دلیل نتایج پایدار - صفحه 6

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طاهرجان صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 810 روز

    سلام به استاد عزیزم مریم جان و تمامی دوستان خوبم وقت همه تان بخیر.

    از نیمه های سال1400 که برای بار دوم تصمیم گرفتم با شما شروع دوباره ای داشته باشم و این بار به صورت جدی فایل های تان‌ را پیگیری کرد و به آموزه های تان عمل کنم به مرور زمان متوجه یک سری تغییرات در زندگی و شخصیتم شدم:

    وقتی چیزی از دستم میفته میشکنه واکنش نشون نمیدم و جالبه حسم بد نمیشه و سریع به خودم میگم حتما خیری توش است یک بار از دستم گوشیم افتاد و شکست و تمام فایل های رایگان و خلاصه هرچی مربوط به شما و سایت تان بود و صداهای خودم که ضبط کرده بود از روی خلاصه فایل و حتی کتاب و مقاله های که می خواستم با اونها رساله ام را بسازم همه از بین رفت و من ذره ای ناراحت نشدم گفتم خیر بزرگی توش است -این در حالی بود که از وظیفه ام استعفا داده بودم و پولی هم نداشتم که دوباره گوشی جدیدی بخرم چون من قبلا معلم بودم ولی کارم را قلبا دوست نداشتم-

    یک بار عینکم افتاد و شکست بازهم من دره ای ناراحت نشدم. به همین شکل روزی رساله ام را داده بودم به انتشارات برای ویرایش و صحافی به من گفت فردا ساعت 2 بیا برای چک کردن رساله ات وقتی فرداش ساعت 2 من حاضر شدم سر قرار دیدم انتشارات را بسته و رفته کلپ 40 دقیقه دم انتشارات نشستم منتظرش دیدم نیامد بازهم بدون هیچ ناراحتی با خودم گفتم حتما خیری توش است آخر سر یک نفر از انتشارات بغلی که همسایه شان بود آمد و گفت به این انتشارت کار دارید ؟ گفتم بله بعدش تماس گرفت به اون شخص هر چه زنگ زد بر نداشت گفت حتما گوشیش داخل لباسش است چون در کلپ لباس های شان را در میارن و لباس ورزشی میپوشن شما برید یه جایی همین دور و برا بشینید من سعی می کنم دوباره براش زنگ بزنم، رفتم کنار یک دکان نشستم هوا هم فوق العاده گرم بود چنان گرم که صورت آدم را می سوختاند با خودم گفت برای این که تاثیر این حرارت را کم تر احساس کنم شروع می کنم به شکر گزاری دفتر شکر گزاریم را کشیدم و دونه دونه نعمت هایم را نوشتم و بابتش از خدا تشکر کردم در همین اثنا دیدم اون نفر آمد و گفت بگیرید گوشی رخ شده گوشی را گرفتم و بعدش اون صاحب انتشارات معذرت خواهی کرد و گفت ببخشید منتظر ماندید من رساله را به تلگرام تان میفرستم شما چک کنید اگر اشکالی نداشت من صحافی می کنم خوب خلاصه خدا حافظی کردم و آمدم خونه شب استاد رساله را برایم فرستاد حالا خیری که توی این اوضاع چی بوده استاد اگر من اون شخص را به انتشارات میدیدم و قرار می‌شد در داخل انتشارات چک کنم به دلیل رفت و آمد مشتری ها برام حواس پرتی ایجاد می‌شد و من نمی توانستم دقیق رساله ام را چک کنم از سوی اونجا آنقدر وقت هم برام داده نمیشد که صفحه به صفحه چک کنم ولی شب که روان کرد به دقت چک کردم دیدم آنقدر اشتباهات ریز و درشت داشته که نگو و خیر در همین بوده که اون آقا به انتشاراتش من برم نباشه و رساله را به پی وی من بفرسته و من به دقت و سر فرست چک کنم و بدین شکل رساله ام به بهترین شکل ویرایش بشه چون من استاد همین را از خدا پیش از این که رساله ام را به ویرایش و صحافی ببرم خواسته بودم.

    وقتی استاد غذایی از پیشم بسوزه به نادستی یا سرم یه جایی بخوره ویا دیگر اعضای بدنم نرم بشه و آسیب ببینه اولش ناراحت میشم اما سریع کنترولش می کنم. یک بار استاد برام خاستگار آمدو اونها قبلا منو پسندیده بودند و کاملا درباره من و شخصیت و تحصیلاتم آگاهی داشتند و طرف 42 سال داشت در حالی که من 31 سال دارم نتیجه را آن هم به خاطر ترمز مخفی من که به لطف شما از طریق همین سه فایل اول الگو های تکراری در روابط بخصوص فایل 2 دریافتم ببینید چه شد؟ وقتی به خانه ما آمدند و خواهرم را دیدند گفتن ما به خاستگاری منیره آمده بودیم ولی وقتی نجیبه را دیدیم اورا پسندیدیم ، استاد اولش خیلی خیلی کم ناراحت شدم ولی بعدا با خودم گفتم ببین منیره تو در مسیر مستقیمی و هر اتفاقی در این مسیر برات میفته به خیرته یادم از شعر پروین اعتصامی امد که شما در آن فایل داستان پیرمرد فقیر و ریختن گندم هایش را بیان نموده بودید و خودم را آرام کردم و تازه شکر گزاری هم از خدایم کردم چون شما در همان شعر پروین گفتید هر اتفاقی در این مسیر مستقیم برات میفته اون دقیقا چیزی که برای رسیدن به هدفت لازم داری و من این فایل را دوبار گوش دادم و خدا شاهده چنان خوش حال شدم و خدارا سپاس گفتم به خاطر این واقعه که فکر میکردی جهان را برام هدیه دادند . حالا ترمز مخفی من در خصوص این موضوع چه بوده استاد ؟ من بعد از شنیدن دقیق فایل الگو های تکراری در روابط قسمت 2 متوجه شدم که یک باور غلط راجع به خودم در ذهنم جا گرفته و اون هم این است که من فکر می‌کنم خاستگار ها کسایی را میپسندند که سن شان خورد و زیبا باشن اون هم به خاطر این که از خوردی خانواده ام بهم می گفتن تو زیبا نیستی بخصوص مادر و پدرم و در کل مادر ‌و پدرم ارزش را به زیبایی میدن در حالی که من چهره خوبی دارم و قد بلند و‌خوش اندامم طوری که همه دوستان و همکاران سابقم حسرت قد و اندامم را می خورن استاد هرجایی میرم از زیبایی قد و اندامم همه تعریف می کنن . ولی هیچ وقت مادر و پدرم این هارا به من نگفتن و سعی کردن همیشه اولاد های شان را پایین بزنن این خصیصه بارز پدر و مادرم است . ولی بازهم من شاکی نیستم از اونها چون انگیزه بزرگی شد تا روی اعتماد به نفسم کار کنم.

    استاد عزیزم! خیلی خیلی دوست تان دارم و جهانی سپاس گزارم بابت این فایل.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    مهربانو گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    سلام استاد خوشتیب وخانم شایسته خوب ومهربان

    واقعا که شما لایق استادی وزندگی زیبایی که دارید هستین چون با ایمان کامل استوار بودین در این مسیر

    وآمدن در این مسیر ومانند واقعا اراده می‌خواهد وایمانی قوی وآهنین

    وما شما را تحسین میکنیم استاد عزیزوچقد درست گفتین که سقف خوشی ما خیلی اوقات پایینه وزود به افکار وجامعه جواب میدیم وهمراه میشیم

    امیدوارم خدا به اراده آهنین بده واسه استمرار ومانند در این مسیر زیبا وجذاب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    صنم احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2134 روز

    سلام استاد، من هم مثل خیلی ها همین طور بودم با همین تفکر که برای خودم ارزش قائل نبودم بارها و بارها به خاطر دیگران تعهد خودم و شخصیت خودم رو قربانی کردم، و با شنیدن این فایل متوجه شدم چرا این الگوی تکراری مدام توی زندگی من تکرار میشه، و مورد قابل توجه این هستش که وقتی قانون رو درک میکنی و ندیدش میگیری اتفاقا نتایج بسیار دردناکتره انگار دنیا سیلی محکم تری بهت میزنه چون هم قانون رو ندید گرفتی هم خودت رو هم یه جورایی ناسپاسی کردی و قانونی رو که جهان بهت هدیه داده تا موفق تر شی رو فراموش کردی، اونم به خاطر آدم هایی که میبینی با افکارشون چه دستاوردهایی رو داشتن، استاد عباسمنش امروز با شنیدن این فایل به شدت گریستم، و با مرور بسیاری از این تجربه ها فهمیدم که هنوز خود دوست داشتن و عزت نفس رو درک نکردم، امروز فهمیدم باید دور شد از هر آنچه که تو رو در مسیر اشتباهات قبلی قرار میده، تازه متوجه شدم آدم های موفق چرا درگیر رسانه و جمع های افراد عادی نمیشن چون برای موفق شدن و در مسیر ماندن باید از بسیاری از غذاهای نامناسب فکری باید دوری کرد. اهرم رنج و لذتی که مدام در تمام فایل ها و آموزش ها تاکید می کنید بهترین کمک برای موندن رو تعهد هاست، وقتی از نتایج بد و دردآور و عذاب آور میخوای راحت شی بهاش فقط موندن رو تعهدات هست، بازم از شما عزیز دوست داشتنی و مریم جون شایسته که به معنای واقعی اسم قشنگش شایسته ترین شاگرد شماست بسیار ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    Dorsa گفته:
    مدت عضویت: 768 روز

    به‌نام خدایی که بشدت کافیست:)

    سلاااااااااااااااااااااامممم خدمت همه دوستان گلم ، استاد عزززیزززممممم و مریم جوووووونم

    خدایا شکرتتتتتت که من رو هدایت کردی به سمت این فایل پر از آگاهی خدایا شکرت که الان در اتاقم که وسایل اطرافم به رنگ زیبای سفید رنگ هست و نور زیبای خورشید همه جا رو فرا گرفته و هوای اتاقم بسیار بسیار خنک و دلچسب هست و یک موزیک بسیار زیبای بی‌کلام درحال نواخته شدن دارم این کامنت رو با هدایت رب مینویسم…

    خب من حدود دو سال یا شاید یکم بیشتر هست که دارم روی خودم کار میکنم اما شاید اون موقع به بهانه درس بسیار بسیار کمتر وقت میذاشتم برای اندیشیدن و عمل کردن به این آگاهی ها…

    دیشب داشتم یه فایلی گوش می‌دادم مربوط به ایمان و عمل که چقدر خداوند در این‌باره تاکید کردن و چقدرررر زیاد این دو کلمه باهم در قرآن اومده…استاد هم در اون فایل گفتن که چقدررر از افراد هستن که حرفهای قشنگ زیاد میزنن و توی سایت کامنت های قشنگ مینویسن اما نتیجه در زندگیشون اشکار نمیشه

    اون موقع که سر من هم فقط و فقط گرم مدرسه بود حتی بصورت کاملا هدایتی و بداهه درباره قانون جذب و نوشتن مقابل تعداد زیادی از دانش‌آموزای مدرسه سخنرانی کردم(اینجا بگم که چقدر هم سخنرانی فوق‌العاده ای شد با اینکه اولین سخنرانی من بود و تعداد افراد کم هم نبود اما همه متحیر و درسکوت مطلق فقط و فقط به من نگاه میکردند چقدر خودم از اون آگاهی ها و اون لحظات سخنرانی خودم انرژی گرفتم خدایاشکرت)

    براشون درباره نوشتن و اثرات بی نظیر اون صحبت کردم

    اما خب خودم هم همیشه اون رو اجرا نمیکردم وقتایی که مینوشتم و سعی میکردم که کانون توجه خودمو کنترل کنم خب به طبع حتی توی نمره هام و روابطم با دوستانم هم نتایج خیلییی خیلییی عالی‌تری میگرفتم اما چون استمرار نداشتم گاهی هم از این مسیر اندکی خارج میشدم و…

    اما الان خداروشکر این برام یک اصل مشخص شده‌است که از اون‌جایی که ما داریم بافکار لحظه‌ به لحظه‌مون اتفاقات لحظه‌ به لحظه‌مون رو رقم میزنیم اگر حتی برای مدتی از این مسیر خارج بشیم نتایج دوباره تغییر میکنن چون جهان که برای هرکس یک سرنوشت بی چون و‌چرا قرار نداده بلکه خودمونیم که زندگیمونو خلق میکنیم

    اگه قبلا موزیک های باورخراب کن حتی به زبان انگلیسی گوش میدادم الان میدونم هرچیزی به هرزبانی هم که باشه اگر منفی باشه بازهم تاثیرخودشو میذاره و اون‌کاروهم دیگه انجام نمیدم

    چون نتایج پایدار به شرط تدوام مسیره!

    این چند مدتی که دارم سختگیرانه تر و یا بهتره بگم با جدیت بیشتر روی خودم کار میکنم و مثل قبل نیستم که یک روز و به آگاهی ها عمل کنم و یک روز نه،الان دارم تغییر چشمگیرتر نتایجمو میبینم

    بذارید یه مثال بزنم که درفایل های الگوهای تکرار شونده هم دربارش نوشتم …

    قبلا که بطور دائم روی این آگاهی ها کار نمیکردم،هنوز میزان گیر دادنم به بقیه و سختگیری من در روابط و حساسیت هایی که داشتم که دربارشون قبلا هم درسایت نوشتم به هییییچ‌وجه کم نمیشد یعنی آگاهی هارو میدونستما ولی درعمل هرکاری میکردم اصلا اصلااااا نمیتونستم به‌کار بگیرم

    اما الان همه‌چی خیلی برام راحت تر شده و بیشتر به این شعر حافظ توجه میکنم که میگه :

    “ آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع

    سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش “

    و هروقت که میخوام در شرایط ناجالب ذهنمو کنترل کنم میگم خب اگه الان استاد بود چیکارمیکرد؟!:)) و همونجا خداوند یکتا من‌رو هدایت میکنه خدایاشکرت:)))

    و الان خیلی حساسیتم و گیردادنمممم مخصوصا مخصوصااااا در روابط خیلیییییی کمتر شدهه و حتی اطرافیانم هم اونو احساس میکنن

    خدایاشکرت….

    راستی درباره اون دوره اعتراضات در ایران هم که درفایل صحبت کردید جا داره که درباره‌ تجربه خودم در اون‌دوره خداروشکر کنم حالا چرا؟!

    اون دورههه بشدت من و مادرم برای اینکه به اون مسائل توجه نکنیم روی ذهنمون کنترل داشتیم و خداوند مثل همیشه مارو اصلا به یک راه های دیگه ای هدایت میکرد

    مثلا یادمه من که توی اتاقم درس میخوندم و صدای شعار های بقیه از پنجره اتاقم میومد من مزیک بی کلام میگذاشتم و انقدر غرق در درس میشدم که متوجه نمیشدم که کِی سروصدا تموم شد

    یا بیشتر دوستام (به غیر از دوست صمیمی خودم که از اعضای سایت هم هست و اون موقع کنارم هم در کلاس مینشست) درباره این موضوعات حرف میزدن و منو دوستام حتی بصورت ناخواسته دربحثاشون نبودیم و

    درمورد عزت نفس و احساس ارزشمندی و توجه به اصل های خود و پایبندی بر اون: یادمه همون دوره دوستامون از من و دوست صمیمیم خواستن که توی مدرسه با اونها همراه بشیم و بریم شعار بدیم درحالی که ما اصلا توی اون وادی نبودیم و خیلی راحت و با هیچ ترسی از طرد شدن یا هرچیز دیگه ای بهشون نه گفتیم

    یه زمانی هم که بچه‌ها شروع کرده بودن توی مدرسه به شعار دادن و اینا خیلی برام جالب بود که انقدر مسیرمن باهاشون فرق داشت که اون لحظه من یک جای دیگه ای تز مدرسه بودم که حای صداشون رو هم نشنیدم:)

    خدایاشکرت:)

    خدایاشکرت که وقتی شروع میکنم به نوشتن دیدگاه در سایت یا حتی دفتر پراز آگاهی و حال خوبِ خودم ، انقدر قشنگ تو به من میگی و من فقط مینویسم…

    دوستتونننننن داررررم رفقا:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1505 روز

    بنام‌مهربان الله هدایتگر جهان هستی

    درود بیکران بر استاد عباس منش عزیز و‌مریم بانوی شایسته در صلح و آرامش

    عنوان این فایل و که دیدم خیلی خوشحال شدم دلایل نتایج پایدار و مستمر ، این چند تا فایلهای آخر و سوالاتی که عنوان کردید خیلی برامون کاربردی بود و من به شخصه که کمابیش تو این چند تا فایل کامنت میزارم ولی تو این فایل یه حسی به من گفت بنویسم :

    این فایل و عملگرایی و بودن همیشگی در مسیر قانون جهان تلنگری شد بر من ، وقتی این فایل جدید و دیدم طبق عادت همیشگی دفترم و باز کردم که بنویسم صحبتهای و آموزه های استاد و در حین نوشتن خیلی فکر کردم ، به عملگرایی خودم در این مسیر آشنایی با قوانین زندگی ، خیلی جنبه های زندگی ام عوض شد و خیلی حوزه ها و ابعاد هنوز به نتایج پایدار و مستمر و ادامه داری که میخوام هنوز نرسیدم

    درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

    نتایج تغییر شخصیتی و بهبود فردی ام و نتایج توحیدی که این دو سال و چند ماه با کار کردن روی خودم پیدا کردم ، نتایج اندک مالی و روابط که میدونم تو این ابعاد هنوز زیاد به کار کردن دارم .

    اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

    در مورد خودم بارها پیش اومد از مسیر خارج شدم ، در مسائل مالی و‌روابط ، در این مواقع سریعا متوجه حال بد خودم‌شده ام و سعی کرده ام بعد از یک تایم چند ساعته برگردم .

    به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

    فراموش کردن نتایجی که با کار کردن ‌و‌تمرین در اجرای قوانین گرفتیم، همرنگ‌ شدن با جامعه و دوستان و نزدیکان ، تغییر نکردن شخصیت و رفتار و عادات و رشد و بهبود فردی و عدم توجه به خودارزشمندی مون ، نخواستن آرامش و شادی و احساس خوب و خوشبختی و سعادت روزافزون و قانع بودن به شرایط عادی و روزمره مون باعث برگشتن ما به پترنهای قبلی مون میشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2110 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام به همه عزیزانم در این سایت الهی و سپاسگذارم از عزیزانی که با دستان پاک و الهی شان به من انگیزه ای برای نوشتن می‌دهند.

    چقدر نوشتن این اعترافات سخت است. ذهنم در حال گربه رقصانیست تا مرا از نوشتن باز دارد.

    خاطر نشان میکند قرارمان برای بازارگردی را ، اما میدانم که میخواهد مرا از رنج نوشتن چیت دی هایی که در مسیر قانون سلامتی داشته ام فراری دهد.

    تنها دوره ای که دلم میخواهد همچون شاگرد تنبل‌ها بروم آن گوشه قایم شوم،تا به خاطر عملکرد ضعیفم جلوی چشمان استاد قرار نگیرم.

    گرچه برای کم کردن رنج بی تعهدی ام با هزاران دلیل خود را توجیه میکنم ، اما در پس همه آن توجیه ها میدانم که من نتوانستم به قوانین سلامتی مطابق با بدن خودم عمل کنم.

    یک شروع عالی و‌ پر قدرت داشتم و نتایجی عالی اما شک و تردید ها و یکسری تضادهای سلامتی به خاطر درست عمل نکردن به قانون تکامل و سخت گرفتن به خودم مرا از ادامه مسیر بازداشت.

    چشم باز کردم و دیدم باز هم با افراد ناسالم احاطه شده ام.

    روزی نیست که از خدا نخواهم میل به هر چیزی که با من هماهنگ نیست را از دلم بردارد.

    با خود میپرسم من که خواسته مهمم سلامتی و بودن با افراد سالم بود ، چرا از مسیر عمل به قانون سلامتی خارج شدم و چشم باز کرده و باز خود را احاطه شده با افراد ناسالم دیدم؟

    از آنجا که هول گرفتن نتایج و خارج شدن از مدار افراد ناسالم و بیماری را داشتم ، بدون درک تکامل چنان به قانون سلامتی عمل کردم که از 52 کیلو به 40 کیلو رسیدم.

    به خاطر عدم رعایت تکامل با هجمه هایی از سرزنش و انتقاد مواجه شدم که هر لحظه شک ها و تردید ها را به قلبم رسوخ میداد.

    اینکه پشت سرم میگفتند همچون مصرف کننده های شیشه شده ای قلبم را محزون میکرد.

    دیدن چشمان نگران پدر مادرم و عزیزانم که آن لاغری بیش از حد باعث‌شده بود برایم دلسوزی کنند، حالم را به هم میزد.

    همه فکر می‌کردند غصه بودن در آن تضاد مرا اینگونه لاغر و بی اشتها به غذاهای لذیذ آنها کرده و این دیدن حس ترحمشان حالم را به هم میزد.

    یاد میل درونی ام به برانگیختن حس ترحم بقیه و‌ مظلوم نمایی افتاده بودم و همه اینها مرا مجاب میکرد هرطور شده وزن خود را افزایش دهم تا آن حس ترحم و دلسوزی ها را جلب نکنم.

    نگاه پر ترحم و دلسوزی هایشان برای کاهش وزن شدید و دوپاره استخوان شدنم حالم را به هم میزد.

    گویی کد معیوب میل به جلب ترحم بقیه و مظلوم نمایی خوب کار میکرد و مرا دقیقا در آن شرایط به این وزن رسانده بود و دلسوزی های بقیه امانم را بریده بود.

    بودن در آن تضادها و آن شرایط استرس زایی مرا از عمل به مهمترین بخش قانون سلامتی که بودن در آرامش بود بازداشته بود.

    همان هم مزید بر علتی شده بود که با وجود خوردن تقریبا نیم کیلو گوشت در روز نتوانم فرآیند عضله سازی را انجام دهم و موهایم چنان شروع به ریزش کرده بود که تقریبا نصف شده بود.

    پیشرفت خوبیست که حالم از جلب ترحم و مظلوم نمایی به هم میخورد.

    پیشرفت خوبیست، اما مرا بر آن وا میداشت بخواهم برای بقیه توضیح بدهم که برای سلامتی ام به این شیوه عمل میکنم و راهی باز شود تا بخواهند نادرستی این مسیر را به من اثبات کنند.

    ذهنم برای اینکه مرا از رنج انتقاد درونی ام برای عدم رعایت قانون سلامتی خارج کند هزاران توجیه را برایم زینت می‌دهد و به من حق می‌دهد.

    اما الان چه ؟

    الان دیگر چه دلیل و توجیهی دارم که باز هم نمیتوانم این تقوای الهی را رعایت کنم.

    مگر نمیدانم که همه نعمتها به متقین داده میشود؟

    به ظاهر مشکلی از نظر بیماری نداشتم با قد 161 و وزن 52 کیلو دوره را شروع کردم.

    در بخش سلامتی به ظاهر همه چیز خوب بود و سه سال بود حتی یک مسکن هم استفاده نکرده بودم .

    در دوران پندمیک با خیال راحت همه جا رفته بودم و هیچ ویروسی راه نفوذ به بدنم را پیدا نکرده بود.

    اما سر میچرخاندم بوی بیماری همه زندگی ام را احاطه کرده بود.

    آنچه در بیرون میبینیم آیینه ای از درون ماست. این را به وضوح درک کرده ام. پس چیزی درونم هست که در دنیای واقعیت سر میچرخانم خود را در محاصره اش میبینم.

    با لکتین و گلوتن آشنایم کردی و سیلیاک ، همه نشانه هایش در درونم بود.

    اما چرا نمیتوانم به خوبی شما عمل کنم و انتظار نتایجی چون شما را دارم؟

    چون هنوز به قانون زمین بازی ، توپ بازی و هم بازی به خوبی عمل نمیکنم.

    همچون عالم بی عمل شده ام. میدانم مهمترین تقوای من که در آن ضعف دارم همین است.

    بخشی از آن قدرتهایی که در مقابل مردانی در مجموع سیصد کیلو عضله بایستم و هیچ ترسی از آنها نداشته باشم با همان کتب علیکم صیام همان لعلکم تتقون به دست آورده بودم.

    آن احساس قدرت ها ، احساس لیاقت و ارزشمندی ها ، اما امان از عدم رعایت ترک توپ بازی و زمین بازی و هم بازی.

    چقدر اینکه میدانی از کجا میخوری و باز هم ذات نسیان گری ات تو را به عقب بر میگرداند تلخ است.

    همین دیروز بود که حائز اهمیت بودن عمل به قانون سلامتی برایم یادآوری شد و امروز این فایل تیر آخر بود.

    دیروز بود از خدا خواستم هرچیزی که با بدنم هماهنگ نیست را برایم کریح کند.

    هرکس که بخواهد مرا از این مسیر بازگرداند از من دور کند.

    چند روز بود که روزه هایم را شروع کرده بودم اما در عید غدیر با شیرینی دانمارکی و ته چین گوشت و ته دیگش همه را نقش بر آب کردم.

    دیروز از بی تعهدی های خود خسته شدم به خدا پناه بردم و جلوی خود را برای خوردن بقیه شیرینی دانمارکی ها گرفته و با خود تعهدی دیگر دادم که برای شروع دوباره برنج و خوردن شیرینی ها و آرد گندم را حذف کنم.

    آخ که چه زیبا خدا فرمود اگر آن دو تلاش کردند تو را از مسیر خدا باز دارند از آنها اطاعت نکنو من چه زیبا این را هر بار فراموش میکنم.

    با خود متعهد شدم دیگر سر سفره با افرادی که تلاش کردند مرا از مسیر قانون سلامتی بازدارند ننشینم.

    مدتی است به این مورد خوب عمل میکنم.

    متعهد شدم فعلا به مهمانی هایی که امکان دارد تعهدم را زیر پا بگذارم نروم و دیروز یکی از آنها را با تشکر رد کردم.

    به آنها نگاه میکنم کل وجودشان را انواع و اقسام بیماری ها فرا گرفته ، اگر نتوانم هماهنگ با بدنم طبق قانون سلامتی عمل کنم من هم آینده ای چون آنها را تجربه خواهم کرد.

    اهرم رنج جلوی چشمانم قرار دارد.

    دیروز قدرتها و توانایی هایم را در ترک عادت ها و افرادی را به خود یادآوری کردم که روزی خیالش خواب را از سرم میربود، اما به کمک خدا توانستم.

    چه زیبا گفتید که وقتی نتیجه میگیرم خیالمان راحت میشود و به مسیر قبل بر میگردیم.

    اما زهی خیال باطل کمی که میگذرد میبینیم سر از ناکجاآبادی در آورده ایم که زورمان را زده بودیم دیگر واردش نشویم.

    تعهد مرگ و زندگی لازم است، اهرم رنج و لذتش هست فقط عملکردی چون شما میخواهد.

    جای هیچ توجیه و بهانه ای نیست ،فقط لازم است بدنم را بهتر بشناسم زیرا به وضوح دریافته ام بدن من منحصر به فرد است و ممکن است آنچه که به بدن شما بسازد با من هماهنگ نباشد.

    از آنجا که ژنتیک من لاغری است و این را می‌توان از دور مچ 14 سانتی ام متوجه شد و به فرمایش خودتان دوره مخصوص افراد با اضافه وزن بود، شک ها اجازه ورود پیدا کرده و مرا از مرتدین میکند.

    همان با تاکید گفتن لاغرها در این دوره نیان مرا از مرتدین میکند و گاهی پر قدرت و عالی عملکرده گاه به خود اجازه چیت کردن میدهم.

    رقص و کار خانه را جایگزین پیاده روی کرده ام زیرا برای الان من هماهنگتر است.

    برای بودن در فضای ایزوله انتخاب کردم در خانه ورزش کنم زیرا رفتن به باشگاه برایم نشتی انرژی ایجاد میکند.

    هرچند که کانون توجه برایم چه زیبا و دقیق کار کرد و به باشگاهی هدایت شدم که حتی دستگاههایش هم رنگ باشگاهی بود که شما میرفتید و فیلمهایش را برایمان میگذاشتید و من چقدر از این دقت عملکرد قانون لذت میبرم.

    مدتی است دوباره هر هفته تقریبا تمرینات عضله سازی را انجام میدهم.

    57 کیلو شدنم نشانی از چیتهای این چند ماهه ام هست ، اما اشکالی ندارد درستش میکنم.

    من که تقوا را در مورد دخانیات و مشروبات به وفور دم دست به خوبی رعایت کردم این را هم می‌توانم.

    من که توانستم برای خود ارزش قائل شوم و سمت آنها نروم، پس این را هم می‌توانم.

    فقط کافیست هرچیزی که ضرر خوردنش بیشتر از نفعش باشد همچون مسکرات دیده و بر خود حرام بدانم.

    با این دلیل منطقی می‌توانم بر وسوسه ها فائق آمده و به بدنم احترام بگذارم.

    همچون یک معادله میماند ،با خود یادآوری کنم چرا خدا مشروب را حرام کرد؟

    به وضوح میفرماید ضرر خوردنش بیشتر از نفعش هست؟

    این معادله را هم در افراد ، هم در غذا رعایت کنم ، هرکس و هرچیزی که ضررش بیشتر از نفعش باشد همچون مشروب حرام است * و لا تقربوا

    من همین یک مورد را خوب درک و عمل کنم ، زندگی ام بهشت میشود.

    امدادی الهی لازم است و تزریق این فایل به بند بند وجودم. اهرم رنجش جلوی دیدگانم به وفور یافت میشود.

    یک امداد الهی لازم است که هم حلال خدا را بر خود حرام نکنم و گامهای شیطان را پیروی نکنم هم کلوا مما رزقکم الله حلالا طیبا را رعایت کنم.

    و چقدر لازم است من به درک بهتری از این آیه برسم ، زیرا شک ها و تردید ها از این راه نیز نفوذ کرده و مرا به در و دیوار میبرد.

    چقدر دوست داشتم در عمل به این قانون هم حرفی برای گفتن داشتم.

    تنها قانونی است که آموزش دادید و من نمیتوانم در موردش هیچ ادعایی داشته باشم.

    و نتایج چیت ها را هم به وضوح میبینم ، همان سینوسی شدن شرایط ، همان بودن در مدار افراد بیمار آیا همین ها کافی نیست تا حال مرا از بی تعهدی ام در عمل به این قانون به هم بزند؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 87 رای:
    • -
      مسعود مقصودی گفته:
      مدت عضویت: 1465 روز

      سلام و دروود

      تا همین یه جمله رو دیدم،گفتم استپ کنم و کامنت بزارم براتون.

      جملتون این بود

      یک شروع عالی و‌ پر قدرت داشتم و نتایجی عالی اما شک و تردید ها و یکسری تضادهای سلامتی به خاطر درست عمل نکردن به قانون تکامل و سخت گرفتن به خودم مرا از ادامه مسیر بازداشت.

      من هم تجربه ی شما را در عزت نفس دارم،بارها و بارها،آخرین تجبره مربوط به همین چند روز پیش هستش

      تا اینکه فهمیدم،سخت گرفتن به خودمون،شاید از باور کمالگرایی میاد،که ما میخوایم فراموش کنیم که انسان هستیم نع یک ربات،استاد توی دوره ی ارزشمند عزت نفس،یک جا میگه کع شما یادتون میره که انسان هستین و بی نقص،همین باور کمالگرایی که باید بی نقص عمل کنم و سرزنش کنم خودم رو،باعث شد از مسیر دور بشم و الان به لطف الله مهربان دوباره اومدم توی مسیر،فقط اینبار میخوام اجازه بدم تکاملم طی بشه و بخودم سخت نگیرم.

      توی دوره اصول کسب و کار شخصی،استاد یه جایی میگن

      “نخواید که تقلب کنید در قانون تکامل”

      و الان درک کردم که یعنی چی!

      الان فهمیدم که تقلب در قوانین چی هست،درکش کردم الان

      یه جا دیگه استاد میگه

      ما قانون دفع نداریم،فقط قانون جذب داریم،اینم الان درکش کردم

      الان فهمیدم حضرت موسایی که چهل شب با خداوند صحبت کرد و وعده داشت،ولی به محض اینکه از کوه به پایین اومد و از اینکه قومش ایمانشون رو از دست داده بودند،خشمگین و غضبناک شد!!حتی نتونست خودش رو کنترل کنه و با برادرش دعوا کرد.

      ولی

      موسی به خودش سخت نگرفت،چون موسی درک کرده بود که یک انسان هست و ربات نیست…

      امیدوارم کمکی هم به خودم،هم به شما کرده باشم.

      موفق باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
      • -
        ماری گفته:
        مدت عضویت: 1768 روز

        سلام به دوست عزیزم

        یه چیزی در مورد کامنت شما به ذهنم رسید که بگم

        به نظرم یه مرز باریکی اینجا وجود داره

        درسته که ما انسانیم و ربات نیستیم و اشتباه داریم گاهی

        ولی من به این نتیجه رسیدم که سخت نگرفتن به خودم واسه موقعی هست که من ناخودآگاه دچار یه خطایی میشم

        مثلا من دارم روی خودم کار میکنم و آدمی بودم که زود عصبانی میشدم ولی الآن مثلا نود درصد مواقع خوب خودمو کنترل میکنم و ده درصد به طور ناخودآگاه واکنش غلط نشون میدم

        میدونید به نظرم ناخودآگاه بودن اینجا مهمه

        یعنی هنوز انقدر آگاهی ها در من نفوذ نکرده که وارد ناخودآگاهم بشه ولی بصورت خودآگاه میتونم خودمو کنترل کنم و تصمیم بگیرم که میخوام واکنش درست و مناسب داشته باشم

        این فرق میکنه با جایی که بطور مثال وارد محیطی میشیم که افراد غیبت میکنن و ما هم اینو به خودمون یادآوری میکنیم که نباید منم همراهشون بشم ولی یه نجوای ریزی اون زیر میرا میگه حالا این یه بار و اشکالی نداره…خوش میگذره…یا هر بهانه ی دیگه ای

        اینجا دیگه بحث کمالگرایی نیست.جایی هست که اتفاقا باید به خودمون سخت بگیرم

        چون به صورت خودآگاه تصمیم میگیریم که با جمع هماهنگ بشیم

        این چیزی بود که من در مورد خودم بهش رسیدم که کجاها باید سخت بگیرم و کجاها نه

        امیدوارم همه تکامل مون رو با سرعت نور طی کنیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      رضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1746 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام مجدد بر نفیسه خانم

      حقیقتا اعتراف میکنم که شما یک رسول خدا برای من هستین و این کلمات شما که جلوی چشمانم هست از ملکوت خداوند آمده است و بر دستان شما نشسته و…

      دقیقا مصداق این آیه هستید

      (لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ بَعَثَ فِیهِمۡ رَسُولࣰا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ یَتۡلُوا۟ عَلَیۡهِمۡ ءَایَـٰتِهِۦ وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَـٰبَ وَٱلۡحِکۡمَهَ وَإِن کَانُوا۟ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَـٰلࣲ مُّبِینٍ)

      [سوره آل عمران 164]

      و من هم مصداق کَانُوا۟ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَـٰلࣲ مُّبِینٍ

      واقعا خدا را شکر میکنم بخاطر این نعمت

      و اما گمراهی من در گذشته چه بود؟

      اینکه فکر میکردم برای یادگیری قرآن باید نزد کسانی رفت که عمامه ای بر بالای سر دارند و لباسی را بر تن دارند که به گفته خودشان این لباس پیغمبر بوده

      اما جز اندک از آنها یاد نگرفتم و و بیشتر چیزهایی که از آنها یاد گرفتم کَظُلُمَـٰتࣲ فِی بَحۡرࣲ لُّجِّیࣲّ یَغۡشَاهُ مَوۡجࣱ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجࣱ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابࣱ بود و بس.

      اما خدا رو شاکرم که رسولی به اسم نفیسه را برایم فرستادم

      رسولی که اکنون در عکس پروفایلش روسری بر سر ندارد و موهایش را خیلی خوشکل شانه زده و با دستی که بر چاته دارد در حال تفکر به چیزی است که خودش میداند و خدای خودش

      نفیسه ای که اگر آن خشکه مقدسانی که تحت پوشش دین در حال یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَیَبۡغُونَهَا عِوَجࣰا هستند ؛ او را ببیند حکم جهنمی سوزان برای او صادر میکنند که در آنجا به تعداد موهایش حلقه اعدام برای او آماده کرده اند

      ولی نمیدانند که راه راستین و شاهراه اصلی خدا چیز دیگری است و این چیزی که آنها روی آن تمرکز کرده اند متشابهاتی بیش نیست…

      اما همین خدا از طریق نفیسه می آید و چقدر قشنگ از آیات قرآنش را برایم پرده برداری میکند

      نمیدانم چجوری از شما تشکر کنم…

      بی نهایت ممنونم

      خط به خط کامنت شما برام ارزشمند است و گل سر سبد این خط های کامنت شما این چند جمله بود برای من که

      یک امداد الهی لازم است که هم حلال خدا را بر خود حرام نکنم و گامهای شیطان را پیروی نکنم هم کلوا مما رزقکم الله حلالا طیبا را رعایت کنم.

      در پناه پادشاه جهانیان باشید همان پادشاهی که به شما و همه ما میگه

      ای نفیسه ، هر موقع شیطان خواست بیاد مزاحمت بشه ، بیا به من بگو تا ببینم کی جرات کرده که سوگلی مرا اذیت کنه ؛ بیا به من بگو تا گوشش را بپیچونم

      (وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَ ٰ⁠تِ ٱلشَّیَـٰطِینِ)

      (وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ)

      [سوره المؤمنون 98_97]

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مبینا حیدری گفته:
      مدت عضویت: 2185 روز

      سلام نفیسه عزیزم

      دوست توحیدی ام،سپاسگزارم که مینویسی،از خوندن کامنت هات،از آیاتی که به جا به کار میبرید غرق در حال خوب میشوم و درک قانونی که توضیح میدید واسم آسون تر و منطقش قوی تر میشه.

      نفیسه عزیزم همیشه به خیاطی ،که یکی از دوست داشتنی کارها واسم هست،فکر میکنم یاد شما هم از خاطرم میگذره

      نمی‌دونم نوشتن کتابت رو چاپ اون رو ادامه میدید یانه،اما همیشه دلم به این فکر می‌کنه که یه نسخه از اون کتاب رو می خواد.

      شاد باشی،سالم باشی و در ادامه راهت متعهد

      عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم سلام مریم بانو شایسته سلام به همه همکلاسی های بی نظیرم

    الان که دارم براتون می‌نویسم تو یک مجلس جشن نشستم خدارو شکر همه خوشحالن . راستش از وقتی آگاهانه دارم از قوانین استفاده میکنم بزرگترین تغییر زندگی ام ،تغییر محل زندگی بوده و به تبع آن تغییر انسان های دور و برم که واقعاً بی نظیرن در واقع اکثرشون ناآگاهانه دارن قوانین را تو زندگی شون اجرا میکنند از حرف زدنشون که مرتب از خدا تشکر می‌کنند ، مثبت به قضایا نگاه میکنن به عنوان مثال یکی از این افراد در حال پارک ماشین تصادف کرد شماره اش را گذاشت رو ماشین مصدوم و بعد که رفتیم باهم مهمانی حتی یک کلمه راجع به این اتفاق حرف نزد مظلوم نمایی نکرد غصه نخورد گله نکرد خودش را بد شانس خطاب نکرد و من تو دلم واقعاً تحسینش کردم.

    مورد بعدی تو یک دورهمی داشتن می گفتن اگر فلان مدیر برود چکار کنیم بلافاصله یعنی یک حالت خودکار یا ذهن ناخودآگاه یکیشون جواب داد : هر دستی برود خدا یک دست بهتر جایش میفر ستد . من الان طوری شدم که دوست دارم بیشتر باهاشون نشست و بر خواست کنم در ضمن یک خصوصیت خوب و ممتاز دیگرشون این است که همه از نظر مالی

    از آدم های قبلی زندگی من ثروتمند ترند خداروشکر این برام نشانه خوبی است که منم تو مسیر درست و قرار گرفتن تو دسته ثروتمندها هستم انشاالله.

    اما در مورد دور شدن از مسیر استاد باید بگم بله متاسفانه وقتی تازه نقل مکان کردم ،محیط جدید، قوانین جدید ، هیچ قوم و خویش و آشنایی نداشتن و از همه بدتر هزینه های پیش بینی نشده و نداشتن پشتوانه مالی همه و همه باعث آشفتگی من شد و اینکه برای دو تا سه ماه نتونستم ذهنم را کنترل کنم طوری که احساس می کردم همه چیز را باختم . بدنم سریع واکنش نشون داد هم خودم هم بچه هام مرتب سرما می خوردیم ،سیستم ایمنی مون ضعیف شده بود و از نظر روحی اعتماد به نفسم را از دست داده بودم تو جمع نمی تونستم وارد بشم احساس کمبود داشتم اما خدا دستم را گرفت هدایتم کرد اومدم سراغ سایت و خودم را باز یابی کردم با استفاده از فایل های رایگان و آموزه های استاد

    یک روز به خودم اومدم گفتم همین چند روزی که اینجا هستی را لذت ببر و کیف کن فکر می کن دیگه این زیبایی ها را نمی بینی به همین خاطر مثل تشنه هایی که به آب رسیدن تا قطره آخر ش را می خواستم لیس بزنم و با ولع لذت می بردم و همین باعث شد دوباره به مسیر درست برگردم آدم های خوب بیایند ،دستان خداوند، و البته که هنوز خیلی کار دارم تا به نقطه مطلوب قبل برگردم اما خدارو کُرور کُرور شکر آرامش نسبتا بهتری دارم

    خدایا به اندازه ای که علم تو بهش دسترسی دارد ازت ممنونم «بِعَدَد ما َاحاط بِه عِلمک» شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    روح اله محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1100 روز

    سلام خدمت استاد بانو شایسته عزیز وهمه دوستان

    استادراجب سوالی که پرسیدین اینکه چراباوجود اینکه میدونیم مسیری که درش هستیم درسته وهرروزنتایجشوداریم میبینیم توزندگی خودمون ودیگران بازبه شیوه قبلمون برمیگردیم من خیلی فکرکردم ودررابطه باخودم به این نتیجه رسیدم که ذهن من هنوز این اصل واضح که تمام اتفاقات وشرایطو خودم باباورهام به وجود میارم به طور100درصد نپذیرفته وهنوز راجب این موضوع خیلی مقاومت داره به همین دلیله که اون تعهدی که منو همیشه تومسیر نگه داره نیست وباطبع نتایجم که مشخصه حالاکه این موضوع روفهمیدم باید بیش ازپیش رو اصل کار کنم چون به نظر خودم تا این موضوع به صورت ریشه ای حل نشه وبه این ایمان نرسم که این تنها مسیره سعادت وخوشبختیه نمیشه ادامه داد بازم ممنونم از استاد وهمه دوستان آگاه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1551 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    بنام خدایی که زیباست و با قراردادن قوانین ساده و ناب بدون تغییر این فرصت را بهمون داده که همگی زندگی زیبا را تجربه کنیم واقعا خداروشکر.

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیز و مریم خانم گل و مهربان

    واقعا خوشحال شدم از دیدن این فایل روی صفحه سایت.واقعا وصف حال و روز این روزهای زندگی من بود و خیلی برام درس داشت.

    استاد عزیز بنده از زمان آشنایی با آموزشهای شما خیلی پیشرفت کردم و همیشه در مسیر ثابت قدم بودم منتهی بعضی وقتها یه وقفه هایی و فاصله ای بین آموزشها و عملگرایی من میفته.

    بنده وقتی با آموزشهای شما آشنا شدم یک آدم شرور و جنگ طلب و غیرمنطقی بودم.از لحاظ مالی هم افتضاح بودم جوری که آرزوی داشتن گوشی لمسی تا همین سه سال پیش در من بود.

    خداروشکر بعداز کارکردن با فایلهای رایگان رفته رفته همه چیز تغییر کرد و الان بعد از سه سال کسب و کار شخصی خودم را دارم و در فروشگاه تازه ساخت خودم بصورت کاملا انفرادی تمامی کارهامو انجام میدم و کلی پیشرفت کردم.

    از یدونه یخچال کارکرده و داغون رسیدم به 30عدد یخچال نو آکبند برای خودم.

    منتهی من یک مشکلی را دارم و می‌خوام اینجا بنویسم تا درآینده درس عبرت باشه برام و یادم باشه.

    با اینکه بنده خیلی پیشرفت کردم از همه لحاظ ولی یک مشکلی اذیتم می‌کنه همیشه و ترسها اجازه نمیدن قدم بعدی را بردارم.

    متاسفانه جو محیط اینجا خیلی منفیه وحشتناک منفی با اینکه بنده با هیییییچ کس از محیط اطرافم رابطه ندارم و سالی یکبار هم فک و فامیل را از نزدیک نمی‌بینم و دستگاهی بنام تلویزیون در زندگیم نیست اما بازهم این افکار منفی به گوشم میرسه.

    راه رسیدنش هم از طریق پدر و مادر و برادرم هست و بخاطر این مشکل همیشه تحت فشار روحی و ذهنی هستم و حتی قلبم درد میگیره اکثر وقتها.

    میدونم هم تنها راهش مهاجرت کردن به محیط بهتر هست ولی ترسها نمیذارن

    و اینجا باید اعتراف کنم که در این مورد ترسو هستم متاسفانه.

    اینقد هم جهان چک و لقد بهم زد یواش یواش ولی همیشه سر خودم کلاه میذارم و میگم ولش کن حالا پول جم میکنم و درآینده با دست پر مهاجرت میکنم.

    تا اینکه به یه تضادی خوردم طی دو سه هفته پیش که دیگه اصلا نمیشه کاری کرد و نمیشه اینجا موند.

    ولی این ترسها خیلی بهم غلبه میکنن و قلبمو میخوان از جا دربیارن.

    دیشب قبل خواب خیلی واضح خواستم را نوشتم و با جزییات مکان مورد نظرم برای مهاجرت را نوشتم و از خدا خواستم شرایط را یجوری برام رقم بزنه که خیلی سریع و بدون دردسر و راحت مهاجرت کنم.الهی صدهزار مرتبه شکرت.

    و اما چرا این فایل انگار برای من بود چون استاد طبق معمول تاکید داشتن اگه نتونی روی خودت مدام کارکنی نتایج برمیگرده.

    دوستان خدارا گواه میگیرم بنده دراوج بی بازاری و اقتصاد خراب به قول همه چون ذهنم آروم بود و راحت روی خودم کار میکردم فروش وحشتناک بالایی را تجربه کردم ولی الان یه مدته بدلیل تضاد پیش اومده نمیتونم ذهنم را کنترل کنم و هیییچ فروش خاصی را تجربه نمیکنم چرا چون حالم خوب نیست و این یعنی نتایج برمیگرده و باید یه فکری کنم.

    بنده دوباره دارم خودمو با فایلها بمباران میکنم و بزودی به صراط مستقیم برمی‌گردم و با دریافت نعمتهای بیشمار الهی بزودی از این مکان برای همیشه مهاجرت میکنم و از مهاجرتم براتون می‌نویسم.

    الهی صدهزار مرتبه شکر

    استاد جان عاشقتم بخاطر این آرامش و آسایشی که دارین عاشقتم بخاطر این ماشین فوق العاده و چهره جوان شده و زیباتون.

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سهیلا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 944 روز

    سلام استاد عزیزم خانم شایسته ی مهربانم وهمفرکانسیهای دوست داشتنی من

    من خدا را شاکرم بابت این بهشتی که در اون قرار گرفتم واین عنایت الله مهربانم است وخودم را لایق میدانم که در مسیر درست باشم خدا را صد هزار مرتبه شکر

    استاد امروز فایل شما بسیار مرتبط با حال ما بود وجوابهای عالی گرفتم همسر بنده فرهنگی هستن وامسال بازنشست شدن البته از زمانی که من در مسیر آگاهی قرار گرفتم ایشون هم واقعا نمیدونم چطور شد بدون این که تلاشی کرده باشم خود به خود وارد این مسیر شد زیرا اوهم درگیر مسائل سیاسی ومنفی این اواخر مملکتمون بود اما به طرز مهجز آسایی اومد توی مسیر وتمام افکار قبلی ناپدید شدن

    واما اصل داستان ایشون بعد از بازنشستگی دوست داشت ارتباطش با همکاران قطع نباشه برای همین یک دورهمی اون هم ماهی یک بار یا دوهفته یکبار برای یک پیاده روی در پارکی ویک صبحانه که حدود 2ساعت در کنار هم بودن البته همکاران هم خانم وهم آقا وبرای اینکه این دورهمی به گفتن حرفهای بی اساس منتهی نشه از اونها میخواست هر دفعه یک نفر یک کتاب بخونن در مورد کتابهای خوب واونجا با هم صحبتی داشته باشیم وافراد کتاب مثلا آدمهای سمی وغیره را آمدن ودر موردشون صحبت کردند

    البته همسرم دوست داشت که من هم در جمعشون باشم واین دفعه نوبت من بود ومن به انتخاب خودم در مورد کتاب چهار میثاق اثر میگوئل صحبت کردم اولا که استاد عزیزم منی که قبلا در جمع نمیتونستم حرف معمولی را هم بزنم وهمیشه در جمع میگفتم کاش کسی از من سوالی نپرسه که مجبور به حرف زدن بشم

    طوری در جمع همکارانی که همه فوق لیسانس وهمه فرهنگی صحبت کردم بدون تپق زدن وبدون خواندن از روی نوشته که خودم تعجب میکردم که اینها از برکات آموزشها وآگاههیهایی بود که به لطف خدا از آموزهای شما داشتم

    وهمه میگفتن بابا شما بخون وبیا برای ما صحبت کن

    امروز وقتی صحبت بینمون ردوبدل میشد من وهمسرم مجبور میشدیم مثالهایی از زندگی خودمون بزنیم تا منظورمون را بهتر انتقال بدیم اما وقتی اومدیم خونه همسرم گفت نبایستی در مورد زندگی خودمون حرف میزدیم آخه توی این 30 سال خدمت من هرگز در مورد مسایل زندگی شخصیم با همکاران صحبت نکردم وهر دو یک احساسی که شاید خیلی جالب نباشه البته مسائل خاصی نبود خلاصه من سراغ سایت رفتم وفایل جدیدتون را شروع به گوش دادن کردم وشنیدم که شما دقیقا همین صحبت را در اول فرمایشاتتون فرمودید ومن یه جورایی ته دلم آروم شد وبه همسرم نیز گفتم وخیلی برام جالب بود

    واستاد نکته ی دوم اینکه من خودم آدم کاملا متعهدی هستم یعنی اگر کاری را بخواهم بکنم دیگه هیچ وسوسه ای نمیتونه منا شکست بده

    توی زمینه ی سلامتی من چند کیلو اضافه وزن داشتم وزنم را متعهدانه پاش وایستادم وعالی شدم ولی هر کسی منا میدید میگفت وای چقدر لاغر شدی چقدر از بین رفتی اما من گوش به حرف دیگران نمیدادم تا اینکه به قدری تکرار وتکرار شد که من هم دیگه با اینکه مدتی وزن ایده الم را داشتم بی خیال ماجرا شده ودوباره رفتارهای غلط قبلی واضافه کردن وجالب همه میگفتن حالا بهتر شدی

    اما خودم احساسم اصلا خوشایند نبود اما اینبار با روشی درست تر دارم انجام میدم دوباره خیلیها گفتن بابا ول کن چه حوصله ای داری یا بی خیال بخور وحتی امروز در جمع همکاران همسرم غذای من متفاوت بود ومن اصلا احساس نگرانی از قضاوت شدن به خودم احترام گذاشتم وحتی همسرم گفت امروزا بی خیال شو ولی قاطع گفتم نه استاد این تغیرات را در خودم میبینم وچقدر لذت بخشه که میثاق های غلط گذشته را در هم بشکنیم ومیثاقهای جدید مبنی بر حقیقت را با خودمان ودیگران وجامعه وغیره ببندیم من به نتایج عالی میرسم وحتما کامنت میگذارم چون به خودم وبه خدای خودم ایمان دارم

    الهی از درودیوار آسمون وزمین براتون سلامتی شادی وثروت بباره در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      محسن فصاحت گفته:
      مدت عضویت: 855 روز

      سلام چقدر عالی از احترام به خود و پیوند و میثاق و تعهد جدید و درست و اصل صحبت کردین شما و همسرتان را تحسین می کنم

      چقدر خوبه خودمون باشیم و از اینی که هستیم احساس خوب داشته باشیم و لذت ببریم

      هر چقدر به خودمون ارزش بدیم بیشتر به خودمون احترام می زاریم و مسلما پایبند به اصل هستیم

      و نتایج پایدار از راه می رسد.

      موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: