:

      و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.

      این قسمت از سوره طلاق رو چند روز پیش نوشتم روی مقوا و تزیین کردم و چسبوندم روی در ورودی خانه از داخل و پروانه خوشگلای رنگی رنگیِ اوریگامی ام رو هم چسبوندم اطرافشون:

      وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ﴿٢﴾

      و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار می دهد. (2)

      وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ

      و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.

      خدایا

      سپاس گزارم که خودت دلم رو نرم کردی کوچولو کوچولو که قرآن بخونم.

      دارم از طریق خوندن آیه های قرآن به صورت تکی علاقه مند میشم به قرآن.

      با خوندن ترجمه فارسی یا خوندن عربیِ آیات علاقه مند میشم.

      من کم کم شروع کردم.

      برای همین دوست دارم این مسیر رو.

      هیچ عجله ای نیست.

      چون دارم لذت میبرم.

      برای همین وقتی آیه ها رو نوشتم و چسبوندم روی دیوار و دائم جلوی چشمهام هستن ذوق میکنم با قرآن.

      این کلمات داره برام نرم میشه.

      دارم یه کوچولو درک میکنم تو آیه ها چی نوشته شده.

      خیلی کم کم.

      خیلی کوچولو کوچولو.

      در اندازه تک آیه میخونم و کیف میکنم.

      گاهی فقط فارسی.

      گاهی عربی و فارسی.

      خدایا شکرت به ورودِ قرآن به زندگیم.

      به ورودِ برکتِ حضورِ آیه های قرآن تو کامنتهای خودم.

      قبلا تو کامنت بچه ها میدیدم نمیخوندم، بعد شروع شد کم کم خوندنشون و لذت بردن ازش، الان هم کم کم دارن میان تو کامنتهای خودم.

      سمانه جان، اگه این روزیِ غیر حساب برای تو نیست پس اسمش چیه؟

      دقیقا اسمش روزی غیر حساب برای منه.

      چون مطلقا ارتباط نداشتم با قرآن

      الان ارتباط پیدا کردم، وصل شدم کوچولو کوچولو…

      *

      عنوانِ این کامنتِ هدایتی اینه:

      انواعِ شرک:

      ترس ها:

      ترسم از هر چیزی

      از هر چیزی

      از هر چیزی

      یعنی اون قدرتش بیشتر از خداست

      اون زندگیِ منو دستش گرفته

      اون میتونه منو کنترل کنه

      اون میتونه بهم آسیب بزنه، آزار برسونه…

      سمانه جون، هر وقت از هر چیزی ترسیدی، یادت بیوفته این یکی از راه های ورودِ شرک به زندگیته.

      در اولین مرحله بیا با هم شناسایی شون کنیم.

      نگران نباش، نترس از شرک هات، خدا خودش هست، همونطور که کمکت کرده و میکنه شناسایی شون کنی، خودشم کمکت میکنی از زندگیت پرتشون کنی بیرون.

      خیالت راحت، دلت قرص و محکم.

      خدا هست

      خدایا شکرت که میگی و من تایپ میکنم، از خودته همش. مرسی سعادتِ تایپ کردنش رو دادی به سمانه، مرسی از این هدیه ی شگفت انگیزت.

      مطمئنم هم واسه خودم خوبه این سری کامنت های توحیدی هم واسه هر کسی که میخونه و مثل من نیاز داره بهتر درک کنه توحید رو. اعتبارش از الله است.

      حتما دلیلی داره که کامنت هام سریالی شدن…

      حتما هدایتی پشتشه برای خودم…

      شاید باید مرحله ای بنویسم، حس کنم، درک کنم…

      من نمیدونم، من هیچی نمیدونم، من هیچ، همه خدا (یه عالمه قلب و چشم های قلبی و اشکِ شوق)

      الله جان، نورِ آسمان ها و زمین، سمانه عاشقته

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان

      سلام به استاد جان و مریم جان و همه ی دوستان عزیزم.

      سلام به سمانه جانم.

      امشب، الان، هدایت شدم به خوندن این کامنتم و پاسخ هاش.

      پاسخ های دوستانم و ادامه ی این کامنت به صورت پاسخ های خودم.

      الان هم هدایت شدم بیام سریالِ نوشتن از شناساییِ شرک هامو ادامه بدم.

      میشه چهارمین کامنت از این سریال.

      یکی از شرک هایی که شناسایی اش کردم در حیطه ی سلامتی و بیماری هست.

      متوجه شدم گاهی سخنِ یه پزشک رو انقدر بالا بردم تو ذهنم که حسابی ترسیدم، باورش کردم که مشکلی وجود داره و به دنبالش کلی نجوا اومده که دیوانه ام کرده…

      پزشکان نازنین، دست های خداوند هستن که میتونن کیفیتِ سلامتی مون رو بهبود بدن، اما فقط دست هستن نه بالاتر…

      رئیس فقط خداست.

      اونه که میتونه و بلده از ما محافظت کنه در هر شرایطی.

      یکی از بهترین و قدرتمندترین باورهای من که تمرینش میکنم اینه:

      فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

      فقط اونه که بهترین حافظ هست برای همه مون، همه ی مخلوقاتش…

      چرا من یادم میره و دچار شرک میشم و قدرت رو از خدا میگیرم میدم به حرفِ بقیه، شرایط، شواهد و …

      سمانه چون تو هم انسانی، گاهی فراموش میکنی، گاهی شتاب میکنی…

      نه که بگم بهت حق میدم و راحت باش ها، نه…

      میخوام بدونی اگه پیش اومد اشکالی نداره، تلاش کن برگردی تو مسیر اصلی دوباره…

      نترس و غمگین نباش.

      خدا خودش هست و هدایتت میکنه.

      گاهی شرکم اینطوری ظاهر میشه که قدرت رو میدم به حرف بقیه.

      یعنی بزرگ میشه حرفشون برام.

      یعنی باور میکنم.

      انقدر که ناراحت میشم.

      عصبانی میشم…

      از طرفی هم مواجه میشم با روحم که این ناراحتی و خشم رو نمیتونه بپذیره، کینه رو نمیتونه تحمل کنه و با خودش حمل کنه…

      برای رهاییِ خودم از این تله، پناه میبرم به اینکه به نکات مثبت اون فرد یا ماجرا دقت کنم که البته خیلی سخته ولی شدنیه.

      نی نی داره تکون میخوره، سلام میده به همه ی عزیزان:))))

      وقتی کامنتهامو میخونم متوجه میشم گاهی سربسته و بدون مثال مینویسم، گاهی با مثال…

      هر وقت آماده باشم، تکاملم رو طی کرده باشم، با خودم در صلح بیشتری باشم، بی توجه تر باشم به قضاوت مردم مثال های بیشتری مینویسم تو کامنتهام.

      به خودم سخت نمیگیرم.

      انقدر رشد کردم تو کامنت نویسی هام که خودمو تحسین کنم.

      شجاعت خودمو در نوشتن بعضی از کامنتها واقعا تحسین میکنم.

      آفرین سمانه که نقاب هاتو کنار میزنی و با خودت روبه رو میشی شجاعانه.

      نمیدونم چی شد که 2 بامداد کشیده شدم به سمت نوشتن کامنت.

      ولی خوشحالم که مینویسم چون میدونم واسم لازم و خوبه که خودمو بهتر بشناسم.

      همگی در پناهِ خدای یکتا باشیم.

      خدایا ازت سپاس گزارم که بهم نعمتِ نوشتن رو سالهاست که دادی و خیلی لذت میبرم ازش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    جانِ دِگر گفته:
    مدت عضویت: 3391 روز

    آقا، لطفا یکبار برای همیشه:

    بفرمایید اگر خداوند شرک را نمی بخشد،

    و اینقدر شرک مخفی و ناپیدا و پنهان هست،

    پس معنی اش میشه که :

    خداوند هیچ کس را تا حالا نبخشیده، بجز عده اندکی.

    آیا این درست است؟

    من خودم دیدگاهم اینه که شرک در افراد، درجه دارد. همانند بسیاری از چیزها (مانند شادی، ایمان، و …) اینها درجه دارند و هر کس، در این نمودار افقی درجه بندی، در قسمتی از آن قرار دارد.

    بنابراین، نمی توانیم به این راحتی بگیم: فلانی مشرک است.

    و از سوی دیگر، نگاه من به خداوند، اینه که “همراه” همه هست، و به همه انسان ها، فرصت تجربه خویشتن را داده است. نه “عذاب کننده”، یا “نبخشنده انسانها”.

    این مفاهیم، با این آیه قرآن که شما همیشه استناد میکنی “خداوند شرک را نمی بخشد” در تضاد است.

    ممنون میشم اگر سخن جدیدی در این زمینه دارید، بفرمایید.

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      ابوالفضل گنجی گفته:
      مدت عضویت: 814 روز

      این که گفته شود فلانی مشرک است همه ابعاد زندگی وی را در برنمیگیرد و انسانها به دو دسته مسلم و مشرک تقسیم بندی نخواهند شد. مشابه آنچه بعنوان درجه بندی شرک نامیدید انسان در ابعاد مختلف زندگی خود به استناد باورهایش دچار رفتارهای مختلفی میگردد که برخی نیک و برخی بد هستند.

      آنچه نیک و بد نامید می شوند منجر به ثواب و عقاب میگیرند و این ثواب و عقابها منطبق بر آیات و روایات مثل مثبت و منفی در ریاضیات همدیگر را خنثی ساخته و کفه ترازوی اعمال را به سمت سنگینی یک طرف خواهند کشانید.

      حالی که ممکن است آنکه کفه گناهانش سنگین تر شده بواسطه لطف الهی مورد عف و بخشش قرارگرفته طعم عذاب را نچشد.

      در این میان گناه شرک ، گناهی است که مورد بخشش و رتق و فتق با سایر اعمال نیک قرار نخواهد گرفت و مجازاتش هرچند اندک باشد توسط گنهکار ، حتی گنهکاری که سایر گناهانش بخشیده شده ، چشیده خواهد شد.

      پس بنده ای که در این بخش از اعمالش شرک ورزیده مجازات کفر ش را خواهد چشید که این مجازاتها متناسب با سطح و میزان و دفعات شرک ورزی وی است.

      بنابراین چنین شخصی صرفا مشرک نامیده نمی شود و انگ مشرکی در تمام ابعاد به وی نمی چسبد.بلکه باید مجازات گناه نابخشودنی شرکش را بدون معاوضه با هر نیکی و بدی بکشد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    Leyla گفته:
    مدت عضویت: 1205 روز

    به نام خالق من

    سلام خدمت همه دوستان

    خانم شایسته و استاد عزیزم

    پیامبر می فرمایند:شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهانه.

    الان این گفته رو با تمام وجودم درک میکنم.الان که انرژی فوق العاده زیادی گذاشتم تا 3تا از باورهام که ریشه شون شرک بود رو بیرون بیارم، الان می فهمم که چقدررررر شرک پنهانه.

    چقدر در لایه های زیرین وجود ما قرار داره و چقدر باید روی افکارمون ریز بشیم (به خصوص ترس هامون) تا بفهمیم ریشه شون شرکه.

    خدایا هزاران بار شکرت کمکم کردی باورهای ناشی از شرک رو بیرون آبردم.

    الهی شکر توی این مسیر فوق العاده قرار گرفتم تا بتونم زندگیم رو خلق کنم.

    خداروشکر بخاطر وجود استاد عزیزم

    من طی 3 یا 4 روز 3تا باور مخرب شرک آلود رو بیرون ابردم که واقعا ازم انرژی برد تا بفهمم ریشه شون شرکه.

    دوست دارم ریز به ریز پروسه این بیرون آبردن باورهای مخرب ناشی از شرک رو براتون بگم تا بتونم بهتون کمک کنم و برین توی دل ترس هاتون و ببینین که چقدررر شرک در وجود ما پنهانه.

    اولش با احساس ترس شروع میشه( به نظرم بیشتر ترس ها ریشه اش شرکه)

    ترس از هر چیزی

    ترس از این که اگه طرف مقابلم نخواد، کارم پیش نمیره (اگه فلانی نخواد پس تمومه نمیشه دیگه)

    ترس از هر بیماری و ناراحتی و از دست دادن (بهش فکر نکن،دور از جون، ولش کن، راجبش حرف نزن)

    ترس از این که نکنه برام دعا آبرده باشن (قدرت دادن به عامل بیرونی)

    ترس از اینکه وای کم بخندیم بسه دیگه خدا رحم کنه (چون باور اشتباه دارم که بعد از خوشحالی زیاد، غم و ناراحتی می یاد)

    ترس از قرار گرفتن توی موقعیتی حتی اگه اون موقعیت رو دوست داشته باشم و بهم احساس خوبی بده

    بعد ذهن و نجواهای ذهنی می یاد دلیل منطقی برات ارائه میده که خب دوست نداری که توی اون موقعیت قرار بگیری یا اصلا ولش کن بهش فکر نکن بیخالش یا وقتی چیزی رو دوست داری ولی یه سری ترس ها حتی اجازه فکر کردن به خواسته رو بهت نمیده، ذهن می یاد میگه ولش کن تو لیاقتت بیشتره یا خدا برات نخواسته(باور اشتباه:خدا هیچ چیزی رو برای ما مقدر نکرده ما انسان هایی هستیم که با افکار و باورهامون شرایط زندگیمون رو خلق میکنیم.هیچ خواسته ای از طرف خداوند برای ما وجود نداره.خواسته ی خداوند اینکه ما به خواسته هامون برسیم)

    اینا همه گفته های ذهنه ولی این ترس ها ریشه ای تر از این حرفاس

    تمام این ها قدرت دادن به عامل بیرونی و فکر میکنم اگه این اتفاق ها بیفته، اگه تو اون موقعیت خاص قرار بگیرم اگه فلانی کارم رو انجام نده زندگی من نابوده و احساس بدی رو تجربه میکنم.بنابراین همیشه راجب اون موضوع ترس دارم و این ترس زندگی من رو در برمیگیره و نمیزاره زندگی کنم.

    هر چیزی که اختیار زندگیت رو ازت بگیره اون از شرکه

    هر چیزی که فکر میکنی تعیین کننده زندگی توعه برای داشتن احساس خوب و بدت، اون از شرکه

    هر چیزی که نزاره شاد زندگی کنی اون از شرکه

    من باید هر لحظه راحت و شاد و در آرامش زندگی کنم و به مواردی قدرت بدم که توانایی من رو برای خلق خواسته هام بالا میبره مثلا:

    خدا قدرت خلق زندگیم رو به من داده، من رو اشرف مخلوقات کرده و مواردی که حس لیاقت و ارزشمندی رو در من بیشتر کنه.

    باورکن خالق 100در100 زندگیت خودت هستی، باور کن تو هستی که تعیین کننده هستی، تو هستی که انتخاب میکنی، تمام زندگیت ثانیه به ثانیه تو مُشت خودته،تو هستی که خلق میکنی،تو هستی که رقم میزنی،تو هستی که کد میزنی و وارد زندگیت میکنی نه صلاحِ خدا نه یه فرد خاصی نه هیچ عامل بیرونی، هیچ عاملی تاثیرگذار نیست مطلقا، باور کن تو قدرت بی نهایت داری برای خلق زندگیت، زندگیت توعه تو باید تعیین کننده باشی،تو باید زندگیت رو توی مشت های خودت بگیری

    خداوند تو قرآن به قلم قسم خورده یعنی چی؟یعنی تو بنویس تو بخوا من برات قرار میرم یعنی تو هستی که تعیین کننده هستی “تنها تو”

    خدا خودش تورو خالق زندگیت قرار داده حالا تو داری یه فرد یا عامل بیرونی رو تعیین کننده قرار میدی؟

    اینا تمام مواردی بود که بعد از بیرون کشیدن 3تا باور مخرب شرک آلود، برای خودم نوشتم تا یادم باشه من خالق 100 در 100 زندگی خودم هستم و هیچ عاملی در بیرون روی زندگی من تاثیر گذار نیست مطلقا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    ابراهیم ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    سلام به استاد و مریم خانم عزیز

    سپاسگزار تنها ربی هستم که تمام جهان رو رهبری می‌کنه اونه که ثروت میده اونه که رزق میده اونه که سلامتی میده اونه که آرامش میده اونه که عشق رو در قلب آدم جاری می‌کنه و تنها اونه که می‌تونه این کار ها رو انجام بده و هیچ کس تاکید میکنم هیچ کس توانایی برآورده کردن یک کدوم از این ها رو هم نداره.

    من این خداوند رو میپرستم این رب یکتا رو میپرستم که توانایی انجام هر کاری رو داره اونه که دست من رو می‌تونه بگیره و من رو از باتلاق گل آلود گناه و شرک بیرون بیاره و من رو هدایت کنه به سمت زیبایی به سمت فراوانی و لذت.

    این فایل هم بسیار عالی و مفید بود هر وقت که میام تو سایت قلبم باز میشه برای هدایت شدن که الان کدوم فایل رو ببینم فایل جدید رو فایل سریال رو فایل در مورد تقوا یا یکتا پرستی و بی نهایت موضوعات مهم،و قلبم رو باز میگذارم برای هدایت شدن به سمت یکی از فایل ها و اونوقت خداوند منو هدایت می‌کنه و اتفاقا به بهترین فایل هم که نیاز داشتم اون رو گوش بدم هدایت میشم.

    از خداوند ممنونم که منو با استاد آشنا کرد کسی واقعا به قوانین آشناست و نتایج زندگیش هم گواه این قضیست که فقط رب رو میپرستم و تنها از خداوند هدایت و راهنمایی میخواد،واقعا دست خوش استاد به این همه آگاهی که درکشون کردید و تونستید ازشون در عمل هم استفاده کنید و این همه نتایج عالی رو برای خودتون خلق کنید.

    من هم خوشحالم که یک الگوی تمام عیار از ثروت و خوشبختی و سلامتی و آرامش در همه ی جوانب زندگی دارم که با الگو کردن زندگی این عزیز خودم رو سعادت مند کنم.

    واقعا این فایل ها خیلی کمک می‌کنه به آدم برای شناخت بیشتر خودش و درک شرک هایی که درون خودش داره و سعی کنه با باور های درست جایگزین کنه،مد هم چیز های جدیدی در این فایل شنیدم که بسیار برام ارزش داشت و شرک های رو تو ذهنم پیدا کردم واقعا فایل ها استاد معجزست.

    در کل خودتون باید بخواهید که تغییر کنید،وبا کمک گرفتن از خداوند و دونستن این حقیقت که وعده ی خداوند راست است حرکت کنید و آرام آرام با طی کردن تکامل به اونجایی که میخواهید می‌رسید،که من هم داره این اتفاقات برام می‌افته و داره هی باور هامو تقویت می‌کنه برای رسیدن به موفقیت های بیشتر.

    از خداوند سپاسگزارم که دوباره این فرصت را داد برای شنیدن چیز های که سعادت دنیا و آخرت رو برامون داره از شما استاد گرانقدر هم سپاسگزارم که این فایل ارزشمند رو آماده کردید واقعا سپاسگزارم

    و در آخر شعر زیبا در مورد توحید

    مرد راهم باش تا شاهت کنم

    صد چو لیلا کشته در راهت کنم

    خدانگهدار تون باشه ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    آذین گفته:
    مدت عضویت: 1102 روز

    بنام خداوند یکتا

    سلام بر استاد و مریم عزیزم

    سلام بر دوستان پاکم

    استاد عزیزم در مورد رشته ام اخیرا در اینستا و فضای مجازی هوش مصنوعی خیلی صدا کرده و میگن قرار جایگزین ما بشه اولش ک اینو شنیدم خب ترسیدم اما بعدش حرفهای شما اومد توی ذهنم و فهمیدم هر چی را باور کنم دارم بهش قدرت میدم و این یجور شرک هست و در واقع اینو فهمیدم ک آدمها هر دفعه از طریقی میخوان بقیه را بترسانند و اونایی ک در این بازی می‌ترسند و قدرت را ب کسی غیر از خداوند می‌دهند ضرر می‌کنند چون قدرت فقط متعلق ب خداوند هست و لاغیر.

    مورد دیگه اینکه پاشنه آشیل من و خانواده ام از بچگی شده استاد عزیزم سرطان هست و از بس نمونه در فامیل دیدم از اسم این موضوع هم تا خود مرگ میریم و متاسفانه این ترس باعث شده کوچکترین آزمایش ما را کلی بترسونه، البته دارم روش کار میکنم تا خودم را حداقل از این ترس و افکار خلاص کنم چون قدرتی روی بقیه افراد خانواده ندارم و طبق قانون هر کسی مسئول افکار خودشه. دیروز با خودم اینطور فکر کردم چطور بدن میتونه زخمها و مریضیهای کوچک را درمان کنه اما برای سرطان و این مریضیهای این مدلی ناتوانه؟

    بدن ک همون بدنه

    یک فکر اومد توی سرم چون ترس داره ب اون بیماری قدرت میده و از همین ترس استفاده می‌کنند تا در این بیماریها تجارت راه بیندازند و پول‌های مردمی ک ترسیدند را بگیرند و بگن درمانتون میکنیم اما اکثرا درمان نمیشن و فقط دوره ای با این درمانها زجر میکشند، چون باورها ایراد داره و من میشناسم افرادی را ک دکتر بهشون گفته سرطان داری و چند ماه دیگه میمیری اما اون فرد اینقدر ایمانش قوی بوده ک حتی پیگیر درمان نشده و رفته خوش گذرونده و گفته همه چیز در دستان خداست و بعد از چند ماه ک آزمایش داده هیچ اثری از اون بیماری نبوده، دلیلش هم باور قوی اون فرد بوده ک تسلیم ترس نشده و قدرت را ب سرطان نداده. اینا را گفتم از چیزهایی ک در اطرافم دیدم ولی لطفا اگر کسی این کامنت را خوند فکر نکنه ک باید درمان را متوقف کنه تا خوب بشه چون فقط باورهایت ک مهمه‌ باید باور کنیم سرطان در برابر قدرت خداوند هیچ قدرتی نداره و این یک بیماری تجاری هست و شاید درمانش از سرماخوردگی هم راحت‌تر باشه فقط باید از اون ترس رها شد.

    خداوندا هدایتم کن

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: