قانون تغییر ناخواسته ها - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

701 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سهیل شیبانی گفته:
    مدت عضویت: 652 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام عرض ادب خدمت استاد بزرگوارم و خانم شایسته عزیز و سلامی عاشقانه به تک تک اعضای خانواده صمیمی عباس منش

    خدارو میلیون ها بار و هزاران بار شکر گزارم شکر گزار الله یکتا شکر گزار کتاب مقدس قرآن که صدرصد هدایتگر پرهیزکاران هست شکر گزار وجود ارزشمند خودم هستم شکر گزار دستان ارزشمند خداوند شکر گزار سایت و خانواده صمیمی عباس منش شکر گزار استاد بزرگوارم سید حسین عباس منش هستم️

    خب ، بریم در مورد فایل بی نظیر استاد قانون تغییر ناخواسته ها صحبت کنم که چی شد من به سمت این فایل بی نظیر هدایت شدم و تجربیاتی که برایم اتفاق افتاد مرور کنیم.

    سالهاست که با ناخواسته هایم جنگیدم و خدا میداند که چقدر از لحاظ روحی روانی و جسمی مالی و… به تحلیل رفتم و آسیب زدم به خودم و به جز خودم به کسی آسیب نزدم. جنگیدن با ناخواسته هایم ادامه داشت تا همین دیروز 1402/10/4 که موضوع از این قرار بود. توی خونه من از رفتار های پدرم بیزارم و نتیجه عملکردش که میبینم به شدت اذیتم میکنه و هی ازش فرار میکردم توی خونه ، میرفتم توی اتاق یعنی جوری که توی صورتش هم نگاه نمی‌کردم با اینکه بهم محبت هم می‌کنه خیلی زیاد و این ادامه داشت… و من داشتم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم؟ مطالعه میکردم نکات کتاب و سوره ، آیه هایی که از قرآن می آورد نکته برداری و مکتوب میکردم توی دفترم، و برای خودم مثال می آوردم و کتاب رو تفسیرش میکردم برای خودم. کم کم ذهنم از ناخواسته هام برداشته شد و می‌دیدم و احساس میکردم که رفتار های اذیت کننده پدرم کمتر شده و یه احساس بهتری داشتم و رفتار خودمم بهتر شده بود و آرامش بهتری ذهن و روحم رو فرا گرفته بود️

    و در ادامه داشتم لیست اهدافم رو آپدیت میکردم درگیر خودم و خواسته هام شده بودم گوشیم رو گذاشته بودم خارج از اتاق روی تخت خواب تو پذیرایی رفتم بر دارمش از خدایم هدایت به سمت خواسته هام رو خواستم خیلی ساده و راحت هدایت شدم به سمت سایت و فایل بی نظیر و فوق‌العاده قانون تغییر ناخواسته ها و باورم نمیشد اولش ، بعدش به خودم گفتم باورت بشه این جریان هدایت الهی هست️. وای آخه اینقدر هماهنگ آخه اینقدر به موقع آخه اینقدر معجزه آسا و فایل رو دانلودش کردم.

    و هی از درون ذوق زده و شکر گزار خدا بودم که اینقدر هماهنگ و به موقع هدایت شدم به فایل و شروع کردم با دقت به دیدن فایل و ذهنم تحلیل و آنالیز میکرد صحبت های استاد و مثال هایی که از خودشون و تجربیاتشون و بقیه میزدن و ذهن من و تصاویر ذهنی من میرفت سمت روزهایی که چقدر با ناخواسته هام میجنگیدم و تمرکز میکردم روشون و پافشاری میکردم روی ناخواسته هام و به ظاهر که این خواسته قلبی منه و با وجود این که احساسات خشمگینانه ای از سراسر وجود من ابراز میشد بیشتر وقت ها احساس خشمگینانه ای از خودم بروز میدادم و بعضی وقتها بروز نمی‌دادم ولی بازم از ظاهر من کاملاً پیدا بود که خشمگین هستم. یه مثالی هست میگه: رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون

    یه چند تا مثال از خودم بگم که میجنگیدم با ناخواسته هام که به قول خودم خواسته من این هست. اینم بگم الان بهم گفته شد️ :) به قول استاد جانم استاد عباس منش که میگه اگه میخوای تفاوت بین خواسته و ناخواسته ات رو بدانی ببین احساساتت چی هستن احساس خوب و آرامش داری یا احساس اعصبانیت داری. اگه احساس اعصبانیت داری تمرکز کردی روی ناخواسته ها اگه احساس خوب آرامش داری تمرکز کردی روی خواسته هات️

    خب بریم مثال از خودم :

    سال 1396 یا فکر کنم 1397 بود که خودم و دوستم از روستامون رفتیم استان فارس (شیراز) دنبال کار بگردیم که بلاخره با یکی دو روز دنبال کار گشتن تونستیم ظرف شور یه رستوران بشیم رو هم رفته 7 روز کار کردیم تو این 7 روز همش از صاحب رستوران سرآشپز سر کارگر و کارگر ها شاکی بودیم که چرا به من سخت میگیرن و البته دوست من از من شاکی تر بود که آخر این 7 روزه دعوامون شد کارت ملی مارو هم نمیداد صاحب رستوران ، رفتیم پیش پلیس آگاهی شکایت و بلاخره از رستوران اومدیم بیرون به هر نحوی که شد. برادر دامادمون زنگم زد گفت توی فسفودی بزرگی کار میکنم صاحب فسفودی یه سالن داری میخواد البته سالن داری که همه جای فسفودی کار کنه ، دوستم از من جدا شد برگشت روستا خونشون من رفتم یه جای دیگه سرکار

    قابل توجه و نکته مهم اینجاست که دوباره همون صاحب کار سخت گیر و اذیت شدن های من و بحث دعوای لفظی با صاحب کار و دعوای فیزیکی با کارگر و سرآشپز ، جالب اینجا هست که این مغازه بزرگ دوتا شریک بودن یکیش به ظاهر سخت گیر غرغرو و اون یکی آروم مهربان من دعا دعا میکردم این که غر میزنه بره اونی که مهربان هست وایسه ، اتفاق هایی افتاد و به همین روال هم شد البته دوتا شریک در تضاد بودن از قبل اومدن من به اونجا. خلاصه و اونی که من فکر میکردم مهربان بودش سخت گیر تر و بدتر بودش! چرا چون من تمرکزم و جنگ درونی ام با ناخواسته هام بود با احساسات خشمگینانه ای که درون خودم بود و خودمو میخوردم. و بازم از اون مغازه فسفودی بزرگی که کار میکردم رفتم بیرون با اتفاقات خوب بدش و رفتم جاهای دیگه شروع به کار کردم مثل عسلویه ، کنگان و بازم از همون جنس موقعیت ، شرایط ، افراد و… که نمیخواستم بود. چرا؟ چون من روی ناخواسته هام متمرکز بودم و میجنگیدم باهاشون. و چقدر توی این چند سال روح ، روان ، جسم ، شرایط مالی و… من به تحلیل رفت و الانم که توی شغل و بیزینس رویایی ام هستم بازم به همین شکل هست چرااااااا؟ چون متمرکز هستم روی ناخواسته هام…

    و هزاران مثال دیگر هست که تو بین مثال هام نگفتم چون متن طولانی تر میشد.

    به قول استاد که میگن این قانون هست:

    شما با هرآنچه که بجنگید با هرآنچه که مبارزه کنید از همون جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگیتون میشه بخاطر اینه به هر آنچه که بیشتر توجه کنید بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میشه

    این فایل بی نظیر رو تا انتهایش با دقت نگاه کردم و گوش میکردم صحبت های استاد بی نظیرم را ، چون روی خواسته ام هم متمرکز بودم پدرم از خونه رفت بیرون کارش انجام بده و من تنها شدم و به انتهای فایل که رسیدم با صدای بلند شکر گزاری میکردم شکر گزار خدا بودم و شکر گزار استاد بودم هی میگفتم استاد جانم استاد جان جانانم و شکر گزار استاد سید حسین عباس منش بودم و در حین شکرگزاری بودم که گریه ام گرفت و کتاب قرآنی که جلوم بود بغل کردم و یاد داستان یونس و سوره الصافات آیه های 139 تا 148 و سوره الأنبیاء 87 و 88 افتادم و به خودم گفتم من به خووووودم ستم کردم با افکار ، باور ، فرکانس ، عملکرد ، رفتار و کانون توجه ام و اینجا بود به خودم گفتم تصمیم میگیرم تمرین کردن روی خواسته هام رو تمرین کنم و کانون توجه ام رو متمرکز کنم روی خواسته هام که بهترین و هموار ترین روش رسیدن به خواسته هام تمرکزم را از ناخواسته ها بردارم و روی خواسته هام بزارم️ بقول استاد که میگن قبول دارم سخته اما پاداش بزرگی دارد

    استاد بزرگوارم استاد جانم قوربونت بشم یه صحبت قلبی️ دارم. بعضی وقت ها وقتی فایل هات نگاه میکنم به شدت تاثیر میزاره روم و گریه ام میگیره به خودم میگم آخه چرا اینقدر حرفای استاد به قلب🫀 من میشینه و خود به خود گریه ام میگیره. استااااااد جان جانانم عاشقانه عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    نازنین شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1432 روز

    سلام به استادعزیزم وهمه ی عزیزان

    استاد این مدت که حال ایران بد بوده برخلاف میلم وبا وجود اینکه دوساله دارم روی ذهنم وکنترل ذهنم کارمیکنم ناخودآگاه تحت تاثیر جو متشنج کشورم ومردم قرارگرفتم و اعصابم بهم ریخته بود وآرامشم رو ازدست داده بودم اما امروز با شنیدن این فایل شما به خودم اومدم که مواظب باش باز برنگردی به تنظیمات کارخانه؛)

    استادگرامی صحبت شما کاملا درسته وبرطبق قانون اصلی جذب ،توجه کردن به ناخواسته باعث جذب ناخودآگاهش میشه .

    به امید آرامش هرچه بیشتر برای ایران وایرانی وکل انسانهای دنیا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    سلیمان صفری گفته:
    مدت عضویت: 1974 روز

    سلام بر استاد توانمدم،

    شما وقتی با این توانایی و تحلیلهای درست تون، حاضر نیستید بیایید و نظر بدید راجع به هر موضوعی،اونوقت من کجای کارم که بیام و نظر بدم در مورد هرچیز و هر اتفاقی؟

    یادمه اوایلی که این اتفاق افتاده بود(کشته شدن هموطن مون)، اومدم و یک نظری گذاشتم در واتساپ که مخاطبینم ببینند،اما از اونجایی که شاگردی شما اثرات زیادی رو روی همه ی ماها گذاشته و به قول خودتون اگر من یک سری اگاهی رو با خودم یدک بکشم و عمل نکنم، اصا چرا اینجام،و یادم اون جمله ی معروفتون افتادم که :”ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است”.سریع جمله ی بسیار درستی که در واتساپم نوشته بودم اما در جهت اهدافم نبود رو حذف کردم و تمرکزم را از روی موضوع برداشتم و اگاهانه از اون فضایی که ۹۹ درصد جامعه پیگیرند اومدم بیرون.

    مسئله بعدی اینکه این اتفاقات اخیر در گرگان(بحث شلوغیهای اخیر)،خدا شاهده درست زمانیکه از گرگان خارج شده بودم،(نیم ساعت بعد از خروجم از گرگان)

    داداشم زنگ زد که مغازه رو ببندم یانه؟گفتم برای چی ؟گفت :”شلوغ شده دیگه نمیدونی مگه؟”

    به خانمم همون لحظه گفتم ببین تا زمانیکه من بودم ،ارامش هم توی گرگان بود ،اما بعده خروجم شلوغ شد و با خنده اما ایمان و باوری قوی گفتم که دنیا و قوانین اش چقدر دقیقه؟وقتی تو ارامش میخوای بهت ارامش میده و اگر چیز دیگه ای بخوای از جنس همون چیز میده، و اینکه سپاس گزارم از استاد عزیزم برایِ مسیر درستی که طی میکنه و مارو هم به لطف خدای مهربون در این مسیر درست هدایت میکنه،

    من در متن جامعه هستم اما زیباییهای ان بدلیل تمرکزم بر زیباییها نصیبم میشود و این قانونِ بی تغییر خداونده،

    سپاس بی پایان برای این مطالب عالیتون استاد عزیزم.

    در پناه مهر بی پایان خدای وهابم شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و اخرت باشی استاد قشنگم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    sara گفته:
    مدت عضویت: 1899 روز

    استاد دمت گرممم❤️

    اونجایی که گفتید دو گروه عین هم اند دمتون گرم

    دقیقا جنس فرکانس هاشون یکیه

    خشم عصبانیت تقلا مبارزه

    استاد جون بی صبرانه دلم میخواد دوباره کلاب بیایید واسه اولین بار بیام و بگم از نتایج خوشگلم

    چندماهه کامنت نزاشتم اینقدددر ک نتایج و اتفاقات خوب دارم خداروشکر

    معجزاتی که بخوام بگم چشاتون پر اشک میشه

    چه غلبه بر ترس ها ک کردم چه دستاوردها ک گرفتم چ دست ها ک خدا فرستاد واسم چ پاسخ ها ک سریع به درخواست هام داده شد

    چ پیشرفت ها چ تکامل هایی ک طی شد خدایاشکرتتتتت😍😍🥺❤️❤️❤️

    تقریبا به هرچی اول سال تعیین کرده بودم الان ک نیمه اول و تموم کردیم رسیدم دارم هدف گذاری جدید میکنم درواقع شیش ماه جلو ام 😍😍

    هرروز پا روی ترس جدید

    هرروز برنامه ام یه قدم از منطقه امن بیرون گذاشتن

    و دقیقا اون شب لایو اخریتون ک هدف گراری بود هدف مو گذاشتم و الان خیلی وقته بهش رسیدم

    (پا رو دل ترس رانندگی و الان ک حرفه ای همه جا میرونم تنها ، بیرون استان ، نصفه شب تو بارون شدید تو همه شرایط فقط یه ماهه تصمیم گرفتم ک استارت بزنم و به این سرعت رشد فوق العاده داشتم 😍😍💪🏻💪🏻) با همون حرفاتون تو لایو رفتم جلو پله پله و هعی گفتم اشکال نداره عوضش امروز بهتر از هفته پیش شدم دارم بهتر میشم این مهمه مدام قانون تکامل و یادم اوردم

    استاد عاشقتونم

    نمایشگامم ک به لطف دستای معجزه وار خدا یه ماهه راه انداختمش و چ دستاورذهای قشنگی و چ مسیر زیبایی ک دارم طی میکنم با هدایت های رب مهربون و هدایتگرم و اینکه من هیییییییییییچ کاری نکردم هیچ کاری واسه نمایشگام و معجزه وار رویای من شد سوپرایزم و من رویامو با چشام دیدم و هرروز میبینم

    استاد دمتون گرم و اینکه بچه ها حرکت کنید حرکت کنید فقط حرکت نتیجه میاره

    و اینو الان خیلیییییی بهتر میفهمم

    یه قدم حرکت میکنی(ک معمولا همون استارته اوله ک کلی غلبه بر ترس و نجوا میخواد) و ۹۹ قدم دیگ جهان سمت هدفت تو رو هل میده

    چ خوب گفتید استاد تو همون لایوتون ک بارسیدن به هر هدف شما قوی تر میشید ایمان تون قوی تر میشه عزت نفس تون بیشتر میشه توانایی های خودتون رو بیشتر باور میکنید و باایمان بیشتر هدف بعدی و بهش میرسید

    عاشقتونم و بدونید اگ یسری از بچه ها کامنت نمیزارن سرشون بشدت گرم نتایج و معجزه های زندگی شونه و هعی منتظرن نتایج بزرگ تر بگیرن

    مثل همیشه فایل تون بینظیر بود و پرچم همه مون بالاست ک داریم به قانون بدون تغییر خداوند عمل میکنیم و نتایج طبق قوانین ثابت و مشخصه❤️

    استاد و مریم جون مهربونم ک مدت هااااست اسم زیباتو صدا نکردم ؛ عاشقتونممم❤️❤️

    شما رو به خدای قادر و یکتا و عظیم میسپارم🤍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    NK گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام و عرض ادب استاد عزیز من در ابتدا خیلی نتونستم با حرف های شما ارتباط بگیرم مستاصل بودم که حرف های شما رو باید بپذیرم در این خصوص یا نه چون بهر حال الان اینجا جو احساسی بزرگی حاکم هست .

    همان لحظه فرزند کوچکم از من خواست متن درسش را برایش بخوانم متن این بود پرندگان هنگام سرما کوچ میکنند و به جای گرمسیری میروند

    گفتم خوب

    ما باید برای هر چیزی که تردید داریم از قانون طبیعت کمک بگیریم

    در طبیعت هم پرندگان با سرما نمیجنگند کوچ میکنند در این خصوص هم من چرا بجنگم اگر قوانین این نظام را قبول ندارم مهاجرت میکنم به همین راحتی

    من شعار وطن وطن را کنار میگذارم چون همه جا سرای من است قبلا انسان ها روی قبیله ی خود تعصب داشتند الان رو وطن

    من وطنم را دوست دارم اما جهان سرای من است اگر قوانین یک قسمتی از جهان را نپسندیم تو قسمت دیگر میروم

    موضع خداوند در این خصوص کاملا واضحه

    فسیروا فی الارض

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2214 روز

      سلام به شما دوست عزیز Neda.-k

      واقعا ازتون ممنونم از کامنتی که نوشتید و ایده و درسی از کتاب درسی فرزند تون گرفتید.

      این جمله رو منم برای خودم یادداشت کردم:“پرندگان هنگام سرما کوچ میکنند و به جای گرمسیری میروند.”

      در طبیعت هم پرندگان با سرما نمیجنگند کوچ میکنند.

      واقعا طبیعت چقدر قشنگ به ما درس میده.

      واقعا قوانین چقدر درست کار میکنند، اینکه شما برای پذیرفتن نگرش استاد مستاصل بودید و خدا هدایت تون کرد، الهام کرد و اون جمله ساده در کتاب فرزندتون قلب شما رو آروم کرد. من اونو پیام خدا میبینم و چقدر به دلم نشست این جمله. چقدر دوستش داشتم و برای خودم یادداشت کردم.

      بازهم ازتون سپاسگزارم دوست عزیز که صادقانه ردپا گذاشتید و در مسیر بهبود دائمی و رشد خودتون هستین و دارین بقول استاد خوب زندگی می کنید و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنید.

      ارادتمند شما فهیمه🌹

      براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از الله یکتا خواهانم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فهیمه زارع گفته:
        مدت عضویت: 3026 روز

        سلام دوست عزیزم چه زیباست هدایت خداوند وچه قشنگ به دل میشینه دقیقا وقتی آدم مستاصل میشه ورها میکنه خدا راه رو بهش نشون میده وبرا خود من هم بارها اتفاق افتاده خداراشکر که نشانه رو گرفتی ممنونم از بودنت ممنون که با گذاشتن رد پایی از خودت به منم ایده دادی دوستت دارم موفق وسربلند باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        NK گفته:
        مدت عضویت: 1813 روز

        سلام دوست عزیز

        چقدر شما در انتشار خیر و مهربانی سخاوتمند هستید ممنون از توجهتون به پیام من و سخاوتتون در ارزش دادن به پیامم

        من هم برای شما بهترین چیزهای ممکن در جهان را از خداوند مهربان خواهانم .

        پیام های شما هم در این موضوع بسیار قشنگ و عمیق بود من هم از پیام شما سپاسگزارم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2822 روز

    سلام و درود به استادان عزیزم و هم خانواده های صمیمی

    یکی از بهترین مثالهایی که میتونم در مورد اعراض از ناخواسته و کنترل ذهن بزنم در مورد حجاب عرف در ایران هست.

    من چند سالی هست که این خواسته در وجودم شکل گرفته که حجاب آزاد باشه و به سبک خودم پوشش داشته باشم قبلا هم یادمه توی دانشگاه یا خیابون چند باری به حجابم گیر دادن. بعضی وقتا هم خیلی ناراحت و شاکی میشدم و کلا اعصابم به هم میریخت.

    این اواخر سر همین موضوع حجاب مردم ایران اعتراضات شدیدی کردن ولی من به هیچ عنوان وارد این فاز نشدم بااینکه خواسته ام حجاب آزاد هست. به برکت آموزش های استاد این آگاهی رو دریافت کرده بودم که راه رسیدن به این خواسته جنگیدن نیست و بخاطر همین اعراض کردم و توجه نکردم. توی فایلهای حجاب در قرآن هم استاد دقیق توضیح دادن که توی هر کشوری یک حجاب عرف وجود داره که اگر میخوای مورد آزار و اذیت قرار نگیری و درگیر حاشیه نشی اون حجاب عرف رو رعایت کن و من کاملا توجیه شدم و به این توصیه عمل کردم.

    الان اتفاقی که افتاده اینه که من بدون اینکه کار خاصی کرده باشم حجاب در ایران نسبتا آزاد شده.

    حتی قبل از این داستان هم در این چند سال اخیر من چون خیلی بیشتر از قبل با خودم و دیگران در صلح بودم، خیلی وقتا بیرون روسری یا شالم از سرم میفتاد و نمیذاشتم ولی هیچوقت کسی بهم گیر نداد. انگار اصلا کسی منو نمیدید یا اگه میدید کاری به کارم نداشت.

    البته فقط یک بار به گوشیم پیام اخطار رعایت کردن حجاب داخل ماشین ارسال شد که در صورت تکرار مورد پیگرد قرار میگیرید ولی اونم به خیر گذشت ولی خداروشکر هیچ اتفاقی نیفتاد!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    ولی الله زیلایی پوری گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    سلام .استاد عزیز حال روز تون خوش من باشنیدن صحبتهای شما به خودم گفتم چقد قانون خدا ساده ست فقط ما آدمها زندگیرو برا خودمون سخت کردیم درسته یه کلیپ انیمیشن دیدم یه سامورایی با شمشیر روی زمین نشسته بود یه مگس اومد دور صورتش که خواست با شمشیر نصفش کنه شمشیرش به مگس نخورد ومگس شد دو تا مگس بازم شمشیرو زد طرف مگس ها شدن تا همینجور ادامه داد مگسها یه گله بزرگ شد ن وتا جایی که سامورایی خسته شد واز پا دراومد وایستاد دیگه ادامه نداد وکم کم مگسها کم شدن تا محو شدن مبارزه با ناخواسته ها هم به همین شکله سپاس ودرود فراوان خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    رضا زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز دل و جان

    اول از همه باز هم عاشقانه خدارو سپاسگذارم که کاری رو دارم هروز انجام میدم که عاشقش هستم و هروز دارم میفهمم درک میکنم ترمز هام چیه اصلا به چه معنیه کانون توجه چیه و هربار هی داره اشتباهات هم کمتر و کمرنگ تر و کوچیک تر میشه و واقعا درصد زیادی از روز رو دارم لذت میبرم و مهم تر از اون که خیلی خیلی میخوامش بیشتر از هرچیزی ، با تمام وجود در لحظه بودنه که از اولین باری که تجربه اش کردم تا الان خیلی بهتر شدم خیلی ، بینهایت جا داره بهتر بشم ولی واقعا راضی هستم واقعا

    همین چند روز پیش سه چهار روز پیش جای شما خالی به مناطق هزارجریب رفتیم در استان مازندران خونه ییلاقی و هوا بینظیر بود همه اش مه و توی اون چند روز خب خوب باورهامو کار نکردم مخصوصا ترمز هامو و یک روندی داشتم از چند روز قبلش که مثلا به مادرم میگفتم اینو بخور اونو نخور مگه مثلا پنیر میخوری حالت بد نمیشه و به طرز باور نکردنی ای یه چیز واضح رو انکار میکرد میگفت نه من قلبم مشکل داره ربطی به اون چیزی که میگی نداره و من مغزم باد میکرد واقعا میگفتم اخه یه چیز به این واضحی رو چجور نمیبینه و این عدم هضم این موضوع باعث میشد رفتار بدی مثلا نشون بدم تند بشم یکم و این رفتارم مثلا پشت این قضیه قایم بشه که آره من نگران مادرم هستم و دوستش دارم و کلی از این اتفاقات

    تا اینکه یه تلنگر خورد بهم که آقا (کلی نشونه دیدما) نمیتونی مادرت پدرت برادر زاده ات هرکسی که خودش نمیخواد رو تغییر بدی و هدایتی توی این مسیر هم قرآن خواندم و اینو دریافت کردم که ببین خدا چقدرررررر داره میگه ما فلان پیامبر رو فرستادیم برای فلان قوم تغییر نکردن و عذابشون آتشه و همون بت پرستی و این داستان ها ، البته تو همون آیه ها هم میگه اونایی که ایمان آوردن و تقوا و اینا جاشون بهشته و … منظور اینکه بارها گفته که یک عده پیامبر برای یک عده قومی که مثلا بت پرست بودن فرستاده شد اونی که بت پرست میخواست بمونه موند اونی که تغییر میخواست بکنه کمک شد بهش که تغییر کنه تو اینجا با پیامبر و بعد فهمیدم هرگز من نمیتونم هیچ کسی رو تغییر بدم و باید استثناً اینجا خودخواه باشم و خداروشکر سعیمو کردم که اصلا به دنبالش نباشم این چند روزی چخبر شده و اینا البته که می‌شنیدم ولی پیگیرش نبودم

    الان خدارو هزاران مرتبه شکر با اینکه تمام تلاشمو میکردم با پدر و مادرم خوب رفتار کنم و نکات مثبتشون رو بگم اونجا گمراه شدم یکم که اصلا بد هم نبود و الان باز بهتر شدم که دیگه باعث درگیری نمیشه و اینو پذیرفتم بارها مرور کردم که من تاثیری تو زندگی بقیه ندارم به این دلیل و این و این

    اولین نتیجه اش آرامش بیشتره و …

    حالا میخوام یک مثالی بزنم از کانون توجه که این فایل هم اصلش همینه و کلا تمام کارهای استاد به نظرم اصلش اینه که رو چی توجه کنیم رو چی نه

    یک صحبتی شد خیلی اصلا عادی ساده که توی اون صحبت مثلا مادرم گفت آقا دانشگاه رو شل نگیری ها الکی نری و فلان …

    بعد من به طرز عجیبی بهم برخورد اصلا عجیب و رفتارم عوض شد و گرفتم خودمو یعنی اون روی باز و اینا کنسل شد

    خیلی جالبه

    اولین نفری که ضربه خورد این وسط من بودم و آخرین نفر هم من بودم اصلا تا شب حالم بد بود هی میگفتم خدایا چرا حالم بده و بعد هرچیزی بدشو میدیدم رفتار پدرم رانندگیش ماشین چاله چوله خیابون ها و نمیتونستم اصلا به اون همه هوای زیبا و مه و طبیعت و جنگل و سرسبزی توجه کنم

    تا وقتی که اینو فهمیدم و رفتم بیرون پیاده و تونستم از یک نکته مثبت یک حس خوب بکشم بیرون بگم به به چه هوای خنک و ملیحی ، تموم شد دیگه هی ادامه دادم بچه های بازیگوش رو دیدم اونو گفتم دیدم مثلا تن سالم ام رو اونو گفتم و اها کلی خرید کردم اصلا عجیب قیمت مناسب که یک چیزی که مثلا دونه ای ۱۰ تومن بود یا بیشتر دونه ۲ تومن افتاد و اینقدر خوب و عجیب بود گفتم نکنه اشتباه شده و همینجوری ادامه پیدا کرد توجه به نکات مثبت

    یه سری چیزا میخوام بگم به قول معروف کلی حرف دارم بزنم از نوع خوبش صد البته ولی میتونم خلاصه اش کنم

    اینکه واقعا راضی ام با تمام داشته ها و نداشته ها و درست و غلط و شرک و توحید هرچی هرچی هرچی

    عاشقانه خداروشاکرم واقعا سپاسگزار این خدا هستم که من رضا زمانی یک روزی از جنگیدن و فرار کردن و … دست کشیدم و گفتم خدایا هرکاری میخوای بکن و معجزات رخ داد

    از استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم برای اینکه بهترین خودشو ارائه میده و تمام تلاششو میکنه تو هر اسکیلی که هست هرچی بهش گفته میشه رو انجام بده که صد البته اون بهترینه و استاد و خانوم شایسته ازتون ممنونم ، می‌بینم که هنوز مشکل دارم توی سپاسگزاری از آدم ها و شرک و این داستان ها ، ولی عاشقانه از شما دو عزیز سپاسگزارم

    همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    نسترن فضیلت گفته:
    مدت عضویت: 2411 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به همه ی شما عزیزان

    چقدر خوبه که این سایت هست واقعا. چقدر خوبه که بیایم اینجا و تمرکزمون رو بذاریم روی زیبایی ها.

    هنر ما باید این باشه که وقتی با مسأله ای مواجه بشیم، باید از خودمون بپرسیم که قانون چی می گه.

    توی لحظه از خودمون بپرسیم که قانون چی می گه

    قانون می گه احساس خوب، اتفاقات خوب.

    قانون می گه اگر توجهت رو از ناخواسته ها که مربوط به بیرونه برداری و روی زیبایی ها بذاری، به قول قرآن اعراض کنی، شما نتیجه ی متفاوتی با بقیه می گیری.

    اینکه زندگی برادر من، خواهر من، مادر من چطوریه و چه تضادهایی دارن توی زندگی، به من مربوط نیست و این از جمله مواردی هست که من باید اعراض کنم. چون زندگی هر کسی توسط فرکانس های خودش اتفاق میفتهو من نباید درگیر مسائل بقیه بشم.

    نباید بخوام شیرجه بزنم توی زندگی دیگران و دلسوزی کنم.

    نباید بخوام اگه جایی نادرسته، درستش کنم

    قانون می گه به هر چیزی توجه کنی، به سمت همون چیز کشیده می شی.

    قانون می گه اگر زیبایی هارو تکذیب کنی، آسون می شی بر سختی ها.

    خدایا شکررررت بخاطر این فایلها که حتی باعث می شه اگه توی ناخواسته هستیم، ذهنمونو بهتر کنترل کنیم.

    من با هر چیزی که مبارزه کنم، بیشتر وارد زندگیم می شه.

    به هر چیز منفی که توجه کنم، بر علیه هر چیزی قیام کنم، با هر چیزی بجنگم، بیشتر وارد زندگیم می شه.

    جنگیدن با فقر، جنگیدن با روابط نادرست، جنگیدن و تقلا کردن با هر چیز نادرستی که بخوایم از بیرون درستش کنیم، از همون چیز بیشتر و بیشتر می بینم. از همون چیز رو بیشتر جذب می کنم.

    چون جهان جهان فرکانسیه.

    جهان به این فکر نمی کنه نیت من خوبه یا بد، جهان به کانون توجه من، فرکانس من، احساس خوب یا بد من پاسخ می ده.

    اگر فرکانس من خشم و کینه و انتقام جویی و عدم صلح و ترس از فقر و ناسپاسی باشه، از همون جنس بیشتر دریافت می کنم.

    اگر فرکانس من، فرکانس سپاسگزاری، فرکانس احساس خوب، فرکانس توجه به داشته ها، فرکانس توجه به روابط خوب، فرکانس توجه به ثروت، فراوانی، نعمت، آب، پاکیزگی، رشد و گسترش، محبت، عشق، زیبایی باشه من از همینا جذب می کنم.

    پس دوباره به خودم قانون رو یادآوری کنم، به هر چیزی که توجه کنم، از جنس همون چیز دریافت می کنم.

    با هر چیزی که بجنگم، با هر چیزی که در ستیز باشم، از جنس همون چیز دریافت می کنم.

    گاهی می خوایم روی خودمون کار کنیم، ولی چون قانون رو نمی دونیم، توجه می کنیم به اشتبااهات و بدی هامون و می خوایم اونو درست کنیم.

    نمی شه. تحت هیچ شرایطی چون توجهمون به اشتباهاتمونه.

    من باید توجهم رو بذارم روی زیبایی هام

    روی داشته هام

    روی عملکردهای درستم.

    اینطوریه که من هدایت می شم به خواسته هام

    به زیبایی های بیشتر

    به اتفاقات خوب

    پس چیزی که من باید رعایتش کنم، اینه که بنویسم چی می خوام

    و طبق این قانون پلن بریزم.

    طبق این قانون حد و محدوده مشخص کنم

    طبق این قانون با خودم، با جهانم به صلح برسم

    به احساس خوب برسم

    ما به صورت مفرد، به واسطه ی افکار، باورها و فرکانس هامون، زندگی و دنیای شخص خودمون رو رقم می زنیم.

    افکار، باورها و فرکانس ها، خودشو توی احساس و فرکانس ما نشون می ده.

    اگر من طوری فکر می کنم که جامعه فکر می کنه، اگر من طوری فکر می کنم که اکثریت، گذشتگان من، نسل های قبل از من، حتی پدر و مادرم فکر می کنن من باید بگم که مسیر مخالف اونارو برم.

    جنگیدن با سیگاری و سیگار، از جنس همون دنبال من میاد.

    جنگیدن با آدم های حسود و کینه توز، و فکر کردن و جدل ذهنی حتی درباره ی اینا داشتن، باعث می شه بیشتر وارد زندگیم بشه.

    بقیه، یا اکثریت جامعه یه تفکری دارن، تفکر اینکه الآن یه اتفاق بد میفته.

    یا اتفاق بد بعدی چیه.

    جنجال بعدی چیه

    یعنی اینو من دیدم به وضوح که هر لحظه منتظر یه اتفاقن.

    این تفکر اوناس.

    من باید برعکس اونا باشم و به قول خداوند که توی سوره ی یونس می فرماید:

    یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ

    ای مردم عالم، به حقیقت نامه‌ای که همه پند و اندرز و شفای دلها و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدایتان آمد.

    قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ

    بگو که باید منحصرا به فضل و رحمت خدا شادمان شوند که آن بهتر و مفیدتر از ثروتی است که می‌اندوزند.

    یعنی من باید به فضل خداوند شادمان باشم.

    شاد باشم. خوشحال باشم

    متوکل و امیدوار باشم.

    ایمان داشته باشم.

    واااای خدای من چه جمله ای، وقتی قانون یکیه، ما باید واکنشمون یکی باشه.

    این نیست توی شرایط متفاوت، واکنش ما باید متفاوت باشه.

    قانون یکیه. اگر ناخواسته س، اعراض کن

    صحبت نکن درباره ش.

    ایمان و توکلت رو حفظ کن

    آرامشت رو حفظ کن

    روی خودت کار کن، جهان تو رو به جایی هدایت می کنه که احساس خوب بیشتری به تو می ده.

    این قانونه. دیگه این تویی که باید قانون رو در شرایط مختلف استفاده کنی و اجرا کنی.

    خداوند می گه تغییری در سنت الهی رخ نمی ده.

    وقتی تمرکزت روی زیبایی هاست تو زیبایی هارو می بینی. نقطه سر خط

    وقتی تمرکزت روی سپاسگزاریه، روی داشته هاته، روی روابط عالیه، روی اتفاقات خوبه تو آسون می شی بر آسونی ها. بازم نقطه سر خط.

    خدایا شکررررت

    استاد جانم و خانم شایسته ی عزیز سپاسگزارم

    از دوستان عزیزم سپاسگزارم بابت این فایل عالی.

    صمیمانه از همه ی شما سپاسگزارم

    چقدر حس و حالم خوب شد

    یا رب.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    فرزانه بابایی گفته:
    مدت عضویت: 714 روز

    سلام ب استاد جان و همه هم کلاسی های عزیزم.

    یه تجربه ایی در مورد سرمایه گذاری در یه جایی بنام وارد کردن ارز دیجیتال داشتم خواستم بگم براتون تا باورپذیر بشه برای شما برای من درس بزرگی بود.

    از اونجایی ک عادت دارم بعد دیدن یه فایل از استاد میرم سراغ بهترین کامنت از نظر امتیاز.یه کانت خوندم از یکی از دوستان گفته بودن یجا سرمایه گذاری کردن و بعد از شنیدن حرفهای استاد اون سرمایه رو کشیدن بیرون.

    تقریبا دوسال پیش اگه اشتباه نکنم بود ک ما یه ماشینی داشتیم کذاشتیم برای فروش و پول خوبی هم گیرمون امدو من ایده ایی نداشتم ک با این مبلغی ک دارم چیکار کنم کلا قبل اشنایی با قانون بود.این مبلغ تو حساب من بود تا اینکه یه شب همسرم امد گفت یکی از دوستانم میخواد یه پولی رو بزار بصورت مشارکتی کالایی وارد میشه و سود خوبی میده منم شماره اون بنده خدارو گرفتم و صحبت کردم نمیدونم چرا با اینکه اهل ریسک نبودم راحت قبول کردم پولم رو بدم و ماهیانه مبلغ قابل توجهی رو بگیرم ب هوای سود از اونجایی ک از نزول کردن یا نزول دادن میونه خوبی نداشتم خوشم نمی امد گفتم خوب این راه خوبه ک حداقل مثلا حلال هس.خلاصه من کل دارایی خودم رو سرمایه گذاری کردم و دادم با خیال اینکه حداقل با سود این پول میتونم یه مقدار بدهی ک دارم رو بدم و کلی نقشه داشتم بعد چند روز دیدم اون اشنای ما زنگ زد گفت اگه طلا هم داری بفروش بده طلا مگه چقد میخواد سود بده حداقل اینجا میدونی چند برابر سود میکنی بهر حال به هر ترفندی بود منو راضی کرد من طلای خودم رو بفروشم و کل پول هر چی ک داشتمو دادم و ماه اول سود خوبی بهم داد و من راضی ب اصلاح.گذشت و من تو اینیستا یه فردی رو دنبال میکردم و اون فرد گفته هر کی هر پولی توی بورس داره رو بکشه چون اونا یه نقشه ست و بعد یکی دوماه میزارن میرن.منم بلافاصله زنگ زدم به اشنامون گفتم پولم رو میخوام و اونم گفت چند روزی طول میکشه.تو همون چند روز با من تماس گرفت کل پول خودش ک حتی از کل اقوام گرفته بود نزدیک به یک میلیارد بود و پول من و همه ی کسایی ک تو اون بورس شرکت کرده بودن از دست رفته یعنی طرف متواری شده.و به همین راحتی کل زندگی من و کلی ادم ک به امید این هرم بودن بیچاره شدن.خدارو شکر از اونجایی ک اوایل بیداری من بود مصادف شد با از دست دادن مل زندگیم اصلا حالم بد نشد شوکه شدم و دیگه راحبش با هیچکس صحبت نکردم چون دیگه فایده ایی نداشت انقد ک تو ارامش بودم حتی شوهرم بمن گفت تو دروغ میگی همچین اتفاقی نیوفتاده از ارامش من خیلی بهم میریخت.نمیدونم چ اتفاقی برای من افتاده بود چرا ناراحت نشدم چرا گریه نکردم چرا دیگه هیچی مهم نبود چون در قبالش چراغی در قلبم روشن شده بود بنام خداوند درسته من روی خداوند حساب نکرده بودم روی خودم حساب نکردم و پولم رو دادم و رفت ولی درسی شد خیلی بزرگ.از هرچی بنام وام قرض متنفر بشم.روزای سختی رو گذروندیم با بی پولی و کلی قسطو بدهی ولی گذشت.بعد اینکه با استاد اشنا شدم متوجه شدم چرا سرمایه ام رو از دست دادم و طرح پونزی.اگه زمیمثن و اسمون بهم نزدیک بشن من اینکار رو تکرار نمیکنم.اتفاقا الان توی یه جمع فامیلی یه همین طرحی امده و یه بچه با اینکه من همچین اتفاقی برام افتاد میگن این فرق داره و منم توی دلم میگم شاهنانه اخرش خوشه.

    امید وارم این پیام من رو دیده باشین قبل از اینکه دیر بشه و همه چیتون رو از دست بدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: