محصولات استاد عباس منش فقط و فقط از طریق همین سایت abasmanesh.com (به املای آدرس سایت دقت شود) به فروش میرسد و هر فردی به هر طریقِ دیگری محصولات را به دست بیاورد، استاد عباس منش به هیچ عنوان رضایت ندارد و قانونا و شرعا حرام است.
نکته مهم: سالهاست که استاد عباس منش به هیچ مناسبتی تخفیفی برای محصولات خود ندارد و نخواهد داشت. بنابراین، هر فرد یا گروهی که ادعای فروش محصولات استاد عباس منش با تخفیف را دارد، جعلی و تقلبی است و وکلای ما در حال پیگیری از طریق مراجع قضایی هستند.
اگر فردی مورد سوءاستفاده از افراد کلاهبردار قرار گرفته است، می تواند از طریق تراکنشهای بانکیاش، نام صاحب حساب یا درگاهی که پول فرد را کسر کرده، پیدا کند و با مراجعه به پلیس فتا یا مراجع قضایی از این افراد شکایت کند و پول خود را پس بگیرد.
تماس با ما:
موبایل: ۰۹۱۲۹۳۱۴۷۶۳ (پشتیبانی سایت)
(از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۹ تا ۱۷ بهوقت ایران – پنجشنبه ساعت ۹ تا ۱۳ – بجز تعطیلات رسمی)
ایمیل: [email protected]
تنها کانالهای تلگرام گروه تحقیقاتی عباسمنش:
تنها صفحه اینستاگرام استاد عباسمنش:
کلابهاوس استاد عباسمنش:
طراحی و توسعه این سایت توسط گروه تحقیقاتی عباسمنش انجام گرفته است.
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سید حسین عباسمنش می باشد.
سلام دوست خوبم ممنونم بابت راهنماییتون اینو به عنوان نشانه فرض میکنم چون تردید داشتم چون میخواستم ثروت ۱ را خریداری کنم اما به این صفحه هدایت شدم درواقع پاشنه اشیل همه ماهاس این دوره عزت نفس و هممون بهش احتیاج داریم خیلی ممنونم حتما همین کارو میکنم موفق باشید
سلاممممم به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی خودم ممنون میشم راهنمایی کنید منو من میخوام برای شروع اولین محصول رو ثروت 1 بخرم برای رشد مالی ولی وقتی از خدا نشونه خواستم برا استقلال مالی کدام محصول را بخرم و منو به سمت نشونه ام هدایتم کن رو زدم این فایل برام اومد باید محصول عزت نفس رو بخرم الان؟
سلام دوست عزیز
به نشانه ها اعتماد کنید ومحصول عزت نفس بخرید .من خودم خرید کردم . قبلش منم تو صحبتهای خود استاد شنیدم که برای شروع گفتن حتما از عزت نفس شروع بشه و بعد به سراغ محصولات دیگه برید . شما حتی با شروع تمرینهای عزت نفس کمک زیادی بهتون خواهد شد و در شروع تمرینات ثروت موفق تر عمل میکنید .
موفق باشید
ب نام الله یکتا،
من مدتیه ک متعهد شدم بیشتر از همیشه روی سایت کار کنم و کامنت بذارم،ورودی هامو سالهاست دارم کنترل میکنم و خیلی وقته با شما و محصولاتتون هستم،دقیقا میدونم چی درسته چی غلطه و رو خودم دارم کار میکنم ولی این حرف تونو ک میگید کنترل ذهن کار راحتی نیست و قبول دارم،
امشب در راستای همین تعهدم برا کنترل بیشتر ورودی هام رفتم و یدونه کانال تلگرامی ک توش بودم و حذف کردم،اینستاگرامو هم ک مدتهاس بهش سر نزدم و فقط هرازگاهی میرم یه پست میذارم توش،واتسپ م روهم تصمیم گرفتم بعدازین هرروز هر روز status نذارم و ب جای اینکار تمرکزمو بذارم رو سایت و کار کردن رو کامنت ها و محصولات و فایل های دانلودی،از محصولات،روان شناسی ثروت ۱ ورژن جدید رو دوباره دارم کار میکنم(ورژن قبلی رو تموم کردم ش)،خلاصه ک میخام بگم متعهدم ب کامنت گذاشتن و کار کردن روی خودم،
و اما عزت نفس،
مدتیه دارم رو باور لیاقت م کار میکنم و جالبه ک باوجود تمام محصولاتی ک خریدم و فایل هایی ک گوش کردم،هیچ وقت ب اندازه ی الان متوجه نبودم ک چقدر عزت نفس و باور لیاقت بیس و پایه ی اصلی همه چیز هستن،باهاتون بسیار بسیار موافقم ک اگه عزت نفس رو تو یه کفه ی ترازو بذاریم و سایر باورهای دیگه رو تو کفه ی دیگه،عزت نفس مهم تره و نقشش پررنگ تره تو موفقیت فردی،من خودم تا همین چندوقت پیش تصور میکردم خیلی عزت نفس دارم و تو این مورد مشکلی ندارم ولی یه ذره ک بیشتر مطالعه کردم شخصیت مو متوجه شدم اصلا پاشنه ی آشیل م همینه و تصور میکنم پاشنه ی آشیل هممون باشه،بهرحال جامعه ای ک توش بزرگ شدیم،خانواده،مدرسه،تلویزیون،رسانه ها همه و همه ب نوعی بهمون احساس کافی نبودن،لیاقت نداشتن و کمبود دادن،من خودم تو خانواده ای بزرگ شدم ک تحقیر نشدم ب اون شکل،کتک نخوردم،فحش نشنیدم ولی ب وفور شاهد تحقیر مادرم توسط پدرم بودم،از کودکی دعواهای سنگین پدر و مادرم یادم هست و بی توجهی پدرم نسبت ب من،درواقع پدرم منو کتک نمیزد یا بهم فحش نمیداد ولی اصلا کاری هم ب کارم نداشت،یعنی انگار ک من دیوار بودم،نه صحبتی میکردیم باهم،نه حرف مشترکی بود،نه نیازهای روحی مو میدونست و متوجه میشد و نه میشد راجع به اینجور چیزها باهاش صحبت کرد،پدرم فقط تصور میکرد ک اگه پول بیاره تو خونه و میوه و گوشت و لباس ما ب راه باشه یعنی همه نیازهامون تامین شده دیگه،مامانم هم درگیر خودش بود،درگیر رابطه ی پر چالش شون و قهر و آشتی های مداوم و گریه زاری و احساس قربانی بودن و من سالها نظاره گر این سیکل معیوب بودم،تصورم این بود ک آدم ارزشمندی نیستم و ارزشمندبودنم مشروط بود،اونم بخاطر حرفای پدرم ک شنیده بودم ازش و مدام بهم گفته بود ک اگه درسخون باشی ارزشمندی یا اگه خانوم دکتر بشی لیاقت داری پول داشته باشی و …،بزرگتر ک شدم درسهامم خوندم،خانوم دکترم شدم ولی بازم احساس میکردم کامل نیستم،بعدش دیگه پدرم چیزی نمیگفت بهم ولی والد درون خودم بهم میگفت فقط در صورتی لایق نعمت و ثروت هستی ک لاغر بشی،وزن تو کم کنی،تخصص تو بگیری و …. و من هربار ک ب یکی از اهدافم میرسیدم باز باخودم میگفتم وقتی لایقم ک ب بعدی رسیده باشم و اینجوری بود ک احساس لیاقت من مدام ب تعویق می افتاد،متوجه نبودم اصلا ک عزت نفس ندارم ولی بعدها این موضوع خودشو تو روابطم خیلی نشون داد،من با ب تضاد خوردن تو روابطم برا اولین بار به فکر کار کردن رو خودم افتادم و اصلاح باورهام،حتی یادمه اولین محصولی ک ازتون خریدم دوره ی تندخوانی بود و بعدشم عشق و مودت در روابط،چون با همسرم ب مشکل خورده بودم و ب فکر جدایی بودم،الان ک سالها ازون روزا میگذره متوجه شدم ک چقدر احساس عدم لیاقت میکردم،چقدر خودمو دوست نداشتم و چقدر تصور میکردم ک دوست داشتنی و لایق نیستم،باوجودیکه کامنت های زیادی از اطراف دریافت میکردم ک زیبایی،خوشگلی،خوش تیپی،پزشک خوبی هستی ولی بازم خودم،خودمو باور نداشتم،تازگیا متوجه شدم اشکال کار کجا بوده،مدتیه رفتارهام کلا تغییر کردن و من گاماس گاماس دارم میرم ب سمت ساخت عزت نفسم،گمشده ای ک سالها دنبالش میگشتم،این روزا وارد یه مرحله ای شدم ک اسمشو گذاشتم دوره ی عشق ورزی ب خودم،برا خودم آشپزی میکنم (من سالها تنها زندگی کردم بخاطر درسم ک دور از خانواده بود و در تمام اون سالها هیچ وقت ب طور منظم براخودم اشپزی نکرده بودم و غذای سالم نمیخوردم چون نقش عزت نفس در احترام ب جسمم و درک نکرده بودم)،باشگاه ثبت نام کردم و ۱۲ جلسه درماه بطور منظم بدنسازی کار میکنم،منی ک سالها ته فعالیتم این بود ک برم سرکار و برگردم خونه و رو مبل ولو شم و تو سوشال نتورک علاف بچرخم،این روزا از سرکار ک میام،غذامو میخورم،میخابم،باشگامو سرساعت میرم و تو تمام تایمای دیگه م رو خودم و سایت کار میکنم،تو روابط م هدایت شدم ب رابطه ای ک سرشار از احترام و عشقه،جوری ب خودم احترام میذارم و براخودم ارزش قائلم الان (البته ک هنوزم جای کار دارم ها) ک اصلا اهمیتی نداره برام کسی ازم خوشش میاد یا نه ولی مهم ترین موضوع اینه ک بامن با احترام رفتار بشه،درغیر اینصورت رابطه رو ترک میکنم،سابقا دنبال تاییدگرفتن از دیگران بودم ب هر قیمتی،حتی اگه باهام بدرفتاری میشد یا بهم توهین میشد بازم تو رابطه میموندم برا اینکه ترکم نکنن و تنها نشم ولی الان تنهایی رو ترجیح میدم ب بودن با ادمی ک هم فازم نیست و معیارهامو نداره.
درکل میخام بگم ک ارزش و اهمیت عزت نفس و تو کل ابعاد زندگی م درک کردم و جهاد اکبر راه انداختم ک اصلاح مسیر کنم،
متشکرم ازتون برا ب اشتراک گذاشتن این آگاهی ها با ما،
از الله یکتا تشکر میکنم هر روز و هر ثانیه ک مارو در زمره ی هدایت شدگان قرار داده ❤
سلام درود به نگارعزیزم آن شاالله که عالی باشی عزیزشده خدا❤️
لذت بردم از خوندن کامنت اون قسمتی که گفتی به هر هدفی میرسیدم باز احساس ارزشمندی نمیکردم و لیاقت رو تو رسیدن به هدفها میدیدم وقتی به درونم نگاه کردم دیدم دقیقا منم این باور رو دارم کمرنگ هست اما هست 😉
مررررررررسی مهربانم دستان خداوند شدی نوشتی 🙏🏻🙏🏻
درپناه رب مهربان شاد آزاد ثروتمند و پایدار و تندرست باشی🙏🏻❤️🙏🏻❤️
سلام به شما نگار عزیز
خیلی از خوندن کامنتت نکته و درس یاد گرفتم … واقعا نقش عزت نفس و هممون هر روز بیشتر درک میکنیم و به قول یکی از دوستان توکامنتش رابطه خیلی تنگاتنگی هم داره عزت نفس با ثروت که منم کاملا بهش رسیدم …
یک سالی تقریبا از کامنتت میگذره امیدوارم الان حالت عالی باشه و زندگی به کامت
سلام و درود واقعا که عزت نفس در نتایج خیییییییلی تاثیر داره واقعا من دارم نتیجشو توی زندگیم میبینم هرچی بیشتر روی عزت نفسم کار میکنم نتایجم بیشتر و بزرگتر میشه اصلا باورم نمیشه من انقدر تغییر کردم اصلا خیلی با وحید سابق فرق دارم خداروصد هزار مرتبه شکر واقعا الان عاشق خودمم دیوانه وار خودمو دوس دارم و الان عشق و علاقه ی بقیه هم به من خیلی بیشتر شده خدایا شکرت قشنگیش اینه که از اینم بیشتر میشه و این تکامل تا آخر عمر ادامه داره خیلی خوش حالم خدایا شکرت استاد جونم ممنون و دوست دارم
با سلام خدمت استاد عباسمنش گرامی و مدیریت محترم سایت؛
خداوند را شاکرم که مرا به سمت آموزههای مفید و هدفمند و واقعی جناب عباسمنش هدایت کرد و بسیار مفتخرم که توانستم با کمک الهامات درونی که دریافتشان حاصل گوش فرادادن به چند فایل رایگان صوتی از قسمت مصاحبه با استاد و قدم به قدم تا هدایت شدن بود، موفق به خرید اولین محصول و مهمترینشان (به گفتهی استاد عزیز) شوم.
این کار برای من با چالشهای فراوانی همراه بود.
همسر من هم عضو سایت هستند و من به گونهای از طریق ایشان به خانوادهی بزرگ عباسمنش هدایت شدم.
بنده در شرایط روحی شکنندهای وارد سایت شدم و با گوش دادن به همان نخستین فایلهای رایگان مصاحبه با استاد این الهام در قلبم نور تاباند که باید شروع کنم، باید اقدام کنم… و این اقدام را در خرید دورهی عزت نفس به من نشان میداد.
با این وجود وقتی مسئله را با همسرم که سابقهی خیلی طولانیتری در عضویت سایت دارد، در میان گذاشتم، ایشان مرا از خرید نهی کرد و گفت که ابتدا تمام فایلهای رایگان را گوش دهم و سریالهای مستند زندگی استاد را تماشا کنم و بعد که نتیجهای دیدم اقدام به خرید نمایم.
من هر چقدر با ایشان در اینباره و اینکه یک حس درونی مرا به این سمت هدایت میکند صحبت میکردم، ایشان باز مرا نهی میکرد و میگفت که هنوز وقتش نشده و من دارم عجله میکنم و از نظرش بستر روحی و ذهنی من برای دریافت آموزشهای تخصصیتر هنوز آماده نیست و آماده شدنش هم با گوش دادن به فایلهای رایگان امکان پذیر است.
با شنیدن این حرفها نجواهای ذهنی من شروع شد… مبنی بر اینکه شاید واقعا آمادگی ندارم و به قول همسرم فقط شوق و ذوق فراوانم دارد باعث عجول بودنم میگردد.(باید اعتراف کنم که همیشه در رسیدن به اهداف و به پایان رساندن کارهایم به نحو احسن حتی کوچکترین کارها مثل مرتب کردن منزل عجول هستم و دوست دارم کاری که تصمیم به انجامش دارم، زود شروع کنم و بدون توقف با تمام توان انجامش دهم و به پایان برسانمش، به گونهای که تا اتمامش حتی اگر شده هفتاد و دو ساعت نخوابم، این کار را میکنم.)
به این ترتیب نجواهای ذهنی کم کم داشتند در من نفوذ کرده و جای آن شهود و الهام اولیه را میگرفتند ولی با هر بار پلی کردن یکی از فایلهای صوتی یا تصویری استاد باز آن الهام نجواها را کنار میزد و خود را به من مینمایاند.
اما ترمز من حرفهای همسرم شده بود… اینکه مرا عجول خطاب میکرد و همین صفت را ترمزی در راه عدم دریافت آموزههای مفید استاد میدانست.
بنابراین من با وجود اینکه خودم درآمد دارم و هزینهی دوره را خودم میخواستم پرداخت کنم اما باز هم حرفهای همسرم مرا از این کار بازمیداشت و از طرفی هم احساس نیاز شدیدی به این دوره میکردم چرا که در زندگی تحصیلی و کاریام به شدت دچار چالش و احساسات منفی شده بودم.
به همه چیز با دیدهی شک مینگریستم و حتی قدمی را که به تازگی و پیش از هدایت شدن به سمت استاد، در راه ورود به یک دنیای ناشناخته برداشته بودم، در درستیاش شک به دلم افتاده بود…
در یک برزخ به سر میبردم… انگار از قله در خلاء افتاده باشم… همان قدر دچار بیحسی و بیهدفی شده بودم… و این بیحسی داشت آرام آرام به سمت احساسات منفی و توجه به نجواهای ذهنی میرفت…
با همسرم دوباره صحبت کردم و ایشان الحق والانصاف سعی کرد به من حس مثبت تزریق کند و اعتماد به نفس در حال احتضار مرا زنده نگه دارد… اما چه کنم که باورهای من انگار در هم شکسته بود…
شک و دودلی بلای جانم شده بود…
داشتم هر لحظه ضعیفتر میشدم و این حس منفی بیشتر در من قدرت میگرفت…
نجواها دیگر انگار نجوا نبودند… صدایشان داشت هر آن بلندتر میشد…
(تو نمیتوانی… این راهی که میخواهی در آن قدم بگذاری اشتباه است… اگر موفق نشوی چه..؟!
اگر شکست بخوری چه…؟!
اگر بر فرض موفق هم شدی و وسط راه کم آوردی چه..؟!
اصلا این همان چیزیست که واقعا میخواهی…؟!
آیا این همان کاریست که به آن علاقه داری؟ به آن عشق میورزی؟!
میدانی چقدر سخت است؟! میدانی این راه چقدر تلاش شبانه روزی میطلبد؟!
تو با این همه مشغلهی ذهنی، فکری، کاری، خانوادگی و مالی… با وجود مقدار قابل توجهی قسط و قرض که برای خودت تراشیدی، نخواهی توانست به این هدف نائل شوی!
مگر وقت کار جدیدی را داری؟! مطمئنا نه!
تو همینکه از پس مسائل کنونیات بربیایی شقالقمر کردهای! شروع کردن مسیری جدید پیشکش! آن هم چنین مسیر سخت و ناهمواری! آن هم با وجود اینکه یکی از شروط لازم و ضروری آن را برای راحتتر انجام دادنش نداری! تو زبان بلد نیستی!
اصلا آخر این راه کجاست…؟!
آیا این همان چیزیست که هدایت مینامیاش…؟!
از کجا معلوم این مسیر هدایت توست..؟!
اگر موفق نشوی مورد تمسخر قرار میگیری… اگر موفق نشوی بر حرف اطرافیان که کارهایت را بیهوده میدانند صحه گذاشتهای… اگر نتوانی انجامش دهی در نظر اطرافیان یک شکست خوردهای…)
و صدها حرف دیگر که هر لحظه در ذهنم مثل یک نوار کاست از اول مرور میشد و باعث شد ترس از قدم در راهی جدید نهادن، در من ریشه بدواند.
با تمام این نجواهای تضعیفکننده و آن الهام که داشت کمرنگتر میشد ساعتها و روزها را سپری میکردم.
شبها تا سپیدهی صبح برایم به شنیدن حرفهای استاد و اشک ریختن میگذشت و روزها هم دست کمی از شبهایم نداشت…
تا اینکه یک شب با قلبی شکسته با خدا حرف زدم و از او خواستم در جهت درست هدایتم کند.
خواستم که نشانهای به من برساند… یک چیز واضح میخواستم چرا که نجواها نمیگذاشتند به الهام قلبیام حتی فکر کنم!
پس از خداوند خواستم که از طریق بخش قدم بعدی هدایت در سایت استاد، راه کار واقعی را به طوری واضح به من نشان دهد.
آنقدر واضح که نجواهای مزاحم نتوانند فرصت جولان بیابند و خداوند به من نشان داد…
فایل مقدمهی دورهی آشنایی با قوانین جهان و ساختن باورها برایم نمایش داده شد…
در ابتدا نجواها به صورت کاملا آشکاری مرا از شنیدنش منع میکردند و میگفتند که کارم اشتباه است و نباید به چنین چیزی که مجازی و غیرواقعیست توجه کنم.
اما من با حسرت و به عنوان آخرین تیر در تاریکی فایل تصویری را باز نمودم و با شروع صحبتهای استاد چشمانم به اشک نشست…
هر کلام استاد را خطاب به خودم میدیدم و حتی با نگاه کردن به چشمهای استاد حس میکردم دارند مرا میبینند که اینچنین دقیق حال و روزم را توصیف میکنند…
مخصوصا در آن قسمت که استاد فرمودند این من نیستم که با شما حرف میزنم… خداوند دارد از زبان من با شما صحبت میکند… اگر داری این فایل را میشنوی یا میبینی بدان که حتما هدایت خداوند بوده…
واقعا به هق هق افتادم و آن نجواها اندک اندک رو به خاموشی رفتند…
همان شب طبق خواستهی استاد در اواسط فایل، با اینکه ساعت سه و چهل و شش دقیقهی نیمه شب بود برخواستم و سررسید و خودکاری برداشتم و برای بیدار نشدن بقیه اعضای خانواده به آشپزخانه رفتم و چراغ را روشن نمودم و شروع کردم به نوشتن آنچه استاد از من خواسته بودند.
سپس ادامهی فایل را با دقت و احساس آرامش بسیار زیای تماشا کردم و گوش دادم.
صبح روز بعد احساس فوقالعادهای داشتم، گویی داشتم یک آرامش و سکون را پس از طوفانی شدید تجربه میکردم.
با حسی عالی وارد سایت شدم و با اعتماد به خداوند مهربانم باز به قسمت قدم بعدی هدایت مراجعه نمودم و این بار قسمت 220 از سریال زندگی در بهشت برایم نمایش داده شد.
با تماشای این پارت از سریال که استاد و مریم جان در حال طرح ریزی و ساخت یک جاکفشی بودند این الهام را دریافت کردم که خداوند میخواهد به من بگوید که باید خودسازی را آغاز کنم… برای ساختن جهانم اقدام کنم و این جملهی استاد که فرمودند «این اولین پروژهای بود که ما خودمان طراحی کردیم.» تلنگری به من زده شد، که هی دختر، بلند شو… زندگیات را خودت طراحی کن… و خودت آن بساز…
سپس به صورت اتفاقی وارد کامنتها شدم و چند کامنت را به صورت رندوم و اتفاقی انتخاب کردم و خواندم.
نظرات این دوستان بسیار برای من تأثیرگذار بود و باعث شد بیشتر به تصمیمم اطمینان کنم.
بعد از آن وارد بخش محصولات شدم و ابتدا بخش مربوط به آشنایی با قوانین جهان را مطالعه کردم و دقیقا در لحظهای که قصد خرید محصول را داشتم، الهامی درونی مرا به سمت عزت نفس کشاند.
به این حس اعتماد نمودم و وارد بخش عزت نفس شدم، ابتدا فایل مقدماتی آشنایی با دوره را گوش کردم و بعد مقالهی چگونه متوجه شویم علاقهمان چیست و چگونه الهامات و هدایتها را دریافت کنیم نظرم را جلب کرد.
شروع کردم به خواندن پاسخ گروه تحقیقاتی به این پرسش که انگار پرسش من نیز بود.
با دقت خواندم و هر سطر را پاسخ به شک و تردیدها و احساسات خودم یافتم و در نهایت در آخرین خطوط با خواندن این مطلب که پیشنهاد شده بود از دورهی عزت نفس روند تکامل را آغاز نمایم دیگر کاملا مطمئن شدم که برای قدم نهادن در این مسیر، دورهی عزت نفس هدایتی از سوی پروردگار مهربانم برای من است.
با این تفکر قلبم آرام گرفت و این بار بدون ذرهی تردید و بدون اینکه به همسرم راجع به تصمیمم اطلاع دهم، اقدام به خرید دوره نمودم و حس شادی و نشاطی وصف ناپذیر را تجربه کردم.
بیصبرانه منتظر خلوتی هستم تا اولین قسمت را شروع کنم و به این ترتیب راهی را که خداوند مهربانم مرا برای رسیدن به هر آنچه در رؤیاهایم متصورم به آن هدایت کرده است آغاز نمایم.
سپاسگزار خداوند مهربانم میباشم که من را در مسیر رسیدن به خواستههایم، به سمت انسانی والا و خودساخته که حقیقتا نماد همان تعبیر خداوند از انسان در قرآن یعنی خلیفهالله بر روی زمین است هدایت نمود تا من هم بتوانم ارزش وجودی خود را درک کنم و در این مدار، خلیفهالله بودن را که جوهرهی وجودی همهی انسانهاست به منصهی ظهور برسانم.
با تشکر از تیم بسیار قوی سایت استاد عباسمنش بابت سرعت عمل بالایشان در ارائهی خدمات به اعضا.
و یک تشکر هم از دوستانی به عمل میآورم که با نوشتن نظرات و دیدگاهها و اتفاقاتی که بعد از آشنایی با استاد برایشان رخ داده، کمک میکنند تازه واردهایی مثل من راهشان را پیدا کنند و قدم در این مسیر زیبا بنهند.
در پایان ممنون و سپاسگزار استاد عباسمنش هستم که با به اشتراک گذاری کولهبار ارزشمند تجربیات بینظیرشان با ما باعث میشوند دنیا جای بهتر و قشنگتری شود و با پابلیک کردن زندگی زیبایشان پنجرهای نو به روی ما باز کردند که ببینیم و بفهمیم دنیای بهتری هم وجود دارد، چیزهای بسیار بهتری هم وجود دارد و زندگی میتواند چقدر لذت بخش و زیبا باشد.
انشالله با یاری خداوند مهربان و رهنمودهای استاد عباسمنش، همهی دوستان به اهدافشان نائل آیند و همگی از خواندن نتایج زیبایشان در کامنتها شاد شویم و لذت ببریم. 💎🎁✨
سلام ریحانه جان.
چقدر من با کامنتت اشک ریختم. دلیل اصلی حال بد امروزمو فهمیدم. وقتی جملات نجوای ناامید کننده ذهنت رو نوشتی. دقیقا نجوای ذهن من بود.
انگار یه مه از رو قلبم رفت کنار. من کامنت گذاشتن برام هنوز سخته. اما اینقدر واضح در جملات شما پاشنه آشیل خودمو دوباره دیدم و آگاه شدم که یه حس قوی بهم گفت همین الان پیام تشکر بزار.
خداروشکررر میکنم بابت این آگاهی زیبا.
ریحانه جان ممنونم ازت که تجربیاتت رو با اعضای سایت شریک شدی و اینجور قلب منو لمس کردی.
منم از این به بعد سعی میکنم کامنت بیشتر بزارم. تا هم یادآوری باشه برای خودم و هم شاید دستی باشم برای هدایت بقیه دوستان.
خدایا شکرت
پ.ن:
وای تازه یه چی متوجه شدم. برای همین اومدم این قسمت رو با استفاده از ویرایش به پیامم اضافه کردم.
من دیشب برای تصمیم گیری از خدا نشونه خواستم و بخش هدایت رو زدم و منو برد به فایل جلسه نهم قانون آفرینش. و من متعجب و ناامید که آخه روابط چه ربطی به سوال من داره. دچار ناامیدی شدم.
اما حالا با خوندن پیام شما و یادآوری اینکه پاشنه آشیلم چیه و اون نظر بقیهاست.
این پاشنه آشیل باعث شده بود رو عمل به هدایت قلبم سایه بندازه و اونو برای من پر از تردید و دودلی کنه.
و حالا متوجه شدم که خداوند میخواسته بهم بگه به هدایتی که بهت دادم عمل کن. اینقدر تو شک و تردید نرو.
بهم گفت من بهت گفتم چه کنی. اونو انجام بده.
خدای من.
اینم بگم در مورد بخش عجله که شما گفتی میخوای همه کارا رو انجام بدی و تا تهش بری و این حسن رو از نظر من ذهنت میخواسته برات بد جلوه بده.
برای من همش میگفت کاراتو نصفه ول میکنی و میری بعدی و این فایده نداره و برای منم بد نشون میداد و مانع حرکتم شده بود.
در صورتی که من تکاملم رو طی کرده بودم و الان وقتشه موازی با کار بیشتر رو عذت نفس از محصولات دیگه هم استفاده کنم و اصلا عجله نمیکنم.
مشابهت نجوای ذهن شما با ذهن خودم برام دست شیطون رو بیشتر رو کرد.
حتی الانم داره نجواها میاد.
اما همونطور که استاد گفتن. نجوای شیطان هست. کلام الله هم هست.
و توکل به خدا ما روی کلام و هدایت الله تمرکز میکنیم.
خدایا شکرت
آرام عزیزم سلام.
میدونم که حداقل دو ماه از کامنتت میگذره و من تازه دیدمش اونم به صورت کاملا هدایتی.
دفترم رو باز کرده بودم تا تمرین ستاره قطبی رو انجام بدم که یه حس درونی بهم گفت وارد سایت شو و سری به پروفایل شخصیت بزن.
خدا رو گواه میگیرم که انگار یه نفر از درونم به من گفت برو ببین شاید کسی برات کامنت گذاشته و با کامنت زیبای شما رو به رو شدم که حقیقتا احساساتم رو برانگیخت.
خیلی خیلی خوشحالم که تونستم سهم کوچکی در قدم نهادنت در این راه زیبا داشته باشم.
الان که دارم این کامنت رو مینویسم پنج ماه از اون کامنتی که شما خوندی میگذره و شاید برات جالب باشه بدونی که بعد از دوره عزت نفس، دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها، دوره روانشناسی ثروت رو خریداری کردم و هر چقدر از تغییرات شگفتی که در زندگیم به وجود اومده برات بگم کم گفتم.
خدا رو شاکرم که الان دو روز هست که وارد دورهی طلایی دوازده قدم شدم و این مسیر زیبا رو میپیمایم.
امیدوارم که شما هم در این دو ماه اتفاقات زیبا و مثبت و دلخواهی رو تجربه کرده باشی.
به عنوان عضوی از خانواده بسیار خوشحال میشم که تجربیاتت رو بخونم عزیزم. 😍❤
همیشه شاد و موفق و ثروتمند باشی دوست خوبم💎💗
به نام خدای عشق و فراوانی
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
خداروشکر میکنم که امروز هدایت شدم به این فایل ارزشمند.من بارها و بارها دوره عزت نفس رو گوش کردم و خیلی زیاد تغییر در من ایجاد شده . ولی با گوش دادن این فایل و صحبت های استاد عباسمنش باز متوجه شدم که بقول استاد میلیاردها سال نوری با شخصیتی که میتونم به اون تبدیل بشم فاصله دارم
و هرچقدر که توی زندگیم جلو میرم و با تضاد های مختلف روبرو میشم متوجه میشم که پاشنه آشیل زندگی من همین عزت نفس هستش و اگر یک راهکار وجود داشته باشه تا با اون بتونم از مدار ناخواسته ها خارج بشم و وارد مدار خواسته ها بشم ، اجرای بی چون و چرا ی آگاهی های همین دوره اونم به تعداد بی نهایت بار هستش
نکته ی قابل توجه این فایل توضیحات کامل و فوق العاده ی خانم شایسته بود که کاملا مختصر و مفید دوره ی عزت نفس رو معرفی کردند
این توضیحات حتی برای من که بارها این دوره رو گوش کردم بسیار مفید بود و باعث شد انگیزه بگیرم و مجدد از امروز با ظرف ذهنی خالی دنبال کسب آگاهی از این دوره باشم
این معرفی باعث شد تا یک تصویر کلی از تمام آگاهی های این دوره توی ذهن من شکل بگیره و بیشتر از قبل ارزشمندی این دوره رو بفهمم
به لطف خدا از همین امروز با یک نگرش جدید دوره عزت نفس رو از اول شروع میکنم و ایمان دارم نتایج شگفت انگیزی در مسیر کسب میکنم
بازم تشکر از استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز بابت این آگاهی های ارزشمند
دوستتون دارم
سلام به استاد عزیز ومریم جان عزیزم، واقعا ازشما سپاسگذارم که زندگی دوباره ای رو به من بخشیدید زندگی پراز امید پرازشادی پراز خوشبختی وپر از آرامش روبه من بخشیدی، من حدود ۶ سال است که بافایلهای شما آشنا شدم و اولین بار فایل عزت نفس رو خریدم، وچندتا از فایلهای دیگه رو با خواهرهایم شریکی خریدیم، من حدود ۲۵ سال وسواس خیلی شدید داشتم که بافایلهای بینظیر شما تونستم ۹۰ در صد از وسواسم رو برطرف کنم،ودر تلاشم که این ۱۰ درصد دیگه هم برطرف کنم، وخونه ای که ۲۸ سال شریکی زندگی میکردیم واین ۲۸ سال هیچکدوم از شریکها حاضر نمیشدن خونه رو بفروشند وهمیشه باید با استرس زندگی میکردیم، از وقتی که فایل ۱۲ قدم رو باخواهرهایم خریدیم وبه این هدف که خانه دار شویم فایل را شروع کردم ودر قدم ۱۲ به خواست خدابایک زلزله که باعث خیر شد برای ما، وخونه قدیمی وشریکی خراب شد ومجبور شدن بفروشن به شهرداری همون محل، وما الان حدود ۸،،۹ ماه است که توی خونه خودمون زندگی میکنیم، خونه ای که من بعداز ۲۸ سال طعم ارامش روچشیدم، این خونه توی روستا هست ومن خیلی راضی هستم، چون ما همیشه توی شهر زندگی میکردیم و باید با قسمتی از اون پولی که به ما رسیده بود باید خونه میخریدیم وما رفتیم توی یکی از روستاهای اطراف شیراز یه خونه باغ ۳۱۰ متری خریدیم، ومن این خونه واین آرامش رو از خداوند وفایلهای بینظیر شما دارم، استاد، من شبانه روز دارم با فایلهای شما وبا زندگی در بهشت زندگی میکنم، وخیلی ارامش گرفتم، واقعا ازتون ممنون وسپاسگذارم 🌹
سلام دوست عزیز و هم فرکانسیم
خوشحال شدم از خوندن نتایجی که گرفتی . منم نتایج بینظیری از فایلای استاد گرفتم ، البته فعلا فقط از رایگانها استفاده میکنم ؛
اون قسمتی که گفتی وسواس رو تونستی از بین ببری برام جالب بود ، میشه راهنمایی کنی که چطور این کارو کردی چون منم این مسئله رو دارم خوشحال میشم راهنماییم کنی
امیدوارم هر جا هستی شاد و سلامت باشی 🙏🌷
سلام دوست عزیز، من از وقتی تصمیم گرفتم که بر وسواسم غلبه کنم اول به خودم قول دادم که من باید برخلاف میلم یه سری از کارهایی که ازش ناراحتم رو کنار بزارم، از وقتی شروع کردم گفتم من از امروز این کاررو یک بار انجام میدم وبه زور خودم رو وادار میکردم که جلو نجوای ذهنم رو بگیرم وهمان طور که گفتم برخلاف میلم خودم رو مجبور میکردم ، چون واقعا برام زجر آور شده بود،من 35 سال وسواس خییلی شدید داشتم، به لطف خدای مهربان وبه لطف استاد عزیزم تونستم 95 درصد وسواسم رو بزارم کنار، چون من بین این همه سال خیلی تلاش میکردم که بزارمش کنار ولی نمیتونستم، از وقتی با استاد اشنا شدم وفایل عزت نفس رو خریدم خیلی برام راحتتر شد وچیزی که برام ارزو شده بود رو الان به دست اوردم، که بتونم باارامش وخیلی راحت زندگی کنم، مثل فایل عزت نفس جلسه 1،که استاد میگه یه کاری انجام بدید که همیشه میخواستید انجامش بدید ولی به هردلیلی انجام ندادید، این خیلی به من کمک کرد که بتونم شروع کنم برای غلبه بر وسواسم، ان شاء الله که تونسته باشم کمکی کرده باشم😍🌹
با سلام و درخواست سلامتی برای همه عزیزان
جهت تمرین جلسه دوم عزت نفس فکر کنم پی بردم که قهر ویا کم محلی به افراد بابت اشتباه ایشان در راستای متوجه ساختن آنها می تواند از مصادیق عدم عزت نفس باشد .
من پبش از این به کرات بطور خواسته یا ناخواسته بویژه در روابط اداری با مافوق دچار این اشتباه می شدم تازه به غلط تصور داشتن عزت نفس می کردم .
سلام مهربونا
عباسمنش رفیق … تو قسمت ۶ عزت نفس گفتی سبک زندگی خودتو داشته باش و با نهایت احترام به اطرافیانت بگو من فلان مسئله رو نمیتونم انجام بدم و تمام …حالا تو این حرفو زدی بهترین حالتشو گفتی جیگر که دیگران از تو بدشون میاد پشتت حرف میزنن ….اما اینو نگفتی که دیگران ممکنه تو رو کتک بزنن طلاقت بدن بچه هاتو ازت بگیرن ۱۰ سال زندگیو به آتیش بکشن فقط به خاطر اینکه تو میخوای خودت باشی …
عباسمنش من تازه کار نیستم ۴ ساله صبح تا شبم صدای توهه دوستت دارم قبولت دارم اما وقتی رفتم به شوهرم گفتم با تمام احترام گفتم من میخوام حجابم مانتو باشه (با اینکه قلبا حجاب مریم شایسترو قبول دارم )کاملا پوشیده رنگ سیاه رو دوست ندارم ۳۰ سالمه از ۷ سالگی این رنگ سیاه روی سرم بوده عشقم مهربونم همسرم میخوام سبک زندگیم این جوری باشه …عباسمنش شوهرم جر داد منو ….ههههه تو قسمت ۶ روی مبل خفنت نشسته بودی خیلی راحت میگفتی برو به دیگران بگو من میخوام اینجوری باشم …من گفتم اما جر خوردم ….هههههههههههه حرفای تورو نقض نمیکنم تو قلبی میدونم گیر تو باورامه تو بگو گیرم چیه ؟
سلام دوست عزیز
اگه اینطوریه که اطرافیان به شدت میخوان شما را کنترل کنن و بخاطر پوشش ، با شما برخورد فیزیکی میکنن.
شما که عضو خانواده صمیمی عباسمنش هستی و نگاه توحیدی داری ، نباید زندگی در این شرایط را بپذیری و میتونی از نظر فیزیکی هم مسیر زندگیت را از افراد نامناسب جدا کنی.
خدا بزرگه .شما با توکل بر خدا ، ایده ای که به قلبت الهام میشه را اجرا کن .البته شجاعت و عزت نفس بالایی میخواد.
و خدا به افراد شجاع پاسخ میده و شما 10 سال هم فایل گوش بدی ولی اقدام عملی انجام ندی ، هیچ فایده ای نداره
ایمانی که عمل نیاره ، حرف مفته
و اگه باورای شما تثبیت بشن ، در 99% موارد اطرافیان ما تغییر میکنن
و در 1% موارد ، افراد نامناسب از زندگی ما خارج میشن ، البته براحتی و بدون دعوا و دردسر
موفق باشید
سلام دوست عزیز
خدا قوت
شما اگر باورهات رو اصلاح کنی ۹۹ درصد طرف مقابل ناخودآگاه هم مسیر با تو میشن و احتمالا خودت تو اون اعماق وجودت این ترس رو داشتی ک همسرت قبول نکنه
و نکته مهم اینه ک شما اول باورهای قوی خودت رو می سازی بدون اینکه حرفی بزنی و چیزی بگی و کم کم میبینی طرف مقابلت خواه ناخواه هم مسیر تو شده هم فکر تو شده
خیلی ضربتی رفتی به طرف گفتی من نمیخوام اون چیزی ک تو میخوای معلومه ک باورهاش میان سراغش و فقط فکر از بین بردن ب سرش میزنه
سلام استاد
استاد واقعا نمیدونم چرا اومدم اینجا دارم کامنت می نویسم .
برای باره دوم من قدم های را دوباره شروع کردم و خیلی خوب تا جلسه آخره قدم ۱ اومدم که تقریبا ۳ الی ۴ ماه پیش بود که یه باره اصلا یک تغییر فرکانسی خیلی عجیبه دادم بعد شب ها از خواب میپریدم یا یه باره وارد فرکانس استاد میشدم که خیلی واقعا ترسناک بود برام بابا من واقعا نمیخوام جای استاد یا هر انسان ثروتمندی باشم الانم دقیقا سه چهار ماهی هست که فقط به صورت آنلاین گفتگو های بچه ها و استاد و زندگی در بهشت و دنبال میکنم که امروز به صورت هدایتی وارد سایت شدم حقیقتش یه کم می ترسیدم ولی باز به خدا توکل و تکیه کردم خدایا من فقط میخوام خودم باشم نه کسی دیگه من میخوام تکاملم را طی کنم یادم چند وقته پیش که یه تماس به صورت نمیدونم عجیب بگم یا هدایتی که با یکی از دفتر های مشاورین املاک شیکاگو برقرار کردم و چند دقیقه ای از مکالمه انگلیسی ام گذشته بود که اصلا واقعا یه باره رفتم تو فرکانس اون مدار که چندین مدار بالاتر از من هست البته با ایمان و قدرت و شجاعت خداگونه ای با حال عادی برگشتم و فهمیدم که من باید اول تکاملم را طی کنم باشه به خوده خدا من عاشق کارهای استادم که در پیاده رو نیم رو درست میکرد و طوری لذت میبرد که انگار در پارادایس با تمام امکانات ممکن هستند من نه میخوام جای یک انسان ثروتمند باشم یا اینکه پایین تر از جایگاهی که هستم باشم بابا من فقط میخوام خودم باشم قدم های دوره های استاد را با عشق دنبال کنم خیلی عادی و راحت و به قانون تکامل احترام میگزارم خیلی خوبه و حالا که در این قسمت از دیدگاه که مختص عزت نفس هست می نویسم واقعا میخوام که با فرکانس بچه هایی که دوره عزت نفس را خریدند وصل شوم و خدا هدایتم کند و از مسیر خارج نشوم .
شاید یه کم این دیدگاهم از نظر خودم که اینطوریه که مسخره باشه ولی من اینطوری شده بودم هر کس را می دیدم سریعا فرکانسی را میگرفتم البته انسان های ثروتمند و شبیه اون ها رفتار میکردم من خودم میدونم بالا تر رفتن فرکانسم به صورت کاملا عادی و طبیعی من به این افراد نزدیک میشوم ولی خوب به هر دلیلی ۳ تا چهار ماه از مدار کلا اومدم بیرون بعد پیش خودم می گفتم خدایا این همه آدم داخل این سایت به نتایج خارق العاده رسیدن یعنی چی آخه مگه میشه من با یه فرد خارج از ایران هم فرکانسی بشوم طوری که حتی زمان خوابم هم با اون تنظیم بشه اون میخوابه من بخوام من میخوابم اون بیداره و من طی یه باره از خواب پا میشدم انگار که روح از بدن داشت جدا میشد بعد چندین بار دستم را بر زمین میکوبیدم و به حالت عادی بر می گشتم خلاصه افکارم که ماشاءالله بزاریدشون برای این کارها ولی خدا رو شکر اینقدر درک مطلب کرده ام که خرافاتی نیستم و میدونم که به فرکانس بالای رفتنم خیلی زود و اشتباههه و اینکه دیشب کا استاد لایو داشتند به موضوع فوق العاده ایی اشاره کردند آرامش روح که که سوال یکی از بچه ها بود استاد میگه بابا من در این جایگاه و مدار نیستم به این سوال جواب بدم.. یه باره خیال من راحت شد اگر بدانید چقدر احساس راحتی کردم که خدایا شکر استاد با این جور چیزا سرو کار ندارد آخ من کلا از این قوانینی که به روح وصل باشه سر در نمیارم و نمیخوامم یاد بگیرم بابا من میخوام خودم باشم به موقع تفریح کنم مسافرت بروم کار مورده علاقه ام انجام بدم با افراد با ذهن مثبت اندیش و پرانگیزه حرف بزنم و در یک کلام از زندگیم لذت ببرم
خدایا شاید بچه ها حالا بگویند این ها چه حرف هایی هست برو از زندگیت لذت ببر شاد باش ولی خوب اینطور بود دیگه عین حقیقت .بچه ها به خدا فرکانس خودم به شخصه اگر واقعا مهارش کنم و روی یه هدف حالا هر چند بزرگ قرارش بدم به خدایه بزرگ قسم از راحترین راه هایی که در باور ذهنی من نمی گنجد به خواسته و هدفم میرسم اگر واقعا بر روی هدف یا خواسته ام متمرکزش کنم .
بچه ها واقعا کمک کنید استاد چطور میتونم در فرکانس ملایم و آروم خودم قدم ها رو دوباره شروع کنم ؟🙏🙏🙏
🌹
سلام اقای چیانی خیلی خوب هدایت شدم به این مطلب شما . منم امشب و در کل خیلی وقتا درگیر این مساله میشم حتی یک بار خیلی جدی داشتم به یه خواسته ای میرسیدم باهمین روال . و فهمیدم تکاملمو طی نکردم پس بیخیالش شدم .
شما همونجور که قدم ها رو طی می کنید . اروم اروم کار کنید . و تفریح و گردش و پارکتونم برید
و قدم جدید الان نخرید همون قبلیها رو کامل کار کنید .
تا حدی که باهاشون راحت بشید و این حالتا بهتون دست نده
بعد از یکسال …. قدم جدید بخرید
سلام مینو خانم
واقعا که ممنونم خیلی خوشحال شدم که برای من کامنت قرار دادید
الان چند روزی هست که از نو دارم قدم ها را کار میکنم که اولش هی اومدم شروع کنم هی وارد میشدم به قدم دوم جلسه اول می شدم که به خوبی متوجه هدایت الهی شدم و خدا رو شکر که دارم قدم دو را کار میکنم و درک مطلب برایم واقعا خیلی بالا بالا تر رفته و دیگر رها هستم ازاد هستم یعنی دیگه گیر نمیدم که الان باید شغل مورده علاقه ام را انجام دهم دارم کاری متفاوت از شغل مورده علاقه ام انجام میدهم که میدونم حتما در زمان درست در مکان درست به شغل و کاره مورده علاقه ام هم خواهم رسید چرا ؟ چون این جهان بر اساس قوانین ثابت و استواری با نظم و انضباط مافوق تصور آدمی کار میکند که هیچ خطا و اشتباهی صورت نمیگیرد و باید به این باور رسیده باشم که من خودم را آروم نگه میدارم حال خودم را خوب میکنم و کاری که الان در دست دارم را به شکل صحیح انجام میدهم و( دنبال نتیجه نیستم و میدونم و این دونستن از آموزش های استاد ) اگر من خواسته ایی دارم حتما فاصله ای هم ما بین خودم و خواسته ام دارم و با قول استاد این فاصله را با احساس خوب پر میکنم.
پس من در حال طی کردن تکاملم با لذت با لذت هستم
به امید خدا دارم قدم دوم را کار میکنم و به امید خدا و دستان خدا این اجازه را میدهم که وارد زندگی ام شوند و به خدا توکل میکنم .
واقعا از شما دوست عزیز متشکرم ممنونم
سلام و درود به شما دوست عباسمنشی ام
سلام به شما احسان چیانی عزیز
کامنت شما رو چندبار خوندم اول نمیخواستم پیامی بذارم چون درکی نداشتم و یکجورایی گیر خودمم هست. منی که خودم تو قدم دوم متوقف شدم و دوباره اومدم از قدم یک میحوام شروع کنم چه حرف ی نکته ایی میتونم به عنوان کمک به شما بگم. پس باید اول برم دنبال درست کردن خودم و وقتی نتیجه گرفتم بیام حرف بزنم و شاید کمکی ب شما کنم.اما گفتم به عنوان ردپا هم شده بیام بنویسم.
خب از اول اگر کامنت و حس و حال شما رو بخوام بررسی نیم و من درک خودمو از نوشته ی شما بخوام بگم اینه که من اصلا متوجه نمیشم منظورتون از اینکه وارد فرکانس استاد شدین چیه…شما نوشته بودین: “بعد شب ها از خواب میپریدم یا یه باره وارد فرکانس استاد میشدم که خیلی واقعا ترسناک بود برام بابا من واقعا نمیخوام جای استاد یا هر انسان ثروتمندی باشم”
واقعا نمیدونم از فرکانس تو ذهن شما چه برداشتی هست که اگر دچار همچین حالت هایی میشید،اینجوری برداشت میکنید و جالب بود که از این اصطلاح استفاده کردین “وارد فرکانس استاد شدن” و اینکه برای شما ترسناک هم بوده. بنظرم شاید با یکسری موضوعاتی که در گذشته شنیدین یا مطالعه داشتین این فرکانس هایی که استاد درباره اش حرف میزنن یا قانون مدارها اشتباه گرفتین یا اینا رو باهم قاطی کردین. چون تا جایی که من رک کردم کسی روی زندگی کسی نمیتونه تاثیر بذاره مگر خودش اجازه بده. کسی تو فرکانس کسی نمیتونه بره. اصلا مگر فرکانس ها رو میشه به همین راحتی توش رفت. یا مگه فرکانس ها یک مکان یا جای خاصی هستن که ما بریم داخلش. البته باحال میشد اگر اینجوری بود. اما بازهم میگم من چیزی که متوجه شدم فرکانس ها خارج از این بعد مادی ما هستن و قابل دیدن نیستن و ما فقط نتایج اونا رو در زندگی خودمون شاهد هستیم. پس اون تجربه ها و حالت شما قطعا از افکار خودتون هست و یکسری باورهای خودتون هست. بنظرم فرکانس ترس هم یعنی دور شدن از منبع هستی و خدا…چون اگر در جهت درست قرار داشته باشیم و افکارمون هماهنگ با خدا و انرژی منبع باشه باید حس های خب رو تجربه کنیم اسحسای مثبت نه حس های منفی. پس اون ترس خودتون رو نشونه ایی بدونید از اینکه در جهت درستی نیست افکار وفرکانس هاتون.
اینکه مگر قراره شما جای بقیه افراد باشین. چرا اینطوری فکر کردین که گفتین: “بابا من واقعا نمیخوام جای استاد یا هر انسان ثروتمندی باشم”
اینو بررسی کنید که چرا این کلمه رو گفتین. که چیزی که به ذهن من الان میزنه اینه که باورهای خوبی درباره خود الانتون نداشتین و میخواستین با تبدیل شدن به یک دیگه اون خلا رو پرکنید. که اتفاقا الان جای خوبی کامنت گذاشتین که اونم ریشه در عزت نفس و خدباوری ما داره. که فایل ها و مقاله های این صفحه قطعا کمکتون میکنه.
واقعا تحسین تون کردم که مکالمه انگلیسی با یک املاک در شیکاگو داشتین.
واقعا تحسین تون میکنم که میخواین با درک بهتر قانون تکامل و عمل به اون مسیرتون رو ادامه بدین.
تو خیلی از جملات تون دیدم که ناشی از عزت نفس پایین هست که منم به نوع و شکل دیگه اش دارم. اول به خودم میگم و بعد به شما روی باورهای ارزش لیاقت مندی و خودباروی و کلا مقوله عزت نفس بیشتر کار کن فهیمه. که همینا باعث متوقف شدنت یا نصفه نیمه کاری رو رها کردن شده.
وقتی تو یک قدم متوقف میشی یعنی یک ترمزهایی هست که من برای خودم توی بعضی باورهای عزت نفس دیدم.بنظرم شما هم اون ترمزهای درونی خودتون رو پیدا کنید میتونید بهتر اقدام کنید و در مسیری که دوست دارین با آرامش قدم بردارین.
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.
حدایا کمکم کن که در مسیر کسانی باشم که به آنها نعمت داده ایی نه گمراهان و کسانی که بر آنان غضب کردی.
خدایا کمکم کن که قوانین ثابتت رو بهتر درک کنم و خالق زندگی خودم بشم
براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از خداوند یکتا میخواهم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
ممنووووونم خیلی عالی خیلی بهتر متوجه شدم که چند مورد از باور هایم ریشه در ترس و بی ایمانی داره
اینکه گفتم من نمیخوام جای استاد باشم منظورم این بود که من دقیقا کارهای ایشون را انجام میدادم آقا شاید من برای کار تدریس موفقیت به این دنیا نیومدم یا شاید من نخوام که در فلوریدا باشم شاید من دوست دارم یه خونه در اورگان جنوب پورتلند داشته باشم منظورم اینه همه که یه طور اتومبیل را نمی خواهند
یا اینکه جای هر انسان ثروتمند دیگه واقعا درست گفتم اینکه انسان هایی را میبینم که فقط از لحاظ مالی رشد کرد و در ابعاد دیگه واقعا هیچ هستند
من در این سایت بر روی باورسلامتی و شادی و ارتباطات نه میگم در حد خیلی عالی هستم ولی واقعا خوب هستم .
و جواب خودم را در کامنت شما به شکل ای گرفتم که باید روی ایمانم به خداوند و ارزشمندی خودم بیشتر کار کنم
میدونی خانم فهیمه این داستان من از جایی شروع شد که شروع کردم دقیقا کاری که استاد هزار بار گفته نکنید انجام دادم هی به این و اون گفتم بابا بیاید داخل این سایت و بیاید این آموزش ها را ببینید و واقعا به شکل کاذب ذهن خودم را به صورت خیالی جای استاد قرار میدادم به نظرم اشتباه هست چون ما یک استاد عباس منش داریم یا من نمیخوام جای وان بافت باشم که کل نهارش را با ۳دلار برگزار میکنه ،من میخوام ذهن آرومی داشته باشم ارتعاش های مثبت دریافت کنم دنبال حاشیه ها نباشم و به کار ای که دوست دارم مشغول باشم و اینکه من از این سایت و بچه ها فاصله گرفتم و پیش خودم میگرفتم با همین تمرین ستاره قطبی به هرچیزی میخوام میرسم میدونی چون واقعا جواب میده خیلی عالییییییی ولی دور شدن از سایت کاره اشتباهی بود
حالا از خدا میخواهم خودم باشم نه کس دیگه نه انسان دیگه در هر جایگاهی. تقلید کردن از انسان درست خیلی خوبه ولی نا اینکه همه کارهم شبیه اون فرد باشه من خودمم ادمم حق انتخاب دارم
من جدا از اینکه از سایت دور شدم عشق و انگیزه مم کمتر شده بود که حالا واقعا بهتر شدم دوباره شروع به یه کاره تازه کردم چون چندین شغل را انتخاب کردم بهشون رسیدم و دیدم اونم شغلی که میخواستم نیست میدونی یه جورایی اون خودم را گم کرده بودم احساس میکنم دوباره خودم را پیدا کردم در کاری که دوست دارم دارم فعالیت میکنم من کاری را به مدت ده سال بود انجام میدادم ولی واقعا هیچ وقت به این نکته فکر نکرده بودم بابا عشق علاقه ات همین کاره چرا من باید علن از اینترنت دارند کسب کنم چرا دستان خداوند را در زندگیم کوتاه کنم این شغلی که قدیمی است برام و به تازگی واردش شدم به مرور اونم به اینترنت وصل میشه و محصولاتم اینترنتی به فروش می رسه به امید خدا ولی نه اینکه بیام کتابخانه راه اندازی کردم دوره های برنامه نویسی کامپیوتر انجام دادم سایت راه اندازی کردم یا هر کاری کا استاد انجام داده بابا من اسمم احسان چیانی است من دلم میخواد پرورش گل های آپارتمانی داشته باشم از کارم لذت میبرم و همراه با لذت وقتم آزاده میتونم تفریح کنم مسافرت بروم و اینکه گل های مختلف پرورش بدم و جای خودم باشم من ارزشمندم من لایق ارتعاشات مثبت هستم خدا رو شکر و از شما دوست عزیزم تشکر میکنم کا این کامنت خوب را برای من فرستادید
نکته های عالی داشت سعی میکنم حداقل روی یکی شون به صورت عملی کار کنم
قدرت در دستان خداست
من ارزشمندم
سلام احسان چیانی عزیز
واقعا ممنونم ک از حالتون و تصمیم های خوبتون برام نوشتید. واقعا خیلی خوشحال میشم که از دوستان عباسمنشی ام پیام دارم و خیلی خوشحال میشم از دیدن نقطه آبی رنگ در کنار اسمم…آخه برای خودم اینو مثل دست تکون دادن شما دوستان به من میدونم. یعنی در مسیر درست هستم و در این مسیر یک دوست برام دست تکون داده و در این مسیر سرراست و لذت بخش همونی که استاد در قدم یک میگه و تمرین ستاره قطبی رو برامون باز کرده. من در همون مسیر و راه جنگلی دارم ردپاهای استاد رو دنبال میکنم.
ما باید الگو بگیریم نه مقلد باشیم. (همیشه از مقلد داشتن و تقلید خوشم نمیومد) ما یک الگو داریم که اصل ها رو ازش یاد میگیریم و ردپاهاشو پیدا میکنیم و پیش میریم اونم با تفکر عیق نه با تقلید کورکورانه و فراموش کردن علاقمندی ها و توانمندی هامون…
دوست عزیز خیلی خوشحالم که برام نوشتی و اون شغل و علاقه خودتو میشناسی وو در اون مسیر با صبر و توکل پیش میری.
منتظر ردپاهات تو سایت هستم و مشتاق شنیدن پیشرفت هاتم.
این سایت رو من برای خودم نوشتم “بهترین جای دنیا”. و واقعا هربار شکر میکنم چون سپاس گزارانه زیستن و عادی نشدن نعمت ها و داشتن نگاهی همیشه عمیق رو از استاد و مریم جان بیشتر و بیشتر دارم یاد میگیرم و خوشحالم که دیگه نمیتونم شکر گزار نباشم.
خداروشکر برای آشنا شدن با شما
خداروشکر بخاطر این سایت که ما رو از بدنه جامعه و فضاهای مجازی بیخودی دور میکنه
خداروشکر بخاطر برای کامنتی که از دوستانم دریافت میکنم که سراسر آگاهی و انگیزه و توحید و ایمانه
خداروشکر که مینویسم
حداروشکر که برای احساس های خوب که راهنمای ماست به مسیر درست
خداورشکر برای عشق که همه جا جاری است
نمیدونید الان چقدر حس شکر گزاری دارم وو نمیدونم چرا اینجا نوشتم…به الله یکتا میسپارمتون تنها فرمانروا و قدرت جهان هستی. الحق که باید بارها به یاد بیاریم که قدرت فقط و فقط در دست خداست.باز هم از شما سپاس گزارم
الهی که منم به وقتش با علایقم ایده ی پولساز بهم برسه و از شغلی که برای خود ایجاد میکنم و پیشرفت هام با عشق تو سایت بنویسم
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام عزیزم من خودم یک باباس شدیدا تعصبی دارم که هرگز نظر مخالف خودشو نمیپذیره و من خیلی سختی کشیدم سر مسائل مختلف اما سر موضوع چادر، من تو شهر مذهبی و کوچیک زندگی میکنم که الان اکثریت چادرین ولی مانتویی هم داره و جوری ک پیش میره تقریبا مانتوهم داره جا میگفته که اونقدراا مردم نگاهت نکنن تو خیابون به صرف مانتویی بودن البته اگر بلند باشه، با این وجود بابای من یک ادم به صدت مذهبی و بسیجی بود همه میشناختنش و همه جا ادعا داشت من حتی جرعت نداشتم ی تار موم بیرون بیاد که بابام همه جوره تنبیه بدنی و لفظی رکیک داد و بیداد میکرد، همه ی اینا روحمو آزار میداد و نفرتمو نسبت به خانواده بیشتر میکرد و منم ی نوجون 13ساله بیشتر نبودم که داشتم به مسیرای بدی کشیده میشدم تا اینکه با استاد عباسمنش آشنا شدم اصلا باورم نمیشه من فایلارو گوش دادم و به احساس آرامش رسیدم، دیدم این مشکلی نیست که من بتونم حلش کنم اگر بجنگم بدتر میشه اصلا شرایط جوری نیست ک برم حتی حرفشن بزنم چه برسه به اینکه با شجاعت ی روزی سرش نکنم، به خدا گفتم من این خواسته رو دارم اما نمیدونم چطور خودت حلش کن تو تو وجود منی پس میتونی یکاری کنی تو وجود بابام بری یا ی اتفاقی ی ادمی رو بفرستی خلاصه من حالم خوبه آزادیی که میخوام رو اول درونم تجربه میکنم و ایمان دارم خودت درستش میکنی، به طور معجزه آسایی یک روز خواهر بزرگم که از بابامم مذهبی تر و خشک تر بود و همیشه بیشتر از بابام برای چادر و حجاب بهم فشار روانی وارد میکرد جذب من شد و ازم برای ی سری چیزا نظر خواست ی جایی استخدام شد باورت نمیشه دختری که تا ابرو حجاب میگرفت و سفت و سخت از خود آخوندا بدتر بود اومد گفت تو حق داری میخوای امروزی باشی تو محل کارم همه به خودشون میرسن مارفتار اشتباهی با تو داشتیم و آروم آروم خودش تغییر کرد و چادرو کنار گذاشت بابامم خیلیی خواهرمو قبول داره و دیگه کنار اومد با این موضوع
شاید الان به مسیرش فکر کنی بگی خب تو فلان شد و بهمان شد من فرق میکنه اما میخوام بهت بگم این اتفاقی که افتاد کلل طایفه تعجب کردن غیرقابل باور بود تنها دلیلشم آرامش بی نهایتی بود که من داشتم و باعث شد فرکانسم خواهرمو ک چندین سال باهم مشکل داشتیم با اینکه تو ی خونه بودیم اما قهرکرده بودیم ی سلامم بهم نمیکردیم و بارهای دعواهای شدیدی داشتیم اینقدر تغییر کنه و دستی بشه از طرف خدا که من به راحتی به خواستم برسم خدایا شکرت این بزرگیه توعه که از جایی که ما فکرشو نمیکنیم مشکلاتمونو حل میکنه فقط به ایمان ما بستگی داره