ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 47 (به ترتیب امتیاز)

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 925 روز

    به نام خوب مطلق…..سلام به استاد عزیزم …به رسم سپاسگزاری به خاطر نعمت ها ؛؛خدارا دوباره شکر میکنم به خاطر حضور در جمعی که مرا به خداوصل میکند ….من سالها وسالها روی چرخه ی عادت درد ودل کردن به خاطر مشکلات مادی باهمه از جمله خواهرام بودم ..چون اون ها در حد توانشون به من کمک مالی میکردند…واین کم کم باعث شد من موقع برخورد با مشکلات مالی شرک مطلق داشته باشم چون گره های مالی زندگیم را به دست خدا نمیدادم که باز کنه بلکه با دردودل کردنی که عادتم شده بود گره را به دست بنده خدا میدادم تا باز کنه…و البته که هر روز مشکلات بیشتر وعزت نفس پایین تر میرفت…تا زماتی که آگاه شدم وتمام امور زندگی م را به دست پروردگار دادم والبته که الان اینقدر اوضاع مالی م بهتر وبهتر شده که من به دیگران کمک مالی میکنم…. خدایا تو چه قانون ساده ای برای رسیدن به سعادت بندگانت گذلشتی .بندگانت به چه انسان های پیچیده ای پناه میبرند برای بهتر زندگی کردن ….. سپاسگزارم از شما که فرصت نوشتن دیدگاه ها را دادین ..در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    سلام استاد و مریم جان

    جهان به توجهات ما پاسخ میده

    من از تجربه خودم بگم

    من وقتی بچه داد شدم اصلا به سختی بچه کوچیک فکر نکردم و باور کنید چنان پسر من بزرگ شد که فقط لذت بود و بس

    اما در مورد غذا خوردن بهش می گفتم بخور نخوری کوچیک میشی اینجور میشه خلاصه

    غذا خوب نمیخورد و من هم حرص بخورم

    و لاغر شد

    تصمیم گرفتم دیگه کارش نداشته باشم و خیلی بهتر شد خدا رو شکر

    و در مورد اجاره خونه و اینکه بالا هست حرف زدم و باعث شد نتونم به موقع پرداخت کنم و الان دارم کار میکنم بتونم به راحتی تعهداتم را پرداخت کنم

    و در مورد مثبت بودن و اینکه همیشه میگم صاحبخونه من خوبه خداروشکر و هیچ وقت نمیگه بلند بشید و دقیقا همیشه تمدید میکنه و من هیچوقت نگران جابجایی نبود

    اینم یه اتفاق خوب و عالی هست

    خدایا شکرت بابت همه چیز و همه اتفاقات قشنگ زندگی

    شاد و موفق و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1249 روز

    خداااای من

    واقعا دارم شاخ در میارم از تعجب

    الان که دیدم این ایده بارها جواب داد که هرسوالی که میپرسم فقط کافیه بپرسم و نهایت دوسه روز بعدش به طرز عجیبی براحتی جواب میگیرم، انگار گنج پیدا کردم

    برای همین اومدم همین قسمت بنویسم سوال مهمم رو چون دلم‌نمیخواد از کامنتهای زیبای این فایل برم بیرون و بعد به هر دلیلی گم کنم این قسمت رو، یا فراموش کنم بیام و بقیه کامنتها رو بخونم

    حالا حرف من به این فایل مربوطه یا بی ربط نمیدونم اما یه حسی بهم گفت جایی نرو تا تنور داغه بچسبون همینجا بنویس

    شور و اشتیاق زلیخا رو دارم وقتی بیناییش رو بدست آورده بود و اشکها نمیزاشت یوسفش رو ببینه

    من عطش درونم برای کشف چنین موهبت بزرگی نمیزاره کلمات رو ثبت کنم

    انگار ضربان قلبم راه نفسم رو بسته

    خدایا من همین دیروز از یکی از دوستان پرسیدم چطور میتونیم بفهمیم کدوم یکی از دوستان به کامنت ما رای مثبت دادن

    هرچند این سوال خیلی هم درجه اهمیت بالایی برام نداشت ولی پاسخ داده شد

    به راحتی

    به زیبایی

    خیلی ساده و اتفاقی

    و حالا میخوام از این تقلبی که خدا بهم رسوند استفاده کنم و سوال مهمم رو بپرسم:

    میدونم که جهان پاسخش رو خیلی سریع از راههای باورنکردنی بهم میرسونه

    الان چطور میتونم هرچه سریعتر به اون خواسته مورد نظرم برسم؟

    در واقع چطور میتونم راه رسیدن به خواسته مهمم رو کوتاهتر و لذت بخش تر کنم؟؟

    صراط الستقیم تو این مسیر چیه؟

    از چه راهی باید ورود پیدا کنم که مستقیم ترین راه باشه؟؟

    چون راه مستقیمه که بیراهه نداره، حاشیه نداره، شاخ و برگ اضافی نداره و دقیقا مثل اون درختهای بلند توی قسمتهای اخیر سفر به دور آمریکا که مستقیم مستقیم به سمت نور رفته بودن فقط به سمت هدف رفت

    خدایا کوتاهترین، عزتمندانه ترین، ساده ترین، لذت بخش ترین و آموزنده ترین مسیر رو بهم نشون بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    Amin Iloon گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    ایجاد ترحم – دوره عزت نفس – احساس قربانی شدن

    جلب توجه – برای اینکه دیگران با همدردی آرامت کنند.

    نوتیس خداوند در قران به میامبر – در مورد ناخواسته ها با من صحبت نکن.

    نه اینکه با دیگران در مورد نا خواسته ها صحبت نکنیم – نه تنها با خودمان در این مورد صحبت نکنیم – بلکه با خدا هم صحبت نکنیم.

    با ایجاد ترحم بچه هامون رو ضعیف بار نیاریم – اونها همواره خودسون را به بدبختی – مریضی – نداری میزنن تا ایجاد ترحم کنن – تا اینکه دل افراد براشون بسوزه و بهشون توجه کنند.

    دلداری دادن اون فرد و رسیدن به این احساس که من برا اون مهم هستم لحظه ای است ولی اون مسئله و مشکل که هی درموردش صحبت میکنیم باهامون یک عمر میمونه.

    عباسمنش فردی هست که هیچ وقت در مورد مشکلاتش با کسی صحبت نمی کند پس منم صد درصد در این مورد با کسی صحبت نمیکنم.

    به هرچیزی توجه کنی به سنت ان هدایت می شوی – از جنس همون وارد زندگی ات میشه…

    به جای اینکه همواره به دیگران بگی که من این بیماری ناعلاج رو دارم و ایجاد ترحم کنی – رو خودت کار کن که بری بگی من این بیماری ناعلاج رو درمان کردم.

    جهان کاری نداره که تو از مشکلات و بدبختی ها خوشت میاد یا نمیاد اگر بهشون توجه می کنی وارد زندگی ات میشه.

    اگر حالت بده اجازه نده که کسی بفهمه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ثریا سرپرست گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    سلام استاد عزیز وخانم شایسته مهربان دراین فایلی که برای ماآموزه گذاشتین وماهم خیلی استفاده کردیم استادخواستم به شمابگم که من وقتی این ویروس اومدهمسرم باتوجه به کنترلی که روی من داره وزندگی مشترک باهاش کارهرکسی نیست منوازشغل نزدیک بیست سالم وبه اجبارمانعم شدونگذاشت که ادامه بدم ومن مشکلم باهاش بیش ازقبل شدمثلامانع رفتنم به خانه پدرم میشدیعنی تقریبا من ودخترم زندانیش بودیم وخیلی مورد های دیگه ومن تصمیم گرفتم که بزرگترهارودخالت بدم وکاربدترشداماخدای بزرگ من روبه گروه معجزه سپاسگزاری هدایت کردوازاونجابه طرف شما.من حقیقتش نمیتونستم یه تمرکز کوچکی روی خوبی همسرم داشته باشم اماوقتی بقول شما روی زیباییهاتمرکزکردم خیلی بهترشدوبه مراتب رفتارش بامن خوب شدمنی که هرروزباخواهرم سررفتارهای همسرم حرف میزدم کم وکمترش کردم وآگاهانه سعی کردم این کاررو انجام ندم چون ازآموزه های شما استفاده کرده بودم خداروشکرخیلی زندگیم آرامشبخش شده وسعی میکنم باخودم درصلح باشم درنتیجه اونم آرام‌تر شده. ومن به امیدخداباآموزش های شمابه خیلی چیزهای دیگه میرسم وبقول شمابانتایج باشما حرف میزنم خدای بزرگ شما وعزیزدلتون وفرزندگرامی روحفظ کنه ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آوا علیئی گفته:
    مدت عضویت: 793 روز

    به نام خدای بی نهایتم که تنها موجودیه که توجهش به درد من میخوره،چه تو دنیا و چه تو اخرت!

    سلام استاد ارزشمند و خانم شایسته عزیز؛امیدوارم که مثل همیشه تو بهترین و زیباترین شرایط و اتفاقات نقش داشته باشید:)

    استاد اگه بخوام درباره تجربه خودم به خصوص در مورد مریض شدن بچه ها توسط توجه والدین بگم

    من به شخصه از سِرم خیلی وحشت دارم و هنوزم که بعد از این همه مدت یه اتفاقی پیش میاد که مجبور میشم سرم بزنم کل وجودم شروع میکنه ترسیدن از لرز

    و کاملا یادمه اولین باری که فشارم افتاد و مجبور به سرم زدن شدم چقدر از اول همه تو بخش تزریقات حالم بد شد و خودمو به در و دیوار کوبوندم و چقدر هم از طرف خانوادم مورد توجه قرار گرفتم که چی شده.اره میدونم ترسیدی.اشکال نداره درست میشه و و و….

    که این‌ها همش بخشی از جلب توجه کردن و توجه گرفتن در مقابلش هست

    و فکر میکنم از همون موقع شروع شد که من نه تنها زود به زود مریض میشدم بلکه تو تمام مریضی هام افت فشار و سرم زدن الزامی بود.

    که دقیق یادم نیست اما از وقتی که این استرس من از سرم زدن از طرف خانوادم توجه خیلی بیش از حدی نداشت مریضی بعدی ای که تجربه کردم به همون قرص و شربت اکتفا کرد و دیگه افت فشاری در کار نبود

    انگار از جایی که دیگه توجهی در مقابل اون ترس دریافت نمیکردم و ریکشنی که باعث جلب توجه بشه بروز نمیدادم دیگه هم مریضی هام کمتر شد هم همونطور که گفتم همون قرص و شربت برای درمان کافی بود.

    و تجربیات دیگه ای هم هست که واقعا به دلیل همین جلب توجه هم تلخ شروع شدن و هم تلخ تموم شدن اما درس های زیادی برام داشتن

    و از اونجایی که میدونم با به یاد اوریشون حس و حالم بد میشه از گفتنشون خودداری میکنم ولی سپاسگزارم از شما که باعث شدید چه در موضوعی که بالاتر توضیح دادم چه در موضوعات دیگه بفهمم این جلب توجه چه نقش اساسی ای داشته و از خدا طلب کمک میکنم و مطمعینم که به سرعت،به راحتی و در قشنگ ترین مسیر ها بهم کمک میکنه که هم از فایل های رایگان که درباره عزت نفس هست کمک بگیرم و هم از دوره عزت نفس که به کمک خدا ب زودی تهیه‌ش میکنم.

    بهترین و قشنگ ترین اتفاقات که باعث جلب توجه خداوند نسبت بهتون بشه رو ارزو میکنم:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 711 روز

    به نام خدای نور

    من میدونم نباید راجب مشکلات حتی با خداهم حرف زد و فقط باید تمرکزم روی خواسته ها باشه ولی این نجواهای ذهنی کارو خراب میکنن و بهمم میریزن باید بیشتر کار کنم روی خودم نذارم نجواهای ذهنی جون بگیرن و اذیتم کنن خلاصه با کلی جنگ درونی برای خاموش کردن این نجواهای وارد سایت شدم روی من را به سمت نشانه ام هدایت کن زدم و این فایل اومد بعد از تمومشد این فایل دیگه خبری از اشک و جنگ درونی نبود و ارامش خاصی داشتم نمیدونم اصلا فقط میدونم اروم شدم خدایاشکرت که با نشونه هات مسیرو برام روشنتر میکنی.

    شادسلامت موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 675 روز

    سلام به استاد کار بلد و همه هم فرکانس های درجه یک

    بحث توجه گرفتن و ضعف عزت نفس شد.

    دوست ندارم از والدینم بد بگم اما یک موردی که به نظرم کاملا روی عزت نفس فرزندان تاثیر منفی میزاره همین توجه های بیش از اندازه یا همین دوستیهای خاله خرسه هست.

    پدر و مادرم به شدت مراقب احوالات ما بچه ها بودن و هستن، الان من و خواهرام متاهل هستیم، به قدری در چالش های زندگی در زمان مجردی حمایت شدیم که الان هیچ مهارتی برای روابط اجتماعی مثل دفاع از حقمون، نحوه صحبت با دیگران، تحمل سختی ها و حتی شنیدن حرف خلاف میلمون رو نداریم و شدیم انسان های زودرنجی که در هر لحظه دوست داریم پشت والدینمون پنهان بشیم.تا اونها به جای ما بزن تو دل مسائل.

    این حس توجه طلبی برعکس هم هست، کاملا میل و علاقه والدینم رو به نگاه محبت آمیز به خودشون رو متوجه میشم و این حس رو اصلا دوست ندارم.

    این رو هم میدونم اگر والدینم این نوع برخورد رو اگر با ما دارند به ضعم خودشون دارن از ما مراقبت میکنن.مادرم دُز محبت و توجهش بیشتر از پدرم هست و دارم میبینم که برادرام چقدر آسیب پذیر و وابسته هستن و خودشون هم میدونن که نگاه ترحمی والدینم موجب شده نتونن تشکیل خانواده بدن.این آش بقدری شور شده که برادرام دیگه ترجیح دادن برای فرار از این شرایط بیشتر اوقات در خونه نباشن.

    اما ناگفته نماند من مدتی هست برای دور شدن از نگاه دلسوزانشون خیلی از مسائل رو خودم به تنهایی حل میکنم و زیپ ذهنم رو بستم و به لطف خدا آرامش بیشتری دارم .

    جالب اینجاست که پسر خواهرم هم با توجه به اینکه زیاد به خونه پدریم رفت و آمد داره،این نوع نگاه روش تاثیر گذاشته و روحیات شکننده ایی داره و با کوچکترین خلاف میلی، پرخاش و گریه تو برنامش هست .

    در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    سلام استاد عزیزم ومریم عشق و دوستان گلم ،به به ،چه لحظه ای ،طلوع خورشید،به به ،به این موضوع عالی ،به به ،به استاد پرازعشقم که توهرشرایطی درهر فرصتی به دنبال آگاهی دادن به شاگرداشه ،موضوع امروز مثل همیشه پراز آگاهیه،دقیقا همینه من هم در گذشته دوست داشتم بشینم از کاه کوه بسازم واونو ذهنم بزرگ میکرد شروع میکردم به حرف زدن راجبش چون تحمل اون همه رنج خارج از توانم بود،من از ترحم بیزار بودم ولی توجیهم برای اینکار درددل کردن بود،چون به قدری بهش فکر میکردم که کل وجودمو ،ذهنمو ازم میگرفت،یادمه همیشه دنبال راهی بودم برای اینکه کسی بهم بگه چیکار کنم،ولی من کاملآ در اشتباه بودم چون اون کسانی که من باهاشون دردل میکردم نمیتونستند کمکم کنند،توی این مدت406روزی که بااستاد آشنا شدم هرگز نیازی حس نکردم که بخام باکسی صحبت کنم ،اینجا صحبت میکنم ولی مثبت واین کم کم بهم یادداد اگه از نکات منفی زندگیت حرف بزنی اونو داری بیشتر میکنی،همه ما دنبال ادمهایی هستیم که بشینیم از غصه هامون بگیم وجالبه که من شده بودم ادمی که هرکسی غم وغصه ومشکل داره میومد سمت من،این هم باور غلط بود،چون من هرگز نتونستم به کسی کمک کنم ولی وجودم پراز انرژی منفی شده بود،من یاد گرفته بودم روی پای خودم بایستم ومساعلمو حل کنم بعد تصمیم گرفتم به آدمهای دیگه بگم چیکار کنند که حالشون خوب بشه ولی فقط چند درصد این اتفاق میفتاد،ازاونجا که مادرم حمایتم نمیکرد من برعکس انقدر افراطی به دخترم دلسوزی کردم که توجه بیش از حد من باعث شده بود دخترم ضعیف باربیاد،خداروشکر خیلی زود فهمیدم و امروز دخترمو دارم مستقل بار میارم،یه روزی تصمیم گرفتم دیگه هرگز به کسی از مشکلاتم نگم وازاون روز دیگه احساس بدبختی نکردم چون مدام صحبت کردن راجب موضوع منفی باعث میشه از همون اتفاق برام بیشتر پیش بیاد،الان که میبینم عه چرا دیگه اون مشکلات رو ندارم میفهمم دلیلش چی بوده،امروز اگر کسی حرف منفی زد یا صحبت عوض میکنم یا بهش میگم که علاقه ای ندارم بدونم وتوجهم وتمرکزم رو روی زیبایی‌ها بزارم ،عاشقتونم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    کافیه فقط زندگی افرادی را ببینیم که هر روز شکایت دارن مینالن غر میزنن بعد میفهمیم چقدر قانون درست و دقیقه

    وقتی اطرافیانم نگاه میکنم که هر چی مینالن زندگیشون بدتر میشه به خودم میگم ببین این قانونه

    خودمم قبلا همین بودم انگاز مسابقه این بود کی شوهرش بدتره، کی بدبختتره، کی بیشتر داستان زندگیش بده

    بعد یکمدت تلاش کردم ببخشم کینه دشمنی ها و اتفاقات و بعد تلاش کردم منفی را نبینم مثبتها را ببینم بعد تلاشوکردم منفی ها را نگم و بعد تلاش کردم مثبت بگم

    الانم گاهی منفی میگم اما نسبت به قبل من الان عالیم

    یادمه قبلا چشمم به بقیه بود بقیه کمک کنن، بقیه محبت کنن، بقیه حمایت کنن، و… اما الان فقط میگم خودم و خدا و این دید شد بزرگترین راه موفقیتم

    توقع دیگه از هیچکس ندارم حتی از خدا بهش میگم من نشون میدم لایق هستم تو هم اندازه لیاقتم بده توقع ندارم اگه من کاری نمیکنم اگه من لایقش نیستم برام بفرستی

    و چقدر الان ارامش دارم الان به معنای واقعی دارم میفهمم حسادتها مقایسه ها حرفها چقدر روح و جسمم داغون کرد

    متاسفانه فصل زمستون انقدر همه از بیماری میگن که باز بری در مدارش اما من همچنان دارم باورسازی میکنم توجهم برمیدارم و چهارماه همه مریض شدن من نشدم تا اخر اون اشتباه کرد افتادم در مدار بیماری شنیدم، توجه کردم، شد بلاخره مریض شدم بعد فهمیدم خودم کردم سریع باورها را درست کردم و دوباره خودمو اوردم در مدار سلامتی

    شاید استاد راحت از همه دل کند و رفت یک کشور دیگه و راحت هم ناخواسته ها و متفی ها و ادمها را حذف میکنه اما من نمیتونم و فقط با تغییر مدارم خود، دوستای منفیم کم شدن و دور شدن اما اینکه دیگه همه را بزارم کنار و…. نه و الانم دورم هستن صحبتهای منفی فقط، دارم یادمیگیرم توجه نکنم یا توجه کردم کوتاه باشه خودم ادامه ندم

    الان دارم تلاش میکنم بهتر بهتر عمل کنم

    خدایاشکرت بخاطر یاداوری این مبحث که باز هم بیشتر از قبل بر خواسته هام تمرکز کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: