قانون تغییر ناخواسته ها - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-30 06:06:422022-12-12 06:56:25قانون تغییر ناخواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیز خاله مریم عزیزم
من نمیدونم چرا دوباره این فایل گذاشتید و چه اتفاقی افتاد خبر ندارم من ایران هستم تهران هم هستم اما چه اتفاقی افتاد دوباره نمیدونم
اما همین فایل اشتباه نکنم مشابه این قبلا تو سایت گذاشت بودید در زمانی که درگیری ها تو ایران شدت گرفته بود
میخوام بگم چه اتفاقی افتاد من تغییر کردم شاید برای دیگر دوستان هم جالب باشه یا ازش درس بگیرند
من هم مثل تمام افراد 95 درصدی ایران همین افکار هارو داشتم با اینکه من سال 68 به دنیا اومدم اما همیشه از همه آدمها از شرایط مملکت از خانواده خودم از همه همه چیز رهبر رژیم از خدا از هر چیزی فکر کنید شکایت داشتم میگفتم حق مارو خوردن اگر من در آمریکا به دنیا می آمدم الان شرایط دیگه داشته اگر در یک خانواده ثروتمند اشرافی به دنیا اومده بودم شرایط دیگه داشتم. هر روز اخبار تمام زندگی من اخبار اخبار اخبار اخبار حتی من شبکه های خبری آفریقا آنگولا هم داشتم که بدونم الان مردم آفریقا با استعمار جهانی چیکار میکند و دنیا گرفتار سیستم های فاسدی است اصلا یک توهماتی داشتم خودم موسولینی که فاشیست ساخته اندازه من تو ذهنش توهمات توطئه نداشت خلاصه نه شزایط مالی خوبی نه دستاوردی برای زندگی خودم دیگه طبق قانون هم خودتون میدونید چی بود دیگه منتها زمانی که با استاد آشنا شدم سالها گذشت بود من روی باورهای خودم کار میکردم اما این باور هارو داشتم اتفاقا یک موقعی هم بود آنقدر احساس من شرایط من حال من عالی عالی بود آنقدر احساس خوب عالی داشتم هم چیز عالی بود اما از زمانی که درگیری ها تو ایران شروع شد من دوباره رفتم سراغ اخبار اخبار از صبح تا شب از صبح تا شب نه این که یک دقیقه گوش کنم بعد بعد 7یت 8 ساعت بعد نه از صبح که بیدار میشدم اما توجه من رفته بود روی این شرایط بعد شب هم که میآمدم خونه تا دیروقت بحث های سنگین در حد یقه جر دادن در حدی که کسی مخالف نظر من داشت میگفت نه جمهوری اسلامی خوب میخواستم از وسط دو نصفش کنم رگهای گردنم میزد بیرون شما غیرت ندارید شما شرف ندارید خلاصه احساس من حال من چنان خراب شده بود که نگو نپرس از حال خوب چنان به حال داغونی رسیده بودم
اتفاقا اون موقع من خودم جز کسانی بودم که تو ذهنم دائما داشتم به استاد ایراد میگرفتم میگفتم استاد حتما داره از نظر مالی داره تامین میشه مگر میشه آدم بی تفاوت باشه مگر میشه آدم آنقدر بی احساس البته خیلی ها رو دارم سانسور میکنم بی احترامی نباشه به استاد اما خودتون میدونید منظور من چیه اما هیچ وقت کامنت ننوشتم هیچ وقت تو هیچ شبکه اجتماعی اینکار نکردم البته استاد عزیزم ببخشید که ابن هارو دارم میگم قصد بی احترامی ندارم خلاصه این هی ادامه داشت البته یک نکته دیگه ای هم بگم
اینکه استاد میگه تا زمانی که باورها باورها تغییر ایجاد نکن شخصیت عوض نمیشه رفتار عوض نمیشه اتفاقات شرایط آدمها و غیر تغییر نمیکنه من اون موقع پیش خودم فکر میکردم که دارم روی خودم کار میکردم فکر میکردم با گوش دادن فایلها دارم تمرینات انجام میدم ((((((((اما تو این لحظات تو تضادها تو شرایط به ظاهر بد است که نشان میدهد که چقدر تغییر کردیم )))))) خلاصه اشتباه نکنم یک ماه از اون جریانات میگذشت همین فایل که الان استاد زحمت کشیده گذاشتن بعد شروع کردم به گوش دادن این فایل گوش دادم گوش دادم دوباره دوباره دوباره فکر کنم چند بار ابن کار انجام دادم انگاری یکی من با سیلی محکم از خواب بیدار کرد انگاری خواب بودم تو خواب من با یک سیلی خیلی محکم از خواب بیدار کرد تا چندین روز فقط داشتم فکر میکردم شوکه شوکه شده بودم من هیچ وقت از این زاویه از این دید بهش نگاه نکرده بودم
من یک آدمی بودم صبح از خواب بلند میشدم دعوا داشتم عصبی بودم حالم خوب نبود همیشه وقتی این اخبارها گوش میدادم بحث میکردم قشنگ متوجه میشدم حال به نقطه رسید که احساس خیلی بدی دارم دنیا رو به شکل یک جهنم میدیم یک چهره خشمگین عصبی. خلاصه
چند روز هی ادامه داشت بعد هی فکر میکردم میگفتم به قول استاد اگر من تو آفریقا هم به دنیا میآمدم بازم میگفتم من عاشق این کشور هستم من عاشق فعلان هستم بهمان بعد من آنقدر دارم از زمین زمان دارم ایراد میگرم حسن خدا وکیلی چه کار مثبتی برای مردم برای این کشور اصلا برای خودت انجام دادی چه غلطی کردی اگر خودت شخصا به جای اینا تو مسند قدرت بودی بازم بدتر از اون ها عمل نمیکردی خدا وکیلی رواست به خودم گفتم چرا شاید من یکی بدتر هم میشدم شاید من از چنگیزخان مغول هم بدتر میشدم خلاصه به هر نقطه به حرف به هر چیزی که که فکر میکردم در مورد استاد که تو فایل میگفت من میدیم چون من مخالف جریان گفت های استاد تو زندگی عمل کردم تا به الان به هیچ نتیجه مطلوبی نرسیدم از همان موقع بود هر رسانه هر اخبار هر شبکه در مورد سیاست از این جور چیزها بود ممنوع همه گذاشتم کنار
اولیش خیلی برام سخت بود که زمانی که شرایط بود که بحث بود من دهن خودم بسته نگه دارم خیلی خیلی برام سخت بود اما آرام آرام اتفاق افتاد اصلا شرایط به شکلی شد دیگه جوری نیست اگر من میرسیدم همه رفته بودن یا بحث چیز دیگه میشد خلاصه به یک شکلی که هدایت میشدم این نکته برای خودم خیلی جالب بود وقتی که شروع کردم به تغییر خودم در این موضوع اصلا شرایط خودش رخ میداد خلاصه ماه گذشت یکسال گذشت کلا تو این اتفاق اتفاقات بهتر دیگه ای هم رقم خورد من خودم خیلی از دوستانم حذف کردم اصلا تصمیم گرفتم خیلی هارو حذف کنم خیای هاشون هم خودش دیگه حذف میشدن دیگه مهمانی های الکی رفتن خیای اصلا یک دگرگونی در من اتفاق افتاد حالم انرژی احساس کلی تغییر کردم یادم یک مهمانی بود من داشتم نمیدونم به چه موضوعی فکر میکردم در مورد چی بود بعد یک از اقوام زد رو شانه من گفت کجای این هی دارم صدات میکنم من اصلا جای دیگه بود فکر گفتم چی شد بعد گفتن نظرت چیه گفتم در مورد چی بعد نگو داشتن درباره تغییر رژیم صحبت میکردن که اگر اینا برن اونها بیان چی میشه
یاد این حرف زدم به طور ناخودآگاه خودم الان میگم خندم میگیره گفتم هیچی هیچی شما های که بدبخت هستید همان میمانید اون های که خوشبخت هستن اون موقع هم خوشبخت هستن بعد برای چندین دقیقه سکوت شد فکر کنم یک 8 یا 9 نفری همین جوری داشتن به من نگاه میکردن خودم نفهمیده بودم چی گفتم بعد داداشم گفت کلا تو دیگه از دست رفتی چی میگی من گفت شما نظر خواستید من دادم این نظر من بود خلاصه از جمع خودشون من پرت کردن بیرون من هم با خوشحالی پذیرفتم رفتم نشستم تو جمع زن ها جالب اون جا هم داشتن درباره فعلان فامیل پشت سرش حرف میزدن
خلاصه من از اون موقع دیگه نه اخبار نه هیچ صحبت بحثی با هیچ کس نکردم یادم مثل اینکه یکبار هم زلزله اومده بود من سرکار بودم دیدم شریک من داره هی حرف زلزله این حرف هارو میزنه اگر زلزله بیاد تهران نمیدونم زیر ساخت نداره تهران امنیت نداره از ابن حرف ها به من میگفت دیدی گفت نه چی رو گفت مگه اخبار نگاه نمیکنید گفتم نه مگه بیکارم این همه چیز خوب است
بعد برگشت گفت بابا تو دیگه خودت از زندگی انداختی تو دیگه خودت با این چیزهای که گوش میدی نابود کردی همین که داشت میگفت از دفتر اومدم بیرون رفتم تو سالن خودم مشغول کاری کردم فقط گفتم بزار برم مشغول یک کاری باشم نشونم این حرف هارو امروز مثل همیشه گفتم بزار ببینم استاد فایل سفر به دور آمریکا گذاشت دیدم ابن فایل اولش فکر کردم گفتم شاید رندوم همین جوری گذاشت بعد که گوش دادم استاد گفت یک شخصی فوت کرده متوجه شدم دوباره یک داستانی هست یک عده دوباره واکنشی خواستم این بگم من هم قبلا جز همان افرادی بودم که به خیلی از اتفاقات زندگی خودم واکنشی عمل میکردم من هم همیشه مسولیت زندگی خودم گردن اما عالم بشریت مینداختم اما خودم حتی یک درصدش هم قبول نمیکردم خوب شرایط زندگی اونجوری بود و الان اصلا قابل مقایسه نیست اصلا قابل مقایسه نیست الان خیلی به من میگن تو خیلی به احساس شدی تو خیلی سنگ دل شدی و خیلی چیزهای دیگه اما من میدونم چه تغییرلتی درون من داره میوفته و افتاد احساس آرامش احساس خوبی که دارم یک مورد دیگه بگم قبلا آدمی بودم اصلا تنهایی نمیتونستم 10دقیقه با خودم تنها باشم و تا تنها میشدم میخواستم با کسی حرف بزنم زنگ بزنم به رفیق به فعلان فامیل الان آنقدر از آنها بودن با خودم لذت میبرم و احساس عالی دارم احساس آرامش دارم این هم یکی دیگه از چیزهای بود که برام اتفاق افتاد البته آنقدر تغییرات زیاد که اتفاق افتاد یک چیز جالب دیگه هم بگم کلام به اتمام برسانم الان میفهمم که چطور ریز آرام آرام باورها و تو خورد افرادی مثل من میدادن دنیا در حال نابودی است مردم دنیا خوب نیستن ما نژاد برتر هستیم نمیدونم کانادا آدم های نژاد پرستی هستن در آمریکا با ایرانی ها چنان چنین بعد از این که سفر به دور آمریکا استاد نگاه کردم اون رفتار اون شیوه زندگی اون نوع برخوردشان دیدم تازه فهمیدم رسانه چه قدر باورهای غلطی به خورد افرادی مثل من میدادن خدارو شکر خدارو شکر که هدایت شدم خداوند سپاگزارم که هدایت کرد من به استاد عزیزی که یاد داد آموخت چگونه زندگی کنم چگونه دنیا را جای بهتری برای خودم برای خودم و دیگران کنم بینهایت از ممنونم استاد عزیز و خاله مریم عزیز منتظر سفرهای خوب شما به دور آمریکا هستم به خدا میسپارم شمارو
به نام خدای مهربان
سلام بر استاد عزیزم ❤️
سلام بر خانم شایسته ی نازنین❤️
سلام بر خانواده ی بهشتی عباسمنش ❤️
استاد جان دیشب خواب دیدم کلی آب هویچ درست کردین منم داشتم کمک میکردم چه حس خوبی داشتم 🤩
بعدش واسه یه کاری رفتین چین و کل کشور چین بنر شما را زده بودن چقدر لذت بردم از این خواب خدایا شکر 🙏❤️🌹
سپاس استاد جان که قانون را دوباره یادآوری کردین
بارها واسه من پیش اومده که با هرچیزی جنگیدم اونم با من جنگیده و حتی پیروز هم شده
اگه بخوام از این موضوع یه مثال بزنم دو سال پیش که تازه به تهران اومدم و تازه از اعتیاد رها شده بودم به داداشم که اونم تو دام اعتیاد بود خیلی توجه میکردم که رها بشه و مدام دوست داشتم که از این بند بکشمش بیرون و خوب فکر میکردم که من میتونم نجاتش بدم به خاطر همین
خیلی روش تمرکز میکردم، اون موقع اصلا نمیدونستم قانون چیه انقدر بهش توجه کردم که اومد پیشم و من همش به این فکر میکردم که چطور میشه از این بند رهاش کنم و نمیتونستم رو کار خودم تمرکز کنم و پیش همه در موردش صحبت میکردم و کل اخبار زندگیم اعتیاد داداشم بود انقدر باهاش جنگیدم که یه رفیق مشترک داشتیم و اونم مصرف داشت و اومد پیشمون و شدن دوتا 😂
خلاصه که کار به جایی کشید که درگیر هم میشدیم و من بعضی شبها اصلا خوابم نمیبرد و دوباره منم معتاد شدم 😂 البته اعتیاد من خدارا شکر چند روزی بیشتر طول نکشیدو حسابی چگ و لگد ها را خوردم و بعدش به خودم اومدم و
با یه مجموعه ای آشنا شدم برای ترک اعتیاد و گفت که اصلا نباید بهش توجه کنی درک این موضوع واسم خیلی سخت بود اما زمانی که توجهم از ناخواستم برداشتم بازم تنها شدم و دیگه از اون اخبار دنیای اعتیاد خبری نبود و شکر خدا الان سالم و تندرست هستم و واقعا خبری از رفیقم ندارم و حتی نمیدونم که داداشم وضعیتش چطور 😁
با حالی که تهران زندگی میکنم خیلی خیلی کم از این اعتراض ها را میشنوم و به قول استاد عزیزم سعی میکنم توجهم بر روی زیبایی ها بذارم
عاشقتم استاد عزیزم
عاشقتونم خانواده ی عزیز عباسمنش
سلام استاد جون
نمیتونم بگم چقد دلم تنگ شده بود واسه اومدن تو سایت
امروز بالاخره وصل شدم بهتون واین قشنگترین اتفاق امروزمه .چه روز بابرکتی شد امروز الهی شکر
استاددرباره موضوع این فایل :
من دررابطه عاطفیم سالهای سال جنگیدم واقعا جنگیدم ها یعنی اون کاری نبود که من نکرده باشم
تمام توجه من روی نواقص همسرم بود روی اشتباهاتش و…وطبق قانون این رفتارهابیشتروبیشتر میشد یه مشکل رو حل میکردم وبعدی شروع میشد
درکل باهاش میجنگیدم توجهم روی وجه منفیش بود ونتیجه هم که واضح
اما ازیه جایی به بعدگفتم جهنم وضرر بزار اصلا هرچی میخواد بشه بشه دیگه برام مهم نیست
اصلارابطه ای که اینجوری چه بهتر که تموم بشه وبه مرزرهایی رسیدم تا قبل اون میخواستم باچنگ ودندون زندگیمو نجات بدم اما به محض آشنایی با شما واین قوانین به رهایی وتسلیم رسیدم
گفتم خدایا من دیگه تسلیمم عاجزم هرکاری که درسته رو خودت انجام بده من فقط یه چیز میخوام
،آرامش،ولی راهشو بلد نیستم هدایتم کن
واومدم توجهم رو گذاشتم رو خودم رو علایقم رو تفریح و…تاحواسم ازناخواسته ام برداشته بشه
وبعد چند وقت همه چی عوض شد
همون آدم تبدیل شده به آدمی که باتمام وجودم ایمان و رستکاری ومهربونی وصداقت و…اش رو تحسین میکنم وحالم درکنارش خوبه وآرامش دارم
واقعا استاد این اتفاق بود که ایمان منو به قوانین بالابرد چون من یالها درگیرش بودم
یا مثلا یه موردی تو بدنم بود که پزشکا میگفتن دیگه همینه کاریش نمیشه کرد
اما باافتخارمیگم من اصلا اون حرفارو نشنیدم برام مهم نبود چی گفتن ته قلبم این بود سیستم بدن من حرف نداره ،اگه خدا اینو ساخته پس من به کارخدا اعتماد دارم اگه مشکلی هم هست بازکارخداست درکل اصلا بهش توجهی نداشتم شاید باورتون نشه ولی من کلا یادم رفته بود این موضوع تو بدنم بوده فقط طبق عادت تو حمام تمام اعضای بدنم رو تجسم میکردم تو با دونه دونه آب دوش دارن نورانی وقوی میشن همین
ویک ماه پیش که برای کاری آزمایش دادم فهمیدم زره ای زره ای اثر ازش نیست ومن درکمال سلامتی هستم
به خدای خودم افتخارمیکنم با این قوانین ثابتش
وازخدا میخوام به استاد بزرگوارم سلامتی وثروت و…بیشتر بده که مارو با این قوانین آشنا کرد
مثال زیاد دارم از عمل به قانون ونتیجه گرفتن که اینجا نمیگنجه واقعا
میزارم واسه روزی که مستقیم چشم تو چشم به خودتون بگمشون استا😍
دوستون استاد خوش تیپم ومریم جون مهربون ودوستای عزیزم😘❤️
سلام خدمت استاد بزرگوار و همسر محترمشان
و سلام خدمت دوستان عزیز
امروز این فایل استاد رو گوش کردم
یک دو هفته ای بود درگیر یک ماجرای مشابه با همکاران بودم و خیلی با خودم درگیر بودم که تصمیم من درست بود یا نه
با گوش کردن به این فایل مطمعن شدم انتخاب درستی کردم
خوشحالم از آشنایی و همراهی با استاد و سایت مفیدشان
خدا عمر با عزت بهتون بده
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی های توحیدی.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
…با هرچیزی بجنگی از همون جنس تجارب، بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میشه ،
…جوری که درسته فک کن و رفتار کن نه جوری که عموم مردم فکر میکنن
…اگر نتونی ذهنتو کنترل کنی نمیتونی زندگیتو کنترل کنی
قانون اینه ،توجه مساوی با تجربه ،پس به چیزی توجه کن که دوستداری تجربه کنی
…شرایط خوب نمیشه وقتی تمرکزت رو نازیباییه
…حتی اگر حق صد درصد با توإ، باز راجب ناخواسته ها صحبت نکن ،با هیچ بهانه ای ، این کار ساده ای نیست اما اگر به انجامش پایند باشی ،زندگیت متحول میشه و تو هدایت میشی به سمت پاداش های بزرگ
…اگر میخوای زندگیت بهبود پیدا کنه آگاهانه تمرکز کن روی نکات مثبت
انقدر این کلمات و آموزش ها و آگاهی ها ، نجات بخشه که دلم میخواد صدها هزار بار گوش کنمش، هربار که به تضادی میخورم باهمین آگاهی ها خودمو مدیریت میکنم ، همش به خودم میگم ماریا گوش بزنگ باش که توجه مساوی با تجربه حالا اگه میخوای از همین جنس اتفاق ناخواسته برات اتفاق بیوفته ،ادامه بده ، اگه نمیخوای پس زیپ دهنتو ببند و کانون توجهتون کنترل کن و تمرکزتو بزار روی زیبایی ها اگر هم برات سخته ،همینکه به ناخواسته توجه نکنی هم خودش خیلی عالیه .
خوب اگر بخوام از هفت سال قبل که با شما آشنا شدم مثال بزنم تاالان صدها مثال دارم اما من به چند تا که از موارد بسیار بزرگ اکتفا میکنم .
مورد اول همون زمان کرونا بود که با کنترل کانون توجه تونستم در آرامش و سلامت کامل از اون مرحله عبور کنم در حالی که همه جهان درگیر این موضوع بودن و حتی خیلیا جونشونو از دست دادن ، یادمه چند نفر از نزدیکانم بهم به اصطلاح هشدار دادن که ازاین توهمات بیا بیرون و واقعیت زندگی که جهانو فرا گرفته ببین ، اما من یقین داشتم که مسیرم درسته چون براین باورم که واقعیت هرکسی رو افکار و باورهاش میسازه فارغ از اینکه اون بیرون چه خبره ، اینکه من مثل اکثریت جامعه فکر نمیکنم دلیل بر اشتباه بودن طرز تفکرم نیست ، اتفاقا برعکس افتخار من اینکه من جوری فکر میکنم که درسته ، نه جوری که اکثریت جامعه فکر میکنن ، پس نتایجمم با نتایج اکثریت جامعه متفاوته و خداروشکر همونطور که استاد عباسمنش عزیزم فرمودن ، جهان پاداش بزرگ میده به کسانی که کنترل ذهن دارن ، من با بیماری نجنگیدم من هرلحظه در حال کنترل کانون توجهم بودم چون صحبت مرگو زندگی بود و طبق قانون ، سلامتی کامل پاداش من بود، درحالی که خیلی ها جون خودشونو از دست دادن،
مورد بعدی همین موضوعیه که استاد دارن راجبش صحبت میکنن، من سالهاست که تو این سایت هستم و باآگاهی های استاد عباسمنش عزیزم آشنا هستم و خوب میدونستم که باید اعراض کنم اما افکار عمومی ، تلوزیون ،اینستا ، شبکه های ماهواره ، حرف های عادی مردم ، رسانه ها و همه چیز و همه جا حرف از این اعتراضات بود و کنترل کانون توجه باز هم کار آسانی نبود گاهی هم نزدیکانم احساساتمو تحت تاثیر قرار می دادند که تو مگه انسان نیستی ، اینهمه جوان دارن نابود میشن چرا بی توجهی ، با وجود اینکه میدونستم هرکسی داره تأثیر باورهاشو تو زندگیش میبینه اما گاهی کنترل کانون توجه برام سخت میشد و باز با شدت بیشتری میومدم تو سایت وآگاهی های سایت رو دنبال میکردم تا این کنترل برام راحت ترشه ، و خداروشکر همیشه در همه جا در امنیت بودم و هرگز هیچ جا هیچ بی احترامی ، اخطاری یا درد سری برام پیش نیومد ، درحالی که از نظر پوشش جوری نبودم که مورد تأیید قوانین این کشور باشه .
مورد های دیگری هم دارم از شکسته شدن گوشیم ، تصادف ماشینم ، یا بیماری بسیار کوتاه مدت خودم و مشکلی که برای پسر گلم پیش اومده بود که البته این چهار مسئله برای این هفت سالی که با استاد هستم بسیار کم هست ، چون هرچی که بیشتر رو خودم کار میکنم ، مسائل کمتری برام پیش میاد .و خداروشکر هرچه قوی تر میشم راحت تر حلشون میکنم .
و بازهم خدارو شکر در مورد همشون تونستم ذهنمو کنترل کنم و نتایج همشون نه معمولی بلکه نتایج بسسسسیار پر برکتی برام بودن.
مثال آخر راجب رابطه هست ، مسئله ای که این روزها تو زندگیم وجود داره که اصلا نمیتونم اسمشو معجزه نذارم ، تضادی که با کنترل کانون توجهم تبدیل شده به بزرررررگترین موهبت زندگیم ، هزاران فراوانی از هر جهت برام به ارمغان آورده که فقط خودم میدونم این نتایج حاصل کنترل صد درصدی ذهنم بود .
من هرلحظه آگاهم که ذهن چموشم منو با خودش به ناکجاآباد نبره و هوشمندانه کنترلش دستمه ، چون یقین صد دارم که با هرچیزی بجنگی از جنس همون تجربه میکنی پس تمام توجهم روی زیبایی های این تضاد هست و لاجرم جهان فقط زیبایی داره تقدیمم میکنه .
مهربان پروردگارم سپاسگزارم که هدایتم کردی به این آگاهی های توحیدی ، اصصصصلا نمیدونم اگر با این آگاهی ها آشنا نشده بودم الان چه وضعیتی داشتم ، مطمئنم اگر این آموزش هارو ندیده بودم حتی کوچیکترین تضادها میشدن بزرگترین مشکلم ، درحالی الان بزرگترین مشکلاتم شدن ، موهبت برام.
خدایا فقط خودت میدونی که این آتش چطور برام گلستان شد ، چون من ازاین آگاهی ها برای اداره ی زندگیم استفاده کردم و در تمام موارد همشون بدون استثنا خیرو برکت شده برام ، خیلی خوشحالم که تو این سایتم که میتونم اینجا به خودم یاد آوری کنم که چه نتایجی گرفتم تا ایمان و باورم بیشتر و بیشتر شه و بتونم هرروز توحیدی تر از گذشته زندگی کنم
استاد عباسمنش عزیزم هزاران بار سپاسگزارتونم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین.
عاشقتونم و عشق برای همه ی خانواده بزرگِ عباسمنشیم دراین سایت توحیدی.
سلام بر ماریا عزیز واقعا وقتی هر کامنت از شما رو میخونم کم کم پی میبرم که چقدر شما از بقیه افراد جامعه متفاوت هستید این تفاوت عظیم در افکار رفتار و شخصیت توانمند در اعراض به ناخواسته هاو تغییر و بی توجهی به واقعیات از شما یک اسطوره تغییر ساخته درمان لکنت زبان بشکلی که حتی دیگه صحبتی ازش نمیکنین و این تغییر عظیم رو حتی به یاد ندارید نشون از این میده که در ابعاد دیگه چقدر پیشرفت کردین که این تغییر رو کوچک میشمارین معجزه خدا بر زمین هستین سالها من در این سایت بودم و خیلی دوستان توهم تغییر داشتن و فکر میکردن با حرفای قشنگ ، دروغ گفتن نتایجشون نتیجه واقعی میگیرن ولی شما نمونه واقعی تغییر هستین کاش از احساستون بگین از دورانی که لکنتی تو زندگیتون وجود نداره فقط یک فرد لکنتی میفهمه که رهایی از لکنت چه برکت و نعمتیه اینقدر شما لکنت رو فراموش کردین و درمان کامل شدین ادم همش حس اینو داره نکنه توهم زدین که خوب شدین ولی سریع به ذهن نجواگرم میگم منفی نباش و ببین این معجزه خدا بر زمین روو تایید کن تا از همان جنس وارد زندگیت شود
به نام پروردگار جهانیان
سلام استاد عباس منش عزیز من می خواهم یک داستان جالبی تعریف کنم باز هم از تخیلات خودم است دختری به نام بکی که در آمریکا با پدر و مادرش در شهر نیو یورک زندگی میکرد شغل پدر و مادر بکی ماجرا جو بود خانواده بکی هر سال به یک شهر یا یک کشور سفر میکردند بکی هم عاشق ماجرا جویی کردن شد و او هرسال زیبایی های آفریدگار خود را میدید و لذت میبرد بکی تک فرزند بود و دوستی نداشت حتی وقتی به مدرسه میرفت کلاس های دانش آموز ها را نمی شناخت هر وقت که فامیل هایشان به بکی می گفتند چرا دوستی پیدا نمی کنی و همیشه بکی جواب میداد من تا وقتی که آفریدگار جهانیان را دارم دوست میخاهم چه کار آفریدگار دوست من است او است که همیشه به من کمک میکند در هر شرایت من هر جور شده جلو میروم و درس میخوانم پدر و مادر دیدن که بکی خیلی مغرور شده که می تواند هر کاری را بکند و هر چیزی راحت است برای او برای همین او را امتحان کردند به و یادشان آمدند که بکی خوشش از پییانو می آید برای همین او را به یک کلاس پییانو بردند بکی تعجب کرد گفت چه آسون پییانو زدن که کاری ندارد بکی روز اول به نظر او آسون برای اش بود ولی او تمرین نمی کرد پدر و مادرش کاری به او نداشتند روزی معلم از بکی خواست که پییانو یی بزند او همه ی درس هارا یادش رفته بود چرا چون او در س نخوانده بود و پدر و مادرش می خواستند به او یاد بدهند که درست خداوند همیشه به ما کمک می کند ولی باید خودت اول شروع کنی
من می خواستم این درس را به شما بیاموزم و الان می خواهم کار های مثبت این هفته ام رو بنویسم
1-درمدرسه یک سرود خواندیدم که در باره ی شاهنامه بودومن از این سرود خیلی چیز ها یاد گرفتم
2- نقاشی درباره ی حرمی با دو گنبد را رنگ آمیزی کردیم
3- درس مان در باره ی امام ها بود که چه کار هایی و چه ویژگی هایی داشتند صحبت کردیم
4-در شنا موفق به شنا زیر آبی شدم و خیلی خوش حالم
5-و من چند وقت پیش از خداونددرخواست کردم که یک عروسک خرگوشی بخرم و به دست آوردم
6-دیروز پدرم به مدرسه ام اومد و معلمم کار نامه ام را به پدرم داد و خانم معلمم به پدرم گفته بود که شینا هم از لهاز درسی و هم در لهاز اخلاقی عالی هستش
7-ما دیشب می خواستم به یک شهر سفر کنیم و سه بار قرعه تهران آمد و ما الان که این کامنت رو مینویسم در تهران هستیم
ممنونم از خاله لیلا، عمو مجید، خاله فهیمم، خاله پری، عمو محمد حسین، خاله مریم، عمو محمد، خاله یگانه که مثل خودم پرسپولیسی و خاله ام البنین که برام کامنت نوشتن
خداحافظ
بنام ویاد الله
سلام به شینای عزیز ودوست داشتنی
سلام به روی ماه ووجود نازنینت
شینای عزیزم احسنت به تو خاله
جان احسنت چه داستان آموزنده ای
چقدر عالی داری با قانون پیش میری
بهت تبریک میگم عزیزم که موفق به انجام شنای زیر آبی شدی
عزیزدلم خوش به سعادت خانم معلمت که شاگرد زرنگ ومودب وخوش اخلاقی چون تو داره
شینای عزیزم خاله جان من آخر هر هفته منتظرم تا اتفاقات قشنگت را با عشق بخونم
همین صبح که آمدم سایت گفتم چطور آخر هفته دختر گلم کامنت نزاشته وتقریبا بعد از یک ساعت خداوند مرا هدایت کرد به کامنتت
صورت چون ماهت رو می بوسم
وبی نهایت دوستت دارم
مراقب روح پاک وقلب مهربانت باش
یاحق
شینای عزیز دل سلام.
امیدوارم حال دلت در کنار مامان و بابا و تمام عزیزانت، عااااااالی باشد. من که همیشه کلی لذت میبرم از کامنت هایت و خیلی خیلی خیلی زیاد تحسینت میکنم. امیدوارم هر روز موارد مثبت زندگیت بیشتر و بیشتر بشه و هر روز شادتر از دیروز بشی. خیلی دوستت دارم و کلی بهت افتخار میکنم که تو سایت هستی و کلی از کامنتت درس گرفتم.
همیشه کامنتت را برای پسرم علی جان که او هم 10 ساله است، می خوانم. به خانواده سلام حسابی برسان و در پناه خدا جوووووون باشی همیشه.
دوستت دارم
خاله شیما
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
روز شمار زندگی
روز 121ام
خیلی خوشحالم ک نشونه ی امروز من ،فصل پنجم روزشمار بود
دقیقا فصلی ک کامنتای من و تعهد من تموم شد
23اذر سال گذشته فصل پنجم شروع شد و من چون متعهدانه هرور کامنت میذاشتم و کلی نتیجه هم بدست اورده بودم،با اتمام فصل 4،منم دیگ ادامه ندادم
این روزا ک نگاهم به منبع،به خداوند،به انرژی،به طبیعت…هر اسمی،عوض شده ،حسم عوض شده،یجوره دیگ حسش میکنم با تموم وجودم،قدرتو توی تک تک سلولای بدنم حس میکنم ،باور و ایمان زیادی نسبت به قبل دارم
اینک خدا هست و کارارو بهش بسپارم تا با خیال راحت انجام بشه
این روزا به شدت به مهاجرت فکر میکنم نبخاطر تضاده خاصی توی زندگیم
نبخاطر اینک اونجا خوبه اینجا بد
قیلا اینجوری بود فکرم،ولی الان نه
اومدم سایت و منی ک خیلی وقته نشونه ام رو نزده بودم،وقتی زدم،دیدم دقیقا از جایی ک روزشمارو ادامه ندادم و کامنت ننوشتم،اومده انققققققد حس خوبی گرفتم
گفتم همینه
راهش همینه
من ک چیزی از مهاجرت نمیدونم هیچیه هیچی
فقط میدونم ک امریکارو دوس دارم تجربه کنم
اونم بخش اعظمش،به دلیل اینکه همه میگن نمیشه
من میخوام مثل بقیه نتایجم،قدرت باور و خداوندمو به خودم ثابت و قوی ترش کنم
دفیقا میخوام جمله ی استادو با جون دل تجربه کنم که میفرماین همه چیز راحتو اسون اتفاق میفته وقتی در مدارش باشی وقتی توحیدی رفتار کنی وقتی بسپاری به خودش،خودش ویزا میشه،خودش راحت انجام میده،خودش بدونه هزینه انجام میده،خودش بی دردسر،بدون اتلاف وقت
به شدتم باور دارم ک این اتفاق میفته
هیچی برام دلیل قانع کننده تری نیست برای مهاجرت،جز اینک برم یک جایی ک نه زبونشونو بلدم،نه اعتبارو سابقم مهمه نه چیزی میدونم
دقیقا مثله یک بچه ی تازه متولد شده،میخوام هدایت ها و حمایت هاو باورهای توحییدی ولی در سن بزرگسالیو تجربه کنم
هدایتهای خدارو که مثل روز برام واضحو روشنه،میخوام بیینم در این مورد
انگار تشنشم
اینجوریم ک میدونم قراره هدایت بشم ،با ذوق دارم زندگی میکنم منتظر نشونه هام
من خداروشکر الان کاری دارم که مجوز نداره ولی مشکلی هم ندارم(باوری که عموم دارن که ایران فلانه مجوز نمیده)
من خداروشکر توی باشگاهه پر از عشقم،دخترو پسر راحت باهم تمرین میکنن(جایی ک همه دم از محدودبت میزنن)
خداروشکر ماشبن خوب و صفر دارم و امکاناتشو دوس دارم شاید ایرانیه ولی برای منه ندا ک تا پارسال پراید داشتم ،خیلی نتیجه ی خوبیه
خداروشکر همه جا راحت لباس مبپپوشم و پیاده روی میرم(کسی بمن گیر نداده)
خداروشکر امکانات درمانی عالی داریم و من تجربه میکنم،شاید الان اتفاقا بد تایپ کرده باشم اونم بخاطر اینکه چهار روزه چشممو عمل لازک کردم ولی اونقدر ذوق دارم نسبت به قدرته خدا،نتونستم به گوشی دست نزنم و نیام سایت،از حسم و مخصوصا این نشونه ننویسم
در این پروسه،کادر درمان عالی،بیمارستان عالی،امکانات عالی،نوبت دهی و همه چی عالی بوده
من اتفاقا عاشق تهرانو ایرانم
عاشق محلمون و همسایه هامون ک انقد خوبن که همیشه در کارها ،دستی از دستان خدا هستن برای کمک ب بابا
من عاشق شاگردامم که همه بی حاشیه و پر از حس خوبن
من عاشق خانوادمم که همیشه تلاششونه،روی خوششونو بهم نشون بدن
یادمه وقتی روزشمارو شروع کرده بودم اصلا شرایط خوبی نداشتم ولی پایان روزشمارفصل چهار،نه تنها همه ی خواسته هام تیک خورده بود بلکه اضافه و شامل اشانتیون های خدا هم شده بودم
درسته الان روی محصولات کار میکنم ولی روزشمار برای من ،یه جوره دیگست
بخاطر همین شک ندارم روز اخر میام از نتایج بزرگتری مینویسم
بخاطر همین ،شک ندارم که این روزشمار هدایته هدایته
اون موقع ها تجربه ی ساخت نتایج نداشتم،ولی شروع کرده بودم
الان ک میدونم ،با ایمان هزاربرابری ادامش میدم
به نام خدای مهربان
سلام به ندای عزیزم
امیدوارم حال دلت عالی باشه
پارسال بود که پیگیر دیدگاهات بودم و هر قدمی که برمیداشتی رو اینجا مینوشتی،میخوندم و ذوق میکردم
و الان هم مثل همیشه منتظر نتایجت هستم
شما لایق بهترینها هستی دوست خوبم
به نام خداوند مهربان
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
أُولَٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
عجب امتحانی بود!
متوجه شدم نه خودم و نه خیلی از افراد داستان رو هنوز متوجه نشدیم
کنترل ذهن همه چیزه و این موضوع بسیار سخته
حقیقتا هر جا ذهنم رو کنترل کردم تونستم زندگیم رو به شیوه ای که دوست دارم رقم بزنم و هر جا که کنترل افکارم رو رها کردم شدم مثل برگی در باد !
این یکی دو هفته بسیار عجیب بود برام ، خب همانطور که توی دوره سربازی هستم این چند روز رو کلا تو حالت آماده باش بودیم ، همه داشتن درمورد درگیری صحبت میکردن ، جنگ و دعوا و …
خیلی جالب بود برام،من یه سری از بچه های سایت دوستم و وقتی وصل شدم اینستاگرام دیدم 98 درصد همین دوستان دارن پست میزنن و هشتگ میزنن ، پرسیدم از خودم پس قانون چی ؟
متوجه شدم هم خودم و هم همون 98 درصدی که به زعم خودم قانون رو خوب فهمیدیم و کامنت های قشنگی مینویسم کلا تو در و دیواریم
تصمیم گرفتم بیام بیرون،نتونستم بپذیرم این موضوع رو
یادمه چند سالی که بیماری اسکیزوفرنی داشتم ، باهاش مبارزه میکردم،دائما در حال جنگ بودم با خودم که چطور از این موضوع رها شم و جالبه که هر روز وضعیتم داشت بدتر و بدتر میشد تا جایی که زندگیم تبدیل به جهنم واقعی شده بود . تو کامنت های قبلی نوشتم که تاثیرگذار ترین فایل برای من فایل “سگ سیاه افسردگی” هست.من با این فایل بود فهمیدم باید با این سگ سیاه دوست بشم ، تونستم بپذیرمش تو وجود خودم ، تونستم اون موجود خیالی که همیشه باهام بود رو بپذیرم،اینجا دقیقا همان نقطه ای بود که زندگیم عوض شد،زمانی که دیگه نجنگیدم،رها کردم و باهاش دوست شدم.
من همین الانش هم وقتی یادم میفته شرایط گذشته م خوشحالم براش،به رفاقت موجود خیالیم با خودم خوشحالم،یادم میفته لبخند میزنم
توی روابطم من همیشه سر یه مسائلی جنگ داشتم با خودم که هنوزم دارم ، نتونستم هنوز تو این موضوع با خودم به صلح برسم به اون میزانی که مد نظرمه و همیشه داره تکرار میشه .
من همیشه سر پذیرش خودم مشکل داشتم من شخصیتی دارم که از بچگی دوست داشتم تو خلوت باشم با خودم و خدای خودم ،یه تایمی فکر میکردم از سر افسردگیه، تحت تاثیر باورهای جامعه که انسان باید اجتماعی باشه ، آدمی که اجتماعی نیست افسرده س و … نمیتونستم این ویژگی شخصیتیم رو بپذیرم و همیشه تو یه کشمکش احساسی و فکری بودم ، امتحان کردم ، اجتماعی تر شدم ولی باز به شناخت بهتری نسبت به خودم رسیدم که من دوست دارم طور دیگه ای باشم
من دوازده سال پیش بود که با شمس تبریزی آشنا شدم ، شیفته این آدم شدم ، شیفته ی این جمله ش شدم : “با خویشتم خوش است،زین پس من و من” همیشه از خودم میپرسیدم چطور میتونه یه آدم انقدر از بودن با خودش خوش باشه ؟ همیشه دنبال این بودم . همیشه وقتی خلوت میکردم با خودم،وقتی بیرون میومدم از باوری که بقیه مگفتن باید باشی به چنان احساس بینظیری میرسیدم که قابل توصیف نبود ، ولی چرا میجنگیدم با خودم؟ من شیفته شخصیت این آدم شدم که بهش میگفتم شمس پرنده.
دو سه روز پیش بود با دوست عزیزم صحبت کردم و گفتم بالاخره میخوام بعد ده سال خودم رو به شیوه ای که دوست دارم باشم بپذیرم . دوست دارم خودم باشم ، نمیخوام دیگه بجنگم با این ویژگیم که دوست داره تو خلوت باشه با خدای خودش . این ویژگی کنونی نه از روی افسردگی بلکه از اون اتصالیه که به خدا پیدا میکنم و غرق نور میشم
با خودت نجنگ،خودت باش اونطور که دوست داری خودتو
قرار نیست همه شبیه هم باشند،قرار نیست داشته های کسی چون قشنگه همه اون خواسته ها رو بخوان،شاید من تو وجودم واقعا باهاش اوکی نیستم
من همیشه داشته های شما رو میدیدم ، اون آپارتمان فوق العاده تون تو تمپا رو میدیدم و یجور باور پیدا کرده بودم که خب چون استاد اینو داره پس منم باید بخوامش ، چون استاد rv داره منم باید بخوامش،چون استاد فلان چیزو داره منم باید بخوامش
وقتی فکر کردم دیدم نه من اصلا آپارتمان دوست ندارم، من اصلا جای شلوغ دوست ندارم ، من عاشق اینم که تو یه جای سرسبز و جنگلی و خلوت یه کلبه چوبی داشته باشم ، قرار نیست خواسته های ما یکی باشه، قرار نیست چون من یه سری خواسته ها و داشته های بقیه رو عمیقا دوست ندارم با خودم بجنگم و حتی وقتی تجسم میکنم اذیت شم . من خواسته های خودم رو دارم که با شخصیت خودم سازگاره ، چرا بجنگم با خودم ؟ من وقتی این شرایط قرار میگیرم توی بهشتم ، آرومم،حالم دیوانه وار خوبه ، چرا باید خودم رو دور کنم از خودم ؟
باید خودت رو از اکثریت دور کنی،تمرکزت رو بذاری روی خودت و بهبود خودت
دو سه هفته س که توی یه دوره ای شرکت کردم بصورت آنلاین برای افزایش مهارت هام و عجیبه همه داشتن میگفتن که تو خیابونا جنگه مردم دارن میمیرن کلاس رو تعطیل کنید ، خودم نمیتونستم شرکت کنم تو اون کلاس ها تو تایمی که بود چون نمیتونستم از پادگان بیرون بیام ولی متعجب میشدم،میگفتم خب بهترین حالتی که میتونم به خودم و جامعه ی خودم کمک کنم چیه ؟ اینکه مسائل رو حل کنم و بهترین شیوه ای که من یاد گرفتم مسائل رو حل کنم اینه که یاد بگیرم،از مهارت هام در جهت حل مسائل استفاده کنم . چرا باید یاد نگیرم ، ماتم بگیرم سر اینکه تو خیابونا چه اتفاقی داره میفته ؟ همه دارن نتیجه ی باورهای خودشون رو میگیرن ، همونطوری که هفت هشت سال پیش من داشتم با باورهایی که داشتم نتیجه ی زندگیم رو به جهنم وار تجربه میکردم .
استاد عزیزم نه اینکه بخوام ادعای اینو داشته باشم که خیلی خوبم تو استفاده از قانون ، اینجا یه کامنت قشنگ بنویسم ولی در عمل طور دیگه ای باشم . میخوام بگم که برای من شخصا خیلی سخت بود ، من وسط یه شرایط خود ساخته ای بودم که کنترل ذهن شدیدا سخت بود برام و باید بگم موفق هم نبودم . میتونستم وقتی صحبتش میشه از جمع سرباز ها دور بشم ولی نشستم و گوش دادم ، تو اینستا و اخبار سعی کردم نگاه نکنم و توجه نکنم و طوری تنظیم کنم که چیزای مد نظرم برام باز شه ولی همچنان موفق نبودم . سر این هم خودم رو سرزنش نمیکنم چون فهمیدم چطوری میتونم بهتر عمل کنم تو این موارد ، چون فهمیدم اهمیت کنترل ذهن رو و باید براش کار کنم .
دوست داشتم بنویسم
امیدوارم بتونم نه فقط لب و دهن باشم بلکه بتونم عمل کنم به آگاهی هایی که کسب میکنم
سلام استاد
تو این روزا برای ۱۰ روز من غرق شدم توی اخبار و اطلاعات همین حوادث اخیر و پر از خشم و نفرت و بغض بودم. خداروشکر می کنم که حتی قبل از شنیدن این فایل تونستم به مسیر برگردم و احساسم رو بهتر کنم. اولین اقدامی که کردم این بود که اینستاگرام رو از روی گوشیم حذف کردم با وجود اینکه به خاطر یک دوره آموزشی به اینستاگرام نیاز داشتم. ولی این رو از آموزه های شما فهمیدم که هیچ چیزی مهم تر از این نیست که من بتونم ورودی های ذهنم را کنترل کنم و به احساسم مسلط باشم. بعد از اینکه این کار رو کردم یه احساس عذاب وجدان سراغم اومد که فکر میکردم من با این کار از انسانیت دور میشم ولی خوشبختانه این فایل شما منو مطمئنم کرد که شاگرد خوبی بودم برای کلاس های بی نظیر شما.
یک موضوع دیگه که توی این ده روز برای من اتفاق افتاد این بود که خیلی خودم رو سرزنش می کردم چون میدونستم که توجه کردن به این مسائل من رو از مسیر دور میکنه به همین دلیل بیشتر احساسم بد میشد، ولی از یه جایی با خودم کنار اومدم و قبول کردم که من انسانم و اشتباه می کنم و ممکنه به خاطر جو جامعه از مسیر دور بشم ولی مهم اینه که زود متوجه این اشتباه بشم و مسیر رو اصلاح کنم و فکر کردن به اینکه چند روز مسیر اشتباه بوده خودش بیشتر منو از مسیر دور میکنه.
ممنون از فایل خوب و به موقعی که گذاشتید
—————————————————————————
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
—————————————————————————
عشق جانم، استاد عزیزم، جان جانانم، سلام.
عرض ادب و احترام، خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته نازنین، و سلام و درود خدمت تمامی دوستان عزیزم.
استاد عزیزم، به به 👏👏، به به👏👏، استاد عزیز چقدر به نکته ریزی اشاره کردین شما، ایول👏👏👏. اونجا که فرمودین کسایی که سعی دارن همه رو همسو با عقاید خودشون بکنن، چقدر حرف خوبی زدین، 👏👏👏 آره بخدا، ینی تولد یک دیکتاتور. ینی طرز فکر اون روشنفکر نمایی که داره تو ایران همه رو ترغیب میکنه به یک کاری، شبیه هر دیکتاتوریه که توی جای جای این کره زمین مردم دارن از دستش داد میزنن، استاد اصلا از این جنبه به این مطلب نگاه نکرده بودم.
حالا هی گلومون رو پاره کنیم، ما میگیم شاه نمیخوایم، نخست وزیر عوض میشه، نه شاه میخوایم، نه شاپور، لعنت به هرچی مزدور 😅😅😅
اکثر دهه شصتیا، اونایی که هم سن و سال این انقلاب هست، و البته هم سن و سال من، قدم به قدم، با اعتراضات و نارضایتی های این مردم همیشه در صحنه پیش اومدن، حالا یا اون معترض تو خونواده هامون باشه، مثل پدر و مادر و بزرگترها، و یا اطرافیانمون باشه، همه دیدیم، و حتی شایدم خودمون یکی از اونا باشیم که ، کم کم خودمون تبدیل شدیم به یکی از اون مخالفان و معترضان، و تا اونجاییکه من دیدم و بهم ثابت شده، تمامی این اشخاص بلا استثنا از یک یا دو و حتی چندین مشکل جسمانی رنج میبرن، همشون همیشه خدا اعصابشون خرده، از زمین و زمان ناراضی هستن و همیشه منتظر یک منجی میگردن که اینا رو نحات بده. و هرگز این اتفاق نیوفتاده😐😐
یکی دنبال اینه که امام زمان بیاد و منجی اینا بشه، یکی دنبال اینه که ولیعهد سابق ایران بیاد و منجی اینا بشه، بعضیا چشم دوختن به گروهکهای سیاسی و …، در حالی دریغ از اینن که:
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
ینی این منجی ها که سهله، حتی خود خدا هم بیان، کاری از دستش بر نمیاد، تا زمانی که یک فردی خودش تصمیم بگیره که دنیای خودش رو به بهشت تبدیل کنه، استاد بقول شما اونایی که داشتن انقلاب میکردن که زندگیشون رو ، کشورشون رو، بهتر کنن، همونا الان دارن اعتراض میکنن که یکی دیگه باید بیاد راس امورات مملکت که اون صلاحیت اداره این مملکت رو داشته باشه.
یک روز قضیه کوی دانشگاه پیش میاد، یک روز دعوا سر قیمت بنزینه، یک روز دعوا سر حجابه یک روز دعوا سر اینه که چرا تو انتخابات تقلب شد و، و ، و…
همیشه خدا یک تضادی تو این کشور حتی همه کشورهای جهان هست، و خوشبحال اونیکه قانون رو فهمیده، اونیکه سرش تو زندگی خودشه، اونیکه اونقدر واسه خودش ثروت ساخته که دیگه گرونی براش معنی نداره، اونقدر ثروت ساخته که بهشت رو تو همین ایران واسه خودش ساخته، بنزین هر چقدر میخواد گرونه شه، اصلا بشه لیتری ۱۰تومن، اونیکه قیمتها براش مهم نباشه چیکار داره به این قیمتها؟
یا اونیکه اونقدر واسه خودش ثروت ساخته که هر لحظه هرکجای دنیا دلش بخواد با فرست کلاس میره و میاد، اصلانم کاری نداره کی سر کاره، کی استعفا باید بده و اصلا کاری با سیاست نداره.
ولی اونایی که از ثروت خودشون رو محروم کردن، چشمشون به اینه که کی یارانه رو میزنن، کی انتخابات میشه که رئیس جمهور عوض شه، کی توافقنانه امضا میشه که گرونیا تموم شه و دلار ارزونتر شه، همشون هشتشون گرو نه شونه، و با اینکار (ینی با توجه کرد به ناخواسته ها)، هر روز ناخواسته های بیشتری رو وارد زندگیشون میکنن، و نعمتی رو که دستشونه، انگار لقمه رو میگیرن، قبل خوردن میزنن به زهر، بعد میزارن دهنشون.
استاد تو اون فایل قبلی من کامنت گزاشتم که وقتی لباس شخصیا اومدن و بهم گفتن مغازه رو ببندین، من با خانواده اومدیم سرعین گردش، چون ما بدنبال زیباییهای بودیم، و از ناخواسته ها اعراض کردیم و جهان ما رو به زیباییهای بیشتری هدایت کرد، و الان بعد از گذشت نزدیک یک هفته اونقدر هدایت شدیم به زیباییهای بیشتر که فعلا فرصت نشده برگردیم خونه، و الان من وسط یک باغ خیلی بزرگ و سرسبز، در یک منطقه بینهایت زیبا و خوش آب و هوا دارم این کامنت رو مینویسم، و خدا میدونه این برنامه ما تا کجا ادامه داشته باشه.🤗😍
استاد از شما بخاطر همه چیز بینهایت سپاسگزارم، بخاطر سایت زیباتون، بخاطر اینکه فایلهاتون همیشه بلا استثنا پرمحتوا و به موقع است، بخاطر اینکه با عشق این فایلها رو میسازین، و من شکی ندارم، چون آنچه از دل برآید، لاجَرَم بر دل نشیند، و من شخصا این عشق رو از تمام فایلهاتون دریافت میکنم، استاد از زمین تا آسمان از شما سپاسگزارم.
و خدا رو شاکرم که هدایتم کرد به این سایت الهی، خدایا شکرت، خدایا هزاران هزار بار شکر.
خدارو بی نهایت سپاسگزارم که افسار زندگیم رو داده دست خودم، تا هرطور که دلم میخواد، زندگیم رو بسازم.
خدایاشکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت.
عاشقتونم
موفق و پیروز و سربلند باشید.
❤️🙏🌺🙏❤️