میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 23

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2201 روز

    بنام یگانه خالق جهان هستی

    و سلام به عشق الهی که سراسر نور و روشنایی است

    درود و سلام خدمت دو عزیز بزرگوارم استادعباسمنش پر آوازه و خانم شایسته ی عزیز دلم.

    و سلام به همسفرهای این کشتی گوهرنشان که هم چون الماس شفاف و درخشان و نورانی هستید

    اول از همه خواستم از خانم شایسته ی عزیز تشکر و قدردانی کنم بابت این فیلمبرداری های با کیفیتی که انجام میدهند و تحسین تون کنم با اون آهنگ زیبای انتخابی اولیه که روی این بهشت بینظیر گذاشتید واقعا دست مریزاد خدا قوت. ..

    خدایای من چه آسمان آبی و زیبایی با اون ابرهای سفید و زیبا خدایاا شکر گذارم شکر گذارم شکر گذارم

    و از خودمم تشکر و قدردانی می کنم بخاطر اینکه جدیدا یک مبایل باکیفیت و فوق العاده عالی بلطف الهی نقدا خریداری کردم ( گفتم نقدا چون می خوام همی چی رو نقدا بخرم به امید خدا ماشین .. خونه.. قصر .. باغ بهشت و غیره….) که این فایل ها رو با کیفیت تر ببینم. و از اینکه منم در مدار دریافت فوق العاده ها هدایت شده ام از خداوند ممنون و سپاسگذارم خدایا شکرت … احساس می کنم مدارم داره بالاتر می‌ره و این برام نشانه ای فوق العاده خوبی از طرف خداوند هستش و مدام از خداوند وهاب و رزاقم تشکر و قدر دانی می کنم خدایا شکرت ..

    خانم شایسته جان چقدر دوربین شما عالیه.. اون منظره ی اول فیلم رو بصورت واید که حجم وسیعی از منظره فوق العاده زیبا رو نشون میده رو تحسین کردم. سطح دریاچه و آسمان و درختان سرسبز و اون فواره ی آب پاش وسط دریاچه رو چقدر رویایی و جادویی نشون میده. و از همه زیباتر. زمانی بود که خانم شایسته دوربین رو زوم کرده بودند بسمت فواره ی دریاچه که در همون لحظه اون پرنده ی زیبا که بال شو باز کرده بود و روی درخت نشسته بود نظرمو جلب کرد و از این شکارهای لحظه ای خانم شایسته جان یهویی ذوق زده میشم ( کف .. دست .. سوت) خیلی تحسین تون کردم خیلی خیلی.. اون قطره های آب چقدر زلال و شفاف بود مرسی مرسی عزیزم که اینقدر هوشمندانه فیلم ها و فایل ها رو برامون ضبط و ثبت می کنید حتی زمانی که از استاد فیلمبرداری می کنید توجه می کنید که از چه زاویه ای فیلمبرداری کنید که هم طبیعت زیبای پرادایس رو در تصویر داشته باشیم و هم هیکل زیبای ساخته و پرداخته شده ی استاد عزیزمون رو از تمام زوایا در فیلم داشته باشیم … و در حال حرکت و قدم به قدم در کنار استاد فیلمبرداری می کنید ممنون و سپاسگذارم خانم شایسته جانم ( بوس بوس )ممنون و من همش داشتم استاد عزیزمون رو تحسین می کردم همش داشتم اون زیبایی ها رو تحسین می کردم . همش داشتم اون لباس چسب زیبایی که طرح دوخت و برش خاص لباس استاد رو دقیق نگاه می کردم و ماشاالله. اون شانه ها و بازوان استاد چقدر رو فرم شده. ماشاالله هزار ماشاالله…. اون تک درخت بزرگ زیبا که صندلی های سفید رنگ زیر سایه ی خنک آن درخت تنومند جا خوش کرده بودند رو تصور می کردم نشستم و دارم لذت میبرم … واقعا چقدر زیبایی های این قسمت زیاد بود یعنی از شب گذشته چندین بار این فایل رو نگاه کردم و تا صبح گوشی ام روشن بود و داشت بصورت ریپیت نشان میداد .. ووووواااای. وقتی صبح زود ساعت 4:30 بیدار شدم دقیقا چشم مو باز کردم اون صحنه ی بارونی آخر فایل رو دیدم و اون صدای فوق العاده زیبای بارون .. اون لحظه ای که استاد سکوت کردند تا این تصاویر زیبای لحظه های بارونی رو بشنویم. نمی‌دونید چقدر احساس شادی بخشی داشتم احساس کردم صدای بارون رو از بالکن خانه ام می شنوم. … ووووواااای استاد قشنگم .. استاد عزیزم چقدر اون آسمان ابری و طوسی بالا سرتون رو دوست میدارم و تحسین تون کردم . چقدر خوشحال شدم که بفکر ما بر و بچه های سایت بودین و این لحظه های رویایی و جادویی رو برامون ثبت کردید. .. منم از این باران های شور شور می‌خوام… خددداااایااا دلم می خواد فریاد بزنم و با صدای بلند فریاد سپاسگذاریم مو به آن آسمان بارانی برسونم .(خدا رو شکر کسی نشنید که فریاد زدمممم؟؟؟؟.. ). چقدر اون صحنه ی بارونی از زاویه ی سقف شیروانی کلبه زیبا بود .. چقدر از همزمانی های این قسمت لذت بردم .. اتفاقا وقتی داشتید راه می‌رفتید و صحبت می کردید یهویی چشمم به اون آسمون ابری که تیکه تیکه ابرهای طوسی داشت نگاه می کردم .. چقدر همزمانی جالبی بعد از اتمام ضبط فایل بلافاصله. باران و رحمت های الهی خودنمایی کرد و بعد ناخودآگاه چشمم به آسمان از بالکن اتاقم افتاد و داشتم مقایسه می کردم (هر چند می‌دونم این فایل با زمان و مکان من فرق می کنه) ولی آنقدر خودم رو اونجا تجسم و تصور می کنم که اصلا یادم میره کجا هستم و چه زمانی هست .. خدا رو شکر گذارم.. برای این حد از موهبت های الهی که توسط همین دوربین و مبایل دیده میشه و تکنولوژی رو تحسین کردم و این حد از پول و ثروت رو تحسین کردم و خدا رو شکر گذاری می کنم … استاد جان من بخاطر لیست اهداف و خواسته هام فهمیدم که پیش نیاز رسیدن به آنها اینه که مدارمو ببرم بالاتر تا به مدار دریافت و جذب پول و ثروت زیادی هدایت بشم بخاطر همینه که الان یاد گرفتم که صبر کنم و صبوری کنم در جهت رسیدن به اهداف و خواسته ها و آرزوهای مقدس ام. با قانون تکامل .. یعنی از وقتی که با شما آشنا شدم مسیرم در زندگیم تغییر کرد .. یعنی ی جورایی هدفمند شدم و چشمممممم فقط بسمت هدفم هست و بعبارتی من همان شخص گمشده ای در طوفان های دریایی بودم که بلطف خدای مهربانم اون فانوس دریایی رو توسط شما استاد عزیزم دیدم و فهمیدم که باید بسمت اون چراغ نورانی فانوس دریایی حرکت کنم تا به ساحل برسم و مدت هاست که از اون توفان های سخت و غیر قابل تحمل گذشته ام بواسطه ی ترس ها و نامید ها و کم ایمانی ها فاصله گرفتم و همش به اهدافم فکر می کنم و توجه می کنم…

    استاد عزیزم می‌دونم که من راجب صحبت اصلی شما در مورد تفاوت تحمل و صبر چیزی زیادی نگفتم ولی اینقدر زیبایی این قسمت بی نهایت بود که من همش حواسم به اون بروانی اسب زیبامون و اون بزغاله ی شیرین مرمری خوشگل مون بود. اصلا یادم رفت که مایک از زمانی که قدم به این جهان هستی مادی گذاشت پیرامون شش ماه نان استاپ گریه و زاری می کرد و نه تنها امون خودشو بریده بود بلکه امون پدر و رو. هم بریده بود ..

    وقتی شما برای بار دوم پیش دکتر فرزند تون رفتید و تقاضای آزمایش و چک آپ رو دادین و دیگه اون گریه ها و ناراحتی ها رو تحمل نکردین و تصمیم گرفتید که حتما باید اون مسعله حل بشه خداوند شما رو هدایت کرد به راه حل آن موضوعی که در افکار تون می چرخید… یعنی تحمل کردن درد و رنج رو کنار گذاشتید و بصورت بنیادین این موضوع حل شد خدا رو شکر ( ببخشید استاد جان. بنظر من دکترش متخصص نوزادان نبوده چون بچه به هیچ عنوان بی جهت گریه نمی کنه)

    استاد جان با آموزش های شما و فایل هایی که در این سایت از شما دیدم یاد گرفتم هر چیزی که احساس مو ناجالب می کنه یعنی= مسیر اشتباه و سنگلاخی .. در واقع هر مسیر سختی یعنی= مسیر اشتباه … هر مسیر دست اندازی,=. یعنی مسیری با چاله چوله های چالش برانگیز دردسر ساز … هر مسعله و مشغله ای باید راه حلی داشته باشه . ولی ما بواسطه ی ترس و خشم و کینه و یا نامید و ترس از جدایی و بی پولی و بی ایمانی و کم ایمانی شرک و غیره … هر نوع سختی و ناراحتی و مسایل و مشکلات و یا خفت و خواری رو به جان خریدیم و بقول معروف تحمل می کنیم و اینها رو می‌ذاریم بحساب صبر و بردباری … دقیقا این جمله ی صبر و بردباری و تحمل سختی ها رو مثل آن مع. إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾آرى بعد

    از هر دشوارى آسانى است برامون معنا شده بود … قدیما همش بهمون یاد میدادند که باید تحمل کنیم و صبوری کنیم و تا شاید یک روزی خودش اون مسعله حل شود که تمام اون تحمل ها و بسوز و بساز ها توسط خانواده و جامعه و اطرافیان. بخوردمون میدادند. و ما رو می ترسوندن .. یعنی ترس از جدایی. و. ترس از آبرو و ترس از برگشت ترس از بی پولی و ترس از حرف مردم و. هزاران ترس های. دیگه ی هیولایی. برامون ساخته شده بود .. در سن شانزده سالگی در سال 61 بصورت. خیلی سنتی با پسری که پانزده سال از من بزرگتر بود ازدواج کردم و اینجوری بود که بمدت 12 سال زندگی مشترک با مادر شوهر خدا بیامرزم و همسر نازنین خدا بیامرزم رو سپری کردم که چه چیزهایی رو که تحمل نکردم و نه تنها مادر شوهر جان عزیز رو بلکه دخالت های خانواده ی همسرم از برادر شوهر و جاری و خواهر شوهر و بگیر تا بقیه … تا جایی که دیگه بعد از 12.سال با داشتن دو فرزند دختر و پسرم …. دیگه تحمل نکردم و بقول معروف سر ناسازگاری گذاشتم و دل زدم به دریا. …در اون زمان (سال 72 و 73 ) با اینکه چیزی از قوانین نمی‌دونستم.. ولی احساس کردم که دیگه باید شرایط عوض بشه همش فریاد میزدم و بخدای خودم بلند بلند فریاد میزدم و می گفتم … دیگه بسه .. دیگه بسه .. خودت هر جور می‌دونی باید از این گنداب منو نجات بدی.. باید و باید باید و باید رو یادمه خیلی تکرار می کردم همش عوض شدن شرایط رو در خواست می کردم و یادمه که یک سکوت. سنگینی رو گذروندم چون فقط به هدفم فکر می کردم ( صبر کردن برای رسیدن به خواسته ام) رو در پیش گرفتم و همش می گفتم. دیگه این وضعیت رو تحمل نمی کنم.. یادمه قبل از اینکه بچه ی دومم بدنیا بیاد همش به شوهرم می گفتم از ایران بریم ولی اصلا گوشش به این حرف ها نبود هر چند خودش قبل از ازدواج پانزده و یا شانزده تا کشورها رو گشته بود و تجربه داشت ولی بعد از ازدواج اصلا دوست نداشت تکون بخوره و بعبارتی شغل کارمندی و تعهد به خانواده و مادر و مهمون بازی های مداوم خانواده شون به خانه ی ما بواسطه ی اینکه مادرشون با ما زندگی می کردند همیشه برای دیدار ایشون خونه مون رفت و آمدهای زیاد و ماندگاری های هفته به هفته و ماه به ماه و غیره بود….. بماند که گذشت ولی چطوری گذشت مهمه..

    تا اینکه یکدفعه معجزه ای رخ داد.. ما به اتفاق دوستان مون رفته بودیم مسافرت شمال وقتی برگشتیم خونه . دیدیم که مقداری از وسایل خونه نیست و مادر شوهرم هم نیست .. بعدش زنگ تلفن خانه بصدا در اومد. .. یکی از دوستانم همون لحظه به خونه مون تماس گرفت و گفت .. چند روز پیش اومدم در خونتون دیدم مادر شوهر ت داره اسباب کشی می کنه .. خلاصه معجزه ای پیش اومد و بعدش فهمیدیم که یکی از بستگان نزدیک خودش یک واحد از طبقه ی آخر خودشو توی یوسف آباد که قبلنا همسایه مون هم بودند (واسطه ی ازدواج مون ) به مادر شوهرم دادند و خلاصه این مسعله هم براحتی حل شد و خدا رو شکر معجزه ی دوم هم دقیقا دو ماه بعدش اتفاق افتاد . اینکه یک روز شوهرم اومد و گفت از طرف اداره محیط زیست یک ماموریت سه ساله بهمون دادند با خانه و کلیه ی امکانات و با دو تا ماشین و راننده.. فقط دو تا جا پیش نهاد دادند که نمی‌دونم کدومشون رو انتخاب کنم .. گفتم کجا ها رو گفتند؟؟؟ … گفت یا باید بریم جاجرود نزدیک تهران و یا باید بریم لواسانات و در ضمن یک هفته هم بیشتر مهلت نداریم که انتخاب کنیم و جابجا بشیم…

    چون قبلاً هر دو تا جا رو دیده بودم و شناخت کافی داشتم بی درنگ گفتم میرم لواسانات…. یعنی در عرض یک هفته لوازم و اسباب اثاثیه رو بسته بندی کردیم و تغییر مکان برامون اتفاق افتاد.. (از آنجایی که اصلا فکرشو نمی کردم درهای رحمت الهی اینجوری باز میشه هاااااا) از آنجا بگم که در اون زمان انگار وارد بهشت شدم. . یک باغ دو سه هزار متری پر از درختان میوه گیلاس و آلبالو و به و سیب یک خانه ی 150 متری سقف شیب دار چوبی خوش نقشه دقیقا وسط باغ.. یعنی خدا شاهده یک بهشت واقعی سر سبز با صدای چه چه پرندگان فوق العاده بینظیر. و یک سکوت شگفت انگیز داشت که اگر الان با این آگاهی های امروزم بود تک تک آن درختان رو بوسه میزدم و تشکر و قدردانی می کردم .. الان که به اون زمان ها فکر می کنم میفهمم که تفاوت تحمل با صبر تا چه اندازه است و از تجربه ی همین شیوه ی گذشته ام می توانم برای اهداف و خواسته های امروزم استفاده کنم با توجه به اینکه الان قانون رو می شناسم و می‌دونم که چطوری باید اقدام کنم و یا چطوری تغییرات خوب و عالی و پایداری داشته باشم و باید فراموش نکنم که باید همیشه شکر گذار خداوندم باشم و همیشه به اون چراغ فانوس دریایی که استاد عزیزم .. برام روشن کرد. چشم بدوزم و مسیر و هدفم رو فراموش نکنم.

    استاد عزیزم واقعا تشکر و قدردانی می کنم بخاطر تمام اون قدم به قدم ها و حرکت های شما که در آنجا این فایل بینظیر رو ضبط و ثبت کردید

    واقعا یک دنیا تشکر و قدردانی می کنم بخاطر تمام فایل های شگفت انگیز که این چندتا فایل های اخیر همش زنجیر وار بهم متصل هستند تا رشته ی کار دستمون بیاد و این متصل بودن و مداومت رشتهع افکار بهمون درس پایداری در ایمان و یقین و هدف و صبر و بردباری درست و مناسب در جهت رسیدن به خواسته هامون رو توسط نشانه ها و هدایت های الهی رو بهمون میده

    و جا داره که بی نهایت تشکر و قدردانی کنم بابت وجود شما دو عزیز گرانقدر مون و بخاطر فراهم کردن چنین بستر و فضایی برای درک و آگاهی های بیشتر و بهتر و قشنگتر و زیباتر این مسیر الهی ..

    خدایا شکرت که امروز هم قدرت خداوند منو بسمت آگاهی های روز افزون ام هدایتم کرد

    خدایا شکرت که منو در مسیر نور و عشق و روشنایی هدایت می کنی

    خدایا شکرت که منو بسمت بهترینه بهترین استاد جهان هدایت کردی

    خدایا شکرت که دستمو گرفتی صاف آوردی گذاشتی توی کلاس دانشگاه درست و مناسب هدایت های توحیدی و یکتاپرستی در کنار دوستان توحیدی ام گذاشتی

    خدایاااا کمکم کن که این جمله رو همیشه ورد زبانم کنم تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم و إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾آرى به همراه هر دشوارى آسانى است که درک کنیم که سختی و آسانی هر دو با هم وجود داره ولی این ما هستیم که با تغییر افکار و باورها مون می تونیم مسیر درست و مناسب و آسان رو برای خودمون آسان کنیم و با عمل کردن در مسیر و. ادامه ی راهم برای رسیدن به اهداف و خواسته ها و آرزوهای مقدسم بکار ببندم ..

    خدایاا آسان کن آسانی های نعمت هایت را بر من

    خدایا شکرت که بر من احاطه شده است آسانی های خیر و خوشی و جشن و شادمانی و وفور و فراوانی پول و ثروت و نعمت و برکت و سلامتی و عشق و مهر و محبت و صفا و صمیمیت و تمام موهبت های الهی بر من احاطه شده است خدایا سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم

    خدایا به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربانم سلامتی و تندرستی کامل رو عنایت بفرما

    روز و شبتون بخیریت و خوبی و خوشی باشه

    ایام بکام و وفق مراد و عشق و پایداری رو برای همه مون آرزومندم

    ارادتمند همیشگی شما عزیزان

    رویا مهاجر سلطانی

    2023/7/25 July

    1402/5/3 مرداد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    سودابه گفته:
    مدت عضویت: 2515 روز

    به نام خداوند مهربان

    و سلام و سپاس از خانواده صمیمی ام

    کاش امکان بارگذاری فیلم یا عکس در بخش نظرات و دیدگاه ها بود. زمانی که تصاویر ارسالی شما را با عشق دنبال میکنم در طول روز همان تصاویر را در پیرامون خود میبینم

    همیشه بوده ولی من توجهی نمیکردم

    برای آگاهی هایی که با ما به اشتراک میذارین سپاس فراوان و سلامتی و خیرو برکت در زندگیتون جاری

    صبر یا تحمل؟

    از خودم تعجب میکنم چرا نسبت به همه این جیزها غافل بودم و ذهنم در بیهوده کی ها پرسه میزد

    اگر چیزی ایرادی داره باید دنبال راه حل باشیم

    وقتی میپذیرم و باور دارم انتخاب دیگری نیست و همین راه هست به مسیر دیگری هدایت نمیشوم

    خیلی از مواقع شرایط حاکم در زندگی ام و شرایط نادلخواه را پذیرفتم و تحمل کردم

    بعد از عقد بخاطر جریاناتی که طی مراسم عقد پیش اومد با انتقادهای شدید همسرم مواجه شدم

    و بعداز اون انتقاد پشت انتقاد

    شاید خیلی از انتقادها برای تغییر من خوب بودند پذیرفتم که من مشکل دارم و باید درست بشوم

    ولی از یک جایی به بعد حجم انتقادات ازاردهنده شد این یک جایی سالهای سال طول کشید با اینکه خودم از عملکردم بعنوان همسر کارمند راضی بودم ولی انتقادها……….

    حتی اگر کاملا هم درست بود طغیان کردم و گفتم من همین هستم

    هرچی که هست میخوای بخواه نمیخوای فکری بحال خودت بکن

    و یک تغییر اتفاق افتاد

    انتقادها کمتر شد

    ولی بود

    بعد بی توجهی کردم

    ولی دوباره قوت گرفت

    دوباره حمله

    گویا بهترین دفاع برای من که دنبال صلح و آرامش هستم حمله بود

    تا شرایط استیبل بشه و چالبه خطاهای من هم کمتر شد.

    درمورد فرزندانم انتقادها و یا شوخی ها که:

    شیطون هستند گوش به حرف نمیدن

    در حالیکه

    فرزندانی بسیار خلاق باهوش هستند

    میگن ناظر جنس منظور رو تعیین میکنه

    یا

    این جهان کوه است و فعل ما ندا

    با هدایت به باورها و تفکر واندیشه درست تصمیم راسخ دارم

    بهترین خودم باشم چون فقط در این جایگاه میتونم بهترین اطرافیانم رو هم به منصه ظهور برسونم با اهدنا الصراط المستقیم

    یک صفحه مطالبی رو تایپ کردم که وقتی برگشتم خوندم دیدم ناله و شکایت و انتقاد از عملکرد خودم هست.

    اینجا در این سایت در کنار خانواده در حال اموزش هستم و خیلی عالی تونستم در همین مدتی که دوباره برگشتم تغییرات زیادی رو ببینم و بازخوردش رو در دیگران هم شاهد هستم.

    واقعا در چند سال اخیر به این جدیدت باورها و کارها و اعمالم زیر ذره بین نبود

    سپاسگزارم از اینکه مداوم یادآوری میشم که فقط خودم هستم که باید نقاط ضعف و قوت خودم رو بشناسم و انگشت اتهام رو از سایرین و پیرامونم بردارم

    از خداوند سلامتی سرور و ثروت بی نهایت برای استاد و همراهان خواستارم

    اینم بگم

    توی تصویر عاشق نگاه مرمری هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    کامران صادقیان گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    سلام استاد عزیز و دوست داشتنی

    و خانم شایسته عزیز که الگوی بسیار بسیار خوبی برای تمام دختران و زنان است

    استاد من هر روز سایت شما رو چک میکنم و هر فایلی که میزارید رو بی شک نگاه میکنم و دنبال میکنم

    وقتی این فایل رو نگاه کردم یاد داستان خودم افتادم و گفتم با دوستان به اشتراک بزارم،ولی داستان من مخالف اتفاقی است که برای شما افتاد،من پسر 7 ساله بسیار بازیگوش و خوش زبون و بسیار زیبا و با نمک و دوست داشتنی حرف میزنه،پسر من فک کنم 3 یا 4 بود که درست و حسابی صحبت نمیکرد و این باعث نگرانی من و خانمم و تمام اطرافیانم بود،با توجه به این اتفاق و حرفایی که اطرافیانم به خانمم گفته بودن تصمیم گرفتیم بچه مون ببریم پیش گفتار درمانی و گفتار درمان قبل از پذیرفتن ما رو معرفی کرد به روان پزشک کودک که در ابتدا اون تشخیص بده که چرا صحبت نمیکنه و بعد اگه نیاز بود معرفی کنه به گفتار درمانی،چون باید در ابتدا صحت سلامت بچه مشخص بشه،چون ما تست شنوایی و چیزای دیگه رفتم که سلامت بچه تایید بشه،بعد زمانی که زمان ویزیت ما رسید بچمون به شدت سرما خورده بود(البته اینم بگم بچه من فقط درست و حسابی حرف نمیزد ولی بسیار بسیار بازیگوش و شیطون بود و انرژی بالایی داره،اصلا نمیشه که به مدت چند دقیقه تو بغلم نگهش دارم)و چون سرما خورده بود خیلی بی تحرک و خابالو و سست شده بود،ما بردیمش پیش روانپزشک کودک(پزشک معروف و عضو هیئت عملی دانشگاه علوم پزشکی تهران هم است،ما ساکن قم هستیم)وقتی که ما پیش پزشک رفتیم شروع کردیم در مورد شلوغ کاری ها و بازیگوشی بچه و رفتاری دیگه بچه که عادی بود ولی ما خیلی بزرگ جلوش دادم و در حالی که بچه ام تو بغلم مات و سست نشسته بود دکتر بعد کلی حرف زدن من و خانمم تشخیص داد و یه کلمه گفت این بچه اختلال اوتیسم داره و تمام و توضیحاتی نداد،من و خانمم چیزی در مورد اوتیسم نمیدونستیم و دکتر هم توضیح کاملی نداد،وقتی برگشتیم تو ماشین سرچ کردیم اوتیسم چیه و وقتی فهمیدیم خیلی ناراحت شدیم،خانمم که خودشو باخت و شروع به گریه و این حرفا و تا یه ماه فقط داشت گریه میکرد و ناراحت بود،ولی من بعد از این اینکه تو ماشین در مورد اوتیسم خوندم اصلا نپذیرفتم که بچه من اوتیسم باشه و تشخیص پزشک قبول نکردم،چون هم بچه تو شرایط خوبی نبود و هم ما پیاز داغشو زیارد کردیم،در ابتدا تشخصیح پزشک رو نپذیرفتم ولی در مرحله بعد پذیرفتم اگه اوتیسم بود باشه اشکال نداره،اولین کاری که کردم مراکز اوتیسم قم رو پیدا کردم و گفتم برم که ببینم شرایطون چیه و بدونم که چه کاری رو باید انجام،در صورتی که کسی خبر نداشت که من دارم چیکار میکنم حتی خانمم،بعد از اینکه پسرم سرماخوردگیش برطرف شد چند تا مرکز اوتیسم و مشاوره های دیگه رفتم که بدونم باید چیکار کنم و از کجا شروع کنم که به مرور تشخیص کاملی داده شده اصلا این بچه اوتیسم نداره و فقط نیاز به چند جلسه گفتار درمانی داره،و من هم همین کار رو کردم،ناراحت بودم از این موضوع ولی تشخیص پزشک رو قبول نکردم و بعد پذیرفتم اگه همچنین چیزی هم صحت داشته باشه من خودم نمی بازم و الخیر فی ما وقع،اتفاقی که افتاده اینکه الان کامل و شیرین صحبت میکنه و بسیار با ادبانه،و هر وقت با من صحبت میکنه تو دلم خدا رو هزاران بار شکر میکنم،بسیار زود و سریع برای خودش دوست پیدا میکنه و خیلی راحت ارتباط برقرار میکنه با اطرافیان و شخص جدید،من تو اون دوره جز دنبال کننده ها و شاگردان شما استاد عزیز بودم و تونستم به این موضوع جور دیگه ای نگاه کنم و همانا که اتفاق ها به نسبت دید من تغییر کرد،خدا رو هزاران مرتبه شکر که استاد نازنینی سر مسیر من قرار گرفت،من از آموزه های شما خیای نتایج خوبی گرفتم استاد جان،بهترین ها رو براتون آرزومندم

    و در انتها روابط شما و خانم شایسته بسیار بسیار قابل تحسین است و من همیشه از روابط شما الگو گرفتم

    ممنون و تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3566 روز

    با سلاااااام خدمت استاد عزیزم. خدا قوت از این همه ارایه آگاهی به ما.

    خیلی خیلی عاااالی بود استادم. واقعا ممنون از این فایل.

    فرق تحمل و صبر. صبر یعنی امید، توکل و لذت بردن در کنار صبر کردن.

    اما تحمل یعنی امید نداشتن که راه حلی دیگه وجود نداره و همینه که هست.

    استاد مثال هایی بسیار دارم از این موضوع که یکسری اش قابل گفتن و یکسری نه …در مورد فرزندم که از به دنیا آمدن تا حدود 2 سالگی به دلیل بدخواب بودنش و بی تجربه بودن و ماه خراب بودنمان، ما شروع کردیم به عادت های بد دادن به بچه که بتونیم بخوابونیمش که تا حدود 2 سالگی همینطوری من رو پا میخپابوندمش، حتی شب ها. دیگه عاصی شده بودم و خسته خسته …. دیگه واقعا میخواستم این شرایط تغییر کنه … اما باور نداشتم که قابل تغییر است این شرایط. تا اینکه در اون دوران با آموزه های شما آشنا شده بودم که به خودم گفتم حتما راه حلی است .. تا اینکه یه روز صبح که داشتم میرفتم سر کار، پدرم که میومد پیش پسرم تا پرستارش برسه، کنار پسرم دراز میکشید تا اون بازم بخوابه … پدرم که اصلا کارهای ما را بلد نبود که مثلاً اون رو ، رو پا تموم بده ، همینطور کنار پسرم دراز میکشید و اون هم ادامه خوابش را میداد. با دیدن اون صحنه من متوجه شدم که بله پسرم کاملا توانایی اون را داره که بدون رو پا تکون دادن بخوابه … بعد از اون من یک هفته با توکل به خدا تمام تلاشم را کردم که پسرم را از اون عادت که در کنار ما شرطی شده بود، در بیارم و خدا رو شکر اون کابوس ها تمام شد.

    داستانی دیگر اینکه ما که سال ها مستاجر بودیم و یه جورایی عادت کرده بودیم و حوصله این رو نداشتیم که در جهت صاحب خانه شدن، تلاشی داشته باشیم، در یک جایی که با تضاد در این زمینه مواجه شده بودیم، من دیگه از اعماق وجودم خواستم که این شرایط تغییر کند و همینطور از طرف خدا هدایت شدیم به راه حل هایی در این زمینه و خدا رو شکر الان یکسالی است که صاحبخانه هستیم و لذت می‌بریم. خدا رو سپاس

    استاد من کلا آدم صبوری هستم و به این صفت هم معروف … اما با این فایل فهمیدم که خیلی جاها تحمل کرده ام و با این فکر که چاره ای نیست دیگه ، هدایت خدا جون رو در اون راهی که دنبالش بودم را نمیدیدم. خدا رو شکر که به این فایل هدایت شده ام و الان کلی باورهایم تغییر کرد در مورد چیزی که خواستارش بودم و اما هدایتی نمیدیدم.

    این که فرمودین هر چیزی که داره بد پیش می ره، حتما طبیعی نیست و راه حلی داره. کافیه باور داشته باشی و هدایت بشی. اگر باور نداشته باشی، هدایت هم نمیشی و همینجوری داری تحمل می‌کنی و لذت هم نمیبری. اون موقع که با تغییر باورهات، هدایت شدی، یعنی تو تغییر کرده ای … چون هیچ چیزی خودبخود تغییر نمیکنه. تو باید قدمی در این راه برداری.

    خدا رو سپاااااس

    وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ آیه 44 سوره غافر

    من کار خود به خدا وامی‌گذارم که او کاملا بر احوال بندگان بیناست.

    باور داشته باش که خدا بینا است بر احوال همه ما و کار خود را به او واگذار کن. ما باید باور واقعی داشته باشیم و بخواهیم، تا هدایت شدیم و نتیجه بگیریم.

    در پناه خدا جووووون

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    اکرم مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1223 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز ومریم دوست داشتنی ودوستان عزیزم

    درمورد سوالات استاد

    چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟

    یادم هست در بین اقوام افرادی بودند که از نظر طرز تفکر وباورها ونوع رفتار کاملا نا هماهنگ با نوع رفتارهای من بودند نه اینکه من بخواهم ایراد بگذارم وقضاوت کنم بلکه مثلا اگر میانگین می گرفتی 80درصد افراد نزدیک به آنها هم دوست نداشتند باهاشون رابطه داشته باشند وآن 20درصد هم به دلیل بددهنی واینکه حوصله چرت وپرت گفتن اون فرد نداشتند یه جورهایی ازش حساب می بردند وباهاش ارتباط داشتند وحالا من با همین افراد که حتی از نزدیک ترین افراد زندگیم هم بود رابطه داشتم وتحمل می کردم باهاش رفت وآمد داشتم بدون اینکه هیچ حرف مشترک ودیدگاه یکسانی داشته باشیم وفرکانس هم که مثل زمین تا آسمان ومن همچنان ادامه میدادم به این رابطه داغون که وجود داشت.

    چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟

    باورهایی که ریشه در مذهب داشت والبته یک مقداری هم بحث عواطف وحرف مردم چی میشه

    در دین ما تاکید روی صله رحم خیلی زیاد هست واینکه با اقوام رفت وآمد داشته باشی حتی از بچگی شنیده بود صله رحم عمر زیاد می کنه ونباید با اقوام ترک رابطه کنی .

    حالا تعلقات عاطفی هم بود که نزدیک ترین فرد هست بهم نمی تونم ارتباط قطع کنم وجالب اینجاست که بعداز اینکه دیدگاه های من وفرکانس من با آمدن توی سایت تغییر کرد اتفاقی افتاد که خود اون فرد با رفتارش و توهینی که انجام داد ومقصر بود راه باز کرد که یکبار برای همیشه تصمیم جدی بگیرم که تحمل نکنم وگذشت ابلهانه در مورد برخوردها نداشته باشم وحاضر نشم رابطه حفظ کنم به قیمت تحقیر شدن از سوی دیگران والبته حرف مردم که حالا میگن نگاه کن با خودشون هم رابطه خوبی ندارند که اینم یه نوع شرک بود دیگه حرف مردم مهم تراز عزت نفس وشخصیت من نیست که داره خرد میشه .

    چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟

    وقتی این باورها در من شکل گرفت که شرک نباید داشت بخاطر حرف مردم که نباید یک رابطه به زور تحمل کرد.

    وقتی که تفسیر واقعی قران درک کردم که گرم گرمی را کشید وسرد سرد وآدم های هم فرکانس همدیگر جذب می کنند .

    ونکته مهم آخر آشنایی با سایت استاد وباورهای توحیدی که در من شکل گرفت که همین که هست نداریم وقرارنیست من خودم له کنم برای اینکه با اقوام رابطه داشته باشم.

    وکسانی به لحاظ عاطفی به من نزدیک هستند مثل بچه های سایت که حرف هم را می فهمیم ودرک می کنیم ودر مدار هم هستیم نه کسی که باهات رابطه خونی داره.

    همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟

    دری که باز شد این بود که بدون اینکه من کاری کنم اون افراد با رفتار نادرست خودش از رابطه با من خارج شد استاد واقعا به حرفتون رسیدم که شما قرار نیست کاری بکنید جهان خودش افراد دور وبرت غربال میکنه توفقط روی خودت تمرکز کن .

    و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟

    مسئله حل شد در حد اینکه به جای اینکه بخواهی هرهفته با این افراد ارتباط داشته باشی لزومی نداره بهتر رابطه کم بشه وبه جای در هفته چندین بار بشه درسال چندین بار آن هم برای مراسمات ومناسبت مهم

    واینکه مگه صله رحم محدود میشه در یک فرد این همه افراد نزدیک داری که می تونی باهاشون ارتباط داشته باشی وبا تو هماهنگ هستند حالا بگذار یک نفر هم نباشه چه اشکالی داره .

    سپاسگزار استاد ومریم جان هستم از این فایل های زیبایی که توی سایت قرار می دهند وممنون بابت دوره عالی کشف قوانین

    درپناه خدا شاد وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    رزیتا گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    خیلی از دست خودم ناراحتم

    خیییییییلی زیااااااااااااد

    الان که این فایل رو دیدم اشکم دراومدو ناراحت از اینکه چقدر تو زندگیم تحمل کردم که بلکه درست بشه.چقدر اطرافیان با تعریف و تمجیدهای بی موردشون باعث شدن که فکر کنم درست دارم رفتار میکنم. چقدر الان احساس ناامیدی میکنم و حالم بده از این همه تحمل کردنها….من خودمو گول زدم این همه سال.فکر میکردم درست میشه .ولی هیچی درست نشد تازه بدتر هم شد …

    من یه آدم ترسو هستم .همین الان که فهمیدم نباید بیشتر از این شرایط سخت رو تحمل کنم بازم میترسم از تغییر…

    از خدا میخوام یه شجاعتی رو توی دلم بزاره که تغییر بدم هر آنچه را که میتوانم تغییر بدم…

    از شما استاد عزیز سپاسگزارم که خالصانه این آگاهی ها رو در اختیارمون قرار میدید . دلم میخواد دانشجوی خوبی براتون باشم که یه روز از نتیجه هام براتون بگم که حداقل یه کم از این همه زحمتی که برای ما میکشید رو جبران کنم …

    به امید اون روز ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان

    من دیروز این فایل رو گوش دادم زمانی که به یه تضادی خوردم و باز الگوهایی برام تکرار و فهمیدم که من این الگوی رفتاری رو دارم که هر وقت همسرم یا پسرم متناسب با عقیده و باورهای من کار میکنن خیلی حسم عالیه و تحسینشون میکنم ولی اگه متناسب نباشه عصبانی و ناراحت میشم به طوری که با خودم و زندگی لج میکنم و حتی جسمم تحت الشعاع قرار میگیره و اگه مچ خودمو نگیرم و درستش نکنم مریض میشم و این اتفاق داشت دیروز برام میفتاد که این فایل رو گوش دادم

    من فقط روی قسمت 7 الگوهای تکرار شونده کامنت نزاشتم میدونم مواردم چیه ولی تنبلی کردم بنویسم البته یکم ذهن مشغولی هم داشتم

    استاد جان فایل های الگوهای تکرار شونده ما رو به خودشناسی بیشتر خودمون رسوند ولی احساس میکردم ته این فایل ها باز مونده و من به نتیجه نرسیدم که این فایل صبر و تحمل برای من کاملش کرد

    من دم صبح که توی خواب و بیداری بودم گوشیمو دستم گرفتم و رفتم توی سایت و دیدم کامنت های دوستان رو استاد پای این فایل منتشر کردن من هم کامنت داداش گلمون سید علی خوشدل رو خوندم اونجایی که در مورد خوردن ناشتا آب ولرم گفتن من هم هدایت شدم به همین کار و نمیدونم چه جوری شد بعدش که دوباره خواب رفتم همش توی ذهنم یادگرفته هامو مرور میکردم تا رسیدم به اینکه تمام الگوهایی که باعث محدود شدن ما میشن نوعی تحمل کردن محسوب میشن

    مثلا توی قسمت فرار از سری فایل های الگوهای تکرار شونده من یه الگو دارم اینکه وقتی واسه جسمم مسئله ای پیش میاد به شدت از دکتر فراری ام و اینکه تحمل میکنم دردامو مثل اگزما مثل دندون درد و گرگرفتگی که فکر میکنم به خاطر بالا بودن چربیه و همش میگفتم خوب میشم و از این حرفا ولی هیچکاری هم براش نمیکنم و فقط دارم تحمل میکنم و هر دفعه انگار داره شدت میگیره و تصمیم گرفتم دیگه تحمل نکنم برم پیش پزشک و حواسم باشه اگه باور محدودی داد باورش نکنم و اگه راهکاری داد که برام کارساز بود انجامش بدم

    یکی از دوستان چندین ساله من که آقا هم هست و قبلا روابطم باهاش به خاطر پر کردن خلاهام بود ولی الان نه و طرفم شاکیه درسته به رو نمیاره ولی من متوجه میشم و هرزگاهی که غیرمستقیم بهم میگه من حرف رو عوض میکنم شاید باور اینکه بالاخره یه روزی تغییر میکنه منو توی این ارتباط نگه داشته و یا اینکه دلسوزی باعث شده نگهش دارم یا اینکه دوست دارم باشه کنارم و دارم یه سری رفتاراشو تحمل میکنم

    ولی با باور اینکه من وقتی روی خودم کار میکنم و فرکانسم تغییر میکنه آدم های مناسب توی مسیرن میان میتونم باور قبلی رو تغییر بدم و نگران رفتنش نباشم و اجازه میدم جهان آدمهای مناسب رو وارد ارتباطم کنه فارغ از اینکه چه شخص خاصی باشه

    نکته دیگه ای فعلا به ذهنم نمیرسه

    استاد جان یه حرف شما نمیدونم توی کدوم فایل بود خیلی بهم چسبید اینجا به اشتراک میزارم شاید بقیه دوستان هم بهشون بچسبه

    اینکه قانون جهان برای همه در همه جای جهان یکیه این ماییم که هر لحظه بنا به درک خودمون از قوانین زندگی رو تجربه میکنیم پس حواسمون باشه با خوندن کامنت بچه ها و حتی فایل های استاد خودمون رو سرزنش نکنیم که فلانی اونجوریه من اینجوری ما هم با کار کردن روی خودمون لحظه به لحظه مدارمون بالاتر میره و تجربه های بهتری رو خواهیم داشت همین الان هم اگه خودمون رو با گذشته خودمون مقایسه کنیم متوجه میشیم چقدر عوض شده همه چی

    به خدای بزرگ میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مهری جزایری گفته:
    مدت عضویت: 839 روز

    با عرض سلام خدمت استاد عزیزم، و خانم شایسته عزیز،و دوستان گلم

    استادجان من سالهاست درگیره موضوعی هستم ،اونم اینکه،خواهرشوهر توزندگیمون دخالت میکنه، و همیشه هست ،با استفاده از فایلهای استاد،سعی کردم تمارض کنم،و خودم رو از فرکانسه خواهرشوهر دور کنم،امروز با دیدن این فایل دچار یک نوع تضادشدم،آیا باید کاری کنم یا نباید اصلا کاری کنم،اگر بله چه کاری؟

    البته هنوز من قانون را کامل نمیدونم،از دوستان عزیزم کمک میخوام،لطفا راهنماییم کنید،البته این راهم بگم قبل از آشنایی با استاد بارها با خواهرشوهر دعوا کردم

    و همسرم ،هم طرفداره خواهرشه،که بعد از آشنایی با استاد فهمیدم با باورم این رو ساختم،حالا در این زمان آیا باید باز روی باورم کار کنم،؟یا باید فکراساسی برای

    این موضوع انجام دهم، ممنون میشم راهنماییم کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1754 روز

    به نام خدایی که تنهاصابران رادوست دارد و نه تحمل کنندگان را

    سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت داد تا دوباره یک فایل بی نظیر رو از زبون توحیدی ترین استاددنیا غذای روحم کنم

    سلام به استادعزیزم سلام به پرادایس زیباو همیشه سرسبزی که هیچوقت فضاش برام تکراری نشده و نمیشه،استاد عاشق خلاقیتتون در فیلمبرداری کردنتونم

    این دست از فایلهاتون رو چقدر دوست دارم واقعا چقدر به من تلنگر میزنه چقدر تمومه اتفاقات زندگیم رو به یادم میاره که ببینم توش صبر بوده یا تحمل

    دقیقا این فایل انگار حجت رو براون فایلهای الگوهای تکرار شونده تمام کرد،که کلام آخرتون اینه

    آقااا تا کی میخوای الگوهای پرتکرار واشتباه رو تو زندگیت پیاده کنی و بعدش خودتو گول بزنی و نتونی کلمه ی صبروتحمل رو ازهم تشخیص بدی و بجای صبررر تحممممل کنی بخیاله اینکه نتیجه ی خوبی قراره ازراه برسه!

    استادجان بااینکه مممن نزدیک به سه سال هست که مسیردرست رو فهمیدم اما بااین فایل متوجه شدم که نه هنوز رااه داره که مسیره درست رو بفهمم،من ازونموقه تاحالا خودمو گول میزدم و میگفتم نه درست میشه نه من صبببرررر میکنم نتایج بعدن از راه میرسه

    من تازه دارم میفهمم صبر یعنی تو روی باورهای خوبت کارمیکنی چه تو ثروت چه تو سلامتیو روابط وچه‌تو معنویت اون وقت جهان هدایتت میکنه به شرایط موقعیها و آدمهای مناسب

    کاری که من خیلی موقعا انجام دادم،بقوله شما هم روی باورهام کارمیکنم هم چسبیدم به جلبکهای لب رودخونه و خودمو رهانمیکنم از موقعیتی که هستم ومنتظرم نتایج خوبی ازراه برسه

    من توخیلی ازمسائل زندگیم بقوله خانم شایسته باورهای جدیدمو روی باورهای قبلیم سوار کردم و میخوام که نتایج جدیدیو تجربه کنم

    یعنی دارم آگاهانه باورهای خوبی میسازم،اما ناآگاهانه دارم مثل قبل رفتارمیکنم،دارم مثل قبل خیلی از شرایط ناجالب زندگیم رو تحمل میکنم و خودمو گول میزنم که من صبببرررر رو دارم تمرین میکنم

    یکی نیست بهم بگه دختره خوب تو هنوز همون ادم باهمون رفتارهای قبلتی چطوری انتظار داری نتایج متفاوتی بگیری

    مثال میزنم خیلی وقتا شده من به مهمانیهایی دعوت شدم که قسم میخورم یک ثانیش به درده دنیاووعقبی هیچ کدوممون نخورده

    و من چیکارکردم مثل قبل اون فضای دوسه ساعتی رو تحمممل میکردم،فقط به این خاطر که ادعاکنیم ماهم جزو آدمای اجتماعی هستیم،در صورتیکه خییلی واضح میدونستم که این فضا سرشار از شرکو سرشار باوراییه که فقط دیگران به دنبال مقصر بیرون از خودشونن،و ازهمه بدتر اینه که میخوان تأیید تورو بگیرن،اون وقت تو نه میتونی حقیقت رو بگی و نه میتونی بگی اشتباه فکرمیکنی

    اون وقته که دیگه هرثانیه قلبت داره از دهنت میاد بیرون و حالت بدوبدتر میشه و نمیتونی چیزی بگی،اینجا واقعامن اسمشو میذارم تحمل چون اولا دارم یک دوره همیه پوچوبیهوده که هیچی بهم اضاف نمیکنه رو تحمل میکنم،ثانیاً اون زمان زجرآورتر میشه که تمامه جملاتشون سرشارازباورای غلطه و ازتو تأیید میخوان

    اینجاست که آدم واقعا باخودش میگه عجب غلطی کردم که اصلا پامو اینجا گذاشتم

    خلاصه اینکه باااید اون فضای مزخرف رو تحمل کنم تا مهمونی بلاخره به پایان برسه

    استاد یه خانمی روبروی خونه ی ما هست که منتظره همسرش بره سره کاره و بعدازیک ماه دیگه بیادخونه

    یعنی این خانم هرررشب دورهمیایی رو راه میندازه که تانصف شب ادامه داره وو پراز سروصداهای وحشتناک توی محله

    جوریکه صداهای اوناخیلی واضح توخونه ی ما میپیچه،و اگه دقت کنیم به حرفای اونا تمومش توهین به مملکتو این فامیلو اون آدمو،فلانی تو اینستا داره ازهمسرش طلاق میگیره ووو دیگه حسابشو بکنید،تا طلاق آدمای تو اینستا هم پیگیر هستن و کلا بخوای تخمین بزنی این خانم نه تنها کلی خرج کرده تواین مهمونی کلی هم خودشونو بااین حرفهای پوچ کشیدن پایین

    و خیلی وقتا شده همسرم بهم میگه دوست دارم منم مثل اینا مهمون زیاد دعوت کنیمو تا نصف شب باهم بگیمو صحبت کنیم

    و وقتی میگم من یه مهمونی رو دوست دارم که حرفای پوچوبیهوده توش نباشه کلی مسخره میشم،که دیگه مهمونی همینه و بایدبلاخره ی ه شبو تحمممل کنی

    و انگار که تحمل برای ما شده مثل نخودچی کشمش خوردن و دیگه برامون عادی شده همچین موقعیتایی روتحمل کنیم و بعدش بیایم صدساعت روباورامون کارکنیم ولی تو رفتار بازهم همون رفتارهای قبلی،رفتوآمدباهمون ادمای قبلیو لحو لورده….

    خلاصه که هنوز راه داره تا مفهموم اصلی صبروتحمل رو بتونیم درست درک کنیم

    امیدوارم که بتونیم همیشه اصل رو از فرع تشخیص بدیم و بتونیم همیشه درمسیرراستی قدم برداریم،و صبری رو پیشه کنیم که نتیجش سعادته دنیا وآخرت باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    Hadis nemati گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    سلام

    سلام به همه، همه ی عباسمنشی های عزیز

    میزان تحمل شما چقدر است؟؟؟؟

    من همیشه تو رابطه از آدم ها بت می ساختم

    و کلی بهم توهین میشد

    حتی از زندگی قبلیم فرار کردم چون میگفتم همینی که هست هیچی درست نمیشه این رابطه درست نمیشه باید برم بیرون از این رابطه

    حالا اومدم تو رابطه جدید همون کاسه همون آش فقط شکل آدم ها و اسمشون تغییر کرده بود

    اونجا فهمیدم یه جای کار می لنگه!!!!

    یه چیزی درست نیست تا چند سال پیش که بواسطه یه همسایه خوب با استاد آشنا شدم

    تا چند ماه پیش تو در و دیوار بودم همش فکر میکردم باید محصولات بخرم تا نتیجه بگیرم چند ماه پیش فهمیدم باید تکاملم طی بشه بعدش تو مدارش قرار میگیرم

    حالا برگردیم سر بت کردن همسر

    که دیگه اون شرایط بد برام طاقت فرسا شده بود

    همش ذهنم میگفت این زندگی ترک کن بروووووو خلاصه اینکه گوش ندادم اون نجواهارو همش میگفتم یا درست میشه راه حلش میفهمم یا باید بمیرم

    تمام تلاشم کردم که باورهای مخرب پیدا کنم بجاش باورهای توحیدی بذارم هر چقدر که بیشتر تلاش می‌کنم بیشتر نتیجه میگیرم شکرخدا.

    یه مثال بزنم

    چند وقت پیش قرار شد روفرشی بگیرم چون دوتا بچه کوچیک دارم

    همسایه خوبم بهم زنگید گفت من مبل جدید سفارش دادم تو هم سفارش بده(همیشه از پیشرفت هاش برام میگه تا منم بیشتر به قوانین ایمان بیارم)

    من پیش خودم گفتم با وضعیت بد مالی چطور همسرم راضی ب خرید مبل میشه(خودم خانه دار هستم)

    اونجا گفتم خدایا من ببخش تو رزاق و روزی دهنده ایی همسرم اونم مثل من بنده ی تو،اونم یه قدمیشو

    می بینه باید بخدا وصل باشم.

    مدام با خودم زمزمه میکردم که میخوام موحد باشم در عمل،حالا وقتشه نشون بدم

    خداشاهده اصلا یه جوری خدا چید که حیرت زده شدم

    خود همسرم پیشنهاد خرید مبل داد که مبل از روفرشی بهتره،اونم مبل سفارشی ن مبل بازاری الله اکبر الله اکبر.

    آدمی که چند سال حاضر نیست مبل بخره میگه پول حروم کردنه.

    من فقط ذهنم از غیر خدا خالی کردم و بس

    ( ن با خودم سر جنگ داشتم ن با همسرم

    دیگه غم باد نبودم،آرووم آررررررروم)

    وقتی ذهن خالی میشه از غیررررررررر

    صبر کردن خودش نشون میده

    دیگه تحمل و زجر کشیدن باروبندیلش می بنده میره

    امیدوارم جوابم چراغی در مسیر راهتون باشه

    همنجور که جواب شما چراغ راه منه.

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: