توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1183 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام به دوستان خوبم

    اینقدر این فایل برای من عالی و لذت بخش بود که این نوشته ها به ذهنم آمد و برای خودم اینجا نوشتم

    اگر من می دانستم که تو با چه ذوق و شوق به من نگاه

    می کنی و همه را تحت فرمان من قرار داده ای ،

    همه چیز را تحت اختیار من قرار داده ای

    آنوقت دیگر از کنار تو جنب نمی خوردم

    آنوقت دیگر جایگزینی برای تو نمی آوردم

    آنوقت دیگر چشم هایم فقط تو را می دید و گوشهایم فقط تو را می شنید

    دستهایم برای تو حرکت می کرد.

    پاهایم برای تو قدم بر می داشت.

    لبهایم برای تو سخن می گفت

    قلبم برای تو می تپید

    آنوقت من شاد بودم و مغرور از داشتن تو

    آنوقت من سعادتمند بودم و پیروز

    وای که چقدر به خودم بد کردم و خودم را نادیده گرفتم

    چقدر از کنار دل خود گذشتم و به دیگری توجه کردم

    چقدر افسوس دیروز را خوردم و چقدر حسرت فردا

    حال تو را کنار خود می بینم

    دستانم را بگیر تا

    قدمهایم سست و لرزان نباشد

    تا دلم قوی و لبهایم نام را بر لب داشته باشد

    حال که دارمت

    دوستت دارم

    دوست می دارند

    دوست می دارم که دوستم داشته باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  2. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1855 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و همه ی دوستان هم فرکانسیم،

    فایل بسسسسسیار زیبا و تأثیر گذاری بود ،چه بارون زیبایی چه هوای تمیزی ،انگار آسمون هم تحت تأثیر این شعر قرارگرفته بود چقدر توحیدی بود این شعر،اگر پروین زنده بود احتمالا جز طرفداران پرو پا قرص شما میشد و نتایج بزرگ خلق میکرد

    استاد عباسمنش عزیزم شما بارها تو فایل های مختلف فرمودید که ما هر لحظه درحال هدایت شدن هستیم ،اول اینکه باید اون هدایت رو ببینیم وبعد شجاعانه بهش عمل کنیم چون ممکنه هدایت هابا عقل و منطق اکنون ما هم سو نباشند،به همین خاطر نجواها میان و نمیذارن ماانجامشون بدیم ،انجام نمیدیم چون ایمان کافی نداریم ، ماشک داریم

    اما مادر موسی دراین داستان شک نکرد ،وفرزندشو به دریا انداخت و مثل همیشه جواب هدایت ها مثبت هست و نتیجه ها عالی هستند،

    شعر بسیار زیبایی بود حق باشماست ،پروین بسیار عمیق قوانین رو درک کرده بود و معنی تسلیم شدن و همینطور قدرت خداوند رو دراین شعر به زیبایی بیان کرد

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه

    باخوندن این شهر خیلی اشک ریختم بارها گوش کردم و هربار اشک ریختم واقعا قلبم سرشار شد از توحید و ایمان

    دوستدارم تسلیم خداوند باشم ،ازخودش می‌خوام که کمکم کنه ودر این مسیر همراهم باشه.

    این شعر و برای مادرم خوندم ،فکر میکردم که خیلی براش تکان دهنده باشه ،اما اون خوابش برد ،فهمیدم فقط درس منه ،فهمیدم من تو فرکانسشم برای همین برای من اینهمه تکان دهنده بود من تصمیمات جدیدی برای زندگیم گرفتم و باخودم عهد بستم تسلیم تر باشم و شجاعانه تر هدایت هارو عملی کنم

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این شعر رو تبدیل به فایل کردید و برای ماهم خوندینش،واز مریم جون سپاسگزارم که رانندگی کرد وشمارو به مقصد رسوند واز خداوند سپاسگزارم که شمارو سلامت نگه داشت تو اون بارون شدید .

    دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچه‌های سایت توحیدی عباسمنش 🟢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  3. -
    Fatemeh گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    سلام به استادعزیزومریم جان و دوستان خوبم

    الان که دارم تایپ میکنم داخل بیمارستان هستم پدرم مدت زیادی هست که بستری شده و دکترها جوابش کردن و خودش این رو نمیدونه و مثل یک جنگجوی واقعی برای سلامتیش میجنگه و هرروز دردهای عجیب و غریبی رو تجربه میکنه. وقتی از همه جا ناامید میشی و دکترها آب پاکی رو میریزن رو دستت بیشتر از همیشه پناه میبری به آغوش خدا و بازهم میفهمی که همه ی قدرت ها در دستان خداوند جلیل هست و از اون میخوای که جوابت نکنه این روزها بیشتر از همیشه دل بستم به خدایی که خودش وعده داده امید ناامیدها میشه. همه ی ما این روزها از اطرافیان از معجزات خداوند میشنویم که چجوری بیمارهای صعب العلاج رو شفا داده و دوباره به زندگی برگردونده و همه ی امیدمون شفای کامل و بهبودیش هست شاید وقتی دکترها جوابت میکنن امید به معجزه و رحمت اللهی از نظر بعضی ها خنده دار باشه.

    چندروز پیش یکدفعه ای گفتم بزار سری به سایت بزنم و این فایل رو دیدم چون نوشته بود توحید عملی سریع بدون اینکه حتی فایل رو باز کنم دانلودش کردم و گفتم بعدا که وقت داشتم گوش میدم و دیگه ازش رد شدم و یادش نبودم همون شب دیگه خسته شده بودم از این بی خبری ها از این ناامیدی ها از اینکه امید به بهبودی کامل پدرم دارم و از سوی دیگه نجواهای شیطان میاد سراغم و میگه غیرممکنه مگه میشه؟ببین هنوز خوب نشده اثری از بهبودی نیست. از این بلاتکلیفی خسته بودم رفتم تو حیاط و دراز کشیدم و به آسمون پهناور خداوند خیره شدم گفتم کمکم کن من خسته ام از این بی خبری اگر قصد داری سلامتیش رو بهش برگردونی برام نشونه بفرست اگر قصد داری خوبش هم نکنی بازهم برام نشونه بفرست و دیگه رهاش کردم و رفتم سراغ طراحی هام و تو حال خودم بودم داشتم طراحی میکردم که یکدفعه یادم اومد فایل دانلود کردم گفتم برم گوش بدم و خیلی جالبه که دقیقا محتوای شعر با حال و روز من کاملا مطابقت داشت

    رهرو ما اینک اندر منزل است . استاد فرمودن درسته که به ظاهر موسی هنوز روی آب هست اما وعده خداوند حقه و آنچه که وعده داده قبلا انجام شده درسته که ما با عقل محدود دنیویمون به قضایا نگاه میکنیم و بنظرمون هنوز اتفاقی نیوفتاده و موسی به مقصد نرسیده اما خداوند از قبل همه چیز رو درست چیده. من این رو تو ذهنم تعمیم دادم به بهبودی پدرم و گفتم درسته که هنوز به ظاهر مریضه اما خداوند هدایتش میکنه و از قبل همه شرایط رو برای بهبودیش فراهم کرده( دکتر میگفت تا الان زیادی هم زندست و باید 2سال پیش فوت میشد و خودش گفت که خواست خداست تا الان زنده هست و ایشون درشرایطی بودن که 40 روز آب و غذا نمیتونستن بخورن و ما فقط دعامیکردیم خداوند بهشون فرصتی بده که بتونن برای بار آخرهم که شده آبو غذا بخورن)

    هربار که مرور میکنم میبینم از چه شرایط افتضاحی به بهبودی رسیدن درسته که هنوز از نظر پزشکی راهی برای درمان نیست اما همین که به این درجه رسیدن یعتی دارن بهتر میشن ایمان داشته باش و مطمئن باش که کارها انجام میشه! پرده شک را برانداز از میان تا ببینی سودکردی یا زیان. همون نجواهای شیطان که میاد تو سرم و میگه غیرممکنه بذر شک رو میکاره تو قلبم و هربار با امید به خدا باشک میجنگم.

    ماگرفتیم آنچه را انداختی دست حق را دیدی و نشناختی؟

    دکتر میگفت 92 درصد از زیرعمل زنده بیرون نمیاد ولی با 8 درصد زنده بیرون اومد و من مطمئن بودم که تو اتاق عمل خدا همراهشه و دستش رو گرفته و با خودم گفتم فاطمه دست حق رو دیدی و نشناختی؟ ندیدی از چه اوضاعی نجاتت داد؟ قرار بود دیگه پدرت رو نبینی بهت 10 دقیقه وقت دادن باهاش وداع کنی ولی هنوز سایه اش بالاسرته.

    نیست بازی کار حق خودرا مباز آنچه بردیم از تو بازآریم باز.

    چقدر این بیت دلگرمم کرد. پدرت رو که میخواستیم ازت بگیریم و بهت برمیگردونیم و فقط ایمانت رو حفظ کن.

    این شعر پراز تعمیم بود برای من نمیدونم این نشونه بود یا نه ولی نیست بازی کار حق! چیزی شانسی و اتفاقی تو این دنیا رقم نمیخوره نمیدونم شاید بخاطر شرایطم ذهن شهودیم وادارم میکنه اینجوری فکر کنم اما من نشونه تلقیش کردم ولی به شدت سخته تو این حال امید داشتن به چیزی که همه محال میدوننش.

    ممنون از همه دوستانی که کامنتم رو میخونن ممنون میشم اگر نظر یا تجربه ای در این زمینه دارین کامنتم رو ریپلای کنید باشد که من و بقیه دوستان باورهای توحیدیمون رو قوی تر کنیم

    امیدم به توست خدای بزرگم هیچ گاه آغوش گرمت رو ازما دریغ نکن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      حسین شجاعی گفته:
      مدت عضویت: 2508 روز

      سلام فاطمه خانم

      دوست الهی من

      همینکه تو این شرایط با خداوند ارتباط میگیری و ایمان و امیدت را از دست ندادی کاریست که از میلیونها انسان دیگه بر نمیاد

      و این نشانه دل پاک شماست و اینکه به خداوند ایمان داری و خداوندی که همواره از ما مراقبت می‌کنه باز هم این قدرت را داره که سلامتی را به جسم ما بازگردانه

      پسر دایی من چندین ماه پیش متوجه شد که سرطان داره و دکترها بهش گفتند که یکم دیر شده ولی امیدت بخدا باشه و باید با روحیه بالا طول درمان را طی کنی

      ماه ها درگیر درمان بیماریش بود و به لطف خدای بزرگ با همون درصد کم ایشون به سلامتی کامل رسید و بیماری از جسمش رخت بر بست و رفت

      فاطمه خانم من پارسال بدنبال مجوز مغازه ام بودم ولی ماه ها بود که سیستم و سایت مربوط به کار من بسته بود و هر وقت پیگیر میشدم میگفتن معلوم نیست کی باز میشه

      یه روز با حال خوب گفتم خداوند من را از هیچ به اینجا رسونده و به قول قرآن من یک نطفه بودم و الان انسانی بالغ هستم و اینقدر معجزه ها دیدم پس همین خدا هم می‌تونه تو سیستم کامپیوتر تاثیر خودش را بذاره

      رفتم به اداره مربوطه و بازهم گفتند که مگه نگفتیم سیستم قطعه و دست ما نیست

      از خانمی که مسئولش بود خواهش کردم اگر میشه سیستم و باز کنه و امتحان کنه اگر شد ثبت نام من را انجام بده اگر نه که هیچ

      با تعجب گفت آقا چندین ماهه که قطعه و من باز هم خواهش کردم

      فاطمه خانم خدای من شاهده سیستم فقط در حد بیست دقیقه باز شد کار من انجام شد و باز هم تا مدت‌ها بسته شد و هیچ کس باور نمی‌کرد که من ثبت نام کردم

      این مثال را زدم که بگم ما معنای زندگانی را متاسفانه به غلط متوجه شدیم

      زندگی یعنی همینکه درخواست کنی و خداوندی که اینهمه قدرت داره درخواستت را به راحتی اجابت می‌کنه

      امیدت به خدایی باشه که هیچ وقت فراموش نمیکنه

      و همواره از بندگانش مراقبت می‌کنه

      قدرت خدا را باور کن دوست من

      همانطوری که ایمان داری بهش پاسخت را میده

      من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

      آرزوی تندرستی دارم برای پدر عزیزتون و آرزوی آرامش و شادابی برای شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        زیبا گفته:
        مدت عضویت: 2511 روز

        سلام و درود

        آخر شب کامنت شما رو خوندم

        اشکم دراومد

        همانطور گوشی رو خاموش کردم تا صبح دوباره بخونم

        عالی نوشتید

        حکایت سایت و ثبت نام شما

        همون خدایی که منو از نطفه به اینجا آورد سایت هم باز میکنه

        اصلا عالی بود معجزه غیر این نیست

        و اونجا که گفتید معنای زندگی رو اشتباه فهمیدیم

        درخواست کنیم خداوند که اینهمه قدرت داره بهمون میده

        خدایا شکرت بابت این دل نوشته دوست وبرادر گرامی

        هدایت کردی و خوندم تا با ایمان بیشتر و وقتی میخوام مثال بزنم بگم واسه حسین آقا شد برای منم میشه

        سپاس فراوان از شما

        شاد موفق و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          حسین شجاعی گفته:
          مدت عضویت: 2508 روز

          سلام زیبا خانم عزیز

          ممنونم که وقت گذاشی و کامنت من را خوندی

          زیبا خانم همه ما در زندگی معجزه هایی دیدیم که اگر برای کسی تعریفشون کنیم شاید غیر قابل باور باشه

          من تو کامنت هام تو سایت در مورد اینکه به صورت معجزه آسایی از خدمت سربازی معاف شدم نوشته ام

          که خداوند چطور به ایمان من پاسخ داد و همه متعجب شده بودن که مگه میشه مگه داریم

          و کارت معافیت من دقیقا صبح روزی رسید به دستم که عصر ما با خانواده خانمم قرار محظر داشتیم برای عقد و در واقع جشن عقدمون بود

          و این هدیه ازدواج من بود از طرف خدای عزیز

          در مورد ازدواجم نوشتم که به طور معجزه آسایی در اوج ناباوری و در میان همه نشدنها، شد و خداوند به ایمان من پاسخ داد و پاداش داد و شد

          الان دوست دارم در مورد تصادفم بنویسم که من از مرگ حتمی نجات پیدا کردم

          و فقط ساق پای چپم شکست و اونهم به لطف خدای عزیزم با بهترین کیفیت جوش خورد و خوب شد

          ولی اون تصادف درس‌هایی به من داد که مسیر زندگی من را کاملا تغییر داد

          من معجزه هایی در اون تصادف دیدم که برای هیچ کس قابل باور نبود

          دوست ندارم وارد جزییاتش بشم و تمرکزمون را بر روی رنج ها ببریم

          فقط اینو عرض کنم که اگر چند ثانیه دیر از جام بلند میشدم اتوبوس از روی من رد میشد و فقط می‌دونم که خدا بهم گفت الان بلند شو با همین پای شکسته وسط صحنه تصادف و من وسط خیابون دراز کشیده بودم بلند شدم و دیدم تایر اتوبوس از جای سر من رد شد

          یا الله که اون لحظه خیلی درد داشتم و متوجه نشدم چی شد ولی بعدها تو بیمارستان من خدا را سپاسگزاری کردم و همش یادم میفتاد که خدایا اون کی بود که اون لحظه تو گوشم گفت سریع بلند شو و چه معجزه آسا من بلند شدم و اتفاق ناگواری برام نیفتاد

          و من بعد ها فهمیدم که این ندای قلبم بود

          و این صدا صدای خداییست که هر لحظه از ما مراقبت می‌کنه و هوامونو داره

          دوست عزیزم زیبا خانم گرانقدر تجربه ها بسیارست

          و همه ما هر روز معجزه ها را میبینیم

          فقط باید ازشون درس بگیریم

          من گاهی وقتها شبها به ماه نگاه می‌کنم و میگم اگر این معجزه نیست پس چیه

          چطوری کره ماه با اینهمه وزن و عظمت تو هوا ایستاده

          نه پایه ای داره نه به جایی وصل شده

          واقعا این معجزه نیست

          ما حتی قدرت این را نداریم که بدون هیچ نگه دارنده ای یک پر کاه را در هوا نگه داریم

          همه اتفاقات روزمره ما معجزست

          دوست عزیز برای شما آرزوی تندرستی دارم و آرامش و شادابی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            زیبا گفته:
            مدت عضویت: 2511 روز

            سلام حسین آقا

            واقعا تجربه های که از اونجا که گمان نمی کنیم میشه زیادن

            من تو ازدواج و فرزند داشتن

            که فقط خواستن

            هست و بس

            خدایا شکرت

            بابت سلامتی در تصادف هم خداروشکر که حالتون خوبه

            حتما ماموریتی دارید در جهان مثل استاد که باید انجام شود

            برای ازدواج هم بهتون تبریک میگم

            بهترینها نصیب لحظات تون باد

            دوست و برادر گرامی

            شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          حسین شجاعی گفته:
          مدت عضویت: 2508 روز

          سلام بر شما زیبا خانم عزیز

          بنده هم از شما سپاسگزارم که پیام مثبت و اینهمه انرژی خوب بسمت من فرستادید

          این معجزات همگی واقعیت زندگی ما هستند که هر روز در حال اتفاق افتادن هستند

          فقط این ما هستیم که باید ازشون الگو برداری کنیم و درس بگیریم و سپاسگزار باشیم از خدایی که هر لحظه معجزاتش را برای ما رقم میزنه تا در آرامش و شادی زندگی کنیم

          دوست عزیز برای شما آرزوی موفقیت و شادابی دارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        Fatemeh گفته:
        مدت عضویت: 880 روز

        سلام حسین جان امیدوارم حالت عالی باشه

        من واقعا دارم شرایط سختی رو میگذرونم به خداوند سپردم همه چیز رو ولی هرروز همه چیز بدتر شد اتفاقات بد پشت سرهم افتادن اوضاع بیماری پدرم بدتر شده و دکترها میگن باید منتظر باشیم تا زمان فوتش فرا برسه و اون هرروز و هرلحظه داره عذاب میکشه و دکتر میگه کاش عملش نکرده بودیم و 50 روز پیش میرفت که عذاب نکشه

        گفتی زندگی یعنی همینکه درخواست کنی و خداوندی که این همه قدرت داره به راحتی درخواستت رو اجابت کنه

        من باور دارم که خداوند چه معجزات و کارهای خارق العاده ای میتونه انجام بده ولی وقتی وضعیت و دردهای پدرم رو میبینم باز ناامید میشم. یعنی خداوند فقط منتظره که ما درخواست کنیم و اجابت کنه؟ پس مصلحتش چی میشه؟ من نمیتونم ببینم پدرم با دردو رنج تک تک اعضای بدنش از کار بیوفته مدام دنبال روزنه ای از امید هستم گیجم سردرگمم نمیدونم چکار کنم که خدا جوابم رو بده گفتم بهش اعتماد میکنم کار درست رو انجام میده اما هرروز بدتر از دیروزه و دکتر بیشتر تو دل مارو خالی میکنه. به هرکی از معجزه و شفا میگیم تو دلش پوزخند میزنه. نمیدونم چنین تجربه هایی داشتی یا نه اما واقعا بریدم از همه جا تنها امیدم خدا بود ولی دیگه جایی برای امید نیست بنظرت باید چکار کنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          حسین شجاعی گفته:
          مدت عضویت: 2508 روز

          فاطمه خانم عزیز

          الان که کامنتت را خوندم نمی‌دونم چطور جلوی اشکهام و بگیرم

          می‌دونی چرا

          چون نمی‌دونم شما چند سالته خواهر گلم ولی من تو سن 14 سالگی تو بیمارستان کنار تخت پدرم بودم که از این دنیا رفت

          نمی‌خوام تو این شرایط غمگینت کنم ولی من درد از دست دادن پدر نازنینم را تو سن حساسی کشیدن

          من تا 7 روز حتی یک لقمه غذا نخوردم

          شوکه بودم

          سالها شد و من حالم خوب نبود

          تا بعد ها از خدای عزیز خواستم که دلیل فوت پدرم را بهم بگه و اینکه چرا الان تو این سن و چرا من

          چرا پدر من

          چرا و چرا و چراهای زیادی

          یه شب یه مردی را تو خواب دیدم که روی یک دیوار کوتاهی نشسته بود

          همینکه بهش رسیدم و حالم خوب نبود صدام کرد

          بهم گفت حسین چرا اعتراض می‌کنی

          تو دیگه چرا اعتراض می‌کنی

          بهم گفت ما که هواتو همه جوره داریم

          بهم گفت ما به امام علی گفتیم که بیاد باهات صحبت کنه و همیشه هواتو داشته باشه

          نمی‌دونم چی بگم

          فقط می‌دونم که من اونموقع بر حسب ارادتی که به امام علی داشتم آرووم شدم

          ساکت شدم

          به جورایی هم تو همون عالم خواب خداروحس کردم که بهم میگفت ما که هواتو داریم حتما فوت پدرت دلیل داشته

          بخدا نمی‌خوام جو سازی کنم یا خدایی نکرده حال خواهر گلم فاطمه خانم را در این وضعیت خراب کنم ولی بعد از سالها متوجه شدم که چه جاهایی خدا کنارم بود و هوامو داشت که دیگران حسش نمی‌کردن

          و حتی بعد ها چقدر خدا رو سپاسگزاری کردم که کمک پدرم کرد تا درد نکشه و به ذات حقیقی خودش زمانی برگشت که هنوز از وجودش همه به خوبی یاد میکنند و همیشه تعریف خوبیش هست

          یعنی بازگشت پدرم دست من نبود وگرنه با هر شرایطی اونموقع دوست داشتم که باشه و من با حس شادی بودنش را تجربه کنم نه با غم نبودنش بسازم

          ولی اون لحظه خدا بهتر از هر کسی می‌تونستن تصمیم بگیره

          اینکه عرض کردم به خدا بسپار دلیلش این هست که خداوند بهتر از ما و بیشتر از ما بندگانش را دوست داره و در هر شرایطی هواشونو داره

          من الان دوستانم را میبینم که با چهل سال سن میان پیش من و گریه می‌کنند و از زندگی ناامید هستند چون تازه پدرشون را از دست دادند و من فقط به خودم نگاه میکنم و میگم این دوست من چهل سال با پدرش زندگی کرده خوش بحالش من که فقط 14 سال که در اصل چند سالش را نوزاد بودم و اصلا یادم نمیاد

          درک میکنم دوستانم را چون خودم حسش کردم

          ولی از یه لحاظی هم میگم اونها بیشتر از من با پدرشون زندگی کردند و شاید اونها نتونن من را درک کنند که چی کشیدم

          فاطمه عزیز خدای من شاهده من تو شرایط فعلی شما هیچ حرفی ندارم بزنم با اینکه خودم دوباره یادم اومد که سه ماه تو بیمارستان الزهرای اصفهان چه دردهایی را تجربه کردم تو اون سن به همراه همه اعضای خانواده ام و فامیلهای عزیزمون که همگی برای پدرم زحمت کشیدند و حتی کادر درمان

          فقط این و میتونم بگم که خداوند خیلی بیشتر از اونکه من بخوام توصیفش کنم کارش درسته و هوای بنده هاشو داره

          من پیامتو دیر دیدم و الان دوهفته از پیام شما گذشته ولی دوست دارم خبر سلامتی پدر گرامیتون را بشنوم چون خودم برای این خبر خیلی انتظار کشیدم

          و به این رسیدم که

          خداوند بهترین کارگردان این زندگیست

          در مورد پوزخند زدن دیگران که فرمودید در مورد شفا پیدا کردن و معجزه هست هم باید عرض کنم داستان پسر دایی خودم را نوشتم که سرطان بد خیم داشت و در اوج ناباوری فقط با حال خوب و ایمان به خدا کاملا بهبودی پیدا کرد و آخرین آزمایشش یکی دوماه پیش بود که مشخص شد بیماریش از بین رفته

          دوست الهی من

          آرزوی سلامتی و آرامش دارم برای پدر گرامیتون

          و آرزوی تندرستی و شادابی برای شما عزیزی که هنوز امیدت به خدا هست و خداوند به بندگانش که به او ایمان دارند پاداش میدهد

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      ناصر گفته:
      مدت عضویت: 1381 روز

      سلام فاطمه عزیز

      شرایط شما رو من درک میکنم ، چون انسان وقتی از همه کس و همه چیز قطع امید میکنه ، تازه حضور خداوند و قدرت اونو تو زندگیش احساس میکنه ، انسان تو این لحظات خیلی خالص میشه ، سبک میشه ، آزاد و رها میشه.

      من خودم هم حدود یه سال پیش شرایط شما رو داشتم (قضیه شو قبلا کامنت کردم) 15 تیر سال قبل من پسر 4 ساله مو که شب قبلش داشت تو خونه بازی میکرد و از سر و کول من بالا میرفت ، براش یه اتفاقی افتاد و در عرض8 ساعت من پسرم رو تو بغل گرفته بودم و تو صف اتاق عمل بودم ، اولش فکر میکردم که یه عمل معمولیه و من و همسرم راحت نشسته بودیم، که وسط عمل دکترش اومد و بهمون گفت فقط میخام از مرگ حتمی نجاتش بدم ، وقتی دکترش این حرف رو زد و آب پاکی رو ریخت روی دستامون ، بهم خیلی فشار اومد و با خودم گفتم مگه میشه بچه سالم و سرحال ، بگن داره میمیره، اولش شوکه شدم ولی زود خودمو جمع و جور کردم و حرف های استاد رو مرور میکردم ،،،الخیر فی ما وقع ،،، به خودم میگفتم هر اتفاقی بیافته خیره ، خدا این بچه رو به ما داده و مال خودشه ، و به خدا گفتم این بچه ی ناتوان و مریض مخلوق خودته هر چی صلاح بدونی منم تسلیمم و راضی هستم به خواست تو.

      تو اون لحظات سعی میکردم سپاسگزاری بکنم به خاطر داشتن بچه دیگه ام و همسرم و به خاطر نعمتهایی که بهم داده و به مرور خیلی حالم بهتر شد.

      من تو اون لحظات رها شدم تسلیم شدم شکرگزارتر شدم ، حضور خداوند و نزدیک بودنش به من رو بیشتر از کل عمرم احساس میکردم، خلاصه خداوند لطف کرد و بچه رو دوباره بهمون هدیه داد.

      برکت اون اتفاق برام این بود که بزرگتر شدم ، ارتباطم با خدا بیشنتر و بهتر شد ، قدر نعمتهاش رو بیشتر میدونم و نسبت به قبل نسبت به عزیزانم رهاتر شدم.

      فاطمه عزیز شما هم توکلت به خداوند باشه و هر لحظه سپاسگزارش باش بخاطر عزیزانت و نعمتهای زیباش ، چون بهترین فرکانس ،فرکانس سپاسگزاری هستش و میتونه خیلی حالت رو خوب بکنه و به قول استاد احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب.

      امیدوارم خداوند پدرتون رو شفا بده و من هم براشون دعا میکنم.

      قوی و سربلند باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Beti گفته:
      مدت عضویت: 717 روز

      وای آره واقعا منم تجربه اینو داشتم بار ها و بار ها چیزی یا کسی که برام عزیز بوده قدرش رو ندونستم و ازم گرفته شده اما به محض اینکه شروع به قدرشناسی کردم بی درنگ بهم باز گردانده شدو حالا حتی از قبل هم بیشتر به اون شخص اهمیت می دم و دوستش دارم و رابطه مون بهتر شده! و واقعا خدا رو شکر می کنم بخاطر اینکه بهم فرصت دوباره داد. خدایا شکرت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زهرا ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 653 روز

      به نام ابرقدرت مهربان

      سلام به فاطمه عزیزم امیدوارم هرجا که هستید حالتون عالی باشه

      فاطمه جان من به شما پیشنهاد میکنم که حتما فایل ( ما بی انتها هستیم )

      رو چندین بار گوش بدید.

      به محض خواندن کامنتتون خداوند بهم گفت که این فایل رو بهتون پیشنهاد بدم ، که با جان و دل گوش بدید خیلی کمک می‌کنه به شما برای بهار شدن احساستون

      در پناه خدا سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    اعظم م گفته:
    مدت عضویت: 1353 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    الحمدلله رب العالمین

    سپاس خدایی که پروردگار جهانیان است

    الرحمن الرحیم

    که بخشنده و مهربان است

    مالک یوم الدین

    خداوندی که صاحب روشنی توحید است

    ایاک معبد وایاک نستعین

    خدایا تنها تورا می‌پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    اهدناالصراط المستقیم

    خدایا ما را به راه راست هدایت کن

    صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    راه کسانی که به ایشان نعمت داده ای نه راه کسانی که بر آن ها غضب کردی ونه راه گمراهان

    سلام وآرزوی سلامتی برای استاد نازنین مریم شایسته ی شایسته و همه ی دوستان گرامی

    چه قدر سوره ی حمد با بیانات استاد هماهنگی داره که با نام خداوند یکتا شروع میشه و سپس از پروردگار جهانیان سپاس گذاریی می‌کنه

    به مهربانی وبخشندگی خداوند اشاره میکنه،،و بعد قدرت را به خداوند میدهد و در آیه ی بعد از خداوند درخواست میکنیم که مارا به راه راست هدایت کنه،،ومشخص می‌کنه که راه گمراهان وراه هدایت یافتگان جداست

    در شعر پروین عدل خداوند را متوجه میشویم که همان طور هم در قرآن به آن اشاره شده است …خداوند بین مخلوقاتش تفاوتی قاعل نشده و همه را هدایت می‌کند چه پیامبر باشد چه مادر موسی وچه هر کس دیگری

    به اندازه ای خضوع و فروتنی در مقابل خداوند داشته باشیم به همان اندازه به رشد و بالندگی وبا ارزش بودن میرسیم،،مثال گفته ی مولانا

    جز خضوع وبندگی واضطرار

    اندرین حضرت ندارد اعتبار

    به همه ی ما الهام میشه وقتی طبق سوره ی حمد شکر گذار خداوند باشیم و به قدرت خداوند اعتماد کنیم و مهربانی خداوند را باور کنیم،،و تنها از او یاری بخواهیم ،،،ما را یاری میکند

    چه قدر واضح است که نمرود راه گمراهی را انتخاب کرد و مورد غضب خداوند قرارگرفت و موسی راه راست و هدایت پروردگار را برگزید و به پیامبری برگزیده شد ،،،

    یادمه تو دانشگاه استاد در مورد اینکه پیامبران انسان های خاصی بودند صحبت میکرد،،وبه فضل پروردگار ربطش میداد،،،درونم یه حس دلگیری نسبت به خداوند داشتم که چرا بین بندگانش فرق گذاشته است ولی الان مدتهاست که میدانم همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم ،،،همه ی ما در هر زمینه ای که دوست داریم میتونیم پیام آور باشیم و باعث پیشرفت بشویم

    خدا هست که ما را هدایت می‌کنه و پشتیبانی می‌کنه همون طور که مادر موسی را هدایت کرد .همون طور که به تک تک اجزاء هستی ،،آب و موج و سخره،برف ،ژاله ،باد ،و،،،دستور داد تا از موسی محافظت کنند

    اگر با ایمان و توکل پای درمسیر بگذاریم خداوند نگهبان ماست وما را هدایت میکند

    واین ما هستیم که با توجه ،افکار واعمالمان تعیین میکنیم در چه مسیری قرار بگیریم.

    هر لطفی که به ما می‌رسد از فضل پروردگار است وهر کم و کاستی و اتفاق بدی به ما می‌رسد خودمان مقصریم.

    با تشکر وسپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  5. -
    روشا گفته:
    مدت عضویت: 2657 روز

    استاد چه فایلی بود. چه فایلی بود. چقدر به موقع بود. چقدر تلنگر داشت برای من.

    نمیدونین استاد چقدر این صحبتها برای من معنی دار بود. دیشب از خدا گله کردم دقیقا عین مادر موسی که نکنه فراموش کردی نکنه یادت رفته نکنه به عهد خودت وفا نکنی و ما بخاطر حرف تو یه سری کارا کردیم ما بخاطر اون ایمانی که در وجودمون گذاشتی یه قرارداد رو کنسل کردیم خودت بهمون گفتی قدم اول اینه از این شرک رها بشید از این شخصی که فکر میکنه روزی دهنده اونه فکر میکنه ما بنده اش هستیم خودت گفتی اینو بزارید کنار تا من قدمهای بعدی رو نشون بدم. قدم خودمونو برداشتیم خدایا الان منتظر قدم از سمت تو هستیم منتظر اون قراردادت هستیم که بعد از این قدم بهمون نشون دادی ما چقدر شکرت کردیم که چه خوب هدایت خدا رو درک کردیم و رفتیم پای قرارداد و صحبتها کردیم و تعریفها شنیدیم و اما هنوز خبری از عقد قرارداد نیست اینجا دیگه کاری از دست ما نیست ما باید منتظر بمونیم که اونا خبر بدن ما قدممون رو برداشتیم و الان نوبت توئه خدایا نکنه تو یادت رفته باشه …. آخ که چند روزه ترس همه وجودمو گرفته که اگر خدا جونم بهم لطف نکنی نابود میشیم. دقیقا عین مادر موسی ترسهامو بهت گفتم و ازت کمک خواستم ازت راهنمایی و هدایت خواستم.

    دیشب با همسرم دقیقا این گفته رو کردیم من بهش گفتم اگه نشه چی؟ اگه جواب نده جی؟ اگر فراموش کرده باشه چی؟

    همسرم ایمانش از من بیشتره گفت من دارم نشونه ها رو میبینم و فکر میکنم تو مسیریم.

    شب خوابیدیم نصف شد با سرفه های شدید همسرم بیدار شدم که گفت یهو نفسم تو خواب رفت و نمیتونستم نفس بکشم. این اتفاق یه تلنگر بود برام که ای بنده ی من حتی نفست هم از منه آیا تو شکر نفست رو میکنی؟ همون موقع شب به همسرم گفتم واقعا که هر نفسی که میره و میاد دو تا شکر واجب داره اما ما هیچ شکر گذاری نمیکنیم.

    ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم

    ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم

    میهمان ماست، هر کس بینواست

    آشنا با ماست، چون بی آشناست

    صبح داشتم میرفتم سرکار پشت فرمون شروع کردم به شکرگذاری از نفسهامون. نفسی که میتونست بره و نیاد. اشک میریختم و شکر میکردم.

    بهش گفتم خدایا قانون تو هیچ ردخوری توش نداره برای همه مثل هم داره کار میکنه اما بهمون بگو که مشکلمون کجاست که گیر کردیم رو این پله

    ایمنی دیدند و ناایمن شدند

    دوستی کردم، مرا دشمن شدند

    فکر میکنم بهم گفت که مشکل از شکرگذاریه که چند وقته نکردیم و چشممون به چیزیه که نداریم و منتظرشیم تا چیزهایی که داریم. همین موقعیت الانی که توشیم زمستون آرزومون بود خدایا اما الان تابستون یادمون رفته. اره خدایا ما یادمون رفت تا شکر همین چیزهایی که داریم رو بکنیم و تو چقدر خدای خوبی هستی که با وجود فراموشی ما هنوز با ما حرف میزنی و هنوز با ما هستی. آخ که این تیکه شعر رو شنیدم چقدر خجالت کشیدم نمیدونی استاد یعنی آب شدم از خجالت (ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند/ عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند). آره منه بنده ات فراموش کردم ازت تشکر کنم اما تو چه خدایی مهربونی هستی که ما رو یادت نمیره اگر حتی بدی ببینی.

    اتفاق دیشب و فایل صبح امروز قشنگ حرف زدن خدا بود با من

    استاد اونجا که گفتید ” هدایت شما از ماست” من یعنی موندم که خدا داره چطوری باهام حرف میزنه.

    خدا جونم پیام دریافت شد. ممنون که حرف دیشبم رو شنیدی که ازت خواستم هدایتم کنی و تو صبح نشده جوابم رو دادی.

    ما که دشمن را چنین میپروریم

    دوستان را از نظر، چون میبریم

    اینجا دیگه اشکم ریخت. واااای درک حجم مهربونی تو خدایا. من نمیتونم درک کنم اینو هم من میدونم هم تو. حتی با اینکه اینقدر الان حس شکرگذاری دارم با اینکه الان دارم با گریه اینا رو تایپ میکنم میدونم دو روز دیگه یادم میره. اما خدایا چشمهای منو برای شکرگذاری بیشتر باز کن برای دیدن نعمتهایی که دارم اما فراموش کردم تا ببینمشون. برای درک مهربونی تو. خدایا میدونی تو دستم رو نگیری تو هدایتم نکنی من بدتر از نمرود و فرعون میشم. اما ازت میخوام یادم بیاری که هر چی دارم از تو دارم. خدایا نه با گرفتن اون وسیله یا سمت یا اسم یا موقعیت نه؛ با مهربونی و لطف و عطای بیشتر یادم بیار. من بنده ی بدی نیستم خدایا همیشه از غرور ترسیدم با اینکه چیزهای بزرگی ازت خواستم و بهم دادی اما هیج وقت نخواستم پزشو به کسی بدم چون اینا مال من نیست که از توئه. خدایا با عطا و لطف بیشتر منو به خودم بیار من نیاز به سیلی ندارم تا برگردم تو مسیر، تو بهم تلنگر هم بزنی اومدم تو مسیرت.

    وای چقدر حرف دارم با خدام بزنم.

    استاد چقدر شما به موقع هستید چقدر حرفهاتون از سمت خداست چقدر حرفهاتون کلام خداست که اومده تا مارو هدایت کنه.نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم بابت این فایل توحیدی. چقدر من عاشق فایلهای توحیدی شمام. ازتون ممنونم استاد یک دنیا ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  6. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    به نام خدای بینهایتها

    سلام به وجود مقدس همتون.

    زمان 11:08 از این فایل :

    نسبتِ نسیان به ذاتِ حق مده، بار کفر است این، به دوش خود مَنِه

    اینجا برای من خیلی تلنگر بود تمام تنم بیحس شد .

    خدامیگه وقتی بهت الهام میشه باید نترسی و بهش عمل کنی چون در غیر اینصورت من آسون میکنم خودمو برای سختی ها

    هرزمان که با عقل ناقصم الهاماتم رو نادیده میگیرم و برخلافش عمل میکنم ،با دست خودم این بار سنگین رو دارم به دوشم میندازم و کارمو سختتر میکنم.

    ‏تو دوره شیوه حل مسئله این مورد به خوبی مطرح شده و من با شنیدن این قسمت از شعر پروین دوباره برام یادآوری شد .

    بارها و بارها تو زندگیم پیش اومده که منطقم اجازه نداده راه الهامات رو پیش بگیرم و‌نتیجشم هزاران چک و لگدی بوده که از جهان خوردم تا بلاخره فهمیدم بار کج به منزل نمیرسد و تا ثریا میرود این دیوار کج

    چرا ؟ چون از پایه غلط بوده و من راه شیطانو پیش گرفته بودم

    راه سعادت شمال بوده ولی به سمت جنوب درحرکت بودم تا ته دنیا میرفتم به بهشت نمیرسیدم و چقدر من ازاین مثالها تو زندگیم زیاد بوده ، چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟ چرا راهی رو رفتم که تهش پشیمونی بوده با وجود اینکه قبلش چندین بار تجربه داشتم وقتی به ندای حقم لبیک گفتم چه درهایی از لطف و‌کرمش به روم باز شده و همینطور زمانهایی بوده که با استرس و نگرانی به شیطان وجودم بله گفتم ومجبور شدم کلی مصیبت بکشم تا به بتونم دوباره برگردم به جای اولی که بودم؟

    چون ایمانم‌ضعیف بوده ، در مدار الهی نبودم، قلبمو خالص نکرده بودم ،هزاران فکر و باور مخرب داشتم………

    خدایا منو ببخش به خودم ظلم کردم به روح الهی که از توست ظلم کردم ،به ذات مقدسم ظلم کردم ،کمکم کن راه توحید رو پیش بگیرم بارالها هدایتم کن در این مسیر مقدس ثابت قدم باشم .

    استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارتونم چون بهترین لحظات زندگیم بودن در این مسیریه که راهشو شما به من نشون دادی و با فایلهایی ارزشمندی که آماده میکنید باعث میشید تو بیراهه نرم و اگه رفتم زودتر از قبل به مسیر اصلی برگردم.

    از ته قلبم شادی و سعادتمندی براتون آرزو میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  7. -
    گزینگ عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1088 روز

    به نام پروردگار جهانیان

    سلام به استاد عزیزتر از جانم

    سلام به استاد مریم شایسته ی گل

    وای استاد چقدر این فایل عالیهههه اشکم را در اوردی استاد عزیز

    واقعا سپاسگزار خداوند هستم که من را با این سایت وبا این استاددد عزیز آشنا کرد

    چقدررر لذت بردم از این شعر بانو پروین اعتصامی خدایا صد هزار مرتبه شکر

    خدایا شکرت به خاطر این باران پر از رحمت و برکت واییی استاد خودم را رو صندلیهای عقب تجسم میکردم وبه حرفهای پر از اگاهی شما گوش میکردم ممنونم استاد عزیز

    باز هم سپاسگزار خدای خودم هستم ولقعا شکر گزاری معجزه میکنه استاد عزیز

    در پناه خدا شاد و پیروز وسعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  8. -
    ابراهیم خانلرپور گفته:
    مدت عضویت: 2148 روز

    به نام خدا

    سلام

    امروز دائیم اومد پیشم و در مورد موضوعی که چند روز پیش باهاش مطرح کردم ، جویا شد .

    شرح ما وقع کردم و در موردش باهام صحبت کرد .

    چون این موضوع کاملا هدایتی و الهی بود تا اونجا که تونستم قانونو توش بکار بردم و رعایت کردم .

    از هر چی الگوهای ماتریکسی و منطق های اکثریت جامعه بود فاصله گرفتم و فقط قانون رو دخیل کردم اما از یک جایی به بعد کار به اون شکل که من فکر میکردم پیش نرفت و هر دو طرف معامله رو درگیر مسائل کوچیک کرد .

    با همه کنترلی که میشد روی ذهنم داشته باشم توان گذاشتم و سعی کردم ذهنمو به سمت زیبائی ها متمایل نگه دارم ، گرچه بعضا افسارش از دستم در میرفت و زیر لگدهای طاقت فرساش ضربه میخوردم ولی باز هم به خودم میاومدم و کنترلش میکردم .

    حتی وقتی خواب بودم با یه تکانه بد بیدارم میکردو دوباره شروع میکرد که روی قسمت بد ماجرا تمرکز کنه . اما تو این مدت چنان یاد گرفتم افسارشو بکشم و رامش کنم که دیگه نتونه روی قسمت بده ماجرا فوکوس کنه که به نظرم از این به دارم تو درس کنترل ذهن جزو شاگرد زرنگا میشم .

    از وقتی فهمیدم و تجربه کردم که احساس خوب = اتفاق خوب و احساس بد = اتفاق بد خیلی بیشتر به کانون توجهم وسواس دارم و سعی میکنم اگه احساسم خوب نباشه حداقل بد هم نباشه که اذیت شم .

    دیروزم فایلای توحید عملی 1 تا 5 روز مرور و نوت برداری کردم که خیلی حالمو بهتر کرد و اصلا انگار مسلح شدم به الله اکبر که تا حالا انقدر حالم خوب نبود . شب خیلی سر حال بودم و با بچه ها که بیرون بودیم بی اختیار میخندیدم .

    خلاصه….

    اومدم سایتو چک کردم و دیدم بععععععله ….

    طبق باوری که استاد توی عزت نفس گفته بودن که :

    “خدا هر لحظه با منه”

    “همیشه به فکر منه ”

    “ازم حمایت میکنه”

    “منو دوست داره”

    “برام ارزش قائله”

    “من نزد خدا محبوبم”

    “همینطوری که هستم عاشق منه ، همینجوری که هستم منو پذیرفته ”

    ” خداوند راه حل مسئله رو به من الهام میکنه ”

    ” با من حرف میزنه ”

    و مطابق اون الهامی که قبل از اجرای چالش تمرین جلسه دوم عزت نفس بهم شده بود که ” خداوند نگهبان من است ”

    هدایتم کرد به این فایل بی نظیر و همون دقایق اول استاد زبان خدا شد و گفتن که موسی را به آب بندازم تا خدا دوباره اونو بهم برگردونه به شرطی که نترسم و نگران نباشم .

    اینجا واقعا فهمیدم که سرتاسر این مسیر الهی چطور نشانه هاشو برام هویدا میکنه تا قدم به قدم خودمو روی دوش خدا ببینم که قلم دوشم گرفته و داره منو به هدفم میرسونه . فقط باید چشم هامو ببندمو به الهاماتش گوش کنم .

    وقتی با تمام وجود تعهد دادم از این به بعد مطابق قانون عمل کنم “چون راه در جهان یکیست وآن راستیست” واقعا تغییر محسوس فرکانسیمو حس میکنم .

    البته که بعضا به خاطر عدم تثیبت باورها یا عدم کنترل ذهن میرم تو جاده خاکی ولی زود جمعش میکنم و سریع بر میگردم .

    حتی دوباره استاد میاد تاکید میکنه که :

    “این کلمه نترس و غمگین نباش همون چیزیه که باعث میشه اتفاقات خوب پیش بره ”

    وقتی نترسم و روی ذهنم که مطابق آگهی های فایل ” انرژی ای که خدا مینامیم ” به خدا به اون شکلی که میخوام شکل میده کنترل داشته باشم می تونم سرانجام کارو به دلخواه خودم تمام کنم .

    به قول والاس واتلز نباید نگران باشیم چون جایی که ما نمیبینیم خداوند نیروهاشو به کار گرفته تا مشکلمونو حل کنه .

    پس منم توکل میکنم و مومن میشم تا نه ترسی داشته باشمو نه غمی که تصمیماتی که بر اساس ترس و غم باشه ، نتیجه خوبی نداره .

    وقتی فکر میکنم میبینم تو این مدت حتی تو خواب هم نجواهای شیطان بود و از خواب بیدارم میکرد و منی که هنوز نمی دونستم چه خبره ناخودآگاه ذهنم میرفتم سمت ناخواسته هام با اینکه همیشه باور ” خدا هر لحظه با منه ” ” همیشه به فکر منه ” رو مرور میکردم ولی باز هم اون نجوا میاومد که به قول مادر موسی ع میگفت ” گر فراموشت کند لطف خدای چون رهی زین کشتی بی ناخدای…..”

    اگه نشه ؟

    این همه انرژی ای که گذاشتی هدر میره ؟

    اگه درست پیش نره وقتت تلف شد و….

    تا اون ندای الهی رسید و گفت :

    ره رو تو اینک اندر منزل است …

    خیالت راحت وقتی بهت گفتم و انجامش دادی وقتی نه ترسی داری و نه غمی

    کارو تموم شده بدون

    به ثمر نشسته ببین

    نتیجه بر وفق مراده توئه ، شک نکن .

    الله اکبر

    خدایا یعنی این آگاهی ها ، این الهامات فقط برای همون چند خط استغفار و بخشش افرادیه که دیشب قبل خواب انجام دادم ؟

    یعنی برای اون گیری بود که تو مغزم داشتم ؟

    وقتی با تمام وجود بخشیدمشون ، وقتی به ندای اگه ببخشید برای شما بهتره گوش دادم خدا هم نعمتشو با این فایل بهم داد .

    خدایا شکرت

    تو ادامش چقدر زیبا گفته :

    نیست بازی کار حق خود را نباز

    آنچه بردیم از تو باز آریم باز

    هیچی با شانس و اقبال نیست همه چی در مشیت الهیه و مطابق صلاح ما امور به نتیجه میرسه .

    اینجا میگه ابراهیم وقتی بهت وحی میشه گوش کن

    من چندین بار از طریق ” نشانه امروزم ” به فایلای مشابه هدایت شدم و همه تاکید بر کنترل ذهن داشتن ولی باز هم ایمان نداشتم تا اینکه دیروز از خدا خواستم که یه نشونه که صریح تر و واضح تر باشه برام بفرسته که این فایل بارگزاری شد .

    الهی شکر ، استاد از شما و خانم شایسته هم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  9. -
    شمسی مولایی گفته:
    مدت عضویت: 1873 روز

    بسم الله الوهاب

    سلااااااام الهی دورتون بگردم این عکسِ روی فایل چقدر قشنگه، استاد قشنگم مریم جانم پریروز که سایتو باز کردم این عکسو دیدم گفتم الحق که بهشته چقدر قشنگه چقدر سرسبز و زنده‌ست. چقدر تو دلم به خودم بالیدم که تو زندگیم دارم از کسی الگو برداری می‌کنم که تو این دنیای مادی یک بهشت

    واسه خودش ساخته، یک انسان ثروتمند، توحیدی، زیبا خوش هیکل، استادی که تو همه چیز استاده بگی توحید میگه اینه راهش بگی پول میگه اینه مسیرش، بگی روابط خوب عشق میگه من و عزیزدلممم، بگی سلامتی میگه این هیکل این بدن اینهمه انرژی و قدرت

    خدایا شکرت خدایا شکرت که این مرد و زن رو وارد زندگی من کردی. همیشه با خودم باور دارم این سایت این استاد و مریم جان از بزرگترین هدیه‌های خدا به منن توی اوج ناراحتی و افسردگیم 4 سال پیش یادم افتاد بچه‌تر که بودم یه فایل صوتی 8 دقیقه‌ای تو گوشیم داشتم که اسمش بود روی خدا حساب باز کن که هرشب عادت داشتم به گوش دادنش،،، 3 سال پیش هرچی گشتم اون ویس رو پیدا نکردم نکردم نکردم تا اومدم اسم استاد رو تو گوگل سرچ کردم و دیدم وااای بر من کسی که فکر می‌کردم گرونترین و بزرگترین استاد موفقیتی تو تهرانه و هزار کیلومتر از من دورتره و دسترسی بهش محاله یه سایت داره چه سایتی چه بهشتی چه فایلایی و از همون روز به بعد گوش دادن به فایل‌های توحیدی استاد شد قشنگ ترین عادت من، هرکدوم از فایلای توحیدی رو ده ها بار تو بیداری گوش دادم و هزاران شب تا صبح خواب که بودم صداشون کنارم پخش شده، فایلای توحیدی استاد اصلا به طرز عجیبی به من احساس قدرت و آرامش می‌دن.

    پریروز که دیدم روی عکس نوشته فایل جدید توحید عملی9 گل از گلم شکفت خدایا شکرت خدایا عاشقتم که اینقدر زود جواب می‌دی عاشقتم که تا تو دلم می‌گم خدایا راه نشونم بده یه فایل خوب سر راهم بزار سایتو باز می‌کنم می‌بینم فایل جدید اومده اونم توحید عملییییی…

    دیروز یه دور فایلو دیدم و امروزم یه بار دیگه می‌بینم و کامنت می‌نویسم واسه شما عشقا

    خدایا شکرت شروع می‌کنم هرچی که از فایل دریافت می‌کنم رو اینجا می‌نویسم:

    شعر پروین اعتصامی

    مادر موسی چو موسی را به نیل / درفکند از گفته ربّ جلیل

    میگه مادر موسی خدا صداش زد خدا بهش گفت بچه‌تو بنداز توی رود نیل، کاری که اینقدر با منطق انسان در تضاده، اما مادر موسی با تمام ترس‌ها و ناراحتیاش این کار رو انجام میده. خدا بهش گفته نترس و غمگین نباش. یعنی هیچ احساس منفی به دلت راه نده، که احساس منفی قطعا یا ترسه یا غم غیر از این دوتا که نداریم دیگه.

    خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه / گفت کِی فرزند خرد بی‌گناه

    گر فراموشت کند لطفِ خدای / چون رهی زین کشتی بی‌ناخدای

    گر نیارد ایزد پاکت به یاد / آب خاکت را دهد ناگه به باد

    مادر موسی از لب ساحل نگاه به بچش می‌کرد که روی آب می‌رفت و می‌گفت ای فرزند بی‌گناه من اگر لطف خدا شامل حالت نشه و خدا تورو یادش بره تو روی این آب از بین می‌ری و نابود می‌شی.

    خدا وعده فزونی می‌ده به ما میگه فلان کار رو انجام بده و ما تو ذهنمون می‌گیم اگه نشه چی؟ اگر نشد چیکار کنم؟

    _من خدا به دلم انداخته یه کاریو شروع کنم تا حالا یکی دو قدمی هم براش برداشتم همه کارای قبل از شروعش رو انجام دادم بجز یکی و با اینکه میدونم وعده خدا حقه می‌دونم چیزی که بهم الهام شده از طرف خداست بازم میترسم بازم با خودم میگم اگر شروع کنم این مسیر رو ولی نتیجه نده چی؟ این ترس‌ها با همه ما هست، اما مادر موسی انجامش داد با اینکه خیلیم غیر منطقی بود.

    افکار شیطان همیشه هست، خدایا همه مارو حفظ کن خدایا خودت کمک کن این اسب سرکش ذهنمو مهار کنم.

    وحی آمد کین چه فکر باطل است / رهرو ما اینک اندر منزل است

    یه صدایی بهش رسید که این چه فکر باطلیه که در مورد خدا داری، اون کسی که در مسیر ماست از همین الان جاش امنه در منزله، به ظاهر بچه تو روی آبه اما درواقع در امنیت خداست و خدا مسیر امنی رو براش مشخص کرده و اون توی مسیره

    کار انجام شده تو نمی‌بینی چون داری با چشم عقلت نگاه می‌کنی به اتفاقات، وقتیکه توکل کنی با ایمان پیش بری تو در منزلی، “نتیجه اتفاق افتاده”

    پرده شک را برانداز از میان / تا ببینی سود کردی یا زیان

    شک و تردید نسبت به مسیری که می‌دونی از طرف خداست رو از دلت دور کن

    شک و تردید یکی از بزرگترین دشمنان توکل و ایمانه، وقتی شک داری نمیتونی عمل کنی. اصلا اگر هم عمل کنی همراه با افکار بده و نتیجه بد میشه. توکل یعنی آرامش ایمان یعنی ریلکس بودن شاد بودن

    ما گرفتیم آنچه را انداختی / دست حق را دیدی و نشناختی؟

    _ای خدا دورت بگردم، وقتی بابت ایده جدیدی که بهم الهام شده اولین قدمم رو برداشتم چنان اتفاق قشنگی برام افتاد، چنان خدا همون شب اول پاداش پا گذاشتن روی ترسامو بهم داد، چنان خیالمون راحت کرد جیبمو پر کرد، مطمئن شدم این ایده‌ از طرف خداست مطمئن شدم خدا تو این مسیر همراهمه اگر شروعش کنم و ادامه‌ش بدم. همون شب اول خدا جوری خستگیا رو از تنم برد که الان بعد چند روز هنوزم باورم نمیشه اون اتفاق واسه من افتاد (نمی‌تونم خیلی با جزئیات توضیح بدم ولی می‌تونم به راحتی اعتراف کنم خدا استادمو هدایت کرد مریم جونو هدایت کرد رانندگی کنه اون روز و استاد بیاد این فایلو ضبط کنه برای من، برای خیلیا بوده هدایتگر خیلیا بوده ولی انگاری به قول استاد خدا همه کاراشو ول کرده اومده این کار منو انجام بده)

    در تو تنها عشق و مهر مادریست / شیوه ما عدل و بنده پروری‌ست

    خدا میگه درکت می‌کنیم که تو مادری نگران بچه خودتی ولی ما عادل هستیم جواب خوبی خوبیه، تو به حرف ما گوش دادی ما هم نتیجه خوب به تو می‌دیم.

    نیست بازی کار حق خود را مباز / آنچه بردیم از تو باز آریم باز

    استاد نازنینم میگه این بیت یعنی : کاره خدا کار دنیا بازی نیست شانسی نیست بی‌قانون نیست، همه چیز بر اساس نظمه و قانون خودشو داره. “همه چیز تحت کنترل ماست” _شمسی خدا بازی بازی نمی‌کنه وعده خدا حقه حق.

    فقط خدا می‌تونسته اینجور قشنگ رقم بزنه که 1.حضرت موسی از هیچ دایه‌ای شیر نخوره و به راحتی برگرده به مادرش، مادرش نه تنها موسی رو بزرگ کنه بلکه به قول استاد حقوقم بگیره.

    2.دیگه کاملا در امان باشه.

    3.توی قصر با بهترین امکانات زمان خودش بزرگ بشه.

    سطح آب از گاهوارش خوش‌تر است / دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است

    این موج آبی که الان بچه روش در حرکته از گهواره مادر براش خوش‌تره.

    رودها از خود نه طغیان می‌کنند / آنچه می‌گوییم ما آن می‌کنند

    ما به دریا حکم طوفان می‌دهیم / ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم

    داره میگه تمام اتفاقات تحت کنترل ماست، همون که میگیم برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی‌افته. رود دریا سیل و موج همه تحت فرمان خداوند هستن، “وقتی ما به تو وحی می‌کنیم که این کار رو انجام بده مطمئن باش ما بقیه کارهارو انجام می‌دیم کمکت می‌کنیم”.

    نکته قشنگ مریم جان که گفتن پروین اعتصامی مثل قرآن توی شعرش میگه ما نمیگه من، واقعا عجیبه الله اکبر

    شعر قشنگی که استاد می‌خونه:

    ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

    یعنی همه باهم همدستن همه باهم مجموعا همون خدا هستن، استاد توی یکی از فایلای توحیدی دیگه می‌گفت ملا نصرالدین میگه خدا برای تو پدر میشه مادر میشه همسر میشه و از طریق اونا به تو محبت می‌کنه و کار تورو راه می‌ندازه، خدا نفس کشیدن توعه تپش قلب توعه که بدون اینکه متوجهش بشی خودکار داره برات انجام میشه خدا طبیعته خدا همه چیزه همه این جهانه و خودشو به هرشکل درمیاره تا با ما حرف بزنه راهو نشون بده و مسیرو هموار کنه.

    چندوقت پیش یک انسانی که بنظرم خیلی آدم سالم و درستی بود داشت جلوی من با چند نفر صحبت می‌کرد و گفت: من به وجود خدا اعتقادی ندارم، همه میگن خدا مثل برقه دیده نمیشه و گفت من برق رو نمی‌بینم ولی نتیجه‌شو دارم می‌بینم، این لامپ بالای سر من روشنه،،،

    من نمی‌خواستم بحث کنم و توی این مسائل واقعا خیلییییی خوب از استاد یادگرفتم که دیگه با آدما بحث نکنم. حداقل خیلیییی بهتر از قبلنا شدم به حدی که میتونم بگم 90 درصد کمتر از قبلنا بحث می‌کنم، خواهرم دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریده و داریم الان کار می‌کنیم دوره رو و اینکه الان خیلی بیشتر خودمو کنترل می‌کنم و با آدما بحث نمی‌کنم رو از طریق اهرم رنج و لذت تو وجودم درستش کردم دوتا 21 روز عملیش کردم. و خلاصه اون لحظه جواب اون آدم رو ندادم البته بگم هنوزم از دید من آدم موفق و درستیه و حس می‌کنم توی وجودش قطعا به نیروی برتری ایمان داره، اما نه اون خدایی که جامعه به اشتباه تو مغز همه فرو کرده، قبول کردم که خدای هرکسی یه شکلیه و نمیشه اصلا دخالت کرد تو این مسائل،اما تو دلم گفتم منم خدارو نمی‌بینم اما دارم اثرش رو می‌بینم، مثل برق برای همون آدم، با خودم گفتم من یه جاهایی تو زندگی واقعا عاجز شدم ولی حل شده از جاهایی که اصلا محاااال بوده از دید من و وقتی درست شده که گفتم خدایا بسه دیگه من بُریدم تو حلش کن. (همون تسلیم شدنه) ، یه جاهایی واقعا پشت سرم چنان حرفای خوبی زده شده که با خودم گفتم بابا من اونقدرام که اینا میگن خفن نیستم خدایا چه عزت و اعتباری بهم دادی، میگم خدایا من کار خاصی نمی‌کنم ولی چرا اینقدر به دل آدما می‌شینم محبوب میشم آخه؟ خودم هنگ می‌کنم. “به اون بنده خدا چیزی نگفتم اما به خودم گفتم من خدارو نمی‌بینم ولی نتیجه‌شو دارم تو زندگیم می‌بینم” پس به وجودش ایمان دارم، استاد این خدارو دوسش دارم و برام ترسناک نیست و این بخاطر وجود شماست و بخاطر لطف خداست و بخاطر اینه که یه روزی خودم خواستم منو درستم کنه.

    نسبت نسیان به ذات حق مده / کفر است این به دوش خود مده

    و

    این ویژگی انسانی این فراموشکاری رو به خدا نسبت نده خدا هرگز خوابش نمی‌بره خدا چیزیو یادش نمی‌ره و خدا بر همه چیز بیناست از همه چیز خبر داره.

    به که برگردی به ما بسپاری‌اش / کِی تو از ما دوست تر می‌داری‌اش

    بچه رو به ما بسپار و برو که ما از تو که مادرشی بیشتر دوستش داریم و مواظبشیم.

    نقش هستی نقشی از ایوان ماست / خاک و باد و آب سرگردان ماست

    قطره‌ای کز جویباری می‌رود / از پی انجام کاری می‌رود

    ما بسی گم گشته باز آورده‌ایم / ما بسی بی توشه را پرورده‌ایم

    مهمان ماست هرکس بی‌نواست / آشنا با ماست چون بی‌آشناست

    اگر کسی تو زندگیت نیست همین که خدا توی زندگیت هست برات کافیه اون برای تو همه کس میشه. مثل این می‌مونه که همه تو زندگیت هستن. خودتم می‌دونی چقدر زیادن آدمایی که دورشون حسابی شلوغه ولی دلاشون بی‌کسه تنها و افسرده‌ان

    _ استاد من دو سالی هست تهران تنها زندگی می‌کنم خانوادم شهرستانن ولی هرجا میرم سر کار، توی هر کلاسی میرم ثبت نام می‌کنم، توی هر مغازه‌ای که میرم خرید می‌کنم اینقدر از این آدما احترام و محبت می‌بینم، بخدا اینقدر تو دلم می‌گم به ظاهر تنهایی ولی همه رو داری همه دوست دارن محبتت می‌کنن وقتی بین این جمعیتی زندگی و رفت و آمد می‌کنم که 90 درصدشون دوسم دارن می‌گم خب حالا چه اشکالی داره یه سریام ممکنه از من بدشون بیاد، این بخاطر اینه ک با اونا هم فرکانس نیستم اونا با خودشون منم با خودم خدایا شکرت.

    ما بخوانیم آنچه ما را رد کنند / عیب پوشی‌ها کنیم ار بد کنند

    خدا چقدر به من عزت داده احترام داده ولی میدونم که خیلی جاها برگشتم به خودم گفتم آره معلومه که خوبم معلومه که بخاطر خودمه اینهمه اعتبار احترام ولی چقدر عیب‌ها دارم چقدر اشتباهای زیادی کردم که هیچ کس جز خودم ازشون خبری نداره، خدا عیب پوش همه ماهاست خدا هوای هممون رو داره

    انّا عَلَینا لِلهُدی : بر ماست که شمارو هدایت کنیم. بر خودش واجب کرده که من چه بنده خوبیم چه بنده بدیم منو هدایت کنه ای خدا واقعا نمیدونم ادامه‌شو چی بنویسم.

    سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت / ز آتش ما سوخت هر شمعی که سوخت

    حس می‌کنم این بیت بالایی میگه خدا همونیکه خواستی رو بهت داده همونی که بخوای رو بهت میده همیشه و هر لحظه

    حرف‌های استاد : ما هیچوقت نمی‌تونم یک میلیاردیم آنچا خدا بهمون داده سپاسگزار باشیم. ولی هرچی سپاسگزارتر باشیم، سپاسگزاری واقعی که بهمون حس آرامش و شادی و اطمینان میده، به همون اندازه همه کارا انجام میشه.

    خدا میگه مرد راهم باش تا شاهت کنم، صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

    با خدا باش و پادشاهی کن، بی‌خدا باش و هرچه خواهی کن.

    خدایا به من توانایی سپاسگزاری از خودت رو بده.

    وقتی فکر کنی خودت کردی بگی حقمه آره خودم زحمتشو کشیدم خودم فلان خودم چنان می‌ری به سمت چی؟ کردار های ناپسند، خودپسندی تورو از مسیر خارج می‌کنه شمسی. دیدیم هممون داریم مثال تو زندگیمون که خودمون گنده دیدیم رفتیم خدا همچین زده پس سرمون نفهمیدیم از کجا خوردیم.

    خدا داده خدا هدایتت کرده 3 سال پیش یادت بیار شبایی رو که تا سحر تنهایی گریه می‌کردی ناله میکردی،همین که خدارو صدا زدی،،، استادتو پیدا کردی.

    خواست تا لاف خداوندی زند / برج و باروی خدا را بشکند

    رای بد زد گشت پست و تیره رای / سرکشی کرد و فکندیمش ز پای

    (این دوتا بیت بالایی یه لحظه منو یاد ماجرای کشتی تایتانیک انداخت که سازنده کشتی گفته بود این کشتی رو حتی خدام نمی‌تونه غرق کنه ولی کشتی توی اولین سفر بخاطر یک اشتباه خیلی سطحی و ساده غرق شد)

    پشه‌ای را حکم فرمودم که خیز / خاکش اندر دیده خودبین بریز

    تا نماند باد عجبش در دماغ / تیرگی را نام نگذارد چراغ

    ما که دشمن را چنین می‌پروریم / دوستان را از نظر چون می‌بریم

    آنکه با نمرود این احسان کند / ظلم کِی با موسیِ عمران کند

    این سخن پروین، نه از روی هوی‌ست / هرکجا نوری‌ست از انوار خداست

    غرل شماره 139 پروین اعتصامی

    نوشتن این کامنت توی این دو روز برای من چندین ساعت زمان برد ولی ارزششو داشت ارزششو داشت خدایا شکرت بخاطر استاد و مریم جانم.

    از مریم جانم خیلی تشکر می‌کنم که محبت کرد و اینهمه مسیر رو رانندگی کرد و استاد تونست شعر رو بخونه و این فایلو ضبط کنه. عاشقتونم خدا احساس خوبی که با این فایل به من دادین رو هزاران برابر بیشتر به خودتون برگردونه. استاد پریروز بار اولی که فایل رو می‌دیدم سه بار اشکم دراومد سه بار گفتم خدایا منو ببخش بابت هرجایی که بهت شک کردم. منو ببخش و به من توانایی سپاسگزاری از خودت رو بده، استاد مادرم چند روزیه اومده تهران و هفته پیش که باهم توی پارک میچرخیدیم حرف می‌زدیم می‌گفتیم خدایا شکرت بخاطر خونمون بخاطر سلامتیمون بخاطر ماشینمون بخاطر این بچه که می‌خنده، مامانم یهو گفت خدایا شکرت بخاطر اینکه من زبون شکرگزاری از تورو دارم، می‌گفت خدایا شکرت که من می‌تونم با تو حرف بزنم و ازت تشکر کنم.

    خدا به هممون کمک کنه بندگی خدا رو بکنیم فقط خدا، به حرفش گوش کنیم عملگرا باشیم، بندگی خدا پاداش خیلی خیلی سنگینی داره، خدا چنان به آدم حال میده از جایی که محاله از دید خودمون توی اون شرایط… هممون تجربه‌ش کردیم.

    جمله طلایی پایانی استاد : به اندازه‌ای که سرمون جلوی خدا پایینه، به اندازه‌ای که نعمت‌های خدا رو می‌بینیم درک می‌کنیم و سپاسگزاریم، به همون اندازه خداوند مارو در مقابل غیرِخدا سربلند و سرافراز می‌کنه.

    خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      زهرا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 1389 روز

      سلام بر شمس و مولانای جان

      عزیزم بینهایت لذت بردم از کامنتت بینهایت ازت سپاسگزارم که کامنتی به این زیبایی نوشتی من عاشق کامتهای طولانی هستم وقتی اون ستاره های انتهایی کامنت نمایان میشن من یکم حالم میگیره .چقدر کامنتت زیبا بود حالمو خوب کرد .لذت بردم از مستقل بودنت از مهاجرتت به تهران .شمسی جان اسم زیبا و شیرینی داری .وقتی فایل استاد رو دیدم اونجای شعر که گفت (ابر و بادومه و خورشید و فلک در کارند من بیت بعدش رو موقع هنرستان دوستام اینجور میگفتن که “موسوی درس نخون لیسانسه هاش بیکارن” اما من درسمو خوندمو لیسانسمو گرفتم ولی این چندروز همش دنبال بیت بعدی این شعر بودم تا امروز که شما نوشته بودیش و من چقدر لذت بردم .بازم سپاسگزارم از وجودتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2172 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیز وگرانقدرم،سلام به استادیار زیبا و نازنینم، سلام به شما تک تک دوستان ناب و در مسیر توحیدم

    به رسم ادب اول از همه تشکر برای گرفتن این ضبط این فایل میکنم از استاد و مریم عزیز، واقعا سپاسگزارتون برای اینکه این فایل های آموزنده رو ادامه میدین و با ما این زیبایی ها و آگاهی ها رو به اشتراک میذارین، همینجا به ذهنم زد درخواست کنم و به یادتون بیارم که سریال تمرکز به نکات مثبت هم به قسمت هاش بیفزایین که اصل و اساس این سایت بر همین عنوان بنا شده. سایت و مامنی که فقط تمرکز ما رو میبره به سمت زیبایی ها و مثبت ها و خوبی ها و خیرها.سایتی که ما رو به سمت خدا میکشونه مستقیم و غیر مستقیم. سایتی که ماموریت ایجاد کننده اش اشاعه توحید و یکتا پرستی است. سایتی که خلق شد تا جهان مدرن یک صدایی باشه از کلام ها و باورهایی از جنس توحید و بیشتر قدرت دادن به خدا. سایتی که به ما داره یاد میده تا بشوریم قلب ها و چشم هامون رو از هرچیزی غیر از خدا تا قدرت رو فقط به الله یکتا و رب عالمیان بدیم. من میگم سایت منظورم همه چیزه این سایته، از کلام و تصمیم استاد گرفته تا بعد اضافه شدن افراد در قالب نیرو و همکار تا اعضای سایت. منظورم تمام ایده هایی که این سایت رو تا الان اینقدر پویا و در مسیر توحید نگهش داشته. اینا هم از قدرت خداست. که توسط یک تصمیم یک دست از هزاران دست داره همینطور رشد میکنه و خودشو به این شکل گسترش میده. چطور میتونم اتاد ازتون تشکر کنم برای اون روزی که تصمیم گرفتی تا مهاجرت گنی تا ایمان خودتو، شناخت خودتو به خدا به شکل درست تغییر بدی و تقویت کنی.استاد عزیزم واقعا چطوری میشه اون لحظه رو درک کرد و تشکر کرد اون لحظه تصمیم. اون لحظه ایی که باعث این جریان و این مسیر و این همه آگاهی و این همه خیر و برکت شده. واقعا نمیدونم واقعا نمیتونم حتی خودِ شما هم نمیتونی تشکر کنی از خودت و خدایی که یک روزی به یک جنس دیگه ایی باورش کردی. واقعا دیروز منم داشتم به این فکر میکردم که یکی از درخواست های من همیشه باید از خدا این باشه که خدایا به من قدرت و توانایی اینو بده که بتونم ازت سپاسگزاری کنم و شکرگزارت باشم و من حتی عاجزم در برابر شکرگزاری کردن در برابر این نعمت ها واتفاق ها و آدم ها و تمام چیزهایی که در اختیار من قرار دادی و میدی و هربار داره شگفت انگیز تر و ناب تر میشه.خواستم بگم اینکه من به رسم ادب و قدردانی با اینکه هربار تلاش میکنم از شما استاد جان و از خدای مهربون تشکر کنم اما واقعا دیروز خیلی کم آوردم برای انجام این کار. و از خدا این قدرت و توانایی رو خواستم. خواستم تا اگر با زبان که نه فقط با نتیجه هام، با اعمال و رفتارم با دیدن شما که یک خواسته به شدت قلبی منه و رسیدن به جایی که شما هستید فقط یکم بیشتر قدردان شما و سپاسگزار شما و خدای مهربون باشم. واقعا از خدا میخوام اینقدر به من توانایی بده، اینقدر منو قوی کنه اونم یک زن قوی، یک دختر قوی یک انسان قوی، یک شاگرد یک بنده قوی و مخلص کنه تا بتونم به آن چیزهایی که میبینم و میشنوم عمل کنم، بتونم سپاسگزار همه ی چیزها در زندگی ام باشم و فراموشکار نباشم. فراموش نکنم از کجا به کجا اومدم و قراره از اینجا به کجا برسم و این وسط ها جا نزنم، کم نیارم. نجواها زورشون از من بیشتر نباشه، ترس ها منو زمین گیر و مستاصل نکنه.میخوام اینقدر رها بشم که روزی مثل یک پر سبک و رها فقط بر بلندی تمام داشته ها و خواسته ها پرواز کنم و بگم اینا همه رو من میبینم و دارمشون و حالا ازشون رد شدم و از اونا هم بالاترم و اوج بگیرم و از اوجم لذتی ببرم وصف نشدنی و فقط قدرت خدا ببینم و فقط آسمان آبی ببینم که پهن شده روی همه چیز من و حتی من، اینقدر اوج بگیرم و اوج بگیرم و برم بالا و برم بالا که رد بشم و باز هم فقط یک نقطه آبی رنگی رو ببینم که در فضایی بی کران تر داره هدایت میشه به دور ستاره ایی که براش فقط آسودگی و آرامش میاره و اون همه چی به یک بی همه چی برسم که خودش کلیه. من میخوام از این همه برم برم به عدم برسم به هیچی. به اونجایی که همه اش اونه و به یاد بیارم اونه که از ازل تا ابد بوده، هست و خواهد بود و من جزئی از این همه و این هیچی هستم به دنبال چه میگردم و آرام بگیرم و سرخوش از دیدن این همه ایی که برایم مسخر شده. من میتونم تصور کنم و این تصور قلبم رو به تپش و اشک هامو تو چشمام جمع میکنه و میگه بسه و خودتو به سکوت بسپار، سکوتی که بلندترین، شیداترین صداست…سکوت…..سکوت زبان خداوند است و آنجایی که منو تو یکی هستیم سلامت میکنم.سلامت میکنم.ســــــــلـام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      آیناز حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1535 روز

      سلام فهیمه جان

      این قسمت کامنتت منو میخکوب کرد چقدررررررر زیباااااااا نوشتی با قلبی مثل پر رها و آزااااد

      میخوام اینقدر رها بشم که روزی مثل یک پر سبک و رها فقط بر بلندی تمام داشته ها و خواسته ها پرواز کنم و بگم اینا همه رو من میبینم و دارمشون و حالا ازشون رد شدم و از اونا هم بالاترم و اوج بگیرم و از اوجم لذتی ببرم وصف نشدنی و فقط قدرت خدا ببینم و فقط آسمان آبی ببینم که پهن شده روی همه چیز من و حتی من، اینقدر اوج بگیرم و اوج بگیرم و برم بالا و برم بالا که رد بشم و باز هم فقط یک نقطه آبی رنگی رو ببینم که در فضایی بی کران تر داره هدایت میشه به دور ستاره ایی که براش فقط آسودگی و آرامش میاره و اون همه چی به یک بی همه چی برسم که خودش کلیه. من میخوام از این همه برم برم به عدم برسم به هیچی. به اونجایی که همه اش اونه و به یاد بیارم اونه که از ازل تا ابد بوده، هست و خواهد بود و من جزئی از این همه و این هیچی هستم به دنبال چه میگردم و آرام بگیرم و سرخوش از دیدن این همه ایی که برایم مسخر شده. من میتونم تصور کنم و این تصور قلبم رو به تپش و اشک هامو تو چشمام جمع میکنه و میگه بسه و خودتو به سکوت بسپار، سکوتی که بلندترین، شیداترین صداست…سکوت…..سکوت زبان خداوند است و آنجایی که منو تو یکی هستیم سلامت میکنم

      سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2172 روز

        سلام به روی ماهت دوست ارزشمندم

        واقعا سپاسگزارم از توجه زیبات، از نگاه زیبات که منو یاد خودم انداختی تا خودمم بخونم اون لحظه که فقط نوشتم بخونم و ببینم چی نوشتم و چقدر غرق در این تصورم بودم و خودم یکجورایی میخکوب تر از این سلامی در انتهای کامنتم نوشتم. این رهایی و این حس آزادی و این سرشار شدن از نعمت و از این همه داشته رد شدن رو برای همه مون از الله یکتا میخوام. واقعا حس غیرقابل وصف و شگفت انگیزیه.

        واقعا آیناز عزیز سپاسگزارم برای ردپایی که گذاشتی و منو با دیدن این نقطه آبی خوشحال کردی.سپاس دوست ارزشمندم.

        برات از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.

        ارادتمندت فهیمه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: