ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1714 روز

    بنام آنکه جانم دردست اوست

    سلام وعرض ادب واحترام خدمت استاد عباسمنش گرامی وخانم شایسته عزیز

    من وقتی با قانون جذب آشنا شدم اولین قدمم قطع کردن درد ودل وناله وگریه وزاری چه برای خودم چه برای دیگران بود

    حتی اگر کمبودی درزندگی ام بود یا مشکل ارتباطی داشتم می نوشتم اما نقطه ی مقابل انرا که زیبایی بود می نوشتم

    می دیدم مشکلات من به عناوین مختلف رفع می شد

    کمبودهایم به عناوین مختلف با دستهای خداوند رفع می شد روابطم عالی عالی شد

    چندسال پیش یادم دلم می خواست خرید عیدی عالی با خوشی داشته باشم فقط خواستم ودیدم که عالی ترین خریدها و با شادمانی درکنارهمسر وفرزندانمون داریم وهمه خوشحالیم نزدیک عید مدیرعامل شرکت همسرم برای تمام همسران شرکت کارت هدیه چند میلیونی فرستاد بقدری ذوق کردیم وخوشحال شدیم همگی

    یعنی با یک خواسته ی زیبای من کل شرکت بهره مند شدند نه اینکه بخواهم بگم من این کارو انجام دادم بلکه زیبایی را برای همه خواستم وخدا پاسخم را زیبا داد

    خدایا سپاسگزارم بابت نعمات بی کرانت

    دیگه اینکه هرکس می اومد پیشم گله وشکایت نمی کرد

    خصوصا مادرم حرفهای ما همه راجع اتفاقات خوب وزیباییها بود

    ممنون استاد عزیز از اینکه مباحث وبا مثالهای عالی برایمان باز می کنید

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    امیررضا شیخ شعاعی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و باحالم و خانم شایسته و دوستان هدایتی سایت

    من این فایل شما رو در کتابخانه دانشگاه گوش دادم من همیشه سعی دارم که حتما تعداد فایلهای زیادی از شما رو استاد عزیزم در دانشگاه گوش بدم چون همیشه باور دارم که در جو دانشگاه باید خیلی مراقب وروردی هام باشم خداروشکر میکنم که این فایل باحال و هدایتی رو گوش دادم.

    من قبل از آشنایی با شما استاد عزیزم هم از ترحم و تعریف علاقه ای نداشتم چون واقعا اشک تمساح میرختن و این کارها بدتر باعث نابودی بیشتر من میشد، ولی در دوره ای از زمان که موقع کنکور من بود من خودم رو خیلی اذیت میکردم و همش به پدر و مادرم میگفتم برای ترحم بیشتر من خیلی دارم تلاش میکنم بیشتر مواقع بی دلیل میزدم زیر گریه مخصوصا وقتی با کسی صحبت میکردم، این دلیلی شد که من هر روز در مسیر کنکور موفق نشوم و نمراتم پایین تر باشد و هی مشاور تحصیلی هم بهم یا ترحم داشت یا خیلی محکم و بد برخورد میکردم بامن. تقریبا من بدترین شرایط رو داشتم دو ماه مونده بود به کنکور که همه میگفتن با این حالت و نمراتت هیچ دانشگاهی قبول نمیشی ولی من تصمیم گرفتم فقط دو ماه در مورد سختی های کنکور صحبت نکنم و هرکی هرچی بهم میگفت در موردش بهشون میگفتم انشالله هرچی پروردگار بخواد، من فقط توی 60 روز از بدترین حالت ممکن به لطف الله به یکی از بهترین دانشگاه ایران و با بهترین و مورد علاقه ترین رشتم از بچگی رسیدم و یکی از مهمترین دلایلم این بود که تصمیم گرفتم سکوت کنم و به قول شما استاد عزیزم زیپ دهنمو بکشم.

    ممنونم استاد این مسیر خیلی خوب و ارزشمنده و از وقتی تصمیم گرفتم در مورد موضوعات منفی و ترحمی با کسی صحبت نکنم نتایجم فوق العاده و غیر قابل مقایسه با قبل شده.

    ممنونم از کامنتای خفن دوستان عزیز و هدایتی سایت

    سپاس گزار پروردگار روزی رسان و مهربانم هستم که مسیر رو داره بهم خیلی عالی نشون میده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مریم السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1408 روز

    سلام استاد قشنگ و خوبم

    این فایل منو برد به سال 84 که مسئله ایی در زندگی مشترک من به وجود اومد و تا سال 87 به طول انجامید و من ندونسته توجه کردم به ناخواسته ها و حالم رو بد کردم و توجه دیگرانو گرفتم دلسوزی و ترحم و مدام راجع بهش حرف زدن ها و……… و اینهارو الان متوجه میشم که خودم با دستان هنرمند خودم به وجود آوردم …..اما با تجربه و عبور از این مسئله چقدر بزرگتر و آگاهتر شدم چقدر سعی کردم مریم بهتری باشم از قبل …و متوجه بشم که اون اتفاقا از کجا آب میخورد و منشا اونها چی بود

    خدارو به خاطر تمام این سالها و آگاهیهای امروزم سپاسگزارم

    بزرگترین چیزی که من متوجه شدم اینه که همه چیز رو من وارد زندگیم میکنم با کانون توجهم وااغیر

    هیچ بیرونی وجود نداره

    فقط و فقط خودم هستم و لاغیر

    استاد جانم باز هم سپاسگزار شما هستم

    قبل از اتمام کامنتم اینم بگم دقیقا من یه مادرم و وقتی فرزندم بیمار میشه بیشتر از پیش بهش توجه میکنم و الان میفهمم که دارم با دست خودم دوباره چه گلی به آب میدم

    خدایا شکرت که فهمیدم حتی امروز ….بهتر شدن امروز من نسبت به دیروزم که این آگاهی رو نداشتم با عمل نکرده بودم و فراموش شده بود

    راسنی این تجربه دیروز رو دوست داشتم بگم یه جایی در محله ما هست که رفتن به اونجا به خاطر شلوغیش شرایط پارک کردن ماشین رو سخت میکنه اما من دیروز اون محله کار داشتم و گفتم من میرم و همونجا که میخوام و کار دارم پارک میکنم و رفتم خدا میدونه همون جا روبروی جایی که کار داشتم یه جای ماشین بود و من با ذوق و تایید کردن اتفاقی که افتاده بود پارک کردم و رفتم….خیلی حس خوبی بود گفتم بنویسم و دوباره یاداوری کنم برای خودم و شما عزیزان…هرچی ما بخواهیم همونه فقط باید درست عنوان و خواسته بشه

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    به نام الله یکتا

    فک آدم میافته با شنیدن قوانین و درکشون

    همه چی از خودمونه و هیچ قدرتی در بیرون از ما وجود نداره….

    قدرت خداست و از اون قدرتش به من داده برای خلق کانون توجهم…

    به چی فکر میکنی به بدهیات؟

    به اینکه چطور پرداختشون کنی؟

    بیشتر میشن بدهیات و یا پرداخت نمیشن و یا قطره ای پرداخت میشن،چرا؟

    چون تو داری به بدهی فکر میکنی و بهش توجه میکنی و در موردش حرف میزنی با احساس بد و احساس قربانی بودن، با خدا با خودت با بقیه….و چون راهی رو برای پرداختش نداری احساست بد میشه و بدتر میشه و این سیکل معیوب همواره در حال ادامه پیدا کردنه….

    بعد هدایت الله و اون اصل از زبان استاد بیان میشه که استاد میگه نه تنها به بقیه چیزی در مورد مسائلتون نگین بلکه با خودت و خداوند هم در موردش صحبت نکن و فقط به خواسته ات فکر کن و توجه کن…

    بدهی داری به بدهکاریت فکر نکن به روزی که پرداختش کردی و تموم شده فکر کن و اون لحظه رو احساس کن انگار همین الان اتفاق افتاده و باور بساز از اینکه من هر چیزی که بخوام رو میخرم و نقد میخرم…

    سخته،واقعاسخته اما شدنیه و امکان پذیره…اگه استاد میتونه منم میتونم(بهترین الگو در تمام موضوعات خود استاد هستند)

    چقدر با احساس قربانی بودن جلب توجه کردیم و چقدر قدرت رو به عوامل بیرونی دادیم و چقدر احساس کمبود داریم که دنبال جلب توجه هستیم تا بقیه بخوان ما رو آروم کنند…آدم یه جاهایی حالش به هم میخوره از این نوع رفتارهاش

    هر چند خیلی خیلی بهتر شدم اما باز هم هست و مثل علف هرزه اگر قطعش نکنی هر بار دوباره رشد میکنه…

    دلیل عمل نکردن به خیلی از کارهایی که باید انجام بدیم و می‌ترسیم و یا ماسک زدن هامون فقط از فرار از مسائلمون میاد،قدرت رو به عوامل بیرونی مثل همسر،فرزند،خانواده،مدیرمون،صاحب خونمون و …میدیم و هی جلوی بقیه احساس قربانی بودن و ضعف نشون میدیم تا دلشون برامون بسوزه و بهمون رحم کنند و اذیتمون نکنن و باور کردیم که اونا در زندگیمون قدرت دارن و مشخصه که چه زندگی داریم،از نتایج میشه راحت فهمید که چه باورهای شرک آلودی داریم

    یعنی هر چه در مسیر توحید بیشتر پیش میرم بیشتر میفهمم که چقدر هیچی نمیدونم و چقدر کار داره و چقدر باید روی خودم کار کنم و این کار کردن روی باورها و شخصیت همیشه و تا روز آخر عمرم باید ادامه داشته باشه و انتهایی نداره…

    همیشه منتظریم یک عامل بیرونی درست بشه تا من حرکت کنم غافل از اینکه بازی برعکسه

    من باید تغییر کنم تا عوامل بیرونی درست بشه

    واقعا ممنون استاد عزیزم هستم بابت بیان این مطالبی که بارها و بارها ارزشش از الماس و طلا بیشتره برای من…

    سجده میکنم به تنها،تنها قدرت جهان الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1857 روز

    سپاسگزار مهربان پروردگارم هستم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی های زندگی ساز

    وسپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه

    « توجه مساوی با تجربه »

    به هر طریقی باید مراقب احساسم باشم ، مراقب باشم برای «جلب توجه» و « برانگیختن ترحم اطرافیان » ناخواسته های بیشتری به زندگیم دعوت نکنم

    مراقب کلام و رفتارم باشم تا بخاطر یه لحظه مورد ترحم قرار گرفتن راجب مشکلاتم صحبت نکنم که این نوع توجه مشکلات بیشتری رو به زندگیم میاره

    ««« اگر می‌خوام توجه جلب کنم از چیزی توجه جلب کنم که بهم قدرت میده بهم کمک می‌کنه »»»

    استاد من به قانون توجه مساوی با تجربه بسیار باور دارم چون همیشه تکرار میکنم برای همین بیشتر در من ، درونی شده خیلی وقتا تونستم در برخورد با ناخواسته زیپ دهنمو ببندم تا برام تکرار نشه ، به اندازه ای که روی این موضوع کار کردم تونستم ذهنمو در موارد ناخواسته کنترل کنم اما هنوز هزاران پله با استاندارد هام فاصله دارم

    دلم میخواد انقدر باورش کنم تا در تمام موارد بتونم زیپ دهنمو ببندم

    راجب ارتباط کمتر داشتن با اطرافیان هم باید بگم که بله کمی جهان خودش بهم کمک کرد که ارتباط هام کمتر شه ، و دراین رابطه منم مراقب خودم بودم و البته خود اطرافیان هم خود به خود کمتر و کمتر و خیلی کمتر منو مخاطب اعتراض هاشون قرار دادن، چون میدیدن که من راجب مشکلاتم باهاشون حرف نمی‌زنم، گاهی هم اطرافیان سوال میپرسن و من برای اینکه تکرار نکنم فقط تشکر میکنم که ومیگم ممنون همه چی مرتبه…

    جهان داره با افکار باور و کانون توجه ما کار می‌کنه ،چیزی وارد تجربت میشه که راجبش داری صحبت می‌کنی

    جهان کاری نداره تو از مشکلات خوشت میادیا نه چیزی وارد زندگیت میکنه که داری بهش توجه می‌کنی

    وقتی حالم خوب نیست و مشکلی دارم با کسی حتی خدا هم در مورد مشکلاتم صحبت نکنم

    کار راحتی نیست اما از خودش می‌خوام که کمکم کنه تا بتونم این قانون رو رعایت کنم

    توی هر حالتی هستی جوری نگاهتو تغییر بده تا بتونی موهبت های بیشتری ببینی

    بیشتر بنویسم و تکرار کنم و گوش کنم تا بفهمم قانون داره چجوری کار میکنه

    خدایا کمکم کن تا بیشتر درک کنم که خودم دارم تجربیاتمو رقم میزنم

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سحر جهان تیغ گفته:
    مدت عضویت: 495 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسیم

    آقا من معمولا وقتی کارای روزانومو انجام میدم هدفون گوشمه و فایلای استاد گوش میدم فایل تموم شد دست شستمو گفتم من راجب این موضوع یک تجربه عاااااالی دارم واسه گفتن و بیام با شما به اشتراک بزارم

    من قبل کار کردن رو فایلای استاد 3سال همه جور درمانی انجام دادیم واسه بچه دار شدن دیگه با فایلا که آشنا شدیم درمان متوقف کردیم و 2تا موتور کراس خریدیم با همسرم و رفتیم به دنبال توجه نکردن به ناخواسته ها و توجه به خاسته ها من دقیقا قبل فایلای استاد یکسره به همه توضیح میدادم که منو همسرم فرزند نداریم و دنبال درمانیم و همیشه هم ازین سایت به اون سایت سرچ میزدم مینوشتم درمان برای نازایی طب گیاهی طب سنتی با کلامم به دوست و آشنا میگفتم و اونام مثلا هم دردی میکردن و میگفتن ما واست دعا میکنیم که بشه خدا دری واستون باز کنه دیگه وقتی با فایلا آشنا شدیم راجبش هیچ کلامی گفتم سحر نباید بگی واقعا رو خودم کار کردم دیگه واقعا یادم نمیاد آخرین باری که ازم پرسیدن چرا بچه ندارین با عشق گفتم داریم از باهم بودنمون لذت میبریم اونم تو زمان درستش میاد واقعا ما کمتر از 4ماه راجب این موضوع نه با خودمون نه با بقیه گلایه نکردیم کلامی نگفتیم و راجب موتورامون روزایی که قراره بریمو کدوم کوه بریمو برنامه هامون حرف میزدیم و بعد کمتر از 4ماه خدا بهمون فرزند داد و بدون دارو بدون درمان گیاهی و شیمیایی با تسلیم خاست خداوند شدن و از مسیر لذت بردن این هدیه رو خداوند داد و به قول قرآن و استاد عزیز وقتی تو ایمان میاری و عمل صالح انجام میدی پاداش ها داده میشه ️

    در پناه الله شاد باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    زهرا الف گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    بنام خدای یکتا

    سلام استاد جونم و مریم بانو و دوستان هم فرکانسی

    همه چیز از کانون توجه ما نشات میگیره ، توجه ما از طریق دیدن، شنیدن ،حرف زدن حتی لمس کردن احساسی در ما بوجود میاره و این احساس فرکانسی ارسال می‌کنه و اون فرکانس پاسخی میشه به توجه ما

    وقتی این قانون به این سادگی میدونیم چرا مواظب نباشیم ذهنمون چی میخوره، چرا مواظب نباشیم پازل آینده چجوری داریم میچیتیم،چرا مراقبت نکنیم

    اینقدر این قانون ساده ست که در عین سادگی فراموشمون میشم

    من کلا آدم نیستم خیلی زیاد صحبت کنم حتی در مورد موفقیت‌هایی که کسب کردم و از امروز متعدتر میشم راجع به چیزهایی که دوست ندارم و ناخواسته هستند توجه ای نکنم

    مثال در این مورد پسرم چند وقت پیش مریض شد خیلی خودم اذیت نکردم دکتر هم نبردم دارو تو خونه داشتیم بهش دادم خوب شد اما بعد یک هفته دوباره تب کرد نگران شدم و مدام به نجواهایی میومد به قول استاد وقتی حریف ذهنت نمیشی راه حلش پیدا کن راه حلش این بود آزمایش بده و خداروشکر جواب آزمایش خوب بود و ذهنم خاموش شد و بعد دوباره تب کرد ایندفعه اصلا توجه نکردم فقط مراقب خوراکش بودم و تبش چک میکرد و خیلی زود خوب شد ️

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز‌و خانم شایسته

    روز 159 ام

    تقریبا 3ماه بود که تمرکزم روی دوره ی پر برکت هم جهت با جریان خداوند بود و بعد از دید فایل جدید از روز شمار ،نشونه ای بود ک برگردم به این دوره

    حس قربانی شدن،موجب توقع بیجا میشه

    توقع از کسایی که هیچ مسئولیتی در قبال ما دارن ولی ما گستاخانه ازشون متوقعیم و حتی این حقو به خودمون میدیم که ناراحت و دلخور باشیم

    اینارو الان میفهمم و میگم

    ولی قبلا،دوره قبل از خودشناسی و اشنا شدن با دنیای درونم،حق طبیعیه خودم میدونستم

    این نگاه باعث میشد ،در مقابل برای اطرافیان هم،کاملا از خودم بگذرم و حتی با تقلا و اذیته خودم،ولی به طرف مقابل توجه و کمک کنم

    یادمه روزهایی که برای پروسه ی طلاقم ،درگیر مسائل قانونی بودم،از برادر بزرگم توقع داشتم که کنارم باشه و اون هیچ وقت نبود و حتی یکبارم بهم زنگ نزد حتی وقتی ک به یکی از افراد خانوادم گفته بود ک فلان روز ک ندا جلسه ی دادگاه داره بگین من میام به عنوان شاهد

    ولی اون روزه مشخص نه تنها نیومد بلکه گوشیشم جواب نداد که من حداقل با کسی دیگ هماهنگ کنم

    اون روزها به شدت حس تنهایی و غم داشتم

    این روزها اون حس بد رو خوب انالیز میکنم

    اون حس غم و‌تنهایی ،فقطو فقط به خاطر شرکه من و فرکانسهایی بود ک از توقع و حساب کردن روی بنده های خدا میکردم

    این تجربه ،شد یه موضوع برای حرف زدن برای جلب توجه بیشتر

    هرجا بحثی بود که ادمها از تجربه های تلخشون میگفتن(چه جالب که من با اون فرکانس پایین و اون مدار،با انسانهایی تعامل داشتم که هم مدار بودیم و جنس صحبتها به فرم های مختلف ولی با یک بیس بود)منم شروع میکردم میگفتم بابا واسه تو که چیزی نیس،من وسط یک جلسه قانونی فلانی تنهام گذاشت…این میشد ک میگفتن اخی….

    خداروشکر وقتی کم کم ،توحید رو شناختم

    خدارو کمی درک کردم

    خالق بودن رو درک کردم

    احساس خوب درونی رو شناختم

    احساس لیاقت رو اشنا شدم

    حل مسائل رو قوی کردم

    و خیلی چیزهای دیگه،همه چیز به راحتی تموم شد

    و این روزها،حتی وقتی سرماخوردگی پیش میاد به هیچ کس نمیگم و صدامو پای تلفن صاف میکنم

    مثل همین اواخر ،همزمان منو دو نفر از اعضای خانوادم شروع به سرفه کردن کردیم (فصلو گرد گل،میوه ها،خلاصه دلیلشو نفهمیدیم)

    اونها هروز با تماس با مامان بابام،از اینک امروز چقد سرفه کردن چقد حالشون بده،هی بدو بدتر شدن

    صدای یکیشون کاملا رفت و کلی دکترو

    یکی دیگشونم امبولانس بیادو ….

    اما من هرموقع ازم پرسیدن،گفتم خیلی بهترم

    جوری ک مامان بابام ازم میخاستن برای اون دونفر سوپی چیزی درست کنم

    درواقع قدرت رو درمن دیدن که ازم این درخواست رو داشتن

    من یکبارم دکتر نرفتم

    دوبار دمنوش درست کردم

    با بی توجهی و صحبت نکردن و یه فست،همه چیز برای من عالی پیش رفت

    همه ی این راه حل ها،به لطفه اگاهی هایی که ازین سایت مقدس دریافت میکنم

    خداروشکر که اماده ی هدایت بودم و این مسیر ،خیلی بهم کمک میکنه

    ازتون سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سمیه چنکشی گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته گرامی درمورد این فیلی که گذاشتین می خواستم تجربه خودم روبگم اینکه چند سال پیش من هم باتوجه به بیماری سنگ کیسه صفرا که تو فامیل درجه یک شایع بود ومن همیشه موقع صحبت با خواهر برادرم به این موضوع اشاره میکردم که حتما من هم میگیرم به خیال خودم شوخی بود برای خنده ولی باکمال ناباوری دوچارش شدم توسن کم واینکه دکترا می گفتن که این بیماری مال بالای ۴۵ سال هست وتو چرا گرفتی بعد از اینکه به قانون جذب اشنا شدم وشما فهمیدم که خودم اون رو جذب کردم حتی به شوخی واین که قانون شوخی سرش نمیشه ومراقب فرکانسهیی که میفرستیم باشیم حتی به شوخی خیلی ممنونم ازاین که هستید ومن رو به خدا رسوندید با تشکر از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    محمدرضا بکشلو گفته:
    مدت عضویت: 2229 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم که بالا و پایین شهر تمپا رو بهمون نشون دادی

    خیلی تیشرت خوشگلی دارید که نوشتش خیلی بهم حس خوبی میده “god is my guidance”

    خیلی ممنون که کمک می کنید زندگی من در مسیر بهتر شدن حرکت کنه که باعث میشه دنیا جای خوبی برای زندگی کردن برا هممون بشه.

    ی سوال اول دارم که هنوز نتونستم تو فایل هاتون درکش کنم. می دونم گفتید اما نمی تونم به صورت واضح متوجهش بشم. تو زندگی روزانه یا کسب و کار یک سری مسائل پیش میاد و شما نمی دونید چطور حلش کنید، مثلا ماشین یه قسمتش نیاز داره به تعمیر، اما تا الان اون شکل از مسئله برام اتفاق نیفتاده، خوب چطور با نگفتن پیش کس دیگه ما متوجه اون بشیم که تعمیرکار اون قسمت ماشین کجا بهتره؟ این دغدغه از کجا میاد؟؟ یجای دیگه تو بعد دیگه برامون مسئله پیش اومده اما چون کیفیت کارش خوب نبوده، مسئله امون شاید حل نشده یا ناقص حل شده. شبیه این کار تو نتورک استفاده می کنند که بهش میگن بازاریابی کلامی

    یا حتی مثلا می پرسیم کجا گوشت فروشی خوبی داره ؟ تو امریکا می تونید با سرچ تو اینترنت بازخوردها رو بخونی، اما اینجا من واقعا نتونستم درک کنم چطور مسائلم بدون پرسیدن حلش کنم.

    شاید ی سری دوستان بگن هدایت میشی به سمت بهترین راهکار، که خوب دو تا مسئله اس، چون خودت تو مدار پایین تری هستی داره این جنس مسئله برات پیش میاد که راهکارهای تو بر مبنای منطقت ممکنه تو رو به سمت کمبود بیشتر تو اون مسئله ببره، که خوب مورد پسند نیست، یا از ادم های بپرسی که اون ها هم باعث کمبود بیشتر برات بشن!!

    چه جالب من حین نوشتن این کامنت چقدر متوجه شدم که ذهنم به کمبود توجه داره!!

    یه تجربه موفق تو این مسئله که زیپ دهنم بستم، در مورد فکرهای بود که نتایج کنکورم ربطش میدادم به معلم ها و خیلی کس دیگه. اما از اون موقع که دیگه درموردش حرف نزنم کلا از ذهنم خارج شده و حس بهتری نسبت به این قشر از جامعه پیدا کردم.

    تو مسئله بچه هم کاملا برای خودم و بچه ام این یه اگاهی گنده برای خودم شد که وقتی بچه مریض توجه ویژه تر بهش می کنم و نازش می کشم که برای خودم هم همینطور بوده که تو خودم احساس قربانی بودن زیادی ایجاد کرده بود.

    ی چیز رند قشنگ امروزم این بود که روز نوشتن این کامنت، یعنی ۶ تیر ۱۴۰۱، ۱۱۱۱ روز عضویت من تو سایت هست و خیلی خوشحالم که تو این جامعه بزرگ هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: