داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا میرزاجانی گفته:
    مدت عضویت: 2475 روز

    سلام

    یکی از بهههههههههترین فایل هایی بود که دیدم، جوری ک رفتم کلوچه و آبجوش نبات آوردم نشستم، قششششنگ میخ کوب شدماااا

    عجب هدایتی

    عجب بهشتی

    عجب جاده ای

    چقد میون حرفاتون آرزو کردم، چقد حالم خوب شد، چقد حسم خوب شد،

    و دقیقا من هم هدایت میشم، خیلی وقتا چ توی خدمت سربازیم و چ الان همیشه در حال هدایت بودم،

    یه وقتایی ک توی در و دیوار بودم، قشششنگ حس کردم خدا اومده یقمو گرفته گفته ببین منو، من باهاتم حالیته؟ من نمیذارم ب تو رنجی وارد بشه پس نه بترس و نه اندوهگین شو،

    مثلا منه بچه تهران، تک پسر، لوس مامانی، آموزشی خدمتم افتاد کرمان، من کجا کرمان کجا!

    منی که تا بحال یک شب بیرون از خونه نخوابیده بودم، خلاصه اخر آموزشی امید داشتم ک با وضعیت تک پسر بودنم حتما میفتم تهران شهر خودم! که اواخر آموزشی من همه کارامو کردم ینی مادرمینا رفتن ثبت احوال رسید بگیرن ک من تنها فرزند ذکورم ک نامشو ارائه بدیم به ارتش که بندازنمون تهران

    اواخر خدمت گفتن این قانون برداشته شد😂

    انگار آب یخ ریختن روم

    خلاصه برگه امریه من اومد (امریه برگه ایه ک بهت میگه یگان اصلی خدمتت کدوم شهره) پر از دلهره بودم

    دم در کرمان صدا میکردن، نامه اعمالتو میدادنو ده روز میرفتی خونه و بعد خودتو به یگانت معرفی میکردی

    اسممو صدا زدن، برگمو دادن

    روش اطلاعاتم بود، درجه م بود و نوشته بود یگان خدمتی: آذربایجان غربی، مهاباد، تیپ تهاجمی فلان😂

    آقا منو میگی، اصن مغزم ارور میداد همش

    من کجا کرمان کجا، مهاباد کجا، آذربایجان کجا!

    رو ب آسمون میکردم میگفتم خدایا شوخیت گرفته؟ چیکار داری میکنی، من اخه مال اونجا نیستم

    ولی هیچ خبر نداشتم بهترینا در انتظارمه

    پادگان ۰۵ کرمان معروفه، ینی بهر کس بگی ۰۵ افتادم میگه اوه اوه، دهنت صافه، نرو، سرباز فراری شو😂

    خیلیا بهم گفتنا

    گفتن اوه اوه، جا بهتر نبود، چقد بد شانسی تو😂

    ولی من در کرمان زندگی کردم، اصن سختی ندیدم

    و از تهران برام راحت تر بود

    چون هم کرمان هم آذربایجان غربی و هم تهران خدمت کردم، قشنگ میفهمم کی کجا سختشه،

    آقا ما شب راه افتادیم با اتوبوس از آزادی تهران رفتیم، صب خروس خون رسیدیم مهاباد،

    مهابادی ها اکثرا کرد هستن، (مهاجر ها ترکن، که از تبریز، مراغه، میاندوآب و شهرهای اطراف اومدن)،شغلشونم کشاورزی و یا کولبرن.

    من رسیدم پشت در پادگان

    ی نگاه ب آسمون یه نگاه ب خودم

    گفتم خدایا منو آوردی اینجا ک بگی چی، بگی هیچی نیستم؟؟؟ میخوای مفهوم ایاک النعبدوا و ایاک النستعین رو بهم یاد بدی؟

    اخه خیلی رو زدم ب اینو اون ک منو بیارن تهران ولی همشون وعده دادن و عمل نکردن

    ویو پادگان: یه در بزرگ، یه جاده طولانی که منتهی میشد به کوه های اطرافش، دور تا دور پادگان کوه و تپه بود، شاه راه های پادگان آسفالت بقیش خاک، خار، سنگلاخ!

    بعد از یک هفته علف زنی از ۷ صب تا نهار، و کارهایی ک‌ اصن همش مغزت میپرسید چرا تو باید اینجا باشی و اینکارارو بکنی، تو مال اینجا نیستی!

    بعد از یکهفته پسر داییم زنگ زد

    گف همکارش، در پیرانشهر سالها پیش خدمت کرده، فرمانده وقت اونجا با همکار من دوست بودن، که زنگ میزنن خیلی هدایتی به دفتر فرمانده و بهش موضوع رو میگن ( من بعدها فهمیدم اصن صحبت کردن با دفتر فرمانده هر پادگان مگه الکیه! اصن نیستن ک ج بدن، اصن باشن هم باید خود شخص فرمانده رده بالاتری باشه تا ج بدن)

    بعد چن ساعت گف برو پیش ستوان فلانی اونجا منتظرته

    من رفتمو خودمو معرفی کردم

    ایشون خیلی تحویل گرفتن مارو

    و زنگ زدن ب فرمانده پیرانشهر تشکر کردن

    و همونروز ب من ۶ روز مرخصی دادن من شاد و خرم اومدم تهران😂

    (هر هفته ام خونه بودم😂)

    وقتی بعد شش روز برگشتم پادگان

    کسانی ک با من بودن در یگان های مربوطه به بدترین وضعیت ممکن توسط جانشین فرمانده تقسیم شده بودن، این هم هدایتی بود ک من اصن حضور نداشته باشم ( یاد خوابیدن حضرت علی ع در جایگاه حضرت محمد ص افتادم زمانی ک مشرکان میخواستن ایشون رو به قتل برسونن)

    و اصن قانون اینه ک یهفته ده روز شما در قسمت جایگزینی هستید تا تعیین تکلیف بشید ک کجا باید فعالیت کنید.

    خلاصه من دیدم ی لنگ در هوام!

    رفتم پیش همون فردی ک آشنا شده بودیم با ایشون و

    قضیه رو گفتم.

    گف غمت نباشه فردا ردیفش میکنم

    و من شنیده بودم ک میگفتن فلان جا بیفتی دهنت صافه عا.

    خب توی پادگان تهاجمی، یگان های مختلفی هست اعم از پیاده، توپخونه، پدافند، مخابرات، قرارگاه و …

    یگان لاکچریه قرارگاه بود، معمولا کسایی ک پارتی داشتن اونجا خدمت میکردن.

    فردای اونروز شد

    و اون اشنای ما (ستوان) با جانشین فرمانده صحبت کرد و نامه من رو زدن برای توپخونه😂

    گفتم ستوان شما ک منو ب خاک سیاه نشوندی

    اونجا برم ک خیلی خدمتم سخت میشه

    گف ببین تو اگه پیاده ام میرفتی من میگفتم اونجا هواتو داشتن

    خیالت راحت باشه، هر جای اینجا خدمت کنی تا من هستم انگار توی بهشت خدمت کردی.

    یکم دلم آروم شد

    رفتم ی چرخی توی پادگان زدم و بعد رفتم گفتم من از طرف ستوان فلانی اومدم خودمو معرفی کنم

    استوار وقت ی نگاه عاقل اندر صفیحی بهم کرد و زنگ زد ب ستوان، تایید گرفت و خوش آمد گفت و پرسید چیکار دوس داری بکنی

    و من گفتم هر چی‌ ک شما مناسب‌ میدونید، من اشنا نیستم با سیستم نظامی.

    خلاصه ک من منشی شدم و دو‌روز‌ بعد فرمانده جوان و خوش بر ورویی وارد یگان ما شد، و از قضا خیلی انسان خوبی بود

    یک شبایی در طول ماه بصورت مقرر ب اسم رزم شبانه در محوطه پادگان چادر میزدیم و حالت آماده باش بودیم، ایشون سر صحبت رو با بنده باز کردن و بایوگرافی من رو از خودم شنیدن،

    و چون من مکانیک خونده بودم، من رو در جایگاهی مرتبط ب رشته ام بود فرستادن.

    فردای اون روز من با فردی به نام اقای اکبری وارد پارک موتوری پادگان شدم و اونجا فعالیت کردم.

    حالا فرض کنید من در تبعیدگاه مهاباد، وسط اون همه ترک زبون و کرد زبون!

    در بدترین یگان خدمتی!

    ولی در بهترین جایگاه خدمتی!

    صب بدون به خط شدن میرفتم پارک موتوری، در یک دفتر، میشستم، دو تا نامه اگه بود مینوشتم، تا ظهر، بعد میومدم نهار، و ول میچرخیدم تا شام بعدشم خواب و فردا بهمین منوال.

    دیگران از صب جارو میزدن، کار میکردن، کتابچه ای مخصوص رزم انفرادی بود ک باید حفظ میکردن، ک اگه هر سوالی بلد نبودن از مرخصیشون کم میشد، من ازین قرطی بازیا نداشتم!

    هر هفته خونه بودم تقریبا!😂

    جوری بود ک خانواده میگفتن یماه بمون شاید خوشت اومد😂

    من حدودا سه ماه با همین فرمون اونجا بودم، و همزمان دنبال کارهای انتقالیم ب تهران.

    خیلی اتفاقی گفتن میتونیم ب صورت‌ مامور‌ بفرستیمت تهران دوس داری؟

    گفتم ینی چی

    گفتن ینی حقوق‌ و مزایای نظامی اینجارو بگیری ولی تهران خدمت کنی

    گفتم مگه میشه

    گفتن چرا ک ن

    مزایای لب مرز این بود ک بخاطر موقعیت سخت نظامی و جغرافیایی شامل دو تا سه ماه کسری خدمت بود😅

    و چی ازین عالی تر!

    من در صف اقدام بودم

    دوستم قاسم توسط پارتیش‌ در حال اقدام بود

    جواد دوستم هم در انتها در حال اقدام شد.

    این دو دوست بسیار به فرکانس من نزدیک بودن، بسیار زیاد!

    یروزی زنگ‌ زدن از دفتر فرماندهی به یگان من ک، بنده رو صدا کنید بیاد

    خب چون پیگیر بودم از طرق مختلف، مطمعن بودم خبرهای خوبی توی راهه،

    و چون چندین بار از دفتر فرماندهی من رو خواسته بودن، فک میکردن پارتی من خود فرماندس😂 در صورتی ک جز خدا کسی نبود.

    جوری بود ک یکی از بچه ها اذیت کن شده بود، یکی دیگه خطاب ب اون اذیت کنا در گوشی یواش میگفتن ببین اینو اذیت نکنیدا، پارتیش کلفته، یهو دیدید ب پارتیش گف انداختنتون یگان پیاده😂

    منم قیافه میگرفتم و این موضوع واقعی تر نمایان میشد!

    رفتم دفتر فرمانده

    و منشی فرمانده پسر عموی همون ستوانی بود ک از ابتدای کار باهاش اشنا شده بودم، و من رو جلو جلو میشناخت.

    تا وارد دفترش شدم دیدم قاسم نشسته اونجا

    حال احوال کردم گفتم تو کجا اینجا کجا

    گف میخوان منو بفرستن تهران (من قاسم جواد بچه های تهران بودیم)

    گفتم عه منم دارن میفرستن😅

    دل تو دلم نبود

    ینی میخواستم بترکم از خوشحالی.

    بعد دو دقه منشی فرمانده اومد گف ی کدومتون فردا میره تهران، انتخاب میکنید یا انتخاب کنم؟

    من تا اینو شنیدم سفت در نشستم تو جام ولی بروز نمیدادم، بخودم میگفتم من ک عمرا بمونم اینجا!

    بعد دو دقه اومد دوباره و پرسید چیشد، جفتمون ساکت بودیم تا اینکه گف خودم باید انتخاب کنم پس.

    ب من نگاهی کرد و گف تو برو پایین

    بعدا خبرت میکنم

    انگار آب یخخخخخ ریختن رو من

    اصن منقلب شدم

    حالم عوض شد

    ب دیوار لگد میزدم

    ب زمین و زمان فش میدادم،

    اون موقع با قوانین کائنات آشنا بودم ولی مدارم خیلی پایین بود،

    خود کنترلی نداشتم به اندازه الان،

    نشستن بغض کردم، کوه ها رو نگاه کردم، ب تهران زنگ زدم، ب پدر مادرم، ب عرب و عجم و همه زنگ زدم ک بابا منو نجات بدین، خسته شدم از اینجا!!!

    یادمه رو ب آسمون ب خدا میگفتم این بود وعدت؟ منو بیاری تا لب رفتن بعد بگی بشین سرجات؟؟؟ خیلی نامردی، دیگه اصن باهات حرف نمیزنم و مث بچه های دو ساله رفتار میکردم.😂

    و مطمعن بودم خدا داره بهم میخنده😂

    (چون سختی نچشیده بودم اصن، بقیه سربازا توی یگان های مختلف مرگ رو میدیدن با چشاشون.

    اونقد سخت بود ک آمار خودزنی و خودکشی داشتیم.)

    فقط کولی بازی در میاوردم

    یهو قاسم اومد و گف من فردا برمیگردم تهران.

    من با حالت افسوس پرسیدم برای همیشه؟؟؟

    گف اره دیگه، چته!

    گفتم هیچی

    قاسم ک دید حال من خرابه رف دفتر فرماندهی، ب منشی فرمانده گف ک منو جای اون بفرسته

    ک منشیش گفته بود برو خجالت بکش، زیادی حرف بزنی جفتتونم نگه میدارما

    بعد در ادامه قاسم گف نگران نباش، گف تو رو هم ماه بعد میفرسته.

    قاسم صب رف

    من دل شکسته و غمگین روزها رو گذروندم تا جایی ک نوید نزدیک شدنم ب انتقالیم ب گوشم میرسید

    از طرفی هم جواد اقدام کرده بود برای انتقالی

    و من سو ظن داشتم ک اینم میخواد جای منو بگیره

    باهاش ناخوداگاه بد شده بودم

    فک میکردم حق منو میخواد بخوره و بهم از پشت خنجر بزنه

    در صورتی ک اصن اینطور نبود

    از طرق مختلف اقدام ب انتقالی کردم ولی هر بار ب در بسته میخوردم تا اینکه یروز از دفتر فرماندهی گفتن بیا

    رفتم و منشی فرمانده گف از تهران دو نفر دارن در یک تاریخ ترخیص میشن، تو یکی از جایگزین هایی

    و توضیح داد ک با کلی دنگ و فنگ خودش بصورت خودجوش، امضای نه نمیشه فرمانده رو به بله میشه از جانشین فرمانده گرفته بود

    و گف از توپخونه برو قرارگاه😂

    من دیگه اصن رو هوا بودم

    اصن انقد خوشحال ک داشتم بال در میاوردم

    فرمانده توپخونه برای دوره ای به تهران منتقل شد

    و فرمانده ما یه اقای بداخلاقی ک از تهرانیا بدش میومد و خصوصا از من جایگزین شد

    یروز منو صدا کرد من نرفتم پیشش

    روز بعد از سر لجبازی منو کشید دفترش جلو همه خواست ضایم کنه، بهم مسؤلیت داد و تخت داد (نگهداری و آنکارد تخت مسئولیت داشت و من بدم میومد ازین کارا😂) و‌گف دیگه پارک موتوری نمیری و پایین خدمت میکنی، ورزش میکنی، کوه میری و صبحگاه میای

    (من هیچکدومو انجام نمیدادم، نه ک خودم نخواما، اونجا چیزی دل بخواهی نیس، جزو تعاریف خدمتیم نبود)

    همونجا یکی از بچه ها استوار، ایشون فردا میرن قرارگاه😂

    من دیگه اصن در پوست خودم نمیگنجیدم

    (استوار ک دندون تیز کرده بود منو آدم کنه، کنف شد بنده خدا😂)

    خلاصه من از فرداش رفتم پیش جواد!

    اون قرارگاه خدمت میکرد بود

    معمولا زمانایی هم ک توپخونه بودم، بعد تایم خدمتی تا شب باهم از قانون جذب حرف میزدیم،

    منی ک هیچ پارتی ای نداشتم، قرار شده بود تا ماه دیگه برگردم تهران! (بعدا فهمیدم نفر دومی ک قراره با من بیاد تهران جواده😂)

    یکهفته صب ها تا شب من ول بودم توی پادگان، ینی ول به معنای واقعی!😂

    ولی جواد مسئولیت داشت.

    از ۵ صب ک بیدار میشدیم تا ۱ ظهر ول بودم تا جواد بیاد

    بعد ازظهرها تا شب از قوانین بدون تغییر خداوند حرف میزدیم تا شب.

    شب ها هم قبل خواب خودمون رو توی تهران تجسم میکردیم.

    معمولا با جواد از مهاباد تا تهران برای مرخصی میومدم

    و فواصل تهران تا مهاباد و بالعکس رو ویس های استاد عباسمنش گوش میدادیم.

    و من قششششنگ حس میکردم ک دارم پیشرفت میکنم، و فرکانسم داره روز به روز عوض میشه.

    جواد فرکانسش از من قوی تر بود، چون زود تر هدایت شده بود.

    ب من میگف ببین من این حرفارو ب همه میزنم، ولی کسی موفق میشه ک مقاومت نکنه در مقابل فهمیدن، ب من میگف تو اصن مقاومتی نداری واسه همینم هس ک تشنه ی شنیدنی و خیلی زود داری پیشرفت میکنی!

    (بعد ها از استاد عباسمنش شنیدم ک ترمز نکردن عین گاز دادنه!)

    خود خدا هدایتمون میکنه اگه با ورودی ها مون مانع نشیم.

    خیلی زود دوستی از خطه جنوب کشور، ب مدت بیست روز رفت مرخصی و سمت ایشون رو دادن به من،

    در رکن دوم تیپ، مسئول اتاق افسر نگهبانی شدم، ینی نهار و شام ببرم براشون و هیچ کار دیگه ای نداشتم و این هم هدایت خداوند بود😂

    (خیلی زحمت کشیدم من😂)

    بعد از تقریبا ۲۵ روز

    دوستانمون از تهران اومدن، و نامه ی منو جواد رو زدن،

    و ما عملا برگه ترخیصمون زده شد!

    دیگه از خوشحالی دلمون میخواست همو کتک بزنیم😂

    دیونه شده بودیم😂

    بعد از کلی آیه یاس خوندنه سایر دوستان و نجواهای شیطان و ناامید کردنمون، رفتیم داخل آسایشگاه

    ارشد اسایشگاه سربازی بود ک از ما کوچیکتر بود

    و به ما فشار میومد ک یه نفر از ما بچه تر،بهمون امر و نهی بکنه

    من و جواد رو صدا زد و گف یکیتون میز رو تمیز کنه یکی دیگ رو بشوره

    چون با لحن بدی گف جواد لجش گرف گف نمیشوریم😂

    چون خیالمون راحت بود ک داریم فردا میریم، ینی قرارمون با جواد این بود ک مراسمی ک بود رو اجرا کنیم و بعد بریم (منو جواد مداحی هم میکردیم، البته جواد خیلی پر رنگ تر)😂

    ارشد اسایشگاه با لهجه ترکی گف

    ببین اگه شما رفتین من اسممو عوض میکنم،

    اسمتون توی لوح نگهبانیه😂

    جواد هم خیال راحت ب من گف برگه هارو بده،

    ارشد اسایشگاه وقتی برگه های ترخیص رو دید صورتش کش اومد، جواد گف کیه ک روی امضای فرمانده کل حرف بزنه؟؟؟

    ارشد قفل بود

    گف من نمیدونم اسمتون توی لوح نگهبانیه ولی مطمعن باشین امروز فردا نمیرین

    (دو روز هم تعطیلات بود، سه شمبه چهارشمبه تعطیلات، و پنج شمبه ام ک همیشه وصله ب جمعه) ارشد میگف شاید شمبه برید😂

    جواد گف بذا از دم در بپرسم ببینم میتونیم شبونه بریم یا ن

    رف پرسید تایید گرفت

    و ب من گف ببین شامتو ک خوردی کمد رو خالی کن میریم

    😂

    اقا ما کم کم راه افتادیم و خدافظی کردیم و رفتیم

    موقع رفتن ارشد گف ببین الان برمیگردین

    دم در اجازه خروج نمیدن

    و هی کری میخوند😂

    ولی ما شبونه اومدیم و صب رسیدیم تهران

    شمبه هم خودمونو معرفی کردیم پادگان مستقر در تهران

    و اونجا جوری هدایت شدیم ک

    ۶ صب میرفتیم، دفتری بود، ۸ صبونه میخوردیم، بعد میخوابیدیم، ۱۱ بیدار میشدیم صبونه دوم، و ۱ ظهر هم میومدیم خونه😂

    پنجشمبه جمعه تعطیل

    نگهبانی دو‌تا در ماه

    نهار شامتم میدادن

    ینی هتل اینجور نبودا😂

    من چاق شده بودم اصن😂

    صبونه ای اونجا میخوردیم هیچ کجا گیر نمیومد

    سنگک پنیر هندونه طالبی خیار شو، خیار گوجه لیمو چای کره خامه املت و … 😂

    خودمون میخریدیم ولی دنگی دونگی بود چیزی نمیشد😅

    بعدشم من کسری از جبهه پدرم گرفتم

    با کسری منطقه جنگیم جمع شد

    و زودتر از همه خدمتم تموم شد

    تازه حقوقمونم حقوق لب مرز بود😂

    موقع ترخیصم لباس نو های خدمتمم اوردم تهران فروختم😂

    همه اینارو گفتم ک بگم

    بعد از هر اتفاق زیبا خدارو شکر میکردم

    و میگفتم الخیر فی ما وقع

    ینی هر چی خیره جهانه برای منه

    و بسمت بهترینا هدایت میشدم

    و همه دوستانی ک باهم حرف میردیم به شرایط بسیار عالی ای ک میخواستیم برامون رقم میخورد

    مثلا یه رضا نامی داشتیم، ک این بچه از ادب و متانت و خوش رویی همیشه حسن خطاب من بود،

    وقتی جویای داستان هدایت شد، و من با اگاهی های کمی ک داشتم براش توضیح دادم

    ایشون هم زودتر از ما منتقل شد به شهر خودش،

    پارتی ما فقط خدا بود.

    و خودش ما رو هدایت کرد.

    روزای آخر دیگه قشنگ حس میکردم خدا منو بغل کرده هی نگام میکنه، پنج ثانیه یبار میگه جوون، لپمو میبوسه میگه تو مال منیااااا، نبینم ناراحت بشی بترسی، من همه جا هر نفس به نفست هواتو دارم،

    و اصن مهم نیس چ رنگی داری، چ شکلی هستی، زشتی، زیبایی، چاقی یا لاغر

    برای خدا فرقی نمیکنه ک

    ازش وقتی میخوای و میفهمی ک نظم این دنیا بدست خدایی حی و زنده هست، ک در درون توعه، دیگه فارغ از غوغای جهان هدایت میشی بسمت مدار خودت،

    و همه دنیا دست به دست هم میدن تا تو لذت ببری

    لذت بردنت بر میگرده به شناخت تو، به درک تو.

    هر چقد بیشتر به یگانگی و قوانین بی نقص خداوند پی ببری، شفاف تر و واضح تر هدایت میشی.

    من در دوران خدمت دلم میخواست خوب پول در بیارم و بهش میرسیدم

    جواد در دوران خدمت میلیونی ثروت میساخت.

    قاسم هم از لحاظ ثروت در فرکانس مناسبی بود، و هم زن گرف😂

    سرباز باشی کار کنی و زن بگیری، کار بسیار بزرگیه!!!

    اینا همش از فضل و رحمت خداست.

    اگه میخوای رحمت خدا رو درک کنی، یه نگاه به وضعیت الانت بنداز.

    در پناه رب العالمین

    خالق علم الیقین

    خدای حب المتین

    در بالاترین درجه و بالاترین فرکانس” سلامت، ثروتمند، سعادتمند” در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      احمد سلیمی ترکمانی گفته:
      مدت عضویت: 2301 روز

      سلااامم دوست عزیزم

      خدا قوت دلاور

      دمت گرم که دوران سربازیتو و انتقالی گرفتنو نوشتی که به چشم های من اشک شوق هدیه دادی

      که یاد انتقال گرفتن از تیپ ۲۵ تکاوران ممتاز مستقل پسوه به بهترین پادگاه ارتش تو مینی سیتی بغل دست امیر پوردستان که حتی اونم خودم تو آجودانی بودم انتخاب کردم.

      واقعا منو هوشیار کردی که یادم بیفته چطور اون موقع خدا انتقالیمو جور کرد که اومدم تهران شدم افسر دژبان که پادشاهی میکردم که سرهنگ این دولت بهم اصرار میکرد که اجازه بدم چند دقیقه زودتر بره بیرون

      قصدم از تعریف کردن این موضوع غرور و منیت نیستا میخوام بگم که اگر با خدا باشی پادشاهی میکنی حتی اون موقع سال ۹۲ من فرکانس و مدار و .. این چیزهارو نمیدونستم

      واااای من عاشق این خدا هستم که این ۳۲ سال زندگیم واقعا خدا همیشه منو هدایت کرده و همیشه دل آدم هارو نسبت بهم نرم کرده

      ببین حالا که قانون و تا حدودی بلدم و هر روز تلاش میکنم همه چی رو به خاطر بسپارم و اجازه بدم هدایتم کنه چی میشه

      دوست عزیزم منم از اون موقع که انتقالی گرفتم همچنان تو تهران موندگار شدم با وجود اینکه بچه شهرستان هستم

      موفق و پیروز باشی بهترین هارو برات از خدا خواستارم

      عاشقتم برادر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    Princess Ela گفته:
    مدت عضویت: 2422 روز

    به نام خدایی که مرا انسان افرید

    به نام خدایی که هر لحظه هدایت میکند دردانه هایش را

    به نام یگانه خالق هدایتگر

    خداوندم رو هزاران بارشکر میکنم که امروز هم فرصتی داد که چشمان زیبایم این همه زیبایی رو ببینه

    خدای من شکرت هزاران بارشکرت که امروز هم فرصتی دادی که همسفر و هم مسیر و همقدم استاد نازنینم باشم

    و تک تک حرف ها و اگاهی های ناب تورو دریافت کنم که داری از طریق پیام رسانت بهم میگی

    خدایاشکرت برای تک تک هدایت های نابت

    خدایاشکرت برای تک تک الهامات و تمام کارهاییم که تو برایم انجام میدهی

    خدایاشکرت برای تک تک درک و دریافت اگاهی های نابت خدای من

    هزاران بارشکرت

    سلام به روی ماه استاد نازنینم

    سلام به یگانه مرد عمل

    سلام به مریم قشنگم بانوی زیبای زیبایی ها

    و سپاسگذار تک تک زحمت ها و عشق ورزیدن های نابتم مریم قشنگم عاشقتم عاشقتم

    استادم

    استادم من دیوانه شدم

    من هر لحظه دارم دیوانه تر میشم

    چقدر تشنه ی این اگاهی های نابتونم

    چقدر تشنه ی این درک بی نظیرتونم این ایمان

    ایمان ایمان

    با تمام سلولام با تمام قلبم با گنجایش و ظرفیتم اکنونم چقدردرک کردم که این ایمان شماست این باور شماست اینکه تنها خدارو هر لحظه میدیدین اینکه چقدر هر لحظه ذهنتونو کنترل میکردین

    استادم استادم تک تک قوانین تک تک قوانین توی تک تک کلماتتون عپلکردتون حل شده بود دقیقا جای داشت میخوام بگم

    اصلا هر کی بیاد بگه قانون چیست

    میگم بیا این دوتا فاسلو فقط بیین

    اونقد که عمل شما

    اونثد که ایمان شما

    اونقد که باور شما

    توحید شما جزیان داشت توی تک تک کلماتتون

    خداست

    به خدا خداست

    تک تک کلماتتون که میگفتین

    اون چهره ی نابتون پر میشد از ارامش

    پر میشد از اشک شوق و درک هر لحظه عمیق تر خداوند

    نمیدونین چیکار کرد با من این دوتا فایل

    درست درست در زمان مناسب

    دقیقا در زمان مناسب

    خدای من

    الله اکبر

    الله اکبر

    این ایمان. و باور عمیق شما منو کشت این عمیق بودن اینکه تنها به خدا توکل میکنین اینکه تنها خداوند برایم کافیست با تمام وجودم اینو توی تک تک حرفاتون عملشو دیدم

    واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم

    از کجای این هدایت ناب از کجا بگم

    خدای من

    الله اکبر

    الله اکبر

    وای وای وای

    من مردم برای این هدایت

    خدای من

    چقدر زیبا خداوندم هدایت میکنه

    چقدر زیبا از زبان مریم قشنگم بانوی زیبایی ها داشت باهاتون حرف میزنه

    خدای من چقدر زیبا هدایت میکنه که

    تو وقتی میخدای بری ماشین میخوای چیکار

    چقدر زیبا گفتین استاد قشنگم

    چقدر زیبا نگاه کرد مریم عزیزم به این اتفاق

    یعنی با تمام وجودم توی تک تک این هدایت

    این رها بودن شما

    اینکه چقدر چقدر با تمام وجودتون باور داشتین که هر اتفاقی بیوفته هر اتفاقی بیوفته در مسیر خواسته ی منه

    به نفع منه

    استاد استاد عاشقتونم عاشقتونم که چقدر زیبا اون لحظات حساس که دقیقا ا م باید کنتزل ذهن میکرد شما کنترل ذهن میکردین عجیب هم میکردین دقیقا چقدر زیبا گفتین که کسی که پاداش های بزرگی میخواد باید باید. باید باید داره که بتونه کنتزل ذهن کنه

    وای وای من مردم برای اینکه ببین چقدر زیبا خداوند هدایت میکنه

    دقتی تو توکل کنی

    وقتی تو تنها خدارو ببینی

    وقتی تو بیای دقیقا اونجایی که لازمه باید داره کنترل ذهن کنی

    وقتی تو هر لحظه تنها روی خودت کار کنی استاد شما تک تک این باورهای نابتون این ایمانتون توی عمل نشون دادین

    تک تک این باورهای نابتون

    همین یه جمله رو من بگیرم که احساس خوب= اتفاقات خوب

    و تمرکز روی زیبایی های بیشتر من به سمت زیبایی های بیشتری هدایت میکنه

    به خدا تمام قانون توی همینه

    وقتی بیام درک کنم که بیام زاویه ی نگاهمو درست کنم با باورهای درست با فکر درست که خداوند همیشه برام خیر مطلق رو میخواد هر اتفاقی بیوفته دارم هدایت میشم به سمت خواسته ام دقیقت مثل همین جمله ی ناب مریم قشنگم

    من اصلا دیوانه ی این جمله شدم

    که مریم قشنگم گفت

    “” ما داریم میریم خداوند داره باهامون صحبت میکنه

    ما داریم میریم این هدایت خداونده

    خداوند هر لحظه داره باهامون صحبت میکنه””

    میگم خدای من چقدر زیبا داری باهام حرف میزنی

    چقدر زیبا داری بهم یاد میدی

    چقدر زیبا چقدر راحت داری هدایتم میکنی

    چقدر راحت داری بهم میگی میبینی مسیر من اینقدر راحته

    هدایت من اینقدر راحت و اسونه

    توکل به من سوار بر شونه های من اینقدر میتونه روان و اسون تورد به انچه که میخوای برسونه

    خدای من

    خدای من

    الله اکبر

    چقدر این رابطه زیباست استادعزیزم

    چقدر این رابطه ی شما و مریم عزیزم زیباست چقدر خود خداست

    وقتی یکی دو ساعت حتی حالت گرفته میشه و چقدر زیبا میای و کنترل ذهن میکنی چقدر زیبا میای باورای درست رو به یادت میاری و میگی اینم کار خداست خداوند داره هدایتم میکنه به سما خواسته ام

    که ما داریم میریم و این حزف خداوند زو پاسخ خداوند رو از زبان عزیزولت بشنوی

    خیلی حرفه ها

    خیلی عمیق بود برای من خیلی درس بود

    که ببین حتی حتی داره خدا اینو میگه

    وقتی روی خودت هر لحظه کار میکنی وقتی هر لحظه تمرکز روی خودته

    بهترین فرد حتی میارم توی رابطه باهات که اینقدر هم یار اینقدر هم بال اینقدر هم فرکانس تو باشه

    خدای من الله اکبر

    استاد استادعزیزمِ

    چقدر عمیق تر ادم درک میکنه وقتی رسیدین به فرانسه با هدایت خداوند با پیغام خداوند که به سفارت امریکا توی فرانسه برین

    چقدر زیبا گفتین

    و با عمل بهم نشون دادین که احساس خوب تمرکز روی زیبایی ها در لحظه لذت بردن

    توکل کردن به هدایت رب

    که خداوندم تا اینجا با تمام عشقش اورده هدایت کرده و اینقدر نعمت های بیشماری بهمون داده پس از این به بعدم خداوند خودش همه چیز رو حل میکنه

    چقدر زیبا رها کردن رو بهم گفتین

    اصلا جای جای این هدایت

    توی ثانیه ثانیه من دقت میکردم

    اونقد زیبا شما نسبت حتی به خواستتون رها بودین

    چقدر زیبا رها بودین

    حتی اونجایی که دقیقا اون نجوا اومد و عالی کنترل ذهن کردین و گفتین هر اتفاقی بیوفته هر چی پیش بیاد خیره چون من باور دارم که خداوندم همیشه برام خیر مطلقو میخواد چقدر دیوانه شدم و غرق شدم با این اگاهی های ناب

    خدای من خدای من

    توی اون دو روز دقیقا احساس خوب و تمرکز بروی زیبایی هارو یادم دادین

    که وقتی من احساسم عالیه

    وقتی من توکل میکنم

    وقتی من میسپارم به رب و باور دارم وه خداوند تمام کارهای منو انجام میده و هدایت میکنه وقتی من فهو حسبه رو در عمل نشان میدهم میبینی دقیقا اون اتفاقات خوب که با احساس خوب شما با رها بودن شما با تمرکز بروی زیبایی های شما با اینکه نتیجه رو به رب سپردنتون

    میبینی از جانب الله فردی میاد که فارسی بلده

    داره فارسی حرف میزنه با مریم عزیزم

    من دیوانه شدم

    الله اکبر

    خدای من

    میبینی به همین راحتی

    دقیقه هم نمیشه ویزا درست میشه

    خدای من

    الله اکبر

    من دیوانه شدم از این همه اگاهی های خود خدا

    شما استادعزیزم کلام خود خود خدا هستین

    وحی منزلی که داره از هدایت خداوند حرف میزنه

    الله اکبر

    استادعزیزم

    چقدر بی نظیر گفتین که دقیقا این همون هدایت پروردگاره

    دقیقا در بهترین زمانی که باید انجامش میدادین و ذهنتون رو کنترل میکردین دقیقا در همون لحظه شما توکل به خداوند ایمان به خداوند رو انتخاب کردین و قدم برداشتن

    یعنی تک تک این دوساعتی که با چه عشقی با تمام هدایت خداوند که حتی اون قسمت هارو تکرارش رو خداوند یادتون می انداخت که بگین

    تک تک کلام خود خود خداوند بود که بهمون فقط درس ایمان رو بده

    درس دقیقا کنترل ذهنو درس دقیقا باور به اینکه به خدا هدایت میشیم داریم هر لحظه هدایت میشیم به اون چیزی که تمرکزمون.و توجهمون روشه

    و چقدر زیبا اون امیدو رو زنده نگه میداشتین با تمرکز بروی باور و افکار درست

    وای وای تک تک اینا چقدر برام درسه چقدر برام درس داشت

    خدای من

    خدای من

    من دیوانه شدم

    بدنم لرزید برای این نگاه زییای مریم عزیزم خدای من که وقتی از خواب پا شدن این نشانه ی ناب خداوند رو دیدین و اون تابلوی امریکارو خدای من

    خداوند داره با ما صحبت میکنه

    میدونین چیه

    داشتم فکر میکردم که چقدر توی این پروسه ی گرفتن ویزا چقدر چقدر درک بهتر میشد که نتیجه ی این احساس خوب و کنترل ذهن همینه

    همین که استادعزیزم کلا اون دو روز و هر لحظه کلا کنترل ذهن میکردن و تمرکزشون بروی زیبایی ها و احساس خوب بود و کنترل میکردن اون فرکانسی که داشتن به جهان ارسال میکردن

    جهان دقیقا از جنس هم ن فرکانس میاد یه فردی رو جلو مسیرت میذاره که فارسی بلده و در عرض 120 ثانیه بدون هیچ مدارکی بدون نیاز به هیچی کاراتو حل میکنه

    واقعا دیوانه ی این هدایت خداوند شدم

    استاد این شمایین که این هدایت رو خلق میکنین

    میخوام بگم این باور شماست

    میخوام بگم دقیقا مثل حرف بی نظیرتون توی قسمت اول که دوست قشنگمون پرسیده بودن مورد رحمت قرار. گرفتی شما گفتین همه مورد رحمت هستن مهم اینکه بتونی وارد مدار این رحمته بشی

    و خودت خلقش کنی

    یعنی دقیقا نماد عملی و عینی این هستین که وقتی بر خداوند توکل میکنی او برای تو کافی است

    خدای من

    خدای من

    چقدر برام درس داره ثانیه ثانیه ی این دوساعت کلاس خداوند

    حرفای خداوند

    نگاه خداوند

    الله اکبر

    دارم دیوانه میشم از این همه هدایت های دقیق

    و درست خداوند

    که حتی شما نرسیده بودین به هتل بهتون ایمیل بیاد که ویزاتون درس شده

    خدای من هزاران بارشکرت برای این ایمان ناب استادم

    خدای من هزاران بارشکرت برای هر لحظه هدایت های نابت به سمت راحت ترین مسیرها

    به همین راحتیِ

    داره بهم میگه مسیر من اینقدر راحته

    کسی که به من توکل کنه

    کسی که دقیقا تو همون لحظه که شاید دریایی از نجوا میومد تو ذهنش فقط بگه هر چیزی پیش بیاد خیره برام

    کسی که اینقدر باورش بهم باشه

    و مهم تر از همه رها باشه

    نچسبه به اینکه من حتما باید برم و مهاجرت کنم و حتما باید جور بشه کارم توی لحظه بوده و از هر لحظه اش لذت برده درست مثل اون دو روز پر از زیبایی و شادی و عشق

    استادم نمیدونین چقدر اون دو روز قبل از رفتنتون به سفارت چقدر برام درس داشت چقدر قانون زیبای احساس خوب=اتفاقات خوب رو برام دقیق تر و عمیق تر بهم یاد دادخدای من

    خدای من

    کسی که سعی میکنه ذهنشو اروم کنه

    اینجوری نبوده که استاد بدن هیچ نجوایی شروع کنن و ادامه بدن و راحت به تک تک اینا هم برسن

    نه

    استادم نجوا داشته

    استادم فکرای ناجور میومده

    اما مهم ترین جاش همینجاست که بتونی تمرکزتو بذاری روی باورهای درست بروی زیبایی ها بروی توکل بروی ایمان

    بروی عشق خداوند که عاشقانه هدایتم میکنه و بهترین هارو برام رقم میزنهِ

    بروی هدایت و باور به اینکه چقدر چقدر راحت خداوند هدایتم میکنه

    و به قول یکی از فایلایی که گفتین استادم

    کسی که بتونه اینجوری کنترل ذهن کنه

    پاداششم میگیره و هر لحظه به راحت ترین مسیرها هدایت میشه

    خدای من شکرت هزاران بارشکرت برای تک تک سخنان ناب خودت خدای من

    همین

    باورو من درک کنم عمیق روش کار کنم که”” خداوند برایم خیر مطلق رو میخواهد هر اتفاقی بیوفته برام خیره”” به خدا تمومه

    یعنی کل قوانین رو درک کردی که همینه

    که کل قانون یعنی اینکه تو به همه چیز با نگاه توحیدی ببینی و ایمان داشته باشی و درک کنی که خداوند هر لحظه هدایت میکند مرا

    من به هیچ کسی به غیر ربم نیازی ندارم و الله برای من کافیه

    کافی ترینه

    دقیقا “”الخیر فی ما وقع””

    رو به در هر لحظه نشون میدادین استادم

    میدونی چیه

    ریشه ی تمام این داستان هدایت خداوند که داره از زبان استاد بهمون گفته میشه اینکه”” خداوند هر لحظه هدایت میکنه

    و مهم عمل کردن و اولین قدم رو برداشتن و ایمان به اون مسیر هدایته

    که اجازه بدم که خداوند کارهارو برام انجام بده که اجازه بدم که هدایتم کنه

    و این اجازه ی من همون ایمان منه

    همون توکل منه

    باور به اینکه خداوندم خالقم برام بهترین هارو میخواد و هدایتم میکنه به سمت مسیری که منو به خواسته هام برسونه

    به قول استادم تو قسمت قبل که گفتن

    اقا تومیخوای این خواسته رو

    من بهت میدم بیشترشم میدم

    تو بهم فقط اجازه بده من کارارو انجام بدم””

    میخوام بگم دقیقا چقدر زیبا گفتین استاد عزیزم

    چقدر زیبا گفتین که ایمانم بیشتر بشه که میشود میشود وقتی به خداوندت ایمان داشته باشی میشود همه چیز اسان شود برای اسانی ها میشود خداوند همه چیزت شود همه کس را

    توی اون زمان و توی اون مدار اونجوری و با این.مسیرها شما هدایت شدین و هر کدوم از ما بگاز هزاران طریق از هزاران راه داریم هدایت میشیم نسبت به اون بادرای خودمون گنجایش خودمونِواضح شنیدن و درک بهتر هر کدوممون از الهامات و هدایت های خداوند

    وای وای وای الله اکبر

    خدای من

    چقدر ثانیه ثانیه ی حرفاتون برام درسه خدای من

    چقدر واضح خود خود خدا داره باهامون حرف میزنه خدای من

    به همین راحتی توی یه رفت و برگشت به هتل همه چیز حل شد و خداوند اینگونه پاداش میدهد اینگونه پاسخ میدهد اینگونه وعده هایش همه انجام شدنی است وقتی توکل میکنی بهش وقتی درکش میکنی وقتی باورش میکنی

    خدای من شکرت هزاران بارشکرت برای این اگاهی های ناب

    خدایم عملگرا قرارم بده در برابر این همه اگاهی های نابت

    الله اکبر

    ای جانم به دوست بی نظیرتون استا عزیزم

    خدای من دقیقا همون دوستی که اینقدر عاشقانه باهاتون هن فرکانس بود

    خداوند واقعا رحمتشون کنه

    چقدر زیباست این چنین دوستان ناب و این چنین دوستانی که دستان خداوند هستن برامون

    برای وجود تک تک دوستان نازنین برای وجود این خانواده ی قشنگم

    برای وجود استادعزیزم

    توی ثانیه ی ثانیه ی زندگیم هزاران بارشکر میکنم پروردگارم را

    هدایت بی نظیر دیگه خداوند همین بود که اینقدر فوق العاده حتی پول بلیط هواپیما کم بود

    اینقدر مناسب بود

    استاد واقعا وقتی تک تک این اتفاقات. رو میذارم پیش هم

    نیروی داره اینو رهبری میکنه که جهان در دستان اوست

    انرژی داره رهبری میکنه که جهان رو داره مدیریت میکنه

    مثل همین که شما دقیقا

    بلیط گرفتنتون دقیقا به اون شهری باشه که اون دوست نازنینم (وای وای خدای من

    من قلبم رفت

    چقد خودمونو تجسن کردم و حس کردم که میریم و استادمونو دقیقا مثل دوست نازنینمون که بهتون زنگ زدن و همه چیز رو براتون مهیا کردن تصور کردم خدایاشکرت برای این دوست نابمون الهی هر جا هستن سرشار از شادی و سرشار از موفقیت و خوشبختی باشن خدای من

    من پروازرکردم واسه این لحظه

    که اینم دقیقا پیغام خداوند بود که حتی به این شهر بیا)

    دقیقا بلیط همون شهری باشه که دوستمون اونجاست و داره از طرف خدا میگه به اون شهر برین

    چون خدا اگاهه به همه چیز.چون خداوند میدونست استاد چه خواسته های نابی داره برای شهرش

    چون استاد به بهترین شکل ممکن و دقیق خواسته هاشو مشخص کرده بودن

    و چقدر زیبا هدایت میکند خداوند دقیقا درست در زمان مناسبش بیاد دوستمون و بگه و پیگیری کنه که استادم بیا فلوریدا

    خدای من چقدر زیبا این نیروی و انرژی که هر لحظه هدایت میکنه دقیقا چقدر مشخص و دقیقه

    الله اکبر

    الله اکبر

    “” خداوند که همه ی کارارو کرده

    همش رو خداوند داره انجام میده بهمون

    خداوند داره میگه برین فلوریدا””

    استادم چقدر زیبا و دقیق میشنوین الهام خداوند ر.و چقد دقیق هر لحظه عمل میکنین به خدا تک تک فقط قدم اوله ها

    فقط همون قدم اولی که استادمون قدم به قدم برداشت درست از ایرانه

    خیلی برام درس داره

    اینقدر برام درس داره که

    یه تلنگر عظیمی برام بود که مهم شنیدن فقط الهامات نیست مهم تر از اون عمل به اون الهاماته که این الهامات و هدایت هارو ادامه دار میکنه

    جریان وار تر میکنه

    واضح تر و دقیق تر و عمیق تر میکنه

    خدای من یاری ام کن به عملش

    خدای من هزاران بارشکرت برای هر لحظه هدایت های نابت که به سمتون میفرستی برای هر لحظه که باهام حرف میزنی و بهم الهام میکنی انچه را که باید بشنوم و انجام بدهم خدایاشکرت

    خدای من

    خدای من

    دقیقا اونجایی که گفتین توی فرودگاه میامی

    اون افسر منو دیوانه کرد

    خدای من چقدر زیبا خداوند دستانشو میفرسته به سمت ادم

    خدای من خدای من

    تو ببین هدایت خداوند رو

    توببین برنامه ریزی خداوند رو

    تو بیین این در مدار درست و بی نهایت مثبت بودن استادعزیزمون رو

    خدای من

    دقیقا

    کامل یادمه استاد عزیزم عاشق او لباسای ستتون هستم که همیشه چقدر زیبا توی تک تک فایلا حتی نوشته های روی تک تک لباستون هم برای من درسه که چقدر تمرکزتون با تمام وجودتون بروی قوانین و عمل به قوانینه

    خدای من

    من چی بگم

    چی بگم به این عملی که دقیقا ایه ی خداوند رو به یادم انداخت که دل هارو برای شما نرم میکنیم

    و اینگونه هدایت میکنیم

    و هر لحظه هدایت برعهده ی ماست

    من مردم

    من مردم برای این هدایت الله اکبر

    ببین چه ایمانی

    چه باوری

    چه عشقی

    چه توکلی پشت این هدایت هست خدای من

    که افسره خودش بره کل فرودگاه رو زیر و رو کنه

    و بیاد اونقدر با احترام با عشق خودش برات بنویسه خودش برات ادرس هتلو بنویسه خودش بگه نمیخواد حتی چمدونارو باز کنین و زیر دستگاه نبره

    به خدا

    این به جز خداوند

    به جز نیرویی که انرژی که استادمون بهش ایمان داره

    استادمون بهش توکل کرده

    استادمون باوراشو ساخته

    دقیقا ساخته

    چون هر جوری که خداوند رو باور داشته باشی اونجوری برات ظاهر میشه در ثانیه ثانیه ی زندگیت

    اینو خود استاد ساخته این باور رو این ایمان رو این رها بودن و توکل و این خودشو سپردن به جریان هدایت رو

    الله اکبر

    من چی بگم به این همه اگاهی

    من چی بگم به این همه درس به این همه عشق

    من دیوانه شدم

    خدای من

    چقدر برام درس داشت استاد قشنگم

    چقدر شما همیشه در زمان مناسب و مکان مناسب بودین که

    حتی حتی

    اخه ادم کدومشو بگه کدومش بمونه

    دقیقا

    مثل اول صحبت هاتون

    که این تمام زندگی منه

    این تمام هر لحظه ی منه که اینقدر راحت به راحتی به راحتی هدایت میشم و روی شونه های خداوندم نشستم

    خدای من

    جای جای زندگیتون برام از درس هم بالاتره

    خود خود خداست استادعزیزم

    سپاسگذارم ازتون

    سپاسگذارم ازتون

    خدای من هزاران بارشکرت هزاران بارشکرت

    میدونی چیه

    وقتی اونجا استادم حتی اون کاغذو نذاشت و اصلا خبر نداشت که اینجور چیزی اصلا هست

    این یادم افتاد که وقتی ایده ایی ندارم هیچ ایده ایی وقتی اصلا چیزی نمیدونیم و مهمش اینجاست که قدم برمیداریم هر لحظه بهمون الهام میشه و هدایت میشیم به اون چیزی که لازمه بدونیم

    هدایت میشیم و قدم بعدی بهمون گفته میشه

    عین اون چیزی که استادم توقدم میگفتن که

    من نمیدونم چطوری

    من قدم برمیدارمِو تو بهم میگی هدایتم میکنی و من میشنوم و حرکت میکنم

    میخوام بگم

    دقیقا این درسو بهم دادین که توی مسی قدم ها بهم به صورت تکاملی گفته میشه و من فقط باید قسمت خودمو خوب انجام بدم و اعتماد کنم به جریان هدایت

    اعتماد کنم به اون پیغامی که دوستمون گفت که بیاین فلوریدا

    اعتماد کنم به اون جریان هدایتی که دل افسرو اینگونه زیر و رو کرد و نرم کرد که به راحت ترین شکل کارام انجام بشه

    اعتماد کنم به حتی دقیقا اون الهامی که توی رستوران ببینم

    اون برنامهدی کشتی رو و بهم الهام بشه که همین امشب راه بیوفتین

    خدای من

    الله اکبر به این برنامه ریزی های خداوند

    من تموم شدم اینجا استاد

    تو ببین خداوند چقدر زیبا برنامه ریزی میکنه که

    دقیقا

    اونقد مسیر رانندگی کنی

    اونقد مسیر بری

    و دقیقا توی زمان مناسب هدایت بشی و وارد سالن بشی که درست سوت شروع بازی رو میزنن

    اینا همش داره میگه

    خدا خدا خدا همه چیز باوره که داره اینا خلق میکنه

    همه چیز روی خودت کار کردنه

    همه چیز این احساس خوب توعه که داره اینارو خلق میکنه

    همه چیز این توکل و ایمان توست که داره اینارو خلق میکنه

    الله اکبر

    الهی من قربون مریم قشنگم بشم که ببین چقدر زیبا خداوند هدایت میکنه

    و پاسخ میده

    و خواسته ها اجابت میشن

    درست در زمان مناسب

    به قول مریم قشنگم توی کلاس بهشتمون میگفتن که

    ما تک به تک با همین تحسین کردن از همون جایی که بودیم تمرکز بروی زیبایی ها هدایت شدیم قدم به قدم به زیبایی های بیشتری

    و دقیقا با همین احساس خوب و روی خود کار کردن در بهترین زمان اون بنای ناب استادیوم رو دیدن مریم قشنگم

    خدای من

    هزاران بارشکرت

    هزاران بارشکرت

    باید هزاران بار ببینم این دو فایل خداوند رو که سخنان خود خود خداست

    مثل خود استادمون که هزاران بار خودشون تشنه ی دیدنش بودن

    استادقشنگم نمیدونم چطوری سپاسگذاری کنم ازتون

    واقعا خدارو شاکرم برای وجود نابتون

    الهی که همیشه سلامت و غرق شادی و ارامش و عشق باشین

    عاشقتونم

    چقدر سپاسگذارم برای اینکه مثل همیشه

    همیشه ی همیشه به الهامتون گدش کردین و این فایل دوساعتی خداوند رو ضبط کردین

    ممنونم ازتون

    چقدر عمیق تر برام درک شد

    چقدر ترمزامو تونستم پیدا کنم

    منطقی کنم

    باورامو تقویت کنم

    چقدر رهایی رو بهتر درک کنم

    سپاسگذارم استادعزیزم

    سپاسگذارم

    خدایاشکرت هزاران بارشکرت که هر لحظه به بهترین مسیرها هدایتم میکنی

    خدایاشکرت برای اینکه هر لحظه باهام به زیباترین شکل حرف میزنی

    خدایاشکرت که هر لحظه نعمت و رحمت و ثروت و زیبایی رو جاری ترین میکنی بر لحظه لحظه ی زندگی بهشتی ام

    خدای من شکرت برای وجود نازنین استادعزیزم

    خدای من مارا به راه کسانی که به انان نعمت دادی هدایت کن

    من تنها تورا میپرستم و تنها توکلم به توست

    خدایاشکرت💚💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      لیلا طهماسبی گفته:
      مدت عضویت: 3197 روز

      سلام به الهام عزیزم دوست قشنگم ..

      سپاسگزارم الهام جان که درک و دریافتهای زیبات رو با ما به اشتراک گذاشتی و کمکم کردی این حجم آگاهی که استاد در این چند فایل اخیر دادن قابل هضم تر بشه.

      عاشقتم قشششنگ💗

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Princess Ela گفته:
        مدت عضویت: 2422 روز

        سلام عشق دل من

        سلام زیباترین من

        الهی که هر جا هستی غرق بی نهایت عشق خداوندم باشی

        الهی که هر جا هستی غرق ارامش و غرق نور هدایت ربم باشی

        عاشقتم جان دل من

        عاشقتم لیلای زیبای من

        برایت هر لحظه بهترین های بهترین هارو میخوام

        سپاسگذارم برای این هدیه ی نابت

        عاشقتم💖💖💖

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    علی یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 3790 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام بروی ماهتون

    وای که این دو ساعت چقدر عالی بود و من واقعا هیجان زده شده بودم

    بهترین داستان هدایتی از شما بود که شنیده بودم و به هدایت خداوند ایمان بیشتری آوردم

    خیلی کامل توضیح دادید دستمریزاد به شما و حافظه شما و تونستید یک فایل بینظیر داستان هدایتی از خودتون به یادگار بزارید

    خدایا واقعا ازت ممنونم که در این مدار هستم

    اصلا هدایت من به این فایلِ دانلودی هم خیلی جالبه

    هفته قبل بود میخواستم این فایلو ببینم و حسم گفت الان نبین با اینکه ۳ دقیقه اولو دیده بودم ولی رهاش کردم و ندیدم تا امروز

    از شهرستان به سمت تهران میومدم و این هفته تنها هستم در تهران و همسر و فرزندم در شهرستان ماندند

    توی مسیر به سمت تهران داخل ماشینم حدودا یکساعت و نیم با خودم تنها صحبت میکردم

    دقیقا مثل شما با این تفاوت که شما اونو ضبط کردید

    یعنی داشتم داستان هدایت این یکسالی که به تهران مهاجرت کردم و چه دستاودهایی داشتم و چه هدایتهایی از طرف خداوند داشتم از اون اول برای خودم میگفتم و کیف میکردم

    شبیه همین کیفی که شما تو این فایل از گفتن اون همه هدایت داشتید

    و به قول شما چقدر زود ما یادمون میره اون همه هدایت و یاری خدا و کائناتو

    و چی بشه که بعد برسم تهران و حس من دقیقا موقع ناهار خیلی قوی و خیلی قوی این باشه که الان باید برم داخل سایت عباسمنش و یه متن یا یه فایلی ببینم و هدایت بشم به این فایل بینهایت زیبا که بهترین زمانی میشد باشه که من ببینمش

    استاد انصافا بعضی از فایلهای رایگان شما بارها و بارها بیشتر از دوره ها روی من تاثیر گذاشته

    قبلا خیلی کامل داستان مهاجرتو توضیح نداده بودید ولی الان با این همه چاشنیِ هدایت، اونو بازگو کردید و من که واقعا دهنم باز مونده موند

    انصافا اگه کسی از بک گراند شما آگاه نباشه و یا اینکه در مدار نباشه و یا بخواد از زبون کسی دیگه این صحبتها را بشنوه میگه آخه مگه میشه! امکان نداره!

    حالا که صحبت این فایل در مورد هدایت بود پس منم میخوام بعنوان یادگاری، از هدایت مهاجرتم به تهرانو بگم و بگم که خداوند چجوری کمک میکنه و چجوری هدایت میکنه

    قبلش بگم اونجایی که در مورد قرآن صحبت کردید و گفتید میتونید برداشتتون از ایجاد این آیات این باشه که خداوند به محمد الهام کرده یا اینکه محمد با توجه به مدارش اینها را شنیده خیلی محکم اعلام کنم و بگم که محمد با توجه به مدارش اینها را شنیده و نوشته شده و واقعا هم که محمد چقدر خوب شنیده

    هدایت من برای مهاجرت برمیگرده به قبلترش که شما استاد عزیز بعنوان دستی از خداوند باعثش شدید

    شنیدن دوره ها و فایلهای شما تصمیم من و ایمان منو قویتر کرد و منجر شد به عمل

    اون زمانی که مهاجرت از شهرستان به دلم افتاد خیل حسم قوی بود و واقعا احساس میکردم خدا پشتمه و تنها نیستم

    این احساس خیلی احساس عالی ایه یعنی ترسهات خیلی کم میشه و ایمانت به اجرا خیلی زیاد میشه

    واقعا احساس میکردم تنها نیستم و میباست انجامش بدم

    در صورتی که بک گراند من و زندگی قبلی من کاملا متفاوت از این تصمیم بود

    همسرم میگفت خوب کجای تهران بریم؟ اونجا میخوای چیکار کنی؟

    حالا که شغلتو تغییر دادی و به قول خودت وارد مسیر علاقت شدی چه اتفاقی قراره برای ما بیفته؟

    و من احساسم این بود که اوضاع خیلی بهتر میشه و باید این کار انجام بشه

    و میگفتم ما موفق میشیم و خدا کمک میکنه

    همسرم به من اعتماد داشت و من به خدا و قوانینش

    حتی داستان هدایت من هم به مسیر علاقه و دست کشیدن از کار قبلی بخاطر عمل به آموزه های استاد نازنینم بود که هیچ جوره نمیتونستم عمل کردن به تغییرِ مسیر فعلی به سمتِ مسیرِ علاقرو زیر مبل پنهانش کنم و هر بار این کارو میکردم خودشو از میون صحبتهای استاد در دیگر دوره ها و فایلها نمایان میکرد

    تا اینکه تصمیم جدی به تغییر مسیر کاریم گرفتم

    روزی که صحبت مهاجرت بود نمیدونم چرا بهم گفته میشد او مکان زندگیت در تهران هم راحت و خوب پیدا میشه و واقعا من نگران مکان نبودم

    و به طرز باور نکردنی که حتی خود من هم خبر نداشتم ما هدایت شدیم به خونه خواهر خانم خودم که اصلا من نمیدونستم اونها یه خونه دیگه اون هم تو یه منطقه خوب تهران دارن و ما به اونجا هدایت شدیم

    درست زمانی که اونها فهمیدند ما تصمیم به مهاجرت داریم خوشحال شدند و گفتند اون یکی خونه ما یه مستاجر داره که دقیقا یک ماه دیگه خالی میکنه

    و شما میتونید بیاید اونجا یه آپارتمان نقلی و عالی با نور کافی از هر جهت و یه بالکن دوست داشتنی و در یک منطقه عالی تهران و خداوند هدایت کرد

    خوب من در تهران همه مواردو داشتم از اول شروع میکردم و تاکید میکنم اگر تاثیر صحبتهای استاد در من نبود من در همون شغل قبلی با همون آدمهای قبلی و در همون شهر قبلی بودم

    ولی الان در مسیر علاقه هستم

    قیمت کارهامو خودم تعیین میکنم بر اساس ارزشی که ایجاد میکنم و چه بسا اینکه بخاطر علاقه به این کار با تمرکز بالاتری حد نهایت خلاقیتهامو در محصول نهایی بروز میدم و نه تنها درآمد بالایی دارم و هر بار بالاتر میره ، قشنگتر از اون به اون آرزوی خودم خیلی نزدیکتر شدم که من دوست ندارم مثل مسیر قبلی محصول دیگرانو بفروشم، من دوست دارم محصول خودمو خلق کنم و خودم قیمت گذاری کنم و به هیچ چیز و هیچ کسی وابسته نباشم و ارزش افزوده زیادی نه تنها برای خودم بلکه برای مشتری هم ایجاد کنم

    راستی الان این مطالب یادم اومد که وقتی میخواستم مسیر علاقه خودمو پیدا کنم یه دفتری داشتم و توی اون دفتر نوشته بودم که مسیر علاقه من چه ویژگیهایی باید داشته باشه که اون ویژگیها الان در زندگی منه و هم بخاطر تضادهایی بود که در شغل قبلی بهشون برخورده بودم

    هدایت من به تهران و شروع صفر از همه چیز در این یکسال بسیار زیاد منو راضی کرده که گاهی اوقات بالخصوص این اواخر که پیشرفت من با سرعت بیشتری داره اتفاق میفته ، من به خودم و تصمیماتم میبالم و دوست دارم لحظاتی مثل الان بنشینم و به یاد بیارم که از کجا به کجا هدایت شدم

    اون اوایل همه چیز برای من گنگ بود

    اما سعی میکردم با آموزه های استاد مسیرو اشتباه نروم و یا بهتره بگم کمتر اشتباه کنم و کمتر شرک بورزم

    هدایت من از یک ایمان و یک مدار با یکسری باورها شروع شد و ادامه پیدا کرد

    اما مسیر یک مسیر صاف و آسفالت نبود چون ذهن من هنوز مشوش و پراکنده بود

    سعی میکردم تکاملمو از راه درستش طی کنم و در مسیر از خدا کمک بخوام و انجامش بدم

    وقتی استاد میگفت من یه پیشنهادی براتون دارم اینکه هیچ وقت خودتونو بیکار نکنید اونجا من گوش کردم چون بیشترین کسی که در اون لحظه به این صحبت نیاز داشت تا باورش کنه و اجراش کنه من بودم که همه چیز برای من در ابتدای راه بود

    و من اون لحظاتی که مشتری نداشتم هدایت شدم به اینکه بیکار نباشم و در مسیر جدید با خلق محصولات ابتدایی مهارتهامو بالاتر ببرم و چقدر جالبه که همون محصولات ابتدایی در قدمهای بعدی راهو برام هموارتر کرد و کمک کرد

    یا زمانی که من میخواستم به دوستی تماس بگیرم تا در نمایشگاه توی غرفه ایشان هم کمکش کنم و هم چیزیهای بیشتری بیاموزم درست در همون لحظه خودش بجای من با من تماس بگیره و این پیشنهادو خودش به من بده و چه اتفاقات بینظیری و راه های جدیدی و آدمهای جدیدی که بعد از اون نمایشگاه به سمت من هدایت شدن و چه دستاوردهایی که شروعش از همون نقطه بود با اینکه من هیچ ذهنیتی در موردش نداشتم ولی اون آدمو اون حرفو اون پیشنهادو اون ایدرو داشت هدایت میکرد

    اتفاقا امروز تو ماشین این تیکه نمایشگاهو خیلی با خودم صحبت کردم و به یاد خودم آوردم که این ایده های جدید و این پیشرفتهای جدید شروعش و استارتش از همون هدایته بودا

    یا مثلا یه روز برای خرید مواد اولیه با یه بنده خدایی توی کرج قرار داشتم که وقتی پیش ایشون رسیدم همه چیز بر خلاف میل من بود از اون مواد اولیه بی کیفیت گرفته تا اون جایی که قرار ملاقات داشتیم و موقع برگشت با خودم صحبت میکردم که اصلا چرا اینجوری شد و چقدر همه چیز بد بود و قشنگ یادمه داشتم میگفتم خدایا من میخوام این جور ملاقاتها تو خود تهران باشه اون هم بهترین منطقه تهران تو یه دفتر تمیز که با تمرکز بالا بشه انتخاب کرد وقتی رسیدم خونه دو روز بعدش یه حسی به من گفت با این شخص تماس بگیر و با ایشان دقیقا همون روز ۴ ساعت بعد از تماس قرار ملاقات گذاشتم

    به طرز باورنکردنی من در یه قرار ملاقات در یکی از بهترین دفاتر در بهترین منطقه تهران حضور داشتم که آدمهای اونجا فوق العاده بودن و دور روز هر روز به مدت ۳ ساعت در یک اتاقی که در اختیارم گذاشتن و با مواد اولیه بسیار زیاد و قیمتهای بسیار مناسب حق انتخاب واقعا بالایی داشتم و من اصلا این یادم نمیره که چی از خدا خواستم و چقدر بیشترشو دو روز بعدش دریافت کردم

    و کلی داستان هدایت خدای عزیزم به من تو این یکسال در تهران با جایی که به قول استاد من بلدش نبودم میدون ولیعصرش نمیدونستم کجاس:) شغلی که هیچ بک گراندی و هیچ دورنمایی ازش نداشتم بشوم جزو نفرات اول در ایران

    سعی میکنم حالا که اینقدر به یاد خودم آودم و بیشتر آموختم که هدایت چقدر اساسی و مهمه و چقدر کارهارو واقعا راحت میکنه بیشتر ازش استفاده کنم

    و باز هم بگم که استاد عزیزم درسها ازتون آموختم و ممنونم ازتون

    دیروز خیلی دلم براتون و سایتتون تنگ بود و فرصت نشد به شما سری بزنم در عوض امروز منو ترکوند

    اتفاقا صحبت شما دیروز در یک جمعی بود و یه بنده خدایی میگفت که پدر من با استاد عباسمنش آشنا شده و فایلهاشو گوش میکنه و با خودم میگفتم اگه مدار تغییر کنه و در مدار استاد باشیم این کار و این هماهنگی خودش اتفاق میفته و بعد از سالها حضورم در سایت و آشنایی با شما میگم عمل به آموزه هاس که زندگیو شیرینتر میکنه نه صرفا بودن در سایت

    خدا را شکر میکنم

    برای همه آرزوی سلامتی و روزهای خوب و لحظات خوب دارم

    مهاجرت استاد و تصمیات اساسی ایشان و هدایتهایی که شده برای همه ما درسها داره و این برای هر کسی در زمان خودش در مکان خودش در مدار خودش قابل تکراره

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2211 روز

      آقای علی یعقوبی

      درود به شما دوست و هم فرکانسی و هم خانواده ی عباسمنشی

      داستان هدایت و مهاجرت شما رو خوندم و از اینکه اینقدر در مسیر رشد و درک و آگاهی رسیدید بهتون تبریک میگم..

      و اینکه با خیالی آسوده و فرکانس و ارتعاش بالا تونستید به خواسته و اهدافتون برسید تبریک میگم هرچند برای پیشرفت های بالاتر هنوز جا دارید

      داستان مهاجرت شما خیلی حس و حال خوبی داشت و همچنین شیرین بود و از اینکه دست به عمل شدید و حرکت کردید یعنی اینکه باورهای درستی در ابعاد و زاویه های دیگری از زندگی در شما بوجود آمده و همسنگ با باوراتون اقدام کردید

      منتظر اتفاقهای خوب دیگری از شما هستم اومیدوارم بیشتر از اینها برامون بنویسید

      خداروشکر که امروز هم با خواندن کامنت خوب و هدایتی و موفقیت

      شما شاد شدم .🌺🌺🌺🌺

      نور عشق و صلح و دوستی و مهر و محبت و مهربانی وموفقیت و سلامتی و پول و ثروت پایدار رو از هدایت الهی با آرامش و آسایش بیشتر و قشنگتر رو برای همه مون آرزو مندم

      ممنون و سپاس

      🙏🙏🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Sara گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    سلام استاد عباس منش عزیزم

    سلام به مریم شایسته قشنگم

    سلام به تمام دوستایی که نابن و ارزشمند

    من میخوام در اول کامنتم یه تشکر ویژه ای بکنم از همه دوستانی که تو سایت کامنت مینویسن و احساسشون و تجربیاتشون و هدایتهایی که از طرف خداوند شدند رو مینویسن و دستی هستند از دستان خدا برای هدایت همدیگه

    خدارو شکر میکنم واقعا که اینقدر خوبید و باور های خوب و ارزشمندی داری

    من خیلی با کامنت ها احساس خوبی پیدا میکنم و با خوندن اونا خیلی موقعهاست که دریافت های بی نظیری دارم که واقعا هر دفعه میخوام اشک شوق بریزم

    واقعا خدا رو شکر به خاطر این فضای خوب و مثبت

    استاد شما خیلی عشقید

    به خدا نمی دونم چطوری حالم رو توصیف کنم هر چه قدر هم بگم نمیتونم حال واقعی و احساسی که تجربش میکنم رو بیان کنم ولی از خدا میخوام به من این قدرت رو بده که بتونم

    من چند روزی هست که به این فکر افتادم که من چرا از وقتی به اهدافم به تمام اون چیزایی که میخواستم رسیدم و واقعا از خدا سپاس گزارم ولی چرا بعدش دیگ همه چیز راکد شد و من دیگ حرکتی نمیکنم ،خواسته هایی دارم که خیلی زود به اونا میرسم ولی خواسته های بزرگی هم دارم که باید تکاملم رو براشون طی کنم ولی نمیام این مسیر رو ساده تر کنم و اون رو به قدم های کوچیک تر تبدیل کنم

    وقتی دوره عزت نفس رو گوش میدم تو این فکر میرم که چرا قدمی بر نمیدارم

    هر وقت که استاد میگه من حرکت میکنم و از شما هم میخوام که قدم بر دارین و تو شک و تردید موندن خیلی بدتر از حرکت کردن و اقدام اشتباه کردن و فهمیدن اینه که اون قدم اشتباه بوده

    به خودم میگم حالا میخوام قدم بر دارم ولی برای اولین قدم حتی بخوام قدم کوچیک بردارم چه کاری باید بکنم

    اصلا من نمیدونم از میون این همه خواسته کدوم رو اول انتخاب کنم و میرم سر اولویت هام

    تو یه حالتی گیر کردم که هم به همه چیزهایی که میخواستم رسیدم و از تمام زندگیم راضی هستم و میدونم که الان تو همون حالی هستم ک همیشه میخواستمش

    و از طرفی میدونم که باید حرکت کنم و متوقف نشم در واقع این حرکت کردن رو خیلی دوست دارم و نمیتونم یه جا بشینم اما شیطان بهونه میاره که دقیقا میخوای چی کار کنی میخوای بری کجا و …

    و از طرف دیگه هام مطمئنم که تمام اهداف و خواسته هایی که دارم محقق میشن مثل همه ی اون قبلی ها اما برای این که سریع تر به اونا برسم باید اقدام کنم باید تلاش کنم و خودم رو بسپارم به هدایت های خدا

    به فکر این افتادم که خدا برای اولین قدم هم منو هدایت میکنه اما نمیتونستم قبول کنم که همینطوری دست رو دست بذارم و بشینم تو خونه و بگم خدایا از آسمونت یه هدایت بفرست زمین و به من بگو چی کار کنم

    درگیر چنین فکر هایی بودم که حالم بدتر شد

    فکرم خراب تر شد و شیطان میگفت که اصلا خدا چجوری میخواد هدایتت کنه چجوری میخوای این همه راهی که با هدفت فاصله داری رو طی کنی و به هدفت ک اینقدر بزرگه برسی

    و من میگفتم که تو شاید هیچ ایده ای نداشته باشی که چجوری میشود ولی من مطمینم که میشود

    من مطمئنم که خدایی قادر مطلق تمام کیهان رو تدبیر میکنه این که من رو به هدفم هدایت کنه براش کاری نداره خدا خیلی بزرگه

    و دوباره شیطان میگفت نه تو نمیتونی

    و من میگفتم من میتونم و یاد زندگی استاد می افتادم

    در درونم گیر کرده بودم و واقعا این مقاومت ذهنم و این تلاش برای شکستنش و این فضایی که در درونم با خودم ایجاد شده بود من رو خسته کرده بود جوری که میخواستم فقط گریه کنم ولی دیدم نه من نمیتونم گریه کنم

    من نمیتونم ضعیف باشم

    من نمیتونم بگم شرایط باعث شده و نمیتونستم تسلیم شم

    من نمیتونم اون آدم قبل از دریافت آگاهی ها باشم

    من نمیتونم همون آدم قبل از هدایت به مسیر الهی باشم

    دیدم واقعا فضای فکریم داره تغییر میکنه

    دیدم من حتی باور های محدود کننده و نادرستی که قبلا داشتم و اون لحظه شیطان داشت دوباره اونارو به من میگفت رو نمیتونم بپذیرم

    دیدم من خودم دارم به تمام اون باورهای اشتباه میخندم

    دیدم خودم دارم حرفای خودم رو رد میکنم

    من دیگه میدونم که همه چیز به خاطر خودمه تمام شرایطم و اینم میدونم که اگه باورامو درست کنم شرایطم تغییر میکنه

    همین الان که دارم این مطالب رو مینویسم این به من گفته شد و یادم اومد که اصلا من چنین تضادی رو میخواستم میخواستم که بفهمم اصلا من دارم داقعا تغییر میکنم یا نه میخواستم بدونم که دارم ادا درمیارم یا این همش واقعا تغییره

    چون من دیگ با تضاد مشکلی ندارم چون دیگ گاهیداوقات از خدا میخوام با تضاد ها به من بفهمونه که دقیقا چی میخوام تضادها من رو مصمم تر میکنه تا خواسته ام رو به انجام برسونم

    این شد که از خدا خواستم هدایتم کنه از خدا خواستم از این وضعیت نجاتم بده واقعا خودم داشتم خودم رو اذیت میکردم و از این خسته شده بودم

    و وقتی کم کم با خودم داشتم کنار میومدم و وضعیت درونم رو به بهبودی بود و قلبم تونست من رو به آرامش برسونه

    فایلهای داستانی در مورد هدایت الهی روی سایت قرار گرفتن

    فایل هایی که فقط فقط در مورد هدایت خدا بودن

    فایلهایی که مطمئنم برای من تهیه شدن

    فایلهایی که خدا داره از طریق استاد با من صحبت میکنه ،

    (فایلهایی که مطمئنم برای تمام کسانی که دیدنش و متوجه شدن که چنین فایلی رو سایت قرار گرفته تهیه شدن

    چون اگه این فایل ها هدایتی از طرف خدا نبوده برای تمام ماهایی که درخواستمون از خدا بوده و این فایل وسیله ای شده برای هدایت اصلا چرا باید مطلع میشدیم که چنین فایلی تهیه شده و روی سایت قرار گرفته چه برسه به دیدنش حتما و بدون شک برای تمام کسایی که این فایلها رو دیدن پیامی داشته

    من قبل از این اتفاق فکر میکردم اگر فایلی روی سایت قرار میگره خوب اونقدر نمیتونه برای من پیامی داشته باشه چون من خواسته ای (به طور واضح)نداشتم که بفهمم اصلا این پیامش چی هست

    ولی الان مطمئنم که وقتی اطلاعیه ی فایل جدید رو میبینم و دانلودش میکنم و نگاه میکنمش بدون شک من خواسته ای داشتم که این فایل رو دارم میبینم ولی خودم فراموشش کردم

    ولی خودم یادم نمیاد که خواستم چی بوده به قول خواهرم شاید ما یادمون بره که خواستمون چی بوده اما خدا هیچی وقت فراموش نمیکنه و به تک تک فرکانسامون جواب میده

    شاید بر اساس قانون در مداری باشم که نتونم همه آگاهی ها و نکات یک فایل رو دریافت کنم اما حداقلش اینه که آگاهی های قبلیم تکرار میشه و باورهام محکمتر

    و در مداری که هستم میتونم پیاماش رو دریافت و درک کنم

    خدا خیلی دقیقه خیلی اکتیوه خیلی آپدیته ما هم باید مثل روحمون خدایی باشیم و خداایی عمل کنیم باید سعی کنیم ویژگی های خدارو در خودمون تقویت کنیم و رشد بدیم)

    فایلهایی که خدا در اونا به من میگه من اینجوری میتونم بنده هام رو هدایت کنم تو داری چی میگی

    تو به چی شک داری

    تو با من از بزرگ بودن خواستت حرف میزنی

    خدای من واقعا شکر واقعا خدا رو سپاسگزارم

    خدایا شکرت که نذاشتی اطمینانم رو از دست بدم خدایا شکرت که به خاطر اطمینانی که در اعماق قلبم به تو دارم به من پاداش و جایزه دادی و اینطوری با من حرف زدی

    استاد نمیدونین وقتی توی قسمت دوم گفتین که شما به نقطه ای رسیده بودین که هیچی نداشتین و همه چیز اونجوری براتون هموار شد و اون افسر آمریکا حتی چمدوناتون رو هم چک نکرد ، میخواستم اشک بریزم و اشک بریزم از ذوق از قدرت از قدرت الهی

    واقعا در اون لحظه با اینکه اونجا اون زمان و با شما نبودم ولی حس کردم منم اون جا بودم و همه اینها رو و لحظه ورود به آمریکا رو تجربه کردم

    استاد نکته ای که توی این فایل ها قابل توجه هست این هست که شما در زمانی که از هر طرفی نگاه میکردین شرایط و اوضاع بدی بود تونستین به زیبایی ها توجه کنین

    تونستین فضای فکری خودتون رو ببرین سمت زیبایی ها و لذت بردن انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده و همه چیز بر وفق مراده و این یعنی آرامش، آرامشی که با تکیه و اعتماد و ایمان به خدا حاصل میشه

    این یعنی کنترل ذهن ، کنترل توجه ، کنترل احساس،کنترل افکار ،کنترل تمرکز ، تمرکز بر روی خواسته ها ،

    تمرکز بر این باور که خدا هست

    تمرکز بر این باور که هر اتفاقی که بیوفته خیر هست

    استاد واقعا این توانایی و مهارتتون رو این کنترل ذهنتون و این ایمان و اعتمادتون به خدار رو با تمام وجودم تحسین کردم و میکنم استاد واقعا این خودساختگی تلاش میخواد و واقعا شما توش عالی هستین و واقعا به شما تبریک میگم و از صمیم قلبم تحسینتون میکنم

    و من هم وقتی به زندگیم نگاه میکنم همیشه برای من متفاوت تر بوده چقدر وقتی موفقیت در زمینه ی خاصی رو میخواستم و جانانه برای هدفم تلاش میکنم همه چیز برام هوار میشه و مشکلاتی که دیگران ممکنه پیدا کنن رو اصلا نداشتم و ندارم من این رو همیشه بهش معتقدم که وقتی تمرکزت روی خواسته و رسیدن به هدفت باشه و تنها چیزی که میبینی هدایت های خداوند و راه حل های آسانتر برای رسیدن به هدفت هست

    استاد واقعا خدای ما خدای عشقه خداییه که قادر مطلقه و تماما عظمت است و بس

    خدایی که اگه باهاش همراه بشی و بهش تکیه کنی و تسلیمش باشی واقعا برات کافیه و واقعا درک میکنی و حسش میکنی که برات کافیه این دقیقا همون فهمیدن و دریافتیه که بعد از اینکه روی خودمون کارمیکنیم و مدارمون بالاتر میره بدستش میاریم

    استاد عزیزم من بعد از این که از این ماجرا با دریافت های بیشتر بیرون اومدم و قویتر شدم با این تضاد ، دریافتهایی داشتم و احساساتی داشتم که تو زندگیم هیچ وقت تجربشون نکرده بودم

    استاد واقعا از شما ممنونم بابت تهیه این فایل

    از مریم شایسته ی مهربونم بابت پیامی که به استاد داد و سبب خیر و تهیه فایل شد ممنونم مریم قشنگم درسته که هیچ وقت ندیدمت و با شما همنشین نشدم اما خیلی احساس نزدیکی با شما دارم و عاشقتونم

    ممنونم از دوست عزیزممون که با کامنتش مشوق استاد شد برای تهیه فایل به این ارزشمندی

    مهمتر از همه از خدایی ممنونم که خالق همه ماست

    هدایتگر ماست و تدبیرگر جهانه و وقتی بهش تکیه کنی تمام وجودت رو دربر میگیره و از هرگونه ترسی بری میشی خدایی که همه چیز ها و همه اتفاقات و تکه های پازل رو جوری چید که این فایل تهیه بشه و بدست من برسه خدایا شکرت

    خدایا شکرت 💚♥️

    عاشقتونم

    و آرزو میکنم که در هر لحظتون خدا رو به یاد داشته باشید🥰✈✈✈

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  5. -
    مریم م گفته:
    مدت عضویت: 2748 روز

    به نام خدای هدایتگر و مهربان ، سلام ☺🌺🌺🌺🌺

    به قدری این دو جلسه فایل حالم رو خوب کرده که دلم میخواد پرواز کنم

    انگار که اصلا هیچ چیزی نمیتونه جلوم رو بگیره

    پر از شوقم پر از اشک پر از حس زیبای شدن

    خدایا نمیدونم چطور شکر گذارت باشم ، چطور این معجزاتت رو شاکر باشم ، معجزاتی که از دل این دو فایل دریافت می کنم

    از صبح سومین باره که دارم گوشش میکنم

    خدایا چقدر شیرینه این معجزاتت و این هدایتهات و ما اغلب غافلیم

    استاد عزیز قبلا توی دوره ها درباره رفتنتون و آسون رفتنتون گفته بودید ولی خوب با این جزییات نبود اونموقع هم برام شگفت انگیز بود ولی اینبار فقط در هر تیکه فایل می گفتم الله اکبر و اشک شوق و شوری که در قلبم به پا میشد فرق میکرد

    اول از همه بگم چقدر شما دو نفر وجودتون با هم هماهنگه ، خانم شایسته عزیز با اون قلب بزرگش وقتی که خبر اینکه نمیتونید از کارت استفاده کنید و یا ماشین بگیرید ، میگه این نشانه خداونده که باید به آمریکا برید

    و چقدر وجوده هر دوتون پر از درک هدایت خداونده

    و واقعا این نوع تفکر در هر موقعیتی چقدر کمک کننده ست و این ماهستیم که انتخاب می کنیم که چطور بهش نگاه کنیم

    چقدر درس داره این فایل

    و حالم رو خوب نگه دارم چه بشه چه نشه در هر حال خداوند خیر میخواد برام

    استاد من هم از اون آدمایی بودم که فکر میکردم یع بخش از ورودتون به خاک آمریکا به خاطر ملک و یا پولی که داشتید بوده

    ولی با گفتن این نکته که هیچی از شما نخواستند ، اصلا دیوانه شدم ، تمام معادلات ذهنم بهم ریخت به عظمت و بزرگی خداوند و ایمانی که شما در و جودتون به این نیرو ساختید

    و اینکه واقعا جهان مسخر ایمان شما شده

    حتی در ورود به کشوری که به قولی غول مرحله آخره برای خیلیا

    چقدر همزمانیها در این ماجرا برای شما رخ داده

    از دیدن خبر مسابقه کشتی در پیتزا فروشی تا دقیق رسیدن به زمان شروع اولین مسابقه

    تازه دارم نیفهمم که میگید خدا کارو زندگیش رو ول کرده داره برای شما کار میکنه

    وقتی داشتید این ماجرا رو به این خوبی با جزییات تعریف میکردید یاده این افتادم که میگفتید خیلی ماجراهای گذشته تو ذهنتون نمیمونه و بهش فکر نمیکنید چطور اینقدر خوب یادتونه همه چیرو

    که دقیقا خودتون بعدش دلیل به خاطر اوردنتون رو به این جزییات رو گفتید و اون هم

    برای اینکه یادتون بیاد خداوند چطور اینقدر در تمام این پروسه هدایت و حمایتتون کرده

    استاد باور کنید از این عظمت اگاهی های این دو فایل بهت زده م هنوز

    باید هر روز کوچکترین هدایتهام رو به یاد بیارم و نترسم و قدم بردارم

    توی این مدت گذشته ماجراهایی برایم پیش آمد که بیشتر درک میکنم هدایت خداوند رو، از کار از آدمهایی که وارد زندگیم میشن از آسون شدن کارهام به اندازه ی مداری که توش هستم

    ولی استاد شنیدن داستان شما برایم بیش از اندازه الهام بخشه

    من به تک تک حرفهاتون خیلی وقته باور صد در صد دارم ، ولی شنیدن بارها و بارهای این داستات هدایتتون برایم چیز دیگری ست برای قوی تر شدن ایمانم

    این روزها درباره هدایت زیاد میشنوم ، حتی این چند روزه فایل جلسه 1 قدم 6 که ماجرای هدایت اون بز رو میگید و یا فایل جلسه 4 قدم 5

    رو که این روزها هر روز گوشش کردم

    استاد عزیزم با این فایل انگار مکمل قوی برای این چند روزم شده

    استاد عزیزم دیشب خوابتون رو دیدم ؛ خواب دیدم توی پرادایس اومدم و یه تعداد از بچه ها هم اونجا هستن و تعدادی مهمان آمریکایی دارید

    چقدر حس زیبایی داشت شما جلو در محوطه قدم میزدید و ما هر کدوم در حال آمدن پشت سرتون بودیم و میخواستید چیزی را به به ما نشان بدهید

    همگی حسی خاص داشتیم پر از شوق

    انگار باز یه کار جدید در پرادایس انجام داده بودید و می خواستید با شوق به ما نشون بدید

    یه کاری که برای ما انجامش سخت بود و شما میخواستید بهمون بگید ببینید که چقدر راحت انجام شده

    وقتی بیدار شدم انگار قلبم باز شده بود یه حس سبکی خاصی داشتم

    که بعد دیدم این فایل ارزشمند آمده

    استاد این روزها به صورت رگباری از کلام شما خداوند بارها بهم داره میگه که نترسم و فقط قدم بردارم

    دارم دیوانه میشم 😢از این حجم هدایت

    از اینکه شما حتی توی آمریکا هم که وارد شدید با اینکه یه کشور کاملا متفاوت بوده ولی همون یک ماه اول راه میوفتید 5هزار کیلومتر میرید توی جاده بدون توقف برای دیدن مسابقه کشتی

    و اینکه چقدر آسون میگیرید هر چیزی رو و لذت بردن براتون الویته

    اینکه حتی از قوانین موندن در اونجا هم اطلاع نداشتید و اینقدر رها خودتون رو به جریان هدایت در هر مرحله سپردید

    و حتی ذهنتون رو با اطلاعات غلط ذره یی پر نکردید حتی اطلاع ندلشتید که باید یه سری کارهارو انجام بدید برای موندن و فقط قدم به قدم رفتید جلو در هر مرحله

    و اینکه نگران هیچ چیزی نبودید

    خدایا هزاران بار شکرت هزاران بار

    شکرت برای تمام هدایتهات که من متوجه شون نبودم و تو بهترین برنامه ریز برای مت هستی به شرط ایمان و سپردنم به دستان خودت

    استاد عزیز چقدر نمای ماشینتون زیبا و تمیز و پر از حس خوب بود چقدر حرفه یی بود و اون بلوز خوشرنگتون و چشمان پر از نورتون و اون جاده ی زیبا و دل انگیز ❤❤

    خدایا شکررررررر ر

    🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌵🌵🌴🌴🌴🌳🌳🌳🌲🌲🌲🌲🌱🌱🌱🌱🍀🍃🍃🍃🍃🍃🌹🌹🌹🌹🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌈🌈🌈

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  6. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3361 روز

    سلام

    – شما به این همه تضاد بر خوردید؛ چقدر قشنگ همه را حل کردید و این فایل کلی برایم درس داشتم.

    – چقدر قشنگ همه چیز را مثبت می بینید و از چیزی که به ظاهر بد است ؛ مثبتش و خوبیش را در میآورید.

    – وقتی که به هدایتهای خدا گوش دهیم همه چیز سر جایش درست میشود.

    – حواسمان به پیغامهای خداوند باشد نه با دید محدود و منفی خودم؛ با دید نامحدود و مثبت و زیبا.

    – به لحظه حال فکرکنیم وبه الان فکر کنیم و مثبت فکرکنیم در هر حالتی که هستیم واین باعث پیشرفت ما میشود.

    – در هر حال زندگی خود را کنترل کنیم و مثبت باشیم و شاد باشیم ولذت ببریم ؛ و این هنر ماست که درمواقع بد باید به جهان ان را نشان دهیم.

    – به نجواهای شیطان توجه نکنیم و هر اتفاقی که بیفتد خیر است و همیشه امید را زنده نگه دارم.

    – نگرش شما را در این فایل بگیریم و این اتفاقات میتواند برای ما به بی نهایت طریق اتفاق بیفتد.

    – خدا همیشه دارد با ما صحبت میکند و این است که همیشه به یاد خدا باشیم.

    – شیطان کارش این است که یکسره برای ما منفی ببافد ما باید بهش کاری نداشته باشیم.

    – وقتی خودمان را واقعا به خدا بسپریم و توکل کامل کنیم معجزات است که یکی یکی رخ میدهد.

    – دوست دارم این فایل را صدبار پشت هم ببینم

    – وقتی که توکل می کنیم خیالت راحت باشد فقط برو به سلامت

    – با خدا باش و پادشاهی کن و بی خدا باش و هر چه خواهی کن.

    – خدای من این ها که استاد میگویند معجزه معجزه است خدایا شکرت که تو رادارم حامی و پشتیبان من هستی

    – وقتی به خدا توکل میکنی همه چیز دست به دست هم میدهند تا تو موفق شوی. همزمانیها و هدایتها از راه میرسند.

    – چقدر رد پای قانون راعالی دریافت میکنم خدایا شکرت خدایا شکرت

    – استاد ایول ایول به این باورهای قدرتمند شما

    – در فرکانس خوبی که باشیم فرکانس خوبی هم دریافت میکنیم وبا آدمهایی برخورد میکنیم که انها هم در فرکانس مثبت و خوبی هستند.

    – یکسره به تضاد بر خوردید و چقدر عالی حلش کردید چقدر برایم آموزنده بود

    – استاد صحبت می کردید من مسخ صحبتهای شما شدم یعنی همش معجزه معجزه.

    – خدایاعاشششششششقتم؛ استاد یادتونه چند هفته پیش توی دوازده قدم از شما پرسیدم که دقیقا وارد آمریکا شدید دقیقا چه کار کردید؟ این هم جوابم – فقط دارم اشک میریزیم و مبهوت شدم.

    – مرسی ازاین همه حرفهای عالی

    – باور کنیم که همیشه هدایتهای خدا شامل حال همه است و ما هم میتوانیم آن را دریافت کنیم اگر بخواهیم اگر به خدا اجازه دهیم.

    – تو با خدا باش؛ قانونها هم به نفع تو میشود.

    – خداوند می تواند به شکلهای مختلف ما را هدایت کند.

    – من لایق بهترینها هستم.

    – چقدر عالی بود چقدر معجزه بود خدایا شکرت ؛ چنان محو صحبتهای شما شده بودم که وقتی تمام شد تازه فهمیدم کجا هستیم هیچ صدایی را نفهمیدم و حتی صدایم زدند هم نفهمیدم و انگار توی این دنیا نبودم.

    – همیشه در محیطها و آدمهایی باشیم که ما را رشد دهد و مثبت باشد.

    – چقدر خوبه که آدم خواسته هایش را واضح از خدا بخواهد واضح و واضح و روشن

    – من با باورها و فرکانسهایم این زندگی را خلق نموده ام.

    – استاد توی حرفهای شما خودم را مجسم کردم اگر شما بودم خیلی جاها کم می آوردم پس خیلی خیلی باورهایم کار دارد. خدایا شکرت

    – وقتی که با خدا باشی درهای زیادی برای تو باز میشودکه همش به نفع توست

    – هیچ کس در زندگی ما تاثیری ندارد مگر اینکه باور کنیم که تاثیری دارد

    – به اندازه ای که حرفها را باور می کنیم در زندگی ما هم موثر است

    – خوش بین باشیم و متافیزیکی عمل کنیم و منعطف پذیر باشیم.

    – دنبال رو همه نباش دنبال رو باورهای صحیح خودت باش.

    موفقیت ادامه دارد………..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  7. -
    کاظم گفته:
    مدت عضویت: 2770 روز

    سلام بر استاد عزیز و دوستان خوب و صمیمی. الان که دارم این پیام رو می فرستم در حال مسافرت با قطار از شهر کلن به مونیخ هستم برای یک مصاحبه کاری و امروز تجربه جالبی شاید شبیه استاد رو تجربه کردم و دوست داشتم با دوستان عزیزی که به الهاماتشون گوش می دن به اشتراک بگذارم.

    دیشب تمامی وسایل سفر چند روزم رو آماده کردم و عادت دارم که بیش از ۱۰ بار چک کنم که چیزی رو فراموش نکردم. امروز صبح وقتی از خونه اومدم بیرون و وقتی توی آسانسور بودم یه الهامی دائم به من می گفت برگرد اتاقت و بسته آدامست رو هم بیار و من هی مقاومت می کردم که چه کاریه دوباره برگردم طبقه بالا و یه آدامسی که می تونم توی ترمینال هم بخرم رو بردارم. بیش از ۴ یا ۵ بار این مکالمه بین ذهن مقاومت دار من و این الهام رد و بدل شد و من یباره یاد این فایل استاد افتادم که به الهاماتتون گوش بدید. در نهایت من تسلیم شدم و دوباره برگشتم با آسانسور بالا تا چیز غیر مهمی مثل آدامسم رو بردارم. باورتون نمی شه که وقتی برگشتم توی خونه، کنار بسته آدامسم یکی از مهمترین مدارکم رو که توی این سفر لازم داشتم رو دیدم که یادم رفته بود توی کیفم بگذارم! خشکم زد که چطور این چیز به این مهمی رو یادم رفته و بیش از اون شکه شدم که چطور خداوند با من صحبت کرد و از من خواست برگردم اتاقم به شکلی که اگه عقلت رو بخوای ملاک بذاری قبولش نمی کنه. باور بفرمایید دهها بار قبل هم از این اتفاقات برا من افتاده بود ولی من با ذهن به شدت منطقیم به اونها گوش نمی کردم. من به خاطر رشته ای که درس خوندم و کار مهندسیم معتقد بودم که همه چیز رو باید با ذهن منطقیت تحلیل کرد و نتیجه گرفت، ولی از وقتی که با برنامه های استاد عباسمنش آشنا شدم متوجه شدم که بعضی موقعها این ذهن رو بذار کنار و اینقدر نگو خودم می دونم، ساکت باش و فقط به ندای قلبت گوش کن.

    واقعا خوشحالم که بر خلاف گذشتم که زندگی به دور از معنویات بود و همه چیز رو در همین دنیای مادی می دیدم، با استاد عباسمنش آشنا شدم و کم کم هدایت پروردگار رو دارم در قلبم پیدا می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      زینب سلمان زاده گفته:
      مدت عضویت: 2451 روز

      بنام خدایی که بشدت کافیست

      کاظم عزیز سلااااام

      خدای من شکرت که در هر لحظه ما رو هدایت میکنی فقط کافیه ساکت باشیم تا بشنویم، ما فقط سمت خودمون رو انجام بدیم و روی خودمون کار کنیم و باورهامون رو رشد بدیم با ورودی های مناسبی که نوش جان میکنیم

      میدونی کاظم عزیز منم الان که به کامنتت که درمورد آنچه در «دوره عزت نفس» می‌آموزی‌، در یک نگاه رو نوش جون کردم و کلی تحسین ات کردم، میخواستم خارج بشم ولی یه حسی بهم گفت برگرد و یکی دیگه از کامنت های کاظم رو بخون، چند ثانیه اول مقاومت کردم و گفتم نمیخواد حالا قبلش کلی کامنت های دیگه خوندم و از کاظم عزیز هم اون کامنتش رو خوندم ولی تسلیم اون حس شدم و اومدم این کامنتت رو هم خوندم و چقدر خوب شد که گوش دادم بهش 😍

      مخصوصا اون جمله آخری که گفتی:

      ساکت باش و فقط به ندای قلبت گوش کن

      یاد این شعر زیبا افتادم

      گفتم:

      ای عشق من از چیزِ دگر می‌ترسم

      گفت:

      آن چیز دگر نیست

      دگر هیچ مگو

      من به گوش تو

      سخن‌هایِ نهان خواهم گفت

      سَر بجنبان که بلی

      جُز که به سَر، هیچ مگو

      کاظم عزیز هر لحظه ات توحییدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2211 روز

      آقای کاظم

      دوست و هم خانواده ی عباسمنشی

      از اینکه در حال مسافرت از کلن به مونیخ در قطار بودید و داستان خودتون نوشتید خیلی جالب و قابل توجه بود

      چه جالب بخاطر یک آدامس به الهام و شهود درونی و الهامتون توجه کردید و مدارک به اون مهمی رو در کنار آدامس دیدید .. واقعا برای منم جای تعجب بود !!!!!!! ولی واقعا خداوند چقدر با حال و چه ساده با قلبمون صحبت میکنه

      و این همون هدایت الهی است که اگر در مسیرش باشیم و به حرفاش گوش کنیم معجزه ها رخ میده ..

      بقول آقای ابراهیم مدیر فنی عزیزمون میگفت… خدایا من به معجزه های تو عادت دارم….

      خدارو شکر که شما با معنوییات و حس درونی خوتون به خیلی مسایل پی بردید

      امیدوارم این حس و حال درونی و شهود و الهامات در وجود همه ماها پایدارتر و بهتر از همیشه با ما صحبت کنه

      نور و عشق و مهر و مهربانی و صلح و دوستی و سلامتی و موفقیت و شادمانی و پول و ثروت پایدارو از هدایت الهی برای همه مون آرزومندم

      🙏🙏🙏🙏🥀🥀🥀🍀🍀🍀🌷🌷🥀🤗🤗🌺🌺🙏🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3697 روز

    به نام خداوند هدایتگر راهنما

    سلام استاد عزیز .سلام مریم بانوی مهربان و خوش قلب 😍

    خدا رو سپاسگزارم که حافظه استادم رو هدایت کرد به یادآوری لحظه های قشنگ مهاجرتش به امریکا …🙏

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت میکنم که من هم شنونده ی هدایت های زیبا و دقیقت از زبان استادم هستم .🙏

    استاد هر چقدر تحسینت کنم کمه .تو مرد خیلی بزرگی هستی .تو با باورهات تونستی جهان و کائنات رو مسخر خودت کنی .دستمریزاد .واقعا عمل به ایمان یعنی همین ….عمل به قرآن به قوانین خداوند یعنی همین .👏👏💙💚

    تمام زندگی شما و هدایتهاتون تو قرآن اومده

    .الله الذی… • وسخر لکم ما فی السمـوت وما فی الارض جمیعـا منه ان فی ذلک لایـت لقوم یتفکرون. [۱][۲]

    خداوند همان کسی است که او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را از سوی خودش مسخر شما ساخته در این نشانه‌های (مهمی) است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

    خداوند آن قدر به انسان شخصیت و ارزش و عظمت داد که تمام موجودات عالم هستی را مسخر و در مسیر منافع انسان قرار داد، آفتاب و ماه، باد و باران ، کوه‌ها و دره‌ها، جنگلها و صحراها، درختان و حیوانات، معادن و منابع زیر زمینی، و خلاصه همه این موجودات را به خدمت انسان دعوت کرد، و همه را سرگشته و فرمانبردار انسان ساخت، تا از مواهب او بهره گیرید و به غفلت نخورند

    .

    استاد برمیگرده به عزیز دلش میگه نه پول داریم نه ماشین .تو کشور غریب و عزیز دلش میگه نگران نباش خداوند قرار ما رو هدایت کنه به امریکا .الله اکبر .این ایمان داشتن به هدایت الله چقد شیرین و لذت بخش .این کنترل ذهن در شرایط سخت چقد قدرت میخواد ؟ اینکه تو شرایط سخت هدایت الله رو با توجهت به نکته های مثبت اون اتفاق درک کنی کار راحتی نیست.

    مریم جان تحسینت میکنم .اون قلب پر از ایمان به غیبت رو تحسین میکنم .آرامش از جنس خداوند داشتن یعنی همین که هم خودت آرام باشی و هم عشقت رو آروم کنی .

    قبل از اینکه کارتشون غیر فعال بشه هتل و وقت سفارتت رو تو فرانسه بگیرن یعنی چی ؟ آیا غیر از هدایت خداوند که زمینه ها رو فراهم کرده ؟خدایا تنها تو رو میپرستم .

    توجه به نشانه ها و درک هدایت الله کارها رو آسان میکنه

    دفتر جمع شده .خونه و ماشین ها فروخته شده .سایتت که رو هواست .کارتت بلوکه شده بعد بگی بیاید بریم عشق و حال و تفریح؟؟؟؟

    کی میتونه تو این شرایط این تصمیم رو بگیره ؟؟ الله اکبر به این کنترل ذهن .

    این ها همه درس .پاداش چنین آدمی باید همین باشه .چه اعتماد و ایمانی به غیب داشت.به الله .به هدایتش ؟

    در وجود این آدم چه ایمان فعالی بوده ؟

    خدایا عاشقتم که چنین بندگانی داری .لحظه به لحظه هدایت الله هم برای خودش شیرین هم برای ما که میشنویم .از الله مهربان این نوع کنترل ذهن رو میخوام ….

    زبان انگلیسی بلد نباشی بری سفارت .این یعنی چی ؟ غیر از اینه که یه اعتماد به نفس بالا داشته باشی و یه امید و ایمان قوی به هدایت الله داشته باشی که میرم خداوند کارها رو درست میکنه ؟

    بگی اگر برم هم برام خیر .اگر نرم هم خیر .این یعنی نهایت صلح با درونت .که اجازه ندی هیچ مساله ای تو رو بهم بریزه .وسوسه های شیطان همه جا با ما هست ولی قدرت ایمان که اون وسوسه ها رو از پا درمیای و ساکتش میکنه .

    کی دل اون مامور سفارت رو نرم میکنه که به لحنی آرام با استاد صحبت کنه با اینکه قبلش چقد با دوتا مسافر دیگه کلی بحث کرده و راهنماییش کنه به یه قسمت دیگه و بره کاراش رو انجام بده ؟ فقط کار کار خداوند .همین و بس …👌

    اون خانم خارجی با زبان فارسی کار استاد رو انجام بده و پاسپروت در عرض چند ساعت آماده بشه .الله اکبر .اینها تماما دستان خداوند که به امر خدا مامور به انجام این کارها شدن .

    یاد یه قسمتی از تعذیه خوانی روز عاشورا افتادم که به امر خداوند تمام جن و انس و پری همه اومدن به کمک امام حسین .اونها همون دستان خداوند بود که به چشم آدم های عادی دیده نمیشدن .

    خداوند از طریق هزاران دستش به یاری و مدد بندگان مخلص میاد .

    الله اکبر از این همه هدایت .هدایتی که دهن همه از شنیدنش باز میمونه .بلیط بخری به قیمتی که باورت نشه اونقد ارزون باشه .باورش برای خیلی ها سخته . تازه آخرش هم میزن به خوشانسی طرف .

    پرواز خالی باشه آروم و راحت دراز بکشی و بخوابی .خدایا شکرت .

    خداوند دوستی رو از طریق سایت هدایت کنه که استاد رو هدایت کنه به بهترین شهر امریکا .

    زنگ بزنه .خودش بیاد دنبال استاد و عزیز دلش ببر یه خونه لاکچری تمیز .

    به به پادشاه و ملکه وارد بهشت خداوند شدن .😍

    چه لحظه ی باشکوه و نابی .خداوند به فرشتگانش میگه شادی کنید بندگان صالح من هدایت شدن به بهشت رویایی .🙌

    باید که فرش قرمز پهن کرد .باید که گلباران کرد مقدم این بندگان مخلص خداوند رو .یاد یه قسمتی از فیلم یوسف پیامبر افتادم که مردم مصر برای یوسف و همسرش شادی و هورا میکشیدند و غرق در ذوق و شادی بودن .

    استاد روزی رو میبینم که شما هم تو جمع خیلی از آدم ها مثل یه خورشید میدرخشید …

    عاشقتم استاد که همیشه لباسهای ست میپوشید .با انرژی مثبت ….😀

    من که لذت میبرم از این ایده ی جالب و زیبا ….

    من که دیوانه شدم از شنیدن هدایت استاد که 5000 هزار کیلومتر نان استاب از میامی فلوریدا رانندگی کنی به سمت لسانجلس بدون توقف که دقیقا لحظه ای وارد استادیوم بشی که کشتیگیر ایرانی با امریکایی شروع کنند به رقابت و ایران هم پیروز بشه .اینها همه پر از نشانه ی هدایت الله .چقد دقیق .چقد عجیب .فقط باید گفت الله اکبر .خداوند بزرگتر از آن است که در ذهن بگنجد .

    شماره ی وکیل از قبل تو گوشیت باشه زنگ بزنی و مثل آب خوردن مدارکت تکمیل بیاد دم در خونه که تو میتونی برای همیشه بمونی تو امریکا .خدای من چه هدایت بینظیری .فوق الادس .👏

    بعد بری در بهترین کشور .در بهترین ایلات کشور .در پرادایس با تمام امکانات عالی از زندگیت و نعمتهای خداوند لذت ببری ..استاد تو لایق بهترین ها هستی .تحسینت میکنم همیشه …😍👏

    به بهترین آب و هوا هدایت شدی .به جایی هدایت شدی که افکارشون جمهوری خواه بود و به افکار شما نزدیک بود .پر از فراوانی .پر از آدم های ثروتمند .خلوتی و تمیزی فلوریدا .اینها همه خواسته ای استاد بود .خواست و دریافت کرد .خودش زندگی درخواهش رو ساخت .با عمل کردن درست به این قوانین هدایت شد به هر آنچه که میخواست .حتی بیش از آن …..

    همه چی باور .همه چی باور 👌

    اگر صحبتهای استاد رو هرچقدر باور کنیم به همون اندازه هدایت میشیم .خداوند هدایت میکنه .نشانه ها رو اگر خوب درک کنیم .اگر رها باشیم .به راحتی میرسیم به تمام خواسته هامون .😊

    کتاب قرآن رو درک کنیم .قوانین رو یاد بگیریم و عمل کنیم .تقوا پیشه کنیم هدایت میشیم به مسیری که همه اتفاقات زندگیمون میشه باب میل ما .😊

    الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ؛1 الف، لام، میم. این است کتابی که در [حقانیت ] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است».👌

    خدایا هزاران بار شکرت برای دریافت آگاهیهای این قسمت .

    استاد سپاسگزار زحمت های بی منتت هستم .

    🙏🙏❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2731 روز

    به نام رب یگانه فرمانروای کیهان کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست.

    دروود و سلام بر مرد خدا بر استاد نازنینم بر کسی که شنیدن صداتون دیدن صورتتون و دیدن نامتون یاد خدا رو تو دلم زنده میکنه.

    دروود خدا بر شما مرد خدا.الحق که رسالتتون رو انجام دادید.

    استااد عشقم اصلا نمیدونم چی بگم چه طور بگم از کجا بگم و چطور قدردانیمو از شما بیان کنم.فقط از پروردگارم بابت داشتنتون توی زندگیم با تمام وجودم سپااااسگزارم و از خود پروردگارم میخوام که این حس زیبای قدردانیم از شما رو به قلب پاکتون برسونه.

    یعنی استاد جان نمیدوونم از کجا بگم از رد پاهای خدا توی زندگیم و هدایت های لحظه به لحظش از مراقبت دایمیش از من . معجزات و شگفتی های هر روزه ی زندگیم …..

    از ایمانی که ساختم از مسیری که رفتم از توکلی که بهش کردم از معجزات و نعمت های لحظه به لحظش از سریع الاجابه بودنش از رفاقتش دوستیش همراهیش عشقش زیباییش شوخ طبعیش انرژیش از کجااااش بگم نمیدووونم.

    اگه بخوام بیام از خدامو زندگیمو مسیرمو و رابطم با رب العالمین بگم به خودش قسم باید روزی 100 تا کامنت بگذارم.همش به خودم میگم برم اینو برای استادم تعریف کنم بعد معجزه بعدی میاد میگم اینمم پس اضافه کنم بعدی میاااد و انقدر حجم زیبایی ها نعمت ها و هدایت های پروردگارم زیاده که میبینم نمیتووونم استاد جانم.

    الهی که به حد کرم خودش به زندگیتون نور و لذت و شادی و سلامتی و ثروت بباره که خدای من رو بهم شناسوندین.فقط خودشه که میتونه از جانب من حس قدردانیم از شما رو بهتون برسونه و هدیه بهتون بده.خدای من استادم رو به یمن کلام پاکش که از قلبش میاد و بر زبانش جاری میشه به لطف تو مورد لطف و رحمت و نعمت بیشترت قرار بده.

    نمیدونم از کجا بگم واقعا.از خدا میخوام بهم بگه چیا رو بیشتر زوم کنم چون واقعا از حد توانم خارجه گفتن خیلی چیزا.

    خووب بریم به حدودا سال 96 97 که تازه با شما آشنا شدم.

    از یک رابطه ای که مناسب مسیر من نبود به لطف خدا به هر ضرب و زوری بود اومده بودم بیرون.

    یه رابطه ی عاشقانه ی درجه یک رو تجربه کردم بعدش اما به علت شرک به علت وابستگی خیلیی شیک و فانتزی براحتی تموم شده بود.

    سعی میکردم خودمو سر پا نگه دارم.به خیالم هم رابطم با خدارو داشتم هم اینکه ازش شاکیم بودم و باهاشم قهر میکردم و گاها به صورت شگفت انگیزی تو صحبتام حتی به خدا احساس گناه میدادم یعنی در واقع احساس قربانی بودن خودم رو فریاد میزدم.

    یه انسان بی نظیر اما مغرور بودم که فک میکردم اعتماد به نفس و عزت نفسه منه.

    با لیسانس حسابداری و فوق لیسانس روانشناسی و دیپلم زبان انگلیسی و آرزوهای بزرگم در عین اینکه قابلیت پول ساختن حتی به اندازه یک ریال رو نداشتم روزگار به سر میبردم.

    خیلی خوش بیان و خوش سخن بودم خوش قد و بالا پر انرژی شوخ طبع خانواده ی عاالی پدر و مادر عزیز و بزرگوار برادرانی بی نظیر که بابتشون از پروردگارم سپاسگزارم همیشه اما در مسیر رشد و بالندگی و خداشناسیم همین افراد شدن دست های خدا که منو به من بشناسونن منو با ترس هام مواجه کنن منو با شرک های درونیم آشنا کنن و هولم بدن که بت های درونمو بشکونم با تعارضاتی که برام میساختن.

    استاد جان شاید بخاطر همین ترس های درونیمه که گاها از نوشتن خودداری کردم چون از بچگی بخاطر شرایط خانوادگیم تو چشم بودم و دیگه ازینکه تو چشم باشم شناخته بشم میترسیدم و فراری بودم.ازینکه قضاوت بشم ازینکه بخاطر خانوادم من جوری باشم که نماینده ی اونها باشم و نتونم خوب پرزنتشون کنم و در یک کلام خودم نباشم فراری بودم.

    دوس داشتم برای خودم زندگی کنم و شما باعث اون جسارت و قدرت در من شدید و من یاااد گرفتم که برای خودم زندگی کنم با خودم با خود واقعیم با خدای درونم آشتی کنم و قدرت رو از هر چیزیییی به غیر از اون بگیرم و برای خودم زندگی کنم و با هشیاری و هوشمندی و زیرکی و ذکاوتم حدودمو خط قرمزامو مشخص کنم و اجازه ورود و حتی دونستن هر کسی از میزان و حس و حال زندگیمو خودم مشخص کنم.

    وقتی اینجور شد دیدم براحتی میتونم مدیریت کنم کی دورم باشه کی نباشه کیو ببینم کیو نبینم یاد گرفتم نترسم نظر بقیه برام مهم نباشه زشت و زیبایی رو خودم تعیین کنم از کنترل های والدینم و دادن احساس گناهاشون نترسم و برای خودم زندگی کنم.

    این هاااا همه تو یه بستری داشتن پایه ریزی میشدن که استااد جان شما در زمانی که من دیگه تو در و دیوار بودم و دیگه بریده بودم و با تمام وجووودم برای سوالام جواب میخواستم خدا شما رو از طریق دستان الهیش تو راه من گذاشت.

    استاد جان نمیدووونید که چه انقلابی تو زندگیه من به راه افتاد.قبلا هم بهتون گفته بودم من در عین لاهیک شدنمو بی خدایی خدارو فریاد میزدم و عصبانی از اتفاقات زندگیم شااکی میگفتم خوب من اینجوری فک میکنم منطقش اینه پس چرا به من اینجوری گفتی خدااا.چرا باید من اینجا باشم تو این زمان باشم تو این کشور باشم با این آدما باشم؟

    شاکی که چرا گفتی تو نمیفهمی قرآن چی میگه باید متخصصش بیاد تفسیرش کنه بهت بگه اصل چیه؟برا چی میگی که امامان حتی اگه میخواستنم نمیتونستن گناه کنن و پاکن و واسطه ان بین و من و شما و اونارو واسطه قرار بدین تا با من حرف بزنین.استاد میدونی اینو به جز رفیق نااابم (همسرم) که هدیه ی خداست به من الان به دومین نفری که دارم میگم شمایین و من درونا از حضرت علی و حضرت فاطمه و امامان بدم میومد.میگفتم مثلا هنر کردن که میخواستن خطا هم کنن نمیتونستن خیلیییی مرد میدون بودن تو شرایط منه انسان معمولی با باز بودن دستشون پاک میموندن.(اما اینا سخنان خداوند عالم نبود این ها باورهای شرک آلود مذهبیون بود که به خورد روح و روان پاکم داده بودن)

    استاد این در حالی بود زمان مدرسه چون صدایه خوبی داشتم توی تمااام مراسم های مهم مدرسه هر روز سر صف قرآن میخوندم و گاها با اون شرایط خانوادگی سوالای ذهنیمو که بلند به کسی میگفتم با چشمای گرد شده مواجه میشدم که یعنی چطور از عقوبت خدا نمیترسه و چطور جرات میکنه به زبون بیاره.هزاران سوال تو ذهنم بود هزاران پاسخ تو ذهنم بود و این ها ندای خدای درونم بود و من نمیدونستم وسط این گیج و منگی چیکار کنم.

    با شما آشنا شدم و من مثل کودکیییییی سر خوووش غرق لذت از آگاهی های نااااب خدا از طریق شماااا که بر قلبم مینشست شده بودم.

    استااادم شب و روووزم به شما گره خورده بود.استاد هنوز سایتتون این شکلیم نبووود که.من تو گوشیم که پر از موزیکای خفن خاصه سلیقه ی متفاوت و بی نظیر من بود که هر جا پلی میکردم همه میگفتن وای اینو برام بفرست و من هنری در رقص و هماهنگی بی نظیر بدنی برای رقصیدن داشتم که با اون موزیکا میرقصیدم و جالبه خیلی جاها مراسما ازم میخواستن برقصم و دیگه دستم نمیزدن چون مبهوت هماهنگی و زیبایی حرکات موزون بدن من میشدن و آخرش مییییزدن اون دست قشنگه رووو :)))))) همه رو پاااک کردم و گوشیه من فقط فایلای شما بود.

    اینجوری فایل های دانلودی تقسیم بندی نبودن و من اسمشون رو روی کاغذ همشونو مینوشتم که چیزی از قلم نیفته و با فایلای گوشیم چک میکردم.هنوز کامنت ها قابلیت ریپلای زدن هم نداشتن :)))))))))

    خووب یادمه اون روزا که سایت معلق شده بود.استاد شما حالتون بهم ریخته بود اما با کنترل ذهن مدیریتش کردید اماااا نمیدونم میدونییید که به ماها چی گذشششت؟؟؟؟؟؟ من کلا در حال چک کردن سایت بودم اون چند روز :))))))))))) و وقتی سایت اومد بالا انگاری دنیا رو به من دادن.

    استاااااد من که خودمم توان پولسازی نداشتم مغرورم که بودم به راحتیم که پول بیشتر درخواست نمیکردم از والدینم که حالا بگم من گوشیه بهتر میخوام یا پول بیشتر میخوام که حتی بخوام حجم اینترنت بیشتر بگیرم فایلاتونو صوتی دانلود میکردم.البته که به لطف خدای عشقم خودمو بهتر شناختم که من باااید در عین گوش کردن فایل یه کار دیگه بکنم اصن نشستن برای من سخته و این فایلای صوتی مثل گنجی بودن برای من.

    وااای خداای من.

    استااد جان به لطف هدایت های خدا از طریق مامانم که میخواستم بشینم فقط خودمو برای کنکور دکتری روانشناسی آماده کنم اول رفتم تو یه مدرسه که مثلا معلم حق التدریسی بشم که دو هفته بیشتر نرفتم بعد رفتم تو یک شرکت حسابداری کارآموز شدم و داستان های اونجا رو براتون گفتم و اونجا دیگه حضور شما و آگاهی های ناب خدا که از طریق شما بر قلب من جاری میشد تو اوج خودش بود.من تازه با عزت نفس واقعی آشنا شده بودم.کارمو انجام میدادم و هنسفری به گوووش فایل های شما رو گوش میکردم.خوب میفهمیدم که چه گنجی دارم.

    همون اوایل بود یعنی حتی فکر کنم قبل از رفتنم به بزرگترین شرکت حسابداری برای کارآموزی بودش که فایل چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم رو گوش کردم.با خودم گفتم آخه خدا جون قربونت برم صفر در هر چیزی ضرب شه میشه صفر من چیو ازت بخوام که برام سه برابر کنی؟ :)))))))))

    ولی گفتم ایرادی نداره هزینه هامو مینویسم ببینم چی میشه یه نوشتنه دیگه.تمام هزینه هامو نوشتم از هزینه کلاس ورزشم کلاس گیتارم هفته ای یه بار رستوران رفتن کافه رفتنم و ماهی یبار محصولات مراقبتی پوستی خریدنمو لباس خریدنم.گفتم خووب من اینا که دارن الان برآورده میشن من میخوام که خودم این نیازهامو رفع کنم و همینطور این پوله این درآمده سه برابر بشه.به عدده نگاه میکردم ذووق میکردم.

    اما به اینکه من بسازمش فکر میکردم دلم میلرزید که نمیشه.تازه فهمیدم انقد ادعای هنر و قابلیتم میشه اما نتونستم ازش پول بسازم.

    خیلییی باورهای ثروت سازم مشکل داشتن.هیچ زمان پدرم نذاشته بود احساس کمبودی کنم و بابتش از خداوند سپاسگزارم و همیشه در رفاه بودم و بیشتر از نیازم داشتم.اما اون لذت ساختنش رو هیچ وقت درک نکرده بودم.به همین خاطر این فاز قناعت و درخواست نکردنه زیاد خیلی در من شدید بود البته به زعم خودم.ترکیب با باورهای اشتباه مذهبی دیگه کلا بلاک شده بودم.

    بعد ازون فایل اگه اشتباه نکنم فردا شبش دوستم بهم زنگ زد که برای تدریس زبان برم در یک خانه بازی به بچه ها آموزش بدم.این برام خیلی نشونه قوی بود.اقدام کردم و جالبه که با حقوق اولم یکمم گذاشتم روش برا مامانم تلفن بیسیمی خریدم چون تلفن بی سیممون خراب شده بود که مامانم هم کاراشو کنه و راحت با تلفن حرف بزنه و راه بره :))))))

    جالبه که حقوق اولمو انقدر باورهای لیاقتم مشکل داشتن و با پول آشتی نبودم که برای خودم چیزی نخریدم برای مامانم خریدم و این ها رو کم کم فهمیدم.ماه دومشم یه پول گذاشتم روش خانواده رو بردم رستوران :)))))))))))

    روز اولی که وارد شرکت حسابداری شدم دیدم دیواراش پر از عکسای دیدنی جاهای خاص ایران و دنیاست و متوجه شدم رییس شرکتمون علاوه بر کار حسابداری سعی داره به عشقش که سفر کردن هست و داشتن آژانس مسافرتیه هم بپردازه.همونجا گفتم این یه حکمتی داره.راحتتر با کار کارآموزیه حسابداری درون مکان کنار اومدم.

    در مورد شگفتی ها و تجربه های کارم تو اون موسسه بارها گفتم براتون و به طور خلاصه بخوام بگم اینه که به سرعت به خاطر اینکه از شما یاد گرفته بودم که صدم رو بذارم در عین گوش کردن به کلام خدا که از زبان شما جاری میشد با سرعت نور تو حرفه ای شدن در زمینه حسابداری هم با اینکه علاقم نبود اما با استعداد ریاضیاتم همخوانی داشت رشد میکردم به طرزی که بعد از 3 ماه در مقایسه با سایر کارآموزایی که بیش از دو سال درونجا بودن با مهارتی که کسب کرده بودم با عزت نفس به رییس شرکت پشنهاد دادم که من رو به جایی برای کار معرفی کنن و ایشون در کمال نابوری از من خواستن که پیش خودشون بمونم.اون روز که طبق هم زمانی های پروردگار عالم یکی از نیروهای ثابت شرکت میخواست بره و من قرار شد اونجا و جای اون بمونم و این پیشنهاد کاری به هیچ کس از دیگر کاراموزان که بیشتر از منم اونجا بودن داده نشد و من خوب فهمیدم که این لطف خداست به من از طریق اون بندش و لاغیر.جالبه که تو اون شرکت فقط 6 نفر نیروی ثابت بودن و افرادی بودن که منتظر بودن عضو ثابت شن اما اونی که به سرعت بعد از سه ماه کارآموزی نیروی ثابت شد من بودم.

    البته به حدی سرعت رشد و یادگیریم به لطف خدا بالا بود و در همه ی زمینه ها اینطوریم که با توجه به فقط یه جمله ی شما که من در هر کاری وارد شم صدمو میذارم تونسته بودم از تمام پتانسیلم استفاده کنم و بهم ثابت شد که وقتی بهم میگفتن تو خیلی با استعدادی و با این درخواست رییس شرکت برام ثابت شد و بیشتر خودمو باور کردم.

    استاد میدونید چی به رییس شرکت گفتم؟ بهشون گفتم به نظرم حوزه ی وظیفه و کار ایشون سخت باشه ولی با شناختی که از خودم دارم تمام تلاشمو میکنم که به بهترین وجه این کارو انجام بدم و ایشون هم گفتن با شناختی که از شما بدست آوردم مطمینم که از پسش بر میایین.

    جالبه که بعدها بخاطر کیفیت کارم به راحتی به ساز تایم های کاریه نامنظم من میرقصیدن چون نتیجه عالی بود و من داشتم آزادی زمانی رو هم تجربه میکردم.

    دیگه از رفتارهای عالی دیگران با من از عزت نفس بوست شدم از عزت و اعتباری که خدا بهم بخشیده بود و برکتی که به حقوق اندکم داده بود نگم براتون.بله من به درآمد رسیدم کمتر از زمان یک سال که شما گفتید بنویسم و بهش متعهد بشم به اندازه ی هزینه هام. :))))))))

    استاد با حقوق کارآموزیه حسابداریم قبل از ثابت شدنم تو شرکت که نمیدونستم برای کارآموزیم حقوق میدن :) ازونجایی که گفتم منم مثل استاد بهای هر چیزیو میپردازم چند کتاب از شما رو تهییه کردم که مخم از حجم اگاهی هاشون سوت کشید.جالبه زمانی که توی اینستا شمارو فالو کردم بلافاصله پیج هایی درخواست فالو کردن من رو داشتن که محصولات شمارو حتی رایگان در اختیارم قرار میدادن اما من کانفرمشون نکردم و اونجا به خودم بالیدم.

    من شب و روزم فایلای شما بود.خاطرم هس که برای عید و خونه تکونی هنسفری به گوش فقط فایلاتونو گوش میکردم و به همراه نیروی کمکی مامانم تو حیاط یخچال میشستم :))))))))

    این دیگه شد روتین من.فایلای شما به همراه کار به همراه صبحونه به همراه ورزش به همراه جارو کردن ظرف شستن تو مسیر کار روی ضبط ماشین و اینا چیزی بود که من نمیتونستم جلوش رو بگیرم.فاندامنتال افکارم و باورهام درست میشد و براحتی با توجه به قوانین میتونستم خودمو مادیفای کنم و انگار به صلاحی مصلح بودم که همه چیز رو برای من آسون میکرد به آگاهی هایی رسیده بودم که جواب هر چیز رو داشتم.

    بعد محصول عزت نفس رو خریدم که اونم هدایتی بود.همون لحظه که اطرافیانم دایم دغدغشون خرید لباس و همراه با مد بودن بود من دغدغم اصلاح باورام بود.اتفاقا از همه هم خوشتیپ تر بودم.چون من مدل لباسامو خودم انتخاب میکردم و به یک خیاط ماهر هدایت شده بودم که در کمترین زمان پارچه لباسای مد نظرمو انتخاب میکردم یعنی میگم کم شاید نهایتا 15 مین و میرفتم مدلمو میدادم و برام میدوخت.خاطرمه اکثر اوقات میگفت نهههه این قشنگ نیست و اگر منه سابق بود میگفتم ااااا خووب نییییست؟چه مدلی الان مده یا بورسه؟اما میگفتم نه همینو برام بدوز و بعدش وقتی برای تحویل میرفتم حیرت زده از نتیجه میشد و میگفت خیلیا لباستونو دیدن و خواستن مثلش براشون بدوزم.تو هر چیزی این سرمایه گذاری رو خودم رو و نتیجش رو میدیدم.

    در حین کار حسابداری آموزش زبانم میدادم باشگاهم میرفتم کلاس گیتارمم میرفتم برای کنکور دکتری هم میخوندم.

    بعضی وقتا فکر میکردم کارام زیادن اما کیفیت ندارن یعنی کیمیت و تایمم همیشه پر بود اما کیفیته نبود.بعد تو یکی از فایلاتون شنیدم تمرکز روی هدف مهمه و پراکندگی و وقت گذاشتن روی چندتا کار نتیجه هر کار رو تقسیم به تعداد کارهاتون نمیکنه چه بسا که نه به کار اصلیتون میرسین و بازدهیش کم میشه و همینطور همه فقط شاید 5 درصد رشد کنن.

    اونجا بود که تدریس زبان رو با اینکه کلی اصرار داشتن که من بمونم و منو از دست ندن کنار گذاشتم.اییینم بگم که روزای اول جلوی بچه های 6 7 ساله به خودم میومدم میدیدم از ترس اینکه نکنه اشتباه تدریس کنم بدنم یخ میکرد صدام میلرزید و حتی از قضاوت اون فسقلیا میترسیدم.اما انقدر رشد کردم که بعدها فهمیدم اینا همه هدایت های خداوند بود برای رشدم تکاملم باور کردن خودم و نتیجه قدم گذاشتنم بود و نه هیییچ چیز دیگه ای.

    خوووب میفهمم وقتی میگین قدم بردارین عمل کنین یعنی چی.آره وجه هایی از خودمو میدیدم تو قدم برداشتن هام که اگر اون قدم هارو برنمیداشتم اون وجه های ضعیفم رو نمیشناختم که بخوام درمانشون کنم و اصلاحشون کنم و قویشون کنم که بشن ابزار قویه شخصیت من که در مسیر زندگیم هر زمان بهشون نیاز داشتم بتونم ازشون استفاده کنم.

    استاد جانم گفتنی ها زیاده و نشستن یک جا برای من سخت :)))))) فکر کنم باید براتون ویدیو بگیرم و بفرستم.

    بقیشو بعدا به تفصیل میگم براتون که از خوندنشون لذت ببرید و میدونم که حسابی کیف میکنید.

    تیتر وار بگم که کارم زمانش کم شد در یک اتفاق معجزه وار که من با کنترل ذهنم و توکلم و اتکا به خدا همون حقوق رو دریافت میکردم اما از لحاظ تایمی یک دهم زمان قبل رو کار میکردم.

    بعد فهمیدم که دوس ندارم روانشناسی رو ادامه بدم و میخوام بخاطر عشقم به سفر تورلیدر بشم و اونجا بود که حکمت بودنم تو اون شرکت حسابداری رو فهمیدم.

    میخواستم به کیش مهاجرت کنم و با همکاری با رییس شرکتم 6 ماه کیش و 6 ماه شیراز باشم و مسافرای آژانس ایشون رو به سفر ببرم و درصدی باهاشون کار کنم.فکر کردن به این شغل حتی الان هم منو به وجد میاره.

    همین باعث شد دیگه از کار حسابداری بیام بیرون به طور کلی و تمرکزی تر روی خودم کار کنم و بفهمم من عااشقه سفرم و یادم بیاد که من آرزوم بوده که مهاجرت کنم و حالا وقته عمله وقته قدم گذاشتن تو ترسامه و وقته طی کردنه مسیر تکاملیمه از مهاجرت از شهر خودم به شهرای دیگه تو کشور خودم.

    این کار به صورت معلق دراومد چون که کرونا شد.

    اما همون شخصی که گفتم بخاطر شرکم رابطمون تموم شده بود به صورت معجزه وار از طریق خدا به سمت من هدایت شد و انگار قلبم گواه اومدنش رو میداد البته کهههه یاد گرفته بودم الویت من رابطم با خدایه منه.انگار به یک جراحی روانی نیاز داشتم و خدا چه عاشقانه مارو از هم دور کرده بود تا آماده شیم برای یک رابطه ی الهی.

    ازون سال ها بیایم در زمان اکنون یعنی در اوایل دی ماه و اواخر سال 2023.

    من الان با همون شخصی که به علت شرکم و وابستگیم رابطم باهاش تموم شد به طرز معجزه آسایی و با عزت ازدواج کردم در بهترین حالتش که دیگه یاد گرفته بودم الویتم رابطم با خدای منه و چقدر جالبه که این جنس عشقی که الان تجربش میکنم کجا و اون عشقی که اون زمان به زعم خودم عاشق بودمو تجربه کردم کجا.

    بلههههه ما این عشق رو با ازدواجمون به سبک و سیاق خودمون رقم زدیم که قبلا در مورد جزیاتش براتون گفتم.

    از نحوه ی مهاجرتتون به آمریکا گفتین و جالبه که این فایل رو من سال های پیش هم گوش کرده بودم ولی الان چون خودمم مهاجرت کردم و همینجور هدایت ها رو دریافت کردم و عمل کردم یه درک دیگه ازین آگاهی ها بهم داد.(جالبه یکی از دلایل مهاجرتم این بود که میتونم شغلی که عاشقشم رو یعنی تور لیدری رو اینجا بهش برسم.میدونید شغلم که الان این نیست امااا این موتور محرکه ی من بود و خوب الان درک میکنم نشونه های خدارو و علت رخ دادنشون رو)

    ( استاد جان اینم لینک نحوه رسیدنمون به استانبول و گرفتن خونمون به شکل معجزه آسا با توکل به رب العالمینه.دوس داشتید مجددا بخونیدش abasmanesh.com )

    آره استاد درست میگید هر چی بیشتر باور کنیم حرفاتونو بیشتر متوجه الهامات و هدایت های خدا میشیم.

    استاد چقدرررررررر شما بی نظیرید که انقدر حضور دارید هر لحظه در پیشگاه رب العالمین.من ازتون هر لحظه حضور رو یاد گرفتم.هر لحظه آماده بودن برای دریافت الهامات پروردگار از دیدن تمیز کننده و استنباط صحیح که این اومده که چیزی به من بگه تا هدایت های شگف انگیز پروردگار برای مهاجرتتون.

    واااقعا به خدای احد و واحد انگار هر روز بیشتر میفهمم وقتی میگین قدرت رو به خودش بدین یعنی چی.وقتی میگین خدای درست رو برای خودتون بسازین یعنی چی.من خیلی از حرفاتونو تازه میفهمم.یعنی میدونید انگاری آگاهیه به یه پختگی میرسه اینجوریه.آره به قول شما درک قوانین هم تکامل میخواد.به قول شما پیامبرم تو مسیر دریافت الهامات تکاملش رو طی کرد.از مقایسه ی آیه های قران در جز سی و سوره های بزرگ بقره و آل عمران در سال های آخر بعثت میشه اینو فهمید.

    من خیلی به داشتنتون میبالم.

    وااای استاد انقدر حرف دارم براتون از نتایجم که نمیدونم از کجاش بگم.

    زمانی که هنوز مجرد بودم و کرمان بودم و مهاجرت نکرده بودم یکی از شغل های لاکچری رو صرافی میدیدم.خصوصا چون همیشه دوس داشتم مسافرت کنم مهاجرت کنم و بماند صحبت های شما در مورد مهاجرت که چقدر من رو تحت تاثیر قرار داد که نهایتا درخواستم مورد اجابت قرار گرفت براااحتییییییییی.داشتم میگفتم فکر میکردم آره چقدر صرافا شغلشون خفنه.من مغزم عاشق ریاضیات و ازون طرف عاشق هنر و نویسندگی و کشف ماهیت روابط انسانی و مسایل روانشناسیه.به همین خاطر تو هر زمینه ای دستی بر اثر دارم :)))))))))))))))) به لطف خدا استاد جانم با هدایت هاش الان صرافی رو یاد گرفتم و براحتی خوردن آب به صورت کره گونههههه با نرخی فوق العاده ارزها رو بهم تبدیل میکنم انتقال میدم که اصن باید ببینید.

    برنامشو نوشتم فرمولارو وارد کردم قیمتارو در صدم ثانیه در میارم میذارم تو فرمولم سیستم نرخ نهایی با احتساب سودمون رو براحت ترین حالت ممکن برام حساب میکنه.

    میدونییید یبار برای اسکوتر سواری به خانم شایسته گفته بودید با اینکه میترسید اما خودتون برین تو دلش و گفتید بچه ها تکامل رو اشتباه برداشت نکنید که باید حتما طول بکشه خودتون اقدام کنید و با انتخاب های درست به تکاملتون سرعت ببخشید.

    وااای استاد جان این حرفتون منو عمقی تحت تاثیر قرار داد.من عامدانه تو دل مسااایلم اما از روی اصول بدون عجله با درک قانون تکامل اما با سرعت و با کیفیت.خلااااصه اینجور بگم براتون صرافی الان یک کاار آسونه برامون.استاد جان پولاتونو خواستین انتقال بدین من در خدمتم.به هرکجااای دنیا با نرخی فوق العاده در کمترین زمان ممکن :)))))))))))))))))))))

    (جالبه که الان حکمت ورودم به کار حسابداری رو میفهمم.الان اون حرفه شده ابزار من درین مسیر)

    برای کار دیگه ای هم که بعدا براتون میگم الان حدود 2 ساله دارم روش کار میکنم و خبرای خوبشو به زودی بهتون میدم.

    استاد جانم دوووستون دارم.مریم جانه شایسته دوستون دارم.شما از مسیر لذت بردن رو به من آموختید.

    در پناه رب فرمانروای کیهان کسی که قدرت آسمانها و زمین در دستان اوست باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      مهشید و شیرین گفته:
      مدت عضویت: 1256 روز

      به نام خداوند مهربان

      سلام نگین خانم

      کامنت زیبای شما را که مانند داستانی جذاب بود خواندیم و لذت بردیم البته اگر قوانین را به لطف آموزه های استاد نمی دانستیم به این راحتی اتفاقات زندگی شما را باور نمی کردیم، هر چند که معجزات خداوند همواره عقل از سر انسان می پراند. تمام جملات شما را کلمه به کلمه احساس کردیم چون کلام خدا و استاد بود و از نتایجی که بدست آوردید خیلی خوشحال شدیم. با این سرعتی که پیشرفت می کنید ماشاالله فکر کنیم به زودی به ایالت فلوریدا و در کنار استاد و خانم شایسته باشید و به همراه همسرتان ساعاتی را به شادی کنار یکدیگر به لطف خدای مهربان سپری کنید و جای همه ما را هم که عاشق این دو بزرگوار هستیم خالی کنید. برایتان سلامتی، شادی و ثروت را آرزو داریم.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نگین گفته:
        مدت عضویت: 2731 روز

        درود و سلام بر شما عزیزان دل.

        درود و سلام بر شما دوستان الهی ارزشمندم.چقدر عکس پروفایلتون زیبا و دلنشینه.

        سپااسگزار خداوندم که اینچنین دوستان ارزشمندی رو برای من قرار داده که انقدر زیبا برام کامنت میگذارند و منو به ادامه مسیر مشتاق تر میکنند.

        چقدر پیام شما برای من زیبااااست.سپاسگزارتونم که با نگاه زیباتون داستان من رو خوندید و عاشقانه پیغام خداوند رو برای من آوردید.

        خدااای من چقدر جالبه برام که گفتید اگر با قوانین آشنا نبودید فکر میکردید داستان زندگیم غیر واقعیه.میدونید خیلیییی برام ارزشمندهههه.آخه ورود نعمت ها انقدر براحتی و عادی شدن توی زندگیم برای من که فکر میکردم خوب همینه دیگه و روال همینه غافل ازینکه مگه قبلا اینطوری بود؟

        البته که الان هم جاهایی یه وقتایی رسیدن به خواسته هام طول میکشه اما دیگه دلیلش رو میدونم که گیر از طرف خودمه و دنبال حلش بیرون از خودم نمیگردم.

        انگار خداوند خواست از طریق شما بهم باز یادآور شه که نعمت های زیااادی رو دارم و تجربه کردم و قدرشونو بدووونم و عجله نکنمممم و بیشتر سپاسگزارش باشم البته که برای حال خوب خوودم.

        سپاااسگزارتونم برای این جمله ی پر از نور و آگاهیتون برای من.

        خدااای من دیدن استااااد.خیلییی ازتون سپاسگزارم واقعا با این سخن زیباتون که انقدر سرعت پیشرفتم زیاد بوده که به زودی استاد و خانم شایسته رو خواهم دید دیگه منو غرق شادی کردید.

        خیلیی دوست دارم استاد جان و بانو شایسته رو ببینم اما همیشه پیش خودم میگفتم نه هنوووز درخواستش رو ندارم.دوس دارم دسته پر تر باشم.آخه مگه چی بدست آوردم که بخوام وقتی استاد رو دیدم بهشون بگم.

        با تمام وجودم ازتون سپاااسگزارم.شما براستی نکات ارزشمندی رو با کامنت سراسر الهیتون برام به ارمغان آوردید.

        من خیلییی ثروتمندم که دوستانی دارم پیغام رسانانی دارم از سمت خدا که انقدر زیبا تحسینم میکنن و انقدر زیبا برام یادآور میشن که نه خووب بندگی کردی و همینطور داشتن خواسته های جدید رو برام رقم میزنن.

        خیلییییی ازتون سپاسگزام.

        من هم براتون از رب العالمین کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست سلامتی شادی لب خندون تن سالم و جیب پر پول میخوام.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    پارسا فریور گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    داستان هدایت شما به امریکا که مهاجرت به این زیبایی داشتید منو یاد یک هدایت کوچیک که پارسال برام اتفاق افتاد انداخت

    درسته تجربم کوچیک بود ولی باعث شد تمام حرف های شمارو ذهنم و روحم بپذیره انگار که منتظر همچین داستان هدایتی بودم.

    سلام استاد عزیــزم

    🙏🏻🌹

    هدایت هر لحظه اتفاق میفته و هر لحظه شاید فراموشش کنیم

    به اندازه ای که به خدا اعتماد کنیم و قلبمون رو براش باز کنیم ، هدایت خدا برامون موقعیت ها و ایده ها و فرصت هایی میاره که واقعا اینقدر فوق العاده ان که برای هرکسی قابل باور نیستن.

    🌹🙏🏻

    قلب ما درباره کارهایی که باید انجام بدیم ما رو هدایت میکنه فقط باید به این الهامات خدا اعتماد و باور داشته باشیم.

    کارهایی که خداوند برای ما انجام میده ، از نظر عوام یک داستان علمی تخیلیه پس فقط باید به خدا اعتماد داشته باشیم.

    _همین فایل ها و لایو هایی که هدایت میشم تمامشون هدایت خدا بوده و یک احساسی منو به سمتشون کشونده.

    🙏🏻🌹

    وقتی که به هدایت خدا ایمان ، اعتماد و توکل داشته باشیم کارهایی برامون انجام میشه و در موقعیت هایی قرار میگیریم و تجربه هایی کسب میکنیم که خیلیا میگن تو چجوری این همه تجربه داری ؟ مگر چندسال زندگی کردی که اینقدر کار کردی؟

    تمام این ها هدایت الله هستن و فقط باید بهش اجازه بدیم ؛ چجوری اجازه بدیم ؟

    ایمان ، باور و توکل اجازه هستن

    ✅🌹

    هر آگاهی و هدایتی مدار دارد همه ما با توجه به مداری که در اون قرار داریم هدایت میشیم و آگاهی کسب میکنیم.

    نکته بعدی و خیلی مهم هدایت این بود:

    احتمالا وقتی که هدایت میشیم هیچ خبری از قدم بعدی نیست فقط باید به آنچه که خداوند منو هدایت کرده عمل کنم.

    به چرت و پرت هایی که عده ای از روی باورهای نادرست خودشون میگن گوش نده و نگذار این افراد باورهای مخرب خودشون رو به ذهنت منتقل کنن.

    چرا که هدایت خدا با این افراد فرق داره و وقتی به خدا ایمان داری همون به سمت افراد عاالی هدایتت میکنه ، ساده و راحت،

    شتاب نکن و عجول نباش ، هدایت خدا همیشگی هست ولی هرکس در حد مدار و باور و ایمان خودش متوجهشون میشه.

    ذهنتو در مواقع تضادهایی که برات پیش میاد کنترل کن حتی اگر به ظاهر مشکل بزرگی باشه.

    خیلی زیاد خوش بین باشیم و به وجه متافیزیکی این تضادها توجه کنیم ، یعنی خیر و برکتی که برامون بوجود میاد.

    اگر به منطق دیگران گوش ندی ، به هدایت خدا اعتماد کنی ، ایمان و باورت به خدا باشه و با قدرت توکل کنی مهاجرت به آسونی و سادگی برات رخ میده.

    ✅🌹👌🏻

    وقتی که استاد عباس منش در این دوتا فایل تضادهایی که در مسیر ایران تا امریکا براشون پیش اومد رو تعریف میکردن به خودم گفتم اگر یکی از این تضادها برای من پیش بیاد که دیگه هیچی!

    ولی بعد به فکرم رسید اگر ظرف وجودیت بزرگ باشه از مشکلاتت بزرگتری و ذهنتو خوب کنترل میکنی این فقط مختص استاد عباس منش نیست ، برای همه افرادی هست که ذهنشون رو در اینجور مواقع کنترل میکنن مثال دیگه اون قهرمان تنیس بود ، دختر ١٩ ساله ای که با تمام تضاد هایی که براش پیش اومده بود ذهنشو کنترل کرد و نفر اول جهان شد

    ✅✨

    اگر ظرف وجودی ام بزرگ باشه در زمان مشکلات ادو سبب خیر خواهد شد.

    مثل زمانی که هاست وبسایت استاد عباس منش رو از دسترس خارج کردن ولی این تضاد هرگز مانع پیشرفت ایشون نشد.

    اگر باور داشته باشیم که هیچکس کوچک ترین تاثیری در زندگی من ندارد ، هر کاری هم کنن به سود و منفعت من هست ؛ دقیقا همینطور هم خواهد شد.

    اگر به هیچکس باجی ندیم و برای کسی جوری کار نکنیم که منتظر منفعتی از سوی اون فرد باشیم و روی توقعمون فقط به خدا باشه ؛ خداوند برای ما ثروت میاورد ، هدایت میاورد و سلامتی و افراد با عزت نفس و مهربان و درستکار سر راهمان میگذارد و دوستانی میاره برامون که مثل دوست استاد که فقط کاربرد سایت ایشون بودن ولی این همه کار کردن براشون و بینهایت نعمت دیگه که در این متن جا نمیشه

    ✅✨

    اگر به هدایت خدا عمل کنیم و توحید عملی داشته باشیم خداوند افراد رو برای ما نرم میکنه ، افراد میخوان کاری برای ما انجام بدن بدون اینکه ازشون بخوایم.

    اینم یه کوچولو از تجربه هدایت خودم:

    پارسال من میخواستم دبیرستان ثبت نام کنم و یک دبیرستانی رو میگفتن خیلی خوبه و از همه نظر پرفکته و عالیه و …

    بعد یه عده میگفتن این مدرسه هرکسی رو ثبت نام نمیکنه و باید والدینت کارمند باشن و کلیی ازین حرف های بیهوده

    من وقتی ازین مدرسه به این خوبی شنیدم همون موقع گفتم باید توی این مدرسه ثبت نام بشم ،

    بعد میگفتن یه مدرسه دیگه هم هست یک درجه ازین پایین تره بیا توی اون ثبت نام کن

    گفتم اصلا و ابداً

    بعد بهم گفتن حالا بیا محض احتیاط توی اون مدرسه دومی ثبت نام کن شاید اینجا کارت درست نشه و نتونی

    گفتم خدا خودش درستش میکنه

    نه نیاز به پارتی دارم نه هیچ چیز دیگه ای فقط خود خدا باید برام درستش کنه

    رفتم توی همون مدرسه ای که میخواستم و موقع ثبت نام دیدم همه دارن اصرار میکنن و پارتی جور میکنن و …

    من گفتم من لیاقتم مدرسه خیلی عالی ای هست و به کمتر هم قانع نمیشم

    اونجا که بودم انگار کارمندای این مدرسه ماموریت داشتن فقط کار منو راه بندازن

    اینقدر نرم شده بودن و اینقدر راحت منو ثبت نام کردن که خدا شاهده

    هرکی میدید تعجب میکرد ازین اتفاق

    و خدارو شکر کلی هم باعث پیشرفتم شد

    ✅😊

    یک داستان کوچیک هم از هدایت خودم نوشتم

    ✅✨🌹🙏🏻👌🏻

    استاد جانم اینها خلاصه ای از نکاتی بود که از این دوتا فایل یاد گرفتم و شک ندارم باز هم نکته های فوق العاده و بیشتری هست که میشه نوشت ازین فایلهای هدایت الله یکتا

    خدایا شکرت

    ✅🙏🏻🌺

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      فهيمه بارجاني گفته:
      مدت عضویت: 3702 روز

      سلام به شما دوست عزیز. شما واقعا عالی هستی آقا پارسا من بهتون افتخار میکنم که انقدر قشنگ مسائل رو بررسی میکنید واقعا تجربه ثبت نام شما در دبیرستان عالی بود. موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        پارسا فریور گفته:
        مدت عضویت: 2505 روز

        سلام خانم بارجانی عزیز

        اول اینکه خیلی سپاسگزارم که این دیدگاه محبت آمیزتون رو نوشتید برام کلی انرژی مثبت داشت😊🌹

        و اینکه منم به وجود افرادی چون شما افتخار میکنم که اینقدر آگاه و در مسیر هستید خدایا شکرت🌺

        خدایا شکرت برای همفرکانسی با این مسیر

        خانم بارجانی براتون آرزوی ثروت روز افزون و سلامتی و موفقیت بیشتر دارم🌺😊

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: