علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

364 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیزم

    یه خبر خوب بدم و اونم اینه که من حدودا دوهفته ای میشه که دارم مرتب رو خودم کار میکنم درواقع دارم عمل میکنم دارم درکی که پیدا کردمو توزندگیم پیاده میکنم

    هربار که میگفتید متعهد بشید برا تغییر

    ذهنم الارم میداد که ای بابا سخته بیخیال فعلا ول کن

    ولی تو سه زمینه به تضاد برخوردم تضادی که بود ولی به قول معروف کرده بودمش زیر مبل

    ولی اندفعه گفتم باید ریشه ای حل شن

    اولی رو که اقدام گردم دیدم جه جالب به محض اینکه تو ذهنم میگم باید عوضش کنم خدا کمکم کرد که برم بشینم فکر کنم بنویسم و بعد مطالب اومد اومد چیزهایی که فکرشم نمیکروم

    از اولی برا تضاد بعدی پله ساختم و بعد سوم

    یعنی به وضوح با تمام وجودم لمس کردم وقتی یه قدم بر میدارم دنیا صد قدم برام برمیداره

    خداروشکر میکنم برای این جهاد اکبری که انجام دادم واقعا یه جاهاییش سخت بود ولی نتیجه بینظیر بود

    شکر برا این قوانین ثابت شکر برا استاد عزیزم که با راه اندازی سایت وسیله ای شدن برا هرکه طالب هدایته

    در مورد این فایل چیزی که با هر کلام استاد به ذهنم رسید فقط یه جمله بود

    توجه برنکات مثبت=احساس لیاقت

    توجه برنکات منفی درهر بعدی=احساس عدم لیاقت در اون زمینه

    از یه طرف بنظرم چه خوب اومد که با فقط توجه کرون برنکات مثبت هر موضوعی در زندگیم احساس لیاقتم رو دارم به جهان نشون میدم

    از طرفی هم دیدم ای بابا چه چیزهایی از این احساس و نبودش در زندگیمون داره آب میخوره

    جون من خودم خیلی کمال گرا بودم ودارم تو این زمینه کار میکنم ویکم بهترشدم

    همیشه مثلا تو همون نمره گرفتن تمرکزم رو اون نیم نمره بود که نیوردم حالا میبینم یعنی احساس عدم لیاقت اصلا باورم نمیشه چون تا حالا فکر میکردم این از کمال گرایی میاد و این خصلت تنها نکته منفیش توقع زیاد داشتن از خودمه و من درواقع خیلی اعتمادبنفس دارم خیلی پیشرفت و بهتر شدن رو میخوام

    ولی حالا میبینم

    کمالگرایی = کمبود عزت نفس

    کمبود عزت نفس= درصلح نبودن با خود

    درصلح نبودن= استرس وترسهای مخفی و مقاومت

    استرس وترسهای مخفی ومقاومت=تمرکز بر نازیبایی

    تمرکزبر نازیبایی= گاری بستن برخودم

    ونهایتا احساس عدم لیاقت

    ولی خداروشکر میکنم که با همین فایل 11 دقیقه ای پی بردم به اینهمه نکات ظریف وشاه کلیدی که بدستمون دادین که درعین سادگی ممارست و تعهدی مادام العمر میخواد

    ولی حسم عالی شد عالیتر از اون موقع که قایل رو دیدم وشروع کردم به نوشتن

    عالی شدم چون رو به پیشرفتم

    چون تو این مسیرم

    چون خداهست

    جون این سایت هست

    چون استاد هست

    چون من هستم

    چون مزه شیرین تعهد نوشتن و گام برداشتنو چشیدم

    چون عاشق تغییرم وازش لذت میبرم

    چون از فهمیدن نقایصم لذت میبرم

    چون قدم اول و مهم فهمیدن اینه که مشکل کجاست

    جون حس حرکت و تکاپویی بهم میده

    چون باعث میشه تو باتلاق احساس امنیت نیفتم

    جون حس زندگی و حرکت بهم میده

    چون نشون میده دارم رشد میکنم

    و وقتی رشد کنم نتایج عالیتر میشه

    نتایج عالیتر میشه همراهش ایمان بیشترمیشه

    وهمینطور این سیکل مثبت ادامه پیدا میکنه

    ممنونم ازتون استاد عزیزم بابت این اگاهی های ناب واز خداوندی که به قول شما بزرگترین سپاسگزاریم ازش خلق این قوانینه و ایتکه به ما این توانایی رو داده که خالق 100٪ تمام زندگیمون باشیم

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  2. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 661 روز

    به نام خداوند جان

    سلام به دوستان عزیزم

    چقدر این فایل و فایل قبلی رو درک کردم.و بدون استثنا تمااااام نشانه ها رو در خودم دیدم.فهمیدم که احساس عدم لیاقت در من شدید هست و نیاز به اصلاح داره.برای این اگاهی سپاسگذارم خدای عزیزم.

    من کار جدیدی رو شروع کردم که فوق العاده دوستش دارم.واقعا دارم محیط و شرایط جدیدی رو تجربه میکنم.

    الان یک هفتش در شروع کار من جوری روز اولم رو شروع کردم که همکار های من گفتن که واقعا این کارو نکردی قبلا؟خییییلی خوب انجامش میدی

    و من متوجه این قضیه نبودم.تا موقعی که تحسین بقیه رو ندیدم در اول کار واقعا خوب بودنم رو متوجه نشدم و ندیدم

    تموم مدت استرس داشتم که اره دارم اشتباه انجام میدم و خودم رو سرزنش میکردم

    تا همین دیروز هم همینطور بود.اخر هفته ها ما پیک مشتری داریم و فوق العاده شلوغه.ولی من تونستم و رد کردم اون روز دو جز چند تا اشتباه کوچیک.همه بهم خسته نباشید گفتن و حال و رفتار همه اوکی بود با من و مشکلی وجود نداشت و نداره.

    مشکل خود منم در اصل.با سرزنش خودم به خاطر اون چند تا اشتباه کوچیک و ندیدن موفقیت هام در این هفت روز اول کار.میخوام الان خودم رو تحسین کنم و قدردان خودم باشم.

    زهرای عزیزم.ممنونم که از نقطه امنت از کاری که دوست نداشتی بیرون اومدی و رفتی تو دل ترس هات.ممنونم که قوی ادامه میدی.ممنونم برای تلاش هات برای رویاهای بزرگت.ممنونم که به فکر خودتی و به خودت ارزش میدی.لایق احترام،ارزش،ثروت ،سلامتی و کلییی چیزای خوب هستی و من فوق العاده بهت افتخار میکنم.من زیبا و قشنگم.همیشه کنارت هستم

    ممنونم که این 7 روز رو انقدر موفق گذروندی و دیگه همه چی راحت شده برات

    همه کار رو یاد گرفتی به بهترین شکل ممکن

    اروم هستی و اروم تر میشی

    البته خدا رو هم داری کنارت.همیشه هست.کنارته.

    خدایا سپاسگذارم

    همیشه میگم که ارامش وجودمو از تو میخوام و استرس همیشگیمو میزارم کنار.مخصوصا توی کار

    توی استراحت

    چون من لایق ارامش و خیال راحت هستم.

    خدای بزرگم سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  3. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1680 روز

    سلام استاد جانم

    چقدر دیدن شما لذت بخش است و چقدر عشق در کلام شما، قدرت در صدای شما و احساس لیاقت در چهره ی شما به وضوح دیده و حس میشود.

    استاد پارسال بود که عدم احساس لیاقت مرا به یک چرخه ی معیوب انداخت، بارها در کامنت هایم نوشتم که سیلی می‌خوردم ولی اعراض میکردم در حالی که مسیله ای اساسی در وجودم بود و من باید به جای اعراض آن را حل میکردم.

    از پارسال افتادم به جان ایجاد احساس لیاقت در وجودم.

    شروع کردم به دوست داشتن خودم.

    نوشتن توانایی هایم. یک لیست درست کردم و بارها خواندم و هر بار که کار جدیدی میکردم به لیست توانایی هایم اضافه کردم.

    بهبود پیدا کردم و دوره ی نقاهتم را گذراندم تا دوره ی حل مسایل آمد و آن دوره کمال گرایی را در من بهبود داد.

    میدانید، کمال گرایی تو را به ورطه ی عدم احساس لیاقت می‌کشاند.

    آنجا که اگر کاری انجام دهی ولی کامل نباشد، حتی اگر به اندازه ی یک درصد نقص داشته باشد، ذهنت میخواهد تو را بخورد و به تو بگوید تو خوب نیستی، تو لایق نیستی، فلانی راببین، و و و

    بازم بهبود بهتری حاصل شد.

    رسیدم به توحید. دیدم ریشه ی احساس لیاقت از توحید است. از باور به خودت و خدایی که خلق زندگی ات را نه تنها به تو سپرده بلکه آسمانها و زمین را مسخره تو کرده است؟ چرا؟؟؟

    چون تو لایقی

    آری

    چون تو لایقی

    و بعد رسیدم به این نقطه که برای پرواز و خلق اتفاقات زندگی ات دو بال نیاز داری، یکی باورهای هم جهت با خواسته است و بال دیگر احساس لیاقت.

    زیرا خودم بارها پولهای فراوان، موقعیت های رویایی و معجزه وار خلق کرده بودم ولی به یک دلیل ساده، آن هم عدم احساس لیاقت آنها را نپذیرفته بودم.

    چقدر ساده!!!

    موقعیت شغلی را خلق کردم که چون به خودم باور نداشتم، به قدرت خدای یگانه، هادی، رحمن و رحیم باور نداشتم، چون خودم را لایق نمی‌دیدم، پس زدم و دو دستی و با دستان خودم به شخص دیگری تقدیم کردم.

    آری، خلق هر خواسته، باورهای توحیدی نیاز دارد به همراه احساس لیاقت.

    استاد جانم سپاسگزارم برای شما، و دیدن روی ماه شما.

    خدایا شکرت

    مرا به راه راست هدایت فرما راه کسانی که به آنها نعمت دادی، راه کسانی که به آنها ثروت، سلامتی و خوشبختی دادی، که بتوانم به واسطه ی ثروت سلامتی و خوشبختی ام، به تجربیات زندگی ام بیفزاییم. تجربیاتی که توشه ی راهم خواهم بود برای روز ملاقات با معبود، با مبدأ.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      الهه گفته:
      مدت عضویت: 1201 روز

      سلام به دوست عزیز سپاسگزارم از کامنت زیبایی که نوشتی و به نکته عالی اشاره کردین من هم چندین بار این کارو کردم من تو این مسیر الهی به ماشین رسیدم با نداشتن احساس لیاقت پسش زدم به خونه ویلایی رسیدم اونم از دست دادم تازه با از دست دادنشون تازه احساس خوشحالی داشتم و البته یه جای دیگه هم داشتم این کارو میکردم که جلوشو گرفتم به لطف خدا گفتم این دفعه دیگه خودم رو محروم نمیکنم که اونم گوشی ایفون بود که همسرم خودش گفت برات میخرم من خوشحال شدم بعدش پیش خواهر کوچیکم گفتم ایفون میخوام چیکار با این که تو خواسته هام بود یاد این جرف استاد افتادم که میگیرم اگه دوست نداشتم عوضش میکنم که به همون خدا یه ذره پشیمونی که نکردم تازه دوست دارم بهترشو بگیرم و چقد من با این گوشی کلی عکس های زیبایی گرفتم چقد باهاش ایمانم قوی تر شد که خواسته امسالم رو گذاشتم ماشین مورد علاقه ام هیوندا i20 به لطف خدا همش میبینمش تحسین میکنم و میگیرم همون طور که گوشی ایفون گرفتم خدایاشکرت سپاسگزارم از شما دوستان عزیز و استاد وخانم شایسته عزیز در پناه خدا شاد و موفق باشید دوستون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3351 روز

    بنام خداوند هدایتگر

    سلام و درود بی‌کران بر استاد عباس منش گرامی، سرکارخانم شایسته عزیز و تمامی خانواده صمیمی عباس منش

    خداوند را سپاسگزارم که به من توفیق شنیدن و درک این آگاهی‌ها را عنایت فرمود و در زمانی زندگی میکنم که استاد عباس منش حضور دارند و این آگاهی‌های ناب را در اختیار ما قرار می‌دهند

    تحسین میکنم استاد عباس منش عزیز را که واقعاً متحیر میشم که چقدر زیبا و ریزبین این باگ‌ها و مواردی که باعث میشه جلوی ورود نعمت و ثروتی که خداوند بخاطر ما خلق کرده و حق طبیعی و مسلم ماست گرفته شود

    با صحبت‌های استاد معنای این شعر حافظ بیشتر و بیشتر قابل درک میشه

    ‌میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

    تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

    خداوند هنگامی که اراده نمود و مرا بعنوان انسان به این جهان زیبا فرستاد ، بدون شک اولین چیزی را که همراهم نمود همین احساس لیاقت و خودارزشمندی بوده تا از اینهمه نعمت و فراوانی که در این جهان هستی خلق نمود استفاده نماییم ولی من این اصل را فراموش کرده‌ام و با دستان خودم ، خودم را از اینهمه نعمت محروم ساخته‌ام و بقول استاد عزیز بدنبال خورده نانهای دیگران هستم و وقتی که این احساس را مجدداً در خودم پیدا کنم و احیا و بازسازی نمایم بی‌شک درهای رحمت پروردگار بازهم بروی زندگی من باز خواهد شد.

    در تایید صحبت‌های استاد یک مثالی از خودم به یاد آوردم.

    چندین سال قبل در کلاس آموزش ساز تنبک شرکت میکردم و خیلی هم خوب یاد گرفتم و استاد هم از پیشرفت من راضی بود

    ولی بعضی مواقع نواختن یکسری از نت‌ها نیاز به تمرین زیادی داشت و من هم در نواختن آنها به مشکل برخورد میکردم در صورتی که کاملاً طبیعی بود و این نت‌ها بمرور با گذشت زمان و پیش رفتن در درسهای بعدی پختگی لازم را پیدا میکرد ، ولی بقول خانم شایسته عزیز ، امان از این کمال گرایی و مقایسه کردن خودم با هنرجویان دیگر که باعث شد بدون در نظر گرفتن پیشینه آنها و حتی مقدار تمرین بیشتری که آنها نسبت به من انجام میدادند من نسبت به این ساز دلسرد بشم و آن را کنار بگذارم و ادامه ندهم که مسلماً الان هم پشیمانی سودی برای من نخواهد داشت

    خداوند را سپاسگزارم که توفیق شرکت در دوره فوق‌العاده احساس لیاقت را بدست آوردم و از خداوند متعال میخواهم که کمک و یاری نماید تااین احساسی را که صرفاً بواسطه انسان خلق کردن من در وجودم قرار داده بازهم مثل روزهای اول تولدم ، پررنگ و برجسته بشه ‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به دوستانِ عزیزم در سایتِ دوست داشتنیِ tasvirkhani.com

    اولِ کامنت میخوام ازتون تشکر کنم استاد جان که موازی با فایلهایِ کولاکِ دوره احساس لیاقت، فایلهای کولاک دانلودی و هدیه رو برای احساس لیاقت آماده میکنین.

    این مهربونیِ شما رو میرسونه که دارین هر دو طیف رو همزمان آگاهی میدین.

    تو دوره، ریشه ای تر با مثال‌های بیشتر، فایل دانلودی هم به صورت معرفی و کلی تر…

    دَمِ شما گرم استاد جان.

    مریم جان، چقدر متن این فایل عالیه، دَمِ شما گرم.

    یکی از علائم احساسِ عدم ارزشمندی و بی لیاقتی:

    فرد استعدادها، دستاوردها و موفقیت هاشو با ارزش نمیدونه ولی ناتوانی، شکست، ایراداتش، ضعف هاشو بسیار پر رنگ میدونه و بهش توجه میکنه.

    به عبارتی توجهِ عمیق به ناتوانی ها و بی توجهیِ عمیق به توانایی ها.

    خب وقتی شنیدم بلند گفتم این منم، خیلی منم، اصلاً من سلطانِ این قضیه هستم…

    وقتی بارها تجربه ی موفقیت آمیزِ کاهشِ وزن داشتم، (کاری که نیاز به اراده، تعهد، استقامت و پشتکار بالایی داره) مادامی که داخلش بودم، نتایج رو میدیدم، شاد بودم و خوشحال و رویِ ابرها و اعتماد به نفسم می‌چسبند به سقف.

    هر بار از این مسیر خارج شدم (بنا به دلایلی که نیاز دارم ریشه یابی شون کنم برای کمک به خودم)، این موفقیت رو نادیده گرفتم و به شدت فوکوس کردم روی شکست خوردنم از این مسیر…

    این در من پر رنگه.

    مثالِ بعدی:

    وقتی شاغلم (بیرون از منزل)، خودمو ارزشمندتر میدونم تا زمانی که شاغل نیستم و در منزلم.

    انگار که من بی فایده باشم…

    ناموفق باشم.

    موفقیت تو فکر من گره خورده با داشتنِ شغل، کسب درآمد و وقتی اینطوری نیست به شدت احساس بی ارزشمندی دارم…

    البته جدیدا کشف کردم من یه شغلِ بسیار ارزشمند و مهم در منزل دارم: شغلِ شریف و بسیار بااهمیتِ خانه داری.

    میخوام به خودم بگم و تفهیم کنم که سمانه جون تک تکِ کارهایی که از صبح وقتی بیدار میشی انجام میدی برای خودت و خانه و زندگی ارزش داره.

    فقط کافیه یک روز به خودت و خانه رسیدگی نکنی، میبینی که چطور نظم و چیدمان و مدیریتِ زندگی دچارِ نوسان میشه…

    ظرف ها و لباس ها و خانه ای که بهشون رسیدگی نشه، دنیایی از آشوب و آلودگی و عدم آرامش رو با خودشون میارن.

    زندگی جاری هست و باید هر روز بهش رسید…

    دو تا تیم تو ذهن من مشغول گفتگو هستن.

    یکی میگه تو هر کاری میکنی کمه یا عادیه، یا کارِ خاصی که نیست، همه انجام میدن، تو هنر نکردی که…

    یکی میگه باریکلا که انقدر قشنگ نگاه میکنی به زندگیت و لحظات زیبا خلق میکنی واسه خودت.

    این جدال ادامه داره و دوست دارم تیم دومی رو بالا و بالاتر بیارم تو گفتگوهای ذهنیم.

    مثال بعدی:

    من تو اوریگامی وقتی شروعش کردم یه پلن براش چیده بودم، که تک تک دوره ها رو شرکت کنم و مهارتمو بالا ببرم و رشد کنم.

    از اردیبهشت 99 شروع کردم و به لطف خدا و فضلِ خودش بهار 1402 تمامِ اون دوره ها رو شرکت کردم و با موفقیت و بهترین کیفیت و بسیار باسلیقه گذروندم و به اتمام رسوندم.

    به نوعی شاید شدم رکورد دارِ موسسه با 10 دوره ای که شرکت کردم و مدارکش رو گرفتم.

    اتفاقا مدرک آخریش هم حاضر شده و میتونم بگیرمش.

    خب حالا چی شده؟

    کم کم یادم رفت چه پلنی ریخته بودم و دونه دونه انجامشون دادم، بعضی هاشون مشق ها و پروژه های سخت و سنگینی داشتن که من تونستم از پسشون بر بیام.

    الان گاهی یادم میره و ساده رد میشم که خب چی؟

    گذروندی دیگه؟

    ولی مگه یادت رفته سمانه اون زمان که تو با شجاعت جلو اومدی، همه نتونستن از پس پروژه ها بربیان و متوقف شدن.

    پس تو کاری رو انجام دادی که اتفاقا همه از پَسِش بر نیومدن.

    یادمه تو دوره یکی مونده به آخر اوریگامی ام، تو اوریگامی های کامپلکس و سخت گیر کردم حسابی…

    اونجا دائم ذهنم آزارم میداد که چی شده سمانه؟

    چرا نمیتونی؟

    تو که قبلا ماهرتر بودی

    چی شدی؟

    خودمو دقیقا با دو سه تا از بچه های برتر دوره مقایسه میکردم، حسادتم تحریک میشد که بابا تا حالا من خودم جزوِ برترها بودم اینحا چی شده که پایین اومدم و احساس ناتوانی میکنم؟

    البته مقایسه غلط بودا، ولی درک نمیکردم اون موقع نباید مقایسه کنم، چون اینطوری بی لیاقتی رو ناخواسته تشدید میکنم و البته حسم بد و بدتر میشه.

    تا یه روز که خیلی سر کلاس حالم بد شد از خودم که سمانه داری چیکار میکنی؟

    عصبانی بودم از خودم و دیدنِ ناتوانی ام.

    چرا نمیتونی از پَسِ این شکل بر بیای و تا بزنیش؟

    شکلی که باید با دیاگرام (نقشه خوانی) تا میزدیم و مراحلِ به شدت زیادی داشت بالای 60- 70 مرحله

    (این خودش تفاوت بالایی بود بین این دوره و دوره های قبلی)

    خلاصه یهو یاد استاد افتادم و آموزش هاشون.

    بلافاصله گفتم خدایا هدایتم کن برای این شکل…

    چی شد؟

    تنهایی بدون مشورت با هیچکدوم از بچه ها، مراحل رو میرفتم جلو و گره ها باز میشدن با هدایتِ خدا، شکل که تموم شد حسِ من وصف ناشدنی بود…

    خوشی از به اتمام رسوندنِ پروژه

    خوشی به خاطر هدایت خدا

    خوشی به خاطر اینکه همون روز از بس حالم بد شد، یهو گفتم سرت رو بذار تو کار خودت و از کار بقیه و پیشرفتشون بکش بیرون، مقایسه رو تعطیل کن، این شد که موفق شدم…

    حالا اون سمانه با اینکه میدونه از چه مسیرِ پر فراز و نشیبی عبور کرده تا الان 10 تا مدرک خوشگل و گوگولی بگیره (از حیثِ چیزهایی که یاد گرفتم، درس هایی که گرفتم، بزرگ شدنم در مسیر، اعتماد به نفسی که در من رشد کرد به واسطه ی توانمندی ام) و الان تو پوشه اش هست، احساسش نسبت به این مهارتش چیه؟

    راستشو بگم؟

    عادی شده…

    من تو یاداوریِ محاسن و توانمندی هام به خودم ضعیفم، حتی مقاومت دارم، شاید فکر میکنم اینا که چیزی نیست …

    قرار نیست سمانه مثلِ بعضی دیگر تو زبان موفق شه که من بهش افتخار کنم.

    سمانه قراره تو چیزی وارد بشه و رشد کنه که روحِ خودش میطلبه، نه چشم و هم چشمی با بقیه…

    اگه من تو زبان وارد بشم چون عشقِ خودمه، میتونم موفق بشم نه زورکی و به دلیل کم نیاوردن بینِ بقیه.

    سمانه تو اوریگامی موفق شد، یاد گرفت، تو این زمینه فعالیت کرد، آموزش داد، کسب درامد کرد، کلاس مدیریت کرد، حس خوب واسه خودش و بقیه ایجاد کرد…

    این کمه سمانه؟؟؟؟

    نه، نیست.

    دوست دارم درک کنم که نه تنها کم نیست، خیلی هم عالیه و تحسین برانگیز…

    قرار نیست تا آخر عمر تو همین شاخه بمونی.

    فکر کن قرار بوده تجربه ای کنی و درس هاتو بگیری و لذت ببری.

    فکر کن قراره کلی چیز باحالِ دیگه رو تجربه کنی و لذت ببری.

    من خودمو سرزنش میکنم که چرا موفق تر نیستم و نشدم، چرا ازش کسب درآمد نمیکنم؟

    آخه خودم و مهارتمو دست کم میگیرم.

    حس میکنم شایستگیِ کسب درآمد ندارم.

    قشنگ معلومه چقدر احساس بی لیاقتی دارم نسبت به خودم و مجموعه ی توانمندی هام.

    تایپِ من سریعه، 10 انگشتی

    کامپیوترم خوبه، تدریس هم کردم، خیلی هم کیف کردم…

    اما نرفتم جایی کار کنم که لِوِلِ خوبی داشته باشه، رفتم جاهای پایین‌تر چون ترسیدم، چون خودمو لایقِ جاهای بالاتر ندیدم، طبیعیه که درآمدم هم پایین بوده و کاملا نامتناسب با قدرت و دانشی که داشتم…

    معلم هنر که شدم هم درآمدم پایین بود و طی سال‌های آتی شاکی بودم که چرا حقوقم کمه، من که انقدر باحالم، خلاقم، فعالم، بچه ها و اولیا همیشه تحسینم میکنن، همه میبینن حیطه ی وسیعِ فعالیتم و موفقیتم رو. پس چرا قدرِ کارم دونسته نمیشه و دستمزد مناسبش پرداخت نمیشه بهم؟

    من حتی روم نمیشد بگم افزایش حقوق.

    هر سال مدیرمون همون مبلغ کمی که خودش میخواست رو میذاشت روی حقوق.

    سال 4 ام که تموم شد تابستون گفتگو کردم خیلی زیبا و قاطع با مدیر و خارج شدم از مجموعه…

    چون دیگه نمیتونستم تو اون وضعیت بمونم و فقط مثل بقیه همکارا سر میز صبحونه یا زنگهای تفریح فقط غُر بزنم حقوق کمه و هیچی هم نگم…

    خب این جسارتم رو تحسین میکنم.

    یه عالمه مصاحبه هم رفتم و بزرگتر شدم، دیدم تو کلام چقدر اعتماد به نفسم بالا رفته و محکم با مدیرها صحبت میکنم.

    اما…

    تا میرسم به یه موقعیت شغلیِ جدیدِ ناشناخته میترسم جلو برم.

    اینا نجواهای اون موقع ام هستن:

    چی میشه؟

    اگه موفق نباشم چی؟

    اگه سوتی بدم چی؟

    اگه همکارا خوب نباشن چی؟

    اگه نتونم با بچه ها ارتباط بگیرم چی؟

    و …

    اینا انقدر ترمزهای قوی هستن تو ذهنم که نمی‌ذارن جلو برم.

    تو هر موقعیت شغلی همینه ها.

    اول میترسم…

    چرا

    چون خودمو واجد شرایط کافی و لازم برای داشتن شغلِ خوب، درآمدِ خوب نمیبینم و نمیدونم.

    از خدا میخوام با این دوره کمکم کنه خودمو بشناسم و در جهت بهبود خودم اقداماتِ سالم و مفید انجام بدم.

    از کجا شروع شد به کجا رسید.

    فکر میکنم این بزرگترین خودافشاییِ من بوده تا حالا که تو حیطه های مختلف خودم ورود کردم و نوشتم ازشون.

    حرفهایی که تو لایه های زیرینِ روحِ من پنهان شده بودن و نمیذاشتم بیرون بیان.

    خیلی هم عالی.

    کمی خودمو بهتر شناختم.

    خدایا شکرت که قفلِ زبونم رو خودت باز میکنی، وگرنه میدونم من خیلی مقاومت دارم نسبت به خودم بگم تو ذهنم یا بنویسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  6. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1991 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته پر انرژی

    دقیقا چیزی که من توش مشکل دارم از اینکه همیشه تو زندگیم و تو بیزنسم وقتی موفقیتی بدست میارم نگار نه نگار کار خاصی انجام شده

    و ذهن من زیاد بهش توجه نمیکنه

    مثلا تو کسب و کارم یکی از بزرگترین خواسته‌های من این بود ادم تاثیرگذار باشم و بتونم به ادمهای بیشتری خدمت کنم

    و الان خیلی وقته این اتفاقه رخ داده البته به اندازه ظرف الانم

    و الان در شرایطی قرار دارم که در روز بارها شده کشاورزها با من تماس میگیرند و به شکلهای مختلف میخوان من بهشون کمک کنم حالا چه تو بحث مشاوره باشه تا فروش محصولشون باشه و یا استارت کار باشه

    خلاصه نیاز بمن دارند تا من کارشون رو راه بندازم

    خوب حالا حساب کن این نشون میده من تونستم خوب روی خودم و مهارتم کار کنم که تو حوزه کاری خودم متخصص‌تر بشم که طرف حاضر بابت دریافت این تخصص پول به حسابم واریز کنه

    و جدا از این حساب کن چقدر من ، تو کارم خوبم در زمینه خرید و فروش اینقدر خوب عمل میکنم که کشاورز خودش با من ارتباط میگیره و کلی از من خواهش و تمنا میکنه تا من بیام ازش محصول رو بخرم و بهش کمک کنم تا بتونه محصولش رو راحت بفروشه

    خوب حالا ببین چقدر من دارم کار و مهم و با ارزش انجام میدم

    من با اینکار به کشاورز دارم کمک میکنم تا هم محصول خوب و باکیفیت داشته باشه و هم برای فروش هم نگران فروش محصولش هم نباشه

    خوب از این کار با ارزش‌تر دیگه چی میخواد که من دارم خیلی راحت دارم کمکش میکنم به این خواسته برسه

    پس من خیلی توانمند و ارزشمند هستم کار من و بیزنس من خیلی با ارزشه من با همین کارم دارم به ادمهای خیلی زیادی خدمت میکنم و باعث گسترش جهان میشم و دارم کمک میکنم مردم زندگی بهتری رو تجربه کنم

    اگر من این همه حسن مثبت دارم پس چرا ذهن من اینها رو نمی‌بینه و فقط دنبال ایراده ؟

    چون دست خودش نیست چون از کوچکی تا الان عادت کرده که همش بدنبال ایراد و مقصر باشه و بیاد همش روی اون تمرکز کنه و بیاد اون اتفاق کوچیک رو بولد کنه

    ولی من از این به ‌بعد نمیذارم این روند رو ادامه پیدا کنه

    من اگاهانه میام خودم برای خودم ارزش قائل میشم و تمام اتفاقات کوچیک حتی همین کامنتی که الان دارم مینویسم رو بزرگ و ارزشمند نشون میدم

    و کلی به خودم افرین میگم و به خودم افتخار میکنم و به خودم جایزه میدم

    که اره من امروز هم تونستم یه قدم دیگه در مسیر رشد بردارم پس این خبر خوبیه و این نشون میده من دارم عالی عمل میکنم و جهان هم بخاطر این ایمان و این استمرار که تو این مسیر دارم از خودم نشون میدم بمن کلی پاداش میده

    کلام استاد :

    تا وقتی که شما برای خودتون ارزش قائل نشید جهان هم برای شما ارزش قائل نمیشه

    چقدر این جمله واضح و درسته

    مطمئنا هر کسی با شنیدن این جمله سریع تایید میکنه که اره حق با استاد

    پس چطور میشه همه‌مون تا الان داشتیم برعکس عمل میکردم ؟

    از اینکه یه اشتباه کوچیک هم میکردم سریع به خودمون سرکوفت میزدم و کلی بد و بیراه به خودمون میگفتیم

    اگر اینجوریه چرا همین الان وقتی فرزندم یه کار اشتباه انجام میده کلی اعصبانی میشیم و میام کلی سرزنشش میکنیم بجای اینکه با ملایمت باهاش حرف بزنم و با حفظ ارزش لیاقت بهش مسیر درست رو توضیح و نشون بدیدم ‌که اگر این کار رو انجام نتیجه بهتری میگیری و یا بازی کردن بیشتر بهت لذت میده

    این نشون میده ما همین رفتار و عملکرد نادرست رو با خودمون هم دارم که اگر ایرادی از خودمون می‌بینیم نمی‌تونیم خودمون رو ببخشیم

    پس این یک ایراد هست که نباید ادامه داشته باشد

    بنابراین من از این به بعد سعی میکنم برای خودم و کار خودم ارزش بالایی قائل بشم

    و اگر هم جای اشتباهی از من سر زد خیلی راحت بپذیرم اون اشتباه رو و به خودم بگم

    خوب اشکال نداره من انسان هستم و انسان هم جایزالخطاست ، پیامبران هم بارها بارها شده تو زندگیشون کلی اشتباه کردن مثل یوسف پیامبر که شرک ورزید و سالها در زندان ماند پس برای من هم طبیعی این اتفاق رخ میده که اشتباه کنم

    چون ادم هستم خدا که نیستم که بدون نقص باشم پس طبیعیه هیچ اشکالی نداره من باید مثل یک انسان باهوش باشم که همش در حال یادگیری باشم بنابراین تو این مواقع باید از اشتباهاتم درس بگیرم و ازشون استفاده میکنم که چطور مسائل بعدی رو حل کنم تا اون اشتباه دوبار تکرار نکنم

    عاشقتم استاد عزیز تمام فایلهای احساس لیاقت‌تون بینظیر من خیلییییی دوستشون دارم

    من از همین الان احساس میکنم که هر روز مدارم داره تغییر میکنه

    از نشونه‌ها و ادمهایی که دارند سمت من هدایت میشه و این ارزش رو بمن میدن می‌فهمم و من متوجه میشم و به خودم میگم

    ببین احساس لیاقت بهتر از قبل شده

    خدایا شکرت این عالیه ، افرین عمران تو فوق العاده‌ای

    دوستان و استاد عزیز عاشق همه تون هستم

    بازم خداشکر به لطف هدایت خدا من تونستم یه کار ارزشمند دیگه انجام بدم و بیام کامنت بنویسم به خواسته‌هام توجه کنم و هم باورهام ارزشمندی بیشتری رو در خودم ایجاد کنم

    به به افرین به خودم

    انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    فعلا

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  7. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1476 روز

    بنام‌خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است

    این دومین کامنت من زیر این فایل هست

    استاد عزیزم تحسین میکنم این حد‌از تغییر را در شما افرین به این اراده ماشا الله دم‌شما گرم این قدر تغییر شما زیاد بوده در هیکلتون که‌والا منم به شک می افتم هر بار این هیکل شما را میبینیم افرین این‌مطلب را نوشتم برای اینکه دکمه هدایت سایت زدم و فایل 146 سفر به‌دور‌امریکا اومد

    و نمیدونم این کامنت زیر او‌ن فایل بنویسم تو قسمت نشانه ها بنویسم تو فسمت احساس لیاقت بنویسم هاهاها

    استاد امر‌وز‌یک‌همزمانی رخ‌داد برای من بصورت اتفاقی یکی از کسانی که سالها قبل برای من وب سایت درست کرده بود را متوجه شدم وضعیت مالی بسیار بسیار خوبی پیدا کرده در حدی که عکسش را روی مجله موفقیت زده بودن اینقدر تحسینش کردم‌که نگو بعد‌دکمه‌هدایت سایت زدم و شما هم دقیقا در مورد تحسین موفقیت افراد موفق گفتید که اگر اون‌تونسته شما هم‌میتونی اینقدر احساس خوبی در من بوجود‌اومد که نگو اومدم با فتو شاپ‌عکس خودم را گذاشتم بجای این اقایی که گفتم وزیرش نوشتم وحید ربانی کار افرین بسیار موفق

    اینقدر حالم‌عالی شد استاد که نگو

    یک جورایی اون‌روز‌را میبینیم

    حالا این هیچی همین الان که‌پسرم‌بردم خونه مادرش بعد از یک‌روز عالی و‌حسابی خوش گذرانی که‌دیروز‌رستوران‌عالی رفتیم‌و‌کلی بخودمون‌حال دادیم حساب بانکیم خالی شد یعنی 240 هزار تومان پول‌داشتم‌تو‌کارتم البته پول داشتم ولی صبح یکی از پرسنلم پیام‌داد پول میخواهد منم گفتم اینهم‌نشانه است باید براش بزنم و‌زدم ‌ولی اینقدر حالم عالی بود که انگار نه انگار با خال خوب اومدم‌خووونه و‌نشستم سر سایت یهویی دیدم پیامک‌بانک‌ملت‌واریز 48/000/000 ریال از تعجب موندم اخه روز جمعه ،،، اونم ساعت 10 شب کی‌میتونه باشه

    استاد خداوکیلی این‌قانون حال خوب = اتفاقات‌خوب واقعا درسته مدام برای من جواب میده خدایا شکرت بایت این قانون عالی خیلی خیلی خوشحال شدم

    نیم ساعت بعد یک‌مشتری هام از قم زنگ زد گفت پول زدم بحسابت برام بار بفرست

    استاد امروز که از صبح خودم‌تحسین کردم و به خودم‌احساس ارزشمندی دادم خیلی خیلی حالم عالیه یک جورایی خودم برای خودم قابل احترام شدم

    مدام با خودم هم از صبح تا حالا تکرار میکنم تازه احساس ارزشمندی هم به محصولاتم میدم

    باورتون نمیشه یک‌مشتری داشتم دو سال پیش از ازبکستان اومد ایران و من کلی بردمش جاهای خوب و‌کافه البته هیچی نخرید و‌رفت و‌منم اصلا ناراحت نشدم دو سال گذشت امروز زنگ زد‌و‌خیلی خیلی ابراز علاقه کرد که میخواهد با من کار کنه در مقدار زیاد حتی اصلا کاری ندارم بخره یا نخره ولی اینکه امروز تلفن زد‌اونم‌روز جمعه !!! استاد اینقدر از صداقت من‌تعریف کرد گفت تو‌خیلی انسان trusti هستی و گفت خیلی ها را میشناسم‌تو‌ایران که جنس مشابه‌تو‌تولید‌میکنن‌ ولی من‌دو سال پیش اومدم ایران و‌تو صادقانه از من‌پذیرایی کردی و اینستاگرامتم دنبال میکنم تو عاشق محصولاتت هستی خدا شاهده این‌جملات به انگلیسی گفت گفت هر کس میگه از فلانی بخر من میگم من‌یک‌دوستی دارم ایران و از اون‌باید بخرم میگم حالا اصلا نخریده معلوم‌هم‌نیست بخره ولی همین تماسش همین حرفهایی که به من زد برای من‌خیلی خیلی ارزشمنده دقیقا همون احساس لیاقت هایی که من به خودم دادم را اون‌یه من گفت

    واقعا خدایا شکرت

    یعنی اینقدر این جهان دقیق عمل میکنه و مو به مو فرکانسی که میفرستی را میگیری

    امروز استاد برای من عالی بود از صبح که به خودم احساس ارزشمندی دادم تازه من دوره را‌هم‌ندارم از حرفهای مجانی شما بابت معرفی دوره و‌کامنت بچه ها و‌مطالبی که‌نوشتید فهمیدم‌داستان چیه

    خیلی ازتون ممنونم استاد منم موفق تر میشم منم به ارزوم میرسم که محصولاتم را با عشق به سراسر جهان میفرستم استاد شما حرفاتون کاملا درسته همه چیز به ما گفته میشه امروز وقتی این‌مشتری گفت کانالوگت بفرست ( البته دارم کاتالوگ دیجیتال ) ادرس سایتم براش فرستادم چند دقیقه بعد پیام داد سایت شما فارسی هست من نمیفهمم بلافاصله کفتم ببین‌وحید اینم نشانه باید سایت انگلیسیت را هم درست کنی

    اصلا ثروت استاد فقط در حالت طبیعی ما وارد زندگیمون‌میشه اما ما مدام این خالت طبیعی خارج میکنیم

    جقدر زندگی خوبه خدایا عاشقتم خیلی دوست دارم خیلی ازت سپاسگزارم بایت این هدایت تو خدای مهربان عاشقتم واقعا عاشقتم که اینقدر نزدیکی

    از شما هم‌استاد‌عزیز ممنونم که عاشقانه یاد میدید این مطالب را

    عاشق شما بچه‌ها هم‌هستم‌که اینقدر خوبید و‌دوست داشتنی

    انشا الله ما شاگردان استاد جزو ثروتمندان جهان میشیم بیاری خدا

    موفق باشید در پناه رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  8. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1062 روز

    به نام الله

    خدایا شکرت به خاطر نعمات و فراوانی های این جهان

    خدایا شکرت بابت قوانین بدون تغییرت

    خدایا شکرت بابت استاد عباس منش

    از روزی که فایل های الگو های تکرار شونده منتشر می شد و حالا داره فایل های علائم احساس لیاقت داره منتشر میشه

    وقتی گوش می کردم مدام احساسم بد میشد وقتی حرف های استاد رو میشندیم انگار یکی مدام با پتک داره می کوبه تو سرم

    چون با خودم مدام می گفتم وای وای محمد چه کردی با زندگی خودت

    اصلا دوست نداشتم فایل هاشو بشنوم مثل اینکه بدنت زخم داره تو مدام داری جای زخم رو فشار میدی می دونید چه سوزشی داره

    اما تصمیم گرفتم تصمیم جدی مخصوصا که فایل های احساس لیاقت رو شنیدم

    تصمیم گرفتم اون محمدی که احساس لیاقت نداشت اون محمدی که همش احساس می کنه ناکافیه

    احساس میکنه آدم بدرد نخوریه که وقتی حتی فقط میشنوه صحبت ها درست استاد رو وقتی متوجه میشه خودش چیکار کرده با زندگیش رو بکشم و وحشیانه گردن بزنم و دفن کنم زیر یه تن خاک ..

    یک محمد جدید بسازم یک محمد پر قدرت که اول از همه خودش عاشق خودشه یکی که به وجودش افتخار میکنه یکی که اصلا براش مهم نیست نظر بقیه

    کسی که آدما عاشقشن کسی که با صلابت حرف میزنه و عمل میکنه و کسی که توحیدی زندگی می کنه

    شروع کردم تعهد دادم از فایل های رایگان به شدت استفاده میکنم اولا باید یک دوره بخرم پس باید تا می تونم روی باور های ثروت سازم کار کنم دارم روزی 2 ، 3 ساعت کار میکنم و باور میسازم و شکر گذاری می کنم

    یاد اون روزی افتادم که دنبال مباحث موفقیت بودم افتادم روزی که شب ها گریه می کنم چرا یه دونه دوست ندارم

    چرا توی مهمونی ها تنهام و اومدم دنبال مباحث موفقیت تا به قله ایی برسم که آدما دست برام بزنن تا تشویقم کنن تا جذبم بشن تا بیشتر دوست داشته باشم میسر اصلا برام مهم نبود فقط یک موفقیت باشه تا آدما بیشتر تحویل م بگیرن

    به دنبال یادگیری قانون جذب اومدم و فهمیدم نه موضوع موفقیت نیست موضوع تفکرِ

    احساس درونیِ آدمه و الان دیگه باید بگم موضوع احساس لیاقت آدم به خودشه

    خدایا شکرت که منو اینجا آوردی حتی اگر کوچک‌ترین ، کم سواد ترین آدم این سایت باشم من خیلی خوشحالم که منو اینجا آوردی

    ========================

    اما درباره فایل خیلی از مثال هایی که استاد زدن منم مشکل دارم و تازه که استاد گفتن متوجه شدم

    یعنی ما متوجه میشویم که من با تفکراتمون داریم خلق میکنیم امامتوجه نمی شویم همین خود سرزنشی ها همین نشخوار های ذهنی منو هدایت میکنه به جایی که بیشتر ببینم از این موارد

    یادم میاد وقتی دوره مدرسه امتحان میدادم بعضی وقت ها نه همیشه وقتی کمتر از نمره نزدیک مساوی به 20 میشدم

    به مادرم که که میگفتم

    میگفت که چی خراب کردی چون خودش معلم بود دوست داشت من کامل ترین نمره رو بگیرم

    18 یا 17 که میشدم میگفت چرا کم شدی و اصلا به قول استاد من 17 نمره گرفتم و اصلا قابل قیاس نیست اون 17 نمره در مقابل اون 3 نمره ایی که نگرفتم و همیشه وقتی احساس ترس داشتم موقع امتحان همیشه استرس داشتم

    و وقتی نمره کم میشد اصلا حالم خوب نبود و آدم لذت کمتری از زندگی اش میبره

    یا وقتی فوتبال بازی می کردم وقتی اول بازی یه توپ از دست میدادم خودم رو مدام سر زنش میکردم و اونجوری توپ های بعدی رو پشت سر هم خراب میکردم حتی نمی تونستم کنترل کنم دوست نداشتم کسی بهم پاس و فقط می خواستم بازی تمام بشه

    برخلافش یه بار اومدم با قدرت توی زمین کمرم صاف کردم با قدرت رفتم توی بازی و یه جوری فوتبال بازی کردم که هیچ وقت فراموش نکردم و کلی گل زدم اصلا آقای گل شدم

    کلی هم تشویق شدم

    یاد یه مصاحبه از هالند افتادم هالند بازیکنی که کلی گل میزنه یه دفعه ازش پرسیدن به چی فکر می کنی موقع بازی

    گفت من وقتی موقعیتی رو خراب می کنم حسرت نمی خورم و می رم که توی یه فرصت دیگه گل بزنم چون اگر بخوای حسرت اشتباهات رو بخوری بیشتر خراب میکنی اینه که هالند رو هالند کرده

    ذهنیتی کع بهش احساس لیاقت میده

    اما من به گذشته ، دوره دبیرستان کاری ندارم من الان رو دارم من محمد جدید رو دارم میسازم من باید اشتباه می کردم تا بفهمم مسیر درست چیه تا بخوام و بیام سایت استاد عباس منش

    خدایا شکرت

    شاد و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      مژگان ز گفته:
      مدت عضویت: 1321 روز

      درود بردوست وهمخانواده ای گرامی آقامحمد،

      دوست من،بیشتر ماکه دراین خانواده بزرگ وموفق درکنارهم کامنت میزاریم ناآگاه بودیم،مشکلاتی داشتیم،زیادموفق نبودیم خداروصدهزارمرتبه شکر که باهمت استاد وخودمون ودوستان داریم آگاه میشیم.

      زندگی درگذشته ومرورخاطرات گذشته یه حس منفیه،شخم زدن یه زمین کم محصول یا بی محصول،زندگی درزمان گذشته باعث عذاب وجدان،احساس کمبود واحساس گناه میشه چون اغلب فکرمیکنیم جایی درزندگیمون کم گذاشتیم،هرچند ناآگاهانه ونادانسته بوده اما خب نابلدبودیم واون زندگی گذشته ماهست،زندگی درآینده هم هرچند باامید وتصورات خوب همراه باشه اما بازهم باترس،اضطراب واسترس ازنرسیدنها ونداشتنها وحس ناامنی ومنفی همراهه،اما بهترین زندگی که میتونه برای ما زیبا ولذت بخش باشه زندگی درهمین زمان وهمین حالا هست،زندگی بالذت،موفقیت،آرامش وتلاش.

      گذشته اکثرماها موفق نبوده ،دراینجا یه قانون برای گذشته داریم که حتماًشماهم بااون آشناشدید:قانون رهایی.

      گذشته درگذشته،رهاش کنید بهش فکر نکنید،آرام تر میشید،آماده میشید برای امروز ویه روزعالی،موفق وپیروز.

      تمرین ستاره قطبی عالیه،حتماًانجامش دادید،ادامه اش بدید که حال دلتون خوش میشه،باتوکل وایمان به خداواعتقاد به توحید عملی،هرروز صبحتون روعالی شروع کنید حتماًدراون روز می درخشید.

      جهان ،جهان تغییر،تکامل وقانونهاست،هرکسی یه جسم ،خانواده ،تحصیلات ،کاروقیافه ،باورذهنی وشرایط زندگی داره،هممون همینطوریم،کی میخاد این خوبها ویابدها رودرزندگی ماها تعیین کنه؟خودما،قدرت درونی ذهن ما.احترام واعتماد واعتقاد ما.

      قانون ارزشمندی واحساس لیاقت ما.بهترین ورژن ازخودتون باشید،این بنا به میل وتوانایی خودشماست.درحال حاضر درباره خودتون وزندگیتون چی فکر میکنید؟

      اکثراًدرگذشته والدین ماباورذهنی وافکاردرستی نداشتن ،آنها هم درست متوجه وآگاه نبودند که ماها بخواهیم ازاونها آموزش ببینیم،

      اصلا به رفتارهای مادرعزیز وپدربزرگوارتون تمرکزوتوجه نکنید که درهمون فرکانس وارتعاش قرار میگیرید یه ترمز ذهنی غلط هست.

      ماخالق وآفریننده ایم،ماخودمون زندگیمون رو یا دانسته ،یانادانسته(مثل زندگی گذشته مون)خلق میکنیم.

      قانون ایمان بخدا وتوحید درعمل،قانون صلح باخود،باوراحساس لیاقت وارزشمندی وآگاهی وقدرت درون وذهنتون،تغییروساختن افکاروباورهاو دنیای جدید وموفق روبارها مرور کنید بنویسید ،دوره کنید دربارش تحقیق کنید،بارها وبارها صحبتهای استاد عباس منش رو گوش کنید تا ملکه ذهنتون بشه،درزندگیتون ثابت بشه،شما بهترین وکاملترین ،عالیترین وموفق ترین،تواناترین وزیباترین هستید.

      زندگی پرازفرازونشیبه،برای هممون همینطوره،وقتی درته دره هستید فقط به لذتی که بالای قله میرسید فکرکنید،هوای خوب،چشم انداز عالی،زیباییهای درخشان،تلاش پرثمر ،حال خوب وحال خوب.

      پیداکردن مشکل درکاروزندگیمون خیلی خوبه،میپذیریم،متوجه اشکالات وخطاهامون میشیم،دربارش فکرمیکنیم،راه حل پیدا میکنیم،باتوکل جلومیریم وحتماًوقطعاً موفق وپیروز میشیم.شمامنحصربفرد،تلاشگر،توانا وموفق هستید باورکنیدتا ثروتمند ودرخشان شوید .

      پیروز وسلامت وموید باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        محمد گفته:
        مدت عضویت: 1062 روز

        سلام به مژگان خانم عزیز و مهربان

        خدایا شکرت

        چقدر خوشحال شدم که چراغ آبی کنار پروفالیم رو روشن دیدم واومدم دیدم شما برام کامنت گذاشت

        خدایا شکرت

        چقدر متن زیبایی برای من نوشتید

        همه جمله هایی که برام نوشتید واقعا تحت تاثیر قرار دادم حس کردم واقعا خداوند داره باهام صحبت میکنه و قطعا هم همینطوره اینکه هدایت شدید و لطف کردید برام متنی به این زیبایی نوشتید

        قطعا کار خداست

        خودم وقتی برای دوستان کامنتی میذارم و بعد پاسخی از اون شخص دریافت می کنم و که میگن : چقدر عالی گفتید / هدایتم کردید

        شاید با اینکه خودم اون متن رو فقط چند روز گذشته برای اون شخص منتشر کردم ولی درست یادم نمیاد چی نوشتم که میاد میگه هدایتم کردید

        مثل استاد که میگن نمی دونم چی گفتم توی دوره هام دقیقا نمی دونم چی گفتم و فقط کلیتش رو یادمه

        واقعا خداست که ما رو هدایت میکنه که برای هم دیگه کامنت بذاریم اونم چه کامنتی ،

        کامنتی که همون لحظه بهش نیاز دارم و ما رو در یادگیری قوانینش چند گام به جلو پرتاب میکنه

        بهم یادآوری کردید در گذشته نمانم از آینده نترسم و گذشته رو رها رها کنم و آینده رو هر روز لذت بخش ببینم

        بهم یاد آوری کردی تمرین ستاره قطبی رو انجام بدم

        گفتید رها کنم تفکرات بقیه رو و با تفکرات جدیدم آنچه می خواهم داشته باشم رو بسازم

        اشتباهاتم رو بپذیرم

        تسلیم تسلیم

        و بگم اون من بودم با تفکرات قبلی حالا که به لطف الله دارم یاد میگرم چه جوری زندگی ام رو خلق کنم و بیام یه زندگی جدید با باور های توحیدی رو خلق کنم

        مژگان خانم عزیز و مهربان خیلی ممنونم واقعا که وقت گذاشتید متن من رو مطالعه کردید و دوباره وقت گذاشتید که برام متنی به این مفصلی بنویسید

        خیلی خوشحالم که روز به روز با کامنت هایی که منتشر می کنم و به کامنت های دوستان پاسخ میدهم ، دوستان بیشتری در این سایت پیدا میکنم

        اونم نه دوستان معمولی

        بلکه دوستانی که شایسته ترین هستن

        بهترین در نزد خداوند مهربان

        و بهشت جایگاه آنهاست هم در دنیا هم در آخرت

        کسانی که خداوند آنها را هدایت می کند و با آرامش خاطر قدم برمیدارم

        موفق و سربلند و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مژگان ز گفته:
          مدت عضویت: 1321 روز

          درود بردوست وهمخانواده ای گرامی اقامحمد موفق وعزیز.

          خداروشکر که دراین سایت باشما ودوستان عزیز دیگری هستیم وازکامنتهای عالی همدیگه استفاده میکنیم.

          من خودم شخصاًازقانون رهایی بهره های زیادی بردم،گذشته رو رها کنیم واز مداروارتعاشش رها شویم.

          قانون زندگی قانون باورهاست،این روهمیشه بیاد داشته باشیم الان درحال حاضر چه باوری نسبت به خودمون داریم وزندگیمون رو چطور میبینیم،این خیلی مهمه.

          زندگی امروز شما ومن وسایر دوستان عزیز،مثل بوم سفیدی هست که باید انرا ازخواسته ها وایده الهامون نقاشی کنیم،مهم نیست نقاش ماهری هستیم یانه؟باید هرروزصبح درذهنمون تصویری ازدقایق وخواسته های اون روزمون رونقاشی کنیم،معمولا چه نقاشیها وحوادثی رو دوست داریم؟

          بوم سفیدی برداریم وبا رنگهای زنده وشاد(سفید،سبز،آبی،طلایی،نقره ای،صورتی،زردو…..)آنرازیبا بکشیم.

          به طبیعت اطراف بارنگها واتفاقات جدید،زیبا ومثبت دقت کنیم،باید تازنده هستیم،کارهای حدید،جالب،بااحساس خوب ومثبت انجام بدیم.

          باید قلم های نقاشی امروزمون رو خوب بشوریم،تمییزتمییز،پاک پاک.

          نباید ازرنگهای قدیمی وتیره استفاده کنیم،انسان ویژگی خلاق بودن رو داره،امروز یه روز نویی هست که من وشما وهمگیمون میتونیم خداگونه خودمون رو خلق کنیم.به اطراف نگاه کنید پرازیبایی وحُسن وبرکت وفراوانیه دوست من،اقامحمدعزیزوشایسته.

          ازالله یکتا برای شما وهمه دوستانم سربلندی،دیدگاه تازه ونو ومثبت،سلامتی،برکت وثروت،شادمانی وسعادت آرزومندم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1113 روز

    به نام او که هر چه هست از اوست

    سلام استاد انگار اینی که گفتین خودِ خود من بودم وقتی میرم مهمونی حتی اگر همه جلوم تعطیم کنن و دستمو ببوسن(خخخخ) اگر یکی یه گوشه ی چشم بهم نازک کنه همش ذهنم درگیر اون یه مورده تو این موارد با این باور حالم خوب میشه که دیگران هیچ تاثیری چه مثبت و چه منفی در زندگی من ندارن و من نتیجه ی فرکانس های خودمو میگیرم

    به قول شما خانم شایسته هر وقت شما بهش تندی میکنید با خودش میگهببین من چه فرکانسی فرستادم که این شده نتیجش

    همین یک جمله از یک عزت نفس و احساس ارزشمندی شدید میاد

    یا اون مورد که مثال زدین اگر یه کاری رو درست انجام بده ولی مثلا یه پاور پوینتش ایراد داشته باشه همش با خودش درگیره اون دقیقا منم نمیدونم چرا خودمو با یه ربات که برنامه ریزی شده که بدون هیچ خطایی عملیاتشو انجام بده اشتباه میگیرم

    سر همه ی اشتباهاتم به خودم سخت گرفتم هاااا

    امروز به خودم میگفتم هدایت خدا بود که اینجاهم بنویسمش

    من جایی امضا ندادم که بدون نقص و پرفکت و بی گناه و معصوم باشم ،دادم؟؟؟ندادم دیگه … من اومدم به این دنیا تا زندگی مادی رو تجربه کنم تا ازمون و خطا کنم تا مسیر درست زندگیمو یاد بگیرم تا از اشتباهاتم درس بگیرم من با تمام اشتباهاتم خودمو دوست دارم با تمام اشتباهاتم عاشق خودمم با همه ی کم کاری ها و کاستی هام لایق و ارزشمندم،من یک انسانم با همه ی ضعف هایی که حتی خدا هم تو قران بهش اشاره کرده پس خودمو دست بالا نمیگیرم خودمو به عنوان یه انسان میپذیرم نه به عنوان یه موجود بی نقص

    ممنون بخاطر این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  10. -
    ميلاد ايرانمنش گفته:
    مدت عضویت: 2256 روز

    سلام استاد..بیش از4ساله میشناسمتون و فک کنم بیش از4ساله که از سایتتون استفاده میکنم ولی هیچ‌موقع کامنتی نزاشتم..توی این مدت که باشما آشنا شدم خیلی نتایج جالبی گرفتم از تعغیر شخصیتم تعغیر اطرافیانم که کیفیتشون هزاربرابر رفته بالا..موقعیت کاری فوق العاده بادرآمد باورنکردنی..سلامتی..ارتباط عالی باخانواده وو..و‌صدها چیزی که الان چون برام عادی شدن شاید حتی به ذهنمم نرسن….از شیوه ی رفتنم به خدمت سربازی که تمام اطرافیانم انگشت به دهان موندن که مگه میشه اینجوری خدمت کرد؟مگه اصلا همچین جای زیبایی با این همه امکانات این همه راحتی برای خدمت کردن هم وجود داره..از روابط عاطفیم که کسی که باهامه باتمام وجود داریم لذت میبریم از باهم بودن..از نتایج مالیم بگم،نتایج مالی که تو‌خدمت گرفتم رو میگم من سرباز بودم تو خدمت سربازی بااینکه من همیشه توی اون مکان خدمت بودم و خیلی کم میرفتم مرخصی من برای خودم ماشین خریدم و یه گوشی عالی درحالی که همه پسرا میدونن توخدمت سربازی چقدر آذم بی پول میشه ولی من کاری کردم که همه انگشت به دهن بودن..ماشین من ازتقریبا80درصد کسایی که تو‌اون اداره بودن بهتر بود ولی من فقط یه سرباز بودم همه فک میکردن ارثیه بهم رسیده من میخندیدم بهشون‌‌..استاد من یه دوهفته ای بود که به خاطر یه سری مسائل تو سایت شما نیومده بودم..یه ذره نتایجم حالت سینوسی گرفته بودهمش بالا پایین داشت و من همش راجب این موضوع اذیت میشدم ولی هیچوقت مسیرم رو رها نکردم هیچوقتتتت…خیلی از مطالب رو‌من ازشما یادگرفتم خیلی مطالب..ایمان..تقوا..سپاسگزاری..توحید عملی و…

    تواین دوهفته خیلی میرفتم پیاده روی و فک میکردم و ازخدا هدایت میخواستم که خدایا چرا من شرایط خوبم همش بالا‌و پایین میشه..یه شب که داشتم راه میرفتم یهو‌خدا کلمه ی احساس لیاقت رو آورد تو‌قلبم..وای پیداش کردم..کلید حل تمام مسائل زو پیدا کردم از خوشحالی ذوق کرده بودم اومدم خونه که استراحت کنم بعد تقریبا دوسه هفته یه حسی بهم گفت یه سر به سایت استاد بزن..باورم نمیشد!!

    شمایه دوره ای رو استارت زده بودین به اسم احساس لیاقت!!

    چقدر ماخوشبختیم که استاد عباسمنش هست اینو الان به خاطر ایگو های ذهنیمون خیلی کمتر احساس میکنیم ولی این یکی از بزرگ ترین نعمت هاییست که به ما داده شده..استاد سه روزه باهاتونم تواین مسیر..بزرگ ترین موفقیت احساس خوب و آرامشه چون زندگیه ما خلاصه میشه تو حس درونیمون..من کل این سه روز احساسم خوب و عالیه و سینوسی دیگه نیست..و الان که دارم تایپ میکنم توی کارم اتفاقی برام افتاذه که شاید براکسایی که تواین کارن بعد چهل سالم نیفته براشون و همچین موقعیتی نصیبشون نشه..ولی من بااحساس لیاقت کامل دارم این متن رو مینویسم ..

    خداروشکر بابت احساس لیاقت و ثمراتش..و‌خداروشکر که فرصت اینو داریم که تواین مسیر احساس لیاقت ثابت قدم باشیم و‌لذت ببریم و‌جلو‌بریم و‌کیف کنیم وبازم‌جلو بریم و لذت ببریم و بهشت رو‌توی این دنیا تجربه کنیم..

    همه ی مسائلی که احساس مارو‌خوب میکنن یه طرف احساس لیاقت یه طرف..هیچی به اندازه ی احساس لیاقت مهم‌نیست هیچی به اندازه ی احساس لیاقت زندگی مارو غرق خوشبختی و‌لذت نمیکنه..

    این درست ترین چیزی بود که بهش هدایت شدین استاد که راجبش حرف بزنید..

    به امید دیدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای: