تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی ثالثی گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی تنها مسیر خوشبختی

    ممنونم استاد جان که این فایل زیبا و همه چی تموم رو گذاشتین

    خداروشکر واسه تمام آگاهی هایی که از زبان شما جاری شد

    خداروشکر که هدایتی دیگر از جانب خداوند برای ما رقم خورد

    تسلیم بودن کلید واژه موفقیت و پیشرفت

    تنها عامل دریافت الهامات و هدایت های خداوند

    تنها عامل رسیدن به آرامش و سعادت

    تنها عامل آسان شدن برای آسانی ها

    تنها عامل ورود آسان نعمت های تمام نشدنی خداوند به زندگی هامون

    تسلیم بودن یعنی فرمون زندگی رو به خداوند دادن

    یعنی سپردن زندگی مون به خداوند علیم و خبیر که از همه احوالات عالم آگاهه

    یعنی حرکت در جاده جنگلی و با آسانی و لذت رسیدن به خواسته ها

    یعنی آرامش دل،یعنی شادی،یعنی خنده،یعنی رهایی،یعنی تمام احساسات خوب و دلخواه و به تبعش اتفاقات خوب دلخواه

    یعنی بنده من قدم هاتو بردار بهت میگم چیکار کنی و از کجا بری

    یعنی بنده من چگونگی رسیدن به خواسته هات با من خدا

    یعنی غرق در تک تک نعمت های خداوند بودن

    استاد خیلی ازتون ممنونم بابت جسارت و حرکت کردن تون در مسیر شناخت قوانین کیهانی که باعث شدین الهام بخش هزاران هزار نفر بشین واسه شناخت خداوند و شناخت واقعی معنای اسلام و تسلیم بودن.

    خداروشکر خداوند شما رو هدایت کرد

    خداروشکر خداوند من رو هم هدایت کرده به این تنها مسیر قطعی و درست

    وقتی فکر میکنم به زندگی خودم مثال های متعددی به یادم میاد که تسلیم شدم و خداوندی چقدر قشنگ خدایی کرد که وقتی به چگونگی اونها فکر میکنم فقط میتونم بگم آره درسته هیچ کس جز خداوند قدرت هدایت من رو نداره

    خداوندا کمکم کن روز به روز در برابرت تسلیم تر باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2793 روز

    بنام فرمانروای کل جهان

    سلام استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان سایت

    خدا را سپاسگزارم بابت نعمت این فایل بسیار ارزشمند . خدایابابت آگاهی های این فایل زیبا سپاسگزار توهستم.

    خدایا برای حضور استاد عباس منش در زندگی ام بی نهایت سپاسگزار توهستم .

    استاد جان بی نهایت سپاسگزار شما هستم برای این فایل بی نهایت زیبا . استاد بی نهایت شما را تحسین میکنم برای این تسلیم بودن و خشوع و متواضع بودن در برابر پروردگار .

    مدتی هست که تمام تمرکزام را گذاشتم روی بهبود شخصیتم و هر بار در موضوعات مختلف برای خودم از تمرین اهرم رنج و لذت استفاده میکنم تا بتوانم نسبت به طی کردن تکامل ام خودم را هر بار رشد دهم و بهبود در خودم ایجاد کنم.

    چند وقت پیش وقتی سراغ این تمرین رفتم تا از دوباره در یک موضوع خاص برای خودم بنویسم از خداهدایت خواستم :

    خدایا الان من نیاز دارم در چه موضوعی شروع کنم و روی این تمرین کار کنم ؟

    خداوند با نشانه هایش مرا هدایت کرد تا درمورد / تسلیم بودن / حرکت کردن / اقدامات عملی انجام دادن در برابر ایده ها و الهامات/ این تمرین را انجام دهم و انصافا من نیاز داشتم تا دراین موضوع اساسی روی خودم کار کنم / تا ازشک وتردیدها دور شوم تا ایمان ام بیشتر شود تا جسارت برای حرکت کردن در من رشد کند.

    خدا مرا به خوبی میشناسه و از تمام ضعفها و قدرتهای درونی من آگاه هست چون منو خلق کرده چون درون منه . میدونه در هر لحظه بهترین راهکار و موقعیت برای من چیه .

    نمی دونم چرا هنوز هم میخوام همه چیز را باعقل منطقی خودم پیش ببرم. هنوز باورهای من جای کار داره . هنوز ذهنم مقاومت داره در برابر پذیرفتن این باور که زندگیم با وجود این نیرو میتونه قشنگتر وزیباتر و آسانتر و ساده تر پیش بره.

    هنوز این ذهن منطقی میخواد با کله ی خودش ادامه بده . ولی من ناامید نمی شوم و توکل به الله دارم و از خودش کمک مییگیرم تا دراین مسیر تسلیم بودن منو هدایت کنه و منو رشد بده . خودمو میسپارم به خودش و خیالم راحته . هر بار هم به ذهن منطقی میگم همون خدایی که منو هدایت کرد به این سایت الهی / همون خدایی که استاد عباس منش را وارد زندگی ام کرد / همون خدایی که خانم شایسته وارد زندگی ام کرد/ همون خدایی که من را بادوستان سایت آشناکرد وبا کامنتهایی که خیلی از آنها درس گرفتم و من هر بار رشد کردم – همون خدایی که منو از درآمد صفر به استقلال مالی رساند . همون خدایی که منو با قانون سلامتی هم مدار کرد تا سلامتی ام را بدست بیارم . همون خدایی که زندگی منو آسون کرده .

    همون خدا باز هم منو هدایت میکنه تا درسمو خوب یاد بگیرم و بتونم هر بار تسلیم تر بشم . هربارخشوع بیشتری در برابرش داشته باشم . هربار بیشتر بتونم به الهاماتی که به من میشه عمل کنم .

    خدایا تنها تورا می پرستیم و تنها از توو یاری می جوییم .

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای .

    استاد عباس منش بی نهایت سپاسگزار شما هستم برای این آگاهی هایی که با ما به اشتراک میزارین .

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    آلا گفته:
    مدت عضویت: 2294 روز

    سلام و‌درود به همه دوستان.

    نمیدونم چندبار این فایل و‌گوش دادم، بار اول که میخکوب بودم و از بار دوم شروع کردم به نوشتن. چندهفته پیش دوباره کتاب کیمیاگر و خوندم و این جمله جوان انگلیسی توجه منو خیلی به خودش جلب کرد: ترس از شکست همان چیزی ست که تاکنون مرا از اکسیر اعظم بازداشته است.

    و من دقیقا دیشب این نقل قول رو از این کتاب تو یه متن دیگه خوندم و قلبم لرزید. فهمیدم اینجا گیر دارم. خداروشکر چندوقته که رو روال افتادم و میدونم سوالمو تو آرامش مطرح کنم راحت جوابش میاد. سوال و نوشتم و رفتم بخوابم، گفتم جواب میاد حتی شده جندروز دیگه. شایدم استارت سوال از چندهفته پیش موقع خوندن کتاب خورده بود..

    جواب سریع اومد و نذاشت بخوابم بهم گفت:

    تو ترس داری که به موفقیت برسی و ازت یه سوالی کنن یا بگن یه نقاشی بکش که بلد نیستی و شکست بخوری، واسه همین ترجیح میدی همین گوشه ها بمونی! ترس از بالارفتن و هنرمند شدن چون هنرمند طبق معیارهای جامعه و یا طبق معیارهای ذهن سنتی و عقل کل خودم نیستم! هنرمند واقعی نیستم!

    خدامیدونه که من چهارساله شبانه روز دارم نقاشی تمرین میکنم ولی چون تحصیلات مرتبط ندارم و تابلو به تابلو یادگرفتم جای اینکه برم از اول بیسیک دانشگاه و هنرستان یاد بگیرم، ذهنم پیشرفت منو قبول نمیکنه و همش میگه خب باشه، فلان جیزو که بلد نیستی! پرتره که بلد نیستی!

    و این همههههه تابلو در سبک های مختلفی و که کشیدم نمیبینه!

    امروز تو یه سکوت عمیق شاید 1-2 ساعته به این نتیجه رسیدم که؛

    – دوست داری ازراه های شناخته شده خودت و‌جامعه بری جلو یا لایقی خدایی که تورو میشناسه زاه بهتری برات بیاره؟ ایا حس لیاقت اون راه خدارو داری؟ یا میخوای چرخ و از اول اختراع کنی و بری سنتی دانشگاه؟

    اینو بگم که من کلا تمایل به سلف استادی دارم و اینقدر نظم و انگیزه دارم که هدفمو جلو ببرم؛ من تو 18 سالگی رفتم یک سال کتابخونه و هرروز تنهایی درس خوندم تا دانشکاه مورد علاقه م قبول شدم. درحالیکه من تو دبیرستان شاکرد زرنگ نبودم.

    من جندسال پیش یک سال تمام از 8 صبح تا 6 عصر رفتم کتابخونه و با یوتیوب زبان آلمانی از صفر خوندم تا سطح ب.

    مهاجرت کردم و جندسال هرروز 7-8 ساعت تمرین کردم و هنر یادگرفتم، یه کار پارت تایم هنری پیداکردم که یه آکادمی خودآموز داشت، نقاشی یادگرفتم و درامد هم کسب کردم.

    اینقدر ذهنم چارچوب خودشو داره و تسلیم نیست که گاهی ایده ای اومده و ذهن من هیجان زده اون ایده رو واسه خودش تحلیل و اجراکرده!

    یه جایی اینو حس کردم شاید بعد چندسال حتی! و کفتم عیب نداره بیااز اول اول اول سروع کنیم. میخوام اینبار فقط گوش کن و راه ایده رو برم نه زاه عقل خودمو!

    شاید از بعد این جریان که چندماه فقط ازش میگذره، کمی سبک نقاشی من و مخاطبان منم عوض شد!

    آیا میخوای از راه خدا آموزش ببینی و کسب درآمد کنی یااز راه های عموم مردم و شاید عقل خودت؟

    خدا زور نمیکنه که راه اونو قبول کنی این یه انتخابه!

    بهش اعتمادداری؟ باید اینو قلبا نشون بدی، چشمهاتو ببند و بپر. به راهت به کتاب زندگی خودت اعتمادکن

    معیارهای جامعه رو ول کن، عقل کل تو با منطق دستاوردهای این چندسالت ساکت کن. تو همون دختر خارجی هستی که تو سن 39 سالکی تو آلمان به این راحتی آتلیه زدی و عضو انجمن هنرمندان شدی بدون لیسانس هنر و تونستی اینجا کارکنی، توریستها و مردم ازت خرید میکنن. من کلا تحصیلات و تجربه کاری متفاوتی داشتم ازایران و اینجا از صفر شروع کردم.

    آیا این زاه خدا لذت بخش و زاحت نیست؟

    یادت بیاد که چطور به پسر المانی تو راهت گذاشت که با دیت اول آرامش تمااااام وجودتو گرفت و گفتی من این آدم و صدهاساله میشناسم، علیرغم اینکه شاید فقط چندتا جمله باهم حرف زدیم. آیا معیار های عقل کل ت این نبود که اول بری کلی رابطه پیداکنی بعد یه مدت زندگی کنید و چندبن سال بگذره تست کنید و فلان… و راه خدا ازدواج آساااااان در نگاه اول بود و پنج سال ازون روز میگذره و من هرروز با بغض از شکرگزازی پامیشم ازین عشقی که در قلب هردوی ما لحظه به لحظه بیشتر رشد میکنه. آیا اولین معیار جامعه و هر عقلی برای ازدواج، زبان مشترک و ارتباطات نیست؟؟ اما به قول کتاب کیمیاگر، زبان روح جهان یکسان و مشترکه!

    و همسرم قبل ازدواج هی میگفت صدای قلبتو بشنو و بذار اون کمکت کنه، زبان آلمانی یک مهارته که یاد میگیری!!

    و راست میگفت

    آلا… ازراه آسان خدابرو

    عقل کل تو خاموش کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 950 روز

      سلام الا عزیز

      چقدر کامنتت به دلم نشست چقدر ساده زیبا نوشته ای

      باریکلا به این همت وتلاش که این قدر خوب نقاشی وزبان آلمانی را یاد گرفتی

      چه زنگی در گوشم زده شد که منم میتونم با همین تلاش زبان انگلیسی یاد بگیرم

      با تلاش سپردن کارها به خدا واعتماد

      چه خوب که به جای راه های سنتی از مسیر زیبای خودت رفتی به خدا توکل کردی ونتیجه عالی گرفتی

      در ازدواج به احساست وقلبت توجه کردی خدارا شکر خوشبختی

      اطمینان دارم روز به روز نتایج عالی تر میگیری وموفق تر میشوی

      همیشه سالم وشاد وخوشبخت باشی عزیزم خانم نقاش دوست داشتنی

      در پناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مرضیه اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    سلام استاد عزیزم

    خوب هستید

    مدتی است که توفیق نوشتن کامنت یا خوندن کامنت های ارزنده سایت را نداشتم به دلیل اینکه به لطف خداوند مشغول کار هستم و مشغول اجرای آگاهی هایی که از شما یاد گرفتم در زندگی در کار در روابط و …

    البته میام و به سایت سر میزنم این فایل ارزشمند هم چند روز پیش که آمد روی سایت دانلود کردم امروز توفیق شد گوش بدم که البته هم باید همین امروز گوش میدادم و چقدر به موقع باز یادآوری شد به من که مرضیه جان آرام باش تسلیم باش گوش بسپار به هدایت های خداوند دل بسپار به مسیری که خداوند برات باز میکنه

    استاد عزیزم چقدر زیبا بیان فرمودید چقدر کلامتون دل نشینه یا بهتر بگم به قلب میشینه

    استاد من با آموزه های شما دارم زندگی می کنم چقدر زندگیم روان شده

    استاد از روابطم نگم اینقدر عالی شده به لطف خداوند چقدر همه با من مهربان شدند به من احترام میگذارند دوستم دارند ازم حمایت می کنند خواسته هام اجابت میشه

    بیشتر با خودم در صلح شدم و آدم های اطرافم هم آدمهایی هستند که محترم تر و دوست داشتنی تر هستند

    آدم هایی که باورهای مشابه با من دارند متوجه میشم که مدارم تغییر کرده

    استاد از هدایت فرمودید از تسلیم بودن فرمودید

    چند ماه پیش می خواستم رزومه بفرستم که برم سر کار – رزومه ام را تکمیل کردم و برای چند جا فرستادم به خداوند گفتم خدایا من کاری می خواهم که بتونم در اون کار از توانمندی هام استفاده کنم و ارزش خلق کنم و به گسترش جهان کمک کنم و لذت هم ببرم – در کار پیشرفت کنم و محیط کارم چطور باشه و همکارهای خوبی داشته باشم

    و به خداوند گفتم خدایا من نمی دونم کجا خوبه کدوم کار خوبه – از کدوم یک از مهارت هام استفاده کنم در آینده بهتره و مرا به آزادی مالی و آزادی زمانی و مکانی میرسونه و من به اون کار علاقه مند تر هستم

    به خودش سپردم گفتم خدایا من تسلیم هستم من نمی دونم خودت مرا هدایت کن

    خلاصه خداوند برام کاری را پیدا کرد که خیلی راحت وارد کار شدم و یک پروژه مهم تو کار به من داده شد کلی مهارت های جدید یاد گرفتم کلی پیشرفت کردم

    چقدر توی این کار حالم بهتره احساس لیاقتم بالاتر رفته درآمد دارم

    چالش ها میاد و من با کنترل ذهن سعی می کنم حل کنم و پیشرفت کنم

    همکارهام چقدر انسان های شریف و پاک و اهل کمک و همکاری هستند و از هم کلی چیزهای جدید یاد گرفتم

    چقدر روی ارتباطاتم دارم کار می کنم و سعی می کنم روابطم را بهبود بدهم

    خلاصه خداوند یک کار برام پیدا کرد ولی چندین هدفی که داشتم مثل بهبود روابط و بهبود احساس لیاقت و اعتماد به نفسم و افزایش درآمد و رشد و یادگیری مهارتهای جدید …. همه را برام ایجاد کرد

    خدا رو شکر هر روز که دارم میرم سرکار از خداوند بابت کارم و همکارانم و پروژه ام و هزاران برکتی که وارد زندگیم شده و به طور کل حالم بهتر شده تشکر می کنم

    البته که به پیشرفت خودم و کارم و همه چی هم فکر می کنم که باز از این بهتر را رعایت کنم و پیشرفتت کنم و اهداف جدید داشته باشم

    استاد عزیزم همین که من در مسیر آگاهی هستم و یاد گرفتم که این منم که خالق شرایطم هستم هم شبی اتفاق افتاد که به خدای خودم گفتم من دیگه نمی دونم نجاتم بده مثل یوسف که ته چاه تو را صدا کرد و براش کمک فرستادی مثل یونس که در تاریکی تو را صدا زد و تو نجاتش دادی مرا هم در این شب تار و در این تنهایی و استیصالی که هستم نجاتم بده و خداوند به راحتی مرا در مسیر خودآگاهی قرار داد و به تدریج و پله پله رشدم داده و الان اینجا هستم که باورم نمیشه چه تغییراتی کردم و زندگیم چقدر بهتر و زیباتر و روان تر شده به لطف خودش

    استاد عزیزم درسته هر جا توانستم رها کنم و دست از کنترل شرایط و آدم ها دست بردارم خوب نه عالی شده

    ولی بازهم آدم فراموش می کنه غفلت می کنه و احساس می کنه دیگه همه چی رو می دونه و عقل کل عالمه

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در مدار دریافت این آگاهی های ارزنده بودم و باز هم شما با کلام زیباتون این ها را به گوش ما رسوندید و دقیقا هم در زمانی که با یکی دو مساله درگیر بودم و فهمیدم که باید رها باشم و تسلیم تا خداوند همه چی را برام ردیف کنه که هر زمان او کاری را انجام داده عالی ترین ها رقم خورده و خیر و برکات فراوان وارد زندگیم شده

    سپاسگزارم از شما و همه دوستان عزیز با کامنت های بی نظیرشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    به نام رب

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان توحیدی

    استاد من اومدم یه تجربه بگم برای رد پا گذاشتن از خودم برای این فایل

    استاد من قبل از اینکه این فایل رو روی سایت ببینم غرق شده بودم تو سریال زندگی در بهشت قسمت‌های بین 19 تا 32 و اومدن دوستان تون و همچنین فایل های سفر به دور آمریکا و با لذت نگاه میکردم با پسرم و الان گه گاهی هم البته همسرم داره همراه میشه تو دیدن فایلهای سفرهای شما و یهو همون روزی که این فایل روی سایت اومد من دعوت شدم به یه سفر دسته جمعی با خانواده ام و اینو نشونه گرفتم که باید طبق هدایت ها در جریان رودخانه هدایت های خودم رو رها کنم و خیلی راحت ظرف 24 ساعت آماده سفر شدیم

    راه افتادیم و قرار بر این شد که نهایت 3 روز تو سفر باشیم از اهواز راه افتادیم به مقصد بروجرد و وقتی رسیدیم واقعا هر لحظه اش برای من زیبایی بود هر لحظه اش آرامش بود و راحتی اینقدر جایی که دعوت شدیم میزبان و صاحب باغ انسان با ارامشی بود اینقدر انسان با صداقتی بود و هم فرکانس با من عاشق طبیعت عاشق راستی و صداقت استاد واقعا هر چی بگم از اون زیبایی ها کم هست و هر چقدر شکرگزاری کنم باز هم کمه و خلاصه اینکه باز هم طبق نظر جمعی که با هم رفته بود 3 روز مسافرت شد 6 روز و واقعا من هر لحظه تسلیم بودم و هر لحظه لذت برم بقدری فراوانی بود توی اون باغ که هر لحظه میگفتم ببین منیر توجه به فایلها و زیبایی ها تو رو به سمت زیبایی ها هدایت کرده و چقدر زیبا استاد این چند روز به راحت ترین شکل ممکن سپری شد

    انسانهای توحیدی انسانهای با صداقت انسانهای ناب که همه اینا نتیجه همفرکانسی نتیجه رفتن در جهت هدایت ها

    خدایا شکرتتت

    استاد سپاس از اینکه دست خدا هستید و ما رو آگاه میکنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    محمد اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 957 روز

    به نام خدا.

    سلام استاد عزیزم

    سلام به روی ماه همتون .

    هدایت هدایت هدایت.

    چند سال پیش من یه کار جدید شروع کردم

    این کار کاملا با شخصیت من فاصله داشت

    مغرور شده بودم من من خیلی میکردم به همه بی

    احترامی میکردم .بد اخلاق شده بودم .اصلا گفتم خدا کیه من هرکاری دوست دارم میتونم انجام بدم

    آقا ما رفتیم جلو حرکت کردم هرروز شرایط من بد میشود.درآمدم به شدت اومده بود پایین جلوی زن

    وبچه هام شرمنده شده بودن .برای پول درآوردن پول قرض می‌گرفتم نمی‌تونستم به موقع پس بدم

    کلی ناراحتی دلخوری پیش اومده بود.

    شروع کردم به فروختن وسایل خونه .دستگاه اسپرسو فروختم .میز پینگ پنگ فروختم ‌تبلت فروختم و…

    هیچ چیز برای خوردن نداشتیم هیچ چیز ‌.حتی پول بنزین هم نداشتم برم خونه بابام داغون داغون

    از همه جا همه کس فراری بودم.

    خدایا شکرت خدایا شکرت .تنها تورا میپرستم واز تو یاری میجویم .

    یه شب رفتم تو بالکن به آسمون نگاه میکردم گفتم خدایا من غلط کردم من نمیتونم من نمی‌دونم تو کمکم کن.

    به خدا خود خدا الهام کرد به من از فردا نرو سر اون کار من هم نرفتم همسرم گفت نمیری گفتم نه گفت می‌خوایی چکار کنی گفتم درست میشه .

    قدم بعدی خدابهم گفت گفت برو سر کار قبلیت

    گفتم آخه روم نمیشه گفت برو .

    به خدا رفتم کارفرمای من گفت سلام محمد خوبی

    اینجا اومدی گفتم می‌خوام کارکنم گفت از فردا شروع کن .

    منو میگی زار زار گریه میکردم میگفتم خدایا شکرت

    خدایا دمت گرم خدایا ممنونم.

    استاد شروع کردم به کار کردن نمیدونی ترکوندم البته خدا ترکونت مشتری بود که به من سفارش

    میداد پولی بود که هر ماه وارد حساب من میشد

    زندگی شده بود بهشت عشقو حال .

    واقعا خدایا سپاس گذارم خدایا شکرت خدایا مچکرم .

    استاد فقط چیزی که منو خیلی اذیت میکنه

    من فراموش میکنم من یادم میره که خداوند لحظه به لحظه داره منو هدایت می‌کنه.

    ودیگه نمی‌خوام یادم بره آره نباید یادم بره

    وای خدا چقدر حالم خوبه

    خدایا هزاران هزران مرتبه شکرت

    استاد عزیزم ممنونم که به یاد من آوردی که خدا وند لحظه به لحظه داره تمام خلقت هدایت می‌کنه

    ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

    سلام استاد جانم!

    دو سه روز قبل،یه اتفاقی افتاد و چون ظاهر خوبی نداشت ،ذهنم شروع کرد به نجوا و هم اینکه یه ناعدالتی در حقم شده بود و بیشتر نمیخوام تمرکز کنم روش و ذهنم دائم می گفت تو که داری صبح تا شب روی خودت و افکارت کار میکنی پس چرا نتیجه برعکس شد و چرا اعتماد کردی و توی ده دقیقه از حسابم پول زیادی برداشته شد و ناعدالتی و یه جورایی خیانت در امانتی که اصلا قرار نبود این طوری بشه و چون برای انجام کاری کارت پولم رو به یکی از آشناها دادم دیدم در کمال تعجب پانزده برابر اون چیزی که باید کسر میشد از حسابم پول برداشت شد و فقط برای منافع و سود شخصیش اینکار رو انجام داده بود و عوض دادنی در کار نبود و به خاطر یه کار اون عدد قابله ملاحظه رو برداشته بود در حالیکه قیمت اون کار یک سوم این مبلغ نبود!وقتی علت رو جویا شدم یه دلیل غیر منطقی برام آورد و من رو با حجم زیادی از گفتگوهای ذهنیم قرار داد که فکر میکنی همه مثل خودت امانت دار هستند و هزاران فکره دیگه و چون دیدم دیگه خیلی داره مانور میده این ذهن،آگاهانه با اینکه در اون لحظات کنترل ذهن سخته ولی گفتم اگه من امروز با این ناخواسته ذهنم رو کنترل کنم خدا هدایتش رو می فرسته و شروع کردم و ذهنم رو خاموش کردم و کاره بشدت سختی در اون لحظات بود ولی گفتم باید و باید از این حس بیرون بیام و درس این ناخواسته رو بگیرم و اگه درسش رو دریافت نکنم از همین موارد در هر برهه ای تکرار خواهد شد و رفتم و قرآن رو باز کردم و شروع کردم به خوندن و سوره آل عمران برایم اومد:

    شروع کردم با حس خوب قرآن خوندن ولی مثل بمب در حال انفجار بودم که کوچکترین بهانه ای من رو از هم می پاشوند و بغضم می ترکید ولی آروم شدم با خوندش و وقتی با این حس که قرآن رو انگار که برای تو نازل شده و مخاطبش الان فقط و فقط خودت هستی رو خوندن،یه حس عجیبی بهت میده!

    و گفتم خدایا این پول در برابر اون همه ثروت و نعمت تو چیزی نیست،رزاق تویی،بخشنده تویی،رحمن تویی!

    ولی این خیانتی که در امانتم شد باید بهم درسش رو یاد بدی و گذر کنم از این مرحله…

    خوندم و رسیدم به آیه ی 75سوره آل عمران:

    وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لَا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمًا ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿75﴾

    و از اهل کتاب کسی است که اگر او را بر مال فراوانی امین شماری، آن را به تو بازمی گرداند؛ و از آنان کسی است که اگر او را به یک دینار امین شماری، آن را به تو بازنمی گرداند، مگر آنکه همواره بالای سرش بایستی [و مال خود را با سخت گیری از او بستانی]. این به خاطر آن است که آنان گفتند: [چون ما اهل کتابیم] رعایت کردن حقوق غیر اهل کتاب بر عهده ما نیست، [و در ضایع کردن حقوق دیگران گناه و عقوبتی نداریم] و اینان [در حالی که باطل بودن گفتار خود را] می دانند بر خدا دروغ می بندند. (75)

    اشک هام سرازیر شد از این هدایت و گفتم خدا جونم میدونستم کاره من اشتباه نبود!

    آنقدر لذت بخش جوابم رو داد که گفتم میخونم و لذت میبرم از آگاهی های این کتاب که مطمئنا توی اون لحظه خدا دریافت میکنه فرکانست رو و در جا هدایت میکنه و دلت رو آروم میکنه!

    دلم آروم شد و ادامه دادم و گفتم خدا جانم تو چقدر عالم و دانایی که به زیبایی هر چه تمام تر دلم رو آروم کردی و ادامه دادم و چون میدونستم این کار خلاف قانون خدا و جهان هستی هست و این فرد وقتی این کار رو انجام داده،فرکانس کمبود رو به جهان هستی فرستاده و نتیجه ای نخواهد داشت:

    رسیدم به آیه ی 116 و 117 سوره آل عمران:

    116 إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ

    117 مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَمَثَلِ ریح فیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

    116 ـ کسانى که کافر شدند، هرگز نمى توانند در پناه اموال و فرزندانشان، از مجازات خدا در امان بمانند! آنها اصحاب دوزخند; و جاودانه در آن خواهند ماند.

    117-داستان کافران در مالی که برای پیشرفت مقاصد دنیوی خود صرف کنند و از آن هیچ بهره ای نیابند!

    همانند باد سوزانى است که به زراعت قومى که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند)، بوزد و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده; بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم مى کنند..

    و اون قدر از این پاسخ خداوند شوکه شدم و اشک ریختم و فهمیدم که هیچ کاری رو،نپرسیده و ندانسته و تحقیق نکرده به کسی نسپارم و این نشانه باعث شد که ادامه ی کار رو به اون فرد نسپارم چون وقتی کسی نتونه اعتمادت رو در هر زمینه ایی جلب کنه!لایق کار کردن با من نیست و اینکه هر وقت تسلیم شدم و از خدا کمک خواستم،هدایت شده ام! و اون قدر مقاومت میکنیم که انگار کاره سختیه و باید از امروز روی این کار کنم که تسلیم باشم و هدایت بخوام در هرلحظه و شکر خدا امروز همون کار با دستان قدرتمند خودش و براحتی و بدون هزینه انجام شد و من از راه خدا کنار رفتم چون توی ذهنم فقط اون فرد میتونست اینکار رو انجام بده ولی صبح زود که همسرم می خواستند برن بیرون و گفتند بیا با هم بریم!چون بدون انجام دادن کارای خونه ،کمتر قبول میکنم ولی یه لحظه،بخدا یه لحظه گفت پاشو برو و گفتم چشم!

    بیرون اومدن من از دره خونه و هماهنگ شدن با اون افراد که اگه چند دقیقه معطل میکردم می رفتند همانا و انجام شدن کارها همانا!

    همونجا گفتم خدا جانم!من چقدر زور میزدم،چقدر زنگ میزدم تا همه ی این هماهنگی ها توی یه لحظه رخ میداد و تو اینکار رو برام کردی وقتی که تسلیم شدم!

    به قول سمانه جانم!

    تسلیم! کد آسان شدن بر آسانی هاست…

    خدا جانم!این روزا حس بودنت و درخواست کردنم و جواب دادنت رو به خوبی درک میکنم و انگار تمام من وصله به توست!

    تمام آداما و دستان زیبایت در هر لحظه ،نشانه هایت،هدایت هایت ،و مهم تر از همه احساس فوق العاده ام!منو به این یقین می رسونه که در صراط مستقیمت هستم و دارم راه رو درست میرم به لطف خودت!

    خدا جانم!تمام من!

    مرا تسلیم خودت بگردان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    مژگان مومنی گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    سلام بر استاد عزیزم واستاد خانم شایسته عزیزم

    من کم کامنت مینویسم

    این چند روز اینترنت خیلی ضعیف بود ملی هر نت بود یا وقت داشتم این فایل بی‌نظیر توحیدی رو گوش میدادم

    نا گفته نماند که توی اینستاگرام مقداری از لایو رو دیدم وهر روز چک میکردم که ببینم کی روی سایت میاد

    هر بار که گوش میدم احساس عجیبی دارم بیشتر به خدا نزدیک میشم

    خیلی خیلی دوست دارم که توحید رو اون طور که باید وشاید درک کنم وعمل کنم

    تا حدودی البته کم موفق شدم

    ولی فراموش میکنم ذهنم درگیر مسائل مختلف میشه

    توی زندگیم اتفاقات زیادی افتاده که وقتی روی خدا حساب باز کردم چقدر راحت وعالی خدا کارش رو انجام داده

    چند تایی رو کامنت گذاشتم

    چند روزی بود که در گیر ثبت نام پسرم توی یکی از بهترین مدارس شهر بودم ولی موفق نمی‌شدم(چند روزی بود که توی ستاره قطبی در خواست میدادم وامروز هم نوشتم)

    به چند نفر هم رو انداختم که کمک کنند(البته میگفتم اگر کاری کنند دستان خدا هستند)

    چند روز پیش دوباره رفتم هر چه اصرار کردم فبول نکردند

    امروز صبح اول قرار بود جایی برم بعد برم مدرسه

    ولی الهام اومد که اول برو مدرسه تلاش خودت رو بکن

    همین طور که میرفتم توی راه خیلی با خودم صحبت می‌کردم وبه خدا میگفتم که کار کار خودته خودت بدام درستش کن

    تنها تو رو میفرستم وتنها از تو یاری می‌جویم

    ولی ته ذهنم نجوا زیاد بود که اگر نشد فلان کن یا فلان

    تقریبا نیمه راه بود وسعی میکردم که ذهنم رو آروم کنم وفقط به خدا توکل کنم

    به خدا گفتم خدایا من میرم مدرسه تلاش خودم رو میکنم اگر خیر پسرم توی این کاره که خودت برام ثبت نامش میکنی ومن،دست پر میرم خونه

    واگر نشد مطمئنم که تو بهتر از این رو براش در نظر گرفتی (این در صورتی بود که من میخواستم اگر اینجا نشد ببرم مدرسه غیر انتفاعی ثبت نامش کنم)

    بعد از جمله شروع کردم به شکر گزاری که پسرم ثبت نام شده وآرامش عجیبی گرفتم گفتم خودت بهتر از مت میدونم خیر واصلاح پسرم در چیه به خودت میسپارم

    رفتم مدرسه خدا رو شکر مدیر امروز روی مود خوبش بود وخوش اخلاق

    باهاش که صحبت کردم گفت که رشته ریاضی تکمیل شده ولی میتونی رشته تجربی بنویسیش ولی سال دیگه میتونه تغییر رشته بده وبره ریاضی

    هر چه اصرار کردم فایده ای نداشت من گفتم میرم با پسرم صحبت میکنم بعد میام برای ثبت نام نهایی

    وقتی خواستم از مدرسه بزم بیرون الهامی بهم شد که برم پیش ناظم ببینم چی میگه

    من رفتن پیش ناظم وهمه ماجرا رو تعریف کردم ناظم گفت دوباره برم پیش مدیر وبیشتر اصرار کن وقتی این رو گفت امیدوار شدم

    دوباره رفتم پیش مدیر ولی فایده‌ای نداشت

    همین طور که وایساده بودم دو نفر باهم صحبت میکردند ودرباره مدرسه ای،که گزینه دوم من بود حرف میزدند که اصلابه بچه هارسیدگی نمیکنه و خیلی حرفهای دیگه وقتی این صحبت ها رو شنیدم گفتم این یک نشونس

    دوباره برگشتم پیش ناظم باهم کمی صحبت کردیم وماجرا رو براش گفتم که چی شده واین برای من یک نشونس وخدا خواسته که من این صحبت ها رو بشنوم

    ناظم از جاش،بلند شدوگفت من میخوام که این کار رو برای شما انجام بدم یک آرامشی توی وجود هست که من رو وادار میکنه که شخصا برات این کار رو کنم

    وقتی لین رو گفت بهش گفتم که من از خدا خواستم وخدا شما رو سر راه من قرار داد وگر نه من میخواستم برم خونه

    وخودش رفت پیش مدیر وبهش گفت که فرم ثبت نام به من بده هر چه مدیر گفت اون قبول نکرد گفت بهش فرم ثبت نام بده

    این شد خداروشکرررر فرم ثبت تام گرفتم وموفق شدم به لطف خدای یزر‌گم که هر،وقت در برابرش تسلیم بودم جواب داده

    البته اون همیشه جواب می هاین ما هستین که،توکل نمی‌کنیم ونمی سپاریم به خودش

    خدایا خودت کمکمون،کن که در تمام لحظات به خودت توکل،کنیم ویادت باشیم وتوحیدی عمل کنیم

    سعی خودم رو میکنم که هر،روز این فایل رو گوش بدم

    استاد عزیزم بسیار بسیار از شما واز خداوند س

    سپاسگزارم که من رو توی مسیر توحید قرار،داد واین سایت رو بهم معرفی کرد همیشه برای وجود شما شکر گزار خداوند هستم

    در پناه خدا شاد وپیروز ومانا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  9. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    بنام رب هادی خدای آسانی ها

    سلام ب همگی عزیزانم

    خداروصدهزار مرتبه شکر روز 59روزشمار تحول زندگی من

    من امروز صبح کامنت روز59و نوشتم

    ولی امروز اتفاقای قشنگی افتاد ک نتونستم ننویسم و برای خودم رد پا نزارم

    من با همین نوشتن ها و مرورشون دارم باورهام و قوی ترمیکنم

    ایمان ب اینکه ببین زکیه قانون داره جواب میده

    خدا هرلحظه داره پاسخ میده ب درخواستهای ما

    پاسخ میده باورهای ما

    خدایی ک ب شکل باورهای من درمیاد

    خداوند یک انرژیه یک سیستمه ک فقط وفقط پاسخ میده ب فرکانس های ما

    ب میزانی ک من باورش میکنم وازش میخوام بهم پاسخ میده ب راحتی

    امروز منو چند بار سوپراییز کرد

    و دقیقا داره ب شکل ظرف من درمیاد

    و ب قول استاد خدارو هرجور ک تو ذهنت بسازی همون میشه برای تو

    من دیروز بهش درخواست دادم تو تمرین ستاره قطبی بهم رزق بده از جایی ک فکرش و نمیکنم

    چون آسیه جان رفته مسافرت سالن خلوت تره و ذهن من هی میگفت چون آسیه نیست توهم دیگه مشتری نداری

    چون سالن تازه تاسیسه و هرکسی میاد مشتری آسیه اس و تو هیچ شانسی نداری ک مشتری جذب کنی

    گفتم خداوند روزی رسان منه واز جایی ک فکرش و نمیکنم بهم روزی میده

    شاید از طریق آسیه مشتری بیاد شاید از جای دیگه من نمیدونم

    خلاصه امروز خداوند داداشم و مامور کرد ک منو ببره سرکار و بیاره و این ازاین رزقی ک بهم داد

    باز امروز ماسور مون کسی ک ماساژ میده

    مشتری داشت ک همراهش دختر ناز خوشگل ملوسشو آورده بود

    خداای من

    چقد زیبا این دختر بچه رو افریدی

    مامانش گفت موهاتو سشوار بکش میخواییم بریم بیرون

    گفت نمیخوام

    من بهش گفتم دوسداری برات بافت بزنم

    گفت اررره خیلی دوسدارم

    گفتم باید قبلش سشوار هم بکشم برات تا بافتت خوشگل تر بشه

    خلاصه با کلی هیجان و حس خوب براش سشوار کشیدم و بافت زدم

    وخداروشکر راضی بود

    و ایشون شد اولین مشتری من تو دلم عروسی بود خخخخ

    خیلی خوشحال بودم و هی خداروشکر میکردم بابتش

    و ب خودم میگفتم ببین زکی چقد راحت میشه از این تواناییت پول بسازی

    ببین خدا برات مشتری فرستاد

    ببین قانون جواب داد

    ببین شد شد

    یعنی انگار دنیا رو بهم داده بودن اینقدخوشحال بودم

    الهی صدهزار بارشکرت

    و خیلی عالی هم تونستم مشاوره بدم ب مشتری بعدی برای خدمات پوستی ک انجام میدیدم

    و شماره آسیه رو ازم گرفت گفت باهاش تماس میگیرم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت بابت همزمانی اومدنم ب خونه و اومدن برقامون

    الهی شکرت همین الان داداشم گوشیشو داد دستم گفت شماره حسابتو بزن

    گفتم برا چی

    گفت میخوام برات پول بریزم

    و 150تومن ریخت بحسابم و 50تومن هم شارژ گرفت برام

    الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر اتفاق های قشنگی ک داره برام میفته ب واسطه کار کردن رو خودم و باورهام

    خدایا شکرت بابت شام خوشمزه ای ک آجیم برامون درست کرد بعد مدت ها

    خیلی کم پیش میاد آشپزی کنه

    آجیم گفت داداشم وقتی از سرکار اومده ساعت 8ازم پرسبده زکیه نیومده

    گفتم ن چون برقا رفته بودن خیابونمون تاریک بود برای همین نگرانت شده و اومده دنبالت

    گفتم خدایا شکرت ک دلها رو برام نرم میکنی و همیشه مراقب منی

    و هوامو داری الهی صدهزار مرتبه شکرت

    عصری آجیم زنگ زد گفت ی کافینت هست رسالت ی برگه دارم پیشش جا مونده برام بیارش

    دقیقا ی خیابون پایین تر سالن وقتی داداشم اومد دنبالم دور زد تو لاین روب رو نگهداشت ک من برم برگه رو بیارم

    وقتی رفتم داخل دیدم مشتری داره ک دوتا اقا بودن ک هردو نشسته بودن و مغازه فقط دوتا صندلی داشت

    ک یکی شون بلند شد با احترام بهم گفت بفرمایید بشینید از من خیلی بزرگتر بود

    گفتم خدایا مرسی ک منو لایق وارزشمند آفریدی سپاسگزارم ک بهم عشق میدی

    از طریق بندگانت

    ب قول استاد ب میزانی ک برای خودت ارزش قائلی جهان هم ب همون میزان برای تو ارزش قائل میشه

    الهی شکرت بخاطر اینکه امروز هدایتم کردی ب این فایل فوق العاده

    چندبار گوشش دادم

    و از خودم پرسبدم زکیه تو ثروت و برای چی مبخوایی؟

    فهمیدم ک من دوسدارم آزادی و تجربه کنم اینکه هرچی بخوام بتونم بخرم

    هرکجا دوسدارم بتونم برم

    هر نعمتی ک بخوام بتونم داشته باشم ولذت ببرم از زندگیم

    آرامش مالی و تجربه کنم

    واز خودم پرسبدم زکیه چرا میخوایی ی رابطه ی توحیدی و تجربه کنی؟

    اصن چرا میخوایی ازدواج کنی؟؟

    من میخوام وارد مرحله ی جدیدی از زندگیم بشم و تجربه کنم بعد دیگه م رو

    آرامش

    یکی شدن

    اون حس ناب عشق

    باز شدن قلب

    اون الفت و دوستی ک خدامیگه تو قرانش و تجربه کنم و رشد کنم

    خدایا من نمیدونم چطور

    و کاری هم ندارم چون ب من مربوط نیست

    من میخوام زندگی رو در تمام ابعادش تجربه کنم

    از لحاظ مالی

    از لحاظ سلامتی

    عشق روابط عاطفی

    و خوشبختی و ثروت

    تو برام کافی هستی

    انت غنی

    انا فقیر

    عاشقتممم

    مرسی ک هستی و هدایتم میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1163 روز

    بنام رب بسیار وهاب

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیزم

    امروز یه تجربه ای از هدایت و دریافت الهام از طرف خداوند داشتم گفتم اینجا بنویسم هم یاد خودم بمونه هم به قول استاد ایمانمون قوی بشه

    چون استاد تو فایل گفتن تکاملی هستن دریافت خود الهامات و گفتن حتی از دریافت ها و قدمهای کوچیک غافل نشید مینویسم به یاری خدا

    من و همسرم تازه پسرمون حنیف متولد شده نزدیک دوماهشه من دیروز بعد که فایل استاد رو شنیدم گفتم امتحان کنم هدایت خداوندو

    حنیف چند وقتیه خیلی بد میخوابه معمولا زود بیدار میشه اصلا راحت نمیتونه بخوابه از وقتی این فایل رو گوش کردم از خداوند هدایت خواستم گفتم خدایا تو بگو چیکار کنم تو راهکار بده و هدایتم کن تا حنیف راحت بخوابه سعی کردم تسلیم بشم و گوشهامو تیز کنم برا دریافت هدایت تا این که امروز ظهر خانمم گفت تو اینستاگرام یه خانم امریکایی هست بچشو بیشتر وقتها میگه تو روز چپه میزاره تا راحت بخوابه اینجوری بچه ها راحترن و بعد خانمم گفت ولی نمیدونم میگه میشه بچه رو چپه خابوند مگه این که تو بغل بخابونیم

    اینم بگم حنیف چپه تو بغل خودمون خیلی راحت میخوابید

    همون لحظه بصورت واضح یه هدایتی دریافت کردم

    ما قبلا یه بالشت بارداری خریده بودیم و داشتیم تا خانمم گفت مگه میشه انگار خداوند بصورت واضح بهم گفت بله میشه (بالشت بارداری) دقیقا این جمله رو گفت سریع گفتم به خانمم بالشت بارداری رو بیار و آورد گرد کردم حنیف رو گذاشتم وسطش باوتون نمیشه حنیف امروز انقدر راحت خوابیده با خودم گفتم بیام بگم اینجا که یادم نره هدایت خدا بود و یادم باشه به قول استاد هدایت هر لحظه از طرف خدا هست من باید اجازه بدم و با خواستن از خدا و پیگیری هدایت دریافتش کنم

    واقعا نشانه هدایت آرامشه و اینه که کارهایی رو برا ادم انجام میده که تو مخیله ناقص من نمیگنجه که اصلا این راه هست

    خدایا سپاسگزارم که هر لحظه هدایتم میکنی

    استاد سپاسگزارم هر لحظه قدرتی که بهش وصلیم رو به ما یاداوری میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: