https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/12/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-12-06 04:51:242023-12-06 05:26:44قدم اصلی تحوّل زندگی
648نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
قدم اصلی تحول زندگیمان خواستن خودمان است و اراده داشتن و باور اینکه :
من خالق زندگیم هستم.
من رقم میزنم تمام جوانب زندگیم را.
من بدون اثرپذیری از جامعه و دیگران میتوانم شرایط زندگیم را رقم بزنم و این همان درس توحید و یگانگی تنها فرمانروای جهانزان هم هست
خوشحالم از اینکه در زمانه ای که همه نالانند و ناسپاسی میکنند،من تاحدود زیادی میتوانم کنترل ذهن داشته باشم،سپاسگزار باشم،از مسیر زندگیم لذت ببرم،از کارم لذت ببرم،روز بروز رشد کنم و یقین دارم اگر ادامه بدهم نتایجم تکاملی و صد البته تصاعدی بالاتر برود.
اکنون در سال 1402 و در اذرماه زیبا بهترین سال زندگیم را تجربه میکنم و این روند رو به رشد را از زمانیکه در این دانشگاه بزرگ ایمان و عمل،اموزش میبینم و هر زمانی که اراده میکنم در کنارشما استاد هستم و تجربه هاتون و دروس ایمان و عملتون را میاموزم و عمل میکنم ؛روی خوش زندگی را هر لحظه میچشم و ارامش را تجربه میکنم و احساس خوب را زندگی میکنم و در امد پایدار و رو به رشد را میفهمم و احساس بینظیر شادی و شور و سلامتی را درک میکنم.
و…
نهایتا سپاسگزارم استاد از شما و مریم عزیز
و اینکه دوره ی بروز رسانی شده “کشف قوانینِ زندگی”
رو زندگی میکنم،می اموزم،با این دوره رشد و تکامل را حس میکنم،لذت بردن را به نحوی زیبا تجربه میکنم.
و چه بگویم
استاد عزیزم سپاسگزار خداوندم که شمارو خلق کرد تا به واسطه ی شما من هم خالق زندگیم شوم
به وسیله شما متوجه شوم که میتوانم خودم را تجربه کنم
خود الهیم را
خود توانمندم را
خود بی پایانم را
خود قدرتمندمرا
خود خلاقم را.
برای تمام خوبیهاتون سپاسگزارم
خدای وهابم سپاسگزار تو هستم که میتوانم خالق زندگی زیبایم باشم
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی ها.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که هربار به طریقی قوانین رو بهم یادآوری میکنید
سپاسگزارم از مهربان پروردگارم که بهم سلامتی داده، ثروت داده تا بتونم با هماهنگی هزاران نعمتی که بهم داده ، این آگاهی ها رو دریافت کنم .
من خالق عامدانه ی خواسته هام هستم و درک این قانون باعث شد تا توجهمو چه درجهت مثبت چه منفی از دیگران بردارم و به شدت سرگرم کار کردن رو خودم باشم
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که با ایجاد این سایت شرایطی برامون فراهم کردید تا هر لحظه به این آگاهی ها دست رسی داشته باشیم و همیشه درحال تغذیه ی باورهامون باشیم .
هرروز بهتر و بیشتر درک میکنم که من خالق تمام عیار تجربیاتم هستم و اینکارو با توجهم انجام میدم و هرروز کنترل کانون توجه رو بهتر یادمیگیرم و جهان بیشتر ازقبل حمایتم میکنه ،
با گرفتن چکاپ فرکانسی در 12قدم و آگاهی های ناااااب این دوره ، و تمرین ستاره قطبی این دوره ، خیییییلی خوب به خالق بودنم پی بردم و با کار کردن مستدام روی خودم این باور رو تقویت میکنم و توحید عملی نشون میدم و حالا بجایی رسیدم که میتونم بگم 99 درصد با ماریای قبل از آشنایی با شما ،متفاوت ترم .
از لحاظ اعتماد بنفس ،ازلحاظ تحصیل ،ازلحاظ شغل ، ازلحاظ توحید ،ازلحاظ آرامش، کیفیت روابط ، آرامشی که دارم ، ازلحاظ مالی ، از همهی لحاظ تقریبا شباهتی با ماریای قبل از آشنایی باشما ندارم و به این موضوع بسیار افتخار میکنم .
مهربان پروردگارِ سخاوتمندم رو سپاسگزارم که هدایتم کرد به این آگاهی های توحیدی تا خودمو بهتر بشناسم ،تا خدای خودمو بهتر بشناسم و خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
دوستتون دارم و عشق برای همه ی خانواده بزرگم دراین سایت توحیدی.
سلام بر خانم اکبری اسطوره و الگو تغییرات از نظرمن، شما از تغییرات خود در همه ابعاد گفتین ولی من میخوام بگم شما نه تنها 99 درصد بلکه ده هزار درصد تغییرات داشتین ،کسی که لکنت زبان خود را کامل درمان کرده اونهم فقط با تغییر باور واینکه من خالق هستم و با همین جملات انگیزشی ، لکنتی که خیلی ها سال برای در مانش تلاش میکنن و گفتار درمانی میرن و خیلی نتیجه کم میگیرن ، شما الگو خیلی ها هستین کاش میشد شما را از نزدیک تو گروه در مانی خودمون ببینیم و ایمان بیاوریم که کسی مثل شما تونست و الان نه تنها لکنت رو کامل درمان کرده و اینقدر خوب شده که حتی فراموش کرده روزی لکنت داشته این اسمش معجزست ، معجزه عمل به قوانین معجزه ایمان به اینکه من خالق همه چی هستم شما از همه تغییرات خود گفتین چرا از درمان لکنت نگفتین بنظر خودم کسی که سالها لکنت داشته و داره اینکه شما هر روز هر جا هر لحظه بدون حتی یک صدم درصد فکر گیر کردن حرف بزنین میلیاردها تومن ارزش مالی معنوی داره ، میدونم شما دیگه لکنت ندارین و حتی بهش فکر نمیکنین و وارد مرحله جدیدی از تغییرات مالی ، فکری معنوی شده اید اما خواهش میکنم باز هم از تغییرات و مراحل درمان لکنت خودتون بگین این بزرگترین کاری که شما میتونین بکنین شما کاری کردین که میلیونها آدم نتونستن و شما با تغییر باور تونستین امیدوارم روزی شما در جهان به همه افراد دارای لکنت معرفی بشین و همه بفهمن درمان لکنت فقط تغییر باور میخواد به همین سادگی و دیگه هیچ ، بقول استاد گفتاردرمانی ما لکنت حتی در قیافه افراد تاثیر میذاره ولی قشنگ از عکس شما میشه فهمید که یک فرد کاملا بدون استرس بدون لکنت و شاداب خوشحال هستین ، بنظر من شما استاد اعراض کردن هم هستین ، باز همه صمیمانه بهتون تبریک میگم بخاطر این همه تغییرات و درخواست میکنم باز هم از نحوه درمان خاصتون تو لکنت زبان بگین شاید انقلابی بشه در کل جهان و همه بفهمن که نیاز به هیچ گفتار درمانی و تمرین و تلاشی نیست فقط باور و من میتوانم و من خالقم حلاله همه مشکلات است
این فایل مسیر رشد و پیشرفت شما به صورت کلی و با ذکر موارد اساسی و مهم از گذشته تا اکنون بود و بعد گوش دادنش من به خودم رجوع کردم که من الان کجای مسیرم.
چن ساله عضویت دارم ولی تو اون مدت بالا تمرکزم همه جا بود. فقط می شنیدم. الان 5ماهه متعهد شدیم با همسرم و تلوزیون حذف شده و رفت و امد به حداقل رسونیدم. هیچ فضای مجازی ندارم. معنی همزمانی رو تو این مدت بارها درک کردم و یقین دارم به مفهوم جذب موارد و مسایل هم فرکانس در جهان، که هر گاه به موضوعی چه مثبت و چه منفی در ذهنم پرداختم جهان به شکلی مثلِ اون فکر رو برام رقم زد.
بار اول که فایل رو گوش دادم به نظرم رسید خوب عمل کردم در این 5ماه که متعهد شدم. ولی خیلی راه دارم هنوز و درس هایی که در مسیر میگیرم رو با گذشت زمان فراموش میکنم.
دقیقا همین موضوعی که استاد مطرح کردند که فهمیدم طبیعیه که من فراموشم میشه و میدونم نباید به خودم ایراد بگیرم که چرا یادم رفت و توی دوره حس لیاقت یاد گرفتم به خودم ایراد نگیرم و با خودم مهربان باشم.
تحسین میکنم روحیه کنجکاو شما استاد عزیز که وجودتون رو آزمایشگاه در نظر گرفتید تا امتحان کنید ایا مفهوم فرکانس که به هر چی توجه کنیم همنو به زندگی مون دعوت میکنیم صحت داره یا نه.!!
و علت این کارشما دیدن زندگی اطرافیان تون بود، اون هایی که مدام از ناخواسته ها میگن شرایط خوبی ندارن و خوشحال نیستند. و لمس کردید این باور مهم که ما خالق شرایط خویش هستیم. و این درک شروع تحول در زندگی شما بود.
این باور ما خالق شرایط خویش هستیم رو بارها شنیده بودم ولی به درستی درک نکرده بودم. اگه این باور توی مغزمون درست جای بگیره توی عملکرد و رفتارها مون و احساسات مون و کل
نتایج زندگی مون تاثیرشو میزاره.
اره واقعا ادم دیگه از کسی یا چیزی ناراحت و خشمگین نمیشه
و شرایط نامناسب خودشو تو هر حوزه ای گردن دیگران نمیندازه.
بلکه اگاهه که خودش جذب کرده با افکار و فرکانسش.
و در یک کلام مشرک نمیشه و قدرت رو در زندگی به هیچ عاملی نمیده. و به میزانی که بتونیم شرک رو کم کنیم گشایش و رسیدن به خواسته ها رخ میده.
استاد اون قسمت فایل که گفتید من خودم با تک تک سلول های وجودم درک کردم و عمل کردم به این اگاهی ها و نتیجشو گرفتم و بعد اومدم اموزش دادم و با افتخار از خودم مثال زدم و مسیرم رو گفتم چه قدر لذت بردم موضوع اینه که هرکس باید خودش لمس کنه مفاهیم مختلف رو در واقع کار درست همینه. باید اون موضوع رو زندگی کنه تا به درک عمیق برسه. برای همینه که شما اینقدر اصل رو واضح می دونید و خوب و عمیق اونو بلد شدید.
با وارد شدن در دل ترسها تون و اقدام و عمل به الهامات. و پرداخت بها رسیدین به این علم و این قوانین شگفت انگیز.
بعد این فایل با خودم فکر کردم که ایراد من کجاست یا کجای مسیر گیرم. من نمیتونم از حاشیه امنم بیرون بیام و ترس های واهی منو احاطه کرده. نشانه و کامنت هایی واضح توی چن روز اخیر برام اومده مث فایل ابوموسی نباشیم. و ایراد بعدیم من الهامات رو جدی نمیگیرم و در جهتش اقدام نمیکنم که میتونه هم از روی ترس باشه هم به خاطر عدم لیاقت که خودمو در حد هدایت و عنایت خدا نمدونم
با اینکه بارها گفتم من ارزشمندم و خداوند همه رو هدایت میکنه ولی امان از فراموشی. ایراد بعدی همین فراموش کردن اگاهی ها و مفاهیمی ست که از سایت برداشت میکنم.
به راحتی توی روزمرگی ها و عادت ها و روند زندگی گم میشه.
و این میشه که با وجود داشتن توانمندی بازم درجا بزنیم و چه خدای مهربانی داریم که واقعا هر لحظه در حال هدایت ماست به شرط اینکه بشنویم. این روزا با اینکه نسبت به 4یا 5 ماه پیش کمتر کامنت میخونم ولی همون کامنت ها هم در جواب افکار این روزای منه که همش در مورد حرکت کردن و مولد بودنه.حتی از افرادی که میبینم در اطرافم همین بازخورد مولد بودن برام میاد مثلا دیروز 2تا از خانم های فامیل رو دیدم که با وجود بچه توی خونه کار میکنه و اون خانم دیگه ام به شکلی اموزش جدید دیده و مشغوله.
حالا که ایراد های مسیرم با این فایل زیبا، البته به اندازه ی ظرف امروزم مشخص شده در جهت تغییر تلاش خواهم کرد.
خداروشکر برای این فایل و این سایت و این استاد عزیز.
ممنونم دوست خوبم که برام پاسخ نوشتی. دیدن نقطه ابی دوستان خیلی لذت بخشه. ایده نوشتن عالیه ولی من تصورم این بود از وقتی با استاد اشنا شدم فقط باید در مورد خواسته ها و موارد مثبت بنویسم و به اونا توجه کنم. الان که فک میکنم نوشتن دغدغه هامونم خالی از لطف نیس و من قبلا نااگاهانه انجامش دادم و دیدم شلوغ پلوغی ذهن کم شده و اینکه رد پا هم برامون هست.
در مورد الهاماتم به نظرم ایمان ندارم که نمیرم سراغ انجامش چون ادم اگه بدونه که یه ایده ای جواب میده حتما میره سراغ انجامش با شور و اشتیاق. و به قول شما تکامل در قوی شدن ایمان خیلی مهمه.
سلام دوست عزیزم منم وقتی اون چراغ آبی روشن میشه کلی ذوق میکنم انگار از یه دنیای دیگه ای با من دوستام در ارتباط هستند
در مورد ترس ها بستگی داره چه جوری بنویسی هیچ وقت به صورت درد و دل نوشتن برای خدا ننویس چون فرکانس منفی داره
من به این شکل مینویسم
خدایا من از این موضوع میترسم مثلا بدهی ها و قرض هایم رو نتونم پرداخت کنم
(وهر فکر منفی که شیطان نجوا میکنه و میگه رو هم مینویسم)
بعد اون موضوع رو جهت دهی مثبت میکنم
خداوند از بی نهایت راهها برام این پول رو جور میکنه و من به موقع همه رو پرداخت میکنم
نجواهای رو هم با منطق جهت دهی مثبت میکنم
و در پایان با خودکار قرمز می نویسم
نتیجه:……
و این قسمت رو در ماه های آینده جواب میدم که ببینم اون موضوع که شیطان منو ازش میترسوند چی شد
بعد مینویسم خدایا میسپارم به خودت که همه چیز به نفع من تموم بشه
همیشه همه چیز برام درست شده و اون ترسها الکی بوده
برای الهامات وقتی حس ششم بهت یه کاری میگه انجام بده و احساس خوبی داری حتما انجام بده بعد نتیجه رو میبینی
یه مثال از خودم میزنم
من اولین بار که الهامات رو درک کردم به این شکل بود
روز دوستی بود و برای پسرام خوراکی توی ظرف غذا گذاشته بودم که ببرن مدرسه و کلی هم تاکید کردم که ظرف غذاتون یادتون نره
پسرام رفتند بیرون و منتظر سرویس مدرسه شدن
حس ششم یا الهام خدا این بود محبوبه پسرا ظرف غذاشون یادشون رفته گفتم نه بابا بردن گفت نبردن گذاشتن روی میز توی اتاق میتونی بری ببینی گفتم نه بردن یهو به خودم اومدم گفتم این چی میگه این خداست که داره با من حرف میزنه خدااای من یعنی واقعاً خداست بزار برم ببینم تو اتاق رو
رفتم دیدم بله پسرا یادشون رفته و دقیقا همون تصویر ی که خدا تو ذهنم آورد از ظرف غذا رو دیدم که گذاشتن روی میز
بعد بهشون دادم که ببرن و ساعتها به این موضوع فکر کردم و خوشحال بودم
الهامات خداوند هم تصویر ی هست هم به صورت یه صدا یه ندای درونی یه صدا شبیه صدای خودت انگار خودت داری با خودت فکر میکنی
بهت احساس خوبی میده و وقتی انجام بدی پاداش رو در لحظه دریافت میکنی مثال زیاد دارم اما نمیشه همه رو بنویسم
وقتی یکی دوبار از این مورد ها پیش بیاد و بهش عمل کنی اونوقت باور میکنی و وقتی باور کنی دیگه مدام حواست جمع هست اما گاهی اوقات شیطان حواست رو پرت میکنه
مثلا
یبار گوشیم رو گذاشتم روی صندوق عقب ماشین
ویادم رفت که بردارم در پارکینگ رو زدم و رفتم بشینم پشت فرمون که حسم گفت گوشی رو صندوق عقب جا گذاشتی گفتم نه تو جیبم هست داره دیر میشه باید زودتر برم که به کارم برسم مطمئن ام جا نزاشتم
خلاصه
با ماشین رفتم بیرون و گوشی تو خیابون افتاد
بعد که فهمیدم
گفتم ای بابا خدا که به من گفت چرا من به حرف شیطان کردم
ولی خوشبختانه از اونجایی که سپردم به خدا که گوشیم پیدا بشه و از همه مهمتر احساس خودم رو خوب نگه داشتم با این فکر که حتما لازم بود گم بشه که من گوشی جدید بخرم با این که پول خریدشم نداشتم اما گفتم حتما خدا پولشم برام جور میکنه نمیدونم چه جوری
با این افکار احساس من بد نشد و بیخیال بودم
تا اینکه یه نفر که گوشیم رو پیدا کرده بود وقتی به گوشیم زنگ زدم به من پس داد و منم برای تشکر یه جعبه شیرینی براش خریدم
خیلی ممنونم ازت. امروز پیام شما رو خوندم و لذت بردم. همیشه فک میکردم که الهام یه چیز عجیب غریبه و برای موارد مهم زندگی مث کسب وکار و مواردمالی میاد.
و الان فهمیدم شما درست میگید خداوند هر لحظه داره ما رو هدایت میکنه و مث مثال شما در مورد ظرف غذای پسرای گل تون منم زیاد مثال دارم.
واقعا ممنونم که از طریق کامنت شما هدایت شدم. و فهمیدم باید هرلحظه به صدا ها و نجواهای ذهنم دقت کنم اگه حسم باهاش خوب بود پس انجامش بدم و اگه بدبود اعراض کنم. تا این عضله قوی بشه.
ایده هات و مثال هات واقعا عالیه عزیرم.
خیلی ممنونم ازت برای لطفت و وقتی که گذاشتی . سپاس.
اول باید بگم که چقدر این پرادایز زیبا ، بینظیر تر و بهشتی تر شده یعنی آسمون صاف که عکسش تو دریاچه افتاده و یه رنگ آبی خیلی رویایی بهش داده و اون خونه بینظیر روی آب و اون همه درخت زیبا که بقدری زیادن نمیشه شمرد خدایا شکرت و استاد بینظیر با اون شلوار جین قشنک وتیشرت قرمز و کمربند چرمی قهوه ای وااای وااااای چه هیکل قشنگی و چقدر خوش تیپ شدید و لباسها بهتون میاد عااااالی شدید و واقعا تشکر میکنم از خانم شایسته عزیز که به این زیبایی و استقامت بالا داره همراه استاد حرکت میکنه و مثل همیشه پرقدرت و با کیفت بالا فیلمبرداری میکنه ، مریم خانم از همین کرج بهتون میگم خدا قوت ، دمتون گرم ، خسته نباشید
اما بریم سر مبحث اصلی فایل
چقدر این فایل پر محتواست و سرشار از آگاهیه
برای چندمین بار دارم این فایل رو میبینم و واقعا تاییدش میکنم که آره خودشه راست میگه
بعد از گذشت یکسال که به این سایت هدایت شدم ، دیدن این فایل برام یه رنگ دیگه ای داره
یعنی برداشتهام تغییر کرده و یه چیزایی دارم درک میکنم که قبلا ، فکر میکردم فهمیدم اما نتیجه این رو نشون نمیداد
الان داره نتایج نشون میده که من درکم از قوانین بهتر شده و واقعا خودم خالق زندگیم هستم وبینهایت سپاسگزار خدای مهربان و وهّابم هستم
چقدر همه چیز به سمت بهتر وبهتر شدن داره پیش میره دقیقا حرف استاد درسته که میگن از جایی به بعد همه چیز تغییر میکنه و این رو متوجه میشی
آره من دارم متوجه میشم هر چیزی رو که میخوام میشه میخواهم و میشود به همین سادگی به همین راحتی
البته که دارم ترمزهام رو شناسایی میکنم و روی باور فراوانی کار میکنم و بسیار عااالی هدایت میشم به یه متن ، یه فایل ، یه کامنت یا یه وویس از استاد که دقیقا یه باور عااالی رو داره میگه اگر تمام دریا ها و اقیانوسها مرکب شوند وتمام درختان قلم شوند نمیتوانند نعمتهایی که خداوند به ما داده رو بشمرند یا بنویسند بینهایت نعمت در جهان وجود داره
منم با باور اینکه ایده ها ، باورها وراه حل ها به من گفته میشه ، شاخک ها رو تیز کردم و منتظرم نشونه بیاد بلافاصله یادداشت میکنم ، فکر میکنم ، تکرار میکنم تو ذهنم منطقیش میکنم و بعد …….بووووووووووووم نتایج میاد و هدایت میشم به همون چیزی که خواسته بودم یعنی که خیلی زود اجابت میشه ( میخواهی و میشود )خیلی زود خیلی راحت وبه سادگی
من هر روز این قانون رو دارم بهتر درک میکنم و بهتر عمل میکنم بهش و نتایج هم بهتر و سریعتر میاد(نتایج اولش کوچولو کوچولو میاد ) که الان من تو این مرحله ام و مطمئنم که هرچقدر نتایج رو بیشتر به خودم میگم و بیشتر باور میکنم این نتایج بزرگتر وبزرگتر خواهد شد ( اینم یک قانونه)
و بقول استاد دیگه راهش رو یاد گرفتم پس اگه قانون اینجوریه من استفاده میکنم وزندگیم رو همونطور که میخوام خلقش میکنم
حالا به خواسته های به ظاهر بزرگ که توی یکسال گذشته (بخاطر اینکه باور نداشتم میشود وایمانم به خدا کمتر بود) کمتر بهش توجه میکردم رو الان تو دریم بوردم روی دیوار زدم و هر روز دارم درموردشون تحقیق میکنم ، توجه میکنم ، لذت میبرم ، تجسمشون میکنم و از اونجایی که قدم برداشتم و مسیر برام باز شده و خدا عاشقمه و 100 درصد و قدم به قدم داره هدایتم میکنه ، میدونم که توی زمان خیلی کم به اولین خواسته ام میرسم وتیک میخوره و بعد خواسته های بعدی خیلی سریعتر و راحت تر تیک میخوره ، اینم یک قانونه
استاد همونطور که تو این فایل گفتید اول نتایج کوچک تر اومد وبعدایمانتون قویتر شد و تو یه زمان کوتاه تونیستید 10 ، 15 تا خونه بخرید و اگر این اتفاق برای شما افتاده ، پس میشه بهش رسید و منم میتونم و مطمئنم که هدایت میشم و خلقشون میکنم این هم یک قانونه
استاد ازتون ممنونم خیلی فایل بینظیریه ، هرچقدر که جلوتر میریم من بهتر درک میکنم قانون جهان هستی رو
طبیعی اینه که بذر رو که میکاریم رشد کنه ، طبیعی اینه که سیارات در مدار خودشون حرکت کنند ، طبیعی اینه که خورشید از مشرق طلوع و در مغرب غروب کنه ، طبیعی اینه که زمین دور خودش بگرده و شب و روز رو بوجود بیاره و طبیعی اینه که ما رشد کنیم و ثروتمند بشیم ، طبیعی اینه که سالم وپر انرژی باشیم ، طبیعی اینه که روابط عااالی داشته باشیم ، طبیعی اینه که زندگی خیلی خوبی داشته باشیم و لذت ببریم ، طبیعی اینه که همه چیز رو راحت بدست بیاریم
خیلی این فایل عاااالیه من که سیر نمیشم از دیدنش ، تو این چند روز گذشته 4 ، 5 بار دیدم و هرسری باورهام داره قویتر میشه و یه چیزایی رو بهتر درک میکنم ، حالم خوبه و مطمئنم که در مسیر درستی قرار گرفتم و خدارو بینهایت سپاسگزارم
استاد عزیزم ازت سپاسگزارم برای این همه آگاهی و تجربه عااالی که رایگان در اختیار همه قرار میدید
خانم شایسته ازتون سپاسگزارم که آگاهی های بسیار عاااالی و لُپ و چکیده مطالب رو ، هم در عقل کل ، هم در قسمت پاسخ به مسائل شما و در اکثر فایلها ارائه دادید و همچنان ادامه داره این کار زیبا وتاثیر گزارتون
خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم بخاطر همه نعمت هایی که به من دادی و بابت این دو عزیز و این سایت الهی
در پناه خدای وهاب ومهربان شاد ، سالم ، ثروتند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید
قسمتهای انتخابی سخنان استاد که شما بلد کردید واقعا برای ما که طبیعی بودن را بر اساس باور گذشتگان می دانستیم، مانند درونگرا بودن که آن را هم غیر طبیعی دانسته را به ما یادآوری کرد تا برای چندمین ده بار فایلهای استاد را در این زمینه ببینیم و گوش کنیم و باور کنیم که واقعا طبیعی است که ما خوشبخت باشیم ، که رشد کنیم و ثروتمند شویم، طبیعی است که…..لذت دانستن این داشته هایی که باید داشته باشیم در تغییر باورهای ما است که هر چقدر بیشتر روی ذهن خود کار کنیم و سخنان استاد را مانند وحی منزل بدانیم خداوند ما را بیشتر به باور حقایق و قوانین جهان هستی هدایت خواهد کرد. سلامتی و موفقیت و داشتن مواهب خداوند را برایتان آرزومندیم.
خیلی ممنونم از توجهتون ، از اینکه برام نوشتید سپاسگزارم
خانم مهشید وشیرین عزیز من خیلی دقت کردم به فعال بودن شما در این سایت و اینکه کامنت مینویسید ، مشارکت میکنید ، از تجربیات تون میگید ، انرژی میدید و این کار باعث میشه که همیشه در مدار خوب قرار بگیرید و احساستون خوب باشه که نتیجه اش هم فرکانسهای ارسالی خوبه
تحسینتون میکنم و بارها کامنهتاتون رو چه در فایلهای دانلودی سایت چه دوره های آموزشی که مشترک هستیم خوندم ولذت بردم و کلی افراد هستند که با خوندن کامنتهاتون ایده گرفتن ، انرژی گرفتن وعمل کردن و نتایج خوبی حاصل شده و بخشی از این اتفاقات بخاطر وجود شما و دوستان نازنین دیگه ایِ که در این سایت فعال هستند واقعا جای تقدیر وتشکر داره ، ممنون که هستید و فعالید
خدایا شکرت برای این سایت بینظیر و دوستان فوق العاده
از لطف شما بسیار سپاسگزاریم. ما همه عضو یک خانواده بزرگ و جهانی هستیم که هم فرکانس و هم مدار یکدیگر بوده و از خواندن و نوشتن این جملات لذت برده و سعی می کنیم لحظات زندگی را برای یکدیگر پربارتر و لذت بخش تر کرده و با توجه به قوانین ارتباطات خود را بنا کنیم. خواندن متن شما و کلمات آن باعث بوجود امدن همین احساس شده و از شما برای ایجاد آن سپاسگذاریم. از خداوند تداوم راهتان ، سلامتی و موفقیت را خواهانیم تا در طول زندگی پربارتان فقط شادی و لذت باشد و دیگر هیچ.
سلامی گرم و صمیمی خدمت اعضای خانواده ای صمیمی به نام خانوادهی عباس منش
یکی از بزرگترین سپاسگزاری های من بودن با شما دوستای عزیزم و معاشرت داشتن با شماست چرا که بارها از شما درس یاد گرفتم بارها با خواندن دل نوشته هاتون انگیزه هام زنده شد
ایمان و نور هدایت رو در قلبم پیدا کردم
و چقدر خوشحالم که می توانم در مورد هدایت و همزمانی صحبت کنم، پدیدهای که هر چقدر این چند روز بیشتر در موردش صحبت می کنم بیشتر به وجد میام و تعجب می کنم از اینکه این اتفاقات همیشه داره در زندگیم رخ میده ها.... من حواسم نیست…. دوست دارم بیشتر بهشون بها بدهم و بیشتر شاکر باشم
به قول دوست عزیزمون آقای عطار روشن، دارم به این فکر می کنم که من چطور می توانم بندهی بهتری برای خداوند باشم
این ایده و این طرز تفکر بهم حس قشنگی میده
چون اولاً به یاد میارم که خداوند بی نیازه و این منم که بهش نیازمندم
دوماً خدایی که عاشقانه این قدرررر معجزات رو برای من در زندگیم روانه کرده ، اینقدرررر قدرتمند که کل کیهان رو خلق کرده و اومده من رو اشرف مخلوقات قرارداده و بهم قدرت خلق زندگیم رو داده… یه همچین خدایی رو باید جلوش سجده کرد باید ازش تشکر کرد، بعد جالبیش اینجاست به قول استاد در توحید عملی قسمت 9 به میزانی که در جلوی خداوند سرمون رو می اندازیم پایین به همون میزان خداوند کاری می کنه که سرمون رو جلوی بقیه بالا نگه داریم …
به اندازه ای که خودمون رو محتاج و نیازمند به خداوند می دانیم به همون اندازه خداوند اونقدر نعمت و ثروت بهمون میده و ما رو غنی می کنه که بی نیاز باشیم از تماااااام آدم ها
به قول سعیده شهریاری عزیز (چقدر من این دختر خوب و مهربون رو دوست دارم و باهاش احساس صمیمت می کنم، مثلا دختر عمهای دختر عمویی چیزی هستش ، انگار سالهاست که با هم فامیل هستیم) وقتی می پذیری که بندهی خداوند هستید و اون پادشاه کل عالمه و فرمانروای توعه دقیقااااا یه تاج می گذاری روی سرت و میشی پادشاه زندگی خودت
به همین خاطر ایده ام اینه که چطور زندگی کنم که هر روز بتوانم بندهی بهتری برای خداوند باشم و به همین خاطر هست که فکر کردن به این موضوع بی نهایت حالم رو خوب می کنه و بهم احساس ارزشمند بودن میده
همین الان یک اتفاق بی نهایت زیبا افتاد که من رو به وجد آورد دوست داشتم به شما هم بگم
داشتم قسمت 145 سریال زندگی در بهشت رو می دیدم
یه حسی بهم گفت: ببین فایل رو بگذار صوتی پلی بمونه توی بک گراند، و خارج شو (با پلیرِ MX player میشه این کار رو روی فایل های تصویری هم انجام داد) خب!! یه کم ایده اش عجیب بود آخه من همیشه این کار رو برای فایل های آموزشی انجام می دهم
یعنی به خاطذ محدودیت حافظهی موبایل معمولاً فقط MP4 ها رو دانلود می کنم و به این شکل اگه بخواهم فقط صوتی گوش بدهم هم دیگه مسئله ای نیست و نیازی نیست فایل های MP3 هم دانلود کنم و به این شکل فضای خالی بیشتری در حافظهی موبایلم دارم
بهش گفتم: آقا این آخه سریاله ها… صدا و تصویر با هم جذابه!! گفت مگه بهم اعتماد نداری؟؟ گفتم چشم:)
همون صدا هدایتم کرد اومدم صفحهی همین قسمت رو باز کردم و اونقدر گشتم تا دیدگاه خودم رو پیدا کنم
یادم می اومد که قبلاً روی این قسمت یه دیدگاهی نوشته بودم
خلاصه دیدگاهم رو پیدا کردم خواندم ، اصلاً اشک توی چشمام جمع شد ، این لینکشه…
abasmanesh.com
7 ماه بعد از نوشتن این دیدگاه ما به طرز معجزه آسایی خونمون رو عوض کردیم و اومدیم تو یه آپارتمان تک بلوک 40 واحدی و…
از زیبایی هایش نگم براتون و از همه مهمتر آرزویی که اینجا توی این دیدگاه نوشتم بر آورده شد یه پنجره.ی قدی بزرگ توی اتاقم
وقتی می خوابم دید به بیرون ندارم ولی آسمون پر ستارهی شب ها و روزها با ابرهای پفکی پاییزی رو می بینم
می توانم ساعت ها با ایستم پای پنجره و یک عالم ثروت ساختمان های در حال ساخت ، ماشین هایی که از بلوار اصلی رد میشن ، کوه های اون دور دورا ، پارک جنگلی و… تو این فاصل خاص شاهین هایی که از فاصلهی خیلی خیلی نزدیک ، در واقع از جلوی پنجرهی اتاقم پرواز می کنند رو ببینم
واقعاً این پنجره بی نهایت چشم اندازه قشنگ داره باید خودتون ببیند تا باور کنید، عکس هم ازش دارم ولی خب نمی توانم اینجا آپلود کنم تا ببینید
حالا نکتهی جالب ترش می دونید کجاست
دیشب داشتم برای خودم ویس ضبط می کردم
یه ویسی با عنوان داستان تحول من :)
یه گفتگوی خودمونی دو نفره بود، خودم با خدای خودم
مثل همون صحبت های استاد و مریم خانم عزیز که باعث شد این فایل خلق بشه
ویس رو از اون لحظه ای شروع کردم که به طرز جاودیی ای با این سایت آشنا شدم (یه دست مهربان خداوند، یکی از دوستان صمیمی دوران جوانی استاد عباس منش ، استاد عباس منش رو به من معرفی کرد، ایشون الان مدت هاست ترکیه است و من ازش خبری ندارم، ان شا الله که هر جا هست در پناه خداوند باشه) و اتفاقاتی بی نطیر همین جوری تو زندگیم رخ داد تا جایی که تیر ماه 1400 اومدیم این واحد آپارتمان که کلید نخورده بود رو دیدیم من از همون ثانیهی اول یه دل نه صد دل عاشقش شدم گفتم خدایا من اینو می خواهم، نمیدونم چه جوری فقط می خواهم تو برای من اجابت کن و انصافاً… انصافاً یه سری همزمانی ها رخ داد و یه سری دستان خداوند اومدن و بی نهایت به من کمک کردن تا به خواستم رسیدم
یعنی واقعاً مصداق همون جمله است که میگه ابر و باد مه و خورشید فلک در کارند… تا من به خواسته ام برسم:)))
حالا هدایت شدن به این دیدگاه خودم که تو اسفند 99 نوشتمش و سال بعدش مهر ماه ما این خونه رو خریده بودیم و در حال اسباب کشی به اینجا بودیم
قلبم رو آکنده از شادی کرد و چشم هایم رو پر از اشک
که …. خدایااااا شکرت واقعاً من خالق زندگی خودم هستم
عاشقتونم ، این هم یک رد پا بماند به یادگار از فصل نارنجی پوش 402 در شهر قم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
سلام وسلامتی و عشق و نور الله جان به قلب مهربونت،بهروح توحیدیت به جسم نازنینت
ازت سپاسگزارم که برام نوشتی ومن رو هدایت کردی به این کامنتت…نتنها از کامنت خودم در فایل(شیوه مدیریت انتقادات) هدایت دریافت کردم،که از نوشته های قشنگ شما هم قلبمسرشار از هدایت ونور خدا شد…
میدونی محمد حسین؟هرچقدر بیشتر میگذره بیشتر باور میکنم همه چیز اونه…اول …آخر…ظاهر…باطن…
امشب از طریق ایمیلم رفتم کامنت الهه جانرشیدی روبخونم،بعد خدا گفت آوردمت اینجا که کامنتت خودت رو بخونی تو بهمن ماه پارسال ..
الان که دارم برات مینویسم نشستم تو فرودگاه مهرآباد و چقدر کنترل اشک جلوی این همه آدم سخته….
محمدحسین دلم میخواد برات بنویسم نمیدونی چقدر من توی این سفر از خودم بزرگتر شدم…توحیدی تر شدم…چقدر ظرف وجودیم گسترش پیدا کرد …واقعا از حرف تا عمل هزاران مدار فاصله ست….
حرفای قشنگ خوبه…اما مرد عمل باید باشی تا نتیجه بیاد!
الان برای من سفر تنهایی وبا لذت باور پذیر شد،سفر هوایی راحت وبدون دردسر باور پذیر شد،باورپذیر شد من برای احساس خوب داشتن ولذت بردن نیازمند حضور کسی نیستم.
اینو میدونستما،اما باید توی عمل باور میکردمش….
حالا میخوام برم برای درخواست های بزرگتر…سفر های بیشتر …سفرهای دورتر …
الان میفهمم قانون تکامل یعنی چی…الان با گوشت وپوست و استخونم درکش میکنم ….
محمد حسین عزیزم،به اندازه ی امیر داداشم دوستت دارم و دلم میخواد بزودی ببینمت و همینطور که با امیر ساعت ها درمورد قانون حرف میزنم ومتوجه گذر زمان نمیشم،باهم غرق صحبت های توحیدی شیرین بشیم….
امیدوارم همه ی بچه هارو در بهترین زمان ومکان ببینم وسرمست بشم ازین انرژی توحیدی که میتونه کوه هارو جابه جا کنه ….
احساسم بهم میگه هدایت های امشبمرواینجا برات بنویسم …امیدوارم همونقدر که قلب منو روشن کرد…شمارو هم غرق نور الله کنه داداش عزیز راه دورمن
نوک تبر توحیدتو تیز نگه دار,من پشتتم ، تو قدرت رو از من بخواه ، اعتبارو به من بده ، تو با من باش ، تو باورم کن ، تو بسپار خودتو به من ، اونوقت ببین من بزرگترین و غول ترین قدرتهارو که تو توی ذهنت بزرگ کردی و داره ایمانتو می گیره ، چطور با یه ضربه خلالشون میکنم ، فقط برای تو !هیچ رویایی نیست که نتونی داشته باشی، قدرت هیچ کسی بالاتر و بیشتر از تو نیست ، تو اگر منو تو وجودت باور کنی، قدرتمندترینی
اگر ایمان بیاری به خالقت،به فرمانروای کل جهان ،اون وظیفشه…وقتی من کارم رو درست انجام بدم،توقع دارم از خداوند که کارش رو درست انجام بده !ازونجا که خداوند برخودش وظیفه میدونه ،وقتی من کارم رو درست انجام بدم،اون کارش رو درست انجام میده!من نمیخواد نگرانش باشم
خانم شهریاری توحیدی نازنین سلام امیدوارم که حال دلتون عالی باشه و در بهترین زمان و مکان باشید چقدر دلم برای دل نوشته های توحیدیتون تنگ شده بود چقدر نکته هایی از کامنت هاتون رو که توی دفترم نوشتم می خونم و انرژی می گیرم مخصوصا اون توصیه خواهرانه ای که بهم کردی تواول دوره که قدر خودم رو بدونم که الان تونستم توی این دوره باشم فکر کنم دوره را تا جلسه11با بچه هااومدم ولی برعکس بچه ها که کلی نتیجه گرفتن من همه چی برام برعکس شد یه دو سالی بود که مریض نشده بودم توی این 2ماه 3بار مریض شدم یه چند باری رابطم به مشکل برخورد از نظر مالی همینطور و همیشه برام سواله که دلیل این تضادها چیه.چه درسی من باید از این تضادها بگیرم تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که شاید اصلا من دارم راهو اشتباهی میرم و فکر میکنم که راهم درسته شاید من دارم مثل طوطی فقط جلسات رو گوش میدم و خودم رو گول میزنم که دارم کار میکنم چون من به استاد ایمان دارم که میگه اگه شما از درون تغیر کنید حتما اوضاع بیرونیتون تغیر میکنه شک نکنید برا همین برگشتم جلسه اول تا با تمرکز بیشتر کار کنم و با خودم عهد بستم که به جز این جلسه و کامنتهای این جلسه هیچی دیگه نه گوش بدم نه بخونم الان 3هفته میشه تا دیروز که یه کامنت از آقای خوشدل خوندم امروزم کامنت شما رو انصافا هم من به اندازه درکم دارم روی خودم کار میکنم روزی چند ساعت فایل گوش میدم کامنت میخونم تو دفترم مینویسم سپاسگزاری میکنم ورودیهامو کنترل میکنم خیلیم با خدا صحبت میکنم که هدایتم کنه و خودش راه بندگی کردن رو یادم بده من عاشق ماشین و خونه وکار خوب و مسافرتم ولی بیشر از اینها دوست دارم عشق و نور خداوند رو با قلبم احساس کنم نمیدونم چه باوری یا ترمزی دارم که نمیزاره به اون آرامشه برسم این هدایتی که نوشتی (نوک تبر توحیدتو تیز نگه دار,من پشتتم ، تو قدرت رو از من بخواه ، اعتبارو به من بده ، تو با من باش ، تو باورم کن ، تو بسپار خودتو به من ، اونوقت ببین من بزرگترین و غول ترین قدرتهارو که تو توی ذهنت بزرگ کردی و داره ایمانتو می گیره ، چطور با یه ضربه خلالشون میکنم ، فقط برای تو !هیچ رویایی نیست که نتونی داشته باشی، قدرت هیچ کسی بالاتر و بیشتر از تو نیست ، تو اگر منو تو وجودت باور کنی، قدرتمندترینی
اگر ایمان بیاری به خالقت،به فرمانروای کل جهان ،اون وظیفشه…وقتی من کارم رو درست انجام بدم،توقع دارم از خداوند که کارش رو درست انجام بده !ازونجا که خداوند برخودش وظیفه میدونه ،وقتی من کارم رو درست انجام بدم،اون کارش رو درست انجام میده!من نمیخواد نگرانش باشم)انگار نمی تونم هدایت خداوند رو دریافت کنم نمیدونم دیگه چجوری باید قدرت رو به خداوند بدم یا اینکه گفتی حرفای قشنگ خوبه ولی باید مرد عمل باشی نمی دونم اون عمله چیه ولی به درستی این مسیر شک ندارم و میدونم هرمشکلی هست از منه درسته که گاهی فشار نجواها خیلی زیاد میشه وادم رو از نفس میندازه ولی انقدر این مسیر رو ادامه میدم تا این باورا درست بشه تا قلبم باز بشه مثل خواهرهام دوستون دارم ودلم خواست یکم براتون بنویسم در پناه رب همیشه مهربان با آرامش کامل و قلبی سلیم شاد و پیروز باشید
اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد. آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان نازل می شود، و آنچه در آن بالا می رود می داند. و او با شماست هرجا که باشید، و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.
به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
همون خدایی که اول و آخر و ظاهر و باطنه،همون که میگه هرچی در زمین فرو میره،هرچی بیرون میاد،هرچی از آسمون نازل میشه و هرچه به آسمون میره رو میدونه ،همون خدایی که به آقای حسین امیری الهام میکنه صبح دوم دی ماه برای سعیده بنویسه،همون خدایی که زمان رو ی جوری مدیریت میکنه که استاد دقیقا زمانی کامنت شمارو تایید کنه که من دم در دانشگاه علوم پزشکی مازندران باشم و دارم بزرگترین تصمیم زندگیم رو میگیرم و دنبال نشانه میگردم و خدا از نقطهی آبی شما با من حرف میزنه!
همون خدا! برامون همه کار میکنه ،چرا همه کار ؟ چوووون همه چیییز خودشه،اون پول و خونه و رابطهی عاطفی و سلامتی و عشق خووودشه!
داداش حسین عزیزم ،امکان نداره از مسیر قانون پیش بری و اشتباهی در کار باشه
آن گاه یقیناً پروردگارت نسبت به کسانی که پس از آزار دیدنِ [از مشرکان، سرزمین شرک را رها کرده] هجرت نمودند، سپس جهاد کردند، و شکیبایی ورزیدند، آری، پروردگارت [نسبت به آنان] پس از این بسیار آمرزنده و مهربان است.
شمایی که از مشرکین فاصله گرفتی
و داری برای تغییر شخصیتت جهاد میکنی
وَصَبَرُوا:وصبر پیشه کردند
بعد ازین ٣ مرحله شما وارد مداری میشی که خداوند رو به صورت بسیار بخشنده و بسیار مهربان میبینی
و این نتیجه رو با دوتا تاکیید پر رنگش کرده: إِنَّ ،لَ
یعنی بی تردید این اتفاق میفته،شک به دلت راه نده
داداش حسین عزیزم بینهایت ازت سپاسگزارم که برام نوشتی و از خداوند سپاسگزارم که به درک و عقل من بارید تا یک بار دیگه قانون رو برای خودم با آیه های شیرینش تحلیل کنم.
امیدوارم این کامنت برای شما مفید باشه و برات نوری بیاره برای ادامه مسیر همونطور که الله تو سوره ی حدید میگه :
ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.
به امید دریافت نقطهی آبی پربرکت دیگه ای از شما برادر توحیدی من،در پناه نور آسمون ها و زمین باشی همیشه
خانم شهریاری توحیدی نازنین سلام امیدوارم حال دلتون عالی باشه و در بهترین زمان و مکان باشی
نقطه آبی شمارو در حالی دریافت کردم که تویسرویس بودم و داشتم میومدم خونه واز صبح 2بارتوحیدعملی قسمت6وچندبارم جلسه 2احساس لیاقت رو گوشداده بودم و حالم عالی بود بادیدن پاسخ شمادیگه شدم مثبت هزاراز عصر تا الان چند مرتبه کامنتت رو خوندم تا یکم نکاتی رو که برام نوشتی درکشون کنم
از هدایت خداوند گفتی ما4قسمت کارمون داره که به صورت ماهانه توی این قسمت ها میچرخیم از اول ماه یعنی شنبه من باید قسمت کاریم عوض میشدوبه قسمت دیگه میرفتم که اونجا اصلا گوشی آنتن نمیده واز ویپ داخلی استفاده میکنیم واینترنت اصلا نداریم نمیدونم چی شد شنبه سرپرستمون گفت امروزم تو همین قسمت باش و از فردا جابجابشیدازاون طرف من که براتون نوشتم دلم برای کامنتهاتون تنگ شده بود ولی تعهدداده بودم که فقط رو قدم اول کارکنم انگار یه الهامی بهم گفت یه سر به ایمیلت بزن اگه خانم شهریاری برای دوره احساس لیاقت کامنت گداشته بود نخون اگه چیز دیگه بود بخون منم گوش دادم کامنتت رو که باز کردم دیدم پاسخ به آقای تجلی بودتوی قدم اصلی تحول زندگی و بعد خوندن همون حسه بهم گفت که براتون بنویسم والان دلیل همه این اتفاقات رو متوجه شدم
یه تجربه از توحیدعملی6دارم دوست دارم براتون بگم من پسرم الان 8سالشه واز وقتی که به دنیا اومد پای راستش هم کوتاهی داره هم کف پاش کوتاهه و 2تا انگشت نداره از همون اول بردمش تهران زیر نطر متخصص و گفت وقتی 6سالش شد عملاش رو شروع میکنیم و تا 18سالگیشم طول درمان طول میکشه و6سالگی ابوالفضل مصادف شد با تضادی که برام پیش اومده بودوخونه وپول…رفته بود ومن تازه چند ماهی با استادآشنا شده بودم چندروز قبل از عمل ابوالفضل من این فایل توحید عملی6 رو گوش دادم اونجاش که استاد در مورد فرزنداولش صحبت میکنه که به خدا گفتم بچه مال تو بوده مال من نبوده حالا من شکایت کنم که چرا بچمو ازم گرفتی خیلی حالم منقلب شد به خدا گفتم بچه از من نیست مال توعه زنم از من نیست اونم بنده توعه خودت میدونی که من الان نه پول عمل بچه رو دارم نه قدرت آرام کردن همسرمو من خودم رو به شما میسپرم واز سر راحت میرم کنارخودت کمکم کن دکترش گفته بودبیست ملیون شیرینی می گیرم نزدیک 17ملیونم خرج دستگاه و بیمارستان میشه و 1سالم درمانش طول میکشه عمل خیلی سختیه ( عمل الیزاروف)منم هیچی نداشتم ولی واقعا دلم به خدا قرص بود حتما باورت میشه 2روزبه نوبت عمل یکی زنگم زد گفت شما پسرتون فلان مشکل رو داره گفتم اره گفت میشه عکس پا و مدل عمل و مقدارهزینشو برام ارسال کنی گفتم شما گفت یه دوست فقط نپرس کیم گفتم باشه فرداش دوباره زنگ زد گفت یه شماره کارت بده 40ملیون به حسابت می ریزم 25ملیون بلا عوض 15ملیون بقیم رو هر جور و هر وقط تونستی بریز به فلان حساب خدا حافظ من اصلا شوکه شده بودم که خدایا این کی بود فقط اشک می ریختم و از خداوندسپاسگزاری می کردم اومدم شرکت سرپرستمون گفت حسین شماره کارتت رو بده 20تومن به حسابت بریزم برا عمل بچت هر وقط داشتی بهم بده هرچی گفتم نه دارم قبول نکرد گفت باشه من میریزم اگه لازم نداشتی از تهران که اومدی پس بده یکی از دوستای دیگم یه 5تومن برام واریز کرد گفت فلانی رو میشناسی گفتم اره خیلی سرمایه داره گفت پیش هم بودیم پاسور بازی میکردیم حرف پسرت شد گفت این 5تومن رو از طرف من هدیه بده به پسر حسین یه 15ملیون اومد به حسابم بعد از شرکت زنگم زدن وام درمان بیماریهای خواصه پرونده ابولفضل شرکت هست یعنی به خدا قسم انگار همه کس و همه چیو خدا بسیج کرده بود برای خدمت به من تقریبا 40 برا عمل نیاز داشتم خدا تو 2روز90به حسابم زدشب قبل عمل برادر خانمم زنگ زد صبح کی بریم کارامو ردیف کردم 2روزبیکارم خدا بهم گفت اینم راننده شخصی دیگه چی می خای خانمم که هم برای مشکلای مالی هم مشکل ابوالفضل خیلی بهم ریخته و ناراحت و نگران بودیعنی 360درجه عوض شده بود عمل ماه رمضان بود وماشب راه افتادیم سحررسیدیم تهران انقدر توراه واونجا که بودیم تا صبح بشه گفتیم و خندیدیم مخصوصا خانمم که من اصلا باورم نمیشد یعنی تا 2روز قبلش اگه 100میلیاردباهام شرط میبستن که انقدر اخلاق خانمت می تونه عوض بشه قبول نمی کردم تو همون لحظات که داشتم به این چندروز فکر میکردم وباخداحرف میزدم بارون شرو به باریدن کرد دیگه نتونستم جلو خودم رو بگیرم زدم زیر گریه که خدایا داری چیکار میکنی با من انگار اومدم یه مسافرت لذت بخش گفت مگه نگفتی خودت درست کن من وقتی درست کنم عزت مندانه درست میکنم به خدا فیلم هندی برات تعریف نمیکنم همش عین حقیقته کلی چیزای دیگم بود که فاکتور گرفتم رسیدیم به عمل قبل عمل دکتر بهمون گفت که عمل سختیه با بچه صحبت کنید که آماده باشه منم با خدا صحبت کردم یه2ساعتی عمل طول کشیدوبعد دکتراومد و بااینکه قرار بود 1روز بستری باشه برامون کار با دستگاه رو توضیح داد تا ظهر مرخصش کرد4ماه اول باید3ساعتی 1بار آچار کشی میشد یعنی تقریبا همیشه خانمم درگیر بود ولی اون حال خوبه به لطف خداوند تا الان باهاش مونده خود پسرمم خدا انگار دردو ازش گرفته بود گاهی عذیت میشد ولی هرگز اونجوری که دکترش برا ما تعریف کرد درد نکشید این درخاستی بود که من از خدا کردم و اونم برام سنگ تمام گذاشت یه اتفاقم دیروز برام افتاد اونم برات بگم دیروز حقوق واریز کردن دیدم 12وخورده ای بود اول خیلی حالم گرفته شد بعد گفتم الان وقط کنترل ذهنه روز قبلش واشر زودپزمون خراب شده بود در زودپز رو برداشتم و زدم بیرون تا زمانی برسم به مغازه این 2سالو توی ذهنم مرور کردم و سپاسگزاری کردم و حالم اوکی شد وقتی رسیدم درو دادم که واشرو عوض کنه بهم گفت خدا خیلی دوست داره گفتم چرا گفت سوراخای که بخارو میده بیرون گرفته اگه یکی دوبار دیگه باهاش کار میکردی حتما زودپژ میپکید همون موقع انگار خدا بهم گفت من حواسم به در زودپزتم هست به قول خودت کجا دنبال چی میگردی راستش هم از خدا خجالت کشیدم هم خیلی خوشحال شدم و تو را برگشتم خیلی حالم خوب بود و اشک ریختم وقلبم باز شده بود به خدا گفتم لطفا نمیشه توی همین حال همیشه بمونم اخه تا از این حال میام بیرون دوباره ترسا و غصه ها میان سراغم خیلی طولانی شد در پناه رب همیشه مهربان در نهایت آرامش شاد و پیروز باشی
امکان نداره من روزی وارد سایت بشم و از طریق فایل استاد ، کامنت یا نوشتهای از دستان نازنین خدا مثل دوستان نازنین مثل شما نبینم که دقیقا الهامی که بهش نیاز داشتم دریافت کنم
سعیده جان کامنتت در پاسخ حسین عزیز اینقدر توش درس و نکته داشت
برای من درست مثل دفترچه راهنما بود برای ادامه مسیر
وقتی که گفتی که
خدا میخواد امتحانت کنه تو عمل چند مرده حلاجی ، ایا واقعا جهاد، صبر، استقامت، ایمان، تسلیم، استمرار داری
آره داداش ،یاری خداوند بسیار بسیار نزدیکه، فقط یک کوچولو ازت ایمان و استقامت میخواد
من کیف کردم از خوندن کامنتت
کلا کامنتهای زیبای شما رو دنبال میکنم و کلی خدا رو شکر میکنم بابت وجود دوستان خوب و با ارزشی مثل شما که من دارم و میتونم ازشون کلی چیز یاد بگیرم
یعنی درکت به قوانین و خداوند اینقدر کمک کننده بود برای من که با دریافت این آگاهیها کلی ذوق کردم و کلی به احساس خوب رسیدم
و هی به خودم گفتم
اره همینه ، خودشه ، من تو مسیر درستم ، وعده خداوند حقه ، خدا خودش بمن گفته بهت بینهایت پاداش میدم ، زمین و اسمان رو مسخر تو کردم که تو از لحظه به لحظه زندگیت لذت ببری ، تو اشرف مخلوقات منی ، تو خلیفه من روی زمین هستی
برای همین اگر الان تو زندگیم تو شرایط سختی هستم بخاطر این نیست که جایی ایراد و مشکلی وجود داره
این جزی از پلن خداست که خدا داره ایمان منو امتحان میکنه
خیلی جالبه این الهام رو قبلا هم من دریافت کرده بودم و همیشه تو دو راهی بودم
بیشتر توضیح میدم تا متوجه بشید
قلبم بمن میگفت اوضاع و شرایط سخت داره بهت کمک میکنه تا باورهای توحیدی و تسلیم بودن در برابر پلن خدا قویتر بشه و داره بهت کمک میکنه درگیر اتفاقات نشی و باید بتونی این موقعها ذهنت رو کنترل کنی و احساست رو خوب نگه داری
قلب من این جواب رو میده
اما از اون طرف ذهن من وقتی که با قانون دارم کار میکنم و همیشه سعی میکنم حواسم به ورودیهام باشه
برای همین به من میگه طبق قانون وقتی که من روی خودم دارم کار میکنم باید اتفاقات خوب برام رخ بده
و بعضی اوقات اوضاع برام سخت میشه به خودم میگم کجا کار من ایراد داشته این اتفاق برام رخ داده
این مثل شمشیر دو لبهست
که اگر بخواهی اینو امتحان خدا بدونی ، بنابراین باید تسلیم باشی و ایمان خودت رو حفظ کنی و ادامه بدی و حتی ممکنه با این باور بفکر بهبود وضعیت فعلی خودت نباشی چون به ذهن خودت میگی ، خدا داره امتحانت میکنه پس مقاومت کن در برابر این سختی و مشکل
و بعد میبینی با همین روند اوضاع تغییری نکرده
و اونجاست که شک میکنی
و یا اگر میخواهی فکر کنی نه این اتفاق یه ایراد و نباید این اتفاق رخ میداد مثل الگوهای تکرار شونده که استاد تو دوره کشف قوانین توضیح دادن که اگر اتفاقی هر چند از گاهی برات رخ میده بدون یه جایی از باورهات ایرادی وجود داره
بعد ممکنه کلا درگیر اون اتفاق ناخواسته بشی و احساست بد بشه و بیشتر تو منجلاب فرو بری
بنابراین اینقدر این اتفاق برام رخ داد و اینقدر درگیر این دوراهی شدم و کلی برای خودم دو دوتا و چهارتا کردم
تازه یواش یواش دارم درک میکنم کدام راه درسته
که مسیر درست یه چیزی بین این دوراهیست
که درسته ما داریم روی خودمون کار میکنیم و همیشه باید روند رو به رشد داشته باشیم و اوضاعمون روز به روز بهتر بشه
ولی نکتهاش اینجاست که وقتی به تضادی برخوردیم و دیدم مشکلی پیش اومده
باید طبق قانون ایمان و توکلمون رو به خدا حفظ کنیم و ادامه بدیم و نامید نشم از اینکه فکر کنیم کلا مسیرمون اشتباه بوده
بلکه یکسری باورهای ایراد دار تو ذهنم دارم که باید اینو درستش کنم و وقتی با دادن ورودی مناسب و با تکرار ، باورهام تغییر کرد اونوقت رفتارهام طبق باورهای جدیدم تغییر میکنه و باعث میشه من دست به عمل بزنم و نتایج متفاوت بگیرم
این چیزی که من دقیقا توش مشکل داشتم
که هر موقع اوضاع برام سخت میشد با باورهای توحیدی فقط میخواستم استقامت و مقاومت خودم رو با تحمل سختی به خدا ثابت کنم انگار که هر چی بلا بیشتر بکشم و اعتراض نکنم نزد خدا محبوبتر میشدم
ترمز
(این باور مخرب که الان دارم مینویسم کشف کردم )
و در صورتی همون روند گذشته خودم رو ادامه میدادم و تو این مورد بدنبال تغییر باورهام نبودم و نمیدونستم این یه ایراده و هم نمیخواستم قبول کنم که مشکل از منه که این نتیجه رو بمن داده
حالا نمیدونم باورهای شما چطور بوده شاید خیلیهاتون از اول فهمیدید ایراد از کجاست
ولی برای من نزدیک به سه سال طول کشید تا تونستم بهتر بفهمم
ولی نکتهاش اینه که تو این مسیر تو این مواقع چه ایرادی داشتم که به مرور با شناخت بهتر خودم و قانون بهتر تونستم ایرادهای خودم رو بشناسم و بیام روش کار کنم و ارام ارام بهبودش بدم
بنابراین تازه دارم بهتر قانون رو درک میکنم که داشتن باورهای توحیدی و تسلیم بودن در برابر پلن خدا بسیار بسیار کمک کننده و جز مهمترین لازمه رسیدن به خواستههاست
و همون یه ذره باور توحیدی که از خودم نشون دادم باعث شد روند رو ادامه بدم و الان کیفیت اتفاقات خیلی بهتری رو تجربه کنم
خلاصه اگر این تسلیم بودن و نداشتن یه ذره باور توحیدی اگر در من وجود نداشت ، ممکن بود کلا بیخیال این مسیر بشم و ادامه ندم
ولی مشکلی که خودم داشتم این بود که تو این مواقع
اینو خوب میدونستم که باید تسلیم باشم و ایمان خودم رو حفظ کنم و تو این مورد هیچ شکی نداشتم
ولی ایراد از اینجا شروع میشد ، که از اون طرف روی بهبود وضعیت فعلی خودم کار نمیکردم و میگفتم این اتفاق به ظاهر سخت جز امتحان خداست برای من که میخواد استقامت منو بسنجه بنابراین باید صبور باشم و نامید نشم و یه جورایی مقاومت نکنم و کم نیارم
درسته تسلیم بودن و نامید نشدن از ادامه مسیر خیلی خوبه و این باعث میشه باورهای توحیدی ما به خدا قویتر بشه
که اتفاقا تو این چند سالی خیلی بمن کمک کرد که بیشتر روی خدا حساب کنم بجای اینکه روی بنده خدا حساب کنم
ولی باید حواسمون باشه که بقول استاد از اون ور خر نیوفتیم که کلا اون تضاد و اون اتفاق بدی که برامون رخ داد رو نیاییم بهبود بدیم و بدنبال راه و چاره برای بهتر کردن وضعیت فعلیمون نباشیم
و بگیم این تضاد و این اوضاع سخت امتحان خداست و همینی که هست و کاری براش نکنیم
یعنی این دقیقا چیزی بود که من توش مشکل داشتم ( البته هنوز هم دارم و نمیگم کامل حل شد ) و اینقدر این الگو تکرار شونده برام رخ داد
تازه تونستم قانون رو بهتر درک کنم
و الان از نگاه بالا و کلی ، به رفتارهای جدیدم بخاطر باورهای جدیدم دارم نگاه میکنم دقیقا متوجه میشم که چقدر این باورهای جدید داره بمن کمک میکنه تا بهتر نتیجه بگیرم
من بیشتر ادم دو دوتا چهارتایی هستم و برای همین وقتی قانون و درک میکنم بدنبال منطقی کردن برای ذهن خودم هستم تا بتونم به ذهنم ثابت کنم که طبق قانون این ، اون مسیر درستهست
برای همین سعیده عزیز کامنتهای زیبای شما رو همیشه دنبال میکنم
چون کامنت شما بیشتر از قلب میاد و پر از اگاهی با باورهای توحیدی و زیباست مخصوصا برای تصدیق صحبتهاتون از آیههای قرانی هم استفاده میکنید
که خیلی خیلی خیلی بمن کمک میکنه برای درک بهتر قانون و با ذهن منطقی خودم بیام برای خودم تثبیتش کنم و با ایمان و توکل بیشتر این روند رو ادامه بدم
بینهایت سپاسگزارم سعیده عزیز و دوست داشتنی که همیشه با کامنتهای زیبا و بینظیرت منو سوپرایز میکنی و این اگاهی ناب و الهی رو خالصانه با ما به اشتراک میذاری و کمک میکنی تا جهان جای بهتری برای زندگی باشه
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
الهی صدهزار مرتبه شکر که فرصتی پیدا کردم و در مداری قرار گرفتم که بتوانم دوباره بیام و در سایت صلاه داشته باشم
خیلی وقت بود که دوست داشتم بیام بنویسم ، واقعاً وقتی در سایت فعالیت می کنم و مخصوصاً می نویسم احساس می کنم دارم ارزشمندترین کاری که می توانم در طول روز انجام بدهم رو، انجام می دهم
بریم سراغ هدایت
سعیده جان امشب دو تا اتفاق افتاد که پس از تضاد چند روزهی اخیر
به شدت این دو اتفاق برایم لذت بخش بود و قلبم رو آروم کرد
امروز خواهرم اینا خونمون بودن
خواهر زاده بزرگه، ستایش که 12 سالشه، زمان هایی که من نیستم میاد تو اتاق من می شینه درس می خوانه
یه برگه از دفترش افتاده بود رو قالیچه دم در اتاق؟!
دقیقاً به شکلی روی زمین قرار گرفته بود انگارررر خدا اینو گذاشته بود جلوی پای من تا از زمین برش دارم و مطالعه کنم!!
حالا چی رو برگه نوشته باشه خوبه؟
اصلا من نمیدونم این نوشته ها برای کدوم درسشون هست
اصلا نمیدونم این بچه کلاس چندمه؟
ولی اینو خوب می دونم که خداوند داره باهام حرف میزنه … چی بگم… باز داره اشک های قشنگ در میاد
1- آیه های زیر را معنی کنید
و هُوَ مَعَکُم اَین ما کُنتُم
و هر کجا باشید آن با شماست
فالله خَیرُ حافظاً و هُوَ اَرحَم الراحِمین
لَئِن شَکَرتُم لِازیدَنَّکُم
این سوال یک بود که باید معنی این آیه ها رو می نوشت
خیلییییی برای من جالب بود که معنی دو تا آیه دوم و سوم رو ننوشته بود چون من اونا رو بلد بودم !!
فقط اولی رو نوشته بود که من معنیش رو نمی دونستم!!
تا پایین صفحه رو کامل خواندم 12 تا سوال بود
90٪ صفحه راجع به شکرگزاری و تشکر از خدا بود!!
.
.
.
.
.
.
دوست دارم فقط سکوت کنم!
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل :))
الان چشم هایم خیسه
آخه دقیقااااا کاغذِ افتاد بود وسط در ورودی اتاق دقیقا ها به سمت من بود
پشت و رو هم نبود
چون پشتش چیز خاصی نبود!!
فقط این صفحه مهم بود که باید من می خواندم
:)))
این عینه نا شکریه اگه بگم این اتفاقی بوده!! به اللهی که می پرستمش قسم می خورم خدااااااا امشب با من حرف زد ، مستقیم هم حرف زد بهم سه تا شاه کلید داد
همین سه تا آیه کوتاه که یک دنیاااا درس توش هست و اگه بتوانم به همین سه تا عمل کنم در دنیا و آخرت رستگار و عاقبت به خیر خواهم شد
دوست داشتم این برگه رو برای خودم نگه دارم
ولی بردم دادم به ستایش ، ازم تشکر کرد گفت مرسی دایی، چه جوری تو اتاق شما افتاده بود؟
جوابش رو تو دلم گفتم… گفتم چون خدای می خواسته با من حرف بزنه ، چون باید میافتاده :))
ولی از روی بزگه عکس انداختم تا همیشه پیشم باشه و مرور کنم این صحبت های قشنگ خداوند رو …
اما اتفاق دوم که خیلی برایم شیرین بود چی بود
من همیشه برای نوشتن در سایت از الهاماتم کمک می گیرم و تقریباً تا حسم نگه بنویس… نمینویسم
روزی که اومدم این دیدگاه زیبایی که برایم نوشته بودی رو خواندم خیلی خوشحال شدم و برایت آرزوهای قشنک کردم و با قلبم سپاسگزاری کردم
ولی حسم نگفت الان بنویس
جالبه من هم این دوتا پاراگرافی که راجع به توحید از آموزه های استاد نوشته بودی خیلی برایم شیرین بود و همش این چند روزه وقتی یه کم می ترسیدم و دو دل میشدم برای انجام کاری یا زدن حرفی که باید میزدم یاد اول این پاراگراف می افتادم که نوشتی نوک تبر توحیدیت رو تیز کن… گاهی وقتها هم می اومدم این پیام رو مطالعه می کردم
ولی امشب…
امشب که در پاسخ به حسین آقای عزیز نوشتی …
و مخصوصاً از اونجایی که این نوشته ها در زیر دیدگاه خودم هم بود دیگه یقین داشتم که باید با تأمل بخوانمش
و نمی دونی …. خودت نمی دونی … که چقدرررر این صحبت های توحیدیت به قلب و روح من نفوذ کرد و منو عاشق این خدا و قوانین بدون تغییرش کرد
و چقدرررر من عاشقانه با تمام وجودم تحسینت می کنم که اینقدر جلسات رو و قرآن رو مطالعه کردی و گوش دادی و اینقدر مسلطی که دیدگاه هایت به خدا از صد تا کتاب ارزشمند تره :)
یه قول خودت دل نوشته ات مثل آب خنک وسط گرمای مرداد تابستون گوارا و دلچسب بود :))
مرسی که هستی ، و مرسی که برای ما می نویسی
امیدوارم این نقطهی آبی در بهترین زمانش به دستت برسه و لذت ببری
من هم دوست دارم شما رو در بهترین زمان با هدایت الله ببینم ، منم شما رو مثل خواهرم محدثه دوست دارم و خیلی دوست دارم ساعت ها بشینیم راجع به موضوعات مرتبط به قانون صحبت کنیم…
سلام به سعیده عزیز و دوسداشتنی که دلم یه ذره شده بود برای نوشتنت
کجای خانوم چرا نقطه آبی از شما نمیبینم ..بعید میدونم کسی کامنتهای شما رو حداقل یکبار خونده باشه و نتیفیکیشن فعال نکرده براش ،که هر وقت کامنتی نوشتی سریع بیاد غرق در الهامتت باشه و قلب خودشو نورانی نکنه
حداقل من که اینطورم و انصافا هر وقت شروع کردم به خوندن شیطان ذهنم خلع سلاح شد
میخوام تو یک جمله اوج حس خودمو بیان و اونم اینکه عاشقتم دخترررررررر
داشتم با نجواهای ذهنم کشتی میگرفتم و نزدیک بود ضربه فنی بشم و بدجور گیر افتاده بودم ،اونجا بود که دست به دامن سایت الهی استاد شدم و خودمو سپردم به دست هدایت الله و چه صلاتی بهتر از خوندن کامنت زیبای سعیده خانوم
قلبم آروم گرفت و قشنگ فاصله فرکانسیمو با ده دقیقه قبلم حس میکنم
سعیده عزیز اینقدر حرفات به دل میشینه که یه بار خوندنش اصلا جواب نمیده و باید برگردم یه بار دیگه شروع کنم به خوندن کامنت شما
ازت بی نهایت سپاسگزارم و از خداوند برات آرزوی بی نهایت سلامتی و ثروت خواستارم
درود و خداقوت به استاد نازنین، خانم شایسته عزیز و همه همراهان خوبم در این مسیر الهی
خداوند بزرگ رو بینهایت سپاسگزارم که من رو به حال خودم رها نمیکنه
یکی از بزرگترین نشانههای حضور خدا تو زندگی من اینکه وقتی ازش میخوام که حال من رو به حال بهتر تغییر بده خیلی سریع این اتفاق میفته
استاد عزیز تفاوت قابل توجهی که بین خودم و شما میبینم شدت باور و ایمان به این صحبتهاست
نکته مهمی که در بررسی چکاپ فرکانسی دوازده قدم مطرح کردید این موضوع که ما دقیقاً چه رفتارهایی رو تغییر دادیم متوجه شدم که من توقع بیجایی از خودم و خداوند داشتم که شرایطم رو تغییر بده
فاصلهای هست بین شنیدن و درک آگاهیها و عمل به آگاهیها
همه ما اغلب مرحله اول رو بهدرستی انجام میدیم البته اگر انجام بدیم اما در مراحل بعدی دچار مشکل میشیم، جدی نمیگیریم تا جایی که نتایج ضعیف میشه و دوباره برمیگردیم.
همین بحث پاکسازی ورودیهای ذهن که بهنظرم یکی از مهمترین موارد هست بحثیه که باید اعتراف کنم خوب عمل نکردم، خیلی بهتر از قبل شدم اما باور نکردم که تا چه حد میتونه تاثیرگذار باشه
اما موضوعی که این روزها خیلی بیشتر دارم تمرینش میکنم رفتاری است که خیلی بهم کمک کرده و دوست دارم به دوستان خودم هم بگم سکوت کردنه.
گاهی به هر دلیلی با شرایطی مواجه میشیم که واکنش هیجانی ما رو میطلبه، نقطه حساسی که میتونیم متوجه میزان تغییرات خودمون بشیم، شاید در این نقطه توجه کردن به نکات مثبت یا مسلط شدن به خود و آرام بودن خیلی دشوار باشه اما میتونیم با سکوت کردن تاثیر بسیار زیادی از نظر فرکانسی روی زندگیمون بگذاریم.
حالمون خوب نیست سکوت کنیم
کار اشتباهی انجام دادیم که بهنظرمون نباید انجام میشده سکوت کنیم
رفتار نامناسبی رو از کسی میبینیم سکوت کنیم
نتیجه با انتظارمون فاصله داشت سکوت کنیم
احساس میکنیم خداوند به وعده خودش عمل نکرد سکوت کنیم
سکوت کردن نه تنها به معنی بستن دهان بلکه خاموش کردن سیستم فکری و عصبی برای لحظات و دقایقی است
یعنی هیچ فکری نکنیم هیچ حرفی نزنیم هیچ قضاوتی انجام ندیم هیچ تصمیمی نگیریم
این یکی از رفتارهایی که من خیلی دارم تمرینش میکنم و خیلی ازش نتیجه گرفتم
تحسین کردن دنیای اطرافمون یک موضوع بسیار مهم دیگست
یکی از بهبودهایی که من تو زندگی شخصی و کاری دارم ایجاد میکنم عادت تحسین کردنه
من قبلاً به همصنفیهای خودم ناآگاهانه حسادت میکردم اما حالا میرم عمدا تو صفحاتشون و تحسینشون میکنم، قبلا به بهانه اینکه میخوام ورودیهام رو کنترل کنم نمیرفتم اما به خودم گفتم تو صدها پیج مختلف رو بررسی میکنی حالا به اینا که میرسه میشی عملگرا به قانون؟ نه عزیزم این حسادته که باعث میشه این رفتار ایجاد بشه
یادمه استاد در فایلی درخصوص چیت کردن صحبت میکردین
نمیدونم چقدر این رفتار برای خودم و دیگران عادی بهنظر میرسه اما به اندازهای که چیت کردن عادیه به همان اندازه از مسیر درست دور میشیم
ریشه بسیاری از رفتارها و نتایج نادلخواه زندگی ما بهخاطر بیتوجهی به چیت کردنهاست
نقطه تفاوت من با شما همینجاست
این رو به خودم میگم تا بهیاد بیارم عاملی که باعث شد این همه نتیجه عالی وارد زندگیم بشه همین باوره خالق زندگی بودن
وقتی این باور سست میشه تو رو به جایی میرسونه که بیخیال اهدافت میشی، به همین خاطر ایمان از خلاقیت مهمتره
اینکه چقدر یه محصول خلاقانه باشه مهم نیست
مهم اینه فروشنده چقدر ایمان داره به محصولش
یادمه در جایی خانم شایسته گفتند من شغلم رو مقدسترین شغل دنیا میدونم
حالا واقعاً من همچین نگاهی به کسبوکارم داشتم؟
اگر من باور داشته باشم که خودم دارم زندگیم رو خلق میکنم چه جایگاهی رو عمیقاً در زندگی برای خودم متصور میشم؟
با چه انگیزه، شور و شوق و ایمانی به ایدههام عمل میکنم؟ منتظر اتفاقات خوب هستم؟
درک تکامل در این قضیه مهمترین رکنیه که باید رعایت بشه، یادآوری موفقیتهای گذشته باور به توانستن و خالق بودن زندگی رو برای رسیدن به هدفهای بزرگتر آسان و مسیر رو هموارتر میکنه
این چیزیه که انسان رو به آرامش میرسونه و این احساس همان چیزیه که برای رسیدن به زندگی بهتر بهش نیاز داریم
واقعاً خوشحالم که در این مسیر هستم
احساس اون نهالی رو دارم که آرام آرام داره قد میکشه و تنومندتر میشه
سلام ، عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته محترم و تمامی دوستان عزیز.
چقد دلم خواست، پاییز باشه و اون آفتاب زیبای درخشان با اون همه گرمای لطیفش جوری که استاد عزیزم میتونه بایک تیشرت نازک و خشگل ، توی هوای پاییزی، بیرون خونه قدم بزنه و از لطافت هوای پاک اون بهشت زیبا لذت ببره، به به، واقعا لذت بخش بود برام حتی دیدن اون صحنه، بقول نامه نگاری های قدیمی اگه از حال اینجانب جویا باشید ماهم توی تبریز توی سرمای منفی دوازده یع کاپیشن از روی پلیور پوشیدیم ، شال و کلاه کردیم و کنار شوفاژ نشستیم یک لیوان چای داغ دستمونه، ولی بازهم از سرما داریم میلرزیم :). عجبا!!
استاد توی دقیقه بیست و دو فرمودین : “بعد من تغییر کردم” ، “من یک آدم دیگه ایی شدم”، آره خودشه، بخدا رمز موفقیت شما همینه، “تغییر” وقتی من بخوام از “من موجود” یعنی چیزی که هستم به “من مطلوب” چیزی که میخوام باشم، برسم، باید که تغییر کنم، باید خودم از داخل متحول بشم، انقلابی در من صورت بگیره تا من رو مجاب کنه تغییری در خود ایجاد کنم، تغییری که منجرب به بهتر شدن و یا بهتره بگم ، تغییری که منجرب میشه به محیا شدنم برای دریافت خواسته هام.
چون بقول خداوند تمام خواسته های ما رو خداوند قبل از درخواست ما به ما داده، یعنی تمام نعمتها و ثروتها در جهان آماده و حاضره، تنها علتی که من اون خواسته ها رو ندارم اینه که من محیای دریافت نشده ام، لیاقتش رو پیدا نکرده ام، وگرنه خداوند خیلی دست و دلبازتر و رحمان تر و بخشنده تر از این حرفهاست که بخواد یدونه خونه یا ماشینی که من دلم میخواد رو به من نده، اصلا دون شان خداوندیه، ولی من هنوز ظرفم رو هم اندازه با خواسته ام نکرده ام.
میگیم من، همه یاد گرفتیم از استاد که بگیم من خالق زندگیم هستم، من منجی خودم هستم، من، من، ولی گاها خود ما شناخت کافی از این “من” نداریم، شاید واسه خود من حدود یکی دوسالی طول کشید که “من” رو بشناسم، یادگرفته بودم طوطی وار مینوشتم و به زبان میگفتم، من خالق زندگی خودم هستم ولی واقعا من رو نمیشناختم، وقتی بحتی یا مقاله ایی در این مورد میخوندم که “من کیستم” برام خیلی خنده دار میومد که، یعنی که چی، من کیستم؟ خب من، منم، همونی که توی آینه بهش نگاه میکنم، این منم، کسی که داره تایپ میکنه، داره میخونه، داره راه میره ، این منم، ولی چقدر از “من” واقعی دور بودم.
وقتی تونستم تا حدودی تغییر در خودم داشته باشم که “من” رو شناختم، من درک کردم که اون منی که منظوره استاد بود اینی نیست که توی آینه بهش نگاه میکنم، اونیکه خداوند رحمان فرمود من تورا از خودم آفریدم ، باز منظور خداوند این نیست که همونی باشه که توی آینه نشون میده، “من” همون منِ محمد و ابراهیم و موسی و استاد هستش که با منِ من یک جنس هست، منی از جنس خداوند، شاید این حرف واسه خیلی ها بیمفهومم باشه، اصلا کلمه انالله واناعلیه راجعون اشاره داره به همون منی که خداوند فرمود من تورا از جنس خودم آفریدم، منظور خداوند یک لایه زیرین تر از این موجودیت ماست، یک لایه فراتر از این بعد فیزیکی ما،
“من” کسی هستم که خداوند مرا از جنس خودش خلق کرد و در این جسم خاکی مرا جای داد، یعنی من سوار بر این مرکب هستم، و خداوند رحمان و رحیم برای من ابزارها ووسایلی در اختیارم قرار داد تا هرچه میخواهم را فراهم سازم و عالی ترین و مهم ترین و حیاتی ترین ابزاری که من در اختیار دارم “ذهن” است، من از جنس خداوند سوار بر این جسم و ناظر بر ذهنم هستم، وکسانی قادر به خلق زندگی خودشان شده اند که از این ابزار ذهن به بهترین نحو استفاده کرده اند.
وقتی استا فرمودند : “و من تغییر کردم و من فرد دیگه ای شدم” نقطه عطف در کنترل ذهن بود، استاد توانستند به ذهن خود کنترل داشته باشند چیزی که خداوند در قرآن از آن به تقوا یاد کرده و تنها عامل برتری انسانها از یکدیگر را تفوا دانسته است، خداوند میفرماید همه شما انسانها در نزد من یک اندازه ارزش و یک جایگاه دارید و تنها گرامیترین شما نزد من کسانی هستند که تقوا (یعنی کنترل ذهن) دارند.
واای عجب معادله داره حل میشه، من کیستم ؟ و چطور میتونم در نزد خدا گرامیترین باشم که هرچه میخواهم رو خدا بهم بده.
من از جنس خداوند کسی هستم که ناظر بر این ذهنم هستم و میتوانم با کنترل کردن ذهنم نزد خداوند گرامی ترین باشم، و وقتی ذهنم رو در مسیر خواسته هام کنترل میکنم، معجزه اتفاق خواهد افتاد.
معجزه چیزی نیست جز وارد شدن خواسته ها، آرزو ها و اهدافم به زندگی ام، با هیچ زور و زحمتی و به راحتی آب خوردن.
اینکهخ خیلی خوبه، پس من باید واسه رسیدن به خواسته ام تغییر کنم و تفییر چیزی نیست جز کنترل کردن ذهنم و هدایت کردن افکار به سمت و سویی که من میخوام بهش فکر کنه، آره آسونه ولی از طرفی هم خیلی سخته، کنترل ذهن، گاونر میخواهد و مرد کهن، کنترل ذهن حد اعلایی داره، پله های ترقی داره، کسی که مدام درگیر اخبار و حوادثه، با کسی که تا حدودی خودش رو از اخبار و حوادث دور نگه داشته میزان کنترل ذهنش باهم فرق داره و اینکه کسی باشه در حد استاد و یا کسی که ما بنام حضرت علی میشناسیم.
چقدر زیبا و دقیق گفتین که تغییر رفتار از نکات کلیدی و مهم هستش و با حرف این تغییر رفتار ایجاد نمیشه . بقول استاد تغییر باور باعث تغییر رفتار میشه و تغییر رفتار باعث حرکت میشه و بعد نتایج میاد ، این فرمول انجام بشه اون موقع ما خالق زندگی خودمون میشیم نه با گفتن یا نوشتن این جمله.
دوست عزیز انقدر زیبا و دقیق کامنت میزارید که بنده همیشه پیگیر مطالب شما هستم و کامنت های شما بسیار برای بنده مفید هستش و دید شما رو نسبت به فایلهای استاد دوست دارم و میپسندم و یاد میگیرم.
انشاالله ی روز همنورد شما باشم و کلی در طبیعت کوهستان از قانون با هم صحبت کنیم و از مسیر لذت ببریم.
سلام و عرض ادب احترام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و تمام دوستان عزیزم
وقت همگی به خیر
همزمان با گوش دادن به یک آهنگ تکنو و ورزشی که تو جام جهانی فوتبال هم اغلب پخش میشه دارم این کامنت رو می نویسم
تجربهی لذت بخش و شیرینی هستش
چون به همون میزان که آهنگ های تکنو کمک می کنه ورزش صبحگاهی رو با قدرت و انرژی بیشتری انجام بدهید به همون میزان روی سرعت تایپ دو انگشتی من با کیبورد موبایل هم تاثیر گزاره :)
این هم یه نکته ی آموزشی بود که دوست داشتم با شما دوستان تایپیست به اشتراک بگذارم
نام آهنگ :
Valleh De Larmes
بریم سراغ موضوع فایل
دوست دارم اتفاقاتی که امروز تا این لحظه خلق کردم رو برای شما بنویسم
تا ایمان هممون به خالق بودنمون بیشتر بشه
بسم الله…
امروز صبح رفتم یه سر دفتر
حدود بیست دقیقه نیم ساعت نشستم و سر سنگین ولی با لبخند وارد شدم و زودی هم اومدم بیرون
همکارام به انرژی مثبت و خوش ذوق بودن و خوش خنده بودن من عادت کردن
و گاهی اوقات به روی من هم میارن یعنی میگن چقدر انرژی مثبت آقای تجلی خوبه
میگن آقا تجلی ما خیلی کم دیدیم شما غر و ناله داشته باشی
برعکس بعضی وقتا چنان با شور و حرارت راجع به یه چیزی صحبت می کنی که ما هم به اون موضوع علاقه مند میشیم
خب این ها همش لطف خداست
منی که اواسط خرداد سال 98 با استاد آشنا شدم
همون آدمی ام
که تا سال 97 افسردگی داشتم و حتی یک بار دست به خودکشی هم زده بودم
که به لطف خدا با شسشتوی معده نگذاشتن اون 35 تا قرص آرام بخش که با هم خورده بودم موجب ایست قلبی بشه
الان افتخار می کنم که همکار هام اینقدر دوستم دارند و بارها و بارها از کلامشون شنیدم که بهم گفتن آقای تجلی ما افتخار می کنیم شما همکار هستیم
خدا شاهده این عین کلامشون هست ها
خانم و آقا … بارها این حرف رو بهم زدن
اغلب سنشون هم 5 سال یا حتی بیشتر ، از بنده بیشتره
چی باعث شده آدم ها اینقدر دوستم داشته باشن و حس خوب ازم بگیرن؟
چی باعث شده که بارها بهم بگن آقای تجلی یا دوستام بهم بگن محمد حسین تو خیلی قلب زلال و شفافی داری
خیلی مهربونی ، خیلی بی شیله و پیله و صاف و صادقی
واقعاً چی باعث شده؟
منی که افسرده بودم ، پرخاش گر بودم
اگه گوشه لباسم گیر می کرد به در و یه ذره یه قسمتی از بدنم درد می گرفت بر می گشتم به در فهش میدادم!!
حالا اینقدر دوست داشتنی شدم آدم ها عاشقم میشن بارها و بارها بهم ابراز لطف و محبت داشتن
غیر از اینه که خودم خواستم و تغییر رو از یه جایی شروع کردم؟؟
سیگار می کشیدم
گذاشتم کنار
قلیون می کشیدم
گذاشتم کنار
اون ادبیات غلط رو بوسیدم و گذاشتم کنار
الان دو سه ساله که به لطف خدا حتی یک کام هم سیگار نکشیدم و حتی حاضر نیستم بوش هم تحمل کنم
یعنی اگه کسی تو ماشین بخواهد سیگار روشن کنه راننده اسنپ و تاکسی باشه یا دوست یا همکار یا مشتری یا هر کسی اگه ازم بپرسه و بخواهد مثلا اجازه بگیره که شما با سیگار مشکل نداری؟!
با قاطعیت و البته با احترام و لبخند میگم خیلی ممنون میشم روشن نکنید
برای خودم احترام قائلم، می دونید چی میگم؟
این ها همش از احساس لیاقت و خود ارزشی میاد که درونم ایجاد کردم دیگه؟
تو این دو سه سال چند باری شده با همکارها رفتیم رستوران سنتی که تخت و بالش داره دوستان بعد غذا قلیون سفارش دادن
من هم به خاطر مهم بودن حرف دیگران چند کام گرفتم ولی بعداً احساس خودتخریبی که میگفت تو فلانی… روی تعهدت نموندی و … داغونم می کرد
به لطف خدا از اون روزی که فایل دلیل نتایج پایدار روی سایت منتشر شد و اون فایل هم من خیلییی گوش دادم و هنوزم گوش میدهم
یه حرف استاد رو تابلو زدم و آویزون کردم به دیوار ذهنم
اونم اینه که…
آدمی که برای خودش ارزش قائله، به خودش آسیب نمیزنه
یا بعضی وقت ها که یه مشتری نا مناسب از نظر ادب میاد توی دفتر
یا خیلیییی منفیه ، خیلی راحت هندزفری میزارم توی گوشم با موبایلم رو می گذارم روی حالت سایلنت با ویبره و می گذارم در گوشم و میرم بیرون تو پیاده روی اون طرف رو به روی دفتر شروع می کنم به حرف زدن با خودم و خدای خودم و وانمود می کنم که مثلاً دارم با تلفن حرف میزنم
چرا این کارو می کنم؟؟؟
چون برای خودم ارزش قائلم ، به خودم میگم محمد آدمی که برای خودش ارزش قائله روی رشد شخصی خودش سرمایهگذاری می کنه و این سرمایه گذاری رو به خاطر حرف مردم خراب نمی کنه، اگه الان تو این جمع بمونی دقیقااااا مثل این می مونه یه دبه 4 لیتری بنزین ریختی روی خودت و یه کبریت هم زیرش!!! داری آتیش میگیری ها!! پاشو برو بیرون بروووو و برایت مهم نباشه دیگران چی میگن، تو توی دنیای خودت زندگی می کنی اونا هم توی دنیایی خودشون و خلاصه این آگاهی ها و این گفت و گو های درونی بهم کمک می کنه که جسارت به خرج بدهم
حالا می خواهم نتیجهی این احساس لیاقت و خود ارزشی رو بهتون بگم
به خدا این حرف ها رو فقط به شما می توانم بزنم آدم های دیگه درک نمی کنند چقدر این تغییرات اساسیه و چقدرررر ارزشمنده
دفتر املاکی که الان داخلش کار می کنم
همون دفتری که حدود دوماه پیش تأسیس شد و من رو دعوتم کردن و خیلی هم اصرار کردن که دوست داریم شما هم توی مجموعه باشی
حالا داستان این هم مفصله که نمیدونم قبلاً توی کامنت هایم گفتم یا نه
شاید یه روزی این داستان هدایت هم تعریف کردم ، خیلی عبرت بر انگیزه
توی این دفتر املاک پدر مدیر دفتر که از کاسب های قدیمی قمه
و تو بازار قدیم قم حجره فرش داشته
ماشاالله اوضاع مالیش عالیه
میلیارده
روز های اولی که دیدمش مهرش به دلم نشست
ایشون حدود 60 سالشه ، من 28 سالمه
خیلی با هم دوستیم و من رو از همه کارشناس هاب دفتر بیشتر دوست داره (حالا میگم چرا)
ماشین زیر پاش فونیکس تیگو 7 پرو مشکی هستش
روز اولی که باهاش برخورد کردم دیدم اولاً بسیار خوش خنده با ادب و باشخصیت با شرافت و مهربونه
از چهرهی با نمکش که نگم براتون ، دقیقا عین کشیک کلیسا های مسیحی ها
پوست بسیار سفید ریش و موهای کاملاً سفید
خلاصه چهره بسیار متفاوت و زیبایی داره ایشون نسبت به سایر قمی ها
از همون روز اول سعی کردم توی این دفتر املاک (در حد توانم و مداری که در اون هستم) متفاوت عمل کنم یعنی تا همه چیز تازه است سعی کنم تا اونجایی که می توانم تمرکزم رو بگذارم روی نکات مثبت دفتر ، نکات مثبت همکارهایم و نکان مثبت محیط اطرافم و همسایه های کاسب و …
نمیگم عالی عمل کردم ولی از عملکردم راضیم چون یه سری نتایج تو دستمه
به نظر خودم توی دیدن نکان مثبت آدم ها بهتر از همه در مورد همین حاج ابوالفضل خیلی خوب عمل کردم
بارها و بارها راجع به ایشون صحبت کردم
چند وقت پیش یه ویس هم برای یکی از دوستام تو تلگرام فرستادم از نکات مثبت ایشون و پسر حسین آقا گفتم
ایشون هم خیلی لذت برد و تشکر کرد، این دوستم هم از اعضای فعال سایته که اتفاقاً کامنت هاشم اکثراً جزو کامنت های برتر میشه و زیاد امتیاز می گیره
حالا بگذارید از نکات مثبت حاج ابوالفضل بگم
خیلی خاکی و با معرفته
بارها با هم بازدید رفتیم
با اینکه ایشون ضی نفع بوده ها!!! تیگو 7 پرو رو می انداختیم توی خیابون و با مشتری یا بدون مشتری میرفتیم که کارهای منو انجام بدهیم؟؟
چرا این اتفاق می افتاد؟؟ (ماشین 1,600,000,000 پولشه ها)
به خاطر احساس لیاقت بالایی که درونم ایجاد کردم و تمرکز آگاهانه و بازگو کردن نکات مثبت که باعث شده من وجوه مثبت ایشون رو در مورد خودم بر انگیخته کنم
و چند وقت پیش هم با هم یه معامله زدیم که به لطف خدا هر کدوم 1,900 کاسب شدیم
باورتون نمیشه چقدر این بشر خوشحال بود و با قلبش می خندید و خدا رو شکر می کرد
بعد من همینجوری حاج و واج مونده بودم که چی شد؟؟؟؟
این بابا اصلا نیاز مالی نداره که خونه ای که الان داره توش زندگی می کنه ویلاییه تو بهتریننننن لوکیشن شهر 18,000,000,000 پولشه … چرا اینقدر برای 1,900,000 ذوق کرده
غیر از اینه که خیلی شاکر و تسلیم در برابر خدا؟!
غیر از اینه که این باور رو داره که من باید مولد ثروت باشم ، این وظیفهی الهی انسانی منه؟
غیر از اینه که این باور رو داره که هر چقدر ثروتمند تر بشم به رشد جهان هستی در تمام ابعاد کمک می کنم و هر چقدررر که پول بشتری بسازم خدا بیشتر باهام حال می کنه و عاشقم میشه؟
من باور به فراوانی رو به اللهی که می پرستمش سوگند در رفتار ایشون در عمل می بینم
بارها شده که می بینم که این حاج ابوالفضل داستان ما اصلاً نگران کمبود نیست
بهم میگه اگه روزی من باشه خودش میاد
بهم میگه من نمیرم دنبال پول از همون جونیم هم که حجره مو تو بازار زدم که یه موتورگازی خریده بودم
بعدش یه یاماها 100 خریدم، خیلی هم خوشحال بودم که الان ک ازدواج کردم اون موتور گازی رو دیگه ندارم با خانمم با یاماها 100 میریم اینور اونور آبرومندانه است
به اللهی که می پرستمش قسم می خورم من نور رضایتمندی و اشک خوشحالی رو توی چشماش می بینم هر بار که این ها رو تعریف می کنه و به خودم میگم چقدرررر این آدم لایقه نوششش جونشون باشه
چقدر شاکره
خانمش هم به همین اندازه ثروتمند هستش ها ایشون هم یک موسسه ی آموزشی دره با بیش از سه صدتا هنرجوی بانو
اون حاج خانم فوقالعاده آدم متواضع با ادب شاکر و تسلیمی هستش
باز هم قسم می خورم اللهی که می پرستمش یه سری گرم صحبت با یکی از همکارهای خانم تو دفتر داشت صحبت می کرد
من داشتم سه تا میز اونورتر با تلفن صحبت می کردم کسِ دیگه ای تو سالن اصلی نبود
بقیه یا بیرون بودن یا چند نفری تو اتاق قرارداد
یه لحظه یه چیزی ازش شنیدم همین الان که دارم میگم گریم گرفته!! که چرا این آدم اینقدر ثروتمنده!!!
به همکارم گفت رو کردم به آسمون گفتم خدایا من تسلیمم اگه این اتفاق افتاده حتماً برای من خوبه، نوکرتم هستمخدا شاهده این عینِ کلامشون بودها
معلوم بود که داره یه واقعهی خیلی تلخ و سختی رو تعریف می کنه و واکنش خودش به اون اتفاق رو میگفت
بهترین باوری که از مشاهده و هم مداری با حاج ابوالفضل یاد گرفتم اینه که الحق و الانصاف ثروتمند شدن با شکوه است
الحق و الانصاف ثروت زیاد آدم رو به بی نیازی میرسونه و وقتی به بی نیازی میرسی خیلییییی افتاده و بی ادعا میشی
همون چیزی که استاد تو فایل چطور درآمد خود را در عرض یک سال سه برابر کنیم قسمت سوم میگه، اونجا استاد در مورد خوبی های ثروت بسیار صحبت می کنه پیشنهاد می کنم اون فایل رو بی نهایت بار گوشش بدهید
اصلا فکر می کنم دلیل هم مدار شدن من با حاج ابوالفضل و خانوادش
گوش دادن مکرر شاید حدود 50 صد باری هست که اون فایل رو گوش دادم
این موضوع مال شهریور و مهر امساله ، من از اواخر مهر بیست و هفتم یا بیست و هشتم مهر بود که با حاج ابوالفضل آشنا شدم
حالا اینم بهتون بگم که بدونید چرا اینقدر این آدم دوست دارم
محبت کردن های این آدم خوش قلب بی انتهاست
دیروز بهم زنگ زد و حال و احوال پرسی که آقا تجلی کجایی دل نگرانت شدم جمعه و شنبه نبودی؟؟
گفتم متشکرم این از معرفت زیاد شماست ، من تهرانم دارم بر میگردم قم (موضوع تهران رفتنم که پر از شگفتی بود رو دیشب بعد از سفر اومدم خونه نوشتم! توی کامنت پایینیه ، اگه نخواندید برید بخوانید خیلی درس و رد پای هدایت داخلش هستش) گفت اوکی فقط می خواستم حالت رو بپرسم
دوباره امشب هم زنگ زد چون من یه کم نیاز به استراحت داشتم، به غیر از همون نیم ساعت صبح دیگه نرفتم دفتر، صبح نشد با هم حرف بزنیم چون ایشون مشتری داشت توی دفتر
خودم رو بستم به دم نوش آویشن و آب هویج و سوپ تا قوت بگیرم :)) فردا با حال بی نهایت بهتری برم سر کار
امشب زنگ زده بود می گفت از فلانی (یکی از همکارها که خیلی دوستیم باهم عیاق هستیم) شنیدم گفتی برایت آب هویج بگیره
حال شما خوبه زنگ زدم اولاً حالت رو پرسم دوماً بگم چرا به من نگفتی؟ الان کجایی میرم برایت آب هویج و آبدسیب میگیرم میارم هرچی دیگه هم می خواهی بگو تا بگیرم فکر هیچی هم نکن
من گفتم ممنونم دوباره گفت نه ببین من اصلاً تعارف نمی کنم جدی میگم …. و من هم میدونستم که کاملاً ایشون داره از سر دوست و عشق و محبت بدون هیچ توقعی این حرف رو میزنه چون شناخت نسبتاً خوبی نسبت به ایشون دارم
خلاصه خیلی جاهای دیگه هم ایشون در حقم محبت کرده
هنوز دو ماه کامل نشده که ما هم دیگه رو شناختیم ها!!
چندین و چند جای دیگه به طُرُق مختلف ایشون از اعتبارش برای انجام کاری اداری یا از ماشینش برای رسوندنم به خونه با اینکه مسیر خونهی من اصلاً سر راه ایشون نیست و …. برای من مایه گذاشته
من هم اگر جایی ایشون درخواستی داشته سوالی پرسیده بهش کمک کردم
مثلاً یه بار وقت گذاشتم یه سری تغییرات اساسی در موبایلش انجام دادم که یه عالم باعث بهبود عملکرد و راندمان بالای اون موبایل شد
یه بار دیگه نشستم با ورد توی لب تاب دفتر برای ایشون یک فرم خاص جهت انجام کاری خاص طراحی کردم و پرینت گرفتم تا کار ایشون خیلی خیلی راحت تر و لذت بخش تر بشه
و کارهایی از این قبیل
و دقیقاً طبق آگاهی های جلسهی 9 عزت نفس و توحید عملی قسمت 7 عمل کردم و نخواستم که بدوام محبت هایش رو جبران کنم و همش به خودم احساس بی لیاقتی بدهم که ای بابا این بندهی خدا داره اینقدر مایه میزاره تو دوستی چرا من فلان…؟!
می دونید چی میگم؟! مشترک نبودم و فکر نمی کردم که این آدمهِ که داره این عشق رو نثار من می کنه
همش به خودم می گفتم این خداوندِ که داره ای طریق این دستش عشق و محبتش رو در زندگیم جاری می کنه، من موحد بودم و به لطف خدای این توحید در عمل رو ادامه می دهم ، ان شا الله خداوند کمک می کنه و ادامه می دهم
من اعتبار اصلی همهی این ها رو می دهم به خدا و بارها و بارها تو ذهنم از خدا تشکر کردم و از ایشون هم تشکر قلبی می کنم و قدر دانم چون روابط اجتماعی مهمه
ولی باید این رو بدونم که روبط من با آدم ها سست و شکننده است
دیگه بالاترین حدش مرگ هستش دیگه…
بنا بر این نیازی نیست روی روابطم آدم ها سرمایهگذاری خاصی بکنم
نیازه که روی رابطه ام با خدا همیشه کار کنم و به شدت وابستهی خداوند باشم و نیازمند به خداوند بدونم
چون اونه که منبع رزق و نعمت و خوشبختیه :))
یکی دو تا اتفاق قشنگ دیگه هم امروز افتاد که خالق بودنم رو بهم ثابت کرد ولی به علت اینکه کامنتم طولانی شده و دوست دارم برم یه کم به چشمام استراحت بدهم دیگه به همینجا بسنده می کنم
دوستتون دارم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی ها بیشتر
کامنت توحیدی و ثروت سازت رو خوندم و تحسینت میکنم که روی خودت کار کردی و به یک انسان توحیدی تبدیل شدی که من هم به داشتن چنین برادری افتخار کنم.
محمد حسین عزیز سپاسگزارم که یادم دادی هر لحظه باید کنترل ذهن داشته باشم و تمرکز کنم به آنچه که میخواهم داشته باشم حالا چه در روابط یا ثروت و…
باورهای توحیدی که در سر تا سر نوشته ات بود نشانه ای بود برام که اصل توحیده و بقیه جمعا همه هیچند و من با توجه به گفته آخرت که نوشتی روابط با آدمها آخرش سستهتوحید و بریدن از هر کسی و چیزی جز ذات مقدس او رو یاد گرفتم .در واقع هر چه هست خودمونیم و خود رب العالمین و بقیه دستانی هستند از لطف بیکران الله
سپاسگزار شما جوون بسیار با اراده و توحیدی هستم و برات آرزوی بهترین و زیباترین لحظات دارم
سلام محمد جان انقد از کامنتت و از هم شهری بودن از این زوق و این انرژی و انقد چشم و قلبت سپاسگزلره ممنون واقعا باور هایی که از نظر تو دریافت کردم خیلی خفن بود لدت بردم
…یاد گرفتم چقد انساس ها ی ثروتمند شریفن و با بی نیازی و شادی شون و چقدر اینکه با محبت وبا معرفت بودن صاحب کارتون لذت بردم و براتون زندگی رویایی و رابطه ای پررر از عشق با معبود ارزومندم
البته این درسارم گرفتم
یاد گرفتم میشه زن هم باشی حرکت داشته. باشی ثروت داشته باشی
میشه رابطه زن و شوهری و با هم انقد باصفا باشی انقد گرمو خوش انرژی
خداجوننن منمم واقعا از خودم خدای خودم و از این زندگی رویاییم سپاسگزارم و بازهم میخام بهترر تسلیم و ایمانی قویتر چشمانی بازتر برای نعمت و نشونه هات داشته باشم
چقدر کامنتتون پر برکت بود واقعا سپاسگزارم بابت این کتاب زیبایی که برامون نوشتید و در اختیار ما گذاشتین چقدرررر خوشحال شدم بابت اینهمه پیشرفت و موفقیت آفرین و هزار ماشاالله به شما چقدر تحسینتون میکنم و چقدر حالم عالی شد و تمام مدتی که داشتم کامنتتون رومیخوندم لبخند رو لبم بود و همش تحسینتون میکردم و خداروشکر میکردم بابت اینهمه رشدی که داشتید کامنتتون رو باید بارهاو بارها خوند و کلی درس و ایده و حس عالی ازش گرفت
امیدوارم نتایجتون روز به روز بهتر و بیشتر بشه و همیشه کامنتهای ناب ازتون بخونیم
در پناه خدا همیشه همینطور موفق و سلامت و شاد باشید
چقدر شما مهربان و صمیمی دیدگاه می نویسی و چقدر این دل نوشتهی شما احساس خوبی بهم داد ، سپاسگزارم از قلب پاک و الهی شما
اون زمانی که برایم دیدگاه نوشته بودید در فضای فرکانسی پاسخ دادن نبودم
امروز اومدم دوباره دیدگاه خودم رو خواندم و پاسخ ها رو هم خواندم، این دل نوشتهی شما خیلی احساس خوبی داد
من به یزد علاقه مند شدم و حتماً امسال میام
یه هدایت الهی هم از یه دست مهربون خدا که رکن آبادی هستش، شب عید دریافت کردم که متوجه شدم باید بیام یکی دو شبی در یزد اقامت داشته باشم
اومدم توی اپلیکیشن جاباما و یه سرچی در مورد شهر یزد کردم
یعنی از خوشحالی داشتم بال در می آوردم
چقدررر اقامتگاه های این شهر رویایی و شگفت انگیزه :))
عکس هاش رو دیدم اینقدر عاشقش شدم چه برسه به اینکه دیگه بیام چند روزی هم اقامت داشته باشم و تو شهر بگردم و زیبایی ها رو ببینم
جاباما؛ زیر مجموعه شرکت گردگشری علی بابا هستش، یه استارت اپ بسیار موفق و فوقالعاده است در ایران اگه با سایتش یا اپلیکیشن کار نکردید پیشنهاد میدهم یه امتحانی بکنید … مطمئناً سود می کنید :)
الان یادم افتاد به غیر از این دوست عزیزم که رکن آبادی هست
یه خانوادهی بسیار با محبتی هم چند سال پیش تو یک شرکتی که مشغول به کار بودم می شناختم
این زن و شوهر با دختر نازشون که سه سالش بود بی نهایت شیرین و دوست داشتنی بود، اهل شهر زیبای یزد بودن
چند سری برای دورهمی های دوستانه و شب نشینی با چند تا از همکار ها خونهی ایشون جمع شدیم
در عین ساده گیری و خودشون بودن ، بسیار بسیار خون گرم و مهمون نواز بودن و بسیار دوست داشتنی
یه سری چندین سال پیش هم یکی از همکارهای دیگم داشت تعریف می کرد که عید رو با خانمش رفته یزد
شگفت زده شده بود از رفتار فوقالعاده عالی و خون گرمی های بازاری های یزد !!
خلاصه هر آنچه تصویر ذهنی از خود یزد و آدم هاش توی ذهن من هست تصاویر زیباست و این ذوق و شوق من رو به وجد میاره و این فرکانس رو می فرسته که من بیام زودتر تجربهی یه اقامت رویایی و یک سفر خاطره انگیز در یزد داشته باشم
سفری چند روزهای که تا چند سال بعدش هم از خاطرات شیرینش تعریف کنم
.
.
.
جالبه وقتی که می خواستم پاسخ بدهم هیچ ایده ای نداشتم چی بنویسم
فقط انرژی و محبتی که در کلام شما بود باعث دریافت این الهامات شد و من هم به ندای قلبم گوش دادم و نوشتم
و در آخر دوست دارم بهتون تبریک بگم که اینقدر خودتون رو ارزشمند می بینید و اینقدر از محصولات روی سایت خرید کردید و دارید روی خودتون سرمایهگذاری می کنید
سلام ودرود من را ازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
کامنت پراز مهرومحبت شما در بهترین زمان ممکن بدستم رسید وچقدر خوشحال وسپاسگزار شدم
آقای تجلی عزیز. خوشحال میشم که به شهر زیبای یزد سفر کنید. بهتون قول میدم خیلی خوش بگذره. مردمان مهربان ودوست داشتنی. والبته ثروتمند(شهر یزد یکی از شهرهای،صنعتی وثروتمند ایران هست)
کوچه محله های قدیمی وکاه گلی که معروفه به کوچه های اشتی کنون. خیلی حال میده برای تفریح وعاشقی با معبود
آقای تجلی عزیز .شهر یزد شهری هست با دوتا بافت جدید ومدرن. سنتی وقدیمی.
ولی هر کجای اون پا بگذاری صفا وصمیمیت موج میزنه
از چند ماه پیش که تمرکزی روی روابط کار میکنم وتمرکزم روی خوبی مردم هست. چقدر محبت وعشق بی منت از کسانی دیدم که اصلا منو نمیشناسند. حتی از پسرهای لات منشی که روی بدنشون پراز خال کوبی هست ویه وقتایی با نفرت وترس از کنارشون رد میشدم
میدونی آقای تجلی .همه چیز برمیگرده به خودت. وقتی دست از مشرک بودن برداری. کسی برات بت نباشه. عشق بلاعوض بدی ورد بشی. وقتی عاشق خودت باشی جهان بیرونت عوض میشه
زمانی براتون کامنت گداشته بودم که تمرین میکردم برای آقایون پیام بفرستم وکسی را قضاوت نکنم تحسین وتایید کنم. یاد بگیرم.
این نتیجه ی قدم های کوچک من هست. این نتیجه ی ارزشمند دونستن خودم هست. نتیجه ی تسلیم شدن در برابر معبودم هست
آقای تجلی. الان که هدایت ها رابیشتر درک میکنم میبینم درست زمانی برام کامنت فرستادید که بهش نیاز داشتم. باز کامنت قبلی شما راخوندم. اونجایی که خانم حاجی گفتند (خدایا من تسلیمم. )انگار بازم خدا بهم میگفت ارام باش مرجان عزیزم
این روزها عجیب حال دلم عالی است واشکانم بی دلیل از عشق میریزه براتون این حال را آرزومندم
دوست خوبم. قانون جواب میده اگه من بهش عمل کنم. اگه تسلیم معبودم بشم. وچقدر این روزها روی شانه های معبودم خوش میگذره.
حتما اگه یزد اومدید پیام بدید بتونم از نزدیک شما راببینم وباهاتون صحبت کنم.
منتظر موفقیت های بیشتر شما هستم
سلام ودرود من را ازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
کامنت پراز مهرومحبت شما در بهترین زمان ممکن بدستم رسید وچقدر خوشحال وسپاسگزار شدم
آقای تجلی عزیز. خوشحال میشم که به شهر زیبای یزد سفر کنید. بهتون قول میدم خیلی خوش بگذره. مردمان مهربان ودوست داشتنی. والبته ثروتمند(شهر یزد یکی از شهرهای،صنعتی وثروتمند ایران هست)
کوچه محله های قدیمی وکاه گلی که معروفه به کوچه های اشتی کنون. خیلی حال میده برای تفریح وعاشقی با معبود
آقای تجلی عزیز .شهر یزد شهری هست با دوتا بافت جدید ومدرن. سنتی وقدیمی.
ولی هر کجای اون پا بگذاری صفا وصمیمیت موج میزنه
از چند ماه پیش که تمرکزی روی روابط کار میکنم وتمرکزم روی خوبی مردم هست. چقدر محبت وعشق بی منت از کسانی دیدم که اصلا منو نمیشناسند. حتی از پسرهای لات منشی که روی بدنشون پراز خال کوبی هست ویه وقتایی با نفرت وترس از کنارشون رد میشدم
میدونی آقای تجلی .همه چیز برمیگرده به خودت. وقتی دست از مشرک بودن برداری. کسی برات بت نباشه. عشق بلاعوض بدی ورد بشی. وقتی عاشق خودت باشی جهان بیرونت عوض میشه
زمانی براتون کامنت گداشته بودم که تمرین میکردم برای آقایون پیام بفرستم وکسی را قضاوت نکنم تحسین وتایید کنم. یاد بگیرم.
این نتیجه ی قدم های کوچک من هست. این نتیجه ی ارزشمند دونستن خودم هست. نتیجه ی تسلیم شدن در برابر معبودم هست
آقای تجلی. الان که هدایت ها رابیشتر درک میکنم میبینم درست زمانی برام کامنت فرستادید که بهش نیاز داشتم. باز کامنت قبلی شما راخوندم. اونجایی که خانم حاجی گفتند (خدایا من تسلیمم. )انگار بازم خدا بهم میگفت ارام باش مرجان عزیزم
این روزها عجیب حال دلم عالی است واشکانم بی دلیل از عشق میریزه براتون این حال را آرزومندم
دوست خوبم. قانون جواب میده اگه من بهش عمل کنم. اگه تسلیم معبودم بشم. وچقدر این روزها روی شانه های معبودم خوش میگذره.
حتما اگه یزد اومدید پیام بدید بتونم از نزدیک شما راببینم وباهاتون صحبت کنم.
منتظر موفقیت های بیشتر شما هستم
سلام ودرود من را ازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
کامنت پراز مهرومحبت شما در بهترین زمان ممکن بدستم رسید وچقدر خوشحال وسپاسگزار شدم
آقای تجلی عزیز. خوشحال میشم که به شهر زیبای یزد سفر کنید. بهتون قول میدم خیلی خوش بگذره. مردمان مهربان ودوست داشتنی. والبته ثروتمند(شهر یزد یکی از شهرهای،صنعتی وثروتمند ایران هست)
کوچه محله های قدیمی وکاه گلی که معروفه به کوچه های اشتی کنون. خیلی حال میده برای تفریح وعاشقی با معبود
آقای تجلی عزیز .شهر یزد شهری هست با دوتا بافت جدید ومدرن. سنتی وقدیمی.
ولی هر کجای اون پا بگذاری صفا وصمیمیت موج میزنه
از چند ماه پیش که تمرکزی روی روابط کار میکنم وتمرکزم روی خوبی مردم هست. چقدر محبت وعشق بی منت از کسانی دیدم که اصلا منو نمیشناسند. حتی از پسرهای لات منشی که روی بدنشون پراز خال کوبی هست ویه وقتایی با نفرت وترس از کنارشون رد میشدم
میدونی آقای تجلی .همه چیز برمیگرده به خودت. وقتی دست از مشرک بودن برداری. کسی برات بت نباشه. عشق بلاعوض بدی ورد بشی. وقتی عاشق خودت باشی جهان بیرونت عوض میشه
زمانی براتون کامنت گداشته بودم که تمرین میکردم برای آقایون پیام بفرستم وکسی را قضاوت نکنم تحسین وتایید کنم. یاد بگیرم.
این نتیجه ی قدم های کوچک من هست. این نتیجه ی ارزشمند دونستن خودم هست. نتیجه ی تسلیم شدن در برابر معبودم هست
آقای تجلی. الان که هدایت ها رابیشتر درک میکنم میبینم درست زمانی برام کامنت فرستادید که بهش نیاز داشتم. باز کامنت قبلی شما راخوندم. اونجایی که خانم حاجی گفتند (خدایا من تسلیمم. )انگار بازم خدا بهم میگفت ارام باش مرجان عزیزم
این روزها عجیب حال دلم عالی است واشکانم بی دلیل از عشق میریزه براتون این حال را آرزومندم
دوست خوبم. قانون جواب میده اگه من بهش عمل کنم. اگه تسلیم معبودم بشم. وچقدر این روزها روی شانه های معبودم خوش میگذره.
حتما اگه یزد اومدید پیام بدید بتونم از نزدیک شما راببینم وباهاتون صحبت کنم.
آقا محمدحسین ممنون بابت کامنت عالیتون و درسهای عالی که برام داشت، دیشب به خانمم میگفتم، انسان تا زمانی که نسبت به داشته هاش ظرفیت و شایستگیشو ثابت نکنه به نعمت های بیشتر هدایت نمیشه و این شایسته بودن همون شکرگذاری در قلب و در عمل هست که ایشون و همسرشون به شکل های مختلف نشون دادن،چطور میتونه قلبی که آگاه و شاکر نیست به نعمتهاش برای نعمت های بیشتر ظرفیت پیدا کنه، و کلام شما اینقدر خالص و پاک نگاشته شده که با خوندنش هم میشه این اخلاص رو درک کرد، و ممنون از درسی که دادین و اینکه به هیچ عنوان در جاهایی که کلام غیر الهی درش جریان داره حضور پیدا نمیکنید و ترکش میکنید، وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّىٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ۚ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ، ان شاالله همیشه روبه رشد و پیشرفت باشید و همیشه حال دلتون خوب باشه
خدایا شکرت چقدر لذت بردم از شنیدن این فایل ارزشمند
استاد عزیزم میخوام از قدم اصلی تحول زندگی خودم بگم
قدم اصلی تحول زندگی من از اردیبهشت سال 98 شروع شد همون زمانی که خداوند دریچه ی قلبم رو باز کرد و دعوتم کرد به این مسیر زیبا به مسیر یکتا پرستی اولین قدم که خیلی قدم مهمی است برای شروع تحول زندگی رو برداشتم وقتی قدم اول رو برداشتم خداوند عشقش رو نثارم کرد و با تمام وجودم تسلیم ربم شدم
من هدایت شده بودم به چندتا کانال تلگرام که به اسم شما بود ولی همش فیک بود فایلهای شما رو وقتی گوش میکردم فقط اشک میریختم با تمام وجودم درک میکردم و غرق در عشق الهی میشدم الانم همین طوره
خداوند وقتی جدیتم رو دید از طریق یکی از دستان ارزشمندش هدایتم کرد به مسیر درست یعنی به سایت اصلی شما و کانالهای تلگرام وقتی شنیدم که گفتین من راضی نیستم فایلهای من رو از جاهای دیگه گوش کنید تمام اون کانالها رو پاک کردم و تمرکزی رفتم روی سایت اون زمان حجم فایلهای شما برای ذهنم سنگین بود ولی من ماهی سه بارهم میشد بسته اینترنت فعال میکردم و فایلهای شما رو میدیدم و گوش میکردم
من توی سن 7سالگی یه تصادف خیلی شدیدی کردم و مامانم میگه مردی بودی و دوباره زنده شدی چند ماه پام توی گچ بود از وقتی خودم رو شناختم همش به خودم میگفتم چرا من توی اون تصادف زنده موندم؟
وقتی با شما آشنا شدم و توحید و یکتا پرستی رو بهم یاد دادین هدف من مشخص شد از همون اول با خدا عهد بستم که جای پای استادم پا بذارم و بشم ابلاغ کننده ی توحید اون زمان بود که فهمیدم چرا زنده موندم
استاد هیچ اتفاقی توی زندگی ما اتفاقی نیست تصادف و زنده موندن من دقیقا زمانی اتفاق افتاد که همون انفجاری که توی کارخونه ی نفتی شما رخ داده بود و شما هم زنده موندین و رسالت تون رو انتخاب کردین
من چهارسال پیوسته فقط به حرفهاتون گوش میکردم فقط داشتم یاد میگرفتم قوانین رو از زندگی شما، از رفتارهای شما یاد میگرفتم
سال 98من تازه متولد شده بودم و مثل یه بچه ای که تازه به دنیا اومده بود داشتم زندگی کردن رو از شما یاد میگرفتم یه بچه برای راه رفتن و حرف زدن باید تکاملش طی بشه و منم باید تکاملم طی میشد بخاطر همین 4سال تمام فقط گوش بودم
امسال تازه حرف زدن رو شروع کردم استاد دارم جای پای شما پا میذارم همون تعهدی که با خدا بسته بودم
تمام افراد ناخواسته از زندگیم حذف شدن خود به خود
تلویزیون کلا حذف کردم از زندگیم
شما گفتین باید تکامل رو طی کنم و از همون شرایط و چیزهایی که دارم شروع کنم منم یه گوشی دارم و یه تلگرام که کارم رو در این مسیر شروع کردم اول که کانالم رو راه اندازی کردم فقط خودم بودم و خدا بعد آروم آروم 5نفر شد بازم باید ذهنم اون 5نفر رو باید هضم میکرد من هر روز ادامه میدادم محتوا میذاشتم از جملات تاکیدی، توجه به زیبایی ها، نکات مثبت برام مهم نبود که چرا افراد اضافه نمیشن حدود یکی دوماه فقط همون 5نفر بود من ادامه میدادم با تمام وجودم چون اصلی که در مورد استمرار گفته بودین رو درک کرده بودم بعد آروم آروم رشد کرد اومد بالاتر الان در حال حاضر 72نفر عضو شدن که بیشترشون بچهای سایته
همیشه آرزوم بود یه جمعی باشیم از بچهایی که در این مسیر هستیم و هر روز در مورد قوانین صحبت کنیم من اینو خلق کردم به لطف خدا امتیازش رو میدم به خدا چون من هیچی نیستم در مقابل عظمت پروردگارم
هر روز و هر شب در مورد قوانین صحبت میکنیم و کیف میکنیم
حدود یکماهه که دوره ی عزت نفس رو راه اندازی کردم و بچهایی که خودشون رو لایق دونستن توی دوره شرکت کردن
دوره ای که برگذار کردم تمامش از تجربیات خودمه و از نتایجی که از آموزشهای شما گرفتم، تمریناتی که از فایلهای شما برای خودم استفاده کردم و نتیجه گرفتم رو بازش کردم برای بچها فقط نتایج خودمه و کپی از شما نیست این ایده رو با شنیدن نتایج دوست عزیزمون آقای رضا عطار روشن که فایلهاشون رو چندبار گوش کردم و واقعا بینظیره گرفتم
دوره ی عزت نفس به مدت یکسال ادامه داره که ان شاءالله تکاملم رو در این مسیر هم طی کنم و بعد ان شاءالله خدا میدونه چه معجزاتی در انتظارمه وظیفه ی من اینکه از همین لحظه و از مسیرم لذت ببرم خداوند بقیه کارها رو انجام میده
استاد من به خودم افتخار میکنم که شاگرد مکتب عشق و توحید استاد سید حسین عباسمنش هستم و دارم مسیر شما رو ادامه میدم با عشق با لذت ان شاءالله که تا آخرین نفسم در این مسیر ثابت قدم باشم
استاد من الان اول راهم از سمت خیلیا مسخره هم شدم ولی از شما یاد گرفتم که توجه ام رو بزارم روی کار خودم و با ایمان و اراده ادامه بدم مثل شما که وقتی پوستر سمینارتون رو میچسبوندین و افراد مسخره تون کردن الان شما کجایین و اون افراد کجان
منم الان اول راهم و حرف بقیه هم برام مهم نیست با عشق و ایمان ادامه میدم و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنم با رسیدن به اهدافم چون من لایقم چون من انسانم فقط ایمان و استمرار داشتم باشم مثل همیشه
خدایا شکرت خدایا شکرت که در این مسیر جادویی هستم و لذت میبرم
چند شب پیش یکی از بچها بهم پیام داده بود و میگفت داری خوب پیشرفت میکنی اگر بخوای من کارم طراحی سایته برات سایت راه اندازی میکنم ولی من هنوز تکاملم رو طی نکردم نمیخوام از پله ی اول یکدفعه بپرم به پله دهم که با مخ بخورم زمین سپاسگزاری کردم ازشون و گفتم نه نمیخوام عجله کنم لاکپشتی میخوام جلو برم اون فقط یک نشانه بود از سمت خدا
از خواستها گفتین استاد توی گروه یه تمرین گذاشتم هر شب میایم خواسته و چیزهایی که میخوایم رو میریم و در موردش سرچ میکنیم و تجسم میکنیم که خریدیمش و میگیم مثلا امشب من این جکوزی رو خریدم عکسش رو میفرستیم توی گروه میگیم به این قیمت و مشخصات، یا من این ویلا رو توی فلان جا خریدم با این متراژ و همه به هم تبریک میگیم و واقعا نتایج فوقالعاده ای داریم میگیریم ان شاءالله که بهتر هم میشه
خدایا شکرت که تنها حمایتگر و هدایتگرم تویی
استاد من با تمام وجودم عاشقت هستم و سپاسگزارم که بهترین الگوی زندگی من و بهترین معلم من بودین و هستین
آرزو میکنم که خداوند خیر و برکت دنیا و آخرت رو نصیب تون کنه
قشنگه وجالبه داشتن این نوع نگاها به چیزایی که میبینیم و دوسشون داریم،
اما همه متنتون درمورده حساتونه؛احساستونه،
الا یه جای متن:
««(نمیدونم چرا با این همه آگاهیها باز به فکر زندگیهامون نیستیم)»»
یعنی چرامحکم تر،مصمم تر،بااراده تر تمرین نمیکنیم؟
ازنظره من جواب دقیق ترش اینه که ماخودمونو باور نداریم،
«خودمونو باور»
نداریم،
یعنی وقتی میگیم: اوکی قانون میگه هدف گذاری کن،بنویس،وووو مینویسیم،میکنیم اما باور نداریم که یعنی منه سروش میتونم فلان چیزو داشته باشم،به فلان جایگاه برسم،یاهرچیزی!
چرا؟
چون خودمو باور ندارم که میتونم بهش برسم، پس بخاطر همین تمرینه رو هم شل تر انجامش میدم،
پس یکم دیگه جلوتربرم حتی داشته های خودمم یادم میره،که باباجون ازپایین ترازاینجا بودی اومدی اینجا،همین کارارم کردی،همین تمرینارم کردی،اما یکم که هدف بزرگتره رو میخاییم، شل میکنیم،
امان از. «باور باور باور»
بقول استاد همه چی باوره،
چطور وقتی باورداریم کلید لامپ رو بزنی خاموش یا روشن میشه،باقاطعیت و باور تمام بلندمیشیم انجامش میدیم،
حالاچرا اینجاانجام نمیدیم؟
چون باورنداریم که اگه کلیده رو بزنیم روشن میشه،
فلان تمرینو کنیم بهمون میده،
یا به خاستمون میرسیم،
فقط باید خودمونو باورداشته باشیم
که لیاقت اینو دارم فلان جا برسم،فلان چیزو بخرم،سوارشم،بپوشم،یاهرچی…..
خلاصه خاستم منم حسمو دیدگاهمو تجربمو به اونجای متنت بگم،
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته با اراده
قدم اصلی تحول زندگیمان خواستن خودمان است و اراده داشتن و باور اینکه :
من خالق زندگیم هستم.
من رقم میزنم تمام جوانب زندگیم را.
من بدون اثرپذیری از جامعه و دیگران میتوانم شرایط زندگیم را رقم بزنم و این همان درس توحید و یگانگی تنها فرمانروای جهانزان هم هست
خوشحالم از اینکه در زمانه ای که همه نالانند و ناسپاسی میکنند،من تاحدود زیادی میتوانم کنترل ذهن داشته باشم،سپاسگزار باشم،از مسیر زندگیم لذت ببرم،از کارم لذت ببرم،روز بروز رشد کنم و یقین دارم اگر ادامه بدهم نتایجم تکاملی و صد البته تصاعدی بالاتر برود.
اکنون در سال 1402 و در اذرماه زیبا بهترین سال زندگیم را تجربه میکنم و این روند رو به رشد را از زمانیکه در این دانشگاه بزرگ ایمان و عمل،اموزش میبینم و هر زمانی که اراده میکنم در کنارشما استاد هستم و تجربه هاتون و دروس ایمان و عملتون را میاموزم و عمل میکنم ؛روی خوش زندگی را هر لحظه میچشم و ارامش را تجربه میکنم و احساس خوب را زندگی میکنم و در امد پایدار و رو به رشد را میفهمم و احساس بینظیر شادی و شور و سلامتی را درک میکنم.
و…
نهایتا سپاسگزارم استاد از شما و مریم عزیز
و اینکه دوره ی بروز رسانی شده “کشف قوانینِ زندگی”
رو زندگی میکنم،می اموزم،با این دوره رشد و تکامل را حس میکنم،لذت بردن را به نحوی زیبا تجربه میکنم.
و چه بگویم
استاد عزیزم سپاسگزار خداوندم که شمارو خلق کرد تا به واسطه ی شما من هم خالق زندگیم شوم
به وسیله شما متوجه شوم که میتوانم خودم را تجربه کنم
خود الهیم را
خود توانمندم را
خود بی پایانم را
خود قدرتمندمرا
خود خلاقم را.
برای تمام خوبیهاتون سپاسگزارم
خدای وهابم سپاسگزار تو هستم که میتوانم خالق زندگی زیبایم باشم
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی ها.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که هربار به طریقی قوانین رو بهم یادآوری میکنید
سپاسگزارم از مهربان پروردگارم که بهم سلامتی داده، ثروت داده تا بتونم با هماهنگی هزاران نعمتی که بهم داده ، این آگاهی ها رو دریافت کنم .
من خالق عامدانه ی خواسته هام هستم و درک این قانون باعث شد تا توجهمو چه درجهت مثبت چه منفی از دیگران بردارم و به شدت سرگرم کار کردن رو خودم باشم
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که با ایجاد این سایت شرایطی برامون فراهم کردید تا هر لحظه به این آگاهی ها دست رسی داشته باشیم و همیشه درحال تغذیه ی باورهامون باشیم .
هرروز بهتر و بیشتر درک میکنم که من خالق تمام عیار تجربیاتم هستم و اینکارو با توجهم انجام میدم و هرروز کنترل کانون توجه رو بهتر یادمیگیرم و جهان بیشتر ازقبل حمایتم میکنه ،
با گرفتن چکاپ فرکانسی در 12قدم و آگاهی های ناااااب این دوره ، و تمرین ستاره قطبی این دوره ، خیییییلی خوب به خالق بودنم پی بردم و با کار کردن مستدام روی خودم این باور رو تقویت میکنم و توحید عملی نشون میدم و حالا بجایی رسیدم که میتونم بگم 99 درصد با ماریای قبل از آشنایی با شما ،متفاوت ترم .
از لحاظ اعتماد بنفس ،ازلحاظ تحصیل ،ازلحاظ شغل ، ازلحاظ توحید ،ازلحاظ آرامش، کیفیت روابط ، آرامشی که دارم ، ازلحاظ مالی ، از همهی لحاظ تقریبا شباهتی با ماریای قبل از آشنایی باشما ندارم و به این موضوع بسیار افتخار میکنم .
مهربان پروردگارِ سخاوتمندم رو سپاسگزارم که هدایتم کرد به این آگاهی های توحیدی تا خودمو بهتر بشناسم ،تا خدای خودمو بهتر بشناسم و خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
دوستتون دارم و عشق برای همه ی خانواده بزرگم دراین سایت توحیدی.
سلام بر خانم اکبری اسطوره و الگو تغییرات از نظرمن، شما از تغییرات خود در همه ابعاد گفتین ولی من میخوام بگم شما نه تنها 99 درصد بلکه ده هزار درصد تغییرات داشتین ،کسی که لکنت زبان خود را کامل درمان کرده اونهم فقط با تغییر باور واینکه من خالق هستم و با همین جملات انگیزشی ، لکنتی که خیلی ها سال برای در مانش تلاش میکنن و گفتار درمانی میرن و خیلی نتیجه کم میگیرن ، شما الگو خیلی ها هستین کاش میشد شما را از نزدیک تو گروه در مانی خودمون ببینیم و ایمان بیاوریم که کسی مثل شما تونست و الان نه تنها لکنت رو کامل درمان کرده و اینقدر خوب شده که حتی فراموش کرده روزی لکنت داشته این اسمش معجزست ، معجزه عمل به قوانین معجزه ایمان به اینکه من خالق همه چی هستم شما از همه تغییرات خود گفتین چرا از درمان لکنت نگفتین بنظر خودم کسی که سالها لکنت داشته و داره اینکه شما هر روز هر جا هر لحظه بدون حتی یک صدم درصد فکر گیر کردن حرف بزنین میلیاردها تومن ارزش مالی معنوی داره ، میدونم شما دیگه لکنت ندارین و حتی بهش فکر نمیکنین و وارد مرحله جدیدی از تغییرات مالی ، فکری معنوی شده اید اما خواهش میکنم باز هم از تغییرات و مراحل درمان لکنت خودتون بگین این بزرگترین کاری که شما میتونین بکنین شما کاری کردین که میلیونها آدم نتونستن و شما با تغییر باور تونستین امیدوارم روزی شما در جهان به همه افراد دارای لکنت معرفی بشین و همه بفهمن درمان لکنت فقط تغییر باور میخواد به همین سادگی و دیگه هیچ ، بقول استاد گفتاردرمانی ما لکنت حتی در قیافه افراد تاثیر میذاره ولی قشنگ از عکس شما میشه فهمید که یک فرد کاملا بدون استرس بدون لکنت و شاداب خوشحال هستین ، بنظر من شما استاد اعراض کردن هم هستین ، باز همه صمیمانه بهتون تبریک میگم بخاطر این همه تغییرات و درخواست میکنم باز هم از نحوه درمان خاصتون تو لکنت زبان بگین شاید انقلابی بشه در کل جهان و همه بفهمن که نیاز به هیچ گفتار درمانی و تمرین و تلاشی نیست فقط باور و من میتوانم و من خالقم حلاله همه مشکلات است
به نام یگانه قدرت مطلق جهانیان
سلام به استاد و مریم عزیزم و تمامی دوستان
این فایل مسیر رشد و پیشرفت شما به صورت کلی و با ذکر موارد اساسی و مهم از گذشته تا اکنون بود و بعد گوش دادنش من به خودم رجوع کردم که من الان کجای مسیرم.
چن ساله عضویت دارم ولی تو اون مدت بالا تمرکزم همه جا بود. فقط می شنیدم. الان 5ماهه متعهد شدیم با همسرم و تلوزیون حذف شده و رفت و امد به حداقل رسونیدم. هیچ فضای مجازی ندارم. معنی همزمانی رو تو این مدت بارها درک کردم و یقین دارم به مفهوم جذب موارد و مسایل هم فرکانس در جهان، که هر گاه به موضوعی چه مثبت و چه منفی در ذهنم پرداختم جهان به شکلی مثلِ اون فکر رو برام رقم زد.
بار اول که فایل رو گوش دادم به نظرم رسید خوب عمل کردم در این 5ماه که متعهد شدم. ولی خیلی راه دارم هنوز و درس هایی که در مسیر میگیرم رو با گذشت زمان فراموش میکنم.
دقیقا همین موضوعی که استاد مطرح کردند که فهمیدم طبیعیه که من فراموشم میشه و میدونم نباید به خودم ایراد بگیرم که چرا یادم رفت و توی دوره حس لیاقت یاد گرفتم به خودم ایراد نگیرم و با خودم مهربان باشم.
تحسین میکنم روحیه کنجکاو شما استاد عزیز که وجودتون رو آزمایشگاه در نظر گرفتید تا امتحان کنید ایا مفهوم فرکانس که به هر چی توجه کنیم همنو به زندگی مون دعوت میکنیم صحت داره یا نه.!!
و علت این کارشما دیدن زندگی اطرافیان تون بود، اون هایی که مدام از ناخواسته ها میگن شرایط خوبی ندارن و خوشحال نیستند. و لمس کردید این باور مهم که ما خالق شرایط خویش هستیم. و این درک شروع تحول در زندگی شما بود.
این باور ما خالق شرایط خویش هستیم رو بارها شنیده بودم ولی به درستی درک نکرده بودم. اگه این باور توی مغزمون درست جای بگیره توی عملکرد و رفتارها مون و احساسات مون و کل
نتایج زندگی مون تاثیرشو میزاره.
اره واقعا ادم دیگه از کسی یا چیزی ناراحت و خشمگین نمیشه
و شرایط نامناسب خودشو تو هر حوزه ای گردن دیگران نمیندازه.
بلکه اگاهه که خودش جذب کرده با افکار و فرکانسش.
و در یک کلام مشرک نمیشه و قدرت رو در زندگی به هیچ عاملی نمیده. و به میزانی که بتونیم شرک رو کم کنیم گشایش و رسیدن به خواسته ها رخ میده.
استاد اون قسمت فایل که گفتید من خودم با تک تک سلول های وجودم درک کردم و عمل کردم به این اگاهی ها و نتیجشو گرفتم و بعد اومدم اموزش دادم و با افتخار از خودم مثال زدم و مسیرم رو گفتم چه قدر لذت بردم موضوع اینه که هرکس باید خودش لمس کنه مفاهیم مختلف رو در واقع کار درست همینه. باید اون موضوع رو زندگی کنه تا به درک عمیق برسه. برای همینه که شما اینقدر اصل رو واضح می دونید و خوب و عمیق اونو بلد شدید.
با وارد شدن در دل ترسها تون و اقدام و عمل به الهامات. و پرداخت بها رسیدین به این علم و این قوانین شگفت انگیز.
بعد این فایل با خودم فکر کردم که ایراد من کجاست یا کجای مسیر گیرم. من نمیتونم از حاشیه امنم بیرون بیام و ترس های واهی منو احاطه کرده. نشانه و کامنت هایی واضح توی چن روز اخیر برام اومده مث فایل ابوموسی نباشیم. و ایراد بعدیم من الهامات رو جدی نمیگیرم و در جهتش اقدام نمیکنم که میتونه هم از روی ترس باشه هم به خاطر عدم لیاقت که خودمو در حد هدایت و عنایت خدا نمدونم
با اینکه بارها گفتم من ارزشمندم و خداوند همه رو هدایت میکنه ولی امان از فراموشی. ایراد بعدی همین فراموش کردن اگاهی ها و مفاهیمی ست که از سایت برداشت میکنم.
به راحتی توی روزمرگی ها و عادت ها و روند زندگی گم میشه.
و این میشه که با وجود داشتن توانمندی بازم درجا بزنیم و چه خدای مهربانی داریم که واقعا هر لحظه در حال هدایت ماست به شرط اینکه بشنویم. این روزا با اینکه نسبت به 4یا 5 ماه پیش کمتر کامنت میخونم ولی همون کامنت ها هم در جواب افکار این روزای منه که همش در مورد حرکت کردن و مولد بودنه.حتی از افرادی که میبینم در اطرافم همین بازخورد مولد بودن برام میاد مثلا دیروز 2تا از خانم های فامیل رو دیدم که با وجود بچه توی خونه کار میکنه و اون خانم دیگه ام به شکلی اموزش جدید دیده و مشغوله.
حالا که ایراد های مسیرم با این فایل زیبا، البته به اندازه ی ظرف امروزم مشخص شده در جهت تغییر تلاش خواهم کرد.
خداروشکر برای این فایل و این سایت و این استاد عزیز.
سلام دوست عزیزم
برای اینکه بتونی ترس رو رها کنی این تمرین رو انجام بده
تمام ترس های که بهت وارد میشه رو تو دفتری بنویس و بسپار به خدای مهربون
و بعد اون ترس رو به سمت مثبت جهت دهی کن
برای درک الهامات:
الهامات در واقع همون حس ششم ماهست که هر وقت به ما گفته میشه احساس خوب به ما میده و اگر آگاه باشی و بهش عمل کنی پاداش دریافت میکنی
سعی کن برای دریافت الهامات تکاملت رو طی کنی و مطمئن باش که به مرور زمان دریافت الهامات برات واضح تر میشه
سلام به محبوبه عزیزم
ممنونم دوست خوبم که برام پاسخ نوشتی. دیدن نقطه ابی دوستان خیلی لذت بخشه. ایده نوشتن عالیه ولی من تصورم این بود از وقتی با استاد اشنا شدم فقط باید در مورد خواسته ها و موارد مثبت بنویسم و به اونا توجه کنم. الان که فک میکنم نوشتن دغدغه هامونم خالی از لطف نیس و من قبلا نااگاهانه انجامش دادم و دیدم شلوغ پلوغی ذهن کم شده و اینکه رد پا هم برامون هست.
در مورد الهاماتم به نظرم ایمان ندارم که نمیرم سراغ انجامش چون ادم اگه بدونه که یه ایده ای جواب میده حتما میره سراغ انجامش با شور و اشتیاق. و به قول شما تکامل در قوی شدن ایمان خیلی مهمه.
سپاسگذارم از شما دوست عزیزم
سلام دوست عزیزم منم وقتی اون چراغ آبی روشن میشه کلی ذوق میکنم انگار از یه دنیای دیگه ای با من دوستام در ارتباط هستند
در مورد ترس ها بستگی داره چه جوری بنویسی هیچ وقت به صورت درد و دل نوشتن برای خدا ننویس چون فرکانس منفی داره
من به این شکل مینویسم
خدایا من از این موضوع میترسم مثلا بدهی ها و قرض هایم رو نتونم پرداخت کنم
(وهر فکر منفی که شیطان نجوا میکنه و میگه رو هم مینویسم)
بعد اون موضوع رو جهت دهی مثبت میکنم
خداوند از بی نهایت راهها برام این پول رو جور میکنه و من به موقع همه رو پرداخت میکنم
نجواهای رو هم با منطق جهت دهی مثبت میکنم
و در پایان با خودکار قرمز می نویسم
نتیجه:……
و این قسمت رو در ماه های آینده جواب میدم که ببینم اون موضوع که شیطان منو ازش میترسوند چی شد
بعد مینویسم خدایا میسپارم به خودت که همه چیز به نفع من تموم بشه
همیشه همه چیز برام درست شده و اون ترسها الکی بوده
برای الهامات وقتی حس ششم بهت یه کاری میگه انجام بده و احساس خوبی داری حتما انجام بده بعد نتیجه رو میبینی
یه مثال از خودم میزنم
من اولین بار که الهامات رو درک کردم به این شکل بود
روز دوستی بود و برای پسرام خوراکی توی ظرف غذا گذاشته بودم که ببرن مدرسه و کلی هم تاکید کردم که ظرف غذاتون یادتون نره
پسرام رفتند بیرون و منتظر سرویس مدرسه شدن
حس ششم یا الهام خدا این بود محبوبه پسرا ظرف غذاشون یادشون رفته گفتم نه بابا بردن گفت نبردن گذاشتن روی میز توی اتاق میتونی بری ببینی گفتم نه بردن یهو به خودم اومدم گفتم این چی میگه این خداست که داره با من حرف میزنه خدااای من یعنی واقعاً خداست بزار برم ببینم تو اتاق رو
رفتم دیدم بله پسرا یادشون رفته و دقیقا همون تصویر ی که خدا تو ذهنم آورد از ظرف غذا رو دیدم که گذاشتن روی میز
بعد بهشون دادم که ببرن و ساعتها به این موضوع فکر کردم و خوشحال بودم
الهامات خداوند هم تصویر ی هست هم به صورت یه صدا یه ندای درونی یه صدا شبیه صدای خودت انگار خودت داری با خودت فکر میکنی
بهت احساس خوبی میده و وقتی انجام بدی پاداش رو در لحظه دریافت میکنی مثال زیاد دارم اما نمیشه همه رو بنویسم
وقتی یکی دوبار از این مورد ها پیش بیاد و بهش عمل کنی اونوقت باور میکنی و وقتی باور کنی دیگه مدام حواست جمع هست اما گاهی اوقات شیطان حواست رو پرت میکنه
مثلا
یبار گوشیم رو گذاشتم روی صندوق عقب ماشین
ویادم رفت که بردارم در پارکینگ رو زدم و رفتم بشینم پشت فرمون که حسم گفت گوشی رو صندوق عقب جا گذاشتی گفتم نه تو جیبم هست داره دیر میشه باید زودتر برم که به کارم برسم مطمئن ام جا نزاشتم
خلاصه
با ماشین رفتم بیرون و گوشی تو خیابون افتاد
بعد که فهمیدم
گفتم ای بابا خدا که به من گفت چرا من به حرف شیطان کردم
ولی خوشبختانه از اونجایی که سپردم به خدا که گوشیم پیدا بشه و از همه مهمتر احساس خودم رو خوب نگه داشتم با این فکر که حتما لازم بود گم بشه که من گوشی جدید بخرم با این که پول خریدشم نداشتم اما گفتم حتما خدا پولشم برام جور میکنه نمیدونم چه جوری
با این افکار احساس من بد نشد و بیخیال بودم
تا اینکه یه نفر که گوشیم رو پیدا کرده بود وقتی به گوشیم زنگ زدم به من پس داد و منم برای تشکر یه جعبه شیرینی براش خریدم
ببین چقدر این رابطه ی دو طرفه با خدا زیباست
سعی کن در لحظه حواست به افکارت و احساست باشه
موفق باشید
سلام محبوبه عزیزم
خیلی ممنونم ازت. امروز پیام شما رو خوندم و لذت بردم. همیشه فک میکردم که الهام یه چیز عجیب غریبه و برای موارد مهم زندگی مث کسب وکار و مواردمالی میاد.
و الان فهمیدم شما درست میگید خداوند هر لحظه داره ما رو هدایت میکنه و مث مثال شما در مورد ظرف غذای پسرای گل تون منم زیاد مثال دارم.
واقعا ممنونم که از طریق کامنت شما هدایت شدم. و فهمیدم باید هرلحظه به صدا ها و نجواهای ذهنم دقت کنم اگه حسم باهاش خوب بود پس انجامش بدم و اگه بدبود اعراض کنم. تا این عضله قوی بشه.
ایده هات و مثال هات واقعا عالیه عزیرم.
خیلی ممنونم ازت برای لطفت و وقتی که گذاشتی . سپاس.
بنام الله مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیز
و درود به مریم خانم نازنین
اول باید بگم که چقدر این پرادایز زیبا ، بینظیر تر و بهشتی تر شده یعنی آسمون صاف که عکسش تو دریاچه افتاده و یه رنگ آبی خیلی رویایی بهش داده و اون خونه بینظیر روی آب و اون همه درخت زیبا که بقدری زیادن نمیشه شمرد خدایا شکرت و استاد بینظیر با اون شلوار جین قشنک وتیشرت قرمز و کمربند چرمی قهوه ای وااای وااااای چه هیکل قشنگی و چقدر خوش تیپ شدید و لباسها بهتون میاد عااااالی شدید و واقعا تشکر میکنم از خانم شایسته عزیز که به این زیبایی و استقامت بالا داره همراه استاد حرکت میکنه و مثل همیشه پرقدرت و با کیفت بالا فیلمبرداری میکنه ، مریم خانم از همین کرج بهتون میگم خدا قوت ، دمتون گرم ، خسته نباشید
اما بریم سر مبحث اصلی فایل
چقدر این فایل پر محتواست و سرشار از آگاهیه
برای چندمین بار دارم این فایل رو میبینم و واقعا تاییدش میکنم که آره خودشه راست میگه
بعد از گذشت یکسال که به این سایت هدایت شدم ، دیدن این فایل برام یه رنگ دیگه ای داره
یعنی برداشتهام تغییر کرده و یه چیزایی دارم درک میکنم که قبلا ، فکر میکردم فهمیدم اما نتیجه این رو نشون نمیداد
الان داره نتایج نشون میده که من درکم از قوانین بهتر شده و واقعا خودم خالق زندگیم هستم وبینهایت سپاسگزار خدای مهربان و وهّابم هستم
چقدر همه چیز به سمت بهتر وبهتر شدن داره پیش میره دقیقا حرف استاد درسته که میگن از جایی به بعد همه چیز تغییر میکنه و این رو متوجه میشی
آره من دارم متوجه میشم هر چیزی رو که میخوام میشه میخواهم و میشود به همین سادگی به همین راحتی
البته که دارم ترمزهام رو شناسایی میکنم و روی باور فراوانی کار میکنم و بسیار عااالی هدایت میشم به یه متن ، یه فایل ، یه کامنت یا یه وویس از استاد که دقیقا یه باور عااالی رو داره میگه اگر تمام دریا ها و اقیانوسها مرکب شوند وتمام درختان قلم شوند نمیتوانند نعمتهایی که خداوند به ما داده رو بشمرند یا بنویسند بینهایت نعمت در جهان وجود داره
منم با باور اینکه ایده ها ، باورها وراه حل ها به من گفته میشه ، شاخک ها رو تیز کردم و منتظرم نشونه بیاد بلافاصله یادداشت میکنم ، فکر میکنم ، تکرار میکنم تو ذهنم منطقیش میکنم و بعد …….بووووووووووووم نتایج میاد و هدایت میشم به همون چیزی که خواسته بودم یعنی که خیلی زود اجابت میشه ( میخواهی و میشود )خیلی زود خیلی راحت وبه سادگی
من هر روز این قانون رو دارم بهتر درک میکنم و بهتر عمل میکنم بهش و نتایج هم بهتر و سریعتر میاد(نتایج اولش کوچولو کوچولو میاد ) که الان من تو این مرحله ام و مطمئنم که هرچقدر نتایج رو بیشتر به خودم میگم و بیشتر باور میکنم این نتایج بزرگتر وبزرگتر خواهد شد ( اینم یک قانونه)
و بقول استاد دیگه راهش رو یاد گرفتم پس اگه قانون اینجوریه من استفاده میکنم وزندگیم رو همونطور که میخوام خلقش میکنم
حالا به خواسته های به ظاهر بزرگ که توی یکسال گذشته (بخاطر اینکه باور نداشتم میشود وایمانم به خدا کمتر بود) کمتر بهش توجه میکردم رو الان تو دریم بوردم روی دیوار زدم و هر روز دارم درموردشون تحقیق میکنم ، توجه میکنم ، لذت میبرم ، تجسمشون میکنم و از اونجایی که قدم برداشتم و مسیر برام باز شده و خدا عاشقمه و 100 درصد و قدم به قدم داره هدایتم میکنه ، میدونم که توی زمان خیلی کم به اولین خواسته ام میرسم وتیک میخوره و بعد خواسته های بعدی خیلی سریعتر و راحت تر تیک میخوره ، اینم یک قانونه
استاد همونطور که تو این فایل گفتید اول نتایج کوچک تر اومد وبعدایمانتون قویتر شد و تو یه زمان کوتاه تونیستید 10 ، 15 تا خونه بخرید و اگر این اتفاق برای شما افتاده ، پس میشه بهش رسید و منم میتونم و مطمئنم که هدایت میشم و خلقشون میکنم این هم یک قانونه
استاد ازتون ممنونم خیلی فایل بینظیریه ، هرچقدر که جلوتر میریم من بهتر درک میکنم قانون جهان هستی رو
طبیعی اینه که بذر رو که میکاریم رشد کنه ، طبیعی اینه که سیارات در مدار خودشون حرکت کنند ، طبیعی اینه که خورشید از مشرق طلوع و در مغرب غروب کنه ، طبیعی اینه که زمین دور خودش بگرده و شب و روز رو بوجود بیاره و طبیعی اینه که ما رشد کنیم و ثروتمند بشیم ، طبیعی اینه که سالم وپر انرژی باشیم ، طبیعی اینه که روابط عااالی داشته باشیم ، طبیعی اینه که زندگی خیلی خوبی داشته باشیم و لذت ببریم ، طبیعی اینه که همه چیز رو راحت بدست بیاریم
خیلی این فایل عاااالیه من که سیر نمیشم از دیدنش ، تو این چند روز گذشته 4 ، 5 بار دیدم و هرسری باورهام داره قویتر میشه و یه چیزایی رو بهتر درک میکنم ، حالم خوبه و مطمئنم که در مسیر درستی قرار گرفتم و خدارو بینهایت سپاسگزارم
استاد عزیزم ازت سپاسگزارم برای این همه آگاهی و تجربه عااالی که رایگان در اختیار همه قرار میدید
خانم شایسته ازتون سپاسگزارم که آگاهی های بسیار عاااالی و لُپ و چکیده مطالب رو ، هم در عقل کل ، هم در قسمت پاسخ به مسائل شما و در اکثر فایلها ارائه دادید و همچنان ادامه داره این کار زیبا وتاثیر گزارتون
خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم بخاطر همه نعمت هایی که به من دادی و بابت این دو عزیز و این سایت الهی
در پناه خدای وهاب ومهربان شاد ، سالم ، ثروتند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید
به نام خداوند مهربان
سلام آقای معدندار
قسمتهای انتخابی سخنان استاد که شما بلد کردید واقعا برای ما که طبیعی بودن را بر اساس باور گذشتگان می دانستیم، مانند درونگرا بودن که آن را هم غیر طبیعی دانسته را به ما یادآوری کرد تا برای چندمین ده بار فایلهای استاد را در این زمینه ببینیم و گوش کنیم و باور کنیم که واقعا طبیعی است که ما خوشبخت باشیم ، که رشد کنیم و ثروتمند شویم، طبیعی است که…..لذت دانستن این داشته هایی که باید داشته باشیم در تغییر باورهای ما است که هر چقدر بیشتر روی ذهن خود کار کنیم و سخنان استاد را مانند وحی منزل بدانیم خداوند ما را بیشتر به باور حقایق و قوانین جهان هستی هدایت خواهد کرد. سلامتی و موفقیت و داشتن مواهب خداوند را برایتان آرزومندیم.
خدایا شکرت
بنام الله وهاب و بسیار بخشنده
سلام بر خانم مهشید و خانم شیرین گرامی
خیلی ممنونم از توجهتون ، از اینکه برام نوشتید سپاسگزارم
خانم مهشید وشیرین عزیز من خیلی دقت کردم به فعال بودن شما در این سایت و اینکه کامنت مینویسید ، مشارکت میکنید ، از تجربیات تون میگید ، انرژی میدید و این کار باعث میشه که همیشه در مدار خوب قرار بگیرید و احساستون خوب باشه که نتیجه اش هم فرکانسهای ارسالی خوبه
تحسینتون میکنم و بارها کامنهتاتون رو چه در فایلهای دانلودی سایت چه دوره های آموزشی که مشترک هستیم خوندم ولذت بردم و کلی افراد هستند که با خوندن کامنتهاتون ایده گرفتن ، انرژی گرفتن وعمل کردن و نتایج خوبی حاصل شده و بخشی از این اتفاقات بخاطر وجود شما و دوستان نازنین دیگه ایِ که در این سایت فعال هستند واقعا جای تقدیر وتشکر داره ، ممنون که هستید و فعالید
خدایا شکرت برای این سایت بینظیر و دوستان فوق العاده
براتون از خداوند بهترین ها رو آرزو میکنم
به نام خداوند مهربان
سلام آقای معدندار
از لطف شما بسیار سپاسگزاریم. ما همه عضو یک خانواده بزرگ و جهانی هستیم که هم فرکانس و هم مدار یکدیگر بوده و از خواندن و نوشتن این جملات لذت برده و سعی می کنیم لحظات زندگی را برای یکدیگر پربارتر و لذت بخش تر کرده و با توجه به قوانین ارتباطات خود را بنا کنیم. خواندن متن شما و کلمات آن باعث بوجود امدن همین احساس شده و از شما برای ایجاد آن سپاسگذاریم. از خداوند تداوم راهتان ، سلامتی و موفقیت را خواهانیم تا در طول زندگی پربارتان فقط شادی و لذت باشد و دیگر هیچ.
خدایا شکرت
به نام خداوند مهربانی ها
سلامی گرم و صمیمی خدمت اعضای خانواده ای صمیمی به نام خانوادهی عباس منش
یکی از بزرگترین سپاسگزاری های من بودن با شما دوستای عزیزم و معاشرت داشتن با شماست چرا که بارها از شما درس یاد گرفتم بارها با خواندن دل نوشته هاتون انگیزه هام زنده شد
ایمان و نور هدایت رو در قلبم پیدا کردم
و چقدر خوشحالم که می توانم در مورد هدایت و همزمانی صحبت کنم، پدیدهای که هر چقدر این چند روز بیشتر در موردش صحبت می کنم بیشتر به وجد میام و تعجب می کنم از اینکه این اتفاقات همیشه داره در زندگیم رخ میده ها.... من حواسم نیست…. دوست دارم بیشتر بهشون بها بدهم و بیشتر شاکر باشم
به قول دوست عزیزمون آقای عطار روشن، دارم به این فکر می کنم که من چطور می توانم بندهی بهتری برای خداوند باشم
این ایده و این طرز تفکر بهم حس قشنگی میده
چون اولاً به یاد میارم که خداوند بی نیازه و این منم که بهش نیازمندم
دوماً خدایی که عاشقانه این قدرررر معجزات رو برای من در زندگیم روانه کرده ، اینقدرررر قدرتمند که کل کیهان رو خلق کرده و اومده من رو اشرف مخلوقات قرارداده و بهم قدرت خلق زندگیم رو داده… یه همچین خدایی رو باید جلوش سجده کرد باید ازش تشکر کرد، بعد جالبیش اینجاست به قول استاد در توحید عملی قسمت 9 به میزانی که در جلوی خداوند سرمون رو می اندازیم پایین به همون میزان خداوند کاری می کنه که سرمون رو جلوی بقیه بالا نگه داریم …
به اندازه ای که خودمون رو محتاج و نیازمند به خداوند می دانیم به همون اندازه خداوند اونقدر نعمت و ثروت بهمون میده و ما رو غنی می کنه که بی نیاز باشیم از تماااااام آدم ها
به قول سعیده شهریاری عزیز (چقدر من این دختر خوب و مهربون رو دوست دارم و باهاش احساس صمیمت می کنم، مثلا دختر عمهای دختر عمویی چیزی هستش ، انگار سالهاست که با هم فامیل هستیم) وقتی می پذیری که بندهی خداوند هستید و اون پادشاه کل عالمه و فرمانروای توعه دقیقااااا یه تاج می گذاری روی سرت و میشی پادشاه زندگی خودت
به همین خاطر ایده ام اینه که چطور زندگی کنم که هر روز بتوانم بندهی بهتری برای خداوند باشم و به همین خاطر هست که فکر کردن به این موضوع بی نهایت حالم رو خوب می کنه و بهم احساس ارزشمند بودن میده
همین الان یک اتفاق بی نهایت زیبا افتاد که من رو به وجد آورد دوست داشتم به شما هم بگم
داشتم قسمت 145 سریال زندگی در بهشت رو می دیدم
یه حسی بهم گفت: ببین فایل رو بگذار صوتی پلی بمونه توی بک گراند، و خارج شو (با پلیرِ MX player میشه این کار رو روی فایل های تصویری هم انجام داد) خب!! یه کم ایده اش عجیب بود آخه من همیشه این کار رو برای فایل های آموزشی انجام می دهم
یعنی به خاطذ محدودیت حافظهی موبایل معمولاً فقط MP4 ها رو دانلود می کنم و به این شکل اگه بخواهم فقط صوتی گوش بدهم هم دیگه مسئله ای نیست و نیازی نیست فایل های MP3 هم دانلود کنم و به این شکل فضای خالی بیشتری در حافظهی موبایلم دارم
بهش گفتم: آقا این آخه سریاله ها… صدا و تصویر با هم جذابه!! گفت مگه بهم اعتماد نداری؟؟ گفتم چشم:)
همون صدا هدایتم کرد اومدم صفحهی همین قسمت رو باز کردم و اونقدر گشتم تا دیدگاه خودم رو پیدا کنم
یادم می اومد که قبلاً روی این قسمت یه دیدگاهی نوشته بودم
خلاصه دیدگاهم رو پیدا کردم خواندم ، اصلاً اشک توی چشمام جمع شد ، این لینکشه…
abasmanesh.com
7 ماه بعد از نوشتن این دیدگاه ما به طرز معجزه آسایی خونمون رو عوض کردیم و اومدیم تو یه آپارتمان تک بلوک 40 واحدی و…
از زیبایی هایش نگم براتون و از همه مهمتر آرزویی که اینجا توی این دیدگاه نوشتم بر آورده شد یه پنجره.ی قدی بزرگ توی اتاقم
وقتی می خوابم دید به بیرون ندارم ولی آسمون پر ستارهی شب ها و روزها با ابرهای پفکی پاییزی رو می بینم
می توانم ساعت ها با ایستم پای پنجره و یک عالم ثروت ساختمان های در حال ساخت ، ماشین هایی که از بلوار اصلی رد میشن ، کوه های اون دور دورا ، پارک جنگلی و… تو این فاصل خاص شاهین هایی که از فاصلهی خیلی خیلی نزدیک ، در واقع از جلوی پنجرهی اتاقم پرواز می کنند رو ببینم
واقعاً این پنجره بی نهایت چشم اندازه قشنگ داره باید خودتون ببیند تا باور کنید، عکس هم ازش دارم ولی خب نمی توانم اینجا آپلود کنم تا ببینید
حالا نکتهی جالب ترش می دونید کجاست
دیشب داشتم برای خودم ویس ضبط می کردم
یه ویسی با عنوان داستان تحول من :)
یه گفتگوی خودمونی دو نفره بود، خودم با خدای خودم
مثل همون صحبت های استاد و مریم خانم عزیز که باعث شد این فایل خلق بشه
ویس رو از اون لحظه ای شروع کردم که به طرز جاودیی ای با این سایت آشنا شدم (یه دست مهربان خداوند، یکی از دوستان صمیمی دوران جوانی استاد عباس منش ، استاد عباس منش رو به من معرفی کرد، ایشون الان مدت هاست ترکیه است و من ازش خبری ندارم، ان شا الله که هر جا هست در پناه خداوند باشه) و اتفاقاتی بی نطیر همین جوری تو زندگیم رخ داد تا جایی که تیر ماه 1400 اومدیم این واحد آپارتمان که کلید نخورده بود رو دیدیم من از همون ثانیهی اول یه دل نه صد دل عاشقش شدم گفتم خدایا من اینو می خواهم، نمیدونم چه جوری فقط می خواهم تو برای من اجابت کن و انصافاً… انصافاً یه سری همزمانی ها رخ داد و یه سری دستان خداوند اومدن و بی نهایت به من کمک کردن تا به خواستم رسیدم
یعنی واقعاً مصداق همون جمله است که میگه ابر و باد مه و خورشید فلک در کارند… تا من به خواسته ام برسم:)))
حالا هدایت شدن به این دیدگاه خودم که تو اسفند 99 نوشتمش و سال بعدش مهر ماه ما این خونه رو خریده بودیم و در حال اسباب کشی به اینجا بودیم
قلبم رو آکنده از شادی کرد و چشم هایم رو پر از اشک
که …. خدایااااا شکرت واقعاً من خالق زندگی خودم هستم
عاشقتونم ، این هم یک رد پا بماند به یادگار از فصل نارنجی پوش 402 در شهر قم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
محمد حسین عزیزم سلام
سلام وسلامتی و عشق و نور الله جان به قلب مهربونت،بهروح توحیدیت به جسم نازنینت
ازت سپاسگزارم که برام نوشتی ومن رو هدایت کردی به این کامنتت…نتنها از کامنت خودم در فایل(شیوه مدیریت انتقادات) هدایت دریافت کردم،که از نوشته های قشنگ شما هم قلبمسرشار از هدایت ونور خدا شد…
میدونی محمد حسین؟هرچقدر بیشتر میگذره بیشتر باور میکنم همه چیز اونه…اول …آخر…ظاهر…باطن…
امشب از طریق ایمیلم رفتم کامنت الهه جانرشیدی روبخونم،بعد خدا گفت آوردمت اینجا که کامنتت خودت رو بخونی تو بهمن ماه پارسال ..
باورت میشه …؟ باورت میشه…؟
دیوانه شدم…ازنوشته های خودم تویکامنت دیوانه شدم…
الان که دارم برات مینویسم نشستم تو فرودگاه مهرآباد و چقدر کنترل اشک جلوی این همه آدم سخته….
محمدحسین دلم میخواد برات بنویسم نمیدونی چقدر من توی این سفر از خودم بزرگتر شدم…توحیدی تر شدم…چقدر ظرف وجودیم گسترش پیدا کرد …واقعا از حرف تا عمل هزاران مدار فاصله ست….
حرفای قشنگ خوبه…اما مرد عمل باید باشی تا نتیجه بیاد!
الان برای من سفر تنهایی وبا لذت باور پذیر شد،سفر هوایی راحت وبدون دردسر باور پذیر شد،باورپذیر شد من برای احساس خوب داشتن ولذت بردن نیازمند حضور کسی نیستم.
اینو میدونستما،اما باید توی عمل باور میکردمش….
حالا میخوام برم برای درخواست های بزرگتر…سفر های بیشتر …سفرهای دورتر …
الان میفهمم قانون تکامل یعنی چی…الان با گوشت وپوست و استخونم درکش میکنم ….
محمد حسین عزیزم،به اندازه ی امیر داداشم دوستت دارم و دلم میخواد بزودی ببینمت و همینطور که با امیر ساعت ها درمورد قانون حرف میزنم ومتوجه گذر زمان نمیشم،باهم غرق صحبت های توحیدی شیرین بشیم….
امیدوارم همه ی بچه هارو در بهترین زمان ومکان ببینم وسرمست بشم ازین انرژی توحیدی که میتونه کوه هارو جابه جا کنه ….
احساسم بهم میگه هدایت های امشبمرواینجا برات بنویسم …امیدوارم همونقدر که قلب منو روشن کرد…شمارو هم غرق نور الله کنه داداش عزیز راه دورمن
نوک تبر توحیدتو تیز نگه دار,من پشتتم ، تو قدرت رو از من بخواه ، اعتبارو به من بده ، تو با من باش ، تو باورم کن ، تو بسپار خودتو به من ، اونوقت ببین من بزرگترین و غول ترین قدرتهارو که تو توی ذهنت بزرگ کردی و داره ایمانتو می گیره ، چطور با یه ضربه خلالشون میکنم ، فقط برای تو !هیچ رویایی نیست که نتونی داشته باشی، قدرت هیچ کسی بالاتر و بیشتر از تو نیست ، تو اگر منو تو وجودت باور کنی، قدرتمندترینی
اگر ایمان بیاری به خالقت،به فرمانروای کل جهان ،اون وظیفشه…وقتی من کارم رو درست انجام بدم،توقع دارم از خداوند که کارش رو درست انجام بده !ازونجا که خداوند برخودش وظیفه میدونه ،وقتی من کارم رو درست انجام بدم،اون کارش رو درست انجام میده!من نمیخواد نگرانش باشم
درپناه نور آسمون ها و زمین میسپارمت
قلب فراوان از تهران تا قم
به نام خداوند بخشنده مهربان
خانم شهریاری توحیدی نازنین سلام امیدوارم که حال دلتون عالی باشه و در بهترین زمان و مکان باشید چقدر دلم برای دل نوشته های توحیدیتون تنگ شده بود چقدر نکته هایی از کامنت هاتون رو که توی دفترم نوشتم می خونم و انرژی می گیرم مخصوصا اون توصیه خواهرانه ای که بهم کردی تواول دوره که قدر خودم رو بدونم که الان تونستم توی این دوره باشم فکر کنم دوره را تا جلسه11با بچه هااومدم ولی برعکس بچه ها که کلی نتیجه گرفتن من همه چی برام برعکس شد یه دو سالی بود که مریض نشده بودم توی این 2ماه 3بار مریض شدم یه چند باری رابطم به مشکل برخورد از نظر مالی همینطور و همیشه برام سواله که دلیل این تضادها چیه.چه درسی من باید از این تضادها بگیرم تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که شاید اصلا من دارم راهو اشتباهی میرم و فکر میکنم که راهم درسته شاید من دارم مثل طوطی فقط جلسات رو گوش میدم و خودم رو گول میزنم که دارم کار میکنم چون من به استاد ایمان دارم که میگه اگه شما از درون تغیر کنید حتما اوضاع بیرونیتون تغیر میکنه شک نکنید برا همین برگشتم جلسه اول تا با تمرکز بیشتر کار کنم و با خودم عهد بستم که به جز این جلسه و کامنتهای این جلسه هیچی دیگه نه گوش بدم نه بخونم الان 3هفته میشه تا دیروز که یه کامنت از آقای خوشدل خوندم امروزم کامنت شما رو انصافا هم من به اندازه درکم دارم روی خودم کار میکنم روزی چند ساعت فایل گوش میدم کامنت میخونم تو دفترم مینویسم سپاسگزاری میکنم ورودیهامو کنترل میکنم خیلیم با خدا صحبت میکنم که هدایتم کنه و خودش راه بندگی کردن رو یادم بده من عاشق ماشین و خونه وکار خوب و مسافرتم ولی بیشر از اینها دوست دارم عشق و نور خداوند رو با قلبم احساس کنم نمیدونم چه باوری یا ترمزی دارم که نمیزاره به اون آرامشه برسم این هدایتی که نوشتی (نوک تبر توحیدتو تیز نگه دار,من پشتتم ، تو قدرت رو از من بخواه ، اعتبارو به من بده ، تو با من باش ، تو باورم کن ، تو بسپار خودتو به من ، اونوقت ببین من بزرگترین و غول ترین قدرتهارو که تو توی ذهنت بزرگ کردی و داره ایمانتو می گیره ، چطور با یه ضربه خلالشون میکنم ، فقط برای تو !هیچ رویایی نیست که نتونی داشته باشی، قدرت هیچ کسی بالاتر و بیشتر از تو نیست ، تو اگر منو تو وجودت باور کنی، قدرتمندترینی
اگر ایمان بیاری به خالقت،به فرمانروای کل جهان ،اون وظیفشه…وقتی من کارم رو درست انجام بدم،توقع دارم از خداوند که کارش رو درست انجام بده !ازونجا که خداوند برخودش وظیفه میدونه ،وقتی من کارم رو درست انجام بدم،اون کارش رو درست انجام میده!من نمیخواد نگرانش باشم)انگار نمی تونم هدایت خداوند رو دریافت کنم نمیدونم دیگه چجوری باید قدرت رو به خداوند بدم یا اینکه گفتی حرفای قشنگ خوبه ولی باید مرد عمل باشی نمی دونم اون عمله چیه ولی به درستی این مسیر شک ندارم و میدونم هرمشکلی هست از منه درسته که گاهی فشار نجواها خیلی زیاد میشه وادم رو از نفس میندازه ولی انقدر این مسیر رو ادامه میدم تا این باورا درست بشه تا قلبم باز بشه مثل خواهرهام دوستون دارم ودلم خواست یکم براتون بنویسم در پناه رب همیشه مهربان با آرامش کامل و قلبی سلیم شاد و پیروز باشید
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیم
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٣﴾
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چیز داناست.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿4﴾
اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد. آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان نازل می شود، و آنچه در آن بالا می رود می داند. و او با شماست هرجا که باشید، و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.
لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿5﴾
مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطره اوست، و همه امور به خدا باز گردانده می شود.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ ۚ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿6﴾
شب را در روز در می آورد و روز را در شب در می آورد، و او به نیّات و اسرار سینه ها داناست.
سلام به برادر عزیزم حسین آقا
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربان به جسم و جان و قلب توحیدیت
نقطهی آبی شما،در بهترین زمان و مکان به دستم رسید،دعا میکنم پاسخ من هم در زمان درست به دستت برسه.
ازت بینهایت سپاسگزارم که برام نوشتی،دست خدا شدی برام و دقیقا در زمانی که احتیاج داشتم صدای خدارو بشنوم خداوند از دستان نازنین شما به قلب من بارید.
از قلب سلیمت سپاسگزارم که جایگاه نور خداوند شده و اینطوری به کمک بندگان خداوند میای …
داداش حسین عزیزم،بزار از خودم برات بگم.ماه سختی رو گذروندم.من میگم سخت،شما بخون سععععععععخت!
چه چیزی من رو سرپا نگه داشت ؟
توحید،قرآن،آموزش های استاد !
میتونم اینجوری تفسیرش کنم که شبیه کسی که یکسری آزمون تئوری در زمینه ی توحید رو پاس کرده و حالا خداوند ازش توحید عملی میخواد !
وقتی درخواست تغییر میدی !وقتی درخواست توحید میدی!
جهان تورو وارد فاز عملی داستان میکنه ببینه چند مرده حلاجی !
درواقع به قول استاد :جهان تورو تحت فشار قرار میده ببینی از توی شما،همونی درمیاد که قبلاً درمیومده؟یا واقعا تغییر کردی ؟
به قول قرآن،ایه ٢١4 سوره بقره
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ
آیا گمان کردید داخل بهشت میشوید، بیآنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟!
این به معنی نیست که شما داری مسیر رو اشتباه میری ،اتفاقا شما در مسیر خواسته ت هستی،و داری آزمون های الهی رو رد میکنی برای کوآلیفای شدن!
طبق آگاهی های جلسه 4 قدم 5:
به دوتا شرط:
اگر داری روی خودت کار میکنی !
و مدت هاست حالت خوبه
هر اتفاقی بیفته،هرررر اتفاقی بیفته در مسیر رسیدن به خواسته هاته،اسم نزارید روی اتفاقات ،فقط باید ایمانتون رو حفظ کنید و تسلیم پلن خداوند باشید.
اینجا همون غربالی که یک سری ها پا پس میکشن و انصراف میدن،یکسری هام میگن ما ایمان داریم به خدا و پیامبرش و میدونیم بزودی کمک خداوند میرسه
ادامه ی آیه ٢١4 بقره :
مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ
به ایشان سختى و رنج رسید و متزلزل شدند، تا آنجا که پیامبر و مؤمنانى که با او بودند، گفتند: پس یارى خدا کى خواهد رسید؟ بدان که یارى خدا نزدیک است.
آره داداش ،یاری خداوند بسیار بسیار نزدیکه، فقط یک کوچولو ازت ایمان و استقامت میخواد :
إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
همون خدایی که اول و آخر و ظاهر و باطنه،همون که میگه هرچی در زمین فرو میره،هرچی بیرون میاد،هرچی از آسمون نازل میشه و هرچه به آسمون میره رو میدونه ،همون خدایی که به آقای حسین امیری الهام میکنه صبح دوم دی ماه برای سعیده بنویسه،همون خدایی که زمان رو ی جوری مدیریت میکنه که استاد دقیقا زمانی کامنت شمارو تایید کنه که من دم در دانشگاه علوم پزشکی مازندران باشم و دارم بزرگترین تصمیم زندگیم رو میگیرم و دنبال نشانه میگردم و خدا از نقطهی آبی شما با من حرف میزنه!
همون خدا! برامون همه کار میکنه ،چرا همه کار ؟ چوووون همه چیییز خودشه،اون پول و خونه و رابطهی عاطفی و سلامتی و عشق خووودشه!
داداش حسین عزیزم ،امکان نداره از مسیر قانون پیش بری و اشتباهی در کار باشه
سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا
خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.
اگر ما کارمون رو درست انجام بدیم،اون قطعا کارش رو درست انجام میده،اصلا نیاز به نگرانی نیست .
کلید واژه هایجهاد،صبر،استقامت،ایمان،تسلیم،استمرار
رمز موفقیته.
توی آیه ١١٠ نحل خداوند به زیبایی هرچه تمام تر قانون رو شرح میده:
ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ
آن گاه یقیناً پروردگارت نسبت به کسانی که پس از آزار دیدنِ [از مشرکان، سرزمین شرک را رها کرده] هجرت نمودند، سپس جهاد کردند، و شکیبایی ورزیدند، آری، پروردگارت [نسبت به آنان] پس از این بسیار آمرزنده و مهربان است.
شمایی که از مشرکین فاصله گرفتی
و داری برای تغییر شخصیتت جهاد میکنی
وَصَبَرُوا:وصبر پیشه کردند
بعد ازین ٣ مرحله شما وارد مداری میشی که خداوند رو به صورت بسیار بخشنده و بسیار مهربان میبینی
و این نتیجه رو با دوتا تاکیید پر رنگش کرده: إِنَّ ،لَ
یعنی بی تردید این اتفاق میفته،شک به دلت راه نده
داداش حسین عزیزم بینهایت ازت سپاسگزارم که برام نوشتی و از خداوند سپاسگزارم که به درک و عقل من بارید تا یک بار دیگه قانون رو برای خودم با آیه های شیرینش تحلیل کنم.
امیدوارم این کامنت برای شما مفید باشه و برات نوری بیاره برای ادامه مسیر همونطور که الله تو سوره ی حدید میگه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.
به امید دریافت نقطهی آبی پربرکت دیگه ای از شما برادر توحیدی من،در پناه نور آسمون ها و زمین باشی همیشه
به نام خداوند بخشنده مهربان
خانم شهریاری توحیدی نازنین سلام امیدوارم حال دلتون عالی باشه و در بهترین زمان و مکان باشی
نقطه آبی شمارو در حالی دریافت کردم که تویسرویس بودم و داشتم میومدم خونه واز صبح 2بارتوحیدعملی قسمت6وچندبارم جلسه 2احساس لیاقت رو گوشداده بودم و حالم عالی بود بادیدن پاسخ شمادیگه شدم مثبت هزاراز عصر تا الان چند مرتبه کامنتت رو خوندم تا یکم نکاتی رو که برام نوشتی درکشون کنم
از هدایت خداوند گفتی ما4قسمت کارمون داره که به صورت ماهانه توی این قسمت ها میچرخیم از اول ماه یعنی شنبه من باید قسمت کاریم عوض میشدوبه قسمت دیگه میرفتم که اونجا اصلا گوشی آنتن نمیده واز ویپ داخلی استفاده میکنیم واینترنت اصلا نداریم نمیدونم چی شد شنبه سرپرستمون گفت امروزم تو همین قسمت باش و از فردا جابجابشیدازاون طرف من که براتون نوشتم دلم برای کامنتهاتون تنگ شده بود ولی تعهدداده بودم که فقط رو قدم اول کارکنم انگار یه الهامی بهم گفت یه سر به ایمیلت بزن اگه خانم شهریاری برای دوره احساس لیاقت کامنت گداشته بود نخون اگه چیز دیگه بود بخون منم گوش دادم کامنتت رو که باز کردم دیدم پاسخ به آقای تجلی بودتوی قدم اصلی تحول زندگی و بعد خوندن همون حسه بهم گفت که براتون بنویسم والان دلیل همه این اتفاقات رو متوجه شدم
یه تجربه از توحیدعملی6دارم دوست دارم براتون بگم من پسرم الان 8سالشه واز وقتی که به دنیا اومد پای راستش هم کوتاهی داره هم کف پاش کوتاهه و 2تا انگشت نداره از همون اول بردمش تهران زیر نطر متخصص و گفت وقتی 6سالش شد عملاش رو شروع میکنیم و تا 18سالگیشم طول درمان طول میکشه و6سالگی ابوالفضل مصادف شد با تضادی که برام پیش اومده بودوخونه وپول…رفته بود ومن تازه چند ماهی با استادآشنا شده بودم چندروز قبل از عمل ابوالفضل من این فایل توحید عملی6 رو گوش دادم اونجاش که استاد در مورد فرزنداولش صحبت میکنه که به خدا گفتم بچه مال تو بوده مال من نبوده حالا من شکایت کنم که چرا بچمو ازم گرفتی خیلی حالم منقلب شد به خدا گفتم بچه از من نیست مال توعه زنم از من نیست اونم بنده توعه خودت میدونی که من الان نه پول عمل بچه رو دارم نه قدرت آرام کردن همسرمو من خودم رو به شما میسپرم واز سر راحت میرم کنارخودت کمکم کن دکترش گفته بودبیست ملیون شیرینی می گیرم نزدیک 17ملیونم خرج دستگاه و بیمارستان میشه و 1سالم درمانش طول میکشه عمل خیلی سختیه ( عمل الیزاروف)منم هیچی نداشتم ولی واقعا دلم به خدا قرص بود حتما باورت میشه 2روزبه نوبت عمل یکی زنگم زد گفت شما پسرتون فلان مشکل رو داره گفتم اره گفت میشه عکس پا و مدل عمل و مقدارهزینشو برام ارسال کنی گفتم شما گفت یه دوست فقط نپرس کیم گفتم باشه فرداش دوباره زنگ زد گفت یه شماره کارت بده 40ملیون به حسابت می ریزم 25ملیون بلا عوض 15ملیون بقیم رو هر جور و هر وقط تونستی بریز به فلان حساب خدا حافظ من اصلا شوکه شده بودم که خدایا این کی بود فقط اشک می ریختم و از خداوندسپاسگزاری می کردم اومدم شرکت سرپرستمون گفت حسین شماره کارتت رو بده 20تومن به حسابت بریزم برا عمل بچت هر وقط داشتی بهم بده هرچی گفتم نه دارم قبول نکرد گفت باشه من میریزم اگه لازم نداشتی از تهران که اومدی پس بده یکی از دوستای دیگم یه 5تومن برام واریز کرد گفت فلانی رو میشناسی گفتم اره خیلی سرمایه داره گفت پیش هم بودیم پاسور بازی میکردیم حرف پسرت شد گفت این 5تومن رو از طرف من هدیه بده به پسر حسین یه 15ملیون اومد به حسابم بعد از شرکت زنگم زدن وام درمان بیماریهای خواصه پرونده ابولفضل شرکت هست یعنی به خدا قسم انگار همه کس و همه چیو خدا بسیج کرده بود برای خدمت به من تقریبا 40 برا عمل نیاز داشتم خدا تو 2روز90به حسابم زدشب قبل عمل برادر خانمم زنگ زد صبح کی بریم کارامو ردیف کردم 2روزبیکارم خدا بهم گفت اینم راننده شخصی دیگه چی می خای خانمم که هم برای مشکلای مالی هم مشکل ابوالفضل خیلی بهم ریخته و ناراحت و نگران بودیعنی 360درجه عوض شده بود عمل ماه رمضان بود وماشب راه افتادیم سحررسیدیم تهران انقدر توراه واونجا که بودیم تا صبح بشه گفتیم و خندیدیم مخصوصا خانمم که من اصلا باورم نمیشد یعنی تا 2روز قبلش اگه 100میلیاردباهام شرط میبستن که انقدر اخلاق خانمت می تونه عوض بشه قبول نمی کردم تو همون لحظات که داشتم به این چندروز فکر میکردم وباخداحرف میزدم بارون شرو به باریدن کرد دیگه نتونستم جلو خودم رو بگیرم زدم زیر گریه که خدایا داری چیکار میکنی با من انگار اومدم یه مسافرت لذت بخش گفت مگه نگفتی خودت درست کن من وقتی درست کنم عزت مندانه درست میکنم به خدا فیلم هندی برات تعریف نمیکنم همش عین حقیقته کلی چیزای دیگم بود که فاکتور گرفتم رسیدیم به عمل قبل عمل دکتر بهمون گفت که عمل سختیه با بچه صحبت کنید که آماده باشه منم با خدا صحبت کردم یه2ساعتی عمل طول کشیدوبعد دکتراومد و بااینکه قرار بود 1روز بستری باشه برامون کار با دستگاه رو توضیح داد تا ظهر مرخصش کرد4ماه اول باید3ساعتی 1بار آچار کشی میشد یعنی تقریبا همیشه خانمم درگیر بود ولی اون حال خوبه به لطف خداوند تا الان باهاش مونده خود پسرمم خدا انگار دردو ازش گرفته بود گاهی عذیت میشد ولی هرگز اونجوری که دکترش برا ما تعریف کرد درد نکشید این درخاستی بود که من از خدا کردم و اونم برام سنگ تمام گذاشت یه اتفاقم دیروز برام افتاد اونم برات بگم دیروز حقوق واریز کردن دیدم 12وخورده ای بود اول خیلی حالم گرفته شد بعد گفتم الان وقط کنترل ذهنه روز قبلش واشر زودپزمون خراب شده بود در زودپز رو برداشتم و زدم بیرون تا زمانی برسم به مغازه این 2سالو توی ذهنم مرور کردم و سپاسگزاری کردم و حالم اوکی شد وقتی رسیدم درو دادم که واشرو عوض کنه بهم گفت خدا خیلی دوست داره گفتم چرا گفت سوراخای که بخارو میده بیرون گرفته اگه یکی دوبار دیگه باهاش کار میکردی حتما زودپژ میپکید همون موقع انگار خدا بهم گفت من حواسم به در زودپزتم هست به قول خودت کجا دنبال چی میگردی راستش هم از خدا خجالت کشیدم هم خیلی خوشحال شدم و تو را برگشتم خیلی حالم خوب بود و اشک ریختم وقلبم باز شده بود به خدا گفتم لطفا نمیشه توی همین حال همیشه بمونم اخه تا از این حال میام بیرون دوباره ترسا و غصه ها میان سراغم خیلی طولانی شد در پناه رب همیشه مهربان در نهایت آرامش شاد و پیروز باشی
بنام الله
سلام
«اتفاق میفته،شک به دلت راه نده»
باز هم کمک خداوند،اینبار از طرف سعیده عزیز
شما برای اقا حسین نوشتید ولی نهههه
این برای من بود
خدایا چی بگم از لطف و محبت تو ،چی بگم از عشقی که به من داری
تا میبینی ناراحتی به دلمه جوری ارامشو بر قلبم وارد میکنی که …
الله اکبر
سعیده جان من کامنتتو 3بار خوندم
اشک چشمام بند نمیاد فک کنم چشمام فرداصبح حسابی پف کنه ولی نمیتونم جلوشو بگیرم
از صبح نمیدونم چم بود
واقعا خودمو درک نمیکردم منه مریم هپی سرحال از صبح انگار افسردگی حاد گرفته بودم
اینقد با خودم باعشق حرف زدم
سپاسگزاری نوشتم
دعا کردم
ویس گوش دادم
انگار نه انگار
ولی نه
قضیه این بود که خدا میخواست با کامنت تو سوپرایزم کنه
اونجا که گفتی
وقتی درخواست تغییر میدی !وقتی درخواست توحید میدی!
جهان تورو وارد فاز عملی داستان میکنه ببینه چند مرده حلاجی !
از صبح هررر کاری کردم که حالم بهتر بشه
بخدا که تلاش کردم خیلی
جا نزدم
کوتاه نیومدم
تسلیم نشدم
من نمیخوام شکست خورده باشم
ولی کم کم داشتم انگار ناامید میشدم
که یهو این کامنت
هوش از سرم پروند
اونجااا که گفتی بزودی کمک خدا میرسه
آیه اوردی
ااخ قلبم
بدان که یاری خدا نزدیکه
ی ذره کوچولو ایمان و استقامت میخواد
و بعدش اون ایه 110 سوره نحل
که گفتی از مشرکین فاصله گرفتی و داری رو شخصیتت کار میکنی و صبر پیشه میکنی
وارد مرحله ای میشی که خدارو بسیار مهربون میبینی،بسیار بخشنده میبینی
اتفاقا من دیروز کامنت گذاشتم تو دوره احساس لیاقت که خدا افراد منفی و غرغرو و ناسپاس رو ازم دور کرده
داره روی من کار میکنه
و این جملات تو انگار داشت به من میگفت مسیرت درسته مریم
و دیدم
من دیدم خدارو که چه مهربون با کامنت تو با من حرف زد
منی که برای بار اول حتی نمیخاستم بیام تو سایت
دیدم پیام جیمیل اومد که سعیده شهریاری پیام گذاشته
امروز اقا اسدلله هم گذاشته بود و پیام جیمیلش اومد برام ولی من اینقد دپ بودم الکی که اونو باز نکردم و فقط من این پیامو باز کردم
خدایا سپاسگزارم ازت که هولم دادی این پیامو بخونم
خدایا الا بذکر الله تطمئن القلوب
منِ مریم اشفته ناراحتو جز تو کی میتونست ارومش کنه خدای خوب من
آههه
خدایا شکرت
شکرت
سعیده جان تو بدون شک بنده خاص خدایی
خدا تورو انتخاب کرد که با پیامت باعث ارامش قلب من بشی
ممنونم ازت
به نام خدا
سلام سعیده عزیز
من عاشق هدایت و همزمانی خدا هستم
امکان نداره من روزی وارد سایت بشم و از طریق فایل استاد ، کامنت یا نوشتهای از دستان نازنین خدا مثل دوستان نازنین مثل شما نبینم که دقیقا الهامی که بهش نیاز داشتم دریافت کنم
سعیده جان کامنتت در پاسخ حسین عزیز اینقدر توش درس و نکته داشت
برای من درست مثل دفترچه راهنما بود برای ادامه مسیر
وقتی که گفتی که
خدا میخواد امتحانت کنه تو عمل چند مرده حلاجی ، ایا واقعا جهاد، صبر، استقامت، ایمان، تسلیم، استمرار داری
آره داداش ،یاری خداوند بسیار بسیار نزدیکه، فقط یک کوچولو ازت ایمان و استقامت میخواد
من کیف کردم از خوندن کامنتت
کلا کامنتهای زیبای شما رو دنبال میکنم و کلی خدا رو شکر میکنم بابت وجود دوستان خوب و با ارزشی مثل شما که من دارم و میتونم ازشون کلی چیز یاد بگیرم
یعنی درکت به قوانین و خداوند اینقدر کمک کننده بود برای من که با دریافت این آگاهیها کلی ذوق کردم و کلی به احساس خوب رسیدم
و هی به خودم گفتم
اره همینه ، خودشه ، من تو مسیر درستم ، وعده خداوند حقه ، خدا خودش بمن گفته بهت بینهایت پاداش میدم ، زمین و اسمان رو مسخر تو کردم که تو از لحظه به لحظه زندگیت لذت ببری ، تو اشرف مخلوقات منی ، تو خلیفه من روی زمین هستی
برای همین اگر الان تو زندگیم تو شرایط سختی هستم بخاطر این نیست که جایی ایراد و مشکلی وجود داره
این جزی از پلن خداست که خدا داره ایمان منو امتحان میکنه
خیلی جالبه این الهام رو قبلا هم من دریافت کرده بودم و همیشه تو دو راهی بودم
بیشتر توضیح میدم تا متوجه بشید
قلبم بمن میگفت اوضاع و شرایط سخت داره بهت کمک میکنه تا باورهای توحیدی و تسلیم بودن در برابر پلن خدا قویتر بشه و داره بهت کمک میکنه درگیر اتفاقات نشی و باید بتونی این موقعها ذهنت رو کنترل کنی و احساست رو خوب نگه داری
قلب من این جواب رو میده
اما از اون طرف ذهن من وقتی که با قانون دارم کار میکنم و همیشه سعی میکنم حواسم به ورودیهام باشه
برای همین به من میگه طبق قانون وقتی که من روی خودم دارم کار میکنم باید اتفاقات خوب برام رخ بده
و بعضی اوقات اوضاع برام سخت میشه به خودم میگم کجا کار من ایراد داشته این اتفاق برام رخ داده
این مثل شمشیر دو لبهست
که اگر بخواهی اینو امتحان خدا بدونی ، بنابراین باید تسلیم باشی و ایمان خودت رو حفظ کنی و ادامه بدی و حتی ممکنه با این باور بفکر بهبود وضعیت فعلی خودت نباشی چون به ذهن خودت میگی ، خدا داره امتحانت میکنه پس مقاومت کن در برابر این سختی و مشکل
و بعد میبینی با همین روند اوضاع تغییری نکرده
و اونجاست که شک میکنی
و یا اگر میخواهی فکر کنی نه این اتفاق یه ایراد و نباید این اتفاق رخ میداد مثل الگوهای تکرار شونده که استاد تو دوره کشف قوانین توضیح دادن که اگر اتفاقی هر چند از گاهی برات رخ میده بدون یه جایی از باورهات ایرادی وجود داره
بعد ممکنه کلا درگیر اون اتفاق ناخواسته بشی و احساست بد بشه و بیشتر تو منجلاب فرو بری
بنابراین اینقدر این اتفاق برام رخ داد و اینقدر درگیر این دوراهی شدم و کلی برای خودم دو دوتا و چهارتا کردم
تازه یواش یواش دارم درک میکنم کدام راه درسته
که مسیر درست یه چیزی بین این دوراهیست
که درسته ما داریم روی خودمون کار میکنیم و همیشه باید روند رو به رشد داشته باشیم و اوضاعمون روز به روز بهتر بشه
ولی نکتهاش اینجاست که وقتی به تضادی برخوردیم و دیدم مشکلی پیش اومده
باید طبق قانون ایمان و توکلمون رو به خدا حفظ کنیم و ادامه بدیم و نامید نشم از اینکه فکر کنیم کلا مسیرمون اشتباه بوده
بلکه یکسری باورهای ایراد دار تو ذهنم دارم که باید اینو درستش کنم و وقتی با دادن ورودی مناسب و با تکرار ، باورهام تغییر کرد اونوقت رفتارهام طبق باورهای جدیدم تغییر میکنه و باعث میشه من دست به عمل بزنم و نتایج متفاوت بگیرم
این چیزی که من دقیقا توش مشکل داشتم
که هر موقع اوضاع برام سخت میشد با باورهای توحیدی فقط میخواستم استقامت و مقاومت خودم رو با تحمل سختی به خدا ثابت کنم انگار که هر چی بلا بیشتر بکشم و اعتراض نکنم نزد خدا محبوبتر میشدم
ترمز
(این باور مخرب که الان دارم مینویسم کشف کردم )
و در صورتی همون روند گذشته خودم رو ادامه میدادم و تو این مورد بدنبال تغییر باورهام نبودم و نمیدونستم این یه ایراده و هم نمیخواستم قبول کنم که مشکل از منه که این نتیجه رو بمن داده
حالا نمیدونم باورهای شما چطور بوده شاید خیلیهاتون از اول فهمیدید ایراد از کجاست
ولی برای من نزدیک به سه سال طول کشید تا تونستم بهتر بفهمم
ولی نکتهاش اینه که تو این مسیر تو این مواقع چه ایرادی داشتم که به مرور با شناخت بهتر خودم و قانون بهتر تونستم ایرادهای خودم رو بشناسم و بیام روش کار کنم و ارام ارام بهبودش بدم
بنابراین تازه دارم بهتر قانون رو درک میکنم که داشتن باورهای توحیدی و تسلیم بودن در برابر پلن خدا بسیار بسیار کمک کننده و جز مهمترین لازمه رسیدن به خواستههاست
و همون یه ذره باور توحیدی که از خودم نشون دادم باعث شد روند رو ادامه بدم و الان کیفیت اتفاقات خیلی بهتری رو تجربه کنم
خلاصه اگر این تسلیم بودن و نداشتن یه ذره باور توحیدی اگر در من وجود نداشت ، ممکن بود کلا بیخیال این مسیر بشم و ادامه ندم
ولی مشکلی که خودم داشتم این بود که تو این مواقع
اینو خوب میدونستم که باید تسلیم باشم و ایمان خودم رو حفظ کنم و تو این مورد هیچ شکی نداشتم
ولی ایراد از اینجا شروع میشد ، که از اون طرف روی بهبود وضعیت فعلی خودم کار نمیکردم و میگفتم این اتفاق به ظاهر سخت جز امتحان خداست برای من که میخواد استقامت منو بسنجه بنابراین باید صبور باشم و نامید نشم و یه جورایی مقاومت نکنم و کم نیارم
درسته تسلیم بودن و نامید نشدن از ادامه مسیر خیلی خوبه و این باعث میشه باورهای توحیدی ما به خدا قویتر بشه
که اتفاقا تو این چند سالی خیلی بمن کمک کرد که بیشتر روی خدا حساب کنم بجای اینکه روی بنده خدا حساب کنم
ولی باید حواسمون باشه که بقول استاد از اون ور خر نیوفتیم که کلا اون تضاد و اون اتفاق بدی که برامون رخ داد رو نیاییم بهبود بدیم و بدنبال راه و چاره برای بهتر کردن وضعیت فعلیمون نباشیم
و بگیم این تضاد و این اوضاع سخت امتحان خداست و همینی که هست و کاری براش نکنیم
یعنی این دقیقا چیزی بود که من توش مشکل داشتم ( البته هنوز هم دارم و نمیگم کامل حل شد ) و اینقدر این الگو تکرار شونده برام رخ داد
تازه تونستم قانون رو بهتر درک کنم
و الان از نگاه بالا و کلی ، به رفتارهای جدیدم بخاطر باورهای جدیدم دارم نگاه میکنم دقیقا متوجه میشم که چقدر این باورهای جدید داره بمن کمک میکنه تا بهتر نتیجه بگیرم
من بیشتر ادم دو دوتا چهارتایی هستم و برای همین وقتی قانون و درک میکنم بدنبال منطقی کردن برای ذهن خودم هستم تا بتونم به ذهنم ثابت کنم که طبق قانون این ، اون مسیر درستهست
برای همین سعیده عزیز کامنتهای زیبای شما رو همیشه دنبال میکنم
چون کامنت شما بیشتر از قلب میاد و پر از اگاهی با باورهای توحیدی و زیباست مخصوصا برای تصدیق صحبتهاتون از آیههای قرانی هم استفاده میکنید
که خیلی خیلی خیلی بمن کمک میکنه برای درک بهتر قانون و با ذهن منطقی خودم بیام برای خودم تثبیتش کنم و با ایمان و توکل بیشتر این روند رو ادامه بدم
بینهایت سپاسگزارم سعیده عزیز و دوست داشتنی که همیشه با کامنتهای زیبا و بینظیرت منو سوپرایز میکنی و این اگاهی ناب و الهی رو خالصانه با ما به اشتراک میذاری و کمک میکنی تا جهان جای بهتری برای زندگی باشه
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
فعلا
یا حق
به نام خداوند هدایتگر
سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر عزیزم سعیده خانم
الهی صدهزار مرتبه شکر که فرصتی پیدا کردم و در مداری قرار گرفتم که بتوانم دوباره بیام و در سایت صلاه داشته باشم
خیلی وقت بود که دوست داشتم بیام بنویسم ، واقعاً وقتی در سایت فعالیت می کنم و مخصوصاً می نویسم احساس می کنم دارم ارزشمندترین کاری که می توانم در طول روز انجام بدهم رو، انجام می دهم
بریم سراغ هدایت
سعیده جان امشب دو تا اتفاق افتاد که پس از تضاد چند روزهی اخیر
به شدت این دو اتفاق برایم لذت بخش بود و قلبم رو آروم کرد
امروز خواهرم اینا خونمون بودن
خواهر زاده بزرگه، ستایش که 12 سالشه، زمان هایی که من نیستم میاد تو اتاق من می شینه درس می خوانه
یه برگه از دفترش افتاده بود رو قالیچه دم در اتاق؟!
دقیقاً به شکلی روی زمین قرار گرفته بود انگارررر خدا اینو گذاشته بود جلوی پای من تا از زمین برش دارم و مطالعه کنم!!
حالا چی رو برگه نوشته باشه خوبه؟
اصلا من نمیدونم این نوشته ها برای کدوم درسشون هست
اصلا نمیدونم این بچه کلاس چندمه؟
ولی اینو خوب می دونم که خداوند داره باهام حرف میزنه … چی بگم… باز داره اشک های قشنگ در میاد
1- آیه های زیر را معنی کنید
و هُوَ مَعَکُم اَین ما کُنتُم
و هر کجا باشید آن با شماست
فالله خَیرُ حافظاً و هُوَ اَرحَم الراحِمین
لَئِن شَکَرتُم لِازیدَنَّکُم
این سوال یک بود که باید معنی این آیه ها رو می نوشت
خیلییییی برای من جالب بود که معنی دو تا آیه دوم و سوم رو ننوشته بود چون من اونا رو بلد بودم !!
فقط اولی رو نوشته بود که من معنیش رو نمی دونستم!!
تا پایین صفحه رو کامل خواندم 12 تا سوال بود
90٪ صفحه راجع به شکرگزاری و تشکر از خدا بود!!
.
.
.
.
.
.
دوست دارم فقط سکوت کنم!
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل :))
الان چشم هایم خیسه
آخه دقیقااااا کاغذِ افتاد بود وسط در ورودی اتاق دقیقا ها به سمت من بود
پشت و رو هم نبود
چون پشتش چیز خاصی نبود!!
فقط این صفحه مهم بود که باید من می خواندم
:)))
این عینه نا شکریه اگه بگم این اتفاقی بوده!! به اللهی که می پرستمش قسم می خورم خدااااااا امشب با من حرف زد ، مستقیم هم حرف زد بهم سه تا شاه کلید داد
همین سه تا آیه کوتاه که یک دنیاااا درس توش هست و اگه بتوانم به همین سه تا عمل کنم در دنیا و آخرت رستگار و عاقبت به خیر خواهم شد
دوست داشتم این برگه رو برای خودم نگه دارم
ولی بردم دادم به ستایش ، ازم تشکر کرد گفت مرسی دایی، چه جوری تو اتاق شما افتاده بود؟
جوابش رو تو دلم گفتم… گفتم چون خدای می خواسته با من حرف بزنه ، چون باید میافتاده :))
ولی از روی بزگه عکس انداختم تا همیشه پیشم باشه و مرور کنم این صحبت های قشنگ خداوند رو …
اما اتفاق دوم که خیلی برایم شیرین بود چی بود
من همیشه برای نوشتن در سایت از الهاماتم کمک می گیرم و تقریباً تا حسم نگه بنویس… نمینویسم
روزی که اومدم این دیدگاه زیبایی که برایم نوشته بودی رو خواندم خیلی خوشحال شدم و برایت آرزوهای قشنک کردم و با قلبم سپاسگزاری کردم
ولی حسم نگفت الان بنویس
جالبه من هم این دوتا پاراگرافی که راجع به توحید از آموزه های استاد نوشته بودی خیلی برایم شیرین بود و همش این چند روزه وقتی یه کم می ترسیدم و دو دل میشدم برای انجام کاری یا زدن حرفی که باید میزدم یاد اول این پاراگراف می افتادم که نوشتی نوک تبر توحیدیت رو تیز کن… گاهی وقتها هم می اومدم این پیام رو مطالعه می کردم
ولی امشب…
امشب که در پاسخ به حسین آقای عزیز نوشتی …
و مخصوصاً از اونجایی که این نوشته ها در زیر دیدگاه خودم هم بود دیگه یقین داشتم که باید با تأمل بخوانمش
و نمی دونی …. خودت نمی دونی … که چقدرررر این صحبت های توحیدیت به قلب و روح من نفوذ کرد و منو عاشق این خدا و قوانین بدون تغییرش کرد
و چقدرررر من عاشقانه با تمام وجودم تحسینت می کنم که اینقدر جلسات رو و قرآن رو مطالعه کردی و گوش دادی و اینقدر مسلطی که دیدگاه هایت به خدا از صد تا کتاب ارزشمند تره :)
یه قول خودت دل نوشته ات مثل آب خنک وسط گرمای مرداد تابستون گوارا و دلچسب بود :))
مرسی که هستی ، و مرسی که برای ما می نویسی
امیدوارم این نقطهی آبی در بهترین زمانش به دستت برسه و لذت ببری
من هم دوست دارم شما رو در بهترین زمان با هدایت الله ببینم ، منم شما رو مثل خواهرم محدثه دوست دارم و خیلی دوست دارم ساعت ها بشینیم راجع به موضوعات مرتبط به قانون صحبت کنیم…
سلام به سعیده عزیز و دوسداشتنی که دلم یه ذره شده بود برای نوشتنت
کجای خانوم چرا نقطه آبی از شما نمیبینم ..بعید میدونم کسی کامنتهای شما رو حداقل یکبار خونده باشه و نتیفیکیشن فعال نکرده براش ،که هر وقت کامنتی نوشتی سریع بیاد غرق در الهامتت باشه و قلب خودشو نورانی نکنه
حداقل من که اینطورم و انصافا هر وقت شروع کردم به خوندن شیطان ذهنم خلع سلاح شد
میخوام تو یک جمله اوج حس خودمو بیان و اونم اینکه عاشقتم دخترررررررر
داشتم با نجواهای ذهنم کشتی میگرفتم و نزدیک بود ضربه فنی بشم و بدجور گیر افتاده بودم ،اونجا بود که دست به دامن سایت الهی استاد شدم و خودمو سپردم به دست هدایت الله و چه صلاتی بهتر از خوندن کامنت زیبای سعیده خانوم
قلبم آروم گرفت و قشنگ فاصله فرکانسیمو با ده دقیقه قبلم حس میکنم
سعیده عزیز اینقدر حرفات به دل میشینه که یه بار خوندنش اصلا جواب نمیده و باید برگردم یه بار دیگه شروع کنم به خوندن کامنت شما
ازت بی نهایت سپاسگزارم و از خداوند برات آرزوی بی نهایت سلامتی و ثروت خواستارم
خدانگهدارت باشه
بهنام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد نازنین، خانم شایسته عزیز و همه همراهان خوبم در این مسیر الهی
خداوند بزرگ رو بینهایت سپاسگزارم که من رو به حال خودم رها نمیکنه
یکی از بزرگترین نشانههای حضور خدا تو زندگی من اینکه وقتی ازش میخوام که حال من رو به حال بهتر تغییر بده خیلی سریع این اتفاق میفته
استاد عزیز تفاوت قابل توجهی که بین خودم و شما میبینم شدت باور و ایمان به این صحبتهاست
نکته مهمی که در بررسی چکاپ فرکانسی دوازده قدم مطرح کردید این موضوع که ما دقیقاً چه رفتارهایی رو تغییر دادیم متوجه شدم که من توقع بیجایی از خودم و خداوند داشتم که شرایطم رو تغییر بده
فاصلهای هست بین شنیدن و درک آگاهیها و عمل به آگاهیها
همه ما اغلب مرحله اول رو بهدرستی انجام میدیم البته اگر انجام بدیم اما در مراحل بعدی دچار مشکل میشیم، جدی نمیگیریم تا جایی که نتایج ضعیف میشه و دوباره برمیگردیم.
همین بحث پاکسازی ورودیهای ذهن که بهنظرم یکی از مهمترین موارد هست بحثیه که باید اعتراف کنم خوب عمل نکردم، خیلی بهتر از قبل شدم اما باور نکردم که تا چه حد میتونه تاثیرگذار باشه
اما موضوعی که این روزها خیلی بیشتر دارم تمرینش میکنم رفتاری است که خیلی بهم کمک کرده و دوست دارم به دوستان خودم هم بگم سکوت کردنه.
گاهی به هر دلیلی با شرایطی مواجه میشیم که واکنش هیجانی ما رو میطلبه، نقطه حساسی که میتونیم متوجه میزان تغییرات خودمون بشیم، شاید در این نقطه توجه کردن به نکات مثبت یا مسلط شدن به خود و آرام بودن خیلی دشوار باشه اما میتونیم با سکوت کردن تاثیر بسیار زیادی از نظر فرکانسی روی زندگیمون بگذاریم.
حالمون خوب نیست سکوت کنیم
کار اشتباهی انجام دادیم که بهنظرمون نباید انجام میشده سکوت کنیم
رفتار نامناسبی رو از کسی میبینیم سکوت کنیم
نتیجه با انتظارمون فاصله داشت سکوت کنیم
احساس میکنیم خداوند به وعده خودش عمل نکرد سکوت کنیم
سکوت کردن نه تنها به معنی بستن دهان بلکه خاموش کردن سیستم فکری و عصبی برای لحظات و دقایقی است
یعنی هیچ فکری نکنیم هیچ حرفی نزنیم هیچ قضاوتی انجام ندیم هیچ تصمیمی نگیریم
این یکی از رفتارهایی که من خیلی دارم تمرینش میکنم و خیلی ازش نتیجه گرفتم
تحسین کردن دنیای اطرافمون یک موضوع بسیار مهم دیگست
یکی از بهبودهایی که من تو زندگی شخصی و کاری دارم ایجاد میکنم عادت تحسین کردنه
من قبلاً به همصنفیهای خودم ناآگاهانه حسادت میکردم اما حالا میرم عمدا تو صفحاتشون و تحسینشون میکنم، قبلا به بهانه اینکه میخوام ورودیهام رو کنترل کنم نمیرفتم اما به خودم گفتم تو صدها پیج مختلف رو بررسی میکنی حالا به اینا که میرسه میشی عملگرا به قانون؟ نه عزیزم این حسادته که باعث میشه این رفتار ایجاد بشه
یادمه استاد در فایلی درخصوص چیت کردن صحبت میکردین
نمیدونم چقدر این رفتار برای خودم و دیگران عادی بهنظر میرسه اما به اندازهای که چیت کردن عادیه به همان اندازه از مسیر درست دور میشیم
ریشه بسیاری از رفتارها و نتایج نادلخواه زندگی ما بهخاطر بیتوجهی به چیت کردنهاست
نقطه تفاوت من با شما همینجاست
این رو به خودم میگم تا بهیاد بیارم عاملی که باعث شد این همه نتیجه عالی وارد زندگیم بشه همین باوره خالق زندگی بودن
وقتی این باور سست میشه تو رو به جایی میرسونه که بیخیال اهدافت میشی، به همین خاطر ایمان از خلاقیت مهمتره
اینکه چقدر یه محصول خلاقانه باشه مهم نیست
مهم اینه فروشنده چقدر ایمان داره به محصولش
یادمه در جایی خانم شایسته گفتند من شغلم رو مقدسترین شغل دنیا میدونم
حالا واقعاً من همچین نگاهی به کسبوکارم داشتم؟
اگر من باور داشته باشم که خودم دارم زندگیم رو خلق میکنم چه جایگاهی رو عمیقاً در زندگی برای خودم متصور میشم؟
با چه انگیزه، شور و شوق و ایمانی به ایدههام عمل میکنم؟ منتظر اتفاقات خوب هستم؟
درک تکامل در این قضیه مهمترین رکنیه که باید رعایت بشه، یادآوری موفقیتهای گذشته باور به توانستن و خالق بودن زندگی رو برای رسیدن به هدفهای بزرگتر آسان و مسیر رو هموارتر میکنه
این چیزیه که انسان رو به آرامش میرسونه و این احساس همان چیزیه که برای رسیدن به زندگی بهتر بهش نیاز داریم
واقعاً خوشحالم که در این مسیر هستم
احساس اون نهالی رو دارم که آرام آرام داره قد میکشه و تنومندتر میشه
واقعاً خداروشکر برای نعمت آگاهی، بصیرت و باور
سلام به آقا محسن عزیز و ارزشمندم
سپاسگزارم بابت این کامنت بینظیر وفوق العاده..
چقدر شما عالی عمق مطلب وفایلهای استاد عزیز مون رو درک و لمس میکنی..وچقدر زیبا ورسا اونو بازگو میکنی الحق قابل ستایش وتحسین هستی..
وچقدر ب رفتار وکردار خودت محیط هستی ومیدانی که این رفتارت نشان گر چیست حسادت یاتحسین
خیلی کامنتهای زیبا و پرمحتوا وتاثیر گذار مینویسی قلبا سپاسگزارم عزیزم بابت وجود ارزشمند وخلاقت..
چقدر این جمله ات بدلم نشست
که فرق ما با استاد تو باور وایمان ب این صحبتها هست..
انشالله هممون ب اون باور وایمان قلبی برسیم که خودمون هر لحظه با باورها و کانون توجه وتمرکز مون زندگیمون رو خلق میکنیم…
وبابت ایده فوقالعاده ات سپاسگزارم..سکوت رمز عبور وموفقیته..
همان طور که تو سربازی رمز عبور داشتی میتونستی راحت عبور کنی از اون منطقه ممنوعه..وگرنه سقوط میکردی..فوقالعاده بود حتما سعی میکنم کاربردیش کنم..
همین که توی این بستر بینظیر وفوق العاده هستم ودر کنار انسانها ی ارزشمند ولایق خداوند متعال رو سپاسگزارم…
عالی ترین ها رو برات از رب العالمین فرمانروای جهانیان خواستارم..
خداوند بقلمت وجیبت برکت وفراوانی بده..
سلام ، عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته محترم و تمامی دوستان عزیز.
چقد دلم خواست، پاییز باشه و اون آفتاب زیبای درخشان با اون همه گرمای لطیفش جوری که استاد عزیزم میتونه بایک تیشرت نازک و خشگل ، توی هوای پاییزی، بیرون خونه قدم بزنه و از لطافت هوای پاک اون بهشت زیبا لذت ببره، به به، واقعا لذت بخش بود برام حتی دیدن اون صحنه، بقول نامه نگاری های قدیمی اگه از حال اینجانب جویا باشید ماهم توی تبریز توی سرمای منفی دوازده یع کاپیشن از روی پلیور پوشیدیم ، شال و کلاه کردیم و کنار شوفاژ نشستیم یک لیوان چای داغ دستمونه، ولی بازهم از سرما داریم میلرزیم :). عجبا!!
استاد توی دقیقه بیست و دو فرمودین : “بعد من تغییر کردم” ، “من یک آدم دیگه ایی شدم”، آره خودشه، بخدا رمز موفقیت شما همینه، “تغییر” وقتی من بخوام از “من موجود” یعنی چیزی که هستم به “من مطلوب” چیزی که میخوام باشم، برسم، باید که تغییر کنم، باید خودم از داخل متحول بشم، انقلابی در من صورت بگیره تا من رو مجاب کنه تغییری در خود ایجاد کنم، تغییری که منجرب به بهتر شدن و یا بهتره بگم ، تغییری که منجرب میشه به محیا شدنم برای دریافت خواسته هام.
چون بقول خداوند تمام خواسته های ما رو خداوند قبل از درخواست ما به ما داده، یعنی تمام نعمتها و ثروتها در جهان آماده و حاضره، تنها علتی که من اون خواسته ها رو ندارم اینه که من محیای دریافت نشده ام، لیاقتش رو پیدا نکرده ام، وگرنه خداوند خیلی دست و دلبازتر و رحمان تر و بخشنده تر از این حرفهاست که بخواد یدونه خونه یا ماشینی که من دلم میخواد رو به من نده، اصلا دون شان خداوندیه، ولی من هنوز ظرفم رو هم اندازه با خواسته ام نکرده ام.
میگیم من، همه یاد گرفتیم از استاد که بگیم من خالق زندگیم هستم، من منجی خودم هستم، من، من، ولی گاها خود ما شناخت کافی از این “من” نداریم، شاید واسه خود من حدود یکی دوسالی طول کشید که “من” رو بشناسم، یادگرفته بودم طوطی وار مینوشتم و به زبان میگفتم، من خالق زندگی خودم هستم ولی واقعا من رو نمیشناختم، وقتی بحتی یا مقاله ایی در این مورد میخوندم که “من کیستم” برام خیلی خنده دار میومد که، یعنی که چی، من کیستم؟ خب من، منم، همونی که توی آینه بهش نگاه میکنم، این منم، کسی که داره تایپ میکنه، داره میخونه، داره راه میره ، این منم، ولی چقدر از “من” واقعی دور بودم.
وقتی تونستم تا حدودی تغییر در خودم داشته باشم که “من” رو شناختم، من درک کردم که اون منی که منظوره استاد بود اینی نیست که توی آینه بهش نگاه میکنم، اونیکه خداوند رحمان فرمود من تورا از خودم آفریدم ، باز منظور خداوند این نیست که همونی باشه که توی آینه نشون میده، “من” همون منِ محمد و ابراهیم و موسی و استاد هستش که با منِ من یک جنس هست، منی از جنس خداوند، شاید این حرف واسه خیلی ها بیمفهومم باشه، اصلا کلمه انالله واناعلیه راجعون اشاره داره به همون منی که خداوند فرمود من تورا از جنس خودم آفریدم، منظور خداوند یک لایه زیرین تر از این موجودیت ماست، یک لایه فراتر از این بعد فیزیکی ما،
“من” کسی هستم که خداوند مرا از جنس خودش خلق کرد و در این جسم خاکی مرا جای داد، یعنی من سوار بر این مرکب هستم، و خداوند رحمان و رحیم برای من ابزارها ووسایلی در اختیارم قرار داد تا هرچه میخواهم را فراهم سازم و عالی ترین و مهم ترین و حیاتی ترین ابزاری که من در اختیار دارم “ذهن” است، من از جنس خداوند سوار بر این جسم و ناظر بر ذهنم هستم، وکسانی قادر به خلق زندگی خودشان شده اند که از این ابزار ذهن به بهترین نحو استفاده کرده اند.
وقتی استا فرمودند : “و من تغییر کردم و من فرد دیگه ای شدم” نقطه عطف در کنترل ذهن بود، استاد توانستند به ذهن خود کنترل داشته باشند چیزی که خداوند در قرآن از آن به تقوا یاد کرده و تنها عامل برتری انسانها از یکدیگر را تفوا دانسته است، خداوند میفرماید همه شما انسانها در نزد من یک اندازه ارزش و یک جایگاه دارید و تنها گرامیترین شما نزد من کسانی هستند که تقوا (یعنی کنترل ذهن) دارند.
واای عجب معادله داره حل میشه، من کیستم ؟ و چطور میتونم در نزد خدا گرامیترین باشم که هرچه میخواهم رو خدا بهم بده.
من از جنس خداوند کسی هستم که ناظر بر این ذهنم هستم و میتوانم با کنترل کردن ذهنم نزد خداوند گرامی ترین باشم، و وقتی ذهنم رو در مسیر خواسته هام کنترل میکنم، معجزه اتفاق خواهد افتاد.
معجزه چیزی نیست جز وارد شدن خواسته ها، آرزو ها و اهدافم به زندگی ام، با هیچ زور و زحمتی و به راحتی آب خوردن.
اینکهخ خیلی خوبه، پس من باید واسه رسیدن به خواسته ام تغییر کنم و تفییر چیزی نیست جز کنترل کردن ذهنم و هدایت کردن افکار به سمت و سویی که من میخوام بهش فکر کنه، آره آسونه ولی از طرفی هم خیلی سخته، کنترل ذهن، گاونر میخواهد و مرد کهن، کنترل ذهن حد اعلایی داره، پله های ترقی داره، کسی که مدام درگیر اخبار و حوادثه، با کسی که تا حدودی خودش رو از اخبار و حوادث دور نگه داشته میزان کنترل ذهنش باهم فرق داره و اینکه کسی باشه در حد استاد و یا کسی که ما بنام حضرت علی میشناسیم.
موفق و پیروز باشید
درود بر شما
جستجویی در دل انداختی
تا ز جستجو روم در جوی تو
چقدر زیبا و دقیق گفتین که تغییر رفتار از نکات کلیدی و مهم هستش و با حرف این تغییر رفتار ایجاد نمیشه . بقول استاد تغییر باور باعث تغییر رفتار میشه و تغییر رفتار باعث حرکت میشه و بعد نتایج میاد ، این فرمول انجام بشه اون موقع ما خالق زندگی خودمون میشیم نه با گفتن یا نوشتن این جمله.
دوست عزیز انقدر زیبا و دقیق کامنت میزارید که بنده همیشه پیگیر مطالب شما هستم و کامنت های شما بسیار برای بنده مفید هستش و دید شما رو نسبت به فایلهای استاد دوست دارم و میپسندم و یاد میگیرم.
انشاالله ی روز همنورد شما باشم و کلی در طبیعت کوهستان از قانون با هم صحبت کنیم و از مسیر لذت ببریم.
شاد و سلامت باشید
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب احترام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و تمام دوستان عزیزم
وقت همگی به خیر
همزمان با گوش دادن به یک آهنگ تکنو و ورزشی که تو جام جهانی فوتبال هم اغلب پخش میشه دارم این کامنت رو می نویسم
تجربهی لذت بخش و شیرینی هستش
چون به همون میزان که آهنگ های تکنو کمک می کنه ورزش صبحگاهی رو با قدرت و انرژی بیشتری انجام بدهید به همون میزان روی سرعت تایپ دو انگشتی من با کیبورد موبایل هم تاثیر گزاره :)
این هم یه نکته ی آموزشی بود که دوست داشتم با شما دوستان تایپیست به اشتراک بگذارم
نام آهنگ :
Valleh De Larmes
بریم سراغ موضوع فایل
دوست دارم اتفاقاتی که امروز تا این لحظه خلق کردم رو برای شما بنویسم
تا ایمان هممون به خالق بودنمون بیشتر بشه
بسم الله…
امروز صبح رفتم یه سر دفتر
حدود بیست دقیقه نیم ساعت نشستم و سر سنگین ولی با لبخند وارد شدم و زودی هم اومدم بیرون
همکارام به انرژی مثبت و خوش ذوق بودن و خوش خنده بودن من عادت کردن
و گاهی اوقات به روی من هم میارن یعنی میگن چقدر انرژی مثبت آقای تجلی خوبه
میگن آقا تجلی ما خیلی کم دیدیم شما غر و ناله داشته باشی
برعکس بعضی وقتا چنان با شور و حرارت راجع به یه چیزی صحبت می کنی که ما هم به اون موضوع علاقه مند میشیم
خب این ها همش لطف خداست
منی که اواسط خرداد سال 98 با استاد آشنا شدم
همون آدمی ام
که تا سال 97 افسردگی داشتم و حتی یک بار دست به خودکشی هم زده بودم
که به لطف خدا با شسشتوی معده نگذاشتن اون 35 تا قرص آرام بخش که با هم خورده بودم موجب ایست قلبی بشه
الان افتخار می کنم که همکار هام اینقدر دوستم دارند و بارها و بارها از کلامشون شنیدم که بهم گفتن آقای تجلی ما افتخار می کنیم شما همکار هستیم
خدا شاهده این عین کلامشون هست ها
خانم و آقا … بارها این حرف رو بهم زدن
اغلب سنشون هم 5 سال یا حتی بیشتر ، از بنده بیشتره
چی باعث شده آدم ها اینقدر دوستم داشته باشن و حس خوب ازم بگیرن؟
چی باعث شده که بارها بهم بگن آقای تجلی یا دوستام بهم بگن محمد حسین تو خیلی قلب زلال و شفافی داری
خیلی مهربونی ، خیلی بی شیله و پیله و صاف و صادقی
واقعاً چی باعث شده؟
منی که افسرده بودم ، پرخاش گر بودم
اگه گوشه لباسم گیر می کرد به در و یه ذره یه قسمتی از بدنم درد می گرفت بر می گشتم به در فهش میدادم!!
حالا اینقدر دوست داشتنی شدم آدم ها عاشقم میشن بارها و بارها بهم ابراز لطف و محبت داشتن
غیر از اینه که خودم خواستم و تغییر رو از یه جایی شروع کردم؟؟
سیگار می کشیدم
گذاشتم کنار
قلیون می کشیدم
گذاشتم کنار
اون ادبیات غلط رو بوسیدم و گذاشتم کنار
الان دو سه ساله که به لطف خدا حتی یک کام هم سیگار نکشیدم و حتی حاضر نیستم بوش هم تحمل کنم
یعنی اگه کسی تو ماشین بخواهد سیگار روشن کنه راننده اسنپ و تاکسی باشه یا دوست یا همکار یا مشتری یا هر کسی اگه ازم بپرسه و بخواهد مثلا اجازه بگیره که شما با سیگار مشکل نداری؟!
با قاطعیت و البته با احترام و لبخند میگم خیلی ممنون میشم روشن نکنید
برای خودم احترام قائلم، می دونید چی میگم؟
این ها همش از احساس لیاقت و خود ارزشی میاد که درونم ایجاد کردم دیگه؟
تو این دو سه سال چند باری شده با همکارها رفتیم رستوران سنتی که تخت و بالش داره دوستان بعد غذا قلیون سفارش دادن
من هم به خاطر مهم بودن حرف دیگران چند کام گرفتم ولی بعداً احساس خودتخریبی که میگفت تو فلانی… روی تعهدت نموندی و … داغونم می کرد
به لطف خدا از اون روزی که فایل دلیل نتایج پایدار روی سایت منتشر شد و اون فایل هم من خیلییی گوش دادم و هنوزم گوش میدهم
یه حرف استاد رو تابلو زدم و آویزون کردم به دیوار ذهنم
اونم اینه که…
آدمی که برای خودش ارزش قائله، به خودش آسیب نمیزنه
یا بعضی وقت ها که یه مشتری نا مناسب از نظر ادب میاد توی دفتر
یا خیلیییی منفیه ، خیلی راحت هندزفری میزارم توی گوشم با موبایلم رو می گذارم روی حالت سایلنت با ویبره و می گذارم در گوشم و میرم بیرون تو پیاده روی اون طرف رو به روی دفتر شروع می کنم به حرف زدن با خودم و خدای خودم و وانمود می کنم که مثلاً دارم با تلفن حرف میزنم
چرا این کارو می کنم؟؟؟
چون برای خودم ارزش قائلم ، به خودم میگم محمد آدمی که برای خودش ارزش قائله روی رشد شخصی خودش سرمایهگذاری می کنه و این سرمایه گذاری رو به خاطر حرف مردم خراب نمی کنه، اگه الان تو این جمع بمونی دقیقااااا مثل این می مونه یه دبه 4 لیتری بنزین ریختی روی خودت و یه کبریت هم زیرش!!! داری آتیش میگیری ها!! پاشو برو بیرون بروووو و برایت مهم نباشه دیگران چی میگن، تو توی دنیای خودت زندگی می کنی اونا هم توی دنیایی خودشون و خلاصه این آگاهی ها و این گفت و گو های درونی بهم کمک می کنه که جسارت به خرج بدهم
حالا می خواهم نتیجهی این احساس لیاقت و خود ارزشی رو بهتون بگم
به خدا این حرف ها رو فقط به شما می توانم بزنم آدم های دیگه درک نمی کنند چقدر این تغییرات اساسیه و چقدرررر ارزشمنده
دفتر املاکی که الان داخلش کار می کنم
همون دفتری که حدود دوماه پیش تأسیس شد و من رو دعوتم کردن و خیلی هم اصرار کردن که دوست داریم شما هم توی مجموعه باشی
حالا داستان این هم مفصله که نمیدونم قبلاً توی کامنت هایم گفتم یا نه
شاید یه روزی این داستان هدایت هم تعریف کردم ، خیلی عبرت بر انگیزه
توی این دفتر املاک پدر مدیر دفتر که از کاسب های قدیمی قمه
و تو بازار قدیم قم حجره فرش داشته
ماشاالله اوضاع مالیش عالیه
میلیارده
روز های اولی که دیدمش مهرش به دلم نشست
ایشون حدود 60 سالشه ، من 28 سالمه
خیلی با هم دوستیم و من رو از همه کارشناس هاب دفتر بیشتر دوست داره (حالا میگم چرا)
ماشین زیر پاش فونیکس تیگو 7 پرو مشکی هستش
روز اولی که باهاش برخورد کردم دیدم اولاً بسیار خوش خنده با ادب و باشخصیت با شرافت و مهربونه
از چهرهی با نمکش که نگم براتون ، دقیقا عین کشیک کلیسا های مسیحی ها
پوست بسیار سفید ریش و موهای کاملاً سفید
خلاصه چهره بسیار متفاوت و زیبایی داره ایشون نسبت به سایر قمی ها
از همون روز اول سعی کردم توی این دفتر املاک (در حد توانم و مداری که در اون هستم) متفاوت عمل کنم یعنی تا همه چیز تازه است سعی کنم تا اونجایی که می توانم تمرکزم رو بگذارم روی نکات مثبت دفتر ، نکات مثبت همکارهایم و نکان مثبت محیط اطرافم و همسایه های کاسب و …
نمیگم عالی عمل کردم ولی از عملکردم راضیم چون یه سری نتایج تو دستمه
به نظر خودم توی دیدن نکان مثبت آدم ها بهتر از همه در مورد همین حاج ابوالفضل خیلی خوب عمل کردم
بارها و بارها راجع به ایشون صحبت کردم
چند وقت پیش یه ویس هم برای یکی از دوستام تو تلگرام فرستادم از نکات مثبت ایشون و پسر حسین آقا گفتم
ایشون هم خیلی لذت برد و تشکر کرد، این دوستم هم از اعضای فعال سایته که اتفاقاً کامنت هاشم اکثراً جزو کامنت های برتر میشه و زیاد امتیاز می گیره
حالا بگذارید از نکات مثبت حاج ابوالفضل بگم
خیلی خاکی و با معرفته
بارها با هم بازدید رفتیم
با اینکه ایشون ضی نفع بوده ها!!! تیگو 7 پرو رو می انداختیم توی خیابون و با مشتری یا بدون مشتری میرفتیم که کارهای منو انجام بدهیم؟؟
چرا این اتفاق می افتاد؟؟ (ماشین 1,600,000,000 پولشه ها)
به خاطر احساس لیاقت بالایی که درونم ایجاد کردم و تمرکز آگاهانه و بازگو کردن نکات مثبت که باعث شده من وجوه مثبت ایشون رو در مورد خودم بر انگیخته کنم
و چند وقت پیش هم با هم یه معامله زدیم که به لطف خدا هر کدوم 1,900 کاسب شدیم
باورتون نمیشه چقدر این بشر خوشحال بود و با قلبش می خندید و خدا رو شکر می کرد
بعد من همینجوری حاج و واج مونده بودم که چی شد؟؟؟؟
این بابا اصلا نیاز مالی نداره که خونه ای که الان داره توش زندگی می کنه ویلاییه تو بهتریننننن لوکیشن شهر 18,000,000,000 پولشه … چرا اینقدر برای 1,900,000 ذوق کرده
غیر از اینه که خیلی شاکر و تسلیم در برابر خدا؟!
غیر از اینه که این باور رو داره که من باید مولد ثروت باشم ، این وظیفهی الهی انسانی منه؟
غیر از اینه که این باور رو داره که هر چقدر ثروتمند تر بشم به رشد جهان هستی در تمام ابعاد کمک می کنم و هر چقدررر که پول بشتری بسازم خدا بیشتر باهام حال می کنه و عاشقم میشه؟
من باور به فراوانی رو به اللهی که می پرستمش سوگند در رفتار ایشون در عمل می بینم
بارها شده که می بینم که این حاج ابوالفضل داستان ما اصلاً نگران کمبود نیست
بهم میگه اگه روزی من باشه خودش میاد
بهم میگه من نمیرم دنبال پول از همون جونیم هم که حجره مو تو بازار زدم که یه موتورگازی خریده بودم
بعدش یه یاماها 100 خریدم، خیلی هم خوشحال بودم که الان ک ازدواج کردم اون موتور گازی رو دیگه ندارم با خانمم با یاماها 100 میریم اینور اونور آبرومندانه است
به اللهی که می پرستمش قسم می خورم من نور رضایتمندی و اشک خوشحالی رو توی چشماش می بینم هر بار که این ها رو تعریف می کنه و به خودم میگم چقدرررر این آدم لایقه نوششش جونشون باشه
چقدر شاکره
خانمش هم به همین اندازه ثروتمند هستش ها ایشون هم یک موسسه ی آموزشی دره با بیش از سه صدتا هنرجوی بانو
اون حاج خانم فوقالعاده آدم متواضع با ادب شاکر و تسلیمی هستش
باز هم قسم می خورم اللهی که می پرستمش یه سری گرم صحبت با یکی از همکارهای خانم تو دفتر داشت صحبت می کرد
من داشتم سه تا میز اونورتر با تلفن صحبت می کردم کسِ دیگه ای تو سالن اصلی نبود
بقیه یا بیرون بودن یا چند نفری تو اتاق قرارداد
یه لحظه یه چیزی ازش شنیدم همین الان که دارم میگم گریم گرفته!! که چرا این آدم اینقدر ثروتمنده!!!
به همکارم گفت رو کردم به آسمون گفتم خدایا من تسلیمم اگه این اتفاق افتاده حتماً برای من خوبه، نوکرتم هستم خدا شاهده این عینِ کلامشون بودها
معلوم بود که داره یه واقعهی خیلی تلخ و سختی رو تعریف می کنه و واکنش خودش به اون اتفاق رو میگفت
بهترین باوری که از مشاهده و هم مداری با حاج ابوالفضل یاد گرفتم اینه که الحق و الانصاف ثروتمند شدن با شکوه است
الحق و الانصاف ثروت زیاد آدم رو به بی نیازی میرسونه و وقتی به بی نیازی میرسی خیلییییی افتاده و بی ادعا میشی
همون چیزی که استاد تو فایل چطور درآمد خود را در عرض یک سال سه برابر کنیم قسمت سوم میگه، اونجا استاد در مورد خوبی های ثروت بسیار صحبت می کنه پیشنهاد می کنم اون فایل رو بی نهایت بار گوشش بدهید
اصلا فکر می کنم دلیل هم مدار شدن من با حاج ابوالفضل و خانوادش
گوش دادن مکرر شاید حدود 50 صد باری هست که اون فایل رو گوش دادم
این موضوع مال شهریور و مهر امساله ، من از اواخر مهر بیست و هفتم یا بیست و هشتم مهر بود که با حاج ابوالفضل آشنا شدم
حالا اینم بهتون بگم که بدونید چرا اینقدر این آدم دوست دارم
محبت کردن های این آدم خوش قلب بی انتهاست
دیروز بهم زنگ زد و حال و احوال پرسی که آقا تجلی کجایی دل نگرانت شدم جمعه و شنبه نبودی؟؟
گفتم متشکرم این از معرفت زیاد شماست ، من تهرانم دارم بر میگردم قم (موضوع تهران رفتنم که پر از شگفتی بود رو دیشب بعد از سفر اومدم خونه نوشتم! توی کامنت پایینیه ، اگه نخواندید برید بخوانید خیلی درس و رد پای هدایت داخلش هستش) گفت اوکی فقط می خواستم حالت رو بپرسم
دوباره امشب هم زنگ زد چون من یه کم نیاز به استراحت داشتم، به غیر از همون نیم ساعت صبح دیگه نرفتم دفتر، صبح نشد با هم حرف بزنیم چون ایشون مشتری داشت توی دفتر
خودم رو بستم به دم نوش آویشن و آب هویج و سوپ تا قوت بگیرم :)) فردا با حال بی نهایت بهتری برم سر کار
امشب زنگ زده بود می گفت از فلانی (یکی از همکارها که خیلی دوستیم باهم عیاق هستیم) شنیدم گفتی برایت آب هویج بگیره
حال شما خوبه زنگ زدم اولاً حالت رو پرسم دوماً بگم چرا به من نگفتی؟ الان کجایی میرم برایت آب هویج و آبدسیب میگیرم میارم هرچی دیگه هم می خواهی بگو تا بگیرم فکر هیچی هم نکن
من گفتم ممنونم دوباره گفت نه ببین من اصلاً تعارف نمی کنم جدی میگم …. و من هم میدونستم که کاملاً ایشون داره از سر دوست و عشق و محبت بدون هیچ توقعی این حرف رو میزنه چون شناخت نسبتاً خوبی نسبت به ایشون دارم
خلاصه خیلی جاهای دیگه هم ایشون در حقم محبت کرده
هنوز دو ماه کامل نشده که ما هم دیگه رو شناختیم ها!!
چندین و چند جای دیگه به طُرُق مختلف ایشون از اعتبارش برای انجام کاری اداری یا از ماشینش برای رسوندنم به خونه با اینکه مسیر خونهی من اصلاً سر راه ایشون نیست و …. برای من مایه گذاشته
من هم اگر جایی ایشون درخواستی داشته سوالی پرسیده بهش کمک کردم
مثلاً یه بار وقت گذاشتم یه سری تغییرات اساسی در موبایلش انجام دادم که یه عالم باعث بهبود عملکرد و راندمان بالای اون موبایل شد
یه بار دیگه نشستم با ورد توی لب تاب دفتر برای ایشون یک فرم خاص جهت انجام کاری خاص طراحی کردم و پرینت گرفتم تا کار ایشون خیلی خیلی راحت تر و لذت بخش تر بشه
و کارهایی از این قبیل
و دقیقاً طبق آگاهی های جلسهی 9 عزت نفس و توحید عملی قسمت 7 عمل کردم و نخواستم که بدوام محبت هایش رو جبران کنم و همش به خودم احساس بی لیاقتی بدهم که ای بابا این بندهی خدا داره اینقدر مایه میزاره تو دوستی چرا من فلان…؟!
می دونید چی میگم؟! مشترک نبودم و فکر نمی کردم که این آدمهِ که داره این عشق رو نثار من می کنه
همش به خودم می گفتم این خداوندِ که داره ای طریق این دستش عشق و محبتش رو در زندگیم جاری می کنه، من موحد بودم و به لطف خدای این توحید در عمل رو ادامه می دهم ، ان شا الله خداوند کمک می کنه و ادامه می دهم
من اعتبار اصلی همهی این ها رو می دهم به خدا و بارها و بارها تو ذهنم از خدا تشکر کردم و از ایشون هم تشکر قلبی می کنم و قدر دانم چون روابط اجتماعی مهمه
ولی باید این رو بدونم که روبط من با آدم ها سست و شکننده است
دیگه بالاترین حدش مرگ هستش دیگه…
بنا بر این نیازی نیست روی روابطم آدم ها سرمایهگذاری خاصی بکنم
نیازه که روی رابطه ام با خدا همیشه کار کنم و به شدت وابستهی خداوند باشم و نیازمند به خداوند بدونم
چون اونه که منبع رزق و نعمت و خوشبختیه :))
یکی دو تا اتفاق قشنگ دیگه هم امروز افتاد که خالق بودنم رو بهم ثابت کرد ولی به علت اینکه کامنتم طولانی شده و دوست دارم برم یه کم به چشمام استراحت بدهم دیگه به همینجا بسنده می کنم
دوستتون دارم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی ها بیشتر
سلام محمد حسین عزیز
کامنت توحیدی و ثروت سازت رو خوندم و تحسینت میکنم که روی خودت کار کردی و به یک انسان توحیدی تبدیل شدی که من هم به داشتن چنین برادری افتخار کنم.
محمد حسین عزیز سپاسگزارم که یادم دادی هر لحظه باید کنترل ذهن داشته باشم و تمرکز کنم به آنچه که میخواهم داشته باشم حالا چه در روابط یا ثروت و…
باورهای توحیدی که در سر تا سر نوشته ات بود نشانه ای بود برام که اصل توحیده و بقیه جمعا همه هیچند و من با توجه به گفته آخرت که نوشتی روابط با آدمها آخرش سستهتوحید و بریدن از هر کسی و چیزی جز ذات مقدس او رو یاد گرفتم .در واقع هر چه هست خودمونیم و خود رب العالمین و بقیه دستانی هستند از لطف بیکران الله
سپاسگزار شما جوون بسیار با اراده و توحیدی هستم و برات آرزوی بهترین و زیباترین لحظات دارم
سلام محمد جان انقد از کامنتت و از هم شهری بودن از این زوق و این انرژی و انقد چشم و قلبت سپاسگزلره ممنون واقعا باور هایی که از نظر تو دریافت کردم خیلی خفن بود لدت بردم
…یاد گرفتم چقد انساس ها ی ثروتمند شریفن و با بی نیازی و شادی شون و چقدر اینکه با محبت وبا معرفت بودن صاحب کارتون لذت بردم و براتون زندگی رویایی و رابطه ای پررر از عشق با معبود ارزومندم
البته این درسارم گرفتم
یاد گرفتم میشه زن هم باشی حرکت داشته. باشی ثروت داشته باشی
میشه رابطه زن و شوهری و با هم انقد باصفا باشی انقد گرمو خوش انرژی
خداجوننن منمم واقعا از خودم خدای خودم و از این زندگی رویاییم سپاسگزارم و بازهم میخام بهترر تسلیم و ایمانی قویتر چشمانی بازتر برای نعمت و نشونه هات داشته باشم
سلام و درود بر آقای تجلی
انشالله که حالتون درون و بیرونتون عالی عالی باشه
واقعا کیف کردم از کامنتی که با زبانی ساده زیبا و پرمفهوم بیان کرده بودید
اول صبحی یه انرژی توپی به من داد
از توصیفات زیبایی که ثروت و ثروتمندان داشتید خصوصا اون جمله خانم حاج ابوالفضل
از هدایت به اون مشاور املاک که صاحب اون یه فرد فوق العاده هستش
از آخرین سود به مبلغ 1.9
سپاسگزارم
از خداوند بخشنده و مهربان برای شما بهترین ها را خواستارم
شاد باشید
سلام خدمت دوست عزیز آقای تجلی
چقدر کامنتتون پر برکت بود واقعا سپاسگزارم بابت این کتاب زیبایی که برامون نوشتید و در اختیار ما گذاشتین چقدرررر خوشحال شدم بابت اینهمه پیشرفت و موفقیت آفرین و هزار ماشاالله به شما چقدر تحسینتون میکنم و چقدر حالم عالی شد و تمام مدتی که داشتم کامنتتون رومیخوندم لبخند رو لبم بود و همش تحسینتون میکردم و خداروشکر میکردم بابت اینهمه رشدی که داشتید کامنتتون رو باید بارهاو بارها خوند و کلی درس و ایده و حس عالی ازش گرفت
امیدوارم نتایجتون روز به روز بهتر و بیشتر بشه و همیشه کامنتهای ناب ازتون بخونیم
در پناه خدا همیشه همینطور موفق و سلامت و شاد باشید
سلام ودرود من راازشهرزیبای یزد پذیرا باشید
وااااای آقای تجلی چقدر عالی نوشتید. چقدر تحسینتون میکنم
افرین برشما
دوست خوبم. همیشه کامنت های فوق العاده عالی مینویسید که با خوندنشون چقدر حال دلم عالی میشه. چقدرباورهای عالی پیدا میکنم.
بی نهایت ازتون سپاسگزارم که زمان میگذارید وبا جزئیات کامنت مینویسید. وباورهای عالی رو دربین کلامتون مینویسید
چقدر ایده از کامنت شما بدست میارم
شما واقعا لایق این شرایط عالی هستید. نوش جونتون.
براتون آرزوی بهترین ها دارم. جیبتون پرپول. دلتون خش. چشمتون از معجزه های خدا گریان.
قلبتون از عشق خدا لبریز.
منتظر کامنت های بعدی شما هستم.
سلامی گرم خدمت شما دوست عزیزم مرجان خانم
چقدر شما مهربان و صمیمی دیدگاه می نویسی و چقدر این دل نوشتهی شما احساس خوبی بهم داد ، سپاسگزارم از قلب پاک و الهی شما
اون زمانی که برایم دیدگاه نوشته بودید در فضای فرکانسی پاسخ دادن نبودم
امروز اومدم دوباره دیدگاه خودم رو خواندم و پاسخ ها رو هم خواندم، این دل نوشتهی شما خیلی احساس خوبی داد
من به یزد علاقه مند شدم و حتماً امسال میام
یه هدایت الهی هم از یه دست مهربون خدا که رکن آبادی هستش، شب عید دریافت کردم که متوجه شدم باید بیام یکی دو شبی در یزد اقامت داشته باشم
اومدم توی اپلیکیشن جاباما و یه سرچی در مورد شهر یزد کردم
یعنی از خوشحالی داشتم بال در می آوردم
چقدررر اقامتگاه های این شهر رویایی و شگفت انگیزه :))
عکس هاش رو دیدم اینقدر عاشقش شدم چه برسه به اینکه دیگه بیام چند روزی هم اقامت داشته باشم و تو شهر بگردم و زیبایی ها رو ببینم
جاباما؛ زیر مجموعه شرکت گردگشری علی بابا هستش، یه استارت اپ بسیار موفق و فوقالعاده است در ایران اگه با سایتش یا اپلیکیشن کار نکردید پیشنهاد میدهم یه امتحانی بکنید … مطمئناً سود می کنید :)
الان یادم افتاد به غیر از این دوست عزیزم که رکن آبادی هست
یه خانوادهی بسیار با محبتی هم چند سال پیش تو یک شرکتی که مشغول به کار بودم می شناختم
این زن و شوهر با دختر نازشون که سه سالش بود بی نهایت شیرین و دوست داشتنی بود، اهل شهر زیبای یزد بودن
چند سری برای دورهمی های دوستانه و شب نشینی با چند تا از همکار ها خونهی ایشون جمع شدیم
در عین ساده گیری و خودشون بودن ، بسیار بسیار خون گرم و مهمون نواز بودن و بسیار دوست داشتنی
یه سری چندین سال پیش هم یکی از همکارهای دیگم داشت تعریف می کرد که عید رو با خانمش رفته یزد
شگفت زده شده بود از رفتار فوقالعاده عالی و خون گرمی های بازاری های یزد !!
خلاصه هر آنچه تصویر ذهنی از خود یزد و آدم هاش توی ذهن من هست تصاویر زیباست و این ذوق و شوق من رو به وجد میاره و این فرکانس رو می فرسته که من بیام زودتر تجربهی یه اقامت رویایی و یک سفر خاطره انگیز در یزد داشته باشم
سفری چند روزهای که تا چند سال بعدش هم از خاطرات شیرینش تعریف کنم
.
.
.
جالبه وقتی که می خواستم پاسخ بدهم هیچ ایده ای نداشتم چی بنویسم
فقط انرژی و محبتی که در کلام شما بود باعث دریافت این الهامات شد و من هم به ندای قلبم گوش دادم و نوشتم
و در آخر دوست دارم بهتون تبریک بگم که اینقدر خودتون رو ارزشمند می بینید و اینقدر از محصولات روی سایت خرید کردید و دارید روی خودتون سرمایهگذاری می کنید
خدارو شاکرم برای دوست های ارزشمندی همچون شما
در پناه خدای مهربان باشید
سلام ودرود من را ازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
کامنت پراز مهرومحبت شما در بهترین زمان ممکن بدستم رسید وچقدر خوشحال وسپاسگزار شدم
آقای تجلی عزیز. خوشحال میشم که به شهر زیبای یزد سفر کنید. بهتون قول میدم خیلی خوش بگذره. مردمان مهربان ودوست داشتنی. والبته ثروتمند(شهر یزد یکی از شهرهای،صنعتی وثروتمند ایران هست)
کوچه محله های قدیمی وکاه گلی که معروفه به کوچه های اشتی کنون. خیلی حال میده برای تفریح وعاشقی با معبود
آقای تجلی عزیز .شهر یزد شهری هست با دوتا بافت جدید ومدرن. سنتی وقدیمی.
ولی هر کجای اون پا بگذاری صفا وصمیمیت موج میزنه
از چند ماه پیش که تمرکزی روی روابط کار میکنم وتمرکزم روی خوبی مردم هست. چقدر محبت وعشق بی منت از کسانی دیدم که اصلا منو نمیشناسند. حتی از پسرهای لات منشی که روی بدنشون پراز خال کوبی هست ویه وقتایی با نفرت وترس از کنارشون رد میشدم
میدونی آقای تجلی .همه چیز برمیگرده به خودت. وقتی دست از مشرک بودن برداری. کسی برات بت نباشه. عشق بلاعوض بدی ورد بشی. وقتی عاشق خودت باشی جهان بیرونت عوض میشه
زمانی براتون کامنت گداشته بودم که تمرین میکردم برای آقایون پیام بفرستم وکسی را قضاوت نکنم تحسین وتایید کنم. یاد بگیرم.
واین روزها که دنیای بیرونم عوض شده. بارها اشک شوق میریزم.
این نتیجه ی قدم های کوچک من هست. این نتیجه ی ارزشمند دونستن خودم هست. نتیجه ی تسلیم شدن در برابر معبودم هست
آقای تجلی. الان که هدایت ها رابیشتر درک میکنم میبینم درست زمانی برام کامنت فرستادید که بهش نیاز داشتم. باز کامنت قبلی شما راخوندم. اونجایی که خانم حاجی گفتند (خدایا من تسلیمم. )انگار بازم خدا بهم میگفت ارام باش مرجان عزیزم
این روزها عجیب حال دلم عالی است واشکانم بی دلیل از عشق میریزه براتون این حال را آرزومندم
دوست خوبم. قانون جواب میده اگه من بهش عمل کنم. اگه تسلیم معبودم بشم. وچقدر این روزها روی شانه های معبودم خوش میگذره.
حتما اگه یزد اومدید پیام بدید بتونم از نزدیک شما راببینم وباهاتون صحبت کنم.
منتظر موفقیت های بیشتر شما هستم
سلام ودرود من را ازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
کامنت پراز مهرومحبت شما در بهترین زمان ممکن بدستم رسید وچقدر خوشحال وسپاسگزار شدم
آقای تجلی عزیز. خوشحال میشم که به شهر زیبای یزد سفر کنید. بهتون قول میدم خیلی خوش بگذره. مردمان مهربان ودوست داشتنی. والبته ثروتمند(شهر یزد یکی از شهرهای،صنعتی وثروتمند ایران هست)
کوچه محله های قدیمی وکاه گلی که معروفه به کوچه های اشتی کنون. خیلی حال میده برای تفریح وعاشقی با معبود
آقای تجلی عزیز .شهر یزد شهری هست با دوتا بافت جدید ومدرن. سنتی وقدیمی.
ولی هر کجای اون پا بگذاری صفا وصمیمیت موج میزنه
از چند ماه پیش که تمرکزی روی روابط کار میکنم وتمرکزم روی خوبی مردم هست. چقدر محبت وعشق بی منت از کسانی دیدم که اصلا منو نمیشناسند. حتی از پسرهای لات منشی که روی بدنشون پراز خال کوبی هست ویه وقتایی با نفرت وترس از کنارشون رد میشدم
میدونی آقای تجلی .همه چیز برمیگرده به خودت. وقتی دست از مشرک بودن برداری. کسی برات بت نباشه. عشق بلاعوض بدی ورد بشی. وقتی عاشق خودت باشی جهان بیرونت عوض میشه
زمانی براتون کامنت گداشته بودم که تمرین میکردم برای آقایون پیام بفرستم وکسی را قضاوت نکنم تحسین وتایید کنم. یاد بگیرم.
واین روزها که دنیای بیرونم عوض شده. بارها اشک شوق میریزم.
این نتیجه ی قدم های کوچک من هست. این نتیجه ی ارزشمند دونستن خودم هست. نتیجه ی تسلیم شدن در برابر معبودم هست
آقای تجلی. الان که هدایت ها رابیشتر درک میکنم میبینم درست زمانی برام کامنت فرستادید که بهش نیاز داشتم. باز کامنت قبلی شما راخوندم. اونجایی که خانم حاجی گفتند (خدایا من تسلیمم. )انگار بازم خدا بهم میگفت ارام باش مرجان عزیزم
این روزها عجیب حال دلم عالی است واشکانم بی دلیل از عشق میریزه براتون این حال را آرزومندم
دوست خوبم. قانون جواب میده اگه من بهش عمل کنم. اگه تسلیم معبودم بشم. وچقدر این روزها روی شانه های معبودم خوش میگذره.
حتما اگه یزد اومدید پیام بدید بتونم از نزدیک شما راببینم وباهاتون صحبت کنم.
منتظر موفقیت های بیشتر شما هستم
سلام ودرود من را ازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
کامنت پراز مهرومحبت شما در بهترین زمان ممکن بدستم رسید وچقدر خوشحال وسپاسگزار شدم
آقای تجلی عزیز. خوشحال میشم که به شهر زیبای یزد سفر کنید. بهتون قول میدم خیلی خوش بگذره. مردمان مهربان ودوست داشتنی. والبته ثروتمند(شهر یزد یکی از شهرهای،صنعتی وثروتمند ایران هست)
کوچه محله های قدیمی وکاه گلی که معروفه به کوچه های اشتی کنون. خیلی حال میده برای تفریح وعاشقی با معبود
آقای تجلی عزیز .شهر یزد شهری هست با دوتا بافت جدید ومدرن. سنتی وقدیمی.
ولی هر کجای اون پا بگذاری صفا وصمیمیت موج میزنه
از چند ماه پیش که تمرکزی روی روابط کار میکنم وتمرکزم روی خوبی مردم هست. چقدر محبت وعشق بی منت از کسانی دیدم که اصلا منو نمیشناسند. حتی از پسرهای لات منشی که روی بدنشون پراز خال کوبی هست ویه وقتایی با نفرت وترس از کنارشون رد میشدم
میدونی آقای تجلی .همه چیز برمیگرده به خودت. وقتی دست از مشرک بودن برداری. کسی برات بت نباشه. عشق بلاعوض بدی ورد بشی. وقتی عاشق خودت باشی جهان بیرونت عوض میشه
زمانی براتون کامنت گداشته بودم که تمرین میکردم برای آقایون پیام بفرستم وکسی را قضاوت نکنم تحسین وتایید کنم. یاد بگیرم.
واین روزها که دنیای بیرونم عوض شده. بارها اشک شوق میریزم.
این نتیجه ی قدم های کوچک من هست. این نتیجه ی ارزشمند دونستن خودم هست. نتیجه ی تسلیم شدن در برابر معبودم هست
آقای تجلی. الان که هدایت ها رابیشتر درک میکنم میبینم درست زمانی برام کامنت فرستادید که بهش نیاز داشتم. باز کامنت قبلی شما راخوندم. اونجایی که خانم حاجی گفتند (خدایا من تسلیمم. )انگار بازم خدا بهم میگفت ارام باش مرجان عزیزم
این روزها عجیب حال دلم عالی است واشکانم بی دلیل از عشق میریزه براتون این حال را آرزومندم
دوست خوبم. قانون جواب میده اگه من بهش عمل کنم. اگه تسلیم معبودم بشم. وچقدر این روزها روی شانه های معبودم خوش میگذره.
حتما اگه یزد اومدید پیام بدید بتونم از نزدیک شما راببینم وباهاتون صحبت کنم.
منتظر موفقیت های بیشتر شما هستم
سلام مجدد خدمت شما مرجان خانم عزیز
چقدر توی دیدگاه های شما صفا و صمیمیت موج میزنه
چقدر با خودت در صلحی شما
تبریک میگم
چقدر خوبه که روی روابط کار کردید
و خیلی خوشحالم که دیدگاهم بهتون احساس خیلی خوبی داده
تعریف شما از یزد عااالی بود و بیشتر مشوق من شد که بیام یزد و این پیام رو یک نشونه دیدم
اوکی هر زمان که هدایت شدم به یزد ، ان شا الله پیام میدم و خوشحال میشم ببینمتون و در مورد قوانین و نتایج عالی ای که ازش گرفتیم گپ بزنیم .
پیامتون رو، دو بار هم تکرار کرده بودین :)
در پناه خداوند مهربان و تونا باشید
بدرود
آقا محمدحسین ممنون بابت کامنت عالیتون و درسهای عالی که برام داشت، دیشب به خانمم میگفتم، انسان تا زمانی که نسبت به داشته هاش ظرفیت و شایستگیشو ثابت نکنه به نعمت های بیشتر هدایت نمیشه و این شایسته بودن همون شکرگذاری در قلب و در عمل هست که ایشون و همسرشون به شکل های مختلف نشون دادن،چطور میتونه قلبی که آگاه و شاکر نیست به نعمتهاش برای نعمت های بیشتر ظرفیت پیدا کنه، و کلام شما اینقدر خالص و پاک نگاشته شده که با خوندنش هم میشه این اخلاص رو درک کرد، و ممنون از درسی که دادین و اینکه به هیچ عنوان در جاهایی که کلام غیر الهی درش جریان داره حضور پیدا نمیکنید و ترکش میکنید، وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّىٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ۚ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ، ان شاالله همیشه روبه رشد و پیشرفت باشید و همیشه حال دلتون خوب باشه
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا
سلام خدمت دوستان عزیزم
خدایا شکرت چقدر لذت بردم از شنیدن این فایل ارزشمند
استاد عزیزم میخوام از قدم اصلی تحول زندگی خودم بگم
قدم اصلی تحول زندگی من از اردیبهشت سال 98 شروع شد همون زمانی که خداوند دریچه ی قلبم رو باز کرد و دعوتم کرد به این مسیر زیبا به مسیر یکتا پرستی اولین قدم که خیلی قدم مهمی است برای شروع تحول زندگی رو برداشتم وقتی قدم اول رو برداشتم خداوند عشقش رو نثارم کرد و با تمام وجودم تسلیم ربم شدم
من هدایت شده بودم به چندتا کانال تلگرام که به اسم شما بود ولی همش فیک بود فایلهای شما رو وقتی گوش میکردم فقط اشک میریختم با تمام وجودم درک میکردم و غرق در عشق الهی میشدم الانم همین طوره
خداوند وقتی جدیتم رو دید از طریق یکی از دستان ارزشمندش هدایتم کرد به مسیر درست یعنی به سایت اصلی شما و کانالهای تلگرام وقتی شنیدم که گفتین من راضی نیستم فایلهای من رو از جاهای دیگه گوش کنید تمام اون کانالها رو پاک کردم و تمرکزی رفتم روی سایت اون زمان حجم فایلهای شما برای ذهنم سنگین بود ولی من ماهی سه بارهم میشد بسته اینترنت فعال میکردم و فایلهای شما رو میدیدم و گوش میکردم
من توی سن 7سالگی یه تصادف خیلی شدیدی کردم و مامانم میگه مردی بودی و دوباره زنده شدی چند ماه پام توی گچ بود از وقتی خودم رو شناختم همش به خودم میگفتم چرا من توی اون تصادف زنده موندم؟
وقتی با شما آشنا شدم و توحید و یکتا پرستی رو بهم یاد دادین هدف من مشخص شد از همون اول با خدا عهد بستم که جای پای استادم پا بذارم و بشم ابلاغ کننده ی توحید اون زمان بود که فهمیدم چرا زنده موندم
استاد هیچ اتفاقی توی زندگی ما اتفاقی نیست تصادف و زنده موندن من دقیقا زمانی اتفاق افتاد که همون انفجاری که توی کارخونه ی نفتی شما رخ داده بود و شما هم زنده موندین و رسالت تون رو انتخاب کردین
من چهارسال پیوسته فقط به حرفهاتون گوش میکردم فقط داشتم یاد میگرفتم قوانین رو از زندگی شما، از رفتارهای شما یاد میگرفتم
سال 98من تازه متولد شده بودم و مثل یه بچه ای که تازه به دنیا اومده بود داشتم زندگی کردن رو از شما یاد میگرفتم یه بچه برای راه رفتن و حرف زدن باید تکاملش طی بشه و منم باید تکاملم طی میشد بخاطر همین 4سال تمام فقط گوش بودم
امسال تازه حرف زدن رو شروع کردم استاد دارم جای پای شما پا میذارم همون تعهدی که با خدا بسته بودم
تمام افراد ناخواسته از زندگیم حذف شدن خود به خود
تلویزیون کلا حذف کردم از زندگیم
شما گفتین باید تکامل رو طی کنم و از همون شرایط و چیزهایی که دارم شروع کنم منم یه گوشی دارم و یه تلگرام که کارم رو در این مسیر شروع کردم اول که کانالم رو راه اندازی کردم فقط خودم بودم و خدا بعد آروم آروم 5نفر شد بازم باید ذهنم اون 5نفر رو باید هضم میکرد من هر روز ادامه میدادم محتوا میذاشتم از جملات تاکیدی، توجه به زیبایی ها، نکات مثبت برام مهم نبود که چرا افراد اضافه نمیشن حدود یکی دوماه فقط همون 5نفر بود من ادامه میدادم با تمام وجودم چون اصلی که در مورد استمرار گفته بودین رو درک کرده بودم بعد آروم آروم رشد کرد اومد بالاتر الان در حال حاضر 72نفر عضو شدن که بیشترشون بچهای سایته
همیشه آرزوم بود یه جمعی باشیم از بچهایی که در این مسیر هستیم و هر روز در مورد قوانین صحبت کنیم من اینو خلق کردم به لطف خدا امتیازش رو میدم به خدا چون من هیچی نیستم در مقابل عظمت پروردگارم
هر روز و هر شب در مورد قوانین صحبت میکنیم و کیف میکنیم
حدود یکماهه که دوره ی عزت نفس رو راه اندازی کردم و بچهایی که خودشون رو لایق دونستن توی دوره شرکت کردن
دوره ای که برگذار کردم تمامش از تجربیات خودمه و از نتایجی که از آموزشهای شما گرفتم، تمریناتی که از فایلهای شما برای خودم استفاده کردم و نتیجه گرفتم رو بازش کردم برای بچها فقط نتایج خودمه و کپی از شما نیست این ایده رو با شنیدن نتایج دوست عزیزمون آقای رضا عطار روشن که فایلهاشون رو چندبار گوش کردم و واقعا بینظیره گرفتم
دوره ی عزت نفس به مدت یکسال ادامه داره که ان شاءالله تکاملم رو در این مسیر هم طی کنم و بعد ان شاءالله خدا میدونه چه معجزاتی در انتظارمه وظیفه ی من اینکه از همین لحظه و از مسیرم لذت ببرم خداوند بقیه کارها رو انجام میده
استاد من به خودم افتخار میکنم که شاگرد مکتب عشق و توحید استاد سید حسین عباسمنش هستم و دارم مسیر شما رو ادامه میدم با عشق با لذت ان شاءالله که تا آخرین نفسم در این مسیر ثابت قدم باشم
استاد من الان اول راهم از سمت خیلیا مسخره هم شدم ولی از شما یاد گرفتم که توجه ام رو بزارم روی کار خودم و با ایمان و اراده ادامه بدم مثل شما که وقتی پوستر سمینارتون رو میچسبوندین و افراد مسخره تون کردن الان شما کجایین و اون افراد کجان
منم الان اول راهم و حرف بقیه هم برام مهم نیست با عشق و ایمان ادامه میدم و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنم با رسیدن به اهدافم چون من لایقم چون من انسانم فقط ایمان و استمرار داشتم باشم مثل همیشه
خدایا شکرت خدایا شکرت که در این مسیر جادویی هستم و لذت میبرم
چند شب پیش یکی از بچها بهم پیام داده بود و میگفت داری خوب پیشرفت میکنی اگر بخوای من کارم طراحی سایته برات سایت راه اندازی میکنم ولی من هنوز تکاملم رو طی نکردم نمیخوام از پله ی اول یکدفعه بپرم به پله دهم که با مخ بخورم زمین سپاسگزاری کردم ازشون و گفتم نه نمیخوام عجله کنم لاکپشتی میخوام جلو برم اون فقط یک نشانه بود از سمت خدا
از خواستها گفتین استاد توی گروه یه تمرین گذاشتم هر شب میایم خواسته و چیزهایی که میخوایم رو میریم و در موردش سرچ میکنیم و تجسم میکنیم که خریدیمش و میگیم مثلا امشب من این جکوزی رو خریدم عکسش رو میفرستیم توی گروه میگیم به این قیمت و مشخصات، یا من این ویلا رو توی فلان جا خریدم با این متراژ و همه به هم تبریک میگیم و واقعا نتایج فوقالعاده ای داریم میگیریم ان شاءالله که بهتر هم میشه
خدایا شکرت که تنها حمایتگر و هدایتگرم تویی
استاد من با تمام وجودم عاشقت هستم و سپاسگزارم که بهترین الگوی زندگی من و بهترین معلم من بودین و هستین
آرزو میکنم که خداوند خیر و برکت دنیا و آخرت رو نصیب تون کنه
خدایا شکرت
سلام به دوست عزیزم ، به هم خانواده ای ارزشمندم ، نرگس جانم
وای نرگس نازنینم من تک تک کامنت هات رو با عشق میخونم و چقدر لذت میبرم از نوشته هات و دنبالت میکنم همیشه .
چقدر خوشحالم ک تکامل رو داری طی میکنی و اهدافت یکی یکی تیک میخوره ، مطمئنم و امیدوارم که هدف های بزرگتر و مسیرهای بیشتری برات باز بشه .
امیدوارم نتایج زندگی ت اونقدر بزرگ بشه که بگیم این نرگس جان رو میبیند ، من میشناسمش ، من به چشم قدم قدم دیدم چطور رشد کرد و به اینجای الانش رسید .
نرگسم برات کلی عشق و شادی و وسعت رزق و روزی از صاحب جهانیان خواستارم .
سلام استاد عزیزم. هر بار که صدای شمارو میشنوم و میبینمتون خدارو شکر میکنم با شما آشنا شدم. چقدر خوشحالم که شمارو دارم
وقتی در اون فضای زیبا قدم میزنید جوری شور و شعف منو میگیره انگار خودم اونجام
چه فضای زیبایی چقدر همه چیز زیباست مثل بهشت
سرشار از لذت میشم. صدای شما که دقیقا مثل یک آهنگ نوازشگر روح هست آرومم میکنه
آره سید عزیز خودت زندگی پاکت روساختی. چون ذره ذره وجودت پاک و سالم و بی آلایش هست
صادق و روشن مثل آسمان و زمین پارادایس
نیت پاک دارید که به همه کمک کنید
چقدر دلم میخواد از نزدیک ببینمتون و باشما دونفر صحبت کنم حتی برای ده دقیقه
نمیدونم چرا با همه این آگاهیها چرا به فکر زندگیهامون نیستیم
به قول خودتون یادمون میره. کاش بجای کارای بیخود و وقت تلف کن روزی یکساعت وقت میگذاشتیم واسه آموزش
استاد معجزه زندگیمی
خیلی دوستتون دارم شما بینظیری بینظیر. بخدا که ابراهیم آخرالزمانی
عمر 200 ساله برای شما و بانوشایسته عزیز آرزومندم
انسانهایی مثل شما باید جاودان باشند باید عمر نوح
داشته باشن
سالم باشید
درود و سلام خانم کمندی
و بقیه بچه ها
من سروشم،یک تازه متولدشده بعداز فهمیدن این قانون،
متنتون پر از حس و حرفای دله خیلیامونه،
قشنگه وجالبه داشتن این نوع نگاها به چیزایی که میبینیم و دوسشون داریم،
اما همه متنتون درمورده حساتونه؛احساستونه،
الا یه جای متن:
««(نمیدونم چرا با این همه آگاهیها باز به فکر زندگیهامون نیستیم)»»
یعنی چرامحکم تر،مصمم تر،بااراده تر تمرین نمیکنیم؟
ازنظره من جواب دقیق ترش اینه که ماخودمونو باور نداریم،
«خودمونو باور»
نداریم،
یعنی وقتی میگیم: اوکی قانون میگه هدف گذاری کن،بنویس،وووو مینویسیم،میکنیم اما باور نداریم که یعنی منه سروش میتونم فلان چیزو داشته باشم،به فلان جایگاه برسم،یاهرچیزی!
چرا؟
چون خودمو باور ندارم که میتونم بهش برسم، پس بخاطر همین تمرینه رو هم شل تر انجامش میدم،
پس یکم دیگه جلوتربرم حتی داشته های خودمم یادم میره،که باباجون ازپایین ترازاینجا بودی اومدی اینجا،همین کارارم کردی،همین تمرینارم کردی،اما یکم که هدف بزرگتره رو میخاییم، شل میکنیم،
امان از. «باور باور باور»
بقول استاد همه چی باوره،
چطور وقتی باورداریم کلید لامپ رو بزنی خاموش یا روشن میشه،باقاطعیت و باور تمام بلندمیشیم انجامش میدیم،
حالاچرا اینجاانجام نمیدیم؟
چون باورنداریم که اگه کلیده رو بزنیم روشن میشه،
فلان تمرینو کنیم بهمون میده،
یا به خاستمون میرسیم،
فقط باید خودمونو باورداشته باشیم
که لیاقت اینو دارم فلان جا برسم،فلان چیزو بخرم،سوارشم،بپوشم،یاهرچی…..
خلاصه خاستم منم حسمو دیدگاهمو تجربمو به اونجای متنت بگم،
شاید به خودم یه تلنگری خورد،