میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی
من میخوام از سال 92شروع کنم که کل زندگی من افتاده بود دست پدرم و پدر خانم سابقم که برای من تصمیم میگرفتن که چی درسته چی غلطه و بعضی وقتا سر خونه گرفتن که پدرم من یک خونه پنجاه متری دیگ داشت و میگفت بیاید اینجا زندگی کنید و پدر خانم سابقم میگفت باید بفروشبد بیاید اسلامشهر خونه بگیرید و بعضی وقتا سر عروسی گرفتن که کدوم تالار گرفته بشه و کدوم تالار به کدومشون نزدیک تره من مونده بودم با افکار منفی و بیمارگونه که کدوم راه رو انتخاب کنم پدرم یا حرفهای پدر خانم سابقم
خلاصه این داستان ها زندگی من را سه سال تباه کرد و آخرم به جدایی ختم شد
ولی سال 95کلا قید همه چیو زدم گفتم من تحملم تموم شده بود و رفتم برای جدایی
بعد از جدایی دو سالی خونه پدرم بودم و به خواست خدا بدون اینکه با قانون آشنا باشم این دو سال کلی پیشرفت کردم یعنی اصلا به چیزی دیگ فکر نکردم و تمرکزم این بود ماشین بخرم و یک خانه اجاره کنم برای خودم و خداروشکر درها باز شد و دقیقا با ورود به خانه اجاره ای توسط برادرم با استاد آشنا شدم و فایل فقط روی خدا حساب باز کن را بیش از صد دفعه گوش دادم و کلی انرژی گرفتم و کلی راه برایم باز شد و من توانستم با کسی هایی آشنا بشم که دست خدا بودند برایم
و من توانستم یک زمین 300متری بخرم و ازدواج مجدد کنم به شهر رشت مهاجرت کنم و خانه داشته باشم ماشین داشته باشم و کسب و کار راه اندازی کنم
من دیروز که به فایل استاد گوش دادم به خودم گفتم ببین من ناخودآگاه بدون اینکه با قانون آشنا باشم دیگر تحمل نکردم و کلی درهای دیگر به رویم باز شد یعنی کلی تضاد هستند انواع مختلف درس بزرگیه که اگر تحمل نکنی به جاهای خوب تری هدایت میشی و کلی راه برات باز میشه
من اگر باور های مخرب گذشته را میتوانستم شناسایی کنم زودتر میتوانستم از آن منجلاب خارج شوم و درهای بیشتری به رویم باز میشد
و با قدم اول که با عزیزدلم خریداری کردیم تضاد های بیشتری را داریم شناسایی میکنیم و درهای رحمت بیشتری برایمان باز میشود
در پناه الله یکتا سالم وثروتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام خدمت استاد عزیزم
چندین ماه پیش شماره خواهرم بدون اینکه ما کاریش بکنیم دایورت شده بود روی شماره من ،و هرکس که بهش زنگ میزد میومد برای من و همش بهش میگفتم که برو به دفتر ایرانسل بگو ببین چرا دایورت شده روی خط من شمارت و هیچ کاری نکردم و همش درحال جواب دادن به تماس های اون و یا رد کردن تماس های فوروارد شده بودم و فکر میکردم خب من که بلد نیستم چجوری باید لغوش بکنم و یا کار سختیه باید ببره اونجا تا درستش بکنن برامون و حتی یکبار هم توی اینترنت سرچ کردم اما چیزی پیدا نکردم که درستش کنم و گفتم عیب نداره حالا فعلا ک چیز مهمی نیست به خودش میگم میبره درستش میکنه ولی امروز از سمت مرکزی که خواهرم کار میکنه توش (اونجا جواب تماس ها رو میده) دایورت کرده بودن روی شماره خواهرم که کارش رو از توی خونه انجام بده و گوشی من 8 بار زنگ خورد و گفتم دیگه نمیشه هر طور که شده این باید همین الان درست بشه یعنی چی که تماس هاش همش فوروارد میشه برای گوشی من و دوباره رفتم سرچ کردم که چطور میشه لغوش کرد و وارد یک سایت شدم و راه حلش رو پیدا کردم ،به همین سادگی و رفتم درستش کردم ،قبلا این باورها باعث شده بود پیگیرش نشم که فکر میکردم چیز مهمی نیست ،نمیتونم خودم درستش کنم کار سختیه ،شماره خواهرمه که رو گوشیم دایورت شده پس اون باید ببره درستش کنه ربطی به من نداره و خب خیلی تجربه کوچیکی بود ولی اگر از همون روز اول تحمل نمیکردم و فکر نمیکردم که چیز مهمی نیست همون موقع انقدر ساده درست شده بود
الهی شکرت
به نام خدایی ک با نشونه هاش هر لحظه میگه رسول من دوست دارم ، و از شدت این حس خوب چشمانم خیس میشود ، قلبم آروم میشود گویی همه دنیای مال من است
درسته ب پهنای صورت اشک از نمیریزم ولی خیسی چشمانم آنقدر حس خوب، حس تازگی، حس عزیز بودن برای خدا را در وجودم تمدید میکند
گویی من تکه ای از خدا هستم ک از اصلم دورم بودم ولی اون قدرت، داره منو ب سمت خودش میکشه
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
درسته من میجویم ولی اونه ک راه رو ب من نشون میده
خدایا عاشقتم بابت امروز
یه فلش بک برگردیم ب فایل
در مورد تغییر کردن میتونم بگم من جزو اون دسته ای بودم ک شرایط ناجالب رو تحمل میکردم و فکر میکردم ک با تحمل کردن من درست میشه
چرا آخه؟
چون شنیده بودم ک بعد از سختی آسونیه
فک نمیکرم من باید تغییر کنم تا آسون بشه
فکر میکردم ک اگه الان سختی بیشتری بکشم بعدش اسون بیشتری رو تجربه میکنم
شنیده بودم ک مرد باید سختی بکشه
مرد باید دهنش سرویس بشه
ولی
وقتی برای خودت ارزش قائل میشی کاری ک دوست نداری، جایی ک هر روز بهت بی احترامی میشه رو میذاری کنار
و پا روی ترس :
باید پارتی داشته باشی
این دوره زمونه کار گیر نمیاد میزاری
و تن ب ذلت نمیدی
خدا یه کار خوشگل برات اکی میکنه
تحمل میتونه معنیش توی زندگی من این باشه ک
تو اتاقی ک خنکه و تلوزیون داره رو انتخاب کنی برای کار کردن روی خودت و حست هم بده چون ک قول دادی تلویزیون نبینی
ولی
صبر میتونه این باشه ک با حس خوب اتاقی رو انتخاب کنی برای کار کردن روی خودت ک تلوزیون نداره و البته وسله ی خنک کننده هم نداره و در مقایسه با بقیه ی اتاق ها گرمتره یا ترجیهت فضای گرم بیرونه چون حداقلش ورودی نامناسب کمتره
با حس خوب روی خودت کار میکنی و امید داری ک اوضاع اینجوری نمیمونه و تغییر میکنه و تو تغییرش میدی با فرکانس هایی ک ب جهان میفرستی
تحمل اونجایی بود ک منی ک ب خودم قول داده بودم تلویزیون نبینم و خط قرمز من اخبار بود
موقع ناهار داخل اتاقی با خانواده بودم ک تلوزیون نگاه میکردن و منم میگفتم مشکلی نداره اخبار ک نیست و غذام رو میل میکردم و جالب اینجاست ک ساعت اخبار ک میرسید میزدن کانالی ک اخبار داره :(
و من سفره رو ترک نمیکردم و اون فشار ذهنی ک ب خودم میاوردم رو تحمل میکردم و میگفتم مشکلی نداره فردا ناهار رو داخل اتاقی دیگه میل میکنم
ولی فردا هم همین داستان بود :(
الان دیگه چرا اینقدر فشار ذهنی رو تحمل کنم قبل اینکه ناهارم رو شروع میکنم اتاقی رو انتخاب میکنم ک تلویزیونش خاموش باشه اون تایم
چرا باید خودم رو اذیت کنم
حالا بعضی موقع ها هم ب نکات مثبت اون چیز هایی ک توی تلویزیون میدیدم توجه میکردم
ولی خب از بیس مشکل داشت تلویزیون دیدن و من تحت تاثیر اخبار بدش قرار میگرفتم
اتفاقی ک چند روز پیش افتاد توی این فضای محرم
خدارو شکر ما دوتا تلوزیون داریم
و این دوتا توی این ایام همش گریه و زاری و سینه زنی و… داشت ک من موافق این کار نبودم
ب خودم گفتم من چرا باید اینا رو بشنوم و ب خودم فشار بیارم ک بگم این چیز هایی ک میشنوم درست نیستن :(
این چ کاریه
من بعضی تایم ها خونه مادر بزرگم ک در 1 دقیقه ای خونه خودمونه میرم چون اونجا از این داستانا نیست و اینقدر نمیخواد روی خودم فشار بیارم
ک چیزی رو ببینم و بشنوم بعد ب خودم فشار بیارم بگم این کار هایی ک اینا انجام میدن درست نیست خیلی راحت از اون فضا دور میشم
وقتی من نپذیرفتم و گفتم چرا باید این فضا رو تحمل کنم هدایت شدم ب جای بهتر
تو دوران دانشجویی عزت نفس خیلی خوبی نداشتم و سر کلاس ب زور بیرون میرفتم خیلی از همکلاسیام همینجوری چن دقیق ای بیرون میرفتن ولی من ن خودم رو قانع کرده بودم ک من ب درس اهمیت میدم
ولی آدم خودشون ک نمیتونه گول بزنه من عزت نفس پایینی داشتم
و حتی موقعی ک دستشویی داشتم این فشار رو تحمل میکردم و ترس داشتم ک برم سرویس
چون فکر میکردن وسط راه استاد یه چیزی بگه و همه دانشجوها بهم بخندن
یه چیزی بگه و من زایع بشم
چون نظر اونا مهم بود
حاظر بودم اون فشار رو تحمل کنم ک در برابرش حرف بد بهم نزنن
اره من تحمل میکردم رفتن پای سخنرانی کسی ک هیچ دستاوردی نداره و فقط چنتا کتاب خونده و بلده خوب حرف بزنه بخاطر اینکه پسر خوبی از نظر دیگران دیده بشم
ولی دیگه تحمل نمیکنم
استاد عباسمنش و استاد شایسته ی عزیز دوستون دارم
و همینطور خواهر برادر های عزیزم دوستون دارم
قلب قلب قلب
به نام الله
با توکل به خدا میخوام داستان خودمو بگم براتون. سه سال پیش بخاطر نداشتن آگاهی و باورهای نامناسب، ازدواج کردم. بعد از یه ماه اختلافات و بحث های ما شروع شد و من همینجور تحمل کردم تا یه سال و 8 ماه. توی این مدت کلی توهین و تحقیر رو تحمل کردم و حاضر به جدایی نشدم و میخواستم هرجور شده این رابطه رو حفظ کنم. زمانی که خودم رو رها کردم و دلمو به خدا سپردم، توی سه روز کارهای طلاق انجام شد و ما به راحتی جدا شدیم. وقتی احساس ارزشمندی کردم و وابستگی رو کنار گذاشتم، وقتی گفتم کلی آدم خوب تو دنیا هست، وقتی دیگه خسته شدم از دعوا و توهین، وقتی همه چی رو سپردم دست خدا، درهای نعمت باز شد و مسائل من به راحتی حل شد.
این ماجرا برای من که الآن با این آگاهی ها آشنا شدم، پر از تجربه هست و سعی می کنم به خودم یادآوری کنم. از خدای مهربانم بسیار سپاسگزارم که این حال خوب و این سایت و استاد عباسمنش و کلی دوستان عالی رو بهم داده.
در پناه حق باشید
سلام به دوستان گلم و استاد پر اکاهی ام و مریم جان استادان عزیزم
من دختری بودم که طلاق و این جور حرفها برایم تعریف نشده بود و همسرم اوایل ازدواج معتاد بود اوایل تحمل و دعوا و تلاش برای پاکی او که فکر میکردم من میتونم درسش کنم که نشد اماااا به جایی رسیدم که وسایلم را جمع کنم برم و فهمیدم باید از ترس عبور کنم از زندگی برم و ختما راهی هست که به لطف الله مهربان خداوند جلسات NE را سر راهش قرار داد و پاک شد اوایل فکر میکردم بابد تحمل کنم باید تغییرش بدم و عاجز بودم از تغییر او ولی وقتی فهمیدم راهی هست خداون راههااا را باز کرد
هر دو با جلسات آشنا شدیم و الان هر دو در مسیر هستیم هر دو دانشجو استاد و داریم
لیزری کار میکنیم و با لطف خدا دلمون میخاد در مدار ثروت بیشتر قرار بگیریم به سادگی به اسانی
و خداون هدایتمون کنه داریم تلاش میکنیم و حال دلمون خوبه و لاجرم باید ثروت بیاد کافیه ایمانم قوی تر بشه
و میدانم خدا هست و خدا هست و خدا هست
خداوند از رگ کردن به من نزدیکتره و هدایتها میرسه کافیه صبر همراه ارامش و قدمهای روزانه باشه دوستون دارم ،
به نام رب العالمین
روز 147 ام روزشمار من
سلام بر استاد عزیز
میزان تحمل ما آدم ها بستگی به حس و باور قربانی بودن ما دارد.
از وقتی که در دوازده قدم یاد گرفتم که من به عنوان بنده خدا در این جهان حق دارم که زندگیم را خلق کنم دیگه دست از قربانی بودن برداشتم.
یه موضوع ساده در همین دو روزه برام اتفاق افتاده که مینویسم .
دختر من همیشه بطور اتوماتیک از اینترنت خودکار خط ایرانسلش استفاده میکرد.
که این بصورت اتوماتیک دوماه یکبار 10 گیگ را براش شارژ میکرد که به صورحسابش اضافه میشد.
دقیقا دو سه روز پیش صورتحسابش را صبح پرداخت کرد و شب که داشت برنامه ای را تماشا میکرد برنامه صداتو را بصورت آنلاین میدید پیام اومد که اینترنت شما تموم شده .
و طبق معمول منتطر موند که خودکار اینترنت جدید شارژ بشه.
و یک پیام از ایرانسل اومد که شما نمیتوانید از اینترنت خودکار استفاده کنید و از مسیری که داده بود گفت که برین و اینترنت را خریداری کنید.
دخترم رفت و خریداری کرد و پول را آنلاین پرداخت کرد. بلافاصله بعد از پرداخت این نت، اون نت قبلی هم شارژ شد.
گفت مامان دوتا نت برامشارژ شده و من که استفاده نمیکنم چون اینجوری پیام داده من مجبور شدم که بخرم.
گفتم بزار زنگبزنم به پشتیبانی. که یکیش را حذف کنند.
زنگزدم چون نمیتونستم قبول کنم که سیستمی بخاطر اشتباه خودش به ما زور بگه.
اینجا من تحمل نکردم بلکه زنگ زدم. مسئول اونجا گفت نه اصلا نمیشه باید هر دو را استفاده کنید.
گفتم بابا پیام اینجوری اومده. گفت نه چون پرداختی طول میکشه تا ثبت بشه و پرداخت صورتحساب شما هنوز ثبت نشده بوده هر دوی اینها باید بمونه.
حالا من توضیح میدادم که اشتباه شماست. من صبح صورتحساب را پرداخت کردم تا شب ثبت نشده و چرا تا ما خرید کردیم یکدفعه اون هم ثبت شد.
میگفت دیگه به ما ربطی نداره. چون خودکار را لغو نکردید.
گفتم خب پیامی مبنی بر لغو نیومده بود بلکه پیام بر این بود شما نمیتونید از خودکار استفاده کنید و باید بخرید.
خلاصه از ما گفتن و از او نشنیدن.
میگفت مرغ ما یه پاداره.
اما من تحمل نکردم
پرسیدمجایی برای شکایت ندارید یه دفتری جایی .
میگفت نه فقط همینطوری تلفنی پاسخگو هستیم. و انلاین هم میتونین همین ها را بگویید.
من نمیتونستم خودم را قربانی بدونم . به نظر شاید موضوع ساده بیاد اما تحمل زور برام سخت بود.
بخصوص حس خیلی بدی به دخترم داده بود. و داشت این حس قربانی بودن براش انجام میشد.
گفتم بیا آنلاین هم این راه را ادامه بدیم. و تمام موضوع را هم با چت کفتیم و گفتند بعد از 8 روز بررسی و بهتون اعلام میشه.
دیروز دخترم گفت که اومدن اونی که خریدیم را حذف کردند و پولش را هم به حساب نیاوردند.
حالا دوباره با چت شروع به گفتگو کردیم که شما دارین اشتباه میکنین.
در اصل صورت مساله را پاک کردند. انگار نه پولی دادیم نه خریدیم.
حالا دخترم هر چی براشون مینوشت میگفتنند نه شما توی دو روز اون نت را استفاده کردید.
هر چی میگفتیم خوب کارکرد استفاده را بفرستید چون محاله و این اشتباه شده. میگفتن نه که نه شما استفاده کرددید.
بازهم من تحمل نکردم
و زنگ زدم و دوباره از اول ماجرا را تعریف کردم و توصیح که بابا این پولی که ما دادیم کجا رفته . و اصلا محاله ما اینقدر نت استفاده کنیم.
گفتند باشه بررسی میکنیم .
و همون دیروز در ستاره قطبی از خدا خواستم برای اینکه هم ایمان خودم و هم ایمان دخترم قوی بشه و احساس قربانی بودن نکنه این درست بشه ودر حساب بستانکاریش بره و خوشحال بشه.
که امروز ظهر شخصی از ایرانسل بسیار محترمانه تماس گرفت و گفت حسابتون بررسی شده و اون حذف و حساب شما بستانکار شده و کلی من ازش تشکر کردم.
ودوست داشتم حال دخترم را میدید . این درسی براش شد که راحت حس قربانی بودن نکنه و یاد بگیره تحمل نکنه بلکه برای هدفش تلاش کنه.
و امروز که این فایل روزشمار من شد خیلی خوشحالم که در عمل نشون دادم .
صبر چیز خوبی است و در برابر تکامل باید صبر کرد.
اما تحمل درد داره تحمل یعنی حالت خوب نیست.
اما صبر حالت خوبه منتظری ولی احساس دلت خوبه .
و نشانه تحمل کردن یعنی حالت خوب نیست احساس خوب نداری . داری فیلم بازی میکنی ولی فرکانست اشتباهه فرکانست روی احساس بد تنظیم شده و هر کاری هم بکنی طبق قانون اتفاقات بد را تجربه میکنی.
در این موضوع من تحمل نکردم اما جایی که باید صبر میکردم با حال خوب صبر کردم و از خدا هم نتیجه را خواستم.
خیلی خیلی اتفاقات در روزمره زندگی ما میفته که با این درس این فایل میشه تفاوت را کاملا فهمید.
داری تحمل میکنی یا داری صبر میکنی.
استاد عزیرم ممنونم بخاطر این فایل ها و این درس های به ظاهر کوچک که هر کدوم وقتی حل میشن درهای رحمتی به رومون باز میشه.
با مثال های ریز به پاشنه آشیل های بزرگ میشه رسید. که بخاطر باورهای اشتباه که باید تحمل کرد چه زجرهایی را از کودکی ما فقط فقط تحمل کردیم.
خدا را شکر بخاطر این آگاهی ها.
سپاسگزارم خدای مهربانم را بخاطر اینمسیر سبز
دوستتون دارم
سپاسگزارم
انشاالله که همیشه IN GOD WE TRUST
درودخدمت شما استاد عباس منش عزیزم
خداقوت و ممنون از فایلهای فوقالعادتون
استاد عزیزم تازه بعد از شنیدن این فایل فوقالعاده در پردایس بی نظیر متوجه شدم بین تحمل و صبر فرق زیادی هست تا الان این دوتا بنظرم یکی بودن
• چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
• چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
• بارزترینش برای من تحمل شراکتی که الان هم درگیرش هستم که حدود 10 ساله ادامه داشته و 5 سال گذشته اولین هدف من اتمام شراکتم بوده که هنوز محقق نشده و الان در دوره فوقالعاده کشف قوانین زندگی بقول استادم بصورت لیزر فوکوس دارم دوش کار میکنم و میخوام امسال آخرین سال شراکت من باشه به لطف خدا
• داشتن وام ، چک وبدهی رو تحمل کردم و همیشه چون اطرافیان و خودم تقریبا هر کار جدیدی حساب کتاب روی اینها بوده پذیرفته بودم که این طبیعیه و مواردی مثل استاد عباس منش عزیزم و آقای رضا عطار روشن رو هم که میدیدم توی ذهنم ی انقلابی بپا میشد و ذهنم مقاومت خیلی زیادی داشت که تنها موارد خاص هستند که بدهی ندارن و همه چیز رو نقد میخرن با اینکه از لحاظ مالی شرایط خیلی خوبی به لطف خدا دارم اما بازم نتونسته بودم وام و بدهی وچک رو از زندگیم حذف کنم که الان مثل اتمام شراکت دارم تمرکزی روش کار میکنم به امید خدا
• من مهاجرت نکردن رو دارم تحمل میکنم چون وابستگی زیادی به اطرافیانم دارم و این هم هدف بعدی من برای رفع مشکلاتم هست
•
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
در مورد شراکت باورهایی مثل
• شریک=شرک ،
• اتمام شراکتم هرچقدر پول بخواد خداوند برای من مثل همیشه جور میکنه،
• با اتمام شراکتم آزادی مکانی زمانی و مالی خواهم داشت،
• کسب وکارم بعد از اتمام شراکت چندین برابر رشد خواهد کرد چون من ایدهای ثروت ساز فوقالعاده ای دارم
درمورد چک ،وام و بدهی
• میخوام دقیقا مثل استاد عباس منش عزیزم عمل کنم و حتما همون نتایج رو خواهم گرفت
• اینها مثل زنجیر به پای من بسته میشن تا وقتی که تمامشون صفر نشده باشن
• میخوام جای بدهی رو با پس انداز زیاد در زندگیم عوض کنم
مهاجرت
• رشد وپیشرفت خیلی بیشتر بعد از مهاجرت من صد درصد خواهد بود چون توی ی شهر بنسبت کوچیک رشد خوبی داشتم و توی جای بهتر خیلی خیلی بیشتر خواهد بود
• آسایش و آرامش رو با هم خواهم داشت
• مسافرت وتفریح من و خانوادم خیلی بیشتر میشه
• با مهاجرت به ی شهر دیگه ترس من میرزه و مهاجرت به کشورهای دیگه هم برای ما راحت میشه
انشاالله همیشه در پناه فرمانروای کیهان دراوج، ثروتمند، سلامت و خوشحال باشیم
بدرود
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان
چقدر دقیق فرق بین چیزهایی که تو زندگی فکر میکنیم خوبه رو میبینید فکر میکنید بهش و طبق قوانین جهان ازش به نفع خودتون استفاده میکنید واقعا تحسین میکنم شمارو استاد عزیزم
وقتی داشتم فایل رو گوش میکردم تصاویری از جاهایی که تحمل میکردم و به اون تحمل افتخار میکردم رو یادم اومدم
بهم گفته بودن سختی کشیدن بی پولی رو وقتی داری برای هدفت تلاش میکنی تحمل کنی
درسته این مسائل وجود داره وقتی اول مسیر هستی ولی نه برای چند سال تحمل کردن
یا همیشه به من این باور رو دادن که شیدا خیلی تحمل دردش بالاس به خاطر این باور من درد های زیادی تحمل کردم و صدام درنیمد چون فکر میکردم اگه درد و تحمل کنم خیلی خفن تر از بقیه ام
حتی یه بار ماشین از روی پام رد شد من هیچی نگفتم
خیلی چیزها رو همینجوری تحمل کردم چون فکر میکردم چون فکر میکردم همینه دیگه چون فکر میکردم تحمل کنم خدا بعدش بهم پاداش میده
اما چند وقتیه که تحمل نمیکنم بی احترامی آدم ها رو تحمل نمیکنم بی پولی رو تحمل نمیکنم بلاتکلیفی رو تحمل نمیکنم اما عاشق تکاملم
ممنونم ازت استاد جان بابت فایل به موقع و فوق العاده
دوستتون دارم
میزان تحمل شما چقدر است ؟
«صبریا تحمل».
سلام به استاد ومریم جان عزیز.
سپاس فراوان از مطرح سوال جدید.
یه کندوکاو دیگه!
«تحمل» چیزی که تمام سالهای عمرم همراه من بوده.
تا چند سال پیش تفاوت بین صبر و تحمل رو نمیدونستم.
تحمل کردن روجزعی از روند زندگی میدونستم.
وکسانی که آستانه ی صبرشون بالا بود رو تحسین میکردم.
ولی خودم هیچ وقت آدم صبوری نبودم .همیشه با دنیا وجهان سر جنگ داشتم وبیشتر تحمل میکردم تا صبوری.
میدونید وقتایی که چیزی بر وفق مرادت نیست تحمل میکنی.
هرجا که دنبال تغییر کسی یا چیزی هستی ،تحمل میکنی.
هر جا که جرات و شهامت انجام کاریو نداری ،تحمل میکنی.
گاهی باخت میدی و اون شرایطو تحمل میکنی .
خیلی وقتا به علت عدم آگاهی شرایطو تحمل میکنی!
هروقت نگران ومضطربی ینی داری موضوعی رو تحمل میکنی.
وقتی اتفاقی رو نمیپذیری ینی داری تحملش میکنی.
وقتی نجواهاسراغت میادوذهنت درگیر میشه ینی چیزیو داری تحمل میکنی.
کسی که ناامیدوغمگینه ینی داره تحمل میکنه.
جایی که لذت نمیبری ینی داری تحمل میکنی.
جایی چیزیو نباید بپذیری ولی میپذیری چون در خودت قدرت تغییرشو نمیبینی ،پس داری تحمل میکنی.
در کل« تحمل » از عدم ایمان میاد.
اما «صبر»ینی انتظار وقوع چیزیو بکشی اما نگران وآشفته نشی.
صبر ،ینی پذیرفتن شرایط کنونیت.
صبر ینی تسلیم شدن.
صبر، ینی ایمان واعتماد داشتن به خدا.
صبر، ینی حفظ آرامش.
صبر ،ینی تو بدونی نیاز به زمان داری.
وقتی صبوری ،تصورات باطل سراغت نمیاد.بدون فکر عمل نمیکنی.
آدمای صبور خدا روسپاس میگن وخودشونو تو آغوش خدا رها کردن.
آدمای صبور باعجله کاری نمیکنن.
حضور ویاد خدا رو پشتوانه ی محکمی برای خودشون میبینن.
آدمای صبور منتظر وقوع اتفاق خوب در آینده هستن.
خدا رو شکر میکنم که الان درک ومفهوم این دو ،ینی (صبروتحمل) رو تشخیص میدم.
بخام از تجربیات زندگی خودم بگم .
من خیلی چیزا رو تا به این سن تحمل کردم.
دختر خونه بودم رفتار پدرمو تحمل میکردم .
باوجود اینکه فرزند اول خانواده بودم ،جرات هیچ حرف یا اظهار نظری نداشتم.
حتی جرات اجازه گرفتن وبیرون ازخونه رو هم نداشتم.
حق رفت وآمدبا دوستهامو نداشتم.
حق خوردن واستفاده ی راحت از چیزایی که تو خونه داشتیم را هم نداشتم.
هیچ درکی از این جهان هم نداشتم پس ناچارن باید همه ی این مسائل رو تحمل میکردم.
تحمل میکردم وتو ذهنم فرار ازاونخونه رو ترسیم میکردم.
تا اینکه راه حلش رو ازدواج دیدم.
بله من زود ازدواج کردم چون دیگه کاسه ی صبرم که نه ،آستانه ی تحملم تموم شده بود.فقط دلم میخواست دیگه تو اون خونه نباشم.زود عاشق شدم و زودم ازدواج کردم .
وقتی ازدواج کردم اون مشکلاتی که خونه ی پدرم داشتمو نداشتم .
اما با مشکلات دیگه ای روبرو شدم وباز هرآنچه اتفاق میفتاد رو تحمل میکردم.
میگم تحمل، چون رد کردن وگذروندن اون قضایا هیچ کدوم با حال خوب یا آرامش نبود.بلکه همگی با تشنج واحساس بد همراه بود.
با هر احساس بدی که فکرشو بکنید.
غم وناراحتی،یاس وناامیدی،ترس واضطراب ،کینه ورنجش وهر احساس منفی دیگه ای که فکرشو بکنید.
کلن راه چاره ودرمان هرمشکل رو تحمل کردن میدونستم.
کسی بی احترامی بهم میکرد،تحمل میکردم.
کسی بد قولی باهام میکرد،تحملش میکردم.
کسی بد حساب بود،تحملش میکردم.
کسی بهم تهمت میزد یا دروغ میگفت ،تحمل میکردم.
اگه کسی قضاوت یا انتقادم میکرد باید تحملش میکردم.
کسی با لحن بد یا توهین باهام برخورد میکرد باید تحملش میکردم.
اگه کسی امانتدار نبود باید تحملش میکردم.
کسی ازم سو استفاده میکردومسئولیت زیاد بهم میداد ،تحملش میکردم.
اگه کسی با حرفاش یا کاراش راحت تحقیرم میکرد ،تحملش میکردم.
اگر کسی برحسب نیاز باهام رفاقت میکرد تحملش میکردم.
اگه کسی مالمونو میخورد،تحمل میکردیم .
اگه زیاد امر ونهیمون میکردن باید تحمل میکردیم.
اگه تو امور زندگیمون دخالت میکردن ،جرات حرف زدن نداشتم ،پس مجبور بودم تحمل کنم .
دور از جون تو سری خور بعضیا بودیم ولی نمیتونستیم حرفی بزنیم پس ناچارن تحمل میکردیم.
همسرم در آمدی نداشت ،باید تحمل میکردم.
طبق افکار وباورهای گذشته باهامون برخورد میشد،باید تحمل میکردیم.مثل اجازه گرفتن برای رفتن هرجا، ازهمسروغیره….
باتوجه به افکار وباورهای مخرب گذشته ،خدا راهم تحمل میکردم.
چون دوسش نداشتم .
چون از بچگی فقط از مجازاتهایی که قراربود بکنه برامون گفته بودن پس اونم دوست نداشتم وازاینکه ازترسم روزه میگرفتم ویا نماز میخوندم ویاحجاب داشتم ،بیزار بودم .
ازخدای انتقام گر وخدای مجازاتگر خوشم نمیومدپس زوری ازدستوراتش پیروی میکردم وواقعن ازروی اجبار تحملش میکردم.
کلن تمام دستورات خداوند رو تحمل میکردم.یه جورایی لجم میگرفت که فکر میکردم ما روخلق کرده وهمش در حال امتحان کردنمونه .
اینکه فکر میکردم همش زیر ذره بین خدا هستم ،حالم خراب میشد.وبه همین جهت ازوجودش لذت نمیبردم وتحملش میکردم.
فقط در صورت نیاز سمتش میرفتم چون راه چاره ی دیگه نمیدیدم.
چقدر دست به تحملم زیاد بودش .
حالا با این همه تحمل ،ب نظرتون چ رفتار و کنشهایی
باید در من دیده میشد؟ جز خشم وعصبانیت وکینه ورنجش وبودن در احساس بد.
احساساتی که تمام لذتهای رو از من گرفته بود .
حتی خودم ازخودم خسته بودم وازاینکه اختیاروتعادلی تو اتفاقات زندگیم ورفتارهام نداشتم ،ازخودم بیزار بودم وخودمم تحمل میکردم .
افسار زندگیم دست خودم نبود .هیچ چیز زندگیم دست خودم نبود .
از هیچ چیزی احساس رضایت نداشتم که دلمو به همون خوش بکنم .
انگار جهان باهام سر ناسازگاری داشت.
اون از خانوادم .اون از خانواده ی همسرم .اون از همسرم.
دوست ورفیقی هم نداشتم که حداقل بااونا خوش باشم.
خدا هم که هیچی .خودمم که هیچی .
هیچی به هیچی.
کلن یه موجودی بودم که پا به این جهان گذاشته بودم همه چیو تحمل کنم وبا همین روند به زندگی ادامه بدم تا بمیرم.
فقط تو یه موضوعی از اولشم صبور بودم اونم بابت مریضی وبیماری بود.
هروقت مریض میشدم یا بیماری ای داشتم ،آستانه ی صبرم خوب بود.
ازاولم مقاوم بودم .
قبل از بدنیا اومدن هرکدوم از بچه هام ،یه سقط میکردم .
یه سری طوری بود که 4ماه هفته ای دو بار، باید تهران میرفتم ومیومدم و4ماه آمپولهای شیمیایی بهم میزدن .
باوجود اینکه حتی پدرومادرم خودمم مراقبم نبودن .همسرمم اون موقعه بیماری اعتیاد داشت،خودم ازپسش براومدم.
تنها میرفتم وبرمیگشتم.تا اینکه باموفقیت گذروندم.
کلن تو طول زندگیم با موضوعاتی که به سلامتی مرتبط میشد ،خوب کنار اومدم .صبوری میکنم حتی درد رو میفهمم اما طاقت میارم چون میدونم باید این روند بگذره و قور زدن و تحمل کردن من کاری ازپیش نمیبره.پس سکوت میکنم وبا ذهنم مدیریت میکنم تا اون درد ازبدنم خارج بشه یا جایی که نیازه ترمیم بشه.
ولی تو امورات دیگه که گفتم داغون بودم وهرچیزیو تحمل میکردم چون هیچ اعتماد به نفسی نداشتم .
هر بلایی که سرم اومده و هرکسی هر طور که دوست داشته با من رفتار کرده ،وهراتفاقی که برام پیش اومده نشات گرفته از عدم اعتماد به نفس وعدم ایمانم بوده .
هیچ عزت نفسی نداشتم که کنترلی روی رفتارهای نادرست وناسالم وناجالب دیگران داشته باشم .
کسی مقصر نبود .حالا میفهمم کسی مقصر نبودواگرنه که یه عمر بااین خیال که دیگران واین جهان چقدر بیرحم هستن ،داشتم سر میکردم.
دیگه رفتارهای ناسالم هیچ احدی رو نمیپذیرم .
هیچ کس حق توهین وکوچکترین اهانتی رو نداره .
بله ازاون وقتی که خودمو پیدا کردم .
ازروزی که اعتماد به نفس خودمو پیدا کردم.
از وقتی که شناختمو نسبت به خدا بیشتر کردم.
تو هر پله وبا هرقدم یه رشد عقلی پیدا کردم.
من دیگه اون ناهیدی نیستم که کسی اجازه ی کوچکترین حرکت ناجالب با منو داشته باشه.
من خیلی قدرت گرفتم .
من دیگه کسی نیستم که بزارم کسی آسیبی به من بزنه .
دیگه هیچ چیزیو تحمل نمیکنم .
منه عجول ،منی که متحمل خیلی چیزا تو زندگیش بود،حالا کلی تغییر کرده .
دیگه از جهان ودیگران وحتی خدا طلب ندارم.
دیگه میدونم گذشته ی من ، هرچی بوده ونبوده،دستاورد افکار وباورهای خودم بوده.
خدای من اون خدایی که میشناختم نیس ومنم دیگه اون گله وشکایتها رو ندارم.
آدمای اطرافم هرچیو هرکی که میخان باشن ولی با من باید رفتارشون درست باشه .
جهان هم که پاسخ فرکانسهای خودمومیده پس توقعی هم ازاون ندارم .
بدست آوردن هر آگاهی تو هر زمینه ای ،باعث رشد وپیشرفت من شد.
کم کم خود واقعیمو شناختم وطبق نیازها و خواسته های که از جهان دارم ،برای خودم برنامه میچینم وبا هدایت خداوند پیش میرم.
ایمان واعتماد به خدا در تمام مواقع پدر تمام لحظات نجات دهنده ی حس وحال منفی منه.
وقتی خدا به یادم میاد،انگار آب رو آتیش ریختم .
امروز بی نهایت صبور تر ازقبلم هستم .
امروز زود نمیرنجم ،زود عصبانی نمیشم.زود واکنش نشون نمیدم.زود ازکوره در نمیرم .زود قضاوت نمیکنم ،امروز صبر میکنم چون میدونم وباور دارم زمان همه چیو بهم نشون میده.
هرجا نجوا یا فکر نادرستی به ذهنم خطور کنه ،کنترلش میکنم وبا توجه به قوانین حاکم بر جهان ،دوباره به حالت قبل خودم برمیگردم.
امروز مثل بچه ها مثل کودکی که چیزی ازاین جهان ،نمیدونه ،رفتار نمیکنم .
آگاهی ها وتجربیات دیگران ورفتارهای دیگران به من درسهای بزرگ یاد داده.
ومن آموختم که میشود هرچیزی رو ساخت ،هرچیزی رو بدست اوورد،هرچیز رو پیدا کرد به شرط اینکه تو قدرت رو تو وجود خودت ببینی وخودتو دست کم نگیری .
ووابسته به هیچ چیزی در این دنیا نباشی جز خدای احد و واحد.
تو این راستا پیشرفتهای چشمگیری کردم .هم از لحاظ مالی .هم روابط بادیگران هم در روابط عاطفی وهم از لحاظ بعد معنوی.
ومن راضیم البته که به نسبت قبل .
هنوز گامهای اولم وباید گامهای زیادی بردارم تا نتایج عالی تری بگیرم .
منتظرم .من صبر کردم.صبر کردم تا اتفاقات عالی ترو ببینم.
من خیلی چیزا میخام وخیلی کارا دارم .
هنوز شناخت زیادی ازخدای خودم ندارم.
هنوز طعم خیلی از لذتهای رو در این جهان نچشیدم.
هنوز عطش دارم عطش خیلی چیزا.
اما سعیم براینه که امروز حال خودمو خوب نگه دارم تا کم کم این عطشها رفع بشن.
امروزم صبرم برپایه توکل وامید وتکامل واحساس خوبه .
پس با حال خوب به زندگیم ادامه میدم تا شاهد و ناظر اتفاقات خوب باشم.
استاد یکی از مهمترین وعذاب آورترین موضوعاتی که من تحملش میکردم ،رابطم با همسرم بود.
تازه منت داشتم که چون برخلاف میلم دارم زندگی میکنم و سر جام هستم ینی اززندگیم خارج نشدم ودارم این زندگی رو تحمل میکنم پس خیلی خانوم خوبیم.
با افتخار هم اینو به همه اعلام میکردم وپیش همه اقرار میکردم.
تا اینکه تلنگر رفع این موضوع هم خورد و ورق برگشت وزاویه ی نگاه من به زندگیم کلن تغییر کرد.
دیگه تحملی نیست .
مشکلی هم ندارم که بگم دارم صبوری میکنم .
اما درمورد رسیدن به خواسته هام ،دارم صبوری میکنم
چون نتایج فوق العاده تری رو میخام .
چون خودمو استحقاق بهترین نعمتها میبینم.
امروز حالم خوبه چه اتفاقی از جانب خدا رو میپذیرم.
من که تو مسیرش هستم ،پس دلیلی بر نرسیدن به خواسته هام نمیبینم.
میدونم لازمه ی رسیدن به خواسته هام «صبر کردنمه».
امروز حالمو خوب نگه میدارم وبا ایمان واعتمادبه خودش ازش میخام هدایتم کنه به هر آنچه که باید بکنه.
امروز عاشق خدام .
عاشق خودمم.
و عاشق استاد عزیزم هستم که در این مسیر،با آموزشهای قشنگشون ،راهنما وراهگشای مسائلم هستن.
عباس منش جونم ممنون .ممنون که هستی .
وجودت ،افکارت ،طرز نگاهت به زندگی مایه ی دستاوردهای قشنگ تو زندگیامونه.
بنام خدای یکتا
سلام ب استاد یکتاپرست و موحدم و مریم بانوی عزیز و همه ی دوستان عضو در سایت
امیدوارم ک تووی این سایت و در مسیر توحید و دریافت آگاهی های توحیدی پایدار و مستدام باشیم
چقدر زیبایی تووی دنیا بوده و هست و خواهد بود ک ماها ندیدیم و وجود داره
زیبایی هایی ک خدا واسه ما آفریده ک ازشون لذت ببریم از جمله این ملک زیبا و باصفای استاد همون پارادایس خودمون ک کلی تووش انرژی مثبت و حال خوب وجود داره ،
من همیشه وقتی فایلهای استاد ک تووی پارادایس ضبط میشه رو میبینم اولا ک کلی ب فراوانی و زیبایی های خلقت توجه میکنم و ایمانم قوی تر از قبل میشه
دوما یه الگو و اهرم خیلی قدرتمند و رو ب مثبت تکونم میده و هی بهم میگه آهای سعید حواست هست ک داری چی میبینی؟ و کی رو اونجا تووی ایالت فلوریدای آمریکا و تووی این جنگل و طبیعت خوشگل خدا میبینی ؟
ودر جواب خودم میگم بله ایشون همون کسی هستش ک ب قول و گفته خودش تووی ی اتاق 9 متری سیمانی مستاجر بوده ک تازه حمام و دستشویی ش با بقیه ی مستاجرا مشترک بوده با کلی مشکلات و دردسرهای کوچیک و بزرگ ، شهر غریب بدون وسایل سرمایشی با اون هوای گرم و شرجی بندرعباس و کلی مسائل دیگه الی ماشاالله….ک خود استاد همیشه واسه ما میگه ک من کجا بودم و الان کجام با یه تاکسی دنده آرژانتینی درب داغون،
بعد ب خودم میگم این بهترین الگو هستش این خوده خوده نتیجه هستش ک میشه دقیقا از روش کپی کرد ک بابا ای ذهنی ک کلی باور های الکی از بچگی بهت تلقین شده : میشه از زیر صفر ب بهترینها رسید میشه از ی اتاق سیمانی ب بهترین واحدهای مسکونی آمریکا و جاهای دیگه رسید میشه ب ی تیکه از بهشت (پرادایس) رسید که واسه ضبط کردن یه فایل اگه بخوای همه جاهاش رو بچرخی کلی باید فیلم بگیری و شاید هنوزم تموم نشه و این یعنی ب قول استاد قدرت کنترل ذهن و پرورش باورهای مناسب ،این یعنی طی کردن تکامل و ب دست آوردن هرآنچه میخوای این یعنی همه ی اون آموزش هایی که استاد باکلی ذوق و شوق برای ما تووی سایت و محصولاتش میگه.
خداروبینهایت سپاسگزارم بابت اینکه با این مسیر پر عشق و پر برکت و الهی آشنا شدم و دارم ازش لذت بینهایت میبرم
خدا رو شکر میکنم ک با این استاد عزیز ک یکی از دستان پر مهر خداست آشنا شدم
خدایا شکرت
خدایا بینهایت شکرت
نمیدونم چجوری دیگه باید شکرت رو بجا بیارم
ولی الان خیلی آرومم و حالم خوبه و دلم نمیخواد با هیچی این آرامشم رو عوض کنم
راستی که با آرامش میشه همه چی بدست آورد
راستی که پول و مادیات کوچکترین نتیجه ی آرامش و حال خوب داشتنه رفقا.
واما میخوام از یکی از تجربه هام در مورد بحث تحمل بگم واستون:
تا 40 روز پیش تووی یه خونه دو خوایه مستاجر بودم ک صاحب خونه خیلی خوبی داشتم و با هم طی 3 سال خیلی رفیق شده بودیم و انصافا هم مرد خوبی بود و همه جوره هوای منو داشت ،خدا بهش برکت بده ،
ولی این بنده خدا با اینکه آدم خوبی بود معمولا وقتی آخر شبا با زن و بچه ش از بیرون بر میگشتن خونه و میخواست ماشینش رو بزاره تووی پارکینگ اکثر مواقع ساعت از نیمه شب گذشته بود و ما یا خواب بودیم یا دیگه در تدارک خواب بودیم ک یهو انگار یکی با پتک میزد ب درب پارکینگ و من و زن و بچم میپریدم بالا از خواب و خواب زده میشدیم حالا چیشده آقای صاحب خونه تشریفش رو آوردن و اصلا ب هیچ وجه ملاحضه اینکه بابا این بنده ی خدا مستاجر هم آدمه وشاید خواب باشه، یه کم رعایت کنم و کمتر سرو صدا کنم ولی دریغ .
خانمم هم بارها بهم گفته بود ک سعید چرا بهش تذکر نمیدی
چرا بهش نمیگی یه کم کمتر صدا کنین وقتی میآید خونه ولی من میگفتم ن ولش کن صاحب خونه ست ، شاید ناراحت بشه ، شاید عذرمون رو بخواد اون وقت باید بریم ب فکر ی جا باشیم ،شایدجای دیگه اجاره ش خیلی گرونتر از اینجا باشه و از کجا بیارم ؟، شاید آدم اینجوری ب این خوبی گیرمون نیاد شاید شاید شاید و کلی شاید دیگه من واسه خودم تراشیده بودم الکی،
خلاصه کلی دلیل و برهان میآوردم ک این تذکر رو ندم و تحمل میکردیم و کلی خودمون رو اذیت میکردم
ولی دیگه این آخریا کلی از این رفتار خسته شده بودم و ب خانمم گفتم ما باید از این خونه بریم ،باید دنبال جا بگردیم
والحمدالله خدا بعد چند وقت گشتن و جستجو یه خونه ی3خوابه ی خوب با کلی امکانات بهتر و نوسازتر واسمون جور کرد و پول رهنی هم ک باید بیشتر میدادیم هم جور شد و الان 40 روز هستش ک دیگه از اون سردرد و از خواب پریدنهای نصفه شب نجات پیدا کردیم .
الان میفهمم ک استاد واقعا درست میگه ک تحمل کردن ناخواسته ها کار اشتباهیه و باید دنبال راه چاره اش بود و من الان میفهمم ک باید از دوسال پیش واسه این مشکلم ی فکر چاره ای میکردم ،
ولی خب حالاهم خدا روشکر یه آگاهی بسیار ارزشمند با دیدن و شنیدن این فایل بسیار عالی دریافت کردم.
امیدوارم ک هممون بتونیم ب تمام این آموزه ها و گفته های ارزشمند استاد عزیزمون عمل کنیم ک واقعا درست میگن ک ایمان بدون عمل حرف مفت است .
در پناه الله یکتا شاد پیروز سربلند و سالم و ثروتمند و سعادتمند در نیا و آخرت باشید .