توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حمید رجایی گفته:
    مدت عضویت: 2732 روز

    به نام هدایتگر مهربان و عزیز

    سلام به دوست خوبم استاد عباسمنش گرامی و بانو شایسته مهربان

    قبل از این که در مورد موضوع فایل بنویستم گفتم یک مورد از اتفاق داغ جالبی که برام اتفاق افتاد بگم که مربوط به همین جلسه هستش رو بگم.

    ما توی همین هفته گذشته قرار شد یه دستگاهی رو که بعد از تحقیق وبرسی موضوعات فنی و مهندسی قرار شد برای یک شرکت تهیه کنیم و ارسال کنیم . پس از برسی یک دستگاه انتخاب شد و به مشتری اطلاع دادم و اون هم پذیرفت و برامون پولشو واریز کرد . و قرار شد ما براش ارسال کنیم

    خوب از طرفی اومدیم که دستگاه رو از طرفی که باهاش صحبت کرده بودیم بخریم دیدیم که تعطیله و فروشگاهشون بستس و خلاصه تلفن رو هم جواب نمیده خوب گفتم حتما خیره ( اگه قبلا بود به هم میریختم کلی استرس میگرفتم حالا چکار کنم جواب مشتریمو چی بدم نیمشه بهش نه بگم

    باید پولشو برگردونم و خلاصه از این نجواهایی که همتون باهاش آشنا هستید…) خلاصه با مشتریم تماس گرفتم روز چهارشنبه بودگفتم دستگاهتون رو شنبه ارسال میکنم و اون هم قبول کرد .

    خلاصه دوباره اون فروشگاه شنبه هم نبود گفتم که مگه فقط اینه خوب من که کد دستگاه رو فهمیدم و اطلاعاتشو میدونم . چرا گیر دادم به این یک نفر و همون موقع با یک سرچ ساده یک کانال فروش اون دستگاه رو پیدا کردم و البته با تخفیف خیلی بهتر و کلی اطلاعات دوباره کسب کردم و ارتباطی که میتونه بسیار کمک کننده باشه برام .

    و به خودم گفتم ببین ببین چقدر سود و منفعت داشت همین که به ندای خدا گوش دادی و شرک نورزیدی و همه کارها خود به خود ردیف شد و چقدر سود داشت برام .

    و من چقدر قبلا مشرک بودم و الان هم هستم ولی بهتر شدم و میدونم که هیچ وقت توحیدی خالص نمیشوم فقط میتونم بهتر بشم .

    و اما سوال های زیبای خانم شایسته عزیز که کمک میکنه ما به خود شناسی بهتر برسیم .

    زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

    یعنی هر چقدر فکر میکنم اون موقع ها بسیار بسیار بیشتر از الانم مشرک بودم و هیچ گاه قبول نمیکردم که توی کل طایفه ما کسی بتونه یکم از لحاظ مالی رشد داشته باشه و ما توی یک طایفه بسیار بزرگ و با اصل و نصب زندگی میکردیم و هیچ گاه ندیم که کسی از ما شرایط مالی خوبی رو تجربه کنه و فقط توی کل طایفه ما من یکم از بقیه بهتر رشد کردم و همیشه هم این رو از پسر عمو هام میشنیدم که این فقر رو مثلا روی پیشنویی

    رجایی ها نوشتند .

    و من هم این شرک رو داشتم که اصلا طایفه ای ما همیجوری باید آسمون جل باشیم و ژنتکیه من هم که الان یکم فقط یکم بهتر از بقیه اون موقع ها حدود ده سال پیش نتیجه گرفتم رو شانسی میدونستم /

    و

    به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

    و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟

    و بیشترین و بزرگترین شرک من همیشه قدرت دادن به افراد و حساب کردن روی دیگران بود و همیشه هم از اون ها بیشترین ضربه رو میخوردم

    که البته الان هم میخورم ولی با این تفاوت که الان زودتر متوجه میشوم و سریع استغفار میکنم و خدا در جا منو میبخشه .

    و همیشه میگفتم که من اگر میخواهم نتیجه بهتری بگیرم باید خدمت بیشتری به مشترهام بدم و در این مورد خودم رو توی رنج و سختی مینداختم و در واقع از خودم میکندم و به بقیه میدادم و روز های تعطیل و استراحت و تفریح خودم رو به کار برای مشتری میدادم و دقیقا نتیجه عکس میگرفتم و مشتری اون رو از سر وظیفه من میدونست و این شرکی هست که هنوز آ ثارش در و جودم بسیاره ولی خیلی بهتر شدم .

    و البته وقت ها ی بسیار ی بوده که روی مشتریهام حساب نمیکردم (البته یادم نمیاد روی خدا حساب میکردم یا نه ) و هم کارم بسیار روان و راحت پیش میرفت و هم دستمزد راحت و سود بهتر و بیشتری دریافت میکردم فقط متوجه دلیلش نمیشدم .

    وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

    به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

    از روزی که با استاد و این قوانین کیهانی آشنا شدم :

    بسیار بسیار از لحاظ شرایط کاری و مالی بهتر شدم و اصالا یادم نمیاد که دیگه کی با مشتری جر و بحث کرده باشم سر مسائل مالی

    با ساعات کاری بسیار کمتر درآمد بسیار بالاتری رو دارم تجربه میکنم

    دیگه اصلا روی وعده و وعید مشتری ها حساب نمیکنم

    وقتی میبینم که مشتری قول واریز پول رو داده ولی انجام نداده بر خلاف گذشته که سریع زنگ میزدم بهشت الان کمی صبر میکنم و میگم مشکل از شرک خودمه که البته که کمتر از گذشته اتفاق می افته

    دیگه مسائله گرانی دلار رو نادیده میگیرم

    دیگه به شخصی کمک نمیکنم که بعدا اگه نیاز داشتم ازش کمک بخوام از هر لحاظی

    دیگه توقعی ام از افراد بسیار کم و کمتر شده و اصلا یادم نیمیاد و فقط با خدا و قوانینش کار دارم

    یعنی استادم یه جوری من از کودکی همه چیز رو به خودم و درون خودم ربط می دادم ولی اصلا نمیدونستم قوانین چیه و چطوری من دارم ازش استفاده میکرم و به همین خاطر هم کلا من آدم آرومی بودم و به خون سردی و آرامی معروف بودم.

    و این نگاه توحیدی من باعث شد که یکبار کل زندگیمو که چند سال ساخته بودم رو رها کنم و دست خالی محاجرت کنم به تهران که بعد از استفاده از برنامه های شما بود و برای درک بهتر قوانین بود.

    این نگاه توحیدی جدید باعث شد که درخواست بدم و خدا اجابت کنه از خونه اجاره کردن از مغازه اجاره کردن از کسب و کارم از مشتری ها و سفارشاتم که قبلا براشو ن کلی و قت و انرژی میگذاشتم و الان فقط با درخواست دادن و ستاره قطبی به راحتی انا اقول له کن فیکون می شود

    ولی هر چقدر بیشتر میرم جلو بیشتر متوجه ایرادام میشم ولی به خودم احسنت میگم که دارم توی این مسیر حرکت میکنم.

    استادم میدونم که متوجه میشی با این جنس کامنت ها که من مدتیه درست و اساسی برای کار کردن روی باورهام وقت نمیزارم و لی بهتون قول میدم که دوباره مثل قبلا شروع کنم و هر جوری شده بیشتر و بشتر روی خودم کار کنم . چون الان توی شرایطی هستم که درخواستشو داشتم که ایجاد بشه و من بتونم روی باورام بهتر کار کنم و اون شرایط رو خدا برایم ایجاد کرد ولی من مشرک یاد رفت و فکر کردم خودم ایجادش کردم و یا این که خود به خود بوده .

    یادم رفته که اون موقع دست خالی بودم و فقط درخواست روزی برای خوراک و شیر خشک و پوشک بچمو داشتم

    یادم رفته تا همین 8 ماه پیش حیرون بودم و یه جایی برای مغازه میخواست م و خدا برام جورش کرد

    یادم رفته که تا همین چند سال پیش مدام برای گرفتن سفارش چقدر وقت و هزینه میگذاشتم آخرش هم مشتری کنسل میکرد/

    یادم رفته من مشرک که تا چند سال پیش همش منتظر شرایط بهتر شدن مملکت و دلار میکردم

    یادم رفته که من من مشرک نمیدونم برای چی زنگ میزدم به دوستم میگگفتم اگه پول قرضی میخوای بهت بدم

    یادم رفته که من مشرک چند سال پیش توی اداره برای یک کار ساده صدها بار میرفتم و میومدم و درست نیمشد

    یادم رفته که من مشرک چندسال پیش و همین الان هم خیلی وقت ها آمدم های دیگه رو توی کسب درآمدم دخیل میدونستم

    نگاه توحیدی خیلی توی رفتار و شخصیتم تاثیر گذاشت به خصوص بعد از دوره عزت نفس

    باعث شد که دیگه کمتر حرف مردم و نگاه مردم برام مهم باشه

    دیگه اینقدر خودم رو و شرایط زندگیمو خرج مادرم که دوستش دارم کنم که رضایت اون رو جلبب کنم

    دیگه کمتر پای صحبت های خاله زنکی بشینم و وقتم رو تلف کنم

    باعث شد که بیشتر با خودم در صلح باشم و خودم رو ازیت کنم /

    این نگاه توحیدی باعث شده که الان وقتی رو ی باور فراوانی کار میکنم و مشتریها ی فراوان با خرید های میلیاری سراغ من میاند و لی منجر به فروش نمیشه دیگه مدام پیگر نمیشم و اگه که نمیشه میگم مشکل از درون خودم هست که باید اصلاحش کنم.

    استاد و خانم شایسته و همه بچه های سایت دوستون دارم و امیدوارم در مدار راحت رسیدن به خواسته هاتون قرار بگیرید /

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  2. -
    محمدعلی قماش چی گفته:
    مدت عضویت: 1395 روز

    سلام استاد عزیز و نازنین

    اولا خدا رو شکر میکنم که بعد از ماه‌ها یک فایل از سریال توحید عملی تهیه شد و من در زمان عضویت ام،می‌توانم کامنت بنویسم.

    ازتون سپاسگذارم استاد.

    دوما اینکه، چیزی که من را عاشق شما میکنه اینه که وقتی در مورد توحید صحبت میکنید،اساسا لحن و مدل شما تغییر میکنه.

    حتی عصبانی هم میشید و با تحکم تدریس میکنید.

    حالا تجربه خودم از اجرای توحید در عمل،که از شما آموختم،را بصورت ارائه یک نوع پایان نامه دانشجوی شما تقدیم میکنم،هر چند دنیایی را با این آموزش ها خواهم ساخت.

    مطالبم را با این شعر که یک باور قدیمی است آغاز میکنم:

    شغال بیشه مازندران را

    نگیرد جز سگ مازندرانی

    این شعر را پدر مرحومم که در روحیات و اخلاق،مشابه پدر شما بودند،همیشه می‌خواندند باین معنا که،مازندرانی ها فقط با یکدیگر کار می‌کنند و تو حریف آنها نمی‌شوی.

    بهمین خاطر با وجود ثروتی که داشت،هیچ وقت یک ویلا برای ما تهیه نکرد و همیشه حسرت یک ویلا داشتیم.

    یکسال گذشته زمین کوچکی داخل شهر آمل خریداری کردم.

    همواره آرزوی ساختمان سازی داشتم

    سالیان سال پدرم که خود یک مهندس بود،با تحقیر بمن میگفت، گنده های ساختمان سازی در کار ناتوان شده اند،حالا تو میخواهی ساختمان بسازی…

    من مهندس نیستم

    بخاطر ضعف در ریاضیات رشته انسانی رفتم و در نهایت وکیل دادگستری شدم.

    17 سال کار کردم و بعد از شنیدن یکی از فایل های استاد،تصمیم گرفتم دیگر پرونده قبول نکنم.

    تصمیم خطرناکی بود.

    چون دیگر درآمد نداشتم.

    به یک دوره آموزشی نحوه اجرای ساختمان هدایت شدم.

    همه دانشجویان مهندسین مجری و ناظر بودند و من هاج و واج.

    تا دوره تمام شد استارت کار زده شد.

    دقت کنید گفتم استارت کار زده شد،نه اینکه من استارت زدم.

    کلام استاد را سرلوحه قرار دادم:

    تو خود پای در ره بنه و هیچ مپرس

    خود راه بگوید که چون باید کرد.

    به والله به والله پول نداشتم

    در واقع یک پولی جور کرده بودم،که شروع به ساخت کنم.

    همون ماه ها بود که دوره روانشناسی ثروت یک رو خریده بودم،شما فرمودید بخودتون احترام بگذارید و اینها…،یک ماشین که قبلا گفتم هم مدل یکی از ماشین های شما بود،بهم پیشنهاد شد.

    مالک اصرار کرد بخر،ماشین عالیه.

    گفتم نمیخوام پولمو نیاز دارم برای ساخت.

    چند شب بعد یکی از جلسات دوره ثروت یک رو گوش دادم،فردا زنگ زدم گفتم ماشین مال من،پول ساختمان میرسه.

    استاد باور کنید لحظه آخر ماشین را مالک از نمایشگاه پس گرفت.

    حالا من موندم و یک جیب خالی و یک زمین خاکی.

    هدایت شدم به اینه یکی از واحدها را پیش‌فروش کنم.

    مشتری رسید

    پول داد.

    فقط با 90 میلیون شروع کردم

    فقط با توکل که پول می‌رسد.

    الان که کامنت مینویسم،دومیلیارد تومن هزینه کردم.

    مشتری یک میلیارد بیشتر نداد و واقعا توان ادامه نداشت.

    الان میتونم بگم بقیه چجوری جور شد.

    اما قبلش اصلا نمی‌دانستم از کجا قراره جور بشه.

    اول مهر پارسال شروع کردم،الان نما را زدم و هفته آینده کلید میدم بصورت جارو کشیده.

    یعنی فقط 10 ده ماه.منهای تعطیلات و روزهای بارانی.

    که همان مهندسین گنده نمی‌توانند ده ماهه جمع کنند.

    حالا برسیم به بحث شغال بیشه و ….

    استاد

    باور ساختم،آملی ها بشدت مردمان مهربانی هستند.

    به والله الان تمام اوستا کارها عاشق منند.

    به برادرهای خودشان باندازه من رسیدگی نکرده اند.

    میگن پولت برکت داشت.

    استاد بخدا اوستاها رو بزور بیرون میکنم

    میگن اینقدر اینجا واسه ما لذت بخشه،ما صبح‌ها برعکس پروژه های دیگر ،با علاقه میایم سر کار.

    یکی از دوستان عزیز،در مورد این ساختمون،در کامنت قبلیم نوشتند:

    ساختمان شما الهی بود.

    دقیقا این کلام الهام الهی بود که به زبان دوست عزیز جاری شد.

    استاد

    من ساکن تهرانم، آمل هفته ای یکبار میروم فوقش دو شب،

    اوستاکارها،بموقع میان،مصالحی لازم باشه خودشان میرن میخرن،

    روزای تعطیل سرمیزنن، خودشون کار رو پیش بردند.

    یکی از یکی حلال خور تر.

    مرتب منو دعوت میکنن به مهمانی هاشون توی روستاهاشون

    الحمدلله رب العالمین.

    استاد داستان این ساختمان الهی زیاد هست.

    فقط اینو بگم،یکسال هست دفترم بستم،خدا شاهد هست از کل این 17 سال،بیشتر پول تو جیبم بود،هر جا خواستم رفتم،هر چی خواستم خریدم،خوردنی ،خوردم و خوابیدم و کیف کردم در اوج لذت و آرامش.فقط با این باور که برو دنبال علایقت،خدا میرسونه.

    بگذارید از یک شروع دیگر بنویسم:

    شب عید هدایت شدم باینکه یک مغازه در آمل تاسیس کنم

    عین آب خوردن مغازه پیدا شد

    چیده شد و در حال کار کردن است.

    شروع دیگر:

    منطقه ای وجود دارد در آمل،بنام گمرک و مرکز تجارت برنج ایران.

    کشاورزان 50 ساله جرات ندارند اونجا بروند،

    من دوباره هاج و واج رفتم اونجا و خدا را گواه میگیرم،همون روز رئیس بازرگانی گمرک ،یک ساعت برام وقت گذاشت،قول مساعد داد،

    و الان من تبدیل شدم به یک تاجر برنج داخلی، و در مسیر صادرات هستم.

    شروع سوم:

    در حال مطالعه کالاهای صادراتی بودم،در مورد یک محصول،با خودم گفتم چرا دنبال تامین کننده بگردم،خودم تولید کنم،

    هدایت شدم به رویای تاسیس یک کارخانه.

    دوباره هاج و واج وارد اداره صنایع شدم.

    استاد

    ظرف کمتر از دوماه جواز تاسیس احداث کارخانه را با ظرفیت 20هزار تن تولید در سال گرفتم.

    اینو قسم نمیخورم،عکس جواز موجوده.

    در این مورد کوچکترین تخصص و حتی نقدینگی ندارم.

    اگر ساختمان باین جا رسید،کارخونه هم راه میفته.

    قدم بعدی در اینهفته اینست برم دنبال ثبت برند.حالا قدم بعدی بقول استاد گفته میشه..

    من روی دوش خداوند سوارم.

    من فقط وظیفه دارم آرزو کنم

    بمن هم هیچ ربطی نداره چجوری و از کجا جور میشه.که اگر به چجوری فکر کنم،در واقع شرک ورزیدم ،یعنی خودم رو تو قدرت خدا شریک فرض کردم.

    من تو کار خدا دخالت نمیکنم

    خدای من برام جور میکنه.

    استاد یک شروع دیگر هم داشتم،الان نمیتونم بگم،

    که اگر بگم اینجا فکر کنم برگای خوده شما هم میریزه.

    این هم سپردم به الله مهربان.

    فقط قول بدید هر وقت گفتم،به افتخار این شاگرد حرف گوش کنتان،یک شیرجه بزنید تو دریاچه

    حرف از توکل و اجرای توحید زیاد دارم.

    هرچند اقرار میکنم همچین درس خوان نبودم،یک درصد،تاکید میکنم”:

    یک درصد از آموزه های استاد را عمل کردم،

    الان اینجام.واویلا باینکه بیشتر بشه.

    عاشقتم استاد جان

    سید عزیزم.برادر عزیزم.حجت خدا در دوران

    دوستت دارم،عاشقتم

    ایشالا عشق و صفا کنی بیشتر ازین.

    مدیونتم.

    بخدا سپردم شما و مریم خانم،و همه دوستان هم خانواده ام در سایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2202 روز

      درود و سلام خدمت شما آقای قماش چی عزیز

      جسارت تون رو. تحسین می کنم. اینکه. دفتر. وکالت تون. رو براحتی. جمع کردید. و. اینکه. در. این اقدام جسورانه اینقدر ایمان داشتید.17 سال کار کردم و بعد از شنیدن یکی از فایل های استاد،تصمیم گرفتم دیگر پرونده قبول نکنم

      آموزش و رشد و پیشرفت تون. رو. تحسین کردم. که. گفتید یک دوره آموزشی نحوه اجرای ساختمان هدایت شدم اینکه. در. مسیر. درست و مناسب هدایت شدید

      تو خود پای در ره بنه و هیچ مپرس

      خود راه بگوید که چون باید کرد

      ماشین تون. هم. مبارک.

      این. از. اون. توفیق های. اجباری. بود که. سبب. خیر بود مالک اصرار کرد بخر،ماشین عالیهواقعا این جسارت تون. رو هم تحسین کردم. البته این جسارت ها همش از ایمان قوی و توکل به خداوند نشآت میگیره. مبارک تون. باشه

      اول مهر پارسال شروع کردم،الان نما را زدم و هفته آینده کلید میدم بصورت جارو کشیده.. ساختمان الهی تون مبارک باشه خدا قوت

      مغازه در آمل تون هم مبارک باشه

      تجارت در برنج هم. در. اون منطقه که البته من اونجا رو نمی شناسیم ولی از اینکه به چنین جاهایی هدایت شدید واقعا تحسین برانگیزی که گفتیدالان من تبدیل شدم به یک تاجر برنج داخلی، و در مسیر صادرات هستم.

      جواز تاسیس احداث کارخانه را با ظرفیت 20هزار تن تولید در سال تحسین برانگیزی واقعا. به تون تبریک می گم که در مدار رشد و پیشرفت های تصاعدی هستید و خیلی خیلی بیشتر از اون. زمانی که در مسند وکالت بودید. و خداوند چقدر. شما رو دوست داشت که به چنین. سایت گوهر نشانی هدایت شدید و خداوند چقدر ماها رو دوست داشت که با خواندن چنین کامنت های ایمان مون قوی تر بشه و ماها همه. از هدایت شدگانیم خدا. رو شکرگذارم که به کامنت زیبا و پر محتوا تون هدایت شدم

      اگر ساختمان باین جا رسید،کارخونه هم راه میفته. به امید خدا با بودن در این مسیر توحیدی الگوهای صد در صد مثبت تکرار شونده در جهت رشد و پیشرفت تصاعدی تمام کارها و تمام امورات زندگی تون روان هستید خدا رو شکر مبارک باشه و تحسین تون می کنم

      چقدر این جمله تون رو. دوست داشتممن روی دوش خداوند سوارم.

      من فقط وظیفه دارم آرزو کنم. واقعا این حد از ایمان و این حد از توکل و توحیدی بودن جای تبریک و تحسین داره و از اینکه یکی از هزاران بهترین شاگردهای استاد هستید نشان از عملگرا بودن شماست و مطمعنا سورپرایز بعدی تون استاد. به افتخار این شاگرد حرف گوش کن ،یک شیرجه میزنع تو دریاچه

      ممنون و سپاس. که اومدین و نوشتین و باورها مون رو قوی تر کردید که با دست خالی هم می شود

      بهترینها بهترین ها رو برای شما دوست عزیز. آقای محمد علی قماش چی. و برای همه مون آرزومندم

      ممنون و سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علیرضا رستاخیز گفته:
      مدت عضویت: 1793 روز

      سلام محمد علی عزیز

      خداروشکر بابت هدایت بینظیرت

      چقدر لذت بردم از خوندن کامنت شما

      تحسین میکنم این حد از ایمان و عمل رو

      تحسین میکنم این نگاه توحیدی رو که با 90 تومان ساخت و ساز رو شروع کردین

      ماشالا به شهامت و جسارت شما

      بیشتر سازنده ها کلی دودوتا چهارتا میکنن که یه وقت آخر کار پول کم نیارن و تازه اگر کله پول ساخت رو هم داشته باشن باز هم نگران این هستن که نکنه به تورم خودشونو نرسونن و کار بخوابه اما شما انقدر شجاعانه کاررو شروع کردین و ایمان واقعی نشون دادین و خدا هم پاسخ داد .

      مبارکت باشه ساختمان جدید

      مبارکت باشه کارخانه ی جدید

      مبارکت باشه موفقیت های جدید

      ممنون بابت انرژی که از نتایجت گرفتم .

      خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1900 روز

    بنام رب وهاب و غفورم

    سلام به عزیزان دوست داشتنی ام

    روز 87 ام

    خانم شایسته عزیز چقدر intro معرکه ای برای این فایل محشر، از اول این فایل میشه پیش بینی کرد که چقدر معرکست، هر چند اسمش که به تنهایی فوق العاده جذب کنندست و دقیقا همزمانه با مقوله ای که اینچند وقت که روش عالی کار می کردم و به عبارتی به قول سید علی خوشدل نقش خدا رو تو زندگیم پر رنگ می کردم.

    تصاویر فیلم و نحوه فیلمبرداری و نوع موزیکی که انتخاب کردین و نوع ورود استاد که یه لحظه فکر می کنی پشتشون پردست نه یک منظره واقعی، واقعا عالیه، واقعا لذت بردم خانم شایسته تحسینتون می کنم برای این فیلم عالی

    استاد عزیزم این فایل از اون دسته فایل هایی هست که فوق العاده عالی حالی می کنید ذهن تا اوضاع دستش بیاد، عین فایل لایو 35 که با قدرت هر چه تمام تر برامون از قانون حرف زدین.

    این چند وقت واقعا خدا کمکم می کرد تو دلم برای یک تضاد و یا باوری که تو ذهنم شناسایی می کردم و میخواستم مثل قبل بیام بگم: “وای حالا اینو چکارش کنم، حالا چجوری این مورد بهبود ببخشم؟”؛ میومدم میگفتم خدایا اینو فهمیدم و بعد خوشحال میشدم که اولین قدم حل کردن مشکل برداشتم، من فهمیدم این مشکل از کدوم باور آب میخوره؟ خدایاشکرت، و این کاملا خودکار و ناآگاهانه رخ می داد، و فهمیدم وقتی از خدا خواستم، خواستم این بود که خدایا لطفا خودت باور رو به من نشون بده و خودت راهکارهای واضح و ساده و روشن بده من درستش کنم، مرسی، و چقدر عالی بدون اینکه من کاری کنم، نه تنها راه حل نشان نداده میشد بلکه قبل از اینکه بیام فکر کنم که انجام بدم یا نه او راه حل رو، خودم رو در وضعیت انجامش می دیدم و فهمیدم وقتی واقعا توکل کنی و واقعا ایمان داشته باشی هر وضعیتی هر چقدر سخت فقط باید از خود خدا کمک بخوای و هر مدلی هم بخوای کمکت می کنه و هیییییییچ عامل بیرونی جز خودت نمیتونه این رو بهبود ببخشه و یا درستش کنه، اون موضوع حل می شد و جالبه راه حل های خدا و اراده خداوند اونقدر همراه با آرامش هست، اونقدر سادست برات و اونقدر خیال راحت کنه که جای هیچ حرف و حدیثی رو نمیزاره، و همینه که من عاشقشم، و شب و روزم میشه حرف زدن باش و تایید قوانین و نشانه هاش و توجه به زیبایی هایی که بم داده، من حتی همین گفت و گوی عاشقانه با خودش رو هم ازش میخوام و بعد از گفت و گوی عاشقانه با خدا، تازه چند دقیقه بعدش میگم عه این همون خواسته ای بود که دیشب از خدا می خواستم، چقدر راحت برام مهیاش کرد. و یا مثلا میگم خدایا من دوست دارم اصل داشته باشه زندگیم، اصلشم تو باشی و قوانینت، یکیش که میتونم الان انجام بدم تحسین کردنه و چون میدونم فقط با تحسین کردنه که میتونم اون چیز رو منم داشته باشم (حالا میخواد هر نوع موفقیت باشه چه در زمینه مادی و چه در زمینه معنوی و رشد شخصیتکه تو فایل استاد قدرت تحسین در برابر حسادت و فایل های آفرینش استاد در مورد قدرت تحسین می گفتن)، پس لطفا آسونش کن برام و کاری کن این کارو راحت انجام بدم، و اراده خدا انجام می پذیرفت، یک سری شرایطی پیش میاد که من بدون اینکه فکر کنم تحسین میکردم، قبلا تو دلم تحسین می کردم یا تو نوشته هام و یجورایی روم نمی شد بگم به طرف ولی از وقتی به خدا گفتم آسونش کنه، خیلی راحت انجام میشه اصلا انگار من نیستم اون میگه تحسین کن بش بگو و من اون کارو انجام میدم(و جا داره بگم این آگاهی رو به این شکل از آموخته هایی که خواهرم از سایت آقا رضا عطار روشن گفتن به من دیدم که چقدر همین چیزی هست که ما با عنوان خواسته از خدا می خوایم که استاد می گن و آقا رضا عطار روشن با نام اراده خدا به یک شکل دیگر همین مفهوم رو میگن) و چقدر عالی همه چیز هم راستا به همه که من طعم لذت بردن از زندگی هر لحظم رو بچشم و خواسته ای که ارتباط عمیق با خداست برای من هر روز بهتر و بهتر بشه.

    و جالبه من بعد از دیدن این فایل نمیدونستم چجوری باید بیام کامنت بنویسم و گفتم خب این فایل نمیدونم چی بنویسم پس ولش کن برای این فایل کامنت نمیزارم، بعد همون صدای عشق، رب وهابم گفت، مگه این ویدیو رو دیدی چقدر کیف کردی و تحسین کردی، حالا برو همین تحسین بنویس، بعد گفتم آره تحسین دو خطه ولی تو بقیش بگو که بنویسم من نمیدونم واقعا، و همینجور جملات قشنگ دارن ردیف میشن و شدن این چند خط بیشتر از دو خط.

    یا مثلا فقط به اندازه یک فکر از ذهنم میگذره، که وقتی میخونم یکی از بچه های سایت که فکر کنم تمرین دوره ثروت بودن و میرفتن میلیاردرها رو پیدا می کردن و تحقیق در موردشون بعد با خدا گفتم اوووه از کجا پیدا کنم حالا، دقیقا امروز خداوند در یوتیوب به جایی هدایتم کرد که یک دی جی (Alan walker) که خودش تو سن خیلی کمی بسیار پولدار و معروفه و فقط برای کیفیت کارش و من چند وقت خیلی قبل بعد از دیدن یکی از موزیک ویدیوهاش که کلی ماشین لمبوهاش به نمایش می گذاشت تحسینش کردم که تو این سن چقدر ثروتمنده، راست میگه استاد فرصت ها زیاده تو جهان، جهان هر روز در حال پولدار شدن و ثروتمند تر شدن و کمک به مردم برای بیشتر ثروتمند تر شدن هست و حتی سن افراد ثروتمند هم اومده پایین و کلی تحسین دیگه کردم، یک ولاگی دارن که تو اون میره خونه ثروتمندا و از نزدیک باشون حرف میزنه، که خدا گفت ببین تو چند وقت پیش این فرد رو تحسین کردی و الان همون فرد شده دستی از دستان خدا برای نشان دادن زندگی ثروتمندا که واقعا اون فرد رزق بغیر الحساب داشت و تازه یکی از سوپر استارهای اندونزیه و از کودکی وقتی 16 سال سن داشته باباش فوت می کنه و میاد تنهایی مهاجرت می کنه به جارکارتا و اون جا به قول خودش زندگی به شیوه خودش رو شروع می کنه و الان فک کنم خیلی خیلی سن داشته باشه 40 سال باشه تازه اگر خیلی باشه، خیلی جوان و خوش اندام و بسیار خوش انرژی و کلا یک house tour و گشتن تو شهر رو خوردن غذاهای محلی از ارزون تا گرون رو تو ویدیو نشون میده و همین، خواسته من که فقط از ذهنم گذشت بدون هییییچ سرچ خاصی از طرف من انجام پذیرفت، فقط اراده خدا، یعنی تو بخواه تغییر کنی تو بخواه زیبایی ها و ثروت و فروانی رو ببینی من نشونت میدم، تو به من بگو میخوای چی ببینی من همونو نشونت میدم. و من گفتم به خدا من میخوام زیبایی ها رو ببینم، من میخوام ثروت و فراوانی، تو منو بزار تو راه، و اون هم داره همین کار خییلی آروم و دلنشین انجام میده.

    و خلاصه استاد جانم درمورد یک کوچ آمریکایی گفتین، یادمه چند چند وقت پیش بود به کانالی بود تو تلگرام که میومد برای این بابا پول جمع آوری می کرد چون تو زندانه طرف، بعد من تعجب کردم و یک آن اون تصورات و باورهایی که بیان میکرد قبلا خیلی پیش که هنوز با شما آشنا نشده بودم، یادم افتاد قبلنا که می گفتم عه راست می گه یسری افراد و گروه هایی هستن که نمیزارن این آدم کارش بکنه، و جالبه یکی از چت های گروه رو باز کردم که افراد در مورد پول جمع کردن براش با هم چت می کردن، سوالم این بود چطور میشه یک انسانی که کوچ بوده و اینقدر از نظر خودش قانون های جذب و اینا رو بلده الان به پول احتیاج داره و خیلی ها جواب های مختلف دادن و یک آن فقط نظرم جلب یک جمله شد، هر چند من از خیلی پیش دیگه گفتم کوچ فقط استاد، اون حرف واقعی رو میزنه چون هر چی میگه من واقعا مقاومتی ندارم و ایشون یک الگوی واقعی هستن از طرفی بر طبق قرآنه و تمام، نقطه سر خط. و بعد با خواهرهام که اونها هم عضو این جمع توحیدی هستن و کلی هر روز گفت و گوهامون حول محور صحبت های شما و رشد شخصیت هست، خواهرم دقیقا کسی که شما رو به ما معرفی کرد، خواهر کوچیکم، گفت اون آقا داره چوب باورهاش میخوره، باور داره قدرت هایی هستن که دارن جهان رو میچرخونن و اون هر کاری کنه بازم سر آخر زندانه، پس همینم براش اتفاق میفته، و به این نتیجه رسیدیم فرق استاد ما استاد عباس منش عزیز ما، توحیدشون هست، موحد بودنشون هست، ایشون گفت الله یکتا و دیگر هیچ، و دقیقا جمله ای بود تو اون گفت و گوهای کانال، که میگفت خود اون کوچ اول همون فایل هاش، دقیقا اولین اصلی که بیان می کنن اینه: حواستون باشه که به حرف های چه کسی گوش میدین، بعد گفتن وقتی همین فرد که ادعا می کنه کوچ هست و قوانین رو میدونه و خودش گرفتاره و پول لازمه و تو زندانه پس نمیشه به عنوان یک کوچ در نظر گرفته بشه و نباید به حرفاش گوش کرد. و همون یک جمله کافی بود، تا من الگو خودم رو که شما باشین، با عمق بیشتری بش نگاه کنم و بیش از پیش بدونم که چقدر قشنگ، چقدر عالی جواب خواسته هام رو میده. چقدر قشنگ گذاشتم تو صراط مستقیم و از خودش می خوام که من در این راه مستدام کنه “رَبَّنا لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّابُ”.

    عاشقتم رب وهابم عشق ترین عشق

    عاشقتونم فرا استاد عزیزم

    عاشقتونم خانم شایسته گرانقدر

    عاشقتونم دوستان عزیز و ارزشمندم

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  4. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    سلام سلام

    امیدوارم حال همگی خوب خوب باشه

    چه هوایی

    چه ابرهایی

    چه منظره خوشگل و جذابی

    اصلا ساعت 5/5 صبح چ انرژی بهم داد

    استاد چ بک گراندی داشتی

    مخصوصا چند دقیقه اول

    چه ابرهای خوشگلی

    قشنگ حسش کردم

    این صحنه

    اگ بگم حتی بوش را هم فهمیدم دروغ نگفتم

    من تو بحث سلامتی همیشه برگ برنده ای داشتم

    برگ برنده ای که همیشه از بچگی تعریفش کردم

    برگ برنده ای که یادم نیست اخرین باری که رفتم دکتر کی بوده ( به جز دندون پزشکی )

    و همیشه قدرت سلامتیمو از بچگی دادم به گلبول های سفید بدنم

    واقعا گلبول های سفید

    لنفسیت های T و B

    هر ویروس و باکتری را میزنند میترکونند

    حتی یادمه تو دوره پاندمیک

    من حتی ی بار بیمار نشدم

    در صورتی ک تموم خانواده من شدن

    تو موضوع دیگه ای که بخوام بگم

    من هیچ وقت تو زندگیم

    چیزی به نام

    چشم زخم

    طلسم

    جادو

    و امثال این دری وری ها را هیچ وقت خدا ن قبول داشتم ن قبول کردم

    ن حتی حاضرم در موردش بحث کنم

    یا بخوام حتی بهش فکر کنم

    ولی تا بحث این موضوع به گوشم میرسه

    میگم

    ای خداااااااا

    چقدر خدای اینا کوچیک و بدبخت و بدردنخوره

    که انقده قدرتش کمه نمیتونه

    جلوی حسادت ی ادمی را به بنده اش بگیره

    انقده این خدا کوچیکه ک نمیتونه جلوی شر ی جادوگر وایسته

    یا خدا اینا نمیتونه شر و بدبختی ی تیکه کاغد را بگیره

    اصلا اینا چرا دارند این خدا را میپرستن

    هیچ وقت نتونستم درک کنم اینا چجوری همچین چیزی را ب خدایی قبول دارم

    این حرفایی ک میزنم

    از بچگی میزدم

    حتی خیلی سال قبل از اشنایی با سایت

    بابا خدا تو قران گفته

    بدون اذن من برگی از درخت نمیفته

    ما این ایه را قبول نداشتیم که هیچی حتی فکر نکردیم

    برو ببین چقدر درخت رو زمین وجود داره و هر درختی چقدر برگ داره

    خدایی ک تو قران میگه من بهترین محافظم

    من تو این شرایط میتونم بگم

    واقعا توحید زیادی داشتم

    و هیچ وقت ترسی از این مسائل نداشتم

    و هیچ وقت هم اتفاقی برایم نیفتاده

    تموم شد و رفت

    و خیلی مواقع هم از تهدید و قدرت ادم ها ن ترسیدم

    ن لرزیدم

    اگ کسی تهدیدم کرد

    با پر رویی گفتم هرکاری دوست داری بکن

    و تا اونجایی ک تونستم کنترل ذهن کردم

    و تمرکز ذهنم را گذاشتم روی نکات مثبت

    و نتیجه اش این شد که همه چی به خوبی حل شد

    و حداقل برکتش این بود خش بهم نیفتاد

    چیزی ک الان یادمه

    چند ماه پیش

    شخصی که

    برادرش سرهنگ ارتش بود

    اون یکی برادرش تو وزارت کشور بود

    پدرش جانباز بالای 60 درصد بود

    به خاطر ی سری سوتفاهم از من تو دادگاه شکایت کردن و

    اون سرهنگ ارتش به من زنگ زد و کلی تهدید کرد

    ک ما قدرت داریم

    من سرهنگم

    نمیدونم فلان بیسار و اینا

    و کاری میکنم ک روزی صدبار بگی غلط کردم

    من قبل از اشنایی با سایت بود

    خدا میدونست چه شرکی وجودمو میگرفت و الان کجا بودم

    ولی من ادمی بودم ک خیلی روی خودم کار کرده ام

    با پر رویی گفتم برو هرکاری ک میتونی و دوست داری بکن و نامردی اگ کاری بتونی بکنی و نکنی

    تو دادگاه میبینمت

    و تا اونجایی ک تونستم ذهنمو کنترل کردم

    و با اینکه بی گناه بودم

    و به خاطر سوتفاهم این اتفاقات داشت میفتاد هی تو ذهنم حس قربانی شدن میمود

    هی حس اش نخورده و دهن سوخته میمود تو ذهنم

    و من ذهنمو کنترل میکردم

    حتی پسر عمو من وکیله پایه یک

    ولی خدا شاهده که حتی ی بار روی اون حساب باز نکردم

    و نتیجه اش این بود

    ک شکایتو پس گرفتن اونم چند روز قبل از برگزاری دادگاه

    ولی ی جا به خاطر شرک یه ضربه ای خوردم

    که خوده خدا میدونه چقدر دردم گرفت

    چقدر درد کشیدم

    چقدر به خاری و بدبختی افتام

    چقدر تو سری خور شدم

    من ی رابطه عاطفی داشتم

    ک میتونم به جرئت بگم کیفیت اون رابطه را در اطرافم ندیدم

    و چقدر من لذت میبردم و چقدراحساس خوشبختی داشتم

    و همین جا و همین لحظه خدا را شکر میکنم

    ک این شخصو ی مدتی وارد زندگی من کرد

    و ما دوتایی چقدر باهم لذت بردیم

    ولی از ی جایی من شروع کردم رفتن توی دل شرک

    و وابستگی من شروع شد و ثانیه به ثانیه بیشتر و بیشتر و بیشتر میشد و اینجا بود

    ک یه ضربه ای خوردم ک 3 ماه طول کشید دردش تموم بشه

    3 ماه طول کشید ک از اون بدبختی بیرون بیام

    و شروع کردم ب خوردن دوره عشق و مودت

    ی شرک دیگه ای که دارم

    از جمهوری اسلامی و اخوند و حکومت متنفرم

    با اینکه از بچگی اخبار نمیدیم

    با اینکه اصلا این جور بحث ها را دنبال نمیکنم

    با اینکه هیچ وقت رزق و روزیمو دست شخصی نمیدیم

    و حتی شانسو قبول نداشتم

    ولی از اونجایی ک میدونم احساس ما قطب نمای ما هستن

    وقتی اسم جمهوری اسلامی و رهبر و خمینی و رئیس جمهور میاد

    چنان از تو بهم میریزم ک خدا میدونه

    همگی در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      محمد احمدی گفته:
      مدت عضویت: 618 روز

      سلام دوست خوبم آقا علیرضا

      شجاعت و بی باکی تو ستودنی است

      البته اگه پشتت به خدا گرم باشه نه به تواناییهای خودت

      یا زور بازوی خودت یا اعتماد به نفس خودت

      من چون طب سنتی هم کار کردم یه نکته به خودم و شما یاد آوری می کنم

      چون تو خیلی از جاها من مثل شما عمل کردم

      نکته اینه:

      هر چیزی حد اعتدالی داره و یه حد افراط و یه حد تفریط.

      مثلا تو زمینه علم و دانایی حد اعتدال آن حکمت است و حد افراط مکر و نیرنگ و حد تفریط آن هم بلاهت و کودنی

      تو زمینه دل و جرئت داشتن حد اعتدال آن شجاعت است و حد افراط آن تهور و بی باکی و حد تفریط آن هم جبن و ترسویی

      باید مواظب باشیم از حد شجاعت فراتر نرویم

      من خودم تو خیلی از زمینه ها جای کار دارم ولی در زمینه

      تنفر و نفرت داشتن از کسی این را برا خودم حل کردم

      چون از آسیبهای بسیار آن خصوصا آسیبهای جسمی آن آگاه شدم

      هم چنین آرامش و حس خوب را از آدم میگیره

      شاد و عالی باشید پسر شجاع و دل دار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2935 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی و خانم شایسته

    سلام دوستان هم خانواده عزیز

    الله واکبر از این همزمانی ها. الله و اکبر از این ذهن. الله و اکبر از این هدایتهایی که بر کلام استاد جاری می شود تا من در بهترین زمان ممکن آن را بشنوم

    به خداوندی خدا قسم صبح قبل از اینکه این فایل بیاید روی سایت آمدم در یک کانال تلگرامی که خودم برای خودم به نام ( ترمزهای ذهنی ) برای خودم درست کردم که فقط یک عضو دارد که خودم هستم داشتم به این ترمز ذهن خودم فکر می کردم و در مورد‌ آن فکر می کردم که چرا این چند وقته مشتریان من کم شده اند؟

    از خدای خودم خواستم که جواب این سوال خودم را خواستم.

    و از آنجایی ک سریع جواب میدهد سریع جواب من را داد.

    جواب خیلی ساده بود:

    من در این چند وقت خیلی نامحسوس اجازه ورود اطلاعاتی را به ذهنم داده بود که به من می گفت که اوضاع اقتصادی ایران خوب نیست (با اینکه من در خارج از ایران زندگی می کنم) ولی با توجه به اینکه برخی از مشتریان من از ایران هستند و شاید تعداد زیادی از آنها از ایران هستند، ذهن من هم به صورت خیلی ساده این را پذیرفته بود و خیلی راحت وا داده بود که آره دیگه همین است و به همین دلیل است که اتفاقات خوبی نمی افتد و طبیعی است که من مشتری کم داشته باشم به خاطر اوضاع نابسامان اقتصادی ایران و از این چرندیات.

    و جهان هم به من ثابت می کرد که درست است.

    با برخی از دوستان که صحبت می کردند این حرفها را می گفتند

    دوستم که تازه از ایران برگشته بود می گفت.

    آن یکی دیگر درخواستی از من داشت که من میگفتم این با آنهمه دارایی درخواست این مبلغ ناچیز پول از من را دارد پس ببین چقدر شرایط سخت شده توی ایران.

    و نگویم برایتان که دیگه این ذهن بی ادب من هم داشت جولان می داد که ببین شرایط چقدر سخت است و تازه اگر تو مشتری داشته باشی جای تعجب دارد و نگم براتون که چه جولانی می داد. و من هم اصلا حواسم نبود که دارم از کجا ضربه می خورم.

    تا اینکه به این نتیجه رسیدم که باید جلوی جولان دادن ذهنم را در این مورد بگیرم.

    اون باگ ذهنی را پیدا کردم. به خودم یک نهیب زدم که تو چرا حواست نیست.

    بعد یک دفعه طبق عادت همیشگی اول صبح سایت رو چک کردم و دیدم که استاد جان چه فایل عالی گذاشه بودند. ممنونم استاد جان بابت این فایل زیبا.

    من خودم خیلی سعی می کنم که تاثیر عوامل بیرونی را در موفقیت ها و مخصوصا شکستهای خودم نادیده بیگرم و همه چیز را در داخل خودم ببینم. ولی ولی ولی زهی خیال باطل که غافل شده بودم از کنترل ورودی ها واین عدم توجه من در کنترل ورودی ها من که از بی توجهی من نشأت گرفته بود من را به چه نتایجی نزدیک کرده بود.

    جهان ماشین اثبات باورهای ماست.

    و به من ثابت میکرد که من درست فکر میکنم و بیشتر به من ثابت می شد که درست فکر میکنم.

    استادجان من خودم می دانم که چقدر باید تلاش کنم که باز برگردم به شرایطی که مثل قبل مشتریان خوبی داشته باشم و این نتیجه این است که نوانستم وردی های ذهن خودم را کنترل کنم و شاید برای چند روز هم بیشتر نبود که این اتفاق افتاد ولی خوب شد سریع متوجه این باگ ذهنی خودم شدم.

    خدایا شکرت بابت این استاد دوست داشتنی و بودن در این جمع صمیمی.

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      مانلیا گفته:
      مدت عضویت: 1597 روز

      سلام دوست عزیز بسیار بسیار از کامنتتون لذت بردم ممنونم ازتون

      دقیقا همینه

      عاشق این جملتون شدم من

      جهان ماشین اثبات باورهای ماست

      اولین باره این جمله رو به این شکل میشنوم

      عاشقش شدم دلم میخوام روی دیوار اتاقم یا یه جایی که همه اش جلو چشمم باشه بنویسمش

      و از ورودی گفتید

      یاد فایل دلیل نتایج پایدار افتادم

      استاد گفت من از دوره قانون سلامتی فهمیدم افراد چه قدر در دوره های ذهنی هم چیت میکنن

      همونجور که چند روز به خودشون استراحت میدن و ورودی نامناسب به بدنشون میدن و میگن حالا چیزی نیست یکم بخوریم

      توی دوره های دیگه که ذهنی هست هم همینکارو میکنن و ورودی نامناسب میدن به ذهنشون و فکر میکنن حالا چیزی نیست یکم ، و همین یکم یکم یکم ها نتایج رو از زمین تا اسمون متفاوت میکنه

      ممنونم از کامنت زیباتون … در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1359 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    به به چه فایلی و چه نکات مثبتی

    چه قدر پرادایس قشنگ و زیبا شده چه قدر استاد روحیتون مثبت تر و جوان تر شدید چه کلاه قشنگی و تیشرت زیبایی چه موج قشنگ و سکوتی هست در این دریاچه چه درخت قشنگ و زیبایی پشت سرتون بود موقع فیلم برداری

    موضوع این فایل شرک:

    امشب میخواستم برم سراغ فایل قدم سوم دوازده قدم دیدم فایل اومده توحید عملی حسم گفت گوش کنم خیلی توحید برام مهمه استاد چه جوری بگم من از شرک خیلی ضربه خوردم اشکم در اومد الان از ضربه های ویرانگر شرک شرک قشنگ خورد میکنه اما همون جایی که شرک میورزی و ناامید میشی به همه دقیقا همون موقع هم بگی خدایا اشتباه کردم دقیقا همون موقع هم کمکت میکنه من قبل از شناخت قوانین تا دلت بخواد شرک ورزیدم خیلی قدرت دادم به بقیه میگفتم این آدمه همه کار برای من میکنه دقیقا چنان ضربه هایی خوردم که هنوز آثارش هست و همیشه الارم ها میاد مثلا قشنگ ذهنم برنامه ریزی شده برای جایگزین توحید به جای شرک

    بزار چند مثال بزنم از توحید عملی از کوچک و بزرگ

    من یکی از همکاران میگفت آقا علی اگه میخوای ال سیدی گوشیت عوض کنی من آشنا دارم میفرستم بری پیشش هواتو داره گفتم نه من خودم میرم نیاز به تخفیف ندارم همیشه هم هرموقع رفتم بهترین جنس و قیمت گرفتم ولی خدا شاهده هیچ وقت نبوده تکیه کنم به کسی

    از زمانی که البته قانون رو فهمیدم

    چند روز پیش یکی از افراد تو محل کارم میگفت باید برسم به حسابدارها باید هرچی خواستم بدو بدو برم غذا ببرم براشون تا حقوقم رو به موقع بدن خدای من همون موقع گفتم من چه قدر نگاهم عوض شده من توی محل کارم خیلی راحت مرخصی رفتم همه تعجب کردن خیلی راحت حقوقم رو گرفتم حتی احترام بیشتر همه ی اینا یعنی توحید

    یه شب رفتم مسافرت هیچ جا رو بلد نبودم هرجا میرفتم میگفتن اتاق یک خواب نداریم اون آدمه میگفت برو ولی گیریت نمیاد من نپذیرفتم رفتم هدایت شدم به جایی اتاقی که 100هزارتومان به بالا بود به من داد 50تومان من هیچ وقت نمیگم اون آدمه بوده خدا بوده آدم‌ها دستان خداوندن اون آدمه خودشه

    همیشه یکی از فامیل ها میگفت علی هواتو دارم و خیلی چیزا بهشون تکیه کردم اینقدر ضربه خوردم

    من الان جوری شدم وقتی یک باور شرک آلود میاد در مقابلش کلی باوری توحیدی میاد جایگیزین میشه

    الان خیلی اروم شدم استاد همه بهم میگن خیلی آرامی حتی بچه های کوچک خواهر زاده هام میگفت دایی تو اصلا نگران هیچی نیستی

    خواهرم مریض شده بود من فقط میخندیدم میگفتم ای بابا خوب میشه اصلا این باور رو دارم آدم‌ها وقتی منو میبینن خوشحال میشن استاد الان نگران هیچی نیستم مخصوصا با قدرت میگیم دوره دوازده قدم غوغا کرد فقط فقط یک فایل از جلسه شما چنان تحولی ایجاد کرده که اصلا خودم تعجب میکنم چه قدر ارام تر شدم

    من از رفتار های توحیدی بگم

    من قبلا به پدر و مادرم میگفتم شما مقصر هستید شما کاری نکردید الان چند ساله هرگز نه پولی گرفتم نه چیزی نه غر زدم سرشون مهاجرت کردم به یک از شهرها خودم و تنهایی خودم لذت میبرم به لطف خدا کسب و کار دارم برای خودم

    راستی این ایده اومد استاد چند مدت پیش این الهامات مثل بارش اومد راجب ثروت

    ببینید من کسب و کار خانگی خودم ایجاد کردم خدا شاهده خیلی اوایل ترس داشتم نکنه کسی نخره

    استاد من در یک جایی کسب و کار خانگی ایجاد که همه ترس دارن

    اولین باوری که ایجاد کردم این بود راجب مشتری

    من اومدم ریشه مشتری رو پیدا کردم سالها ما از این باور شرک آلود ضربه خوردیم چرا کسب و کار ما موفق نمیشه چرا مشتری نمیاد چرا درآمد بیشتر نمیشه همش شرک همش شرک

    من این حرفا رو به خودم میگم

    همیشه من نگران مشتری بودم که نیاد چند مدته فقط روی توحید تمرکز کردم

    الان مشتری هایی رو دارم خودم تعجب میکنم چرا دارم چون میگم خدا بی نهایته خدای بی نهایت آدم‌هاش رو میفرسته به سمت کسب و کار من

    مثلا میگم مشتری هست چون خدا هست باورهای من اینه خداوند ثروتمنده خدا بی نهایته خدای بی نهایت دست هاش بی نهایته اصلا اینو میخوام بگم خدا اینجوری نیست بره توی یک جلد کسی بگه برو از این آدم خرید کن من این باورهای محدود کننده رو حذف کردم گفتم من راحت میفروشم اون آدمی که میاد خرید میکنه خودشه خدا دست هاش میفرسته دوباره این باور ساختم خدا که خسیس نیست دوباره این باور ساختم خدا همون دریایی هست که پر از ماهی و میگو هست آیا هرچی ماهی و میگو گرفتن دریا خشک شد چیزی ازش کم شد استاد اولین باوری که یافتم راجب خدا اینکه من هرگز نمیتونم بگم خدا چه قدر قدرت داره فقط میگم خدا بی نهایته

    خدا یه گل هست هرچی بو بکشی بو تموم نمیشه

    خدا هوا هست هرچی نفس بکشی تموم نمیشه

    خدا حسه خدا زیبایی هست هرچی ببینی کمه

    خدا ضربان قلبه نامحدوده میزنه بدون منت

    همون خدایی که داره باعشق برات میزنه میتپه

    خدا یعنی عشق این باوره منه خدا نه عشق نه عذاب اونجوری که من بهش شکل میدم وارد زندگیم میشه

    خب من دارم روی این باور کار میکنم اقا خدا نمیگه ای مردم برید از من خرید کنید نه هر مشتری میاد چه کم و زیاد خودشه مثالش حتی دوره های استاد ببینید و مابقی اساتید همش توحیده

    خلاصه اینو میخواستم بگم ما سالها ذهنمون احاطه شده به وسیله باورهای شرک آلود که فلانی نمیزاره برم مهاجرت کنم فلانی نمیزاره

    به الله که میپرستم شک ندارم هرکسی روی خدا حساب کنه حتما خدا درها رو باز میکنه من خودم توی خانواده خودم همیشه هر تصمیمی میگیرم همون لحظه اجرا میکنم مثلا میخواستم مهاجرت کنم خواهرم گفت علی چه جوری هرجا میری مامان قبول میکنه حتی قلبش نرم میشه میگه برو من این باور دارم مامان من خود خداست چون روح خدا درون اونه چون همه ی این آدما ثروت امکانات خودشه خدا همه چیزه

    خدا اون چیزی میشه که من میسازمش

    خدا اینجوری نیست بره توی جلد یک آدم و بگه حالا برو از مغازه این فرد خرید کن نه اون آدمی که خرید میکنه خودشه

    خدا به شکل سایت عباس منش وارد زندگی منو و تو شده

    خدا امشب شد به شکل همین کامنت که بهم الهام شد چه خدای بی نهایتی عاشقتم

    بزار بگم

    خدا بارها به شکل تخفیف اومده تو زندگی منو شما

    خدا به شکل جواب بله خواستگاری شده تو زندگی خیلیا همون جایی که میگفتن امکان نداره به فلانی زن بدن اما شد

    خدا به شکل مهاجرت شد وارد زندگی استاد

    خدا به شکل رابطه عاطفی قشنگ شد برای استاد مثل خانوم شایسته

    خدا به همه شکل وارد زندگیت میشه

    خدا به همه شکل وارد زندگی ما ها شده هر روزه داره میشه داره پاسخ میده

    خدایا شکرت بابت این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      فاطمه مهدوی گفته:
      مدت عضویت: 2030 روز

      با سلام به دوستان همفرکانسم که جنسشان از خداست .دوست خوبم ممنون از کامنت زیباتون که بسیار تکان دهنده بود برای من .بله صد در صد درسته البته از نظر من

      خدا شمایی که این کامنت زیبارو نوشت خدا منم که این کامنت زیبارو خوندم .خدا استاد مهربونمونه که این سایت زیبارو برامون درست کرده خدا همه چیز و همه کس می‌شود برای ما خدا تمام انسانهای خوبه که توی این سایت فعالیت دارن خدا همین انگشتان زیباست که دارن تایپ میکنن خدایا عاشقتم که کمکم کردی تا بتونم کامنت بزارم.استاد عباس منش عزیز و مریم جانم شما هم خود خدا هستین برای من شما نگاه منو به همه چیز تغییر دادین چه زیبا منو با شرک هایی که داشتم آشنا کردین با شما و این فایل زیبای شما روز من قشنگتر شد .هر روز منتظر فایلهای زیباتون هستم هر روز ساعتها در سایت شما هستم و درسهای هر روزمو میگیرم چقدر حالم نسبت به چند سال اخیر عالی‌تر شده چقدر باورهام قدرتمندتر شده چقدر نگاهم به همه چیز زیباتر شده خدایا سپاس برای وجود پاک و مقدس این دو عزیز که هستن و به ما آگاهی میدن تا قشنگتر و راحت‌تر زندگی کنیم و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنیم .

      در پناه الله سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    آقای نیکو گفته:
    مدت عضویت: 3079 روز

    بنام پرودگار یکتا

    درود و عرض ادب

    من یک نمونه از افرادی هستم که شدیدا به عوامل بیرونی اعتقاد داشتم و نتایج هم اون باورها رو بشدت در زندگیم جاری کرده بود.

    بخوام مثال بزنم من بشدت باور داشتم که دولت سد محکمی برای کارآفرینی هست و در این کشور فقط با دلال باز و کارهای غیر قانونی میشه به جایی رسید، خب در عمل هم همین‌ها بهم ثابت شده بود ، شغل من ساخت و ساز هست و بطور مثال هر وقت کار اداری داشتم حتما حداقل به یک نفر برخورد میکردم که چوب لای چرخ کار بزاره و کاری که یک ساعت کار داره ماه ها در پیچ و خم اداره جات معطل میشد و هنوز هم با این که این ترمز برای من ثابت شده و دارم برای حذفش تلاش میکنم اما هر از گاهی خودش رو بهم نشون میده

    این باور مخرب نتیجه تلاشهام رو خیلی راحت به باد داده و میده و امیدوارم بتونم با ایمان و توکل به رب العالمین این ترمز رو از زندگیم حذف کنم،

    من در گذشته خیلی علاقه زیادی به بحث های سیاسی داشتم و کم کم این باور مخرب در من شکل گرفت که عواملی مثل دولت ، رکود، دلار ، شهرداری و غیره جلو کارهای قانونی رو به بهانه های مختلف میگیرن و بخاطر این باور ضربات محکمی رو تجربه کردم،

    اما خدا رو شکر از وقتی بخودم تعهد دادم که یک سال تمرکزی روی خودم کار کنم و حداقل روزی دو ساعت در سایت استاد عباسمنش فایلها دانلودی و محصولاتی که در سبد دارم رو گوش کنم و در بخش کامنتها فعال باشم نتایج هم بطور معجزه آسایی تغییر کرد و با اینکه هنوز هم خطاهای زیادی دارم اما نتایج تا حد زیادی شگفت آور هست،

    الان صبح که میخوام برم از خونه بیرون وقبل از شروع کار خداوند رو یاد میکنم و از خدا میخوام خودش من رو در مسیر درست قرار بده و هدایتم کنه و هدایتم کنه که در راه راست گام بردارم راه کسانیکه نعمت بهشون میده

    با خودم خداوند رو یاد میکنم و میگم خدایا من نمیدونم چی درسته خودت هدایتم کن و هربار که به هدایتها عمل میکنم سود هم پشتش میاد و هربار که روی عقل خودم حساب کردم حتما متضرر شدم.

    بهترین کار اینه که به جریان هدایت اعتماد کنیم و وا بدیم و به هدایتها عمل کنیم و اعتماد کنیم و نتیجه رو به خدا واگذار کنیم و مطمئن باشیم که به بهترینها هدایت میشیم.

    بهترینها رو براتون آرزومندم خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  8. -
    نازنین زهرا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت شادی و عشق و خوشبختی

    سلام استاد عزیزم

    خیلی خوشحالم که نیمه شب حدودا ساعت 3 در حال خواندن و نکته برداری از روی کامنت های نشانه ی امروز من، فایل” شناسایی ترمز های مخفی ذهن درباره ثروت” در سایت مشغول بودم که ناگهان متوجه شدم فایل جدیدی روی سایت قرار دادید و بسیار متعجب شدم که هیچ نظری فعلا روی این فایل قرار داده نشده!!!

    این بود که یه حس سمج و قوی منو هل داد به سمت اینکه برو هدفون رو بیار، دفتر و قلم هم که دم دستت هست، هنوزم با اینکه شام مهمون داشتی خوابت نمیاد، فردام که جمعه است، دیگه چه بهونه ای داری … فایل رو با جان و دل گوش کن و کامنت بنویس… نمیدونم چی میخام بنویسم ولی میدونم که فقط یه حسی داره منو هل میده… پس یا اعتماد به خدای درونم مینویسم

    《دومین کامنت، دومین رد پا》

    در همین ابتدای فایل عاشق این موسیقی آغازین شدم که غرق در حس آرامش و آگاهی شدم. گویی قلبم به من می‌گفت زهرا جان آگاهی های این فایل برای توعه، پس با گوش جان ببین، بشنو و یادداشت کن.

    فواره ی زیبای وسط دریاچه، صحنه ی بسیار فوق العاده ای ایجاد کرده خدایا شکرت، آسمان آبی، جنگل های پوشیده از درختان سبز، ابرهای سفید زیبای خداوند…یک پکیج بی نظیر برای هر آنکه دلش لذت و عشق و آگاهی میخواهد.

    خدایا شکرت به خاطر این نعمات که گاهی فراموش می کنیم و برامون عادی میشن. من یاد گرفتم از همین فضا لذت ببرم.

    خصوصا شب ها که میریم کوه عمیقا دلم میخاد در آرامش شب با ستاره ها و ماه صحبت کنم؛ یا تو کوه و جنگل و یا حتی پارک دوست دارم بشینم زمین و فایل های شما رو گوش بدم و یا دفترم رو بردارم و فقط بدون توقف بنویسم و بنویسم و بنویسم و شکرگزاری کنم از داشته هام و چیزایی که دور و اطرافم میبینم و حس میکنم.

    موضوع این فایل که استاد میگن دانشمندان فهمیدن شادی و خوشبختی هم به ژنتیک ارتباط دارد. تعریف شرک از نظر استاد، شرک نقطه مقابل توحید و به معنای قدرت دادن به عوامل بیرونی است. در قرآن نیز تنها گناهی که گفته شده بخشیده نمی شود، شرک است. استاد میگن اگر حتی در گوشه ی ذهنت به عوامل بیرونی باور داری، در روز های سخت مغز میره سراغ اون عامل بیرونی! که در اینجا ژنتیک است.

    دلیل اینکه من‌به این فایل هدایت شدم:

    《من و همسرم عاشق این هستیم که فرزند دوقلوی پسر داشته باشیم؛ در حالیکه در ژن ما دوقلوزایی وجود ندارد… به خاطر اینم هست که من به این فایل در این‌نیمه شب هدایت شدم؛

    گویی خدا اومده درگوشی بهم بگه

    بنده ی ارزشمند من، تو منو بارو کن،

    تو قدرت رو به عوامل بیرونی نده،

    من خودم قادر مطلق هستم،

    خودم از خزانه ام بهت میبخشم،

    تو فقط از من بخواه

    و هیچ چیز دیگه ای رو بارو نکن،

    خودم بهت فرزند دوقلوی سالم و صالح و شایسته می‌بخشم.》

    به قول استاد اینکه به راحتی بپذیریم شادی به ژنتیک ربط داره، پس اگر من نتونم شادی و خوشبختی ایجاد کنم، مغز من به راحتی اون رو به موضوع ژنتیک ربط می دهد.

    باید مواظب باشیم که چه چیز هایی رو می شنویم و چه چیزهایی رو بارو میکنیم؛ چون مغز ما همیشه دنبال مقصره که بگه مشکل از من نیست، دیگران مشکل دارن!

    《پس همین الان باید باوری در مورد این ژن، که بهم کمک نمیکنه و هم جهت با خواسته ام نیست رو از ذهنم پاک کنم و به جاش باوری بسازم که این موضوع ربطی به ژنتیک نداره و از فردا باید الگوهایی رو پیدا کنم که بدون داشتن این ژن دوقلو دارن.

    خدایا صد هزار مرتبه شکر همین الان یه الگو به ذهنم اومد که هفته پیش که مشهد بودیم، خانمی رو تو حرم دیدم که فرزند دو قلو داشت، ازشون سوال کردم و خانم هم پاسخ دادند که اصلا سابقه چنین چیزی رو تو فامیل و طایفه نداشتن و فقط به خواست خدا ایشان دو قلو باردار شدن،،، خدایا خیلی خیلی ممنونم که یه الگو همین الان به ذهنم رسید.

    واقعا هیجان زده شدم جایی که استاد مثال ژنتیک راجع به دوقلوهای همسان زدند!!!

    انگار نشونه واضحی برام اومد که بنده ی ارزشمند من،

    مهر تایید بر خواسته امشب زده شد

    خواسته ات در این نیمه شب اجابت شد.

    دوقلوهات آماده ی زمینی شدن هستن

    فقط کافیه بری به استقبالشون

    و کادوهات رو از خدای وهاب دریافت کنی》

    آنچه که در زندگی تجربه میکنیم، آیینه ی تمام نمای باورهای ماست.

    پس من هم همین رو باور میکنم که خدای وهاب من امشب خواسته دل من رو اجابت کرد؛ پیشاپیش سپاسگزاری میکنم بابت داشتن فرزندانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      سنا سلیمانی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      سلام به همسفر توحیدیم نازنین زهراچه اسم قشنگی داری

      عزیزم کامنت شماروخوندم واضح چقدر عاشق فرزنددوقلو هستین

      درکت میکنم وحست بهم رسید

      چون خودم هم عاشق دوقلو هستم

      واز خدا دوقلوی دختر وپسر درخواست کردم که صالح وسالم وزیبا باشن باکلی عشق وباوری قوی درخواستم را تقدیم کردم

      ومطمأنم که حتماو100/100اجابت میشود چون درقران امده که

      فدعونی استجب لکم

      پس کافی باباوری قوی وتوحیدی درخواست کنیم که قطعا اجابت می‌شود

      وچقدر زیباست که اینروزاهمش عکس.وفیلمهای دوقلوی دختر وپسر رو خیلی جاها میبینم

      وحتی درخوابم

      عزیزم انشالله درخواست توهم اجابت میشه وحتما میشه چون شما باور خیلی قپی به منبع داری ولایق دریافتی

      انشالله دوتا پسر زیبا وصالح وسالم خدا نصیبت کنه وباعشق دراغوش بگیری

      منتظر شنیدن این خبر خوب هستم

      دوستت سنا

      عاشقتم وعاشق این نگاه توحیدی ات به خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2978 روز

    بنام خداوند جان وخرد

    سلام به استاد خوش تیپ وخوش سلیقه وبانوشایسته خوشرو وخوش صحبت وسلامی به دوستان الهی ام در این سایت الهی

    خداروشکر بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه

    شرک:قدرت دادن به هر عامل بیرونی ژنتیک،مدیر،مافوق،پدر ،مادر،جامعه،دولت

    وماباید حواسمون باشه اگر حتی 1درصد قدرت را بدیم عامل بیرونی در مواقع سختی وروزهای که شرایط سخت میشه ذهن ما این 1 درصد رو می‌کنه 100

    استاد جان باوری که از اول آشنایی من با شما وسایت خیلی به من کمک کرد والان هم تو زندگیم پررنگ تر شده این است که باور کردم قدرتمندترین فرمانروای جهان خداونده

    (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ

    سپس از نطفه، لخته خونى آفریدیم، آن گاه لخته خون را پاره گوشتى ساختیم وپاره گوشت را به صورت استخوان هایى در آوردیم، و استخوان ها را با گوشت پوشاندیم، سپس آن را آفرینش تازه اى دادیم، پس شایسته ى تکریم و تعظیم است خداوندى که بهترین آفرینندگان است .

    وخیلی هم نتایجش رو دیدم در زندگیم سابقم پدرهمسرم یه زمینی را به ایشون داده بودند تا خونه کنند وقتی ازدواج کردیم چون من با حقوق خودم آن خانه را ساختم سه دانگ آن خانه را کردند به اسم من بعد که دیگه مشکلات ومسائل مختلف پیش آمد ایشون وپدرشون به هر ترفندی متوسل شدند تا سه دانگ را از من پس بگیرند هروقت تو تنهایی خودم میگفتم خدایا یعنی چی میشه من اصلا پس اندازی ندارم هرچه پول وطلا داشتم دادم معمار تا سقف بالا سر داشته باشم ولی همیشه این حرف شما تو گوشم زنگ میزد قدرتی بالاتراز قدرت الله نیست تو فایلهای مختلف میگفتید این جمله ،بپذیر وباور کن اگرهم عالم جمع بشن وبخوان تورا زمین زنند تااو اراده نکنه نمیتونند اگر همه عالم جمع بشن وبخواهند تورا بالا هم ببرند تا اواراده نکنه باز هم نمیتونند، برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی افته

    بادی بدون اراده او به جنبش در نمیاد چقدر آن روزها دلگرم این حرفها واین باورها بودم هردفعه آنها با وکیل میومدند ومن تنها میرفتم میگفتم وکیلم خداست وهر دفعه رای به نفع من صادر میشد آنها یا اعتراض می‌کردند یا ادعای خود را یجوری وتحت عنوان دیگه ای از دادگاه درخواست می‌کردند تا سری آخر که حتی دوتا وکیل از تهران گرفتند من به همسرم میگفتم آنها دوتا وکیل از تهران گرفتند من با دو وکیل گردن کلفت چطوری از حقم دفاع کنم همسرم همیشه بهم میگفت اصلا فرض کن همچین ملکی نداری بعد هم مگه خودت نمیگی خدا را داری پس ترس به دلت راه نده استاد من تو جلسه دادگاه فقط دم اتاق قاضی که خواستم وارد بشم گفتم خدایا باور دارم قدرت مطلق تویی پس خودت بشو زبان من یا مهر سکوتی بزن بردهان اینا باورتون نمیشه یکی از آن وکیلها که اصلا صحبت نکرد وآن یکی هم هرچی گفت من از عهده اش بر آمدم بازم رای به نفع من وآن هم رای قطعی صادر شد ودست وپازدنهای آنها وطولانی کردن پرونده سبب شد قیمت آن ملک روز به روز بالاتر بره این باور دررمن نهادینه شد که قدرتی بالاتراز قدرت خداوند نیست

    مورد دوم هم وقتی از لحاظ سلامتی حال خوبی نداشتم (البته میدونم این شرایط جسمانیم چک ولگدی بود که بخاطر رعایت نکردن قوانین حاکم برجهان خوردم تا برگردم به مسیر درست به همین خاطر برخلاف بقیه که دلشون به حال من میسوخت خودم خوشحال بودم که این تضاد سبب شد نعمتها وداشته هام را ببینم سبب شد این فهیمه امروز با فهیمه پارسال 180 درجه تفاوت داشته باشه از لحاظ معنویت ونزدیکی بخدا)آبجیم رفته بود پیش این دعا نویس ودوتا دعا گرفته بود آورد برام گفت یکیش رو همراه خود کن ویکی بزار تو بالشت هر دوتاش گرفتم دادم همسرم گفتم بنداز دوریعنی قدرت خدایی که من باور دارم از قدرت این دعا نویس کمتره نه غیر ممکن هست

    حتی بارها شده تو خونه تنها بودم خواستم کاری بکنم گفتم بزار زنگ بزنم رضا بیاد من تنهایی نمیتونم یه چیزی از درون بهم نهیب زده یعنی رضای تو از خدای تو قویتره و چقدر عالی که خدا بهم نیرو وقدرت میده وآن کار وحتی بیشتر از آن کار را به نحو احسن انجام دادم

    دومین باور باور اینکه من سیستم ایمنی فوق العاده قوی ای دارم اینکه من جسم قدرتمندی دارم یکی دیگه از آن باورهایی بود که من با تمام وجودم پذیرفته بودم ودر اوج آن بیماری به اصطلاح همه گیر با اینکه همسرم سه دفعه مبتلا شد همچنین مادرم وهردفعه من ازشون پرستاری میکردم ومحیط کارم هم در هرلحظه با افرادی روبرو میشدم که درگیر این بیماری بودند کوچکترین ناراحتی تجربه نکردم وهرروز بخودم میگفتم سیستم ایمنی بدن من خیلی قدرتمنده وحتی تو این چند سال که با شما آشنا شدم شاید در حد یکی سرماخوردگی ساده دیگه هیچی که آنهم با بخور وعسل وابلیمو حل میشه واین سری آخر که قضیه اش را داخل پرانتز توضیح دادم چون نمیخوام وارد جزئیات ناخوشایند بشم برام ثابت شده که جسمم قدرت بهسازی وپاکسازی خودش را از هرنوع ویروس وبیماری رو داره

    ویه تجربه هم دارم وقتی قدرت رو دادم به غیر خدا

    آنوقت بود که تازه فارغ‌التحصیل شده بودم ودر به در دنبال کار میگشتم به هرکسی متوسل شدم همه فقط وعده میدادند ولی روزی که گفتم خدایا توکل میکنم بخودت تو برام بساز بواسطه یکی از آشنایان که نه من ایشون را می‌شناختم نه ایشون منو فقط چون پسوند فامیلم مثل پسوند فامیل ایشون بود اینجور که خودشون برام تعریف کردند وبعد مشخص شد ایشون پسرخاله زن داییم هستند شماره تماس من رو از مرکز بهداشت میگیره وبا من تماس گرفت برا کار مشاوره تو شرکتی که ایشون پزشک مشاور آن شرکت بودند هر چند با تمام تلاشی که ایشون کردند چون شرایط کاری آن شرکت با شرایط من جور نبود قبول نکردم ولی بعد از آن ایده ها بهم گفته شد اول بصورت مشاور در چند شرکت کوچیک سه روز تو هفته مشاوره میرفتم وهمین جور که رشد کردم به شرکتهای بزرگتر وتمام وقت با حقوق ومزایای عالی هدایت شدم ومطمئنم استاد اگر باورهام در مورد ثروت هم درست کرده بودم وپذیرفته بودم وبه آنچه که از قبل به من یاد داده بودند باورهای مخربی چون :برو خداروشکر کن خیلی ها همین درآمد هم ندارند ،آدم باید قانع باشه وخیلی باورهای دیگه وعزت نفس کافی وهمچنین خودم لایق زندگی ورفاه بیشترمیدانستم بسنده نکرده بودم هنوز هم جایگاه بالاتری داشتم

    اقرار میکنم الان هم با درک وعمل کردن به آموزها وفایلهای شما از هر لحاظ به مدارهای بالاتری رسیدم ولی میدونم که هنوز جای کار دارم وهر روز تلاش می‌کنم 1درصد از روز قبلم بهتر عمل کنم

    استاد صمیمانه ازتون سپاسگزارم

    در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1278 روز

      سلام بدونی دوست داشتنی .سپاسگذارم

      سلام به استاد خوش تیپ وخوش سلیقه وبانوشایسته خوشرو وخوش صحبت وسلامی به دوستان الهی ام در این سایت الهی

      خداروشکر بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه

      شرک:قدرت دادن به هر عامل بیرونی ژنتیک،مدیر،مافوق،پدر ،مادر،جامعه،دولت

      وماباید حواسمون باشه اگر حتی 1درصد قدرت را بدیم عامل بیرونی در مواقع سختی وروزهای که شرایط سخت میشه ذهن ما این 1 درصد رو می‌کنه 100

      استاد جان باوری که از اول آشنایی من با شما وسایت خیلی به من کمک کرد والان هم تو زندگیم پررنگ تر شده این است که باور کردم قدرتمندترین فرمانروای جهان خداونده

      (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ

      سپس از نطفه، لخته خونى آفریدیم، آن گاه لخته خون را پاره گوشتى ساختیم وپاره گوشت را به صورت استخوان هایى در آوردیم، و استخوان ها را با گوشت پوشاندیم، سپس آن را آفرینش تازه اى دادیم، پس شایسته ى تکریم و تعظیم است خداوندى که بهترین آفرینندگان است .

      وخیلی هم نتایجش رو دیدم در زندگیم سابقم پدرهمسرم یه زمینی را به ایشون داده بودند تا خونه کنند وقتی ازدواج کردیم چون من با حقوق خودم آن خانه را ساختم سه دانگ آن خانه را کردند به اسم من بعد که دیگه مشکلات ومسائل مختلف پیش آمد ایشون وپدرشون به هر ترفندی متوسل شدند تا سه دانگ را از من پس بگیرند هروقت تو تنهایی خودم میگفتم خدایا یعنی چی میشه من اصلا پس اندازی ندارم هرچه پول وطلا داشتم دادم معمار تا سقف بالا سر داشته باشم ولی همیشه این حرف شما تو گوشم زنگ میزد قدرتی بالاتراز قدرت الله نیست تو فایلهای مختلف میگفتید این جمله ،بپذیر وباور کن اگرهم عالم جمع بشن وبخوان تورا زمین زنند تااو اراده نکنه نمیتونند اگر همه عالم جمع بشن وبخواهند تورا بالا هم ببرند تا اواراده نکنه باز هم نمیتونند، برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی افته

      بادی بدون اراده او به جنبش در نمیاد چقدر آن روزها دلگرم این حرفها واین باورها بودم هردفعه آنها با وکیل میومدند ومن تنها میرفتم میگفتم وکیلم خداست وهر دفعه رای به نفع من صادر میشد آنها یا اعتراض می‌کردند یا ادعای خود را یجوری وتحت عنوان دیگه ای از دادگاه درخواست می‌کردند تا سری آخر که حتی دوتا وکیل از تهران گرفتند من به همسرم میگفتم آنها دوتا وکیل از تهران گرفتند من با دو وکیل گردن کلفت چطوری از حقم دفاع کنم همسرم همیشه بهم میگفت اصلا فرض کن همچین ملکی نداری بعد هم مگه خودت نمیگی خدا را داری پس ترس به دلت راه نده استاد من تو جلسه دادگاه فقط دم اتاق قاضی که خواستم وارد بشم گفتم خدایا باور دارم قدرت مطلق تویی پس خودت بشو زبان من یا مهر سکوتی بزن بردهان اینا باورتون نمیشه یکی از آن وکیلها که اصلا صحبت نکرد وآن یکی هم هرچی گفت من از عهده اش بر آمدم بازم رای به نفع من وآن هم رای قطعی صادر شد ودست وپازدنهای آنها وطولانی کردن پرونده سبب شد قیمت آن ملک روز به روز بالاتر بره این باور دررمن نهادینه شد که قدرتی بالاتراز قدرت خداوند نیست

      مورد دوم هم وقتی از لحاظ سلامتی حال خوبی نداشتم (البته میدونم این شرایط جسمانیم چک ولگدی بود که بخاطر رعایت نکردن قوانین حاکم برجهان خوردم تا برگردم به مسیر درست به همین خاطر برخلاف بقیه که دلشون به حال من میسوخت خودم خوشحال بودم که این تضاد سبب شد نعمتها وداشته هام را ببینم سبب شد این فهیمه امروز با فهیمه پارسال 180 درجه تفاوت داشته باشه از لحاظ معنویت ونزدیکی بخدا)آبجیم رفته بود پیش این دعا نویس ودوتا دعا گرفته بود آورد برام گفت یکیش رو همراه خود کن ویکی بزار تو بالشت هر دوتاش گرفتم دادم همسرم گفتم بنداز دوریعنی قدرت خدایی که من باور دارم از قدرت این دعا نویس کمتره نه غیر ممکن هست

      حتی بارها شده تو خونه تنها بودم خواستم کاری بکنم گفتم بزار زنگ بزنم رضا بیاد من تنهایی نمیتونم یه چیزی از درون بهم نهیب زده یعنی رضای تو از خدای تو قویتره و چقدر عالی که خدا بهم نیرو وقدرت میده وآن کار وحتی بیشتر از آن کار را به نحو احسن انجام دادم

      دومین باور باور اینکه من سیستم ایمنی فوق العاده قوی ای دارم اینکه من جسم قدرتمندی دارم یکی دیگه از آن باورهایی بود که من با تمام وجودم پذیرفته بودم ودر اوج آن بیماری به اصطلاح همه گیر با اینکه همسرم سه دفعه مبتلا شد همچنین مادرم وهردفعه من ازشون پرستاری میکردم ومحیط کارم هم در هرلحظه با افرادی روبرو میشدم که درگیر این بیماری بودند کوچکترین ناراحتی تجربه نکردم وهرروز بخودم میگفتم سیستم ایمنی بدن من خیلی قدرتمنده وحتی تو این چند سال که با شما آشنا شدم شاید در حد یکی سرماخوردگی ساده دیگه هیچی که آنهم با بخور وعسل وابلیمو حل میشه واین سری آخر که قضیه اش را داخل پرانتز توضیح دادم چون نمیخوام وارد جزئیات ناخوشایند بشم برام ثابت شده که جسمم قدرت بهسازی وپاکسازی خودش را از هرنوع ویروس وبیماری رو داره

      ویه تجربه هم دارم وقتی قدرت رو دادم به غیر خدا

      آنوقت بود که تازه فارغ‌التحصیل شده بودم ودر به در دنبال کار میگشتم به هرکسی متوسل شدم همه فقط وعده میدادند ولی روزی که گفتم خدایا توکل میکنم بخودت تو برام بساز بواسطه یکی از آشنایان که نه من ایشون را می‌شناختم نه ایشون منو فقط چون پسوند فامیلم مثل پسوند فامیل ایشون بود اینجور که خودشون برام تعریف کردند وبعد مشخص شد ایشون پسرخاله زن داییم هستند شماره تماس من رو از مرکز بهداشت میگیره وبا من تماس گرفت برا کار مشاوره تو شرکتی که ایشون پزشک مشاور آن شرکت بودند هر چند با تمام تلاشی که ایشون کردند چون شرایط کاری آن شرکت با شرایط من جور نبود قبول نکردم ولی بعد از آن ایده ها بهم گفته شد اول بصورت مشاور در چند شرکت کوچیک سه روز تو هفته مشاوره میرفتم وهمین جور که رشد کردم به شرکتهای بزرگتر وتمام وقت با حقوق ومزایای عالی هدایت شدم ومطمئنم استاد اگر باورهام در مورد ثروت هم درست کرده بودم وپذیرفته بودم وبه آنچه که از قبل به من یاد داده بودند باورهای مخربی چون :برو خداروشکر کن خیلی ها همین درآمد هم ندارند ،آدم باید قانع باشه وخیلی باورهای دیگه وعزت نفس کافی وهمچنین خودم لایق زندگی ورفاه بیشترمیدانستم بسنده نکرده بودم هنوز هم جایگاه بالاتری داشتم

      اقرار میکنم الان هم با درک وعمل کردن به آموزها وفایلهای شما از هر لحاظ به مدارهای بالاتری رسیدم ولی میدونم که هنوز جای کار دارم وهر روز تلاش می‌کنم 1درصد از روز قبلم بهتر عمل کنم

      استاد صمیمانه ازتون سپاسگزارم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    احمد محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    سلام به استاد عزیزم

    بنام خدا

    راستش من الان خودمم نمیدونستم که عوامل بیرونی کی از ذهن من پریده الان که شما گفتید صحبت کنید یادم امد یه زمانی من درامد رو فقط در این میدیدم که اقا یه مغازه ادم داشته باش مال خودش دیگه چی میخواد،300میلیون داشته باش بزار تو بانک ماهی3تومن گیرش بیاد دیگه چی میخواد،دولت نمیزاره تو جون بگیری،کار راه انداختن کاری نداره که یه وام میگیری راه نیندازی،

    بعد که با برنامه شما اشنا شدم دیدم هرچی تاحالا کار راه انداختم با وام خوردم زمین،عرچی رو کمک اینو اون حساب کردم پشتمو خالی کردن،هرچی رو اتحادیه حساب کردم مشتزی میفرسته اشتباه بود،هرچی رو توانای خوذم حساب کردم باز در اخر کم اوردم و بیخیال همه چی میشدم اعلام ورشکستگی میکردم،اما جای که تسلیم خدا شدم گفتم خدا من هیچی نمیدونم تو خودت بزار سر راهم،یه کاری برام جور شد با حقوق کم،3میلیون هیچی ازش نمیدونستم دوسال طول کشید که فقط بدهی های قبلیمو جبران کنم اما ادامه دادم الان از اون 100میلیون بدهی 5تا قسط وام فقط یکیش مونده که اونم به لطف خدا تموم میشه،تازه تموم که شد تصمیم دارم پس انداز کنم و برم شغل و کسب و کار خودمو شروع کنم نمیدونم چه شغلی اما ایدش از طرف خدا میاد،همه اینا از روزی شروع شد که فهمیدم تو قران گفته،فقط رو من حساب کنید،من براتون کافی هستم،مم بخشنده هستم،خدا رزق هر کسی رو میتونه وسعت بده به شرط ایمان و باورش به من،من اجابت میکنم هر درخواستی رو به شرطی که منو اجابت کنید،من این جمله هارو باور کردم بخاطر همین روی صحبتم شده بخدا،و میگم خدایا هرخیری از طرف تو به من برسه فقیر محتاجم دست منو بگیر،همه چی از اونجای شروع شد بخاطر هر چیزی سپاسگذار باشم تا از جنس همون وارد زندگیم بشه،و شد،الان دوست دارم تاجر بشم نمیدونم چجوری،فقط میدونم میشه،پس خداروشکر که من هم میتونم یه تاجر بشم،و خدا دوست داره که خواستم محقق بشه چون بی نهایت موقعیت و راه وجود داره برای پولدار شدن من،مثله این همه ادم که دارن و الان دارن لذتشو هم میبرن

    ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای: