اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 5

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میلاد شریفی تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    سلام

    نکات فایل:

    داشتن احساس هیجان و شوق و خوشحالی برای تکامل و پیشرفت جهان (مثال راکت استارشیپ) موهبت بزرگی است که به واسطه ی هماهنگی با ذات اقدس الهی به وجود می آید.

    نوع نگاه انسان به مسائل مختلف است که شکست یا پیروزی را تعریف میکند. وقتی نگاه این باشد که انسان همواره فرصت های بسیاری برای پیشرفت در اختیار دارد و زمان کافی برای بهبود های دائمی دارد با انگیزه و شوق فراوان بارها و بارها میتواند علم و تجربه ی خود را بهبود بخشد و از شکستها پیروزی های فراوان و فراموش نشدنی بسازد. پس تا زمانی که انسان زنده است و نفس میکشد هیچ شکستی وجود ندارد.

    روی دادن برخی از اتفاقات از کنترل ما خارج است ولی روی دادن تنها کافی نیست زیرا این ما هستیم که معنای نهایی آن اتفاقات را تعیین میکنیم. همین معنا دادن متفاوت به رویدادها است که باعث پیشرفت شرکت های نوپایی مثل اسپیس ایکس می شود. با توجه به اینکه انواع سیستم های مانیتورینگ و گزارش متغیرها روی فضاپیمای استارشیپ تعبیه شده بود دقیقا میتوان با پردازش داده ها فهمید که کجای کار ایراد داشته و به راحتی میتوان برای پرتاب های بعدی آن مشکلات را حل کرد پس حتی اگر در بار دوم و سوم هم هدف نهایی کسب نشود باز هم ایرادی ندارد چون همیشه راه حل بهبود آسان است.

    هر اتفاقی اعم از با ظاهر خوب یا با ظاهر بد فرصت های بیشماری را با خود به همراه می آورد به شرطی که از زاویه ی فرصت ها به آن نگاه شود.

    کل این نوع نگاه و این نوع باورسازی به خاطر این است که احساس خوب = اتفاقات خوب. بسیار دقت کنید که اصلا مهم نیست که چرا حال ما خوب است یا بد این یک قانون است. احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد

    کل قانون زندگی این است که همه ی تمرین ها و باورسازی هایی که ما انجام میدهیم به احساس خوب ختم شود که اگر نشود آب در هاون کوبیدن است. کل بازی همین است. اگر شما بتوانی به احساس خوب برسی حالا با هر روشی باز هم تاکید میکنم اصلا مهم نیست که چرا احساست خوب است اگر احساس خوب داشته باشی لاجرم اتفاقات خوب را تجربه میکنی. هدف نهایی همه ی دوره ها، همه ی فایل ها و همه ی تلاش ها و همه ی تمرین ها همین است.

    مثال خودم:

    خوشبختانه اتفاق به ظاهر منفی مهمی در زندگی خودم یادم نمی آید. ولی یه تجربه ای دارم که میگم:

    سال 90 من قرار بود در دوره ی لیسانس فارغ التحصیل بشم. دانشگاه ما یکی از بهترین دانشگاهها در اون رشته ای بود که من تحصیل میکردم و هر سال سه نفر از دانشجویان برتر دوره ی لیسانس را بدون کنکور در دوره ی ارشد پذیرش میکرد. من سال 90 بین اون سه نفر قرار گرفته بودم ولی خودم خبر نداشتم و چون خونمون رو هم عوض کرده بودیم نتونسته بودن با من تماس بگیرند. در واقع من کارشناسی ارشد قبول شده بودم ولی خودم نمیدونستم تا اینکه روز 18 مهرماه بلاخره یکی از دوستانم با من تماس گرفت و جریان رو به من گفت من هم با عجله به دانشگاه مراجعه کردم ولی گفتن که کار از کار گذشته و باید زودتر میومدی به من گفتن که با رئیس دانشگاه قضیه رو مطرح کنم ولی از اونجا که من اهل التماس و اصرار زیاد نبودم همون لحظه به خودم گفتم حتما خیری توی این کار هست و قید کارشناسی ارشد رو زدم. از اون روز تا الان اینقدر اتفاقات خوب زیاد و تجربه های مختلف برای من رخ داده که همواره هزاران بار خدا رو شکر میکنم که اون اتفاق به ظاهر بد برای من افتاد چون اگر اون اتفاق برای من نمیفتاد من هیچکدوم از تجربیات زیبایی که از اون روز تا الان داشتم رو نداشتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام دوستان

    اتفاقات مشابه،اما نتایج متفاوت

    یه مثال خیلی خیلی عمیق که به نظر خودم اصلا مسیر زندگی من رو عوض کرد.همون وابستگی که من تجربه کردم و به مدت دو سالی کامل توی در دیوار بودم و خودشناسی من از اونجا شروع شد که اصلا ما کی هستیم.دلیل ازدواجمون چی؟به این دنیا دعوت شدیم برای چی؟و کلا وارد شغلی شدم که دوست داشتم و العان بعد از 5 سال از گذشت اون وابستگی و تو حاشیه رفتن.من آنقدر تغییر کردم که اصلا اون فردین قبل رو نمی شناسم و چقدر بزرگ شدم در تمام ابعاد و اون درخواست عمیق و دلی که من به خداوند داشتم برای هدایت شدنم و پیدا کردن مسیر زندگیم،که وارد سایت شما شدم و شروع کردم شناختم خودم.یعنی این رو از صمیم قلب میگم این فردینی که العان دارم تجربه اش میکنم حاضر نیستم با هیچ چیز در این دنیا عوضش کنم و اون اتفاق به ظاهر نامناسب من رو توی مسیری قرار داد که جواب بزرگترین سوال هان رو در دنیای مادی بگیرم ،چیزهایی که آرزو شو داشتم در زمان حیاطم جوابشون رو بدونم . همیشه سپاسگزار خداوند هستم به خاطر این لطف عظیمی که در حق من داشت.بله کسایی ام بودن از دوستان من که وابستگی عاطفی رو تجربه کردن و العان اونها رو می بینم توی کوچه و خیابون که یا اعتیاد دارن یا معتاد الکل شدن و مدارهای درب و داغون رو دارن تجربه می کنن،و خداوند رو نتونستن پیدا کنم و لطف خداوند در حق ما واقعا عظیم بوده و من با تغییر نگاهم خصوصا که العان دوره حل مسایل رو دارم انجام میدم واقعا طوفان به پا کردم .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    نسترن گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    سلام به بهترین استاد دنیای من و مریم جانم و همه دوستان در مسیر هدایت…

    میخوام یه مثال از خودم بزنم که همین دوروز پیش اون اتفاق به ظاهر بد چند سال پیش واسم به قشنگترین شکل تعبیر شد

    من دوران کرونا کنکور داشتم و رشتم تجربی بود سال اخر که کنکور دادم سال سومی بود که به اصطلاح پشت کنکور مونده بودم و میخواستم پزشکی بخونم و خیلی ام مصمم بود تو اون سه سال که من فقط و فقط پزشکی و رشته های مربوط به پزشکی میخوام شده 5 سالم بمونم ولی فقط پزشکی

    این در حالی بود که پدر مادرم واقعا مخالف بودن و بهم میگفتن ما که ازت پزشکی نمیخوایم برو این همه رشته هست ولی من میگفتم اصلا

    چون واقعا اون موقع فکر میکردم من عاشق پزشکی ام و …

    وقتی کرونا اومد من بعد 7 سال تازه فهمیدم نه این اونجایی نیست که من باید باشم بیمارستان محل پیشرفت روح من نیست حال من اونجا خوب نیست

    با احترام به همه پزشکان عزیز که عالی عمل میکنن

    جالبه که خونه ما بغل یه درمانگاهه و تو اون مدتی که این فکرا تو سرم بود و گیج و ویج بودم تقریبا چند بار اتفاق افتاد که نصف شب افرادی رو میاوردن درمانگاه و فوت شده بودن و خانوادشون جیغ و داد میکردن و من واقعا از اون صداها داشتم دیوونه میشدم طوری که تا صبح نمیخوابیدم و یه مدت تمام سیستم زندگیم بهم ریخته بود به چند دلیل

    اینکه بعد 7 سال عشق به چیزی که بهش مصم بودم الا و بلا این طی چند ماه که کرونا اومد تمام معادله های مغزم بهم ریخت

    حالا موضوع دیگه چی بود ؟

    اکی نسترن فهمیدی که پزشکی نمیخوای

    حالا چیو میخوای چون تو یه ماه دیگه باید انتخاب رشته کنیا

    جواب پدر مادرتو چی میخوای بدی فامیلا اگه مسخرت کردن چی این همه سال موندی واسه چی ؟

    نمیتونید تصور کنید چقدر فکر تو ذهن یه دختر 20 ساله بود که حس میکردم واقعا هیچکسی نمیتونه کمکم کنه و کاملا تنهام

    جای قشنگ ماجرا از اینجا شروع میشه که من اون موقع حدود یک سال بود که کم وبیش فایلای استادو گوش میدادم

    و فقط گفتم خدایا من نمیدونم چیو میخوام فقط دیگه رشته های پزشکی و مربوط به پزشکی رو نمیخوام با خودم گفتم اشکال نداره حتی اگه راهو اشتباه اومدم تا الان اما واسه دل خودم اومدم و با اجبار کسی نبود اتفاقا گفتم افرین نسترن تو واسه خودت کم نذاشتی یه تجربه خوب بود حتما خیری توشه

    جلو رفتم با توکل و چیزی که تو راه واسم روشن شد بین دوتا رشته که هیچ ایده و علاقه ای از قبل بهشون نداشتم یکی رو انتخاب کردم و اونم معماری بود

    این در حالی بود که من بارها و سال ها گفته بودم اصلا از رشته های مهندسی خوشم نمیاد و هیچ مهارتی توش ندارم و من واسه پزشکی ساخته شدم

    خب من وارد رشته معماری شدم و هیچی نمیدونستم چون از تجربی اومده بودم و خیلیا تو هنرستان معماری خونده بودن

    دقیقا شب قبل اینکه برم دانشگاه واسه انتخاب رشته یکی از دوستام که قبلا خیلی صمیمی بودیم ولی به دلایلی 5 سال بود از هم بیخبر بودیم بهم پیام داد و فکر میکنید رشتش چی بود ؟ معماری

    دقیقا شب قبل ثبت نام

    خدا این فردو سر راه من قرار داد و هنوزم باهم دوستیم فقط خود خدا میدونه چقدر این رفیق من بی انتظار و با عشق تو کارا بهم کمک کرد کسی که شاگرد زرنگ دانشگاه بود و یه دانشگاه خوب معماری میخوند و اتفاقا هنرستانم معماری میخوند خلاصه تا ترم 3 خیلی بهم کمک کرد و من کم کم راه افتادم

    و دونه دونه نشونه ها میومد که راهم درسته اولیش وارد شدن این دوستم بود

    نشونه های بعدی زمانی بود که میدیدم از همون ترم اول ذوق و اشتیاق من از کساییم به قولی بلد این رشته بودن بیشتره و حتی کار من از اونا بهتره

    ترم 2 که سر پروژه داشتم با استاد مجازی حرف میزدم استادمون گفت افرین نسترن هر کسی پشتکار شمارو نداره

    اون موقع کلاسا هنوز مجازی بود

    فهمیدم واقعا علاقه ای که من دارم به طراحی و معماری واقعا 99 درصد مثل من نیستن

    انگار من تک بودم

    بین اون همه ذوق من به یادگیری تک بود

    از ترم 4 که کلاسا حضوری شد من پررنگ ترین فرد بودم تو کلاس طرح اولین نفر کارمو نشون میدادم با اینکه کارم خیلی قوی ام نبودا ولی با اعتماد به نفس میرفتم جلو

    خلاصه روند همینطوری طی شد تا دو روز پیش که یکی از قشنگترین و لذت بخش ترین لحظه های زندگیمو تجربه کردم و الان واقعا چشمام پر اشکه دارم مینویسم

    من ترم 6 ام الان

    طبق روند همیشه سر کلاس طرح رفتم اولین نفر تو کلاس 30 نفره کانسپتمو با ذوق به استاد نشون دادم

    چون ایده طرح یه ایده فوق العادست که یه دفعه به ذهنم اومد و مطمئنم خیلی خفن میشه

    کانسپتمو نشون دادم و استاد جلو همه گفت نسترن تو خیلی دختر خوش فکری هستی ایدتم خیلی خوبه همینو ادامه بده … این گذشت

    یک ساعت بعد که بچه هارو داشتم تو ایده پردازی کمک میکردم و بچه ها سوال میپرسیدن استاد اومد گفت نسترن دایرت المعارف کلاسه …

    پایان کلاسم استاد کلا به سه نفر از 30 نفر نمره a داد و فکر میکنم به تنها کسی که a+ داد من بودم

    وقتی استاد داشت واسم نمره میذاشت قشنگ حس کردم به نمره ای که داره میذاره کاملا مطمئنه من یعنی نسترن لایق اونم

    نمیتونید تصور کنید چقدر به خودم افتخار کردم بابت راهی که نترسیدمو اومدم تا اینجا همون راهی که نمیدونستم چی در انتظارمه اما خدا نشونم داد تا جایی که شدم بهترین دانشجوی کلاس استاد با من یه طور دیگه رفتار میکنه چون میدونه میخوام پیشرفت کنم الکی نیومدم دانشگاه

    استاد طرح منو پریروز به عنوان نمونه به 30 نفر دیگه معرفی کرد که از کار من ایده بگیرن

    کانسپت من رقص سماع مولاناست که عاشقشم

    و یه دفعه به ذهنم اومد وقتی به ذهنم اومد گفتم همینه این همونیه که دل من باهاشه عالی میشه وقتی به ذهنم اومد از ذوق فقط میخواستم بدوام تو خونه

    این بود داستان کنکوری که از یه اتفاق ترسناک و مبهم تبدیل شده به لحظات شیرین زندگی من

    الان بعد اتفاقی که پریروز تو کلاس افتاد و سوالایی که بچه ها ازم میپرسن احساس میکنم مسئولیتم بیشتر شده خیلی بیشتر باید مطالعه کنم

    و ایشالا به زودی وارد یه کاراموزی جدید میشم و باید خودمو رشد بدم

    خیلی به خودم افتخار میکنم من تازه فهمیدم مهم نیست گذشته من چی بوده معماری خوندم یا نه به قول ارشیا شما از وقتی تصمیم میگیری سریع تر بدویی میتونی سریع تر بدویی

    این یه اتفاقی بود که نتیجش به تازگی خیلی واسم واضح شد و تونستم با اطمینان درمورد راهی که اومدم حرف بزنم

    رشته ای که الان عاشقشم و هر خطی که میزنم با وجود خستگیایی که هست اما شیرینه واسم و میدونم خیلی راه دارم هنوز و اولشم

    امیدوارم از خوندن کامنتم لذت برده باشید

    عاشقتم استاد خوبم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    سلیمان کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3838 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان

    چقدر این فایل عالی و بینظیر بود و چقدر واقعا لذت بردم و انگیزه گرفتم با قدرت بیشتر به سمت هدفهام حرکت کنم ، و وقتی اون قسمت که راکت اسپی ایکس شروع به حرکت کرد رو دیدم نمی دونم چرا ولی منم دقیقا اون تپش قلبی که استاد گفتن رو داشتم و انگار یه حسی به هم میگفت میشه بزرگ‌ترم فکر کنی ، می تونی به جاهای خیلی بزرگ‌ترم برسی ، همه چیز امکان پذیره … بخدا نمی دونم چرا ولی تمام موهای بدنم سیخ شده بودند ، یه حسی بهم میگفت اون چیزای که فکر میکنی همشون اتفاق می افتند ، فقط تجربه کن و برو جلو خداوند هدایت میکند .

    وقتی به اون قسمت رسید که راکت منفجر شد و دیدگاه های خبرنگار ها رو شنیدم ، و حتی چهره ی ایلان ماسک که یک حس رضایت توش بود رو دیدم . تحسینشون کردم و گفتم بخدا که موفقیت های بزرگی که این ها دارن هر روز بهش می‌رسند نتیجه ی این دیدگاه ها و افکاریه که دارند .

    وقعا همون طور که استاد گفتن وقتی اتفاقی به ظاهر ناجالب رخ می دهد اون دیدی که ما نسبت به اون اتفاق داریم نتیجه رو مشخص میکند ، وقتی ما حالمون خوب باشه و بتونیم ذهنمون رو در موقعیت های ناجالب کنترل کنیم ، صددرصد خداوند مارو به مسیر های بهتر و لذت بخشتر هدایت میکند .

    مثال از خودم : من از زمان دبیرستان کارهای زیادی رو امتحان کردم و تقریبا میشه گفت که تو اکثرشون از نظر بقیه فقط زمان و انرژیم هدر رفته و هیچ سودی نکردم ازشون حتی بعضی جاهام ضرر کردم و به قول بقیه شکست خوردم ، ولی واقعا همیشه سعی کردم ذهنمو کنترل کنم و امید وار باشم و به خودم میگفتم درس هاشو گرفتم و یاد گرفتم که چه چیزی باید انجام بدم و چه چیزی نباید انجام بدم . الان که بعد از چند سال گذشته میفهم که واقعا اون کارها و اون تجربه های به ظاهر بد چقدر الان به دردم میخورد و چقدر از اون ها استفاده میکنم در کارم و زندگیم . شاید اگر من به اون نجوا هایی که می گفتند ( تو چون نمی تونی یک کاری رو تموم کنی هیچی نمیشی ) توجه میکردم الان این نتیجه ها رو نمیگرفتم .

    همین چند ماه پیش برای دو تا از عزیزانم مشکلی پیش اومد و من مجبور شدم مدتی پیش اون ها باشم و ازشون مراقبت کنم ،

    اوایلش یکم داشت حالم بد میشد . ولی به خودم اومدم و تمرکزم رو بردم رو قسمت های بهتر اتفاقات ، هی به خودم می گفتم شکرت خداجونم دارم وقتم رو با عزیزام میگذرونم و داریم با هم میگیم و میخندیمو و کیف میکنیم و…، هی سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم و جوری به مسایل نگاه کنم که حالم رو بهتر کنم .

    الان که دارم فکر میکنم دارم میفهم چقدر اون اتفاق برام خوب بود اون موقع ، چون اون زمان دقیقا وقتی بود که کل کشور درگیر مسایل و چیزهایی بودند که من نمی خواستم ببینم و بشنوم ، و من وقعا چون کلا اون چند وقت خونه بودم و درگیر مسایل اون عزیزانم بودم ، اصلا هیچ چیزی رو ندیدم و درگیر اون مسائل نشدم .

    و الان میفهم که واقعا خداوند هدایتم کرد در مکان و زمان درست باشم .

    بدون شک دیدگاه ما نسبت به مسائل که نتیجه رو رقم میزند.

    سپاسگزارم استاد عزیزم برای این فایل بینظیر و عالی و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1847 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی تا یاد بگیرم که خودم خالق عامدانه ی خواسته هام هستم

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که قوانین ثابت جهان هستی رو کشف کردید و سخاوتمندانه دراختیار ما قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه

    🟢موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟

    این ماهستیم که به اتفاقات معنی میدیم ،فارغ از اینکه ظاهرش بد هست یانه ،اگر بهش جوری نگاه کنیم که بهمون احساس بهتری بده ،حتما نتایجش خوب خواهد بود ،این تغییر احساس باید از طریق تغییر نگرشمون باشه تا نیایج خوب خلق شه

    🟢کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟

    استاد عباسمنش عزیزم خود این موضوع که به شرایط و اتفاقات جوری نگاه کنیم که حس بهتری بهمون بده ،دربسیاری جاها بمن کمک کرده یعنی هرجا که تونستم ذهنمو کنترل کنم ،وبه احساس خوب برسم ،درنهایت نتیجه خوب هم گرفتم

    🟢چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟

    اولین تجربم مربوط میشه به بیماری همه گیر که اومده بود ،من با استفاده از آگاهی های شما ،تونستم به این بیماری که همه ی دنیا باهاش درگیر بودن ،غلبه کنم و نتیجه رو تغییر بدم و خودم وخانوادم درسلامت باشیم ،البته اون زمان واقعا خودمو با آگاهی های شما بمب باران میکردم و دائم درحال ساخت باورهای سازنده بودم و جمله به جمله تون رو وحی منزل میدونستم ،چون موضوع مرگو زندگی بپد و خداروشکر نتیجه عالی هم گرفتم وخودم و خانوادم همون‌طور که گفتم درسلامت کامل بودیم و هستیم ،والان اون روزها شده ،الگویی برای من که ماریا ،یادت بیار که همچین موضوع به این بزرگی که برای همه دنیا اتفاق بد بود برای تو سلامتی به ارمغان آورد و البته اینکه باعث شد تا یادبگیرم عوامل بیرونی حتی اگر یک جهان باهاش درگیر باشن می‌تونه برای تویی که رو خودت کار میکنی ،بی اثر باشه….

    مورد بعدی که بارها تو همین سایت هم گفتم ،خونریزی داخلیم بود که یهو متوجه شدم ،درست در زمانی که آخرین فرصتم بود و دکتر می‌گفت حتی ممکنه تا بیمارستان نرسی اما من آنقدر آرام بودم که تمام عوامل بیمارستان فکر میکردن همراهانم بیمارن و من همراه مریضم،چون دائم باخودم تکرارمیکردم که تو اینهمه رو خودت کار کردی پس الان باید بتونی خودتو کنترل کنی و خداروشکر چون از استاد زیاد شنیدم که جوری زندگی کن که اگر خدا بهت دستور داد که باید بری ،باخیال راحت بری و بگی جوری زندگی کردم که میخواستم

    به همین خاطر من زیاد این سوالو از خودم میپرسم واین پرسش باعث شد تا در همون راستا حرکت کنم و اون روز که مثلا ممکن بود روز آخر باشه من آرام و دررضایت کامل بودم

    البته همه ی درس های استاد باعث شد که من ازاین مرحله هم با عشق و آرامش گذر کنم و به بهترین دکترها و بیمارستان هدایت شم وجالب اینکه من یک روزه دوران نقاهتم رو سپری کردم و از فردای اون روز به زندگی طبیعیم ادامه دادم و جمله ی خانم دکتر تو اتاق بیهوشی ، مهرتأییدی بود براینکه یقین کنم مسیرم درسته

    خانم دکتر گفت این روحیه ی مثبت نگرش اینو زنده نگه داشته ،امامن میدونستم که این آگاهی های شما و تغییر نوع نگرشم هست که پشتوانه ی روحیه ی مثبت نگرم شده و نتیجه رو برام خلق کرده

    مثال بعدی ،مثال پسرم هست که اتفاق به ظاهر بدی براش اتفاق افتاده بود که من با کنترل ذهنم تونستم نتایج رو به نفع خودمون رقم بزنم چون حالا دیگه مطمئن بودم اگر احساسمو خوب نگه دارم نتیجه هم دلخواهم خواهد بود

    ونتیجه واقعا عالی بود جوری که بعداز گذشت یکسال هنوز لذت میبرم از بیاد آوردنش ،

    برای شکستن گوشیم و تصادف ماشینم هم مثال دارم اما متاسفانه استادم اومده و باید برم سرکلاس وقت نمیکنم براتون بنویسم اما بدونید که عالی ترین نتایج رو ازاین کنترل ذهن و تغییر نگرش و رسیدن به احساس خوب گرفتم

    من الان تو دانشگاه هستم واستادمون گفت یک ساعت دیر تر میرسه،منم از فرصت استفاده بهینه کردم و این فایل جدید رو گوش کردم و لذت بردم

    درحالی که همه نشستن حرف هایی زدن که به رشدشون کمکی نمی‌کرد

    من یادگرفتم که هرروز درحال بهبود دائم باشم چون همین تفاوت های کوچیک هست که نتایج بزرگ خلق می‌کنه

    استاد عباسمنش عزیزم سپاسگزارم ازشما دائم درحال هدایتمون به مسیر صحیح هستید و کمک میکنید تا بااین آگاهی ها جهان جای بهتری برای زیستنمون باشه

    دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچه‌های سایت عباسمنش 🟢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محمدحسین مقدم گفته:
      مدت عضویت: 861 روز

      ماریا خانم

      این احساس بسیار عالی است که دستان پر قدرت خدا برات معجزه کنه و مسئله ای که همه میگن ممکن نیست به سادگی حل بشه، در سریع ترین زمان ممکن به راحتی حل بشه. یه احساس عزت نفس عالی و غرور خوبی همراهش هست که میگه من برای کائنات مهم هستم.

      به نظر من یک نوع شکرگزاری داریم برای اینکه جهان هستی بدون هر کدوم از ما یه چیزی رو از دست میده و تمام تلاشش رو می‌کنه که ما حس خوبی داشته باشیم.

      امیدوارم همواره سلامت و موفق و ثروتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مائده پرهیزکاری گفته:
    مدت عضویت: 856 روز

    سلام

    استاد من دورانی که اوایل کرونا بود همون سالی بود که کنکور داشتم. چند ماهی بیشتر نمونده بود به کنکورم که مدارس تعطیل شد و این رو فرصتی دیدم که بیشتر تست بزنم و موفق شدم دانشگاه دولتی رشته ای که مدنظرم بود قبول بشم. بعد چند ترم متوجه شدم به اون رشته علاقه ندارم و با تحقیق کردن فهمیدم رشته مورد علاقم چیه و دوباره با موفقیت تغییر رشته دادم و الان هم ترم 5 ام. جوری که تمام دوستانم ازم می‌پرسیدن چطور تغییر رشته دادی. مگه میشه. اصلا قبول میکنن؟ و چند نفر هم بعد از دیدن من تصمیم گرفتن تغییر رشته بدن که یکیشون خودم کمکش کردم و الان همکلاسیمه‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محمدحسین مقدم گفته:
    مدت عضویت: 861 روز

    استاد یه قسمت از حرف های شما من رو یاد داستان “خرگوش و شیر کلیله و دمنه” انداخت، که خرگوش فقط اومد ادبیات حرف هاش رو عوض کرد و با این کار ساده اومد مسیر زندگی خودش و بقیه ی حیوانات بعد از خودش رو تغییر داد.

    یه دیدگاهی هست که میگه هر وقت یک مسئله ای در زندگی پیش آمد و یا احساس کردی مسائلی از گذشته همراه تو هستش که کمی سخت کرده شرایط رو برای تو، بیا فرض کن که همین الان وارد این جسم و این کره ی خاکی شدی و از الان به بعد چطور زندگیت رو مدیریت می کنی. بیا فرض کن همین الان با این مسائل وارد این جسم شدی تا به خودت و بقیه نشون بدی که چند مرد حلاجی. بیا فرض کن ازت خواسته شده برو و با حل این مسائل نشون بده که چه خدای قدرتمندی داری که با توان و پشتیبانی و هدایت هایش این مسائل را حل کردی.

    می دونید ما بعضی وقت ها خیلی این زندگی و مسائلش رو جدی می گیریم. فقط لحظاتی که به بزرگی و عظمت این کائنات و تمام دنیا های درون آن فکر می کنیم احساس آرامشی پیدا می کنیم. در اون لحظه میگیم این مسئله ای که من فکر می کنم خیلی بزرگ هستش، در برابر عظمت این کائنات با شکوه اصلا مسئله ای نیست و دستان پر توان هدایتگرش ما رو برای حل این مسئله راهنمایی می کند.

    دوست دارم یه آهنگ معرفی کنم که به این فایل شباهت زیادی دارد که میگه دنبال زیبایی ها در هر مسئله و موقعیت باش.

    Look for the positive aspects از Francie Jarry

    از خانم شایسته ی عزیز که وقت گذاشتند این فایل رو ضبط کردند و استاد عزیزمون که صحبت های به این زیبایی کردند بسیار سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    بابک کواری گفته:
    مدت عضویت: 1501 روز

    In God we trust

    سلام خدمت استاد عزیزم سلام خدمت خانم شایسته من بابک هستم از شیراز شاید تا بحال موفق به ارسال نظر نشدم اما اینبار باور دارم که برای اولین بار به من گفته شد که نظر یا دیدگاهی بنویسم شاید تا بحال به نجواهای الهی گوش ندادم اما الان درونم صدایی زمزمه میکنه و میگه بنویس من این فایل رو که دیدم و اینکه شما خواستی که یکی از اتفاقهایی که واسم افتاده رو عنوان کنم و درسهای که از اون گرفتم رو بیان کنم حالا میگم که اول از همه چیز در ابتدا این رو بگم که واقعا تمام صحبتهای شما درس هست کلمه به کلمه حرف به حرف برای من درسهای زیادی بوده و هست و یکی از چیزهایی که واسه من اتقاق افتاد سفری به ترکیه بود که در اونجا ضربه ای خوردم و باعث شد مقداری از پولم از دست بره و با جیب خالی برگردم ایران و اون اتفاق اغاز راهی بود که الان خوشبختانه و با لطف خدا در این راه قدم گذاشتم و یکی از شغلهایی که خیلی نادر هست و همه جا وجود نداره رو مشغول به انجامش باشم و اون یک شاخه از شغل piping هست واینجا لازمه بگم من لوله کش پالایشگاه هستم و این شغل مربوط میشه به piping در اصل تعمیرات کنترل ولو هست یا همون شیرهای صنعتی استاد من کامنتهای زیادی گذاشتم و شرح حال زندگی خودم رو واستون فرستادم و اینکه من هم مثل شما چندین سال تاکسی داشتم و کاملا درکتون کردم و سپاسگزار خدا هستم که در فرکانس شما وارد شدم و درسی که از اون اتفاق گرفتم که باعث شد ذهنم رو بیشتر پرورش بدم اینه که توی شغل فعلی با افرادی از جنس فرکانسم اشنا شدم که میتونم درک این رو داشته باشم که خواستن توانستن است و انسان نباید نا امید باشه درسته واقعا بکار بردن الفاظ منفی هیچ فایده ای نداره و به جای اینکه بشینم گریه زاری کنم که پولم رو بردن یا کلاه سرم گذاشتن جنبه مثبت بعد از اون رو در نظر داشته باشم و اون جنبه مثبت همین شغل امروز هست که نشون میده وقت برای سفر و مهاجرت بسیاره من سفر ترکیه رو بخاطر رفتن به اتریش برای کار انجام دادم اما وقتش نبوده و حالا توی این شغل با قدرت بیشتری کار میکنم استاد من هم یک ازدواج مجدد داشتم در زندگی اول خیلی داغون بودم و امروز با فرشته ای زندگی میکنم که 22 سال از من بزرگتره ایشون هم یکی از دستان پروردگار هست واسم و ایشون نیز یکی از درسهای بزرگ خداونده استاد شما رو ایشون به من معرفی کرد و بی نهایت شکرگذارم که با شما اشنا شدم چندین ساله که شما رو الگوی خودم میبینم همون طور که در صحبتهای قبلی شما درک کردم که به انسان همواره الهام میشه شما رو یک پیامبر میدونم پیامبر یعنی پیام اور و این صرفا مختص پیامبران الهی نیست ان عزیزان برگزیده بودند و در این زمان بطور نا محسوس شما جناب عباسمنش پیام اور خدا و قران هستید و یک مسئله دیگر اینکه خداوند هیچوقت به ضرر ادم کاذی انجام نمیده اگر من اون پول رو از دست نداده بودم شاید واسه اتفاق بدتری خرج میشد من دوباره برای شما داستانهای زندگی خودم رو نسبت به فایلهای متعدد جنابعالی خواهم نوشت ممنون از این همه راهنمایی از این همه پیام الهی ممنون از شما منو همسرم همواره همسفر شما در امریکا و سریالهای دیگرتان هستیم خیلی دوستون دارم به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    درود خدمت استاد عزیزم ومریم بانو مهربانم ربم را

    هزاران بار سپاسگزارم که در این زمان ومکان واین همه فراوانی آگاهی را در کنار شما تجربه میکنم که نشان میدهد من از این بابت ثروتمند هستم.سپاسگزارم استاد به خاطر این همه آگاههی به خاطر این همه درس بزرگ،توانایی کنترل افکار وداشتن دید مثبت به مسائل زندگی ازتون سپاسگزارم استاد که به من یاد دادید چطور به امور زندگی نگاه کنم واز دل هر مسئله ای با نگاه درست وایمان قاطع به خدا ودر اصل خدا گونه اون مسئله رو بررسی کنم ودر این راستا هم در درجه اول حال خودم واحساس خوبم راتقویت کنم وامید وانگیزه بیشتر برای رسیدن به هدف استوار شدن در مسیر اون هدف رو هر لحظه به هر بهانه با درست کردن فایلهای متفاوت به ما آموزش میدید ازربم سپاسگزارم واز استاد عزیزم سید حسین عباسمنش به خاطر آموزشهای بی نظیرشون سپاسگزارم استاد ازتون و تحسین میکنم ایلان ماسک وگروه حرفه ای شون رو به خاطر این همه تلاش وپیگیری به خاطر بلند پرواز بودنشون به خاطر کشف قوانین جدید برای پیشرفت بخاطر باور پذیر کردن خواسته ها وآرزو هایشان تا اینکه جهان را جای بهتری برای زندگی کردن کنند سپاسگزارم از ربم به خاطر دیدن وتجربه این لحظه در این زمان ومکان خداوندا ربم معبودم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر دیدن این لحظه وطی کردن تکامل برای رسیدن به مریخ وزندگی در مریخ آفرین بر این مرد بزرگ واهداف بلند پروازانش از خدا میخواهم که مرا به این مسیر در جهت زندگی خودم هدایت کند.

    استاد دقیقا همین دو روز پیش یه مورد برای من به وجود آمد که دوست دارم براتون تعریفش کنم.

    من تقریبا طی این چند وقتی که روی خودم به شکل حرفه ای دارم کار میکنم اول روی ایمانم بخدا ودر هر مسئله دیدن خداوند ودستهاشو در اون اتفاق ونگاه مثبت داشتن به مسائل مخطلف صبح دو روز پیش که برای رفتن سر کارم آماده شده بودم از خونه بیرون رفتم ودزد گیر ماشینمو که کنار خیابون پارک بود زدم دیدم ماشینم درش بازه بهتون بگم خونه من پارکینگ نداره ومن مجبورم ماشینمو تو خیابون پارک کنم و خیابان ماهم یه خیابون بمب بست وخیلی ساکت هست،خلاصه با دخترم سوار ماشین شدیم ودیدم آقا یا خانم دزده مهربان هر چی رو که لازم داشته برده ودر داشبورد ماشینم باز و تمام مدارک من وماشینم رو هم همونجا روی داشبورد باز گذاشته ودر ماشینو بسته ورفته خلاصه بهتون بگم که تمام دیشب در ماشین من باز بوده و مدارکم کامل تو ماشین تقریبا هیچ اتفاقی نیفتاده بود وتعبیر من اون لحظه که با این صحنه مواجهه شدم این بود که خدارو هزار بار شکر دم اون آدمی که این وسائل رو از ماشین من برداشته گرم ونوش جونش وکلی دعاش کردم وخداوند روشکر که مراقب ماشینم بوده خلاصه بر خلاف قبلا که کلی استرس میگرفتم و ناراحت میشدم که چطور این اتفاق افتاده کلی سپاسگزاری وحتی تشکر ازاون آدم خاص که مدارک منو بیرون نداخته وماشینم درست وصحیح وسالم سر جاش هست خداوند را هزاران بار شکر به خاطر این طرز تفکر و انرژی مثبت و اینکه هر لحظه به من میگه به روشهای مخطلف که حواسش به من هست ربم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2114 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام بر همه عزیزانم

    سلامی بر بهترین عالم استاد نازنینم

    چقدر دلم برایتان تنگ است برای از شما نوشتن برای شما نوشتن.

    میدانید که شما همان رسول فرستاده شده و وعده محقق شده خدایم در سوره طلاق هستید؟

    همان رسولی که در اوج ظلمات زندگی ام در زندگی ام نازل شدید و با خواندن آیات مبین الهی مرا از ظلمات به نور و آزادی رساندید؟

    آیا خودتان میدانستید که صدایتان برایم صدایی الهی بود و با آموزش هایتان با توحیدتان من را در هم کوبیدید و از نو ساختید ؟

    دقیقه 14 فایل بود که استاپ کردم انگار دیگر زمان نوشتن بود.

    مدتها بود منتظر نشانه ای برای نوشتن بودم. بارها از دوستان عزیزم کامنت هایی دریافت کردم که چرا دیگر نمینویسی اما انگار زمانش نبود انگار الان و این هم زمانی با صحبتهای شما به من فهماند اجازه ندادم دست با قلم شوی تا امروز چون دقیقا موضوع نوشته ام مربوط به همین صحبتهای شماست.

    آنجا که گفتید افرادی که بعد از سالها از زندگی همسرشان جدا می‌شوند می‌توانند بگن تجربه خوبی بود چیزهای زیادی یاد گرفتم و….

    مطمئن شدم الان زمان نوشتن است

    استادم کویر هزار متری زندگی ام را رها کردم. همان کویری که بسیار هم دوستش داشتم و بسیار هم به آن وابستگی داشتم.اما برایم سربی شده بود و مانع رشد و تعالی ام شده بود.

    و طبق آموزش های ارزشمندتان در بهترین شرایط شروع به تغییر کردم زمانی که همه میگفتن دیوانه شدی.

    در اوج بهترین موقعیت اجتماعی و روابطی و‌مالی و این بزرگ‌ترین بهایی بود که من به خدایم پرداخت کردم.

    من آزادی را میخواستم من یک خانواده گرم میخواستم من کاشت برنج را میخواستم و آنجا برایم همچون کویری بود که امکان کاشت برنج آنجا مقدور نبود.

    هرگز فراموش نمیکنم این مثالتان چه غوغایی در من ایجاد کرد ، آنقدر به من برخورد که فراموش نمیکنم چطور هر الهامی به من می‌شد فارغ از نتیجه فارغ از سرزنش ها و تهدید ها به آن عمل میکردم.

    استادم نمیدانید در این پروسه چه درس‌هایی یاد گرفتم چه تجربیاتی کسب کردم در دل چه ترس‌هایی پا گذاشتم و ابوموسی درونم را له کردم و چقدر معجزات الهی را دیدم.

    من نفیسه ای دیگر شدم.

    استادم خدا برایم قانون یک کشور را تغییر داد زمانی که همه بلندگوهای شیطان بودن و میخواستند با تهدیدها و نجواهایشان مرا سر جایم بنشانند.

    مسیر من از همسرم جدا شده بود اما ترس‌هایم ،وابستگی ها و شرک هایم من را در آن زندگی نگه داشته بود.

    من لازم بود درس باج ندادن ، رعایت حدود الهی و دریافت حقوق الهی ام را در آن زندگی یاد بگیرم.

    آنقدر مفصل هست که دوست دارم کتابی بنویسم از قدمهایم برای تک تک خانم هایی که در شرایط من بودند.

    خلاصه اش میکنم ، من ثروت و استقلال مالی را دوست داشتم اما همیشه از دریافت حقوق الهی ام در ازدواج فرار میکردم حقوقی که مهم‌ترین بخش رزق الهی یک زن است که با ازدواج به زن همچون شیر مادرش حلال می‌شود اما اکثر خانم ها از جمله خود من می آمدم به این رزق الهی ام کفر میورزیدم و حالا میخواستم بیوفتم دنبال منبعی دیگر برای کسب درآمد و ثروت آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم و از همه بدتر برای جدا شدن از کسی که با ما هماهنگ نیست مشرکانه ترین کار ممکن که ریشه اش نگرانی از حرف مردم و ترس هست را انجام داده و با بخشیدن مهریه باجی داده و آن زندگی را تمام می‌کنیم.

    وقتی داشتم به شدت روی توحید قرآن کار میکردم خدا آیه ای را برایم در قرآن بلد کرد که به پیامبر می فرماید اگر مهریه زنان را دادید با آنها ازدواج کنید انگار جواب همه چراهای ذهنی ام داده شد.

    آری ما وارد یک زندگی میشویم و یک پرونده مالی مهم را باز نگه میداریم و در نهایت چه بسیار چک و لگد ها که به خاطر کفر ورزیدن و عدم رعایت همین یک امر الهی که نمیخوریم.

    آن زمان بود که رسیدم به همان جواب سوالم که چرا از لحاظ مالی به استقلال نمیرسم و این بزرگ ترین و مهم ترین درسی بود که در زندگی گرفتم.

    از آن پس بود که باید ایمانم را نشان میدادم و در راستای برطرف کردن این پاشنه آشیل و ترمز عمل میکردم.

    شاید الان جایش نباشد که زیاد بازش کنم اما فقط میخواهم این را بگویم که وقتی خدا این هدایت ها را برایم فرستاد و ایمان و تعهد مرا دید، سپاه آسمان و زمین را به یاری ام رساند تا قانون یک کشور را عوض کند قانونی که همه میگفتن حق طلاق با مرد است مهریه را زن باید حداقل بخشی را ببخشد و خدا همه این ها را برایم تغییر داد چرا که من نپذیرفتم.

    استادم فقط کافی است سری به پیج شخصی ام بزنید که ببینید در این چند ماه چه کسی را میبینید. آن وقت بهتر مشخص می‌شود که احساس من جز موفقیت و پیروزی چیز دیگری نیست.

    آنقدر که همه دوست دارند با من باشند و استادم من را خانم انرژی نام گذاشته و وقتی وارد کلاس میشوم می‌گوید تو که می آیی با خودت انرژی و شادی وارد کلاس میکنی.

    دختری شاد و آزاد و پر انرژی که به آزادی رسیده و‌در حال تجربه خود جدیدش هست.

    به آزادی حجابم رسیدم که از بچگی آرزویش را داشتم.

    خانه نوساز 85 متری دلخواهم را نقد طبق تکاملم در گرمدره خریدم.که در همین دو سه ماه دوبرابر رشد کرده.

    بدون اینکه کار فیزیکی انجام دهم از یک منبع که ابتدا فکر میکردم تضادی است ولی با کنترل ذهنم تبدیل شد به یک درآمد غیر فعال دیگر و ماهیانه 18 میلیون پول میسازم.

    الان با آیفون 13 خودم برایتان تایپ میکنم که آن را هم برای رعایت قانون تکامل خریدم ولی میتوانستم 14 هم بخرم.

    به سراغ پرونده ناتمام زندگی ام معماری رفتم که برای اینکه کلاس هایش مختلط بود اجازه رفتن به آن را نداشتم و الان در خانه عمران مشغول گذراندن دوره های طراحی داخلی هستم.

    اراده کنم هرجا دلم بخواهد بدون اینکه لازم باشد به کسی سوال جواب پس بدهم و منع شوم می‌توانم بروم.

    پدرم طبقه دوم خانه اش که کاملا مستقل است را با عشق در اختیارم قرار داده که می‌توانم واحدم را اجاره دهم و خودش درآمد غیر فعالم باشد.

    همیشه آرزو داشتم کنسرت بروم و کنسرتهای دلخواهم را در این مدت رفتم.

    سرکار رفتم و تجربه بودن در بهترین پروژه ها را به تجربیاتم اضافه کردم.

    به تنهایی سفر رفتن را تجربه کردم.

    منی که تا سر کوچه بدون اجازه نمیتوانستم بروم.

    و از همه مهم‌تر استادم میدانی من می‌توانم آزادانه شما را ملاقات کنم؟ زمانی که همسرم از این که من با شما آموزش میدیدم به شدت ناراضی بود و از من شکایت کرد اما من با قدرت ایستادم و جلوی قاضی و‌ به همه اعلام کردم به شاگردی تان افتخار میکنم و شما استاد من هستید باید مرا میدیدین.

    بسته ثروت 1 و عشق و مودت را نیز به سرمایه های زندگی ام اضافه کنید که آرزوی خریدشان را داشتم ‌مثل آب خوردن خریدمشان.

    استادم تمام حرف‌هایتان وعده صدق الهی بود که تو زن قوی باش بقیه مجبور می‌شوند به تو تعظیم کنن.

    منی که از مردها میترسیدم در تک تک روندی که طی کردم همه شان به یاری ام می آمدند و بی قید و شرط مشتاق یاری رساندم به من بودن.

    چون دارن یاد میگیرم زنی که حدود الهی اش را رعایت کند ‌ و توحید را سرلوحه زندگی اش قرار دهد خدا همه مردها را مسخرش می‌کند.

    خدا از فضل و رحمتش چنان ایمان و تقوایی به من الهام کرد که من نه از قاضی میترسیدم نه از وکیل طرف مقابل نه از تهدید ها و نه از هییییچ چیز دیگری من فقط یک هدف را میدیدم آزادی ام در همه جنبه ها و خدا فقط به من یک چیز گفت با رعایت حدود الهی ات به آزادی برس.

    و فقط با رعایت همین مورد خدا برایم کن فیکون کرد.

    تضادهایی هم بود در هم کوبنده اما فقط خدا بود که به من میگفت اینجا باید ایمانت را نشان دهی.اینجا همانجاست که سکوی پرتابت است و چقدر درس‌های شما آنجا به کمکم بود.

    چه زیبا بود که به من یاد دادی رئیس حراست کیه خدا کارها رو انجام می‌دهد و هر بار من را با یک مقامی میترساندن همین یک جمله تان در گوشم صدا می‌کرد و میگفتم فلانی کیه خدا کارها رو انجام میده.

    استادم قاضی ،وکیل ،نیروی انتظامی ،دوستان همسرم ،حتی دزدها به یاری ام آمدند تا من را در این مسیر عاشقانه یاری دهند.و هدفم که با عزت و سربلندی و قدرت از آن زندگی خارج شدن بود را تیک بزنم.

    میدانید برای من که ادعای توحید میکردم بخشیدن مهریه یک باج بود و شرک انگار کسر شأن میدانستم که قانون الهی را رعایت کنم و برای جدا شدن از کسی که خدا بارها و بارها به من فهمانده بود که بودن با این شخص تو را از مسیر الهی ات دور می‌کند و مخالفت ها و تحریم هایی که ایشان برای با شما بودن برای من وضع کرده بودن بیانگر این موضوع بود

    بخواهم باج بدهم و مهریه ببخشم.

    استادم من دیدم که قاضی هیچ کاره است وقتی که وکیلم میگفت موهایت را بگذار تو این قاضی روحانی است و‌حجاب برایش مهم است و من در دلم گفتم قاضی من تو هستی و اینها دستهای تو هستن که حکم حق الهی را به نفع من صادر و اجرا می‌کنند و در یک دقیقه همان قاضی بهترین رأی را به نفع من صادر کرد. که بهترین وکیلها میگفتن در طول روند کاری ما این اتفاق نیوفتاده. و کار یکساله شما در یک روز انجام شد.

    من دیدم که با توحید وقتی حتی جلوی قاضی صادقانه اقرار کردم که بالاترین مدرک است بر علیه خودم اما شما به من یاد دادی صداقت سرلوحه زندگی ام باشد حتی اگر به ضررم باشد و همان قاضی در کمال ناباوری رأی را به نفع من صادر کرد و کلی به من کمک کرد.

    همان قوه قضاییه و‌ قاضی که میگویند در ایران به نفع مردان است همه شان وکیل مدافع من شده بودند و انگار مسخر من شدن که سکوت کنند من صحبت کنم. و حتی اگر بر خلاف میل آنها هم باشم به ظاهر ولی نتوانند جز نفع کن رأیی صادر کنند.

    استادم من این درس را به خودم یاد دادم آنجا که در 12 قدم گفتید بمیرم ولی پس اندازم را خرج نمیکنم حتی چاقو زیر گلویم بگذارن بگن بده من گفتم بمیرم ولی باید با این حق الهی ام در صلح باشم و بپذیرمش.

    استادم من دیدم وقتی که هیچ دسترسی به وکیلم نداشتم و فقط خدا را صدا زدم و گفتم گفتی کافیست تو وکیل من باشی ، خدا بهترین وکیل ها را رایگان برایم فرستاد که بهترین لایحه ها را برایم بنویسند.

    من هنوز هم منگ معجزات الهی هستم.

    از خدا برای تجربه آن زندگی بینهایت سپاسگذارم.

    همسرم بهترین و درست ترین مردی بود که باید در زندگی ام قرار میگرفت تا من به این آگاهی ها تا من به درک توحید برسم ازش سپاسگذارم که همیشه مثل یک گوهر در صدف از من نگهداری کرد و چقدر حضورش در زندگی ام لازم بود.

    صمیمانه و عاشقانه برایش بهترین ها را آرزو میکنم اما یاد گرفتم آدم‌ها تغییر می‌کنند قرار نیست همیشه ما در کنار یک فردی بمانیم برخی افراد همچون سوخت موشکی هستند. و من همان موشکی بودم که با درک قوانین الهی به سمت بالا پرتاب شدم و باید آن سوخت های کمکی از کنارم پایین می افتادند و آنقدر این ارتفاع برای اطرافیانم ثقیل بود که دیگر نمیتوانستند در کنار من بمانند.

    استادم خیلی حرف دارم اما دلم میخواهد فقط به خودتان بگویم.

    در مورد تنها چیزی که نمیتوانم خوب حرف بزنم قانون سلامتی است که مدتی است که به آن عمل نمیکنم که باید فقط آن را درست کنم.

    فقط این را بگویم از این نتیجه بالا تر که در مقابل گروهی پیروز شوی که هم پول هم ارتباطات هم قدرت بدنی اش از تو خیلی بالاتر باشد و کارهایش با یک تلفن انجام می‌شود اما در مقابل تو تسلیم شود.

    اما خدا فقط به خاطر پاکدامنی ات به خاطر توحیدت به خاطر توکلت به خاطر رعایت حدود الهی ات به تو قدرتی بدهد که غیر ممکن از نظر بقیه را ممکن کنی.

    همه چیز توحید است.باید بیشتر رویش کار کنم درس‌هایی در خانه پدری ام دارم در حال پاس کردن آنها هستم.

    نیکی به والدین در حال پاس کردن آن هستم. که خیلی درش ضعف دارم

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 88 رای:
    • -
      سحر دیزجانی گفته:
      مدت عضویت: 1298 روز

      سلام بر تو نفیسه دوستداشتنی

      دختر اخه تو چقدر توحیدی عمل کردی و چقدر قشنگ درسهاتو جواب دادی ، احسنت به تو هزاران افرین به تو ، کلمات یاری نمی‌کنند که بخوام شجاعتت رو تحسین کنم ،فقط میگم که از صمیم قلبم برای عمل کردن به قانون و ایمانت خوشحالم و تحسینت می کنم

      نفیسه جان من هرجا که کامنت تو باشه با عشق میخونم ،چرا که تو قشنگ و بادقت تمام اموزهای استادم رو انجام دادی و درسهاتو پاس کردی

      متوجه نبودنت مدتی شده بودم ، که با این کامنت مشخص شد و چقدر که وقتی تو ایمانت رو نشون دادی خدای مهربانم دستانش رو برای انجام کارها به نفع تو انجام داد (خدایاااااشکرت)

      که هردفعه بهم یادآوری میکنی منم که کارها رو انجام میدم ،اصل منم

      نفیسه جان اینقدر هردو کامنتت بهم انرژی داد که بالای 10 دفعه هر دو رو خوندم و چقدر نگاهت رو در مورد مهریه تحسین کردم که گفته بودی ( حق الهی من) هرچند که هنوز خودم در ته ذهنم با توجه با باورهای اشتباه فکر میکنم که این کار فقط در صورت طلاق تازه اونم با شرایط خاص بایدطلب کنی

      ولی بازم تورو تحسین میکنم و چقدر برام جالب بود طلای 24 عیار ، خدایاشکرت که بهترین طرح ها رو تو میکشی بدون اینکه حتی یکیشون به ذهن ما برسه

      نفیسه جان در یکی از کامنتهات در مورد بچه نوشته بودی و الان خداوند حکمتش رو برات مشخص کرد (خدایا مهربانیت رو شکر)

      دختر توحیدی برات آرزوی بهترینها رو دارم و البته که از شاگرد استادی همچون عباسمنش همچین انتظاری میره ، استاد عزیزم به شما هم تبریک ویژه میگم بابت تربیت همچین شاگرد توحیدی که یک تنه برای حق الهی خودش ایستاد و کوتاه نیومد

      سپاسگزار خداوندی ام که منو به این سایت هدایت کرد و کمک ام کرد باورهام رو و ایمانم رو روز به روز تقویت کنم و ثابت قدم ادامه بدم

      خدایااااا هزاران بار شکرت

      استاد عاشقتم

      مریم جان ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        نفیسه گفته:
        مدت عضویت: 2114 روز

        سلام سحر نازنینم

        دوست داشتم پاسخ این همه عشق را هرچند کوتاه بدهم.

        سپاسگذارم برای عشق و محبتی که با دستان الهی ات برایم جاری کردی.

        لازم هست بیشتر تمرکزم را روی نوشتن بگذارم آنقدر باور های محدود کننده در مورد حقوق الهی یک خانم از گذشتگان به ما رسیده که لازم است تبری ابراهیمی برداشته و سیمان های شرک آلود ذهنیمان را در این مورد درهم کوبیده و بنایی از احساس لیاقت در ذهنمان ایجاد کنیم.

        عاشقانه دوست دارم در این مسیر به عزیزانم کمک کنم.

        من تمام مسیرها را برای کسب ثروت رفتم انگار تا این مورد را درست نکنیم، همیشه باید اندر خم یک کوچه بمانیم.

        این همان اصلی هست که یک جا گیرمان می اندازد.

        گویی یکی از سوراخهای بزرگ سطل ثروتسازی و به استقلال و آزادی مالی رسیدن است.

        لازم است برگردیم و اصلاحش کنیم

        و امر الهی تابو و أصلحوا را انجام دهیم.

        برایتان بهترین های دنیا و آخرت را میخواهم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمد هوشمندی گفته:
      مدت عضویت: 1271 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان

      سلام به استاد و مریم جان بابت این فایل عالی که کارو برای ما راحت کردین تا استاد گفت برین یوتیوب فایل پرتاب موشک رو ببینید بعدش دیدم آوردینش

      بابت این ادیت زیبا سپاسگزارم

      سلام نفیسه جان

      چقدر کامنتت پر انرژی بود چقدر توحید درش موج میزد از اول تا آخرش فقط یادآورد یک کلمه بود

      توحید

      من خیلی کامنت هاتو نخوندم ولی همون چن تایی که خوندم اینقدر عالی و پر محتوا بود که رفتم گزینه وقتی کامنتی گزاشتی برام ایمیل بیاد رو فعال کردم

      وقتی اومدی از جدایی بنویسی تعجب کردم و گفتم باید تا تهشو بخونم و واقعا گل کاشتی دختر با این توحید عملی آفرررین

      تحسینت میکنم که در لحظه به لحظه ی پروست فقط خدا رو منبع قدرت دیدی و فقط روی خودش حساب کردی

      نصفه کامنت که شد بغضم گرفت بغضی که میدونم بقیه دوستان با خوندن کامنتت اشکشون سرازیر میشه!

      چقدر زیبا گفتی خدا کار ها رو انجام داد و همه دل ها رو برات نرم کرد.

      کامنتت خیلی آگاهی دهنده بود یعنی تک تک حرف هایی که تو فایل ها گوش میکنم تو بهشون عمل کردی و نتیجت فوق العاده شد

      از رهاییه وابسته بودن و رسیدن به

      آزادی مالی

      آزادی مکانی

      و آزادی زمانی

      تازه تو الان با این کارت کلی ایمان و عزت نفست قوی تر شده و همینا سوختی هس بری دستیابی به نتایج خیلی بهتر و بزرگتر و میدونم که میرسی بهشون

      از توجه نکردن به حرف بقیه که به جرات این ویروس شرک آلود و همه گیر دلیل بدبختی و عقب موندگیه خیلی ها هس ولی تو از همشون اعراض کردی و شاهکار خلق کردی آفرین

      از به یاد آوردن زندگی گذشتت به عنوان تجربه ای که باعث رشد توحید در وجودت شد

      از بی قدرت دونستن عوامل بیرونی و قدرت دادن به خدایی که کل جهان رو خلق کرده و داره مدیریت میکنه و همون عوامل بیرونی رو هم با چشم به هم زدنی مسخر تو میکنه به شرط ایمان به شرط باور!!!!

      از بهایی که پرداختی برای رسیدن به آزادیت و شجاعت و جسارتی که به خرج دادی و به عنوان یک زن که به جرات از 10 تا مرد قوی تر بودی دمت گرم

      از صداقتی که در گفتارت داشتی و چقدر زیبا خدا جوابت رو داد

      چقدر زیبا خدا هممون رو هدایت میکنه

      از ایلان ماسک که اولین موشکش رو پرتاپ کرد و با این دید و باور های متفاوتش خیلی زود نتایج فوق العاده ای میگیره

      از استاد عزیزم که با تیزبینیش دلیل موفقیت افراد رو به ما یادآوری میکنه(اونم رایگان)

      از تو دوست عزیزم که داستان شگفت انگیزت رو گفتی و خیلی حال کردم

      از من که برم تو جیمیلم و این همه نکته و قوانین الهی رو یاد بگیرم

      خدایا شکرت خدایا بی نهایت سپاسگذارم

      نفیسه جان منتظر نتایج فوق العادت هسم و با عشق کامنت های موفقیت بعدیت رو میخونم

      امیدوارم در پناه الله یکتا همیشه سرحال شاد باانرژی باعزت ثروتمند و سلامت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1459 روز

      سلام نفیسه جان

      عزیزدلم

      امروز خدا بمن گفت پیدات کنم ببینم کامنت جدید نزاشتی

      خیلی شبیه منی دختر

      تبریک میگم بهت عزیزم

      بخدااین کارها دل شیر میخواد

      توحید و یقین میخواد

      چون خودم تواین مسیرم . زن هم اگر هستی واسه این مسیر باید مرد باشی

      نفیسه جان من اینستادارم اکانت ولی از فضاش خوشم نمیاد و پاکش میکنم ‌ یکم گشتم دنبالت پیدات نکردم قبلا اونجا

      نفیسه جان منم اتفاقا چند روز قبل بهم الهام شد اون فردی که میخواد تو در زندگیش باشی باید بهای بودن باتو رو بده

      و یه خونه که مهریم بود و بخشیده بودم به شوهرم حالا الهام شده که بگیرم

      ببین عزیزم اون موقعم که بخشیدی ، بخاطر مدارت بود الان رشد کردی بالا رفتی سطح انرژیت بالاتر رفت که گفته شد بگیری پس اشتباهی رخ نداده

      آخ که تک تک جملاتت انگار جملات خودمه

      بازم بهت تبریک میگم من نمیخوام بگم طلاق خوبه یا خوب نیست میخوام بگم هرکاری با هدایت خدا رخ بده عالیه

      موفق باشی عزیزدلم

      دوستت دارم نفیسه جانم من تواین مسیر الهاماتی که بهم میشد بعد میومدم تایید میشد برام تو کامنت هات پس باورت دارم باالهامات پیش میری مسیر درسته الهی همیشه تو مسیر درست باشی و باشم و باشیم همگی

      مراقب خودت باش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: