تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 708 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    اجازه داری ،بگو

    امشب که من داشتم به این فایل گوش میدادم و تو دفتر مینوشتم ، تا دقیقه 22 فایل رو نوشتم و بعد ساعت که 3 شد

    جمع کردم که بشینم با خدا حرف بزنم

    دوباره نمیدونستم چی بگم، یه لحظه گفتم خدا، میای درمورد یه خواسته ام باهم حرف بزنیم ؟

    استاد عباس منش میگفت که قصد پشت خواسته تونو بخواین ،نچسبید به خواسته تون

    و من دقیقا وقتی اینو فهمیدم و یکم فکر کردم، دیدم منم به خیلی از خواسته هام هنوز چسبیدم و به قصد پشتش توجه نکردم

    گفتم خدا ، میای باهم درموردش صحبت کنیم ؟ در مورد همون موضوع که باعث شد مسیر آگاهی رو بیام ؟ درمورد همون چیزی که شدید دوست داشتم داشته باشمش ؟ درمورد اون چیزی که خودت بهتر از من میدونی چیه ؟من هیچی نمیدونم ولی اگه اجازه دارم بگم و چرا هاشو تو کمکم کن تا پیدا کنم

    داشتم بهش میگفتم، که شنیدم فقط گفتن کافی نیست ،حداقل، الان کافی نیست ،باید بلند بشی و تو دفتر بنویسی

    گفتم آخه تاریکه و چراغارو خاموش کردم نور چراغ اگه روشن باشه به مادرم میرسه که خوابه ،وقتی اینو گفتم ،درک کردم که گوشیمو بردارم و چراغ قوه شو روشن کنم و بنویسم

    همینجوری که دراز کشیده بودم شروع کردم به نوشتن

    گفتم که چرا من این خواسته مو دوست دارم ؟

    هی چرا چرا گفتم و یه سری حرف پشت سر هم اومد و نوشتم

    بعد نوشتم چرا دوست دارم این کار انجام بشه و داشته باشمش؟

    باز هم نوشتم ،خدا کمکم میکرد تا پیدا کنم چراهایی که پشت خواسته ام هست

    نزدیکای اذان صبح بود ، وقتی دوتا سوال نوشتم و جواباشو نوشتم حس کردم که دیگه کافیه و باقیشو بعدا مینویسم

    وقتی به ساعت نگاه کردم 3:44 بود این دو تا عدد کنار هم و تکرارشون یه نشونه بود برای من ، خوشحال شدم و از خدا سپاسگزارم

    بعد که نمازمو خوندم و خوابیدم و صبح بیدار شدم

    با این گفته ها بیدار شدم که تو خوابی که داشتم میدیدم ، بهم تاکید میشد که نظم رو رعایت کن و از امروز سعی کن که نظم داشته باشی تو همه کارات ،نه فقط تمیز کردن اتاقت و مرتب کردن خونه ، و حتی تو خوابم به خودم میگفتم خب الان چه باوری باید بسازم و به خودم میگفتم من ارزشمندم من لایق هستم

    انگار تو خواب هم یه جورایی هوشیار و آگاه بودم به رفتارام

    جالبه قبلا نمیدونم اینجوری پیش نیومده بود که تو خوابم آگاه باشم و به این فکر کنم که چه باوری دارم

    تو بیداری سعیمو میکنم ولی تو خواب انگار خیلی راحت تر بود سریع میگفتم

    بعد تکرار میشد که باورهاتم خیلی جدی شروع کن و سعی و تلاشتو بکن تا قوی بشن و مستمر باشه هر لحظه کنترل کن ورودیای ذهنت رو

    و یکی هم اینکه باور داشته باش که بهشون میرسی و خدا همیشه کمکت میکنه

    این سه تا تو خوابم خیلی واضح بهم گفته میشد

    حتی تو خواب قشنگ حسش میکردم که اگر اینارو رعایت کنم خواسته ام محقق میشه

    وقتی بیدار شدم سریع تکرار کردم و گفتم یادت باشه که عمل کنی طیبه

    بعد که رفتم بیرون از اتاقم ، دیدم مامانم خونه نیست ،فهمیدم که رفته جمعه بازار سمت تجریش

    بهش زنگ زدم گفت تو راهم و دارم میرم ،امروز برای اولین بار عروسکای دست ساز خودشو برد تا بذاره برای فروش

    برام جالبه ، از وقتی من شروع به تغییر کردم خانواده ام هم کلی تغییر داشتن

    مثلا مامانم، الان انگیزه اش زیاد شده وقتی میبینه که جمعه ها میره وسیله میفروشه و خداروشکر فروشش خوبه مشتاق تر میشه تا بازم بره

    یه روز بهم گفت : طیبه ببین هر هفته میرم ، من از بقیه آدما که کار میکنن چی کم دارم ،چرا باید خونه بشینم و هیچ کاری نکنم ، درسته حقوق بابات که معلمه و فوت کرده بهمون میرسه ولی میخوام کار کنم

    البته هم میرم میشینم و آب و هدام عوض میشه و هم آدما رو میبینم

    مامانم چند روز پیش میگفت که شاید منم از این سن به بعد قراره که شروع کنم ، میگفت نمیدونی یه دخترا و پسرای جوون یا خانم و آقاهای پیر میان و وسیله میفروشن که وقتی اونا رو دیدم گفتم چرا جمعه ها بیکار بشینم خونه ،هم نقاشیای تو رو ازت میخرم با قیمت کمتر که خودمم سود کنم ،و هم کش مو و جاکلیدی و چیزای ریز میگیرم

    الانم که عروسک میدوزم اونارم میبرم

    وقتی مامانم اینارو تعریف میکرد یه شوق خاصی داشت ،انقدر انگیزه پیدا کرده که دیگه مثل قبل نگران بچه هاش یا نگران حرف فامیلامون نیست

    فکر و ذکرش شده عروسک بسازه و بره برای فروش

    خیلی حس خوبی دارم وقتی دیدم مامانم دیگه اون مادر قبل نیست وخیلی مشتاق تره و شادتر شده و دیگه نمیگه از فکر و خیال قلبم درد میکنه

    یه بار بهش گفتم مامان ، الهی که بتونم این محبتت رو جبران کنم ،برگشت بهم گفت چه محبتی ؟من عوض اینکه از بیرون برم وسیله بخرم از دخترم میخرم تا هم نقاشیای تو فروش برن و هم من بفروشم سود کنم

    مثل اینه که از بیرون میخرم پس فکرشو نکن

    میدونم که اینا همه اش محبتای خداست به من

    منم سعی میکنم بیشتر قدم بردارم و بیشتر سپاسگزارش باشم و عمل کنم

    وقتی ناهارمو درست کردم و برای بدن ارزشمندم غذا درست کردم تمرین رنگ روغنم رو هم انجام دادم

    نزدیک اذان ظهر بود ،خدا جوری هدایتم کرد به سمت یه فایل تو اینستا دیدم نوشته که

    معجزه ای از نماز که کمتر کسی ازش خبر داره

    وقتی باز کردم و گوش دادم گریه کردم چی میخواست خدا بهم بگه ؟؟؟؟ قشنگ و واضح مشخص بود با این فایل تیکه ای

    صبح من بهش گفتم اجازه دارم درخواستی که ازت کردمو بهت بگم کمکم کنی ؟ حتی از دلم گذروندم که اگر ذره ای نسبت به خواسته ام چسبیدن و وابستگی هست کمکم کن رها بشم

    کمکم کن شرک نورزم

    کمکم کن که بگذرم از هر آنچه که باید بگذرم و ذره ای در وجودم باقی مونده اون یه ذره رو هم بگیر

    من تا حالا تو عمر 32 ساله ام نشنیده بودمش ،رفتم تو گوگل زدم دیدم جریان آیت الله شیخ محمد صادق همدانی هست

    متن اون فایل این بود :

    خلاصه شو مینویسم چون زیاد بود

    میگفت که موقع ساخت مسجد گوهر شاد ، گوهر شاد زن شاه میاد مسجد و یه لحظه روبنده اش میره کنار و یه کارگر میبینتش و عاشقش میشه ، از عشق زیاد مریض میشه و به مادرش میگه و مادرش میگه اون زن شاه هست ، وقتی میبینه پسرش داره میمیره از شدت عشق

    تصمیم میگیره به زن شاد بگه

    وقتی میگه ،گوهر شاد میگه باشه ولی یه شرط دارم

    و بهش گفته که چهل شب و روز با حضور قلب نماز بخونی با حضور قلب ، اینم میدونسته که اگر اون با حضور قلب نماز بخونه علامت داره

    کارگره میگه باشه

    بعد تو اون فایل میگفت نماز رو ببین ،به عشق یه زن ببین چطور تمرکز گرفته ،ما به عشق خود خدا تمرکز نمیگیریم !خیلی بده !

    ما به عشق اهل بیت حضور قلب نداریم

    این قسمت از حرفش منو یاد یه صحبت استاد عباس منش که میگفت تنها راه رسیدن به خدا ثروت مند شدنه و این یادم اومد که تنها راه رسیدن به خدا عاشق شدنم هست و خیلی چیزای دیگه

    خیلی شنیدم که از عشق زمینی ،خیلیا به عشق خدا رسیدن

    در ادامه گفت که چهل روز گذشت گوهر شاد گفت چهل روز شد و کارگر گفت دیگه نمیخوامت ، گوهر شاد هم منتظر این جواب بود

    گفت دیگه نمیخوامت به چیزی که میخواستم رسیدم

    و اون فرد درس خونده بود و شده بود آیت الله محمد صادق همدانی

    گریه کردم فقط به خدا گفتم ، نمیدونم از چیزی خبر ندارم ولی خوب میدونم استاد عباس منش تو همین فایل میگفت که

    وقتی که تسلیم میشیم ، خدا به ما میگه که

    هم چه مسیری رو بریم

    هم چه تغییری رو در خودمون ایجاد کنیم

    چه باورهایی رو باید تغییر بدیم

    چه ویژگی هایی رو باید در خودمون ایجاد کنیم

    چه مسیر هایی رو باید به چه شکل بریم

    من از لحظه ای که خواسته ام سبب شد تغییر کنم از اون روز خیلی چیزا تغییر کرد مهم ترینش اون شدتی که من خواسته مو دوست داشتم و فکر میکردم اگر نداشته باشمش نمیشه و باید به هر طریقی شده بهش برسم ، الان دیگه هیچ کدوم از اینا معنایی نداره برای من

    فقط و فقط خواسته ام اینه که اگر هنوزم ذره ای نتونستم ازش بگذرم و رها باشم کمکم کن تا رها بشم و طبق وعده هایی که خدا تو این یکسال بهم داد خیلی سبب آرامشم و تسلیم تر شدنم شد

    من باید خودمو آماده دریافت هدایت از سمت تو بکنم و میدونم تو این 10 ماهی که تو سایت بودم و تلاش کردم

    خیلی باهام صحبت کردی و راه نشونم دادی

    از این به بعدم حتی بیشترم کمکم میکنی ،منم سعی میکنم بیشتر آگاهانه باشه همه رفتارا و کنترل ذهنم

    بعد وقتی استاد تو دقیقه 41 گفت که انقدر قویه اون حسه

    و اگر باور کنه که خداوند هدایت میکنه

    و باور کنی که خیلی از مسائل تو رو میدونه و خیلی از شرایط تو رو میدونه

    میدونه تو تو چه زمینه هایی نقص داری تو چه زمینه هایی کمبود داری و تو چه زمینه هایی قوی هستی

    همه اینارو میدونه

    با توجه به شرایط تو بهترین مسیر رو بهت میگه

    خواسته هاتو میدونه ،نواقصتو میدونه ،تواناییاتو میدونه ،

    و برات یه پلنی میچینه

    من چقدر این دقیقه از صحبتای استادو دوست داشتم

    دقیقا صبح من باهاش حرف زدم و امروز با توجه به حرفامون بهم راه رو نشون داد و گفت چیکار باید بکنم

    البته تو این یکسال همیشه اینجوری بوده هرچی گفتم سریع با توجه به نواقص و قوت من برنامه چیده برام تا قوی بشم و رشد کنم و سپاسگزارم از ربّ ماچ ماچی خودم

    وقتی اون فایل جریان گوهر شاد رو دیدم، پرسیدم پس چرا خدا تو چهل روز اون کارگر سریع متحول شد و زندگیش تغییر کرد ؟

    یه لحظه فراموش کردم حرفای استاد عباس منش رو که میگفت ممکنه یکی روی خودش کار کنه ولی وقتی تغییر کنه شما ببینی و بگی یهویی تغییر کرد

    بعد بلافاصله بعد این سوالم قشنگ و واضح و بلند شنیدم که

    تکامل هست نگران نباش ، نگو چرا یکی بیشتر با خدا حرف میزنه و به هرچی میخواسته رسیده مهم تکامله که باید طی کنی

    تو هم به اونجا میرسی ولی باید بیشتر کنی تلاشتو

    حس کردم خدا با این فایلا و چیزایی که دیدم در راستای درخواست امروز صبحم ، بهم گفت که تسلیم تر بشی خیلی به نفعته تلاشتو بکن تا اینجا دیدی آرومتر شدی از این به بعد بیشتر هم میشه

    زندگیت متفاوت تر میشه اگر یه سری چیزا رو کامل رها کنی

    هر چی بیشتر رهاتر و تسلیم تر و چشم بگوی خوبی باشم بیشتر به خدا نزدیکتر و بیشتر همه چیز رو دارم

    پس باز هم تلاش میکنم با عشق

    خوشحالم که این قسمت لایو که استاد گفت قصد پشت خواسته هاتونو مشخص کنید رو دریافت کردم

    اون روزی که لایو رو از نصفه دیدم میدونستم که برای من یه پیام خیلی خیلی بزرگی داره

    بی نهایت سپاسگزارم از استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز و تمام همکارای خوبتون

    برای همه بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1826 روز

    سلام بر عزیزان بهشتی

    بهشت روی زمینه اینجا و شما هم پیامبرر زمینی ما هستین پیامبر نورانی و اللهی که خدا رو هزاران بار شکر میکنم که بهمون هدیه داد زندگی دوباره شما رو هم به شما و هم به ما فرصت زندگی داد تا اینجا بیایم و هزران بار لذت ببریم از زندگی و قدردان باشیم اینکه شما ازون حادثه بندرعباس به لطف رب و به ایمان و هدایتتون و گوش دادن به ندای قلبتون ازش گذر کردین باعث شد هم خودتون تولد دوباره داشته باشید هم ماها قدردان شما گوهر الهی و قدردان تک تک لحظه ها و انرژی هایی باشیم که برای خودمون و بخاطر خودمون گذاشتیم خدایا شکرت ممنونم ک استاد عباسمنش و وارد زندگیمون کردی

    خدایا هربار ک جلو میره اگاهی ها یجوری به اندام و استخوان میشینه که انگار باهات عجین میشه هربار استاد به شکل و شیوه ای متفاوت این داستان زندگیشون و تو هر دوره و فایلی بیان کردن و هربار انگار بار اوله اشکها چجوری دارن میان ..

    استاد دوست داشتنی من داستان هدایت و الهام که تعریف کردین میخوام بگم هیچ کس تو دنیا نیست که به این شیرینی دقیقی جزئی و با عشق هم لبخند به لبمون بیاره هم اشک جوری تعریف میکردین که من هم تو اون تاریکی خونه باغ بودم هم پشت سر پسرعموتون وقتی اومد گفت مگه سید خونس؟

    دیروز تولدم بود و خدا این فایل بینظیر و بهم کادو داد چی ازین قشنگتر اسمش و میزارم توحید عملی 12

    یکم از خاص بودن تولد امسالم بگم هرچند ک من 4ساله انگار بدنیا اومدم …

    تو این چهارسال درصد توقعم نسبت به تبریک و هدیه از اطرافیانم و میگم من قبل اشنایی با استاد و قوانین که از عالم و ادم توقع داشت هم تولدش و یادشون باشه هم کادو بگیرن و هم سوپرایز کنن

    تو این چهارسال هرسال این توقع ها از 70/80 درصد امسال رسید به 5درصد واقعا به جرات میگم تازه این 5درصدم وقتی توقعی تو ذهنم ناخوداگاه شکل میگرفت باهاش با ابزار منطق حرف میزدم ک بابا بیخیال برو جلو همین فرمون حس خوب فرمون توقع نداشتن از دیگران فرمون خودم تو دنیای خودم و خالق شرایط و حال خوب خودمو فرمون دیگران رو قضاوت نکن حتی به خواهرمم گفتم بهش میگفتم سخت نگیر بابا شاید در ظاهر اونا فکر میکردن من خیلی هنوز ازشون توقع دارم اما باطنم یه ارامشی داشت که هیچ سالی اندازه امسال نداشتم و به خودم افتخار کردم و خدا رو شکر کردم باز هم مدیون شما هستم و امسال از همین افراد نزدیکم بگم قشنگترین تبریکات و قشنگترین حس ها رو تو کل این سالها دریافت کردم اغراق نکردم و اینکه حتی کادوهای بهتری هم گرفتم چیزی که بهش نچسبیدم …

    برگردیم به فایل اللهی :

    بینظیرترین استاد که باز اومدین قدم به قدم باور خداشناسی و توحید و برامون با ذکر مثال باز کردین و گفتین همیشه این الهام و دریافت میکنین ک پوینت همه تغییرات زندگی و نعمتها برای خداونده هنوز تو این 18 سال کار روی خودتون و ادمی تو جایگاه شما میاد میگه من عاجزم نسبت به خداوند اصلا چی دارم بگم؟؟؟؟

    استاد اون داستان خونه باغ چیکار کرد با من خیلی با خودم پردازش میکردم ک اگه من بودم باز هم با اون کار کردن روی خودم ایا بازم حاضر بودم اون موقع شب برم اونجا و گوش بدم ب هدایت الله؟ اگه نه پس معلومه فرق جایگاه بندگی اینکه شما تا اونجا رفتین اکی اون ادمها رو هم دیدین اکی ولی دیگه خدایی باهاشون رفتین داخل؟ چی مشه گفت برای این حجم از ایمان نوووووووش جااااااان شما دیگه بقول امروزی ها گل و زدین دیگه تو اغوش خداوند ک هیچ روی پلکهای خداوندین خدایا چی میشه گفت آخه …… واقعا ذهنم و مغزم و درک من نمیتونه احساسمو بیان کنه خدای من

    نمیدونین چیکار کردین با من دیووانه شدم دیگه فقط نشستم زل زدم ب سقف میگم خب یعنی الان اگه میخوام برم اب بخورم خدا بهم میگه؟ بزار صداشو خیلی واضحتر بشنوم با وجود اینکه تو این چند سال بارها پیش اومده واضح باهام صحبت کرده ولی این قشنگی ک با شما صصحبت کرده ایمان فوق قوی میخواد بیا بیرون برو دو قدم چپ دو قدم راست بخدا هیچ گوگل مپ و نقشه ای تو جهان هم اینقدر واضح بهت ادرس نمیده بعد بری اونجا بگه برو تو خونه وای خدای من نشانه های جنون چیبود؟ من الان دارمشون …….

    استاد واقعا الان تو این کامنتم فقط و فقط میخوام دیوونگی و داشته باشم فقط به داستان هدایتتون گوش کنم فکر کنم هی با خودم مثالش و برای حال حاضرم بیارم اصلا ذهنم سمت تمرینی که مریم جان دادن نمیره بعدا میام مجدد تمرین و اینکه کجاها الهامات واضح خداوند و ایمان خودم و نشون دادم میگم الان میخوام تو این فایل غرق بشم واقعا دیگه کلمات قاصرن و دستم نمیچرخه تو کیبورد بچینمشون کنار هم

    خدایا هزاراااان هزاااار بار تو را شاکرم بابت این فایل بابت اینکه استاد اون شب نرفت سرکار بابت اینکه اون شب رفت خونه باغ بابت اینکه من از طریق دستانت به مسیر کسانی که به انها نعمت داده ای کشوندی بابت اینکه الان نشستم زیر باد کولر و دارم در ارامش این توحید عملی رو گوش کنم درسهاش و میگیرم و لذت میبرم از زندگی در اغوش تو

    استاد اللهی من پیامبر من دوستتون دارم و خدا رو باز هم بابت داشتن شما شاکرم و ممنونم بابت وقتی ک گذاشتین و این فایل و انتشارر کردین

    بارالله شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 888 روز

    به نام تنها فرمانروایی کیهان

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    خداوند را هزاران مرتبه شکر

    دیروز که رفته بودم در یک مسافرت کوتاه وختی روی آب بودم و شنا می کردم یک چیزی خییلی واضح برایم گفته شد گفته شد که هر چقدر راحت باشی رها باشی. و نچسپی به چیز به همان میزان لذت را تجربه می‌کنی و زمانی که از آب بیرون آمدم یکی از دوست هایم گفت من خودم را داخل آب بی اندازم متوجه من باشی من فکر کردم شاید شنا کردن را بلد باشه چون عمق آب خییلی زیاد بود و به فاصله دور تر ایستاد شدم و در همین حال این دوستم وختی خود را داخل آب انداخت نزدیک بود غرق شود و با یک ریسمان از آب بیرونش کشیدم و وختی ازش پرسیدم وختی بلد نیستی چرا خود را داخل آب می اندازی گفت فلان نفر گفت من هم انداختم و این اتفاق مرا به فکر فرو برد و همین طور این فایل را پلی کردم و به تنهایی رفتم و به خودم گفتم بیبین ما چقدر شرک داریم وختی یک کسی می آید یک حرفی را می زند خییلی راحت قبول میکنیم اما وختی خداوند که صاحب اختیار همه چی را داره یک حرف به ما می زند ما دلیل می آوریم می ترسیم آن حرف خداوند به ما می‌گوید عمل نمی‌کنیم و همیشه شاکی هستیم چرا آن طور که من می خواستم نشد

    خداوند خودش گفته إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ

    من به اندازه ای که این جریان هدایت را باور کردم به همان اندازه نعمت دریافت کردم و بعضی وخت ها که از منطق خودم استفاده کردم دیدم چقدر خودم را از نعمت های خداوند محروم کردم چقدر زندگی می توانسته راحت باشه ولی من سختش کردم با منطق های پوچ و بی اساس

    فرض کنیم در یک شهری بروی که خداوند به تو الهام کرده مهاجرت کنی که هیچ کس را نمی شناسی و فقط بدون دلیل میگی چشم و میروی و بعد میبینی دستان خداوند چطور می آیند و چطور کمک ات می کند من این را دیدم و تجربه اش کردم وختی ب روی کشتی هدایت سوار می شوی خییلی راحت همه چی را دریافت می‌کنی

    قبلنا حتی من این جرات را به خودم نمی دادم که از خداوند درخواست کنم اما حالا خدا را شکر به لطف دوره های استاد خییلی بهبود یافتم شخصیتم خییلی تغییر کردم و می توانم خییلی تغییر هم کنم و خییلی جای کار دارم که بهبود بیافم الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    سمیه چنکشی گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    باسلام خدمت استاد گرامی وعزیزم که راه توحید وتوکل رابه من آموخت که در هر لحظه تسلیم فرمانروای وصاحب جهان باشم

    بازهم هم زمانی هارخ دادو من جواب خود را گرفتمواز این فایل بی نظیر

    چند ماه پیش خوابی دیدم درمورد جواب خواسته ام که در فلان روز فلان کاررو انجام بده ماه ها گذشت به ان روز نزدیک شدم ولی به ظاهر هیچ اتفاقی نیوفتاد وذهن من شروع به نجواکرد که چی شد دیدی نشد دیدی به خواسته ات نرسیدی وجالم اینجا که من تمام کارهایی که برای آن خواسته باید می کردم انجام دادم

    چند روزب بود که ذهنم شروع به نجواکرد

    چرا می خواهی انجام بدی

    به خواسته ات که نرسیدی

    اون خواب فقط خواب بود

    چندروز فقط مونده تواین چند ماه هیچ اتفاقی نیوفتاده چطور ممکنه تواین چند روز بیوفته

    ومن در جواب ذهنم می گفتم که خداوند هیچ وقت دیر نمیکنه خداوند خلف وعده نمی کنه ولی باز این ذهن من قالب شد کمی حام رو بد کرد

    تاینکه وارد سایت شدم وفایل جدید شمارو دیدم دانلود که چه درست ودقیق پاسخ منوداد اینکه تسلیم باشم وبه الهامات توجه کنم حتی اگر به ظاهر نشانه ای نباشه وبدانم الهامات رو انجام بدم وتسلیم بودن خود رو نشان بدم وبدانم که خداوند هیچ وقت دیر نمیکنه من اگر ایمانمورو نشان بدم مطمعا جوابه داده می شود این چنرروز مانده رو باتسلیم بودن وتوکل بیشتر بهخداوند ونشان ایمانم مدانم که جواب هاداده می شود ممنون از بابت این فایل های بی نظیر که همواره هدایت گر ماست

    در پناه الله یکتا شاد سربلندو ثروت من باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1263 روز

    به نام خدای مهربان

    از خداوند میخوام که هدایتم کنه تا این کامنت رو بنویسم…

    چقدر واقعا وقتی نگاه میکنم به اینکه کجاها شرایط خوب پیش رفت و یهو همه چی خیلی روان پیش رفت و هدایت شدم دیدم اون وقتایی بوده که به نقطه عجز رسیدم. وقتایی که واقعا به معنی کلمه تسلیم شدم

    اما خیلی وقت ها شده که مثلا وقتی اوضاع درست شده دیگه خبری از اون تسلیم بودنه نبوده. خبری از طلب هدایت خواستن نبوده و خیلی سخت با تقلا همه چی پیش میرفت

    به این فکر میکردم که چطور میشه که ما وقتی که داره همه چی خوب پیش میره یادمون باشه که طلب هدایت بخوایم. یادمون باشه که هر چیزی که داره خوب پیش میره اعتبارش رو بدیم به خداوند..

    احساس میکنم برمیگرده به اینکه جایگاه خودمون دربرابر خداوند رو بدونیم

    بدونیم ما چقدر اگاهی داریم و خدا چقدر اگاهی داره

    بدونیم ما در برابر خداوند هیچی نیستم و این جایگاه رو توی ذهنمون همیشه داشته باشیم که اگر چیزی داره خوب پیش میره و احساس خوبی دارم همش بخاطر اون منبع خیر هست که من میتونم بهش نزدیک و نزدیک تر بشم

    و وقتی که اینو تکرار میکنیم باز احساسمون خوب تر میشه باز یک درجه درک اون جایگاه خودمون در برابر خداوند بیشتر میشه.

    وقتی جایگاه خودمون رو واقعا بفهمیم برای هرکار کوچیکی هدایت میخوایم

    بابا اصلا نیاز نیست به خودمون فشار بیاریم. چه آرامشی و چه قدرتی به آدم میده درک این اگاهی ها و اجرای آنها در عمل،، یک جنس از احساس لیاقتی از این باور میاد که:من میدونم خدا هدایتم میکنه؛ من خداوند رو پشت و پناهم دارم و اگر بدونیم و سعی کنیم حداقل یک ذره واقعاا فقط یک ذره قدرت خداوند رو درک کنیم. و بدونیم یک ربّ این جهان رو داره مدیریت میکنه که بینهایت از من آگاه تره و داره منو بمبارون میکنه با هدایت و من فقط کافیه که در مدار اون هدایت قرار بگیرم

    چی میشه که من در مدار هدایت قرار بگیرم

    وقتی که به این موضوع اگاه شم و بدونم که من لیاقت هم صحبتی با خداوند رو دارم و بدونم که خودم هیچی نمیدونم و اگر نعمتی هست خیری هست از جانب خداونده

    واقعا احساس میکنم روحم تشنه این اگاهی های توحیدی هست. بنظرم هرچقدر زمان بزاریم برای درک توحید و اجرا آن در عمل و خودشناسی درمورد این موضوع ارزشش رو داره

    من تجربه کردم روزایی رو که چقدر کارها روان پیش رفته و چقدر عالی به لطف خدا سعی میکردن این موضوع رو رعایت کنم مخصوصااا بعد از توحید عملی یازده اصلا من نمیتونم واقعا توصیف کنم تو چه احساس فوق العاده ایی بودم و چقدررر اون احساس با سرعت و قدرت بالایی اتفاقات خوب رو رقم میزد یادمه توی خونه راه میرفتم ساعت ها با خداوند صحبت میکردم. قلبم باز شده بود روحم لطیف شده بود

    صرف همین یادآوری این دو مورد: • وقتایی که تسلیم بودم و کارها روان پیش رفت و • جاهایی که فکر میکردم خیلی بلدم روی هر چیزی حساب باز میکردم بجز خداوند واقعا دیدک چقدر سخت پیش رفت چقدر تقلا بود و چقدر احساس زجر و ناامیدی؛

    وقتی این هارو یادآوری میکنم بیشتر اهمیت این موضوع رو به عنوان اصل ماجرا درک میکنم و همین باعث میشه که بیشتر بخوام از این اگاهی در عمل استفاده کنم…

    بیشتر متعهدم تا درک کنم این موضوع رو، فایل های توحیدی بیشتر به قلبم میشینه…

    اصلا همین تکرار وقتایی که تسلیم بودم و همه چی پیش رفت یک تمرین فوق العادست برای تقویت این عضله…

    دلم میخواست با بهبودگرایی این کامنت رو بنویسم و به لطف خداوند نوشته شد و چقدر واقعا چیزای خوبی رو برای خودم حین نوشتن این کامنت مرور کردم.

    چقدر دوست دارم واقعا از همین لحظه سعی کنم حداقل یک ذره تسلیم تر باشم یک ذره بیشتر کافیه…

    یک ذره شروع کنم به سوال پرسیدن از خداوند و اعتبار نعمت زندگیم رو به خداوند بدم.

    اعتبار این کامنت، سلامتی، احساسات خوبی که تا الان تجربه کردم.

    سپاسگزار تر باشم.

    بنظر من این که من کارهارو به خداوند بسپارم و بعدش نگران باشم یعنی دارم شرک میورزم

    چون اون نگرانی ربط پیدا میکنه به هر عامل بیرونی! قرار نیست خب همون اول هم پرفکت عمل کنم و بگم من دیگه. نگران نیستم یا… اما درک این موضوع کمک میکنه که رفتار هام رو بهتر تنظیم کنم.

    دلم میخواد حالا که هدایت شدم به نوشتن این کامنت واقعا با تعهد بیشتر در عمل اگاهی های این فایل و بقیه فایل های توحیدی رو استفاده کنم.

    به قول متن همین فایل:

    به اندازه ای که بتوانی آگاهی های این فایل را درک و اجرا کنی،

    به همان اندازه آسان می شوی برای آسانی ها (فسنیسره للیسری)

    به همان اندازه، نگرانی از آینده از زندگی شما حذف می شود. خواه یک ساعت آینده، یک روز آینده یا سالهای آینده؛

    به همان اندازه، خداوند مدیر و مدبر زندگی شما می شود و به نیازهای شما پاسخ می دهد

    به همان اندازه، خداوند برای شما همه چیز می شود و شما را در بهترین زمان، در بهترین مکان قرار می دهد و با بهترین رخ دادها، هم مدار می کند.

    خداوندا ازت میخوام که منو در مسیر درست و راه راست هدایت کنی به راه کسانی که به انها نعمت داده…

    خدایا خودت بهم بگو چطوری تسلیم تر بشم تو مسیر رو برام هموار تر کن

    تو کمکم کن تو این مسیر بمونم من میدونم خودم نمیتونم تواناییش رو ندارم

    تو علمشو داری تو میدونی من هیچی بلد نیستم

    تو بلدی تو بهم بگو کِی چه کاری رو انجام بدم

    چطوری رفتار کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    رویا جوهری گفته:
    مدت عضویت: 2189 روز

    ربنا …

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنا الصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین

    بی نظیر بود استاد

    بی نظیره که حتی یک کلمه هم هیچوقت تکراری نیست و نمیشه

    من هر لحظه آماده دریافت خداوند هستم

    من هر لحظه تسلیمم

    خداوند من ، رب من ..

    من اجازه میدم که من رو به مسیر درست هدایت کنی

    مسیری که فقط تو بلدی

    فقط تو می‌شناسی

    یا رب العالمین ..

    من هیچ نمی‌فهمم

    من ضعیفم

    من به کوچکترین خیر و هدایتی از سمت تو فقیر و محتاجم

    یا مجیب الدعوات ..

    دستم خالیه ، ذهنم رو خالی کن از هر چه غیر از تو و مسیر تو و کلام توست

    تو اجابت می‌کنی

    من رو در مسیر اجابت خواسته هام قرار بده

    یا الله ..

    خواسته من ، آرامشه ، لذته ، ثروته ، عشقه ، سلامتیه ، حال خوبه

    خواسته من تویی یا رب ..

    دوستت دارم

    ازت سپاسگزارم که من در مسیر این آگاهی قرار دادی ،

    من رو در مسیر دریافت این آگاهی قرار بده خداوند من

    به اندازه تک تک لحظاتی که از آشنایی من با شما میگذره استاد ، ازتون سپاسگزارم

    خیر و سعادت هر دو دنیا رو از خداوند بزرگم براتون می‌خوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی .سلام به نابترین استاد دنیا ،مریم عزیزم ودوستان هم فرکانسی ام. استاد جانم شاید روزهای اولی که تو مدار این آگاهی ها قرار گرفته بودم از این هم زمانی ها سوپرایز می شدم ولی الان دیگه قدرت بی نهایت خدای مهربون رو با تک تک سلولهام لمس می کنم ،چند شب پیش وقتی می خواستم بخوابم هدایتی بالای گوشیم از لایو زنده شما مطلع شدم ،استاد جان تو می گفتی وقلبم تک تک کلماتت رو تصدیق می کرد واشک شوق وآگاهی از چشمانم سرازیر شد .خدای من چقدر تشنه ی این آگاهی هابودم تو این مرحله ی زندگی ام انگار خدا داشت با کلام شما قلبم رو آروم می کرد ومی گفت آزاده تسلیم باش ،درسته هنوز نتونستی رابطه ای رو که تو رو راضی کنه خلق کنی ولی تو مسیر تکاملیت خیلی چیز ها درونت درست شده ،اصلا یه آدم دیگه ای شده ،خدا گونه تر شدی ‌،اگه همون اول خواسته ت محقق میشد الان تو درو دیوار بودی ،چون تو این 4 ساله خیلی ترمز تو وجودت شناسایی کردی وبرطرفشون کردی ،سپاسگزار خدای مهربونم که با هدایت انسانها وشرایط به سمت من ،چه بهبودهایی تو شخصیتم ایجاد شد ،عجب مسیریه،عجب تعهدی می خواد به هیچ وجه نمیشه قوانین رو دور زد .بارها وبارها قلبم چیزهایی رو بهم می گفت ونشونه هایی رو می دیدم که عقلم از تجزیه وتحلیلش ناتوان بود ولی قلبم تاییدش می کرد واینکه خدا بارها بهم می گفت تو حکمت این اتفاقات رو نمی دونی وفقط باید اعتماد کنی به جریان هدایت ومنم می گفتم چشم خدا جونم.اگه بخوام از لحظه لحظه هدایت هایی که شدم ومواقعی که تسلیم شدم بگم دفترها پر میشه ،وقتی رو عقل خودم حساب کردم رفتم تو درو دیوار ومسیر سنگلاخی شد ووقتی روی هدایت حساب کردم خدا منو رو شونه هاش سوار کرد وتو مسیر لذت بخش سوت زنان پیش رفتم .خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت این آگاهی های ناب واین مسیر بهشتی ،استاد عزیزم عاشقانه دوستتون دارم و روزی که شاگردان متعهدت رو از نزدیک ملاقات کنی به همه ی ما افتخار می کنید چون هم خودت خیلی به خودت سخت گرفتی وعالی عمل کردی وهم شاگردات با اختلاف خیلی لول بالاتر از اکثریت جامعه هستند .همه اینها لطف پرودگار یکتاست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    *بارالها…

    از کوی تو بیرون نشود پای خیالم نکند فرق به حالم …. چه برانی، چه بخوانی

    … چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی…

    نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی.

    . نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

    نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

    در اگر باز نگردد… نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

    کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

    باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

    خواجه عبدالله انصاری*

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1423 روز

      سلام مهسای عزیزم!

      شعر زیبای خواجه عبدالله انصاری رو زمانی که نیاز داشتم بشنوم در کامنت شما خواندم!

      سه ساله که عضو سایت هستم و نتایج بسیار زیادی در همه ی موارد گرفتم ولی از نظر مالی،همچنان مقاومت دارم و میدونم که باورهام مشکل دارند و باید بسیار اساسی کار کنم روشون…

      همین یه ساعت پیش داشتم با خدا حرف میزدم و غرق در حال خوب بودم و بهش می گفتم که خدا جونم!توی این سه سال همه چی بهم دادی و مهمتر از همه،رابطه ی خوبم با خودت و حال خوبم هست که در هر لحظه کنترل دارم روش و نمیزارم با کمک خودت،افسارش در همه حال از دستم بره و میدونم نتایج و اتفاقات خوبی بواسطه ی کنترل افکارم در انتظارم هست ولی میخوام ثروت بی نهایت رو هم تجربه کنم و بقول استاد قصدم از ثروت بی نهایت،فقط و فقط تجربه ی خودت هست،دیدن زیبایی های جهانت و سفر کردن به تمام نقاط جهان…

      من نمیدونم چطوری ولی خودت منو از بهترین و آسان ترین مسیر به سمت خواسته ام هدایت کن و شکر خدا از تمام نعمت هایی که یه فرد میتونه مثال بزنه و بخواد در زندگیش داشته باشه همه و همه رو به لطف خودت دارم ولی میخوام جهانت رو بگردم و ببینیم تمام زیبایی هایی رو که به خاطر من آفریدی و منو در این مسیر هدایت کن تا به راحت ترین و آسان ترین راه به خواسته ام برسم و جهان زیبایت رو گسترش بدم!

      اومدم سایت و کامنت های جدید این فایل رو باز کردم و رسیدم به این شعر زیبا:

      از کوی تو بیرون نشود پای خیالم نکند فرق به حالم …. چه برانی، چه بخوانی

      … چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی…

      نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی.

      . نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

      نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

      در اگر باز نگردد… نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

      کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

      باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

      به خدا یه حال عجیبیه با خدا بودن!

      یه حس فوق العاده…

      یه طمانیه ی خاص…

      که میگه همه چی بهت میدم!!!

      به شرط صبر،ایمان،تکامل و حال خوب داشتن…

      تسلیم میشم در برابرش و سره تعظیم و بندگی فرود میارم و از خودش میخوام تا به سر منزل مقصود برسونه!

      ممنون از شعر زیباتون…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    زهرا زمانیان گفته:
    مدت عضویت: 2279 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    غزلی از سعدی هست که بسیار زیباست

    سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت

    تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

    تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی

    کس دیگر نتواند که بگیرد جایت

    همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال

    سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت

    روزگاریست که سودای تو در سر دارم

    مگرم سر برود تا برود سودایت

    قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری

    که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت

    دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار

    تا فرو رفت به گل پای جهان پیمایت

    چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص

    گر تأمل نکند صورت جان آسایت

    دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست

    هم در آیینه توان دید مگر همتایت

    روز آن است که مردم ره صحرا گیرند

    خیز تا سرو بماند خجل از بالایت

    دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت

    سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت

    عاشق صادق دیدار من آنگه باشی

    که به دنیا و به عقبی نبود پروایت

    طالب آن است که از شیر نگرداند روی

    یا نباید که به شمشیر بگردد رایت

    معنی بیت دوازدهم

    طالب و خواهان معشوق کسی است که از شیر درنده هم روی نگرداند ، یا اینکه شمشیر هم باعث تغییر او نشود .

    چه بسیار زیبا مولانا شعری داره در مورد تسلیم

    خنک آن‌کس‌که چو ما شد‌، همه تسلیم و رضا شد

    گرو عشق و جنون شد‌، گهر‌ِ بحر صفا شد

    مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد

    به کرم بحر گهر شد‌، به روش باد صبا شد

    چو شه عشق کشیدش‌، ز همه خلق بریدش

    نظر عشق گزیدش‌، همه حاجات روا شد

    به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد

    به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد

    دل تو کرد چرایی به برون ز آخُر قالب

    وگر آن نیست به‌هر شب‌، به چراگاه چرا شد‌؟

    خنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلق

    خنک آن دم که جنایات عنایات خدا شد

    سفر‌ِ مشکل و دورش بشد و ماند حضورش

    ز درون قوّت نورش مدد نور سما شد

    ———————————————————–

    دقیقا هر موقع من نیاز دارم راجب به موضوعی بشنوم به فایل های استاد هدایت میشم و زمانی که داشتم اون شب این لایو رو میشنیدیم انگار گرمایی وجودم رو گرفت و فهمیدم که کار را دست کاردون بسپرم و کنار به ایستم

    و مشاهده کنم که خداوند چه زیبا رقم میزنه همه چی و

    توحید، مفهوم گسترده ای داره باید خودت رو درونش غرق کنه که با گوشت و پوست و استخونت یکی بشه بفهمی من فایل های توحید عملی رو هزاران بااار گوش میکنم هر روز

    شیطان هر روز زمزمه های شرک آلودی کنار گوشه ما میکنه و ما باید خیلی خیلی آگاه باشیم

    واقعا

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ‎﴿6﴾‏ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ‎﴿٧﴾‏

    ما را به راه راست هدایت فرما، (6) راه آنان که گرامی‌شان داشته‌ای، نه [راه‌] مغضوبان، و نه [راه‌] گمراهان. (7)

    الهی آمین

    با عشق فراوان

    زهرا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    عاطفه معین گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم ، مریم جان زیبا و همه دوستان گلم در این سایت بهشتی و توحیدی .

    فایل های توحیدی آنقدر لذت بخش هستند که نمیشه ساده از کنارشون رد شد نمی‌دونم با امروز و تا این ساعت از روز چندین بار این فایل ارزشمند رو گوش دادم ولی می دونم که تا آخر هفته به بالای 30 بار میرسه ، چه در حال استراحت ، چه در حین کار .. داستان هدایت ها قلب منو روشن می‌کنه ،

    با هر بار گوش دادن حس میکنم روحم به خداوند نزدیک تر شده و اشک شوق به چشمام میاد .

    من خدایی دارم که هر وقت ازش بخوام کمکم می‌کنه ، هر وقت بسپارم بهش بهترین رو تحویلم میده و این بجز عشق چیزی نمی تونه باشه .

    من فقط برای اون بندگی میکنم و اون برای من فرمانروایی و چقدر این جریان هدایت زیباست .

    یادمه وقتی سر دخترم کیانا باردار بودم حالم نا مساعد بود و میخواستم برای چک کردن خودم و بچه برم درمانگاه راستش پولی هم به اون صورت نداشتم همین طور که توی کوچه قدم میزدم و میرفتم بخدا گفتم خودت منو به راحت ترین شکل ممکن ببر درمانگاه و برم گردون خونه ،

    گفتم خدایا درسته من کسی رو توی این شهر ندارم ولی تو که باشی برام کافیه و سپردم بخودش.

    چند دقیقه بعد یه خانمی با ماشین جلوم پام ایستاد و بهم گفت مسیرت کجاست برسونمت ، اون خانم منو برد درمانگاه و ازم خداحافظی گرفت و رفت ،

    دکتر درمانگاه بهم یه آدرس داد و گفت باید برای نوار قلب و به سری کارها بری فلان جا ( یه آدرس اون سر شهر که من بلد نبودم ) وقتی از درمانگاه بیرون اومدم دیدم همون خانم سر کوچه تو ماشینش نشسته ، بهم گفت حس کردم بازم به کمک نیاز داشته باشی و بازم منو به مقصدی که میخواستم رسوند ، اینبار باهام اومد داخل و تمام کارهای دفتری رو انجام دادم و صبر کرد کارم تموم بشه و منو رسوند در خونم ، و من میدونستم این کار خدا بوده ، هدایت خدای مهربانم بوده .

    از بچه های آموزشگاه شنیده بودم امتحان آیین نامه رو جدیدا خیلی سخت میگیرن و اکثرا رد میشن ، من چند باری سوالات رو خوندم و به خدا گفتم هدایتم کن به راحت ترین سوالات ، یه حسی بهم میگفت سوالات رو چطوری بخونم و کدوم رو بیشتر …وقتی امتحان دادم بحدی سوالات من راحت بودند که یه بچه 7 ساله هم میتونست جواب ها رو تیک بزنه و این هدایت خداوند بود .

    تو یه برهه ای از زندگی ، اون موقع که قانون رو نمی دونستیم و با همسرم وام می گرفتیم یکبار 150 تومن پول برای پرداخت وام کم داشتیم .. از خدا هدایت خواستم و بخودش سپردم ، وقتی رفتم کشوهای لباس رو مرتب کنم دقیقا به اندازه پولی که کم داشتیم داخل یکی از کیف های قدیمی پول بود و وام راحت پرداخت شد.

    وقتی میخواستم برای بار دوم مادر شدن رو تجربه کنم خیلی دلم میخواست بچه ام پسر باشه و این خواسته رو بخدا سپردم بهش گفتم بهم یه پسر سلامت و زیبا بده ، وقتی در بهترین سونو گرافی شهر سونو دادم گفتن بچه ات دختر ، ولی من از کسی پسر خواسته بودم که هزاران بار ازش معجزه و هدایت دیده بودم ، دیگه سونو ندادم تا چند ماه بعد ،وقتی انجام دادم دکتر بهم گفت بچه ات پسر هست .

    چند شب پیش از خدا خواستم در تمرین رانندگی به هیچ عنوان استرس نداشته باشم و عالی رانندگی کنم ، وقتی عصر برای تمرین رفتم برعکس روزای دیگه اصلا استرس نداشتم و کلی هم از زبان همسرم تحسین شدم .

    چند روز پیش یه مشکل به ظاهر بد بوجود اومد و شخصی با توپ پر کلی با منو همسرم بد صحبت کرد ،

    من ذهنم رو کنترل کردم و از خدا هدایت خواستم ،

    همسرم دیشب بهم گفت که اون شخص اومده پیشش و خیلی راحت باهم صحبت کردند و خداوند دل ها رو برای آدم نرم می‌کنه اگر ازش بخوایم .

    قبل از عید برای گوشیم مشکلی پیش اومده بود که به هیچ عنوان نمی تونستم وارد سایت بشم و از فایل ها استفاده کنم ، از خدا هدایت خواستم و به طرز باور نکردنی سایت برام باز شد و جالب تر اینکه خدا قدم اول دوره دوازده قدم رو برام توی سبد خرید گذاشته بود و تا مرحله پرداخت نهایی هم پیش رفته بود و بهم گفت همین الان بخرش و من خریدم ( خدا دوره دوازده قدم رو بهم هدیه داد )دوره ای ارزشمند که فوق العادست .

    پسر من داره وارد سه سالگی میشه و فقط می‌تونه چندین کلمه رو بیان کنه ، از خدا خواستم هدایتم کنه تا متوجه بشم پسرم مشکلی نداره و نشانه براش گذاشتم ، همون روز پسرم دو کلمه جدید بیان کرد و خدا بهم گفت مشکلی نداره ولی بازم ببرش مرکز گفتار درمانی تا خیالت راحت بشه ، من چند جا تماس گرفتم و جواب ندادند بازم بخدا گفتم اگه قرار واقعا ببرمش برای چکاپ بگو کدوم مرکز ببرم ، یک ساعت بعد یکی از اون مرکز ها تماس گرفت و آدرس داد ، فردای همون روز بردمش و گفتند مشکلی نداره ، هدایت های خداوند همیشه هست فقط من باید اجازه دریافت بدیم .

    اگه بخوام از هدایت ها بگم باید تا صبح بنویسم..

    جاهایی که دست خدا رو باز نذاشتم و روی خودم حساب کردم:

    وقتی دخترم میخواست بره کلاس اول روی آگاهی های خودم حساب کردم و همش مغرور بودم که مدرسه ای که برای بچم انتخاب کردم عالیه و دو ماه نگذشته بود پشیمون شدم و دخترم مجبور شد9 ماه در مدرسه ای درس بخونه که همه جوره بد بود.

    روی خودم و آدم ها حساب کردم و چند سال پیش سرمایه گذاری انجام دادم که یکسال درگیرش بودم و اصلا سودی نداشت و بازم وقتی از خداوند هدایت خواستم کارها رو برام پیش برد و منو به اصل پولم رسوند .

    روی خودم و بلدم بلدم هام حساب کردم و جنس بدرد نخور بهم انداختند

    روی خودم حساب کردم روی می‌دونم می دونم ها و خودم با دست خودم مشکل بوجود آوردم و روی خدا و هدایت هاش حساب نکردم ، نتیجه فقط پشیمانی بوده.

    فکر میکنم همه مون از این مثال های ریز و درشت زیاد داریم و اگه بخوایم بنویسیم یه دفتر بشه ،

    ولی من تصمیم گرفتم که دیگه فقط روی خدا حساب کنم ،فقط تسلیم خودش باشم و اجازه بدم هدایتم کنه ،

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم

    منو به راه راست هدایت کن

    راه کسانی که بهشون نعمت دادی .

    استاد جان نمی‌دونم چطور ازت تشکر کنم ،

    این فایل بینظیر که همه اش کلام خداوند بود خیلی برای من ارزشمند هست ازتون ممنونم

    خدایا سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: