نقش عشق و اشتیاق در موفقیت - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-13 06:10:262022-12-12 06:51:38نقش عشق و اشتیاق در موفقیتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
استاد عزیزم
چقددر لذت بردم از دیدنتون چقدددر این حرفها برام عین یه دنیای زیبا و شگفت انگیز جالب بود با اینکه تو دوره روانشناسی ثروت بارها و بارها این جملات و شنیده بودم 😄😄😄😄😄
استاد هر موقع می یام تو سایت اولش این دایرهه که می چرخه نمی دونین چقدر برام این چرخش طولانی می شه هی بهش می گم زود باش زود باش دیگه صبر ندارم ( همین دایره ای که نشاگر لود شدن یا باز شدن سایت هست ) اینقدر که هیجان دارم ببینم امروز چه چیز زیبایی تو سایت می بینم
الان هم با اینکه خیلی خسته بودم ولی فایل و گوش کردم و اومدم کامنت بنویسم
در مورد سوال اول باید بگم چند وقت پیش از پسرم شنیدم که دوست دوستش از راه آموزش ادمین اینستاگرام ماهی ۲۵۰ تا ۳۰۰ میلیون درآمد داره داشتم شاخ در می اوردم گفتم مگه ادمین اصلا درآمد داره که آموزش ادمین اونم مجازی اینقدر درآمد داشته باشه گفت طرف پزشک بوده ولی بعد با دوست دانشگاهیش اول ادمین بودن که تو کارشون موفق بودن حالا ادمین ها رو آموزش می دن
گفتش تازه اول کارشون هست از تعجب هاج و واج بهش نگاه می کردم آخه مگه می شه شروع کاری که هنوز خود اون کار جا نیفتاده اینقدر درآمد داشته باشه 😮😮😮😮😮
در مورد سوال دومتون باید بگم که من بازنشسته فرهتگی هستم در گذشته وقتی یه تو جاده یه کامیون بزرگ که بار داشت نگاش می کردم ناخوآگاه تا جایی که چشمم راه می داد نگاش می کردم و همش فکر می کردم که من چقدر رانندگی با این کامیون ها رو دوست دارم بعد بیشتر که فکر کردم فهمیدم که علاقه من در حوزه صادرات هست و این کامیون و بخاطر اینکه به بار صادراتی داره بهش علاقه داشتم
استاد الان دارم از کوچکترین فرصت هام استفاده می کنم و تمرکزم رو دوره ها و این عشق و علاقه م هست
استاد وقتی بنادر و تو تلویزیون می بینم وقتی کشتی های حمل کالا رو می بینم نمی دونین چقققدر بار دیدنشون به وجد می یام انگار عزیزترین فرد زندگیم و دارم می بینم
استاد عزیزم ان شاالله بتونم یه روزی از بندر سانفرانسیسکو کالیفرنیا باهاتون حرف بزنم
براتون از خداوند مهربون آرزوی سلامتی و شاکامی دارم
سلام من و به خانم شایسته عزیزم برسونین
استاد راستی خیلی دلم برا سریال زندگی در بهشت تنگ شده کی دوباره می تونیم این سریال بی نظیر و ببینیم
دوستتون دارم و به خداوند مهربونم می سپارمتون 😘😘😘😘😘
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد عزیزم
اگه رهات کنن و برات پول ساختن ازش مهم نباشه میری سراغ چه شغلی ؟
هر وقت تو خونه تنها میشم
هر وقت دلم میگیره
یا هر وقت خیلی شادم
یا موسیقی جدیدی و میشنوم که شعرش برام جالبه
شروع میکنم به آواز خواندن
اولین بار احتمالا از گروه سرود مهد کودکم این داستان شروع شده
حتی یه فیلم دارم که داداشم و مجبور کردم بایسته ازم فیلم بگیره تا من یک شعر و بار ها و بار ها به صورت یک نفره اجرا کنم ، بخونم و رقص و حرکات نمایشی طور رو چاشنیش کنم
بعد ها یادمه توی یک اردو که با مدرسه رفته بودیم یه آهنگ و چندین بار توی همون روز برای بچه های مختلف اون مدرسه اجرا کردم
اون موقع ها تنها کسی که تصدیق میکرد قشنگ میخونم مامانم بود ( اموجی خنده ) ، آخه بچه بودم و صدام هنوز کودکانه بود و از طرفی تمرین نشده و خام
طی روند بزرگ تر شدنم بدون اینکه بدونم داشتم با خوندن آهنگ های مختلف توی اتاق خودم یا سعی کردن به شیوه ی آهنگینی قرآن بخونم و تلاشی که میکردم برای بالا بردن ظرفیت تنفسیم ، همه ی اینها تمرینی بوده برای صدام
و بالاخره لطف خداوند که با بالغ شدنم صدای زیبایی رو هم بهم هدیه کرد
اتفاق بعدی بر میگرده به سه سال پیش
که من توی یک مسابقه ی دکلمه خوانیی شرکت کردم که هرگز توش مقامی کسب نکردم اما برای من جرقه ای توی ذهنم ایجاد شد
که میتونم اینکارو شروع کنم
چند ماه بعد یک پیجی و زدم شروع کردم به پست کردن شعر ها یا متن هایی که میخوندم و چقدر تحسین شدم بابتش و این بار تعداد خیلی زیاد تری تشویق کننده داشتم
و حالا که خوب فکر میکنم ، من از اول هم به خوندن علاقه داشتم ولی فکر میکردم ممکنه دیدگاه بدی بهش داشته باشن توی جامعه یا حتی خانوادم بخاطر همین بجای آهنگ خوندن ، دکلمه میخوندم
و خب خواننده بودن و میلیون ها و میلیارد ها دلار ازش پول ساختن اصلا غیر مرسوم نیست
بهترین الگو هم براش بیلی آیلیش هست تو سن 17 سالگی شهرتش آغاز شد
الگویی از :
موفقیت بزرگ توی سن خیلی کم( این مثال و توی نود درصد بازیکن های فوتبال و خیلی حرفه های دیگه هم داریم ، فقط نمیدونم چرا هنوز خوب جا نیفتاده توی ذهنم )
شروع همکاری با برادر نوازندش ( اینکه چقدر اسباب های رسیدن ما به خواسته هامون میتونه نزدیک و در دسترس باشه )
انقدر جوایزش زیاده که دیگه توی بغلش جا نمیشه( فقط طی چهار سال از تک تک کسایی که سالهای سال توی این حوزه کار کردن افتخارای بزرگ تری داشته )
به سبک خودش پیش رفته ( از استایل عجیب غریبی که باهاش کارو شروع کرد ، روی صحنه با لباسهای راحت تیشرت و شلوارک و کتونی اجرا میکرد چیزی که اصلا مرسوم نبود تا قبل از ایشون ، تا اون رنگ موهای خاص خودش )
و بینهایت مثال دیگه هالزی ، ادل ، تیلور سوئیفت
که بینهایت محبوبیت و ثروت کسب کردند از خوانندگی ، چیزی که عاشقانه دنبال کردن
رویای دیگر من
نویسندگی
من از بچگی عاشق دفتر سر رسید بودم ، همیشه سر رسید خوشگلا رو بر می داشتم برا خودم و توشون همه چیزززز مینوشتم
از حسای اون لحظه تا شعر های کوتاه و گاهی خاطره و نظر های کارشناسی ( توی اون سن از نظر خودم خیلی جالب بنظر میرسیدن)
یادمه یک بار یک شعر در وصف موفقیت توی یک شغل نوشتم و رفتم برای حدود 30 نفر از افرادی که اون شغل و داشتن و باهم رفته بودیم تفریح خوندمش ( حدودا 12 سالم بود اون موقع) و خیلی تشویقم کردن و حتی یادم میاد یکی از خانوم ها اونجا گریه کرد و گفت منو یاد نوجوانی خودم میندازی
خلاصه
بزرگ شدم و قلمم هم با من بزرگ تر شد
تفریحم شده بود که بنویسم راجب هر چه از دنیای خیال تا واقع کشیده میشه
تجربه ی شیرینی هم که ازش دارم اینه که :
آخرین روز مدرسه بود ( پایه ی دوازدهم ، توی اسفند تموم شد )
یکی از دفتر سر رسید های مورد علاقم که توش کلی متن نوشته بودم و تو کوله پشتیم داشتم و به دوستم گفتم نظرت چیه بریم بیرون یه چیزی بخوریم موافقت کرد
مسیر زیبا و خلوت اون روز خیابون قصر و دشت و ما دو تا کاپوچینو بدست و من میخوندم و دوستم تحسین میکرد
و هر لحظه بیشتر متعجب میشد که تو انقدر خوب مینویسی و من تازه فهمیدم
اما خب تنها قدمی که براش برداشتم اینه که کلی متن کوتاه کوتاه قشنگ نوشتم ، یه رمان نصفه نیمه و یه کتاب نصفه نیمه تر
دلیلش هم اینه که باور محدود کننده بسیار دارم که این تابستون و قراره به تغییرشون بپردازم
می خوام شروع کنم به قدم برداشتن براشون
حتی اگه حس میکنم الان به اندازه ی کافی خوب یا آماده نیستم
حتی اگه فکر میکنم ممکنه شکست بخورم
یا نمیشه ازش پول ساخت
می خوام هم قدم بردارم و هم همزمان باور های درست تری رو جایگزین کنم
آخه میدونید من 9 ماه تمام رو میانگین روزی شش ساعت با تمرکز روی چیزی کار کردم که اصلا بهش علاقه نداشتم –» تقریبا میشه هزار و ششصد و بیست ساعت و شکست خوردم
پس چه اشکالی داره برای چیزی که بهش عشق می ورزم این زمان رو بذارم
فارغ از اینکه بهم نتیجه میده یا نه
البته بعید میدونم اگه تو کاری که عاشقشی 1620 ساعت با تمرکز کار کنی نتیجه نده
تجربه ی خوبی نبود اما حد اقل شجاعت پیدا کردم و انگار دیگه نمیترسم که نشه که نرسم که نتونم ، بخاطر همین میتونم خیلی راحت تر برم سراغ چیزی که عاشقشم
ممنون بابت فایل خوبتون که باعث شد برای اولین بار متن به این طولانیی راجب علاقه هام بنویسم :)))
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
ردپای روز 29 اردیبهشت رو با عشق مینویسم
امروز من قرار بود یه جای متفاوت برم
جایی که چند روز پیش یکی از بچه های کلاسم رنگ روغنمون فرستاده بود که اگر برای نقاشی دیواری میتونین برای یه مرکز کمک کنین بهشون خبر بدین
منم پون بیکار بودمو این بیشتر مد نظرم بود که برم رو دیواراش کار کنم و بعد پیج کاریم بذارم ،برای همین تصمیم گرفتمپیام بدم و امروز قرار شده بود برم به آدرسی که گفتن
خونه ای که قرار بود برم چند طبقه بود و برای بچه های سرطانی که قرار بود برن شیمی درمانی و در تهران جایی برای موندن نداشتن ،برای همه شون خونه میدادن که طی دوره شون بمونن تو این خونه ها
من اولش گفتمچرا میری همچین جایی رو رنگ کنی ،چرا میری جایی که درمورد مریضی صحبت میکنن
خلاصه بعد یه حسی داشتمکه انگار درک میکردم که تو دیگه الان عملکرد بدن رو متوجه شدی ،و دیگه نباید بترسی
تو زمانی بیمار میشی که تغذیه ات مناسب نباشه
و تازه وارد دوره قانون سلامتی شدی و فهمیدی که این همه سال برای بدنت غذای ناسالم و یه سری احساسات ناخوب داشتی که سبب شده چنین مساله هایی در بدنت بوجود بیاد
من با خودم تحلیل میکردم و میگفتم پس اگر رفتی اونجا برای نقاشی دیواری یادت باشه استاد عباس منش چی گفت ،اگر در نامناسب ترین جا هم باشی ،وسط کثیف ترین جا و یا میکروب و هرچی ،اگر بدن تو سالم و درمدار سلامتی باشه به هیچ عنوان تو مریض نخواهی شد این همیشه یادت باشه طیبه
و وقتی اینارو میگفتم آروم میشدم و میگفتم من مسئول بدن خودمم و از هیچ کس مریضی نمیگیرم ،من با باور ها و نوع تغذیه خودم سبب میشم که بدنم سلامتیشو بدست بیاره
خلاصه من وقتی رفتم و رسیدم یه خونه که با دو تا زیر زمین کلا 5 طبقه بود رو قرار بود رنگ کنیم و چون همکلاسی نقاشی رنگ روغنم پیام رو فرستاده بود و از دانشگاه تهران بود ،همه دخترایی که اومده بودن تو دانشگاه تهران درس میخوندن
ما روز اول در مورد رنگ و اینکه چیکار باید بکنیم صحبت کردیم و قرار شد از فردا بیایم کارمونو شروع کنیم
وقتی من از اونجا برگشتم چند تا مسیر بود من از خدا نخواستم که بهم بگه کدوم مسیرم راحت تره تا برگردم خونه و از مسیری که به خیال خودم خوب بود رفتم
وقتی نشستم ایستگاه تا اتوبوس بیاد ،هرچی نشستم نیومد ،از طرفی ام من از صبح هیچی نخورده بودم یعنی از دیروز و خیلی خیلی گرسنه بودم تا 1 نشستم
یهویی یه ماشین kmc رد شد وای فقط خندیدم دقیقا پلاکش 974 بود و من kmcکه تو محله مون هست و من عکس گرفتم باهاش چاپکردم و زدم رو میز کارم و روی پلاکش برچسب زدم و شماره پلاکمو نوشتم
دقیقا 974 نوشتم و من امروز فقط kmcمیدیدم تا اینکه یکیش اومد و پلاکش 974 بود
خیلی خیلی ذوق داشتم از اینکه چقدر همزمانی بود که دقیقا یه ماشین رد بشه که عدد پلاکش دقیقا 974 باشه که من روی پلاک ماشینمنوشتم ،خیلی لذت بخش بود وقتی دیدم تحسین کردمصاحب ماشین رو و ذوق داشتم و لذت میبردم و خداروشکر میکردم
وقتی یکم دیگه وایستادمو دیدم نمیاد بلند شدم و گفتم خدایا ببخش تو بگو از کجا برم ،اولش باید ازت میپرسیدم که انقدر نشینم اینجا و منتظر اتوبوس بشم
وقتی رفتم و نزدیک مترو پیاده شدم ،از مغازه کنارش باگت خریدم و دیدم داره حالم ناخوب میشه دو تا باگت خوردم تا برم برسم خونه و وعده غذاییمو بخورم
وقتی رسیدم خونه و ناهارمو خوردم و کارامو انجام دادم، به پیج همون خانمی که کار تصویر سازی انجام میداد و یکی از اعضای سایت بهم گفته بود ، رفتم و تصویر سازیاشو دیدم خیلی دوست دارم یاد بگیرم تا طرح های خودمو کار کنم
خداروشکر کنم بهم این هدایت رو کردی تا این پیج رو ببینم
بعد از ظهر که رفتم دوشنبه بازار محله مون ،قلم خریدم و
برای خودممقنعه کار گرفتم خیلی خوشحال بودم که برای کارم مقنعه خریدم
و از فردا قرار بود چند روز برای بچه های اون مرکز که اتاق و خونه میدادن بهشون نقاشی کار کنیم
خدایا شکرت که این تجربه رو بهم دادی تا ببینم داخل خونه رو چجوری میشه رنگ کرد
چون به نظرم رنگ دیوار خیابون با دیوار خونه ها خیلی فرق داره
خدایاشکرت
بی نهایت بابت امروزم ازت سپاسگزارم
سلام استاد عزیز
من بازنشسته شدم وهنوز متوجه نشدم به چه چیزی خیلی علاقه دارم شاید در جهان آخرت متوجه بشم به چه کاری علاقه مند بودم خودم نفهمیدم😁
معلم حرفه وفن بودم واگه یادتون باشه توی کتاب حرفه وفن هرچی حرفه وفن مناسب دخترا و پسرا بود یک اشاره ی جزئی شده در حد آشنایی مثلا بخش صنایع چوب کمی کار باچوب داشت در حد اینکه یک راکت یا چوب لباسی بسازن بچه ها وبفهمن که به این رشته علاقه مندن یا نه ومن هم برای هر بخش کتاب بچه ها رو به کارگاههای پیشرفته وتخصصی میبردم وعملا کار میکردن وباتوجه به علاقه ای که نشون میدادن وکارعملی که درست میکردن ونمره ای که میگرفتن راهنمایی شون میکردم که این رشته براشون مناسبه یانه
اما خودم از همه ی این کارا فقط درحد دانش آموزای راهنمایی یعنی ۱۲تا ۱۴ ساله بلدم واصلا هنوز که هنوزه متوجه نشدم که به چی علاقه مندم مثلا بافتنی،خیاطی،گلدوزی،و…..یا شنا،کوهنوردی،رانندگی،و….
همه ی اینها رو انجام میدم خوب هم انجام میدم ولی عشق وعلاقه ای که میفرمایین باید باشه که ازش بشه پول درآورد رو هنوز متوجه نشدم به چی علاقه مندم توی مدرسه هم همه کاره وهیچکاره بودم
شاید دیر باشه ولی دلم میخواد یک کاری رو که خیلی بهش علاقه مندم رو خوب خوب یاد بگیرم ومهارت اصلیم همون باشه ولی هنوز تشخیص ندادم که چیه😊
اگه میشه یک راهنمایی بفرمایین متشکرم استاد عزیزم
سلام دوست عزیزم
برید سرچ کنید افرادی که توی سنین بالا استارت کارشون رو زدن و به موفقیت رسیدن
اون موقع متوجه میشید که اصلا دیر نیست
این بخشی از تمرین جلسه اول دوره روانشناسی ثروت۱ هست
انشاءالله به فضل خدا همیشه شاد و موفق و خوشبخت باشید
خدایا شکرت 🙏❤
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام استاد جان ان شاء الله ک مثل همیشه خوبین
سلام ب خانم شایسته ی عزیز امید وارم شما هم مثل همیشه عالی باشین
و سلام دوستای عزیزی ک کامنت من رو میخونن
استادد دقیقا این فایل راهنما و اگاهی دهنده برای من بودد یعنی لتزمش داستم چون من الان تو همین موقعیت هستم
من از کارم استعفا دادم و دقیقا درست مثل همین دوست شنا فک میکردم با خودم میگفتم این کارم رو استعفا میدم چون تمام وخت بود و من اصن نمیتونستم دنبال علاقم برم اولا سعی میکردم هم کارم رو انجام بدم و هم روی این کاری ک بهش علاقه داشتم تمرکز کنم اما استادد چیشد ؟
توی دوسال من خیلی کم تونستم یا اصن نمیتونستم رو ی اون کاری تمرکز کنم ک بهش علاقه داشتم حالا من ب خرفه یموبایل و تعمیرات هم سخت افزار و هم نرم افزار علاقه دارم و میخواستم همراه اون کاری که انجام میدم ک تقریبا میشه گفت تمام وخت بود و وختی من از کار بر میگشتم اصولا نمیتونستم تمرکزی روی اون کارم بزارم چون عملا خیلی خسته بودم
چونن اون کار فعالیت های زیادی نیاز داشت
همیش با خودم میگفتم باید استعفا بدم و میگفتم باید برم دنبال کاری ک علاقه دارم ولی این موضوع هزینه هام رو چجوری بدم ک شاید نتونم ازون کارم در امد داشته باشم اگه کارمو ول کنم هزینه هام چی میشه و اینا باعث میشد من تردید داشته باشم
همش عقب جلو میکردمش به
البته یکی دوبار هم گفتم ب همون حالا صاحب کارم ک میخوام استعفا بدم ولی حس میکردم یخورده توی دلمم خودمم نمیخوام برم پس بخاطر همون یبار دیگه گفتم این بار اخرین بار بود و من استعفا دادم
البته یه ایده هایی داشتممم قبلا ازین که اون کارم رو ازش استعفا بدم اون ابزار هایی رو ک برای کارم نیاز داشتم بیشترشو تهیه کرده بودم و اینکه استعفا دادم ولی همچنان تا امروز توی این موقعیت بودم ک باید بغل این کاری ک مورد علاقم هست
یک کاره دیگه ای هم انجام بدم ت بتونم هزینه هامو در بیارم اولش خیلی دنبال یه کار دیگه ای گشتم که یه کار پاره وخت باشه ک هم هزینه هامو بدم و هم بتونم روی حوضهی مورد علاقن
تمرکز کنم ولی بعدش یکی دوبار ک سعی کردم هر دفعه ب یه دلیلی نشد
بخودم گفتم چرا با همین کاری ک الان دنبالش هستم و مورد علاقمه در امد کسب نکنم پس فک کردم چجوری میتونم در امد کسب کنم
یه ایده ای اومد البته از فایل شما ک چگونه در امد خود را سه برابر کنیم و اون سوالی ک پرسیدیدن الهام گرفتم و اومدم ایده مو عملی کنم هنوز ایدم عملی نشده و درباره ی نتیجش هم بهتون چیزی نمیگم
ولی این فایلی ک تازه گذاشتین من از همون اول دانلودش کردم و هعی داشتم گوش میدادم تا امروز ک در بارخ ی این دوستتون گفتین و مثالشو زدین دیدم اره منم تو همین موقعیتم منم داشتم قبلش همینجوری فک میکردم و با وجود اینکه قبلا هم تصمیم گفته بودم با همین کارم کسب در امد کنم وختی این فایلتون رو دیدم و دیدم ک این دوستتون هم مثه من فک میکرده خیلی مثمم تر شدم خیلی خواستم ک منم باور کنم ک میتونم از همین کاری ک ک بهش علاقه دارم درامد داشته باشم و نیازی نیست برم دنبال یه کاره پتره وخت دیگه ای داشته باشم که بتونم هزینه هام روبدم
استاد من تو کار قبلیم پیشرفت هایی هم کرده بودم و در امدم هم چند برابر شده بود ولی لذت زیادی نمیبردم ازون کار با اینکه در امدش برای منی ک از یکدر امد خیلی پایین ب اونچند برابر رسیدم در نظر خودم خیلی خوب بود
ولی ب این فک کردم اگه برم تو حوضه ی مورد علاقم حتی بیشتر ازین هم میتونم در امد داشته باشم و باعث شد که من بخوام استعفا بدم
هرچند استاد توی اون کارم دیگه اخراش خیلی عالی شده بودم ولی روند پیشذفتم خیلی کند بود
استاد من خیلی راحت میتونم روی این موضوا مورد علاقم تمرکز بزارم با اینکه ساعت ها میره ولی من خیلی کم شده خسته بشم یا حتی شده اصن خسته نشتم
شده از صبح نشستم تا شب شاید با یه وقفه کوچک ولی ادامه دادم
از ازمون خطاهام هم خسته نشدم انقدر ادامه میدم تا راه اون چیزیو ک میخواستم بدونم رو پیدا میکردم ولی بازم بعد از اون انرژی داشتم
ک دیکه خودم میخوابیدم
ولی روند پیرفتم توی این کار خیلی باالا بوده وخیلی مسائل رو راحت میتونستم یاد بگیرم انگار من واسه همین کار ساخته شده بودم
حتی یه چیزایی از توبچگی یادم میومد ک من چقدر بهش علاقه داشتم
نمیدونید وختی داشتم چیزایی رو ک برای اینکار سفارش داده بودم ک بیاد انقدر اشتیاق داشتم ک کی میاد که یه سره هعی کد رهگیریو میزدم چک میکردم بسته رسیده یان الان کجاست 😂😂
چنتا از بسته ها رسید و یکی شون خیلی طول کشید ولی چون انقد شور شوق داشتم ک ازشون استفاده کنم
خودم رفتم پیاده با اینکه اونجاایی ک بسته ها رو تحویل میدن بسته بود رفتم تحویلس گرفتم و توراه بدو ب خودم میگفتم کی میرسم خونه ببینمشون 😂😂😂
استاد نگو ک چه حالی میداد حالا دارم کم کم میفهمم چرا میگید برید دنبال علاقه
استاد توی فایل دقیقا شما درست میگید من توی اون کارم اونوعلاقه نداشتم خیلی خوشحال میشدم ک اگه امروز اتفاقی بیفته یه جوری تعطیل بشه یه جوری بشه امروز نریم مغازه تا یه اتفاقی می افتاد
استاد و این که این جوری بود من سراغ اون کار نمیرفتم و بیشتر بهم باید میگفتن کارام رو
و اینجا ک بودم میفهمیدم باید سرم سراغ علاقم
اینحا از حرکتی ک زدم و استعفا دادم خیلی خوشم اومد
بازم ان شاء الله میام و از نتایجم حرف میزنم و کارایی ک انجام دادم استاد من خیلی کم مامنت نیزارم و بیشتر دنبال عمل کردنم همونطور ک خودتون روی عمل کردن خیلی تاکید دارید من هم خواستم خودمو مصمم کنم ک حتما باید عمل کنم
استاد خیلی ممنون و سپاسگذارم ازتون بابت این چیزای خیلی عالی عی ک ب ما یاد میدین بینهایت ازتون سپاس گذارم بهترین استاد و معلم من بودین تو زندگیم این کامنت رو اولش نمخواستم بنویسم ولی خواستم بیام بنویسم یه حسی بهم گفت بیام این رو برای شما بنویسم بازم ازتون سپاس گذارم
خداوند هرچه که میخواید رو بهتون بده بی نهاست سپاس گذارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت سالم و پیروز و سعادت مند در دنیا و اخرت باشید
عرض ادب و احترام
برخلاف چیزی که بهمون از بچگی میگفتن اخه عشق و علاقه نون و آب نمیشه
اگه باورامونو اصلاح کنیم
علاقه هم نون میشه هم آب هم خیلی فراتر از نون و آب
میشه هر کاری از قبل ساده تر و راحت تر انجام بشه
و میشه از هر ایده ای کسب درآمد کرد و محدود نشد به فرصت های موجود و بینهایتی فرصت ها و ایده ها رو باور داشت
کی فکرشو میکرد یه زمانی ما گیم بازی کنیم و پول بهمون بدن؟
ما همیشه این تجربه رو داشتیم که وقتی مینشستیم به بازی کامپیوتری بهمون میگفتن برو درستو بخون این بازیا نون نمیشه
ولی الان میبینیم در حوزه متاورس به راحتی گیم بازی میکنی و درآمد داری
چیزی که عمرا تو ذهن مون نمیگنجید بشینیم بازی کنیم و پول دربیاریم
یا مثلا کی فکرشو میکرد کسی بیاد چندین میلیارد بده و زمین مجازی بخره
الانشم به خیلیا بگی اصلا میخندن به آدم فکر میکنن داری دستشون میندازی یا دیوانه شدی
ولی الان هکتارهکتار زمین مجازی در دنیای متاورس خرید و فروش میشه
کی فکرشو میکرد از نشون دادن تفریحت بشه پول بسازی ولی الان بینهایت پیج هست که از تفریح کردنشون و سفرهاشون و هتل هایی که میرن و کلا مراکزی که میرن فیلم میگذارن و هم از پیجشون کسب درآمد دارن هم از اون مراکزی که میرن پول میگیرن
یا مثلا ماساژ یه زمانی تو ایران جا افتاده نبود و یه چیزی در حد مشت و مال توی حموم عمومی ازش یاد میشد خخ😂😂😂
و اگه میگفتن چیزی به نام مرکز ماساژ وجود داشته باشه خیلی غیر عادی به نظر میومد
ولی الان مراکز ماساژ با انواع مدل های ماساژ وجود دارن و خیلی هاشون بخاطر خدماتی که ارائه میدن جزء جاهای لوکس حسابن
به نظرم هرچی جهان رو به جلو حرکت میکنه مشاغل ساده تر راحت تر و بادرآمد بالاتر میشن و البته مشاغل قبلی هم براشون ترفندها و متدهای ساده تری به وجود میاد در پاسخ به درخواست های بشر، البته لزوماَ نه برای همه ، بلکه بستگی شدیدی به باورهای فرد دارن و مداری که افراد توش قرار دارن داره
در یه حالت مثل استاد میشه همواره گفت از این راحت تر چطور و اعتقاد این باشه که خدا همیشه به ساده ترین و آسونترین مسیرها هدایت میکنه و به قول استاد مسیر درست مسیر راحت رسیدنه و البته اعتقاد داشتن به وجود بینهایت راهکار ، خب طبیعتاَ نتیجه اش میشه هدایت به ایده های آسونتره و ترکیب باورهای درست+شور و اشتیاق(علاقه)+ایده ها=بوووم یه معجون موفقیت توپ که با طی تکامل به خواصش هم اضاف میشه
در یه حالت هم میشه باور داشت نابرده رنج گنج میسر نمیشود و هدایت شدن به مسیرهایی که برای کسب درآمد زجر و سختی داشته باشه و ایده هایی که همشون از کنده شدن پوست فرد میگذرن و یا باور داشتن به اینکه علاقه نون و اب نمیشه و رفت توی شغلی که بخاطر نداشتن علاقه و اجباری بودن زنجیر شه به فرد و هر روز این زنجیر بیشتر و تنگ تر شه
انتخاب آزاده و البته که نتایج متفاوت
به نام خدایی که در رگ های من جریان داره :)
سلام استاد و خانم شایسته ی عزیز
استاد ممنونم ازتون بابت این اگاهی های ناب بابت این مفاهیم ارزشمند که واقعا توهیچ جای دیگه ای نیست و از زبان هیچ کس دیگه ای نمیشنوی ،لا اقل من نشنیدم اینها رو.
و اونجایی که گفتید این شغل هایی که قبلا شغل نبودن رو بنویسید همونجا استپ کردم ویدیو رو
و انقد زیاد بودن که خودمم باورم نمیشد.
••اولین چیزی که یادم اومد میکاپ ارتیست بود.قبلنا تو ارایشگاه خانمها یه نفر بود که همه ی کارا رو اون انجام میداد از اصلاح صورت بگیر تا رنگ مو و شنیون مو، تازه اون موقع ارایشگری یه شغل پیش و پا افتاده بود و خیلی از خانواده های مذهبی ازجمله خانواده خودم اون رو خیلی بد میدونستن و بقول معروف اصن افت کلاس بود برای طرف که بگه دخترم ارایشگره یا ارایشگاه داره ، اما الان همه چیز تغییر کرده تو ارایشگاه هرکسی یه کاری رو که متخصصش هسترو انجام میده و مثلا میکاپ ارتیست که تا چندسال پیش اصلا نبود، الان فقط میکاپ میکنه، یا یه نفر مخصوص شنیون مو هستش ، یا اون موقع شغلی به نام ناخن کاری وجود نداشت اصن،اما الان هست و جالب اینجاعه که درآمد این شغلها هم خیلی خوبه.
••یا مثلا مزون لباس داشتن و دوختن لباس که قبلا حتی همه با یه نگاه ترحم امیزی به شخص نگاه میکردن اما الان نه، و به شکل یه تخصص و هنر بهش نگاه میشه.
••یا شغل هایی که در بستر فضای مجازی شکل گرفتن که خییییلی الان گسترده اند، مثلا بلاگری و انلاین شاپ ها
یه نمونه از بلاگری، هتل بلاگر هستش که یه فردی که معروفه یا معروف شده به هتل های مختلف میره و از همه ی امکانات اونجا نهایت استفاده رو میکنه و کلی خوش میگذرونه و از اونجا فیلم میگیره و اون هتل رو معرفی میکنه.
واااای خدااای من ….به همین راحتی.حتی فکر کردن بهش هم لذتبخشه،
و انلاین شاپ ها، که نه پول اجاره مغازه و جا رو میدن نه پول قبض اب و برق و گاز ، و فقط یه عکس یا فیلم میگیرن از محصولشون و میفروشن به همین راحتی تازه میتونن به کل کشور عرضه کنن و بفروشن.
یا بلاگرهای ماشین، که برای تبلیغ اون ماشین بهشون پول میدن و میتونن با اون ماشین هر سفری که دوست داشتن برن تازه هزینه ی سفر رو هم اسپانسر میده و تو فقط قراره با اون ماشین لذت ببری و از لذت بردنت عکس و فیلم بگیری و بذاری تو پیجت همین
به همین راحتی و لذت :)
•• و شغل بعدی خندوندن مردم :)
استنداپ کمدین. فقد قراره بامزه باشی ومردم رو بخندونی همین واقعا تا چند سال پیش کی فکرشو میکرد خندوندن ادمها شغل باشه ، اونم شغلی که بشه باهاش میلیاردی دربیاری، مثل این افرادی که ویدیوهای فان میذارن
یا همین بازیگری و تئاتر
یا حتی ورزشهایی مثل اتومبیلرانی
یا مدلینک
و قطعا خیلی شغلهای بیشتر دیگه ای هم هست که من چندتایی که الان به ذهنم رسید رو گفتم.
استاد عزیز باز هم بابت این اگاهی های ناب که ذهن ادم رو باز میکنه و گسترش میده ممنونم ازتون.
در پناه خداوند باشید. :)
In God we trust.
سلام استاد عزیزم و همراهان و هم فرکانسی های خوبم
مریم جون ازت سپاسگزارم خیلی بابت مقاله های عالی که در بخش عقل کل گذاشتین
خب حالا جواب سوال مون
من به ی تضادی برخوردم اینم بگم حیلی از این شاخه به اون شاخه پریدم کارای متفاوت و نتایج خیلی کم
من و مادرم همکار هستیم و از همین امکاناتی که داریم غذای خونگی درست میکنیم ابتدا دستان خدا اومدن و سرمایه اولیه جور شد خداروشکر
و اون شریک گه داشتیم خود به خود از مدار ما خارج شد وباز توی مسیر به تضاد هایی برخورد کردیم مثل پیک و مشتری های تکی و الان خواسته مون بزرگتر و بیشتر شده و از خدا میخایم مشتری بیشتر و مجالس برامون بیاره الان به صورت هدایتی داره انگشتام این کامنت رو مینویسه و گفته شده تا بنویسم و اتفاق بیفته از اونجایی که بهم گفته شده بنویسم تا اتفاق بیفته دارم این کار رو انجام میدم بقیش با خداست دیگه خیالم راحت شد چون من بندگی مو انجام دادم
امیدوارم همه ی ما موفق و پیروز باشیم در پناه الله
دوستتون دارم
بسم الله الرحمن الرحیم.
بنام خداوندیکه هر لحظه مرا هدایت می کند بسوی خوشبختی و سعادتمندی دنیا و آخرت!.
سلام و درود به بهشت همیشه جاویدانم.
امروز هدایت شدم.که بیام راجع به این فایل تحقیق کنم.انشالله که خداوند هدایت کند،که بتونم باور سیمانیم را در ذهنم خرد و شکننده کنم!..
سوال این تحقیق!
چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟
من هر روز یه برنامه ایی دارم.که بیام چند تا شبکه ماهواره ایی..که تمرکز بر نکات مثبت هست رو ببینم…
این شبکه ها شبکه طبیعت.و آشپزی در طبیعت می باشد…
همین شبکه طبیعت.دیروز یه زن و شوهری بودن.که کارشون جهانگردی بود.میگفت ما 100روز از سال رو فقط میگردیم..چه حاهای باشکوهی میرفتن.چه تجربیاتی کسب میکردن.چقدر خوشحال و خندان بودن.چقدر لذت داشت…وقتی نگاه میکردم…
و این دو فرد کلیپهایی که از شهرها اماده میکنن…توی فضای مجازی و شبکه های طبیعت ماهواره ایی میزارن..
داشتم بخودم مرور میکردم..و یادم از پاشنه خودم میومد..که نگاه کن..این دو شخصی دارن هم لذت میبرن و هم کسب درآمد میکنن…چقدر ثروت ساختن بی نهایت شده…
شبکه اشپزی…یه خانم اذربایجانی هست.ایشون اشپزی روزانشو میزاره..اینم با کالکشنهای جدید و زیبا…که مثل سریال زندگی در بهشت..هم دیدار با حیوانات هست.و تمام زیباییهای اون منطقه رو هر اتفاقی که پیش میاد…فیلمبرداری میشه..اینم با فضاهای زیبا و دوستداشتنی…که واقعا چشم ببیننده رو به وجه میاره..
.داستان ساخت این فایل توسط فرزندش..یه مصاحبه باهاش کرده بودن.گفته بود!…که من یه رستورانی داشتم.ورشکست شدم..و یه ایده اومد که برگردم به روستام ..و از اشپزی مادرم و مزرعه مون فیلمبرداری کنم.
از زمانی که این فایل شروع شد.مشخص بود..که هنوز امکاناتشون درست و حسابی نیست…ولی این شخص با باور درست،این فایل رو درست میکنه و توی فضای مجازی میزاره..و ایشون کم کم در آمدش زیاد میشه..
و یادمه روزای اولی که توی شبکه جم فود.میزاشت.امکاناتشون خیلی پایین بود.و بعد از چند دوره از این فایل.امکاناتشون بهتر شد…و تعداد خونه هاشون بیشتر شد..
و اشپزخانه مدرن ولی چوبی و زیبا ساخته شد..و کم کم.الان ایشون مزرعه زیبا،با کلی امکانات دارن..پیشنهاد میکنم.حتما نگاهش کنید..خیلی پر از نکات مثبت هست..
و جوری شد..که کلیپ جدیدشون.بجز نشون دادن.آشپزی.بازیگوشیهای حیوانات رو نشون میده.و میان نجاری های که برای خونه جدیدشون یا یه قسمت از کارهایی که در پیشبرد اون قسمت از خونه هاشون هست.همه رو با جزئیات ولی خلاصه ‘همه رو جا میده توی اون کلیپ…
همه چیز به زیبایی نشون داده میشه..دقیقا سریال زندگی در بهشت.برام تداعی میشه.ولی با ورژن متفاوت…
.ایشون الان درامد میلیاردی.داره با همینکارش باعث شده..از شیرینی جات.و ساخت مرباها و ترشیجات.با این حجم زیادی که مادرش درست میکنه.احتمال خیلی زیاد ‘فروشم دارن..
و چقدر این فایل زیباست.هر روز ساعت 10صبح.4عصدر.و 10شب تکرار میشه…و این باور رو داره بهم میقبولونه…که چقدر ایده ها میتونه در حال سادگی.لذت و ارامش..رو برای یه خانواده ایی بوجود بیاره…
همین باعث شده…یچیزی که خانم شایسته عزیزم توی فایلها میگن.که شادی شادی میاره دقیقا اره همینجوره…
این فایل زیبا باعث شده..که مادرشون،چیزهای زیبا و تزئینات زیباتری رو،روی غذاهایی که درست میکنه بزاره…
و میبینم..تو همین شهر جنوب ما…چقدر افراد با زبان محلیشون.چه کسبکارهایی راه انداختن..از همین کارهای روزانه چقدر باعث پیشرفت زندگیشون شده..دقیقا پر از لذت و شادی شده..
و نکته بعد..که میخام بگم…واقعا حرف شما استاد رو باید بارها تکرار کرد.و بزنیم با تبر ابراهیمی.این بتونهای باورهای ضعیف رو خرد کنیم بریزیم پایین…
ینفر افراد نزدیکم.دقیقا بیزنسی که دارن.هیچ ربطیش به اون رشته تحصیلی اش’ نداره…و ایشون خیلی تو کارش موفق هست.و بسیار فروش خوبی داره..و کالکشنهای خیلی خوبی رو تو کارش انجام میده..
…….
….
و همین حیطه رشته خودم.چقدر نرم افزارهای جدید اومده..که اصلا مثل قبل نیاز نیست کارای دستی انجام داد..همه کار رو با همون نرم افزارهای جدید و با کلی ادیت و کارهای جور با جور..چه درآمد های دلاری ساخت..
اتفاقا یه مصاحبه با یه خانم ایرانی در کشور ایتالیا تو همین رشته طراحی لباس.استاد داشتن باهاشون صحبت میکردن..
میگفتن اصلا فرقی نداره تو کدوم نقطعه از کره زمین هستی.تو کدوم کشوری..شما با یادگیری این نرم افزارها.و کارکردن توش و مهارت یاد گرفتن.میتونی درآمد دلاری داشته باشید..
باید بتونین کارکردتون جهانی باشه..و چه شرکتهایی میتونید نمونه کارا رو بفروش برسونید..
و من به ضم خودم..اومدم این پیشنهاد رو به شخصی از دوستان که ایشون تو این موضوع کار میکنن.پیشنهاد دادم..گفتم بابا توکارت عالیه بخدا اگه تو این سایت معتبر فروش داشته باشی.خیلی میتونی درامد داشته باشی..
و ایشون با صحبت من.وارد این مکان شده بود.و بخاطر باورهای اشتباهش.گفت دروغه…
و بعد از اون صحبتمون.گفتم…همینکه استاد میگه..
الان ایشون یه رشته ایی رو انتخاب کردن.که یجوره خارج از علاقشون هست..
چون باور هایی داره ،که نمیزاره به اون خاستش برسه..
دقیقا این شخص..اون فردی بود که کاراش حرف نداشت و من طرحاشو که میدیدم میگفتم این فرد نابغه هست.واقعا کارش عالی بود.ولی دست اشخاص دیگه کارشو بفروش میرسوند.
همونجا گفتم.و خداوند بهم گفت.تو توان تعقییر کسی رو نداری.چون اون باورایی داره که تو نمیتونی اونو تعقییر بدی…
فقط میخاستم.بگم!چه شغلهایی وارد همین حوزه کار خودم شده…که میشه با باورهای درست چه درامدهای خوبی رسید..اینم با عشق و لذت.که من عاشقشم….
و نکته بعد..میتونم مثالها بیارم چون اینقدر زیاد هستند..
یادمه دانشجو که بودییم.تمام افراد کلاسمون که خودمم جزوش بودم.میگفتم لیسانمونو میگیریم میریم استخدام میشیم..
الان که چند سال گذشته..با چشمانم دارم میبینم.چقدر همین رشته خودم میشه ‘توش درآمد خیلی، زیاد داشت…اصلا نیازی ندارم خودمو محدود کنم به شغلی که آزادی منو میگیره…و بخاطر دهن پر کردن و باورهای گذشته ام.اونکار رو انجام بدم…
و میتونم مثالها بزنم.و دارم با خودم مرور کنم.چقدر من میتونم تو کار مورد علاقه که واقعا عشقمه..آزادی زمانی و مکانی و مالی رو برای خودم بوجود بیارم.که خداوند مهر تایید برو برام زده…
و من از همین ساعت بیام الگوها رو برای خودم یاداور بشم.و بسمت اونچیزی که عشمه و واقعا میتونم ازش درامد داشته باشم.زیاد و زیادتر کنم.و بزنم این باورهای محدود کننده جامعه و خانوادمو آب کنم و بریزم دور..
و هر روز پیشرفت داشته باشم…
اره همین!باید باورامو نسبت به کاری که بهم از طرف خداوند الهام شده..و بهم گفته بیا فعلا از این موضوع شروع کن..
من باور نداشتم.که این موضوع میتونه برای من!،’درآمد داشته باشه…
چرا باور نداشتم!..و دیروز هدایت شدم…چون موضوع خیلی ساده هست.و چیز دهن پر از نظر حامعه نیست.و بیشترم بخاطر باورهای گذشته امم…می باشد…
بهمین خاطر من نمیتوانم از این موضوع درامد داشته باشم…
و دیروز بهم الهام شد…و مهر تایید خداوند بهم خورد…
درسته از نظر خودت این موضوع خیلی کوچک و خودت داری اینکار رو پیش افتاده میکنی..
و دقیقا بررسی که میکنم ذهنم بهم میگه کی میاد این جنسو بخره.!
کی این جنسو استفاده میکنه!
و مدام این ذهنیت رو راجع بکارم دارم…
و من میخام این باور رو تو وجودم منطقی کنم..
ایده خداوند و الهاماتش درست و دقیقه!خداوند تو کل این ورژن جدید..تو رو هدایت کرده.به سادگی..که تو فعلا با این شرایطی که داری.میتونی اینکار رو با ورژن عالی انجام بدی و درآمدخیلی خوبی رو داشته باشی…
میتونم هنوز تو وجودم این باور هست.و من باید تسلیم خداوند باشم.و مدام این باور رو بخودم.بقبولونم.که میتونم اینکار به ظاهر ساده ولی بسیار پر کار….رو بخوبی بفروشم..و خداوند میخاد افراد و شرایط خوب و درست رو بسوی من هدایت کنه..
خداوند بصورت واضح بهم الهام کرد.که تو’یدالله هستی..تو دست من تو این جهان مادی هستی..کاری که بهت میگمو انجام بده..
و کارتو پیش ببر من خودم مشتریا رو واست میفرستم..
بصورت واضح چند تا شخص رو بسوی من فرستاد..بدون اینکه من تبلیغ خاصی.بجز اون موردی که خودش بهم گفت…
و از کار من تعریف و تمجید کردن…
و من این باور و پاشنه تا دیروزم داشتم.که هدایت شدم…
که این باور تو درون منه….و نمیزاره من وارد مدار بعدی که اومدن مشتریای هم فرکانسیم.هستند ،’بشم….
پس باور کنم.که من با همین کار که واقعا برام لذت بهش.و ساده هست.میتونم درآمد خیلی خوبی رو داشته باشم.خداوند افراد شرایط مناسب که مثل همین سایت الهی هست.که واقعا برام تو این چند ماه سیری نداشته.تا اونجایی که تونستم ساعتهای بیشتری از روزم.دارم روی خودم کار میکنم..
دوستدارم مشتریای خودمم همین نوع تفکر رو با ساخت این ورژن جدید از کار من،’داشته باشن…و استفاده از کالایی که من تولید کردم لذت ببرن!..
و من زندگی سراسر از آزادی زمانی و مکانی و مالی و شادی و احساس خوب رو داشته باشم!..
کی فکرش رو میکرد که از جوک گفتن و کارهای فان و سرگرمی بتونی ثروت بسازی؟!
کی فکرش رو میکرد که از روز مرگی خودت فیلم بگیری و ازش ثروت بسازی؟!
کی فکرش رو میکرد که از رقصیدن بشه پول دراورد؟ و… من باور دارم که روی سنگ های کنار ساحل نشستم و دارم رمان زیبای خودم رو مینویسمو هم لذت میبرم هم ازش پول درمیارم. .