اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداوند رو سپاسگذارم که قدرت و ارباب بودن خودش را این چنین به ما نشان میدهد.
مینویسم با نام خودش و از خودش راهنمایی و هدایت میطلبم تا هدایت بشم.
اول از همه و به قول استاد عزیزم از خداوند میخوام کمکم کنه تا سپاسگذارتر باشم چون در این عصری که همه چی عین باد درحال عبوره فقط سپاسگذارتر بودنه که میتونه کمکم کنه. سپاسگذار باشم و در آرامش.
آرامشی که در دل طوفانهای زندگی هم بتونم سکان هدایت زندگی و خودم رو در دستانم داشته باشم.
درودی هم عرض میکنم خدمت همسفرهای عزیزم در این مسیر جنگلی سبز و از خداوند هدایت میطلبم تا کمکم کنه چشمم و قلبم آگاهتر و بازتر باشه تا بتونم در زندگی انتخابی آگاهانه داشته باشم و با ثبات قدم به مسیرم ادامه بدم.
چقدر فایلهای توحید به وقت و در زمان مناسب روی سایت میان و چقدددر خوشبختیم که در مسیر این آگاهیها قرار داریم و چقددددر نرم و آسان این مدت تغییر کردیم و در کنار اینهمه تغییر هم خداوند لذت بودن در کنار عزیزانی مثل شما را نصیبمون کرد. خداوند رو هزاران بار شکر که مفاهیمی عمیق مثل توحید و مثل شکرگذاری رو بهتر و بهتر داریم میفهمیم و خداوند هدایت کرد تا اینهمه مدت در جهل و سردرگمی نمانیم. تا این همه مدت نتایج زندگیمان را دیگران ندانیم و تمام آنچه که هست و نیست را خودم آفرینندهاش بپذیرم و حالا در پی ساختن خودی بهتر باشم. در این مسیر سبز از خدای بزرگ و بیهمتا برکت میطلبم. هم برای شما و هم برای خودم.
از نوجوانی عاشق برخی اشعار و شاعران بودم و نام پروین اعتصامی همیشه برام آشنا بود و هر از گاهی در اشعارش سرکی میکشیدم…چقدر این روح بزرگ تونست خدای یکتا رو قشنگ وصف کنه و قوانین الهی را در زیباترین وصف و نثر بیانش کنه. خدا رو شکر که بزرگانی بودند تا همیشه چراغ هدایت بر ما روشن بماند. خدا رو شکر بخاطر استاد عزیز که اینطور شعر رو برای ما خواندند و خدا رو شکر که مریم جان رانندگی کرد تا ما بتونیم بر زیباییها بیشتر و بیشتر تمرکز کنیم. خداوند رو شکر که قدرت شناخت این نظام و سیستم بزرگ رو به ما عطا کرده تا بتونیم فکر کنیم و این قدرت و نظامی که اسمش رو خداوند گذاشتیم رو بهتر درکش کنیم.
چقدر عالی شده که مفاهیم خدا، قرآن، بهشت و جهنم برام رنگ دیگهای پیدا کردن و حالا در حال ساخت خدایی بهتر…قرآنی بهتر و بهشت و جهنمی بهتر در ذهنم هستم. قبلا اینطور نبود، همین الانشم خیلی با کلمه خدا راحت نشدم چرا…چون یه عمر یه خدایی که هیچکار نمیکنه رو تجربه کردم… گاهی تو نوشتههام مجبور بودم بنویسم ”جهان”
مثلا جهان من رو هدایت میکنه به جوابام. شرمندهام ولی انگار بهتر جواب میداد تا اینکه بگم خدا هدایت میکنه…
فکر کنم باگ آدمهای خیلی مذهبی این باشه ولی اگه توی قلبمون خدا همون جهان باشه و جهان همون خدا مشکل خاصی نیست. در اصل همه این سیستمی که به این دقت و ریزبینی در حال حرکت و گسترشه همون نیروی برتر کیهان هست که آسمان و زمین در سیطره و اختیار اوست…همان نیرویی که نفس به نفس همه ماها رو هدایت میکنه…همان نیرویی که با هر تپش قلب خون رو به تهتهانیترین عضلات پا میفرسته و از اون مویرگ مویرگهای خونی عبور میده…اصلا اگر سیستمی غیر از تپش و تپیدن بود نمیتونست اینقدر کاربردی کار کنه و از اووون باریکترین مویرگها عبورش بده.
خداوند رو سپاسگذارم بخاطر این حجم از آگاهاییهایی که نصیب ماها کرده و ما و من خودم درگیر اینیم که فردا چه میشود. خدایا قدرت لذت بردن از این لحضه رو به من عطا کن یا ربالعالمین
سلامی میکنم به استادعباس منش و همسر و نازنینشون و سلام میکنم به بچه های نازنین سایت و تشکر میکنم از استاد بخاطر این فایل بی نظیری ک امروز گزاشتن و باعث شد ما بازم معنای توحید بودن معنای ایمان داشتن به خدا ی یکتا و رحمان و رحیم بودنش و معنای توکل بیشتر و بهتر از قبل درک کنیم دقیقا روزی ک تولد من بود و منتظر نشونه از طرف خدا بودم تونستم نشانه بگیرم از خدا و فقط فقط در زندگی به خدا توکل کنم و ایمان بیارم و طبق جمله طلایی استاد گفتن همیشه از خدای مهربون بخوام قدرت سپاسگزاری بیشتری بهم بده چونکه میدونم اگر ک سپاسگزار خدا فقط باشم و همشه شکر نعمت بجا بیارم و سپاسگزار واقعی نعمت ها باشم و اون وقت ک مساوی با نعمت هاو ارامش و خوشبختی و همه چیز هر چیزی ک بخوام میتونم ب دست بیارم و در زندگی فقط کافی ک بندگیشو بکنیم. خدایا بی نهایت بخاطر همه چیز سپاسگزارم .
آفرین به این احساس خوب و حرفای دلی که با خدای خودت زدی
همبن طوره امیر حسین عزیز همه ی ما درگیر شرک بودیم و هستیم ولی هربار میبینم روی خودمون. که کار می کنیم چطور خدا خودش را به رخمون میکشه
من که اصلا گاهی از ذوق فقط ناخواسته میخندم و ذوق میکنم که انقدر سریع اجابتم میکنه
چقدر خوبه وقتی بند های شذک را از خودمون جدا میکنیم و بال و پر میگیریم امام حسین دقیقا همین قدر آزاده بود و اسیر وابستگی های این دنبا نبود و اینطوری جهانی شد بعد هزاران هزار سال
بهتربن هارا برات آرزو دارم و لذت بردم از کامنت پر از احساست
چقدر فرکانس گپ و گفتت با خدا قدرتمند بود بر دلم نشست
من رو یاد نجواهای علی در دعای کمیل انداخت
یه فراز هست در این دعا که میگه
ای سرورم و معبودم و مولایم، آیا آتش را بر صورتهایی که برای عظمتت سجدهکنان بر زمین نهاده شده چیره میکنی و نیز بر زبانهایی که صادقانه به توحیدت و به سپاست مدحکنان گویا شده و هم بر دلهایی که بر پایه تحقیق به خداوندیت اعتراف کرده؛ و بر نهادهایی که معرفت به تو آنها را فراگرفته تا آنجا که در پیشگاهت افتادگی کرده و به اعضایی که مشتاقانه بهسوی پرستشگاههایت شتافتهاند و اقرار کنان جویای آمرزش تو بودهاند، شگفتا این همه را به آتش میسوزانی!
هرگز چنین گمانی به تو نیست و از فضل و احسان تو چنین خبری داده نشده
حال عجیبی دارم این روزها دوست من، حسی شبیه لالاییهای مادری که فرزندش از بیتابی سرش رو به دامانش گذاشته، خدایی که از هر مادری به تو نزدیکتره
یه مادر وقتی یه ذره دیر میکنی یا یه چیزی میشه 100 بار بهت زنگ میزنه، بعد خدا تو این شرایط که صداش میزنی میشه جوابت رو نده؟
سپاسگزار خدایی هستم که ما رو در این مسیر زیبا قرار داد
موقعی که داشتم این کامنت رو مینوشتم اول تو نت موبایلم نوشتم(با اشک فراوان که دعا میکردم کسی وارد اتاقم نشه چون دوست نداشتم کسی اشکم رو ببینه) یاد محبت هایی از جانب خدا افتادم که واقعا اشکم رو دراورد بعد که تموم شد گفتم بزار تو سایت بزارم چون هم رد پام بمونه هم یه موقع خواستم دوباره بخونمش و شاید تو نت موبایلم پاک بشه
یه زمان هایی بود از ته قلبم از خدا کمک خواستم و منو کمک کرد طوری که هیچکس دیگه در اون شرایط نمیتونست کمکم کنه
یه مثال میزنم که ایمان خودم و شما بیشتر بشه
یه روز دم بوستان پونک بودم با موتورم موتور رو زدم رو جک و یه افسر پلیس نیرو انتظامی سوییچ رو برداشت و گفت بریم پاسگاه
منم تعجب کنان گفتم چی شده؟
گفت بریم بهت میگم
اون شب کفی بود و منم گواهینامه نداشتم موتور هم به اسم من نبود
رفتم و دیدم غیر از من چند تا موتور دیگه هم گرفتن
هر چی تو راه رفتن به پاسگاه به افسر گفتم : من با این موتور کار میکنم بزارید برم من (جنس های خودم رو که شلوار زنونه بود انلاین میفروختم میبردم برای مشتری هام)
هیچی نگفت
رسیدم به دم پاسگاه 3 تا پله میخورد تا وارد اون دفتر پلیس بشیم
از ته قلب گفتم: خدایا منو از اینجا نجات بده.
رفتم داخل بدون هیچ ترسی بدون هیچ نگرانی
به الله قسم.
رفتم مدارکم رو دادم و اینا
دیدم که سرباز ها دارن موتور ها رو میبرن پارکینگ
به سرهنگ گفتم من کاسبم
برای مشتری هام جنس میبرم با این موتور
گفت چرا گواهینامه نداری
یادم نیست چی گفتم فکر کنم گفتم خونه جا گذاشتم
تمام موتور هارو فرستاد پارکینگ.
و سوییچ موتور رو داد و گفت برو.
من با قدرت اومدم بیرون چون احساس میکردم خدا مثل یه رفیق قدرتمند باهامه
کلی از الله تشکر کردم و رفتم کارم رو انجام دادم
چندتا مثال دیگه هم دارم که معجزه وار تو زندگی ام رخ داد که همیشه وقتی نجواها بر ذهنم چیره میشه یاد اوری میکنم
خدا هست هیمشه هست فقط ما یا بهتره بگم من فراموشش میکنم
اگه هر لحظه بزرگی و قدرت الله در ذهنمون باشه همیشه اوضاع خوب پیش میره
این فایل به تنهایی واقعا خودش یک دوره ی کامل بود !
در ابتدا باید بگم چه جاده ی زیبایی! چه بارون زیباتری! چه جاده ی زیبا و آسفالت های خوبی داره که بدون کوچکترین چاله و دست اندازی ادم میتونه براحتی و سوت زنان داخلش رانندگی کنه! انگار داری وسط بهشت رانندگی میکنی!
چه هوای دلنشین و عالییی! مگه از این بهتر هم میشه!!!
به زندگی خودم در چند سال اخیر نگاهی انداختم ،از زمانی که با قانون آشنا شدم توسط استاد بینظیرم ، جاهای زیادی هدایت شدم،هدایت هایی که خیلی سخت بود قدم برداشتن در اون مسیر، خیلی ناامید شدم در حین اون مسیر ، ولی بعدش دیدم برای من بهترین ها رو در نظر گرفته !
مهم زمانی بوده که وقتی بمن الهام شد ، عمل کردم.قدم برداشتم و پاداش گرفتم.
پاداش هایی که مسیر زندگی منو تغییر دادن.
و حتی من رو برای آینده آماده میکردن.
خداوند چیزی میشه که ما بهش نیاز داریم
چقدر قشنگ.چقدر زیبا.واقعا نمیشد بهتر از این بیانش کرد.بهترین توصیف ممکن بود.
چقدر بعد از شنیدن این جمله دگرگون شدم.من هرچیزی از خدا میخام،هر خواسته ای از این سیستم دارم ، بهمون شکل در میاد و وارد زندگی من میشه.
مسافرت میخایم؟ روابط عالی؟ثروت؟سلامتی؟حال خوب؟ بهمون شکل میشه و وارد زندگیمون میشه.
آدم بعد از درک تنها همین جمله خداوند چیزی میشه که ما بهش نیاز داریم میشینه و درخاست هاشو پشت سر هم مینویسه , مینویسه و میدونه که خداوند بعد از حرکت کردم اون آدم در اون مسیر،نشون دادن ایمانش در مسیر و ثابت قدم بودنش ، به شکل اون خواستش وارد زندگیش میشه.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند … چقدر زیبا داره سیستمی بودن جهان هستی رو نشون میده.همه در هر حال و زمانی دارن ما رو به رسیدن به خواسته هامون کمک میکنن.ما همه رو هدایت میکنیم چه اونایی که سمت گمراهی میرن چه اون هایی که بسمت نور میرن.
خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکیهای جهل بیرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان شیاطین و دیوهایند که آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی در افکنند، این گروه اهل دوزخند و در آن همیشه خواهند بود.
آن کسى را که خدا به او پادشاهى ارزانى کرده بود ندیدى که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه مىکرد؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من زنده مىکند و مىمیراند. او گفت: من نیز زنده مىکنم و مى میرانم. ابراهیم گفت: خدا خورشید را از مشرق برمىآورد تو آن را از مغرب برآور. آن کافر حیران شد. زیرا خدا ستمکاران را هدایت نمى کند.
فرمانروا،قدرت مطلق،برای نوشتن ازشما،به شما فقیرومحتاج و نیازمندم…
تاج بندگیت رو،روی سرم بزار،به عقل ودرکم ببار و کلماتم را به نورت پربار کن و به انگشتانم قدرت بده در حد توان این انسان ضعیف،از عشق و خیر و نور مطلق شما بنویسم.
سلام به پرچم دار توحید ،سلام به پیام آور نور،سلام به بنده ی برگزیده ی خدا
سلام به روی ماهِ یار بهشتی استادم
سلام به بندگان توحیدی الله،به دوستان نازنینِ نزدیک به قلبم،که با چشم های پرنورشون ،دست نوشته های این بنده ی ضعیف خداوند رو میخونند و همیشه با تحسینشون که تجلی قلب پرنور خودشونه،منت به سرم میزارند و قلب من رو پر از عشق الله میکنند …
اگر در دست نوشته های سعیده،جمله ای ،نور خداوند رو به قلبتون وارد کرد،اعتبارش از منِ ضعیف نیست،اعتبارش از الله که منت سرم میزاره و من رو دست کوچیکی قرار میده برای نوشتن از عشق و قدرت مطلق….
بین تموم فایل های استاد،که یکی از یکی باارزشتر و قیمتی تره،جاهایی که استاد از توحید میگه …
احساس میکنیم انرژی آسمون ها و زمین رو از صدای استاد دریافت میکنم …
قسم به بارون آخر فایل …
که من حضور و لبخند خداوند رو بین استاد عباسمنش و استاد شایسته دیدم ….
توکل بر زنده ای که هرگز نمیمیرد …خوابش نمیبرد …فراموش نمیکند …
و به مادر موسی وحی کردیم که طفلک را شیر ده و چون (از آسیب فرعونیان) بر او ترسان شوی به دریایش افکن و دیگر هرگز مترس و محزون مباش که ما او را به تو باز آوریم و هم از پیغمبران مرسلش گردانیم.
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است،رهرو ما اینک اندر منزل است
خیلی این شعرهماهنگه با قوانین الهی!
رهرو ما اینک اندر منزل است
یعنی اون چیزی که ما بهت گفتیم،اتفاق افتاده!اینکه ما بهت گفتیم حفاظتش میکنیم،اینکه ما گفتیم برش میگردونیم،اینکه ما گفتیم بجای درست هدایتش میکنیم،اتفاق افتاده است!اینک در منزل است.
یعنی وعده ی خداوند حقه!شاید به ظاهر اینکه بچه تو آبه فعلا!و هنوز نتیجه مشخص نیست!ولی از دیدگاه خداوند،نتیجه مشخص شده است ،کار انجام شده است ،تو نمیبینی!چون ما با چشم عقلمون نگاه میکنیم به اتفاقات!
وقتی که توکل میکنیم بر خداوند،وقتی هدایت ها رو دنبال میکنیم ،وقتی ایمان داریم!وقتی احساسمون خوبه ،وقتی نه غم داریم ،نه ترس داریم و با ایمان و توکل،مسیرمون رو پیش میریم،نتیجه اتفاق افتاده، شاید ما هنوز دیدیمش!ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده
«یک جرعه از از دریای آگاهی های جلسه چهارم قدم نهم در دوره یدوازده قدم»
میخوام این حالت رو در خودتون ایجاد کنید،که برای نعمت و ثروت بیشتر،قرار نیست من یک کار عظیمی انجام بدم،یک انرژی خیلی زیادی از خودم ساتع کنم،یا به خرج بدم که اتفاق بزرگی بیفته !نه!
ما کافیه که روی دوش خداوند بنشینم
اون مارو حرکت میده،اون نعمت هارو برای ما میاره
برگردیم به تئوری مدارها
وقتیکه جهان داره اینجوری مدیریت میکنه،توی این مدارها ،نعمت هارو ایجاد میکنه
کل کاری که ما باید انجام بدیم اینکه ،از مدارهای پایین،بریم به مدارهای بالاتر
کل کاری که ما باید انجام بدیم اینکه ،خودمون رو باید تغییر بدیم،که مدارمون بره بالاتر
اگر این رو درک کنید
خیلی خیلی راحت تر،اعتماد میکنید به جریان،خیلی راحت تر اعتماد میکنید به خداوند،خیلی راحت تر میسپارید،خیلی راحت تر رها میشوید،میدونی ؟خیلی راحت تر روی خودتون کار میکنید
خیلی راحت تر،بدون اینکه بدونید چه جوری میخواد نعمت ها براتون به وجود بیاد،روی خودتون کار میکنید
خیلی از افراد،درگیر این سوالند،که چه جوری میخواد من انقدر ثروتمند بشم،چه جوری میخواد این رابطهی عاشقانه ایجاد بشه توی زندگی من،چه جوری میخواد من انقدر سلامت بشم،چه جوری ؟
بحث اینکه اینا هستند!کل کاری که باید انجام بدی اینکه توباید بری تو اون مدار!وقتی میری تو اون مدار،اون هارو دریافت میکنی،اونا وجود دارند اونجا!نمیخواد کار خاصی بکنی!این به صورت طبیعی اونجا وجود داره!
خداست که معبودى جز او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مىگیرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست.
بارها و بارها توی قرآن گفته ،تمام آنچه که توی جهان داره اتفاق میفته،تحت کنترل ماست!
وقتی ما به تو وحی میکنیم این کار رو انجام بده،مطمئن باش ما بقیه کارهارم انجام میدیم،هیچ برگی بدون اذن خداوند نمیفته!
همه چیز در سیطره ماست!
همه چیز تحت کنترل ماست!
————
«یک جرعه از از دریای آگاهی های جلسه یک قدم شیش در دوره یدوازده قدم»
من اصلا کاری با دین و مذهب ندارم،من دارم درمورد انرژی صحبت میکنم،که این جهان رو داره هدایت میکنه،داره موجودات رو هدایت میکنه،تک تک سلول های مارو داره هدایت میکنه،تمام کهکشان هارو داره هدایت میکنه،تموم این اتفاقاتی که میفته رو شما میبینید ،چطور،هدایت!کارشون رو داره انجام میده،چطور هدایت میشن
چقدر اتفاقات توی زندگی ما افتاد،فقط به واسطه ی اینکه باور داشتیم که هدایت میشویم،حرکت کردیم،وهدایت شدیم،یعنی من میخوام بگم که،این باوره کار رو انجام میده برای شما!
و اگر شما حرکت کنید با این باور!قدرتی دارید که کل کیهان رو خلق کرده اصلا بحث قدرت ما نیست !
اصلا بحث حد توانایی های انسان نیست !
من نمیخوام بگم توانایی های انسان چقدره!
من دارم توانایی های کسی رو میگم!که انسان رو خلق کرده!
توانایی چیزی رو!انرژی رو!موجودی رو!خاصیتی رو میگم!که کیهان رو خلق کرده و هدایتش کرده
وقتی ما دست توی دست اون میزاریم!وقتی ما حرکت میکنیم،وقتی ما به سمت اون میریم و باور میکنیم!
ما دیگه انتهایی نداریم
اینکه ما به GPS اعتماد میکنیم و این کارها و انجام میدیم!
GPS داره چه جوری کار میکنه ؟با قوانین داره کار میکنه دیگه!چون قوانین ثابتش! این GPS داره کار میکنه!ماهواره رو گذاشتن تویک مدار ثابت!و دلیل اینکه GPS کار میکنه ،برای اینکه ماهواره ثابته!میاد فاصله ای که بهش رسیده رو محاسبه میکنه ،در حد میکروثانیه،محاسبه میکنه ،به شما میگه دقیقا کجا هستید!
ما داریم به همچین سیستمی،انقدر اعتماد میکنیم که بلند میشیم میندازیم توی جاده!میندازیم توی دریا!توی جنگل انبوه!
ما به این انقدر اعتماد میکنیم،بعد به خدای این قانون اعتماد نمیکنیم؟
بابا به اندازه ی نصف GPS،روی خدا حساب کنیم!به خدا زندگی ما ازین رو به اون میشه! پادشاه زندگی خودمون میشیم!به اندازه یک دهم اعتمادی که به گوگل مپ داریم و به GPS داریم !اعتماد کنیم به خدا!ببین زندگی ما چی میشه !بیشتر ازون که دیگه هیچ!
اى مردم، مثَلى زده شد. بدان گوش دهید. کسانى که آنها را به جاى اللّه به خدایى مىخوانید، اگر همه گرد آیند مگسى را نخواهند آفرید؛ و اگر مگسى چیزى از آنها برباید بازستاندنش را نتوانند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را براه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصهها گفتند بیاصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حی جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
——-
در حضور خداوند،همه چیز رو خدا کردند،همه کس رو خدا کردند،همه رو بت کردند،به همه قدرت دادند،در چه محضر؟درمحضر یزدان پاک
درجایی که خداوند تنها فرمانرواست،همه برای ما بت شدند،همه قدرت دارند،از رئیس و از رهبری!طرف اطلاعاتیه،طرف سپاهیه،طرف CIA،طرف فلانه !وضعش خیلی خوبه،خیلی نفوذ داره،طرف اینکاره ست!
هم چی بت شده! همه چی قدرت داره،غیر از خداوند!
«یک جرعه از از دریای آگاهی های جلسه سوم قدم نه در دوره یدوازده قدم»
خداوند،قدرت بالای همه ست،هیچ کسی در زندگی شما به اندازه ی پشیزی قدرت نداره،که بخواد از شما بگیره چیزی رو!
کسی نمیتونه تاثیری توی زندگی تو بزاره،آنچه که به او وعده داده شده،خدا بهت میده،هیچ کس هم نمیتونه ازت بگیره،به شرطی که توهم اون آدم توحیدی باشی دیگه،به شرط اینکه توهم فقط روی خدا حساب کنی دیگه،نه روی بنده ی خدا
کسی که به خداوند و عدالت خداوند ایمان داره،دیگه نگران این نیست کسی بتونه اون چیزی که توی زندگیشه،اون چیزی که لیاقتشه،ازش بگیره!
و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایستهای!
به اندازه ای که در مقابل خداوند،فروتن هستیم،به همون اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده،به همون اندازه،به اندازه ای که در مقابل خداوند،سرمون پایینه،به همون اندازه سرمون رو بالا نگه میدارددر مقابل غیر خداوند
{جلسه ٣ قدم نهم}
بچه ها من دوست دارم درمورد نگاه توحیدیبیشتر فکر کنیم،بیشتر حرف بزنید با خودتون،بیشتر بنویسید توی کامنت ها
همه چیز همینه ها،همه چیز همینه ها
میرسید به حرف من یک روزی!اونایی که تازه با من آشنا شدید،تازه با این حرف ها آشنا شدید
میرسید،میگردید،میچرخید،توی این زندگیتون،تو این دنیای پهناور،و یک روزی میرسید به این نقطه،ته ته همهی حرف ها همین بود!
توحید بود
ایمان به یگانگی خدا
ایمان به ربوبیت خداوند
از ساعت ٨ صبح که از تهران به سمت شمال حرکت کردم،بارها وبارها این فایل رو گوش دادم،بارها وبارها بین جلسات دوازده قدم گشتم تا بتونم صلات درستی انجام بدم!
تو این مسیر چندین ساعته،جریان هدایت با من بود،به نشتی های انرژی و افت فرکانس برخوردم اما تسلیم نشدم،ممارست کردم و در نهایت ساعت ٨شب این صلات به پایان رسید…
امیدوارم که خداوند یکتا ،به قلب همه ی ما نور بیاره و همه ی ما رو هرچه زودتر با دنیای توحیدی احاطه کنه…عشق توحیدی…زندگی توحیدی …ثروت توحیدی …
و این صلات رو با آیه که دیشب قلب من رو روشن کرد تموم میکنم،الهی که نور الله رو به قلبتون جاری کنه …
اینان همان از گناه پشیمانان، خداپرستان، حمد و شکر نعمتگزاران، روزهداران، نماز با خضوع گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان، و نگهبانان حدود الهیاند، و مؤمنان را بشارت ده.
من کم پیش میاد از کامنتی به صورت متنی تشکر کنم، بیشتر پنج ستاره میدم فقط
اما این کامنت شما واااااااقعا بینظیر بود ، واقعا چقدر حس زیبایی بمن داد ، بارها لبخند اومد روی لبم هنگام خوندن کامنت شما ، بارها مو به تنم سیخ شد، بارها حس رهایی بهم دست داد ، خیلی عالی و فوق العاده آیات قرآن رو استفاده کردید… سپاسگزارم از شما سعیده خانم عزیز
سپاسگزارم از استاد عباس منش عشق و خانم شایسته عزیز
سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و زمانی که این کامنت رو میخونی احساس مثبت و توحیدی بر قلب نازنینت جاری بشه.
سعیده عزیزم ،بینهایت تحسینت میکنم بخاطر این کامنت ارزشمند.
چقدر شما دوازده قدم رو مسلطی که متن صحبتهای استاد رو دقیقا واو به واو درست نوشتی. دقیقاً لابلای کلمات چهره و صدای استاد عباس منش رو میدیدم و میشنیدم.
چقدر آیات قرآن رو مسلط هستی و به زیبایی آیات رو یکی یکی چیدمان کردی تا مفهوم توحید رو بهتر بهمون نشون بدی. واقعاً میرسیم به اون صحبت استاد عباس منش که میگفت همه چیز توحیده. واقعاً همه چیز توحیده.
این آیه شریفه خیلی برام احساس خوبی داشت البته که همه آیات قرآن باعث نورانیت قلب انسان میشن.
اینان همان از گناه پشیمانان، خداپرستان، حمد و شکر نعمتگزاران، روزهداران، نماز با خضوع گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان، و نگهبانان حدود الهیاند، و مؤمنان را بشارت ده.
چقدر آیات «بَشِّر» حال آدمو خوب میکنه و اشتیاق در قلب انسان ایجاد میکنه وقتی میبینی خداوند داره خبر از مدارهای بالاتر میده به اهل ایمان.
یه نکته ای میخواستم توی کامنت خودم بنویسم یادم رفت، ولی الان توی کامنت برای شما بنویسم. چقدر خوب و عالی و تحسین برانگیزه وقتی استاد عباس منش یه انسان ارزشمند و توحیدی و عزیزی چون استاد شایسته گرانقدر کنار خودشون داره و میتونن ساعتها و ساعتها از توحید و آیات قرآن و مباحث ارزشمند و مثبت صحبت کنن.
الهی صد هزار مرتبه شکر ، الهی صد هزار مرتبه شکر.
بسیار بسیار تحسینت میکنم سعیده جان و برات از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. الهی که همیشه همیشه جان جانان شما رو در پناه خودش حفظ کنه. و به قلبتون نور هدایت خودش رو عنایت کنه.
چون عکس پروفایلت تغییر کرده به قبل،من هم برمیگردم به همون برند قبلی
آتشنشانِ ابراهیم نشان
چطوووری ؟؟؟
آلردی صدای من رو از گرگان میشنوی:)
این آزادی زمانی و مارکوپولوشدن از کجا اومده ؟؟؟
از لطف الله
از استمرار روی آموزش های استاد دیگه
چشم بسته غیب گفتم:)
ببین باورت میشه که بخش ما الان پر از مریضه،بچه ها همه شیفتن!
بعد من زنگ میزنم به هدنرسم
میگم بیام ؟
میگه نههه راحت باش
چند روز دیگه به مرخصیت ادامه بده:))))
همین هدنِرسی که اشک بقیه رودرآورده ها :))))
این نتیجه کدوم کد توی ذهن منه؟
اینکه روزی هزار بار با خودم تکرار میکنم ،سعیییییده!
اینایی که میبینی و بقیه فکر میکنن قدرت دستشون هست یک مگسسس هم نمیتونن درست کنند که هیییییچ!!!!!
مگس ی چیزی ازشون بگیره!!!نمیتونند پسش بگیییرند:)
قدرت دست الله …
و اینم نتایج واضح وروشنشه دیگه …
ببین ظهری یک کامنت برای شما ویکی برای آقا اسدالله ،روزیم شد!
اما خیلی فرکانسم مثبت نبود!
شاید از جمله هام معلومه …
اما همین کامنت گذاشتن ها…همین استمرار در کنترل ذهن…همین تلاش آگاهانه برای بهتر شدن حال،کمک الله رو برام رسوند ومن الان خیلی خیلی حالم بهتره و اصلا قابل مقایسه نیستم با چند ساعت قبلم…
اینجاست که استاد میگه…
همه چیز کنترل ذهنه…همه چیز کنترل ذهنه…
اگر بتونی ذهنت رو کنترل کنی… میتونی زندگیت روکنترل کنی ….
سلام و درود و رحمت بینهایت وهاب عالم به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که هر جا هستی در بهترین زمان و مکان و شرایط و در پناه جان جانان باشی. فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ . هر وقت بیادت میافتم این آیه رو برات میخونم تا خداوند تو رو در پناه خودش حفظ کنه. هر چند تو اون بالا بالاها روی شونه خدا جان خیلی خوبه.
سعیده جان لطفاً تو کار مارکوپولو دخالت نکن، مارکو لقب ممد فتحی ه. شما همون فرشته نجات که هستی بمون، فرشته ها خودشون آلردی بال دارن، میتونی پرواز کنی هر جا دلت خواست بری.
از خداوندِ عالم پنهان نیست، بین خودم و خودت و بچه های سایت بمونه، چندباری هم پرواز کردی اومدی بوشهر؛ چندباری خواب بچه های سایت و استاد عباس منش رو دیدم، منجمله خواب شما رو. نکته جالب و خنده دارش اینکه توی خواب برام چالش پیش میاد، میگم توی این مورد استاد توی جلسه فلان ، میگه این کار رو بکنید، خخخ اصلا یه وضعی.
از بس اینجا توی سایت عجله دارم زودی به نتایج برسم توی عالم خواب همش عجله دارم که استاد و بچه ها رفتن جایی من باید هر چه زودتر خودمو بهشون برسونم.
آهان راستی اون خواب استاد رو یادته، که میگفت مسابقه بود. و من کلی راه رو دویدم بعد پشت سرم رو نگاه کردم دیدم هیچکسی نیست. بعد دیدم همه شون معلول هستن. باورت میشه من هم یه همچین خوابی رو دیدم. البته من با یه نفر میخواستم مسابقه بدم. جایزه اش یه ملک خیلی بزرگ و پر از درخت بود شبیه پرادایس، و وقتی مسابقع شروع شد و من شروع کردم به دویدن کلی راه رو رفتم وقتی پشت سرم رو نگاه کردم دیدم هیچکسی نیست. حتی نه داوری نه کسی. از یه جایی به بعد دیگه دیدم آقا من همینجوریش هم برنده ام پس فقط از مسیر لذت ببرم.
یادم میاد قبلاً توی کامنت هات نوشته بودی دوستان زیادی داشتی ولی مجبور شدی اونها رو قربانی کنی. راستشو بخوای من دوست چندانی نداشتم. با یه عده سلام و علیک داشتم، ولی نمیتونستم بگم دوست،شاید 3-4 نفر از بین همکاران و بچه های محل. به جرأت میتونم بگم من هیچ دوستی نداشتم، چون اینها رو یا توی شیفت میدیدم شون یا چند ماهی یبار توی مسجد محل. اما از وقتی اومدم توی این سایت خداوند بهترین بندگانش رو دوستان من قرار داد. دوستانی عزیز و قابل اعتماد، موحد، ارزشمند، محترم و متشخص، که کلامی که برام مینویسند همه اش از توحیده. همه اش باورهای مثبته. مصداق آیه «والذین هم عن اللغو معرضون» هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سایت و این استادان عزیز و این دوستان نازنینی که دارم. خدا رو شکر بخاطر نعمت انسان نورانی و موحد و گرانقدری بنام سعیده شهریاری.
سعیده جان فکر کنم چهارتا کامنت از شما دریافت کردم که تازه فقط اینو تونستم پاسخ بنویسم. امیدوارم منو حلال کنی.
از اونجایی که خودت هم شیفت داری میدونی که در درون هر نیروی شیفتی یه خرس پاندای تنبل و خابالو وجود داره که یهو ممکنه توی روز مرخصی ساعت 11 ظهر یهو خوابش ببره، یا مثلا 3-4 عصر. مورد داشتیم یه ساعت قبل از حرکت سرویس خوابش برده با آلارم گوشی هم بیدار نشده و وقتی بیدار شده و رسیده سر کار 3 ساعت از شروع شیفتش گذشته بوده. خخخخ.
خاطره جالبی بود.
سعیده عزیزم، بازم حمید پر حرف از هر دری حرف زد ولی خودم هم میدونم این کامنت چندان کامنت مفیدی نبود. الهی که در پناه هدایتهای سراسر نور رب العالمین ، همیشه همیشه شاد و خندون باشی، ثروتمند و سلامت و شادکام و موفق باشی، و قلبت منور به نور هدایت قرآن.
و هیچ گاه فزع اکبر و هنگامه بزرگ قیامت آنها را محزون نخواهد ساخت و با آنان فرشتگان (رحمت) ملاقات کنند (و گویند) این است آن روز (سعادت) شما که در دنیا به شما وعده میدادند.
سلام و درود فراوان به شما سعیده نورانی پروردگارم. انسان موحد و یکتاپرست. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم که خدا رو انتخاب کردی و تسلیم بودین آنچنانی که قلبتون به نور هدایت های قرآن روشن و منور شده. چقدر از خوندن کامنت تون لذت بردم و البته منو ببخشید که با کلی تاخیر پاسخ مینویسم این روزها مشغول و متمرکز روی یه سری فایلها و تمرینات و دریافت هدایتهای قرآنی هستم، از طرفی فشار شیفت کاری و خستگی و خوابآلودگی بعد از شیفت باعث شده کلی کامنت بی پاسخ بمونه. (در درون هر پرسنل شیفتی یه پاندای خسته و خابالو حضور داره که وقت و بی وقت خوابش میبره)…
سعیده عزیزم ، انسان ارزشمند وقتی آیات قرآن رو برام مینویسی و درک خودتو از قرآن برام کامنت میکنی ، و جریان هدایت رو دنبال میکنی بی اختیار اشک شوق میریزم. چقدر من مشتاق خوندن خبرها و موفقیتهای شما هستم. و از صمیم قلبم از خداوند درخواست میکنم بهترین نعمتها و موفقیت ها رو برای شما رقم بزنه.
امروز بخاطر یه موضوعی با چشم خیس و قلب امیدوار و دستان تسلیم به درگاه جان جانان درخواست کردم. که خدایا فلان موضوع رو بفرمائید چیکار کنیم؟؟
این آیه برام اومد «فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﮋﺩﻩ ﺭﺳﺎﻥ ﺁﻣﺪ، ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﻭ ﺍﻓﻜﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ ، ﮔﻔﺖ : ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺣﻘﺎﻳﻘﻲ ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻴﺪ؟)(یوسف 96) دیدم بشارتهای رب العالمین در راهه. طی هفته گذشته دو بار هدایت شدم به آیاتی در مورد موسی و یوسف که این عبارت توش بوده «فلما بلغ اشده» دیدم خداوند از تکامل میگه ، تکاملی که حتی برای انبیاء وجود داشته، بقول استاد عباس منش توی 12 قدم: مگه میشه آب رو به 100 درجه رسوند بدون اینکه به 50 درجه رسیده باشه؟
بخاطر همین این روزها متمرکز شدم روی فایلهای عزت نفس و ارزش تضاد. یه وقتایی دانلودی ها و یه وقتایی هم دوازده قدم.
باید این تکامل طی بشه. باید تسلیم جریان هدایت باشم. ولی عمیقاً احساس خوشبختی میکنم. توی همین شرایطی که ظاهراً هنوز هیچ نتیجه قابل اندازهگیری توی زندگیم نیومده. اینقدر حالم و احساسم عالیه، چنان احساس خوشبختی میکنم که پیش از این هیچوقت تجربه اش نکرده بودم. اینها رو چطوری میتونم با اعداد و ارقام به زبون بیارم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر بینهایت نعمت و ثروتش. بینهایت به درگاهش شاکرم.
از درگاه خداوند برای شما بینهایت نعمت و ثروت و سلامتی و موفقیت و شادکامی درخواست میکنم.
من حدود 1769 تا کامنت تا الان نوشتم، ولی یه وقتایی حتی نوشتن کامنت هم سخت میشه.
در پناه هدایتهای نورانی رب العالمین همواره قلب نازنین تون منور و آرام باشه خانم شهریاری گرانقدر. الهی که هر روز در مدار توحید و شکرگذاری بالاتر و بالاتر بری و هر روز بینهایت نعمت و ثروت و شادی و خوشبختی بیشتر دریافت کنید.
چقدر اشک تو چشام جمع با دیدن این فایل که استاد انگار واسه من گذاشته، منی که انگار از دیروز یه سری نجواهای شیطانی توی ذهنم و گوشم میپیچید
و امروز صبح که از خواب پاشدم از خدا خواستم که هدایتم کنه سمت شناخت بیشتر خودش منو هدایت کنه به راه راست و چه زیبا خداوند هدایت میکنه الهی شکرتتتتتت
و بعد از دیدن فایل استاد عزیز
کامنت زیبای شما که انگار متمم فایل استاد بود چقدر اشک ریختم و دارم میریزم خیلی زیبا بیان کردی ، واقعا که انگار جریان الله تو کامنت زیبایت بود بازم سپاسگزار خداوندم که منو به زیبایی هدایت کرد ، سپاسگزار خداوندم برای حظور استاد عزیز و سپاسگزار خداوندم برا داشتن همچین دوستان عزیز و با فرکانس بالا
سلام سعید جان چقد زیبا چقد خالص وای خدای من آخه چطوری مگه میشه این همه زیبایی این همه نشونه این همه توحیدی بودن در یک کامنت خدایا هزاران بار شکرت هر چقد شکر کنم کمه هرچقدر بخونم بازم کمه بازم نیاز از اول بخونم کامنت را بی نظیر بود راستشو بگم حسودیم شد بهت این قد قشنگ نوشتین این قد زیبا بود تک تک نوشته هات به دلم نشست بازم خوندم بازم خوندم عالی بود خدا همیشه پشت پناهت باشه
سلام دوست عزیز واقعا درباره فایل هایی که استاد میزاره یا بعضی کامنت ها مثل کامنت شما همش میخام بیه واکنشی نشون بدم کامنت بزارم و تشکر کنم ولی زبونم بند میاد اون شدت از یادآوری که به من میشه تا برگردم به فطرتم برگردم به خدای بزرگ فقط اشک که از چشمم میاد راست گفت یکی از بچه ها تو کامنتش که این فایل واقعا خودش بتنهایی یه دوره بود دوره توحیدی حرفهای شما خیلی بدل نشست من این طرز فکر شما تحسین میکنم و امیدوارم روزی بشم مثل شما
من از استاد عزیز و شما بی نهایت سپاسگزارم اینقدر حرف ها شعر ها آیه های ک گفته میشه بوی حقیقت میدهند که قلبم آرام میگیره خداوند رو سپاسگزارم من رو به این دوستان و به این مجموعه زیبا هدایت کرد و تمام قدرتم رو برای تبدیل رفتارم به این نگرش میزارم .پیروز و سربلند باشید
خودت با این پاسخ بانمکت به رضوان جون بهم گفتی کجا بنویسم…
اینجای کامنتت خنده دیگه مقاومتشو شکست و رها شد در فضای اتاق:
ی خودکارم پرت کردم اون سمت کلاس،الهی که در زمان مناسب ،اصابت کنه به کله ی حمیدِحنیف :))))
میدونی در لحظه چی گفت قلبم:
امروز خیلی تو توحید و شناسایی اش بررسی میکردم، و الان به این باور رسیدم که تو با خندوندنِ من و بقیه عبادت کردی، یعنی با خدا ارتباط برقرار کردی، یعنی خدا رو ستایش کردی…
تو کشف و شهودهام به این نتیجه رسیدم یعنی درک کردم خدمت به خلق، شاد کردنشون، به روی خلق لبخند زدن خودش عینِ عینِ عبادت محسوب میشه.
تو با کامنت هایی که مینویسی عبادت میکنی.
چون یادآوری میکنی نکات مهمی رو به بقیه.
چون از قرآن مینویسی و یه نفر مثل من که اصلا ارتباطی با قرآن رو نداشتم، علاقه مند کردی، تشویق کردی برم سمت قرآن…
شوخی هایی که میکنی، خاطراتی که مینویسی از خودت، طنازی هات، دلبری هات، نوشته هات، عشق و عاشقی های توحیدی ات با خدا، توکل هات وقتی میترسی، اعتمادت به خدا و مدلِ چسبیدن به خدا، مدلی که تو اغوشِ خدا هستی و اینو تو کامنتهات به اشتراک میذاری سخاوتمندانه با بقیه و …
همه اینا عبادت هستن سعیده جانِ شهریاریِ عزیزم.
ماچِ سمانه جانِ صوفیِ عزیزِ دلم، به روی ماهِ سعیده جانِ شهریاریِ تو دل برویِ طناز.
اونجا که میگی داری نارنگی پوست میکنی زیرِ میز، تصویرسازی شد سریع تو قلبم و لبخند زدم.
اونجا که گفتی امیدواری خودکارِ پرتابی صاف بخوره تو کله ی حمید حنیف، تصویرسازی شد و خنده ام گرفت.
اونجا که نوشتی آقا اسدالله زرگوشیِ نازنینِ سایت، برگشته چپ چپ نگاهت میکنه سریع تصویرسازی شد تو ذهنم و اینبار قهقهه زدیم…
این چه خبرتوووووونه آقا اسدالله عالی بود، عالی.
آقا اسدالله البته تا برگشت دید سعیده ی شیطون بلاست، بلافاصله لبخند نشست روی لب هاش و سری تکون داد و گفت امان از دستِ این وروجکِ کلاس …
استاد عباس منش هم لبخند میزنه، میخنده، یه شوخی هم خودش اضافه میکنه به کلاس و کل کلاس از خنده میره روی هوا…
خدا هم کلا کیف میکنه با ما شاگردهاش.
به دونه به دونه مون.
کلی قربون صدقه مون میره، کلی ذوق مون رو میکنه که همه تو کلاسش هستیم…
شیطانِ بی تربیتِ بی ادب هم اخراج شده از این کلاس…
اسم این کلاس چیه؟
توحید
تو شروع کردی، من ادامه دادم، البته که من و تو ننوشتیم…
زهرا جانِ نظام الدینی هم لبخند ملیحی روی لب هاشه و آرامش داره از صورتش میریزه…
عارفه جان، از اون ور تند تند این لحظات ناب و حس های خوب رو شکار میکنه و تند تند تو دفترش مینویسه.
سید علی جان خوشدل نشسته کنار همسر زیبا و مهربونش و دارن از زیبایی های مسیر صحبت میکنن با هم.
خانم شایسته جانم، دوربین موبایلش آماده به کاره و داره از همه مون ویدئو میگیره، داره زیبایی ها و نکات مثبت رو شکار میکنه، به به از این ویدیوی باکیفیت، چه تدوینی بکنه مریم جانم...
حالا ببینیم چه موسیقیِ دل انگیزی بذارن رو این ویدئو…
فاطمه جان هم هست، رضوان جانم کنار خودته داره شوخی و شیطنت میکنه، حمید اقای حنیف هم هست، خیلی از بچه ها هستن، خانم سلیمی جانم هم هست، آقای رضا احمدی هم مشغول نوشتنه تو دفترش.
و سایرِ دوستان که انقدر زیادن از ذهن من برنمیاد اسمشونو بنویسم…
خدا خودش میدونه کیا هستن، همین مهمه…
دانشجویانِ این کلاس، هر کی کامنت رو میخونه خودش حس میکنه و متوجه میشه که توی کلاسه.
وگرنه که مهم نیست اسم چند نفر تو این کامنت نوشته میشه یا نمیشه…
خدا رو شکر میکنم سمانه هم هست، سمانه صوفیِ نازنینم.
خیلی خوشحالم که هستم…
خیلی خوشحالم که این همه، این همه، این همه، این همه، دوست توحیدی رو یه جا دارم میبینم.
انقدر این کلاس بزرگه که تهِ کلاس معلوم نیست…
شاید سمانه، نیمکتش تو این کلاس جابه جا شه، بیاد جلو بره عقب، اما خوشحالم داخل این کلاس شدم.
حضور تو این کلاس خودش عینِ عینِ نعمت و روزی هست، این اصله.
خدایا مرسی در باز شد برام، دسترسی ام به این کلاس باز شد.
سپاس گزارتم خدایا.
خدایا خودت هوامونو داشته باش همیشه داخلِ کلاس باشیم و بمونیم…
من همیشه امید دارم بهت خدا جانم.
سعیده جان مرسی از شوخ طبعی ات در این کامنت.
شاد شدم.
سعیده جان من بارها خواستم لینکی که تو صفحه آشناییت با سایت گذاشتی رو پیدا کنم نتونستم، هر کاری کردم این لینک فقط میاد تو صفحه «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش، نمیره مستقیم رو کامنتت.
چقدرررررررررررررر خوب کامنت سعیده عزیز رو ادامه دادی…(کلی استیکر خنده و چشم قلبی)
البته من همیشه در دوران تحصیل جزء شاگردان ممتاز و منضبط و با ادب بودم و همیشه هم جام میز اول و سر میز بود :))))))
و تقریباااااا هر سال هم با هممممهههه بچه های کلاس دوستی نسبی برقرار میکردم، از بچه های شر و شور گرفته تا شاگران ممتاز کلاس که خودمم جزوشون بودم و همینطور بچه های متوسط کلاس ….
هم توی شر بازی های بچه های تهه کلاس سهیم بودم و میخندیدیم ، هم توی درس خوندن شکر خدا عالی بودم
و تقریبا از بچه ها گرفته تا معلما همه دوستم داشتن .. :)))
ولی واقعاااااااااا خدایا شکر همیشه یک موردی برای خندیدن و شاد بودن داشتیم…
و امااااااا…
نشستن سر این کلاسی که شما سه نفر توصیف کردین خدایی لذت داره….
سعیده جان از این به بعد کتاباتو بده یکی دیگه واست بیاره شما فقط تو کیفت نارنگی بزار که این نارنگی ها خوردن داره….
:)))
گذشته از این مبحث بانمک ، چقدر جالبه همزمانی ها، امروز صبح که داشتیم با همسرم در مورد همین قوانین و فرکانس ها و مدارها صحبت میکردیم، و حرف به اینجا رسید که گفتیم پارسال استاد قبل از سفر به دور آمریکا قصد داشتن بیان ایران که دقیقاااااااااااااا به خاطر سطح فرکانسی متفاوت ایشون ،شرایطی پیش اومد در ایران و استاد تصمیمشون این شد سفرشونو در ایالتهای زیبای آمریکا انجام بدن …
خلاصه نشستیم وکلی تصویر سازی کردیم که اگه استاد امسال بیان ایران چه خبر میشه سمینارشون…
اکثر بچه های سایت رو حضوری میبینیم….
و فک کنم سمینار دو…سه ساعته رو نشه تا دو ، سه هفته هم جمع کرد :)))
در نهایت برای تک تک دوستان توحیدی در این مسیر سبز آرزوی قلبی سرشار از نور و عشق الهی خواستارم..
و امیدوارم بتونیم در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترینحال ممکن همدیگه روملاقات کنیم..
ممنونم از شما رضوان جان
سعیده جان و از شما سمانه عزیز که داستانِ دوستان رو خیلییییییییییییی قشنگ و دلچسب تکمیل کردی :*
پیامت رسید، صاف رفت نشست روی قلبم، به دلایلِ متعدد که بهت میگم:
در بهترین زمان، نقطه آبی مشاهده شد، دقیقا داشتم یه کامنت مینوشتم برای یکی از دوستانِ عزیزِ نابِ توحیدی، ارسال رو زدم، نقطه آبی مشاهده شد…
سعیده جان، روز اول مرداد 1402 برایِ تستِ ستاره قطبی و بالاتر بردن میزان و شدتِ خلقم در ستاره قطبی نوشتم:
امروز از سعیده جان شهریاری، سید علی جان خوشدل، حمید اقای حنیف پاسخ دریافت میکنم…
دقیقا دست گذاشتم روی بچه هایی که فرکانسشون بالاست که خودم و فرکانسم رو هم بتونم محک بزنم…
ببینم الان کجام؟
و نوشتنِ این درخواست، هر روز، ادامه پیدا کرد تا فرکانس و مدارم با شما سه عزیز به یه سطح تعادلی برسه…
پیامِ حمید آقا تقریبا همون اوایل رسید دستم، پیامِ تو امروز اومد، میدونم در بهترین و درست ترین زمان پیام سید علی جان هم میاد…
میدونی چیه؟
ستاره قطبی اولش مثل یه بازی بود برام، که تستش کنم، میزان و درصد خلق و عدم خلق رو برانداز کنم…
کم کم بهتر درک کردم فرکانس چی میگه این وسط…
قبل از پروژه ی ستاره قطبی، مواردی بوده که درخواست رو ارسال کردم به خدا، از تو ذهنم حتی روی کاغذ هم نرسیده اجابت شده…
مواردی هم بوده که ماه ها گذشته تا اجابت شه…
هر کدوم شاید دلایل متفاوتی داشتن قبلا برام.
ولی هر چی جلوتر رفت فهمیدم چقدر به میزانِ آمادگیِ من ربط داره، به ظرفیتِ من، به ظرفِ وجود من، به رشد و مدار و فرکانسِ من.
فرکانسِ من، نه عوامل بیرونی و محیطی…
امروز، الان، متوجه شدم که هم مدار شدیم…
تو صبح پیام نوشتی برام و من حوالی 7 عصر دریافتش کردم، حوالیِ غروب، حوالیِ اذان…
دقیقا زمانیکه خودمم آماده دریافت شده بودم…
قبلا که میخوندم تو کامنتها بچه ها تو ستاره قطبی درخواست دادن مثلا یکی از بچه ها واسشون پاسخ بذاره انقدر از فرکانس و مدار دور بودم و شناخت نداشتم، به نظرم مسخره میومد…
(تو پرانتز بگم، اواخر مخصوصا بعد از فایل توحید عملی8 و مبحثِ شرک و شناسایی اش راحت تر از خودم و ضعف هام مینویسم، دیگه چیزی واسه خجالت کشیدن ندارم، یعنی داره این مقاومتم که منجر به نقاب زدن میشد که از ضعفهام یا افکار نادرستم تو سایت ننویسم، کم و کمتر میشه، به عبارتی دارم با خودم چشم تو چشم میشم کم کم و مینویسم از ترس هام، اشتباهاتم و … در کنارشون خودمم تحسین میکنم برای محاسنم.)
چی شد سمانه؟
جهان چرخید تا تو هم تو ستاره قطبیت نوشتی پاسخ میخوای از دوستات؟
چی شده؟
الان دیگه مسخره نیست برات؟
خیر…
هر چی درکم بهتر میشه نسبت به فرکانس، مدار، خلوص، دسترسیِ باز یا بسته اتفاقا بهتر درک میکنم هیچ زور، اجبار، عجله ای تو این سیستم مجاز نیست…
زندگی تو بکن
روی خودت کار کن
هم مدار شی، به خواسته ات میرسی…
هر خواسته ای، هر خواسته ای…
فقط کافیه باورهای در راستای خواسته ات ایجاد و محکم شن، باورشون کنی، بعد حله، اجابت میشه به راحتی و شیرینی…
در زمانِ درست
در مکان درست
با شرایط درست
سهل، ساده، شیرین…
الان دیگه گارد و مقاومتم داره کم و کمتر میشه به خلق کردن زندگیم توسط خودم.
خدا این فرصت و امتیاز و اختیار رو داده بهم، چرا استفاده نکنم.
استفاده نکنم، میشه ناسپاسی.
پس هر چی دلم میخواد رو مینویسم هر صبح…
کاری هم ندارم چطوری…
با ایمان مینویسم…
گفته میشه چطور بنویسم…
چی بنویسم…
اجابت ها، فقط متعلق به ستاره قطبی ها نیستن.
تو طول روز و شب هم هر چی فرکانس میفرستم، بعضیاشون تیک میخورن.
الهی شکر.
الهی شکر برای جسارتی که خدا بهم داد تا بنویسم تا بتونم خلق کنم.
الهی شکر برای استاد عباس منش که انقدر معلم عالی و نمونه ای هست.
همیشه با عشق و لذت میخونم خاطراتِ شیطنت هاتو.
بیشتر بنویس، همه مون کیف میکنیم بخونیم ازت شیطون بلایِ کلاس (چشمای قلبی قلبی+ ماچ روی صورت همچون ماهت)
ممنونم از تحسینت سعیده جانم.
اینکه انقدر زیبا و دلبرانه مینویسی، سرچشمه اش از قلب روشنِ خودته.
خیلی برات خوشحالم که حالت خوبه، تو بغل خدا هستی، جات گرم و نرم و امنه، داری با خدا عشق و عاشقی میکنی، درک میکنم تو مسیر بالا و پایین هم میشه اما تو برمیگردی تو بغلِ خدا، مطمئن باش.
نور خدا، هر لحظه بتابه به قلبت، به زندگیت، به تک تک سلول های بدنت.
تحسینت میکنم برای تمام لحظاتی که مراقبت میکنی از بیماران با قلبت، خدا بهت توان بده.
برسی به هر خواسته ای که از قلبت میاد و به آرامش برسی هر لحظه بیشتر از لحظه ی قبل.
مرسی برای لینک، درست شد، دسترسی ام باز شد، الهی شکر.
خوشحالم کردی، خوشحال بشی فراوان.
خدا حافظ خودت و عزیزانت باشه عزیزم.
با هر بار تیک خوردن خواسته ها و خلقشون، اعتماد و باورم محکمتر میشه، خدایا شکرت.
روزِ 1200 مبارکت باشه سمانه جونم در این سایتِ دوست داشتنی و منحصر به فرد.
الهی شکرت برای روزی های حساب و غیر حساب که هر لحظه میفرستی برام.
آقاااا…آقااا …نارنگی میخواستید میگفتید ما خودمون پوست میکردیم …میزاشتیم در طبق اخلاص میاوردیم خدمت شاگرد زرنگِ درس خون کلاسمون :)))))))
بخدااااا،رسوا شدیم رفت:)
شما مارورو لووونده …شما زنگ تفریح واسه ما وقت بزار…هرچی ما از سر شیطونی تمرکز نکردیم روی حرف های استاد رو بهمون یاد بده …اصلا من قول میدم هر روز واسه تون سالاد میوه بیارم خداشاهده :))))))
حله …؟
اینجِی سوودش کجاااست؟
اینجِی …همش سوووده و سوووده وسوووده :)
دررررود خدااااوند بر بنده ی برگزیده ش..
قلب فراوان از صندلی ته کلاس چسبیده به دیوار …به صندلی چسبیده به میز استاد :)
اصلا دوست دارم پاسخ به کامنت های این پست تموم بشه!
اصلا من فضولیم گرفته بیام سروقت کیفتون یواشکی و حسابی دلی از عزا در بیاورم خخخ
قیافتو که تصور میکنم غش میکنم از خنده خخخ سرتو کردی تو کیفت و داد میزی کوش؟ کی به وسایل من دست زده؟ رضوان تو بر نداشتی وسایل منو؟! شوخی نکن یالا رد کن بیاددیگه! رضوانم هی میخنده و هی قسم میخوره بابا به پیر به پیغمبر من روحم خبر نداره! خلاصه نگاه به قیافه غلط اندازم نکن اون جلو نشستم! به قول حمید اینجانب تجربه خوردن نارنگی سر کلاس؛ تجربه شطرنج سر کلاس و تجربه بازی مار پله سر کلاس با حضور معلم رو داشته ام و چند بارم زنگ آخر به بهانه دستشویی رفتم و بر نگشته ام! و یه سابقه دارم که دوبار از مدرسه در طول تحصیلم اخراج شده ام خخخ
خلاصه اگه سربه سرت نذارم روزم شب نمیشه!خخخ
ولی خدایی دیگه موقع لواشک خوردن و هله هوله رفیقیم!خخخ
آنوقته که اینجِی …همش سوووده و سوووده وسوووده!خخخ
اینو یکی دیگه از بچه ها هم کامنت کرده بود برام.
قلب فراوان از طرف اسداله ظاهر غلط انداز ردیف اول به سعیده شیطان و بانمک و نورانی ردیف آخر چسبیده به رضوان…
دو روز نیومدم تو سایت ببین چیکار کردینااااا….هر چند که من خودم همیشه توی دانشگاه از اون ردیف آخری های نارنگی پوست بکن بودم…یه بار رسماً استاد بهم گفت خانم زمانی شما لطفاً امروز بیا جلو بشین :))))
حمیدِ حنیف انقدر تیزه که فکر کنم وقتی خودکار میره به سمتش با یک محاسبات سرانگشتی هوا فضایی خودکارو رو هوا میزنه :)))
…
کامنتت رو امروز موفق شدم بخونم و واقعاً بهت افتخار میکنم که انقدر به 12 قدم تسلط داری و خدا بهت میگه و تو مینویسی مثل همیشه…
عکس پروفایل شما هم بسیار زیبا می باشد…گُل در کنار گُل!
خودت دیگه تحویل نمیگیری مدارت رفته بالا شلوغش نکن.
اون دوره توحیدی چی بود یه مدت کار میکردی قرار بود باهامون حرف نزنی. همونو کار کردی الان مدارت رفته بالا دیگه تحویل نمیگیری.
خداوکیلی خودت اینجا یه کمی ایموجی خنده بذار.
الهی حال دلت عالی عالی عالی باشه رضوان عزیز. اینا رو برات نوشتم بخندی. رفتی اون بالا بالاها یه وقتایی به این همسفران دوران سفرنامه یه نگاهی بنداز دختر خوب.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
بقول سعیده جان ، کلی قلب رنگی از خیابون عاشوری بوشهر تا آبادان شهر وفا، غروباش چه باصفا.
سلام به حمید عزیز سلام به کودک درون حمید سلام به حمید موحد و مومن و خداجویم
به جاااان خودم من افت مدار داشتم که به گردتون نمی رسیدیم، میدونی چند بار خواستم برات بنویسم و نشد. تاز تو دلم شاکی بودم که شما چرا نمینویسی( که حالا متوجه شدم، بابا من یه چله گرفته بودم برای اینکه چفت این دهن رو ببندم که بی موقع باز نشود و برای متنبه شدن گفتم تو این مدت برای بچه ها هم کامنت نذارم مگر اینکه بهم پیام بدن یا بخوام کامنت روی فایل ها بذارم. اون چله هم تمام شد دیگه)
ولی خدایش خیلی قرص شدم دیگه جلوم از هر کی بخوان بد بگن فش بدن و… دیگه کارشون ندارم . نهایتش بلند میشم میرم دیگه فقط و فقط خودم.
راستی این کتاب رویاها فصل اول نخستین گام عجب کتابی است اگه من بتونم فقط به همین قسمت از کتاب درست عمل کنم 100 هیچ جلو هستم. میدونی چند باره دارم میخونم و باز هم مطالبش جدیده.
من چاپش کردم هنوز به قسمت فصل اول نرسیدم.
راستی اومدم پاسخ کامنت رو بدم دیدیم کلی کامنت اومده با حال و خنده دار از سمانه جان و اسدالله عزیز و وجیهه بانوی عزیز اومده کُلی هم خندیدم و گریه ام گرفت.
رااااااااااااااستی اگه زیاد از این فرم لباس خوشت میاد میشه یه عکس بگیری که رویت طرف ما باشه و از ما روی نگردانی. انگار با ما قهر کردی. بابا حالا سعیده جان هم با خودکار شما را زد چیزی نشد که قهر میکنی، چوب نماینده گُله هر کی نخوره، زرنگ نمیشه.(^_^)
در پناه حق روز به روز شادتر و زرنگ تر و ثروتمند تر و موفق تر باشی حنیف عزیز
سلام و درود به شما رضوان عزیز. الهی که همیشه در پناه رب العالمین شادکام باشی.
همه ما افت و خیز داریم، خیلی تلاش لازمه تا کمی شبیه استاد عباس منش بشیم. که فقط بالا و بالاتر میره.
در مورد عکس پروفایل پرسیده بودی. این یه تلاش آگاهانه است که اول یاد بگیرم این شغل رو دوست داشته باشم تا به مرحله بهتر و بالاتر از این شغل برم. من در مورد این شغل ناسپاسی و کفران نعمت زیادی داشتم که باید تلاش کنم آگاهانه شکور و خاضع باشم به درگاه خداوند که این شغل رو دارم. یادمه خیلی پیش از اینکه بیام توی سایت یه روز به همسر گفتم اگه تو بابت این پژویی که سواری، شکرگزار نباشی ، مرسدس بنز و بنتلی هم سوار بشی بازم بهش گیر میدی.
و الان خودم شدم مصداق بارز آیه یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ای اهل ایمان چرا چیزی رو میگید که بهش عمل نمیکنید. دیدم من خودم وقتی شکرگزار زندگی توی بوشهر نیستم، شکرگزار شغل آتشنشانی نیستم، باهاشون در صلح نیستم، احساسم باهاشون خوب نیست، چطوری بالاتر و بهتر از اینها رو دریافت کنم؟
ولی اسپسفیک در مورد این عکس… ببین توی سایت گازی پالایشگاه با دو تا منطق ایمنی و امنیتی بردن گوشی ممنوعه. بعد توسط کی؟ یکی که خیر سرش آتشنشانه، یعنی من خودم باید موارد ناایمن رو گزارش کنم. اینجا بعد از ظهر یه روز تابستانی بود و من استندبای تخلیه پروپان بودم. اگه نشت کنه همه چیز اطرافش یخ میزنه، ولی بعد از چند ثانیه منفجر میشه و … توی همچین وضعیتی نامبرده گوشی رو گذاشته روی تایمر که عکس بگیره. یعنی مخ تعطیل در این حد (ببین دیگه ایموجی خنده نمیارتش)
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
بقیه عکسها همه اش توی ایستگاه و توی فضای ساختمونه، اصلا بخاطر اینکه توی پالایشگاه عکس نداشتم برام عقده شده بود که اینو گرفتم.
دعا کن برام که بتونم به جاهای خوبی برسم تا با بنتلی عکس پروفایل بگیرم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی رضوان خدا.
این عکس رو یه روز که رفته بودم تمرین عکاسی گرفتم. و بعداً از بین چندین عکس نظرم رو جلب کرد از اون جهت که همه پرنده ها روی زمین و به جهتهای مختلفی هستن و فقط یکی شون در حال پروازه. انگار پرنده ها هم وقتی در راستای رسیدن به خواسته شون پرواز نکنن، در راستای چیزی که براش ساخته شدن حرکت نکنن، و روی زمین بمونم سردرگم میشن. این عکس یادآوری اینه که فقط عده کمی هستن که در راستای رسیدن به خواسته شون حرکت میکنن. یه اکثریت سردرگم و یه اقلیت هدفمند.
امیدوارم تونسته باشم معنی مورد نظر رو رسونده باشم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به روی ماهتربن سعیده ی خوشبخت، با اطمینان میگم خوشبخت چون هر کی خدا و توحید و یکتا پرستی بشه همه زندگی اش خوشبخته.
بازم دستی شد ی از دستان خدا برای توحید و اعتبار این نوشته را با اصلش یاد آوری کردی برامون اما می خواستم چیزی بگم سعیده جان هرکسی نمی تونه واسطه خیر بشه بین بنده ها و خدا ،می خواستم بگویم از این منظر هم لطف خدا شامل حالتون شده و خوشا به حالتون . خداروشکر
تحسینت میکنم که اینقدر تازه و نو نوشتی معلوم بود که تو تک تک کلمات و جملاتی که بکار بردی دستت تو دستای ذات مقدس خودش بود داشت مینوشت اصلا خودش بود نور بود
ما ز دریابیم و دریا میرویم
ما زبالاییم و بالا میرویم
این بیت خودش هدایت کرد که بنویسم
میدونم که باور میکنید
چون خودتم نوشته هات عین هدایت بود
سعیده جانم عاشق تک تک علاماتی هستم که گذاشتی
چقدر زیبا بود صلاتی که داشتی
تحسینت میکنم جانم
احسنت بر توحیدی که قلبت احاطه کرده
احسنت ب نگاه پر از مهری که خدا رو پراکنده میکرد
احسنت ب قلمت که پر بود از نور ،نور ذات اکمل خداوند رب العالمبن
ای خدا ! سعیده ، توحید میخواد
ای خدای مهربونم! قلبش پر کن, لبریز کن, از مهر خودت ,
ای کسی که انگار از پیش از تولد می شناختمش و عهدی دیرین با هم داشته ایم
بخدای احد و صمد قسم امروز صبح که فایل رو دیدم و میون هق هق هام سر به سجده گذاشتم اول از همه تصویر تو و تجسم اندام لرزان از گریه عاشقانه ات در محضر پروردگار امد جلوی چشمم.
انقدر برام واضح مجسم شدی که به ناگاه بی اراده دستام دورت حلقه شد و با هم زدیم زیر گریه.
انقدر این تجربه برام واقعی بود که هم صدات رو می شنیدم هم وسط گریه می خندیدم از اینکه چقددددررررر من خوشبختم که چون تویی در این جهان هستی که بنویسی و من بخونم و شیداتر بشم….
ببین استاد با ما چه کرده!
ببین این انرژی که استاد رو بیش از پیش دربرگرفته چه شور و غوغایی در جهان به پا کرده که همه ما رو حیران و اشک ریزان کرده!
کامنتا رو بخون، تقریبا کسی نیست که مستانه دور کعبه امروز طواف نکرده باشه
اصلا نمی دونم استاد چشه. حس می کنم خیلی حس توحیدیش قویتر شده. مدتیه داره بمبارونمون میکنه با توحید. نمی دونم من بیشتر در مدارش قرار گرفتم که از در و دیوار داره برام معانی و نشونه های توحید میباره یا واقعا استاد داره انرژی بیشتری میفرسته که همه ما رو حیران و شیفته تر به رب یکتا کرده. هرچی هست پیشونی من با خاک دوست تر شده و بخاطرش به اندازه تمام ثانیه های عمرم اول از نازنین پروردگارم و بعد از پیغام آورش سپاسگزارم. کاش میشد قلبمو در می آوردم و هدیه میکردم به استادم.
از بچگی همیشه از بین 14 معصوم ارادت خاصم به خود پیامبر بود. انگار دلم همچین شخصی رو می خواست. و هدایت شدم به پیامبرگونه ای که با اینهمه ید بیضا آخرش اینقدر خاشع پروردگارشه، اینقدر حواسش به مغرور نشدنش هست که میگه حتی به حرفهای منم شک کنید. خودتون فکر کنید و بسنجید.
من هرچی می سنجم می بینم تناقضی با عقل و منطق در آموزه هاشون وجود نداره. کسی که سندش قرآنه و پشتوانه اش رب…. کسی که جز الله یار و نگاری برنگزیده، و فقط خدا میدونه چه نعمتهای بزرگتری در انتظارش هستن.
سعیده جانم…. دلم می خواست از حسم برات بگم که توی روز تعطیل که ابراهیم جانم تمام وقت خونه بود چطور دنبال یک لحظه تنهایی و خلوت می گشتم تا بتونم بیقراریم رو بنویسم. اونطور که می خواستم نشد. نتونستم نتونستم کر و کور و لال بشم و فقط بنویسم….
نوشتم ولی نه با جان و دل بلکه با چشم سر و هوش ذهن.
هنوز خیلی حقیرم. هنوز خیلی جا دارم تا مثل علی(ع) موقع نماز تیر رو از بازوم خارج کنن. یک هزارم درصد هم بهش نزدیک نشدم
و حسرت خوردم….
غبطه خوردم به کسانی که محو و غرق این پرواز بهشتی شدن و قلبشون رو تمام و کمال پای این 38 دقیقه معراج گذاشتن.
سعیده دلم تنگ بود که بتونم خلوت کنم و بنویسم و کشید تا الان که به دستخط تو رسیدم. عاشق این اشکهام…
محتاج این حسم…
دیوانه لحظه وصلم…
او همیشه بوده و هست
منم که قطع و وصل میشم
منم که یادم میره:
گر نگهدار من آن است که من می دانم/ شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
الهی شکر قلبم باز شد و چه باک از زمان. اصلا ساعت 3/5 نصف شب باشه…
چه سود از روزی که بی غرق شدن در دریای تو بگذره. اگه قراره من این ساعت وصل بشم بذار بشم.
تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز
در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیدهام امروز
هشیاریم افتاد به فردای قیامت
زان باده که از دست تو نوشیدهام امروز
صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
این ژندهٔ پر بخیه که پوشیدهام امروز
سعیده نازنینم… به دستان امن و آرام ارحم الراحمین می سپارمت و از خدا می خوام در بهترین زمان و مکان در آغوش بگیرمت. هر دو با دستانی پر از الماس و مرواریدهای توحید!
همین الان به قلبم گفته شد این عبارات نورانی رو بخونم و بنویسم…
خودت باقی طناب رو بگیر و برو هرجا دلت رفت…
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ
ای جامه بر خود پیچیده!
قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا
شب را جز اندکی [که ویژه استراحت است، برای عبادت] برخیز؛
نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا
نصف [همه ساعات] شب [را به عبادت اختصاص ده] یا اندکی ازنصف بکاه،
تا ساعتها و روزها و هفته ها بعد از زبونی به زبون دیگه دست به دست میشه. در واقع این نور توحیده که از آینه درون سینه بچه ها بازتاب هزارباره میشه و این فضا همیشه نورانی باقی میمونه.
خدا هروقت در وجود کسی جلوه کنه نتیجه اش دلنشین میشه و من هیچ اعتباری از خودم ندارم. خدا نور تابید و من نوشتم.
سلام سعیده دوست همفکرانسی ام فقط اومدم بگم که الان که دارم می نویسم نصفه شبه و وقتی کامنت های شما دوستان رو میخوندم تو دلم گفتم درسته چیزای باارزش وناب یاد میگیرم از نوشته های بچه ها ولی از زمان خوابم کم میشه و … که همون لحظه رسیدم به این آیه که نوشتی ای جامه برخودپیچیده شب را جز اندکی برخیز نصف شب یا اندکی از نصف بکاه یامقداری برنصف بیفزاوقران رو شمرده و روشن وبا تامل ودقت بخوان به یقین ما به زودی گفتاری سنگین چون آیات قرآن به تو القاخواهیم کرد بی تردید عبادت درشب محکم تروپایدارتروگفتاردرآن استوارترودرست تر است الان اشک هست که از چشمام جاریه همون لحظه جوابم و داد گفت بنده من ادامه بده به شب بیداری ها تا نصف شب و این سخنان گهروار را دریاب وبه راهت ادامه بده که مسیری درست است ممنونم از همتون از استاد عزیزم مریم جانم و شما دوستان بی نظیرم
کامنت زیبای شما را با اون حس خوبتون در پاسخ به کامنت خانم شهریاری داشتم میخوندم که رسیدم به سوره مزمل یادم افتاد که 3 سال پیش یه شب قبل از خواب به خدا گفتم:
خدایا دوست دارم به تو وصل بشم مثل دو شاخه برق که به پریز میزنم وصلِ وصل
صبح وقتی در حالت خواب و بیداری بودم یه لحظه این را شنیدم(یاایهاالمزمل)
سریع پا شدم و با خودم تکرار میکردم و تکرار میکردم تا قرآن را باز کردم و تو فهرست ،سوره مزمل به چشمم خورد معانیش رو خوندم و دیدم که چقدر خداوند ما رو دوست داره و ما را سریع هدایت میکنه تا بشناسیمش و بهش نزدیک و نزدیک تر بشیم تا زندگیمون در تمام ابعاد بهتر و بهتر و بهتر بشه
زندگی تون پر از الهامات خداوند باشه و شادابتر و موفق تر باشید
عزیز قلب من. ای دردونه نازپرورده خدا. کسی که خدا خودش شهصا با ضمیر من بغلش کرده گذاشته رو شونه هاش…. مبارکت باشه این وصل. مبارکت باشه این اشکها…
اینا پاسخ درخواست خودته. من چه کاره ام. من خودم عین مرغ سرکنده دنبال یه لحظه آرامش برقراری ارتباط می گردم. امان از این وای فای قطع و وصل شونده ذهن.
ای کاش قلبم مثل اینترنت ماهواره ای ایلان ماسک همیشه قوی وصل بود.
ولی چه کنم که هنوز تکاملم در حد دایل آپه!
تو از اگشت شمار افرادی هستی که هروقت می نویسی هرجا و در هر شرایطی باشم حتی اگر به دنیا از مرحله پرت باشم وصل میشم و قلبم آب میشه و از چشمهام جاری میشه.
البته بجز زمانهایی که سر کلاس هوس می کنی کپسول خالی کنی تو بخاری!!! همون موقع هم وسط گریه می خندم و خدا رو بابت وجودت سکر می کنم.
مطمئن باش فرکانس قوی خودته که یه روح خفته توحیدی رو در من بیدار میکنه و یه چیزایی می نویسه و دوباره میره تو چرت.
همیشه باش. با قدرت باش. سر بده آواز ایمان و توحید…
دارم کشف قوانین رو با همسرم کار میکنم و صبح نوشتم امروز چی میخاام توحیدت.ر باشم و پیامی زیبا دریافت کنم مه کامنت شما روزی من شد واقعا خداوند رزاق هست رزاق خیر و خوبی چه مادی چه معنوی از خوندن کامنتت چشمانم اشک بار شد که چقدر گاهی بی رحم هستم به خودم و سپاسگزلری یادم میرع
که من بچه 3 ساله بودم و پدرم شهید شد و تنها کسی که منو در دستان پر مهرش پرورید خدای یزدان بود همه جوره حمایتم کرد ایمان بهش داشتم ولی قدرت داد ه بودم به دیگران و تا حد باپر خودم برام کار کرد حتی بیشتر از باور من همیشه بیشتر از باور من حمایتم کرده و کاهی ندیدم چون همش تو مقایسه و چرا ها بودم
خداون مسیری رو جلو پای من کزاشته که کار کردن رو خودمه و این چی میتونه باشه به جز رزق بیحساب
واقعا از خودم شرمنده شدم مه عین شعر پروین گاهی من لطف های خداوند رو ندیدم چون جور دیگری میخاستم و متوجه لطف اونبودم
ولی الان که طبق کشف قوانین مینویسم چی میخام دیگه گیرنده هام رو باز میزارم و عین این پیام که روزی فراوان و رزق بیحساب هست رو دریافت کردم
رزق بیحساب این اکاهیییی ها هستند که هر روز نثل ی چراغ جلو راه من روشن میشه و البته من که عجولم شاید نبینم ولی به خودم میگم ارامتر باش نگران نباش طبق صحبت خداوند و استادم تا راههها نمایان شود
واقعا عاشقتونم و در این روز دلپذیر خداوند برای همه رزق و روزی بیحساب ارزو میکنم
دارم کشف قوانین رو با همسرم کار میکنم و صبح نوشتم امروز چی میخاام توحیدت.ر باشم و پیامی زیبا دریافت کنم مه کامنت شما روزی من شد واقعا خداوند رزاق هست رزاق خیر و خوبی چه مادی چه معنوی از خوندن کامنتت چشمانم اشک بار شد که چقدر گاهی بی رحم هستم به خودم و سپاسگزلری یادم میرع
که من بچه 3 ساله بودم و پدرم شهید شد و تنها کسی که منو در دستان پر مهرش پرورید خدای یزدان بود همه جوره حمایتم کرد ایمان بهش داشتم ولی قدرت داد ه بودم به دیگران و تا حد باپر خودم برام کار کرد حتی بیشتر از باور من همیشه بیشتر از باور من حمایتم کرده و کاهی ندیدم چون همش تو مقایسه و چرا ها بودم
خداون مسیری رو جلو پای من کزاشته که کار کردن رو خودمه و این چی میتونه باشه به جز رزق بیحساب
واقعا از خودم شرمنده شدم مه عین شعر پروین گاهی من لطف های خداوند رو ندیدم چون جور دیگری میخاستم و متوجه لطف اونبودم
ولی الان که طبق کشف قوانین مینویسم چی میخام دیگه گیرنده هام رو باز میزارم و عین این پیام که روزی فراوان و رزق بیحساب هست رو دریافت کردم
رزق بیحساب این اکاهیییی ها هستند که هر روز نثل ی چراغ جلو راه من روشن میشه و البته من که عجولم شاید نبینم ولی به خودم میگم ارامتر باش نگران نباش طبق صحبت خداوند و استادم تا راههها نمایان شود
واقعا عاشقتونم و در این روز دلپذیر خداوند برای همه رزق و روزی بیحساب ارزو میکنم
سپاسگزارم از شما بابت کامنت عالی که با مطالب دوره ١٢ قدم ترکیب شده بود و بسیار تاثیر گزار و شیوا بیان شده .
دوره ١٢ قدم به جرعت یک دانشگاه کامل هستش و اینطور که شما این دوره رو درک کردین قطعاً با نمره بالا فارق التحصیل شدین. دوره ای تکاملی که ارام ارام طبق درک ما مطالب در قدمها ایجاد شده و زمانیکه به اخر دوره میرسیم تازه متوجه میشیم که چرا دوره باید به ترایب تهیه میشد و هر قدم پیش نیاز قدم قبل است.
بازهم از شما سپاسگزارم بابت این کامنت عالی و تاثیر گزار
سلام بر استاد عزیزم و خانم به حق شایسته تحسن ،وسلام به همه موحدان هم فرکانسی من ،
تشکر از خانم شهریاری گل ،که کامنت توحیدی زیبایی نوشتن ،وخدای مهربان وتوا تا را سپاسگزارم ،بابت بودن در این سایت صد درصد توحیدی ، خدا یا بینهایت شکر گذارت هستم ،
این فایلها هدیه هم عالی پایگاهی بخش هستن خدارا صدهزار مرتبه شکر ، بچه های سایت خدا ما ا بصورت ویژه دوست داره بیاییم قدر خودمان را بدانیم ،وشاکر باشیم همانطور که استاد توحیدی منش مان فرمودند ،ما کم شکر گذار هستیم ،از مطالعهی کامنت نورانی با آیات قرآنی خیلی وجد و سرور آمدم بی نهایت سپاسگزارم ،خوش بحال خانم شهریاری تبریک میگویم صلات زیبا شما را وارد خواوند وهاب و بخشنده داشتن چنین حال خوش را برای همه مان در خواست دارم خدایا شکرت ،
خدایا شکرت خدایا شکرت ،
زیبایی باور نکردنی وشگفتی آور استاد و خانم شایسته را تبریک می گویم ،من تا کنون نتوانسته ام دوره معجزه گر سلامتی را تهیه کنم ،ولی دوره حل مسایل زندگی وعزت نفس را دارم وامید وارم به زودی زود این،دوره قانون سلامتی را تهیه کنم،یا خدا به امید تنها خودت زنده ام ،خدای عزیزم قبل مرگم مرا سرزمین موحدان پاک آمریکا ببر تا آنجارا با چشمانی پر از شوق ببینم خداوندا خداوندا شکرت ،همه تان را دوست دارم خدا حافظ همه مان باشه
بهتون تبریک می گم که در این مدت کوتاه اینقدر پیشرفت کردید و اینقدر درکتون بالاست.
ممنون که می نویسید.
من تازه دوره 12 قدمو شروع کردم و هنوز قدم اولم. ممنون که آگاهیهای ناب دوره 12 قدمو با ما به اشتراک می ذارید.
من چند روزه به این جا رسیدم که همه چیز توحیده. سالها گشتم و حیران بودم. با استاد بودم ولی اصلو تازه فهمیدم. این هم از لطف خود خدا بود وگرنه عقل کجا و فهمیدن این نکات کجا.
به امید خدا انشالله هر روز موفق تر باشید دوست عزیزم و هممون قدر این مسیری که بهش هدایت شدیمو بدونیم. چند روز پیش به همسرم می گفتم خدا ما رو به این مسیر هدایت کرده و بزرگترین ناسپاسی ، متعهد نبودن به این مسیره . دیگه روز قیامت هیچ بهانه ای جلوی خدا نداریم.
این روزا زیاد به این فکر می کنم که بعد از مرگم خدا ازم می پرسه “با عمرت چکار کردی منصوره؟ گفتی برم دنیای مادی رشد کنم ، حالا رفتی چکار کردی؟” و من اون موقع چه پاسخی دارم بهش بدم .
درود بر سعیده جان بهشتیم گلی از گلهای بهشت، عکست هم که دقیقاً گویای همین موضوعه
انقدر فرکانست قدرتمند و توحیدی بود که نمیشه بهشت رو یادآور نشد
فایلهای استاد به کنار، نوشتههای بینظیر عزیزانی مثل شما یاد الله را بیش از پیش در وجودم زنده میکنه.
خوشا به سعادتت
خداروشکر کامنت شما و درکش رو روزیم کرد
تک تک آیات و جملاتی که در این نوشته متذکر شدی قلبم رو جلا داد
سلام بر تو در عاشورا
57 سال حسینبنعلی از خدا عمر گرفت و در یک روز نمایان کرد هرآنچه اندوخته بود
عاشورا حاصل 57 سال کنترل ذهن و ایمان حسین به ربوبیت الله بود
دیدی اعدادی که در روزشمار حضور ما در سایت نشان داده میشه چقدر حالمون رو خوب میکنه چقدر کیف میکنیم از اینکه مثلاً 10-100-500-1000 یا 5000 روز عضو سایت هستیم، ازینکه خدارو شناختیم توحید رو شناختیم قانون رو شناختیم و سعی کردیم ذهنمون رو کنترل کنیم و به اندازهای که تلاش کردیم نتیجه گرفتیم.
اصلاً کاری به عزاداریها و اتفاقاتی که الان داره میفته و دیگران دارن با خودشون چیکار میکنند ندارم،
اینها نباید ما رو از اصل دور کنه و به حاشیه ببره.
عاشورا برای من مصداق بارز تسلیم بودن در برابر ربه، گذشتن از جان و مال و فرزند بهجای اینکه اندوهناک باشه عبرتانگیزه.
خود من یه ایده رو اجرا میکنم نتیجه دلخواهم رو نمیده همون لحظه به قانون و خدا و هر چی که هست شک میکنم، چطور میشه یه آدم یه همچین اتفاقاتی براش بیفته و یه لحظه هم تردید نکنه به راه و ایمانش چون از پدرش یاد گرفته که در محراب گفت: فزت و ربالکعبه
همزمانی این فایل استاد و این واقعه برای من به شخصه خیلی پندآموز بود.
اسمش حسین و منشش عباس
مگر میشه تضادی پیدا کرد بین مسیر این حسین و آن حسین؟!
سالها تو هیئتها در بین شور حسینی غرق بتی شدم که همه بهش توسل میکردن
امروز درخانهام بهیاد آوردم که شهادت حسین رساندن پیام تسلیم تنها و تنها در برابر رب بود و خدارا شاکرم که به این مسیر هدایت شدم.
واقعاً نمیتونستم نیام و نگم از درسهای این روز
خداروشکر میکنم که خدا داره شعور واقعی تسلیم بودن رو بهم آموزش میده.
شعور واقعی سپاسگزاری
صلاه در دل میدان جنگ به یادمون میاره که در سختترین شرایط هم اگر در برابر خدا سر به سجده بگذاریم رستگار میشویم، حسین این کار رو انجام داد تا ذهنش رو کنترل کنه، تا جاهل نباشه و احساساتش بر منطقش غلبه نکنه، تا وعده انا لله و انا الیه راجعون فراموش نکنه.
تا به یاد بیاره کسی که سرش جلوی رب پائینه خدا سرش رو در برابر تمام عالم سرافراز میکنه
سپاسگزارم که اینقدر زیبا و مفید از عاشورا و اقا امام حسین نوشتین
و ممنون که حال امروزتون رو ثبت کردین:
امروز درخانهام بهیاد آوردم که شهادت حسین رساندن پیام تسلیم تنها و تنها در برابر رب بود و خدارا شاکرم که به این مسیر هدایت شدم
واقعاً نمیتونستم نیام و نگم از درسهای این روز
خداروشکر میکنم که خدا داره شعور واقعی تسلیم بودن رو بهم آموزش میده
چند روز پیش با همسرم (آقای سید حبیب حافظان) داشتیم در مورد ماندگاری قیام امام حسین صحبت میکردیم و اینکه در طول تاریخ بسیاااااااااااااااااااار بزرگمردان و از خود گذشتگانی بودند که قیام کردند و از مال و جان و زن و فرزند برای هدفشون گذشتن و خونشون بر زمین جاری شده…
ولی چرا قیام اقا امام حسین تا ابد در ذهن تاریخ ماندگار شده و هر سال اگر با قلبت عاشورا رو برگزار کنی ، همچنان پر شور از حرارت یاد حسین میتپه..
و به این نکته رسیدیم:
خلوص
و بعد فایل استاد و این کلام طلایی استاد:
کسی که سرش جلوی رب پائینه خدا سرش رو در برابر تمام عالم سرافراز میکنه
اینکه هر چه در توحید خالص تر باشی درخشان تری …
هر چه قلبتو از شرک بیشتر و بیشتر پاک کنی، به ملکوت الهی نزدیک و نزدیکتری …
هر چه جاموجودی خالی تر باشه از غیر رب العالمین، پر تر میشه از نورِ آگاهی و عشق خداوند..
ممنونم که این کامنت زیبا رو نوشتین و بهانه نیکویی شد که من هم این مطالب رو برای خودم اینجا یادآوری کنم..
خواهر عزیز؛ سعیده خانم شهریاری نازنین درود خدا بر شما . عرض ارادت و احترام دارم به محضر شما که قلمتون به فرمان خداوند متعال به حرکت درمیاد و چنین واژه های توحیدی و دلپذیر رو بر روح و روان و ذهن ما جاری میکنید و قلبمون رو مزین می کنید به نور توحید و ایمان. الحق والانصاف که کامنتهاتون از کام دل برمیاد و جانانه به دل ما می شینه. هیچ جلب توجه و تقلا و تلاش بیهوده ای در کلمات و جملات شما یافت نمیشه از بس که جوشان و خروشان و متبادره واژه هاتون که از اعماق وجود و قلب و روح بزرگوارتون میاد این جملات و کلمات. احسنت بر نگاه و قلم و تفکر شما که بنده رو راغب میکنه که حتما کامنت های شما رو با توجه و تمرکز بالا بخونم و درک کنم. بهتون صمیمانه تبریک میگم که طی 577 روز انقدر مدار و درک و فرکانستون بالا رفته و رشد کرده که این چنین رشک برانگیز و تحسین آمیز درک می کنین و می نویسین و مفاهیم رو انتقال میدین. قطعا و یقینا در کنار دو سه تا از دوستان خوش نویس و فرکانس بالای سایت که همیشه پیگیر کامنت هاشون هستم و مطالعه شون میکنم اسم شما رو هم قرار میدم و مشتاقانه منتظر کامنت هاتون در تمام فایلها می مونم. از خدای یگانه و عزیز براتون برترین ها و شایسته ترین های دنیا و آخرت رو آرزو می کنم و امیدوارم در پناه الله یکتا همیشه موحد و سلامت و شاد و خوشبخت باشین و فعال در این سایت الهی تا ما هم از قلم برازنده و شایسته تون فیض ببریم.
باز هم مثل همیشه از محتوای زیبا و دلنشین کامنت لذت بردم و آفرین گفتم بر این هوشیاری شما که اعتبار این تحسین ها و تعریف ها رو به خدایی دادید که در ظرف وجود شما مثل آب جاری شد و این آگاهی ها را از دوره ها و فایل های مختلف استاد و ذهن شما بهم پیوند داد و برای درک ما به ثبت رسوند .
به قول استاد که تو فایل انرژی ای که خدا مینامیم گفتن که
خدا چه شکلیه ؟
همون شکلیه که تو درش میاری
چه جوریه ؟
همون جوریه که تو میخوایش
و چقدر خوب وقتی شما خواستی اعتبار این کامنتها و اون تحسین ها رو به خدا بدی یاد این مطلب افتادم و دیدم که خواستید کامنت رو بنویسید و اون هم در قالب این کلمات در کنار هم قرار گرفت تا آگاهی های نابی به ثبت برسه و اصل اساسی جهان را که به توحید برمیگرده به تصویر بکشه .
شما اون انرژی رو در قالب کلمات در کنار هم شکل دادید تا درک درستی از آگاهی های فایل داشته باشیم .
سلام خواهر عزیزم این ی کامنت جدا از فایل استاد بود پر از بی نهایت توحید وآگاهی هر کامنتی که میخونم آگاه تر میشم واقعا خداوند فایل رایگان رو هم خودش پر بار میکنه از استاد گرفته که آگاهی ها براش میاد و از بندهایی که در سایت هستن و کامنت الهی میذارن به خدا که این راه چیزی جز سعادت نداره و فقط باید کار کنیم روی خودمون و در این مسیر لذت ببریم خدایا شکر و سپاس گذارم برای این کامنت پر محتوا و این همه آگاهی
سلام خانم شهریاری.چه قلم زیبایی. دیشب اولین کامنتی که نظرم رو گرفت ، کامنت شما بود، چقدرررر عالی بانو. من با جملات اشک ریختم. کامنت شما رو برای یکی از دوستام فرستادم ، همون موقع ، صبح برام پیام گذاشته بود با این مضمون که: این پیام، نشانه ای از سمت خدا برام بود. دل جفتمون با متن دلنشین شما لرزید ، و اشکمون جاری شد. از خداوند بلند مرتبه ، برایتان سلامتی و موفقیت طلب میکنم. پاینده باشید.
سلام سعیده عزیزم کامنتتون اینقدر زیبا بود نتونستم جوابتون رو ندم ازتون سپاسگزارم که از آبهای قرآنی استفاده میکنید واز جملهایی که استاد در دوازده قدم گفتین واقعا همه ما وقتی قدرت رو فقط به رب بدیم و فراموش نکنیم قدرت مطلق فقط خداوند هستش وبه هدایتهایی که بهمون میکنه عمل کنیم و در زندگیمون اجراشون کنیم راهها باز میشه مسیر هموار میشه خدایا شکرت که منو با همچین دوستان عالی هدایت کردی
سلام سعیده ی عزیزم.ممنونم به خاطر کامنتای زیبا وپر معنی که مینویسی وقطعا که این کامنت زمان زیادی از ت گرفته ولی واقعا جنس حرفاتودوسدارم عشق میکنم وقتی میخونم حرفاتو آیه های که مینویسی بینهایت تحسینش میکنم وبرات آرزوی موفقیت دارم عزیزدلم .
خدایا شکرت بخاطر این دوستان توحیدی.سعیده جان واقعا قابل تحسین هستی
چندین بار کامنت و خواندم خیلی پر محتوا بود
خدایا من دوست دارم کنار استاد عزیزم و شاگردانی توحیدیش ساعتها ساعت بشینم کنارشون از تو حید بگند و من گوش کنم و با قانون جهان هستی آشنا بشم و درک کنم و عمل کنم خدایا خودت هدایتن کن که کنار این عزیزان دلم باشم
از کامنت خودت برات مینویسم چون بینظیر بود وچه شاگردی میکنی در محضر استاد:
میخوام این حالت رو در خودتون ایجاد کنید،که برای نعمت و ثروت بیشتر،قرار نیست من یک کار عظیمی انجام بدم،یک انرژی خیلی زیادی از خودم ساتع کنم،یا به خرج بدم که اتفاق بزرگی بیفته !نه!
ما کافیه که روی دوش خداوند بنشینم
اون مارو حرکت میده،اون نعمت هارو برای ما میاره
واقعا ممنون بابت این یادآوری سادگی جهان و عظمت خداوند واینکه به قول خودت اگر به اندازه نصف GPSبه خدا توکل و اعتماد داشته باشیم پادشاه زندگیمون میشیم ،،
مورد بعدی که اشاره کردید :در رابطه با انرژی بودن جهان هستیه واینکه دیگه وقتی میگیم انرژی حد ومرز و اندازه ووو معنی نداره فقط باید قانون مدارها را درک و خودمون را درمدار نعمات الهی قرار بدیم
خیلی ممنون از استاد توحیدی و یگانه پرستمون که توحید را عالی درک کرده و درس میده و ممنون از مریم شایسته که الحق شایسته است،،
خدایا توفیق شکرگزاری بیشتر نعمتهایت را به من عطا کن ..شکرگزارم
عکس جدید پروفایلت مبارکت باشه چقدر گل های زیبایی از همینجا من عطر خدا رو توی این گلهای زیبا حس کردم و قطعا سعیده عزیز هم بوی خدا رو میده چون خط به خط کامنتت بوی خدا رو میداد
چقدر تحسینت کردم چقدر قشنگ همه چی رو درک کردی و چقدر زیبا و عالی آیات قرآن رو مثال میزنی و با دوره الهی دوازده قدم میکسشون میکنی
چقدر خوشحالم که امروزهم در مدار دریافت این فایل توحیدی قرار گرفتم
صبح تو تمرین ستاره قطبی درخواست دادم که امروز میخوام بخدا نزدیکتر بشم میخوام در مدار دریافت آگاهی های قرار بگیرم که ایمانم به خدا قوی تر بشه و چه زیبا این درخواستم تیک خورد توسط دست قدرتمندش سعیده ی شهریاری
.
.
.
.
چه حس خوبی گرفتم وقتی مثال کلاس رو زدی خودکار و انداختم اون ور کلاس ی نارنگی پوست کندم زیر میز یاد دوران مدرسه افتادم که چقدر شیطنت میکردم سر کلاس که بیشتر معلم هام عاصی بودن از دست من یک لحظه اون کلاس توحیدی رو تجسم کردم عجب کلاس خفنی میشه اون کلاس هر چند همین الان هم این کلاس دایره و هر روز صدای این کلاس عرش خدا رو میلرزونه احساس میکنم خدا همه چی رو ول میکنه و میشینه فقط به این کلاس توجه میکنه و لذت میبرم و برا همه دست میزنه و میگه آفرین اینجا رو خوب فهمیدی سعیده
بعد میگه حالا سید علی نوبت تویه ببینم امروز چکار میکنی و لحظه به لحظه همه رو خطاب قرار میده و میگه تو قلم دستت بگیر تا جاری بشم تو قلمت تا جاری بشم تو وجودت خدایا شکرت به بودن در این کلاس توحیدی به خودم می بالم به داشتن استادی همچون پیامبر زمانم استاد عباس منش و استاد مریم شایسته می بالم به دوستانی همچون
سعیده شهریاری
سید علی خوشدل
اینا راد اکبری
الهه رشیدی
یاسمن زمانی
مژگان مسافری
اسد الله زرگوشی
رضا نارنجی
اسماعیل
حمید حنیف
مارکو پولو
و…….همه بچههای سایت به خودم میبالم خدااااااایا شکرت
سلام سعیده جان چقدر خوشحال شدم که دایره آبی رو دیدم ذوق کردم باور کن هر روز روزی چند بار پروفایلم رو چک میکنم که ببینم کی جواب کامنتم رو داده خدا رو شکر دیدم دایره آبی واسم اومده اونم کی سعیده عزیز شاگرد زرنگ کلاس توحیدی استاد ممنون که زمان گذاشتی و جوابمو دادی
این فایل رو که گوش کردم، منو خیلی خیلی…. نمیدونم چی اسمش رو بزارم ولی عشق خدا رو توش حس کردم.و من تو هدفونم، یه رم گذاشتم، توش فایلای استاده. بعضی وقتا میزنم رو SD کارت و ازون پخش میکنم. یه فایلی پخش شد، که خیلی لذت بخش بود. مثل ترکیب هدایتی کامنت تو بود. تو اون فایل استاد میگفتن بابا هر اونچه که ما میخوایم هـــــست، فقط کافیه ما بریم تو مدارش، ثروت هست، رابطه عاشقانه هست، سلامتی هست، ما باید بریم تو مدارش، همــــــین.و واقعا هم همینه. همه چیز هست.و این قانون، چقدر خیال آدم رو راحت میکنه.
عجب جملاتی بودن…. با اعتماد به یه GPS میزنیم تو دل جاده و جنگل و دریا، ولی به خدای اون GPS انقد اعتماد نداریم… یک دهمی ک به اون GPS اعتماد میکنی به خدا اعتماد کن، ببین چطور پادشاهی میکنی….
خدایا من تشنه این زندگی توحدی ام، تشنه اون آرامش و شجاعت و تکون نخوردنه ام.
از، دیروز که میخواستم برم خرید، هی میخواستم واسه اطمینان و اینکه پول کم نیارم، پول قرض کنم، هربار روم نمیشد.روم نمیشد در محضر غنّی حاضر دستمو جلو بنده اش دراز کنم. و هربار نگفتم… امشب اما، گفتم… طرف گفت الان نمیتونم قرض بدم. و چــــــقدر بهم برخورد! و گفتم برا چی دستتو جلو بنده اش دراز کردی؟ انقدر پشیمون شدم از کارم… و گفتم ببخش منو. میدونم الان دردم توحید نیست و غرورمه که قلقلکم میده. ولی تو منو ببخش که دستمو جلو غیر تو دراز کردم وقتی هربار منو bless میکنی. و گفتم،شکرت. شکرت که نزاشتی بده،که قرض نکرده باشم. و خوشحال شدم. آخر کامنتت، نوشته بودی التائبون، لبخند زدم، من بودم…
کامنتت از اون کامنت ها بود که دل آدم ضعف میره براش…
در عین سادگیِ ظاهری، عمقِ باطنی داره…
این جمله و سکوتِ سمانه:
روم نمیشد در محضر غنّی حاضر دستمو جلو بنده اش دراز کنم.
عجب جمله ای…
محضرِ غنّیِ حاضر…
قلبم زیر و رو شد…
مرسی فاطمه جان که نوشتیش.
خدایا مرسی که من هدایت شدم اینجا و دیدم این کامنت رو.
این فایلی که گفتی رو منم تازه گوش کردم، ولی اسم فایلو یادم نمیاد…
قشنگ یادمه در مورد gps و اینکه به اون اعتماد داریم به خدا چی؟
یا اگه به قولِ سید علی جانِ خوشدل پدر قول بده پول میده به بچه، بچه خیالش راحت میشه میره به زندگیش میرسه چون مطمئنه به حرفِ پدر، اما در برابر وعده ی خدا که حقه، من چطوری اعتماد میکنم؟
قبلا فکر میکردم کامنت ها شاملِ حالِ تحسین بچه ها نسبت به هم میشه…
الان درک کردم علاوه بر تحسین همدیگه که عالیه و اتفاقا بودنش عینِ نعمت و هدیه است برامون، داخلِ جمله بندی های هر نفر تو کامنتش یه نکته ای هست که از درکِ اون آدم اومده و وقتی میخونم به راحتی در اختیارم قرار میگیره…
حالا اینکه به اون نکته دسترسی دارم یا نه، به فرکانس و مدار خودم بستگی داره.
مدارها برای من خیلی هیجان انگیزن.
عین مراحلِ بازی
از یه لِوِل میری لول بعدی…
خب، معلومه، هیجان انگیزتر هم میشه…
حضور تو مدار امنیت، آرامش، ثروت، هدایت، تسلیم، صبر، رابطه خوب، حال و حس خوب، صلح درونی، سپاس گزاری، تحسین، توجه به زیبایی ها رو به خودم تبریک میگم و تحسین میکنم خودمو.
نمیدونم ابتدا و انتهاشون کجاست و چطوری سنجیده میشن، کم و زیادشون چطوری محاسبه میشه، اما با توجه به احوالاتم، نتایجم، نشونه های توی زندگیم قشنگ متوجه میشم کی تو چه مداری وارد شدم، موندم، یا خارج شدم…
خدایا شکرت برای تئوریِ جذابِ مدارها، که استاد عباس منش عزیزم، منو باهاش آشنا کرد.
قشنگ تعریفش کردی، آگاهی ای که بر یک شخص روشن میشه و در کامنت ها میخونیم و درک میکنیم و چقدر از پاسخ اای خداوند به ما از طریق هدایتمون به کامنتی بوده.
رفتم شام رو آماده کنم و همون هدفون مذکور رو روشن کردم ک فایلی که پخش شد،(به علت اینکه sd کارت هست، رندوم پخش میشه من نمیدونم چین) توضیح تئوری مدارها بود…. الله اکبر. و من گفتم ربّ من، حتما باید این رو بهتر درک کنم. این موضوع ک تئوری هستی رو توضیح میده. خدایا شکرت. وقتی شنیدمش، استاد در قسمتی گفتن، مثل تمام سیاراتی که هر کدام در مداری میچرخن، هر کدوم از ما هم در یک مدار مشخص قرار داریم. و من گفتم وااااقعا چه جاااالبه! تقریبا که همه ما میدونیم که هر سیاره ای در یک مدار مشخص هست، چرا از این موضوع این رو متوجه نشدیم که هررررچیزی که در جهان هست در یک مدار مشخصه؟! و گفتم این همون بحث آگاهیه و مدارها، تو اصلا به این اگاهی دسترسی نداشتی چون در مدارش نبودی و به نسبت تغییر مدارت آگاهی های بیشتری رو دریافت میکنی و متوجه میشی. استاد دنبال این بودن که بفهمن و کم کم هدایت شدن و مدارشون تغییر کرد و آگاهی ها رو دریافت کردن.
من صحبت های شما را باور کردم و با خدای خودم حرف زدم
گفتم : من نمی دونم
گفتم من دارم روی خودم کار میکنم باید و لاجرم اتفاقات خوب برام رقم بخوره
خدایا شکرت برای وجود خداوند
خدایا شکرت برای وجود شما دوست ودوستان عزیزم
وقتی باور کردم امروز از در ودیوار مشتری های عالی و دست به نقد وارد مغازه میشوند و همه پول به دست،
اینها اعتبارش از خداونده ، مطمینم و شک ندارم
خدایا نعمت هات را بر سر افزون بفرما بیشتر و بیشتر و بیشتر
خداوند دیشب کامنت شما را نشونم داد و وقتی خوندم تا به الان همین طور دارم مرورش میکنم و تحسینتون میکنم الهی که سالم و سرحال باشی
با خوندن کامنت تون چنان انگیزه ای گرفتم ، آنچنان نیرویی در درونم اومده که تعجبی برام نداره ، چون می دونم از نیروی مطلقه
وقتی کامنت شما را خوندم اصلا گریه ام نگرفت ، بلکه همین طور یکسره می خندیدم چون این حرف ها همه اصله ، چون من از بدنه جامعه دور شدم ، چون مثل قبلم نیستم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
همین الان خداوند اسم دخترم را در // مدرسه غیر انتفاعی // ثبت نام کرد … گفتم این رو هم بگم ، چون این هم اعتبارش از خداونده و هم برای تغییر باورها، چرا ؟ چون قبلا من خودم مشرک بودم و همش میگفتم باید بچه بره مدرسه عادی و دولتی ، ما که نداریم وو؟؟!!! و از این جنس حرف ها ، ولی الان خدا را شکر همین الان اسمش را در هنرستان غیر انتفاعی نوشتیم ..این اعتبارش از خداونده
سلام خانم شهریاری واقعا ا. این کامنت بی نهایت لذت بردم واقعا موقع خواندن اشک شوق ریختم چقدر آیات قرآن همراه بامعنی
خیلی برایم جذاب بود بی نهایت از این کامنت لذت کافی بردم من اصلا کامنت توسایت نگذاشتم خیلی کم کامنت می گذارم ولی این کامنت تو مرا به وجهه آورد که حتما کامنت بگذارم واقعا همین طور است اگرتوحید بشی نه ترسی داری ونه غم خداوند همیشه باهم است سپاسگرازم
احسنت دختر تو فوق العاده ای میدونی چند بار خواندم چند روز گذشت تا امروز تونستم برات بنویسم احسنت بتو با این قلب مهربونت فکر کنم خداهم از گفتگو با تو لذت میبره نمیخوام از صفات انسانی بخدا بدم ولی وقتی تو سعیده اینجوری با عشق از توحید ویگانگی الله میگی به همان اندازه حتی بیشتر از آن عشق را نصیب قلب مهربونت میشه
سعیده جان تو که مهربونی آن ته مه های کلاس به منم جا بده منم دارم سعی میکنم افتان وخیزان این مسیر توحیدی رو بیام حتی حاضرم کیف وکتابات رو خودم برات بیار ایموجی باچشمهای قلبی …..
دوستت دارم چقدر لذت بردم از تک تک کامنت دوستان که در پاسخ به دیدگاهت نوشته بودند
در پناه رب العالمین شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که دراین جمع الهی ولبریز ازعشق خودت میباشدحضوردارم
خانم شهریاری تاکنون سه مرتبه این کامنت سراسر توحیدی وپرازراگاهی روخوندم واقعا ازش سیرنمیشم دروصف این کامنت دوستان به تفسیر گفته اند واگه بخوام جملاتی بیان کنم مصداق ضرب المثل معروف “زیره به کرمان بردنه ” فقط میتونم بگم بی نظیر وفوق العاده بود مثل سایر نوشته هاتون ودرادامه پاسخها وکامنتهای دوستان گلم رو که روی کامنت شما آمده بودنیزخوندم وکلی لذت بردم ازدیالوگهای ردبدل شده شما ودوستان نازنین که بعضی ازآنها همراه باجملات واژه های طنز امیزبود وکیف کردم ازاین بستری که استادنازنینمون فراهم کرده تاهم درسها بگیرم وهم لحظات شادی روباهم داشته باشیم من ازسال 98 که خدادوستم داشت وبه این مسیرزیبا پرخیربرکت هدایتم کرد اولین اقدام عملی که انجام دادم حدف رسانهها اززندگی ام بود وچنان به این اصل مهم متعهد وپایبند بودم وهستم که درحال حاضر به غیراز فوتبال که آنهم خلاصه بازیهاست رومبینم وبقیه اوقاتم رودرسایت الهی عباسمنش میگذرانم
خدایا شکرت که تورودارم بااین دستان نازنینت که دورهم هستیم
بسیار شما رو تحسین میکنم که همواره با عمق عشق درونیتون کامنت میذارید
بسیار حس نابی از کامنتهای شما میگیرم و بسیار مشخصه که منبع وصل هستید و دارید با خداوند، عشق بازی میکنید، روی دوش خداوند با عشق میرید جلو و نه غمی دارید و نه ترسی
چه لذت بردم که نوشتید: کاش به اندازه نصف جی پی اس، روی خدا حساب باز کنیم
واقعا که این حرف ، اصله
کلا قانون همینه
ماها اگه یه آدم کله گنده بهمون یه قولی بده، چنان میزنیم و میرقصیم که انگار دقیقا به اون هدفمون رسیدیم ولی اینکه خداوند بارها در قرآن اشاره کرده که همه چیز از منه و حتی برگی بدن اذن من روی زمین نمی افته و اون کله گنده و اون رئیس و فرمانده و … همگی بنده من هستند، فراموش میکنیم که باید از اون خدا فقط خواسته داشته باشیم و هیچ حسابی روش باز نمیکنیم و اونوقت هست که شاکی میشیم و کفر میورزیم و گمراه میشیم
چقدر استادمون با آگاهی و درک بالا بارها و بارها این موارد رو اشاره میکنن و یه دستارزشمنداز جانب همون ربی هستن که قول داده ما رو هدایت کنه و این ما هستیم که باید اون هدایت و حمایت رب رو بپذیریم و عمل کنیم
ممنونم دوست خوبم که همواره با قلبی پاک و آرام مینویسی و این همه عشق و نور و آگاهی رو به جریان میندازی
بری هممون در این مسیر پاک الهی، دنیا دنیا سلامتی عشق آرامش شادی و ثروت رو آرزومندم
الله ولی یار مومنان هست و بیرون می آورد آنها را از تاریکی به سوی نور
از نوشته هایت یاد گرفتم سعیده عزیزم
سلام به روی ماهت من قربان آن خدایی با عظمت درونت شوم
از این به بعد تحسین های مرا بیشتر بیشتر در هر کمنتتتت میبینی تا جایی بنویسم تا جای تحسین میکنم که این را زهنم یاد بگیرد که فقط تحسین کند فقط شکر بگوید
سعیده عزیز بسیاررر اتفاقی بسیاررر اتفاقی آمدم« که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست » به این صفحه اصلا نمیخواستم کمنت بخوانم ولی یکی کش ام کرد به خداییی اش گفت بیا بخوان
همین دیروز بود از خدا درخواست کردم که خدایا خودت قدرتتت در زهنم بیشتر بساز
این کمنتتتتتت سراسر قدرت خداوند بود سراسر از عشق و آگاهی بود
سعیده عزیزم چقدر خوب روی خودت کار کردی نوش جانت این همه عشق نوش جانت این همه آگاهی نوش جانت این همه عزت
نوش جانت این قربت به خدا
نوش جانت این حس های که از الله تجربه میکنی
نوش جانت این نوشته های زیبا
نوش جانت این همه عشق
نوش جانننننننننننتتتت عزیزم دل من
چقدر این خدا زیباست چقدرررررررررررر مهربان هست چطور همرایی ما هست چقدر شرم هست به من که فراموشش کنم
چقدررررر زیبا مینویسی.
به خدایی خدا در هر جمله ات فقط مکث مییکردم میماندم که چگونه اینا را هضم کنم چی کنم یک حس درونم گفت هر روز بیا این متن را بخوان هر روز بخوان
سعیده عزیزم چی بگویم که قابل توصیف قلب پاکت باشد چی بگویم که زهنم قبول کند و تحسین ات کند چی بگویم که برای جملات زیبایت باشد
عالی هستی عالی هستی عالی هستی
من هم میخواهم اینگونه درک را تجربه کنم
من هم میخواهم مثل سعیده از آگاهیی الهی نوش جان کنم
دوستتتتتتتتتتت دارم
به گفته خودت یک عالم بوسسسسسسسس به سر و کله ات عزیزم
چقدر لذت بردم از کامنت زیبای شما ، چقدر توحیدی و عاشقانه صحبت کردید ، چقدر قشنگ حرفای استاد رو درک کردید ، خداروشاکرم که در مسیر زیبایش هستم ، خداروشاکرم برای حضور اساتید عزیزم ، استاد عباسمنش و استاد شایسته و شاگردان بی نظیرشون ، خدارو شاکرم که فرصت بهره مندی از این فایل زیبا ، این کامنتهای زیبا و نکات توحیدی رو بهم داد ، امیدوارم همیشه بدرخشید و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید .
هدایت امروزم این فایل توحیدی ارزشمند بود و بارها و بارها گوش دادم و دوباره امروز گوش دادم چیزهای جدیدی شنیدم و گریه کردم.از اینهمه شرک هام واز خدا طلب ببخش ورحمت کردم برای تمام گذشته ام که مشرک بودم…و بازم منو هدایتم کرد با اندک ایمانی که داشتم…به این مسیر زیبا و سایت توحیدی..
شروع کردم طبق عادتم به خوندن کامنت ها..
از خوندن کامنت زهرا نظام الدینی جان رسیدم به کامنتش قدم اول جلسه سوم..
باورهای ثروت رو نوشته بود برای تمرینی که استاد گفته بود برای غرفه داری..
چون ایشون نویسنده هستن یاد تو افتادم و بهم الهام شد که اینو برای سعیده بنویس و که دوست داره نویسنده بشه و بره اون کامنت رو بخونه..
پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آن گاه به سوى سایه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم.» (24)
خودش را واقعا تسلیم می بیند و ربش به دادش میرسد. تا اینکه رشد می کند و رشد می کند و در برگشت از وادی طور به رشدی رسیده است که به خانواده اش می گوید
فلما قضى موسى الأجل وسار بأهله آنس من جانب الطور نارا قال لأهله امکثوا إنی آنست نارا لعلی آتیکم منها بخبر أو جذوه من النار لعلکم تصطلون ﴿29﴾
و چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را[همراه ] برد،
نور آتشی را از دور در کنار طور مشاهده کرد، به خانوادهء خود گفت: «[اینجا] بمانید، که من [از دور] احساس انسی از آن نور آتش دارم ، باشد که خبرى از آن یا شعله اى آتش برایتان بیاورم، باشد که خود را گرم کنید.» (29)
موسی به رشد احساس می رسد و احساس انس با خدا را از دور تشخیص می دهد و جایزه این رشد همکلامی با خداست و مهم تر از آن برگزیده شدن به دست خداست
پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آن گاه به سوى سایه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم.» (24)
خودش را واقعا تسلیم می بیند و ربش به دادش میرسد. تا اینکه رشد می کند و رشد می کند و در برگشت از وادی طور به رشدی رسیده است که به خانواده اش می گوید
فلما قضى موسى الأجل وسار بأهله آنس من جانب الطور نارا قال لأهله امکثوا إنی آنست نارا لعلی آتیکم منها بخبر أو جذوه من النار لعلکم تصطلون ﴿29﴾
و چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را[همراه ] برد،
نور آتشی را از دور در کنار طور مشاهده کرد، به خانوادهء خود گفت: «[اینجا] بمانید، که من [از دور] احساس انسی از آن نور آتش دارم ، باشد که خبرى از آن یا شعله اى آتش برایتان بیاورم، باشد که خود را گرم کنید.» (29)
موسی به رشد احساس می رسد و احساس انس با خدا را از دور تشخیص می دهد و جایزه این رشد همکلامی با خداست و مهم تر از آن برگزیده شدن به دست خداست
راستش چهارشنبه شب مجبور شدم دختر عزیزم را در بیمارستان بستری کنم و امروز خیلی در فکر بودم ولی سایت را که باز کردم این فایل تمام وجودم را از ایمان پر کرد خدایا شکرت چون احساس کردم پروین این شعر را برای من سرود چون من اکنون جای مادر موسی هستم.
موضوع بیماری را باز نمی کنم ولی دوست دارم بگویم که در این مدت سعی کردم با جملات تاکیدی که از فایل های توحیدی شما و دوره 12 قدم (جلسات قرآنی) آموخته بودم ایمانم را حفظ کنم.
سعی کردم رها باشم و اجازه بدم خودش برام کارها رو انجام بده و به قول شما با دست و پا زدن های الکی به شاخ و برگ های کنار رودخانه نچسبم. رها باشم تا جریان آب و همون هدایت های الهی اتفاق های خوب را برامون رقم بزنه
خیلی خوشحالم خدا رو شکر میکنم از اینکه شما را در مسیر زندگی ام قرار داد خوشحالم ار اینکه هدایت شدم و با قوانین جهان هستی آشنا شدم خوشحالم از اینکه متوجه شدم در مشکلات و سختی ها باید با توحید از خودش بخواهیم که کارهایمان را انجام دهد و فقط ما لذت ببریم خدا رو شکر میکنم و از شما تشکر میکنم که در فایل 5 توحید، به ما آموختید که ما به چه شرک های مخفی دچار هستیم و خودمون هم غافلیم.
خدا رو شکر میکنم از اینکه در تمام این مدت علی رغم گذشته فکر نکردم خدا برای من بد خواسته و سعی کردم عدالت خدا رو به یاد بیارم و قبول کنم هر آنچه به ما می رسد از جانب خودمان است و خداوند به اندازه ذره ای در حق کسی ظلم نمی کند (ان الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس انفسهم یظلمون)
خدا رو شکر میکنم و از شما با تمام وجودم متشکرم چون مرا با خدایی آشنا کردید که نه تنها ظالم نیست بلکه عادل و هادی است، نه تنها خسیس نیست بلکه وهاب است و او اجیب دعوه اداع اذا دعان هست نه اینکه ما بخواهیم و بگوید فعلا به صلاحت نیست یا اصلا تو شرایطش را نداری یا اینکه اگر می خوای به من برسی نباید دنبال این باشی
خدا رو شکر که باور کردم خدا غنی است یعنی بی نیاز است یعنی به هیچ چیزی از ما نیاز ندارد این نیست که لنگ فلان اعمال ما باشد تا به ما فلان نعمت را بدهد
این فایل رو من به عنوان نشانه و با نیّت باز کردم برای مهاجرت،مهاجرت از کشور نه هنوز ولی مهاجرت از خونه پدربزرگ و مادربزرگ بعد از 26 سال!
مدتی هست که قصد مهاجرت دارم و خیلی میترسیدم تا قبل دیدن فایل توحید عملی 9 چون بدون هیچ پول و درآمد و …. دارم حرکت میکنم و حالا بعد از دیدن این فایل من ایمان دارم! ایمان به خدایی که هر لحظه منو هدایت حمایت و حفاظت میکنه. من قدرت رو از خودم و همه کس گرفتم و دادم به ربّ عزیزم و میخوام دلمو بدم به الله و برم توی دل ترس ها.
من باید حرکت کنم! هنوز هیچ پولی ندارم و با ایمانم به الله مهربان فردا دارممیرم دنبال خونه .
من توی خانواده ای بدنیا اومدم که همیشه ترسیدن و همه چیز و همه کس رو بزرگتر از خدا دونستن ولی من این شیشه بی ایمانی و شرک رو شکستم!تمااااام شد!
من به حرف های استاد خیلی اعتماد دارم و این باور رو برای من ساخت که تو حرکت کن و خدا تورو هدایتت میکنه و جهان درهای رحمت رو برات بااااز میکنه!
من با ایمان به الله مهربان که هدایت و حمایت و حفاظتم میکنه مهاجرت میکنم.
این مسیر شاید چالش هایی رو داشته باشه ولی امروز یاد گرفتم که بهترین وکیل من الله یکتاست و او برای من کافی است!
همتون رو به ربّ،به فرمانروای جهان و کائنات میسپارم.
بنام خداوند وهاب من
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
خداوند رو سپاسگذارم که قدرت و ارباب بودن خودش را این چنین به ما نشان میدهد.
مینویسم با نام خودش و از خودش راهنمایی و هدایت میطلبم تا هدایت بشم.
اول از همه و به قول استاد عزیزم از خداوند میخوام کمکم کنه تا سپاسگذارتر باشم چون در این عصری که همه چی عین باد درحال عبوره فقط سپاسگذارتر بودنه که میتونه کمکم کنه. سپاسگذار باشم و در آرامش.
آرامشی که در دل طوفانهای زندگی هم بتونم سکان هدایت زندگی و خودم رو در دستانم داشته باشم.
درودی هم عرض میکنم خدمت همسفرهای عزیزم در این مسیر جنگلی سبز و از خداوند هدایت میطلبم تا کمکم کنه چشمم و قلبم آگاهتر و بازتر باشه تا بتونم در زندگی انتخابی آگاهانه داشته باشم و با ثبات قدم به مسیرم ادامه بدم.
چقدر فایلهای توحید به وقت و در زمان مناسب روی سایت میان و چقدددر خوشبختیم که در مسیر این آگاهیها قرار داریم و چقددددر نرم و آسان این مدت تغییر کردیم و در کنار اینهمه تغییر هم خداوند لذت بودن در کنار عزیزانی مثل شما را نصیبمون کرد. خداوند رو هزاران بار شکر که مفاهیمی عمیق مثل توحید و مثل شکرگذاری رو بهتر و بهتر داریم میفهمیم و خداوند هدایت کرد تا اینهمه مدت در جهل و سردرگمی نمانیم. تا این همه مدت نتایج زندگیمان را دیگران ندانیم و تمام آنچه که هست و نیست را خودم آفرینندهاش بپذیرم و حالا در پی ساختن خودی بهتر باشم. در این مسیر سبز از خدای بزرگ و بیهمتا برکت میطلبم. هم برای شما و هم برای خودم.
از نوجوانی عاشق برخی اشعار و شاعران بودم و نام پروین اعتصامی همیشه برام آشنا بود و هر از گاهی در اشعارش سرکی میکشیدم…چقدر این روح بزرگ تونست خدای یکتا رو قشنگ وصف کنه و قوانین الهی را در زیباترین وصف و نثر بیانش کنه. خدا رو شکر که بزرگانی بودند تا همیشه چراغ هدایت بر ما روشن بماند. خدا رو شکر بخاطر استاد عزیز که اینطور شعر رو برای ما خواندند و خدا رو شکر که مریم جان رانندگی کرد تا ما بتونیم بر زیباییها بیشتر و بیشتر تمرکز کنیم. خداوند رو شکر که قدرت شناخت این نظام و سیستم بزرگ رو به ما عطا کرده تا بتونیم فکر کنیم و این قدرت و نظامی که اسمش رو خداوند گذاشتیم رو بهتر درکش کنیم.
چقدر عالی شده که مفاهیم خدا، قرآن، بهشت و جهنم برام رنگ دیگهای پیدا کردن و حالا در حال ساخت خدایی بهتر…قرآنی بهتر و بهشت و جهنمی بهتر در ذهنم هستم. قبلا اینطور نبود، همین الانشم خیلی با کلمه خدا راحت نشدم چرا…چون یه عمر یه خدایی که هیچکار نمیکنه رو تجربه کردم… گاهی تو نوشتههام مجبور بودم بنویسم ”جهان”
مثلا جهان من رو هدایت میکنه به جوابام. شرمندهام ولی انگار بهتر جواب میداد تا اینکه بگم خدا هدایت میکنه…
فکر کنم باگ آدمهای خیلی مذهبی این باشه ولی اگه توی قلبمون خدا همون جهان باشه و جهان همون خدا مشکل خاصی نیست. در اصل همه این سیستمی که به این دقت و ریزبینی در حال حرکت و گسترشه همون نیروی برتر کیهان هست که آسمان و زمین در سیطره و اختیار اوست…همان نیرویی که نفس به نفس همه ماها رو هدایت میکنه…همان نیرویی که با هر تپش قلب خون رو به تهتهانیترین عضلات پا میفرسته و از اون مویرگ مویرگهای خونی عبور میده…اصلا اگر سیستمی غیر از تپش و تپیدن بود نمیتونست اینقدر کاربردی کار کنه و از اووون باریکترین مویرگها عبورش بده.
خداوند رو سپاسگذارم بخاطر این حجم از آگاهاییهایی که نصیب ماها کرده و ما و من خودم درگیر اینیم که فردا چه میشود. خدایا قدرت لذت بردن از این لحضه رو به من عطا کن یا ربالعالمین
مچکرم از چشمای زیباتون که تا اینجا همراهی کردین.
به نام خداوند بخشنده مهربان.
سلامی میکنم به استادعباس منش و همسر و نازنینشون و سلام میکنم به بچه های نازنین سایت و تشکر میکنم از استاد بخاطر این فایل بی نظیری ک امروز گزاشتن و باعث شد ما بازم معنای توحید بودن معنای ایمان داشتن به خدا ی یکتا و رحمان و رحیم بودنش و معنای توکل بیشتر و بهتر از قبل درک کنیم دقیقا روزی ک تولد من بود و منتظر نشونه از طرف خدا بودم تونستم نشانه بگیرم از خدا و فقط فقط در زندگی به خدا توکل کنم و ایمان بیارم و طبق جمله طلایی استاد گفتن همیشه از خدای مهربون بخوام قدرت سپاسگزاری بیشتری بهم بده چونکه میدونم اگر ک سپاسگزار خدا فقط باشم و همشه شکر نعمت بجا بیارم و سپاسگزار واقعی نعمت ها باشم و اون وقت ک مساوی با نعمت هاو ارامش و خوشبختی و همه چیز هر چیزی ک بخوام میتونم ب دست بیارم و در زندگی فقط کافی ک بندگیشو بکنیم. خدایا بی نهایت بخاطر همه چیز سپاسگزارم .
امیر جان یادت میاد چند سال پیش که خدا رو فراموش کرده بودی و به آدما دل بسته بودی اونا دست رد به سینت زدن
افرادی که یه زمانی دوستت بودند و بهت احترام میزاشتن، بهشون زنگ میزدی و جوابت رو نمیدادند.
اون موقع هیچکس باهات نبود ولی خدا باهات بود هنوز
وقتی که رو آدم ها حساب کردی همه رهات کردند، وقتی که به آدم ها دل بستی دلت رو شکوندن
خدایا من توبه میکنم به درگاهت منو ببخش من اون روزها نمیشناختمت ولی تو باهام بودی
روزی که ازت درخواست کمک کردم راه رو بهم نشون دادی
خدایا من ازت ممنونم که منو نجات دادی
خدایا این مسیر ادامه داره.
من هنوز ایمان واقعی مو بهت نشون ندادم چون ترس دارم
چون مشرک هستم
خدایا من دارم روی خودم کار میکنم تا این ترس های واهی رو کنار بزارم تا تورو بیشتر و بیشتر احساس کنم
خدایا تا زمانی که زنده هستم به هیچ کس رو نمیدازم
خدایا کمک خواستن از آدم ها شده خط قرمز من
من از تو میخوام و به بنده هات دیگه رو نمیندازم
اگه خودت از طریق اونا یاری ام کردی سپاس گذار تو و بنده ات میشم
خدایا من رو هدایت کن
خدایا تو یه وقتایی جانم رو از مرگ نجات دادی که فقط خودم میدونم و خودت هیچ کس دیگه نمیدونه کی و کجا.
خدایا تو نجاتم دادی زمانی که موتورم در اتوبان آزادگان خراب شد و هیچ بشری از اونجا رد نمیشد مگر ماشین های سنگین و خوردو با با 120 تا سرعت
تو بودی که نجاتم دادی از گرمای تابستان وسط روز
تو بودی که بار و بارها دستم رو گرفتی
من تنها تو رو میپرستم ای تنها قدرت ای رب من
من در برابر خاشع و فروتنم
کمکم کن تا الهامات تو رو بهتر و بهتر درک کنم عمل کنم
من میخوام به تخت های بهشتت تکیه کنم و لذت ببرم و بگم:
خدایا شکرت که غم و اندوه رو از من گرفتی و هدایتم کردی
من بدون تو در این مسیر دوام نمیاوردم
اگر لطف و هدایت تو نبود قطعا از زیان کاران خواهم بود
خدایا شکرت
خدایا برای تمام روزی هایت شکر
برای تمام الطافت شکر
در پناه الله یکتا.
سلام امیر حسین عزیز
آفرین به این احساس خوب و حرفای دلی که با خدای خودت زدی
همبن طوره امیر حسین عزیز همه ی ما درگیر شرک بودیم و هستیم ولی هربار میبینم روی خودمون. که کار می کنیم چطور خدا خودش را به رخمون میکشه
من که اصلا گاهی از ذوق فقط ناخواسته میخندم و ذوق میکنم که انقدر سریع اجابتم میکنه
چقدر خوبه وقتی بند های شذک را از خودمون جدا میکنیم و بال و پر میگیریم امام حسین دقیقا همین قدر آزاده بود و اسیر وابستگی های این دنبا نبود و اینطوری جهانی شد بعد هزاران هزار سال
بهتربن هارا برات آرزو دارم و لذت بردم از کامنت پر از احساست
درود بر شما امیرحسین جان
چقدر فرکانس گپ و گفتت با خدا قدرتمند بود بر دلم نشست
من رو یاد نجواهای علی در دعای کمیل انداخت
یه فراز هست در این دعا که میگه
ای سرورم و معبودم و مولایم، آیا آتش را بر صورتهایی که برای عظمتت سجدهکنان بر زمین نهاده شده چیره میکنی و نیز بر زبانهایی که صادقانه به توحیدت و به سپاست مدحکنان گویا شده و هم بر دلهایی که بر پایه تحقیق به خداوندیت اعتراف کرده؛ و بر نهادهایی که معرفت به تو آنها را فراگرفته تا آنجا که در پیشگاهت افتادگی کرده و به اعضایی که مشتاقانه بهسوی پرستشگاههایت شتافتهاند و اقرار کنان جویای آمرزش تو بودهاند، شگفتا این همه را به آتش میسوزانی!
هرگز چنین گمانی به تو نیست و از فضل و احسان تو چنین خبری داده نشده
حال عجیبی دارم این روزها دوست من، حسی شبیه لالاییهای مادری که فرزندش از بیتابی سرش رو به دامانش گذاشته، خدایی که از هر مادری به تو نزدیکتره
یه مادر وقتی یه ذره دیر میکنی یا یه چیزی میشه 100 بار بهت زنگ میزنه، بعد خدا تو این شرایط که صداش میزنی میشه جوابت رو نده؟
سپاسگزار خدایی هستم که ما رو در این مسیر زیبا قرار داد
سلام اقا احسان عزیز
موقعی که داشتم این کامنت رو مینوشتم اول تو نت موبایلم نوشتم(با اشک فراوان که دعا میکردم کسی وارد اتاقم نشه چون دوست نداشتم کسی اشکم رو ببینه) یاد محبت هایی از جانب خدا افتادم که واقعا اشکم رو دراورد بعد که تموم شد گفتم بزار تو سایت بزارم چون هم رد پام بمونه هم یه موقع خواستم دوباره بخونمش و شاید تو نت موبایلم پاک بشه
یه زمان هایی بود از ته قلبم از خدا کمک خواستم و منو کمک کرد طوری که هیچکس دیگه در اون شرایط نمیتونست کمکم کنه
یه مثال میزنم که ایمان خودم و شما بیشتر بشه
یه روز دم بوستان پونک بودم با موتورم موتور رو زدم رو جک و یه افسر پلیس نیرو انتظامی سوییچ رو برداشت و گفت بریم پاسگاه
منم تعجب کنان گفتم چی شده؟
گفت بریم بهت میگم
اون شب کفی بود و منم گواهینامه نداشتم موتور هم به اسم من نبود
رفتم و دیدم غیر از من چند تا موتور دیگه هم گرفتن
هر چی تو راه رفتن به پاسگاه به افسر گفتم : من با این موتور کار میکنم بزارید برم من (جنس های خودم رو که شلوار زنونه بود انلاین میفروختم میبردم برای مشتری هام)
هیچی نگفت
رسیدم به دم پاسگاه 3 تا پله میخورد تا وارد اون دفتر پلیس بشیم
از ته قلب گفتم: خدایا منو از اینجا نجات بده.
رفتم داخل بدون هیچ ترسی بدون هیچ نگرانی
به الله قسم.
رفتم مدارکم رو دادم و اینا
دیدم که سرباز ها دارن موتور ها رو میبرن پارکینگ
به سرهنگ گفتم من کاسبم
برای مشتری هام جنس میبرم با این موتور
گفت چرا گواهینامه نداری
یادم نیست چی گفتم فکر کنم گفتم خونه جا گذاشتم
تمام موتور هارو فرستاد پارکینگ.
و سوییچ موتور رو داد و گفت برو.
من با قدرت اومدم بیرون چون احساس میکردم خدا مثل یه رفیق قدرتمند باهامه
کلی از الله تشکر کردم و رفتم کارم رو انجام دادم
چندتا مثال دیگه هم دارم که معجزه وار تو زندگی ام رخ داد که همیشه وقتی نجواها بر ذهنم چیره میشه یاد اوری میکنم
خدا هست هیمشه هست فقط ما یا بهتره بگم من فراموشش میکنم
اگه هر لحظه بزرگی و قدرت الله در ذهنمون باشه همیشه اوضاع خوب پیش میره
دمت گرم رفیق بابت این کامنت توحیدیت
خداروشکر در این مسیر توحیدی هستیم
به نام تنها نیروی برتر جهان
در این دنیا فقط یک نیروی قدرتمند وجود دارد و او هم خداست
خدایی که با تکیه کردن به آن بی نیاز از همه میشوی
خدایی که عزت میبخشد خدایی که روزی میدهد خدایی که همه چیز برایت میدهد خدایی که همیشه هوایت دارد خدایی که هدایتت میکند خدایی که الهام میکند
خدایی که عشق و آرمش هست
خدایی که با نامش دلها آرام میشود دل همه آدم ها
خدایی که تنها قدرت جهان هستی هست
به نام همین خدایی قشنگ
سلام به برادر عزیزم
سلام به قلب پاکت که حضور خداست
سلام به این متن خدایت
سلام به وجود ارزشمندت
میدانی هدایتی آمدم و خواندم
چقدر زیبا نوشتی
چقدر زیبا بیان کردی احساست به خدایی عاشق
برادرم خوش به سعادت که خدایی واقعی را درک کردی الهی همیشه یار و رفیق ات باشد
الهی هر لحظه وجود زیبایش را حس کنی
الهی لحظه هایت پر از نور و عطر خدا شود
الهی لحظه هایت خدایی شود
تحسین میکنم این قلب خدایی و این نوشته زیبا را
تحسین میکنم این وابسته گی به خدا
هر جا باشی با خدا رفیق باشی رفیق
بنام خداوند هدایتگرِ مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز
این فایل به تنهایی واقعا خودش یک دوره ی کامل بود !
در ابتدا باید بگم چه جاده ی زیبایی! چه بارون زیباتری! چه جاده ی زیبا و آسفالت های خوبی داره که بدون کوچکترین چاله و دست اندازی ادم میتونه براحتی و سوت زنان داخلش رانندگی کنه! انگار داری وسط بهشت رانندگی میکنی!
چه هوای دلنشین و عالییی! مگه از این بهتر هم میشه!!!
به زندگی خودم در چند سال اخیر نگاهی انداختم ،از زمانی که با قانون آشنا شدم توسط استاد بینظیرم ، جاهای زیادی هدایت شدم،هدایت هایی که خیلی سخت بود قدم برداشتن در اون مسیر، خیلی ناامید شدم در حین اون مسیر ، ولی بعدش دیدم برای من بهترین ها رو در نظر گرفته !
مهم زمانی بوده که وقتی بمن الهام شد ، عمل کردم.قدم برداشتم و پاداش گرفتم.
پاداش هایی که مسیر زندگی منو تغییر دادن.
و حتی من رو برای آینده آماده میکردن.
خداوند چیزی میشه که ما بهش نیاز داریم
چقدر قشنگ.چقدر زیبا.واقعا نمیشد بهتر از این بیانش کرد.بهترین توصیف ممکن بود.
چقدر بعد از شنیدن این جمله دگرگون شدم.من هرچیزی از خدا میخام،هر خواسته ای از این سیستم دارم ، بهمون شکل در میاد و وارد زندگی من میشه.
مسافرت میخایم؟ روابط عالی؟ثروت؟سلامتی؟حال خوب؟ بهمون شکل میشه و وارد زندگیمون میشه.
آدم بعد از درک تنها همین جمله خداوند چیزی میشه که ما بهش نیاز داریم میشینه و درخاست هاشو پشت سر هم مینویسه , مینویسه و میدونه که خداوند بعد از حرکت کردم اون آدم در اون مسیر،نشون دادن ایمانش در مسیر و ثابت قدم بودنش ، به شکل اون خواستش وارد زندگیش میشه.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند … چقدر زیبا داره سیستمی بودن جهان هستی رو نشون میده.همه در هر حال و زمانی دارن ما رو به رسیدن به خواسته هامون کمک میکنن.ما همه رو هدایت میکنیم چه اونایی که سمت گمراهی میرن چه اون هایی که بسمت نور میرن.
از استاد بینظیرم بابت این فایل بینظیر تشکر میکنم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکیهای جهل بیرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان شیاطین و دیوهایند که آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی در افکنند، این گروه اهل دوزخند و در آن همیشه خواهند بود.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ ۖ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ ۗ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ
آن کسى را که خدا به او پادشاهى ارزانى کرده بود ندیدى که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه مىکرد؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من زنده مىکند و مىمیراند. او گفت: من نیز زنده مىکنم و مى میرانم. ابراهیم گفت: خدا خورشید را از مشرق برمىآورد تو آن را از مغرب برآور. آن کافر حیران شد. زیرا خدا ستمکاران را هدایت نمى کند.
فرمانروا،قدرت مطلق،برای نوشتن ازشما،به شما فقیرومحتاج و نیازمندم…
تاج بندگیت رو،روی سرم بزار،به عقل ودرکم ببار و کلماتم را به نورت پربار کن و به انگشتانم قدرت بده در حد توان این انسان ضعیف،از عشق و خیر و نور مطلق شما بنویسم.
سلام به پرچم دار توحید ،سلام به پیام آور نور،سلام به بنده ی برگزیده ی خدا
سلام به روی ماهِ یار بهشتی استادم
سلام به بندگان توحیدی الله،به دوستان نازنینِ نزدیک به قلبم،که با چشم های پرنورشون ،دست نوشته های این بنده ی ضعیف خداوند رو میخونند و همیشه با تحسینشون که تجلی قلب پرنور خودشونه،منت به سرم میزارند و قلب من رو پر از عشق الله میکنند …
فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم ۖ وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ ۖ
اگر در دست نوشته های سعیده،جمله ای ،نور خداوند رو به قلبتون وارد کرد،اعتبارش از منِ ضعیف نیست،اعتبارش از الله که منت سرم میزاره و من رو دست کوچیکی قرار میده برای نوشتن از عشق و قدرت مطلق….
بین تموم فایل های استاد،که یکی از یکی باارزشتر و قیمتی تره،جاهایی که استاد از توحید میگه …
احساس میکنیم انرژی آسمون ها و زمین رو از صدای استاد دریافت میکنم …
قسم به بارون آخر فایل …
که من حضور و لبخند خداوند رو بین استاد عباسمنش و استاد شایسته دیدم ….
توکل بر زنده ای که هرگز نمیمیرد …خوابش نمیبرد …فراموش نمیکند …
وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿7﴾
و به مادر موسی وحی کردیم که طفلک را شیر ده و چون (از آسیب فرعونیان) بر او ترسان شوی به دریایش افکن و دیگر هرگز مترس و محزون مباش که ما او را به تو باز آوریم و هم از پیغمبران مرسلش گردانیم.
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است،رهرو ما اینک اندر منزل است
خیلی این شعرهماهنگه با قوانین الهی!
رهرو ما اینک اندر منزل است
یعنی اون چیزی که ما بهت گفتیم،اتفاق افتاده!اینکه ما بهت گفتیم حفاظتش میکنیم،اینکه ما گفتیم برش میگردونیم،اینکه ما گفتیم بجای درست هدایتش میکنیم،اتفاق افتاده است!اینک در منزل است.
یعنی وعده ی خداوند حقه!شاید به ظاهر اینکه بچه تو آبه فعلا!و هنوز نتیجه مشخص نیست!ولی از دیدگاه خداوند،نتیجه مشخص شده است ،کار انجام شده است ،تو نمیبینی!چون ما با چشم عقلمون نگاه میکنیم به اتفاقات!
وقتی که توکل میکنیم بر خداوند،وقتی هدایت ها رو دنبال میکنیم ،وقتی ایمان داریم!وقتی احساسمون خوبه ،وقتی نه غم داریم ،نه ترس داریم و با ایمان و توکل،مسیرمون رو پیش میریم،نتیجه اتفاق افتاده، شاید ما هنوز دیدیمش!ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده
«یک جرعه از از دریای آگاهی های جلسه چهارم قدم نهم در دوره یدوازده قدم»
میخوام این حالت رو در خودتون ایجاد کنید،که برای نعمت و ثروت بیشتر،قرار نیست من یک کار عظیمی انجام بدم،یک انرژی خیلی زیادی از خودم ساتع کنم،یا به خرج بدم که اتفاق بزرگی بیفته !نه!
ما کافیه که روی دوش خداوند بنشینم
اون مارو حرکت میده،اون نعمت هارو برای ما میاره
برگردیم به تئوری مدارها
وقتیکه جهان داره اینجوری مدیریت میکنه،توی این مدارها ،نعمت هارو ایجاد میکنه
کل کاری که ما باید انجام بدیم اینکه ،از مدارهای پایین،بریم به مدارهای بالاتر
درواقع در مدارهای بالاتر ،ثروت ها هستند،نعمت ها هستند،سلامتی هست،روابط عاشقانه هست
ما نمیخواد کاری بکنیم برای اونا!اونا وجود دارند!
کل کاری که ما باید انجام بدیم اینکه ،خودمون رو باید تغییر بدیم،که مدارمون بره بالاتر
اگر این رو درک کنید
خیلی خیلی راحت تر،اعتماد میکنید به جریان،خیلی راحت تر اعتماد میکنید به خداوند،خیلی راحت تر میسپارید،خیلی راحت تر رها میشوید،میدونی ؟خیلی راحت تر روی خودتون کار میکنید
خیلی راحت تر،بدون اینکه بدونید چه جوری میخواد نعمت ها براتون به وجود بیاد،روی خودتون کار میکنید
خیلی از افراد،درگیر این سوالند،که چه جوری میخواد من انقدر ثروتمند بشم،چه جوری میخواد این رابطهی عاشقانه ایجاد بشه توی زندگی من،چه جوری میخواد من انقدر سلامت بشم،چه جوری ؟
بحث اینکه اینا هستند!کل کاری که باید انجام بدی اینکه توباید بری تو اون مدار!وقتی میری تو اون مدار،اون هارو دریافت میکنی،اونا وجود دارند اونجا!نمیخواد کار خاصی بکنی!این به صورت طبیعی اونجا وجود داره!
——–
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ
خداست که معبودى جز او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مىگیرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست.
بارها و بارها توی قرآن گفته ،تمام آنچه که توی جهان داره اتفاق میفته،تحت کنترل ماست!
وقتی ما به تو وحی میکنیم این کار رو انجام بده،مطمئن باش ما بقیه کارهارم انجام میدیم،هیچ برگی بدون اذن خداوند نمیفته!
همه چیز در سیطره ماست!
همه چیز تحت کنترل ماست!
————
«یک جرعه از از دریای آگاهی های جلسه یک قدم شیش در دوره یدوازده قدم»
من اصلا کاری با دین و مذهب ندارم،من دارم درمورد انرژی صحبت میکنم،که این جهان رو داره هدایت میکنه،داره موجودات رو هدایت میکنه،تک تک سلول های مارو داره هدایت میکنه،تمام کهکشان هارو داره هدایت میکنه،تموم این اتفاقاتی که میفته رو شما میبینید ،چطور،هدایت!کارشون رو داره انجام میده،چطور هدایت میشن
چقدر اتفاقات توی زندگی ما افتاد،فقط به واسطه ی اینکه باور داشتیم که هدایت میشویم،حرکت کردیم،وهدایت شدیم،یعنی من میخوام بگم که،این باوره کار رو انجام میده برای شما!
و اگر شما حرکت کنید با این باور!قدرتی دارید که کل کیهان رو خلق کرده اصلا بحث قدرت ما نیست !
اصلا بحث حد توانایی های انسان نیست !
من نمیخوام بگم توانایی های انسان چقدره!
من دارم توانایی های کسی رو میگم!که انسان رو خلق کرده!
توانایی چیزی رو!انرژی رو!موجودی رو!خاصیتی رو میگم!که کیهان رو خلق کرده و هدایتش کرده
وقتی ما دست توی دست اون میزاریم!وقتی ما حرکت میکنیم،وقتی ما به سمت اون میریم و باور میکنیم!
ما دیگه انتهایی نداریم
اینکه ما به GPS اعتماد میکنیم و این کارها و انجام میدیم!
GPS داره چه جوری کار میکنه ؟با قوانین داره کار میکنه دیگه!چون قوانین ثابتش! این GPS داره کار میکنه!ماهواره رو گذاشتن تویک مدار ثابت!و دلیل اینکه GPS کار میکنه ،برای اینکه ماهواره ثابته!میاد فاصله ای که بهش رسیده رو محاسبه میکنه ،در حد میکروثانیه،محاسبه میکنه ،به شما میگه دقیقا کجا هستید!
ما داریم به همچین سیستمی،انقدر اعتماد میکنیم که بلند میشیم میندازیم توی جاده!میندازیم توی دریا!توی جنگل انبوه!
ما به این انقدر اعتماد میکنیم،بعد به خدای این قانون اعتماد نمیکنیم؟
بابا به اندازه ی نصف GPS،روی خدا حساب کنیم!به خدا زندگی ما ازین رو به اون میشه! پادشاه زندگی خودمون میشیم!به اندازه یک دهم اعتمادی که به گوگل مپ داریم و به GPS داریم !اعتماد کنیم به خدا!ببین زندگی ما چی میشه !بیشتر ازون که دیگه هیچ!
————
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
اى مردم، مثَلى زده شد. بدان گوش دهید. کسانى که آنها را به جاى اللّه به خدایى مىخوانید، اگر همه گرد آیند مگسى را نخواهند آفرید؛ و اگر مگسى چیزى از آنها برباید بازستاندنش را نتوانند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را براه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصهها گفتند بیاصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حی جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
——-
در حضور خداوند،همه چیز رو خدا کردند،همه کس رو خدا کردند،همه رو بت کردند،به همه قدرت دادند،در چه محضر؟درمحضر یزدان پاک
درجایی که خداوند تنها فرمانرواست،همه برای ما بت شدند،همه قدرت دارند،از رئیس و از رهبری!طرف اطلاعاتیه،طرف سپاهیه،طرف CIA،طرف فلانه !وضعش خیلی خوبه،خیلی نفوذ داره،طرف اینکاره ست!
هم چی بت شده! همه چی قدرت داره،غیر از خداوند!
«یک جرعه از از دریای آگاهی های جلسه سوم قدم نه در دوره یدوازده قدم»
خداوند،قدرت بالای همه ست،هیچ کسی در زندگی شما به اندازه ی پشیزی قدرت نداره،که بخواد از شما بگیره چیزی رو!
کسی نمیتونه تاثیری توی زندگی تو بزاره،آنچه که به او وعده داده شده،خدا بهت میده،هیچ کس هم نمیتونه ازت بگیره،به شرطی که توهم اون آدم توحیدی باشی دیگه،به شرط اینکه توهم فقط روی خدا حساب کنی دیگه،نه روی بنده ی خدا
کسی که به خداوند و عدالت خداوند ایمان داره،دیگه نگران این نیست کسی بتونه اون چیزی که توی زندگیشه،اون چیزی که لیاقتشه،ازش بگیره!
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چون میبریم
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسیِ عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ
و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایستهای!
به اندازه ای که در مقابل خداوند،فروتن هستیم،به همون اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده،به همون اندازه،به اندازه ای که در مقابل خداوند،سرمون پایینه،به همون اندازه سرمون رو بالا نگه میدارددر مقابل غیر خداوند
{جلسه ٣ قدم نهم}
بچه ها من دوست دارم درمورد نگاه توحیدیبیشتر فکر کنیم،بیشتر حرف بزنید با خودتون،بیشتر بنویسید توی کامنت ها
همه چیز همینه ها،همه چیز همینه ها
میرسید به حرف من یک روزی!اونایی که تازه با من آشنا شدید،تازه با این حرف ها آشنا شدید
میرسید،میگردید،میچرخید،توی این زندگیتون،تو این دنیای پهناور،و یک روزی میرسید به این نقطه،ته ته همهی حرف ها همین بود!
توحید بود
ایمان به یگانگی خدا
ایمان به ربوبیت خداوند
از ساعت ٨ صبح که از تهران به سمت شمال حرکت کردم،بارها وبارها این فایل رو گوش دادم،بارها وبارها بین جلسات دوازده قدم گشتم تا بتونم صلات درستی انجام بدم!
تو این مسیر چندین ساعته،جریان هدایت با من بود،به نشتی های انرژی و افت فرکانس برخوردم اما تسلیم نشدم،ممارست کردم و در نهایت ساعت ٨شب این صلات به پایان رسید…
امیدوارم که خداوند یکتا ،به قلب همه ی ما نور بیاره و همه ی ما رو هرچه زودتر با دنیای توحیدی احاطه کنه…عشق توحیدی…زندگی توحیدی …ثروت توحیدی …
و این صلات رو با آیه که دیشب قلب من رو روشن کرد تموم میکنم،الهی که نور الله رو به قلبتون جاری کنه …
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ
اینان همان از گناه پشیمانان، خداپرستان، حمد و شکر نعمتگزاران، روزهداران، نماز با خضوع گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان، و نگهبانان حدود الهیاند، و مؤمنان را بشارت ده.
سلام دوست عزیز
خدای من که چه کامنت پرمحتوایی
من کم پیش میاد از کامنتی به صورت متنی تشکر کنم، بیشتر پنج ستاره میدم فقط
اما این کامنت شما واااااااقعا بینظیر بود ، واقعا چقدر حس زیبایی بمن داد ، بارها لبخند اومد روی لبم هنگام خوندن کامنت شما ، بارها مو به تنم سیخ شد، بارها حس رهایی بهم دست داد ، خیلی عالی و فوق العاده آیات قرآن رو استفاده کردید… سپاسگزارم از شما سعیده خانم عزیز
سپاسگزارم از استاد عباس منش عشق و خانم شایسته عزیز
سپاسگزارم از خدای عزیز و رب جهان…
سلام
بر دوست همفرکانسی عزیز.
مثال عالی از قدم هفتم جلسه اول و سوم دوازده قدم در مورد مدارها و رهایی عنوان کردید
در ادامه کامنت عالی شما
ما باید
این سوال از خودمون بپرسیم
.
چرا هیچ پیامبری شروع کننده جنگ نبوده ؟
چرا هیچ پیامبران اصلی در قرآن آمده شهید نشده اند ؟
تمام جنگهای زمان پیامبر حالت دفاعی داشته است
وقتی شما از ناخواسته ها اعراض می کنی وارد
مداری میشوی که فقط زیبایی است
این دو نکته طلایی و شاه کلید است باید بعنوان ذکر روزانه به خودمون تکرار کنیم.
خداوند سیستم است نقطه سر خط
دسترسی فرکانسی مهمه نه فیزیک و جغرافیا نقطه سرخط
کار ما درخواست کردن و کار خداوند هدایت کردن به مسیر و اجابت خواستهای ما است
انا علینا للهدی 12 لیل
درک موضوع
خداوند چیزی برای ما انتخاب نمی کند. نقطه سرخط
توحید هیچکس و هیچ عامل بیرونی در زندگی من تاثیری ندارد
تمرکز همه چیز است
زمانی وارد مدار بالاتر میشوی
که
تفاوت بین ادای روشنفکری و
عمل به قوانین را درک کنی
آن زمان
محدودیت ذهنی میشکند و وارد مدار بالاتر میشوی
کامنتهای می نویسی را با عشق میخوانم واقعا لذت می برم
فوق العاده ای و قابل تحسین
سعیده عزیز
الله النور السماوات و الارض
این جمله رو انگار که با چشمام نه که با قلبم خوندم و از شما دوست عزیز مچکرم که نوشتید و یادآور این قدرت برتر شدید.
چه صلات و چه نگاهی به توحید و یکتا پرستی
در بین کامنت شما صدای استاد و مفهوم توحید هی در ذهنم تکرار و تکرار و تکرار شد.
مچکرم از این نگاه و یادآوری مفاهیمی عمیق از توحید و فرمانروایی پروردگار
خداوند هدایتمون کنه قبل از دور خودمون چرخیدن و گشتن و گشتن به نگاهی توحیدیتر برسیم و قدرت زندگیمون رو در دست خودمون نگه داریم.
مچکرم از کامنت زیباتون
سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و زمانی که این کامنت رو میخونی احساس مثبت و توحیدی بر قلب نازنینت جاری بشه.
سعیده عزیزم ،بینهایت تحسینت میکنم بخاطر این کامنت ارزشمند.
چقدر شما دوازده قدم رو مسلطی که متن صحبتهای استاد رو دقیقا واو به واو درست نوشتی. دقیقاً لابلای کلمات چهره و صدای استاد عباس منش رو میدیدم و میشنیدم.
چقدر آیات قرآن رو مسلط هستی و به زیبایی آیات رو یکی یکی چیدمان کردی تا مفهوم توحید رو بهتر بهمون نشون بدی. واقعاً میرسیم به اون صحبت استاد عباس منش که میگفت همه چیز توحیده. واقعاً همه چیز توحیده.
این آیه شریفه خیلی برام احساس خوبی داشت البته که همه آیات قرآن باعث نورانیت قلب انسان میشن.
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ
اینان همان از گناه پشیمانان، خداپرستان، حمد و شکر نعمتگزاران، روزهداران، نماز با خضوع گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان، و نگهبانان حدود الهیاند، و مؤمنان را بشارت ده.
چقدر آیات «بَشِّر» حال آدمو خوب میکنه و اشتیاق در قلب انسان ایجاد میکنه وقتی میبینی خداوند داره خبر از مدارهای بالاتر میده به اهل ایمان.
یه نکته ای میخواستم توی کامنت خودم بنویسم یادم رفت، ولی الان توی کامنت برای شما بنویسم. چقدر خوب و عالی و تحسین برانگیزه وقتی استاد عباس منش یه انسان ارزشمند و توحیدی و عزیزی چون استاد شایسته گرانقدر کنار خودشون داره و میتونن ساعتها و ساعتها از توحید و آیات قرآن و مباحث ارزشمند و مثبت صحبت کنن.
الهی صد هزار مرتبه شکر ، الهی صد هزار مرتبه شکر.
بسیار بسیار تحسینت میکنم سعیده جان و برات از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. الهی که همیشه همیشه جان جانان شما رو در پناه خودش حفظ کنه. و به قلبتون نور هدایت خودش رو عنایت کنه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
حمید حنیف عزیز سلام بروی ماهت
چون عکس پروفایلت تغییر کرده به قبل،من هم برمیگردم به همون برند قبلی
آتشنشانِ ابراهیم نشان
چطوووری ؟؟؟
آلردی صدای من رو از گرگان میشنوی:)
این آزادی زمانی و مارکوپولوشدن از کجا اومده ؟؟؟
از لطف الله
از استمرار روی آموزش های استاد دیگه
چشم بسته غیب گفتم:)
ببین باورت میشه که بخش ما الان پر از مریضه،بچه ها همه شیفتن!
بعد من زنگ میزنم به هدنرسم
میگم بیام ؟
میگه نههه راحت باش
چند روز دیگه به مرخصیت ادامه بده:))))
همین هدنِرسی که اشک بقیه رودرآورده ها :))))
این نتیجه کدوم کد توی ذهن منه؟
اینکه روزی هزار بار با خودم تکرار میکنم ،سعیییییده!
اینایی که میبینی و بقیه فکر میکنن قدرت دستشون هست یک مگسسس هم نمیتونن درست کنند که هیییییچ!!!!!
مگس ی چیزی ازشون بگیره!!!نمیتونند پسش بگیییرند:)
قدرت دست الله …
و اینم نتایج واضح وروشنشه دیگه …
ببین ظهری یک کامنت برای شما ویکی برای آقا اسدالله ،روزیم شد!
اما خیلی فرکانسم مثبت نبود!
شاید از جمله هام معلومه …
اما همین کامنت گذاشتن ها…همین استمرار در کنترل ذهن…همین تلاش آگاهانه برای بهتر شدن حال،کمک الله رو برام رسوند ومن الان خیلی خیلی حالم بهتره و اصلا قابل مقایسه نیستم با چند ساعت قبلم…
اینجاست که استاد میگه…
همه چیز کنترل ذهنه…همه چیز کنترل ذهنه…
اگر بتونی ذهنت رو کنترل کنی… میتونی زندگیت روکنترل کنی ….
خداروصدهزار مرتبه شکر برای تموم هدایت هاش …برای تموم قوانین ثابتش …
برای داشتن نعمت دوستان توحیدی و این غار حرا ….
امیدوارم که همیشه حال دلت عالی باشه…سرشار از امیدواری و عشق به آینده ی نزدیک باشی …
قلب فراوان از زیر آسمون شمال به هرجای آسمون جنوب که شما در پناهش نشستی و داری این تلگراف رومیخونی…
به امید دیدار بهترین دوستان توحیدی …در بهترین زمان و مکان ….
سلام و درود و رحمت بینهایت وهاب عالم به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که هر جا هستی در بهترین زمان و مکان و شرایط و در پناه جان جانان باشی. فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ . هر وقت بیادت میافتم این آیه رو برات میخونم تا خداوند تو رو در پناه خودش حفظ کنه. هر چند تو اون بالا بالاها روی شونه خدا جان خیلی خوبه.
سعیده جان لطفاً تو کار مارکوپولو دخالت نکن، مارکو لقب ممد فتحی ه. شما همون فرشته نجات که هستی بمون، فرشته ها خودشون آلردی بال دارن، میتونی پرواز کنی هر جا دلت خواست بری.
از خداوندِ عالم پنهان نیست، بین خودم و خودت و بچه های سایت بمونه، چندباری هم پرواز کردی اومدی بوشهر؛ چندباری خواب بچه های سایت و استاد عباس منش رو دیدم، منجمله خواب شما رو. نکته جالب و خنده دارش اینکه توی خواب برام چالش پیش میاد، میگم توی این مورد استاد توی جلسه فلان ، میگه این کار رو بکنید، خخخ اصلا یه وضعی.
از بس اینجا توی سایت عجله دارم زودی به نتایج برسم توی عالم خواب همش عجله دارم که استاد و بچه ها رفتن جایی من باید هر چه زودتر خودمو بهشون برسونم.
آهان راستی اون خواب استاد رو یادته، که میگفت مسابقه بود. و من کلی راه رو دویدم بعد پشت سرم رو نگاه کردم دیدم هیچکسی نیست. بعد دیدم همه شون معلول هستن. باورت میشه من هم یه همچین خوابی رو دیدم. البته من با یه نفر میخواستم مسابقه بدم. جایزه اش یه ملک خیلی بزرگ و پر از درخت بود شبیه پرادایس، و وقتی مسابقع شروع شد و من شروع کردم به دویدن کلی راه رو رفتم وقتی پشت سرم رو نگاه کردم دیدم هیچکسی نیست. حتی نه داوری نه کسی. از یه جایی به بعد دیگه دیدم آقا من همینجوریش هم برنده ام پس فقط از مسیر لذت ببرم.
یادم میاد قبلاً توی کامنت هات نوشته بودی دوستان زیادی داشتی ولی مجبور شدی اونها رو قربانی کنی. راستشو بخوای من دوست چندانی نداشتم. با یه عده سلام و علیک داشتم، ولی نمیتونستم بگم دوست،شاید 3-4 نفر از بین همکاران و بچه های محل. به جرأت میتونم بگم من هیچ دوستی نداشتم، چون اینها رو یا توی شیفت میدیدم شون یا چند ماهی یبار توی مسجد محل. اما از وقتی اومدم توی این سایت خداوند بهترین بندگانش رو دوستان من قرار داد. دوستانی عزیز و قابل اعتماد، موحد، ارزشمند، محترم و متشخص، که کلامی که برام مینویسند همه اش از توحیده. همه اش باورهای مثبته. مصداق آیه «والذین هم عن اللغو معرضون» هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سایت و این استادان عزیز و این دوستان نازنینی که دارم. خدا رو شکر بخاطر نعمت انسان نورانی و موحد و گرانقدری بنام سعیده شهریاری.
سعیده جان فکر کنم چهارتا کامنت از شما دریافت کردم که تازه فقط اینو تونستم پاسخ بنویسم. امیدوارم منو حلال کنی.
از اونجایی که خودت هم شیفت داری میدونی که در درون هر نیروی شیفتی یه خرس پاندای تنبل و خابالو وجود داره که یهو ممکنه توی روز مرخصی ساعت 11 ظهر یهو خوابش ببره، یا مثلا 3-4 عصر. مورد داشتیم یه ساعت قبل از حرکت سرویس خوابش برده با آلارم گوشی هم بیدار نشده و وقتی بیدار شده و رسیده سر کار 3 ساعت از شروع شیفتش گذشته بوده. خخخخ.
خاطره جالبی بود.
سعیده عزیزم، بازم حمید پر حرف از هر دری حرف زد ولی خودم هم میدونم این کامنت چندان کامنت مفیدی نبود. الهی که در پناه هدایتهای سراسر نور رب العالمین ، همیشه همیشه شاد و خندون باشی، ثروتمند و سلامت و شادکام و موفق باشی، و قلبت منور به نور هدایت قرآن.
حمیدِحنیف عزیزم،آتشنشانِ ابراهیم نشان …سلام من از زیرآسمون الله در شمال ایران به 1500 کیلومتر فاصله …
استاد همیشه میگه آدم هایی که قدرت تحسین بقیه رو دارند…خیلی قلب روشنی دارند…و درواقع این پاکی و انرژی الهی خودشون هست که در قالب کلمات درمیان….
سپاسگزار این قلب روشن شما و این لطف بینهایتت …
واقعا چقدر احساس خوشبختی میکنم از بودن درکنار انسان های توحیدی …
چقدر خوشحالم که ندای أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ رو با بَلَى شَهِدْنَا پاسخ دادم ..
از بغل خداوند پریدم روی زمین ….به امید روزی که بگردم دوباره توی بغلش …توی بهشتش…
والان …این روزها ….توی بغل خدام ….وسط بهشتم …شما باور میکنی من چی میگم نه ….؟
نمیدونی چقدر حالم خوبه …چقدر راضیم …چقدر عمیقا احساس خوشبختی میکنم …
من صاحب خودمو پیدا کردم ….من فرمانروا رو پیدا کردم …
من اونیکه به چشم هام بینایی میده رو پیدا کردم ….اونیکه روز وشب رو مدیریت میکنه و یکبار این نظمش بهم نمیریزه ….
حمید من پیداش کردم …همینجا …وسط قلبم …
امروز به خودم قول دادم ساعت 8تا 9 هرچقدر رسیدم جواب کامنت بچه هارو…جواب عشقِ بچه هارو بدم …
ساعت از 9 گذشته …میخواستم لپ تاپ رو ببندم …اما دستشو گذاشت روی شونه م …
گفت برنامه ریزی منطقیت رو ول کن …برگرد برای حمید من بنویس…
حمیدِحنیف …نه با دستام که ..از قلبم برات مینویسم …با وضو برات مینویسم …با انرژی الله برات مینویسم …از معجزه ش برات مینویسم …
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ
آنها هرگز آواز جهنم را نخواهند شنید و به آنچه مشتاق و مایل آنند تا ابد متنعّمند.
لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ هَٰذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
و هیچ گاه فزع اکبر و هنگامه بزرگ قیامت آنها را محزون نخواهد ساخت و با آنان فرشتگان (رحمت) ملاقات کنند (و گویند) این است آن روز (سعادت) شما که در دنیا به شما وعده میدادند.
یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ ۚ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ ۚ وَعْدًا عَلَیْنَا ۚ إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ
روزی که آسمانها را مانند طومار در هم پیچیم و به حال اول که آفریدیم باز برگردانیم، این وعده ماست که البته انجام خواهیم داد.
وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ
و ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد.
نوش جونتت پسر…نوش جونت این وعده های بهشتی الله ….نوش جونت لبخند الله …
شکرگزار خداوندی هستم که من رو دست کوچکی قرار داد تا این حجم از نور و روشنی روبرای قلب توحیدی بنده ش ببرم …
چیزی ندارم بگم حمید…
جز اینکه
نوش جونت …گوارای وجودت…
سلام و درود فراوان به شما سعیده نورانی پروردگارم. انسان موحد و یکتاپرست. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم که خدا رو انتخاب کردی و تسلیم بودین آنچنانی که قلبتون به نور هدایت های قرآن روشن و منور شده. چقدر از خوندن کامنت تون لذت بردم و البته منو ببخشید که با کلی تاخیر پاسخ مینویسم این روزها مشغول و متمرکز روی یه سری فایلها و تمرینات و دریافت هدایتهای قرآنی هستم، از طرفی فشار شیفت کاری و خستگی و خوابآلودگی بعد از شیفت باعث شده کلی کامنت بی پاسخ بمونه. (در درون هر پرسنل شیفتی یه پاندای خسته و خابالو حضور داره که وقت و بی وقت خوابش میبره)…
سعیده عزیزم ، انسان ارزشمند وقتی آیات قرآن رو برام مینویسی و درک خودتو از قرآن برام کامنت میکنی ، و جریان هدایت رو دنبال میکنی بی اختیار اشک شوق میریزم. چقدر من مشتاق خوندن خبرها و موفقیتهای شما هستم. و از صمیم قلبم از خداوند درخواست میکنم بهترین نعمتها و موفقیت ها رو برای شما رقم بزنه.
امروز بخاطر یه موضوعی با چشم خیس و قلب امیدوار و دستان تسلیم به درگاه جان جانان درخواست کردم. که خدایا فلان موضوع رو بفرمائید چیکار کنیم؟؟
این آیه برام اومد «فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﮋﺩﻩ ﺭﺳﺎﻥ ﺁﻣﺪ، ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﻭ ﺍﻓﻜﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ ، ﮔﻔﺖ : ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺣﻘﺎﻳﻘﻲ ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻴﺪ؟)(یوسف 96) دیدم بشارتهای رب العالمین در راهه. طی هفته گذشته دو بار هدایت شدم به آیاتی در مورد موسی و یوسف که این عبارت توش بوده «فلما بلغ اشده» دیدم خداوند از تکامل میگه ، تکاملی که حتی برای انبیاء وجود داشته، بقول استاد عباس منش توی 12 قدم: مگه میشه آب رو به 100 درجه رسوند بدون اینکه به 50 درجه رسیده باشه؟
بخاطر همین این روزها متمرکز شدم روی فایلهای عزت نفس و ارزش تضاد. یه وقتایی دانلودی ها و یه وقتایی هم دوازده قدم.
باید این تکامل طی بشه. باید تسلیم جریان هدایت باشم. ولی عمیقاً احساس خوشبختی میکنم. توی همین شرایطی که ظاهراً هنوز هیچ نتیجه قابل اندازهگیری توی زندگیم نیومده. اینقدر حالم و احساسم عالیه، چنان احساس خوشبختی میکنم که پیش از این هیچوقت تجربه اش نکرده بودم. اینها رو چطوری میتونم با اعداد و ارقام به زبون بیارم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر بینهایت نعمت و ثروتش. بینهایت به درگاهش شاکرم.
از درگاه خداوند برای شما بینهایت نعمت و ثروت و سلامتی و موفقیت و شادکامی درخواست میکنم.
من حدود 1769 تا کامنت تا الان نوشتم، ولی یه وقتایی حتی نوشتن کامنت هم سخت میشه.
در پناه هدایتهای نورانی رب العالمین همواره قلب نازنین تون منور و آرام باشه خانم شهریاری گرانقدر. الهی که هر روز در مدار توحید و شکرگذاری بالاتر و بالاتر بری و هر روز بینهایت نعمت و ثروت و شادی و خوشبختی بیشتر دریافت کنید.
سلام سعیده جان
چقدر اشک تو چشام جمع با دیدن این فایل که استاد انگار واسه من گذاشته، منی که انگار از دیروز یه سری نجواهای شیطانی توی ذهنم و گوشم میپیچید
و امروز صبح که از خواب پاشدم از خدا خواستم که هدایتم کنه سمت شناخت بیشتر خودش منو هدایت کنه به راه راست و چه زیبا خداوند هدایت میکنه الهی شکرتتتتتت
و بعد از دیدن فایل استاد عزیز
کامنت زیبای شما که انگار متمم فایل استاد بود چقدر اشک ریختم و دارم میریزم خیلی زیبا بیان کردی ، واقعا که انگار جریان الله تو کامنت زیبایت بود بازم سپاسگزار خداوندم که منو به زیبایی هدایت کرد ، سپاسگزار خداوندم برای حظور استاد عزیز و سپاسگزار خداوندم برا داشتن همچین دوستان عزیز و با فرکانس بالا
سپاسگزارم از کامنت زیبایت
از خدا میخوام همیشه هدایتت کنه کامنت زیبا بزاری لذت ببریم
سلام سعید جان چقد زیبا چقد خالص وای خدای من آخه چطوری مگه میشه این همه زیبایی این همه نشونه این همه توحیدی بودن در یک کامنت خدایا هزاران بار شکرت هر چقد شکر کنم کمه هرچقدر بخونم بازم کمه بازم نیاز از اول بخونم کامنت را بی نظیر بود راستشو بگم حسودیم شد بهت این قد قشنگ نوشتین این قد زیبا بود تک تک نوشته هات به دلم نشست بازم خوندم بازم خوندم عالی بود خدا همیشه پشت پناهت باشه
سلام دوست عزیز واقعا درباره فایل هایی که استاد میزاره یا بعضی کامنت ها مثل کامنت شما همش میخام بیه واکنشی نشون بدم کامنت بزارم و تشکر کنم ولی زبونم بند میاد اون شدت از یادآوری که به من میشه تا برگردم به فطرتم برگردم به خدای بزرگ فقط اشک که از چشمم میاد راست گفت یکی از بچه ها تو کامنتش که این فایل واقعا خودش بتنهایی یه دوره بود دوره توحیدی حرفهای شما خیلی بدل نشست من این طرز فکر شما تحسین میکنم و امیدوارم روزی بشم مثل شما
عالی بود خانم شهریاری
من از استاد عزیز و شما بی نهایت سپاسگزارم اینقدر حرف ها شعر ها آیه های ک گفته میشه بوی حقیقت میدهند که قلبم آرام میگیره خداوند رو سپاسگزارم من رو به این دوستان و به این مجموعه زیبا هدایت کرد و تمام قدرتم رو برای تبدیل رفتارم به این نگرش میزارم .پیروز و سربلند باشید
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام سعیده جانم، سعیده با ورژنی کاملا جدید
آنقدر جدید که نا آشنا شده.
دختر چه ترکیب خفنی، آیه های قرآن با تکه هایی از فایل دوره ها و شعر و توضیحی که میدی عالی است، عاشقتم دختر
این گل ها هدیه کیست؟ مثل خودت زیباست. مبارکت باشه عزیزم.
سعیده جان دوست دارم
بوووووووووووووووس به اون صورت ماهت
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و شادتر و ثروتمند تر و موفق تر باشی عشقم
رضوااااان رضضضضوان
اینا چی بوودگفتیییی ؟؟؟
میخوای صندلیتو عوض کنی،بری جای دیگه کلاس بشینی بگووو!نهههه! بگوووو!
:))))))
نا آشنای چی ؟
همین الان که دارم باهات حرف میزنم،دارم یواشکی ی نارنگی پوست میکنم زیر میز:)
ی خودکارم پرت کردم اون سمت کلاس،الهی که در زمان مناسب ،اصابت کنه به کله ی حمیدِحنیف :))))
بعد آقا اسدالله رو هم میبینم که ردیف جلونشسته،برگشته داره چپ چپ نگاه میکنه میگه
چه خبرتوووونه:) چه خبرررتوووونه:)))))
یاسِ منم همین میزِجلویی،برگشته داره میخنده:)))
وایسا وایسا،سعیده رضایی رو هم دارم میبنم الان همین دوروبر:))))
رضوان جونم…اعتبار این کامنت اصلا با من نیست
اعتراف میکنم خودم دارم میخونمش با تعجب انگار بار اولمه….
منت سرم گذاشت و گفت ومننوشتم…
حالا میشه جاتو عوضضض نکنی ؟؟؟؟؟
راستی اون گل ها هدیه دفاع کارشناسی ارشد داداشمه
خودم خریدم،گفتم حداقل ی عکس باهاشون بگیرم:) همچین ی استفاده ای کرده باشم ازشون :))))
دوستت دارم دختررررر
مررررسی که هستی
مررررسی که برام نوشتی
پاشدی جاتو عوض کردی،منتظر پرتاب خودکار باش :)))
سلام سعیده جانم
وای از دستِ تو دختر
خنده آوردی روی لب هام
البته با صدا خندیدم، نه فقط یه تبسم کوچول موچولو…
امروز میخواستم برات کامنت بذارم، چیزی بگم، نمیدونستم کجا…
خودت با این پاسخ بانمکت به رضوان جون بهم گفتی کجا بنویسم…
اینجای کامنتت خنده دیگه مقاومتشو شکست و رها شد در فضای اتاق:
ی خودکارم پرت کردم اون سمت کلاس،الهی که در زمان مناسب ،اصابت کنه به کله ی حمیدِحنیف :))))
میدونی در لحظه چی گفت قلبم:
امروز خیلی تو توحید و شناسایی اش بررسی میکردم، و الان به این باور رسیدم که تو با خندوندنِ من و بقیه عبادت کردی، یعنی با خدا ارتباط برقرار کردی، یعنی خدا رو ستایش کردی…
تو کشف و شهودهام به این نتیجه رسیدم یعنی درک کردم خدمت به خلق، شاد کردنشون، به روی خلق لبخند زدن خودش عینِ عینِ عبادت محسوب میشه.
تو با کامنت هایی که مینویسی عبادت میکنی.
چون یادآوری میکنی نکات مهمی رو به بقیه.
چون از قرآن مینویسی و یه نفر مثل من که اصلا ارتباطی با قرآن رو نداشتم، علاقه مند کردی، تشویق کردی برم سمت قرآن…
شوخی هایی که میکنی، خاطراتی که مینویسی از خودت، طنازی هات، دلبری هات، نوشته هات، عشق و عاشقی های توحیدی ات با خدا، توکل هات وقتی میترسی، اعتمادت به خدا و مدلِ چسبیدن به خدا، مدلی که تو اغوشِ خدا هستی و اینو تو کامنتهات به اشتراک میذاری سخاوتمندانه با بقیه و …
همه اینا عبادت هستن سعیده جانِ شهریاریِ عزیزم.
ماچِ سمانه جانِ صوفیِ عزیزِ دلم، به روی ماهِ سعیده جانِ شهریاریِ تو دل برویِ طناز.
اونجا که میگی داری نارنگی پوست میکنی زیرِ میز، تصویرسازی شد سریع تو قلبم و لبخند زدم.
اونجا که گفتی امیدواری خودکارِ پرتابی صاف بخوره تو کله ی حمید حنیف، تصویرسازی شد و خنده ام گرفت.
اونجا که نوشتی آقا اسدالله زرگوشیِ نازنینِ سایت، برگشته چپ چپ نگاهت میکنه سریع تصویرسازی شد تو ذهنم و اینبار قهقهه زدیم…
این چه خبرتوووووونه آقا اسدالله عالی بود، عالی.
آقا اسدالله البته تا برگشت دید سعیده ی شیطون بلاست، بلافاصله لبخند نشست روی لب هاش و سری تکون داد و گفت امان از دستِ این وروجکِ کلاس …
استاد عباس منش هم لبخند میزنه، میخنده، یه شوخی هم خودش اضافه میکنه به کلاس و کل کلاس از خنده میره روی هوا…
خدا هم کلا کیف میکنه با ما شاگردهاش.
به دونه به دونه مون.
کلی قربون صدقه مون میره، کلی ذوق مون رو میکنه که همه تو کلاسش هستیم…
شیطانِ بی تربیتِ بی ادب هم اخراج شده از این کلاس…
اسم این کلاس چیه؟
توحید
تو شروع کردی، من ادامه دادم، البته که من و تو ننوشتیم…
زهرا جانِ نظام الدینی هم لبخند ملیحی روی لب هاشه و آرامش داره از صورتش میریزه…
عارفه جان، از اون ور تند تند این لحظات ناب و حس های خوب رو شکار میکنه و تند تند تو دفترش مینویسه.
سید علی جان خوشدل نشسته کنار همسر زیبا و مهربونش و دارن از زیبایی های مسیر صحبت میکنن با هم.
خانم شایسته جانم، دوربین موبایلش آماده به کاره و داره از همه مون ویدئو میگیره، داره زیبایی ها و نکات مثبت رو شکار میکنه، به به از این ویدیوی باکیفیت، چه تدوینی بکنه مریم جانم...
حالا ببینیم چه موسیقیِ دل انگیزی بذارن رو این ویدئو…
فاطمه جان هم هست، رضوان جانم کنار خودته داره شوخی و شیطنت میکنه، حمید اقای حنیف هم هست، خیلی از بچه ها هستن، خانم سلیمی جانم هم هست، آقای رضا احمدی هم مشغول نوشتنه تو دفترش.
و سایرِ دوستان که انقدر زیادن از ذهن من برنمیاد اسمشونو بنویسم…
خدا خودش میدونه کیا هستن، همین مهمه…
دانشجویانِ این کلاس، هر کی کامنت رو میخونه خودش حس میکنه و متوجه میشه که توی کلاسه.
وگرنه که مهم نیست اسم چند نفر تو این کامنت نوشته میشه یا نمیشه…
خدا رو شکر میکنم سمانه هم هست، سمانه صوفیِ نازنینم.
خیلی خوشحالم که هستم…
خیلی خوشحالم که این همه، این همه، این همه، این همه، دوست توحیدی رو یه جا دارم میبینم.
انقدر این کلاس بزرگه که تهِ کلاس معلوم نیست…
شاید سمانه، نیمکتش تو این کلاس جابه جا شه، بیاد جلو بره عقب، اما خوشحالم داخل این کلاس شدم.
حضور تو این کلاس خودش عینِ عینِ نعمت و روزی هست، این اصله.
خدایا مرسی در باز شد برام، دسترسی ام به این کلاس باز شد.
سپاس گزارتم خدایا.
خدایا خودت هوامونو داشته باش همیشه داخلِ کلاس باشیم و بمونیم…
من همیشه امید دارم بهت خدا جانم.
سعیده جان مرسی از شوخ طبعی ات در این کامنت.
شاد شدم.
سعیده جان من بارها خواستم لینکی که تو صفحه آشناییت با سایت گذاشتی رو پیدا کنم نتونستم، هر کاری کردم این لینک فقط میاد تو صفحه «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش، نمیره مستقیم رو کامنتت.
اگه راهی هست پیداش کنم بگو بهم لطفا.
خدایا مرسی از امروز
سلام سمانه جان
چقدرررررررررررررر خوب کامنت سعیده عزیز رو ادامه دادی…(کلی استیکر خنده و چشم قلبی)
البته من همیشه در دوران تحصیل جزء شاگردان ممتاز و منضبط و با ادب بودم و همیشه هم جام میز اول و سر میز بود :))))))
و تقریباااااا هر سال هم با هممممهههه بچه های کلاس دوستی نسبی برقرار میکردم، از بچه های شر و شور گرفته تا شاگران ممتاز کلاس که خودمم جزوشون بودم و همینطور بچه های متوسط کلاس ….
هم توی شر بازی های بچه های تهه کلاس سهیم بودم و میخندیدیم ، هم توی درس خوندن شکر خدا عالی بودم
و تقریبا از بچه ها گرفته تا معلما همه دوستم داشتن .. :)))
ولی واقعاااااااااا خدایا شکر همیشه یک موردی برای خندیدن و شاد بودن داشتیم…
و امااااااا…
نشستن سر این کلاسی که شما سه نفر توصیف کردین خدایی لذت داره….
سعیده جان از این به بعد کتاباتو بده یکی دیگه واست بیاره شما فقط تو کیفت نارنگی بزار که این نارنگی ها خوردن داره….
:)))
گذشته از این مبحث بانمک ، چقدر جالبه همزمانی ها، امروز صبح که داشتیم با همسرم در مورد همین قوانین و فرکانس ها و مدارها صحبت میکردیم، و حرف به اینجا رسید که گفتیم پارسال استاد قبل از سفر به دور آمریکا قصد داشتن بیان ایران که دقیقاااااااااااااا به خاطر سطح فرکانسی متفاوت ایشون ،شرایطی پیش اومد در ایران و استاد تصمیمشون این شد سفرشونو در ایالتهای زیبای آمریکا انجام بدن …
خلاصه نشستیم وکلی تصویر سازی کردیم که اگه استاد امسال بیان ایران چه خبر میشه سمینارشون…
اکثر بچه های سایت رو حضوری میبینیم….
و فک کنم سمینار دو…سه ساعته رو نشه تا دو ، سه هفته هم جمع کرد :)))
در نهایت برای تک تک دوستان توحیدی در این مسیر سبز آرزوی قلبی سرشار از نور و عشق الهی خواستارم..
و امیدوارم بتونیم در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترینحال ممکن همدیگه روملاقات کنیم..
ممنونم از شما رضوان جان
سعیده جان و از شما سمانه عزیز که داستانِ دوستان رو خیلییییییییییییی قشنگ و دلچسب تکمیل کردی :*
سمانه ی نازننننییینم سلاااااام بروووی ماااهت
از قلبم برات مینویسم …الهی که به قلبت بشینه …
چنین دلنشییین چراااییی؟؟؟؟
بِبیییییین …چقدر لذت برددددم از تصویر سازی کلاست …
یادمه ی بار تو دوران مدرسه …یک انشا نوشتم که خودش اندازه ی یک کتاب بود :)
همه ی بچه های کلاس و پرسنل مدرسه رو بردم با سفینه فضا و برگردوندم …
الان دلم خواست یکبار وقت بزارم ….دقیقا داستان این کلاس توحیدی رو بنویییسم …اصلا از فکر کردن بهش ذوووق میکنم …چه برسه نگارشش …
سمانه ی نازنننییینم …بدون که قلبت خییلی روووشنه خیییلی …
فقط یک قلب روشن میتونه انقدر قشنگ بقیه رو تحسین کنه …
دور خودت و قلب روشنت و نور خداوند در صوررتتت میگردم رفیق توحیدی قششنگم
مرررسی که برام نوشتی …مرسی که وقت گرانبهات رو برام گذاشتی …
عاشقتم دختر …
راستی لینک اون کامنت رو برات اینجامیزارم
الهی که کار کنه :)
abasmanesh.com
بِببیییین….
من عااااششششقتم …باشه …؟
الهی که در بهترین زمان و مکان این تلگراف رو دریافت کنی …
بوووس به کله ت …وَوَوَ قلللب فراااواااان
سلام به سعیده ی نازنینم.
عکست کنار دسته گل، گل به توان 2 شده.
پیامت رسید، صاف رفت نشست روی قلبم، به دلایلِ متعدد که بهت میگم:
در بهترین زمان، نقطه آبی مشاهده شد، دقیقا داشتم یه کامنت مینوشتم برای یکی از دوستانِ عزیزِ نابِ توحیدی، ارسال رو زدم، نقطه آبی مشاهده شد…
سعیده جان، روز اول مرداد 1402 برایِ تستِ ستاره قطبی و بالاتر بردن میزان و شدتِ خلقم در ستاره قطبی نوشتم:
امروز از سعیده جان شهریاری، سید علی جان خوشدل، حمید اقای حنیف پاسخ دریافت میکنم…
دقیقا دست گذاشتم روی بچه هایی که فرکانسشون بالاست که خودم و فرکانسم رو هم بتونم محک بزنم…
ببینم الان کجام؟
و نوشتنِ این درخواست، هر روز، ادامه پیدا کرد تا فرکانس و مدارم با شما سه عزیز به یه سطح تعادلی برسه…
پیامِ حمید آقا تقریبا همون اوایل رسید دستم، پیامِ تو امروز اومد، میدونم در بهترین و درست ترین زمان پیام سید علی جان هم میاد…
میدونی چیه؟
ستاره قطبی اولش مثل یه بازی بود برام، که تستش کنم، میزان و درصد خلق و عدم خلق رو برانداز کنم…
کم کم بهتر درک کردم فرکانس چی میگه این وسط…
قبل از پروژه ی ستاره قطبی، مواردی بوده که درخواست رو ارسال کردم به خدا، از تو ذهنم حتی روی کاغذ هم نرسیده اجابت شده…
مواردی هم بوده که ماه ها گذشته تا اجابت شه…
هر کدوم شاید دلایل متفاوتی داشتن قبلا برام.
ولی هر چی جلوتر رفت فهمیدم چقدر به میزانِ آمادگیِ من ربط داره، به ظرفیتِ من، به ظرفِ وجود من، به رشد و مدار و فرکانسِ من.
فرکانسِ من، نه عوامل بیرونی و محیطی…
امروز، الان، متوجه شدم که هم مدار شدیم…
تو صبح پیام نوشتی برام و من حوالی 7 عصر دریافتش کردم، حوالیِ غروب، حوالیِ اذان…
دقیقا زمانیکه خودمم آماده دریافت شده بودم…
قبلا که میخوندم تو کامنتها بچه ها تو ستاره قطبی درخواست دادن مثلا یکی از بچه ها واسشون پاسخ بذاره انقدر از فرکانس و مدار دور بودم و شناخت نداشتم، به نظرم مسخره میومد…
(تو پرانتز بگم، اواخر مخصوصا بعد از فایل توحید عملی8 و مبحثِ شرک و شناسایی اش راحت تر از خودم و ضعف هام مینویسم، دیگه چیزی واسه خجالت کشیدن ندارم، یعنی داره این مقاومتم که منجر به نقاب زدن میشد که از ضعفهام یا افکار نادرستم تو سایت ننویسم، کم و کمتر میشه، به عبارتی دارم با خودم چشم تو چشم میشم کم کم و مینویسم از ترس هام، اشتباهاتم و … در کنارشون خودمم تحسین میکنم برای محاسنم.)
چی شد سمانه؟
جهان چرخید تا تو هم تو ستاره قطبیت نوشتی پاسخ میخوای از دوستات؟
چی شده؟
الان دیگه مسخره نیست برات؟
خیر…
هر چی درکم بهتر میشه نسبت به فرکانس، مدار، خلوص، دسترسیِ باز یا بسته اتفاقا بهتر درک میکنم هیچ زور، اجبار، عجله ای تو این سیستم مجاز نیست…
زندگی تو بکن
روی خودت کار کن
هم مدار شی، به خواسته ات میرسی…
هر خواسته ای، هر خواسته ای…
فقط کافیه باورهای در راستای خواسته ات ایجاد و محکم شن، باورشون کنی، بعد حله، اجابت میشه به راحتی و شیرینی…
در زمانِ درست
در مکان درست
با شرایط درست
سهل، ساده، شیرین…
الان دیگه گارد و مقاومتم داره کم و کمتر میشه به خلق کردن زندگیم توسط خودم.
خدا این فرصت و امتیاز و اختیار رو داده بهم، چرا استفاده نکنم.
استفاده نکنم، میشه ناسپاسی.
پس هر چی دلم میخواد رو مینویسم هر صبح…
کاری هم ندارم چطوری…
با ایمان مینویسم…
گفته میشه چطور بنویسم…
چی بنویسم…
اجابت ها، فقط متعلق به ستاره قطبی ها نیستن.
تو طول روز و شب هم هر چی فرکانس میفرستم، بعضیاشون تیک میخورن.
الهی شکر.
الهی شکر برای جسارتی که خدا بهم داد تا بنویسم تا بتونم خلق کنم.
الهی شکر برای استاد عباس منش که انقدر معلم عالی و نمونه ای هست.
همیشه با عشق و لذت میخونم خاطراتِ شیطنت هاتو.
بیشتر بنویس، همه مون کیف میکنیم بخونیم ازت شیطون بلایِ کلاس (چشمای قلبی قلبی+ ماچ روی صورت همچون ماهت)
ممنونم از تحسینت سعیده جانم.
اینکه انقدر زیبا و دلبرانه مینویسی، سرچشمه اش از قلب روشنِ خودته.
خیلی برات خوشحالم که حالت خوبه، تو بغل خدا هستی، جات گرم و نرم و امنه، داری با خدا عشق و عاشقی میکنی، درک میکنم تو مسیر بالا و پایین هم میشه اما تو برمیگردی تو بغلِ خدا، مطمئن باش.
نور خدا، هر لحظه بتابه به قلبت، به زندگیت، به تک تک سلول های بدنت.
تحسینت میکنم برای تمام لحظاتی که مراقبت میکنی از بیماران با قلبت، خدا بهت توان بده.
برسی به هر خواسته ای که از قلبت میاد و به آرامش برسی هر لحظه بیشتر از لحظه ی قبل.
مرسی برای لینک، درست شد، دسترسی ام باز شد، الهی شکر.
خوشحالم کردی، خوشحال بشی فراوان.
خدا حافظ خودت و عزیزانت باشه عزیزم.
با هر بار تیک خوردن خواسته ها و خلقشون، اعتماد و باورم محکمتر میشه، خدایا شکرت.
روزِ 1200 مبارکت باشه سمانه جونم در این سایتِ دوست داشتنی و منحصر به فرد.
الهی شکرت برای روزی های حساب و غیر حساب که هر لحظه میفرستی برام.
سلام به دوستای گلم و سمانه و سعیده ی عزیز و پر انرژی
چقدر شما باحالید
وااای چقدر خندیدم
بابا منم هستم
اون وسطای کلاس
دیدین؟
یه ذره دیر رسیدم
ولی رسیدم به لطف خدا
چقدر عشقید شما
الهی همه مون تو این کلاس زیبای خدا هر لحظه مون پر باشه از عشق و خنده و شادی و آرامش و حال خوب
خیلی دوستتون دارم
استااااد جان تو بی نظیری با این شاگردات
قول میدم شاگرد حرف گوش کنی باشم
دست به سینه
منظم و مرتب و زرنگ
مو به مو به حرفات عمل کنم
خدا جونم خیلی دوست دارم که منو به این کلاس که همه جاش حرف از تو و حرف از ایمان به تو
توکل به تو
تسلیم در برابر توه
راه دادی
سپاسگزارتم با تمام وجودم
سپاسگزارتم مهربونم بی نهایت
بی نهایت بی نهایت
خیلی دوستون دارم
سلامِ گرمِ سمانه به نازنین جانِ نازنین.
من یه دوست دارم اسمش نازنینه، همسایه مون بودن، ارتباط داریم دورادور، عاشقشم از بس اصله، خودشه، باحاله.
جدیدا هم که از نوشتن کلمه ی نازنین به عنوانِ صفت در کنار اسمِ بچه ها لذت میبرم.
شما هم که خودِ اصل نازنین هستی.
به به.
بسیار ازت ممنونم که برام پاسخ نوشتی و محبتت رو از طریقِ کامنت، به دستم رسوندی.
میدونی چیه نازنین جان؟
دونه به دونه کامنتها برای من عینِ هدیه است.
خوشحالم که یه هدیه ازت دریافت کردم.
خوشحالم که تو هم در کلاس هستی، تبریک میگم برای حضورت در کلاس، به خودم و هر کسی که تو این کلاسِ شگفت انگیز هست تبریک میگم.
برات بهترینهارو میخوام از خدا، نازنین جانِ نازنینم.
همگی در پناهِ رب العالمینِ نازنینم باشیم همیشه.
الهی شکرت، برای هر باری که توجهِ منو به سمتِ زیبایی هات هدایت می کنی.
الهی شکرت برای دونه به دونه ی دوستانِ خوبِ توحیدیم.
سعیـــــــده
رضــــــــــوان
سعیـــــــــــــــــده
چه خبرتوووونه:)
چه خبرررتوووونه بابا:))
عـــــــــه میگم چه خبرررتوووونه:)))))
کلاس و گذاشتید رو سرتــــــــــــــــون!!!
میگم کلاس و گذاشتید رو سرتون!!! (صدا به صدا نمی رسه)
سعیـــــــــــــــــــده!!! اون چیه اون زیر قایم کردی؟ داری یواشکی میخوری؟!
کلاس جای نارنگی خوردنه؟؟؟
نه خدایی کلاس جای نارنگی خوردنه؟؟؟
خجالت نمی کشید؟؟؟
نه خدایی خجالت نمی کشین؟؟
درسته واقعــــــــــــــآ؟؟؟
نه واقعــــآ خودت بگو درستــــــــــه؟؟؟
تک خوری میکنین و به من نمیدین خخخ
توبــــــــــــــــــــه نمی کنین؟؟
… بوق!!! (خخخ) سریع یدونه واسه منم پرت کن خخخ
یعنی عاشقتونـــــــــــــم لعنتی هــــــآآآآآآآ خخخ
برگرفته از سکانی تخیلی از rest بین کلاسهای استاد عباسمنش (سه دقیقه قبل از ورود استاد)
آقاااا…آقااا …نارنگی میخواستید میگفتید ما خودمون پوست میکردیم …میزاشتیم در طبق اخلاص میاوردیم خدمت شاگرد زرنگِ درس خون کلاسمون :)))))))
بخدااااا،رسوا شدیم رفت:)
شما مارورو لووونده …شما زنگ تفریح واسه ما وقت بزار…هرچی ما از سر شیطونی تمرکز نکردیم روی حرف های استاد رو بهمون یاد بده …اصلا من قول میدم هر روز واسه تون سالاد میوه بیارم خداشاهده :))))))
حله …؟
اینجِی سوودش کجاااست؟
اینجِی …همش سوووده و سوووده وسوووده :)
دررررود خدااااوند بر بنده ی برگزیده ش..
قلب فراوان از صندلی ته کلاس چسبیده به دیوار …به صندلی چسبیده به میز استاد :)
سلام و درود سعیده نورانی خداوند
اصلا دوست دارم پاسخ به کامنت های این پست تموم بشه!
اصلا من فضولیم گرفته بیام سروقت کیفتون یواشکی و حسابی دلی از عزا در بیاورم خخخ
قیافتو که تصور میکنم غش میکنم از خنده خخخ سرتو کردی تو کیفت و داد میزی کوش؟ کی به وسایل من دست زده؟ رضوان تو بر نداشتی وسایل منو؟! شوخی نکن یالا رد کن بیاددیگه! رضوانم هی میخنده و هی قسم میخوره بابا به پیر به پیغمبر من روحم خبر نداره! خلاصه نگاه به قیافه غلط اندازم نکن اون جلو نشستم! به قول حمید اینجانب تجربه خوردن نارنگی سر کلاس؛ تجربه شطرنج سر کلاس و تجربه بازی مار پله سر کلاس با حضور معلم رو داشته ام و چند بارم زنگ آخر به بهانه دستشویی رفتم و بر نگشته ام! و یه سابقه دارم که دوبار از مدرسه در طول تحصیلم اخراج شده ام خخخ
خلاصه اگه سربه سرت نذارم روزم شب نمیشه!خخخ
ولی خدایی دیگه موقع لواشک خوردن و هله هوله رفیقیم!خخخ
آنوقته که اینجِی …همش سوووده و سوووده وسوووده!خخخ
اینو یکی دیگه از بچه ها هم کامنت کرده بود برام.
قلب فراوان از طرف اسداله ظاهر غلط انداز ردیف اول به سعیده شیطان و بانمک و نورانی ردیف آخر چسبیده به رضوان…
سعیده!! :))))
دو روز نیومدم تو سایت ببین چیکار کردینااااا….هر چند که من خودم همیشه توی دانشگاه از اون ردیف آخری های نارنگی پوست بکن بودم…یه بار رسماً استاد بهم گفت خانم زمانی شما لطفاً امروز بیا جلو بشین :))))
حمیدِ حنیف انقدر تیزه که فکر کنم وقتی خودکار میره به سمتش با یک محاسبات سرانگشتی هوا فضایی خودکارو رو هوا میزنه :)))
…
کامنتت رو امروز موفق شدم بخونم و واقعاً بهت افتخار میکنم که انقدر به 12 قدم تسلط داری و خدا بهت میگه و تو مینویسی مثل همیشه…
عکس پروفایل شما هم بسیار زیبا می باشد…گُل در کنار گُل!
عاشقتم دختر! بوووس :-*
سلام و درود به رضوان خداوند.
رضوان جان منم کاملاً با سعیده خانم موافقم.
خودت دیگه تحویل نمیگیری مدارت رفته بالا شلوغش نکن.
اون دوره توحیدی چی بود یه مدت کار میکردی قرار بود باهامون حرف نزنی. همونو کار کردی الان مدارت رفته بالا دیگه تحویل نمیگیری.
خداوکیلی خودت اینجا یه کمی ایموجی خنده بذار.
الهی حال دلت عالی عالی عالی باشه رضوان عزیز. اینا رو برات نوشتم بخندی. رفتی اون بالا بالاها یه وقتایی به این همسفران دوران سفرنامه یه نگاهی بنداز دختر خوب.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
بقول سعیده جان ، کلی قلب رنگی از خیابون عاشوری بوشهر تا آبادان شهر وفا، غروباش چه باصفا.
به نام خدایی که زیباست و زیبا می آفریند
سلام به حمید عزیز سلام به کودک درون حمید سلام به حمید موحد و مومن و خداجویم
به جاااان خودم من افت مدار داشتم که به گردتون نمی رسیدیم، میدونی چند بار خواستم برات بنویسم و نشد. تاز تو دلم شاکی بودم که شما چرا نمینویسی( که حالا متوجه شدم، بابا من یه چله گرفته بودم برای اینکه چفت این دهن رو ببندم که بی موقع باز نشود و برای متنبه شدن گفتم تو این مدت برای بچه ها هم کامنت نذارم مگر اینکه بهم پیام بدن یا بخوام کامنت روی فایل ها بذارم. اون چله هم تمام شد دیگه)
ولی خدایش خیلی قرص شدم دیگه جلوم از هر کی بخوان بد بگن فش بدن و… دیگه کارشون ندارم . نهایتش بلند میشم میرم دیگه فقط و فقط خودم.
راستی این کتاب رویاها فصل اول نخستین گام عجب کتابی است اگه من بتونم فقط به همین قسمت از کتاب درست عمل کنم 100 هیچ جلو هستم. میدونی چند باره دارم میخونم و باز هم مطالبش جدیده.
من چاپش کردم هنوز به قسمت فصل اول نرسیدم.
راستی اومدم پاسخ کامنت رو بدم دیدیم کلی کامنت اومده با حال و خنده دار از سمانه جان و اسدالله عزیز و وجیهه بانوی عزیز اومده کُلی هم خندیدم و گریه ام گرفت.
رااااااااااااااستی اگه زیاد از این فرم لباس خوشت میاد میشه یه عکس بگیری که رویت طرف ما باشه و از ما روی نگردانی. انگار با ما قهر کردی. بابا حالا سعیده جان هم با خودکار شما را زد چیزی نشد که قهر میکنی، چوب نماینده گُله هر کی نخوره، زرنگ نمیشه.(^_^)
در پناه حق روز به روز شادتر و زرنگ تر و ثروتمند تر و موفق تر باشی حنیف عزیز
سلام و درود به شما رضوان عزیز. الهی که همیشه در پناه رب العالمین شادکام باشی.
همه ما افت و خیز داریم، خیلی تلاش لازمه تا کمی شبیه استاد عباس منش بشیم. که فقط بالا و بالاتر میره.
در مورد عکس پروفایل پرسیده بودی. این یه تلاش آگاهانه است که اول یاد بگیرم این شغل رو دوست داشته باشم تا به مرحله بهتر و بالاتر از این شغل برم. من در مورد این شغل ناسپاسی و کفران نعمت زیادی داشتم که باید تلاش کنم آگاهانه شکور و خاضع باشم به درگاه خداوند که این شغل رو دارم. یادمه خیلی پیش از اینکه بیام توی سایت یه روز به همسر گفتم اگه تو بابت این پژویی که سواری، شکرگزار نباشی ، مرسدس بنز و بنتلی هم سوار بشی بازم بهش گیر میدی.
و الان خودم شدم مصداق بارز آیه یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ای اهل ایمان چرا چیزی رو میگید که بهش عمل نمیکنید. دیدم من خودم وقتی شکرگزار زندگی توی بوشهر نیستم، شکرگزار شغل آتشنشانی نیستم، باهاشون در صلح نیستم، احساسم باهاشون خوب نیست، چطوری بالاتر و بهتر از اینها رو دریافت کنم؟
ولی اسپسفیک در مورد این عکس… ببین توی سایت گازی پالایشگاه با دو تا منطق ایمنی و امنیتی بردن گوشی ممنوعه. بعد توسط کی؟ یکی که خیر سرش آتشنشانه، یعنی من خودم باید موارد ناایمن رو گزارش کنم. اینجا بعد از ظهر یه روز تابستانی بود و من استندبای تخلیه پروپان بودم. اگه نشت کنه همه چیز اطرافش یخ میزنه، ولی بعد از چند ثانیه منفجر میشه و … توی همچین وضعیتی نامبرده گوشی رو گذاشته روی تایمر که عکس بگیره. یعنی مخ تعطیل در این حد (ببین دیگه ایموجی خنده نمیارتش)
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
بقیه عکسها همه اش توی ایستگاه و توی فضای ساختمونه، اصلا بخاطر اینکه توی پالایشگاه عکس نداشتم برام عقده شده بود که اینو گرفتم.
دعا کن برام که بتونم به جاهای خوبی برسم تا با بنتلی عکس پروفایل بگیرم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی رضوان خدا.
سلام اقای امیری
امروز این کامنت شما رو دیدم ک پروفایلتون توجه منو جلب کرد
چرا انقد خوشگله؟ن واقعا چرا انقد خوبه
احتمالا این عکس و خودتون شکار کردید
من عاشق دریاو پرنده هام ،این عکس ترکیب جفتشم داره.چه انرژی عالی داره.
سلام و درود به شما
از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت تون.
این عکس رو یه روز که رفته بودم تمرین عکاسی گرفتم. و بعداً از بین چندین عکس نظرم رو جلب کرد از اون جهت که همه پرنده ها روی زمین و به جهتهای مختلفی هستن و فقط یکی شون در حال پروازه. انگار پرنده ها هم وقتی در راستای رسیدن به خواسته شون پرواز نکنن، در راستای چیزی که براش ساخته شدن حرکت نکنن، و روی زمین بمونم سردرگم میشن. این عکس یادآوری اینه که فقط عده کمی هستن که در راستای رسیدن به خواسته شون حرکت میکنن. یه اکثریت سردرگم و یه اقلیت هدفمند.
امیدوارم تونسته باشم معنی مورد نظر رو رسونده باشم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به روی ماهتربن سعیده ی خوشبخت، با اطمینان میگم خوشبخت چون هر کی خدا و توحید و یکتا پرستی بشه همه زندگی اش خوشبخته.
بازم دستی شد ی از دستان خدا برای توحید و اعتبار این نوشته را با اصلش یاد آوری کردی برامون اما می خواستم چیزی بگم سعیده جان هرکسی نمی تونه واسطه خیر بشه بین بنده ها و خدا ،می خواستم بگویم از این منظر هم لطف خدا شامل حالتون شده و خوشا به حالتون . خداروشکر
غرق خدا باشی
سلام سعیده جانم
تحسینت میکنم که اینقدر تازه و نو نوشتی معلوم بود که تو تک تک کلمات و جملاتی که بکار بردی دستت تو دستای ذات مقدس خودش بود داشت مینوشت اصلا خودش بود نور بود
ما ز دریابیم و دریا میرویم
ما زبالاییم و بالا میرویم
این بیت خودش هدایت کرد که بنویسم
میدونم که باور میکنید
چون خودتم نوشته هات عین هدایت بود
سعیده جانم عاشق تک تک علاماتی هستم که گذاشتی
چقدر زیبا بود صلاتی که داشتی
تحسینت میکنم جانم
احسنت بر توحیدی که قلبت احاطه کرده
احسنت ب نگاه پر از مهری که خدا رو پراکنده میکرد
احسنت ب قلمت که پر بود از نور ،نور ذات اکمل خداوند رب العالمبن
ای خدا ! سعیده ، توحید میخواد
ای خدای مهربونم! قلبش پر کن, لبریز کن, از مهر خودت ,
از هدایتهای خودت
از جام الستت
ای کامل ای جامع صفات من رو هم تسلیمترین کن
ای رب جلیل توحیدت رو میخوام
کمکمون کن
سلام به دلنشین ترین زهرای دنیا …
دوووورت بگردم برای تموووم دعاهای بهشتیت …
عاشقتم دختر …
مرررسی ….مرررسی…
ممنونم از قلب روشنت …ممنونم از روح الهی بی نظیرت …
الهی که همیشه غرق احساس عمیق خووشبختی باشی جانِ دل
بوس به کله ت وَوَوَ قلللب فراااوان
سلام سعیده جانم هم قدم نازنینم هربار که کامنتت رو میخونم به دلم میشینه قلم عالی داری الهی که خونه ی دلت همیشه گرم و آباد باشه
انقدر قشنگ نقل قول استاد رو نوشتی که من دقیقا حس میکردم ایشون دارن صحبت میکنن با همون تکه کلام ها
آرزو میکنم در هر مسیری که پیش رو گرفتی ثابت قدم باشی و خیلی زودتر از تصوراتت نتیجه ها ظاهر بشن
از دور روی ماهت رو میبوسم
سعیده جان دلم….
دوست قشنگم….
ای کسی که انگار از پیش از تولد می شناختمش و عهدی دیرین با هم داشته ایم
بخدای احد و صمد قسم امروز صبح که فایل رو دیدم و میون هق هق هام سر به سجده گذاشتم اول از همه تصویر تو و تجسم اندام لرزان از گریه عاشقانه ات در محضر پروردگار امد جلوی چشمم.
انقدر برام واضح مجسم شدی که به ناگاه بی اراده دستام دورت حلقه شد و با هم زدیم زیر گریه.
انقدر این تجربه برام واقعی بود که هم صدات رو می شنیدم هم وسط گریه می خندیدم از اینکه چقددددررررر من خوشبختم که چون تویی در این جهان هستی که بنویسی و من بخونم و شیداتر بشم….
ببین استاد با ما چه کرده!
ببین این انرژی که استاد رو بیش از پیش دربرگرفته چه شور و غوغایی در جهان به پا کرده که همه ما رو حیران و اشک ریزان کرده!
کامنتا رو بخون، تقریبا کسی نیست که مستانه دور کعبه امروز طواف نکرده باشه
اصلا نمی دونم استاد چشه. حس می کنم خیلی حس توحیدیش قویتر شده. مدتیه داره بمبارونمون میکنه با توحید. نمی دونم من بیشتر در مدارش قرار گرفتم که از در و دیوار داره برام معانی و نشونه های توحید میباره یا واقعا استاد داره انرژی بیشتری میفرسته که همه ما رو حیران و شیفته تر به رب یکتا کرده. هرچی هست پیشونی من با خاک دوست تر شده و بخاطرش به اندازه تمام ثانیه های عمرم اول از نازنین پروردگارم و بعد از پیغام آورش سپاسگزارم. کاش میشد قلبمو در می آوردم و هدیه میکردم به استادم.
از بچگی همیشه از بین 14 معصوم ارادت خاصم به خود پیامبر بود. انگار دلم همچین شخصی رو می خواست. و هدایت شدم به پیامبرگونه ای که با اینهمه ید بیضا آخرش اینقدر خاشع پروردگارشه، اینقدر حواسش به مغرور نشدنش هست که میگه حتی به حرفهای منم شک کنید. خودتون فکر کنید و بسنجید.
من هرچی می سنجم می بینم تناقضی با عقل و منطق در آموزه هاشون وجود نداره. کسی که سندش قرآنه و پشتوانه اش رب…. کسی که جز الله یار و نگاری برنگزیده، و فقط خدا میدونه چه نعمتهای بزرگتری در انتظارش هستن.
سعیده جانم…. دلم می خواست از حسم برات بگم که توی روز تعطیل که ابراهیم جانم تمام وقت خونه بود چطور دنبال یک لحظه تنهایی و خلوت می گشتم تا بتونم بیقراریم رو بنویسم. اونطور که می خواستم نشد. نتونستم نتونستم کر و کور و لال بشم و فقط بنویسم….
نوشتم ولی نه با جان و دل بلکه با چشم سر و هوش ذهن.
هنوز خیلی حقیرم. هنوز خیلی جا دارم تا مثل علی(ع) موقع نماز تیر رو از بازوم خارج کنن. یک هزارم درصد هم بهش نزدیک نشدم
و حسرت خوردم….
غبطه خوردم به کسانی که محو و غرق این پرواز بهشتی شدن و قلبشون رو تمام و کمال پای این 38 دقیقه معراج گذاشتن.
سعیده دلم تنگ بود که بتونم خلوت کنم و بنویسم و کشید تا الان که به دستخط تو رسیدم. عاشق این اشکهام…
محتاج این حسم…
دیوانه لحظه وصلم…
او همیشه بوده و هست
منم که قطع و وصل میشم
منم که یادم میره:
گر نگهدار من آن است که من می دانم/ شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
الهی شکر قلبم باز شد و چه باک از زمان. اصلا ساعت 3/5 نصف شب باشه…
چه سود از روزی که بی غرق شدن در دریای تو بگذره. اگه قراره من این ساعت وصل بشم بذار بشم.
تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز
در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیدهام امروز
هشیاریم افتاد به فردای قیامت
زان باده که از دست تو نوشیدهام امروز
صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
این ژندهٔ پر بخیه که پوشیدهام امروز
سعیده نازنینم… به دستان امن و آرام ارحم الراحمین می سپارمت و از خدا می خوام در بهترین زمان و مکان در آغوش بگیرمت. هر دو با دستانی پر از الماس و مرواریدهای توحید!
همین الان به قلبم گفته شد این عبارات نورانی رو بخونم و بنویسم…
خودت باقی طناب رو بگیر و برو هرجا دلت رفت…
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ
ای جامه بر خود پیچیده!
قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا
شب را جز اندکی [که ویژه استراحت است، برای عبادت] برخیز؛
نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا
نصف [همه ساعات] شب [را به عبادت اختصاص ده] یا اندکی ازنصف بکاه،
أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا
یا [مقداری] بر نصف بیفزا، و قرآن را شمرده و روشن و با تأمل و دقت بخوان.
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا
به یقین ما به زودی گفتاری سنگین [چون آیات قرآن] به تو القا خواهیم کرد.
إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا
بی تردید عبادت [ی که در دل] شب [انجام می گیرد] محکم تر و پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست تر است.
سلام بانوی عزیز
نوشته ی بسیار زیبای شما حرف دل من بود به خانم شهریاری از خدا ممنونم که همچین دوستانی دارم.
من هم از دیروز بافایل استاد فقط گریه کردم وبا کامنت دوستان بیشتر و بیشتر.
از خدا می خواهم استاد ودوستان عزیز رو برای همه ی ما نگه دارن که چراغ راه ما شدن.
سلام آذر عزیزم
خدای ما خدای آسانیهاست. خدای همزمانیها و پاسخها.
هر زمانی که اراده کردی و با خلوص نیت و حال خوب ازش درخواست کردی جواب رو میگذاره کف دستت. حالا از زبون من یا شخص دیگه ای
شایدم بصورت یک فیلم یا ایده یا خواب. لذت میبرم از این خدایی خدای نازم.
ممنونم که برام نوشتی.
سلام سعیده عزیز و خوش بیان..
چقدرررررررررررررر این کامنتت رو با قلبت نوشتی خواهرخوبم…
هر بخشی شو خوندم دلم پر شد از شوق ..از نور…
خوب میدونم در چه حالی بودی…
چرا که همینطور که :
رنگ رخسار نشان میدهد از سرً درون…
حال و هوای کامنتت هم نشان میده از سرٍ دلت…. از حجم انرژی قلبت…
ممنونم که نوشتی دوست خوبم…
و ممنونم که ما رو غرق لذتی کردی از جنس الهی….
دو بار کامنت رو خوندمش…
و هر دو بار قلبم از عشق فشرده شد….
دستت طلا
و دلت روشن خواهر دوست داشتنی من…
الهی سراسر غرق نور و عشق الهی باشی…
سلام و صد درود به وجیهه جان قشنگم
دیدی چه پژواکی داره این ندای توحیدی استادمون؟
تا ساعتها و روزها و هفته ها بعد از زبونی به زبون دیگه دست به دست میشه. در واقع این نور توحیده که از آینه درون سینه بچه ها بازتاب هزارباره میشه و این فضا همیشه نورانی باقی میمونه.
خدا هروقت در وجود کسی جلوه کنه نتیجه اش دلنشین میشه و من هیچ اعتباری از خودم ندارم. خدا نور تابید و من نوشتم.
ممنونم عزیزم از محبتت. عاشقتم
هزاران درود به سعیده جان
به دوست خوبم
به خواهر نورانی شده با توحید
چقدرررررررررررررر با این جمله ت موافقم که:
در واقع این نور توحیده که از آینه درون سینه بچه ها بازتاب هزارباره میشه و این فضا همیشه نورانی باقی میمونه
دقیقاااااااااااااا همینه
امروزمو اختصاص دادم که کامنتهای زیادی بخونم ، دیدم بحث ، بحث توحید ه و هر کامنت به نوعی منور به نور الله..
خدا میدونه چقدر با خوندن کامنتها بغض کردم ..
چقدر قلبم پر شد از شوق…
چقدر تأیید و تحسین کردم دوستای خوبمو که همه شون لطف خداوند هستند و روزی به غیرالحساب الله مهربان…
ممنونم سعیده جان که وقتی خداوند در وجودت جلوه کرد نوشتی و معطل نکردی…
و به قول شاعر معاصر اقای فاضل نظری:
* من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است *
سراسر قلب مهربونت غرق باشه از نور و عشق الهی دوست خوبم
سلام سعیده دوست همفکرانسی ام فقط اومدم بگم که الان که دارم می نویسم نصفه شبه و وقتی کامنت های شما دوستان رو میخوندم تو دلم گفتم درسته چیزای باارزش وناب یاد میگیرم از نوشته های بچه ها ولی از زمان خوابم کم میشه و … که همون لحظه رسیدم به این آیه که نوشتی ای جامه برخودپیچیده شب را جز اندکی برخیز نصف شب یا اندکی از نصف بکاه یامقداری برنصف بیفزاوقران رو شمرده و روشن وبا تامل ودقت بخوان به یقین ما به زودی گفتاری سنگین چون آیات قرآن به تو القاخواهیم کرد بی تردید عبادت درشب محکم تروپایدارتروگفتاردرآن استوارترودرست تر است الان اشک هست که از چشمام جاریه همون لحظه جوابم و داد گفت بنده من ادامه بده به شب بیداری ها تا نصف شب و این سخنان گهروار را دریاب وبه راهت ادامه بده که مسیری درست است ممنونم از همتون از استاد عزیزم مریم جانم و شما دوستان بی نظیرم
ای جانم ای جاااانممممم
چقدر خوشمزه بود این پیام
چقدر حالمو خوب کرد
برعکس حس دیشب شما من الان دارم لبخند میزنم که البته جنس هردوش یکیه. رضایت قلبی، شادی و شعف و نور الهی…
اصلا عجیبه برام این فضا، این حرم، این کعبه که همه دورش در طوافیم
بخدا کعبه همینجاست. هیچ جایی در جهان نیست که نام خدا در اونجا بلند آوازه و گرامی داشته بشه و نامش کعبه نباشه.
مرسی که نوشتی و روحمو جلا دادی.
بدرخشی دوست نازنینم
البته که رویاها محقق میشن وقتی در مدار نور خدا باشی….
عالی بود عالی بود. لذت بردم
درود بر شما دوست توحیدی و همفرکانسی ام
کامنت زیبای شما را با اون حس خوبتون در پاسخ به کامنت خانم شهریاری داشتم میخوندم که رسیدم به سوره مزمل یادم افتاد که 3 سال پیش یه شب قبل از خواب به خدا گفتم:
خدایا دوست دارم به تو وصل بشم مثل دو شاخه برق که به پریز میزنم وصلِ وصل
صبح وقتی در حالت خواب و بیداری بودم یه لحظه این را شنیدم(یاایهاالمزمل)
سریع پا شدم و با خودم تکرار میکردم و تکرار میکردم تا قرآن را باز کردم و تو فهرست ،سوره مزمل به چشمم خورد معانیش رو خوندم و دیدم که چقدر خداوند ما رو دوست داره و ما را سریع هدایت میکنه تا بشناسیمش و بهش نزدیک و نزدیک تر بشیم تا زندگیمون در تمام ابعاد بهتر و بهتر و بهتر بشه
زندگی تون پر از الهامات خداوند باشه و شادابتر و موفق تر باشید
سعیده …سعیده …سعیده …رفیق بهشتی من …درود خداوند بر قلب روشنت …سلام خداوند به روح پر برکتت …نور الله به صورت زیبات …
با قلب باز شده برات مینویسم و با اشک چشم هام …
میدونی ؟
میدونی چقدر فرکانس این کامنت بالا بود ؟؟؟چقدر زمان لازم بود من با نور قلبت هم فرکانس بشم سعیده …؟
سعیده …سعیده ….میتونی این انرژی رو از قلبم دریافت کنی…؟قلبم داره از عشق این خدا و این بهشت و آدم های بهشتی از جاش کنده میشه …
دورت بگردم …دور این همه فرکانس بهشتی …دور خط به خط نه …کلمه به کلمه نه …دور واو به واو نوشته ت میگردم …
کنار حوض کوثر نشسته بودی و نوشتی سعیییده؟
عزیزِ مهربونم
کلمات توان سپاسگزاری ندارن ازت …
فقط میتونم از خداوند بخوام تا انقدر غرررق نعمتت کنه …که تنها کار زندگیت عبادت کردن …لذت بردن …عشق و عاشقی باشه …
سعیده ….وای ازین آیه هایی که برام نوشتی …
برام هدایت الله رو آوردی…
برام سپر دفاعی آوردی در برابر شیطان و نجوای ناسپاسیش…
با انرژی این کامنتت ….نیمه های شب …تموم تلاشم رو میکنم پشتِ نجوای شیطان و خستگی و خواب آلودی رو کنار بزنم …
من کلماتت رو مبینم …من صدای این ایه های رو میشنوم ….
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ
ای جامه بر خود پیچیده!
قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا
شب را جز اندکی [که ویژه استراحت است، برای عبادت] برخیز
نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا
نصف [همه ساعات] شب [را به عبادت اختصاص ده] یا اندکی ازنصف بکاه
سعیده ی من….خوشبخت من ….نور خداوند …
برام بنویس…لطفا همیشه برام بنویس….
برام پیام آور نور و عشق و آگاهی فرمانروایی …
از دست این رفیقِ ضعیف و محدودت …برنمیاد تا بتونه ازت سپاسگزاری کنه …
اما از دست فرمانروا چرا …
فرمانروای مطلق ….تو که مدیریت کل این کهکشان ها با شماست …و این کار برات خیلی هم آسونه …
لطفا زندگی این بنده ی صالحت رو غرق معجزه های من حیث لایحتسب کن …
الهی آمین …الهی آمین ….
ای جوووووون دلم
عزیز قلب من. ای دردونه نازپرورده خدا. کسی که خدا خودش شهصا با ضمیر من بغلش کرده گذاشته رو شونه هاش…. مبارکت باشه این وصل. مبارکت باشه این اشکها…
اینا پاسخ درخواست خودته. من چه کاره ام. من خودم عین مرغ سرکنده دنبال یه لحظه آرامش برقراری ارتباط می گردم. امان از این وای فای قطع و وصل شونده ذهن.
ای کاش قلبم مثل اینترنت ماهواره ای ایلان ماسک همیشه قوی وصل بود.
ولی چه کنم که هنوز تکاملم در حد دایل آپه!
تو از اگشت شمار افرادی هستی که هروقت می نویسی هرجا و در هر شرایطی باشم حتی اگر به دنیا از مرحله پرت باشم وصل میشم و قلبم آب میشه و از چشمهام جاری میشه.
البته بجز زمانهایی که سر کلاس هوس می کنی کپسول خالی کنی تو بخاری!!! همون موقع هم وسط گریه می خندم و خدا رو بابت وجودت سکر می کنم.
مطمئن باش فرکانس قوی خودته که یه روح خفته توحیدی رو در من بیدار میکنه و یه چیزایی می نویسه و دوباره میره تو چرت.
همیشه باش. با قدرت باش. سر بده آواز ایمان و توحید…
عاشقتم شیطونک خوشمزه.
سلام به سعیده عزیز
چقدر کامنتت دلنشین وخالص بود پر از نور وانرژی لذت بردم وشاد شدم از هر کلمه به کلمه اش احسنت به تو عاشقتم با این قلم شیوا وبیان دلنشینت
از خداوند میخوام تا در وجودت جاری باشه روز به روزقلب مهربونت را با نور الهی جلا بده در پناه حق
سلام به دوست مهربونم
و استاد نازنینم و مریم بانو ی همراه وپر از عشق
چه کامنت عالیی بود
واقعا همینه همه چیز خداست من بلید با خدا ببندم
دارم کشف قوانین رو با همسرم کار میکنم و صبح نوشتم امروز چی میخاام توحیدت.ر باشم و پیامی زیبا دریافت کنم مه کامنت شما روزی من شد واقعا خداوند رزاق هست رزاق خیر و خوبی چه مادی چه معنوی از خوندن کامنتت چشمانم اشک بار شد که چقدر گاهی بی رحم هستم به خودم و سپاسگزلری یادم میرع
که من بچه 3 ساله بودم و پدرم شهید شد و تنها کسی که منو در دستان پر مهرش پرورید خدای یزدان بود همه جوره حمایتم کرد ایمان بهش داشتم ولی قدرت داد ه بودم به دیگران و تا حد باپر خودم برام کار کرد حتی بیشتر از باور من همیشه بیشتر از باور من حمایتم کرده و کاهی ندیدم چون همش تو مقایسه و چرا ها بودم
خداون مسیری رو جلو پای من کزاشته که کار کردن رو خودمه و این چی میتونه باشه به جز رزق بیحساب
واقعا از خودم شرمنده شدم مه عین شعر پروین گاهی من لطف های خداوند رو ندیدم چون جور دیگری میخاستم و متوجه لطف اونبودم
ولی الان که طبق کشف قوانین مینویسم چی میخام دیگه گیرنده هام رو باز میزارم و عین این پیام که روزی فراوان و رزق بیحساب هست رو دریافت کردم
رزق بیحساب این اکاهیییی ها هستند که هر روز نثل ی چراغ جلو راه من روشن میشه و البته من که عجولم شاید نبینم ولی به خودم میگم ارامتر باش نگران نباش طبق صحبت خداوند و استادم تا راههها نمایان شود
واقعا عاشقتونم و در این روز دلپذیر خداوند برای همه رزق و روزی بیحساب ارزو میکنم
هدایت روزی هممون باشه
درود به دوست مهربونم
و استاد نازنینم و مریم بانو ی همراه وپر از عشق
چه کامنت عالیی بود
واقعا همینه همه چیز خداست من بلید با خدا ببندم
دارم کشف قوانین رو با همسرم کار میکنم و صبح نوشتم امروز چی میخاام توحیدت.ر باشم و پیامی زیبا دریافت کنم مه کامنت شما روزی من شد واقعا خداوند رزاق هست رزاق خیر و خوبی چه مادی چه معنوی از خوندن کامنتت چشمانم اشک بار شد که چقدر گاهی بی رحم هستم به خودم و سپاسگزلری یادم میرع
که من بچه 3 ساله بودم و پدرم شهید شد و تنها کسی که منو در دستان پر مهرش پرورید خدای یزدان بود همه جوره حمایتم کرد ایمان بهش داشتم ولی قدرت داد ه بودم به دیگران و تا حد باپر خودم برام کار کرد حتی بیشتر از باور من همیشه بیشتر از باور من حمایتم کرده و کاهی ندیدم چون همش تو مقایسه و چرا ها بودم
خداون مسیری رو جلو پای من کزاشته که کار کردن رو خودمه و این چی میتونه باشه به جز رزق بیحساب
واقعا از خودم شرمنده شدم مه عین شعر پروین گاهی من لطف های خداوند رو ندیدم چون جور دیگری میخاستم و متوجه لطف اونبودم
ولی الان که طبق کشف قوانین مینویسم چی میخام دیگه گیرنده هام رو باز میزارم و عین این پیام که روزی فراوان و رزق بیحساب هست رو دریافت کردم
رزق بیحساب این اکاهیییی ها هستند که هر روز نثل ی چراغ جلو راه من روشن میشه و البته من که عجولم شاید نبینم ولی به خودم میگم ارامتر باش نگران نباش طبق صحبت خداوند و استادم تا راههها نمایان شود
واقعا عاشقتونم و در این روز دلپذیر خداوند برای همه رزق و روزی بیحساب ارزو میکنم
هدایت روزی هممون باشه
درود بر شما
سپاسگزارم از شما بابت کامنت عالی که با مطالب دوره ١٢ قدم ترکیب شده بود و بسیار تاثیر گزار و شیوا بیان شده .
دوره ١٢ قدم به جرعت یک دانشگاه کامل هستش و اینطور که شما این دوره رو درک کردین قطعاً با نمره بالا فارق التحصیل شدین. دوره ای تکاملی که ارام ارام طبق درک ما مطالب در قدمها ایجاد شده و زمانیکه به اخر دوره میرسیم تازه متوجه میشیم که چرا دوره باید به ترایب تهیه میشد و هر قدم پیش نیاز قدم قبل است.
بازهم از شما سپاسگزارم بابت این کامنت عالی و تاثیر گزار
اول از همه چه عکس زیبایی انتخاب کردی برای پروفایلت.
کامنتت باید صدبار دیگ بخونم پراز آگاهی و توحید و حال خوب ،چقدر این حرف حقه ک میری دور تو میزنی و آخرش میرسی به توحید ….
سپاسگزارم ازت سعیده زیبا بخاطر وجودت تو این سایت
بخاطر قلم ارزشمندت.
بنام زیبای دوست که هرچه داریم
از فضل بی پا یان اوست ،
سلام بر استاد عزیزم و خانم به حق شایسته تحسن ،وسلام به همه موحدان هم فرکانسی من ،
تشکر از خانم شهریاری گل ،که کامنت توحیدی زیبایی نوشتن ،وخدای مهربان وتوا تا را سپاسگزارم ،بابت بودن در این سایت صد درصد توحیدی ، خدا یا بینهایت شکر گذارت هستم ،
این فایلها هدیه هم عالی پایگاهی بخش هستن خدارا صدهزار مرتبه شکر ، بچه های سایت خدا ما ا بصورت ویژه دوست داره بیاییم قدر خودمان را بدانیم ،وشاکر باشیم همانطور که استاد توحیدی منش مان فرمودند ،ما کم شکر گذار هستیم ،از مطالعهی کامنت نورانی با آیات قرآنی خیلی وجد و سرور آمدم بی نهایت سپاسگزارم ،خوش بحال خانم شهریاری تبریک میگویم صلات زیبا شما را وارد خواوند وهاب و بخشنده داشتن چنین حال خوش را برای همه مان در خواست دارم خدایا شکرت ،
خدایا شکرت خدایا شکرت ،
زیبایی باور نکردنی وشگفتی آور استاد و خانم شایسته را تبریک می گویم ،من تا کنون نتوانسته ام دوره معجزه گر سلامتی را تهیه کنم ،ولی دوره حل مسایل زندگی وعزت نفس را دارم وامید وارم به زودی زود این،دوره قانون سلامتی را تهیه کنم،یا خدا به امید تنها خودت زنده ام ،خدای عزیزم قبل مرگم مرا سرزمین موحدان پاک آمریکا ببر تا آنجارا با چشمانی پر از شوق ببینم خداوندا خداوندا شکرت ،همه تان را دوست دارم خدا حافظ همه مان باشه
سلام دوست عزیزم سعیده جان
بهتون تبریک می گم که در این مدت کوتاه اینقدر پیشرفت کردید و اینقدر درکتون بالاست.
ممنون که می نویسید.
من تازه دوره 12 قدمو شروع کردم و هنوز قدم اولم. ممنون که آگاهیهای ناب دوره 12 قدمو با ما به اشتراک می ذارید.
من چند روزه به این جا رسیدم که همه چیز توحیده. سالها گشتم و حیران بودم. با استاد بودم ولی اصلو تازه فهمیدم. این هم از لطف خود خدا بود وگرنه عقل کجا و فهمیدن این نکات کجا.
به امید خدا انشالله هر روز موفق تر باشید دوست عزیزم و هممون قدر این مسیری که بهش هدایت شدیمو بدونیم. چند روز پیش به همسرم می گفتم خدا ما رو به این مسیر هدایت کرده و بزرگترین ناسپاسی ، متعهد نبودن به این مسیره . دیگه روز قیامت هیچ بهانه ای جلوی خدا نداریم.
این روزا زیاد به این فکر می کنم که بعد از مرگم خدا ازم می پرسه “با عمرت چکار کردی منصوره؟ گفتی برم دنیای مادی رشد کنم ، حالا رفتی چکار کردی؟” و من اون موقع چه پاسخی دارم بهش بدم .
درود بر سعیده جان بهشتیم گلی از گلهای بهشت، عکست هم که دقیقاً گویای همین موضوعه
انقدر فرکانست قدرتمند و توحیدی بود که نمیشه بهشت رو یادآور نشد
فایلهای استاد به کنار، نوشتههای بینظیر عزیزانی مثل شما یاد الله را بیش از پیش در وجودم زنده میکنه.
خوشا به سعادتت
خداروشکر کامنت شما و درکش رو روزیم کرد
تک تک آیات و جملاتی که در این نوشته متذکر شدی قلبم رو جلا داد
سلام بر تو در عاشورا
57 سال حسینبنعلی از خدا عمر گرفت و در یک روز نمایان کرد هرآنچه اندوخته بود
عاشورا حاصل 57 سال کنترل ذهن و ایمان حسین به ربوبیت الله بود
دیدی اعدادی که در روزشمار حضور ما در سایت نشان داده میشه چقدر حالمون رو خوب میکنه چقدر کیف میکنیم از اینکه مثلاً 10-100-500-1000 یا 5000 روز عضو سایت هستیم، ازینکه خدارو شناختیم توحید رو شناختیم قانون رو شناختیم و سعی کردیم ذهنمون رو کنترل کنیم و به اندازهای که تلاش کردیم نتیجه گرفتیم.
اصلاً کاری به عزاداریها و اتفاقاتی که الان داره میفته و دیگران دارن با خودشون چیکار میکنند ندارم،
اینها نباید ما رو از اصل دور کنه و به حاشیه ببره.
عاشورا برای من مصداق بارز تسلیم بودن در برابر ربه، گذشتن از جان و مال و فرزند بهجای اینکه اندوهناک باشه عبرتانگیزه.
خود من یه ایده رو اجرا میکنم نتیجه دلخواهم رو نمیده همون لحظه به قانون و خدا و هر چی که هست شک میکنم، چطور میشه یه آدم یه همچین اتفاقاتی براش بیفته و یه لحظه هم تردید نکنه به راه و ایمانش چون از پدرش یاد گرفته که در محراب گفت: فزت و ربالکعبه
همزمانی این فایل استاد و این واقعه برای من به شخصه خیلی پندآموز بود.
اسمش حسین و منشش عباس
مگر میشه تضادی پیدا کرد بین مسیر این حسین و آن حسین؟!
سالها تو هیئتها در بین شور حسینی غرق بتی شدم که همه بهش توسل میکردن
امروز درخانهام بهیاد آوردم که شهادت حسین رساندن پیام تسلیم تنها و تنها در برابر رب بود و خدارا شاکرم که به این مسیر هدایت شدم.
واقعاً نمیتونستم نیام و نگم از درسهای این روز
خداروشکر میکنم که خدا داره شعور واقعی تسلیم بودن رو بهم آموزش میده.
شعور واقعی سپاسگزاری
صلاه در دل میدان جنگ به یادمون میاره که در سختترین شرایط هم اگر در برابر خدا سر به سجده بگذاریم رستگار میشویم، حسین این کار رو انجام داد تا ذهنش رو کنترل کنه، تا جاهل نباشه و احساساتش بر منطقش غلبه نکنه، تا وعده انا لله و انا الیه راجعون فراموش نکنه.
تا به یاد بیاره کسی که سرش جلوی رب پائینه خدا سرش رو در برابر تمام عالم سرافراز میکنه
هزاران درود به شما برادر بزرگوارم
سپاسگزارم که اینقدر زیبا و مفید از عاشورا و اقا امام حسین نوشتین
و ممنون که حال امروزتون رو ثبت کردین:
امروز درخانهام بهیاد آوردم که شهادت حسین رساندن پیام تسلیم تنها و تنها در برابر رب بود و خدارا شاکرم که به این مسیر هدایت شدم
واقعاً نمیتونستم نیام و نگم از درسهای این روز
خداروشکر میکنم که خدا داره شعور واقعی تسلیم بودن رو بهم آموزش میده
چند روز پیش با همسرم (آقای سید حبیب حافظان) داشتیم در مورد ماندگاری قیام امام حسین صحبت میکردیم و اینکه در طول تاریخ بسیاااااااااااااااااااار بزرگمردان و از خود گذشتگانی بودند که قیام کردند و از مال و جان و زن و فرزند برای هدفشون گذشتن و خونشون بر زمین جاری شده…
ولی چرا قیام اقا امام حسین تا ابد در ذهن تاریخ ماندگار شده و هر سال اگر با قلبت عاشورا رو برگزار کنی ، همچنان پر شور از حرارت یاد حسین میتپه..
و به این نکته رسیدیم:
خلوص
و بعد فایل استاد و این کلام طلایی استاد:
کسی که سرش جلوی رب پائینه خدا سرش رو در برابر تمام عالم سرافراز میکنه
اینکه هر چه در توحید خالص تر باشی درخشان تری …
هر چه قلبتو از شرک بیشتر و بیشتر پاک کنی، به ملکوت الهی نزدیک و نزدیکتری …
هر چه جاموجودی خالی تر باشه از غیر رب العالمین، پر تر میشه از نورِ آگاهی و عشق خداوند..
ممنونم که این کامنت زیبا رو نوشتین و بهانه نیکویی شد که من هم این مطالب رو برای خودم اینجا یادآوری کنم..
براتون سراسر عشق و نور الهی رو میطلبم
خواهر عزیز؛ سعیده خانم شهریاری نازنین درود خدا بر شما . عرض ارادت و احترام دارم به محضر شما که قلمتون به فرمان خداوند متعال به حرکت درمیاد و چنین واژه های توحیدی و دلپذیر رو بر روح و روان و ذهن ما جاری میکنید و قلبمون رو مزین می کنید به نور توحید و ایمان. الحق والانصاف که کامنتهاتون از کام دل برمیاد و جانانه به دل ما می شینه. هیچ جلب توجه و تقلا و تلاش بیهوده ای در کلمات و جملات شما یافت نمیشه از بس که جوشان و خروشان و متبادره واژه هاتون که از اعماق وجود و قلب و روح بزرگوارتون میاد این جملات و کلمات. احسنت بر نگاه و قلم و تفکر شما که بنده رو راغب میکنه که حتما کامنت های شما رو با توجه و تمرکز بالا بخونم و درک کنم. بهتون صمیمانه تبریک میگم که طی 577 روز انقدر مدار و درک و فرکانستون بالا رفته و رشد کرده که این چنین رشک برانگیز و تحسین آمیز درک می کنین و می نویسین و مفاهیم رو انتقال میدین. قطعا و یقینا در کنار دو سه تا از دوستان خوش نویس و فرکانس بالای سایت که همیشه پیگیر کامنت هاشون هستم و مطالعه شون میکنم اسم شما رو هم قرار میدم و مشتاقانه منتظر کامنت هاتون در تمام فایلها می مونم. از خدای یگانه و عزیز براتون برترین ها و شایسته ترین های دنیا و آخرت رو آرزو می کنم و امیدوارم در پناه الله یکتا همیشه موحد و سلامت و شاد و خوشبخت باشین و فعال در این سایت الهی تا ما هم از قلم برازنده و شایسته تون فیض ببریم.
سعیده ی عزیزم چقدر قشنگ نوشتی چند بار متن زیباتو خوندم و هر بار لذت بردم .
همیشه کامنت های زیبا و پراز نکته ای که مینویسی رو میخونم و اینبار هم درس های زیادی ازت یاد گرفتم.
چقدر خوبه دوستانی مثل شما عزیزان داشتن که میشه ازتون یاد گرفت . عاشقتم دختر زیبا و دوست داشتنی
سلام و درود به شما سرکار خانم شهریاری
باز هم مثل همیشه از محتوای زیبا و دلنشین کامنت لذت بردم و آفرین گفتم بر این هوشیاری شما که اعتبار این تحسین ها و تعریف ها رو به خدایی دادید که در ظرف وجود شما مثل آب جاری شد و این آگاهی ها را از دوره ها و فایل های مختلف استاد و ذهن شما بهم پیوند داد و برای درک ما به ثبت رسوند .
به قول استاد که تو فایل انرژی ای که خدا مینامیم گفتن که
خدا چه شکلیه ؟
همون شکلیه که تو درش میاری
چه جوریه ؟
همون جوریه که تو میخوایش
و چقدر خوب وقتی شما خواستی اعتبار این کامنتها و اون تحسین ها رو به خدا بدی یاد این مطلب افتادم و دیدم که خواستید کامنت رو بنویسید و اون هم در قالب این کلمات در کنار هم قرار گرفت تا آگاهی های نابی به ثبت برسه و اصل اساسی جهان را که به توحید برمیگرده به تصویر بکشه .
شما اون انرژی رو در قالب کلمات در کنار هم شکل دادید تا درک درستی از آگاهی های فایل داشته باشیم .
آفرین به شما و دستمریزات
سلام بر بانوی شهریاری
دیدگاه و قلم شیوایی دارید
واقعا لذت بردم و تبریک میگم برای این نعمتی که خداوند به شما هدیه کرده.
من هم معتقد بوده و هستم که همه مصیبت های ما از شرک و همه برکات و خیرات و نعمات از منشأ یک منش و دیدگاه توحیدیه
و البته واضحه که منشا شرک ، جهل ماست( دقیقا مثل تاریکی که به علت فقدان نوره)
و کسب آگاهی تنها دلیل حضور ما بر این عالم خاکیه( و تجربه فقدانها و تضادها)
خدایی که خود از عشق و آگاهیست ، مارو به نیروی عشق مسلح کردتا به دنبال آگاهی بریم
و برای آگاه شدن نیاز به هدایت داشتیم و برای هدایت نیاز به هادی
و هدایت بر قلبی جاری میشه که با توحید زندست.
من هم مثل شما امیدوارم
«امیدوارم که خداوند یکتا ،به قلب همه ی ما نور بیاره و همه ی ما رو هرچه زودتر با دنیای توحیدی احاطه کنه…عشق توحیدی…زندگی توحیدی …ثروت توحیدی …»
آمین
بنام خداوند مینو سرشت .
بنام خداوند حی
بنام خداوند رحمان و رحیم
سلام و هزار سلام بر قلب نازنیت ای دختر توحیدی
عجب قلم توانایی
الله اکبر … چه کردی با کامنتت… چقدر بی نظیر
چقدر تاثیر گذار …
ساعت ها و ساعت ها
ما را به فکر فرو برد …
ای قلم من بنویس و هر چه از درونت می تراود بنویس.
خداوند خالق تمام کائنات و جهان
آرامش دهنده ی قلب ها
هرکسی که ذره ای از نعمت های خداوند رو چشیده باشد .
به این موضوع اذعان داده ،
که خداوند بالاترین و یگانه ترین خالق هستی ست.
وبا ایمان دل بست به عظمتش.
زیرا تمام امور عالم تنها و تنها به دست خداوند باری ، تعالی می باشد .
و تااو نخواهد برگی به اذن او نمی افتد. الله اکبر
پس هر کسی به اساس درک و فهم خود ، خدا رو می بیند.
بنابراین میزان خواسته ها و انتظار افراد نیز به همان اندازه است.
به اندازه ی شناخت از خدا وند.
هر چقدر خدا رو بیشتر بشناسیم.
ایمان و توکل ما نیز به او فزونی می یابد،
و دست نیاز را به سوی او دراز میکنیم.
و به مشکلات میگوییم من خدای بزرگی دارم .
خدایا ،
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد .
احسان تو را شمار نتوانم کرد .
گر بر تن من زبان شود هر مویی.
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد .
کمال تشکر دارم از خواهر ارزشمندم
که با کامنت زیبا شون ما رو به وجد میارن…
خداوند شاکرم برای وجود دوستان خوبم.
که بوی ناب انسانیت میدن .
در این روز استجابت دعا ،
روز عاشورا ی حسینی )
از خداوند متعال خواهانم
توحیدی باشید .
و بهتون سلامتی و ثروت و یک روابط عالی.
عطا کنه…
سایتون بالای سر ما باشه.
و خداوند متعال شما رو به بهترین ها هدایت کنه .
در پناه رب العالمین باشید .
ای فرشته ی عاشق
ای دختر توحیدی
سلام خواهر عزیزم این ی کامنت جدا از فایل استاد بود پر از بی نهایت توحید وآگاهی هر کامنتی که میخونم آگاه تر میشم واقعا خداوند فایل رایگان رو هم خودش پر بار میکنه از استاد گرفته که آگاهی ها براش میاد و از بندهایی که در سایت هستن و کامنت الهی میذارن به خدا که این راه چیزی جز سعادت نداره و فقط باید کار کنیم روی خودمون و در این مسیر لذت ببریم خدایا شکر و سپاس گذارم برای این کامنت پر محتوا و این همه آگاهی
در پناه حق باشی دوست و خواهر عزیزم
سلام به سعیده نورانی و الهی و دختر خوب الله…
وای که چی گفتی دختر!!!!!!
(( سعیییییده!
اینایی که میبینی و بقیه فکر میکنن قدرت دستشون هست یک مگسسس هم نمیتونن درست کنند که هیییییچ!!!!!
مگس ی چیزی ازشون بگیره!!!نمیتونند پسش بگیییرند:)
قدرت دست الله …))))))))
پروردگارم شکررررت که منو توی این مسیر هدایت کردی و همه جا عطر تو پر شده…
مَلِکا ذکر تو گویــم! که تو پاکـی و خُدایـی!!
نروم جُز به همان رَه، که تـوام راهنمایی…
همـه درگاه تو، جویـــم!! همه از فضـل تو، پویــم!!
همه توحید تو گویم…! که به توحید سزایی…
تو رحیمـی!! تو حکیمـی!!
تو عظیمـی…! تو کریمـی…!
تو نماینده فَضلـی… تو سزاوار ثَنایــی…
نتوان وصف تو گفتن! که تو در فهم نگُنجی!!
نتوان شبه تو جُستن… که تو در وَهم نیایی…
نتوان وصف تو گفتن! که تو در فهم نگُنجی!!
نتوان شبه تو جُستن… که تو در وَهم نیایی…
لب و دندان ثَنایی!!
همه توحید تو گوینــد…!
مَگر از آتـش دوزخ، بُــودش روی رهایی…
سبحان الله….خدایا شکرت… عاشقتم
حتی یه لحظه مارو به حال خود رها نکن…الهی شکرت
سعیده نازنینم…تحسینت میکنم…
هیچ کلمه ای پیدا نمیشه برای عظمت ایمانی که توی قلبته..
دوستت دارم
سلام خانم شهریاری.چه قلم زیبایی. دیشب اولین کامنتی که نظرم رو گرفت ، کامنت شما بود، چقدرررر عالی بانو. من با جملات اشک ریختم. کامنت شما رو برای یکی از دوستام فرستادم ، همون موقع ، صبح برام پیام گذاشته بود با این مضمون که: این پیام، نشانه ای از سمت خدا برام بود. دل جفتمون با متن دلنشین شما لرزید ، و اشکمون جاری شد. از خداوند بلند مرتبه ، برایتان سلامتی و موفقیت طلب میکنم. پاینده باشید.
سلام سعیده عزیزمممم
واقعا خدارو شکر میکنم ک کامنت شما رو دیروز صبح به محض بیدار شدن از خواب همونجور ک تو رختخواب بودم!روزیم کرد…
و الان داشتم دوباره میخوندمش و خواستم ازت تشکر ویژه ای کنم ک انقدر دلی و زیبا نوشتی و نقل قولهای استاد از دوازده قدم واقعا تاثیرگذار و بجا بود
من تو دفترم نوشتمشون مخصوصا اون قسمت قدم نهم در مورد تئوری مدارها
انگار قشنگ نشست سر جای درستش تو پازل باورهای ذهنیم
وای خدا جونم چطور میتونم سپاسگزار این همه نظم و چیدمان دقیقت باشم
امروز داشتم این آهنگ زیبا رو گوش میدادم و با خدا عشق بازی میکردم
دوس دارم اینجا متنشو برات بذارم:
چه شود هرچه شود صاحب قلب بی قرار من تو باشی
چه شود هرکه ز ما نیست رَوَد تا به ابد دار و ندار من تو باشی
چه شود هرچه ک خواهم شود و
چشم تو غرق نگاهم شود و
خنده ات پشت و پناهم شود و
از تو خالی نشود زندگیم
چه شود غافله غم رَوَد و
از بهشت هم جهنم رَوَد و
لحظه های کوچِ بی هم رود و
از تو خالی نشود زندگیم
بهترین حال جهان را دارم
با تو پیدا و نهان را دارم
هرچه خوشبخت شدن میخواهم
من کنار تو همان را دارم…….
عاشقتم خدااااااا
.
سعیده جانم مرخصی بهت خوش بگذره
بازم برامون بنویس قشنگم
دوستت دارم
الهه
الهه …الهه..الهه ..الهه بههههشتی …عزییزم کجاییی ؟؟؟دقیقا کجایی؟؟؟
میدونی چقدر منتظر یک خبر ازت بودم؟
میدونی بین ایمیل هایی که میومد چقدر دنبال اسمت گشتم؟
مارو عاشق خودت میکنی،بعد میزاری میری؟
این رسسسمشه؟؟؟
نه!!!
این رسسمشه؟؟؟
شما ترم آخری ها …یکم با ما ترمک ها مهربون تر باشید :)
ما جوجه توحیدی ها …خیلی به علم و دانش وآگاهیتون نیازمندیم …
دوووست دارم الهه جانم
حضوورت توی سایت و کامنت هایی که مینویسی خیلی خیلی ارزشمنده …
خودتو از ما نگیر شاگرد زرنگِ شجاع و دست به عمل استاد …
مرررسی که برام نوشتی الهه جانم
نمیدونیی چقدددر خوووشحال شدم …
مررسی بابت متن این آهنگ فوق العاده …
نمیدونی باهاش چه عششق بازی با خدا داشتم :)
بوس به صورت قشنگت دختر …
به قول دوستای قشنگت…چشم های آهویتت همییشه خندددون
قلبِ فراوانِ فراوان
سلام سعیده عزیزم کامنتتون اینقدر زیبا بود نتونستم جوابتون رو ندم ازتون سپاسگزارم که از آبهای قرآنی استفاده میکنید واز جملهایی که استاد در دوازده قدم گفتین واقعا همه ما وقتی قدرت رو فقط به رب بدیم و فراموش نکنیم قدرت مطلق فقط خداوند هستش وبه هدایتهایی که بهمون میکنه عمل کنیم و در زندگیمون اجراشون کنیم راهها باز میشه مسیر هموار میشه خدایا شکرت که منو با همچین دوستان عالی هدایت کردی
سلام سعیده ی عزیزم.ممنونم به خاطر کامنتای زیبا وپر معنی که مینویسی وقطعا که این کامنت زمان زیادی از ت گرفته ولی واقعا جنس حرفاتودوسدارم عشق میکنم وقتی میخونم حرفاتو آیه های که مینویسی بینهایت تحسینش میکنم وبرات آرزوی موفقیت دارم عزیزدلم .
سلام به شما سعیده عزیز
تحسین میکنم خودتون و قلم زیباتون رو، هر چند اعتبارش رو به الله یکتا دادین.
توحید، اساسی ترین و فراموش شده ترین رکن در بین ماهاست و واقعا هممون زندگی غیر توحیدی رو تجربه کردیم و نتیجه ش رو دیدیم.
به شخصه هر دستاوردی که تا الان کسب کردم از توحید بوده و دلگرم به خدای یکتا و هدایتهای معجزه وار ش هستم.
خدارو شکر که کامنت زیباتون رو خوندم و کلی حال خوب دریافت کردم.
سپاس ازتون
در پناه خداوند یکتا
خدای من عجب کامنتی
خدای مهربونم شکرت شکرت
خدای شکرت بخاطر این استاد توحیدی
خدایا شکرت بخاطر این سایت توحیدی
خدایا شکرت بخاطر این دوستان توحیدی.سعیده جان واقعا قابل تحسین هستی
چندین بار کامنت و خواندم خیلی پر محتوا بود
خدایا من دوست دارم کنار استاد عزیزم و شاگردانی توحیدیش ساعتها ساعت بشینم کنارشون از تو حید بگند و من گوش کنم و با قانون جهان هستی آشنا بشم و درک کنم و عمل کنم خدایا خودت هدایتن کن که کنار این عزیزان دلم باشم
سلام به سعیده عزیز
چه اسم و فامیل زیبایی
خوشبخت شهر یار
من همیشه کامنت های براساس امتیاز میخوانم تا یاد بگیرم از شاگردهای زرنگ کلاس
چه کردی با این نوشته هایت حالمون دگرگون کردی
اشک امان نوشتن نمیده
فقط میتونم بنویسم سپاس بابت نوری که انداختی تا صحبتهای استاد رو هر چه عمیق تر درک کنیم،
خانم شهریاری احسنت
ماشالله به اینهمه آگاهی ، خداییش حظ کردم از ارتباط معنادار آیات انتخاب شده تون با موضوع جلسه و دوره دوازده قدم یک ترکیب جادویی بود .
به نظرم گاهی باید برگردین کامنتهای اولیه تون رو یک مرور بکنین تا سطح آگاهی تون رو تشخیص بدین .
سلام به سعیده عزیز
بسیار لذت بردم از کامنت بی نظیرت وبسیار پرمحتوات
از کامنت خودت برات مینویسم چون بینظیر بود وچه شاگردی میکنی در محضر استاد:
میخوام این حالت رو در خودتون ایجاد کنید،که برای نعمت و ثروت بیشتر،قرار نیست من یک کار عظیمی انجام بدم،یک انرژی خیلی زیادی از خودم ساتع کنم،یا به خرج بدم که اتفاق بزرگی بیفته !نه!
ما کافیه که روی دوش خداوند بنشینم
اون مارو حرکت میده،اون نعمت هارو برای ما میاره
واقعا ممنون بابت این یادآوری سادگی جهان و عظمت خداوند واینکه به قول خودت اگر به اندازه نصف GPSبه خدا توکل و اعتماد داشته باشیم پادشاه زندگیمون میشیم ،،
مورد بعدی که اشاره کردید :در رابطه با انرژی بودن جهان هستیه واینکه دیگه وقتی میگیم انرژی حد ومرز و اندازه ووو معنی نداره فقط باید قانون مدارها را درک و خودمون را درمدار نعمات الهی قرار بدیم
خیلی ممنون از استاد توحیدی و یگانه پرستمون که توحید را عالی درک کرده و درس میده و ممنون از مریم شایسته که الحق شایسته است،،
خدایا توفیق شکرگزاری بیشتر نعمتهایت را به من عطا کن ..شکرگزارم
سلام سعیده جان
بازم گل کاشتی دختر خدا
عکس جدید پروفایلت مبارکت باشه چقدر گل های زیبایی از همینجا من عطر خدا رو توی این گلهای زیبا حس کردم و قطعا سعیده عزیز هم بوی خدا رو میده چون خط به خط کامنتت بوی خدا رو میداد
چقدر تحسینت کردم چقدر قشنگ همه چی رو درک کردی و چقدر زیبا و عالی آیات قرآن رو مثال میزنی و با دوره الهی دوازده قدم میکسشون میکنی
چقدر خوشحالم که امروزهم در مدار دریافت این فایل توحیدی قرار گرفتم
صبح تو تمرین ستاره قطبی درخواست دادم که امروز میخوام بخدا نزدیکتر بشم میخوام در مدار دریافت آگاهی های قرار بگیرم که ایمانم به خدا قوی تر بشه و چه زیبا این درخواستم تیک خورد توسط دست قدرتمندش سعیده ی شهریاری
.
.
.
.
چه حس خوبی گرفتم وقتی مثال کلاس رو زدی خودکار و انداختم اون ور کلاس ی نارنگی پوست کندم زیر میز یاد دوران مدرسه افتادم که چقدر شیطنت میکردم سر کلاس که بیشتر معلم هام عاصی بودن از دست من یک لحظه اون کلاس توحیدی رو تجسم کردم عجب کلاس خفنی میشه اون کلاس هر چند همین الان هم این کلاس دایره و هر روز صدای این کلاس عرش خدا رو میلرزونه احساس میکنم خدا همه چی رو ول میکنه و میشینه فقط به این کلاس توجه میکنه و لذت میبرم و برا همه دست میزنه و میگه آفرین اینجا رو خوب فهمیدی سعیده
بعد میگه حالا سید علی نوبت تویه ببینم امروز چکار میکنی و لحظه به لحظه همه رو خطاب قرار میده و میگه تو قلم دستت بگیر تا جاری بشم تو قلمت تا جاری بشم تو وجودت خدایا شکرت به بودن در این کلاس توحیدی به خودم می بالم به داشتن استادی همچون پیامبر زمانم استاد عباس منش و استاد مریم شایسته می بالم به دوستانی همچون
سعیده شهریاری
سید علی خوشدل
اینا راد اکبری
الهه رشیدی
یاسمن زمانی
مژگان مسافری
اسد الله زرگوشی
رضا نارنجی
اسماعیل
حمید حنیف
مارکو پولو
و…….همه بچههای سایت به خودم میبالم خدااااااایا شکرت
سلام آقا سعید عزیز…برادر هم نام من …
سلام بروی ماهتون و بی نهایتِ بینهایت ممنونم ازتون که وقت ارزشمندت رو میزاری و برام مینوسی
هر نقطه ی آبی شما پر از احساس خوب و قوت قلبه …
خدا منت سرم گذاشت و اجازه داد از توحید بنویسم …
وگرنه من کجا و اجرای توحید در عمل کجا …؟
خداوند کمکمون کنه هر روزمون توحیدی تر از دیروزمون باشه …که اگر هدایتمون نکنه و دستمون رو نگیره حتما گمراه میشیم …
نگاهتون به کلاس توحیدی خیلی قشنگ بود …پر از آرامش بود …
الهی که بزودی تو یک سمینار استاد…هممون دورهم جمع بشیم و این کلاس توحیدی بالاخره به واقعیت به پیونده …
درپناه الله یکتا غرق احساس عمیق خوشبختی باشی برادرعزیزم
سلام سعیده جان چقدر خوشحال شدم که دایره آبی رو دیدم ذوق کردم باور کن هر روز روزی چند بار پروفایلم رو چک میکنم که ببینم کی جواب کامنتم رو داده خدا رو شکر دیدم دایره آبی واسم اومده اونم کی سعیده عزیز شاگرد زرنگ کلاس توحیدی استاد ممنون که زمان گذاشتی و جوابمو دادی
سعیده عزیزم سلام
دوستان عزیزم، سلام
چقدر همه چیز به جاست.
این فایل رو که گوش کردم، منو خیلی خیلی…. نمیدونم چی اسمش رو بزارم ولی عشق خدا رو توش حس کردم.و من تو هدفونم، یه رم گذاشتم، توش فایلای استاده. بعضی وقتا میزنم رو SD کارت و ازون پخش میکنم. یه فایلی پخش شد، که خیلی لذت بخش بود. مثل ترکیب هدایتی کامنت تو بود. تو اون فایل استاد میگفتن بابا هر اونچه که ما میخوایم هـــــست، فقط کافیه ما بریم تو مدارش، ثروت هست، رابطه عاشقانه هست، سلامتی هست، ما باید بریم تو مدارش، همــــــین.و واقعا هم همینه. همه چیز هست.و این قانون، چقدر خیال آدم رو راحت میکنه.
عجب جملاتی بودن…. با اعتماد به یه GPS میزنیم تو دل جاده و جنگل و دریا، ولی به خدای اون GPS انقد اعتماد نداریم… یک دهمی ک به اون GPS اعتماد میکنی به خدا اعتماد کن، ببین چطور پادشاهی میکنی….
خدایا من تشنه این زندگی توحدی ام، تشنه اون آرامش و شجاعت و تکون نخوردنه ام.
از، دیروز که میخواستم برم خرید، هی میخواستم واسه اطمینان و اینکه پول کم نیارم، پول قرض کنم، هربار روم نمیشد.روم نمیشد در محضر غنّی حاضر دستمو جلو بنده اش دراز کنم. و هربار نگفتم… امشب اما، گفتم… طرف گفت الان نمیتونم قرض بدم. و چــــــقدر بهم برخورد! و گفتم برا چی دستتو جلو بنده اش دراز کردی؟ انقدر پشیمون شدم از کارم… و گفتم ببخش منو. میدونم الان دردم توحید نیست و غرورمه که قلقلکم میده. ولی تو منو ببخش که دستمو جلو غیر تو دراز کردم وقتی هربار منو bless میکنی. و گفتم،شکرت. شکرت که نزاشتی بده،که قرض نکرده باشم. و خوشحال شدم. آخر کامنتت، نوشته بودی التائبون، لبخند زدم، من بودم…
سلام فاطمه جان.
کامنتت از اون کامنت ها بود که دل آدم ضعف میره براش…
در عین سادگیِ ظاهری، عمقِ باطنی داره…
این جمله و سکوتِ سمانه:
روم نمیشد در محضر غنّی حاضر دستمو جلو بنده اش دراز کنم.
عجب جمله ای…
محضرِ غنّیِ حاضر…
قلبم زیر و رو شد…
مرسی فاطمه جان که نوشتیش.
خدایا مرسی که من هدایت شدم اینجا و دیدم این کامنت رو.
این فایلی که گفتی رو منم تازه گوش کردم، ولی اسم فایلو یادم نمیاد…
قشنگ یادمه در مورد gps و اینکه به اون اعتماد داریم به خدا چی؟
یا اگه به قولِ سید علی جانِ خوشدل پدر قول بده پول میده به بچه، بچه خیالش راحت میشه میره به زندگیش میرسه چون مطمئنه به حرفِ پدر، اما در برابر وعده ی خدا که حقه، من چطوری اعتماد میکنم؟
قبلا فکر میکردم کامنت ها شاملِ حالِ تحسین بچه ها نسبت به هم میشه…
الان درک کردم علاوه بر تحسین همدیگه که عالیه و اتفاقا بودنش عینِ نعمت و هدیه است برامون، داخلِ جمله بندی های هر نفر تو کامنتش یه نکته ای هست که از درکِ اون آدم اومده و وقتی میخونم به راحتی در اختیارم قرار میگیره…
حالا اینکه به اون نکته دسترسی دارم یا نه، به فرکانس و مدار خودم بستگی داره.
مدارها برای من خیلی هیجان انگیزن.
عین مراحلِ بازی
از یه لِوِل میری لول بعدی…
خب، معلومه، هیجان انگیزتر هم میشه…
حضور تو مدار امنیت، آرامش، ثروت، هدایت، تسلیم، صبر، رابطه خوب، حال و حس خوب، صلح درونی، سپاس گزاری، تحسین، توجه به زیبایی ها رو به خودم تبریک میگم و تحسین میکنم خودمو.
نمیدونم ابتدا و انتهاشون کجاست و چطوری سنجیده میشن، کم و زیادشون چطوری محاسبه میشه، اما با توجه به احوالاتم، نتایجم، نشونه های توی زندگیم قشنگ متوجه میشم کی تو چه مداری وارد شدم، موندم، یا خارج شدم…
خدایا شکرت برای تئوریِ جذابِ مدارها، که استاد عباس منش عزیزم، منو باهاش آشنا کرد.
سمانه عزیزم
سلام
پاسخت رو که خوندم،لذت بردم.
قشنگ تعریفش کردی، آگاهی ای که بر یک شخص روشن میشه و در کامنت ها میخونیم و درک میکنیم و چقدر از پاسخ اای خداوند به ما از طریق هدایتمون به کامنتی بوده.
رفتم شام رو آماده کنم و همون هدفون مذکور رو روشن کردم ک فایلی که پخش شد،(به علت اینکه sd کارت هست، رندوم پخش میشه من نمیدونم چین) توضیح تئوری مدارها بود…. الله اکبر. و من گفتم ربّ من، حتما باید این رو بهتر درک کنم. این موضوع ک تئوری هستی رو توضیح میده. خدایا شکرت. وقتی شنیدمش، استاد در قسمتی گفتن، مثل تمام سیاراتی که هر کدام در مداری میچرخن، هر کدوم از ما هم در یک مدار مشخص قرار داریم. و من گفتم وااااقعا چه جاااالبه! تقریبا که همه ما میدونیم که هر سیاره ای در یک مدار مشخص هست، چرا از این موضوع این رو متوجه نشدیم که هررررچیزی که در جهان هست در یک مدار مشخصه؟! و گفتم این همون بحث آگاهیه و مدارها، تو اصلا به این اگاهی دسترسی نداشتی چون در مدارش نبودی و به نسبت تغییر مدارت آگاهی های بیشتری رو دریافت میکنی و متوجه میشی. استاد دنبال این بودن که بفهمن و کم کم هدایت شدن و مدارشون تغییر کرد و آگاهی ها رو دریافت کردن.
ربّ من سپاسگزار بودن در این مسیر هستم
به نام الله
سلام بر شما دوست عزیزم سعیده جان
من صحبت های شما را باور کردم و با خدای خودم حرف زدم
گفتم : من نمی دونم
گفتم من دارم روی خودم کار میکنم باید و لاجرم اتفاقات خوب برام رقم بخوره
خدایا شکرت برای وجود خداوند
خدایا شکرت برای وجود شما دوست ودوستان عزیزم
وقتی باور کردم امروز از در ودیوار مشتری های عالی و دست به نقد وارد مغازه میشوند و همه پول به دست،
اینها اعتبارش از خداونده ، مطمینم و شک ندارم
خدایا نعمت هات را بر سر افزون بفرما بیشتر و بیشتر و بیشتر
خداوند دیشب کامنت شما را نشونم داد و وقتی خوندم تا به الان همین طور دارم مرورش میکنم و تحسینتون میکنم الهی که سالم و سرحال باشی
با خوندن کامنت تون چنان انگیزه ای گرفتم ، آنچنان نیرویی در درونم اومده که تعجبی برام نداره ، چون می دونم از نیروی مطلقه
وقتی کامنت شما را خوندم اصلا گریه ام نگرفت ، بلکه همین طور یکسره می خندیدم چون این حرف ها همه اصله ، چون من از بدنه جامعه دور شدم ، چون مثل قبلم نیستم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
همین الان خداوند اسم دخترم را در // مدرسه غیر انتفاعی // ثبت نام کرد … گفتم این رو هم بگم ، چون این هم اعتبارش از خداونده و هم برای تغییر باورها، چرا ؟ چون قبلا من خودم مشرک بودم و همش میگفتم باید بچه بره مدرسه عادی و دولتی ، ما که نداریم وو؟؟!!! و از این جنس حرف ها ، ولی الان خدا را شکر همین الان اسمش را در هنرستان غیر انتفاعی نوشتیم ..این اعتبارش از خداونده
ممنون سعیده جون دست خداوند
واقعا عجب خدایی داریم
خدایا شکرت
سلام خانم شهریاری واقعا ا. این کامنت بی نهایت لذت بردم واقعا موقع خواندن اشک شوق ریختم چقدر آیات قرآن همراه بامعنی
خیلی برایم جذاب بود بی نهایت از این کامنت لذت کافی بردم من اصلا کامنت توسایت نگذاشتم خیلی کم کامنت می گذارم ولی این کامنت تو مرا به وجهه آورد که حتما کامنت بگذارم واقعا همین طور است اگرتوحید بشی نه ترسی داری ونه غم خداوند همیشه باهم است سپاسگرازم
سلام به سعیده عزیز
احسنت دختر تو فوق العاده ای میدونی چند بار خواندم چند روز گذشت تا امروز تونستم برات بنویسم احسنت بتو با این قلب مهربونت فکر کنم خداهم از گفتگو با تو لذت میبره نمیخوام از صفات انسانی بخدا بدم ولی وقتی تو سعیده اینجوری با عشق از توحید ویگانگی الله میگی به همان اندازه حتی بیشتر از آن عشق را نصیب قلب مهربونت میشه
سعیده جان تو که مهربونی آن ته مه های کلاس به منم جا بده منم دارم سعی میکنم افتان وخیزان این مسیر توحیدی رو بیام حتی حاضرم کیف وکتابات رو خودم برات بیار ایموجی باچشمهای قلبی …..
دوستت دارم چقدر لذت بردم از تک تک کامنت دوستان که در پاسخ به دیدگاهت نوشته بودند
در پناه رب العالمین شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت
ما سرخوشانِ مستِ دل از دست دادهایم
همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
سلام صدسلام ودرود بی کران برشمابانوی محترم وتوحیدی سرکار سعیده خانم شهریاری نازنین
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که دراین جمع الهی ولبریز ازعشق خودت میباشدحضوردارم
خانم شهریاری تاکنون سه مرتبه این کامنت سراسر توحیدی وپرازراگاهی روخوندم واقعا ازش سیرنمیشم دروصف این کامنت دوستان به تفسیر گفته اند واگه بخوام جملاتی بیان کنم مصداق ضرب المثل معروف “زیره به کرمان بردنه ” فقط میتونم بگم بی نظیر وفوق العاده بود مثل سایر نوشته هاتون ودرادامه پاسخها وکامنتهای دوستان گلم رو که روی کامنت شما آمده بودنیزخوندم وکلی لذت بردم ازدیالوگهای ردبدل شده شما ودوستان نازنین که بعضی ازآنها همراه باجملات واژه های طنز امیزبود وکیف کردم ازاین بستری که استادنازنینمون فراهم کرده تاهم درسها بگیرم وهم لحظات شادی روباهم داشته باشیم من ازسال 98 که خدادوستم داشت وبه این مسیرزیبا پرخیربرکت هدایتم کرد اولین اقدام عملی که انجام دادم حدف رسانهها اززندگی ام بود وچنان به این اصل مهم متعهد وپایبند بودم وهستم که درحال حاضر به غیراز فوتبال که آنهم خلاصه بازیهاست رومبینم وبقیه اوقاتم رودرسایت الهی عباسمنش میگذرانم
خدایا شکرت که تورودارم بااین دستان نازنینت که دورهم هستیم
باآرزوی بهترینها برای اساتید گرانقدرمون استادعباسمنش وخانم شایسته نازنین وشماوهمه دوستان عزیزم درسایت عباسمنش وخودم
خدانگهدارمون باد
به نام خدای مهربانم و سلام به دوست ارزشمندم
بسیار شما رو تحسین میکنم که همواره با عمق عشق درونیتون کامنت میذارید
بسیار حس نابی از کامنتهای شما میگیرم و بسیار مشخصه که منبع وصل هستید و دارید با خداوند، عشق بازی میکنید، روی دوش خداوند با عشق میرید جلو و نه غمی دارید و نه ترسی
چه لذت بردم که نوشتید: کاش به اندازه نصف جی پی اس، روی خدا حساب باز کنیم
واقعا که این حرف ، اصله
کلا قانون همینه
ماها اگه یه آدم کله گنده بهمون یه قولی بده، چنان میزنیم و میرقصیم که انگار دقیقا به اون هدفمون رسیدیم ولی اینکه خداوند بارها در قرآن اشاره کرده که همه چیز از منه و حتی برگی بدن اذن من روی زمین نمی افته و اون کله گنده و اون رئیس و فرمانده و … همگی بنده من هستند، فراموش میکنیم که باید از اون خدا فقط خواسته داشته باشیم و هیچ حسابی روش باز نمیکنیم و اونوقت هست که شاکی میشیم و کفر میورزیم و گمراه میشیم
چقدر استادمون با آگاهی و درک بالا بارها و بارها این موارد رو اشاره میکنن و یه دستارزشمنداز جانب همون ربی هستن که قول داده ما رو هدایت کنه و این ما هستیم که باید اون هدایت و حمایت رب رو بپذیریم و عمل کنیم
ممنونم دوست خوبم که همواره با قلبی پاک و آرام مینویسی و این همه عشق و نور و آگاهی رو به جریان میندازی
بری هممون در این مسیر پاک الهی، دنیا دنیا سلامتی عشق آرامش شادی و ثروت رو آرزومندم
الله ولی یار مومنان هست و بیرون می آورد آنها را از تاریکی به سوی نور
از نوشته هایت یاد گرفتم سعیده عزیزم
سلام به روی ماهت من قربان آن خدایی با عظمت درونت شوم
از این به بعد تحسین های مرا بیشتر بیشتر در هر کمنتتتت میبینی تا جایی بنویسم تا جای تحسین میکنم که این را زهنم یاد بگیرد که فقط تحسین کند فقط شکر بگوید
سعیده عزیز بسیاررر اتفاقی بسیاررر اتفاقی آمدم« که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست » به این صفحه اصلا نمیخواستم کمنت بخوانم ولی یکی کش ام کرد به خداییی اش گفت بیا بخوان
همین دیروز بود از خدا درخواست کردم که خدایا خودت قدرتتت در زهنم بیشتر بساز
این کمنتتتتتت سراسر قدرت خداوند بود سراسر از عشق و آگاهی بود
سعیده عزیزم چقدر خوب روی خودت کار کردی نوش جانت این همه عشق نوش جانت این همه آگاهی نوش جانت این همه عزت
نوش جانت این قربت به خدا
نوش جانت این حس های که از الله تجربه میکنی
نوش جانت این نوشته های زیبا
نوش جانت این همه عشق
نوش جانننننننننننتتتت عزیزم دل من
چقدر این خدا زیباست چقدرررررررررررر مهربان هست چطور همرایی ما هست چقدر شرم هست به من که فراموشش کنم
چقدررررر زیبا مینویسی.
به خدایی خدا در هر جمله ات فقط مکث مییکردم میماندم که چگونه اینا را هضم کنم چی کنم یک حس درونم گفت هر روز بیا این متن را بخوان هر روز بخوان
سعیده عزیزم چی بگویم که قابل توصیف قلب پاکت باشد چی بگویم که زهنم قبول کند و تحسین ات کند چی بگویم که برای جملات زیبایت باشد
عالی هستی عالی هستی عالی هستی
من هم میخواهم اینگونه درک را تجربه کنم
من هم میخواهم مثل سعیده از آگاهیی الهی نوش جان کنم
دوستتتتتتتتتتت دارم
به گفته خودت یک عالم بوسسسسسسسس به سر و کله ات عزیزم
سلام به استاد عباسمنش و مریم جان مهربان
سلام به دوست عزیزم سعیده جان
چقدر لذت بردم از کامنت زیبای شما ، چقدر توحیدی و عاشقانه صحبت کردید ، چقدر قشنگ حرفای استاد رو درک کردید ، خداروشاکرم که در مسیر زیبایش هستم ، خداروشاکرم برای حضور اساتید عزیزم ، استاد عباسمنش و استاد شایسته و شاگردان بی نظیرشون ، خدارو شاکرم که فرصت بهره مندی از این فایل زیبا ، این کامنتهای زیبا و نکات توحیدی رو بهم داد ، امیدوارم همیشه بدرخشید و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید .
سلام به سعیده توحیدی عزیزم
هدایت امروزم این فایل توحیدی ارزشمند بود و بارها و بارها گوش دادم و دوباره امروز گوش دادم چیزهای جدیدی شنیدم و گریه کردم.از اینهمه شرک هام واز خدا طلب ببخش ورحمت کردم برای تمام گذشته ام که مشرک بودم…و بازم منو هدایتم کرد با اندک ایمانی که داشتم…به این مسیر زیبا و سایت توحیدی..
شروع کردم طبق عادتم به خوندن کامنت ها..
از خوندن کامنت زهرا نظام الدینی جان رسیدم به کامنتش قدم اول جلسه سوم..
باورهای ثروت رو نوشته بود برای تمرینی که استاد گفته بود برای غرفه داری..
چون ایشون نویسنده هستن یاد تو افتادم و بهم الهام شد که اینو برای سعیده بنویس و که دوست داره نویسنده بشه و بره اون کامنت رو بخونه..
abasmanesh.com
اینم. لینک این کامنت..برای شما دوست عزیزم..
منتظر نوشتن نتایج توحیدی ت هستم..
عاشقتم
به نام پروردگار جهانیان
سلام به استاد عزیزتر از جانم
سلام به استاد مریم شایسته ی گل
وای استاد چقدر این فایل عالیهههه اشکم را در اوردی استاد عزیز
واقعا سپاسگزار خداوند هستم که من را با این سایت وبا این استاددد عزیز آشنا کرد
چقدررر لذت بردم از این شعر بانو پروین اعتصامی خدایا صد هزار مرتبه شکر
خدایا شکرت به خاطر این باران پر از رحمت و برکت واییی استاد خودم را رو صندلیهای عقب تجسم میکردم وبه حرفهای پر از اگاهی شما گوش میکردم ممنونم استاد عزیز
باز هم سپاسگزار خدای خودم هستم ولقعا شکر گزاری معجزه میکنه استاد عزیز
در پناه خدا شاد و پیروز وسعادتمند باشید
اما موسی کلیم الله
خدایا تو موسی را نجات دادی و رشد دادی و بعد از آن راه را گم کرد و تو هدایتش کردی
زمانی که به پیش فرعون می آید تا بنی اسرائیل را ببرد در جواب فرعون می گوید آن موقع از گمراهان بودم:
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ ﴿18﴾
[فرعون] گفت آیا تو را از کودکى در میان خود نپروردیم و سالیانى چند از عمرت را پیش ما نماندى (18)
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿19﴾
و [سرانجام] کار خود را کردى (و آن فرد را کشتی)و تو از ناسپاسانى (19)
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ
﴿20﴾گفت آن را هنگامى مرتکب شدم که از گمراهان بودم (20)
و اما در ادامه موسی فقط از خداوند می خواهد و اظهار عجز می کند و خداوند هدایت می کند.
فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿24﴾
پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آن گاه به سوى سایه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم.» (24)
خودش را واقعا تسلیم می بیند و ربش به دادش میرسد. تا اینکه رشد می کند و رشد می کند و در برگشت از وادی طور به رشدی رسیده است که به خانواده اش می گوید
فلما قضى موسى الأجل وسار بأهله آنس من جانب الطور نارا قال لأهله امکثوا إنی آنست نارا لعلی آتیکم منها بخبر أو جذوه من النار لعلکم تصطلون ﴿29﴾
و چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را[همراه ] برد،
نور آتشی را از دور در کنار طور مشاهده کرد، به خانوادهء خود گفت: «[اینجا] بمانید، که من [از دور] احساس انسی از آن نور آتش دارم ، باشد که خبرى از آن یا شعله اى آتش برایتان بیاورم، باشد که خود را گرم کنید.» (29)
موسی به رشد احساس می رسد و احساس انس با خدا را از دور تشخیص می دهد و جایزه این رشد همکلامی با خداست و مهم تر از آن برگزیده شدن به دست خداست
قَالَ یَا مُوسَى إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاتِی وَبِکَلامِی فَخُذْ مَا آتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿144﴾
فرمود: «اى موسى، تو را با رسالتها و با سخن گفتنم [با تو]، بر مردم [روزگار] برگزیدم؛ پس آنچه را به تو دادم بگیر و از سپاسگزاران باش.» (144)
و اما موسی کلیم الله
خدایا تو موسی را نجات دادی و رشد دادی و بعد از آن راه را گم کرد و تو هدایتش کردی
زمانی که به پیش فرعون می آید تا بنی اسرائیل را ببرد در جواب فرعون می گوید آن موقع از گمراهان بودم:
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ ﴿18﴾
[فرعون] گفت آیا تو را از کودکى در میان خود نپروردیم و سالیانى چند از عمرت را پیش ما نماندى (18)
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿19﴾
و [سرانجام] کار خود را کردى (و آن فرد را کشتی)و تو از ناسپاسانى (19)
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ
﴿20﴾گفت آن را هنگامى مرتکب شدم که از گمراهان بودم (20)
و اما در ادامه موسی فقط از خداوند می خواهد و اظهار عجز می کند و خداوند هدایت می کند.
فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿24﴾
پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آن گاه به سوى سایه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم.» (24)
خودش را واقعا تسلیم می بیند و ربش به دادش میرسد. تا اینکه رشد می کند و رشد می کند و در برگشت از وادی طور به رشدی رسیده است که به خانواده اش می گوید
فلما قضى موسى الأجل وسار بأهله آنس من جانب الطور نارا قال لأهله امکثوا إنی آنست نارا لعلی آتیکم منها بخبر أو جذوه من النار لعلکم تصطلون ﴿29﴾
و چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را[همراه ] برد،
نور آتشی را از دور در کنار طور مشاهده کرد، به خانوادهء خود گفت: «[اینجا] بمانید، که من [از دور] احساس انسی از آن نور آتش دارم ، باشد که خبرى از آن یا شعله اى آتش برایتان بیاورم، باشد که خود را گرم کنید.» (29)
موسی به رشد احساس می رسد و احساس انس با خدا را از دور تشخیص می دهد و جایزه این رشد همکلامی با خداست و مهم تر از آن برگزیده شدن به دست خداست
قَالَ یَا مُوسَى إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاتِی وَبِکَلامِی فَخُذْ مَا آتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿144﴾
فرمود: «اى موسى، تو را با رسالتها و با سخن گفتنم [با تو]، بر مردم [روزگار] برگزیدم؛ پس آنچه را به تو دادم بگیر و از سپاسگزاران باش.» (144)
سلام به استاد عزیزم
واقعا ارادتمندم
راستش چهارشنبه شب مجبور شدم دختر عزیزم را در بیمارستان بستری کنم و امروز خیلی در فکر بودم ولی سایت را که باز کردم این فایل تمام وجودم را از ایمان پر کرد خدایا شکرت چون احساس کردم پروین این شعر را برای من سرود چون من اکنون جای مادر موسی هستم.
موضوع بیماری را باز نمی کنم ولی دوست دارم بگویم که در این مدت سعی کردم با جملات تاکیدی که از فایل های توحیدی شما و دوره 12 قدم (جلسات قرآنی) آموخته بودم ایمانم را حفظ کنم.
سعی کردم رها باشم و اجازه بدم خودش برام کارها رو انجام بده و به قول شما با دست و پا زدن های الکی به شاخ و برگ های کنار رودخانه نچسبم. رها باشم تا جریان آب و همون هدایت های الهی اتفاق های خوب را برامون رقم بزنه
خیلی خوشحالم خدا رو شکر میکنم از اینکه شما را در مسیر زندگی ام قرار داد خوشحالم ار اینکه هدایت شدم و با قوانین جهان هستی آشنا شدم خوشحالم از اینکه متوجه شدم در مشکلات و سختی ها باید با توحید از خودش بخواهیم که کارهایمان را انجام دهد و فقط ما لذت ببریم خدا رو شکر میکنم و از شما تشکر میکنم که در فایل 5 توحید، به ما آموختید که ما به چه شرک های مخفی دچار هستیم و خودمون هم غافلیم.
خدا رو شکر میکنم از اینکه در تمام این مدت علی رغم گذشته فکر نکردم خدا برای من بد خواسته و سعی کردم عدالت خدا رو به یاد بیارم و قبول کنم هر آنچه به ما می رسد از جانب خودمان است و خداوند به اندازه ذره ای در حق کسی ظلم نمی کند (ان الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس انفسهم یظلمون)
خدا رو شکر میکنم و از شما با تمام وجودم متشکرم چون مرا با خدایی آشنا کردید که نه تنها ظالم نیست بلکه عادل و هادی است، نه تنها خسیس نیست بلکه وهاب است و او اجیب دعوه اداع اذا دعان هست نه اینکه ما بخواهیم و بگوید فعلا به صلاحت نیست یا اصلا تو شرایطش را نداری یا اینکه اگر می خوای به من برسی نباید دنبال این باشی
خدا رو شکر که باور کردم خدا غنی است یعنی بی نیاز است یعنی به هیچ چیزی از ما نیاز ندارد این نیست که لنگ فلان اعمال ما باشد تا به ما فلان نعمت را بدهد
سلام
این فایل رو من به عنوان نشانه و با نیّت باز کردم برای مهاجرت،مهاجرت از کشور نه هنوز ولی مهاجرت از خونه پدربزرگ و مادربزرگ بعد از 26 سال!
مدتی هست که قصد مهاجرت دارم و خیلی میترسیدم تا قبل دیدن فایل توحید عملی 9 چون بدون هیچ پول و درآمد و …. دارم حرکت میکنم و حالا بعد از دیدن این فایل من ایمان دارم! ایمان به خدایی که هر لحظه منو هدایت حمایت و حفاظت میکنه. من قدرت رو از خودم و همه کس گرفتم و دادم به ربّ عزیزم و میخوام دلمو بدم به الله و برم توی دل ترس ها.
من باید حرکت کنم! هنوز هیچ پولی ندارم و با ایمانم به الله مهربان فردا دارممیرم دنبال خونه .
من توی خانواده ای بدنیا اومدم که همیشه ترسیدن و همه چیز و همه کس رو بزرگتر از خدا دونستن ولی من این شیشه بی ایمانی و شرک رو شکستم!تمااااام شد!
من به حرف های استاد خیلی اعتماد دارم و این باور رو برای من ساخت که تو حرکت کن و خدا تورو هدایتت میکنه و جهان درهای رحمت رو برات بااااز میکنه!
من با ایمان به الله مهربان که هدایت و حمایت و حفاظتم میکنه مهاجرت میکنم.
این مسیر شاید چالش هایی رو داشته باشه ولی امروز یاد گرفتم که بهترین وکیل من الله یکتاست و او برای من کافی است!
همتون رو به ربّ،به فرمانروای جهان و کائنات میسپارم.
یاحق